تحقیق دانشجویی - 573

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره رابطه دين با دمكراسي

بازديد: 433

 

تحقیق رایگان

سایت علمی و پژوهشی آسمان

تحقیق درباره رابطه دين با دمكراسي

در اسلام مشاركت مردم پشتوانه مكتبي دارد .

حجت الاسلام دكتر سيد حسين ابراهيميان

دمكراسي و مشاركت سياسي مردم ، از اصول حكومت ديني

در نظام حكومتي اسلام ، دمكراسي به منزله يك شيوه با روش حكومتي ، يعني نقش دادن به مردم و مشاركت دادن آنان در مسائل مختلف زندگي و اجتماعي ، به عنوان يك اصل اساسي مورد اهتمام قرار گرفته است ، چه در اعتقادات و چه در احكام اسلامي ، موارد فراواني يافت مي شود كه بيانگر حقيقت فوق است . از جملة آن موارد اين است كه در تفكر اسلامي ، حكومت و رهبري ديني خدمتگذار مردم به حساب مي آيند و حكومت اسلامي بر پايه ارشاد ، نصيحت و نظارت مردم بر حاكمان استوار است و حاكمان ديني موظفند در جهت تامين خير و سعادت مردم در تمامي ابعاد مادي و معنوي گام بردارند .

در بينش اسلامي ، به جز خداوند ، هيچ كس به طور مستقل ، حق تصرف و جان و مال افراد و يا دخالت در سرنوشت مردم را ندارند و تنها با اذن خداوند حكومت حاكمان مشروعيت مي يابد .

احترام گذاشتن به حقوق افراد جامعه و آزادي هاي مشروع آنان و نفي هر گونه استبداد و سلطه در عرصه حكومت و سياست ، كه از ويژگي هاي نظامي دمكراتيك است ، در حكومت اسلامي  به بهترين شكل مورد توجه قرار گر فته است ، در نظام اسلامي ، همه افراد جامعه در برابر قانون ، يكسانند و نژاد ، زبان ، رنگ قوميت ، و حتي مذهب معيار امتياز به شمار نمي رود .

از مزاياي  زمامداري ديني ، حرمت نهادن به شخصيت مردم ، تقويت روحيه آزادمنشي و انتقاد و ارشاد دلسوزانه نسبت به مسئولان نظام در سطح بسيار بالاي آن است .

بهترين گواه موارد فوق، عهدنامه مولا علي بن ابيطالب ( ع) به مالك اشتر است كه تكيه گاه اصلي امام ( ع) حرمت گذاري به مردم ، حق حاكميت قائل شدن براي مردم ، از بين بردن امتيازهاي دروغين و تبعيض هاي ناروا ميان مردم ، نفي هر گونه زورگويي و سلطه مداري نسبت به آنان و برخورد متواضعانه و خيرخواهانه با مردم است .

چگونگي ارتباط دين با دمكراسي

دين از سه عنصر اساسي تشكيل شده است ، اعتقاديات ، اخلاقيات ، و مناسك و مراسم ( احكام ) راس اعتقادات ديني ، اين عقيده وجود دارد كه همه جهان از يك منشا قدسي سرچشمه مي گيرند ، يعني تفاوت انسان دين باور يا غير متدين در اين است كه انسان ديندار براساس اعتقاد به جهان غيب و اين كه هر چيزي در جهان از قداستي برخوردار است .

حال ببينيم كه در تفكر دمكراسي ، مساله چگونه است ؟ گاهي ما دمكراسي را به عنوان يك شيوه يا معناي حكومت مردم ، نقش دادن به آنان در مسائل سياسي ، مشاركت دادن مردم در حكومت و حضور آنها در مسائل مختلف مربوط به زندگي اجتماعي است . اين معنا از دمكراسي ، چنان كه بيان شد ، نه  تنها با تفكر دين و حكومت ديني ناسازگار نيست ، بلكه در تعاليم ديني به عنوان يك اصل اساسي مورد توجه قرار گرفته است .

مساله شورا و مشورت ، بيعت ، نصيحت ، حاكمان دين و ائمه مسلمين ، امر به معروف و نهي از منكر ، آزادي هاي مشروع ، نفي سلطه گري و استبداد حق حاكميت مردم بر سرنوشت خود ، يكسان بودن افراد در برابر قانون و دهها اصل ديگر اسلامي به اضافه سيره پيامبر اكرم (ص) و قانون اساسي نظام ما كه تكيه بر اساسي بر اتكا نظام به آراي عمومي است . همه و همه گواه بر اين است كه دمكراسي با دين ، كاملا سازگار است .

در قانون اساسي ما اصولي وجود دارد كه لايتغيرند و اگر روزي شوراي بازنگري هم تشكيل شود و بخواهد قانون اساسي را تغيير دهد هرگز نمي تواند آن اصول را تغيير دهد ، يكي از آن اصول لا يتغير ، اصل (( اتكانظام به آرا و افكار عمومي )) است .

وقتي بيل كلينتون با آراي يك چهارم مردم امريكا به عنوان رئيس جمهور امريكا به عنوان رئيس جمهور انتخاب شد ، آن را اوج دمكراسي در جهان اعلام كردند ، در حالي كه در ايران اسلامي ، رئيس جمهور ما با دو سوم آراي كساني كه صلاحيت راي آادن داشتند انتخاب شده است و بعد ما را متهم مي كنند كه شما به دمكراسي بها نمي دهند !

پس از تلقي از دمكراسي كه صرفا شيوه اي است براي مشاركت دادن مردم در مسائل سياسي شان در متن تفكر اسلامي وجود دارد .

اما اگر بدانيم دمكراسي را يك نوع بينش فلسفي بدانيم كه زير بناي عقيدتي دارد و صرفا يك روش و شيوه حكومتي نيست ، در اين صورت بايد به زيربناهاي اين تفكر فلسفي توجه كنيم و ببينيم آياد با تفكر ديني سازگاري دارد يا نه ؟

از جمله مباني فلسفي دمكراسي ، اومانيسم ، سكولاريسم ، و ليبراليسم است  . تفكر اومانسيتي ، امروزه به جرياني اطلاق مي شود كه مي خواهد انسان به به جاي خدا بگذارد و انسان را بر سرنوشت خود حاكم گرداند كه اين بينش با حاكميت خداوند بر سرنوشت انسان منافات دارد . سكولاريسم هم به معناي زميني كردن همه چيز و نفي قداست از همه چيز است كه اين معنا نيز با ماهيت دين كه مساله قداست است و مي خواهد بگويد كه در اين عالم ، در هر چيزي يك امر قدسي وجود دارد  در تعارض قرار مي گيرد ، تعارض دين با ليبراليسم هم كه روشن است .

پس دمكراسي به عنوان يك فلسفه سياسي با اين زيربناهاي عقيدتي ، در تضاد آشكار با تفكر ديني است .

قرائت ديگر از دمكراسي

برخي از انديشمندان اسلامي ، در كنار آن دو تلقي پيشگفته از دمكراسي ، نگرش سومي را تحت عنوان دمكراسي اسلامي مطرح كردند و گفتند ما دمكراسي را با همان مباني فلسفي اش در نظر بگيريم و آن مقداري را كه با دين سازگاري دراد بپذيريم ، و آن مباني اي را كه با اسلام سازگار نيست ، اصلاح كنيم كه موج چنين تفكري بيشتر در كشورهاي عربي پيدا شده است ، چنان كه علاومه مودودي گفته است ، (( اسلام در درون خودش دمكراسي دارد ، اما با حفظ حاكميت الهي ، نه حاكميت مردم ))

برقراري اين نوع سازش بين بينش اسلام با تفكر دمكراسي ، كار بسيار حساس و دشواري است ، زيرا ارزشي كه دمكرلاسي براي آراي مردم قائل است ، هيچ حد و مرزي ندارد ، يعني حتي اگر مردم بر خلاف مقررات صريح قرآن ، راي دهند باز معيار راي و نظر مردم است و اساسا دمكراسي حكومتي است و بديهي است كه اين ديدگاه با اسلام سازگار نيست . اسلام براي آراي مردم و حضور آنان در صحنه هاي اجتماعي ، اهمتي فراواني قائل است ، اما در يك چجارچوب و مرز خاص ، يعني در چارچوب حاكميت الهي ، مردم آزادند در صحنه هاي گوناگون اجتماعي ، حضور يابند و راي بدهند ، اما اين مشاركت بايد در چارچوب احكام خدا و فرهنگ اسلامي باشد كه مردم آن را پذيرفته اند و به آن اعتقاد راسخ دارند .

اگر جوهره دمكراسي را (( مشاركت سياسي مردم )) بدانيم ، قطعا اسلام انگزيه مشاركت مسلمين در عرصه هاي سياسي ، و اجتماعي ناشي از تعليمات ديني و دستورات اسلامي است ، برخلاف نظام هاي دمكراسي كه انگيزه شهروندانش از مشاركت ، برآورده شدن خواسته هاي فردي و منافع اقتصادي است .

لذا در اسلام مشاركت مردمي پشتوانه مكتبي دارد . انسان مسلمان براي جلب رضاي خداوند و عمل به دستورات ديني ، خود را متعهد و موظف به مشاركت در تمامي ابعاد جامعه و مسائل  حكومت مي داند ، يك آزادي ديگر كه در فرهنگ اسلامي ما وجود دارد و در نظام هاي دمكراسي آن را ناديده گرفته اند (( آزادي معنوي )) است يعني انسان بايد خود را از اسارت نفس ، طمع هاي دنيوي و وابستگي هايي كه به صورت غل و زنجير او را محدود  و زنداني مي كند و از رسيدن به كمال مطلوب و قرب الهي باز مي دارد ، برهاند و آزاد كند .

و مربيان و كاركرد مهم مشاركتي آنها ، مقاله پيش رو ، ابتدا به فرصت ها و امكانات سودمند حاصل از فعاليت هاي اين تشكل مي پردازد ، سپس چالش ها و موانع موجود در مسير فعاليت هاي آن را ارائه خواهد كرد .

فرصت ها

فرصت ها عبارت از شرايط ، امكانات و لوازم بالقوه اي است كه در اختيار والدين قرار دارد و براي تحقق اهداف نظام تعليم و تربيت ضروري است .يكي از فرصت هايي كه در اختيار مدارس قرار دارد ، امكان بهره گيري از توان بالقوه فكري ، علمي ، مهارتي ، و تخصصي والدين دانش آموزان ، در جهت بهبود و ارتقاي سطح كيفي برنامه ها و فعاليت هاي مدارس است . در حال حاضر نظام آموزشي ايران با حدود هجده ميليون نفر دانش آموز تحت تعليم در دوره هاي مختلف تحصيلي و سي ميليون نفر پدر و مادر دانش آموز ، در تعامل و ارتباط نزديك قرار دادر . در ميان اين جمعيت قابل توجه ، افراد داراي صلاحيت هاي تخصصي ، حرفه اي و مهارتي بالا و قابليت هاي علمي مفيد و موثر و نيز صاحت نظراتي با كفايت وجود دارند كه با برنامه ريزي صحيح و منطقي مي توان همه ساله اين منابع بالقوه فكر ، انديشه ، نظر، تخصص ، و مهارت را براي مداخله و مشاركت در فرآيندهاي تصميم گيري ، اجرا و ارزشيابي كليه برنامه ها و فعاليت هاي آموزشي و تربيتي ( در تمامي سطوح نظام آموزشي و نه فقط مدارس ) فراخواند .

از آن جا كه والدين ، انگيزه بالايي براي پيشرفت علمي ، تحصيلي و نيز تربيت اخلاقي ، اجتماعي و حرفه آموزي به فرزندان خود دارند ، اگر زمينه و بستر مناسبي براي جلب و جذب توانمندي هاي آنان فراهم شود ، مطمئنا از همكاري با سيستم آموزشي مضايقه نخواهد كرد . به نظر مي رسد كه در نظام كنوني آموزش و پرورش ، ساز و كارهاي جلب و جذب مشاركت هاي علمي و تخصصي والدين به شكل نظام مند وجود ندارد و هر جا سخن از مشاركت اوليا و مربيان به ميان مي آيد ، ذهن مخاطب ، ناخودآگاه به سمت مشاركت مالي آنها معطوف مي گردد و ساير ابعاد مشاركت ، شايد نزد مسئولان و برنامه ريزان تعليم و تربيت همم مغفول واقع شده است.

يكي ديگر از فرصت هاي ممكن كه با مداخله و شركت والدين در فعاليت هاي مدارس محقق مي شود ، كمك به تسهيل فرآيند اجتماعي كردن كودكان از طريق الگودهي عملي به انها ست . كودك با مشاهده مداخله والدين خود در فعاليت هاي محيط تحصيل او ، از همان سال هاي نخست زندگي خويش ياد مي گيرد كه به حقوق ديگران احترام بگذارد ، حقوق جمعي را محترم بشمارد و فعاليت هاي گروهي و اجرا از نظم و وحدت بيشتري برخوردار است ، ولي عيب سيستم متمركز اين است كه از مشاركت افراد صاحب نظر و متخصص كه از خارج از گروه تصميم گير قرارد دارند ، ممانعت بعمل مي آورد و در نتيجه نوآوري و ابتكارات كم تر مي تواند در اين ساختار ممكن بروز و بالندگي كند با گسترده شدن نظام آموزشي و نيز پيچيده تر شدن فرآيند تعليم و تربيت و اداره چنين سازمان گسترده اي ، ضرورت ايجاب مي كند راه كارهايي براي دخالت دادن ساير افراد مثلا والدين صاحب نظر و اهل فن در مسايل تعليم و تربيت ، پيدا كرد تا بار سنگين سياست گذاري ، تصميم گيري و برنامه ريزي و اجرا بين افراد دخيل و درگير تقسيم شود .

از جمله اقداماتي كه به گسترش مشاركت مي انجامد ، رفع كاستي هاي ناشي از سياست گذاري هاي كلان اداري و آموزشي ، تمركز زدايي در امور اجتماعي ، اداري و آموزشي و نيز اصلاح قوانين و مقررات فعلي ، در راستاي قبول و پذيرش والدين در نظام آموزشي است . اگرچه اخيرا اصلاحاتي در بخش هايي از نظام اداري و آموزش پرورش ، در حال اعمال است كه از ميزان تمركز اين نظامي مي كاهد ، نظير :

الف) اجراي طرح مدرسه محوري

ب) طرح جامع مشاركت اوليا در مدارس( اجرا به صورت آزمايشي )

ج ) تشكيل شوراهاي آموزش و پرورش مناطق و استان ها با حضور نمايندگان اوليا و..... اما به دو دليل اجراي اين طرح هاي موردي ضمانت اجراي ناچيزي دارد :

دليل اول اين كه طرح هاي فوق الذكر مراحل اوليه اجراي خود را مي گذارنند و برخي نيز به طور آزمايشي اجرا مي شوند ، در نتيجه امكان ارزشيابي از آنها تاكنون مقدور نبوده ، يا اين كه ارزيابي دقيقي از ميزان اثربخشي آنها به عمل نيامده است تا با اتكا به نتايج آن بتوان د رمورد كارآيي و سودمندي اجراي طرح هاي مذكور قضاوت كرد .

ثانيا : در يك سيستم متمركز ارايه و ارجراي چند طرح محدود در راستاي تمركززدايي تقربيا بي تاثير و يا كم تاثيراست .

به نظر مي رسد زمان آن فرا رسيده باشد كه براي حل مسائل و مشكلات مبتلا به سيستم آموزشي و تربيتي كشور كه بسيار گسترده است ، ساز  و كارها ، قوانين و مقررات ، سياست ها ، اهداف اصولي ، منطقي و صحيحي كه سهم مشاركت والدين در كل نظام آموزشي را توسعه دهد ، تا والدين از مراحل سياست گذاري ها تا اجرا ، ارزشيابي ، بازنگري ، اصلاح تمام برنامه هاي آموزشي و تربيتي ، مداخله و مشاركت واقعي ، و نه صوري و تشريفاتي ، داشته باشند.

به مناسبت بزرگداشت هفته پيوند اوليا و مربيان

مشاركت والدين در فرآيند تعليم و تربيت ( فرصت ها و چالش ها )

مقدمه :

مشاركت از نظر لغوي به معناي (( با هم شريك شدن در انجام كار يا شركت كردن با هم )) است ( عميد ، 1375 ، ص 1098 ) در اصطلاح مداخله افراد در فرايند تصميم گيري ، اجرا و ارزيابي برنامه ها و فعاليت هاي مختلف ، تعريف شده است .

مطالعه سير تحول زندگي انسان حاكي از آن است كه از اولين روزهاي زندگي ، بشر به ضرورت و اهميت بهره گيري از توان فكري و فيزيكي همنوعان و شريك شدن در سرمايه هاي مادي و معنوي آنها ، پي برده و فعاليت هاي او هميشه حالت گروهي و جمعي داشته است ، به گونه اي كه برخي از جامعه شناسان ، جمع گرايي و نياز به گروهي زيستن انسان را جزيي از سرشت او قلمداد كرده اند.

اهميت و ضرورت مشاركت مردم در امر تعليم و تربيت

عبدالكريم صادق دوست

نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران به رهبري امام راحل و عظيم الشآن (ره) از ابتداي تكوين خود ، مبتني بر مشاركت و حضور گسترده مردم بود و تداوم اين نظام اسلامي نيز بر همين اساس استوار است . ميهن اسلامي و عزيزمان در تمام فراز و نشيب هاي حيات خود ، از قبيل پيروزي انقلاب ، جنگ تحميلي ، بازسازي و سازندگي و هم اكنون در آستانه تحقق جامعه مدني تا رسيدن به تمدن شكوهمند اسلامي ، شاهد اين حضور پرشور ايثار گرانه و همه جانبه آحاد مردم بوده و هست . دولت كريمه و خدمتگزار جناب آقاي خاتمي رئيس جمهور محبوب نيز شعار و سياستش را براساس مشاركت و تمركز زدايي بنا نهاده ، به ويژه در بعد تعليم و تربيت كه ارتباط مستقيم و تنگاتنگ با تك تك آحاد جامعه دارد و به طريق اولي تجلي گاه و محمل بالقوه و بالفعل اين مشاركت و معاضدت به شمار مي رود .

بي شك دستگاه گسترده و عظيم آموزش و پرورش با 18 ميليون دانش آموز و يك ميليون كارمند .......بدون حضور و مشاركت فعال اولياي محترم در زمينه هاي فكري ، مادي و....... از راه جايي نخواهد برد و سياست و راه كارهايي همچون تفويض اختيار ، تمركز زدايي ، مدرسه محوري ، مشاركت جويي ، در سطح عالي تر تشكيل شوراهاي آموزش و پرورش بدين منظور اتخاذ شده است تا زمينه و بستر مناسبي كشاندن چالش هاي آموزشي و پرورشي به سطح جامعه  و درگير كردن افكار عمومي با مسئله تعليم و تربيت و هموار ساختن راه سعادت دانش آموز به دست خود او و كمك معلم و والدين خود فراه آيد .

امروزه اگر در انديشه بازسازي فرهنگي و ارتقاي سطح علمي جامعه باشيم ، يقينا يكي از ابزارهاي اجرايي كردن اين انديشه و پياده كردن آن در جامعه خود مردم هستند ، زيرا امور فرهنگي به ويژه آموزش كلاسيك و مستمر علمي در صورتي موفق خواهد بود كه با مشاركت دو طرفه از سوي معلم و دانش آموز به صورت فعال همراه باشد از آن جايي كه مشاركت فعالانه دانش آموز در اين امر مستلزم يك بينش خانوادگي به ويژه شيوه نگرش و نحوه تعامل والدين او با متوليان امر تعليم و تربيت و معلمين مي باشد به همين دليل رسيدن به نقطه مطلوب در آموزش و پرورش در نظر گرفتن نقش همه اين افراد اعم از معلم ، دانش آموز ، والدين ، مدير و......... امري مشكل و بلكه دست نيافتني است .

فرآيند پيچيده تعليم همانند مجتمعي از كارخانجات عظيم است كه محصول نهايي آن بستگي به سلامت و كاركرد صحيح تك تك اجزاي ماشين آلات مربوطه دارد . تك بعدي كردن نظام آموزشي ، و داشتن نگاه دولتي به آن بدون در نظر گرفتن ساير عوامل انساني ، اجتماعي ، اقتصادي و سياسي به انزوا و ناكارآمدي و روزمرگي اين دستگاه عظيم منجر مي شود .

دير زماني است كه در كشور هاي پيشرفته  و در حال پيشرفت به اين نكته همه بسيار توجه شده و نقش مشاركت مردم از جلمه والدين دانش آموز ، سازمان هاي دولتي ، و غير دولتي و...... در فرآيند آموزش وپرورش به خوبي ديده شده و حتي بعضي از سياستگذاري ها و تصميم هاي منطقه اي در اين زمينه به انها واگذا ر شده است . آموزش و پرورش بالنده ، فعال و پويا ، با دانش آموزاني سرزنده و پر تحرك  و جوياي دانش در گرو تعامل ، مشاركت و تعاطي افكار و انديشه ها و حمايت هاي مادي و معنوي همه اقشار جامعه مي باشد . انجمن هاي اوليا و مربيان نمونه اي از اين حضور و مشاركت است كه بحمدا... در كشور ما سابقه و جايگاه خوبي دارد .

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 22 آذر 1393 ساعت: 18:30 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره رابطه عقل و ایمان

بازديد: 1059

 

تحقیق رایگان

سایت علمی و پژوهشی آسمان

تحقیق درباره رابطه عقل و ایمان

مقولات عقل و ايمان، غالبا در متقابل با يكديگر قلمداد مى‏شوند. زمانى كه عقل به بن‏بست مى‏رسد، به ما مى‏گويند كه بايد به ايمان تكيه كنيم. چنين سفارشهايى، بويژه، در قلمرو دين ارائه مى‏شود. براى نمونه، زمانى كه با تراژدى‏اى شخصى، كه ممكن است كاملا غيرقابل توجيه بنمايد، روبه‏رو مى‏شويم، به ما مى‏گويند ايمان مى‏تواند براى گذر از آن ما را يارى دهد. هميشه در خلا به ايمان ارجاعمان مى‏دهند. مى‏توان گفت كه معمولا ايمان به خدا مورد نظر است، ولى در بيشتر موارد خدا از صحنه كنار زده مى‏شود و به نظر مى‏رسد كه همه آنچه نياز داريم ايمان است، نه ايمان به چيزى يا به كسى، بلكه تنها ايمان. بنابراين ما را تشويق مى‏كنند چيزى را كه به نظر مى‏رسد عنصرى است جادويى و مى‏تواند هر چيزى را دگرگون كند چاشنى زندگى كنيم. شايد وراى چنين تفكرى نوعى مفهوم كالوينيستى، (Calvinistic) از طبيعت فاسد عقل بشر قرار داشته باشد. در نتيجه، ممكن است‏به نظر آيد كه ما نمى‏توانيم به داوريمان، كه فرآورده ماهيت هبوط كرده و گناهكار انسان است، تكيه كنيم. به جاى آن بايد به «ايمان‏»، كه ممكن است لطف الهى آن را به ما ارزانى داشته باشد يا نداشته باشد، متكى باشيم.

در چنين حال و هوايى است كه ايستادگى رنفورد بمبرو، (Bambrough Renford) در برابر دوگانگى قاطع بين ايمان و عقل، بويژه، داراى اهميت است. او مى‏گويد: «آن راى ساده اين است كه ايمان، خود يك نحوه عقل است. اين بدان معناست كه تمايز قاطعى بين ايمان و عقل در كار نيست.» (1) اين بايد درست‏باشد; زيرا ايمان بدون متعلق اصلا ايمان نيست. اگر ايمان دارم، منطقا بايد ايمان به كسى يا به چيزى داشته باشم. مفهوم اعتماد نيز، همين‏گونه است‏يعنى بدون اين كه متعلق مشخصى در نظر داشته باشم، اعتماد ممكن نيست. بايد به كسى يا به چيزى اعتماد كنم. يكى از مثالهاى بمبرو را نقل كنم: ممكن است‏به فلان پل اعتماد داشته باشم. چنين اعتمادى ممكن است نابجا باشد. اگر خرابكارها، پيش از اين، آن پل را منفجر كرده باشند و ديگر وجود نداشته باشد، اعتماد من به آن مرا به جايى نخواهد رساند. به همين ترتيب، حتى اگر هنوز وجود داشته باشد، ممكن است‏به لحاظ ساختمانى ست‏باشد و باز، اعتمادم به آن معقول نيست. با اين همه، تا جايى كه به آن اعتماد دارم، بر اين باورم كه آن پل براى گذر كردن، در آنجا وجود دارد و مرا قادر مى‏سازد كه به سلامت‏بگذرم.

ايمان ويژگيهاى مشابهى دارد; هر آنچه به آن ايمان دارم بايد وجود داشته باشد تا ايمانم موجه باشد. داشتن آن طرز تلقى مرا از پلى كه پيش از اين فروريخته گذر نخواهد داد; و به همين ترتيب، ايمانم به پزشكم به وجود وى بستگى قاطع دارد. ممكن است احمقانه به نظر آيد، ولى اگر او به طور ناگهانى، امروز صبح مرده باشد، ادامه ايمانم به وى، به عنوان مرجعى براى مشاوره و راهنمايى، در آينده، معقول نيست. ايمان متضمن چيزى بيش از اين است. بايد متعلق ايمانم را موثق و قابل اعتماد بدانم. پلى سست‏يا پزشكى كه در واقع، يك شياد است، متعلقهاى مناسب چنين ايمانى نيستند. در نتيجه، عقل كاملا مى‏تواند براى سست كردن ايمان انسان به كار آيد. همين كه شما را از مرگ پزشكتان مطلع كنم يا فهرستى از خلافكاريهاى وى را به شما نشان دهم، اگر نابخرد نباشيد، بى‏درنگ ايمانتان را به وى از دست‏خواهيد داد. ايمان، در اين جهت، با بعضى از ديگر مقولاتى كه غالبا در تقابل با عقل قلمداد مى‏شوند متفاوت نيست. براى نمونه، عواطف عموما بدون متعلق نيستند، بلكه نوعا به متعلقى نيازمندند. من هرگز بى‏جهت نمى‏ترسم. بايد از چيزى (يا كسى) بترسم. به همين ترتيب، بدون اين كه از چيزى به خشم آيم، هرگز خشمگين نمى‏شوم; وگرنه چگونه حال درونى‏ام را حال خشم مى‏دانم و نه چيز ديگر؟ عواطف مستلزم انديشه‏هايى درباره متعلق عواطف است و نوع نگرشى كه به متعلق عواطف داريم آنها را معين مى‏كند. عواطف، درست زمانى روان رنجورانه و غيرمعقول مى‏شوند كه به‏رغم اين كه مى‏دانيم متعلق آنها وجود خارجى ندارد، يا اين كه تلقى ما از آن نابجا بوده، باقى بمانند. ممكن است من به‏رغم اين كه كسى در خانه نيست، از انسانى كه در آن است‏بترسم. اگر ترس من، حتى زمانى كه آگاه شوم كسى در خانه نيست‏باقى بماند، عيب و ايرادى در خود من هست. هراس از يك موش، حتى از يك موش واقعى، ممكن است‏به سرعت نامعقول شود. عقل ما، به ناچار، در تمام باورهاى ما درباره جهان و واكنشهاى ما نسبت‏به آن دخيل است. وگرنه، اگر نتوانيم واكنشها، حتى واكنشهاى عاطفى‏مان را، چنان سر و سامان دهيم كه درخور اوضاع و احوالى شوند كه در آنيم، چگونه مى‏توان زندگى در عالم را ادامه داد و با واقعيت كنار آمد؟

در امور كوچك، همانند موضوعات بزرگ، بايد آنچه را كه مى‏توانيم اعتمادمان را بدان استمرار بخشيم، بشناسيم. به محض اين كه پى برديم باورهايمان خطاست، بايد آمادگى تغيير تلقى و ديد و، در نتيجه، رفتارمان را داشته باشيم. چيزى كه به آن اعتماد مى‏ورزيم يا بدان ايمان داريم، نمى‏تواند امرى دلبخواهى و سرسرى باشد. مردمى كه به پلهاى خطرناك ايمان دارند، در معرض خيس شدن هستند. به همين ترتيب، ايمان به كسى كه به ما نيرنگ خواهد زد، انديشه خوبى نيست. ايمان مستلزم متعلقى است كه بايد، در صورت امكان، با باورهاى ما درباره آن، واقعا تطبيق كند. با اين همه، هماره اين احتمال هست كه به چيزى ايمان داشته باشيم كه حقيقتا، يك توهم است. اولا زمانى كه هيچ‏كس وجود ندارد تا به او اعتماد ورزيم، ممكن است‏بر اين باور باشيم كه كسى هست كه قابل اعتماد باشد. به زبان فلسفى، چيزهايى كه متعلق التفات مايند (چيزهايى كه انديشه‏هاى ما متوجه آنهاست) لزومى ندارد كه موجود باشند. زمانى كه وجود ندارند، ترس يا خشم، يا حتى ايمان ما، مى‏توانند به قدر كافى حقيقى بمانند. اما چون يكسره در مجراى غلط افتاده‏اند، بى‏پايه و اساسند. براى هركس كه بخواهد منطقى باشد و در جهان آنچنان كه هست، نه آنچنان كه ما مى‏پنداريم هست، زندگى كند، اين امر اهميت‏حياتى دارد كه دريابيم حقيقت كجاست. آيا حق داريم خشم آوريم يا بترسيم؟ آيا ايمانى كه آشكار مى‏سازيم توجيه‏پذير است؟ پاسخ اين پرسشها، به طور قاطع، به وجود و ماهيت متعلقهاى مربوط بستگى دارد. در هر مورد، بايد بين فاعل ايمان و متعلق آن، يعنى بين شخصى كه داراى ايمان است و متعلق ايمان او فرق بگذاريم. در مورد ايمان دينى، ايمان ايمان به خداست; به طورى كه اين ايمان تنها اگر خدايى وجود داشته باشد كه داراى‏سرشتى است كه به او نسبت مى‏دهند، موجه تواند بود. ايمان متضمن اين باور است كه متعلق‏مناسبى براى ايمان وجود دارد. در هر تعهدى يك عنصر اخبارى گريزناپذير وجود دارد.

مرزبندي ميان عقل و ايمان /رحمان افشاري / پاره دوم

:نظر لاك به قدر كافی روشن است. نه تنها در همه چيز مانند شناخت جهان و اداره‌ی آن بايد به عقل رجوع كرد ، بلكه حتی در دين نيز ، كه امری ايمانی است ، بی‌نياز از عقل نيستيم. از همين روست كه بايد مرز ميان عقل و ايمان را معين كرد و حرمت عقل را حتی در امور ايمانی پاس داشت. در غير اين صورت بشر به بی‌تفكرترين موجودات و حتی بيشعور‌تر از حيوانات تبديل خواهد شد كه انسان انديشمند از حماقت‌هايش انگشت به دهان خواهد ماند.

اكنون بعد از تأملات لاك در باب نسبت عقل و ايمان می‌توان پرسش‌های زير را مطرح كرد:

0-                       آيا عقلانی بودن يك قضيه ، لزوماً به معنای درستی آن و ايمانی بودن آن لزوماً دلالت بر نادرستی آن قضيه است؟
٢- چنانچه ملاحظه می‌شود ، منظور لاك از عقل ، همان عقل استدلالی (
ratio) است. آيا می‌توان در كنار اين عقلِ استدلالی ، به عقل ديگری ، كه از آن با نام‌های انتلكت (intellect) ، عقل كلی ، چشم جان ، چشم دل ، عقل شهودی و مانند آن تعبير می‌شود ، قائل شد. و اگر آری ، چه نسبت و رابطه‌ای ميان اين دو عقل هست؟ آيا بايد يكی را نافی وجود ديگری دانست ، يا آن كه آن‌ها را همچون دو بال پرنده فرض گرفت ، كه فقدان هر يك ، يا كار را به خرد گريزی و خرد ستيزی و نفی عقلانيت (در نبودِ عقل استدلالی) و يا ابزاری شدن خرد و نفی معنويت (در فقدان عقل شهودی) می‌كشاند؟

1-                       ٣- آيا پديد آمدن آن عقل استدلالی ، مشروط به حضور عوامل و اموری بيرون از عقل نيست؟ به زبان ديگر ، شرط امكان چنين عقلی چيست؟
٤- چه نسبتی ميان عقل ايرانی با آن عقل استدلالی مورد نظر لاك وجود دارد؟ آيا عقل ايرانی ، بيشتر عقلی اخلاقی و آيينی و شهودی نيست كه بيشتر نگران نيكی و بدی كارها ، يا به زبان فيلسوفان اسلامی ، حُسن و قُبح افعال است ، و كمتر به درستی و نادرستی قضايا توجه دارد؟
٥- چه نسبتی ميان ايمان مورد نظر لاك و ايمان دينی ايرانيان وجود دارد؟ آيا چنين نيست كه ايمان لاك ، ايمانی مبتنی بر معرفت و دانايی است ، حال آن كه برعكس معرفت و دانايی انسان ايرانی ، بر ايمان و اخلاق دينی بنا شده است؟ چه تفاوتی ميان ايمان اسلامی و ايمان مسيحی وجود دارد؟
٦- و سرآخر اين كه ربط و نسبت ميان عقل ايرانی با ايمان دينی چيست؟ آيا عقل ايرانی ، عقلی است خادم وحی و در برابر شرع خضوع و خشوع دارد ، يا آن كه توانسته است ، يا می‌تواند ، گريبان خود را از عقل شرعی رها كند و شرعی عقلی بنا نهد؟

] اصل سخن هگل چنين است: Denn die Sache ist nicht in ihrem Zwecke erschöpft ، sondern in ihrer Ausführung ، noch ist das Resultat das wirkliche Ganze ، sondern es zusammen mit seinem Werden; der Zweck für sich ist das unlebendigeAllgemeine ، wie die Tendenz das bloße Treiben ، das seiner Wirklichkeit nochentbehrt ، und das nackte Resultat ist der Leichnam ، der sie hinter sichgelassen. [٢] راهی به رهايی: جستارهايی در عقلانيت و معنويت / مصطفی ملكيان.- تهران: نگاه معاصر ، ١٣٨٠. ص ٣٥ به بعد
[٣] نامه‌ای در باب تساهل / جان لاك؛ ترجمه شيرزاد گلشاهی.- تهران: نشر نی ، ١٣٧٧
[٤] مشخصات كتابشناختی آن چنين است:
An Essay Concerning Human Understanding / John Locke. Book IV ، ChapterXVIII(Of Faith and Reason ، and Their DistinctProvinces) ترجمه‌ی آلمانی آن: Versuch über den menschlichen Verstand / JohnLocke.- Hamburg: Felix Meiner Verlag ، ١٩٨٨. IV.Buch. XVIII.Kapitel: Über den Glauben und die Vernunft undihre verschiedenen Gebiete. ترجمه‌ی فارسی آن:

در باب ايمان و عقل ، و ساحت‌های متمايز آن‌ها / جان لاك ؛ ترجمه‌ی مطصفی ملكيان. نشر نخست در مجله‌ی نقد و نظر ، شماره‌ی.سوم و چهارم ، (تابستان و پاييز ١٣٨٠) ، سال هفتم ، صص ١٢-٢. سپس در مجموعه‌ی «سيری در سپهر جان: مقالات و مقولاتی در معنويت» / ترجمه‌ی مصطفی ملكيان. -تهراان: نشر نگاه معاصر ، ١٣٨١ ، ص ٥ تا ١٧.

در اين مقاله همه جا به ترجمه‌ی فارسی ارجاع داده شده است.
[٥] خلاصه‌ای از كتاب لاك يكبار توسط رضا زادة شفق به فارسی برگردانده شده است. عنوان فصل مزبور در اين ترجمه چنين است: ايمان و عقل و مناطق مشخص آن‌ها. از آن جا كه ترجمه مزبور تلخيصی از اصل و فاقد دقت است ، در اين مقاله از رجوع به آن صرفه نظر شد.

[٦] برای اطلاعات بيشر بنگريد از جمله به كتاب مفهوم ايمان در كلام اسلامی ، تحليلی معنا شناختی از ايمان و اسلام ، نوشته‌ی توشيهيكو ايزوتسو و يا مقاله‌ی ايمان در راهی به رهايی ، ١٥٧

[٧] معنای متن: پژوهشی در علوم قرآن / نصر حامد ابوزيد؛ ترجمه‌ی مرتضی كريمی نيا.- تهران: طرح نو، ١٣٨٠. ص ٩٩






اكنون بعد از تأملات لاك در باب نسبت عقل و ايمان می‌توان پرسش‌های زير را مطرح كرد:

0-                       آيا عقلانی بودن يك قضيه ، لزوماً به معنای درستی آن و ايمانی بودن آن لزوماً دلالت بر نادرستی آن قضيه است؟

1-                       ٢- چنانچه ملاحظه می‌شود ، منظور لاك از عقل ، همان عقل استدلالی (ratio) است. آيا می‌توان در كنار اين عقلِ استدلالی ، به عقل ديگری ، كه از آن با نام‌های انتلكت (intellect) ، عقل كلی ، چشم جان ، چشم دل ، عقل شهودی و مانند آن تعبير می‌شود ، قائل شد. و اگر آری ، چه نسبت و رابطه‌ای ميان اين دو عقل هست؟ آيا بايد يكی را نافی وجود ديگری دانست ، يا آن كه آن‌ها را همچون دو بال پرنده فرض گرفت ، كه فقدان هر يك ، يا كار را به خرد گريزی و خرد ستيزی و نفی عقلانيت (در نبودِ عقل استدلالی) و يا ابزاری شدن خرد و نفی معنويت (در فقدان عقل شهودی) می‌كشاند؟

2-                       ٣- آيا پديد آمدن آن عقل استدلالی ، مشروط به حضور عوامل و اموری بيرون از عقل نيست؟ به زبان ديگر ، شرط امكان چنين عقلی چيست؟
٤- چه نسبتی ميان عقل ايرانی با آن عقل استدلالی مورد نظر لاك وجود دارد؟ آيا عقل ايرانی ، بيشتر عقلی اخلاقی و آيينی و شهودی نيست كه بيشتر نگران نيكی و بدی كارها ، يا به زبان فيلسوفان اسلامی ، حُسن و قُبح افعال است ، و كمتر به درستی و نادرستی قضايا توجه دارد؟
٥- چه نسبتی ميان ايمان مورد نظر لاك و ايمان دينی ايرانيان وجود دارد؟ آيا چنين نيست كه ايمان لاك ، ايمانی مبتنی بر معرفت و دانايی است ، حال آن كه برعكس معرفت و دانايی انسان ايرانی ، بر ايمان و اخلاق دينی بنا شده است؟ چه تفاوتی ميان ايمان اسلامی و ايمان مسيحی وجود دارد؟
٦- و سرآخر اين كه ربط و نسبت ميان عقل ايرانی با ايمان دينی چيست؟ آيا عقل ايرانی ، عقلی است خادم وحی و در برابر شرع خضوع و خشوع دارد ، يا آن كه توانسته است ، يا می‌تواند ، گريبان خود را از عقل شرعی رها كند و شرعی عقلی بنا نهد؟

 [١] اصل سخن هگل چنين است: Denn die Sache ist nicht in ihrem Zwecke erschöpft ، sondern in ihrer Ausführung ، noch ist das Resultat das wirkliche Ganze ، sondern es zusammen mit seinem Werden; der Zweck für sich ist das unlebendigeAllgemeine ، wie die Tendenz das bloße Treiben ، das seiner Wirklichkeit nochentbehrt ، und das nackte Resultat ist der Leichnam ، der sie hinter sichgelassen. [٢] راهی به رهايی: جستارهايی در عقلانيت و معنويت / مصطفی ملكيان.- تهران: نگاه معاصر ، ١٣٨٠. ص ٣٥ به بعد
[٣] نامه‌ای در باب تساهل / جان لاك؛ ترجمه شيرزاد گلشاهی.- تهران: نشر نی ، ١٣٧٧
[٤] مشخصات كتابشناختی آن چنين است:
An Essay Concerning Human Understanding / John Locke. Book IV ، ChapterXVIII(Of Faith and Reason ، and Their DistinctProvinces) ترجمه‌ی آلمانی آن: Versuch über den menschlichen Verstand / JohnLocke.- Hamburg: Felix Meiner Verlag ، ١٩٨٨. IV.Buch. XVIII.Kapitel: Über den Glauben und die Vernunft undihre verschiedenen Gebiete. ترجمه‌ی فارسی آن:

در باب ايمان و عقل ، و ساحت‌های متمايز آن‌ها / جان لاك ؛ ترجمه‌ی مطصفی ملكيان. نشر نخست در مجله‌ی نقد و نظر ، شماره‌ی.سوم و چهارم ، (تابستان و پاييز ١٣٨٠) ، سال هفتم ، صص ١٢-٢. سپس در مجموعه‌ی «سيری در سپهر جان: مقالات و مقولاتی در معنويت» / ترجمه‌ی مصطفی ملكيان. -تهراان: نشر نگاه معاصر ، ١٣٨١ ، ص ٥ تا ١٧.

در اين مقاله همه جا به ترجمه‌ی فارسی ارجاع داده شده است.
[٥] خلاصه‌ای از كتاب لاك يكبار توسط رضا زادة شفق به فارسی برگردانده شده است. عنوان فصل مزبور در اين ترجمه چنين است: ايمان و عقل و مناطق مشخص آن‌ها. از آن جا كه ترجمه مزبور تلخيصی از اصل و فاقد دقت است ، در اين مقاله از رجوع به آن صرفه نظر شد.

دكتر همايون همتي رايزن فرهنگي ايران در آلمان
مدتي پيش پاپ بنديكت شانزدهم در دانشگاه رگنسبورگ آلمان تحت عنوان «ايمان و عقل و خاطرات دانشگاهي و برخي تأملات»1 به ايراد سخنراني پرداخت. سخنراني پاپ در مورد موضوع مهم و خطيري است كه قرنها در تاريخ مسيحيت و الهيات مسيحي مورد چالش و مناقشه قرارداشته است.
اما متأسفانه ايشان با اختصار و اجمال و به گونه اي نامستند سخن گفته و مواضع فكري خود را به وضوح تبيين نكرده و داوري صريحي در مورد بحث هايي كه مطرح كرده ارائه نداده است. نقل قول ها بدون قضاوت صريح رها شده و لحن سخنان خطابي، مجمل، خاطره آميز و غيراستدلالي و احساس آلود است.
و همين عوامل موجب ايجاد خشم و ناخرسندي ميان مسلمانان جهان شده و گاهي واكنشهاي تندي از خود نشان داده اند كه اميد است با هدايت عالمان ديني و رهبران دلسوز مورد استفاده سوءدشمنان واقع نشود.
حقيقت آن است كه در آن سخنراني به لحاظ فلسفي، الهياتي، بحث هاي اپسيتمولوژيك يا «معرفت شناسي ديني» و به لحاظ «تاريخ فلسفه» و «تاريخ عقايد» نكات خطاآلودي وجود دارد كه نشانگر بي دقتي، شتابزدگي، تعصب نابجاي ديني و فقدان مطالعات كافي در مورد دين اسلام است.
در اين نوشتار بخشهاي اين سخنراني را به اختصار مرور مي كنيم و در مورد هر بخش به كوتاهي اظهار نظر نموده و در پايان به يك جمع بندي نهايي و طرح برخي پيشنهادات خواهيم پرداخت.

¤ خاطرات دوران دانشگاه

بخش نخست و آغازين سخنراني پاپ مروري به خاطرات دانشگاهي ايشان است كه بر فضاي دوستانه همكاران قديمي و تجديد ديدار با اعضاي هيئت علمي و رئيس دانشگاه، پاپ به شكلي شخصي خاطرات خود را مرور مي كند و براي مثال اشاره مي كند كه در زمان آغاز تدريس به عنوان استاديار الهيات در دانشگاه رگنسبورگ، دو دانشكده الهيات وجود داشت و يكي از همكاران او در آن زمان در مصاحبه اي گفته بود كه «عجيب است كه در دانشكده درباره موضوعي كه وجود ندارد يعني خدا در دانشگاه، موجود است.»

او سپس به كتابي از امپراتور بيزانس به نام مانوئل دوم كه در حدود سال 1491 منتشر شده و اخيراً توسط پروفسور تئودور عادل خوري از دانشگاه مونستر تصحيح و منتشر شده اشاره مي كند در اين كتاب داستان مناظره يك امپراتور با يك دانشمند ايراني درباره اسلام و مسيحيت نقل شده است. پاپ اشاره مي كند كه هر چند اصل اين داستان نسبت به موضوع اصلي من جنبه فرعي و حاشيه اي (marginal) دارد اما چون بحث درباره رابطه «ايمان و عقل» است گمان مي كنم نقل اين داستان نقطه شروع جالبي براي تأمل درباب نسبت ايمان و عقل خواهد بود. پس پاپ اين داستان را از روي عمد و آگاهي به عنوان زمينه و اساس و مدخلي براي طرح بحث اصلي خود انتخاب نموده است تا از آن در طرح بحثهاي بعدي استفاده كند.

سپس در يك پاراگراف مفصل شرح ماجراي اين مناظره آمده است. در هفتمين بحث امپراتور درباره «جنگ مقدس» (Holy WAR) سخن مي گويد و به آيه 256سوره بقره استناد مي كند كه مي گويد «در (پذيرش) دين هيچ اكراه و اجباري نيست». پس از اين نقل قول پاپ مي افزايد كه طبق نظر متخصصان اين آيه مربوط به دوران اوليه دعوت محمد(ص) بوده است كه در موضع ضعف و مورد تهديد قرار داشته است. كه البته به لحاظ تاريخي و علم تفسير كاملاً غلط است.
و امپراتور عمداً اين آيه را مطرح ساخته تا تضاد آن را با آموزش اسلامي درباره جنگ مقدس نشان دهد. او سپس بحث را به آنجا مي كشاند كه خطاب به دانشمند ايراني مي گويد كه «محمد چه چيز تازه اي آورده است؟ شما در آموزشهاي او جز شرارت و امور غيرانساني نمي بينيد. همين طور او فرمان داده است تا دينش را از طريق شمشير گسترش دهند.» پاپ سپس مي افزايد كه امپراتور مي دانست كه دين را با خشونت نمي توان گسترش داد و تبليغ دين با توسل به خشونت و زور امري نامعقول است (جالب است كه يك امپراتور مستبد و جبار چنين نكته اي را مي داند و اذعان مي كند ولي يك دانشمند متفكر صاحب نظر آن را نمي داند و جالبتر اينكه در نقل اين داستان هيچ جوابي يا پاسخي از قول اين دانشمند نقل نمي شود) او سپس مي افزايد به كارگيري خشونت هم با ذات خدا و هم با ذات بشري ناسازگار است. لذا امپراتور سخنش را اينگونه ادامه داده است: «خداوند نه از خون خوشش مي آيد، نه از كار غير معقول و كارهاي نامعقول با ذات الهي تضاد دارند. ايمان مولود روح آدمي است نه جسم او. و هر كس بخواهد آدمي را به ايمان دعوت كند بايد اين كار را از طريق قدرت كلام و استدلال دقيق انجام دهد. آن هم بدون استفاده از خشونت و تهديد. تا بتواند يك ذهن معقول را متقاعد كند. براي بسط ايمان و متقاعد ساختن ديگران نيازي به بازوي شمشير يا هيچ نوع سلاحي يا هر گونه ابزار تهديدآميزي كه شخص را به مرگ تهديد كند نيست... (چه امپراتور فرهيخته و مهربان و با شفقتي و چه دانشمند بي اطلاع و خاموش و بي تحركي!) پاپ در اينجا تأكيد مي كند كه امپراتور سخن درستي درباره «مغايرت خشونت با ايمان» گفته است. آري عمل غير عقلاني مغاير با ذات خداوند است و خداوند محصور عقل بشر نمي شود. ويراستار اين كتاب تئودور عادل خوري مي نويسد براي امپراتوري كه در فضاي تفكر فلسفي يوناني زندگي مي كرد اين سخن امري بديهي است اما از نظر آموزشهاي اسلامي خدا مطلقاً متعالي است و فراتر از هر حد و مرزي است و اراده و قدرت او محدود و محصور هيچ مرز و مقوله اي حتي عقل بشر قرار نمي گيرد يعني عقل بشر نمي تواند درباره او داوري كند. او فراتر از عقل بشري است اين همان معناي «توانايي و استعلاي خداوند» است. فعل خداوند را نمي توان با معيار عقل بشري مورد ارزيابي قرار داد و خدا و افعالش وراي «حسن و قبح» و خوب و بدند. يعني معيار حسن و قبح همان فعل خداوند است نه برعكس. هيچ حسن و قبحي جدا از فعل الهي وجود ندارد تا عقل بشري بتواند با آن به ارزيابي خوبي يا بدي فعل خدا بپردازد. اين همان مسئله كلامي كهن و ديرپاي «حسن و قبح عقلي» و «حسن و قبح شرعي» است كه قرنها ميان اشاعره و معتزله در مورد آن اختلاف نظر جريان داشت.
¤ناتواني از تحليل اراده و قدرت خدا ويراستار كتاب امپراتور يعني عادل خوري سخن روژه آرنالدز اسلام شناس فرانسوي را نقل مي كند كه از قول ابن حزم اندلسي نوشته است كه خدا فراتر از هر حد و مرزي است و هيچ چيز و حتي سخن او را نيز نمي تواند محدود سازد. هيچ چيز نمي تواند خدا را مجبور سازد كه كاري انجام دهد كه حقيقت را به ما نشان دهد. و اگر اراده خدا تعلق مي گرفت امكان داشت همه ما بت پرست بشويم. در اينجا پاپ بدون هيچ توضيحي براي سخن ابن حزم از كنار آن مي گذردو هيچ تحليلي در مورد فلسفه يوناني، ذات خدا، محدود بودن يا نبودن آن، داوري درباره افعال خداوند، تحليل دو صفت اراده و قدرت خدا، رابطه اراده خدا و اختيار بشر ارائه نمي دهد. در حالي كه اين از مهمترين مباحث كلامي است كه ميان متكلمان و عالمان اديان بزرگ بخصوص اسلام، مسيحيت و يهود مطرح بوده است. كه آيا در مورد كارهاي خدا مي توان گفت چه زشت است و چه زيبا آيا افعال خدا موصوف به صفت زشت، زيبا يا خير و شر مي شود يا نه اساسا حسن و قبح و خوب و بد در ساحت افعال او راه ندارد. به تعبير شاعر «آنچه آن خسرو كند شيرين بود»! درباره «اراده» و «قدرت» به عنوان دو صفت از صفات خدا هيچ بحثي از سوي پاپ مطرح نمي شود كه آيا اراده فعلي مطرح است يا ذاتي، همچنين قدرت به عنوان «صفت ذاتي» مطرح است يا «فعلي» و رابطه آن با «علم» كه صفت ديگر خداوند است و رابطه كل اين «صفات» با «ذات» خداوند چگونه است، آيا ذات خدا تركيبي است از اين همه صفات، آيا ذات با صفات مغايرت دارد يا عين هم هستند. كساني كه با «تاريخ علم كلامي اسلامي» آشنايي دارند به خوبي مي دانند كه بحث درباره ذات، صفات و افعال باريتعالي و تقسيم آنها به «صفات ذاتي» و «صفات فعلي» و ديگر تقسيم بندي صفات به «صفات حقيقيه»، «صفات حقيقيه ذات الاضافه» و «صفات اضافيه محضه» بحث پيچيده و دشواري است كه پاپ اشاره اي كوتاه و ناكافي از سوي ابن حزم و آرنالدز مي كند كه نه آرنالدز (اويك اسلام شناس به معناي مدرن اين كلمه است و در مورد عرفان اسلامي تحقيق كرده و كتاب خوبي هم درباره «منصور حلاج» دارد كه به فارسي نيز ترجمه و چاپ شده است) و نه ابن حزم هيچيك عالم ديني و متخصص اسلامي مقبول درجه يك و ممتاز و قابل استناد نيستند. او نيز يك دانشمند مسلمان طراز اول نيست بلكه فقيهي ظاهرگرا و پيشواي مذهب معروف «ظاهريه» است كه فقط به ظواهر و الفاظ قرآني و معاني لغوي و تحت لفظي قرآن اعتقاد دارد و هيچ بعد باطني و معناي تأويلي براي قرآن قائل نيست فقط الفاظ و واژه ها را قبول دارد يعني اگر تعبير «يدالله» در قرآن آمده طبق اين مذهب يعني همان معناي دست كه در مورد بشر به كار مي رود مي باشد. ولي طول و عرض و اندازه دست خدا را نمي دانيم و كيفيت اين امر بر ما پوشيده است! اين فرقه را در تفكر اسلامي به نام هاي مختلف «ظاهريه»، حنابله- اهل الحديث نيز مي نامند كه عقايدي شبيه به فرقه معروف كلامي اهل سنت به نام اشاعره كه پيرو ابوالحسن اشعري هستند دارند و آنها نيز فقط عقيده به معناي تحت لفظي قرآن دارند و تنها ظواهر معاني آيات را حجت مي دانند و سهمي براي تحليل عقلاني در تفسير دين قائل نيستند. اين نقل قول به خوبي نشان مي دهد كه عالي جناب بنديكت با منابع اصلي و نظرات دانشمندان اسلامي كاملا ناآشنا است. او حتي به كتاب معروف ابن حزم به نام «الفصل بين اهل الاهواء و النحل» كه در 3 جلد قطور و به زبان عربي است مراجعه نكرده و سخن او را از مقاله نويسنده فرانسوي روژه آرنالدز نقل كرده است كه اعتبار علمي سخن او را به شدت كاهش مي دهد. ايشان حتي از آثار اهل سنت معتزلي مذهب كه به شدت عقل گرا هستند هيچ نقل قولي نمي كند كه برخلاف اشاعره اين مذهب كلامي بزرگ بر نقش عقل تأكيد مي ورزد و دين را در پرتو عقل و با ابزار عقل تفسير مي كند و درست در مقابل ديدگاه ظاهرگراي ابن حزم و اشاعره قرار دارد.
¤ بيگانه با مباني دين اسلام سخنان پاپ در اينجا بسيار تأسف انگيز است و نشان دهنده معلومات محدود اوست. او با كلام و فلسفه اسلامي و سير تفكر در اسلام و تاريخچه مباحث الهياتي، عرفاني، تفسيري ميان مسلمانان كمترين آشنايي دست اول و اصيلي ندارد او همان طور كه گفتيم حتي نظر ابن حزم را از مقاله آرنالدز نقل مي كند نه از اصل كتاب او. و شگفت آورتر اينكه در اين موارد هيچ اظهارنظري نمي كند. كه مثلا عقيده خودش چيست و در مسيحيت با اين پرسش ها چگونه برخورد مي شود و كدام رأي و نظر درست است و كدام نظريه خطا است. او اين نقل قول را هم بدون نتيجه گيري و قضاوت رها كرده و به بحث بعدي مي پردازد. بحث بعدي پاپ درباره تضاد عقيده يوناني يعني «فلسفه يونان» با «ايمان مسيحي» است. او از «انجيل يوحنا» نقل ميكند. كه در «سفر پيدايش» (Genesis) آمده، درحاليكه «در آغاز «انجيل يوحنا» آمده است كه در آغاز كلمه بود و كلمه نزد خدا بود و كلمه، خدا بود» كه در ترجمه فارسي «كتاب مقدس» نيز در ترجمه «لوگوس» (Logos) همين كلمه به كار رفته است واژه لوگوس يك واژه يوناني است كه چند معناي لغوي براي آن ذكر كرده اند بدين قرار: عقل بشري يا ادراك، كلمه يا واژه لفظي، دليل به معناي «استدلال»، ذهن، روحيه، شناخت و معنا. در تاريخ تفكر مسيحي و در تاريخ فلسفه يونان، فيلسوفان و متفكران زيادي درباره تفسير لوگوس و مصداق آن سخن گفته اند از هراكليت، پارمنيدس، سقراط، افلاطون و ارسطو، و قبل از اورواقيون در يونان درابره «لوگوس» و تفسير آن سخن رانده اند كه پروفسور ولفسن استاد معروف هاروارد در كتاب قطور خويش به نام «فلسفه علم كلان» همه اينها را آورده است. فيلون فيلسوف معروف يهودي نيز در باب «لوگوس» سخن گفته است. بعدها در قرون وسطي متفكراني همچون آگوستين، توماس آكويناس نيز درباره «لوگوس» بحث كرده اند. در آثار مارتين هايدگر و شاگرد او رودلف بولتمان متكلم مسيحي معاصر نيز درمورد «لوگوس» بحثهاي زيادي مطرح شده است. نخستين فيلسوفان يوناني «لوگوس» را بيشتر به دو معنا به كار مي بردند يكي «قانونمندي حاكم بر پديده هاي جهان» (Laws of Nature) يعني «سنن تكويني» حاكم بر آفرينش يا قوانين خلقت و ديگري به معناي «هاتف غيبي»، پيام آور خدايان، يا فرشته وحي. بعدها نيز برخي فيلسوفان يونان «لوگوس» را به عنوان واسطه فيض يا مقامي شبيه به «عقل فعال» در فلسفه مشابه كار مي بردند يعني «عقل كيهاني» يا «عقل كلي» (universal intellect/ cosmic intellect) نام مي بردند كه در سلسله مراتب هستي اين عقل «مخلوق اول» است. و واسطه فيض خداوند است و در سلسله مراتب وجود هستي پس از آن نفس كلي (Nous) قرار مي گيرد. صرفنظر از تفسيرهاي متضاد و متعددي كه از «لوگوس» در تاريخ تفكر مسيحي و يوناني عرضه شده هيچگاه ديده نشده است كه متفكري «لوگوس» را «خود خدا» بداند. بلكه همواره او را «فعل خداوند» دانسته و خداوند را آفريننده او دانسته اند ولي در اين سخنراني جناب پاپ صريحاً مي گويند «لوگوس همان خداوند است». البته متكلمان مسيحي كوشيده اند لوگوس را با «پسر خدا» (son of God) يعني «عيسي مسيحي» مطابقت دهند و اين تلاش آنها هر چند انحراف ازنظر فلاسفه يوناني است كه مبتكر برنظريه لوگوس بوده اند، اما با سنت مسيحي سازگار نميباشد. زيرا طبق آموزه هاي مسيحي تثليث پسر (son) غير از پدر (Father) است و با او فرق دارد. طبق اصول الهيات مسيحي پسر، «كلمه»ي خداست (Word of God)، يعني عيسي مسيح و معلوم نيست پاپ معظم چگونه لوگوس همان خود خدا داشته است درحالي كه متكلمان مسيحي به عنوان يكي از سه عضو ثلث با خدا تفاوت دارد و عين او نيست و معلوم نيست پاپ معظم چگونه لوگوس را همان خود خدا پنداشته است درحالي كه متكلمان مسيحي «لوگوس» را همان پسر خدا دانسته اند نه خود خداوند و اين يك انحراف آشكار در سخنان پاپ است كه نه با تفسير فلسفه يوناني سازگار است نه با نظرات متكلمان مسيحي و آموزه تثليث و حتي با نص «انجيل يوحنا» و «كتاب مقدس».

¤ شكل اصلي مسيحيت؛ درگيري با عقلانيت پاپ در بخش ديگري از سخنراني خود به «مشابهت عقل با خدا» مي پردازد و به گفته پولوس عشق را بالاتر از معرفت مي خواند. و در تلاشي ناموفق و ناكام براي اثبات تطابق مسيحيت با تعقل باز هم بدون پشتوانه اي استدلالي مدعي مي شود كه خداوند همان عقل يا لوگوس است و معلوم نمي سازد كه منظور از اين لوگوس و عقل همان «عقل بشري» (Human Reason) است، «مجموعه نظام آفرينش» و «سنت خلقت» است يا «واسطه فيض» يا «مخلوق اول» است. كه هر يك از اين شق ها را كه اختيار كنيم به لحاظ فلسفي و استدلالي مخدوش و مردود و غير قابل استدلال است. زيرا لوگوس در آن واحد هم خداست و هم مخلوق اوست، هم خداست و هم نظام خلقتي است كه آفريده خدا است، هم خداي پدر است و هم پسر است و ديگر كلمه و فرزند او نيست. حقيقت آن است كه در تاريخ مسيحيت به لحاظ عقيده به بعضي از مسائل و مباحث خردستيز و هضم ناپذير براي عقل بشري مثل «تثليث» (Trinity)، «حلول» (Incarnation) و «تجسد»، «كفاره و آمرزش» (Attonement/ Redemption)، «رستاخيز عيسي» و برخاستن از ميان مردگان (Resurrection) و ديگر آموزه هاي عقل گريز كه با اصول فلسفي ناسازگار و توجيه ناپذيرند همواره چالشي سترگ و بي پايان بين آموزه هاي عقل و دين وجود داشته است و به همين سبب است كه مي بينيم كه مسئله «عقلانيت» (Rationality) و «معقوليت» (Reasonableness) باورهاي ديني در غرب مسيحي و ميان متكلمان مسيحي و روحانيان آن همواره مطرح بوده است مسيحيت با عقل مشكل دارد. اين يك واقعيت است در اين دين اصولي وجود دارد كه قابل توجيه عقلاني نيست و هنگامي كه سؤال مي شود و مطالبه دليل مي شود كه اين پاسخ مربوط به تعبد و ايمان مربوط است نه به فكر و عقل و لازمه داشتن ايمان تعبد است نه چون و چرا و دليل و برهان و استدلال خواستن. در طول الهيات مسيحي تلاشهاي زيادي براي ارائه راه حل «تعارض عقل و ايمان» انجام گرفته است. يكي از راه حلها همين «تفكيك ميان عقل و ايمان» است كه در زمان فريدريش شلاير ماخر مطرح شد. او در كتاب خود «درباره دين» (on Religion) و در اثرش به نام «درباره ايمان مسيحي» (onchristian Faith) به صراحت قائل به «تفكيك قلمرو ايمان و عقل» شده است. طبق اين نظريه ايمان و عقل دو ساحت، دو حيطه و دو قلمرو متفاوت دارند و هر يك داراي معيار ارزيابي خاص خويش است. درست كاملاً ممكن است كه يك موضوعي در قلمرو عقل درست باشد و در قلمرو ايمان غلط باشد و بالعكس. در قلمرو ايمان صحيح و درست و در قلمرو عقل همين موضوع نادرست باشد. اين راه حل از زمان لوتر مطرح شد و توسط شلاير ماخر ادامه يافت. هر چند پيش از اين در آثارابن رشد فيلسوف بزرگ و مسلمان چنين نظري به نام «حقيقت مضاعف» يا «حقيقت دو گانه» (Double Truth) وجود داشته است كه حق تقدم از آن اين فيلسوف بزرگ مسلمان است. همچنان كه درباره «وحدت منشأ عقل و دين» دين يعني نظريه اي كه پاپ مي كوشد با يكي دانستن لوگوس و ذات خدا آن را اثبات كند قرنها پيش از او در آثار فيلسوف معروف اسلامي حكيم فارابي وجود داشته و او اين راه را پيشنهاد كرده است و متأسفانه پاپ بدون توجه به تاريخ فلسفه و تاريخ تفكر بشري و بي اطلاع از جد و جهد متفكران مسلمان و مسيحي گذشته در بحثي فاقد استدلال و صرفاً توصيفي و خطابي در سخنراني اش مطالبي نامستند و نامستدل و خطاآميز ارائه داده است. پاپ براي پرهيز از افتادن در ورطه بحثهاي دشوار، پيچيده و مرد افكن فلسفي و كلامي بحث «يوناني زدايي» از مسيحيت را مطرح مي كند. (programme of dehellenization). طبق نظر او طي سه مرحله در تاريخ مسيحيت پروسه «يوناني زدايي» شكل گرفته است مرحله اول در زمان مارتين لوتر در قرن شانزدهم بوده است كه «اصل فقط كتاب مقدس» (principle of sola scriptura) يعني تكيه انحصاري به مضامين كتاب مقدس و پس زدن و كنارزدن مفاهيم و فلسفه يوناني صورت گرفته است. به گفته پاپ نهضت اصلاحي لوتر و به دنبال آن تأكيد كانت بر «عقل عملي» (Practical Reason) و كنار زدن «عقل نظري» به تعبير خود كانت تلاشي بود براي «آزادسازي ايمان از شر فلسفه سنتي كهن مابعد الطبيعه ارسطو و افلاطون» جريان كنار نهادن فلسفه يونان و تأكيد منحصر و انحصاري به كتاب مقدس و حجيت و اعتبار آن مرحله نخست يوناني زدايي از مسيحيت بوده است. مرحله دوم «يوناني زدايي» به اعتقاد پاپ با ظهور «الهيات ليبرال» در قرنهاي 19و 20 صورت پذيرفته است. او بدون اشاره به اينكه نقش شلاير ماخر به عنوان بنيانگذار «الهيات مدرن مسيحي» چيست فقط از آدولف هارتناك نام مي برد كه اين نيز نشانگر شتابزدگي و كم اطلاعي پاپ معظم از تاريخ الهيات مسيحي و تفكر كلامي مسيحي حتي در جهان مسيحيت است!

در مرحله اول «يوناني زدايي» جا داشت كه ايشان از كارل بارت نام مي برد زيرا او با «الهيات ديالكتيكي» خويش و تأكيد بر اهميت «كلام خداوند» به پاكسازي مسيحيت از فلسفه يونان پرداخت ولي در سخنراني پاپ نامي از وي برده نشده است و اين يك غفلت علمي چشمگير و بارز است.

دين فرديارمغان پلوراليسم فرهنگي مرحله سوم «يوناني زدايي» به اعتقاد پاپ با ظهور «پلوراليسم فرهنگي» در دوران معاصر آغاز شده است كه اخلاق مبتني بر «تئوري تكامل زيستي داروين» (Evolutionary Theory) و دانش روانشناسي و جامعه شناسي جديد در واقع دين را به نوعي به «حوزه خصوصي و فردي» سوق داده است و همين جاست كه پاپ در سخنراني خود تأكيد مي كند كه تنها «معرفت قابل اطمينان و يقيني» (certainknowledge) همان «معرفت ديني» است كه زاييده ايمان است. اما «معرفت علمي» كه زاييده عقل خطاپذير بشري است همواره در معرض شك و رد قرار دارد. او سپس اشاره مي كند عقل عينيت گرا، مشاهده گرا و مبتني بر معيار پوزيتيويستي و تحقق گرايانه است و مي افزايد اگر علم پوزيتيويستي را در نظر بگيريم از منظر عقل پوزيتيو از «علمي بودن الهيات» نمي توان سخن گفت، زيرا الهيات (Theology) با حوزه «ايمان» سر و كار دارد كه در آن تعبد مطرح است نه با عقل خطاپذير و دانش تجربي و پوزيتيويستي كه اساس علم مدرن و دانش هاي تجربي است. پس الهيات به اين معنا نمي تواند علمي (scientific) باشد.

او در بحث پاياني مي-گويد كه سؤال از مبدأ هستي يا خدا يك «سؤال علمي» نيست بلكه مربوط به قلمرو ايمان است. پاپ سپس وجود خدا را مربوط به قلمرو ايمان مي-داند و به درستي مي-گويد كه اين تلقي موجب «شخصي شدن دين» مي-شود و دين را مطلقاً امري كاملاً «شخصي» (Personal) مي-سازد. و البته پاپ به درستي اين وضع را بسيار خطرناك مي خواند.

¤ ضعف توجه به رابطه مدرنيته واديان در بخش نتيجه گيري، پاپ جنبه هاي مثبت مدرنيته را در نظر دارد و در آن بر «روحيه علمي» و لزوم «تبعيت از عقل پوزيتيو جديد» تأكيد مي ورزد. ولي هرگز به اين موضوع نمي پردازد كه جنبه هاي زيانبار مدرنيته و پست مدرنيته و تعارض آنها با اديان و مسيحيت چيست زيرا او از خود اعتراف داشت كه «عقل مدرن علمي» دين را كاملاً «شخصي» مي سازد پس چگونه از هماهنگي عقل و ايمان و هماهنگي آندو مي توان سخن گفت و چگونه عقل با ايمان قابل جمع است؟! شايد خود او نيز متوجه اين سؤال بي جواب شده است. لذا در بخش پاياني سخنراني اش مي گويد «ما بايد به همراهي عقل و ايمان به شيوه اي جديد دست يابيم» و اين سؤال راه حل هاي موجود را ناكافي، ناكارآمد و يا نادرست مي داند. دو نكته جالب توجه در آخرين پاراگراف سخنراني ايشان وجود دارد كه يكي استفاده از دو اصطلاح «ابطال پذيري» (Falsification) و «تحقيق پذيري» (Verification) كه اصطلاح رايج ميان پوزيتيويستهاي منطقي و بخصوص كساني مانند كارل پوپر است. ديگري تعريف جديدي است كه از «دانش الهيات» و وظيفه و نقش آن ارائه داده است كه برخلاف تلقي رايج متكلمان مسيحي كه وظيفه «الهيات» را تفسير ايمان براي مؤمنان يا پاسخگويي شبهات و ايراد مخالفان مي دانستند. پاپ الهيات را «تحقيق مستمر در باب عقلانيت ايمان» معرفي مي كند 2 (rationality of faith as inquiry into the) كاملا پيداست اين تعريف از نقش، كاركرد و وظيفه دانش الهيات كاملا تحت تأثير فلسفه هاي تحليلي، زباني و بحثهاي مربوط به «عقلانيت» است كه بعد از ظهور ويتگنشتاين مطرح شد به خصوص پس از ظهور «اپيستمولوژي ديني» و «دين پژوهي» و «الهيات جديد» اين مبحث به شكلي گسترده و جرياني وسيع به راه افتاد و بطور روزافزون گسترش يافت. پاپ در پايان سخنرانيش ديالوگ بين اديان را نياز مبرم امروز معرفي مي كند ولي معتقد است در جهان غرب تنها عقل پوزيتيو حجيت و اعتبار دارد كه كاملا با آموزه هاي دين و بلكه تا حدودي دين ستيز است و تصريح مي كند كه مقصود از عقل نه چنين عقل تحصل گرايانه اي است كه پاپ آن را «عقل جديد علمي» مي داند (reason modern scientific) مي خواند. اما ايشان معتقد است كه الهيات امروز بايد شجاعت ورود به بحثهاي چالش خيز امروز را داشته باشد و بتواند در سرتاسر جبهه هاي گشوده توسط «عقل مدرن» به چالش آن برود و نبايد از انكارهاي «عقل علمي مدرن» بهراسد و بدينسان او معتقد است كه امپراتور مانوئل دوم درست ميگفت آنجا كه گفت: «غيرعقلاني عمل كردن متضاد با ذات الهي نيست بلكه مستقل از لوگوس عمل كردن متضاد با ذات الهي است». اين سخن نسبتاً ابهام آميز و نامفهوم پايان بخش خطا به جناب بنديكت است كه بعد از آن همگان را به مشاركت در «ديالوگ فرهنگها» فرا مي خواند و معتقد است كه البته كشف مستمر زمينه هاي ديالوگ وظيفه دانشگاه است. كه البته معلوم نيست پاپ با اين تلقي منفي و خصمانه از اسلام براستي چگونه به ديالوگ فرهنگها باور دارد به آن دعوت كرده و در آن شركت مي كند؟!

ملاحظات و پيشنهادات:در سخنراني بنديكت درباره ي اسلام سخنان ناصوابي آمده است. آيه ي شريفه «لااكراه في الدين» نه در مكه بلكه در مدينه نازل شده است يعني نه در دوران ضعف اسلام بلكه در اوج قدرت و دعوت پيامبر اسلام و تأسيس دولت اسلامي در مدينه نازل شده است. اسلام ديني ضدجنايت، ضد جهالت و ضد شرارت است، دين رحمت و منطق و استدلال است و هيچ مشكلي با عقلانيت ندارد زيرا در اين دين تفكر، عبادت و بلكه «برترين عبادت» شمرده شده است. احاديث زيادي با اين مضمون از پيامبر گرامي اسلام(ص) به ما رسيده است: «تفكر ساعه افضل من عباده سبعين سنه» يا در حديثي ديگر آمده كه «لاعباده افضل من التفكير» يا «افضل العباده التفكر» و صدها از اين دست احاديث در منابع شيعه و سني با سند صحيح از پيامبر ما نقل شده است. در قرآن نيز فراوان آمده است كه: «افلا يعقلون»، «افلا يتفكرون»، «افلا يتدبرون» يعني چرا شما انسانها نمي انديشيد، چرا تعقل نمي كنيد، چرا به ژرف انديشيدن روي نمي آوريد و اين گونه خطابهاي عتاب آلود كه آدمي را نهيب مي زند و دعوت به تعقل مي كند. و نيز در قرآن آمده است كه «بدترين جنبندگان و موجودات در نزد خدا كساني اند كه تعقل نمي كنند» و نيز آمده كه «كساني كه تعقل نمي ورزند اسير پليدي ها و ناپاكي ها مي شوند»: «انما يجعل الله الرجس علي الذين لا يعقلون». متأسفانه روحيه مانده از «جنگهاي صليبي» در سخنان پاپ ديده مي شود و امت اسلامي را و احساسات و عقايد آنها را ناديده گرفته است. تلقي جناب پاپ از مفهوم جهاد در اسلام نيز بسيار غلط، محدود و دور از واقعيت است. جهاد در اسلام به معناي تلاش وسيع، مستمر و گسترده در راه خداست و شامل جهاد علمي، جهاد معنوي، تهذيب نفس و خودسازي و دفاع نظامي مي شود. «جهاداكبر» تعبير كاملا جاافتاده اي در ادبيات و آثار اسلامي است كه ربطي به حملات نظامي ندارد. ماده لغوي جهاد در اجتهاد و استنباط احكام اسلامي هم بكار رفته و حكايت از لزوم تلاش مجتهدان براي فهميدن حكم الهي دارد. جهاد نظامي نيز در اسلام فقط به معناي «دفاع از خود» (SelfDefence) دارد كه نزد هر انسان عاقل و سالمي امري مقبول و مشروع است.

سخن پاپ به نقل قول از امپراتور مانوئل دوم درباره اسلام بسيار ناپخته، دور از واقعيت، نامنصفانه و ناشيانه است. كافي بود ايشان براي نمونه آثار ويلفرد كنتول اسميت اسلام شناس فقيد معاصر و رئيس كالج الهيات دانشگاه معروف هاروارد را مطالعه مي نمودند. بخصوص كتاب او تحت نام(on Islam) كه درباره اسلام نگاشته و در دسترس است. بسياري از دين پژوهان و اسلام شناسان معاصر در دسته بندي اديان اسلام در رديف دينهاي عقلاني (Rational) جا مي دهند و اتفاقاً اين تهمت هميشه بر اسلام وارد شده است كه ديني بسيار عقلاني است و تنها بر عقل تكيه مي كند و به احساس و عاطفه كم توجه است و عرفان و احساس در آن جايي ندارد. البته اين سخن به نظر ما كاملا خطاآميز است. اسلام هم عرفان دارد و هم يك دين خردگرا، معقول و معرفت زا (Cognitive) است. از دو موضع افراط و تفريط بايد برحذر بود. استناد به سخن يك امپراتور و مستند قراردادن سخنان قيصر بيزانس به دور از منطق تحقيق و شيوه ي پژوهش علمي است. آن هم قيصري كه حتي تفاوت آيات مكي و مدني را نمي داند و جالب است كه در هيچ جايي يك كلمه از پاسخ دانشمند ايراني نيز نقل نمي شود! آيا اين روش امانت داري علمي است كه اصل شبهه در موردي مطرح شود و پاسخ آن نيايد؟! آيا مسيحيان مي پذيرند مسلمانان نيز ليستي از اشكالات را درباره مسيحيت مطرح نموده و بدون ذكر هيچ جوابي بدانها استناد كنند؟ چنين روشي با تفاهم اديان منافات ندارد؟ چنين كاري از سوي هر كسي صورت پذيرد به لحاظ روش شناسي علمي و اصول قطعي پژوهش كاملاً مردود است. آري، اسلام با شمشير پيش رفت ولي نه با شمشير آهني و سنگي، بلكه با شمشير خردورزي و استدلال! ديني كه به شمشير عقل كه برنده تر از شمشير آهني است تكيه مي كند نيازي به توسل به زور ندارد و نبايد اعمال ضداسلامي چند گروهك تروريست و خطاكار را به حساب آموزشهاي دين اسلام گذاشت و با استناد به عمليات تروريستي بعضي سازمانهايي كه اساس و «قاعده» اسلامي ندارند و «طالبان» خونريزي و خشونت هستند نمي توان درباره روح آموزش هاي اسلامي قضاوت نمود. اگر چنين باشد «جنگهاي صليبي» و جنايتهاي زمامداران كشورهاي مسيحي را بايد به حساب تعاليم مسيح گذاشت درحالي كه اصلاً چنين نيست. تعاليم سعادت بخش آن پيامبر پاك خداوند ربطي به اعمال وحشيانه و جنايت هاي بعضي گروه هاي افراطي مسيحي يا سازمانهاي خشن تروريستي، صهيونيستي ندارد.منصفانه تر داوري كنيم، عالمانه تر بينديشيم، معيارهايمان را درست انتخاب كنيم. زمينه هاي دوستي و تفاهم زايي را ازبين نبريم. پيروان اديان در حقيقت اعضاي يك خانوار هستند، نگذاريم اين خانواده واحد فروپاشيده شود. دشمنان دين خدا در كمين اند. ملحدان دين ستيز نه به اسلام مي انديشند و نه به مسيحيت. اجازه ندهيم كه از شكاف حاصل ميان اين دو، دشمنان دين بهره ببرند. پاپ مي تواند از مسلمانان دلجويي كند و يا با نوشته ها و توضيحات كافي وافزودن حواشي و تعليقات، پانوشت ها و پي نوشت ها بر متن سخنراني اش آن را به شكل علمي و ويرايش نهايي به جهانيان عرضه كند و احساسات جريحه دار شده مسلمانان را التيام بخشد و اين خود نوعي دلجويي است. كسي كه به جاي «پيتر» نشسته است و از زبان «مسيح» سخن مي گويد بايد مسيحانه و مهربانانه و در كمال محبت و عطوفت رفتار كند. دلهاي مسلمانان نيازمند دلجويي و رفتار مهرآميز و واكنش جبران گر پدر مقدس است، نه كوفتن بر طبل خشونت و ايجاد سوءتفاهم. بازنويسي و تدوين سخنراني مزبور توسط خود ايشان و افزودن توضيحات مي تواند اين مقصود را برآورده سازد وگرنه در سخنراني توانمندترين سخنرانان نيز احتمال خطا هست. اميد است پاپ معظم بادرنظر گرفتن مصالح بزرگتر جهان بشري و مسيحيت و اهميت روابط تفاهم آميز مسيحيان و مسلمانان در اين مقطع حساس تاريخي با اين ابتكار عمل نشان دهد كه شايستگي جانشيني «پتروس» و «حواري مسيح بودن» و شاگردي او را دارد و به حق برآن جايگاه تكيه زده و برآن مسند نشسته است.

ديدگاه ملا صدرا در باره توانايي عقل در شناخت را بررسي مي‏كند. نويسنده در شرح ديدگاه معتزله و اشاعره در مورد عقل و ايمان، به ناتواني هر دو فرقه در پيمودن راه ميانه اشاره مي‏كند. سپس با ارائه معاني و مراتب ايمان و عقل، اقسام علم و طرق كسب آن، به بررسي اين مسئله در آراء فلاسفه و عرفاي اسلامي مي‏پردازد. وي ضمن معرفي مفاتيح ‏الغيب و روش فلسفي ملا صدرا، رابطه عقل و ايمان، جايگاه عقل در ايمان و اهميت نبوت در تكامل عقل را مورد بحث قرار مي‏دهد

توجه به رويکردهای عقلانی يادشده، می بينيم، که بررسی عقلانیِ اعتقادات دينی و اصولاً ارتباط عقل و دين مسأله ای نه چندان ساده است. زيرا اساس باورهای دينی متعالی (transcendent) و متافيزيکی است. در اين صورت با توجه به ديدگاه کانت و پاپر بررسی اين باورها، از آنجا که مربوط به متافيزيک می باشند، خارج از عملکرد عقل است. و از نقطه نظر پوزيويستی اصولاً باورهای دينی بی معنا می باشند.

 معذلک راههائی وجود دارد که به کمک آنها باورها و پديده های دينی را بررسی عقلی می توان نمود و يا می توان نشان داد که باورهای دينی تا چه حد عقلانی هستند. بر طبق پيشنهاد کيث يَندل از معيارهای زير می توان برای ارزيابی عقلانی اعتقادات دينی استفاده نمود:

1. گزاره های بنيادين يا اصول اعتقادات هر دين بايد با يکديگر سازگار باشند. در نظام درونی دينی تناقض منطقی نبايد وجود داشته باشد.

2. در صورتی که ادّعای يک نظام دينی حلّ معضلی خاص باشد، اگر آن نظام در حلّ آن معضل ناکام بماند، ديگر دليلی برای پذيرش آن نظام باقی نخواهد ماند. به عنوان مثال، اگر هدف يک نظام دينی رفع درد و رنج باشد، امّا آشکارا از نيل به اين هدف باز بماند، ديگر دليلی برای پشتيبانی از آن نظام باقی نمی ماند.

3. حقايق بنيادين يک نظام دينی نبايد با دستاوردهای مسجّل تمدّن بشری (مثلاً دستاوردهای علمی و روانشناختی)، تناقض داشته باشند.

4. فرضيه های الحاقی، که برای اجتناب از پذيرش قرائنِ ناقضِ يک نظام دينی ارائه می شوند، در واقع آن نظام را تضعيف می کنند.

5. يک نظام دينی بايد قابليت تفسير و تبيين تجربه های غنی و گسترده ی بشر، چه در سطح فردی و چه در سطح فرهنگی و اجتماعی، را داشته باشد.

6. هر نظام دينی بايد با پاره ای از شهودياتِ پايه ی انسانها در زمينه ی اخلاق و زيباشناسی همخوان باشد و افراد را به يک زندگی اخلاقیِ مسؤولانه تر ترغيب نمايد.[i][i]

 

به معيارهای بالا می توان نکات ديگری را نيز افزود:

7. همانطور که در بالا آمد، يک نظام دينی بايد قادر باشد جهان و زندگی ما را توجيه و تبيين کند. اين کارکرد هر قدر ساده تر و روشن تر و قابل فهم تر انجام پذيرد، بهتر است. و هرچه اين توجيه پيچيده تر و در نتيجه مبهم و نامفهوم برای ما باشد، از اعتبار اين نظام کاسته می گردد.

8. يک نظام دينی بايد قابل تطبيق با تغييرات زمان و فرهنگ و پاسخگوی نيازهای تازه ی ما در زندگی باشد. برعکس، نظامی که غيرقابل انعطاف و جزمی است و به تغييرات تاريخ و اجتماع پشت می کند، اعتبار چندانی ندارد.

9. يک نظام معتبر نه تنها دشمنی با تحوّل و پيشرفت ندارد، بلکه خود، سازنده و خلاّق نيز می باشد. اين نظام برانگيزاننده ی افکار نو در علم و فلسفه و اجتماع است.

10. يک نظام دينی بايد خود دارای معيارهای سنجشی باشد، که بر مبنای آن بتوان شناخت که چه چيز درست و چه چيز نادرست است. از روی همين معيارهای درونی بايد قابل تشخيص باشد، که آيا اين نظام پيشرفت می کند يا نه و يا به بيان ديگر آيا اين نظام به اهداف خود نزديک می شود يا نه. نظامی که با توجّه به معيارهای خودِ نظام پيشرفت نکند و يا به اهدافش نزديک نشود، معتبر نيست.

 

در جمع بندی معيارهای بالا به اين نتيجه می رسيم که در ارزيابی عقلانی دينی معيارهای منطقی و تجربه ی جمعیِ انسانها در زمينه های تمدّنی، علمی و اخلاقی حائز اهميّت فراوان می باشند. بعضی ها همخوانی و يا دست کم عدم تعارض اعتقادات دينی با دستاوردهای روشنگری و مدرنيته را نيز شرط عقلانی بودن آن اعتقادات می دانند. درباره ی معيارهای عقلانیِ ارزيابیِ اعتقادات دينی بحث و گفتگو بسيار شده است و نکات حلّ نشده فراوان وجود دارند. معذلک ما به علّت اجبار به اختصار، به همين مقدار بسنده می کنيم.

 

بنيان انگاری

قبل از هر چيز بايد خاطرنشان ساخت، که برطبق بيان بهاءالله، اساس اعتقاد دينی، که ايمان به خدا و به پيامبریِ بهاءالله، است، «اعتقاد پايه» است، يعنی اعتقادی است، که از اعتقاد ديگری مستَنتَج نمی شود. اعتقاد پايه، اصل است و به علّت وضوح و بديهی بودنش محتاج به دليل نيست. ساير اعتقادات از طريق اعتقاد پايه و به مدد آن توجيه می گردند. اين طرز فکر، که به آن بنيان انگاری (Foundationalism) می گويند، نه تنها در آئين بهائی، بلکه در تمام اديان توحيدی به عنوان اصل مسلّمی شناخته شده است. در کلّيه اديان، ايمان به خدا و پيامبر مشروط به برهان عقلی نيست. از اين رو، اعتقاد پايه از طرف مؤمنانِ به آن هرگز زير سؤال برده نمی شود و هيچگونه نقد سلبی از آن به عمل نمی آيد. لذا اين گونه اعتقادات از نقطه نظر مؤمنان غيرقابل ابطال می باشند.

بر طبق بيان بهاءالله در کتاب اقدس، ايمان به خدا و آيات او و زير سؤال نرفتن او اساس اعتقادات را تشکيل می دهد:

«خوشا به حال کسی، که به ايمان به خدا و آيات او اقرار کند و اعتراف کند که او [خداوند] در آنچه انجام می دهد پاسخگوی کسی نيست. خداوند اين کلمه را زينت و اصل عقايد قرار داده است و اعمال مؤمنين با توجّه به ايمان به اين اصل قبول می شود. اين کلمه را جلوی چشم خود گذاريد، تا از تحريکات مُعرضين نلغزيد.» (ترجمه از عربی)[ii][ii]

در جای ديگر در همين کتاب به علما هشدار می دهد که با معيارهای خود کتاب خدا را نسنجند. چه که کتاب خدا خود معياری است که هر چيز ديگری به آن سنجيده می شود. به عبار ديگر اعتقاد به کتاب خدا، اعتقاد پايه است، که جائز نيست توسّط ساير معيارها، ازجمله معيار عقل، سنجيده شود، بلکه ساير چيزها به کتاب خدا سنجيده می شوند:

«ای گروه علما، کتاب خدا را با قواعد و علومی، که در دست داريد، نسنجيد. کتاب خدا ترازوئی بين مردم است. آنچه که مردمان در دست دارند، با اين ترازوی بزرگ سنجيده می شود و او [کتاب خدا]فقط با خودش[سنجيده می شود]، اگر شما بدانيد.» (ترجمه از عربی)[iii][iii]

بهاءالله علّت پايه بودن باور به خدا و پيامبرش، پس از اعلان عمومی دعوتش، را بديهی بودن و وضوح آن می داند. در کتاب ايقان، که قسمت اعظم آن به استدلال به حقّانيت ظهور باب اختصاص دارد، بهاءالله، پيش از هر چيز، خودِ ظهورِ باب را دليل حقيقت خودش می داند. به بيان بهاءالله، حقيقت دعوی باب مانند آفتاب آشکار و بديهی است و نيازی به برهان ديگر ندارد:

«سبحان الله، کمال تحيّر حاصل است از عبادی، که بعد از ارتفاع اَعلامِ مدلول [بعد از آن که باب دعوی خود را آشکارا اعلام نمود]، طلب دليل می نمايند و بعد از ظهور شمس معلوم، به اشارات علم تمسّک جسته اند. مثل آن است، که از آفتاب در اثبات نور او حجّت طلبند و يا از بارانِ نيسان در اثبات فيضش برهان جويند. حجّتِ آفتاب، نور اوست، که اشراق نموده و عالم را فراگرفته و برهان نيسان، جود اوست، که عالم را به ردای جديد تازه فرموده. بلی، کور از آفتاب جز گرمی حاصلی نداند و ارض جرز از رحمت نيسانی فضلی احصاء ننمايد.»[iv][iv]

البتّه اين بدان معنی نيست، که نتوان يا نبايد برهان عقلی را در اعتقادات پايه اِعمال کرد. بلکه برعکس، بهاءالله خود در آثار فراوانی از جمله در کتاب ايقان استدلال عقلی را وارد مباحث عقيدتیِ پايه می کند. بخش بزرگی از نوشته های عبدالبهاء اختصاص به توجيه عقلی باورهای دينی دارد. از جمله در مجموعه ی گفتارهائی، که به مفاوضات معروف است، عبدالبهاء به استدلال به وجود خدا، لزوم ظهور انبيا، اثبات وجود و بقای روح و غيره می پردازد. بايد توجّه داشت که تمام تلاشهايی، که برای توجيه عقلانی اعتقادات پايه کرده می شود، از منظر يک مؤمن متعهّد انجام می پذيرد. بدين ترتيب هيچيک از اصول اعتقادی زير سؤال برده نمی شود. بلکه هدف استدلال عقلانی صرفاً توجيه عقلانی باورهای دينی است. اين نوع خردورزی در تاريخ همه ی اديان سنت طولانی دارد و مختصّ آئين بهائی نيست. صدها سال است که در مسيحيّت و اسلام علمای دينی برای اثبات مدّعای دينی خود عقل را در خدمت دين گرفته اند، چنان که عبارت «فلسفه، غلام دين» در قرون وسطی اصل متداول فکریِ علمای مسيحی بود.

نکته ی جالبی که از تحليل فوق به چشم می خورد، اين است، که اعتقادات پايه، که در اديان بيرون از حوزه ی نقد عقلی قرار دارند، از ديدگاه فلسفه ی پاپر، غير علمی و يا خارج از عملکرد علم و عقل می باشند و از نقطه نظر فلسفه ی کانت، معرفت به آنها مافوق توانائی عقل است (نگاه کنيد به بالا). به عبارت ديگر هم از منظر فلسفه ی مدرن (فلسفه ی پاپر و کانت) و هم از ديدگاه اديان، ايمان به خدا، وحی و ساير اعتقادات پايه، برون از فهم و چون وچرای عقلانی می باشند. با اين تفاوت که در عقلگرائی انتقادی و فلسفه ی کانت،به اين قبيل اعتقادات عنايتی نمی شود، چه که اينها يا از ابتدا، دست کم برای مؤمنين به آنها، ابطال ناپذيراند (پاپر) و يا اصولاً در مقولات عقلی انسان نمی گنجند (کانت) و به اين ترتيب غيرقابل فهم اند. اعتقادت پايه ی دينی از نظرگاهِ فلسفه ی مدرن، متافيزيکی می باشند و قابل توجّه علم و عقل نمی باشند. در حالی که همين اعتقادات در الهيّات دينی يا به علّت عظمت موضوع و يا به علّت وضوحِ آن، خود را از محدوده ی نقد (و يا گزندِ) عقل بيرون می کشند.

در جمع بندی مطالب بالا می توان به تعبيری گفت، که اعتقادات پايه، «غيرعقلانی» می  باشند. غير عقلانی فقط به اين معنی، که اين اعتقادات از حوزه ی عملکرد مستقيم عقل خارج می شوند. وگرنه اين اعتقادات را می توان «معقول» دانست. معقول بدان معنا، که اين اعتقادات عبث و بيهوده نيستند و دارای معنا و غايت می باشند.

 

 



 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 22 آذر 1393 ساعت: 18:25 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

معرفی یک کارآفرین موفق خارجی

بازديد: 397

معرفی یک کارآفرین موفق خارجی

اِي. مالاچي ميسکون سوم

خلاقيت، ريسک، و نوآوري در کارآفريني از ضرورياتي است که هم در شروع توليد کالاها و فعاليتهاي کارآفرينانه کاملاً نو، و هم در انتقال موفقيت‌آميز شرکت به بازارهاي جهاني مؤثرند. براي مثال مال ميکسون توانست براي شرکت اينواکر که رونق خود را از دست داده بود مجدداً رونق داخلي کسب کند و حتي به طور باور نکردني آن را در بازارهاي جهاني مطرح کند.

شرکت آمريکايي اينواکر، که توليدکننده و توزيع‌کننده پيشروي جهاني در امر محصولات پزشکي خانگي است، کار خود را در سال 1885 با نام شرکت وُرتينگتون آغاز کرد که شرکت کوچکي در ايليريا درايالت اوهايو بود. شرکت مذکور وسيله‌اي را در خط توليد داشت که براي جابه‌جايي معلولان جسمي طراحي شده بود. با تغييراتي که در شرکت ورتينگتون پديد آمد از جمله الحاقها و واگذاريهايي که شد، فعاليت محوري آن که صندلي چرخدار بود در دهه 1970 به‌ بخش کوچک و نسبتاً گمنامي به نام شرکت جانسون و جانسون واگذار و فروش آن آغاز شد. بر پايه مقياسهاي سنتي بازار، فروش چنداني نداشت. حجم فروش در سال 1979حدود 19 ميليون دلار و تعداد کارکنان به 350 نفر مي‌رسيد؛ کالاي توليدي اصلي آن نيز صندليهاي چرخدار دستي و آهني بود که استفاده از آن بسيار دشوار بود. هيچ کالاي جديدي نيز در برنامه توليد نداشتند. پيش‌نويس صورت درآمد 1979 نيز نشان مي‌داد بعد از آنکه ميکسون با دريافت وام اين شرکت را خريد درآمد خالص آن فقط 000/100 دلار (دو از يک درصد سود) بود. شرکت اِورست و جِنينگ، رقيب پرتواني که شش بار بزرگ‌تر از اينواکر بود، 80 درصد بازار صندلي چرخدار را تحت کنترل خود داشت و اين در حالي بود که سهم بازار اينواکر کمتر از 10 درصد را نشان مي‌داد.

مال ميکسون که درآن هنگام معاون بازاريابي بخش محصولات اسکنر سي تي در شرکت تابعه تجهيزات تخصصي جانسون و جانسون بود فراسوي اين مشکلات را مي‌ديد و از اين رو کار خود را بر افزايش توان بالقوه تجهيزات پزشکي خانگي متمرکز کرد. با جمع‌آوري گروهي از سرمايه‌گذاران ناحيه کلِولَند، هدايت خريد کلي و تملک شرکت را به عهده گرفت. بودجه آن نيز از 5/1 ميليون دلار سرمايه صاحبان سهام و 5/6 ميليون دلار بدهي تأمين مي‌شد. تأثير تشويقهاي پدر ميکسون با بازتابهاي ناشي از تربيت وي در محيط زراعي اسپيرو واقع در ايالت اوکلاهما که شهري کوچک بود و افراد رابطه نزديکي با هم داشتند اعتماد به نفس، اراده قوي و تصميم راسخ به ميکسون بخشيد.


مايکل اس. دِل

برخي خبرگان ممکن است اظهار کنند که سازماندهي و راه‌اندازي فعاليت اقتصادي ساده‌ترين بخش شروع کار است، ولي ابقاي آن دشوارترين و چالش‌انگيزترين مرحله است. در فصلهاي قبل ديديم که درصد هشداردهنده‌اي از فعاليتهاي اقتصادي شکست مي‌خورند و دليل شکست نيز به ندرت فقدان پشتوانه مالي يا مديريت ضعيف بوده است. بررسي دقيق‌تر اغلب روشن کننده اين نکته است که مشکلات حقيقي مربوط به مسائل بازاريابي است؛ از قبيل شناسايي مشتري، تعريف درست کالا و خدمات جهت برآوردن نيازهاي مشتري، قيمت‌گذاري، توزيع، و تبليغات.

از آنجايي ‌که کارآفرين بايد اين مسائل را در کوتاه‌مدت و بلندمدت پيش‌بيني کند، لازم است طرح بازاريابي تدارک ببيند. همان‌طور ‌که در فصل پيشين گفتيم، طرح‌ريزي، دامنه گسترده‌اي از فعاليتها را در بر مي‌گيرد و قصد بر اين است که به طور رسمي فعاليتها، راهبردها، وظايف، بودجه‌ها و کنترلهاي فعاليت اقتصادي را جهت نيل به اهداف مشخص و معيني با ذکر جزئيات تعريف کنيم.

مايکل اس. دِل مطالب فوق را بهتر از همه مي‌داند. اکنون که در سنين بين سي و چهل به سر مي‌برد، فرد تازه نفسي در بازار بسيار رقابتي ريزرايانه است که در آن بسياري از شرکتهاي سابقه‌دارتر، با مشکلاتي روبه‌رو بوده يا حتي شکست خورده‌اند. وي مبتکرترين و خلاق‌ترين فرد در بازاريابي رايانه‌ در دهه قبل شناخته شده و توانسته در بازاري به موفقيت برسد که ديگران آن‌ را نشدني مي‌پنداشتند.

مايکل هميشه تمايلات کارآفرينانه داشت. در 12 سالگي حراج سراسري تمبر پستي با سفارشات پستي به راه انداخت که در نتيجه نخستين درآمد خود را به مبلغ 2000 دلار کسب کرد. اگر چه والدينش مايل بودند پزشک شود، خودش هميشه و به ويژه پس از ادامه تحصيل در رشته رايانه در دانشگاه تگزاس واقع در شهر آستين مي‌دانست که روزي شرکت رايانه‌اي خود را برپا خواهد کرد.

دِل، که از دست فروشندگان بي‌اطلاع مغازه‌هاي الکترونيکي به تنگ آمده بود، در سال 1984 و در 19 سالگي ترک تحصيل کرد و 1000 دلار پس‌انداز خود را براي راه‌اندازي شرکت رايانه‌هاي شخصي با مسئوليت محدود به کار انداخت و خيلي زود نام آن‌ را به شرکت سهامي رايانه دِل تغيير داد. ايده فعاليت اقتصادي وي استفاده از بازاريابي ابتکاري با سفارشات پستي جهت رسيدن به مشتريانش بود. در واقع در اينجا بود که با نخستين مانع روبه‌رو شد: دستگاههاي خود را از کجا تأمين کند. در ابتدا تصميم گرفت رايانه‌هاي آي بي اِم را از بازار غيرقانوني خريداري کند چرا که شرکت آي بي اِم به عوامل توزيع خود اجازه نمي‌داد رايانه‌هاي شخصي را به کسي که قصد فروش مجدد آنها را دارد بفروشند. ولي‌، اين امر براي رفع نيازهاي مشتريانش کافي نبود، از اين رو دوباره به سراغ قدرت ابتکار خود رفت، و با درک اين مطلب که بسياري از عوامل توزيع اغلب قطعات سخت‌افزاري زيادي دارند که بخش قابل توجهي از آنها‌ را نمي‌توانند بفروشند، به سراغ اين خرده‌فروشان رفت و پيشنهاد خريد مازاد قطعات را به قيمت تمام شده مطرح کرد. سپس رايانه‌هاي شخصي خود را با کارت تصويري و ديسک سخت آنها ارتقا بخشيد و با بازاريابي مستقيم فروخت.

 

تایموتی برنس

Timothy Berners lee             

"World Wide Web" اصطلاحي آشنا براي تمامي كاربران اينترنتي است كه در سراسر اين كره پهناور همه آنها به هر زبان و مليتي كه باشند يك برداشت مشترك از آن دارند. اما شايد بسياري از شما دوستان اطلاعي نداشته باشيد كه اين كليد ورودي سايت‌هاي جهاني از كجا و توسط چه كسي پديدار گشته است.

"Timothy Berners lee" در سال 1964 در لندن ديده به جهان گشود. از همان دوران كودكي عشق و علاقه فراوان به سر هم كردن اشياي كم ارزش دور و بر خودش جهت ساخت لوازم باارزش‌تر نشان مي‌داد، بارها و بارها با كنار هم قرار دادن قوطي‌هاي كنسرو براي خودش ماشين‌هاي اسباب‌بازي درست مي‌كرد و آنها را مقابل چشمان كودكان همسايه به نمايش مي‌گذاشت. هنگامي كه اندكي بزرگتر شد به سراغ وسايل برقي رفت قطعه‌هاي ساده الكترونيكي ساخت "Tim" براي فروشندگان لوازم الكتريكي محله سكونت‌شان اصلاً قابل باور نبود.

سال‌ها بعد در سال 1976 از كالج "Qeen" دانشگاه آكسفورد فارغ‌التحصيل شد و در همان زمان بود كه اولين كامپيوتر خود را به همراه لحيم يك تكه آهن، چند قطعه TTL، يك عمل كننده 6800M و يك تلويزيون قديمي ساخت. با انجام اين كار، توسط يك شركت مخابراتي با نام «Pleesy» كه يكي از توليدكنندگان بزرگ تجهيزات مخابراتي در بريتانيا به شمار مي‌رفت، جذب شد. مدت دو سالي را كه در آنجا بود توانست ايستگاه‌هاي تقويتي پيام‌ها را تقويت بخشد و از اين رو كمك بسيار موثري به اين صنعت اهدا كرد.

دو سال بعد يعني در سال 1978 از «Pleesy» جدا شد و به كمپاني بزرگ ديگري به نام «DGnash» پيوست، جايي كه او با هوش و ابتكار بالاي خود توانست يك نرم‌افزار حروف‌چيني براي چاپ‌كننده‌هاي هوشمند طراحي كند.

يك سال و نيم بعد به عنوان مشاور ارشد در لابراتوار فيزيك اروپا در سوييس به كار شد و در مدت شش ماهي كه در آنجا فعاليت مي‌كرد توانست براي خودش برنامه ذخيره اطلاعات ويژه‌اي با كارايي بالا طراحي نمايد، از آنجا كه «Enquire» برنامه طراحي شده را تنها براي استفاده شخصي خودش ابداع كرده بود، درصدد انتشار آن برنيامد اما جالب اينجاست كه همين برنامه بعدها زمينه‌ساز طراحي «WWW» گرديد.

با جدايي از لابراتوار فيزيك به كمپاني مشهور «CERN» پيوست، در همان جا بود كه خلاقيت «Tim» در زمينه طراحي‌هاي كامپيوتري بيش از پيش شهره خاص و عام شده بود و توانست با استفاده از توانايي بالايش در اين امر برنامه‌هاي بسيار متنوعي را طراحي كند كه از جمله آنها مي‌توان به «WWW» اشاره كرد.

اين طراحي كه در دسامبر 1990 انجام شد به افراد اجازه مي‌داد تا با يكديگر در يك وب‌سايت ارتباط برقرار نمايند و سرانجام در تابستان 1991 در اينترنت راه‌اندازي شد.

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 22 آذر 1393 ساعت: 12:16 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره حج

بازديد: 3349

 

تحقیق رایگان

سایت علمی و پژوهشی آسمان

تحقیق درباره حج

حج یکی از مهمترین و شکوهمند ترین عبادتهای اسلامی است پیامبر گرامی خدا (ص) حج را پایه و رکن دین دانسته قرآن تارک آن را کافر شمرده و ابراهیم خلیل (عج) از خداوند خوستار گرایش دل ها به این خانه گردیده است . اعمال و مناسک آن گذران دوره آموزشی سیر و سلوک انسان به سوی خداوند است و حاجی در آن دیار انسان فرشته خوبی است که همپای فرشتگان در بیت المعمور به طواف خانه حق می پردازد و پروانه ای است که در عشق معبود لبیک گو پر می سوزاند تا به وصال معشوق تائل آید آلودگان و ناخالصان با گام نهادن در این راه جز به قصد توبه و جبران خطا طرفی نمی بندند حرمت تشکنان این حریم را خداوند می شکند و به پویندگان موفق این راه بهشت جایزه می دهد سوخته جانان در این حرم خریدار دارند . عارفان در این دیار بر بال فرشتگان گام می نهند و با دیدن جای پای ابراهیم راه صحیح زندگی کردن می آمزند التجا کنندگان و متوسلان پرده کعبه در زیر ناودان طلا به انتظار نزول رحمت اشک می ریزند و اسماعیل و هاجر نزدیک به هفتاد پیامبر را در حجر اسماعیل بر صدق خویش گواه می گیرند و ...

            بدیهی است پیمودن چنین مسسیری نیاز به معرفت دارد و مقدمه آن دانایی وآموختن اسرار و معارف دریا وار حچ و آگاهی یافتن نسبت به اماکن و ویژگی های سرزمین وحی است .

« کعبه جلوه عرش خدا درزمین »

          خدای متعال برای اینکه انسان را فرشته خوکند و آثار فرشتگان را در انسان ظاهر نماید همانطوری که دستور روزه گرفتن می دهد تا از لذائدطبیعی پرهیز شود و انسانها همانند فرشتگان از خوردن و نوشیدن و دیگر کارهای حیوانی برحذر باشند ، همچنین به انسان دستور طواف حریم کعبه را می دهد که معادل بیت معمور در عرش خداوند است چون فرشتگان اطراف عرش اله به یاد حق سرگرم طواف هستند و به نام حق تسبیح می کنند و برای دیگران از خداوند متعال طلب آمرزش می کنند برای انسان نیز در زمین کعبه را بنا ساخت تا انسان وارسته دور آن طواف کند به نام حق زمزمه کند وبرای دیگران از خدا آمرزش بخواهد . کعبه و حدود آن ، حرم ، مشاعر، محدوده حرم و شعائر آن هر یک به نوبه خود ، نشانه ای است از نشانه های الهی که در تامین این منظور والا نقش مؤثری دارد این که در روایات آمده است کعبه محادنی بیت معمور است و بیت معمور محادنی عرش ، یعنی اگر کسی آنگونه که شایسته طواف است دور کعبه طواف کند به بیت معمور صعود می کند و اگر به آن حد صعود کرد و وظائف آن مرحله را ایفا نمود به مقام عرش اله می رسد.

« چرا کعبه ، کعبه است »

امام صادق علیه اسلام فرمود : کعبه چون یک خانه مکعب چون یک خانه مکعب شکل است کعبه نامیده شده یعنی چهار دیوار دارد یک سطح و یک کف ندا مکعب است . آنگاه فرمود : سر این که چهار دیوار دارد آن است که بیت المعمور دارای چهاردیوار و چهار ضلع است . بیت المعمور دارای چهار ضلع است چون عرش خدا چهار ضلع دارد و عرش خدا دارای چهار ضلع است چون کلماتی که معرف الهی بر آن کلمات استواراست چهار کلمه می باشد « سبحان الله » ، « الحمد لله » ، « لااله الاالله » و « تحمل » و از عالم « اله » می برد و با آنها آشنا می کند . معمولا اهل حکمت برای هر موجودی سه مرحله قائل هستند 1- وجود طبیعی . 2- وجود برزخی درعالم مثال. 3- وجود تحملی در نشاه تجردات تحملی .

« تخلیه و تحلیه »

حج همانند دیگر عبادات آداب و سنتی دارد و فدیض واحکامی برخی از امور ، جزء آداب حج و از مسائل ارشادی آن بشمار می آید برخی دیگر جزء مستحبات است و بخش سوم جزء واجب های این عمل عبادی سیاسی است . همه این آداب ، سنن و فرائض برای تحمیل و کسب صفات ثبوتی و پرهیز از صفات سلبی است انسان از آن جهت که مظهر ذات اقدس الهی و خلیفه الرحمان است دارای صفاتی ثبوتی و سلبی است . صفات نقص ، صفات سلبی انسان است و ضات کمال صفات ثبوتی او و آدمی موظف است هر وصف کمال را تحمیل کند و هر صفت نقثی را از خود دفع کند و رفع نماید یعنی اگر بکوشد گرفتارش شود (دفع) و اگر مبتلاست تلاش در برطرف ساختن آن نماید (رفع) و این صفات سلبی و ثبوتی بصورت «تخلیه» و «تحلیه» ظهور می کند . هر شخصی باید ابتدا خود را از رذائل اخلاقی تخلیه کند سپس به فضائل اخلاقی مزین شود و جلوه جمال و جلال حق گردد و حج از بهترین اعمالی است که این امور را برای انسان تامین می کند . برای این که به اسرار حج پی ببریم باید سیره و سنت کسانی را که حج راستین انجام داده اند بیاموزیم که آنان همان معصومین علیهم اسلام هستند آن بزرگواران هم به آداب حج آشنا بودند هم فرائض و واجبات حج را انجام می دادند و هم سنن و مستحبات آن را رعایت می کردند . آنان از آن جهت که  به تکیه گاه تکوینی احکام علم داشتند افزون بر انجام احکام ظاهری به جنبه تکوین نیز نظر داشتند.

« کعبه مرکزبرادری و مساوات »

خداوند متعال دستور مساوات برادری و برابری می دهد و کعبه و مسجدالحرام را نمونه بارز مساوات می داند آنگاه به انسان می گوید : اطراف کعبه طواف کن تا درس مساوات بیاموزی در اسلام یک مساوات فردی مطرح است که رسول خدا فرمود « الناس کاسنان المشط » و مردم همچون دندانه های شانه با هم برابرند » و این دواصل : « تساوی افراد نسبت به یکدیگر» و « تساوی اقوام نسبت به بکدیگر» جزء اصول اسلامی است برای این که این تساوی درست ظهور کند همگان را به سرزمین مساوات خواندند و به طواف در اطراف کعبه ای که برای همگان یکسان است دعوت کردند.

« اسرار حج از زبان امام سجاد(ع) »

بعضی از روایات که ناظر به اسرار حچ است گرچه از حیث سند قابل تامل و دقت می باشد و جای تحقیق بیشتری دارد متن آنها بسیار قوی است . کسانی که احادیث را با ستون آنها می شناسند این گونه از احادیث را هم معتبر می دانند . علی بن الحسین ، امام سجاد سالم لااه علیه بعد از سفر حچ شبلی را دیدند و فرمودند چه می کنی ؟ عرض کرد : از حج بر می گردم ، فرمود : آیا آنگاه که به میقات رفتی و لباس دوخته را از تن در آوردی و لباس احرام را در بر نمودی و سپس غسل احرام را انجام دادی ؟ عرض کرد ، آری ، فرمود : این که لباس دوخته را از بر گرفتی ، آیا هنگام کندن لباس دوخته ، قصد کردی که از لباس معصیت بیرون بیای ؟ عرض کرد : نه ، فرمود : وقتی لباس احرام را در بر کردی در این قصد بودی که جامه طاعت در بر می کنی ؟ عرض کرد : نه ،فرمود : وقتی غسل احرام را انجام دادی ، آیا قصد کردی که خود را از گناهان شستشو می کنی؟ عرض کرد : نه ،  من فقط لباس مخیط و دوخته را بیرون آوردم و لباس احرام را در بر کردم و وقوف نمودم و نیت کردم همان چیزهایی را که دیگران انجام می دهند .

فرمود: پس تو احرام نبسته ای ! احرام یک دستور ظاهری دارد که همه آن را انجام می دهند و یک دستور باطنی و سری دارد که تنها اهل سیر و سلوک و کسانی که به اسرار حج آگاهند به آن توجه دارند .

« گوشه هایی از اسرار و مسائل اخلاقی حج »

            عده ای از اصحاب و شاگردان ائمه علیهم اسلام به کشف و شهود راه یافته اند و باطن کسانی را که در سرزمین عرفات و غیر عرفات بسر می برند دبده اند . زائر بیت الله باید با باطنی روشن این سفر را طی کند و گرنه ممکن است خدای ناکرده باطن حیوانی داشته باشد و اهل باطن با چشم ملکوتی واقعیت آنها را ببینند .

امام سجاد (ع) از زهری پرسید : به نظر تو جمعیت زائر امسال چقدر است ؟ زهری عرض کرد : چهار صد هزار یا پانصد هزار . حضرت با اشاره ای گوشه هایی از ملکوت را بر وی روشن ساخت و او باطن بسیاری از افراد را دید که به صورت حیوان بودند .آنگاه فرمود : حج گزارکم است و سر وصدا و ناله زیاد این سر و صدا ها ، سر و صدای حاجیان راستین نیست. حاجیان راستین بسیار کم هستند که به صورت آنان را انسان می بینی کسانی هستند که به قرآن و عترت و وحی و رسالت معتقدند و به تمام چیزهایی که پیامبر اکرم (ص) درباره اصول و فروع دین ، بخصوص امامت و ولایت آورده اند معتقدند و عمل می کنند باطن این گروه همانند ظاهرشان انسان است . و دین وجودشان را احاطه کرده است . اما کسانی که بسیاری از مسائل را نپذیرفته اند و می گویند رسول خدا (ص) در تعیین رهبری اجتهاد کرده و این تعیین رهبری بدستور خداوند متعال نبوده است ! اینها قائل به جدایی قرآن و عترتند در حالی که قرآن و عترت یک نور و از هم جدایی ناپذیرند . اگر کسی به قرآن تمسک کند و عترت را نپذیرد در حقیقت قرآن منهای قرآن را برگزیده است . نمی شود که انسان بخشی از حقیقت را بپذیرد و بخشی دیگر را رها سازد کسانی که خواسته اند راه نزدیک تری انتخاب کنند ، بیراهه رفته اند و در حقیقت باطن اینها ، جحود و انکار حق است و جحود و انکار حق به صورت حیوانیست و درنده خویی ظهور می کند .

اگر انسانی حیوان شود بداست گرنه حیوانی که انسان نبوده و خودش در حد حیات حیوانی خلق شده است ، مفهوم  معاقب نیست و او را به جهنم نمی برند زیرا مکلف نبوده است .

« حضور امام زمان (ع) در حج »

            وجود مبارگ حضرت بقیه الله ، حجه بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف هر سال در مراسم حج حضور دارد . در عرفات و منا حاضر است . همچنین بسیاری از شاگردان خاصش مانند ابو بصیرها ، سدیر صیرفی ها و زهری ها و ... که تربیت شده اوهستند در مراسم حضور دارند . حضرت (ع) می تواند به شاگردان خود از راه ملکوت بفهماند که چه کسی انسان است و چه کسی حیوان . ممکن است کسی در سرزمین عرفات  و منا به وجود مبارک بقیه الله الاعظم دعا هم بکند و دعای فرج را هم بخواند اما قلب او قلب انسان نباشد . ممکن است کسی مشکلی داشته باشد و مشکلش ناخودآگاه به برکت حضرت حجت سلام الله علیه حل شود اما چنین نیست که اگر عملی خارق عادت در حج یا در مناعر عرفات پیدا شده ، مستقیما توسط وجود مبارک حضرت حجت باشد . احتمال دارد خود حضرت باشند و احتمال دارد اولیایی که دست پرورده آن حضرت هستند باشند . ممکن است سالمندی ، زن یا مرد و یا ناواردی راه خیمه و چادر را گم کند یا در بین راه بدون زادو راحله بماند و ولیی  از اولیایی از الهی که تربیت شده مکتب ولایت امام عصر- ارواحنافداه - است اورا راهنمایی کند گرچه این شخص مع لاواسطه خدمت حضرت حجت رسیده است اما بلاواسطه نبوده است . چنین نیست که هر اثر غیبی در مراسم حچ مستقیما مربوط به وجود مقدس حضرت ولی عصر ارواحنا فداه باشد خیلی توفیق می خواهد در چنین تشرفی برای اوحدی از موحدان پیش می آید که وجود مبارک حضرت سلام الله علیه شخصا به بالین او بیاید . البته عنایت ایشان مشکلات دیگران را حل می کنند و خلاصه این که وجود مقدس حضرت و دست پروردگان ایشان ، باطن ما را می بینند .

« تفاوت حج با دیگر عبادات »

            زائران بیت الله الحرام هر عبادتی که انجام می دهند را زورمز بسیاری از آنها برایشان روشن است . نمازکارهایی که دارد . روزه دستوراتی دارد . زکات و جهاد دستوراتی دارد که پی بردن به منافع و فواید این دستورات دشوار نیست . نماز ذکرهایی دارد که معنای آن روشن است ، رکوع و سجودی دارد که تعظیم را تفهیم می کند و تشهدی دارد که اعتراف را به همراه دارد و ... روزه دارای پرهیز از مشتهیات است . همدلی و همدردی و هماهنگی با مستمندان و یاد آور فشار گرسنگی و تشنگی بعد از مرگ است . روزه گرفتن منافع فراوان دارد که هم منافع طبی و دنیایی اش معلوم است و هم منافع تهذیب روح و معنوی آن ، زکات، انفاق و تعدیل ثروت و رسیدگی به حال مستمندان و ضعیفان است که منفعت و مصلحت آن هم مشخص است . جهاد و مرزداری و دفاع مقدس علیه تهاجم بیگانگان نیز منافع فراوانی دراد که پی بردن به آنها دشوار نیست لیکن حج ، یک سلسله رستورات و مراسم و مناسک دارد که پی بردن به راز و رمز آن بسیار سخت و دشوار است . فهمیدن معنای بیتوته در مشعر الحرام ، سرتراشیدن ، بین صفا و مروه هفت با رفتن و بازگشتن و در بخشی از این مسافت هروله کردن و ... دشوار است ، چرا که این راز و رمزی دارد پیچیده لذاجریان تعبد در حج بیش از سایر دستورات دینی است . از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است که آن حضرت به هنگام لبیک گفتن ، به خدا عرض کرد: « لبیک بحجه حقا تعبدا ورقا » «خدایا ! من با رقیت و عبودیت محض لبیک می گویم و مناسک حج را انجام می دهم » از آنجا که روح تعبد در حج بیشتر است ، سر بسیاری از مناسک با عقل عادی قابل تعیین نیست . لذا به هنگام گفتن لبیک ، عرض کرد : « تعبدا ورقا» نظیر ذکری که در سجده تلاوت گفته می شود.

            پس حج یک سلسله دستوراتی دارد که با بندگی محض و رقیت صرف و عبودیت نام هماهنگ تر است ، برای این که آن اسرار و منافع مرموز را تعیین کنند ، در روایات به صورت منافع آورده اند وگاهی هم به صورت داستان در سخنان اهل معرفت و دل آمده است. از یک سو به عنوان بیان اسرار است و از سوی دیگر به عنوان داستان می خواهند بخشهای اساسی حج را خوب تفهیم تبیین کنند.

 

 

« تزکیه روح در حج »

تزکیه هر عملی به منزله بیان اسرار آن عمل است . مساله « تعلیم کتاب و حکمت» در سراسر معارف الهی ظهورکرده که بخشی از آن به عقاید اخلاق و اعمال عبادی بر می گردد و بخشی دیگرش به  مسائل اقتصادی ريال سیاسی ، نظامی و... و مساله تزکیه برای بیان باطن اعما لی است که انسان با آن اعمال خدای خود را عبادت یا دستورش را امتثال می کند. بنابراین هر عملی سری دارد که توجه به آن سر ، مایه تزکیه روح خواهد بود . ورسول خدا (ص) گذشته از آن که مفسر و معلم قرآن و حکمت است ، مبین را زورمز این کتاب و حکمت نیز می باشد پس باید گفت که مزکی نفوس هم هست . قسمت مهم تزکیه نفوس در سایه آشنایی به اسرار عبادت و دستورات دینی است و حج در میان دیگر عبادات فصیصه ای دارد که در باره اسرار ان ائمه علیهم السلام به شاگردان خود دستورات سودمند بهتر و بیشتری داده اند ، مثل پرسش و پاسخ امام سجاد- علیه السلام با شبلی ، این روایت از نظر مند مرسل است و لیکن مضمون بسیار بلند و برجسته ای دارد.

« تقوا و پاسایی روح عمل است »

            چون محورپذیرش هر عمل تقوا و وارستگی است خداوند متعال اساس کعبه و مناسک حج را با تقوا پی ریزی کرد بکوشید عمل را با روح و جان انجام دهید زیرا خداوند عملی را می پذیرد که طیب و پاک باشد ذات اقدسش جمیل است و دوست دارد جمال را و نیز واحد است و دوست دارد توحید را و از هر عمل آمیخته به شدک بیزار است . خداوند می فرماید : قربانی در سرزمین منا که بخشی از مناسک حج و زیارت است وقتی مقبول است که با تقوا انجام گیرد و روح عمل تقوا باشد.

            زیرا اگر عمل با تقوا نبود مقبول نیست و یا اگرهمراه باتقوا بود لیکن عامل ، در غیر محدوده این عمل گرفتار نقاط ضعفی بود گرچه عمل او مقبول است ولی قبول کامل نیست حصری که در قرآن کریم آمده است « انما یتقبل الله من المتقین » ناظر به این دونکته است

1-اگر عملی بدون تقوا باشد اصلاقبول نمی شود 2- اگر عمل همراه تقوا بود لیکن عامل در غیر محدوده این عمل گرفتار نقاط ضعف بود گرچه این عمل مقبول است ولکن آنچنان که باید بالا نمی رود. در حج هر اندازه خلوص بیشتر باشد ثواب بیشتر است وخلوص شانی از شوؤن عقلی عملی است که مسبوق به معرفت است و معرفت از شوؤن عقل نظری است . شخص باید ابتدا بفهمد تا برابر فهم و معرفتش اقدام خالصانه داشته باشد و باید بداند که در حج چه خبر است تا حج را با اخلاص انجام دهد و طی مراحل کامل اخلاص ، با آشنایی به اسرار میسر است.

غسل احرام ، شستشوی گناهان:

            معنای غسل کردن در حال احرام گرچه مستحب می باشد این است که « خدایا : من آن گناهان را شستشو کردم » در واقع سه کار باید انجام شود : 1- دیگر کناه نمی کنم. 2- تصمیم گرفته ام که برای همیشه مطیع باشم. 3- گناهان گذشته را شستشو و جبران می کنم . انسان یک وقت لباس چرکین و کهنه را که مدتی است پوشیده از بدن بیرون می آورد و لباس نو و پاکیزه ای می پوشد که در این جا دو کار انجام داده است و لیکن اگر بدن را تطهیر کرد و شستشو داد کار سوم را انجام داده است در حج نیز مطلب چنین است که فرموده اند لباس کهنه و دوخته یعنی لباس معصیت را از تن در آورید و قبل از ان که لباس احرام را بپوشیده ، غسل کنید که مستحب است و گناهان گذشته را با آب توبه شستشو نمایید . سر غسل کردن آن است که یعنی خدایا من همه آن معاصی و گناهان را در پای توبه تو ریختم و اینک با بدن پاک و قلب پاک ، جامه پاک به نام جامه طاعت در بر می کنم .

« جامه احرام جامه طاعت »

            این که لباس دوخته را از تن بیرون می آوری یعنی آن لباس گناه و عصیان را که تا کنون تارو پود آن را بافتید و دوختید و در بر کردید بیرون آورید و گرنه چه فرقی است بین لباس دوخته و نادوخته ؟ پس اینها همه سر حج است البته چنین نیست که عبادت در لباس دوخته قبول نباشد ، چون انسان در طول سال در لباس دوخته نماز می خواند و عبادت می کند اما در حج قبول نیست و این برای آن است که می خواهند اسرار حج را به انسان تفهیم کنند که او روزی را هم در پیش دارد که باید با لباس ندوخته وارد آن روز شود و آن روز مرگ است که کفن در بر می کندو در قیامت با همان کفن طهور و حضور پیدا می کند چون می خواهند اسرار قیامت را در مناسک و مراسم حج تجلی دهند از این رو فرمودند لباس ساده در بر کنید که هر گونه فخر بر طرف شود لباس نادوخته یعنی لباس احرام بپوشید تا سفر مرگ در نظرتان مجسم شود و مساله مردن و قیامت در حضورتان حاضر باشد .

« محرمات احرام »

در حال احرام بعضی از امور بر انسان حرام است و حرمت موقت دارد که بعد از احرام حلال می شود نظیر کندن مو ، نگاه کردن با آینه ، کشتن حیوان ، صید کردن و مانند آن اما بعضی از امور از معاصی است و مطلقا حرام است . حضرت فرمود : هنگام بستن احرام نظرتان این باشد که هر چه را خداوند متعال حرام کرده برخود تحریم کنید فقط اختصاص به محرمات حال احرام نداشته باشد تصمیم بگیرید که دست به سوی هیچ گناهی دراز نکنید زیرا کسی که در میقات احرام می بندد سخنش این است که خدایا ! متعهد می شوم از همه محرمات دوری بجویم و برای همیشه آنها را ترک کنم و هرگز دست به سوی آنها دراز نکنم و پا بسوی آنها نکشانم . احرام دارای سه عمل است و سه جزء دارد :     1- پوشیدن دو لباس

2- قصد حج یا عمره کردن  3- لبیک گفتن و سراین اعمال آنست که محرم می گوید : خدایا ! من از آنچه غیر تو است گسستم و تنها به تو پیوستم اول گسستن از غیر خدا و بعد پیوستن به لطف حق .

« تلبیه »

لبیک گفتن در حال احرام نیز به این معناست که « خدایا ! من هرچه که حق است به آن گویا هستم و از هرچه که باطل است زبانم را می بندم » لبیک گفتن ، تطهیر زبان است از هرچه که معصیت است زبان قلیل الجرم است و کثیر الجرم است . جرم آن کوچک و جرمش زیاد است . گناهان فراوانی به وسیله زبان انجام می گیرد ، از انکار لسانی تا مساله غیبت تا تهمت، دروغ ، افترا ، مسخره کردن و... راز لبیک گفتن این است که « خدایا ! از این لحظه متعهد می شوم هر چه را که طاعت تو است بر زبان جاری کنم و از هرچه که معصیت است زبانم را ببندم » شهادت دروغ معصیت است انسان محرم وحج گزار هرگزشهادت دروغ نمی دهد ، غیبت نمی کند ، دروغ نمی گوید ، تهمت نمی زند ، کسی را با زبان مسخره نمی کند و در هنگام دادوستد ، خلاف نمی گوید زبان زائر بیت الله ، زبان طاهر است سر لبیک گفتن ، زبان به اطاعت گشودن و برای همیشه از معصیت بستن است ، آن هم نه تنها در محدوده محور حج و عمره که برای همیشه مرز حرم در بخشی از قسمت ها بیشتر از مرز مکه است . ورود غیر مسلمان و مسلمان غیر محرم به آنجا جایز نیست ، مگر آن که کسی اهل مکه باشد و مکرر بخواهد به آن جا رفت و آمد کند یا کسی که از محرم شدنش هنوز یک ماه نگذشته است ومی خواهد دوباره از مرز حرم خارج شود و به آن باز گردد . تنها چند مورد خاص است که استثناء شده و کسی حق ندارد بدون احرام وارد مرز حرم شود.

« مراتب و درجات تلبیه »

            آنان که به مکه کشرف می شوند و حج یا عمره انجام می دهند و لبیک می گویند چند گروهند ، چون ایمان درجاتی دارد و مؤمنان هم طبقات و درجاتی دارند . تلبیه هم مراتبی دارد، همه می گویند لبیک ، اما بعضی اعلان و تقاضا و سوال انبیا را لبیک می گویند و بعضی دیگر دعوت الله را ، بعضی ها می گویند « لبیک داعی الله ، لبیک داعی الله » یعنی ای کسی که ما را به الله داوت کرده ای ما لبیک گفتیم و اجابت کردیم و آمدیم . این ها همان گروه اول ، یعنی متوسطین از زائران بیت خدا هستند و کسانی هستند که دعوت ابراهیم خلیل را اجابت می کنند ، ابراهیم خلیل سلام الله علیه مردم را به زیارت بیت الله دعوت کرد نه به غیر آن . فراتر از گروه اول ، گروه دوم هستند که دعوت الله را می شنوند و به آن پاسخ می گویند . ذات اقدس اله در قرآن کریم فرمود : « ولله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا » از طرف خداوند بربندگان مستطیع ، حج واجب است « مستطیع ، نه یعنی کسی که مالک و مال دار باشد ، مستطیع یعنی کسی که بتواند این سفر را به صورت عادی طی کند و بعد هم مشکلی نداشته باشد خواه مال داشته باشد ، خواه به عنوانخدمات یا میهمان و یا بذلی باشد و امثال آن . انسان مستطیع باید دعوت خدا را لبیک بگوید . این زائر بیت الله که جزو اوحدی از مردان با ایمان است ، به خدا پاسخ مثبت می دهد و می گوید : « لبیک ذالامعارج لبیک داعیا الی دار السلام لبیک مرهوبا الیک لبیک لا معبود سواک لبیک » این تلبیه ها نشان می دهد که زائر بیت الله جواب خدا را می دهد نه جواب « خلیل خدا » گرچه جواب خلیل خدا هم جواب خداست . و گرچه جواب خدا هم بدون جواب خلیل خدا نیست . اما این شهود عارف زائر بیت الله  است که فرق می کند . تلبیه ها هم یکسان نیست گرچه ممکن است کسی بگوید «لبیک ذا المعارج لبیک » و لکن در حقیقت به « واذن فی الناس بالحج » لبیک می گوید و دعوت خلیل خدا را لبیک می گوید نه دعوت جلیل را ، چون هر اندازه که انسان در همان مرحله اول پاسخ داده باشد به همان اندازه در مقام ظاهر هم لبیک می گوید . انسان ها دوبار لبیک می گویند و این دو لبیک در طول هم هستند و همواره این دو بار محفوظ است یک قضیه تاریخی و قضیه فی واقعه نیست که گذشته باشد . در قرآن کریم آمده است : « و اذا اخذ ربک من بنی آدم من ظهور هم ذرتیهم و اشهد هم علی انفسهم الست بربکم قالو بلی»

            خداوند به رسول خود فرمود : گرچه این ایه شریفه ، مخاطب پیامبر خداست و لکن در حقیقت همه انسانها راخطاب قرار داده است که : به یاد آورید آن صحنه میثاق گیری را که ما از شما تعهد گرفتیم و حقیقت خودتان را به شما نشان دادیم . شما ربوبیت مارا فهمیدید و عبودیت خود راهم مشاهده کردید و گفتید « بلی »  در جواب خدا که فرمود « آیا من رب شما نیستم ؟ » گفتید « آری رب ما هستی » این صحنه بود که خداوند بندگان را به مشاهده آن کشید و صحنه دوم نهانی بود که ابراهیم خلیل سلام الله علیه از طرف ذات اقدس اله مامور شد تا اعلان حج کند و به مردم دستور داد که به حج بایید ابراهیم سلام الله علیه بالای کوه ابو قبیس رفته ، دستور پروردگار را اعلام کرد که « از هر راهی که هست به زیارت بیت خدا مشرف شوید » مردوزن جهان بشریت که در اصلاب پدرشان بودند همگی لبیک گفتند . این صحنه لبیک گویی به دعوت خلیل ، مشابه صحنه لبیک گویی دعوت خداوند متعال است در جریان عالم ذر و ذریه .

            همانطوری که آن صحنه الآن هم هست ، صحنه تلبیه دعوت خلیل حق نیز الآن هست. اینها که قضیه تاریخی نیستند چون سخن از ذرات ریز و صلب و رحم نیست ، سخن از فطرت و روح است . درحقیقت ارواح بشر و فطرت های آنها پاسخ مثبت دادند هم به دعوت خدا و هم به دعوت خلیل خدا . آنها که در دعوت خلیل خدا خلیل را دیدند ، در هنگام لبیک هم می گویند « لبیک داعی الله ، لبیک داعی الله » و آنان که در هنگام تلبیه به اعلان حضرت خلیل ، صاحب اصلی و ذات اقدس اله  را مشاهده کردند در هنگام تلبیه می گویند « لبیک ذا المعارج لبیک لبیک مرهوبا مرعوبا الیک لبیک ، لبیک لامعبود سواک لبیک ، لبیک لا شریک لک لبیک » و مانند آن . این نوع پاسخ دادن دو نوع آگاهی داشتن و عبادت کردن در بسیاری از مسائل دینی مطرح است ، مثلا افراد عادی که قرآن تلاوت می کنند ، برای آنها مطرح نیست که این سخنان را از چه کسی بشنوند اما مؤمنانی که اهل معنا  اهل دل هستند قرآن را طوری قرائت می کنند که گویا دارند از وجود مبارک پیامبر (ص) این کلمات را تلقی می کنند و گویی دارند از خود پیامبر می شنوند . وقتی زائر به بارگاه پروردگار بار می یابد هر مشکلی که دارد ، چون درست لبیک گوید ، مشکل او برطرف می شود و بر می گردد، اینها را به عنوان سر گفته اند و در کنار این اسرار داستانهایی هم هست که آن داستانها ولودر اصل واقعیت نداشته باشد و قضیه خارجی در کار نباشد و لکن روح او حق است.

« حجرالاسود »

درباره حجرالاسود فضیلت های فراوانی رسیده است و شایسته است کسانی که طواف واجب انجام می دهند در استلام و بوسیدن حجرالاسود حق تقدم داشته باشند و کسانی که طواف مستحبی انجام می دهند مزاحم آنان نشوند و از سنتهای این طواف این است که دست طواف کننده به حج برسد . حجرالاسود به عنوان « یمین الله فی ارضه » در زمین قرار گرفت و معنا و سر دست زدن به حجرالاسود این است که : « خدایا من تعهد کردم و با تو پیمان بستم که دیگر دستم را به گناه دراز نکنم » ربا ندهم و نگیرم ، رشوه ندهم ونگیرم ، امضای باطل نکنم و ... و سر این که متشرئین اصرار دارند استلام حجرکنند آن است که می خواهند این تعهد را امضاء کنند و این پیمان را ببندند.

« حجرومقام »

زائر بیت الله آنگاه که در برابر کعبه می ایستد در سمت چپ او حجرالاسود و سمت راستش مقام ابراهیم قرار داد و لیکن وقتی دقیق می شود متوجه می گردد که حجرلاسود دست راست خانه خداست و مقام ابراهیم سمت چپش و سر این آن است که مقام رسول خدا (ص) به منزله یمین دست راست است و مقام خلیل خدا به منزله دست چپ . روبه روی درب کعبه که ایستاده است این دعا را می خواند « البیت بیتیک و انا پیفک و انا عبدک ... »

« مقام ابراهیم »

            قرآن فرمود بعد از طواف ، کنار مقام ابراهیم بروید و از آنجا محلی را برای نماز برگزینید در پشت مقام ابراهیم نماز بخوانید و آنجا را به  عنوان مصلی انتخاب کنید . سر این قیام و اتخاذ مکانی در مقام ابراهیم این است که : « خدایا در جایی که ابراهیم علیه السلام ایستاده است من ایستادم » و این دو حکم دارد . 1- حکم ظاهری و 2- حکم باطنی .

وآن باطن سر این ظاهر است . ظاهر این است : طواف کننده در مکانی که حضرت ابراهیم ایستاد بایستد و دو رکعت نماز بخواند و اما باطنش آن است که مکانت را دریابد و در آن مکانت مستقر شود و نمازی چون نماز ابراهیم بخواند . پس دو مطلب هست « یکی مربوط به مناسک حج است و دیگری مربوط به اسرار حج .»

« حجر اسماعیل »

 حجر اسماعیل ، قبله نیست ولی مطاف است . هاجر- سلام الله علیها و بسیاری از انبیاء علیهم السلام- در آنجا دفن شده اند و به احترام قبر هاجر و انبیاء ، حجر اسماعیل مطاف قرار داده شده است .

« ارکان کعبه »

در باب ارکان کعبه باید گفت که رکن اول حجرالاسود است بعد وقتی به طرف حجر اسماعیل می آیی رکن شامی است سپس رکن مغربی است . رکن دیگر شمالی است . پس کعبه در مجموع دارای چهار رکن است : زائر بیت الله اگر روبه روی کعبه بایستد دست چپ او به طرف حجرالاسود است و در حقیقت حجرالاسود یمین و دست راست کعبه است قسمت راست کعبه دو رکن دارد : 1- رکن حجرلاسود . 2- رکن یمانی. دست چپ کعبه هم دورکن دارد :    1- رکن شامی . 2- رکن مغربی

            بین رکن مغربی و رکن یمانی پشت سر درب کعبه مستجار است که در آنجا گویا زائر به دامان خدا می چسبد و به دامان لطف اله متمسک می شود .

« آب زمزم ، جام طاعت »

            مستحب است انسان بعد از طواف ونماز آن ، کنار چاه زمزم برود و مقداری از آب بنوشد مقداری هم بر سر وروی خود بریزد و به آن تبرک جوید . رسول خدا (ص) زمانی که در ملکه بودند شخطا از آب زمزم استفاده می کردند و وقتی هم که در مدینه حظور داشتند زائرانی که از مکه بر می گشتند آب زمزم را برای آن حضرت هدیه می آوردند و وجود مبارک رسول خدا (ص) آن را به عنوان هدیه قبول می کردند . آب زمزم آبی است که به برکت دودمان ابراهیم خلیل جوشید و هنوز هم بعد ازجندهزار سال می جوشد باآن که مکه معظمه ، سرزمین برف و باران فراوان نیست ، گرچه چاهها وقنات های دیگری افزوده شده لیکن آب زمزم بعد از چند هزار سال همچنان می جوشد و شایسته است که زائر خانه خدا بعد از طواف و نماز طواف مشرف بر زمزم شود و مقداری از آب آن را بنوشد .

« صفا و مروه »

            صفا را صفا گفته اند برای این که از وصف انبیاء بخصوص آدم علیه السلام بهره ای برد در قرآن هم فرموده است : « ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین » آنان مصطفای پروردگارند و چون وجود مبارک آدم روی کوه صفا ، برابر بیت ایستاد ، از مصطفی بودن آدم ، این کوه صفا شد .

واگر کسی از این کوه صفا بگیرد مصطفای خدای متعال است . حوا علیها السلام که مراه بود در کوه مروه قرار گرفت از این رو آن را « مروه » خوانده اند . اسرار فراوانی در صفا و مروه وجود دارد ودر قرآن کریم هم سعی بین صفا و مروه و خود صفا و مروه جزء شائر الهی به شمار آمده است . امام سجاد علیه السلام فرمودند : معنای سعی این است که انسان از معصیت به اطاعت فرار می کند و فرار الی الله در سعی بین صفا و مروه بطور بارز ظهور می کند. هروله و دویدن بین صفا و مروه از گناه به سوی اطاعت و از غیره به حق دویدن است . خداوند در قرآن می فرماید : مردان الهی که علم های آموزنده دارند از پایان کار خود هراسانند و به لطف حق امیدوار. از خدا نمی ترسند چون خداوند متعال جال محض است و جمال محض و ارحم الراحمین صرف ، ترسی ندارد . بلکه آنان از پایان کارخود می ترسند . خداوند متعال محبوب است نه محروب مؤمن همیشه بین خوف و رجاء زندگی می کند و تا زنده است ، در اواسط عمر می کوشد که خوفش مقداری بیشتر باشد و در اواخر عمر سعیش بر این است که امیدش بیش از رجاء باشد . در هر صورت ، همواره بین خوف و رجاء بسر می برد و این سر در سعی بین صفا ومروه جلوه گراست . آن گاه که روی به جانب صفا دارد سعی می کند خود را تصفیه نماید و وقتی به سوی مروه می رود سعی می کند مروت و مردانگی به دست آورد چرا که مروه یاد آور مروت و مردانگی است و صفا یاد آور تصفیه و تحذیب روح ، آری، هر یک از این ها سری دارد .

« اسرار عرفات »

به طور معمول شخص حج گزار در روز ترویه ( روزهشتم ذیحجه ) احرام می بندد که شب نهم در سرزمین عرفات بماند تا آن وقوف لازم را که روز نهم می باشد درک کند . روز نهم را از زوال خورشید (ظهر) باید در سرزمین عرفات بماند و در شب دهم از عرفات به مشعر کوچ نموده ودر آنجا بیتوته کند و روز دهم بعد از طلوع آفتاب از مشعر به طرف منا حرکت و کوچ کند. آنگاه که وارد سرزمین منا شد ، قربانی حلق ورمی جمرات می کند . زائر ابتدا باید در خارج از محدوده حرم آنقدر دعا کند و خود را تزکیه و نطهیر نماید تا لایق ورود به مرز حرم شود از این جهت  گفته اند که قبل از طواف باید به بیرون دروازه ، یعنی عرفات رود ، مثل اینکه اگر میهمانی بخواهد بر بزرگی وارد شود اول باید در قسمت ورودی درب اجازه ورود بگیرد آنگاه به مخصر وارد شود . حاجیان در روز نهم به سرزمین عرفات می روند در آنجا تضرع می کنند دعا می خوانند و اجازه ورود به حرم را از خدا مسالت می کنند آن گاه که لیاقت یافتند وارد محدوده حرم می شوند . عرفات پنج 5 سر دارد :

1-وقوف در عرفات به این معنا است که انسان به معارف الهی واقف ، عارف و آگاه شود . بداند که خداوند به همه نیازهای او واقف است و برای رفع همه نیازمندیهای او توانا است.   2- باید عارف بشود که ذات اقدس الهی به صحیفه قلب او و به درون او و مرزو راز او آگاه است ، زائر باید در سرزمین عرفات آیه شریفه « و ان تجهر بالقول فانه یعلم السر و اخقی» را درک کند . خداوند متعال می فرماید : پروردگار شما از هر کاری که انجام می دهید از هر چرخی که می زنید و از هر سری که دردرون خود دارید آگاه و مستحفر است خلاصه آن که انسان باید عارف شود که خداوند متعال بر صحیفه قلب او احاطه کامل دارد. 3- شایسته است کسی که در سرزمین عرفات بسر می برد از جبل الرحمه بالا رفته و دعای خاص آن را بخواند راز و سر بالا رفتن از جبل الرحمه این است که بداند خداوند متعال بر هر زن و مرد مؤمن رئوف و رحیم است ولی هر مرد و زن مسلمان است . بالای جبل الرحمه رفتن آدمی را به این سروراز و رمز آشنا و عارف می کند که خداوند متعال رحمت و ولایت خاصی دارد بر مرد و زن باایمان و مسلمان . طبیعی است که وقتی به این سرمزین شد ، نسبت به زن و مرد مؤمن رحمت خاص دارد وبه آنان ولایت محصوص پیدا می کند و در رفتار ، گفتار و نوشتار خود این سر را پیاده می کند . 4- در سرزمین عرفات منطقه ای از عرفات رسیدید راز رمزش این است که بگویید : « خدایا به چیزی که امر نمی کنم مگر آن که قبلا خودم به آن عمل کنم و موتمر باشم و از چیزی نهی نمی کنم مگر آن که قبلا خودم از آن متوجه باشم » آری در اسرار حج ، عدالت شرط امر به معروف و نهی از منکرشمرده شده است . 5- منطقه وسیعی است در عرفات که با علامت های خاصی به عنوان « نمرات » مشخص شده است . حضرت سجاد فرمودند : روز نهم که وارد سرزمین عرفات شدی و به این منطقه وسیع رسیدی سرش آن است که آگاه باشی این سرزمین ، سرزمین شهادت ، معرفت ، و عرفان است ومی داند که چه کسانی بر روی آن گام می نهند وبا چه انگیزه ای آمده اند و با چه انگیزه ای بر می گردند. گذشته از آن که خدا و فرشتگان هم شاهدند خداوند تعالی- این منطقه و این سرزمین را شاهد اعمال شماقرار داد بطوری که خوب می داند شما چه می کنید . زمین هایی که زیر پای زائران بیت خداوندی است کاملا مشخص است که زائر ، حاجی و معتمر به چه نیت آمده و با چه نیت باز می گردد.

« منا سرزمین رسیدن به آرزوها »

آنگاه که وقوف و بیتوته زائر در مشعر الحرام تمام می شود بین الطلوعین را در مرز مزدلغه می ماند و بعد از طلوع آفتاب به سمت منا حرکت می کند و دستود این است که هنگام حرکت متمایل به سمت چپ و راست نباشد و فاطله مشعر و منا را در محدوده خاص طی کند و سرش آن است که حاجی در جاده و صراط مستقیم حرکت کن نه متمایل به شرق باش و نه به غرب چون چپ و راست انحراف است وراه وسط همانا صراط مستقیم است آری همه اینها مقدمه و نقشه تزکیه است . وقتی شخص راه را طی کرد وارد سرزمین منا می شود اینجاست که به منیه و آرزوی خود راه یافته است . زائر بیت الله وقتی حرکت نمود و مواقف را طی کرد و به سرزمین منا رسید باید احساس کند که به آرزوی خود رسیده است آن هم آرزویی که همواره با او خواهد ماند . آری منا سرزمین تمنیات و رسیدن به آرزوهاست نه آرزوکردن ها زائری که به سرزمین منا وارد می شود باید در مرحله ای بسر برد که « آمن الناس بلسانه و قبله ویده » باشد . سر مکه رفتن زائر بیت الله این است که مردم از زبان ، دست و دل او آسوده باشند . حاجی نه با جد و نه با شوخی ، نباید آبروی کسی را ببرد . انسان ولو با طنز و شوخی نباید کسی را خجل کند . گرچه شوخی کرده ولی آبروی مؤمنی را برده است و این کار زشتی است . وحتی طنز نویس ادبی ، در صورتی خوب است که به حیثیت کسی لطمه وارد نکند .  طنزی که با حیثیت افراد سروکار دارد و آبروی اشخاص را می برد روانیست و با سرزیارت خانه خدا هماهنگ نمی باشد . حاجی باید کینه کسی را به دل نگیرد نسبت به کسی حسد نورزد و بد خواه کسی نباشد و قلبا کسی را تحقیر نکند چون اینها همه ستم قلبی است و سر زیارت خانه خدا و ورود به سرزمین منا آن است که مردم از دست زبان و دل حاجیان و معتمران در امان باشند.

« رمی جمرات ، رمی هر شیطان و شیطنت »

            معنای سنگ زدن به جمره آن است که من هر شیطان و شیطنتی را رمی کردم پس اگر انسانی خود جزء شیاطین انسی باشد هرگز قدرت و لیاقت رمی ندارد. وقتی شیطان قرین کسی باشد او نمی توانرد قرین خود را رمی کند . کسی که از یاد حق غافل است و نام حق و یاد حق را نمی شنود و نمی بیند کیفری را که خداوند متعال به او می دهد آن است که شیطان را قرین و مقارن او می سازد و کسی که شیطان قرین او باشد به همسفری بدی مبتلااست و از آنجا که شیطان قرینش می باشد او را رمی نمی کند و چنین کسی در حقیقت اعمال منا را انجام نداده ، به سر رمی جمرات نرسیده و حج او ناتمام است .

« قربانی ، سربریدن آز و طمع »

            گوسفندی را سر بریدن ، لاشه اش را به کناری انداختن و بی مصرف گذاشتن مهم نیست . حاجی که گوسفندی یا گاوی را سر می برد و یا شتر را نحر می کند با این عمل می خواهد از باب تنزل معقول به محسوس این معنا را برساند که : حنجره دیو طمع را بریدم و خفه اش کردم . پس قربانی کردن ، یعنی آزو طمع را سر بریدن.

« سرتراشیدن و سر آن »

            موی سر، به حسب ظاهر، جمال و زیبایی انسان است اگر کسی موی سرخویش را به اجبار بتراشد زیبایی اش رااز او گرفته و باید دیه بپردازد . هیچکس حاضرنیست موی سر خود را با تیغ بزند بخصوص جوانان اما وقتی وارد سرزمین منا می شود این جمال را هم ، کا برایش ارزش بسیار قائل است در پای فرمان جمیل محض نثار می کند .

            در میان عرب ، بسیار دشوار بوده است که موهای سر خود را با تیغ بزنند اما از آن هنگام که فرمان وحی را توسط پیامبر (ص) شنیدند برای رضای خدا از این جمال زیبای ظاهری و صوری هم دل بریدند . راز سر تراشیدن این است که انسان هرگونه غرور و کبر و نخوت ومنیت را از سرش به درکند و خود را از هر معصیتی تطهیر و تنظیف نماید .

« درجات ایمان »

            ایمان سازنده حقیقت انسان است . مؤمنان به سه گروه تقسیم می شوند :

1-گروهی ایمان ضعیف دارند . 2- دسته ای دارا ایمان قوی و محکم اند . 3- گروه آخر متوسط می باشند . آنان که ایمان ضعیف دارند نور باطنشان راه هزار ساله را روشن می کند . معلوم نیست هزار سال به حساب دنیا یا هزار سال به حساب آخرت . آنان که در کمال و مرتبه بالای ایمانند ، نورشان مسیر صد هزار سال را نورمی دهدکه این کل محدوده مسافت آن صحنه است البته ظاهرش سالهای دنیایی نیست . گروه سوم که ایمان متوسط دارند دارای ایمان با درجات گوناگون هستند درجاتش بین هزار سال و صد هزار سال است . قلمرو نور آنها مختلف است . تا هرجا که شعاع نور آنها تابیدو افرادی را دیدند ذات اقدس اله به این ها اجازه شفاعت می دهد و این درباره کسانی است که حج راستین انجام می دهند و بین قرآن و عترت جدایی قائل نیستند آنها که به اسرار ولات و اسرار حج آشنایند و حج راستین انجام داده و انجام می دهند آنها نورانی اند و حق شفاعت دارند . منتهی آخرین حد شفاعت آنها ، به اندازه قلمرو و نورشان می باشد تاهر اندازه که دیدند ، قدرت شفاعت دارند

« حاجی راستین حق شفاعت دارد »

          حاجی راستین کسی است که می تواند در قیامت صحنه وسیعی را روشن کند و شفاعت نماید و دست افتاده های صحنه قیامت را بگیرد و به بالین آنها بشتابد و آنها را در امان کند و بالاخره مشکلشان را در صحنه قیامت حل کند در آن روز کسانی که حق شفاعت ندارند عاجزند درآن روز رابطه حکومت نمی کند . آن روز روزی است که برادر از برادر فاصله می گیرد و پدر از فرزند فرار می کند مانند جایی که آتش سوزی شده یا سیل و طوفانی آمده باشد که در چنین صحنه ای هیچ کس به فکر دیگری نیست و هر کس به فکر نجات خویش است . درآن روز تنها کسانی به فکر دیگران هستند که به سر ولایت و حج آشنا باشند. مؤمن راستین و حاجی واقعی باشند . اینان می توانند مشکل دیگران را حل کنند و اهل جذب هستند نه اهل ترد و دفع ، اینها از کسی فرار نمی کنند بلکه می کوشند افتاده ها را دریابند .

« نشانه قبولی حج »

            امامان علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که فرمود: اگر کسی به زیارت خانه خدا و حج موفق شد و باز گشت و انسان صالحی شد ودست و پای او به سوی گناه نرفت ، این نشانه قبولی حج او است . و اما اگر بعد از زیارت خانه خدا باز تن به تباهی و گناه داد ، نشانه آن است که حج او مردود است . این نکته می تواند به نوبه خود بیانگر سر حج باشد ، زیرا اسرار عبادتهای ما در قیامت ظهور می کند که روز ظهور باطن است و در آن روز هر انسانی می فهمد که عمل او مقبول است یا مردود . نه تنها نتیجه را ، که دلیل و سر رد یا قبول را هم مشاهده می کند. در قیامت هم قبول و هم نکول مشهود است همچنین سر قبول و نکول نیز معلوم می شود چون قیامت روز ظهور حق و فاش گردیدن اسرار است ، اگر کسی در دنیا توانست به مرحله ای برسد که نظیر قیامت را بفهمد حجش مورد قبول واقع شده یا نکول ، او به گوشهای از اسرار حج رسیده است و قهرا سبب قبول یا رد را هم بررسی می کند . رسول خدا (ص) فرمود : اگر کسی خواست بداند حج او قبول شده یانه ببیند بعد از بازگشت از بیت الله دست به گناه دراز می کند ویا نه ، اگر گناه نکرد ، بداند که حجش مورد پذیرش خداوند است و اگر باز گناه انجام می دهد نشانه آن است که حج او مردود است . این معنا در سایر عبادتها نیز هست ، مثلا قرآن کریم درباره نماز فرموده است : « تن الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر» نماز یک حقیقتی دارد که جلو اراده های زشت را می گیرد گرچه خود نماز یک امر اعتباری است . لیکن حقیقت آن یک امر تکوینی است . اگر کسی بخواهد کاری را انجام دهد ، مبادی نفسانی دارد ، تصور و تصدیق و شوق وعزم و اراده و مانند آن پیدا می شود همه این ها جزء امور تکوینی هستند .

            نماز برای نماز گزار یک نقش تکوینی دارد. انگیزه ها ، اراده ها، شوق ها ، تصمیم ها و عزم های او را تعدیل می کند که نسبت به خیر مصمم باشد و نسبت به شر تصمیم نگیرد. چیزی که در محور تصمیم گیری انسان سهم تکوینی دارد ، حقیقت نماز است آنچه که در انسان شوق به شرف و شرع و فضیلت ایجاد می کند ، حقیقت نماز است . همین معنا در حج نیز هست . این روح حج است که امر تکوینی است و جلوی تصمیم ها و اراده ها ی زشت را می گیرد.

                   «پایان»

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 21 آذر 1393 ساعت: 18:12 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره مدیریت فرایندمحور

بازديد: 195

 

تحقیق رایگان

سایت علمی و پژوهشی اسمان

تحقیق درباره  مدیریت فرایندمحور

چکیده:

یکی از ویژگیهای دنیای کسب و کار کنونی تغییر مداوم و نسبتاً سریع در نیازهای مشتریان است. در تجارت پررقابت امروز، سازمانی شانس بقا دارد که سازوکارهای لازم برای آگاهی سریع از این تغییرات را داشته و توانایی پاسخگویی سریع به آنها را نیز دارا باشد، درغیر این صورت شانس چندانی برای باقی ماندن در عرصه رقابت نخواهد داشت. سازمانها به مرور زمان و در اثر تجربه دریافته اند که رویکرد وظیفه ای در کسب و کار، انعطاف و پویایی را از بین می برد. سازمانهای وظیفه مدار به سختی می توانند در برابر تغییرات محیطی از خود انعطاف نشان داده و با محیط سازگار شوند. رویکردی که در مقابل رویکرد وظیفه ای به سازمانها پیشنهاد می شود رویکرد فرایندی است. فرایند عبارتست از یک سری فعالیتهای مرتبط به هم که برای رسیدن به هدفی خاص انجام می شوند. فرایند را می توان یک زنجیره ارزش دانست که هر مرحله (هر دانه زنجیر) ارزشی به مرحله قبل می افزاید. بنابراین، فرایندهای کسب و کار عبارتند از فعالیتهای اساسی در ســازمان که محدود به مرزهای وظیفه ای نیستند و منابع انسانی، مهارتهای مدیریتی و فناوری را به منظور تمرکز سازمان بر استراتژی ایجاد ارزش برای ذینفعان و بخصوص مشتریان به هم مرتبط می کنند. فرایندهای کسب و کار با فرایندهای کاری فرق دارند. فرایندهای کاری فعالیتهایی هستند که کاملاً در کنترل یک بخش خاص هستند و درواقع در مرزهای وظیفه ای محدود شده اند.

 

 

مدیریت فرایند محور (PROCESS-BASED MANAGEMENT)

عبارتست از شناخت مدیریت فرایندهای کسب و کاری که هدفشان، برآورده ساختن نیازهای مشتریان است. سیستم مدیریت فرایند محور بر جریان کار در طول سازمان تمرکز می کند. این جریان کار با خواسته های مشتریان شروع و با تامین رضایت مشتری که کالاها یا خدمات با کیفیتی را با قیمت مناسب و به موقع دریافت کرده است به پایان می رسد. درواقع فرایند نشان می دهد که چگونه کار در طول نواحی وظیفه ای داخلی سازمان انجام می شود. مدیریت فرایند محور، روابط تامین کنندگان و مشتریان را با فرایندهای کسب و کار نشان می دهد. در سیستم مدیریت فرایند محور، همواره اشتیاق برای بهبود مستمر در سازمان وجود دارد. در سازمانهای فرایند محور چون کارکنان یک فرایند کامل را انجام می دهند و نه یک جزء کوچک کار را، رضایت مشتری دارند؛ چرا که احساس می کنند کاری را به پایان رسانده اند که در سازمانهایی که زیرساختهای فرایندی لازم را دارند عامل وحدت بخش بوده است.

 

عوامل موفقیت

عوامل حیاتی موفقیت برای گذار از مدیریت وظیفه ای به مدیریت فرایند محور عبارتند از:

 

1 - تغییر فضای ذهنی:

یکی از مشکلات فراگیر در سازمانها بخشی نگری است. به این معنا که مدیران و کارکنان هر بخش به جای توجه به منافع کل سازمان، تنها منافع واحد خود را درنظر می گیرند. مثلاً بخش تولید برای پایین آوردن هزینه تولید هر واحد اقدام به تولید حـــداکثر می کند، بدون درنظر گرفتن این مسئله که این اقــدام ممکن است موجب انباشت موجودی کالا شود و سازمان در فروش آن مشکل پیدا کند. ســازمان باید این طرزفکر را ترویج کند که تمامی مدیران و کارکنان اثر کار و تصمیم خود را بر کل سازمان درنظر بگیرند.

 

2 - طراحی نقشه فرایند:

 فهم فرایند ازطریق طراحی نقشه فرایند تسهیل می شود. طراحی دقیق نقشه فرایند، فرایندها را به فعالیتهای قابل اندازه گیری تبدیل می کند و براساس آنها مسئولیتها تعیین و عملکرد طبق آنها سنجیده می شود.

 

3 - اندازه گیری فرایند: ا

ندازه گیری فرایند، زبانی مشترک ایجاد می کند که سازمان را قادر می سازد اهداف استراتژیک را به کارهایی موثر در سطح عملیاتی ترجمه کند. به بیان دیگر، اهداف واستراتژی ها را به سنجه هایی (METRICS) ملموس تنزل می دهد که طبق آنها افراد و تیم ها می توانند عملکردشان را ارزیابی کنند.

 

4 - به کارگیری روشهای مدیریت فرایند محور: مهمترین این روشها عبارتند از:

 

الف) تخصیص مجدد حق تصمیم گیری. اجرای سیستم مدیریت فرایند محور، مستلزم گذار از ساختار سلسله مراتبی فرمان دهی و کنترل گذشته به رویکرد غیرمتمرکز تقویت کارکنان است. در این رویکرد، اختیارات کارکنان بیشتر و کنترل بر آنان کمتر می شود.

 

ب) ساختار سازمانی متناسب. سازمانها باید نوعی ساختار ایجاد کنند که درعین اینکه مدیریت فرایندی را تسهیل می کند مزایای تخصصهای وظیفه ای را نیز حفظ کند. تشکیل تیم های میـــــان وظیفه ای با دادن حق تصمیم گیری کافی به آنان یکی از بهترین راههای جمع بین این دو رویکرد است.

 

ج) سیستم اندازه گیری عملکرد. هر سازمان باید یک سیستم اندازه گیری عملکرد طراحی کند که کارکنان را برای فعالیت درجهت نیل به اهداف سازمان برانگیزاند. برای ارزیابی کارکنان در شغلهای فعلی شان رویکردی سیستماتیک به اندازه گیری عملکرد موردنیاز است. هدف سیستم اندازه گیری عملکرد ایجاد ارتباط بین مشارکت هریک از کارکنان و موفقیت کلی سازمان است.

درواقع این سیستم باید بتواند سهم هریک ازکارکنان را در موفقیت سازمان محاسبه کند.

 

نگاه سیستمی به فرایندهای کسب و کار

موقعی که چشم انداز سازمانی تعیین شد و همه سازمان از آن آگاه شدند گام بعدی برای اعمال تفکر فرایند محوری، ایجاد درک سیستمی از کل سازمان است. سیستم سازمانی، تشکیل شده است از فرایندهای کسب و کار که بر یک یا چند وظیفه احاطه دارند و درمجموع ایده ها و منابع را به کالاهــا و خدمات تبدیل می کنند و برای اینکه سیستم کاراتر عمل کند بازخور ارائه می دهند.

 

برای بهینه شدن عملکرد کل سیستم، دیدگاهی کل نگرانه (HOLISTIC) نسبت به وابستگیهای متقابل میان اجزای سیستم موردنیاز است. به عنـــــوان مثال، فرایند برنامه ریزی باید با مشتریان، بازارها و سطح تقاضا تلفیق شود.

 

شکل شماره یک، دیدگاه سیستمی نسبت به فرایندهای کسب و کار را نشان می دهد.

 

 

 

ایجاد ارزش

فرایندها وسیله تبدیل منابع به کالاها و خدمات برای برآورده کردن نیاز مشتریان هستند. فرایندها شامل دوگروهند: فرایندهایی که کالاها و خدمات را به مشتریان می رسانند (فرایندهای صفی) و فرایندهای پشتیبانی مدیریت که پشتیبانی لازم را از فرایندهای زنجیره تامین فراهم و جهت گیری آنان را مشخص می کنند (فرایندهای ستادی). منابع باید به گونه ای مورداستفاده قرار گیرند که برای مشتریان نهایی ارزشی را به ارمغان بیاورند. شکل شماره دو، دو گروه فرایندهای مذکور را در قالب نموداری نشان می دهد.

 

 

 

نقشهای مالکیت فرایند

مالکیت فرایند یک کار واحد نیست بلکه از سه نقش مجـــــزا تشکیل شده است: هماهنگ کننده فرایند، مدیر فرایند و مدیر عامل فرایند. درعین حال باید توجه داشت که به علت تاکید بر نتایج در مدیریت فرایند محور، مهمترین افراد در رابطه با فرایندها مالکان فرایند نیستند بلکه مجریان فرایند - افرادی که عملاً فعالیتهای تشکیل دهنده فرایند را انجام می دهند - مهمترین هستند. اینها افرادی هستند که در فرایند، ایجاد ارزش می کنند.

 

مدیرعامل فرایند بالاترین مقام را در بین مالکان فرایند دارد.

 

مهمترین مسئولیت مدیرعامل فرایند دفاع از فرایند در سازمان است. دیگر مسئولیتهای وی عبارتند از:

تدوین چشم انداز فرایند؛

تدوین اهداف و شاخصهای عملکرد؛

هدایت طراحی فرایند؛

ارزیابی عملکرد فرایند و پیشرفت آن؛

ایجاد سیستم اندازه گیری؛

کسب منابع لازم برای اجرای فرایند؛

تشکیل شورای فرایند برای یکپارچه سازی فرایندها؛

تبلیغ و جاانداختن مفهوم فرایند در سازمان.

فاصله بین خط مشی های تدوین شده توسط مدیرعامل فرایند و استقرار فرایند را مدیرفرایند پر می کند. وظایف ومسئولیتهای مدیر فرایند عبارتند از:

 

بازنگری و تفسیر شاخصهای عملکرد؛

اصلاح فرایند در پاسخ به تغییرات محیطی؛

آموزش و تعلیم؛

حفاظت و مراقبت از طراحی فرایند؛

استقرار اتوماسیون.

وظیفه اصلی هماهنگ کننده فرایند پشتیبانی مجریان فرایند است.

هماهنگ کننده فرایند یک مربی است نه یک مدیر. وظایف هماهنگ کننده فرایند عبارتند از:

کمک به مجریان دررابطه با مشکلات عملیاتی؛

مربیگری و تعلیم در زمینه عملکرد فرایند؛

تشکیل تیم های فرایند؛

استقرار و نظارت بر شاخصهای اندازه گیری عملکرد فرایند؛

هماهنگ کردن جریانهای فرایند؛

تخصیص مجدد منابع در صورت نیاز.

 

تیم فرایند

مدیریت فرایند محور متکی بر تیم های میان وظیفه ای است. یک تیم میان وظیفه ای متشکل است از افرادی از بخشهای وظیفه ای و سطوح مختلف سلسله مراتب سازمان. مدیریت فرایندی نیاز به مدیریت روابط و وابستگی های متقابل در سراسر سازمان دارد. وظایف تیم فرایند عبارتست از:

 

اجرای فرایند؛

هدف گذاری؛

تدوین بودجه / برنامه فرایند؛

نظارت بر عملکرد فرایند و حصول اطمینان از تطابق آن با اهداف؛

استفاده از فرصتهای بهبود فرایند.

یکـــی از نخستین کارهایی که تیم های میان وظیفـــه ای موثر پس از تشکیل، انجام می دهند تدوین یک کد رفتاری برای تیم است. این قوانین می تواند درباره مواردی چون حضور در جلسات، توافق نامه تیم، رفتار تیم، متدولوژی (چگونه تیم وظایفش را انجــــام می دهد)، پاسخگویی، اخلاقیات، تعارض و رویه های تصمیم گیری باشد.

 

نقش مهندسی مجدد

مهندسی مجدد یا بازسازی فرایند عبارتست از طــــراحی دوباره فرایندهای کسب و کار به گونه ای انقلابی برای دستیابی به بهبودچشمگیر، واژه کلیدی در تعریف یادشده، فرایند یعنی مجموعه گامها و فعالیتهایی است که ارزشی مشتری پسند را می آفرینند. سازمانها در گذار از وظیفه محوری به فرایندگرایی به طراحی مجدد فرایندهای کسب و کار خود از دیدگاه مشتریان می پردازند. مهندسی مجدد نوعی ابتکار عمل است که مسئولان تمام واحدها و دوایر سازمانی گردهم می آیند و به صورت همزمان در ساختار، فرهنگ و فناوری اطلاعات تغییــرات اساسی می دهند تا در زمینه هایی چون ارائه خدمت به مشتری، بهبود کیفیت، کاهش هزینه و سرعت بخشیدن به امور اصلاحات لازم را داده و درنتیجه عملکرد سازمان بهبود یابد.

 

ساختار سازمانی:

از آنجا که در مهندسی مجدد کارهایی که دارای مرزهای مشترک است موردبررسی قرار می گیرد بنابراین، همیشه این اقدام با نوعی تغییر و تحول در ساختار افقی سازمان همراه است. این تغییر و تحول غالباً درجهت کاهش سطوح مدیریت است.

 

فرهنگ:

چون ساختار سازمانی افقی تر و اختیارات بیشتری به مدیران رده پایین تر داده می شود فرهنگ سازمانی تغییر می کند. به کارکنان و مدیران رده پایین تر سازمان اختیاراتی داده می شود تا تصمیماتی بگیرند و مسئولیت بهبود عملکردها را عهده دار شوند. اعتماد متقابل ومصالحه یا گذشت از اشتباهات به صورت ارزشهای اصلی فرهنگی درمی آید.

 

سیستم های اطلاعاتی:

 درشرکتهایی که به شیوه سنتی سازمان یافته اند سیستم اطلاعاتی بین دوایر وظیفه ای ارتباط برقرار می کند ولی درحالی که جریان کار به سوی فرایندگرایی پیش می رود و تغییراتــــی در این زمینه رخ می دهد، سیستم اطلاعاتی باید از مرزهای درون و بیرون سازمان بگذرد.

 

سازمانهایی که مهندسی مجدد فرایندها را تجربه کرده اند، دریافته اند مهندسی مجدد به تنهایی نمی تواند موفقیت سازمان را در گذار کامل به فرایندگرایی تضمین کند. مکمل مهندسی مجدد برای نیل به این هدف بهبود مداوم فرایندهاست. بهبود پیوسته فرایند برخلاف مهندسی مجدد که انقلابی، شدید و از بالا به پایین است و بــــه تغییرات چشمگیر می انجامد، دارای ماهیتی تکاملی، مداوم و از پایین به بالا است و منجر به بهبودهای رشدیابنده منجر می شود. گفتنی است برخی مدیران نسبت به رویکرد مهندسی مجدد انتقاداتی وارد کرده و آن را برای کارامد ساختن سازمانها مفید نمی دانند.

 

مدل گذار از مدیریت وظیفه ای به مدیریت فرایندی

این مدل توسط تیم راهبری مدیریت فرایند شرکت GTE TELOPS طراحی شده است. اگرچه مدل گذار برپایه چرخه معروف دمینگ تدوین نشده ولی نتایج آن بسیار شبیه نتایج چرخه دمینگ است. (شکل 3)

 

 

 

از آنجا که توضیح کامل مدل گذار، خود مقاله ای جداگانه را می طلبد، تنها به ذکر اجزای هریک از مراحل مدل اکتفا می کنیم.

 

مرحله اول: ارزیابی: الف) ایجاد زیرساختهای مدیریت فرایند:

تعیین مدیران فرایند، تشکیل پانل های فرایند و تیم های ثابت فرایند؛

تدوین طرح پیشنهادی برای استقرار مدیریت فرایندی؛

تعیین اعضای تیم فرایند؛

ارزیابی سطح کنونی عملکرد فرایند؛

تعیین چشم انداز بلندمدت فرایند؛

ارزیابی تاثیر جهت گیری راهبردی؛

اولویت بندی مهمترین نارساییهای فرایند؛

آموزش اعضای تیم فرایند.

ب) ارزیابی فرایند کنونی:

مستندسازی فرایند در موارد لازم؛

گردآوری شاخصهای ارزیابی کنونی؛

شناسایی / اولویت بندی روندهای عملکرد.

مرحله دوم: توسعه: الف) شناسایی فرصتهای بهبود:

تعیین رویکرد بهبود؛

حل و فصل مسایل مربوط به یکپارچه سازی؛

تعریف شاخصهای ارزیابی عملکرد پیشنهادشده؛

تعیین استانداردهای عملکرد فرایند؛

تعیین روشهای بهبود مختلف.

ب) تدوین برنامه بهبود:

ارزیابی و اولویت بندی روشهای بهبود؛

تدوین یک برنامه بهبود فرایند رسمی؛

هماهنگ بودن برنامه بهبود فرایند با برنامه عملیاتی سازمان؛

تخصیص مجدد منابع به برنامه های تصویب شده؛

تعریف مسئولیتهای مجری فرایند؛

تشکیل تیم استقرار فرایند.

مرحله سوم: اجرا: الف) اعمال بهبودها:

آغازفعالیتهای توسعه (آماده سازی سیستم، آموزش، به کارگیری شاخصهای اندازه گیری، اعمال رویه ها و...)؛

 

آزمایش تغییرات فرایند _(به منظور حصول اطمینان از قابل دستیابی بودن اهداف موردنظر)؛

اجرای وظایف مجری فرایند؛

اجرای تغییرات فرایند.

ب) ارزیابی عملکرد فرایند: گرفتن تاییدیه تطابق اجرای فرایند با آنچه طراحی شده بود؛

شناسایی ناهمگونی های بین عملکرد فرایند و مشخصات آن؛

ارزیابی بازخورهای ارائه شده توسط مشتریان.

مرحله چهارم: تثبیت: بهبود پیوسته فرایند.

 

منابع و مأخذ:

1 - DENNIS C. DALY AND TOM FREEMAN. “THE ROAD TO EXCELLENCE”. BEDFORD TEXAS. CONSORTIUM FOR ADVANCED MANUFACTURING - INTERNATIONAL. 1997.

 

2 - HARALD S HARUNG, DENNIS P HEATON, CHARLES N ALEXANDER. EVOLUTION OF ORGANIZATIONS IN THE NEW MILLENNIUM. LEADERSHIP AND ORGANIZATION DEVELOPMENT JOURNAL. VOLUME 20. NUMBER 4. 1999.

 

3 - ریچارد ال دفت، <تئوری و طراحی سازمان>>، ترجمه علی پارساییان و سیدمحمد اعرابی، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، چاپ چهارم، جلد اول، 1382.

 

4 - مایکل همر، فراسوی مهندسی دوباره، ترجمه عبدالرضا رضایی نژاد، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1378.

 

5 - جیمز پی ووماک و دانیل تی جونز، تفکر ناب، ترجمه آزاده رادنژاد، اصفهان، نشر آموزه، 1380.

 

6 - کن بلانچارد و مایکل اونر، مدیریت از راه ارزشها، ترجمه حمیدرضا فرتوک زاده، تهران، نشر فرا، 1380.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 21 آذر 1393 ساعت: 16:22 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 792

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس