تحقیق دانشجویی - 522

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

شعر در مورد اسفراین

بازديد: 497

 

شعر در مورد اسفراین

 

درخرا ســـان شمالی دوسـتان           شـــهرزیباي ست ، بـــا آب روان

نام آن بود ست شــهرمهرگان                     مردمش خوش خلق وخوب مهربان

اســـفراین هست نام دیـگرش            احـمد موسی ا ست زیب و زیـورش

شهر بلقیسش نمادی دیگرست                    بـرج هـــا را تــاج عزت برسرست

مردمش دل زنده و مهمان نواز                    راد مــرد و قـهرمـان و پــاکــــباز

مرد میدانند و خوب و بی ریـا                     دین مــدار و صــالـــح و اهل دعا

عــارفا نش اهـل دانش از ازل             صــاحب شـــعر قــصیده یا غـزل

آن یکی نـا مــش عـــلی آذری            مــرد عــلم وعــاشق فـــن آوری

شاعر خوش ذوق و یک صاحب اثر          شیخ بیدوازی ست ، مــردی با هنر

حــا می فــردوسی شیرین زبان           آن ابوالعـــباس خـوب و پــرتـوان

بوالفتوح وبوالمــظفر، صدردین            عالم تفسیر قـــــــــرآن در زمین

سندی وجنید و یحیی ابن حسن           جمــله در دا نش حـریص واهل فن

از وجــود قــــاریان خـوش نوا            دارقـــرآن ست نــــام شــــهر ما

منظرش زیـــبا و باغش پـرثمر           شـــا مل الــــطاف حي دادگــــر

دره ی سرسبز و خوب کـاویان            بـــیدواز و کوهــــــسار اردغـــان

از وجود چشـمه سار و جویـبار            نقش خـلقت را نــموده آشـــــکار

مــرکز ترویج قـــرآن زنده باد           اســفراین شــهر خــوبــان زنده باد

  شاعر:موسی الرضا علی نیا جوشقانی اسفراین

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 28 بهمن 1393 ساعت: 20:06 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(3)

تحقیق درباره آداب و رسوم محلی در خراسان شمالی

بازديد: 9633

 

به نام خدا

آداب و رسوم محلی در خراسان شمالی

تهیه و تنظیم :

 

 

آداب و رسوم محلی در خراسان شمالی

استان خراسان شمالی یکی از جدید ترین استان های ایران است که از تجزیه استان بزرگ خراسان (سابق) به وجود آمده است. این منطقه؛ شش شهرستان با نام های بجنورد جاجرم, اسفراین, فاروج, شیروان, مانه وسملقان را دربرمی گیرد. مرکزاین استان؛شهربجنورد است که در مرکز استان واقع شده است. کشاورزی این ناحیه از شرایط مساعدی برخوردار بوده و در برخی نقاط چون شهرستان اسفراین حالتی نیمه صنعتی دارد.

استان خراسان شمالی از جاذبه های طبیعی و تاریخی با ارزشی برخوردار است که بیش ترین آن هادر شهرستان اسفراین قرار گرفته و شامل قلعه های متعدد, امام زاده ها و شهرهای تاریخی می شود. شهرستان های شیروان و بجنورد نیز در برگیرنده جاذبه های متعددتاریخی و طبیعی هستند و این منطقه را ازارزش های جهانگردی خاص خود برخوردار نموده است خراسان شمالی را اگر گنجینه فرهنگ ها لقب دهیم؛ گزافه گویی نکرده ایم. وجود قومیت های گوناگون کرمانج، فارس(تات)، ترک، ترکمن، کرد و اقلیت های بلوچ، عرب، لر و ترک ها با همه ویژگی های فرهنگی خاص خود شان سبب شده لقب ;گنجینه فرهنگ ها برازنده این خطه با اهمیت از جمهوری اسلامی ایران باشد. جاذبه های فرهنگی استان خراسان شمالی امروزه به یکی از مهم ترین ابزارهای منطقه جهت جلب گردشگران مختلف ایرانی و خارجی تبدیل شده است. صنایع دستی استان خراسان شمالی که توسط قوم های گوناگون این خطه ساخته می شوند؛ هر یک از ویژگی ها ی منحصر به خود برخوردار است. موسیقی استان خراسان شمالی نیز مخلوطی از نواهای گوناگون همراه با اشعار زیبای محلی است که برای گردشگران شنیدنی و دیدنی است. لباس های محلی هر یک از اقوام یاد شده نیز از دیگر جاذبه های فرهنگی استان خراسان شمالی به شمار می آیند. قوم های ترکمن، کرد،بلوچ، لر و عرب هر یک دارای ویژگی های فرهنگی، صنایع دستی، لباس های سنتی و موسیقی خاص خود است و همین گوناگونی؛ خراسان شمالی را به گنجینه زیبای فرهنگ ها و جاذبه های فرهنگی تبدیل کرده است گردشگران فرهنگی استان خراسان شمالی با یک سفر به این منطقه با چندین قوم و خصیصه های فرهنگی اقوام مختلف آشنا خواهند شد.

غذا از مهم ترین عناصر دخیل در صنعت گردشگری است. جاذبه های غذایی به حدی است که می تواند علاوه بر رفع نیاز انسان به انرژی، انگیزه ای باشد برای عزیمت به نقطه ای دور جهت برخورداری از تجربه ای لذت بخش استان خراسان شمالی نیز از غذاهای خاص خود برخوردار است. در این استان علاوه بر تمام غذاهای ایرانی چون چلوکباب، قورمه سبزی و انواع کباب گوشت؛ غذاهای مخصوص و محلی استان تهیه می شوند.

نواع آش های محلی، اماج کماج، عقیقه، انواع پلوهای محلی و انواع شیرینی های و دسرها در شهرهای مختلف استان خراسان شمالی تهیه می شوند. اماج کماج؛ غذایی است که اعتقادات مذهبی در آن دخالت عمیقی دارند. این غذا به نام ام البنین مادر گرامی حضرت ابولفضل (ع) درست می شود و مناسبت آن شفای بیمار، سلامتی مسافر، ادای قرض و است. نحوه طبخ این غذا به این گونه است که خانمی که نذر دارد به اتفاق چند نفر از آشنایان در عصر روز دوشنبه ظرفی را در دست گرفته و درب خانه ها را می زند و هر کس مقداری آرد، حبوبات، روغن و.. به آن ها می دهد. سپس آن ها را روی سفره تمیزی در اتاق قرار می دهند و یک چراغ هم روشن می کنند ونمی گذارند کسی تا صبح وارد اتاق شود. صبح روز سه شنبه در هنگام طلوع آفتاب هفت شمع روشن می کنند و یک زن متدین وارد اتاق می شود، دو رکعت نماز به نیت حضرت عباس (ع) می خواند، سپس زنی که خود ادای نذر کرده با چند نفر دیگر وارد اتاق می شوند، بعد آرد ها را خمیر کرده و به صورت نان فطیر می پزند ومواد دیگری به آن اضافه می کنند که به آن کماج می گویند. مقداری از آرد را با روغن و کمی زعفران مخلوط می کنند و به صورت دانه های کوچک در می آورند که به آن اماج می گویند. هنگامی که اماج آماده شد، نخود و لوبیا و عدس و تره و برگ چغندر را در ظرفی پخته و اماج نیز به آن ها اضافه می کنند وآن را با شاخه نازک به هم می زنند هنگام ظهر سفره چیده می شود به طوری که فطیر کماج را تکه تکه کرده و با آجیل و کشمش مخلوط کرده و روی سفره می گذارند و شمع هم روشن می کنند و بعد از خواندن روضه، آش بین مهمان ها تقسیم می شود.

جاذبه های اجتماعی استان خراسان شمالی بخش مهمی از دیدنی های این منطقه را تشکیل می دهند. استان خراسان شمالی از نظر اجتماعی یک دست نبوده و محل زندگی اقوام گوناگون است. قومیت های مختلفی در استان خراسان شمالی زندگی می کنند که از جمله آن ها می توان: قوم های کرمانج، تات، ترک، ترکمن، کرد، اقلیت های بلوچ، عرب، لر و فارس های مهاجر را نام برد. وجود قومیت های گوناگون و فرهنگ های متنوع سبب به وجود آمدن تنوع بسیاری در جاذبه های اجتماعی این سرزمین شده به طوری که هر یک از اقوام یاد شده دارای آداب و رسوم، جشن ها، آیین های گوناگون و مراسم ها و غذاهای محلی خاص خود هستند. لباس های محلی و رنگارنگ اقوام مختلف، شیوه ییلاق و قشلاق عشایر استان خراسان شمالی و آداب و رسوم خاص آن ها همواره برای بازدیدکنندگان و گردشگران اجتماعی جذاب و دیدنی است. جشن ها و آیین های محلی که بر اساس آداب و رسوم هر یک از اقوام در این استان برگزار می شوند؛ از دیگر جاذبه های اجتماعی منطقه به شمار می آیند و در کنار غذاها و خوراکی های لذیذ این دیار؛ نقش مهم و قابل توجهی را در جلب رضایت گردشگران ایفا می کنند.

مردم استان خراسان شمالی دارای نژاد آریایی بوده و اقوام مختلفی که در این استان زندگی می کنند همگی ریشه آریایی داشته و نژاد واحدی دارند. کردها، ترک ها، لرها، عرب ها و بلوچ ها هریک در حفظ آداب و رسوم خود کوشا بوده و آداب و رسوم خاص خود را رعایت می کنند در استان خراسان شمالی خانواده از پدر و مادر و فرزندان تشکیل شده است و در بعضی از خانواده ها پدر و مادر بزرگ نیز همراه بچه ها و نوه های خود زندگی می کنند. ساختار خانواده ها بر پدرسالاری استوار است و تصمیم نهایی را پدر یا پسر بزرگ خانواده می گیرد. در ایلات و طوایف استان خراسان شمالی زنان دارای نقش موثر و مفیدی هستند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 28 بهمن 1393 ساعت: 20:05 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره آثار باستانی اسفراین

بازديد: 165

 

به نام خدا

آثار باستانی اسفراین

تهیه و تنظیم :


شهرتاريخي بلقيس اسفراين

شهر تاریخی بلقیس اسفراین که با شماره 4497 در فهرست آثار ملي به ثبت رسيده، مشتمل بر بخش های مختلف یک شهر اسلامی است که برخی از قسمت های آن به دلیل تخریب های بنیانی نیاز به کاوش های باستانشناختی فراگیر دارد. مهم ترین اثر مجموعه که بسیار چشمگیر است و به عنوان یکی از بزرگترین سازه های خشتی در ایران پس از ارگ بم و قلعه ایرج ورامین می توان نام برد. این سازه بزرگ خشتی که خاکبرداری ها و حفاری های فراوان تنها یک پوسته گلی به نام بارو از آن باقی گذاشته و وسعتی حدود پنج هکتار دارد که 29 برج در اندازه های متفاوت از آن پاسداری می کرده اند. ارگ شهر بلقیس در انتهای جنوب غربی شهر در گذشته در سه طبقه و با مصالح عمدتا خشت و گل در میانه دشت بر زمینی مسطح ساخته شده، بیرون آن خندق و محدوده بزرگتری به نام شارستان ایجاد شده است که البته شارستان این شهر بسیار کهن تر از ارگ می باشد.

مهم ترین آثار محدوده حصار شهر(شارستان) عبارتند از، بقعه شیخ آذری، شاعر قرن نهم در زمان شاهرخ تیموری، راسته بازار در بخش میانی شهر، بخش هایی از باروی شهر، محل معروف به تپه منار - با توجه به نوشته های مورخین، جغرافی نویسان و نیز کاوش های باستانشناختی احتمالا به عنوان نقطه مرکزی شهر کهن اسفراین مطرح بوده که بخش هایی از آن مورد کاوش قرار گرفته است. علاوه بر این، دو بنای مهم دیگر که خارج از حصار شهر قرار دارند بنای رباط(کاروانسرا) و یخدان است که هر دو در حاشیه غربی شهر و در محدوده روستای جوشقان قرار دارند.

اسفراین در قرن سوم هجری به عنوان یکی از مراکز مهم فرهنگی در حاشیه کلان شهری چون نیشابور بسیار پویا و فعال بوده است. از لحاظ قدمت، قدیم ترین دوره های سکونتی در این محل به نیمه دوم قرن سوم هجری بازمی گردد و در قرن ششم هجری به اوج می رسد و بعد از حملات مغول در زمان حاکمان سربداری دوباره عظمت گذشته را باز یافته تا اینکه ازبکان در عهد صفویه آن را به طور کامل تخریب کرده و ساکنان آن را به اجبار از محل اخراج می نمایند.

ارگ تاريخي                                                                                    historical fort

ارگ بلقیس که در منابع به آن نارین قلعه هم نام داده­اند، برجسته­ترین اثر مجموعه تاريخي بلقيس اسفراین است که با شماره 4497 به عنوان بخشی از مجموعه شهر تاریخی بلقیس اسفراین در سال 1380 جزء فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است. مساحت آن حدوداً بالغ بر پنج هکتار و بزرگترین ابعاد اضلاع آن حدوداً 170×327 متر می باشد. تعداد 29 برج در اندازه­های مختلف با ديوارهايي به ارتفاع حدوداً 13متر در گرداگرد ارگ تعبیه شده و از اطراف به خندق منتهی می گردند. مصالح اصلی به کار رفته در ساخت ارگ گل/چینه است که در بخش های مختلف از خشت، آجر و چوب برای استحکام بیشتر آن استفاده شده است. دروازه های ورودی آن در وسط ضلع شمال و گوشه ی جنوب غربی که طرفین آن را دو برج احاطه نموده است، قرار دارد. با توجه به شواهد، فضای داخلی قلعه داراي سه اشکوب بوده که هم اکنون تنها آوار و بقایای معماری مبهم در داخل ارگ باقی مانده است.  قدمت ارگ احتمالاً به دوره ی ایلخانی بر می گردد. ارگ آخرين بار توسط افغان ها به تصرف درآمد و به طور كامل تخريب شد.

بناي بقعه شيخ آذري                       

Shaykh Azari Mausoleum

بقعه حمزة­ بن علی ملک ­آذری اسفراینی(شیخ آذری)، شاعر و عارف قرن نهم هجری، از بناهايي است كه در محدوده شهر تاريخي بلقيس اسفراين قرار گرفته و با شماره 4497 به عنوان بخشی از مجموعه شهر تاریخی بلقیس اسفراین در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است. بنا از دو فضاي معماري در ابعاد متفاوت تشكيل شده، بخش جنوبي که الحاقي است و به عنوان نمازخانه مطرح است، سقف آن مسطح و به صورت تيرپوش بوده و بخش شمالي آن كه به عنوان مدفن و آرامگاه شيخ شناخته مي شود، یک اتاق تقریبا مربع شکل به ابعاد 6.4×6.5 متر می باشد که دیواره های داخلی آن با اندودي از گچ قرمز رنگ بومي منطقه اسفراين پوشیده شده است.

شیخ آذری شاعر و عارف قرن نهم هـ.ق متولد اسفراین است که پس از مدتي شاعری در دربار شاهرخ تيموري، به عرفان روي آورد و بعد از سفر به هند و همنشینی با احمد شاه بهمني و پسرش به ایران بازگشت و شاگردان زیادی تربیت کرد و کتب زیادی در شعر و عرفان چون جواهر الاسرار، ديوان اشعار، بهمن­نامه، عجایب الغرایب و ... به رشته تحریر در آورده است.

كهنه رباط جوشقان

كهنه رباط که با شماره ثبت 23185 در فهرست آثار ملي به ثبت رسيده، بنايي در ابعاد 50×78 متر با پلان مستطيل شكل از نوع حياط دار است كه ديوارهاي بنا با توجه به ضخامتشان در گروه ديوارهاي باربر پيوسته قرار مي گيرند. در سطح زمين تنها بخش هايي از اين بنا قابل رويت مي باشد. پلان كلي اين رباط را مي توان چهار ايوانه دانست كه با قلوه سنگ هاي رودخانه اي به همراه ملات گچ ساخته شده، البته در برخي قسمت ها به تعداد كم از آجر هم استفاده شده است. بنا با توجه به نوع معماري، تزئينات، مصالح به كار رفته در آن و نوع پلان، از نوع بناهاي اواخر ايلخاني و اوايل دوره تيموري مي باشد.

به طور كلي رباط در جهت شمال شرقي - جنوب غربي ساخته شده  و ورودي بنا از بخش جنوبي آن است كه پس از عبور از سردر وارد حياط رباط شده و رواق هايي در بيرون و داخل رباط براي اتراق كاروانيان تعبيه شده است. بخش شمالي و داخلي رباط سرپوشيده بوده كه بخش نشيمن و اصلي رباط محسوب مي شده است.

 

مجموعه يخدان ها

مجموعه يخدان ها پنج مخزن يخی دست كند است که در محيطي به مساحت 3500 متر مربع  در داخل دیوارهای یک بنای دفاعي در جنوب روستای جوشقان و غرب ارگ بلقیس ایجاد شده است. تاريخ ساخت بنا که در اصل یک سازه دفاعي چهارگوش است دقيقا مشخص نيست، ولي به نظر  مي رسد در دوره هاي پاياني سكونت در شهر تاريخي بلقيس، اين سازه هاي دست كند در ويرانه هاي يك بناي قديم تر كه قدمت آن حداكثر به قرون هفتم و هشتم هـ.ق بر مي گردد، ايجاد شده است. از لحاظ ساختاري، يخدان هاي ساخته شده با يخدان هاي مناطق كويري متفاوت است، چرا كه در يخدان هاي مناطق كويري منبع يخ را در حاشيه و يا غالبا جنوب يخدان ايجاد مي كردند و محدوده هاي تهيه يخ در بخش شمالي يخدان ايجاد مي شد، ولي در اين بنا حوضچه تهيه يخ در بخش غربی ایجاد شده و علاوه بر این يخ و برف را از مناطق كوهستاني به اين مكان براي ذخيره مي آورده اند. مجموعه يخدان ها همراه با سایر بناهای شهر تاریخی بلقیس با شماره 4497 در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده اند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 28 بهمن 1393 ساعت: 20:04 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق در مورد ایه خلافت و امامت

بازديد: 221

 

تحقیق در مورد ایه خلافت و امامت

مقدمه:

مولانا جلال الدين مولوي كه از شاعران بزرگ و برجسته ي ايران اسلامي است، خدمت عظيمي به عرفان، اسلام و ادبيات ايران و جهان كرده است و هنوز هم كليات مثنوي معنوي و ديوان شمس او از ارزشمندترين آثار الهام بخش معارف اسلامي است. او در شرحي بر حديث معروف پيامبر اكرم (ص) كه فرمودند: هر كس بخواهد عالم آدم، تقواي نوح، بردباري ابراهيم، هيبت موسي (ع) . عبارات عيسي (ع) را ببيند به علي بنگرد مي گويد:

تا صورت پيوند جهان بود علي بود

تا نقش زمين بود و زمان بود علي بود

شاهي كه ولي بود و وصي بود علي بود

سلطان سخا و كرم و جود علي بود

مسجود ملائك كه شد آدم، زعلي بود

آدم چو يكي قبله و مقصود علي بود

هم آدم و هم شيث و هم ايوب و هم ادريس

هم يوسف و هم يونس و هم هود علي بود

آن شير دلاور كه ز بهر طمع نفس

در خوان جهان پنجه نيالود علي بود

آن كاشف قرآن كه خدا در همه قرآن

كردش صفت عصمت و بستود علي بود

آن عارف سجاد كه خاك درش از قبر

از كنگره عرش برافزود علي بود

آن شاه سرافراز كه اندر ره اسلام

تا كار نشد، هيچ نياسود علي بود

آن قلعه گشايي كه در از قلعه ي خيبر

بركند به يك حمله و بگشود علي بود

چندان كه در آفاق نظر كردم و ديدم

از روي يقين در همه موجود علي بود

اين كفر نباشد، سخن كفر نه اين است

تا هست علي باشد و تا بود علي بود

سر دو جهان جمله ز پيدا و ز پنهان

شمس الحق تبريز كه بنمود علي بود[1]

 

چه گويم درباره كسي كه: دوستانش از بيمي كه داشتند و دشمنانش از حسدي كه در دل مي پروراندند فضائل او را پنهان كردند و مع‌ذلك شهرت فضيلتش جهان را گرفت[2]. علي عليه السلام به واسطه ي شدت عدالتش شهيد شد زيرا مردم طاقت تحمل قوانين او را نداشتند[3]. اي سرو من! آيا اين رواست كه به جاي فراهم آمدن به خدمتت درباره ات اختلاف پيدا كنند؟ بعضي از آنها تو را از دست دادند و تو را نيافتند. «گروهي تو را از دست دادند و يافتند» و فرقه اي تو را يافته آنگه از دست دادند، بي شك، اين شگفت حيرت زايي است[4]. علي عليه السلام نزديك ترين مردم خدا و بهترين فرد از نظر منزلت و بالاترين كس از جهت فداكاري و مجاهدت است[5]. و ما در زمان پيامبر (ص) به علي (ع) چنان مي نگريستيم كه بر ستاره نگاه مي كنيم[6].

قهرمانيهاي امام علي عليه السلام فقط منحصر به ميدان هاي كارزار نيست بلكه او در روشن انديشي، پاكي وجدان، سحربيان، عمق و كمال انسانيت، شور و حرارت ايمان، بلندي همت و فكر، ياوري و هواداري از رنج ديده ها در قبال جفاكاران و فروتني در مقابل حق، هر كجا كه تجلي كند نيز قهرمان بود[7].

ما نيز بر آن شديم كه با سيري در آيات كلام ا مجيد از علي (ع) بنويسيم، آن امامي كه خود حقيقت قرآن است و از ليله القدر و چه نيكو فرمود خداوند سبحان كه «ليله القدر» «و ماأدريك ما ليله القدر» اگر شب قدر را نتوان دريافت، روز قدر را كه نموداري از «علي اعلي» است چگونه مي توان يافت؟

و از اين رو در دعاي فرج مي خوانيم: «يا محمد يا علي، يا علي يا محمد، اكفياني فإنكما كافيان و انصراني فإنكما ناصران» چون دو آيينه در برابر هم، محمد (ص) را كه اسوه و الگوي همگان است به نص صريح قرآن «و لكم في رسول ا اسوه حسنه» بايد با علي (ع) شناخت و علي (ع) را با محمد صلي ا عليه و آله و سلم، و غيرمعصوم ار توان توصيف و معرفي چهره هاي معصوم نيست، چرا كه اگر بخواهند به بيان آرند، جز به يافتن و صداق و ارائه آن نه ممكن مي شود و نه سزاوار است.

و به حق گفته اند كه : «عليٌ عليٌ» علي، علي است و سخن تمام است. كه براي اين نسخه ي بي مثل و ماند بشريت. اگر نظيري بتوان تصور كرد تنها وجود مبارك و مقدس پيامبر رحمت، حضرت محمد بن عبدا (ص) و بعد وجود مقدس حضرت بقيه ا اعظم حضرت امام زمان، مهدي موعود عليه السلام است و ديگران از رسيدن به اوج فضائيل بي انتهاي او عاجزند و هر چه بيشتر مطالعه كنند و بيشتر مقايسه نمايند بر اين عجز و حيرت و سرگرداني افزوده خواهد شد.

او دليري بي همتا بود و مبارزي قلعه گشا، هرگز به دشمن پشت نكرد و هيچگاه حريف را از دست نداد به هر سو شتافت غلبه كرد و به هر كس رو آورد چيره شد. گاه به دو شمشير نبرد مي كرد و گاه بي اسلحه، هيبت داشت و چون كوه عظمت، پهنة ميدان، زير پاي او مي ريزد و صحنه نبرد، در كنار او  مي خروشيد و در عين حال چنان بلند همت بود كه امر مي كرد: اي سپاهيان! تا دشمن ستيزه آغاز ننمايد، بر او حمله مي بريد و چون درمانده و رو به گريزنهد، او را دنبال مي كند و چون زخمي شد و درافتاد او را مي كشد و در عين حال داد او، حق دادگي به كمال داد و عدل وي، عدل عدالت، به تمام نهاد.

چندان عدل ورزيد كه از شدت دادگري در محراب عبادت كشتاه شد و آن آيت خدايي، بگاه دعا، غرقه به خون گشت. به هر حال بايد در ادب او نگريست، در فصاحت كلامش دقت كرد، در مضامين بكر او. در تحليلات رواني وي، در كشف رموز اخلاقي و اجتماعيش تأمل كرد چرا كه  همه و همه اعجاب آور است و تمام، شگفت انگيز. حال آنانكه علي را بدين قصد رو كرده اند، گوييم، در علي عليه السلام چه ها يافته اند؟ و يا چه ها از علي درك كرده اند؟ و به خاطر همان يافته هاي و درك شده ها، او را به والاترين گونه تقديس كرده اند. آن يافته ها را هر جان آزاد آدميزاد مي جويد و همان ها فضيلت هاي مشترك انسان هاست و مشخصه ي انسانيت آنها.

اميد آنكه اين كوشش، مقبول حق قرار گيرد و سعي مشكور به حساب آيد.

آيه ي خلافت

«و إذقال ربك للملائكه اني جاعل في الارض خليفه قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يميفك الدماء و نحن نسبح و بحمدك و نقدس لك قال اني اعلم ما لا تعلمون الي قوله تعالي و ما كنتم تكتمون»

بقره آيه 30 الي 33

«و آنگاه كه خداوند به ملائكه فرمود: من خليفه اي بر روي زمين قرار خواهم داد. ملائكه گفتند: آيا كسي را كه در زمين خليفه قرار مي دهدي كه در آن فساد و خونريزي مي كند؟ در حالي كه ما تو را تقدير و تقديس مي كنيم. خداوند متعال فرمود: كه آن چه من مي دانم شما نمي دانيد و مي دانم آنچه پنهان مي كرديد.

خليفه كسي است كه جانشين ديگري مي شود. در قرآن اين كلمه جز دو مورد در هيچ جاي ديگر به صورت مفرد به كار نرفته است. الف: مورد فوق ب،‌ سوره صاد آيه 26 «اي داوود ما تو را در زمين خليفه قرار داديم پس ميان مردم به حق و درستي حكم نما» در ساير موارد در قرآن كلمه ي خليفه به صورت جمع به كار رفته است.

1-       سوره ي انعام آيه ي 165. 2- سوره ي يونس آيه ي 14 و 73. 3- سوره ي اعراف آيه ي 69. 4- سوره ي اعراف آيه ي 74. 5- سوره نحل آيه ي 62.

1-       دوست آنكه شما را در زمين جانشين قرار داد. 2- پس شما را بعد از آنان جانشينانشان قرار داديم. 3- و آنان را جانشين قرار داديم. 4- بياد آورريد آن زمان كه شما را جانشينان قوم هلاك شده ي نوح گردانيم. 5- و به ياد آوريد آن زمان را كه شما را جانشينان قوم عاد گردانيديم. 6- آيا چه كسي درمانده و گرفتاري را كه او را مي خواند، اجابت مي كند و گرفتاري را از او مي زدايد و شما را در زمين جانشين مي گرداند.

منظور از خلافت در اين آيات چيست؟ شايد در بسياري از آيات خلافت معناي جايگزيني گذشتگان در زندگي دنيا و جانشين شدن در مقام آنان باشد، ليكن در دو آيه اي كه به صورت لفظ مفرد آورده شده است منظور جانشيني خداوند است، و نكته ي قابل تأمل اينكه خداوند قبل از اينكه اين مخلوق را بيافريند، او را به عنوان خليفه به ملائكه معرفي مي نمايد، در حالي كه اگر منظور خلافت و جانشيني در مورد حيات دنيا باشد، اين اعلام خلافت انسان، صلاحيت معرفي نداشت. علاوه بر اين وجود عبارت «فانكم بين الناس بالحق» در آيه دوم فقط با اين معناي خلافت الهي سازگار است. خلافت يعني اينكه خليفه نماينده ي خليفه گذار است در موردي كه خليفه شده است. از اين لحاظ است كه مي بينيم خداوند همه ي اسماء را به آدم مي آموزد تا او را براي نياز ساخته و ملاك اعطاي خلافت الهي را تحقق بخشد. البته اين آموزش و تعليم به الفاظ و معناي ذهني آنها نسبت بلكه به حقايق و مصاديق يعني خارجي آنهاست. خلاصه اينكه خلافت الهي و اثر مدار علم شهودي (نه كسبي و حصولي) به همه ي اسماء الهي است و آن علمي است كه توسط خداوند به خليفه رسيده باشد و اين است راز خلافت و ملاك آن. بنابراين بنا به منطق قرآن هر فردي شايستگي خلافت و جانشيني خدا و رسول خدا را ندارد. البته كار مسئله ي رهبري معصوم كه عهد و پيمان الهي بود تا سرحد حكومت همچون يزيدي كه خود را خليفه ي رسول ا (ص) مي دانست سقوط كرد و جاهل به جاي عالم ؟ و تمام معيارهاي ارزشمند الهي را لغو و هر شخصي با هر قدرتي يا هر ملاكي جامعه را به هر سويي كه مي خواست مي برد و به جاي كسي كه فرياد مي زد: «سلوني قبل ان يفقدوني» و متأسفانه هنوز بدن معطر پيامبر (ص) هم دفن نشده بود، سراغ كسي رفتند كه مي گفت: مرا رها كنيد كه اطلاعاتي ندارم، و به جاي درگاه علم پيامبر (ص) سراغ كسي رفتند كه بارها در مسائل گوناگون متحير و از علي عليه السلام كمك مي گرفت و مي گفت: اگر علي (ع) به فريادم نمي رسيد و مرا از اين بن بست ها بيرون نمي آورد، آنكس را كه او خود، جانشين لايق خويش مي دانست، به عنوان رهبري شايسته و عادل ندانستند. در حالي كه احاديثي از نبي مكرم اسلام (ص) كه در آنها اشاره به خلافت علي عليه السلام است، بسيار مي باشد. و آنچه با قيد «خليفتي من بعدي» نيز همراه باشد، كم نيست، با اين همه علي (ع) را رها كرده و به سراغ ديگران رفتند.

آيه ي امامت

«و اذابتلي ابراهيم ربه بكلمات فأتمهن قال اني جاعلك للناس اماما قال و من ذريتي قال لاينال عهدي الظالمين»                                                                                       سوره بقره آيه ي 124

«و آنگاه كه ابراهيم را خدايش با كلماتي بياموزد و او آنها را به اتمام رسانيد، (و از آزمايش پيروز بيرون آمد) فرمود: من تو را امامي بر مردم قرار دادم. ابراهيم گفت: و از ذريه و نسل من نيز؟ فرمود عهد و پيمان من به ستمگران نمي رسد».

بعد از آنكه خداوند حضرت ابراهيم را با حوادثي از قبيل گذشتن از مال و جان و فرزند در آزمود و او از عهده ي تمام امتحانات الهي بر‌آمد، خداوند او را به مقام امامت و رهبري نصب نمود. متن فرمان و ابلاغ چنين بود: «اني جاعلك للناس اماما» «من تو را براي مردم و به نفع آنان به مقام امامت نصب نمودم». در اين ابلاغ از جمله ي «اني جاعلك» «من تو را نصب كردم» استفاده مي شود كه: 1- نصب امام بايد به دست خدا باشد و بس. 2- امام بايد تمام قوانين حاكم بر انسان را بداند. 3- امام بايد از نتيجه ي حتمي راهي كه كه انتخاب مي كند آگاه باشد. 4- امام بايد در رهبري خود منافع خويش را در نظر نگيرد و عوامل دروني و بيروني متحرك او نباشد. 5- امام بايد عادل بوده و عالي ترين صفات برجسته ي انساني را در حد اعلي داشته باشد. و ناگفته پيداست كه هم وجود اين شرايط در افراد معمولي يافت نمي شود و هم مردم از وجود اين شرايط در افراد مختلف بي خبرند. در زبان فارسي مثلي است كه مي گويد: «هر چه بگند نمكش مي زنند واي به روزي كه بگندد نمك». مردمي كه نقطه ي ضعف و جهل و انحراف دارند بايد از طريق رهبري امامي معصوم و واجد شرايط هدايت شوند. واي به روزي كه خود رهبر و امام مردم نقاظ ضعف و انحراف داشته و جهل و ترديد داشته و يا داراي غرور و ترس و بخل باشد. يا رب مباد كه كوري عصا كش كور دگر شود. بنابراين هم سپردن مردم به امام غيرمعصوم ظلم و توهين به مقام انسانيت است و هم سپردن چنان امام و رهبري به خود مردمي كه از غيب خبر ندارند جفا است. و آنهم معمولاً مردمي كه رشد نكرده اند و عقلشان در چشمشان است. راه دور نرويم. در همين جوامع مترقي امروزي اگر گفته شود فلان نوجوان  گمنام بهتر از فلان گروه و حزب سياستمدار و كهنه كار قدرت انتخاب و تصميم گيري و رشد دادن را دارد، آيا دنياي شرق و غرب مي پذيرد؟ هرگز، زيرا انسان محكوم غرائز خود است و چه بسيار كمند افرادي كه صد در صد حق پيشه و دور از جو حاكم و محيط زدگي و امثال آن باشند. در قرآن مي خوانيم كه مردم مي گفتند: چرا قرآن بر مرد سرشناس افراد مكه و طائف نازل نشد؟ «قالو لولا ننزل هذا القرآن علي رجل من القرينين العظيم» آنها خيال مي كردند همين كه فلان شخص سرشناس و معروف يا سرمايه دار است، بايد روحي هم بر او نازل شود. آري اين است نمونه اي از شعور بسياري از مردم آن ديار. مگر نه اين است كه همه ي مردم از پاي خطبه رسول خدا پا به فرار و به سوي مال التجاره رفتند و مشغول خريد شدند و كسي جز چند نفر باقي نماند.»[8] كوتاه سخن آنكه با داشتن اين تجربه هاي تلخ چگونه مي توانيم مسئله ي مهمي همچون رهبري امت را در اختيار مردم بگذاريمو اين است دليل آنكه عقيده ي ما در مسئله ي رهبري امت آن است كه بايد امام نيز همچون پيامبر از طرف خدا معين شود. در اينجا از مرحوم آيت ا شهيد صدر نقل مي كنيم، ايشان هم از بيان چند مقدمه نتيجه مي گيرند كه شيوه ي تعيين امام تنها بايد از راه انتصاب و از طريق خدا و رسول باشد و اينك مقامات: 1- پيامبر عهده دار دگرگوني همه جانبه در يك انقلاب بزرگ و عقيدتي و فكري و علمي و سياسي براي هميشه و تبديل يك سيستم جاهلي به يك نظام اسلامي انساني بود. اين از يك سو، 2- از سوي ديگر بيست و سه سال مدت بعثت آن هم با وضعي كه مسلمان ها در مكه در خفقان و فشار و ترس و در مدينه متحمل انواع مشكلات و جنگها و توطئه هاي دشمنان بودند، آري بيست و سه سال با آن همه گرفتاري براي حل آن دگرگوني كم است. 3- مسئله ي ديگري را هم كه نبايد از نظر دور داشت اين است كه پيامبر (ص) ناگهان از دنيا نرفت تا بگوييم زماني براي بررسي مسئله ي رهبري امامت و ارائه كار نداشت و يا بايد بعد از پيامبر (ص) كار ادامه يابد و براي تداوم اينكه به فكر تداوم انقلاب و حل دگرگوني ها و هدايت مردم باشد، جامعه را رها كرد و از دنيا رحلت نمود. اين نظريه قابل قبول نيست، زيرا:

يك انسان عادي هرگز حاضر نيست كوچك ترين كاري را انجام داده رها كند و آن را به شخصي نسپارد، حال با سوز و گدازي كه قرآن براي حضرت محمد (ص) بيان مي كند، آنجا كه مي گويد «حريص عليكم»[9] پيامبر براي شما مي سوزد و براي هدايتتان حرص مي زند. چگونه ممكن است كه اين چنين نسبت به هدايت مردم و نظام اسلامي جامعه بي تفاوت بوده و حاضر باشد كه مردم را به حال خود رها كند؟ آيا پيامبر در سفر جنگ تبوك كه هشتاد روز طول كشيد، كسي را در مدينه به جاي خود نگذاشت؟ آيا مي توان قبول كرد كه ابوبكر براي بعد از خود به فكر مسلمانان بود اما حضرت محمد (ص) نبود؟ بنابراين اين نظريه قابل قبول نيست، نظريه دوم آن است كه بگوييم پيامبر از دنيا رفت و رهبري امت را به شورا و انتخاب خود مردم واگذار كرد: اين نظريه هم سؤال انگيز است. زيرا چرا ابوبكر مثل پيامبر رهبري امت را به شورا واگذار نكرد؟ و مشخصاً دخالت نمود و عمر را نصب كرد؟!! چرا عمر در رهبري امت همه پرسي نكرد؟ بلكه شورايي تشكيل داد مركب از شش نفر آن هم شورايي كه عملاً يك ديكتاتوري بود. زيرا گفته بود در اين شورا كسي رهبر است كه از ميان شش نفر، عبدالرحمن بن عوف به او توجه داشته باشد! اين چه شورايي است كه در اعضاي آن يك نفر حق وتو داشته باشد و نظريه آن دسته قابل قبول باشد كه اين يك نفر در ميان آن دسته باشد. آيا اين شورا است يا ديكتاتوري؟!! سؤال ديگر اينكه طبق نظريه ي مردم جواب ماجراي غدير را چه بايد گفت؟ اكنون نظريه ي اول و دم قابل قبول نيست تنها يك راه باقي مي ماند و آن نظريه ي سوم است، كه خود پيامبر (ص) كه آن همه دلسوز مردم است، شخص لايقي را كه در شناخت و عمل به مكتب و قدرت رهبري و اداره ي درست جامعه از همه ي افراد بهتر است و داراي هر گونه صلاحيت علمي و فكري بوده و سابقه اي درخشان دارد. براي رهبري امت انتخاب و نصب و او را به مردم معرفي مي نمايد و احاديثي كه در شرح فضائل معنوي و مقامات علي عليه السلام، از پيامبر اكرم (ص) صادر شده است بسيار و بيش از چند هزار بوده، چندان كه دانشمنداني از اهل سنت، كتبي مستقل در باب مناقب، خلافت، ولايت و نظاير آن نوشته اند و به ارائه ي اسناد فضيلت علي بن ابي طالب را بر سايرين منحصر ساخته اند.

نكتة جالب: نكته اي را كه بايد توجه نمود اين است كه قرآن مسئله ي امامت را كلمه ي (عهدي)، نام برده و همين كه حضرت ابراهيم عليه السلام مقام امامت را براي فرزندان خود طلب نمودند. خداوند پاسخ داد كه عهد من (كه ميان مقام امامت است) به افراد ظالم و ستمگر نمي رسد. «لاينال عهدي الظالمين». اكنون كه امامت عهد و پيمان خداست، ما نبايد آن را با شورا حل كنيم، چون شورا مربوط به كار مردم است نه عهد خدا و لذا در دو آيه اي كه مسئله ي شورا بيان شده است، كلمه ي «امر» آمده (و امرهم شورا، كار مردم با ايمان با مشورت انجام مي گيرد و يا به پيامبر دستور داده مي شود كه «وشاورهم في الامر» در مسائل مردمي با خود آنان مشورت كن، و توجه داريد كه مورد مشورت در هر دو آيه كا و عمل مردم و مربوط به مسائل اجتماعي است و هرگز شامل مسئله ي امامت كه عهد و پيمان الهي است نمي شود.

آيه ولايت

انما وليكم ا و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلاه و يؤتون الزكاه و هم راكعون. و من يتول ا و رسوله و والذين امنوا فان حزب ا هم الغالبون.» سوره مائده آيات 55-56

«ولي و سرپرست شما تنها خداست و پيامبر او و كساني كه ايمان آورده اند و نماز را بر پا مي دارند و در حالي كه در ركوعند زكات مي دهند و كساني كه خدا و رسولش و اين مؤمنين را دوست بدارند و در حزب خدا وارد شوند كه البته سرانجام پيروزي با حزب خدا مي باشد.

تشريح آيه: مفسرين خاصه و عامه بالاتفاق در بيان شأن نزول اين آيه ي شريفه كه در آن به ولايت و سرپرستي علي بن ابيطالب عليه السلام در كنار ولايت خدا و رسول خدا (ص) تصريح شده است نوشته اند: روزي اميرالمؤمنين علي (ع) در مسجد مشغول عبادت و نماز بودند. هنگامي كه حضرت به ركوع رفتند سائلي وارد مسجد شد و تقاضاي كمك كرد. آن بزرگوار در همان حال ركوع انگشتر خود را به سائل نشان داده و سائل نيز آن را از انگشت مبارك حضرت خارج نمود و شادمان از مسجد بيرون رفت. اهميت اين عمل خير و شايسته ي امام به اندازه اي زياد بود كه خداوند متعال به خاطر آن آيه شريفة فوق را نازل نمود. همچنين در روايتي از ابوذر رحمه ا عليه نقل شده است كه در شأن نزول اين آيه گفت: روزي با رسول خدا (ص) در مسجد نماز مي خواندم، سائلي وارد مسجد شد و از مردم تقاضاي كمك كرد. اما كسي به او توجه نكرد. او دست خود را به آسمان بلند كرد و گفت: خدايا تو شاهد باش كه درمسجد رسول تو تقاضاي كمك كردم ولي كسي مرا مساعدت نكرد، در اين هنگام علي (ع) كه در حال ركوع بودند، با انگشت كوچك دست راست خود اشاره كردند و سائل نزديك آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بيرون آورد. پيامبر اكرم (ص) كه ناظر اين واقعه بودند و بعد از فارع شدن از نماز، سربه سوي آسمان بلند كرد‌ و با خداي خود مناجات نمود و عرضه داشت: «اللهم و انا محمد نبيك و وصيك اللهم ما شرح لي صدري و يسرلي ا مري واجعل لي وزيرا من اهلي عليا و اشدد به ظهري»

(خداوندا من محمد پيامبر و برگزيده ي تو هستم، سينه ي مرا گشاده كن و كارها را بر من آسان فرما و از خاندانم علي عليه السلام را وزير من گردان تا به وسيله ي او پشتم قوي و محكم گردد.»

ابوذر مي گويد هنوز دعاي پيامبر (ص) پايان نيافته بود كه جبرئيل نازل شد و به پيامبر (ص) گفت بخوان پيامبر فرمود: چه بخوانم. گفت: بخوان «انما وليكم ا و رسوله والذين امنوا تا آخر»

«منابع سخن ابوذر و آيه ولايت»

مجمع البيان جلد 3 و 4 صفحه 324 ذيل آيه ي شريفه ي مورد بحث

تفسير الميزان جلد 1 صفحه ي 1 تا 24 و تفسير نمونه جلد 4 صفحه ي 422

؟ در كتاب كشاف جلد 1 صفحه ي 272 ذيل آيه ي شريفه

بيضاوي در تفسير خود جلد 1 صفحه ي 272 ذيل آيه ي شريفه

فخر رازي در تفسير معروف خود جلد 12 صفحه ي 26 ذيل آيه ي شريفه

سبوطي در كتاب المنشور جلد 2 صفحه 322 ذيل آيه ي شريفه

خوارزمي در مناقب اميرالمؤمنين صفحه ي 187

و جمعي ديگر از علماي اهل سنت.

آيه ي وزارت و حديت منزلت

«واجعل لي وزيرا من اهلي هارون اخي اشدد به ازري و اشركه من امري كي نسجك كثيرا»

«خدايا از اهلم وزيري برايم قرار ده. هارون برادرم را، پشتم را به وسيله ي او محكم گران و او را شريك در كارم قرار بده تا تو را زياد ياد كنيم». سوره ي طه آيات 29 الي 33

اين آيه سنت وزارت را براي علي عليه السلام ثابت مي كند و اين قول پيامبر اكرم (ص) است در خبري كه همه فرق اسلامي آن را روايت كرده اند: «انت مني بمنزله هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي» «يعني عو نزد من مثل هارون نسبت به موسي (ع) هستي، با اين تفاوت كه بعد از من پيامبري نيست.» پس حضرتش با اين حديث گران قدر جميع مراتب هارون نسبت به موسي را براي او ثابت كرد. بنابراين علي عليه السلام وزير رسول خدا (ص) و پشتيبان آن حضرت است و اگر او خاتم پيامبران نبود، شريك امر او نيز بود. و روايت است از علي عليه السلام كه فرمود: «قال رسول ا صلي ا عليه و آله: يا علي انت مني و انا منك» پيامبر اكرم (ص) به علي (ع) فرمود: يا علي تو از من هستي و من از تو هستم، «حال با دقت در جمله ي «واشركه في امري» چيزي را غير از شركت در امر ارشاد و دعوت مردم به سوي حق اثبات مي كند. چرا كه مسئله ي شركت در ارشاد امر به معروف و نهي از منكر و گسترش دعوت حق وظيفه ي فرد مسلمان است و اين چيزي نيست كه پيامبر (ص) براي علي عليه السلام بخواهد. بنابراين آن حضرت جز ولايت خاصه چيزي را براي آن حضرت نمي خواستند و جمله ي «وزيرا من اهلي» نيز آن را تأييد و تقويت مي كند. به تعبير ديگر وظايفي وجود دارد كه كار همه ي افراد نيست و آن حفظ آئين پيامبر (ص) از هر گونه انحراف و تحريف و تفسير هر گونه ابهامي كه (محتواي آئين براي بعضي رخ دهد. و رهبري امت در غياب پيامبر (ص) و بعد از او و كمك بسيار مؤثر در پيشبرد اهداف الهي اوست. كه اين وظيفه با توجه به تأكيد خدا و رسولش تنها بر دوش معصومين (ع) گذارده شده است.

آيه ي اولوالامر

«يا ايها الذين امنوا اطيعوا ا و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم فان تنازعتم في شيء فرذوه الي ا و الرسول ان كنتم تؤمنون بالله و واليوم الاخر. ذلك خير و احسن تأويلا.

«اي كساني كه ايمان آورده ايد از خدا اطاعت نماييد و پيرو پيامبر خدا و صاحبان امر خود باشيد. پس اگر در چيزي نزاع كرديد آن را به خدا و رسول بازگردانيد. اگر به خدا و جهان آخرت ايمان داريد، اين نيكو بوده و سرانجام نيكويي نيز دارد.»   سوره ي نساء آيه ي 59

جابربن يزيد جعفي مي گويد: از جابربن عبدا انصاري شنيدم كه گفت: از رسول خدا (ص) سؤال نمودم كه اولي الامر كه خداوند به اطاعت آنان همراه اطاعت شما امر فرموده است كيانند؟ فرمود: اي جابر اينان خلفاء و ائمه ي مسلمين پس از من هستند. اولين ايشان علي بن ابيطالب (ع) و سپس به ترتيب، حسن، حسين، علي بن الحسين، محمد بن علي كه در تورات معروف به باقر است و تو اي جابر او را درك خواهي كرد و چون او را ديدي اسلام مرا به او برسان، سپس صادق جعفر بن محمد، موسي بن جعفر، علي بن موسي، محمد بن علي، علي بن محمد، حسن بن علي‌و آنگاه هم نام و كنيه من، حجت خدا در زمين و باقي مانده ي خلفايش در ميان بندگانش، فرزند حسين بن علي جانشينم خواهد بود. او كسي است كه خداوند متعال به دست وي شرق و غرب زمين را فتح مي نمايد و»[10]

حمويني از بزرگان علماي عامه از حضرت امير (ع) عامه از حضرت امير (ع) نقل مي كند كه به مردم فرمودند: «شما را به خدا سوگند مي دهم، آيا مي دانيد اين آيات چه هنگام نازل شد؟ «اي كساني كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا و رسول او و صاحبان امرتان را» همانا تنها ولي و سرپرست شما خداوند و پيامبرش و آنانكه ايمان آوردند‌ و نماز را به پا داشتند و اداي زكات نمودند در حالي كه ركوع بودند مي باشند. غير از خدا و پيامبرش و غير از مؤمنان كسي را دوست خاص و صاحب سر خود برنگزيند. در آن زمان مردم پي سؤال بودند كه آيا يان موضوع در خصوص برخي مؤمنين است يا عموم مؤمنين مورد نظر است؟ خداوند عزوجل پيامبرش را فرمود كه سرپرستي امر مردم را به ايشان بياموزد و ولايت را آن گونه كه نماز و زكات و حج را براي مردم بيان ساخت، توضيح دهد و حضرتش مرا در غدير خم بر مردم منصوب نمود تا آنجا كه پيامبر فرمود: آيا مي دانيد كه خدا مولاي من است و من مولاي مردم هستم و ولايت من بر آنان از ولايت آنان بر خودشان بيشتر است، گفتند: آري نيز مولاي اوست. خداوند را دوست بدارد دوستانش را و دشمن باش با كسي كه دشمنيش ورزد. پس مسلمان برخاست و گفت: اي رسول خدا، ولايت او يعني چه؟ فرمود همچون ولايت من، هر كس ولايت من بر ا و از ولايت خودش بر خويش بيشتر است، علي نيز نسبت به او چنين است. آنگاه پس از اين ماجرا خداوند متعال چنين فرمود: اينك دينتان را بر شما كامل ساختم و نعمتم را برايتان تمام كردم و خشنود شدم از اينكه اسلام دين شما باشد.» سپس رسول خدا (ص) تكبير گفت و فرمود: ا اكبر، اتمام نبوتم و اتمام دين خدا با ولايت علي پس از من انجام پذيرفت. در آن هنگام ابوبكر و عمر برخاستند و گفتند: اي رسول خدا آيا اين آيات فقط درباره علي است؟ فرمود: آري، درباره ي او و اوصياي من تا روز قيامت. گفتند: اي رسول خدا دربارة ايشان براي ما سخن بگو، فرمود: علي برادر و وزير و وارث و وصي من و خليفه ام در امت و لي هر مؤمني پس از من است. سپس فرزندم حسن (ع) پس از او فرزندم حسين (ع) و بعد از او نه نفر از نسل فرزندم حسين يكي پس از ديگري جانشين مي باشند، قرآن با ايشان است و ايشان نيز با قرآنند. قرآن از ايشان جدا نگشته و ايشان نيز از قرآن جدا نخواهند شد تا آنگاه كه روز قيامت در حوض كوثر بر من وارد مي شوند. مردم به عنوان تصديق گفتند: به خدا سوگند آري اينها را شنيديم و به آنچه گفتي شهادت مي دهيم[11].

آيه تبليغ

«ولو ان اهل الكتاب امنوا و اتقوا الكفرنا عنهم سيأتهم ولأدخلناهم جنات النعيم و لو انهم اقاموا التوراه و الانجيل و ما انزل اليهم من ربهم ولاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم، منهم امه مقتصده و كثير منهم ساء ما يعلمون»

«يا ايها الرسول بلغ ما انزل لك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته وا يعصمك من الناس ان ا لا يهدي القوم الكافرين». قل يا اهل الكتاب لستم علي شيء حتي تقيمواالتوراه و الانجيل و ما انزل اليكم من ربكم و ليزيدن كثيرا منهم ما انزل اليك من ربك طغيانا و كفرا فلا تأس علي القوم الكافرين».

«و اگر اهل كتاب ايمان مي آوردند و تقوا پيشه مي كردند، هر آينه از گناهانشان در مي گذشتيم و به بهشت و نعمتهاي جاودان داخلشان مي كرديم و اگر ايشان تورات و انجيل و آنچه از سوي پروردگارشان نازل شده را بر پا مي داشتند از بالا و زير پاهايشان مي خورند. برخي از ايشان ميانه رو هستند و بسياري از آنان آنچه مي كنند بالاست. اي پيامبر آنچه از سوي پروردگارت به تو نازل شده است ابلاغ كن كه اگر چنين نكني رسالت الهي را انجام نداده اي و خدا تو را از مردم مصون مي دارد. همانا خداوند گروه كافران را هدايت نمي كند، بگو اي اهل كتاب شما هر به چيزي موظف نيستيد مگر اينكه تورات و انجيل و آنجه از سوي پروردگارتان نازل شده است را بر پا داريد. بسياري از ايشان آنچه از سوي پروردگارت به تو نازل شده است بر طغيان و نفاق آنان مي افزايد پس بر گروه كافران اندوه مخور.» سوره ي مائده آيه 65 الي 68

تشريح آيه: اين آيه ي شريفه در حقيقت حامل پيام مهم و سرنوشت سازي است كه مبين حكم قطعي الهي در معرفي اميرالمؤمنين علي عليه السلام براي امر امامت و ولايت مي باشد. آيه با خطاب به پيامبر مكرم اسلام (ص) شروع شد با تأكيد، دستور مي دهد كه آن چه از طرف پروردگار متعال بر تو نازل شده است را بر مردم برسان و سپس اخطار مي كند كه «ان لم تفعل فما بلغت رسالته» يعني اگر از مأموريت خودداري كني رسالت خويش را به انجام نرسانده و تبليغ دين را تمام نكرده اي، خداوند متعال بعد از بيان اين حكم پيامبر اكرم (ص) را دلداري مي دهد و از شر بدخواهان ايمن مي سازد.

اكنون مي پرسيم با توجه به تاريخ نزول آيه كه مسلماً اواخر عمر شريف پيامبر (ص) بوده است، چه مطالب مهمي بود كه خداوند پيامبرش را با اين تأكيد و اخطار مأمور ابلاغ آن مي فرمايد؟

يقيناً حكمي مهم و عظيم از طرف خداوند صادر شده بود كه با سرنوشت اسلام و مسلمين ارتباط مستقيم و نزديك داشت و نقش بنيادي و پايه را در پيشبرد اهداف مقدس قرآن كريم ايفا مي كرد. بنابراين بايد در جستچوي فهم اين حكم الهي رفت و با استفاده از روايات به حقيقت امر آگاه شد. سبوطي، ثعلبي و جمعي ديگر از علماي اهل سنت با نقل روايات متعدد، مقصود از اين آيه ي شريفه و حكم موجود در آن را معرفي ولايت علي عليه السلام ذكر مي كنند و علامه طباطبائي در تفسير شريف الميزان مي فرمايد: طبق تصريح رواياتي كه از شيعه و سني وارد شده، كاملاً روشن مي وشد كه اين آيه شريفه در مورد ابلاغ ولايت علي (ع) بر پيامبر نازل شده است و پيامبر اكرم (ص) آن حضرت را به امامت برگزيد ولي همواره از اين مسئله خوف داشت كه (بدخواهان و مخالفان و ناآگاهان) آن حضرت را به (تبعيض نژادي و به رياست رساندن بستگان خويش مانند علي (ع) كه پسر عموي آن بزرگوار است) مورد اتهام قرار بدهند. بنابراين پيغمبر اكرم (ص) ابلاغ اين امر را به مردم و عموم مسلمين، به اوقات مناسب ديگر ديگر موكول مي فرمايد، تا اينكه اين آيه نازل شد و آن حضرت با اطمينان خاطر، اين حكم را در غدير خم، تبليغ كرده و به مردم رساندند و فرمودند: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه»[12]

آيه اكمال دين

اكمال دين و اتمام نعمت الهي با معرفي علي عليه السلام براي امر امامت و ولايت.

«اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا.»

«امروز دين شما را به حد كمال رساندم و بر شما نعمت خود را تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين جاودان براي شما پذيرفتم.» سوره ي مائده آيه ي 4

تشريح آيه: در شأن نزول اين آيه ي شريفه آمده است كه پيامبر اكرم (ص) در سير بازگشت از آخرين حج خود كه به حجت الوداع معروف شد بر اساس حكم الهي مردم را در وادي غدير خم گرد آورد و براي آنان خطبه خواند. آنگاه دست علي بن ابي طالب (ع) را به دست خود گرفت و بلند نمود و با صداي رسا، ولايت و جانشيني آن حضرت را براي همه اعلان كرد. و وقتي پيامبر مطالب خويش را بيان فرمود اين آيه ي شريفه نازل شد. حافظ المكاني كه از علماي نامي اهل سنت است و در كتاب شواهد التنزيل ذيل روايت غدير با اسناد خود از ابي سعيد خدوي مي نويسد كه وقتي اين آيه بر پيامبر نازل شد پيامبر اكرم (ص) فرمود: «ا اكبر علي الكمال الدين و اتمام النعمه و رضا الرب برسالتي و ولايت علي بن ابي طالب من بعدي»

جمعي از علماي خاصه و عامه نيز اين كلام پيامبر را در كتب خود ثقل كرده اند و اضافه نموده اند كه آن حضرت بعد از اين بيانات فرمود:؛ «من كنت مولاه فهذا علي مولاه. اللهم و ال من والاه و عاد من عاداكم و انصر من نصره رواخذل من خذله.»

آن روز كه مردم به افقي فراتر نگريستند و آن شخصي كه در نماي شخصيت جلوه كرد، يعني غدير و حضرت امير عليه السلام.

آيه مباهله

«من  خلقك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع انباءنا و انباءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنه ا علي الكاذبين.»

«پس هر كس بعد از آنكه تو را از علم آمد، درباره او (درباره ي عيني يا درباره حق) با تو محاجه كند بگو بيائيد بخوانيم فرزندمان را و فرزندان شما را و زنانمان را و زنان شما را و نفس هايمان و نفس هاي شما را، پس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.» سوره ي آل عمران، آيه 61

تشريح آيه: طبق تصريح و اتفاق مفسران و محدثان اهل سنت و شيعه، آيه ي فوق كه به آيه ي مباهله معروف است، در حق اهل بيت پيامبر اكرم (ص) نازل شده است. كه مرا از «ابناءنا» امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و مرا از زنان (نساءنا) فاطمه ي زهرا (س) او منظور از «انفسنا» علي بن ابيطالب (ع) مي باشد. قبل از نقل روايات، به اختصار به بيان ماجراي مباهله مي پردازيم: پس از آنكه پيامبر اكرم (ص) معنا را ؟ دعوت به اسلام نمود، علماي بزرگ آنان به اتفاق اتباع خد وارد مدينه شدند و طي جلساتي كه با پيامبر اكرم (ص) داشتند با آن حضرت به بحث و مناظره پرداختند و عليرغم دلائل قومي و محكمي كه پيامبر اكرم (ص) ارائه مي فرمود، آنان همچنان به حقانيت آنان و آيين و اعتقادات اسلام توجه نكرده و بر عقايد خود پافشاري مي كردند. اين امر سبب شد، تا پيامبر اكرم (ص) بر اساس حكم پروردگار متعال،‌ آنان را به مباهله (نفرين كردن يكديگر) فرا بخواند تا اهل حق مشخص شوند. نصاري پذيرفتند و اجراي آن را به روز بعد موكول كردند. وقتي زمان مباهله فرا رسيد، جمعيت نصاري كه به اتفاق علماء و راهبان خود بيرون شهر مدينه گرد آمده و منتظر آمدن پيامبر (ص) بودند، ابتدا گمان بردند، كه حتماً آن حضرت نيز با جمعيت انبوهي از مسلمانان براي اين امر حاضر خواهند شد ولي ديري نپائيد كه با صفحه ي عجيب رو به رو شدند و آن اين بود كه ديدند پيامبر اكرم (ص) از راه مي رسد، در حالي كه فقط چهار نفر را به همراه خود مي آوردند، كودكي را در آغوش دارد، دست كودك ديگر را به دست خود گرفته است و به اتفاق بانويي مجلله و آقايي وارسته كه نور از چهره همگي آنها ساطع است پيش مي آيند. اعظم نصراني كه متحير شده بود، خطاب به جمعيت نصاري گفت: بنگريد كه محمد چگونه با اطمينان تمام و ايمان راسخ به ميدان آمده و بهترين عزيزان خود را براي اجراي مباهله به همراه آورده است! به خدا سوگند اگر او در اني امر ترديد يا خوفي داشت، هرگز عزيزان خود را انتخاب نمي كرد.

مردم، من در چهره ي آنان معنويت و روحانيتي مي يابم كه اگر از خدا درخواست كنند، كوهها را از جاي خود حركت خواهند داد. پس از مباهله با آنان بر حذر باشيد كه عذاب و بلا دامن ما را خواهد گرفت، در اني هنگام اسقف براي پيامبر (ص) پيغام فرستاد كه ما مباهله نمي كنيم، بلكه حاضر به مصالحه هستيم، پيامبر اكرم (ص) نيز قبول فرمودند طبق نقل معتبر، صلح نامه به خط علي (ع) نوشته شد. با توجه به اين مطلب اكنون به برخي از روايات منقوله در شرح و تفسير آيه ي شريفه ي مباهله توجه مي كنيم: ابي نعيم در حليت الاولياء به اسنادش از عامربن سعد از پدرش روايت مي كند كه گفت: «وقتي اين آيه ي شريفه «فقل تعالوا ندع انباءنا و ابناءكم الي آخر آيه» نازل شد، پيامبر اكرم (ص) علي (ع) و فاطمه (س) و حسن و حسين (ع) را فرا خواند، پس عرضه داشت، پروردگارا اينان اهل بيت من هستند.»

همچنين در حليت الاولياء به اسنادش از جابربن عبدا.. نقل مي كد: « جابر گفت: اين آيه ي شريفه يعني «فقل تعالوا ندع ابناءنا و تا آخر آيه» در مورد آنها (يعني پيامبر ص و حضرت علي عليه السلام و فاطمه (س) و حسن و حسين (ع) نازل شده است. )

جابر گفت: «انفسنا يعني پيامبر (ص) و علي بن ابي طالب (ع) و ابناءنا» يعني حسن و حسين (ع) و «نساءنا» يعني فاطمه ي زهرا (س)[13].

آيه ي مودت

«قدرداني از زحمات پيامبر اكرم (ص) دوستي و محبت نسبت اهل بيت و خاندان مطهر اوست»

«قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فر القربي» سوره ي شورا آيه ي 23

«اي پيامبر به امت بگو من از شما اجر رسالت جز اين نمي خواهم كه مودت و محبت مرا در حق اهل بيت و خويشاوندانم منظور داريد.»

تشريح آيه: در شأن نزول اين آيه شريفه آمده است، هنگامي كه پيامبر (ص) وارد مدينه شد و پايه هاي اسلام محكم گرديد، انصار گفتند: ما خدمت رسول خدا (ص) مي رسيم و اعلام آمادگي مي كنيم كه اگر مشكلات مالي و اقتصادي پيدا شد ما اموال خود را با جام و دل و بدون هيچ قيد و شرط در اختيار ايشان قرار مي دهيم وقتي كه موضوع را خدمت رسول خدا (ص) عرضه كردند، آيه ي فوق نازل شد و به پيامبر (ص) امر شد تا به مردم بگويد كه من فردي از شما در برابر مسئوليت رسالتم نمي خواهم. پس آن حضرت در مورد لزوم دوست داشتن نزديكان خود سفارش هايي فرمودند. احمد بن حنبل در كتاب فضائل الصحابه اين روايت را نقل مي كند كه زماني كه آيه مودت «قل لا اسئلكم عليه اجرا » نازل شد، اصحاب عرض كردند اي رسول خدا خويشاوندان شما كه مودت بر آنها بر ما واجب است چه كساني هستند؟ حضرت فرمودند: «علي عليه السلام و فاطمه (س) و دو پسر آنها» و حضرت اين سخن را سه بار تكرار كردند:

زمحشري در تفسير كشاف روايت جالب و زيبايي را نقل كرده است كه فخر رازي و ديگران نيز در تفسيرشان از او اقتباس كرده اند. اين حديث به وضوح مقام و فضيلت آن محمد (ص) و اهل بيت او و اهميت حب و دوستي نسبت به آنان را بيان مي دارد و ما نيز به خاطر ارزش فراواني كه اين روايت دارد آن را به تفصيل ذكر مي كنيم.

قال رسول ا صلي ا.. عليه و آله: «من مات علي حب ال محمد مات شهيدا»

«هر كس با محبت آل محمد (ص) بميرد شهيد از دنيا رفته است.

الا و من مات علي حب ال محمد مغفوراً له

الا و من مات علي حب ال محمد مات تائباً

الا و من مات علي حب ال محمد مات مؤمناً مستكمل الايمان.

الا و من مات علي حب ال محمد بشره ملك الموت بالجنه ثم منكر و نكير.

الا و من مات علي حب ال محمد يزف الي الجنه كما شرف العروس الي البيت زوجها.

الا و من مات علي حب ال محمد فتح له في قبره بابان الي الجنه

الا و من مات علي حب ال محمد جعل ا قبره فرار ملائكه الرحمه

الا و من مات علي حب ال محمد علي السنه و الجماعه

الا و من مات علي بغض ال محمد جاء يوم القيامه مكتوب بين عينيه مأيوس من رحمه ا

الا و من مات علي بغض ال محمد لم يتم رائحه الجنه

الا و من مات علي بغض ال محمد مات كافراً

آگاه باشيد ك هر كس با محبت آل محمد (ص) از دنيا برود بخشوده است. آگاه باشيد كه هر كس با محبت آل محمد از دنيا برود با توبه از دنيا رفته است. آگاه باشيد كه هر كس با محبت محمد (ص) از دنيا برود مؤمن كامل الايمان از دنيا رفته است. آگاه باشيد كه هر كس با محبت آل محمد  بميرد فرشته مرگ او را بشارت به بهشت مي دهد و سپس منكر و نكير ا ين مژده را به او خواهند داد. آگاه باشيد كه هر كس با محبت آل محمد (ص) از دنيا برود او را با احترام به سوي بهشت مي برند مانند عروسي كه به خانه داماد با احترام برده مي شود. آگاه باشيد كه هر كس با محبت آل محمد بميرد در قبر او دري به سوي بهشت گشوده مي شود. آگاه باشيد كه هر كس با محبت آل محمد از دنيا برود خداوند قبر او را زيارتگاه فرشتگان رحمت قرار مي دهد. آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد از دنيا برود بر سنت و جماعت اسلام از دنياي رفته است. آگاه باشيد كه هر كس با دشمني آل محمد (ص) از دنيا برود روز قيامت در حالي كه او وارد محشر مي شود بر پيشاني او نوشته شده مأيوس از رحمت خدا. آگاه باشيد ك هر كس با دشمني آل محمد (ص) بميرد بوي بهشت را استشمام نخواهد كرد. آگاه باشيد كه هر كس با دشمني آل محمد از دنيا برود كافر از دنيا رفته است.

آيه محبت و دلبستگي به امام

«قل لا سألتكم من اجر فهو لكم»     سوره ي سباء آيه ي 47

«بگو اجر پاداشي (دلبستگي و محبت به اهل بيت (ع)) كه از شما خواستم به سود خود شماست»

يكي از مسائلي كه بارها در قرآن يادآور شده است و حتي تنها مربوط به پيامبر ا سلام نيست، بلكه در مورد اكثر پيامبران آمده، محبت و عشق ورزيدن امت به خاندان پيامبان مي باشد. همان طور كه در آيه ي فوق مشاهده مي شد و نيز بسياري از آيات ديگر قرآن كه اين مفهوم را دارا  هستند پيامبران الهي از مردم و امت خود اجر و پاداشي جز محبت و دلبستگي به خاندان خويش نمي خواستند، زيرا اجر آنها با خداوند بوده است و پيامبران هم به عنوان وظيفه اي كه خداوند بر عهده ي آنها گذاشته بوده است مردم را هدايت مي كردند. جالب اين است كه اگر لفظي و كلامي به نام اجر و پاداش در مورد آنها آمده است در واقع چيزي بوده كه نهايتاً سود و منفعت آن به خود امت بر مي  گشته است. براي مثال خداوند اجر پيامبر را كه بايد امت مي پرداخته است در ابراز محبت و دوستي نزديكان پيامبر (ص) اهل بيت (ع) قرار داده است به نحوي كه در صورت ا نجام اين امر فايده ي آن به خود امت بر مي گردد و با شروع محبت و عشق و علاقه ورزيدن به خاندان عصمت به تدريج به آنها نزديك شده و بر اثر اين نزديكي كمالات و علم و هدايتشان را درك مي كنند و به امامت و ولايت آنها پي برده و اقرار مي ورزند و راه كامل عبوديت را يافته و در آن گام مي نهند، نكته ي قابل توجه اين است كه هميشه ابراز اين محبت نسبت به افرادي از نزديكان پيامبر (ص)  خواسته شده است كه خط امامت و ولايت از ميان آنها عبور مي كرده است والا هيچ گاه ضرورت اين محبت به صرف نزديكي با پيامبر (ص) به دست نمي آمده، همان طوري كه هيچ كس را اعتقاد بر اين غنيمت كه امت بايد به عموي پيامبر (ص) يعني ابولهب محبت بورزد بلكه بي شك تنفر از او ضرورت ايمان است. اما آن كس كه دوستي او نشانه ي ايمان و بغض نسبت به او نشانگر است[14]. كسي است كه از نظر ايمان، شجاعت، عمل صالح، علم، راستي، ايثار، جهاد در راه حق، درستي و گوي سبقت را از همگي ربوده است و او برادر پيامبر (ص) و امين وحي او و امام امت او، علي بن ابيطالب، اميرالمؤنين (ع) است. ميان محبت راستين و عمل، رابطه اي سخت استوار برقرار است، چگونه ممكن است كه انسان به فردي محبت داشته و عشق ورزد اما رفتار و افكارش با او در تضاد بوده و با او بيگانه باشد، چگونه ممكن است كه انساني به خانداني علاقه داشته باشد اما از مكتب و حركت و نحوه ي زندگاني آنها به دور باشد، به راستي اگر عشق و محبت، راستين باشد، انسان رفته رفته، اخلاق و ويژگيهاي محبوب خود را به دست مي آورد.

 



[1]. بيست و پنج سال سكوت علي (ع) ص 262، تأليف فؤاد فاروقي از نويسندگان اهل سنت به نقل از ديوان شمس

[2]. خليل بن احمد نحوي

[3]. كارلايل

[4] . سليمان كناني «مقدمه ي كتاب امام علي مشعلي و دژي»

[5]. ابوبكر بن ابي فتحانه (مناقب خوارزمي)

[6]. عمربن خطاب «امام علي (ع)

[7]. ميخائيل نعيمه

[8] «و تركوك قائما» سوره ي جمعه

[9]. سوره ي توبه آيه ي 128.

[10]. غايه الحرام، صفحه ي 276.

[11]. غايه الحرام صفحه ي 264 حديث 4.

[12]. تفسير الميزان جلد 6 صفحه ي 49.

[13]. تصديق اين فضيلت در بسياري از كتب اهل سنت.

[14]. سخن معروف پيامبر خطاب به علي (ع) از كتاب سيرتنا و صفحه ي 12.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 28 بهمن 1393 ساعت: 17:40 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق وقت نگاري

بازديد: 129

 

اهمیت تاریخ

مقدمه

تاريخ = وقت نگاري

در تعريف تاريخ نظرات متعددي از سوي صاحبنظران ارائه شده است ولي با توجه به كلمه تاريخ و ماده آن كه از أرخ يأرخ است مي توان تاريخ را به معناي وقت نگاري دانست .

 تاريخ به دو بخش كلي تقسيم مي شود ، يك تاريخ نقلي است كه متصدي نقل اخبار و احولال گذشتگان  است و تاريخ علمي  و يا نظري كه در پي كشف قوانين حاكم بر تاريخ و سير تاريخ است  در تاريخ نظري نظرات مختلفي كه بيشتر جنبه فلسفي دارد در باره امكان و يا عدم امكان نگارش صحيح تاريخ  بحث مي شود مانند قانون ربط و يا قانون انطباق  ولي از آنجا كه كتب لازم وكافي در اين زمينه نوشته شده است ما وارد اين مقوله نمي شويم.

همچنين در تاريخ نظري  بحث مي شود كه آيا تاريخ همچون موجود زنده متحركي است كه روحي  دارد .و جسمي، عزمي وآهنگي، حركتي و هدفي،  قانوني و نظامي و  محركي و مسيري دارد. فلسفه نظري تاريخ است كه نشان دهد .كه اين رفتن و باليدن چگونه صورت مي گيرد  آن نقطه نهايي كه بارانداز تاريخ است كجاست و چگونه منزل كنوني . منزل واپسين را مي توان ولو بابهام و اجمال تصوير كرد .واين رفتن به جبر است يا به تصادف وگذر از منا زل ومراحل گوناگون تاريخي اجتناب ناپذير است يا چاره پذير .

فوايد خواندن و مطالعه تاريخ :

حضرت امير توصيه اكيد به مطالعه تاريخ داشتند و فرمودند آنقدر در تاريخ غور كردم كه گويا يكي از آنان هستم.

راستي چرا بايد تاريخ را مطالعه كرد؟ از جهات مختلفي مطالعه تاريخ لازم است:

1        _گسترش علم و آموختن تجربيات گذشتگان

هر كسي در هر رشته اي باشد بي نياز از تاريخ نيست.  اهل بحث و تحقيق در هر رشته از علوم فنون كه وارد شوند ارتباط و تماس آنرا با تاريخ درك نموده و اعتراف خواهند كرد كه بدون غور در تاريخ به مقصود نخواهند رسيد

تاريخ گمشده هر دانشمند ، مطلبوب هر هنرمند ، سرمايه اهل تتبع و تحقيق ، مورد علاقه هر متدين ، مقصد هر سياستمدار و هدف هر اديب است . و بالجمله ، تاريخ مورد احتياج تمام مجتمع بشري است .بي اعتنايي به تاريخ به معناي از دست دادن تجربيات و علوم گذشتگان است.  بعنوان مثال بي توجهي به طب سنتي  كه حدود چهار هزار سال سابقه داد  ضايعه غير قابل جبران است.

ما هرگز نبايد از صفر شروع كنيم. كشور ژاپن پس از جنگ مهندسين خود را به عنوان كارگر به امريكا فرستاد و علوم آن روز آمريكا را ربودند و به كشور خود آوردند. آنها از صفر شروع نكردند بلكه از آنجايي كه آن روز آمريكا بود شروع كردند و پيشرفت هم داشتند. برادران رايت نيز از صفر شروع نكردند آنها نوشته بعضي كساني كه در اين امر ناكام شده بودند خواندند و آن را تكميل كردند.

2 _ لذت بردن :

خود لذت بردن نيز براي خود يك چيزي است و براي بعضي هم خيلي مهم است. بشر دوست دارد لذت ببرد . متأسفانه ما ياد گرفته ايم فقط با گردش و تفرج لذت ببريم ولي بايد اين فرهنگ كاملا عوض شود . گردش جاي خود، ولي براي انساني كه داراي قدرت تفكر است ، بسيار عالي است با مطالعه لذت ببرد آن هم مطالعه تاريخ گذشتگان كه حداقل به عنوان يك قصه لذت بخش است . و اين امر خود زمينه فوائد ديگر مترتب بر تاريخ نيز خواهد بود.

3 _ پند گرفتن

با مطالعه تاريخ و اطلاع از سرگذشت اقوام خو ب و بد ، پند مي گيريم و راه صحيح را از غير صحيح باز مي شناسيم.

اصحاب رس در شمال ايران زندگي مي كردند و در رفاه فراوان بودند .از ماهي دريا و مرغ آسمان و محصولات زمين و انعام و احشام بهره مي بردند. ولي متأسفانه خدا پرست نبودند و پيامبر خدا را نيز كشتند . اين قوم، سركشي و اسراف را به جايي رسانده بودند كه فرزندان خود را با نان تميز مي كردند و نان هاي آغشته به نجاست را در دل بياباني مي ريختند. خداوند آنها را به قحطي مبتلا كرد و كار آنها  بجايي رسيد كه مجبور شدند همان نان ها را بخورند.  اصحاب رس چرا نابود شدند؟ توجه به سرگذشت اين قوم اندرز و پندها دارد. و اما قوم يونس كه عذاب به صورت ابرهاي آتش تا بالاي سرشان هم رسيد چون توبه كردند نجات يافتند . توجه به علت نجات اين قوم هم پندها دارد. پس ما در واقع تاريخ را مي خوانيم كه اشتباهات گذشتگان را تكرار نكنيم و راه صحيح را پيدا كنيم.

4 _ گسترش عقل

حضرت امير فرمودند  تجربه عقل را زياد مي كند بنا بر اين مطالعه تاريخ از آنجا كه آشنايي با تجربيات است باعث گسترش عقل مي شود. مطالعه تاريخ بينش را قوي و قدرت نتيجه گيري را قوي تر مي كند . و ديد جديدي در برخورد با پديده هاي اجتماعي و حتي سياسي به انسان مي دهد چنين انساني كمتر گول خورده و زود باور نخواهد بود.

راههاي وصول به تاريخ

راه هاي وصول به تاريخ عمدتا عبارت اند از :

الف) كتب تاريخ.

ب) قرآن كريم

ت) اخبار و روايات معتبره

ح) نسل به نسل

خ) متافزيك

علاوه بر كتب تاريخ، قرآن  و روايات معتبره قسمتي از تاريخ گذشتگان را بيان كرده اند. قابل ذكر است كه عمده تاريخ سينه به سينه از نسلي به نسل ديگر رسيده است كه كاملا قابل اعتناء و بررسي. است. و نيز افراد معدودي با حالات خاصي وجود داشته و دارند كه به تاريخ گذشته و آينده  اطلاع يافته اند.

پيدايش علم تاريخ  اسلام

مبحث پيدايش علم تاريخ اسلام، قاطبة دانشمندان اسلامي ، متفق القول اند كه ظهور علم تاريخ با ظهور اسلام ملازمت تام داشته و به واقع تدوين تاريخ اسلام مرهون تلاش افرادي  است كه براي تحقق ابعاد تاريخي دين اسلام ، همت گماردند

از آنجا كه اسلام در شرق ظهور كرد وجزء فرهنگ و تمدن شرق در آمده ، منظور از تاريخ شرق همان تاريخ اسلام است.  و به همين خاطر به كساني كه به تاريخ شرق ورود دارند مستشرق يا شرق شناسي مي گويند. رشته شرق شناسي در دانشگاههاي مطرح دنيا سالها ست  كه تأسيس  شده است.

ولي مع الاسف مستشرقين ، چون با اسلام مخالف بودند، تاريخ اسلام را همانطور كه مي خواستند مي نوشتند  و مي خواستند از اسلام ديدي را به مردم بدهند كه فرقي با مسيحيت و يهوديت نداشت ، آنها برخي مطالب را طبق ميل خود مي نوشتند .و برخي را عوض           مي‌ كردند. و برخي از فرق ضاله را زيبا و معقول جلوه مي دانند.

از باب نمونه در مورد مسئله حجاب ، آن را مربوط به زمان خاصي معرفي مي كردند. ويا در مورد شرابي كه قرآن آن حرام و نجس اعلان كرده مي گفتند اين در صورتي است كه انسان از خود بي خود شود و كمش يا درصد الكلش كم باشد عيب ندارد. و يا در مورد مسئله جانشيني حضرت امير  بعضي مثل ماسينيون فرانسوي با زيركي مي خواستند آن را توجيه كنند و بگويند رسول خدا نامزد خود را  جهت حكومت  معرفي كرد نه كسي را تعيين كند. در حالي كه  مدارك تاريخي كاملا واضح بر تعيين جانشين دلالت دارد. رسول خدا تصريح نمودند علي جانشين من است و مسئله نامزدي و كانديداتوري در آن زمان اصلا معمول نبود.

مستشرقين ادعا كردند ما تاريخ شرق را نوشته ايم و مي خواستند بگويند شرقي  هاي از خود تاريخي و يا دانشمندي ندارند و تابع ما هستند  در حالي اصلا اين طور نبود. تاريخ نويساني مثل  ابن  بطوطه ، مسعودي ، يعقوبي ، ذهبي ، ابن رسته ، و قبل از آنان فردوسي در شاهنامه پيش از مستشرقين، تاريخ اسلام و شرق را به قلم تحرير در آوردند.

اين سؤال هميشه مطرح است كه چرا غربي ها درباره شرق مطالعه كردند ؟ اولين كشوري كه تحقيق درباره اسلام و شرق را آغاز كرد انگليس بود و بعد هم فرانسه، اما چرا ؟ از جمله دلايل مي توان به نفوذ در دايره مسلمين و ضربه زدن به اسلام اشاره كرد ، كه عمدتا از سه  طريق اين كار را انجام دادند ، اول از طريق تحريف دين و دوم تفرقه افكني و سوم از طريق بدعت آوري ( مثل ايجاد گروه بابيت و بهاييت ) .

روش مؤرخين در تدوين تاريخ

روش مورخين اسلامي در تدوين تاريخ مختلف بود كه مي توان آن را به سه قسم      تقسيم كرد.

الف) مورخين اخباري

مورخين نخستين در برخورد با اين آيات و احاديث به جاي آنكه در تحليل و تفسير و ارتباط وقايع همانگونه كه آمده بود توجه كنند ، بيشتر بر تواتر اسناد تكيه مي كردند . مورخين نخستين پيش از ابن خلدون تنها روشي كه در نگارش تاريخ به كار مي برند تكيه بر اصل تواتر بود . يعني تنها از طريق تحقيق در روايات و اسناد به بررسي سلسله راويان مي پرداختند تا از اين شيوه به صحت خبر و روايت دست يابند . اين شيوه همانگونه كه مي دانيم خاص علم حديث است كه در تاريخ به كار گرفته شد . از اينرو به تاريخ به عنوان وقايعي منقول مي نگريستند كه احتياج به هيچ گونه تحليل و تفسير نداشت )) .

در همين رابطه  طبري مي گويد : (( آگاهي از حوادث اقوام گذشته و اخبار رويدادهاي جاري براي كساني كه زمان آنها را درك نكرده يا خود ناظرشان نبوده اند ، حاصل نمي شود مگر از راه اخبار مخبران و نقل ناقلان ))

اين گونه مورخين كه اغلب به مورخين اخباري معروف اند ، در نقل حوادث هم خود را مصروف جرح و تعديل زنجيره ها ي اسناد مي كردند و غالباَ از بيان عقايد خود و داوري دربارة تاريخ در تاريخشان خودداري مي كردند

مورخان اخباري كه بر اساس جرح و تعديل اسناد ، بدون عنايت به متن ، به بررسي تاريخ مي پرداختند و چون براي پيوند زنجيره ها و استخراج زنجيره اي مطمئن و موثق در ادوار تاريخ تلاش داشتند ، به ناچار به سراغ انجيل و تورات و مورخان يهودي و نصراني و ايراني هم مي رفتند . وجود پاره اي اسرائيليات و افسانه هاي باستاني شرق كه در (( تاريخ طبري )) و (( كامل )) به چشم مي خورد , ناشي از عنايت به چنين مسأله اي ، در جهت دستيابي به چنان مهمي بوده است . بر اغلب آثار و انديشه هاي اينان ، بينش اشعري حاكم و نافذ است .

ب) مورخان بي طرف

مورخين بي طرف ، اين دسته از مورخين سعي و تلاششان بيشتر بر آن است تا از طريق پي گيري اسناد و تجسس در وقايع و اخبار ، آنهم از طريق مسافرت و رؤيت روايان ، به تأليف تاريخ مي پرداختند . اين دسته كه بيشتر با شيوة فكري اعتزال به نقد حوادث و اسناد مي پردازند ، به دو دسته تقسيم مي شوند : دسته اي از اينان همچون مسعودي و يعقوبي كه خود جهانگرد و جغرافيدان نيز بوده اند ، بيشتر تكيه بر موقعيت جفرافيايي محل حادثه ها و توصيف شهرهاي پر حادثه و دقت در ساعات و احول رخدادها داشته اند ، و دسته اي ديگر همچون ابن مسكويه ، به تجربه هاي اقوام گذشته و رخداده هاي پيشين پرداخته تا از تنظيم و تأليف آنها به تجربه و استنتاجي دست يابد كه بتواند محل اعتناي آيندگان باشد

البته نام بي طرف را كه بر اين گونه مورخين نهاده ايم ، نبايد خواننده را به چنين گماني وا دارد كه اين گونه مورخين در نقل وقايع از هيچ گرايش فكري بهره مند نبوده و از هيچ كدام از شيوه هاي معمول در تاريخ نگاري اسلامي ، تبعيت نمي كرده اند . اطلاق كلمه بي طرف تنها بدين سبب است كه اينان مواد تاريخ را در اختيار پژوهشگران تاريخ مي نهند . پژوهشگر حوادث تاريخي با اندك فراستي در مي يابد كه اين مواد حاصل تلاش مورخي است كه بيش از همه سعي بر آن داشته تا با تكيه بر شرايط اقليمي ، دقت و صحت درباره راويان و مروريات و تعيين دقيق تاريخ حوادث ، انديشه مورخ آينده را آزاد گذارد و دستش را در تفسير تاريخ در چهارچوبي مطمئن از فراورده هاي تاريخي ، باز كند .

ت) مورخان درباري

كاوش در تاريخها و مورخين اسلامي ما را با دسته اي ديگر از مورخين آشنا مي كند كه براي تاريخ زيانمند بوده اند و براي حقائق زيانبار اين دسته از مورخين كه گرايشهاي خاص حزبي و سياسي داشته ، در دربارها مأمور به تأليف و تدوين حوادث و وقايعي بوده اند كه بيش از هر كس مي بايد طبع فلان دسته مي پسنديد و ذوق فلان خليفه خوش مي داشت . ما با اين دسته از مورخين نام (( وابسته )) مي دهيم . روشن است كه در برخورد با اين گونه مورخين جز از طريق نقد و مقايسه ، عمل نخواهيم كرد . انحرافهاي  تاريخي اي كه از طريق اين گروه ، در تاريخ رخ داده است ، براي كسي كه با تاريخ اسلام و نحله هاي آن آشنا باشد ، چندان ايجاد اشكال نخواهد كرد و با فراست مي توان به تلاشهاي اينان در جعل وقايع پي برد . مثلاً به سهولت مي توان دريافت كه مورخي كه سعي دارد با جعل اسناد و احاديث پدران پيامبر را مشرك قلمداد كند ، و آنها را همشأن ابوسفيان قرار دهد چه هدفي را دنبال مي كند . آيا اين مورخ اموي نيست كه از طرف قاسطين درصدد است تا نفاق و شرك ابوسفيان را تطهير كرده و معاويه را با پيامبر به لحاظ نَسُب همشأن كند تا راه تبليغ فرقة اموي را هموار كند و هم سرزنشي كه از اين ناحيه ، آل ابوسفيان را آزار مي دهد ، خنثي نمايد ؟ نظير همين كار را مي توان در آثار مؤرخان عباسي و خوارج مشاهده كرد .

زيان و ضرر اين گونه مؤرخان به تاريخ اسلام و فكر مردم كم نبوده است . طبري  به عنوان امام المورخين و بنيانگذار مكتب سنتي تاريخي بر اساس حديث ، بعدها از طرف مورخين ديگر مبداء و مأخذ قرار گرفت : (( در تاريخ نگاري نيز فقط طبري و پيروانش مأخذ كار شده و در نتيجه ، صدها كتاب حديث و تفسير تاريخ كه ديگر دانشمندان گرد آورده بودند ، بدست فراموشي سپرده شد ،

 حتي ابن خلدون او را (( مورخ و محدث امت )) مي نامد و به تيمور مي گويد : (( من به استناد قول طبري با شما صحبت مي كنم . )). تكيه بر مورخي چون طبري گرچه براي مورخان از جهاتي سودمند بود ولي هيچ كس نمي تواند منكر زيانهاي اين كار بشود . مورخي چون او كه خلفاي وقت را به عنوان اولوالأمر مي پذيرفت ، هرگز نمي توانست نسبت به انقلابها و شورشهائي كه عليه نظام هاي مورد پذيرش او رخ مي نموده است ، خوش بين باشد و از آنها به نام فتنه و خروج ياد نكند . (( مورخان كلاسيك مشرق چون طبري و اين اثير و نويري و غيره ، همگي بر اين نظر اتفاق دارند كه انقلاب ، خروج بر اولوالامر است . انقلابيون از نظر اينان عاصيان و رهبر آنان پست و فرومايگان است . بر اساس همين ملاحظات است كه آنان به همه انقلابها ، به عنوان فتنه و خروج و ويرانگري و غارت . . . چسبانده انقلاب را از آفاتي مي دانند كه خداوند ، مسلمانان را براي امتحان بدان دچار كرده است . ))

مشكلات تاريخ نگاري در شيعه

   براي مورخان شيعه زمينه مناسب براي تدوين تاريخ واقعي وجود نداشت لذا اغلب از آن چشم مي پوشيده  و به نقل روايات اكتفاء مي كردند. روش معمول در نقل تاريخ بيان تاريخ  از زمان حضرت آدم تا عصر مورخ بود و لازم اين كار شرح حال خلفاي جور زمان بود و از آنجا كه اگر واقعيت را مي نوشتند كشته مي شدند از اصل نگارش تاريخ صرف نظر كردند و عده اي هم كه مخفيانه چيزهايي نوشتند بدست ما نرسيده و يا نابود شده است

علتهاي عمده عدم وجود تاريخ مدوني از شيعه بخصوص در باره اهل بيت عصمت و طهارت را مي توان فشار و كشتار، اهتمام فراوان به نقل حديث ، مشوش بودن تاريخ و دانست.

راههاي شناخت تاريخ معتبر :

با توجه به مطالبي كه عنوان شود اين سؤال حتما مطرح مي شود كه آيا مي توان از ميان اين همه كتب تاريخي واقعيت را يافت . در جواب مي گوييم راه هايي براي نزديك شدن به واقعيت وجود دارد ولي البته تاريخ قطعي، فقط از سه راه بدست مي آيد كه خواهيم گفت.

براي تشخيص تاريخ معتبر از غير معتبر بايستي ابتداء كتاب و سند كتاب و نيز نويسنده آن مورد نقد و بررسي قرار گيرد و نيز مطالب آن بايستي در بوته محط عقلي و تاريخي قرار گيرد. .اگر مطالب آن مخالف عقل باشد مورد قبول نخواهد بود و اگر مطالب آن با تاريخ هاي معتبر ديگر جور در نيايد معتبر نخواهد بود . بنا بر اين بطور خلاصه برا ي تشخيص تاريخ صحيح بايستي  مواد زير مورد توجه واقع شود:

الف ) سند كتاب .بايستي كتاب داراي شناسنامه مشخص و معتبر باشد.

ب ) شخصيت مؤرخ كه بي طرف و امانت دار باشد و وابسته و متعصب نباشد.

ت) تطابق آنچه نقل شده با تاريخ هاي ديگر. و نيز جور در آمدن آنچه نقل مي شود شواهد و قرائن ديگر همان زمان.

ح ) مخالفت نداشتن با عقل. بايستي كه جريان نقل شده محال عقلي نباشد و دور از ذهن سليم نباشد.

تاريخ قطعي

و اما همانطور كه سابق بر اين بيان شده تنها سه راه براي رسيدن به تاريخ قطعي كه عبارت‌اند از:

الف) تواتر ؛

تواتر آن است كه افراد زيادي كه متهم به كذب نباشند از چيزي خبر دهند. كه د ر اين صورت يقين به وقوعش حاصل مي شود. مثلا عده اي از وجود درياچه اي در شمال ايران خبر دهند ما يقين مي كنيم كه در شمال اين درياچه اي هست. بنا بر اين اگر يك جريان تاريخي در كتب تاريخ يا سينه به سينه به طور متواتر بما برسد يقين به وقوعش خواهيم كرد. مثل جريان غدير خم كه متواتر است. هم متواتر سينه به سينه هم توسط روايات متواتره و هم توسط كتب تاريخي بصورت متواتر بما رسيده است و لذا قابل تشكيك نيست.

قرآن )

قرآن چون سخن خداست و معصوم است هر قصه و داستاني كه در قرآن باشد قطعا واقع شده و يقيني است. قرآن بيان داشته است ما بهترين قصه ها را برايتان نقل كرديم كه شايد پند بگيريد.

روايات معتبره)

چون امامان معصوم هستند چنانچه رواياتي اعتبارش ثابت شود _ كه البته متصدي اين فن علم رجال است _ . محتواي آن حديث هم اگر مخالفت با متن قرآن و روايات معتبره ديگر و عقل، نداشته باشد، هر چه باشد مورد قبول است.


گفتار اول

محل پيدايش اسلام

سرزميني كه اسلام در آن  ظهور كرد سرزمين جاهليت بود . عربستان سرزميني بود كه از نظر سياسي ، اقتصادي ، فرهنگي و ... در فقر و جاهليت به سر مي برد . در اين ميان دو كشور ايران و روم  نيز در فقر و جاهليت بودند كه به بررسي اجمالي اين دو نيز مي پردازيم :

اوضاع روم

نظام روم يك نظام طبقاتي بود كه البته طبقه اشراف همواره از طبقات ديگر بهره كشي مي كردند. فساد اخلاقي فراوان بود. و خشنونت در روم فوق العاده زياد بود. امپراطور بيزانس در مدت 50 سال حكومتش، 40 جنگ براه انداخت و خدا مي داند كه اين جنگ ها چه صدماتي براي مردم روم و كشورهاي مورد تهاجم داشت.  زمان ظهور رسول اكرم روم، مهد مسيحيت بود و  دچار انحرافات اعتقادي متعددي شده بود  .

 زمان ظهور پيامبر، در روم  بين علماي مسيحيت در مسئله روح القدس درگيري به وجود آمده بود به همين خاطر امپراطور روم هيئت 300 نفري را براي حل اين  اختلاف ايجاد كرد ، كه البته نتيجه آن تثبيت روح القدس  و تثليثي شدند مسيحيت شد.

اوضاع ايران

در  ايران  سه طبقه اجتماعي وجود داشت : بزرگان ، كارگران و پست ها . و هيچ طبقه اجازه ورود به طبقه ديگر را نداشت . از نظر فساد هم داراي فساد اخلاقي ( عياشي ) ، عقيدتي ( آتش پرستي ) ، و فسادهاي ديگر بودند. زماني كه اسلام ظهور كرد حكومت دست خسرو پريز بود .

اوضاع وخيم عربستان

كشور عربستان از نظر جاهليت اوضاع وخيم تري نسبت به كشورهاي ديگر داشت . در عربستان سه قبيله وجود داشت كه عبارت بودند از قبيله قحطاني ( كه نسبشان به فرزند پنجم از حضرت نوح مي رسيد ) ، قبيله عدناني ( كه نسبشان به حضرت اسماعيل مي رسيد ) ، قيبله هاي  بي نام و نشان يا مرده كه باقي مانده عرب هاي نابود شده در اثر عذاب الهي بودند. در عربستان حكومت واحدي وجود نداشت . قبايل به اندك بهانه اي با يكديگر درگير مي شدند.  گاه دو قبيله براي تصاحب يك استخوان مرده، سه سال يكديگر را كشتند. محبت و دوستي وجود نداشت. آدمي كشي افتخار محسوب مي شد. زنان و دختران در اين جامعه عقب مانده هيچ ارزشي نداشتند. دختران را زنده بگور مي كردند و زنان خود را مورد اذيت و آزار قرار مي دادند.

بنابر اوضاع  عربستان از نظر ظلم و فساد و عقيده از كل كره زمين بدتر بودند . عربها مشرك بودند و براي خدا شريك قائل مي شدند و نيز سگباز و ميمون باز و شراب خور و قمار باز بودند .

در مجموع بايد گفت كه كره زمين در زمان ظهور پيامبر در جاهليت به سر مي برد و كره زمين پر از جهل و فساد بود ، اما در مقايسه ، وضعيت كشور عربستان نسبت به روم و ايران بسيار بدتر بود . اسلام در چنين محيطي رشد پيدا كرد و در چنين محيط موفق بود . بنابراين مي توان گفت خداوند فرستاده اش را به سخت ترين زمين و سخت ترين افراد يعني عرب هاي عربستان فرستاد .دعوت رسول الله 23 سال طول كشيد و اين زمان زيادي نيست ولي در همان ابتداي رسالت در مدت كوتاهي  چند ميليون نفر مسلمان شدند. چنين اسلامي كه در قلب هاي سخت افراد اثر مي گذارد و در بد اوضاع ترين سرزمين موفق مي شود بايستي تمام دنيا را اسير محتواي خود كند ، پس چرا اسلام همه دنيا را نگرفت؟

مهمترين دليل اينست كه برخي جلوه اسلام را تحريف كردند و باعث شدند كه مردم دنيا اسلام را به  شمشير بشناسند و اين درحالي است كه  اسلام جنگ ابتدايي ندارد و همه جنگهاي اسلام دفاعي بوده است . . الان در دنيا اسلام را به عنوان دين خشنونت مي شناسند و بديهي به چنين اسلامي كسي ميل نمي كند.


دليل عدم پيشرفت اسلام را بايد اولا در منحرف شدن مسير صحيح خلافت و در عملكرد بسيار بد افرادي دانست كه به نا حق و به روش غير معقول و غير مشروع ادعاي خلافت بر مسلمين كردند.

خليفه دوم با هدف گسترش قلمرو حكومتي خود ( در ظاهر گسترش اسلام ) به شام ، مصر و ايران حمله برد اين جنگها علاوه بر اينكه مشروع نبود و به نيت پليد كسب قدرت بيشتر بود و باعث شد در دنيا ، اسلام به شمشير شناخته شود و معلوم است چنين اسلامي در هيچ دلي قرار نمي گيرد. بنابراين كساني كه مي گويند. زمان خليفه دوم دايره اسلام گسترش پيدا كرد به آنها مي گوييم  آن زمان اسلام از بين رفت اگر چند كشور به زور مسلمان شدند ولي تمام  كره زمين  از دست اسلام رفت  ولي اگر آن جنگ ها نبود بخاطر محتواي بلند اسلام، اسلام همه دنياي را مي گرفت .

خليفه دوم دستور داد كه كتابخانه غني و مهم قسطنطنيه و همچنين شام را كه عصاره زحمات علمي و تجربي بشر را در خود داشت، به آتش بكشند و بسيار واضح است اسلامي كه آدم ها  را مي كشد و كتاب ها را  مي سوزاند در هيچ دلي قرار نمي گيرد.. بهر حال آبرويي براي اسلام نگذاشتند و بر ماست اسلام واقعي را به دنيا معرفي كنيم . متأسفانه هر وقت شمايل حضرت امير المؤمنين را مي كشند همراه با يك شمشير مي كشند. د ر حالي كه هميشه به دسته شمشير حضرت يك كتاب آويزان بود و آن را نمي كشند.  بايد بدنيا بگوييم شمشير حضرت علي شمشير دفاع بود نه شمشير انتقام و خشنونت.  برويد تاريخ جنگهاي را بخوانيد كاملا اين مطلب واضح مي شود كه تمام جنگها را دشمن شروع كرد يا نقشه شروعش را داشت و اسلام از خود دفاع مي كرد. ما دليلهاي متعددي داريم كه اسلام جنگ ابتدائي ندارد و هم جنگهاي دفاعي و تدفاعي است. عمده دليل ما بر اين مطلب چهار دليل است كه عبارت‌اند:

1 _ خداوند در قرآن فرموده است  ( لااكراه في الدين ) يعني  در نفس قبول دين اجباري نيست. يعني كسي را مجبور به قبول اسلام نمي كنند.  البته قبول نكردن دين خود يك جرم بزرگ است و روز قيامت مجازات هم مي شود ولي برنامه اين نيست كه او را در دنيا به اين خاطر مجازات كنند. مگر محارب باشد يا فتنه ايجاد كند كه بحث ديگري است.  و نيز كسي كه به مقدسات اسلام توهين كند مجرم است و چنين شخصي در واقع به جنگ اسلام با قلم  و سخن آمده است  و محارب محسوب مي شود  همانطور كه در مورد كسي كه با شمشير به جنگ اسلام بيايد حكمش قتل است. در مورد كسي كه با قلم به جنگ اسلام بيايد حكمش قتل است  زيرا همانطور كه قرآن كريم بيان نموده  فتنه ا ز قتل هم شديد تر است.

وقتي گفته مي شود لا اكره في الدين منظور اين نيست كه  قبول دين لازم و ضروري نيست. بي شك  قبول دين ضروري است زيرا بدون آن كسي روي سعادت را نمي بيند . ولي در عين كسي را مجبور به قبول نمي كنند شايد كسي بخواهد برود جهنم.

قابل ذكر است كه در خود پذيرش دين اجباري نيست ولي اگر كسي  دين را پذيرفت در اجراي احكام آن اجبا رخواهد بود. بمانند كسي كه وارد كشور ديگري  شود در خود رفتن به آن كشور اجباري نيست ولي اگر وارد آن كشور شد بايستي قوانين آن را رعايت كند.  لذا كسي كه مسلمان از خمس نمي دهد يا نماز نخواند يا روزه نيزه به عنوان يك مجرم با او رفتار مي شود و اسلام توبيخات اينگونه افعال را مشخص كرده است.

و نيز  افرادي كه دين اسلام را مي پذيرند يا محكوم به اسلام هستند _ مانند كسي كه پدر و  مادرش مسلمان است  _ اگر از دين خارج شوند مجرم اند و حكمش قتل است.

2  _  دليل دوم ما بر اين كه اسلام جنگ ابتدائي ندارد عملكرد خود رسول مقدس اسلام است . مسيحي ها در نجران زندگي مي كردند و رسول اكرم از آنها جزيه گرفتند و آنها را مجبور به قبول اسلام نكردند. نمونه روشن ديگر، حضور يهوديهاي بني قينقاع هستند كه در خود پايتخت اسلام يعني مدينه براحتي زندگي مي كردند و كسي آنها را  مجبور به قبول اسلام نكرد.

3_ شيوايي و بلاغت اسلام، اسلام را بي نياز از شمشير و خشنونت كرده است. اسلامي كه براحتي در مردم عربستان كه خيلي متعصب بودند اثر گذاشت بر همه مردم دنيا نيز اثر خواهد گذاشت. چنين ديني با چنين مفاهيم و معارف بلندي براي پيشرفت، نيازي به شمشير ندارد.

4 _  بررسي جنگهاي صدر اسلام  از بدر تا تبوك ما را به اين واقعيت نزديك مي كند كه هيچيك از اين جنگهاي ابتدائي نبوده و همه جنبه تدافعي داشته است.

از توضيح مختصري كه در مورد هر يك از اين جنگها داده خواهد شد بخوبي اين مطلب مهم اثبات مي شود كه تمامي نبردهاي مسلمين با جبهه شرك، جنبه تدافعي داشته است و هيچكدام جنبه ابتدايي نداشته است.

 جنگ بدر

از جمله رويدادهاي مهم سال دوم هجرت جنگ بدر بود به پيغمبر(ص) خبر دادند كارواني بزرگ كه تمام اهل مكه در آن شركت دارند به سرپرستي ابوسفيان با هزار شتر كه مال التجاره را حمل مي‌كند با چهل يا هفتاد نگهبان به سوي مكه مي‌روند از آنجائي كه ثروت مسلمانان مهاجر مقيم مدينه از طرف قريش مصادره شده بود بسيار به موقع بود كه مسلمانان كالاهاي تجارتي آنان را ضبط نمايند از اينجهت پيامبر اكرم(ص) با 313 نفر براي مصادره اموال قريش از مدينه بيرون آمد و در لب چاه بدر توقف كرد و براي اولين بار مسلمانان در وادي بدر در برابر ارتش باطل كه سه برابر مسلمانان بودند قرار گرفت.

در لشكر اسلام فقط هفت نفر شمشير داشتند ولي لشكر شرك علاوه بر اين كه بيش از سه برابر مسلمين بودند همه غرق سلاح و همه سواره نظام بودند در حالي كه در لشكر اسلام فقط يك نفر اسب داشت. اين جنك در واقع با شمشير دفاع حضرت امير به سود مسلمين رقم خورد و ملائكه نيز به مدد آمدند

در اين جنگ با كشته شدن  ابوجهل و هفتاد تن از بزرگان قريش و تعدادي به همين اندازه اسير از مشركين و شهادت چهارده نفر از مسلمانان به پيروزي لشكريان اسلام انجاميد. 

جنگ بدر علاوه بر پيروزي نظامي و بدست آوردن غنائم جنگي از جهت ديني در روحيه مردم مدينه و اطراف آن اثر فراوان داشت و دانستند كه مسلمانان با گروهي اندك در مقابل مشركان با تكيه بر ايمان و ياري خداوند پيروز شدند.

غزوه سويق

پس از جنگ بدر به اندازه‌اي قريش خشمگين شد كه ابوسفيان عهد كرد تا انتقام كشته‌‌شدگان بدر را از مسلمانان نگيرد سراغ هيچ لذتي نرود لذا با دويست مبارز از مكه راهي مدينه شد و در نزديكي مدينه يكي از مسلمانان كشاورز را كشت و نخلستانها را به آتش كشيد اين خبر به پيغمبر(ص) رسيد حضرت با گروهي از مهاجرين و انصار به تعقيب ابوسفيان پرداختند ولي او و سربازانش قبل از رسيدن سپاهيان اسلام گريختند و كيسه‌هاي سويق‌شان (غذائي كه از آرد و خرما درست مي‌كنند). به خاطر اينكه براي فرار سبكبار باشند بجا مي‌گذارند و مسلمانان با مصادره آنها به مدينه برگشتند.  بنا بر اين، اين جنگ هم از سوي دشمن شروع شد و مسلمين در مقام دفاع بودند.

 

جنگ اُحد

از مهمترين حوادث سال سوم هجرت جنگ احد مي‌باشد ابوسفيان شكست در جنگ بدر را نمي‌توانست به آساني تحمل كند به ناچار با تلاش بسيار قبيله‌هاي مخاصم با مسلمانان را با هم متحد نمود و با لشكري كه سه هزار مرد و دويست اسب و هزار شتر داشت براي ورود به مدينه حركت كرد خبر عزيمت اين لشكر به پيغمبر رسيد و پيامبر بزرگوار اسلام براي مقابله با دشمن شوراي جنگي تشكيل داد در اين شوراي جنگي گروهي از سالمندان معتقد بودند كه بايد حالت دفاعي به خود بگيريم و جنگ را به داخل حومه شهر بكشيم ولي گروهي ديگر در اين شوراي جنگي كه جوانان بودند اعتقاد داشتند بايد در خارج از شهر به دشمنان حمله نمائيم، در نهايت رأي جوانان غالب شد پيامبر (ص) سلاح پوشيد و براي بيرون شدن از مدينه آماده گشت سپاهيان مكه در كنار كوهي كه به نام احد معروف است در نزديكي مدينه     توقف كردند.

سپاهيان پيغمبر پيش از شروع جنگ هزار تن بودند اما عبداله‌بن‌ابي به عنوان اعتراض با سيصد تن از مردم خود برگشت و بدين ترتيب هفتصد تن از سپاهيان پيامبر(ص) بدون اسب  و شتر باقي ماندند.

در هنگام صف آرائي، پيغمبر(ص) به عبدالله ابن جبير سردسته تيراندازان توصيه فرمودند مواظب باش دشمن از پشت سر به ما حمله نكند و جنگ چه به نفع ما باشد و چه نباشد در آنجائي كه مستقر هستيد ترك نكنيد در حمله اول پيروزي با مسلمانان بود اما دستة تيرانداز كه مأموريت جلوگيري از سوار نظام دشمن را داشت به محض عقب نشيني دشمن به طمع گردآوري غنيمت موضع خود را ترك نمودند و سوار نظام دشمن ناگهان از پشت سر حمله كردند و مسلمانان را شكست دادند.

بي‌توجهي به دستور پيامبر گرامي اسلام و ترك نمودن دسته تيرانداز از محل استقرار خود براي جلوگيري از سوار نظام دشمن به طمع گردآوري غنيمت باعث تلفات جاني و مشكلات اجتماعي مسلمانان گرديد.

در اين جنگ حمزه عموي پيغمبر(ص) شهيد شد و پيامبر زخم برداشت مشركان آواز سر دادند كه محمد كشته شد و مسلمانان شكست خوردند اما علي‌بن ابيطالب(ع) دست پيامبر را گرفت تا مسلمانان ببينند پيغمبر زنده است . دفاع از جان رسول خدا ، توسط شمشير دفاع حضرت علي عليه السلام صورت گرفت. وقتي كه همه فرار كرده بودند حضرت امير ماند و جبرئيل به زمين و آسمان  فرياد زن كه (لا فتي الا علي و لاسيف الا ذو الفقار).

در اين جنگ از مسلمانان 74 تن شهيد و از مردم مكه 20 تن كشته شدند.

جنگ احد گذشته از تلفات جاني مشكلات اجتماعي نيز به دنبال داشت گروهي زنان بي‌شوهر و اطفال بي‌سرپرست باقي ماندند و از اينجهت است كه در آغاز سورة نساء به مسلمانان اجازه داده شده است تا چهار زن عقدي داشته‌باشند و به آنان توصيه مي‌شود از يتيمان بي‌سرپرست نگهداري نمايند و در حفظ اموال آنان بكوشند

سريه ابوسلمه

در سال سوم هجرت به پيغمبر(ص) خبر رسيد كه بني اسد قصد حمله به مدينه را دارد لذا پيامبر گرامي اسلام به ابوسلمه دستور داد پيش از آنكه بني‌اسد دست به كاري زنند بر آنان بتازد و او را با صد و پنجاه تن به مقابله با بني اسد فرستاد و آنان را به پرهيزگاري وصيت فرمود اين دسته مأمور بودند شبها راه بروند و روزها خود را در مخفي، نگاه دارند تا بدين ترتيب دشمن را غافگير نمايند ابوسلمه طبق دستوري كه داشت رفتار كرد و چون به قطن كه كوهي است در ناحية نجد رسيد معلوم شد دشمن از پيش گريخته است ابوسلمه با غنيمت به مدينه برگشت اين پيروزي پس از شكست احد موقعيت مسلمانان را در ديدة منافقان و يهود تغيير داد و دانستند پيغمبر و ياران او چنانكه آنان پنداشتند از پا در نيامده‌اند.

جنگ احزاب يا خندق

يكي از رويدادهاي مهم سال پنجم هجرت جنگ احزاب است در اين جنگ اتحاديه‌اي از قبايل و گروههاي گوناگون مشرك و يهود عليه اسلام بسيج شدند و چون مسلمانان براي متوقف كردن و در هم كوبيدن دشمن به پيشنهاد سلمان فارسي گرد پايتخت اسلامي (مدينه) را خندق و گودال حفر نمودند آنرا جنگ خندق نيز ناميدند نقشة بي‌‌سابقه اين جنگ سران يهود بني نضير با رؤساي قريش عليه مسلمانان كشيدند با تحريك به اينكه محمد شما را به انزوا و ما را در تنگنا قرار داده است بپاخيزيد تا با يك قدرت نيرومند نظامي محمد را از پاي در آوريم سرانجام بزرگان قريش با لشكري بين هفت تا ده هزار تن كه ششصد تن سواره نظام در بين آنان بود بسوي مدينه حركت كردند در حاليكه در مقابل اين لشكر پيامبر بزرگوار اسلام فقط سه هزار سپاهي داشت كه به جز چند تن بقيه پياده بودند مردم مدينه برخلاف جنگ احد پذيرفتند كه شهر در مقابل دشمن حالت دفاعي بخود بگيرد دشمن زماني كه به مدينه رسيد از وجود خندق در شگفت ماند زيرا تا آن روز چنان مانعي را براي پيشروي جنگي نديده بودند سوار نظام دشمن نمي‌توانستند از خندق بجهند و چون پيش مي‌آمدند تيراندازان مسلمان به آنان مجال نمي‌دادند.

در اين جنگ عمروبن عبدود شجاع نامدار عرب بدست حضرت علي(ع) به هلاكت رسيد. هلاكت عمرو بن عبد ود، روحيه دشمن را تضعيف كرد زيرا از او قوي تر نداشتند.  هنگامي كه حضرت علي در مقابل عمرو ايستادند رسول خدا فرمود الان تمام ايمان در مقابل تمام كفر ايستاده است و آن هنگام كه حضرت امير با ضربتي عمرو را كشتند رسول خدا فرمود اين ثواب اين ضربت از عبادت جن و انس هم بيشتر است.

ابوسفيان پس از پانزده روز محاصره مدينه به گروههاي قريش گفت شما از توقف در اينجا خسته و از سختي به هلاكت نزديك شده‌ايد و خواري بر شما روي آورده است صلاح در اين است كه هر چه زودتر كوچ كنيم و بدين ترتيب سپاه دشمن با خفت و خواري مدينه را ترك كردند و با شكست آخرين تلاش نظامي دشمن پيامبر(ص) و يارانش تكبير گويان به خانه‌ها بازگشتند.

پايان جنگ احزاب براي مسلمانان اميدبخش بود و براي دشمن مصيبتهاي فراواني به بار آورد و بازرگانان قريش بازار مدينه را براي هميشه از دست دادند.

غزوه بني المصطلق

در سال ششم هجرت بود كه رئيس قبيله بني المصطلق در صدد محاصرة مدينه در آمد پيامبر اكرم(ص) پس از با خبر شدن از اين قضيه با ياران خود بسوي قبيله مذكور حركت كرد جنگ ميان آنان در گرفت جانبازي مسلمانان و رعبي كه در دل قبايل عرب از ناحيه مسلمانان افتاده بود سبب شد كه پس از زد و خورد كوتاهي با كشته شدن ده نفر  از دشمن و شهادت يك نفر از مسلمانان، سپاه دشمن شكست بخورد و اموال زيادي نصيب ارتش اسلام گرديد.

جنگ خيبر

خيبر در شمال مدينه در سي و دو فرسنگي مدينه قرار داشت و يهوديان در آنجا دژهاي هفتگانه محكمي ساخته بودند .

يهوديان ساكن در اين منطقه هميشه به توطئه وكارشكني مي پرداختند ومي خواستند به مدينه حمله كنند پيامبر  اسلام (ص) درسال هفتم هجرت آنان را محاصره كرد و حضرت امير عليه السلام در قلعه خيبر را از ريشه كند و پرتاب نمود و مرحب حيدري را كشت و بدين ترتيب يهوديان قلعه هاي ديگر حساب كار خود را كردند و پس از چند روز همه قلعه‌هاي آنان تسليم شدند .

اما پيامبرمردم خيبر را تبعيد نكرد وبا آنان سازش كرد تا بر سرزراعت خود بمانند. باغهاي سر سبز آنان كه فدك نام داشت چون بدون جنگ بدست آمده بود جزء انفال محسوب مي شد و متعلق مي شد به شخص رسول اسلام و رسول خدا نيز فدك را به فاطمه زهرا بخشيدند.

جنگ موته

پيامبر اسلام (ص) در سال هشتم هجري نماينده اي را به سرزمينهاي عرب‌نشين شمال غسانيان فرستاد وآنان را به اسلام دعوت نمود اما آنان فرستاده پيامبر را كشتند پيغمبر (ص) لشكري را به موته كه سرزميني در شام است فرستاد وفرماندهي سپاه را به جعفربن ابيطالب واگذارنمود وبه آنان سفارش نمود درصورت كشته شدن جعفرابن ابيطالب فرماندهي را زيد بن حارثه برعهده بگيرد واگر اوكشته شد عبدالله بن رواحه فرماندهي رابر عهده گيرد واگر او كشته شد خود شما شخصي را به عنوان فرمانده انتخاب نمايند.

در اين جنگ هر سه فرمانده شهيد شدند وسپاه اسلام خالد بن وليد رابه فرماندهي انتخاب  نمودند واوبه هر صورتي بودآنان را به مدينه رساند.

فتح مكه   

در سال ششم هجري  قرار دادي بين سران قريش وپيامبر اسلام (ص) بسته شد  (پيمان حديبيه) بر اساس اين پيمان هر قبيله اي مي تواند با هريك از دوگروه قريش يا مسلمانان پيمان ببندند.قبيله خزاعه با مسلمانان هم پيمان شدند وپيامبر اسلام دفاع از آب وخاك وجان ومال آنان را بر عهده گرفت وقبيله بنوبكر در پيمان قريش وارد شدند وبا بستن يك  قرارداد ده ساله كه حافظ به امنيت اجتماعي و صلح عمومي در نقاط عربستان بود پايان پذيرفت.

دو سال از اين پيمان نگذشته بود كه قريش باپخش كردن اسلحه در ميان قبيله بني بكر آنان را تحريك  كردند كه به قبيله خزاعه كه هم پيمان مسلمانان بودندحمله ببرند وقريش بر ضد خزاعه شركت كردند و بدينوسيله پيمان حديبيه را زير پا نهادند.

پيامبر در سال هشتم هجرت با ده هزار  نفر روانه مكه شدند وترتيب حركت را طوري داده بودند كه هيچكس از سفر ايشان مطلع نگردد، چون لشگر به مرالظهران رسيد. عباس عموي پيغمبر شب هنگام از خيمه بيرون شد تا كسي از مكه را ببيند وپيغام دهد كه قريش پيش از آنكه هلاك شوند خود را به پيامبر برسانند، كه اتفاقا به ابوسفيان برخورد واو را پناه داد ونزد پيغمبر آورد وابوسفيان مسلمان شد ودر روزبعد نظاره گر عظمت لشكريان اسلام بود .

عباس به پيغمبر گفت، ابوسفيان مي خواهد امتيازي داشته باشد ، پيغمبر دستور داد ، هر كس علاوه بر مسجد الحرام به خانه رود ودر را به روي خود ببندد ويا به خانه ابوسفيان پناهنده شود در امان است،  وبدين ترتيب لشگر با عظمت اسلام با آرامي وارد مكه شد و مكه بدون خونريزي فتح گرديد. سعد بن عباده رئيس تيره خزرج با آمدن به مكه مي خواست از قريش انتقام بگيرد پيامبر اسلام (ص) ، علي (ع) را فرستاد تا پرچم را از سعد بگيرد تا فتح اسلامي را به حساب كينه توزي قبيله اي نگذراند وپيغمبر فرمود امروز روز رحمت است. پيغمبر دو هفته در مكّه ماند وكارهاي شهر را سر وصورت داد ، از جمله كساني را به اطراف مكّه فرستاد تا بتخانه ها را ويران كنند وبتهايي كه در خانه كعبه نهاده بودند در هم شكنند و از اين جهت علو تعاليم اسلام و بزرگواري پيامبر، اين دين را در ديدگان مخالفان آشكار ساخت.

نبرد حنين 

پس از فتح مكه قبيله هوازن با بني ثقيف كه در طائف به سر مي‌بردند متحد شدند تا به سپاه اسلام حمله برند در آغاز جنگ مسلمانان فرار كردند، ولي پيغمبر(ص) وعده‌اي از مهاجران و انصار پايداري ورزيدند و فراريان دوباره برگشتند و سرانجام هوازن گريخت و زن و فرزند آنان چون در پشت جبهه بودند همگي اسير شدند و پيغمبر دستور آزادي آنان را صادر فرمودند.

غزوه بني قريظه

يهودان بني قريظه كه با مسلمانان سر جنگ داشتند، پيامبر اسلام (ص) مسلح شد و با سپردن امور مدينه به عبدالله بن ام مكتوم و دادن پرچم سپاه اسلام به حضرت علي (ع) راهي قلعه بني قريظه گشت.

ديدبانان يهود حركت لشكر اسلام را گزارش دادند و همگي وارد قلعه شدند و ضمن اهانت به پيغمبر(ص) دربها را بستند، مسلمين قلعه يهوديان متجاوز را به محاصره كامل خود در آوردند.

بعد از ادامه محاصره، بني قريظه راهي جز تسليم نداشتند، دربهاي قلعه را گشودند و حضرت علي (ع) وارد قلعه شدند و جنگجويان بني قريظه را خلع سلاح نموده و در يكي از خانه‌هاي بني نجار بازداشت كردند.

در اين غزوه 45 تن از مردان بني قريظه مسلمان شدند و در حدود 600  تا 700 نفر به قتل رسيدند.

غزوه ذات رقاع

بعد از جنگ با يهودان بني نضير به مدينه گزارش رسيد كه قبيله غطفان و بني قحارب و بني ثعلبه سرگرم تهيه سلاح جهت حمله به مدينه مي‌باشند. پيامبر با ستوني از نظاميان زبده به سوي نجد حركت كرد كه با عقب‌ نشيني دشمن سپاهيان اسلام پيروزمندانه برگشتند.

جنگ تبوك

در سال نهم هجرت به پيغمبر خبر رسيد كه روميان در بلقاء با سپاه انبوهي مي‌خواهند به مسلمانان حمله نمايند سپاه اسلام در تابستاني گرم با همه مشكلاتي كه براي آنان پيش آمد خود را به تبوك رساندند و جنگ تبوك آخرين درگيري مسلمانان با غير مسلمانان در زندگي پيامبر(ص) بود از اين پس سراسر عربستان تسليم شدند و پس از اين جنگ از هر قبيله نمايندگاني براي اظهار اطاعت قبيله‌هاي خود و پذيرفتن اسلام نزد پيامبر(ص) آمدند و تقريباً مي‌توان گفت عموم قبيله‌ها مسلمان شدند و اين سال را بهمين علت سنه الوفود ناميده‌اند.

لازم به تذكر است كه از افتخارات امير مومنان علي(ع) اين است كه در تمام نبردها ملازم ركاب پيامبر و پرچمدار وحي در جنگهاي اسلامي بوده‌اند جز در غزوه تبوك كه به دستور خود پيامبر در مدينه باقي ماندند زيرا پيامبر به خوبي مي‌دانستند كه منافقان و برخي از قريش دنبال فرصت مي‌گردند تا در غياب پيامبر وضع را به نفع خود دگرگون سازند و حكومت نوبنياد اسلامي را واژگون نمايند و چون تبوك دورترين نقطه‌اي بود كه پيامبر(ص) در طي غزوات خود به آنجا عزيمت نمودند  كاملاً متوجه بودند كه در غياب ايشان  ممكن است گروههاي ضد اسلامي اوضاع را دگرگون سازند و بهمين علت به حضرت علي‌(ع) ماموريت داده شد تا در غياب پيامبر(ص) براي كنترل اوضاع مدينه باقي بمانند.

اقامت اميرمومنان در مدينه توطئه گران را سخت ناراحت ساخت زيرا فهميدند كه با وجود علي(ع) و مراقبتهاي پي‌گير او، ديگر نمي‌توانند نقشه‌هاي خود را پياده كنند

در نهايت بايد توجه داشته باشيم كه قلم و زبان در نقش جوانمردي و از خود گذشتگي علي (ع) در غزوات و ترويج تعاليم اسلامي قاصر است .  در تمامي اين جنگهاي شمشير دفاع امير المؤمنين سخن اول را مي زند .

قابل ذكر است كه در قرآن كريم آياتي وجود دارد كه ظاهر آن اجازه جنگ با معاندين و مشركين است . ولي بررسي آيات  _ كه خود نياز به مجال خاصي دارد _ نشان مي دهد اجازه جنگ براي دفع فتنه دشمن بوده است. لذا محتواي آيات نيز، جنگ دفاعي است نه ابتدائي.


گفتار دوم

از تولد رسول الله تا رحلت

مهمترين گزينه هاي زندگي رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم عبارتند از :

       v           سرپرستي رسول الله(ص) توسط حضرت ابوطالب عليه السلام

       v           اخلاق نيكوي رسول الله(ص)

       v           دفاع از حقوق بشر

       v           ازدواج با حضرت خديجه ( س )

       v           محاصره مسلمين در شعب ابي طالب

       v           راههاي مبارزه مشركين با مسليمين صدر اسلام

       v           خروج رسول الله(ص) از مكه

       v           تأسيس پايتخت اسلام به مركزيت مدينه

       v           بناي مسجد

       v           اذان

       v           جنگهاي تدافعي

       v           ترويج احكام اسلام به صورت تدريجي

       v           معرفي امير المومنين(ع) به عنوان جانشين

 

 

 

 

 


سرپرستي رسول الله (ص)

بعد از رحلت حضرت عبدالله ، سرپرستي حضرت محمد به عبدالمطلب رسيد و بعد از وفات وي به ابوطالب عموي پيامبر رسيد . حضرت محمد عموهاي متعددي داشت و بعضي از آنها مثل زبير ثروتمند بودند و حضانت حضرت برايشان زحمتي نداشت. ولي حضرت عبد المطلب حضانت حضرت محمد را به ابوطالب دادند با اين كه حضرت ابوطالب فقير بود. و اين بخاطر شايستگي هاي حضرت ابوطالب بود. در تاريخ يعقوبي نوشته شده است كه اولين فردي كه در عين حالي كه فقير بود و رياست مي كرد حضرت ابوطالب بود.

ابوطالب شايستگي لازم را براي حضانت حضرت رسول داشت. زيرا او مي دانست حضرت محمد همان رسول آخر الزمان است. حضرت ابوطالب از ايمان قوي برخوردار بود ولي ايمانش را براي حفاظت از جان حضرت محمد مخفي مي كرد . امام باقر فرمودند حضرت ابوطالب دو اجر دارد يكي براي ايمانش و يكي براي مخفي كردن بجاي ايمانش.

اخلاق رسول اكرم (ص)

در دنيا خوش اخلاق تر از حضرت محمد صلي الله و عليه و اله و سلم  خلق نشده است. خدا در تعريف حضرتش در قرآن فرموده است، او داراي اخلاق بزرگي است. .

انك لعلي خلق عظيم

((تو داراي اخلاق بزرگي هستي ))

رسول الله با غلامان و زير دستان نشست و برخاست داشتند و اين رفتار ايشان حتي بعد از رسيدن به قدرت ادامه داشت .  حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم  با كودكان مهربان بودند و به زنان بيوه و فرزندان يتيم و فقرا و مساكين توجه ويژه اي داشتند. همچنين رسول اكرم با فاميل به شدت مهربان بودند . براي امت فوق العاده دلسوزي مي كردند تا اينكه مردم از تاريكي خارج شوند . رسول اكرم حتي نسبت به اسراي جنگي مدارا مي كردند . رسول خدا در سطح پايين ترين افراد جامعه زندگي مي كردند و شرح صدر داشتند و حتي آزاز و اذيتهاي يهوديها و مشركين را با حوصله و اخلاق تحمل مي كردند .

يكي از علت هاي پيشرفت اسلام اخلاق خوب و خوش حضرت رسول بود. قرآن كريم در باره فرموده است كه رسول ما اگر تو سخت و خشن بودي از اطراف تو دور مي شدند.  حضرت رسول با اخلاق مردم را مسلمان كردند و مع الاسف بسياري از ما با اخلاق بد ، مردم را از اسلام خارج مي كنيم.

در قرآن حضرت رسول به عنوان اسوه و سرمشق بشريت معرفي شده است. تا همه سعي كنند از اين سرمشق زيباي خالق هستي ، خط زندگي و اخلاق را بياموزند. حضرت رسول فرمودند شبيه ترين شما به من خوش اخلاق ترين شماست.

نفي نژاد پرستي

در محيط عربستان نژاد پرستي زياد بود و معمولا عربها خود را بالاترين نژاد و برتر از عجم ها مي دانستند. لذا با عجم ها  ازدواج نمي كردند.   حضرت رسول با يك جمله اصل نژاد پرستي را از ريشه خشك كردند و به آنان گفتند: بين سياه و سفيد و بين عرب و عجم فرقي نيست مگر به تقوا .

دفاع از حقوق بشر

قبل از اسلام مردي از بني اسد بن خزيمه وارد مكه شد و خواست كالاي خود را بفروشد ولي عاص بن وائل مالش را گرفت و به او پولي نداد. آن مرد از مردم كمك خواست و كسي به فرياد او نرسيد. حضرت رسول قبل از رسالت در خانه عبد الله بن جدعان  با چند نفر ديگر آمدند و پيمان  ياري مظلومان بستن كه به آن حلف الفضول (پيمان ياري ستمديدگان) گويند.  و اين افتخار رسول ماست. و رسول خداو اهل بيت همواره به اين مطلب افتخار مي كردند  و افتخار هم دارد.

حفظ حريم بشر و دفاع حقوق انساني هر انساني از تعاليم بلند اسلام بود كه حضرت رسول آن را حتي قبل از رسالت، مطرح كرده بودند. ولي امروز دشمنان اسلام، ما مسلمين را متهم به نقض حقوق بشر مي كنند. آنان مي گويند حقوق بشر در ايران و كشورهاي اسلامي اجراء نمي شود و وقتي از آنها مي پرسيم كداميك از حقوق بشر

اينجا نقض شده است مي گويند محدوديت زنان، حجاب زنان. در واقع آنان با احكام اسلام در ستيزند و پوشش كه نشان وقار و شخصيت است و باعث مصونيت زنان و جامعه اسلامي از فساد و فحشاء مي شود را قبول ندارند و دوست دارند كه به همان بيراهه اي كه خودشان رفتند ما هم برويم.


ازدواج با حضرت خديجه (س )

مشهور است كه حضرت خديجه قبل از ازدواج با پيامبر اسلام، سه بار ازدواج كرده  و از شوهران خود ثروت زيادي به ايشان رسيده بود. ولي اين مطالب در كتب اهل تسنن آمده و از نظر ما ثابت نيست .و علاوه بر اين كه بعيد از ذهن است در اخبار و روايات اثري از آن نيست.

از جمله خدماتي كه حضرت خديجه براي اسلام انجام دادند :

تصديق رسول الله . خديجه اولين زني است كه اسلام آورد.

حمايت معنوي رسول الله ؛

حمايت مالي از اسلام  ؛

هديه حضرت فاطمه  به عالم خلقت؛

و .... .

تمامي مسلمين به نوعي مديون حضرت خديجه هستند زيرا حمايت او بود كه با عث بالندگي و تداوم اسلام شد. در ميان زنان پيامبر هيچكس به مقام و منزلت خديجه نبود.

حضرت خديجه ام المومنين است . البته تمام زنهاي پيامبر عنوان ام المؤمنين را دارند بجز زنهايي كه تقوا را رعايت نكرده و در مقابل حق صف كشيدند. رسول اكرم بعد از خويش، طلاق زنهاي خود را بعد حضرت امير  سپردند. طلاق در اينجا بدين معناست كه سمت ام المؤمنين از آنها خلع مي شود. و چنانچه د ركتاب احتجاج طبرسي آمده است در جنگ جمل حضرت امير بعد از چند بار اندرز كه البته بي نتيجه بود، عايشه را طلاق داده و ديگر او ام المؤمنين نيست.

محاصره مسلمين

اوضاع تازه مسلمان در مكه بسيار وخيم بود. مسلمانان در شرايط بد اقتصادي ، سياسي و اجتماعي بسر مي بردند .مشركين عرب براي اينكه بقيه مردم ميل به اسلام نكنند و خود مسلمانان خسته شده و دست از اسلام بكشند، با نوشتن عهد نامه اي مسلمين را در شعب ابي طالب در محاصره اقتصادي و ارتباطي قرار دادند تا شايد اسلام منتشر نشود.و مسلمانان با روحيه غير قابل وصفي تمام اين مشكلات را تحمل كردند و بعد طي سه سال عهد نامه تحريم مسلمين كه به خانه خدا معلق شده بودبه دستور خدا توسط موريانه خورده شد و فقط نام خدا در آن باقي ماند. و بدين ترتيب مسلمانا ن از محاصره خارج شدند.

سال بعد از محاصره سالي بسيار پر حزن براي پيامبر ما بود و آن سال را، عام الحزن ناميدند. در آن سال دو عزيز و دو يار خستگي ناپذير پيامبر يعني حضرت ابوطالب و حضرت خديجه از دنيا رفتند و حضرت رسول از فراغشان بسوگ نشستند.

راههاي مبازره مشركين با مسلمين صدر اسلام

راههاي مبارزه مشركين با پيامبر اسلام را  مي توان بطور خلاصه تحت عنوانين زير   توضيح داد:

  vتطميع : د ر ابتداء سران مشرك مكه خواستند با پول  و وعده رياست رسول اكرم را بخرند ولي در اين كار بسيار ناكام بودند. آيا كسي كه آسمان و زمين به طفيل او خلق شده است ، مي شود خريد؟ حضرت محمد صلي الله و عليه و اله وسلم در يك جمله كوتاه و بياد ماندني آنها را براي هميشه از اين فكر خام مأيوس كردند، فرمودند: اگر خورشيد را در دست راستم و ماه را در دستم چپم قرار دهيم هرگز دست از دعوتم بر نمي دارم.

  vاستهزاء : مشركين عرب چون از تطميع بجايي نرسيدن حرب استهزاء و مسخره كردن را پيش گرفتند كه در اين كار شعراي منحرف مثل عاص بن و ائل سهم بيشتري داشتند. ولي اين حربه هم كار ساز نبود و روز به روز افراد بيشتري اسلام را مي پذيرفتند.

       vتهمت : مشركين كه نتوانسته بودند به هدف خود برسند به پيامبر تهمت هاي دروغ زدند و غرض وي را رسيدن به رياست نشان دادند و حتي حضرت را  مجنون و ساحر متهم كردند. مردم كه در امانت داري و عقل و شعور و اخلاق و رفتار كسي چون حضرت محمد نديده بودند چگونه اين تهمت ها را باور كنند و مردمي كه ديدند حضرت محمد پيشنهاد مشركين بر ثروت و رياست را رد كرده است چگونه اين تهمت ها را باور كند. لذا اين حربه نيز كار آمد نيامد.

  vفشار و درگيري : آخرين حربه مشركين بر ضد رسول اسلام فشار و درگيري بود كه هجرت مسلمين به حبشه و د ر نهايت خروج حضرت رسول از مكه بخاطر همين فشار و سختگيري بود.

 

خروج رسول الله از مكه

قانون الهي است كه هيچ پيامبر حق ترك قوم خويش را ندارد مگر به اذن خدا. حضرت محمد توسط قبيله قريش حمايت مي شد. قريشيان حتي آنها كه اسلام را قبو ل نداشتند بخاطر حميت قومي از جان حضرت محمد حفاظت مي كردند و به هيچ كس اجازه تعرض به حضرتش نمي دادند.

مشركين كه تمامي راههاي ممكن براي سد راه حضرت محمد را امتحان كرده بودند ، تنها راه مانده را كشتن حضرت رسول دانستند ولي جرأت اين كار را نداشتند. زيرا در اين صورت جنگ قومي ايجاد مي شد و قبيله قريش بسيار با نفوذ و قوي بودند. 

سران شرك براي قتل حضرت محمد به شور  نشسته بودند كه در اين هنگام شيطان به شكل مرد پيري نزد آنان آمد و گفت بايد از چهل قبيل عرب چهل مرد قوي را برگزينيد و يك باره به خانه محمد هجوم آورند و او به قتل رساند كه در اين صورت خون محمد در قبايل عرب تقسيم مي شود و قريش قدرت مقابله با كل عرب را ندارد. نقشه، شيطاني بود و كاملا حساب شده و دقيق بود. قرار شد در شبي مشخص اين دسيسه شيطاني تحقق يابد.

جبرئيل نازل شد و از طرف خدا فرمان خروج از مكه را براي رسول الله صادر كرد. حضرت رسول از حضرت علي خواستند كه در جاي ايشان بخوانند تا دشمن متوجه غيبت حضرت نشده و از شهر خارج شوند، حضرت  امير در يك اقدام شجاعانه براي حفظ جان رسول اكرم كه باعث تداوم اسلام بود خود در معرض خطر و شهادت قرار داده و د ر جاي رسول الله خوابيدند.

در آسمان خداوند به جبرئيل و ميكائيل خطاب نمود كه من بين شما عقد برادري بستم حال كداميك ا ز شما حاضريد بقيه عمر خود را بديگري ببخشيد كه  نه جبرئيل حاضر شد و  نه ميكائيل حاظر شد. سپس خداوند فرمود پس ببينيد علي چه مي كند او بقيه عمر خود را به برادرش بخشيده است پس برويد از جانش محافظت كنيد.  اين دو ملك نزد حضرت علي آمدند  و گفتند خوشا بحالت اي علي كه خدا در آسمان ها به تو مباهات مي كند.  در اين جريان در شأن حضرت علي آيه اي نيز نازل شد :

و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضاه الله و الله رؤف بالعباد

(( و بعضي از مردم خود را براي كسب رضايت خدا به خدا مي فروشند و خدا مهربان به بندگان است))

تاسيس پايتخت

حضرت رسول از مكه خارج شدند و خود را به مدينه رساندند ولي با وجود اصرار بعضي وارد مدينه نشدند و فرمودند منتظر هستم. رسول خدا منتظر بودند تا  حضرت علي برسد همان شخصيتي كه شب گذشته در بستر رسول خوابيده بود.

با ورود به مدينه پيامبر اين شهر را پايتخت قرار دادند . مردم مدينه در سفرهايي كه به مكه داشتند اشتياق خود را نسبت به پذيرش اسلام و علاقه نسبت به پيامبر از خود نشان داده بودند.

بناي مساجد

اولين كار ي كه پيامبر بعد از ورود به مدينه انجام دادند بناي مسجد بود . بناي مساجد هشت فايده داشت كه از آن جمله : ايجاد الفت بين مسلمين ،  اتحاد و نظم ، محلي براي توبه، آگاهي از حال يكديگر ، پايگاه نظامي، پايگاه عبادي و سياسي  بود .

منافقين نيز مسجدي به نام ضرار ساختند تا پايگاهي باشد براي توطئه عليه اسلام و مسلمين. حضرت، دستور تخريب آن مسجد را صادر نمودند.

اذن

بعد از بناي مسجد، بايد طوري مردم را خبر كرد تا جمع شوند. بعضي گفتند مثل يهود سوت بزنيد و بعضي گفتند مثل نصارا زنگ  بزنيد ولي رسول اكرم اذان را قرار دادند كه همه شباهتي به آنان صورت نگيرد كه نگويند شما از ما ياد گرفتيد و هم محتوا داشته باشد. اذان علاوه بر اينكه اعلان بود مطلب هم داشت تا هر روز مسلمين چند بار اصول توحيد را بشنوند و از يا د نبرند و اين مطالب بطور مستمر در روان مردم تزريق شود.

در روايات اذان به عنوان داعي الله مطرح شده است. يعني كارت دعوت الهي است. خدا همه را دعوت مي كند بياييد و كسي كه به اين دعوت بي اعتناء باشد در واقع به خدا به اعتنائي كرده است و لذا در روايات آمده است كه چنين شخصي مسلمان از دنيا      نمي رود.

بسيار به اذان و اقامه توصيه شده است. فرمودند قبل ا ز نماز يوميه بخوانيد. يكي از مواضعي كه دعا مستجاب است بين اذان و اقامه است. وقتي اذان و اقامه مي گوييد نماز شما جماعت مي شود كه خود شما امام آن هستيد زيرا ملائكه پشت سر شما اقتداء مي كنند.

مؤذن بودن يك افتخار بزرگ بود كه امروز بسيار عادي و بي اهميت شده است. حضرت رسول خبر دادند كه روز ي ضعيف ترين افراد را مأمور اذان مي كند و آن را ارج نمي نهند.

مؤذن رسول خدا بلال حبشي بود شخصي كه نه عربستاني بود و نه هم سفيد پوست . ولي بسيار بزرگوار و با ايمان بود. سني ها بعدها شخصي بنام ابن ام مكتوم را به عنوان مؤذن رسول خد ا معرفي كردند و مي خواستند نقش بلال را كم رنگ كنند.

بلال از شيعيان امير المؤمنين بود و بعد از ارتحال رسول اكرم و غصب حكومت حضرت علي، حاضر نشد براي آن مردم اذان بگويد يعني آنان را ديگر مسلمان نمي دانست و به همين خاطر مخالفان خواستند او را از  صحنه خارج كنند و بگويد مؤذن رسول خدا نبوده است. و حتي يك روايت دروغ هم ساختند و گفتند كه حضرت رسول فرموده است كه به اذان ابن مكتوم توجه كنيد و به اذان بلال توجه نكنيد زيرا ابن مكتوم دقيق تر است. ابن مكتوم كور بود و شفق را نمي ديد و لي بلال بينا بود و آسمان را مي ديد چطور مي شود ابن مكتوم دقيق تر باشد!


جنگهاي دفاعي

در اين مورد در فصل گذشته صحبت به ميان آمد و در اينجا فقط يادآوري اين نكته ضروري به نظر مي رسد كه اسلام هيچ جنگ ابتدايي نداشته است و هميشه دفاع كننده بوده است . 

ترويج احكام اسلام

ترويج احكام اسلام تدريجي انجام گرفت ، و اين بدين جهت بود كه مردمي كه تا كنون در جهل كامل به سر مي بردند  تحمل اجراي اين احكام را به طور همزمان و يكجا نداشتند و بايد اين احكام به صورت تدريجي به آنها ابلاغ مي شد .  البته بعضي از دستورات بخاطر اهميت آن از ابتداء صادر شد .

دستورات اسلام بايدها و نبايد ها است يا بعبارتي حلال و حرام. عمده دستورات از حلال و حرام ناشي از منفعت و يا ضرري است كه در متعلق حكم است. ولي بعضي از احكام  ممكن است جنبه امتحاني داشته باشد و مصلحت آن ناشي ا ز نفس خود حكم باشد. ولي بايد به اين نكته توجه شود هر دستوري كه از شارع مقدس صادر شود چه جهت صدور آن متعلق حكم باشد چه نفس حكم، وقتي كه بصورت دستور صادر شد جنبه امتحان خواهد داشت و كسي حق سرپيچي ندارد. و نبايد گفت اين حكم بخاطر فلان مصلحت يا مضرت است  و در اين مورد اين مصالح يا مفاسد ديده نمي شود. زيرا چون بصورت فرمان صادر شده جنبه امتحاني آن محفوظ است و بايد اطاعت شود.

مهمترين گزينه هاي اسلام از بايدها عبارت اند از (ولايت اهل بيت _ نماز _ روزه _ زكات _ جهاد ) و از نبايد ها (قتل _ غارت _ فحشاء _ ربا _ شراب خوري _ بي حجابي) است.  محل توضيح اين مطالب كتاب اخلاق است.

معرفي جانشين

يكي از مهمترين كارهاي حضرت رسول معرفي جانشين خود بود. گرچه پيامبر در غدير خم بطور علني در حضور ده هراز نفر حضرت علي را به جانشيني خود نصب نمودند. ولي با توجه به مدارك تاريخي و روايات، حضرت، از ابتداي اسلام تا روز ارتحال، در هر جريان مهمي و موقعيت مناسبي به اين مهم تكيه كرده و بسيار روشن و واضح به همه فهماندند كه علي جانشين رسول الله است.

پس از سه سال دعوت مخفيانه، بعد از نزول آيه و انذر عشيرتك الاقربين پيامبر مأمور شد دعوت خود را علني كرده و از فاميل شروع كند. پيامبر فاميل و خويشان را دعوت كرده و پذيرايي نمودند و در همان جلسه فرمودند من فرستاده خدايم و اولين كسي كه من را تصديق كند جانشين من خواهد بود. در آن روز كه يوم الانذار و يوم الدار نيز ناميده شده است تنها حضرت علي بن ابي طالب عليه السلام بود كه رسالت حضرت را تصديق نمود. رسول اكرم در آن روز كه اولين جلسه علني اسلام بود تصريح فرمودند علي جانشين و وزير من است. روايت فوق علاوه بر كتب ما، در كتب اهل تسنن نيز آمده است از جمله كتاب يوم الخميس و كتاب الامامه و السياسه.

و اما آخرين جلسه علني اسلام در غدير خم تشكيل شد. در همين غدير خم بود كه رسول الله فرمود من كنت مولاه فهذا علي مولاه.

توجيه حديث غدير خم

در وقوع غدير خم هيچ شك و ترديدي نيست. و شيعه و سني در آن متفق اند. و اما ريشه اختلاف شيعه و سني در ترجمه اين عبارت است. سني ها مولاه را به معناي دوست مي گيرند و مي گويند رسول خدا فرموده هر كس من را دوست دارد علي را نيز دوست بدارد. ولي شيعه مولاه را به معناي والي و سرپرست مي دانند. يعني رسول خدا فرموده است هر من حاكم بر او هستم اين علي نيز حاكم بر اوست.

در جواب به طور اختصار مي گوييم  در اين عبارت مولاه به معناي حاكم و سرپرست است نه دوست زيرا:

1 _ اول رسول خدا از مردم اقرار گرفتند كه آيا من حاكم شما هستم (الست اولي بكم من انفسكم) و بعد از اين كه همه اقرار كردند (قالوا بلي)  بعد فرمودند (من كنت مولاه فهذا علي مولاه) .

2 _ اگر معناي مولاه در اين عبارت مشخص نيست بايستي به ديگر سخنان حضرت رسول مراجعه كرد و از آن جملات مطلب را روشن كرد. در حديث يوم الانذار كه شرحش گذشت آنجا رسول خدا از كلمه مولاه استفاده نكردند بلكه از كلمه وصي (يعني جانشين) استفاده كردند و فرمودند علي وصيي ( علي جانشين من است) . بنا بر اين، بوسيله احاديث واضح ديگر، حديث غدير از اجمال خارج مي شود و مراد مشخص مي شود.

3  _ مسئله دوستي بين مسلمين مسئله تازه اي نبود و قرآن و پيامبر آن را بارها مطرح كرده بودند و نيازي نبود كه سه شبانه روز، مردم در روز زير اشعه گرم خورشيد و شبهاي در سردي كوير به زحمت بيفتند.  حضرت رسول فرمودند سير سيصد و شصت خاصيت دارد ولي خود سير نمي خوردند  و مي فرمودند بخاطر اينكه مسلماني از بويش اذيت نشود. حال چه شده است كه رسول رحمت و اخلاق حاضر شده اند اين همه مسلمان به زحمت بيفند معلوم مي شود مسئله بسيار مهم است و صرف بيان دوستي نيست بلكه مسئله مهم تري در كار است. و چه مسئله اي مهم از سرنوشت مسلمين و جانشيني رسول مكرم است.

4    پيامبر بعد از سخنراني از مردم بيعت گرفتند و فرمودند با علي بيعت كنيد. بي شك همه مي دانند كه مسئله بيعت مربوط به حكومت است نه مربوط به مسئله دوستي.

5   خود عرب هايي كه در غدير خم حاضر بودند از كلمه مولاه  سرپرستي و حاكميت  حضرت علي را فهميدند نه دوستي را. و شاهد بر اين مطلب شعر حسان بن ثابت است كه در غدير خم بود كه با كسب اجازه از  حضرتش، خطبه را به شعر در آورد و در آن شعر كلمه مولي را به معناي امام و پيشوا معنا كرده است ( قم يا علي فانني رضيت لك اماما و هاديا).

تحريف جريان غدير خم و پيامد آن غصب حكومت و منحرف شدن مسلمين از مسير الهي، سخت ترين و دلخراش ترين مصيبتي كه بر سر مسلمنين آمده است.


اشكالات به نشست سقيفه

بعد از فوت رسول اكرم عده اي در سقيفه جمع شدند و براي اداره حكومت و اينكه چه كسي بعد از حضرت محمد (ص) به خلافت برسد ، تصميم گيري كردند .  به جريان سقيفه چند اشكال وارد است :

 1 _ افرادي كه در سقيفه جمع شده و خواستند خود خليفه اي بسازند ، احترام رسول الله را نگه نداشتند زيرا آنها در مراسم تدفين رسول هدايت شركت نكردند.  بي شك اگر مسئله حكومت انتصابي هم بود چند ساعت و يا حتي چند شركت در مراسم تغسيل و تدفين  شركت در مراسم و ابراز احترام و علاقه هيچ مشگلي را براي جامعه مسلمين ايجاد نمي كرد.

2 _ رسول اكرم قبل از رحلت جانشين خود را انتخاب و معرفي نموده بودند و ديگر جهتي نداشت مردم خود خليفه مشخص كنند و اين كار يعني بي اعتنائي به سخن رسول خدا و مخالفت با خواست پروردگار.

3 _ در سقيفه فقط افراد معدودي شركت داشتند. بنا بر اين اگر مسئله خليفه قرار بود با رأي مردم مشخص شود مي بايست همه مسلمين در آن شركت مي كردند. لذا اين رأي گيري داراي شرايط لازم را نبود و در واقع رأي گيري نبود. سپاه اسامه با ده ها هزار مسلمان در خارج از مدينه بود كه در اين رأي گيري حضور نداشتند. مسلماناني كه در قبايل و كشورهاي ديگر بودند در اين رأي گيري شركت نداشتند. افراد متشخص و مورد اعتمادي مثل حضرت امير المؤمنين و سلمان و مقداد و ابوذر بعنوان اعتراض با نفس رأي گيري، در نشست سقيفه شركت نداشتند، حال مي توان اسم اين جريان را رأي گيري گذاشت؟!

توجيهات نشست سقيفه

اهل تسنن براي جريان نشست سقيفه  توجيهاتي ذكر كرده اند كه اهم آنها عبارت از:

الف) اهل تسنن مي گويند: رسول خدا كسي را به عنوان جانشين مشخص نكردند و جانشين بايد با رأي مردم انتخاب شود. در جواب مي گوييم:

1_ بطور قطع رسول خدا جانشين خود را مشخص نمودند.

2 _ امامت ادامه همان رسالت است .  لذا امام بايد همان شرايط و خصوصيات رسول را داشته باشد تا لايق اين منصب باشد و اين ويژگيهاي مخفي است و مردم هم علم غيب ندارند بنا بر اين مردم نمي توانند جانشين شايسته حضرت رسول را انتخاب كنند.

 عبدالله بن سعد الاشعري از علماي جوان قم و احمد بن اسحاق وكيل امام عسكري عليه السلام د ر شهر قم، براي زيارت و كسب فيض خدمت امام در سامراء رسيدند. عبدالله هفتاد سؤال بي جواب داشت كه همراه آورده بود . عبد الله مي گويد وارد خانه امام عسكري شديم و اولين باري بود خدمت امام مي رسيدم و حالتي عجيب داشتم. امام بسيار با هيبت بود در كنار امام عسكري نوجواني بسيار دلفريب و نوراني بمانند مشتري بود كه بر گونه راستش خالي بود كه چون ستاره در دل شب مي درخشيد. امام عسكري خطاب به آن نوجوان فرمودند پسرم  مهدي سؤالهاي عبد الله را جواب بده. دانستم آن نوجوان منجي عالم است او مهدي موعود است. حضرت مهدي با صدايي دلفزا يك سؤالات من را بدون آنكه من پرسشي كنم مطرح و جواب مي دانند.

مطابق آنچه در كتاب مكيال المكارم في فوائد الدعا للقائم نقل شده است . حضرت مهدي عليه السلام فرمودند اي عبدالله مردم نمي توانند خود امام هدايت را انتخاب كنند. خداوند به حضرت موسي خطاب نمود كه از ميان هفتاد هزار بني اسرائيل هفتاد نفر كه به نظرت بهترين هستند را انتخاب كن و براي ميقات با خود بياور. موسي كه پيامبر خدا بدون از ميان هفتاد هزار نفر هفصد نفر و از ميان هفتصد نفر هفتاد نفر را كه آنان را بهترين مي دانست انتخا ب كرد ولي اين هفتاد نفر چون به كوه رسيدن همه كافر در آمدند. وقتي يك پيامبر خدا  بدون استعانت حق، انتخاب مي كند اينطور در مي آيد مردمي كه علم موسي ر ا هم ندارند انتخاب كنند چه در آيد!

3 _ رسول خدا  بسيار مهربان و دانا بودند و باعث الفت و مهرباني بين مردم شدند. حال چطور ممكن است پيامبر با اينكه مي داند اگر جانشين مشخص نكند باعث افتراق و تفرقه و درگيري بين مسلمين مي شود، مردم را بدون معرفي جانشين رها سازد.

نقل شده علامه طباطبائي با يك عالم سني در مسئله امامت بحث داشتند. شبي كه اين عالم سني مهمان علامه بوده، علامه طباطبائي به دوست سني خود گفتند كه به نطر من ابوبكر دلسوزتر به اسلام بود تا رسول الله زيرا ابوبكر بخاطر اينكه مسلمين درگير نشوند براي خود جانشين مشخص كرد ولي رسول الله رفت ( وطبق نظر شما) جانشيني مشخص نكرد. عالم سني به فكر فرو رفت و سخني نگفت. صبح علامه ديد عالم سني به روش شيعيان وضوء     مي گيرد.

4 _ اگر ملاك تعيين خليفه رأي مرد م است پس چرا خليفه دوم با رأي مردم انتخاب نشد و او را ابوبكر تعيين و نصب كرد و اگر ملاك نصب است چرا  مي گوييد رسول خدا كسي را نصب نكرده است و چرا خليفه سوم را با شوراي شش نفره تعيين كرده ايد.

ب) اهل تسنن مي گويند رسول خدا فرموده است  امت من بر خطا جمع نمي شوند . و به استناد اين روايت نشست سقيفه را توجيه مي كنند.  در جواب مي گوييم:

1 _ بر فرض صحت روايت، امت اسلامي در سقيفه جمع نشده بودند. تجمع عده بسيار معدود را نمي تواند اجتماع امت اسلامي  قلم داد كرد.

2 _ بي شك امت اسلامي اگر جمع شوند يكي از آنها امام معصوم خواهد بود و بدين خاطر نظر كل قبول مي شود. بعبارت ديگر اعتبار اجتماع، به شخص معصوم است. بمانند صفر كه اگر به او صدها صفر اضافه شود باز هم صفر است ولي اگر يك عدد يك در اول آن بيايد آن عدد ارزش پيدا مي كند.  آن عدد يك معصوم است كه به همه ارزش و بهاء مي دهد.

آثار نشست سقيفه

در طي جريان سقيفه، ابوبكر به خلافت رسيد و ابوبكر نيز بدون رأي گيري عمر بن خطاب را خليفه معرفي كرد و عمر  نيز با تشكيل يك شوراي شش نفره كه افراد را خود نه مردم، انتخاب كرده بود و طوري تنظيم شده بود كه قطعا عثمان به حكومت رسيد، حكومت را به عثمان سپرد. آثار سوء اين جريان به طور خلاصه و تيتري عبارت اند از:

1 _ نشست سقيفه در واقع مخالفت با فرمان خدا و رسول بود كه نتيجه آن  غصب حق امير المؤمنين علي بن ابي طالب شد..

2 _ نشست سقيفه باعث منحرف شدن قسمت عمد ه اي از امت اسلامي از مسير حق و واژگون شدن بسياري از اين امت در باطلاق عقايد باطل و شرك آميز شد.

نتيجه نشست سقيفه اين شد كه عده اي به حكومت رسيدن كه علوم الهي نداشته و عقايد و احكام را مطابق ميل و برداشته ناقص خود به مردم مي گفتند و نتيجه آن انحراف جامعه مسلمين از مسير صحيح بود.

ساخته شدن نماز تروايح و منع از متعه النساء توسط خليفه دوم نمونه اي  از جعل  و تغيير احكام بود. حضرت امير فرمودند كه هيچ بدعتي ايجاد نشد مگر در كنار آن سنتي ترك شد. در زمان حكومت حضرت امير، مردم در مسجد نماز تروايح مي خواندند حضرت آنان را منع كرده و فرمودند اين نمازي نيست كه خدا دستور داده است. اين كار بدعت است و جاي بدعت در آتش است. ولي مع الاسف مردم در خواندن آن اصرار داشتند و آنگاه كه حضرت به منزل مي رفتند دو باره شروع به نماز تروايح مي كرد كه امام فرزند خود امام حسن را مي فرستادند كه آنها را از مسجد   بيرون كنند.

 3 _ نشست سقيفه ترتيب اسلامي را مختل كرد. وقتي كه حكومت به حضرت علي رسيد امام بيت المال را بين مسلمين تقسيم كردند و به هر كسي سه درهم رسيد. زبير ديد كه به او سه درهم و به غلامش هم سه درهم داده شد او سخت برآشفت و اعتراض كرد. حضرت فرمودند به همين زودي دستورات  رسول الله را فراموش كرده ايد. اين نبود مگر نتيجه 25 سال خانه نشين شدن حضرت علي و حكومت نا اهلان، حال كه بيش از هزار چهار صد سال از آن زمان گذشته چه بايد بگوييم.!

4 _  نه تنها مردم بلكه تمامي موجودات در جريان غصب حكومت، صدمه ديدند. هر مشكلي و كمبودي كه در عالم الان است ريشه در آن جريان دارد. امام حسن در هنگامي كه بخاطر نداشتن يار با معاويه صلح كردند فرمودند: اي مردم، اگر  حكومت را همانطور كه خدا خواسته بود به علي وا مي گذاشتيد خدا هم بركات آسمان و زمين را بر شما نازل مي كرد تا جايي كه زمين سر سبز مي شد و فقير و گدا پيد ا نمي كرديد ولي چون حكومت را غصب كرديد خدا تنها مقداري از بركاتش را  برايتان نازل مي كند.

 

5- نشست سقيفه فتح بابي بود براي غصب حكومت امامان بعد و شهادت ائمه و غيبت امام زمان عليه السلام.

6- نشست سقيفه و انتخاب خليفه، فتح بابي بود براي حكومت بني اميه و بعد هم بني عباس كه تمامي آنها بدون استثناء افرادي هوس باز، قمار باز و عياش و مخالف حقيقت دين. وجود چنين افرادي در رأس حكومت مسلمين، زيانش قابل وصف نيست.

نتيجه نشست سقيفه، به قدرت رسيدن عثمان شد، او مردان بني اميه را بر رأس امور نشاند. و همه آنها ثروتمند كرد. صحابه خوبي مثل صعصعه بن سوهان و عدي بن حاتم و مالك اشتر را به شام و ساير بلاد تبعيد كرد و كساني كه براي جامعه ميكروب بودند و رسول الله آنها را رانده و تبعيد كرده بود مثل حكم بن ابي العاص و عبد الرحمن بن ابي السراح را به مدينه باز گرداند.

عثمان، معاويه را در شام تقويت كرد و تقويت عنصري مثل معاويه سر انجام تمام وقايع درد ناكي است كه اتفاق افتاد مثل شهادت امام حسين عليه السلام و به حكومت رسيد فرد پليدي مثل يزدي و بقيه بني اميه.

روش استحكام حكومت نا مشروع

زماني كه ابوبكر حكومت را به دست گرفت خزانه دولت خالي بود و بعضي از مردم نسبت به اميرالمومنين توجه خاصي نشان مي دادند . به همين خاطر عمر  گفت تا علي بيعت نكند ، اين خلافت به درد نمي خورد   بنا بر اين حكومت نو پاي ابوبكر سه مشكل اساسي داشت :

1 _ وجود مخالفين مهمي مثل حضرت امير المومنين. و شيعيان.

2 _  حضور افراد زيادي از اين مردم در غدير خم.

3 _ خالي بودن خزانه .

مشكل خالي بودن خزانه را با غصب فدك كه باغ هايي بود كه حضرت رسول در زمان حياتشان به حضرت فاطمه بخشيده بودند و فرستادن نمايندگاني به شهرها ي مختلف براي جمع زكوات حل كردند.

براي غصب فدك، روايتي را ساختند به اين مضمون كه انبياء چيزي به ارث نمي گذارند و روايت را عايشه نقل كرده بود. ولي:

 اولا: فدك هديه اي بود كه رسول الله در زمان حياتشان به فاطمه دادند و ارث نبود.

ثانيا: قرآن تصريح مي كند كه سليمان از داود ارث برد و هر روايتي كه با قرآن تنافي داشته باشد، مجعول است. چنانچه در تاريخ طبري ج 10 ص 320 و مقاتل الطالبين ص 350 آمده است سرور زنان جهان خطاب به پسر ابي قحافه فرمودند آيا در قرآن است كه تو از پدرت ارث ببري ولي من از پدرم ارث نبرم؟ لقد جئت شيئا فريا. 

ثالثا: خبر واحد است و تنها ا ز عايشه آن را نقل كرده و خبر واحد طبق نظر اهل تسنن مورد قبول نيست.

رابعا:  خود عايشه بعدها  تقاضاي ارث مي كند. و اهل سنت جريان دفن شدن  ابوبكر در خانه رسول الله را بوسيله سهم الارثي كه به عايشه مي رسد توجيه مي كنند. غافل از اينكه اگر پيامبران چيزي به ارث نمي گذارند، ارثي به عايشه نمي رسد كه در سهم الارث او ابوبكر دفن شود و اگر پيامبري ارث مي رسد پس چرا به فاطمه زهرا ارث نرسد. و مضاف بر اين، اگر عايشه از پيامبر ارث ببرد با توجه به زوجات متعدد حضرت رسول سهم الارث او يك هفتاد و دوم زمين مي شود و اين مقدار تقرييا بيست سانت مي شود و در بيست سانت نمي شود كسي را دفن كرد..

اصحاب سقيفه  مشكل حضور مردم در غدير را نمي توانستند به اين سادگي حل كنند. اين مشكل را با سياسي كار و توجيهات و نيز با تهديد و خشنونت  حل كردند و بخاطر اينكه مشكل براي هميشه حل شود و پيام غدير به نسلهاي ديگر منتقل نشود تصميم گرفتند مردم را بي سواد نگه دارند. لذا دستور  دادند كسي حق نقل احاديث پيامبر را ندارد و كتاب خدا ما را كافي و روايات رسول اكرم را جمع كرده و به آتش كشيدند. و اين ممنوعيت تا زمان حكومت عمر بن عبد العزيز ادامه يافت.

حضرت امير فرمودند شعار (حسبنا كتاب الله) سخن راستي كه از آن اراده باطلي شده است.

ما هم مي گوييم كتاب خدا ما را كافي است ولي همين كتاب ما را سراغ رسول خدا و امامان فرستاده است و فرمان داده از دستوراتشان اطاعت كنيم. قرآن مي فرمايد: ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا. يعني  آنچه رسول مي گويد بگيريد و انجام دهيد و آنچه نهي مي كند ترك كنيد.و نيز قرآن مي فرمايد: اطعيو الله و اطيعو الرسول و اولي الامر منكم  اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول  و صاحبان امر از ميان خودتان را (امامان).

مشكل اساسي حكومت ابوبكر، شخصيتي چون حضرت علي عليه السلام بود. لذا گروهي را مسلح به خانه حضرت امير المؤمنين فرستادند تا حضرت را مجبور به بيعت كنند.  مطابق مدارك ما و مدارك اهل تسنن كه د ر كتاب احراق بيت الفاطمه ذكر شده است، آنها خانه حضرت علي و زهرا را به آتش كشيدند و حضرت را با وضعيت بسيار ناراحت كننده اي براي بيعت به  مسجد بردند. حضرت مجبور به بيعت شد و فرمود رسول خدا فرمود يا علي اگر بيست نفر يار داشتي قيام كن و گرنه صبر كن.


دانشگاه آزاد اسلامي

 

 
 


واحد مشهد

 

 

 

 

 

تاريخ تحليلي صدر اسلام

 

 

 


 

فهرست مطالب

مقدمه1

تاريخ = وقت نگاري. 1

فوايد خواندن و مطالعه تاريخ :1

راههاي وصول به تاريخ. 2

راه هاي وصول به تاريخ عمدتا عبارت اند از :.. 2

الف) كتب تاريخ... 2

ب) قرآن كريم.. 2

ت) اخبار و روايات معتبره.. 2

ح) نسل به نسل.. 2

خ) متافزيك.. 3

پيدايش علم تاريخ  اسلام3

روش مؤرخين در تدوين تاريخ. 4

الف) مورخين اخباري. 4

ب) مورخان بي طرف.. 4

ت) مورخان درباري. 5

مشكلات تاريخ نگاري در شيعه6

راههاي شناخت تاريخ معتبر :6

تاريخ قطعي. 6

الف) تواتر ؛6

محل پيدايش اسلام8

اوضاع روم8

اوضاع ايران. 8

اوضاع وخيم عربستان. 8

جنگ بدر11

غزوه سويق. 12

جنگ اُحد. 12

سريه ابوسلمه13

جنگ احزاب يا خندق. 13

غزوه بني المصطلق. 14

جنگ خيبر. 14

فتح مكه15

نبرد حنين.. 15

غزوه بني قريظه16

غزوه ذات رقاع. 16

جنگ تبوك. 16

از تولد رسول الله تا رحلت.. 18

سرپرستي رسول الله (ص)19

اخلاق رسول اكرم (ص)19

نفي نژاد پرستي. 20

دفاع از حقوق بشر20

ازدواج با حضرت خديجه (س )21

محاصره مسلمين.. 21

راههاي مبازره مشركين با مسلمين صدر اسلام21

خروج رسول الله از مكه22

تاسيس پايتخت.. 23

بناي مساجد. 23

اذن. 23

جنگهاي دفاعي. 25

ترويج احكام اسلام25

معرفي جانشين.. 25

توجيه حديث غدير خم. 26

اشكالات به نشست سقيفه27

توجيهات نشست سقيفه27

آثار نشست سقيفه28

روش استحكام حكومت نا مشروع. 30

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 28 بهمن 1393 ساعت: 17:27 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 792

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس