سایت علمی و پژوهشی آسمان - 149

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره خاک و انواع آن

بازديد: 335
تحقیق درباره خاک و انواع آن

فهرست مطالب

 

مقدمه. 1

مفهوم‌ها و تعريف‌هاي خاك... 1

فرآيندهاي تشكيل خاك‌هاي هيستوسول‌. 5

شرح هيستوسول‌ها9

كاربرد هيستوسول‌ها11

طبقه‌بندي هيستوسول‌ها12

خاك‌هاي آلي (هيستوسول‌ها)16

مواد آلي براي محيط‌هاي گلداني.. 18

ماده آلي خاك... 20

ته نشست‌هاي آلي.. 22

توزيع و تجمع پيت‌ها23

انواع پيت‌ها23

حفظ اراضي مرطوب.. 24

نتيجه‌گيري نهايي.. 25

منابع. 27

 

مقدمه

مفهوم‌ها و تعريف‌هاي خاك

ما بايد راههاى گوناگون تفكر درباره خاكها را در نظر بگيريم. براى مثال، خاك به عنوان محيطى براى رشد گياهان زمينى تعريف شده است. يك چنين تعريفى براى هدف‌هاى ما رضايت‌بخش است، زيرا به چيز ديگرى غير از خاك وابسته است. درياچه‌ها، اقيانوسها، خزه اسفاگنوم، يخچال‌ها و حتى پوست انسان نيز محيط‌هاى براى رشد كپك‌ها، جلبك‌ها، گلسنك‌ها، خزه‌ها و برخى گياهان عالى به شمار مى‌روند. نيكى فراف (1999) خاك را به عنوان پوست تحريك شده پوست زمين تعريف مى‌كند. خاك موجوديى ناپايدار است. گردابى است از ماده آلى و معدنى با حركت كند.

زمين‌شناسان ممكن است خاك را به صورت واحد پوستي از پيكره زمين شناختى مواد بپندارند كه از آن راه همه ماده‌ها مى‌بايد در چرخه فرسايش از سنگ به ته‌نشست‌ها گذر كنند. شيميدان‌ها ممكن است خاك را به صورت شيشه يا لوله آزمايشى بنگرند كه ماده‌هاى كانى به وسيله نيروها و عامل‌هاى طبيعي در آن قرار داده شده و براى تامين عنصرهاى غذاى مورد نياز گياه، كود به آن افزوده شده است. از ديد بوم‌شناسان خاك بخشى از محيط است كه زير تاثيز جانداران قراردارد و به نوبه خود بر جانداران اثر مى‌گذارد. براى ديرين شناسان يا انسان شناسان، خاك يكى از چندين مدرك گذشته است. هنرمندان و فيلسوفان در خاك آميخته زيباى از نيروهاى زندگي و مرگ را مي‌بينند. با اينكه خاك به عنوان جزء اصلي «مادر زمين» مي‌نگرد، ما براي هدف‌هاي خود خاك را به صورت پيكره طبيعي درنظر مي‌گيريم كه در واكنش با آب و هوا و جانداران تغيير مي‌كند. ما به اين دگرگوني‌ها پيدايش خاك مي‌گوييم.

هيستوسول در رده‌بندي خاك به خاك‌هايي كه از مواد آلي تشكيل شده‌اند و از 12 تا 18 درصد وزني كربن عالي دارد، گفته مي شود. (histos به معني بافت و solum به معني خاك) مواد آلي ياد شده از بافت‌هاي گياهي و جانوري و مواد به دست آمده از تجزيه آنها به وجود آمده است. عامل اصلي پايداري اين گونه مواد به مدت طولاني تا عمق بيش از 40 سانتيمتر، وجود وضعيت بي‌هوازي در حالت اشباع يا آب پيش از عمليات زهكشي است. در هر كجا كه آب به اندازه كافي فراهم بوده و اساساً چه در مناطق معتدل و چه در درون مناطق قاره‌اي و يا ساحلي و يا حتي در صحاري و مناطق استوايي و قطبي، هيستوسول‌ها در طي دوران هلوسن (ده هزار سال گذشته) تشكيل شده‌اند.

هيستوسول‌هايي كه در مناطق گود زمين تشكيل مي‌شوند به اقليم وابسته نمي‌باشند. در حالي كه ديگر هيستوسول‌ها وابسته به اقليم و بارندگي‌ هستند و براي تامين آب و عناصر غذايي به جريان رودخانه‌ها وابسته‌اند نه تراوشهاي زيرزميني. هيستوسول‌هايي كه در مناطق كوهستاني وجود دارند. بجز چند روز بعد از بارندگي سنگين هيچگاه از آب اشباع نيستند. آنها يا كم عمق‌اند يا كاملا سنگلاخي، ‌و ريشه گياه تنها در ماده آلي رشد مي‌كند.

 

توزيع هيستوسول‌ها در سطح كره زمين 3/1 مليون كيلومتر مربع يا 1 درصد سطح زمين است كه 61 درصد آن در روسيه 11 درصد آن در فنلاند،‌ 10 درصد آن در آمريكا (شامل آلاسكا و هاوايي)، 8 درصد در كانادا 3 درصد در سوئد و 5/2 درصد در ايرلند قرار دارد.

 

هيستوسول‌ها چه در وضعيت طبيعي به وجود آمده باشند و يا بر اثر مديريت انسان تشكيل شده باشند، ساكن وايستا نمي‌باشند. دگرگوني‌هاي شيميايي، فيزيكي و بيولوژيكي كه جمعاً توسط خاك شناسان هلندي به رسيدن معروف است تركيب شيميايي زيادي را توليد مي‌كنند. مطالعه خاك‌هاي آلي مستلزم بررسي پروفيل‌هاي خاك و الگوهاي خاك‌ نما و اكوسيستم‌هاست.

كاربرد هيستوسول با تعريف كمي آن از نظر واژه‌هاي زيادي كه براي زمين‌هاي تر به كار مي رود، داراي اهميت بوده است. بسياري از افراد تمايزي ميان خاك‌هاي معدني تيره رنگ مانند هوم اكوپت، آمبراكوالت، هوم اكواد و خاك‌هاي تيره درنظر نمي‌گيرند. كتاب واژگان جديد مربوط به خاك‌ها و زمين‌هاي آلي 184 واژه را در اين زمينه فهرست كرده است. چند نمونه از آن عبارتند از ماير، مور، باگ، پيت لند، ماسكگ، فن، مار و وسوامپ. واژه‌هاي ياد شده نشانه‌هايي براي اكوسيستم‌ها يا زمين‌ نماهاي خاص هستند كه با ويژگي‌هايي از جمله جمعيت زيستي خاص و رژيم‌هاي هيدرولوژيكي و سرد، واكنش (pH)، وضعيت غذايي و الگوهاي پستي و بلندي كوچك و بركه‌ها مشخص مي‌شوند.

بيشتر هيستوسول‌ها وزن مخصوص ظاهري كمتر از 1 گرم بر سانتيمتر مربع دارند. فرن‌ها و فايني وزن مخصوص‌هاي 06/0 بر سانتيمتر مكعب بر اساس وزن خشك را نيز گزارش كرده‌اند. وزن مخصوص با انجام عمل تجزيه افزايش مي‌يابد. مقدار مواد كاني و نوع پوشش گياهي كه در تشكيل هيستوسول‌ها مشاركت دارد، سبب تغييرات عمده‌اي در وزن مخصوص آنها مي‌شود. هيستوسول‌ها معمولاً از آب اشباع بوده و ظرفيت نگهداري آب آنها (هم به صورت وزني و هم حجمي) بسيار بالاست. بيشتر آب در روزنه‌هاي درشت (آب ثقلي) و يا در روزنه‌هاي ريز كه براي رشد گياه قابل استفاده نيست، قرار دارد. لذا ميزان آب قابل استفاده گياهان (به صورت حجمي) در خاك‌هاي آلي كاملاً تجزيه شده زياد نمي‌باشد. از آنجايي كه هيستوسول‌ها در شرايط خشك به مقدار قابل ملاحظه‌اي چركيده مي‌شوند، خصوصيات رطوبتي آنها بر اساس حجم مرطوب يا اندازه‌گيري در جا بيان مي‌شود.

ظرفيت تبادل كاتيوني هيستوسول‌ها از گروه‌هاي كربوكسيل، فنولي و گروه‌هاي فعال ديگر بدست مي‌آيد. با پيشروي عمل تجزيه، تعداد گروه‌هاي فعال افزايش مي‌يابد و براي تعدادي از مواد آلي ظرفيت تبادل كاتيوني برابر 200 ميلي اكي‌والان بر 100 گرم يا بالاتر گزارش شده است. اينها بارهاي الكتريكي وابسته به pH مي‌باشند و ديده شده كه ظرفيت تبادل كاتيوني خاك‌هاي آلي از 10 تا 20 ميلي اكي‌والان بر صد گرم در pH خاك حدود 7/3 (در عصاره 1:1) تا بيشتر از 100 ميلي‌اكي والان بر 100 گرم در pH 7 تغيير مي‌كند.

فرآيندهاي تشكيل خاك‌هاي هيستوسول‌

نخستين فرآيندي كه هيستوسول‌ها بوسيله آن شكل مي‌گيرند. انباشتگي زياد مواد آلي كه Paludization نام دارد. افزايش حجم مواد آلي از پايين به بالا و با افزايش ماده‌هاي آلي در سطح صورت مي‌گيرد. بررسي‌هايي كه در ايالت ورمونت توسط اشياك و ورلي انجام شده، نشان مي‌دهد كه بيوماس خزه اسفاگنون براي ميانگين توليد بخش هوايي 370±330 گرم وزن خشك در مترمربع 16 درصد افزايش داشته است. اين نصف مقداري است كه در جنگل‌هاي شمالي سرد تشكيل مي‌شود، 3/1 مقداري است كه در جنگل‌هاي معتدل شمالي بوجود مي‌آيد، 4/1 مقداري است كه در جنگل‌هاي حاره‌اي وجود دارد، اما 3/1 برابر خلنگزارهاي نواحي بلند، 2/2 برابر مراتع سرد مرتفع، 4 برابر نواحي بياباني، 5/1 برابر رودخانه‌ها و سه برابر اقيانوس‌هاست.

مطالعات انجام شده در اسكاتلند نشان داده است كه پيكرده هيستوسول‌ها در دوره زماني 5 تا 10 سال در حال ترميم و رشد مجدد است، اما چنين حالت ترميمي در ايالت مينه سوتا كه گياه دم گربه (با عملكرد 33 تن در هكتار در سال) به عنوان يك گياه بيوانرژي بعد از خارج كردن ماده آلي مورد آزمايش قرار گرفت، ديده نشده است.

توسعه هيستوسول‌ها از پايين به سمت بالا انجام مي‌شود و اين موضوع بوسيله 14C به اثبات رسيده است. در برخي از هيستوسول‌هاي باتلاق‌هاي ايالات فلوريدا، ماده آلي واقع در چند سانتيمتري بالاي سنگ آهك حدود 4300 سال و موادي كه در 26/1 متري بالاي سنگ آهك قرار داشتند، حدود 1250 سال سن داشتند. از آنجا كه پيدايش هيستوسول‌ها به ته نشست ماده آلي وابسته است، فرآيند زمين‌سازي بيشتر از فرآيند خاكسازي مطرح مي‌باشد. با آگاهي از اين موضوع مي‌توان ته نشست اوليه مواد آلي را به عنوان ماده مادري درنظر گرفت كه هيستوسول‌ها از دگرگوني شكل‌هاي آلي شناخت‌پذير (برگ، ساقه و مانند آن) تا مواد تجزيه شده و از لايه‌ها تا توده‌هاي بدون ساختمان تا افق‌هايي با ساختمان‌هاي دانه‌اي، منشوري و مكعبي بوجود مي‌آيند. ذره‌هاي مغناطيسي كه در هيستوسول‌هاي بريتانيا و ايرلند يافت شده و باران‌هاي راديواكتيو اتمسفري نسبت داده مي‌شوند. اين ذرات در لايه‌هاي آلي تشكيل شده از آغاز انقلاب صنعتي به ميزان 2 تا 3 برابر افزايش يافته است.

تجزيه مواد آلي توسط چندين عامل وابسته به هم كنترل مي‌شود كه مهمترين آن عبارتند از: ميزان رطوبت، دما، ته نشست، اسيديته، فعاليت ميكروبي و زمان. دگرگوني‌ها و واكنش‌هايي كه در طي تجزيه رخ مي‌دهد، بسيار زياد و پيچيده است و تنها بخشي از آن شناخته شده است.

در هلند پژوهشگراني ملاحظه كرده‌اند كه به محض ورود هوا به درون مواد آلي، فعاليت‌هاي ميكروبي افزايش يافته و تشكيل هيستوسول‌ها آغاز مي‌گردد. آنها به فرآيندهاي پيچيده رسيدن فيزيكي شيميايي و بيولوژيكي اشاره كرده‌اند. رسيدن فيزيكي سبب كاهش حجم مي‌شود. مقدار رسيدن فيزيكي به سرشت بقاياي گياهي مقدار مواد كاني و ارتفاع سطح ايستايي وابسته است. رسيدن شيميايي بيانگر تجزيه شميايي مواد آلي است. اين فرآيندها دربر گيرنده تجزيه كامل بخشي از مواد آلي و تبديل (جزئي) مواد به تركيبات پيچيده حد واسط مي‌باشد كه نسبت به تجزيه پايدارتر بوده و به آنها هوموس گفته مي‌شود.

در نقاطي از خاك‌هاي آلي شمال ايالت مينه سوتا كه بر اثر عوامل اقليمي بوجود آمده‌اند، از ديدگاه هيدرولوژيكي پروفيل‌هاي هيستوسول از دو افق اصلي تشكيل شده‌اند:

1.     لايه كلفت 25 تا 50 سانتيمتر بالايي با سطح ايستايي نوساندار كه تهويه دوره‌اي را امكان‌پذير مي‌سازد و رسانايي هيدروليكي غالباً عمودي است.

2.     افق ياد شده روي لايه آلي با تجزيه بيشتر و وضعيت بي‌هوازي قرار گرفته كه در آن رسانايي هيدروليكي در راستاي افقي دو تا سه برابر سريعتر از حركت عمودي آن است. رسانايي در حالت اشباع زياد و غيرقابل انتظار در اين سه حالت (حدود 5*10-3cm/s) ممكن است نتيجه كانال‌هاي ايجاد شده اطراف ريشه و قطعه‌هاي چوب باشد. رسيدن بيولوژيكي دربرگيرنده كاهش اندازه ذره‌ها و آميزش ماده آلي توسط موجودات زنده مي‌باشد.

در سوئد، گونه‌اي مقياس ده درجه‌اي را بر اساس نسبتي از ماده آلي كه پس از فشردن يك نمونه از خاك آلي مربوط در دست باقي مي‌ماند، پيشنهاد كرد. اگر مايع بي‌رنگي بر روي نمونه فشرده بوجود آيد، گفته مي‌شود كه خاك كم تجزيه شده است و اگر همه مواد آلي از بين انگشتان خارج شود، خاك در بالاترين مرحله تجزيه طبقه‌بندي مي‌شود. با تمرين چنين روشي، افق‌هاي هميك، فيبريك و ساپريك به خوبي شناسايي مي‌شوند. از يك افق فيبريك به مقدار بسيار كمي آب تيره رنگ خارج مي‌شود. از يك افق هميك آب تيره‌رنگ خارج مي‌شود و حدود 3/2 يك مشت پر از اين مواد به محض فشردن از بين انگشتان خارج مي‌شود و بيشتر از 3/1 مشت پر از اين مواد باقي مي‌ماند. به محض فشردن مواد ساپري مربوط بيشتر از 3/2 نمونه از بين انگشتان خارج مي‌شود.

در فنلاند درجه تجزيه را بوسيله رنگ مايع توليد شده از آميزش مواد آلي در محلول اشباع شده پيرو قسفات سديم تعيين كرده است. اين شيوه يك روش مزرعه‌اي مناسب به شمار مي‌رود. زماني كه رنگ مايع جذب شده بر روي كاغذ صافي سفيد از نظذ وليو پايين‌تر و يا از نظر كروما بالاتر از 10 YR 7/3 باشد، به عنوان افق ساپريك شناسايي مي‌شود. رنگ‌هاي روشن‌تر و وليو و كروماهاي بيشتر از 7 و 3 به ترتيب توسط موادي با تجزيه كمتر از افق‌هاي هميك و فيبريك توليد شده‌اند.

عنصرهاي غذايي از نظر شميايي روي پيكره هيستوسول‌هاي يوتروف اثر مي‌گذارند. خاك آلي هوفتون در شكل عناصر غذايي را از رودخانه و زهكش آل يخ‌برف‌هاي مجاور شني خنثي دريافت مي‌دارد. برعكس خاك آلي غيرحاصلخيز با نام ناپلئون كه با باران تغذيه مي‌شود و وضعيت توپوگرافي بر تشكيل آن بي‌اثر است. عنصرهاي غذايي را تنها از راه ريزش‌هاي جوي و باد دريافت مي‌كند. شكل يك خاك حاصلخيز (فن) را نشان مي‌دهد كه با خاك moat پر از آب روي سنگ آهك قرار گرفته است. خاك آلي با حاصلخيزي كمتر در گودي و روي زمين شني قرار گرفته است. خاك آلي سميت راست و مركز توسط باران تجزيه شده و بسياري اسيدي است و پشته‌هايي در آن ايجاد شده كه آب سطحي اضافه را به درون آبراهه‌ها هدايت مي‌كند.

شرح هيستوسول‌ها

همه عبارت‌ها و قرادادهايي كه براي توصيف خاك‌هاي معدني سودمندند، براي خاك‌هاي هيستوسول‌ كاربرد ندارند. هر لايه از خاك هيستوسول‌ با واژه‌هاي زير توصيف شده‌اند:

رنگ، مقدار الياف، ساختمان، پايداري، ريشه‌هاف ويژگي‌هاي اضافي واكنش و مرز بين لايه‌ها. در صورت امكان رنگ مواد در حالت تر و خشك تعيين مي‌شوند. علاوه بر آن رنگ مواد پس از فشرده شدن و مالش دادن در دست اندازه‌گيري مي‌شود.

برآورد مقدار الياف، ريشه‌هاي زنده را دربر نمي‌گيرد. به دو روش ميزان الياف تعيين مي‌شود. يكي با مشاهده سطحي كه به تازگي شكسته شده و ديگري با آزمايش مواد بعد از اينكه مواد بين انگشتان مالش داده شوند تا اينكه فيبرهاي كاملاً پوسيده خرد شوند.

ساختمان، پايداري، مقدار ريشه‌هاي زنده، واكنش و مرز بين لايه‌ها همانند خاك‌هاي معدني توصيف مي‌شوند.

يادداشت‌هاي اضافي شامل نتايج بدست آمده از آزمايش پيروفسفات سديم، منشاء گياهي الياف، يادداشت‌هاي بدست آمده از لايه‌هاي نازك بقاياي گياهي، وجود كنده‌هاي درخت، مقدار مواد معدني و شكل‌هاي ديگر مشاهده شده توسط خاك‌شناسان مي‌باشد. همه عمق‌هاي ثبت شده از مرز خاك ـ هوا و بيشتر از مرز بين مواد كاني ـ‌ آلي كه در توصيف‌هاي خاك‌هاي معدني وجود داشت، بكار مي‌رود.

نامگذاري افق‌ها به گونه‌اي توسعه يافته كه به طور مستقيم با لايه‌هاي شناسايي وابسته است. افق‌هاي آلي با حرف O علامتگذاري شده‌اند. به منظورذ تقسيمات فرعي اين افق حروف i (oi) براي فيبريك و e (oe) براي هميك و a (oa) براي ساپريك برگزيدع شده است.

كاربرد هيستوسول‌ها

از خاك‌هاي آلي مي‌توان براي:

1.      توليد محصولات كشاورزي

2.      مواد باغباني

3.      مواد شيميايي

4.      سوخت به منظور گرما و توليد برق

5.      تصفيه پساب و فاضلاب

6.      زيستگاه حيات وحش

7.      و تفرجگاه استفاده نمود.

مديريت هيستوسول‌ها براي رشد گياه مستلزم زهكشي، آبياري در موارد ضروري، استفاده از كود، عمليات شخم و عمليات ويژه برداشت مانند بريدن علف به شكل‌هاي خاص براي ايجاد چمن در نقطه‌اي ديگر، برداشت محصولات ريشه‌اي، سوزاندن سبك و مانند آن مي‌باشد. خاك آلي هوفتون موجود براي توليد هويج، پياز، سيب‌زميني، نعناع و فرآوردها‌هاي سالادي مناسب است. وزن مخصوص ظاهري كم خاك‌هاي هيستوسول‌ موجب آن است كه گياهان ريشه‌اي، شكل كامل خود را بدست آورند. توليد جنگلي خاك‌هاي هيستوسول با انجام زهكشي بهبود مي‌يابد.

عمليات زهكشي خاك را به اندازه‌اي سفت مي‌كند كه بتواند در برابر ماشين‌هاي مزرعه پايدار باشد. با وجود اين، خارج كردن آب از اين خاك‌ها منجر به اكسايش و ناپديدشدن تدريجي خاك از طريق تبخير آب و گازكربنيك مي‌شود. در خلال اين فرآيند عنصرهاي غذايي از ماده آلي جدا و آزاد مي‌شوند، اما سرعت آن به اندازه‌اي كند است كه  نمي‌تواند نياز گياه در حال رشد را برآورده كند. از اين رو، افزايش دقيق كودهاي شيميايي به محصولاتي كه روي خاك‌هاي هيستوسول‌ رشد مي‌كنند و بر پايه آزمون خاك بايد هم دربر گيرنده عنصرهاي پر نياز باشد و هم اين كه عنصرهاي كم نياز مانند مس را داشته باشد.

طبقه‌بندي هيستوسول‌ها

سه نكته مهم در تعريف اين راسته داراي اهميت است:

1.      مقدار استاندارد حداقل از ماده آلي خاك

2.      عمق ضروري از ضخامت اين گونه خاك‌هاي آلي

3.      پرهيز از معيارهايي كه طبقه‌بندي دوباره خاك را در نتيجه عمليات متداول كشاوري مانند زهكشي الزامي سازد.

تعريف‌هاي زير بر اساس اين نكته‌ها تدوين شده‌ است. اگر مواد آلي خاك براي مدتي طولاني از آب اشباع شوند و يا اينكه به طور مصنوعي زهكشي شوند، ميزان كربن آلي بيشتر از 18 درصد است، به شرطي كه بخش معدني 60 درصد يا بيشتر رس داشته باشد يا اينكه ميزان كربن آلي بيشتر از 12 درصد است به شرطي كه رسي وجود نداشته باشد و يا اينكه به طور تناسبي ميزان كربن آلي از خطي كه اين نقاط را براي مقادير متوسط رس به هم مرتبط مي‌سازد، بيشتر باشد. چنانچه خاك هرگز از آب اشباع نشده باشد، بايد ميزان كربن آلي بيشتر از 20% باشد.

هيستوسول‌ها داراي مواد آلي هستند وقتي كه از حدل فاصل خاك و هوا اندازه‌گيري مي‌شوند، بيشتر از 40 سانتيمتر عمق دارند، به شرطي كه نيمي از اوقات با آب اشباع باشند يا اينكه به طور مصنوعي زهكشي شده و داراي مواد ساپريك، هميك يا فيبريك با وزن مخصوص ظاهري در حالت مرطوب 1/0 كمتر باشد و يا اينكه مواد آلي بيش از 75% توده اليافي داشته باشند، بايد عمق از 60 سانتيمتر بيشتر باشد. با وجود اين، اگر در عمق كمتر داراي مرز سنگي يا شبه سنگي باشد، مواد آلي بايد تا 10 سانتيمتري آن و يا حتي كمتر ادامه يابند و يا اينكه بايد ضخامت مواد آلي بيشتر از دو برابر كلفتي مواد كاني روي مرز سنگي باشد. هر ضخامتي از مواد آلي به شرطي كه مستقيماً بر روي مرز سنگي يا شبه سنگي و يا اينكه مواد خرد شده (ريگ، قلوه سنگ‌ها، تخته سنگ‌ها) قرار گيرند كه شكاف‌ها و روزنه‌هاي آن با مواد آلي پر باشد را مي‌توان به عنوان هيستوسول‌ توصيف كرد. اگر مواد آلي و معدني به صورت لايه لايه روي هم قرار گيرند، مواد آلي بايد بيشتر از نيمي از 80 سانتيمتر بالايي خاك را دربر گيرد تا بتوان آن را در راسته هيستوسول‌ طبقه‌بندي كرد.

يك بخش كنترل اختياري 130 سانتيمتري يا 160 سانتيمتري براي طبقه‌بندي هيستوسول‌ها تعريف شده است، مشروط بر اينكه هيچ مرز سنگي در آن عمق وجود نداشته باشد. محدوده ضخيمتر تنها در مواردي بكار مي‌رود كه 60 سانتيمتر سطحي بيش از 75 درصد مواد فيبري داشته باشد. اين بخش كنترل به سه لايه سطحي، زيرسطحي و پاييني تقسيم شده است. لايه سطحي 30 سانتيمتر كلفتر دارد، بجز در مواردي كه تركيبات فيبري در آن 75 درصد يا بيشتر باشد كه در آن صورت كلفتي 60 سانتيمتر را براي آن درنظر مي‌گيرند. لايه زير سطحي 60 سانتيمتر كلفتي دارد و ممكن است مواد معدني را نيز دربر گيرد، مشروط بر اينكه مرز سنگي يا شبه سنگي وجود نداشته باشد. لايه پاييني 40 سانتيمتر كلفتي دارد و يا اينكه تا بالاي مرز سنگي يا شبه سنگي هر كدام كه عميق‌تر است درنظر گرفته مي‌شود.

راسته هيستوسول‌ به چهار زير راسته تقسيم شده است. هيستوسول‌هايي كه بيشتر از چند روز در سال با آب اشباع شده باشند، در زير راسته فوليست‌ها قرار مي‌گيرند، مشروط بر اينكه مرز سنگي يا شبه سنگي يا مواد خرد شده‌اي كه شكاف‌ها و روزنه‌هاي آن با مواد آلي پر شده باشد، در يك متري خاك وجود داشته باشد. همچنين در اين خاك‌ها كمتر از 75% ضخامت پروفيل بوسيله الياف خزه اسفاگنون اشغال شده است.

سه زير راسته ديگر بر اساس درجه تجزيه در مواد آلي لايه زيرسطحي تفكيك شده‌اند. فيبريست‌ها داراي مواد فيبري غالب در لايه زير سطح‌اند، در لايه زير سطحي هميست‌ها مواد آلي هميك برتري دارد و در لايه زيرسطحي ساپريست ها مواد ساپريك غالب است.

شكل

فهرستي از گروه‌هاي بزرگ شناخته شده در راسته هيستوسول‌ در جدول زير آمده است. معيار اصلي براي تفكيك گروه‌هاي بزرگ ميانگين دماي سالانه خاك است. حضور يك لايه 2 سانتيمتري يا كلفت‌تر هوم ايلوويك به عنوان يك معيار براي هيستوسول‌هايي با ميانگين دماي سالانه خاك بيشتر از 8 درجه سانتيگراد بكار برده شده است، مشروط بر اينكه ميانگين دماي تابستانه آنها در 5 سانتيگراد گرمتر از ميانگين دماي زمستانه باشد. لايه هوم ايلوويك لايه‌اي با انباشتگي هوموس‌هاي شسته و حمل شده از بالاست كه معمولاً در تماس با مواد شني بوده و حلاليت بالايي در پيروفسفات سديم دارد و مرطوب شدن دوباره آن پس از خشك شده دشواراست. ماهيت لايه پاييني براي طبقه بندي زيرگروه‌ها درنظر گرفته شده است.

جدول

خاك‌هاي آلي (هيستوسول‌ها)

تحت شرايط ماندابي در مردابي و باتلاق‌ها اكسايش پس ماندهاي گياهي چنان متوقف گرديده و مقدار آنها چنان تجمع يافته است كه خصوصيات خاك تحت سيطره خصوصيات ماده‌ي آلي خاك قرار مي‌گيرد. اگر اين خاك‌ها بيشتر از 30-20 درصد ماده‌ي آلي در رابطه با ميزان رس داشته باشند، خاك‌هاي آلي ناميده مي‌شوند و در راسته‌ي هيستوسول‌ قرار مي‌گيرند. ماده‌ي آلي در هيستوسول‌ها ممكن است شامل پيت و يا ماك باشد. پيت‌ها باقيمانده‌هاي گياهي رشته‌اي و تا حدي تجزيه شده بود ه كه داراي رنگ قهوه‌اي مي‌باشند كه در توليد گياهان گلداني بكار مي‌رود. ماك از مواد گرد مانند سياه رنگ كه در آن تجزيه بسيار كامل‌تر انجام گرفته تشكيل شده و ماده‌ي آلي در آن هموسي شده است.

هيستوسول‌ها چه تحت كشت و كار و چه به صورت طبيعي خود (اغلب در اراضي مرطوب غرقابي قرار دارند) داراي خصوصيات منحصر به فرد بوده كه حاصل ميزان ماده‌ي آلي بالاي آنها مي‌باشد. آنها داراي رنگ قهوه‌اي تيره با وزن مخصوص بسيار پايين (4/0-2/0 مگا  گرم در مترمكعب) و ظرفيت نگهداري آب 2 تا 3 برابر وزن خشك خود مي‌باشند. ظرفيت تبادل كاتيوني هيستوسول‌ها بر اساس وزن (نه بر اساس حجم) معمولاً از رس‌هاي معدني بيشتر است. به رغم نسبت C/Nنسبتاً بالا (به طور متوسط 20:1 در مقايسه با خاك‌هاي معدني كه 12:1 مي‌باشد) در هيستوسول‌ها ميزان مواد معدني شدن بالا بوده كه به آزاد شدن نيترات‌ها بعد از زهكشي آنها منجر خواهد شد. ظاهراً اكثر كربن‌ پيت‌ها از نوع غيرفعال بوده و به حمله ميكروب‌هاي خاك بسيار مقاوم مي‌باشند. مقدار كل ماده‌ي آلي در اين خاك‌ها چنان زياد است كه حتي تجزيه مقدار اندكي از آن سبب آزاد شدن مقادير قابل توجهي نيتروژن معدني خواهد شد.

هيستوسول‌ها (و هيستل، خاك‌هاي داراي يخ بندان با افق سطحي آلي) در تعادل چرخه كربن داراي اهميت مي‌باشند، زيرا هرچند آنها حدود 1% مساحت كره زمين را پوشش داده‌اند، اما تقريباً 20 درصد كربن خاك‌هاي جهان را به خود اختصاص داده‌اند، در حالي كه زه‌كشي هيستوسول‌ها آنها را براي كشت سبزي‌ها و  گلكاري بي‌نهايت ارزشمند مي‌سازد، سبب تسريع اكسايش ماده‌ي آلي نيز مي‌شود كه در طول زمان سبب تجزيه‌ي هيستوسول‌ها و افزايش آزاد شدن گاز كربنيك به نيوار مي‌شود. براي محافظت اين خاك‌ها سطح آب زيرزميني تا آنجا كه مقدور است، بايد نزديك سطح زمين نگهداري شود.

هيستوسول‌ها ممكن است در تنظيم تغييرات اقليمي در طولاني مدت نقش تعيين كننده داشته باشند. افزايش گاز كربنيك نيوار سبب بالا رفتن دماي زمين، بالا آمدن آب درياچه‌ها و ذوب شدن سريع كلاهك‌هاي يخ قطبي گردد. افزايش سطح دريا داراي دو پيامد مي‌باشد كه مي‌تواند با اثرات افزايش CO2 در طبيعت مقابله كند. اول، حجم بيشتر آب در درياها مي‌تواند سبب جذب CO2 بيشتري شود، دوم بالا رفتن آب اقيانوس‌ها اراضي ساحلي بيشتري را به زير آب خواهد برد كه خود سبب ايجاد شرايطي براي تشكيل هيستوسول‌ها در باتلاق‌هاي جزر و مدي خواهد شد. تجمع ماده‌ي آلي در اين هيستوسول‌هاي تازه تشكيل شده خود نشانه‌ي مصادره‌ي مقادير زيادي CO2 از نيوار مي‌باشد. ممكن است جذب اين مقدار CO2 به كاهش روند و سرعت گرم شدن كره‌ي زمين كمك كند.

مواد آلي براي محيط‌هاي گلداني

اهميت اقتصادي گياهاني كه در محفظه‌ها رشد مي‌كنند (توليد جعبه‌اي)، در سال‌هاي اخير بسيار افزايش يافته است. گياهان كشت شده در محفظه‌ها براي خزانه‌هاي جنگلي، توليد گياهان در شاسي، كشت گياهان زينتي در محيط بسته، عناصر معماري زمين‌نما و آزمايش‌هاي علمي گلخانه‌اي مورد استفاده قرار مي‌گيرند. كشت گياهان در گلدان‌هاي كوچك و يا ساير محفظه‌ها مسايل خاصي را مطرح مي‌كند كه در كشت مزرعه‌اي گياهان با آن مواجه نمي‌باشيم. بيشتر مسائل مربوط به ريشه دواني محفظه‌اب داراي سرشت فيزيكي بوده و عمدتاً شامل آب و هوا و دما مي‌باشد. پيت و ساير مواد آلي سبك وزن داراي ظرفيت نگهداري آب بالا و منافذ تهويه‌اي درشت مي‌باشند. مواد آلي همچنين داراي ظرفيت تبادل كاتيوني قابل ملاحظه‌اي براي نگهداري عناصر غذايي قابل استفاده گياه هستند.

ضايعات آلي پايدار شده از طريق كمپوست كردن به عنوان مكمل اصلي در مخلوط گلداني به طور روزافزون مورد استفاده مي‌باشد. علاوه بر مزايايي كه در مورد پيت گفته شد، مواد كمپوست شده ممكن است سبب آزاد شدن نيتروژن و ساير عناصر غذايي در حين تجزيه آرام شوند. استفاده از كمپوست‌ ايجاد شده از ضايعات آلي مانند لجن فاضلاب، كود مرغي و يا اشغال شهري نه تنها يك منبع قابل تجزيه ارزان قيمت گلدني را براي گلخانه‌ها فراهم مي‌كند، بلكه سبب حل مشكلات دفع ضايعات نيز خواهد شد. اگرچه استفاده از پيت معادن در مقادير زياد هنوز در توليد گياهان جعبه‌اي ادامه دارد.

پيت‌ها كه در مخلوط‌هاي گلداني بكار مي‌روند، از رسوباتي كه خاك‌هاي هيستوسول‌ در آن تشكيل شده به خصوص از مناطق سرد استخراج مي‌شوند. 3 نوع پيت به طور كلي مشخص شده است كه عبارتند از:

رشته‌اي، چوبي، و رسوبي، پيت‌هاي رشته‌براي مخلوط‌هاي گلداني مطلوب‌ترين نوع مي‌باشند. اين پيت‌ها داراي ظرفيت آب قابل استفاده بسيار بالايي هستند. آنها ممكن است 10 تا 20 برابر وزن خشك خود (2 تا 4 برابر حجمي) آب را نگهداري كنند. بعضي از پيت‌هاي رشته‌اي (پيت خزه‌اي) به دليل پايين بودن خاكستر آن (مواد معدني) كاملاً اسيدي مي‌باشند.

استفاده از پيت در اروپا و امريكاي شمالي شغل پردرآمدي است. علاوه بر مصرف آنها در گلدان‌ها همچنين به صورت خاك‌پوش در باغچه‌هاي خانگي و چمن‌ها مصرف مي‌شوند. گلدان‌هاي رشته‌اي درست شده از پيت‌ها براي شروع رشد گياه مورد استفاده قرار مي‌گيرند كه بعدها بدون نياز به خارج كردن گياه از گلدان، نبات در داخل خاك نشاء مي‌گردد. نهشته‌هاي پيت همچنين به طور گسترده‌اي براي سوخت (پس از خشك شدن) مصرف مي‌شوند. به خصوص در اتحاد جماهير شوروي سابق و در جمهوري ايرلند كه سوخت بعضي از نيروگاه‌هاي توليد برق از پيت تامين مي‌شود. متاسفانه اين فعاليت‌ها يك استفاده پايدار از منابع هيستوسول‌ نمي‌باشد.

ماده آلي خاك

ماده‌ي آلي خاك (مواد كربن‌دار) بسيار متنوعي تشكيل شده است كه شامل موجودات زنده (زيتوده خاك) بقاياي كربن‌دار موجوداتي كه زماني خاك را تسخير كرده بودند و تركيبات آلي توليد شده بوسيله سوخت و ساز جاري و قديم در خاك مي‌باشد. بقاياي گياهان و جانوران و موجودات ذره‌بيني دايماً در خاكم تجزيه شده و مواد جديد بوسيله ساير موجودات ميكروسكوپي بازسازي مي‌شوند. در طول زمان كه از يك ساعت تا قرن‌ها متغير است، ماده‌ي آلي خاك به صورت گاز كربنيك حاصل از تنفس ميكروبي از دست مي‌رود. با خاطر اين هدررفت اضافه كردن مرتب بقاياي جديد نباتي و جانوري براي حفظ مقدار ماده‌ي آلي خاك لازم مي‌باشد.

در شرايطي كه براي توليد گياهي بسيار مناسب‌تر از تجزيه ميكروبي است، مقدار زيادي از گاز كربنيك نيوار به وسيله‌ي گياهان در فرآيند فتوسنتز در بافت‌هاي فراوان گياهي مصرف گشته و به بخشي از ماده آلي تبديل مي‌شوند. از آنجا كه گاز كربنيك يكي از علل عمده اثرات گلخانه‌اي است كه عقيده بر آن است سبب گرم شدن نيوار زمين مي‌شود، تعادل بين تجمع ماده‌ي آلي خاك و هدررفت آن بوسيله‌ي تنفس ميكروبي داراي كاربرد جهاني مي‌باشد. در واقع كربن بيشتري در خاك‌هاي دنيا در مقايسه با مجموع زيتوده نباتي جهاني و نيوار وجود دارد.

با اين وصف، كربن آلي فقط بخش كوچكي از جرم يك توده خاك را تشكيل داده است. خاك‌هاي نمونه معدني سطحي با زهكشي خوب داراي 1 تا 6 درصد ماده‌ي آلي مي‌باشند. ميزان ماده آلي خاك تحت الارض حتي از اين مقدار كمتر است. هرچند تاثير ماده‌ي آلي در خصوصيات خاك و نهايتاً رشد گياهي بسيار بيشتر از آن است كه از درصد اندك ماده‌ي آلي انتظار مي‌رود.

ماده‌ي آلي سبب پيوند ذرات معدني در يك ساختمان دانه دانه‌اي است كه به طور عمده علت اصلي ايجاد شرايط خاك نرم با مديريت آسان در خاك‌هاي بارور اسا. بخشي از ماده‌ي آلي خاك كه به طور خاص در تثبيت اين خاكدانه‌ها موثر هستند، از مواد چسب مانند تشكيل شده‌اند كه بوسيله‌ي موجودات مختلف از جمله ريشه‌ي گياه توليد مي‌شوند.

ماده‌ي آلي همچنين مقدار آب قابل نگهداري و بخشي از آب استفاده‌ي نبات را افزايش مي‌دهد. به علاوه ماده‌ي آلي منبع عمده‌ي عناصر غذايي گياهي مانند فسفر، گوگرد و منبع اوليه‌ي ازت براي بسياري از نباتات مي‌باشد. با پوسيده شدن ماده‌ي آلي، اين عناصر غذايي كه در تركيبات آلي يافت مي‌شوند، به صورت بن‌هاي محلول آزاد مي‌شوند كه مي‌توانند بوسيله‌ي ريشه‌ي گياهان جذب شوند. نهايتاً ماده‌ي آلي، از جمله پس مانده‌هاي گياهي و جانوري غذاي اصلي فراهم كننده كربن و انرژي براي موجودات خاك است. بدون آنها فعاليت‌هاي زيست شيمي كه براي ايفاي نقش بوم سامان‌ها لازم است، متوقف خواهند د.

هموس، كه معمولاً داراي رنگ سياه و يا قهوه‌اي مي‌باشد، مجموعه‌اي از تركيبات بسيار پيچيده آلي است كه در داخل خاك بدليل مقاومت نسبي آن به تجزيه تجمع مي‌يابد همانند رس كه بخش كلوييدي مواد جامد خاك را مي‌باشد. هموس بخش كلوييدي ماده‌ي آلي خاك را فراهم مي‌آورد. به خاطر سطوح باردار آنها، هموس و رس هر دو به عنوان پل ارتباطي بين ذرات درشت خاك عمل مي‌كنند. بنابراين هر دو نقش مهمي را در ايجاد ساختمان‌ خاك بازي مي‌كنند. بار سطحي هموس، مانند رس سبب جذب و نگهداري آب و ين‌ها مي‌شود. هرچند در جرم‌هاي برابر، ظرفيت هموس در نگهداري آب و عناصر غذايي بسيار بيشتر از رس مي‌باشد. برخلاف رس، هموس شامل تركيبات به خصوصي است كه داراي اثرات محرك هورمون مانند در گياهان است. مقدار اندك هموس به طول قابل ملاحظه‌اي ظرفيت خاك را براي رشد نبات افزايش مي‌دهد.

ته نشست‌هاي آلي

مواد آلي در مناطق مربوط زماني كه نرخ رشد گياهي از نرخ تجزيه‌ي پس مانده‌هاي گياهي فزوني گيرد، تجمع مي‌يابند. در طول قرن‌ها بقاياي گياهان آبدوست مانند علف استخرها، جگن، ني، خزه، بوته‌ها و درختان خاص تجمع يافته است. اين بقايا در داخل آب غرق گرديده و اكسايش آنها به خاطر نبود اكسيژن متوقف مي‌شود. در نتيجه، مواد آلي با چندين متر ضخامت به وجود مي‌آيد. به طور كلي اين ته نشست‌هاي آلي پيت ناميده مي‌شوند.

توزيع و تجمع پيت‌ها

نهشته‌هاي پيت در تمام جهان يافت مي‌شوند، اما بيشترين توسعه آنها در اقاليم خنك و در مناطق تسخير شده يخچالي مي‌باشد. حدود 75% از سطح 340 ميليون هكتار اراضي پيت‌زار جهان در كانادا و روسيه شمالي يافت مي‌شود. ايالات متحده با 20 ميليون هكتار و با فاصله زياد سوم مي‌باشد. ميزان تجمع نهشته‌هاي آلي منطقه به منطقه متفاوت مي‌باشد. در اقليم گرم فلوريدا، نهشته‌هاي پيت در مناطق باتلاقي به مدت 3 تا 4 هزار سال با نرخ 8/0 ميليمتر در سال تجمع يافته است.

انواع پيت‌ها

بر اساس سرشت مواد مادري 4 نوع پيت مشخص شده است:

1.      پيت خزه‌اي. عبارت است از بقاياي خزه‌ها مانند اسفاگنوم.

2.      پيت علفي، بقاياي گياهان علفي مانند جگن، ني و لولي مي‌باشد.

3.      پيت چوبي. بقاياي گياهان چوبي مانند درختان و بوته‌ها مي‌باشد.

4.      پيت رسوبي. بقاياي گياهان آبزي مانند جلبك‌ها و فضولات حيوانات آبزي.

ته نشست‌هاي آلي معمولاً شامل دو نوع و يا انواع بيشتر پيت‌ها مي‌باشند. لايه‌بندي متناوب از پيت‌هاي مختلف و همچنين مخلوط پيت‌ها معمول مي‌باشد. به دليل توالي و غلبه نباتات به محض تراكم بقايا شرايط براي رشد درختان مناسب مي‌گردد. پيشت‌هاي چوبي اغلب در قسمت فوقاني مواد آلي قرار دارند.

در مواقعي كه اراضي ماندابي زهكشي مي‌شوند، پيت‌هاي چوبي سبب ايجاد خاك‌هاي كشاورزي با توان توليد بالا مي‌گردند كه در توليد سبزي‌هاي بسيار پرارزش مي‌باشند. پيت خزه‌اي داراي ظرفيت نگهداري آب زيادي بوده و در ضمن آنها كاملاً اسيدي مي‌باشند. پيت رسوبي معمولاً به عنوان خاك نامطلوب مي‌باشد. اين مواد بسيار كلوييدي و متراكم بوده و در حالت خيس بودن لاستيك مانند مي‌باشند. پيت رسوبي در صورت خشك شدن در مقابل خيس شدن مجدد مقاومت كرده و ناهموار و سخت باقي مي‌ماند. خوشبختانه اين نوع پيت عمدتاً در قسمت‌هاي عميق خاكرخ وجود داشته و معمولاً مشاهده نمي‌شود مگر در صورت زهكشي اراضي باتلاقي كه مشكلاتي را فراهم مي‌كند.

اگر پس‌مانده‌هاي گياهي چنان دست نخورده باقي مانده باشد كه اشكال گياهي قابل تشخيص باشند، به ماده‌ي آلي پيت و يا فيبريك گفته مي‌شود و اگر اكثر مواد چنان تجزيه شده باشند كه تشخيص اندام‌هاي گياهي مشكل باشد، به آن واژه ماك و يا ساپريك اطلاق مي‌شود. در پيت‌هاي ماكي يا هميك بخشي از اندام‌هاي گياهي قابل تشخيص بوده و بعضي قابل تشخيص نمي‌باشند.

حفظ اراضي مرطوب

مناطق با اراضي مرطوب از نظر زيستگاه‌هاي طبيعي براي حيات‌وحش بااهميت مي‌باشند و زهشكي آنها وسعت اين زيستگاه‌ها را كاهش مي‌دهد. در حالي كه ماده‌ي آلي مبنايي براي خاك‌هاي داراي توان توليد بالا شمار مي‌رود. متخصصين محيط زيست استدلال مي‌كنند اين كاربري ناپايدار است، زيرا به محض زهكشي اين اراضي بعد از يك قرن و يا بيشتر ماده‌ي آلي تجزيه و ناپديد مي‌گردد. بنابراين اين اراضي بايد در حالت طبيعي خود نگهداري شده و يا در صورت  تبديل به آن برگردانده شوند.

با اين درك كه اثر مواد مادري بر روي خصوصيات خاك به واسطه‌ي اثرات مشترك اقليم با فعاليت‌هاي زيستي، پستي و بلندي و زمان تغيير مي‌كند.

نتيجه‌گيري نهايي

ماده‌ي آلي يك جزء فعال و پيچيده خاك است كه تاثير عمده‌اي بر رفتار، خصوصيات و نقش خاك در بوم‌سانان اعمال مي‌كند. به خاطر كربن فوق العاده زياد ذخيره شده در ماده‌ي آلي و سرشت پوياي اين جزء خاك، مديريت خاك مي‌تواند يك وسيله مهم براي متعادل كردن اثرات گلخانه‌اي جهاني باشد.

تجزيه‌ي ماده‌ي آلي، آزاد شدن عناصر غذايي و تشكيل هموس بوسيله‌ي عوامل محيطي و كيفيت مواد آلي اداره مي‌شود، مقادير زياد لگنين و پلي فنل همراه با نسبا بالاي C/N فرآيند تجزيه را به طور مشخص كاهش داده و سبب تجمع ماده آلي و در عين حال كاهش قابليت استفاده عناصر مي‌گردد.

به دلايل چندي، مفيد خواهد بود كه مديريت تجزيه‌ي ماده‌ي آلي در خاك از خاك در فرآيندي كه كمپوست كردن ناميده مي‌شود، انجام گيرد. كمپوست كردن سبب تغيير شكل و تبديل مواد مختلف زايد آلي به يك محصول هموس مانند مي‌شود كه مي‌تواند به عنوان ماده‌ي اصلاح كننده‌ي خاك و يا جزئي از مخلوط گلداني مورد استفاده قرار گيرد. تجزيه‌ي هوازي در يك توده‌ي كمپوست مي‌تواند سبب حفظ عناصر غذايي، ضمن اجتناب از مسايل خاص مانند بوهاي نامطبوع، وجود مقادير اضافي و يا كمبود نيتروژن محلول گردد كه در صورت مصرف كردن فضولات آلي تازه به طور مستقيم در خاك مي‌تواند صورت پذيرد.

ماده‌ي آلي خاك از سه مخزن عمده تركيبات آلي تشكيل شده است. بخش فعال شامل زيتودي ميكروبي و تركيباتي با تجزيه‌ي آسان مانند پلي ساكاريدها و ساير مواد غيرهوميكي مي‌باشد. اگرچه اين بخش فقط درصدي از كربن كل مي‌باشد. نقش عمده‌اي در چرخه عناصر غذايي، كيلاني كردن عناصر كم مصرف، حفظ پايداري ساختماني و شخ‌آيي خاك‌ها داشته و به عنوان منبع غذايي سبب استحكام و بقاي تنوع و فعاليت زيستي در خاك‌ها مي‌شود.

بيشتر ماده‌ي آلي در مخزن غيرفعال قرار دارد كه شامل مواد بسيار پايداري است كه در مقابل يورش ميكروبي مقاومت كرده و ممكن است براي قرن‌ها در خاك دوام داشته باشد. اين بخش تبادل كاتيوني و ظرفيت آب قابل استفاده را برعهده دارد، اما از نظر زيستي بدون اثر است. بخش آرام‌ ماده‌ي آلي در پايداري و مقاومت در مقابل تجزيه در حالت بينابين قرار دارد، اين بخش منايع غذايي و انرژي را براي سوخت و ساز پايدار جانداران بومي خاك كه در فواصل زماني بين مصرف پس مانده‌هاي گياهي موجوديت پيدا مي‌كنند، فراهم مي‌سازد. وقتي خاك از پوشش طبيعي عاري شد و به زير كشت درآمد، كاهش اوليه در ماده‌ي آلي خاك مصرف بخش فعال خواهد شد. بخش غيرفعال فقط به تدريج و در ايام بسيار طولاني تخليه خواهد شد.

نسبت كربن به نيتروژن (C/N) اكثر خاك‌ها تقريباً ثابت و معمولاً نزديك به 12:1 است. اين بدان معنا است كه ميزان ماده‌ي آلي تا حدي بوسيله‌ي نيتروژن قابل استفاده براي هضم ميكروبي و تبديل آن به هموس مشخص مي‌گردد. مديريت خاك براي ارتقاء سطح ماده‌ي آلي بنابراين بايد شامل راه‌هايي براي تامين نيتروژن مثل استفاده از نباتات نيام دار باشد.

ميزان ماده‌ي آلي تحت تاثير اقليم (در مناطق سرد و مرطوب مقدار آن بيشتر است)، زه‌كشي (در خاك‌هاي زهكشي ضعيف زيادتر است) و نوع پوشش گياهي است (معمولاً در زيتوده ريشه مانند علف گندميان بيشتر است).

نگهداري ماده آلي خاك، بخصوص بخش فعال در خاك‌هاي معدني يكي از بزرگترين چالش‌ها در زمينه مديريت منابع طبيعي در سراسر جهان مي‌باشد. با تقويت رشد شديد نباتات زراعي و يا ساير بقاياي فراواني (كه شامل نيتروژن و كربن مي‌باشد) را مي‌توان به طور مستقيم يا از طريق احشام مصرف‌ كننده‌ي علوفه به زمين بازگرداند. همچنين با محدود كردن خاكورزي، مهار فرسايش و حفظ اكثر پس‌ماندهاي گياهي در سطح و يا نزديكي سطح خاك، ميزان تجزيه‌ي ماده‌ي آلي مي‌تواند به حداقل برسد.

خاك‌هاي آلي (هيستوسول‌ها) سهم بزرگي از ماده‌ي آلي جهاني را دارا مي‌باشد. اين خاك‌ها نسبت به آب و هوا بسيار نفوذپذير بوده و مي‌توانند مقدار بيشتري آب و كاتيون‌ها را نسبت به خاك‌هاي معدني در هكتار نگهداري كنند. زهكشي اين خاك‌ها، در حالي كه امكان استفاده از آنها را براي توليد سبزي‌هاي پرارزش و گلكاري فراهم مي‌كند، سبب اكسايش تسريعي ماده‌ي آلي آنها و آزاد شدن CO2 به مقدار زياد مي‌گردد. تجزيه و معدني شدن ماده‌ي آلي يكي از فرآيندهاي اصلي حاكم بر اقتصاد گوگرد و نيتروژن در خاك‌هاست.

منابع

پيدايش و توانمندي خاك، هول فرانس داون. ترجمه غلامحسين حق نيا ـ امير لكزيان.

سرشت و خصوصيات خاك. نايل برادي. ترجمه صابر شاهديي

خاك شناسي كشاورزي. اكبر حاجي زاده


 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 25 فروردین 1399 ساعت: 8:38 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

انسان و امواج الكترومغناطيس

بازديد: 79
انسان و امواج الكترومغناطيس

موضوع تحقيق:

 

انسان و امواج الكترومغناطيس

 

چكيده

انسان در معرض انواع ميدان‌هاي الكترومغناطيسيي ناشي از منابع طبيعي و مصنوعي است. اين ميدان‌ها باعث ايجاد ميدان الكتريكي در بدن و تاثير حركت يون‌ها، ايجاد گرما، تحريك عصبي و عضلاني و آثار مختلف ديگري مي‌شوند. به نظر مي‌رسد ميدان‌هاي الكترومغناطيسي ناشي از وسايل خانگي معمولي كه در حد متعارف هستند، خطري براي انسان نداشته باشند، اما در حالت‌هاي خاص مانند زندگي در نزديكي خطوط انتقال قدرت و پست‌هاي فشار قوي، كار و يا زندگي در مجاورت ايستگا‌هاي فرستنده پرقدرت راديويي و تلويزيوني و رادارها و انواع ديگر پرقدرت، ميدان الكترومغناطيسي آثار زيانباري دارد و بايد حتي‌الامكان از چنين ميدان‌ها و امواج الكترومعناطيسي اجتناب و يا جوانب بهداشتي را رعايت كرد.

 

 

 

 

مقدمه

امواج الكترومغناطيسي سرتاسر فضاي اطراف ما را پر كرده است، بسياري از اين ميدان‌ها و امواج از ابتداي جهان وجود داشته‌اند و ميليون‌ها سال قبل در منشاء حيات و تكامل آن نقش داشته‌اند. امروزه نيز علاوه بر ميدان‌هاي طبيعي با پيشرفت تكنولوژي و توسعه صنعت و با كابردهاي بيشتر ميدان‌هاي الكترومغناطيسي در علوم، صنعت و پزشكي، هر روزه اين ميدان‌ها سلامت محيط زيست انسان را در معرض تهديد قرار مي‌دهند. آثار زيست‌شناختي ناشي از اين ميدان‌ها به شدت ميدان، بسامد (فركانس)، تغييرات آن و خصوصيات فيزيكي فرد مورد تابش يا قسمتي از بافت كه مورد تابش قرار گرفته، بستگي دارد.

از سوي ديگر اكثر وسايل خانگي كه از برق شهر استفاده مي‌كنند، در اطراف خود داراي ميداني هستند كه با بسامد برابر با بسامد بر شهر تغيير مي‌كند. دستگاه‌هاي مخابراتي شبكه‌هاي انتقال قدرت، اجاق‌هاي ماكروويو، تلفن‌هاي همراه، دستگاه‌هاي تصويري و دستگاه‌هاي MRI از جمله منابع ميدان‌هاي الكترومغناطيسي هستند. ميدان‌هاي داراي بسامد پائين، معمولاً مي‌توانند باعث تحريك عصبي شوند، اما آثار ناشي از ميدان‌هاي داراي بسامد بالا، بيشتر آثار گرمايي هستند.

منابع طبيعي ميدان‌هاي الكترومغناطيسي

طبقات يونسفر و مگنتوسفر جو زمين، آن را در مقابل قسمتي از تابش الكترومغناطيسي ناشي از بيرون جو حف مي‌كنند. اما خود باعث ايجاد ميدان‌هاي الكتريكي و مغناطيسي بر روي زمين مي‌شوند. تابش خورشيدي و اشعه‌ي كيهاني از منابع مهم ميدان‌هاي طبيعي برون جوي هستند، زمين نيز از منابع تابش است.

 

منابع ميدان‌هاي الكترومغناطيس ساخت بشر

دستگاه‌ها و خطوط انتقال قدرت ميدان‌هاي الكترومغناطيسي ايجاد مي‌كنند كه معمولاً با بسامدهاي 50 تا 60 هرتز نوسان مي‌كنند. ميدان الكتريكي و مغناطيسي ناشي از يك خط انتقال قدرت 400kv و 1000A در زير خط به ترتيب عبارتند از ميدان الكتريكي 10000v/m و ميدان مغناطيسي در حدود 20ut.

دستگاه‌ها و وسايل خانگي كه از شبكه توزيع برق استفاده مي‌كنند، در اطراف خود داراي ميدان‌هاي الكتريكي و مغناطيسي با فركانس 50 تا 60 هرتز هستند.

به عنوان مثال يك سشوار در فاصله‌ي 1 فوتي (30cm) داراي ميدان مغناطيسي به شدت 10 تا 20 گوس و ميدان الكتريكي به شدت 40v/m مي‌باشد. تلويزيون‌هاي معمولي در فاصله‌اي كه بيننده قرار دارد، داراي ميدان الكتريكي در حدود 0/1ut هستند.

فرستنده‌هاي مخابراتي سيستم‌هاي رادار، فرستنده‌هاي راديويي و تلويزيوني ميدان‌هاي الكتريكي و مغناطيسي شديدي توليد مي‌كنند كه با بسامدهاي بالا نوسان مي‌كنند. كارگراني كه در برجهاي خبري راديويي و يا تلويزيوني از مرتبه 10kv/m و ميدان‌هاي مغناطيسي با شدت بالاتر از 5A/m قرار مي‌گيرند، اجاق‌هاي مايكرووير نيز از منابع توليد ميدان‌هاي الكترومغناطيسي با بسامد راديويي (RF) هستند كه در بسامدهاي z245MHz-915MHz با توان خروجي 600-1000w كار مي‌كنند.

در فاصله بسامدهاي 1MHz-1GHz انرژي ميدان الكترومغناطيسي توسط بدن جذب و به انرژي حرارتي تبديل مي‌گردد كه اگر ميزان جذبل انرژي دريافتي از تعداد 4w/m2 بيشتر شود، ا تا 2 درجه افزايش دما را باعث مي‌شود و به همين دليل از اين امواج در دياتري براي درما استفاده مي‌شود.

 

انسان در ميدان الكترومغناطيسي

بدن انسان از نظر ميدان الكترومغناطيسي يك محيط ناهمگون است كه خواص الكتريكي و مناطيسي قسمت‌هاي مختلف آن با هم  متفاوت است. ميدان الكتريكي با بسامد كم باعث جاري شدن بارها، پلاريزاسيون بارهاي مقيد، شكل‌گيري دي‌پل‌هاي الكتريكي و تغيير جهت دي‌پل‌هاي موجود دريافت مي‌شوند. ميدان مغناطيسي نيز باعث القاي ميدان الكتريكي در بدن و ايجاد جريان بسته مي‌شود. اندازه ميدان القائي و چگالي جريان، متناسب با شعاع حلقه هدايت جريان و ميزان تغييرات فلوي ميدان مغناطيسي است.

 

اثر ميدان و چگونگي جذب انرژي از ميدان توسط بدن

پيشينه جذب از يك ميدان با بسامد راديويي (RF) زماني اتفاق مي‌افتد كه جهت ميدان الكتريكي موازي مشخص باشد. هم‌چنين براي يك انسان متوسط فركانس‌هاي بين 70-150 MHz يعني باند VHF بيشترين جذب را در بدن دارند.

 

به طور كلي ميزان جذب در فركانس‌هاي مختلف به صورت زير است:

·         فركانس‌هاي زير 100KHz باعث جذب انرژي ناچيز و افزايش دماي اندك و غيرقابل اندازه‌گيري مي‌شود و اثر آن بيشتر به ايجاد جريان القايي و تا حدي تحريك عصبي برمي‌گردد.

·         در فركانس‌هاي بالاتر از 100KHz جذب بيشتر است. با افزايش فركانس‌ ميزان جذب انرژي بيشتر مي‌شود و همين‌طور جذب جايگيزيده منطقه‌اي مي‌شود. در فركانس‌هاي بيشتر از 10GHz يعني باند EHF جذب انرژي از ميدان الكترومغناطيسي بيشتر به سطح پوست محدود مي‌شود.

به همين دليل نيز در بسامد مختلف از واحدهاي متفاوتي براي اندازه‌گيري شدت ميدان استفاده مي‌شود.

 

 اثر غيرمستقيم ميدان

اثر غيرمستقيم ميدان، اولاً به جريان تماس حاصل از اتصال بين شخص و رساناي الكتريكي ديگري كه در ميدان قرار دارد و در پتانسيل متفاوتي است، بستگي دارد. با تماس شخص با اين رسانا جريان الكتريكي از بدن او مي‌گذرد كه شدت اين جريان بستگي به شدت ميدان، فركانس، محل تماس، سن و جنس فرد دارد. ثانياً به جفت‌شدگي ميدان با وسائلي كه در بدن شخص كار گذاشته مي‌شود يا همراه اوست، مثل سمعك، پيس‌ميكر (ضربانساز قلبي يا مصنوعي) يا الكترودهايي كه براي تحريك و يا براي اندازه‌گيري در داخل بدن شخص قرار داده مي‌شوند، بستگي دارد و باعث وقفه در كار آنها مي‌شود. براي بدن خطرناكترين بسامدهاي ELF (در حدود 50 تا 80 هرتز) هستند. در اين بسامدها جريان‌هاي بسيار كوچك، باعث آثار زيست‌شناختي و قابل توجه مي‌شوند. به عنوان مثال، عبور جريان 23mA در فركانس‌هاي حدود 50-60Hz مي‌تواند باعث شوك دردناك و مشكلات قلبي و تنفسي شديد شود، در حالي كه اين اثر در فركانس 100KHz با جرياني حدود 320mA ايجاد مي‌شود.

 

آثار ناشي از ميدان‌هاي الكترومغناطيسي EMF

ميدان الكتريكي ايستا

ميدان الكتريكي ايستا باعث ايجاد جريان ايستا مي‌شود كه اين جريان آثار زير را به دنبال دارد.

الكتروليز بافتي: با عبور جريان الكتريسيته مستقيم از بدن الكتروليز رخ مي‌دهد و مايعات بين‌بافتي و خون الكترولي مي‌شوند.

عبور جريان پيوسته باعث احساس سوزش، سوزن سوزن شدن قرمزي، احساس حرارت، ايجاد مزه آهن، سرگيجه و آثار ديگري مي‌شود. هم‌چنين اعصاب و عضلات در اثر عبور جريان الكتريسيته تحريك و منقبض مي‌شود.

 

ميدان مغناطيس ايستا

مطالعه بر روي كارگراني كه با توليد آهنرباهاي دائمي سروكار دارند، نشان داده است كه ميدان مغناطيسي ايستا مي‌تواند باعث كاهش فشار خون، كاهش گلبول‌هاي سفيد خون، كاهش ضربان قلبو تغيير الكتروانسفالوگرام گردد. هم‌چنين در افرادي كه زمان‌هاي طولاني تحت تاثير ميدان‌هاي مغناطيسي بوده‌اند.

علائمي مثل افسردگي، سردرد، زودرنجي، كم‌اشتهايي، خارش و سوزش مشاهده شده است. كساني كه در معرض چگالي شار مغناطيسي قرار گرفته‌اند، هنگام حركت در ميدان سرگيجه، تهوع و طعم فلز داشته‌اند.

 

ميدان‌هاي الكترومغناطيس ELF

درباره‌ي ميدان‌هاي الكترومغناطيسي كه با بسامدهاي پائين نوسان مي‌كنند، (100Hz) مثل شبكه‌هاي انتقال قدرت و يا ميدان‌هاي الكترومغناطيس ناشي از بعضي از وسائل خانگي مطالعات زيادي انجام شده است. افزايش خطر انواعي از سرطان مثل سرطان خون و يا سرطان سينه، در تحقيقات زيادي مشاهده شده است.

مطالعات زيادي انجام شده است كه نشان مي‌دهد جريان‌هاي ضعيف ELF موجب برهم كنش مي‌شوند كه منجر به پاسخ‌هاي زيست‌شيمايي و تغيير در عملكرد سلولي و زاد و ولد مي‌شوند. مدارك نشان مي‌دهد كه خواص ساختماني و عملكرد سلول در پاسخ به ميدان‌هاي بيش از 100mA/m عوض مي‌شوند.

كيرشوينگ و همكاران مدلي را پيشنهاد كرده‌اند كه در آن ذرات مغناطيسي در فضاي بين سلولي مي‌توانند غشاي سلول را شكافته و يا دريچه‌هاي آن را مسدود كنند، در رابطه با سرطان و وابستگي آن با ميدان‌هاي الكترومغناطيس با فركانس پايين مثل ميدانهاي وابسته به شبكه‌هاي انتقال قدرت و لوازم خانگي تحقيقات وسيعي انجام شده است.

تعداي از اين تحقيقات افزايش خطر انواع خاصي از سرطان خون و يا سرطان سينه را نشان داده‌اند. اما اين تحقيقات و حتي تحقيقاتي كه نتايج معكوس داشته‌اند، با نداشتن پشتيباني آزمايشگاهي كافي از توان لازم براي پيگيري يك استدلال قوي برخوردار نيستند.

 

 

نتيجه‌گيري

تحقيقات در مورد آثار زيست‌شناختي مربوط به ميدان‌هاي الكترومغناطيس هنوز در ابتداي راه است. مطالعات گوناگوني آثار زيانبار اين ميدان‌ها در حدود غيرمتعارف نشان داده است، اگرچه ممكن است مكانيزم‌هاي اين اين آثار ناشناخته باشد.

اما به طور كلي مي‌توان گفت در زندگ معمول و در حدود ناشي از دستگاه‌هاي خانگي هنوز آثار زيانبار ثابت‌شده‌اي وجود ندارد. افرادي كه به طور ناگزير به مدت طولاني تحت تاثير اين امواج و ميدان‌ها هستند، مثل افرادي كه در مجاورت خطوط انتقال قدرت پست‌هاي فشار قوي فرستنده‌هاي مخابراتي راديويي و تلويزيوني و كاركنان شاغل در اين مراكز و يا مراكزي كه با ميدان‌هاي الكترومغناطيس قوي به مدت طولاني سرو كار دارند، بهتر است استانداردهاي ايمني و بهداشتي توصيه شده توسط سازمان‌هايي نظير سازمان بهداشت جهاني و مراكز ديگر را مطالعه و رعايت كنند.

 

 

 

 

منابع:

 

·                     Health physics journal of radiation of epidemiology

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه

 

همه با واژه‌ي جمعيت آشنا هستيم و هر روز اصطلاحاتي از قبيل جمعيت شهري، جمعيت روستايي، جمعيت دانش‌آموزان، جمعيت كشاورزان، جمعيت با سواد و ... را در مكالمات روزمره‌ي خود به كار مي‌بريم يا در مجلات، روزنامه‌ها و كتاب‌ها مي‌خوانيم. تجمعي از افراد انساني كه در منطقه‌اي معين (محله، شهر، شهرستان، استان يا كشور) به طور مستمر و معمولاً به شكل تجمع از خانوارها و خانواده‌ها زندگي مي‌كنند، جمعيت گفته مي‌شود.

 

 

 

 

بخش اول

تحولات جمعيتي

 

 

 

 

آدمي براي بقاء خود نيازهاي متعددي دارد. غذا، پوشاك و مسكن از جمله نيازهايي هستندكه بدون آنها حيات انسان به خطر مي‌افتد و به عبارت ديگر، تا زماني كه انسان غذاي كافي و پوشاك و مسكن مناسب نداشته باشد، با احتمال مرگ و مير مواجه خواهد بود.  تحولات زندگي انسان‌ها از گذشته تا حال بر اساس نحوه‌ي تامين نيازهاي فوق صورت گرفته است و افزايش يا كاهش جمعيت نيز متاثر از همين عامل بوده است.

در شرايط ابتدايي و در اقتصاد ساده‌ي كشاورزي رشد جمعيت بسيار كند و در برخي شرايط استثنايي، منفي بوده است. در آن شرايط، گاه خطرات طبيعي از جمله سيل، زلزله و ... موجب وضعيت بد اقتصادي در خانواده مي‌شد و در نتيجه تعداد زيادي را از بين  مي‌برد. علاوه بر آن وقوع جنگ‌ها در جوامع نيز موجب هلاك بسياري از افراد مي‌گشت. در شرايط سخت زندگي كه احتمال زنده‌ماندن فرزندان خانواده‌ها تا 20-15 سالگي خيلي محدود بود، ميزان مواليد در سطح بالاي قرار داشت تا جايگزيني براي فرزندان فوت شده باقي بماند.

بر اساس محاسبات تقريبي، روند رشد جمعيت تا قبل از انقلاب صنعتي و حتي در شرايط مساعد، بسيار محدود بود و جمعيت به اندازه‌ي كمي افزايش مي‌يافت.

به عنوان مثال، همزمان با انقلاب كشاورزي، در هشت هزار سال قبل از ميلاد مسيح، جمعيت جهان احتمالاً 10 ميليون نفر بود. اين رقم در آغاز عصر مسيحيت، در حدود 250 ميليون نفر برآورد شده است. يعني در مدت هشت هزار سال، جمعيت جهان 25 برابر شده است.

 

بعد از انقلاب صنعتي

در اواخر قرن هجدهم ميلادي، ابتدا در معدودي از كشورها و در طول قرن نوزدهم، در قاره‌ي اروپا و چند كشور ديگر، قوه‌ي بخار كشف و سبب تحولات اساسي در زندگي بشر شد كه به انقلاب صنعتي معروف است. در سايه‌ي اين انقلاب مقدار و كيفيت غذا بهتر شد و در وضع پوشاك و مسكن نيز پيشرفت‌هايي حاصل شد. در اين دوران انسان با پيشرفت تكنولوژي، سدها و اماكن مسكوني بهتري ساخت و زندگي خود را از خطر سيل و زلزله در امان نگه داشت.

توليد انواع مواد غذايي مقوي و بهبود كيفيت حمل و نقل نيز، خطر قحطي و خشكسالي را محدود كرد. بدين ترتيب، بيماري‌هاي ناشي از كمبود مواد غذايي كاهش يافت. به دنبال آن دانش پزشكي نيز پيشرفت كرد و نوآوري‌هاي اساسي و تحولات چشمگيري در تكنولوژي بهداشت و درمان تحقق يافت. توليد گسترده آنتي‌بيوتيك‌ها، ‌انواع واكسن‌ها و انواع ضدعفوني‌كننده‌ها موجب كاهش مرگ و ميرهاي زياد و غيرعادي شد. بدين ترتيب، در كشورهاي صنعتي مرگ و مير به طور چشمگيري كاهش يافت، اما ميزان باروري در اين كشورها همچنان در سطح بالايي قرار داشت و در نتيجه جمعيت روبه افزايش گذاشت، به طوري كه در قرن نوزدهم به ويژه در نيمه‌ي دوم آن كشورهاي اروپايي شاهد يك دوره رشد رسيع جمعيتي بودند.

در اين زمان، رشد سريع جمعيت در اروپا، موجب كاهش منابع غذايي در برابر جمعيت شد و افزايش جمعيت به عنوان يك مسئله اجتماعي، ذهن صاحب‌نظران و انديشمندان و سياستمداران را متوجه خود كرد و مسئله مهم، عدم تعادل بين جمعيت و وسايل و امكانات معيشتي مطرح  شد.

كشورهاي اروپايي در مواجهه با اين مشكل، سعي كردند با استفاده از راه‌هاي مختلفي، ميزان مواليد را تقليل داد و از اين‌رو در سال‌هاي پس از جنگ جهاني دوم، ميزان مواليد در اين كشورها كنترل شد و در سطح پاييني قرار گرفت. امروز در اين كشورها، ميزان‌هاي مواليد و مرگ و مير، هر دو در سطح پاييني قرار گرفته و در نتيجه جمعيت آنها با رشد اندكي افزايش مي‌يابد و حتي برخي از آنها با پديده رشد منفي روبرو هستند، يعني حالتي كه در آن ميزان مرگ و مير از ميزان مواليد بيشتر است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش دوم

جمعيت به عنوان يك مسئله اجتماعي

الف: كشورهاي غيرصنعتي و انفجار جمعيت

اگر چه تحولات جمعيتي در كشورهاي صنعتي در نهايت به رشد اندك جمعيت منجر شده، اما در كشورهاي غيرصنعتي، وضعيت به گونه‌اي ديگر است. اگر قرن نوزدهم ميلادي را زمان رشد جمعيت در اروپا بدانيم، قرن بيستم زمان رشد سريع جمعيت در كشورهاي غيرصنعتي است و حتي اين دسته به مراتب بيش از دسته جمعيت در كشورهاي صنعتي آن روز است.

علت اين كه پس از جنگ جهاني دوم، از طريق نوآوري‌هاي اساسي در تكنولوژي بهداشت و وارد نشدن انواع واكسن‌ها و آنتي‌بيوتيك‌ها به كشورهاي غيرصنعتي، ميزان مرگ و مير آنها را به سرعت كاهش داد، در حالي كه ميزان مواليد در سطح بالايي قرار داشته است. از اين رو امروزه رشد جمعيت در كشورهاي غيرصنعتي، درصد بالايي قرار دارد تا به آن حد كه به آن، عنوان «انفجار جمعيت» داده‌اند.

انفجار جمعيت در كشورهاي غيرصنعتي، زماني صورت مي‌گيرد كه آنها سرمايه‌گذاري‌هاي اساسي در زمينه‌هاي بهداشت،‌ آموزش، حمل و نقل و ... را انجام نداده‌اند و به شرايط مطلوب اقتصادي و اجتماعي دسترسي پيدا نكرده‌اند.

عامل ديگري كه امروزه موجب رشد كشورهاي غيرصنعتي شده، اين است كه با تغيير فرهنگ عمومي و گسترش شيوه‌هاي جديد زندگي، انتظارات و توقعات افراد در زندگي تغيير كرده و به عبارت ديگر، سطح نيازهاي اجتماعي گسترش يافته است.

در گذشته رابطه‌ي جمعيت با غذا و در برخي موارد، فضا و محيط زيست مورد توجه بوده است و نگراني مخالفان افزايش جمعيت نيز ناشي از كمبود يا كاهش مواد غذايي براي جمعيت بود، حال آنكه در زمان حاضر، علاوه بر موارد فوق، موضوع توسعه و هزينه‌ها و امكانات لازم براي تحقق آنها و ارتقاء سطح زندگي مردم مد نظر قرار مي‌گيرد. وقتي سخن از جمعيت به ميان مي‌آيد، نيازهاي بهداشتي، آموزشي، مسكن، اشتغال، رفاه و ... مطرح مي‌شوند.

همه‌ي اين عوامل، باعث شده است كه امروزه در كشورهاي غيرصنعتي كه در مرحله‌ي انفجار جمعيت قرار داد، نظام‌هاي مختلف اجتماعي دچار عدم تعادل شده و با انواع مسائل و مشكلات اجتماعي روبرو نشوند.

 

مسائل و مشكلاتي از قبيل: بي‌سوادي، كمبود فضا و امكانات آموزشي، فقر و سوء تغذيه، كمبود امكانات پزشكي و بهداشتي، بيكاري، كمبود امكانات اشتغال، كمبود منابع طبيعي، كمبود انرژي، كمبود مسكن، كمبود امكانات تفريحي، كاهش رشد اقتصادي، تاثيرات منفي بر منابع و محيط و ... در اين كشورها،جمعيت به عنوان يك مسئله اجتماعي تبديل شده است و سياستمداران و صاحبنظران اجتماعي در جستجوي يافتن راه‌حلي براي اين مشكل عمده‌اند.

 

ب: جمعيت در ايران به عنوان يك مسئله اجتماعي

ايران هم از جمله كشورهايي است كه جمعيت در آن به يك مسئله اجتماعي تبديل نشده است، در حال حاضر به دليل بهبود وضعيت بهداشتي، نسبت به گذشته، ميزان مرگ و مير به ويژه مرگ و مير كودكان تقليل يافته است، ولي ميزان مواليد همچنان در سطح بالايي قرار دارد و در نتيجه جمعيت با رشد بالايي افزايش مي‌يابد.

در سرشماري سال‌هاي 1355.1345 جمعيت ايران به ترتيب 5/33. 26 ميليون نفر بوده و در سال 1365 به حدود 50 ميليون نفر رسيده است.

با توجه به اين ارقام، پيش‌بيني مي‌شود كه در صورت ادامه‌ي رشد روند فعلي، جمعيت ايران در سال 1400 شمسي به بيش از صد ميليون نفر برسد.

علاوه بر آن ساخت و تركيب سني جمعيت در ايران نيز از جمله مسائلي است كه ذهن برنامه‌ريزان را به خود معطوف ساخته است، زيرا بر اساس آمار سال 1365، 5/45 درصد از جمعيت ايران زير 15 سال قرار داشتند و از اين رو كشور ما نيز از كشورهايي محسوب مي‌شود كه داراي جمعيت جوان هستند، بديهي است كه تامين غذا، كار، مسكن، بهداشت، اوقات فراغت، آموزش و ... براي جمعيتي كه پيوسته افزوده مي‌شود، يكي از عوامل اساسي درباره‌ي توسعه‌ي اقتصادي و تامين اجتماعي است.

افزايش جمعيت مي‌تواند كليه‌ي برنامه‌ريزي‌هاي اقتصادي، بهداشتي و اجتماعي را تحت‌الشعاع قرار دهد و اين مهم در نظام اقتصادي و مذهبي ما نيز قابل بررسي است، زيرا بر اساس آيات و روايات، آنچه كه براي جوامع اسلامي از مسائل مهم به شمار مي‌آيد،  عزت و آرامش مسلمانان يكي از اصول زندگي اسلامي است كه زندگي بر اصل «يسر» (آساني) استوار باشد، حتي در مواردي نظير اصول لايغتر اسلامي مانند:

 نماز، روزه و .. اصل «عسر» (دشواري) مي‌تواند آن را تغيير دهد. مثلاً‌ اگر آب وضو براش شما ضرر دارد، حق نداريد وضو بگيريد و اگر گرفتيد وضو باطل است، در مورد كثرت جمعيت نيز بايد ديد آيا موجب زيان است يا خير؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش سوم

مشكلات ناشي از رشد بي‌رويه جمعيت

الف: جمعيت و تامين غذا

منابع غذايي آدمي به طور عمده‌اي جانوران و گياهان هستند و از رايج جهات انسان كاملاً به محيط خود وابسته است.

با افزايش جمعيت، بشر همواره كوشيده است منابع غذايي خود را افزايش دهد، همواره از جديدترين فنون در راه توليد بشر منابع گياهي و جانوري بهره جسته است، زمين‌هاي كشاورزي خود را وسعت داده است و با استفاده از روش‌هاي اصلاح‌ نژاد استفاده از انواع كودها و سموم شيميايي توانسته است توليدات كشاورزي و دامي خود را افزايش دهد، اما آيا خواهد توانست در اين امر پيروز شود؟ و همواره غذاي كافي براي جمعيت رو به رشد فراهم سازد؟

بديهي است غلات و دام را تا حدي مي‌توان در راه توليد بيشتر اصلاح كرد و بازده كمي و كيفي آنها را افزايش داد، ممكن است با كاهش يك دانه‌ي گندم بتوان مجدداً حدود 100 گندم ديگر بدست آورد، اما اين توانايي را تا چه حد مي‌توان افزايش داد؟

احتمال دارد از مزرعه‌اي به مدد تكنولوژي پيشرفته بيش از يك بار درسال محصول برداشت كرد، اما اين توانايي نيز محدود است.

اكنون ديگر تقريباً مشخص نشده است كه سرعت افزايش منابع غذايي كمتر از سرعت افزايش جمعيت است. در حال حاضر آدمي براي بقاء خود دو راه در پيش دارد، يا منابع غذايي خود را افزايش دهد و يا رشد جمعيت را كنترل كند، به نظر شما كدام يك عملي‌تر است؟

 

ب: رشد بي‌رويه جمعيت و بهداشت

بهداشت يعني تامين، حفظ و بالابردن سطح سلامتي، يعني وجود آسايش كامل جسمي، رواني و اجتماعي.

مسئله‌ي بهداشت روي فعاليت‌هاي اقتصادي و پيشرفت‌هاي اجتماعي تاثير مي‌گذارد، و به همه‌ي مردم از زن و مرد، كوچك و بزرگ، از هر طبقه اقتصادي و اجتماعي و با هر مذهب و اخلاق ارتباط دارد. ضررهاي ناشي از بدي بهداشت، به سن، جنس، شغل يا سطح اقتصادي و اجتماعي و يا منطقه خاصي محدود نمي‌شود، بلكه مربوط به همه‌ي افراد جامعه است. از آنجا كه بيماري يك نوع عدم تعادل و آرامش هر فرد ايجاد مي‌كند، بنابراين در يك جامعه كه افراد با هم تماس نزديك دارند، ممكن است بيماري جسمي يا رواني يكي از افراد بر روي ديگري اثر بگذارد.

زماني كه وضعيت بهداشتي يك جامعه مناسب نباشد، علاوه بر ضرر بر كليه‌ي موارد افراد جامعه، بيشترين ضرر به گروه‌هاي آسيب‌پذير وارد مي‌شود. گروه آسيب‌پذير گروهي از جمعيت هستند كه به خاطر عوامل غيرقابل اجتناب پيش از ديگران در معرض خطر و بيماري قرار مي‌گيرند. مثل كودكان و سالخوردگان كه خود بخش عمده‌اي از افراد جامعه محسوب مي‌شوند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش چهارم

سياست‌هاي جمعيتي

 

 

 

 

هدف سياست‌هاي جمعيتي مخالف با افزايش جمعيت اين است كه خانواده‌ها را در جهت داشتن فرزند كمتر سوق دهد و ارزش‌هاي مربوط به فرزندآوري و فرزند زياد را تغير دهد. بنابراين بايد ديد در چه شرايطي خانواده‌ها حاضر مي‌شوند از آوردن فرزند زياد صرف‌نظر كنند.

سياست‌هاي جمعيتي در اين راستا آموزش و تبليغ را در بر مي‌گيرد. آموزش و تبليغ در جهت نشان دادن مشكلاتي ناشي از رشد سريع جمعيت در زندگي اجتماعي و تعارضي كه  ميان رشد سريع جمعيت و تحقق عدالت اجتماعي، استقلال و زندگي بهتر وجود دارد، عمل مي‌كند، اين سياست‌ها از طريق آموزش و پرورش، جزوات آموزشي، سمينارها و ... انجام مي‌شود.

 

 

 

 

 

 

ج: رشد بي‌رويه جمعيت

مسئله مسكن امروزه از مسائل غامض كشورها از جمله كشور ما مي‌باشد. بالا رفتن هزينه‌ي مسكن از يك طرف و ازدياد جمعيت از طرف ديگر، مشكل تهيه‌ي مسكن را پيچيده‌تر مي‌سازد. طبق برآورد مسئولين براي سكونت يك خانوار پنج نفري در يك واحد مسكوني در ظرف 25 آينده نياز به ايجاد سالانه 340 هزار واحد مسكوني دارد، خاصه اينكه با توجه به افزايش نرخ رشد جمعيت طي دهه‌ي اخير، واحدهاي مسكوني ساخته شده در كشور به هيچ وجه پاسخگوي اين افزايش نبوده و مردم نيز به علت بار هزينه‌هاي روزمره قادر به خريد به واحدهاي مسكوني نيستند.

اجراي برنامه‌هاي كنترل جمعيت توام با برنامه‌هاي جلوگيري از مهاجرت‌هاي داخلي مي‌تواند كمك بسيار موثر و عامل تسريع‌كننده‌اي در حل مسئله مسكن باشد.

 

منابع:

 

Ø     كتاب مفاهيم جمعيت

Ø     روزنامه همشهري

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 25 فروردین 1399 ساعت: 8:34 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

تقیق درباره موسيقي سنتي آذربايجان

بازديد: 33
تقیق درباره موسيقي سنتي آذربايجان

موسيقي سنتي آذربايجان

 

 

مقدمه

 

هر ملتي براي خود ارزش‌ها و آرمان‌هايي دارد كه اين ارزش‌ها براي آن ملت جايگاه خاصي دارد. موسيقي نيز يكي از شاخص‌هاي يك ملت مي‌باشد.

موسيقي آذربايجان يكي از دي‌نوازترين موسيقي‌هاي امروزه مي‌باشد. مطالبي كه در اين تحقيق مي‌خوانيد، گوشه‌اي از زيبايي‌هاي موسيقي آذربايجان مي‌باشد و اميدوارم كه تلاش بنده توانسته باشد تا حدودي موسيقي آذربايجان را تعريف كند.

پيشگفتار

در اين تحقيق‌گونه سعي در بدست دادن تعريف ويژه از موسيقي نيست، تنها هدف در سير تاريخي موسيقي در بخشي از خاك كشور عزيزمان، ايران است. موسيقي آذري كه يكي از ابعاد شكل‌دهنده فرهنگ موسيقي ماست، مانند بخش‌هاي ديگر در دوران‌هاي مختلف تاريخي دچار افت و خيز بود و فراز و فرودهايي داشته است و با توجه به اينكه هر موسيقي، زبان مشترك بشري است و تاثيرگذار و تاثيرپذير از ساير فرهنگ‌ها و اينكه توجه داشته باشيم بسياري از سرزمين‌ها و كشورهاي همجوار در روزگاران دور و نزديك، در محدوده‌ي مرزهاي ايران قرار داشته‌اند و هر يك اكنون مستقل هستند و همين دوري و نزديكي ايجاب مي‌كند براي تحقيق در مورد هر يك از ابعاد فرهنگي و اجتماعي بخشي از كشورمان، حوزه‌اي وسيع درداخل و خارج مرزهاي كنوني مد نظر قرار گيرد.

ولذا تحقيق در خصوص موسيقي آذري از اين قاعده مستثني نبوده و براي رسيدن به يك نتيجه مطلوب، بايستي موسيقي آذري در بين اقوام و ملل گوناگون كه در پيرامون كشور ما به زبان آذري (تركي) سخن مي‌گويند، مورد تحقيق و مطالعه قرار گيرد و از تمامي منابع موجود در زمينه‌هاي فرهنگي و تاريخي مربوط به موسيقي و تاريخ آن براي رسيدن به هدف بهره گرفت، يا به‌طور كلي، تحقيق علمي و پايه‌اي ايجاب مي‌كند كه ما از كليه‌ي ابزارها و منابع استفاده كرده و در صورت لزوم با اساتيد موسيقي به صورت چهره به چهره صحبت كنيم، سازها و كاركرد آنها را بشناسيم، و تا حدودي با گوشه‌ها، زوايا، پرده‌ها و دستگاه‌ها، رديف‌ها الحان مختلف آن بخش از موسيقي مورد مطالعه آشنا باشيم و مهمتر از همه، زبان و گويش مورد محاوره را تا حدودي درك كنيم، اما ما در نظر داريم در اين تحقيق به موسيقي آذري به عنوان يك موسيقي محلي (فولكلور) نگاه كرده و از اين دريچه كوچك و تنها در محدود خاك ايران آن را مورد بازنگري قرار دهيم. زيرا معتقديم، موسيقي آذري (تركي) در گستردگي وسيعي از جهان مثل مغولستان، تركمنستان، ازبكستان، تركيه و ... رواج داشته و به تبع حوزه جغرافيايي خود، تغييراتي كم و زياد در آن بوجود آمده است، از اين رو همانطور كه قبلاً گفته شد، در اين تحقيق سعي شده به موسيقي آذربايجان به عنوان يكي موسيقي محلي و فولكلور نگاه كنيم.

اميدواريم هنرمندان اين عرصه، مخصوصاً نوازندگان و خوانندگان آذري زبان كه در راه پرپيچ و خم هنر موسيقي آذري، ضربات سنگين روزگاران نامساعد را تحمل كرده‌اند و با پايداري و خلاقيت خويش و با فداكاري‌ها و تلخ‌كامي‌ها، عاشقانه در باروري و حفظ اين هنر كوشيده‌اند.

بر ما خرده نگيريد و ما در رديف خشك‌انديشاني قرار ندهيد كه در طول تاريخ همواره به اين قشر هنرمند تحت عنوان مظاهر شيطاني و عوامل لهو و لعب نگاه كرده و گاهاً آنان را وادار كرده‌اند كه با كوله‌باري از محنت و تنهايي و دلتنگي، به خلوتگه عارفانه خويش پناه ببرند و در غبار غربت و فراموشي زمان محو گردند.

تمام كمي كاستي‌هاي را به حساب كمبود منابع و عدم آشنايي به اين هنر بگذاريد، ولاغير.

 موسيقي محلي (فولكلور)

همانطور كه درمقدمه عنوان شد،  نگاه ما به موسيقي آذربايجان، نگاهي است منطقه‌اي و محدود و براي اينكه موضوع كاملاً روشن شود كه اين تاكيد و. اصرار ما چه حوزه‌اي را دربرخواهد گرفت، تعريفي از موسيقي محلي را بيان مي‌كنيم:

لغت فولكلور از دو بخش Folk-lore به معناي ( =Folkملت و =Lore علم) تشكيل شده است و بنا به تعريف لغت‌نامه آكسفورد (Oxford) فولكلور يعني «قصه و عادت و عقايد قديمي و يا دسته‌اي از مردم (مردم بومي)»، اما به مرور زمان لغت فولكلور وسعت بيشتري را پيدا كرد و جنبه‌هاي ديگر زندگي توده‌هاي مردم، از جمله روانشناسي عوام، سنن مردم، موسيقي محلي و ...) دربرگرفت.

ترانه‌هاي محلي اولين پايه‌ي تجربي موسيقي هر قوم و كشوري بشمار مي‌رود. غمها و شادي‌ها، شكست‌ها و پيروزي‌ها، قهرمانان و شخصيت‌هاي برجسته مردم به اين موسيقي راه مي‌يابند، از اين‌رو از ارزش ويژه‌اي برخوردار است، به عبارت ديگر سرمايه‌ي اصلي موسيقي يك كشور يا قوم يا منطقه را مي‌توان نغمه‌هاي بومي و محلي آن كشور دانست. البته اين بدان معني نيست كه موسيقي يك مدت نغمه‌هاي محلي آنست، ولي هيچگاه از آن به دور نيست، زيرا زبان روحيه يك ملت به شمار مي‌رود.

در جهان ملت يا نژادي وجود ندارد كه از موسيقي محلي بي‌بهره‌مند باشد، حتي دورافتاده‌ترين اقوامي كه از هنر، بهره‌ي بسيار كمي برده‌اند، از ترانه‌هاي محلي (عاميانه) برخوردارند. انسان به همان شيوه‌اي كه زبان مادري را مي‌آموزد، نغمه‌هاي بومي و محلي را نيز فرا مي‌گيرد و در برابر آن واكنش مثبت نشان مي‌دهد و برعكس، در برابر نغمه‌هاي فرهنگ‌هاي بيگانه از خود واكنش چنداني نشان نمي‌دهد.

موسيقي، بيانگر و توصيف‌كننده روحيات، ذوق و احساسات هر قوم و ملتي است و از آنجائيكه موقعيت جغرافيايي، شرايط اجتماعي و آداب و رسوم هر قوم و ملت از يكديگري متفاوت و موسيقي، مترجم تخيلات و از تراوش‌هاي روحي و ذهني آنان سرچشمه مي‌گيرد، از اين‌رو موسيقي اقوام گوناگون از همديگر متمايز است. همانطور كه هر گروه و جمعيتي از بشر براي بيان هدف و مقصود خود به ايجاد زبان و حروف ويژه‌اي مبادرت ورزيده‌اند، كه اين زبان با زبان گروه ديگر متفاوت است،موسيقي هر قوم و ملتي با موسيقي ديگر اقوام متفاوت است، زيرا موسيقي هر قوم و مردمي، زاده‌ي روحيات و خلقيات و نيز نماينده خواسته‌ها و آرزوها و پديده‌هاي گوناگون‌ آنها مي‌باشد و اين عوامل به اوضاع جغرافيايي، طرز اعتقادات و انديشه‌ها، آداب و رسوم، دين و مذهب، نيازمندي‌هاي زندگاني مادي و سوابق تاريخي بستگي دارد.

روي اين اصل موسيقي يك قوم، كليه‌ي اين ويژگي‌ها را دربر مي‌گيرد و تحت تاثير آن ساخته مي‌شود و بطور كلي، بيانگر فرهنگ و روح يك ملت و قوم مي‌باشد و گفتيم شرايط كلي لهجه‌ها و زبان هر قوم با قوم ديگر متفاوت است. پس لحن هر موسيقي بر اساس لهجه‌ي ملت‌ها و هر منطقهِ‌ي خاص، متفاوت است. در كشور ما، لهجه‌ها و زبان‌ها و گويش‌هاي گوناگون لري، كردي، آذري، بلوچي و ... وجود دارد كه هر كدام با لطافت وزيبايي ويژه خود آشكار مي‌گردد و از ويژگي‌هاي مخصوصي برخوردار هستند.

چون موسيقي از ذوق فطري هر قوم و مردمي سرچشمه مي‌گيرد و بيان‌كننده عواطف و احساسات آنها مي‌باشد، از اين‌رو مايه‌هاي اصلي موسيقي يك كشور را در نغمه‌هاي محلي و فولكلور آن بايد جستجو كرد.

متاسفانه امروزه بعضي از غرب‌زدگان و شيفتگان فرهنگ غربي كه در كه موسيقي دستي دارند، در پي احياء و ترويج موسيقي غربي بوده «هرچند موسيقي غربي ذاتاً عيبي ندارد» ولي در بي‌توجهي و كنارزدن موسيقي محلي و بومي هستند و كساني را كه در اين زمينه فعاليت مي‌كنند، افرادي معرفي مي‌كنند كه به احياي خرافه‌ها، سنت‌هاي پوسيده و منجمد، كهنه‌پرستي و بازگشت به سنت‌هاي بومي وحشي و بدوي مي‌پردازند و روحيه‌ي مبارزاتي وپيگيري آنها در برابر يورش بيگانگان را مدنظر قرار نمي‌دهند، ولي سعي و تلاش مي‌كنند فرهنگ بيگانه را در قالب فرهنگي، متجدد و مترقي عرضه نمايند.

كشور ايران از غني‌ترين گنجينه‌هاي هنر بومي برخوردار است و بدلائل گوناگون كه خارج  از بحث ماست، تحقيق مستقل و علمي بر روي موسيقي و ترانه‌هاي علمي آن صورت نگرفته است.

در رژيم سابق، دستگاه‌ها و سازمان‌هاي متولي هنر در كشور، مثل راديو و تلويزيون و فرهنگ و هنر به دلايل سياسي و سيستم فرهنگي حاكم بر جو جامعه، مردم و مخصوصاً جوانان را بي‌اراده در ارزش‌ها و قالب‌هاي فرهنگي غرب، غرق مي كردند و با نمايش و اجراي نمايشات مبتذل غربي، آنها را سرگرم مي‌كردند و آنها را از موسيقي محلي كشورمان دور نگاه مي‌داشتند.

  و يا در هر برهه‌اي از تاريخ، كه كشور درگير جنگ‌هاي داخلي و ملوك‌الطوايفي و يا جنگ با بيگانگان بود، هنر موسيقي در انزوا و بي‌توجهي قرار مي‌گرفت، ولي از آنجاييكه موسيقي عنصر جدائي‌ناپذير جامعه قومي است، نابودي آن امري محال و غيرممكن بوده و هست و همانطور كه نمي‌شود زبان آنها و احساس آنها و وجودشان را تسخير كرد و به نابودي كشاند، موسيقي‌شان را نيز از ميان برد. زيرا موسيقي در تمام شئون زندگي انسان‌ها از جايگاه ويژه‌اي برخوردار است، مثل موسيقي مذهبي، موسيقي جنگي، موسيقي غنايي، موسيقي صوفيان و دراويشي و امثالهم، موسيقي محلي، بازگوكننده تاريخ آن سرزمين است.

موسيقي كردستان با تحرك و شور و هيجان خود، بيانگر مبارزات و سختي‌ها مي‌باشد كه از غم و درد دروني سخن مي‌گويد، موسيقي غم‌انگيز و سوزناك سيستان و بلوچستان، گوياي تاريخ سرزمين ماست، موسيقي تركي با فريادهاي خود ، رنج‌ها و دردهاي يك قوم را بيان مي‌كند و موسيقي آذربايجان، بختياري، شمال ايران و غيره بر اساس شيوه زندگي از ويژگي‌هاي خود برخوردارند.

علت سوز و گداز موسيقي بلوچ را در وضعيت جغرافيايي منطقه مي‌دانند كه به دليل صاف و هموار بودن سرزمين، پيوسته مورد تهاجم اشرار، راهزنان بودند و برعكس، آن آذربايجان، به علت صعب‌العبوربودن و نداشتن دسترسي راحت دشمنان و بيگانگان و راهزنان به آنان و وجود امنيت جغرافيايي داراي موسيقي شاد و پرتحرك كه با پايكوبي همراه است، بهره‌مند مي‌باشد.

علاوه بر اينكه پستي و بلندي بر نوع موسيقي محلي اثر مي‌گذارد، وضعيت آب و هوا، رودخانه‌ها، جنگل‌ها، آبشارها، دشت و كوير نيز در نوع موسيقي بي‌تاثير نخواهد بود.

موسيقي محلي از جهان‌بيني ساده و بي‌پيرايه‌اي برخوردار است، به همين دليل واقع‌گرا، زنده، صميمي و ساده مي‌باشند، نغمه‌هاي زيبا و دلاويزي كه از دل صحرا‌نشينان سيستان و بلوچستان و جنوب خراسان تا شاليكاران كرانه‌هاي خزر و كوه‌نشينان و دامپروران كردستان و لرستان و ماهيگيران جنوب سرمي‌زند، همه بيانگر احساسات و آرزوهاي آنهاست.

فلذا هرگونه بي‌توجهي و سهل‌انگاري در تحقيق، مطالعه، حفظ و اشاعه موسيقي محلي و فولكلور نوعي خيانت به فرهنگ ملي است، زيرا در خلق موسيقي علمي و هنري از ترانه‌ها و موسيقي بومي مي‌توان به عنوان درونمايه اصلي استفاده كرد و در زمينه‌ي موسيقي ملي به نوآوري‌هايي دست يافت.

موسيقي توشمال‌هاي كردستان، بخش‌هاي تركمن‌صحرا، موسيقي مردم شمال خراسان و سيستان و بلوچستان، موسيقي مراسم «زار» مردم بندر، موسيقي دراويشي كردستان و ...و موسيقي عاشيق‌هاي آذربايجان دربرگيرنده‌ي هزاران دستگاه مقام ـ ملودي و ترانه است كه در مراسم مختلف جشن و عروسي، مرگ و سوگواري و كار و غيره از آن استفاه مي‌شود.

براي نمونه بطور خلاصه و گذري نظري به موسيقي آذربايجان خواهيم داشت وتوجه ويژه ما به عاشيق‌ها و اوزانه‌ها و اكار دوبيتي‌ها (باياتي‌ها) خواهد بود.

باياتي (Bayati)، دوبيتي‌هاي بومي ادبيات شفاهي آذربايجان هستند. باياتي‌ها از نظر وسعت مضمون، ‌ترنم موسيقي و تحوج ذوق و احساس، در رديف جذاب‌ترين و شورانگيزترين آثار بديع فولكلوريك جاي مي‌گيرد. به خصوص وقتي با آهنگ ويژه خود و با نوايي گيرا خوانده مي‌شود، عنان از كف دل مي‌ربايند و سرشك بر چهره احساس مي‌افشانند.

باياتي نوعي از شعر هفت‌ هجايي چهارمصراعي است كه موضوع آن را شكوه و شكايت، هجران و غم و عشق و مضامين اجتماعي تشكيل مي‌دهد و از انواع شعر فولكلوريك به شار مي‌آيد:

خشك چوب و خشك سيم و خشك پوست

از كجا مي آيد اين آواي دوست

 

موسيقي آذربايجان

موسيقي در اين سرزمين مانند تمدن و فرهنگش اصيل و از تاريخ و ديرينگي بس درازي برخوردار است. موسيقي مردم يكي از ويژگي‌هاي بارز اين سرزمين است كه از زمان‌هاي بسيار دور بوجود آمده است.

اوزان‌ها (Ozan) نخستين گروه مردمي نوازندگان محلي در اين سرزمين بودند كه نياكان عاشيق‌ها بودند. اوزان‌‌ها بازگوكننده درد و رنج مردم بودند كه با توپوز يا تار مقدس خويش آنها را بازگو مي‌كردند و تا زماني كه توپوز را بر سينه مي‌فشردند، راويان مصيبت مردم به شمار مي‌رفتند و از حمله خيره‌سران مصون بودند.

اوزان‌ها، ادبيات شفاهي را در ميان مردم رواج مي‌دادند، به عبارت ديگر، عامل گسترش اين ادبيات در ميان مردم به شمار مي‌رفتند. آنها به منظور بازگونمودن و آشكارساختن جور و ستم حكام و اربابان ستمگر با توپوز يا ساز خود از محلي به محل ديگر نقل مكان مي‌كردند و دردها و رنج‌هاي مردم را با صداي خويش و همراه با نواي ساز بيان و آشكار مي‌كردند. اوزان‌ها و سازهايشان عزت و احترام فراواني داشتند و از جايگاه ويژه‌اي برخوردار بودند، چنانكه هيچ‌گاه به اوزاني كه قوپوز در دست داشت، حمله‌اي از سوي دشمنان نمي‌شد، حتي ناسزا و نارويي از سوي مخالفان صورت نمي‌گرفت، مگر اينكه اوزان، قوپوز را از خود جدا كند و كنار بنهد.

عاشيق‌ها، پس از اوزان‌ها نسل‌هاي پسين آنها، عاشيق‌ها، نشانگر موسيقي فولكور آذربايجان گرديدند. عاشيق‌ها نيز مانند اوزان‌ها راوي فرهنگ و رسالتي ويژه بودند. آنها از هنرمندان خلقي و مردمي بشمار مي‌روند كه در آذربايجان وجود دارند. عاشيق‌ها در آغوش سبلان، كوه پوشيده از برف آذربايجان و دراوبه‌هاي (خانه‌هاي نمدي) عشاير شاهسون در اشعار وسروده‌هاي خويش بنام (باياتي) از كوچ‌نشيني و مرارت‌هاي آن، از غم و دوري و كوتاهي عمر سخن مي‌گويند. در اين سرزمين گونه‌اي تار (تار عاشيق‌ها) و قره‌ني به عنوان ساز سمبليك و اصيل شناخته شده است. با گذشت زمان و تاثير موسيقي ديگر فرهنگ‌هاي همسايه، موسيقي آذربايجان سير تكاملي و صعودي خود را پيمود، حتي در طول تاريخ زماني كه حكومت صفويه و حكومت‌هاي همانند آن بر ايران فرمانروايي مي‌كردند و دوره قدرت‌نمايي آداب و رسوم خشك و منحط بود و راه‌هاي رشد و پيشرفت براي اين موسيقي بسته شده بود، با تمام اين مسائل، راه پيشرفت را طي نمود.

مي‌توان گفت موسيقي آذربايجان به علت همسايگي با فرهنگ‌هاي غني (جمهوري آذربايجان) و نبود دسترسي بيگانگان نسبت به موسيقي ديگر قوم‌ها، رشد و تكامل بيشتري يافته است و همواره تحت تاثير فرهنگ پربار موسيقي جمهوري آذربايجان كه آهنگسازان بزرگي چون اميدف، حاجي‌بيگ‌اف، كارگارايوف و ديگران را در خود پرورش داده است، بوده است.

البته نه تنها موسيقي آذربايجان بلكه ساير مناطق ايران، بي‌ارتباط با موسيقي ملل همجوار خود نيست و فرهنگ‌ها و موسيقي‌ها توسط مرزبندي سياسي و جغرافيايي از هم جدا نشده‌اند، بطوريكه اشتراك فرهنگي وجود دارد. مرزبندي به تقسيمات كشوري بر اساس موقعيت جغرافيايي مربوط مي‌شود. مرز در حوزه‌ي فرهنگي، هنري و به خصوص موسيقي به طوريكه موسيقي آذربايجانشرقي با موسيقي جمهوري آذربايجان پيوند خورده و ارتباط موسيقي آذربايجانغربي با موسيقي شرق تركيه به وضوح ديده مي‌شود و باز موسيقي آذربايجانغربي با موسيقي آذربايجانشرقي گره خورده است. همچنين موسيقي آذربايجانشرقي با موسيقي مرزهاي داخلي پيوند مي‌يابد، از طريق خلخال به تالش سپس به گيلان و در واقع اين پيوندها حلقه‌هاي زنجيري است كه بين فرهنگ‌هاي ملل همجوار و مرزهاي داخلي ايران نسبت به هم حفظ شده و آنها را به هم مربوط مي‌سازد.

كليه آثاري كه در كل منطقه آذربايجان ساخته شده است، حتماً سنفوني‌ها و اپراها از پايه‌هاي فولكلور آذري برخوردار بوده و از آن مايه گرفته است. در اصل موسيقي و متن، الهام‌پذير از فولكلورهاي آذربايجان و از لطافت و زيبايي ويژه‌اي بهره‌مند هستند و سازها تركيبي از سازهاي اصيل هستند كه در برخي از آنها سورنا و ساز (از آلات اصيل است كه معمولاً عاشيق‌ها مي‌زنند) وجود دارند.

ترانه‌هاي ساخته شده در آذربايجان از اصالت ويژه‌اي برخوردارند، چنانكه يا از نهادهاي تاريخي بهره‌مندند، مانند (اپراي كوراوغلو) و يا سرودي از يك محل يا چشم‌انداز طبيعت مي‌باشند. بهترين‌ نمونه‌ي اين‌گونه موسيقي را مي‌توان سمفوني (قيزقالاسي) (يكي از قلعه‌هاي مشهور آذربايجان) اثر گارايوف دانست و يا آهنگ‌هاي عشقي مانند (اپراي ليلي و مجنون) اثر ئوزير حاجي‌اف و آثار ديگر.

در موسيقي آذربايجان، به علت مهاجرين آذربايجاني، حضور اقليت‌هاي ارمني و آكسوري و دلايل سياسي و فرهنگي، تاسيس «هنرهاي زيبا» 1324 شمسي و انجمن نيلها (مونيك تبريز) 1325 شمسي و ... اپرا و اپرت جايگاه ويژه‌اي كسب كرده‌اند. داستان‌هاي اپرا (ليبرتو) معمولاً از داستان‌ها و افسانه‌ها و يا واقعيت زندگي مردم آذربايجان مايه گرفته است. اين سرزمين به علت ساختار اجتماعي‌اش در طول تاريخ، شخصيت‌هاي بزرگي را پرورش داده است و اپراهاي آن از نظر موضوع عموماً قوي و كامل هستند و از آهنگسازان مردمي برخوردار بوده است.

موسيقي اصيل دراين سرزمين پيشرفت چشمگيري يافته‌است. موسيقي سنفونيك و اپراهاي اين سرزمين به خوبي گوياي اين مطلب است كه بيشتر بر اساس ملودي‌هاي اصيل تصنيف مي‌گردند و امكان گسترش موسيقي آذربايجان را در حد والايي نشان مي‌دهد. بسياري از اپراهاي جمهوري آذربايجان در كشورهاي گوناگون جهان به مرحله‌ي اپرا نهاده مي‌شود و بسيار مورد توجه واقع مي‌گردد. متاسفانه به علت بيگانه بودن اپرا با فرهنگ ما و نبود شناخت اين‌گونه موسيقي در كشور ما، از امكانات ناقصي برخوردار است.

هم‌اكنون در بسياري از روستاها و شهرهاي آذربايجان، آيين نوروزخواني متداول است و نوروزخوان‌ها با در دست داشتن عروسك (تكلم) به خواندن تصنيف‌هاي بهاري و نوروزي مي‌پردازند. عروسك‌گردان‌ها (تكلم‌چي) پيام‌آور پيك‌هاي نوروزي و نوبهاري هستند كه با به حركت‌درآوردن عروسك‌ها، رسيدن بهار و آغاز سال نو را مژده مي‌دهند. در اينجا يكي از ترانه‌هاي نوروزي «تكلم‌چي‌ها»ي آذربايجان را كه به فارسي برگردانده شده است، را مي‌آوريم:

 

بهار آمد، بهار آمد خوش آمد              

عيد نوروز شما مبارك

ماه و سال و روز و هفته شما

مبارك

جفاي فصل زمستان سپري شده

صفاي فصل بهار رسيده

ماه و سال و روز و هفته شما

مبارك

اگر جفاي زمستان روزگار شما را دشوار ساخته

اينك برفها آب شده و زمين خلقت نو پوشيده است

مرغان خوش‌الحان بر شاخ درختان

آشيان نهاده‌اند

ماه و سال و روز و هفته شما

مبارك

«تكلم‌چي‌ها» گاهي به مدح مولا علي (ع) پرداخته، چنانكه «تكلم‌چي‌هاي» اردبيل در نغمه‌هاي نوروزي مي‌سرايند

بهار آمد بهار آمد خوش آمد

ماه و سال و روز و هفته شما

مبارك

«تكلم‌چي‌ها» در دوره‌ي حكومت ظالم قاجار به خواندن ترانه‌هاي كنايه‌آميز و طنزگونه عليه حكومت پرداختند و در قالب اين ترانه‌ها به آشكار ساختن رويدادهاي سياسي و اجتماعي مي‌پرداختند.

 

موغام

دستگاه‌هاي «موغام» نوعي موسيقي است كه از احساسات پاك و عواطف ظريف و فسونگر و فرهنگ و ادب و هنر لايزال مردم آذربايجان سرچشمه مي‌گيرد و يكي از باارزش‌ترين ميراث فرهنگي مردم آذربايجان است.

اين مردم به آن عشق مي‌ورزند و مفهوم آن را آسان مي‌فهمند. حتي كساني كه با علم و هنر موسيقي آشنايي ندارند، تا حدودي آن را ياد مي‌گيرند و گاهي يكي از شعبات و يا تمامي موغام را با يكي از سازهاي آذري مي‌نوازند و يا زمزمه مي‌كنند.

رينگولد قلي‌ير، آهنگساز و موسيقيدان نامي با الهام از تاثيرات موغام در خلق اپراي مشهور «شاه صنم» از اين هنر به خوبي استفاده كرده است.

او مي‌گويد: دستگاه‌هاي موغام سرگذشت تاريخي مرز و بوم است. اگر آن را بصورت علمي و دقيق و همه‌جانبه مورد مطالعه قرار دهيم، تاثيرات روحي و رواني آن بر ما آشكار مي‌شود و ما را شگفت‌زده مي‌كند و به شدت تحت تاثير قرار مي‌دهد.

واژه «موغام» به صورت «ماكام» در موسيقي عرب و «ماكام» در موسيقي اوزبك و تاجيك ديده مي‌شود و ريشه آن در كلمه «ماكام» عربي است كه در زبان آذربايجاني به «موغام» تغير يافته است و به مفهوم «لاد» (نوعي آهنگ موسيقي است كه بر اساس يك پرده كوچك اجرا مي‌شود) نيز بكار مي‌رود.

البته بايد بدانيم كه موغام با موسيقي‌هاي هم‌طراز خود در ملل شرق تفاوت اساسي دارد.  مثلاً با اينكه از اصطلاحات موغام و مقام در موسيقي آذربايجاني استفاده مي‌شود، ولي هركدام از اينها معني و مفهوم جداگانه‌اي دارند.

موغام در اصل نوعي موسيقي است كه به صورت ظريف و پراحساس و روح‌بخش اجرا مي‌شود و تاثيرات روحي و رواني بسيار دارد. اما در اصل ستون فقرات موغام است و از يك‌سري پرده‌هاي كوك شده حول يك نت (به عنوان محور مقام) تشكيل يافته است و بر اساس آن پرده اجرا مي‌شود.

از نوشته‌هاي قديمي چنين برمي‌آيد كه كلمه ماكام را از سازهاي سيمي و خصوصاً «عود» گرفته‌اند و آن به يكي از پرده‌هايي اطلاق مي‌شود كه در بازوي ساز «عود» وجود دارد وملودي را بر اساس آن پرده كوك و اجرا مي‌كنند.

در موغام آذربايجان از اصطلاحات زير استفاده مي‌كنند:

مثلاً: «چهارگاه پرده‌سي» يعني: «پرده چهارگاه» و يا «راست پرده‌سي» يعني: «پرده راست» و يا «سه‌گاه زابل پرده‌سي» يعني: «پرده‌ي سه‌گانه زابل» و ...

در عصر حاضر نيز چنين اصطلاحاتي رايج و مرسوم است. مثلاً «راست پرده‌سي» يعني اولين پرده «موغام راست»، «شور پرده‌سي» و يا «شوشته‌ پرده‌سي» و ... .

آن پرده‌است كه در رديف پرده‌هاي بازوي ساز سيمي قرار دارد و به نام پرده پايه و استناد و «مايه» آن «موغام» بكار مي‌رود. بدين ترتيب «موغام» در هنر موسيقي آذربايجان داراي سه مفهوم اساسي زير است:

1.      نوعي موسيقي علمي و پراحساس كه از قسمت‌هاي مختلف تشكيل شده است.

2.      هر «موغام» مانند «مقام» داراي سيستم «لاد» خاص خود است.

3.      به مفهوم «پرده»اي است كه منسوب به «مايه»اي مي‌باشد.

با توجه به مفاهيم مختلف، اين‌چنين احساس مي‌شود كه اين روند طي قرون متمادي به تكامل رسيده، اما از كيفيت آن كاسته نشده است.

موغام‌هاي 12 گانه كلاسيك ميراث جاودانه موسيقي مدون مشرق زمين است.

 

آواز در موغام

در سيتسم 12 گانه موغام، 6 آواز وجود دارد. از جمله: «شهناز»، «مايه»، «سلمك»، «نوروز»، گردانيه» و «گواشت». از اين تعداد «شهناز»، در موغامات آذربايجان بصورت يك «موغام كوچك» درآمده، اجرا مي‌شود و «مايه» نيز در تمام دستگاه‌هاس «موغام» اولين شعبه است. «نوروز» در موغام «راست» با نام «نوروز ـ رونده» در جايگاه «حسيني» و «حجاز» در موغامات آذربايجان اهميت «شعبه» را دارند.

در كتاب «ماكام» اثر: اي. رجب‌اف مشاهده مي‌شود كه از مجموعه 24 شعبه، نام پرده «دوگاه»، «سه‌گاه»، «چهارگاه»، «ماهور»، «همايون» و «زابل» در موسيقي آذربايجاني به عنوان «دستگاه‌هاي موغام» تكامل يافته است.

اما «پنجگاه»، «عشيران»، «نوروز عرب»، «نوروز ـ باياتي»، «حصار»، «غزال»، «اصفهانك»، «مبرقه» و «بسته‌نگار» در 12 موغام كلاسيك و موغامات آذربايجان جايگاه «شعبه» را دارند.

در نتيجه:‌ از مجموعه 24 «شعبه»، 6 شعبه در موسيقي آذربايجان به دستگاه موغام مستقل تبديل شده و 9 شعبه در موغامات مختلف وارد شده‌اند.

اكنون از نظر «لاد» 12 موغام كهنه مشرق زمين را با «لاد»هاي موغامات آذربايجان مقايسه مي‌كنيم.

«عشاق» قديمي‌ترين «لاد» و پرده «لاد» آن مطابق پرده لاد «راست» است.

در موغامات آذربايجاني تمامي تصنيف‌ها و رنگ‌هايي كه در دستگاه «راست» و هم‌خانواده آن يعني موغام‌هاي «ماهور هندي»، «اورتا ‌ـ ماهور»، «بايات قاجار» و همچنين (موغام‌هاي كوچك هم‌خانواده يعني قاجار و يا موغام ضربتي) هم‌خانوده يعني «حيراتي» بر اساس اين «لاد» ساخته‌ شده‌اند.

لاد دستگاه «نوا» همان لاد موغام «نور» در موغامات آذربايجان است و بدين‌ترتيب لاد دستگاه «نور» در موغامات آذري اساس لاد موغامات كوچكي از قبيل «بايات كورد» «دشتي» و لاد موغامات چيزي مانند «شماع شمس» و «ماني» را تشكيل مي‌دهد.

 

تاثيرات روحي و رواني موغام

شاعر خوش‌ذوق و دانشمند معاصر، بختيار وهاب‌زاده در مورد نيروي سحرانگير موسيقي مي‌گويد:

دفن ائدين سيز مني «زايل سه‌گاه» ين مايه سينه

ديئدم بلكه مني بيرگون اويانديدي موغام

البته شاعر اغراق در گفته خويش را مي‌پذيرد و مي‌گويد: من به اين نكته زيبا اعتقاد كامل دارد، اگر كسي آن را باور نمي‌كند، اصراري نمي‌كند، اصراري نيست، هر كسي كار خودش بار خودش.

يادآوري مي‌كنم اخيراً دانشمندان در مورد اثرات انسان ساز و نيروي شفابخش موسيقي به نتايج شگفت‌انگيزي دست يافته‌اند، بطوريكه اطباء در مورد معالجه اشخاص معلول و بيماري‌هاي وخيم و تسكين درد از موسيقي اصيل بهره مي‌گيرند.

همينطور با اهتمام ع.حاجي‌بيگ‌اف و تلاش موسيقيدانان قرن حاضر همه‌ي موغامات آذربايجان نت موسيقي شده است.

بر اساس پيشرفت و تكامل قدرت، درك انسان تغييراتي نيز در زمان‌بندي اجراي موغام بوجود آمده، مثلاً: اجراي هر دستگاهي در قديم بين 3-2 ساعت وقت لازم داشت، اما اين مدت تدريجاً به 20-15 دقيقه كاهش يافته است. بدين‌ترتيب ايفاگران موسيقي موغام معاصر حتي شكل زمان اجراي صدسال پيش را هم قبول نمي‌كنند. جهت تشخيص تغييراتي كه طي 50-40 سال اخير در دستگاه‌هاي موغام پديد آمده، مي‌توان مقايسه‌اي بين موغامات ضبط شده بر روي صفحات سنگي و موغامات كنوني به عمل آورد.

عده‌اي بر اين عقيده‌اند كه موغامات در انسان نوعي اندوه و ملال ايجاد مي‌كند. صمد رغون، شاعر بزرگ آذربايجان در سميناري تحت عنوان «موغام و خالق ماهني‌لاري» طي نطقي گفت:

«من صراحتاً اعتراف مي‌كنم كه موغامات هرگز انسان را آزرده و غمگين نمي‌سازد. البته دليلي ندارد كه در موقع استماع موغام «راست» گريه كرده و يا غمگين شويم، اگر موغامات چنين تاثيراتي داشتند، مردم در اثر بدبيني از موسيقي روگردان مي‌شدند يا از اجتماع گريزان شده و از روند ترقي و تكامل فاصله گرفته و به غارها پناه مي‌برند.

هيچ آهنگي بدون كلام و شعر و بدون معنا، مضمون موسيقي محسوب نمي‌شود، همچنانكه هرچرخي و هر وسيله گرداني نيازمند محوري است.

وزن شعر در خلق آثار موسيقي و موغام و وزن آنها تاثيرات اساسي داشته است. اگر شعر زيبا نبود و ملودي‌هاي زيبا و افسانه‌اي موغومات نيز خلق نمي‌شدند.

انتخاب شعر توسط خواننده از عوامل مهم و تعيين‌كننده است. غزل از ده قرن پيش اساس متن موغام را تشكيل مي‌داده است. البته اساس متن دستگاه‌هاي موغام‌هاي كم‌حجم تنها به غزل محدود نمي‌شود، بلكه در تصنيف‌هايي كه از تركيب اين نوع موغام به عمل آمده، علاوه بر غزل‌ها از باياتي، دوبيتي و اشعار شاعرانه نيز استفاده مي‌شود.

در بعضي از موغامات «ضربي» از دوبيتي‌ها و باياتي‌هايي كه توسط خلق سروده، گنجانده مي‌شود و قائدتاً اين قبيل اشعاد اساس متن ـ «شكسته» و نظاير آن و همچنين اساس متن ـ موغامات «ضربي» از جمله «اوشاري» و »«آذربايجان» را تشكيل مي‌دهند.

يادآوري مي‌شود كه در ادوار مختلف از متن منظوم چون غزل، مخمس، قوشما و باياتي در انواع موغام استفاده كرده‌اند و البته براي انتخاب اشعار آهنگ‌هاي هر موغام بايد به نوع آن و تاثيرات روحي و رواني‌اش نيز توجه خاصي مبذول داشت.

در خلق اپراهاي درام معمولاً از «بايات‌ كورد» استفاده مي‌كند تا مانند ناله‌هاي جگرسوز و دردل‌ها موثر افتد.

ع.حاجي‌بيگ‌اف در اپراي ليلي و مجنون، هنگان مرگ مجنون و نيز ج.جبارلي در پيس «سولفون چيچك‌لر» هنگام نشان‌دادن بيچارگي و فلاكت «سارا» و نابودي از آهنگهاي سوزناك «بايات كورد» استفاده كرده‌اند.

آوازخوان نبايد غزلي را كه در دستگاه «راست» خوانده مي‌شود، در دستگاه «سه‌گاه» بخواند. زيرا كه مضمون «راست» با مضمون «سه‌گاه» يكي نيست و تفاوت‌هاي اساسي دارند. همچنين شعبات هر دو موغام نيز از اين قاعده مستثني نيستند.

خوانندگان موغام، براي هر دستگاهي شعر و غزلي بايد انتخاب نمايند كه مفهوم آن بتواند فكر و مضمون موسيقي و ويژگي آن موغام را بطور كامل بيان كند و مصراع‌ها در جملات مضمون موسيقي و در آوازها تجسم عيني خود را پيدا كند. يكي از اساتيد مشهور و نامي موغام به نام ميرزا مختار محمداف در مورد انتخاب غزل نظريه‌اي جامع ارائه كرده است.  او خواننده آواز را مخاطب قرار مي‌دهد و مي‌گويد:

«تو بايد بداني براي آشكارشدن تاثيرات موغامي كه مي‌خواني انتخاب شعر و غزل اهميت بسياري دارد. ليكن تلفظ كلمات غزل و رعايت وزن آن براي سهولت درك مفاهيم اشعار نيز خيلي مهم است. كسي كه موارد بالا را رعايت نمي‌كند و يا اشعار را تحريف مي‌كند، دشمن اصلي شعر و موسيقي است.

 دستگاه

ع.حاجي‌بيگ‌اف طي مقالاتي تحت عنوان «نظريه‌ي به حيات موسيقي آذربايجان» كه به صورت مباحثه در روزنامه‌ي معارف و مدنيت چاپ باكو انتشار مي‌يافت، مفهوم دستگاه را چنين بررسي مي‌كند: «به نظر من معنا و مفهوم دستگاه در اصل همان بنااست.»

ما در بررسي دستگاه‌هاي موغام از لحاظ خصوصيات ساختماني وموسيقي به سه قسمت اساسي برخورد مي‌كنيم كه هر كدام به مثابه پايه اهميت خاصي دارند و اين تقسيمات «لاد» » مقام در همه‌ي دستگاه‌ها مشابه هستند.

از اين سه جزء «درآمد» و «برداشت» به عنوان مقدمه «و مايه» نيز شعبه‌اي است كه دستگاه بر اساس آن تصنيف مي‌شود و نقش پايه و اساس را در دستگاه به عهده دارد.

«درآمد» و «برداشت» هر دو مقدمه را تشكيل مي‌دهند، اما از نظر پايه و اسلوب متفاوت هستند.

اصولاً چون «درآمد» نوعي «رنگ» است، بنابراين ابتدا به بررسي «رنگ» و انواع آن مي‌پردازيم.

 رنگ‌ها

«رنگ» معمولاً به دنبال شعبه‌اي معين اجرا مي‌شود و اكثراً به نام آن شعبه خوانده مي‌شود. مثلاً در دستگاه «راست» اگر بعد از شعبه «ولايتي»، «رنگ» اجرا شود به نام «رنگ ولايتي» و اگر در دستگاه «چهارگاه» بعد از شعبه‌ي «بسته‌نگار» اجرا شود، به نام «رنگ بسته‌نگار» خوانده مي‌شود.

در نتيجه «رنگ»ها بلافاصله بعد از شعبه‌اي كه منسوب به آن هستند، اجرا شده و تمامي خواص ملوديك آن شعبه را دارا هستند و معمولاً شعبه‌هاي قانونمند يك دستگاه با «رنگ»ها به هم مربوط مي‌شوند و در عين حال براي ايجاد تضاد بين شعبه‌ها نيز مي‌توان رنگ‌ها را بكار برد.

«رنگ»ها معمولاً سه نوع هستند: رقص‌واري، مارش‌واري و ليريك (عاشقانه) و اكثر «رنگ»ها از نوع اول هستند.

 دستگاه‌هاي موغام آذربايجان

دستگاه‌هاي موغام آذربايجان عبارتند از: «راست»، «شور»، «سه‌گاه»، «چهارگاه»، «بايات شيراز»،‌ «شوشتر»، «همايون»، «ماهور هندي»، «بايات قاجار»، «اورتاماهور»، «ميرزا حسين سه‌گاهي»، «زابل سه‌گاه» و «خارج سه‌گاه». تمامي اين دستگاه‌هاي موغام بر اساس هفت «لاد» ساخته شده‌اند.

طبيعتاً در طول مدت اجراي رنگ خوانده به استراحت مي‌پردازد و خود را براي اجراي شعبات موغام آماده مي‌كند.

 درآمد

در ابتداي دستگاه‌هاي موغام اجرا مي‌شود و نوع دوم از انواع نمونه‌هاي «رنگ» است و مانند «رنگ»ها پايه و اساس مبتني بر متروريتم (ريتم مبتني بر مقياس) دارد.

ابتدا مقدمه اجرا مي‌شود. سپس ركيستر وسط (منطقه صوتي مياني) آنگاه ركيستر نسبتاً بالا (منطقه صوتي نسبتاً بالا) و زوناي كل مينا سيا (منطقه قبل از اوج) و بعد قسمت كل ميناسيا (منطقه اوج) سپس ركيستر بالا (منطقه صوتي تشكيل دهنده‌ي اوج و در نهايت برگشتن به ركيستر اول (برگشتن به منطقه صوتي اول) از خصوصيات مهم درآمده است.

بايد اضافه كنيم كه تمامي اين قسمت‌هاي اينسترومنتال در اصل فقط خاص درآمد نيست، بلكه اصولاً فرم و بافت دستگاه را نيز تعيين مي‌كند.

با اجراي درآمد وضعيت موسيقي «موغام» نشان داده شده و پايه‌ي «لاد» دستگاه نيز نهاده مي‌شود. پس مي‌توان گفت كه درآمد سنگ پايه هر دستگاه موغام است.

باك‌خان‌اوف در رابطه با درآمد مي‌گويد:

الف:        شاخص نوع موغامي است كه اجرا خواهد شد.

ب:         براي ورود به دستگاه موغام نقش مقدمه را ايفا مي‌كند.

ج:          زمينه را براي اجراي صحيح موغام آماده مي‌سازد.

د:          مشق و تمرين و يادآوري موغام براي نوازندگان است.

مثلاً انواع درآمدهايي كه در دستگاه راست اجرا مي‌شوند، به نام «درآمدهاي راست» و درآمدهايي كه در دستگاه‌هاي شور اجر مي‌شوند «درآمدهاي شور» ناميده مي‌شوند.

  برداشت‌ها نيز مانند درآمدها نقش مقدمه موغام را به عهده دارند. اما هميشه بعد از درآمدها اجرا مي‌شوند. اگر درآمد داراي «ميزان» دقيق است، ولي برداشت يك جمله موسيقي مستقلي است كه حول محور يك نت اجرا مي‌شود.

معمولاً برداشت ابتدا توسط تار يا كمانچه و يا به صورت جمعي اجرا مي‌شود و بعد خواننده شروع به اجراي آواز مي‌كند.

معمولاً برداشت از اوكتاوزير به شكل مهيج و توام با احساس شروع مي‌شود و در مايه به اتمام مي‌رسد، سپس خواننده شروع به اجراي شعبه مايه آماده مي‌سازد.

در بعضي از موغامات آذربايجان برداشت‌ها داراي اسامي معين هستند. مثلاً گاهي در دستگاه راست به نام «نوروز ـ رونده» ناميده مي‌شوند.

بدين ترتيب معلوم مي‌گردد كه برداشت همانند درآمد اهميت مقدمه را دارد.

ليكن برداشت مقدمه‌اي است كه براي شعبه مايه هر دستگاه و خود نيز مايه را آماده مي‌سازد، ولي درآمد مقدمه‌اي است براي دستگاه موغام.

در دستگاه‌هاي موغام همراه با آواز هميشه درآمد و برداشت و بعد شعبه مايه اجرا مي‌شود و معمولاً دستگاه‌هاي موغام بدون مايه نيستند. بدين ترتيب معلوم مي‌شود كه مايه در هر دستگاهي شعبه بزرگ مركزي محسوب مي‌شود. از ديگر خصوصيات شعبه «مايه» به تحريك تدريجي هيجان صدا است. معمولاً مايه نيز به نام موغام منسوب به خويش ناميده مي‌شود.

مثلاً مايه‌ي راست، مايه‌ي شور و ... . يكي از خصوصيات بارز شعبه مايه اين است كه بعد از اجراي همه شعبات موغام ملود به شعبه مايه برمي‌گردد. يعني قبل از ختم دستگاه ملودي به صداهاي زير مي‌رسد و بعد از اين يك «كودا» (قسمت ختم يك قطعه) اجرا مي‌شود و اين كودا از شعبه‌ي اول يعني مايه اخذ مي‌شود و ملودي را پيش مي‌برد و در نتيجه زنجيره‌ي دستگاه به اتمام مي‌رسد. بدين ترتيب اهميت نمايشي شعبه مايه آشكار مي‌شود. از تركيب و اتحاد همه شعبات و گوشه‌ها با شعبه‌ي مايه يك مجموعه كامل دستگاه موغام تشكيل مي‌يابد و درآمد برداشت و مايه‌ي شعبات مهم در دستگاه محسوب مي‌گردند.

 گوشه

گوشه در مقايسه با شعبه حجم كمتري دارد و يك جمله مشخص بديهه‌نوازي در موسيقي است. مثلاً در دستگاه راست، در كنار شعبه‌هاي با حجم مختلف گوشه‌هايي نيز وجود دارد كه مانند شعبه‌ها اسامي خاص دارند. براي مثال «حسيني‌» در دستگاه «حسيني» در دستگاه «راست» شعبه نيست، بلكه «گوشه» محسوب مي‌شود.  براي اينكه اگر شعبه «مايه راست» در مجموع بر پايه سه بيت آواز و از شش جمله موسيقي تكميل شده باشد، گوشه‌ي حسيني كه بعد از آن مطرح مي‌شود، داراي يك بيت آواز و دو جمله موسيقي است. بدين‌ترتيب موسيقي «حسيني»، »خاوران»، «راك»، «اميدي»، «مسيحي» در دستگاه راست گوشه ناميده مي‌شود.

  آواز

آواز اصولاً يك جمله تكميل شده موسيقي است و اين جمله موسيقي يا براي تمامي يك بيت و يا براي هجاهاي «ناقارت» (قسمتي از هر شعر كه بعد از هر بند شعر و يا نغمه تكرار مي‌شود) واري خوانده مي‌شود.

آوازخوان مي‌تواند بر اساس آهنگ مصراع يا بيت را به سرعت و يا برعكس به آرامي بخواند.

معمولاً آوازها در دستگاه‌هاي موغام اسامي معين ندارند و در داخل شعبه‌ها و يا گوشه‌ها اجرا مي‌شوند و بدين‌ترتيب شعبه داراي 6-5 آوار و گوشه داراي 3-2 آواز است و مجموعه آوازها شعبه و گوشه را بوجود مي‌آورند.

تا اينجا از خصوصيات اجراي تشيل‌دهنده دستگاه موغام يعني درآمد و برداشت و رنگ، شعه، گوشه و آواز آگاهي يافتيم.

تصنيف‌ها نيز مانند رنگ در شعبه‌ها و گوشه‌هاي دستگاه اجرا مي‌شوند و عموماً در دستگاه‌هاي موغام بعد از خواندن و نواختن هر شعبه رنگ اجر مي‌كنند و يا در بعضي موارد تصنيف مي‌خوانند.

مثلاً در دستگاه راست بعد از گوشه حسني و يا شعبه عشاق خواندن تصنيف ضرورتي ندارد، زيرا اين گوشه و شعبه نقش واسطه را دارد و يا مشخصاً در دستگاه‌هايي مانند راست بعد از شعبه‌ي پنجگاه به جهت اينكه از تكنيك‌هاي دشواري مانند به غليان آوردن صدا در گلو و يا اجراي فيوريتورها (زنگوله‌زدن) مليزم‌ها (تزئين شعر و آواز با آهنگ ملايم بسيار كوچك استفاده مي‌شود و يا در دستگاه بايات شيراز بعد از «غزال» به لحاظ لزوم اجراي همان تكنيك‌هاي سخت توسط خواننده از اجراي تصنيف صرف‌نظر كرده معمولاً به جاي آن رنگ و ديرينگي اجرا مي‌كنند.

در موغام‌هاي كم حجم، قاتار، شهناز، بايات كورد و ... معمولاً يك يا دو تصنيف داخل مي‌گردد. همچنين در موغام‌هاي ضربي نيز از تصنيف استفاده مي‌شود. البته اساس متن تصنيف‌ها را غزل و باياتي و گرايلي و اشعار عاشقانه تشكيل مي‌دهند.

اگرچه تصنيف ساده است و بصورت «ماهني» (ترانه) اجرا مي‌شود، ولي با موغام نيز همراه است. يعني بخشي از موغام در ابتدا و يا وسط آن قرار مي‌گيرد. نام تصنيف‌ها نيز همانند رنگ‌ها با نام موغام و يا شعبه‌هايي همراه است كه ملودي و بافت تصنيف بر اساس آن موغان و يا شعبه سرشته شده. مثلاً اگر در دستگاه راست بعد از شعبه «ولايتي» تصنيفي خوانده شود، با نام «ويلايتي تصنيفي» خوانده مي‌شود.

در نتيجه‌ي تكامل موغام‌ها در موسيقي آذربايجان تصنيف‌ها و رنگ‌هاي بي‌شماري نيز بوجود ‌آمده است. نوازندگان و آوازخوانان و آهنگسازان بعد از اجراي دستگاه با توجه به سليقه خود رنگ و يا تصنيفي را انتخاب و اجرا مي‌كنند.

اشخاصي كه داراي استعداد آهنگسازي هستند، گاهي به مبادرت به ساختن رنگ و يا تصنيف جديدي مي‌كنند و خوشايندترين آنها مدام اجرا مي‌شوند و مي‌ماند. در بعضي موارد دستگاه موغام با تصنيف به پايان مي‌رسد. اينگونه تصنيف‌هاي مشخص و با محتوا حاصل تكامل آن دستگاه موغام است، به عنوان حسن ختام بكار مي‌آيد.

ترتيب قسمت‌هاي مختلف دستگاه عبارتند از: درآمد، برداشت، مايه، تصنيف، رنگ و شعبه‌هاي بعدي با (گوشه و آوازها) و تصنيف و رنگ‌ها.

در هر دستگاهي شعبه‌ها و گوشه‌ها اسامي خاص و مستقل خود را دارند و اغلب با نام‌هاي عربي و فارسي خوانده مي‌شوند.

هر دستگاهي حاوي چنين شعبه، گوشه، آواز، تصنيف، رنگ و ديرينگي است كه در مجموعه 5-2 ميكروسلسله (تقسيمات كوچك موغام) را تشكيل مي‌دهند و هر ميكروسلسله با اجراي تصنيفي به پايان مي‌رسد. رنگ و تصنيف‌هاي هر ميكروسلسله هم به عنوان حسن ختام آن و هم زمينه‌ساز اجراي شعبه بعدي هستند.

وضعيت روحي در اثر اجراي هر ميكروسلسله به مرور شدت يافته و با نزديك شدن به مرحله پاياني تاثيرات آن كمتر مي‌شود. در اينجا توضيحي در رابطه با انواع موغام مي‌دهيم:

 موغام راست

موغام راست در هنر موسيقي همه ولايات اسلامي وجود دارد. اين موغام در سده‌هاي ميانه به عنوان اولين دستگاه و پايه و مبناي ساير موغامات محسوب مي‌گرديد و موسيقي‌شناسان آن را ريشه اصلي و مادر ساير موغام‌ها مي‌دانند. اين موغام از عصر انسان اوليه به يادگار مانده است و در متن آن صداي ناله جگرسوز انسان اوليه از فراق معشوق به گوش مي‌رسد.

دستگاه راست نيز همانند ساير موغام‌ها با اجراي درآمد آغاز مي‌شود. درآمد شنونده را با مضمون موسيقي موغام آشنا مي‌سازد. «درآمد راست» با وزن و ريتم دقيق تنظيم شده است و بعد از آن «برداشت» به صدا درمي‌آيد. در موغام راست، برداشت را با نام «نوروز ـ رونده» نيز مي‌شناسيم.

ملودي اين «برداشت يعني شعبه «نوروز رونده»، همانند ملودي «عراق»، از پرده‌ي «ريز» شروع مي‌شود و بعد از عمل «گزيشمه» بر حول پرده استناد شعبه مذكور، آهنگ به طرف «مايه» دستگاه سوق داده شده و شعبه «مايه» نواخته مي‌شود. معمولاً شعبه مايه سيماي هر دستگاهي را نشان مي‌دهد. اگرچه مايه راست و برداشت به لحاظ ملوديا و ريتم متفاوتند، اما به لحاظ داشتن «كادانس» (آياق، قسمت ختم يك قطعه)، هر جمله مشابهت دارند.

«مايه راست» در حقيقت، اساس و پايه دستگاه محسوب مي‌شود و با صداي قدرتمندي از اكتاو (ركيستر) پايئن شروع و تدريجاً به بالا صعود مي‌كند و همچون نقالان، قصه را با متانت و آرامش و استواري، بيان مي‌دارد و اين از خصوصيات بارز شعبه‌هاي مايه‌ي دستگاه مي‌باشد. مايه راست به لحاظ حجم، بزرگترين شعبه‌ي دستگاه راست است و بطوري كه اشاره گرديد ويژگي و سيماي كلي موغام را آشكار مي‌سازد.

 

موغام‌هاي خانواده راست

برخي از موغام‌ها، منسوب به عائله «راست» هستند. مثلاً: ماهور هندي، اورتا ماهور، دوگاه و بايات قاجار، از واريانت‌هاي «راست» محسوب مي‌شوند و به لحاظ ساختار و حتي مضمون موسيقي، با يكديگر مطابقت داشته و همگي بر اساس موغام «راست» تنظيم شده‌اند. اما هركدام كوك ويژه‌اي دارند و به تعبير نظريه‌پردازان موسيقي، هر موغام تن خاصي را دارا مي‌باشند. در زير به ذكر نام و تناليته هر يك از آنها مي‌پردازيم:

 

1.      موغام راست، بر اساس كوك «سول»

2.      موغام ماهور هندي، بر مبناي كوك «دو»

3.      موغام اورتا ماهور بر اساس كوك «فا»

4.      موغام باياتي قاجار، بر اساس كوك «سي به مل»

5.      موغام دوگاه بر اساس «مي به مل» اجرا و يا خوانده مي شوند.

بطور مثال اگر نوازندگان بخواهند «اورتا ماهور» اجرا كنند و نوازنده‌ِي سوليست با آلت تار گروه را همراهي خواهند نمود، پس لازم است آن را بر اساس «فا» و لاد «راست» كوك نمايند. مطابقت نام شعبه‌ها و ترتيب قرارگيري آنها در «موغام‌هاي هم خانواده راست» پيوسته مورد توجه همه خادمين هنر موسيقي بوده است.

ع.حاجي بيگ‌اوف مي‌نويسد كه تاثيرات روحي و رواني همه موغام‌هاي هم خانواده راست مشابه و تقريباً يكسان است و اين موغام‌ها، ضمن دارا بودن جايگاهي ويژه در هنر موسيقي آذربايجان بطور گسترده و همه جانبه مورد استفاده قرار مي‌گيرند و در شنونده احساس جواني و مردانگي را پديدار مي‌سازند.

1. دستگاه ماهور هندي

ماهور، دستگاهي است كه قدمت آن تخميناً به 3000 سال پيش مي‌رسد و بر اساس نوشته‌هاي قديمي به قبيله «ماهورياي هندي» منسوب مي‌شود.

م.م.نوابي دستگاه موغام ماهور را در جدول موغام خويش با شعبات زير نشان داده است:

«ماهور، شور، عشيران، دوگاه، زنگ شتر، حجاز، ماوراءالنهر، شهنار، حاجي يوني، سارنج، شوشتر، مثنوي، سوز و گداز» اما در جدول مربوط به ماهور «ميرزا فرج» تارزن مشهور و هم‌عصر م.م.نوابي اكثر شعبات ذكرشده در بالا وجود نداشته و 13 شعبه و گوشه زير موجود است:

(برداشت، ماهور، عشاق هجري، اقبال، ولايتي، مبرقه، عشيران، راك هندي، شكست فارس، عراق‌، حيراني، كابلي، ماهور هندي). اين نوع تركيب، البته با تركيب دستگاه «ماهور هندي» مصوب جلسات تكنيوم موسيقي شرق، به رهبري ع.حاج‌بيگ‌اف قرابت و نزديكي بسيار دارد. در اين پروگرام، دستگاه ماهور هندي از 9 شعبه و گوشه به ترتيب زير حاصل مي‌شود: ماهور هندي، عشاق، مبرقه، عشيران، شكسته، فارس، عراق، راك هندي، حيراتي كابلي و شعبه ماهور هندي.

در حال حاضر دستگاه ماهور هندي را با تركيب زير كه حاصل 8 شعبه و گوشه است، اجرا مي‌كنند.

توجه داشته باشيم دستگاه ماهور هندي شعبات و گوشه‌هايي را شامل مي‌شود كه در صفحات دستگاه «راست» با كيفيت آنان آشنا شده‌ايم. اكنون به مقايسه راست و ماهور از زبان م.م. اسماعيل‌اوف مي‌پردازيم. او در كتاب «نمونه‌هاي موسيقي خلق آذربايجان» مي‌نويسد:

«از نظر مقام يا ملوديا و يا خصوصيات شعبات» شباهت زيادي بين موغام‌هاي راست و ماهور هندي وجود دارد و در نتيجه توصبفاتي كه در مورد راست گفته شده در وصف «ماهور هندي» نيز مي‌توان بكار برد. اما به لحاظ كوك و تاثيرات روحي و رواني تفاوت‌هايي بين آنها وجود دارد.

بطور مثال: دستگاه راست، در مايه «سول» اوكتاو كوچك و دستگاه ماهور هندي با كوك «دو» نواخته مي‌شود و به لحاظ تاثيرات روحي، «راست»، پند و اندرز پيرانه را در ذهن شنونده القا مي‌كند و بدين‌سبب اجراي آن با تمكين و سنگيني خاصي توام است. اما ماهور هندي، براي ايجاد شور و هيجان جواني و نمايش عظمت، با صلابت خاصي به اجرا درمي‌آيند.

ماهور در موسيقي ايراني جايگاه خاصي دارد و يكي از 7  دستگاه مي‌باشد و واريانت‌هاي ركال آن داراي 30 و نوع اينسترومنتال نت‌نويسي شده‌اش داراي 58 گوشه است.

 

2. اورتا ماهور

اين دستگاه نيز از عائله راست محسوب مي‌شود و چون درمنطقه صوتي وسطي آلت تار به اجرا درمي‌آيد، خادمين هنر موسيقي آن را «اورتا ماهور» يعني ماهور وسط مي‌نامند. اگر ماهور هندي را بر اساس مايه «دو» اجرا نمائيم، پرده استناد «اورتا ماهور» بايد 4 پله بالاتر از آن، يعني بر اساس مايه «فا» استوار شود. امروزه هر 2 دستگاه يعني:‌

ماهور هندي و اورتا ماهور، داراي 8 شعبه هستند و 6 شعبه اوليه به نام‌هاي «برداشت، مايه ماهور، عشاق، حسيني، ولايتي، شكسته فارس، در تركيب هردو وجود دارد. اما در خاتمه دستگاه ماهور هندي، چنانكه ديديم از شعبه‌هاي عراق و قرايي و در انتهاي دستگاه اورتا ماهور، به ترتيب از شعبه‌هاي مبرقه و عشيران استفاده مي‌شود.

مبرقه به مفهوم دختر نقابدار يا روينددار است. اما به لحاظ موسيقي نقش پل و گذر را عهده‌دار مي‌باشد و قبل از اجراي آن لازم است شكسته فارس را نيز اجرا كرد. زيرا شكسته فارس نوعي رابط است. عشيران در اورتا ماهور به عنوان آخرين شعبه مطرح مي‌شود و به توسط اين دو شعبه روند دستگاه به پايان مي‌رسد. در قرن 19.م دستگاه اورتا ماهور به شكل زير اجرا مي‌شد و داراي 15 شعبه و گوشه زير بوده است.

پس‌ماهور، اوچ‌ماهور، عشاق، هجري، نقره، ولايتي، مبرقه، عشيران، راك عبداللهي، شكسته فارس، خاوران، تيزك، اوچ حزين، ميرزاحسين سه‌گاهي، اورتا ماهور.

دستگاه اورتا ماهور به لحاظ تاثيرات روحي و رواني، در شنونده احساس شادماني و تندرستي و هيجان و تلاطم و ارتقاي خصايص انساني را موجب مي‌گردد. براي اجراي آواز اين دستگاه خواننده بايستي با نفس‌هاي بلند، زنگوله‌هاي مكرر زده و صدا را در گلو با مهارت به غلبان درآورده و در يك كلام، توانايي ارائه تكنيك‌هاي برتر اجراي آواز را داشته باشد و به همين سبب نيز برخي از خوانندگان تمايل چنداني به اجراي اين آواز نشان نمي‌دهند.

3. بايات قاجار

اين موغام عضوي ديگر از عائله دستگاه «راست» مي‌باشد و به لحاظ سيستم لادبا راست مطابق دارد. اما بر اساس مايه «سي يمل» sib كوك و اجرا مي‌شود.

اين دستگاه سابقاً مانند شعبه‌اي در موغام دوگاه بكار مي‌رفت و جالب اينكه دوگاه، خود در حال حاضر به عنوان شعبه‌اي در تركيب موغام بايات قاجار قرار دارد.

بايات قاجار به لحاظ تاثيرات روحي و رواني آثار غم و غصه را در شنونده پديدار مي‌سازد.

4. دوگاه

موغام دوگاه نيز عضوي ديگر از عائله دستگاه «راست» محسوب مي‌شود. اين موغام در حال حاضر، چندان مورد توجه نوازندگان و خواننده آذربايجاني نيست. دستگاه «دوگاه» بر اساس مايه «مي‌بل» Mib كوك و اجرا مي‌شود. بايد توجه داشته باشيم متن موسيقي شعبه مايه دوگاه در دستگاه شور و شور شهناز با نام «بايات ترك» و يا «بايات قاجار» و نيز در دستگاه بايات قاجار معاصر مابين زمين خارا و ماوراءالنهر جاي دارد. تركيب موغام دوگاه در جدول موغام تارزن، ميرزافرج (قرن 19.م) به ترتيب زير ارائه شده:

دوگاه، روح‌الارواح، زمين خارا، ناله زنبوري، پهلوي، معنوي، ماوراءالنهر، حجاز بغدادي، گبري، شاه ختايي، شيرين شكر، دوگاه

اما در پروگرام جلسات 1925.م. كه با شركت اساتيد موسيقي و به رهبري ع.حاجي‌بيگ‌اوف تشكيل گرديده‌ بود. موغام دوگاه با تركيب زير و با 9 شعبه گوشه نشان دادن مي‌شود:

دوگاه، ذوح الارواح، زمين خارا، ماوراءالنهر، حجاز، گبري، شاه خاتايي، سارنج، دوگاه

اگر نمونه‌هاي موغام دوگاه، ذكر شده در بالا با هم مقايسه شوند، شباهت آنها به لحظا اسامي و ترتيب شعبه‌ها و گوشه‌ها مشخص مي‌گردد. اما در دول ميرزا فرج پس از زمين خارا، 3 عدد گوشه با نام‌هاي (ناله زنبوري، پهلوي و معنوي) وجود ندارد، اين گوشه‌ها در شوراي موغام، از طرف اساتيد موغام و ع.حاجي‌بيگ‌اوف به لحاظ اينكه همانند آوازهايي بي نام و نشان در شعبه‌ي «زمين خارا» وارد شده‌اند و از طرفي نيز رل معيني در متن موسيقي دستگاه ندارند، حذف گرديدند.

رگ شعبات «دوگاه» را بررسي كنيم، ملاحظه مي‌كنيم كه اكثر شعبات آن در دستگاه «شور» نيز بكار مي‌روند و اين موغام، از خانواده  «راست» محسوب مي‌شوند. اما شعبات و گوشه‌هاي آن قرابت بسياري يا شور دارند و به احتمال قوي شور معاصر در اعصار گذشته با نام دوگاه نيز مورد استفاده قرار مي‌گرفت. در سال 1936 موغام دوگاه با اجراي تار زن مشهور، منصور منصوراف، به توسط آهنگساز،‌ زـباقر اوف، نت نويسي شده و مجموعه آنرا 10 شعبه و گوشه زير تشكيل مي‌دهد:

دوگاه، روح‌الارواح، ماوراء النهر، حسيني، شكسته فارس، دلربا، عراق، زنگ شتر، راك، دوگاه اياق

اگر شعبات و گوشه‌هاي فوق، با نمونه دوگاه ارائه شده از طرف م.فرج مقايسه شود، مشاهده مي‌كنيم فقط گوشه‌هاي روح‌الارواح و ماوراءالنهر در هر دو نمونه وجود دارند و بقيه شعبه‌ها و گوشه‌ها متفاوت است.

 موغام شور

نام دستگاه شور در رديف موسيقي شفاهي و حرفه‌اي عرب و ترك و ملل آسياي ميانه وجود ندارد و حتي در جدول‌هاي موسيقي قرون وسطي نيز به چنين اسمي برنمي‌خوريم.

دستگاه «شور» منحصراً در ايران و آذربايجان متداول بوده و دومين دستگاه از دستگاه‌هاي موسيقي آذربايجان به شمار مي‌آيد. اين دستگاه حجيم و سنگين داراي اجزاي بي‌شماري است.

 

دستگاه موغام شرو بر اساس لادـ مقام «شور» اجرا مي‌شود:

ع.حاجي بيگ‌اوف مي‌گويد: «شور» در موسيقي شفاهي حرفه‌اي، خلق آذربايجان گسترش زيادي داشته و به لحاظ تاثيرات روحي رواني، احساس شادماني و سرور و غنا و عاشقانه در شنونده پديد مي‌آورد و او را به تفكر وامي‌دارد.

شور در زبان فارسي به مفهوم عشق نيز آمده:

اين دستگاه داراي ملودي روان و متين و عاشقانه است و مي‌توان آن را به رودخانه خروشاني تشبيه كرد كه از تركيب جويبارهاي كوچك حاصل آمده و خورشان پيش مي‌رود.

 

موغام سه‌گاه

سه‌گاه، سومين موغام، از موغام‌هاي اساسي هفت‌گانه محسوب مي‌شود. مردم آذربايجان، عشق و علاقه خاصي به اين موغام داشته و موجب ترقي و گسترش وسيع آن شده‌اند.

روح ا... خالقي ـ موسيقيدان نامي ايران ـ در كتابي تحت عنوان «نظري به موسيقي» مي‌نويسد: اگرچه در نوشته‌هاي قديمي ايران، واژه «سه‌گاه» مشاهده مي‌گردد و قدمت اين دستگاه را به ثبوت مي‌رساند. اما متاسفانه چندان مورد استقبال خوانندگان آواز ايراني قرار نگرفته است. در حالي كه موغام سه‌گاه نزد مردم آذربايجان از مقام و منزلت خاصي برخوردار بوده و خوانندگان آذري آن را با مهارت و جذابيت و علاقه بسيار مي‌خوانند و اين عوامل موجب انتشار هرچه بيشتر دستگاه سه‌گاه در آذربايجان شده است.

سه‌گاه دوستداران زيادي در بين توده‌هاي مختلف خاورنزديك و خاورميانه دارد و در موسيقي هر قومي با كوك و واريانت خاصي اجرا مي‌شود. به طور مثال: سه‌گاه (آوازي)، در موسيقي ايران داراي ده شعبه و نوع (سازي) آن داراي چهل گوشه است. در موسيقي آذري سه‌گاه با واريانت‌ها و كوك‌هاي مختلفي اجرا مي‌شود.

 

زابل سه‌گاهي

زابل سه‌گاهي قديمي‌ترين و متداول‌ترين نوع سه‌گاه است و دوستداران بسياري در بين مردم دارد. اين موغام را «اورنا سه‌گاه» نيز ناميده‌اند. زيرا در منطقه صوتي وسط نواخته و يا خوانده مي‌شود و تن مايه آن هماهنگ اورتا سه‌گاه، صداي مي Mi است، البته با اين تفاوت كه اورتا سه‌گاه در نت مي Mi كتاو اول و مايه زابل سه‌گاه، يك اكتاو پائين و در اكتاو كوچك اجرا مي‌شود، يعني شش تن (يك اكتاو) با هم تفاوت دارند.

به بيان روشن همه واريانت‌هاي سه‌گاه از «زابل» اخذ شده‌اند.

خوانندگان آواز موغام، سه‌گاه را كه در اصل يكي از شعبات وسيع زابل مي‌باشد، به موغامي مستقل تبديل نموده‌اند و واريانت‌هاي گوناگوني از آن ساخته‌اند.

«سه‌گاه زابل» در ميان رديف‌هاي موسيقي مردمان مشرق زمين وجود ندارد، حتي در كتب و نوشته‌هاي آنان نيز چنين نام و واژه‌اي مشاهده نشده است.

 

چهارگاه

اين دستگاه در موسيقي «ملي ـ حرفه‌اي» مردم خاور نزديك بطور وسيع انتشار يافته و يكي از موغام‌هاي اساسي آذربايجان به شمار مي‌آيد و توسط آلات موسيقي محلي (تار و كمانچه و بالابان) و با ذوق و شوق فراواني به اجرا درمي‌آيد.

صداي do «دو» اكتاو اول، پرده مايه موغام «چهارگاه» را تشكيل مي‌دهد و از ديد استاد موسيقي‌شناس قرن حاضر، ع.حاجي‌بيگ‌اف، اين موغام در شنونده شور و هيجان و عشق و محبت زايد‌الوصفي پديدار مي‌سازد. ميرحسن نواب، در كتاب «وشوح الارقام»، موغام «چهارگاه» را چنين تشريح مي‌كند:

«چهارگاه» از صداي غرش رعد الهام گرفته و اجزاي تركيب آن بدين شرح است:

چهارگاه، سه‌گاه، زابل، يدي حصار، مخالف، مغلوب، منصوريه، زمين خارا، ماوراءالنهر، حجاز، شهناز، آذربايجان، عشيران،‌ زنگ شتر و كركوكي.

در تركيب فوق از شعبه‌ها و گوشه‌هايي موافق با لاد ـ مقام دستگاه‌هاي «سه‌گاه»، «شور»، «بايات قاجار» هم داخل گرديده است و اين اجزاء، همگوني مناسب با كوك و خصوصيات اينتوناسياي (كيفيت صوتي) «چهارگاه» ندارند.

 

شوشتر

شوشتر به لحاظ اهميت در رديف موغام‌هاي اساسي موسيقي آذربايجان قرار دارد. ع.حاجي بيگ‌اوف در مورد موغام شوشتر مي‌نويسد:

اين موغام حالات غم و اندوه را در شنونده پديد مي‌آورد. براستي نيز چنين است، زيرا اكثر اساتيد موغام معتقدند، ‌استماع شوشتر موجب ظهور حالت تفكر گرديده و از طرفي گذران روزگار مملو از دشواري‌هاي آباء و اجدادمان را در اذهان پديد آورده و حالات شور و هيجان را موجب مي‌شود.

روند موسيقي شوشتر توام با خواص دراماتيزم (نمايشي) بوده و شنيدن بخش‌هايي از موسيقي آن، بزرگ و عظمت روح را سبب مي‌شود.

لاد ـ مقام دستگاه شوشتر نيز يكي از لاد ـ مقام‌هاي اساسي 7 گانه در موسيقي آذربايجان محسوب مي‌شود و تعداد كثيري از ماهني‌ها و رقص‌هاي مردمي و تصانيف و همچنين، موغام‌هاي ضربي «اوشاري» و «حيدري» بر اساس اين موغام ساخته شده‌اند. در اواخر قرن 19 م، موغام شوشتر با 13 شعبه و گوشه اجرا مي‌شد و ترتيب آنها بدين صورت بود:

اميري، شوشتر، شوشترك، شوشتر، سارنج، مثنوي، معنوي، اووشاري، حيدري، عثمان‌گرايي، قاراكورد، ماني، كشيش اوغلي

با توجه به اسامي شعبه‌ها و گوشه‌هايي كه در بالا ذكر شد، پيداست، موغام‌هاي ضربي‌سازي ـ آوازي ـ «اوشاري»، «حيدري» و «ماني» كه در نزد خوانندگان آذربايحان داراي مقام و منزلت خاصي هستند، روزگاري در بين شعبات موغام «شوشتر» بوده و نقش «رنگ» را داشته‌اند. اما بمرور زمان بر اساس غزل و اشعار مردمي آذربايجان، قسمت‌هاي بداهه‌نوازي موغام نيز به اين «رنگ‌ها» ملحق گرديده و موجب شده تا از دستگاه،‌ آزاد و به لحاظ فرم، عنوان موغام ضربي و كال اينسترومنتال (آوازي) را به خود اختصاص دهند.

 

موغام‌هاي با حجم كوچك

اين موغام‌ها حجم كوچكي دارند و به همين سبب تعداد شعبات و گوشه‌هاي آنها كمتر و در حدود 3-5 عدد است. در اجراي اين موغام‌ها، ملودي از ركيتر «زير» به «بم» مي‌رسد و سپس شعبه و گوشه‌هاي «زير» موغام نواخته مي‌شود و در برخي از آنها ممكن است ترتيب شعبه‌ها و گوشه‌ها طوري باشد كه با اجراي آنها، ملودي از بم به زير و بم ختم شود.

بطور كلي حالت گستردگي وروند پديدآمدن آرام و تدريجي شدت هيجان دستگاه، در اين موغام‌ها وجود ندارد. موغام‌هاي با حجم كوچك نيز، هركدام ويژگي‌هاي خاص خود را دارا بوده و به عنوان موغام مستقل به شمار مي‌روند. هر يك از اين موغام‌ها، سابقاً وظيفه يكي از شعبات، دستگاهي را به عهده داشت، اما به مرور زمان از دستگاه منشعب گرديده و باپربارشدن برخي گوشه‌هاي آن به تكامل رسيده و داراي ملودي‌هاي طولاني و وسيعي شده و شكل موغام كم‌حجم را پيدا نمود.

موغام‌هاي كم‌حجم (كوچك)، در موسيقي ملي حرفه‌اي مردم آذربايحان عبارتند از:

(قاتار، بايات‌كورد، دشتي، رهاب، شهناز) واز اين 5 موغام كوچك (قاتار، در لاد ـ مقان راست) و (شهناز، بايات‌كورد، دشتي، رهاب بر اساس لاد ـ مقام شور) اجرا مي‌شوند و در نتيجه «قاتار» از سلسله موغام «راست» و (شهناز، بايات‌كورد، دشتي و رهاب) موغام‌هاي كوچك منسوب به عائله موغام شور مي‌باشند.

 

نكته مهم در تعريف موغام‌هاي با حجم كم، اين است كه در اجزاي تركيب اين موغام‌ها، برداشت وجود ندارد و بجاي آن براي مقدمه، تصنيف خوانده شده و يا «درآمد» نواخته مي‌شود و در خاتمه اين موغام‌ها نيز خواندن «تصنيف» استفاده مي‌كنند و اين تصانيف نقش مهمي را در موسيقي موغام‌هاي كم‌حجم دارند و مثلاً برخي از تصنيف‌ها كه داراي ويژگي خاصيب هستند، به عنوان مقدمه و به جاي برداشت بكار مي‌روند و همچنين تصانيفي كه از موسيقي شعبات مختلف تشكيل شده‌اند، نقش رابط بين شعبه‌ها و تصانيفي كه در انتهاي موغام خوانده مي‌شوند، وظيفه يكون (خاتمه) را ايفا مي‌كنند.

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 25 فروردین 1399 ساعت: 8:23 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره کاشت پنبه

بازديد: 139

تحقیق درباره کاشت پنبه

پنبه مهمترين گياهي ليفي است. اين گياه از زمان‌هاي دور در نقاط مختلف دنيا كه براي رشد و نمو آن ماسب بوده، كشت مي‌شد. در كتب گياه‌شناسي و كشاورزي به كشت اين گياه در هندوستان اشاره شده و گزارش گرديده كه حدود 1500 سال قبل از ميلاد در اين كشور گياهي كشت مي‌شده كه محصول آن مانند پشم سفيد و كيفيت آن به مراتب بهتر از پشم گوسفند بوده است.

عده‌اي از گياه‌شناسان اصل اين گياه را از آفريقا و برخي نيز از هندوچين دانسته و معتقدند كه اين گياه از طريق آفريقا به هندوستان و سپس به چين برده شده و در كشور اخير آن را به عنوان بك گياه زينتي كشت مي‌نموده‌اند و پس از گذشت سالها موفق شدند از الياف پنبه پارچه و لباس تهيه نمايند. قديمي‌ترين نمونه پارچه‌هاي پنبه‌اي در دور Mohenjo dava واقع در دره سند پاكستان غربي به دست آمد كه آن را مربوط به 3000 سال قبل از ميلاد مي‌دانند. الياف پنبه توسط كاروان‌هاي هندي به كناره درياي سرخ برده شده و درختچه‌هاي دائمي پنبه در نواحي مديترانه‌اي به مقدار زياد وجود داشته است.

آنچه از مدارك بدست آمده، برمي‌آيد مبداء پنبه به احتمال زياد از هندوستان بوده و هرودوت نيز در نوشته‌هايش پنبه را جزء عجايب هندوستان به شمار آورده است. پنبه توسط اعراب به اروپا برده شد و احتمالاًٌ اولين كشور اروپايي كه زراعت پنبه در آنجا شروع گرديده، اسپانيا مي‌باشد، زيرا نام فعلي پنبه در اين كشور با نام عربي آن مطابقت كامل دارد و از طريق اسپانيا به مكزيك برده شد.

پنبه پس از ورود به اروپا در كشورهاي مختلف اين قاره كه داراي شرايط مناسب براي كشت آن بوده‌اند، زراعت آن رواج يافته و با استفاده از الياف آن از قرن 15تا17 صنعت نساجي در بريتانيا متداول و از قرن 18 نيز كشت و صنعت آن در آمريكا شروع شد. در حال حاضر انواع وحشي پنبه در مناطق گرمسيري برخي از كشورهاي جهان نيز وجود دارد.

اسم پنبه از كلمه عربي «القعلن» گرفته شده كه در زبان‌هاي مختلف تقريباً مشابه و به شرح زير بوده است:

آمريكا و انگلستان (كشورهاي انگليسي زبان)         Cotton

 

اسپانيا                                                               Algodon

ايتاليا                                                                Cottone

فرانسه و بلژيك                                                    Coton

مكزيك                                                             Elalgodon

هلند                                                                 Katoon

هندوستان                                                           Kapas

در زبان يوناني و لاتين، نام‌هاي Karbasus, Karpasos از ريشه سانسكريت «كارپاسا و كارباسا» كه در ايران نيز كرباس نام دارد، مشتق گرديده است. در كشور آلمان اين گياه Baumwoll (درخت پشم) ناميده مي‌شود.

كلمه قوزه كه كه اصطلاح ميوه يا كپسول پنبه مي‌باشد و در زبان‌هاي فارسي، افغاني، تركي و عربي با كمي تفاوت همنام هستند، از Gossypium اقتباس گرديده است.

آبياري پنبه

پنبه محصولي است كه به آب نياز كامل داشته و آبياري به موقع و مرتب در عملكرد آن اثر فراوان دارد.

اين محصول در اغلب نقاط ايران احتياج به آبياري دارد. زيرا غير از مازندران و گرگان، در ساير مناطق كشور ما ميزان بارندگي ساليانه كفاف احتياجات اين محصول را از نظر آب نمي‌دهد.

در ناحيه پنبه‌خيز شمال بخصوص گرگان و دشت گرچه ممكن است ميزان بارندگي ساليانه از نظر مقدار ريزش مناسب به نظر برسد.

با وجود اين چون همه ساله اين باران در فصول مساعد نمي‌بارد، نمي‌توان در كشت پنبه فقط به بارندگي اكتفا نمود. تنها زراعيني موفق مي‌گردند كه آب براي زراعت پنبه در اختيار داشته باشند و در فصل تابستان چنانچه باران نبارد، به آبياري مزرعه خود اقدام كنند.

در مازندران نيز گاهي در تابستان به آبياري نياز پيدا مي‌شود، ولي غالباً در اين منطقه نزولات آسماني كفاف احتياجات پنبه را مي‌دهد و بدون احتياج به آبياري پنبه را بطور ديم زراعت مي‌كنند.

در ساير نقاط كشور پنبه از ابتداي كاشت و در تمام دوره رويش بايد آبياري گردد و براي بدست آوردن حداكثر محصول در آبياري آن دقت زياد لازم است.

 

 

در هر ناحيه با درنظر گرفتن شرايط آب و هوايي، جنس خاك و ميزان بارندگي،‌ آبياري پنبه عملي مي‌گردد و هر زارع بايد بر حسب مقدار آبي كه در مواقع حساس تابستان در اختيار دارد، سطح كشتي براي پنبه‌كاري در نظر گيرد تا دچار خسارت و زيان نگردد.

استفاده صحيح از آب در مناطقي كه آبياري صورت مي‌گيرد، مهمترين و دقيق‌ترين قسمت در زراعت پنبه بوده و مسئله آبياري در طرز كاشت، تهيه زمين و ساير عمليات زراعي نيز تاثير مي‌نمايد. واضح است كه برداشت محصول پنبه از يك هكتار در شرايط آبياري و ديم از نظر ميزان مخارج متفاوت بوده و زراعتي كه آبياري مي‌گردد، پرخرج‌تر خواهد بود، زيرا علاوه بر قيمت آب، تسطيح زمين، مرزبندي، ايجاد جويهاي آبياري و بالاخره مرز كارگراني كه آبياري مي‌نمايد، بر مخارج زراعت مي‌افزايد، ولي به طور كلي در زراعتي كه آبياري مي‌گردد، مقدار عملكرد بيشتر بوده و جبران مخارج را خواهد كرد.

طبق محاسباتي كه صورت گرفته، در شرايط معمولي و با طرز مرسوم، آبياري در ايران در نقاط مختلف بطور متوسط حداكثر 40% از مقدار آب آبياري به مصرف گياه رسيده و بقيه يعني 60% تلف مي‌گردد. و بدين ترتيب راندمان آبياري پايين است. اين مقدار آب در اثر تبخير سطحي و نفوذ در زمين، جوي‌هاي آبياري و غيره از دست مي‌رود.

در كشورهاي مترقي مانند آمريكا توانسته‌اند با اجراي روش‌هاي صحيح آبياري تا ميزان 75% از مقدار آب مصرفي استفاده برده و بدين ترتيب 25% از آب ناگزير هدر مي‌رود. با توجه به ارزش و كمبود آب در ايران، سيستم صحيح آبياري و بالابردن راندمان آن بسيار ضروري و لازم به نظر مي‌رسد.

روابط آب با خاك و گياه

قبل از تشريح آبياري پنبه، دانستن مطالبي در مورد چگونگي استفاده گياه از آب و اينكه به چه طريق آب در زمين ذخيره شده و به مصرف گياه مي‌رسد، مفيد بوده و مسائل آبياري را روشن‌تر مي‌سازد.

خاك توده‌اي متخلخل است، باين جهت نسبت به هوا و آب قابل نفوذ بوده و فضاي خالي بين زراعت آن بوسيله اين دو اشغال مي‌گردد. همينكه زمين آبياري گرديد، هرطبقه از خاك مقداري آب در بين ذرات خود نگه داشته و چنانچه بيش از ظرفيت نگهداري به اين طبقات آب برسد، اين آب به قسمت‌هاي پايين‌تر نفوذ كرده و بدين ترتيب هرچه بيشتر آب به زمين داده شود، عمق بيشتري از خاك مرطوب مي‌گردد.

هيچ‌وقت نمي‌توان بيش از ظرفيت نگهدراي آب در خاك ذخيره نمود، ولي مي‌توان با دادن آب زياد خاك را در عمق بيشتري تا حد ظرفيت نگهداري، مرطوب ساخت.

ظرفيت نگهداري آب از درصد اشباع خاك كمتر است. درصد اشباع خاك عبارت است از تعداد آبي كه لازم است تا 100گرم خاك را به حالت اشباع درآورد و اين مقدار آب در خاك‌هاي مختلف متفاوت مي‌باشد. بنابراين مي‌توان با اندازه‌گيري اين عامل نوع خاك را تعيين نمود. در خاك‌هايي كه درصد اشباع از 20% كمتر باشد، خاك سبك محسوب مي‌شود و چنانچه 30-45% باشد، خاك متوسط و از 45-60% خاك نسبتاً سنگين محسوب مي‌شود.

چگونگي گسترش ريشه در پنبه

چون بوته پنبه فقط آب را از ناحيه گسترش ريشه جذب مي‌كند، باين جهت دانستن طرز گسترش ريشه و عمقي كه در خاك نفوذ مي‌نمايد، در آبياري اهميت دارد.

پس از آنكه بذر پنبه جوانه زد، ريشه‌ها شروع به نمو مي‌نمايند، ابتدا ريشه عمومي ظاهر شده و با چند ريشه فرعي در زمين نفوذ مي‌كند. به تدريج كه بوته بزرگ مي‌شود، ريشه اصلي طويل شده و ريشه‌هاي فرعي نيز در خاك گسترش مي‌يابند و تا كامل‌شدن بوته معمولاً تا عمق 100-150سانتي‌متري در داخل زمين گسترده مي‌شوند.

ميزان آب مورد احتياج پنبه

مقدار كل آبي كه در زراعت پنبه مورد احتياج است،‌ عبارت از مقداريست كه بوسيله بوته‌ها مصرف مي‌شود، به اضافه آنچه به طرق مختل از دست مي‌رود. بنابراين چنانچه آبياري با متدي انجام شود كه راندمان آن بالا باشد، مقدار آب مورد نياز كمتر خواهد بود. بطور كلي آبياري پنبه به جنس خاك، مقدار بارندگي، درجه حرارت محيط، ميزان تبخير و سطح آب زيرزميني بستگي دارد. چون اين عوامل در نواحي مختلف متفاوت است، به اين جهت آبياري پنبه نيز در هر ناحيه كم و بيش فرق مي‌كند. سطح آب زيرزميني اگر از چهار متر بالاتر باشد، در آبياري پنبه موثر است، وگرنه اثري نخواهد داشت.

 

مقدار آب مورد نياز در مراحل مختلف زندگي بوته متفاوت مي‌باشد، بطوريكه در موقع شاخه‌زدن در هر روز 20-40متر مكعب آب در هكتار بوسيله بوته‌هاي پنبه مصرف مي‌گردد و هنگام گل دادن مقدار مصرفي به 65-115مترمكعب مي‌رسد. همانطوريكه گفته شد، اگر سطح آب زيرزميني حداكثر تا 4متري سطح زمين باشد، بوته‌ها مقداري از آب مورد نياز خود را از تحت‌الارض تامين مي‌كنند. طبق آزمايشاتي كه در روسيه گرديده، ثابت شده است كه اگر آب زيرزميني پايين‌تر از يك متر باشد، گياه 10-20% از آب مورد نياز خود را از زمين اخذ مي‌نمايد و چنانچه آب تحت‌الارض در فاصله يك‌متري از سطح زمين باشد، 40% آب مورد نياز بوته‌ها از آن تامين مي‌شود. در اين صورت تعداد آبياري فقط دو مرتبه و در موقع گل‌دادن بوته‌ها خواهد بود و هرگاه سطح آب از يك متر بالاتر باشد، 60% از آب مصرفي بوته‌ها از اين طريق گرفته مي‌شود. (2)

عملكرد الياف پنبه رابطه زيادي با كل مصرف آب دارد. اطلاعات حاصل از آبياري در تمام فصل نشان مي‌دهد كه حداكثر الياف زماني حاصل مي‌شود كه مقدار آب مصرفي برابر با 68 سانتيمتر مي‌باشد. (1)

نتايج مربوط به پنبه ديم يا شرايط آبياري تكميلي تا حدودي با نتايج پنبه فارياب متفاوت است. عملكرد الياف با كل آب رابطه خطي دارد. با مصرف 20 سانتي‌متر آب عملكردي حدود 400 كيوگرم الياف در هكتار بدست مي‌آيد.

ماهيت خطي بودن رابطه بين عملكرد مصرف كل آب چنين احتمال را براي موثرترين مصرف آب از تمام منابع تضمين مي‌كند. به نظر مي‌رسد مهمترين آنها به قرار زير ‌باشد:

1.      كاهش تبخير خاك

2.      افزايش ذخيره آب خاك

3.      به حداكثر رساندن شاخص برداشت

4.      بهبود كارايي فتوسنتزي كه در نتيه افزايش شيب منحني را باعث مي‌شود. (1)

دفعات و مواقع آبياري

بطور كلي آبياري پنبه چهار مرحله مشخص دارد:

1.      آبياري قبل از كاشت

2.      آبياري از موقع كاشت تا هنگام گل‌دادن

3.      آبياري در دوره گل‌دادن و رشد قوزه‌ها

4.      آبياري در دوره بازشدن قوزه‌ها (2)

آبياري قبل از كاشت

قبل از كشت پنبه بايستي اراضي پنبه‌كاري را كاملاً سيراب نمود، معمولاً در نقاطي كه باران مي‌بارد، زمين به اندازه كافي و تا عمق مناسب مرطوب خواهد بود، در اين صورت احتياج به آبياري نيست. چنانچه در نقطه‌اي باران‌هاي زمستاني كم باشد، بايد زميني را كه براي كشت پنبه درنظر گرفته‌اند، آبياري نمايند.

در نقاطي كه تابستان آب به اندازه كافي در اختيار باشد، اين آبياري سبك بوده و بايد به اندازه‌اي باشد كه پنبه تا آبياري بتواند مقاومت نمايد، اما در جاهايي كه آب تابستانه كم است، اين آبياري سنگين و لازم است زمين را تا عمق 150-180سانتي‌متري مرطوب نمايند.

آبياري قبل از كاشت به بوته‌هاي جوان اجازه مي‌دهد كه ريشه خود را توسعه داده و در مراحل اوليه زندگي هرچه بيشتر رشد نمايند، به علاوه در تابستان كه بوته‌ها به آب زياد احتياج دارند، ذخيره آبي در اعماق زمين براي آنها موجود مي‌باشد.

در بعضي نقاط در فصل زمستان بعد از شخم‌ پاييز، شيارهايي در زمين ايجاد مي‌نمايند تا آب باران در آن نفوذ كرده و از تبخير و جاري شدن آن جلوگيري گردد و بدين طريق مقدار قابل توجهي آب باران در زمين ذخيره مي‌شود. چنانچه مقدار بارندگي در زمستان زياد باشد، ممكن است از آبياري قبل از كشت صرف‌نظر نمود. (2)

آبياري از موقع كشت تا هنگام گل دادن

گرچه آبياري به موقع در تمام مراحل رشد پنبه لازم است، ولي آبياري اول اهميت زياد داشته و بايد كمال دقت و مراقبت در آن بكار رود.

طبق آزمايشاتي كه به عمل آمده، بوته‌هايي كه قبل از گل‌كردن رشد سريع و كافي داشته باشند، محصولشان از بوته‌هايي كه بي‌آبي كشيده‌اند، زيادتر است. به علاوه بوته‌هايي كه در ابتداي زندگي خشكي نديده‌اند، زودرس‌تر شده و مقدار برداشت آنها در حين اول زيادتر بوده است.

عده‌اي معتقدند كه اگر در اوايل كشت به بوته پنبه تشنگي داده شود، ريشه اين گياه در اعماق فرو رفته و مي‌تواند رطوبت را از قسمت‌هاي عمقي‌تر در مواقع كم‌آبي تابستان بگيرد، از طرفي چون رشد نبات كمتر است، در فصل تابستان نقصان يافته و احتياج كمتري به آبياري دارد.

آزمايشاتي كه در آمريكا و روسيه به عمل آمده، مويد اين عقيده نبوده و هميشه حداكثر عملكرد از مزرعه‌اي بدست آمده كه بوته‌هايش در اول فصل تشنگي نديده و رشدشان سريع بوده است.

در زمين‌هاي سنگين آبياري اول ديرتر صورت گرفته و يك ماه پس از كاشت بذر انجام مي‌شود، ولي در خاك‌هاي شني و سبك اين آبياري بايد زودتر انجام گيرد. در هرحال بايد آبياري آنقدر به تاخير افتد تا بوته‌ها بپلاسند و اين موضوع در تمام مراحل آبياري بايد رعايت گردد.

آبياري اول كه در غالب نقاط ايران شكرآب ناميده مي‌شود، بايد سبك بوده و مقدار آبي كه مصرف مي‌شود، فقط به اندازه‌اي باشد كه كفاف آب ازدست رفته بوسيله بوته‌ها را بنمايد.

پس از آبياري اول تا موقع گل‌كردن بوته‌ها يك آبياري ديگر لازم بوده و اين آبياري بستگي به جنس زمين و درجه حرارت محيط داشته و 20-25روز پس از آبياري اول انجام مي‌گيرد. در اين دوره در هر آبياري در نواحي خشك مانند ورامين حدود 600مترمكعب آب در هكتار لازم است. (2)

آبياري در دوره گل‌دادن و رشد قوزه‌ها

اين دوره حساس‌ترين مرحله دوره آبياري بوده و قسمت اعظم آبي كه به پنبه داده مي‌شود، در اين دوره مصرف مي‌گردد. مزرعه پنبه در موقع گل‌دادن و تشكيل قوزه احتياج زيادي به آب دارد و چون بوته‌ها در اين موقع حجيم هستند، تبخير زياد بوده و آبياري بايستي مكرر و سنگين انجام شود. در اين دوره تشنگي، گياه را به سختي تحت تاثير قرار مي‌دهد و كوچكترين غفلت در آبياري سبب ريختن گلها و قوزه‌ها مي‌شود. آزمايش نشان داده كه آبياري صحيح و مرطوب نگه‌داشتن زمين  كه هميشه خاك داراي رطوبت قابل استفاده براي بوته‌ها باشد، در مقدار عملكرد و كيفتي الياف پنبه موثر است.

همانطوريكه گفته شد، هيچگاه نبايد آبياري بتاخير افتد كه بوته‌ها بپلاسند، بلكه بايد قبل از پلاسيدن بوته‌ها به تشنگي مزرعه پي برده و آبياري انجام گيرد. زماني كه آب محدود است و فقط آبياري تكميلي امكان‌پذير است، زمان و مقدار آب مصرفي بي‌نهايت مهم هستند. هدف بايد تامين آب در طي بحراني‌ترين مراحل رشد باشد و اجازه داده نشود كمبود بيشتر در مراحل كمتر بحراني رشد رخ دهد. شواهد فعلي نشان مي‌دهد كه كاهش بيشتر عملكرد زماني رخ مي‌دهد كه كمبود در طي دوره حداكثر گلدهي در مقايسه با كاهش دراثر كمبود در مراحل اوليه يا اواخر گلدهي رخ دهد.

در تحقيقات انجام شده روي خاك رسي الوويان در دشت‌هاي ساحلي اسرائيل، ماراني و فوچس ملاحظه كردند كه كاربرد يكبار آب به اندازه كافي براي مرطوب‌كردن نيم‌رخ خاك تا عمق 90سانتي‌متري (150م.م آب) در شروع گلدهي باعث توليد مطلوب عملكرد در پنبه Pima32 شد. مصرف مقدار بيشتر آب (200م.م) كه خاك را تا عمق بيشتري مرطوب كرد، رشد رويشي و گل‌دهي را بيشتر تحريك كرد، ولي عملكرد الياف زياد نشد.

در آزمايشات ديگري كه تحت همين شرايط انجام شد، ماداميكه مقدار آب كل يكسان بود، مشابه زماني بدست آمد كه عمق مرطوب‌شدن آبياري خاك بين 45-120سانتي‌متر متغير بود. در شرايط متنوع‌تر، عمقي كه نيم‌رخ خاك بايد مرطوب شود، بايد دقيقاً همسان عمق ريشه‌دهي باشد و اين عمق ممكن است با تيپ خاك فرق كند.

زمانيكه آبياري مكررتر امكان‌پذير است، براي استفاده از آب زمانبندي صحيح نيز لازم است. با استفاده از اطلاعات مربوط به واكنش عملكرد در مطالعات زمان آبياري، هيلر و همكاران، مفهوم شاخص روز تنش را پيشنهاد كرده‌اند كه در آن حساسيت گياه زراعي به كمبود آب با معيار واقعي وضعيت آب گياه يا خاك تركيب مي‌شود تا زمان‌بندي آبياري بهتر صورت گيرد. افزايش كارايي آب (تا 38%) ناشي از مقدار كل آب كم بود كه اضافه شده بود و ناشي از افزايش عملكرد نبود. اين موضوع نشانگر اين است كه ممكن است در بعضي شرايط بدون اينكه خساراتي به عملكرد وارد شود، مقدار آب موجود در مدت طولاني‌تري استفاده شود.

تحقيقات زيادي بر روي دوره آبياري و كل آب براي گياهان زراعي فارياب صورت گرفته است. مثال خوبي بوسيله گرنمير و همكاران ارائه شده است كه در آن عملكرد نسبي الياف در دو خاك داراي مقادير مختلف ازت هستند، را مي‌توان از تبخير و تعرص پيشگيري كرد.

صرفه‌جويي زياد در آب و انرژي را مي‌توان با زمان‌بندي صحيح آخرين آبياري نيز انجام داد. اطلاع از ظرفيت نگهداري آب خاك همراه با تعيين زمان رسيدگي محصول توليدكنندگان را قادر مي‌سازد تاريخ برداشت را پيش‌بيني كند و يك يا چند آبياري را حذف كند. (2)

آبياري

آبياري پنبه به سه روش انجام مي‌شود:

نخست آبياري نشتي كه بيشترين سطح زير كشت پنبه را شامل مي‌شود. در اين شيوه آب از نهر آبياري وارد جويچه‌هايي مي‌شود كه دانه پنبه روي پشته و در كنار آن كاشته شده است. طول اين نشتي‌ها (جويچه‌ها) با توجه به شيب و جنس زمين و ميزان آب تعيين مي‌شود.

روش ديگر آبياري، جوي و پشته‌اي است. در اين شيوه دانه پنبه را بالاي خط داغ آب مي‌كارند. آب از نهر اصلي مستقيم وارد اين جوي مي‌شود. اين شيوه كشت و آبياري را «غلام گروش»«كوزبند» هم مي‌گويند. برخي از كشاورزان به جز پنبه محصولات ديگري مانند لوبيا را هم در داخل اين جوي‌هاي آبياري مي‌كارند. اين شيوه به علت هدررفتن آب به تدريج كنار گذاشته مي‌شود.

روش سوم كرتي است. در اين شيوه بوته داخل كرت كاشته شده و كرت‌ها به وسيله مرز‌هاي خاكي از هم حدا مي‌شوند. آب از كرتي به كرت ديگر مي‌رود. اندازه كرت‌ها بر اساس جنس و شيب زمين تعيين مي‌شود. در برخي نقاط بعضي از كشاورزان داخل كرت‌هاي پنبه محصولاتي مانند آفتابگردان، چغندر علوفه‌اي و يا ذرت هم مي‌كارند.

از نظر تعداد دفعات و فاصله آبياري چهار مرحله زير در زراعت پنبه اعمال مي‌شود:

مرحله اول آبياري پيش از كاشت يا زمان كاشت است. اين آبياري براي آماده كردن زمين براي شخم و ايجاد رطوبت مناسب براي سبزشدن بذر انجام مي‌شود.

مرحله دوم آبياري از زمان كاشت تا دادن پنبه است. اين آبياري بسته به جنس زمين از 20 روز تا يك ماه پس از كاشت بذر آغاز مي‌شود و تا زمان گل‌دادن هر 20-25روز يك بار زمين را آب مي‌دهند.

مرحله سوم آبياري مرحله گل‌دادن و رشد غوزه‌هاي پنبه است. در اين مرحله بسته به شرايط آب و هوايي و جنس زمين هر 15-20روز يك بار زمين را آبياري مي‌كنند.

آخرين مرحله آبياري حدود 20-254روز پس از بازشدن اوليه غوزه‌هاي پنبه است. به اين ترتيب با توجه به شرايط آب و هوايي، بافت و جنس خاك مزراع پنبه را 8-12مرتبه آبياري مي‌كنند. (3)

امكانات براي آبياري پنبه در ايران

ايران اصولاً از نظر منابع آب، كشوري نيمه‌خشك و در بعضي نواحي خشك محسوب مي‌شود و كمبود آب يكي از عوامل عمده محدودكننده زراعت در اين كشور است. بطور كلي منابع اصلي آب در كشاورزي ايران بارندگي، رودخانه، قنوات و اخيراً استفاده از چاه‌هاي عميق و سطحي نيز متداول شده است. متاسفانه ميزان بارندگي كه سرچشمه اصلي آب است، در ايران پايئن و متوسط بارندگي ساليانه حدود 260 م.م و تقريباً 4/1 متوسط بارندگي ساليانه در جهان (860م.م) مي‌باشد.

اين باران در نقاط مختلف كشور متفاوت است، بطوريكه 3/1 از كل باران ساليانه در سواحل درياي خزر كه مساحت آن 8% از كل مساحت كشور است، ريزش مي‌نمايد.

رودخانه‌ها و قنوات نيز گاه بگاه دچار خشكسالي و كم‌آبي شده و تقريباً هميشه زراعت بر پايه حداقل امكانات منابع مزبور انجام مي‌شود. واضح است حفر چاه‌هاي عميق و نيمه‌عميق و استفاده از منابع آب زيرزميني نيز به مقدار آب اين منابع و حوزه آنها بستگي دارد و با برنامه صحيح و بطور محدود مي‌توان از اين منابع استفاده كرد.

با وجود محدوديت منابع آب، غالباً آبياري در ايران ابتدايي بوده و براي انتقال و تقسيم آب از جوي‌هاي روباز و حساب‌نشده استفاده مي‌شود و براي آبياري محصولات عمدتاً روش‌هايي كه بازده آبياري آن پايين است، بكار مي‌رود و به اين جهت كه صورت گرفته در زراعت آبي بازده آبياري بيش از 35% نمي‌باشد، ‌يعني 65% از آب الزاماً در آبرساني و آبياري تلف مي‌شود.

طرق مختلف آبياري

معمولاً پنبه را به 3 طريق آبياري مي‌كنند:

1.      آبياري استغراقي يا كرتي

2.      آبياري نشتي

3.      آبياري باراني

آبياري استغراقي يا كرتي

در اين طريقه مزرعه را برحسب مقدار جريان آب آبياري و شيب زمين به كرتهاي كوچك يا بزرگ تقسيم نموده و هرچند كرت را با يك جوي مرتبط مي‌سازند. در اين طريقه آب تمام مزرعه را خيس كرده و بدين‌جهت داراي معايب زيادي از جمله سله بستن زمين،‌ يكنواخت نبودن آبياري، هدر رفتن آب و غيره مي‌باشد. براي آبياري پنبه اين طريقه توصيه نمي‌شود، فقط در آبياري قبل از كشت مي‌توان از اين روش استفاده كرد.

آبياري نشتي

اين طريقه در كشت كوزپشته و رديف‌كاري استفاده اجرا مي‌گردد. در اين روش از زير به پاي ريشه‌ها نفوذ كرده و بدون اينكه سطح نزديك بوته‌ها مرطوب شود، در ناحيه ريشه نشت كرده مزرعه را سيرآب مي‌سازد. در اين روش راندمان آبياري بيشتر از طريقه استغراقي بوده و از آب استفاده بيشتري مي‌گردد. به علاوه چون تمام سطح مزرعه خيس نمي‌گردد، علف‌هاي هرز كمتر از آب استفاده نموده و پاي بوته‌ها نيز سله نمي‌بندد. رويهم‌رفته اين طريقه بهترين روش آبياري جهت پنبه است.

چنانچه شكتن رديفي باشد، سيستم آبياري نشتي بهترين طريقه آبياري خواهد بود. براي اينكار بين رديف‌ها، جويچه‌هاي كوچكي ايجاد كرده و آب در آن جريان مي‌يابد. مدت جريان آب در هر جويچه آنقدر طول مي‌كشد كه آب در تمام فاصله بين رديف‌ها، بخوبي نشت نموده و تا عمق مناسب نفوذ كند.

براي اين منظور، دو جوي بزرگ كه هر دو عمود بر جوي‌هاي بين رديف‌ها هستند، احداث مي‌نمايند كه يكي جهت آب ورودي و ديگري خروجي است. چون اغلب ورود آب به اين جوي‌ها باعث فرسايش مي‌گردد، لذا بايد دهانه روي جوي‌ها را با خاك و كاه و غيره محكم نمود. اين عمل را به اصطلاح زارعين «پنبه‌بندي» گويند.

ممكن است براي واردكردن آب در جويچه‌ها از سيفن يا لوله‌هاي پلاستيكي و لاستيكي براي جلوگيري از فرسايش استفاده نمود. آبياري به طريقه فوق موقعي موفقيت‌آميز خواهد بود كه سطح مزرعه كاملاً صاف و هموار باشد. اين طريقه در زميني كه بيش از 3درصد شيب داشته باشد، توصيه نمي‌گردد. طوي جويچه‌هاي آبياري معمولاً از 50-100متر مي‌باشد.

براي هموار نمودن زمين مي‌توان آن را با ماشين‌آلات سنگين كشاورزي صاف و براي اين طرز آبياري مساعد ساخت، ولي هزينه آن زياد است.

آبياري باراني

روش آبياري باراني، روشي كاملاً فني است و در آن راندمان آبياري 75-80درصد است. در اين طريقه آب در لوله‌هاي تحت فشار جريان يافته و مزرعه بوسيله لوله‌هاي فرعي بسيار سبك و قابل حمل آبياري مي‌گردد.

اخيراً در بعضي از نقاط ايران نظير گرگان، گنبد، خراسان و فارس عده‌اي از كشت‌كاران پنبه از اين طريقه آبياري استقبال نموده و از شن استفاده مي‌نمايند. در اين طريقه آب مورد احتياج بوسيله يك تلمبه از منبع آب كشيده مي‌شود و با فشار لازم در لوله‌ها جريان و سپس بوسيله آب‌پاشهايي روي كشت پاشيده مي‌شود. آب‌پاشها بوسيله فشار آب لوله به چرخش درمي‌آيد. به اين جهت فشار آب در لوله‌ها بايستي كافي باشد.

لوله‌هاي آبياري باراني، لوله‌هايي سبك بوده و از آلياژ آلومينيوم يا فولاد گالوانيزه و يا از پلاستيك ساخته مي‌شود. معمولاً طول آنها 6-9متر و قطر آنها از 50-150م.م تغيير مي‌كند. اين لوله‌ها بوسيله سيستم‌هاي اتصال ساده به هم وصل مي‌گردند و زاويه محل اتصال قابل تغيير است. به اين جهت مي‌توان آنها را به آساني روي زمين‌هاي پست و بلند قرار داد.

آبپاش‌ها معمولاً با فشار 2-5 آتمسفر كار مي‌كنند، فشار بوسيله پمپ تامين مي‌گردد. در آبياري باراني، بايد دقت گردد كه فشار در تمام آبپاش‌ها برابر باشد. بنابراين در هر بار آبياري، بايستي به تعداد كافي آبپاش نصب گردد و هيچ‌گاه تعداد آبپاش‌ها زيادتر از ميزان تعيين‌شده نباشد تا فشار در آبپاش‌هاي آخر كم نگردد. در غير اين صورت مزرعه يكنواخت آبياري نخواهد شد.

در هنگام وزش بايد نبايستي آبياري نمود، زيرا باد باعث پراكندگي آب و هدررفتن آن مي‌شود. در اين طريقه از آبياري مخارج اوليه برقراري سيستم نسبتاً گران است، ولي چون به كرت‌بندي و كارگر آبيار احتياج نيست و راندمان آبياري زياد است، هزينه زراعت را تقليل مي‌دهد و آبياري نيز يكنواخت و به دلخواه انجام مي‌گردد.

دراين طريقه چون آب روي گلها مي‌ريزد، با آزمايشاتي كه انجام شده، معلوم گرديده است كه ريزش گل‌ها نسبت به آبياري نشتي بيشتر است.

آبياري قطره‌اي

در اين روش آبياري با نصب لوله وقطره‌چكان‌هاي مخصوص آب از زير خاك به بوته‌ها مي‌رسد و در ناحيه ريشه هميشه آب به اندازه كافي براي گياه وجود دارد. اين روش آبياري داراي بازده فوق‌العاده‌ايست و بررسي‌هاي وسيعي در كشورهاي پيشرفته براي كاربرد آن صورت مي‌گيرد. چون امكان استفاده از اين روش در زراعت پنبه در ايران بررسي نگرديده است، از شرح آن خودداري مي‌گردد.

اثر آبياري روي عملكرد و كيفيت الياف

آبياري پنبه علاوه بر بالابردن مقدار برداشت در واحد سطح روي خواص كيفي تار پنبه نيز اثر مي‌گذارد. الياف پنبه‌ايكه زراعت آن خوب آبياري شده، بطور كلي مرغوب‌تر و بهتر از پنبه‌ايست كه تشنگي ديده باشد. تفكيك اثرات مستقيم آب بر روي كيفيت بذر و الياف از اثرات غيرمستقيم آن كه در اثر تغيير در بلوغ گياه حاصل مي‌شود، مشكل است. بسته به الگوي خاصي از كمبود آب كه گياه تجربه مي‌كند، بلوغ ممكن است متوقف شده يا به تاخير افتد. (1)

يكي از دلايل بالارفتن عملكرد در اثر آبياري اين است كه بوته‌هاي آبياري شده بهتر از مواد غذايي خاك استفاده مي‌كنند. اين آبياري در اندازه طول تار پنبه اثر زيادي دارد. طبق آزمايشاتي كه در آمريكا به عمل آمده، طول تار در يك نژاد پنبه در اثر آبياري تا 2م.م اضافه شده است. (2)

تغييرات در رسيدگي براي كيفيت الياف و بذر مهم است، زيرا درجه حرارت در طي توسعه غوزه در ابتدا و انتهاي فصل ممكن است كاملاً متفاوت باشد. الياف حاصل از گياهاني كه در معرض كمبود آب بودند، معمولاً محكم‌تر بودند، ولي افزايش استحكام در رابطه با كاهش طول بيشتر بود. محتواي روغن بذرهاي توليد شده درشرايط كمبود آب معمولاً كاهش يافته و محتواي ازت ممكن است تا حدودي افزايش يابد. خصوصاً الياف و بذر از سالي به سال ديگر در شرايط مزرعه‌اي تغيير مي‌كند، ولي ايجاد يك رابطه مستقيم با كمبود آب گياه يا خاك مشكل است و ممكن است با رقم گياه زراعي فرق كند.

تاثير كم آبي روي پنبه

مهمترين عاملي كه باعث ريزش گل‌ها و قوزه‌هاي جوان مي‌گردد، كم‌آبي است. گاهي ريزش گل‌ها به 85-90% مي‌رسد. در اين صورت عملكرد به‌طور قابل ‌ملاحظه‌اي تقليل خواهد يافت. آبياري پنبه در موقع گل‌دادن در اين امر بسيار موثر است. در دوره گل دادن بايد هميشه دقت شود كه بوته‌ها پلاسيده نشوند. پلاسيدگي در بوته پنبه ممكن است موقتي يا دائمي باشد. پلاسيدگي موقتي در اثر تبخير شديد آب از برگ‌ها در مواقع گرم روز است كه پس از برطرف‌شدن گرما آب از دست‌رفته از زمين گرفته‌شده و مجدداً بوته‌ها شاداب مي‌شوند. اين پژمردگي در ريختن گل‌ها تاثير زيادي ندارد، ولي پلاسيدگي دائم در اثر تمام شدن رطوبت قابل استفاده ريشه در خاك بوده و در اين صورت بوته‌ها در تمام مدت روز پژمرده خواهند بود. اين پژمردگي فقط با آبياري زمين برطرف مي‌شود، ولي اثر آن در ريختن گل‌ها و قوزه‌ها و تقليل ميزان محصول زياد است. (2)

بايد قبول كرد كه در خاك‌هاي مرطوب گياهان زراعي به روش‌هاي مختلفي به كمبود معمولي روزانه آب سازگاري پيدا كرده‌اند. اين بدان معني نيست كه فرآيندهاي فيزيولوژيكي تحت تاثير اين كمبود قرار نمي‌گيرد، اما يك خط پايه كمبود واقعي و حداقل به صورت مفهومي بايد درنظر گرفت تا بدان وسيله عواقب كمبودهاي بيش از حد ارزيابي شود. اين خط پايه كه در اينجا به صورت حداقل پتانسيل آب گياه تعريف مي‌شود، معمولاً به صورت پتانسيل آب برگ‌هاي كاملاً باز بالا ارزيابي مي‌شود كه زمانيكه آب آزادانه در دسترس ريشه‌هاست، روزانه ايجاد مي‌شود. طبق تعريف اين خط پايه كمبود ثابت نيست، ولي با نياز تبخيري نوسان مي‌كند و دانه آن مي‌تواند بين 8- تا 15- بار باشد.(1)

يكي از برجسته‌ترين و عمومي‌ترين اثرات كمبود آب، كاهش بزرگ‌شدن سلول‌ها در رابطه با وابستگي آنها به آماس مي‌باشد. روزنه گياهاني كه در مزرعه كشت شده‌اند، حساسيت مشابهي را مانند گياهان كشت شده در گلدان به كمبود آب نشان نمي‌دهند. اين موضوع احتمالاً به خاطر كمبود بيشتر آب در روز در رابطه با تشعشع بيشتر و توسعه آهسته به علت حجم بيشتر ريشه‌دهي يا به علت تنش‌هاي مكرر است كه مقاوم‌شدن را باعث مي‌شوند. (1)

مسائل ناشي از آب زياد

در بالا بر اهميت و تاثير كمبود آب در كاشت پنبه اشاره كرديم كه در آن كاهش رشد و رويشي، توليد كمتر محل‌هاي بالقوه ميوه‌دهي، افزايش ريزش قوزه‌ها و عملكرد كمتر را باعث مي‌شوند، در حاليكه براي اكثر گياهان زراعي كه از مرحله گياهچه‌اي گذشته‌اند، آب اضافي زيان‌آور محسوب نمي‌شود، ولي باعث كاهش شديد عملكرد مي‌شود. در آزمايشي ملاحظه شد در جايي كه آب فاكتور محدودكننده رشد بوده، ارتفاع گياه با عملكرد رابطه مثبتي داشته است، ولي آب اضافي شرايطي را بوجود آورد كه رشد رويشي بيش از حد را باعث گرديد. رشد رويشي زياد باعث كاهش عملكرد رشد و اين موضوع احتمالاً به علت اين بود كه در اين شرايط بزرگ شدن برگ تقدم بيشتري براي كربوهيدارت موجود نسبت به رشد غوزه دارد. نتايج مشابهي از تحقيقات صورت گرفته است. (1)

بهبود مقاومت به خشكي در گياه

زمانيكه آب عامل توليد است، افزايش خيلي كم در آب قابل استفاده خاك ممكن است عملكرد الياف را بطور قابل ملاحظه‌اي افزايش دهد. تا به امروز رسيدگي محصول شناخته شده است كه بطور ثابت در رابطه با تحمل به خشكي براي تعدادي از گونه‌هاي زراعي بوده است. زودرسي زماني با عملكرد زياد همبستگي دارد كه پنبه آپلند فقط بر روي خاكي كه داراي ذخيره رطوبت است، كشت شود، ولي اگر بارندگي به موقع در طي فصل حادث شود، همبستگي كم شده و حتي ممكن است معكوس شود.

زمانيكه از تغيير در رسيدگي محصول بطور كامل بهره‌برداري شده باشد، براي بهبود بيشتر در جهت تحمل به خشكي بايد از ديگر صفات استفاده شود. بطور كلي اين صفت‌ها باعث مي‌شوند كه ارقام بتوانند وضعيت بالاي آب داخلي گياه (پتانسيل آب) را با افزايش جذب آب يا كاهش تلفات آب حفظ كنند يا به گياهان اجازه داده مي‌شود حتي زمانيكه پتانسيل آب كاهش مي‌ِيابد، انجام وظيفه نمايند. (1)


 

منابع و ماخذ:

1.      زراعت عمومي، مهندسي محمد علي رستگار، 1372

2.      زراعت غلات (جلد اول)، دكتر سيد عطاء الله سيادت، دكتر علي كاشاني، 1376

3.      اصول مباني زراعت، تاليف: محمد رضا خواجه پور، ] ويرايش دوم[، 1376

4.      زراعت ( گياهان صنعتي)، تاليف: دكتر ناصر خدابنده، چاپ ششم 1374

5.      بيماري‌هاي گياهان زراعي ايران دكتر بهداد، ابراهيم.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 24 فروردین 1399 ساعت: 9:13 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,
نظرات(0)

بررسي كاشت غلات و تناوب در استان خراسان (شهرستان بجنورد)

بازديد: 37
بررسي كاشت غلات و تناوب در استان خراسان (شهرستان بجنورد)

بررسي كاشت غلات و تناوب در استان خراسان (شهرستان بجنورد)

موقعيت و وسعت استان خراسان

مساحت استان خراسان در حدود 313337 كيلومتر مربع و تقريباً يك پنجم مساحت كشور است و بين 30 درجه و 21 دقيقه تا 38 درجه و 17 دقيقه عرض شمالي و 55 درجه و 28 دقيقه تا 61 درجه و 14 دقيقه طول شرقي از نصف‌النهار گرينويچ قرار گرفته است. اين استان از طرف شمال و شمال شرق با اتحاد جماهير شوروي، از مشرق به استان‌هاي يزد و اصفهان و سمنان و گلستان محدود است. طول متوسط آن به خط مستقيم در جهت شمالي ـ جنوبي، 750 كيلومتر و عرض متوسط آن در جهت شرقي ـ غربي، 420 كيلومتر است.

آب و هواي استان

به طور كلي عرض جغرافيايي، بادها، بارش، ارتفاع زمين، جهت كوه‌ها و همچنين درياها و وجود كويرها و صحراي خشك اطراف در آب و هواي هر منطقه موثر است. پس لازم است اثر عوامل فوق بر آن ناحيه مطالعه شود.

خراسان در ناحيه معتدل شمالي واقع است و به طور كلي داراي آب و هواي متغير مي‌باشد و فصل بارش عمدتاً در اواخر فصل پاييز و زمستان و اوايل بهار است. در تابستان هوا گرم و خشك و زمستان‌ها نسبتاً سرد است و اختلاف دماي روز و شب زياد مي‌باشد. دماي هوا از شمال خراسان به طرف جنوب افزايش مي‌يابد و از ميزان بارش ساليانه كاسته مي‌شود. به طور كلي بر اساس مطالعات و آمارهاي اداره هواشناسي، تقسيمات آب و هواي استان خراسان به شرح زير است:

1.       آب و هواي سرد كوهستاني

2.     آب و هواي معتدل كوهستاني

3.     آب و هواي نيمه‌صحرايي ملايم

4.     آب و هواي صحرايي بياباني گرم و خشك

بادهاي مهم

·        بادهاي شمالي و شمال شرقي

در فصل زمستان، بادهاي شمالي كه از سيبري به طرف جنوب غربي مي‌وزند، در مناطق كوهستاني شمال خراسان دما را پايين مي‌آورد و گاهي موجب ريزش برف مي‌شود. اين بادها گاهي از كوه‌هاي شمالي گذشته، به دامنه‌هاي جنوبي نيز نفوذ مي‌كنند و سبب سردي‌ هوا مي‌گردد.

·        بادهاي غربي

در زمستان و فصل بهار، بادهاي باران‌آور غربي پس از عبور از آذربايجان و شمال ايران، به خراسان رسيده باعث اعتدال دماي هوا مي‌شود و ريزش باران و برف را سبب مي‌گردد.

·        بادهاي جنوبي و كويري

اين بادها از جنوب ايران به طرف شمال مي‌رود و از جانب كوير گذشته به خراسان مي‌رسد كه هوا را گرمتر مي‌كند و معمولاً همراه با گرد و غبار است.

·        بادهاي 120 روزه سيستاني

از شرق در تابستان به جنوب شرقي خراسان مي‌وزد و سبب برپاشدن طوفان‌هاي شن و ريگ‌هاي روان مي‌شود و سرعت وزش آن در جنوب، گاه به 110 كيلومتر در ساعت مي‌رسد و اثر منفي بر پوشش گياهي و كشاورزي و تبخير و دما در مسير وزشش دارد.

بارش

بارش سالانه بين 75 تا 500 م.م به صورت باران و تگرگ است و در سال‌هاي مختلف اين ميزان تغيير مي‌كند و در خشكسالي به حداقل مي‌رسد. بيشتر بارش در فصل زمستان و بهار صورت مي‌گيرد كه قسمت‌هاي شمالي استان نسبت به مناطق جنوبي اين استان داراي بارش بيشتر است.

ارتفاع زمين

در ارتفاعات شمالي استان، دماي هوا به مقدار زيادي كمتر از مناطق پست جنوبي است. در اين مناطق پست، اختلاف دماي حداقل و حداكثر مطلق در طي يك شبانه‌روز زياد است. در تابستان سال 1361، حداكثر مطلق دما تا 49 درجه بالاي صفر (در طبس) بالا رفته است و در زمستان همان سال تا حداقل 5/21- درجه (در اسدآباد بيرجند) گزارش شده است.

اثر درياها

فاصله زياد استان از درياها، با توجه به جهت كوه‌ها، موجب به حداقل رسيدن نقش آنها بر آب و هواي خراسان شده است و فقط درياي مازنداران اثرات مثبتي در ميزان رطوبت و بارندگي نواحي شمال غرب دارد.

منابع آب

منابع آب در خراسان به دو خش آبهاي جاري و آبهاي زيرزميني تقسيم مي‌شود.

الف:         آبهاي جاري عبارتند از رودخانه‌ها و نهرها

1.       رودخانه زنگلانلو و درونگر

2.     رود اترك

3.     كشف رود

4.     رود قره‌سو

5.  رودخانه جوين و كالشور

ب:آبهاي زيرزميني:

اين آب به صورت قنوات و چاه‌هاي عميق و نيمه‌عميق و چشمه‌ها مورد استفاده قرار مي‌گيرد.

پوشش گياهي

الف)        جنگل: در ارتفاعات شمال غربي اين استان (غرب شهرستان بجنورد)، جنگل‌هاي تنك و جنگل‌هاي خزري انبوه كه رفته رفته به جانب غرب بر انبوهي آن افزوده مي‌شود، وجود دارد.

پوشش گياهي استپي خراسان بسيار متنوع است، بطوري كه بيشتر گياهان ايران را در اين استان مي‌توان ديد. مهمترين آنها عبارتند از:

1.       خارشتر كه در تمام استان خراسان، بخصوص در جنوب آن يافت مي‌شود.

2.     تلخك كه در بيشتر نقاط سرخس و تربت‌جام و تايباد و قسمت‌هاي جنوبي ديده مي‌شود.

3.     درمنه در غالب نقاط استان خراسان، بخصوص در نواحي سرخس، فراوان است.

4.   گون و همچنين تعداد زيادي از خانواده‌هاي مختلف مانند كنگر، مخلصه و ريواس و ... در نقاط مختلف خراسان، بويژه در جنوب ديده مي‌شوند. بعضي از اين گياهان در مقابل عوامل نامساعد طبيعي، مقاومت عجيبي به خرج مي‌دهند و همين‌ها هستند كه براي بهبود وضع مراتع اميدواركننده مي‌باشند.

ب)          مراتع: مراتع استان خراسان اعم از مرطوب و غيرمرطوب را 5/12 ميليون هكتار تخمين زده‌اند.

تفسر نمودارهاي بجنورد

با توجه به نمودار چندضلعي، مي‌توان نمودارهاي Max. temp, High. temp, Low. temp, Min. temp, Dally. temp  را تفسير نمود.

نمودار Temp .High آن نشان مي‌دهد كه حداكثر دما در ماه آگوست با دماي 3/42 درجه و حداقل آن در ماه ژوئن با 17 درجه اتفاق افتاده است.

نمودار Max. Temp آن نشان مي‌دهد كه حداكثر دما در ماه جولاي با 11 درجه و حداقل آن در ماه فوريه با دماي 19- درجه اتفاق افتاده است.

نمودار Dally. Temp آن نشان مي‌دهد كه حداكثر دما در ماه جولاي با دماي 86/25 درجه و حداقل آن در ماه ژوئن با دماي 46/1 درجه اتفاق افتاده است.

نمودار Min. Temp آن نشان مي‌دهد كه حداكثر دماي آن در ماه جولاي و با دماي 8/33 درجه و حداقل آن در ماه ژوئن با دماي 6/3 درجه اتفاق افتاده است.

پس با توجه باينكه دما به زير صفر درجه نزول پيدا كرده است، پس داراي عصر يخبندان مي‌باشد.

با توجه به نمودار گراديان بارش بجنورد مي‌توان گفت گه بيشترين بارش در طي اين 5 سال مربوط به ماه فوريه كه ميزان بارش آن 06/36 م.م مي‌باشد و كمترين ميزان بارش در ماه آگوست با ميزان بارش 44/1 م.م اتفاق افتاده است.

با توجه به نمودار كليموگرام بجنورد، مي‌توان گفت كه تغييرات درجه حرارت بيشتر از تغييرات بارش بوده است.

با توجه به نمودار آمبروتيك، اين نمودار نشان مي‌دهد كه از اواسط ماه نوامبر تا اواسط ماه آوريل، دوره مرطوب مي‌باشد، زيرا نمودار بارش بالاتر از نمودار درجه حرارت قرار گرفته است و از اواسط ماه آوريل تا اواسط ماه نوامبر دوره خشكسالي مي‌باشد.

     تناوب

گندم ـ جو ـ آيش ـ گندم ـ جو

اكولوژي گندم

كشت و كار و رشد نمو اين نبات در تمام نقاط دنيا و در آب و هوا‌هاي مختلف، امكان‌پذير مي‌باشد.گندم گياهي است كه در نيمكره شمالي و جنوبي كشت مي‌شود، ليكن براي هر محيط آب و هوا، نژاد بخصوصي را بايد كشت كرد كه با آن محيط سازگار باشد و به همين دليل است كه نژادهاي گوناگون و بي‌شمار گندم در تمام نقاط مختلف دنيا وجود دارد.

عوامل جوي كه در رشد و توليد محصول گندم موثر مي‌باشد، عبارتند از:

حرارت:

گندم در مراحل مختلف رشد، به مقادير حرارت نياز داشته و به طور كلي در برابر سرما و گرما مقاومت مناسبي از خود نشان مي‌دهد. بذر اين گياه هرگاه در شرايط مناسب رطوبت و اكسيژن قرار گيرد، در حدود 4 درجه سانتي‌گراد شروع به جوان‌زدن مي‌نمايد. لكن در ابتداي رشد، بويژه در نژادهاي پائيزه، هرگاه درجه حرارت محيط به حدود 4 تا 5 درجه كاهش يابد، رشد گندم به خواب رفته و در چنين شرايطي هيچگونه فعاليتي از نظر رشد نخواهد داشت.

در مناطق گرم، اين گياه قادر است گرماي 50 تا 55 درجه را به خوبي تحمل نمايد. اين گياه از نزديك خط استوا تا حدود 60 درجه عرض شمالي و 40 درجه عرض جنوبي رشد مي‌نمايد. مقدار حرارت مورد نياز در مورد گندم پاييزه از كاشت تا رسيدن كامل برابر 2300 كالري (گياهان به طور كلي حرارت مورد نياز را به صورت كاليري جذب مي‌نمايند و مقدار كالري لازم براي آنها با درجه حرارت روزانه متناسب مي‌باشد)، به شرح زير مي‌باشد:

از مرحله كاشت تا توليد جوانه             حدود 150-120           كالري

از مرحله جوانه زدن تا توليد پنجه       حدود 500                   كالري

از مرحله پنجه زدن تا گل دادن            حدود 850                  كالري

از مرحله گل دادن تا رسيدن    حدود 800                   كالري

گندم‌هاي بهاره نسبت به گندم‌هاي پائيزه براي رسيدن به هر يك از مراحل فوق، به گرماي كمتري نياز دارند و جمع گرماي مورد نياز آن‌ها حدود 1265 تا 1550 كالري (درجه سانتي‌گراد) مي‌باشد.

در مناطق استوائي كه درجه حرارت خيلي زيادتر از حد تحمل گندم مي‌باشد، نمي‌توان گندم كشت نمود. لكن در نقاط مرتفع استوا كه بين 900 تا 3900 متر از سطح دريا ارتفاع داشته باشد، به علت كاهش درجه حرارت مي‌توان نسبت به كشت گندم اقدام نمود.

حداقل درجه حرارت براي توليد جوانه نيز در ارقام مختلف است، ولي به طور كلي در اين مرحله بين 3 تا 5 درجه تغيير كرده و مناسب‌ترين درجه براي توليد جوانه 6 تا 8 درجه سانتيگراد است.

مقاومت گندم در برابر سرما نسبتاً زياد است و نژادهاي پائيزه كه در مناطق سرد كشت مي‌شوند، مي‌توانند سرماي تا 35- درجه سانتي‌گراد را تحمل نمايند، ولي حد متوسط تحمل گندم در برابر سرما حدود 10- تا 17- درجه مي‌باشد. اين گياه در صورتي مي‌تواند تغييرات درجه حرارت هر فصل را به خوبي تحمل نمايد كه دامنه تغييرات حرارت، سريع و ناگهاني نباشد، زيرا در اين صورت صدمه شديدي به اندام‌هاي هوايي گندم وارد خواهد شد. مقاومت گندم در برابر سرما نسبت به سن گياه و مراحل مختلف رشد آن تغييرمي‌نمايد و در مراحل اوليه رشد حساسيت آن بيشتر مي‌باشد.

 

خاك‌هاي مناسب براي كاشت گندم

در تعيين نوع خاك، جهت كاشت گندم مي‌بايد در درجه اول عوامل محيطي را درنظر گرفت، زيرا در نقاط مرطوب جنس زمين نسبت به نقاط خشك فرق مي‌نمايد. در اين صورت، زمين بايد شي و يا شني هوموسي باشد. هرگاه در مناطق مرطوب زمين رسي باشد، چون قابليت نفوذ خاك كم است، زمين به تدريج در اثر آبياري و جذب رطوبت باران به باتلاق تبدبل خواهد شد، لكن در مناطق خشك براي كشت و توليد گندم بايد اين گياه را در زمين‌هاي سنگين رسي و يا رسي هوموسي كشت نمود.

به طور كلي، گندم نباتي است كه كشت آن در هر خاكي امكان‌پذير است، مشروط برآنكه خاك شور و باتلاقي نباشد، زيرا در اين حالت امكان رشد گياه و برداشت محصول مناسب از آن، فوق‌العاده كاهش مي‌يابد.

خاك‌هاي خيلي قوي از نظر هوموس، با تهويه كافي مواد غذايي كامل براي كشت گندم بسيار مناسبند. در خاك‌هاي خيلي سنگين و رسي، جوانه‌زدن خيلي دير انجام مي‌شود و به علت آنكه در زمستان و بهار رطوبت را به مقدار زياد و به مدت طولاني در خود نگهداري مي‌نمايد، احتمال از بين رفتن بذر و يا گياه جوان وجود دارد. در خاك‌هاي آهكي، خطر يخبندان زمستان در مناطق معتدل و سرد زياد است. همچنين خاك‌هايي كه سطح آنها در اثر كار ادوات كشاورزي بالا آمده و پوك شده باشند، براي كشت گندم مناسب نيستند، بنابراين گندم بايد در خاك‌هايي كشت گردد كه كاملاً نشست كرده و خاك زياد نرم و پودر نباشد.

بهترين و مناسب‌ترين خاك برا كشت گندم، خاك‌هاي ليموني رسي و ليموني شني كه از رسوب رودخانه‌ها تشكيل شده‌اند و يا خاك‌هاي رسي و سيليسي، با عمق كافي و مواد غذايي كافي مي‌باشند. همچنين زمين‌هاي شني هوموسي و خاك‌هاي هوموسي و در نقاطي كه زمين‌ها شني رسي و يا رسي شني و يا رسي آهكي و يا آهكي شني باشند، كشت گندم در آن‌ها امكان‌پذير بوده و PH مناسب براي رشد خود اين گياه حدود 7 مي‌باشد.

گندم چون داراي ريشه‌هاي افشان و سطحي است، بنابراين احتياج به خاك‌هاي عميق ندارد و حدود 90 درصد ريشه آن در عمق 20 تا 25 سانتيمتري خاك پخش مي‌گردد، لكن در اين عمق، خاك نبايد زياد نرم و پوك باشد، زيرا نه تنها كشت گندم در چنين خاكي نتيجه خوبي دربر نخواهد داشت، بلكه در مورد ارقام پابلند، ورس بوجود مي‌آيد، بنابراين لازم است نسبت به حاصلخيزي خاك، وجود و نگهداري رطوبت كافي در اين عمق توجه گردد.

 

تناوب (گردش زراعي گندم)

براي بالا بردن راندمان محصول گندم در هر هكتار و به طور كلي در سطح كشور، عوامل مختلفي موثر مي‌باشند كه مهمترين آنها عبارتند از:

·        آب و هوا

·        خاك (جنس زمين)

·        چگونگي عمليات تهيه زمين

·        لوازم و وسايل آماده كردن زمين

·        نوع بذر (نوع گياه)

·        روش كاشت (مكانيزه يا سنتي)

·        نوع زراعت (آبي يا ديم)

·        تجزيه و عادت و يا آموزش كشاورزان

·        ساير عمليات كاشت، داشت و مانند مقدار و نوع مواد غذايي مورد نياز گياه

·        آبياري مناسب

·        برداشت به موقع و صحيح

با درنظر گرفتن عوامل بالا و انتخاب صحيح لوازم تهيه زمين و كاشت گندم، مي‌توان مقدار محصول را به نحو مطلوبي بالا برد.

در بعضي از نقاط كه گندم كاشته مي‌شود، اغلب كشاورزان عادت دارند كه چند سال متوالي در يك زمين گندم بكارند، البته كشت گندم به مدت چند سال در يك زمين محصول توليد خواهد نمود، ولي اين كار از نظر تكنيك زراعتي، مناسب و صحيح نيست، زيرا خطر مبتلا شدن محصول در اثر كشت مداوم به بيماري‌هاي مختلف گياهي، زياد است و از طرف ديگر، به علت آنكه ريشه‌هاي گندم سطحي است، فقط نبات از قسمت سطح خاك تغذيه نموده و اين قشر از خاك بتدريج در اثر كشت متوالي گندم، ضعيف مي‌شود. به علاوه انواع علف‌هاي هرز مزارع گندم و آفات آن زياد خواهد شد. بنابراين بهتر است براي براي توليد يك محصول خوب، تناوب زراعتي صحيحي برقرار شود. بهترين نبات قبل از گندم، طبق تجارب زيادي كه حاصل شده، گياهي است كه خواص فيزيكي خاك را اصلاح نموده و سبب بالارفتن حاصلخيزي خاك شود.

اين نباتات عبارتند از: سيب‌زميني، چغندرقند، حبوبات، سبزيجات و نباتات روغني. در نواحي خشك مي‌بايد مسئله تناوب را طوري برقرار نمود كه از هيچ نظر ضرري به محصولات وارد نشود.

به طور كلي كشت هر نبات بعد از محصولي كه از نظر مصرف كود و ساير عوامل محيطي با قدتر سازش گياه قبلي (در تناوب) و نكات ديگر رابطه مثبتي داشته باشد، علاوه بر افزايش محصول، گام موثري است براي حاصلخيزي خاك زراعتي و بهبود وضع مزرعه، اين خود اهميت فوق‌العاده‌اي براي زراع و بالارفتن درآمد از نظر مقدار محصول برداشته شده، دارد.

تناوب‌هايي كه در نقاط مختلف براي گندم برقرار مي‌شود، بستگي كامل به شرايط جوي، نوع زراعت از نظر ديمي يا آبي و مقدار آب موجود در منطقه خواهد داشتف هرگاه منطقه سردسير باشد، بهتر است براي كشت گندم آبي، تناوب سه ساله و يا دوساله‌اي به شرح زير برقرار گردد:

سال اول:            چغندرقند، سيب‌زميني يا ساير نباتات وجيني مناسب با آب و هواي منطقه

سال دوم:            آيش

سال سوم:           گندم

و يا:

سال اول:            گندم

سال دوم:            آيش

در مناطق سردسير پس از برداشت چغندرقند، چون سرماي پاييز زود شروع مي‌گردد، به علت شروع سرما و احتمالاً يخ‌زدن زمين، ممكن است نتوان گندم را در پاييز كشت نمود. بنابراين يا بايد زمين را آيش گذاشت و يا گندم بهاره كشت كرد. در اين صورت تناوب دوساله برقرار شده و به صورت زير است:

سال اول:            چغندرقند

سال دوم:            گندم بهاره

در نقاطي كه آب و هواي معتدل داشته و زراعت آبي كشت مي‌گردد، تناوب سه ساله زير عمل مي‌شود:

سال اول:            نباتات وجيني

سال دوم:            گندم

سال سوم:           آيش

اجراي گردش زراعي چغندرقند ـ گندم پاييزه نيز براي اين گياه مناسب است.

در مناطقي كه پائيز معتدل، لكن كم آب باشد، مي‌توان با درنظر گرفتن مواد غذايي ذخيره و جنس زمين تناوب چهارساله و يا سه ساله به صورت زير برقرار نمود:

زمين‌هاي نسبتاً قوي: در اين نوع زمين‌ها تناوب چهارساله به صورت زير است:

سال اول:            چغندرقند، ذرت، سيب‌زميني و ساير گياهان وجيني مناسب با آب و هواي منطقه

سال دوم:            گندم

سال سوم:           آيش

 

تهيه زمين گندم

خاكي كه براي كشت گندم درنظر گرفته مي‌شود، بايد به اندازه كافي عمق داشته و در قسمت سطحي نرم و حاصلخيز بوده، زياد پوك نباشد و از وسايل و ادوات كشاورزي بيش از اندازه مورد نياز در زمين استفاده نشود.

هرگاه در گردش زراعي قبل از گندم، نوعي غله باشد، لازم است باقيمانده كاه و كلش حاصل از گياه قبلي به خوبي نرم و خرد شده و با خاك كاملاً مخلوط شود. در مناطق خشك و كم‌آب، بهتر است كاه و كلش را تا حد امكان جمع‌آوري و از زمين خارج نمود،‌ زيرا به علت كمي رطوبت، به كندي و سختي پوسيده شده و در مدت طولاني از بين خواهد رفت. در مناطق گرم و خشك، هرگاه اضافه نمودن كاه و كلش به خاك زراعتي ضرورت داشته باشد، اين كار مي‌بايست به تدريج و در مدت نسبتاً طولاني صورت گيرد. طبق بررسي‌هاي انجام شده، هر تن كاه و كلش حدود 6 تا 7 واحد ازت به خاك اضافه مي‌نمايد.

به طور كلي هدف از تهيه زمين گندم عبارتند از:

-       زير خاك كردن كاه و كلش

-       از بين بردن علف‌هاي هرز

-       زيرخاك كردن مواد تقويت كننده

-       حفظ رطوبت موجود در خاك

-       نفوذپذيري خاك

-       نرم كردن و افزايش عمق خاك زراعتي

تهيه زمين گندم شامل مراحل مختلفي است كه با درنظرگرفتن روش زراعت (آبي يا ديم، مكانيزه يا سنتي) متفاوت مي‌باشد. به طور كلي مراحل مختلف تهيه زمين گندم عبارتند از:

شخم   ديسك            هرس   تسطيح يا صاف كردن زمين و ساير عمليات

شخم: گندم گياهي است كه احتياج به شخم عميق نداشته و با درنظر گرفتن بافت خاك، معمولاً شخمي به عمق 12 تا 15 و حداكثر 18 سانتيمتر براي اين گياه كافي مي‌باشد. در خاك‌هاي غيرقابل نفوذ و در مواردي كه از ادوات كشاورزي بيش از اندازه استفاده شده و خاك فشرده شده باشد، لازم است عمق شخم به20 تا 22 سانتيمتر برسد، زيرا خاكي كه داراي عمق لازم بوده و به اندازه كافي نرم شده باشد، آب باران را بهتر و به مقدار بيشتر ذخيره كرده، نه تنها بذر گياه در چنين خاكي بهتر جوانه توليد مي‌نمايد، بلكه گياه حاصل نيز در اين خاك رشد بهتري خواهد داشت. همچنين براي تهيه زمين بايد به وضع تناوب و نبازقبلي نيز توجه نمود. به طور كلي،‌ اصول آماده كردن زمين براي كاشت گندم، بستگي به نوع گياهي دارد كه در گردش زراعي قبل از گندم قرار گرفته و براي هر يك از اين گياهان عبارتند از:

تهيه زمين گندم بعد از آيش:

در مناطقي كه به دلايل مختلف مانند كمبود آب، سردي هوا و شروع سرماي زودرس در پائيز، همچنين ضعف زمين‌هاي زراعتي از نظر مواد غذايي، كمبود يا عدم وسايل تهيه زمين و لوازم كاشت و غيره، نتوان همه ساله زمين‌هاي زراعتي را زير كشت محصولات مختلف قرار داد.

زارعين ناگزير يك سال و به ندرت چند سال يك بار و يا به فواصل زماني ديگر را براي جذب رطوبت، تقويت، مبارزه با علف‌هاي هرز و غيره بدون كاشت باقي مي‌گذارند. با اتخاذ اين رويه كه به آن آيش‌بندي مي‌گويند، بهتر است در شروع سا آيش (سالي كه زمين كاشت نمي‌شود)، زمين را شخم نسبتاً عميق زد تا رطوبت حاصل از باران و احتمالاً برف بهتر و بيشتر در زمين ذخيره شود و در سال بعد، موقع شروع عمليات تهيه زمين و قبل از كاشت گندم، احتياجي به اجراي شخم عميق نباشد.

البته لازم است با ديسك و يا گاوآهن، زمين را شخم متوسط زد تا علف‌هاي هرزي كه در سال آيش در زمين رشد و نمو كرده‌اند، زير خاك رفته و كلوخ‌هاي موجود در سطح خاك نيز كاملاً نرم و خر شده، سپس زمين‌ تسطيح و براي كاشت بذر گندم آماده گردد. در صورتي كه از كودهاي دامي و شيميايي براي تقويت زمين استفاده شود، كود دامي و كود شيميايي فسفره و قسمتي از كود شيميايي ازته را قبل از كاشت گندم و پيش از اجراي شخم يا ديسك در زمين پخش نمود تا در موقع انجام عمليات تهيه زمين در عمق معين از خاك قرار بگيرند. باقي‌مانده كود شيميايي ازته را مي‌توان در اوايل بهار و هنگام شروع رشد بهاره و تشكيل ساقه، به زمين اضافه نمود تا ساقه‌هاي قوي و سنبله‌هاي كافي بوجود آيد.

 

روش‌هاي مختلف كاشت گندم

كاشت گندم و روش‌هاي مختلف آن در مناطق مختلف ايران، تحت تاثير عوامل و شرايط مختلف، متفاوت بوده و بستگي كامل به عوامل زير دارد:

·        تجربه و عادل كشاورزان. بطور كلي آموزش و يا فراگيري مسائل زراعت

·        وسعت زمين‌هاي زراعتي كه هر كشاورز در اختيار دارد.

·        شيب‌دار بودن و يا مسطح بودن زمين.

·        مقدار آب موجود در منطقه

·        شرايط جوي محيط و مقدار ريزش نزولات آسماني در هر منطقه

·        وسايل و ماشين‌آلاتي كه كشاورز در اختيار دارد.

·        گردش زراعي يا تناوب محصولات. با توجه به شرايط آب و هوايي منطقه.

·    استفاده از ساير عوامل مانند كودهاي دامي و شيميايي، نوع بذر، سموم دفت آفات و بيماري‌هاي گياهي، مبارزه با علف‌هاي هرز.

·        دستمزد كارگران كشاورزي.

 

شكل

شكي نيست كه اغلب زارعين، اصول عمليات كشاورزي را از پدران و اجداد خود به ارث بوده‌اند و همان روش‌ها را براي كاشت و توليد محصولات مختلف كشاورزي دنبال و مراعات كرده و به همان طريق نيز زراعت مي‌نمايند. البته اين پيروي موجباتي هم دارد:

به علت آنكه سطح زمين‌هاي زراعتي آنها زياد نيست و از طرف ديگر، وسايل و ماشين‌آلات كامل نيز در اختيار ندارند، ناگزير گندم و يا ساير محصولات خود را به روش قديمي و در داخل كرت مي‌كارند.

در طريق كرتي، هزينه تهيه زمين و مدت زمان لازم براي تهيه زمين، بيشتر و طولاني‌تر از ساير روشها بوده و مقدار مصرف آب هم زيادتر است و گياهاني كه در داخل كرت، رشد و نمو مي‌نمايند، شرايط نامساعدتري را نسبت به طريقه خطي تحمل مي‌كنند.

به طور كلي، روش‌هاي مختلف كاشت گندم در نقاط مختلف كشور به شرح زير است:

طريقه كرتي:

روش كرتي كاشت گندم در اكثر روستاهاي ايران اجرا شده و اغلب كاشت گندم بعد از آيش صورت مي‌گيرد. براي كاشت گندم به اين روش از حدود اوايل پائيز (بسته به درجه حرارت محيط) در صورتي كه كود دامي در اختيار كشاورزان باشد، آنها در سطح زمين پخش مي‌كنند و همراه با شخم، كه در بيشتر روستاها، توسط گاوآهن ايراني كه به وسيله يك جفت گاو يا ساير چهارپايان مانند اسب، الاغ، شتر يا قاطر كشيده مي‌شود و يا توسط گاوآهن‌هاي خارجي كه با تراكتور عمل مي‌كنند، زير خاك كرده، سپس توسط مرزكش و يا كلدر (بيل‌هاي مخصوص دونفره كه در نقاط مختلف، اسامي محلي مخصوص دارد) اقدام به مرزكشي در اطراف كرتها مي‌نمايند.

در موقع مرزكشي، مخصوصاً موقعي كه توسط بيل يا كلدر انجام مي‌شود، بايد دقت نمود كه كناره‌هاي كرت‌ها، زياد گود نشود، زيرا موقع آبياري، آب به مقدار زياد در كنار مرزها جمع شده، نه تنها گياهان به طور يكسان از آب استفاده نخواهند كرد، بلكه تراكم نباتات نيز به سبب جابجاشدن بذرها در اثر حركت و سرعت آب در داخل كرت‌ها، يكسان و برابر نخواهد شد.

طول و عرض كرت‌ها، بستگي كامل به شكل و وسعت و شيب زمين دارد، در زمين‌هاي مسطح، گاهي اوقات بعضي از كشاورزان طول كرت‌ها را حتي تا 40 متر انتخاب مي‌نمايند. در اغلب مناطق، طول كرت بين 8 تا 15 متر مي‌باشد. عرض كرت‌ها حداقل 3 و بطور متوسط 5 و حداكثر 8 تا 10 متر است. در مناطق كوهستاني و يا زمين‌هايي كه شيب زياد داشته باشند، زمين را پله‌بندي كرده و گندم را در سطح پله‌ها كه وسعت نسبتاً مناسبي دارند، مي‌كارند.

روش خطي:

اين روش براي كاشت گندم در زراعت‌هاي مكانيزه (آبي يا ديم) كه در سطح وسيع صورت مي‌گيرد و يا در زراعت‌هاي آبي كه زمين داراي شيب كافي براي آبياري مي‌باشد و از ماشين‌آلات مختلف كشاورزي مخصوص اين كار كاملاً استفاده به عمل مي‌آيد، انجام مي‌شود.

در طريقه خطي (آبي) براي آنكه گياهان به خوبي و به طور يكنواخت از آب استفاده نمايند، طول هر قطعه را در جهت شيب و نسبت به شيب زمين انتخاب مي‌كنند كه معمولاً بين 110 تا 150 و حداكثر 200 متر مي‌باشد. مناسب‌ترين طول براي هر قطعه در زمين‌هايي كه شيب طبيعي (1-5/0 در هزار) داشته باشند، حدود 120 تا 150 متر و حداقل طول هر قطعه 75 متر است.

 

شكل

عرض هر قطعه، بستگي به عرض زمين دارد، در صورتي كه مساحت زمين زياد باشد، براي سهولت كار و رسيدگي بيشتر به محصول، زمين را قطعه‌بندي مي‌كنند تا عمليات مختلف زراعتي در هر قطعه به طور جداگانه و به موقع انجام شود، از طرف ديگر، هرگاه در زمين قطعه‌بندي دقيق صورت گيرد، اجراي تناوب و يا گردش زراعي در داخل هر قطعه امكان‌پذير بوده و ساده‌تر انجام خواهد شد.

در مورد زراعت‌هاي ديم مكانيزه احتياجي به قطعه‌بندي زمين نيست و شيب زمين نيز تاثيري در عمليات زراعي ندارد.

در زراعت‌هاي كه گندم به روش خطي كاشته مي‌شود، براي تامين آب مورد نياز گندم در مراحل مختلف رشد، لازم است در جهت ظيب زمين، جويچه‌هايي ايجاد گردد تا آبياري به سهولت و با دقت انجام پذيرد، براي اين كار با كمك وسائل بخصوص، اقدام به ايجاد فارو يا جويچه‌هاي آبياري مي‌شود و اين عمل معمولاً پس از كاشت بذر صورت مي‌گيرد.

در صورتي كه از بذرپاش‌هاي مخصوص كه داراي وسيله ايجاد فارو نيز مي‌باشند، استفاده شود، مي‌توان گندم را كاشته و همزمان با كاشت، جويچه‌هاي آبياري را احداث نمود.

 

موقع كاشت گندم

به علت آنكه شرايط جوي و درجه حرارت در نقاط مختلف ايران متفاوت است، بنابراين، زمان كاشت گندم نيز در مناطق مختلف، متغير بوده و در يك زمان انجام نمي‌شود. به طور كلي در مناطق گرم در ماه‌هاي خيلي گرم و در مناطق سردسير در ماه‌هاي خيلي سرد امكان كاشت گندم وجود ندارد. گندم از نظر زمان كاشت به گندم‌هاي پاييزه و بهاره تقسيم مي‌شود.

گندم‌هاي پاييزه را زماني بايد كشت كرد كه گرماي تابستان تمام شده و سرماي زمستان نيز شروع نشده باشد.

بالعكس، گندم‌هاي بهاره را موقعي بايد كشت نمود كه سرما و يخبندان زمستان وجود نداشته و گرماي نسبتاً شديد اوايل بهار شروع نشده باشد.

كاشت گندم در بهترين زمان از حدود اواسط تا اواخر شهريور صورت مي‌گيرد و نوع زراعت آن،‌ آبي مي‌باشد.

 

مشخصات گياه‌شناسي، طبقه‌بندي و گروه‌هاي جو

مشخصات گياه‌شناسي جو

جو مانند گندم از خانواده گندميان، يكساله، علفي و داراي آرايشي به شكل سنبل مي‌باشد. بر روي محور سنبل و در محل گره‌ها سه سنبله وجود دارد. هر سنبله از يك گل كه مستقيماً بر روي گره‌ها اتصال دارند، تشكيل شده است. پس بر روي هر بند، سه گل و در دو طرف سنبل 6 گل وجود دارد. در برخي از انواع جو، هر شش گل تبديل به دانه مي‌شوند و تشكيل سنبل‌هاي شش رديفه مي‌دهند.

در بعضي ديگر فقط گل مياني هر بند تبديل به دانه مي‌شود و تشكيل سنبل‌هايي با دو رديف جو بر روي محور سنبل مي‌دهند. دسته اول به جوهاي شش رديفه و دسته دوم به جوهاي دو رديفه موسوم است. طول سنبل جو بين 15-7 سانتيمتر متغير است.

پوشه‌ها (لگوم‌ها) در جو آنقدر كوچك شده‌اند كه مانند موئي به نظر مي‌رسند و به همين علت دانه‌هاي جو به طور وضوح بر روي محور سنبل ديده و تشخيص داده مي‌شوند. معمولاً پوشه‌ها داري ريشك نمي‌باشند، لكن تقريباً در مورد تمام ارقام جو، ريشك بر روي پوشينه خارجي (لگوم) وجود دارد.

جوها را بر اساس دارابودن و يا فاقدبودن ريشك، طول ريشك، نرمي و زبري (مضرس بودن) ريشك رنگ و تعداد رديف‌هاي دانه بر روي محور سنبل تقسيم‌بندي مي‌كنند. ريشك جزئي از پوسته جو را تشكيل مي‌دهد. طول ريشك معمولاً در حدود 5/7-5 سانتيمتر مي‌باشد. ريشك‌ها در جو اغلب در يك امتداد قرار دارند. ريشك‌هاي جو چون معمولاً زبر و مضرس مي‌باشند، براي حيوانات توليد زحمت مي‌كنند، چون ممكن است در دهان آنها گير كنند، ريشك‌ها به هنگام خرمن‌كوبي شكسته مي‌شوند.

محققين آمريكايي از جو را كه فاقد ريشك‌هاي زبر و مضرس است، ايجاد كرده‌اند. ارقامي از جو وجود دارد كه فاقد ريشك مي‌باشند، اما ميزان محصول آنها كم است. محققين خاصيت بدون ريشك بودن را از جوهاي نپالي و ريشك‌هاي نرم داشتن را از ارقام روسي گرفته‌اند. ارقام جو را بر اساس كيفيت وضعيت ريشك آنها به سه دسته ريشك‌دار، بدون ريشك و كاكل‌دار تقسيم مي‌كنند.

ارقام زيادي از جو، ريشك خود را به هنگام رسيدن نگه مي‌دارند، اما ريشك برخي از ارقام جو به هنگام رسيدن دانه مي‌افتد. ارقام بدون ريشك نبايد با جوهاي كاكل‌دار اشتباه شوند. در مورد ارقام كاكل‌دار، به جاي ريشك معمولي يك كاكل سه شاخه‌اي قرار دارد.

پوشينه‌هاي جو شامل لما و پالئا مي‌باشند. پوشينه‌ها در دو سمت دانه، به دانه جو چسبيده و در طول خرمن‌كوبي از دانه جدا نمي‌گردند. در داخل انواع مختلف جو ارقاني از جو وجود دارد كه پوشينه‌هاي آنها مانند گندم به هنگام خرمن‌كوبي از دانه جدا مي‌گردد. به اين دسته از جوها، جو لخت اطلاق مي‌گردد.

در داخل هر گل جو مانند گندم سه پرچم و يك مادگي دو برچه وجود دارد. جو نيز مشابه گندم خودبارور است. از اين رو كشت گونه و يا ارقام مختلف جو در نزديك يكديگر به منظور اصلاح نباتات و يا انتخاب ارقام برتر اشكالي ندارد.

رنگ دانه ارقام اصلاح شده جو معمولاً سفيد، آبي و سياه مي‌باشد. اما ارقام دانه قرمز و دانه ارغواني نيز وجود دارد. رنگ سياه دانه‌ها، مربوط به يك ماده شبيه ملانين است. رنگ آبي مربوط به يك ماده رنگي به نام آنتوسيانين است. اين ماده در دانه‌هاي جو در لايه آلورن به رنگ آبي و در پري‌كارپ و پوست به رنگ قرمز به نظر مي‌رسد. دانه جو به صورت گندمه است. وزن متوسط هر هكتوليتر جو، 60 كيلوگرم است.

برگ‌هاي جو مانند گندم از دو قسمت پهنك و غلاف تشكيل شده است. در محل اتصال پهنك به غلاف جو دو زائده نسبتاً بلند به نام گوشوارك وجود دارد. در جو گوشوارك‌ها به طوري بلند هستند كه يكديگر را قطع مي‌كنند و يا به عبارت ديگر، يكديگر را در آغوش مي‌كشند. از اين رو جو از ساير غلات تميز داده مي‌شود. زبانك نيز در جو بلندتر از گندم و به طول 3-2 م.م است. نوك برگ‌هاي جو تا حدودي دايره‌اي و كند است.

ريشه‌هاي جو مانند گندم سطحي و افشان است و قسمت عمده ريشه‌ها در عمق 25 سانتيمتر خاك قرار دارد. گره كلئوپتيلار در مورد جو طويل مي‌شود. در حالي كه در گندم معمولي‌ طولاني‌ نمي‌گردد.

تعداد كروموزوم‌هاي ارقام مورد كاشت جو 2n=14 و تعداد كروموزم ارقام وحشي كه به صورت علف هرز و گياه چندساله مي‌باشند، 2n=28 است.

 

گردش زراعي جو

جو به علت خصوصيات زراعتي مشابهي كه تقريباً با گندم دارد، مي‌تواند در گردش زراعتي هر منطقه در رديف گندم قرار گيرد. اصولاً جو براي رشد و نمود خود احتياج به خاك‌هاي نسبتاً عميق و قابل نفوذتر نسبت به گندم دارد. تهويه خاك نيز بايد به طور كامل انجام شده، جنس خاك مناسب باشد و خاك، رطوبت و آب را به مدت زياد در خود نگهداري نكند.

جوهاي بهاره به علت آنكه داراي ريشه‌هاي ضعيف‌تر نسبت به جوهاي پايزه مي‌باشند، قادر به جذب مواد غذايي و آب موجود در اعماق زمين نيستند، بنابراين بايد جوهاي بهاره را در زمين‌هايي كه داراي مواد غذايي كافي در قسمت سطح‌الارض مي‌باشند، كشت نمود و نسبت به تناوب گياه قبل از جو توجه كافي مبذول داشت. هرگاه محصول جو به مصرف تهيه نوشابه‌هاي الكلي مي‌رسد، زمين بايد داراي ازت كمتري باشد و از كشت گياهان خانواده لگومينوز مانند يونجه، شبدر، نخود، باقلا، عدس و غيره در تناوب قبل از اين نوع جوها خودداري گردد.

بهترين تناوب براي جوهاي بهاراه، در صورت مناسب بودن شرايط خاك، آب و يا باران و غيره، كشت چغندرقند و يا سيب‌زميني در سال اول مي‌باشد و پس از برداشت اين گياهان، مي‌توان نسبت به كشت جو اقدام نمود.

چون جوهاي پاييزه معمولاً زودتر از ساير غلات پاييزه كاشته مي‌شوند، لذا در تناوب قبل از جو، بايد گياهاني را قرار داد كه دوره زندگي آنها طولاني نباشد، اين گياهان عبارتند از:

سيب‌‌زميني زودرس، دانه‌هاي روغني، ذرت علوفه‌اي سيلواي، گوجه‌فرنگي و گندم.

هرگاه بافت خاك و شرايط جوي مساعد باشد، مي‌توان مدت چند سال در يك زمين به طور متوالي جو كشت نمود. چون جو معمولاً در آخر تناوب قرار مي‌گيرد، بهتر است بعد از جو هميشه يك نبات علوفه اي كشت نمود. در مناطقي كه شرايط مناسب باشد، مي‌توان جو و يونجه پاييزه و جو و شبدر را همزمان و يا جو جو پائيزه و يا بهاره را به موقع خود و در بهار در داخل اين زراعت يونجه و يا شبدر كشت كرد.

در مناطق گرم و معتدل، مي‌توان تناوب جو ـ ذرت را اجرا كرد و پس از برداشت جو، بلافاصله نسبت به كشت ذرت اقدام كرده و در مدت يكسال، دو محصول از يك زمين برداشت نمود.

در خاك‌هاي ضعيف و در مناطق خشك، نيتجه كاشت جوهاي پاييزه بهتر از جوهاي بهاره است و در اين مناطق مي‌توان جو را بعد از آيش در تناوب قرار داد.

در بعضي از مناطق، تناوب دوساله‌اي به صورت گندم پاييزه و جو بهاره برقرار مي‌نمايند. در مناطق سردسير و يا در زراعت‌هاي آبي كه مقدار آب كم و شرايط زمين از نظر مواد غذايي مناسب نيست، بهتر است تناوب چهارساله، شامل گندم پاييزه، آيش، جو بهاره، آيش برقرار نمود. در بعضي از كشورها، جو را در تناوب بعد از يولاف و يا بعد از جو قرار داده و نتيجه خوبي بدست مي‌آورند. در صورتي كه منظوز از توليد جو، تامين غذا برا ي دام و پرندگان باشد، معمولا   ً جو را در تناوب بعد از گندم قرار مي‌دهند.

 

آماده‌كردن زمين

زميني كه جو در آن كاشته مي‌شود، هرگاه به نحو مطلوب و يا و سايل كمال آماده شود، در بالابردن مقدار محصول تاثير زيادي خواهد داشت. جو احتياج به خاك‌هاي خيلي عميق ندارد و اگر عمق خاك حدود 25 سانتيمتر باشد، جهت رشد و نمو آن كافي است. بنابراين جو احتياج به شخم خيلي عميق نداشته و در عمق 25 سانتيمتري بايد عمليات به خوبي انجام شود.

به علت آنكه در تناوب معمولاً جو بعد از گندم و يا ساير غلات قرار مي‌گيرد، هرگاه كاه و كلش در زمين زياد باشد، بهتر است مقدار اضافي را از زمين خارج كرده و بقيه را خرد نموده و زير خاك كرد. افزودن كاه و يا كلش غلات در مناطق خشك به زمين، موجب بالارفتن قدرت نگهداري آب و املاح خاك مي‌گردد.

عمق شخم همانطوريكه بيان شد، با درنظر گرفتن عمق و بافت خاك زراعتي براي جو حدود 22 تا 25 سانتيمتر مي‌باشد و مهم آن است كه شخم به موقع انجام شود. در مناطق خشك و در مورد جوهاي بهاره، شخم بايد قبل از فراررسيدن زمستان و در اواسط پائيز انجام شود تا در طول زمستان كلوخ‌ها در اثر سرما و يخبندان خرد شده و رطوبت باران و يا برف در خاك به خوبي ذخيره شده و تهويه خاك كامل گردد.

در مناطق مرطوب مي‌توان شخم را جهت كشت بهاره در اواخر زمستان اجرا كرد و كلوخ‌ها را به وسيله ديسك و هرس خرد نمود، در اين مناطق جذب اكسيژن و تهويه خاك به اندازه ساير مناطق كه در آنها شخم پائيزه اجرا مي‌شود، نخواهد بود.

در مورد جوهاي پائيزه، عمليات تهيه زمين مانند گندم است، لكن چون اغلب در تناوب، جو بعد از گندم و يا ساير غلات قرار مي‌گيرد، پس از برداشت گندم و يا ديگر غلات لازم است باقيمانده غلات را كاملاً از زمين خارج كرده و باقيمانده آن را در اوايل پائيز با شخم زير خاك نموده و به وسيله ديسك و هرس، كاملاً خرد كرد تا مشكلي براي كاشت و يا رويش بذر وجود نداشته باشد. كودهاي مورد نياز را بايد همراه با شخم پائيزه در زمين پخش نمود تا در تمام سطح زمين بطور يكسان پخش شده و در عمق مناسب قرار گيرد تا گياهي كه بعداً كشت مي‌گردد، به خوبي بتواند از آن استفاده نمايد.

 

مواد غذايي مورد نياز جو

نوع و مقدار مصرف هر يك از مواد غذايي كه براي رشد و نمو، تغذيه و يا بالابردن عمكلرد جو به زمين اضافه مي‌شود، بستگي كامل به نوع مصرف جو و تناوب آن دارد.

هرگاه جو بعد از گندم در تناوب قرار گرفته باشد، پس از برداشت گندم و در موقع تهيه زمين و همراه با شخم پاييزه، 70 تا 100 كيلوگرم فسفر در زمين پخش و زير خاك مي‌نمايند. در مورد جوهاي بهاره بهتر است 3/2 اين مقدار كود را در پائيز و  3/1 آن را در اوايل بهار پخش نمود. در صورتي كه زمين از نظر پتانسيل ضعيف باشد، همزمان با پخش كود فسفره، در خاك‌هاي آهكي، مقدار 60 تا 70 و حداكثر تا 100 واحد پتاس (به صورت K2O) جهت توليد كاه كافي است. همچنين در مناطق گرم و خشك، مقاومت جو در برابر خشكي زيادتر خواهد بود.

با استعمال كودهاي فسفره، نشاسته جو افزايش يافته و نمو آن بهتر صورت گرفته و مقاومت نبات زياد مي‌گردد. با افزايش فسفر، دانه دادن بهتر انجام شده و دانه‌ها زودتذ مي‌رسند. همچنين در مناطق گرم و خشك، مقاومت جو در برابر خشكي زيادتر خواهد شد.

مصرف كود ازته و مقدار آن بستگي به عوامل مختلفي مانند: رقم، شرايط زمين، مقاومت به ورس، تناوب و غيره دارد. در خاك‌هاي آهكي و شني، مي‌توان كود ازته بيشتري مصرف كرده و مقدار كود را 10 تا 20 واحد افزايش داد و هرگاه جو بعد از گياهان وجيني در تناوب قرار گرفته باشد، مقدار كودهاي مصرف شده به خصوص ازت 15 تا 20 كيلوگرم كمتر بايد درنظر گرفته شود.

ازت را در موقع كشت بذر بايد به وزمين اضافه كرده و در موقع افزودن ازت به خاك، به وضع زمين از نظر رطوبت و مقدار مواد غذايي و نوع مصرف جو توجه داشت.

 

زمان كاشت جو

زمان كاشت جو در هر منطقه بستگي به شرايط جوي، بافت خاك و نوع زراعت دارد. در مورد جوهاي پائيزه، زماني بايد اقدام به كشت بذر نمود كه گرماي تابستان تمام شده و سرماي پايئز و زمستان شروع نشده باشد. معمولاً جو را هميشه قبل از گندم پائيزه بايد كاشت تا قبل از شروع سرما، كاملاً پنجه توليد نمايد. پس از پايان زمستان، جوهاي پائيزه فوراً شروع به رشد نموده و به ساقه مي‌روند.

هرگاه در مناطق سرد و يا معتدل نسبت به كاشت جوهاي پائيزه ديرتر از موعد مقرر اقدام گردد، به علت شروع سرما در اواسط يا اواخر پائيز، جو پنجه توليد نموده كه در نتيجه در چنين حالتي در بهار پنجه توليد نمي‌كند، لذا در چنين شرايطي بايد در پاييز زود كاشته شود تا قبل از شروع سرما، پنجه كافي از آن‌ها بوجود آيد. در مناطق سردسير معمولاً جوهاي پاييزه را در اواخر تابستان و اوايل پائيز و در مناطق معتدل حدود 15 روز ديرتر مي‌بايد كشت كرد.

در مورد جوهاي بهاره، زماني كه يخبندان و سرماي زمستان تمام شد، كشت بايد انجام شود تال سرما به رشد اوليه جوانه صدمه نزند. جوهاي بهاره در مقابل سرما، مقاومت كمتري نسبت به جوهاي پاييزه داشته و مقاومت متوسط آنها 5- تا 7- درجه است. از طرف ديگر قدرت توليد پنجه در جوهاي بهاره كمتر از جوهاي پائيزه مي‌باشد. اصولاً جوهاي بهاره هرچه پنجه كمتري توليد نمايد، به همان نسبت مقدار محصول آنها بيشتر شده و دانه‌ها درشت‌تر مي‌گردند. به عكس، هرچه در بهار پنجه زيادتري توليد شود، دانه‌ها كوچك مانده و مقدار محصول كاهش مي‌يابد. زمان كاشت جوهاي بهاره با درنظر گرفتن شرايط جوي، از اسفند تا اواسط ارديبهشت است. مناسبترين زمان كاشت جو در بجنورد، از حدود اوايل مهر تا اوايل آبان مي‌باشد.

 

برداشت

جو را بايد زماني برداشت نمود كه اندامك‌هاي مختلف گياه، به خصوص دانه‌ها رسيده و از حالت شيري خارج شده و تقريباً سفت شده باشند. همچنين رنگ برگ‌ها و ساقه‌ها و سنبله‌ها كاملاً زرد شده باشند و قبل از آنكه سنبله‌ها كاملاً خشك شوند، بايد نسبت به برداشت اقدام نمود تا خطر شكستن و افتادن سنبله‌ها و ريزش دانه‌ها پيش نيايد، بهترين موقع برداشت، زماني است كه رطوبت گياه مخصوصاً دانه‌ها به حدود 15% رسيده باشد.

نحوه برداشت معمولاً در مناطق مختلف بوده و مانند گندم و يا وسايل مختلف، نسبت به برداشت جو اقدام مي‌شود. بهترين وسيله براي برداشت سريع جو، همچنانكه در گندم بيان شد، استفاده از كمباين است. مناسب‌ترين زمان برداشت جو در مناطق مختلف، بستگي به شرايط جوي در بجنورد، از حدود اوايل تا اواسط تير مي‌باشد.

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 24 فروردین 1399 ساعت: 8:57 منتشر شده است
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 3063

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس