تحقیق دانشجویی - 231

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

اهداف قرآن

بازديد: 107

اهداف قرآن

(و شروط و موانع بهره‏مندي از آن)

مقدمه

قرآن مجيد براي نزول خود اهدافي را ذكر كرده است. اين اهداف در سه مجموعه قرار مي‏گيرند: بخشي ناظر به بعد بينش و فكر انسان است، بخشي‏ديگر به‏گرايش‏هاي انسان توجه دارد و بخش سوم، رفتار انسان را مد نظر قرار داده است. گزارشي از اين سه بخش در پي مي‏آيد:

الف) اهداف قرآن در بعد بينش

1- رهايي از غفلت

قرآن مجيد يكي از اهداف خود را نجات انسان از غفلت معرفي مي‏كند: «تنزيل العزيز الرحيم لتنذر قوما ما انذر آباؤهم فهم غافلون‏» (يس:6); قرآن فرستاده خداي شكست‏ناپذير و مهربان است تا كساني را كه پدرانشان بيم داده نشده‏اند بيم دهي; زيرا ايشان غافل‏اند. در اين آيه، نجات مردم از غفلت، هدف قرآن تلقي شده است و براي تحقق چنين هدفي مي‏فرمايد: بايد مردم بيم داده شوند تا به هوش آيند و از غفلت رهايي يابند.

انسان براي رسيدن به كمال واقعي خود، بايد در چندراهي‏ها، راه صحيح را برگزيند و براي گزينش، بايد به راه‏هاي گوناگون و سود و زيان هر يك توجه داشته باشد; ولي گاهي انسان در اثر سركشي غرايز، به‏گونه‏اي مي‏شود كه تا حد حيوان تنزل مي‏كند و از توجه به راه‏هاي گوناگون غافل مي‏شود. اين غفلت ريشه بسياري از گمراهي‏ها و انحرافات است. قرآن مجيد در توصيف جهنميان مي‏فرمايد: «اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون‏» (اعراف:179); اين گروه با آنكه چشم و گوش و عقل دارند از آنها بهره نمي‏گيرند; همانند چهارپايان، بلكه از آنان نيز گمراه‏ترند; زيرا اينان غافلان‏اند.

انسان در اثر غفلت، اصلا توجه خود را به خدا، معارف حق و راه‏هاي تكامل از دست مي‏دهد، تا چه رسد به آنكه آنها را برگزيند و بدان‏ها دل بندد و در مسير آن‏ها حركت كند. قرآن مي‏فرمايد: برخي انسان‏ها از خدا،[1] آخرت [2] و آيات الهي، [3] كه نقش بسزايي در سعادت آنان دارد، غافل شده‏اند، بايد به آن توجه كنند.

2- به يادآوردن فراموش شده‏ها

خداوند بزرگ از راه فطرت، عقل و وحي، حقايقي را در اختيار بشر قرار داده، ولي انس با دنيا، لذايذ مادي و وسوسه‏هاي شيطاني و هواهاي نفساني سبب شده است كه آن حقايق را فراموش كند. قرآن يكي از اهدافش به ياد آوردن آن حقايق است: «ان هو الا ذكر للعالمين‏» (تكوير:29); قرآن براي جهانيان جز يادآوري چيز ديگري نيست.

قرآن مجيد بر اين باور است كه انسان‏ها امور بسياري را فراموش كرده‏اند. خداوند متعال، [4] نعمت‏هاي او،[5] آيات الهي، [6] پيمان و ميثاق خدا، [7] معارف و احكامي كه از سوي پروردگار در اختيارشان قرار گرفته است، [8] معاد و روز جزا [9] و اعمالي كه خود انجام داده‏اند [10] اموري است كه انسان در طول زندگي خود آنها را فراموش مي‏كند و ضرورت دارد كه كسي آنها را يادآوري كند. برخي از انسان‏ها گاه در اثر فراموشي خدا، خود را نيز فراموش مي‏كنند و دچار از خود بيگانگي مي‏شوند; «نسوالله فانساهم انفسهم‏» (حشر:19); خدا را فراموش كردند، خداوند هم آنان را نسبت‏به خودشان دچار فراموشي ساخت.

انساني كه خود را فراموش مي‏كند ديگري را، كه بر او حاكم شده و در او نفوذ كرده است، خود مي‏پندارد. او فكر مي‏كند كه خودش مي‏خواهد و خودش تصميم مي‏گيرد، ولي در واقع، او نيست كه تصميم مي‏گيرد; هواي نفس، شيطان و انسان‏هايي كه او را مسخ كرده‏اند به او دستور مي‏دهند، دردهاي ديگران را، كه دشمنان او هستند، درد خود مي‏داند و درمان آنها را درمان خود مي‏پندارد; زيرا آنها را خود پنداشته است. او به دنبال هواي نفس و شيطان مي‏رود و مي‏گويد: دلم مي‏خواهد، خودم چنين تشخيص داده‏ام; «كالذي استهوته الشياطين في الارض حيران‏» (انعام:71); مانند كسي كه شيطان‏ها او را فريفته‏اند و عقل و دلش را ربوده‏اند سرگردان است، «كالذي يتخبطه الشيطان من المس‏» (بقره:275); مانند آن كه شيطان او را مس كرده، در او نفوذ نموده، تحت‏سلطه خود درآورده، او را از تعادل خارج كرده است و توان حركت در مسير تكامل خود را ندارد.

قرآن راه نجات از خودفراموشي و از خود بيگانگي را «ياد خدا» و فراموش نكردن او مي‏داند. اگر انسان خدا را به ياد آورد خداوند هم او را ياد مي‏كند: «فاذكروني اذكركم واشكروا لي و لا تكفرون‏» (بقره:153); پس مرا (خدا را) ياد كنيد، من هم شما را ياد مي‏كنم و مرا سپاس گوييد و كفر نورزيد. اگر خدا انسان را ياد كند از خودفراموشي نجات مي‏يابد.

3- ارائه بينش‏هاي صحيح و ضروري

انسان‏ها در شناخت‏خدا و جهان دچار برداشت‏هاي نادرستي شده‏اند و در بسياري از موارد، شناخت صحيحي از جهان، خود و خدا ندارند، چنان كه در موارد بسياري نمي‏توانند با اتكاء به ابزارهاي شناخت‏بشري شناخت‏هاي لازم را به دست آورند; «و ما اوتيتم من‏العلم الا قليلا» (اسراء:85) قرآن مجيد مي‏فرمايد: ما قرآن را فرو فرستاديم تا همه شناخت‏هاي صحيح و لازم براي هدايت انسان به كمال واقعي‏اش را در اختيار او قرار دهيم; «و انزلنا اليك الكتاب تبيانا لكل شي‏ء.» (نحل:89) اصلا دليل آمدن پيامبران: همين بوده است كه بشر از دست‏يابي به همه شناخت‏هاي لازم و صحيح، كه براي سعادت وي ضروري مي‏باشد، ناتوان است.

4- ارائه دلايل‏روشن بر بينش‏هاي صحيح و ضروري

انسان براي پيمودن مسير صحيح كمال نيازمند آن است كه راه درست و صحيحي را، كه به كمال واقعي او منتهي مي‏شود، به او نشان دهند و بر صحيح بودن آن راه، دليل روشن و قطعي نيز داشته باشد تا عقلش سيراب گردد، به پيمودن مسير او را فرمان دهند و در طول راه دچار ترديد و توقف يا عقب‏گرد نشود و در برابر شهوات و وساوس شيطاني از حيث عقلي نلغزد. قرآن كريم هم راه راستين تكامل را نشان مي‏دهد و هم با پشتوانه دلايل روشن و يقين‏آور، استواري آن را تضمين مي‏كند. قرآن كريم در آياتي به اين حقيقت اشاره مي‏كند: «و بينات من الهدي و الفرقان‏» (بقره:185)، «قد جاءكم برهان من ربكم.» (نساء: 174)

البته نشان دادن راه به دو صورت ممكن است: نخست آنكه كليه جزئيات موضوع از سوي قرآن بيان شود و بر آن استدلال گردد. دوم آنكه راهي براي به دست آوردن جزئيات موضوع به ما نشان دهد و بر آن استدلال كند; مثلا، راه امامت را در اختيار ما قرار دهد و بر آن استدلال نمايد و ما از طريق آن راه، جزئيات را به دست آوريم، بدون آنكه براي هر مساله نيازمند استدلال باشيم. هرچند اين آگاهي‏ها غير از ايمان به آنهاست، ولي علم زمينه ايمان را فراهم مي‏سازد و اگر بسيار شفاف باشد و به آن معتقد شود زمينه‏ساز خشيت از خداست; «انما يخشي الله من عباده العلماء» (فاطر:28); همانا بندگان دانشمند از خدا مي‏ترسند.

5- تبيين حق از باطل

تبيين مسائل اختلافي و ارائه معياري براي شناخت‏حق از باطل در مسائل اختلافي و مشتبه، يكي ديگر از اهداف قرآن است: «و ما انزلنا عليك الكتاب الا لتبين لهم الذي اختلفوا فيه‏» (نحل:64); و ما كتاب را بر تو نازل نكرديم، مگر براي آنكه آنچه را در آن اختلاف كرده‏اند برايشان روشن سازي; «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدي للناس وبينات من الهدي والفرقان‏» (بقره:185); ماه رمضان است كه در آن، قرآن براي هدايت مردم و ارائه نشانه‏هاي روشن هدايت و معيار تشخيص حق و باطل نازل شده است.

با آنكه بسياري از حقايق از طريق دل، عقل و وحي در اختيار انسان قرار گرفته، ولي وساوس شيطان [11] به شكل‏هاي گوناگوني جلوه حق را مشوه مي‏كنند، حتي در حقايق روشن نيز اختلاف ايجاد مي‏نمايند، به گونه‏اي كه گاهي انسان‏هاي پاك‏سرشت نيز از تشخيص حق به طور كامل، ناتوان مي‏شوند. قرآن، كه كتاب هدايت هر انسان پاك‏سيرت است، براي زدودن زنگارهاي وساوس شيطاني از چهره حقيقت، گاه خود به بيان حقايق مورد اختلاف مي‏پردازد و گاه ميزان و معيار تشخيص حق و باطل را بيان مي‏كند; مانند ارجاع به اهل ذكر در آيه شريفه «فاسالوا اهل الذكر» (نحل: 42) و يا آياتي كه بر اعتبار عقل، تجربه و حجيت قول پيامبر و امام وجود دارد.

6- تدبر در آيات قرآن

تدبر و دقت در آيات قرآن در فهم آن نقش بسزايي دارد و در روايات نيز بر آن تاكيد فراوان شده و خواندن بي‏تامل و بي‏تدبر، بدون‏خير واسف‏بار ناميده شده است. درآيه شريفه‏29سوره ص مي‏فرمايد: «كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته‏»; كتاب پربركتي فرو فرستاديم تا در آياتش تدبر كنيد. در آيه‏83 سوره نساء فهم اعجاز قرآن در هماهنگي را منوط به تدبر دانسته است و در آيه‏اي ديگر مي‏فرمايد: آيا در قرآن تدبر نمي‏كنند يا بر دل‏ها قفل زده شده است؟ [12] از دو آيه اخير استفاده مي‏شود كه تدبر در قرآن زمينه پي بردن به حقانيت آن را فراهم مي‏سازد و انسان را به راه صحيح دست‏يابي به كمال رهنمون مي‏شود، مگر كساني را كه در اثر گناه بر دل‏هاشان قفل زده باشند.

7- تفكر

قرآن مجيد از «تفكر» بسيار ستايش كرده است و خود از طريق يادآوري يا بيان و توضيح آيات [13] با مثال‏ها و توصيف‏هاي گوناگون [14] و با گزارش كردن داستان‏ها، به بهترين بيان، [15] سعي دارد كه انسان را به فكركردن وادارد تا با انديشيدن درباره زندگي دنيا و آخرت [16] مسير تكاملي خود را شكل دهد و به مقدمه و گذرا بودن دنيا و جاودانگي آخرت پي ببرد و فريفته دنيا نشود و دنيا را هدف قرار ندهد.

 [1] . اعراف: 205

[2] . روم:7

[3] . اعراف:136

[4] . بقره: 152

[5] . فاطر:3

[6] . طه:126

[7] . مائده: 14

[8] . اعراف: 165

[9] . اعراف: 51

[10] . كهف:57

[11] . نساء: 82

[12] . محمد: 24

[13] . بقره: 221

[14] . حشر: 21

[15] . اعراف:176

[16] . بقره:219

 

 

قرآن در خصوص اينكه هدف از نزول آن تفكر و انديشيدن است، مي‏فرمايد: «و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون‏» (نحل:44); و قرآن را به سوي تو فرو فرستاديم تا آنچه را نازل شده است‏براي مردم تبيين كني و شايد بينديشند.

8- به‏كارگيري عقل و فهم

عقل و دل انسان بسياري از حقايق را درك مي‏كند و در عمق جان به آن اعتراف دارد، ولي حاكميت هواهاي نفساني بر عقل، مانع از توجه به اين حقايق و اعتراف به آنها مي‏شود. يكي از اهداف نزول قرآن زمينه‏سازي براي به كارگرفتن عقل و فهم است: «انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون‏» (يوسف:2); ما كتاب خويش را به صورت خواندني عربي فرو فرستاديم تا شايد عقل را به كار بنديد. در آيه ديگري، مي‏فرمايد: «انظر كيف نصرف الآيات لعلهم يعقلون‏» (انعام:69); بنگر كه چگونه آيات را بيان مي‏كنيم، شايد كه دريابند و حقايق را فهم كنند.

از آيات شريفه مي‏توان اين نكته را استفاده كرد كه قرآن با ذكر مقررات الهي، [1] هشدار نسبت‏به تلاش شيطان براي گمراهي بشر، [2] توجه دادن به معاد [3] و ذكر مثال‏ها [4] در صدد است تا زمينه به كاربندي عقل را در درك حقايق فراهم سازد.

9- آگاهي از يگانگي خدا

انسان تا به مرحله «توحيد در الوهيت‏» نرسد و معتقد نشود كه جز خداوند متعال موجود ديگري شايسته پرستش نيست، اهل نجات نخواهد بود. به همين دليل، همه پيامبران: مردم را به توحيد در الوهيت دعوت مي‏كردند. قرآن مجيد نيز، كه هدفش رساندن مردم به آستانه نجات و سعادت ابدي است، يكي از اهداف نزول خود را آگاه ساختن مردم از توحيد در الوهيت قرار داده است و مي‏فرمايد: «هذا بلاغ للناس... ليعلموا انما هو اله واحد» (ابراهيم:52); اين (قرآن) بيان رسائي براي مردم است... تا آنكه بدانند كه خدا يگانه معبود و موجود شايسته پرستش است.

از مجموع آنچه كه در بعد بينش ذكر شد، چنين نتيجه مي‏گيريم كه قرآن در مرحله اول سعي دارد كه انسان را از غفلت و بي‏خبري‏نجات دهد،سپس‏امورفراموش شده رابه خاطرش آورد. در مرحله بعد، زمينه به‏كارگيري عقل و آمادگي براي فهم حقايق را فراهم مي‏آورد. پس از آن نيز بينش‏هاي ضروري و صحيح را در اختيار او قرار داده و بر آن استدلال مي‏كند، مسائل مورد اختلاف راتوضيح‏مي‏دهد وانسان راتامرحله «توحيددرالوهيت‏»، كه سعادت او در گرو اعتقاد به آن است، به پيش مي‏برد.

ب) اهداف قرآن در بعد گرايش

1- پند دادن

براي آنكه انسان مسير صحيح سعادت را انتخاب كند، علاوه بر بيرون آمدن از عالم غفلت و فراموشي و به دست آوردن بينش‏هاي صحيح و ضروري، بايد دل او نيز در گرو آن بينش‏ها قرار گيرد، ولي توجه به ماديات و پيروي از هواهاي نفساني دل انسان را سخت و او را سنگ‏دل مي‏سازد و آمادگي پذيرش حقايق را از او مي‏ستاند. در چنين موقعيتي، ضروري‏ترين عنصر مورد نياز عاملي است كه دل او را رام كند و به حالت فطري نخستين بازگرداند. آن عامل، «پند و موعظه‏» است. به همين دليل، يكي از نام‏هاي قرآن «موعظه‏» مي‏باشد و در آيات گوناگون از اينكه هدف قرآن موعظه كردن است‏سخن به ميان آورده است; مانند: «يا ايها الناس قد جاءتكم موعظة من ربكم‏» (يونس:57); اي مردم، شما را از سوي خداوندگارتان پندي آمد.

پذيرش حقايق غير از آگاهي از حقايق است. كم نيستند افرادي كه با آنكه حقيقت‏برايشان روشن گشته، از پذيرش آن سرباز مي‏زنند و در برابر آن مقاومت و حتي جبهه‏گيري مي‏كنند. قرآن مجيد از افراد و گروه‏هايي نام مي‏برد كه در برابر ادعاهاي حق انبيا: در عين يقين داشتن به آنها، موضع مخالف گرفته و تسليم نشده‏اند و بويژه، برتري‏طلبي و ستمگري آنان سبب شده است كه حاضر به پذيرش حقايق نشوند: «جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما وعلوا» (نمل:14); آيات الهي را در عين آنكه بدان‏ها يقين داشتند، به دليل ستمگري و برتري‏طلبي، انكار كردند. از اين‏رو، نقش «موعظه‏» دقيقا اين است كه زمينه را براي پذيرش دل و تسليم شدن در برابر حقايق فراهم سازد.

نكته شايان توجه آنكه موعظه‏هاي قرآني صرفا بر اموري كه شهرت دارد (مشهورات) و مورد قبول توده مردم است متكي نمي‏باشد، بلكه آنچه در مواعظ قرآني رعايت مي‏شود تكيه بر امور صحيح و درستي است كه فهم آن آسان و همراه با تعابيري است كه دل را تحت تاثير قرار مي‏دهد. به عنوان مثال، به اين موعظه قرآن توجه كنيد: «قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثني وفرادي ثم تتفكروا ما بصاحبكم من جنة.» (سبا:46) روي سخن در اين موعظه با منكران نبوت است كه با نزول قرآن به عنوان معجزه الهي و درخواست همانندآوري، نبوت پيامبر اسلام(ص) برايشان به اثبات رسيده، ولي براي بهانه‏جويي يا در اثر شبهه‏اي كه مغرضان مطرح كرده بودند، چنين مي‏پنداشتند كه پيامبر(ص) - نعوذ بالله - جن‏زده شده يا تحت تاثير نيروهاي ديگر، تصور كرده كه پيامبر است.

قرآن از مرحله استدلال، كه همانندآوري است، گذشته و مي‏فرمايد: چون شما در مقام استدلال نتوانسته‏ايد همانند قرآن بياوريد پس پيامبري رسول گرامي(ص) ثابت‏شده است; ولي براي آنكه دل‏هاي آنان را تسليم اين حقيقت كند، مي‏فرمايد: «بگو من شما را فقط به يك چيز موعظه مي‏كنم: براي خدا به‏پاخيزيد و به تنهايي و يا با هم‏انديشي درباره نبوت پيامبر(ص) بينديشيد و ببينيد كه او جن‏زده نيست. اگر از نيروي تفكر خود، به دور از تعصب، كمك بگيريد نبوت او را تصديق خواهيد كرد. موضوع «موعظه‏» در اين آيه مطلب حقي است كه قبلا بر آن استدلال شده و در اينجا به طريقي آسان و روشن و به منظور رام‏ساختن دل‏ها، راه زدودن و تحت تاثير اغراض و انگيزه‏هاي مخالف حق قرار نگرفتن را نشان مي‏دهد.

2- انذار و تبشير

فعاليت‏هاي اختياري انسان در اثر آگاهي و انگيزه، جامه عمل مي‏پوشد. براي حركت انسان‏ها در هر مسير (اعم از حق و باطل) صرف آگاهي كافي نيست، بلكه علاوه بر آگاهي، انگيزه نيز لازم است و تا انسان نسبت‏به كارهاي خير، انگيزه و نسبت‏به كارهاي ناشايست، دافعه‏اي باطني نداشته باشد، در مسير صحيح قدم نمي‏گذارد و به پيش نمي‏رود. انسان بايد در كنار سيراب شدن عقل با توجه به نتايج و عواقب كارهاي خوب و بد، تمايل قبلي به خيرات و نفرت و انزجار نسبت‏به شرور و زشتي‏ها داشته باشد. اين نيز در پرتو «انذار» و «تبشير» حاصل مي‏شود. اين‏همه تاكيد قرآن بر بهشت و جهنم و ذكر جزئيات و تفاصيل پاداش‏ها و كيفرهاي آن‏جهاني، علاوه بر حقانيت آن، براي نقش عظيم آن در جهت‏دادن و به تلاش واداشتن انسان است.

بجز انسان‏هاي متعالي، كه عبادت را تنها به دليل شايستگي خدا براي عبادت يا محبت و يا سپاسگزاري انجام مي‏دهند، بيشتر انسان‏ها شوق به بهشت و يا بيم از جهنم عامل حركت آنها در جهت عبادت خداست. افزون بر اين، انذار و تبشير براي انسان‏هايي كه در اثر كجروي‏ها بيان استدلالي و موعظه برايشان سودي ندارد، هشداري است كه گه گاه آنان را از مسير انحرافي خويش باز مي‏دارد. قرآن مجيد يكي از اهداف خود را انذار و تبشير معرفي مي‏كند و مي‏فرمايد: «انزل علي عبده الكتاب ... لينذر باسا شديدا من لدنه ويبشر المؤمنين‏» (كهف:1و2); خداوند بر بنده خويش كتاب را فرو فرستاد... تا از عذاب سخت پروردگار بيم دهد و مؤمنان را بشارت گويد.

3- درمان بيماري‏هاي روحي

زدودن زنگارهاي دل، هم براي باورداشت‏سخن حق ضرورت دارد و هم براي ارتقا در نردبان تكامل و قرب به خدا نقش اساسي ايفا مي‏كند. قرآن كريم يكي از اهداف خود را شفابخشي اعلام كرده و مي‏فرمايد: «يا ايها الناس قد جاءتكم... شفاء لما في الصدور» (يونس:75); اي مردم، از سوي خدا برايتان... بهبودبخش بيماري‏هاي روحي آمد. تعبير «شفاء لما في الصدور» عام است و هرگونه بيماري دروني، خواه كفر و نفاق و گمراهي باشد و خواه ديگر امراض باطني را، كه مانع از رشد معنوي انسان است، دربر مي‏گيرد.

در آيه شريفه چهاردهم از سوره مطففين، قرآن دليل تكذيب معاد و روز جزا از سوي انسان‏هاي گناهكار و تجاوزگر را زنگارگرفتگي دل‏هايشان مي‏داند. در آيه دهم سوره بقره نيز دليل نفاق و نيرنگ‏بازي منافقان را بيماري دل آنان مي‏داند. به‏هرحال، تا ظرف دل از زنگار بيماري گناهان و كارهاي ناشايست پاك نشود، بهترين معارف هم اگر در آن جاي گيرد، آلوده به شرك و نفاق مي‏شود و ثمربخشي خود را از دست مي‏دهد. قرآن درصدد است كه ظرف دل را پاك سازد و بيماري‏هاي آن را بهبود بخشد. تلاوت قرآن و دل سپردن به آن چنين اثري دارد كه در روايات آمده است: دل‏ها همچون فلزات زنگار دارند، زدودن زنگار آنها با استغفار و تلاوت قرآن ميسر است.

4- هدايت‏پذيري و پندپذيري

اگر عقل سيراب شود، دل رام مي‏گردد و ظرف دل از زنگارها و بيماري‏ها پالوده شود، آماده پذيرش هدايت قرآن و تسليم در برابر موعظه و پند آن مي‏شود. اين هدف ديگري است كه در آيات مطرح شده است. قرآن مي‏فرمايد: «ام يقولون افتراه. .. بل هو الحق من ربك... لعلهم يهتدون‏» (سجده:3); يا آنكه مي‏گويند: قرآن را به دروغ به خدا نسبت مي‏دهد...، بلكه قرآن حق است و از سوي خداوندگار تو است... تا شايد هدايت پذيرند. در آيه ديگري مي‏فرمايد: «كتاب انزلناه اليك.

[1] . انعام: 51

[2] . يس: 62

[3] . جاثيه: 5

[4] . عنكبوت:43

 

.. ليتذكر اولوالالباب‏» (ص:29); كتابي به سوي تو فرو فرستاديم... براي آنكه خردمندان از آن پند گيرند.

5- تقوا

يكي از اهداف قرآن ايجاد تقوا در انسان‏ها است. قرآن مي‏فرمايد: «قرآنا عربيا غير ذي عوج لعلهم يتقون‏» (زمر:28); قرآن عربي را، كه در آن هيچ كژي نيست، فروفرستاديم تا شايد تقوا پيشه كنند. «تقوا» يكي از عناصر مهم در بينش قرآني و در اصل، به معناي «خودپايي‏» است. انسان همواره در برابر خطرات، خود را مي‏پايد و مراقب خويش است. اين خودپايي مي‏تواند در برابر عذاب جهنم، خشم خدا و از دست‏دادن كمالاتي باشد كه انسان مي‏تواند به آنها برسد. به همين دليل، به نحوي بر «ترس‏» هم دلالت دارد. و اينكه گاهي تقواي الهي يا تقواي از جهنم را به ترس از خدا يا جهنم معنا مي‏كنند بر همين اساس است، وگرنه معناي اصلي آن «ترس‏» نيست. در اينجا اين سؤال مطرح مي‏شود كه «ترس از خدا» به چه معنا است؟ «ترس از خدا» مي‏تواند به دو صورت مطرح شود:

نخست آنكه از معصيت‏خدا برحذر باشد; زيرا معصيت‏خدا منشا همه عذاب‏هاي اخروي و عقوبت‏هاي دنيوي است.

دوم آنكه خطر هميشه جسماني نيست، محروميت از رحمت و دوري از محبوب براي انسان‏هاي برجسته بالاترين رنج است. انسان‏هايي كه مراحلي از كمال را طي كرده‏اند بدين دليل از معصيت‏خدا دوري مي‏كنند كه نگران دورماندن از محبوب خود هستند. برجستگان از بندگان خدا اصولا از توجه به غير خدا بيمناكند و تقواي آنكه آنان راهميشه در محضر خدا و خدا را حاضر و ناظر اعمال آنان قرار مي‏دهد و نسبت‏به غفلت از خدا ترسانند. برجستگان از بندگان خدا اصولا از توجه به غير خدا بيمناكند و تقواي آنكه آنان را هميشه در محضر خدا و خدا را حاضر و ناظر اعمال آنان قرار مي‏دهد و نسبت‏به غفلت از خدا ترسانند.

تقوا هم در مرحله فكر و نظر مطرح است و هم در مرحله عمل و رفتار. اولين مرحله تقوا در بعد نظري، «حقيقت طلبي‏» است تا انسان گرفتارباطل نشود. چنين‏كسي وقتي با قرآن مواجه مي‏گردد بدان هدايت‏مي‏شود ووقتي آيات‏خدا ومعجزات‏الهي رامي‏بيند، تسليم آن مي‏گردد و بدان‏ها ايمان مي‏آورد. حضرت سلمان; با آنكه در محيط كفر و شرك متولد شد و در آنجا رشد كرد، ولي حقيقت‏طلبي و تقواي او موجب شد كه در پي يافتن آيين حق برآيد و سرانجام، به پيامبر اسلام(ص) برسد و ايمان آورد. قبلا گفتيم كه قرآن مي‏خواهد حقيقت‏طلبي را در انسان تقويت و شكوفا سازد.

بالاترين مراحل تقوا نيز برترين درجات كمال است كه انسان را شايسته آرامش يافتن در جوار رحمت‏حق مي‏سازد: «ان المتقين في جنات و نهر في مقعد صدق عند مليك مقتدر» (قمر:54 و 55); اهل بهشت در باغ‏ها و كنار نهرهاي بهشت‏اند، در منزلگاه صدق و حقيقت، نزد خداوند عزت و سلطنت جادواني متنعم‏اند.

اولين مرحله تقوا در بعد عمل نيز آن است كه آنچه را طبق فطرت خويش زشت مي‏يابد از آن اجتناب مي‏كند. اين نوع تقوا را مي‏توان «تقواي فطري‏» ناميد; زيرا فطرت آن را به انسان الهام مي‏كند، ولي اين اولين مرحله تقوا در مرحله عمل است. پس از اسلام آوردن نيز تقوا مطرح است. اما كساني از مراحل بالاتر هدايت قرآن برخوردار مي‏شوند كه مراتب ديگر تقوا را داشته باشند.

در قرآن مجيد، آنچه انسان بايد خود را از آن دور نگه دارد، مشخص گرديده است; و لذا آن جمله خداوند معاد آتش دوزخ فتنه‏اي كه فقط ظالمان را در بر نمي‏گيرد، وضعيت‏حاضر و آينده هركس‏مي‏باشد. پرداختن‏به‏همه‏اين‏مواردونكته‏سنجي‏هاي‏موجود در آنها بافرصت محدود اين مقاله سازگار نيست. بنابراين، تقوا داراي‏درجات‏است،و هرچند همه موارد آن مدنظر قرآن مي‏باشد ولي به نظر مي‏رسد در آنجا كه تقوا هدف نزول قرآن است، مرحله اوليه تقوا نيست; زيرا اگر چنان خصلتي (حقيقت‏طلبي) در انسان نباشد، از ابتدا به قرآن گوش فرانمي‏دهد.

ج) اهداف قرآن در بعد عمل

1- شكرگزاري

انساني كه به اين مرحله رسيده است‏خود را با انبوهي از نعمت‏هاي خدا روبرو مي‏بيند و آماده مي‏شود تا در برابر اين‏همه نعمت‏شكرگزاري كند. او اگر به نعمت‏ها توجه نداشته باشد و يا از صاحب نعمت غافل باشد در صدد شكرگزاري برنمي‏آيد. قرآن در آيات خود با برشمردن نعمت‏ها و توجه‏دادن به اين نكته كه همه آنچه در اختيار انسان است، از خداست، اين زمينه را فراهم مي‏سازد. در چنين موقعيتي است كه انسان حق‏شناس به ولي‏نعمت‏خود توجه مي‏كند و در مي‏يابد كه همه چيز از اوست و جز نعمت‏هاي او چيز ديگري از خود يا ديگري ندارد. به شكرگزاري آن ذات اقدس مشغول مي‏گردد و تا آنجا پيش مي‏رود كه حتي عبادت خويش را براي خوف از دوزخ يا شوق به بهشت انجام نمي‏دهد، بلكه انگيزه شكرگزاري از نعمت‏هاي بي‏شمار خدا او را به عبادت وامي‏دارد. [1]

2- داوري بحق در مسائل مورد اختلاف

يكي ديگر از اهداف قرآن حل مسائل مورد اختلاف در مرحله عمل است. فطرت پاك انسان وي را به رعايت عدالت و اعطاي حقوق ديگران فرامي‏خواند و در مقابل تجاوزطلبي، او را از اين كار باز مي‏دارد. پيامبران: از يك سو، با انذار و تبشير، زمينه كنارزدن تجاوزطلبي و عمل به خواست فطرت الهي و پاك انسان را فراهم مي‏سازند و از سوي ديگر، در موارد اختلاف بين انسان‏ها قضاوت مي‏كنند و مصداق حقوق ديگران را تعيين مي‏نمايند. البته پس از هر پيامبري در طول تاريخ، انسان‏ها دچار انحراف شده‏اند و با آنكه مسائل حقوقي برايشان روشن بوده، حقوق ديگران را ناديده گرفته و به آنان ستم روا داشته‏اند.

همچنين به تدريج، با ايجاد انحراف در دين خدا و يا برداشت‏هاي ناروا از تعاليم دين، انسان‏هاي ديگر را گمراه ساخته و افراد را دچار اختلاف كرده‏اند. در چنين وضعيتي، فقط ايمان به خدا راهگشاي مؤمنان مي‏گردد. قرآن مجيد، كه پس از پيامبران فراوان گذشته رسيده، يكي از اهدافش قضاوت در مسائل اختلافي بين مردمان است. بنابراين، هدف قرآن در يك مرحله، تبيين مسائل مورد اختلاف از نظر فكري و در مرحله ديگر، قضاوت بحق در مسائل مورد نزاع است تا از انحراف بشر در مقام عمل جلوگيري به عمل آيد. در آيه‏213 از سوره بقره هدف بعثت همه انبياء و نزول كتب آسماني قضاوت، در مورد مسايل مورد اختلاف مردم دانسته شده است و اين نكته مطرح شده است كه پس از آمدن پيامبران نيز مردم به دليل تجاوزطلبي اختلاف كردند و در آيه 64 از سوره نحل مي‏فرمايد «و ما انزلنا عليك الكتاب الا لتبين لهم الذي اختلفوا فيه‏» ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براي آنكه موارد مورد اختلاف ميان مردم را برايشان توضيح دهي و بيان كني.

3- تثبيت مؤمنان

خداوند مي‏فرمايد: «قل نزله روح القدس من ربك بالحق ليثبت الذين آمنوا» (نحل:102); اي رسول، بگو اين آيات را روح‏القدس از جانب پروردگارت به حقيقت و راستي آورد تا اهل ايمان را در راه خدا ثابت قدم گرداند.

نزول وحي و تداوم آن، عامل ثبات مؤمنان در مسير خويش و نلغزيدن به جهات انحرافي است. هرچند تثبيت در مرحله «قلب‏» نيز مطرح شده، ولي ثبات قدم در مسير دين و تكامل بيش‏تر ناظر به مشكلاتي است كه در مقام عمل پيش مي‏آيد و انسان را در ادامه راه دچار تزلزل مي‏كند. قرآن مجيد با تقويب روحيه و توجه‏دادن بشر به خداوند و قدرت بي‏نظير وي و نيز پاداش عظيم مجاهدان، امدادهاي غيبي فرشتگان و ذكر داستان‏هاي پيامبران: و مجاهدان گذشته، زمينه ثبات قدم مؤمنان و پيامبر(ص) را در مقام عمل فراهم مي‏سازد.

4- برپايي جامعه عادلانه

«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات وانزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط‏» (حديد:25); همانا پيامبران خود را با دلايل و معجزات فرستاديم و برايشان كتاب و ميزان عدل نازل كرديم تا مردم عدالت را به پا دارند.

عدالت و قسط، هر دو با رعايت‏حقوق ديگران و دست‏يابي هركس به حق خويش مرتبط است، ولي قسط بيش‏تر ناظر به پياده‏كردن قوانين عادلانه است. قرآن مجيد هدف نزول كتاب‏هاي آسماني، از جمله قرآن، را اقامه قسط مي‏داند، آن هم قسط عمومي كه به دست‏خود مردم برپا شود; بدين معنا كه هدف، رشددادن جوامع است تا آنجا كه مردم، خود انگيزه اجراي عدالت پيدا كنند و آن را اجرا نمايند.

5- حاكميت قوانين خدا

«انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اريك الله‏» (نساء:105); اي پيامبر، ما قرآن را بحق به سوي تو فرو فرستاديم تا بدانچه خدا با وحي بر تو پديدار ساخته‏است، حكم نمايي.

عدالت مورد نظر قرآن و اجراي آن (قسط) تنها در سايه قوانين الهي امكان‏پذير است. از اين‏رو، در اين آيه شريفه هدف از نزول قرآن را حكم‏نمودن پيامبر(ص) در بين مردم، طبق دستور و راي خدا مي‏داند. اجراي احكام ديني از يك سو، بر اساس قوانين عادلانه است و از سوي ديگر، به دست عادل‏ترين انسان‏ها به اجرا درمي‏آيد. در نتيجه، در مراحل قانون‏گذاري و اجرا، ضامن عدالت اجتماعي است.

6- حاكميت دين خدا بر ساير اديان

«هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله‏» (فتح:28); او رسول خود (محمد(ص)) را با قرآن و دين حق فرستاد تا آن را بر همه اديان غالب گرداند.

حاكميت دين خدا و غلبه آن بر ساير اديان، كه هدف ارسال پيامبر گرامي اسلام(ص) است، از ديگر اهداف اجتماعي نزول قرآن است.

[1] . «... و ان قوما عبدوا الله شكرا فتلك عبادة الاحرار»، (محمدتقى مجلسى، بحارالانوار، ج 78، ص‏69)

اين نكته با توجه به خاتم پيامبران بودن آن حضرت روشن‏تر مي‏شود. نكته شايان توجه اينكه از آنجا كه سعادت واقعي انسان در قرب به خداوند متعال است و قرب به خداوند بستگي كامل به حاكميت دين حق بر جامعه بشري دارد و تمام مراحل پيشين و حتي اجراي عدالت و امنيت عمومي براي آن است‏كه‏مردم آزادانه به عبادت خالص الهي بپردازند و به بالاترين مراحل قرب الهي دست‏يابند، قرآن مجيد مي‏فرمايد: خداوند به كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند وعده داده است كه آنان را جانشينان و وارثان زمين گرداند، ديني را كه براي آنان پسنديده ست‏برايشان مستقر سازد، به آنان امنيت ارزاني دارد تا تنها او را بپرستند و همتايي براي او در نظر نگيرند. [1]

7- خروج از ظلمت‏ها به سوي نور

«كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الي النور» (ابراهيم:2); اين قرآن كتابي است كه ما به سوي تو فرستاديم تا مردم را به امر خدا، از ظلمات (جهل و كفر) بيرون آوري و به عالم نور برساني.

«نور» و «ظلمت‏» در اين آيه مصاديق فراواني دارد كه از يك سو، كفر و نفاق و زنگارهاي دل و هرگونه عاملي را كه موجب دوري و جدايي از خداست و از سوي ديگر، مراتب قرب به خداوند از آغاز تا پايان را دربر مي‏گيرد. بنابراين، مراتب گوناگون تقرب به خداوند مصاديق گوناگون خارج شدن از ظلمت‏ها به نور است كه يكي از اهداف قرآن به شمار مي‏آيد.

8- هدايت‏به راه‏هاي امن و صراط مستقيم

«قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام... ويهديهم الي صراط مستقيم‏» (مائده:15 و16); براي هدايت‏شما نوري عظيم و كتابي با حقانيت آشكار آمد. خدا با آن كتاب هركه را در پي رضا و خشنودي او ست‏به راه‏هاي سلامت و صراط مستقيم رهنمايي مي‏كند.

قرآن كريم، كه نوري از سوي خداوند متعال است، كساني را كه در پي كسب خشنودي خدا باشند به راه‏هايي كه از هر نظر سلامت است و كسي را كه در آن پاي نهد به سلامت‏به سر منزل مقصود - كه خداست - مي‏رساند، هدايت مي‏كند. اين راه‏ها مي‏تواند در طول يكديگر و نيز در عرض هم باشند. كساني كه در اين راه‏ها قدم مي‏زنند در هر قدم، از ظلمتي رهايي يافته و به نوري نايل مي‏شوند و سرانجام، از سبل امن به شاهراه هدايت (صراط مستقيم) راه‏نمون مي‏شوند.

9- ورود به رحمت ويژه الهي و هدايت‏به ذات او

«يا ايها الناس قد جاءكم برهان من ربكم و انزلنا اليكم نورا مبينا فاما الذين آمنوا بالله و اعتصموا به فسيدخلهم في رحمة منه و فضل و يهديهم اليه صراطا مستقيما» (نساء:174 و 175); اي مردم، براي هدايت‏شما از جانب خدا برهاني محكم آمد و نوري تابان به سوي شما فرستاديم. پس آنان كه به خدا گرويدند و به او متوسل شدند به زودي، آنها را به جايگاه رحمت و فضل خود در خواهد آورد و به راه راست رهنمايي مي‏نمايد.

مؤمناني كه به اين ريسمان نوراني الهي چنگ زنند و پناه برند خداوند، خود، ايشان را در رحمت و فضل ويژه‏اش وارد مي‏سازد و از صراط مستقيم ويژه‏اي، ايشان را به ذات اقدس خود راهنمايي مي‏كند. آنان در اين جهان از هم‏نشينان خدا و در سراي آخرت نيز در پايگاهي رفيع و راستين در آستان مقدس الهي خواهند بود. در آيه ديگري مي‏فرمايد: «ان المتقين في جنات ونهر في مقعد صدق عند مليك مقتدر» (قمر:54 و 55); اهل تقوا در باغ‏ها و كنار نهرهاي بهشت منزل گزيده‏اند، در منزلگاه صدق و حقيقت، نزد خداوند عزت و سلطنت جاوداني متنعم‏اند.

قرآن مجيد در كنار اهدافي كه براي خود برمي‏شمرد، موانعي را نيز براي بهره‏مندي از قرآن و رسيدن به اهداف آن مطرح كرده است. در اين بخش، ابتدا شروط و سپس موانع بهره‏مندي از آن مطرح مي‏گردد:

الف _ شروط بهره‏مندي از قرآن

قرآن مجيد در كنار اهدافي كه براي خود برمي‏شمرد، شروط و موانعي را نيز براي بهره‏مندي و رسيدن به آن اهداف مطرح كرده است. در اين بخش، ابتدا شروط و سپس موانع بهره‏مندي از قرآن را مطرح مي‏كنيم:

1- در پي علم و يقين‏بودن

يكي از شروط مهم براي بهره‏مند از قرآن آن است كه انسان در پي دست‏يابي به علم و يقين باشد، بخواهد به حقايق پي برد و بر گمان و حدس و امثال آن تكيه نكند. قرآن مجيد در پاسخ به مشركان و در مقام نفي شرك، همواره مي‏گويد كه آنان دنبال گمان، تقليد و شك‏اند و نسبت‏به مدعاي خويش يقين ندارند; اگر راست مي‏گويند دليل قاطعي بر مدعاي خود بياورند. به هر حال، اگر كساني به دنبال هواهاي نفساني خود باشند و يا بر اساس گمان و شك بخواهند زندگي خود را بنا نهند، از قرآن بهره‏اي نخواهند برد. در آيه 11 سوره توبه مي‏فرمايد: «قد فصلنا الايات لقوم يعلمون.» در آيه 11 بقره نيز مي‏فرمايد: «قد بينا الايات لقوم يوقنون.» مشابه اين، آياتي است كه چنين بياني دارند:«لقوم يفقهون‏» (انعام:98)، «لقوم يتفكرون‏» (يونس:24)، «لاولي الالباب‏» (آل‏عمران:190).

2- در اختيارداشتن قلب خود

در آياتي از قرآن مجيد مي‏فرمايد: «ان في ذلك لذكري لمن كان له قلب‏» (ق:37); در اين، پند و تذكري است‏براي آن‏كه داراي قلب هوشياري باشد.

انسان در اثر گناه و ياغفلت گاهي قلب و دل خود را در اختيار شيطان،هواي‏نفس، غرايزحيواني‏وانسان‏هاي‏منحرف‏قرارمي‏دهد و آنان دلش را مي‏ربايند. كسي كه دل ندارد - يعني، دل را به ديگري سپرده‏است واو هرگونه كه مي‏خواهد بر آن حكم مي‏راند - نمي‏تواند از قرآن بهره‏مند شود. كسي از قرآن بهره‏مند مي‏شود كه بر دل خود مسلط باشد. در روايات آمده است كه اگر شياطين پيرامون‏دل‏پرسه‏نمي‏زدندوآن‏رااحاطه‏نمي‏كردندانسان‏مي‏توانست‏به ملكوت جهان نظر كند و حقايق هستي را دريابد. بايد دل در اختيار انسان باشد تا آن را در اختيار قرآن و حقايق آن قرار دهد; در نتيجه، متاثر شود و به سوي كمال خويش حركت كند.

3- حيات و زنده(دل) بودن

در آيه 70 سوره يس مي‏فرمايد: «لينذر من كان حيا»; قرآن نازل شده است تا كساني را كه زنده‏اند بيم دهد. برخي انسان‏ها مرده‏اند و مرده را هرقدر صدا بزني، موعظه كني يا حقايق را برايش بازگو كني اثري نخواهد داشت. انسان‏هايي كه در اثر گناه بر قلب‏هاشان مهر خورده و راه نفوذ معارف حق را بر خود بسته‏اند وقتي حقايق و آيات الهي را مي‏شنوند، ذره‏اي تاثير در آنان نمي‏نهد; گويا چنين حقايقي را نشنيده‏اند. منافقان مظهر كامل اين حالت مردگي و مؤمنان حقيقي مظهر كامل زنده‏دل بودن‏اند. قرآن مجيد مي‏فرمايد: «ا و من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشي به في الناس كمن مثله في الظلمات ليس بخارج منها» (انعام: 122); آيا كسي كه مرده بود و او را زنده كرديم و برايش نوري قرار داديم كه با آن در بين مردم حركت مي‏كند مانند كسي است كه در تاريكي‏ها به سر مي‏برد و از آن خارج نيست؟

انسان‏هاي زنده، كه باتقوا هستند، با نور خدا حركت مي‏كنند و در برخورد با شياطين، هوشيارانه عمل مي‏نمايند: «ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون‏» (اعراف:201); اهل تقوا را چون وسوسه و خيالي از شيطان به دل رسد، همان دم خدا را به ياد آورند و همان لحظه بصيرت و بينايي پيدا كنند.

4- در پي خشنودي خدابودن

انسان‏ها در هر عملي كه انجام مي‏دهند، علاوه بر علم و آگاهي، انگيزه‏اي نيز دارند و بايد داشته باشند، ولي انگيزه‏ها در افراد و موقعيت‏هاي گوناگون متفاوت است; گاهي كارها برخاسته از انگيزه‏هاي حيواني و نفساني مانند سيركردن شكم و تامين لذايذ مادي است و گاهي انسان فراتر از سطح حيوانات قرار مي‏گيرد. در اين صورت، انگيزه‏هاي مادي نمي‏تواند محرك اصلي او باشد و آنچه در پي آن است موضوعي فراتر از تامين لذايذ مادي خواهد بود. در اين ميان، آنان كه عشق به حقايق دارند با كشف مطالب علمي دل‏خوش مي‏شوند و حداكثر با درك مفاهيمي كه از معنويات حكايت دارد، سرمست مي‏شوند; ولي اگر انسان با خدا آشنا شود، خدا را خوب بشناسد و به او معتقد گردد بالاترين لذت براي او خشنودي خداست; نه در انجام اعمالش انگيزه دنيوي دارد و نه اميدي به نعمت‏هاي بهشتي و نه خوفي از عقوبت‏هاي اخروي در خود مي‏يابد. چنين افرادي حتي اگر خدا نعمت‏هاي بهشتي را هم در اختيارشان قرار ندهد يا عقوبتشان كند از او ست‏برنمي‏دارند; زيرا خشنودي خدا برايشان از همه چيز بالاتر است.

خداوند درباره اينان مي‏فرمايد: «يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام ... و يهديهم الي صراط مستقيم‏» (مائده:16); خداوند كساني را كه در پي خشنودي او باشند... به وسيله قرآن به راه‏هاي امن هدايت مي‏كند و آنان را به صراط مستقيم رحمت و قرب خويش رهنمون مي‏گردد.

5- تقوا

(در اين زمينه در قسمت اهداف قرآن در بعد گرايش سخن گفته شد. بدان‏جا رجوع كنيد.)

6- خشيت و خوف

يكي ديگر از شروط بهره‏مندي از قرآن، كه مرتبط با انذار و بيم‏دادن قرآن مي‏باشد، خوف و خشيت است. در سوره يس، پس از آنكه هدف قرآن را انذار و بيم‏دادن مردم مي‏داند و متذكر مي‏شود كه منافقان از انذار قرآن بهره‏اي ندارند، مي‏فرمايد: «انما تنذر من اتبع الذكر و خشي الرحمن بالغيب فبشره بمغفرة و اجر كريم‏» (يس:11); فقط كسي از بيم‏دادن تو بهره مي‏برد كه پيرو قرآن باشد و از خداوند رحمان خشيت داشته باشد، پس او را به آمرزش و پاداش ارجمند الهي بشارت ده.

[1] . نور: 55

 

در سوره طه نيز مي‏فرمايد: «طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقي الا تذكرة لمن يخشي‏» (طه:1-3); اي پيامبر، ما قرآن را بر تو نازل نكرديم تا خود را بسيار به رنج و زحمت اندازي، جز آنكه اين كتاب يادآور و پند براي كساني است كه داراي خشيت‏اند. در سوره ق نيز مي‏فرمايد: «فذكر بالقرآن من يخاف وعيد» (ق:45); با قرآن كسي را پند بده كه از وعده‏هاي عذاب و كيفر الهي ترسان است.

در قرآن «خشيت‏» نسبت‏به خداوند مطرح شده، ولي «خوف‏» بيش‏تر در خصوص عذاب جهنم و گاهي در مورد خداوند يا مقام خداوندگار به كار رفته است. به همين دليل، گفته‏اند: «خشيت‏» احساس ترسي است كه از درك عظمت‏خدا براي فرد حاصل مي‏شود و قرآن مي‏فرمايد: «هركس عظمت‏خدا را درك كند و در اثر درك عظمت الهي بيمناك شود انذار قرآن برايش سودمند است و درك عظمت‏خدا موجب مي‏گردد كه همه موجودات جهان در پيش چشم انسان كوچك شود.» [1] ترس از عذاب‏هاي اخروي نيز زمينه بهره‏گيري از انذار قرآن را فراهم مي‏آورد. كسي كه ترسي از عذاب ندارد به آن دليل است كه ايمان و اعتقادش به معاد ضعيف است و چنين كسي انذار برايش سودي ندارد، ولي آنان كه ايمانشان به معاد مستحكم است ترس از معاد در پرتو انذار انبياي الهي: و قرآن زمينه كناره‏گيري از گناه و پاك و پالوده ساختن آنان را فراهم مي‏سازد واز مخلصان مي‏شوند. قرآن مجيد در وصف انسان‏هاي برجسته و باايمان، بويژه انبياي الهي:، مي‏فرمايد: «انا اخلصناهم بخالصة ذكري الدار» (ص/46); آنان را با ياد معاد از آلودگي‏ها آميزه شرك، پاك، ناب و خالص كرديم.

7- ايمان و نيكوكاري

در نجات و سعادت انسان، طبق بينش قرآني، ايمان بدون عمل و عمل بدون ايمان نقشي ندارد، بلكه اين دو با هم سعادت بشر را تامين مي‏كنند. از اين رو، قرآن دو شرط ديگر براي بهره‏مندي از قرآن را «ايمان‏» و «احسان‏» دانسته است. در سوره لقمان، آيه 2 و3 مي‏فرمايد: «تلك آيات الكتاب الحكيم هدي وبشري للمحسنين‏»; اين است آيات كتاب حكمت آموز كه هدايت و بشارت براي نيكوكاران است. در آيه 120 سوره هود نيز مي‏فرمايد: «و جاءك في هذه الحق و موعظة و ذكري للمؤمنين‏»; براي تو در اين كتاب، حقيقت، موعظه، يادآوري و پندي براي مؤمنان آمده است.

8- طلب راه درست

در برخي از آيات قرآن مي‏فرمايد: اين قرآن براي كساني پند و اندرز و يادآوري است كه بخواهند راه درست را در پيش گيرند. قرآن هيچ‏كس را به صورت جبري و اتفاقي هدايت نمي‏كند; تا كسي خودش نخواهد كه مسير صحيح را بپيمايد قرآن نيز دست او را نمي‏گيرد. اصولا در درمان بيماري‏هاي روحي اولين قدم تمايل فرد بيمار است; اوبايد خود به بيماربودن خود باور داشته و در پي علاج خويش برآيد; دست‏كم، آمادگي داشته باشد كه به راهنمايي‏ها و درمان‏هايي‏كه قرآن در اختيار او قرار مي‏دهد جامه عمل بپوشاند. اما اگر كسي هدفش جز اين باشد خواندن قرآن و فهم محتواي آن برايش سودي ندارد و چه بسا زيان‏آور هم باشد.

قرآن مجيد درباره قوم هود مي‏فرمايد: «اما ثمود فهديناهم فاستحبوا العمي علي الهدي‏» (فصلت:17); ما قوم ثمود را هدايت كرديم، ولي آنان كوري را بر هدايت‏برگزيدند. قرآن مجيد در آيه‏27 سوره تكوير، پس از زدودن شبهاتي كه در مورد رسالت پيامبر(ص) و حقانيت قرآن مطرح شده است، مي‏فرمايد: «ان هو الا ذكر للعالمين لمن شاء منكم ان يستقيم‏»; قرآن جز يادآوري و پندي براي عالميان نيست، (البته) براي كسي‏از شما كه بخواهد راه راست را در پيش گيرد.

9- ايمان به خدا و تمسك به قرآن

شرط ديگري كه در بهره‏مندي از قرآن مطرح است ايمان به خدا و تمسك بدان است. در آيه 175 سوره نساء مي‏فرمايد: «و انزلنا اليكم نورا مبينا فاما الذين آمنوا بالله و اعتصموا به فسيدخلهم في رحمة منه و فضل و يهديهم اليه صراطا مستقيما»; به سوي شما نوري روشنگر فرو فرستاديم، اما آنان كه به خدا ايمان آوردند و به قرآن چنگ زدند پس خداوند آنان را در رحمت و فضل خود وارد مي‏كند و آنان را از راهي مستقيم به سوي خود هدايت مي‏نمايد.

ايمان به خدا اساس تمام ارزش‏هاست و هر عملي كه بدون ايمان انجام گيرد هيچ نقشي در سعادت انسان ايفا نمي‏كند. چنگ‏زدن به تعاليم قرآني نيز تنها راه وصول به هدف نهايي قرآن است. آگاهي‏دادن به وسيله انذار و تبشير و انتخاب راه درست و رعايت تقوا براي آن است كه انسان در پرتو تعاليم قرآن به خداوند رهنمون شود. استفاده از تعاليم قرآن زمينه چنين رشد عظيمي را، آن هم به دست‏خدا، فراهم مي‏سازد. در آيه‏اي ديگر مي‏فرمايد: «انما تنذر من اتبع الذكر» (يس:11) ; اي پيامبر(ص)، تو فقط كسي را بيم مي‏دهي و بيم دادنت در او مؤثر واقع مي‏شود كه پيرو قرآن باشد و از دستورات آن پيروي كند.

10- سجده و تسبيح

يكي ديگر از شروط بهره‏مندشدن و رسيدن به اهداف قرآن نهايت تذلل و عبوديت در برابر خداست. سجده مظهر تام عبوديت‏بنده در برابر خداست و در روايات آمده كه اگر انسان بداند در هنگام سجده خداوند چه قدر به او عنايت دارد حاضر نمي‏شود سر از سجده بردارد. سجده بر خدا معلول درك عظمت‏خدا و رابطه انسان با اوست. اگر خداوند كمال مطلق است و علم، قدرت، رحمت، حيات و ديگر اوصاف او بي‏نهايت است و انسان در پي كسب كمال مي‏باشد، وقتي بالاترين و كامل‏ترين موجود را مي‏يابد، نهايت كرنش و تذلل را در برابر او اظهار مي‏نمايد، بويژه اگر آن موجود خداوندگار او باشد و هستي خود را حقيقتا از او دريافت كند.

در سوره سجده آيه 15 مي‏فرمايد: كساني به آيات الهي ايمان مي‏آورند كه وقتي آنان را به آيات خداوندگارشان توجه مي‏دهند به سجده مي‏افتند و او را تسبيح مي‏كنند. در آيه‏107 سوره اسراء مي‏فرمايد: «ان الذين اوتوا العلم من قبله اذا يتلي عليهم يخرون للاذقان يبكون و يزيدهم خشوعا»; كساني‏كه پيش از اين دانش و معرفت در اختيارشان قرار داده شده است وقتي آيات قرآن بر آنان تلاوت مي‏شود به سجده مي‏افتند و اشك مي‏ريزند. همين اظهار بندگي بر خشوع آنان مي‏افزايد.

تسبيح و تنزيه خداوند نيز يكي ديگر از شروط بهره‏مندي از قرآن است. كسي كه خداوند را منزه از هرگونه نقص و آلودگي بداند سخن او را نيز، كه قرآن است، كامل‏ترين و بي‏نقص مي‏داند و آنگاه است كه در پذيرش و تسليم در برابر آن دچار ترديد نمي‏شود. پذيرفتن و باورداشتن قرآن به عنوان سخن بي‏عيب و نقص پروردگار زمينه را براي فهم، عمل و بهره‏گيري از آن و در نهايت، رسيدن به بالاترين اهداف قرآن فراهم مي‏سازد.

11- شب‏زنده‏داري

در آيه شريفه 15 سوره سجده يكي ديگر از شرايط بهره‏مندي از قرآن را شب‏زنده‏داري مي‏داند. شب‏زنده‏داري از ديدگاه قرآن عامل بسياري از موفقيت‏هاست. در آيه سوره‏79 سوره اسراء به پيامبر گرامي اسلام(ص) مي‏فرمايد: «و من الليل فتهجد به نافلة لك عسي ان يبعثك ربك مقاما محمودا»; و پاسي از شب را بيدار و متهجدباش‏و نماز شب را، كه خاص توست، به جاي آور كه خدا تو را به مقام محمود مبعوث گرداند. در آيات اول سوره مزمل نيزمي‏فرمايد:«قم الليل... انا سنلقي عليك قولا ثقيلا»; اي پيامبر(ص)، شب را به‏پاخيز... ما گفتاري گران‏سنگ بر تو مي‏افكنيم.

شب‏زنده‏داري هم صفاي روحي براي پذيرش حقايق فراهم مي‏سازد و هم انسان را براي صعود به قله‏هاي رفيع معنويت كمك مي‏كند. به همين دليل، قرآن مجيد مي‏فرمايد: وقتي چنين افرادي با قرآن برخورد مي‏كنند، به دليل صفاي باطنيشان، آماده اثرپذيري از قرآن مي‏باشند.

12- انفاق

تامين نيازمندي‏هاي مردم، آن هم تنها با انگيزه الهي و بدون چشم‏داشت و يا ريا و به عنوان انجام وظيفه و بر اساس احساس مسؤوليت در برابر خداوند، يكي ديگر از شروطي است كه در آيه‏16 سوره سجده براي بهره‏مندي از قرآن ذكر شده است. انفاق در بينش قرآني با تامين نيازهاي نيازمندان در نظام‏هاي غير الهي بسيار متفاوت است. انسان مؤمن انفاق را به اين دليل انجام مي‏دهد كه خداوند او را موظف به انجام آن كرده و نگران انجام وظيفه است. در اين صورت، حالات گوناگون فردي و اجتماعي در انگيزه او خللي وارد نمي‏كند. او خود را مالك ثروت و امكاناتي كه در اختيار ديگران قرار مي‏دهد، نمي‏داند، بلكه معتقد است كه اين ثروت و امكانات حق نيازمندان است كه بايد در اختيار آنان قرار دهد. از سوي ديگر، آن را عطيه الهي مي‏داند كه خدا در اختيار او قرار داده تا به صاحبانش برساند.

به همين دليل، قرآن مجيد مي‏فرمايد: «و مما رزقناهم ينفقون‏» (بقره:3); از آنچه به آنان روزي داده‏ايم، انفاق مي‏كنند. بر اساس چنين بينشي، انسان انفاق‏كننده هيچ چشم‏داشتي ندارد و مي‏داند در صورتي وظيفه‏اش را انجام داده است كه رياكارانه انفاق نكند و نياز نيازمندان را به‏گونه‏اي برآورده مي‏كند كه حيثيت و منزلت اجتماعي آنان حفظ شود و تلاش براي تامين نيازمندان، با شرط مذكور، بي‏شك، انسان انفاق‏كننده را مشمول عنايات خداوند و بهره‏مندي از قرآن مي‏كند. در آيه مزبور، انفاق يكي از شروط بهره‏مندي از هدايت قرآن و اوصاف متقين دانسته شده است.

ب_ موانع بهره‏مندي از قرآن

1- ظلم

يكي از موانع بهره‏مندي از قرآن «ظلم‏» است. در بينش قرآن، «ظلم‏» تنها ستمگري نسبت‏به ديگران نيست، بلكه ركت‏بر خلاف جهت كمال خويش نيز نوعي ستمگري است و آنكه به ديگري ستم مي‏كند در واقع، دو نوع ظلم مرتكب شده، هم به ديگران ستم كرده است و هم به خود.

[1] . على(ع) در وصف انسان‏هاى با تقوا مى‏فرمايد: «عظم الخالق في انفسهم فصغر ما دونه في اعينهم‏»; خدا نزد اهل تقوا بزرگ جلوه كرده، عظمت او را درك كرده‏اند و باورشان آمده است. درنتيجه، آنچه جز خداست در چشمانشان كوچك جلوه كرده است. (نهج‏البلاغه، خطبه‏193)

و به اين وسيله، خود را از رسيدن به كمال واقعي خويش محروم كرده است. به همين دليل، در قرآن مجيد شرك و بت‏پرستي نوعي ظلم و ظلمي بزرگ قلم‏داد شده است: «ان الشرك لظلم عظيم‏» (لقمان:13); زيرا شرك بالاترين و بزرگ‏ترين عامل دوري از خدا و فاصله‏گرفتن از كمال حقيقي است. اگر «ظلم‏» ندادن و ناديده‏گرفتن حق ديگران است در بيان قرآن مجيد، فقط انسان‏ها مشمول آن نيستند، بلكه اين موضوع شامل هر موجود ديگري نيز مي‏شود و به همين دليل، قرآن از كساني نام مي‏برد كه به آيات الهي ظلم كرده‏اند: «بما كانوا بآياتنا يظلمون‏» (اعراف:9); ظلم به آيات الهي به معناي ناديده گرفتن وانكار آنهاست كه خداوند فرمود: «هيچ‏كس جز ستمگران آيات ما را انكارنمي‏كنند: «و مايجحد بآياتنا الاالظالمون.» (عنكبوت:49)

به هر حال، ستمگري در مرحله اول سبب مي‏شود كه فرد، قرآن و حقانيت آن را منكر شود، هرچند يقين داشته باشد كه قرآن حق است: «و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا.» (نمل:14) در مرحله بعد، به جاي آنكه از قرآن بهره برد و بيماري‏هاي روحي‏اش شفا يابد و مشمول رحمت‏خدا شود، قرآن جز بر زيان و خسرانش نمي‏افزايد: «و لايزيد الظالمين الا خسارا» (اسراء:82); قرآن ستمگران را جز زيان نمي‏افزايد.

2- دروغ‏گويي و گناه‏كاري

يكي ديگر از موانع بهره‏مندي از قرآن دروغ‏گويي و گناه‏كاري است. گاهي انسان در اثر عواملي مرتكب گناهي مي‏شود و يا دروغي مي‏گويد، ولي زود پشيمان مي‏شود و توبه مي‏كند و مشمول رحمت‏خدا واقع مي‏شود. اما گاهي در اثر تكرار گناه و يا دروغ‏گفتن، دروغ‏گويي و گناه‏كاري در او تبديل به يك صفت مي‏شود. تكرار گناه و تكرار دروغ سبب مي‏شود كه انسان گناه‏كار و دروغ‏گو آيات الهي را بشنود، ولي از آن بهره‏مند نگردد و بلكه بر گناه خويش اصرار ورزد و از آيات قرآن روي بگرداند، به‏گونه‏اي كه گويا نشنيده است.

تكرار گناه «استكبار» را به همراه مي‏آورد و استكبار، تسليم حق نشدن و تسليم حق نشدن، مهر و قفل بر دل مي‏زند و كسي كه بر دل او مهر زده شود بهترين موعظه‏ها و حكمت‏ها هم در آن اثرنخواهدكرد. چنين‏انساني‏حتي اگر در قرآن تدبر كند و بينديشد از قرآن سودي نمي‏برد: «ا فلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها.» (محمد:24) استكبار قفل دل است، ولي چنين انساني علاوه بر آنكه‏بردلش‏قفل‏ومهرزده‏شده‏است، در گوشش نيز وقر (سنگيني) وجود دارد و شنيدن و نشنيدن آيات برايش يكسان است.

3- استكبار

استكبار از جمله موانع بهره‏مندي از قرآن است. در آيه شريفه 15 سوره سجده مي‏فرمايد: «كساني كه استكبار ندارند به قرآن ايمان مي‏آورند.» استكبار و خود را برتر از حق و حقيقت دانستن سبب مي‏شود كه انسان با آنكه حق را شناخته است، تسليم آن نشود و راه سعادت را به روي خود ببندد. قرآن مجيد در آيات فراواني از مقاومت مستكبران در برابر دعوت انبياي الهي: سخن گفته است و متذكر مي‏شود: «مستكبران با آنكه حقانيت پيامبران را دريافته بودند، تسليم دعوت ايشان نشدند، بلكه با آنان به مبارزه پرداختند.» شيطان نخستين مستكبري است كه قرآن از او نام مي‏برد. استكبار شيطان سبب شد با آنكه مي‏دانست دستور خدا حق است و حضرت آدم(ع) لياقت‏خلافت‏خدا را دارد، حاضر به سجده‏كردن بر او نشود.

استكبار در برابر قرآن سبب مي‏شود كه انسان نه تنها تسليم قرآن نشود، بلكه براي توجيه برخورد خويش، به قرآن نسبت ناروا بدهد. وليد، يكي از شاعران عصر نزول قرآن، ابتدا حقانيت قرآن را دريافت و به آن اعتراف كرد، ولي در اثر وسوسه، تحريك و تشويق سران كفر، در مقام استكبار برآمد و گفت: «قرآن چيزي جز سحر برگزيده نيست‏».(مدثر: 24) قرآن مجيد يكي از علل برخورد خصمانه يهود با مسلمانان و برخورد مسالمت‏آميز مسيحيان با مسلمان را مستكبرنبودن پيروان واقعي حضرت مسيح(ع) مي‏داند و مي‏فرمايد: «ذلك بان منهم قسيسين و رهبانا و انهم لايستكبرون‏» (مائده:82) ; اين برخورد دوستانه مسيحيان با مسلمانان بدان دليل است كه برخي از مسيحيان، كشيش و راهبان‏اند و ايشان استكبار ندارند.

كسي‏كه‏با استكبار با قرآن برخوردكند به‏آياتي كه بر او تلاوت مي‏شود،هيچ توجهي نمي‏كند، گويا از قرآن هيچ نشنيده است: «و اذاتتلي‏عليه‏آياتناولي‏مستكبرا كان لم يسمعها كان في اذنيه وقرا.» (لقمان:7)

4- ناديده‏گرفتن اعمال ناشايست گذشته

كسي كه مي‏خواهد از قرآن بهره‏مند شود بايد آلودگي‏هاي روحي خود را بزدايد و براي اين كار ضرورت دارد كه نوعي بازنگري نسبت‏به اعمال گذشته خويش داشته باشد. آنان كه اعمال گذشته خود را ناديده مي‏انگارند و يا اعمال اشايست‏خود را اندك مي‏شمارند از قرآن بهره‏اي نمي‏برند. در روايات آمده است كه اگر كسي اعمال ناشايست‏خويش را اندك شمارد و با خود بگويد كه اگر فقط با اين گناه مؤاخذه شوم مساله‏اي نيست، خداوند آن گناه را بر او نمي‏بخشد. [1]

فراموشي اعمال ناشايست گذشته سبب مي‏شود كه وقتي آيات الهي به كسي تذكر داده مي‏شود، از آن روي برگرداند و به آن توجهي نكند. روشن است كه چنين انساني از قرآن بهره‏اي نخواهد داشت. قرآن مجيد در اين زمينه مي‏فرمايد: «و من اظلم ممن ذكر بآيات ربه فاعرض عنها و نسي ما قدمت‏يداه انا جعلنا علي قلوبهم اكنة ان يفقهوه و في آذانهم وقرا.» (كهف: 57)

5- باورنداشتن آخرت

يكي از شرايط بهره‏مندي از قرآن ايمان به آخرت است. هر قدر ايمان انسان به آخرت قوي‏تر باشد، بهره‏مندي‏اش از قرآن بيش‏تر خواهد بود و هر قدر اين ايمان ضعيف گردد اثرپذيري او از قرآن كم‏تر مي‏شود. در آيه چهارم سوره بقره، شرط هدايت‏پذيري از قرآن يقين به آخرت معرفي شده است. آيه 45 سوره ق مي‏فرمايد: كسي از قرآن متذكر مي‏شود كه از وعده‏هاي ناگوار آخرت بيمناك باشد. «فذكر بالقرآن من يخاف وعيد» در آيه 45 و46 سوره اسراء مي‏فرمايد: «و اذا قرات القرآن جعلنا بينك و بين الذين لايؤمنون بالاخرة حجابا مستورا و جعلنا قلوبهم اكنة ان يفقهوه و في آذانهم وقرا»; آنگاه كه قرآن را تلاوت مي‏كني، بين تو و كساني كه به آخرت ايمان ندارند پوششي قرار مي‏دهيم و بر دل‏هايشان پرده‏ها و در گوش‏هاشان سنگيني مي‏نهيم تا قرآن را نفهمند.

قبلا نيز يادآور شديم كه، خداوند در وصف انسان‏هاي صالح و برجسته مي‏فرمايد: «انا اخلصناهم بخالصة ذكري الدار» (ص:46); ما آنان را با عنصري خالص‏كننده خالص و ناب كرديم و آن عنصر، ياد معاد است.

6 و7- كفر و شرك

در آيات متعددي از قرآن مجيد، كفر مانع بهره‏گيري از قرآن معرفي شده است. در آيه‏47 سوره عنكبوت مي‏فرمايد: «و ما يجحد بآياتنا الا الكافرون‏»; جز كافران كسي آيات ما را انكار نمي‏كند. در آيه 31 سوره سبا مي‏فرمايد: «و قال الذين كفروا لن نؤمن بهذا القرآن‏»; كافران گفتند كه ما هرگز به اين قرآن ايمان نمي‏آوريم. كفر موجب تكذيب آيات و معارف الهي مي‏شود و تكذيب حقايق قرآني نپذيرفتن و تسليم‏نشدن در برابر آن را به دنبال دارد: «بل الذين كفروا يكذبون و اذا قري‏ء عليهم القرآن لايسجدون.» (انشقاق:28 و29) شرك نيز سبب مي‏شود كه انسان مشرك نه تنها از بيانات قرآن پند نگيرد، بلكه با شنيدن قرآن بر نفرتش نسبت‏به قرآن و معارف حق آن افزوده شود: «و لقد صرفنا في هذا القرآن ليذكروا ومايزيدهم الا نفورا» (اسراء:41); به همين دليل است كه با شنيدن آيات به مجادله مي‏پردازد تا موضع‏گيري خويش را در برابر حقايق قرآني حق جلوه دهد: «و لقد صرفنا في هذا القرآن للناس من كل مثل و كان الانسان اكثر شي‏ء جدلا.» (كهف: 54) چنين انساني دوست ندارد كه آيه يا سوره‏اي بر مسلمانان از سوي خدا نازل شود: «ما يود الذين كفروا من اهل الكتاب و لا المشركين ان ينزل عليكم من خير من ربكم.» (بقره:105)

8 و9 و 10- پيروي از هواي نفس، مسخره كردن آيات و ياوه‏گويي

ريشه اصلي مخالفت‏با حق و حقايقي كه پيامبران‏7 مي‏آوردند پيروي از هواي نفس است. تمايلات نفساني، انسان را به خوي حيواني دعوت مي‏كند و قرآن و معارف ديني او را به سوي كمالات انساني فرامي‏خواند. كساني كه به هر دليل، هواي نفس خويش را اله و معبود خود قرار مي‏دهند و آن را بر عقل و دل خود حاكم مي‏كنند، از قرآن و معارف آن سر باز مي‏زنند و از آن بهره‏مند نمي‏شوند. در آيه‏16 سوره محمد(ص) مي‏فرمايد: «و منهم من يستمع اليك حتي اذا خرجوا من عندك قالوا للذين اوتوا العلم ماذا قال آنفا اولئك طبع الله علي قلوبهم واتبعوا اهوائهم‏»; اي پيامبر، برخي از آنان كساني هستند كه به تو گوش فرا مي‏دهند، آنگاه كه از نزد تو بيرون روندبه آنان كه اهل دانش‏اند مي‏گويند: پيامبر(ص) اندكي پيش چه گفت؟ خداوند بر دل‏هاي اينان مهر نهاده و اينان از هواهاي نفساني خويش پيروي كرده‏اند كه چنين سخناني مي‏گويند.

كسي كه هواي نفس خويش را مدار حركت، فعاليت، موضع‏گيري و پذيرش يا عدم پذيرش قرار مي‏دهد، با آنكه مي‏داند حقيقت جز آن است كه او عمل مي‏كند، مسير باطل را ادامه مي‏دهد و با آگاهي، دچار گمراهي مي‏شود: «ا فرايت من اتخذ الهه هواه و اضله الله علي علم‏»; آيا مي‏بيني آن را كه هواي نفس‏اش را خداي خود قرار داده و خدا او را دانسته - و پس از اتمام حجت - گمراه ساخته است؟ چنين كسي ديگر راهي براي هدايت نخواهد يافت; زيرا همه راه‏ها و ابزارهاي شناخت‏خود را آگاهانه از كار انداخته است. او سخن حق قرآن را نمي‏پذيرد و آن را مسخره مي‏كند، ولي ياوه‏ها را با بهاي گزاف مي‏خرد تا با آن ديگران را گمراه سازد: «و من الناس من يشتري لهوا الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم ويتخذها هزوا ... و اذا تتلي عليه آياتنا ولي مستكبرا.» (لقمان:6 و7)

[1] . «من الذنوب التي لايغفر قول الرجل ليتني لا اوءاخذ الا بهذا» (محمدتقى مجلسى، همان، ج 15، باب‏43، ص 312، روايت 20612)

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 06 فروردین 1394 ساعت: 22:18 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

الناس

بازديد: 163

الناس

كلمه الناس 183 بار در قرآن تكرار شده است.

سوره ۲: البقرة -  ۱

وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ ﴿۸﴾

و برخى از مردم مى‏گويند ما به خدا و روز بازپسين ايمان آورده‏ايم ولى گروندگان [راستين] نيستند (۸(

 

سوره ۲: البقرة - جزء ۱

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ﴿۲۱﴾

اى مردم پروردگارتان را كه شما و كسانى را كه پيش از شما بوده‏اند آفريده است پرستش كنيد باشد كه به تقوا گراييد (۲۱)

 

سوره ۲: البقرة -  ۱

فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ ﴿۲۴﴾

پس اگر نكرديد و هرگز نمى‏توانيد كرد از آن آتشى كه سوختش مردمان و سنگها هستند و براى كافران آماده شده بپرهيزيد (۲۴)

 

سوره ۲: البقرة -  ۱

أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿۴۴﴾

آيا مردم را به نيكى فرمان مى‏دهيد و خود را فراموش مى‏كنيد با اينكه شما كتاب [خدا] را مى‏خوانيد آيا [هيچ] نمى‏انديشيد (۴۴)

 

سوره ۲: البقرة -  ۱

قُلْ إِن كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الآَخِرَةُ عِندَ اللّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿۹۴﴾

بگو اگر در نزد خدا سراى بازپسين يكسر به شما اختصاص دارد نه ديگر مردم پس اگر راست مى‏گوييد آرزوى مرگ كنيد (۹۴)

 

سوره ۲: البقرة -  ۱

وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن يُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ ﴿۹۶﴾

و آنان را مسلما آزمندترين مردم به زندگى و [حتى حريص‏تر] از كسانى كه شرك مى‏ورزند خواهى يافت هر يك از ايشان آرزو دارد كه كاش هزار سال عمر كند با آنكه اگر چنين عمرى هم به او داده شود وى را از عذاب دور نتواند داشت و خدا بر آنچه مى‏كنند بيناست (۹۶)

 

سوره ۲: البقرة -  ۱

وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ ﴿۱۰۲﴾

و آنچه را كه شيطان[صفت]ها در سلطنت‏سليمان خوانده [و درس گرفته] بودند پيروى كردند و سليمان كفر نورزيد ليكن آن شيطان[صفت]ها به كفر گراييدند كه به مردم سحر مى‏آموختند و [نيز از] آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پيروى كردند] با اينكه آن دو [فرشته] هيچ كس را تعليم [سحر] نمى‏كردند مگر آنكه [قبلا به او] مى‏گفتند ما [وسيله] آزمايشى [براى شما] هستيم پس زنهار كافر نشوى و[لى] آنها از آن دو [فرشته] چيزهايى مى‏آموختند كه به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند هر چند بدون فرمان خدا نمى‏توانستند به وسيله آن به احدى زيان برسانند و [خلاصه] چيزى مى‏آموختند كه برايشان زيان داشت و سودى بديشان نمى‏رسانيد و قطعا [يهوديان] دريافته بودند كه هر كس خريدار اين [متاع] باشد در آخرت بهره‏اى ندارد وه كه چه بد بود آنچه به جان خريدنداگر مى‏دانستند (۱۰۲)

 

سوره ۲: البقرة -  ۲

سَيَقُولُ السُّفَهَاء مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُواْ عَلَيْهَا قُل لِّلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿۱۴۲﴾

به زودى مردم كم خرد خواهند گفت چه چيز آنان را از قبله‏اى كه بر آن بودند رويگردان كرد بگو مشرق و مغرب از آن خداست هر كه را خواهد به راه راست هدايت مى‏كند (۱۴۲)

 

سوره ۲: البقرة -  ۲

وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ ﴿۱۶۵﴾

و برخى از مردم در برابر خدا همانندهايى [براى او] برمى‏گزينند و آنها را چون دوستى خدا دوست مى‏دارند ولى كسانى كه ايمان آورده‏اند به خدا محبت بيشترى دارند كسانى كه [با برگزيدن بتها به خود] ستم نموده‏اند اگر مى‏دانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيرو[ها] از آن خداست و خدا سخت‏كيفر است (۱۶۵)

 

سوره ۲: البقرة -  ۲

يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِي الأَرْضِ حَلاَلًا طَيِّبًا وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ﴿۱۶۸﴾

اى مردم از آنچه در زمين است‏حلال و پاكيزه را بخوريد و از گامهاى شيطان پيروى مكنيد كه او دشمن آشكار شماست (۱۶۸)

 

سوره ۲: البقرة -  ۲

وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُواْ بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُواْ فَرِيقًا مِّنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإِثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۱۸۸﴾

و اموالتان را ميان خودتان به ناروا مخوريد و [به عنوان رشوه قسمتى از] آن را به قضات مدهيد تا بخشى از اموال مردم را به گناه بخوريد در حالى كه خودتان [هم خوب] مى‏دانيد (۱۸۸)         

 

سوره ۲: البقرة -  ۲

ثُمَّ أَفِيضُواْ مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿۱۹۹﴾

پس از همان جا كه [انبوه] مردم روانه مى‏شوند شما نيز روانه شويد و از خداوند آمرزش خواهيد كه خدا آمرزنده مهربان است (۱۹۹)

 

سوره ۲: البقرة -  ۲

فَإِذَا قَضَيْتُم مَّنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُواْ اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ ﴿۲۰۰﴾

و چون آداب ويژه حج‏خود را به جاى آورديد همان گونه كه پدران خود را به ياد مى‏آوريد يا با يادكردنى بيشتر خدا را به ياد آوريد و از مردم كسى است كه مى‏گويد پروردگارا به ما در همين دنيا عطا كن و حال آنكه براى او در آخرت نصيبى نيست (۲۰۰)

 

سوره ۲: البقرة -  ۲

وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ ﴿۲۰۴﴾

و از ميان مردم كسى است كه در زندگى اين دنيا سخنش تو را به تعجب وامى‏دارد و خدا را بر آنچه در دل دارد گواه مى‏گيرد و حال آنكه او سخت‏ترين دشمنان است (۲۰۴)

 

سوره ۲: البقرة -  ۲

وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ ﴿۲۰۷﴾

و از ميان مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‏فروشد و خدا نسبت به [اين] بندگان مهربان است (۲۰۷)

سوره ۲: البقرة -  ۲

كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿۲۱۳﴾

مردم امتى يگانه بودند پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم‏دهنده برانگيخت و با آنان كتاب [خود] را بحق فرو فرستاد تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند و جز كسانى كه [كتاب] به آنان داده شد پس از آنكه دلايل روشن براى آنان آمد به خاطر ستم [و حسدى] كه ميانشان بود [هيچ كس] در آن اختلاف نكرد پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند به توفيق خويش به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند هدايت كرد و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى‏كند (۲۱۳)

 

سوره ۲: البقرة -  ۲

وَلاَ تَجْعَلُواْ اللّهَ عُرْضَةً لِّأَيْمَانِكُمْ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصْلِحُواْ بَيْنَ النَّاسِ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿۲۲۴﴾

و خدا را دستاويز سوگندهاى خود قرار مدهيد تا [بدين بهانه] از نيكوكارى و پرهيزگارى و سازش‏دادن ميان مردم [باز ايستيد] و خدا شنواى داناست (۲۲۴)

 

سوره ۲: البقرة -  ۲

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ ﴿۲۴۳﴾

آيا از [حال] كسانى كه از بيم مرگ از خانه‏هاى خود خارج شدند و هزاران تن بودند خبر نيافتى پس خداوند به آنان گفت تن به مرگ بسپاريد آنگاه آنان را زنده ساخت آرى خداوند نسبت به مردم صاحب بخشش است ولى بيشتر مردم سپاسگزارى نمى‏كنند (۲۴۳)

 

سوره ۲: البقرة -  ۲, ۳

فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾

پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و داوود جالوت را كشت و خداوند به او پادشاهى و حكمت ارزانى داشت و از آنچه مى‏خواست به او آموخت و اگر خداوند برخى از مردم را به وسيله برخى ديگر دفع نمى‏كرد قطعا زمين تباه مى‏گرديد ولى خداوند نسبت به جهانيان تفضل دارد (۲۵۱)

 

سوره ۲: البقرة -  ۳

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالأذَى كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لاَّ يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِّمَّا كَسَبُواْ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ﴿۲۶۴﴾

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، صدقه‏هاى خود را با منّت و آزار، باطل مكنيد، مانند كسى كه مالش را براى خودنمايى به مردم‏، انفاق مى‏كند و به خدا و روز بازپسين ايمان ندارد. پس مَثَل او همچون مَثَل سنگ خارايى است كه بر روى آن‏، خاكى (نشسته‏) است‏، و رگبارى به آن رسيده و آن (سنگ‏) را سخت و صاف بر جاى نهاده است‏. آنان (=رياكاران‏) نيز از آنچه به دست آورده‏اند، بهره‏اى نمى‏برند؛ و خداوند، گروه كافران را هدايت نمى‏كند. (۲۶۴)

 

سوره ۲: البقرة -  ۳

لِلْفُقَرَاء الَّذِينَ أُحصِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاء مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَاهُمْ لاَ يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ ﴿۲۷۳﴾

(اين صدقات‏) براى آن (دسته از) نيازمندانى است كه در راه خدا فرومانده‏اند، و نمى‏توانند (براى تأمين هزينه زندگى‏) در زمين سفر كنند. از شدّت خويشتن‏دارى‏، فرد بى‏اطلاع‏، آنان را توانگر مى‏پندارد. آنها را از سيمايشان مى‏شناسى‏. با اصرار، (چيزى‏) از مردم نمى‏خواهند. و هر مالى (به آنان‏) انفاق كنيد، قطعاً خدا از آن آگاه است‏. (۲۷۳)

 

سوره ۴: النساء -  ۴

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِي تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا ﴿۱﴾

اى مردم از پروردگارتان كه شما را از نفس واحدى آفريد و جفتش را [نيز ] از او آفريد و از آن دو مردان و زنان بسيارى پراكنده كرد پروا داريد و از خدايى كه به [نام] او از همديگر درخواست مى‏كنيد پروا نماييد و زنهار از خويشاوندان مبريد كه خدا همواره بر شما نگهبان است (۱)             

 

 

سوره ۴: النساء -  ۵

الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا ﴿۳۷﴾

همان كسانى كه بخل مى‏ورزند و مردم را به بخل وامى‏دارند و آنچه را خداوند از فضل خويش بدانها ارزانى داشته پوشيده مى‏دارند و براى كافران عذابى خواركننده آماده كرده‏ايم (۳۷(

 

سوره ۴: النساء -  ۵

وَالَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَن يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاء قِرِينًا ﴿۳۸﴾

و كسانى كه اموالشان را براى نشان‏دادن به مردم انفاق مى‏كنند و به خدا و روز بازپسين ايمان ندارند و هر كس شيطان يار او باشد چه بد همدمى است (۳۸)

           

سوره ۴: النساء -  ۵

أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لاَّ يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا ﴿۵۳﴾

آيا آنان نصيبى از حكومت دارند [اگر هم داشتند] به قدر نقطه پشت هسته خرمايى [چيزى] به مردم نمى‏دادند (۵۳(

 

 

 

سوره ۴: النساء -  ۵

أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَآ آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا ﴿۵۴﴾

بلكه به مردم براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده رشك مى‏ورزند در حقيقت ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان ملكى بزرگ بخشيديم (۵۴)

 

سوره ۴: النساء -  ۵

إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا ﴿۵۸﴾

خدا به شما فرمان مى‏دهد كه سپرده‏ها را به صاحبان آنها رد كنيد و چون ميان مردم داورى مى‏كنيد به عدالت داورى كنيد در حقيقت نيكو چيزى است كه خدا شما را به آن پند مى‏دهد خدا شنواى بيناست (۵۸(

         

سوره ۴: النساء -  ۵

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّواْ أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتَاعُ الدَّنْيَا قَلِيلٌ وَالآخِرَةُ خَيْرٌ لِّمَنِ اتَّقَى وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِيلًا ﴿۷۷﴾

آيا نديدى كسانى را كه به آنان گفته شد [فعلا] دست [از جنگ] بداريد و نماز را برپا كنيد و زكات بدهيد و[لى] همين كه كارزار بر آنان مقرر شد بناگاه گروهى از آنان از مردم [=مشركان مكه] ترسيدند مانند ترس از خدا يا ترسى سخت‏تر و گفتند پروردگارا چرا بر ما كارزار مقرر داشتى چرا ما را تا مدتى كوتاه مهلت ندادى بگو برخوردارى [از اين] دنيا اندك و براى كسى كه تقوا پيشه كرده آخرت بهتر است و [در آنجا] به قدر نخ هسته خرمايى بر شما ستم نخواهد رفت (۷۷(

 

سوره ۴: النساء -  ۵

إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللّهُ وَلاَ تَكُن لِّلْخَآئِنِينَ خَصِيمًا ﴿۱۰۵﴾

ما اين كتاب را به حق بر تو نازل كرديم تا ميان مردم به [موجب] آنچه خدا به تو آموخته داورى كنى و زنهار جانبدار خيانتكاران مباش (۱۰۵(

 

سوره ۴: النساء -  ۵

يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلاَ يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لاَ يَرْضَى مِنَ الْقَوْلِ وَكَانَ اللّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطًا ﴿۱۰۸﴾

 [كارهاى نارواى خود را] از مردم پنهان مى‏دارند و[لى نمى‏توانند] از خدا پنهان دارند و چون شبانگاه به چاره‏انديشى مى‏پردازند و سخنانى مى‏گويند كه وى [بدان] خشنود نيست او با آنان است و خدا به آنچه انجام مى‏دهند همواره احاطه دارد (۱۰۸)            

 

سوره ۳: آل عمران -  ۳

رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَّ رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ ﴿۹﴾

پروردگارا به يقين تو در روزى كه هيچ ترديدى در آن نيست گردآورنده [جمله] مردمانى قطعا خداوند در وعده [خود] خلاف نمى‏كند (۹)

سوره ۳: آل عمران -  ۳

قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّيَ آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ إِلاَّ رَمْزًا وَاذْكُر رَّبَّكَ كَثِيرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَالإِبْكَارِ ﴿۴۱﴾

گفت پروردگارا براى من نشانه‏اى قرار ده فرمود نشانه‏ات اين است كه سه روز با مردم جز به اشاره سخن نگويى و پروردگارت را بسيار ياد كن و شبانگاه و بامدادان [او را] تسبيح گوى (۴۱)

 

سوره ۳: آل عمران -  ۴

فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ ﴿۹۷﴾

در آن نشانه‏هايى روشن است [از جمله] مقام ابراهيم است و هر كه در آن درآيد در امان است و براى خدا حج آن خانه بر عهده مردم است [البته بر] كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد و هر كه كفر ورزد يقينا خداوند از جهانيان بى‏نياز است (۹۷)

 

سوره ۳: آل عمران - جزء ۴

ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُواْ إِلاَّ بِحَبْلٍ مِّنْ اللّهِ وَحَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ وَبَآؤُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ الأَنبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوا وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ ﴿۱۱۲﴾

هر كجا يافته شوند به خوارى دچار شده‏اند مگر آنكه به پناه امان خدا و زينهار مردم [روند] و به خشمى از خدا گرفتار آمدند و [مهر] بينوايى بر آنان زده شد اين بدان سبب بود كه به آيات خدا كفر مى‏ورزيدند و پيامبران را بناحق مى‏كشتند [و نيز] اين [عقوبت] به سزاى آن بود كه نافرمانى كردند و از اندازه درمى‏گذرانيدند (۱۱۲)

 

سوره ۳: آل عمران -  ۴

الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاء وَالضَّرَّاء وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ﴿۱۳۴﴾

همانان كه در فراخى و تنگى انفاق مى‏كنند و خشم خود را فرو مى‏برند و از مردم در مى‏گذرند و خداوند نكوكاران را دوست دارد (۱۳۴)

 

سوره ۳: آل عمران -  ۴  

إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْكَ الأيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاء وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ ﴿۱۴۰﴾

اگر به شما آسيبى رسيده آن قوم را نيز آسيبى نظير آن رسيد و ما اين روزها[ى شكست و پيروزى] را ميان مردم به نوبت مى‏گردانيم [تا آنان پند گيرند] و خداوند كسانى را كه [واقعا] ايمان آورده‏اند معلوم بدارد و از ميان شما گواهانى بگيرد و خداوند ستمكاران را دوست نمى‏دارد (۱۴۰)

 

سوره ۳: آل عمران -  ۴

الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ ﴿۱۷۳﴾

همان كسانى كه [برخى از] مردم به ايشان گفتند مردمان براى [جنگ با] شما گرد آمده‏اند پس از آن بترسيد و[لى اين سخن] بر ايمانشان افزود و گفتند خدا ما را بس است و نيكو حمايتگرى است (۱۷۳)

 

سوره ۲۲: الحج - جزء ۱۷

الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ ﴿۴۰﴾

همان كسانى كه بناحق از خانه‏هايشان بيرون رانده شدند [آنها گناهى نداشتند] جز اينكه مى‏گفتند پروردگار ما خداست و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض ديگر دفع نمى‏كرد صومعه‏ها و كليساها و كنيسه‏ها و مساجدى كه نام خدا در آنها بسيار برده مى‏شود سخت ويران مى‏شد و قطعا خدا به كسى كه [دين] او را يارى مى‏كند يارى مى‏دهد چرا كه خدا سخت نيرومند شكست‏ناپذير است (۴۰)

 

سوره ۲۲: الحج - جزء ۱۷

يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ ﴿۷۳﴾

اى مردم مثلى زده شد پس بدان گوش فرا دهيد كسانى را كه جز خدا مى‏خوانيد هرگز [حتى] مگسى نمى‏آفرينند هر چند براى [آفريدن] آن اجتماع كنند و اگر آن مگس چيزى از آنان بربايد نمى‏توانند آن را بازپس گيرند طالب و مطلوب هر دو ناتوانند (۷۳)

 

سوره ۹۹: الزلزلة - جزء ۳۰

يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿۶﴾

آن روز مردم [به حال] پراكنده برآيند تا [نتيجه] كارهايشان به آنان نشان داده شود (۶)

 

سوره ۱۰۱: القارعة - جزء ۳۰

يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ ﴿۴﴾

روزى كه مردم چون پروانه[هاى] پراكنده گردند (۴)

 

سوره ۱۱۰: النصر - جزء ۳۰

وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ﴿۲﴾

و ببينى كه مردم دسته‏دسته در دين خدا درآيند (۲)

 

سوره ۱۱۴: الناس - جزء ۳۰

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ﴿۱﴾

بگو پناه مى‏برم به پروردگار مردم (۱(

 

 

 

 

سوره ۳۰: الروم - جزء ۲۱                

وَمَا آتَيْتُم مِّن رِّبًا لِّيَرْبُوَ فِي أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا يَرْبُو عِندَ اللَّهِ وَمَا آتَيْتُم مِّن زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ ﴿۳۹﴾

و آنچه [به قصد] ربا مى‏دهيد تا در اموال مردم سود و افزايش بردارد نزد خدا فزونى نمى‏گيرد و[لى] آنچه را از زكات در حالى كه خشنودى خدا را خواستاريد داديد پس آنان همان فزونى‏يافتگانند [و مضاعف مى‏شود] (۳۹)          

 

سوره ۳۱: لقمان - جزء ۲۱

وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ ﴿۶﴾

و برخى از مردم كسانى‏اند كه سخن بيهوده را خريدارند تا [مردم را] بى[هيچ] دانشى از راه خدا گمراه كنند و [راه خدا] را به ريشخند گيرند براى آنان عذابى خواركننده خواهد بود (۶)

 

سوره ۳۴: سبأ - جزء ۲۲

قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۳۶﴾

بگو پروردگار من است كه روزى را براى هر كس كه بخواهد گشاده يا تنگ مى گرداند ليكن بيشتر مردم نمى‏دانند (۳۶)

 

 

سوره ۳۵: فاطر - جزء ۲۲

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ ﴿۳﴾

اى مردم نعمت‏خدا را بر خود ياد كنيد آيا غير از خدا آفريدگارى است كه شما را از آسمان و زمين روزى دهد خدايى جز او نيست پس چگونه [از حق] انحراف مى‏يابيد (۳)

 

سوره ۳۵: فاطر - جزء ۲۲

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ ﴿۵﴾

اى مردم همانا وعده خدا حق است زنهار تا اين زندگى دنيا شما را فريب ندهد و زنهار تا [شيطان] فريبنده شما را در باره خدا نفريبد (۵)

 

سوره ۳۵: فاطر - جزء ۲۲

وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذَلِكَ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ ﴿۲۸﴾

و از مردمان و جانوران و دامها كه رنگهايشان همان گونه مختلف است [پديد آورديم] از بندگان خدا تنها دانايانند كه از او مى‏ترسند آرى خدا ارجمند آمرزنده است (۲۸)

 

سوره ۳۵: فاطر - جزء ۲۲

وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَى ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ وَلَكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ و

مُّسَمًّى فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِعِبَادِهِ بَصِيرًا ﴿۴۵﴾

اگر خدا مردم را به [سزاى] آنچه انجام داده‏اند مؤاخذه مى‏كرد هيچ جنبنده‏اى را بر پشت زمين باقى نمى‏گذاشت ولى تا مدتى معين مهلتشان مى‏دهد و چون اجلشان فرا رسد خدا به [كار] بندگانش بيناست (۴۵)

 

سوره ۳۸: ص - جزء ۲۳

يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ ﴿۲۶﴾

اى داوود ما تو را در زمين خليفه [و جانشين] گردانيديم پس ميان مردم به حق داورى كن و زنهار از هوس پيروى مكن كه تو را از راه خدا به در كند در حقيقت كسانى كه از راه خدا به در مى‏روند به [سزاى] آنكه روز حساب را فراموش كرده‏اند عذابى سخت‏خواهند داشت (۲۶)

 

سوره ۴۰: غافر - جزء ۲۴

لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۵۷﴾

قطعا آفرينش آسمانها و زمين بزرگتر [و شكوهمندتر] از آفرينش مردم است ولى بيشتر مردم نمى‏دانند (۵۷)

 

سوره ۴۰: غافر - جزء ۲۴

إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لَّا رَيْبَ فِيهَا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿۵۹﴾

در حقيقت رستاخيز قطعا آمدنى است در آن ترديدى نيست ولى بيشتر مردم ايمان نمى‏آورند (۵۹)

سوره ۴۰: غافر - جزء ۲۴

اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ ﴿۶۱﴾

خدا [همان] كسى است كه شب را براى شما پديد آورد تا در آن آرام گيريد و روز را روشنى‏بخش [قرار داد] آرى خدا بر مردم بسيار صاحب‏تفضل است ولى بيشتر مردم سپاس نمى‏دارند (۶۱)

 

سوره ۴۲: الشورى - جزء ۲۵

إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِكَ لَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۴۲﴾

راه [نكوهش] تنها بر كسانى است كه به مردم ستم مى‏كنند و در [روى] زمين به ناحق سر برمى‏دارند آنان عذابى دردناك [در پيش] خواهند داشت (۴۲)

 

سوره ۴۳: الزخرف - جزء ۲۵

وَلَوْلَا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فَضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ ﴿۳۳﴾

و اگر نه آن بود كه [همه] مردم [در انكار خدا] امتى واحد گردند قطعا براى خانه‏هاى آنان كه به [خداى] رحمان كفر مى‏ورزيدند سقفها و نردبانهايى از نقره كه بر آنها بالا روند قرار مى‏داديم (۳۳)

 

 

سوره ۴۴: الدخان - جزء ۲۵

يَغْشَى النَّاسَ هَذَا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۱۱﴾

كه مردم را فرو مى‏گيرد اين است عذاب پر درد (۱۱)

 

سوره ۴۵: الجاثية - جزء ۲۵

قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيبَ فِيهِ وَلَكِنَّ أَكَثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۲۶﴾

بگو خدا[ست كه] شما را زندگى مى‏بخشد سپس مى‏ميراند آنگاه شما را به سوى روز رستاخيز كه ترديدى در آن نيست گرد مى‏آورد ولى بيشتر مردم [اين را] نمى‏دانند (۲۶)

 

سوره ۴۶: الأحقاف - جزء ۲۶

وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ كَانُوا لَهُمْ أَعْدَاء وَكَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ كَافِرِينَ ﴿۶﴾

و چون مردم محشور گردند دشمنان آنان باشند و به عبادتشان انكار ورزند (۶)

 

سوره ۴۸: الفتح - جزء ۲۶

وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَذِهِ وَكَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنكُمْ وَلِتَكُونَ آيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ وَيَهْدِيَكُمْ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا ﴿۲۰﴾

و خدا به شما غنيمتهاى فراوان [ديگرى] وعده داده كه به زودى آنها را خواهيد گرفت و اين [پيروزى] را براى شما پيش انداخت و دستهاى مردم را از شما كوتاه ساخت و تا براى مؤمنان نشانه‏اى باشد و شما را به راه راست هدايت كند (۲۰)

سوره ۴۹: الحجرات - جزء ۲۶

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴿۱۳﴾

اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست بى‏ترديد خداوند داناى آگاه است (۱۳)

 

سوره ۴۹: الحجرات - جزء ۲۶

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴿۱۳﴾

اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست بى‏ترديد خداوند داناى آگاه است (۱۳)

 

سوره ۵۴: القمر - جزء ۲۷

تَنزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُّنقَعِرٍ ﴿۲۰﴾

[كه] مردم را از جا مى‏كند گويى تنه‏هاى نخلى بودند كه ريشه‏كن شده بودند (۲۰)

 

سوره ۵۷: الحديد - جزء ۲۷ -

الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَمَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ﴿۲۴﴾

همانان كه بخل مى‏ورزند و مردم را به بخل ورزيدن وامى‏دارند و هر كه روى گرداند قطعا خدا بى‏نياز ستوده است (۲۴)

 

سوره ۵۷: الحديد - جزء ۲۷

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ ﴿۲۵﴾

به راستى [ما] پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند و آهن را كه در آن براى مردم خطرى سخت و سودهايى است پديد آورديم تا خدا معلوم بدارد چه كسى در نهان او و پيامبرانش را يارى مى‏كند آرى خدا نيرومند شكست ناپذير است (۲۵)

 

سوره ۶۲: الجمعة - جزء ۲۸

قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاء لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿۶﴾

بگو اى كسانى كه يهودى شده‏ايد اگر پنداريد كه شما دوستان خداييد نه مردم ديگر پس اگر راست مى‏گوييد درخواست مرگ كنيد (۶)

 

سوره ۶۶: التحريم - جزء ۲۸

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ ﴿۶﴾

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد خودتان و كسانتان را از آتشى كه سوخت آن مردم و نگهاست‏حفظ كنيد بر آن [آتش] فرشتگانى خشن [و] سختگير [گمارده شده] اند از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچى نمى‏كنند و آنچه را كه مامورند انجام مى‏دهند (۶)

 

سوره ۸۳: المطففين - جزء ۳۰

الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُواْ عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ ﴿۲﴾

كه چون از مردم پيمانه ستانند تمام ستانند (۲)

 

سوره ۲۲: الحج - جزء ۱۷

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ ﴿۵﴾

اى مردم اگر در باره برانگيخته شدن در شكيد پس [بدانيد] كه ما شما را از خاك آفريده‏ايم سپس از نطفه سپس از علقه آنگاه از مضغه داراى خلقت كامل و [احيانا] خلقت ناقص تا [قدرت خود را] بر شما روشن گردانيم و آنچه را اراده مى‏كنيم تا مدتى معين در رحمها قرار مى‏دهيم آنگاه شما را [به صورت] كودك برون مى‏آوريم سپس [حيات شما را ادامه مى‏دهيم] تا به حد رشدتان برسيد و برخى از شما [زودرس] مى‏ميرد و برخى از شما به غايت پيرى مى‏رسد به گونه‏اى كه پس از دانستن [بسى چيزها] چيزى نمى‏داند و زمين را خشكيده مى‏بينى و[لى] چون آب بر آن فرود آوريم به جنبش درمى‏آيد و نمو مى‏كند و از هر نوع [رستنيهاى] نيكو مى‏روياند (۵)

سوره ۲۲: الحج - جزء ۱۷

وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ ﴿۳﴾

و برخى از مردم در باره خدا بدون هيچ علمى مجادله مى‏كنند و از هر شيطان سركشى پيروى مى‏نمايند (۳)

 

سوره ۲۲: الحج - جزء ۱۷

يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُم بِسُكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ ﴿۲﴾

روزى كه آن را ببينيد هر شيردهنده‏اى آن را كه شير مى‏دهد [از ترس] فرو مى‏گذارد و هر آبستنى بار خود را فرو مى‏نهد و مردم را مست مى‏بينى و حال آنكه مست نيستند ولى عذاب خدا شديد است (۲)

 

سوره ۲۹: العنكبوت - جزء ۲۱

أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ ﴿۶۷﴾

آيا نديده‏اند كه ما [براى آنان] حرمى امن قرار داديم و حال آنكه مردم از حوالى آنان ربوده مى‏شوند آيا به باطل ايمان مى‏آورند و به نعمت‏خدا كفر مى‏ورزند (۶۷)

 

 

 

سوره ۲۲: الحج - جزء ۱۷

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَن يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ ﴿۱۸﴾

آيا ندانستى كه خداست كه هر كس در آسمانها و هر كس در زمين است و خورشيد و ماه و [تمام] ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان و بسيارى از مردم براى او سجده مى‏كنند و بسيارى‏اند كه عذاب بر آنان واجب شده است و هر كه را خدا خوار كند او را گرامى‏دارنده‏اى نيست چرا كه خدا هر چه بخواهد انجام مى‏دهد (۱۸)

 

سوره ۲۱: الأنبياء - جزء ۱۷

قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ ﴿۶۱﴾

گفتند پس او را در برابر ديدگان مردم بياوريد باشد كه آنان شهادت دهند (۶۱)

 

سوره ۳۰: الروم - جزء ۲۱

وَعْدَ اللَّهِ لَا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۶﴾

وعده خداست‏خدا وعده‏اش را خلاف نمى‏كند ولى بيشتر مردم نمى‏دانند (۶)

 

سوره ۲۰: طه - جزء ۱۶

قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَأَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى ﴿۵۹﴾

[موسى] گفت موعد شما روز جشن باشد كه مردم پيش از ظهر گرد مى‏آيند (۵۹)

سوره ۳۰: الروم - جزء ۲۱

أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاء رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ ﴿۸﴾

آيا در خودشان به تفكر نپرداخته‏اند خداوند آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است جز به حق و تا هنگامى معين نيافريده است و [با اين همه] بسيارى از مردم لقاى پروردگارشان را سخت منكرند (۸)

 

سوره ۳۳: الأحزاب - جزء ۲۲

وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا ﴿۳۷﴾

و آنگاه كه به كسى كه خدا بر او نعمت ارزانى داشته بود و تو [نيز] به او نعمت داده بودى مى‏گفتى همسرت را پيش خود نگاه دار و از خدا پروا بدار و آنچه را كه خدا آشكاركننده آن بود در دل خود نهان مى‏كردى و از مردم مى‏ترسيدى با آنكه خدا سزاوارتر بود كه از او بترسى پس چون زيد از آن [زن] كام برگرفت [و او را ترك گفت] وى را به نكاح تو درآورديم تا [در آينده] در مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسرخواندگانشان چون آنان را طلاق گفتند گناهى نباشد و فرمان خدا صورت اجرا پذيرد (۳۷)

 

 

 

سوره ۳۳: الأحزاب - جزء ۲۲

يَسْأَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا ﴿۶۳﴾

مردم از تو در باره رستاخيز مى‏پرسند بگو علم آن فقط نزد خداست و چه مى دانى شايد رستاخيز نزديك باشد (۶۳)

 

سوره ۲۲: الحج - جزء ۱۷

وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ ﴿۲۷﴾

و در ميان مردم براى [اداى] حج بانگ برآور تا [زايران] پياده و [سوار] بر هر شتر لاغرى كه از هر راه دورى مى‏آيند به سوى تو روى آورند (۲۷)

 

سوره ۱۱۴: الناس - جزء ۳۰

مَلِكِ النَّاسِ ﴿۲﴾

پادشاه مردم (۲)

 

سوره ۱۱۴: الناس - جزء ۳۰

إِلَهِ النَّاسِ ﴿۳﴾

معبود مردم (۳)

 

 

سوره ۱۱۴: الناس - جزء ۳۰

الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ﴿۵﴾

آن كس كه در سينه‏هاى مردم وسوسه مى‏كند (۵)

 

سوره ۱۱۴: الناس - جزء ۳۰

وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ ﴿۱۱﴾

و از ميان مردم كسى است كه خدا را فقط بر يك حال [و بدون عمل] مى‏پرستد پس اگر خيرى به او برسد بدان اطمينان يابد و چون بلايى بدو رسد روى برتابد در دنيا و آخرت زيان ديده است اين است همان زيان آشكار (۱۱)

 

مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ ﴿۶﴾

چه از جن و [چه از] انس (۶)

 

سوره ۲۲: الحج - جزء ۱۷

وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُّنِيرٍ ﴿۸﴾

و از [ميان] مردم كسى است كه در باره خدا بدون هيچ دانش و بى‏هيچ رهنمود و كتاب روشنى به مجادله مى‏پردازد (۸)

 

 

سوره ۱۹: مريم - جزء ۱۶

قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَيَالٍ سَوِيًّا ﴿۱۰﴾

گفت پروردگارا نشانه‏اى براى من قرار ده فرمود نشانه تو اين است كه سه شبانه [روز] با اينكه سالمى با مردم سخن نمى‏گويى (۱۰)

 

سوره ۲۹: العنكبوت - جزء ۲۰

أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ ﴿۲﴾

آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مى‏شوند و مورد آزمايش قرار نمى‏گيرند (۲)

 

سوره ۳۱: لقمان - جزء ۲۱

أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُّنِيرٍ ﴿۲۰﴾

آيا ندانسته‏ايد كه خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمين است مسخر شما ساخته و نعمتهاى ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرده است و برخى از مردم در باره خدا بى[آنكه] دانش و رهنمود و كتابى روشن [داشته باشند] به مجادله برمى‏خيزند (۲۰)

 

 

 

سوره ۲۹: العنكبوت - جزء ۲۰

وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِن جَاء نَصْرٌ مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ ﴿۱۰﴾

و از ميان مردم كسانى‏اند كه مى‏گويند به خدا ايمان آورده‏ايم و چون در [راه] خدا آزار كشند آزمايش مردم را مانند عذاب خدا قرار مى‏دهند و اگر از جانب پروردگارت پيروزى رسد حتما خواهند گفت ما با شما بوديم آيا خدا به آنچه در دلهاى جهانيان است داناتر نيست (۱۰)

 

سوره ۳۱: لقمان - جزء ۲۱

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْمًا لَّا يَجْزِي وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَيْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ ﴿۳۳﴾

اى مردم از پروردگارتان پروا بداريد و بترسيد از روزى كه هيچ پدرى به كار فرزندش نمى‏آيد و هيچ فرزندى [نيز] به كار پدرش نخواهد آمد آرى وعده خدا حق است زنهار تا اين زندگى دنيا شما را نفريبد و زنهار تا شيطان شما را مغرور نسازد (۳۳)

 

سوره ۳۴: سبأ - جزء ۲۲

وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۲۸﴾

و ما تو را جز [به سمت] بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم نفرستاديم ليكن بيشتر مردم نمى‏دانند (۲۸)

 

 

سوره ۳۰: الروم - جزء ۲۱

وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِّنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ ﴿۳۳﴾

و چون مردم را زيانى رسد پروردگار خود را در حالى كه به درگاه او توبه مى‏كنند مى‏خوانند و آنگاه كه از جانب خود رحمتى به آنان چشانيد بناگاه دسته‏اى از ايشان به پروردگارشان شرك مى‏آورند (۳۳)

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 06 فروردین 1394 ساعت: 22:16 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

خانواده و زندگي اجتماعي افراد

بازديد: 121

خانواده و زندگي اجتماعي افراد

نوجوانان و جوانان قشر عظيمي از جمعيت هر كشور خصوصاً جامعه ما را تشكيل مي‌دهند. آنان سرمايه‌هاي ارزشمند جامعه و اميدهاي درخشان مملكت تلقي مي‌شوند و عامل بسيار مهمي در رشد و توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كشور به شمار مي‌روند و از ايشان انتظار مي‌رود كه در آينده‌اي نه چندان دور مسئوليت عظيم و سنگين اداره چرخهاي مملكت خود را عهده‌دار گردند.

آيين مقدس اسلام عنايت خاصي به نسل جوان داشته و آنان رااز جنبه‌هاي مادي، معنوي، اخلاقي، اجتماعي، رواني و تربيتي تحت مراقبت قرار داده است. اولياء‌گرامي اسلام نوجواني و جواني را در رديف بزرگترين نعمت‌هاي الهي در زندگي بشر شناخته و به انحاء مختلف به آن توجه نموده‌اند. براي نمونه پيامبر گرامي اسلام (ص) مي‌فرمايند : در قيامت هيچ بنده‌اي قدم از قدم برنمي‌دارد مگر آنكه به اين پرسشها پاسخ دهد: اول آنكه عمرش را در چه كاري سپري كرده و دوم آنكه جوانيش را در چه راهي صرف كرده است. حضرت علي (ع) مي‌فرمايند : دو چيز است كه قدر و قيمتشان شناخته نيست مگر آنكه از دست بروند، يكي جواني و ديگري تندرستي.

در اسلام همچنين از نوجواني و جوني به عنوان منزل قوت و نيرومندي ايام زندگي ياد شده است كه بين ضعف ايام كودكي و ناتواني دورة پيري قرار گرفته است. همانطور كه فلسفي نوشته است، ايام جوان يدوران قوت و قدرت است؛ دوران نشاظ و شادماني و اميد است ؛ دوران شور و التهاب است؛ دوران كار و تلاش است؛ مزارع سرسبز با نيروي نسل جوان آباد است؛ معادن با سعي و كوشش نسل جوان استخراج مي‌شود؛ عمران و آباديها مديو همت نسل جوان است و سرانجام دفاع از مرزها و حقظ استقلال و امنيت كشور به عهده نسل جوان است.

رسيدن به بلوغ جنسي، جسمي ، عقلي ، رواني و عاطفي و اجتماعي كه جوان را در برآوردن نقشهاي فوق ياري بخشد مستلزم گذر موفق از مراحل كودكي و نوجواني است و بدون شك خانواده نقش مؤثري را در اين زمينه ايفا مي‌كند.

خانواده اولين نماينده جامعه است كه كودك سالها ياوليه عمر خودرا در آن مي‌گذراند و وظيفه دارد كه نوزاد وابسته، فاقد فرهنگ و لذت جو را به موجودي خودياور، با فرهنگ و مسئوليت پذير بار آورد. در اين روند كه اجتماعي شدن نام دارد والدين نه تنها در برابر كودك بلكه در برابر جامعه‌اي كه او بايد با آن سازش يابد مسئوليت و در صورتي كه نتوانند كودك خود را د رجريان رش با ملاكهاي معيني كه هنجار اجتماعي ناميده مي‌شود، تطبيق دهند و رهنمودهاي عقلي،‌اجتماعي و اخلاقي را در وي مستقر سازند در انجام وظيفه خود قصور نموده‌اند.

والدين به عنوان اولين مربي و معلم كودك، در تربيت و چگونگي رفتارهاي وي مهمترين نقش را ايفا مي‌كنند و بي‌توجهي و اهمال در اين امر عواقب وخيمي را در زندگي كودك به وجود مي‌آورد. رفتار كودك عكس‌العملي به عوامل محيطي و خصوصاً به عملكرد والدينش مي‌باشد. چنانچه رفتار والدين با كودك براساس صداقت، دوستي، احترام و پذيرش باشد، كودك احساس امنيت و آرامش مي‌كند و از ابتلا به بسياري نابساماني‌ها محفوظ مي‌ماند. از سوي ديگر، انتقادهاي بيجا و بي‌مورد و روابط خانوادگي گسسته و نابسامان كودك را مضطرب و آزرده خاطرمي‌سازد و موجبات ابتلاء وي به بسياري از مشكلات رفتاري را فراهم مي‌آورد.

بنا به گفته ستيرپدران مادران معلميني هستند كه در مشكلترين مدرسه دنيا براي آدم‌سازي خدمت مي‌كنند. مدرسه‌اي كه مدير، معلم ومستخدم آن خودشان هستند، و تعطيلات ،‌ارتقاء‌مقام و حقوق ندارد. مدرسه‌اي 24 ساعته و 365 روزه كه حداقل 18 سال براي هر فرد خدمت مي‌كند. علاوه بر اين مدرسه‌اي با دو رييس كه با وجود آن مشكلات بسياري پيش مي‌آيد. اين سخترين، پراضطراب‌ترين و پرزحمت‌ترين كار است و احتياج به حد اعلاي حوصله، گذشت، خوش‌اخلاقي، كارداني، علاقه، آگاهي و دانش دارد.

خانواده اولين مدرسه كودك است كه طفل نگرش نسبت به خود، زندگي و مردم در آن مي‌آموزد.

 

حضرت علي (ع) مي‌فرمايد : لا ميراث كألادب هيچ ارثي براي فرزند بهتر از ادب و تربيت نيست و يا ما نحل والداً نحلاً افضل من ادب حسن. بخشش و تفضيل هيچ پدري به فرزندش بهتر از عطيه ادب و تربيت پسنديده نيست.

اهميت تأثير خانواده بر رفتار فرد به قدري است كه همه نظريه‌پردازان توجه خود را به آن معطوف نموده‌اند. ديدگاه بيولوژيكي ـ فيزيولوژيكي به شاهت فرزند به والدين به لحاظ زيستي توجه دارد و تربيت وي در محيط خانواده را باعث شباهت مضاعف مي‌داند. نظريه روان پويايي به تأثير قاطع والدين و محيط خانوادگي در پنج سال اول رشد در شكل‌گيري شخصيت فرد اشاره دارد. نظريه يادگيري رفتاري ـ اجتماعي كه همه رفتارهاي آدمي را به يادگيري نسبت مي‌دهد نيز به محيط خانواده توجه زيادي دارد. نظريه يادگيري اجتماعي يا مشاهده‌اي هم رفتار فرد را حاصل مشاهده رفتار ديگران و تقليد از آنان مي‌داند كه در اولين مراحل رشد شامل والدين كودك مي‌شود. ديدگاه شناختي كه هر گونه رفتار را نتيجه تعبير و تفسير اطلاعاتي مي‌داند كه فرد از محيط خارج دريافت مي‌كند اظهار مي‌دارد كه معني‌دان به وقايع اولين بار در محيط خانواده آموخته مي‌شود. نگرش مربوط به نظام خانواده نيز توجه زيادي به عوامل اجتماعي، محيطي و بين فردي دارد. مطالعات اخير به خصوص توجه زيادي به الگوهاي روابط خانوادگي نشان داده‌اند.

گر چه خانواده نقش مأمن و مأواي كودكان و نوجوانان را دارد اما پژوهشهاي محققين مختلف نشان مي‌دهدكه در بسياري از موارد خود به عنوان يكي از عوامل موجود مشكلات ايشان عنوان مي‌گردد. كول وهال مشكلات خانوادگي را به عنوان يك طبقه از مشكلات نوجوانان مطرح نموده‌اند. براون نيز به مشكل خانواده و دخالتهاي آنان در امورنوجوانان اشاره نموده است. همينگ كه مشكلات دختران جوان را به چهار دسته تقسيم نموده، مشكلات خانوادگي را يكي از آنها دانسته است. كرو و كرو  نيز عنوان مي‌كنند كه بسياري از افراد جوان با مشكلاتي نسبتاً جدي در ارتباط با زندگي خانوادگي، تجارب مدرسه‌اي، فعاليتهاي شغلي و ارتباطات اجتماعي مواجهند.

درايكورز معتقد است كه پيشرفت تكنولوژي و تغييرات سريع در شيوه زندگي موجب بروز مشكلات متعددي براي جوانان گرديده است كه برخي از آنها از اين قرار است:

1 ـ احساس عدم تعلق، 2 ـ از بين رفتن ارزشهاي اخلاقي و معنوي 3 ـ تغيير و نوآوري و 4 ـ بي‌ثباتي والدين در دوستي با فرزند

در پژوهش اينجانب با عنان «بررسي مشكلات و راه‌حل‌هاي رفتاري دانش آموزي مدارس راهنمايي استان همدان» كه بر روي 1100 دانش‌آموز انجام گرفت، نيز مشكلات خانوادگي به عنوان يك طبقه از مشكلات نوجوانان مطرح شده است.

يافته‌هاي اين پژوهش نشان مي‌دهد كه بيشترين مشكلات دانش آموزان مشكلات شخصيتي آنان است. در جستجو براي يافتن علل بروز مشكلات شخصيتي در بين عوامل شخصي چونسن، جنسيت، ترتيب تولد، وجود نقص عضو و وضعيت تحصيلي و عوامل خانوادگي چون تعداد افراد خانواده، سرپرست خانواده، ويژگي‌هاي مربوط به هر يك از والدين يعني وضعيت حيات، سن، ميزان تحصيلات، نوع شغل، درآمد ماهانه و ازدواج مجدد و همچنين حضور ساير افراد در خانواده، روابط والدين با يكديگر و با فرزندان بيشترين تأثير را در بروز مشكلات شخصيتي نوجوانان دارد. مشكلات شامل مشكلات فردازار يعني اضطراب، وسواس، انزوا طلبي و افسردگي و همچنين مشكلات جامعه ازار يعني مشكلات سلوك مي‌شد. در تأثير متيغيرهاي شباهتها و تفاوتهايي ديده مي شد. شباهت آنها اين بود كه بيشترين رابطه معني‌دار با انزواطلبي و افسردگي نشان مي‌دادند و با نشانه‌هاي وسواس به طور يكسان در رابطه بودند و تفاوت آنها اين كه روابط ناسالم والدين با يكديگر با مشكلات سلوك و روابط ناسالم آنان با فرزندان با ضطراب بيشترين رابطه را نشان مي‌داد. نتيجه‌اي كه مي‌توان گرفت اين است كه وقتي روابط والدين با يكديگر ناسازگارانه باشد مشكلات به صورت فرار از خانه، فرار از مدرسه، عصبانتي و پرخاشگري، دروغگويي، دزدي و تقلب جلوه نموده و بيشتر موجب آزار ديگران مي‌شود. در حالي كه در روابط ناسازگارانه والدين با فرزند مشكلات دروني شده و به صورت اضطراب يعني مشكل خودازار عمل مي‌نمايد. و موجب انزوا، افسردگي و يا بروز وسواس و اختلالات عادتي در نوجوان مي‌شود.

مطالعات متعدد اهميت روابط والدين با فرزند را مورد تأكيد قرار داده‌اند. بررسي‌هاي انجام شده دو بعد رفتار والدين نسب به كودكان و نوجوانان را مشخص مي‌سازد. بعد پذيرش ـ طرد و بعد كنار گذاشتن ـ محدود كردن پدر و مادر پذيرنده نسبت به كودك از خود عاطفه، تأييد، گرمي ودرك نشان داده و از تنبيه بدني كمتر استفاده مي‌كنند. اما والدين طرد كننده با كودكانشان سرد بوده و آنها را تأييد نمي‌نمايند و براي برقراري نظم نيز از تنبيه بدني استفاده مي‌كنند. پيداست كه از ديدن فرزندشان لذت نمي‌برند و نسبت به نيازهاي او حساسيت ندارند. بُعد آزاد گذاشتن ـ محدود كردن نيز خودمختاري و آزادي عملي گفته مي‌شود كه والدين براي كودك قائلند. والدينمعتقد به آزاد گذاشتن به كودك اجازه تصميم‌گيري داده و او را در انجام آن آزاد مي‌گذارند. آنان قواعد انضباطي اندكي رقرار نموده و پيوسته كودك را تحت فشار قرار نمي‌دهند. اما پدر و مادر معتقد به محدود كردن كودك خود را به شدت تحت كنترل دارند. در حد وسط بين اين دو، شيوه‌اي به نام آزادمنشانه وجود دارد كه شيوه‌اي معتدل بين ان دو روش افراطي است. پژوهشها نشان مي‌دهند كه تركيب دو شيوه آزادمنشانه يا پذيرنده بهترين شيوه فرزند پروري است.

بالدوين اظهار مي‌دارد كه نگرشهاي پذيرنده و دموكراتيك والدين امكان رشد را به حداكثر مي‌رساند. فرزندان چنين والديني رشد ذهني، ابتكار و امنيت عاطفي فزاينده‌اي را نشان مي‌دهند، در مقابل فرزندان والدين طرد كننده و سلطه جو افرادي متزلزل، سركش، پرخاشگر و ستزه‌جو هستند.

وست و فارنيگتون  دريافتند كه كودكاني كه مورد بي‌رحمي واقع شده‌اند، والدين آنها سهل‌انگار و غفلت كننده بوده‌اند، انضباط خشن و ناپايدار اعمال كرده‌اند و يا فاقد تعامل كافي با كودكان خود بوده‌اند بيشتر به اختلالات كرداري و بزهكاري متبلا شده‌اندراتر نيز دريافت كه تجارب تلخ زندگي خانوادگي در دوران كودكي موجب به وجود آمدن مشكلات رفتاري بعدي چون جدايي در ازدواج و بزهكاري مي‌گردد.

در گزارش ماسن تحقيقات با ثبات قابل ملاحظه‌اي نشان مي‌دهند كه شيوه‌هاي انضباطي به كار رفته درباره بزهكاران اندازه محدود و همراه با تنبيه بدني به جاي توضيح دادن براي آنها بوده است. روابط آنان با يكديگر بيشتر مبتني بر خصومت، فقدان روح همبستگي، طرد، بي‌تفاوتي، نفاق و يا بي‌احساسي بوده و والدين براي نوجوانان خود كمترين آمال و آرزو را داشته، نسبت به وي متخاصم و نسبت به مدرسه بي‌تفاوت و خودداراي مشكلات متعدد شخصيتي بوده‌اند.

ايلنيگورث نحوه نگرش والدين نسبت به كودك را در زمره عواملي مي‌داند كه كودك را در معرض خطر روانشناختي قرار مي‌دهد. توجه بيش از اندازه محافظت زياد، اضطراب زياد درباره كودك، وجود انضباط بيش از اندازه در خانواده و يا فقدان آن، وجود خصومت، اظهار نارضايتي ، تحقير، سرزنش كردن، طعنه زدن، تمسخر، عدم بكارگيري تشويق و تمجيد، عشق و فهم ذهن در حال رشد كودك و اينكه چه چيز طبيعي و چه چيز غيرطبيعي است از جمله اين عوامل هستند.

فارنيگتون و مك كورد اظهار مي‌دارند كه تنبيه خشن بدني، طرد كودك و بي‌ثباتي انضباط ممكن است كودك را براي رفتار ضد اجتماعي، پرخاشگرانه و بزهكارانه آماده نمايد. برادلي عقيده دارد كه تشويق والدين درباره نضج و پختگي اجتماع يكودك و اجتناب آنها از تنبيه بدني رابطه مثبتي با رشد اعتماد به نفس كودك دارد. راتروهرسوف عقيده دارند كه والديني كه بيش از اندازه از كودك خود عيبجويي و انتقاد مي‌كنند آنها را بيشتر مستعد ابتلا به مشكلات رفتاري و عاطفي مي‌نمايند.

رشد وجدان كودك به مقدار زيادي بستگي به روابط او با والدين و يا جانشين آنها دارد. نظام ارزشهاي فرد معمولاً از راه روابط وي با والدين از طريق همانندسازي ايجاد مي‌شود و بر محبت و اعتماد استوار مي‌باشد. در افراد ضد اجتماعي فرآيند همانندسازي معيوب است. در سابقه اين افراد وجود مشكلات با والدين يا مراجع قدرت در اوان زندگي ديده مي‌شود. به نظر مي‌رسد كه اين سابقه با موضوع والديني مربوط مي‌باشد كه معمولاً غيرمنطقي، بي‌رحم، رياكار و بي‌ثبات هستند. كودك در پيوند دادن خود به هر يك از والدين به عنوان سرمشق يا منبع امن دچار مشكلمي‌باشد، زيراا مهر و محبت و اعتماد متقابل دوجانبه وجود ندارد.

توماس بين عوامل رواني و پرونده‌هاي بهداشتي 1337دانشجوي فارغ التحصيل رشته پزشكي طي سالهاي 1948 تا 1964 همبستگي آماري به دست آورد. او دريافت يكي از عوامل مهم پيش آگهي سرطان، بيماريهاي رواني و خودكشي، فقدان نزديكي و صميميت با والدين و برداشت منفي دانشجويان در رابطه با خانواده خود بوده است.

كانركمال جويي مفرط والدين را علت وسواس فرزندان آنها مي‌داند. آدامز والدين افراد وسواسي را افرادي نامعطف، قراردادي، واجد دوسوگرايي در ارتباط با فرزندانشان مي‌داند. مادران كودكان داراي لكنت زبان نيز به عنوان افرادي مضطرب، فزون حمايت كننده، نامنعطف، فاقد گرمي عاطفي، ناايمن و ناراضي و واجد بازخوردهاي متناقض توصيف شده‌اند.

در مطالعه‌اي كه توسط رضا كرمي نوري درباره رفتار انزواطلبي و ارتباط آن با ساخت خانواده بر روي 267 دانش آموز پسر مدارس راهنمايي در تهران انجام شده اين نتيجه به دست آمد كه رفتارهاي پرخاشگرانه و انزواطلبي از شايع‌ترين مشكلات رفتاري دانش‌آموزان است كه با افزايش سن نيز بيشتر مي‌شود. عوامل تحصيلي و خانوادگي به عنوان عوامل مستعدكننده شناخته شده‌اند و سهم رفتار پدران كه بيشتر پرخاشگرانه و خصمانه بوده در بروز اين مشكلات زياد بوده است.

برخي محققين دريافته‌اند كه تعامل كمي در بين اعضاي خانواده كساني كه ترك تحصيل مي‌كنند نسبت به كساني كه به دانشگاه مي‌روند وجود دارد. آنها معتقدند گروه دوم در اوقات فراغت وقت بيشتري را با هم صرف مي‌كنند و خوشحالي و خشنودي در خانواده‌هاي آنان بيشتر است.

در يك مطالعه انجام شده در اصفهان بر روي نوجوانان، 76% از دانش آموزان ابراز داشته‌اند كه پدر و مادر را دوست مي‌دارند ولي متأسفانه مورد بي‌مهري و عدم درك قرار مي‌گيرند.

گيلك در مطالعه‌اي كه بر روي دانش‌آموزان مدارس تهران و والدين آنها به عمل آورد نتيجه گرفت كه بين ارزشهاي نوجوانان و والدينشان تفاوت معني‌داري وجود دارد.(35)

 

دريك مطالعه ديگر مشخص گرديد كه 80% از والدين، نوجوانان خود را ناسازگار مي‌دانند. از سوي ديگر در تحقيقي كه در 623 خانوار در تهران انجام گرفت معلوم شد كه فرزندان رفتار والدين خود را كاملاً تاييد نمي‌كنند و حتي مايل نيستند كه همان رفتار را به فرزندان خود انتقال دهند. 32% از پسران و 33% از دختران به رفتار والدين خود اعتقادي نداشتند كه اين نشانه شكاف بزرگي در بين فرزندان والدين آنها. (36)

 

در يك مطالعه ديگر كه توسط احمدي در اصفهان انجام شد از دانش آموزان مدارس راهنمايي سئوال شد كه رابطه آنها با والدينشان چگونه است. 50% از جوانان اعتقاد داشتند كه والدين بين فرزندانشان تبعيض قايل مي‌شوند. 70% والدين را خشك و بي‌روح مي‌دانستند و 60% نيز اظهار كرده بودند كه والدين، آنها را در تصميم‌گيري شركت نمي‌دهند. (37)

 

بسياري از پژوهشگران به مطالعه رابطه بين خانواده‌هاي متزلزل و مشكلات رفتاري كودكان پرداخته‌اند. خانواده متزلزل داراي شرايط و اوضاع و احوال گوناگوني است كه برخي از مظاهر آن اختلافات خانوادگي ، جدايي، طلاق و يا مرگ والدين است. در اين نوع خانواده‌ها مناسبات والدين با يكديگر و با فرزندانشان طبيعي نيست و اين امر مي‌تواند منجر به بروز بسياري از مشكلات در فرزندان آنها شود. يك نمونه تحقيق در اين مورد در انگلستان بر روي 102 نوجوان 15 تا 18 ساله در يك مؤسسه تربيتي انجام شده است. اين پژوهش به طور روشن نشان مي‌دهد كه چگونه اضطرابهاي ناشي از مناسبات ناسالم در سالهاي اول طفوليت، منجر به بروز واكنشهاي ضد اجتماعي در مقابل فشارهاي بعدي در طفل شده است. در بيشتر موارد اضطراب و پريشاني در ميان اين كودكان عوارض معيني از محروميت از مهر مادر بوده است. (38)

 

بررسي‌هاي رنه اسپتيز(39) در آمريكا اهميت رابطه كودك و مادر را از نظر رشد هوشي و جسماني نشان مي‌دهد. در بررسي وي كودكان مورد مطالعه به دو گروه تقسيم شده بودند. كودكاني كه از مادر جدا بودند و كودكاني كه با مادرانشان زندگي مي‌كردند. هر دو گروه از هر نظر مشابه بودند و تفاوت آنها از نظر عاطفي بود. پس از مقايسه دو گروه از نظر هوشي، رشد بدني،‌حافظه ،‌ادراك و سازگاريهاي اجتماعي، اسپتيز نتيجه گرفت رشد كودكاني كه با مادرانشان زندگي مي‌كردند در همه زمينه‌ها به مراتب بيشتر از كودكاني بودكه جدا از مادر زندگي مي‌كردند(40)

 

مونرو(41) نوشته است كه مطالعات متعدد حاكي است كه محروميت از مادر در اوان كودكي در مقايسه با محروميت از پدر، عامل تعيين‌كننده‌تري در عموم بيماريهاي رواني و به خصوص افسردگي محسوب مي‌شود. (42)

 

طبق آماري كه اولتر ستران درباره 300 دختر جوان مجرم ارايه نمود يادآوري كرد از 15% از آنان به علل مختلف از عوامل خانوادگي و مهر مادري محروم بوده‌اند. (43)

 

نقش آشكار خانواده آشفته در بزهكاري توسط بسياري از محققين گزارش شده است. در يك مطالعه در بخشي از نيويورك كه ميزان بزهكاري در آن خيلي بالا بوده سه عامل به عنوان عامل مؤثردر بزه‌هاي پسران شناخته شده‌اند. اين عوالم 1 ) بي‌توجهي يا رسيدگي ناكافي به وسيله مادر يا جانشين وي، 2 ) انضباط سهل‌گيرانه يا مستبدانه و 3) فقدان وابستگي نسبي واحد خانواده بوده است. (44)

 

موفت(45) كه دزدي را به عنوان عمومي‌ترين بزه نوجواني توصيف كرده است تحت تأثير فراواني خانواده‌هاي سارقين قرار گرفت كه در آن تعداد زيادي از جدايي والدين، عدم علاقه والدين به مذهب و يا محدوديت بيش از حد در آن وجود داشت. (46)

 

مطالعات انجام شده در ايران در زمينه اعتياد مانند «بررسي و شناخت عوامل اجتماعي مؤثر دراعتياد افراد» و «بررسي عوامل مؤثر در اعتياد جوانان به مواد مخدر» و «نقش خانواده در اعتياد جوانان (پسر)»نشانگر آن است كه رفتار والدين با فرزندان بي‌توجه، بدون محبت و خشونت‌آميز بوده است و اغلب خانواده‌ها از هم پاشيده بودند. (47)

 

در گزارشي از كانون اصلاح و تربيت تهران نيز در يك سوم از خانواده‌هاي بزهكاران در خانه درگيري وجود داشته و 50% نيز فاقد محبت لازمي بوده‌اند كه اعضاي يك خانواده را به هم نزديك مي‌كند. در كانون اصلاح و تربيت مشهد نيز 84% از بزهكاران به روابط معيوب خانوادگي اشاره كرده‌اند. (49)

 

فارنيگتون گزارش نموده است كه به مانند مطالعه قبلي وي كه در سال 1977 انجام شده بود،‌نوجوانان بزهكار از خانواده‌هايي برخاسته‌اند كه ارتكاب جرم در آن به صورت خانوادگي وجود داشته است. (50)

 

مطالعات انجام شده در زمينه اعتياد در ايران نيز نشان مي‌دهد كه نوجوانان خانواده‌هاي معتاد با والدين خود همانندسازي نموده و تعداد معتادين در اين خانواده‌ها، به وضوح بيشتر است(51) راتر از علل رفتارهاي ناسازگارانه كودكان ناخشنودي والدين از ازدواج با يكديگر ، دوره‌هاي طولاني يا مقطع جدايي والدين از فرزند و ارتباط‌هاي ضعيف خانوادگي مي‌داند.

 

احمدي نيز از مقايسه دانش آموزان بزهكار و غيربزهكار نتيجه گرفت كه روابط خانوادگي دانش‌آموزان بزهكار در حد متعارف نيست. به اين معنا كه سازش والدين با يكديگر احترام آنها نسبت به هم كم بوده و بين آنها همفكري وجود نداشته است. ازدواج مجدد پدر به عنوان يكي از علل به انحراف كشيده شدن دانش‌آموز محسوب شده، در حالي كه ازدواج مجدد مادر چنين تأثيري نداشته است. همچنين گزارش شده است كه تعداد بيشتري از دانش آموزان بزهكار نسبت به غ يربزهكار در خانواده‌هايي زندگي مي‌كنند كه در آن ناپدري يا نامادري وجود دارد. (52)

 

علل وقوع طلاق بسيار متنوع و متفاوت است؛ زيرا تقريباً همه موارد اختلاف و تضادهاي موجود در جامعه مي‌تواند علت طلاق باشد. برخي از اين علل را علل اخلاقي و رواني،‌عدم تناسب سني، عشهاي دروغين، ضعف مباني خانواده، خستگي اعصاب، حسادت، تجمل پرستي، زياده‌روي در محبت، اختلاف درجه ميل جنسي،‌ضعف مردان در مقابل زنان،‌غرور و نخوت زنان، اعتياد به مواد مخدر و علل اقتصادي تشكيل مي‌دهند. (53) بعد از گسستن پيوند ازدواج والدين اغلب در مشكلات خود غرق شده و كيفيت توجه و مراقبت از فرزندان تحت تأثير اين امر قرار مي‌گيرد. طلاق فشار رواني ايجاد مي‌كند . فشار رواني بر والدين مسلط شده و فرصت كمتري براي رسيدگي به امور فرزندان باقي مي‌گذارد. تضادهاي بعدي بين والدين طلاق گرفته نيز موجب رنجش فرزندان اين خانواده‌هاست. طلاق به هر دليل كه اتفاق بيفتد داراي اثرات منفي بر والدين و بخصوص بر فرزندان است. به همين جهت هم است كه حضرت مام جعفر صادق (ع) فرموده‌اند كه هيچ چيز در ميان حلال‌ها منفورتر از طلاق در نزد خداند نيست. (54)

 

مطالعات پژوهشي نشان داده است موفقيت كودكاني كه تماسي با پدرانشانندارند در زمينه‌هاي اجتماعي و تحصيلي به مراتب كمتر از كودكان بوده است كه پس از طلاق از جانب پدر حمايت عاطفي شده‌اند. پيشرفت تحصيلي چنين كودكان در مدرسه كم است. در خانه‌هايي كه توجه پدر كم و يا هيچ است، پسر بچه‌ها در درسهاي شفاهي نمرات بيشتري آورده و در رياضي امتياز كمتري كسب مي‌كنند. در مورد دختران نيز وضع به همين شكل و حتي بيشتر قوت دارد. كمبود امتياز در درسهاي رياضي نشانه عدم كارآيي در زمينه‌هايي است كه نياز به انديشيدن دارد. عدم حضور پدر موجب كاهش قدرت ادراك هم در دختران و پسران با محيط و موقعيت جديد مشكلتر از دختران است. پژوهشهاي انجام شده نشان مي‌دهد كه مادران پس از طلاق نسبت به پسران انضباط كمتري اعمال مي‌كنند. بيشتر آنها را مورد خشم و سرزنش قرار مي‌دهند و نسبت به دختران از محبت كمتري برخوردار مي‌سازند. اين سخت‌گيري كمتري نسبت به پسران اعمال مي‌شود به اين موضوع مربوط است كه والدين بر روي كودكان هم جنس خود كنترل بيشتري اعمال مي‌كنند. يعني مادران نسبت به دختران و پدران نسبت به پسران سخت‌گيري بيشتري دارند. لذا اگر پدر پس از طلاق حضور فعال نداشته باشد پسر مهمترين منضبط كننده خود را از دست مي‌دهد با توجه به اينكه سرپرستي فرزندان پس از طلاق غالباً با مادران است. (56)

 

نزاعهاي والدين در حضور كودكان چه طلاق گرفته و يا نگرفته باشند مشكلات رفتاري بيشتري را در كودكان ايجاد مي‌نمايند. فرزندان اينگونه والدين بيشتر دچار آشفتگي هستند. آنها احتمالاً رفتار پرخاشگرانه والدين خود را تقليد نموده و خشم و عصبانيت آنها را منعكس مي‌نمايند. اين كه مشكلات بلند مدت در كودكان به وجود آيد بستگي به نحوه كنار آمدن والدين آنها با طلاق دارد. (57)

 

وقتي طلاق كانون خانواده را از هم مي‌پاشد، تلاش نوجوان براي هويت‌يابي مشكل‌تر مي‌گردد. نوجواني كه بحرانهاي دوره نوجواني را تجربه مي‌كند وقتي خود را در خانواده بيابد كه والدين خود در آن با بحرانهاي رواني مواجهند مشكل خود را مضاعف مي‌يابد. برخي از نوجوانان براي رهايي از چنين موقعيتي دست به خودكشي مي‌زنند. فرار از خانه نيز يكي از عكس‌العملهاي نوجوان در برابر روابط مخرب خانوادگي است. (58)

 

بررسي مظلومي (1371) از 40 نوجوان 13 تا 18 ساله پسر تهراني كه به دلايل و انگيزه‌هاي مختلف خانه را براي چند ساعت تا چند روز ترك كرده بودند نشان مي‌دهد كه كمبود عاطفي،‌درگيريهاي ارزشي با والدين، شرايط نامناسب زندگ در خانه به دليل فوت، جدايي يا ازدواج مجدد يكي از والدين و فشارهاي ناشي از اختلافات والدين با يكديگر، علل به وجود آورنده فرار از خانه بوده‌اند. (59)

 

تحقيقات متعددي نشان مي‌دهد كه فقدان پدر بر عملكرد هوشي، سازگارري كودك با اجتماع در مورد پسران در ايفاي نقش جنسي مناسب و در مورد دختران بر رفتار اجتماعيشان تأثير مي‌گذارد. (60) شين(61) اظهار مي‌دارد كه هنوز روشن نيست كه اين تأثير به از دست دادن رابطه پدر با كودك مربوط مي‌شود و يا افزايش فشارهاي رواني بر خانواده و يا چنانكه بر كبيل ونيكولز گفته‌اند به علت تغيير وضعيت اقتصادي ـ اجتماعي كه در غياب پدر گريبانگير خانواده مي‌شود. (63)

 

ازدواج مجدد والدين نيز سبب مي‌شود تا فرزندان خود را در حال تجربه مشكلات جديدي بيابند؛ قرار گرفتن در خانواده‌اي با نامادري يا ناپدري كه روابط آنها براي كودك ناآشنا و مشكل است، ممكن است ناپدري و نامادري به نظر وي ميهمان ناخوانده‌اي بيايد كه والد واقعي او رااز ميدان به در كرده است. آنان همچنين ممكن است از نظر اعمال انضباط درخانواده، مشابه والدين واقعي كودك نباشند. (64)

 

كلاو(65) اظهار داشته است كه خانواده‌هايي كه در آ“ها فقط مادر يا مادر بزرگ حضورداشته‌اند ، بهتر از خانواده‌هايي كه در آنها ازدواج مجدد صورت گرفته با مشكلات سازگاري يافته‌اند. برنارد نيز عقيده دارد كه فرزندان بسيار كم سن نيز فرزندان بزرگسال خانوده، در جذب ولي جايگزين شونده به ندرت عكس العملهاي منفي نشانمي‌دهند تا نوجوانان،‌اين مطلب توسط مشاهدات باليني نيز تأييد شده است. (66) تطابق با نامادري يا ناپدري آساننيست به خصوص كه ناپدري يا نامادري حمايت كننده نبوده يا از بچه‌هاي همسر جديدش بيزار بوده و بچه‌هاي خود را بر آنها مقدم بدارد. بچه‌اي كه از ازدواج مجدد پدر يا مادر به دنيا مي‌آيد ـ برادر يا خواهر ناتني ـ گاه توجهي بيشتر از كودكان ديگر بدست آورده و رقابت بين خواهران و برادران را دامن مي‌زند. (67) در مجموع مي‌توان گفت كه ازدواج مجدد والدين احساس امنيت كودك يا نوجوان را در معرض خطر قرار داده و حمايتهايي را كه بايد از وي بشود كاهش مي‌دهد و موجب ايجاد اضطراب و يا بروز اختلالات مي‌گردد.

 

در پايان بايد متذكر شد كه خانواده متزلزل كه در آ مناسبات والدين با هم طبيعي نيست، پدر و مادر يكديگر را دوست ندارند، به هم احترام نمي‌گذارند ، يكديگر را تحقير مي‌كنند. از زندگي با هم راضي نيستند، مدام در حال منازعه ومشاجره هستند و بگومگوهاي آ“ان تا حد تهديد به طلاق پيش مي‌رود و يا به آن مي‌انجامد بنيان مشكلات زيادي را براي فرزندان خود مي‌ريزند. در واقع وقتي والدين با يكديگر در تضاد و تعارض هستند با كودك نيز رفتار مناسبي ندارند و او را ثمره عشق خود به حساب نمي‌آورند، ووقتي آينده خودشان روشن نيست نمي‌توانند آينده روشني را براي فرزند خود متصور باشند و اضطرابها ونگرانيهاي خود را به او منتقل مي‌سازند.

 

همچنين والدين كه كودك خود را طرد مي‌نمايند، وي را محدود مي‌سازند؛ در تربيت او بيشتر از تنبيه استفاده مي‌كنند، توجهي به درك نيازهاي جسماني يا رواني او در مراحل مختلف رشد ندارند؛ با منازعات و مشاجرات ، تهديد به طلاق، جدا شدن از يكديگر و ... احساس امنيت وي را به خطر مي‌اندازند؛ در سن نوجواني با او به مانند يك كودك رفتار مي‌كنند و يك لحظه از امر و نهي دست برنمي‌دارند؛ تبعيض و تحقير و استهزاء را شيوه هميشگي خود با وي قرار مي‌دهند؛ انضباط سست و ناپايدار اعمال مي‌كنند ؛ اضطراب زياد درباره وي و پيشرفتهايش نشان مي‌دهند نقش‌هاي متعادل و مناسب خود را ايفا نمي‌نمايند افرادي خشن هستند كمال‌جويي مفرط دارند افرادي وسواسي و غيرقابل انعطاف هستند و سرانجام خود سرمشق رفتارهاي نامناسب، ‌غيراجتماعي و بزهكاري هستند كه طبيعي است فرزنداني دشوار داشته باشند. بنابراين وقتي با نوجوانان يا جوانان دشوار برخورد مي‌نماييم بايد متوجه اين امر باشيم كه به قول حافظ:

 

مكن در اين چمنم سرزنش به خودرويي چنانكه پرورشم داده‌اند مي‌رويم

 

 

پيشنهادات

 

مطالعات انجام شده نشان مي‌دهد كه خانواده در بروز سلامت و يا مشكلات رواني، رفتاري و اجتماعي از اهميت ويژه‌اي برخوردار است. رسانه‌هاي گروهي، مراكز فرهنگي ـ تربيتي و همچنين مراكز مشاوره و روان درماني بايد ابتدا سعي وافر خود را در آگاه نمودن خانواده از نيازها و مسايل كودكان و نوجوانان به كار بگيرند و در صورت لزوم به كمك آنها بشتابند . آموزش به والدين به شيوه‌هاي مختلف و به خصوص از طريق كلاسهاي آموزش خنواده كه توسط افراد متخصص و به طور مستمر هدايت شود، در اين راستا اجتناب‌ناپذير مي‌نمايد. بايد به خانواده‌ها آموخت كه :

 

1 ـ به نقش الگويي خود توجه داشته باشند و بدانند كه آثار رفتارهاي آنان به زمان حال منحصر نمي‌شود بلكه كودك يا نوجواني كه والدين ناسازگار دارد، خود در آينده نيز نقش همسري و والدي را به درستي ايفا نخواهد كرد.

 

2 ـ براي احتراز از برخوردها و بگومگوهاي خانوادگي هر يك از والدين به وظايف خود نسبت به ديگري آگاه شده و رعايت حقوق وي را بنمايد.

 

3 ـ به موقعيت سني فرزندان خود به خصوص نوجوانان توجه نموده و به نيازها و خواسته‌هاي وي توجه داشته باشند و بدانند كه او ديگر كودك نيست و بايد تا حدي آزادي عمل داشته و زندگي را خود تجربه نمايد. از امر و نهي‌هاي مداوم نسبت به وي پرهيز نمايند.

 

4 ـ اعضاي خانواده نبايد نسبت به هم بي‌تفاوت بوده و يا با خصومت با يكديگر برخورد نمايند. براي هويت‌يابي مناسب نوجوان بهترين نوع خانواده آن است كه در عين حال كه اعضايش با هم رابطه دارند، هر يك فردي مستقل باشند.

 

5 ـ تبعيض در بين فرزندان رااز محيط خانوادگي دور نمايند. احساس طرد شدگي در نوجوان منجر به بي‌ارزشي، يأس، نااميدي، افسردگي و حتي خودكشي مي‌گردد.

 

6 ـ به اين امر توجه نمايند كه فرزندان بيشتر با والدين همانندسازي نموده و ارزشهاي آنان را دروني مي‌كنند كه ايشان را دوست داشته و روابط خوبي با آنان داشته باشند.

 

7 ـ در رشد بزهنكاري،‌خانواده‌هاي غفلت كننده، طرد كنده، داراي انضباط بي‌ثبات و خشن و همچنين خانواده‌اي كه در آن بزه و جرم توسط والدين يا خواهران و برادران صورت مي‌پذيرد، نقش مهمي را ايفا مي‌كند. لذا با پرهيز از شيوه‌هاي فوق در برخورد با كودكان و نوجوانان و عدم اعمال تنبيه‌هاي بيجا كه خود موجب بوز پرخاشگري مي‌شود و در جهت كنترل بيشتر خود از اتكاب اعمال ضد اجتماعي اهتمام ورزند. همچنين در صورت وجود اعمال خلاف در خانواده با جداسازي كودك، محيط سالمي براي وي مهياگردد.

 

8 ـ برخي عدم توافق‌ها را ناچيز بشمارند و با طلاق زمينه بي‌خانماني و مشكلات عاطفي و رفتاري را براي فرزندان خود فراهم نكنند. همچنين در صورتي كه وقوع طلاق ضروري شد و ارزش وقوع آن بيش از ادامه يك زندگي نابهنجار تشخيص داده شد، آموزشهاي لازم را جهت برخورد صحيح با فرزندانشان براي تعديل اثر طلاق دريافت دارند.

 

9 ـ از برخودرهاي متناقض و واجد دوسوگرايي با فرزندان خود بپرهيزند. بسياري از والدين در عين حال كه مايلند نوجوانشان مستقل شود، نمي‌توانند جلوه‌هاي استقلال را در وي قبول كنند و همزمان خواهان وابستگي وي هستند،‌اين طرز برخورد موجبات خشم، بي‌اعتمادي و حتي زمينه مشكلات رواني چون بيماري اسكيزوفرني را فراهم مي‌نمايد.

 

10 ـ به جاي تحميل مقررات خشك و غيرقابل تحمل و اعمال كنترل‌هاي بيش ا زحد، تحقير و سرزنش و يا تنبيه بدني به نوجوانان توضيح دهند كه رفتار وي چه پيامدها و عواقبي دارد. در غير اين صورت نوجوان والدين را زورگو تلقي مي‌نمايد.

 

11 ـ در ورتي كه روابط والدين و نوجوان نامساعد باشد، به هنگام بروز مشكل ،‌نوجوان به ديگران روي خواهد آورد كه اين امر خود زمينه‌ساز بسياري از مشكلات اخلاقي و رفتاري خواهد شد.

 

12 ـ والدين وظيفه‌شناس نسبت به مسايل نوجوان خود حساس هستند تغييرات خلق و خوي خودرا درمي‌يابند؛ متوجه اضطرابها و حالات افسردگي او مي‌شوند و در صورت تداوم به فكر اصلاح و درمان برمي‌آيند. خوب است حدود بهنجاري و نابهنجاري رفتارها به آنان شناسانده شود تا در موقع مناسب اقدام لازم صورت گيرد. با توجه به نتايج مطالعه اينجانب كه بيشترين مشكلات را در زمينه روابط خانوادگي آشكار ساخته است، آموزش رفتاري والدين به لحاظ تنوع در شيوه‌ها و سهولت به كارگيري توسط والدين پيشنهاد مي‌گردد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 06 فروردین 1394 ساعت: 22:14 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

مناجات

بازديد: 157

مناجات

بارالها!

در پیشگاه تو ایستاده‌ام،

و دست‌هایم را به سوى تو بلند كرده‌ام،

آگاهم كه در بندگى‌ات كوتاهى نموده و در فرمانبرى‌ات سستى كرده‌ام،

اگر راه حیا را مى‌پیمودم از خواستن و دعا كردن مى‌ترسیدم ...

ولى … پروردگارم!

آن گاه كه شنیدم گناهكاران را به درگاهت فرا مى‌خوانى،

و آنان را به بخشش نیكو و ثواب وعده مى‌دهى،

براى پیروى ندایت آمدم،

و به مهربانى‌هاى مهربان‌ترین مهربانان پناه آوردم.

و به وسیله پیامبرت كه او را بر اهل طاعتت برترى داده، و اجابت و شفاعت را به او بخشیدى،

و به وسیله برترین زن،

و به فرزندانش، كه پیشوایان و جانشینان اویند،

و به تمامى فرشتگانى كه به وسیله اینان به تو روى مى‌كنند، و در شفاعت نزد تو، آنان را كه خاصان درگاه تواند، وسیله قرار مى‌دهند، به تو روى مى‌آورم.

پس بر ایشان درود فرست،

و مرا از دلهره ملاقاتت در امان دار،

و مرا از خاصّان و دوستانت قرار ده،

پیشاپیش، خواسته و سخنم را آنچه سبب ملاقات و دیدن تو مى‌شود قرار دادم

اگر با این همه، خواسته‌ام را رد كنى، امیدهایم به تو به یأس مبدّل مى‌گردد،

همچون مالكى كه از بنده خود گناهانى دیده و او را از درگاهش رانده،

و آقایى كه از بنده‌اش عیوبى دیده و از جوابش سر باز مى‌زند .

واى بر من اگر رحمت گسترده‌ات مرا فرانگیرد،

اگر مرا از درگاهت برانى، پس به درگاه چه كسى روى كنم؟

اما... اگر براى دعایم درهاى قبول را گشوده، و مرا از رساندن به آرزوهایم شادمان گردانى، چونان مالكى هستى كه لطف و بخششى را آغاز كرده، و دوست دارد آن را به انجام رساند، و مولایى را مانى كه لغزش بنده‌اش را نادیده انگاشته و به او رحم كرده است.

در این حالت نمى‌دانم كدام نعمتت را شكر گزارم؟

آیا آن هنگام كه به فضل و بخششت از من خشنود شده، و گذشته‌هایم را بر من مى‌بخشایى؟

یا آن گاه كه با آغاز كردن كرم و احسان بر عفو و بخششت مى‌افزایى؟

پروردگارا!

خواسته‌ام در این جایگاه، یعنى جایگاه بنده فقیر ناامید، آن است كه:

گناهان گذشته‌ام را بیامرزى،

و در باقیمانده عمرم مرا از گناه بازدارى،

و پدر و مادرم را كه دور از خانه و خانواده و غریبانه در زیر خاك‌ها خفته‌اند، ببخشى .

تنهایى‌شان را با انوار احسانت از بین ببر،

و وحشتشان را با نشانه‌هاى بخششت به انس بدل كن،

و به نیكوكارشان دم به دم نعمت و شادمانى بخش،

و به گناهكارشان مغفرت و رحمت عطا كن،

تا به لطف و مرحمتت از خطرات قیامت در امان باشند،

به رحمتت در بهشت ساكنشان گردان،

و بین من و آنان در آن نعمت گسترده شناسایى برقرار كن،

تا مشمول شادمانى گذشته و آینده شویم.

آقایم!

اگر در كارهایم چیزى سراغ دارى كه مقامشان را بالا مى‌برد و بر اكرامشان مى‌افزاید، آن را در نامه اعمالشان قرار ده،

و مرا در رحمت با آنان شریك كن،

و آنان را مشمول رحمتت بگردان، همچنان كه مرا در كودكى تربیت كردند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 06 فروردین 1394 ساعت: 22:13 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

انرژي موج

بازديد: 175

انرژي موج

مقدمه

امواج در اقیانوس باز بر اثر عمل باد روی سطح اقیانوس تولید می‌شوند. کل انرژی موج توزیع شده در زمین در حدود 2.5x106 Mw تخمین زده می‌شود که در حدود انرژی کلی توزیعی جزر و مد است. انرژی موج منبع تجدید شونده است (انرژی برگشت پذیر) و معمولا نسبت به انرژی باد بیشتر قابل تولید است. انرژیی که از امواج استخراج می‌شود، دوباره به سرعت توسط برهمکنش با دو سطح اقیانوس پر می‌شود.

 

روشهای استفاده از انرژی امواج

برای استفاده از انرژی امواج از سه طرح از انرژی آن بهره برداری می‌شود:

استفاده از استوانه های شناور

استوانه‌ها را طوری می‌سازند که بیشترین وزن آنها در ته باشد و در قسمت پائین یک دریچه دارند. وقتی امواج می‌آید فشار آب دریچه (2) بسته می‌شود و هوای متوسط دریچه (1) تخلیه می‌شود، دریچه (3) نیز بسته است و هوا از طریق دریچه (4) خارج شده و موجب چرخش پره‌ها می‌گردد. وقتی موج پایین می‌رود، یک حالت مکش ایجاد می‌شود. لذا دریچه (1و2) بسته شده دریچه (3و4) باز می‌شود و هوا ضمن ورود به استوانه موجب چرخش پره‌ها می‌گردد. چرخش پره‌ها باعث چرخش توربینها و ژنراتورها برای تولید الکتریسته استفاده می‌شود.

 

 

 

استفاده از بادامکهای شناور

وقتی موج می‌آید بادامکها را می‌چرخاند و این حرکت چرخشی را به ژنراتور وصل می‌کنند. در واقع تعداد زیادی از این بادامکها را توسط میله‌ای بهم وصل می‌کنند و مجموعه را در نزدیکی ساحل روی امواج می‌گذارند، این سیستمها برای امواج سنگین کاربرد دارد.

 

استفاده از جزایر طبلک

سیستم طبلکی: چیزی شبیه تیوپ اتومبیل می‌باشد که دیواره‌های آن قابل ارتجاع می‌باشد. قسمتهای داخلی تقسیم بندی ، توربین جاگذاری کرده‌اند. این سیستم را بصورت شناور روی آب می‌اندازند و موج به آنها ضربه وارد می‌کند. این ضربه به بدنه تیوپ وارد می‌شود و موجب فرو رفتگی آن می‌شود. فرو رفتگی باعث فشرده شدن هوای داخل آن شده ، در نتیجه هوای فشرده از یک محفظه وارد محفظه دیگر می‌شود و باعث چرخش توربینها می‌گردد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 06 فروردین 1394 ساعت: 22:12 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 792

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس