مقاله حقوق - 57

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

قانون حاكم بر حدود اختيارات مديران در شركت های سهامی

بازديد: 185

دكتر فرهاد ایرانپور 

چكیده : حدود اختیارات مدیران شركت های سهامی مشمول قانون متبوع شركت ( Lex societatis ) می باشد . وانگهی اگر چه این اصل صلاحیت خارج سرزمینی قانون متبوع شركت مورد قبول قرار می گیرد ؛در عمل دامنه عمل آن به جهت حمایت از حقوق اشخاص ثالث ناآگاه از محدودیت اختیارات مدیران ، مختص به مواردی می شود كه مربوط به روابط داخلی شركت است . این تحدید دامنه اثر قانون خارجی ( قانون متبوع شركت ) از طریق اعمال قواعد سنتی تعارض قوانین شروع و با اعمال قواعد بازرگانی فراملی ( lex mercatoria ) تكمیل می گردد. 
مقدمه 
امروزه در كمتر رابطه تجارتی بین المللی است كه شركت های تجارتی سرمایه ، به ویژه شركتهای سهامی كه نوع متكامل آن است ، نقش اساسی ایفا ننماید. دیگر تجارت جهانی در قالب معاملات خرد افراد حقیقی نمی گنجد . افراد حقیقی ، نه به عنوان عناصر متشكله جامعه تجارتی ، بلكه به عنوان صاحبان سرمایه های كوچك در بطن شركت تجارتی كه دارای شخصیت حقوقی است جذب شده و از هویت فردی خود تهی گردیده اند. اگر دیروز اشخاص حقیقی (( موضوع )) بلا منازع حق و تكلیف محسوب می گردیدند ، امروزه در لفافه شركت سهامی به عنوان سهامداران غالباً بی نام فقط دارای هویت اقتصادی بوده و آن كه مدعی حق و ماخوذ به تكلیف است ؛ همان (( شخص حقوقی)) است . 
در واقع آن چه وجه مشخصه این تكنیك شخصیت حقوقی در روابط تجارتی است و به واقع سبب گسترش آن گردیده ، از یك طرف به رسمیت شناختن (( جدائی )) دارایی شخصی سهامداران از دارایی شركت است و از طرف دیگر اعطای هویت فراسرزمینی به این شركتها می باشد . 
امكان جدائی شخصی از شركتی به این معنی است كه در واقع اموال سهامداران وثیقه دیون شركتی آنان قرار نمی گیرد و در صورت ورشكستگی شركت ، جز در صورت تقصیر در مدیریت ، (1) آنان به ورطه تباهی مالی نمی غلتند. اگر این امكان جدایی در حقوق داخلی نیز انگیزه اصلی تشكیل یا الحاق به شركت سهامی است ، در روابط تجارتی بین المللی صرف نظر از امكان این جدائی در دارائی ، هویت خارج سرزمینی شركت سهامی كه سبب صلاحیت (( قانون متبوع شركت )) (2) بروی می گردد نیز عاملی برای گسترش آن بوده است . شركت سهامی خارجی تابع قانون خارجی بوده و براساس این قانون خارجی باید حدود اختیارات مدیران شركت را تعیین نمود. به دلیل اهمیت شناسایی این هویت خارج سرزمینی كه مبین حكومت قانون خارجی بر حدود اختیارات مدیران شركت می باشد شایسته است كه مبانی آن در بخش مقدماتی تحلیل تا در بخشهای آتی بتوان به بررسی راه كارهای حقوقی برای محدود كردن این هویت خارج سرزمینی در خصوص عملكرد مدیران شركت پرداخت . در واقع اگر قانون متبوع شركت می تواند بر حدود اختیارات مدیران حكومت داشته باشد ، هرگز نمی توان به سادگی در روابط حقوقی شركت با اشخاص ثالث از این قاعده اولیه بهره برد و به عذر فقدان اختیار براساس قانون خارجی ،ادعای ابطال قراردادی را نمود. تمایل به حفظ حقوق اشخاص ثالث حقوق دانان را بر می انگیزد كه از قواعد سنتی حقوق بین الملل خصوصی و راه حل های نوین حقوق تجارت بین الملل بهره گیرند تا از اعمال ناعادلانه قانون خارجی جلوگیری نمایند. 
بخش مقدماتی . شناسائی هویت خارج سرزمینی ، حكومت قانون متبوع شركت 
شناسایی هویت خارج سرزمینی شركت به این معناست كه (( قانون متبوع شركت ))یعنی همان قانون خارجی ( قانون كشور محل استقرار مركز اصلی اداری شركت )(3) بر او حاكم بوده و در این صورت هویت حقوقی واحد شركت محفوظ می ماند و انجام معاملات تجارتی در كشورهای مختلف سبب حكومت قوانین این كشورهای مختلف بر شخص حقوقی نمی شود. بنابراین اگر شركت خارجی در ایران مبادرت به انعقاد قراردادی بنماید (( قانون متبوع شركت )) در این رابطه تجارتی بین المللی نقش عمده ای را بازی می نماید و حكومت قانون ایران براحتی در مقابل این هویت خارج سرزمینی كم رنگ می گردد. 
این روش كه حكایت از مصلحت اندیشی جهان سرمایه برای جهانی نمودن خود دارد از توجیهات حقوقی نیز بی بهره نیست . در بعد صرفاً حقوقی دو استدلال عمده وجود دارد كه از مبانی مختلفی پیروی می نماید ولی هدف واحدی را دنبال می كند كه همان اعمال قانون واحد خارجی برشركت می باشد . 
- شركت به عنوان شخصیت حقوقی به مانند شخص حقیقی از تمامی حقوق متصور برای شخص حقوقی بهره می برد. در این تماثل حتی تا بدانجا پیش می روند كه از اصل وحدت احكام شخص حقوقی و حقیقی (4) سخن می گویند.در توجیه این وحدت از مواد قانون مدنی و قانون تجارت (5) یاری می جوئیم و چون اصلی مقدس ، تكنیك شخصیت حقوقی را وسیله تشابه و تساوی در حقوق و تكالیف می دانیم . اندیشه ای كه با وجود مواد قانونی كمتر در ورطه تفسیر گرفتار آمده و به عنوان اصل پذیرفته شده است . 
لیكن در این تفسیر نیز هرگز نمی توان منكر این قاعده بنیادین و مقدماتی گردید كه بایستی در مورد شركتها و عملكرد آنها با توصیفی مقدماتی از نوع رابطه حقوقی آن چه را كه به عنوان شخصیت حقوقی و از مقومات بقاء و دوام آن است از آن چه كه مربوط به اعمال حقوقی وی است تمیز داد. در این صورت دیگر از اصل تساوی احكام شخص حقوقی و حقیقی سودجوئی نشده و اصل در مجرای واقعی خود یعنی هر آنچه كه مربوط به شركت تجارتی به عنوان شخص حقوقی می باشد ،عمل می كند. 
-در روش تفسیر حقوقی دیگر ، می توان به جنبه مالی و عینی شركت توجه كرد به این صورت كه شركت اجتماع اموال به نحو اشاعه تعریف شده و آن چه كه سبب تشكیل شركت محسوب می گردد همان وضعیت عینی تجمع اموال می باشد . در این نظریه عینی به واقع حكومت قانون خارجی را براساس نظریه حقوق مكتسبه توجیه می نماییم .(6) براساس این نظریه ، تشكیل شركت تحت حكومت قانون خارجی برای وی این حق مكتسبه را ایجاد می نماید كه از قانون خارجی بهره ببرد و با تغییر محل فعالیت خود و یا با انجام اعمال حقوقی در خارج از مركز اصلی خود از حكومت قانون خارجی بی بهره نگردد. 
وانگهی در مبنای حقوقی نظریه حقوق مكتسبه تشتت آرا چنان است كه حتی بعضی از حقوق دانان (7) منكر وجود این اصل به عنوان اصلی مستقل شده اند. آنان نیز كه حداقل در حقوق فرانسه احترام به حقوق مكتسبه در روابط بین المللی را به عنوان اصلی مستقل به رسمیت شناخته اند ،نظریات مختلفی را عرضه كرده اند. بعضی از حقوق دانان (8) احترام به حقوق مكتسبه را مبتنی بر احترام به حاكمیت كشوری دانسته كه حق در تحت حكومت قانون آن كشور ایجاد شده است . بعضی دیگر از این احترام متقابل به جنبه عملی آن توجه داشته تا از این برهه به حفظ حقوق اشخاص بپردازد.(9) 
وانگهی در حقوق ایران آنچه می تواند موید این نظریه شناسایی حق مكتسبه باشد ، به ویژه ماده 966 قانون مدنی در مورد حقوق مالی است . 
اما اندك تاملی در این ماده این نكته را روشن می سازد كه فقط حق موجود به عنوان حق مكتسبه مورد حمایت قرار می گیرد. (10) و استیفای حق ،مشمول قانون محل وقوع مال است . بنابراین فعالیت و عملكرد شركت كه در طول زمان محقق می گردد و در خاك كشورهای مختلف متمركز می شود ،هرگز نمی تواند به عنوان حقی مكتسب محسوب گردد و به این عنوان مشمول قانون ایجاد آن یعنی (( قانون متبوع شركت )) گردد. 
- وانگهی عده ای دیگر در تفسیری به ویژه مبتنی بر مصالح اجتماعی به این واقعیت توجه كرده كه شخصیت حقوقی چیزی جز روش و تكنیكی حقوقی نیست كه قانون گذار در اختیار افراد قرار داده كه در جهت گسترش فعالیت های تجارتی به كار برند. كارآئی این تكنیك منوط به آن است كه برای آن هویت خارج سرزمینی قائل شده تا دوام و بقا آن با اعمال قانون واحدی تضمین گردد. 
این نظریه اگر چه جنبه هایی از واقعیت را در بردارد ولی تمامی آن را شامل نیست . واقعیت آن است كه اگر مصلحت شركت در اعمال قانون متبوع وی است هرگز نباید از حمایت اشخاص ثالث كه با شركت روابط حقوقی متنوعی دارند غافل بود. حفظ حقوق اشخاص ثالث نوعاً اقتضا دارد كه اعمال قانونی ناشناخته سبب بطلان روابط قراردادی آنان نگردد. 
خلاصه آنكه می توان به جرات گفت كه تعارض قوانین در خصوص شركتها عرصه مبارزه اندیشه هایی است كه از طرفی میل به حفظ وحدت و درنتیجه حفظ منافع شركتهای تجارتی و تداوم فعالیت آنها را داشته و از طرفی تمایل به حمایت از اشخاص ثالث دارند. این تعارض اندیشه ها در زمینه اختیارات مدیران شركت چهره ای خاص به خود می گیرد. 
انجام فعالیتهای شركت سهامی به وسیله مدیران شركت صورت می گیرد . ایشان به عنوان نماینده شركت تجارتی و یا در نظریات حقوقی جدید به عنوان ارگان قانونی شركت در روابط تجارتی با اشخاص ثالث وارد می شوند و شركت را متعهد می نمایند. اگر از این روابط تجارتی ، سودی نصیب شركت خارجی گردد دیگر كمتر دلیلی برای طرح تعیین قانون حاكم بر شركت پیش می آید ، قراردادی سودآور كه به انجام رسیده و در آن اختلافی صورت نگرفته است . 
اما همیشه عملیات تجارتی شركت سودآور نمی باشد . در این صورت شركت برای ابطال قرارداد ، از نخستین حربه ای كه استفاده می كند این است كه مدیران در حدود اختیارات خود عمل نكرده اند . برای مثال مدعی می شوند كه شرط ارجاع دعوی به داوری پذیرفته شده توسط مدیران شركت ، برخلاف (( قانون متبوع شركت )) و خارج از حدود صلاحیت قانونی آنها بوده است یا این كه تعهد مدیران خارج از حدود موضوع شركت یا خارج از حدود اختیارات اساسنامه ای شركت است . در این صورت باید پرسید كه چه قانونی بر اختیارات مدیران شركت سهامی حاكم است . آیا (( قانون متبوع شركت )) دارای صلاحیت اصولی است و یا این كه می توان از صلاحیت قانون محل انجام فعالیت شركت نام برد یا این كه می توان براساس تمایل كنونی در تجارت بین الملل به صلاحیت قواعد بازرگانی فراملی استناد نمود. 
می دانیم كه گرایش عمده همواره بر حكومت (( قانون متبوع شركت )) (11) می باشد. بنابراین اگر براساس (( قانون متبوع شركت )) محدودیت های اساسنامه ای اختیارات مدیران نسبت به اشخاص ثالث قابل استناد است ،شركت خارجی می تواند از این مقررات قانون متبوع خود بهره برده و بطلان قرارداد انعقادی را كه خارج از حدود اختیارات قانونی و اساسنامه ای مدیران است ، درخواست نماید. 
تصور نمائیم كه مدیران شركت خارجی در خارج از حدود اختیارات اساسنامه با شركتی ایرانی و در ایران قراردادی را منعقد می نمایند. آنگاه شركت مذكور به (( قانون متبوع شركت )) استناد می نماید و اعلان بطلان قرارداد را مطالبه می كند. در این فرض بر طبق اصول كلی بایستی قائل به حكومت قانون خارجی گردید و حكم بطلان را صادر نمود. 
در فرضی دیگر ، مدیران شركت سهامی ایرانی خارج از موضوع شركت ، قراردادی را با شركتی فرانسوی و در فرانسه منعقد می نمایند. در این صورت براساس حكومت قانون ایران و مستند به ماده 118 ل.ا.ق.ت. قرارداد حاضر قابل ابطال بوده چه این كه خارج از حدود موضوع شركت می باشد ، اگر چه بر طبق قانون تجارت فرانسه (12) این محدودیت اختیارات مدیران به اشخاص ثالث قابل استناد نیست . 
وانگهی حكومت (( قانون متبوع شركت)) نمیتواند منافع اشخاص ثالث را كه با شركت معامله می نمایند ،تامین نماید . اشخاص ثالث كه از محدودیت اختیار مدیران آگاهی نداشته و نمی توانسته اند آگاه باشند ، در مرحله اجرای قرارداد با حكومت قانون خارجی مواجه می شوند كه قرارداد را باطل می داند و آن چه را كه براساس اراده سالم و عاری از عیب طرفین ،قراردادی صحیح و قابل اجرا محسوب گردیده ، قراردادی باطل و غیر قابل اجرا می دانند . برای حل این معضل دكترین ، رویه قضایی و مراجع داوری راه حل هایی را برگزیده اند كه مبین تلاش بی بدیل آنها برای محدود كردن دامنه اعمال قانون خارجی می باشد . در این راه از دو روش مختلف بهره برده اند كه به رغم اختلاف در شكل ، از هدف واحدی پیروی می نمایند كه همانا حفظ وحدت شركت تجارتی با اعمال قانون واحد بر آن و حفظ حقوق ثالث می باشد. 
در این مطالعه سعی در تببین اصول كلی این دو روش و عناصر سازنده آن گردیده است تا راه كارهای كنونی و گرایش حاكم مراجع قضایی و داوری در تحدید دامنه (( قانون متبوع شركت )) مشخص گردد و خطوط كلی و جهت حركت تجارت بین الملل در این زمینه ترسیم شود. به این منظور ، مطالعه حاضر در دو بخش صورت می پذیرد: 
بخش اول . تعیین مركز ثقل عینی روابط حقوقی : صلاحیت قانون محل انعقاد قرارداد و صلاحیت قانون محل وقوع فعل مسئولیت آور. 
بخش دوم . مانع نظم عمومی بین المللی و اعمال قواعد ماهوی مثبت نظم عمومی واقعاً بین المللی . 
بخش اول . تعیین مركز ثقل عینی روابط حقوقی : صلاحیت قانون محل انعقاد قرارداد و صلاحیت قانون محل وقوع فعل مسئولیت آور 
در این روش تلاش وافری شده كه محدودیت اختیارات مدیران را مشمول قانون محل ایجاد تعهد نمایند. وانگهی در نحوه اعمال قانون محل ایجاد تعهد اختلاف نظر وجود دارد و دو نظریه عمده در این خصوص مطرح و دفاع شده است كه خود نشان دهنده تمایل به استفاده از ابزارهای سنتی حقوق بین الملل خصوصی برای حكومت قانون محل وقوع فعل می باشد. 
1-صلاحیت قانون محل انعقاد قرارداد 
اگر ارگانهای شركت یعنی مدیران شركت ، قراردادی را با اشخاص ثالث منعقد نمایند ، در این صورت باید قائل به صلاحیت قانون محل انعقاد قرارداد گردید . در واقع اعمال اختیارات مدیران در محل خاصی كه همان محل انعقاد قرارداد است تعین می یابد و بایستی براساس روش جاری در حقوق بین الملل خصوصی مبنی بر تعیین مركز ثقل عینی رابطه حقوقی ، قائل به حكومت محل تعین و ایجاد رابطه حقوقی بود. در این صورت محدودیت اختیار مدیران شركت از شمول (( قانون متبوع شركت )) خارج و در دسته ارتباط قراردادها واقع شده و مشمول قانون محل انعقاد قرارداد می گردد. 
این نظریه از نظر اجتماعی نیز توجیه شده است . عملیات تجارتی شركت كه توسط مدیران شركت و در خاك كشور دیگری صورت می گیرد ، مربوط به نظم تجاری كشور میزبان می باشد و بنابراین بایستی قائل به حكومت قانون كشور محل فعالیت گردید. حتی اگر حقوق دانان معتقد به اصل وحدت احكام اشخاص حقوقی و حقیقی می باشند ، بایستی در زمینه اهلیت اشخاص برای انجام عملیات تجارتی قائل به حكومت قانون محل فعالیت تجارتی اشخاص حقیقی بود. در واقع این نهاد اهلیت به اصطلاح تجارتی برخلاف اهلیت مدنی به جهت حمایت از اشخاص ثالث طرف قرارداد با تجار وضع شده است . (13) بنابراین حمایت از اشخاص ثالث اقتضا دارد كه صلاحیت مدیران شركت در انعقاد قراردادها تابع قانون محل انعقاد قرارداد باشد. این نظریه در طرح كنوانسیون (14) ناظر به قواعد رفع تعارض در مورد اشخاص حقوقی نیز پیشنهاد گردیده و حتی در صدور رایی از دادگاه استیناف فرانسه (15) نیز بی تاثیر نبوده است . 
لیكن این نظریه در نظام حقوقی كه صلاحیت و اختیارات مدیران را مربوط به روابط شركتی دانسته و داخل در دسته ارتباط شركت می نماید قابل توجیه نمی باشد . به همین دلیل برای مثال در حقوق فرانسه رای دادگاه استیناف فرانسه نقض می شود و رویه قضائی فرانسه (16) همواره تمایل خود را به حكومت (( قانون متبوع شركت )) اعلام می دارد. به واقع نباید فراموش كرد كه حدود اختیارات مدیران دست كم در روابط داخلی شركت بایستی مشمول قانون واحدی ( قانون متبوع شركت ) گردد تا بتوان وحدت عملیات و در نتیجه تداوم فعالیت شركت تجارتی را تضمین نمود. اعمال قوانین محلی متعدد نسبت به اختیارات مدیران شركت ، سبب تشتت در فعالیت شركت و مانع تداوم آن در روابط تجاری بین المللی می شود. حال اگر صلاحیت و اختیارات مدیران به دلیل رابطه تنگاتنگ آن با شركت ،مشمول (( قانون متبوع شركت )) بوده و داخل در دسته ارتباط قراردادها نمی گردد ، این سوال مطرح می شود كه آیا می توان از قواعد ناظر به مسئولیت خارج قرارداد بهره برد و حكم به صلاحیت قانون محل انجام فعالیت مدیران داد. 
2- الزامات خارج قرارداد 
برای توجیه حكومت قانون محل انجام فعل از دو روش استفاده شده كه در بسیاری از مواقع سبب تكمیل یكدیگر می شوند از طرفی از نظریه دارا شدن بلا جهت بهره برده و از طرف دیگر از نظریه عمومی مسئولیت مدنی استفاده می كنند. 
الف – دارا شدن بلا جهت 
دادگاهها و مراجع داوری به این واقعیت اقتصادی كه دارای جنبه اخلاقی نیز در حقوق داخلی (17) می باشد توجه دارند كه اگر در روابط بین گروه شركتهای زنجیره ای ، شركتی از عمل شركت دیگر منتفع گردد ،نباید به عذر جدائی شخصیت حقوقی ، شركت منتفع ، از تكالیف و تعهدات سرباز زند. در یك رای داوری (18) می خوانیم : 
(( امنیت در روابط تجاری بین المللی اقتضا دارد كه به این واقعیت اقتصادی توجه نمائیم و همه اعضای گروه شركتهای زنجیره ای را به صورت تضامنی مسئول دیونی نمائیم كه در روابط تجارتی با اشخاص ثالث ایجاد شده ( چه این كه ) در سود بردن از این روابط حقوقی به صورت مستقیم یا غیر مستقیم سهیم بوده اند.)) بنابراین مرجع داوری به این واقعیت اقتصادی توجه می نماید كه اگر شركتی از عمل شركت دیگر بهره ببرد بایستی ماخوذ به تعهدات آن نیز باشد. 
این واقعیت اقتصادی در آراء داخلی دادگاههای فرانسه (19) و در خصوص روابط بین مدیران شركت و شركت تجارتی نیز انعكاس یافته است . اگر عملكرد مدیر متخلف كه موجب ایجاد مسئولیت شخصی اوست ، برای شركت نیز ایجاد منفعت نموده باشد. در این صورت شركت نیز در كنار مدیر مقصر متضامناً مكلف به جبران خسارت اشخاص ثالث خواهد بود. 
حال سوالی كه مطرح می شود این است كه چه قانونی بر این رابطه حقوقی خارج قراردادی حكومت می نماید برای پاسخ به این سوال باید به این نكته توجه داشت كه سبب دارا شدن بلا جهت در واقع قراردادی بوده كه بین مدیران شركت و اشخاص ثالث منعقد گردیده و آن گاه براساس اعمال (( قانون متبوع شركت )) یعنی قانون خارجی ،این رابطه قراردادی باطل محسوب شده است . بنابراین سبب رابطه حاضر همان قرارداد انعقادی بوده كه اصولاً تابع قانون محل انعقاد قرارداد می باشد . حال اگر رابطه قراردادی باطل محسوب شود ، نمی توان منكر این واقعیت اقتصادی شد كه همین قرارداد باطل سبب دارا شدن بلا جهت شركت خارجی شده و در این صورت باید قائل به حكومت قانون محل انعقاد قرارداد بود.(20) در این نظریه ، برخلاف نظریه اول ، حكم به حكومت اصولی (( قانون متبوع شركت )) صادر می شود و محدودیت اختیار مدیران براساس حكومت قانون خارجی مبنای بطلان قرارداد قرار می گیرد. سپس ،براساس نظریه دارا شدن بلا جهت ، شركت را براساس صلاحیت قانون محل وقوع فعل سبب ایجاد مسئولیت خارج قراردادی ( همان قانون محل انعقاد قرارداد ) ملزم به تعهدات قراردادی جهت جبران خسارت اشخاص ثالث می نمایند. 
اما ، از این نكته نباید غافل شد كه عمل مدیران همیشه به نفع شركت نبوده و سبب افزایش دارائی شركت نمی شود. مضافاً بر این كه در روابط تجارتی بین المللی اثبات این كه شركت تجارتی از عمل مدیران كه خارج از حدود اختیارات قانونی و اساسنامه ای می باشد بهره ای برده است ، عملی نیست . بنابراین به رغم وجاهت این روش ، قابلیت عمل آن محدود می باشد . به همین جهت از قواعد ناظر به مسئولیت مدنی بهره جسته تا شركت را، ولو اینكه از عمل مدیران بهره نبرده باشد ، براساس قانون محل وقوع فعل زیانبار ملزم به جبران خسارت نمایند. 
ب – مسئولیت مدنی مبتنی بر تقصیر شركت 
از آنجایی كه مدیران شركت از طرف شخص حقوقی و برای انجام عملیات مربوط به شركت منصوب می گردند ، به این اندیشه روی كرده اند كه شركت به واقع با مخفی نمودن محدودیت اختیارات مدیران شركت مرتكب تقصیر شده و به واسطه این تقصیر به اشخاص ثالث خسارتی وارد شده است . بنابراین اگر چه اصل آن است كه (( قانون متبوع شركت )) ایجاد محدودیت اختیارات مدیران را مجاز شمرده و این محدودیت در مقابل اشخاص ثالث نیز قابل استناد است ،اما این صلاحیت اصولی مانع از آن نمی شود كه براساس قواعد عمومی مسئولیت مدنی و مبتنی براصل سرزمینی بودن صلاحیت قانون محل وقوع فعل زیانبار ، قائل به حكومت قانون محل وقوع فعل زیانبار بود. بنابراین چنان چه مدیران شركت خارجی در ایران خارج از حدود اختیارات خود مبادرت به انعقاد قراردادی بنمایند می توان با استناد به تقصیر شركت در عدم اعلان حدود اختیارات مدیران ، و با توجه به صلاحیت قانون محل وقوع فعل زیانبار حكم به صلاحیت قانون ایران برای جبران خسارت اشخاص ثالث داد و در این خصوص چه بسا الزام شركت به انجام تعهدات قراردادی خود بهترین راه جبران خسارت باشد. 
وانگهی در اینكه در این روابط تجارتی تقصیری متوجه شركت است ، تردید جدی وجود دارد . چگونه می توان به شركت تقصیری را در روابط قراردادی مدیران با اشخاص ثالث نسبت داد كه در آن هیچ گونه مداخله مستقیمی نداشته است . همین فقدان رابطه مستقیم سبب شده كه مبنای تقصیر را نه در تعهد به دادن اطلاعات به اشخاص ثالث بلكه در عدم انتخاب مدیران شایسته ، جستجو نمایند. 
اگر شركت مدیرانی را برگزیند كه صلاحیت اداره شركت را ندارند و با انجام اعمال خارج از حدود اختیارات خود راه اضرار به غیر را می گشایند ، شركت در انتخاب ناصواب خود مرتكب تقصیر شده و براین اساس ملزم به جبران خسارت اشخاص ثالث است و بهترین راه جبران خسارت نیز الزام به انجام تعهدات قراردادی است كه مدیران به عهده شركت نهاده اند. بر این اساس در رای داوری فراماتوم (21) داوران در كنار سایر ادله به نظریه تقصیر پرداخته و می گویند كه شركت نمی تواند نتیجه تقصیر ارگان شركت (مدیر) را ( در انجام عملیات خارج از حدود اختیارات خود) به اشخا ص ثالث برگرداند و حال آن كه این خسارت بایستی به وسیله خود شركت تحمل گردد. 
اما اندیشه وفاق بین منافع شركت خارجی كه با اعمال قانون ملی وی تامین می گردد و منافع اشخاص ثالث كه نوعاً با اعمال قانون محل وقوع عمل است ، به راه حلهای فوق خلاصه نمی شود. استناد به نظم عمومی بین المللی و یا نظم عمومی واقعاً بین المللی راه حلی دیگر است كه سبب تحدید دامنه اثر قانون خارجی می گردد. 
بخش دوم . مانع نظم عمومی بین المللی و اعمال قواعد ماهوی مثبت 
نظم عمومی واقعاً بین المللی 
در حقوق بین الملل خصوصی از مانع نظم عمومی برای بی اثر ساختن قانون خارجی استفاده می شود. اما سیر تحولات نشان می دهد كه این نظم عمومی امروزه شكل جدیدی به خود می گیرد و به عنوان نظم عمومی واقعاً بین المللی به عنوان قاعده ماهوی بر روابط حقوقی حكومت می كند. اینك به بررسی اندیشه ها می پردازیم . 
1- مانع نظم عمومی بین المللی 
می دانیم كه در حقوق بین الملل خصوصی از نظم عمومی در روابط بین المللی به عنوان تكنیكی استثنائی (22) برای بی اثر ساختن قانون حاكم بهره می برند . اگر صلاحیت اصولی قانون خارجی با مبانی سرزمین میزبان ناسازگاری بنیانی داشته باشد ، از نظم عمومی به مفهوم بین المللی استفاده و مانع اثر بخشی قانون خارجی می گردند. نظم عمومی بین المللی نهادی استثنائی و دارای اثر محدود می باشد. حال تصور نمائیم كه براساس قانون صلاحیت دار ، محدودیت اختیارات مدیران شركت خارجی نسبت به اشخاص ثالث نیز قابل استناد می باشد اگر مدیران این شركت قراردادی را در ایران و با طرف ایرانی منعقد نمایند ، آیا می توان با استناد به نظم عمومی بین المللی مانع اعمال قانون خارجی گردید و قرارداد خارج از حدود اختیارات مدیران را صحیح دانست . 
همان طور كه گفته شد نظم عمومی استثنا می باشد و استناد به آن صورت عمومی جایز نیست . مضافاً براساس ماده 188 ل.ا.ق.ت. در حقوق ایران محدودیت اقدامات مدیران در حدود موضوع شركت نسبت به اشخاص ثالث قابل استناد می باشد. بنابراین اگر این گونه محدودیتی در حقوق ایران پذیرفته شده ، چگونه می توان محدودیت اختیارات مدیران در اساسنامه را كه اختلاف بنیادی با نهاد حاضر در حقوق ایران ندارد به عنوان مخالفت با نظم عمومی بین المللی بی اثر نمود. به نظر می رسد نظم عمومی بین المللی نمی تواند مانعی بر اعمال (( قانون متبوع شركت )) باشد . اما آیا می توان از نظم عمومی واقعی بین المللی بهره ای برد. 
2- نظم عمومی واقعاً بین المللی و اعمال قواعد ماهوی 
هواداران این نظم عمومی واقعاً بین المللی (23) سعی می نمایند كه آن را از نظم عمومی بین المللی كه به شكل سنتی مانع اعمال قانون خارجی می باشد و دارای عملكردی استثنایی است متمایز سازند. به نظر ایشان این نظم عمومی واقعاً بین المللی به عنوان مانع اعمال قانون خارجی نمی باشد ، بلكه به عنوان قواعد اولیه تجارت بین المللی بر روابط حقوقی حكومت دارد. در این طرز تفكر این نظم واقعاًبین المللی در روابط تجارتی هسته مركزی قواعد ماهوی بازرگانی فراملی می باشد كه سایه آن بر تمامی روابط تجارتی بین المللی گسترده است . در این صورت نظم عمومی واقعاًبین المللی به هدف حفظ سلامت روابط تجارتی موجد قواعد بازرگانی فراملی بوده و خود در پرتو این قواعد بازرگانی ماهوی اثر می بخشد . (24) برای بعضی از هواداران این نظام ،صرف فعالیت و عمل به نام شركت در روابط بین المللی به صورت موضوعی موید آن است كه مدیران شركت دارای اختیارات لازم جهت ایجاد تعهد برای شركت می باشند. (25)اما این نظریه افراطی تعدیل شده و هواداران این نظام سعی در پیدا كردن و توجیه قواعد مشتركی در نظامهای مختلف حقوقی می نمایند كه بتواند به عنوان عناصر سازنده این نظام فراملی مورد استناد قرار گیرند. 
برای هواداران این نظام بازرگانی فراملی اگر عمل مدیران ظاهر در دارا بودن اختیار در انعقاد قرارداد باشد ،در اینصورت شركت نمی تواند به عذر فقدان اختیارات از انجام تعهدات سرباز زند. این نظریه به نظریه ظهور در حقوق بین الملل خصوصی (26) مشهور است و به اشخاص ثالث اجازه می دهد از ظهور عمل مدیران بهره ببرند. (27) این نظریه به دو نهاد دیگر یعنی (( منع گفتار یا رفتار معارض ))(28) در حقوق انگلوساكسون و (( اصل عدم لطمه به حسن نیت طرف مقابل )) (29) در حقوق ژرمنی نزدیك می گردد. 
در (( نظریه منع گرفتار یا رفتار معارض )) به مانند (( نظریه ظهور)) در واقع آنچه كه مركز توجه می باشد این است كه عمل و رفتار مدیران چنان است كه هر شخص متعارفی مدیر را دارای اختیارات لازم می داند. اگر چه این نظریه در حقوق انگلستان به عنوان طریقه دفاع و در مرحله دادرسی استفاده می شود ولی در حقوق تجارت بین المللی به عنوان قاعده ماهوی بوده و سبب می شود كه شركت نتواند به عذر فقدان اختیارات مدیران ، بطلان قراردادی كه شروع به اجرای آن نیز شده است را مطالبه نماید. 
در (( نظریه منع لطمه به اعتماد طرف مقابل )) بیشتر به وضعیت اشخاص ثالث با حسن نیت توجه می نمایند. در این نظریه مركزیت با حسن نیت اشخاص ثالث است و نباید به اعتمادی كه در روابط قراردادی ایجاد شده و عنصر اصلی تداوم روابط تجارتی می باشد لطمه زد. در آراء داوری (30) به ویژه در موردی كه نوعاً شركت دولتی به فقدان اختیارات مدیران یا منع قانونی جهت ارجاع اختلاف به داوری (31) استناد می نماید از نظریه حاضر استفاده و ا دعای بطلان شرط داوری را رد می نمایند. 
وانگهی به دلیل اهمیت حسن نیت در روابط تجارتی در آراء داوری می توان از آن به عنوان اصلی مستقل از (( اصل منع لطمه به اعتماد )) طرف مقابل یاد نمود. در این صورت (( اصل حسن نیت )) به عنوان اصلی مستقل (32) یكی از عناصر قواعد حقوق بازرگانی فراملی می باشد و اعمال آن سبب می شود كه صلاحیت اصولی (( قانون متبوع شركت )) نتواند مانع جریان (( اصل صحت )) در قراردادها گردد. 
در این جریان رو به رشد جهانی و به جهت حفظ حقوق اشخاص ثالث داوران حتی در این اندیشه بوده اند كه در نظام بازرگانی فراملی نهادی را برگزینند كه نه تنها بتواند منافع شركت خارجی را حفظ كند ، بلكه حقوق اشخاص ثالث را تا آن جا كه ممكن است از گزند اعمال مبالغه آمیز قانون خارجی حفظ نماید . در یك رای داوری اتاق بازرگانی بین المللی (33) این تلاش قابل تقدیر را می بینیم . به زعم مرجع رسیدگی كننده باید بین روابط داخلی شركت و مدیران و آن چه كه مربوط به حفظ حقوق اشخاص ثالث است فرق قائل شد . در روابط داخلی باید حكم به صلاحیت (( قانون متبوع شركت )) داد ، چه این كه مربوط وحدت شخصیت حقوقی شركت و ضامن تداوم فعالیت آن است . اما در روابط شركت با اشخاص ثالث نمی توان از این صلاحیت بهره برد. و در این روابط باید به قواعد عام بازرگانی فراملی تمسك نمود. در این رای مرجع داوری از یك طرف به عنوان اصلی اولیه قائل به تفكیك روابط داخلی و خارجی شركت می گردد و آن گاه با توجه به ماهیت داوری ، در زمینه روابط خارجی شركت اعمال قواعد بازرگانی فراملی را مناسب ترین راه حل می داند. 
نتیجه 
به عنوان نتیجه می توان گفت كه اگر دیروز صلاحیت اصولی (( قانون متبوع شركت )) در تعیین حدود اختیارات مدیران شركت امری قطعی تلقی می شد ،امروزه حمایت از اشخاص ثالث چنان اهمیت پیدا كرده كه دیگر نمی توان به استناد وحدت احكام اشخاص حقیقی و حقوقی در صلاحیت این قانون مبالغه نمود. 
سیر این تحدید صلاحیت قانون خارجی از اعمال قانون محل انجام عمل به عنوان پایگاه رابطه حقوقی شروع و تداوم آن با اعمال قواعدی ماهوی كه ریشه در خاك معین نداشته و مشترك جامعه تجار است می باشد. بنابراین اگر اصل صلاحیت (( قانون متبوع شركت )) كمتر مورد تردید قرار می گیرد ، در عمل دامنه اعمال آن به آنچه مربوط به دوام و بقای شركت است محدود می گردد و روابط آنان با اشخاص ثالث در قالب قواعد سنتی حقوق بین الملل خصوصی یا قواعد رو به رشد نظام بازرگانی فراملی از گزند ابطال مصون می ماند. 
منابع:
یادداشت ها 
1-ماده 143 لایحه قانونی اصلاح قسمتی از قانون تجارت . 
2-Lex Societatis ( قانون كشور محل استقرار مركز اصلی اداری شركت ) ر. ج . به مرجع ش 3 . 
3- برای دیدن نظریات هواداران صلاحیت قانون مركز اصلی اداری به عنوان عنصر تعیین تابعیت و در نتیجه معیار تعیین قانون حاكم ر . ج . به : بهشید ارفع نیا ، حقوق بین الملل خصوصی ، ج اول ،‌ آگاه ، ص 141 - 143 ؛‌ ارسلان خلعتبری ، حقوق بین الملل خصوصی ،‌ج 1 ، تعارض قوانین ، ص 93 ؛ جلال الدین مدنی ،‌حقوق بین الملل خصوصی ، انتشارات گنج دانش 1375 ، ص 65- 66 ؛ مرتضی نصیری ، حقوق چند ملیتی ، تهران ، نشر دانش امروز ، 1370 . ص 147 ؛ محمد نصیری ، حقوق بین الملل خصوصی ،‌انتشارات بانك ملی ،‌1343 ، ص 143 ،‌و در حقوق تجارت : حسن ستوده تهرانی ، حقوق تجارت ،‌ج 1 ،‌ص 182 ؛‌منصور صقری ، حقوق تجارت ، چاپ علمی ، 1343 ، ص 142 به بعد ؛‌كریم كیائی ،‌حقوق بازرگانی ، ج 1 ، تهران 1350 ، ص 116 ، در حقوق فرانسه برای مثال : 
H. Batiffol . Droit International Prive . L.G.D.J . 1970 . T . 1. N 203 . p . 257 . Y . Loussouarn . Les conflits de lois en matiere de Societes . n 200 p . 384 . Y . Loussouarn . J. D . Bredin Droit du ommerceInternational. Siery . 1969 . n 373 . p 438-439 . Y. Loussouarn. P . Bourel . Deoit International Prive . Dalloz . 1988 > n 707 . P.970. Niboyet . Precis de Droit International Prive Commercial . Dalloz . 1948 . n 44 . p 80 . p Mayer . Drpit International Prive n 1033 . p . 616. 
برای دیدن نظر مخالف معتقد به صلاحیت قانون محل فعالیت شركت . ر. ج . به : شایگان ، حقوق مدنی ایران ، ج اول ، ش 349 ؛ محمد سلجوقی ، حقوق بین الملل خصوصی ، دادگستر ، 1377 ،‌ج اول ، ش 182. 
4-Lerebours pigeonniere . Y. Loussouarn . Droit International Prive . 9 e editon . Dalloz . 1970 n 263 . p . 315 . Y . Loussouarn et M. Trochu , juris Clsseur de Droit International 1974 , fas . 564 B, Fas . 1941, n 121- 122. 
در حقوق ایران ر.ج. به : محمد جعفر لنگرودی ، دانشنامه حقوقی ، ج چهارم ، ص 552 
5- ماده 588 ق . ت در مورد اصل وحدت احكام اشخاص حقوقی و حقیقی و مواد 6 و 7و962 ق . م . در مورد حكومت قانون ملی اشخاص بر اهلیت آنان . 
6- Y. Loussouarn , Les conflits de lois en matiere de societes , p . 142. 
7- P.Arminijon Precise de Droit International prive Commrecial , Dalloz ,1948 , n 306 
8- pillet , Des perssones Morales en Droit International prive , sirey 1914 . p . 113. 
9- Loussouarn , les conflits de lois en matiere de societes , p , 214. 
10- ارفع نیا ، حقوق بین الملل خصوصی ، ج دوم ، تعارض قوانین و تعارض دادگاهها ،‌چاپ مروی 1367 ، ص 83 ؛‌الماسی ،‌تعارض قوانین ،‌مركز نشر دانشگاهی ، 1368 ، ص 107 ؛‌ج عامری ، حقوق بین الملل خصوصی ، آگاه 1362 ، ص 142 . 
11- رجوع شود به مرجع ش 3 
12- در حقوق جدید فرانسه برای هماهنگی با نظام حقوق اروپایی ، محدویت اختیارات مدیران در حدود موضوع شركت به اشخاص ثالث قابل استناد نیست . ر.ج . به : 
J . Mester , Lamy Societes Commerciales , 1998 , n 186 , p . 77. 
13- R. Lehmann , Les commer, cants en droit international prive , J . c. Droit International 1992 , p . 2, n 6 . 
14- Revue du droit international prive . 1961 , p . 440 
15- In cour Cassation , 21 Dec . 1987 , Rev . soc . 1988 , p . 398. 
16- cour d, appel de paris 26 mars 1966 . clunet 1966 , p . 845 note Goldman , Rev . crit. Dr . int . pr . 1967 note Lagarde , p . 58 , Cour de Cassation . 21 dec . 1987 , Rev . soc , 1988 , p 398 , note synvet, Rev . crit . dr . int.pr, 1989 , p . 345 , note Jobard- Bachellier , Cass . com ., 8 nov 1988 , J . C. p . 1989 II. 21230 note Barbiere , Rev . crit. Dr .int.pr,.1989 , p . 370 , Cass. Com 9 avril 1991 , Bull. Joly , 1991 . n 208 .,Cass . com ., 9 mars 1993 , J . c. p . 1993 , ed . E,.pan ,. 601. 
17- ناصر كاتوزیان ،‌حقوق مدنی ، الزامهای خارج از قرارداد ،‌ضمان قهری ،‌انتشارات دانشگاه تهران ، 1374 ، ج دوم ، ص 206 به بعد. 
18- I.C.C ., cas . N 5103 , clunet 1988 , p . 1207, note G.A.G. 
19- cour d, appel de Lyon.1996 , J.c.p. ed . G,.n 52 ' Revue Trimestriel de Droit Commercial , 1998 . p. 176- 177 . obs . B.petit et y.Reinhard. 
20- H. Batiffol et Lagard , op . cit , n 564 , p . 205-206 ., Loussouan , Bourel , op, cit , p . 643. 
برای دیدن نظریه مخالف كه قائل به حكومت قانون محل اقامت شخص بهره برنده می باشند .ر.ج . به : 
Arminjon , precis de Deoit International Commercial , Dalloz , 1940 , n 106 ., p . Lerbours - pigeonniere . op . cit .n 356 . p . 445. 
21- B.oppetit , Arbitrage et contrats d,Etat , L,arbitrage Feamatome et autre c/Atomic Energy organisation of Iran , Clunet , 1984 .p. 29. 
و در دعوای دیگر و براساس مسئولیت مدنی : 
Award 12 march 1984 , Year Book of commercial Arbitration . XVI , 1991 .p. 12 
22- ارفع نیا ،همان كتاب ، ص 89 ، الماسی ، همان كتاب ، ص 131 ؛‌ج عامری ، همان كتاب ص 142 ، برای حقوق فرانسه به عنوان مثال : 
Y.Loussouarn , p.Bourel , op , cit ,.p. 398 . H .Batiffol . p . Lagarde , op , cit , p . 421. 
23- در خصوص این كه آیا قواعد بازرگانی فراملی به عنوان نظام مستقل حقوقی می تواند مورد استناد قرار گیرد و در خصوص ایرادات و پاسخ های آن ر.ج.به: 
E . Gaillaed Trente ans de lex mercatoria pour une application selective de la methode des principes generaux du droit . chunet 1995 , p , 5 et s ., 
B . Gold man , La lex mercatoria dans les contrats et I,arbitrage internationaux : realite et perspectives , Clunet 1979 . p. 480 ., p . Lagarde , Approche critique de la lex mercatoria, in Le droit des relations economiques internationales . Paris , Litec , 1987 , p . 125 et s,. 
E . Loquin La realite des usages du commerce international , Rev . int dr.econ ,. 1989 p.163 et s ,. P . weil , principes generaux du droit et contrats d,Etat , in Les relations economiques internationales , Etudes offertes a B. Gold man , p . 373 et s,. M.Virally . un tiers droit, Reflexions theoriques , in Etude offerte a B. Gold man, p . 67 et s,. A Giardina , La lex mercatoriaet la securite du commerce et des investissements internationaux in Nouveaux itineraires en droit , Hommage a Francois Rigaux , Bruxelles , Bruylant , 1993 , p. 223 ets ,. B . Gold man, Nouvelles reflxions sur la lex mercatorin , in etude de droit internatinal en I,honneur de p.Lalive , Helbing - Lichtenhahn Bale , 1993 . p . 241 ., p . Mayer , Le peincipe de bonne foi devant les arbitres du commerce internatinal, in Melange Lalive , p . 544 ., E. gaillard , La distinction des principes generaux du droit et des usages du commerce internatinal , in etude offert a , p . Bellet , paris , Litec , 1991 . p. 203 ets. 
24- نا گفته نماند كه در بعضی از آرای داوری از نظم عمومی بین المللی و بدون توجیه عناصر سازنده آن یاد می نمایند.ولی به نظر نگارنده عمده عناصر متشكله این نظم عمومی واقعاً بین المللی همان عناصر تشكیل دهنده قواعد بازرگانی فراملی می باشد. 
25- Gold man , fouchaed et Gaillard , Arbitrage commercial internatinal , Litech , 1996 , p .833. 
26- در حقوق ایران ماده 962 ق.م. و در حقوق فرانسه آرای محاكم فرانسه به ویژه رای مشهور لیزاردی متكفل نظریه ظهور شده اند. اگر چه در مقاله حاضر مجال بسط آن نیست ولی می توان به طور خلاصه اذعان داشت كه این نظریه در حقوق داخلی در خصوص اهلیت اشخاص بوده است و در توجیه این كه بتوان آن را در مورد اختیارات مدیران نیز استفاده نمود محل تردید است . دیگر این كه در این نظریه شخص متعاقد باید طبق قانون ایران نیز دارای اهلیت باشد و حال آن كه در حقوق تجارت بین الملل از نظریه ظهور برای جریان اصل صحت بهره می برند و آن را از قانون محل انعقاد قرارداد منفك می نمایند. 
31 ـ برای ملاحظه سیر حقوق فرانسه و همچنین آرای داوری در خصوص جریان اصل صحت در شرط داوری و به ویژه بر اساس عرف های بازرگانی بین المللی و یا بر اساس اعمال قاعدة ماهوی در روابط تجاری بین المللی ر. ج . به

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:06 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,
نظرات(0)

تضمين كالا در تجارت بين الملل - بررسی موضع حقوقی آلمان ، انگليس ، ايتاليا ، فرانسه ، ايالت متحده و اي

بازديد: 89

دكتر حبیب ا...رحیمی 
وكیل دادگستری 
و عضو هیئت علمی دانشگاه 

قسمت اول ـ حفظ یا ذخیره ، مالكیت در تجارت بین الملل 
بایعی كه در تجارت بین الملل مایل است كالا را به طور نسیه و غیر نقدی به مشتریانش تحویل دهد ، مرتباً با این سوال روبروست كه بهترین شیوه تضمین طلبش در رابطه با ثمن معامله چیست ؟ غیر از شكلهای معمولی تضمین و وثیقه كه در ارتباط با شكلهای متعارف پرداخت و تامین اعتبار در تجارت بین المللی است ، شرط حفظ مالكیت معمول ترین شیوه ای است كه بایع می تواند با آن در مقابل عدم پرداخت ثمن حمایت شود . این شرط چنین است كه مشتری تنها وقتی مالك می شود و تمامی حقوق مربوط به كالای خریداری شده را دارا می گردد كه ثمن را به طور كامل پرداخته باشد . 
مقررات مربوط به تضمین پرداخت ثمن تا تاریخ از لحاظ بین المللی یكنواخت نیست : راه حلهای موجود قانونی از كشوری به كشور دیگر تفاوت می كند و برداشت ثابتی از آن وجود ندارد ، یكی از دلائل این اختلافات شاید مربوط به این واقعیت باشد كه حقوق مربوط به انتقال مالكیت اموال منقول یكی از ساختارهای عمده و اساسی هرنظام حقوقی است و بدین جهت یكنواخت نمودن آن مشكل می باشد . در عمل رابطه نزدیك میان مقررات تضمین پرداخت ثمن و مقررات ورشكستگی و افلاس و بطور كلی تضمین دین و اعتبار مانع مهمتری است . در نتیجه معیارهای مختلفی كه در هر نظام حقوقی وجود دارد ، هماهنگ نمودن مقررات و یكنواخت كردن آنها در این زمینه بدون اشكال نخواهد بود 
بدین ترتیب كسانی كه در تجارت بین المللی دخالت دارند باید با شكلهای مختلف تضمین كالا كه در هر كشوری اعمال می شود هماهنگ گردند . 
در موقعیت های بسیاری مثلاً در تحویل كالا در آلمان ، جایی كه مقررات مربوط به تضمین ثمن به شدت پیشرفته است ، توجه یا بی توجهی به شكلهای تضمین می تواند شرایط قراردادی معاوضه را به طور جدی تحت تاثیر قرار دهد . به علاوه شرط خاص مربوط به تضمین كالا معمولاً بطور جداگانه در جریان توافق معین نمی شود ، بلكه در شرایط قراردادی استاندارد مربوط به بایع گنجانده می شود .استفاده از شرط “درست ” ، “نادرست” یا عدم درج شرطی مربوط به تضمین ثمن می تواند نتایج بسیار متفاوتی را به همراه داشته باشد و بایع در صورت عدم استفاده از امكانات موجود تضمین در صحنه تجارت بین المللی بخاطر عدم آگاهیش پیامدهای ناگواری را متقبل می شود . 
بنا بر این هر تاجر محتاطی توجه خواهد كرد كه تا حد ممكن امكانات موجود تضمین در قرارداد صادراتش لحاظ شود ، از همین رو ، مسئله تضمین كالا بخش مهمی از توصیه هایی است كه در ارتباط با مفاد قرارداد صادرات به بایع ارائه می شود . 
حفظ یا ذخیره مالكیت به عنوان تضمینی در مقابل ورشكستگی و افلاس در مواقعی كه مشتری قبل از تادیه ثمن معامله و رشكسته یا مفلس می شود تضمین كالا در را بطه با حمایت از با یق اهمیت خا صی می یابد . توافق معتبر درباره نگهداری و حفظ مالكیت مقرر می كند كه بایع حق دارد هر مقدار از كالا را كه نزد خریدار باقی مانده مطالبه كند ، یا این كه بایع برای استیفاء ثمن پرداخت نشده معامله حقوق دیگری دارد . طلبهای مربوط به كالای تحویل شده در صورت افلاس و ورشكستگی ، اصولا از حق تقدم و امتیازی برخودار نیستند و حداكثر به نسبت بخش پرداخت شده ثمن سهمی به آن تعلق می گیرد البته مشروط به آنكه چنین پرداخت یا توزیعی اساساً ممكن باشد ، بنا بر این بسیار مفید خواهد بود اگر تسلیم كننده كالا بتواند بی درنگ از تضمین مقرر شده ، در رابطه با كالای تحویل شده استفاده كند . 
اگر با دقت بیشتری به این مسئله نگاه كنیم در می یابیم كه تضمین حفظ مالكیت در مقابل خود مشتری بكار نمی رود ، زیرا وی پس از ورشكستگی از دایره كسانی كه درگیر و دخیل می باشند كنار می رود . بایع كه نفعش در استیفاء طلبش از كالای خودش ، به صورت مقدم می باشد ، در چنین مواردی غالباً در تعارض با دیگر طلبكاران است ، طلبكارانی كه نفعشان در احتساب كالا در چهار چوب جریان ورشكستگی است بنا بر این سئوال اساسی در باره قواعد مربوط به حفظ مالكیت ، كه در هر نظام حقوقی باید یافت شود این است كه آیا این قواعد وضعیت ممتاز حقوقی ایجاد می كنند كه در مقابل همه قابل استناد است ، یا این كه وضعیت ممتاز تنها در رابطه طرفین قرارداد اثر دارد ، به عبارت دیگر تنها در مقابل مشتری موثر است ؟ تنها در صورت اول است كه این قواعد حق خاصی را در صورت ورشكستگی مشتری اعطاء می كنند به عبارت دیگر شرط حفظ مالكیت كه اثری محدود به طرفین دارد عموماً در ورشكستگی بی ارزش می باشد و به همین جهت به عنوان شكلی از تضمین نامناسب می باشد . 
تضمین و به گرو گرفتن كالا از سوی بایع قاعدتاً در تعارض با تضمین اعتباراتی است كه از سوی بانكها و موسسات اعتباری دیگر به مشتری داده شده است . در صورت ورشكستگی مشتری ، تسلیم كننده ، برای تحقق بخشیدن و اجرای تضمینش نه تنها باید با مدیر امور ورشكستگی یا نمایندگان دیگر سایر طلبكاران برخورد نماید بلكه باید با سایر طلبكاران وثیقه دار نیز رقابت نماید . 
حدود تضمین بایع در كالای تحویل شده از سوی وی ممكن است همیشه یكسان نباشد ، كالاهایی كه تا حد بسیار زیادی تحت تاثیر نحوه تسلیم قرار می گیرند ممكن است دچار تنزل سریع قیمت شوند ( مانند منسوجات و لباسهای مد ) كه این امر به نوبه خود ارزش تضمین حفظ شده را می تواند كاهش دهد هزینه های فروش كالا نیز ممكن است گزاف باشد . بنا بر این ارزش تضمین معمولا تنها با تحقق فروش كالا معین و معلوم می شود ، یعنی وقتی كه احراز می شود چه مقدار كالا را می توان اخذ كرد و چقدر پول را می توان از فروش آن بدست آورد این عدم اطمینان ناشی از ماهیت و طبیعت تضمین و گرو گرفتن كالاست . 
تضمین كالا به بایع تضمین نهایی نمی دهد بلكه تنها شانسی برای او ایجاد می شود . 
كیفیت تضمین كالا به عنوان تضمینی در مقابل ورشكستگی آنگونه است كه توافق بر سر آن میان بایع و مشتری عموماً با مانعی روبرو نیست . مشتری غالباً نفعی در عدم پذیرش تضمین بایع ندارد تضمینی كه تنها وقتی اهمیت می یابد كه از نظر اقتصادی وضعیت اضطراری بوجود آمده باشد . به عبارت دیگر وقتی كه مشتری مفلس شده و بدین ترتیب اهلیت تجارت را از دست داده است . تنها در نظامهای حقوقی كه شكل وسیعی از حفظ مالكیت پذیرفته شده ،مشتری ممكن است در عدم پذیرش حمایت بسیار گسترده از بایع ذینفع باشد تا چنانچه مجبور به تامین نیازهای مالیش از بانكها باشد بتواند جای مانور داشته باشد . 
ورود شرط تضمین كالا به قلمرو قرار داد 
توافق مربوط به حفظ مالكیت در مفاد انعقاد قرارداد جای می گیرد . چنین توافقی نوعاً موضوع مذاكرات خاص میان طرفین نیست اما معمولاً توسط تسلیم كننده از طریق عبارت استاندارد و شرایط خاص تجاری وارد قلمرو قرارداد می شود . 
اگر طرفین قرارداد بر اساس و مبنایی دائمی با یكدیگر معامله می كنند می توان توصیه نمود كه به توافق كلی برسند . در چنین شرایطی توافق مربوط به تضمین كالا می تواند از شرایط هر تحویل خاص جدا شود و با كل رابطه تجاری بین طرفین همراه گردد . 
قواعدی كه بر اساس آنها اعتبار و صحت قانونی شرط تضمین معین می شود از قانون حاكم بر قرارداد یعنی قانونی كه بر آن توافق شده بدست می آیند . 
این قانون شروطی را كه باید وجود داشته باشند تا شرایط بایع جزیی از رابطه قراردادی طرفین شود معین می كند . در ارائه مشاوره حقوقی در حوزه تجارت بین الملل ، حقوق بین الملل خصوصی كشور مقصد كالا درباره تعیین قانون حاكم بر قرارداد نیز باید مورد توجه قرار گیرد . 
اختلاف در مورد صحت تضمین مورد توافق غالباً در دادگاههای كشوری كه كالا در آن قرارداد رسیدگی می شود ، این دادگاهها قانون حاكم را طبق قواعد حقوق بین الملل خصوصی خود ، به عنوان قانون مقرر دادگاه ، معین می كنند در كشورهای جامعه اروپا شخص می تواند به كنوانسیون رم درباره قانون حاكم بر تعهدات قراردادی مورخ نوزدهم ژوئن 1980 
تمسك جوید و در آینده در تعدادی از ایالات آمریكا می تواند به كنوانسیون مكزیك مورخ هفدهم مارس 1994 استناد نمود این دو كنوانسیون قانونی را كه باید بر قراردادهای طرفینی كه از كشورهای متعاقد هر كنوانسیون هستند حاكم شود معین می كنند : اولاً بر اساس انتخاب طرفین و در صورت عدم انتخاب طبق حقوق كشوری كه رابطه قراردادی نزدیكترین ارتباط را با آن دارد ، در زمینه بیع بین المللی كالا معمولاً این قانون كشور مقررفعالیت بایع است كه حاكم می گردد . 
در قلمرو اجرایی كنوانسیون آنسیترال درباره قراردادهای بیع بین المللی كالا مصوب یازدهم آوریل 1980 ، شخص می تواند مستقیماً به قواعد یكنواخت مربوط به انعقاد قرارداد كه در مواد 14 تا24 كنوانسیون آمده ، استناد كند . درج شرایط استاندارد طرفین و شروط تجاری آنها در رابطه قراردادی در چنین حالتی طبق قاعده آخرین عبارت ؛ 
Rule of the last word 
مورد توجه قرارمی گیرد : اصولاً قرارداد با ایجاب و قبول به وجود می آید قبولی كه بدون قید و شرط نباشد طبق ماده (1) 9 كنوانسیون بیع بین المللی كالا به عنوان رد ایجاب و در عین حال اظهار ایجاب جدید تلقی می شود . اگر یك طرف در قبول ایجاب به شروط استانداردش اشاره نماید و طرف دیگر اعتراضی ننماید ، قراردادی منطبق با آن شروط ثابت منعقد می شود . پس باید اطمینان یافت كه اعتراضی نسبت به شرط حفظ مالكیت در طول مذاكرات ابراز نشود . 
قانون قابل اجرا در ارتباط با تضمین كالا 
آخرین امری كه باید مورد توجه قرارگیرد مسئله قانونی است كه صحت و اعتبار شرایط تضمین كالا را آنگونه كه مورد توافق بایع و مشتری قرار گرفته است در صحنه تجارت بین المللی معین می كند چنین قانونی غالباً متفاوت از قانونی است كه بر رابطه قراردادی طرفین بیع حاكم است و عموماً قانون كشوری است كه كالا باید درآنجا تحویل داده شود. 
برای آنكه بایع تضمین مقتضی را بدست آورد باید شرط حفظ و ذخیره مالكیت طبق مقررات كشور مقصد بخصوص قواعد مربوط به حقوق عینی اموال منقول و بویژه مربوط به مالكیت ، لازم الرعایه باشد . این قواعد مارا به اصل قانون محل وقوع مال ( Lex rei sitae ) كه در بسیاری از نظامهای حقوقی به رسمیت شناخته شده است رهنمون می شوند . مفهوم این اصل این است كه حقوق عینی كه در ارتباط با یك مال وجود دارد توسط قانون محلی كه مال در آنجا واقع است معین و مشخص می شوند .

قسمت دوم ـ تضمین كالا در آلمان

1ـ حقوق آلمان حمایت بسیار وسیعی از عرضه كننده را در زمینه تضمین كالا به رسمیت می شناسد . توافق درباره حفظ مالكیت كالای عرضه شده ، تا پرداخت و تادیه ثمن ، شكل اساسی تضمین را نشان می دهد ، در تجارت آلمان شكلهای بسیار وسیع تضمین وجود دارند كه از شكل اساسی كه بیان شد فراتر می روند ، اگر بایع كالایی را تحویل دهد كه پس از تحویل ، مشتری باید كارهایی را بر روی آن انجام دهد ، تضمین شامل مالكیت كالای جدیدكه بدین سان توسط مشتری از آن كالای تحویل شده تولید گردیده است نیز می گردد ، در صورت بازفروش ـ كالایی كه توسط بایع تحویل شده یا كالایی كه توسط مشتری از آن كالا تولید گردیده است ـ انتقال كتبی ، مطالبات پرداخت نشده خریدار از مشتریانش ، به بایع طبق قانون آلمان به عنوان تضمینی برای طلب بایع از بابت ثمن معامله به رسمیت شناخته می شود . امروزه در رویه تجارت آلمان ، این شكلهای گسترده تضمین غالباً مهمتر از حفظ ساده مالكیت خود كالای تحویل شده می باشند . این شكل گسترده تضمین به نفع بایع ، آن را به تضمین دین نزدیك می كند و مسئله تعارض تضمین كالا و تضمین دین مدتها پیش توسط دادگاههای آلمان به نفع اولویت تضمین بایع حل شده است . 
2 ـ در عمل ، حفظ مالكیت و توسعه آن اهمیت زیادی در زمینه حقوق تجارت آلمان دارد . استفاده ثابت از شروط حفظ مالكیت كه از لحاظ فنی ساخته و پرداخته شده است در تمامی شاخه های تجارت آلمان عمومیت یافته است . 
اهمیت تضمین حفظ مالكیت در رویه تجاری آلمان شاید با این بیان روشنتر گردد كه در اكثر ورشكستگیهای آلمان ، طلبكارهای بدون حق تقدم نمی توانند انتظار دریافت مبلغی ، و لو اندك ، از اموال ورشكسته را داشته باشد ، زیرا این اموال موجود برای توزیع میان طلبكاران با تضمین ،یعنی كسانی كه به مشتری وام داده اند و همچنین عرضه كنندگان كالا به ورشكسته حفظ می شود . از طرف دیگر عرضه كنندگانی كه به این ترتیب از طریق شرط حفظ فاگیر مالكیت تحصیل تضمین می كنند ، گهگاهی انتظار دریافت مبلغ معتنابه دارند . 
3 ـ در صورت ورشكستگی یك مشتری آلمانی حفظ مالكیت حقی Aussonderung موسوم به می دهد كه عبارت است از جدایی اموال متعلق به شخص ثالث از دارایی ورشكسته ، كه در نتیجه آن امین در ورشكستگی می تواند اموالی كه متعلق به ورشكسته نیست جدا كند و آنهارا به مالكان واقعیشان انتقال دهد . این حق باید در مقابل امین وخود مدیون اعمال گردد ، مشروط بر آنكه به نهاد رسمی امور ورشكستگی نرسد . وانگهی گاهی ممكن است كه درباره فروش كالای تحت حفظ مالكیت به توافق رسید و در موارد مهم نهادهای مالی هم ممكن است درگیر شوند . غیر از اینها ورشكستگی در صنعت منسوجات و پارچه منجر به ایجاد به اصطلاح “ ،همكاری عرضه كنندگان ” شده است كه در آن تضمینهایی كه در اختیار عرضه كنندگان متعدداست محرز شده و عواید حاصل از فروش و تبدیل آنها به پول بین دارندگان تضمین تقسیم می گردد . 
4 ـ بنا بر این ، هنگامی كه كالا به مشتریان آلمانی عرضه می شود به تاجر بین المللی شدیداً توصیه می شود كه شرط حفظ مالكیت مناسبی را بكار برد . درج این شرط در قرارداد فروش بین عرضه كننده و خریدار نه تنها به وسیله تركیب آنها با شروط استاندارد با یع ممكن است بلكه توافق مجزا در مورد آن نیز امكان دارد .

قسمت سوم تضمین كالا در انگلیس

در هر قرارداد بیع معمولاً به دقت زمانی كه مالكیت كالا به مشتری منتقل می شود معین شده است ( ماده 17 قانون بیه كالا مصوب 1979 ) . اگر كالا عین معین باشد مالكیت درزمانی كه طرفین قصد نموده اند منتقل می شود این قصد یا از شروط قرارداد بدست می آید یا از رفتار طرفین و شرایط و اوضاع و احوال استنباط می شود (ماده 17) قواعدی نیز وجود دارند كه می توان از آنها برای احراز قصد طرفین استفاده نمود ، البته در صورتی كه تصریحی بر خلاف این قواعد نباشد ( ماده 18 : 1)ـ وقتی بیع مشروط نیست و مبیع عین معین و در وضعیت قابل تحویلی است ، مالكیت هنگام انعقاد منتقل می شود (بند 1 ماده 18) وضعیت قابل تحویل هم وضعیتی است كه خریدار باید تحویل كالا را بپذیرد . این كه ثمن پرداخت نشده یا كالا هنوز تسلیم نشده ، خللی به این قاعده وارد نمی كند البته گاه عرف به گونه دیگری است كه مثلاً در سوپرماركتهاكه شخص خودش كالا را انتخاب می كند و ثمن نیز باید نقداً پرداخت شود ، مالكیت وقتی منتقل می شود كه ثمن پرداخت شده باشد . 
2 ـ اگر قرار بیع درباره كالای معینی است كه در وضعیت قابل تحویلی نیست و باید كاری بر آن انجام شود تا قابل تحویل گردد ، در این صورت مالكیت انتقال نمی یابد مگر زمانی كه آن كار انجام شود و خریدار هم از آن آگاهی یابد (بند 2ماده (318ـ اگر مبیع كه عین معین است در وضعیت قابل تحویل باشد اما خریدار باید وزن كند ، اندازه گیرد ، امتحان كند یا باید كاری در مورد كالا انجام دهد برای تعیین ثمن مالكیت منتقل نمی شود تا آن كار انجام شود و بایع هم از آن آگاهی یابد . ( بند 3 ماده 418 ) ـ اگر كالا به خریدار تحویل شده و بیع مشروط به تاییداو یا به این شرط است كه اگر نخواست باز گرداند مالكیت وقتی منتقل می شود كه مشتری تایید یا قبولش را به بایع اعلام كند یا عمل دیگری انجام دهد كه نشان می دهد كه قرارداد را پذیرفته است مثلاً : مبیع را به وثیقه می گذارد اگر مشتری كالا را بدون اعلام رد و اعتراض بگیرد ، مالكیت پس از زمان تعیین شده برای باز گرداندن كالا یا در صورت عدم تعیین پس از مدتی پس از زمان معقولی به مشتری منتقل می شود (بند 4 ماده 18 ) 
اگر كالا عین معین نباشد یا كلی است كه در قرارداد توصیف شده یا كلی در معین است كه آن هم در حكم كلی است . قاعده انتقال مالكیت در كالای كلی این است كه وقتی مالكیت منتقل و محقق می شود كه كالایی با اوصاف مورد نظر در وضعی قابل تحویل به طور غیر مشروط ، به قرارداد اختصاص داده شود این امر می تواند از طرف بایع و رضایت خریدار صورت گیرد یا از طرف خریدار و رضایت بایع ( قاعده 5 (1) ماده 16 ) رضایت خریدار می تواند صریح یا ضمنی باشد و ممكن است قبل از تهیه كالا و تخصیص آن باشد یا پس از آن . تحویل به حمل كننده پس از قرارداد بیع معمولاً تخصیص كافی برای انتقال مالكیت می باشد (بند 5 (2) ماده 16 ) اگر از پیش ، خریدار به بایع گفته كه مبیع را به متصدی حمل و نقل دریایی تحویل دهد این رضایت مشتری تلقی می شود .{انتقال مالكیت از دو جهت مهم است یكی از جهت ضمان و نقصان و تلف كالا كه بر عهده مالك است و لازم است بدانیم كدامیك از طرفین باید خسارات را متقبل شود و دیگری از جهت آن كه در صورت ورشكستگی مشتری یا بایع ، لازم است بدانیم آیا كالا جزء اموال ورشكسته است یا به طرف دیگر معامله تعلق دارد . } 
اگر مالكیت كالا به مشتری ورشكسته منتقل شده باشد بایع تنها به عنوان طلبكار ثمن كالای فروخته شده می تواند اقامه دعوی كند . و اگر مالكیت به مشتری انتقال نیافته باشد بایع می تواند درخواست برگشت كالا را بنماید . 
بنا بر این به نفع بایع است كه در قرارداد بیع تصریح كند كه مالكیت تحویل شده به مشتری منتقل نخواهد شد تا این كه شروط معینی محقق شوند . 
پس از شرط حفظ مالكیت مقرر می دارد كه مالكیت به مشتری منتقل نمی شود تا آنكه شروط مندرج اجراشوند . این شروط معمولاً به تادیه ثمن و مبالغ دیگری كه مشتری به بایع بدهكار است مربوط می شوند . شرط حفظ مالكیت بطور خاص مورد توجه بانكها ، شركتهای حق العمل كاری و طلبكاران دیگر است ، زیرا این شرط از دارایی و اموال مشتری كه ، در صورت ورشكستگی او تقسیم می شوند ، می كاهد . برای اعتبار و نفوذ شرط حفظ مالكیت در مقابل اشخاص ثالث ، اگر مشتری شركت می باشد ، این شرط باید به ثبت برسد ( طبق قسمت یازده قانون شركتها مصوب 1985 ، ماده (395 (1) تا آنجا كه ممكن است باید از نافذ بودن شرط حفظ مالكیت اطمینان یافت . 
اولین گام این است كه مطمئن شویم شرط حفظ مالكیت بخشی از قرارداد بیع را تشكیل می دهد صرف درج شرط حفظ مالكیت در پشت صورتحساب موجب نفوذ آن نمی شود چون صورت حساب و شرط پشت آن بخشی از قرارداد بیع را تشكیل نمی دهد . 
توجه به عین عبارات شرط حفظ مالكیت نیز مهم است . معمولاً شروط حفظ مالكیت در دو دسته جای می گیرند . 
برخی از آنها شروطی ساده هستند كه مالكیت بایع را درباره كالای خاص محفوظ می دارند تا آنكه ثمن آن پرداخت شود . برخی نیز شروط موسع هستند و آن در وقتی است كه خریدار قبل از پرداخت ثمن ، كالا را دوباره می فروشد و یا آنها را در تولیداتش مورد استفاده قرار می دهد و كالای تولید شده را می فروشد ، در این شروط وضع پیچیده است و ثمن كالای تحویل شده به همراه عواید فروش مجدد از سوی مشتری ، برای بایع تلقی می شوند . 
این شروط موسع هستند كه مشكلات عمده ای را طبق قانون انگلیس ایجاد می كنند .در شروط ساده ایراد و اعتراضی نسبت به شرط حفظ مالكیت كه مالكیت قانونی و واقعی كالا را برای بایع محفوظ می دارد تا آنكه ثمن پرداخت شود وجود ندارد . بنا بر این شرط ذیل معتبر و صحیح است : 
“ مالكیت هر كالایی كه توسط شركت به مشتری فروخته می شود به او انتقال نمی یابد تا آنكه ثمن تمام كالا توسط شركت بطور كامل دریافت گردد .” 
همینطور شرطی كه بایع در باز پس گیری و در تحت تصرف مجدد در آوردن كالایی كه توافق شده تا به مشتری فروخته شود محق می گرداند در باز فروش كالا در صورتی كه مشتری ورشكسته شود ، نافذ و معتبر است ، بنا بر این شرط ذیل با هیچ ایرادی روبرو نمی شود : 
“ اگر در تادیه كل ثمن یا در بخشی از آن تاخیر شده ( یا اگر اقداماتی شروع شده كه مستلزم ورشكستگی است ) شركت می تواند ( بدون ورود خسارت و خدشه به حقوق دیگران ) همه كالا یا قسمتی از آن را باز پس گیرد یا باز فروش نماید و برای این كار می تواند وارد عرصه و ادعیان مشتری شود . ” 
اشكال اساسی درباره شرط حفظ مالكیتی است كه نه تنها مالكیت كالایی را كه ثمن آن توسط مشتری پرداخت نشده حفظمی كند بلكه مالكیت كالای تحویل شده را حفظ می كند تا آنكه مشتری تمام دیونش را به بایع ایفاء نماید ، بدون توجه به این كه این دیون در رابطه با كالای تحویلی هستند یا خیر ؤ شرط حفظ مالكیت می تواند حدود حق بایع را به عواید ناشی از فروش كالا توسط مشتری گسترش دهد . 
هدف از این شرط حمایت از بایع است در صورتی كه مشتری كالا را باز فروش نماید . حق بایع را بدین ترتیب می توان تضمین نمود كه از مشتری خواست كه در رابطه با عواید فروش كالای بایع حساب پس دهد مشروط بر اینكه بین بایع و مشتری رابطه امانی ایجاد شده باشد . 
در احراز این رابطه دادگاه به جای شكل كلمات و عبارات بكاررفته به ماهیت رابطه توجه می كند و این امر ممكن است گاهی نشان دهد كه رابطه ، ماهیت و طبیعت امانی ندارد . حتی با پذیرش اینكه رابطه امانی احراز شده مانند رابطه نماینده و اصیل ،ومودع و مستودع ، اگر مشتری عواید ناشی از بیع را با پولهای خودش مخلوط نماید و لازم آید كه مبلغی معادل این پرداخت شود وی با سمت امین عمل ننموده است و عنوان مدیون را داشته است . بنا بر این جایی كه مشتری عواید ناشی از بیع كالای بایع را دریافت می كندو آن را در حسابی مشخص و مجزا قرار نمی دهد ، بسیار مشكل خواهد بود كه ادعا كنیم عواید فروش متعلق به بایع است . 
همچنین به دلایل تجاری ، مشتری معمولاً محق است كه از عواید باز فروش كالا بهره برد و حق بایع را در آن عواید تنها در صورت عدم تادیه مبالغ مورددین ، حیات می یابد و اگر آن مبالغ پرداخت شود دیگر بایع حقی نسبت به عواید باز فروش ندارد . در این شرایط عموماً چنین رای داده می شود كه بایع از طریق تضمین ، حقی را ایجاد نموده كه باید در مقابل شركت طبق ماده 396 قانون شركتها مصوب 1985 به ثبت برسد . این حق در مقابل امین منصوب از طرف دادگاه و مدیر تصفیه یا دیگر طلبكاران معتبر نیست مگر آنكه ثبت شده اشد . 
برای روشن تر شدن شرط موسع حفظ مالكیت و رابطه امانی می توان به 
Aluminium 
V . Romalpa Aluminium Ltd 
. industrie Vaasen 
1976 توجه نمود : 
قراردادی میان شركت آلمانی و شركت انگلیسی منعقد شده بود. شركت انگلیسی می خواست ورقهای آلومینیوم را در تولیداتش بكار برد . خریدار ورقها را دریافت كرد اما تمام ثمن را نپرداخت ، و بعدها ورشكسته شد و از طرف دادگاه امین معین شد . در آن زمان هنوز مقداری از ورقها در تصرف خریدار بود و در تولید بكار نرفته بود لیكن خریدار قبلاً مقداری از ورقها را فروخته بود ( بدون اینكه كاری بر روی آنها انجام دهد ) و عواید آن رادر حسابی جداگانه نگاهداشته بود. شركت آلمانی بر اساس ماده 13 قرارداد ادعا نمود كه حق مالكیت دارد و بنا بر این بر دیگر طلبكاران خریدار مقدم است . این ادعا در مورد ورقهای بكار نرفته در تولید و عواید ناشی از باز فروش ورقهای بكار نرفته در تولید بود . ماده 13 قرار داد عنوان نموده بود كه مالكیت ورقهای بكار نرفته در تولید وقتی به مشتری منتقل می شود كه وی تمام دیونش را به بایع پرداخته باشد . بند دوم آن نیز در رابطه با ورقهای بكار رفته در تولید است و گفته مالكیت ورقها به مالكیت كالای تولید شده منتقل می شود و از آن بایع خواهد بود مگر وقتی كه مشتری تمام آنچه را كه به بایع بدهكار است بپردازد . این ماده پیش بینی می كند كه تا پرداخت دیون به بایع مشتری كالای تولید شده را به عنوان امین برای فروشنده نگاه می دارد ، و این كه خریدار می تواند كالای تولید شده را بفروشد ، به شرط آنكه اگر از او خواسته شود سود ناشی از این فروشها را به فروشنده انتقال دهد . دادگاه حكم داد كه حق فروشنده در مورد كالای تولید شده و همچنین در مورد ورقهای بكار نرفته در تولید كه از سوی مشتری فروخته شده اند معتبر است و بایع حق اولویت دارد . چون بایع حق مطالبه كالا و گرفتن عواید فروش كالا را دارد ، اگر در دست كسی باشند كه امین محسوب می شوند وقتی مشتری ورقها را دوباره می فروشد به عنوان نماینده بایع عمل نموده است . 
به عنوان نتیجه گیری بحث باید گفت كه هنگامی كه بایع كالایی بسیار با ارزش را به مشتری تحویل می دهد باید كه بتواند برای مطالباتش به منابع با ارزش دسترسی داشته باشد . 
ثانیاً عبارات و اظهارات بایع باید نشان دهنده شرط حفظ مالكیت باشد . بایع باید مطمئن شود كه شرط حفظ مالكیت از ایرادات امین منصوب دادگاه ، مدیر تصفیه یا طلبكاران در صورتی كه مشتری ورشكسته شود مصون است بویژه جایی كه شرط حفظ مالكیت به منظور پیگیری مالكیت بایع بر عواید فروش است .

قسمت چهارم ـ تضمین كالا در ایتالیا

اصل حقوقی حفظ مالكیت در مقررات بیع كالای ایتالیا به رسمیت شناخته شده است ، چنین اصلی در مواد 1523 تا 1526 قانون مدنی ایتالیا 
بیان شده است .البته این اصل در حقوق تجارت ایتالیا اهمیت اندكی دارد برای آنكه بایع بتواند به مالكیتش در مورد كالا در مقابل اشخاص ثالث ، یعنی طلبكاران مشتری ، استناد كند ، طبق بند ماده 1524 ق .م لازم است كه سندی كه تاریخ قطعی دارد بر آن دلالت كند (یعنی یا سندی رسمی تنظیم شده باشد یا این كه اسناد و مدارك نزد دادگاه به ثبت رسیده باشند ) و باید قبل از آنكه اقدامات اعمال مالكیت شروع شود وجود چنین سندی احراز گردد . برای كالاهای خاص ، مثل ماشین آلات دفاتر ثبت نزد مقامات قضایی نگهداری می شود و در آنها می توان جزئیات حفظ مالكیت برای بایع را درج نمود . 
در رویه تجاری ایتالیا عمل به مقررات ثبت حفظ مالكیت چندان متعارف نیست . تجار ایتالیایی به طور سنتی به تامین تحویلهایشان با استفاده از شرط حفظ مالكیت كه در قرارداد درج شده باشد عادت ندارند ، تنها به تازگی چنین شرطی دررابطه با صادرات كالا به كشورهایی كه حفظ مالكیت را در مقابل همه قابل استناد می دانند بیشتر مورد استفاده قرار می گیرد و درج شرطی ثابت در قرارداد در رابطه با حفظ كالا بیشتر شده است . 
بنابراین در رابطه با تحویل كالا به ایتالیا باید اینگونه فرض شود كه حمایت مناسبی از مبلغ تادیه نشده ثمن توسط توافقی با عنوان حفظ مالكیت انجام نمی شود و این شرط و فایده چندانی ندارد . البته مورد تحویل كالاهایی كه ارزش بسیار دارند یا مشتری عملی بر آنها انجام نمی دهد و تا مدتی نزد او باقی می ماند می تواند موردی متفاوت باشد ، در این موارد می توان به بایع توصیه نمود كه سندی تنظیم نماید كه تایید می كند كه مالكیت كالا تنها وقتی به مشتری منتقل می شود كه ثمن آن كاملاً پرداخت شده باشد . سندی كه با تودیع آن نزدیك یك دفترخانه اسناد رسمی یا نزر دادگاه تاریخی قطعی دارد .

قسمت پنجم ـ تضمین كالا در فرانسه

1ـ حقوق فرانسه تنها حفظ ساده مالكیت را به رسمیت می شناسد .  ( reserve depropriete )
این حقوق مالكیت بایع را بركالا تا پرداخت كامل ثمن محفوظ و باقی نگاه می دارد با انجام كار بر كالا و انتقال بعدی آنها به دیگری ، حق بایع در مورد درخواست استرداد كالا از مشتری از بین می رود همچنین در صورتیكه شخصی ، مثل حق العمل كار ، حقی نسبت به كالا می یابد . در این وضعیت بایع علاوه بر حقش نسبت به ثمن معامله ، حق مطالبه خسارت را هم دارد ، كه البته این حقوق در صورت ورشكستگی مشتری ارزش اندكی دارد . 
{این در حالی است كه تا قبل از سال 1980 رویه قضایی شرط حفظ مالكیت را در مقابل گروه طلبكارانی كه در مقابل مشتری بصورت جمعی اقامه دعوی نموده بودند غیر قابل استناد می دانست و این امر موجب محروم شدن بایع از حقش می شد اما این رویه در قانون شماره 335 ـ 1280 می 1980 و به دنبال آن با تصویب ماده 128 (بند 2 قانون 1985 تغییر كرد )و بایع حق دارد كه در مقابل اشخاص ثالث به شرط استناد كند ، اگر آن شرط حد اكثر تا زمان تحویل كالا در سندی درج شده باشد .} 
2 ـ در رویه حقوق تجارت فرانسه ، حفظ مالكیت علاوه بر نقش معمولیش به عنوان یك تضمین در صورت ورشكستگی مشتری ، در این مسئله نیز كه كدامیك از طرفین خطر تلف كالا را بر عهده دارد مهم است . طبق حقوق فرانسه ، مالكیت كالا و با آن خطر احتمالی از بین رفتن آن یا گم شدن آن معمولاً هنگام انعقاد قرارداد به مشتری منتقل می شود . یعنی وقتی كه در باره كالایی كه باید تسلیم شود و ثمن آن توافق صورت می گیرد . و این انتقال به زمانی كه كالا عملاً تسلیم می شود بستگی ندارد .البته معمولاً شرطی در قرار داد این نحوه انتقال مالكیت و ضمان را تغییر می دهد كه گاه شرط ناظر به مالكیت و ضمان هر دو است و گاه تنها یكی از آنها را در نظر دارد . ( كه به موعد معلق ترجمه شده ولی رسا نیست ) استفاده شود قرار داد با توافق طرفین و تبادل اراده ها منعقد شده اما اجرای آن و در نتیجه انتقال مالكیت صورت نگرفته و تا آن محقق شود به تعویق افتاده است اگر از شرط تعلیقی استفاده شود اگر واقعه مورد نظر اتفاق افتد اثری نسبت به گذشته خواهد داشت و فرض می شود كه عقد از زمان انعقاد اثر بخشیده و مالكیت منتقل شده است اما انتقال ضمان تنها با تحقق آن واقعه صورت می گیرد مگر در صورت شرط مغایر . و تا زمانی كه آن واقعه محقق نشده عقد هیچ اثری ندارد . اگر از شرط فاسخ استفاده شود مالكیت منتقل شده و با تبادل اراده ها عقد منعقد شده است اما اگر شرط محقق شود قرارداد و در نتیجه انتقال مالكیت از بین می روند و مثل این خواهد بود كه مشتری هیچ گاه مالك نبوده است البته تصرفات مشتری در طول زمان انعقاد تا تحقق شرط ، موثر بوده و ضمان نیز در این زمان بر عهده مشتری بوده است . 
شرط ثابتی كه از سوی بایع برای حفظ مالكیت در قرار داد بیع درج می شود به صورت زیر می باشد : 
“ فروشنده مالكیت كالا را تا پرداخت كاما ثمن برای خود محفوظ می دارد ، اما مشتری مسئول و ضامن كالا از زمان تسلیم مادی آن است ، و انتقال تصرف موجب این ضمان می شود در نتیجه ، خریدار از حالا متعهد به امضاء قرارداد بیمه ای ، درباره خطرات تلف ، سرقت یا از بین رفتن كالای معین شده می باشد . ” 
درباره تحلیل ماهیت این بیع اتفاق نظر وجود ندارد و نویسندگان حقوق فرانسه سه نظر گوناگون را پیشنهاد كرده اند : اول این كه این بیع همراه شرط فاسخ عدم پرداخت ثمن است كه در صورت عدم پرداخت ثمن مالكیتی كه از زمان عقد بیع منتقل شده از همان زمان از بین می رود اما ضمان همچنان تا زمان تحقق شرط بر عهده مشتری است . نظر دوم این كه بیع با شرط حفظ مالكیت ، بیعی با شرط تعلیق است كه انتقال مالكیت را تا پرداخت تمام ثمن به تعویق می اندازد . قرارداد به محض تبادل اراده ها منعقد و تشكیل می شود اما مشتری بیدرنگ مالك نمی شود مشتری ضمان را هم متحمل نمی شود مگر اینكه به گونه ای دیگری توافق شود . نظر سوم این است كه چون پرداخت ثمن ركن اساسی عقد می باشد نمی توان آن را به عنوان شرط در قرار داد درج نمود و در صورت درج تاثیرینخواهد داشت و تنها تاكیدی بر تعهد مشتری است . در واقع بیع با شرط حفظ مالكیت بیعی منجز است و انتقال مالكیت در آن به تاخیر افتاده است . به نظر می رسد كه نظر دوم با واقع مطابق باشد و ایرادی هم بر آن وارد نیست و گر چه در هر بیعی مشتری موظف به پرداخت ثمن است اما عدم پرداخت آن تاثیری در صحت عقد و اثر گذاری آن ندارد . به همین جهت اشكالی وارد نیست اگر انتقال مالكیت معلق به پرداخت تمام ثمن شود . 
3 ـ اگر مشتری ثمن كالا را در اجل معین نپردازد ، بایع می تواند بر مبنای شرط حفظ مالكیت ، تقاضای استرداد كالا را بنماید . در عمل شرط حفظ مالكیت در صورت ورشكستگی مشتری بیشترین اهمیت را می یابد . استرداد كالا را در صورتی كه می توان مطالبه نمود كه اولاً كالاها تغییرنكرده باشند ، ثانیاً معلوم و مشخص باشند و هنوز تحت تصرف مدیون باشند . بایع باید اثبات كند كه كالاها همانهایی هستند كه تسلیم نموده است و ثمن آنها هنوز تادیه نشده است . 
اگر مشتری كالاها را به شخصی كه حسن نیت داشته فروخته باشد تقاضای استرداد آنها ممكن نیست . البته اگر ثمن بیع دوم پرداخت نشده باشد طبق ماده 122 قانون 1985 بایع می تواند طلب را از او مطالبه كند و ثمن بیع دوم را دریافت دارد . 
برای آنكه شرط حفظ مالكیت قانوناً نافذ و لازم الاتباع باشد باید شرایطی وجود داشته باشد حتی آنگاه كه قانون حاكم بر دعوی قانونی غیر از فرانسه باشد . شرط حفظ مالكیت باید مكتوب باشد ( ارجاع صریح و مشخص به شرط كفایت می كند ) .باید پیش از آنكه كالا تحویل شود طرفین درباره آن توافق نموده باشند . از زمان تصویب قانون ژوئن 1994 ، توافق بر این شرط می تواند متعاقب توافقهای كلی طرفین انجام شود . البته معلوم نیست كه آیا این مقررات در موردی كه مشتری ورشكسته می شود هم قابل اجرا است یا خیر (بند 4 ماده 153 قانون (1985 بایع باید دعوی باز پس گیری كالا را ظرف سه ماه از اعلام اقدامات تصفیه و فروش اموال مشتری اقامه نماید . 
4 ـ بنا بر این بایع بین المللی كه كالا را به مشتری فرانسوی به صورت نسیه و غیر نقد تحویل می دهد توصیه می شود كه بر درج شرط حفظ مالكیت در قرارداد اصرار ورزد . چنین شرطی باید همیشه ، حتی وقتی كه قانون حاكم بر دعوی قانون فرانسه نیست ، مطابق شرایط اساسی صحت درج شرط طبق قانون فرانسه باشد .

قسمت ششم ـ تضمین كالا در ایالات متحده

در اواخر قرن نوزدهم ، شكلی از بیع به نام “ بیع مشروط ” مخصوصاً برای استفاده در بیعهای اقساطی توسعه یافت و می خواست كه جایگزین رهن مال شود . در این بیع فروشنده قبول می كند كه بفروشد و مشتری می پذیرد كه كالا را بخرد و ثمن را به اقساط بپردازد و مالكیت كالا برای بایع همچنان حفظ شود . این نوع بیع ساده تر از رهن مال بود چون در رهن اول باید مال به فروش رود بعد به رهن داده شود ، ثانیاً این نوع بیع ثبت هم نمی خواست ،گر چه بعد ها در برخی ایالات ثبت برای قابل استناد شدن این نحوه توافق در قبال اشخاص ثالث الزامی شد . 
این نوع بیع در مقایسه با رهن عیب مهمی داشت ، مرتهن می توانست كالا را بفروشد و برای باقیمانده دین خود نیز اقامهدعوی كند ، اما این قاعده ایجاد شده بود كه بایع مشروط باید میان به اجرا گذاردن و در خواست الزام به تادیه ثمن ، و باز پس گرفتن كالا یكی را انتخاب كند و نمی تواند برای باقیمانده ثمن كه از فروش مجدد كالا بدست نیامده حكمی از دادگاه بخواهد . قانون یكنواخت بیع مشروط كه در سال 1918 پیشنهاد شده بود و در ده ایالت به تصویب رسید این وضع را تغییر داد . طبق این قانون بایع حتی پس از باز پس گیری كالا می توانست برای قسمت استیفاء نشده ثمن از بازفروش كالا اقامه دعوی كند ، به شرط آنكه مراحلی را برای باز پس گیری كالا طی نموده باشد . (ماده 24) این قانون همچنین ثبت این نوع بیع را الزامی نمود . (ماده 5 ) 
در حال حاضر در ایالات متحده ، قانونی وجود دارد كه بطور جامع به بررسی امور بسیار متنوع تجاری شامل قراردادهای تضمین شده می پردازد . این همان قانون یكنواخت تجاری است كه ماده 9 آن حاكم بر قراردادهای تضمین شده است . این قانون در 49 ایالت از 50 ایالت آمریكا به تصویب رسیده است . البته برداشت هر ایالتی از این قانون ممكن است متفاوت از ایالات دیگر باشد و وكلا باید پیش از آنكه درگیر قرارداد تضمین شده در ایالتی خاص شوند به قوانین ایالت مربوط مراجعه نمایند . 
در قانون یكنواخت بیع اهمیت زیادی به زمان انتقال مالكیت داده شده است ، چون با انتقال مالكیت ضمان هم منتقل می شود و امور متعددی با توجه به مالكیت حل می شود . مثلاً حق بایع به گرفتن ثمن و نه خسارت ، حق بایع یا خریدار به تعقیب اشخاص ثالث بخاطر خسارت وارده بر كالا ، زمان و مكان ارزیابی خسارت بخاطر نقض قرارداد قانون قابل اجرا در یك معامله بین المللی و امور متعدد دیگر . در این قانون آمده است كه مالكیت وقتی منتقل می شود كه طرفین خواسته اند . اگر اراده آنهابطور صریح ابراز نشده باشد قواعد پیش بینی شده در قانون اعمال می شوند . قاعده اول مقرر می كند كه اگر مبیع عین معین است مالكیت در زمان انعقاد قرارداد منتقل می شود مگر اینكه باید كاری انجام شود تا در وضعیت قابل تسلیم قرار گیرد مثلاً پیانو باید رنگ شود ، در این صورت زمان انتقال مالكیت زمان تمام شدن آن كار است (ماده 19 بندهای اول و دوم ) . قاعده دوم مقرر می كند كه اگر مبیع كلی است وقتی مالكیت منتقل می شود كه معین شود و به متصدی حمل برای بارگیری و ارسال برای مشتری تحویل شود . اگر بایع موظف به پرداخت هزینه حمل و نقل باشد . مالكیت در مقصد منتقل می شود ( بندهای 4 و 5 ماده (19 قاعده سوم نیز درباره بیعی است كه مشروط به تایید مشتری است . در بیع مالكیت با تایید مشتری منتقل می شود . در بیعی كه مشتری حق باز گرداندن كالا را دارد ، مالكیت با تسلیم كالا منتقل می شود اما مشتری می تواند با باز گرداندن كالا مالكیت را به بایع برگرداند .(بند 3ماده (19 لیكن در قانون یكنواخت تجاری آمریكا ) به مالكیت اصلاً توجهی نمی شود و مسائل متعدد بدون توجه 
طبق قانون آلمان به عنوان تضمینی برای طلب بایع از بابت ثمن معامله به رسمیت شناخته می شود . 
امروزه در رویه تجارت آلمان ،این شكلهای گسترده تضمین غالباً مهمتر از حفظ ساده مالكیت خود كالای تحویل شده می باشند . 
به موقعیت مالكیت حل می شوند . 
دلیل این امر را چنین گفته اند كه خواسته شده تا از تعیین امور عملی میان مردان عمل بر پایه مكان یك چیز غیر محسوس خود داری شود . انتقال مالكیت امر غیر محسوسی است كه هیچكس نمی تواند آنرا با مدرك ثابت كند . 
بدین ترتیب قانون یكنواخت تجاری ایالات متحده نگرشی جزئی داشته و برای هر مسئله ای راه حلی را صریحاً اعلام داشته بدون اینكه به مالكیت نظر داشته باشد : مثلاً ضمان كالا ، حقوق خریدار نسبت به كالا و خسارات ، حقوق بایع نسبت به ثمن و خسارات ، زمان و مكان تعیین خسارات ، حق خریدار در صورت ورشكستگی بایع حق بایع در صورت ورشكستگی خریدار ، حقوق طلبكاران بایع در قبال كالای فروخته شده ، زمانی كه در بیع به شرط تایید ، مالكیت منتقل می شود و امور دیگر ( كه در بخش 2 این قانون آمده اند . ) 
امتیاز كلی نگری در این است كه یا مالكیت منتقل شده یا نشده است و نمی تواند برای بعضی مقاصد منتقل شده باشد و برای برخی دیگر منتقل نشده باشد ولی در نگرشی جزئی مسائل خاص چنین نیست و شرایط خاص هر مسئله ممكن است نتایج متفاوتی را بدست دهد . در قانون یكنواخت ایالات متحده گرچه راه حل هر مسئله بطور جزئی آمده است اما به این امر نیز توجه شده كه ممكن است مسئله ای پیش آید كه در قانون پیش بینی نشده است ، ( گرچه تا كنون چنین نشده است ) برای حل این مسائل كه حل آنها منوط به تعیین جایگاه مالكیت است ، در قانون قواعدی برای تعیین زمان انتقال مالكیت پیش بینی شده است : قاعده اول این است كه مالكیت كالای كلی پیش از تعیین نمی تواند منتقل شود . قاعده دوم این كه مالكیت تحت كیفیت و شرایطی كه صریحاً بر آن توافق شده منتقل می شود . قاعده سوم مقرر می دارد كه در صورت فقدان توافق مخالف مالكیت در زمان و مكانی منتقل می شود كه بایع كاملاً به تعهداتش عمل نموده باشد . 
اگر تنها بایع موظف به انعقاد قرارداد بارگیری است درزمان و مكان بارگیری مالكیت منتقل می شود و اگر بایع موظف به تحویل كالا در مقصد است ، مالكیت در زمانی منتقل می شود كه كالا در مقصد در اختیار مشتری قرار گیرد . قاعده چهارم مقرر می دارد كه اگر كالا برای تحویل به مشتری نباید جابجا شود و مبیع عین معین است و برای تحویل دادن كالا سندی هم لازم نیست كه داده یا گرفته شود مالكیت در زمان و مكان انعقاد عقد منتقل می شود . قاعده پنجم هم این است كه مالكیت به بایع بر می گردد اگر مشتری كالا را قبول نكند ورد نماید . 
ماده 9 قانون یكنواخت تجاری درباره قرار دادهای تضمین شده در اموال شخصی می باشد قراردادهای تضمین شده ، در محدوده ماده 9 ، هر قراردادی است كه هدف از آن ایجاد حق تضمین به نفع یك شخص در اموال شخص دیگری است . 
قرارداد تضمین شده در اموال شخصی در دو نوع اساسی قراردادها ایجاد می شود : 1ـ اعطاءوام به مالك مال شخصی 2ـ خرید مال شخصی بصورت نسیه ، كه در آن مشتری حق تضمین در كالای خریداری شده را به بایع یا به شخصی كه به مشتری قرض داده تا او بتواند مال را بخرد می دهد . 
در هر قرارداد تضمین ، مال موضوع حق تضمین به عنوان “ وثیقه ” مورد اشاره قرار می گیرد . قرارداد تضمین اصولاً مورد توافق و قبول همگان است و باید توافقی مكتوب درباره آن وجود داشته باشد . سند باید به امضای مدیون رسیده باشد ، وثیقه را توصیف كند و باید عبارات آن مشعر بر اعطای حق تضمین در وثیقه باشد . اگر طرفی كه حق تضمین دارد وثیقه را در تصرف داشته باشد دیگر توافقی كتبی لازم نیست . 
در ماده 9 اموری كه برای ایجاد حق تضمین صحیحو برای تكمیل این حق صحیح لازم است ، مطرح شده است . “ تكمیل ” به معنای مراحل قانونی است كه برای دادن اخطار مناسب حق تضمین به طرفهای غیر مرتبط لازم است . در ماده 9 ایجاد حق تضمین تحت عنوان “ توقیف مال ” آمده است كه مستلزم امور زیر است : 
1ـ توافق كتبی كه مطابق شرایط مطروحه فوق باشد یا تصرف وثیقه ، 
2ـ ارزش یا قیمت مال باید به طرف دارای حق تضمین در عوض حق تضمینی ، داده شود . 
3ـ مدیون باید در زمانی كه حق تضمینی ایجاد شده ، حقوقی در وثیقه داشته باشد . 
در صورتیكه مال توقیف نشود هیچ حق تضمینی وجود نخواهد داشت . البته اگر مال توقیف شده باشد ، طرفی كه دارای حق تضمین است می تواند حقش را اعمال كند و وثیقه را بفروشد . 
هانطور كه در بالاآمد ، اقدام “ تكمیل” حق تضمین ضروری است اگر طرف دارای حق تضمین بخواهد حقش را در برابر اشخاص ثالثی كه حقی را در همان وثیقه ادعا می كنند اعمال كند . در صورت ورشكستگی نیز انجام “ تكمیل ” حق تضمین برای حمایت از حقوق دارنده آن ضروری است . 
شیوه تكمیل حق تضمین بستگی به نوع وثیقه دارد . تكمیل می تواند با ثبت نمودن یك اظهار نامه مالی یا با تحت تصرف در آوردن وثیقه انجام شود . شیوه تكمیل در ماده 9 معین شده است . معمولی ترین شیوه تكمیل ثبت اظهارنامه مالی است . اظهار نامه مالی یك فرم از پیش تهیه شده است كه در آن مشخصات مدیون طرف دارای حق تضمین نوشته می شود و وثیقه درآن توصیف می گردد . این اظهار نامه مالی باید توسط مدیون امضاء شود .انواع مختلف وثیقه نیاز مند ثبت اظهار نامه مالی در جاهای مختلف است . ماده 401 ـ9 جایی كه اظهارنامه مالی باید به ثبت برسد عنوان می دارد . چون این ماده از مواردی است كه از ایالتی به ایالت دیگر تفاوت می كند ، باید قبل از ثبت اظهارنامه به قانون هر ایالت مراجعه نمود تا مكان خاص ثبت نوع خاص وثیقه معین گردد . 
وقتی اظهار نامه مالی صحیحاً به ثبت برسد حق تضمینی تكمیل شده است و اولویت و حق تقدم ، حقهای تضمینی مختلف یا متعارض با توجه به تاریخ ثبت هریك معین می شود . اولین ثبت كننده ، در ارتباط با وثیقه مقدمترین است . ثبت كنندگان بعدی به ترتیب زمان ثبت دارای اولویت می باشند . حق تضمین تكمیل شده نیز دارای اولویت نسبت به حقوق تضمینی تكمیل نشده می باشند . 
ماده 9 حقوق طلبكاران دارای حق تضمین را در ورشكستگی و اعسار مطرح می نماید . اگر مدیون بخاطر حمایت ورشكستگی درخواست صدور حكم ورشكستگی درباره خود نماید در این حالت اموال او بین غرماء تقسیم خواهد شد یعنی دائنین بدون حق تضمین و طلبكاران با حق تضمین كه توقیف نموده اند اما تكمیل نكرده اند حق تضمین كامل شده مشروط بر آنكه در فاصله 90 روز قبل از ورشكستگی به ثبت نرسیده باشد ( وقبل از این زمان به ثبت رسیده باشد ) در این ورشكستگی همچنان معتبر خواهد بود . 
بدین ترتیب در ایالات متحده ، قانون یكنواخت تجاری نظام نسبتاً یكنواختی را در مورد ایجاد و تكمیل حقوق تضمینی پیش بینی می كند . ایجاد و تكمیل حق تضمین موجب فراهم آمدن وثیقه ای برای وامها یا بیعهای نسیه هم در صورت ورشكستگی و هم در غیر آن ، می شود . طلبكار باید مطمئن شود از اینكه حق تضمینش تا حد ممكن سریعاً توقیف شود و تكمیل گردد ، تا برای او اولویت و تقدمی ایجاد شود . 
برداشت خاص هر ایالت از قانون یكنواخت تجاری به سادگی با مراجعه به فهرست قوانین آن ایالت و رجوع به بخش مربوط به قراردادهای تضمین شده مشخص می شود .

قسمت هفتم ـ حفظ مالكیت در حقوق ایران

در حقوق ایران یكی از آثار بیع صحیح انتقال مالكیت است یعنی “ به مجرد وقوع بیع مشتری مالك مبیع و بایع مالك ثمن می شود ” (بند 1از ماده 362 ق .م ) البته این در بیعی است كه مبیع آن عین معین است و اگر مبیع كلی یا كلی در معین باشد انتقال مالكیت تنها پس از تعیین مبیع ممكن خواهد بود . 
بر خلاف بیشتر نظامهای حقوقی دنیا ، در حقوق ایران انتقال ضمان همراه انتقال مالكیت نیست و همانطور كه ماده 387 قانون مدنی مقرر می دارد “ اگر مبیع قبل از تسلیم بدون تقصیر و اهمال از طرف بایع تلف شود بیع منفسخ و ثمن باید به مشتری مسترد گرد...” بنا بر این اصولاً انتقال ضمان با تسلیم كالا صورت می گیرد .( مورد استثنایی ماده 453 ق .م است ) 
آنچه گفته شد درباره بیعی است كه در آن درباره انتقال مالكیت یا ضمان توافق دیگری نشده باشد ، به عبارت دیگر طرفین می توانند بر خلاف احكام تخیری فوق توافق كنند . یعنی طرفین می توانند انتقال مالكیت را به تاخیر اندازند یا آن را معلق به امری نمایند . متداولترین بیع معلق ، تعلیق مالكیت به پرداختن ثمن است ، بخصوص در مواردی كه مبیع به اقساط فروخته می شود و تعلیق انتقال ملكیت موجب می شود تا فروشنده نیازی به گرفتن وثیقه نداشته باشد . 
این همان بیعی است كه در آن مالكیت برای بایع حفظ می شود و انتقال ملكیت موكول به پرداخت تمام ثمن است . با تادیه تمام ثمن از سوی مشتری در واقع شرط (معلق علیه ) محقق شده و چون اثر تحقق شرط نسبت به آینده است از آن زمان مشتری مالك مبیع می شود . به نظر می رسد كه انتقال ضمان نیز از همان زمان باشد زیرا قبل از آن عقد معلق بوده و اثری نداشته است ، گر چه طرفین می توانند بر انتقال ضمان حتی پیش از تحقق شرط توافق كنند . 
در حقوق ایران با وجود خیار تفلیس اثر شرط حفظ مالكیت كمرنگ شده است . زیرا بدون چنین شرطی هم در صورتی كه مشتری مفلس شود و عین مبیع نزد او موجود باشد بایع حق استرداد آن را دارد و ...(ماده 380 ق .م. ) اما به هر حال درج این شرط این اثر را دارد كه مشتری قبل از تادیه تمام ثمن نمی تواند كالا را به دیگری منتقل كند و معامله او نسبت به مال غیر و فضولی خواهد بود و بدون اجازه بایع ، بر خلاف حقوق فرانسه و برخی كشورهای دیگر ، حتی در قبال شخص ثالث با حسن نیت نیز ، اثری نخواهد داشت و بایع كه دارای حق عینی نسبت به كالا است می تواند آن را از هر كس كه آن را در تصرف دارد مطالبه كند . اگر بایع معامله مشتری را تنفیذ كند ثمن بیع دوم كلاً از آن او خواهد بود حتی اگر بیش از ثمن مقرر در بیع اول باشد بدین ترتیب اثر درج شرط حفظ مالكیت در ایران نیز همانند شرط موسع حفظ مالكیت در انگلیس خواهد بود و حتی دایره اثر آن بیش از حقوق انگلیس می باشد ، چون مطالبه سود ناشی از فروش مشتری منوط به احراز رابطه امانی نخواهد بود

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:05 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

قواعد حاكم بر تعهد تجاری در حقوق ايران

بازديد: 135

دكتر ربیعا اسكینی 

مقدمه 
ماده اول قانون تجارت ایران مصوب 1311 تاجر را كسی معرفی می كند كه شغل معمولی خود را (معاملات تجارتی) قرار بدهد. معاملات تجارتی در ماده 2 قانون تجارت احصاء شده و عبارتند از خرید یا تحصیل مال منقول به قصد فروش یا اجاره ،تصدی به حمل و نقل ،دلالی ،حق العمل كاری ،عاملی ، تصدی به تاسیساتی كه برای بعضی امور ایجاد شده از قبیل تسهیل معاملات ملكی ،پیداكردن خدمه یا تهیه و رسانیدن ملزومات ،تاسیس كارخانه برای امور تولیدی ، تصدی به عملیات حراجی ،تصدی به هر قسم نمایشگاههای عمومی ، عملیات بانكی و صرافی ،معاملات برواتی ،عملیات بیمه ،كشتی سازی و كشتی رانی ومعاملات راجع به آنها. 
تدقیق در مصادیقی كه قانونگذار از معاملات تجارتی ارائه داده است نشان می دهد كه عنوان ((معاملات تجارتی ))مناسب همه عملیات ردیف شده در ماده 2نیست .بعضی از این عملیات ((معامله ))به مفهوم حقوقی كلمه اند(تحصیل مال منقول به منظور فروش كه از مصادیق بارز آن صید ماهی به منظور فروش است )و بعضی عملیات مصداق شغلند اگرچه متضمن انجام معاملات نیز هستند(تصدی به حمل و نقل كه شغل است و البته متضمن انعقاد قرارداد حمل و نقل با مشتریان نیز هستند).در نتیجه ،به نظر ما، به جای استعمال عبارت ((معاملات تجارتی ))بهتر بود قانونگذار از عبارت ((عملیات تجارتی ))برای معرفی فعالیتها و معاملات منعكس در ماده 2 قانون تجارت استفاده می كرد. 
به هرحال ،همان طور ماده یك قانون تجارت مقرر كرده است ،كسی كه به عملیات منعكس در ماده 2 می پردازد، تاجر است و چون تاجر است تعهداتش تجارتی است ،چه این تعهدات ،خود تجارتی باشند، یعنی مشمول ماده 2 قانون تجارت باشند و چه مدنی باشند لیكن به مناسبت انجام عملیات موضوع ماده اخیر، ایجاد شوند. 
اما تفكیك تعهدات تجاری از تعهدات مدنی ،كه قانونگذار برقرار كرده است چه هدفی را دنبال می كند؟ آیا این تفكیك صرفا برای تشخیص تاجر از غیر تاجر است ؟ پاسخ، البته منفی است .در واقع ، بر تعهدات تجاری همان مقرراتی حاكم نیست كه بر تعهدات مدنی تعهدات نوع اول ،البته ،علی الاصول تابع همان قواعد و مقرراتی هستند كه بر اعمال مدنی حاكمند. لیكن در قانون ایران ،مانند قانون فرانسه ، مقررات خاصی نیز برای معاملات تجاری وضع شده كه شناخت و معرفی آنها ضروری می نماید و مادر این جا به بررسی آنها می پردازیم .لیكن ،قبل از ورود در این بحث باید به دو قاعده كلی ، كه به تعهدات تجاری مربوط می شود اشاره كنیم : 
قاعده اول این است كه در حقوق ما، برخلاف حقوق فرانسه ،تضامنی بودن تعهدات ناشی از امور تجاری وجود ندارد، مگر آن كه قانون آن را صراحتاً پیش بینی كرده باشد(مثل مسؤولیت تضامنی در شركتهای تضامنی یا تعهد تضامنی امضاء كنندگان اسناد تجاری )و یا، به موجب قرارداد برقرار شده باشد(ماده 403 قانون تجارت )در حقوق ایران ، در واقع ، قانونگذار اصل مفروض بودن مسؤولیت تضامنی تاجر را كه در حقوق فرانسه دنبال می شود نپذیرفته و در این مورد خاص فرقی بین حقوق تجارت و حقوق مدنی وجود ندارد. 
قاعده دوم این است كه ،تعهدات تاجر به سبب انجام امور تجارتی ، تجارتی است ،خواه طرف معامله با او تاجر باشد خواه نباشد هرگاه معامله تاجر با غیر تاجر باشد، تنها تعهد تاجر تجارتی است و بنابراین تنها بر تعهد او مقررات تجارتی خواهدبود. فایده تفكیك تعهداتی كه طرفین آن تاجرند از تعهداتی كه تنها یك طرف آن تاجر است در بحث راجع به صلاحیت دادگاه رسیدگی كننده به دعوی ناشی از چنین تعهداتی هویدا می شود. در واقع ،به موجب ماده 22 
قانون آئین دادرسی مدنی ((در دعاوی بازرگانی ))مدعی می تواند به دادگاه محلی رجوع كند كه عقد یا قرارداد در آن جا واقع شده و یا تعهد در آن جا باید انجام شود. اگر دعوی علیه تاجر و به سبب تعهدی تجاری مطرح شود، طرف غیر تاجر می تواند دادگاه خود را انتخاب كند، چه دعوی علیه تاجر یك دعوای بازرگانی است .برعكس هر گاه دعوی بازرگانی علیه غیر بازرگان جنبه مدنی دارد. 
با ذكر این مقدمه ،برای بررسی رژیم حقوقی تعهد تجاری ،به ترتیب ایجاد تعهد تجاری ،اجرای تعهد تجاری و محو آن را مورد مطالعه قرار می دهیم . 
بخش اول 
ایجاد تعهد تجاری 
تعهد تجاری ،مانند هر تعهد قراردادی ،مبتنی بر شرایط ماهوی و شكلی است آن چه ما در این جا مطرح می كنیم ،البته ،شرایط اختصاصی تعهد تجاری است والا در اغلب موارد، تعهد تجاری وتعهد مدنی تابع شرایط ماهوی و شكلی واحدند كه ،بحث راجع به آنها ، موضوع حقوق مدنی است . 
مبحث اول 
شرایط ماهوی ایجاد تعهد تجاری 
درمیان شرایط ماهوی تجاری دو شرط قابل بررسی و ذكرند: اهلیت و رضایت . 
الف – اهلیت – قاعدتاً هركسی كه اهلیت انجام امور مدنی را داشته باشد. اهلیت انجام امور تجارتی را نیز دارد. اما، تدقیق در سیستم حقوقی ایرلن ما را به یك نتیجه گیری عجیب می رساند و آن این است كه ،در حقوق ما ،قانونگذار ،برای انجام امور تجاری ،در باب اهلیت ،سختگیری كمتری كرده است درحالی كه در حقوق فرانسه قاعده عكس حكمفرماست .برای توضیح مطلب بهتر است اول به سیستم حقوقی فرانسه در این مورد اشاره ای داشته باشیم و سپس به سیستم حقوقی ایران بپردازیم . 
1-رژیم حقوقی اهلیت در حقوق تجارت فرانسه –در حقوق این كشور، هیچ كس نمی تواند به عمل تجارت بپردازد، مگر آن كه هیجده سال تمام. یعنی سن معین شده برای رشد ،را داشته باشد .پس صغیر ،یعنی كسی كه از18 سال تمام كمتر دارد ،نمی تواند یك قرار داد تجاری منعقد كند ،حتی اگر صغیر غیر محجور باشد، یعنی صغیری كه بیش از شانزده سال دارد و رشد زود رس او در دادگاه ثابت شده است .در چنین شرایطی، صغیر غیر محجور نمی تواند تاجر شود حتی اگر مبادرت به اعمال تجاری كند (ماده 2 قانون تجارت فرانسه )،این است كه ،گفته می شود كه هر عمل تجاری كه صغیر غیر مجحور می كند ،ارزش یك عمل مدنی را دارد و مثلا اگر صغیر غیر مجحور براتی را صادر یا قبول كند ،عملش تجاری نیست (ماده 114 قانون تجارت فرانسه )و حتی ،در مقابل دارنده حق ایراد عدم اهلیت را خواهد داشت اگرچه دارنده با حسن نیت باشد .معذالك، نباید تصور كرد كه صغیر نمی تواند در زندگی تجاری دخالت داشته باشد ،در واقع او میتواند ،به عنوان مالك مایه تجارتی آنرا به اجاره دهد. یا سهامدار یك شركت تجاری باشد ،ولی هیچ یك از این اعمال به او وصف تاجر نمی دهد چراكه او(( اهلیت تجاری ))ندارد مگر به سن هیجده سال تمام برسد .2-رژیم حقوقی اهلیت در حقوق تجارت ایران –در حقوق ایران نیز، مانند فرانسه ،علی الاصول هر كسی كه دارای اهلیت باشد، عمل تجاری نیز می تواند انجام دهد و اگر اهلیت نداشته باشد نمی تواند و اهلیت كسی دارد كه ((بالغ و عاقل و رشید ))باشد ،(ماده 211 قانون مدنی ) 
بدون آن كه بخواهیم وارد جزئیات بحث اهلیت در حقوق ایران بشویم ،كه پس از انقلاب بحثهای زیادی را موجب شده است .باید بگوییم كه بر خلاف حقوق تجارت فرانسه ،در حقوق ایران ،معامله تجاری صغیر اگر ممیز باشد ،باطل تلقی نمی شود بلكه غیر نافذ است و با اجازه قبلی قیم دارای نفوذ وبا اجازه بعدی او قابل تنفیذ است. توضیح مطلب این است كه ،مواد 85 و86 قانون امور حسبی ،رژیم حقوقی خاصی برای اهلیت در امور تجاری محجور ممیز (صغیر ممیز و سفیه )برقرار كرده اند كه قابل امعان نظر است .در واقع ماده 85 قانون اخیر به ولی یا قیم اختیار داده است كه درصورت اقتضاء به محجور ممیز اجازه دهد ،به((پیشه ))یعنی اشتغال ورزد و لوازم آن پیشه را فراهم كند .ماده 56 این قانون نیز مقرر كرده است كه محجور ممیز می تواند اموال و منافعی را كه خود به دست آورده است با اذن ولی یا قیم اداره نماید و اعمال حقوقی لازم را برای اداره آنها انجام دهد .این مواد حكایت از آن دارد .كه صغیر ممیز یا سفیه ،اگر به امور تجاری بپردازد ،اعمالش نافذ است مشروط به این كه با اجازه ولی یا قیم باشد .چون انجام چنین اعمالی توسط قانونگذار ایران اجازه داده شده است ،پس در صورتی كه توسط محجور تا از ممیز انجام شوند ،وصف تجاری آنها از بین نمی رود .مثلا اگر صغیری شغل خود را روزنامه فرو شی قرار دهد ،خرید روز نامه از جانب او برای فروش عمل تجارتی است با بند یك از ماده 2 قانون تجارت ،در حالی كه همین عمل ،برای یك صغیر غیر محجور فرانسوی ،مدنی است . 
نتیجه وضعیت قانونگذاری ایران این می شود كه ، محجور ممیز را بتوانیم ،اگر امور تجارتی را شغل خود قراردهد، تاجر تلقی كنیم ،در نتیجه ،اگر قادر به پرداخت دیون خود نشود، او را به ورشكستگی عادی یابه تقصیر و تقلب محكوم كنیم .(ماده 412ونیزمواد536 به بعد قانون تجارت )اما، مواد85 و 86 قانون امور حسبی دو سئوال عمده را به ذهن می آورند كه باید به آنها پاسخ داده شود. 
سؤال اول این است كه آیا، برای این كه محجور ممیز بتواند تعهد تجاری قبول كند لازم است در هر معامله یی اجازه ولی یا قیم خود را داشته باشد یا اجازه كلی به انجام پیشه او را از این امور معاف می كند؟ به نظر ما جواب این سؤال این است كه اجازه واحد به اشتغال از جانب ولی یا قیم كافی است تا اعمال تجاری صغیر ممیز صحیح تلقی شوند، زیرا در لفظ ((پیشه ))كه در ماده 85 قانون مورد اشاره ذكرشده استمرار مستتر است و چون اذن در شی اذن در لوازم آن نیز هست لذا، اگر به صغیر اجازه داده شد كه به پیشه یی اشتغال ورزد معاملات او در اجرای این پیشه صحیح است و نیاز به اجازه ولی یا قیم در هر مورد ندارد. 
سؤال دوم این است كه آیا اموال صغیر ممیز را، در اجرای اجازه یی كه برای اشتغال به پیشه به او داده می شود ،می توان به تصرف او داد ؟طرح این سؤال در واقع به سبب وجود تبصره 2 از ماده 1210قانون مدنی است كه در تاریخ 14/8/70به تصویب رسیده است .به موجب این تبصره : ((اموال صغیری را كه بالغ شده است در صورتی می توان به او داد كه رشد او ثابت شده باشد)).جمع تبصره این ماده و ماده 85 قانون امور حسبی ما را الزاما به نتیجه گیری زیر هدایت می كند: اگر به صغیر ممیز اجازه اشتغال به تجارت داده شود، به تصرف دادن اموال او به او بلا مانع است چه لازمه انجام تجارت این است كه ، اگر صغیر نیاز به سرمایه داشته باشد، اموال در اختیار او گذاشته شود و این كار برای ولی یا قیم مجاز است .اما، اگر صغیر بالغ شده باشد و هنوز اموال در اختیار او قرار داده نشده باشند، به تصرف دادن اموال به او منوط به این است كه حكم رشد او صادرشود. 
راه حل فوق به وضوح نامعقول است .چگونه می توان قبول كرد كه طفل قبل از بلوغ با همان شرط و احتمالاً با عقلی پیشرفته تراز چنین امری ممنوع باشد؟ چون از قانونگذار، وضع قاعده نامعقول انتطار نمی رود پس باید این گونه تلقی كنیم كه قاعده عام منعكس در تبصره 2ماده 1210قانون مدنی راجع به این مورد خاص نیست كه به صغیر ممیز اجازه داده می شود تجارت كند، در این مورد خاص اگر اموال طفل قبل از بلوغ به سبب اجازه تجارت در تصرف او قرارگرفته است ،بعد از بلوغ، از تصرف او خارج نمی شود و بعد از بلوغ هم ،به طریق اولی ،اگر طفل قوه درك و تمیز در امور مالی خود را داشته باشد و به او اجازه تجارت داده شود، می تواند اموال خودش را در تصرف بگیرد، بدون آن كه نیاز به اثبات رشد اوباشد. در خارج از موارد منعكس در ماده 85 و86 قانون امور حسبی –یعنی خارج از مواردی كه به طفل اجازه كار یا پیشه داده می شود- قواعد عام منعكس در تبصره 2ماده 1210قانون مدنی لازم الرعایه است كه خود بحثهای دیگر به دنبال دارد كه در حقوق مدنی مطرح می شود و قواعد عام برآن حكومت می كند. 
ب- رضایت – مانند قرارداد مدنی ، قرارداد تجاری در صورتی وجود دارد كه طرفین به آن رضایت داده باشند. اما آیا رضایت برای آن كه مؤثر در صحت قرارداد باشد، لازم است اعلام شود یا سكوت در مقابل ایجاب یكی از طرفین برای طرفی كه سكوت كرده به معنی اعلام رضایت است ؟نه در قانون مدنی و نه در قانون تجارت قاعده عامی در این خصوص وجود ندارد ولی می توان گفت كه تا رضایت اعلام صریح یا ضمنی نشود قرارداد نمی تواند وجود داشته باشد. ماده 249 قانون مدنی در باب معاملات فضولی مقرر كرده است كه ((سكوت مالك ولو با حضور در مجلس عقد، اجازه محسوب نمی شود))از این ماده می توان این اصل كلی را استنباط كرد كه در حقوق ما سكوت دلیل رضا نیست . 
اصل فوق در حقوق تجارت هم علی الاصول حكم فرما است ، جزء در موردی كه قانون صراحتاً سكوت را دلیل رضا دانسته و یا اوضاع و احوال حاكم بر سكوت به گونه یی باشد كه بتوان سكوت را به منزله اعلام رضایت تلقی كرد. مثال بارز تصریح قانونی به این كه سكوت دلیل رضا است در ماده 139 قانون تجارت آمده است كه راجع است به اعلام رضایت شركاء و قائم مقام شریكی كه عضو یك شركت تضامنی بوده و فوت كرده است . 
در این ماده آمده است كه برای بقای شركت پس از فوت یكی از شركاء، شركاء بازمانده و قائم مقام شریك باید در مدت یك ماه از تاریخ فوت رضایت یا عدم رضایت خود راجع به بقاء شركت را كتبا اعلام نمایند و قسمت آخر ماده مقرر می كند كه : ((سكوت تا انقضای یك ماه در حكم اعلام رضایت است ))مثال اوضاع و احوالی كه در آن سكوت رامی توان دلیل رضایت تلقی نمود وقتی است كه دو نفر با یكدیگر روابط قراردادی مستمر دارند. این امر در حقوق مدنی هم مصداق دارد- مثل مشتركی كه مدتها خریدار مجله خاصی بوده است و پس از انقضای قراردادی كه با مجله داشته است به دریافت آن ادامه می دهد و چیزی نمی گوید اما مصداق غالب آن در امور تجاری و میان دو تاجر است كه یكی پیوسته برای دیگری كال امی فرستد و او دریافت كرده و بهای آن رامی پردازد، سكوت او در یك مقطع خاص در مقابل ارسال كننده ،دلیل رضایت اوست نمی تواند به بهانه این كه ،اگرچه كالاها را دریافت كرده لیكن رضایت به ارسال آنهارااعلام نكرده است، از پرداخت بهای آنها خودداری كند. معذالك ،با توجه به اصل كلی كه دربالا بیان كردیم هرگاه تردید شود كه سكوت دلیل رضا نمی شود. 
مبحث دوم 
شرایط شكلی ایجاد تعهد تجاری در موارد عدیده ،اعمال تجاری و به طور كلی تر اعمال حقوقی كه در قانون تجارت مورد اشاره اند تابع شرایط شكلی خاصی هستند كه بعضاً مؤثر در اعتبار عملند و بعضا مؤثر در اثبات آن . 
الف –شرایط شكلی مؤثر در اعتبار عمل تجاری 
پاره یی از عملیات تجاری تابع شرایط شكلی ویژه یی هستند كه بدون آنها تعهد تجاری وجود پیدا نمی كند. مثلا، برات باید، به موجب ماده 223 قانون تجارت ،علاوه بر امضای صادركننده ، متضمن تاریخ تحریر، نام محال علیه ،مبلغ برات ،تاریخ تادیه و مكان تادیه و شرایط دیگری كه در ماده اخیر آمده باشد. والا، مطابق ماده 226 قانون تجارت ،برات تلقی نمی شود، یا شركتهای نسبی ، با مسئولیت محدود و مختلط باید شكلهای منعكس در قانون تجارت را داشته باشند و الا شركت تضامنی تلقی می شوند(ماده 220 قانون تجارت )شركتهای سهامی عام و خاص نیز باید شكل منعكس در لایحه قانونی 1347 را داشته باشند و الا شركت تجارتی تلقی نشده و مؤسسین آنها مسئولیت تضامنی خواهندداشت (ماده 23لایحه قانونی 1347). بالاخره ،اوراق سهام شركتهای سهامی و اوراق قرضه راجعه به آنها نیز باید شكل بخصوص داشته باشند و الاورقه سهم و یا ورقه قرضه تلقی نمی شوند و تابع قواعد عام حقوق مدنی خواهندبود. 
این اندازه از اعتبار شرایط شكلی در حقوق تجارت ریشه در ضرورت امنیت حقوقی در معاملات تجاری دارد. اشخاصی كه در یك فضای تجاری عمل می كنند باید مطمئن باشند كه ، اگر عملی حقوقی انجام دادند كه از قواعد شكلی خاص تبعیت می كند و اگر آنها آن قواعد را رعایت كردند، با مشكل بی اعتباری عمل ناشی از قواعد ماهیتی مواجه نخواهند شد. مثلا كسی كه براتی را به دست می آورد كه به صرف صورت درست است مطمئن خواهد بود با ایراد بعدی ناشی از عدم وجود رضایت یا اهلیت یكی از امضاء كنندگان روبرو نخواهدشد و یا اگر روبرو شود، به موجب اصل استقلال امضائات، دیگر امضاء كنندگان و حداقل كسی كه برات را به او واگذار كرده است در مقابل او مسؤول خواهد بود وقس علیهذا. 
ب- شرایط شكلی مؤثر در اثبات عمل تجارتی –در حقوق فرانسه ،در روابط میان تجار دلیل آزاد است در واقع ،ماده 109 قانون تجارت این كشور مقرر می كند كه : ((در ارتباط با تجار، عملیات تجادی با هر دلیلی قابل اثبات هستند ،مگر آن كه قانون ترتیب دیگری مقرر كرده باشد))علت وضع این قاعده نیز در ضرورت تسریع در امور تجارتی و حفظ دفاتر تجارتی توسط تجار است كه تردید در دیون و مطالبات تاجر را از میان بر می دارد. نتیجه این قاعده عمدتا این است كه ، در حقوق تجارت ،برای اثبات ادعایی كه مبلغ آن بیش از5000 فرانك فرانسه است ،دلیل كتبی لازم نیست ،درحالی كه در حقوق مدنی ،اثبات دعوایی كه موضوع آن بیش از این مبلغ باشد باید باشند كتبی صورت پذیرد.(ماده 341قانون مدنی فرانسه ) 
در ایران ،چه در حقوق مدنی و چه در حقوق تجارت ،اثبات ادعا با هر دلیل ممكن است .این وضعی است كه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و حذف ماده 1310قانون مدنی پیش آمده است . 
در واقع ،ماده 1306قانون مدنی مصوب 1314كه مقرر می كرد: اگر موضوع دعوایی بیش از پانصد ریال باشد نمی توان آن را فقط با شهادت شهود اثبات كرد- چیزی كه به معنی این بود كه می باید سند كتبی وجود داشته باشد یا مدعی علیه اقراركند- به موجب قانون اصلاحی 14/8/70حذف گردید. این است كه ،چه در حقوق مدنی وجه در حقوق تجارت ،برای اثبات ادعاعلی الاصول سند كتبی لازم نیست و از این حیث بین دعاوی تجاری و مدنی تفاوتی وجود ندارد. 
اما در ارتباط با اثبات ادعا در حقوق تجارت یك ویژگی اساسی وجود دارد و آن این است كه مابین تجار ،در صورتی كه دعوی از محاسبات و مطالبات تجارتی حاصل شده باشد دفاتر تجارتی دلیل محسوب می شود مشروط بر این كه دفاتر مزبور مطابق قانون تجارت تنظیم شده باشد(ماده 1297 قانون مدنی وماده 14 قانون تجارت )این وضع نسبت به حقوق مدنی ،جنبه استثنائئ دارد ، زیرا در حقوق مدنی ،اظهار كسی به نفع او و به ضرر دیگری دلیل نمی شود در حالی كه اظهار تاجر در دفاتر تجارتی خود او بر علیه تاجر دیگر قابل استناد است . 
بخش دوم 
اجرای تعهد تجاری 
مقررات راجع به اجرای تعهدات تجاری علی الاصول همان است كه درحقوق مدنی آمده است .معذالك ،درباره یی موارد، مقررات راجع به اجرای تعهدات تجاری ازحدت و شدت بیشتری برخوردارند و این ،یك باردیگر، نشان می دهد كه تسریع در اجرای تعهدات تجاری و تضمین اجرای آنها خارج از چارچوب مقررات مدنی مورد نظر قانونگذار ایران هم بوده است .معذالك ،باید اذعان كرد كه قانونگذار ایران ،جز در یك مورد خاص ،كه به كل دعاوی بازرگانی مربوط می شود، حدت و شدت مقررات تجاری را محدود به برات و اسناد تجاری كرده است . 
مبحث اول 
مقررات خاص دعاوی تجاری 
این مطلب نیاز به توضیح زیاد ندارد .در واقع درحالی كه احكام مدنی ،برای لازم الاجرا شدن نیاز به قطعی شدن دارند ، كلیه احكامی كه در دعاوی بازرگانی صادر می شوند، قابل اجرای موقت هستند.(بند 5ماده 190 قانون آئین دادرسی مدنی ) بعلاوه اگر تاجر قادر به پرداخت دیون خود نباشد و محكوم به ورشكستگی شود ،حكم ورشكستگی ،بدون آنكه نیاز به این باشدكه درمرحله بالاتر نیز تایید شود ، موقتا اجراء می شود(ماه 417 قانون تجارت )و این خلاف اصول حاكم بر احكام مدنی است . 
مبحث دوم 
تعهدات براتی 
صلابت مقررات حقوق تجارت به نسبت مقررات مدنی بیشتر در خصوص اسناد براتی (برات ،سفته ،و چك )مصداق دارد ،كه دارندگان آنها ،اگر رعایت مهلتهای مقرر در قانون را برای مطالبه طلب خود كرده باشند ، از امتیازات خاصی در اجرای تعهدات مسؤولین برخوردار می شوند كه طلبكار مدنی نمی تواند از آنها برخوردار شود. نمونه هایی از این مقررات به قرار زیر است : 
الف –تامین خواسته –در دعاوی مدنی ،تامین خواسته ،قبل از تقدیم دادخواست یا ضمن دادخواست راجع به اصل دعوی یا در جریان دادرسی ،اگر مستند به سند رسمی نباشد و یا خواهان آن نتواند ثابت كند كه خواسته در معرض تضییع و تفریط است ،ممكن نیست مگر آنكه مدعی مبلغی به عنوان خسارت احتمالی به صندوق دادگاه بپردازد(ماده 225 قانون آئین دادرسی مدنی )در دعاوی راجع به برات و سفته و چك ،برعكس ،دادگاه مكلف است به محض تقاضای دارنده ،بدون نیاز به پرداخت خسارت از ناحیه وی ،قرار تامین خواسته ،معادل وجه برات را از اموال خوانده به عنوان تامین توقیف كند(ماده 292 قانون تجارت )بعلاوه ،به موجب ماده 225مكرر قانون آئین دادرسی مدنی ،در كلیه دعاوی مدنی ،مدعی علیه می تواند برای تادیه خسارتی كه از بابت هزینه دادرسی و حق الوكاله ممكن است مدعی محكوم شود از دادگاه تقاضای تامین نماید و دادگاه در صورتی كه تقاضای او راموجه بداند باید قرار تامین صادر كند .در دعاوی كه مستند آن برات یا سفته یا چك باشد تقاضای تامین پذیرفته نمی شود.(قسمت اخیر ماده 225مكرر). 
ب-اعطای مهلت پرداخت به مدیون –در حقوق مدنی ،هرگاه بدهكار تقاضا كند ،دادگاه می تواند مطابق اوضاع و احوال برای او مهلت پرداخت معین كند یا مقرر كند كه به اقساط بپردازد(مواد277و652 قانون مدنی )درحالی كه هیچ دادگاهی نمی تواند بدون رضایت دارنده برات برای پرداخت وجه آن به مدیون مهلت اعطاء كند.(ماده 269 قانون تجارت ) 
ج-تجزیه دین –در حقوق مدنی ،تجزیه دین ،به این معنی كه مدیون بتواند، قسمتی از دین خود را بپردازد و قسمتی را بعدا بپردازد ،ممكن نیست و طلبكار می تواند ،چنین پیشنهادی را از جانب مدیون رد كند(ماده 277 قانون مدنی )نتیجه این قاعده این است كه هر گاه مدیون قسمتی از دین را در صندوق دادگستری بسپارد - چراكه دائن از دریافت آن خودداری می كند- نسبت به قسمت پرداخت شده بری الدمه می گردد(ماده 273 قانون مدنی )در رابطه بابرات ،برعكس ،تجزیه دین ممكن است ،و((اگر مبلغی از برات فقط نسبت به بقیه می تواند اعتراض كند)).(ماده 268 قانون تجارت ) 
بخش سوم 
محو تعهد تجاری 
تعهد تجاری ،مانند هر تعهد قراردادی ،مطابق قواعد عام ساقط می شود. 
ما قصد برسی این قواعد را كه در حقوق مدنی بررسی می شوند نداریم و فقط اشاره می كنیم كه آن چه در ماده 264قانون مدنی به عنوان اسباب سقوط تعهدات آمده است ،یعنی ،وفای به عهد، اقامه ، ابراء ، تبدیل تعهد ، تهلتر و مالكیت ما فی الذمه ،علی الاوصول در خصوص تعهد تجاری نیز لازم الرعایه هستند. 
آن چه ،برعكس ،ما باید بررسی كنیم ،امری است كه اختصاص به حوزه عمل حقوق تجارت دارد، یعنی اسبابی كه تعهد تجاری را زایل می كند . بررسی این اسباب نشان می دهد كه ،قانونگذار ، دروضع آنها ،اصل سرعت را مد نظر داشته است . 
از یك طرف ،در پاره یی تعهدات تجاری ،صاحب حق باید مهلتهای كوتاهی را در مطالبه حق مراعات كند و الاحق تجاری تجاری وی ساقط می شود و از طرف دیگر صاحب حق حتی با رعایت این مهلتها ، باید در مدت زمان كوتاهی ،برای احقاق حق خود به مرجع قضائی مراجعه كرده طرح دعوی كند و الادعوای او مشمول مرور زمان می گردد .بحث از مهلتهای مراجعه ونیز مرور زمان دعوی تجاری موضوع این مبحث است كه در دو گفتار بررسی می كنیم . 
مبحث اول 
مهلت های تجاری 
شدت عملی كه قانون تجارت نسبت به تعهد تجاری به كار گرفته برای ایجاد امنیت بیشتر در حوزه عمل حقوق تجارت است .در قبال این سختگیری نسبت به متعهد ،قانونگذار صاحب حق را به مراعات این قاعده مكلف می كند كه دین تجاری باید سریعا مطالبه شود. 
این طرز تلقی قانونگذار در ارتباط با اسناد براتی (برات ،سفته ،و چك )جلوه خاصی پیدا كرده است و او را ترغیب به وضع مهلتهای كوتاه و غیر قابل احتراز كرده است در واقع : 
1-در مورد برات ،دارنده حق براتی باید در مهلتهای قانونی ،یعنی مهلتهایی كه در مواد 274به بعد قانون تجارت آمده است ، حق خود را از متعهدین براتی مطالبه كند و الا برحسب مورد ،حق او علیه براتكش یا حتی محال علیه ساقط خواهد شد. در خصوص چگونگی این مهلتها و مقررات حاكم بر آنها در بحث مربوط بها سناد براتی صحبت شده است در اینجا 
تنها به این نكته اشاره می كنیم كه آن چه پس از گذشتن این مهلتها قابل وصول نیست ((حق تجاری)) صاحب حق یعنی حق او به موجب قانون تجارت است والا ، حق مدنی او، یعنی حق او به موجب قانون مدنی، به جای خود باقی است. مثلا ً،ماده274 قانون تجارت مقرر می كند كه((نسبت به برواتی كه وجه آن باید در ایران به رؤیت تأدیه شود...دارنده برات مكلف است پرداخت(در مورد برات به رؤیت)یا قبولی (در مورد برات به وعده از رؤیت) آنرا در ظرف یك سال تاریخ برات مطالبه نماید والا حق رجوع به ظهر نویسها و همچنین به برات دهنده یی كه وجه برات وجه برات را به محال علیه رسانیده است نخواهد داشت«همان طور كه میدانیم ، از دید حقوق 
مدنی ، ظهر نویس ،كه در واقع دینی است كه طلب خود را به دیگری منتقل میكند ، مسؤولیتی ندارد و مسؤولیت پرداخت 
توسط ظهر نویس یك امر استثنایی است كه قانون تجارت بر عهده این متعهد تجاری گذاشته است و بنا براین 
وجود ندارد مگر در مورد برات(یا سفته ، یا چك، برحسب مورد).اجرای دین ناشی از تعهد تجاری باید به سرعت مطالبه 
شود والا از بین می رود ،یعنی گذشت مهلت موجب سقوط این تعهد تجاری است .این قاعده مخالفتی با شرع ندارد ،چه حق 
مطالبه از ظهرنویس در شرع وجود ندارد تا سقوط آن، با گذشت زمان، خلاف شرع تلقی شود. سقوط تعهد ظهرنویس در 
موارد دیگر هم مصداق دارد از جمله: 
-عدم مطالبه قبولی برات در مدت معین توسط دارنده (مواد 275-276-277 ق.ت) 
-هرگاه دارنده در مدت قانونی اعتراض نكرده باشد(مواد 286به بعد ق.ت). 
حق تجاری دارنده برات ممكن است حتی در مقابل براتكش هم زایل شود. این چنین است اگر، پس از انقضای مواعد مقرر در مواد 286به بعد قانون تجارت، دارنده علیه بر اتكش اقامه دعوی كند و ثابت شود كه بر اتكش در سر وعده وجه برات را به محال علیه رسانیده است. ماده 290 قانون تجارت مقرر میكند كه در چنین فرضی:«دارنده برات فقط حق مراجعه به محال علیه خواهد داشت»این عبارت به معنی این است كه تعهد تجاری بر اتكش (یعنی تعهد پرداخت حتی در صورتی كه بر اتكش محل برات را قبلا ً به محال علیه رسانیده باشد)،فقط تا یك سال وجود دارد و نه بیشتر .پس از گذشتن این مهلت، بر اتكش تنها در صورتی كه وجه برات هنوز نزد او است ، و در نتیجه بموجب قانون مدنی بدهكار است ،مكلف به پرداخت خواهد شد. 
2-در مورد سفته نیز ،حق دارنده به موجب قانون تجارت تنها در صورتی است كه وجه آن 
در مواعد مقرر در قانون اخیر مطالبه شده باشد. البته، همان طور كه گفته شد. صدور سفته ذاتا ًعمل تجاری نیست و تعهد راجع به آن در صورتی تجاری است كه برای امور تجارتی داده شده باشد. معذالك قانونگذار مقررات حاكم بر این سند را تابع برات قرارداده، چه سفته تجاری باشد چه نباشد. این است كه دارنده سفته نیز برای آن كه مثلا ً بتواند علیه ظهر نویس اقامه دعوی كند، باید ظرف مهلت ده روز از تاریخ وعده سفته اعتراض كند (ماده309 ناظر به ماده 249 ق.ت) و پساز اعتراض هم باید ظرف یك سال علیه او اقامه دعوی كند.(ماده 309ناظر به مواد 286به بعد قانون تجارت ) 
3- در خصوص چك قانونگذار رژیم حقوقی خاصی برای مهلت مراجعه دارنده به متعهدان مقرر كرده است:«اگر چك در همان مكانی كه صادر شده است باید تأدیه گردد، دارنده چك باید در ظرف پانزده روز از تاریخ صدور ،وجه آنرا مطالبه كند و اگر از یك نقطه دیگر صادر شده باشد باید در ظرف چهل و پنج روز از تاریخ صدور چك مطالبه شود. اگر دارنده چك در ظرف مواعد مذكوره در این ماده پرداخت وجه آن را مطالبه نكند دیگر دعوی او برعلیه ظهر نویس مسموع نخواهد بود و اگر وجه چك به سببی كه مربوط به محال علیه است از بین برود دعوی دارنده چك برعلیه صادر كننده نیز در محكمه مسموع نیست»این مهلت های متفاوت به خاطر طبیعت خاص چك است كه وسیله پرداخت فوری است و نه، آن طور كه در مورد برات و سفته صدق می كند، وسیله اعطای مهلت و اعتبار و به هر حال گذشتن این مهلتها ،مانند مورد برات و سفته، موجب سقوط تعهد مسؤول امضاء كننده چك است، فرقی نمی كند كه تعهد امضاءكننده به سبب یك دین تجاری باشد یا دین مدنی. 
مبحث دوم 
مرور زمان تجاری 
«مرور زمان ،عبارت از گذشتن مدتی است كه به موجب قانون پس از انقضاء آن مدت دعوی شنیده نمی شود»این قاعده كه در ماده 731قانون آئین دادرسی مدنی آمده است در حقوق تجارت نیز مصداق دارد .پس از بررسی مرور زمان در حقوق تجارت ،خواهیم دید كه آیا ،ممنوعیت اعمال مرور زمان تجاری نیز صدق می كند یا خیر؟ 
الف –رژیم حقوقی حاكم بر مرور زمان در حقوق تجارت – قانون تجارت ایران قاعده یی كلی در خصوص مرور زمان تجاری ندارد، بلكه در پاره یی موارد به گونه یی خاص ،مرور زمانهایی را معین كرده است .در چنین شرایطی، جز در موارد خاص تعیین شده در قانون تجارت ،مرور زمان عام ،یعنی مرور زمانی كه در امور مدنی نیز وجود دارد، در مورد تعهدات تجاری نیز اعمال می شود. مرور زمان عام، در حقوق ایران ده سال است .در واقع به موجب ماده 737 قانون آئین دادرسی مدنی :«در كلیه دعاوی راجعه به اموال اعم از منقول و غیر منقول و حقوق و دیون و منافع ...و دعاوی دیگر مدت مرور زمان ده سال است به استثنای مواردی كه در این قانون یا سایر قوانین مدت دیگری برای مرور زمان قرارداده شده است »این ماده شامل دعاوی تجاری نیز می شود و در نتیجه جز در مواردی كه مرور زمان خاص برای یك دعوای تجاری به موجب قانون پیش بینی شده ،دعوی تجاری ظرف ده سال مشمول مرور زمان می شود ،یعنی دیگر قابل طرح در دادگاه نیست ،چه به صورت دعوی تجاری و چه به صورت دعوی مدنی .شروع مدت ده سال مزبور نیز با توجه به بندهای مختلف ماده 74قانون آئین دادرسی مدنی معین می شود. 
موارد خاص مرور زمان تجاری را قانون تجارت معین نموده است و از آن جمله اند: 
1-دعاوی راجعه به برات و سفته و چك كه از طرف تجار یا برای امور تجارتی صادرشده پس از انقضاء پنج سال از تاریخ صدور اعتراض نامه با آخرین تعقیب قضائی در محاكم مسموع نیست مگر آن كه در ظرف این مدت رسما ً اقرار به دین واقع شده باشد كه در این صورت مبداء مرور زمان از تاریخ اقرار محسوب است :درصورت عدم اعتراض مدت مرور زمان از تاریخ انقضای مهلت اعتراض شروع می شود .؛(ماده 318 قانون تجارت ) 
2-مدت مرور زمان در دعوای اشخاص ثالث علیه شركا ء یا وارث آنها راجع به معاملات شركت (در مواردی كه قانون شركاء یا وارث آنها را مسئول قرارداده )پنج سال است .مبداء مرور زمان روزی است كه انحلال شركت یا كنارگیری شریك یا اخراج او از شركت در اداره به ثبت رسیده و در مجله رسمی اعلان شده باشد. در صورتی كه طلب پساز ثبت و اعلان قابل مطالبه باشد ،مرور زمان از روزی شروع می شود كه طلبكار حق مطالبه پیدا كرده است .(ماده 219 قانون تجارت ) 
3-دعوی خسارت علیه متصدی حمل و نقل ظرف یك سال مشمول مرور زمان می شود. مبداء این مرور زمان درصورت تلف یا گم شدن مال التجاره و یا تأخیر در تسلیم روزی است كه تسلیم باید یستی در آنبه عمل آید و در مورد خسارت بحری (آواری )روزی كه مال به مدسل الیه تسلیم شده است (ماده 393 قانون تجارت ).مرور زمتنهای خاص، یعنی مرور زمانهای كمتر از ده سال ،مانع طرح دعوی صاحب حق ناشی از این ملتها نیست .ملتهای اخیر (پنج سال و یك سال )ملتهایی است كه ظرف آنها دعئی را می توان به عنوان دعوی تجاری مطرح كرد و از مزایای قانون تجارت كه برای صاحب حق قرار داده شده استفاده كرد .پس از گذشتن این ملتها ،دعوی رنگ تجاری خود را از دست می دهد و تابع مرور زمان مدنی است .فرض كنیم دعوایی به طرفیت محال علیه براتی اقامه شده در حالی كه پنج سال و یك روز از تاریخ اعتراض نامه گذشته است .دعوی تجاری راجع به برات مشمول مرور زمان است ،لیكن صاحب حق میتواند به طرفیت محال علیه، مطابق مقررات حقوق مدنی پس از گذشتن 5سال هم اقامه دعوی كند. در این صورت از مدت دهساله مرور زمانی مدنی 5سال و یك روز كم میشود و صاحب حق میتواند از این تاریخ تا5 سال و یك روز دیگر دعوی خود را در دادگاه مطرح كند. البته در شرایط قانونگذاری فعلی ایران دعوی مدنی مشمول مرور زمان نمی شود .نظر شورای نگهبان كه حالا در مورد آن صحبت می كنیم در این خصوص صریح است .آن چه قابل بحث است این است كه آیا می توان گفت كه قبول شمول مرور زمان تجاری با شرع و نظر شورای نگهبان در تعارض است یا خیر؟ 
ب- مرور زمان تجاری و نظر شورای نگهبان :تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ،مرور زمانهایی كه بند الف این مبحث بیان كردیم قابل اعمال بودند و بنابراین در خصوص این كه مرور زمان در حقوق مدنی یا حقوق تجارت قابل اعمال است یا خیر بحثی وجود نداشت . پس از پیروزی انقلاب و تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران این مسأله مطرح شد كه آیا تأسیس مرور زمان در سیستم حقوقی ایران میتواند ادامه داشته باشد یا به سبب مخالفت آن با موازین شرعی باید كنار گذاشته شود. 
توضیح مطلب این است كه اصل 104قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مقرر می كند كه :«كلیه قوانین و مقررات مدنی، جزائی، مالی، اقتصادی، فرهنگی ،نظامی ،سیاسی و غیر اینها باید براساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاكم است و تشخیص این امر بر عهده فقهای شورای نگهبان است »فقهای شورای نگهبان در نظریه شماره 7257-27/11/1361چنین اظهارنظر كرده اند كه : «مواد 731 قانون آئین دادرسی مدنی به بعد در مورد مرور زمان كه مقرر می دارد پس از گذشتن مدتی (10سال ،20سال ،3سال ،یك سال و غیره )دعوی در دادگاه شنیده نمی شود مخالف با موازین شرع است. البته ،این نظربارأی اكثریت فقهای شورای نگهبان اتخاذ شده و نشان می دهد كه بعضی از آنان با رأی اكثریت موافقت نداشته اند، اما به هرحال، نظریه شورا لازم الاتباع است . 
مسئله یی كه مطرح می شود این است كه آیا این نظریه به مرور زمانهای تجاری نیز، كه در بالا به آن اشاره كردیم تسری می یابد یا خیر؟ به نظر ما نظریه شورای نگهبان را نمی توان به مرور زمانهای تجاری تسری داد ،زیرا صرف نظر از این كه نظریه فقط به مرور زمانهای منعكس در مواد 731 به بعد قانون آئین دادرسی مدنی اشاره دارد و مرور زمان تجاری را مطرح نكرده است ،مرور زمان تجاری، از نوع مرور زمانهایی نیست كه حق صاحب حق را به طور مطلق ساقط كند بلكه موجب محو خصیصه تجاری حق و دعوی است .اگر توجه داشته باشیم كه خصیصه تجاری معاملات و دعاوی برای متعهدله امتیازاتی دارد كه خارج از امتیازات مندرج در شرع اسلام است و توجه كنیم كه مرور زمان تجاری تنها این امتیازات را ساقط می كند حفظ مرور زمانهای تجاری تضادی با موازین اسلامی پیدا نمی كند كه لازم بشود به حكم اصل چهارم قانون اساسی ،متروك گردد. 
باید اضافه كرد كه شورای نگهبان، در نظریه دیگری در تاریخ 11/5/71به شماره 3506/ مفاد نظریه 27/11/61خود را مطلق تلقی نكرده است .به عقیده خود شورا، نظریه مزبور«شامل دعاوی اشخاص حقیقی و یا حقوقی كه در قوانین و مقررات كشورشان مرور زمان پذیرفته شده است ،نمی شود»از طرفی ،چون غیر شرعی بودن مرور زمانهای قانون تجارت ،مورد تأیید صریح شورای نگهبان قرار نگرفته است و نظربه اینكه هیچ مرجعی جز شورای اخیر حق اعلام غیر شرعی بودن قوانین و یا عدم انطباق آنها را با قانون اساسی ندارد، درشرایط فعلی حقوق موضوعه كشور باید گفت كه ایراد مرور زمانهای قانون تجارت باید دردادگاه مورد توجه قرارگیرد. 
نتیجه 
اگربخواهیم آن چه راجع به قواعد حاكم برتعهد تجاری گفتیم خلاصه كرده واز بحث نتیجه ای بگیریم باید بگوییم كه درسیستم حقوقی ایران ،مانند نظام حقوقی فرانسه ،تعهد تجاری ،كه در یك معنی وسیع به هر تعهدی گفته می شود كه در نظام حقوق تجارت از آن بحث می شود ،وجودمستقلی ازتعهدات مدنی دارد وتابع قواعد ویژه تجاری است كه با ماهیت این نوع تعهد منطبق است این امر كه در بحث مربوط به قواعد ماهیتی (اهلیت ورضایت )وچه دربحث مربوط به قواعد تشریفاتی (قواعد راجع به رسیدگی به دعوی : ادله اثباط دعوی ،قابلیت اجرای موقت احكام ،صلاحیت محلی دادگاهها، مهلت اقامه دعوی ومرور زمان )مصداق دارد .حتی دیدیم كه در بعضی موارد شكل مؤثر در اعتبار تعهد تجاری است (اسناد تجاری )ونه این كه ،آن طوركه در موردتعهد مدنی صدق می كند، شكل وسیله اثبات وجود تعهد باشد. 
ضرورت وضع این قواعد خاص ریشه درتاریخ حقوق تجارت دارد وازگذشته های دوربه ما رسیده است ،علت وضع آنها نیز درد و ضرورت خلاصه می شود:سرعت وامنیت معاملات تجاری ،یعنی اجرای سریع واعتماد به ظاهر آنها ،كسی كه براتی را دریافت می كند، نباید مجبور باشد به دنبال ماهیت پنهان تعهدات امضاءكنندگان برود، همین كه صورت سند اوراازوجودتعهدات براتی مطمئن می كندكافی است ،كسی كه باشركت تضامنی معامله می كند نباید به جستجوی روابط میان شركاءوتعهدات آنها نسبت به یكدیگرباشد،همین كه شركت تضامنی است ،اومطمئن است كه شركاءدرمقابل اوتعهد تضامنی به پرداخت دیون شركت دارندوقس علیهذا.وجودقواعدخاص حاكم بر تعهدات موضوع قانون تجارت تأییدی است برضرورت شناخت معاملات تجاری وتفكیك آنها ازمعاملات مدنی .درنتیجه این گفته بعضی نویسندگان –كه ازآنهادرابتدای این مقاله یاد كردیم –مبنی براین كه تنها فایده تمیز معاملات تجاری ومدنی ازیكدیگر شناخت تاجر از غیر تاجر و اعمال قواعد ورشكستگی در مورد تاجر است، در شرایط فعلی قانونگذار در مبنای محكمی ندارد. 
آنچه باقی می ماند پاسخ به این سؤال است كه آیا قانونگذار ایران اصلا ً آن را داردكه رژیم حقوقی معاملات تجاری را تابع حقوق مدنی كند؟ بررسی تحول قانونگذاری ایران بعد انقلاب اسلامی هیچ نشانی از این قصد قانونگذار به دست نمی دهد. برعكس، درپاره یی از موارد ما شاهد حركت معكوس قانونگذاریم در این ارتباط كافی است كه به قانون راجع به شركت تعاونی اشاره كنیم كه عدم قدرت شركتهای تعاونی به پرداخت دیونشان و تقسیم اموال آنها بین طلبكاران را تابع مقررات ورشكستگی ،یعنی حقوق تجارت كرده است و نه افلایا اعسار( بند6 ازماده 54 قانون بخش تعاونی اقتصاد جمهوری اسلامی ایران مصوب 1370)،درحالی كه بعضی ازاین شركتها ،به سبب موضوع آنها،ممكن است حتی تجاری هم نباشند .قبول تأسیس ورشكستگی توسط قانونگذار اسلامی ،دلیل بارزی است براین كه قانونگذار ایران نیز، مانند بسیاری كشورها ،ویژگی امور تجارتی و اختلافات آنها را با امور مدنی مدنظرداردوقبول می كند كه براین امور ،باید قاعده خاص حاكم باشد

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:04 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,
نظرات(0)

تاملی در ظهرنویسی برای وکالت ( 2 )

بازديد: 191

تاملی دیگر درماده 247 قانون تجارت

نقد وبررسی مساله فوت دارنده برات در ماده ۲۴۷ قانون تجارت

مقدمه

در این نوشته هدف این نیست که تمام شرایط مربوط به ظهرنویسی برای وکالت را بررسی کنیم بلکه انگیزه حقیر در نوشتن این مقال بررسی فوت موکل یا دارنده برات در ماده 247 قانون تجارت است البته این نوشتار در سه فصل آورده شده است که در فصل اول ابتدا فایده و شرایط ظهرنویسی برای وکالت بررسی میشود که صرفا برای آشنا شدن با بحث مربوطه است ،لذا فصول دوم و سوم بیشتر با انگیزه نوشتن این مقال در ارتباط هستند که به ترتیب  در فصل دوم  مساله فوت موکل از منظر قانون مدنی و دکترین حقوقی و در فصل سوم اندیشه های حقوقی ، حقوق تجارت مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

فصل اول:تعریف و شرایط ظهرنویسی برای وکالت:

ظهرنویسی برای وکالت وسیله ای است که به دارنده امکان این را می دهد که برات را به دیگری واگذار کند تا به حساب او( دارنده اصلی) ، وجه برات را دریافت کند ،دراین نوع ظهرنویسی دارنده برات ، برات را امضاء وبه شخص دیگری برای وصول وجه آن تحویل می دهد . این عمل حقوقی که ظهرنویسی توکیلی نام دارد در ماده 247 قانون تجارت پیشبینی شده است ، این عمل فایده خوبی دارد که دریافت وجه برات توسط اشخاص دیگر را سهل و آسان می نماید و اصیل یا دارنده را از مراجعه به براتگیر و دیگر مسولان برات و همچنین انجام دادن سایر تشریفات برای وصول وجه برات معاف می سازد ، اما به نظر می رسد که غیر این فایده ، فایده اهم دیگری نیز از این نوع ظهرنویسی متصور می شود که آن هم این مهم است که دارنده برات ، مالک برات باقی می ماند و کلیه حقوق ناشی از سند تجاری مختص به خود دارنده خواهد بود البته نکته ای که باید به آن اذعان داشت این است که موضوع وکالت برای وصول باید صریحا در سند تجاری (برات) قید شود والا اصل بر انتقال خواهد بود .

1_آثار ظهرنویسی برای وکالت:

ظهرنویسی برای وکالت دارای آثاری است که در ذیل به اهم آنها اشاره می شود :

وکیل در وصول ، به نام ظهرنویس اقدام می کند نه به نام خود و هر اقدامی که از اعتراض و یا اقامه دعوی انجام می دهد برای موکل و به اسم موکل خواهد بود ، پس در این نوع ظهرنویسی کسانی که برات را از اشخاص قبول می کنند و واسطه وصول و ایصال هستند هیچگونه مالکیتی در برات نخواهند داشت، حال اگر آقای وکیل پس از وصول وجه برات ورشکست شود چون که برات جزء اموال شخصی وکیل نیست لذا دارنده برات جزء غرماء نخواهد بود بلکه ید وکیل امانی است و باید کلا وجه برات مسترد شود. زمانی که براتگیر در سند لفظ قبولی را آورد می تواند وجه برات را به وکیل تحویل دهد ، حال اگر قبل از پرداخت آن ، از طرف دارنده اصلی اطلاع داده شود که وکیل عزل شده است و وجه برات را به وکیل نپردازید باید براتگیر از پرداخت وجه برات خودداری کند لذا اگر براتگیر با اطلاع از عزل وکیل توسط اصیل، وجه برات را به وکیل بپردازد قهرا در مقابل دارنده برات (اصیل) مسئول خواهد بود .

وکیل در ظهرنویسی برای وکالت ، واسطه وصول و ایصال وجه برات است که باید برات را به رویت براتگیر برساند و اگر نکول کرد اعتراض نامه(واخواست) برای وی بفرستد(واخواست کند) و سپس برای وصول آن به ظهرنویسها و صادر کننده مراجعه نماید و درصورت قبولی وجه آن را تحویل گیرد و در هر صورت حق اقامه دعوی برای وصول وجه برات را دارد و چون خود مالک برات نیست نتیجه آن را به موکل تسلیم نماید و در هر لحظه که از طرف دارنده اصلی برات از وکالت عزل شد اقدام خود را متوقف کرده و برات را به ظهرنویس توکیلی رد نماید(1)

2_شرایط شکلی و ماهوی ظهرنویسی برای وکالت در حقوق داخلی و حقوق تطبیقی:

در حقوق داخلی  حکم ظهرنویسی به وکالت در ماده 247 قانون تجارت آمده است ، اما قانونگذار شکل و شرایط خاصی را برای آن پیشبینی نکرده است ، برای مثال در این ماده تصریح عبارت وکالت در وصول را ضروری دانسته اما قانونگذار در این ماده به تبیین این موضوع نپرداخته و فقط مقرر کرده : ظهرنویسی حاکی از انتقال برات است مگر اینکه ظهرنویس وکالت در وصول را قید نموده باشد که در این صورت انتقال برات واقع نشده ، ولی دارنده برات حق وصول ولدی الاقتضا ، حق اعتراض و اقامه دعوی برای وصول خواهد داشت ، جزء در مواردی که خلاف این در برات تصریح شده باشد . ، لذا زمانی که در تفسیر این ماده برمی آییم با سوالات فراوانی روبرو می شویم ، که آیا وکالت مورد نظر در این ماده همان وکالت مطرح شده در قانون مدنی است؟، زمانی که دارنده سند فوت کند آیا با قواعد حقوق مدنی در ارتباط با این واقعه حقوقی عمل شود ؟یا اینکه عقد وکالت به قوت خود باقی است؟ ، آیا با وکالت عادی هم می توان اقامه دعوی کرد ، اگر اصیل حق توکیل را به وکیل ندهد ، وکیل باز حق توکیل را دارد؟ و یا باز باید قواعد قانون مدنی اعمال شود ؟، آیا با نوشتن هر لفظی می توان وکالت در وصول را ایجاد کرد و یا فقط و صرفا عبارت وکالت در وصول قید گردد؟ وخیلی از سوالات دیگر.، البته در قانون تجارت فرانسه و قانون متحد الشکل ژنو ، عباراتی نظیر ارزش برای دریافت ، برای وصول، به وکالت و یا هرنوع عبارت دیگری که مثبت وکالت باشد تجویز شده است(2)

گفتیم که قانونگذار ایران در مورد قواعد این نوع ظهرنویسی ساکت است اما در مقابل، قانون متحد الشکل ژنودر ماده 18 توضیحات کاملی را در این ارتباط ارائه داده است به این ترتیب:وقتی که ظهرنویس حاوی عبارت ارزش برای دریافت ، برای وصول، به وکالت ، و یا هر نوع عبارت دیگری که وکالت ساده را می رساند ، دارنده برات می تواند کلیه حقوقی را که که از برات ناشی می شود اجرا کند ولی نمی واند برات را جزء برای وکالت ظهرنویسی کند ، در این صورت مسئولان سند فقط همان ایراداتی را می توانند علیه ظهرنویس اقامه کنند که حق اقامه آنها را در مقابل دارنده ،دارنند ، وکالتی که به موجب ظهرنویسی برای وکالت داده شده با فوت موکل یا حدوث عدم اهلیت او پایان نمی پذیرد. لذا می بینیم که قواعد ماده 18 ، در حقوق ما اتخاذ نشده است و بسیاری از ویژگیهای این ماده مثلا مساله فوت دارنده برات و ادامه وکالت با وجود مساله فوت و حجر با  قواعد عام حقوق داخلی (قانون مدنی)در تعارض آشکار است ، لذا می خواهیم بررسی کنیم که آیا می توان حکم ماده 18 قانون ژنو را در مورد ماده 247 قانون تجارت اعمال کردیا نه ،البته حکم ماده 18 در بسیاری از کشورهای اروپایی اعمال می شود (3) ،لذا قصد بر بررسی بحث حجر و فوت دارنده برات یا اصیل را در این قسمت خواهیم داشت لذا با این سوال به استقبال این موضوع می رویم ، آیا با فوت دارنده برات یا ظهرنویس توکیلی یا اصیل، عقد موجود که در بین طرفین بوده نیز مرتفع خواهد شد یا خیر ؟ لذا برای رسیدن به نتیجه ای برای این سوال اول باید قواعد مربوط به عقد وکالت بررسی شود و بعد از آن به بررسی نظرا ت دکترین حقوق داخلی برای رسیدن به نقطه مشترک خواهیم پرداخت .

فصل دوم : مساله فوت موکل از منظر قانون مدنی و دکترین حقوقی

وکالت مصدر و به معنی تفویض کردن و واگذار نمودن می باشد ودر  اصطلاح  چنانکه ماده 656 ق.م می گوید : وکالت عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین ، طرف دیگر را برای انجام امری نایب خود می نماید . در نتیجه عقد وکالت وکیل به جای موکل امر مورد وکالت را انجام می دهد و از نظر حقوق مانند آن است که موکل خود آن را انجام داده است (4)، بحث وکالت در قانون مدنی از ماده 656الی683 به خود جای داده است که هر مواد تفسیر ویژه خود را می طلبد ، عقد وکالت جزو عقود معینه است و علاوه بر شرایط اساسی مذکور در ماده 190 ق.م دارای شرایط مخصوص دیگری است که با اجتماع آن عقد وکالت محقق می گردد(۵)

کتاب وکالت از بحث های مهم قانون مدنی می باشد که پرداختن به تمام مواد آن از حوصله این بحث خارج است و ما صرفا مساله موت وحجر وکیل یا موکل را از دیدگاه ق.م بررسی خواهیم کرد.

ما می دانیم که عقد وکالت جزو عقود جایز است ، اگرچه قانون مدنی به این لفظ اشاره نکرده است ولی از روح قانون مدنی و قوانین خاص پی به جایز بودن این عقد می بریم پس طبیعی است که با فوت و حجر طرفین عقد وکالت مرتفع شود این موضوع در ماده 678 ق.م تصریح شده است : وکالت به طرق ذیل مرتفع می شود :1_ به عزل موکل 2_به استعفای وکیل 3_به موت یا به جنون وکیل یا موکل ، علاوه بر این ماده ، ماده 954ق.م مقرر می دارد: کلیه عقود جایزه به موت احد طرفین منفسخ می شود و همچنین به سفه در مواردی که رشد معتبر است. پس با پیشبینی کردن مساله فوت توسط قانون مدنی دیگر حرفی برای گفتن وجود ندارد ، همچنین وکالت عقدی است که بر مبنای اعتماد متقابل وکیل و موکل به یکدیگر نهاده شده است ، شخصیت هر کدام انگیزه دیگری در انعقاد قرارداد است و با فوت هر کدام یکی از ارکان عقد به هم می خورد (6)لذا چون طرفین بر اساس شخصیت طرف دیگر و به خاطر اوضاع و احوال خاصی که طرف دیگر در خود دارد قصد بر انعقاد عقد وکالت می کنند و در صورت فوت یکی از طرفین عاقلانه نخواهد بود که این عقد پایدار باشد ، اما یک سوال خیلی مهمی قابل مطرح شدن است که آیا می توان شرط کرد که بعد از فوت یا جنون عقد وکالت باقی بماند؟ دکترین حقوقی نظرات کامل و خاصی را برای این سوال در نظر گرفته اند که در ذیل آوریم :

استاد گرانقدر جناب دکتر کاتوزیان می فرمایند : در موردی که وکالت با عدم عزل ضمن عقد لازمی شرط شود اثر آن پای بند ساختن وکیل و موکل و از بین بردن حق فسخ آنان است ، طبیعت وکالت همچنان باقی می ماند و در اثر فوت و جنون هر یک از دو طرف عقد نیابت از بین می رود ، زیرا ظاهر این است که طرفین خواسته اند تا رابطه حقوقی میان آنها وکالت باشد ، منتها وکالتی که نتوانند به میل خویش بر هم زنند ، پس طبیعی است که آثار دیگر جایز بودن عقد ، از جمله انحلال آن به فوت و جنون حفظ شود و در فرضی هم که به بقای وکالت تصریح می شود ، باید گفت انچه به طرف قرارداد اعطا شده حق است نه نیابت و وکالت (۷)

مرحوم دکتر امامی معتقدند: از نظر تحلیل حقوقی علت انفساخ عقد وکالت در مورد فوت وکیل آن است که وکالت نیابت در تصرف می باشد و آن قابل انتقال به ورثه نیست و در مورد فوت موکل چون شخصیت حقوقی او در اثر فوت زایل می گردد نمایندگی و نیابت از بین خواهد رفت ، علاوه بر آنکه در وکالت استدامه اذن لازم می باشد و به فوت موکل اذن مرتفع می شود . و و چنانکه مورد وکالت راجع به امور مالی موکل باشد چون به فوت او دارایش منتقل به ورثه می گردد تصرفاتی که وکیل بعدا به عمل آورد نسبت به مال غیر خواهد بود ، همچنانکه در تمام موارد انفساخ است و نمی توان مورد مزبور را مانند مورد عزل وکیل دانست و برآن بود که تا اطلاع وکیل از قوت موکل وکالت باقی می باشد (8) ، همچنین چون اذن در تصرف که استدامه آن شرط بقاء وکالت است زایل می گردد و چون موکل نمی تواند در اموال خود تصرفی بنماید ، نایب او نیز نخواهد توانست به عنوان نمایندگی تصرفی بکند (9)

پس با جمع بندی تئوریهای مختلف می توان گفت که  در عقد وکالت با فوت احد طرفین عقد نیز مرتفع خواهد شد .

برای بررسی بیشتر ، نظرات دکترین حقوق تجارت را جویا می شویم تا برای ما مساله فوت احد طرفین در ماده 247 ق.ت هویدا گردد.

فصل سوم :تاملی در اندیشه های حقوقی ، حقوق تجارت

گفتیم که ماده 18 قانون متحد الشکل ژنو مقرر می کند که در صورت فوت یا حجر موکل وکالت در وصول منتفی نمی شود . ، لذا این تصریح کاملا منطقی و عادلانه به نظر می رسد زیرا در وصول برات باید قواعد و تشریفات راجع به وصول و ایصال به دقت اجرا شود و الا حق دارنده برات  زایل خواهد گشت ، همچنین این امر به بانکها امکان می دهد که بدون توجه به وقوع چنین حوادث و وقایعی در سررسید وجه برات را مطالبه و در صورت عدم پرداخت واخواست نمایند (10) ولی باز هم تاکید بر این داریم که قواعد ماده 18 در قانون تجارت اشاره نشده است و کاش قانونگذار حکیم به این امر مهم اشاره می کرد تا جای هیچ ابهامی به وجود نمی آمد ، برای اینکه وکیل بتواند به وظایف مقرر در وکالت نامه رسیده گی کند باید اختیارات خود را تا پایان کار (مورد وکالت) داشته باشد ، بنابراین طبیعت کار اقتضای آن را دارد که با فوت و یا حجر دارنده سند عقد وکالت زایل نشود ، ولی با سکوت قانونگذار  در ماده 247 ق.ت ناچارا باید به قانون مدنی رجوع کنیم که در این قانون اذن حیات عقد وکالت بعد از فوت احد طرفین داده نشده است، اما استاد محترم آقای دکتر ستوده تهرانی با وارد کردن نظری اصرار دارنند که می توان این قضییه را در خود مواد ق.ت حل کرد برای همین در ابتدای امر نظر استاد فقید آورده شده سپس نظرات دیگری را که در این ارتباط وجود دارد ذکر خواهد شد.

جناب استاد دکتر ستوده تهرانی پیشنهاد داده اند که می توانیم وکیل در وصول برات  را قائم مقام تجارتی تلقی کنیم و طبق ماده 400 ق.ت دارنده برات را حتی بعد از فوت یا حجر ظهرنویس ، محق در وصول برات و تعقیب مسئولان آن بدانیم (11)ماده 400 ق.ت مقرر میدارد که با فوت یا حجر رئیس تجارتخانه ، قائم مقام تجارتی منعزل نیست ، استاد با استفاده از این ماده تلاش در جهت رفع ایراد مذکور در ماده 247 بر آمده اند و نظر خوبی هم وارد حقوق ما کرده اند و لذا این نظر بیشتر به سمت انصاف و عدالت حرکت کرده است ، به نظر می رسد که مسئولانی که طرح پیش نویس اصلاح لایحه قانون تجارت را نوشته اند از این نظر نیز استفاده کرده اند زیرا ماده  ۳۴۹مقرر کرده : ظهرنويسي حاكي از انتقال برات است مگر اين كه ظهرنويس وكالت در وصول را قيدكرده باشد كه در اين صورت انتقال برات واقع نمي شود ولي وكيل حسب مورد حق اعتراض عدم قبول و يا اعتراض عدم پرداخت را از طريق واخواست نامه يا گواهينامه عدم پرداخت خواهد داشت.
ماده ۳۵۰ : وكالت در وصول برات به شرح ماده ۳۴۹ با فوت يا حجر ظهرنويس (موكل) منتفي نمي شود.

پس در ماده 350 پیش نویس لایحه اصلاحی ق.ت با فوت موکل عقد وکالت مرتفع نمی شود ، البته به نظر می رسد که به خاطر تعارض صریح این ماده با قواعد حقوفی و فقهی از محمل ثبات برخوردارنباشد اما این ماده خود نویدی است برای حرکت قانون به سوی رفتار عادلانه .، اما برگردیم بر سر نظریه آقای ستوده ، ایرادات قانونی که این نظر بر خود جای داده است توسط آقای اسکینی آورده شده است که به ذکر آن می پردازیم .

آقای دکتر اسکینی ضمن رد نظریه آقای دکتر ستوده در نقد این نظریه می فرمایند ، ماده400 ق.ت در مورد وکالت در وصول قابل اجرا نیست ، زیرا نخست اینکه قائم مقام تجارتی تلقی کردن وکیل در وصول ، به این معنی است که ظهرنویس برات را تاجر تلقی کنیم ، در واقع کسی می تواند قائم مقام تجارتخانه  محسوب شود که از طرف تاجر مامور شده باشد ، ماده 395 ق.ت این نکته را به صراحت بیان می کند : قائم مقام تجارتی کسی است که رئیس تجارتخانه او را برای انجام کلیه امور مربوط به تجارتخانه یا یکی از شعب آن نائب خود قرار داده... است...، در حالی که ظهرنویس به صرف ظهرنویسی برات تاجر نمی شود ، مگر آنکه معاملات برواتی را شغل معمولی خود قرار دهد (مواد 1و2ق.ت) ، دوم اینکه قائم مقام تجارتی کسی است که کلیه امور مربوط به تجارتخانه به او محول شده باشد و نمی توان کسی را که تاجر فقط وکیل در وصول برات کرده است ، را قائم مقام تجارتی تلقی کنیم(12)

با نگاه به ایرادات گرفته شده توسط دکتر اسکینی به خوبی متوجه می شویم که نظر آقای دکتر ستوده قابل دفاع نمی باشد و نمی تواند محمل قانونی داشته باشد با وجود اینکه در رسیدن به غایت حقوق که همان عدالت است تلاش شده ولی با توجه به ایرادات ماهوی نظر دکتر ستوده ،نمی تواند راه حلی برای ماده 247 ق.ت باشد ، البته آقای دکتر فخاری استاد فقید دانشگاه شهید بهشتی هم با توجه به اینکه خود شاگرد آقای ستوده بوده اند ، از نظر ایشان پیروی کرده و در تقریرات خود آورده اند ، از آنجا که قائم مقام تجارتی ماهیتا وکیل شناخته می شود می توان از وحدت ملاک این ماده (م 400 ق.ت) استفاده کرد و عقیده داشت که در صورت فوت یا حجر دارنده سند ، عقد وکالت همچنان باقی است و در غیر اینصورت حقوق بازماندگان دارنده متوفی و محجور پایمال می شود (13).

در مقابل حقوقدانانی که بر ثبات داشتن عقد بعد از فوت دارنده برات نظر دارنند ، حقوقدانانی نیز همچون دکتر اسکینی، ، دکتر بهروز اخلاقی، دکتر حسینقلی کاتبی، وجود دارنند که  می فرمایند که با فوت دارنده برات عقد وکالت مرتفع خواهد شد.

آقای دکتر اسکینی می فرمایند : با توجه به اینکه قانون تجارت در این مورد فاقد صراحت است ، قواعد عام وکالت درباره فوت و یا حجر موکل لازم الرعایه است ، بنابراین با فوت و حجر ظهرنویس و دارنده برات وکیل منعزل می شود و در این صورت هرگاه براتگیر از این حوادث مطلع شود و مع ذلک برات را پرداخت کند در مقابل دارندگان اصلی حقوق ناشی از برات مسئول خواهد بود(14).

همچنین آقای دکتر بهروز اخلاقی می فرمایند : با فوت یا حجر موکل (ظهرنویس)دارنده(منظور وکیل است) منعزل می شود و اگر براتگیر با علم به حدوث این حوادث وجه برات را به دارنده (وکیل) پرداخت کند در مقابل اشخاص ذینفع مسئول خواهد بود (15).

به نظر می رسد چون عقد وکالت از عقود اذنی است پس بعد از فوت موکل عقد مرتفع می شود ، عقد اذنی ،عقدی است که اثر آن اذن و اختیار بوده و نقطه مقابل عقود اذنی عقود عهدی است ، عقد عهدی عقدی است که اثر اصلی آن ایجاد ،انتقال،یا سقوط تعهد و حق دینی است در عقد اذنی نیز تعهدات به تبع عقد به وجود می آیند اما تمایز این تعهدات با اثر عقد عهدی آن است که تعهد در عقد عهدی در شمار اثر اصلی است ودرحالی که در عقد اذنی به عنوان آثار فرعی عقد ظاهر می گردد ، ویژگی مهم عقد اذنی عدم ثبات و پایداری است و به خاطر همین امر است که عده ای از فقها از زمره عقود خارج کرده و اطلاق مفهوم عقد بر این عقود تسامحی انگاشته اند ، البته جناب دکتر لنگرودی براین نظر فقها خرده گرفته و آورده اند که هر اثر حقوقی که موقوف به تراضی طرفین باشد عقد است(16) ، برطبق قانون مدنی ایران عقود وکالت،شرکت،مضاربه،ودیعه،عاریه،در زمره عقود اذنی هستند ، لذا بدیهی است که استمرار عق دوکالت ارتباط و وابستگی کامل یه استمرار اذن دارد پس اگر موکل یا دارنده برات مطرح شده در ماده 247 قانون تجارت فوت کند عقد وکالت نیز زایل خواهد گشت.


 


پی نوشتها:

 1_کاتبی،(دکترحسینقلی)،حقوق تجارت،صفحه:201

2_اسکینی،(دکترربیعا)، حقوق تجارت،اسناد،صفحه:114

3_اسکینی،(دکترربیعا)،حقوق تجارت،اسناد،صفحه:115

4_امامی،(دکترحسن)،حقوق مدنی،جلد دوم،صفحه:292

5_امامی،(دکترحسن)،حقوق مدنی،جلد دوم،صفحه:293

6_ مازو ،دروس حقوق مدنی ، جلد 3، ش 1424 /شیخ محمد حسن نجفی ، جواهر الکلام ، جلد 25، ص 167، / نقل از کاتوزیان(دکتر ناصر)، درسهایی از عقود معین ، جلد 2 ، ص 102

7_کاتوزیان (دکترناصر)،عقود معین، جلد 4، ش 129 و درسهایی از عقود معین، صفحه :103 شماره 100

8_امامی(دکتر حسن )، جلد 1، صفحه 138

 9_امامی(دکتر حسن)، جلد 1 صفحه 319

10_اسکینی،(دکترربیعا)،حقوق تجارت،جلدسوم،صفحه: 116

11_ستوده تهرانی(دکتر حسن)، ، حقوق تجارت،جلدسوم ،صفحه 60

12_اسکینی (دکترربیعا)،حقوق تجارت،اسناد،صفحه:116

13_فخاری (دکتر امیر حسین)، جزوه حقوق تجارت 3،صفحه:47

14_اسکینی (دکترربیعا)،اسناد،صفحه:116

15_اخلاقی(دکتر بهروز)، جزوه درسی دوره لیسانس دانشکده حقوق دانشگاه تهران نیمسال اول 76صفحه:120، همچنین دمیرچیلی محمد،قانون تجارت در نظم حقوقی کنونی ،صفحه:512

16_جعفری لنگرودی (دکترمحمدجعفر)،ترمینولوژی حقوق،صفحه:455

نویسنده و محقق : ناصر رهبر ، دانشجوی کارشناسی حقوق

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:03 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ظهرنویسی به عنوان وکالت ( 1 )

بازديد: 295

ظهرنویسی به عنوان وکالت

ماده ۲۴۷ قانون تجارت در بوته عمل

طرح مساله:

آقای بهزاد نوری که یکی از طلا فروشان بزرگ استان اردبیل میباشد دارای اسناد تجاری زیادی همچون برات می باشد که ایشان به دلیل ضیق وقت و مشغله کاری زیاد و مخصوصا اینکه ایشان خود دانشجوی حقوق می باشند که اینهم بر مشغله های وی اضافه شده است نمی توانند عملیات بانکی و وصول و ایصال  این اسناد را شخصا انجام دهند و حتی هنگامی که برای وصول یک سندی راهی بانک مربوطه می شوند اسناد دیگری که در دست دارنند را نمی توانند وصول کنند و...، به همین خاطر ایشان ناصر رهبر را که وی هم یک دانشجوی حقوق است را وکیل خود در وصول بعضی از اسناد مخصوصا در براتی که تازه گیها وی دارنده آن شده است می کند  ناصر هم این وکالت  را قبول کرده و وی وکیل در وصول برات برای اصیل ( آقای نوری) می شود ، اما وقتی که ناصر برای وصول برات اقدام می کند با مشکلاتی هم چون عدم تادیه و خود داری از پرداخت وجه برات  مواجه می شود و ناصر راهی جز شکایت از مدیون را نمی بیند و اقدام به اقامه دعوی می کند ، اما ناصر که وکیل دادگستری نیست نمی تواند مراحل دادرسی و اقامه دعوی را خود شخصا انجام دهد (طبق ماده ۵۵ قانون وکالت مصوب ۱۳۱۵)و از طرف دیگر آقای نوری که دارنده این سند است حق توکیل را به ناصر نداده است . حال به نظر شما ناصر باید چیکار کند آیا ناصر می تواند بدون اذن صریح اصیل ،سند را به وکیل دادگستری جهت وصول ارائه دهد یعنی اینکه آیا ناصر بدون اذن صریح حق توکیل دارد؟

پاسخ : این مساله در واقع ناشی از ماده 247 ق .ت .است که مقرر می دارد : ظهرنویسی حاکی از انتقال برات است مگر اینکه ظهرنویس وکالت در وصول را قید نموده باشد که در این صورت انتقال برات واقع نشده است ولی دارنده برات حق وصول و ولدی اقتضا حق اعتراض و اقامه دعوی برای وصول خواهد داشت جزء در مواردی که خلاف این در برات تصریح شده باشد

با نگاه به ماده فوق در می یابیم که این ماده راهی را جهت حل مساله مورد نظر نداده است ، یعنی اینکه ما نمی توانیم این موضوع را در قانون تجارت بررسی کنیم پس باید راه حل را در نظرات علمای حقوق و کنوانسیون ژنو  و مقررات دیگر بررسی کنیم

کنوانسیون ژنو:

در این قانون به وکیل اجازه داده شده است که خود شخصا و مستقلا اقدام به ظهرنویسی مجدد کند ، قانون متحد الشکل ژنو، ظهرنویسی مجدد برات را توسط دارنده یعنی همان وکیل را تجویز کرده و اجازه داده که در زمانی که اصیل حق توکیل را به وی نداده باشد خود وکیل اقدام به ظهرنویسی کند اما آیا وکیل می تواند برات را از طریق ظهرنویسی انتقال دهد ویا آیا وکیل می تواند ظهرنویسی برای وثیقه را انجام دهد ، در جواب باید آورد که مطلقا خیر چون که این کنوانسیون تصریح کرده که ظهرنویسی مجدد باید به عنوان وکالت باشد( ماده 18) با تطبیق این کنوانسون با قانون تجارت ایران  می بینیم که قانون گذار(قوه مقننه) در قانون تجارت این متد را در پیش نگرفته است و هیچ قیدی در این باره دیده نمی شود

قوانین  دیگر کشور ها :

 در بعضی از کشورها همچون در قوانین فرانسه ( ماده 1994 قانون مدنی ) و ترکیه و بلغارستان وکالت در ظهرنویسی خود به خود و اتوماتیک موجب توکیل شخص ثالث است اما در مقابل در قوانین بعضی از کشورها مخصوصا قوانین انگلستان ( ماده 35 قسمت دوم) و آمریکا (ماده66) توکیل غیر از طرف ظهرنویسی ممنوع شده است (ظهر نويسي مقررات و انواع آن،سيد مرتضي حسيني تهراني)


قوانین ایران:

قانون مدنی صریحا در ماده 672 مقرر کرده است : وکیل در امری نمی تواند برای آن امر به دیگری وکالت دهد ، مگر اینکه صریحا یا به دلالت قراین وکیل در توکیل باشد ، پس می بینیم که قانون گذار ایران اجازه ظهرنویسی مجدد بدون اذن صریح اصیل را به وکیل نداده است بنابراین با وجود آنکه ماده 247 قانون تجارت به وکیل ، حق وصول برات و اعتراض و اقامه دعوی برای وصول آن را داده است ولی به دلیل صراحت قوانین عام  ، حق توکیل ، منوط به تصریح یا وجود قرائنی است که دلالت بر آن کند اما با نگاه به این موضوع متوجه یک نکته مهمی می شویم که آن هم این است که پس حق موجود در ماده 247 ق ت چه می شود در این ماده مقرر شده که وکیل حق اقامه دعوی را خواهد داشت و... اما برای حل تعارض موجود تئوریهای مختلفی وجود دارد که در ذیل می آ وریم .

تئوریهای موجود در مورد ماده 24۷قانون تجارت :

1_ اولین نظری که در باب تعارض مطرح شده است این است که عده ای آورده اند که چون وکالت مطرح شده در ماده 247 قانون تجارت یک استثناء بر قواعد عام وکالت است بنابراین وکیل می تواند خود اقامه دعوی نمایید حتی اگر وکیل دادگستری نباشد ،در واقع این تئوری چندان قابل قبول به نظر نمی رسد بنا به چند دلیل : اول اینکه این نظریه عقد وکالت را در ماده 247 یک استثناء می داند در حالی که ما می دانیم که ظهرنویس موجود در این ماده یک استثناست نه خود وکالت ، چون که اصل در ظهرنویسی حاکی از انتقال است و وکالت در وصول نیاز به تصریح ظهرنویس دارد در ابتدای این ماده هم قانون گذار اشاره کرده است که ظرنویسی حاکی از انتقال است مگر اینکه ....دوم اینکه این تئوری به فردی که وکیل دادگستری نیست اجازه اقامه دعوی را داده در حالی که بنا بر صریح بودن قانون مدنی مخصوصا ماده 672 در چنین مواردی وکیل نمی تواند حق توکیل داشته باشد و اگر وکیلی که حق توکیل ندارد امر وکالت را به دیگری واگذار کند مشمول ماده 673 ق م خواهد شد ، همچنین به استناد ماده 55 قانون وکالت مصوب 1315 فقط وکلای دادگستری می توانند اقامه دعوی نمایند پس این نظر رافع تعارض موجود نخواهد شد ( برای مطالعه مبسوط ر.ک شمس ، دکتر عبدالله ،ج۱،صفحه۲۰۸،شماره۳۷۷)

2_ گروه دیگری گفته اند که وکیل حق توکیل دارد حتی اگر در عقد تصریح نشده باشد این گروه بر جمله مشهور اذن در شیء اذن در لوازم آن است و همچنین اصل ، مقدمه واجب ، واجب است استناد می کنند

3_ نظر گروه دیگر این است که وکیل می تواند وکیل دیگری را اجیر کند ، یعنی هرگاه اجرای وکالت و تهیه مقدمات آن نیاز به استخدام اجیر داشته باشد ، وکیل ماذون در این اقدام هم است ، این گرودر توجیه نظر خود  آورده اند که در گرفتن اجیر ، وکیل نیاز به اذن خاصی ندارد و خود او با او رابطه حقوقی پیدا می کند ، البته ایرادی که می توان نسبت به این نظریه گرفت این است که اجیر برای امور مادی و مقدماتی عمل حقوقی به کار می رود و با توکیل به غیر نباید خلط شود (ایراد توسط  دکتر ناصر کاتوزیان وارد شده است)

4_ نظر دیگر که دانشمند ممتاز حقوق جناب دکتر کاتوزیان ارائه داده اند این است که در عقد وکالت باید به قرینه و اوضاع و احوال وکیل و عقد نگاه کرد ، ایشان می فرمایند باید در گفتار و نوشتار موکل دنبال قرینه ای بود که مستند اختیار وکیل قرار گیرد ، مانند اینکه گفته شود وکیل من هستی تا به هر شکل که مایلی مورد وکالت را انجام دهی و همچنین قرینه  مورد استناد می تواند ناشی از اوضاع و احوال باشد ، چنان که اگر کسی پیرمرد محترمی را مامور اداره املاک خود در شهرستان های گوناگون قرار دهد و بداند که وکیل نمی تواند مورد وکالت را به تنهایی اجرا کند و ناچار است که به دیگران وکالت دهد ، اعطای چنین وکالتی متضمن اذن در توکیل به غیر است یا اگر شخصی که اطلاعی از عملیات بورسی ندارد مامور انجام آن شود ، دادن این اختیار به طور ضمنی اذن در توکیل به غیر را نیز می رساند ( دکتر کاتوزیان، درسهایی از عقود معین ، جلد2، صفحه77)

5_ نظر دیگری که وجود دارد ، نظر دکتر ربیعا اسکینی است که فرموده اند اگر حق توکیل در برات پیشبینی نشده باشد ، وکیل نمی تواند مجددا ظهرنویسی کند و برای خودش وکیل توکیل کند ، اما می تواند توسط وکیل دادگستری اقامه دعوی کند زیرا مانند این است که خودش اقامه دعوی کرده است ( دکتر اسکینی ، حقوق تجارت ،برات ،...: صفحه 117)

6_ نظر دیگری که در این مورد وجود دارد این است که اگر در برات ظهرنویس حق توکیل را به وکیل داده باشد وی می تواند وکیل اختیار کند و اگر این حق به وی داده نشده باشد ، وکیل در وصول یک گواهی عدم وصول می گیرد و عودت می دهد به ظهرنویس( دارنده) و اصیل یا دارنده برات خودش مورد را به وکیل دادگستری می دهد ( اصیل خودش با  وکیل دادگستری عقد وکالت می بندد)و از این طریق اقامه دعوی می کند ( استاد شکوری مقدم ، استاد دانشگاه آزاد واحد اردبیل)

7_نظر دیگری هم که وجود دارد مربوط به استاد فقید دانشگاه شهید بهشتی ، آقای دکتر فخاری می باشد که استاد آورده اند : وکیل در صورتی قادر خواهد بود که وظایف خود را کاملا انجام دهد که در پاره ای از موارد حق توکیل داشته باشد ، قانون تجارت ما متذکر این مطلب نشده است و می دانیم که طبق قانون مدنی در صورتی وکیل این حق را داراست که به وی تفویض شده باشد ، ولی عملا بانکها که براساس مدل های بین المللی عمل می کنند این حق را برای خود قائل هستند(جزوه حقوق تجارت سه ، صفحه 47) ، استاد فخاری در مورد اینکه شخص حقیقی آیا حق توکیل دارد یا نه مطلبی را نیاورده اند و فقط گفته اند که بانکها  به این عمل حقوقی دست می زنند البته استاد استدلالی در این مورد نیاورده و فقط به این مورد که چون در امور بین المللی حق توکیل وجود دارد پس بانکها هم این کار را انجام می دهند

نتیجه :

با جمع بندی تئوریهای مختلف می توان اینگونه نتیجه گیری کرد که ، با توجه به اینکه اصل بر این است که قانونگذار حکیم است (حکیم آن است که کا ر عبث و بیهوده انجام ندهد)و قانون گذار حتما علم به این دارد که طبق قواعد عام وکالت  فرد عادی نمی تواند اقامه دعوی نمایید( ماده ۵۵ قانون وکالت مقرر می دارد : وکلای معلق و اشخاص ممنوع الوکاله و به طور کلی هر شخصی که دارای پروانه وکالت نباشد از هرگونه تظاهر و مداخله در عمل وکالت ممنوع است ...) بنابراین می توان گفت که منظور از وکیل مورد نظر در ماده 247 ق .ت .حتما وکیل دادگستری می باشد این نظر را که قسمت آخر ماده247 ق ت  آورده( حق اقامه دعوی) تقویت می کند ، ولی ممکنه که ایراد شود که با توجه به این موضوع که در حقوق خصوصی می توان مواد را تفسیر موسع کرد و عبارات را توسعه داد که در اینجا می توان در جواب آورد ،در ماده 247 آورده که وکیل حق دارد ، پس به استناد ماده 959 قانون مدنی که افراد می توانند به طور جزیی حق خود را به دیگری انتقال دهند، (حق عبارت است از اضافه اعتباری خاصی بین ذی حق و متعلق آن ، که لازمه این اضافه و نسبت یک نوع سلطه است . این چنین اضافه اعتباری گاهی عقلایی است و شارع آن را امضا فرموده و گاهی شرعی است که شارع آن را تاسیس کرده است . دکتر کاتوزیان در تعریف حق آورده است : توانایی است که حقوق هر کشور به اشخاص می دهد تا از مالی به طور مستقیم استفاده کنند یا انتقال مال و انجام دادن کاری را از دیگری بخواهند. بسیاری از افراد حق را با حکم یکی می دانند و آن هم به دلیل اینکه در اعتباری بودن مشترکند اما بین آن دو از جهات دیگری فرق وجود دارد که به آن ها اشاره می کنیم : 1_ مفهوم حق از مفاهیم ذات الاضافه است ، زیرا حق همیشه به نفع شخصی و علیه دیگری وضع می شود و در نتیجه باید یک ذی حق و یک متعلق حقی برای آن منظور نمود.مفهوم حکم از مفاهیم ذات الاضافه نیست بلکه یک مفهوم نفسی است . باید مکلفی باشد که به این حکم عمل کند . عمل او به چیزی تعلق می گیرد ، اما در خود مفهوم حکم ، نسبتی نیست ، مگر اینکه حکم به معنای مصدری را بگیریم ، یعنی حکم کردن که نسبتی به فاعل ( حکم کننده ) دارد.2_ در حکم تکلیفی هیچ گونه سلطه ای لحاظ نشده ، به خلاف حق که بدون لحاظ سلطه اعتباری ، ماهیت آن در ظرف اعتبار ، تحقق نمی یابد 3_ حکم ، ساقط شدنی نیست ، ولی (حق) در بیشتر مصادیقش قابل اسقاط است ؛ یعنی اگر چیزی واجب و یا حرام شد ، حکم آن را که وجوب و یا حرمت است نمی توان ساقط کرد . اگر موضوع حرمت مانند شراب وجود داشته باشد ، حکم آن که حرمت می باشد ساقط نمی شود . اما صاحب حق در بسیاری از مصادیق آن می تواند حق خویش را ساقط کند ، مانند حق خیار ، حق شفعه  و... کسی که دارای اینگونه حقوق است ، می تواند از حق خویش بگذرد .

پس از مفهوم مخالف ماده 959 قانون مدنی چنین بر می آید که سلب حق مدنی به طور جزیی ممکن است : مانند ماده 822ق.م. که مقرر کرده : حق شفعه قابل اسقاط است و اسقاط به هر چیزی که دلالت بر صرف نظر کردن از حق مزبور نمایید واقع می شود و ماده 448 ق.م.که مقرر می دارد : سقوط تمام یا بعضی از خیارات را می توان ضمن عقد شرط نمود . و ماده 474 ق.م که مقرر می دارد : مستاجر می تواند عین مستاجره را اجاره بدهد ، مگر اینکه در عقد اجاره خلاف آن شرط شده باشد (حق انتقال به غیر) و همچنین ماده 766ق.آ.د.م.سابق و حق عزل وکیل که در ماده 679ق.م. آمده است ، اما در مواردی که امتیازی به موجب حکم برقرار شده و آمیخته با تکلیف است ویا مربوط به نظم عمومی است اسقاط حق امکان ندارد ، مانند حق حضانت و ولایت و حق زوجیت و ریاست شوهر در روابط زوجین که در ماده 1105 ق.م. آمده است که شوهر نمی تواند به اختیار و ضمن قرارداد خصوصی از موقعیت خود بگذرد چون ریاست شوهر بر خانواده از امور مربوط به نظم عمومی است، (برای مطالعه بیشتر ، ر. ک. مختصر حقوق خانواده ،دکتر صفایی و اسدالله امامی ، صفحه؛ ۱۲۴) )

پس وکیل حق توکیل دارد چون که در اینجا وکیل حق خود را به طور جزیی به وکیل دادگستری داده است به نظر می رسد که آقای دکتر اسکینی هم اشاره به این ماده کرده اند چون که ایشان آورده اند : ( مانند این است که خودش اقامه دعوی کرده است) ، به هر حال چون که هدف اصلی داین (دارنده برات یا محال له) رسیدن به وجه موجود در برات است بنابراین فرقی نمی کند که وکیل خودش برات را وصول کند یا دیگری و هدف اصلی دارنده برات صرفا رسیدن به مبلغ برات است و در عمل  در صورتی که مورد وکالت به خوبی انجام شودو هیچ ضرر و زیانی به دارنده برات یا اصیل نرسد هیچ مشکلی پیش نمی آید مگراینکه این توکیل به غیر باعث ورود ضرر و زیان به اصیل شود که دراین صورت وکیل مسوول است .پس در مساله بالا ناصر حق توکیل را دارد و می تواند وکیل دادگستری را وکیل در وصول برات نمایید

 


پی نوشت:

نویسنده : ناصر رهبر ، دانشجوی حقوق

منابع :

حقوق مدنی :

مقدمه علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقی ایران:دکتر ناصر کاتوزیان

قانون مدنی در نظم حقوقی کنونی : دکتر ناصر کاتوزیان

درسهایی از عقود معین جلد دوم : دکتر ناصر کاتوزیان

محشای قانون مدنی : دکتر جعفری لنگرودی

محشای قانون مدنی:در 2ج حائری شاهباغ

حقوق تجارت :

قانون تجارت در نظم حقوقی کنونی : دکتر دمیرچیلی و...

جلد سوم حقوق تجارت (اسناد و ...): دکتر ربیعا اسکینی

جلد سوم حقوق تجارت: دکتر محمود عرفانی

حقوق تجارت : دکتر حسینقلی کاتبی

جزوه تجارت 3: دکتر فخاری

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:02 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 87

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس