تحقیق دانشجویی - 659

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره بابک خرمدین

بازديد: 1157

 

        تحقیق درباره بابک خرمدین       

مقــــدمــــه :

در ميان مردان بزرگ و برجسته اي كه با جنبشها و مبارزات سخت و دامنه دار خود نمودار روشني از امواج نهضتهاي ضد استبدادي و ضد استعماري در ايران بوده اند ،نام بابك خرمدين جايگاه رفيعي را به خود اختصاص داده است.

اگر دلاوريها و پايداريهاي سر سختانه وي  همچنين تفصيل مثله شد نش در برابر معتصم خليفه عباسي را به ياد آوريم واينكه چگونه در برابر خليفه گردن افراشت كسي را ياراي برابري با وي نمي يابيم .مولانا ‘ محمد فضولي’ در كتاب ‘حد يقه السعداي’ خود بر عجين شد ن انسان با

رنج و تعب ، از زمان خلقت تاكيد دارد. اما ميزان اين درد و سختي در مورد

بسياري ، از ديگران بيشتر بوده است به طوري كه گاهي احساس آن نيز ملال- آور و غير قابل تحمل است . زنده در آتش سوزاندن حضرت ابراهيم (ع) ، به صليب كشيده شدن حضرت عيسي (ع) ، ضربت خوردن اسوه عدالت و فاجعه

خونبار كربلا از چنين واقعيت هاي تلخ و درد ناكي هستند كه دوازده قرن پيش  در مورد بابك قهرمان آ زاد گي نيز به وقوع پيوست .

اگر رويدادهاي شاهنامه فردوسي از مرز تاريخ باستان گذشته و به قرن سوم هجري مي رسيد رستم ديگري را در تاريخ ايران شاهد بوديم . اما رستمي راستين ، حما سه اي واقعي در بطن تاريخ ، نه در جهان تخيل، ‘‘ بابك ’’،!

‘ بابك خرمدين ’ .

تحقيق در باره بابك كا ري بسيار دشوار است زيرا در هر سند تاريخي كه از او نامي هست ، حقايق زند گيش در پس پرده تعصب و چاپلوسي مورخان وابسته به دربار خلفاي عباسي پنهان گشته است اما اين خشمهاي سوزان كه بر عليه بابك بر اوراق تاريخ جاري شده ، از يك سو نشانه وسعت و عظمت كار او و از سوي ديگر گواهي بر نا كار امدي د شمنانش مي باشد .

 

                   “ كـــودكي تـــا جــــوانـــي بـــابـك”

بابك به سال 180 ه. ق (795 م) در دهكده ميمد از روستا هاي شهرستان

مشكين شهر در آذر بايجان چشم به جهان گشود . پدرش عبد ا له روغن فروش و يكي از مبارزان نامي “ جـــاويدان” عليه سلطه اعـراب بر آذربايجان بود و مادرش تنها د ختر كد خداي روستاي ميمد . بابك در آغوش طبيعت بي نظير آذربايجان و دامنه هاي سر سبز سبلان پرورش يافت . در ده سا لگي ، نوجواني نيرومند و سخت كوش بود كه پدرش در جنگ با سپاهيان خليفه عباسي در مرز-هاي جنوب شرقي آذربايجان كشته شد . بنابراين بابك براي امرار معاش خود ،مادر و برادرش به چوپاني مشغول شد .

وقتي به مرحله جواني رسيد طولي نكشيد كه د ليري ،سرسختي و امانت داري اوبه آنسوي كوهستان سبلان راه يا فت و حشم دا ران و توانگران منطقه ارسباران براي سپردن اموال خود به د ست بابك با همديگر به رقابت مي پرداختند.

بنابراين در هفده سالگي به ناحيه ارسباران عزيمت كرده و در شهرستان اهـــرمسكن گزيد . بابك بيست سا له بود كه به طور اتفاقي با “جاويدان” فرمانده سپاه خرميان ملاقات كرد و بدين ترتيب دست سرنوشت جواني را از دور افتاده- ترين نقطه آذربايجان برانگيخت تا كا ري سترگ را آغاز كــند .

بنابراين بابك پس از كسب رضايت مادر به گروه مبارزان آزادي پيوست تـا جاي خالي پدر را پر كرده باشد .اولين پيكار بابك با سپاه خليفه عباسي در بيست و يك سالگي اش روي داد .

در اين جنگ سخت و خونين (201 ه. ق -816  م) تعـداد سپاهيان اعراب بيش از صد هزار نفر جنگجوي مسلح و كار آزموده بودند، اما به د ليل نا آشنا بودناعراب به جنگهاي كوهستاني، در برابر بيست و پنج هزار نفر از مبا رزان آذري شكست خفت با ري را متحمل شد ند . جاويدان در اين جنگ پيروزمندانه در اثراصابت شمشير به شدت زخمي شد و پس از سه روز جان به جان آفرين تسليم كرد . اينك خرميان كسي جز بابك را لايق فرمانروايي نمي د يدند . بنا بر اين طي مراسمي از سوي خرميان بابك به عنوان جانشين جاويدان  معرفي شد .

 

  محيط اجتماعي ايران در دوران خلفاي عباسي و علل قيام بابك :

وقتي بابك به فرماندهي خرميان بر گزيده شد بانگ نوشا نوش خلفاي عباسي در بغداد و خراسان طنين ا فكنده بود . عباسيان با سوء استفاده از نام اسلام  بــرتمام ايران ( به غير از آذر بايجان ) تسلط يافته بودند .در قلمرو ا مپراطوري عباسيان ، فرود آمدن تازيانه ما موران و تن كبود و بي رمق دهقانان بود كه ضجه گرسنگان را به خود مي آ ميخت. شمشير ما مون به برقراري نظم مي پرداخت و امرا ، حكام و بازرگانان، شهر ها را غا رت و ا راضي زراعي را مصادره مي كرد ند . ولخرجي هاو عيا شي هاي حكومت پاياني نداشت . خلفاي عباسي مخا لفان را نه در ميدان جنگ و مردانه كه در خلوت و نا جوانمردانه با سم جانكاه از ميان بر ميداشتند .ظلم بني عباس به جايي رسيده بود كه مرد م آرزو مي كردند اي كاش بيداد امويان باز مي گشت و عـدل عبا سيان به دوزخ مي رفت . د يكتاتوري وحشتنا كي كه از سوي حاكمان خلفاي عباسي بر طبقه محروم جا معه اعمال مي شد دل هـــر انسان آ زا ده اي را مي گداخت . تغييرات سياسي و اجتماعي در ايران به گــونه اي بود كه حتي انسا نييت نيز رنگ خود را از دست داده بود . ايران نيازمند مصلحي بود تا فرياد خلق را به گوش حاكمان جبـار برساند .تمام پناهگاه هاي مرد م ويران شده بود و چون در روحيات ملت

آذربايجان نسبت به قهرمانان و دلاوران خود علا قه وافري وجود دارد ، بنابراين مرد م از ا قصي نقاط ايران آذربايجان را به رهبـري قيام خود بر گزيدند.

كاسه صبر بابك نيز لبريز شده بود.  سكوت وبي تفاوتي نه تضميني داشت ونه مفهومي . بنابراين وي مؤسس و راه انداز قيامي گرديد كه در برابر قدرت مطلقه خلفاي عباسي 22 سال  مقـاومت كرده و علاوه بر آذربايجان، ساير نقاط ايران رانيز عـليه ديكتاتوري عبا سيان به قيام      وا دا شت .

 

                                       جنگهــــاي بــابك

 

ما مون ، هر چند روز يكبار از آذربايجان خبر هاي هراس انگيزي دريافت ميكردو قدرت ونفوذ بابك هر روز بيشتر مي شد . خليفه، مد تي پيش ، شكست خفت با ري را از مبارزان آذربايجان چشيده بود . وحشت و اضطراب او به منتهاي خود رسيد. بنابراين به طور قاطع و جدي به چاره جويي پرداخت .

سرانجام مامون به بهانه بسط اسلام و مجازات كافران پيش دستي نموده و به آذربايجان لشكر كشيد.  تنها آذربايجان  بود كه بــه  زير سلطه اعراب در نيامده بود. در سال 204 ه. ق  يكي از سخت ترين جنگهاي بابك با اعراب به وقوع پيوست . مامون ، يكي از سرداران خود به نام “ يحيي ابن معاذ ” را با سپاهي تابن د ندان مسلح ما مور تصرف آذربايجان نمود. مدافعان آذربايجان در مقايسه با سپاه دشمن بسيار اندك بود ند اما دلاورانه مقاومت كردند و در نهايت يحيي از بابك شكست خفت با ري را متحمل شد و سپاه او نيز تباه گرديد.

 

در سال 205 ه. ق “ محمد ابي خالد ” كه به طمع حكمراني آذربايجان فرماندهي سپاه مامون را پذيرفته بود به آذربايجان لشكر كشيد ا ما او نيز شكست خورد.

در سال 209 ه. ق “ احمد ابن جنيد ا سكاني ” با لشكري انبوه به جنگ بابك

آمد. پس از پيكا ري بسيار شديد بابك بر دشمن پيروز شده و احمد ابن جنيد نيز به اسا رت مدا فعان آذ ربايجان در آمد.

در سال 212 ه. ق “ محمد ابن حميد طوسي ” از سوي ما مون به آذربايجان

فرستاده شد. اين جنگ به مدت يك سال و اندي به طول انجاميد. مبارزات

چريكي خرميان به ثمر نشست ودر نهايت پيروزي از آن بابك بود. محمد ابن حميد نيز در يك نبرد تن به تن به دست بابك كشته شد.

سال 218 ه. ق سال خروج و طغيان خرم دينان از سرتاسر ايران بود كه طي اين جنبش عظيم بيش از سي هزار نفر از آنان به صف مبارزان آ‎ذربايجان پيوستند.

در همين سال مامون خليفه عباسي درگذشت و عوا قب درد ناك شكست هاي سنگين و پي در پي  وي، تماما به معتصم- خليفه جديد عباسي انتقال يافت . اومردي بسيار شقي ، ستمگر و بي رحم بود. تنها يك سال از حكومت معتصم گذشته بود كه بار ديگر شعـله هاي جنگ ميان بابك و سپاهيان در هم شكسته اعراب بالا گرفت .

به سال 219 ه. ق  سپاه معتصم، تحت فرماندهي“ اسحق ابن ابراهيم” با سپاهي بسيار مجهز و بزرگ به آذربايجان لشكر كشيد. وي ابتدا پيروزيهاي خوبي به د ست آورد و تا مركز آذربايجان ساحل جنوبي ارس  پيش رفت. در اين جنگ ،خونين ترين پيكارها، در دروازه هاي شهر “ اهـــر” روي داد و علاوه بر قتل  عام مردم اهر، توسط سپاه خليقه ، بيش از ده هزار نفر از مدافعان آذربايجان نيزدر اين شهر كشته شدند . اما سپاه اعراب نيز بسيار بسيار تقليل يافته بود و ديگر رمقي براي پيشروي نداشت. بنابراين عقب نشيني كرده و در خارج از مرزهاي آذربايجان ، در جنوب همدان اردو زد.

در اين اثنا بابك فرصتي يافته بود تا با ساير مخالفان خليفه در ايران ، مذاكراتي جهت بر اندازي حكومت انجام دهد. بنا براين بابك از آذربايجان ، مازيار از طبرستان و افشين سردار ايراني معتصم، هم پيمان شدند تا ضربه نهايي را بر خليفه وارد سا زند ا ما معتصم از اين راز بزرگ آ گاهي يافت.به د نبال آ شكار شد ن اين راز، افشين كه براي رسيد ن به آرزوي حكومت بر خرا سان ، حتي از خيانت به دوستان خود واهمه اي نداشت ، براي رفع شبهه وتبرئه خود ، داوطـلب جنگ با بابك شد .

 

            افشيـــن سپهســــالار ايرانـــي معتصـــم و جنـــگ با بــابك

معتصم كه ميدانست افشين در ميان امرا و حكمرانان نفوذ و سلطه بسيار دارد و نمي تواند او را به آساني به قتل برساند ترجيح داد طي نقشه مكا رانه اي كار او را يكسره كند. بنا براين به افشين دستور داد تا خود را آماده جنگ با بابك نمايد.

افشين كه چا ره اي جز اجراي دستور نداشت پس از تجهيز سپاهي بزرگ عازم جنگ با هم پيمان خود شد.

جنگ سخت و خونين بابك و افشين در سال 221 ه. ق آغاز شد. مركز عمليات بابك در ناحيه ا رسباران بر فراز رفيع ترين قـله كوهستان هشتاد سر و از درونقلعه اي بود كه هم اكنون نيز به نام خود او قلعه بابك  معـروف است .

مدافعان آذربايجان از زن و كودك وبزرگ هـمگي به د فاع از سرزمين خود

پرداخته بودند.سپاه اعراب كه به جنگ در دشتهاي باز عادت داشت وچيزي

از نبرد كوهستاني نمي دانست تلفات سنگيني را متحمل شد.

بيش از يك سال از آغاز جنگ سپري شده بود. معتصم هر روز خبرهاي خفتبا ري را از شكستهاي افشين مي شنيد . بنابراين هـمين كه فصل سرما به پايان

رسيد يكي از زبده ترين سرداران خود به نام “جعــفر ابن د ينار ” را با ده هزار مرد جنگي و مبلغ قابل توجهي وجه نقد به همراه سپاه كــوفه عازم آذربايجان نمود .اما افشين علارغم آن همه سپاه روز افزون ضايعات بسياري را از دلاوران آذربايجان متحمل مي شد.

 

                   آغـــاز نـــــــاكـــامي هــــاي بـــــــــــابك

 

 

 هــد ف بابك از مبارزات خود بسيار مقدس بود .آرمان او د فاع از مرز و بوم و حفظ زاد گــاهش آذربايجان و غرب ايران از تسلط اعراب و در صورت موفقيت در هم شكستن حكومت پر از نيرنگ بغـداد بود. قدرت نظامي و اقتصادي معتصم بسيار بيشتربود اما حاميان بابك  ، آذربايجانيهاي آزاده و غيرتمندي بودند كه جان و مال خود را در د فاع از سرزمين و زاد گاهشان فدا كرده بودند.

افشين كه ميدانست حتي با چنان سپاه قدرتمندي هم نميتواند بر آذربايجان چيره شود ، حيله زيركانه اي را ترتيب داد. او ابتدا به همدان   كه يكي از مهمترين شهرهاي آذربايجان بود حمله كرد. مردم همدان از بابك ياري طلبيدند . بابك به ناچار يك سوم از نيروهاي اندك خود را به همدان اعزام كرد .

اما افشين سردار ديگري را به فرماندهي جنگ در همدان منصوب كرده و خود با سپاهي تازه نفس به سمت كوههاي ارسباران حركت نمود. جنگ سرنوشت ساز آغاز شد. تعـداد رزمند گان بابك بسيار تقليل يافته بود . افشين با سپاه گران خود بر رزمندگان آذربايجان برتري يافت و بابك به همراه اندك رزمنده اي كه باقي مانده بودند در درون قلعه ( بابك ) مستقر شدند. موقعيت جغرافيايي قلعه طوري بود كه نفوذ به درون آن امكان پذير نبود. بنابراين افشين از سه جهت ،قلعه را به محاصره خود در آورد.

هنوز دژ استوار و پا بر جا بود. رزمند گان، شجاعانه د فاع ميكرد ند. بيست سال بود كه بابك و يارانش در پناه كوههاي سر به فـلك كشيده آذربايجان سرافرازجنگيده و چندين فرمانده بزرگ اعراب را به زانو در آورده بودند و اينك افشين بيش از يك سال بود كه با صد هزار نيروي جنگي خواب پيـروزي مي ديد . ساز و برگ جنگي و آذوقه رزمند گان  قـلعه ، ته كشيده بود. بيماري كشنده اي  هر روز تعـدادي از مبا رزان را به كام مرگ مي فرستاد. سقوط دژ حتمي بود.

بابك با رزمندگان خود به مذا كره پرداخت. خرميان به اتفاق، تصميم گرفتند تا جهت تجد يد قوا به طرف “ روم” حركت كنند. دلاوران از تنها مسير ممكن از فراز صخره ها ي قـلعه به درون دره فـرود آمدند.

بابك چشم در دژ خالي گرداند و چشمه كين و حسرت از ژرفاي  وجودش

 

جوشيد ن گرفت: “ بدرود اي آرزوگاه آزاد گان ، اي بلند آشيان عقابهاي سرافراز

 

اي قلب تپنده آذربايجان ، اي قبله گاه رنج د يد گان ، اي سترگ ترين دژها ، اي

 

مزارپاك ترين دلاوران . بدرود ، اي سرزمين مادري ، اي جولانگاه شيران. ”

 

همه دلاوران كشته شده بودند ، تنها بابك مانده بود وبرادرش عبداله با هفت نفر

 

از فدائيان كــرد ستان . همه آذربايجان به سوگ نشسته بود . بابك و همراهانش

 

به دشوا ري از ا رس گذ شته و وارد ارمنستان شد ند .

 

دربار خليفه غرق در شادي بود . اما معـتصم هنوز از جانب بابك آسوده خاطر

 

نبود و به افشين تا كيد ميكرد كه هر چه زود تر بابك را به نزد او بياورد  .

 

افشين در آشفتگي و نگراني دست و پا مي زد. نا گهان به فكر استفاده از حيله-

 

گري “ سهل ابن سنباط ” وا لي ارمنستان افتاد . سهل ، مد يون بابك بود چراكه

 

بابك او را در بيرون راند ن اشغا لگران خليفه از ا رمنستان يا ري كرده بود. اما

 

سهل خواب شاهي ميديد . پس در فكر اين بود كه بابك را به ا فشين بفروشد .

 

 سربا زان سهل، رد پاي بابك را پيدا كردند . سهل وقتي بابك را د يد او را در

 

آغوش كشيد و به صليبي كه از گردن آويخته بود سوگند خورد كه نسبت به بابك

 

وفادار باشد. رفتار سهل چنان بود كه بابك به دروغگويي او پي برد اما خاموش

 

ماند . بابك به همراه برادر و دوستانش راه ميپيمود ند.  اند يشيد كه اگر مكري

 

براي د ستگيري آنها وجود داشته باشد بهتر است يكي از آنها زنده بماند تا

 

نهضت را دوباره احيا نمايد. بنا براين به عبداله وهمراهانش دستور داد تا از او

 

جدا شوند. زمان جدايي فرا رسيده بود . نگاه دو برادر در هم گره خورد . سالهاي

 

سال در كنار هم شمشير زده بودند ، روزهاي تلخ و شيرين را به جان خريده

 

بودند و اينك هركدام بايد  راه خود را مي پيمود . بابك در چشم عبداله بيش از

 

اميد ، حسرت ديد. به او گفت :

 

ـ دلاور ! به شرف زيستيم ، به شرف خواهيم مرد اما پرچم آرما نمان به زمين

 

نخواهد افتاد .

  

بابك درست حد س زده بود. سهل ، با رذا لت و حقارت تمام بابك را به دست

 

افشين سپرد .

 

   ســــواران ،

 

كـــــا كـــل اسبــــا نشـــان در مشـــت ،

 

ســــواران ،

 

بيــــــرق آزاد گــــــــــي بر دوش ،

 

ز نيرنــــگ و خيــــــــانت ،

 

بـــار ديـــــــــگر مي شـــــــوند در بنــــــد .”

 

 

 

 

 

 

مثـــله كـــردن بــابـك در ســامـره  و صـلابت بــي نظيــر او در بــرابــر مر گ

 

 

 

همه پيش بيني هاي لازم به عمل آمده بود و راهها از هر جهت براي عبور افشين

 

و اسيراني كه خواب و آرام از ســامره گرفته بودند مهيا شده بود . تمام مردم

 

شهر چشم به راه بودند تا مردي را كه بيست و دو سال در برابر خليفه قد علم

 

كرده بود ببينند . سراسر شهر را آذ ين بسته بودند . مرد م در ميادين شهر جشن

 

گرفته بودند و مداحان اين فتح بزرگ را به خليفه تبريك مي گفتند .

 

بابك را وارد دارا لخلا فه كردند . معتصم ، د ستمال امان در د ست دا شت اما

 

چهره اش از شدت اضطراب متشنج بود . همه نگاهها به بابك بود . تنهاد صداي

 

زنجيرهاي دلاور آذربايجان بود كه سكوت را مي شكست .

 

پس از مد تي معتصم حركتي به خود داده به بابك نزد يك شد .با لحني مضطرب

 

پرسيد : “ بابك ؟ ”

 

بابك خا موش ماند .

 

افشين هرا سان پيش شتا فت و با لحني ترس آ لود گفت : “ واي بر تو .

 

ا ميرا لمومنين با تو سخن مي گويد و تو خا موشي ؟ ”

 

صداي آرام و سنگين بابك درآ مد :

 

 ـ“ منم بابك .” وديگر هيچ نگفت .

 

معتصم بي اختيار به سجده ا فتاد و دست به دعا گشود :

 

ـ “ خدايا از اين پـيروزي كه نصيبم كردي ترا سپاس مي گويم .”

 

 سپس رو به بابك كرد و پرسيد :

 

ـ “ شنيده ام كه تو حرام هاي خدا را حلا ل كرده اي و بر آن بوده اي كه سرزمين

 

خلا فت را غـصب كني ؟ ”

 

بابك پاسخ داد :

 

“ هر كس را مادرش هر جا به د نيا آورد آنجا مال اوست ، سرزمين اوست، وطن

 

اوست . غاصب كسي است كه فرسخها راه را بپيمايد و با سلاح بر سر مرد م بي-

 

د فاع يورش آورد و د سترنج مرد م زحمت كش را غا رت كند. . .”

 

طـنين صداي بابك تالار را مسخر كرده بود . بهت و حقارت سراپاي وجود خليفه

 

را فرا گرفته بود .

 

خليفه با سردارن و وزيران خود به مشورت پرداخت . پس از مد تي رو به بابك

 

كرد و گفت :

 

ـ“ عـفوت ميكنم ، به شرطي كه توبه كني و از زير شمشير مقد س ما بگذ ري.”

 

چشمان بلوطي بابك فـراخ گشت و صداي خشما گيني از گلويش كنده شد :

 

ـ“ توبه را گناهكا ران كنند . توبه از گناه . من تنها به وظيفه خود عمل كرده ام و

 

به غير از پرورد گار خويش از كسي طـلب بخشش ندارم . اكنون تنها جسم من در

 

د ست شماست . اما روح  وآرمانم  تسخير ناپذ ير. اي معتصم ! مپندار كه شاهين

 

ترازوي حيات هموا ره به سود تو خواهد بود .آيا ترك را در د يوا رهاي كاختان

 

نمي بينيد ؟ آيا نمي بينيد كه ستون حكومتتان به لرزه در آمده است ؟”

 

سخنان بابك همچون پتكي بر سر حاضران فرود مي آ مد و كسي را ياراي

 

جنبيد ن نبود .

 

معـتصم شمشير برهـنه بابك را برداشت وبا صـداي لرزاني گفت :

 

ـ“ با اين شمشير چند نفر را به قتل رسانده اي ؟”

 

 بابك پاسخ داد :

 

ـ “ بسيار و هـمه در خور مرگ .”

 

چشمان خليفه از حد قه در آمد واز ته گلو غريد :

 

ـ جلا د !

 

در اين هنگام پرده سياه كنار رفت و جلا د وا رد تالار شد . بابك صدايي شنيد :

 

ـ “ مرحبا برادر ، تو كاري كردي كه كس نكرده بود . اينك تابي بياور كه كس

 

نياورده است .” صداي عبد اله بود. او نيز ا سير شده بود .

 

معتصم فرياد زد : “ مثله اش كنيد ”

 

جلاد از اينكه فرصت هنر نمايي يافته بود خرسند شد . نخست با يك ضربه دست

 

راست بابك قطع شد . خون از بازويــش  فواره زد اما بابك خم به ابرو نياورد.

 

با ضربه دوم د ست چپ بابك نيز قطع شد  ليكن حركتي كرد كه هرگز كسي

 

نكرده بود .

 

بابك زانو زده وتمام صورتش را با خون گرمش گلگون كرد . اين حركت چه

 

معني داشت ؟

 

معتصم زهر خندي زد و پرسيد :

 

ـ“ اي كافر ! چرا صورت خود را به خون آغــشته كردي ؟”

 

بابك پا سخ داد :

 

ـ “ در برابر د شمن نامرد ، مردانه بايد مرد . د ستانم كه بريده شد ، خون از تنم

 

رفت و رنگ چهره ام زرد شد. اند يشيد م كه مبادا د شمن چنان گمان كند كه

 

زردي رخسارم ، از ترس مرگ است . خلق من نمي پسند د كه بابك در برابر

 

د شمن ترسي به دل راه دهد . پس صورتم را به خون سرخ كردم .” و آنگاه سر

 

بابك ، سري كه هرگز به هيچ ستمگري فـرود نيامده بود ، از تن جدا شد .

 

“ بــــه خـــون رنگيــــن كنـــم رخســـار خـــود در پيـــش نامردان

 

                              كه فــرزند ارسبـــاران بــه زردي جــــــان نخــــواهـــد داد

 

شــرافــتــمنــد خــواهم مــرد و ننگيــــنم نخـــواهـــي د يـــــد

 

                            پلنـــگ د شـــت آزادي شـــرف آســـــــان نخــــواهـــد داد ”

 

 

 

                         

 

                            ســــــرانجـــــام خـــــائـــــن

 

 

افشين آرزوهاي بزرگي در سر داشت . او مي خواست بر مسند خليفه تكيه زند

 

و براي رسيد ن به هد ف خود ، طرح كشتن خليفه را برنامه ريزي كرد . اما

 

“ عبدا له طاهر ” از كار گزا ران خليفه در خراسان از اين راز بزرگ آگاهي يافته

 

و سريعا آن را به اطلاع معتصم رسانيد .

 

افشين كه عمري دست بر سينه در برابر خليفه خدمت كرده  و دوست وهموطن

 

خود را فداي خوابهاي باطل خود كرده بود ، به دستور خليفه به قتل رسيد .

 

ريا كاري و د وگانگي او به فاجعه اي دو گانه انجا ميد . هم نام او به سبب خيانت

 

به بابك در تاريخ ثبت شد و هم اينكه  نتوانست به آرزوهاي بزرگ خود نايل

 

شود . د ست قضا، افشين را به سزاي اعمالش رسانيد و به سال 226 ه. ق

 

طومار زند گي ناشريفش براي هميشه در هم پيچيده شد .

 

 

 

 

 

 

                    عـــــــلل شكســــــــت بــــــــــابـــك

 

 

1 - بابك ، با ا مپراطوري بزرگ و بسيار قدرتمندي به مبارزه برخوا سته بود .

 

 نيروي نظامي و اقتصادي د شمن بسيار برتر بود .اما با اين وجود بابك توانست

 

با تكيه بر نيروهاي محلي به مد ت 22 سال ضربات مهلكي بر پيكر حكومت

 

خلفاي عباسي وارد ساخته و نام خود را به عنوان يكي از قدرتمند ترين سرداران

 

تاريخ به ثبت برساند .

 

2 طي 22 سال جنگ بابك با اعراب به غير از اند ك كمكي كه از سوي كردها

 

و طبريها به آذربايجان فرستاده شد ، هيچ همد لي قابل توجهي از سوي ايرانيان

 

به بار ننشست و در نتيجه قدرت نظامي و اقتصادي آذربايجان به حداقل خود

 

رسيد .

 

3 سرداران ايراني سخت پرا كنده دل بوده و هر كدام سودايي د يگر داشتند .

 

همچنين خيانت افشين كه در بد ترين شرايط اقتصادي و نظامي بابك به وقوع

 

پيوست شكاف عميقي بين آذربايجان و ساير مخا لفان ايراني ايجاد نمود .

 

4 شايد بتوان گفت ساسانيان چنان مرد م ايران را از تاريخ اجتماعي خود دور

 

كردند و با كشتن افرادي چون ماني و مزد ك چنان خلا ئي در قلمرو اند يشه و

 

فرهنگ به وجود آوردند كه پس از به قدرت رسيدن ا مويان و عباسيان ، مرد م

 

ايران پنداشتند كه نور اند يشه تنها از كشور بيگانه مي تابد و در نتيجه اشتياقي

 

در كمك به آذربايجان و نهضت بابك از خود نشان نميدادند .

 

 

 

 

 

      تــاثيــر نهضــــت خـــرمد يـــنـــان آذربـــايجــــان بـــر فرهنــــگ ايـــران

 

 

1 - نهضت بابك كه  به د ليل طولا ني بودن مبارزاتش بي شك در راس همه

 

 نهضتهاي انقلابي منطقه قرار دارد ، مقد مه اي براي ساير نهضتهاي مردمي

 

ايران گرديد .

 

2 بابك، با نفوذ بيگانگان بر فرهنگ دروني به مبارزه برخواسته بود و قيام

 

او، راهنمائي براي ايرانيان گرد يد تا با توسل به مذهب تشيع به مبارزه برخيزند

 

ودر نهايت اين ايده نيز از آذربايجان و توسط شاه اسماعيل اول پايه گذاري شد.

 

3 مبارزه فيزيكي بابك با اعراب حسي را در درون ايرانيان پد يد آورد كه با

 

تكيه بر اد بيات و عرفان مبارزات غير فيزيكي خود را آغاز كنند و بد ين ترتيب

 

انگيزه لازم براي پيدايش شاعران و عارفان مبارز ايراني به وجود آمد . فردوسي

 

اولين شاعري بود كه مبارزه غير فيزيكي خود را آغاز كرد .

 

 

 

 

                  قيام  بــــابـــك از د يـــــد گــــاه محــــــــقق                    

 

 

بابك در د لهاي مرد م جايگاه  بزرگي داشت . او آ زاده اي جوانمرد و بسيار

 

باهوش ، سرداري شجاع ، فرماندهي پر صلابت و آتشفشاني از عشق و غرور

 

بود . او دلاوري عا شق بود . عا شق زاد گاه و سرزمين مادري خود.

 

نهضت بابك ، فرياد اعتراض مرد م زجر كشيده اي بود كه حكومت سلطه گران

 

را ننگ بزرگي بر خود مي شمرد ند. اعتراضي كه هر لحظه وسيعتر گرديده  و

 

سرانجام به مبارزه اي شرافتمندانه بد ل گشت .

 

نهضت بابك ، نهضتي ملي و مرد مي بود و همين عامل ، موجب گرد يد تا

 

مبارزان خرمي كه تعداد آنها در برابر اعراب بسيار اند ك بود ، به مد ت 22

 

سال با ا مپراطوري قد رتمند عبا سيان به ستيز برخواسته و پايه هاي حكومت

 

 آنان را به لرزه در آورند . اوضاع ا سف بار اقتصادي مرد م ، توقيف و تصرف

 

اراضي كشاورزان ، به مخاطره افتادن فرهنگ آذربايجان و ايران ، و از ميان

 

رفتن حقوق ابتدايي مرد م  از مسائلي بود كه بابك را براي قيام تحريك نمود .

 

سپاه اعراب فرسنگها راه پيموده بود تا تنها نقطه اي را كه نتوانسته بود تحت

 

سلطه خود در آورد ، اسير خود سازد اما دلاوران آذربايجان با تكيه بر ايمان و

 

استقامت توانستند به مدت 22 سال  در برابر سلطه گران بيگانه به مبارزه

 

بر خواسته و با نثار جان ومال خود درس عزت و آزاد گي را به نمايش بگذارند.

 

نهضت بابك نخستين جنبشي بود كه پس از شكست ايران از تازيان ، عليه

 

نيروهاي اشغالگر برخواست و مقد مه اي براي طغيان ديگر نهضت هاي رهايي-

 

بخش در ايران گرديد. بابك با مرگ بي همتاي خود نداي آزاد گي و جوانمردي را

 

در تمامي جهان طنين انداز كرده و نام خود وآذربايجان را براي هميشه جاويد

 

ساخت . و اينك پس از گذشت 12 قرن از جنبش آذربايجان ،  هر سا له در روز 

 

 تولد بابك دهها هزار نفر از مرد م ايران و ا قصي نقاط جهان در قلعه بابك گرد

 

هم آمده و ياد جانفشاني ها و ظلم ستيزيهاي دلاوران آذربايجان را گرامي ميدارند.

 

 

 

اوركـــــد ن  آجيــيـب ، آ ليشــــب  يــانمـــا،

                         

بـــابــكه بــاش يـــولوب ، ائـــل لـــر  آغــــلا دي

 

گــوي لــردن  ســاو آلــان  بــوم بــوش  قـــالا دا

 

بــولاخــلا ر  قــورود و،  گـــول لـــر  آغـــــــلا دي

 

                                                                               پـــا يـــان

منابع :

 

1 قيام بابك ( پــروفســـور محـــمد تقــــي زهتــــابي )

 

2 بـــابك ســـردار جـــاويدان ( سعـــيد نفيســــــي )

 

3 بــــابك حما ســــه اي در تـــا ريـــخ ( جـــلا ل بـــرگشـــاد )

 

4 - بــابك پلنـــگ آذربـــايـــجـــان ( ابــو الــفضــل جــعـفر لـي )

    

 

 

 

 

 

   

 

 

 

        

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

 

 

موضوع :

 

بابك خرم دين

 

 

 

 

استاد:

جناب آقاي اماني

 

 

 

 

تهيه كننده گان :

ليلا پوري  ـ كامله فرهمند

 

 

 

زمستان 82


بسمه تعالي

 

 

 

تحقيق تاريخ :

 

بابك خرم دين

 

 

 

دبير مربوطه :

  استاد ميلاني زاده

 

 

تهيه و تنظيم :

امير طيرانيان

 

 

 

دبيرستان فرهنگيان (ثار ا. . . )

 

ارديبهشت 84

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 01 شهریور 1393 ساعت: 17:49 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگی نامه درویش خان

بازديد: 633

 

تحقیق درباره زندگی نامه درویش خان

در ميان موسيقيدانان سنتي صد سال اخير، غلامحسين درويش معروف به درويش خان، از جهاتي خاص، يكتاست و منحصر به فرد. مهمترين ويژگي او، پيش درآمدها و رنگ هاي ساختة اوست به طرزي كه اولاً بر پايه سنت قديم ايران است و ثانياً بدون تحريف، موجبات پيشرفت موسيقي ايران را فراهم مي آورد، سرگذشت درويش خان سابقاً چندين بار توسط روح اله خالقي و حسينعلي ملاح نوشته شده است و هرمز فرهت، موسيقيدان معاصر نيز آهنگهاي وي را از لحاظ وزن و ضرب تجزيه و تحليل كرده است. نظر به حجم محدود صفات از تكرار مكررات بپرهيز و جنبه هاي تازه يي از زندگي و آثار او را در اينجا مي آورم.

غلامحسين فرزند حاج شير بشير طالقاني به سال 1251 در تهران متولد شد. به سبب علاقه به موسيقي از كودكي در دسته موزيكچي هاي مليجك و كامران ميرزا، نوازندة طبل كوچك بود و به قولي در همانجا با مقدمات موسيقي آشنا گرديد. پس از يك دورة كوتاه آموزش سه تار نزد پدر، به مجلس درس بزرگترين نوازندة تار در آن زمان «آقا ميرزا حسنقلي» راه يافت و بهترين شاگرد او شد. در آن زمان هنرمندان براي حفظ موقيعت اجتماعي و تامين معيشت خويش، دربار سلاطين و امرا را پايگاه خود قرارداده بودند. درويش نيز چنين كرد و در همانجا با رجال معروف و موسيقيدانان و هنر دوستان آن زمان آشنا شد. سپس به دربار شعاع السلطنه (پسر مظفر الدينشاه) راه يافت و جزو نوازندگان مخصوص وي شد، عايدات وي در آنجا كفاف مخارج او را نمي داد و مجبور شد دعوت ديگر بزرگان را نيز براي نوازندگي بپذيرد. بعد از يك برخورد كوتاه با دستگاه جبار شعاع السلطنه كه با وساطت كمال السلطنه (پدر صبا) به خير گذشت، درويش خان از ارباب خود خواست كه كناره گيري اش را از ان دستگاه بپذيرد. او در خواست را با عكس العملي تند مواجه شد و درويش خان از ترس جان، در مملكتي كه هر كس به اتكاي زور و قدرت خود هر كاري مي خواست مي گرد. به سفارش انگليس پناه برد. شخصيت متين و هنر قابل توجه درويش، سفير انگليس را كه در آن زمان سلطان بي تاج و تخت ايران بود بر آن داشت كه با نوشتن نامه اي بي شاهزادة مستبد، سند آزادي درويش خان را بگيرد. از اين پس، او با اشتياق و علاقة بيشتري به كار تدريس پرداخت و به لحاظ روحية، خاص خويش، به گروه انجمن اخوت و مريدان صفاعلي ظهير الدوله درآمد. در كنسرت هاي انجمن اخوت، هميشه رياست گروه را داشت و با تكنولوژي خود، مجلس را به شور مي آورد. بزودي به عنوان مشهورترين نوازنده پس از ميرزا حسنقلي و ميرزا عبداله در بين هنر دوستان شهرت يافت اخلاق بسيار پسنديده و روح پاك و پر از عاطفه وي (كه هنوز هم ضرب المثل است) نيز در اين حسن شهرت موثر بود. درويش خان به همراه هنرمنداني چون سيد حسين طاهرزاده (خواننده)، ابوالحسن خان اقبال السطان قزويني معروف به اقبال آذر (خواننده)، عبداله خان دوامي (نوازندة ضرب و تصنيف خوان)، باقر خان (نوازندة كمانچه)، رضا قلي خان تجريشي (نوازندة ضرب و تصنيف خان)، و مشير همايون شهردار (نوازندة نوازندة پيانو)، اكبرخان رشتي (نوازندة فلوت)، ميرزا اسداله خان (نوازندة سنتور) وحسين هنگ آفرين (نوازندة ويولون و سه تار) در دو نوبت براي ضبط صفحه به خارج سفر كرد. صفحات معدودي كه از آن به يادگار مانده است از بهترين نمونه هاي موسيقي سنتي و صحيح ايران است كه عالمي از زيبايي و كمال هنري در آن ها شنيده مي شود. از ميان صفحاتي كه درويش خان در آنها به تنهايي تار نواخته است «بيداد همايون» معروف است. درويش خان در بين نوازندگان عصر خود از خصوصيات اخلاقي بسيار بالاتر برخودار بود. شخصيت خود و همكاران و هنرش را بسيار گرامي مي داشت و با رفتار خود، آبروي از دست رفته موسيقي را در آن دوران احيا مي كرد. درويش خان اولين كلاس موسيقي را براي خانم ها داير كرد و خواهرش در آنجا تار مي زد. عايدات كنسرت هايش بيشتر وقف مردم بلاديه و مصيبت زدة روزگار خود بود. از جمله كنسترت براي جمع آوري اعانه به منفعت قحطي زدگان روسيه، كنسرت به نفع ايتام بي بضاعت مدارس، و كنسرت به نفع بازماندگان حريق بازار تهران، با اين وجود خود نيز زندگي مرتبي نداشت و حتي به خاطر عسرت و تنگدستي كه در اواخر عمر، خانه مسكوني خود را نيز به فروش برساند. در اوخر عمر، كنسرت هاي وي در گراند هتل با كسان ديگري نيز همراه شد: عارف قزويني (تصنيف ساز، شاعر، و خواننده)، حاجي خان ضرب گير معروف به عين الدوله يي (مشهورترين نوازندة ضرب و خوانندة تصنيف در آن دوران) حسين خان اسماعيل زاده (استاد كمانچه) ابراهيم منصوري و رضا محجوبي (نوازندگان ويولون) و مرتضي محجوبي (نوازندة جوان پيانو درآن سالها) و ركن الدين مختاري در اين كنسرت ها اكثرا ساخته هاي درويش عراف و ركن الدين خان اجرا مي شد. از شاگردان خوب او مي توان: مرتضي ني داوود، موسي معروفي، ابوالحسن صبا، ارسلان درگاهي و عبداله دادور (قوام السلطان) را نام برد. درويش خان در شب چهارشنبه دوم آذر ماه 1305، در سن 54 سالگي در اثر تصادف درشگه با اتومبيل و ضربه سر جان سپرد. در محافل موسيقي و مطبوعات مترقي آن زمان از او تجليل شايسته بعمل آمد و كلنل علينقي وزيري، در مدرسه عالي موسيقي با همكاري اركستر مدرسه خود و با ياري ابوالحسن صبا دكتر حسين گل گلاب مجلس يادبودي به خاطر او تشكيل داد و خدمات وي را تجليل كرد، از درويش خان فرزندي به نام قمر الملوك درويشي باقي ماند (حاصل ازدواج او در شيراز بود) كه در سال 1352 فوت كرد. مقبرة وي در گورستان ظهيرالدوله است.

اين استاد بي نظير آخرين بازمانده از نسل قديم موسيقي سنتي از ايران است. درويش خان از غريزة قوي و درك عميقي برخوردار بود او مي توانست با شناخت ويژه گي هاي موسيقي سنتي از يك طرف و لزوم تحولات زمان از طرف ديگر، موسيقي ايران را حياتي تازه بدهد. مهمترين ويژگي هاي او عبارتند از: مردمي بودن او بود، هنر ايران به لحاظ مقتضيات اجتماعي، درچارچوب دربار و درگاه امرا و سلاطين بود و بهره برداري از موسيقي خوب نيز در انحصار آنها. اساتيد بزرگ قبل از درويش خان مثل: آقا ميرزا حسينقلي، آقا عبداله و سماع حضور نيز اجباراً زاده و پرورده همين دستگاه ها بودند و دربارهاي قاجار با اين استادان و نظايرشان با وجود كمال هنري والايي كه دارا بودند، اجازه نمي دادند كه با مردم ارتباطي در جهت ارائه موسيقي داشته باشند ولي درويش خان با كمك دوستانش موسيقي را ميان توده هاي مردم بود، كنسرت هاي دسته جمعمي ترتيب داد، در كلاس خصوصي خود به احوال شاگردان مستمند و با استعداد خود رسيدگي مي كرد و حتي به آنها پول هم مي داد براي زنان كلاس موسيقي ترتيب داد و چون فساد حاكم بر دستگاههاي حكومتي آن روز را مي شناخت، با آزادي خواهان آن زمان همراه شد و با ساختن آهنگ براي اشعار انقلابي آن زمان با آزادي خواهان همكاري كرد.

در مورد تحول موسيقي سنتي ايران بايد در انيجا توضيحي داد و اين كه هنر تغييري را نمي توان تحول ناميد. منظور از تحول نوعي دگرگوني در شكل مثبت است و بيشتر تغييرات در موسيقي ما در 70 سال اخير نوعي تحريف بوده است، شرط لازم بريا تحول در هنر و موسيقي سه چيز است: همه جانبه و عميق نظري و عملي از پشتوانه هاي گذشته پاي بندي به اصول صحيح و درست هنري و پرهيز از تقليد و تحريف داشتن قوة ابتكار و قريحة طبيعي كه گاه به نبوغ نيز ناميده مي شود درويش خان هر سه اين ها در خود به حد اكمل داشت و حال پس از گذر 80 سال كه آثار او را بررسي مي كنيم، مي بينيم كه چنين بوده است. مهمترين تحولات انجام شده به وسيله درويش خان چنين است:

در اينجا خلاصه كردن رديف به معني دروغين بعضي از آنها و  نگهداري بعضي ديگر (به منظور تجددطلبي) نيست. بلكه مقتضيات زمان چنين ايجاب كرده است. در زمان درويش خان رديف موسيقي ايران و گوشه هاي آن در هنگام اجرا بسيار مطول و وسيع بود. مثلاً هنگام نواختن شور، پانزده مرتبه «نغمه» مي نواختندو اين شيوه در آن زمان بسيار مورد پسند نوازندگان پر قدرت و شنوندگان موسيقي شناس و پرحوصلة آن دوران بود. درويش خان بدون تغيير در چهارچوب رديف و به هم ريختن آن، نوعي فرم و فشردگي را باب كرد كه مطلوب زمان خود شد. درويش خان به تقليد از سه تار كه داراي سيم چهارم (مشتاق) بود، يك سيم ديگر به تار اضافه كرد. در آن زمان تار پنج سيم داشت و اين سيم ششم، به وسعت صدا و ايجاد امكانات ديگر در تار كمك زيادي كرد. كما اين كه هنوز هم رايج است. بسياري از تارهاي بعد از درويش خان كه به تام تارهاي سپرانو و باريتون و باس و ... ساخته شدند و در اركستر هاي به كار رفتند، اكنون عملاً منسوخ شده اند.

 در موسيقي سنتي ايران اساس كار، رديف آوازها است كه هنرجوي مشتاق بايد آنها را به دقت فرا گيرد و طي ساليان دراز هنر آموزي، نكات لطيف و دقيق اجراي هنري آن را از استاد فرا گيرد. در قديم آوازها اهيمت بيشتري به نسبت فرم هاي ديگر موسيقي مثل: چهار مضراب و تصنيف و رنگ داشت. درويش خان هنگام پرور انقلاب مشروطيت و رواج تصانيف عارف، متوجه اهميت بخشيدن به فرم هاي ديگر موسيقي ايران شد. خلاصه كارهاي او در اين زمينه از اين قرار است «پيش درآمد» كه وي را مبتكر پيش درآمد مي دانند و در تاريخ موسيقي ايران نيز نام او را با اين فرم موسيقي همراه است. در هنر اصيل هيچ نابغه ي نمي تواند همينطور خودسرانه و بدون نگاه به ا پاهاي گذشته، بدعتي بگذارد. درويش خان در حقيقت با نبوغ طبيعي خود، پرورش دهندة نهالهاي كوچك كاشته شده قبل از خود است كه به وسيله اساتيد قديم به عرصه آورده شده بود. پيش درآمدهايي قبل از درويش خان به نام هاي «پيش درآمد محمد صادق خاني در همايون» و «پيش درآمد جناب ميرزا (حسينقلي) در ماهور» بوده ولي اين ها قطعات بسيار كوچكي بوده است كه قابليت استقلال و مطرح شدن به عنوان يك قطعه كامل را نداشته است و گاه از درآمد تجاوز نمي كرده است درويش خان پيش درآمد را توسعه داد و آن را در تمام گوشه هاي آواز پرورانيد و آن را قطعه مستقلي ساخت. اين فرم در موسيقي ايران رواج بسيار يافت و هنوز هم رايج است. غير از نمونه هاي بسيار معدودي از آهنگسازان بيشتر قطعات ساخته شده در اين فرم بعد از او به پاي آثار او نمي رسد و ساخته هاي درويش در اين ميان ممتاز است. درويش خان در صفحاتش از پيش درآمدهايش صحفه يي ضبظ نكرد ولي به وسطه ي اجراي آن در كنسرت هايش اشتهار بسيار يافت و بعد به خط موسيقي درآمد و ساليان بعد، توسطط موسيقيدانان ديگر اجرا شد. و اما «تصنيف» همانطور كه گفته شد در زمان قديم، بيشتر توجه به آوازه ها معطوف بود و به فرم هاي ديگر توجهي نداشتند. تصانيف آن زمان نيز معدود بودند و با وجود زيبايي و صالتشان اهميت در خور خود را نداشند و حتي گاه داراي كلماتي عاميانه و پست و ركيك بودند. در حقيقت رشد و اعتلاي تصنيف اصيل ايراني مديون «شيدا» و بيشتر «عارف» است درويش به تصنيف توجه بيشتري مبذول كرد، آن را گسترش داد و با ساختن نغمات زيبا و دلنشين براي آن (چنانچه هنوز هم بي رقيب است) و معاشرت با سخن سرايان بزرگي چون ملك شعراي بهار، اعتباري تازه به آن بخشيد تصانيف او از آن زمان تا به حال با شيوه هاي گوناگون اجرايي وسيلة موسيقي دانان نواخته شده است. و اما رنگهاي درويش نيز از آثار موسيقي سنتي ماست كه با گذشت حدود هفتاد سال از آن زمان هنوز توسط هنرمندان و شيفتگان موسيقي ايران نواخته و شنيده مي شود. رنگ هاي درويش خان نسبت به قدما از بسط بيشتري برخودار است و از لحاظ ابتكاري نيز در حيطة موسيقي سنتي جالب توجه است، نمونة آن رنگ افشاري است كه ابتدا بر وزن سنگين، سپس متوسط و در آخر تند مي شود. بايد توجه داشت كه مهمترين خصوصيت هنري درويش خان هنور خويش را به خوبي درك كرده بود و ضمن پرهيز از تعصب كور كورانه، از تحريف و مخلوط ساختن آن به شدت پرهيز داشت. غير از پيش درآمدها تصانيف و رنگ هاي او، آثاري از نوازندگي وي در صفحات قديم موجود است.

كه با شنيدن آن ها مي توان موقعيت والاي درويش خان را به عنوان يك نوازنده بسيار چيره دست و پر احساس و مبتكر در موسيقي سنتي ايران ارزيابي كرد. درويش خان با موسيقي اروپايي نيز آشنايي داشت و قطعات اروپايي را به سهولت مي نواخت و و حتي چند قطعه فانتزي و متفرقه نيز در اين زمينه ساخته است كه به نام هاي سرود درويش خان (در صحفه ضبط شده) و «پولكا» درويش معروف هستند (پولكا فرمي از موسيق روس است). با اين همه در ساز درويش خان بعد از او، هيچگونه اثري از التفاط موسيقي ايراني با اروپايي به چشم نمي خورد.

از آثار درويش خان در سال هاي قبل، توسط روح اله خالقي و حسينعلي ملاح به روي كاغذ آورده شده است كه از روي آنها خلاصه شدة آن درج مي گردد:

پيش درآمد ماهور، دو پيش درآمد در ابوعطا پيش درآمد سه گاه، پيش درآمد شوستري، پيش درآمد افشاري و پيش درآمد راك. از تصانيف: تصنيف ماهور با شعر «دام مه من بر من دلريش ناز» تصنيف افشاري: با شعر «باد خزان وزان شد»، تصنيف ابوعطا با شعر «بهار دلكش رسيد و دل بجا نباشد» «باد خزان وزان شد» تصنيف من نگارم خبر ندارد» تصنيف اول سه گاه با شعر «صبحدم زمشرق طلوعي در جهان كن» تصنيف حرم سه گاه با شعر «عروس گل از باد صبا» دو قطعه رنگ در ماهور رنگ ابوعطا رنگ سه گاه رنگ شوشتري رنگ همايون، رنگ افشاري دو قطعه رنگ در اصفهان گزيدة آثار وي نيز به خط نت در سال ها قبل توسط ارشد طهماسبي نوازندة تار به چاپ رسيده است.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 01 شهریور 1393 ساعت: 17:47 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق کامل درباره مصدق

بازديد: 607

 

مقدمه:

مصدق در سال 1261 در خانواده اي متمكمن و با نفوذ وديواني به دنيا آمد. پدرش ميرزا هدايت الله وزير دفتر بود پسر عموي ميرزا يوسف مستوفي الممالك كه زماني صدراعظم ايران بود. وزير دفتر از اخلاف بلافاصل آقامحسن آشتياني بزرگ ”خاندان“ آشتياني بود, كه در دو قرن اخير خاستگاه مرداني بوده است با استعدادي چشمگير در عرصه سياست و امور اجرايي و علمي.

مادر مصدق ملك تاج خانم نجم السلطنه بود,‌ از  طرف پدر نتيجه فتحعلي شاه, خواهر عبدالحسين ميرزافرمانفرما, و دختر عموي ناصرالدين شاه قاجار, پادشاه وقت در زمان تولد و جواني مصدق. برادرش عبدالحسين ميرزا فرمانفرما-بزرگ خاندان فرمانفرمائيان وفيروز- چه قبل وچه پس از انقلاب مشروطه درسال 1284, در جاي خود سياستمداري متمول و متنفذ بود. سالها بعد مصدق  درنطقي در مجلس در مخالفت با درالاشرف,‌نخست وزير وقت و معلم سابق سالارالسلطنه,پسر تاصرالدين شاه, ذكر مي كند كه سالار السلطنه همبازي كودكيش بوده است.

مصدق همواره از پدرش كه در ده سالگي اورا از دست داده بود, با عطوفت و احترام ياد مي كرد. اما تأثير مادرش در زندگي او ژرف وپايدار بود. او زني بود با اراده ي قوي و علاقه مند به كارهاي عام المنفعه, مصدق دربسياري از اوقات- حتي در نطقها و مذاكرات رسمي خود- پند واندرزهاي او را نقل مي كرد. درسال 1293, زماني كه مصدق از نشر شايعه اي كذب درباره خود سخت افسرده و نوميد شده بود,‌ مادرش به او پند داد كه ”وزن اشخاص در جامعه به قدر شدائدي است كه در راه مردم تحمل مي كنند“- واين پند در تمام طول زندگي او‏, هرگاه كه زمانه با او سر ناسازگاي داشت, به ياريش مي آمد. مادر مصدق تا زمان مرگش به سال 1312درتمام تصميم گيريهاي مهم مصدق بر سر مسائل سياسي و شخصي دخالت داشت.  پس از مرگ وزير دفتر, دوبار ديگر ازدواج كرد, و فرزندان ديگري آورد كه هر يك در زمينه اي نام آور شدند.

مصدق در سن نوزده سالگي با خانم ضياءالسلطنه ازدواج كرد. او دختر سيد زين العابدين و خواهر سيدابوالقاسم و سيد محمد وعمه سير حسن(دكتر امامي) بود كه همگي از اواخر قرن پيش تا سال 1357 امام جمعه تهران بودند. اوزني بود زيباروي و با وقار و همسري بغايت فداكار.

مصدق در رثاي مرگ او, تقريباً دوسال قبل از مر گ خودش, نوشت كه پس از مادر, همسرش مهمترين فرد زندگيش بوده؛ دوستي وفادار كه”با همه چيز من ساخت“ (ن.ك:فصل17) .

اين زوج صاحب شش فرزند شدند, ضياء اشرف, احمد(در قيد حيات نيست), دكتر غلامحسين, منصوره(در قيد حيات نيست) و خديجه(دختر كوچكتر كه از بيست سالگي تا كنون در آسايشگاههاي مختلف رواني سوئيس به سربرده است). يكي از پسرانشان, يحيي, نيز در كودكي از دست رفت.


نماينده ناكام

قيام تنباكو-رژي عليه اعطاي انحصار تنباكو به شركتي خارجي نقطه اجماعي براي همه نيروهايي شد كه بالفعل و بالقوه مخالف حكومت استبدادي ريشه دار وخطر روزافزون سلطه قدرتهاي اروپايي بر كشور بودند. موفقيت اين قيام دستاوردي بي سابقه در تاريخ ايران بود. در تاريخ اين كشور دسيسه هاي درباريان وترور و كودتاها ونيز تغييرات خونين از سريق شورشهاي قبيله اي ونظامي فراوان بود. اما اين نخستين باري بود  كه يك جنبش ملي سازمان يافته(ومنظم) موفق شده بود دولت خودكامه رابرسر مسئله اي مهم به زانو در آورد.

توفيق اين نهضت راه را براي نهضتهاي فراگير با هدف محو حكومت استبدادي و ايجاد حكومت مشروطه قانوني باز كرد. اين نهضتها آغاز نهضت ملي ايران بودند. نزديك به بيست سال طول كشيد تا نهضت توانست اهداف خود را مشخص كند و خواستار حكومت دمكراتيك مدرن به سبك كشورهاي اروپاي غربي شود, اما از همان ابتدا معلوم بود كه با حكومت استبدادي يا حكومت زور مخالف است و به دنبال نظامي است مبتني بر حكومت قانون(ن.ك:فصل18) ترور ناصرالدين شاه در سال 1275 به دست يكي از مريدان سيد جمال الدين اسدآبادي(افغاني) يكي از اقدامات تعيين كننده در دوره بين قيام تنباكو- رژي و انقلاب مشروطه بود.درسال 1284, به دنبال شلاق زدن خودسرانه يكي از تجار معتبر قند وشكر به اتهام گران فروختن قند, نهضتي براي تأسيس عدالتخانه به راه افتاد. سردمداران گروههاي هوادار استبداد وهوادار حكومت قانون در شهرها در برابر هم صف آرايي كردند. حكومت براي خاتمه دادن به تحصن طلاب در مسجد جمعه در بازار تهران به خشونت متوسل شد. همين سبب شد كه اين نهضت, چون همه نهضتهاي ملي ايران,‌”شعار“ي و”شهيد“ي پيدا كند. مردم بلافاصله جسد طلبه مقتول را-كه سيد عبدالحميد نامي بود- به دوش گرفتند ودر حالي كه شعار زير را يكصدا فرياد مي زدند, آن را دور تا دور بازار چرخاندند:

               از نو حسين كشته زجوريزيدشد

                                                               عبدالحميد كشته عبدالمجيد شد

برخي از اقوام نزديك مصدق- مهمترينشان فرمانفرما,‌ دايي او, و برادرزنش,‌سيد ابوالقاسم امام جمعه- از جمله سردمداران جنبش بودند؛ البته برادر زنش كمي بعد, پس از”سازش“ با عين الدوله, صدراعظم وقت, به جناح مخالف پيوست.

پس از پذيرش حكومت مشروطه از جانب مظفرالدين شاه به سال 1285, مجمعي از اين رهبران وجيه المله, مقررات انتخابات مجلس شوراي ملي, مجلس اول, را تودين كرد.

اين مقررات(كه از مجلس دوم به بعد به حق رأي عموم افراد ذكور تغيير يافت) بر اساس نعلق به اجتماعات اجتماعي(وبه اصطلاح”صنفي“) بود. مصدق به نمايندگي”طبقه“ اعيان و اشراف انتخاب شد اما نتوانسشت در مجلس شركت كند چون سنش به حد تصاب لازم(سي سال) براي نمايدگي مجلس نرسيده بود.

نخستين دكتر حقوق

در اواخر سال 1326ه‍..ق,‍نزديك به يك سال پس از كودتاي ضد مشروطه محمدعليشاه, مصدق تصميم گرفت تابراي ادامه تحصيلات به فرانسه برود. مصدق در سرتاسر زندگيش هر زمان كه لازم بود به استقبال خطر مي رفت و هر زمان كه مي ديد خطر كردن حاصلي به بار نمي آورد,‌كاملا عقب نشيني مي كرد. شاه كه از ارتباط مصدق با مشروطه خواهان با خبر بود,‌ روزي از او خواست كاري كند كه ميانه بهبهاني با شاه خوب شود. مصدق هم به صراحت تمام-كه باز از ويژگيهاي برجسته اي بود كه تا پايان عمر از دست نداد- پاسخ داد كه بازار گرم بهبهاني از آنجاست كه متاعي مي فروشد كه نامش مشروطيت است. اگر خود شاه هم چنين دكاني باز كند ديگر احتياجي به حمايت بهبهاني نمي ماند. شاه هم پاسخ داده بود:« حالا فهميدم كه سر شمت هم بوي قرمه سبزي مي دهد,» بعد هم خود بهبهاني تصديق كرد كه مطلب هماني است كه مصدق گفته است. به همين دليل هم به وقت عظيمت به فرانسه به شدت نگران بود كه به او تذكره داده نشود, اما سرانجام همه چيز به خوبي پيش رفت.


چگونه بايد دزد نگرفت

مصدق در سال 1296, در زماني كه هنوز عضويت كميسيون تطبيق ر ابر عهده داشت, در بيمارستاني در بادكوبه(باكو) به علت آپانديسيت تحت عمل جراحي قرار گرفت.

زماني كه در تفليس دوران نقاهت را مي گذراند تلگرافي از تهران به دستش رسيد به اين مضمون كه هر چه زودتر برگردد و معاونت قوام السلطنه را در وزارت ماليه در كابينة وثوق ، برادر قوام ، بر عهده بگيرد . او به اصرار مادرش و خود قوام كه از خويشاوندان پدري او بود و زماني هم با هم دوست بودند اين مقام را پذيرفت . در اين زمان بود كه دريافت قوام در انجام وظايفش تنبل و راحت طلب و اهمال كار است .

درشت ترين پندي كه مصدق از دوران تصدي معاونت وزير ماليه گرفت زماني بود كه تلاش كرد در اين وزارتخانه « دزدها را بگيرد » ، او بر حسب اتفاق شبكه اي از كلاهبرداران را كشف كرد كه از كارمندان بلند پايه وزارتخانه بودند و توانست مستوفي را كه باز رئيس الوزرا شده بود علي رغم ميلش قانع كند تا به او اجازة ادامة تحقيقات رسمي را بدهد . قضيه ماهها به طول انجاميد و مخالفان انواع ترفندهاي بي شرمانه از جمله « تكفير » - را براي بازداشتن او از تعقيب بي امان متخلفان به كار گرفتند . اما او حاضر به مصالحه نبود و سرانجام كميسيون تحقيقي كه از سوي دولت تعيين شده بود دو نفر از مديران و دو نفر از روساي ادارات را محكوم كرد. اما خود مصدق هم بي نصيب نماند. متهمان به مصدق اتهام تخطي از مقررات تشكيلاتي زدندواو نيز به جريمه نقدي محكوم شد. وقتي از يكي از اعضاي كميسيون سؤال شده بود كه چرا خود مصدق هم جريمه شد, در جواب گفته بود:«ازاين جهت كه دزد گرفته بود». اين ماجرا براي تاريخنگاران حائز اهميتي ديگر هم هست: اين واقعه نخستين گواه مهم و صريح سازش ناپذيري مصدق در مسائل اصولي است. سرانجام هم بر سر همين ماجرا مقامش را از دست داد.

كودتاي 1299 و پس از آن

واقعه اي كه در بالا گفتيم در فروردين 1300, چند هفته پس از كودتاي اسفند1299 به سر دمداري سيد ضياء و رضاخان رخ داد. هويت طراحان كودتاي 1299 معمايي است كه هنوز به طور قطع حل نشده است. شكي نيست كه افسران ارتش انگليس-بويژه اسمايث و آيرونسايد-در تدارك آن نقش داشته اند. در ضمن اين وسوسه هم وجود دارد  كه كودتا را تاوان شكست كرزن در قرارداد 1919 تلقي كنيم,‌ بويژه آنكه كولچاك و دنيكين نيز در اين زمان در جنگ داخلي روسيه از لنين و تروتسكي شكست خورده بودند. اما در اسناد موجود دولت بريتانيا مدركي در تأييد اين گمان وجود ندارد. از سوي ديگر, درايران اسناد كافي دال بر دخالت اسمارت و هاوارد, اعضاي هيئت نمايندگي انگليس در تهران, در سازماندهي كودتا وجود دارد, گرچه از نورمن, وزير مختار انگليس, در اين اسناد نامي برده نشده است. نامه اي كه ژنرال ديكسون(عضو هيئت نمايندگي نظامي انگليس) براي يكي از اعضاي سفارت آمريكا در تهران نوشته شده است(مورخ 6ژوئن1921)اين را تأييد مي كند. او نوشته است كه كلنل اسمايث نزد او «اذعان كرده» كه مسئول تدارك نظامي كودتا بوده است:«در ضمن برايم گفت كه اين كار را با هيئت نمايندگي انگلستان در تهران انجام داده است. حرفي از دخالت آقاي نورمن نزد اما گفت كه اسمارت در اين ماجرا دست داشته است. بنده بشخصه فكر مي كنم كه اسمارت, هيگ و شركا بدون اينكه نورمن را در جريان بگذارند, دست به اين كار زده اند». فرماندهي كودتا را رضاخان فرمانده هنگ قزاق برعهده داشت كه هنگ را از قزوين به طرف تهران حركت داد. روز قبل از ورود به تهران,‌سيد ضياء 2هزار تومان به رضا خان داده بود و 20 هزار تومان هم بين افراد تحت فرماندهي او كه بالغ بر 20 هزار نفر بودند پخش كرد. هيچ ايراني نمي توانست در آن زمان چنين مبلغ گزافي را در مدتي موتاه تهيه كند.

اپوزيسيون وانزوا1320-1303

مصدق در اين وقت براي اولين بار وارد مجلس شد. گذشت زمان نشان داد كه موقعيت بيش از هر موقعيت ديگري با خلق و خوي او هماهنگي دارد چرا كه سخنوري چيره دست بود كه تعهد نسبت به اهداف رابا صراحتي غير معمول در هم مي آميخت, ودر شيوه كلامش بيان رسمي محترمانه با طنز و ظرافتي خاص همراه بود.

زمانه پرآشوبي بود, سلطنت قاجار محبوبيتي نداشت. بابت عقب ماندگي فعلي كشور واشتباهات و حماقتهاي شاهان پيشين قاجار حكام فعلي را سرزنش مي كردند.شاه ضعيف بود وترجيح مي داد دست كم براي فرار از مشكلات در جنوب فرانسه, به سر برد. وليعهد بيش از شاه به كار سياست توجه داشت, اما اهل اصلاح طلبي نبود و روز به روز منزوي تر مي شد. دستگاه كهنه فاسد وچندپاره بود ودر آن از نوآوري وافكار تازه خبري نبود. ارتش, كارمندان ارشد دولت, نويسندگان,شعرا وروشنفكران, همگي با تعصبي انقلابي درپي تغيير وتجدد بودند؛ اين ميهن پرستان رمانتيك به طيفهاي مختلف جناح راست يا چپ تعلق داشتند. هيئت حاكمه مذهبي از هر نوع نوآوري هراس داشت زيرا مي انديشيد كه به اين ترتيب اسلام به خطر مي افتد وپايه قدرت آنان تضعيف مي شود. بين اين دو سر طيف گروهي از آزاديخواهان هوادار قانون اساسي هم بودند كه باز به دو دسته تقسيم مي شدند.

دسته اول پيروان سيد حسن مدرس در مجلس بودند‏, از قبيل بهار, آشتياني , كازروني, فيروزآبادي, حائري زاده وغيره. آنها در شهرها پايگاههاي قابل توجه داشتندو از سال 1301 سياسيت رو در رويي با رضا خان را اتخاذ كرده بودند. مدرس ناطقي بودزبردست و از علماي بادانش و فقهاي معتبر بود؛‌سياستمداري بود بي باك, مطمئن به نقس و در نتيجه با صراحت لهجه و اغلب بي ملاحظه كه چون اغلب سياستمداران در انتخاب وسيله رسيدن به اهدافش چندان سختگير نبود, گرچه هرگز حاضر نبود برسر اهدافش با كسي مصالحه كند. در نتيجه از هيئت حاكمه مذهبي نيز جدا بود, با مقداري تجدد و تغيير اجتماعي مخالفتي نداشت و دفاع از آزاديهاي  اساسي و نيز حكومت مشروطه را بي اهميت تر ازحفظ ايمان مذهبي نمي دانست.

درگروه دوم سياستمداران دمكرات و محبوب وفسادناپذير و بسيار پايبند به اصول (ودر نتيجه نسبتا ناتوان) وآدب دان با ذهنيت مدرن (گرچه نه ضد سنت) جاي داشتند, مثل مستوفي, مشير, مؤتمن الملك, دولت آبادي, تقي زاده, مصدق و امثالهم. آنها هم هوش و توان ولياقت ملي گرايي ظاهري رضاخان را-در دوره كوتاه اما حساس4-1301- قدر مي نهادند و هم نگران او جگيري روشهاي مستبدانه او بودند. اين دسته حاضر بودند بيشترين قدرت ممكن از لحاظ قانون اساسي را به او تفويض كنند به شرط آن كه روشهاي مطلقه و خودرأيي اش را كنار بگذارد. خود مصدق-محترمترين دكتر حقوق جديد آن زمان-به مجلس ونيز وليعهد اظهار داشت كه رضا خان, در مقام رئيس الئوزا, حق دارد كه عملا(ونه به صورت تشريفاتي)فرماندهي كل قوا را بر عهده بگيرد. به اين ترتيب در مجلس به اين گروه عنوان منفردين داده شد.

سقوط رضا شاه

ريشه هاي سقوط رضا شاه را بايد در موفقيتش در تثبيت خود به عنوان حاكمي مستبد و مطلق العنان پيدا كرد . چرا كه او با اين كار توانست تمام طبقات و گروههاي اجتماعي ، مالكان ، تجار ، علما و جامعة مذهبي ، سنت گرايان و نيز افراد متجدد و تحصيلكرده و غيره را به دشمن شخصي خود بدل كند و راه دستيابي خود را به اطلاعات و توصيه هاي افراد مستقل مسدود سازد . وضع او با وضعيت پسرش محمدرضا شباهت بسيار دارد ، چرا كه شكست او هم ، به رغم افسانه هاي موجود ، منشا خارجي نداشت .

رضا خان نخستين اوجگيري قدرت خود را مديون كودتاي 1299 بود كه پاره اي از نمايندگان انگليس در ايران در تكوين آن دخالت داشتند . اما از همان آغاز ، چنانچه آرميتاژ اسميت صراحتاً در گزارش خود به وزارت خارجه در همان سال 1302 نوشته است ، از « دولت اعليحضرت پادشاه بريتانيا » نفرت داشت . در واقع خود رضاخان در سال 1303 براي مصدق ، دولت آبادي و ساير نمايندگان منفرد لاف زده بود كه مرا انگليسيان سر كار آورده اند نه فقط احساسات ملي گرايانة او سبب مي شد كه از نفوذ غير عادي انگليس در كشور ناخشنود باشد ، بلكه اين با روحية او نيز كه مي خواست در حوزة قدرتش حاكمي بلامنازع باشد سازگار نبود . علاوه بر اين ، مسئلة افزايش حق امتياز نفت ايران هم بود كه رضاه شاه هم به خاطر منافع شخصي و هم براي جامة عمل پوشاندن به آرزوهاي دور و درازش برا كشور بيش از پيش به آن محتاج بود .

اشغال كشور به دست نيروهاي بيگانه

رضا شاه تقريباً يك ماه پس از ورود قواي متفقين به ايران كشور را ترك كرد . در خاطرات ارزشمند عباسقلي گلشائيان ، كه به تازگي در دسترس قرار گرفته است ، مي توان گزارش روز به روز از جلسات كابينه در حضور شاه و رخدادهاي مهم ديگر را مطالعه كرد . در ابتدا شاه و هيئت دولت كوشيدند متفقين را از بابت ايران مطمئن كنند به اين اميد كه جلو هجوم آنان را به كشور بگيرند . بعد تلاش كردند تا راه حلي بيابند كه مستلزم كناره گيري شاه از سلطنت نباشد  . سپس وقتي گزارش رسيد كه نيروهاي شوروي به نزديكي كرج ( چهل و دو كيلومتري غرب تهران ) رسيده اند ، شاه به فكر افتاد كه به طرف جنوب و به اصفهان برود ، اما فروغي و مشاوران ديگر او را از اين كار بازداشتند . به مجلس گفته شده بود كه از كلية اختيارات قانوني خود استفاده كند ، اما به محض آنكه چنين كرد ، شاه در ملاء عام به شدت رئيس مجلس را مورد حمله قرار داد . ابتدا مردم بهتزده شدند ، سپس به خشم آمدند و طغيان كردند . بعد خبر رسيد كه قواي شوروي به طرف تهران پيشروي مي كنند . شاه از فروغي ( كه در اين ميان رياست دولت را بر عهده گرفته بود ) پرسيد كه چه بايد كرد و فروغي هم به او گفت كه به نفع وليعهد از سلطنت كناره بگيرد . به نقل از فروغي او اين كار را با شهامت و وقار تمام انجام داد .

هدف اصلي متفقين از اشغال ايران پيشگيري از افتادن كشور ( و منطقه ) به دست نيروهاي طرفدار آلمان در داخل و يا خارج بود . اما با اين كار در عين حال مطمئن مي شدند كه جريان نفت از خليج فارس به انگلستان قطع نمي شود و ملزومات مورد نياز هم ، عمدتاً از طريق راه آهن سراسري ايران ، به اتحاد شوروي مي رسد .

حزب توده

حزب توده كمي پس از كناره گيري رضا شاه از سلطنت ، با تاييد ضمني نيروهاي اشغالگر تشكيل شد . اما ادعاي برخي ، از جمله شاه ، مبني بر ينكه تشكيل اين حزب نتيجة توطئه مشترك روس و انگليس بوده است صحت ندارد . شكي نيست كه در نخستين سالهاي اشغال ، هيچ حزب سياسي مهمي نمي توانست بر خلاف خواستة صريح يكي از دو نيروي اشغالگر دوام بياورد ، اما نيروهاي سياسي تشكيل دهندة حزب توده در آن زمان موجود بود و اتحاد انگلستان و شوروي تضمين مي كرد كه اين نيروها پا را از محدودة معيني بيرون نگذارند . علاوه بر اين ، مقامات شوروي به عناصر ماركسيست حزب مي گفتند كه تشكيلاتي كمونيستي ، حتي ماركسيستي ، مورد حمايت آنان قرار نخواهد گرفت . اين موضوع بخشي از ديدگاه بسيا رمحتاطانة استالين نسبت به اتحاد جديد شوروي با ايالات متحد و انگلستان بود كه حتي به انحلال كمينترن انجاميد و سبب شد كه شوروي به احزاب كمونيست نيرومندي چون احزاب كمونيست فرانسه ، ايتاليا و يوگسلاوي رهنمود دهد كه در همه موارد با نيروهاي دمكراتيك و يا ضد نازي صميمانه همكاري كنند .

به اين ترتيب حزب توده ، در زمان تشكيل ، جبهه اي ملي يا دمكراتيك بود . بنيانگذار و رهبر تشريفاتي آن ، سليمان ميرزا اسكندري را دمكرات كهنه كاري كه بعداً سوسياليست شده بود . نمي شد كمونيستي از نسل جديد دانست . رهبري حزب تا سال 1326 مختلط بود ، هر چند عناصر ماركسيست و كمونيست در آن سلطة كامل داشتند ، و يكي از دلايل اين امر خاطرة قهرماني اعضاي پنجاه و سه نفر در ذهن جوانان و روشنفكران بود . كادرهاي اوليه آن را تعداد زيادي از مردان ( و معدودي زنان ) تحصيلكرده و روشنفكر تشكيل مي دادند كه تقريباً همگي كمتر از چهل سال سن داشتند و بسياري از آنان تا سال 1328 حزب را ترك كردند در برنامة سياسي آن چارچوب دمكراتيك وسيعي ترسيم شده بود كه در آن ضمن ابراز وفاداري به قانون اساسي و سلطنت مشروطه ، تاكيد شده بود كه اين حزب ائتلافي است جامع از طبقات مختلف اجتماعي ، و خواستار اصلاحات اداري و سياسي و نيز اجتماعي است .

قرارداد الحاقي و جبهة ملي

دولت قوام در آذر ماه 1326 سقوط كردم ، و مجلس در « راي تمايل » خود براي انتخاب نخست وزير جديد ، ابراهيم حكيمي ( حكيم الملك ) را با 54 رأي در برابر 53 رأي كه به دكتر مصدق داده شده بود به نخست وزيري برگزيد ، هر چند كه مصدق هنوز در احمد آباد بود و براي احراز  نامزدي اين مقام هيچ فعاليتي نكره بود . حكيمي چندان محبوبيتي نداشت ، اما تعداد دشمنان واقعيش در ميان مردم اندك بود ، و آرايي كه به نفع او داده شد ( و نيز آرايي كه به مصدق دادند ) نشان مي داد كه مجلس پس از قوام و واقعة آذربايجان به طور كلي روحية آشتي جويانه اي دارد . اما شرايط چنان بود كه حكيمي ميانه رو اما ناتوان نتوانست براي مدتي طولاني دوام بياورد ؛ به خصوص شاه چندان علاقه اي نداشت كه او نخست وزير بشود ، و خواهرش شاهزاده اشرف 28 ساله سخت مايل بود كه عبدالحسين هژير را به اين مقام برساند .

ارزيابي دكتر قاسم غني از وضعيت سياسي كشور و بويژه وضع اسفبار شاه و دربار و دستگاه سياسي در آن زمان بسيار خواندني و جذاب است . اين ارزيابي را در يادداشتهاي روزانة او در فاصلة آذر تا دي ماه 1327 مي خوانيم . او نوشته است كه دور شاه را افرادي گرفته اند كه همگيشان بدنيستند اما بيشترشان براي او يا كشور دل نمي سوزانند . ارتباط شاه با آنها و پشتيباني از منافعشان سبب كاهش محبوبيت او در ميان مردم شده است . « در كسان خانواده سلطنت ، اشرف پهلوي همه كاره است . او نفوذ غريبي در برادر تاجدار خود دارد . » و در اصل فشارهاي او سبب انتصاب هژير به مقام نخست وزيري شد .

غني در ادامه مي گويد كه هژير هر چه در توان داشت انجام دارد تا كابينة حكيمي را ( خود از وزرايش بود ) در خرداد 1327 ساقط كند و به رياست دولت برسد . تسليم خواسته هاي هر نمايندة فاسدي در مجلس شده بود و به آنها وعده هايي داده بود كه قادر به وفا كردنشان نبود . « با همة اهتمامي كه { كه توسط شاهزاده اشرف ؟ } به عمل آمد ، با همان وكلاي فاسد ( اكثريت عظيم آنها ) هم نتوانست كار كند و استعفا داد . »

ايرانيها به طور كلي مردم خوبي هستند ولي طبقة حاكمة آن ، مخصوصاً آنهايي كه از نظر شغل رسمي نوكر دولت اند ، مردماني نوعا فاسد و دزد و حقه باز و شيادند . از وزير و معاون و مدير بگيريم تا وكيل و روزنامه نويس و آنهايي كه در حاشية آنها هستند . و اين جماعت معدود ، ملت ايران را بد نام و رسوا ساخته اند .

قرار بود كه كابينة عبدالحسين هژير مدتي بر سر كار باشد ، اما او در ميان افراد با نفوذ دشمنان بسيار داشت و دخالت اشرف در انتصاب او هم كمكي به تثبيت كابينه اش نكرد در واقع متوسل شدن اشرف به هر وسيلة ممكن براي نگه داشتن او بر مسند قدرت به ضرر او تمام شد نه به سودش .

در آبان سال 27 هژير ناگهان استعفا داد ، با آنكه تازه مجلس با اكثريتي چشمگير در پايان يك استيضاح ، به او رأي اعتماد داده بود . كم و بيش با اطمينان مي توان گفت كه علت استعفاي هژير رسيدن به تفاهمي جديد با شركت نفت انگليس و ايران بود قدرتهاي داخلي و خارجي آن روز ترجيح مي دادند كه محمد ساعد عهده دار اين مسئله حساس شود چرا كه هم بسيار زيرك بود و هم در دستگاه سياسي و مذهبي آن روز موافقان بيشتري داشت . اين دولتمرد سالخورده و نخست وزير سابق ، محافظه كاري ميانه رو و ديپلماتي قابل بود كه او را متمايل به سياست انگليس مي دانستند ، اما البته نه به اندازة هژير ، عباسقلي گلشائيان ( يكي از بركشيدگان با هوش علي اكبر داور ) وزير دارايي شد و مذاكره براي تجديد نظر در قرار داد نفت 1933 بر عهده اش قرار گرفت . حاصل اين مذاكرات قرار داد الحاقي مشهور گس گلشائيان بود كه هرگز از تصويب مجلس نگذشت .


مصدق و جبهة ملي سوم

در بهمن ماه 41 ، اندكي پس از رفراندوم شاه ، بسياري از سران جبهة ملي ( و نيز تعداد زيادي از دانشجويان و ساير عناصر فعال ) به زندان افتادند . در اسفند ماه ، ملكي نامة‌مشهورش را به مصدق نوشت . در بعدالتحريري كه به نامه اضافه كرده بود نوشته بود كه پنج ماه پيشتر شروع به نوشتن آن كرده ، يعني درست همان وقت كه تقاضاي گذرنامه براي سفر استعلاجي كرده بود . اما كار گرفتن گذرنامه ماهها به طول انجاميد و در اين فاصله سران جبهة ملي به زندان افتادند . او ابراز ناراحتي كرده بود كه نامه را ( كه از جمله حاوي انتقاداتي از رهبري جبهه بود ) زماني مي فرستد كه آنان در زندان به سر مي برند ، اما مسئله برايش از لحاظ سياسي چنان اهميتي دارد كه نمي تواند به دلايل عاطفي از آن صرف نظر كند .

در آغاز نامه مي گويد كه حال كه كشور را براي چند ماه ترك مي كند ، « سخت اين احتياج عميق قلبي را احساس مي كنم كه شمه اي از آنچه بر نهضت ملي ايران پس از كودتاي 28 مرداد 1332 گذشته است ... گزارش دهم » . بخش زيادي از نامه به تشريح فعاليتهاي نيروي سوم ( پس از كودتا ) و جامعة سوسياليستها اختصاص يافته ، اما حاوي نقد كارنامة جبهة ملي دوم نيز هست :

نتيجة تمام اين ندانم كاريها و اشتباهات حيرت انگيز سران جبهة ملي به آنجا انجاميد كه همه از چند و چون آن آگاه اند . بدين معنا كه جبهة ملي اين دور مبارزه را باخت ، و هيئت حاكمه موفق شد كه در شرايط كنوني دهقانان را ( دست كم براي مدتي ) بفريبد ، روابط خود را با دولت شوروي بهبود بخشد و پرزيدنت كندي را سر انجام متقاعد سازد كه موقعيت رژيم حاكم را تبريك بگويد و رهبري بلامنازع شاه را تصديق كند .

در سال 39 « كه رژيم حاكم ضعيف بود و در مقابل اوضاع و احوال بين المللي و محلي خود را ضعيف حس مي كرد » ، شاه اسدالله علم را سه بار به سراغ ملكي فرستاده بود و طي ساعتها گفتگو سعي كرد او را متقاعد سازد كه با شاه به طور خصوصي ملاقات كند . ملاقات « پس از تصويب هيئت اجرائية سازمانمان و مشورت مستقيم با آقايان صديقي و سنجابي » صورت گرفت . شاه گفته بود كه حاضر است صالح يا يكي ديگر از سران جبهه نخست وزير شود ، به شرطي كه جبهه موضع خود را نسبت به قانون اساسي و حزب توه روشن كند . ملكي موضوع را به اطلاع آنان رسانده بود . اما آنها از هر گونه اقدام يخودداري كردند .

مرگ مصدق

يك ماه پيش از يورش رژيم به جبهة ملي سوم ، خانم ضياء السلطنه همسر مصدق درگذشت و فقدان همدم همة عمر در دورة افول زندگي خود او برايش اندوهي تحمل ناپذير به بار آورد . او در پاسخ كوتاهش به نامة تسليت يكي از دوستداران نوشت كه اين ضايعه براي او بويژه از اين رود دردناك است كه همسرش بيش از 64 سال « با همه چيز من ساخت » ، و پس از مادرش تنها اميد زندگاني او بود . او اميد داشت كه زودتر از همسرش از اين جهان رخت بركشد ، و اكنون نيز دعا مي كند كه خداوند هر چه زودتر او را نيز ببرد و از اين « زندگي رقتبار » خلاص كند .

برخي از نزديكترين ياران پيشينش به او پشت كرده بودند ، نهضت بار ديگر شكست خورده بود ، رهبران و فعالانش پشت ميله هاي زندان يا دادگاهها بودند ، ارتباط سياسيش قطع شده بود ، فشارها و تضييقات رژيم افزايش يافته بود و اميدي هم به آينده نمي رفت . در روز 4 فروردين 45 در پاسخ تبريك عيد يكي از دوستدارانش چنين نوشت :

به طور اختصار عرض مي كنم كه زندگي متجاوز از 12 سال در دو زندان يعني در لشكر 2 زرهي و اكنون در احمد آباد حالي برايم باقي نگذاشته و از خداوند درخواست مرگ مي كنم كه از اين زندگي رقتبار خلاص و آسوده شوم .


« شرح مختصري از زندگي و خاطرات مصدق »

تحصيلات من در ايران :

ارتباط بي اثرم با بعضي از مخالفين امين السلطان اتابك اعظم سبب شده بود كه نسبت به من متغير و بي لطف شود و شكايات يكي از ارباب رجوع كه حقوقي در حقش برقرار شده بود و از تاديه رسوم معمول خودداري مي كرد سبب شود آنچه در دل داشت اظهار كند و بخواهد مرا از كار بر كنار كند . ولي نكرد از آن به بعد از معاشرت با اشخاص خودداري كردم و در خانه منزوي شدم و چون از بيكاري به من بد مي گذشت و مدرسه سياسي هم در آن ايام تازه داير شده بود مي خواستم تحصيل كنم ولي چون مشغول بكار بودم نمي توانستم برنامه خود را با مدرسه تنظيم كنم .

ايامي را كه با استادان گرامي محمد علي كاشاني بغايدي رهنما ميرزا خان قريب در مدرسة آلماني گذراندم خود را مرهون الطافشان مي دانم .

در مارس 1909 وارد پاريس شدم چون اولين مسافرتم به اروپا بود با دكتر معتمد كه طبيب خانوادة ما بود و چند سال در پاريس اقامت داشت ملاقات كردم و در يكي از مدرسة پاريس ثبت نام نمودم در اين وقت با يكي از دانشجويان قسمت علوم مالي آشنا شدم او مرا در اي امر تشويق مي كرد صبحها مرتباً به مدرسه مي رفتم و عصرها هم در خانه با او كار مي كردم ديدم او شخصي بسيار باهوش است و مي تواند از عهدة كارها بر آيد دولت بيش از 2 سال به من مخارج تحصيل نمي داد . و بعد از آن به تهران بازگشتم . و بعد از آن به من به عنوان يك استاد در مدرسه اي دعوت شد اولين روز ورودم به مدرسه مدير كيف مرا ديد و پرسيد محتويات آن چيست كه آنقدر ضخيم شده گفتم كاريست كه براي تدريس يكسال تهيه نموده ام و در هفته بيش از 2 ساعت درس نداشتم ام در اين فكر بودم كه باز براي مطالعه موضوعي را انتخاب كنم كه خبر القاي « كاپيتولاسيون » در تركيه منتشر گرديد و اين واژه خارجي تازه به گوش مردم مي رسد سبب شده بود هر كسي سئوال كند موضوع چيست و چرا تركيه آن را القاء كرده است و براي همين رساله اي تحت عنوان « كاپيتولاسيون و ايران » متنشر كردم . و بعد از آن رساله اي به نام « شركت سهامي در اروپا » منتشر نمودند .

عضويت من در حزب اعتدال :

مجلس سوم مرا به عضويت يكي از انجمن هاي فرعي كه در مسجد سراج الملك واقع در خيابان برق تشكيل ميشد انتخاب نمود در اين انجمن با علامه دهخدا آشنا شدم و همكاري صميمانه اي كه بين ما پديد آمده بود يكي روزها از من دعوت كرد كه به خانة حاج ميرزا علي محمد دولت آبادي بروم و از من خواست كه عضويت حزب اعتدال را بپذيرم و چون سكوت كردم قرآن آوردند و سوگند ياد نمودند .

عضويت من در كميسيون تطبيق حوالجات :

اين كميسيون يكي از تشكيلات مركزي آن وزارت و مركب از 5 عضو بود و مجلس شوراي ملي مي بايست انتخاب كند و تشكيل گردد و من با عضويت آن انتخاب شدم و يكي از وظايفش اين بود به درخواست پولي كه هر وزارتخانه مي فرستاد رسيدگي كند و آن را تصديق نمايد و وزير ماليه امضاء نموده و خزانه وجه آن را بپردازد . چهارده ماه در معاونت وزارت ماليه بودم و بعد از آن به عضويت دموكرات ضد تشكيل در آمدم و براي بار سوم به اروپا رفتم و از طريق بوشهر به ايران بازگشتم .

انتصابم به ايالت فارس :

ورودم به شيراز تصادف نمود با نا امني هايي كه در بعضي از نقاط فارس مخصوصاً خط آباده شيراز بروز كرده ، فرمانفرما هم استعفا داده بود و دولت اين مأموريت را به هر شخص تكليف مي نمود چون براي برقراري امنيت پول و استعداد مي خواست والي فارس هنوز تعيين نشده بود .

نه مردم مي خواستند كسي به فارس برود كه از رويه ولات سابق پيروي كند نه سياست خارجي مي خواست در آن وقت كه تبليغات كمونيستي رو به شدت مي گذاشت مردم ناراضي شوند . منتقدين هم كه مي دانستند هر كس از تهران اعزام شود به ضرر عموم تمام خواهد شد از تمام طبقات و احزاب و دستجات به تلگرافخانه رفتند و انتصاب مرا با آن ايالت از نخست وزير پيرنيا مشير الدوله در خواست كردند او به من تلگراف نمود شرايط خود را براي تصدي اين خدمت پيشنهاد كنم . سپس به خانه مؤيد الملك آمدند و با من وارد مذاكره شوند .

وقايعي كه سبب شد من كار كنم :

در روز ششم ارديبهشت كه به خانة من آمده بودند و مي خواستند موضوعي را با من مشورت كنند چون قبل از اين ملاقت من در كميسيون تحت مجلس شوراي ملي بودم كه طرح نه ماده اي جمعي از نمايندگان كه براي ملي شدن صنعت نفت تنظيم شده بود و به تصويب رسيد نظر اتخاذ رأي بدين طريق بر خلاف سابقه بود طبق پيشنهاد خود من جلسه رسمي مجلس و بدون تماشاچي تشكيل گرديد و نمايندگان رأي خود را به طور مخفي دادند عده اي ورقة سفيد دادند ولي من اكثريت رأي را داشتم و من به تحت وزيري انتخاب شدم .

روزي كه من متصدي وزارت خارجه شدم آبادان از دست رفته بود و نفوذ ما در خاورميانه رو به تنزل گذاشته بود قبل از هر چيز بايد خود را متوجه كار نفت نمايم كه منشاء اين اختلاف بود .

براي پيشرفت با وزير خارجه آمريكا وارد مذاكره شدم و پنج جلسه در آنجا تشكيل گرديد موضوع مذاكرات اين بود كه مصدق را كمك بكنند و يك دولت شايسته اي در ايران برقرار نمايند يا كمك نكنند و او را به حال خود گذارند عقيدة دولت آمريكا اين بود اگر به او كمك نكنند وضعيت ايران متزلزل خواهد شد و من مخالف اين نظريه بودم .

روز نه اسفند آقاي حسين علاء وزير دربار به خانة من آمد و راجب حركت شاه كه سري بود با من مذاكره كرد و قرار شد ساعت 2 بعد از ظهر به حضور شاه بروم و اهميت موضوع در اين بود اگر 2 بعد از ظهر مي رفتم جمعيت براي از بين بردن من مقابل كاخ جمع شده بودند از خانه خارج نشوم تا آنها متفرق شدند موقع تشرف علياء حضرت ملكه ثريا حضور داشتند كه پيشخدمت پاكتي آورد به من داد توي آن نوشته بودند كه من بايد فوري با سفير آمريكا ملاقات كنم وقتي از كاخ بيرون آمدم صداي فرياد جمعيت در خيابان مرا متوجه نمود كه از در ديگر خارج شوم .

روز شنبه نه اسفند 1331 مصدق به شاه توصيه كرد كه موقتاً از كشور خارج شود تا حدي از حيله و دسايس دور باشد شاه موافقت كرد .

هنوز من سفير آمريكا براي ترسيم نقشه هاي گوناگون و سقوط دولت من به خارج رفته بود و عصر روز 27 مرداد در تهران با مصدق ديدار نمود مي خواست بگويد داخل اين توطئه نيست و ضمن مذاكرات گفت روز قبل كه وارد تهران شدم به مجسمة شاه فقيد توهين شده است و من با اين كار مخالفم اكنون كه هشت سال از آن موضوع مي گذرد من در اين قلعة بي جهت و بي دليل محبوسم كه سه سال در زندان لشكر دو زرهي به سر برده ام و بعد به احمد آباد تبعيد شدم .

در آخرين جلسه دادگاه نظامي از وزارت دربار شاهنشاهي نامه اي خطاب به رياست دادگاه رسيد به اين شرح بود : به فرمودة اعليحضرت همايوني شاهنشاه بپاس خواست آقاي دكتر محمد مصدق در سال اول نخست وزيري خود در امر ملي شدن صنعت نفت كه خواسته عموم ملّت ايران و مورد تاييد ذات ملوكانه بوده و ميباشد آنچه نسبت بمعظم له گذشته است صرف نظر فرمودند .

1ـ ملي شدن صنعت نفت كه در 29 اسفند 1329 صورت گرفت تصويب اين قانون از مجلس گذشت .

2ـ و ملي شدن صنعت نفت قطعي شد .

3ـ خلع يد از شركت سابق نفت كه در 29 خرداد 30 به عمل آمد .

4ـ خروج كارشناسان انگليس از معادن نفت جنوب

5ـ پيشرفت دولت ايران در شوراي امنيت

6ـ آزادي انتخابات كه اون هم نصيب ملّت شود كه سياست خارجي دخالت ننمايد

7ـ بستن قونسلگريهاي انگليس

8ـ نظر به اينكه شكايت دولت انگليس در شوراي امنيت به نتيجه نرسيد به ديوان بين المللي دادگستري مراجعه نمود

9ـ قطع روابط سياسي بود كه در 30 مهر ماه صورت گرفت

اكنون لازم است نتيجه مبارزه و فداكاري ملّت ايران را در اين قسمت از لايحه ي خود تجزيه و تحليل كنم يكي از روزهاي دوره ديكتاتوري مشير الدوله به ديدنم آمده بود و صحبت ما به كار نفت كشيد گفتند قرار داد (داري) را يكي از همكارانمان در مجلس پنجم القاء نمود و امتياز نفت براي مدت سي دو سال تمديد گرديد از نظر سياسي تمديد مدت سبب شد كه باز تا شصت سال ديگر ايران نتواند قدمي در راه آزادي و استقلال خود بردارد از نظر اقتصادي سال 1960 كه قرار داد منقضي مي شود تأسيسات نفت به دولت ايران تعلق مي گرفت و سپس تمام فوايد نفت متعلق به ايران بود و عايدات ما براي مدت سي و دو سال به جيب خارجي رفته است.

از آن به بعد من هميشه در اين صدد بودم كه مضرات تمديد را گوشزد كنم ولي اوضاع و احوال اجازه نمي داد و بدون هيچ دليلي روز پنجم تيرماه 1319 دستگير شدم و به بيرجند تبعيد گرديدم به خواهش پسرم از شاهنشاه فعلي مرا به احمد آباد آوردند وزير قطر شهرباني تهران بودم تا مستقيم به ايران آمدند و آزاد شدند و در انتخابات دوره چهارم انتخاب شدم و در مجلس انجام وظيفه نمودم و بلاخره روزي كه من و همفكرانم وارد مجلس شانزدهم شديم تا روزي كه ما را دستگير و تسليم دادگاه نظامي كردند غير از ملي شدن صنعت نفت كه موجب آزادي و استقلال ايران مي شد هيچ نظري نداشتيم.

مفهوم ملي كردن و اصول حقوقي مربوط به آن

در سال 1330 دولت ايران صنعت نفت را در سراسر كشور ملي اعلام نمود. اين عمل چون با القاي امتياز شركت نفت انگليس و ايران شروع شد مخالفت شديد شركت مزبور و دولت انگلستان و به طور كلي كارتل بين المللي نفت را برانگيخت و بحراني ايجاد نمود كه سه سال و نيم به طول انجاميد و بالاخره با عقد قرارداد كنسرسيوم پايان يافت.

تفاوت بين ملي كردن و مصادره اموال

اين تفاوت واضح است و احتياج به شرح و بسط ندارد. مصادره در مواقع ضرورت ملي از قبيل جنگ صورت مي گيرد. و عبارت است از گرفتن اموال منقول اشخاص معمولا مواد غذايي و وسايل حمل و نقل و نظاير آن يا اشغال اماكن به منظور تأمين احتياجات فوري دولت . اين اقدامات غالباً توام با پرداخت غرامت مي باشد ولي ممكن است پرداخت غرامت موكول به آينده شود.

از اعطاي امتياز داري تا القاي قرارداد شركت نفت انگليس و ايران

در سال 1280 شمسي (1901 ميلادي) مظفرالدين شاه قاجار امتياز تفحص و استخراج و حمل و نقل و فروش نفت و مواد مشتقه از آن را با اجازه انجام كليه عمليات مربوطه در سراسر كشور بجز پنج ايالت شمالي ( كه به علت مجاورت با روسيه مستثني شده بود) براي مدت شصت سال به ويليام دايسي (Wiliam Daycy) تبعه انگلستان واگذار نمود و امتياز گيرنده در مقابل متعهد گرديد كه در ظرف دو سال شركت يا شركتهايي براي بهره برداري از امتياز تأسيس كند.

شروع اجراي قانون ملي شدن صنعت نفت

پس از درگذشت سپهبد رزم آرا حسين علا در تاريخ 21 اسفند 1329 به نخست وزيري منصوب شد دولت علاطي يك ماه و نيم تصدي خود اقدام موثري در مسئله نفت نموده در تاريخ 23 اسفند سفير انگليس طي نامه اي خطاب به علا در رجوع اختلاف به داوري نمود ولي علا در جواب نامه مزبور ( به تاريخ 18 فروردين 1330) اظهار داشت كه چون مجلسين به اتفاق آراء تصميم به ملي نمودن صنعت نفت گرفته اند و كميسيون نفت مشغول تنظيم طرح اجرائي است دولت بايد منتظر نتيجه مطالعات كميسيون باشد در اين هنگام دولت انگلستان به منظور ايجاد هماهنگي بين روش خود و روش دولت آمريكا در مسئله نفت ايران تصميم گرفت هيئتي به واشنگتن بفرستد وزير خارجه انگلستان روز چهارده فروردين ضمن اعلام قصد خود در پارلمان اظهار نمود كه دولت كوشش خواهد كرد.

روش دولت آمريكا درباره ملي شدن صنعت نفت ايران

در تمام مدت بحران ملي شدن نفت ايران دولت آمريكا در جريان اختلاف بين ايران و انگلستان وارد بود و اول با وساطت و بعد با مداخله مستقيم در مذاكرات كوششهاي فراوان به منظور حل اختلاف به عمل آورد و كمكهاي مالي مختصري در حق ايران و مساعدتهاي بسيار مهمتر و مؤثرتري در حق شركت سابق مبذول داشت شرح اقدامات دولت آمريكا در تهيه مقدمات اعزام ميسيونهاي استوكس و بانك جهاني به ايران و تسليم دو پيشنهاد مشترك از طرف رئيس جمهور آمريكا و تحت وزير انگلستان به دولت ايران در فصلهاي بعد گفته خواهد شد آنچه در اين فصل مورد نظر است توضيح روش كلي و هدف اساسي سياست آمريكا دو مسئله نفت ايران مي باشد.

تطبيق پيشنهاد ها با اصول ملي شدن صنعت نفت

درباره مقررات قوانين ملي شدن صنعت نفت توضيحات كافي در فصل پنجم داده شد اينك چون مي خواهيم پيشنهادهاي پنجگانه اي را كه در دوره زمامداري دكتر مصدق مطرح گرديد خلاصه كنيم و مفاد آنها را با اصول ملي شدن مقايسه نماييم مقررات قوانين مزبور را اجمال به شرح زير يادآوري مي كنيم :

1ـ حاكم بودن اصل ملي شدن به كليه شئون صنعت نفت ايران

2ـ قرار گرفتن همه عمليات صنعت نفت در دست دولت ايران

3ـ مجاز بودن استفاده از كارشناسان خارجي به شرط قبول استخدام از طرف شركت ملي نفت

4ـ فروش نفت از طرف شركت ملي به مشتريهاي سابق و هر خريدار ديگر به نرخ عادلانه بين المللي

5ـ تعلق كليه درآمد فروش نفت و فرآورده هاي نفتي به دولت ايران

6ـ رسيدگي به مطالبات و دعاوي حقه شركت سابق و دعاوي و مطالبات متقابل دولت ايران توزيع 25 درصد از درآمد جاري فروش بعد از وضع هزينه ها به منظور پرداخت غرامت

وضع دوره دوم زمامداري دكتر مصدق

دوره دوم زمامداري دكتر مصدق بين دو جنبش عمومي يكي قيام عليه حكومت قوام و ديگري قيام عليه حكومت خود او به مدت سيزده ماه از دو مرداد 1331 تا 28 مرداد 1332 ادامه يافت در اين مدت چون اثري از اخذ نتيجه مثبت در كار نفت و به طور كلي در امور اقتصادي مشهود نگرديد و روابط خارجي ايران دچار تيرگي شده و روش دولت با محدود نمودن آزاديها و اصرار در تحصيل اختيار قانونگذاري موجب نگرانيهايي گرديد دولت دكتر مصدق رو به ضعف گذاشت رفته رفته علايم مخالفت با دولت دكتر مصدق چه در داخل مجلس شوراي ملي چه در خارج ظاهر شد.

معاملات نفت ايران در سالهاي بحراني ملي شدن نفت

شركت ملي نفت از روزي كه تأسيس شد درصدد برآمد كه معاملاتي براي صدور نفت به خارج انجام دهد هر چند قسمت اعظم تأسيسات نفت جنوب تعطيل شده بود ولي شركت ملي مي توانست با استفاده از وسايل خود و بدون كمك خارجي در حدود سالي هفت الي ده ميليون تن نفت استخراج و تصفيه كند و بنابراين براي پيدا كردن خريدار كوششهاي فراواني مي نمود البته شركت درانجام اين منظور از ابتدا با اشكالات زيادي رو به رو شد كه مهمترين آنها اقداماتي بود كه دولت انگلستان و شركت سابق براي جلوگيري از فروش نفت ايران در همه كشورها به عمل مي آوردند.

مذاكرات با كنسرسيوم

مذاكرات هيئت نمايندگي ايران يا نمايندگان كنسرسيوم در دو مرحله انجام يافت سخنگوي كنسرسيوم در مرحله اول (شانزده جلسه از 25 فروردين تا 28 ارديبهشت 1333) اورويل هاردن (orrille Harden) و در مرحله دوم (بيست و هفت جلسه از اول تير تا 11 مرداد 1333) هاوارد پيچ (Howard page) بودند كه هر دو از مديران شركت استاندارد نيوجرسي بودند. در تمام مدت مذاكره سخنگوي هيئت نمايندگي ايران دكتر علي اميني بود كه به موجب تصويب نامه مورخ 21 فروردين رياست هيئت را به عهده داشت. در فاصله بين جلسات مذاكره دو هيئت نمايندگي كميسيون فني مشترك هم كه اعضاي ايراني آن قبلاً معرفي شدند و نمايندگان كنسرسيون در آن اديسن (Addison) و موناهان (Monohan) و براور (Broawer) بودند تشكيل مي شد.

قرارداد فروش نفت و گاز

قانون اجازه مبادله قرارداد فروش نفت و گاز و طرز اداره عمليات آن روز 21 مهرماه 1333 در مجلس شوراي ملي با 113 رأي از 120 رأي و روز 6 آبان درمجلس سنا با 41 رأي از 49 رأي تصويب شد و فرمان همايوني راجع به اجراي آن روز 7 آبان صادر گرديد آنچه مربوط به مقدمات تنظيم مواد قرارداد و بحث درباره بعضي از مقررات آن بود در فصل قبل گفته شد در اين فصل فقط به توضيح مفاد قرارداد مي پردازيم متنهايي كه متضمن شرايط معامله ايران و كنسرسيوم مي باشد به شرح زير است :

الف) قرارداد كنسرسيوم يا قانون فروش نفت و گاز در دو قسمت يكي راجع به حقوق و وظايف طرفين معامله و ديگري راجع به غرامت شركت سابق

ب) بيست فقره نامه ضميمه قرارداد مربوط به موضوعهاي مختلف در توضيح مقررات قرارداد

ج) اساسنامه شركتهاي عامل

د) موافقت نامه هايي كه بين شركتهاي تشكيل دهند كنسرسيوم منعقد گرديد ولي منتشر نشده است ظاهراً اينها عبارتند از : موافقت نامه شركا، شركت نامه و اساسنامه شرك صاحبان سهام ، و سند قرارداد. وزير خارجه آمريكا از افشاي مفاد اين اسناد به كميته پارلماني آمريكا خودداري نمود و اظهار كرد كه به عقيده او اين كار در روابط خارجي آمريكا تأثير نامساعد خواهد داشت اساس قرارداد كنسرسيوم به طوري كه در مقدمه آن گفته شده است تقسيم عادلانه منافع حاصله از فروش نفت ايران است بين دولت ايران و شركتهاي امضاء كننده و فلسفه سهيم نمودن شركتها در منافع مزبور به شرحي كه در مقدمه قرارداد ذكر شده اين است كه شركتهاي عضو كنسرسيوم با وسايلي كه در اختيار دارند (تأسيسات مربوط به حمل و نقل و پالايش و فروش) و بازارهايي كه در سراسر جهان بر آن تسلط يافته اند مي توانند و تعهد مي كنند كه نفت ايران را به مقادير عمده براي مدت طولاني در بازارهاي جهان به فروش رسانيده و از اين راه نفع مشترك ملّت ايران و خود را تأمين كنند ضمناً به موجب همين مقدمه توافق شده است در اينكه به منظور تأمين توليد نفت و فرآورده ها به مقادير كافي اداره تأسيسات موضوع قرارداد از جمله پالايشگاه آبادان بر عهده شركتها خواهد بود.

تعيين و پرداخت غرامت شركت نفت انگليس و ايران

موضوع غرامت شركت نفت انگليس و ايران در صورتي كه ترتيب قابل قبولي بين دولت ايران و كنسرسيوم مقرر گردد. شركت مزبور غرامتي از بابت اموالي كه مورد استفاده كنسرسيوم قرار خواهد گرفت مطالبه نخواهد كرد و از بابت آينده هم يعني از بابت مدت بعد از تاريخ اجراي موافقت عمومي مطالبه اي نخواهد داشت وليكن موضوع ضرر و زيان وارده تا تاريخ اجراي توافق كنسرسيوم و همچنين بهاي منصفانه پالايشگاه كرمانشاه و معادن نفت نفت شاه و دستگاه پخش داخلي باقي خواهد ماند همچنين است موضوع دعاوي متقابل ايران دولت انگليس به دولت ايران اطمينان مي دهد كه آنچه مورد مطالبه قرار خواهد گرفت چه از حيث مهلت پرداخت چه از حيث مبلغ منصفانه خواهد بود تا از اين راه بار گراني بر اقتصاد ايران تحميل نشود. اصل پرداخت غرامت عادله مورد پشتيباني دولت انگلستان و دولت آمريكا و كليه اعضاي كنسرسيوم و ظاهراً مورد قبول خود دولت ايران نيز مي باشد دولت انگلستان و دولت آمريكا هر دو عقيده دارند كه بايد منتهاي كوشش به عمل آيد تا در اسرع اوقات راه حل صحيح و دوام پذيري پيدا شود بنابراين هر چند ممكن است چندين شق مختلف براي حصول توافق انتخاب نموده معذلك پيشنهاد مي شود كه طريق معمولي كه به وسيله آن مي توان از مطالعه تفصيلي در اطراف مطالبات و دعاوي متقابل احتراز نمود و مشاجرات طولاني را از بين برد اين است كه دولت انگلستان و دولت ايران روي يك مبلغ غرامت خالص توافق نمود. و يكبار براي هميشه به موضوع مورد اختلاف خاتمه دهند.

تأسيس شركت ملي نفت ايران و فعاليت آن در دوره بحراني ملي شدن نفت

شركت ملي نفت ايران عملاً با تصويب قانون نهم ارديبهشت 1330 به وجود آمد و تحت نظارت هيئت مختلط و هيئت مديره موقت شروع به كار نمود ولي قانونا تأسيس آن با تصويب اساسنامه مورخ 5آذر 1331 و برقراري اركان دايمي مقدر اساسنامه صورت پذيرفت. بي شك بزرگترين فايده ملي نمودن صنعت نفت بوجود آمدن شركت ملي نفت ايران و مجهز شدن آن براي تصدي كليه عمليات صنعت نفت بود و بديهي است كه ركن عمده اين تجهيز عبارت از تجربه به آموختن و كار كشته شدن كاركنان ايراني بود در دوره عمل شركت سابق هر چند اين كاركنان ناچار تجربه هايي حاصل مي كردند ولي سازمان واحدهاي فني طوري ترتيب داده شده كه ايرانيان هميشه تحت نظر و به دستور روساي خارجي كار مي كردند و كمتر مسئوليت مستقيم داشتند و مي توان گفت كه شركت مزبور حتي الامكان از گماشتنم ايرانيان به مشاغل عمده فني اجتناب مي كرد و منتهي سياست را به كار مي برد كه سررشته امور فني هميشه در دست خارجيها باشد حتي در امور غير صنعتي مانند تشكيلات طبي و حسابداري و بازرگاني و اداري نيز وضع از همين قرار بود بديهي است كه در اين وضع استعدادها چنانكه بايد به روي كار نمي آمدند و نمي توانستند ثمر كامل به بار آورند. ترديدي نيست كه بسياري از كاركنان ايراني كه در دستگاه خود شركت آموزش يافته و تجربه حاصل كرده بودند اگر راه ترقي موجب استحقاق برايشان باز بود مي توانستند از حيث معلومات و توانايي اداره امور صنعت نفت به درجاتي به مراتب بالاتر از آنكه عملاً نصيبشان گرديد برسند با ملي شدن صنعت نفت وضع  كاركنان ايراني بكلي تغيير كرد و فرصت احراز مسئوليت براي آنها به دست آمد البته نمي توان گفت كه وضع جديد بعد از تهي شدن تأسيسات از كارمندان خارجي بكلي خالي از عيب و نقص بود بر عكس به طوري كه ناچار در مواقع بحراني رخ مي دهد بين كاركنان ايراني يك سلسله اصطلاكها رقابتها شتابزدگي ها در رسيدن به مقامات بالا و زود رنجيها پيدا شد كه مشككلاتي به وجود آورد ولي قدر مسلم اين است كه با ملي شدن صنعت نفت ديگر سد و مانع مصنوعي در جلو كاربر ايرانيان وجود نداشت و اين خود قدمي بي اندازه مهم در راه تجهيز و تكامل سازمان شركت ملي نفت ايران بود در نتيجه باز شدن راه كسب تجربيات براي كاركنان ايراني و تفويض مسئوليت مستقيم در اجراي امور اعم از فني و اداري به آنها در مدتي نسبتاً كوتاه شركت ملي نفت ايران داراي كادري كاملاً مجهز و مجرب گرديد كه در هيچيك از كشورهاي نفت خيز در حال رشد وجود نداشت و شايد به استثناي ونزوئلا هنوز هم وجود نداشته باشد حتي ونزوئلا هم در ده سال پيش موقعي كه نسبتاً كارشناسان نفتي زيادي داشت براي تنظيم سازمان شركت ملي نفت خود از متخصصين شركت ملي نفت ايران كمك گرفت .


منابع

 

خاطرات و تالمات دكتر محمد مصدق با مقدمه دكتر غلامحسين مصدق به كوشش ايرج افشار

تاريخ جنبش ملي شدن صنعت نفت درايران ـ چاپ اول 1352 ، چاپ دوم 1353 ، شركت سهامي كتابهاي جيبي نوشته فؤاد روحاني

مصدق و مبارزه براي قدرت در ايران ـ دكتر محمد علي همايون كاتوزيان ـ ترجمه فرزانه طاهري ـ چاپ اول اسفند 1372 ،


 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 01 شهریور 1393 ساعت: 17:46 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگينامه آلبرت انشتين

بازديد: 401

 

زندگينامه آلبرت انشتين

 

- تولد :در تاريخ 24 اسفند سال 1258 هجري شمسي ,در شهر اولم آلمان Ulm
- نام پدر: هرمان انشتين (1226-1281 ه. ش/وي 55 سال روي اين سياره زيست)

- نام مادر: پائولين كخ (1237-1299ه.ش/وي 63 سال روي اين سياره زيست.)
- مادر انشتين 11 سال از شوهرش هرمان جوانتر بود و آلبرت هنگاميكه پدرش 32 ساله و مادرش 21 ساله بود بدنيا آمد.

- هرمان يك مهندس برق بود كه البته در كارهاي اقتصادي زياد وارد نبود.
- پائولين هم خانه دار بود و گهگاهي ويولن ي تدريس مي كرد.
1259 : در يك سالگي، انشتين به همراه خانواده مونيخ هجرت كرد.
1260: در دو سالگي، خواهرش ماجا (ماريا - مريم) بدنيا آمد. (او در سال 1330 هجري شمسي در سن 70 سالگي از دنيا رفت.)

1267 : به مدرسه ي لوئيت پولد مونيخ وارد شد. (در سن 9 سالگي)
1273: در حالي كه انشتين 15 ساله دانش آموز كلاس ششم بود، خانواده اش به ايتاليا هجرت كردند و انشتين در مدرسه ي شبانه روزي لوئيت پولد ماند.
1274 : انشتين 16 ساله به خانواده اش در پاويا ملحق شد و سپس به مدرسه ي كانتونال در شهر آرا واقع در سوئيس رفت.

1275: تابعيت آلماني اش را رسما انكار كرد. و تابعيت سوئيس را پذيرفت. در هفده سالگي از مدرسه ي شهر آرا ديپلم گرفت و سپس در مركز صنعتي فدرال ETH در شهر زوريخ در رشته ي رياضي و فيزيك ثبت نام كرد.
1279: پس از چهار سال در سن 21 سالگي از مركز صنعتي فدرال
ETH فارغ التحصيل شد و ديپلما گرفت.

1280: در سن 22 سالگي شهروند سوئيس شد.

1281: در سن 23 سالگي در مؤسسه اي كه امتياز ثبت اختراعات را ارائه مي كرد در شهر برن، استخدام شد. در اين سال پدرش در سن 54 سالگي درگذشت.

1282: در سن 24 سالگي با ميلوا ماريك (1254-1323/ وي 69 سال در اين سياره زندگي كرد) - كه 4 سال بزرگتر از انشتين بود- ازدواج كرد. در آن زمان ميلوا دختري 28 ساله بود. آنها دو پسر داشتند. هانس آلبرت (1283-1352/ وي 69 سال روي اين سياره زيست) كه مهندسي مكانيك شاخه ي هيدرولوژي خواند و در كارش موفق بود. و ادوارد (1289-1344/وي 55 سال روي اين سياره زيست) و دچار بيماري شيزوفرني علاج ناپذيري بود. آنها يك دختر هم داشتند بنام ليزرل (1281-نامعلوم؟) كه قبل از ازدواج آنها از مادر و پدر ديگري بدنيا آمده بود و آنها او را به فرزند خواندگي قبول كردند. سرنوشت او نا معلوم است.

1284: در سن 26 سالگي، در مجله ي Annalen derPhysik آلمان مقاله ي مربوط به كوانتومهاي نور و اثر فوتوالكتريك، مقاله ي مربوط به حركت براوني ذرات در نظريه ي اتمي ، مقاله ي نسبيت خاص، مقاله ي همساني انرژي و جرم، مقاله ي نظريه ي كوانتومي براي مواد حالت جامد در رابطه با گرماي ويژه و مقاله ي اصول نسبيت عام كه اذعان مي كرد كه گرانش همانند شتاب است، را بچاپ رساند.

1288: در سن 30 سالگي، در دانشگاه زوريخ دانشيار شد. كارهاي بيشتري روي نظريه ي كوانتومي كرد.

1290: در سن 32 سالگي، در دانشگاه كارل - فرديناند در شهر پراگ استاد كامل شد. خميدگي نور در نور ستاره ها را هنگام خورگرفت (خورشيد گرفتگي) پيش نيبني كرد. (هرچند كه مقداري كه پيش بيني كرد غلط بود.)
1291: در سن 33 سالگي، در
ETH (مركز صنعتي فدرال/ يعني همانجايي كه چهار سال درس خوانده بود و ديپلما گرفته بود) استاد كامل شد.
1293: در سن 35 سالگي، در دانشگاه برلين استا كامل شد. ميلوا و فرزندانش را ترك كرد. اين هنگامي بود كه جنگ جهاني اول شروع شد.
1294: در سن 36 سالگي، ”بيانيه اي به اروپائيان“ را با ديگران هم امضا شد كه طبق آن خود را از نظاميگري آلمان جدا مي دانست. مقاله ي معادلات نسبيت عام را بچاپ رساند.


1295: در سن 37 سالگي، كتابي در رابطه با نسبيت عام بچاپ رساند. رئيس انجمن فيزيك آلمان شد. تكانه ي كوانتاهاي نور را محاسبه كرد كه در سال 1296 مقاله اي با همين عنوان در رابطه با شبيه سازي گذار اتمي بچاپ رساند.


1296: در سن 38 سالگي، مدير مركز قيصر- ويلهلم آلمان شد، (مؤسسه اي كه تحقيقات آلمان را حمايت مي كند.) مقاله ي معادلات كيهانشناسي با ثابت كيهاني را بچاپ رساند وانبساط جهان را از معادلات فوق استخراج كرد.
1297: هنگامي كه 39 سال داشت، پايان جنگ جهاني اول و انقلاب در آلمان.
1298: در 40 سالگي، از ميلوا طلاق گرفت و با الزا انشتين لووتنتال(دختر خاله اش) (1255-1315/كه 60 سال روي اين سياره زندگي كرد) هنگامي كه او 43 سال داشت، ازدواج كرد. الزا از شوهر سابقش دو دختر داشت. اليزه (1276-1313/كه37 سال روي اين سياره زندگي كرد) و مارگوت (1278-1365/كه 77 سال روي اين سياره زندگي كرد). هنگام ازدواج مادر اين دو دختر با انشتين آنها به ترتيب 22 ساله و 20 ساله بودند. بنابر قانون اين دو دختر فاميلي انشتين را پس از ازدواج اخذ كردند. در اين سال خميدگي نوري در يك خور گرفت (خورشيدگرفتگي) مشاهده شد.

1299: همزمان با 41 سالگي، اذهان عمومي، با تحريك ضد يهودها، به نظريه ي نسبيت عام و انشتين تاختند. در اين سال مادرش در سن 63 سالگي در گذشت.
1300: در42 سالگي، اولين ديدارش از آمريكا.

1301: در 43 سالگي، كار بر روي نظريه ي ميدانهاي واحد. ديدار از كشورهاي خاور دور. برنده ي جايزه ي نوبل در فيزيك ”به پاس خدمات در فيزيك نظري و بويژه كشف قانونمندي اثر فوتو الكتريك.“

1303: در 45 سالگي، افتتاح مركز انشتين در برج انشتين در پوتزدام. چاپ مقاله ي نظريه ي بوز- انشتين (بوز فيزيكدان هنديست) در باب افت و خيزهاي آماري.

1306: در سن 48 سالگي، آغاز بحث با نيلس بور (فيزيكدان اتريشي) در باب تفسير نظريه ي كوانتومي، در پنجاهمين همايش سالوي.
1308: در سن 50 سالگي، مقاله اي براي اذهان عمومي در رابطه با وحدت نظريه ي ميدان گرانشي و ميدان الكترومغناطيسي بچاپ رساند.
1309: در سن 51 سالگي، ديدارش گشترده اي از آمريكا بخصوص در مركز صنعتي كاليفرنيا داشت.

1311: در سن 53 سالگي، بعنوان استاد كامل در مركز تحقيقات مطالعات پيشرفته ي پرينستون انتخاب شد. با رعايت اين مسأله كه بعنوان استاد نيمه وقت در دانشگاه برلين هم باشد.

1312: در سن 54 سالگي، نازيها در آلمان بر سر قدرت آمدند. انشتين ابتدا به انگلستان رفت و سپس از آنجا به آمريكا رفته و مقيم آمريكا شد.
1313: دختر اول الزا بنام اليزه انشتين درگذشت. در اين سال انشتين 55 ساله بود.
1314: در سن 56 سالگي، چاپ مقاله اي بزبان انگليسي تحت عنوان: ”آيا توصيف مكانيك كوانتومي از حقيقت واقعي مي تواند كامل باشد؟“ بهمراه ب. پوذولسكي و نيلس بور كه بحث بي انتهايي را روي تفسير كوانتوم بوجود آورد.
1315: در سن 57 سالگي، مرگ همسرش الزا.

1318: در سن 60 سالگي، وقوع جنگ جهاني دوم. انشتين نامه اي به رياست جمهوري آمريكا، روزولت، نوشت از احتمال ساخت بمب اتمي او را آگاه كرد.

1319: در سن 61 سالگي، تابعيت آمريكا را پذيرفت ولي تابعيت سوئيس را از دست نداد.

1323: همسر اول انشتين، ميلوا ماريك در 69 سالگي گذشت. در اين زمان انشتين 65 ساله بود.

1324: در سن 66 سالگي، بمباران اتمي هيروشيما و ناكازاكي. پايان جنگ جهاني دوم.

1325: در سن 67 سالگي، بعنوان سرگروه كميته ي فوري دانشمندان اتمي خدمت كرد.

1327: در سن 69 سالگي، چاپ مقاله ي: ”تعميم نسبيت عام“ بعنوان يك نمونه از تلاشها براي دست يابي به ديدگاه رياضي جهانشمول براي نظريه ي ميدانها.
1330: در سن 72 سالگي، خواهر انشتين در سن 70 سالگي در گذشت.
1331: در سن 73 سالگي، رياست جمهوري به او پيشنهاد شد ولي او نپذيرفت.
1334: در 30 فروردين 1334 در سن 76 سالگي در بيمارستاني در شهر پرينستون بر اثر تصلب شرائين در گذشت.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 01 شهریور 1393 ساعت: 17:44 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره شاه اسماعيل صفوي

بازديد: 261

 

شاه اسماعيل صفوي

درباره اتفاقات و حوادث زندگي دو پسري که از شيخ حيدر بجا ماند به ويژه اسماعيل به صورت اساسي فقط کتاب تاريخ اسماعيل که مؤلف آن تا کنون شناخته نشده، اطلاعاتي به ما ميدهد. مطابق اين مرجع، پس از مرگ سلطان علي سير حوادث چنين بوده است:

شاهزاده خانم مارتا (عالمشاه بيگم) دو پسر خود را پس از مراسم ورودشان به اردبيل به بقعه فرستاد و خود دست بکار ترتيب مراسم تدفين پسرش سلطان علي شد. روزي پس از آن ايبه سلطان و ترکمن هاي تحت فرمانش به شهر وارد شدند و به جستجوي شاهزادگان پرداختند، بر اهالي ظلم ها کردند و دار و ندار مردم را به يغما بردند. اسماعيل از بيم آنان از بقعه خارج شد و در خانه قاضي احمد کاکلي که در آن نزديکي بود پنهان گرديد. اين قاضي به مهرباني او را پذيرفت و سه روز تمام در خانه خود نگاهداشت. چون ترکمن ها گوشه و کنار خانه ها را جستجو و زير و رو ميکردند، به نظر قاضي چنين آمد که اسماعيل را بخانه زني موسوم به خانجان ببرد. اين زن، اسماعيل را که هفت ساله بود به مدت يکماه تمام در خانه خود نگاهداشت و سرپرستي کرد. فقط عمه اسماعيل موسوم به پاشاخاتون که دختر شيخ جنيد بود و با ترکمني به نام محمدي بيگ ازدواج کرده بود، گاه و بيگاه او را ملاقات ميکرد، به استثناي پاشاخاتون احدي از اقامتگاه اسماعيل اطلاع نداشت، حتي مادرش. مادر اسماعيل را تا هنگامي که ايبه سلطان در اردبيل بسر ميبرد از روي قصد و عمد از محل او بي خبر گذاشته بودند، زيرا اين فرمانده جسور که در راه رسيدن به مقصود خود از توسل به هيچ وسيله اي خودداري نمي کرد از شکنجه دادن شاهزاده خانم مارتا نيز روي نگرداند، اما او چون خود خبري نداشت نتوانست خفاگاه اسماعيل را فاش سازد. پس از سپري شدن چهار هفته، پاشا خاتون ترتيب انتقال اسماعيل را به خانه زن ديگري از طايفه ذوالقدر که پيشه اش زخم بندي و جراحي بود، داد. اين خانه در محله روملو يعني اعقاب کساني که با وساطت خواجه علي از اسارت تيمور آزاد شده بودند، قرار داشت؛ اما از آنجا که به دليل اصرار و ابرام بيش از حد رستم در نابود کردن اين دو شاهزاده صوفي، اين ناحيه شهر نيز توسط ترکمن ها مورد جستجو قرار گرفت؛ او بچه را به مسجد جمعه که در اردبيل در موضع مرتفعي قرار دارد برد. در آنجا اين زن در مقبره اي به جراحت اسماعيل پرداخت. در ضمن به مادر اسماعيل نيز پيامي فرستاد و او را از زنده بودن اسماعيل مطلع کرد. در آن مسجد يکي از صوفيان که در جنگ مصدوم و زخمي شده بود خود را مخفي کرده بود؛ هنگامي که او اسماعيل را به صوفي مزبور نشان داد، صوفي به اطلاع اسماعيل رساند که هشتاد تن از صوفياني که از جنگ ترکمن ها جان سالم به در برده اند در کوهستان بغرو نزديک اردبيل اقامت دارند و از دل و جان منتظر رسيدن فرمان هاي "پيشواي کامل" خود هستند. او آن صوفي را راضي کرد که از مسجد خارج شود و ياران خود را از ماجرا آگاه کند، بلافاصله رستم بيگ قره مانلو که بر آن صوفيان سمت رياست داشت با همراهان خود نيمه شب به مسجد آمد، اسماعيل را همراه خود به کوه بغرو در روستاي کرگان به خانه واعظي به نام فرخ زاد برد.

پس از آن چند تن از صوفيان که متنفذتر از ديگران بودند به شور نشستند تا دريابند کدام نقطه براي حفاظت اسماعيل از همه جا مطمئن تر است؛ و سرانجام همه به اين نتيجه رسيدند که شاهزاده صوفي بايد در اسرع وقت به رشت برود. ابتدا اسماعيل را به گسکر که در ولايت گيلات واقع است بردند؛ که خانداني در آنجا امارت داشت که تا مقدار زيادي مستقل بود. حاکم گسکر اميره سياوش خود از اسماعيل استقبال کرد و او را تا هنگامي که توانست به مسافرت خود به رشت ادامه دهد در خانه خود جاي داد. اميره سياوش تا نزديکي رشت اسماعيل را بدرقه کرد و آنگاه به مقر خود بازگشت. اسماعيل پس از ورود به پايتخت گيلان غربي در "مسجد سفيد" آنجا فرود آمد و اقامت گزيد. در نزديک آن مسجد زرگري دکان داشت به نام اميره نجم که از حراست و خدمت اسماعيل هيچ کوتاهي نميکرد. اقامت اسماعيل در رشت ديري نپائيد، زيرا در آن ديار نيز او را به قدر کافي در امن و امان نمي ديدند. حاکم لاهيجان واقع در مشرق گيلان اسماعيل را دعوت کرد که به نزد او برود. اسماعيل اين دعوت را پذيرفت و بدين ترتيب کارگيا (يعني امير) ميرزاعلي براي او در لاهيجان روبروي مدرسه کي افريدون جائي تهيه ديد. در اين ميان ايبه سلطان در اردبيل دستور به توقيف اوبه زخم بند داد. چندان او را شکنجه کردند تا اين زن ناگزير به اعتراف جريان واقعه شد. رستم از اين گزارش چنان به خشم آمد که دستور داد آن زن بيچاره را در بازار تبريز به ضرب خنجر بکشند. محمدي بيگ و ساير همدستان او نيز به زندان افتادند و سرانجام در برابر تأديه جريمه اي نقدي به ميزان سي هزار تنگه آزاد گرديدند.

امير لاهيجان کارگيا ميرزاعلي هر چه در قوه داشت، در مراقبت و تربيت اسماعيل بکار برد و استاد شمس الدين را که از اهالي لاهيجان بود به تعليم او گماشت تا خواندن و نوشتن بدو آموخت و به او درس قرآن داد. حتي در اين مدت هم پيروان صفوي از ارسال هدايا براي پيشوا و مرشد طريقت خود فروگذار نمي کردند و خود نيز به خدمت او ميرسيدند. اما اينها براي آنکه اسماعيل را در مخاطره نيندازند همواره بدون تأخير به آسياي صغير، قره باغ و اهر باز مي گشتند و همه اين کارها هميشه در حد اختفا بود. نجم زرگر رشتي به دنبال اسماعيل به لاهيجان آمد، برادران امير نيز خواهان معاشرت با او بودند، و بدين ترتيب کودک خردسال به خود باليد و به جوان برومندي بدل شد. برادر اسماعيل يعني ابراهيم و همچنين برادر ناتني ديگر او به نام سليمان که با او بود پس از مدتي اقامت در گيلان خواستار رفتن به اردبيل شدند. پس ناچار آنها تاج دوازده ترک حيدر را از سر برگرفتند و به جاي آن کلاه رايج ترکمني را که مخصوص آق قويونلو بود بر سر گذاردند و آنگاه به اردبيل رهسپار شدند. پس از رفتن ابراهيم، اسماعيل بيمار شد و يکسال تمام بستري گرديد؛ تا سرانجام شفا يافت. هر چند اسماعيل در نقطه دور افتاده اي همچون لاهيجان در سکوت و آرامش تمام رشد ميکرد، باز پناه دادن او براي اميران گيلاني خالي از مخاطرات و گرفتاريها نبود. مرتب سفيراني از دربار آق قويونلو به لاهيجان آمدند و نخست به صورت دوستانه و بعد به طرزي مصرانه و سرانجام به نحوي تهديدآميز تحويل اسماعيل را ميخواستند. کارگيا ميرزاعلي سرانجام به اين راه چاره که صوفيان هواخواه اسماعيل بدو پيشنهاد کردند متوسل شد؛ او دستور داد سبدي را که به طنابي بسته بود از درختي بياويزند؛ شاهزاده صوفي اسماعيل را در اين سبد گذارند و طناب را کشيدند. آنگاه او در برابر نمايندگان رستم فرمانرواي آق قويونلو ظاهر شد و سوگند ياد کرد اسماعيل در خاک و سرزمين او بسر نمي برد... پس از اين کار نمايندگان ناگزير شدند خواه ناخواه از لاهيجان بروند، اما رستم به اين سوگند دلخوش نشد بلکه ميخواست به گيلان لشکر بکشد که به دست پسر عمويش گوده (يعني کوتوله) احمد و ايبه، تاج و سر خود را از دست داد. اين واقعه در سال 902 هجري رخ داد.

بعد از رستم زوال حکومت آق قويونلو که به صورت غير قابل وقفه اي شروع شده بود از نظر تيزبين اسماعيل که شخصيت کامل و زودرس او يکي از جالب توجه ترين و بديع ترين حوادث تاريخ جهان است پوشيده نماند. هنگامي که در سال 905 هجري او يعني پسر بچه اي که هنوز سيزده سال تمام نداشت از لاهيجان خارج شد تا ميراث جدش اوزون حسن را قبضه کند تاريخ حکومت روحاني اردبيل به پايان آمد و تاريخ دولت واحد ملي ايراني سلسله صفوي آغاز گرديد.

از حکومت مغولان فقط قسمت کوچکي تحت حکومت ميرزا حسين بايقرا در هرات باقي مانده بود و در ديگر بخشهاي ايران و ترکستان و عراق استيلاگران ديگر فرمان ميراندند. با در نظر گرفتن استقبال مردم از دعوت نوربخش و انديشه ظهور مهدي(عج) و فساد اوضاع که اذهان را انباشته بود. جنبش اسماعيل صفوي، پس از کوششهاي گذشتگانش به مثابه حرکت نهايي شيعيان رخ داد و چنان توفيق بارزي يافت که تمامي شرق اسلامي را تکان داد. شاه اسماعيل توانست تمام ايران را زير پرچم خود در آورد و نزديک بود حتي آسياي صغير را ضميمه متصرفات خود سازد.

اين جنبش بيشتر سياسي بود تا مذهبي و صوفيانه، وليکن نمونه جالبي بود از بهترين روش دست يافتن به قدرت به شيوه ايراني، که به عنوان يک نمونه بارز بيانگر کليه جنبشهاي ايراني بر ضد تازيان و بيگانگان ديگر است و به روشني نشان ميدهد که داعيه داران ايراني فقط از طريق تصوف و ولايت ميتوانستند اذهان مردم را متوجه خود سازند.

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 01 شهریور 1393 ساعت: 17:39 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 792

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس