تحقیق دانشجویی - 519

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

سنت و مدرنيته

بازديد: 283

بنام خدا

سنت و مدرنيته

 

ريشه يابي علل ناكامي اصلاحات و نوسازي سياسي در ايران عصر قاجاريه

  


فهرست مطالب

 

عنوان                                                                      

 

خلاصه اي از مقدمه و پيشگفتار : تاريخ چيست

فصل اول: ايران در آستانه قرن نوزدهم

فصل دوم: علل بقاء قاجارها

فصل سوم: مذهب و قاجارها

فصل چهارم : زمينه هاي پيدايش نارضايتي از قاجارها

فصل پنجم: پيدايش فكر تغيير و ضرورت ايجاد اصلاحات

فصل ششم: اصلاحات عصر سپهسالار

فصل هفتم: اصلاحات از برون حاكميت قاجار و پيدايش نهضت مشروطه

فصل هشتم: انقلاب مشروطه

فصل نهم: عدم موفقيت مشروطه

تاريخ چيست ؟

تاريخ عبارتست از تلاش در بازسازي و فهم گذشته.

تاريخ عبارتست از ايجاد و پرورش استعداد ، قوه تجزيه و تحليل تحولات گذشته و اين موضوع انقلاب يا يك حركت اجتماعي  خيزش سياسي ، بروز جنگ ، پيروزي يا شكست نظامي، تهاجم و بحران ، سقوط يك سلسله و به قدرت رسيدن حكومت و نظامي ديگر چه تأثيري به اقتصاد و پارامترهاي اقتصادي داشته اند.

عوامل سياسي ، اجتماعي فكري ، فرهنگي و ديني در به وجود آوردن آن تحول چگونه نقش آفريده اند و چه تأثيري داشته اند و در يك كلام تاريخ به هيچ روي آنگونه كه در نظام آموزشي ما رايج است. صرفاً حفظ مشتي عدد در قالب سال وقوع نيست بلكه شناخت گذشته و آشنا يي با تحولاتي بوده كه رهبران  ما تجربه كرده و ااز آن به راهكارهاي درست در جهت بازسازي بهتر آينده مي پردازند.

نويسنده دكتر صادق زيبا كلام در كتاب سنت و مدرنيته سعي در ريشه يابي ، علل ناكامي اصلاحات و نوسازي سياسي در ايران عصر قاجار نموده و همانطور كه نويسنده محترم اشاره دارد، ايران در عصر قاجار جامعه اي صامت ، ثابت و بدون تغيير و تحول نبوده بلكه تحولات قابل توجه اي اتفاق افتاده كه از جمله مهمترين آن فكر تغيير و انديشه اصلاحات بوده ، كه بحث تجزيه و تحليل و كالبد شكافي اين تلاش هاست  ايران در عصر قاجار يك جامعه زنده و در حال تغيير بوده و كمتر مقطعي از تاريخ ايران شاهد چنين سرعتي در دگرگوني از بسياري جهات بوده است.

حال اگر اصلاحات نتوانست موفق بشود بواسطه خيانت ، توطئه ، كارشكني، تحريف ، نفاق عناصر سر پرده ، خائن، غرب زده ، روشنفكر و فراماسون نبود بلكه جريان نوگرائي و اصلاح طلبي از قدرت لازم برخوردار نبوده.

كتاب ضمن اينكه بخشي را به تاثير اجتماعي غرب در پيدايش اصلاحات اختصاص داده بر اين نكته توجه نموده كه زمينه بوجود آمدن اين تفكر اوضاع و احوال اجتماعي ايران در آن عصر بوده است.

فصل اول كتاب ايران در آن عصر بوده است.

فصل اول كتاب خواننده را با ايران قرن نوزدهم آشنا مي كند و پس از آن در فصول بعدي پيدايش تغيير و تحولات و ضرورت انجام اصلاحات كه در آن سلسله قاجار به قدرت مي رسد را به نمايش گذ ارده.

 يكي از جنبه هاي مهم ايران در قرن نوزدهم ، رابطه ميان حاكميت قاجار و نهاد مذهب مي باشد و به انديشه سياسي شيعه و نگرش علما و روحانيون به مسأله حكومت در عصر غيبت مي پردازد ، و در اين رابطه است كه به اين نكته پي مي بريم كه رابطه قاجارها و مذهب يك رابطه ثابت نبوده بلكه مذهب اهرم مهمي در جهت تثبيت آنان بشمار رفته. فصول بعدي كتاب برخي از تحولات مهم اجتماعي و اقتصادي آن عصر رامتذكر شده كه متاتر از آشنائي با فرهنگ و تمدن غرب است و لبه عنوان يكي از عوامل اصلي ايجاد اصلاحات مطرح است.

در اين رابطه تلاش و كوشش اصلاح طلبان كه از درون حاكميت برخاستند پوشيده نيست كه از آن جمله قائم مقام ها، امير كبير، ميرزا حسين خان سپهسالار امين الدوله و حتي ناصر الدين شاه را مي توان ياد آور شد.

و نويسنده نهايتاً نقش اصلاح طلبان كه در بيرون از حاكميت تلاش مي كردند را مطرح نموده كه در اين رابطه اين افراد چندان وابستگي به نظام حاكم نداشته و يا وابستگي نشان چندان عميق نبوده و آنان بواسطه آشنائي  با غرب خواستار تغييرات ااساسي تري در اوضاع اقتصادي ، اجتماعي و سياسي بوده اند. كه نتيجه آن انقلاب مشروطه عنوان گرديده و علل ناكامي مشروطه را بيان مي كند.

نظريه اي كه مشروطه را شكست خورده مي پندارد  ، و از ميان ويرانه هاي آن رضاخان برخاسته و نظامي مستبد را پايه گذاري نموده چندان دقيق نيست ، مشروطه بسياري از مفاهيم سياسي سنتي را از ميان برداشته و نقش مردم در تعيين سرنوشتشان ، حق آزادي بيان ، عقيده و حقوق اجتماعي را به ايرانيان هديه كرد، كه امروزه زير بناي نظام سياسي ما را تشكيل مي دهد.

اصل تفكيك قوا، انتخاب نمايندگان مجلس ، اصل محدوديت مدت زمامداري، مسئوليت پذير بودن حكومت در واقع ميراث مشروطه هستند، و يكي از عوامل عدم موفقيت مشروطه تعارض قدرتهاي خارجي بشمار مي رفته.

مشروطه حركتي بود كه در نتيجه مجاهدتهاي علما و مراجع به وجود آمد، اما عناصر وابسته، غرب زده و روشنفكرآنرا منحرف ساختند ، مشابه همين شيوه در مورد هر مقطع مهم و هر تحول تاريخي ديگر وجود دارد، بررسي دقيق شرايط سياسي، اجتماعي و اقتصادي ايران كه در آن كودتاي رضا خان صورت گرفت صرفاً به اين دليل بود كه انگليسي ها يك حكومت مركزي مقتدر مي خواستند كه رضاخا ن مرد ااين كار بود ، او در شرايطي به قدرت رسيد كه ايران دربستري از هرج مرج سياسي و اجتماعي فلج كامل اقتصادي فرو رفته و در هر گوشه اي از مملكت قدرتي سر بر داشته و عملاً خرج خود را از دولت مركزي جدا كرده بود.

رضا شاه توانست هرج و مرج را پايان دهد. و امنيت و يكپارچگي را به ايران حاكم سازد . اما از آنجا كه ما معتقديم رضا شاه عامل انگليسي ها بوده، هر حركتي را بشكلي تحليل مي كنم ولي بهتر نيست كه مسئوليت موفقيت ها، ناكاميها پيشرفت ها و عقب افتادگي هاي جامعه مان را به درون جامعه خودمان بازگردانيم؟

اگر استعمار ، استكبار، امپرياليزم در مقاطعي نقش و تأثير داشته در نتيجه عوامل داخلي بوده و پندارمان چنين نباشد كه دشمناني وجود دارند كه عليه ما برخاسته اند و منتظر سقوط ما هستند، كه اين معلول ذهن خيال پرداز ماست.

آري ريشه همه ناكامي ها را در داخل و در كنش ها و واكنشهاي سياسي ، اجتماعي و اقتصادي جامعه خودمان جستجو نمائيم. ولي از آنجا كه حكام و حكومتها سياست هاي خود را همواره بر حق و بي عيب و نقص و در جهت خدمت به مردم و مملكتشان مي دانند.

ااينكه آن سياستها  ظالمانه ، خشن و سركوبگرانه هستند، برداشت و تعريف ما از عملكردآن حكومت مي باشد.

 

فصل اول
ايران در آستانه قرن نوزدهم

آنچه كه در خصوص ايران از آن قرن مي دانيم اطلاعاتي است كه به توسط مذهبيان در اختيار داريم ويژگي هاي ايران آن عصر را به سه بخش اقتصادي به اجتماعي و سياسي تقسيم نموده در آستانه قرن نوزدهم ايران داراي 5 الي 6 ميليون نفر جمعيت بود. جمعيت ايران 20 درصد شهر نشين و 80 درصد در روستاها بسر مي بردند و        اصلي كشور متكي به كشاورزي و دامداري يا اقتصاد شباني بود كه ميتوان آنرا يك اقتصاد معيشتي با بخود و غير تعريف نمود. ويژگي بعدي اقتصاد ايران فقدان ارتباطات و فقدان راه بود.

در حاليكه در همان زمان امپراطوري عثماني و عصر كيلومترها خط آهن داشتند در ايران در ابتداي قرن بيستم فقط 15 كيلومتر خط آهن كشيده شده بود در ابتداي قرن نوزدهم اقتصاد ايران مشابه يكروستاي عقبمانده، كم آب و دور افتاده توصيف مي شود . بي خبري ايرانيان از ديناي كه در آن مي زيستند چنان عميق بدان فتحعليشاه رهبر سياسي تصور مي كرد راه رسيدن به «    دنيا» «قاره آمريكا» از طريق كندن زمين و حفر چاه است.

فقدان ارتباط موجب عقب افتادگي شديد مردم در تجارت سياست به روابطه بين الملل علم و فرهنگ منقطع به منفك و جاي مانده از مابقي جهان بوده. دلايل مختلفي را در ريشه يا به عقب افتادگي ايران مي توان بر شمرد ومي نويسند بر طبق ديدگاه خود استعمار را عامل عقب ماندگي دانسته، اين نظر يه كه توسط تلكر چپ1 وارد معفت سياسي جامعه  ما گرديده اكنون مبدل به يكي از جدي ترين ديدگاهها در ريشه ياب علل عقب افتادگي ايران شدند. در اين نظريه ، سرمايه داري شركتهاي چند مليتي، امپرياليزم، استكبار، استعمار و در يك كلام غرب تمايل اصلي عقب ماندگي ايران قلمداد مي شود. اين نظريه سخت عنوان تئوري وابستگي بعد از جنگ جهاني دوم از جانب برخي جامعه شناسان و اقتصاد دانان راديكال ماركسيست در غرب شكل گرفت، امروزه در ميان جامعه شناسان و نظريه پردازان مباحث توسعه در غرب «نظريه تئوري وابستگي» كمتر دنبال شده ولي در كشور ما  كماكان اصلي ترين نظريه در تبين و تحليل پديده عقب ماندگي ايست.

مقصد بيت تئوري وابستگي به وابستگي به وابستگي غرب ستيزانه اي است كه در آن نهفته است.

حال چرا فقط غرب  در جامعه ايران رواج يافته؟

قرن نوزدهم را مي توان عصر به وجود آمدن تمامي و گسترش ارتباطات دانست چه تبليغات بسيار مهم تاريخي به بار آورد و سر منزله الگوئي براي پيشرفت و از ميان برداشتن بي خبري اجتماعي ،‌اجتماعي ، اقتصادي و سياسي بوده كه موجب اميد و قوت قلب ايرانيان طالب پيشرفت و اصلاحات گرديده ، اين تحول در پيدايش انقلاب مشروطه نقش داشته و اين انقلاب خود نيز نتوانست موفق به     و موج غرب گرايي فكري با مشروطه به اوج خود رسيد.

سئوال قابل طرح آنست كه چه شد كه تفكر «غرب گراي» قبلي اين چنين جاي خود را به معرفت «غرب ستيز» معني داد؟

نخستين دليل رواج اين فرهنگ عقب ماندگي مزمن عموم انساني در ايران و فقدان روش نقد نظري باز مي گردد. دليل بعدي كه اسباب موفقيت نگرش جديد به غرب را فراهم آورد آن بود كه اين انديشه توسط چپ وارد جامعه ما گرديد. دليل سوم نظريه استعمار ، عامل عقب ماندگي آن بود كه بسياري از آراي چپ توسط گروهي و جريانات اسلامي مورد استفاده قرارگرفت و آراي چپ از مقبوليت زيادتر و اقشار تحصيل كرده و دانشمند و روشنفكران جامعه برخوردار بود. همچون مجاهدين كه عملاً حد و مرزي ميان اسلام و ماركسيزم قائل نبودند و به اين اعتبار كه ماركسيزم تني ايدئولوژي  و حافظ منافع ستمديدگان و زحمتكشان است. وارد تفكر مجاهدين شد.

بنابر اين جريان «غرب ستيز» يا پيدايش جريانات اسلام گرايي مدرن در ايران تقويت گرديد و به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي در ايران به مراتب جدي گذشت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 


فصل دوم

 علل بقاء قاجارها

چگونه قاجارها موفق شدندنزديك به يك قرن و نيم حكومت نمايند؟ و چگونه توانستند داراي طولانترين مدت حكومت در ايران پس از اسلام باشند. ايا مردم ايران متوجه فساد در دستگاه حكومتي نشده بودند؟

اما واقعيت آنست كه مخالفتي فقط در دو دفعه آخر عمر اين سلسله صورت گرفت و اساساً فكر مخالفت و اعتراض مطرح نبوده. و توجه به اينكه قاجارها نه كشور داري مي كردند. نه به فكر عمران و آبادي بودند ، نه صفات شخصي خوب داشتند، نه ارتش مرتبي و نه از يك ماشين اجرائي كارا و اقتصاد و توانمند برخوردار بودند ، نه محبوبيت سياسي و يا حتي وجهه ديني داشتند ، چگونه توانستند نزديك به يك قرن نيم حكومت نمايند؟

اولين درخشش سر سلسله قاجاريه يكپارچه كردن ايارن بودن عملاً از دست رفته بود آغا محمد خان كه رئيس يك قبيله بود مردي جنگجو ، نترس ، خستگي ناپذير و جاه طلب بود و سبك زندگيش قبل و بعد از پادشاهي تفاوت چنداني نكرده وي مردي كاردان ، با لياقت و مدبر بود و سرزميني را كه پريشان و گرفتار ملوك و الطوايف بود امن كرده و جهانيان را از پيشرفت هاي خود خيره ساخت مهم ترين ويژگي آغامحمدخان نظامي گري او بوده و در يك كلامي مي توان گفت وي بيست سال جنگ و لشكر كشي بي وقفه داشت و حاكميت وي به تعبير امروز در ميليتاريزم خلاصه مي شد.

روسن حاكم سلسله قاجار نزديك چهل سال حكومت كرد و اين سئوال مطرح است كه وي يا آنكه نه بنيه نظامي داشت از اقتصاد محكمي برخوردار بود ، نه از يك بو     منسجم و نه از محبوبتي در ميان مردم، چگونه توانست 40 سال بي درد سر حكومت كند؟

در يك كلام حكومت بر ايران آنروز ، چندان پيچيده و طاقت فرسايند. و مادام كه جامعه چنين حالتي داشت قاجارها بدون درد سر بودند. ولي بتدريج كه تحولاتي حاصل شد در اوليه كار دچار اشكالاتي شدند.

عامل بعدي در بقاي قاجارها تغيير در ساختار نظام قبيلگي در داخل و خارج از ايران بود در خلال اين قرن جمعيت صحرانشين كاهش يافت و گسترش شهر ها به موجب كاهش جمعيت صحرا نشين شد و به اين ترتيب توان نظامي قبايل نيز كاهش يافت، پيدايش ارتباطات جديد ، تسلط حكومت بر اطراف و آن و دگر گوني تجاري و اقتصادي دست به دست هم داده و ديگر قبايل از آن قدرت و نفوذ قبلي برخوردار نبودند. كاهش خطر قبايل اگر چه براي بقاي قاجارها مهم بود ، اما به هر حال آنان براي اعمال حاكميت خود مجبور به اتخاذ روش ها و سياستهايي بودند كه مهم ترين و اصلي ترين سياست يا استراتژي آنها براي حكومت سياست تفرقه بيانداز و حكومت كن بوده سئوال بعدي اينست كه اين سياست را در عمل چگونه اجرا مي كردند؟ بنظر مي رسد ازدواج يكي از مؤثر ترين شنيده ها بوده، كه به وسعت سياسي با وابستگان درجه اول سران عشاير و ايلات و در مواردي علما صورت مي گرفته. در هر ازدواج مخالفي مبدل به يك متحد و يا حداقل خنثي مي گرديد. و به اين ترتيب دربار فتحعليشاه پول به مركز قدرت سياسي كشور شد.

عنصر ديگري كه غير مستقيم به بقاء قاجار كمك نمود فقدان تلاش جدي در جهت تغيير و اصلاحات بوده زيرا اصلاحات به منافع گروهي خدشه وارد كرده ، نياز به بودجه و هزينه كلان داشته و طبعاً تبعاتي مثل بالا رفتن هزينه زندگي و ماليات دارد كه خود ايجاد نارضايتي مي نمايد قاجارها در يكصد سال اول حكومتشان را زير اجراء گذاردن هر گونه تغيير و اصلاح جدي خودداري نموده و به اين ترتيب تعادل سنتي جامعه را حفظ كردند و آخرين عامل در بقاي اين سلسله مذهب بود كه از حساسيت خاصي برخوردار بوده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


فصل 3

مذهب و قاجارها

رابطه قاجارها با مذهب از چندين عنصر تشكيل ميشده كه تحليل آنرا پيچيده مي سازد. رابطه چند بعدي اين سلسله با مذهب به سه بخش اصلي تقسيم مي شود.

نخست جايگاه كلي حكومت قاجارها در چارچوب باورهاي نظري شيعه در قرن نوزدهم ثانياً چگونگي نگرش مرزي در حكام قاجار نسبت به دين و علما و تقابلاً نظر علما به حكام و بالاخره بررسي عوامل بين عمي و دربار قاجار.

اگر چه قاجارا كه صفويه نبودند و ويژگيهاي ديني معنوي آنان زنداشتند، اما ميان متقي ديني و فلسفه سياسي نگرش به حكومت در جامعه اي كه آنان در آن به قدرت رسيدند تفاوتي ماهوي با جامعه صفويه نداشت، و براساس گزارشهاي تاريخي آغامحمد خان قاجار در هنگام تاجگذاري در يك حركت سمبوليك همچون شاه اسماعيل شمشير وي را بر كمر بست و اعلام كرد كه سلطنتش و شمشيرش هر دو در خدمت به تشيع مي باشد شرح دينداري دوسن پادشاه قاجار نيز بسيار مفصل است وي مساجد بسياري در زندان و ديگر شهرهاي ايران احداث نمود و پيوند هاي عميق با علما برقرار كرد كه اقتدار هر يك از اين مراجع به ثبات و پايداري حكومت وي كمك مؤثري بود.

اما در دو دهه آخر حكومت قاجارها ناصرالدين شاه ضمن حفظ حرمت علما تلاش كرد از تعدد سياسي و دخالت آنان در امر حكومت بكاهد وي در مجموع بغير از دو دهه آخر رابطه بين حكام قاجار و علما بسيار گرم و نزديك بوده اما رابطه علما با قاجارها آنان راجع به مذهب و حاكميت نگرش چندان متفاوتي با عصر صفويه نداشتند و اين تشابه به انديشه سياسي علما پيرامون سقوط حكومت در عصر غيب باز مي گردد. به عبارت ديگر چه علما مي خواستندو چه نمي خواستند تأييد حكومت قاجار ها در عمل و تكذيب آن در تئوري منجر به تفكيك در حوزه دين و سياست از يكديگر شد.

حال طرح اين سئوال كه چرا نماد قدرت سياسي با حكومت از چني جايگاه نيرومند و مقدسي در ايران برخوردار مي شوند. اين سئوال مورد ريشه يابي قرار گرفته و از ابتداي پيدايش تمدن در فلات ايران . حكومت از دو ويژگي بنيادي برخوردار بوده. اولاً داراي قدرت مطلق بوده، به نحوي كه بيرون از حكومت و مستقل از آن هيچ نماد ديگري اعم از صنفي ، سياسي، اقتصادي و اجتماعي نمي توانسته وجود داشته باشد. ثانياً همواره به دو نماد حكومت در ايران يك هاله اي از تقدس و الوهيت كشيده شده. و اين ويژگي را هم در حكومتهاي قبل از اسلام و هم بعد از آن شاهد هستيم . و آخرين دليل براي نزديكي ميان علما و حكومت قاجارها به تدريج با خود ثبات، امنيت و رونق اقتصادي را به دنبال آورد، و علما از دين مسأله بسيار استقبال كردند و از جمله عوامل مهم در تثبيت و بقاء آنان بشمار مي رفته.

 

 

 

 


فصل چهارم

 زمينه هاي پيدايش نارضايتي از قاجارها

آنچه كه زمينه هاي پيدايش نارضايتي از قاجارها را علي رغم مدت زياد حكومتشان ايجاد نمود. تغيير و تحولات، نگرش هاي تازه ، مناسبات متفاوت بود بنيان هاي سياسي اجتماعي و اقتصادي كهن را فرو ريخت ، در واقع حاكميت از دو جهت مورد چالش قرار گرفت، براي مثال تغييراتي كه در نگرش برخي از علما حاصل شدو آنان در حقيقت بدل به مخالفين شدند و تحولاتي كه در جامعه ايران بوجود آمد. اين تحولات چه بود؟

اقتصادي يا سياسي ، اجتماعي يا ايدئولوژيك ؟ دو نگرش در پاسخ وجود داشت نخست نگرش ماركسيستي است كه اقتصاد را مطرح مي كند و يا ظهور سرمايه داري در مغرب استعمار را به ارمغان مي آورد و طبقه بورژواي ملي كه      فشار قرار گرفته و در نتيجه تضاد در اين طبقه آن عليه حاكميت قيام نموده و بدنبال آن روحانيون كه مناسبات اقتصادي با اين طبقه داشتند به نفع تجار وارد عمل شدند و طبقه روشنفكر نيز كنار بورژواني قرار گرفتند سر انجام انقلاب بورژوا دمكراتيك مشروطه را متولد نمودند . در پاسخ بعدي چنين مطرح شد كه با گرفتن ظلم قاجارها و سلطه غربي روحانيت قيام نمود و در نتيجه انقلاب مشروطه بوجود آمد كه علي رغم تلاش علما به انحراف كشيده شد. تغيير و تحولاتي كه در نهايت به فروپاشي قاجارها منجر گرديد به دو دسته تقسيم مي شود. دسته اول را علل ذمني كه در معرفت ، انديشه ، باور ، تلقي و دريك كلام در ذهن شماري از ايرانيان اتفاق افتاد و نگرش آنان را نسبت به خود و محيط زندگيشان تغيير داد مفاهيمي همچون پيشرفت ، ترقي ، ضعف، عموم ، دانشگاه و از سويي ديگر ايده هايي همچون آزادي ، دمكراسي، برابري،  قانون، امنيت احزاب ، محدوديت قدرت ، حكومت ، مطبوعات و پارسمان، سلطنت محدود مي شد با اختياراتي كه حدود آن را قانون تعريف و تعيين مي كرد. مردم نيز رعيت يا گله گوسفند كه نياز به چوپان دارند، تلقي نمي شند بلكه شهرونداني بودند كه داراي حقوق اقتصادي و سياسي و اجتماعي مشخص بوده كه قانون به آنها اعطاء كرده بود.

دسته سوم تغييرات به نام تغييراتي «عيني» كه حجم گسترده تحولات صنعتي را وارد ايران نموده و چهره ايران را به سرعت متغير ساخت. اين تغييرات نارضايتي از حاكميت را دامن مي زد و فكر تغيير و تحول را در ذهن ايرانيان مي پرورداند.

زمينه هاي عيني: از جمله تغييرات بنيادي تركيب جمعيتي ايران به افزايش جمعيت شهر نشين كه يكي از تحولات مهم اجتماعي ايران قرن نوزدهم بود. گسترش شهرها انتظارات خواسته ها و توقعات جديدي را به دنبال داشت. امنيت ، بهداشت، ايجاد راه ، مدرسه و بطور كلي خدمات شهري را طلب مي كرد. نيازهاي جديد مناسبات اجتماعي كهن را برهم ريخت.

سئوال مطرح اينست كه قاجارها براي تأمين نيازهاي روز افزونشان چه منابع مالي را در نظر داشتند؟

ماليات، عوارضد گمركي و حق انحصار منابع مالي حكومت بود و هر چه هزينه ها افزايش مي يافت مالياتها بيشتر مي شد و رفته رفته دستگاه حكومتي به سراغ روشهاي ديگر رفته و بيشتر موجب نارضايتي مردم مي گرديد. تحول عيني ديگر مناسبات تجاري و اقتصادي با خارجيان بود. ايران قدرت رقابت با توليدات خارجي را نداشت ولي گذشته از اين مشكل ، يكي از اساسي ترين چالش ها در امنيت تجاري خارجي و فقدان امنيت تجاري داخلي بود. اگر چه اقتصاد ايران به اقتصاد جهاني گره خورده بود ولي تجار ايراني از مواجب اقتصاد جهاني بي بهره بودند.

زمينه هاي ذهني: شروع اضمحلال قاجارها پيدايش افكار رو آراير جديد بود. حال اين آراء چگونه وارد فرهنگ سياسي و اجتماعي ايران گرديد؟ حاملين اين آراء چه كساني بودند؟ و به كدام قشر تعلق داشتند؟ و چگونه با اين آراء مدرن آشنا شده بودند ؟

از جمله تحولات مهم آن عصر تأثير اجتماعي غرب بوده تماس ديپلماتيك بين ايران و اروپاي نيرومند، مهاجم و متكي به انقلاب صنعتي قرن نوزدهم تأثيرات بسياري از خود بر جاي نهاد. گسترش ارتباطات باعث شد ايرانيان وارد عصر و فضاي ديگري شودند. هزاران نفر از اقشار مختلف به اروپا سفر مي كردند. تجار به ديپلماتها، محصلين و مهاجرين از ايرانيان ، سر گروه اول بيشترين تذثير را در رواج فرهنگ و تمدن غرب داشته و گروه چهارم مهاجرين كه به قفقاز رفته و در جريانات انقلابي چپ گرايانه در ايران شدند. ايرانياني كه به غرب رفته و دچار حيرت و تعجب شده بودند به مرحله اي رسيدند كه چه بايد كرد؟

چنين بود كه فكر اصلاحات و انديشه تغيير در جامعه ايران متولد گرديد به تولد نهضت مشروطه منجر شد.

 

 

 

 

 

فصل پنجم

پيدايش فكر تغيير و ضرورت ايجاد اصلاحات

همانطور كه در فصل قبل اشاره شد، دو تحول كه آنان را عوامل «عيني » و «ذهني» ناميديم زمينه ساز پيدايش فكر تغيير و ضرورت ايجاد اصلاحات در ايران شدند. مجموعه كلي جريانات اصلاح طلب به دو دسته اصلي درون و بيرون از نظام قاجار يا      حاكم تقسيم مي شدند . دسته اول كه گروه درون نظام ، اعم از صدر اعظم شاهزاده ، پادشاه ، ديپلماتها بودند. و گروه دوم اصلاح طلباني كه چندان وابستگي به دربار يا حاكميت قاجارها نداشتند و بيرون از آن قرار مي گرفتند، چون روشنفكران ، تجار و روحانيون كه جريانات بيروي نظام را تشكيل مي دادند كه اين گروه راديكاليتر از گروه درون سيستم بودند، اين جريان در دهه هاي پاياني قرن نوزدهم شكل گرفت ، زمانيكه ارتباط با غرب گسترده تر شده بود و ايرانيان نيز آگاهتر بنابر اين شرايط سياسي واجتماعي داخلي براي پيدايش يك جنبش اعتراض آميز عمومي مناسبتر بود.

اصلاح طلبان درون حاكميت قاجارها در مورد اصلاحات در عصر قاجار قبل از همه سخن از مرحوم ميرزا تقي خان امير كبير به ميان مي آيد، اما وي را بعنوان فردي با كفايت ، مدير و مدبر به اهل قلم، بسيارست و اين وصادق به دستگاه حكومتي بايد شناخت، اما چهره اثر كه بعنوان فردي اصلاح طلب در سلسله قاجار شناخته شد به عباس ميرزا بود وي به كمك فرانسوي ها قواي نظامي مدرني به نام نظام جديد تأسيس نمود كه آنرا ارتش ناميدند، افراد در نظام جديد استخدام مي شدندو حقوق دريافت مي كردند در اين نظام سلسله مراتب فرماندهي ، يونيفورم و درجات نظامي به همراه نظم و ديسيپلين ارتش هاي جديد بود. اين ارتش نياز به تسليحات نظامي داشت و براي ايجاد تسليحات ، كارخانه اسلحه سازي بايد تأسيس مي شد. و بدنبال نياز به صنعت علم و دانش بدنبال اين نيازها اولين گروه دانشجويان ايارني براي فراگيري علوم و فنون جديد پزشكي ، داروسازي، توپ ريزي و آموزش زبان اروپائي و فنون نظامي راهي اروپا شدند. گروهي با اين اصلاحات مخالفت كردند. مخالفتي به سه گروه تقسيم مي شد.

1-                      تهيه بودجه و امكانات ،2- رقابتي سياسي و 3- مخالفتهاي مذهبي. كه مهمترين دو مورد اول بود.

يكي از مهمترين موارد مخالفت از ناحيه مذهب بود ، نكته مهم در بسياري از موارد ديگري كه مصاف بين سنت و مدرنيتيه مطرح مي شود، در قالب مذهب ظاهر گرديده كه هيچ ارتباطي با گفتمان ديني نداشته بلكه از دين به عنوان ابزاري جهت حمله به نو گرايي و مخالفت يا اصلاحات استفاده يا بهتر بگوئيم  استفاده شده به اين معنا كه گروهها كه از اقدامات اصلاح گرايانه متنفر مي شدند سعي مي كردند تا دين را سپر منافعشان كرده و در پناه آن با اصلاحات به مبارزه و ستيز برخيزند ، و در وراي رنگ و لعاب ديني كه به چشم مي آيد پاي مصالح و منافع شخصي و گروهي را به ميان آورند. كه به تحريم راه آهن از ناحيه برخي علما اشاره مي شود.

2-                      ميرزا تقي خان اميركبير

اصلاح گر بعدي امير كبير بود كه معضلات و نيازها كل مملكت ضرورت انجام اصلاحات را ضروري دانسته و در پي داشت و تلاش او در اين زمينه معضل تراز عباس ميرزا ذكر نموده اند عناصر مؤثر در پيدايش انديشه اصلاحات امير كبير ديدن پيشرفت و ترقيات روس ها و مطالعه آثار و منابع اروپائي و محرك ديگر آگاهي امير كبير از مطبوعات اروپائي بود.

امير كبير را بعنوان بزرگترين اصلاح گراي تاريخ معاصر ايران شناخته اند .

و اصلاحات او به دو دسته تقسيم مي شده. دسته اول اصلاحاتي كه  وي مجال انجام آنرا نيافت و دسته دوم برنامه هائي كه تا حدودي به ثمر رسيد. از آنجا كه اصلاحات امير بخش عمده اي از منافع و مصالح اليگارشي حاكم را مورد تهديد قرار داده بود مخالفتها شروع شده و در مقابل وي موضع گيري نمودند و در نهايت حكم به قتل وي داده و اصلاحات وي بي نتيجه باقي مانده باقتل وي در حقيقت شكست دومين تلاش براي انجام اصلاحات نيز با شكست روبرو شد.علل شكست اصلاحات امير كبير را در قلع و قمع سياسي رجال مورد حمايت سفارتين ذكر نموده اند، پس از امير كبير صدارت به آقا خان نوري سپرده شد كه او به خلافت امير كبير بصعت را در ايران مي ديدم براي مردم فرق اوضاع اروپا با ايران درست معلوم شد ، نگراني او از تغيير و نوسازي آنقدر زياد بو كه مانع راه اندازي تلگرافت شد.

امير كبير از قدرت روحانيون كاسته بود وي آقاخان نوري مجدداً روحانيون را تقويت كرد. در مجموع هفت سال صدارت نوري به معناي هفت سال تنظل منظم ايران از جنبه هاي اقتصادي ، سياسي و اجتماعي گرفته تا جنبه نظامي يعني گسترش تعدد روسيه و انگلستان در ايران بود كه نهايتاً به عزل وي منجر شد.

دور سوم اصلاح از درون: جنبش اصلاح طلبي همچنان ادامه يافت و  شاه خواهان اين امر بود. در خصوص اصلاحات سياسي بزرگترين كاردان محصلين به فرانسه رفتند ، نخستين طرح قانون اساسي ايران به ضميمه يك سلسه قوانين اجتماعي و سياسي و اقتصادي به شاه عرضه گرديد، شوراي دولت و مصلحت خانه عامه نخستين مجمع فراموشني نه تأسيس شد. به تجربه مي بينيم ترقي بلل به واسطه رواج و رونق عقل تحقق پذيرفته هم چنانكه تنزلات هر يك از آنها به زوال عقلا و انقراض حكما و انقطاع رشته علوم صورت گرفته است. پس در ضمن اداره مملكت بايد از جهالت وي تدبيري گذشتگان پرهيز چيست.

مشكلات بوجود آمده در زمان صد اعظمي نوري فكر ايجاد شوراي دولت كه معادل كابينه و هيذت دولت امروزي است و گاهي بسيار بزرگ بود را در پي داشت گام اصلاح طلبانه ديگري كه در حكومت برداشته شد ايجاد مجلس مصلحت خانه بود كه بهمراه آن كتابچه قواعد يا نظامنامه ايجاد شد وهدف آن تفكيك قوا و تقسيم مسئوليت بوده و اعضاي آن را شاه بيست و پنج نفر تعيين كرده كه تمامي آنها از اعيان و اشراف و دولتمردان قاجار بودند. در ايجاد محلس دو نكته حائز اهميت بوده نخست نمادي براي قانون گذاري در ايران بوجود آمد و اين خود نياز به وجود قانون داشت كه نشانه درك درست اصلاح طلبان بوده ونكته دوم اين بود كه قوانين اشاره به احكام شريعت نداشته و عرضي بود.

اين تشكيلات خواهان اصلاحات . تعقل گرايي، انسان گرايي ، برقراري قانون و امنيت و رعايت حقوق اجتماعي انسانها در قبال حكومت كه هيچ تضادي با منداشت بوده اما بدليل بحران هائي كه بدنبال پيش فراموشي نه بوجود آمد شاه در يك اعلاميه دستور برچيده شدن فراموشخانه نه صا را داده و فعاليت د را“ را غير قانوني اعلام داشت . شاه در ميان دو نيروي متضاد كه هر كدام او را به سوي مي كشيدند گرفتار شده بود كه از يك سو  شده بود كه تغيير و تحولاتي كه پيش آمده ، اصلاحات جديدي را مي طلبد و از سويي ديگر دريافته بود كه اصلاحات مي تواند زمينه ساز سقوط سلطنت باشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


فصل هفتم

 اصلاحات از برون و پيدايش نهضت مشروطه

سقوط سپهسالار در حقيقت نقطه پاياني اميد ها و تلاشهاي اصلاح از درون يا انقلاب از بالا بود در كشور نارضايتي و    در همه دستگاههاي حكومتي مشاهده مي شد.

آنچه كه وضع را بغرنج تر مي ساخت بالارفتن درجه آگاهي مردم و اطلاع آنها از اوضاع جهان خارج از ايران بود. گسترش ارتباط ، افزايش مسافرت ايرانيان به خارج آمدن خارجي، آگاهي از آراء و انديشه هاي سياسي غرب ، اطلاع از نظام حكومتي مغرب زمين، نقش مطبوعات ، فعاليت احزاب ، حاكميت قانون و محدوديت اختيارات حكومت، اختراع صنايع تازه همگي باعث روشن شدن ازهان و خواهان اصلاحات بودند. بهمين جهت شاه دستور داد هر به هر شكل اطلاع رساني ممنوع گردد و حكومت مخالفينش را بازداشت و مجازات مي نمود. علت شكست اصلاحات در عصر قاجار راستيوان در اين ديد كه آنها در پي تغيير «ساختمانها» ، «نهادها» و «بنيانها» ي جامعه نبودند.

اصلاح طلبان بيرون نظام فراتر مي انديشند و قدرت و اختيارات حكومت را توسط قانون محدود كردند و شرايط حسابرسي را فراهم نمود، حكومت فردي را مردود و جايگزين آن حكومت منتخب مردم را مي خواستند كه همان رايديكال ترشان جريان اصلاحات بود.

در جريان اصلاحات از بيرون و درون : جريان درون نظام خواستار اصلاح حكومت بود و جريان ديگر خواهان آن بود كه شاه و اطرافيانش اساساً قدرتي نداشته باشند تا تأثيري بر احوال ملت بگذارد كه اين جريان به تدريج جنبش مشروطه خواهي را متولد نمود اين جنبش متأثر از ايده هاي غربي بود و عده ايي معتقدند كه جامعه آن روز ايران ظرفيت درك آن مفاهيم و پذيرش اين جريان را نداشت.

و نتوانست يك نظام سياسي جديد و مردمي را به ثمر رساند. علت شكست مشروطه چه بود؟

تأثير اجتماعي و فكري آشنا يي با غرب

ذهني گرايي پارسي گرايي سبب شد تاطرفداران آن در عمل نتوانند چندان تأثيري در جريان اصلاح طلبي بگذارند. آنها سعي كردن با مقعر اعلام نمودن اعراب و اسلام خيال خود را آسوده سازند ، از ديد آنان نژاد پاك و اصيل ايراني هيچ مسئوليتي در قبال انحطاط و عقب ماندگي هولناك ايران نداشت. ايرانيان مردماني با كمال ، با فضل، باهوش ، لايق، نيك پرست و درست كردار و رفتار بودند كه از بد حادثه مملكت متمدن و پشرفته شان مورد هجوم  ، اعراب بد سرشت قرار گرفته و مجدد عظمتشان از بين رفته بود. اين گروه در نهايت نتوانستند نقش مهمي تحولات سياسي و اجتماعي ايفا نمايند.

تأثير اجتماعي غرب: پيدايش فكر اصلاحات از برون

ارتباط دو نتيجه بسيار مهم داشت از يك طرف ايرانيان با ترقيات سياسي اجتماعي و اقتصادي اروپا آشنا شدند و از طرفي ضعف ها و عقب ماندگي هاي جامعه خود را دريافتند، كه منجربه انديشه اصلاح طلبي گرديد: توصيف شگفتيهاي ناشي از مشاهده علوم ، صنايع و مطبوعات و قانون، آزادي بيان و رعايت حقوق افراد جامعه سبب شد كه هر سفر كرده اي ، سفر نامه يا سياحت نامه اين         كه شرح مشاهدات خود بوده پس از اين مرحله شروع به مقايسه غرب با جامعه آن روز در ايران مي شود و در كنار آن كاستي ها در ايران بازگو مي گردد. در دهه هاي پاياني قررن نوزدهم اين نوع افكار به سرعت روبه افزايش گذاشت و آنها را ادبيات اعتراضي يا انقلابي به انديشه هاي بيدادگرانه ، تفكرات نوين و يا رساله ها و افكار و انديشه هاي اصلاح طلبانه ناميدند. مطالعه اين رساله ها به زير علامت سئوال رفتن حاكميت قاجارهاست.

بهبهاني در بخشي از رساله اش به تشريح مفهوم آزادي كه آنرا منشأ پيشرفت بلا غرب داشته پرداخته و سر و جه براي آزادي قايل شده ، آزادي سياسي، آزادي اقتصادي يا تجاري و آزادي فردي، كه حدود آن را قانون تعيين مي نمايد و در همه كشورهاي اروپائي معمول است و انسانها تا آزادي را درك نكنند دست بكار اصلاح و يا صنعت و زراعت نمي زنند. زيرا خود را در امان نمي بينند ، آزادي اقتصادي آباداني و ترقي مملكت و در نتيجه رفاه را بدنبال دارد.

همانطور كه در شروع فصل نويسنده ياد آور شده. ارتباطات نقش بسيار عمده اي در آگاهي بخشيدن به ايرانيان داشت و در اين رابطه روزنامه هائي كه از اروپا به زبان فارسي به صورت قاچاق به ايران مي رسيد: از جمله جبل المتين، ثريا، قانون پرورش و اختر هر يك ديدگاه خاصي در رابطه با       ايران داشتند ،عنصر سوم در بيداري مردم پس از رساله ها و روزنامه ها ، ايجاد مدارس جديد بود كه اين كار با مشكلات زيادي از طرف متعصبين روبرو گرديد.

واكنش قاجار ها در قبال جريان اصلاح از برون

رساله ، روزنامه ها رفته رفته لحن تند تر بخود گرفته و جهت حمله به دولتمردان قاجار داشت ، سئوال اين بود كه واكنش حكومت در قبال اين چريانات چگونه بود؟

واكنش شاه در مقابل هر  1 نفر مردم جهالت و ضبط محض بود طبق فلسفه سياسي اش زيرا ملت به معناي رعيت بود يعني عنصري كه هيچگونه حق و حقوقي سياسي و اجتماعي نداشت، الا تابعيت و فرمانبرداري مطلق از حكومت و فرمانروايان و ملاكين اعتراضات سياسي كم كم از جانب برخي روحانيون و علما نيز ابراز شد، كه اشه فرمان داد علما حق دخالت در امور مملكتي را ندارند و اگر حكم شرعي مي دهند مداخله در اجراء آن را ندارند، طبق اين روند نارضايتي در عامه مردم ظاهر شد و شاه چاره اي جز تغيير نظام حكومتي نداشت. انتقاد از شاه از همه طبقات شنيده مي شد.

و به اين ترتيب ايران وارد يك شرايط كلاسيك شده بود به اين معنا كه نارضايتي از حكومت شدت گرفته و واكنش حكومت (موج بازداشتها و دستگيريها) بر دامنه خشم و نارضايتي مي افزود و به نظر مي رسيد شرايط ذهني انقلاب به تدريج فراهم مي شدند و به تعبيري ديگر به دليل گسترش آگاهي مردم و اعتراض آنها و مقابله حاكميت ايران آماده انفجار بود كه نتيجه آن انقلاب مشروطه گرديد.

 


فصل هشتم

انقلاب مشروطه

جنبش مشروطيت مبارزه خونين طبقات متوسط و سرمايه داري عليه فئوداليزم بود. اين جنبش سر انجام با سازش ميان فئوداليزم و بورژوازي خاتمه يافت . انقلاب مشروطه مي بايست استعمار روس و انگليس را بيرون براند و از سرمايه هاي ملي كشور حمايت و آنرا تقويت كند، اما سرانجام به سازش ميان قواي حاكمه با استعمار خاتمه يافت.

نهضت مشروطه حركتي بود منطبق بر ماركسيزم. ماركس اعتقاد داشت كه حركتهاي اجتماعي در نتيجه تضاد طبقاتي ميان اقشار و لايه هاي جامعه به وجود مي آيد و اين تضاد در عصر قاجار ميان فئوداليزم (طبقات اعيان) و بورژوازي (خرده مالكين، روشنفكران و كاركنان رده پايين دولتي) بوجود آمد اين نگرش ماركسيستي وارد ادبيات سياسي ما شد و رد پاي آن همچنان باقي ماند.

مشروطه پيروز شده بود و عصر حاكميت قانون، قانون مداري به مردم سالاري به محدوديت قدرت حكومت و بالاخره عصر اصلاحات ،‌پيشرفت و ترقي در ايران فرا رسيده بود.

حتي او در دور افتاده ترين نقاط كشور يك موج انقلاب به نام مشروطه خواهي به راه افتاده بود ايران وارد عصري ديگر با فضائي نو شده بود، اما در مقطعي ديگر پس از چندين سال با ثبات هرج و مرج ، نه اثري از مردم سالاري و نه خبري از احزاب و آزادي اجتماعات و مطبوعات داشت. ايران تبديل به يكي از خشونت بار ترين مقاطع تاريخ معاصر خود شد . سئوال نيست چرا چنين شد؟ و چرا مشروطه نتوانست به هيچيك از آرزو هايي كه مي رفت به آن پاسخ گديد نرسي و نتوانست ايران را وارد عصر مدرنيته كند؟

 

فصل نهم

 عدم موفقيت مشروطه

مشروطه نتوانست به يك نظام سياسي مردم سالار ختم شود. اما توانست حكومت و جايگاه آن را كه تا قبل از مشروطه در آسمان بود پائين آورد. و مشروطه نتوانست حكومت را قانونمند و قانون پذير سازد . اما توانست آن اندشه سياسي سنتي را كه شخص اول مملكت را تابع قانون و برگزيده ملت مي دانست.

مبناي بسياري از بنيانهاي سياسي امروزي جامعه ما واقع همان آرا و انديشه هاي مشروطه هستند و انتخاب نمايندگان مجلس توسط مردم ، حق رسيدگي به عملكرد دولت توسط مجلس انتخاب رئيس جمهور و حتي ولي فقيه ( به صورت غير مستقيم) به وسيله مردم به اصل تفكيك قوا برابري در قانون ، حق استيضاح و را توسط نمايندگان مجلس حق استيضاح رئيس جمهور ، وضع قوانين ، حق آزادي اجتماعات و مطبوعات و مفاهيمي هستند كه مشروطه با خود آورد. اين اعتبار مشروطه نه تنها شكست نخورد . بلكه قسمتي از فرهنگ سياسي امروز ما ر اصل ريشه در مشروطه دارد اما چرا معتقدند كه مشروطه شكست خورده و عدم موفقيت در چه بود؟

اگر مشروطه را به رودخانه اي در نظر بگيريم، آن رودخانه از سه روز كه به درون آن مي ريخت تشكيل شده بود . نخستين جريان تفكراتي كه تأثر از فلسفه سياسي ليبراليزم و دمكراسي غرب بود، جريان دوم اگر چه مبنايش غرب بود اما بيشتر نگرش سياسي چپ «راديكال» يا سوسياليستي داشت و جريان سوم را بايد «شريعت» دانست هر زبان روحانيون بود تقاتل و موضع گيري روحانيون محالف و مجادلات فكري به دنبال پيروزي مشروطه اتفاق افتاد. يا تنش هايي كه پيش آورد يكي از موجبات سست شدن و غوطه را فراهم ساخت و جريان مشروطه خواهي به رهبري شيخ فضل الله نوري كه يكي از بحث انگيز ترين مشكلات روي مشروطه قرار گرفت را ايجاد نمود و مباني ناسازگاري مشروطه با شريعت را پايه گذاري كرد.

اگر مرحوم شيخ فضل الله نوري را به لحاظ تئوري در اين قطب مخالف با مشروطه بدانيم، در قطب ديگر مجتهد ديگري به نام مرحوم علامه شيخ محمد حسين نائيني قرار مي گيرد، كه دفاع خود از مشروطه را در رساله هاي خود در پاسخ به مشروطه خواهي منتشر ساخت.

با پذيرش كلي مشروطه و در همان عقلي و شرعي آن نسبت به حكومت استبدادي نائيني به سراغ اثبات و جوب ملزومات حكومت مشروطه مي رود كه ركن اصلي آن مجلس قانون اساسي ئ نفس قانونگذاري مي باشد . ناييني با تقسيم احكام به شرعي و فرعي نموده و متذكر شده آنجا كه مجلس دخل و تصرفي در احكام شرعي نمي كند آن احكام هماطور كه در شرع آمده به اجراء گذارده خواهند شد . ناييني تلاش نمودنوعي همسازي ميان مباني انديشه سياسي كلاسيك شيعه و معرفت جديد سياسي برقرار نمليد ولي انديش هاي و    تاثيري بر سرنوشت نمايي مشروطه نداشت:

 

 

عوامل خارجي موثر بر ناكامي مشروطه

عملكرد قدرتهاي خارجي در سرنوشت و ناكامي مشروطه بسيار موثر بود و به جرات مي توان گفت نقش عوامل خارجي به مراتب بيشتر و سرنوشت سازتر از عوامل داخلي بود . مي دانيم كه مهمترين عنصر خارجي كه بر تمامي عصر قاجار سايه افكنده بود دو قدرت روسيه و انگلستان بودند . در آغاز نهضت مشروطه انگليسي در مجموع با آن همسو بودند اما روسها بر عكس از همان ابتدا مخالفت خود را اعلام داشنتد در نهايت ديديم كه توپخانه افسران روسي به سمت مجلس نشانه رفت. سران مشروطه را در تبريز اعلام كردند و خاك ايران را بطور رسمي اشغال نمودند. از سال 1285كه انقلاب مشروطه به پيروزي رسيد تاسال 1296كه انقلاب اكتبر به وقوع پيوست و روسي از ايران خارج شدند . طي يازده سال آنها از هيچ اقدامي جهت تضعيف و شكست مشروطه خودداري نكردند.

علت دشمني روسي با مشروطه به نظام سياسي حاكم بر روسيه بر مي گشت ((تزاريسم)) حكومت روسيه به جريانات انقلابي و اصلاح طلب همجوار روسيه با بدبيني مي نگريست و آنان را متحدبالقوه و بالفعل انقلابيون كشور خود مي ديد. نگرشي كه بسيار هم درست بودزيرا حكومت روسيه ترجيح مي داد در ايران حكومتي مستبد و همسو با نظام سياسي آن كشور بر سركار باشد تا يك نظام دمكرانيك در مقابل انگليسي هيچ دشمني با مشروطه نداشتند زيرا به اين ترتيب دربار قاجار را تضعيف مي كردند . ولي انگليسي ها در عمل مساعدت و همراهي جدي با مشروطه نكردند حتي در خفه كردن نهضت مشروطه ايران با روسها همكاري نمودند و تحول جديدي كه از درون آن قراردادمعروف 1907ميان روسيه و انگلستان بيرون آمد كه براساس آن ايران برسر حوزه شمالي مركزي و جنوبي تقسيم مي شد . شمال منطقه نفوذ روسيه و جنوب در قلمرو انگلستان بود و هردو قدرت منافع حريف را درحوزه خود به رسميت شناخته و از حضور و دخالت در آن خودداري مي كردند و به اين ترتيب ايرانيان پس از تحمل قرني استبداد و عقب ماندگي هرگز اين امكان را نيافتند كه لياقت و كاداني خود را در راه آباداني و پيشرفت و ترقي كشورشان نشان دهند.

وقوع جنگ جهاني اول وضع وخيم و مشروطه را وخيم تر و ناپايدار تر نمود ، هر چند كه ايران اعلام بي طرفي نموده در آن شرايط هر ج و مرج تنها مسئله مهم نجات كشور از ورطه فروپاشي بود. ايجاد يك دولت مركزي مقتدر و نيرومند تنها راه حلي بود كه همه به آن توافق داشتند هه به دنبال يك ناجي بودند. كه ناجي 22 در قالب يك افسر گمنام قزاق ظاهر شد بهمراه روزنامه نگار جريان خيام سيد ضياء الدين طباطبائي كه مقالات زيادي عليه رجال قاجاريه رشته تحرير در آورده بود و وجهه اي ملي مردمي و انقلابي پيدا كرده بود. با پشتيباني انگليسي و كودتايي در سال 1299 رضا خان به حكومت رسيد.

او چيزي با خود به همراه آورد كه پانزده سال ار ايران رخت بر بسته بود.

ثبات ، امنيت ، و يكپارچگي ، رضا خان با نام سردار سپر به تعبيري ايران را از لبه پرتگاه نجات داد . اما آن نجات به جاي كامل مشروطه پس از نيم قرن مبارزه سياسي بدست آمد. عصر پهلوي نقطه عطفي در تاريخ ايران بحساب مي آيد در عصر رضا شاه توازن ميان سنت و مدرنيته ديگر چندان از ناحيه سنت مورد چالش نبود. به عبارتي رضا شاه به نوعي باني مدرنيته در ايران معاصر شد و نويسنده در پايان متذكر شده كه مدرنيته نوع پهلوي ها ، مدرنيته مشروطه را از بيخ و بن بر كند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 30 بهمن 1393 ساعت: 23:13 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

چگونگي توصيف تاريخ و پيشينة برنامه‎ريزي

بازديد: 139

تاريخ و پيشينه :

چگونگي توصيف تاريخ و پيشينة برنامه‎ريزي، به آنچه كه از برنامه‎ريزي برداشت مي‎كنيم ارتباط دارد. از اين به بعد در رابطه با جزئيات بيشتري از تعريف برنامه‎ريزي بحث خواهيم كرد. امّا در قالب ديدگاه و دورنماي نظر ما تعريف برنامه‎ريزي قابل مقايسه نمي‎باشد.

(اندازة) ميزان چنين تعريفهائي داراي وسعتي از گستردگي به اندازة يك جهان تا كوچكي يك فعاليت محدود مي‎باشد، اين ديدگاههاي متفاوت، تصورات بسيار متفاوتي از تاريخ و چگونگي گسترش برنامه‎ريزي تا به امروز را ايجاد مي‎كنند.

-) برنامه‎ريزي (عمومي): پيشينه :

در يك نگاه گسترده، برنامه‎ريزي بعنوان يك «دورانديشي ساده متداول» تعريف شده است. شامل تكامل و تكوين نيروهاي دروني، پيش‎بيني اشكال زندگي بيولوژيكي و حيوانات و سنجش فعاليتهاي انسان مي‎باشد. در اين راه، ما همانند آنچه ملوين برنچ (Melvin Branch) گفته است. مي‎توانيم پيشينه برنامه‎ريزي را دخول به پيشرفت انقلابي اشكال بسيار پيچيده زندگي از حالت ساده آن بناميم. او چنين «در برنامه‎ريزي درون زا» را با بيان موارد محيطي پيچيده‎اي همچون توليد مثل «پرنده آفريقاي شرقي» the east African weaverbird كه بستگي به زمان تخم‎گذاري حشرات در زير لانه‎اش دارد نشان مي‎دهد.

اگر چه ممكن است با چنين مثالي از مسأله مقداري دور شويم ولي بهتر است آنچه را كه برنامه‎ريزي مي‎ناميم، تمرين دورانديشي متفكرانه انسانها تلقي كنيم. لذا اين ديد، پيشينه برنامه‎ريزي را به سوي فرهنگ بشري سوق مي‎دهد. ساختن ابزارها، يكي از نشانه‎هايي است كه باعث متمايز كردن بشري از ديگر مخلوقات مي‎گردد و تأكيد بر اين نوع دورانديشي متفكرانه مي‎باشد. در اين نگاه، برنامه‎ريزي نوعي طرح گذركردن از فعاليتهايي است كه مانع هر گونه فعاليت انساني گذشته مي‎شود و اين بطور خالص يك عكس‎العمل غريزي يا يك پاسخ غير ارادي مي‎باشد. ممكنست اين دورانديشي متفكرانه بطور انفرادي يك معني گستردةتري را نسبت به آنچه كه مد نظر ماست برنامه‎ريزي ارائه دهد.

لذا اگر ما برنامه‎ريزي را بصورت اجتماعي تصور كنيم، نسبت به يك فعاليت انفرادي، ريشه‎هاي برنامه‎ريزي به اولين ملزومات ساختاري جوامع در اولين تاريخهاي بشري گسترش مي‎يابد. در جوامع اوليه صيادي و شكارچي‎گري برنامه‎ريزي فعاليتهاي معمولي پيشروي متفكرانه و گسترش استراتژي‎هاي فعاليتها همواره اتفاق افتاده است. چنين جوامعي در فعاليتها و نتايجشان بسيار اميدوار شناخته مي‎شوند.

در يك حالت، دقيقاً همانطور كه يك طراح براي ساختمان برنامة‎ريزي خاصي دارد و بدون توضيح چگونگي انجام آن، خواهان اجراي اين برنامه مي‎‏باشد. نقاشي موجود در غارها نتيجه شكار صيادان و طراحي نقاشان مذهبي مي‎‎باشد.

اين ارتباط بين برنامه‎ريزي و معجزه، يا يك شخص مذهبي بعنوان برنامه‎ريز، متناقض با برنامه‎ريزي و منطق بنظر ميرسد و چيزي كه امروزه رواج دارد چيزي است كه از زمان روشنفكري افكار گسترش يافته است. هنگامي كه ارتباطات بين علل و اثرات در نظر گرفته نشوند، رازها بوجود آمده ورموز بعنوان يك وسيله عمل مي‎كنند.

بر همين مبنا، از ديدگاههاي متفاوت نقش برنامه‎ريزان بعنوان يك رهبر مذهبي تاكنون ادامه دارد. بهترين مثال از اينگونه برنامه‎ريزان ايمهوپت (Imhotep) است. كسي كه در امپراتوري سوم در مصر زندگي مي‎كرد (حدود 2100سال قبل از ميلاد). بعنوان مشاور فرعون زوسر (Zoser). ايمهوپت در خداشناسي مصر داراي اعتبار بوده، با اختراع هرم و خصوصاً هرم زوسر كه باستانشاسان معرفي كرده‎اند (يك مثال براي اولين هرمها است).

اگر چه با توجه به يافته‎هاي باستانشاسان تاريخ عنوان مي‎كند كه ايمهوپت مسوؤل برنامه‎ريزي و مكان گزيني پايتخت زوسر بوده و حتي يك طرح قابل درك براي معبد و آرامگاه ارائه نموده كه قستمهائي از آن هم اكنون نيز مدرن مي‎باشد.

با اينكه تمدنهائي بر پايه كشاورزي خيلي پيچيده رشده كرده‎اند، استفاده آنها از برنامه‎ريزي خيلي آشكار بوده، بخصوص در مهارتهاي سازماندهي اجتماعي و مذهبي آنان.

در جوامع كشاورزي نيز برنامه‎ريزي‎ها بر مبناي مذهب و سيستم اجتماعي صورت مي‎گرفته از جمله تمدن مايا در آمريكاي مركزي، و چنين جوامعي بر مبناي اعتقادات مذهبي و رفتاري جامعه و پيشگوئي سيكل فصول در كشاورزي برنامه‎ريزي مي‎كرده‎اند.

سلسله مراتب نظامي و مهارتهاي اجتماعي باعث بروز برنامه و مديريتي شده‎اند كه امروزه آنرا «امنيت و سياست خارجي» مي‎ناميم كه خدمات محلي و مديريت را در كليه تمدنهاي پيشرفته در قرون برنز و آهن تأمين مي‎كند. و گسترش آن از چين در شرق تا حوزة سند   (Indus Valley) و بين‎النهرين (Mesopotamia) كه به آسياي صغير و مصر در غرب كشيده شده است.

اولين الگو براي مديريت برنامه‎ريزي در اين نوع از فرهنگ، حضرت موسي مي‎باشد كه در كتاب تورات شرح داده شده است. برنامه‎ريزي در اين نگاه يك فعاليت صحيح در كليه جوامع تا به امروز بوده، در غرب از تمدنهاي كلاسيك يونان و رم از ايالات محلي و امپراتوريهاي تجاري قرن نوزدهم در آفريقا از زيمباوه و مالي (Mali) به Ashanti وZulu در آمريكا از آزتك (Aztec) و امپراتوريهاي اينكااتا ايروكويز(Iroquois) در آمريكاي شمالي، در شرق از امپراتوري ايران تا چين و ژاپن فرهنگها ادامه مي‎يابد.

-)برنامه‎ريزي و شهرها :

مثل شهر- معبدهاي مايا در آمريكاي مركزي را بعنوان يك عنصر اعجاب‎آور از فرهنگ و تمدني كه فعاليتهاي خود را برنامه‎ريزي مي‎كنند ذكر كردم.

شهرها بعنوان يك بخش مهم از كليه تمدنها مي‎باشند، بطور كلي فرهنگها بزرگترين اعتباراتشان را در شهرها مي‎يابند. اكثر شهرها برنامه‎ريزي شده‎اند گاهي اوقات بطور كلي اما هميشه در يك قسمت وسيع و مشخص داراي برنامه‎ريزي مي‎باشند.

در يك نگاه كه طيف وسيعي از موافقان را جلب توجه مي‎كند، برنامه‎ريزي يكي از ضرورتهاي برنامه‎ريزي شهرهاست. از اين ديد مي‎توانيم با پيگيري پيشرفت شهرهاي برنامه‎ريزي شده تاريخچه برنامه‎ريزي شهري را آشكار سازيم. از ابتداء شهر جزئي از فرهنگ انساني بوده و اولين شهرهائي كه كشف شده‎اند داراي برنامه بوده‎اند. و اين مطلب از مكان گزيني شبكه‎اي با قاعده در هاراپا (Harappa)، كاببانگان (Kabangan)، و هوهنجو دارو (Mohonjo-Daro) قديمي‎ترين شهرهاي كاملي كه تاكنون شناخته شده‎اند مشهود است. اين شهرها بين سالهاي 2150 تا 1750 قبل از ميلاد وجود داشته‎اند در يك تمدن كه در حاشيه رود سند گسترش يافته بود. براي اثبات بيشتر اينكه اين شهرها داراي برنامه‎ريزي بوده‎اند مي‎توان به اين اشاره كرد كه هر سه شهر گرچه صدها مايل جدا از هم قرار داشته‎اند امّا از يك طرح استاندارد تبعيت مي‎كرده‎اند.

شبكه شطرنجي بعنوان پايه براي تنظيم خيابانها و خانه‎ها يك طرح قديمي مي‎باشد. يك اردوگاه كارگران مصري در سال 2670 قبل از ميلاد، اين طرح را نشان مي‎دهد. اما آيا اين يك طرح مي‎تواند گواهي بر برنامه‎ريزي سيستماتيك باشد.

شهرهاي برنامه‎ريزي شده در دل كليه تمدنهاي قديمي و بزرگ موجود بوده، اغلب طرحهاي عمومي اين شهرها شكل بيروني و شيوه كشورداري و سنبلهاي مذهبي آنان بوده شامل: ديوارهاي بيروني، خيابانهاي اصلي،‌بازار، قصر يا كاخ و تركيبات معابد.

اما عناصر برنامه‎ريزي شده آنان هنوز تعجب ما را برمي‎انگيزد. معابد اور (Ur) بابيلون     (Babylon)، نينوا در بين‎النهرين (ninereh)، تبس (‏Tebes) و كارناك (Karnak) در مصر، تئوتيوكان (Teorihucan) و چيچن ايتزا (Chichen Itza) و اوكسمال (Uxmal) در آمريكاي مركزي و آنگلكوروات (Angkor Wat) در كامبوج و بووبودور (Borobodur) در اندونزي و قصرهاي مختلف پرسپوليس در ايران دور شاروكين (Dur sharrukin) در بين‎النهرين و پايتختهاي امپراتوري از جمله آزتك تنوتيلستان (Aztec Tenochtitlar) و شانگهاي چين بعضي از شهرهاي برنامه‎ريزي شده مي‎باشند.

همچنين شكل اين شهرها بازتابي از اثر افكار مذهبي در برنامه‎ريزي مي‎باشد. اين چهره پنهان مذهب در برنامه‎ريزي همانطور كه در هر فرهنگي تصور شده، بصورت حكم تقدس دنيا نشان داده شده. يك چنين تصوري يا تعريف جهانشناسي آن كه از زبان سانسكريت گرفته شده ماندالا (Manadala) نام گرفته است.

ماندالا بعنوان طرح پايه براي شكل شهرها در فرهنگهاي باستاني وجود داشته و گسترش يافته است. برنامه‎ريزي شهري سنتي در چين بصورت zine-Squme (كه برنامه‎ريزيهاي مدرن بيچينگ (پكن سابق) Beijing بر آن پايه مي‎باشند) يك ماندالا است. برنامه‎ريزي و معماري هندوي باستاني، دستورالعملي براي حالت خاص از ماندالا در برنامه‎ريزي شهري بوده‎اند. اين دستورالعملها منابع برنامه‎ريزي براي شهر هندسي جاليپور (جيپو) (Jaipur) بوده كه در قرن هجدهم بازسازي شده است.

همچنين پايه برنامه‎ريزي شهر رم يك ماندالا بوده، خيابانهاي اصلي آن با چهار چهارراه نشان دهنده دنيائي است كه به چهار قسمت تقسيم شده و مركز آن روم مي‎باشد. گرچه همانطور كه ملاحظه كرديم، شهرهاي برنامه‎ريزي شده خيلي قديمي‎تر هستند، تمدن كلاسيك يونان بطور عمومي با اصول برنامه‎ريزي شهري سيستماتيك شكل گرفته. هيپوداموس پدر برنامه‎ريزي شهري نام گرفته كه او برنامه‎ريزي را براي بازسازي شهرش مليتوس (Miletus) كه در جنگ آسيب ديده بود شروع كرد برنامه او بصورت يك شبكه هندسي كه خودش (البته به غلط) اختراع كرده بود مي‎باشد. شهرهاي يونان و هلني Hellenistic در قسمتهائي و يا بطور كامل بصورت شبكه‎اي برنامه‎ريزي شده بودند، آنها عناصر استاندارد را شامل مي‎شوند مثل يك معبد (اغلب بالاترين نقطه يك پتر يا آكروپليس مثل مشهورترين آن در آتن) يك مجتمع بازاري يا آگورا، يك آمفي تئاتر (براي نمايش و تجمعات) و سيرك براي ورزش و سرگرمي.

رم بصورت ارگانيك درون سرزمينهاي وسيع گسترش پيدا كرد و در نهايت روستاهاي مسكوني كه در بلندي قرار داشتند بدنبالش به آن چسبيدند و اما قسمتهاي عمومي داراي برنامه‎ريزي بود. همانطور كه هنوز مي‎توانيم با گشت و گذار در خرابه‎هاي ميدانهاي رم باستاني آنرا احساس كنيم. رم همچنين مي‎تواند مثالهايي اوليه از آئين نامه‎ها باشد محدود كردن ارتفاع ساختمانها (بخاطر خطر سقوط) و محدوديت تجمع اشيا در شب براي جلوگيري از برخورد در كوچه‎ها باريك همراه يا ترافيك عابران پياده و ارابه‎هاي جنگي امپراتوري رم يك تمدن بسيار خوب برنامه‎ريزي شده بود. داراي سلسه مراتب و استراتژي در لشگريان رومي، داراي شبكه گسترده مديريت كشوري و تأسيسات زيرپايه‎اي و پلهاي فوق‎العاده مهندسي ساز و آبراهها و بزرگراهها. در اين دوره از زمان، انفجاري از زيستگاههاي برنامه‎ريزي شده ديده مي‎شود كه تعداد زيادي از آنها بعدها جزو شهرها اصلي اروپا شدند.

 

اين كاستروم (Castrum) يا اردوگاه نظامي مي‎باشد كه مدلي براي سكونتگاههاي برنامه‎ريزي شده رم بوده كه اغلب بصورت شهرهاي مستعمراتي و پادگاني شروع مي‎شده. اردوگاه آنها توسط يك سري موانع  مربعي شكل محدود مي‎شد.

همراه با طرح شبكه‎اي كه فضاهاي مسكوني به چهار قسمت تقسيم مي‎شود با دو خيابان اصلي كه توسط ميدان يا بازار تقاطع پيدا مي‎كرد و به چهار دروازه ختم مي‎شدند. انتظار مي‎رود شهرهاي قرون وسطي بعنوان شهرهاي گسترش يافته ارگانيك كه شكل نهائي آنها نتيجه همخواني ناخود‎آگاه طرحهاي هريك از ساختمانها و از نتيجه فضاهاي بين آنها بوجود آمده باشد.

عناصر اصلي شهري در اين شهرها همچنين بصورت برنامه‎ريزي شده بودند، كليساها و ميدانهاي آنها اغلب در مراكز شهري و از همه مهمتر ديوارها، لژها و سالنهاي اجتماعات. گاهي اوقات برنامه‎ريزي ساده‎اي مشخص مي‎گردد از جمله ميادين شهري و سالنهاي شهري در فلورانس قرون وسطي (the pizza del signoria) و سينا Siena (the piazza del Campo). اروپاي قرون وسطي همچنين داراي شهرهاي جديدي بود كه امروزه با شكل غير برنامه‎ريزي شده آن دورانشان متفاوت بنظر نمي‎رسند.

اين شهرهاي برنامه‎ريزي شده، سونتگاههاي مرزي يا مستعمراتي بوده كه توسط پادشاه يا ارباب زمين دار تأسيس شده بودند تا قانون خودش را روي يك سرزمين حاكم كند و پيشرفت اجتماعي و اقتصادي آن گردد.

آنها باستيدها (Bastides) قرون وسطايي از لانگدوك (Lang uedoc) و پروونس             (Provence) در فرانسه وشهرهاي استحكام يافته در ولز (Wales) و شهركهايي كه توسط شواليه‎هاي در شرق آلمان ساخته شده بودند را شامل مي‎شدند. اين سكونتگاههاي برنامه‎ريزي شده داراي برنامه شبكه‎اي معمولي خودشان بودند و توسط توپوگرافي و شرايط محلي اصلاح شدند و مشكل چهارگوش و بر پايه سابقه روسي بنا شده‎اند.

ديوارها را همچنين شكل چهارگوش مي‎ساختند كه خيلي به حالت گرد نزديك بود چيزي كه حالتهاي قرون وسطي به آنها ديكته مي‎كرد. شكل شهركها بستگي به عوامل همچون وجود قلعه و يا طول استحكامات داشت. در طي دوران رنسانس و باروك (Baroque) در اروپا (با تفاوتهائي بين جنوب، مركز وشمال در اروپا) مابين قرون 15 تا 18 و گسترش شهرها و روستاهاي برنامه‎ريزي شده بسيار زياد بود. در قرن پانزدهم اروپا شاهد شروع يكسري ايده‎هاي كلاسيك از طراحي شهري بود كه براي يكسري برنامه‎ريزيهاي شهري بصورت ايده‎آل بيان مي‎شد. طراحان اين «آرمانشهرها» سعي مي‎كردند تا تركيبي از ماندالا كه تأكيدي به تصورات ديني و فلسفي مي‎شد با توجهات تجربي از دفاع كه استحكاماتي عليه حملات جديد از جمله توپخانه‎ها را مهيا مي‎كرد، بوجود آورند.

اين عقايد شكل انسجام يافته‎اي پيدا كرد. در برنامه‎ريزي سكونتگاههاي جديد از پالمانرا     (Palmanora) در ايتاليا تا سن پتزربورگ در روسيه (St.petersburg) و گسترش شهرهاي برنامه‎ريزي شده ازما فهيم (Monnheim) درآلمان تا ادينبورگ در اسكاتلند        (Edinburgh). سكونتگاههاي جديد شهري در شمال آمريكا در قرن حاضر نير نشان مي‎دهند كه آنها برنامه‎ريزي داشته‎اند بعنوان مثال فيلادلفيا و پنسيلوانيا توسط ويليام پن وشريكش (William Penn) و (Thomas Holme). در سال 1683 برنامه‎‏ريزي شده است. شكل آن همچنين كاستروم روي را بخاطر مي‎آورد.

با داشتن شكل چهارگوش و بلوكهاي شبكه‎اي، با دو خيابان اصلي موازي بسوي ميدان مركزي و هريك گوشه با يك ميدان منظم مي‎گردد.

ساوانا (Savannah) و جورجيا (Georgia) توسط جيمز اوگلتورپ (Jame Oglethorpe) عضو مجلس انگليس، در سال 1733 برنامه‎ريزي شده است مثال ديگري مي‎باشد. نقشهاي آن الهام گرفته از ميدانهاي مسكوني لندن بوده است و شامل يكسري واحدهاي ميداني همسايگي كه وارد (Wards) ناميده مي‎شوند. هر يك از آنها شامل چهل واحد مسكوني كه در يك شبكه بدور يك ميدان مركزي قرار گرفته بود مي‎شدند با يك خيابان اصلي كه شبكه ميداني را از واردهاي (Wards) ديگر جدا مي‎كرد. در قرن 19، برنامه‎ريزي شهري معنا و كارآيي تازه‎اي يافته بود، علاوه بر نقش محلي در طراحي شكل فيزيكي شهر، بصورت كلي در پائين شرح داده خواهد شد. در چنين زماني برنامه‎ريزي كلي شهرها بدون توقف ادامه داشت. بازسازي شهري براي برنامه‎ريزان شهري مشكل ديگري را ايجاد كرده بود و بعضي نتايج تلاشهاي آنها مهري بر شخصيت اين شهرها تا امروزه گذاشت. مثالهايي كه بطور معمول به ذهن مي‎آيند بلوارهاي پاريس مي‎باشد كه نتيجه برنامه‎ريزي هوسمان در سال 1855 مي‎باشد. رينگ اشتراوس (Ringstrass) در ويفا، نتيجه برنامه پيشروي سطوح شهري جهت استحكامات توافقي بود. علاوه بر بازسازي و پرسازي قسمتهاي قديمي شهرها، در قرن 19 برنامه‎ريزان مسؤول گسترش شهرهاي متعددي بودند كه شامل شهركهايي مي‎شدند. آنها همچنين برنامه‎ريزيهايي از قبيل اجتماعات حاشيه شهري، شهركهاي همكار و شهرهاي جديد و پايتختها داشتند.

پلمان(Pulman) و ايلينوئيز (JIionois) و ساليتر (saltaire) انگلند (England)،‌ مثالهائي از شهركهاي مشترك المنافع دهلي نو در هند و واشنگتن D.C از پايتختهاي برنامه‎ريزي شده هستند. هنگامي كه به سوي قرن 20 حركت مي‎كنيم به نتيجه مي‎رسيم كه برنامه‎ريزي شهري خيلي پيچيده است كه مستلزم بيشتر از يك طرح كلي شكل نهائي شهرهاست. بدونشك، درست است كه قبل از برنامه‎ريزي و ساخت يك شهر بزرگ يا گسترش يك شهرستان يا بازسازي كلي هميشه يكسري سؤالات مربوط بهم پيش مي‎آيد.

چگونه گسترش سرزمين و مقررات آن مديريت مي‎گردد؟ چه نوع جمعيتي نياز بوده و چه تحريكاتي لازم بوده كه به آنها داده شود؟ چگونه هدف گسترش را بودجه‎بندي كنيم. طرح گسترش بايد توسط مهندسين براي كارهاي فراهم سازي جاده‎ها و پلها و فراهم‎آوري آب و فاضلابها معين گردد. اما صنعتي شدن و خصوصي‎سازي جوامع اروپا و آمريكا در قرن 19 مشكلات جديدي را بوجود آورد كه اين ديگر سؤالات را بوجود آورد. اين نشان‎دهنده اين است كه چگونه اين مشكلات مشاهده شدند و مشخص شد چگونه مي‏توانيم ريشه‎يابي كنيم و برنامه‎ريزي كنيم همانطور كه امروزه مي‎دانيم.

 

 

-)برنامه‎ريزي معاصر و ريشه‎هاي آن :

عقايدي كه پشت سر برنامه‎ريزيهاي امروزه قرار دارند و كارهائي كه براي برنامه‎ريزي شهري صورت مي‎گيرند نه تنها به قدمت برنامه‎ريزي شهري و طرحي كه شرح دادم نيست، علاوه بر اين ريشه‎هاي اين برنامه‎ريزي در قرون 18 و 19 مي‎باشد وقتي كه نتيجه انقلاب صنعتي در آمريكاي شمالي و اروپاي غربي حس مي‎شد.

محله‎هاي شلوغ و كثيف و فقير نشين شهرهاي جديد صنعتي، نتيجه تكنولوژي ساخت و حمل و نقل مي‎باشد. بيگانگي و فقر كارگران شهري در جوامع جديد صنعتي علامتهاي صنعتي شدن بودند كه چندين نوع تحرك مقابله آميز را برمي‎انگيزد.

آنها مي‎توانند در 3 زير مجموعه طبقه‎بندي شوند اما اكثر جريانهاي غير وابسته‎اي از عقايد مي‎باشند كه بطور تقريبي در برنامه‎ريزيها، تجمع يافته، همانطور كه در قرن 20 آنها بعنوان «كفايت علمي» و «زيبائي شهري» و «عدالت اجتماعي» مي‎گفتند. همانطور كه اورسلي Eversely ناميد، ريشه‎هايشان در مكاتب «سودگرائي» و «آرمان گرايي» قرن 19 مي‎باشد. مكتب سودگرائي براي همه مردم از سياستهاي اقتصادي نشأت گرفته و ارتباط مسطحي با برنامه‎ريزي يافت. در قرن 19 در افكار اقتصادي همچون تئوري ريكاردو در اجارة زمين بود. Ricardo

عقايد آرمان گرايانه حداقل به اوايل رنسانس باز مي‎گردد و در رجوع به بالا شامل «ايده‎آل شهرها» مي‎گردد. در قرن 19 آرمان گرايان اولين كساني بودند كه نسبت به بيماري ناشي از صنعتي شدن عكس‎العمل نشان دادند. در ميان آنها فيلسوف فرانسوي بنام Fourier بوده كه مكتبش فالانستر «Phalanstere» بود بعنوان شكل جديدي از جوامع خودكفا كه در يك لگا-استراكچور مساكن گزيدند. ديگري روبرت آدن (Robert Owen) صنعتگراي اسكاتلندي بود كه سكونتگاههاي آرمان‎گرايان را در بريتانيا و ايالات متحده پيدا كرده بود.

-) فن آوري و مديريت :

كفايت علمي براي پيشرفت مديريت و تكنولوژي در برنامه‎ريزي يك نياز است. در قرن 19 پيشرفتهاي مهم تكنولوژي مهرشان را بر روي برنامه‎ريزي و توسعه شهري كوبيده بودند. يكي از آنها كه در بريتانيا در دهه 1840 اختراع شده بود سيستم انتقال آب و دفع فاضلاب بود كه سريعاً در اروپا و شمال آمريكا گسترش يافته بود. جهت گسترش تحركات نيروئي داده شده بود براي برنامة دفع فاضلاب و گسترش مهندس دفع فاضلاب و شهرداري ديگر اثرات علمي ترقي تكنولوژي حمل و نقل شامل: راه‎آهنها، جاده‎ها، ترامواها كه تحول وسيعي در صحنه شهري بوجود آورد. اينها با تكنولوژي نقشه‎برداري و اطلاعات شهري جفت شده‎اند كه هنوز در استانداردهاي ما باقي هستند. اما يك نتيجه مشخص در خطاهاي مجازي كه امروزه وجود دارند ديده مي‎شود.

اين پيشرفتهاي تكنولوژيكي فعاليتهايي وسيع در زمينه برنامه‎ريزي و طراحي گسترش شهرها و توسعه حومه ايجاد كردند. تقريباً در چنين زماني جريان اصلاح اجتماعي كه در پائين شرح داده خواهد شد، اثرش را بر روي برنامه‎ريزي شروع كرد. اين شامل قانونگذاري در ارتباط با حفاري‎ها، ذخيره آب، كنترل پس‎آبها و دود كارخانجات و مسكن‎گزيني و بوجود آوردن يك ساختار مديريتي در حكومت محلي براي موثر واقع شدن اين قوانين مي‎گردد.

در انتهاي قرن، نتيجه اين پيشرفتها، انتقال مهارتها و افزايش شغل چه حرفه‎اي و غير حرفه‎‏اي بود از جمله: مهندسان معمار، نقشه‎برداران راه و ساختمان، بهداشت و شهرداري از آنجائيكه بطور معمول براي مشتريان مشخصي كاركرده بودند در حال حاضر تعدادي از آنها به آژانسهاي دولتي مركزي و محلي كشانده شده‎اند. در اواخر قرن 19 و اوايل قرن 20 در غرب اروپا و شمال آمريكا، كنترل گسترش برنامه‎ريزي كاربري زمين معرفي شد.

اولين كشور آلمان بود با Prussian Line aot در سال 1875، قانون ساختمان پادشاه ساكسوني در سال 1990 و قوانين مشابه ديگر در شهرها و ايالات بود. در بريتانياي كبير، فعاليت مسكن‎گزيني برنامه‎ريزي شهري و غيره در سال 1909 به تصويب رسيد و در ايالات متحده منطقه‎بندي در سال 1916 در نيويورك آغاز شد و به سرعت در كشور گسترش يافت.

-)اصلاح اجتماعي :

عدالت اجتماعي ضميمه ديگري از برنامه‎‏ريزي مدرن است كه ريشه‎هايش در حركات اصلاحات اجتماعي در قرن اخير مي‎باشد، در اروپاي غربي نگراني در باره افزايش فقر و نابرابر اجتماعي و اثرات ناراحت كننده آن در پخش گستردة محله‎ها كثيف و خراب و بيمار شهري و خلاف كه توسط چندين كميته و ارگان تحقيقاتي ثبت شده بود، رشد كرد. اضطراب و فشار سياسي از يك طغيان قوانين اجتماعي ناشي شد كه سيستمهاي جديدي از مؤسسات حمايتي براي فقرا ايجاد كرد شروع به قراردادن فشار بر اقتصاد خصوصي بود. براي مثال در بريتانيا قوانين فقراي باستاني بصورت اساسي در سال 1834 اصلاح شد. كميته تحقيقاتي پيل (Peel) در سالهاي 1845-1844 توسط قوانين اجتماعي بيشتري تعقيب مي‎شد و ديگر كميته سلطنتي در سال 1855، كه نتيجه آن ساختار مسكن‎گزيني،‌ سيستمهاي تخليه فاضلاب و سلامت عمومي بود. نتايج مشابهي در فرانسه، آلمان، ايالات متحده رخ داد. توجه به عدالت اجتماعي توسط هر دو جريان فكري «سودگرا» و «تحليل گرا» در جامعه ترويج مي‎شد. اصلاحات مسكن‎گزيني و سيستم تخليه فاضلاب توسط گروههاي بشر دوست حمايت مي‎شد كه عقايدشان منشأ گرفته از مذهب بود. در همان زمان صنعتگرايان روشن‎ركر نتيجه پيشنهادشان را بصورت شرايط انساني به كارگران مشاهده كردند.

نهايتاً‌ اين توجه توسط جامع‎گرايان حمايت شد. در ميان نسل تخيل‎گرايان، حركات جامعه‎گرايان در اوايل قرن 19 شروع شد و دنباله آن در اروپا رشد كرد و حتي پس از شكست انقلابهاي سوسياليستي پيشرفته در سال 1848 ادامه داشت.

در انتهاي قرن 19، سوسياليستها در مديريت محله‎‏اي شهري در اروپا سرشناس شده بودند. اصلاحات برنامه‎ريزي و مسكن‎گزيني با شدت و قدرت بيشتري صورت مي‎گرفت. بعنوان مثال در انجمن لندن. آنها كميته مسكن‎گزيني را در دهه 1890 حاكم كردند و چندين ابتكار مربوط به برنامه‎ريزي كه داراي اهميت بود را تحت نظر قرار دادند.

 

 

 

-) طراحي و برنامه‎ريزي شهري (اجتماعي كشوري) :

زيباسازي شهري، سومين شاخه در شبكه عقايدي است كه برنامه‎ريزي شهري را امروزه مي‎سازد. بدون شباهت به كفايت اهداف و عدالت اجتماعي كه در قرن 19 پا به صحنه روزگار گذاشت، برنامه‎‏ريزي شهري و طرح شهري داراي قدمت بيشتري بود. امّا در قرن 19 برنامه‎ريزي و طراحي شهري بصورت مؤسساتي گشت كه قبل از آن چنين نبود. همانطور كه ديديم، گسترش و بازسازيهاي شهرهاي برنامه‎ريزي شده در اروپا و آمريكا در قرن 19 به خوبي انجام شده بود. عقايد طراحي زيبائي‎شناسي شهرها در سال 1889 بر پايه هنر كاميلوزيته در ساخت شهرها، بر پايه تفكرش از قواعد طراحي شهرهاي قرون وسطي ترقي بزرگي كرد. يك توجه جديد براي شكل شهر باعث طراحي اجتماعي در اروپا شد. برنامه‎ريزي زيته (Sitte) گسترش نيافته بود، اما در دراز مدت تفكرش گسترش يافته بود. اثر فكري او بيشتر در مركز اروپا معمول بود همانطور كه رقابتهاي طراحي شهري در نيمه دوم قرن در آلمان و اتريش معمول بود نتايج اين تفكرات بر روي شهرهائي مثل وين   (Viena)، كلن (Cologne)، مونيخ (Monich) و برلين (Berlin) نقش بست. عقيده طراحي شهري پيشروي گسترده‎اي را در ايالات متحده هنگامي كه حركت زيباسازي شهر در 100 سال آخر قرن 19 ظاهر شد بدست آورد. اين سوابق ضمانت نامه رشد شهرداري و اكثريت قسمتهاي ايالات متحده شد. شهرها بصورت ريشه‎هاي علفهاي پراكنده از پيشرفت شهري و هنر خارجي و فضاي تفريحي ذينفع شدند. اين شامل كار معماران برنامه‎ريزي طراحي منظر بود كه يكي از مهمترين آنها فردريك لا و آمستد بود ((Feredrick. Low Olmotetطراحي‎اش براي پارك مركزي نيويورك، برجسته بودن وي را نشان داد. اولمستديك كار برنامه‎ريزي و طراحي منظر گسترده‎اي را پيشرفت داد كه در سانفراسيكو پارك گلدن گيت (Golden gate) را برنامه‎ريزي كرد بعلاوه تعداد خيلي زيادي از پاركهاي ديگر و طرحهاي توسعه شهري را برنامه‎ريزي كرد. يك كتاب تحت عنوان توسعه شهرهاي كوچك بزرگ توسط چارلز مالفورد رابينسون (Charles Malford Robinson) ناشر مسائل اجتماعي خلاصه‎نويسي شد و افراد زيادي را مورد توجه خود قرار داد.

اما انگيزه اصلي براي زيبا‎سازي شهر معماري نئوكلاسيك طراحي شهري در اروپا بود بعنوان مثال در بازسازي پاريس توسط هوسمان (Haussmann) دانيل برنهام (Daniel Burnham) يك معمار برجسته شيكاگو و حامي اين نوع عقايد طراحي يكي از رهبران برجسته و سازماندهندگان شيكاگو و رداسپكوزيش (Chicago World Eypositian) شد كه در سال 1893 باز شد. برنامه اين گروه در طراحي زيباسازي شهري تأكيد داشت. جانمائي محوري، توده‎هاي كنترل شده طراحي منظم و استيل تقريباً نئوكلاسيكال آن براي يك دهه تا به حال بر روي برنامه‎ريزي و طراحي تأثير گذشت برنهام فلسفه خود را با گفته مشهورش تأكيد مي‎كرد: «پلانهاي كوچك نسازيد، آنها معجزه‎اي بر جريان خون نمي‎كنند و» كه بر اثر تاريخي‎اش كه پلان شيكاگو در سال 1909 بود مي‎توان استناد كرد. قسمتهائي از طرح او اجرا شده و تا به امروز براي شيكاگو قابل توجه و با ارزش است. عريض كردن خيابان ميشيگان والكردرايو (Wacleer Drive) ناوي پير (Navy Pier) و پارك ليك شور (Lake Shore) مي‎باشد.

-)برنامه‎ريزي در قرن حاضر:

ادامه جنبش زيباسازي شهري در ايالات متحده و دور دنيا احساس مي‎شد. بطور مثال در واشنگتن D.C. امروزه دهلي نو (New Delhi) و كانبرا (Canberra). آخرين اجراي آن بين دو جنگ جهاني بود هنگامي كه عقايد برنامه‎ريزي تاريخي‎اش توسط معماراني كه به خدمت ديكتاتورها گرفته شده بودند اجراء مي‎شد. برنامه‎هاي هيتلر براي بازسازي كلي برلين هنوز غير قابل درك باقي مانده، رم هنوز داراي بعضي عناصر از برنامه 1931 موسيليني مي‎باشد و شكل فعلي مسكو بيشتر به برنامه 1935 استالين تعلق دارد.

-)حومه‎‏هاي باغي شكل و شهرهاي كوچك جديد :

درميان آخرين سالهاي قرن 19، سه جريان فكري از برنامه‎ريزي در بريتانيا به كنار يكديگر آمدند و در يك حركت كه وسط ابنزر هاوارد (Ebenezer Howard) پايه‎گذاري شد و در اولين كتابش بنام باغشهرهاي فردا گرد آمدند (Cities Of romorrow) بعنوان يك تصور غير عملي اجتماعي خود آموخته، عقايد هاوارد توسط تجاربش در ايالات متحده و آرمان گرائي و اصلاحات اجتماعي مقدماتي شكل گرفته بود. هدف هاوارد از باغشهر يك تركيب منحصر به فرد از عناصر بود. داراي تركيبي از بهترين گزينه‎ها از شهر و كشور در يك سكونتگاه با يك جمعيت محدود كه در يك سرزمين سبز از منطقه باغي شكل قرار گرفته بود. اين سيستم برنامه‎ريزي شده از سكونتگاهها كه هاوارد «واحدهاي اجتماعي» ناميده بود توسط يك راه‎اهن درون شهري به مركز شهر متصل مي‎شد. اين ديدگاه نقش نهائي نبود بلكه شامل جزئيات از فرآيند عملكرد بود كه اين شهرها را بوجود مي‎آورد و از حركت آنها جلوگيري مي‎كرد.

اين عقيده يك طرح غيرعملي بود. اين عقيده كاملاً‌ قابل اجرا بود. هاوارد و همكارانش انجمن باغشهر را براي انتشار عقايدشان بوجود مي‎آوردند و شركت پيشرو باغشهر را جهت اجراي آن تأسيس كرد. لچ ورس (Letch Worth) در 34مايلي لندن اولين باغشهر بود. كه بين سالهاي 1905 تا 1910 ساخته شد. سكونتگاه بعدي شهرك باغي همستد(Hampatead)بود كه بدنبال باغشهر ولوين (Welwyn) قرار گرفت. از آنجائي كه عقيده باغشهر بر روي برنامه‎‏ريزي و خانه‎سازي بريتانيائي بين دو جنگ جهاني تأثير گذاشته بود، بيشتر اجتماعات برنامه‎ريزي شده كه ساخته شده بودند به حاشيه شهرهاي متروپليس گسترش يافته بودند.

تأثير عقايد باغشهر بر روي برنامه‎‏ريزيها به سرعت انتشار يافت.

(Soria y Mata)ي اسپانيائي عقيده‎اش را بر روي يك شهر خطي كه بصورت يك حومه شهر ما در يد گسترده شده بود پياده كرد. در فرانسه بنوئيت لوي كتابش را با نام باغشهر (Cite Gardin) كه همراه القاء مستقيم از برنامه‎‏ريزي برتيانيائي بود تا هنگامي كه تحركات جديد غالب شدند بصورت پيشرفتهاي مقطعي برروي برنامه‎ريزي تأثير گذار بود. در آلمان قبل از جنگ جهاني اول دو اجتماع باغي برنامه‎ريزي و ساخته شده بود اين حركت شكل جامع شهري و اقماري و حومه را القاء كرد. گسترش اين حركت در چندين كنگره باغشهر بين‎المللي بازتاب يافت و مدل باغشهر براي سكونتگاههاي شهري در كشورهايي بسيار دورتر از بريتانيا مثل ژاپن قابل قبول بود. در ايالات متحده آمريكا عقيده باغشهر غربي پذيرفته شده بود. دو معمار نيويوركي كلارنس استين (Clarence Stein) و هنري رايت (Henry Wright) مريدان آمريكائي هاوارد شدند. بهمران كلارنس پري (Clarence pery) يك برنامه‎ريز اجتماعي كه عقيده «واحد همسايگي» را پايه‎ريزي كرد، هسته حركت باغشهر در ايالات متحده شدند و چندين حومه شهري را برنامه‎ريزي كردند كه بر پايه مديريت باغشهري بودند.

(Rudburn)، (New Jersy) در اوايل دهه 1930 توسعه يافتند و استين و رايت طرح باغشهر را با يك طرح چند بلوكي تركيب كردند و يكسري جاده منظم و سيستم مسيرهايي كه بطور كامل حركت وسايل نقليه را بصورت جداگانه مهيا مي‎كرد.

اين بعنوان طرح رادبرن معروف شد. بعدها آنها تيپ اجتماعي رادبرن را در پيترزبورگ و لوس‎آنجلس برنامه‎ريزي كرده و ساختند.

در دوران ركود اقتصادي يك آژانس «معامله جديد» فكر باغشهر را قبول كرد. مديريت باز مسكن‎گزيني به رياست ركسفورد تاگول (Rexford Tugwell) يك حامي آرماني از برنامه‎ريزي كسي كه به جايي رفته كه برنامه‎ريزي را چهارمين قدرت دولت ناميده. اين آژانس براي جلب بيكاران شهري و كارمندان دولتي جهت استفاده گسترش و ساخت اجتماعات جديد بعنوان يك وسيله ايجاد شده بود. سه شهر كوچك جديد در اين برنامه «كمربند سبز Green Belt» در حقيقت برنامه‎ريزي شده و ساخته شده بود : Green Belt، مري‎لند Maryland، واشنگتنD.C و Grenn hills و Ohio، بعد از Cincinnati، Greebdale، Wisconsin و لبه ميلواكسي.

از آنجائيكه اين تجربه برنامه‎ريزي در زمان خود در مقياس مناسبي نبود، اثر مهمي بر روي گسترش شهر بعد از جنگ داشت. بعد از جنگ جهاني دوم ايده باغشهر كيفيت خود را توسط برنامه شهرهاي كوچك جديد بريتانيائي كه در سال 1945 شروع شده بود بدست آورد. اولين نسل از شهركهاي جديد بعد از جنگ در بريتانيا خيلي به مديريت باغشهر اوليه شباهت داشتند. از ميان 14شهرك جديدي كه قبل از سال 1950 شناخته شدند هشت عدد از آنها براي جمعيت مهاجر طراحي شده بود. اما در انتهاي دهه انتقاد از مفاهيم برنامه‎ريزي اولين نسل بالا گرفت. تراكم‎هاي كم و سرزمينهاي حاصلخيز سرسبز در كرانه‎هاي سازه‎هاي پايه‎اي بالا قرار گرفتند و تجربه احساس بيگانگي توسط شهروندان در نتيجه دسترسي ضعيف به خدمات شهري و محيطهاي بي‎تنوع صورت گرفت و هدف جمعيت بسيار كوچكتر از آنچه بود كه هدف كمال حمايت و آسايش و خدمات آنان باشد.

دومين نسل از شهرها در حقيقت در عكس‎العمل به اين كمبودها برنامه‎ريزي شدند، با هدف پيشرفت حس شهرگرائي با جانمائي‎هاي پيچيده‎تر و تراكمهاي بيشتر، اولين آنها كامبرنالد در اسكاتلند بود كه در سال 1955 شروع شد تا تسكين بر وضعيت بحراني مسكن‎گزيني گلاسكو باشد. توسط مساكن مركز خطي در يك مگا استراكچور و تراكمش و خانه‎هاي كنار هم كامبرنالد به سختي با سازندگان قبلي‎اش در تضاد بود. بعدها اين نسلها شهرهايي بودند كه در فشار جمعيت قرار داشتند مثل بيرمنگام و ليورپول و چندين قطب گسترش يافته درشمال انگليس و اسكاتلند. برنامه‎ها براي اين شهركهاي جديد دقت بسيار زياد به ارتباط بين گسترش همياري و حمل و نقل عمومي را نشان داد. براي مثال ساختار شهرك رانكورن بر پايه يك مدار چرخشي هشت اتوبوس قرار گرفته بود و واحدهاي گسترده مسكوني براي نهايت جذابيت حمل و نقل عمومي و به حداقل رساندن مصرف ماشين برنامه‎ريزي شد.

در نسل سوم شهركهاي  جديد كه از سال 1966 شروع شد، برنامه‎‏ريزان متوجه شدند كه عبور از نياز به ماشين غير ممكن است و برنامه‎هايي شبكه‎اي شكل را براي حداكثر انعطاف نسبت به دسترسي به وسائل نقليه اتخاذ كردند.

اين شهركهاي جديد از شهركهاي قبلي بزرگتر بودند در آخر Milton Keynes الهام بخش‎ترين فرد آمريكائي است. آن بيش از پيشنيان مسكن‎گزيني خانواده مجرد و يك شبكه بزرگراه يك كيلومتر مربع داشت. جمعيت 250000نفري آن بر عقايد برنامه‎ريزي رايج اين سايز شهرها اثر گذاشت. همچنين كشورهاي ديگر نيز فرضيه شهرهاي جديد را پذيرفتند كه حالتهاي مختلف را دربرداشت. شهرهاي اقماري براي اسكان دادن جمعيتهاي زياد، گسترش شهرها مانند رشد قطبهايي در فضاهاي پيرامون و شهرهاي داراي منافع براي كارگران كه در صنعت استخراج يا نواحي مرز بودند.

همچنين اغلب قسمتهاي اضافه شده تحت عنوان شهركهاي جديد، شهرهاي جديد (غالباً پايتختها) و مناطق فضاي سبز طراحي و ساخته شده مي‎باشند. سوئدي‎ها نظريه شهري جديد را در طراحي حومة اقماري استكهلم اصلاح كردند. جامعه تازه برنامه‎‏ريزي شده Vallingby و Farsta سطح بالاي سرويس‎دهي، استخدام بسيار عالي محلي و طراحي كه هنوز يك مدل برتر مي‎‏باشد، ارائه مي‎دهد.

در فنلاند برنامه‎ريزي اقماري شهر هلسينكي (Sate lite Tapiola) بازتابي از نظريه باغشهر مي‎باشد و روسيه شهركهاي اقماري را در اطراف مسكو و چندين زيستگاه جديد جامع را  برنامه‎ريزي كرد. فرانسه در اواسط دهه 60 تا دهه 80 شهركهاي اقماري را برنامه‎رگيري و بنا كرد. در اطراف پاريس 5 شهرك اقماري به هدف استقرار جمعيت بالغ بر نيم ميليون نفر در هركدام از آنها و چندين شهرك كوچك در اطراف شهرهاي محلي ساخته شد. اسرائيل نيز بعنوان قسمتي از سياست پراكندگي جمعيت برنامه‎هاي شهرهاي جديد، گسترده‎اي را منطبق بر تجريه انگليسي شروع و اقدام نمود كه طراحي و تكميل آنها از اواسط 1950 تا 1970 طول كشيد كه نتيجه آن 21سكونتگاه بود. در مقايسه در ايالات متحده شهرهاي جديد نسبتاً خيلي كم تأثير گذاشته بودند و رشد كرده بودند. بهترين نمونه‎هاي شناخته شده از شهرهاي جديد كه در اوايل دهه 60 طراحي و ساخته شده بودند عبارتند از: Reston، Virginia، Columbia، Maryland و هر دو شهر واشنگتن و D.C كه نمونه‎هايي از توسعه برنامه‎ريزي در زمان خودشان بودند. پس از آن جوامع برنامه‎ريزي شده كه گسترش آنها تضمين شده بود (معمولاً بعنوان حومه‎هاي نسبتاً مستقل در حواشي نواحي ما در شهرها) گسترش بسيار زيادي يافتند. Lrvine و California، خارج لوس‎آنجلس يكي از بزرگترين و مطمئناً نمونه به يك شهر جديد حقيقي مي‎باشد. اگر چه از تعداد بالغ بر صد عدد از توسعه‎هاي برنامه‎ريزي شده كه به خود شهركهاي جديد را اطلاق نموده‎اند خيلي كمتر از حومه‎هاي توسعه يافته يا جوامع بازنشسته هستند. آخرين حمايت عمومي از ايده شهر جديد در ايالات متحده، جامعه جديد قانون 1968 كه عبارت بود از پيشنهاد كردن «وامهاي تضميني براي گسترش دهندگان» با اين انتظار كه برنامه‎ريزي و اجراي قطعات را به عهده بگيرند. در نهايت بر طربق نظريه اصلي باغشهر هاوارد اين برنامه حتي قطعه شهركهاي جديد در شهر را براي برانگيختن گسترش جوامع برنامه‎ريزي شده در شهرهاي مركزي داشت. اواخر آن در 1975 برنامه جوامع جديد تعداد 30پروژه را حمايت مي‎كرد اما تنها 6عدد از آنها سرانجام تكميل شدند كه آنها به اندازه هدف نهائي رشد نكردند. در بررسي آخرين برنامه‎ها بعنوان يك برنامه غلط تصور و شناخته شد و تأثير كمي رابر صحنه شهر داشت.

-) برنامه‎ريزي شهري و منطقه‎اي مبسوط :

نظريه‎اي كه شامل باغ شهر مي‎شد اصل و منشأ طرح جامع بود به صورتي كه فاكتورهاي اقتصادي و اجتماعي را در ساختار خود در شكل يك شهر دربرداشت.

هاوارد در اين طرح اوليه‎اش از باغ شهر بعنوان يك عضو در يك سيستم سكونتگاهي كه «شهر اجتماعي» را مي‎سازد. برنامه‎ريزي منطقه‎اي را نيز پيش‎بيني كرده است. اما اين طرح اوليه اولين بار بوسيله پاتريك گدس بيان شد (Patric Coeddes) او زيست شناس اسكاتلندي بود كه «حوزه منطقه طبيعي» يا منطقه شهري را بعنوان واحد مناسب براي تجزيه و تحليل نمودن محيط فيزيكي و انساني پيشنهاد كرده بود.

گدس نيز فرآيند تشكيل (Conurbution) (منظومه شهري ماپيونوشهر) كه همان تركيب چندين هسته شهري جداگانه در داخل يك شهر؟؟؟    مثل شرة غير قابل تشخيص مي‎باشد را شرح داد. و روشهاي برنامه‎ريزي و كنترل رشد شهري براي توليد يك الگوي بهتر از توسعه را پيشنهاد كرد. گدس سعي نمود تا برنامه‎ريزي علمي را انجام دهد بر پاية برنامه‎هايي از تجزيه تحليلهاي سيستماتيك از اطلاعاتي كه از محيطهاي طبيعي و اجتماعي بدست آمده بود. با تأكيد بر ضرب‎المثل معروفش تحت عنوان «بررسي قبل از برنامة نظريه‎هاي او در كتاب معروفش تحت عنوان «شهرها در تكامل تدريجي» در سال 1915 خلاصه شد، و تدريس او بيان شده و در كارهاي عملي بسيار وسيع انجام شده كه بصورت خيلي بزرگ و وسيع و بر حرفه برنامه‎‏ريزي شهري تأثير گذاشت. شايد معروفترين مريد آن لوئيس مامفورد نام داشت كه آن نظريه‎هاي گدس را در ايالات متحده منتشر كرد او به همراه اشتاين و رايت دكترين بود و چند نفر ديگر اتحاديه برنامه‎ريزي منطقه‎اي آمريكا را در سال 1923 تأسيس كردند. اين اتحاديه (RPAA) مفاهيم كلي برنامه‎ريزي منطقه‎اي را ترويج كرد و ارتقاء داد. روان برنامه‎ريزي منطقه‎اي شامل تجزيه و تحليل رايت و عقايد توسعة منطقه‎اي براي برنامه‎ريزي مسكن و منطقه‎اي نيويورك بود. اما نظريات غير عملي    (RPAA) با برنامه منطقه‎اي مربوط به پيشنهادات عملي نيويورك مغايرت داشت، گرچه هر دو موافقت داشتند: نياز بر تمركز زدايي ما در شهر بعداً داير شده و سرمايه‎گذاري شده توسط (Newyork RPA) كه مواجه شد با يك برگزيده تجراي يك دوره مهم طولاني تأثير گذار بر توسعه نواحي داشت.

حضور ديگر در برنامه‎ريزي منطقه‎اي در طول جنگ داخلي عبارت بود از اداره تنس ولي (Tenessee Valley Authority) كه تأسيس شد توسط رئيس جمهور فرانكلين روزولت در سال 1933 تا اين منطقه كوهستاني (شرق ايالات متحده) را از فقر خارج نمايد. همانطوري كه TVA رشد نمود. اگر چه رشد منطقه‎اي (غرق در برخوردهاي رقابتي بين قدرت زائيده شده و توسعة كشاورزي) و امروزه TVA خيلي كمتر از يك قدرت سودمند عمومي مي‎باشد.

در دهه 40 برنامه‎ريزي منطقه‎اي ضرورتاً ادامه پيدا كرد با يك جهت گيري به سوي منابع طبيعي. تأثير ديگر در ايالات متحده عبارت بود از حمايت از ناحيه‎گرايي كشاورزي توسط عده‎اي از جامع شناسان جنوبي.

در بريتانيا در دوره جنگ داخلي رشد قابل توجه‎اي عقايد تمايزات اقتصاد منطقه‎اي كه مطالعات منطقه‎اي در برنامه‎ها را برمي‎انگيزاند، مشاهده شد. در دهه 40 تا 50 علوم اجتماعي و جامعه‎شناسي در برنامه‎ريزي نفوذ كردند و ايده‎هايي راجع به گسترش منطقه‎اي نيز از آنها تأثير گذاشت. در 1960 والترايزارد (Wallter Izard) اقتصاددان، تئوري مكانهاي جغرافيائي را با تئوري اقتصاد و روشهايي براي ايجاد زمينه‎اي جديد در علوم منطقه‎اي تركيب كرد. با پايان يافتن دهه محتويات برنامه‎ريزي منطقه‎اي تغيير كرده بود، به تركيب بيشتر از چيزهايي كه به مسائل اقتصاديي و اجتماعي متمايل بود شامل حمل و نقل، اقتصاد معمول جهت توسعه و منابع محيطي و كيفي، با گسترش برنامه‎ريزي منطقه‎اي، آژانسهاي طراحي منطقه‎اي در كشورهاي مختلف بوجود آمدند، اولين آنها بنام Ruhrkohlen bezirk Siedlung Sverband، در سال 1920 در آلمان بوجود آمده بعنوان مسائل توسعه و Ruhr و تا امروز اين آژانس بصورت موفق موجود دارد. بعد از جنگ در آلمان غربي، مناطق توسعه شناخته شدند براي برنامه‎ريزي و توسعه، در اواسط دهه 60 فرانسه سرمايه‎گذاري زيادي در برنامه‎ريزي وسيع منطقه‎اي براي ناحيه پاريش و مناطق ديگر انجام داد و اين در هنگامي بود كه بريتانيا سعي در تكميل نمودن برنامه‎ريزي منطقه‎اي با سياست توسعه بخشي ما توسط انجام و هيئت توسعه اقتصادي مناطق بود.

برنامه‎ريزي توسعه منطقه‎اي در ايتاليا در منطقه Mezzagiorno كه تلاش منحصر به فردي در زمان خودش بود در اواخر دهه 50 و اوائل دهه 60، گرچه آخرين ارزشيابي‎ها از موفقيتهاي آن بهم خورد هستند. در هلند برنامه‎ريزي منطقه‎اي كه تركيب شده است با يك برنامه‎ريزي گسترده در كشور، داراي سلسه مراتب از سطح ملي به سطح محلي مي‎باشد و در ميان كليه برنامه‎ها 11 استان اين كشور مي‎‏باشد. مانند اين مورد در اكثر كشورهاي اروپائي نيز مشاهده مي‎شود.

بعلاوه اتحاديه اقتصادي اروپا (بازار مشترك) همچنين مشغول است به برنامه‎ريزي منطقه‎اي براي هماهنگ كردن تلاشهاي ملل عضو در آن و ارائه پيشنهاد سياست گذاري توسعة منطقه‎اي اروپا.

(ERDF) كه كمك هزينه و تشويق مي‎باشد براي توسهع در پيرامون و مناطق تحت توسعه، آژانسهاي بين‎المللي ديگر نيز مانند بانك جهاني و سازمان ملل ارائه مي‎دهند. كارهايي در برنامه‎ريزي منطقه‎اي جهت شناسائي و مشخص نمودن مشكلات توسه در كشورهاي كم توسعه يافته (LOSC) آمريكاي لاتين، آفريقا، آسيا بمانند اكثر دولتهاي اين كشورها انجام مي‎دهند.

در ايالات متحده طراح و توسعه منطقه‎اي تكان جديدي در سال 1961 با بوجود آوردن آژانس فدرال برنامه‎‏ريزي ناحيه‎اي خورد، اين آژانس هنوز بعنوان آژانس توسعه اقتصادي فعال است. مشكلات منطقه‎اي Appalachians باعث تأسيس كميسيون منطقه‎اي آپالاچيان شد در سال 1955، اين يكي از چندين آژانس‎هاي منطقه‎اي بود كه جهت مشخص نمودن مشكلات ايالات بوجود آمدند، مانند توسعه در رودخانه يا ارائه امكانات اصلي. امروز توجه منطقه‎اي در ايالات متحده شامل حمل و نقل به مناطق گسترده متولي آب و مشكل آلودگي هوا است. يكي از اولين و هنوز بهترين نمونه‎هاي عملي عقيدة شهر در يك منطقه برنامه لندن بزرگتر Sir Patrick Abererombie بود. در طول جنگ جهاني دوم تهيه شد و در سال 1944 تكميل شد. اين طرح با مشكلاتي كه در دوران بعد از جنگ در يك مادر شهر بوجود مي‎آمد، مواجه شد و هدف آن كمربندي به عرض 30مايل در اطراف لندن و قرار گرفتن جوامع اقماري در آن طرف اين كمربند به منظور جادادن جمعيت در حال رشد شهرها بود. اين طرح، اساسي بوده است براي اكثر توسعه مناطق و براي اولين شهرهاي جديدي كه در بالا توضيح داده شدند. برنامه‎ريزي شهري در بريتانيايي كبير شناخته و تنظيم شد. در بين سالهاي 1946 و 1952 توسط مصوبه برنامه‎ريزي شهر و كشور و قوانين ديگر كشورهاي انگليسي زبان ديگر استفاده كردند از همان استخوانبندي و فرم در هنگامي كه ديگر كشورهاي اروپائي پذيرفتند مدل مرتب شده و سلسله‎بندي شده مثل آلمان كه زمينها را براساس كاربري و محيط ساختمان‎سازي شده را از سطح ملي به سطح محلي تقسيم بندي و ساماندهي مي‎نمايد. در ايالات متحده شناسائي برنامه‎ريزي و بهسامان كردن كاربري اراضي يك راه ديگر را دنبال مي‎نمود. منطقه‎بندي كه عبارت است از ساماندهي توسعه شهري بوسيله جداسازي و منحصر كردن نواحي شهري براساس كاربرد از نيويورك به سراسر سرزمينها گسترده شد. در سال 1922 دادگاه عالي ايالات متحده از اعتبار «منطقه‎بندي» در يك تصميم تاريخ حمايت كرد.

Eucdid VS. Ambler برنامه‎ريزي، بعنوان يك وظيفه براي دولتهاي محلي گسترش پيدا كرده بود. با رشد آگاهي از وابستگي بين كاربري زمين و فاكتورهاي اجتماعي، اقتصادي، محيطي كه ايده طرح جامع در سال 1920 مطرح شد و در دهة 50 كلاً بعنوان يك مدل علمي از برنامه‎ريزي پذيرفته شد.

از سال 1945 رشد انفجار آميز جمعيت اروپا بعد از جنگ و همچنين كمبود خانه باعث بوجود آمدن رشد بي‎‏رويه ما در شهرها شد. پس از دو دهه يكسري برنامه‎ريزيهاي ابتكاري جديدي براي مناطق مادر شهري ديده شد.

طرح finge,planدر كپنهاك نظريه كمربند سبز را به فرم گسترش ساختمان سازي از مراكز شهري كه توسط فضاهاي سبز جدا شده تغيير داد. در استكهلم حومه‎هاي اقماري بوجود آمد كه توسط خطوط سريع حمل و نقل به شهر مركزي متصل مي‎شدند اين كار به صورت تدريجي و با دقت صورت گرفت كه با وجود كناره‎هاي ساحلي از دهة 1920 امكان پذير شد. برنامه‎هاي فيزيكي هلند (Holand’s National Physical Plan) نظريه گدس را براي گسترش منظومة شهري «Rand Stad» بين رتردام ROtterdam در جنوب به آمستردام (amsterdam) در شمال بكار گرفت.

جامعه National Plan در هلند نظريه گدس را در طراحي منطقه بزرگ شهري كه شامل چند قسمت مي‎باشد بنام Randstad نام داشت و از Roherdam در جنوب به آمستردام در شمال بسط مي‎يافت. اما منبع نظرية ديگري بغير از نظريه سنتي هاوارد گرس Haward-Geddes بر برنامه‎ريزي شهري دوران پس از جنگ تأثير گذاشت. او لوكوربوزيه Le.CorBusier، آرشيتكت فرانسوي بود كه نظريه‎هاي، آرمان گرايانه را با شيوه‎هاي مدرن طراحي بوجود آمده، تركيب نمود تا باعث گسترش يكسري كليات برنامه‎ريزي كه در شهر ايده‎آل خودش «درخشان شهر» (La Ville Raieuse) يا شهر تابان بر آنها تأكيد كرده بود در سال 1933 شهر تابان او (Radian City) با طراح هندسي‎اش، جداسازي فعاليتها جداسازي شهركهاي خودكفا، سرعت زيادر چرخش ترافيك از نواحي پياده‎روها برجهاي اداري واقع در فضاي سبز و گلخانه‎اي و مكانهاي مسكوني مرتفع، نخستين نمونه براي طراحي دو شهر اصلي بود برنامه‎‎ريزي و نظريه‎هاي طراحي مربوط به كولوربوزيه همچنين در برنامه‎ريزي و طرح چندين واحد همسايگي در طول دهه‎هاي 50 و 60 اثر گذاشت. لوكوربوزيه به تنهائي جهت برنامه‎ريزي و طراحي و ساخت چنديگراه                  (Chandigrah) مركز جديد ايالات پنجاب شرقي هندوستان در اواخر دهه 1950 مأمور شده بود.

در سال 1955 در برنامه‎ريزي و طراحي برازيليا، پايتخت جديد جمهوري فدرال برزيل در داخل كشور، لوچيوكوستا يكي از شاگردان لوكوربوزيه در يك مسابقه بين‎المللي برنده شده بود و در 1960 اولين مرحله تكميل شده بود. زماني كه نمونه كارهايشان در زمان خدامشان بطور گسترده چاپ و منتشر شد و يا كپي‎برداري مي‎شد. اما پس از آن ارزشيابيها از چنديگراه و برازيليا چندان رئوفانه نبود. در هر دو برنامه يك طرح غير قابل انعطاف زندگي واقعي جمعيت را كمتر به حساب مي‎آورد و امروزة نقائص آنها بصورت گسترده‎اي مورد انتقاد قرار مي‎گيرد. اخيراً شهرهاي برنامه‎ريزي شده كه كمتر بصورت رسمي و داراي اشكال هندسي هستند و بيشتر بر طبق سازگاري با محيط ايجاد شده‎اند (براي مثال، گيداد گويانا (Goudad Couyana) در ونزوئلا بيشتر توفيق حاصل نموده‎اند.

-) بازسازي ساختار شهري و اجتماعي :

از پيامدهاي جنگ جهاني دوم در دهه 50 ارائه طراحي شهري با يك جاش ديگر بود: علاوه بر مشكلات روزافزون شهري وفرصتهاي زيستگاههاي جديد بخشهاي قديمي شهرهاي موجود در اروپا، تا حدودي بدليل خرابيهاي ناشي از جنگ و تا حدي هم بدليل كهولت و كهنگي فيزيكي عدم نياز به كاركرد قبلي و نياز مبرم به بازسازي داشتند.

دليل ديگر براي برنامه‎هاي نوسازي و بازسازي يافتن و درك سازگاري مابين خرابيهاي فيزيكي و پسرفتهاي اجتماعي بود. مردم مستمندي كه در مراكز شهرها زندگي مي‎كردند مي‎توانستند با دريافت خانه‎هاي بهتر و محيطهاي زندگي مناسبتر كمك شوند. البته اين مسأله نو و تازه‎اي نبود و مثالهاي مشابه موجب بالارفتن برنامه‎ريزي شهري در قرن 19 شده بود.

علاوه بر شهرهاي جديدش بريتانياي كبير يك برنامه سنگين تهيه مسكن را بعهده گرفت و بازسازي پروژه‎هايي را در خيلي از شهرهايش شروع نمود پاكسازي محله‎هاي فقيرنشين و كثيف بعد از جنگ و توسعه مجدد (كه اكثر آنها از مدل لوكوربوزيه تآثير گرفتند) انتقادها را تحريك نمود و در دهه 60 و 70 به برنامه‎هايي مثل اصلاح و آبادي فضاهاي عمومي كه تأكيد بيشتري در نگهداري و بازسازي و ترميم كردن داشت راه پيدا كرد. Improvement Ar (Goenera)

در اروپاي شرقي نيز بازسازي وسيع شهري انجام گرفت. براي مثال در هلند مركز روتردام كه در آغاز جنگ جهاني دوم فرو پاشيد مجدداً بازسازي شده بود و در كنار شهرهاي بزرگ واحدهاي همسايگي گسترده‎اي طراحي شد كه احتياجات براي خانه‎هاي جديد را برآورده مي‎نمود. اين نيز به مانند انگلستان برنامه‎هاي پاكسازي و توسعه مجدد مراكز شهري توسط برنامه‎هايي از جمله نظام بخشيدن به بازسازي خدمات اجتماعي و جايگزين كردن ساختمانهاي جديد ارجحيت داده شد.

در ايالات متحده آمريكا خرابيهاي ناشي از جنگ بعنوان دليلي بر توسعه مجدد و بازسازي شهرهاي مركزي‎اش نبود. اما محركهاي ديگري نيز وجود داشتند. يك هماهنگي و يكپارچگي از مسكن‎سازي اصلاح‎طلبان و معاملات ملكي تمايل به آغاز نمودن كمك دولت فدرال در بازسازي و نوسازي شهري را برمي‎انگيزاند كه با قانون مسكن‎سازي سال 1949              (Housing act) شروع شده و با اصلاحيه‎هاي قوانين 1954 رشد پيدا كرد. معمولاً بكار گرفتن پاكسازيهاي حجيم و جايگزيني ساكنين تهيدست در نوسازي شهري فضاهاي مركزي بسياري از شهرها را تغيير شكل مي‎داد امّا از آنجائي كه اثرات منفي آن احساس مي‎شد انتقادات عمومي را برمي‎انگيزاند.

برنامه نهايتاً معلوم كرد كه بعنوان افزايش هزينه‎هاي جابجائي، كرانه‎ها كمتر از يك انتخاب ظهور كرده بود و در اواخر دهه 1960 و اوايل دهه 1970 برنامه مشكل شهرها، كه سعي در گسترش و روابط اجتماعي و پركردن فيزيكي بخصوص در همسايگان مركزي شهر داشتند، جايگاه خودش را بدست آورد.

متأسفانه بدلائل مختلف آرزوي اجراي اين برنامه‎ها به تعويق گذاشته شد و نهايتاً بعنوان يك نقص در نظر گرفته شد. در طي 20سال اخير يا بيشتر برنامه‎ريزي و زمينه‎هاي آن تغييرات زيادي كردند. در دهه‎هاي 1950 و 1960 هنگاميكه اوضاع اقتصادي مناسب بود، شهرهاي متروپليس بعد از جنگ گسترش يافتند و توسط فائق آمدن علوم به مشكلات اجتماعي اعتماد به نفس بوجود آمده و حقيقتاً سالهاي افتخار برنامه‎ريزان مي‎بود كه هرگز برنخواهد برگشت.

سرخوردگي و دلسردي در دهه‎هاي 1970 و 1980 مداخله عمومي ايالات متحده را فرا گرفت و بعداً در همين زمان در اروپا نيز شيوع پيدا كرد و باعث كاهش اطمينان بر برنامه‎ريزيهايي كه قبلاً راهها و مقياسهاي مناسب داشت، شد. امّا همانطور كه به دهه 1990 وارد مي‎شوم بنظر مي‎‏رسد كه اين فكر به نقطه اوج خودش مي‎رسد و در چرخه زندگي بشري ممكنست منابع جديدي را ببينيم و چالشهاي جديدي در برنامه‎ريزي پديدار شوند و مشكلات قبلي مجدداً بيان شوند. اخيراً طبقه پائين شهري، در شهرهاي مركزي به سرعت بيگانه و جدا شده‎اند، مشكلي كه بطور مرتب ولي بدون پيروزي در راههاي متفاوت حتي به خاطر جابجائي سريع اجتماعي از حالت فقر صنعتي در برنامه‎ريزي زياد شد و در قرن 19 بپا خاست.

برنامه‎ريزي در ملتهاي فوق صنعتي و پيشرفته مؤسساتي را بوجود آورده و ابزارهاي پيشرفته‎اي دارد كه باعث شده تقريباً در آسايش و كنترل رشد شهرهاي متروپليس موفق گردد. در بيشتر كشورها كنترل گسترش برنامه‎ريزي شده اگر چه با درجات متفاوتي از اثر، ريشه دوانده امّا در 40سال اخير پخش‎شدن شهرهاي بدون كنترل مشكل رشد سرطان مانندي راپذيرفته‎اند كه دنياي سوم متروپلها مي‎باشد و توسط انبوه مهاجرتها از محيطهاي روستائي اطراف به اين رشد ادامه مي‎دهند و اين شهرها را بعنوان تنها يك محيط قابل زندگي مي‎داند كه يك نوع چالش است براي اينكه برنامه‎ريزي هنوز براي پاسخ مؤثر نياز به پيشرفت دارد.

نهايتاً‌ مشكلات جهاني برنامه‎ريزي را تحريك مي‎سازد و امروزة عموماً در سطح محلي پيشرفت بيشتري كرده است. اينها مشكلاتي هستند كه مداخلات محلي فعلاً نمي‎تواند بر آن فائق آيد. اثرات محيطي فعاليتهاي انساني و تكنولوژي صنعتي، اثرات اجتماعي جهاني شدن اقتصاد و نتيجتاً بازسازي كردن اقتصاد محلي، منطقه‎اي، ملي. اگر اينها جدي گرفته نشوند، شايد در آخر داستان فجايع و چه بسا بي‎حرمتيها اعتبار يابند و اين واضح است كه برنامه‎ريزي در يك مقياس بي‎سابقه بسيار ضروري است .

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 30 بهمن 1393 ساعت: 22:59 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق در مورد پیمان نفتا

بازديد: 479

پيمان نفتا

 

قبل از تأسيس نفتا به اندازه‌اي تبليغ شد كه همه فكر مي‌كردند ايجاد آن معجزه‌اي جديد خواهد بود ـ معجزه‌اي كه تمام مشكلات سه كشور عضو را حل و فصل و دوراني تازه را در روابط آنها و حتي روابط بين‌المللي پديد خواهد آورد. آنها اعتقاد داشتند با همين اقدام مي‌توانند كليه‌ي سازمان‌هاي همكاري منطقه‌اي را تحت تأثير قرار دهند و با شيوه‌اي آمريكايي به همه آنها نشان دهند كه ما از شما بهتريم.

 

ساختار

پيمان تجارت آزاد ميان دولت‌هاي آمريكاي شمالي موسوم به نفتا در اوايل دهه 1990 ميلادي و بين سه كشور اين منطقه يعني ايالات متحده، مكزيك و كانادا منعقد گرديد. اين پيمان يكي از فعال‌ترين نهادهايي است كه در سراسر جهان به دنبال گسترش مناطق آزاد تجاري است. پيمان نفتا از لحاظ اقتصادي بالاترين سطح اقتصاد را در سراسر دنيا بر عهده دارد و در آن بزرگ‌ترين قطب اقتصادي دنيا يعني ايالات متحده و يكي از كشورهاي نسبتاً قدرتمند از لحاظ اقتصادي عضويت دارد. كشور كانادا هر چند همچنان عضو گروه كشورهاي G8 است ولي اكثر كارشناسان معتقدند اين كشور ديگر صلاحيت حضور در اين كلوپ را از دست داده است.

آنچه درباره‌ي پيمان نفتا جالب‌تر از حضور ايالات متحده در آن است، تنظيم نوعي عرضه و تقاضا است. به عبارت ديگر در اين پيمان علاوه بر ايالات متحده كشوري همچون مكزيك نيز حضور دارد كه بيشتر به عنوان مصرف‌كننده به شمار مي‌رود. برخلاف تصور موجود كه عموماً نفتا را فقط پيماني در مسير حذف تعرفه‌هاي گمركي مي‌دانند، اين نهاد يك قانون جامع براي يك نوع اقتصاد قاره‌اي به شمار مي‌رود كه در تلاش است متولد گردد. هر چند اين پيمان در اواخر دهه 1990 متولد شد ولي عمده فعاليت آن از سال‌هاي 1994 به بعد شكل گرفت و به عبارت بهتر تلاش اصلي خود را از حدود دو سال پيش آغاز كرده است. در اين دو سال فعاليت‌هاي آن رنگ و بوي بهتري گرفته و به نظر مي‌رسد، سمت و سوي جديد خود را نيز در همين دو سال يافته است.

از لحاظ خصوصي پيمان نفتا يك پيمان جديد داراي ايرادهاي اساسي است چنانكه حتي مي‌توان گفت نيازمند تغييرات بنيادين حقوقي است. تاكنون نيز متون قانوني آن چند بار مورد تجديدنظر قرار گرفته است و هر بار نيز اين تغييرات موجب ايجاد درگيري‌هاي سياسي شده است. قوانين موجود در پيمان به اندازه‌اي نئوليبرالي به شمار مي‌روند كه گويا قصد ندارند كوچك‌ترين قواعد حمايتي در خود جاي دهند. در اينجا از قوانين بهداشت عمومي خبري هست و نه از امنيت و قواعد آموزشي. حتي اتحاديه‌هاي كارگري نيز محلي از اعراب ندارند. برعكس دنياي صنعتي گذشته كه اولين تلاش‌ها را در زمينه قواعد حمايتي از كارگران عرضه داشت، نفتا هيچ حركت قابل توجهي در اين زمينه به عمل نياورده است. حتي نفتا به اندازه اتحاديه اروپا در اين مسير تلاش كرده است.

اتحاديه اروپا سعي دارد تا با ايجاد يك سري قواعد حمايتي اقتصاد كشورهاي ضعيف را كه بدان ملحق شده‌اند به سمتي سوق دهد تا توان ورود را به بازارهاي آزاد اروپا داشته باشند ولي در اينجا خبري از چنين قواعدي به چشم نمي‌خورد. اين پيمان تنها از يك پديده حمايت مي‌كند و آن، شركت‌هاي تجاري هستند؛ اين شركت‌ها توسط نفتا در برابر دولت حمايت مي‌شوند. همين مسأله نيز باعث مي‌شود، حمايت از كارگران تحت تأثير قرار گيرد. توضيحي كه هدفداران نفتا ارائه مي‌دهند شنيدني است. آنها مدعي‌اند پيمان به اندازه‌اي رفاه ايجاد خواهد كرد كه از بين رفتن سايه‌هاي حفاظتي مشكلي به وجود نياورد. آنها هر چند چالش‌هاي ايجاد شده زيست محيطي را قبول دارند، ولي معتقدند منابع ايجاد شده در اثر آن به مراتب بيشتر از چالش‌هايي است كه ممكن است بروز نمايد. ولي منتقدان نظرات مغايري دارند. آنها مي‌گويند: نفتا، موجب از بين رفتن مشاغل شده است. همچنين آنها فقر را از ديدگاه علل توسعه، نئوليبراليسم توسط پيمان نفتا مي‌دانند. اين عده معتقدند دولت‌هايشان عموماً با پذيرش اين پيمان خدمات مهلكي را بر پيكره اقتصاد و حقوق خود وارد كرده‌اند.

ولي در اين زمينه دو ديدگاه كلي وجود دارد. اولين ديدگاه كه مربوط به كارشناسان و اقتصاددانان است، امروزه و پس از گذشتن يك دهه از فعاليت نفتا اثرات آن را مفيد ارزيابي مي‌كنند. اين عقيده مخصوص به كشور خاصي نيست، بلكه اكثر عالمان اقتصادي هر سه كشور چنين ايده‌اي دارند. در مقابل نظر عوام است، اكثريت مردن مخالف ادامه چنين روندي هستند. براي مثال، كنگره آمريكا عموماً با چنين رويه‌اي مخالف است.

 

گذشته

دموكرات‌ها به اندازه جمهوري‌خواهان از بازارهاي باز حمايت مي‌كنند. اين مسأله مخصوص كلينتون يا كارتر نيست، بلكه يك سنت عمومي بين آنهاست. همواره در تاريخ جمهوري‌خواهان به بازاري‌هاي آزاد علاقه‌ي بيشتري نشان داده‌اند و رونق نفتا در يكي دو سال پاياني دور اول حكومت بوش نيز نشان از همين مسأله دارد.

عموم كشورهايي كه در نفتا عضو هستند و يا قصد دارند به آن بپيوندند از همين مسأله واهمه دارند. تأثير آمريكا همانند تمامي عرصه‌هاي جهاني در نفتا انكارناپذير است. از اين رو همراهي ايالات متحده برگ برنده سياست‌هاي اين پيمان است. اگر قرار باشد نفتا با همين روال پيش برود، نيازمند حمايت قاطع از سوي رئيس جمهوري ايالات متحده است و در صورتي كه اين مقام از چنين تفكري برخوردار نباشد، مشخصاً حداقل چهار سال نفتا نيز افول خواهد كرد.

علاوه بر بحث اقتصاد سياسي در ايالات متحده، تاريخ ده ساله پيمان حاكي از آن است كه هرگاه جو سياسي ايالات متحده ملتهب بوده است اين پيمان نيز حالتي افولي را طي كرده است. براي مثال مي‌توان به دوره‌ي حول و حوش يازده سپتامبر اشاره كرد كه حتي مدتي به تعليق فعاليت‌هاي پيمان انجاميد. ديگر مسائل سياسي در ايالات متحده نيز تأثيرات انكارناپذيري بر آن گذاشته‌اند.

اكثر كشورهاي آمريكاي جنوي از همين مسأله واهمه دارند و از اين رو همواره آرزو مي‌كنند تا همه چيز را در ايالات متحده به خوبي و خوشي برگزار گردد.

چنانكه گذشت، تاريخ نفتا با تحولات و موضع‌گيري‌هاي مثبت و منفي در ايالات متحده همراه بوده است و از زمان اجراي آن، يعني ژانويه 1994 تا به امروز همين مسأله بوده و خواهد بود. شروع نفتا علاوه بر ايالات متحده در كانادا و مكزيك نيز با جاروجنجال همراه بوده است. هر چيز اين كشمكش‌ها همچنان ادامه دارد ولي آغاز طوفاني پيمان در اين سه كشور نويد دوراني پرتلاطم را مي‌داد. اگرچه نفتا از همان آغاز، بيشترين تأثير را براي مكزيك نويد مي‌داد ولي بيشترين اعتراضات نيز در همان كشور، در مقابله با نفتا به عمل مي‌آمد. پيمان نيز در اين مدت تأثيرات چند لايه‌اي بر اقتصاد و سياست مكزيك گذارده است. بسياري از مكزيكي‌ها چه به صورت مستقيم و چه به صورت غيرمستقيم از نفتا آسيب ديده‌اند. براي مثال در آغاز فعاليت‌هاي پيمان تاكنون، نزديك به نيم ميليون شغل از بين رفته است.

تأثيرات غيرمستقيم پيمان در مكزيك نيز شايان ذكر است. حدود 5/2 ميليون كشاورز مكزيكي، به خاطر آنكه توان رقابت با كالاهاي آمريكايي را نداشتند، در بازار آزاد در نفتا كم آورده‌اند و بيكار شده‌اند.

البته عده‌اي نيز معتقدند مشاغل جديدي نيز در مكزيك ايجاد شده‌اند كه جلوي اين افت را خواهد گرفت. سرمايه‌گذاران كانادايي و علي‌الخصوص آمريكايي از آنجا كه به نيروي كار ارزان قيمت و مهم‌تر از آن كم توقع‌ مكزيكي دست يافته‌اند با تزريق سرمايه‌هاي خود به مكزيك مشاغل فراواني ايجاد كرده‌اند و از اين طريق بسياري از اين كمبودها مرتفع گرديده است. ولي اين همه ماجرا نيست. بدون شك مهم‌ترين تأثيرات پيمان بر مكزيك بوده است. هر چند تعريف مشاغل در اين كشور دستخوش تغييرات عمده‌اي بوده است ولي، اين تنها تعريف مشاغل نبوده است كه با تغيير همراه بوده است. نفتا در اين دوران موفق شده است تا شيوه زندگي به سبك مكزيكي را نيز متحول نمايد.

شيوه جديد كه جايگزين شيوه مكزيكي شده به مراتب رفاه‌طلبانه‌تر و در يك كلام شيوه‌اي آمريكايي است. حال بايد ديد كه از دست دادن مشاغل سنتي از يك رو و در مقابل آن به دست آوردن مشاغل جديد به علاوه فرهنگي غيربومي مي‌تواند تعادلي را كه طرفداران مكزيكي نفتا مدعي هستند برقرار كنند. البته مطمئناً تعادل، نمي‌تواند راضي كننده باشد زيرا اگر دو كفه اين ترازو متعادل شدند ديگر چه نيازي به ايجاد اين همه تغيير بود.

اكثر مكزيكي‌هايي كه از ابتدا با پيمان مشكل داشتند كساني بودند كه بينش سنتي مقابله با امپرياليست‌هاي آمريكايي را در فكر خود زنده نگه داشته بودند. ولي از قرار تاكنون موفقيت با نفتا بوده است. بحران سال 1994 مكزيك نيز در دوران اجراي پيمان به وقوع پيوسته است و تأثيرات آن هم اكنون نيز قابل بررسي است. به همين دليل براي بررسي تأثيرات نفتا، بايستي اين بحران را نيز درست شناخت كه از حوصله بحث ما خارج است.

هر چند كانادا از نفتا به اندازه مكزيك آسيب نديده ولي باز به اندازه اين كشور از منافع آن بهره‌مند نگرديده است. از آنجا كه اين كشور در گذشته نيز اقتصادي كاپيتاليستي داشت، به همين سبب ساختارهاي مناسب‌تري براي پذيرش اين روش داشته است. كانادايي‌ها همواره از رتبه‌بندي اقتصاد جهاني بين ده كشور اول جهان حضور داشته‌اند، ولي باز تأثيرات اين بازار بزرگ اقتصادي در اين كشور غيرقابل كتمان است. حداقل تأثيري كه نفتا بر آن داشته آسيب‌پذير شدن استانداردهاي كارگري اين كشور است.

خلاصه مي‌توان در ديدي كلي اذعان داشت كه نفتا وضع توزيع درآمد در هر سه كشور را با بحران مواجه ساخته و عدم توجه به قواعد حمايتي روز به روز وضعيت را بغرنج‌تر مي‌سازد. از شروع اين پيمان نيز به سبب درست حمايت نشدن آن و ايجاد توقعات نابجا باعث شده است تا انتظارات عمومي از يك طرف بالاتر رفته و از سوي ديگر از حمايت آن كاسته شود. همه‌ي اينها در حالي است كه ايده‌هاي نفتا هر روز نوع‌تر مي‌شود و براي اجراي آنها قالب‌شكني‌هاي جديدي نيز در راه است.

 

حال

هم در مكزيك و هم در دو كشور ديگر پشتوانه مردمي كمي در حمايت از پيمان وجود دارد. چنانچه طبق آمارها نفتا 29% مردم مكزيك به مفيد بودن نفتا رأي داده‌اند و 33 درصد معتقدند كه پيمان براي كشور آنها مضر بوده است. چنانچه قبلاً نيز گفتيم، كنگره آمريكا نيز روي خوشي به نفتا نشان نمي‌دهد. قبلاً به اين نكته اشاره كرديم كه نفتا مشاغل زيادي را از بين برده است و هر چند در عوض برخي مشاغل ديگر ايجاد كرده، ولي بالا رفتن سطح توقعات مردم طي تبليغات طرفداران، باعث شده است، نتايج اينچنين به دست آيد.

درباره كاركرد نفتا موضع‌گيري‌ها بسيار متفاوت است. از سويي برخي پيمان را بسيار موفق و در مقابل عده‌اي آن را بسيار ضعيف و شكست خورده مي‌دانند.

اگرچه عده‌اي معتقدند پيمان نتوانسته است كه حتي تمام موانع تجاري را رفع كند ولي در عوض عده‌اي نيز معتقدند كه سطح كلي اقتصاد كشورهاي عضو در اين 10 ساله بهتر شده است. در اينجا يك سؤال اساسي مطرح است، آيا با همه اين احوال پيمان نفتا براي كشورهاي عضو مؤثر افتاده است؟ اگر بخواهيم با ديدگاه پلوراليستي نگاه كنيم بايد جوابي قاطع به اين سؤال ندهيم. پاسخ اين سؤال مطمئناً به راحتي و در يك كلام داده نخواهد شد.

نفتا در اين دهه بي‌شك موفقيت‌هايي به دست آورده است، هر چند اين موفقيت‌ها حتي درصدي از آنچه كه مؤسسين آن ادعا كرده‌اند نيست. صادرات آمريكا به دو كشور ديگر عضو قبل از تأسيس پيمان چيزي حدود يك چهارم كل صادرات ايالات متحده بوده است ولي هم اكنون اين ميزان به يك سوم صادرات كل ايالات متحده افزايش پيدا كرده است. اين خود نشانه‌اي از موفقيت پيمان است. حتي مردم آمريكا خود ديده‌اند كه گسترش پيمان شرايط بازار كار را متحول ساخته است و هر چند از لحاظ كمي تعداد قابل ملاحظه‌اي شغل كه مي‌توانست در درون ايالات متحده به وجود آيد به بيرون منتقل شده ولي در عين حال آثار مثبت ايجاد شده توسط نفتا را نمي‌توان به طور كامل به فراموشي سپرد.

عده‌اي از آمريكايي‌ها چنانچه گذشت كاهش كمي مشاغل را بهانه مي‌كنند و معتقدند، اين مسأله نشانه‌اي از ضعف در عملكرد نفتاست ولي در مقابل پاسخ طرفداران اشاره به تغيير الگوي اشتغال است. آنها معتقدند ايجاد مشاغل با تعريف جديد از شغل جبران مافات كرده است.

كانادايي‌ها نيز از نفتا منتفع شده‌اند. به خصوص دسترسي به بازار مكزيك و آمريكا از يك سو و دسترسي به كارگران ارزان قيمت مكزيكي از سوي ديگر نتايجي است كه كانادايي‌ها به طور مستقيم آن را مشاهده كرده‌اند. ولي بي‌شك هر چند آمريكايي‌ها و كانادايي‌ها به خوبي از نفتا سود برده‌اند ولي سود بيشتر از آن مكزيك بوده است.

بيش از 90 درصد صادرات مكزيك امروزه به آمريكا و كانادا صورت مي‌گيرد. اين رقم واقعاً قابل توجه است ـ البته اقتصاد مكزيك با اين آمار كاملاً وابسته به وضعيت بازرگاني اين دو كشور و هماهنگي سياسي آنها در قالب نفتا مي‌گردد. اين مسأله با هر نوع خوش‌بيني، باز نوعي وحشت ايجاد مي‌نمايد ـ به هر حال مكزيك تاكنون منتفع‌ترين كشور از پيمان بوده است. سرازير شدن سرمايه‌گذاري خارجي به مكزيك نيز نتيجه ديگر پيمان نفتا است.

موفقيت‌هاي نفتا صرفاً اقتصادي نيز نبوده، چنانچه برخي نتايج سياسي نيز در پي داشته است. انتخاب وينسنته فاكس از حزب‌ مخالف دولت قبلي مكزيك يكي از اين نتايج است. مانورهاي بوش در قبال موفقيت‌هاي اقتصادي نفتا در انتخابات رياست جمهوري يكي ديگر از نتايج سياسي پيمان است. در نهايت بايستي به نظر مخالفان نيز اشاره كرد. هر چند اقتصاددانان حاميان پيمان نفتا به شمار مي‌روند، ولي چنانچه قبلاً ذكر شد، مردم عادي اين پيمان را موفق ارزيابي نمي‌كنند. نفتا حتي موفق نشده است در مهم‌ترين كاركرد خود يعني برداشتن موانع تجاري به طور كامل با نتايج قابل توجهي دست يابد. علاوه بر مردم مكزيك كه قبلاً به آمار آنها اشاره كرديم، در كانادا نيز قريب به 50 درصد مردم نظر مساعدي نسبت به پيمان ندارند. همه اينها در حالي است كه سخن از گسترش نفتا مطرح مي‌شود. درباره اين مسأله در ادامه سخن خواهيم گفت، ولي در اينجا نيز به اين مورد اشاره مي‌كنيم كه نتايج نسبتاً مثبتي كه مكزيك در مسير همكاري با كانادا و ايالات متحده به دست آورده، مقداري اميدواري را در كشورهاي منطقه ايجاد كرده است. كشورهاي ديگر عموماً از ايجاد بازارهاي آزاد بين خود و اين دو كشور وحشت داشته‌اند ولي امروزه و پس از گذشت ده سال روشن شده است كه مناطق آزاد تجاري آنقدر كه عده‌اي فكر مي‌كنند وحشتناك نيستند.

 

آينده

مخالفان در هر سه كشور حضور دارند ولي در عين حال كه هر كدام حرف متفاوتي براي گفتن دارند، از يك سو به مخالفت پرداخته‌اند. منتقدان آمريكايي بيشتر به اين سبب با نفتا موافق نيستند كه معتقدند پيمان، شغل‌هايي را كه مي‌توانست در آمريكا ايجاد شود به سمت مكزيك روانه ساخته است. در عين حال كانادايي‌ها بيشتر به سبب لكه‌دار شدن استانداردهاي كارگري از يك سو و آمريكايي‌ شدن فرهنگ كانادايي نگران هستند. در سمت ديگر مثلث نفتا نيز مكزيكي‌ها هستند. مخالفان مكزيكي نيز به طور سنتي با آمريكايي‌ها مشكل دارند. البته عده‌اي از طرفداران محيط زيست نيز هستند كه علاقه‌اي به ايجاد كارخانه‌هاي دشمن محيط زيست در كشور خود ندارد. با همه اين احوال نتايج حاصله از نفتا نشان داده است كه اعضا مي‌توانند براي آينده بهتر در چارچوب پيمان اميدوار باشند. محاسن پيمان كه مي‌توان در آينده نتايج بهتري از آنها انتظار داشت به دو مجموعه كلي تقسيم مي‌شوند. از يك سو پيمان مي‌تواند باعث بازگشايي بازارهاي جهاني به روي كالاهاي صادراتي آن كشور گردد و از طرف ديگر مي‌توان از اين طريق سرمايه‌گذاري‌هاي خارجي را به مراتب سهل‌تر جذب نمود. به هر حال مكزيك با همه مخالفت‌ها به اين نتيجه رسيد كه در كنار گنجي نشسته است و بهتر است به هر نحو ممكن از آن بهره ببرد. لازمه اين امر به نفع زيرساخت‌هاست. براي اين منظور بايستي ابتدا انتظارات غيرصحيح از پيمان را اصلاح نمود. نبايد مردم فكر كنند اگر نفتا باشد همه مشكلات حل خواهد شد. از سوي ديگر پيمان بايستي از يك نوع آنارشي مدرن رهايي يابد. وجود منطقه آزاد، هيچ دليلي براي ايجاد اين نوع آنارشي نخواهد بود.

متأسفانه پيمان نفتا بيشتر به دنبال منافع اقتصادي است و هيچ توجهي به زيرساخت‌هاي دقيق لازم براي آن ندارد. مسأله بعد كه درباره آينده پيمان مي‌توان به آن اشاره كرد، ايده‌ي پيشرفت آن به سمت جنوب است. قاره آمريكا عموماً منطقه نفوذ سنتي ايالات متحده به شمار مي‌رود و نفوذ نفتا به سمت جنوب مي‌تواند اين نفوذ را قانون‌مندتر كند. در حالت كلي رويكرد آتي آن توسعه پيمان به سمت كشورهاي آمريكاي مركزي و جنوبي و هدف آن ايجاد يك منطقه آزاد تجاري در نيمكره غربي است. نفتا براي رهسپار شدن به سوي جنوب با موانعي روبه‌روست. يكي از اين موانع مركوسور مي‌باشد. اين عنوان به بازار مشترك جنوب آمريكا اطلاق مي‌شود كه با هدايت برزيل راه‌اندازي شده است. مركوسور بيشتر يك اتحاديه گمركي است كه اكثر كشورهاي قدرتمند منطقه‌اي در جنوب آمريكا به آن پيوسته‌اند. البته به نظر نمي‌رسد كه كشورهاي حاضر در منطقه قيد همكاري با ايالات متحده را به خاطر مركوسور بزنند و با اين حساب‌ اين اتحاديه راهي به جز ذوب شدن آهسته در نفتا نخواهد داشت. به سبب قدرت گرفتن برزيل و ادعاهاي آن مبني بر عضويت دائم در شوراي امنيت اين كشور خواهان بقاي مركوسور است. بايد منتظر ماند و در آينده‌اي نزديك شاهد رقابت نفتا ـ مركوسور بود.

مرحله اول حركت پيمان به سمت جنوب عضويت شيلي، اروگوئه و آرژانتين در آن است. هر سه اين كشورها از لحاظ آمار بيكاري در وضعيت بغرنجي به سر مي‌برند، به‌ويژه آرژانتين كه بحران چند ساله اخير آن شهره آفاق شده است. شيلي از اين نظر وضعيت بهتري دارد، هر چند زيرساخت‌هاي اقتصادي آن پوسيده‌تر از دو كشور ديگر است. هر سه اين كشورها از لحاظ سياسي مورد قبول ايالات متحده هستند زيرا آنها، چندين سال است كه مردم سالاري را تجربه كرده‌اند. حتي اروگوئه لقب سوسيس آمريكا را به خود اختصاص داده و از اين لحاظ نمره قبولي را كسب كرده است. نكته جالب توجه اينكه هر سه كشور جديد اطمينان دارند كه نمي‌توانند به اندازه مكزيك از پيمان منتفع شوند ولي در عين حال به بازارهاي ايجاد شده در اثر آن اميد فراوان بسته‌اند. در اينكه آنها از بين آمريكا و برزيل اولي را انتخاب خواهند كرد شكي نيست ولي آنها همچنان علاقه‌مند هستند تا برزيل را به عنوان يكي ديگر از گزينه‌هاي عضويت مطرح نمايند. مسأله‌اي كه هر چند برزيل رغبتي به آن نشان نمي‌دهد ولي آمريكايي‌‌ها را سخت مشغول ساخته است. از يك سو بازارهاي گسترده و جمعيت بالاي برزيل و از سوي ديگر امكان نفوذ در آن و تزريق فرهنگ آمريكايي به اندازه‌اي دلچسب است كه هر سياستمدار آمريكايي را به هيجان وا مي‌دارد.

آنچه گذشت وضعيت كل نفتا بود. در بين سازمان‌هاي منطقه‌اي اين پيمان وضعيت به خصوصي دارد. هر چند تنها سه كشور در آن عضويت دارند ولي نفتا هم از لحاظ اقتصادي از اروپا جلوتر است. از سوي ديگر هر چند عضوگيري‌هاي جديد، اروپا را با مشكلات جديدي براي رقابت با نفتا مواجه مي‌سازد، ولي در مقابل هر چند نفتا در عضوگيري موفق عمل نمايد، به همان اندازه فاصله خود را با اروپايي‌ها بيشتر خواهد ساخت.



پيمان نفتا اقتصاد جهاني آمريكاي شمالي

 

http://www.bashgah.net/modules.php?name=News&file=print&sid=8259

 

نفتا: آرى يا نه؟

گفتگو با على جوادى

انترناسيونال: در نظر اول هيجان هيات حاکمه نسبت به نفتا قدرى اغراق شده بنظر ميرسد، بخصوص اگر به خاطر بياوريم که اولا"، از سال ٨٩ پيمان تجارت آزاد آمريکا و کانادا وجود داشته و نفتا اساسا" به معنى تعميم قلمرو تجارت آزاد به مکزيک است، ثانيا"، نرخ متوسط تعرفه حمايتى مکزيک بر کالا هاى آمريکايى ٩٪ و نرخ تعرفه آمريکا بر واردات از مکزيک تنها ٤ درصد است. کاهش اين ارقام به صفر در طول ده تا پانزده سال آينده تحول شگرفى بنظر نميرسد و ثالثا"، اندازه کل اقتصاد مکزيک پنج در صد آمريکا بيشتر نيست. به اين ترتيب اهميت اين طرح در چيست؟

على جوادى: براى توضيح اهميت نفتا نميتوان صرفا" به بعد اقتصادى بلافصل اين پيمان بسنده کرد، اين يعنى ديدن درختان و نديدن جنگل. اهميت نفتا اساسا" سياسى- اقتصادى است. نفتا پيمانى براى ايجاد يک بلوک اقتصادى قدرتمند در مقابل با بلوکهاى موجود، تلاشى براى ايجاد يک مدل و يک نمونه نظام اقتصادى - تجارى براى "نظم نوين جهانى" و گامى در جهت تقويت بنيه اقتصادى نحيف شده آمريکا براى تداوم بخشيدن به سرکردگى اش در دوران پس از جنگ سرد ميباشد. آنچه مسلم است، اين است که دعواها و کشمکشهاى اقتصادى مشغله بزرگترى را در اين دوران بازى خواهند کرد. نقش آمريکا در آنچه که "نظم نوين جهانى" مينامند و طلوع خونينش را در جنگ خليج به اطلاع بشريت رساندند به ميزان زيادى به قدرت و توان اقتصادى آمريکا وابسته است. نفتا به اين اعتبار داراى اهميتى ويژه و سياسى ميباشد. بدون دليل نيست که بطور بيسابقه اى امضاى کليه روساى جمهور سابق آمريکا که هنوز در حال حيات ميباشند (نيکسون، فورد،کارتر، ريگان و بوش) براى تائيد نفتا پاى بيانيه اى خطاب به کليه اعضاى کنگره آمريکا گذاشته ميشود. در اين بيانيه آمده است: " امضاى خود را در جهت درستى در تاريخ آمريکا بگذاريد. نفتا نقطه عطفى براى آمريکا بشمار مى آيد. اگر بر خلافش راى دهيد، به نقش آمريکا بمثابه رهبر جهان لطمه سنگينى وارد ميايد و سعادت آمريکا و اقتصاد بين المللى صدمه خواهد ديد" کلينتون در تائيد اهميت نفتا چنين گفت: نفتا بيشتر از يک بلوک اقتصادى است، پله اى است براى تامين رهبرى جهانى آمريکا" و در کنفرانس سران کشورهاى دايره اقيانوس آرام گفت: ما نميتوانيم اجازه دهيم نگراينهاى کشوريمان سايه بر منافع ملى مان بيفکند. امنيت ما بيش از هر زمانى به اقتصاد وابسته است."

نفتا بمثابه يک پيمان تجارى در حيطه آمريکاى شمالى، همانطور که اشاره کرده ايد، اساسا" تعميم قرارداد تجارت آزاد کانادا و آمريکا به مکزيک ميباشد. هر چند که از همين زاويه نيز چشم انداز فراترى در مقابل خود قرار داده است. گسترش و انعقاد قراردادهاى تجارى مشابه نفتا به بخشهاى ديگر قاره آمريکا و کشورهاى آمريکاى لاتين از جمله اهدافى است که حتى در زمان رياست جمهورى بوش طرح آن در دست بررسى بود و در سطح علنى نيز به آن اشاره شده است. "از آلاسکا تا آرژانتين" (يعنى از قطب شمال تا قطب جنوب) اين شعار سرمايه چشم انداز گسترش طرح حاضر را تشکيل ميدهد. پروسه اى که با توافقنامه تجارت آزاد بين آمريکا و کانادا آغاز و در گام بعدى مکزيک را شامل شد در سواحل آفتابى آکاپولکو و مرزهاى جنوبى مکزيک توقف نخواهد کرد. شيلى، آرژانتين، برزيل و ونزوئلا توقف هاى احتمالا گام بعدى خواهند بود. از طرف ديگر آمريکا دور تازه اى از مذاکرات (GATT) را در مقابل خود دارد. آمريکا با نفتا دارد اخطار تازه اى به ژاپن و اروپا و ١١٥ کشور درگير اين مذاکرات ميفرستد. آمريکا به (GATT) نياز دارد، ٧٤٪ مبادلات اين کشور با کشورهائى بغير از کانادا و مکزيک صورت ميگيرد. نفتا ميتواند هم يک بلوک تجارى بسته در تقابل تجارى با بلوک هاى اروپا و ژاپن باشد و هم يک بلوک تجارى نمونه که تامين هژمونى آمريکا را تسهيل ميکند. هر دو چشم انداز محتمل و ممکنند.

اين طرح به پروسه ادغام اقتصادى مکزيک و کانادا و آمريکا سرعت بيشترى بخشيده و چهار چوب برگشت ناپذيرى براى آن بوجود مى آورد. مکزيک سومين وارد کننده محصولات آمريکا بعد از ژاپن و کانادا ميباشد. ميزان سرمايه آمريکايى در مکزيک تنها در ساال ١٩٨٨ از ٧/٧ ميليارد دلار به ٩/١٤ ميليارد دلار افزايش يافت. سرمايه گذارى آمريکا در مکزيک معادل دو سوم کل سرمايه خارجى در اين کشور ميباشد. نفتا نا امنى هاى ناشى از عدم ثبات نظام اقتصادى و سرمايه گذارى در مکزيک را کمرنگ ميکند. با نفتا سياستهاى ناسيوناليستى در عرصه اقتصادى امکان کمترى براى ابراز وجود خواهند يافت. سرمايه بزرگ دارد خاطره ملى کردن صنعت نفت (روزى که هنوز در مکزيک تعطيل عمومى است و جشن گرفته ميشود) و ملى کردن بانکها، (که تنها در سال ١٩٨٢ و در پاسخ به اوج بحران مالى اين کشور صورت گرفت) را به خاک ميسپارد. نفتا کدهاى اين پروسه را تعريف ميکند.

سرمايه با نفتا از ثبات و امکانات بيشترى براى بهره کشى و استثمار از انسانها برخوردار خواهد شد. فاکتورهاى زير در اين رابطه تعيين کننده ميباشند. ١- متوسط دستمزد و مزاياى کارگر در مکزيک معادل يک پنجم متوسط دستمزد و مزاياى کارگر در آمريکا ميباشد. ٢- بورژوازى مکزيک و دولت حاکم بطور سيستماتيکى تشکيلات کارگرى و اعتراضات آنها را سرکوب کرده اند.

CTM تشکيلات سراسرى اتحاديه هاى کارگرى در بخش خصوصى و (FSTSE) در بخش دولتى، در سال ١٩٣٠ توسط حزب حاکم بوجود آمده و تماما" وابسته به دولت و مجرى سياستهاى اين حزب بورژوازى ميباشد. ٣- نرخ سود سرمايه در مکزيک معادل رقم باورنکردنى ٦٠٪ بوده در صورتيکه نرخ سود سرمايه آمريکا در سالهاى اخير بين ٧٪ تا ١٢٪ در نوسان بوده است. با توجه به شرائط کار در مکزيک، وجود نيروى کار فراوان و ارزان، تاثيرات عمومى نفتا را چنين ارزيابى کرده اند: سرمايه رشته هاى توليدى متفاوت را بر اساس فاکتورهايى اقتصادى ( مهارت و تخصص نيروى کار، مواد خام و اوليه، تکنولژى و دانش فنى) داده شده و نيازهاى هر رشته مجددا" سازماندهى خواهد کرد. بر اين اساس پيش بينى ميشود که صنايع متکى بر نيروى کار ارزان در مکزيک ( صنايع کار بر) و رشته هاى توليدى با تراکم بيشتر سرمايه و تکنولوژى بالا در آمريکا و کانادا متمرکز شوند.

اما تا آنجا که به مکزيک برميگردد، سياست اقتصادى مندرج در نفتا اساسا" ادامه منطقى سياست اقتصادى دولت ساليناس است. مکزيک در سال ١٩٨٦ به پيمان GATT پيوست. براى مقابله با تورم دستمزدها را منجمد کردند. بيش از ١١٠٠ بنگاه و کارخانه دولتى تعطيل و يا به بخش خصوصى واگذار شدند. تعداد زيادى از بانکها به سرمايه هاى خصوصى منتقل شدند. محدوديتهاى تجارى بطور يکطرفه کم شده و نرخ تعرفه گمرکى بطور متوسط به ٩٪ تنزل داده شد. کلا" مدل اقتصادى حمايت از صنايع داخلى جاى خود را به مدل توليد براى عرضه به بازار جهانى و گسترش صادرات داد. بجاى وام از بانک جهانى و صندوق بين المللى پول درها براى سرمايه خارجى گشوده شدند. بورژوازى مکزيک تلاش بسيارى ميکند که اقتصاد مکزيک بجاى تکيه بر عرضه نفت به صادرات کالاهاى صنعتى استوار گردد. در سال ١٩٨٢ صدور کالاهاى نفتى ١٤٪ کل صادرات مکزيک را تشکيل ميداد، اين رقم در سال ١٩٨٩ به ٥٥٪ افزايش يافت. ٨٥٪ توليدات صنعتى مکزيک روانه آمريکا و کانادا ميشود. با در نظر گرفتن نيازهاى اين روند، اطمينان و تضمين از دستيابى به بازار آمريکا از اهميت بسيار بالايى براى بورژوازى بزرگ مکزيک برخوردار بوده و نقش حياتى اى در تداوم و موفقيت مدل اقتصادى اتخاذ شده توسط مکزيک بازى ميکند. از طرف ديگر اين مدل اقتصادى نياز رو به رشدى به سرمايه دارد، درآمد حاصل از فروش نفت ديگر تامين کننده کل سرمايه مورد نياز اين پروسه نميباشد. وام هاى تجارى نيز در سيکل بعدى خود اين پروسه را با مشکلات متعددى روبرو خواهند کرد. بعلاوه سقوط بلوک شرق، نياز به سرمايه و سرمايه گذارى را بطور بيسابقه اى در سطح جهان افزايش داده است. نفتا پاسخ بورژوازى مکزيک به نيازهاى همه جانبه مدل اقتصادى حاکم بر جامعه ميباشد.

عوامل مشابه اى نيز مشوق پيوستن کانادا به پيمان سه جانبه نفتا بوده است. اقتصاد کانادا بطور ويژه اى در ارتباط با اقتصاد آمريکا قرار دارد. نتيجتا" دستيابى به بازار آمريکا از اهميت مشابه اى براى کانادا نيز برخوردار است. شرکت کانادا در نفتا هم ناشى از ترس از غيبت در اين پيمان منطقه اى است هم ناشى از ضرورت برخوردارى از مواهب شرکت در آن. خلاصه کنم: اهميت اساسى نفتا در امکانات و مدل اقتصادى-تجارى است که اين پيمان در تامين سرکردگى آمريکا فراهم مياورد. نفتا داراى اهميتى سياسى-‌اقتصادى است. "نظم نوين جهانى" در عرصه اقتصاديش دارد از اين دريچه پاسخ ميگيرد. نتايج اقتصادى نفتا محصول تبعى اين پيمان ميباشند.

صف بندى موافقان و مخالفان نفتا در آمريکا و مکزيک چگونه است، چه گروهها و منافعى را در بر ميگيرد و رئوس اصلى استدلالهايى که له و عليه اين طرح ميشود چيست؟

در آمريکا صفبندى اجتماعى موافقان و مخالفان نفتا اساسا" بر محور دو نگرش و دو چشم انداز در ترسيم نقش و موقعيت آمريکا در جهان حاضر شکل گرفت. دو افق متفاوت در کمپ سرمايه. اين دعوايى در باره مفاد قرارداد و اقتصاديات يک طرح نبود، دعوائى بر سر چشم انداز سياسى ناشى از مسير حرکت جامعه بود. نفتا دريچه اى براى تعيين تکيف مسائل فراترى از تاثيرات و عملکرد اقتصادى مندرج در اين پيمان شد. نفتا دعوايى بر سر سياست بود. اما استدلالاتى که از هر دو سوى اصلى اين مجادله براى توجيه و يا رد آن بيان ميگرديد اساسا" در حيطه عملکرد اقتصادى و به درجه کمترى در ارتباط با تاثير اين پيمان در محيط زيست دور ميزد. در اين دعوا عوامفريبى بورژوازى يکبار ديگر به نقطه اوج خود رسيد. در کمپ مخالف راس رو، پت بوکنن، جسى جکسون و رهبرى کنفدراسيون اتحاديه هاى کارگرى و در کمپ مقابل دستگاه حاکم و ائتلافى متشکل از ١٠٠٠ کمپانى قرار داشتند. صحنه گردان اصلى صف مخالفين راس پرو ميلياردر تگزاسى بود. مخالفين با توسل و تقويت احساسات ناسيوناليستى آينده تيره و ترسناکى براى کارگر آمريکايى ترسيم کردند. طرف مقابل وعده ميداد که نفتا قرار است مشکل بيکارى را برطرف کرده و آينده اى درخشان در جلوى کارگر قرار دهد. نفتا هم دواى درد جامعه و هم علت دردهاى بى‌درمان جامعه قلمداد ميشد. هر دو طرف مزورانه براى کارگر اظهار همدردى ميکردند. در اين دعوا سياست پروتکشنيسم (حمايت از بازار داخلى) بورژوازى در مقابل سياست درهاى باز بورژوازى بزرگ قرار گرفت. پيروزى در تصويب نفتا پيروزى افق بورژوازى بزرگ در مقابل محدود نگرى ناسيوناليستى بورژوازى بود. در اين مقابله افق ناسيوناليسم بازنده شد. اما اين تنها دور اول يک درگيرى دراز مدت تر بود.

هر دو طرف ليستى از "واقعيات و توهمات" در توضيح نفتا در اختيار جامعه قرار دادند. رئوس اين ليست از اين قرار است: ١- نفتا و مشاغل. ٢- نفتا و انتقال سرمايه ها به مکزيک. ٣- نفتا و اشباع بازار آمريکا از کالاهاى مکزيکى. ٤- نفتا و آلودگى محيط زيست در مکزيک. ٥- نفتا و تجارت با کشورى فقير مانند مکزيک. ٦- نفتا و افزايش مهاجرت به آمريکا.طبق آمار معتبرتر مخالفين نفتا نزديک به ٥٠٠ هزار شغل در عرض ده سال از آمريکا به مکزيک منتقل خواهد شد. در مقابل موافقين نفتا متذکر ميشوند که با گسترش صادرات به مکزيک و در ازاى هر يک ميليارد دلار نزديک به ٢٥٠٠٠ شغل جديد ايجاد خواهد شد و پيش بينى ميکنند که در اثر نفتا حجم صادرات آمريکا به مکزيک به ميزان ١٤ ميليارد دلار افزايش پيدا خواهد کرد. به عبارت ديگر نزديک به ٣٥٠ هزار شغل جديد بوجود خواهد آمد. بعلاوه ياد آور ميشوند که اين رقم تنها نيم درصد نيروى کار آمريکا را تشکيل ميدهد و اين ميزان از نوسانات ساليانه بازار نيروى کار، که در اثر تغييرات متعارف بهره بانکى ايجاد ميشود، بسيار کمتر است.

٤- طرفداران نفتا ادعا ميکنند که نفتا هيچ انگيزه جديدى علاوه بر آنچه در حال حاضر موجود است براى انتقال سرمايه ها به مکزيک بوجود نخواهد آورد، نفتا صرفا" موانع فروش کالاهاى آمريکايى در مکزيک را حذف خواهد. علاوه بر اين، استدلال ميشود که دستمزد تنها فاکتور تصميم گيرى براى تعيين محل واحد توليدى نيست. عوامل ديگرى على الخصوص بارآورى کار و ميزان دورى و نزديکى به محل تهيه مواد اوليه و مصرف کننده فاکتورهاى تعيين کننده اى ميباشند. و در حساب و کتابهاى سرمايه بارآورى کارگر صنعتى مکزيک يک پنجم کارگر صنعتى آمريکا و بارآورى کارگر کشاورز مکزيک يک بيست و پنجم کارگر کشاورزى آمريکا ميباشد.

در مقابل بحث خطر اشباع بازار آمريکا توسط کالاهاى توليد شده در مکزيک، موافقين به عوامل زير اشاره ميکنند: ١- حجم بازار مکزيک که يک بيستم حجم بازار آمريکا بوده. ٢- موازنه تجارى آمريکا و مکزيک ٧ ميليارد دلار بسود آمريکاميباشد. ٣- ميزان کل واردات آمريکا از مکزيک معادل نيم درصد توليد ناخالص داخلى ميباشد و ٥٠٪ اين کالا ها بدون عوارض گمرکى وارد امريکا ميشوند.

مخالفين نفتا ميگويند که کمپانيها براى فرار از قوانين حفظ محيط زيست به مکزيک نقل مکان ميکنند. مکزيک مرکز دفع فضولات سمى و آلوده کارخانجات خواهد شد. طراحان نفتا معتقدند: سابقه و رکود مکزيک در اين زمينه در حال پيشرفت بوده و هزينه مراعات قوانين حفاظت محيط زيست آمريکا تنها ٢٪ هزينه تمام شده کالاهاى توليدى ميباشد و اين انگيزه اى براى فرار سرمايه نخواهد بود.

مخالفين نفتا ميگويند دو سوم جمعيت ٨٨ ميليونى مکزيک زير خط فقر زندگى ميکنند و درآمدى کمتر از ٢٠٠ دلار در ماه دارند. تنها ١٠٪ جمعيت قادر به خريد کالاهاى توليد شده در آمريکا خواهند بود. موافقين پاسخ ميدهند که مکزيک داراى بالاترين نرخ توسعه بازار در ميان کشورهاى در حال توسعه ميباشد. مکزيک دومين بازار مصرف کالاهاى صنعتى آمريکا و سومين بازار مصرف محصولات کشاورزى آمريکا ميباشد. ٧٠ سنت از هر دلار کالاى وارده به مکزيک صرف خريد کالاها و خدمات توليد شده در امريکا ميشود. بعلاوه طراحان نفتا معتقدند که بر اثر توسعه اقتصادى و ايجاد مشاغل جديد در مکزيک، فشار مهاجرت به آمريکا کاهش پيدا خواهد کرد.

در مکزيک نيز استدلالات موافقين و مخالفين رنگ و لعاب مشابهى داشت. نفتا در تبليغات مخالفان، طرح نابودى صنعت کوچک مکزيک قلمداد ميشود. نفتا طرح نابودى کشاورزى مکزيک و بيخانمان کردن دهقان سنتى مکزيک است. نفتا طرح وابستگى مکزيک به آمريکا و خدشه دار کردن حق حاکميت ملى مکزيک است. در يک کلام، نفتا طرح نابودى مکزيک است. از طرف ديگر، ساليناس در نمايندگى سرمايه بزرگ در مکزيک سرنوشت همه چيز را به نفتا گره زد. ساليناس مبتکر نفتا بود. نفتا تئولوژى دولت ساليناس شد. نفتا ابزار تحقق آرمان بورژوازى مکزيک در پيوستن به کشورهاى "جهان اول" است.

چه تضمينهايى از نتيجه اقتصادى اين قرارداد و تاثير آن بر زندگى کارگران( سطح اشتغال، دستمزد، محيط زيست، نقل مکان سرمايه و غيره) در آمريکا و مکزيک وجود دارد؟

در زمينه عملکرداقتصادى نفتا توافق چندانى در ميان اوپوزيسيون اين پيمان وجود ندارد. آمار و ارقام در اين رابطه بسيار متفاوت ميباشند. بطور مثال برخى ميزان کاهش سطح اشتغال در آمريکا را نيم ميليون، برخى برخى ٥/٢ ميليون و برخى حتى ٦ ميليون برآورد کرده اند مطالعه متدولوژى و روش بکار رفته در اين بررسى ها به سادگى غير علمى بودن بسيارى از اين تخمين ها را نشان ميدهد. آمار ٦ ميليونى توسط راس پرو در کتاب پر فروشش "کارهاى خود را حفظ کنيد، کشورمان را نجات دهيد، چرا بايد جلوى نفتا را گرفت" ارائه شده است. بر اساس اين نظر هر شغلى که دستمزد کارگر در آن بيشتر از ٦ دلار در ساعت ميباشد و هزينه نيروى کار بيش از ٢٠٪ قيمت تمام شده محصولات باشد، اين واحد به مکزيک منتقل خواهد شد. آمار ٥/٢ميليونى بر مبناى پيش بينى از عملکرد اقتصادى پيمان تجارى آمريکا و کانادا تنظيم شده است. براساس گزارش کنگره کار کانادا ٢٢٦ هزارشغل بر اثر اين پيمان از کانادا به آمريکا انتقال يافته است. و با در نظر گرفتن فاکتور جمعيت و دستمزد در کانادا و آمريکا و مقايسه آن با مکزيک به رقم ٥/٢ ميليونى ميرسند هر دوى اين متد ها فاکتورهاى متعدد دخيل علاوه بر دستمزد کارگر، که منجر به جابجايى سرمايه از يک مکان به مکان ديگر ميشود را در نظر نيمگيرند و در نتيجه به ارقام غلطى ميرسند. به نظر من رقم ٥٠٠ هزار در عرض ده سال بيشتر به واقعيت نزديک است. واقعيتى به هر حال خانمان برانداز و نابود کننده. اما با توجه به ملاحظات ذکر شده، کلا فکر ميکنم بجاى تمرکز بر تخمينهاى آمارى در مورد عملکرد اقتصادى نفتا اصولى تر آنست که پيرامون گرايشات بنيادى اى که بر اثر اين پيمان تشديد و تقويت خواهند شد مطالبى گفته شوند. مسئله نوسانات اشتغال در دو کشور و ميزان انتقال سرمايه از آمريکا به مکزيک تحت الشعاع عوامل متعدد و پيچده ترى قرار دارند.

نفتا گرايشات موجود و در حال جريان در آمريکاى شمالى را تسريع خواهد کرد. پيمان نفتا گرايش همگرايى و يکسان شدن متوسط دستمزد در سه کشور را تقويت خواهد کرد. بر اثر اين پيمان تقاضا براى کارگر ماهر افزايش يافته و در نتيجه متوسط دستمزد کارگر ماهر و متخصص آمريکا گرايشى رو به صعود خواهد داشت، در حاليکه متوسط دستمزد کارگر ساده و غير ماهر تحت فشار نزولى قرار خواهد گرفت. آنچه واضح و مهم است، فشار بيشترى است که از اين پس کارفرما در مذاکرات قرارداد دسته جمعى بر کارگر وارد خواهد کرد. چماق انتقال واحد توليدى در غياب تشکل فراکشورى کارگر ابزار منفورى براى خرد کردن مقاومت کارگرى است.

در ادامه پاسخ به سئوالتان لازم است که به چند نکته اساسى ديگر اشاره کنم که ميبايست در ارزيابى از عملکرد اقتصادى نفتا مد نظر داشت:

١- آمار و ارقام، تخمينها و برآوردهاى موجود در اين زمينه به ميزان زيادى با تاثيرات و عملکرد اقتصادى ناشى از رکود اقتصادى گريبانگير سرمايه در هم آميخته و تفکيکشان امر پيچيده اى است. بطور مثال در حال حاضر تعداد کثيرى از کمپانيهاى بزرگ آمريکايى در حال "تعديل وسيع نيروى کار" خود ميباشند. روزى نيست که خبر اين بيکارسازيها خانواده هاى کارگرى را داستخوش دگرگونى و منقلب نکند. جنرال موتورز ٧٠ هزارنفر، آى بى ام ٥٠ هزار نفر، کداک ٢٠ هزار نفر، بوئينگ ١٨ هزار نفر و غيره. به اين اعتبار هر نوع بيکارسازى در آمريکا و همچنين ايجاد هر مجتمع توليدى در مکزيک را نميتوان بحساب عملکرد نفتا نوشت. کارى که اپوزيسيون نفتا چه در ساده لوحى و چه براى عوامفريبى انجام ميدهد.٢- عملکرد اقتصادى نفتا در جابجايى سرمايه ها را نميتوان براحتى از پروسه جارى ادغام اقتصادى آمريکا و مکزيک تفکيک کرد. نفتا در امتداد و نتيجه منطقى اين پروسه فى الحال موجود بوده و مسلما به آن سرعت بيشترى خواهد بخشيد. بطور مثال سرمايه گذارى مستقيم آمريکا در مکزيک از٧/٧ ميليارد دلار در سال ١٩٧٠به ٩/١٤ ميليارد دلار در سال ١٩٨٧ افزايش پيدا کرد. سرمايه گذارى آمريکا معادل دو سوم کل سرمايه گذارى خارجى مکزيک ميباشد. تنها تا سال ١٩٧٠ سرمايه آمريکايى ٥٧٪ صنايع اتومبيل سازى، ٧٦٪ صنايع لاستيک سازى، ٥٤٪ معادن، ١٠٠٪ صنعت تنباکو، ٤٧٪ صنايع غذايى، ٥١٪ صنايع ماشين آلات صنعتى، ٨٨٪ صنايع کامپيوتر، ٥٣٪ بازرگانى، ٥٠٪ صنايع شيميايى و ٨٦٪ صنايع پتروشيمى را در کنترل خود داشتند. از طرف ديگر مناطق تجارى آزاد و يا ماکيلادوراس(Maquiladoras) وجود دارند. اين مناطق در سال ١٩٦٥ عمدتا" بمنظور توليد محصولات صادراتى براى بازار آمريکا بوجود آمدند. قوانين تجارى حاکم بر اين مناطق تشابه زيادى با نظامى که نفتا در صدد ايجاد آن است دارد. در حال حاضر بيش از ٢٠٠٠ واحد صنعتى در ماکيلادوراس فعالند و نزديک به ٥٠٠ هزار کارگر را در استخدام خود دارند. جنرال موتورز در عرض ٥ سال، از سال ١٩٨٧ تا ١٩٩٢، سيزرده کارخانه جديد در اين مناطق ايجاد کرده است. ميزان واردات آمريکا از ماکيلادوراس از ١٠٪ در سال ١٩٨٣ به ٤٥٪ در سال ١٩٨٩ افزايش يافت. ٩٠٪ سرمايهگذاريها در اين مناطق سرمايه آمريکايى ميباشد. ٨٥٪ توليدات اين مناطق راهى بازار آمريکا ميشوند. نفتا بر متن چنين پروسه اى بتصويب رسيده است. از اينرو ميزان انتقال سرمايه به مکزيک بر اثر نفتا به سادگى قابل اندازه گيرى نيست.

٣- شهرنشينى و بدنبال آن ميزان بيکارى در مکزيک افزايش زيادى در سالهاى اخير داشته است. جمعيت شهرى از ٥٥٪ در سال ١٩٦٥ به ٧٠٪ در سال ١٩٩٠ گسترش يافته است تاثير نفتا در زمينه اشتغال در مکزيک دوگانه خواهد بود. از يک طرف به ايجاد و گسترش صنايعى منجر شده و از طرف ديگر با کاهش تعرفه گمرکى محصولات کشاورزى پروسه جدايى از زمين و آلونک نشينى را تسريع خواهد کرد. در اين نظام تنها بخشى از اين جمعيت قادر به يافتن کار، آنهم نه کارى که حتى تامين کننده نيازهاى اوليه يک زندگى انسانى باشد، خواهند بود.

جنبش کارگرى و اتحاديه ها در دو کشور چه موضعى دارند؟ در آمريکا رهبرى رسمى و کليه جناحهاى جنبش اتحاديه اى و متشکل AFL-CIO در مخالفت با نفتا موضع گيرى و فعاليت کردند. درمکزيک موضع گيرى ها متفاوت بود. رهبرى بزرگترين کنفدراسيون اتحاديه هاى کارگرى در مکزيک (CTM) در حمايت از نفتا موضع گيرى کرد. اما جناح چپ و بخشهاى ديگر اين جنبش در تقابل با نفتا اعلام موضع کردند. CTM شاخه کارگرى PRI حزب حاکم در مکزيک است. در مکزيک پايين نگهداشتن دستمزدها و به اين اعتبار تقويت قدرت رقابتى کارفرماهاى خودى خط رسمى اتحاديه هاى CTM ميباشد. بطور مثال در اواسط دهه هشتاد اتحاديه هاى CTM به پشتيبانى از سياست انجماد دستمزدها برخاستند. در اثر اين سياست قدرت خريد کارگر در عرض کمتر ازپنج سال به نصف خود تنزل پيدا کرد. در مورد نفتا موضع رسمى اتحاديه ها توسط فيدل ولاسکوز مسئول کنفدراسيون اتحاديه هاى کارگرى CTM مکزيک چنين بيان شد::"کارگران مکزيک بايد دستمزدهايشان را پايين نگهدارند تا کارفرمايان آمريکايى به مکزيک جذب شوند. ما نظر مساعدى نسبت به نفتا داريم".

جناحهاى اپوزيسيون درون اتحاديه، مانند تشکل هماهنگ کننده سراسرى کارگران تعليم و تربيت و تعدادى از اتحاديه هاى خارج از CTM در نخالفت با نفتا موضع گيرى کرده و بر ضرورت همبستگى کارگرى، ايجاد اتحاديه هاى واقعى و بالا بردن سطح زندگى و قدرت خريد مردم در مکزيک دست گذاشتند. رائول اسکوبار رهبر "جنبش

دمکراتيک: کارگران فورد" اينچنين سياستهاى اين جنبش را بيان کرد. "ما در حال حاضر هم با تجارت آزاد زندگى ميکنيم، اگر چه معاهده اى به اين نام وجود ندارد. کمپانيها آزادند که کارخانجات خود را در هر جاى مکزيک بدون اتحاديه هاى واقعى، بدون پرداخت دستمزد مناسب و يا مالياتهاى عادلانه، بدون هيچگونه نگهدارى از سلامت و بهداشت ما و بدون مراقبت از محيط زيست ايجاد کنند. کارگران نيز آزادند که تقريبا مفت کار کنند. و کارگران آمريکايى نيز آزادند که شغلشان را از دست بدهند." شعار اين جريانات کارگر آزاد و نه تجارت آزاد" بود. اما تلقى اين گرايش از کارگر آزاد، کارگر متشکل و برخوردار از اتحاديه هاى دمکراتيک ميباشد.در آمريکا کنفدراسيون کارگرى AFL-CIO به يکى از بى سابقه ترين و پرخرج ترين کمپين هاى تبليغاتى در مخالفت با نفتا دست زد. اين تشکل براى پيشبرد کمپين تبليغاتيش در اتحاد تنگاتنگى با راس پرو قرار گرفت. اين نه يک همسويى تصادفى بلکه بيانگر نزديکى واقعى سياستهاى اقتصادى اين دو جريان بود. AFL-CIO در مقابله با رئيس جمهور منتخب خودش قرار گرفته بود. در اين دعوا AFL-CIO تلاش ميکرد که به رئيس جمهور منتخبش بفهماند که بدون او قادر به حکومت کردن نيست. اين محاسبه غلط از آب درآمد. کلينتون براى تصويب نفتا بدون درنگ به هر دو راس اين اپوزيسيون حمله کرد. کلينتون "قاطعيتش" را براى اولين بار در مقابل اتحاديه ها نشان داد. پرزيدنت منتخب اتحاديه ها براى تصويب نفتا به شکست اتحاديه ها نياز داشت. اين شکست معنايى تاريخى دارد. تهديد نمايندگان کنگره به عدم حمايت در انتخابات بعدى توسط AFL-CIO کارى از پيش نبرد. ٠٢ نماينده حزب دمکرات به نفتا آرى گفتند. صفبندى که به دور نفتا بوجود آمد رابطه سنتى حزب دمکرات و AFL-CIO را دچار دگرگونى خواهد کرد. اين دگرگونى نه به معناى اتخاذ سياستهاى راديکال از جانب AFL-CIO در آينده، بلکه بمعناى گسست حزب دمکرات از AFL-CIO و نقطه عطفى براى اين حزب در کسب وجه جديدش در آتيه خواهد بود. اين کارگر زدائى را حزب کارگر در انگلستان نيز دارد از سر ميگذراند. دعواى نفتا از طرف ديگر روند تضعيف اتحاديه ها در مجادلات اجتماعى را موکدتر کرد.

اما آلترناتيو AFL-CIO در مقابل نفتا چه بود؟ اين سازمان طى درخواستهاى مکرر از دولت بوش وکنگره آمريکا خواست که بجاى مذاکره با مکزيک بر سر پيمان تجارت آزاد دول آمريکا و مکزيک براى حل مسئله فقر و توسعه اقتصادى در مکزيک مشترکا برنامه ريزى و تلاش کنند. توهم و عوام فريبى هر دو ابزار AFL-CIO بودند.اپوزيسيون درون اتحاديه ها، جناح چپ اتحاديه ها عليرغم تاکيد بر گمبستگى کارگرى، تبليغاتشان تماما تحت الشعاع خط رسمى و غالب در اتحاديه ها قرار داشت. آنچه مشهود بود پيکره واحد يک سياست بود و نه تمايزات وا سايه روشنها. دايان کيلمورى معاون پرزيدنت اتحاديه تيمسترز (حمل و نقل) گفت "ما در جنبش اتحاديه اى بايد هوشيار باشيم وگرنه حاکميت ملى مان از دست خواهد رفت" و ران کارى پرزيدنت اتحاديه تيمسترز، نگران از تصويب نفتا گفت " ما نميتوانيم با کارگر مکزيکى رقابت کنيم". رهبرى حاضر تميسترز سمبل آن گرايشى است که جنبش رفرم و دمکراتيزه کردن در اتحاديه ها براى رسيدن به آن تلاش ميکند. ناسيوناليسم AFL-CIO براحتى دمکراتيسم تيمسترز را در خود جا داد. تلاش زيادى هم لازم نبود.

موضع گروههاى کمونيست و سوسياليستهاى راديکال چيست؟

گروههاى چپ با درجات متفاوتى از راديکاليسم، تماما در صف اپوزيسيون نفتا قرار داشتند. تبليغات اين سوسياليسم اساسا به عملکرد اقتصادى نفتا خلاصه شد. تلاش براى حفظ اشتغال کارگران از کانال مخالف و افشاى اقدامات سرمايه در استثمار نيروى کار ارزان در مکزيک ستون اصلى فعاليت افساگرانه اين جريان را تشکيل ميداد. نفتا تهاجم سرمايه به تمامى دستاوردهاى چندين دهه جنبش کارگرى قلمداد شد. با نفتا ظرف عمومى دربرگيرنده دستاوردهاى کارگرى در آمريکا، يعنى قالب کشورى، در هم شکسته ميشد. حفظ قالب کشورى، حفظ و نگهدارى سرمايه در کشور و در نتيجح حفظ اشتغال در کشور اساس کل فعاليتهاى سوسياليسم موجود در آمريکا را تشکيل داد. تفاوت در اينجا بود که اين نيرو در تلاش براى دستيابى به اهدافش تکيه معينى بر همبستگى کارگران کشورهاى امريکاى شمالى داشت. اگر چه اين همبستگى نيز صرفا قرار بود با تجهيز جنبش اتحاديه هاى موجود به افقى بين المللى تامين شود. بر پرچم اين سوسياليسم شعار "حفظ کار ما" ولى تکيه بر همبستگى کارگران قرار داشت. ارتقاء سطح دستمزد کارگر مکزيک وسيله اى براى اين هدف بود. از اتحاد با کارگر مکزيکى حفظ کار در آمريکا مد نظر بود. مجادله بر سر نفتا بار ديگر ضعف پايه اى و عمومى سوسياليسم موجود در آمريکا را در عرصه تقابلات اجتماعى نشان داد. اين سوسياليسم نتوانست آلترناتيو اثباتى اى در تقابل با اففهاى بورژوازى و ناسيوناليستى ارائه نمايد. آنچه مشهود بود در بهترين حالت محدودنگرى، بى افقى و رضايت به اهداف خرد بود. سوسياليسم موجود راديکاليسم اجتماعى اى را نمايندگى نکرد. بنظر من سوسياليسم کارگرى در اين دعوا کلا نماينده اى نداشت. جايگاه سياسى و اهميت واقعى نفتا در مباحثات اين سوسياليسم معلوم و روشن نبود. سوسياليسم آمريکا صرفا به جنبه اقتصادى نفتا و تاثير آن به قراردادهاى موجود اتحاديه اى و نه کل طبقه کارگر در شمال آمريکا تکيه کرد. بخش قابل ملاحظه اى از تبليغات اين گرايش به دراماتيزه کردن تاثير و عملکرد نفتا محدود شد. دراماتيزه کردن عملکرد نفتا معادل با بيان راديکاليسم اجتماعى اش قلمداد شد. اين سوسياليسم سياست خود را تقابل با افق ناسيوناليسم و کل بورژوازى تعريف نکرد. هر چه به زمان تصميم گيرى در کنگره آمريکا نزديک تر ميشديم، اين سوسياليسم بيشتر در اسارت ناسيوناليسم قرار ميگرفت. تبليغاتش و حتى تلاشش در جهت گسترش همبستگى کارگرى در خدمت تقويت موضع ناسيوناليستى در مقابله با نفتا قرار گرفت. سوسياليسم در آمريکا در موضع تدافعى نبود، در موضع اسارت بود.

رئوس يک سياست مستقل کمونيستى چه ميتوانست باشد؟

بنظر من براى شکل دادن به سياست کمونيستى در ابتدا ميبايست به آن روندهاى پايه اى ترى که نفتا بر آن استوار است و گامى در ياين امتداد بشمار ميرود، توجه کرد. سياست کمونيستى ميبايست بر مبناى شناخت و درک اين مولفه ها بنا گردد.

١- جهانى شدن سرمايه: تحولات تکنولوژيک دهه هفتاد به سازماندهى توليد و توزيع کالا و خدمات خصلتى هر چه بيشتر جهانى داده است. امروز کمتر کالايى را ميتوان سراغ کرد که بخشهاى مختلف طبقه کارگر در چهار گوشه جهان مشترکا در توليد آن دخالت نکرده باشند. سرمايه به حيطه عملکرد نظام سرمايه دارى گسترش و نفوذ بيسابقه اى بخشيده است. به اين روند پايه اى ميبايست يکى شدن سرمايه در بلوک شرق و غرب را نيز افزود. سرمايه توليد و توزيع را در سطح جهانى سازمان ميدهد. سياست کمونيستى کارگرى نيز بايد بر مبناى استنتاجات از اين آرايش سرمايه استوار گردد.

٢- ادغام اقتصادى آمريکا، کانادا و مکزيک در شرائط فعلى امرى محتوم و اجتناب ناپذير است: با نفتا و يا بدون نفتا سرمايه بخشهايى از زنجيره توليد را به مکزيک و يا کشورهاى مشابه، که در آن نيروى کار ارزانتر است، کارگر به حکم نظامهاى سرکوبگر سرمايه از درجه تشکل کمترى برخوردار است و راديکاليسمش به بند کشيده شده است، منتقل خواهد کرد. با نفتا و بدون نفتا مشاغل زيادى در صنايع اتوموبيل سازى، لوازم و ابزارآلات، نساجى و غيره به کشورهاى ديگر منتقل خواهند شد. بدون نفتا نيز کارهاى زيادى از بين خواهند رفت. اگر نفتا متوقف هم ميشد، اين کارها يا منتقل شده يا از بين ميرفتند. رشد تکنولوژى و کاربرد آن، هر روزه در اين نظام منجر به بى خانمانى کارگران ميسود. سرمايه با نفتا پاسپورت و اجازه مهاجرت دريافت نکرد. از طرف ديگر شکست نفتا مترادف با تضمين شغلى براى کارگر نيست. اين ارزيابى از حرکت سرمايه ميبايست جزيى از تبليغات گرايش کمونيستى-کارگرى در مقابل عوامفريبى سرمايه را تشکيل بدهد.

٣- سرمايه و دستاوردهاى کارگرى در محدوده کشورى: دستاوردهاى جنبش کارگرى در بسيارى از کشورها و از جمله در آمريکا اساسا در محدوده کشورى و در مقابله با طبقه حاکمه اين کشورها بدست آمده اند. اين دستاوردها در روابط کار در محدوده کشورى تثبيت شده اند. با گسترش سازمان جهانى پروسه توليد سرمايه در تلاش براى درهم ريزى اين چهارچوب ميباشد. اين درهم شکستن نتيجه تبعى پروسه ادغام افتصادى در شمال آمريکا است. با نفتا يا بدون نفتا اين چهارچوب در حال فروريزى است. نه فقط سطح اشتغال و دستمزد و غيره مورد حمله قرار گرفته و ميگيرند، بلکه کلا روى پيشروى هاى تاريخى کارگر آمريکايى در محدوده کشورى قلم گرفته ميشود. با شکسته شدن محدوده کشورى براى سرمايه اين دستاوردها عملا از رسميت مى افتند و سست ميشوند. نتيجتا قالبهاى ملى و کشورى دستاوردهاى کارگرى ظرف قابل اتکايى در حرکت رو به جلوى کارگرى نخواهند بود. درک اين واقعيت تاريخى ميبايست جزئى از هر نقشه عمل کمونيستى-کارگرى باشد. بايد براى گسترش و دستاوردها و تقويت کردن افق منفعت عمومى و بين المللى در صفوف جنبش کارگرى تلاس کرد. اين حکم دويست ساله سياست کمونيستى کارگرى است.

با توجه به اين روندهاى پايه اى بنظر من کمونيستها ميبايست با توضيح تحولات جارى و آنچه در حال وقوع است معناى واقعى دعوا بر سر نفتا را روشن ميکردند. آرى و نه، هيچکدام سياست اصولى براى کارگر نبود. آرى و نه به دو آلترناتيو سرمايه در جامعه بود. به هر دو افق کارگر بايد نه ميگفت.

از طرف ديگر در تقابل با مجموعه تهاجم سرمايه کارگر ميبايست براى تضمين آن موقعيت اقتصادى-اجتماعى اى تلاش کند که زندگى روزمره اش در تمامى ابعاد هر چه بيشتر از نيازهاى خانمان برانداز سرمايه مستقل و منفک گردد. اگر نظام فعلى قادر به تامين زندگى انسانى براى تمامى احاد جامعه نيست، نتيجتا اين نظام را بايد کنار زد. استنتاج از اين احکام پايه اى در ابعاد مشخص تر، پرداختن به مسئله کم کردن ساعات کار با درآمد مکفى را در دستور عاجل فرار ميدهد. بايد به مسئله بيمه بيکارى براى همه کسانى که آماده به کارند پرداخت. بياد به نيروى اتحاد کارگر بيکار و شاغل براى تحقق اهداف فوق متکى شد. بايد براى اين مبارزات تدارک ديد، بايد به استقبال اين شرائط رفت. مسئله اينجاست که زندگى انسانها را نبايد به وجود سرمايه ربط داد.

http://www.alijavadi.com/html/Mtaleb/Naftaari.html

 

 

اجلاس سران 34 کشور هاي قاره آمريکا، که در روزهاي 13 تا 15 آبانماه، در آرژانتين برگزارشد، به طرح ايالات متحده براي گسترش پيمان نفتا (بين آمريکا ، کانادا و مکزيک) به سراسر اين قاره راي منفي داد.

طرح حساب شده ايالات متحده براي کسب حمايت اجلاس کشورهاي قاره آمريکا به منظور گسترش موافقتنامه تجارت آزاد به سراسر اين قاره، با مخالفت پنج کشور آمريکاي جنوبي به پرچم داري هوگو چاوز، رئيس جمهوري ونزوئلا، با شکست روبرو شد. اجلاس سران 34 کشور هاي قاره آمريکا، که در روزهاي 13 تا 15 آبانماه، در آرژانتين برگزارشد، به طرح ايالات متحده براي گسترش پيمان نفتا (بين آمريکا ، کانادا و مکزيک) به سراسر اين قاره راي منفي داد. در اين اجلاس 29 کشور به رهبري ايالات متحده و مکزيک، با جديت و فعالانه، براي جلب موافقت در مورد زمان بندي شروع مذاکرات رسمي در باره طرح ايجاد منطقه آزاد تجاري در سراسر قاره آمريکا کوشيدند. اما اين طرح با مخالفت هزاران تظاهر کننده و همچنين هيئت هاي رسمي نمايندگي کشورهاي برزيل، آرژانتين، اوروگوئه، پاراگوئه و ونزوئلا، که همگي اعضاي تشکيل دهندة گروه تجاري «مرکوسور» (بازار مشترک جنوب) هستند، روبرو گرديد.
«وينسِنت فاکس»، رييس جمهوري مکزيک، که يکي از سرسخت ترين هواداران تجارت آزاد در منطقه است، مطرح کرد که اکثريت کشورهاي نيم کرة غربي موافق ادامة مذاکره دربارة ايجاد يک منطقة آزاد تجاري بدون شرکت کشورهاي مخالفي مثل ونزوئلا هستند.
چند ساعت پيش از آغاز اجلاس سران نيم کرة غربي در چهارمين نشست دوره اي سران کشورهاي قارة آمريکا، بيشتر از ده هزار تظاهر کنندة معترض در حالي که شعار «بوش بيرون برو» مي دادند، خيابان هاي شهر ساحلي «ماردل پلاتا» محل گردهمايي را پر کرده بودند. پليس و نيروهاي ضد شورش تدارکات امنيتي شديدي را ديده بودند و کشتي هاي نيروهاي دريايي در ساحل اقيانوس اطلس به گشت زني مشغول بودند و چرخ بال ها پليس نيز بر فراز محل برگزاري نشست گشت مي زدند.
پيش از سپيده دم روز جمعه 13 آبانماه، هزاران نفر در حول و حوش قطاري ازدحام کرده بودند که آخرين گروه تظاهر کنندگان را از بوئنوس آيرس مي آورد. از جملة مسافران اين قطار «خوان اوو مورالس»، نامزد رييس جمهوري بوليوي، بود که اميدوار است در انتخابات آينده اين کشور به پيروزي برسد، و ديگري «ديه گو مارادونا»، ستارة فوتبال آرژانتين، بود که بر روي پيراهنش نوشته يي که بوش را به جنايت هاي جنگي متهم مي کرد، چاپ شده بود. تظاهر کنندگان در حالي که شعار مي دادند “بوش فاشيست! تو تروريست هستي!” به بدنة لوکوموتيو آويزان مي شدند و از ديواره و پنجره هاي قطار بالا مي رفتند تا دست مسافران تازه از راه رسيده را بفشارند.
خوان گونزالس، يکي از رهبران سنديکايي آرژانتين که در ميان تظاهر کنندگان بود، مي گويد حرف ما اين است: «نه به بوش!» و «نه به منطقة آزاد تجاري آمريکا». ما به هر پيشنهادي که بوش در اينجا مطرح کند هيچ اعتماد و اطميناني نداريم. پيشنهادات او ثمري جز طولاني تر کردن گرسنگي، فقر و مرگ براي آمريکاي لاتين ندارد.»
هوگو چاوز، رييس جمهوري ونزوئلا، پيش از حضور در اجلاس سران، در سخناني، در برابر تظاهر کنندگان، از آنان خواست که او را ياري دهند تا طرح آمريکايي منطقة آزاد تجاري قارة آمريکا را ناکام کند. چاوز در سخنانش گفت «فقط با اتحاد است که مي توانيم امپرياليسم را شکست دهيم و زندگي بهتري را براي مردم مان به ارمغان بياوريم و در همين جا، در ماردل پلاتا، طرح منطقة آزاد تجاري آمريکا را دفن کنيم.» جورج بوش، رييس جمهوري آمريکا، پيش از ورود به جلسة گردهمايي و در راستاي قبولاندن نظريه منطقه آزاد تجاري که اقتصاد نوليبرالي را از آلاسکا تا جنوبي ترين گوشه آمريکاي جنوبي گسترش خواهد داد، با نستور کِرچنر رييس جمهوري آرژانتين و ديگر رهبران کشورهاي حوزة آند و آمريکاي مرکزي ديدار کرد. رهبران حاضر در اين اجلاس دو روزه پيشاپيش توافق خود را براي تمرکز تلاش هايشان براي ايجاد کار و کاهش فقر اعلام کرده بودند. اما با آغاز نشست توجه بين المللي بيشتر متوجه منطقة آزاد تجاري پيشنهادي آمريکا بود. تکيه اصلي هوگو چاوز بر اين بود که ايالات متحده مي خواهد موافقت نامه تجارت آزاد را به کشورهاي آمريکاي لاتين تحميل کند. به گفته او اين معامله فقط به نفع ثروتمندان خواهد بود. در برابر اين معامله، چاوز تمام تلاشش را براي پيشبرد يک موافقتنامه ضد تجارت آزاد به کار برد که بر اساس اصول سوسياليستي عمل خواهد کرد.
بيانيه پاياني اجلاس شانل دونظريه کاملاٌ مخالف بود. يکي از سوي کشورهايي که طرفدار ايجاد منطقه آزاد آمريکا هستند و ديگري از طرف پنج کشور مخالف که در متن بيانيه اعلام کردند: «شرايط براي ايجاد يک موافقتنامه متعادل و عادلانه تجارت آزاد در نيم کره جنوبي که تضمين گر دسترسي به بازار هاي عاري از يارانه ها و عملکرد هاي محدود کننده باشد، وجود ندارد.»
وزير خارجه آرژانتين، رافائل بيلسا، اظهار داشت: «ما حاضر به مذاکره در رابطه با امري که به منافع مردم مان ضرر مي زند، نيستيم.» هوگو چاوز نتيجه اجلاس را يک پيروزي خواند و در رابطه با بحث هاي جدي، همه جانبه و با حرارتي که بين دو گروه کشورهاي شرکت کننده در گرفته بود اظهار داشت: «حيف شد که آن ها تمامي 5 ساعت بحث اجلاس را پخش نکردند تا همه مردم آن را ببينند.»

برگرفته شده از  نامه مردم

http://www.sapidadam.com/politics/politics_4685_shakast1.htm

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 30 بهمن 1393 ساعت: 22:45 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق پیمان سنتو

بازديد: 311

پيمان سنتو

 

با وقوع کودتاي ۲۸ مرداد، شاه و دربار از بحران عبور کردند. کمکهاي مالي امريکا امکان نظاميگري را فراهم کرد و اين گرايش بعدها به مدد سرازير شدن دلارهاي نفتي به اوج رسيد.

پس از انعقاد قرارداد کنسرسيوم در سال ۱۳۳۳ و برکناري دولت کودتا، دوباره دربار رونق گرفت و شاه که گمان مي‌کرد تنها راه غلبه بر مشکلات داخلي و بحرانهاي منطقه‌اي نظاميگري است اقتصاد نفتي ايران را معطوف به گسترش و توسعه تشکيلات نظامي و خريد تسليحات کرد.

حسين علاء، اين آخرين حلقه از رجال استخواندار قاجار براي چنين روزي برگزيده شده بود. کسي که به رغم گرايش آشکار به سياستهاي انگلستان، چندي در همراهي با قوام به امريکا نزديک شده بود. علاء به سبب نرمش در موضعگيريها، براي چنين روزي مناسب مي‌نمود.

در آن سالها بيش از آنکه امريکا از نفوذ شوروي در خاورميانه نگران بوده باشد، جمال عبدالناصر زبان مشترک اعراب، انگلستان را به وحشت انداخته بود. براي پيشگيري از نفوذ و گسترش نهضت مصر، ايران مي‌بايست در رأس پيمان نظامي باشد؛ « پيمان بغداد» (که بعدها با خروج بغداد از آن به « پيمان سنتو» شهرت يافت). کشورهاي ايران، عراق، ترکيه و پاکستان زيرنظر انگلستان اعضاي پيمان بغداد بودند.

فرياد مظفرعلي ذوالقدر در شبستان مسجد سپهسالار، پژواک نفرت عمومي مردم از انگلستان بود. گلوله در لوله گير کرد و مجلس ختم سيدمصطفي کاشاني مصادف با فوت علاء نشد. ذوالقدر که خشت را از جاي رفته ديد سراسيمه بر سر و روي علاء يورش آورد. با اين ترور نافرجام پرونده ۱۰ ساله يک گروه مسلح اسلامي بسته شد. سرانجام علاء با سر و روي باندپيچي شده که نشانِ اعتراض مردم به عضويت ايران در پيمان بغداد بود براي شرکت در کنفرانس به بغداد رفت.

دو سال پس از انعقاد پيمان بغداد، در سال ۱۳۳۶ حسين علاء (وزير دربار) خطاب به جان فاستر دالس (وزير امور خارجه امريکا) مي‌گويد: « همان طور که احتمالاً اطلاع داريد، بيشترين رقم هزينه کشور به تسليحات نظامي اختصاص دارد. ما به عنوان عضو پيمان بغداد، اين ضرورت را نه فقط در مورد امنيت خود بلکه امنيت متحدان و دوستانمان قلمداد مي‌کنيم. در نتيجه از دوستان و همپيمانان خود مي‌خواهيم که مسائل ما را درک کنند».

درک مسائل ايران بيش از هر چيز به مفهوم اعطاي وامهاي گوناگون به ايران بود.

طرح ايجاد يک کمربند امنيتي از غرب اروپا تا جنوب شرق آسيا به ادعاي جلوگيري از نفوذ کمونيسم، نياز به يک حلقهٔ زنجير به نام پيمان بغداد داشت تا پيمان ناتو در غرب و پيمان سيتو در شرق آسيا را به يکديگر مرتبط سازد. قرارداد اين پيمان در ۵/۱۲/۱۳۳۳ در بغداد بين کشورهاي پاکستان، ترکيه، عراق و انگلستان منعقد گرديد و در آبان ۱۳۳۴ ايران رسماً به آن پيوست. کمي بعد آيت‌الله کاشاني طي اعلاميه‌اي به افشاي اهداف آن پرداخت و فدائيان اسلام نيز در مخالفت با آن اقدام به ترور نافرجام حسين علا نخست‌وزير در ۲۵ آبان ۱۳۳۴ نمودند که به دستگيري و شهادت چند تن از اعضاي سازمان ختم شد.

پس از بروز کودتاي ۱۳۳۷ عبدالکريم قاسم در عراق و خروج آن کشور از پيمان، نام آن به سنتو (Central Treaty Organization) تغيير يافت. امريکا به ملاحظه شوروي رسماً در آن عضويت نداشت اما در کميته‌هاي اصلي آن منجمله ” کميته مبارزه با خرابکاري“ پيمان که تحت نظارت کارشناسان امريکا فعاليت داشت عضو بود و فاستر دالس وزير خارجه، مجري سياستهاي آن کشور در سنتو بود. کميته مذکور نقش عمده‌اي در سرکوب مبارزات مردمي ايفا مي‌کرد و در سال ۱۳۵۰ کميته مشترک ضد خرابکاري با حضور نماينده امريکا در سنتو و نمايندگان ارتش، ژاندارمري، شهرباني و ساواک به منظور سرکوبي مبارزات مردمي ايجاد شد.

اعلان بيطرفي، عدم کمک امريکا به پاکستان در جنگ ۱۹۶۵ با هند و تجزيه بخشي از خاک آن کشور در ۱۹۷۱ که منجر به تأسيس کشور بنگلادش شد، اين واقعيت را براي شاه آشکار ساخت که در صورت تجاوز به ايران، نمي‌توان اميدوار به کمک امريکا بود. به تدريج با کاهش نگراني ناشي از خطر نفوذ کمونيسم که ايجاد اتحاديه‌هاي متعدد اقتصادي در جهان را به دنبال داشت سران سنتو که به لحاظ سياسي مواجه با مشکلاتي بودند و نيازمند حمايت از يکديگر، تحت رهبري امريکا ” سازمان همکاري منطقه‌اي براي عمران (RCD)“ را بنيان نهادند که به مرور جاي سنتو را گرفت و با خروج ايران از آن در اسفند ۱۳۵۷، پيمان مذکور در فروردين ماه ۱۳۵۸ منحل شد.

http://fa.wikipedia.org

خروج ايران از پيمان سنتو

در روز5 فروردين  در سال 1358هجري شمسي  جمهوري اسلامي ايران رسما ازپيمان سنتو خارج شد .  در سال1955  ترکيه و عراق  يک پيمان مشترک نظامي به امضا رساندند . در روزهاى 28 و 29 ژوييه 1958 برابر با 7 و 8 تير 1337، جلسات شوراى وزيران پيمان بغداد در لندن تشکيل شد و هدفهاى پيمان توسط اعضا، تاييد شد و آمريکا که به عنوان ناظر در جلسه هاى اين پيمان شرکت مى کرد، قول مساعدتهاى بسيارى را داد.عمر پيمان بغداد ديري نپاييد و با کودتاي عبدالکريم قاسم ، عراق خود را رسما از ذيل اين پيمان خارج ساخت . پس از خروج عراق از پيمان بغداد در 24 مارس 1959  ميلادي مرکز پيمان از بغداد به آنکارا انتقال يافت .  
بعدها  انگلستان ، پاکستان و ايران  به اين پيمان نظامي  پيوستند .  سازمان پيمان مرکزي « سنتو » عنوان تغيير يافته اين سازمان پس از خروج عراق از اين سازمان بود .   اين معاهده استعماري ابتدابا هدف هاي نظامي ايجاد شد اما هدف اصلي آن  جلوگيرى از بسط نفوذ کمونيسم  در ميان ملتهاى جهان سوم و  حفظ منابع استعمارى و دراز مدت غرب بود. در بيست و دوم اسفند  سال 1357 در سال امير عباس انتظام معاون نخست وزير و سخنگوي دولت موقت اعلام کرد قرارداد سنتو لغو شده است .

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 30 بهمن 1393 ساعت: 22:40 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق تاریخ بین النهرین

بازديد: 321

مقدمه:

مختصري درباره جغرافيايي طبيعي بين النهرين

يكي از مراكز قديم فرهنگ وتمدن در آسياي ميانه سرزمني بين النهرين است كه بوسيله دورود پر آب دجله و فرات مشروب مي شود . اين دورود از كوهها ي ارمنستان سرچشمه مي گيرند و با فاصله زيادي از يكديگر و با سرعت زياد پس از گذشتن از معابر عميق وارد جلگه بين النهرين گشته پس از مشروب نمودن آن قسمت به طرف جنوب سرازير مي گردند . در حوالي شهر بغداد امروزي فاصله اين دو رود از يكديگر كم مي شود و به حدود 30 كيلومتر مي رسد دوباره هر چه به طرف جنوب مي روند از يكديگر فاصله گرفته تا به بين النهرين سطحي مي رسند . در محلي بنام قورند اين دورود خانه به هم پيوسته وشط العرب را تشكيل مي دهند و از آنجا پس از پيوستن رودخانه كارون به آنها وارد خليج فارس مي شوند .

محدود ساختن بين النهرين كار چندان آساني نيست ولي مي توان جلگه بين النهرين را از مشرق به فلات ايشان و كوههاي زاگرس و از مغرب به صحراي تار محدود نمود. در شمال بين النهرين فلات آسيايي صغير واقع شده است كه تا حدودي از نقطه نظر وضعيت طبيعي شبيه فلات ايران است . به طور كلي بين النهرين از دو قسمت تقريبا تمايز شمالي يعني دامنه كوهستاني و كوههاي شمال شرقي كه خود از سلسله جبال زاگرس هستند كه به رشته كوههاي تاروس مي پيوند ند و مرتفع ترين قسمت آن در مرز بين ايران و تركيه و عراق قرار گرفته و قسمت جنوبي كه شامل سرزمينهاي پست مركزي و زمينهاي باطلاق نزديك دهانه خليج فارس
مي باشد . تشكيل شده است . بين النهرين معروف نام سرزميني است كه براي اولين بار بوسيله مورخين يوناني به اراضي بين دو رودخانه دجله و فرات اطلاق مي شده است . رود فرات كه در زبان سومري به آن بورا نونا گفته مي شده 2800 كيلومتر راه را در مسير خود طي مي كند. سومريها به رود دجله كه حدود 2000 كيلومتر طول دارد ايديگنا مي گفتند . در تورات نام دجله و فرات از قرار زير آمده است . وسيوم حداقل است كه به طرف مشرق آشور جاريست و چهارم فرات است دجله پر آب تر و سريع تر و فرات كم آب تر و آرام تر و داراي ساحلي پست تر بوده و براي كشتي راني مناسب تر است . ر چند اين دو رودخانه پس از تشكيل شط العرب به صوت رود واحدي به خليج فارس مي ريزند ولي به احتمال قريب به يقين در گذشته هر يك داراي مذهب جداگانه اي بوده اند .

از نقطه نظر اقليمي شمال و جنوب بين النهرين يكنواختت نبوده و وحدت و يكپارچگي كه تا حدودي در دو طرف رود نيل از جنوب به شمال ملاحظه مي شود در اينجا وجود نداشته و هم اكنون نيز ندارد . در جنوب بين النهرين اقتصاد كاملا به رودخانه طغيانهاي ساليانه آن بستگي كامل دارد . يكي ديگر از خصوصيات اين قسمت به علت وضعيت خاص طبيعي آساني كانالسازي در اين منطقه مي باشد .

در شمال بين النهرين هوا سرد تر و زمستانها با برف زياد همراه است . فصل گرما نسبتا كوتاه تر و در بيشتر قسمتها زراعت ديم نوع اصلي كشاورزي مي باشد .

از نظر نقطه نظر جغرافياي نظامي سرزمين بين النهرين را بايد سرزمين با زيرا برخلاف مصد كه از هر طرف بسته است دسترسي به قسمتهاي مختلف بين النهرين آسان است .

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل اول:

ساختار اجتماعي

نخستين ويژه ساختار اجتماعي بين النهرين ، بدون در نظر آوردن شاه و برده ها ، كه تعداشان هرگز در بين النهرين بسيار نبود ،  عدم وجود طبقه بيدي اجتماعي بر پايه ثروت است ، نيز طبقه اي به نام جمگوجيان و سپاهيان وجود نداشت . افزون بر آن ، كاهنان و علماء هيچ گونه موقعيت اجتماعي ويژه اي نداشتند . مگر در موارد استثنايي كه در آن كاهني خاص و در معبدي مخصوص به پست مهمي دست
مي يافت .

 

موقعيت برده ها

در اينجا بايد ميان برده هاي متعلق به اشخاص و آناني كه در تملك سازمانهاي بزرگ كاخ و معابد بودند فرق قائل شد .

بردگان در تملك افراد و اشخاص ، يا خانه زاد بودند يا خريداري مي شدند . و يا به ندرت سهمي از غنايم جنگي بودند كه معمولا پس از پيروزي در جنگ به سپاهان تعلق مي گرفت . بردگان بيگانه . به ويژه دختران را به دليل مهارتهاي و كاراييهاي زانه به بين النهرين مي آوردند برده هاي خانه زاد ،‌دست كم در دوره بابل  قديم نسبت به ديگر برده ها وضع بهتري داشتند . هيچ قانون و مقراراتي در مورد رفتار ناشايست عليه برده ها و دفاع از حقوق آنها وجود نداشت ،‌ و در هيچ متني
اشاره اي به چنين مسئله اي نشده است . تا آنجا كه مدارك نشان مي دهد . تعداد برده هاي فراري اندك بوده و كمتر مشاهده شده است . پذيرش برده هاي آزاد شده به فرزندي رسم بود و اين واقعيت كه آنها در دوران پيري از والد خوانده هاي خود به خوبي مواظب كرده و پس از مرگي آنان را طي مراسم شايسته اي به خاك مي سپردند ،  از رابطه خوب ميان ارباب و برده بر اساس اعتما متقابل و انجام تعهدات از جانب طرفين حكايت دارد .

بردگان ـ مگر در مورد برده هاي فراري ـ در روزگاران كهنتر آنان آرايش ويژه اي داشته است تا بدان وسله از ديگر متمايز باشند . در مناطق خاصي بردگان ، بيرون از خانه ارباب مجبور به استفاده از حلقه هاي نشان بردگي بودند . برده هايي كه در محل به دنيا مي آمدند نسبت به بردگان ديگر مزاياي قانوني بيشتري داشتند در دوران بابل  جديد بر پشت دست بسياري از برده ها نام مالك را داغ مي زدند و پذيرش برده به فرزندي به ندرت اتفاق مي افتاد . اين بر اساس متون دواران بابل  جديد مي دانيم كه بردگان اغلب اجازه مي يافتند براي معاش شخصي خويش كار و پيشه اي برگز ينند . اما به شرطي كه ماهانه مباغي به صورت نقره به اربابان خويش بپردازند . اربابان غالبا بردگان خود را وادار به فراگيري صنايع پر در آمد مي كردند تا از آن طريق ارزش آنها را به هنگام فروش بالا برده ،‌ نيز بر ثروت خويش بيفزايند .

روابط خانوادگي

وضعيت و موقعيت شهروندان آزاد بين النهريني به خوبي شناخته شده است . بر مبناي تعدد بي شمار مدارك حقوقي كه از زمان سومريها تا دوران سلوكيها بر جاي مانده است ،‌ افراد را با نسبتهاي خانوادگي مانند پدر و پسر ،‌برادر و شوهر مي شناسيم . اگر چه بيشتر جنبه هاي حقوقي در مورد اين نسبتهاي خانوادگي به دفعات مطالعه شده است ، اما هنوز مسائل بسياري در مورد خانواده و روابط خانوادگي حل ناشده باقي مانده است . به طور كلي مي توان گفت كه در دوران اكد واحدهاي خانوادگي به نسبت كوچك و محدود بوده است . حال آنكه در دورانهاي كهنتر و نيز در مناطق حاشيه اي در جنوب سرزمين بابل  در اواسط هزاره اول ق.م واحدهاي بزرگتر خانداني و حتي سازمانهاي قبيله اي وجود داشته است . در دوران بابل  جديد آگاهي از ابعاد خانواده از آنجا معلوم مي شود كه نام اجداد خانواده را براي فرزندان بر مي گزيدند .

بزرگ خانواده تنها يك زن داشت ،  و تنها در دوران بابل  قديم است كه گاهي از زن دوم نام برده مي شود ،‌اما زن دوم نسبت به همسر اول مرتبه پايينتري داشته است .

مطالعه مدارك موجود مربوط به ازدواج و طلاق نشان مي دهد كه تنها در دوران بابل  جديد تاكيد زيادي بر بكارت عروس مي شده است و اين گوشه اي از دگرگونيهايي را در روابط ميان زن و مرد از دوران بابل  قديم به بابل  جديد نسان مي دهد . زيرا در دوران بابل  قديم و حتي قبل از آن زن مرتبه اجتماعي بالاتري داشت و متوانست در دادگاهها و هنگام بستن قراردادها به عنوان شاهد حضور يابد و نيز حرفه كاتبي پيشه كند . در جنوب پسر بزرگ خانواده نسبت به بقيه فرزندان بيشترين سهم را از املاك پدري به دست مي آورد ،‌و در دوران بابل  قديم ترتيب فراهم كردن جهيزيه براي دختران و مخارج ازدواج برادران كوچكتر پس از مرگ پدر بر عهده او بود . فرزندان ذكور معمولا زمينهاي زراعتي و باغها را به صورت يكپارچه مشتركا به ارث مي بردند و به اين ترتيب از تقسيم زمين به قطعات كوچكتر و كوچكتر جلوگيري مي كردند. در دورانهاي اوليه تاريخي فرزاندان ذكور اغلب پس از ازدواج كماكان در خانه پدري با والدين خود زندگي مي كردند. در حاليكه يك خانواده بين النهريني تنها از طريق پذيرش فرزند خاونده مي توانست توسعه يابد .‌در متون به دست آمده از سرزمينهاي اطراف بين النهرين مانند شوش و اوگاريت ،‌ سخن از ورود افراد بيگانه به عنوان برادران در ساختار خانواده به ميان مي آيد ،‌كه به احتمال ابعاد اجتاماعي و اقتصادي متفاوتي داشته است .

 

ساكنان درون شهرها و بيرون شهرها

حال نگاهي مي اندازم به رابطه ميان شهروندان كه اكثريت جمعيت بين النهرين را تشكيل مي دادند ،  و آناني كه يا در بيرون از منطقه شهرها در محوطه هاي اردوگاهي يا كلبه هاي اقامت كمابيش دائمي داشتند ،‌ و يا به علت گله داري ،‌يا به هر دليل ديگر پيوسته از شهري به شهر ديگر در حركت بودند . اين تضاد ميان مردمي كه در شهرها مي زيستند و آنهايي كه فضاهاي باز را ترجيح مي دادند باعث بر هم خوردن و درهم ريختن بافت اجتماعي بين النهرين مي شد و برخوردهاي دائمي زيادي را به وجود مي آورد . اين روند تاثير سرنوشت سازي را بر رشد سياسي در بين النهرين داشت ،‌ و كشمكش ميان شهر و ساكنان پيرامون آن هميشه در تاريخ منطقه اثر مي گذاشت . اما بايد به خاطر سپرد كه اين مشكل منحصر به بينالنهرين نبود بلكه در سراسر خاور ميانه وضعيت مشابهي وجود داشت ،‌ و با اينكه همواره كوششهاي فراواني در يافتن راه حلي براي آن به عمل آوردند ،‌اما هرگز به نتيجه دلخواه نرسيدند .

به سختي مي توان گفت كه اين دو قشر جامعه بين النهريني واقعا جدا و دور از يكديگر زندگي مي كرده اند ،‌زيرا ميان آنها مبادله و معاوضه افراد ،‌كالا ،‌ و افكار پيوسته در جريان بود .

ميان اين دو گروه هميشه نوسانهاي مهمي وجود داشت كه گروههاي كوچك و بزرگي از جمعيت شهرها و خوش نشينها را شامل مي شد . مشكلات سياسي يا مالي خاص موجب مي شد كه همواره افرادي همچون خطا كاران ، مقروضين ، گروههاي نيرومند شكست خورده در مبارزه قدرت ، ‌گردنكشان در سازمانهاي بزرگ و امثال آنها را از شهرها بيرون كنند .اين گونه افراد پس از خروج از شهر در روستاهايي سكونت مي گزيدند كه تعداد يا تمامي جمعيت آنها به دلايلي مانند بي قوت شدن خاك زمينهاي زراعتي ،‌از ميان رفتن وسايل و ابزار كشاورزي يا براي سرپيچي از پرداخت ماليات و اجره بها به زندگي نيمه ايلاتي خو كرده بودند . بنابراين ، ميزان بالا و پايين رفتن جمعيت شهرها و آباديهاي پيرامون آن گهگاه مي توانست مشكلات بعضاً خطرناكي را به بار آورد. حتي اگر غير شهروندان و ساكنان فضاهاي باز از رهبري شايسته و فعال در مسائل سياسي و نظامي برخوردار بودند ،‌مي توانستند شهرها را منكوب كرده فرمانروايي بر آنها را به دست گيرند و بالاتر از ان برتمامي سرزمين بين النهرين حكومت كنند .

 

موقعيت پادشاه در جامعه بين النهرين

به منظور آماده شدن براي بحث در اين مورد كه آيا كاخ به عنون نهاد اقتصاد جامعه بوده است يا نه ،‌ نخست بايد موقعيت و عملكرد شاه را در بين النهرين روشن سازيم . از ديدگاه تمدن بين النهرين تنها يك نهاد وجود داشت و آن نهاد پادشاهي بود . به عنوان يك ويژگي اساسي در زندگي نيمه متمدنانه ،‌پادشاهي خاستگاه الهي داشت . الوهيت پادشاه خود را در بابل و آشود به گونه اي متفاوت آشكار مي سازد .

عناوين و القاب گوناگوني به شاه نسبت داده مي شد كه شايد اصطلاح پيش از سومري ملمو ،‌به معني چيزي شبيه روشنايي خوف انگيز متداولتر از همه بوده باشد .

رابطه ويژه اي كه بنابر تبليغات شاهي ،‌ ميان پادشاه و خداي او وجود داشت، موفقيتهاي فرمانروا را در جنگها ،‌ و سعادت خوشبختي كشور را در زمان صلح فراهم مي آورد .

اما در آشور اساسي ترين حقيقت در مورد پادشاه اين است كه وي كاهن بزرگ معبد آشور ،‌ خداي آشور ،‌ بود او در اين مقام مراسم قرباني را به اجراً مي گذاشت و در موقعيتي قرار داشت كه مي توانست نظرات خويش را در برنامه معبد و مراسم پرستش و عبادت تحميل كند . پادشاه بابل تنها سالي يك بار اجازه ورود به شبستان معبد مردوك را داشت و آن هم تنها پس از جدا كردن نشانهاي پادشاهي از خد امكانپذير بود . اما تا آنجايي كه ما اطلاع داريم ،‌پادشاه آشور سالي يك بار تاجگذاري خود را تكرار مي كرد و اين مراسم با فرياد آشور پادشاه است همره مي شد . پادشاهان آشوري با بي ميلي و اكراه و ظاهرا براي دلايل شخصيتي و كسب شهرت و اعتبار عنوان شرو را مي پذيرفتند ،‌كه به احتمال اصطلاحي بيگانه در زبان اكدي بود

عملكرد شاه به عنوان ليمو يكي از مراسم آشوري بو.د كه در آن شاه نام خود را با نام و الامقامترين صاحب منصبان پادشاهي در يك سطح قرار مي داد

در بابل پادشاه نام خويش را در نخستين سال تاجگذاري به آن سال مي داد ، و هر يك از سالهاي بعدي در سلسله مراتبي سنتي به يكي از صاحب منصبان داده
مي شد . پس از آخرين صاحب منصب شاه بار ديگر مي توانست براي آن سال سالنام باشد .

در واقع به شكل نظري گزينش سالنام يا فرمانرواي هر سال از طريق قرعه تعيين مي شد . چنان قرعه اي كه از طريق آن ،‌ سالنام سال 833 ق م برگزيده شد .‌به دست ما رسيده است . در اين متن چنين آمده است اي آشور ، خداي بزرگ ادد، خداي بزرگ اين قرعه يخلي رئيس مباشران شلمانزر ،‌پادشاه آشور ،‌شهر كيپسوني ،‌سرزمينهاي 000 ،  رئيس بندر است . محصول آشور را رونق ده و در سالنامي كه با قرعه به نام او افتاده است فراواني عطا فرما شايد بتوان فرض اكرد كه در آغاز نام كسي كه از طريق قرعه براي اين منظور بيرون مي آمد برگزيده خدا به شمار مي رفت تا كاهن او باشد و برخي از وظايف مربوط به كاهنان را در رابطه با آغاز سال جديد به انجام رساند . بعدها ،‌گزينش صاحب منصبان به عنوان سالنام نه از راه قرعه ، بلكه از طريق سلسله مراتب موقعيت و مقام آنها صورت مي گرفت ، در واقع ،‌به نظر مي رسد كه پادشاهان دوران امپراتوري آشور اين سنت محل ي را ناديده انگاشته و حتي در گزينش صاحب منصب سالنام سلسله مراتب را هم مراعت نمي كرده اند .

به عنوان كاهن ،‌پادشاه آشور فعالانه در شماري از مراسم نيايش سالانه شركت مي كرد ،‌وجود شاه با دقت تمام از بيماري ،‌و به ويژه اثر سحر و جادو و هجوم شياطين محافظت مي شد . زيرا سلامت وي براي كشور امري اساسي به شمار مي رفت . به اين دليل ،‌همان گو.نه كه ما از نامه هاي به دست آمده از بايگانيها آگاه شده ايم ،‌پادشاهان آشوري را هميشه پيشگويان و دعانويسان و پزشكان همون نگيني در ميان مي گرفتند . آنها تمام نشانه هاي نحو ست بار در اطراف شاه را با دقت زير نظر گرفته و درباره آن چره انديشي مي كردند . مراسم پيچيده اي براي دفع نشانه هاي شر از وجود شاه و جود داشت .‌ و دست كم در نمونهاي كه در دست داريم مي دانيم هنگامي كه در آشور براي پادشاه پيشگويي خطر مرگ
مي شد.‌ شخص ديگري را براي مدت يكصد روز شر پوخي مي ناميدند و پس از گذشت اين مدت او را مي كشتند .‌ و چنانكه شايد و بايد او را به خاك مي سپردند تا بدين ترتيب نحوستي كه مي بايد روي دهد به حقيقت بپيوندد و با مرگ شاه تقلبي ، شاه واقعي از گزند حوادث محفوظ بماند . دسترسي به شاه .‌حتي به وليعهد و جانشين وي ،‌ با دقت زير نظر گرفته مي شد. در هر كاخ آشوري اتاق جنبي چسبيده به تالار تخت براي انجام مراسم وضو و تطهير پادشاه در نظر گرفته
مي شد .

در مراسم تاجگذاري آشوريها ،‌ همه صاحب منصبان دربار بنا به سنت نماد تمام مقامهاي خويش را در برابر شاه بر زمين مي نهادند . و به عبارت ديگر از مهام خود استعفا مي كردند تا پادشاه جديد بار ديگر آنها را برگزيند .

در بابل شرايط و سنن كاملا متفاوت بود سندي در دست است كه در آن فهرست تمامي كاركنان درباره نبوكدنصر دوم آمده است . شاه را هميشه صاحب منصبان دربار و ديگر مقامات سرزمينهاي پادشاهي و پادشاهان و فرمانروايان شكست خورده ساكن در دربار بابلي در ميان مي گرفتند .‌حال آنكه صاحب منصبان آشوري ظاهرا مجريان اوامر شاه بودند . پس از دوره بابل مياني ،‌ پادشاهان بابلي و آشوري اغلب براي خود وزير اختيار مي كردند كه نام آنها در فهرست شاهان نيز آمده است . انتخاب وزر در آشور در دورانهاي اخير باب شد . در اين سرزمين وليعهد معمولاً نقش رياست دبيرخانه اپراتوري را بر عهده داشت و از كاخ مديريت فرمانراوايي مي كرد .

مسئله جانشيني در هر دو سرزمين اهميت زيادي داشت منابع تاريخي بابلي از غاصبيني كه پادشاهي را تصاحب كرده اند به ندرت ياد مي كنند .

در آشور تاكيد زيادي بر مشرعيت فرمانروا بوده و اغلب در كتيبه هاي شاهي شجره نامه طويلي از اجداد پادشاه ديده مي شودكه در آن پادشاها ن به نياكان خويش مباهات مي ورزند . با در نظر گرفتن چنين نمايش و جلوه اي ،‌بسيار عجيب خواهد بود اگر بشنويم كه برخي از پادشاهان آشوري آشكارا از ذكر نامنياكان خود اجتناب مي ورزيدند ،‌ و چنانكه گويي از تخمه شاهان نبوده اند ،‌حال آنكه منابع ديگر اين نظريه را به هيچ وجه تاييد نمي كند . اين حركت ضد سنت نشان مي دهد كه در اواخر هزاره دوم و اوايل هزاره اول ق م در آشور دو نوع پادشاه آرماني وجود داشته است ،  انهايي كه نيروي خويش را از حمايت خدايان دريافت مي داشتند كه حامي نياكان شاهي آنها نيز بوده اند ، و خود را باگذشته آشور ارتباط مي دادند. و آنهايي كه موفقيت در به دست آوردن پادشاهي خويش را در تاييد آشور ،‌ خداي بزرگ آشور ،‌ مي ديدند كه آنها را به عنوانمردان برگزيده خود براي انجام وظايف شاهي ارتقاء بخشيده است . چهره هاي جالبتر فرمانروايان آشوري جز و گروه دوم ،‌ يعني مردان خود ساخته بودند . سارگون اكدي كه از نيزارها برخاست و مهمترين مشهورترين فرمانروا در تاريخ بين النهرين شد ، توسط مردم اكد به چهره اي باگذشته اساطيري مبدل شد،‌ به همان ترتيب ايدريمي پادشاه خود ساخته اَلَلَخ و نيز اورسا پادشاه خود ساخته اورارتويي خود را با غرور قهرمان مي نامند .

در انجام وظايف و مسؤوليتهاي اجتماعي ، پادشاه بين النهريني وظيفه داشت با ايجاد مراجع قانوني حمايت حقوقي و قانوني جامعه و افراد تحت فرمانروايي خويش را تضمين كند .وظيفه پادشاه به طور سنتي قانونگذاري ، تعيين نرخها ،‌ و بي اعتبار كردن قوانين زيانبار به حال مردم بود . گاهي اتفاق مي افتاد كه شاه به خاطر حمايت از طبقات خاصي از اجتماع مقررات تازه اي را پيشنهاد كرده و يا قضات را در تصميم گيريها يشان در مواردي خاص راهنمايي كند . اما ، با پايان يافتن دوران بابل قديم پادشاه قانونگذار ناپديد ي شود .‌و به موازات آن در تصميم گيريهاي پادشاه در مورد بالا بردن رفاه عمومي اجتماعي از طريق بخشودگي بدهكاريهاي خاص و سر و سامان بخشيدن به وضع نرخ بهره ،‌مزدها ،‌قيمت خدمات اصلي ،‌ و ارزش كالا و قفه اي ايجاد مي شود . به نظر مي رسد كه در اين دوره بخش معيني از اين مقررات هنوز در اختيار معابد قرار داشته است .

تماس با كشورهاي بيگانه در زمان صلح از وظايف دربار بود . روابط بازرگاني و سياسي به دست شخص شاه انجام مي گرفت ، و او در اجراي اين هدف صاحب منصباني را مامور مي كرد .

درباره رابطه ميان شاه و مردم زير فرمان او مي توان گفت كه در بين النهرين اطاعت كامل از مقامات اساسي ترين ويژگي يك فرد متمدن به شمار مي رفت .

متون پيشگويي يك بار ديگر در پيشگوييهاي مربوط به برخوردهاي ميان شاه و رعيا تصوير تيره اي را آشكار مي سازد و نشان مي دهد كه دربار با اسرا و زندانيان رفتاري بسيار سخت و غير عادلانه داشته است .

پادشاهان بين النهرين چيزي جز مستبدان شرق نبودند . پادشاهان آشوري مواظب بودند تا صاحب منصبان عاليرتبه خود را از خويش نرنجانند . زيرا آنها اگر چه وفاداري خود را نسبت به پادشاه و سلسله و خاندان او بار ها از طريق سوگند به تاييد رسانده ،‌ و براي اطمينان بخشيدن به جانشيني وليعهد موافقتهايي را با آنان به عمل آورده بودند ،‌اما آماده بودند تا هر گاه كه سياست پادشاه مورد پذيرش آنها واقع نشد عليه او شورش كنند . در سراسر فتنه ها و دسيسه هاي درباري كه از آنها در مكاتبات دربار دوران سارگوني ذكري به ميان آمده ،‌هيچ اشاره اي به ترور افراد يا صدور حكم قتل كسي نشده است . قشرهاي مهم جمعيت از طريق موقعيتي كه داشتند به عنوان شهروندان شهرهاي قديمي و صاحب امتياز در برابر تجاوزات و دست اندازيهاي پادشاه در امان بودند ،‌ و مي توان تصور كرد كه ميان فرمانداران و شهروندان شهرهاي زير فرمان آنها در سرتاسر قلمرو امپراتوري ترتيبات مشابهي و جود داشته است .

 

 

 

موقعيت همسر شاه

در مورد پادشاه و خانواده شاهي بايد در نظر داشت كه اصطلاح شهبانو تنها در مورد خدايان زن و زماني به كار مي رفت كه حكومت مي كردند . همسر اصلي شاه بانوي كاخ ناميده مي شد و معشوقه هاي او ، دست كم در دربار آشوري ،‌ درون حرمي مي زيستند كه از آن خواجگان حفاظت مي كردند . مقررات زندگي آ“ها با دقت تمام ، بر طبق فرامين شاهي تعيين و اجرا مي شد . از طريق تعدادي نامه كه از اواخر دوران امپراتوري آشور در اختيار داريم ،‌پي مي بريم كه نفوذ همسر اصلي و مادر شاه گاهي در تصميم گيريهاي سياسي از اهميتي فراوان برخوردار بود . اما نفوذ همه آنها در برابر قدرت و نفوذ سميراميس معروف ،‌بيوه شمشي ـ ادد پنجم ،‌كه به احتمال شاهزاده اي بابلي بود هيچ است . اين زن از دوران طفوليت فرزندش ،‌ادد ـ نيراري سوم ،‌ تا زماني كه به سن قانوني برسد بر سرتاسر امپراتوري فرمانروايي كرد ،‌و حتي بعد از آن نيز عنوان شهبانويي خويش را حفظ كرد ، و نفوذ خود را تا آنجايي به كار برد كه نامش در كتيبه هاي شاهي و آثار تاريخي در كنار نام فرزند تاجدارش ذكر شود . از نويسندگان يوناني داستانهايي در مورد اين شهبانو بر جاي مانده است .

 

كاخ شاهي

كاخ پادشاه نهادي بود كه بيشترين اهميت اقتصادي را در سراسر كشور داشت . باج و خراج از كشورها و ملتهاي زير تابعيت پادشاهي ،‌مالياتهاي گوناگون كه شهروندان مجبور به پرداخت آن بودند ،‌در آمد حاصله از املاك شاهي ،‌ و فروش محصولات توليد شده در كارگگاههاي شاهي پيوسته به اين كاخ سرازير بود مقامهاي درباري و دولتي و اعضاي خانواده شاهي ،‌نگهبانان و سپاهان كاخها ،‌گروهي از بردگان و غلامان و ديگر كساني كه زندگي آنها از كار كردن در كاخ تامين مي شد .‌بنا بر مقام و موقعيتي كه داشتند از انبارها و خزانه هاي كاخ حقوق و مزايا دريافت مي داشتند . درباره خاستگاه نهاد كاخ بايد گفت تعيين اينكه اين سازمان صرفا از ريشه هاي مالكانه سرچشمه گرفته است ،‌ يا آن را بايد را بايد از جنبه هاي خاص اشتقاقي از نهاد معبد در دوران اوليه سومري ،‌  و اگر نه پيش از سومري.

نظام توزيع نهاد كاخ در بين النهرين به طور مطمئن در پاره اي موارد بانهاد معبد برخوردهايي داشته است ،‌اما تاكنون مداركي دال بر اين امر در دست نيست . ظاهرا پس از سرنگوني سومريها نهاد معبد به مرور ضعيف شده و اقتدار خود را از دست مي داد ،‌ در حالي كه نهد كاخ از لحاظ املاك زراعتي و ثروت و كارگههاي صنعتي قويتر ،‌ گسترده تر ،‌ و غنيتر مي شد . مدارك زيادي از مديريت معابد دوران بابل جديد از اوروك و سيپر به دست آمده است كه نشان مي دهد اهميت نهاد اين معابد در حد محلي بوده است . متاسفانه مدارك چشمگيري از سازمانهاي اداري كشوري در دست نيست . زيرا احتمال دارد كه در اين زمان براي نوشتن از مركب و موادي مانند پاپيروس و پوست استفاده مي كرده اند كه در طول زمان از ميان رفته است . از نظر معماري و نقشه بنا كاخهاي بين النهريني ويژگيهاي خاصي را به نمايش مي گذارد كه عبارت است از : تالار تخت كه در آن پادشاه سفر او ديگر بازديد كنندگان را به حضور مي پذيرفت ،‌حياط بزرگ مقابل آن ، و تالار بسيار وسيعي كه از آن به احتمال براي ميهمانيهاي رسمي استفاده مي شد . و يك متن آشوري شامل دستوراني براي چنان ميهمانيهايي كه مي بايست به تاييد پادشاه و شخصيتهاي طرز اول او برسد ،‌اين نظريه را استحكام مي بخشد . بخشهاي نشيمن براي پادشاه و اطرافيان او ، و نيز فضاهاي انباري پيرامون اين بناي اصلي بر پا شده بود . تاكنون مطالعه اي تفصيلي از كاخهاي حفاري شده به عمل نيامده است ،  اما همين مطالعات مقدماتي اطلاعاتي را درباره تفاوتهاي محلي و گوناگونيها در تزيين از دوره اي به دوره ديگر به نمايش گذاشته است . ساختن يا بازسازي كاخها اغلب در گزارشهاي آشوري در جزئياتي چشمگير شرح داده شده است . به نظر مي رسد كه در هر شهر مهم كاخي وجود داشت كه بيشتر محل استقرار نماينده محلي حكومت بوده است تامحل سكونت پادشاه ،‌ و اينكه در برخي از پايتختها شماري از اين كاخها را فرمانروايان يكي پس از ديگري بنا مي كردند.

 

معبد و كاهنان

از تاريخچه معبد به عنوان يك نهاد اطلاعات بسيار اندكي در دست است . اگر چه مدارك و متون فراواني درباره معابد به ويژه از زمان سومريها و دواران بابل جديد در اختيار داريم . متاسفانه اين مدارك منحصرا درباره دفاتر مربوط به مواد و كالاهاي خاص ساخته شده براي معبد ،  و نيز كاهنان و كاركنان از درجات پايينتر معابد ،‌ و كارگران و صنعتگراني است كه از معبد حقوق و جيره دريافت
مي داشتند . معبد به عنوان نظام شاخص توزيع با دو جنبه مشخص سازمان يافته بود: ‌وارد شدن در آمدهايي مانند اجاره بهاي املاك متعلق به معبد و هدايا ،‌ و خارج شدن اجرتها و جيره ها . در آمد در درجه نخست شامل هدايايي بود كه ،‌براي مثال از جانب پادشاه به معبد اهدا مي شد . و در درجه دوم از سهم گهگاهي تامين مي شد كه از غنايم و غرتهاي جنگي و بالاتر از همه ،‌ از اسراي جنگ به معبد تعلق مي گرفت .

از دوره بابل جديد مداركي در دست داريم كه نشان مي دهد پرستشگران بنا بر سنتي كه در تورات هم آمده است ،‌ به هنگام ورود به شبستان هداياي كوچكي از نقره را در صندوقها مي انداختند . اين مطلب را از آنجايي مي دانيم كه پادشاهان مالياتهايي را بر درآمد معابد بسته و حتي ماموري را براي نظارت و جفظ منافع خويش در شبستان گمارده بودند . از مقامهاي عاليرتبه معبد اطلاعات ما بسيار اندك است . ظاهراً شنگوي كاهن رياست فعاليتهاي اداري معبد را در اختيار داشت .‌ در حالي كه انوي كاهن مسؤو ل برقرار كردن ارتباط ميان معبد و جامعه با خدا بود. متاسفانه از سلسله مراتب كاهنان به شيوه متداول در هيچ معبدي مدركي در دست نيست و نمي دانيم كه آيا براي به دست آوردن پست و مقام مسئله وراثت تاثير داشته و يا آزمايشهاي معيني براي شناخت شايستگيهاي نامزدها موجود بوده است يا نه ،‌ و سرانجام ،‌ از شرايط كسب پست و مقام هيچگونه اطلاعي در دست نيست . گذشته از افرادي كه كارهاي معبد را انجام ي مدادند .‌افراد ديگري همچون كاتبان ،‌ مباشران متعدد براي انجام وظايف گوناگون ،‌ رئيس كاهنان و احتمالا با چند دستيار متشكل از متخصصين در امر دفع شياطين و پيشگويان ، كه از نيازهاي اساسي كاخ و معبد بود ، در سازمان معبد به كار اشتغال داشتند. كاتباني كه در دبير خانه معبد خدمت مي كردند بنا بر سنتهاي متداول از قديم الايام شاگرداني داشتندكه در ساعات معين به آنها فن نوشتن را مي آموختند و آنها را وادار مي ساختند تا متون قديمي را رونويسي كنند . بنا بر  اين ، معبد نقش مهمي را در حفظ و اشاعه خواندن و نوشتن بازي مي كرد ،‌ گرچه هيچ يك از آنها كتابخانه اختصاصي از خود نداشت .

نقش معبد در ارتباط با جامعه تا آنجا كه مطمئن هستيم دو جنبه داشته است كه مسؤوليتهاي اجتماعي معيني كه بر عهده معبد نهاده شده بود ،‌ و خدمات مذهبي و نيايشي معيني كه معبد براي جامعه ،‌ اما به ندرت براي افراد و اشخاص ،‌ انجام مي داد .

معبد از راههاي متعدد مي كوشيد تا از تعدي مالي نسبت به مردم كم درآمد جلوگيري كند . براي مثال ، در دوران بابل قديم معبد براي اندازه گيري و وزن كردن ،  واحدها را يكنواخت و معيار كرده بود تا بدين وسيله جلوي اجحاف كم فروشان را نسبت به افراد فقير گرفته باشد . آنها همچنين اقدام به يكنواخت كردن يرخ بهره كرده بودند كه باز هم نتيجه آن حمايت از افراد ندار و كم درآمد بود . از دواران بابل قديم ، و گهگاه از دورانهاي بعدي نمونه هاي فراواني در دست است كه نشان مي دهد معبد وامهاي كوچكي را به مردمي كه دچار مشكلاتي مي شدند بدون بهره واگذار مي كرد . از مدارك اداري معبد از دوران بابل جديد مي آموزيم كه گاهي والدين براي نجات فرزندان خويش از قحطي و گرسنگي ،‌ آنها را به معابد هديه مي كردند و نشانه هايي در دست است كه چنين وقايعي در زمانهاي قديمتر نيز به وقوع پيوسته است . معبد از اين گونه افراد و از فرزندان آنها همانند برده استفاده مي كرد . بدين معني كه آنها را براي كارهاي گوناگون تربيت و سپس درآمد حاصله از كار آنها را به نفع معبد ضبط مي كرد.

 

 

 

 

 

 

فصل دوم:

واقعيتهاي مالي و اقتصادي

 

مالكيت زمينهاي كشاورزي

اساس اقتصاد جامعه بين النهرين در طول تاريخ آن در وهله نخست كشاورزي بود. در آمدهاي مكمل عبارت بود از تجارت پشم گوسفند ،‌موي بز ،‌ وچرم . آنجه را كه در خاور نزديك باستان تا قرون وسطي اسلامي مي توان توليدات صنعتي ناميد .‌منحصرا پارچه بافي و فعاليتهاي در ارتباط با آن بود . در بين النهرين بافندگي در مقياسهاي بزرگ تنها در كارگاههاي متعلق به سازمانهاي بزرگ انجام مي پذيرفت ،‌در حاليكه محصولات خانگي به سختي نيازهاي خود خانواده را برآورده مي ساخت .

كشت بيشتر حبوبات و پرورش نخل خرما در مقياسهاي گسترده در مراحل كوناگون در زمينهاي متعلق به معبد يا دربار انجام مي گرفت ، اين فعاليتهاي كشاورزي يا به طور مستقيم و يا غير مستقيم صورت مي گرفت .

گسترش مدام نمك و شوره براثر آبيار يزياد زمين در سرزمين بابل ،‌پر شدن كانهالهاي آبياري با گل ولاي ،‌و فرسايش تدريجي سدها نياز به نظارت و مراقبت دائم داشت . و از آنجا كه كاخ و معابد سرمايه گذاران بزرگ در زمينه فعاليتهاي كشاورزي بودند ،‌اين مراقبت به اجبار بر عهده آنها بود . كاهش تدريجي نفوذ معبد از اواسط هزاره دوم ،‌و در ازاي آن افزايش فئودالهاي زميندار زير نظارت دربار مي بايست تغييراتي را از نظر اقتصاد كشاورزي و جبه جايي قدرت اقتصادي به وجود آورده باشد .‌ كه از آن جمله است نقش فزاينده ثروتهاي كلان خصوصي در نيمه دوم هزاره اول ق.م . در اينجا مورشو خانه بانك مي تواند مثال خوبي براي وجود چنان سرمايه هاي خصوصي باشد.

مدارك نشان مي دهد كه در دوره بابل جديد تغييراتي در شيوه زمين داري دربار به وجود آمد و پادشاه و خانواده او زمينهاي زراعتي خود را به اشخاص اجاره
مي دادند . اين مدارك به نبونيد ، پادشاه كلداني بابل ،‌و فرزندش بلشظر تعلق دارد كه در تاريخ بين النهرين كاملا يگانه است .

 

واحد پولي در معاملات

مسئله مهم ديگري كه در اقتصاد بين النهرين اهميتي ويژه دارد.‌استفاده از نقره به صورت واحدي براي مبادلات و پرداختها ،‌و كاربرد آن به صورت معياري براي تمامي معاملات است . يك بار ديگر يادآور مي شود كه تمام نتايج به دست آمده از مدارك كتبي خاصل شده است. در سراسر تاريخ شناخته شده بين النهرين نقره به صورت معيار به كار مي رفت ،‌ مگر در دو مورد همزمان اما كوتاه مدت ،‌ يكي در دوران بابل مياني ، هنگامي كه طلا و نقره ارزشي برابر داشت و ديگري در دوره آشور مياني كه دست كم در آشور قلع جاي نقره را در معاملات گرفت .

به عنوان واحدي براي پرداخت،‌از نقره به صورت شمش در شكلها واندازه هاي متفاوت استفاده مي شد . آنها درهمه معاملات به هنگام پرداخت بها ،‌شمشها را بدون توجه به شكل و اندازه وزن مي كردند. از اين وسيله مبادله ومعامله تا زمان سلوكيها كه سكه را به بين النهرين معرفي كردند ، بدون وقفه استفاده مي شده است . نكته جالب اينكه ،‌ گرچه ارزش سكه بستگي به كيفيت آن و پادشاهي داشت كه سكه را به نام وي ضرب زده بود ،‌ با وجود اين ،‌ در بين النهرين حتي سكه هاي يوناني سلوكيها را به جاي شمارش وزن مي كردند .

اين موضوع تشايد نفوذ ديگري از غرب را در آشور را نشان مي دهد .

از آنجا كه در مدارك حقوقي بابلي قديم هيچ اشاره اي به كيفيت و درجه ناب بودن نقره در پرداختها نشده است .‌نشان مي دهد كه نقره در دست مردم دست به دست نمي گشته است . به عكس ،‌در دوران بابل جديد نقره به وفور در دست مردم بوده است.‌ زيرا در متون حقوقي اصطلاحات پيچيده اي براي كيفيت نقره اي به كار مي رفت كه دست به دست مي گشت . از آنجا كه نقره مي بايست از خارج وارد بين النهرين شود.»‌ و ماليات ويژه اي براي ورود آن پرداخت مي شد.‌ مي توان درك كرد كه در دوران بابل قديم گردش اين فلز گرانبها تا جايي كه در تجارت برون منطقه اي خصوصي موازنه ارزش آن را برهم نزند ،‌ در دست دربار بوده است بنابراين ، به نظر مي رسد كه در زمان بابل قديم نقره در خزانه هاي كاخ و معبد گرد آمده و بر روي هم انباشته شده بود ،‌و از آنجا به دست طبقه خاصي از اجتماع مي رسد .

 

بهره و نزول خواري

مسئله ديگر درمورد داراييهاي خصوصي ،‌ثروتمند شده از طريق نزول خواري در بين النهرين بود . در نامه اي از دوران اكد از اوگاريت چنين مي خوانيم :‌خواهشمند است 140 شكل از پول خود را كه هنوز بلاتكليف مانده است در اختيار من قرار ده،‌ اما براي آن بهره اي در نظر مگير زيرا ما هر دو شريف هستيم . اين سند شگفت انگيز و گاه هنگامي اهميت و معني مي يابد كه ما آن را با عبارتي در تورات ارتباط دهيم: غريب را مي تواني به سود قرض بدهي اما برادر خود را به سود قرض مده ،‌ و يا از او ربا و سود مگير و از خداي خود بترس تا برادرت با تو زندگي نمايد . نقد خود را به او به ربا مده و خوراك خود را به او به سود مده . در اينجا ،‌ در اين عبارات تورات و نيز در نامه اوگاريت عدم تمايل در كاربرد سرمايه به عنوان كالا را به خوبي مشاهده مي كنيم . اما از سوي ديگر مي دانيم كه در ميان تجار دوران آشور قديم گرفتن بهره كاملا عادي و مورد پذيرش بوده است ،‌ يك ضرب المثل بين النهريني مي گويد:‌ وام دادن همچون عشق بازي لذت بخش و پس گرفتن وام مانند به دنيا آمدن فرزند ذكور است . البته آشوريها ترجيح مي دادند بهره را به نرخ بهره اي كه برادري از برادر خود مطالبه مي كند  بپردازند .

تجارت

تجارت بين النهرين شهرت جهاني داشت . به طور كلي دونوع معاملات تجاري توسط بازرگانان بين النهريني انجام مي گرفت تجارت برون مرزي با سرزمينهاي دور دست ،‌و تجارت درون مرزي ميان شهرها . تجارت خارجي در مرحله نخست اهميت قرارداشت و تجار كالاي صنعتي محصول بين النهرين را براي معاوضه در برابر كالاهاي مورد نيازي مانند فلز ،‌سنگ ،‌ الوار ، ادويه جات .‌ و عطريات به كشورهاي دور و نزديك صادر مي كردند . تجارت كالا ميان شهرها عمدتا با طوايف بربري انجام مي گرفت كه به علت نداشتن اعتبار و نيروي سياسي قادر به عقد قارر دادهاي تجاري با سرزمينهاي ديگر نبودند. انجام هر دونوع تجارت در اطراف خليج فارس و در آسياي صغير . و نيز در طول جاده فرات به سواحل مديترانه به اثبات رسيده است . مطمئناً مناطق ديگري نيز بود كه با بين النهرين معاملات تجاري داشت ،‌ اما در مدارك موجود نامي از آنها برده نشده است . هر دو نوع تجارت به طور مستقيم يا غير مستقيم در بالا بردن معيار زندگي در بين النهرين سهم بزرگي داشت . و بالاتر از آن ، به نفوذ تمدن بين النهرين در سرزمينهاي ديگر كمك موثري مي كرد .

صورت موجودي تجار تا پيش از پايان سلسله بابل قديم نشان مي دهد كه واردات غالبا از انواع گوناگون كالاي تجملي و مواد خام تشكيل مي شد .‌و ظاهرا به سفارش دربار صورت مي گرفت ،‌ اما هرگز اشاره اي به صادرات از بين النهرين به خارج نشده است . از ظواهر امر چنين بر مي آيد كه تجارت به طور كامل در سطح دستگاههاي دولتي انجام مي گرفت ،‌ و به سرمايه داران خصوصي اجازه فعاليت دامنه دار در اين زمينه داده نمي شد . در دوره بابل قريم نقش تمكاروها در جنوب به وضوح پيچيده تر شده دامنه فعاليت آنها افزايش يافت .

از اوايل دوران بابل قديم مداركي از شهر اور در دست است كه نشان مي دهد وارد كنندگان مس از آن سوي خليج فارس مي توانستند سرمايه خويش را به ديگري واگذار كنند . يا با شخص و يا اشخاص ديگري شريك شوند . متون پيشگفته مكرر از سازمان تجار صحبت مي كنند كه شخصيت حقوقي داشته است .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل سوم:

مذهب

شواهد و مدارك درباره مذهب در بين النهرين از دو منبع عمده باستان شناختي و متون به دست آمده است . مدارك باستان شناختي از بهاياي ساختماني و سازه هايي مانند نماز خانه ها ،‌ معابد و برجهاي معابد يا زيگورتها ،‌و اشياء و ابزار پرستش به وسيعترين مفهوم كلمه از مجسمه و تصوير گرفته تا سحر و افسون تشكيل مي شود .

ويرانه هاي عظيم زيگورتها در شهرهاي بزرگ .‌به ويژه در جنوب بين النهرين نه تنها سرزمين بابل را به اشتها رساند ،‌بلكه به مقدار گسترده به بقاي شهرت تمدن بين النهرين ياري كرد . با وجود اين ، حتي امروز ما مفهوم واقعي اين بناها را
نمي دانيم . ما اين برجها را حفاري كرده و ساختار موثر و گيراي آنها را از ديدگاههاي تكنيكي مطالعه كرده ايم ،‌ما نام آنها را اصطلاحات اكدي براي بخشهاي گوناگون آنها را مي دانيم ،‌ما از تاريخ آنها آگاهي داريم ،‌اما به درستي نمي دانيم كه براي چه منظور ساخته شده اند .

البته در مورد معابد مي دانيم كه شبستان محل نگاهداري پيكره خدا بود . و اينكه پيش ـ شبستان ،‌ درهاي بزرگ ،‌حياطها ،‌ راهروها ،‌ و ديگر درهاي كوچكتر و فرعي به شيوه اي ساخته شده بود كه از يك سو بتواند به بهترين وجه ممكن در خدمت كاركنان معبد و پرستشگراني قرار گيرد كه پيوسته بهآنجا رفت و آمد داشتند ،‌و از سوي ديگر ،‌قدرت و ثروت خدا را به نمايش گذاشته و جاي امني براي حفظ كاركنان ونگاهداري گنجينه هاي آن باشد . اما پرسشهاي اصلي درباره معني ومفهوم آ“ها را نمي توان پاسخ گفت ،‌ پرسشهايي فراسوي توصيف آن چيزي كه ما مي بينيم و فراسوي كاربردهاي آشكار ،‌اما ظاهري ،‌ واحدهاي معتددي كه مجموعه معبد را به وجود مي آورد . يادمانهايي از پرستش و آيين مذهبي فراموش شده اي كه ما آن را تنها از طريق اسناد و مدارك مكتوب مي شناسيم ،‌ حتي اگر به طور كامل حفظ شده و سالم به دست ما رسيده باشد . تنها مي تواند بخشي كوچك و بازتابي ناچيز از فعاليتهاي نيايشي را كه زماني درون آنها انجام مي گرفت در اختيار ما قرار دهد. ساختار و كاربستهاي آن ،‌ و مفاهيمي كه انگيزه احكام و مقررات آيينهاي نيايشي را موجب شد براي ما ناشناس مانده است ، چنانكه گويي در رابطه با بعد كاملا ناشناخته ديگري است . موضوع كمتر آشكار ،‌اما درست به همان اندازه گمراه كننده ،‌ نتايج حاصل از مطالعه مدارك مربوط به شمايل شناسي است . چه چيزي را مي توان از تعداد ناچيز نقوش برجسته مذهبي و نمونه هاي اندكي از قطعات شكسته پيكره هاي به احتمال خدايان درباره معاني و مفاهيم آنها و مذهب بين النهرين دريافت . اين گونه بقايا نشان مي دهد كه بين النهريني ها از تصوير كردن خدايان .‌ آن گونه كه در هند و مصر رايج بود ،‌ با جنبه هاي غير انساني خوداري مي ورزيدند . اما اين موضوع از متوني كه در آنها نام خدايان و صفات و القاب خدايان را فهرست كرده اند به خوبي آشكار است . حتي يك مثال كاملا سالم نمي تواند نشان دهد كه براي كاهن و متدين چه مفهومي داشته ،‌ و عملكرد آن به عنوان نقطه مركزي نيايش چه بوده است .

درباره مدارك شمايل شناسي ،‌يعني نقوش برجسته ، مهرها پلاكهاي گلي و قفي ،‌ كه مي تواند ما را تا حدودي در شناخت مذهب بين النهريني ياري كند ،‌ بيش ازهمه مي توان به نمايشهاي داستاني براي نشان دادن داستان يك خدا انديشيد . اما به نظر نمي رسد چنان نمايشهايي نقش مهمهي در مذهب بين النهرين در سطح خلاقيت ادبي باقي ماند و تنها در دورانهاي آغازين و در موارد جنبي اين گونه نمايشها به اسطوره هاي مكتوب اشاره دارد . دستاوردهاي قهرماني يا به عبارت ديگر خارق العاده خدايان نه به صورت بيان واقعيات ،‌ بلكه بيشتر متعال و نمادي است . آنها فرمولبنديهاي غير داستاني و نامشهود را كه به نحوي در مراسم نيايش در معابد و نماز خانه ها اجرا مي شد .‌به صورت چيزي كه ما آن را نمادهاي متقارن مي ناميم ـ اغلب در شكل جانوران ـ‌ به نصوير كشيده اند . نمادهايي كه از طريق فرايندهاي كاملا فراسوي نيروي ادراك ما مقدس شده اند . افزون بر آن .‌اين نمادها ممكن است به صورت ديگري ـ  اغلب به شكل سلاح يا اشياي ديگر ـ  متجلي شوندكه بيانهاي فرمولي مربوط به خدايان ودنياي انسانها بوده و امروز از دسترس ما كاملا به دورند .

براي ديك مذهب بين النهرين سه نوع متون ميخي اهميت زيادي دارد :‌  دعاها و نمازها ،‌ متون اساطيري ،‌ و متون مربوط به آيينهاي نيايش .

دعا ونماز در مذهب بين النهرين هميشه با مراسم نيايش همراه بوده است . اين مراسم در بخشي در پايان نماز خطاب به نمازگزار يا كاهن پيشنماز به دقت توصيف شده است تا حركات ورفتار او ،‌ ونيز ماهيت قرباني و زمانو مكان انجام آن را تنظيم كند . فعاليتهاي نيايشي و دعا ها و نمازهاي همراه آن اهميت برابري دارد و در كنار يكديگر اعمال مذهبي را تشكيل مي دهند. مطالعه يكي از اين دو بدون ديگري بي ترديد ما را در شناخت درست مذهب بين النهريني ها و كسب بينشي صحيح از آن منحرف مي سازد .

دعاها و نمازها به تنهايي به موضوعهاي اساسي ويژه اي مانند انسان در رابطه با زمينه هاي روحي يا اخلاقي ،‌مسئله مرگ و زندگي ،‌ مسئله ارتباط بي درنگ با خدا‌. ومضوعهاي بسيار مهم در ادبيات مذهبي تمدن پيچيده اي مكانند تمدن بين النهرين ،‌ هيچ اشاره اي ندارد . با در نظر گرفتن نشانه هاي ديگر چنين بر مي آيد كه تاثير مذهب بر افراد ،‌و نيز تاثير آن بر جامعه در بين النهرين بي اهميت بوده است . هيچچ متني اشاره اي بر تاثير صريح و دقيق مقررات نيايشي بر اشتها و اشتياق فيزيولوژيكي افراد ،‌اولويتهاي روان شناختي ،‌ يا رفتار او نسبت به تملكات با خانواده اش نكرده است . نيازهاي مذهبي به هيچ وجه در بدن او ،‌  وقت او ،‌ داراييهاي ارزشمند او تاثيري جدي نداشت ،‌ و بنا بر اين هيچ منافاتي ميان وفاداري او به مذهب و زندگي دنيوي وي وجود نداشت . مرگ به صورت امري وقعي پذيرفته شده بود ،‌ و شركت تدر مراسم نيايش خداي حامي شهر در نهايت محدود به افراد و شخصيتهاي خاص بود .‌ و او در جشنواره هاي عمومي خاص و يا سوگواريهاي محلي صرفا نقش ناظري را داشت . او در جوي نه چندان مذهبي در چارچوب اجتماعي ـ  اقتصادي مي زيست ،‌ و انتظارات و تصورات ، و نيز قوانين اخلاقي او را در مدار جامعه اي كوچك شهري يا روستايي دور مي زد .

در سطح عالم رباني ،‌ بين النهرينيها خدا را به صورت پديده اي ترسس آفرين ،‌همراه با روشنايي خيره كننده .‌ وحشتزا،‌ صفات الهي به حساب مي آمد و با درجات گوناگون از شدت با هر چيزي كه الهي و مقدس محسوب مي شد ،‌ حتي با شخص پادشاه ،‌ همراه بود . در دعاها و نمازها ومتون ديگر براي بيان اين ويژگي الهي به طور پيوسته سلسله اصطلاحات خاص و گويا به كار رفته است . معني اصطلاح اكدي براي توصيف اين ويژگي ارتباط تنگاتنگي با وحشت و روشناييي ترسناك دارد.

گروه دوم از متوني را كه بايد آزمود ،‌ اساطير و آثار ادبي همراه با داستاهاي اساطيري شامل داستانهاي مربوط به خدايان و كارهايي را كه انجام مي دهند ،‌  جهاني كه ما در آن زندگي مي كنيم و چگونگي موجوديت يافتن آن ،‌ و تمامي داستنهاي سرگرم كننده با نتيجه گيريهاي اخلاقي را در بر مي گيرد كه آشكارترين عناوين را براي آفرينش ادبي در تمدني مانند تمدن بين النهرين ارائه مي كند .

گروه سوم متون بي شماري از مراسم نيايش ويژه اي است كه آن را كاهنان و فن شناسان كاهن در معابد اجرا مي كردند . اين  متون اغلب اعمال فرد را در مراسم نيايش ،‌نمازها و دعاها و اورادي كه بايد خوانده شود ،‌و هدايا و آلات و ادوات لازم براي قرباني را به تفصيل و در جزئيات كامل شرح مي دهد . و در جمله اي كوتاه مي توان گفت در ارائه تصوير كاملي از پاره اي فعاليتها در معابد بين النهرين موفق بوده است . اين موضوع به ويژه در مورد متون بابلي مراسم نيايش سال نو صادق است كه تمامي آيينها و تشريفاتي را كه از روز دوم تا پنجم جشن در اساگيل ،‌ معبد مردوك خداي بزرگ بابليها در شهر بابل اجرا مي شد ،‌ به تفصيل و در جزئيات كامل شرح مي دهد و بينشي يگانه از طبيعت جشني را عرضه مي دارد ،‌ كه از دوران پيش از سارگون اكدي در متون ديگر تنها به ذكر نامي از آلان بسنده كرد ه بود . چنين مراسم بنيادي و مشخص همچون خواندن حماسه آفرينش ،‌اجراي مراسم كهن بز طليعه ،‌ ساختن و سوزاندن دو پيكره چوبي با تزيينات گرانبها ،‌و نيز شركت پادشاه در مراسم عجيب را تنها مي توان در شرح جشن سال نو در بابل يافت ،‌ تعيين قدمت اين مراسم ناممكن است ،‌ زيرا ويژگيهاي كهن در يك آيين مذهبي گواه مستقيمي بر قدمت يا تاريخ آن نيست . براي اثبات اين موضوع به شرح رسم مذهبي خاصي مي پردازيم .

موثرترين ابزار جن گيري در بين النهرين دهلي بود مسي كه روي آن پوست نر گاو سياه كشيده بودند . شماري از مراسم نيايشي درباره تشريفات فراهم كردن پوست جديد براين گونه دهلها بود .اين متون از دو منبع به دست آمده است : يكي كتابخانه آشور بانيپال در نينوا و ديگري شهر اوروك دردوران سلوكي . شباهتهاي فراوان اين متون نشان مي دهد كه همه آنها به سنتي كهن در دوران بابل قديم يا اوايل دوران بابل مياني تعلق دارد ،‌ و آنها را از نسخه هاي قديميتر اقتباس كرده اند . اين موضوع همچنين از كاربرد دعاها و ديگر ويژگيهاي سومري در اين مراسم به اثبات مي رسد . با وجود اين ،‌ ميان متون به دست آمده از نينوا و اوروك تفاوتهاي فاحشي در جزئيات برخي از فرمولبنديها و تقدم و تاخر تاكيدها به چشم مي خورد. اساسا روند اين مراسم با اماده سازي نرگاو براي كشتن ،‌كندن پوست و دباغي آن ،‌ و كشيدن آن بر دهل مسي است كه با تشريفات مناسب ،‌نماز و دعا واهداي هدايا اجرا مي شود . نقطه اوج اين مراسم هنگامي است كه جانور با دقت برگزيده و با مراسم نيايشي خاص آماده شده را مي كشند تا نيرو و تقدس آن را به دهل منتقل سازند ، به ويژه آنكه گاو خود وسيله يا براي پرستش بوده است ،‌زيرا نيروهاي الهي به كمك جادو و افسون سلوكي از اوروك آشكار را متفاوت از متن آشوري است. مراسم جديدتر از اوروك توضيح مي دهد كه گاو را بكشيد ،‌ دل او را در برابر دهل بسوزانيد ،‌ پوست و زرد پي شانه راست را بكنيد ،‌ و لاشه را در جل قرمزي پيچيده ،‌ آن را درست مانند جسد انسان رو به سمت غرب دفن كنيد ،‌ و بر آن روغن بپاشيد . اما متن آشوري كه در حدود ششصد تا هشتصد سال كهنتر است ،‌ صحنه را به شيوه اي متفاوت تصوير مي كند:‌پس از آنكه گاو را كشتيد و دل آن را سوزانديد ،‌جن گير بايد حالت عزاداري به خود بگيرد و با صداي ناله مرثيه موقري را براي خداي مقتول بخواند ،‌ و مسئوليت آن را بر عهده نگرفته و بگويد :‌ جمع خدايان اين كار را مرتكب شده است . من آن را انجام نداده ام پس از آن ،‌ آماده سازي پوست ،‌آن گونه كه در متن جديد تر شرح داده شد .‌ انجام
مي گيرد ، در پايان متن آشوري در جمله اي كوتاه آمده است كه جن گير اصلي نبايد از گوشت اين گاو بخورد بنابراين به عكس متن اوروكي كه به استناد آن گاو را بايد دفن كرد ،‌ به اعتبار متن آشوري از گوشت آن مانند هر جانور قرباني ديگر ،‌بايد براي كاهنان معبد غذا فراهم آورد . هر چند كه كشتن اين نر گاو عمل وحشتناكي به حساب مي آمد و نياز به پرداخت كفاره داشت . آيا ما در اينجا با دو رسم متفاوت محلي روبه رو هستيم . يا اين تفاوتها بر اثر تعبيرهاي متفاوت گروههاي مختلف كاهنان حاصل شده است؟ هيچ پاسخ درستي براي اين پرسش و پرسشهاي مشابه وجود ندارد .

پس براي جستجوي منابع در شناخت مذهب بين النهرين بايد به كجا روي آوريم؟ شمار زياد متون مربوط به جن گيري و ديگر مراسم سحر و جادو چيزي جز يك رشته اعمال جادويي متداول در سرتاسر بين النهرين به ما نمي آموزد . هدف از اين اعمال وارد كردن خسارت و تحميل شر بر دشمن ،‌دو ر  كردن بلا و مصيبت از يك فرد ،‌ و حفظ اشخاص و اشياء از پيامدهاي نحو ست بار بوده است . هيچ چيزي در اين متون نم توان يافت كه به گونه اي مشخص و انحصاري ويژگي بين النهريني داشته باشد . فهرست خدايان كه به شيوه هاي گوناگون ترتيب داده شده است ،‌يا فهرست شمارش جانوران مقدس متعلق به خدايان و رابطه آنها با يكديگر به عمل آورده اس ت.‌بيشتر درباره طلبگي در ين النرين سخن به ميان مي آورد تا ماهينت دينداري در آن سرزمين . در اين متون مطالب غير ضروري زيادي به موضوعهاي جنبي زندگي مذهبي ـ عمدتا بحثهاي كاهنانه درباره ارتباط ميان شماري از خدايان بر حسب قدرت عملكرد ،  دستاورد ،‌ و خويشاوندي ـ اختصاص يافته سا .

تنها اصلي كه ممكن است بتواند مارا در دستيابي به زندگي مذهبي و انجام فرايض آن در بين انهرين ياري كند ،‌طبقات اجتماعي آن است كه كمابيش در متون همه دوره ها و مناطق آشكارا به چشم مي خورد . اگر مذهب شاهي را از مذهب مردم عادي . و اين هر دو را از مذهب كاهنان جدا سازيم .‌ شايد بتوانيم دورنماي بدون مانعي از مذهب بين النهرين به دست آويم بخش بزرگي از آنچه را كه ما مذهب بين النهرينين فرض مي كنيم ،‌تنها در رابطه با شخص شاه مفهوم مي يابد ،‌ و به همين دليل تصور ما از اين مذهب را خدشه دار مي كند . مذهب كهنه عمدتا بر پيكره و معبد متمركز بود ،‌و با انجام خدمات لازم براي پيكره خدا مانند شركت مردم در مراسم قرباني ،‌خواندن سرودهاي گوناگون در ستايش ا،و ،‌ و وظايف مربوط به دفع شر شياطين از اين پيكره ها براي جامعه ارتباط داشت . در بخش ديگري از همين فصل به تفصيل خوايم گفت كه چگونه انجام فرايضي كه در اصل تنها مربوط به شاه بود ،‌ به تدريج در دربار ،‌ و حتي به احتمال در ميان توده هاي مردم نيز شايع شد. اما در پايان ،‌ مردم عادي به صورت مهمترين عامل ناشناخته در مذهب بينالنهرين باقي ماندند . در بين النهرين خواسته هاي مذهب از افراد خصوصي بي نهايت محدود بود ، و نماز و دعا و روزه و رياضت و تحريم به ظاهر تنها بر شاه واجب بود .

نسبت به ارتباط با خدايان نيز وضعيت مشابهي حكمفرما بود . پادشاه مي توانست نوع خاصي از پيامهاي الهي را دريافت دارد،‌ اما نزديكي به خدا از طريق خواب و رويا براي افراد عادي عملي پذيرش ناپذير به حساب مي آمد . چنان رهيافتهايي از سوي افراد عادي به خدايان در منابع موجود بي اندازه كمياب است ،‌ و بيشتر آنها از نواحي اطراف بابل ،‌ و بعدها ،‌ شايد تحت تاثير غرب ،‌از آشور به دست آمده است . در اين هر دو سرزمين كاهناني خاص از پيشگوييهايي سخن به ميان
مي آورند كه هرگز در سرزمين اصلي بين النهرين مشاهده نشده است . مي توان گفت كه تجربه مذهبي جوامع كوچك و ساده در بين النهرين ،‌ مانند شركت در جشنواره ها و مراسم سوگواري ،‌هميشه با ميانچيگري معبد انجام مي گرفت و براي آنها تنها راه برقراري ارتباط با خدا بود . تجلي احساسات مذهبي ،‌تا آنجا كه به مردم عادي مربوط  مي شد ،‌بيشتر رسمي و تشريفاتي بود تا عميق و شخصي .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل چهارم:

صنايع جادوگري و پيشگويي

اهميت پيشگويي در تمدن بين النهرين را مي توان از شماره زياد مجموعه هاي طالع بيني و متون ميخي مربوط به آن دريافت كه در طول يك قرن حفريات باستان شناختي به دست مارسيده است . اين متون ،‌تاريخي از اواخر دوران بابل قديم تا دوران پادشاهان شلوكي را در بر مي گيرد . ترديدي نيست كه علم پيشگويي به عنوان دستاورد ذهني عظيمي در بين النهرين و سرزمينهاي اطراف به شمار مي رفت . نسخه هاي از اين متون در شوش ،‌ پايتخت پادشاهي ايلام ،‌در نوزي ،‌ در ختوشا پايتخت پادشاهي هيتي ،‌ و حتي در سرزمينهاي دوردستي مانند قتن و حاصور در سوريه و فلسطين نيز به دست آمده است .

ارزيابي نفوذ اين علم به سمت شرق مشكلتر است ،‌زيرا بدليل نبود مدارك مكتوب وضعيت در اين سمت پيچيده تر است . نخست بايد به خاطر سپرد كه پيشگويي از روي امعاء و احشاي جانوران از زمانهاي بسيار كهن و به يار ناماندني در چين و در جنوب شرق آسيا متداول بوده است . در غرب .‌هنر پيشگويي اتروسكي احتمالا بر اثر پاره اي برخوردها و تماسها با آسياي مركزي به آ ن سرزمين را يافته بود .

به خوبي مي دانيم كه ستاره شناسي هزاره اول ق م بين النهرين به سرزمين هند راه يافته بود . دانشمندان اسلامي كه اغلب علوم خاور نزديك باستان را از طريق و السطه هاي هلني كسب مي كردند ستاره شناسي و تعبير خواب مدتهاي مديد پس از ناپديد شدن تمدن سرزميني كه خاستگاه آن بود ،‌در بين النهرين و سرزمينهاي پيرامون آن تولدي دوباره يابد .

آنها مي توانستند از چندين راه با اين نيروها ارتباط برقرار سازند . خدا مي تواند به پرسشها يي كه از وي به عمل مي ايد پاسخ گويد ،‌ يا آن را به هر وسيله يا راهي كه مايل باشد ابزار دارد . ارتباط دو جانبه نياز به تكنيك ويژه اي دارد. در واقع در بين النهرين دو نوع تكنيك شناخته شده است . يكي عملكردي و ديگري در شكل رمزي كه براي خدا و پيشگو قابل قبول باشد . البته بايد در نظر داشت كه پيشگويي در بين النهرين مراحل رشد تاريخي پيچيده اي را پشت سر گذاشت . به ويژه شيوه هاي آن كه گاه و بي گاه ،‌ و حتي از دوران فرمانروايي پادشاهي به دوران زمامداري پادشاهي ديگر تغيير مي كرد . موضوع مهم ديگر گوناگوني شيوه ها بود كه بر موقعيت اجتماعي استوار بود . شيوه هايي كه خاص شخص شاه بود و تنها در مورد او اجرا مي شد . شيوه هايي كه بينوايان بدان متوسل مي شدند ،‌ شيوه هاي بومي ،‌ و شيوه هاي وارداتي بود

پيش از آغاز بحث درباره اين شيوه ها ،‌بايد اشاره اي به تكنيكها داشته باشيم . در پيشگويي عملكردي پيشگو از طريق شيئي كه آن را فعال  مي كند ،‌براي خدا فرصت ايجاد ارتباط را به وجود مي آورد ،‌مانند ريختن روغن بر روي آب ،‌ يا توليد دود از يك عودسوز . سپس خدا با اثر گذاشتن بر شكل گسترش روغن در سطح آب و يا شكل دود ،‌ با پيشگو ارتباط برقرار مي كند . اما در آنچه كه ما آن را فن سحر و  جادو مي خوانيم خداوند دگرگونيهايي را در پديده هاي طبيعي ـ باد ،‌ رعد و برق و حركت ستارگان ـ به و جود مي آورد ،‌ و يا در رفتار يا ويژگيهاي دروني و بيروني جنوران و حتي انسان اثر مي گذارد. در اينجا يك بار ديگر دو حالت وجود دارد :‌فرا خواندن مشيت الهي و فرانخواندن آن . براي فراخواني پاسخ الهي ،‌پيشگو با عملي ساحرانه جاهاي معيني را بر مي گزيد كه در چشم رس او قرار داشت و متوقع بود كه خداوند در آن جاها پرسش او را پاسخ گويد . و اين ويژگي هنر پيشگويي بين النهريني از روي امعاء و احشاء بود .

از ميان سه نوع طالع بيني عملكردي كه ذكر آن رفت ،‌يعني قرعه كشي ،‌مشاهده حركت روغن بر روي آب ،‌و مشاهده نحوه برخاستن دود متصاعد از عودسوز ،‌نوع نخست ،‌يعني ريختن تاس فاقد هر نوع نيايشي در بين النهريني بود .

در اين نمونها انداختن قرعه ـ به كمك تركه هاي علامت گذاري شده ـ براي تعيين سلسله مراتب در ميان افراد با مقام و موقعيت برابر بود،‌به طوري كه براي همه شركت كنندگان به عنوان تقدير الهي مورد پذيرش قرار گيرد ،‌آشوريها نيز براي گزينش صاحب منصبي كه بايد نام او به سال نو داده شود ،‌ از تاسهاي گلي استفاده مي كردند .

در كتاب حزقيال نبي در تورات از نوعي پيشگويي سخن به ميان آمده است كه در متون ميخي مدركي براي آن دردست نيست . در اينجا گفته شده است كه پادشاه بابل براي گزينش راه بر سر يك دو راهي ،‌با استفاده از پيكان به آزمايش جگر سياه جانور قرباني پرداخت :

و تو اي پسر انسان دو راه به جهت خود تعيين نما تا شمشير پادشاه بابل از آنها بياي 0000 راهي تعيين نما تا شمشير به ربه بني عمون و به يهودا در او رشليم منبع بيايد . زيرا كه پادشاه بابل بر شاهراه به سر دو راهي ايستاده است تا تفال زند و تيرها را به هم زده از ترافيم سؤال مي كند و به جگر مي زند . به دست راستش تفال او رشليم است تا منجنيقها را بر پاكند 0000

نفوذ ديگر طالع بيني بابلي در همان منطقه تفال به كمك پرندگان به عنوان جانوران الهام بخش بود . در آشور پرنده بين به عنوان متخصص پيشگويي حرفه به خوبي شناخته شده اي بود و ما در اين زمينه متخصصان بومي و نيز مصرياني را
مي شناسيم كه جزو اسراي جنگي بودند.

آشكارا به نظر مي رسد به همان اندازه كه در غرب فالگيري و طالع بيني بر رفتار پرندگان استوار بود .‌در بين النهرين اين عمل بر روي امعاء و احشاء جانور قرباني انجام مي گرفت .

بنابر اين ،‌آنها هر نوع رفتار غير عادي جانوران ،‌رويدادهاي غير متعارف در آسمان ،‌و رويدادهاي مشابه را ثبت مي كردند ، و به اين ترتيب پيشگويي از قلمرو فرهنگ عامه به سطح فعاليتهاي عملي ارتقاء يافت . منظم كردن بعدي چنان مجموعه هايي موقعيت علمي بالايي را در ميان بين النرينيها به نمايش گذارد .

 

 

فصل پنجم:

پزشكي

بابليها متون ،‌يا بهتر است بگوييم كتب پزشكي خود را با شيوه هاي گوناگوني كه در مورد طبقه بندي متون پيشگويي فر گرفته بودند ،‌با دقت فراوان فهرست و زير عناوين خاص مرتب و طبقه بندي كردند . اساس اين طبقه بندي بر تشخيص علل بيماري ،‌تشخيص بيماري از روي علائم و درمان بود .

اين متون به طور خالص پيشگويي جادويي نبود ، زيرا علائم بيماري ،‌يعني انحراف از معيارهاي طبيعي كه پزشك آنها را در بدن بيمار ،‌ يا در عملكرد آن ،‌و يا به هنگام دفع آن مي ديد نشانه هاي پيشگويي نيز به شمار مي رفت . نشانه هايي كه سرنوشت او رانشان مي داد و بيماري او را باعث شده بود . نشانه هايي كه مي بايست به درستي تعبير،‌ و سپس از طريق معالجه بي اثر شود .

هنگامي كه تعداد موارد براي ثبت بر لوحي بيش از اندازه بود، لوح دوم و يا هر تعداد لوحي كه مرود نياز بود به كار مي بردند . سپس اين الواح را شماره گذاري ،‌و براي اطمينان بيشتر كلمه پاياني در هر لوح را در آغاز لوح بعدي تكرار مي كردند . مجموعه اين الواح كتابي بودكه عنوان آن از كلمات آغازين تشكيل مي شد . در بابل و نينوا دانشمندان وظيفه سنگين و گسترده گردآوري ،‌ويرايش ،‌طبقه بندي و ترتيب درباره متون ادبي را بر عهده گرفتند كه از دير باز به دست آنها رسيده بود ، بيشتر اين كارهاي ويرايشي در طول دوران اول بابل در زمان حمورابي انجام گرفت .

سخني به گزاف خواهد بود اگر مدعي شويم كه با اين مختصر ،‌تاريخ پزشكي بين النهرين را به پايان برده ايم . در اينجا كافي است به عقيده اي اشاره كنيم كه باعث بي اعتبار ساختن دانش معقول پزشكي عاميانه و اعتبار بخشيدن به آن چيزي شد كه ما آن را انديشه هاي غير علمي پزشكي مي خوانيم .‌ كه گر چه بسنده بود ، ‌اما پزشك تجربي با اندوخته اي از تجربيات گذشتگان و بر اساس آگاهي مثبت از خواص گياهان و بدن انسان به مداواي بيماران خود مي پرداخت .

براي توصيف دانش پزشكي بين النهرين ،‌نخست بايد به وضعيتي توجه كرد كه تحت آن قانونمندي متون بابلي قديم اتفاق افتاد ،‌ بي ترديد نمي توان گفت از چه زماني كاتبان بابلي به فكر ثبت سنتهاي شفاهي پزشكي بر الواح افتادند كه متخصصان آنها را از نسلها پيش در مورد معالجه بيماران خويش به كار مي بردند.

احتمال دارد متون رياضي و پزشكي بيشتر در مراكز علمي به صورت مكتوب در آمد كه در آنها سنتهاي سومري به گوهه اي موثر حفظ شده بود . تا در مراكز محلي كه در آنها حرفه پيشگويي از سطح عاميانه به مرتبه حرفه هاي عالمانه مكي بر متون كتبي ارتقاء يافت ،‌از انجا كه ما تنها تعداد اندكي متون علمي و ادبي از دوران خلاقيت در بين النهرين ،‌ يعني قرنهاي مياني اواسط هزاره دوم ه م در دست داريم و افزون بر آن ،‌احتمال داردكه بسياري از آنها در طول حفريات باستان شناختي ،‌به ويژه در لايه هاي آسيب پذير بر اثر بالا آمدن سطح آب در منطقه از ميان رفته باشد يا هرگز به دست نيايد ،‌شايد براي مطالعه اين رشد اساسي فكري مجبور شويم هميشه به شواهد غير مستقيم متوسل شويم .

 

پزشكي و پزشكان

دانش ما از طبيعت و وسعت پزشكي در بين النهرين متكي بر متون پزشكي شامل كتابهاي راهنما و مجمموعه هاي از نسخه ها ،‌همراه با نامه ها ،‌ارجاع به قوانين حقوقي و اشاره ها در متون ادبي است . اين متون از يك سو مارا با دانش پزشكي در بين النهرين آشنا مي كند .‌و از سوي ديگر رابطه پزشكان با بيماران و موقعيت اجتماعي آنان را نشان مي دهد .

انبوه متون حوي دانستنيهاي پزشكي به دو سنت كاملا جدا تعلق دارد .براي درك پزشكي در بين النهرين به عنوان يك علم ،‌جداسازي و تميز اين دو سنت از يكديگر امري اساسي است . هر دو سنت ريشه در دوران بابل قديم دارد و عمدتا از دو منبع اطلاعاتي عظيم ،‌يعني حفريات آشود و كتابخانه آشور بانيپال در نينوا به دست آمده است . در اين زمينه همچنين شواهد كافي در الواح پراكنده از نيپور ،‌بغازكوي ،‌ سلطان تپه و تعدادي محوطه هاي جديد در بين النهرين در دست است ،‌ كه نشان مي دهد هر دو سنت پا به پاي يكديگر سنت پزشكي را به وجود آورده بود .

او پنهايم اين دو دسته از متون پزشكي را سنتها يا مكتبهاي علمي و تجربي ناميده است علمي پزشكي بين النهرين براي ما شمار زيادي از الواح را تحت نام انوم ان بيت مرصي آشيپو ا يليكو از خود بر جاي گذاشته است كه در صفحات پيشين به آن شاره كرديم . هر يك از واحدهاي متون كتب پيشين به آن اشاره كرديم . هريك از واحدهاي متون مكتب تجربي پزشكي ،‌كه آشور شناسان بيشتر آنها را متون تجربي پزشكي ،‌كه آشور شناسان بيشتر آنها را متون پزشكي مي خوانند ، از سلسله مراتبي از موضوعهاي مشابه تدوين يافته است كه معمولا با اگر مردي بيمار است يا اگر مردي از دردي در سر درقسمت ديگري ازبدن رنج مي برد آغاز مي شود . شمارش علائم خاص در جزئيات و به تفصيل بيان شده است . و براي شرح حسهاي دروني و علائم مشهود كمابيش از اصطلاحات يكنواخت استفاده كرده است . به دنبال ان دستور ساختن دارو ،‌ زمان استفاده ،‌و نحوه كاربرد آن را به پزشك به تفصيل و با استفاده از اصطلاحات گسترده پزشكي شرح داده است .

هر واحد به طور معمول با جمله اطمينان بخش او بهبود خواهد يافت پايان
مي پذيرد اما گاهي نيز يه پزشك  آگاهي داده مي شود كه بيمار از بيماري خود جان سالم به در نخواهد برد . الواحي وجود داردكه در آنها تشخيص نام بيماري را مي دهد .‌و در الواح ديگر به علل درد ـ  عمدتا جادو شدن ،‌يا ارتكاب گناه ـ اشاره مي كند .

متوني به تاريخ اواسط هزاره دوم ق.م از ختوشا،‌پايتخت امپراتوري هيتي ،‌در دست است كه كاتبان هيتي آنها را به طور مستقيم يا از طريق متون واسط ناشناخته اي ،‌ از نسخه هاي اصلي بابلي قديم رونويسي كرده بودند . پس از آن الواحي است كه از دو پايتخت اشوري آشور و نينوا به دست آمده است و تاريخ آنها از 612ـ1000 ق.م متفاوت است . در مميان الواح به دست آمده از آشور نسخه هايي از اوايل دوران آشور مياني وجود دارد كه اصل آنها به دوران بابل قديم باز مي گردد .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل ششم:

معماري بين النهرين

آثار و چگونگي معماري جارمو:

ديوار منازل مسكوني جارمو از چينه ساخته شده بود كه اغلب روي پي هاي معمولي قرار داشتند ولي در طبقات بالا تر پي ها را قلوه سنگهاي بزرگ تشكيل مي دهند بهترين نمونه هاي منازل مسكوني در جارمو داراي پلاني مربع مستطيل و در جهت 15 درجه غرب شمال جغرافيايي نباشده است . در مشرق اين بنا محوطه بازي بود ولي در شمال و احتمالا در جنوب با دو منزل مسكوني ديگري وربود  و در طرف غرب به حياط محصور شده اي محدود مني شد . ديوارهاي اين بنا با ساير بناها مشترك نبوده است . اطاق بزرگ ساختمان از داخل بوسيله ديوارك هاي تقسيم كننده به هفت قسمت تقسيم شده بود به احتمال زياد اين ديوارك ها تازير سقف ادامه داده نشده بودند . يك اطاق مستطيل شكل در جهت شمالي ـ جنوبي به عرض 20/ 2 و طول 6/ 5 متر در قسمت شرق منزل احداث شده بود كه به وسله يك ديوارك چينه اي به دوقسمت شمالي و جنوبي تقسيم شده بود . درب ورودي اين اتاق درگوشه جنوب شرقي اطاق قرار داشت . در قسمت شمال راهرويي كه به اطاق بزرگ منتهي مي شد چهار اطاق كوچك به ابعاد 5/1 × 2  متر ساخته شده اندازه كافي كوتاه بودند كه تردد از بالاي آنها آسان باشد از طرف ديگر حرارت ايجاد شده در تنور كافي بود كه فضاي داخل هر چهار اطاق را گرم نمايد . نكته مورد توجه درباره اين تنور اين بودكه از آن براي طبخ غذا استفاده نمي شد و محل طبخ غذا در اجاق ديگري بود كه در حياط يساختمان ساخته شده بود آقاي پروفسور بريدوود معتقد است كه از اين تنور براي بودادن ذرت و حبوبات استفاده مي كردند آتش خانه تنور در حياط واقع شده است. نمونه اي كه از اين تنورها به دست امده است داراي سطحي غير مسطح بود .

 

آثار معماري سامره :

به استثناي تل الوان وچغا ماهي و شمشا را و چند محل باستاني ديگر كه آثار و بقاياي دوره سامره را ارائه نموده اند همراه آثار بقاياي قسمتهاي از معماري آن دوره را نيز مي توان مطالعه نمود ولي از آنجا كه گزارشات حفريات اين محلها هنوز مراحل اوليه خود را طي مي نمايند در حال حاضر نمي توان مشخصات معماري دوره سامره را معرفي كرد .

در طبقه اول تل السوان بقاياي يك ساختمان نسبتاً بزرگ خاكبرداري گرديد كه ديوارها را با خشتها ي خام بزرگ ساخته و ورودي آن را با كاهگل اندود نموده بودند اين ساختمان داراي چندين اطاق مستطيل شكل بود كه در اطراف يك حياط مركزي بنا شده بودهد . يكي از اين نمونه ها به نظر مي رسد كه جنبه مذهبي داشته و معبد تل السوان بوده است . در اين معبد پيكرهاي گلي الهه هاي مادر بسياري به دست آمد و يك نمونه پيكرك از سنگ مرمر مشاهده گرديد كه پيدايش كاملي نداشت و مراحل اوليه ساخته شدن را طي كرده بود . در زير اين معبد گورستان تل السوان خاكبرداري گرديد كه از ميان بقاياي آن بيش از يكصد و پنجاه پيكرك و ظروف سنگي مرمر بدست امد . اجساد به طور جمعي درگوري كه در خاك بلكه حفر گرديد ه بود قرار داده شده بودند . كاملترين بنايي كه به معبد مشرر شده و از تل السوان شناسايي گرديده است در اوج شكوفايي فرهنگ سامره خاكبرداري گرديده است .

 

آثار معماري دوره جديد حلف :

در گزارش حفريات تپه اوپاچبه قيد گرديده است كه در گمانه اي كه دردامنه تپه حفاري شد پنج لايه ساختماني مربوط به دوره قديم حلف شناخته شد ولي جزئيات آن منتشر نشده است . اين بناها از نظر طرح و فرم به شكل خاصي بنا شده اند كه به تولوس موسومند قسمت اصلي اين باناها داراي نقشه و پلان مروري هستند كه براي سهولت آنها را خانه هاي گرد خواهيم ناميد .‌اين خانه ها بر روي پي سنگي كه از قلوه سنگهاي به اندازه متوسط بنا شده بودند ساخته شده اند فقط در يك نمونه پي بنا از بين رفته است . اختلاف شكل اين خانه هاي گرد به صورت اضافاتي كه به قسمت اصلي بنا الي ناشي گرديده است.

 

خانه سوخته:

از دوره جديد حلف ساختمان بسيار جالبي خاكبرداري شده است و خانه سوخته ناميده شده است. خانه سوخته به نظر مي رسد كه كارگاهي بوده كه اطاقهايي بدون طرح و نقشه قبلي در جوار يكديگر ساخته شده بودند. خانه سوخته داراي حياط مستقلي نيست و در آن قسمتهاي مجزايي براي رفع احتياجات روزمره مانند سيلو و محل ذخيره آذوقه ساخته نشده بود. ديوارها و كف اتاقها از چينه ساخته شده بود كه روي آنها را با كاهگل اندود نموده بودهند. از آنجا كه قسمتي از اين ساختمان در اثر آتش سوزي از بين رفته بود به خانه سوخته موسوم گرديد.

 

آثار معماري دوران عبيد

در تپه گاه ها قديمي ترين نمونه تولوس مشخص شده است. قطر اين تولوس حدود 5 متر بود. دوتولس ديگر نيز ديده شده است. ديگر ساختن اين بناها متوقف شده بود كه دوباره بزرگترين و مجهزترين تولوسها را كه قطر آن از ديوار خارجي بين 18 و 19 متر بود و داخل آن 17 اتاق ايجاد شده بود خاكبرداري گرديد. ورودي اين تولوس به صورت سطح شيب داري بود و ديوارهاي محل نزديك و رودي فخيم تر از ساير قسمتها ساخته شده بودند. بزرگترين اطاق داخل اين تولوسها اطاق مياني بود كه 13 متر طول و 60/2 متر عرض آن بود.

در جايي ديگر با يك نوآوري در ساختان بناهاي مذهبي روبرو مي شويم. يك معبد بزرگ خاكبرداري شده كه از قلوه سنگهاي بزرگ براي ساختمان پي بنا استفاده شده بود و تالار مركزي 12 متر طول و 5/3 متر عرض داشت و شامل 17 اتاق جانبي بود.

سه معبد كه در جوار يكديگر و متصل به يكديگر در اطراف يك محوطه باز و وسيع بنا شده بود خاك برداري شده است. كه به «معبد شمالي» و «معبد مركزي» و «نمازگاه شرقي» شهرت دارند. گوشه هاي اين سه معبد با چهار جهت اصلي شمال و جنوب و شرق و غرب در يك جهت قرار دارند. ديوارها با خشت ساخته بودند. عرض ديوارها به اندازه يك و نيم خشت بود و ديوارها را با پشتيبانهاي تزئيني استوار نموده بودند . به نظر مي رسد ديوارها را با رنگ نيز تزئين نموده بودند . پلان معبد شمالي دقيقاً شبيه معابد اريدو مي باشد.

 

آثار معماري اريدو:

معماري بناهاي مسكوني:

اقوام ساكن اريدو در خانه هاي خشتي و عده اي در كلبه هاي ساخته شده از ني زندگي مي كردند. در اينجا خانه اي خاكبرداري گرديد كه ديوارهاي آن را باني ساخته بودند و سپس دوسطح ديوارها را با اندودي از گل پوشانده بودند. صخامت ديوار فقط 15 سانتي متر بود و كف اتاق را با مخلوطي از گل و شن اندود نموده بودند. داخل كلبه به چند قسمت تقسيم گرديده بود كه در دو قسمت آن سكوي كوچكي تعبيه شده بود كه به نظر مي رسد روي آن امور مربوط به پخت و پز انجام مي شده است. كنار يكي از اين سكوها انبارك كوچك ذخيره غله ساخته شده بود و يك تنور گلي كه يك ظرف داخل آن قرار داشت و همچنين چند سه پايه گلي براي نگهداري ديگ به دست آمد كه خود دلايل ديگري هستند كه از اين سكوهاي كوچك جهت انجام امور پخت و پز استفاده مي شده است. مقدار زيادي وزنه هاي تورماهيگيري كه از گل ساخته شده بودند و قطعات سفال از داخل اتاقهاي اين خانه به دست آمد. پس از متدوك ماندن خانه داخل اتاقها به وسيله شن هاي روان پر شده بود.

 

معماري معابد:

مهمترين بقاياي فرهنگي كه در نتيجه حضريات اريدو مشخص شده اند بقاياي معابدي هستند كه به طور منظم در طبقات مختلف بر روي يكديگر بنا شده اند و در زيكورات اريدو واقع شده اند. بناي زيگورات اريدو را آمارسين كه در حدود بين سالهاي 2047 تا 2039 پيش از ميلاد به عنوان سومين پادشاه سلسله سوم اور در بابل حكومت مي كرد آغاز نمود ولي قبل از به اتمام رسيدن بنا بر اساس يك متن سومري در اثر عفونت ناشي از تنگي كفش و ميخچه پافوت شد. معابد هيجده گانه اريدو در گوشه اي در زير زيگورات اريدو بنا شده بودند. از اين معابد فقط طبقات 18 تا 6 متعلق به دوره عبيد بوده و بقيه در ادوار مختلف آغاز ادبيات (اروك و جمدت نصر) بنا شده است. ضخامت آثار باستاني كه بقاياي معابد را در بر مي گيرند به حدود 12 متر مي رسد. به طور كلي از نظر شباهات هاي موجود بين پلان آنها معابد دوره عبيد در اريدو را مي توان به سه گروه تقسيم نمود. قديمي ترين اين گروهها را معابد طبقات 18 تا 15 تشكيل مي دهد.

گروه دوم معابد طبقات 11 تا 9 هستند. در حد فاصل بين اين دو گروه معابد 14 تا 12 قرار مي گيرند كه از آنها فقط داغ ديوارها در بعضي قسمتها باقي مانده و قابل بازسازي نيستند تا بتوان از چگونگي پلان آنها اطلاعاتي به دست آورد. گروه سوم معابد طبقات 8 تا 6 هستند كه شباهت بسيار نزديكي بين پلان اين گروه و گروه دوم موجود است.

 

آثار معماري سلسله پادشاهي اور:

اين دوران از نظر كتيبه هاي تاريخي فقير مي باشد. اما اور -  نمو چندين زيگورات در اور ، اوروك ، اريدو ، نيپورو ، شهرهاي مختلف احداث كرد كه هنوز جالب ترين اماكن تاريخي بشمار مي روند.

يكي از اين برجها مطبق كه خوب محافظت شده زيگورات اور است كه مي توانيم آن را به عنوان نمونه ذكر كنيم. زيگورات يكي از اين برجها مطبق كه خوب محافظت شده زيگورات اور است كه مي توانيم آن را به عنوان نمونه ذكر كنيم. زيگورات اور را با خشت و گل بنا شده ولي «پوسته اي به ضخامت هشت پا از آجر روي آن را پوشانده» و از پايه تا رأس آن 200 تا 15 با ارتفاع دارد. زيگورات مزبور در اصل سه طبقه داشته و اكنون تنها طبقه اول و قسمتي از طبقه دوم باقي مانده است. ارتفاع كنوني آن 60 پا مي باشد. معذلك اين توده عظيم خشت و آجر حالت سبكي فوق العاده اي دارد كه بخشي از آن ناشي از تناسب كامل و بخش ديگر ناشي از اين واقعيت است كه كليه خطوط آن قدري منحني است . تدبيري كه گمان مي رفت بوسيله معماران يوناني كه معبد پارتنون را دو هزار سال بعد ساخته اند ، اختراع شده است. در كنار ضلع شمال شرقي برج ، سه رشته پلكان طولاني به يك پاگرد بين طبقه اول و دوم ختم مي شود و از اين پاگرد پلكانهاي ديگري به طبقات دوم و سوم و بالاخره به معبدي كه در رأس ساختمان قرار دارد مي رود. زيگورات روي يك زمين مسطح در قلب «شهر مقدس» بنا شده است ، يعني محوطه محصوري كه به خدايان و شاهان اختصاص داده شده بود و بخش عمده نيمه شمالي شهر را اشغال مي كرد. اين بناي عظيم سايه اش را به صحن بزرگ نانا ـ كه محوطه اي سرباز و گود است كه گرداگرد آن را انبارها و مجوه هاي كاهنان فرا گرفته ، و معاغبد خداي ماه و همسرش الاهه بين گال و كاخ شاهي و انبيه كم اهميت تر مي افكند. نظر به اين كه بلندي آن از ديوارهاي شهر بيشتر است انعكاس آن در آبهاي فرات كه از ضلع غربي آن مي گذرد به خوبي ديده مي شود. حتي امروزه نيز اين هرم مدور سرخ و قهوه اي كه بر فراز تپه عظيم ويرانه خاكستري رنگي قرار گرفته است. يك نقطه تحول تاريخي را نشان مي دهد كه از فاصله چند فرسخي قابل رؤيت است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فهرست منابع:

1.      فرهنگ و تمدن بين النهرين

2.      سياست بين النهرين

3.      بين النهرين باستان

4.      مباني باستان شناسي ايران ، بين النهرين ، مصر

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 30 بهمن 1393 ساعت: 22:36 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 792

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس