سایت علمی و پژوهشی آسمان - 146

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره پديدارشناسي

بازديد: 3
تحقیق درباره پديدارشناسي

مقدمه:

پديدارشناسي به عنوان يكي از مكتب هاي روشي در مطالعه علوم انساني و بخصوص علوم اجتماعي، اگر چه نزديك به بيش از نيم قرن است كه خود را با كتاب پژوهشهاي منطقي (1902-1901) ادموند هوسرل به نمود گذاشته است اما هنوز تازگي و جدل انگيزي خود را حفظ نموده است.

از اين نظر كه مكاتب و روشهاي جديدي از درون آن متولد شده اند مانند هرمنوتيك مارتين هايدگر و مرلوپونتي و گادامر، همچنين وجودگرايي ژان پل سارتر و ... .

همچنين اين روش در نقدهاي هنري و ادبي و در شكل گيري نظريات نقدي علوم انساني مانند نظريات هابرماس در زمينه روش و موضوع در علوم اجتماعي همچنين، نظريات هرمنوتيك، ساختارگرايي و فرماليسم ادبي تأثير بسزايي داشته است.

تأكيد پديدارشناسي بر شهود كه موضعي آشكار بر عقل گرايي دكارت و همچنين علم گرايي پوزيتويستي است و تأكيد بر درنظر گرفتن ساختارهاي ذهن و آگاهي و همت گماشتن به كشف اين ساختارها و ربط منطقي دادن آن با تشخيص بيروني عين ها، نمونه هايي از تلاش درخور توجه پديدارشناسي است. تلاشهايي كه هر انسان كنجكاو و اهل فكري را به تأمل و بازانديشي در آن وا مي دارد.

به نظر مي رسد رجوع به پديدارشناسي و پي گيري تحولات آن بطور مستمر يكي از نيازهاي اساسي محققان و انديشمندان علوم انساني و اجتماعي است. اين نكته وقتي جدي تر مي شود كه بدانيم روشهاي پديداري بوسيله آلفرد شوتس بطور علني و سرراست وارد علوم اجتماعي و جامعه شناسي بطور اخص شده و افرادي چون برگرولاكمن و ساتاس و وكسلر توانسته اند از آن بهره هاي خوبي در زمينه ي شناخت كنشهاي انساني و اجتماعي بردارند.

 معرفي كتاب:

نام كتاب: درآمدي بر پديدارشناسي

مؤلف: رابرت ساكالوفسكي

مترجم:محمدرضا قرباني

انتشارات: گام نو- تهران 1384

كتاب 391 صفحه را شامل مي شود كه شامل 14 بخش، يك مقدمه مترجم، پيشگفتار مؤلف و همچنين كتابنامه و واژه نامه است.

 

 

معرفي نويسنده:

رابرت ساكالوفسكي، استاد دانشگاه كاتوليك، يكي از برجسته ترين پديدارشناسان ساحل شرقي آمريكاست. از نظر پديدارشناسان ساحل غربي، مخصوصاً درايفوس، هوسرل يك درونگرا است. با اين تفسير، هوسرل معنا را به عنوان يك چيز كاملاً ذهني و جداي از جهان درنظر مي گيرد. بنابراين، او نمي تواند توضيح دهد كه چگونه يك عين داده مي شود. بلكه تنها مي تواند روشن كند كه ما چگونه به آن عين روي مي آوريم.

فولسدال،درايفوس،ميلر،اسميت، ومك اينتاير (كه معمولاً آنها را اعضاي مدرسه ي كاليفرنيا، يا مفسرين ساحل غربي مي شناسند) نظريه ي روي آورندگي هوسرل را به صورت فرگه ايي تفسير مي كنند.

رهيافت فرگه اي به اين موضوع باعث مي شود تا به اين نتيجه برسيم كه روي آورندگي آگاهي در قياس با دلالت بيان هاي زبانشناختي قابل درك است. در برابر اين تفسير، تفسير ساحل شرقي، كه پديدارشناساني نظير ساكالوفسكي، دراموند، هارت و كاب- استيونز را تشكيل مي دهد.

از نظر ساكالوفسكي براي آنكه (عين- آنگونه - كه به آن- روي آورده شده است) را بررسي كنيم، بايد خود عين، و نه ساختار آگاهي را مورد بررسي قرار دهيم، از اين نظر، نوئما معناي آرماني يا يك مفهوم يا يك گزاره، يعني ميانجي بين سوژه و ابژه نيست كه به آگاهي ، روي آورندگي را ارزاني كند، بلكه خود عين است. منتهي عيني كه در تأمل پديدارشناسانه درنظر گرفته شده است.اين تفاوت، تنها تفاوت ساختاري در نوئما، و نه تفاوت در باشنده ي هستي شناسانه است.

ساكالوفسكي ضمن آنكه پديدارشناس برجسته اي است، نويسنده ي خوبي نيز مي باشد. استواري قلم و گزينش واژه ها، بيانگر تسلط او بر ادبيات انگليسي است. با اين حال، نظر او نسبت به فلسفه ي هايدگر و شالوده شكني دريدا، تا حدودي افراطي است.

 

مقدمه مترجم:

در مقدمه مترجم كوشيده است تا شرح مختصري از پيدايش پديدارشناسي و تحولات آن و گرايشهاي متفاوت آن را ارايه دهد. او معتقد است كه نويسنده كتاب به گسترش منطقي يك اصطلاح شناسي پديدارشناسانه پرداخته است و نويسنده به خوبي از پس «امتزاج افقها»ي متفاوت برآمده است. سپس نويسنده به گله و خرده گيري از مترجمان داخلي به دليل ناتواني در برقراري پيوند با مفاهيم پديدارشناسي مي پردازد و در نهايت خلاصه اي از چگونگي واژه گزيني و خلاصه اي از اصول اوليه پديدارشناسي را ارايه مي دهد.

 

پيشگفتار:

در ابتدا مؤلف چگونگي پيدايش ايده ي نگارش كتاب را بيان مي كند: پيشنهاد نوشتن كتاب به گفت و گويي بازمي گردد كه در بهار سال 1996 با جيان- كارلو روتا داشتم. در آن زمان از او به عنوان استاد رياضيات و فلسفه براي سخنراني در دانشگاه كاتوليك آمريكا دعوت شده بود. روتا چندين بار به تفاوت ميان رياضي دان ها و فيلسوف ها اشاره كرده بود. از نظر او رياضي دان ها تمايل دارند تا نوشته هاي پيشينيان را مستقيماً در نوشته هاي خود جذب كنند. آنها با آنكه ممكن است از نوشته هاي رياضي دان هاي گذشته تأثير زيادي پذيرفته باشند، اما با اين حال هرگز در صدد تفسير بر نمي آيند و تنها از مطالب آنها استفاده مي كنند.

پس از پايان كلاس درس در كافه ترياي دانشگاه كلومبوس، روتا به من گفت:«بايد درآمدي بر پديدارشناسي بنويسي، تنها بنويس. نگو كه هوسرل با هايدگر چه فكر مي كردند، فقط بگو كه پديدارشناسي چيست. براي كتاب خود نيز از عنوان پرزرق و برق استفاده نكن. نام آن را درآمدي بر پديدارشناسي بگذار.»

ادموند هوسرل(1938-1859) را مي توان بنيانگذار پديدارشناسي دانست. در اين صورت بايد پژوهش هاي منطقي او را نخستين فرازمان اين جنبش درنظر گرفت.اين كتاب در دو بخش، در سال هاي 1900 و 1901 به چاپ رسيد. از اين رو، مي توان گفت كه پديدارشناسي با آغاز قرن جديد به وجود آمده است. اكنون در پايان قرن بيستم به خوبي مي توانيم تاريخ يكصد ساله ي جنبش را به ياد آوريم. مارتين هايدگر(1976-1889)، شاگرد، همكار و رقيب بعدهاي هوسرل، ديگر چهره برجسته پديدارشناسي آلماني است. اين جنبش در فرانسه نيز به شكوفايي رسيد. نمايندگان فرانسوي اين جنبش را نويسندگاني نظير امانوئل لويناس (1995-1906)، ژان پل سارتر(1980-1905)، موريس مرلوپونتي (1960-1907)، و پل ريكور تشكيل داده اند. اين جنبش در روسيه قبل از انقلاب، در بلژيك، اسپانيا، هلند.، انگلستان و ايالت متحده نيز بسط يافت.

پديدارشناسي جنبش هاي فلسفي و فرهنگي ديگر نظير هرمنوتيك، ساختارگرايي، فرماليسم ادبي و شالوده شكني را نيز تحت تأثير قرار داده است. پديدارشناسي در طول قرن بيستم، بخش عمده اي از فلسفه ي قاره اي را تشكيل داده است، فلسفه اي كه در برابر فرادهش فلسفه ي تحليلي ، كه نمونه ي فلسفه در انگلستان و آمريكا محسوب مي شود، قرار دارد.

 

نقد بيروني:

مترجم كتاب اگر چه بر بسياري از واژه هاي پديدارشناسي آشنا و مسلط بوده اما تلاش او براي واژه گزيني پارسي و پاس داشتن زبان فارسي باعث شكل گيري كلمات و اصطلاحات مشكلي شده اند كه با ذهن خواننده عموماً نا آشنا هستند. بطوريكه در بسياري از موارد ناچاريم به كتابهاي لغت معني مراجعه كنيم يا اينكه با چندبار خواندن جملات معني آن را حدس بزنيم.

مشكل ديگر از اينجا ناشي مي شود كه مترجم اصولاً بايد بعضي از لغات را كه دشوار مي نمايد و در ترجمه آن نظر يقيني نداشته و يا چند معنا از واژه قابل برداشت است ، اصل لغت را به زبان اصلي در پاورقي بياورد. اما اين امر در بسياري موارد رعايت نشده است و همانطور كه گفته شد، به ناچار خواندن چند باره ي جملات را براي فهم معني واژه ايجاب مي كند.

مثلاً انتخاب كلمه ناهمدوس براي واژه incoherent يا اينهماني كه پس از مطالعه حداقل نيمه كتاب خواننده نمي تواند تشخيص بدهد كه منظور عين، عينييت و يا تشخيص است. در نهايت به نظر مي رسد منظور از اينهماني همان تشخيص شي ء باشد. تفاوت تشخيص با عين يا عينيت اين است كه تشخيص امري درون ذهني است. ذهن به يك عين تشخيص و معناي بيروني مي بخشد.

كلماتي مانند همان بودگي اش (its sameness) ، يا همنهاد(synthesis) يا فروكاست كه همان تقليل است. معني كردن كلمه ي kinesthesis به جم سهش خيلي مشكل تر از معني كردن آن به زبان اسكيمويي است. مترجم همچنين كلمه ي transcendental را كه بيشتر به عنوان متعالي يا استعلايي ترجمه شده است را به فرارونده ترجمه كرده كه به نظر مي رسد سليقه ي خوبي در اينجا به خرج داده چرا كه علاوه بر رساندن معني نوعي فرآيند بودن آن را به ذهن مي رساند.

روش مترجم براي پاس داشتن زبان پارسي او را به استفاده از كلمه پوشينه دار(ص105) كه احتمالاً به معني پيچيده است كشانده است. او واژه ي زبان اصلي اين واژه را ذكر نكرده است.

مترجم با انتخاب واژه دگرش براي modification(اصلاح،بهبود) و ترافرازنده transcendentalese (ص124) به دشواري متن افزوده است.همچنين كلمه فرادهش كه پس از چند بار خواندن جملات متوجه مي شويم كه منظور همان سنت علمي يا اسلوب علمي است.

در جايي مترجم واژه ي duration را به ديرند و sequence (ص234) را به پشت همي  (المثني) و replicas را به رو گرفتگي ترجمه مي كند كه به نظر مي رسد در راستاي حفظ حرمت زبان پارسي باشد، اما بايد يادآور شد كه ناچاراً خواننده را به ترجمه آن مي كشاند. چرا كه معاني واژه ها دشوارند. نمونه هايي از اين دست در داخل متن كم نيستند.

به نظر مي رسد، ترجمه ذكر شده نسبت به برخي ترجمه هاي انجام گرفته از كتابها يا مقالات پديدارشناسي كه اينجانب به آنها رجوع داشتم (تأملات دكارتي و از مدرنيسم تا پست مدرنيسم، عبدالكريم رشيديان) سليس تر است و ضمن اينكه ذات روش پديدارشناسي كه پر از مفاهيم فلسفي است دشواري خود را دارد اما در برخي زمينه ها مترجم نسبت به ترجمه ي واژه ها ملاحضات پديدارشناختي بجايي روا داشته است مانند ترجمه ي intentionality (قصدمندي،نيت مندي) به روي آورندگي چرا كه در پديدارشناسي طبق متن همين اثر intentionality ، مرحله اي پيش از آگاهي و نيت و قصد است. چرا كه تصوير يا تصويري نامفهوم ، غيردقيق و بدون ارادهي قطعي را پيش از شروع قصد به ذهن مي رساند.

 

روي آورندگي چيست و چرا در پديدارشناسي مهم مي باشد؟

فصل اول به روي آورندگي ( قصد مند) چيست و چرا در پديدار شناسي مهم ميباشد پرداخته است. معضل خودمحوري و همگاني بودن ذهن دو زير تيتر اين بخش هستند.

نويسنده معتقد است كه بايستي بين روي آورندگي و قصد به معناي مقصود و ومنظور وي كه در هنگام انجام كاري در ذهن داريم تفاوت وجود دارد ، چراكه روي آورندگي پيش از آگاهي مطرح است. (در پديدارشناسي روي آوردن عبارتست از پيوند آگاهانه اي كه با يك عين برقرار مي كنيم). معضل خودمحوري كه يك نگرش طبيعي است كه بايد در پرانتز قرار گيرد تفاوت ديدگاه ساكالوفسكي با پديدار شناسي برگرولاكمن را مشخص مي كند.

به نظر او دستيابي به اشياء بيروني تنها از طريق استنتاج از تأثرات ذهني و نه توسط اهداشدن آنها به ما ممكن مي شود، يك معضل است.  اين معضل باعث ميشود كه ما تنها به ساختارهاي آگاهي دست يابيم . نه ارتباط آن با اشياء بيروني.

ساكالوفسكي معتقد است بزرگترين خدمت پديدارشناسي رها ساختن فيلسوفان از معضل خودمحوري و انهدام آموزه دكارتي است. پديدارشناسي اثبات مي كند كه ذهن چيزي همگاني است. ذهن در گشودگي بيروني و نه در محدوده دروني اش عمل مي كند و خودش را آشكار مي سازد. همه چيز در بيرون است. ص53

تمام چيزهاي جهان مانند شيشه يا يخ همگاني هستند. اشتباه نيز پديده اي همگاني است. «از نظر پديدار شناسي هيچ پديدارصرفي وجود ندارد و هيچ چيزي فقط پديدار نيست.»ص58

بدين ترتيب مي توانيم اعلام كنيم كه تصاوير، نهادها، واژه ها، عين هاي ادراكي وضعيت امور، اذهان ديگران، قوانين، قراردادهاي اجتماعي، به صورت چيزهايي كه در هستي مشترك اند و به شيوه فراخور خودپديدار مي شوند، حقيقتاً موجودند.ص59

فصل دوم : ادراك يك مكعب همچون الگويي از تجربه آگاهي.در اين فصل با زير تيترهاي وجه و حين و نما، واينهماني خود عين مشخص ميشود مؤلف با مثالي ساده كوشيده تحليلي توصيفي از آگاهي را ارايه دهد. ما در اينجا روي آورندگي هاي پر و خالي بر اساس منطق حضور غياب توصيف ميشود. وقتي من يك جنبه از مكعب را مي بينم (روي آورندگي پر) جنبه هاي ديگر آن غايب هستند اما ميتوانم در ذهن به آنها تجسم بخشم (روي آورندگي خالي). ادراك مستلزم چنين آميزه اي است. همچنين است ساختار يك جمله در ميان سكوت پس (ادراك من پوياست نه ايستا)ص63 (از جنبه ذهني روي آورندگي هاي خالي ، پر و روي آورندگي هاي پر خالي مي شوند)ص63

اجازه دهيد تا شيوه اي كه در آن يك وجه داده مي شود، جنبه بناميم يك وجه (در اينجا مكعب) هنگامي درست در مقابل ما قرار مي گيرد، جنبه يك مربع را خواهد داشت، اما همين مكعب (وجه) هنگامي كه تحت زاويه اي نسبت به ما چرخانده شود جنبه ذوزنقه را به خود خواهد گرفت. هر وجه(مكعب در اينجا) مي تواند در جنبه هاي بسيار زيادي بر ما پديدار شود.ص 64

نماها طرح هاي ذهني شخص از يك وجه هستند (يك جنبه، يك وجه و البته يك]مكعب[ امور بين ذهني هستند اما يك نما خصوصي و سوبژكتيو است ص66) نما بشدت زمانمند و تحت تأثير زمان است، ممكن است در يك زمان با زمان ديگر متفاوت باشد.

 

اينهماني خود عين:

ادراك شامل لايه هايي از همنهاد  synthesis ، لايه هايي از چندگانگي، اهداهاي بالفعل و بالقوه است .ص66

اينهماني يك عين به غير از نمودهايي است كه اهدا مي شوند. اينهماني هرگز به عنوان يك وجه و يك جنبه يا يك نما نمايان نمي شود بلكه دقيقاً به صورت اين هماني و در تمام آنها به ما اهدا مي شود.ص66 درك اينهماني به تجربه پيشين وابسته است.

ساكالوفسكي مي خواهد با چنين تحليلي از وجه و جنبه و نما و اينهماني پديدارشناسي را در مقابل فلسفه هاي دكارت ولاك  واقع گرا توصيف كند. اينهماني امر همگاني و در دسترس همه كس است، چيزي نيست كه ما بر پديده ها فرافكنده باشيم.ص68

فصل سوم به سه ساختار صوري در پديدارشناسي مي پردازد(1-ساختار اجزاء‌‌‌ و كل 2- ساختار اين هماني در چندگانگي  3-ساختار حضور و غياب اين سه ساختار با هم در ارتباط اند اما نمي توان آنها را به هم فروكاست)ص69

 

جزء و كل:

كل ها مي توانند به دو گونه متفاوت از اجزاء تجزيه و تحليل شوند: قطعات pieces و لحظات moments، قطعات را مي توان اجزاء مستقل ناميد كه حتي هنگامي كه از كل خود دورند وجود دارند و اهدا مي شوند. در زبان پارسي مانند بيابان گرد كه گرد يك كل است . اما همين قطعات ممكن است در جايي لحظه باشند بطوريكه براي درك آنها نياز به درك پس زمينه آنها باشد.

كل را مي توان انضمامي ناميد concretum يك قطعه يا يك جزء مستقل مي تواند يك انضمامي شود، اما لحظه ها نمي توانند آنها بصورت آميزه اي با اجزاء مكمل خود وجود دارند هرچند اين امكان وجود دارد تا درباره لحظات به تنهايي بيانديشيم. مي توان درباره زير و بم صحبت كرد بي آنكه به صدا اشاره اي كرد، مي توان درباره نام صحبت كرد بي آنكه به رنگ اشاره اي كرد.... اگر لحظات را به تنهايي مورد توجه قرار دهيم آنها انتزاعي مي شوند و به صورت انتزاعي نيز به آنها مي انديشيم. صحبت كردن در مورد اجزاء انتزاعي از طريق زبان ممكن است. ص73

همواره اين خط وجود دارد كه جدانشدني ها را از يكديگر جداكنيم يا انتزاعي را به جاي انضمامي در نظر بگيريم. اجازه مي دهيم انتزاعي بودن گفتارمان انديشه را گمراه سازد تا شيء موردنظر بتواند خودش را به صورت انضمامي اهداكند.ص75

هستي انتزاعي و انضمامي خاص فرد و روان نيست بلكه در جامعه نيز وجود دارد. مثلاً اقتصاد و سياست در عين كل بودن (قطعه) لحظه اند كه بايد با اجزاء ديگر كل درنظر گرفته شوند. اما ممكن است هميشه يك كل (قطعه) در نظر گرفته شوند. كاري كه ماكس درمورد اقتصاد كرد.

زمانه همچنان كه مي تواند عامل انتزاع باشد مي تواند انضمامي كننده باشد. مثلاً وقتي ما معني را ذهني شده و فردي تلقي كنيم در حاليكه معني در واقع يك عينيت است كه به شيوه هاي گوناگون بيان مي شود.

اجراها و چندگانگي ها بسته به شرايط زمان و مكان تغيير مي كنند. منطق اين تغيير همراه با زمان مندي نسبت به ادراكات متفاوت است كه همگي روي آوردهايي به عينيت هستند. جوهرها(ماهيات يا نمودها) ثابت اند اگر چه متفاوت و متنوعند اما عرض ها (چگونگي ها و يا بودها) چند گانه اند. پديدارشناسي با شناخت اين چندگانگي ها از تقليل گرايي علمي مي پرهيزد. او با توصيف اين چندگانگي ها در نهايت به سوي يگانگي اشياء توجه دارد.

 

حضور و غياب و اينهماني ميان آنها:

يك بازيكن فوتبال (عين) را در نظر بگيريد. شما مي خواهيد او را به عنوان يك تشخيص درك كنيد. مثلاً شما براي درك او وقتي او حضور ندارد .- مثل جمع آوري عكسهاي او ، مصاحبه هايش و نامه هايش و غيره. روي آورندگي خالي شما را شامل مي شود، اين روي آورندگي ممكن است در نهايت به روي آورندگي پر برسد. يعني كه شما قصد مي كنيد او را از نزديك ببينيد. وقتي به خود او مي رسيد شما داراي شهود نسبت به اين پديده هستيد در شهود شما مي توانيد از تمام حواس و تجربيات خود استفاده كنيد در صورتيكه او را ترك كنيد شما داراي يك سابقه ذهني (حافظه) نسبت به او هستيد در صورتيكه بخواهيد اين سابقه را بازسازي كنيد شما داراي روي آورندگي خالي از نوع زمانمند(حافظه اي) هستيد.

روي آورندگي پر متراكم نمي شود بلكه افزايش مي يابد بعضي اينهماني را به اوج خود مي رساند در حاليكه روي آورندگي هاي ديگر از نوع تراكمي اند يعني به نقطه آني ترخود كه مي رسند پر مي شوند. عينيت ها مي توانند الگوهاي رياضي، اقتصادي، سياسي، عاطفي و . . . باشند.

 

درآمدي بر چيستي پديدارشناسي:

«براي فهم اينكه پديدارشناسي چيست بايد ميان دو رويكرد يا دو چشم انداز تمايز قايل شد. نخست رويكرد طبيعي كه عبارتست از زماني كه ما در موضع اوليه خود، يعني به سوي جهان قرار داريم ... تمام كارهاي خود را از آنجا آغاز ميكنيم... به نحو آغازين ]ابتدايي از نظر آگاهي[ در آن هستيم و بنيادي تر از آن هيچ چيز وجود ندارد».ص99

دوم رويكرد پديدارشناسان كه عبارتست از انديشيدن درباره رويكرد طبيعي و تمام روي آورندگي هاي موجود در آن. تحليل هاي فلسفي در اين رويكرد صورت ميپذيرد. رويكرد پديدارشناسان را رويكرد فرارونده نيز مي نامند».ص99

« در اين رويكرد جهان كل انضمامي و بالفعل تجربه است».ص102 مشهورتــرين بــاور در ميان تمام باورهاي موجود، آن است كه ما جهان را همچون يك كل داريم به اين باور نه دوكسا بلكه اوردوكسا مي گوييم.

ur-doxa=primary belif = باور نخستين (مترجم)

در رويكرد پديدارشناسي ما از زمين مسابقه(زيست جهان) بيرون مي آييم و تماشاچي مي شويم. البته فرارونده به دليل آن است كه ما ديگر انسان هم نيستيم.ما در اينجا به باورها و روي آورندگي هاي خود شك نمي كنيم يا آنها را تغيير نميدهيم بلكه آنها را همانطور كه هستند حفظ مي كنيم و درباره آنها ژرف انديشي مي كنيم. ما آنها را ثابت نگه مي داريم و در اين ژرف انديشي از خود آنها هم استفاده نمي كنيم. هدف تقليل پديدارشناسان محدود كردن دايره ي نيتمندي است.

«روش هستي شناسان فروكاست(تقليل) نسبت به روش دكارتي خطر كمتري دارد».ص114

...مشكل اصلي دكارت اين بود كه او تمام حالتهاي باورمند و طبيعي ما را به يكي از حالت ها يعني شك تبديل كرد. او حالتهاي طبيعي مانند تعيين، تعليق، اثبات، پذيرش، امكان و احتمال به حالت طبيعي ديگر ،يعني شك و ترديد رسيد».ص118

در شك دستوري ما از ابتدا به كل شك مي كنيم سپس تلاش مي كنيم براي آن دلايلي بجوييم.در اينجا ساكالوفسكي رويكرد علمي را نيز به نقد مي نشيند.

«از آنجا كه علم صرفاً عيني است، بنابراين غرق در اثبات گرايي است ... به محض اينكه چيزهايي كه مي شناسيم ما را شيفته و مسحور خود سازند، ما خودمان را فراموش مي كنيم، حقايق علمي شناوروغيرتصاحبي اند».ص115 اما علم پديدارشناسي« به موجود چونان موجود مي انديشد و نه به موجود چونان موجود مادي يا كمي يا زنده يا اقتصادي».ص116

در ادامه ساكالوفسكي به شرح نوئما و نوئسيس مي پردازد:

نوئما رويگرفتي از يك عين، جايگزيني براي عين، يا معنايي نيست كه ما را به عين ارجاع مي دهد، بلكه خود عين است كه از موضع پديدارشناسانه مورد بررسي قرار گرفته است».ص127

نوئسيس رابطه بين پديده و ذهن است. به معناي كنش انديشيدن در حاليكه نوئما چيزي است كه به آن مي انديشيم. در تقليل پديداري ما واقعيت را مي پذيريم سپس تلاش مي كنيم داده هايي را جمع آوري كنيم تا در آن شك كنيم.«بايد دلايلي براي شك كردن به حالت هاي طبيعي وجود داشته باشد وگرنه نمي توان گفت بايد به همه چيز شك كرد».ص119

در نهايت مي توان نتيجه گرفت كه پديدارشناسي انسان را عرصه اي در جهان ميداند كه هستي در آن رخ ميدهد. و خود، مفعول با واسطهٌ هويدايي اشياء (پديده ها) است.

فصل پنجم : در اين فصل ادراك، حافظه، و خيال مورد بررسي قرار مي گيرد. فرآيند، ادراك، حافظه و خيال در اين مبحث از طريق دو عنصر كليدي يادآوري و جابجايي اگو(خود) توضيح داده مي شود.

ما از طريق يادآوري با گذشته روبرو مي شويم وقتي اين فرايند در حافظه شروع به شكل گيري مي كند از آغاز روي آورندگي خالي(غيابي) را نياز دارد. «اگر قرار باشد نسبت به پديدار وفادار بمانيم، پس بايد آن را آنچنان كه هست توصيف كنيم نه آنكه خواسته هاي خود را بر آن فرافكنيم»ص 139.

خود در اين دستگاه نظري حاصل فرايند هم كنشي مابين ادراك و يادآوري است. «علاوه بر اين، از طريق يادآوري تمايزي ميان خود به يادآورنده و خود به ياد آمده عرضه مي شود» ص141.اگو در حافظه از حال به گذشته جابجا مي شود نه اينكه خود در يكجا بايستد و تصوير گذشته را مرور كند.

اين امر در مورد تخيل جابجايي خود از حال به آينده را به ذهن مي رساند. اين جابحايي همراه با تصاويري از گذشته است. تخيل در مورد آينده با درجه اي از واقع گرايي همراه است.

اگو همواره در تخيل، ادراك و حافظه در حال جابجايي است و يك فرايند تعديل دوجانبه بين آنها صورت مي گيرد. « اين جابجايي در آگاهي، از ادراك كه محتوا و مواد اوليه را براي آن (خود) تهيه مي كند ناشي شده است».ص148

بطور خلاصه در اين فصل به اين قضيه پرداخته مي شود كه: پديدارشناسي نميخواهد اشياء (پديدارها) را كه متعلق به گذشته، حال يا آينده اند بصورت يك داده حسي يا تصوير ذهني تبديل كند بلكه مي خواهد آن را به كمك قواعد زبان به خوبي توصيف كند.

اشياء در رويكرد طبيعي بايد حضور داشته باشند اما در رويكرد پديداري قابل حصول از طريق يادآوري اند.

در اين فصل به واژه، تصوير و نماد پرداخته مي شود.در اينجا مابين واژه تصوير و نماد و به تبع آن روي آوردهاي دلالتي، كلامي و تصويري تفاوت قائل ميشود. «گاهي اوقات تنها عيني را مي پذيريم كه به ما داده مي شود، نظير يك درخت يا گربه كه در اين صورت تنها يك ادراك ساده خواهيم داشت.گاه نيز پيش مي آيد كه شيوه اي براي اهداي شيء اتخاذ كرده بوديم، تغيير مي دهيم. در همان زمان صدا يا علامتي نيز به ما داده مي شود و ما آن را نه بصورت يك صدا يا علامت بلكه همچون يك واژه درك كنيم».ص151

روي آورد دلالتي از اين رو جزئي است كه وابسته به كل بزرگتر خود نيست ص153 . پديدار شناسي ساكالوفسكي روي آورد دلالتي را مقابل ادراك تجزيه گرايي قرار مي دهد. روي آورد دلالتي تخيل يا روي آورد خالي نيست بلكه تعقل زبان شناختي است.

 

انتقاد به ساكالوفسكي، پديدارشناسي و پاسخ به آن:

ساكالوفسكي مي گويد: از نظر منتقدين پديدارشناسي بر درونگري و شهود چيزهاي سوبژكتيو و ذهني متكي است. در پاسخ به اين انتقاد بايد گفت پديدارشناسي چيزهايي را مورد توجه قرار مي دهد كه هر كسي كه مي انديشد يا سخن ميگويد آنها را از قبل باز شناخته است. چيزهايي مانند ادراكات، روي آوردها يا كنش هاي نوئتيك.ص157

در پاسخ به اين پاسخ به انتقاد ساكالوفسكي مي توان گفت كه پديدارشناسي هرگاه به سراغ عين هاي تجربي مانند، عين هاي كلامي يا اجتماعي هم مي رود بيشتر بر فرايند ذهني و دروني رخ داده در آگاهي توجه مي كند تا به خود عين.

اگر چه به نظر مي رسد پديدارشناسان آمريكايي همچون ساكالوفسكي كوشيده اند تابا ارايه تحليلي جديد از معنامندي آن را پوشش دهند اما اين كوشش ظاهراً باز موفق نبوده است.

نمونه هاي اين كوشش سعي در خارج كردن معنا از محدوده ي آگاهي و ارجاع آن به شيء بيروني است امري كه ساكالوفسكي به آن پرداخته: ما نمودهاي مختلفي نداريم تا به شيء نسبت دهيم بلكه شيء خودش را به شيوه هاي گوناگون اهدا ميكند. ص167-165 چيزي كه عدولي آشكار از فلسفه هوسرلي است.

بررسي نظريه هاي علوم انساني(متاتئوري) نوعي روي آورندگي دلالتي است، ما ابتدا پيامي را مي شنويم سپس بسوي خود چيزهاي مي رويم تا آن را شخصاً دريابيم.

«پس روي آورندگي دلالتي سه مؤلفه دارد: ارجاع، واژه و يك معني»ص158

«ادراك بر مبناي روي آورد دلالتي و روي آورد تصويري است اين دو روي آورد تفاوت بسيار زيادي با هم دارند، درنظر گرفتن يك چيز به عنوان يك واژه با درنظر گرفتن آن به عنوان يك تصوير تفاوت دارد.»ص159

هستي هاي انضمامي بصورت قطعه و كل ظاهر مي شوند آنها ادعاي استقلال دارند مثل ساقه درحت كه از درخت جدا شده باشد(عصا). آنها از طريق روي آورندگي دلالتي بيان مي شوند اما هستي انتزاعي بصورت لحظه ها (اجزاء) كه با يك كل در پيوست اند ظاهر مي شوند.(مثل رنگ قرمز كه بدون زمينه معنا نمي يابد). اينها از طريق دلالتهاي تصويري بيان مي شوند.

تصوير يك چيز شبيه آن نيست بلكه اجزاي آن است.واژه ما را محدود به يك عين مي كنند مانند گرگ سياه ، اما نماد بدون قيد و شرط ما را به يك عين ارجاع ميدهد مثل ديدن تصوير يك سنگ كه ما را به ياد مبارزات مردم فلسطين مي اندازد.

«اين جهان به چندگونه مي تواند به ما عرضه شود دلالت كردن اشياء مخصوص وضعيت امورها، تصويرسازي اشيايي كه بخ ما اهدا نشده اند و نمادپردازي آنچه كه نمي تواند تصويرسازي شود يا به كلمه درآيد».ص165

ما نمودهاي مختلفي نداريم تا به شيء نسبت دهيم بلكه شيء خودش را به شيوه هاي گوناگون به ما اهدا مي كند.در نهايت نتيجه مي گيرد: همه ي قصدمنديهاي مربوط به آگاهي در زيست جهان و با رويكرد طبيعي رخ مي دهند. ما در پديدارشناسي همه آنها و عين هايشان را در پرانتز گذاشته، بازكاوي مجدد مي كنيم.

 

 

 

پديدارشناسي خود:

خود تجربي آن خودي است كه ما به عنوان يك پديده با آن روبرو مي شويم. خود فرارونده يا متعالي كه مي تواند در برابر جهان بايستد و آن را از آن خود كند هر چند نمي تواند جدا از جهان وجود يابد اما مالك ادراكي و شناختي جهان است و ديگر بخشي از جهان نيست اين و جنبه  از خود در عمل جدا از هم نيست. پس اين دوگانگي هم به علت ملاحظه ما اوست و هم به دليل اينكه خود خود هم تمايل دارد بصورت چندگانه(مثل هر پديده ديگر) به ما عرضه شود.

«اگر اگو را به عنوان چيزي درنظر بگيريم كه (در درون خود) جهان دارد ديگر جزئي از جهان نيست. در اين حالت اگر مفعول با واسطه اي كه جهان به او داده شده با جهان هم پيوند مي شود».ص207

از نظر پديدارشناسي ساكالوفسكي گرايش شديد ما به فروكاستن خود فرارونده به خود تجربي خطري است كه در گرايش طبيعي روزمره همواره خود را تهديد ميكند. اين همان تقليل روان شناختي است كه «رايج ترين و حيله گرانه ترين شكل تقليل است».ص208

كه از نظر پديدارشناسي به عنوان رويكردي طبيعي پذيرفته و كنار گذاشته ميشود. چراكه خود قابل انتقال از نظر زبان است پس ساختار ساده زيستي-رواني صرف نيست. اگر به خود به عنوان بخشي از ما كه عامل خرد و صدق است، عاقل است و مسئولانه قضاوت مي كند نگاه كنيم به خود فرارونده توجه كرده ايم.

«اشتباه فيلسوفان هم اين است كه خردورزي خود را به عنوان انتزاع مفهوم هاي كليي از تجربه هاي جزيي درنظر گرفته اند».ص213 در حاليكه كه خود به عنوان مفعول باواسطه داراي ساختارهاي منحصر به فردي (مثل روي آورندگيها) است كه امكان خردورزي را فراهم مي كند.

مهره شطرنج رخ اگر جدا از صفحه شطرنج درنظرگرفته شود(مثلاً به عنوان يك تكه چوب) يك رخ تجربي (يك قطعه) است. اما اگر در بازي باشد يك رخ فرارونده است با اين تفاوت كه رخ بوسيله ما حركت داده مي شود در حاليكه خود، خودش عامل است.

 


من در رويكرد پديداري:

ماحصل بحث درباره خود تا اينجا هم رويكرد طبيعي است. در رويكرد پديداري با من را همچون عامل آشكارسازي توصيف مي كنيم كه چگونه من خود را ميسازد.ص220

چگونه من به ساختار آگاهي و قصدمندي خودش دست مي يابد و حتي چگونه خــود را از لحاظ جسمانــي درمي يابد.«طريقي كه من بدن خود را تجربه مي كند با طريقي كه چيزهاي ديگر را در جهان تجربه مي كند فرق دارد».ص223 ساكالوفسكي در پاسخ به انتقادات پديدارشناسي خود غيرقطعي را پيش مي كشد.

«يكي از ايرادهاي مطرح شده در مورد پديدارشناسي اين است كه ... خود را غيرمادي كرده.. اگو به نقطه ثابتي تبديل شد كه از تاريخ خود مي گريزد خودكفا تغييرناپذير و بدون ايهام است. اما پديدارشناسي خود را گريزپا، خمش پذير و درگير مي داند.پديدارشناسي خود را قطعي نميكند بلكه اينهماني (تشخص) ويژه اي از خود را با توصيف چندگانگي متناسب با آن باز مي شناسد».ص228

 


زمان مندي:

« در قلمرو زمانمندي است كه پديدارشناسي به اصول اوليه چيزها دست مي يابد»

در اين فصل زمان به سه دسته تقسيم مي شود:

1-    زمان عيني(جهاني): مثلاً مسابقه ورزش در چنين ساعتي برگزار مي شود.

2-   زمان دروني: كه غيرقابل اندازه گيري، ذهني و خصوصي و مستمر است.

3-  آگاهي از زمان دروني: كه به توصيف سطح دوم مي پردازد .(موضوع پديدارشناسي)

سطح اول بر سطح دوم مبتني است، يعني سطح دوم شرطي براي سطح اول است. سطح سوم مبناي همه چيز است بدون آنكه بر چيزي مبتني باشد يعني شرطي براي سطح دوم است.در رويكرد طبيعي ما در سطـــح اول باقي مي مانيم.

من متعالي به عنوان مفعول با واسطه شناخت جهان در زمانمندي دروني خويش و نه زمانمندي جهاني(عيني) جابجا مي شود.

سطح سوم با پايه (آگاهي از زمان دروني) به دو قسمت تقسيم مي شود:

1-    قصدمندي عمودي: داراي استمرار و توالي.

2-   قصدمندي عرضي: در يك زمان واحد.

در پديدارشناسي ساكالوفسكي وقتي زمان را به عنوان پديده بررسي مي كنيم صورتهاي متفاوت و چندگانه آن را باز مي كاويم تا به جوهر آن دست يابيم.

در پديدارشناسي ساكالوفسكي تجربه ما از پديده ها مانند تكه نورهايي است كه تابيده مي شود و قطع مي شود وآنچه رخ مي دهد اين است كه ما گذشته (نگهداشت) و پيش يازي را با آن تركيب مي كنيم و يك اكنون مي سازيم اكنوني كه آينده وگذشته در آن موجود است در اينجا نگهداشت حافظه كوتاه مدت و پيش يازي مقدم بر آينده نگري است.

از نظر ساكالوفسكي در پديدار شناسي بايد جنبه هاي زمانمند عين ها را كه در برابر اكنون زنده ايستد، توصيف كنيم.

آگاهي از زمان دروني(سطح سوم) عين هاي زمانمند را از طريق زمان دروني (سطح دوم) و جهاني(سطح اول) آشكار مي كند. آگاهي نسبت به زمان دروني نسبت به سطح اول و دوم لحظه و انتزاعي است.

 


زيست جهاني و بين ذهنيت:

زيست جهان يا lebenswelt جهاني است كه در آن زندگي مي كنيم. در اين عرصه است كه نگرش طبيعي شكل مي گيرد.«بين ذهنيت گونه اي روي آورندگي است كه تجربه ما از اشخاص ديگر در كار است».ص257 در اين جا ساكالوفسكي به بررسي گزاره هاي علوم رياضي مي پردازد.

«چيزهاي آرماني كه علم رياضي به آنها دست مي يابد ذوات دقيق ميگويند. زيرا آنها هيچ ابهام يا گوناگوني روا نمي دارند».ص264

«پديدارشناسي ادعا مي كند كه علوم رياضي و دقيق قادر به توجيه موجوديت خود نيستند.» ص 265

در بين ذهنيت يا جهان مشترك 1- ما ديگري را مانند خودمان به صورت تجسم ذهن و خود باز مي شناسيم 2- جهان و چيزهاي موجود در آن را همچون هستي اي كه بوسيله ديگران تجربه شده است باز مي شناسيم. در اينجا تجربه ما نسبت به عين بالقوه و بالعين است. 3- ما از تجربه هاي ديگران كه ما نسبت به آنها بالقوه و آنها نسبت به آن بالفعل اند استفاده مي كنيم. يكي از جهانهاي مشترك زبان است.

براي درك بهتر مفهوم همان مكعب را در نظر بگيريد. شما جنبه ها و نمادهاي خاص از آن را مي توانيد ببينيد. اينكه در پشت مكعب و داخل آن چه مي گذرد بر شما معلوم نيست ممكن است درك شما از آن يك مربع باشد.شما براي درك بهتر از انديشه ها و تصاوير ذهني افراد ديگر كه جنبه ها و نماهاي ديگر مكعب را مي بينند از طريق زبان كمك مي گيريد.آنها نيز همچنين مي كنند در اينجا جريان شكل گيري بين ذهنيت آغاز آغاز شده است.

حال فرض كنيد شما و آنها براي درك قوي تر مرتب جاي خود را نسبت به مكعب عوض كنيد. در اينجا شما فرايند تقابل مناظررا آغاز كرده يا به آن روي آورده ايد.

 

خرد، حقيقت و هويدايي:

در قلمرو انديشه ما كه از سطح زيست شناختي فرا مي رود ما به معني نيازمنديم اين معني براي زندگي بين ذهني بايد يكسان باشد و زبان عامل مهمي در انتقال معني است. در اينجا ساكالوفسكي معني را در نفس و ذات پديده مي داند، اين معني پس از شهود با آشكار مي شود.«اينهماني [تشخيص] معنا حقيقت را ممكن مي كند.»ص276 واژه ها تحت تأثير راههاي آشكار شوندگي اشياء براي ما هستند.

در اينجا به دو گونه حقيقت مطرح مي شود:

1-       حقيقت درستي: از طريق بازكاوي انديشه ها به دست مي آيد.

2-      حقيقت آشكارگي: نيازي به ‌ندارد و روشن و عيني است. مثلاً ماشين من پنچر است.

حقيقت درستي بر حقيقت آشكارگي مبتني است حقيقت درستي در يك بردار كه دو طرف آن به حقيقت آشكارگي مي رسد نقطه ثقل است.

                                                                           حقيقت درستي

به تبع اين دو نوع حقيقت دو نوع هويدايي ظهور مي يابد.هويدايي نسبت به روي آورندگي نوئما (قصد شده)به نوئسيس (عمل قصدمندي)است.

 

هويدايي نسبت به حقيقت نوئسيس به نوئما:

هويدايي جريان از قوه به فعل درآوردن شيء است براي ما. «هويدايي، اهداء موفق يك عين معقول است، اهداء چيزي كه حقيقتش در خود هويدايي آشكار شده است.»ص280

هويدايي مهمترين فرايندي است كه من فرارونده را تصوير و مهمترين واژه اي است كه آنها را توصيف مي كند.


از نظر ساكالوفسكي در رويكرد طبيعي(علم گرايي) و فلسفه گرايي دو روش براي انكار هويداي است.

1-       هويدايي را به چيزي صرفاً روانشناختي تقليل دادن

2-      دانسته هاي خود را صرفاً از طريق استنتاج از مقدمه ها يا آكسيم ها اثبات كردن

ساكالوفسكي سه سطح ساختاري در معنا را بازمي كاود: 1-ابهام 2-محتوا 3-نحو.

نحو و محتوا نسبت به هم لحظه اند و يك هستي انتزاعي را شكل مي دهند. ساكالوفسكي در مورد ساختار تجربه مي خواهد بگويد قاعده هرم را تجربه تشكيل شكيل مي دهد و نه ادراك حسي. تجربه اي كه علاوه بر ادراك حسي به بسياري از مدخلهاي ديگر نيز وابسته است تا بتواند معني دار شود.

نقش پديدارها از نظر او اين است كه از طريق مكانيسم هاي پديدارشناختي (هويدايي،شهود...) من فرارونده (متعالي) را قوت بخشند، اين قوت بخشي در نظر پديدارشناس همان زيبايي است.

بطور خلاصه «زندگاني خرد شامل ساختارهاي پيچيده منطق صوري، تركيب هاي نحو، همدوسي محتواهاي گزاره، بر هم كنش حضور و غياب و ابهام است. زندگي خرد آشكارگي مستقيم و درست را دربر گرفته است و همواره ميان رسوب و احياء حركت مي كند. زندگاني خرد... توسط من فرارونده پيش مي رود و در جهت هويدايي طريقي كه اشياء هستند نظم مي يابد.»ص303

 

شهود آيدتيك:

(درون بيني يك ذات،«شهود آيدتيك»ناميده مي شود. چرا كه اين شهود دريافت يك «آيدوس» يا يك صورت است. ما مي توانيم افراد را با جنبه هايشان و ذات چيزها را شهود كنيم).ص306

در شهود آيدتيك ابتدا بصورت استقراء و تجربه كشف مي كنيم و مرتب مي سازيم و در مرحله نهايي نياز به فلسفه سازي داريم. در اينجا از بين ذهنيت، رويكردهاي طبيعي و با حركت در تخيل آن را تفسير مي كنيم. اصل در اينجا نيز فرارفتن از نگرش طبيعي و نگريستن به ذات اشياء است بدون هيچ گونه فرضيه سازي از قبل تعيين شده. اين شهود سه مرحله اي 1- تداعي(مقايسه) 2- درك كلي هاي تجربي 3- استدلال(فلسفه پردازي) را شامل مي شود.

به نظر ساكالوفسكي براي جلوگيري از خطر فروافتادن در آرمان گرايي و دروني شدن مي توان با استفاده از تجربيات ديگران، صحبت كردن، با تخيل پادنمودها Counterexamples و بالاخره با مقايسه ي نتايج شهود با كلي هاي تجربي، از اين خطر در امان بود.ص16-314

در شهود آيدتيك كه فراتر از يك ادراك تجربي است، ما بدنبال خصوصيات بنيادين شيء هستيم و اين كار را با امتناع انجام مي دهيم:اگر بود از بودهاي چندگانه را از شيء بگيريم آيا نمود شيء هنوز هم ممكن خواهد بود؟ اگر ممكن نباشد ما به جوهر شيء دست يافته ايم.

در اينجا كار از تقليل (اپوخه) شروع مي شود          قصدمندي و بسوي اشياء                         شهودآيدتيك (بررسي ساختار و اشياء و شيء و رابطه آنها).

 

شرح پديدارشناسي:

در اين فصل ساكالوفسكي برخي اصول موضوعه پديدارشناسي را بيان مي كند:

پديدارشناسي، كه از ديدگاه فرارونده عمل مي كند، همانا بكارگيري خرد است و در فرجام شناسي انديشه مهم و سزايي دارد. پديدارشناسي به طريقي غير از علم و تجربه كه در رويكرد طبيعي بوجود مي آيند، نسبت به آشكارگي نظم يافته است.ص 316

پديدارشناسي به جاي آنكه فقط متوجه عين و جنبه هاي آن باشد، به همپيوندهاي ميان چيزهايي كه آشكار شده اند و مفعول با واسطه اي كه خود اشياء بر او آشكار شده اند مي انديشد.ص318

در پديدارشناسي گزاره ها پيش ساخته نيستندبلكه بعداً و در جريان شهود و برگشت به اشياء شكل مي گيرند.ص319 در اين رويكرد ما در يك حركت زيگ زاگي ميان آنچه هست، آن چه به نظر مي رسد، آنچه گفته مي شود و آن چه اثبات مي شود قرار مي گيريم.ص321

اين علم آشفتگي و چندگانگي حقيقت را مي پذيرد اما ذات هستي را يگانه و قابل دسترس مي داند.ص318 در اينجا ما حالت هاي اعتقادي را كه در رويكرد طبيعي داشتيم تغيير نمي دهيم، بلكه تنها از آنها فاصله مي گيريم.... اما آنها را مورد شك قرار نمي دهيم.ص324

منظور از بررسي نوئماتيك اينكه: ما پديده ها را نه به عنوان اشياء بلكه به عنوان چيزهايي كه به آنها روي آورده شده درنظر مي گيريم.فروكاست [تقليل] پديدارشناسانه، عين ها را به نوئما و تأمل گزاره اي عين ها را به معنا تبديل مي كند.ص327

در رويكرد طبيعي اشياء به عنوان معناها درنظر گرفته مي شوند اما در رويكرد پديداري آنها فقط و فقط نوئما هستند.ص328

 

پديدارشناسي در متن تاريخي دوره معاصر:

در اينجا ساكالوفسكي شاخصه هاي تاريخي فلسفه مدرنيته و پست مدرنيسم و همچنين اراده گرايي انسان را برمي شمارد و سپس موضع پديدارشناسي در قبال آنها را بيان مي كند.

فلسفه مدرن داراي دو مؤلفه مهم است: فلسفه سياسي و معرفت شناسي.ص335

او ماكياولي را نماينده فلسفه سياسي مدرن و بيكن و دكارت را انديشمندان بنيادين معرفت شناسي مدرن مي داند.« اين روش بر اين موضوع تأكيد دارد كه بايد عقل سليم و موروثي خود را رها سازيم، روش جديدي را اتخاذ كنيم و انديشه خود را به سوي جستجوي دانش معطوف سازيم.ص336

مدرنتيه متضمن مفهوم جديدي از زندگي سياسي و ذهن است. برجسته ترين كتابهاي فلسفه مدرن بر اين موضوع تأكيد دارند كه حرد انسان بايد خود را در دست گيرد نبايد آنچه را كه از گذشته يا از ديگران به ارث برده به سادگي بپذيرد.ص338

وجه اشتراك فلسفه سياسي و معرفت شناسي دوره مدرن اين است كه هر دو بر اين نكته تأكيد دارند كه: ذهن نيرويي براي حكم راندن است.ص339

در فلسفه مدرن يك ايراد اساسي مطرح مي شود: مدرنيته نه در بكارگيري خرد بلكه در بكارگيري قدرت موفق بوده است. در اينجا پست مدرنيسم جهت اصلاح پروژه مدرنيسم وارد عمل مي شود.«پست مدرنيته انكار مدرنيته نيست بلكه شكوفايي دانه هاي دروني آن است».ص341

واكنش پديدارشناس: «عقيده من اين است كه پديدارشناسي از مدرنيته جدا شده و به بازسازي عقايد فلسفه ي قرون وسطي و فلسفه دوران باسان پرداخته است».

اگر چه در پديدارشناسي تمام تلاشهاي حقيقت يابي جهت دستيابي به من متعالي است، اما اين من در يك كنش مشترك بين ذهني در يك جهان مشترك به دست مي آيد. اين من قابل تعليل روانشناختي يا نسبي گرايي دكارتي نيست. اگر در آنجا من مي انديشم پس هستم در اينجا من چون درباره اشياء مي انديشم پس هستم. اگر در آنجا من عامل و محور حقيقت است اينجا من نسبت به حقيقت نظم و موجوديت مي يابد. چون حقيقتي وجود دارد خردي هم هست تا بتواند آن را كشف كند. اگر در آنجا خرد در داخل مغز محصور شده در اينجا از طريق روزنه هاي شهود به بيرون مي جهد.ص345 پديدارشناسان از اين لحاظ كه حساب ايمان را از فلسفه جدا مي كنند بازگشت به يونان باستان دارند.

 

پديدارشناسي در يكصد سال گذشته

آغاز جنبش:هوسرل

جنبش پديدارشناسي همزمان با شروع قرن بيستم آغاز شد.معمولاً كتاب «پژوهش هاي منطقي» ادموند هوسرل را به عنوان اولين اثري در نظر مي گيرند كه در حوزه پديدارشناسي به چاپ رسيده است. هوسرل از آثار فرانتيس برنتانو و روان شناسي به نام كارل اشتومپف استفاده كرد، اما به خوبي از آنها پيشي گرفت. در زمان حياتش تنها شش كتاب از او به چاپ رسيد: فلسفه حساب(1891)، پژوهش هاي منطقي(1-1900)، ايده ها1(1913)،مقالاتي درباره آگاهي از زمان دروني(1928)، منطق صوري و فرارونده(1929) و تأملات دكارتي (1931) و همچنين از او هزاران دست نوشته نيز باقي مانده است.

پژوهش ها و نوشته ها و حتي رساله ي دكتراي هوسرل در مورد رياضيات است. علاوه بر اين پيش از ورود به فلسفه، ستاره شناسي و روان شناسي را نيز مطالعه كرده است. استروكر بيان مي كند كه هوسرل به عنوان يك دانشمند طبيعي، بيشتر به تجربه گرايش داشت تا به نوشتن رساله.

در زمان تدريس هوسرل در دو شهر گوتينگن و مونيخ، دو گروه فلسفي تحت تأثير او شكل گرفتند.

چيره شدن هوسرل بر روان شناسي گرايي و بازسازي واقع گرايي در فلسفه، توجه فيلسوفان مونيخ را به خود جلب كرده بود. هر چند آنها از رشد ثانويه پديدارشناسي كه كم كم به فلسفه فرارونده نزديك مي شد زياد راضي نبودند، زيرا مي پنداشتند پديدارشناسي در اين مرحله پسروي به ايدآليسم است. از اين رو، كار خود را به صورت پديدارشناسي بدون فروكاست ادامه دادند.سپس حلقه اي در گوتينگن شكل گرفت. برخي از اعضاي آن از مونيخ آمده بودند، افرادي مانند رناك، دويبرت، كونراد مارتيوس و فون هيلدبراند. اين اشخاص به جمع الكساندر كويره و جان هرينگ پيوستند. رومن اينگاردن و اديت اشتاين نيز به عضويت اين گروه درآمدند و بعدها با هوسرل به فرايبورگ رفتند.

 

مرحله دوم: هوسرل،هايدگر و شلر:

در دهه 1920، جنبش فلسفي هوسرل به عنوان يك پديدار فرهنگي، با حضور هايدگر در صحنه دانشگاهي و عرصه روشنفكري تا اندازه اي از خي خود خارج شد. هايدگر در جهان فلسفي آلمان تأثير بسيار بزرگي بر جا نهاد و اثر هوسرل را كمرنگ كرد. هوسرل و هايدگر در تاريخ فلسفه يكي از بزرگترين جفت هاي انديشمند را تشكيل داده اند. هايدگر به عنوان دانشجوي دانشگاه فرايبورگ، «پژوهش هاي منطقي» هوسرل را خواند و رساله ي دكتري خود را تحت عنوان «هاينريش ريكرت نوكانتي» در سال 1913 كامل كرد.

هايدگر هنگامي كه هفده ساله بود به مطالعه ارسطو پرداخت و زماني كه تنها نوزده سال داشت «پژوهش هاي منطقي» هوسرل را خواند. اين دو مرجع، او را از لحاظ فلسفي شكل دادند. هايدگر در فصل 7 كتاب «هستي و زمان» بيان مي كند كه روش تحليل او پديدارشناسانه است.در آن كتاب، او شرح روشني از چيستي پديدارشناسي فراهم نمود. اما علي رغم تأثير پذيرفتن هايدگر از هوسرل، تفاوتهاي بسيار آشكاري ميان اين دو فيلسوف وجود دارد.

اول هايدگر با استفاده از اصطلاخات كلاسيك فلسفه خود را ارائه مي دهد، اين امر بيانگر دانش گسترده او از تاريخ فلسفه است.

دوم، سبك و محتواي كارهاي هوسرل بسيار خردگرا است. در حالي كه، سبك و محتواي نوشته ها و آموزه هاي هايدگر خواننده را درگير مي كند و پرسش هاي اگزيستانسي براي وي مطرح مي سازد.

تفاوت ديگري ميان هوسرل و هايدگر وجود دارد. هوسرل با تكانه يك دانشمند و رياضيدان به فلسفه روي آورد درحالي كه، هايدگر با تكانه ديني آغاز كرد و آن را با تكانه فلسفي درهم آميخت.

هوسرل دين را درنظر مي گيرد، اما تا اندازه اي از آن فاصله مي گيرد. به نظر مي رسد هايدگر فلسفه خود را به عنوان راه حلي براي مشكل ديني ارائه داده است.

 

پديدارشناسي در فرانسه:

شاخه فرانسوي پديدارشناسي پس از آلمان مهمترين شاخه جنبش پديدارشناسي است. امانوئل لويناس كه در دهه 1920 فلسفه هوسرل و هايدگر را مطالعه كرده بود درباره مفهوم «شهود» در انديشه هوسرل رساله اي نوشت، و در سال 1930 آن را چاپ كرد.او «تأملات دكارتي» هوسرل را در سال 1931 به همراه شخص ديگري ترجمه نمود.

ژان پل سارتر(1980-1905) دو سال در شهرهاي برلين و فرايبورگ زندگي كرد (1935-1933). كارهاي اوليه او متأثر از پديدارشناسي هوسرل است، اما بتدريج يك انسان گراي وجودي شد. بسياري از كارهاي اوليه ي سارتر، تحليل پديدارشناسانه ي بسيار خوبي هستند كه به گسترش موضوع هاي مهم هوسرل انجاميده است. مخصوصاً بايد به خيال(1936)، فراروندگي اگو(1940)، شرح نظريه عواطف(1939)، خيالي(1940) و هستي و نيستي(1943) اشاره كرد.

سارتر، در تكميل توصيف هاي هوسرل، نيروي تبديل عواطف مختلف و نيز حركت زنده و فرافكن تخيل را به خوبي شرح داده است.

ساتر موضوع پديدارشناسي را در پروژۀ فلسفي خود از انسان گرايي وجودي، كه متضمن عناصري از منابع ديگر نظير دكارت، هگل و ماركس است، آگاهانه تلفيق كرده است. در كتاب «هستي و نيستي» از هوسرل به خاطر ترس فلسفي انتقاد كرده است.

موريس مرلوپونتي(1961-1908) چند سال بعد از سارتر به گسترش پديدارشناسي پرداخت. نوشته هاي اوليه مرلوپونتي، شايد ماندني ترين آنها، ساختار رفتار(1942) و پديدارشناسي ادراك(1945)است. اين كتابها نقدي از روان شناسي اثبات گرا هستند. بيشترين تأكيد مرلوپونتي بر بدن زيسته، پيش-تأملي، پيش-حملي، ادراكي و زمان مند، و زيست جهان است.

 

پديدارشناسي در كشورهاي ديگر:

در ايالت متحده، دوريون كرنز در سال 1933 رساله دانشگاهي خود را در دانشگاه هاروارد، درباره هوسرل نوشت. ديري نگذشت كه به عنوان مترجم تراز اول آثار هوسرل شناخته شد. در سال 1928، ماروين فاربر در بوفولوي آمريكا، رساله اي درباره هوسرل نگاشت. او بعدها درباره انديشه هوسرل نوشت و نقد نامه اي تحت عنوان «فلسفه و پژوهش پديدارشناسانه» بنياد نهاد. فاربر بيشتر فيلسوف طبيعي گرا بود تا پديدارشناس. تأثير عمده پديدارشناسي در ايالت متحده، در دهه هاي 1950 و 1960، يعني زماني كه پديدارشناسي به عنوان يكي از مكاتب مهم فلسفه در اين كشور مطرح شده بود، به وجود آمد. اين مكتب ها تحت تأثير صورتهاي انگليسي و بومي تر قرار گرفته بودند. جهان فلسفه آمريكاي شمالي ، از پديدارشناسي بادوام، اما نسبتاً كم حضوري برخوردار شد كه با فلسفه تحليلي در سبك هاي مختلف آن قابل قياس است.

پديدارشناسي در انگلستان خيلي چشمگير نبود هر چند، بيست سال قبل تلاش هاي ولف ميز در منچستر و دانشجويان او به نام هاي باري اسميت، كوين ماليگن و پيبر سيمونز باعث گرديد تا گروه پرتواني از محققين گردهم آمدند. قصد آنها اين بود تا به توضيح دورۀ اوليه پديدارشناسي بپردازند و ارتباط آن را با خاستگاه فلسفه تحليلي گوتلب فرگه و ديگر انديشمندان اتريشي در اوايل قرن نشان دهند.

خوزه اورتگائي گاست، فيلسوف مستقل و منتقد هوسرل و هايدگر در اسپانيا است. همچنين مي توان به خاوير سوبيري، اشاره كرد كه به پديدارشناسي مشغول است. پديدارشناسي و اگزيستانسياليسم، در فاصله زماني دو جنگ جهاني توسط آنتونيو بانفي در ميلان ايتاليا گسترش يافت، اما پس از جنگ جهاني دوم، مانزو پاچي به بسط آن پرداخت. سوفيا واني روويگي انديشه ي هوسرل را با موضوع هاي ارسطو و اكوئيناس ارتباط داد. در اين ميان بايد به اگزيستانسياليسم نيكولا آبانيانو نيز اشاره كرد. در هلند، رومان اينگاردن، كه در زمان 18-1912 به مطالعه ي آثار هوسرل پرداخت.

 

هرمنوتيك و شالوده شكني:

هرمنوتيك به عنوان يك جنبش آلماني، با فرديك شلايرماخر (1834-1768) و ويلهلم ديلتاي(1911-1833) كه همعصر هوسرل بود، آغاز شد. هرمنوتيك، اساساً بر ساختار خوانش و تفسير متن هاي گذشته تأكيد دارد و آثار خود را به عنوان فلسفه ي تفسير كتاب مقدس و ادبي و تحقيقات تاريخي ارائه مي دهد. هايدگر مفهوم هرمنوتيك را كه بيشتر براي مطالعه متون و يادداشت ها به كار مي رفت، در خود- تفسيري اگزيستانس انسان به كار برد.

شالوده شكني از شخصيت هايي مانند هگل، هايدگر، سارتر و ژاك لاكان، و در معناي ژرف تر نيچه و فرويد بسيار تأثير پذيرفته است. همچنين بايد گفت كه هوسرل موضوع غياب و تمايز را نسبت به دريدا با دقت بيشتري بررسي كرده است.

ملاحظات پاياني :

آلفرد شوتس (1959-1899) كه در نيواسكولز درس خوانده بود و انديشه ي هوسرل را شرح مي داد، بيشتر تحت تأثير وبر و شلر قرار گرفته و كار مهمي را در فلسفه اجتماعي و جامعه شناسي هرمنوتيكي انجام داد، اما او نيز به واقع نتوانست فلسفه سياسي را گسترش دهد.

جنبش پديدارشناسي، به همراه خاستگاه هوسرلي آن در اوائل قرن و تاريخ پرمايه اش در يكصد سال گذشته، سرمايه بزرگي را براي يك زندگاني فلسفي اصيل فراهم كرده است.

 

نقد محتوايي:

در فصل زمانمندي همچون بخشهايي از مبحث پديدارشناسي خود مؤلف مي كوشد تا مسأله زمان و تاريخ را در پديدارشناسي نمود بيشتري دهد. مسأله اي كه ناديده انگاشتن آن در پديدارشناسي مورد سؤال و انتقاد بوده است. اما به نظر مي رسد همچنان اين موضوع فاقد نمود بيروني خود است چرا كه تجربه ي زمان و نحوه ادراك آن در درون ساختار پيچيدۀ آگاهي و ذهن افراد مورد بررسي قرار مي گيرد و نه اثر زمان بر روي ساختار آگاهي و فرايند ذهني.

آنچه در پديدارشناسي مهم است آگاهي از موضوع ( محتواي) آگاهي است يعني اگر محتواي آگاهي درك زمان و تاريخ باشد خود موضوعي براي توصيف آگاهي است كه آگاهي به آن مبادرت مي كند.

در اين ساختار پيچيدۀ تحليل، اگر چه به حافظه، تخيل و آينده نگري توجه مي شود اما نه از باب تأثير آنها بر اين ساختار بلكه از نظر آنكه آنها چگونه در اين ساختار ذهني پردازش و توصيف مي شوند، توصيف مي شوند.

در اينجا زمانمندي و تاريخ گرايي خود يك پديده است كه بايد مورد بررسي موشكافانه قرارگيرد، پديده اي كه همچون پديده هاي ديگر تمايل دارد خود را چندگونه ابراز نمايد و ذهن در رويكرد طبيعي نيز تمايل دارد آن را چند گونه بپندارد.

اما در رويكرد متعالي ، از اين چندگانه به ذات آن دست مي يابيم. همانطور كه ملاحظه مي شود در اينجا از تاريخ به معناي مسطح آن در جامعه شناسي آن گونه كه مثلاً ماركس يا وبر تاريخ رادر نظر مي گرفت نيست و اين اشكال عمده همچنان باقي است.

علي رغم اينكه او مي خواهد بعد عيني به پديدارشناسي ببخشد اما بررسي ساختارهاي قصدمندي و طبقه بندي هاي مكرر باعث مي شود اين ذهنيت گرايي همچنان حفظ شود . همچنين توجه او به مسائلي مانند آگاهي و حافظه كه براي جبران اين معضل بكار مي برد موفق نيست.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 02 اردیبهشت 1399 ساعت: 20:33 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,
نظرات(0)

دلايل بر لزوم معاد

بازديد: 51
دلايل بر لزوم معاد

دلايل بر لزوم معاد

"اليه مرجعكم جميعا وعد الله حقا"در اين جمله معاد را خاطر نشان مى‏سازد، همچنانكه جمله قبلى مبدا را تذكر مى‏داد، وجمله"وعد الله حقا"از باب قائم شدن مفعول مطلق مقام فعلش مى‏باشد، و معناى جمله: "وعده الله وعدا حقا"است، يعنى خداى تعالى وعده داده وعده‏اى حق.

كلمه"حق"عبارت است از چيزى كه اصل و واقعيت داشته باشد و خبر، مطابق آن‏واقعيت‏باشد.بنا بر اين، خبر و يا به عبارتى وعده‏اى كه خداى تعالى مى‏دهد به اينكه معادى درپيش است‏حق بودنش به اين معنا است كه خلقت الهى به نحوى صورت گرفته كه جز بابرگشتن موجودات به سوى او تام و كامل نمى‏شود، و از جمله موجودات يكى هم نوع بشر است‏كه بايد به سوى خداى تعالى برگردد.و اين مانند سنگى است كه از آسمان به طرف زمين‏حركت مى‏كند كه با حركت‏خود وعده سقوط بر زمين را مى‏دهد، چون حركتش سنخه‏اى است‏كه جز با نزديك شدن تدريجى به زمين و جز ساقط شدن و آرام گرفتن در روى زمين تمام‏نمى‏شود، اشياء عالم نيز چنين‏اند، حركتشان نهايتى دارد و آن برگشت‏به خداى تعالى است، به همان مبدئى كه از آنجا حركت را آغاز كردند، آيه زير همين معنا را خاطر نشان ساخته‏مى‏فرمايد: " يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه" (1) دقت فرمائيد.

"انه يبدؤا الخلق ثم يعيده ليجزى الذين آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط..."اين جمله، جمله"اليه مرجعكم جميعا"را تاكيد، و معناى اجمالى رجوع و معاد را كه‏اين جمله متضمن آن است تفصيل و شرح مى‏دهد.

ممكن هم هست تعليل آن جمله متقدم باشد، و بخواهد به دو حجت و برهانى كه قرآن‏همواره به آن دو حجت‏بر اثبات معاد استدلال مى‏كند اشاره نمايد.حجت اول را جمله: "انه‏يبدؤا الخلق ثم يعيده"متضمن است، به اين بيان كه يكى از سنت‏هاى جارى خداى سبحان‏اين است كه هستى را به هر چيزى كه مى‏آفريند افاضه مى‏كند، و اين افاضه خود را به رحمتش‏آنقدر ادامه مى‏دهد تا آن موجود خلقتش به حد كمال و تماميت‏برسد، در اين مدت آن موجود به‏رحمتى از خداى تعالى موجود شده و زندگى مى‏كند و از آن رحمت‏برخوردار مى‏گردد، و اين‏برخوردارى همچنان ادامه دارد تا مدت معين.

بعد از آنكه آن مدت بسر آمد و موجود نامبرده به نقطه انتهاى اجل معين خود رسيد اين‏رسيدن به نقطه نهائى فناء و هيچ شدن آن موجود نيست، زيرا معناى فانى شدنش باطل شدن‏رحمت الهى‏ايست كه باعث وجود و بقاء و آثار وجود يعنى حيات، قدرت، علم و ساير آثاروجودى او بود، و معلوم است كه رحمت الهى بطلان نمى‏پذيرد.پس، رسيدن به نقطه نهائى‏اجل به معناى گرفتن و قبض كردن رحمتى است كه بسط كرده بود.آرى، آنچه خداى تعالى‏افاضه مى‏كند وجه خدا و جلوه او است، و وجه خدا فنا پذير نيست.

پس، اينكه مى‏بينيم فلان موجود از بين مى‏رود و اجلش بسر مى‏آيد، اين سرآمدن اجل‏آنطور كه ما مى‏پنداريم فنا و بطلان آن موجود نيست، بلكه برگشتن آن به سوى خداى تعالى‏است، به همان جائى كه از آنجا نازل شده بود، و چون آنچه نزد خدا است‏باقى است، پس اين‏موجود نيز باقى است، و آنچه كه به نظر ما، هست و نيست‏شدن مى‏باشد در واقع بسط رحمت‏خداى تعالى و قبض آن است، و اين همان معاد موعود است.

و حجت دوم را جمله"ليجزى الذين آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط..."متضمن‏است، به اين بيان كه عدل و قسط الهى - كه يكى از صفات فعل او است - اجازه نمى‏دهد كه‏در درگاه او دوغ و دوشاب يكسان باشد، با آن كسى كه با ايمان آوردن در برابرش خضوع‏نموده، و اعمال صالح كرده و با آن كسى كه بر حضرتش استكبار و به خود و به آياتش كفرورزيده يك جور معامله كند.اين دو طايفه در دنيا كه بطور يكسان در تحت‏سيطره اسباب و علل‏طبيعى قرار داشتند، اسبابى كه به اذن خدا يا سود مى‏رسانيد، و يا ضرر اگر قرار باشد در آخرت‏هم بطور يكسان با آنان معامله شود ظلم خواهد بود.

پس، جز اين باقى نمى‏ماند كه خداى تعالى بين اين دو طايفه در زمانى كه به سوى اوبر مى‏گردند فرق بگذارد، به اين معنا كه مؤمنين نيكوكار را جزاى خير، و كفار بد كار را سزاى‏بد دهد، تا ببينى آنان از چه چيز لذت مى‏برند، و اينان از چه چيز متالم و ناراحت مى‏شوند.

بنابر اين، تكيه اين حجت‏بر دو چيز است، يكى بر تفاوت اين دو طائفه به خاطر ايمان‏و عمل صالح، و كفر و عمل ناصالح، و ديگرى بر كلمه"بالقسط"، اين نكته را از نظر دور مدار.وجمله"ليجزى"بنابر آنچه از ظاهر بيان استفاده مى‏شود متعلق است‏به جمله"اليه مرجعكم‏جميعا".

البته اين احتمال هم هست كه جمله: "ليجزى..."متعلق باشد به جمله"ثم يعيده"، كه در اين صورت، كلام آن جنبه را كه گفتيم يعنى جنبه فرق‏گذارى بين دو طائفه و بيان عدل‏الهى را ندارد، بلكه جنبه تعليل دارد، و به يك حجت كه همان حجت دومى است اشاره خواهدداشت.و از جهت لفظ آيه، احتمال دوم به ذهن نزديكتر است.

"هو الذى جعل الشمس ضياء و القمر نورا..."كلمه"ضياء"بطورى كه گفته شده - مصدر است‏براى"ضاء، يضوء، ضوء و ضياء"

همانطور كه كلمه"عياذ"مصدر است‏براى"عاذ، يعوذ، عوذا و عواذا".و اى بسا كه جمع باشدبراى كلمه"ضوء"، همانطور كه كلمه"سياط"جمع است‏براى"سوط"و اين عبارت چيزى‏در تقدير دارد كه مضاف كلمه"ضياء"است، و تقدير آن"جعل الشمس ذات ضياء و القمرذا نور"است، يعنى خداى تعالى خورشيد را داراى ضياء و ماه را داراى نور كرد.

و همچنين كلمه"منازل"در جمله"و قدره منازل"مضافى در تقدير دارد، و تقديركلام: "و قدره ذا منازل"است، يعنى خداى تعالى قمر را داراى منزلها كرد تا در مسير حركتش‏در هر شب به منزلى از آن منازل برسد، غير آن منزلى كه شب قبلش در آنجا قرار داشت.نتيجه‏اين تقدير الهى اين شد كه قرص قمر دائما در حال دور شدن از خورشيد حركت كند، تا از طرف‏ديگر باز به خورشيد برسد، و يك دور تمام اين حركت قمر، يك ماه قمرى را و دوازده ماه يك‏سال را تشكيل دهد، و خلق خدا در شمردن عدد سالها و رسيدگى به حسابها از اين تقدير الهى‏بهره‏مند شوند.نكته ديگرى كه آيه مورد بحث آن را افاده مى‏كند اين است كه خداى تعالى آنچه را كه‏در بكار اندازى اين تقدير و اين نظام آفريده، و نتايج و اهدافى كه بر خلقت آنها مترتب ساخته، همه بحق بوده، زيرا نتايج مزبور اهدافى حقيقى‏اند، كه بطور منظم بر مخلوقات او مترتب‏مى‏شوند.پس، در سراسر جهان خلقت نه لغوى در كار است، و نه غرض باطل و بيهوده‏اى، و نه‏تصادف و اتفاقى.

پس، خداى تعالى اگر اين موجودات را خلق كرده و بر اين ترتيب مرتب ساخته براى‏اين بوده كه شؤون حيات شما را تدبير، و امور معاش و معاد شما را اصلاح كند.پس او بهمين‏دليل رب شما و مالك امر و مدبر شان شما است و جز او ربى نيست.

"يفصل الايات لقوم يعلمون" - احتمال دارد كه منظور از"تفصيل آيات"تفصيل به‏حسب تكوين خارجى باشد، و احتمال هم دارد منظور تفصيل به حسب بيان لفظى باشد، و بعيدنيست كه بگوئيم اولى به سياق آيه نزديكتر است.

"ان فى اختلاف الليل و النهار و ما خلق الله فى السموات و الارض لايات لقوم‏يتقون"در مجمع البيان فرموده: اختلاف بين دو چيز به اين معنا است كه هر يك به طرفى‏مخالف طرف ديگرى برود، مثلا يكى در جهت نور حركت كند و ديگرى در جهت ظلمت (2) وظاهرا اين كلمه از ماده"الخلف"گرفته شده كه به معناى پشت‏سر است، و اختلاف بين دوچيز در اصل به اين معنا بوده كه يكى از آن دو، پشت آن ديگرى قرار گيرد.و آنگاه استعمالش‏را توسعه داده‏اند به حدى كه در مغايرتى كه بين دو چيز باشد استعمال كرده‏اند، در نتيجه هم‏بر حسب اصل لغت مى‏گويند"اختلفه"يعنى فلان چيز را پشت‏سر خود قرار داد، و هم بر حسب‏توسعه مذكور مى‏گويند: "اختلف الناس فى كذا - مردم در اين باره اختلاف كردند"كه اين‏عبارت، ضد عبارت: "اتفق الناس فى كذا - مردم در اين امر اتفاق كردند"مى‏باشد.و اماتعبير"اختلف الناس اليه"معنايش اين است كه مردم پيرامون فلانى آمد و شد و تردد كردند، جمعى وارد بر او شدند و جمعى از نزد او خارج گشتند، كه در اين تعبير هم معناى اصلى كلمه‏محفوظ است، زيرا آن عده كه وارد مى‏شوند آن عده‏اى را كه خارج‏اند پشت‏سر قرار مى‏دهند.

و منظور از"اختلاف ليل و نهار"يا اين است كه شب و روز يكى پس از ديگرى وارد بر زمين‏مى‏شوند، و هفته‏ها، ماهها و سالها را ترسيم مى‏كنند.و يا اختلاف ساعت‏شب و روز در اغلب‏بقاع مسكون زمين است، چون شب و روز تنها در اعتدال بهارى برابرند.از روز اول بهار به بعددر نقاط شمالى روزها رو به زيادت مى‏گذارد، يعنى روز طولانى‏تر از شب مى‏شود، در نتيجه‏هر روز از روز قبلش طولانى‏تر مى‏گردد، تا در اول تابستان به منتها درجه طول مى‏رسد، از آن‏روز به بعد روزها شروع به كوتاه شدن مى‏كند، تا در نقطه اعتدال پاييزى يعنى در روز اول پاييزدوباره برابر شب مى‏شود.

از شب اول پاييز به بعد شب رو به زيادت نهاده، تا به اول زمستان كه نقطه نهائى طول‏شبها است‏برسد، دوباره از آن شب تا شب اول بهار رو به كوتاه شدن و در نهايت‏برابر روز شدن‏مى‏رود، و اين جريان در مناطق جنوبى به عكس است، در نتيجه هر زمانى كه در مناطق شمالى روزهارو به بلندى باشد، در مناطق جنوبى رو به كوتاهى است، و در عوض شبهاى آنجا به همان‏نسبت رو به زيادت مى‏گذارد.

اختلاف اول يعنى پشت‏سر هم در آمدن شب و روز همان عاملى است كه امر ساكنين‏زمين را از نظر حرارت تدبير مى‏كند، در روز حرارت اشعه را بر روى زمين مى‏گستراند، و در شب‏سرماى ظلمت را، و اين اختلاف حرارت و برودت بادها را به دنبال مى‏آورد، و نيز در روز مردم‏را براى حركت و تلاش در امر معاش برمى‏انگيزد، و در شب همه را براى استراحت و آرامش‏جمع مى‏كند، همچنانكه قرآن كريم در اين باره مى‏فرمايد: "و جعلنا نومكم سباتا و جعلناالليل لباسا و جعلنا النهار معاشا" (3) .

و اختلاف دوم عاملى است كه فصول چهارگانه سال را ترسيم و امر آذوقه و ارزاق راتدبير مى‏كند همچنانكه قرآن كريم مى‏فرمايد: "و قدر فيها اقواتها فى اربعة ايام سواءللسائلين" (4) .

دو كلمه"نهار"و"يوم"مترادفند، اما - بطورى كه گفته شده - بين آن دو فرقى‏هست و آن اين است كه كلمه"نهار"علاوه بر معناى روز دلالت‏بر گسترش نور نيز دارد، وشايد به همين جهت‏بوده كه تنها اين كلمه در مقابل كلمه"ليل"استعمال مى‏شود بلكه كلمه‏يوم را در جائى استعمال مى‏كنند كه عنايتى به افاده گسترش نور نداشته باشند، مثل مواردى كه‏سخن از شمردن ايام باشد، كه در چنين مقامى مى‏گويند: "عشرة ايام - ده روز"و"عشرين‏يوما - بيست روز"و...، ولى گفته نمى‏شود"عشرة نهارات"و"عشرين نهارا"و...

آيه شريفه مشتمل است‏بر حجت تمام عيارى بر يگانه بودن خداى تعالى در ربوبيت، براى اينكه ليل و نهار و آنچه در آسمانها و زمين آفريده حامل نظامى واحد و عمومى و متفقند، نظامى كه امر موجودات زمينى و آسمانى و مخصوصا عالم انسانى را تدبير مى‏كند، تدبير واحدكه اجزاء آن به يكديگر متصلند، اتصالى كه بهتر از آن تصور ندارد.

اين احتمال نيز در بين هست كه آيه شريفه، در مقام احتجاج بر مساله توحيد نباشد، بلكه در صدد تعليل جمله"يفصل الايات لقوم يعلمون"در آيه قبلى باشد، چون كلمه"ان"كه‏خاصيت تعليل را دارد بر سر آن آمده.و بنا بر اين احتمال، مناسب‏تر آن است كه منظور ازاختلاف ليل و نهار احتمال اول باشد، نه معناى دوم، براى اينكه همين معناى اختلاف از جمله"جعل الشمس ضياء و القمر نورا و قدره منازل"به ذهن مى‏رسد، (در نتيجه معناى آيه چنين‏مى‏شود: او همان خدائى است كه خورشيد را روشن و قمر را نورانى كرد، و براى قمر منزلهائى‏مقدر فرمود، تا عدد سالها و حساب را بدانيد...براى اينكه در اين اختلاف شب و روز كه‏باعث پديد آمدن فصول است، و در موجودات زمين و آسمان كه حامل اين نظام عالمى هستندآياتى است‏براى مردمى كه تقوا داشته باشند)و مناسب‏تر بودن اين معناى"اختلاف"با مطلب‏آيه قبل نسبت‏به معناى ديگر آن روشن است.

"ان الذين لا يرجون لقاءنا و رضوا بالحيوة الدنيا الاخلاق برهان كرم الاعراق; اخلاق پاك و نيك، دليل وراثتهاى پسنديده انسان (از پدر و مادر) است‏». (5)

به همين دليل در خانواده‏هاى پاك و با فضيلت غالبا فرزندانى با فضيلت پرورش مى‏يابند و بعكس افراد شرور غالبا در خانواده‏هاى شرور و آلوده‏اند.

2- در حديث ديگرى از همان حضرت مى‏خوانيم: «عليكم فى طلب الحوائج‏بشراف النفوس و ذوى الاصول الطيبة فانها عندهم اقضى وهى لديهم ازكى; در طلب حوائج‏به سراغ مردم شريف‏النفس كه در خانواده‏هاى پاك و اصيل پرورش يافته‏اند برويد، چرا كه نيازمنديها نزد آنها بهتر انجام مى‏شود و پاكيزه‏تر صورت مى‏گيرد!» (6)

3- در عهد نامه مالك اشتر در توصيه‏اى كه على عليه السلام به مالك درباره انتخاب افسران لايق براى ارتش اسلام مى‏كند، چنين مى‏خوانيم: «ثم الصق بذوى المروءات والاحساب و اهل البيوتات الصالحة والسوابق الحسنة ثم اهل النجدة و الشجاعة والسخاء و السماحة فانهم جماع من الكرم و شعب من العرف; سپس پيوند خود را با شخصيتهاى اصيل و خانواده‏هاى صالح و خوش سابقه برقرار ساز و پس از آن با مردمان شجاع و سخاوتمند و بزرگوار، چرا كه آنها كانون فضيلت و مركز نيكى هستند.» (7)

4- تاثير پدر و يا مادر آلوده در شخصيت اخلاقى فرزندان تا آن اندازه است كه در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده است: «ايما امراة اطاعت زوجها و هو شارب الخمر، كان لها من الخطايا بعدد نجوم السماء، و كل مولود يلد منه فهو نجس; هر زنى اطاعت از همسرش كند در حالى كه او شراب نوشيده (و با او همبستر شود) به عدد ستارگان آسمان مرتكب گناه شده است و فرزندى كه از او متولد مى‏شود آلوده خواهد بود!» (8)

در روايات متعدد ديگرى نيز از قبول خواستگارى مرد شراب خوار و بد اخلاق و آلوده نهى شده است. (9)

5- تاثير تربيت پدر و مادر در فرزندان تا آن پايه است كه در حديث مشهور نبوى آمده است:

كل مولود يولد على الفطرة حتى يكون ابواه هما اللذان يهودانه و ينصرانه; هر نوزادى بر فطرت پاك توحيد (و اسلام) متولد مى‏شود مگر اين كه پدر و مادر او را به آئين يهود و نصرانيت وارد كنند» (10)

جائى كه تربيت‏خانوادگى، ايمان و عقيده را دگرگون سازد چگونه ممكن است در اخلاق اثر نگذارد؟

6- همين امر سبب شده است كه مساله تربيت فرزندان به عنوان يكى از اساسى‏ترين حقوق آنها بر پدر و مادر شمرده شود; در حديث نبوى صلى الله عليه و آله مى‏خوانيم:

«حق الولد على الوالد ان يحسن اسمه و يحسن ادبه; حق فرزند بر پدر اين است كه نام نيكى بر او بگذارد و او را بخوبى تربيت كند» (11)

روشن است نامها آثار تلقينى بسيار مؤثرى در روحيه فرزندان دارد; نام شخصيتهاى بزرگ و پيشگامان تقوا و فضيلت، انسان را به آنها نزديك مى‏كند، و نام سردمداران فجور و رذيلت، انسان را به سوى آنها مى‏كشاند; در اسلام حتى از اين مساله ظريف روانى غفلت نشده و فصل مبسوطى درباره نامهاى خوب و نامهاى بد در كتب حديث آمده است. (12)

7- در حديث ديگرى از همان حضرت مى‏خوانيم: «ما نحل والد ولده افضل من ادب حسن; بهترين بخششى يا ميراثى كه پدر براى فرزندش مى‏گذارد، همان ادب و تربيت نيك است.» (13)

8- امام سجاد على بن الحسين عليه السلام در همين زمينه تعبير رسائى فرموده است مى‏فرمايد: «وانك مسؤول عما وليته به من حسن الادب و الدلالة على ربه عزوجل و المعونة له على طاعته; تو در برابر آنچه ولايتش برعهده تو گذارده شده است (از خانواده و فرزندان) مسؤول هستى نسبت‏به تربيت نيكوى آنها و هدايت‏به سوى پروردگار و اعانت او بر اطاعتش.» (14)

9- اميرمؤمنان على عليه السلام در يكى از كلمات خود تعبيرى دارد كه نشان مى‏دهد كه خلق و خوى پدران ميراثى است كه به فرزندان مى‏رسد; مى‏فرمايد: «خير ما ورث الآباء الابناء الادب; بهترين چيزى كه پدران براى فرزندان خود به ارث مى‏نهند ادب و تربيت صحيح و فضائل اخلاقى است.» (15)

10- اين بحث را با سخن ديگرى از على عليه السلام در نهج‏البلاغه پايان مى‏دهيم:

امام عليه السلام به هنگام شرح شخصيت و بيان موقعيت‏خود براى ناآگاهانى كه او را با ديگران مقايسه مى‏كردند مى‏فرمايد: «و قد علمتم موضعى من رسول الله بالقرابة القريبة و المنزلة الخصيصة وضعنى فى حجره و انا وليد يضمنى الى صدره ... يرفع لى كل يوم علما من اخلاقه و يامرنى بالاقتداء;شما قرابت و نزديكى مرا با پيامبر صلى الله عليه و آله و منزلت‏خاصم را نزد آن حضرت بخوبى مى‏دانيد; كودك خردسالى بودم پيامبر مرا در دامان خود مى‏نشاند و به سينه‏اش مى‏چسباند... او هر روز براى من پرچمى از فضائل اخلاقى خود مى‏افراشت و مرا امر مى‏كرد كه به او اقتدا كنم (و اين خلق و خوى من زائيده آن تربيت است.)

جالب اين كه امام در لابه‏لاى همين سخن هنگامى كه از خلق و خوى پيغمبر اكرم بحث مى‏كند، چنين مى‏فرمايد: «و لقد قرن الله به صلى الله عليه و آله من لدن ان كان فطيما اعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره; از همان زمان كه رسول‏خدا صلى الله عليه و آله از شير باز گرفته شد، خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگان خويش را مامور ساخت تا شب و روز وى را به راههاى مكارم اخلاق و صفات نيك جهان سوق دهد.» (16) بنابراين پيامبر صلى الله عليه و آله خود نيز از تربيت‏يافتگان فرشتگان بود.

درست است كه اخلاق و صفات روحى انسان اعم از خوب و بد، از درون او بر مى‏خيزد و با اراده او شكل مى‏گيرد ولى انكار نمى‏توان كرد كه زمينه‏هاى متعددى براى شكل‏گيرى اخلاق خوب و بد وجود دارد كه يكى از آنها وراثت از پدر و مادر و همچنين تربيت‏خانوادگى است; و اين مساله قطع نظر از تحليلهاى علمى و منطقى، شواهد عينى و تجربى فراوان دارد كه قابل انكار نيست.

به همين دليل براى ساختن فرد يا جامعه آراسته به زيورهاى اخلاقى بايد به مساله وراثت‏خانوادگى و تربيت‏هائى كه از نونهالان در دامن مادر و آغوش مادر مى‏بينند توجه داشت و اهميت اين‏دوران در ساختار شخصيت انسانها را هرگز فراموش نكرد.

4- تاثير علم و آگاهى در تربيت

ديگر از زمينه‏هاى پرورش اخلاق بالا بردن سطح علم و معرفت افراد است، چرا كه هم با دليل منطقى و هم با تجربه‏هاى فراوان به ثبوت رسيده است كه هر قدر سطح معرفت و دانش الهى نسان بالاتر برود فضائل اخلاقى در او شكوفاتر مى‏شود; و بعكس، جهل و فقدان معارف الهى ضربه شديد بر پايه ملكات فضيله وارد مى‏سازد و سطح اخلاق را تنزل مى‏دهد.

در آغاز اين كتاب در بحث رابطه «علم‏» و «اخلاق‏» بحث فشرده‏اى درباره پيوند اين دو داشتيم، و گفتيم بعضى از دانشمندان و فلاسفه آنقدر در اين باره مبالغه كرده‏اند كه گفته‏اند «علم مساوى است‏با اخلاق‏».

و به تعبير ديگر، علم و حكمت‏سرچشمه اخلاق است (آن گونه كه از سقراط نقل شده) و رذائل اخلاقى معلول جهل و نادانى است.

مثلا، انسانهاى متكبر و حسود به اين دليل گرفتار دو رذيله شده‏اند كه از آثار شوم و زيانهاى حسد و تكبر بى‏خبرند; آنها مى‏گويند هيچ كس آگاهانه به دنبال بديها و زشتيها نمى‏رود.

بنابراين اگر سطح معرفت جامعه بالا رود كمك به ساختار سالم اخلاقى آنها مى‏كند.

هرچند اين سخن مبالغه آميز است، و تنها از يك زاويه به مسائل اخلاقى در آن نگاه شده است، ولى اين واقعيت را نمى‏توان انكار كرد كه علم، يكى از عوامل زمينه‏ساز اخلاق است و به همين دليل افرادى كه گرفتار جهل و جاهليت هستند آلودگى بيشتر دارند و عالمان آگاه كه داراى معارف الهى هستند آلودگى كمترى دارند هر چند هر يك از اين دو نيز استثناهائى دارند!

به همين دليل، در قرآن مجيد در مورد دعوت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى‏خوانيم كه او مبعوث شد تا «آيات خداوند را بر مردم بخواند و از آلودگيهاى اخلاقى و گناهان پاكسازى كند. (هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين) (سوره جمعه، آيه‏2)

و به اين ترتيب، نجات از ضلال مبين و گمراهى آشكار و همچنين پاكسازى از رذائل اخلاقى و گناهان به دنبال تلاوت آيات قرآن مجيد و تعليم كتاب و حكمت فراهم است كه بى‏شك نشانه روشنى بر وجود ارتباط در ميان اين دو است.

در جلد اول از دوره اول پيام قرآن، به هنگام بحث پيرامون مسائل مربوط به معرفت و شناخت، شواهد زنده فراوانى از آيات قرآن مجيد بر ارتباط علم و معرفت‏با فضائل اخلاقى و رابطه جهل و عدم شناخت‏با رذائل اخلاقى بيان گرديده كه در اينجا به ده نمونه از آن به صورت فشرده اشاره مى‏كنيم:

1- جهل سرچشمه فساد و انحراف است! در آيه‏55 سوره نمل مى‏خوانيم كه لوط پيامبر برگ خدا به قوم منحرفش فرمود: «انكم لتاتون الرجال شهوة من دون النساء بل‏انتم قوم تجهلون; آيا شما به جاى زنان از روى شهوت به سراغ مردان مى‏رويد؟! شما قومى نادانيد!»

در اينجا، جهل و نادانى قرين با انحراف جنسى و فساد اخلاقى شمرده شده.

2- جهل سبب بى‏بندوبارى جنسى است! در آيه‏33 سوره «يوسف‏» مى‏خوانيم كه آن حضرت در كلام خودش بى‏بندوبارى جنسى را همراه با جهل مى‏شمارد: «قال رب السجن احب الى مما يدعوننى اليه والا تصرف عنى كيدهن اصب اليهن و اكن من الجاهلين; او (يوسف) گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اين زنان مرا به سوى آن مى‏خوانند! و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من باز نگردانى، به آنها متمايل مى‏شوم و از جاهلان خواهم بود!»

3- جهل يكى از عوامل حسادت است! در آيه‏89 سوره يوسف مى‏خوانيم: (در آن زمان كه او عزيز مصر شد و بر تخت قدرت نشست و بطور ناشناس در برابر برادرانش كه براى تحويل گرفتن گندم از كنعان به مصر آمده بودند، ظاهر شد;) چنين گفت: «قال هل علمتم ما فعلتم بيوسف و اخيه اذانتم جاهلون; آيا دانستيد با يوسف و برادرش (بنيامين) چه كرديد، آن گاه كه جاهل بوديد!»

يعنى جهل شما سبب آن حسادت شديد و آن حسادت سبب شد كز پروردگارشان به خود مشغول نمى‏كند.

و اين منزه بودن دلهايشان همان تنزيهى است كه آنان نسبت‏به خداى تعالى دارند.

آرى، اولياء خدا، پروردگار خود را از هر چيزى كه لايق به ساحت قدس او نيست منزه‏مى‏دارند، چه شريك در اسم و چه شريك در معنا، و چه نقص، و چه عدم.و نيز تسبيح آنان‏در باره پروردگارشان تنها تسبيح به زبان و صرف گفتن"سبحان الله"نيست، بلكه تسبيحشان‏هم به زبان، هم به عمل و هم به قلب مى‏باشد، چون تسبيح اگر كمتر از اين و در مرحله‏اى‏پايين‏تر از اين باشد تسبيحى آميخته با شرك است، همچنانكه خداى تعالى فرموده: "و ما يؤمن‏اكثرهم بالله الا و هم مشركون" (17)

و اين اولياء خدا كه خداى تعالى دلهايشان را از پليدى محبت غير خود - كه دل رامشغول از ذكر خدا مى‏سازد - پاك ساخته و از محبت‏خويشتن پر نموده است، اراده نمى‏كنندمگر خود خدا را، چون خداى تعالى خيرى است كه شرى با آن نيست، آرى"و الله خير" (18)

و نيز اولياى خدا با دلهاى مالامال از خير و سلام خود با احدى روبرو نمى‏شوند مگربخير و سلام.بله، مگر آنكه طرف مقابل كسى باشد كه خير و سلام را مبدل به شر و ضرر سازد، كه در اين صورت اولياى خدا نيز با شر، با آنان برخورد مى‏كنند.همانطورى كه قرآن كريم، شفاءقلوب است‏براى كسانى كه خواهان شفاء از آن باشند و ليكن براى ظالمين ثمره‏اى جز بيشترشدن گمراهى ندارد.

و نيز اولياى خدا و دارندگان چنين قلبى طاهر به هيچ چيز و هيچ حادثه‏اى بر نمى‏خورندمگر آنكه آن را نعمتى از نعمت‏هاى خدا يافته، با ديد نعمت‏به آن مى‏نگرند، نعمتى كه ازصفات جمال خدا و معانى كمال او حكايت دارد و عظمت و جلال او را بيان مى‏كند، در نتيجه‏اگر چيزى را توصيف مى‏كنند - بدان جهت است كه آن را يكى از نعمت‏هاى خدا مى‏بينند، وجمال خدا - در اسماء و صفاتش - را در آن چيز مشاهده مى‏كنند، و در هيچ چيز از پروردگار خودغافل و دستخوش فراموشى نمى‏شوند - قهرا اين توصيفشان از آن چيز توصيف پروردگارشان‏است، به افعال و صفات جميل و در نتيجه ثنائى است از آنان بر خدا و حمدى است از ايشان‏براى خدا، چون حمد چيزى جز ثناء به فعل اختيارى جميل نمى‏باشد.

اين است وضع اولياى خداى تعالى مادام كه در دنيايند، يعنى در دار عمل قرار دارند، ودر امروزشان براى فردايشان جد و جهد دارند، و اما بعد از آنكه از اين خانه خارج شده، به لقاءپروردگارشان رسيدند و خداى تعالى وعده‏هائى كه به آنان داده بود بطور كامل به آنان داده، ودر رحمت و در دار كرامت‏خود جايشان داد، و در آن هنگام نورشان را تمام مى‏كند همان نورى‏را كه در دنيا فقط به آنان داده بود، و قرآن كريم وضع آن روز آنان را چنين حكايت مى‏كند: "نورهم يسعى بين ايديهم و بايمانهم يقولون ربنا اتمم لنا نورنا" (19) .

در اين جا است كه خداى تعالى شرابى طهور به آنان مى‏چشاند و با آن، سريره وباطنشان را از هر شرك آشكار و پنهانى پاك مى‏كند، و در نور علم و يقين غرقشان مى‏سازد، و ازاقيانوس دلشان چشمه‏هاى حكمت‏بر زبانهايشان جارى مى‏كند، در نتيجه نخست‏خداى تعالى‏را تسبيح و تنزيه نموده، سپس به رفقايشان كه همان انبياء و صديقين و شهداء و صالحين‏اندسلام مى‏كنند، آنگاه خدا را با رساترين وجه و به بهترين بيان حمد و تسبيح و ثنا مى‏گويند.

اين آن مطالبى است كه دو آيه شريفه مورد بحث قابل انطباق بر آنها هست - و خداداناتر است - اينك اين دو آيه را جمله جمله معنا مى‏كنيم: كسانى كه ايمان آورده و اعمال‏صالح مى‏كنند"تجرى من تحتهم الانهار فى جنات النعيم"، در جنات نعيم نهرها از زيركاخشان روان است.گفتيم كه در اين جمله سخن از بهشت ولايت و تطهير دلها است، "دعويهم فيها سبحانك اللهم"، دعوايشان در آن بهشت‏ها همه اين است كه بارالها تو راتسبيح مى‏گوئيم.و گفتيم كه در اين جمله خدا را از هر نقص و حاجت و شريكى منزه مى‏دارند، و اين گفتارشان بر وجه حضور است، يعنى خدا را حاضر مى‏بينند و تسبيحش مى‏گويند، چون‏اولياى خدا از پروردگار خود محجوب نيستند، "و تحيتهم فيها سلام"و در آنجا درودشان به‏يكديگر سلام است، كه اين ملاقات را به نشانه امنيت مطلق نامگذارى كردن است، گو اينكه‏در دنيا نيز يكديگر را به كلمه سلام تحيت مى‏گويند، و ليكن سلام در دنيا علامت امنيت نسبى وامنيتى اندك است، اما در بهشت علامت امنيت مطلق است، "و آخر دعويهم ان الحمد لله‏رب العالمين"آخرين مرحله كمال علم اهل بهشت‏بدينجا منتهى مى‏شود كه خدا را بعد ازتسبيح و تنزيه ثنا گويند.

در سابق در تفسير آيه شريفه: "الحمد لله رب العالمين" (20) نيز گفتيم كه هر چندهر كسى مى‏تواند به زبان بگويد"الحمد لله"و ليكن از آنجا كه حمد، توصيف و ستودن خداى‏تعالى است، هر كسى نمى‏تواند خداى را توصيف كند، اين كار تنها از بندگان مخلص خداى‏تعالى بر مى‏آيد، افراد انگشت‏شمارى كه خداى تعالى آنان را براى خود خالص نموده، و به كرامت قرب خود اختصاص داده و هيچ واسطه‏اى بين آنان و بين خداى تعالى نيست.به آيه زيرتوجه بفرمائيد كه چگونه خداى تعالى را از توصيف خلق منزه دانسته و تنها توصيف بندگان‏مخلص را امضاء مى‏كند: "سبحان الله عما يصفون الا عباد الله المخلصين" (21) .

و به همين جهت است كه مى‏بينيم خداى عز و جل حمد كسى را در كلام مجيدش نقل‏نكرده الا حمد افراد انگشت‏شمارى از انبياى گرامش را، مانند نوح، ابراهيم، محمد، داوودو سليمان(عليهم صلوات الله).در گفتگويش با جناب نوح(ع)فرموده: "فقل الحمدلله الذى نجينا من القوم الظالمين" (22) و از جناب ابراهيم(ع)حكايت كرده كه‏گفت: "الحمد لله الذى وهب لى على الكبر اسمعيل و اسحق" (23) ، و در چند جا كه‏دستوراتى به رسول اسلام(ص)مى‏دهد مى‏فرمايد: "قل الحمد لله" (24) ، و از داوود و سليمان(ع)حكايت كرده كه: "و قالاالحمد لله" (25) .

همچنانكه در چند جاى كلام مجيدش حمد اهل بهشت را حكايت كرده است، مانند: "و قالوا الحمد لله الذى هدينا لهذا" (26) " و قالوا الحمد لله الذى اذهب عنا الحزن" (27) ، "و قالواالحمد لله الذى صدقنا وعده" (28) "و آخر دعويهم ان الحمد لله رب العالمين".

از آيه مورد بحث استفاده مى‏شود كه خداى سبحان، مؤمنين از اهل بهشت را سرانجام‏به بندگان مخلص خود ملحق مى‏سازد، پس اين آيه دلالت دارد بر وعده‏اى جميل و بشارتى‏عظيم به مؤمنين.


پى‏نوشتها:

(1)هان اى انسان!تو دائما در حال تلاش و حركت‏به سوى پروردگارت هستى، تلاشى كه تو را به‏ديدار او مى‏كشاند."سوره انشقاق، آيه 6"

(2)مجمع البيان، ط.اسلاميه، ج 5، ص 91.

(3)ما خواب شما را مايه راحتى شما و شب را پوشش و روز را براى معاش شما قرار داديم."سوره‏نبا، آيات 9 - 11".

(4)"سوره حمد، آيه 7".

(5)"سوره نساء، آيه 69".

(6)محققا ابرار از جامى خواهند نوشيد كه مزاج كافور دارد، از چشمه‏اى كه بندگان خدا از آن‏مى‏نوشند، چشمه‏اى كه خود آنان آنرا به نوعى ناگفتنى بجوشش در مى‏آورند."سوره انسان، آيات 5 و 6".

(7)محققا ابرار در نعيم خواهند بود...و از شرابى سر به مهر خواهند نوشيد...، چشمه‏اى كه تنهامقربين از آن - و يا به آن مى‏نوشند - "سوره مطففين، آيات 22 - 28"

(8)بيشتر مردم به خدا ايمان نمى‏آورند، مگر آنكه در عين حال مشركند."سوره يوسف، آية 106"

(9)"سوره طه، آيه 73".

(10)نورشان در پيشاپيش آنان و در سمت راستشان در حركت است، مى‏گويند: پروردگارا نور ما رابراى ما به حد كمال و تمام برسان."سوره تحريم، آيه 8"

(11)"نورشان در پيشاپيش آنان و در سمت راستشان در حركت است، مى‏گويند: پروردگارا نور ما را براى ما به حد كمال و تمام برسان «سوره تحريم، آيه 8»

(12)"سوره حمد، آيه 2".

(13)منزه است‏خداى تعالى از آنچه خلق در توصيفش مى‏گويند، مگر توصيف بندگان مخلص او."سوره صافات، آيات 159 و 160".

(14)بگو سپاس خداى را كه ما را از شر قوم ستمكار نجات بخشيد."سوره مؤمنون، آيه 28".

(15)حمد خداى را كه در پيرى اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد."سوره ابراهيم، آيه 39".

(16)بگو حمد از آن خدا است."سوره نمل، آيه 93"

(17)گفتند: الحمد لله"سوره نمل، آيه 15".

(18)و گفتند حمد خدائى را سزا است كه ما را براى رسيدن به چنين سرانجامى هدايت فرمود."سوره اعراف، آيه 43"

(19)و گفتند حمد آن خدائى را كه اندوه و دلواپسى را از ما ببرد."سوره فاطر، آيه 34"

(20)و گفتند حمد آن خدائى را سزا است كه به وعده‏اى كه به ما داده بود وفا كرد."سوره زمر، آيه 74".

(21) سوره زمر آيه 42

(22) سوره سجده آيه 10 - 11

(23) سوره سجده آيه 9

(24) سوره اسراء آيه 85

(25) سوره يس آيه 82 - 83

(26) سوره قمر آيه 50

(27) سوره طه آيه 55

(28) سوره الرحمان آيه 14

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 01 اردیبهشت 1399 ساعت: 14:12 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,
نظرات(0)

قرآن‏ شناسی از دیدگاه امام خمینی(ره)

بازديد: 81
قرآن‏ شناسی از دیدگاه امام خمینی(ره)

عنوان پروژه :

قرآن‏ شناسی از دیدگاه امام خمینی(ره)

استاد :

 

قرآن‏ شناسی از دیدگاه امام خمینی(ره)

قرآن شناسان تاكنون قرآن را از زاویه‏های مختلف نگاه كرده‏اند. همچنین افكار و اندیشه‏های امام خمینی (ره) به عنوان یك قرآن شناس برجسته و تأثیرگذار بر مسلمانان از جهات گوناگون بررسی و تحقیق شده است. نویسنده مقاله حاضر كوشیده است تا قرآن‏شناسی امام را از نظر راه و رسم برخورداری از قرآن طرح و شرح كند. ما امیدواریم كه این مقاله از یك سو فتح بابی باشد برای قرآن‏شناسی دیگران و از سی دیگر، گامی هرچند كوچك در فراخوانی از همه آنان كه مایلند در ویژه‏نامه قرآن‏شناسی امام خمینی ما را یاری رسانند.

 

این كتاب بزرگ الهی كه از عالم غیب الهی و قرب ربوبی نازل شده... از بزرگترین مظاهر رحمت مُطلقه الهیه است. این مطلبی است كه امام خمینی در كتاب آداب الصلواة عنوان كرده‏اند.

قرآن شریف به قدری جامع لطایف و حقایق و سرایر و دقایق توحید است كه عقول اهل معرفت در آن حیران می‏ماند. این، اعجاز بزرگ این صحیفه نورانیه آسمانی است، نه فقط حسن تركیب و لطف بیان و غایت فصاحت و نهایت بلاغت و كیفیت دعوت و اخبار از مغیبات و اِحكام اَحكام و اتقان تنظیم عایله و امثال آن، كه هر یك مستقلاً اعجازی فوق طاقت و خارق عادت است. بلكه می‏توان گفت این كه قرآن شریف معروف به فصاحت شد و این اعجاز در بین سایر معجزات مشهور آفاق شد، برای این بود كه در صدر اول اعراب را این تخصص بود و فقط این جهت از اعجاز را درك می‏كردند و جهات مهم‏تری كه در آن موجود بود و جهت اعجازش بالاتر و پایه ادراكش عالی‏تر بود اعراب آن زمان درك نكردند. الآن نیز آنهایی كه هم افق آنها هستند، جز تركیبات لفظیه و محسنات بدیعیه و بیانیه چیزی از این لطیفه الهیه ادراك نكنند.1

قرآن یك سفره گسترده‏ای است كه همه از آن استفاده می‏كنند، منتها هر كس به وضعی استفاده می‏كند.2 آن برای رشد جهانیان و نقطه جمع همه مسلمانان بلكه عایله بشری از مقام شامخ احدیت به كشف تام محمدی (ص) تنزل كرد كه بشریت را به آنچه باید برسند، برساند. این صحیفه الهیه، كتاب احیای قلوب به حیات ابدی علم و معارف الهیه است. این كتاب خداست و به شؤون الهیه جل و علا دعوت می‏كند.4

اهداف و مقاصد نزول قرآن

ما باید مقصود از تنزیل این كتاب را قطع نظر از جهات برهانی، كه خود به ما مقصد را می‏فهماند، از خود كتاب خدا اخذ كنیم. صاحب كتاب مقصد خود را بهتر می‏داند. اكنون به فرموده‏های این مصنف راجع به شؤون قرآن نظر می‏كنیم، می‏بینیم خود می‏فرماید: "ذالك الكتاب لاریب فیه هدی" للمتقین". این كتاب را كتاب هدایت خوانده است. می‏بینیم در یك سوره كوچك چندین مرتبه می‏فرماید: "ولقد یسرنا القرآن للذكر فهل من مذكر" می‏بینیم می‏فرماید "وانزلنا الیك الذكر تبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفكرون". می‏فرماید: "كتاب انزلناه مبارك لیدبروا آیاته و لیتذكر اولوالالباب". (سوره ص آیه29)

بدان كه این كتاب شریف، چنانچه خود بدان تصریح فرموده، كتاب هدایت و راهنمای سلوك انسانیت و مربی نفوس و شفای امراض قلبیه و نوربخش سیر الی الله است. بالجمله، خدای تبارك و تعالی به واسطه سعه رحمت بر بندگان، این كتاب شریف را از مقام قرب و قدسی خود نازل فرموده و بر حسب تناسب عوالم تنزل داده تا به این عالم ظلمانی و سجن طبیعت رسیده و به كسوه الفاظ و صورت حروف درآمده، برای استخلاص مسجونین در این زندان تاریك دنیا رهایی مغلولین در زنجیرهای آمال و امانی و رساندن آنها از حضیض نقص و ضعف و حیوانیت به اوج كمال و قوت و انسانیت.5،

مقصد قرآن، چنانچه خود آن صحیفه نورانیه می‏فرماید: هدایت به سبل سلامت است و اخراج از همه مراتب ظلمات است به عالم نور و هدایت به طریق مستقیم است. باید انسان به تفكر در آیات شریفه مراتب سلامت را از مرتبه دانیه آن، كه راجع به قوای ملكیه است تا منتهی النهایه آن كه حقیقت قلب سلیم است... به‏دست آورد. و سلامت قوای ملكیه و ملكوتیه گم شده قاری قرآن باشد، كه در این كتاب آسمانی این گم شده موجود است و باید با تفكر آنرا استخراج كند.6 هیچ جا بهتر از قرآن نیست. هیچ مكتبی بالاتر از قرآن نیست. این قرآن است كه ما را هدایت می كند به مقاصد عالیه كه در باطن ذاتمان توجه به او هست و خودمان نمی‏دانیم. 7

اتصال معنویت به مادیات و انعكاس معنویت در همه جهات مادیت از خصوصیات قرآن است كه افاضه فرموده است. قرآن در عین حالی كه یك كتاب معنوی، عرفانی و آنطوری است كه به دست ماها، به خیال ماها، به خیال جبرییل امین هم نمی‏رسد، در عین حال یك كتابی است كه تهذیب اخلاق می‏كند، استدلال هم می‏كند، حكومت هم می‏كند، و وحدت را هم سفارش می‏كند و قتال را هم سفارش می‏كند

[ آرمان اصلی وحی این بوده است كه برای بشر معرفت ایجاد كند، معرفت به حق تعالی در راس همه امور این معناست. اگر تزكیه گفته شده و دنبالش تعلیم گفته شده است، برای این است كه نفوس تا تزكیه نشوند نمی‏توانند برسند.9] از مقاصد و مطالب آن، دعوت به تهذیب نفوس و تطهیر بواطن از ارجاس طبیعت و تحصیل سعادت و بالجمله، كیفیت سیر و سلوك الی الله است10

قرآن و كتاب‏های حدیث، كه منابع احكام و دستورات اسلام است با رساله‏های عملیه كه توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته می‏شود، از لحاظ جامعیت و اثری كه در زندگی اجتماعی می‏تواند داشته باشد به كلی تفاوت دارد نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن، از نسبت صد به یك هم بیشتر است.11 كتابی است كه آدمی باید از اینجا تا آخر دنیا و تا آخر مراتب حركت بكند، یك همچو كتابی است كه هم معنویات انسان را درست می‏كند و هم حكومت را درست می‏كند، همه چیز توی قرآن هست.12 قرآن كتاب تعمیر مادیات نیست. همه چیز است. انسان را به تمام ابعاد تربیت می‏كند، مادیات را در پناه معنویات قبول دارد ، و مادیات را تبع معنویات قرار می‏دهد.13 ما یك همچو كتابی داریم كه مصالح شخصی، مصالح اجتماعی، مصالح سیاسی، كشورداری و همه چیزها در آن هست. قرآن مشتمل بر تمام معارف است و تمام مایحتاج بشر است.15

انگیزة بعثت بسط این سفره در بین بشر از زمان نزول تا آخر است این یكی از انگیزه‏های كتاب است و انگیزه بعثت است. "بعث الیكم" رسولی را كه تلاوت می‏كند بر شما قرآن را، آیات الهی را، ویزكیهم و یعلمهم الكتاب الحكمه" این شاید غاین این تلاوت باشد، تلاوت می‏كند برای تزكیه و برای تعلیم و برای تعلیم همگانی، تعلیم همین كتاب و تعلیم حكمت كه آن هم از همین كتاب است. پس انگیزه بعثت نزول قرآن است و انگیزه تلاوت قرآن بر بشر این است كه تزكیه پیدا كنند و نفوس مصفا بشوند از این ظلماتی كه در آنها موجود است تا اینكه بعد از اینكه نفوس مصفا شدند، ارواح و اذهان آنها قابل این بشود كه كتاب و حكمت را بفهمند.16 انگیزه نزول این كتاب مقدس این است كه این كتاب در دسترس همه قرار بگیرد و همه از او به اندازة سعه وجودی و فكری خودشان استفاده كنند. 17

مهجوریت قرآن و راه‏های رهایی از آن

اكنون ببیینم چه گذشته است بر كتاب خدا، این ودیعه الهی و ماترك پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله و سلم. مسایل اسف انگیزی كه باید برای آنها خون گریه كرد، پس از شهادت حضرت علی شروع شده است. خودخواهان و طاغوتیان، قرآن كریم را وسیله‏ای كردند برای حكومتهای ضد قرآنی و مفسران حقیقی قرآن و آشنایان به حقایق را با بهانه‏های مختلف و توطیه‏های از پیش تهیه شده آنان را عقب زده و با قرآن در حقیقت، قرآن را، كه برای بشر تا ورود به حوض، بزرگترین دستور زندگانی مادی و معنوی بوده و هست از صحنه خارج كردند و هر چه این بنیان كج به جلو آمد، كجی‏ها و انحراف‏ها افزون شد. تا آنجا كه قرآن كریم را كه برای رشد جهانیان و نقطه جمع همه مسلمانان، بلكه عایله بشری، از مقام شامخ احدیت به كشف تام محمدی تنزل كرد، كه بشریت را به آنچه باید برسند، برساند و این ولیده "علم الاسماء" را از شر شیاطین و طاغوت‏ها رها سازد، و جهان را به قسط و عدل برساند و حكومت را به دست اولیاء الله معصومین، علیهم صلوات الاولین و الاخرین بسپارد تا آنان به هر كه صلاح بشریت است بسپارند، چنان از صحنه خارج نمودند كه گویی نقشی برای هدایت ندارد... و مع‏الاسف به دست دشمنان توطیه‏گر و دوستان جاهل، قرآن، این كتاب سرنوشت ساز، نقشی جز در گورستان‏ها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آن كه باید وسیله جمع مسلمانان و بشریت و كتاب زندگی آنان باشد، وسیله تفرقه و اختلاف گردید و یا به كلی از صحنه خارج شد.18

ای قرآن، ای تحفه آسمانی و ای هدیه رحمانی! تو را خدای جهان برای زنده كردن دل‏های ما و باز كردن گوش و چشم توده مردم فرستاد، تو نور هدایت و رهنمای سعادت ما هستی تو ما را از منزل حیوانی می‏خواهی به اوج انسانی وجود رحمانی برسانی، فسوسا كه آدمیزادگان قدر تو را ندانسته و پیروی تو را فرض خود نشمردند، اسفا كه قانون های تو در جهان عمل نشد تا همین ظلمتخانه و جایگاه مشتی وحشیان و درندگان كه خود رامتمدنین جهان می‏دانند، رشك بهشت برین شود و عروس سعادت در همین جهان در آغوش همه درآید. 19

اسلام همه چیز برای مسلمین آورده است، همه چیز، قرآن در آن همه چیز است لكن مع‏الاسف ما استفاده از آن نكرده‏ایم و مسلمین مهجورش كردند یعنی استفاده‏ای كه باید از آن بكنند نكردند. 20

قرآن و اسلام مهجور و مظلوم‏اند، برای اینكه مهجوریت قرآن و مهجوریت اسلام به این است كه مسایل مهم قرآنی و مسایل مهم اسلامی یا به كلی مهجور است یا برخلاف آنها بسیاری از دولت‏های اسلامی قیام كرده‏اند. 21

بر قرآن آموز و آنكه از قرآن بهره می بردلازم است كه یكی دیگر از آداب مهمه را به كار بندد تا استفاده حاصل شود و آن رفع موانع است كه ما از آنها تعبیر می‏كنیم به حجب بین مستفید قرآن. این حجابها بسیار است كه ما به بعض از آنها اشاره می‏نماییم.

از حجاب‏های بزرگ، حجاب خودبینی است كه شخص متعلم، خود را به واسطه این حجاب مستغنی بیند و نیازمند استفاده نداند. و این از شاهكارهای مهم شیطان است كه همیشه كمالات مرهومه را بر انسان جلوه دهد و انسان را به آنچه كه دارد راضی و قانع كند و ماورای آنچه پیش اوست، هر چیز را از چشم او ساقط كند. مثلاً اهل تجوید را به همان علم جزیی قانع كند و آن را در نظر آنها جلوه‏های فراوان دهد و دیگر علوم را از نظر آنها بیفكند و حَمَله قرآن را پیش آنها به خود آنها تطبیق دهد و آنها را از فهم كتاب نورانی الهی و استفاده از آن محروم كند و اصحاب ادبیت را به همان صورت بی‏مغز راضی كند و تمام شؤون قرآن را در همان كه پیش آنهاست نمایش دهد. و اهل تفاسیر به طور معمول را سرگرم كند به وجوه قرایات و آرای مختلف از باب لغت و وقت نزول و شأن نزول و مدنی و مكی بودن و تعداد آیات و حروف و امثال این امور... شخص مستفید باید تمام این حجب را خرق كند و از ماورای این حجب به قرآن نظر كند و در هیچیك از این حجاب‏ها توقف نكند كه از قافله سالكان الی الله باز ماند و از دعوت‏های شیرین الهی محروم شود.22

یكی دیگر از حجاب‏هایی كه مانع از استفاده از این صحیفه نورانیه است، اعتقاد به آن است كه جز آن كه مفسرین نوشته یا فهمیده‏اند، كسی را حق استفاده از قرآن شریف نیست. و تفكر و تدبر را به تفسیر به رای كه ممنوع است، اشتباه نمودند و به واسطه این رأی فاسد و عقیدة باطله، قرآن شریف را از جمیع فنون استفاده عاری و قرآن را به كلی مهجور نموده‏اند در صورتی كه استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأی باشد. 23

یكی دیگر از حجب كه مانع از فهم قرآن شریف و استفاده از معارف و مواعظ این كتاب آسمانی است، حجاب معاصی و كدورات حاصله از طغیان و سركشی نسبت به ساحت پروردگار عالمیان است كه قلب را حاجب شود از ادراك حقایق. 24

از حجب غلیظه، كه پرده ضخیم است بین ما و معارف و مواعظ قرآن، حجاب حب دنیاست كه به واسطه آن قلب تمام هم خود را صرف آن كند و وجهه قلب یكسره دنیوی شود و قلب به واسطه این محبت از ذكر خدا غافل شود و از ذكر و مذكور اعراض كند. و هرچه علاقه‏مندی به دنیا و اوضاع آن زیادت شود، پرده و حجاب قلب ضخیم‏تر گردد. 25

مادامی كه انسان در حجاب خود هست نمی‏تواند این قرآن را كه نور است و به حسب فرمایش خود قرآن، نور است، نور را كسانی كه در حجاب هستند پشت حجاب‏های زیاد هستند، نمی‏توانند ادراك كنند. گمان می‏كنند كه می‏توانند اما نمی‏توانند. تا انسان از حجاب‏های بسیار ظلمانی خود خارج نشود، تا گرفتار هواهای نفسانی است، تا گرفتار خودبینی‏هاست، تا گرفتار چیزهایی است كه در باطن خود ایجاد كرده است از ظلماتی كه بعضی‏ها فوق بعض است، لیاقت پیدا نمی‏كند انسان كه این نور الهی در قلب او منعكس شود. 26

راه‏های ترویج قرآن (اصول ترویج قرآن)

یكی از وصایای رسول اكرم (ص) وصیت به تلاوت قرآن است. و فضل تلاوت و حفظ و حمل و تمسك و تعلم و مداومت و مزاولت و تدبر در معانی و اسرار آن بیش از آن است كه به فهم قاصر ما درست آید و آنچه از اهل بیت عصمت -علیهم السلام - درخصوص آن وارد شده است در این اوراق نگنجد؛ و ما به بعض آن قناعت می‏كنیم فرموده: قرآن عهد خداوند است به سوی بندگان؛ همانا سزاوار است كه هر فرد مسلمانی در هر روز به آن عهد نظر كند و از آن پنجاه آیه قرائت كند. فرمود حضرت سجاد علیه السلام- كه آیات قرآن خزانه‏هایی است، پس هر وقت گشوده شد خزینه‏ای، سزاوار است كه نظر كنی در آن. و در اخبار رجوع به آن و تدبر در معانی آن بسیار وارد است. و در حدیث است كه: مؤمنی كه قرائت قرآن كند در حال جوانی، داخل شود قرآن به گوشت و خون او، و او را خداوند با سفرای كرام نیكوكار قرار دهد، و قرآن پناه اوست در قیامت و در محضر حق گوید: خداوندا هر عاملی اجر عملش را گرفت غیر از عامل به من، پس بهترین عطایای خود را به او برسان. پس خدای تعالی به او بپوشاند دو حله از حله‏های بهشتی و بر سر او تاج كرامت نهد. پس خطاب شود: آیا راضی شدی؟ قرآن عرض كند: من امید بیشتر داشتم پس امن و امان را به دست راست او دهند و حذر را به چپ. پس داخل بهشت شود و به او گفته شود قرائت كند و بالا بیا درجه‏ای پس به قرآن خطاب شود: آیا او را به مقامات رساندم و تو راضی شدی؟ عرض كند آری فرمود حضرت صادق ـ علیه‏السلام ـ كه كسی كه قرآن را بسیار قرائت كند و با او عهد تازه كند به مشقت كشیدن در حفظ آن، دو اجر به او عطا فرمایند و از این حدیث شریف معلوم می‏شود كه مطلوب در تلاوت قرآن شریف آن است كه در اعماق قلب انسان تأثیر كند. 27

و از آداب لازمه قرائت قرآن، كه در تأثیر در قلوب سمت رُكنیت دارد و بدون آن هیج عملی را قیمتی نیست، بلكه ضایع و باطل و موجب سخط الهی است، اخلاص است كه سرمایه مقامات اخرویه و رأس المال تجارت آخرت است. در این باب نیز در اخبار اهل بیت (ع) سفارش بلیغ شده است از آن جمله آن است كه جناب كلینی، حدیث كند: قاریان قرآن سه گروه‏اند: یكی آنان كه قرائت قرآن را سرمایه معیشت اتخاذ نمودند و به واسطه آن از ملوك حقوق و شهریه گیرند و بر مردم تقدم جویند و دیگر، آنان‏كه حفظ حروف و صورت قرآن كنند و تضییع حدود آن نمایند و او را پشت سر اندازند چنانچه سوار قدح خود را به پشت آویزد، خداوند زیاد نكند این قسم حَمَله قرآن را، و طایفه دیگر آنان هستند كه قرآن را تلاوت كنند و با دوای قرآن دردهای قلب خود را علاج كنند. 28

از آداب قرائت، كه موجب تأثیر در نفس نیز هست و سزاوار است كه شخص قاری مواظبت آن كند، ترتیل در قرائت است و آن، به طوری كه در حدیث است، عبارت است از حد توسط بین سرعت و تعجیل در آن و تأنی و فتور مفرط كه كلمات از هم متفرق و منتشر گردد گوید پرسیدم از حضرت صادق سلام الله علیه از قول خدای تعالی كه می‏فرماید: "و رتّل القرآن ترتیلاً" فرمود یعنی اظهار كن آنرا اظهار كاملی و سرعت مكن در آن چنانچه در شعر سرعت می‏كنی و متفرق مكن اجزای آنرا چون ریگهای متفرق كه اجزایش با هم ملتیم نشود، لیكن قرائت كنید كه تأثیر در قلوب كند و دل‏های سخت شما را به فزع آورد و هّم شما آخر سوره نباشد یعنی مقصود شما آن نباشد كه قرآن را در چند روز ختم كنید و یا این سوره را به زودی ختم نموده و به آخر برسانید پس انسان كه می‏خواهد كلام خدا را قرائت كند و به آیات الهیه قلب قاسی خود را مداوا كند و با كلام جامع الهی شفای امراض قلبیه خود را بگیرد و با نور هدایت این مصباح منیر غیبی و این نور را دریابد، باید اسباب ظاهریه و باطنیه آن را فراهم كند و آداب صوریه و معنویه آن را فراهم كند، نه مثل آن كه اگر گاهگاهی هم تلاوت قرآن كنیم، علاوه بر آن كه از معانی و مقاصد آن و اوامر و نواهی و وعظ و زجر آن به كلی غافلیم، و گویی آیاتی كه در آن ذكر اوصاف جهنم و عذاب الیم آن یا بهشت و كیفیات نعیم آن گردیده به ما ربطی ندارد و نعوذ بالله در خواندن كتاب قصه حضور قلب ما بیشتر و حواس ما جمع‏تر است از كتاب كریم خدایی - از آداب ظاهر آن نیز غفلت كنیم. 29

مطلوب در قرائت قرآن كریم آن است كه درقلب صورت آن نقش بندد و اوامر و نواهی آن تأثیر كند، و دعوت آن جایگزین شود و این مطلوب حاصل نشود مگر آن كه آداب قرائت ملحوظ شود مقصود از آداب آن نیست كه پیش بعضی قراء متداول شده است كه تمام همّ و همت منصرف به مخارج الفاظ و تادیه حروف شود بلكه مقصود آدابی است كه در شریعت مطهره منظور شده است كه اعظم و عمدة آنها تفكر و تدبر و اعتبار به آیات آن است. 30

یكی از آداب مهمه قرائت قرآن، كه عارف و عامی در آن شركت دارند، و از آن نتایج حسنه حاصل شود و موجب نورانیت قلب و حیات باطنی شود، "تعظیم" است/ و آن موقوف به فهم عظمت و بزرگی و جلالت و كبریای آن است. 31

ما همه قرآن شریف را می‏دانیم كه از معدن وحی الهی برای تكمیل بشر و تخلیص انسان از محبس ظلمانی طبیعت و دنیا نازل شده است و وعده و وعید آن همه حق صراح و حقیقت ثابته است و در تمام مندرجات آن شایبه خلاف واقع نیست، با این وصف این كتاب بزرگ الهی در دل سخت ما به اندازة یك كتاب قصه تأثیر ندارد نه دلبستگی به وعده‏های آن داریم تا دل را از این دنیای دنی و نشئه فانیه برگیریم و به آن نشیه باقیه بربندیم و نه خوفی از وعید آن به قلب ما حاصل آید تا از معاصی الهیه و مخالفت با ولی نعمت احتراز كنیم، این نیست جز آنكه حقیقت و حقیقت قرآن به قلب ما نرسیده و دل ما به آن نگرویده. 32

از حضرت رسول، صلی الله علیه و آله، روایت شده كه هر كه فاتحه الكتاب را قرائت كند، ثواب قرائت قرآن به او می‏دهند. و در روایت دیگر است كه مثل آن است كه تمام قرآن را قرائت نموده... از حذیفه بن یمان رضی الله عنه منقول است كه حضرت رسول خدا (ص) فرمود، "خدای تعالی می‏فرستد عذاب حتم مقضی را برای قومی، پس قرائت كند بچه‏ای از بچه‏های آنها در كتاب: "الحمدلله رب العالمین" چون خدای تعالی می‏شنود چهل سال عذاب را از آنها مرتفع كند. و از ابن عباس منقول است كه در حالی كه ما نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم، ناگاه فرشته‏ای آمد و گفت بشارت باد ترا دو نوری كه به تو داده شده و به انبیای قبل از تو داده نشده آن دو نور فاتحه‏الكتاب و خواتیم سورة بقره است. [كسی ] قرائت نكند هرگز حرفی از آن را مگر آنكه حاجت او می‏دهم. 33

آثار انس با قرآن

تلاوت قرآن در واقع زمانی مطلوب است كه در اعماق قلب انسان تأثیر كند و باطن انسان صورت كلام الهی گردد و از مرتبه ملكه به مرتبه تحقق رسد و اشاره به این فرموده آنجا كه می‏فرماید، جوان مؤمن اگر قرائت كند، قرآن در گوشت و خون او وارد شود. و این كنایه از آن است كه صورت قرآن در قلب مستقر و جایگزین گردد به طوری كه خود باطن انسان كلام الله مجید و قرآن حمید گردد به اندازه لیاقت و استعدادش. 34

كسی كه خود را عادت داد به قرائت آیات و اسمای الهیه از كتاب تكوین و تدوین الهی، كم‏كم قلب او صورت ذكری و آیه‏ای به خود گیرد و باطن ذات محقق به ذكر الله و اسم الله و آیت الله شود. 35

فرزندم! با قرآن این بزرگ كتاب معرفت آشنا شو، حتی اگر شده با قرائت آن. و راهی از آن به سوی محبوب باز كن و تصور نكنی كه قرائت بدون معرفت اثری ندارد كه این وسوسه شیطان است. آخر، این كتاب از طرف محبوب است برای تو و برای همه كس و نامه محبوب محبوب است اگرچه عاشق و محب مفاد آنرا نداند و با این انگیزه حب محبوب كه كمال مطلوب است به سراغت آید و شاید دستت گیرد. 36

جناب عارف بزرگوار و شیخ عالی مقدار ما می‏فرمودند كه مواظبت بر آیات شریفه آخر سورة "حشر" از آیه شریفه "یا ایها الذین امنو اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد" تا آخر سورة مباركه با تدبر در معنی آنها در تعقیب نمازها خصوصاً در اواخر شب كه قلب فارغ البال است، خیلی مؤثر است در اصلاح نفس. 37

كسی كه تفكر و تدبر در معانی قرآن كرد، در قلب آن اثر كند و كم كم به مقام متقین رسد و اگر توفیق الهی شامل حالش شود، از آن مقام نیز بگذرد و هر یك از اعضاء و جوارح و قوای آن، آیه‏ای از آیات الهیه شود/ و شاید جزوات و جذبات خطابات الهیه او را از خود بیخود كند و حقیقت "اقرا و اصعد" را در همین عالم دریابد تا آن كه كلام را بی‏واسطه از متكلمش بشنود و آنچه در وهم من و تو ناید آن شود. 39

 

پاورقیها:

 

1- آداب الصلوة، ص 264-263

13- همان، ج 5، ص 16

11- ولایت فقیه، ص50

11- ولایت فقیه، ص50

14- همان، ج 18، ص 275

12- صحیفه نور، ج 2، ص 34

17- همان ، ج 14، ص 252

19- كشف الاسرار، ص 220

15- همان، ج 20، ص 82

18- همان، ج 21، ص 169

10- آداب الصلوه، ص 186

16- همان، ج 14، ص 252

22- آداب الصلوه، ص 197-195

27 - چهل حدیث، ص 499-497

29 - همان، ص 505-504

2- صحیفه نور، ج 19، ص 84

23- همان. ص 199

26 - صحیفه نور، ج 12، ص 253

21- همان، ج 15، ص 184

24-همان، ص 201

20- صحیفه نور، ج 1، ص 88

25- همان، ص 202

28 - همان، ص 3 و 5-500

35 - آداب الصلوه، ص 217-216

34 - چهل حدیث، ص 499

32 - شرح حدیث عقل و جهل، ص 61

33 - آداب الصلوه، ص 301-299

30 - همان، ص 500-499

38 - همان، ص 500

37 - چهل حدیث، ص 208

31 - آداب الصلوه، ص 181-180

3- همان، ج 21، ص170

36 - جلوه‏های رحمانی، ص 26

4- آداب الصلوه، ص 194-193

5 - همان، ص 185-184

6- همان، ص 203

7- صحیفه نور، ج 12، ص 225

8- همان، ج 17، ص 252

9- همان، ج 19، ص 143

 

منابع:

1.امام خمینی، آداب الصلوه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1370ش.

2.امام خمینی، جلوه‏های رحمانی، معاونت فرهنگی بنیاد شهید انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1371 ش.

3.امام خمینی، ولایت فقیه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1373 ش.

4.امام خمینی، شرح حدیث عقل و جهل، نسخه خطی موجود در مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

5.امام خمینی، كشف الاسرار، انتشارات مصطفوی، قم.

6.امام خمینی، چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1371 ش.

7.امام خمینی، صحیفه نور، (مجموعه 22 جلدی) وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول.

 

..........................................................................................................

 

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 01 اردیبهشت 1399 ساعت: 14:06 منتشر شده است
نظرات(0)

رابطه بين فرهنگ سازماني و عملكرد

بازديد: 59
رابطه بين فرهنگ سازماني و عملكرد

تعيين فرهنگ سازماني به منظور بهبود عملكرد سازماني

چكيده :

 درسال 1999 شورايي بنام شوراي سلامت خانواده درپنسيلواينا ، براي تعيين نقاط ضعف ضمعف وقت سازماني به بررسي فرهنگ پرداختن و آن را به معيارهاي خاص عملكرد نسبت دادند .

اين شورا 600 سازمان را بررسي كرد ومتوجه شد 25 درصد سازمانها تنها برروي سه خصوصيت توسعه قابليت ، توانا سازي وسازمانهاي يادگيرنده تمركز دارند . وتنها 3 درصد ازانها روي خصوصيتات مهمي مثل مديريت استراتژيك وتمركز به مشتري كارمي كند .

واژگان كليدي

هدف يا رسالت ، پيچيدگي ، سازگاري ، هماهنگي

مقدمه :

 بسياري ازصاحب نظران دراين مورد اتفاق نظر دارند كه مقصود ازفرهنگ سازماني سيستمي ازاستنباط است كه اعضا نسبت به يك سازمان دارند وهمين ويژگي موجب تفكيك دو سازمان ازيكديگر مي شود . پديده فرهنگ مي تواند نقش مهمي درصحنه زندگي اعضاي سازمان داشته باشد .

به بيان ديگر ، فرهنگ سازماني چارچوبي است كه براي كاركنان ومديران رفتار، شيوه تصميم گيري روزانه مشخص مي نمايد وآنها بايد با تكيه براين رهنمودها درصدد تائين هدفهاي سازمان برآيند .

به عنوان هيئت مديره ارشد سازمان غيرسود آور شما بايد نظريه ها وچشم اندازي براي دستياببي به سازمان داشته باشيد .

o      آيا كارمندان وهيئت مديره به موازات هم پيش مي روند ؟

o      آيا سازمان قادراست تغيير لازم را براي رسيدن به اهداف به وجود آورد ؟

o   عادت هاي قديمي ، رفتار ها ورسم ورسوم ها توانايي شما رابراي ايجاد كردن تعيين است حمايت مي كنند يا مانع مي شوند ؟

o   سازمان بايد درمسير هاي جديد حركت كند وهمه را دراين فرايند استخدام نمايد وشما ابتدا مي بايست فرهنگ رابع سازمان را درك كنيد كه آيا :

o      نگرش تيمي درمحل كار وجوددارد ؟

o       آيا همه افراد درك روشني را چشم انداز ، ارزش ها واستراتژي هاي سازمان دارند ؟

o       آيا براي موفقيت سازمان درآيند ه مهارت هاي جديد توسعه مي يابند ؟

ارتباط بين فرهنگ وعملكرد :

 درسال 1999 ، درآينده اي نزديك پس ازخوشامد گويي هيئت مديره ارشد جديد ، شوراي سلامت خانواده درپنسيلوالنيا مركزي درلن كستر بررسي فرهنگ Deninson رابراي تعيين نقاط ضعف وقوت سازماني بكارگمارند وبه ويژه ويژگي هاي فرهنگ را ارزيابي كردند وآن را معيارهاي خاص عملكرد نسبت دادند .

اين بررسي 4 ويژگي فرهنگ يعني هدف يا رسالت ، پيچيدگي ،‌ُسازگاري وهماهنگي را هريك با سه خصوصيت قابل اندازه گيري نشان مي دهند :

1-   هدف عمده رسالت يا Mission:

هدف درجه اي است كه نشان مي دهد سازمان واعضاي ان به چه حركتي مي روند ، چگونه به اينجا مي رسند وچگونه هركدام مي توانند درموفقيت شركت ، سهم داشته باشند .

خصوصيات : چشم انداز مديريت استراتژيك اهداف

2-   پيچيدگي ودرگيري :

پيچيدگي درجه اي است براي هركدام ازافراد درتمام سطوح سازمان كه به دنبال پيچيدگي هدف ، دريك روش مشاركتي درگير باشند براي اينكه هدفهاي سازمان را به اتمام برسانند .

خصوصيات : توسعه قابليت ها لگرش تيمي توانا سازي

3-   سازگاري :

سازگاري توانايي است كه شركت به طور اجمالي محيط خارجي را بررسي مي كند وبه هرگونه تغيير درمشتريان وذينفعان واكنش نشان مي دهد .

خصوصيات :تغيير خلاق تمركز برمشتري سازماني يا دگيرنده

4-   هماهنگي :

هماهنگي شامل ارزش هاي هسته اي سازماني وسيستم هاي داخلي است كه راه مشكل ، كارآيي واثر بخشي را درهرسطح ، درمقابل مرزهاي سازماني حمايت مي كند .

خصوصيات : ارزش هاي هسته اي توافق هماهنگي ويكپارچگي .

هدف وهماهنگي با عملكرد مالي درارتباط هستند ودرهمين راستا درگيري وسازگاري مي توانند براي رضايت ونواوري مشتري درارتباط باشند . اين مدل ، تضادي پايه وبحراني پويا را توسط سازمان ومديرانشان به تسخير مي گيرد .

سازمانهايي با بالا ترين عملكرد درهرچهاره حفره برتر بودند چنين سازمانهائي داراي فرهنگ هاي توسعه يافته هستند يعني هم برمحيط داخل وهم برمحيط خارجي تمركز دارند .

شوراي بررسي مجددا پايگاه داده ها را دربيشتر از600 سازمان مقايسه كردند كه عملكرد بالا ؛ متوسط وپائين سازمانها را نشا ن دهند .

شورا ارزش هاي هسته اي را 12 درصد امتياز بندي كرد اين سعي كه به 88 درصد سازمانها برروي ويژگي فرهنگ با بالاترين امتياز هستند . 25% سازمانها برسه تا ازدازده ويژگي ازجمله توسعه قابليت ، توانا سازي وسازمانها يادگيرنده تمركز كردند برروي ويژگي هاي مهم مثل مديريت استراتژيك وكانون مشتري تنها 3% ازآنها تمركز كردند .

تغيير فرهنگ : Shifting The CuIture  

 وقتي كه نتايج با كاركنان شورا ، تيم رهبري وهيئت مديره درميان گذاشته شد تصيمات زيراتخاذ شد :

1-   روشن كردن چشم انداز انجمن

2-   انتخاب يكسري ازارزشهاي هسته اي

3-  برپا كردن اهداف استراتژيك وتوسعه برنامه كاري ساليانه كه كار هرشخص را به سمت استراتژيك وچشم انداز سازمان هدايت كند .

به علاوه سازمانها 3 سطح را براي معنكس كردن خدمت به مشتريان مطرح كردند .

يك سيستم بازنگري عملكرد كه شامل استاندارد سازي شغل ومسئوليت ها بود توسعه پيدا كرد . وهر كارمندي اهداف ساليانه مخصوص خود را كه با هدف سازمان مرتبط بود توسعه داد .

ارتباطات با مديريت سازمان درهرفرصتي پيش بيني شده بود : گردهمايي كارمند ، گردهمايي شورا ، گردهماي تيمي وبحث ومذاكره يك به يك كارمند .

كارگروهي درابتدا برانجام شدن كارتاكيد مي كرد . براي گرفتن تصميمات كارمندان تشويق مي شوند كه از توصيه همتايان وديگراني كه درباره چنين موقعيت هاي بصيرت دارند نظرجويي كنند .

علاوه براين برنامه بهبود كيفيت مستمر اتخاذ كردند ويك سيستم وسيع معيار رضايت مشتري را ازپيش بردند .

Making Progress:

 درسال 2001 ، بررسي دوباره درمورد ميزان پيشرفت شورا به اجرا درآمد واين سوال مطرح گرديد كه ايا اصلا شورا بهبودي يافته است يا خير ؟

 درسال 2001 شورا به سمت كاهش خدمت به مشتريان برگشت بودجه 25% افزايش يافت . رضايت مشتري درتمام حالات بالا بود وكارگزيني نيز 30% افزايش يافت .

افراد درسازمان فهميدند كه هيئت مديره به كجا مي هواهد برود ؟

چگونه قصد دارند به آنجا برسند ؟

چگونه افراد خود را با استراتژي سازمان متناسب مي كنند ۀ

درنتيجه فرههنگ سازمان تغيير يافت .

با به ياد آوردن اينكه ويژگي هاي هدف وسازگاري بارشد سازماني ارتباط دارند اين نتايج با برگشت به مدل ارتباط مي يابند .

 درسال 1999 شورا تنها يك جنبه ازسازگاري درمد نظر داشت كه با 25% امتياز ثبت شده بود .

درسال 2001 هرجنبه ازهدف وسازگاري بالاي 50% امتياز ارزي شد .

درهمان زمان چهارچوب شورا بودجه ،خدمات وتعداد كاركنان ومشتريا نش را رشد داد .

اين مدل رابطه بين درگيري وسازگاري با رضايت مشتري ونوآوري را بيان كرد .

اهميت ساختارفرهنگ :

 فرهنك ايجاد مشكل مي كند وفرهنگ استوار وموثرمي تواند به دورازعملكرد يك فرهنگ ضعيف درهرلحظه باشد .

پرسش هاي زيررا از خودتان سوال كنيد ؟

-         چگونه سازمان شما ارزيابي مي شود ؟

-          براي دستيابي به چه هدفي درسازمان خودتالن تلاش مي كنيد ؟

-          چطور اميد داريد به انجا برسيد ؟

-          چگونه نقاط قوت بره سرمايه تبديل مي شوند ؟

-         چه ضعف هايي ازدستيابي شما به اهدافتان پيش گيري مي كنند ؟

بعد ازاين سولات براي كارسخت ولذت بردن ازامكانات آماده شوند .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع :

 كتاب رفتار سازماني را بينن 3 جلدي

تئوري هاي مديريت استونر

Based in HaIf Moon Bay ,CaIifonia /Bryan Adkins /sr is a Seinor ConsuItant With Denison ConsuIting .

E- maiI : badkins  a denisoncuIture .Com .

Cindy Stewart is Presidend and Ceo of the FamiIy HeaItth CounciI of CeutraI PennsyIrania / Lnc. /in Lancaster .

E- maiI : Ceocin a Fhccp. Org.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 01 اردیبهشت 1399 ساعت: 14:01 منتشر شده است
نظرات(0)

تحقیق درباره تربیت از دیدگاه اسلام

بازديد: 357
تحقیق درباره تربیت از دیدگاه اسلام

عنوان       صفحه

چكيده      1

مقدمه      2

ضرورت تربيت كودك      4

تقويت پيوند والدين با معنويت      6

اصالت نهاد خانواده         8

نقش و جايگاه فرزندان در خانواده           10

چگونه كودكاني متدين تربيت كنيم ؟        13

مشاركت والدين در فرآيند تعليم و تربيت فرزندان           15

كمك هاي آموزشي واليدن به فرزندان      16

نتيجه گيري          17

منابع        18

چكيده

امر تربيت، با همه ي آساني، كار دشواري است. بدان خاطراست كه انسان موجودي پيچيده، داراي ابعاد و اجزايي متعدد و در هر شرايط و مقتضايي به يك گونه است. او زنده است، متحرك و پويا است، داراي عقل و اراده است، توان انطباق با شرايط گوناگون حيات را دارد، مي تواند موضوع عوض كند، تغيير حالت دهد، ديگران را متوجه خود سازد.... از اين رو براي به راه انداختن وي و ايجاد دگرگوني و تحول مثبت در او بايد خود را به آگاهيهاي مجهز كرد.

تربيت صحيح كودك از يك طرف مستلزم داشتن هرفهاي تربيتي توسط والدين است و از طرف ديگر بايد به تناسب سن وجنس و محدويت ها و توانايي هاي كودكان روش مناسب را براي رشد و تربيت قواي جسمي و رواني، آنان برگزينيم اگر نيازهاي بدني در خانواده در شرايطي مناسب پاسخ گويي شود مي تواند ساير ابعاد شخصيتي انسان از جمله بُعد اجتماعي، فردي، عقلي و قلبي را فعال و شكوفا كند. شكوفايي اين ابعاد به نوبه ي خود موجب اعتلال رواني خواهد شد و انسان را از افراط و تفريط هاي مضر دور خواهد داشت.

بزرگترين رسالت والدين، پرورش عقل و خرد فرزندان است كه ناشي از تربيت صحيح و آموزش درست فرزندان مي باشد.

والدين وظيفه دارند كه با اهداف جهاني آموزش و پرورش آشنا شوند و از طريق تمركز بر فرايندهاي جهاني تعليم و تربيت فرزندانشان را به اعضاي قابل و شايسته ي جهاني بدل سازند.

«انشاء ا...»

 

پروردگارا: از جفتمان، فرزنداني مرحمت فرما كه خلف صالح و مايه ي روشني چشم ما باشند و ما را امام و پيشواي تقوي پيشگان قرار بده.(سوره فرقان، آيه ي74)

مقدمه

اسلام را در موضعگيريهاي خاص آن نسبت به مسائل گوناگون به عناوين مختلف ناميده اند آن را دين علم، دين اخلاق، دين تربيت، دين نجات دختران از زنده بگور شدن، دين توجه به كودك، دين احياي بشريت و... ناميده اند.

ما مكتب و مذهبي را نمي شناسيم كه به اندازه اسلام درباره كودك و تربيت او سخن گفته باشد. حقوق كودكان در اسلام حقوقي پر دامنه، شامل و بسيار غني است. امر تربيت طفل از همان دوران تكون او مطرح و مورد نظر بوده و تا 21 سال از زندگي او را در بر مي گيرد. «مادران تا 2 سال فرزندان خود را شير مي دهند»[1] و پس از آن نيز والدين تا 21 سال به ادامه مراقبت او مي پردازند.(امام صادق).

اصولا ديد اسلام نسبت به كودك ديدي مثبت است و امام سجاد فرمود فرزند خوب چيزي است اگر بماند دعاي پس از مرگ والدين است و اگر پيش تر بميرد شفاعتگري است براي آنان.

تربيت در فرهنگ اسلامي، علاوه بر مفهوم «پرورش» شامل تزكيه و پرورش معنوي نيز مي شود. اگر تربيت را به معني: اتمام، اصلاح، رشد بخشي و نمودادن مرحله به مرحله ي متربي تا حد نهايي آن در نظر بگيريم، لفظ تربيت خاص و هم چنين ويژه حيات انسان مد نظر خواهد بود.

اما نبايد فراموش كرد كه«پرورش» ويژه رشد، در مفهوم عام است. لذا«پرورش» جهت ندارد، اما تربيت رو به سوي ملكوت دارد. بدين ترتيب اجزاي«پرورش» را «آموزش» تشكيل مي دهد. اما اجزاي«تربيت» را«تعليم». «تعليم» به ادراك رساندن است، به شعور رساندن است.«تعليم» نشان دادن حقايق به دانش آموز و متربي. «تربيت» به تعبيري ساده تر، مثل ساختماني است كه«تعليم» آجرها و مصالح آن را تشكيل مي دهد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ضرورت تربيت كودك

طفل بايد تربيت شود و اين تربيت بايد در خانواده صورت گيرد. زيرا به گفته‌ي بزرگي تبسم هاي حرفه اي و مصلحتي پرستاران شير خوارگاه ها نمي تواند جانشين خنده هاي بي شايبه ي والدين شود و در اين تربيت شامل با ديدي وسيع مورد عنايت قرار گرفته و تربيت جسماني، قواي ذهني و عقلاني و جنبه هاي عاطفي است.

والدين موظفند به مراقبت دائم از رشد طفل بپردازند. به آنها قرآن بياموزند، قرائت و كتابت ياد دهند، با فنون سواري، تيراندازي و شنا آشنايش كنند، به پيراستن و پاك كردن انديشه ها و عادات و بالا بردن مقام و رقبت او بپردازند...(حضرت معصومين ع) و بالاخره والدين بدانند كه فرزندشان از پاره پيكرشان و زاده آنهاست و آنان در سرپرستي او مشمولند و موظفند و بايد نيكو ادبش كنند، به سوي خدا راهنمائيش نمايند و به طاعت خدايش وادارند.(امام سجاد ع)

چنين تربيتي بيش از اينكه صورت آموزش تئوريك داشته باشد داراي جنبه عملي است. طفل در سايه معاشرت در مي يابد چگونه بايد كار و عمل كند و با حضور در سر سفره ها و برخورداري از نعمت سرپرستي والدين درس زندگي مي آموزد. بر اين اساس تكيه گاه تربيتي كودك معاشرت است و والدين و مربيان بايد به اين امر توجه كنند.

از بهترين جلوه ها و در مصداق هاي اين نيكي توجه به تربيت آنها انتخاب نام نيكو، آموزش قرآن، قرار دادن او در موضعي شايسته و آموختن دانشي است كه او را سودي رساند و از انحراف بازدارد. هم چنين رواياتي ديگر مساله تصدق و قربان را براي دوري او از گزندها و آسيب ها مطرح مي‌كنند.

در سخني آمده است كه حضرت موسي(ع) از خدا مي پرسد: يا ربّ! ايّ الاعمال افضل؟ كداميك از اعمال نزد تو افضل است؟ قال حب الاطفال: فرمود دوست داشتن كودك و محبت ورزيدن به او(قائمي، علي، معاشرت والدين با فرزندان) نوع معاشرت ما با كودك بايد به گونه اي باشد كه او را دلشاد كند و بر سر شوق آورد. اين شادي و سرور براي رشد كودك و گسترش فهم و درك او موثر است و باعث مي شود طفل زودتر و بهتر بفهمد. بيشتر در حيات اجتماعي و خانواده مشاركت داشته باشد. ما مي‌توانيم كه بازي براي كودك هم آموزش است و هم پرورش، يك كتاب مطلب را در قالب يك بازي مي توان به طفل القاء كرد و حتي اثر آن را در او نافذتر ساخت. البته بدان شرط كه بازي انديشيده و جهت يافته باشد.

كودكان بر اساس زمينه فطري خود دوستدار عدالتند و از تبعيضي كه برخي والدين در رابطه با فرزندان زشت و زيبا، پسر و دختر شيرين زبان و الكن و ... رواميدارند ناراحتند. رسول خدا فرمود: همانگونه كه خود دوست مي داريد بين شما در مهرورزي و نيكي به عدالت رفتار شود بين فرزندانتان نيز به‌عدالت‌رفتار‌كنيد.(مظاهري، حسين ‌1364)

معاشرت ها در خانواده بايد يگونه اي باشد كه طفل جرات كند حرف خود را در ميان بگذارد، از آنچه كه بر او مي گذرد آنها را مطلع كند تا به موقع تصميم گيرد. ما شاهد فجايع بسياري هستيم كه در جامعه بر سر كودكان وارد مي آيد و آنها به علت ترس از والدين آن را با آنان در ميان نمي گذارند و نيز لازم است كودك در كشمكش زندگي خود را قدرتمند احساس كند تا بتواند به پيش رود و بر اين اساس نوع معاشرت و يا بازي با كودك بايد به گونه اي باشد كه گاهي او خود را غالب و پيروز احساس نمايد. با فرزند بايد بمانند شخصي رفتار كرد كه به زودي مقام خود را در جامعه احراز مي نمايد و بر اين اساس با توجه به احترام با او بايد رفتار كرد.

اگر تلاش همه ي ما بر اين قرار بگيرد كه از طريق روح حاكم بر كليه ي برنامه هاي رسمي و غير رسمي تربيت، تزكيه و تاديب صورت گيرد و مفاهيم نظري به صورت «رفتار ديني» در آيد، مي توانيم ادعا كنيم كه«تربيت ديني» تا حد زيادي تحقق پيدا كرده است. تربيت ديني زماني محقق مي شود كه نوجوان و جوان ما به مرحله تاديب به مفهوم حسن خلق و تخلف به اخلاق حسنه رسيده باشد. يعني آنچه قرآن به عنوان «اسوه حسنه» وجود مبارك حضرت محمد«ص» معرفي مي نمايد. بايد الگوي متربي ما قرار بگيرد. يعني همان حضور بخشيدن به قرآن و سيره معصومين(ع) در متن زندگي دانش آموزان.

ترديدي نيست كه تقويت پايه هاي اعتقادي و دست يابي به معتقدات محكم ديني كه بر معرفت و آگاهي استوار باشد نشاط و شادابي زيادي به انسان عطا مي كند. بنابراين كودكان، نوجوانان، كه داراي افكار روشن و تازه اي مي باشند ايجاد زمينه هاي مناسب براي رشد و تعالي بايد همراه با شعور، شادابي و فلاح فردي و اجتماعي باشد.

تشويق و ترغيب متناسب با گروه هاي سني دانش آموزان در مدرسه و خانه و ترتيب دادن برنامه هاي متنوع و قابل پذيرش، آرامش و اطمينان، همراه با دوستي و صميميت در مسير تربيت ديني، نقشي بسيار مهم و تعيين كننده دارد.

تقويت پيوند والدين با معنويت

بر مبناي اصل همانند سازي فرزندان با والدين و توجه به اين واقعيت كه همانند سازي همچون يك نياز اساسي روحي و رواني فرزندان را از درون برمي انگيزد تا درصد ايجاد و طراحي شخصيتي برآيند كه به نوعي انطباق با نسل بالغ ولي مورد قبولشان باشد والديني كه بتوانند الگويي مناسب از معنويت را چه در بعد گفتار و چه در بعد رفتار در خانواده ارائه دهند، فرزندانشان در صورت اعتماد به والدين تلاش خواهند كرد تا از طريق همانند سازي با آنان، زمينه هاي معنوي شان را نيز با والدين تطابق بخشند.

در اين زمينه بايد به اين واقعيت نيز اشاره كرد كه لازمه ي همانند سازي با والدين ايجاد اعتماد است. چنان چه والدين قادر باشند اعتماد مورد نياز را بر روابط خود و فرزندانشان حاكم كنند با مشكل چنداني در اين زمينه مواجه نخواهند شد.

والدين مي توانند بوسيله ي رفتار خويش عملا به فرزندان خود بياموزند زيرا بيش از گفتار ما از رفتارمان مي آموزند.

والديني كه هوشمندانه با تامين به موقع خواست هاي فرزندان، تعهدات خود را به خوبي انجام مي دهند در چشم و دل فرزندان خود اعتبار بالايي كسب مي كنند كه يكي از نشانه هاي آن جلب اعتماد فرزندان به خويش است.

برخي از والدين از تمايل جدي براي درك و شناخت فرزندانشان برخورد دارند و اين تمايل را از طريق توسعه ي زيباي ارتباطي خود با آنان بروز مي دهند. بديهي است كه هر اندازه ارتباط كلامي و مناسبات روحي ميان دو نسل(والد- فرزند) گسترش و تعميق يابد گامي در جهت رشد و درك متقابل آنان محسوب مي شود.(شرفي، محمد رضا، 1385)

نياز به تعالي و كمال در وجود كودكان، نوجوانان و جوانان آنان را بر مي انگيزد تا به هر طريقي ممكن خود را به قلبهاي اعتلا و بالندگي برسانند بر اين اساس، چنان چه ادبيات ملي و جهاني كه مشتمل بر زندگي نامه ي الگوها و اسوه هاي اخلاق و معنويت است به شكلي جذاب و آموزنده به فرزندان ارائه شود، آنان قادرند بخشي از هويت خويش را در الگوها و اسطوره هاي مورد نظرشان بيايند.

سهم خانواده ها و اولياي مدارس در معرفي و ارائه الگوها و اسطوره هاي راستين و برجسته به نوجوانان و جوانان، غير قابل مقايسه با نهادها و مراكز تربيتي ديگر است و غالبا آثار آن ماندني و پا برجا خواهد بود.

والديني كه با اتكاء به معنويات قادرند در مواجهه با سختي ها، خويشتنداري كنند و مقاوم باشند، به طور عيني و مستقيم بر فرزندان خود و تقويت معنويت آنان تاثير مي‌گذارند. انسان هاي آكنده از معنويت از آرامشي برخوردارند كه محصول ياد خداست. اين ويژگي بعضا در چهره هايشان نيز قابل مشاهده است و اين امر از ديد فرزندانشان پنهان نخواهد ماند. والدين با تنظيم برنامه اي مناسب براي همراهي فرزندان خود در بازديد و مشاهده ي بناهاي با عظمت و پر شكوه ديني زمينه ي انس و آشنايي با معنويات را براي فرزندانشان فراهم مي كنند.

اصالت نهاد خانواده

همه ي اديان الهي، مكاتب انساني و مباني ارزشي علوم انساني در اشكال مختلف، با اتفاق نظر، لزوم محبت، احساس وحدت عالي و برادري انسان ها در دريافت لذايذ و آلام و ديگر عواطف فراسوي مشخصات فردي و جمعي را به عنوان عالي ترين فرهنگ پيشرو مورد اعتراف و تاييد قرار داده اند. به طوري كه مي توان گفت: هيچ شعار سازنده‌اي به شيوع، گستردگي و جاذبيت اين جمله كه: اي انسان ها، به يكديگر مهر و محبت بورزيد، ديده نشده است.

امروزه اين حقيقت به ثبوت رسيده است كه گسيختگي از خانواده، مخصوصا از وابستگان اوليه از عوامل نيرومند اضطرابات و افسردگي ها و به طور كلي، زندگي ابهام انگيز است. با نا ديده گرفتن رنج هاي رواني كه ناشي از احساس بي پناهي و گسيختن از حلقه هاي متصل عوامل اصلي زندگي است، اين رنج هاي رواني گاهي به قدري شدت مي گيرند كه به ياس و نا اميدي و زندگي منجر شده.

افرادي كه بدون تشكل خانوادگي زندگي مي كنند، تنها به درد سرباز‌خانه ها و جبهه‌هاي جنگ مي خورند. اين يك نظريه ي انسان شناسانه ي كاملا صحيح و محصول مطالعات و تجارب گسترده و عميق است كه نشان مي دهد افرادي كه از زندگي در كانون احساسات و عواطف خانوادگي محروم بوده اند، به جهت بريده شدن از حلقه هاي متصل زنجيره هستي خود با هيچ انساني با روابط عاطفي و نشاط اتصال وجودي مواجه نمي‌گردند و با توجه به اين مثل معروف كه: «هيچ دايه اي مهربان تر از مادر نيست» اين افراد به جهت عدم تاثر و برخورداري  از مهر و محبت و عواطف حقيقي  نمي توانند طعم پديده هاي مزبور را بخشند در نتيجه مانند دانه ها و پيچ و مهره هاي
 نا آگاه ماشين، جنبه ي ابزاري و وسيله اي پيدا مي كنند و به صورت بهترين آلات در دست اقوياي خود‌كامه‌و‌سلطه‌گران‌از‌انسان‌بي خبر، در مي آيند.(شرفي، محمد رضا ‌1372)

 تاثيراتي كه كودك از ناسازگاري والدين و درنتيجه محيط نا آرام خانواده پيدا مي‌كند، بسيار دردناك و تاسف آور است اين تاثيرات با اضطراب آغاز مي شود، اما به افسردگي پايان نمي يابد، بلكه عواقبي وخيم به دنبال دارد. افت تحصيلي، پيدا كردن خوي ناسازگاري و خصومت طلبي، بي بند و باري و حالت ياس و بي مسئوليتي از جمله آثار آشكار و نزديك اختلاف والدين، در فرزندان به شمار مي آيد. از آثار دورو آتي اختلاف والدين نيز مي توان به بدبيني، عقده يي شدن و غير مفيد و حتي مضر بودن فرزندان اشاره كرد.

آنان كه زندگي زناشويي را ارج نمي نهند و قدر محبتي را كه خداوند مهربان به همسران عطا كرده است، نمي دانند، لاجرم زيبايي و لذت مقدر زندگي را با آتش غفلت با جهل و خود خواهي به زشتي، سياهي و تلخي مي كشانند و نه تنها خود آرامش و سعادت را از دست مي دهند، بلكه فرزندان خود را قرباني هوس ها و توهمات نابخردانه مي كنند. آيا آنها نمي دانند كه به قول آن دانشمند روسي- آنتوان ماكارنكو- «بهترين كودكان را بايد در خانواده هاي خوشبخت جست و جو كرد؟!»

نقش و جايگاه فرزندان در خانواده

«فرزند شهره ي زندگي است.» معناي اين عبارت اين است كه زندگي دنيايي ما، توسط فرزندان استمرار پيدا مي كند. ما اگر به استمرار وجود خود در دنيا و آخرت بينديشيم، عمل صالح و قلب سليم، استمرار وجودي ما در آخرت و فرزند صالح استمرار وجودي ما در دنيا است. ما به وسيله فرزندان صالح بر روي زمين باقي مي مانيم و استمرار پيدا مي كنيم. و اين نكته زماني تحقق پيدا مي كند كه ما به تربيت فرزندان خود بينديشيم و به اين نكته فكر كنيم كه چه كنيم تا نسل بعدي ما، سالم، شكوفا و متكامل تر از ما باشند؟

يكي از روان شناسان مي گويد انسان سالم در فاصله ي سني 35 تا 60 سالگي در انديشه  نسل آينده است. او به اين موضوع مي انديشد كه چه كند تا نسل آينده سالم‌تر، پر‌تحرك‌تر و موفق تر باشند. چنين نگاهي به فرزند مي تواند معني ثمره زندگي را مشخص تر و بارزتر كند ثمره ي زندگي عبارتست از استمرار نسل و مهم تر از آن استمرار انسانيت انسان.

فرزند احياگر مكنونات عاطفي والدين و تكيه گاه بسيار مناسب و عاطفي و اجتماعي انسان مي باشد. همچنين فرزندان مي توانند استمرار بخش جايگاه اجتماعي انسان باشند.(ملكي، حسن 1382)

اگر بخواهيم فرهنگ را منتقل كنيم بايد آن را از طريق تربيت به فرزندان انتقال دهيم و آنان نيز از همين طريق آن را به نسل هاي بعدي منتقل كنند. فرهنگ تنها به دليل ارزش في نفسه خود نيست كه بايد به نسل هاي بعدي انتقال يابد، بلكه بستر زندگي انساني ماست. چون آب كه بستر زندگي ماهي است، بستر زندگي ما نيز فرهنگ است. هر قدر فرهنگ زلاتر، پاك تر و صافتر باشد، زندگي ما نيز سلامت و صحت بيشتري خواهد داشت. بنابراين اين آب زندگاني را بايد پيوسته پاس بداريم. آن را از آلودگي ها دور نگهداريم و اجازه ندهيم هر كس و ناكس به آن هجوم بياورد و تراوش هاي فكر ناقص و بيمار خويش را به درون اين آب زلال بريزد. اين آب زلال ميراث اصلي ما به فرزندان ماست. ميراثي كه بايد دست به دست به نسل هاي آينده برسد. اين است معناي كلام بزرگ مولا امير المومنين(ع) كه فرمود: «لا ميراث كالادب» يعني هيچ ميراثي چون ادب و تربيت نيست.

خداوند متعال در قرآن مجيد مي فرمايد:

فيما رحمته منِ الله لِنت لَهُم وَ لو كنت فظّاً غليظ القلب لا نفضوا من حولك.[2]

اي رسول با مهر و محبت و نرمي و ملايمت مردم را جذب خود ساختي و اگر تند و تيز بودي از اطراف تو پراكنده مي شدند. از اين جا به خوبي در مي يابيم كه دعوت و راهنمايي به كمالات، اولين و اساسي ترين شرطش، برخورداري از خلق و خوي ملايم و سازش و سازگاري و تحمل و بردباري است. لذا پدران و مادران و مربيان بايد تلاش كنند از اين ويژگيها برخوردار شوند تا متربيان جذب آنان شوند.

در خانواده وجود الگوها و مدل ها موجب مي گردد كه اعضاي خانواده افرادي متدين، مسئول، ديندار و خليق تربيت شوند و اولين افرادي كه بر اعضاي خانواده اثر مي‌گذارد، پدر و مادر هستند(عقيلي، عباس، كودكان اميدهاي آينده)

در تربيت قبل از بلوغ ابتدا والدين تا حدود 3/2 موثرند و تدريجا اين نسبت كم مي‌شود زيرا فرزند ابتدا به صورت فطري زندگي مي كند و دلش صاف و باز است و وقتي كه مي بيند پدر و مادر مطابق معرفت فطري با او مواجهه دارند فرزند به سادگي آنها را قبول مي كند و مي پذيرد.

اما وقتي فرزند به مرحله بلوغ رسيد ديگر اثري از عامليت مستقيم اولياي تربيتي بر فرزند باقي نمي ماند و در همين لحظه است كه او به تنهائي مسئوليت را بايد خود بپذيرد. در دوره ي بعد از بلوغ تنها تذكرها و ارشادها و علم رساندن از برون به فرزند موثر است. آنهم به شرط اينكه فرزند خود بطلبد و بپذيرد و از درون نيز هدايت الهي و بصيرتهاي خداداد و القائات در سمع و قلب به عنوان فيض از جانب حق و اهل حق و بهره هاي حاصل از دعاها و نتايج اعمال خير مي تواند فرزند را مويد باشد.

و حقيقت اين است كه نقشه تربيتي براي هر فرزند عين نقشه تربيتي براي فرزند ديگر نسيت در حاليكه مقاصد و انتظاراتمان در هر دوي آنها يكي مي باشد ولي نوع اجرا و نوع روش و نوع هدفهاي عملي با هم فرق مي كنند(برنامه هاي تربيت، تابستان 1365)

چگونه كودكاني متدين تربييت كنيم؟

انسان داراي يك فطرت اوليه است كه همان استعدادهاي عالي انساني، از جمله: استعداد خدا گرايي، استعداد تفكر، استعداد حقيقت جويي و امثال اين هاست. هنگامي كه تربيت با فطرت هماهنگ باشد، باعث رشد انسان مي شود ولي وقتي تربيت فطري نباشد به جاي رشد دادن استعدادهاي عالي فطري، غرايز، اميال و شهوات انساني را مورد توجه قرار مي دهد و اين اميال را به طور افراطي ارضاع و اشباع مي كند.

از آن جا كه اسلام دين هدايت و تربيت است براي ايجاد زمينه ي رشد و كمال در انسان و جامعه طرح و برنامه دارد. تمام دستورها و احكامي كه در اين«شريعت كامل» تعيين شده براي آن است كه عوامل بازدارنده و اخلال گر را از جلوي روي انسان«در حال شدن» بردارد و او را به سر منزل مقصود برساند.(رحمان دوست، منصوره، 1385)

يكي از جنبه هاي زندگي انسان، جنبه ي تربيتي اوست، يعني افراد جامعه به شرايط و موقعيت مناسبي نياز دارند تا توانايي ها و استعدادهاي خود را شكوفا كنند و با كسب صلاحيت ها و مهارت هاي مورد نياز به اعضاي مفيد و كارآمد جامعه تبديل شوند. اگر مربي، كودك را شكوفا سازد و پرورش دهد، عمل«تربيت» را انجام داده است.

تربيت فرايندي تدريجي است كه قبل از تولد آغاز مي شود و پس از تولد با تدبير تربيتي والدين ادامه مي يابد. براي اولين بار والدين در صفحه ي كتاب ذهني درواني كودك نخستين درس ها را مي نويسند و فرزند خود را با انواع صلاحيت ها آشنا مي‌سازند. والدين اند كه راه زندگي را ير روي كودك مي گشايند و درس هاي آغازين حيات را به او مي آموزند.

بنا به فرمايش پيامبر اكرم(ص) ،كل مولود يولد علي الفطره، يعني هر كودكي با فطرت توحيدي و الهي قدم به جهان مي گذارد و اين محيط تربيتي(خانواده) است كه به او شكل مي دهد.(رشيد پور، 1382)

از آن جا كه بسياري از دشواريهاي و بدبختي هاي جامعه معلول نداشتن و آگاه نبودن هاست. لذا بزرگترين رسالت والدين، پرورش عقل و خرد فرزندان است كه ناشي از تربيت صحيح و آموزش درست فرزندان مي باشد. در ارزشمند بودن عقل و خرد همين بس كه خداوند مي فرمايد: ما خلقت حلقاً افضل منك.[3]

مشاركت والدين در فرايند تعليم و تربيت فرزندان

كودك با مشاهده مداخله والدين خود در فعاليتهاي محيط تحصيل، از همان سال هاي نخست زندگي خويش ياد مي گيرد به حقوق ديگران احترام بگذارد، حقوق جمعي را محترم بشمار و فعاليتهاي گروهي و مشاركت در آن ها را با اهميت تلقي كند.

«از آن جا كه مدرسه بعد از خانه مهمترين نهادي است كه در رفتار و كردار و دگرگوني عواطف فزندان نقش اصلي را برعهده دارد، مي توان با برنامه ريزي صحيح و با مشاركت معلمان و والدين، حس همكاري، همدردي آداب و نزاكت اجتماعي، سازگاري، مراعات نظم، تفكر منطقي، شناخت حقوقي خود و ديگران، احترام به حقوق ديگران و حمل و رفع مسائل و مشكلات در محيط هاي آموزشي را به دانش آموزان «آموخت» (خدا ياري، 1372، ص 72).

به دنبال روي دادن تحولاتي در زمينه هاي فكري و تكنولوژيكي در جهان، نظام تعليم و تربيت و خواه ناخواه نقش خانواده نيز دچار تحول گرديده است. امروزه ديگر نقش خانه را نمي توان مجزاي از نقش مدرسه دانست. بلكه اين دو نهاد بايد يكديگر را تكميل و تقويت كنند.

كمك هاي آموزشي والدين به فرزندان

به عنوان يك والد آگاه مي توانيد زنجيره ي بي پايان آموزش را از "خواندن" آغاز كنيد. سعي كنيد حداقل روزي نيم ساعت براي كودك كتاب بخوانيد. شما با خواندن داستانها، اشعار و مطالب گوناگون مي توانيد مهارت خواندن را در كودكان پرورش دهيد، آنها را به خواندن براي خودشان علاقمند سازيد و آنان را تشويق به تمرين خواندن كنيد تا ضمن لذت بردن از خواندن، اطلاعاتشان نيز بيشتر شود. زماني كه بچه‌ها تبديل به يك «كتاب‌خوان» توانا شوند، دنياي زندگي شان وسيع تر و غني تر خواهد شد.

از طرف ديگر، داشتن برنامه اي منظم براي خوراك روزانه ي كودك نيز از اهميت زيادي برخوردار است.

والدين يا افراد موثر خانواده به كودكان كمك كنند تا محلي را براي نوشتن، درس حاضر كردن، مطالعه تكميلي و ... اختصاصي دهند بعد از مدتي متوجه خواهند شد كه برنامه ريزي تا چه حد مي تواند در سرو سامان دادن به اوضاع و احوال تحصيلي به آنها كمك مي‌كند.

كودك براي اينكه در منزل احساس راحتي و آسايش كنند، به يك رشته قوانين و محدوديت ها نياز دارند كه اين مقررات و محدوديت ها بايد ساده، شفاف و در جهت پيشرفت فعاليتهاي آموزشي بچه‌ها باشد.

بهتر است با توجه به استعدادها و صلاحيت هاي كودكان و نوجوانان، آنها را به تحرك و پويايي تشويق كنيد و با بررسي شرايط و جوانب مختلف جسارت و شهامت گام برداشتن به سوي آينده را در آنان بيدار كنيد. (سلحشور، ماندانا 1380)

نتيجه گيري

از ديدگاه مكتب اسلام توجه به رشد ديني و اخلاقي فرزندان از جمله وظايف والدين به شمار آمده و هم اكنون خانواده هاي ايراني بيش از هر زمان ديگر نسبت به تعليم و تربيت فرزندان حساسيت نشان مي دهند.

كمك به رشد اخلاقي، عقلاني و اجتماعي، همكاري در امور بهداشت، تغذيه و سلامت جسم و روان و تشريك مساعي در بهبود اقتصاد خانواده بر عهده والدين است.

همچنين فراهم كردن محيط مساعد براي آموزش و پرورش فرزندان از ديگر وظايف والدين محسوب مي شود.

نخستين و اصيل ترين منبع و منشاء محبت، همنوع گرايي، وحدت، برادري و برابري در خانواده است.

سخن آخر: خانه بهشت است، جائي كه در هر سن و زماني از فرد با آغوش باز استقبال مي كند.

والسلام

 

منابع

استادان طرح آموزش خانواده- خانواده و فرزندان انتشارات انجمني اوليا و مربيان- 1378

- خداياري فرد، محمد: مسايل نوجوانان و جوانان، انتشارات انجمن اوليا و مربيان، تهران 1372

- رحمان دوست، منصوره، چگونه كودكاني متدين تربيت كنيم، پيوند، شماره 325 ، آبان 1385

- سلحشور، ماندانا: ترس هاي كودكان، انتشارات واژه آرا، چاپ اول، تهران 1380

- شرفي، محمدرضا، گست نسل ها، مجموعه مقالات پژوهشكده فرهنگي و اجتماعي، 1382

- شرفي، محمدرضا، خانواده متعادل، انتشارات انجمن اوليا و مربيان، تهران 1372.

- قائمي، علي. اخلاق و معاشرت در اسلام انتشارات اميري. تهران 1370

- گينوت، حيم، روابط والدين با فرزندان، ترجمه مشفق همداني. انتشارات اميركبير، تهران 1356

- مظاهري، حسين، خانواده در اسلام، انتشارات شفق، قم 1362

- ملكي، حسن، تعليم و تربيت كودكان و نوجوان، انتشارات مدرسه، تهران 1379.

 


 



[1]-آيه 233 سوره بقره

[2]- سوره آل عمران ، آيه 159

[3]- كافي باب عقل، ج1

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 01 اردیبهشت 1399 ساعت: 7:35 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 3063

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس