تحقیق دانشجویی - 563

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

برای افزایش اصطکاک در روزهای برفی چه اقداماتی انجام می شود که اتوموبیل سر نخورد

بازديد: 57593

 

برای افزایش اصطکاک در روزهای برفی چه اقداماتی انجام می شود که اتوموبیل سر نخورد

 

پاسخ :

 

بستن زنجیر چرخ

 

استفاده از یخ شکن

 

توضیحات :

 

رانندگی در برف و یخ در بارش و یخبندان

 

    رانندگی در فصل سرما دارای شرایط و ویژگی های خاص خود است. برای رانندگی در پاییز و زمستان باید قبل از نزول برف، سرما و گرفتار شدن در یخبندان- به خصوص در جاده ها- پیش بینی های لازم را اتخاذ كرد تا ضمن جلوگیری از بروز سوانح دلخراش از ماندن در سرما و یخبندان، مصون بود. همچنین رانندگی در مه و برف و باران و یخبندان نیازمند تدابیر و مهارتهای خاص در هدایت خودرو است.

 

نحوه انتخاب لاستیك در زمستان

    در زمستان باید از لاستیك های آج درشت استفاده كرد. عمق شیار لاستیک های مخصوص در برف و باران شدید  حداقل 3 میلی متر باشد ، در غیر این صورت باید تعویض شود.با اینكه لاستیك های برفی به صورت های مختلفی عرضه شده اما همین كه به زمینهای یخبندان برسند مانند لاستیك های معمولی عمل می كنند لذا باید از لاستیك های میخ دار یا زنجیر چرخ استفاده كرد.

میزان باد لاستیک های خودرو اهمیت بسیاری دارد. زیرا چرخی که بادش تنظیم باشد بهترین و مناسب ترین چسبندگی   را با سطح جاده خواهد داشت و دوام آن نیز بیشتر خواهد بود.

  در زمستان بهتر است لاستیك های با آج درشت را در چرخ های متحرك خودرو نصب كنید. اتومبیل های دیفرانسیل و موتور جلو به علت تقسیم وزن بر روی اكسل جلو در زمستان از خصوصیات بهتری برخوردارند. همین طور اتومبیل های موتور عقب كه چرخ های متحرك در زیر موتور بوده نیز از كشش خوبی در برف و یخ بهره مندند.

  لوازم زمستانی شخصی 

    خودرویی كه در زمستان ساكن می ماند به دلیل نفوذ سرما از راه بدنه و منفذهای ریز، اطاق سرد و ناراحت كننده ای خواهد داشت.

    به همین دلیل، اتومبیلی كه در زمستان به نقص فنی دچار شود، می تواند از جهات فراوانی موجب آزار سرنشینان را فراهم آورد از این رو همراه داشتن لباس های گرم و پتو از ضروریات بوده و در صدر آنها كلاه زمستانی و دستكش قرار دارد. برای یك راننده خوب كفش های زمستانی و راحت می تواند كمك شایانی به كنترل بموقع اتومبیل و در صورت لزوم، راهپیمایی برای كمك گرفتن از دیگران در خارج از شهر باشد. به هر حال به همراه داشتن لباس گرم برای سرنشینان بسیار ضروری بوده و فراموش نكنید اگر به هر صورت گرفتار سرمای زیاد در زمستان شده و در مناطق سرد زمستانی مجبور به توقف شدید سعی كنید خونسردی خود را حفظ كرده و به هیچ عنوان بدون تجهیزات لازم در سرما نخوابید كه نتیجه آن مرگ خواهد بود. داشتن حداقل چهار پتو در اتومبیل، خرما و كشمش در مسافرت های زمستانی ضروری است.

توصیه می شود در زمستان ، هوای سرد و بویژه در سفرهای  جاده ای ، تجهیزاتی نظیر: کاردک یا برس برف پاکن ، کپسول آتش نشانی ، جعبه ابزار ، دستکش ، لباس گرم ، پتو ، کبریت و شمع ، رشته طناب یا زنجیر بکسل ، آذوقه ، چراغ قوه و باطری اضافه ، جعبه کمک های اولیه ، نقشه ، یک کیسه شن و یک تابلو خطر همراه خود داشته باشید.

    رانندگی در شروع بارندگی

    شروع بارش باران خطرناكترین وضعیت را برای جاده و خودرو به وجود می آورد، زیرا قطرات باران با گرد و خاك و سایر آثار باقیمانده از لاستیك و روغن وسایل نقلیه موجود در خلل و شكاف آسفالت تركیب شده و سطح لغزنده ای را به وجود می آورد كه ممكن است به چشم دیده نشود. به همین دلیل اصطكاك خودرو با جاده كم شده و احتمال سر خوردن خودرو افزایش می یابد.بنابراین با شروع بارش باران از سرعت خود بكاهید و تا هنگامی كه آب در سطح جاده جاری نشده این سرعت را حفظ كنید. در هر حال، در این شرایط جوی سرعت خودرو باید كمتر از سرعت آن در جاده خشك باشد. البته توجه داشته باشید هنگامی كه آب زیادی در سطح خیابان جاری می شود چنانچه با سرعت زیاد وارد آن شوید آب موجود مابین جاده و لاستیك قرار می گیرد و اصطكاك شما با جاده را به صفر نزدیك می كند. در این حالت خودروی شما روی قشری از آب حركت می كند.

    با سرعتی یكنواخت حركت كنید. در پیچ ها از سرعت خودرو بكاهید. در كم كردن سرعت از ترمز ناگهانی و برداشتن پا از روی پدال گاز یا فشار دادن آن به طور ناگهانی بپرهیزید.

    در سطح لغزنده و هنگامی كه سرعت خودرو زیاد است، از تغییر دنده- از سبك به سنگین- خودداری كنید.

    رانندگی در برف

    شاید رانندگی در برف برای بسیاری از رانندگان لذت بخش باشد، اما مطمئن باشید رانندگی در این شرایط بدون در نظر گرفتن نكات ایمنی حادثه آفرین خواهد بود. در درجه اول سعی كنید از زنجیر چرخ یا لاستیك یخ شكن استفاده كنید. اگر در هنگام رانندگی با برف سنگین مواجه شدید و این تجهیزات را همراه نداشتید با دنده سنگین به حركت ادامه دهید. به خاطر داشته باشید اگر لاستیك های معمولی خودرو نیز وضعیت مناسبی داشته باشند و شما هم با احتیاط و بسیار آهسته حركت كنید با حادثه ناگواری مواجه نخواهید شد. اگر در برف متوقف شدید با دست زیر لاستیك ها را خالی كنید - برف جلو لاستیك را كنار بزنید- و اگر سطح آسفالت یخ زده بود از نمك و در آخر از زیرپائی و یا گونی استفاده كنید. زیر پائی ها را در زیر چرخ ها قرار دهید و خودرو را با دنده 2 به آرامی به حركت درآورید.

لاستیک های صاف و مستعمل ، می توانند خطراتی برای شما و وسیله نقلیه به وجود آورند. به خاطر داشته باشید که باد لاستیک ها در هوای سرد کم می شود و همچنین استفاده از لاستیک های چهار فصل در فصل سرما، کارآمدی ترمز ها  را بهبود می بخشد.

 

 

( توجه)

همچنین می توانید لیست کامل ودسته بندی شده بیش از430  اقدام پژوهی  دسته بندی شده برای  دبیران وآموزگاران ومدیران ومعاونان مدرسه وهنرآموزان را از لینک زیرمشاهده کنیدوبه سایرهمکاران اطلاع دهید-باتشکر:  (بر روی لینک زیر کلیک کنید )


http://up.asemankafinet.ir/up/asemankafinet/Pictures/Untitled-3.jpg

 

 

 توجه. برای حمایت از سایت ما و ایجاد انگیزه برای سایت ما برای گذاشتن بیشتر تحقیقات و جواب سوالات کتاب ها بصورت رایگان برای شما  ، بر روی لینک های زیر هر چند بار خواستید (بعد خواندن مطلب یا قبل از آن ) کلیک کنید :

لیست کلیه اقدام پژوهی ها

لیست کلیه تحقیقات و تجربیات ارتقای شغلی دبیران

لیست کلیه پایان نامه ها

لیست کلیه مقالات و تحقیقات

لیست کلیه پروژه های آماری

لیست کلیه پروژه ها کارآموزی و مالی

 



به کانال سایت علمی و پژوهشی آسمان در تلگرام بپوندید.کلیک کنید

http://up.asemankafinet.ir/view/1069338/chanal1.png

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 13 دی 1393 ساعت: 16:43 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(30)

تحقیق درباره طوفان سرخس

بازديد: 469

 

تحقیق رایگان

سایت علمی و پژوهشی اسمان

تحقیق درباره طوفان سرخس

فهرست مطالب

مقدمه

اصول اوليه هواشناسي

عوامل بياباني شدن و ايجاد صوفان شن

عوامل موثر در ايجار و تشديد فرسايش بادي

اصول مقابله با فرسايش بادي

چگونگي احداث سازه هاي مسكوني درجهت كاهش تاثير نيروي باد

خصوصيا آيروديناميك باد درمجموعه ساختماني و پيشنهادات عملي

خصارات وارده ناشي از طوفان شهرستان سرخس

بيماري هاي شايع پس از طوفان

نتايج و پيشنهادات

 

 

 

 

 

 


مقدمه

سرخس در فاصله ي 185 كيلومتري شمال شرقي مشهد قرار دارد و از حيث وجود منابع ارزشمند گاز طبيعي و تاسيسات پالايشگاه خانگيران وساير قطبهاي اقتصادي و نيز به دليل مجاورت از شمال و همسايگي با تركمنستان وقرارداشتن در مسير جاده ابريشم از جايگاه ويژه اي برخوردار است .

سرخس در گذشته جلوه مراتع سرسبز آن به مثابه نگين در خشاني بر پهنه وسيع ايران مي درخشيد. اما اينكه اين چهره تابناك به دليل بهره برداريهاي بي رويه ، گرد آلود وخسته ازقهر طبيعت و سيلي دوست گشته است در تيرماه سال 85 اين شهرستان به دفعات مورد تهاجم طوفانهاي شن قرار گرفته و تنها در دي ماه حداقل 5 نوبت طوفانهاي سهمگين شن شرايط زيستن را براي مردم سرخس در روستاهاي گنبد لي ، الله نظر ، ابمال ، يازتپه و ... به طوركامل مختل نموده است .

و علاوه بر آن خسارات زيادي به اماكن اقتصادي منطقه به ويژه چاه هاي گاز خانگيران ، منطقه ويژه اقتصادي سرخس يا روستا هاي منطقه و مناطق مسكوني وارد نموده است . در سالهاي اخير گام هاي مثبتي در چند نقطه سرخس از جمله صمد آباد، گنبد لي و ... با هدف مقابله با فرسايش بادي برداشته شده است ولي با توجه به حجم و شدت طوفانهاي جاري اقدامات به عمل آمده كافي نبوده و با توجه به وضعيت به وجود آمده اثر بخشي خود را به تدريج از دست داده است.

 

عومل موثر در ايجاد و تشديد فرسايش بادي (طوفانهاي شن )

1 عوامل طبيعي :

1- ارتفاع از سطح دريا : سرخس با ارتفاع 250 تا 256 متر از سطح دريا در يكي از پست ترين نقاط ارتفاعي استان واقع گرديده است.

ب مكان يابي مناطق برداشت

بادهاي فرساينده كه ازسمت شمال و از روي دشت قره قوم واقع در جمهوري تركمنستان مي آيند در اين منطقه از سرعت آنها كاسته شده و باعث ايجاد شنزار و تپه هاي ماسه اي در اين منطقه مي شوند. همچنين دشت ابرفتي كه توسط رودهاي جاري در منطقه ايجاد گرديد. به علت نداشتن پوشش  گياهي مناسب مكان مناسبي براي برداشت ماسه هاي روان گرديده است .

بنابر اين برخي از ماسه هاي روان منطقه از كشور تركمنستان به كشور ايران مي آيند كه لزوم همكاري مشترك در اين زمينه كاملا احساس مي گردد.

بررسي هاي انجام شده نشان ميدهد كه برخي از رخساره هاي منطقه نقش بيشتري در توليد ماسه و ايجاد فرسايش بادي دارند به همين دليل مكان يابي مناطق برداشت به كمك عوامل مطالعاتي و به شرح زير صورت گرفت .

 

بررسي و شناسايي رخساره هاي ژئو مورفولوژي با تاكيد بر موفوديناميك باد

رخساره هاي موثر در اين منطقه عبارتند از : دشت سرپوشيده كه مكان بسيار مناسبي براي كشاورزي مي باشد در اين رخساره هر جا كه ازنظر پوشش گياهي فقير است ، بسيار حساس به فرسايش شده و منشاء بسيار مهمي از نظر تامين ماسه هاي روان گرديده است . همچنين دشت قره قوم و رخساره هاي حساس آن از ديگر رخساره هاي برداشت و تامين ماسه براي اين منطقه تحت تاثير فرسايش بادي محسوب مي شود.

 

عوامل بياباني شده و ايجاد طوقان شن :

1-   عوامل طبيعي : شامل اقليم شهرستان ، جنس خاك ، نوع پوشش ، عوامل جغرافيايي و فيزيوگرافي عومل زمين شناسي ،ارتفاع از سطح دريا.

2-    عوامل انساني : شامل ازدياد جعيت و عدم وجود مشاغل مناسب در منطقه كه باعث تخريب مراتع منطقه توسط مردم و تبديل زراعت هاي ديم كم بازده شخم و شيار مرتعي به صورت تخريب مراتع ، چراي مفرط دام ، قطع درختچه ها و بوته كني

براي شناسايي منشاء رسوبات بادي در منطقه تحت تاثير فرسايش بادي سرخس از روش مكان يابي مناطق برداشت مي باشد استفاده گرديده است .

الف ) جهت يابي مناطق برداشت

براي تشخيص جهت حركت باد غالب و همچنين محل برداشت ماسه هاي روان ازشكل تپه هاي ماسه اي ، مطالعه رژيم باد و شناسايي بادهاي فرساينده و موثر و نيز اطلاعات محلي كه از طريق پرسشنامه بدست آمده كمك گرفته شده است.

 

جمع آوري اطلاعات منطقه اي از طريق پرسشنامه هاي محلي

اطلاعات بدست آمده از شهرستان سرخس و روستاهاي واقع در منطقه و نيز كارشناسان مجرب منابع طبيعي سرخس و همچنين پرسشنامه هاي تكميل شده در منطقه از اهالي محل حاكي ازآن است كه در اين منطقه يك باد فرساينده واصلي از سمت شمال به جنوب مي وزد و نيز يك باد فرعي با جهت جنوب شرقي به شمالغربي وجود دارد كه از فرسايندگي كمتري برخوردار بوده و خيلي نقش در فرسايش بادي منطقه ندارد.

بررسي مورفولوژي عمومي واحد تپه هاي ماسه اي منطقه

تپه هاي ماسه اي در اين منطقه به طور كامل شكل نگرفته اند و هنوز در مراحل اوليه شكل گيري مي باشند و مرجع خوبي براي تشخيص نمي باشند ولي از روي ريپل مارك هاي ايجاد شده و نيز نبكاهايي كه در پاي بوته ها ايجاد گرديده مي توان تا حدودي جهت باد را حدس زد . جهت باد به وسيله GPS و شكل نبكاهاي موجود بدست آمد كه شامل يك باد غالب اصلي ازسمت شمال به جنوب و يك باد فرعي كه از جنوب شرقي به شمال غربي مي وزد مي باشد.

 

 

 

شناسايي و بررسي منشا ء رسوبات بادي منطقه تحت تاثير فرسايش بادي سرخس

اين منطقه داراي مساحتي بالغ بر 176062 هكتار مي باشد كه در مختصات جغرافياي  تا   عرض شمالي و  تا  طول شرقي واقع شده است كه سرخس و اراضي و تاسيسات اطراف آن را در برمي گيرد. اين منطقه در نقشه توپوگرافي با مقياس 250000 : 1 سرخس به شماره NI41-13 قرار دارد.

از كل مساحت منطقه تحت تاثير فرسايش بادي مساحتي برابر 110687 هكتار آن جزو مناطق برداشت (O) مي باشد كه از اين سطح 24187 هكتار جزو مناطق برداشت با شدت زياد (O1) ، 5470 هكتار آن در منطقه برداشت با شدت متوسط (O2) و مابقي آن به مساحت 31750 هكتار جزو مناطق برداشت با شدت كم (O3)  مي باشد.

وسعتي برابر 31375 هكتار از اين منطقه در منطقه حمل  ( تماما با شدت زياد (T1)  و 34000 هكتار مابقي جزو منطقه رسوب مي باشد كه از اين سطح 12437 هكتار تپه هاي ماسه اي فعال (S1) ، 15625 هكتار آن تپه هاي ماسه اي نيمه فعال (S2) و مابقي به مساحت 5937 هكتار جزو تپه هاي ماسه اي با فعاليت كم ، بدون فعاليت (S3) مي باشند.

 

 

شناسائي كانون هاي بحراني فرسايش بادي در شهرستان سرخس

اين شهرستان داراي سه كانون بخراني فرسايش بادي به نام هاي كانون بحراني فرسايش بادي يازتپه و پاسگاه مرزي خانگيران ، كانون بحراني فرسايش بادي گنبدلي و آب مال و كانون بحراني فرسايش بادي صمد آباد مي باشد. در 5 سال اخير شدت فرسايش بادي در اين شهرستان بسيار شديد بوده و مشكلات عديده اي براي مردم منطقه مخصوصا اهالي گنبدلي و وسليل نقليه عبوري از جاده ترانزيت مشهد سرخس و تصويب آن و اجراي بخشي از پروژه هاي پيش بيني شده در آن شامل ، مالچ پاشي ، نهال كاري و بذر كاري تا اندازه اي از مشكلات منطقه كاسته شده ولي اين فعاليت ها كافي نبوده و پروژه هاي پيش بيني شده در طرح بايد به طور كامل اجرا شود تا مشكل فرسايش بادي در منطقه حل گردد.

كل مساحت كانون هاي بحراني فرسايش بادي در اين شهرستان طبق بررسي ها و برآوردهاي انجام شده 59686 هكتار است كه از اين سطح 42500 هكتار آن داراي شدت زياد (C1) و مابقي به مساحت 17186 هكتار داراي شدت متوسط (C2) مي باشد. از اين سطح 24187 هكتار آن در منطقه برداشت با شدت زياد (O1)  ، 2312 هكتار آن در محدوده برداشت با شدت متوسط (O2) ،12437 هكتار آن در منطقه رسوب با فعاليت زياد (S1) ،15625 هكتار درمنطقه ريوب با فعاليت نيمه فعال (S2)  و 5125 هكتار آن در منطقه رسوب با فعاليت كم (S3)  واقع شده است.

طبق بررسي هاي به عمل آمده كل خسارت وارده به منابع اقتصادي ، زيستي ، راه هاي مواصلاتي و  اماكن ساليانه حدود 5415717 هزار ريال مي باشد.

 

1-  اصول اوليه هواشناسي

باد يا حركت هوانسبت به سطح زمين اصولا تفاضل گرماي خورشيدي هوا در مناطق مختلف سطح زمين مي باشد اين نفاضل باعث مي شود كه ستون هوا در هريك از اين مناطق داراي ارتفاع متفاوتي باشد. بنابر اين نقاط هم ارتفاع فشارهاي متفاوتي وجود دارد كه باعث نيروهاي افقي شده و متعاقبا حركت افقي هوا را ايجاد مي كند. اين حركت نيروهاي ديگري مانند نيروي انحرافي ياكسريوليس( در اثر دوران زمين ) و نيروهاي بازدارنده ( اصطكاك سطح زمين و هوا ) را بوجود مي آورد. در حالت يكنواخت حركت هوا باباقيمانده اي از نيروهاي گراديان فشار ، كه يوليس ، گريز از مركزو اصطكاك مشخص مي گردد. نيروهاي باد مورد نظر در طراحي سازه ها به وسيله ي دو سيستم بزرگ مقياس ( مانندگردبارهاي بسير گرم ) و بادهاي محلي (مانند بادهاي خون ، اثرجت ، برا و تورنادو ) به وجود مي آيند.

- ظهور ابرهاي سيرواستراتوس علامت نزديك شدن هواي طوفاني بوده اين ابرها به شكل گلوله ي پشمي هستند كه به علت شفا فيت خورشيد و ماه و ستارگان از پشت آنها قابل رويت هستند.

3 موقعيت جغرافيايي : شهر سرخس در همسايگي جنوب صحراي بزرگ قره قوم تركمنستان قرارا دارد و از اين رو شديدا تحت تاثير عوامل حاكم بر توسعه كوير قرارا دارد و منطقه از نظر طبيعي استعداد پرورش را دارد كه همجواري با كوير قره قوم آن را تشديد كرده و اقليم خشك و سرد را به وجود آورده و فراسايش باد در آب و هواي خشك متداول تر است كه بهره وري از زمين شرايط خشك شدن آن را تشديد مي كند .

در اين رابطه مي توان از نامه رئيس اداره هوا شناسي سرخس تحت مضمون زير ياد كرد :

احتراما به استحضار مي رساند در حاليكه رويداد طوفان گرد و خاك به عنوان يك شاخص عدم آسايش در شهرستان سرخس طبق دوره آماري دارز مدت سالنه 45 مورد اتفاق مي افتد از ساعت 3 بامداد امروز 30/10/85 وزش باد شديد در منطقه آغاز شده كه به علت دوام آن بيشترين سرعت ديده باني شده ي اين باد در ساعت 12:30 ظهر بالغ بر 61 كيلو متر در ساعت رسيد و ديدافقي را كاملا محدود نمود و بديهي است اينگونه طوفنها با توجه به جنس خاك مي تواند به حركت شنهاي روان و كندي تردد يا توقف در حمل و نقل جاده اي منجر شود . طوفان روز جاري شهر سرخس يك پديده محلي خرد مقايس است كه روي نقشه هاي همديدي  استاندارد جوي مركز پيشبيني شب گذشته خراسان رضوي از قبل جهت صدور اطلاعيه قابل رديابي و پيشبيني نبوده است شكل گيري اين سيستم كاهش قابل ملاحظه ي 13 هكتو پاسكال ر فشار هوا طي 24 ساعت گذشته و افزايش 4 درجه اي در حداقل دماي صبح امروز رابه دنبال داشته است.

 

4- بارندگي : ميانگين بارندگي در مدت 18 سال از 64 تا 81 به ميزان 9/185 ميلي متر گزارش شده است كه پراكنش ان در فصل بهار به اندازه 55 ميليمتر ، تابستان 2/1، پاييز 8/29 و زمستان 9/99 مي باشد. ضمنا ميزان بارندگي در سال 84 به ميزان 130 ميليمتر مي باشد 9/55 ميلي متر از ميان گين دوره كمتر است حداكثر رطوبط نسبي مربوط به ماه هاي دي و بهمن به ميزان 70 درصد است.

تغيير در بارندگي و الگوهاي دما باعث مي شود كه محصولات كشاورزي به سختي رشد كنند و پوشش گياهي به صورت پراكنده و تنگ مشاهده مي شود. در نتيجه فرسايش خاك شديد تر مي شود فعاليت انسان اغلب اثر فرسايش باد بر خاك را افزايش مي دهد. تركيب كوتاه مدت خشكسالي و عمليات زراعي مخرب ،‌يكي از بلاياي طبيعي است كه در نهايت ممكن است با طوفتني ماسه اي  خطرناكي همراه شود. حداقل مطلق دما در دوره آماري مذكور به ميزان 6/18- و حداكثر مطلق دما به ميزان 6/46 درجه سانتيگراد مي باشد. ميانگين حداكثر درجه حرارت گرمترين ماه هاي سال 9/37 و ميانگين حداقل سردترين ماه هاي سال 1 درجه سانتيگراد گزارش شده است.

مجموع ساعات آفتابي 5/2919 ساعت در سال است كه كمترين ساعات آفتابي در دي ماه و بيشترين در تير ماه است دوره آب و هواي خشك سرخس از اوايل ماه ارديبهشت شروع و در اول آذز ماه پايان مي يابد و حدود 7 ماه طول مي كشد .

6 باد : با بررسي گلباد منطقه باد غالب داراي رژيم شمال غربي جنوب شرقي مي باشد كه در فصول بهار ، تابستان ، پاييز و زمستان باد محلي موسوم به باد قبله در جهت عكس ، از جنوب و جنوب شرق به سمت شمال و شمال غرب جريان دارد . بر اساس ميان گين آمر فصل ماهانه پاييز داراي بيشترين درصد باد آرام و از ميانگين سرعت 6/1 متر بر ثانيه بر خوردار است و ماهاي خرداد، تير،‌مرداد، نيز داراي بيشترين درصد فراواني وزش باد مي باشد ميانگين سرعت باد 3 متر بر ثانيه و بيشترين درصد فراواني باد غالب از جهت شمال غربي قرائت شده و در اين ماه ها سرخس تحت تاثير بادهاي 120 روز سيتان نيز واقع مي شود .

تغييرات درجه حرارت در منطقه بسيار زياد است و حداكثر آن در تير ماه است روند كمي باده در منطقه شمالي - جنوبي است ولي بادهاي فصبي شرقي غربي در تابستان و غربي شرقي در زمستان جريان دارد . علت بادهاي تابستاني جابه جايي هوا از مراكز پر فشار صحراي قره قم در تركمنستان ( موافق جهت حركت عقربه ساعت ) به طرف مناطق كم فشار ايران (مخالف عقربه هاي ساعت ) مي باشد ، در زمستان عكس اين حالت صورت مي گيرد و انتقال بادها از طرف مراكز پر فشار ايران به طرف مراكز كم فشار است. ذكر اين نكته ضروري است كه بادهاي غربي شرقي داراي سرعت زيادي بوده و قادرند كه مقادير زيادي از رسوبات دانه ريز را با خود حمل كرده و موجب تخريب خاكهاي سطحي گردند. لذا تشكيل تپه هاي بادب و حركت آنها و حركت آنها در دشت سرخس بيشتر در فصول انتنقال صورت مي گيرد ( اواسط پاييز ، اواخر زمستان و اوايل بهار) و عامل اصلي توسعه تپه ها بادهاب سريع شرقي غربي است هرجند كه حركت بادهاي شرقي غربي نيز در گسترش تپه ها مؤثر است كه انرژي بادي داراي فرايا و معاسي به شرح زير مي باشد :

فرايا : انرژي بادي علاوه بر عدم آلودگي محيط زيست از ارزانترين و مؤثرترين نوع سوخت است كه به طور رايگان و پايان ناپذير در اختيار مي باشد .

محدوديت 4 : محدوديتهاي جغرافيايي و دسترسي مستمر به آن ، دشواري در انبار كردن و ذخيره سازي و قابليت انتقال انرژي بادي مي باشد . توسعه پايدار و حفاظت از محيط ريست در گرو استفاده درست و بهينه از منابع انرژي مخصوص انرژي ها تجديد شوند ميسر است تكنولوژي انرژيهاي جايگزين به آهستگي به بازار مي آيد و در قرن 21 از سوختهاي فسيلي دور مي شويم نتيجه اينها انقلاب انرژي خواهد بود .

 

**

5/24

27

29

5/16

29

5/14

5/15

5/16

5/14

5/11

5/17

5/15

5/19

5/19

5/16

5/17

5/15

5/17

5/21/07 5/14

5/17

 

7

5/15

5/13

5/12

5/16

5/9

8

5/13

8

7

5/11

5/14

5/11

5/11

5/9

5/11

5/11

5/11

5/11

5/11

5/9

5/9

 

5/8

8

5/12

8

5/16

5/8

8

5/11

5/10

8

5/11

5/12

5/8

5/14

5/13

5/13

5/8

5/11

5/8

5/11

5/12

5/17

5/16

5/12

5/18

5/10

5/13

5/11

5/11

5/8

5/10

5/10

5/11

5/12

5/11

5/12

5/17

5/16

5/13

5/11

5/15

5/13

5/9

8

 

5/11

5/10

5/14

5/13

5/13

29

5/12

5/10

5/9

5/11

8

5/11

5/11

5/12

5/11

5/12

5/14

5/14

8

5/13

5/10

5/9

 

5/17

5/8

5/11

5/12

5/15

5/11

5/13

5/15

5/9

5/13

8

5/17

5/12

5/12

5/9

5/11

5/10

5/13

5/14

5/9

8

5/16

 

5/13

5/15

5/21/07 5/17

5/11

5/12

5/14

5/11

5/9

5/11

5/9

5/14

5/15

5/14

5/11

5/12

5/10

5/9

5/9

5/11

5/14

5/10

5/21

5/14

5/21

5/16

5/10

5/12

5/14

5/11

5/11

5/14

5/9

5/13

5/13

5/11

5/10

5/11

5/14

5/15

5/14

5/14

5/13

5/14

 

5/13

5/8

5/18

5/14

5/11

5/13

5/11

518

5/9

5/14

5/8

5/11

5/9

5/14

5/12

5/16

5/17

5/13

5/15

5/21/07 5/12

5/16

5/15

5/15

5/19

5/12

5/11

5/13

5/11

5/10

5/15

5/11

8

5/12

5/13

5/19

5/10

5/14

5/16

5/13

5/11

5/16

5/13

5/9

**

5/24

27

5/17

5/11

5/13

5/11

5/9

5/10

5/8

8

5/9

5/12

5/12

5/10

5/11

5/13

5/15

5/14

5/14

5/10

5/9

 

**

5/10

5/12

5/11

5/13

5/11

5/9

8

5/13

8

8

5/11

5/12

5/11

5/11

5/16

5/11

5/11

5/17

5/13

5/11

5/8

**

5/9

5/10

29

5/13

5/11

8

8

5/16

5/8

5/8

5/12

5/8

5/9

5/19

5/11

5/11

5/13

5/11

5/12

5/11

5/9

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

29

5/16

5/17

5/18

29

5/17

5/21

5/21

5/21

5/19

27

5/17

29

84-63

ساليانه

آذر

آبان

مهر

شهريور

مرداد

AUG

تير

JUlY

خرداد

JUNE

ارديبهشت

MAY

فروردين

APR

اسفند

MAR

بهمن

FEB

دي

JAN

YEAR

 

FASTES WINED SPEED

لذا تمامي عوامل فوق شرايط را براي فرسايش خاكها مهيا مي سازد . بنا براين منطقه از حيث عوامل ياد شده داراي پتانسيل فرسايش است اما آنچه خصوصا در يك سال گذشته شرايط  را حادتر نموده است علاوه بر تداوم خشك سالي ها و تنزل فاحش ميانگين بارندگي ساليانه از ميانگين 18 ساله ( بارندگي 84 به ميزان 130 ميلي متر و در سال 85 به ميزان حدود 55 ميلي متر اعلام شده است ) ، تاثير مخرب عوامل انساني و عواما سؤ مديريتي در منطقه ،‌شرايط را براي بروز فرسايش شديدي مهيا نموده است

 

عوامل انساني :

1-   بدون شك شركت گاز و منطقه ويژه اقتصادي سرخس بيشترين تاثير را در رشد شهر نشيني داشته است و عدم وجود مشاغل مناسب در منطقه و نهايتا روي آوري مردم به تخريب مراتع منطقه و تبديل و توسعه زراعتهاي كم بازده كه باعث تخريب خاك مي شود فعاليتهاي ضعيف زراعي مانند كشت در جهت شيب و در شيارهاي تپه ها و يا كشت در جهت مسير باد خاكها را با فرسايش بادي مواجه مي كند با از بين رفتن رستني ها و خاك ها ي سطحي توسط انسانها فرسايشي نتاني از باد افزوده خواهد شد كه در نهايت به بيابان زايي منجر مي شود و ازدياد جمعيت در اين رابطه نقش خود را به خوبي نشان مي دهد . همين طور افزايش روز افزون جمعيت منجر به تغيير كار بري زمين مي شود و تخريب مراتع به عنوان يك فرهنگ درآمده است . جلوگيري از تصاحب غير مجاز زمين و به زير كشت بردن آنها به دليل مالكيت دو گانه ي زمين بين منابع طبيعي و آستان قدس رضوي و همين طور روند طولاني برخورهاي قانوني ( 9 تا 10 ماه ) با مشكل مواجه مي شود كه اين خود باعث تخريب زمينها توسط مردم و تبديل آنها به اراضي باير مي شود كه در بروز طوفان نقش به سزايي دارد

2-   شخم و شيار اراضي مرتعي به صورت تخريب مراتع (اراضي ملي و آستان قدس رضوي ) و تبديل آنها به ديمه زارهاي بي بهره به منظور منتفع شدن از حمايتهاي بيمه محصولات كشاورزي

3-   چراي مفرط دام و وجود تعداد بيش از حد ظرفيت مراتع توسط دامداران عشاير و بومي منطقه كه موجب تخريب و نابودي مراتع گرديده و متاسفانه مراتع منطقه سرخس را كه روزگاري به عنوان يكي از مناطق شاخص قشلاقي و چراگاه اسبان قشون بوده است به تلي از خاك تبديل نموده است كه خشكسالي هاي پي در پي باعث شده كه پوشش گياهي بهحالت تنگ و پراكنده در بيايد كه با تنك شده آنها بيشتر بارش به طور مستقيم در سطح زمين جاري مي شود و يا به سرعت داخل خاك نفوذ مي كند عموما افزايش جريان رودخانه اي نيز مي تواند فرسايش ايجاد كند كه اين خود خطر بزرگي است.

4-   قطع درخچه ها و بوته كني توسط عشايردر فصل قشلاق و نابودي گونه هاي گياهي كه از نظر اكولوژي به عنوان گونه هاي پرستار يا گونه هاي خاصي ، مي توانند در صورت يافتن فرصت موجب استقرار ساير گونه هاي مرتعي خوشخوراك گردند .

بررسي علل تخريب اكو سيستم

طبق بررسي هاي به عمل آمده در منطقه علل تخريب مراتغ و به طور كلي اكو سيستم منطقه را مي توان به شرح زير اعلام نمود:

بوته كني و قطع بوته و درخچه ها به منظور تامين سوخت

در گذشته هاي نه چندان دور كليه مصارف سوختي مورد نياز اعم از پخت و پز غذا ، نان ، گرم نمودن شير و محصئلات دامي و مسائل بهداشتي ، انرژي حرارتي منزل و حتي روشنايي ساختمان كليه روستايان منطقه و بخش اعظم مردم شهر سرخس و دامدارن مهاجر و عشاير كه از ديگر نقاط استان به اين منطقه در فصل ييلاق كوچ مي نموده اند، همه از پوشش گياهي منطقه تامين ميشده است . در بين طبقات مردم گروه هاي بوده اند كه حرفه اصلي آنها تهيه هيزم و زغال كشي بوده است . اخيرا با توجه بع استفاده از مخازن گاز در منطقه خانگيران در بعضي از روستاهاي منطقه گاز تامين شده و اكثريت روستاها از روشنايي برق استفاده مي نمايد، ولي هنوز ههم دامداران مهاجر و عشاير منطقه براي تامين سوخت از بوته ها و درخچه هاي مراتع استفاده مي نمايند . اين مورد را مي توان به عنوان يكي از موارد اصلي تخريب پوشش گياهي منطقه اعلام نمود .

 

تعداد دام مازاد بر ظرفيت مراتع

يكي ديگر از دلايل تخريب را مي توان تعداد دام مازاد بر ظرفيت مراتع دانست.هميشه كمبود علوفه يكي از مشكلات دامداري هاي منطقه بوده و از دامداران اين منطقه كه بيشتر به گوسفند داري و بز داري مشغول هستند ، دامدران بومي در تمام سال و دامدران عشاير و كوچرو در فصل ييلاق دامهاي خود را در مراتع تعليف مي نمايند مگر در روزهاي باراني و سرد كه در آغل يا چادر باقي مانده و تغذيه دستي گرند. لذا با توجه به نوع گونه هاي غالب در اكثريت سطح مراتع منطقه ( Po bullbosa ,  Carex sp.) كه از گونه هاي كم زي و مهاجم و با توليد علوفه كم هستند ، و تعداد زياد دام منطقه ، يكي از دلايل اصلي ديگر تخريب را مي توان تعداد مازاد دام بر ظرفيت اعلام نمود .

طبق آمار به دست آمده از مطالعات اقتصادي و اجتماعي دامداري منطقه ، كل تعداد دام بومي منطقه 215194 واحد دامي است كه در كليه سال از مرتع استفاده مي نمايند و 127000 واحد دامي نيز در فصل ييلاق به وسيله عشاير و دامداران كوچرو به منطقه كوچ مي نمايند كه نيز علوفه هاي آنها كلا 89975810 واحد علوفه اي بر آورد ميگردد در صورتي كه علوفه توليدي قابل بهره برداري از مراتع منطقه 57/3976415 واحد علوفه اي و علوفه دستي موجود وارده به منطقه از ساير بخشها 20033480 واحد علوفه اي است كه جمعها 65965915 واحد علوفه اي كم مي باشد كه اين مقدار با فشار بر مراتع و كاهش وزن دام تامين مي گردد.

 

عدم رعايت اصول مرتعداري و سيستم چرايي

 

يكي ديگر از دلايل تخريب مراتع را مي توان عدم رعايت اصول صحيح مرتعداري و سيتستم چرايي دانست. چراي زود رس كه در منطقه رواج دارد يكي از دلايل اصلي تخريب مراتع در منطقه مي باشد . دامداران بومي به صورت سيستم چرايي دائم (continius grazing) و دامداران عشاير و مهاجر در فصل زمستان (ييلاق) دامهاي خود را در مرتع تعليف مي نمايند ، با توجه به فصل رويش گياهان فرصتي براي رشد كافي و توليد بافتهاي فتوسنتزي و ذخيره ريشه و توليد بذر و توليد مثل باقي نمي ماند و لذا روز به روز گياهان ضعيف تر شده و مراتع تخريب و پوشش گياهي تخريب مي گردد .

5 آلاينده ها و ضايعات صنعتي نيز عامل ديگري در تخريب خاك به وسيله ي انسان است . ضايعات سمي ناشي از صندوق باعث ته نشين  شدن مواد اسيدي در خاك مي شود و همچنين سوخت هاي فسيلي مورد مصرف در صنعت حمل و نقل و آمدو شد مي تواند به اسيدي شدن خاك و از دست رفتن قابليت توليد منجر مي شود و نهشته هاي اسيدي به دليل وجود دو نوع گاز آلاينده ي اصلي كه درنيوار توليد مي شود به وجود مي آيند همينطور بار باعث انتقال اكسيدهاي گوگرد   , اكسيدهاي ازت  به سطح شهر مي شود حتي در صورت بارش باران تشكيل باران اسيدي مي دهد. كه اين آلودگي هوا و نهشته هاي اسيدي به عنوان فشارهاي زيست محيطي در تخريب جنگل ها نقش دارد. به اين ترتيب جنگل هاي به تدريخ تحت فشار آلودگي هوا قرار مي گيرند.

عوامل مديريتي در منطقه

پاره اي از ناهماهنگيها در سطح منطقه فرصت هاي مناسبي را براي عده اي سود جو منفعت طلب مهيا نموده كه در صورت برقراري مناسبات هماهنگ امكان فرصت طلبي سلب خواهد شد.

اصول مقابله با فرسايش بادي :

1-  مبارزه بيولوژيكي :

به وسيله ايجار بپوشش گياهي و يا افزايش گونه هاي موجود در منطقه همه ساله عمليات ماسه هاي روان با ايجاد بادشكن ها و نهالكاري و بذربپاشي و كشت درختچه هاي مقاوم در 24 ايستگاه در شهرستانهاي ... بردسمن ، بيرجند ، تايباد ، تربت جام ... انجام مي گيرد كه با موفقيتي قابل توجه و قابل عرضه در سطح بين المللي همراه بوده و هم اكنون عرصه ي مناطق مورد عمل حيات دوباره خود را بازيافته و مجددا توجه روستاييان ---- از ماسه را به بازگشت به زادگاهشان و آغاز حياتي دوباره جلب نموده و كشاورزي در مناطق مجاور را رونق بخشيده است.

2-   نثبيت ماسه هاي روان به طريقه شيميايي ( پاشيدن مالچ ها نفتي )

در منطقه خانگيران سرخس كه ضرورت حفاظت از تاسيسات گاز كه همه ي تاسيسات در فضاي باز احداث شدند سريع در مبارزه را و حركت ماسه هاي روان را يجاد مي نمود كه در سطحي معادل 3 هزار هكتار طي سال جاري 52 تا 55 عمليات مالچ پاشي انجام و توفيق كاملي بدست آمده . به طور كلي نثبيت ماسه بهطريق شيميايي براي مناطق ماسه اي فعال و براي تجات تاسيسات زير بنايي و راه هاي ارتباطي حياتي ضروري است و طريقه بيولوژيكي را براي مناطق شني كم فعاليت

 

الف : رخساره تپه هاي شني

تپه هاي شني با ارتفاع و شيب كم از جمله مناطق رسوبگذاري شن هاي روان در منطقه است كه متحرك بوده و خسارات جبران ناپذيري را بر مزارع و روستاهاي منطقه دارد. اين تپه ها به شكل بارخان هاي كوچك  بوده كه در مراحل اوليه شكل گيري مي باشند و اكثرا بر روي سنگ بسترلس قرار گرفته اند . تپه هاي شني منطقه شيبي در حدود 12 2 % داشته و مساحت آن 12294 هكتار مي باشد. تپه هاي شني در غرب روستاي يازتپه غرب و شمال غربي روستاي صمدآباد و اواسط منطقه گسترش داشته و علاوه بر اينكه مناطق فوق جزء منطقه روسوبگذار محسوب مي گردد و عمليات حمل و برداشت نيز به مقدار كم روي آنها صورت مي گيرد. تهديد روستاهاي منطقه توسط تپه هاي شني در اشكال شماره 8-2 و 9-2 مشاهده مي گردد به عمليات تثبيت شن هاي روان در منطقه صمد آباد توسط اداره كل منابع طبيعي خراسان آغاز گرديده است و بصورت آزمايشي بخشي از آن توسط بادشكن نثبيت گرديده است كه درشكل شماره 10-2 مشاهده مي گردد . اين تيپ در ارتفاع بين 500- 260 متري قرار گرفته است و متوسط ارتفاع آن 380 متر است.

 

ب : رخساره سفره هاي ماسه اي

تحت تاثير بادهاي منطقه شن هاي روان به صورت قشرنازكي سطح رسوبات زيرين را پوشانده و نبكاهاي كوچكي نيز در آن ديده مي شود اين مناطق تحت عنوان رخساره شن زار نامگذاري گرديده است . از آنجائي كه اين رسوبات بادي هنوز به شكل تپه درنيامده اند نميتوان نام تپه را برآن نهاد و چون رسوبات زيرين آن يعني لس ها و ساير سنگ ها به صورت تپه ماهور مي باشد اين رخساره تحت عنوان تيپه هاي كم شيب آورده شده است .در اين بخش ها باد شديدا فعال بوده و اكثرا مناطق حمل و رسوب گذاري را تشكيل مي دهند ،با توجه به تصاوير ماهواره اي ، عكس هاي هوايي و جهت باد به نظر مي رسد كه مناطق برداشت شن از شمال و شمال غربي منطقه يعني در خاك تركمنستان بوده و مطالعات دقيق تري رامي طلبد ، ولي آنچه مسلم است اين است كه بخش هاي عمده اي از دشت سرخس و بخش هاي تپه ماهوري آن مناطق حمل و رسوبگذاري شن هاي روان مي باشد. اين رخساره شيبي در حدود 10 1 در صد داشته و مساحتي در حدود 25970 هكتار را مي پوشاند و بيابان زدايي به كار مي رود . هر دو روش تثبيت ماسه هاي روان در خراسان موفق و ارزش و تاثير همساني دارد ولي هر كدام درمكاني خاص و باهدفي مشخص كه از لحاظ اقتصادي مقرون به صرفه باشد از سال 55 به بعد عمليات حفاظتي و اجراي طرح هاي تثبيت شن فقط به طريقه بيولوژيكي بوده و دادمه داشته است درسه سال اخير مجددا در سرخس عمليات مبارزه با فرسايش بادي ازطريق مالچ هاي نفتي شروع شده است و ادامه دارد.

 

 

3 اطلاعات محلي و دانش بومي در زمينه مقابله با فرسايش بادي

دانش عمومي همچون فرهنگ غني كشور در همه زمينه ها به طورگسترده اي وجودداشته و دارد ولي متاسفانه در زمينه جمع آوري دانش بومي جامعه عشايري و روستايي كشور كارزيادي صورت نگرفته است روستائيان مناطق بياباني كشور با توجه به شرايط خاص خود و آگاهي از زمان وزش بادهاي محلي و فصلس و به منظور مقابله با فرسايش بادي ،تجاربي رابدست آورده و براساس آن كارهاي خود راهماهنگ مي كنند.

1-   روستائيان ساكن درمسير بادهاي فصلي و 120 روزه عمليات كشت و كار و شخم و شيار خود را طوري به انجام مي رسانند كه زمان وزش بادها عمليات كشاورزي خاتمه يافته وسطح زمين داراي سبزينه باشد.

2-   جهت محافظت از زراعات و تاسيسات خود (موتورخانه ، استخر...) اقدام به احداث بادشكن با درختان مقاوم در برابر باد مي نمايند.

3-   احداث بند سارهايي درمسير رودخانه هاي فصلي كه اين عمل هم به ايجاد زمين هاي كشاورزي منجر مي گردد كه در آن جاليز كشت مي كنند و هم به منزله نفوذ جريان آب و سيلاب عمل مي نمايد.

4-   استفاده از سطح عايق جهت جمع آوري آب باران و هدايت آن به آب انبارهاي سرپوشيده جهت آشاميدن خود و دامهايشان كه با توجه به پوشش سقف آب انبارها آب جمع آوري شده مدتها بدون تاثير سنجيده مورد بهره برداري قرار مي گيرد.

5-   استفاده از وارتيه هاي مقاوم به ريزش در زراعت

چگونگي احداث سازه هاي مسكوني در جهت كاهش تاثير نيروي باد

ازميان عوامل مختلف با به دليل سرعت و نيرويي كه دارد و دربعضي مواقع دراثر برخورد باساختمانها در اطراف آنها شرت و نيروي بيشتري مي يابد و مي تواند يكي از علل اصلي ناراحتي براي افرادي باشد كه در فضاهاي باز فعاليت دارند. ميزان دخالت باد در يك پروژه بوسيله داده هاي اقليتي ،موقعيت زمين ، شرايط توپولوگرافي ساختمانهاي مستقر درآن و ... مشخص مي شود.

 

سرعت خصوصيات حركت و نحوه حركت باد باعث بروز عوامل زيرمي شود

1)     آسايش ديناميكي : نيروهاي ناشي از وزش باد درزمان و فضا متغيراست و بدن انسان با محيط اطراف اختلال ايجاد مي كند . اين دوعامل بستگي فراواني به خصوصيات فردي انسان دارد اما به طور كلي راحتي يا ناراحتي در اثر وزش باد به عوامل زير بستگي دارد.

2)     نوع فعاليت شخص : نوع اقليم و فصول مختلف سال كه تا حدي به نوع لباس بستگي دارد شرايط جوي شرايط فيزيكي انسان ( سن ) و شرايط روحي فرد.

 

 

خصوصيات ايرو ديناميك باد در مجموعه هاي ساختماني و پيشنهادات عملي

1-   اثر ايجاد حوزه درزير ساختمانها : جريان يافتن هوا در حفره ها يا گذرهاي زير ساختمان باعث مي شود كه قسمت جلو آن كه تحت فشار زياد است با پشت ساختمان كه در فشار كمتري قرار دارد مرتبط مي شود

شرط لازم : حداقل ارتفاع ساختمان بيش از 15 متر باشد. تاثير ارتفاع : هرچه ساختمانها بلندتر باشند به همان نسبت ميزان آسايش كمتر مي شود.

راه حل هاي علمي :

-         ساختمانهايي كه داراي پيلوتي يا حفره ايست بايستي به موازات جهت باد قرار گيرد.

-         در پاي ساختمانهاي بلند بايستي از ساختمانهاي كوچك يا عناصر گياهي استفاده شود.

-         درحجم هاي ارتباطي بايد از عواملي كه باعث تقليل نيروي باد مي شود استفاده شود.

-         اجتناب ازپيش بيني پيلوت توپر درساختمانها الزامي است.

-         بايد باازدياد خلل فرج جريان هوارا در قسمت پايين ساختمان پخش نمود.

2-   تاثير گوشه : اثر جريان هوا در زواياي ساختمان به اين شكل است كه منطقه تحت فشار زياد در جلوي ساختمان با منطقه تحت فشار كم جانبي ساختمان درارتباط قرار مي گيرد . مجتمع هاي ساختماني متراكم به دليل ابعادي كه دراد در مقابل باد مانع مهمتري ايجاد مي كند چنين حالتي در ساختمان هاي باز و پبراكنده ديده نمي شود.

وزش باد در گوشه ها علاوه بر تشكيل منطقه اي با سرعت بيش از حد متوسط در اين قسمت ها باعث ايجاد گراديان افقي قابل توجه نيز مي شود .

راه حل هاي عملي:

1-   محاط نمودن ساختمانهاي مرتفع با حلقه اي به ارتفاع پنج طبقه

2-   تقليل ارتفاع مجموعه به طور يكنواخت در طبقات

3-   گوشه هاي منحني شكل ، گراديان افقي سرعت ها متوسط را كاهش مي دهد.

4-   پيش بيني عناصري با خلل و فرج درجوار گوشه ها

5-   قرار دادن جمعي از ساختمانهاي كوتاه يا پوشش گياهي درنزديكي گوشه ها.

6-   تاثير سايه باد : منطقه اي با جريان هواي متلاطم كه در پشت مانع ايجاد مي شود.

خسارت وارده ناشي از طوفان

درخصوص خسارات ناشي از طوفان وزير جهادكشاورزي درنامه اي به مديريت طرح و برنامه سازمان جهاد كشاورزي خراسان رضوي عينا چنين عنوان شده است :

احتراما به استحضار مي رساند بر اثر طوفان هاي ايجادشده در شهرستان كه كانون اصلي آن دردهستان خانگيران از بخش مركزي اتفاق افتاد طي بررسيهاي متعددو بازديد مستمركارشناسان اين مديريت از بخشهاي زراعت ديم و همچنين دامداريهاي مناطق كه شامل 13 روستا با جمعيت بالغ بر 1515 خانوار وسطح زير كشت ديم 11750 هكتار و جمعيت واقعي 92160 راس ،

ميزان خسارت وارده به تكفيك به شرح ذيل جهت استحضار و اوامر مقتضي به حضور ارسال مي گردد.

خسارت ناشي از تخريب 100 % به فرارع ديم به ميزان 11750 هكتار بالغ بر 6186375000 ريال ، لذا خواهشمند است با عنايت به كاهش بارندگي سال جاري و پديده خشكسالي درمنطقه پيگيري لازم جهت كمك به خسارت ديدگان صورت پذيرد.

همينطور نامه رئيس اداره منابع طبيعي شهرستان سرخس خطاب به فرمانداري دررابطه باخسارت وارده عينا بدين شرح مي باشد:

احتراما عطف به نامه مورخه 5/12/85 به استحضار مي رساند ميزان خسارت وارده دراثر طوفان شن به پروژه هاي بيابان زدايي و تثبيت ماسه شهرستان به شرح زير اعلام مي گردد :

 رديف

   نام منطقه

     نام پروژه

       ميزان خسارت

   1

 چاله زرد

  مالچ پاشي

   000/000/90    ريال

   2

 آبمال

  بذرپاشي

   000/000/80    ريال

   3

 آبمال

  نهال كاري

   000/000/180  ريال

 

در گزارش وضعيت شهرستان بدين شرح ذكر شده است:

-         برابر طوفان روز گذشته (؟) تعداد 46 روستاي شهرستان دچار قطعي برق گرديد كه از اين تعداد 27 روستا تا ساعت 19 روز گذشته برقدار و تعداد 12 روستا تا ساعت 10 صبح امروز برقدار شدند. تعداد 7 روستا نيز بعلت شكستگي تير در مسير هنوز برقدار نشده اند كه پرسنل اداره برق شهرستان درحال رفع مشكل ميباشند.

-         در بخش راه : روستاهاي محور بزنگان به كاريزك مسدود ميباشد كه درحال حمل وسايل نقليه راه سازي به محل جهت بازگشايي ميباشند.

-         درمحور روستاهاي آبمال به چاله زرد تا سددوستي مامورين مشغول بازگشايي مسير هستند.

-         محور اصلي مشهد سرخس نيز در همان ساعات اوليه پس از طوفان بازگشايي گرديد.

-         دربخش حمل ونقل ريلي يك قطار باري درايستگاه مختوم قلي از خط خارج گرديده كه درحال حاضر رئيس و سرپرست ايستگاه سرخس و ديگر پرسنل مشغول بازگشائي مسير حدفاصل گنبدلي تا رباط شريف كه ريل دفن شده است ميباشند.

درنهايت اينكه باتوجه به مطالعات زيست اقليمي شهرستان سرخس ازمناطق گرمسيري با اقليم اكثرا خشك ميباشد كه تخريب و چراي دام بيش ازحد باعث ازبين رفتن مراتع آن گرديده بهمين لحاظ تشخيص اعتبار مورد نياز به منظور اصلاح و بازسازي مراتع شهرستان و تامين نيروي مورد نياز جهت حفظ و حراست ازآنها بسيار ضروري مي باشد.

درگزارش ارسالي ازبنياد مسكن تعداد 120 واحد مسكوني روستايي آسيب ديده بين 70 تا 100 درصد خسارت اعلام شده است. در بخش محور كاريزك كاملا مسدود شد ( جاده 7 روستا ) ، جاده روستاي چكودر و محور چاله زرد كاملا مسدود شد .

(جاده 7 روستا ) جاده هاي مذكور طي هفت روز كارمداوم بازگشايي و پاكسازي شدند و خسارات زيادي به ماشين آلات راهسازي اداره  راه و ترابري شهرستان وارد شد.

-         بيماريهاي شايع پس از طوفان

دراين رابطه از نامه رئيس اداره حفاظت محيط زيست سرخس مي توان نام برد كه عينا به شرح ذيل مي باشد.

احتراما به استحضار مي رساند به علت شرايط نامساعد جوي امروز مورخ 30/10/85 و وجود گرد و غبار و ذرات معلق بسيار در هواي شهر كه باعث ايجاد ناراحتي تنفسي و ريوي درافراد به ويژه نونهالان مي گردد خواهشمند است در صورت امكان اوامر مقتضي نسبت به تعطيلي مقاطع تحصيلي شهر جهت حفظ سلامتي دانش آموزان تا رفع آلودگي هواصادر فرمايند.

همينطور در همين رابطه از نامه مدير آموزش و پرورش شهرستان به فرمانداري مي توان ياد كرد كه تحت مضمون ذيل ارائه مي شود :

احتراما با توجه به مشكلات جوي به وجود آمده درطي هفته هاي اخير دراين شهرستان و وجود صوفانهاي شديد شن و خاك لازم است به برخي از مشكلات بهداشتي ، آموزشي و پرورشي ايجادشده درآموزشگاه هاي اين شهرستان اشاره شود .

1-   افزايش چشم گير بيماريهاي تنفسي و عفوني در ميان دانش آموزان و قاعدتا بروز اثرات نامطلوب و عديده ي آموزشي و پرورشي در سطح مدارس

2-   وجود مشكلات متعدد درزمينه ي كنترل مسائل بهداشتي و نظافتي در محيط آموزشگاه و كلاسها

3-   مخالفت بسياري از اولياي دانش آموزان جهت حضورفرزندانشان درمدرسه به علت آلودگي شديد هوا باوجود حضور مداوم همكاران محترم فرهنگي در مدارس

4-   عدم امكان تردد دربخي نقاط روستايي به علت آلودگي شديد هوا و مسدودبودن راه ها

لذا از آن فرمانداري محترم تقاضا مي شود طبق صلاحديد درارتباط با بررسي علل و عوامل زمينه ساز اين بحران و راه كارهاي كنترل آن اقدام عاجل به عمل آيد.

همچنين درخصوص بيماري هاي شايع پس ازطوفان ازنامه ي مدير شبكه ي بهداشت و درمان شهرستان به فرماندار محترم و رياست حوادث غير مترقبه شهرستان سرخس ياد مي شود.

احتراما پيرو نامه ي 30/10/85 به استحضار مي رساند از روز گذشته تا صبح امروز تعداد 16  بيمار در بخش هاي داخلي و اورژانس بيمارستان 17 شهريور سرخس در اثر آلودگي هوا ناشي از گردوغبار بستري شدند و بيش از 50 بيمار نيز به همين علت به صورت سرپايي به مركز بهداشتي درماني بيمارستان مراجعه و تتحت درمان قرار گرفتند .مزيد استحضار حضرتعالي به عرض مي رساند وجود ذرات معلق گردو غبار علاوه بركاهش حجم اكسيژن وارده به ريه ها و نشديد برخي بيماريها مانند آسم ، برونشيت ، ... خود مي تواند باعث رسوب در بخش هايي از دستگاه تنفسي و موجب افزايش استعداد به عفونتهاي باكتريايي و غيره گردد. نتايج پيشنهادت

با توجه به موقعيت جغرافيايي شهرستان سرخس و تهديد ان توسط بادهاي فرساينده و مضر  با اطلاع از نحوه كاربري اراضي و استقرار سازه هاي شهري در محده ي شهرستان به شرح زير مي باشد :

1- درمنطقه شمال شهر و جنوب غرب كاربري مسكوني

2 در محدوده اي اطراف شهر فضاي سبز حفاظتي

3- در قسمت غرب فضاي عمومي

4 در بخش داخلي شهر قسمت فضاي آموزشي و در بخش خارج شهر فضاي آموزش عالي

5 در قسمت جنوب و جنوب شرق فضاي گردشگري و اقامتي

6 فضاي اداري در بخش مركزي شهر جمع شده است

7- فضاي صنعتي و كارگاهي در قسمت شمال و شمال شرق پراكنده است .

8- تاسيسات و تجهيزات در قسمت جنوب شهر است.

9- فضاي بهداشتي درماني در شمال شهر كه مي تواند در قسمت شمال و جنوب تسعه پيدا كند

10- فضاي تجاري در سطح شهر پراكنده است .

مي توان با در نظر قرار دادن با دهاي غالب (شمال جنوب ) كه داراي كاربري مسكوني در شمال و فضاي گردشگري اقامتي در جنوب است مي توان در صورت امكان اقدام به تغيير كاربري از مسكوني به فضاي سبز در شمال يا حتي الامكان استفاده بيشتري از فضاهاي سبز در اطراف ساختمانهاي مسكوني نمود.

همينطور از موقعيت پينهاد گورستان در شمال غرب كه تحت تاثير بادهاي مضر ياد كرد كه در طرح جامع سرخس ذكر شده است. جهت استقرار ساختمانهاي شهر در جنوب شرق و در محدوده ي عرض هاي 5/22 تا 30 درجه جنوب است. و خيابانها با توجه به جهت بادها بايد احداث شوند خيابانهاي شرياني در جهت شرقي غربي و معابر براي دسترسي به مناطق مسكوني نيز در جهت شرقي غربي بايد باشد.

در سالهاي اخير تغيير جهت بادهاي غالب از شمال به شمال غرب كه احتما لا با اقدامات كاهش فرسايش بادي كشور تركمنستان در شمال سرخس ديده مي شود. همينطور طوفان مخرب اخير شهرستان كه جهت جنوب شرقي به شمال غربي داشته است فضاي گردشگري اقامتي اين شهرستان را تحت تاثير خود قرار داده است. با اعطاي وام هاي دولتي به موسسات مربوط و روشن شدن وضعيت زمين هاي شهرستان سرخس كه قريب به تمامي آن ازآن آستان قدس مي باشد.

لذا مي توان با اقداماتي نظير مالچ پاشي كه در مراحل بهراني فرسايش صورت مي گيرد از زيان هاي بيشتر طوفان ( خسارات بيشمار آن و هزينه هي ناشي از آن كه در متن تحقيق ذكر شده است)ذجلوگيري كرد . با عنايت به اين مطلب كه سرخس از خط قرمز فرسايش گذشته است و در شرايط بهراني به سر مي برد.

در رابطه با جهت غالب باد ( شمال غرب جنوب شرق ) مي توان در صورت امكان از تغيير كاربري مسكوني به كاربري فضاي سبز و تفريحي استفاده نمود  يا حتي المقدور در اطراف مناطق مسكوني از فضاهاي سبز بيشتربراي كاهش اثرات بادهاي مضر استفاده نمود.

نتايج و پيشنهادات

-         منطقه مورد مطالعه در زون كپه داغ واقع گرديده و توالي منظم رسوبات از ژوراسيك تا كواترنر مشتمل بر سازندهاي مزدوران، شوريجه،‌تيرگان، سرچشمه، سنگانه، ايتامير، آبدراز، آب تلخ، نيزار، كلات، پسته ليق، چهل كمان، خانگيران، نئوژن، كنگلومراي، پليوكواترنر، رسوبات آبرفتي، لسي و بادي مشاهده مي گردد.

-         سه واحد عمده كوهستاني ، تپه ماهوري و دشت سر بخش وسيعي از منطقه را شامل مي گردد و هر واحد به تيپ ها و رخساره هايي تفكيك گرديده است . علاوه بر آن واحد هاي كوچك ديگري مثل دشت ، مخروط افكنه ، پادگانه و پالايا نيز مشاهده مي گردد .

-         مورفولوژي كوهستاني اكثرا پر شيب و داراي توده هاي سنگي و بيرون زدگيهاي سنگي لذا توصيه مي گردد جهت استقرار پوش گياهي از عمليات قرق و حفاظت استفاده گردد.

-         در واحدهاي فرسايش پذير مثل رخساره هاي بدلندي و فرسايشهاي خندقي كه از سنگهاي مارني حساس به فرسايش تشكيل گرديده است ، اقدام به هر گونه عمليات مكانيكي از قبيل شخم و شيار وغيره باعث تخريب بيشتر گرديده و لذا توصيه مي گردد كه در اين بخش ها صرفا عمليات بيولوژي جهت استقرار پوشش گياهي صورت گيرد.

-         سازنده پسته ليق شرايط خاصي جهت استقرار درختان پسته داشته ، لذا توصيه مي گردد با توجه به ساير فاكتورهاي زيست محيطي جهت بهره برداري بهينه اقدام به كشت درختان پسته در روي اين سازنده گردد.

-         در رخساره فرسايش كناري توصيه مي گردد كه علاوه بر رعايت حريم رودخانه توسط روستايان د رمناطقي كه فرسايش كتاري شديد است و باعث تخريب اراضي مي گردد و عمليات ميكانيكي آبخيزداري صورت گيرد.

-         فرسايشهاي بادي از عمدترين فرسايش هايي است كه دشت سرخس را تهديد مي نمايد، روستاهاي زيادي در معرض وزش بادهاي حامل شن و ماسه قرار گرفته و اراضي و حتي خود روستاها در حال مدفون شدن در زير شن روان است ، لذا توصيه مي شود كه محل برداشت شن كه احتمالا تركمنستان مي باشد توسط تصاوير ماهوارهاي و كنترل هاي صحرايي به دقت بررسي و در صورت امكان پرژه مشتركي مبني بر احداث بادشكن و يا ساير عمليات مورد لزوم جهت كنترل شن هاي در اين منطقه سياسي اقتصادي صورت پذيرد .

-         منطقه آزاد تجاري سرخس ، راه آهن، منابع عظيم گازي و ساير منابع عظيم اقتصادي از جمله اولويت هايي است كه بايستي در راستاي اين اهداف به تثبيت شن هاي روان در اين منطقه پرداخت.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 11 دی 1393 ساعت: 19:27 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره انواع مناطق اقلیمی

بازديد: 623

 

تحقیق رایگان

سایت علمی و پژوهشی اسمان

تحقیق درباره انواع مناطق اقلیمی

تأثیر متقابل تابش آفتاب، جو و نیروهای گرانشی، توام با توزیع نامتعادل توده‌های خشکی و دریا تقریبا بی‌نهایت اقلیم مختلف ایجاد می‌کند. اما به هر حال مناطقی را می‌توان تشخیص داد که از نظر شرایط اقلیمی مشابه‌اند . آشنایی با چگونگی و محل این مناطق برای طرح اهمیت دارد چون این مناطق نشان دهنده مشکلاتی هستند که احتمالا طراح با آنها مواجه است.

حدود مرزی مناطق اقلیمی را نمی‌توان بطور دقیق ترسیم نمود چون یک منطقه اقلیمی به مرور تقریبا بطور نامحسوب به اقلیم بعدی منتهی می‌شود. تشخیص منطقه اقلیمی، یا محدوده انتقالی بین دو منطقه یک محیط مسکونی بخصوص آسان است.

بررسی حاضر به اقلیمهای گرم و مرطوب اختصاص دارد. تقسیم‌ اقلیمهای گرم و مرطوب به مناطق اقلیمی را بایست به عنوان یک وسیله ارتباط مورد نظر داشت. این تقسیم‌بندی «کدی» است که اطلاعات فراوانی را برای آنها که با آن آشنایی بیان می‌نماید. سودمندی این تقسیمات با افزایش تعداد افرادی که آن را قبول کرده و مورد استفاده قرار می‌دهند افزایش می‌یابد.

معرفی اقلیم گرم و مرطوب

اقلیمهای گرم و مرطوب در کمربندی نزدیک به خط استوا که از 15 درجه عرض جغرافیایی شمالی تا 15 درجه جنوبی وسعت دارد یافت می‌شوند. شهرهایی که در این منطقه اقلیمی قرار دارند عبارتند از لاگوش،‌ مامبوس ، کلمبو ، سنگاپور، جاکارتا، کیتو و پرنام بوکود، شکل /// نمودار اقلیمی مامبوس را نشان می‌دهد.

تغییرات فصلی شرایط اقلیمی در طول سال کم است مواقعی با باران کم یا زیاد و وقوع باد شدید و توفانهای توام با صاعقه تنها علایم تغییرات موجود هستند

دمای هوا یعنی دمای خشک در روز و در سایه بطور متوسط به 27 با 32 درجه سلسیوس می‌رسد اما گاهی از 32 درجه هم تجاوز می‌کند. متوسط حداقل دمای هوا در شب بین 21 و 27 درجه سلسیوس متغیر است. دامنه نوسان روزانه و سالانه دمای هوا هر دو بسیار کم است . رطوبت یعنی رطوبت نسبی و در اکثر اوقات تقریبا 75 درصد است اما ممکن است بین 55 تا تقریبا 100 درصد متغیر باشد فشار بخار بین 2500 تا 3000 نیوتن بر متر مربع باقی می‌ماند بارندگی در تمام طول سال زیاد است و عموما در چند ماه پی در پی شدید‌تر می‌شود مقدار بارندگی سالانه ممکن است از 2000 تا 5000 میلیمتر تغییر نماید و ممکن است در مرطوب‌ترین ماه از 500 میلیمتر هم تجاوز کند در هنگام وقوع طوفانهای شدید،‌ میزان بارندگی ممکن است برای مدت کوتاهی به 100 میلیمتر در ساعت برسد وضعیت آسمان تقریبا در تمام سال ابری است پوشش ابر 60 تا 90 درصد میرسد آسمان می‌تواند پرنور باشد و روشنایی آن به cd/m2 7000 می‌رسد هنگامی که آسمان از ابر نازکی پوشیده است یا در مواقعی که خورشید بدون پنهان شدن ستون سفیدی از ابرهای متراکم را منور می‌سازد مقدار روشنایی آن بیشتر از این هم می‌شود وقتی آْسمان پوشیده از ابرهای ضخیم باشد هوا تاریک بوده، روشنایی آن به cd/m2 850 یا کمتر میرسد.

قسمتی از اشعه خورشید منعکس شده و جزئی به وسیله ابرها یا بخار آب موجود در جو پراکنده می‌شود بنابراین اشعه که به زمین می‌رسد اشعه پراکنده اما قوی است و ممکن است باعث درخشندگی ناراحت کننده‌ای بشود ابرها و بخار آب موجود در هوا در شب نیز از بازتاب اشعه از زمین و دریا به آسمان جلوگیری نمود یا مقدار آن را کاهش می‌دهند به همین دلیل اتلاف حرارت جمع شده به سادگی صورت نمی‌گیرد.

سرعت بادها معمولا کم و اما امکان وقوع بادهای شدید در هنگام بوران وجود دارد.

به دلیل وفور بارندگی و بالا بودن دمای هوا گیاهان به سرعت می‌رویند و کنترل آنها مشکل است. خاک قرمز عمدتا از نظر کشاورزی ضعیف است مواد آلی مورد نیاز گیاهان و نمکهای معدنی در آب حل شده از محل شسته می‌شوند آب زیرزمینی معمولا بالاست و زمین ممکن است خیس باشد نور بسیار کمی از سطح زمین منعکس می‌شود.

خصوصیات ویژه : رطوبت بالا باعث رشد سریع علف و خاکهای گیاه دار (کپک) و زنگ زدگی و فرسودگی می‌شود. مصالح ساختمانی آلی به سرعت پوشیده می‌شوند پشه و سایر حشرات فراوانند توفانهای رعد و برق اغلب با تخلیه بار الکتریکی هوا با هوا توام هستند.

سرپناه برای اقلیمهای گرم و مرطوب

طبیعت اقلیم

اهداف فیزیولوژیکی

فرم و پلان

فضاهای خارجی

بامها و دیوارها

جریان هوا و بازشوها

تهویه

سرپناه سنتی

اقلیم جزایر گرم و مرطوب

سرپناه برای اقلیم‌های گرم و مرطوب

طبیعت اقلیم

برجسته‌ترین ویژگیهای این اقلیم شرایط گرم و چسبنده و وجود رطوبت دائمی است. دمای هوا بطور متوسط بالا و بین 21 تا 32 درجه سلسیوس و نوسان آن در شب و روز کم است. این دما به ندرت از دمای پوست در حالت عادی تجاوز می‌کند.

رطوبت هوا در طول تمام فصول سال بالاست. ابر غلیظ و بخار آب موجود در هوا چون فیلتری در مقابل تابش مستقیم آفتاب عمل می‌کنند. در نتیجه تابش مستقیم آفتاب تقلیل می‌یابد و بیشتر آن بصورت پراکنده تابیده می‌شود. اما در عین حال ابرها در شب از بازتاب حرارت زمین جلوگیری می‌کند.

اهداف فیزیولوژیکی اقلیم گرم و خشک

چون دمای هوا دایما به دمای پوست خیلی نزدیک است اتلاف حرارت از بدن به هوا، از طریق همرفت و هدایت جزئی است.

برای رسیدن به آسایش فیزیکی لازم است مقداری حرارت (حداقل به اندازه سوخت و ساز بدن) از بدن به محیط اطراف دفع شود. در هوا خیلی مرطوب، تبخیر مقدار کمی از عرق بدن لایه‌ای از هوا اشباع شده در اطراف بدن ایجاد می‌نماید که بطور موثری از ادامه تبخیر جلوگیری می‌کند و در نتیجه مانع از آخرین وهله دفع حرارت بدن می‌شود. این لایه از هوای اشباع شده را می‌توان با جریان هوا از اطراف بدن دور نمود. بنابراین با ایجاد جریان هوا نه تنها در داخل ساختمان بلکه در اطراف بدن ساکنین می‌توان تا حدودی آسایش ایجاد نمود این امر در واقع تنها راه بوبد بخشیدن شرایط حرارتی است.

چون در شب هوا به مقدار قابل توجهی خنک نمی شود. دمای سطح دیوارها و بام‌ با هم مساوی و به اندازه دمای هوا می‌شوند جریان یافتن هوای خارج به داخل ساختمان نیز این یکسان‌سازی دما را تسریع می‌نماید. چون دمای سطوح به دمای پوست نزدیک است اتلاف حرارت بدن از طریق تابش قابل چشم‌پوشی خواهد بود. ا ما در هر صورت لازم است از کسب حرارت از خورشید و از آسمان جلوگیری به عمل آید.

فرم و پلان

از آنجا که جریان هوا تنها راه بهبود بخشیدن شرایط حاد اقلیمی است ایجاد آن برای تامین آسایش در فضاهای داخلی حیاتی است لذا می‌بایست ساختمان رو به نسیمها باز شود و جهت استقرار آن طوری باشد که از کلیه نسیمهای موجود استفاده نماید کوتاهی در انجام چنین امری باعث می‌شود فضاهای داخلی ساختمان همیشه گرم‌تر از فضاهای سایه‌دار خارجی که در معرض جریان هوا هستند، شوند. در این نوع اقلیم پلان ساختمانها شکلی کشیده و باز دارد و شامل اتاقهایی تنها در یک ردیف است تا امکان کوران در فضای داخلی را بوجود آورد. این اتاقها می‌توانند از ایوانهای سرپوشیده یا راهروهایی که در عین حال سایه هم ایجاد می‌نمایند قابل دسترسی باشند بازشو درها و پنجره‌ها تا آنجا که ممکن است بزرگ هستند و یا می‌بایست این چنین باشند تا مسیر ازادی برای جریان هوا ایجاد نمایند. گروههای ساختمانی نیز از هم جدا هستند پلانهای گسترش یافته در جهت محوری عمود بر جهت بادهای غالب مقاومت اندکی در مقابل جریان هوا ایجاد می‌نمایند و در نتیجه راه حل مناسبی هستند.

اگر ردیفهایی از ساختمان سر هم قرار گیرند، جریان هوا در داخل ساختمانهای پشت به باد بطور قابل توجهی به وسیله ردیف اول ساختمانها کاسته می‌شود.

پوشش گیاهی زمین باعث می‌شود افت وزش باد در این سطوح بیشتر از افت باد در زمین باز شود. یعنی پوشش گیاهی مانع از حرکت هوا در نزدیکی زمین می‌شود و اغلب لازم است ساختمان بر روی پیلوتی قرار بگیرد تا بدین طریق ساختمان از هوای راکد یا آرام سطح زمین دور باشد و جریان هوای شدید‌تری کسب نماید. ( شکل 153) خود زمین هم دمای مساوی دمای هوا به دست می‌آورد بنابراین در هر صورت هدایت حرارت از ساختمان به زمین غیر قابل توجه است.

تابش آفتاب در این اقلیم گرچه نسبت به اقلیم گرم و خشک شدت کمتری دارد اما به هر صورت منبع قابل توجهی از حرارت به حساب می‌یاد و باید از ورود آن به ساختمان جلوگیری نمو. در اقلیم گرم و خشک ، تابش آفتاب غالبا بطور مستقیم صورت می‌گیرد و زاویه سایه را می‌توان به طور دقیق تعیین نمود.  اما در اینجا بیشتر تابش به صورت پراکنده است و از تمام جهات آسمان می‌تابد بنابراین در مناطق گرم و مرطوب سایه بانها باید پوشش بیشتری ایجاد نمایند تا آنکه نه تنها خورشید بلکه قسمت بیشتری از آسمان را بپوشانند از طرف دیگر، بازشوها در این اقلیم‌ خیلی بزرگتر از بازشوها در اقلیم گرم و خشک هستند. پس به هر دو دلیل سایه بانها در این اقلیم باید بزرگتر باشند. خصوصیات عمده ساختمان در اقلیم گرم و مرطوب باز بودن و در سایه بودن است.

در سایه قراردادن کلیه سطوح عمودی چه بازشوها و چه دیوارهای یکپارچه هر دو مفید خواهد بود. در صورتی که ارتفاع ساختمان کوتاه در نظر گرفته شود انجام چنین کاری بسیار ساده‌تر خواهد بود در اکثر موارد بام ساختمان از دیوارها جلوتر آمده و پیش آمدگی وسیعی ایجاد می‌نماید. چنین پیش‌آمدگیهایی سایه مورد نیاز جهت سطح بازشو و دیوارها را تامین می‌کند.

از نقطه نظر کسب حرارت خورشید بهترین جهت استقرار ساختمان آن است که محور طولی ساختمان در جهت شرقی غربی قرار گیرد. اغلب ممکن است این ترتیب قرار گیری با جهت مورد نیاز در رابطه با وزش باد مغیر باشد چنین مغایرتی را می‌بایست در هر مورد خاص بطور جداگانه مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. زیرا هیچ قانون کلی که تمام موارد را در برگیرد وجود ندارد. لازم به یادآوری است که در هر صورت وضعیت هندسی خورشید را نمی‌توان تغییر داد اما کاربرد ماهرانه عناصر ساخته شده در خارج ساختمان مثل شبکه‌هایی از دیوار یا حتی پیش آمدگی بام ساختمان می‌تواند جهت حرکت باد را تغییر دهد.

در مورد ساختمانهای کوتاه که دیوارهای آن زیاد آفتابگیر نیستند تعیین جهت استقرار ساختمان در رابطه با وزش باد اهمیت بیشتری دارد اما در مورد ساختمانهای مرتفع عکس قضیه صادق است و اجتناب از تابش عامل تعیین کننده به شمار می‌آید.

فضاهای خارجی

اصولی که در طراحی فضاهای خارجی به کار گرفته می‌شوند همان اصولی هستند که در طراحی ساختمان به کار می‌روند. ایجاد سایه و تأمین عبور آزادانه جریان هوا دو ضابطه اساسی هستند.

چون در این اقلیم گیاهان در تمام طول سال شاخ و برگ کامل دارند بنابراین در ایجاد سایه می‌توان به گیاهان و درختکاری اتکا نمود. به ندرت اتفاق می‌افتد که بنایی را صرفا برای ایجاد سایه در فضای باز اجرا نمود اما می‌توان با هزینه کم، آلاچیقها و دابستهای سبکی که با گیاهان بالا رونده پوشیده می‌شوند ایجاد نمود که بسیار موثر هستند فضای آزاد زیر ساختمانهایی که بر روی پیلوتی قرار دارند. نیز می‌تواند به عنوان فضای خارجی سایه دار مورد استفاده قرار گیرد.

به دلایل زیر همیشه در مناطق گرم و مرطوب تراکم توسعه نسبت به مناطق گرم و خشک به مراتب کمتر است.

1-   به منظور برقراری جریان هوا در ساختمان و در فضای بین ساختمانهای

2-   به منظور فراهم ساختن فضاهای خصوصی با استفاده از فاصله چون در این مورد نمی‌توان از دیوارها و شبکه استفاده نمود

3-   بسیاری از فعالیتها فضای خارج ساختمان صورت می‌گیرد.

بامها و دیوارها

چون دمای هوا در طول روز و شب تقریبا یکسان باقی می‌ماند ساختمان نمی‌تواند به اندازه کافی در شب خنک شود تا امکان ذخیره سازی حرارت در روز فراهم آید. بنا بر این در این اقلیم نمی‌توان به اصول استفاده از انبارش حرارت اتکاء نمود. درواقع توصیه می‌شود که ساختمان از مصالح با ظرفیت حرارتی کم ساخته شود یعنی ساختارهای سبک مورد استفاده قرار گیرند.

با باز کردن ساختمان به طرف جریان هوا و در نتیجه به شرایط خارجی تأثیر بنا در شرایط داخلی بطور قابل ملاحظه‌ای کاهش می‌یابد عملا بام تنها عنصری است که اهمیت خیلی زیادی دارد گرچه بام نمی‌تواند به اصول استفاده از انباش حرارت اتکا نمود در واقع توصیه می‌شود که ساختمان از مصالح با ظرفیت حرارتی کم ساخته شود یعنی ساختارهای سبک مورد استفاده قرار گیرند.

با بازکردن ساختمان به طرف جریان هوا و در نتیجه به شرایط خارجی تاثیر بنا در شرایط داخلی بطور قابل ملاحظه‌ای کاهش می‌یابد عملا بام تنها عنصری است که اهمیت خیلی زیادی دارد گرچه بام نمی‌تواند شرایط را بهبود بخشد ، یعنی دمای خنکتری نسبت به هوای خارج ایجاد نماید اما در صورتی که صحیح طراحی شود حداقل خواهد توانست از افزایش دمای هوای داخل نسبت به خارج جلوگیری کند و دمای سقف را در حد  دمای بقیه سطوح حفظ نماید.

این نتیجه را می‌توان با استفاده از سطوح فوقانی منعکس کننده بام دو جداره با فضای قابل تهویه، سقفی با سطح فوقانی کاملا منعکس کننده و استفاده از عایق حرارتی مناسب به دست آورد. البته لازم است که بام و سقف هر دو ظرفیت حرارتی  کمی داشته باشند.

چون در این مناطق بارندگی نسبتا زیاد است اغلب از سقف شیبداری که جنس آنها از ورق آهن موجدار،‌آزبست و سیمان یا ورق آلومینیوم براق است استفاده می‌شود . استفاده از چنین بامهایی به تنهایی باعث ایجاد شرایط غیر قابل تحملی در داخل می‌شود در این حالت دمای سطح بام تا 30 درجه سلسیوس نسبت به هوای خارج افزایش می‌یابد.

به عنوان معیاری اجرایی دمای سقف بیش از 4 درجه سلسیوس گرمتر از دمای هوا نشود. با استفاده از انواع تخته عایق با ضریب انتقال حدود 5/1 وات بر متر مربع بر درجه سلسیوس (یعنی کل ضریب انتقال حرارت بام و سقف حدود 8/0 وات بر متر مربع بر درجه سلسیوس باشد) می‌توان به چنین نتیجه‌ای دست یافت.

متأسفانه عایقی با چنین کیفیتی هنوز گران است و هزینه آن از محدودیت بعضی از طرحهای خانه‌‌های ارزان قیمت تجاوز می‌کند به هر حال حتی ارزان‌ترین نوع سقف بهبود قابل توجهی ایجاد می‌کند گزارشهای ارائه شده در مورد دو ساختمان مشابه که بام هر دو از آزبست و سیمان موجدار بوده است دمایی حدود 14 درجه سلسیوس نشان می‌دهند که در مورد ساختمان بدون سقف دمای زیر بام 48 درجه سلسیوس اندازه‌گیری شد اما در مورد ساختمان دیگر با سقفی از کاغذ مخصوص منصب شده در زیر خرپا (سطح فوقانی کاغذ با فویل آلومینیوم پوشیده شده است) دمای زیر سقف 34 درجه سلسیوس بوده است (دمای هوای خارج 22 درجه سلسیوس گزارش شده است.)

استفاده از عایق حرارتی در مورد دیوارهای عمودی در صورتی که این دیوارها در سایه قرار داشته باشند ضرورتی ندارد اما اگر دیوارها مشرف به آفتاب باشند. (مثل دیوارهای دو طرف ساختمان) استفاده از عایق حرارتی از گرمتر شدن دمای سطوح داخلی نسبت به دمای هوا جلوگیری خواهد نمود. استفاده از سطوح منعکس کننده میز در مورد چنین دیوارهای آفتابگیری مفید خواهد بود.

جریان هوا و بازشوها

بازشوها می‌بایست به شکل مفیدی در رابطه با وزش نسیمهای غالب قرار داده شوند تا هوا را بطور طبیعی در فضاهای داخلی و در ارتفاع بدن یعنی در منطقه زندگی (تا ارتفاع 2 متر) به جریان در آورند. چنین بازشوهایی باید به اندازه کافی بزرگ بوده کاملا باز شوند. در این اقلیم هیچ دلیلی برای وجود پنجره‌های با قابهای شیشه‌ای ثابت وجود ندارد. خصوصیات توپوگرافی زمین، جهت ساختمان و موقعیت ساختمانهای اطراف و موانع دیگر، عواملی هستند که می‌توانند جریان هوا را تحت تأثیر هیچ‌گونه‌ مانع خارجی قرار گیرند پس لازم است کلیه عوامل فوق را به دقت مورد توجه قرار داد. علاوه بر این باید دقت نمود تا جریان هوا تا قبل از رسیدن به ساختمان از روی سطوح گرم (مثل آسفالت) عبور نکند.

یکی از مشکل‌ترین مسائلی که طراح می‌بایست در حل آن کوشش نماید عبارت است از ایجاد بازشوهای بزرگی که در مقابل ریزش باران، حشرات، بو و سر و صدا محافظت شده در عین حال این محافظت کاهش قابل توجهی در جریان هوا بوجود نیاورد.

در مواقعی که جریان هوا کم یا جریانی وجود نداشته باشد می‌توان از بادبزنهای سقفی یا از انواع دیگر بادبزنهای الکتریکی استفاده نمود اما این بادبزنها فقط هوا ندارند.

تهویه

تهویه ، یعنی تعویض هوا نیز ضروری است در صورتی که هوای داخلی تعویض نشود،‌به لحاظ حرارت و رطوبت ناشی از بدن افراد و فعالیت مختلف آنها (مثل شستشو و پخت و پز) دما و رطوبت این هوا نسبت به هوای خارج افزایش خواهد یافت لذا در این اقلیم هم به تعویض پی در پی هوای داخل و هم جریان هوا در اطراف بدن نیاز خواهد بود.

تهویه هوا بین بام و سقف نیز ضروری است و می‌بایست بازشوهای مناسبی در این رابطه در نظر گرفته شوند. تهویه فضای بین بام و سقف بدون نیاز به هیچ گونه تغییری در ساختار بام می‌تواند 2 درجه سلسیوس از دمای سقف بکاهد هوایی که از بین سقف و بام می‌گذرد خیلی گرمتر از هوای خارج ساختمان می‌شود پس باید دقت نمود تا این هوا به منطقه زندگی وارد نشود . (یعنی به ایوانها تخلیه نشود).

سرپناه سنتی

در مناطق گرم و مرطوب، اساساً دو نوع سرپناه سنتی وجود دارد. در مناطقی که چوب کمیاب است خانه‌های یک طبقه با دیوارهای گلی معمول هستند. با این خانه‌ها شامل الوار، نی یا ساقه و برگ خرما و پوشش کاه اندود هستند و پیش‌آمدگی‌های عریضی دارند. که بر روی دیوارها سایه می‌اندازند . این نوع سرپناه می‌اندازند. این نوع سرپناه معایب متعددی دارد که اولین آن شرایط غیرقابل تحملی است که در نتیجه فقدان یا کم بودن جریان هوا در داخل ساختمان ایجاد می‌شود. دوم آنکه حیاط‌های محصور شده با دیوار یا حصار، اغلب مانع از همان استفاده اندکی هم که می‌توان از نسیمها نمود می‌شوند. باران شدید و سنگین باعث فرسایش پایه‌ها و سطوح دیوارهای گلی شده و در نتیجه تعمیرات سالانه را اجتناب ناپذیر می‌نماید. فضاهای بدون تهویه داخلی، اغلب به طور دایم نمناک و مرطوب باقی می‌مانند.

در مناطقی که چوب به فور یافت می‌شود یا در جاهایی که زمین برای ساختمان مناسب نیست، سرپناه سنتی معمولا بر بالای پایه‌هایی قرار داده شده است. این ساختمان‌ها از الوارهای محلی یا قابهای ساخته شده از نی و حصیرهای بافته شده دیوارهای چوبی یا ساخته شده از نی‌های نصف شده و کف‌ها، درها و شبکه‌های پشت در یک شکل گرفته‌اند.

بامها متشکل از قابهایی از الوار یا نی هستند که با کاه اندود یا لایه‌های ساخته شده از برگها پوشیده شده‌اند. این بامها معمولا پیش ‌آمدگی‌های عریضی دارند.

این ساختار‌های چوبی سبک حرارت کمی را در خود نگاه داشته و در شب به خوبی خنک می‌شوند. جایگاه مرتفع این ساختمانها، از نظر ایمنی و جریان هوا شرایط مناسب‌تری نسبت به سرپناه‌های یک طبقه ایجاد نموده است. کاه اندود عایق حرارتی بسیار مناسبی است، هرچند که کاه اندود تازه نمی‌تواند ضد آب باشد. پیش‌آمدگی‌های عریض بام سایه‌بان مناسبی بر روی بازشو و دیوارها ایجاد نموده بازشوها را در مقابل باران و درخشندگی آسمان محافظت و امکان بازماندن آنها در بیشتر ساعات را فراهم می‌نمایند. یک عیب این ساختمانها این است که اندوه محیط مناسبی برای حشرات است و این ساختمان یک پارچه چوبی و گیاه،‌غذای مناسب و گذر سهل العبوری برای موریانه به شمار می‌آید.

این دو نوع سرپناه، هر دو در چارچوب سنتی و روستایی خود نسبتا به خوبی کار می‌کنند. خصوصا این که مصالح و نیروی کار مورد نیاز جهت اجرا و نگاهداری پی‌درپی‌ آنها کاملا فراهم است . اما در مناطقی با تراکم ساختمانی زیاد، مثل شهر‌ها حتی نوع دوم هم مزایای اقلیمی خود را از دست می‌دهد و بامهای  کاه اندودی خطری جدی در رابطه با آتش‌سوزی محسوب می‌شوند در نتیجه به کارگیری هر یک از این دو سرپناه در شهرها متشکل است.

گرم و مرطوب

این اقلیم نوعی اقلیمگرم و مرطوب است دما کمی پایین تر است اما باد شدیدی با سرعت 6 تا 7 متر بر ثانیه وجهتی تقریبا ثابت وجود دارد که می‌توان برای خنک کردن به آن اتکاء نمود. در این اقلیم جهت و بنای ساختمان در رابطه با استفاده هرچه بیشتر از جریان باد اهمیت به مراتب بیشتری نسبت به اقلیم گرم و مرطوب دارد. بیشتر این جزایر در کمربند بادهای موسمی استوایی قرار گرفته‌اند. ساختمان و اسکلت بنا می‌بایست به گونه‌ای طرح شوند که تاب تحمل در برابر بادهایی با سرعت 70 متر بر ثانیه را داشته باشند.

عایق حرارتی

در ساختمانهایی که بصورت مکانیکی گرم یا تهویه می‌شود تعیین بهینه مقدار عایق حرارتی،‌ از طریق بهینه سازی هزینه‌ها و سودها ، موضوع ساده‌ای است.

هزینه عایق،‌ که تابعی از ضخامت آن است را می‌توان بصورت یک خط مستقیم نشان داد. آنگاه کاهش اتلاف (یا کسب) حرارت ناشی از این عایق را می‌توان محاسبات می‌توانند در تصمیم‌گیری‌هایی که بر اساس ملاحظات تکیفی استوارند مفید واقع شوند.

در مناطق گرم و مرطوب با جریان هوای کافی دمای هوای داخل و خارج یکسان خواهد شد. تنها وظیفه عایق حرارتی در اینجا کاهش انتقال حرارت ناشی از تابش آفتاب بر سطوح خارجی است. بامها خیلی بیشتر از دیوارها انرژی خورشیدی دریافت می‌کنند. دیوارها، معمولا در سایه خواهند بود . بنابراین این بام تنها عنصری است که باید عایق شود. اما چه مقدار عایق حرارتی برای بامها مناسب است.

مقدار افزایش دمای آفتاب (Tse) (یعنی معادل دمای کسب شده بصورت تشعشع) را می‌توان محاسبه نمود.

به پدیده فوق وارونگی دما نسبت داده شده است. همانطور که وضعیت روزانه که با افزایش ارتفاع، دما کاهش می‌یابد، به عنوان وضعیت عادی انتخاب شده است. وضعیت وارونگی خیلی بیشتر از وضعیت عادی و طبقه‌ای دما در روز پایدار است. در این حالت هیچ نیروی حرارتی که باعث به هم خوردن وضعیت هوا یا ایجاد گردبادهای بالا رونده شود وجود ندارد.

هوای سرد بماندن در عمیق‌ترین گودیها تمایل داشته و مانند مایعات عمل می‌کند. البته هوای سرد کاملا بسادگی آب جریان نمی‌یابد، بلکه بیشتر شبیه به مایعی غلیظ است. اگر به پایین تپه و در طول یک دره طویل و شیب‌دار حرکت نماید،‌ می‌تواند به سوز یعنی یک جریان متمرکز تند شونده از هوای سرد تبدیل شود. بنابراین،‌ توپوگرافی می‌تواند بشدت، دمای هوا را تحت تأثیر قرار دهد. در صورتی که هوا آرام باشد، اختلاف ارتفاعی بین 7 تا 8 متر ممکن است. باعث 5 و 6 درجه سلسیوس اختلاف دما شود.

رطوبت

رطوبت نسبی به همان اندازه که به مقدار واقعی بخار آب موجود در هوا مرتبط است، به دمای هوا نیز بستگی دارد.

در روز، با گرم شدن پایین‌ترین لایه هوا به وسیله سطح زمین، رطوبت نسبی آن بسرعت کاهش می‌یابد. در صورتی که آب برای تبخیر شدن وجود داشته باشد، در رطوبت نسبی پایین‌تر،‌ میزان تبخیر افزایش می‌یابد.

یک بستر آبی آزاد یا یک پوشش گیاهی غنی، منبع فراوانی از آب را تامین می‌نماید در چنین حالتی تبخیر شدید باعث افزایش رطوبت مطلق لایه پایینی هوا می‌شود. در صورتی که هوا آرام باشد، احتمال بروز وضعیت زیر وجود دارد:


 


 

در سطح زمین

در ارتفاع 2 متری

دما

بالا

پایین‌تر

رطوبت نسبی

پایین

بالاتر

رطوبت مطلق

بالا

پایین‌تر

 

با حرکت هوا، میزان تبخیر افزایش می‌یابد، اما با اختلاط هوا،‌اختلاف دما و رطوبت لایه‌های هوا از بین می‌رود.

در شب، بخصوص در شب‌هایی که آسمان صاف و هوا آرام است، وضعیت بر عکس می‌شود. با خنک شدن پایین‌ترین لایه (که بالاترین رطوبت مطلق را دارد) رطوبت نسبی آن افزایش یافته، بزودی به نقطه شبنم می‌رسد و با سرد‌تر شدن رطوبت اضافی آن به شکل شبنم متراکم می‌شود (دلیل واژه نقطه شبنم)

وقتی دمای هوا به نقطه شبنم می‌رسد، تشکیل مه آغاز می‌شود، و چنانچه هوا به سرعت خنکتر نشود و جریان هوایی هم وجود نداشته باشد، یک لایه ضخیم (تا 40 یا 50) مه در نزدیکی زمین تشکیل می‌شود.

ویژگیهای معماری بومی مناطق گرم و مرطوب

اصولی که در معماری این مناطق رعایت شده به طور خلاصه عبارتند از:

1-    استفاده از مصالح ساختمانی با ظرفیت حرارتی کم

2-    قراردادن ساختمان در سایه کامل در اینجا نیز ایوان‌های عریض و سرپوشیده‌ایکه هم از نفوذ باران با داخل جلوگیری می‌کنند و هم سایه کاملی بر روی اتاقها می‌اندازند، مورد استفاده قرار گرفته است.

3-    در مناطق نزدیک به دریا برای استفاده از نسیم‌های خنک دریا از بادگیر‌های بزرگ استفاده شده است. بیشتر ساختمانهای این مناطق دارای بادگیر هستند. ولی در مناطق دور از دریا که کمتر تحت تأثیر نسیم دریا قرار دارند. بادگیرها بسیار کوچک و کوتاه است و در بسیاری از مناطق ساختمان حذف شده است.

4-     در این مناطق به دلیل گرما و رطوبت زیاد هوا، میزان تهویه طبیعی اهمیت چندانی ندارد و به همین دلیل،‌ پیش‌بینی‌های لازم در مورد ایجاد کوران در داخل ساختمان به عمل نیامده است

اقلیم گرم و مرطوب

به طور کلی مهم‌ترین عامل ناراحتی انسان در مناطق گرم و مرطوب، خیس ماندن پوست بدن انسان است که خود ناشی از رطوبت زیاد هوای این منطق است بنابراین در منطق گرم و مرطوب رعایت اصولی الزامی است که عبارتند از : ایجاد تهویه موثر و مداوم، حفاظت دیوارها و پنجره‌ها در برابر تابش آفتاب و نفوذ باران و جلوگیری از گرم شدن هوای داخلی هنگام روز و به حداقل رساندن دمای آن هنگام شب.

دما و رطوبت زیاد هوا در این مناطق، ایجاد منطقه آسایش در شرایط بحرانی از طریق تهویه طبیعی یا استفاده از ویژگی مصالح ساختمانی امکان‌پذیر نیست و برای کنترل هوای داخلی باید از دستگاه تهویه مطبوع استفاده شود. بدیهی است در این شرایط باید از ورود هوای گرم خارج به فضای داخلی جلوگیری کرد.

در هر صورت اگر شرایط حرارتی هوا به گونه‌ای باشد که بتوان از تهویه طبیعی در کنترل و کاهش دما داخلی استفاده کرد بهتر است نکات زیر رعایت شود.

1- رورت ایجاد کوران موثر در منطقه‌ای که افراد حضور دارند. ایجاب می‌کند که تمام اتاق‌های ساختمان دارای قسمت‌های بازشو، در یا پنجره در منطقه فشار و مکش باشند یا اتاق‌هایی که فقط در قسمت‌های پشت به باد یا رو به باد پنجره دارند، به وسیله‌ی بازشوهای بزرگ فقط به اتاق‌هایی راه داشته باشند که در منطقه‌ی عکس فشار خود هستند.

2- پلان‌های باز و فضاهای عریض و آزاد بین ساختمان‌ها، در ایجاد کوران موثر در ساختمان‌ها نقش عمده‌ای دارد . همچنین در این مناطق بهتر است ساختمان‌ها بر روی پیلوتی قرار گیرد.

زیرا هم شرایط مناسب‌تری از نظر تهویه فرار می‌سازد و هم باعث خنک شدن کف ساختمان که بویژه هنگام شب بسیار مطلوب است در اتاق‌هایی که معمولا قسمت باریکی از آن مورد استفاده قرار می‌گیرد. (مانند اتاق‌های خواب)‌با انتخاب پنجره کوچک‌تر برای قسمت رو به باد می‌توان جریان هوا را در منطقه‌ی مورد نظر متمرکز ساخت. ولی در اتاق‌هایی که معمولا تمام نقاط آن مورد استفاده ساکنین است (مانند اتاق نشیمن) بهتر است پنجره‌‌های رو به باد و پشت به باد هم اندازه باشد.

در این مناطق استفاده از درها و پنجره‌های بزرگ بسیار سودمند است البته در صورتی که در برابر تابش آفتاب نفوذ باران و ورود حشرات محافظت شود. زیرا این بازشوها نه تنها میزان تهویه طبیعی را افزایش می‌دهد بلکه باعث کاهش دمای هوای داخلی هنگام عصر و شب نیز می‌شود.

مناسب‌ترین ارتفاع کف پنجره ، 5/0 تا 5/1 متر از کف اتاق است و اگر به دلایلی پنجره باید در ارتفاع بالاتری قرار گیرد. بهتر است از پنجره‌های افقی که بازشوی آنها لولایی و به طرف بالاست استفاده شود تا باد را به طرف پایین و منطقه مورد استفاده هدایت کند.

در مناطق گرم و مرطوب نصب توری جلوی پنجره برای جلوگیری از ورود حشرات به داخل اتاق‌ها تقریبا ضروری است ولی این توری‌ها میزان تهویه طبیعی و سرعت جریان هوای داخل را کاهش می‌دهند به منظور کاهش این تأثیر بهتر است توری‌ها با کمی فاصله نسبت به سطح پنجره و در سطحی بیش از مساحت پنجره نصب شوند نه به صورت چسبیده به آن . اگر جلوی درها یا پنجره‌های یک ساختمان ایوانک قرار داشته باشد برای جلوگیری از ورود حشرات بهتر است در اطراف ایوانک توری نصب شود تا امکان ورود باد از فضاهای آزاد و عریض‌تری را فراهم سازد.

در مناطق گرم و مرطوب باید پنجره‌ها و بازشوهای بزرگ به طور موثری در برابر تابش آفتاب فضای داخلی را هم در برابر نفوذ پرتو مستقیم و هم در برابر پرتو پراکنش یافته‌ که میزان آن در مناطق گرم و مرطوب به حداکثر می‌رسد محافظت کند در بیشتر موارد با گسترش بام در سطحی بیش از سطح زیربنا می‌توان از امکان حفاظت پنجره‌ها و دیوارها در برابر تابش آفتاب و ریزش باران هر دو برخوردار شد. این مسئله بویژه در مناطقی که باران‌های شدید با وزش باد همراه است و باد باعث ریزش باران تقریبا به صورت افقی به دیوار و نفوذ باران در ترک‌ها و درز دیوارها می‌شود بسیار ضروری است زیرا دیوارهای بدون حفاظ ممکن است اشبع شوند و در اثر جذب رطوبت و خشک شدن مصالح بویژه سطح خارجی دیوارها به سرعت از بین بروند.

اقلیم گرم و مرطوب (سواحل جنوبی)

سواحل جنوبی ایران به وسیله رشته‌ کوه‌های زاگرس از فلات مرکزی جدا شده‌اند اقلیم گرم و مرطوب کشور را تشکیل می‌دهند از ویژگیهای این اقلیم تابستان‌های بسیار گرم و مرطوب و زمستان‌های معتدل است. در این مناطق حداکثر دمای هوا در تابستان به 35 تا 40 درجه سانتیگراد و حداکثر رطوبت نسبی آن به 70 درصد می‌رسد در این اقلیم رطوبت هوا در تمام فصل‌های سال زیاد است و به همین دلیل، اختلاف درجه حرارت هوا در شب و روز و در فصل‌های مختلف کم است.

در این مناطق، تفاوت‌ دمای هوای سطح خشکی و سطح دریا باعث بوجود آمدن نسیم‌های دریا و خشکی می‌شود ولی این نسیم‌ها به نوار باریک ساحلی محدود می‌شود و هوا در مناطق داخلی آرام و سرعت باد در صورتی که وجود داشته باشد بسیار کم است.

از دیگر ویژگی‌های این اقلیم شدت زیاد تابش آفتاب است که در هوای مرطوب این ناحیه باعث خیرگی و ناراحتی چشم می‌شود. البته شدت پرتوهای خورشیدی مستقیم و پراکنده دریافت شده به وضعیت هوا بستگی دارد. وقتی آسمان ابری و شیری رنگ است شدت تابش پرتو پراکنش یافته و به حداکثر میزان می‌رسد و روشنایی بسیار زیاد آن چشم را آزار می‌دهد. مقدار پرتو منعکس شده از زمین نیز به وضعیت ابری بودن آسمان و نوع پوشش زمین بستگی دارد وقتی آسمان ابری یا سطح زمین پوشیده از گیاه باشد این مقدار به حداقل می‌رسد ولی اگر هوا صاف یا زمین بایر باشد مقدار پرتو منعکس شده از زمین به حداکثر میزان ممکن خواهد رسید.

شهرهای بندرعباس، جاسک، آبادان، و اهواز از جمله شهرهای این اقلیم است که به نسبت قرار گرفتن در سواحل مختلف و فاصله‌ای که از دریا دارند، از نظر گرما و رطوبت هوا و میزان بارندگی با هم متفاوت‌اند به طوری کلی میزان بارندگی در سواحل خلیج فارس بیشتر و منظم‌تر است. در حالی که در سواحل دریای عمان که تحت تأثیر بادهای موسمی اقیانوس هند قرار دارد، دارای باران‌های نامنظم و خشک سالی‌های فراوان است.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 11 دی 1393 ساعت: 19:24 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره نواحي بيوجغرافيائي

بازديد: 185

 

تحقیق رایگان سایت علمی و پژوهشی اسمان

تحقیق درباره نواحي بيوجغرافيائي

 در اين جا توجه به مفهوم كمي اندميم شده است. اين مفهوم مدتها پيش به وسيلة تاكسونهايي كه هيچ جاي ديگري يافت نمي شوند مشخص مي شود.

تاكسونهايي بومي ممكن است زير  گونه گدز يا گروههايي از گونه هاي باشند. يك مثال از يك ناحيه اندميم جزاير هاوايي است. تاكسونهايي بومي هاوآيي شامل چهار گونه از گياه جنس Keysseria مي باشد گياهي بوته اي و Perennial كه در هاوآيي در bog هايي باز با ارتفاع بين m1000 تا m1700 يافت مي شود 10 گونه از اين جنس به طور عمده در غرب هاوآيي يافت مي شوند كه 8 گونة آن از گينة جديد بافت شده است (شكل 1-8). همچنين يك گونة گياهي ديگر از جنس Argemone در گياهي با برگ هاي خاردار مي باشد و معمولاً تا ارتفاع 1 متر در نواحي مرتفع رشد مي كند در هاوآيي بومي مي باشد. گفته مي شود گونة A.glanca به گونة موجود در شيمي با نام A.hunnemannu (شكل 2-8) قرائت بيشتري داشته باشد. همچنين گونة گياهي ديگري از جنس Sophora كه به صورت درختچه يا درختهاي كوچكي با ارتفاع 15 متر در جنگل هاي مرتفع و در امتداد جريانهاي آب و بر روي شيب كوهها رشد مي كند، بومي هاوآيي مي باشد. 12 گونه ديگر از جنس در نواحي پراكنده اي در جنوب هاوآيي يافت مي شوند. (شكل 3-8).

براي هر ناحيه اندميم، نظير هاوآيي، اطلاعات توزيعي از اين نوع غالب مي باشد، چنين داده هايي در مورد نواحي اندميم از اواسط قرن نوزدهم ميلادي گردآوري شده است. با اين وجود اين اطلاعات در مجموع با توجه به مساله همبستگي ناحيه اي كه اين جا به عنوان مفهومي كلاسيك براي بررسي ارتباطات بيوجغرافيايي درك شده است، فاقد بار اطلاعاتي است (شكل 4-8).

در نگاه اول، ممكن است چنين فرض ‌شود همانطور كه در مورد گونه هاي keysseria نشان داده شده است همبستگي ناحيه اي هاوآيي در ارتباط با نواحي اندميم واقع در غرب مي باشد (شكل 1-4-8). يا همانطور كه به وسيلة گونه هاي Sophra , Argemone نشان داده مي شود به ترتيب در ارتباط با شرق يا جنوب باشد (شكل 3-4-8) با در نظر گرفتن هر سه گروه از شواهد كمتر است به اين نتيجه برسيم كه همبستگي ناحيه اي هاوآيي بسيار پيچيده است چرا كه هاوايي با نواحي متعددي داراي همبستگي است، در حقيقت هاوايي با تمام نواحي اندميم موجود در جهان داراي ارتباط است. ممكن است در وراي اين پيچيدگي فراموش كنيم كه ممكن است تمام اين نواحي اندميم در قالب يك كلادوگرام ساده داراي الگوي خاصي از همبستگي باشند. به عنوان مثال ممكن است به نظر برسد keysseria نيازمند يك كلادوگرام، Argemone يك كلادوگرام و Sophora كلادوگرامي ديگر باشد. با اين وجود احتمالات با سه مثالي كه در بالا فهرست شوند در تناقص نمي باشند، تمام پانزده كلادوگرام دو شاخه اي ممكن براي چهار منطقه قابل تفسير بوده و به طور برابري اقتصادي مي باشند، دوكلادوگرام از پانزده احتمال مكن در شكل 5-8 ارايه شده اند. به طور خلاصه فاقد محتواي اطلاعاتي درباره همبستگي ناحيه اي در ارتباط با هاوايي و سه ناحيه غربي- شرقي و جنوبي مي باشند.

يكي از مشكلات دربارة سه مثال فوق آن است كه هر كدام از آنها فقط يك بيان 2 ناحيه اي مي باشند. (شكل هاي 4-8، (تا 3) بيان هاي 2- ناحيه اي فاقد بار اطلاعاتي هستند چرا كه با هر نوع تفسير در مورد همبستگي هاي ناحيه اي سازگار هستند. اما حتي هر كدام از اين بيان هاي خاص با جزئيات بيش تري ارايه شوند. مثلاً به صورت  3- ناحيه اي باز هم بي ارزش هستند جرا كه نمي توان آنها را به صورت يك كلادوگرام واحد بر اساس اصل پارسميوني بيان نمود.

مشكل با چنين بيان هاي سه ناحيه اي آن است كه تمام آنها شامل فقط يك عنصر مشترك H مي باشند.

از طريق مقايسه اين بيان سه منطقه اي با كلادوگرام گونه اي نظير گونه اي جنس Xylosma كه شامل 100 گونه از گياهان درختي و درختچه اي با زيستگاهها و اكولوژي متفاوت مي باشند مي توان به آنها بار اطلاعاتي بخشيد (شكل 8-8). Xylosma به وسيله گونه هايي شناخته مي شوند كه نه تنها بومي هاوايي هستند بلكه در نواحي غربي، شرقي و جنوبي هاوايي نيز بومي مي باشند. يك كلادوگرام با جزئيات دقيق تر از گونه هاي جنس Xylosma مي تواند از ديدگاه همبستگي ناحيه اي مي تواند با دو يك از بيان هاي سه ناحيه اي شكل هاي 6-8 1 تا 3 موافق باشد. در هر مورد (تناقص يا سازگاري) بيان 3- ناحيه اي داراي بار اطلاعاتي خواهد بود. Brundin (1966) براي درك همبستگي ناحيه اي بخش هاي معتدلة قاره هاي جنوبي سعي كرد تا از يك رويكرد كلاويستي استفاده نمايد (استراليا، زنلاندنو، آمريكاي جنوبي و آفريقا) وي اين همبستگي را از طريق مطالعه خويشاوندي گونه اي در سه زير خانواده از پشه هاي خانواده chironomidne مورد بررسي قرار داد. در يك زير خانواده (Diamesinae) وي همبستگي هاي پيچيده بين قاره اي براي 20 گونه مشاهده نمود (شكل 9-8). كلادوگرام گونه اي ممكن است براي نشان داد دو دسته از اطلاعات براي همبستگي ناحيه اي بين چهار ناحيه، ساده گردد:

1 نيوزلاند، استراليا و امريكاي جنوبي داراي همبستگي بيشتري با هم مي باشند تا آفريقا (شكل 1-10-8).

2 استراليا، نيوزلاند هر كدام با آمريكاي جنوبي قرائت بيشتري نشان مي دهند تا با يكديگر (شكل 2-10-8)

در دومين زير خانواده (Podonominae) وي همبستگي هاي بين قاره اي براي 126 گونة جنوبي مشاهده نمود كلادوگرام گونه اي همچون مورد قبلي مي تواند دو مورد اطلاعاتي فوق را نشان دهد (شكل 10-8). در سومين زير خانواده (Aphrotenlinae) وي همبستگي بين قاره اي در مورد 8 گونه مشاهده نمود. در اين مورد كلادوگرام گونه اي فقط يك مورد اطلاعاتي را نشان مي داد. استراليا و امريكاي جنوبي داراي همبستگي بيشتري با يكديگر مي باشند تا هر كدام به آفريقا.

نتايج Brundin به دلايل متعددي به طور گسترده مورد توجه و جالب هستند كه به طور خلاصه در اين مرود بازنگري قرار مي گيرد. كلادوگرام ناحيه اي شكل 12-8 را در نظر بگيريد، اين كلادوگرام در كلادوگرام هاي گونه اي براي هر سه زير خانواده منعكس مي باشند (شكل هاي 11و 8 و 9-8).

كلادوگرام شكل 12-8 و كلادوگرام سه ناحيه اي مشابه مي بايست دوباره در كلادوگرام هاي گونه سه زير خانواده تكرار شود و ممكن است به عنوان سازگاري در نظر گرفته نشوند. اما احتمال اين سازگاري، مي تواند قابل محاسبه باشد با در نظر گرفتن 3 ناحيه يا 3 تاكسون ترسيم سه كلادوگرام دو شاخه اي امكانپذير است. بنابراين، احتمال اينكه يك كلادوگرام مشابه يك بار به طور افتاقي تكرار شود 33% مي باشد. احتمال آن كه كلادوگرام دو بار تكرار شود همانند مثال فوق 11% مي باشد. با نزديك شدن احتمال به سطح 5% ترديدهاي جدي در مورد اتفاقي بودن (شانسي بودن) تقويت مي شود.

با اين وجود Brundin به اين نكته اشاره مي كند كه كلادوگرام ناحيه اي كه در مطالعات وي به آن اشاره مي شود با آن چه كه به وسيله زمين شناسان در مورد رانش قاره ها در نيمكره جنوبي تاكيد مي شود، مطابقت دارد. در آن زمان اين اعتقاد وجود داشت كه تمام قاره هاي جنوبي از يك فوق قاره (گندوانالند) و پس از قطعه قطعه شدن آن منشاء گرفته اند. اولين شكافتگي بين آفريقا و يك قطعه قاره اي كه شامل امريكاي جنوبي، قطعات جنوب، زلاندنو و استراليا بوده صورت گرفته است. وقايع متعاقب، منجر به قطعه قطعه شدن اين قطعه قاره اي شده است. بنابراين كلادوگرام Brundin (شكل 1-8) با پديده رانش قاره اي مطابقت دارد. احتمال آنكه يك كلادوگرام براي سومين بار تكرار گردد حدود 4% مي باشد كه اين احتمال به Brunin اين اجازه را داد كه چنين نتيجه گيري نمايد:

نظريه رانش قاره اي پيش زمينه اي را فراهم مي كند كه تمام خواسته هاي ناشي از طبيعت همبستگي هاي transantractic را بر آورده مي كند، همانطور كه به وسيلة پشه هاي خانواده Chironomidne نشان داده شد. در حقيقت، برازش بين تاريخ در توسط الگوهايي توزيع و فيلوژني هاي بازسازي شده از يك سو آخرين عقايد دربارة طبيعت زمين شناختني و ارتباطات gon dowanaland و همچنين جدول زماني قطعه قطعه شدن اين ابر قاره از سوي ديگر آن قدر نزديك است كه حتي در جزئيات نيز با هم توافق دارند. (1966: 454)

جزئياتي كه به وسيله Brundin مورد اشاره قرار گرفت نشان دهنده همبستگي دو گانه اي بين استراليا و زندلانو با آمريكاي جنوبي و همچنين همبستگي هاي زمين شناختي به همان اندازه پيچيده بين نواحي است، به اين موضوع اين جا بيشتر نخواهم پرداخت.

نواحي كه به وسيله پشه هاي مورد مطالعه به وسيله Brundin اشغال مي شوند شامل 4 منطقه اصلي آفريقاي جنوبي، نواحي جنوبي و غربي آمريكاي جنوبي و جزاير آن، زلاندنو و جنوب شرقي استراليا- تاسماني مي باشند (شكل 13-8). سه ناحيه اي از اين مناطق اصلي كه به عنوان نواحي اندميم كه به وسيلة de candolle در 1838 يعني زماني كه وي فهرست مناطق خود را از 20 به 40 توسعه داد، شناخته شد. وي همچنين پيچيدگي هاي موجود در نواحي جنوبي امريكاي جنوبي را تشخيص داده بود، بر همين اساس وي اين منطقه را به نواحي كوچكتري همچون شيلي و پرو، تيراول فوگو، خوان فرناندز و فالك اند تقسيم بندي نمود. تمام اين نواحي منحصراً بر اساس مطالعة Brundin به روي پشه هاي خانواده Chironomidae تاييد شدند، همچنين مطالعات ساير اشخاص به روي گروههاي مخختلف گياهي و جانوري در سالهاي حد فاصل زمان Brundin , de candolle در نظر مرور و بررسي مشكل همبستگي ناحيه اي بديع تر مي باشد. اين مشكل به وسيلة Sclater يكصد سال پيش مطرح شد و Wallece سعي داشت تا آن را در مورد هند شرقي بررسي نموديد. با وجوديكه Wallece به حل مشكل از طرق در نظر داشتن نسبي اندميم نزديك شده بود، ولي Brundin كوشيد تا جنبه هاي كلادستيك را به طور مستقيم از طريق مطالعه همبستگي هاي دروني گونه هاي اندميك مورد بررسي قرار دهد. اگر نتايج Brundin آن باشد كه يك الگوي غير تصادفي از همبستگي هاي ناحيه اي وجود دارد، آنگاه نظرات وي در مورد رانش قاره اي صحت خواهد داشت: تكامل الگوهاي قاره اي يك توجيه علي براي همبستگي هاي ناحيه اي (همانطور كه به وسيلة پشه هاي Chironomidae نشان داده شد) و همچنين يك توجيه علي براي كلادوگرام هاي گونه اي است كه به نحوي عناصر مشترك الگو را نشان مي دهند. جالب است كه به يادداشت Candolle دربارة علت وجود نواحي اندميم توجه نماييم. وي چنين مي نويسد:

اين حقيقت ما را به اين ايده مي رساند كه نواحي اندميم به طور منحصر ؟؟؟ به وسيلة علل فيزيكي كه در حال عمل هستند احتمالاً تا حدي به وسيله و علل زمين شناختي كه امروزه وجود ندارند، مشخص مي شوند. بر اساس اين ممكن است به سادگي تصور كرد كه چرا گونه هاي گياهي كه هرگز به صورت بومي در مناطق خاصي وجود نداشته اند در صورت معرفي شدن به آن مناطق قادر به زندگي نخواهد بود.

اما اين نظريه با عدم قطعيت روبرو است، چرا كه با تمام ايده هاي مرتبط با دنياي اطرافمان و منشاء ابتدايي موجود است زنده را بپذيريم. (1820:413)

Canlolle همچنين به اين نكته اشاره مي كند كه تمام نظريه گياه شناسي جغرافيايي مبتني بر ايده هايي است كه شخص دربارة منشاء موجودات زنده و غالبيت گونه ها به آن اعتقاد دارد. Candolle (1820:417) اين موضوعات را به طور خيلي مختصر و با اعتقاد به اين ايده كه گونه ها دايمي هستند، در نظر گرفت وي همچنين نظريه هاي گوناگوني را دربارة منشاء گونه ها از طريق تاثير علل خارجي و دورگ گيري در نظر گرفت. وي به طور خاص هيچكدام از اين نظريات را مورد اشاره قرار نداده است و چنين نتيجه گيري كرده كه علل مربوط به اختلافات بين گونه هاي بديل مسايلي است كه شناخته شده نمي‌باشد.

اين ايده كه تغييرات جغرافيايي تقريباً با هر نظريه اي دربارة تكامل يا زمين شناختي ممكن است به شكلي يك عامل علي در ظهور گونه هاي جديد و ايجاد نواحي اندميم باشند يك ايدة كاملاً قديمي است آثار اين ايده را مي توان در نوشته هاي Candolle , Buffon و سايرين يافت.

اين ايده تقريباً با هر نظريه اي دربارة تكامل قابل مشاهده است، به خصوص پس از انتشار منشاء گونه هاي داروين در 1859 و عموميت يافتن نظريه گزينش طبيعي. با اين وجود آنچه كه نتايج Brundin را از تلاش هاي زيست شناسان قرن نوزدهم متمايز مي سازد نظريه تكامل يا حتي توجيه علي آن نيت، بلكه وجه تمايز در توجه به جنبه هاي كلاوستيك همبستگي ناحيه اي از يكسو از طريق كلادوگرام هاي سه زير خانواده پشه ها و از سوي ديگر از طريق كلادوگرام ناحيه اي كه از منابع زير زميني شناختي استخراج كرده بود، مي باشد. به طور خلاصه وي دو جنبة زيست شناختي و زمين شناختي كلادوگرام هاي ناحيه اي را در هم آميخته است (Rosen, 1978). اين موضوع كه اين دو مجموعه از الگوهاي زيست شناختي كه گفته شد نمي توان در فقط بر اساس شانس و تصادف باشد. آنچه كه در استدلال Brundin بديع و تازه است تلاش براي توجيه علي، با استناد بر تركيبي از تكامل زمين شناختي و زيست شناختي نيست بلكه طبيعت و ساختار پديده است كه بر اساس اعتقاد وي نيازند توجيه و تفسير مي باشد. اين پديده ها، به طور مفهومي جنبة كلاوسيتيك را شكل مي دهند.

اين پديده ها اجزاي كلادوگرام محسوب مي شوند كه يك الگوي سلسله مراتبي از همبستگي ناحيه اي را شكل مي دهند.

فاصلة زماني بين Brundin , Scalter بيش از يكصد سال است. در اين دوره زماني فعاليت هاي قابل ملاحظه اي در زمينه سيماتيك و جغرافيايي زيستي انجام شد و منابعي كه از اين دوره به جا مانده است بسيار متنوع و گسترده است. در اين منابع به طور كاذب اثري از توجه به جنبه هاي كلاوستيك به خصوص در مورد يقين همبستگي ناحيه اي به چشم نمي خورد. در عوض در اين منابع مفاهيم متفاوتي از همبستگي ناحيه اي را مي توان مشاهده كرد كه به نظر مي رسد هر كدام مبتني بر تصوري قديمي پايه ريزي شده اند كه توسط داورين و والاس احيا شده اند.

اين تصور قديمي پراكنش يا مهاجرت موجودات زنده از يك ناحيه به ناحيه اي ديگر است.

سه نوع از مفاهيم رايج در اين زمينه وجود دارد:

1 سطوح اندميم، همانطور كه به وسيلة بحث هاي والاس دربارة هند شرقي مورد اشاره قرار گرفته است. در اين مفهوم به اين نكته تاكيد مي شود يك ناحيه با درجه اندميم بالا نسبت به ناحيه اي ديگر با درجه اندميم پايين تر در زمان دروتري مجزا شده است، يا اين كه موانع قوي تر در مقايسه با موانع ضعيف تر در برابر كنش قديمي تر و دايمي تر هستند.

2 شباهت بيوتيك، همانطور كه به وسيله بسياري از محققين كه تعداد تاكسونهاي مشترك بين ناحيه هاي متفاوت را شمارش كرده اند، نشان داده اند. از شباهت بيوتيك مي توان چنين استنباط كرد كه نواحي كه تا كسون هاي مشترك بيشتري دارند نسبت به نواحي كه جدايي تا كسون هاي مشترك كمتري دارند جديدتر مي باشند.

3 همبستگي پراكنش، همانطور كه به وسيلة محققين متعدددي كه بر اين باور بودند كه قادر به مسيريابي مهاجرت گذشته گياهان و جانوران بين نواحي گوناگون هستند، نشان داده شده است. از چنين همبستگي هايي مي توان چنين استنباط كرد كه نواحي كه اجازة پراكنش بيش تري را بين خود فراهم مي كنند نسبت به آنهايي كه داراي پراكنش كمتري هستند جديداً جدا شده اند.

از يرخي جهات اين سه مفهوم شبيه يكديگرند و داراي كاربرد مشابهي هستند.

هر كدام از اين مفاهيم مي تواند به نتيجة مشابهي منجر شود يعني يك مفهوم براي همبستگي ناحيه اي كه مي توان آن را در يك قالب يك كلادوگرام از نواحي بيان نمود. اگر اين نواحي، اندميم باشند يك پيش گويي امكان پذير خواد بود: همبستگي كه در يك كلادوگرام مشخص شده است براي تمام تاكسون هايي بومي آن مناطق هستند. صادق خواهد بود براي آزمودن چنين پيشگويي هايي، فقط لازم است جنبة كلاوسيتيك همبستگي گونه اي تاكسون هاي بومي مورد بررسي قرار گيرد، چنين آزموني پيش از Brundin به نظر مي رسد انجام نشده باشد. يك دليل براي وجود چنين تاخير طولاني در توجه به جنبة كلاوستيك آن است كه اين جنبه به طور روشن درك نشده بوده است. دليل ديگر اين است كه نواحي بيوجغرافيايي به طور معمول فقط با در نظر گرفتن مرزهاي سياسي يا جغرافيايي يا با توجه به تقسيم بندي هاي قراردادي طول و عرض جغرافيايي تقسيم بندي مي شوند در چنين تقسيم بندي هايي نواحي موضعي اندميم مورد توجه قرار نمي گرفتند. در برخي موارد نواحي اندميم براحتي بطور جغرافيايي قابل شناسايي هستند يا حتي در برخي موارد بر اساس مرزهاي سياسي قابل شناساييي مي باشند. مثل جزايري نظير هاوايي. اما در اغلب موارد بخصوص در مواردي كه ناحيه اندميم در مقياس موضعي تعريف و مطالعه مي شوند. نواحي كه بدين شكل تعريف مي شوند مثل نيمكرة شمالي و آمريكايي شمالي، ايالات متحده يا ايالت يوتا ممكن است در درون مرزهاي خود چندين ناحيه اندميم را در بر گيرد. در اولين وهله ممكن است در گروهبندي نواحي اندميم بدون توجه به مساله همبستگي ناحيه اي بين آنها اشتباه روي دهد.

بنابراين منابع اين دورة پيش كلاوسيتي در هر مورد خاص و در صورتيكه شخص بخواهد ارتباط آن را با مساله همبستگي هاي ناحيه اي مورد قضاوت قرار دهد، نيازمند ارزيابي است اولين مرحله تعين ارتباط بين نواحي كه توسط محققين تشخيص داده شده و نواحي اندميم موضعي موجود در آن مي باشد. مرحلة دوم تعيين اين مساله است كه محققين از چه مفهومي براي تعيين همبستگي ناحيه استفاده كرده است و مرحلة سوم آن است كه محقق از كدام مفهوم همبستگي گونه اي استفاده نموده است. آنگاه خواننده ممكن است در موقعيتي قرار گيرد كه بتواند دربارة اهميت اطلاعات، استدلالات و نتيجه گيري ارايه شده توسط محقق قضاوت نمايد.

البته اين ارزيابي دقيق براي مقالاتي كه قبل 1966 ميلادي نقشه شده اند ضروري نيست. يك اظهار نظر به وسيلة Keast (1973) كه نتايج Brundin دربارة پشه هاي نيمكرة جنوبي را مورد بازنگري قرار داده است منتشر شده است. Keast چنين نتيجه گيري مي كند:

بيوتاهاي معتدله كنوني نيمكرة جنوبي واقع در آمريكاي جنوبي و استراليا داراي قرابت بيشتري با هم مي باشند تا با آفريقا. از آن جايي كه اين الگو در مورد گروههاي متعدد ديگري كه احتياجات اكولوژيك متفاوتي دارند تكرار مي شود، ترديدي باقي نمي ماند كه اين تفاوت يك تفاوت بنيادي است و ناشي از انقراض ثانوي در آفريقا نيست. داده هاي زيست شناختي داده هاي زمين شناختي، داده هاي تاييد مي كند (1973:338).

در اين نتيجه گيري Keast اظهار نظرهاي Brundin را تكرار مي نمايد. از آن جايي كه Keast توزيع گروههاي متعددي از گياهان و جانوران را مورد بحث و بازنگري قرار مي دهد، ممكن است اين انتظار وجود داشته باشد كه حداقل برخي از اين گروهها از ديدگاه جنبة كلاوستيك داراي بار اطلاعاتي باشند (شكل 12-8). چنين اطلاعاتي، با بررسي جدول هاي داده هاي Keast آشكار گرديده است، به عنوان مثال توزيع 39 گروه از حشرات در جدول هاي داده هاي وي خلاصه شده است (شكل 14-8). اغلب گروهها يا در آمريكاي جنوبي + استراليا (شامل استراليا و زلاندنو) در در آمريكاي جنوبي + استراليا+ آفريقا پراكنده شده اند. براي اعضاي زير خانواده  Brundin Podonominae چنين بيان مي كند كه اشكال آفريقايي بسيار متمايزند- بدون آكه دربارة خويشاوندي آنها اظهار نظر نمايد. همچنين دربارة زير خانوادة Diamesinae مي گويد همبستگي Mz-Aust و همبستگي S.Amer-Afriam بسيار ضعيف است. زماني كه هيچ مولفه اي كلاوستيكي كه با هر يك از اين خويشاوندي در كلادوگرام گونه اي زير خانواده مورد سوال Brundin مطابق باشد، وجود ندارد (شكل 9-8).

مفهوم همبستگي ناحيه اي كه به وسيلة Keast بكار برده مي شود به طور معمول شماره 2 است كه قبلاً به آن اشاره كرديم: شباهت بيوتيك، كه در اين مورد بدين معني است كه در فهرست تاكسون هايي وي تاكسون هاي كمي به طور مشترك در امريكاي جنوبي و آفريقا (يا استراليا و آفريقا) وجود دارند كه همچنين در استراليا (يا امريكاي جنوبي) ديده نمي شود. در صورتي كه تاكسون هاي متعددي به طور مشترك در امريكاي جنوبي و استراليا وجود دارد كه در آفريقا را نمي توان يافت. مشكل اصلي با اين تاكسون هاي متعدد آن است كه در مقايسه با همسبتگي ناحيه اي از ديدگاه كلاوسيتي فاقد بار اطلاعاتي هستند چرا كه اين تاكسون ها است كه در هر سه ناحيه وجود دارند مثل زير خانواده Macropathinae , Notonemourinae و خانواده هاي Hydropsychidae , Megalyridae (شكل 14-8) با توجه به مفهوم Keat دربارة همبستگي گونه اي، يادداشت وي دربارة پشه هاي Brundin آشفته و گمراه كننده است و با توجه به توزيع برخي گروههاي گياهي چنين مي نويسند:

از آن جايي كه تيره Proteaceae مثال كلاسيك يك تيره گياهي گسسته در نيمكره جنوبي است معمولاً از آن براي نشان دادن همبستگي نزديك phytogeographic آفريقا استراليا و امريكاي جنوبي و ارتباطات خشكي بين آنها استفاده مي شد.

(مثل Beard, 1959) با اين وجود (1963) Briggs, Johnsonr، در تحليل خود دربارة همبستگي هاي مربوط به تيره Proteacae نظر Burbidge (1960) را كه نشان داد كه استرالاسيا و امريكاي جنوبي همبستگي نزديكتري به هم دارند تا آفريقا را مورد تاييد قرار داد. بنابراين در دورن زير خانوادة Grevilleoideae جنس هاي Gevuina , Oreocallis, Lomaria مشترك هستند جنس Embothrium امريكاي جنوبي در خويشاوند نزديك جنس Oreacallis است به طور نسبي شبيه جنس Telopia استراليا مي باشد. تنها عضو اين فوق خانواده در افريقا جنوبي جنس Brabeium مي باشد در يك جنس تخصص يافته بومي است كه خويشاوند جنس Macadamia بوده و در مانده ي كالدونياي جديد و شرق استراليا يافت مي شود. (1973:319).

ممكن است خواننده اين متن را مورد تحليل قرار دهد تا مشخص شود چه مفهومي از همبستگي گونه اي و ناحيه اي توسط نويسنده متن مورد استفاده قرار گرفته است.

سطوح اندميم

اگر چه اندميم به طور معمول منعكس كننده جدايي برخي از نواحي از ساير نواحي است، با اين وجود مسايل گوناگوني نه تنها در ارتباط با مفهوم اندميم بلكه در خصوص داده هايي كه براي تجسم اين مفهوم مورد استفاده قرار مي گيرد، وجود دارد. Briggs (1974)، به عنوان مثال، داده هاي مربوط به سطوح اندميم براي ؟؟؟ دريايي جزاير مختلف را گردآوري نمود (جدول 1-8). تغييرات شخصي بين جزاير و گروههاي مختلف موجودات زنده كه در روي يك جزيره يافت مي شوند، مشاهده مي شود. Briggs در مورد ماهي ها دريافت كه سطوح اندميم بين 0 درصد (Macaquarie) و 56 درصد (Juan Fernandez) متغير است و در مورد جزيرة Macquarie سطح اندميم بين صفر درصد (ماهي ها) و 83 درصد (خارپوستان) متغير است. بر اساس نظر وي بيش تر اين تغيير پذيري ناشي از نمونه برداري ناقص و ناكافي مي باشد.

از مدت هاي پيش آشكار شده است كه تعداد مطلق گونه هاي بر روي يك جزيره يا نواحي قاره اي تابعي از اندازه جزيره يا ناحيه قاره اي است. در سال 1838 Candolle توزيع 8523 گونه از اعضاي خانواده Compositae را در 39 ناحيه گياهشناختي مورد تحليل قرار داد، اين نواحي شامل جزاير و بخش هايي از قاره ها بود. در اين تحليل افزايش تدريجي تعداد گونه هاي با افزايش مساحت ناحيه مشاهده مي شود. (شكل 15-8).

چنين رابطه اي به طور مشابه بين تعداد گونه هاي اندميك و مساحت ناحيه وجود دارد  (شكل 16-8). از اين ديدگاه به نظر نمي رسد بين نواحي جزيره اي و قاره اي تفاوت وجود داشته باشد.

توجه به جزاير نتيجة انتشار نظريه جزاير Wilson , MacArthur (1967) مي باشد. يكي از نتايج آن است كه ارتباط بين تعداد گونه هاي و اندازه مساحت جزيره به طور قابل توجهي مورد مطالعه و بررسي قرار گرفته است، به عنوان مثال Slud (1967) داده هاي مربوط به گونه هاي مقيم پرندگان خشكي در 163 جزيره اقيانوس هاي گرم را مورد بررسي قرار داده است (شكل 17-8). نتايج وي به نظر مي رسد شباهت زيادي با نتايج Candolle در 1838 داشته باشد.

با اين وجود مفهوم سطوح اندميم مساله سازتر از اين مي باشد. به عنوان مثال MacArthur و Wilson شكلي را به چاپ رساندند كه در آن افزايش مشخصي در سطح اندميم با افزايش مساحت جزيره مشاهده مي شد (شكل 18-8). اين افزايش موضوعي سوال برانگيز است، همانطور كه چنين رابطه اي از داده هاي Candolle (1838) دربارة گياهان قابل استنتاج نيست. داده هاي Wilson , MacArthur مربوط به گونه هاي پرندگان مي باشد و مشكل ناشي از داده هاي ايشان ممكن است فقط يك Artifact تاكسونوميك باشد، كه ممكن است ناشي از مشكلات پرنده شناختي در تشخيص اشكال اندميك در سطح زير گونه باشد. در اين صورت، اگر فقط گونه هاي اندميك شمارش شده باشند، بيش تر اندميم حقيقي احتمالاً ؟؟؟ باقي خواهد ماند. در اين خصوص نظر Mayr حائز اهميت است: اين نمودارها بايد فقط به عنوان تخمين هايي از تعداد دقيق گونه هاي مقيم، زآدآوري و فون پرندگان خشكي در نظر گرفته شوند چرا كه اين موارد در مورد برخي از اين جزاير مشخص نيستند و در بسياري از موارد يك تصميم قراردادي بايد در مورد اطلاق گونه يا زيرگونه به يك كوته اندميك صورت گيرد. (1965b:587). مشكل ديگر ممكن است ناشي از انحراف داده هاي به دليل در نظر نگرفتن جزاير كوچك با اندميم بالاي پرندگان مقيم باشد. اين موضوع توسط Slud (1976) در مورد جزاير Cocos كه داراي چهار گونه پرنده مقيم كه همگي اندميك مي باشند، مورد اشاره قرار گرفته است.

موضوع مورد مطالعه هر چه كه باشد، اين نكته بديهي است كه سطوح اندميم به طور قابل ملاحظه اي به دلايلي كه هنوز به خوبي درك نشده اند، متغير مي باشد. قضاوت در اين مورد كه چه ميزان از اين تغييرات حقيقي و چه مقدار آن ساختگي است، كاري آسان نيست. براي گروههايي كه كم تر جمع آوري و مطالعه شده اند مثل بي مهرگان دريايي بيش تر تغييرات ممكن است به دليل نمونه برداي ناكافي باشد. در مورد گروههايي كه جمع آوري آنها به طور كامل تري انجام شده است مثل پرندگان، بيش تر تغييرات ممكن است به دليل مسايل تاكسونوميك باشد.

با در نظر گرفتن جنبة كلاوستيك، سطوح متغير اندميم به نظر نامربوط (نامتناسب) مي رسند، آنچه كه داراي ارتباط با هم مي باشند همبستگي دروني تاكسون هاي اندميك مي باشد. با در نظر گرفتن مساله همبستگي هاي دروني تاكسون ها، تاكيد بر سطوح نسبي اندميم همانطور كه به وسيله Wallace در مورد هند شرقي نشان داده شده است، ممكن است فقط در مورد جزاير مجاور نظير Clipperton, Cocos- Keeling Azores , Bermuda نتيجه داشته باشد، اين نكته ممكن است از ديدگاه كلاوستيك بي معنا باشد.

با اين وجود در بررسي سطوح اندميم برخي از جزاير از سايرين دور افتاده اند نظير هاوايي و گالاپاگوس. در مورد چهار گروهي كه به وسيلة Briggs مورد اشاره قرار گرفته است اندميم بين 20 تا 45 درصد براي هاوايي بين 15 تا 38 درصد در مورد گالاپاگوس متغير است. اين بيوتاها عموماً به طور دقيق مورد بررسي و مطالعه قرار گرفته اند. تعجب آور نخواهد بود اگر مطالعات پيوسته تاكسونوميك منجر به حاصل شدن دقت تاكسونوميك بالاتري مي گردد، و در نتيجه اين امكان براي تاكسونوميت فراهم گردد تا بتواند درصد بيشتر و بيشتري از موجودات زنده بومي هاوايي و گالاپوگوس را به عنوان تاكسونهايي مشخص معرفي نمايد (به عنوان گونه يا زيرگونه هاي بومي). در حقيقت، ممكن است اين انتظار وجود داشته باشد كه اغلب موجودات زنده دريايي بومي هاوايي ممكن است همانند گياهان خشكي هاوايي در نهايت به عنوان اندميك در نظر گرفته شوند. با وجوديكه ممكن است به طور منطقي مناطقي نظير هاوايي يك استثناء به نظر برسند، اما چنين مواردي در مورد جزايري نظير Bermuda Cocos صحيح نيست، چرا كه در مقايسه با هاوايي به نظر مي رسد اندميم، نامشخص تر يا حداقل به سادگي توسط تاكسونويت قابل درك نباشد. با اين وجود ممكن است اين سوال مطرح شود كه آيا تفاوت بين اين سطوح مشخص اندميم در درجه يا نوع اندميم مي باشد؟ اگر سطوح مختلف اندميم (جدول 1-8) فقط منعكس كنده سهولت نسبي تشخيص تاكسون هاي اندميك باشد، آنگاه به نظر مي رسد كه آيندة بررسي هاي تاكسونوميك به سوي سطوح يكنواخت تر و بالاتري از اندميم براي تمام نواحي جزيره هاي سوق يابد. موضوع مورد مطالعه هر چه باشد، سطوح اندميم به اين شكل با موضوع همبستگي ناحيه اي بي ارتباط به نظر مي رسند.

شباهت بوتيك

شباهت به عنوان يك مفهوم به اين دليل كه تمام اشياء داراي درجاتي از شباهت به هم مي باشند و تعيين شباهت تا حد زيادي بستگي به نظر مشاهده گر دارد، مفهومي كاملاً مهم است جغرافيايي زيستي هميشه مطالعه مشابهت هاي نسبي است اما نواحي مورد مقايسه و معيار شباهت مورد استفاده موضوع تعاريف و ؟؟؟ بسيار گستره اي است. يك امكان اين است كه موضوع را با نواحي اندميم آغاز كرده و از طريق مطالعه همبستگي هاي گونه اي تاكسونها به مساله همبستگي هاي ناحيه اي نزديك شد. در اين مورد، تمام نواحي به طور كم و بيش همبستگي نزديكي داشته و همبستگي دروني آنها به صورت يك يا چند كلادوگرام ناحيه اي قابل استنباط است. امكان ديگر آن است كه با نواحي كه به صورت قراردادي تعريف شده اند آغاز نمود، به عنوان مثال بر طبق تقسيم بندي چشم اندازهاي جهاني به 58 ناحيه (شكل 20-8) با استفاده از اين نحوه تقسيم بندي، محقق باز هم مي تواند مساله همبستگي هاي ناحيه اي را از طريق مطالعه همبستگي هاي گونه اي تاكسونهاي اندميك بررسي نمايد. در اين مورد نيز تمام نواحي شباهت و همبستگي كم و بيش با يكديگر دارند و همبستگي هاي دروني آنها در قالب يك يا چند كلادگرام ناحيه اي قابل نشان دادن مي باشد. امكان سوم در مورد نواحي اندميم يا نواحي قراردادي قابل استفاده است در اين روش تعداد تاكسون هاي مشترك بين نواحي متفاوت شمارش مي شوند و از اين تشابه به عنوان معياري براي استنباط خويشاوندي ناحيه اي استفاده مي شود. اين روش امكان استفاده از انواع روش هاي رياضي را ممكن مي كند چرا كه شاخص هاي قابل محاسبه معتددي براي شباهت وجود دارد. اما در اين مورد نيز تمام نواحي كم و بيش به هم شباهت دارند و همبستگي دروني آنها در قالب يك يا چند كلادگرام ناحيه اي قابل ارايه مي باشد. با اين وجود براي رسيدن به يك كلادوگرام ناحيه اي از طريق تحليل مقادير شباهت يك فرآيند رياضي ديگر يعني خوشه بندي مورد نياز است كه روش هاي بسيار متفاوتي براي اين فرآيند وجود دارد.

در اين جا هدف بررسي و مرور شاخص هاي مختلف و روش هاي خوشه بندي در ممكن است در يك تحليل شباهت مورد استفاده قرار گيرد، نيست اما بايد فقط به طبيعت نتايج حاصل توجه داشت. يك مثال را در نظر بگيرد: يك كلادوگرام ناحيه اي از 22 ناحيه (شكل 21-8)، از طريق يك روش رياضي محاسبه مقادير شباهت بدست آمده است، اين كلادوگرام حاصل از بكارگيري يك شاخص شباهت خاص براي 820 گونه از پروانه هاي مي باشد، برخي از نواحي به وسيلة Wallace در نظر گرفته شده اند: جاوه، بورنئو، سوماتراومالايا و همبستگي آنها به همان صورتي كه Wallace تخمين زده بود با استناد بر مقادير نسبي اندميم محاسبه گرديده است. مثال ديگري را در نظر بگيريد: يك كلادوگرام ناحيه اي شامل 22 ناحيه (شكل 23-8) به طور مشابه براي 876 گونه از پرندگان حاصل شده است. و مثال سوم را در نظر بگيريد يك كلادوگرام ناحيه اي براي 14 ناحيه (شكل 24-8) به طور مشابه براي 124 گونه از خفاشها بدست آمده است.

اين سه كلادوگرام ناحيه اي از چندين جهت با يكديگر تفاوت دارند ممكن است به اين نكته توجه كنيم كه مولفين اين سه كلادوگرام (Holloway , Jardine) چنين نتيجه گيري كرده اند كه با تمام تصميم هاي بر اساس تحليل داده هاي توزيعي مي بايست در ناحية خاص و گروه تاكسونوميكي كه مورد مطالعه قرار گرفته است به طور كاملاً نسبي در نظر گرفته شوند (1968:185).

علي رغم اين اخطار، سه كلادوگرام ناحيه ممكن است موضوع تحليل كلاوستيك قرار گيرند. با وجود اين حقيقت كه 22 ناحيه به طور مشابه به در دو كلادوگرام وجود دارند ولي كلادوگرام سوم فقط 14 ناحيه را شامل مي شود مي تواند باعث بروز موانعي (در تحليل) گردد.

(اشكال 21-8 و 23-8 و 24-8) برخي از اين 14 ناحيه همان نواحي هستند كه در دو كلادوگرام ديگر نيز وجود دارند (مثل سالايا و سوماترا). برخي ديگر از اين 14 ناحيه تركيبي از نواحي هستند كه در دو كلادوگرام ديگر آورده شده اند (مثل Java-Bali , Borneo-Palawan)، يكي از 14 ناحيه مذكور در هيچ كدام از دو كلادوگرام ديگر وجود ندارد.

(Sanghitr Talaut) نواحي كه در هر سه كلادوگرام مشترك هستند شامل 9 ناحيه است كه به صورت زير فهرست مي شوند: 1 استراليا 2 Molucus 3 Solomons 4 گينه نو 5 Celebes 6 فيليپين 7 هندو و چين 9 مالايا. سه كلادوگرام فوق را مي توان ساده نمود تا مشكل ناشي از غير قابل مقايسه بودن آنها بر طرف گردد، در نتيجه مي توان نشان داد كه چه اطلاعاتي در اين كلادوگرام ها دربارة همبستگي 9 ناحيه فوق الذكر نهفته است. بنابراين، پروانه ها به صورت شكل 27-8 نمايش داده مي شوند. اجزا يا مولفه هاي كلادوگرام ناحيه اي ساده شده ؟؟؟ از اتمام شماره گذاري شده اند در بين سه كلادوگرام متغيرند اما برخي از آنها دقيقاً تكرار مي شوند (جدول 2-8) الگوي رپلكاسيون مولفه ها به طور غير محتمل فقط بدليل شانس و تصادف مي باشند. (P=10-4%). تمام مولفه هايي كه عيناً تكرار مي شوند قابل تركيب در يك كلادوگرام ناحيه اي عمومي واحد مي باشند. (شكل 28-8)، كه ممكن است به عنوان يك شاخص دربارة اين مساله كه پروانه ها- پرنده ها و خفاشان دربارة همبستگي ناحيه اي 9 منطقة مذكور چه چيزي را نشان مي دهند، در نظر گرفته شود.

به جز ناحيه 1 (استراليا) تمام 9 ناحيه در يك كلادوگرامم عمومي قرار مي گيرند. از 12 مولفه معني دار كلادوگرام هاي ناحيه اي ساده شده (شكل 25-8 و 27-8) شش مولفه در كلادوگرام عمومي ظاهر مي شوند. سه عدد از اين مولفه ها (مولفه هاي 1، 8 و 10) دربر گيرنده همبستگي هاي متفاوتي براي استراليا مي باشند، هر يك از اين مولفه ها با ديگر در تناقص مي باشند. به اين معني كه هر يك از مولفه ها را مي توان به تنهايي به كلادوگرام عمومي افزود ولي به صورت دو تايي به كلادوگرام اضافه نمي شوند، بنابراين اين مولفه ها، مبهم مي باشند. از سه مولفه باقي ماننده (9 ، 11 و 12)، يكي (9) از پرندگان استخراخ شده است (شكل 26-8) و دو تاي ديگر (12 و 11) از كلادوگرام خفاش ها مشتق شده است (شكل 27-8). مولفه 9 با مولفه هاي 11 و 12 در تناقص است، هر سه با كلادوگرام عمومي تناقص دارند، بنابراين، اين مولفه ها، مولفه هاي اشتباه مي باشند.

اين شش مولفه (مولفه هاي مبهم+ نادرست) معرف تغيير پذيري هستند كه به نظر تصادفي است. به طور جالب توجهي، تمام شش مولفه معني دار كلادوگرام عمومي، در كلادوگرام ناحيه اي مربوط به پروانه ها ظاهر شده اند.

برخي از نواحي باقي مانده در كلادوگرام ناحيه اي اصلي (اشكال 21-8، 23-8 و 24-8) ممكن است اكنون قابل تحليل باشند. اين نواحي به شكل زير كد گذاري مي شوند:

10- Fotmosa، 11- Palawan، 12- Timor، 13- Botneo، 14- Java، 15- Bali، 16- Lombok، 17- Flores، 18- Sumbawa

مراحل زير به منظور مقايسة و بررسي موارد مشكل ساز در كلادوگرام خفاش هاي در مقايسه با كلادوگرام هاي مربوط به پروانه ها و پرندگان انجام مي شود. China- Formosa معادل Formosa در نظر گرفته مي شود، Lesser Sundas معادل Lombok+ Sumbawa+ Flores+ Timor در نظر گرفته مي شود، Borneo-Palwan و Java- Bali به عنوان نواحي كاملاً گسترده در نظر گرفته مي شوند. سه كلادوگرام ناحيه اي ساده شده حاصل مي شود اشكال 29-8، 40-8 و 31-8)، در اين مرحله تحليل مولفه ها براي كلادوگرام خفاش ها بر اساس فرض 1 انجام مي شود. چهار مولفه همانند سازي مولفه ها به طور غير محتمل فقط به دليل همانند سازي مولفه ها به طور غير محتمل فقط به دليل شانس مي باشند. (P=0.2%). تمام مولفه هاي تكرار شده در يك كلادوگرام واحد قابل حل تركيب شدن مي باشند (شكل 32-8)، ؟؟؟ ممكن است به عنوان شاخصي در ارتباط با موضوع كه پروانهها- پرنده ها و خفاشان دربارة همبستگي 9 منطقه مذكور چه چيزي را نشان مي دهند، در نظر گرفته شود.

از 11 مولفه معني دار مختلف مربوط به كلادوگرام هاي ساده شده (اشكال 29-8، 30-8 و 31-8) شش مولفه در كلادوگرام عمومي ديده نمي شوند (شكل 32-8).

دو مولفه از اين تعاد (مولفه هاي 22و 23)، هر دو از كلادوگرام خفاش ها استخراج شده و با كلادوگرام عمومي تناقص دارند هر دو مولفه نادرست (False) مي باشند. از 4 مولفه باقي مانده (16و 17و 20و 21)، هر يك مي توانند به تنهايي به كلادوگرام عمومي اضافه شوند، اما با يكديگر در نتاقض هستند (16با 21، 17 با 20و 21، 20 با 17، 21 با 16و 17)، اين چهار مولفه بنابراين مولفه هاي مبهم مي باشند. اين شش مولفه (مولفه هاي نادرست + مبهم) معرف تغييرپذيري هستند كه به نظر تصادفي مي رسد.

مولفه 19، همانند سازي نمي شود، اما به كلادوگرام عمومي اضافه شده است، بنابراين دقيق ترين تخمين سازگار با الگوي همانند سازي مولفه هاي توليد مي شود. مولفه 19 همانند سازي شده (تكرار شده) به طور مرتبط صحيح مي باشند، مولفه 19 نيز با احتمال 1 به 3 صحيح خواهد بود. جالب اين كه، تمام 5 مولفه معني دار كلادوگرام عمومي (شكل 32-8) در كلادوگرام ساده شده پروانه ها ظاهر مي شوند.

اين تحليل هاي مربوط به سه كلادوگرام ناحيه اي ساده شده (اشكال 21-8، 23-8 و 24-8) در برگيرنده هيچ عنصر مشتركي نيستند و نمي توانند به طور مستقيم در يك كلادوگرام واحد همبستگي تمام 18 ناحيه را نشان دهند. با نواحي كه در بالا كد گذاري شدند، و مراحل مشابه تحليلي در مورد كلادوگرام خفاش ها تمام 18 ناحيه ممكن است با هم در يك كلادوگرام ارايه شوند. سه كلادوگرام ناحيه اي حاصله هنوز تا حدي در مقايسه با كلادوگرام هاي اصلي ساده مي شوند. يازده مولفه همانند سازي مي شوند (جدول 4-8) تمام مولفه هاي همانند سازي شده در يك كلادوگرام واحد با يكديگر قابل تركيب شدن مي باشند. (شكل 36-8)، اين كلادوگرام ممكن است به عنوان شاخصي از آنچه پروانه ها، پرندگان و خفاشان به طور مرتبط دربارة همبستگي 18 ناحيه نشان مي دهند، در نظر گرفته شود.

از 29 مولفه متفاوت كلادوگرام هاي ناحيه اي ساده شده، (اشكال 3-8 تا 35-8) 16 مولفه در كلادوگرام عمومي ظاهر نمي شوند (شكل 36-8). در مورد 9 عدد از اين مولفه ها (مولفه هاي 6 و 9و 10و 11و 12و 35و 37و 38)، 8 مولفه از كلادوگرام خفاشان و يك مولفه (9) از پرندگان مشتق شده است، اين مولفه ها با كلادوگرام عمومي متناقص مي باشند. بنابراين، 9 مولفه مذكور مولفه هاي نادرست (False) مي باشند. از 7 مولفه باقي مانده (مولفه هاي 8 و 17و 21 و 24 و 30 و 31و 34) هر يك به تنهايي مي تواند به كلادوگرام اضافه شوند اما با يكديگر داراي تناقض مي باشند (8 با 24، 17 با 21و 34، 21 با 17و 30و 31، 24 با 8، 30 با 21و 34، 31 با 21، 34 با 17و 30)، اين 7 مولفه بنابراين مولفه هاي مبهم مي باشند. اين 16 مولفه (نادرست+ مبهم) معرف تغيير پذيري مي باشند كه ظاهرا تصادفي است.

مولفه هاي 19 و 33 همانند سازي نمي شوند، اما به كلادوگرام عمومي اضافه شده اند بنابراين دقيق ترين تخمين سازگار با الگوي مولفه هاي همانند سازي شده را توليد مي كند. مولفه هاي 19 و 33 با هيچكدام ازمولفه هاي نادرست و مبهم در تناقض نيستند، اما مي توانند مويد تغيير پذيري تصادفيي باشند.

بر اساس اين فرض كه 11 مولفه همانند سازي شده به طور مرتبط صحيح باشند، مولفه 19 با احتمال 1 به 3 و مولفه 33 با احتمال 1 به 5 صحيح خواهندبود. اين احتمال كه هر دو مولفه درست باشند 1 به 5 مي باشد. جالت آن كه، 12 مولفه از 13 مولفه مربوط به كلادوگرام عمومي در كلادوگرام سادة پروانه ها ديده مي شوند.

تفاسير گوناگوني در مورد نتايج اين تحليل ها امكان پذير است. شايد بديهي ترين نتيجه گيري، اگر جالب ترين نتيجه گيري نباشد، آن است كه تفاوت اساسي در توزيع پرندگان، پروانه ها و خفاشان وجود دارد:

يك نتيجه گيري بي واسطه و سريع امكان پذير است. طبقه بندي هاي (Zoogeographic) جغرافيايي طبيعي ؟؟؟ از مطالعه توزيع هاي تاكسون هايي از پروانه ها (Rhopalocera) و پرندگان بدست مي آيد به طور گسترده اي با آن چه كه از مطالعه توزيع خفاشان بدست مي آيد متفاوت است.

 آشكار است كه طبقه بندي هاي جغرافيايي جانوري، حداقل در اين ناحيه، مي بايست نسبت به گروههاي تاكسونوميك خاص در نظر گرفته شوند (Hollouway and Jardine, 1968:164)

اين مولفين به Zoogeographic Clossification هاي كاملاً متفاوت اشاره مي كنند، كه از كلادوگرام ناحيه اي آنها قابل استنباط مي باشد (شكل هاي 21-8 و 23-8 و 24-8) و شامل Region ها، Subregionهاو Provinceهاي گوناگوني مي باشد. اين طرح ها به سطوح مختلف شباهت بيوتيك اشاره دارند (كه به وسيلة خطوط افقي در وسط انشعابات كلادوگرام نشان داده مي شوند). بنابراين، Region ها، Subregionهاو Provinceها با مولفه ها يا تاكسون هايي انتهايي كلادوگرام مطابقت دارند. از آن جايي كه تاكسون هاي انتهايي در كلادوگرام هاي متفاوت يكسان مي باشند، تنها تفاوت هاي طبقه بندي ها تابعي از مولفه هاي گوناگون كلادوگرام هاي ناحيه متفاوت است. بنابراين مفهوم Zoogeographic Classification كه توسط اين مولفين بكار برده مي شود به طور مستقيم مربوط به مولفه هاي كلادوگرام هاي ناحيه اي مي باشد. و اين مساله نيز صحيح است كه مولفه هاي مشتق شده از خفاش ها به طور گسترده اي متفاوت مي باشند.

بر طبق تحليل فوق، اين حالت خاص خفاشان، تغيير پذيري تصادفي مي باشد، يعني تغيير پذيري كه در محدودة تحليل بدون توضيح باقي مي ماند.

Jardin , Holloway به اين امكان كه داده هاي مربوط به خفاشان ممكن است در حقيقت تصادفي باشند، اشاره كرده اند:

ما در ابتدا طبقه بندي ‌Zoogegraphic مشتق شده از Chiroptera را مورد بحث قرار مي دهيم، چرا كه طبقه بندي به طور قابل توجهي با آن چه از پرندگان و پروانه ها حاصل شده است تفاوت دادر. نتيجه گيري ارايه شده توسط Tate (1946) كه در آن به وجود نواحي Wallacean يا نواحي بين قاره اي مشخص اشاره شده است تاييد مي شود اما جزاير Lesser Sunda كه از اين نتيجه گيري حذف شده اند به عنوان يك ناحيه مجزا ظاهر مي شوند. همانطور كه Tate اشاره مي كند، فنون خفاشان جزاير Lesser Sunda كه از اين نتيجه گيري حذف شده اند، به عنوان يك ناحيه مجزا ظاهر مي شوند، همانطور كه Tate اشاره مي كند، خون خفاشان جزاير Lesser Sunda به طور ناقص شناخته شده و كوچك مي باشد. اطلاعات بيش تر ممكن است موقعيت جزاير Lesser Sundas را در اين طبقه بندي تغيير دهد. (1968:164) اگر خون خفاشان جزاير Lesser Sundas كوچك باشد، به خصوص اگر به شدت اندميك باشند، شباهت بيوتيك جزاير Lesser Sundas در مقايسه با ساير نواحي كوچك خواهد بود. (شكل هاي 24-8 و 31-8و 35-8).

با اين وجود، اين امكان وجود دارد كه در واقعيت اين حالت خاص خفاشان يك تاثير تصادفي نباشد، در عوض ممكن است بازتابي نهفته است. اين امكان در اين جا بيش تر مورد بحث قرار نمي گيرد.

همان طور كه در بالا اشاره شد، شباهت بيوتيك به تعداد نسبي تاكسون ها كه در نواحي مختلف وجود دارد اشاره دارد. اغلب نواحي در تحليل هاي فوق نواحي اندميم مي باشند. در اين صورت ممكن است اين سوال مطرح شود كه آيا كلادوگرام عمومي (شكل 36-8) ممكن است در مورد خويشاوندي هاي گونه اي تاكسون هاي اندميك در نواحي مورد مطالعه صحيح باشند. اگر چنين باشد، كلادوگرام عمومي ممكن است در مورد همبستگي هاي هر سه گروه صحيح باشد (پروانه ها- خفاشان و پرندگان) يا در مورد فقط اندميك اين سه گروه، چيز زيادي در پاسخ به اين سوال وجود ندارد. اين پرسش توسط Jardin , Holloaway مورد بررسي قرار نگرفته است. اين پرسش عمومي كه آيا ارتباطي بين شباهت بيوتيك و همبستگي تاكسونهاي اندميك نواحي وجود دارد نيز بررسي نشده باقي مانده است.

همبستگي اين سوال مطرح شود كه آيا ممكن است كلادوگرام عمومي در مورد همبستگي نواحي از يك ديدگاه تاريخي جغرافيايي يا زمين شناسي صحيح باشند؟ نواحي مورد مطالعه در تحليل فوق داراي يك تاريخ پيچيده مي باشند و چنين كلادوگرافي مي تواند چكيده مناسب و حاوي اطلاعاتي در مورد همبستگي هاي تاريخي باشد. اين سوال به وسيلة Holloway , Jardin مورد بررسي قرار را دربارة تاريخ زمين شناختي ناحيه Indo-Australian گردآوري نمايند.

باز هم يك پرسش عمومي بررسي نشده باقي مانده است: آيا ارتباطي بين شباهت بيوتيك و همبستگي هاي زمين شناختي نواحي كه به وسيله موجودات زنده اشغال مي شوند، وجود دارد؟

همبستگي هاي پراكنشي

همبستگي هاي پراكنشي فرضي شيوه غالب اما بحث انگيز بيوجغرافيايي از زمان Wallace و داروين بوده اند. مثالي دربارة همبستگي هاي پراكنشي فرضي مجددا به وسيله جزاير هاوايي در اختيار قرار گرفته است. اين جزاير، -به واسطه بيوتاي به شدت اندميك، كه شامل تعداد زيادي حشرات بومي (شكل 37-8) و پرندگان خشكي مقيم (شكل 38-8) مي باشد. مرسوم شده است چنين تصور شود كه جزاير هاوايي به وسيله مهاجرت هاي طولاني (Long- distance) اجرا و اشكال اندميك امروزي گلونيزه شده است:

دانشجويان قديمي كه بر روي پرندگان جزاير هاوايي مطالعه مي كرده اند چنين نتيجه گيري كرده اند كه تمام جنس، گونه ها و زير گونه هاي بومي از 15 گونه اجدادي اوليه تكامل يافته اند. شكل ... [38-8] منشاء هاي پذيرفته شدة اين گونه هاي اجدادي را نشان مي دهد. با اين وجود چنين تصاويري گمراه كننده هستند، چرا كه تصميم تعميم ها را بر اساس آن چه كه پرنده شناس دربارة نزديك ترين وابستگان پرندگان هاوايي در نواحي قاره اي به آن اعتقاد دارد: به تصور مي كشد (Berger 1927:17).

مسيرهاي پراكنش گياهي مربوط به جنس هاي Sophora, Argemone, Keysseria را نشان مي دهد.، قابل تصور است. در هر مورد اغلب گونه هاي هر جنس جاي ديگري به جز هاوايي پراكنده شده اند: 10 گونه از Keysseria در غرب 26 گونه از Argemone در شرق و 12 گونه از Sophora در جنوب  شده اند. يك تخميل ساده سادگي به اين ايده منجر مي شود كه گونه هاي اندميك اندك اين گياهان از كلونيزاسيون جزاير هاوايي به وسيله اين نواحي (غرب- شرق- جنوب) در گذشته ناشي شده است. بر طبق اين ايده حضور اين جنس ها در هاوايي يك پديدة ثانوي است كه به واسطة پراكنش اتفاقي (شانسي) از مراكز يا خاستگاههاي گوناگون ؟؟؟ نواحي اوليه توزيع تاكسون ها بوده است، صورت پذيرفته است.

از زمان انتشار نظريه (1976) Wilson , MacArthur، به تصور كشاندن جزاير مشابه در نواحي قاره اي به خصوص با در نظر گرفتن نواحي اندميم رايج گرديد. يك مثال در اين مورد به وسيلة (1967) phelps , Mayr در مورد پرندگاني كه نواحي جدا افتادة teupis در جنوب ونزوئلا را اشغال كرده اند، در اختيار قرارداد (شكل 39-8). آنها چنين تصور كردند كه teupis از طريق چهار ناحيه اصلي كلونيزه شده است: 1 محدوده ساحلي شمال ونزوئلا، 2- شرق آند، 3 نواحي مرتفع برزيل، 4 نواحي كم ارتفاع اطراف. در پرندگان مقيم منطقه مورد بررسي phelps, Mayr چندين مجموعه تشخيص دادند:

1 جنس هاي اندميك (2).

2 گونه هاي اندميك بدون وابستگان شناخته شده (4).

3 گونه هاي اندميك، كم و بيش خويشاوند يك گونه نا هم جا (11).

4 گونه هاي اندميك داراي يك خويشاوند نزديك (8).

5 گونه هاي اندميك كه اعضاي يك فوق گونه (ابر گونه) با گستردگي بيش تر محسوب مي شوند (4).

6 گونه هاي غير اندميك داراي زير گونه هاي اندميك (55).

7 گونه هاي غير اندميك بدون زير گونه هاي اندميك (12).

آنها چنين نتيجه گيري كردند:

از داده هايي كه در بالا ارايه شد، كاملا مشخص است كه يك gradation كامل از جنس اندميك به سمت گونه هايي ؟؟؟ هنوز شروع به ايجاد زير گونه هاي اندميك نكرده اند، وجود دارد.

كم تر از يك سوم ... از گونه هاي بخش فوقاني pantepui گونه هاي اندميك هستند اين حقايق مدارك متسند براي پيوستگي و دير باز بودن كلونيزاسيون pantepui مي باشند. (p.291)

داده هايي ارايه شده توسط phels, Mayr بسيار شبيه داده هاي مربوط به گياهان و پرندگان هاوايي مي باشد. برخي از گونه ها با ناحيه A (شمال) همبستگي دارند، برخي با ناحيه B (غرب)، برخي با ناحيه C (جنوب) و به همين ترتيب.

اين نوع تفاسير مبتني بر پراكنش به دلايل متعددي مشكل ساز مي باشند، بيش تر اين مشكلات در ارتباط با قواعد و نشانه هايي است كه با نواحي خاستگاه يا مراكز پراكنش فرض را تعيين مي كند. اما دليل اصلي آن است كه اين تفاسير ممكن است به سادگي اشتباه باشند چرا كه اشكال بومي نتايج را شكل مي دهند نه پراكنش و كلونيزاسيون. در اين جا هدف بررسي آلترناتيوهاي ممكن براي ارايه تفسير نيست، اما در عوض بر جنبه هاي كلاديستيك تفسيرهاي پراكنش تمركز مي كنيم. به عنوان مثال در مورد جزاير هاوايي تفسير پراكنش را مي توان در قالب يك دياگرام درخت مانند ارايه كرد (شكل 40-8) ؟؟؟ خود هنگامي كه از ديدگاه كلاديستيك مورد بررسي قرار گيرد، فاقد اطلاعاتي است. با اين وجود بي معنا بودن اين دياگرام، باز هم نشان مي دهد كه هاوايي خويشاوندي مشخصي با ساير نواحي دارد. دياگرام درختي فاقد اطلاعات دربارة همبستگي هاي دروني نواحي اوليه (يعني مراكز پراكنش W/E/S) مي باشد. اگر اين مراكز به شكلي داراي ارتباط همبستگي بين يكديگر باشند، آنگاه يك كلادوگرام ناحيه اي مي تواند از مطالعة همبستگي گونه اي مربوط به گونه اي اندميك جزاير هاوايي حاصل گردد. (شكل 41-8).

اطلاعات در چنين كلادوگرابي به هاوايي ارتباطي نخواهد داشت. بلكه به همبستگي بين نواحي اوليه مربوط مي باشد. (W,E,S)

نكته قابل توجه در اين جا اين است كه همبتسگي هاي پراكنشي را مي توان به صورت كلادوگرام نمايش داد، اين كلادوگرام در هر مورد خاص ممكن است از برخي جهات حاوي بار اطلاعاتي باشد يا نباشد البته داراي بار اطلاعاتي بودن كلادوگرام به معناي صحت كلادوگرام نيست، اما فقط به اين معني است كه همبستگي هاي پراكنشي ممكن است برخي اوقات يك جنبه كلاديستيك داشته باشند. اگر همبستگي هاي پراكنشي صحيح باشند، جنبه كلاديستيك آنها نيز بايد درست باشد. اگر همبستگي هاي پراكنشي نادرست باشند، ممكن است جنبة كلاديستيك آنها نيز، نه الزاماً نادرست باشد. اگر همبستگي هاي پراكنشي فاقد بار اطلاعاتي باشند، مثل مورد فوق فقط بدان معنا است كه جنبه كلاديستيك آنها نامعين مي باشد.

مفهوم خاستگاه يا منشاء پراكنش براي مدتهاي مديري با ايدة ثبات ويژگي هاي جغرافيايي اصل كره زمين در طي شكل گيري و توسعه بيوتاهاي امروزي همراه بوده است اما اين مفهوم تاريخچه قديمي تري دارد كه به زمان لينه باز مي گردد. با در نظر گرفتن يك جغرافياي با ثبات و مشاهدة اي موضوع كه گونه هاي يك گروه خاص از موجودات زنده بخش مختلفي از كره زمين را اشغال كرده اند، تصور كردن اين كه تاريخچة اين گروه شامل مهاجرت از يك منطقه به منطقه ديگر بوده و تكامل گونه هاي جديد و طي اين مسيرها صورت گرفته است، كاري آسان است.

قواعد يا نشانه هايي كه براي تشخيص خاستگاه و همبستگي هاي پراكنشي مورد استفاده قرار مي گيرد به وسيله Cain(1944) مورد بازنگري و مرور قرار گرفته است، وي 13 مورد را به شرح زير فهرست مي كند:

1 محل بيش ترين تمايز يك تيپ.

2 محل بيش ترين فراواني افراد.

3 محل اشكال تركيبي يا نزديك ترين اشكال.

4 محال بيش ترين اندازة افراد (Size).

5 محل بيش ترين حاصلخيزي و ثبات نسبي در محصولات كشاورزي.

6 پيوستگي و همگرايي خطوط پراكنش.

7 محل كم ترين وابستگي به يك زيستگاه محدود شده.

8 پيوستگي و جهت دار بودن تغييرات از مراكز پراكنش در امتداد مسيرهاي اصلي پراكنش.

9 جهت مشخص شده به وسيله ويژگي هاي جغرافيايي.

10 جهت مشخص شده به وسيلة مسيرهاي مهاجرت سالانه در پرندگان.

11 جهت مشخص شده به وسيلة حضورهاي فصلي.

12 افزايش در تعداد ژن هاي غالب به سمت مركز پراكنش.

13 مركز مشخص شده به وسيلة هم مركزي نواحي هم مركز بزرگ شونده.

Cain نتيجه مي گيرد:

تنها يك نتيجه گيري امكان پذير است كه مفهومي فراتر از ديدگاه بحث حاضر دربارة خاستگاه را در بر مي گيرد. علوم geobotany (جغرافياي گياهي، اكولوژي گياهي، جامعه شناسي گياهي) و geozoology در برگيرنده بار سنگيني از فرضيات است. در بسياري از موارد اين فرضيات ... چنان در علوم جغرافيا نفوذ كرده و در تار و پود آن در آميخته كه دانشجويان ميداني به سختي مي توانند حقيقت را تخيل تشخيص دهند. (pp.210-211).

معيار Cain،روشن بودن و مستدل مي باشند. و شاخص هايي دربارة مشكلات مفهوم خاستگاه در اختيار مي گذارند. اين شاخص ها به وسيلة Croizan و همكاران در 1974 نيز در نظر گرفته شده بود. لزومي به مرور اين موضوع در اين جا نيست، به جز آن كه تلاشي در جهت ارتباط دادن اين مفهوم به ديدگاه كلادستيك با عنوان «اين جا نيست، به جز آنكه تلاشي در جهت ارتباط دادن اين مفهوم به ديدگاه كلادستيك با عنوان قانون Progression وجود داشته است. قدمت اين قانون به زمان Heing (1966و1950) باز مي گردد، وي اعتقاد داشت كه يك كلادوگرام گونه اي گاهي خود آنقدر داراي كفايت مي باشد كه مي توان خاستگاه و مسير پراكنش گونه ها را نشان دهد (شكل هاي 42-8 و 43-8).

قانون Progression اخيراً به وسيلة Ashlock مورد بحث قرار گرفته است (شكل 44-8 و 1974). شكل (44-8) ... يك مثال فرحني از Hennig را نشان مي دهد در اين مثال تاكسون A در ؟؟؟ جديد تاكسون B در Queensland، تاكسون C در ويكتوريا، D در تاسماني، E در زلاندنو، F در Tierra del Fuego و C1 در شيمي يافت مي شوند. اگر [كلادوگرام گونه اي صحيح باشد]، آنگاه، بايد پذيرفت كه گروههاي A تا C1 در حقيقت از گينه جديد به سمت تاسماني، زلاندنو و در جهت آمريكاي جنوبي گسترش يافته اند.

استدلال بر اساس قانون گسترش در اين مورد خاص به دليل تاثير اقتصادي بودن يك مسير پراكنش نسبت به مسيرهاي ديگر مي باشد.

براي فرض كردن يك مسير پراكنش آلترناتيو از طريق نيمكرة شمالي، بايد مهاجرت تاكسون هاي اشتقاق يافته (يا اجداد آنها) از طريق يك ناحيه مربوط به گونه هاي ابتدايي، بدون به جا گذاشتن ردپا (اثر مهاجرت) در نظر گرفته شود.

اما قانون گسترش، همانطور كه به وسيلة Ashlock , Hennig مورد استفاده قرار گرفته است، اين امكان را كه پراكنش الزاماً حادث نمي شود، ناديده مي گيرد، به نظر مي رسد اين قاعده مثال ديگري از آن چيزي باشد كه Cain تحت عنوان بار سنگين فرضيات از آن نام مي برد. منظور Cain آن است كه از آن جايي كه پراكنش ممكن است يك فاكتور مهم در تاريخ حيات محسوب شود، پس بنابراين بايد در مواردي نظير آنچه كه توسط Ashlok مورد بحث قرار گرفته است، نيز فاكتور مهم محسوب گردد. از ديدگاه كلاديستيك، كلادوگرام گونه اي Ashlock مي تواند نوعي كلادوگرام ناحيه اي محسوب شود كه ممكن است به وسيلة يك يا چندين گروه حقيقي معرفي گر (شكل 45-8).

تفسيرهاي پراكنشي به راههاي مختلفي توسط، لينه بوفون، و كاندن صورت گرفته است با اين وجود داروين بود كه به پراكنش در مفهومي جديد پرداخت وي پراكنش را به عنوان يك فاكتور ؟؟؟ شونده كه توضيح دهنده حالات عادي و غير عادي است در نظر گرفت: عدم تشابه ساكنين نواحي متفاوت ممكن است به دليل تغييرات ناشي از گزينش طبيعي باشد... درجة تفاوت به مهاجرت اشكال غالب تر حيات از يك ناحيه به ناحيه ديگر بستگي خواهد داشت و با سهولت كم و بيش و در فاصلة زماني نسبتاً دور تحت تاثير قرار مي گيرد. (1859:350).

من فكر مي كنم تمام حقايق توزيع جغرافيايي بر اساس تئوري مهاجرت قابل توجيه باشد (به طور عمومي اشكال غالب ترجيحات)، به اين اساس متعاقب و تزايد و اشكال جديد نيز قابل تفسير و توجيه مي باشند. (1859:408).

براي داروين، پراكنش راهي بود براي بهم ربط دادن توزيع تاكسون هاي طبيعي كه از يكديگر دور افتاده بودند. اما پراكنش از اين ديدگاه استدلالي بود بر پايه جغرافياي با ثبات كه در ويژگي هاي اصلي خود بدون تغيير بود.

جغرافيايي با ثبات در مقابل جغرافياي متحول در منابع انگليسي و در مقاله قابل توجه Forbes(846) مورد اشاره قرار گرفت. forbes چنين استدلال كرد كه دنياي قديم زماني به سمت غرب گسترش يافته بوده است و زماني شامل جزاير كنوني نظير Azores، جزاير قناري، Cape Verde و نظاير آن بوده است:

اعتقاد شخصي من اين است كه يك خشكي بزرگ در دوره سيوس وجود داشته است كه در برگيرندة فلور و فولي بوده كه امروزه به عنوان مديترانه اي شناخته مي شود، اين خشكي در اقيانوس اطلس امتداد يافته بوده است و با در نظر گرفتن تمام احتمالات كمربند نيم دايره اي عظيم خليج Sargassum كه بين عرض هاي 15 تا 45 شمالي قرار داشته است موقعيت خط ساحلي اين خشكي قديمي را مشخص مي كرده است. (PP.348-49)

بخوبي معلوم است كه داروين تمام چنين ديدگاههايي در مورد تغيير در ويژگي هاي اصلي جغرافيايي كره زمين را رد مي كند، و از آنجايي كه از ديدگاه وي زمين تغيير نكرده است، موجودات زنده بايد از خاستگاه هاي اصلي خود به محل هايي امروزه در آنها يافت مي شوند مهاجرت كرده باشند به همين اساس وي سنت طولاني را در جغرافياي زيستي پايه ريزي كرد كه همواره با نام وي در سال 1959 به اوج رسيد. آنچه كه پايان بخش اين سنت بود توسعة تئوري رانش قاره اي به دو شكل امروزي آن بود: تكتونيك صفحه اي (Terling and Runwrn 1973) و بسط كره زمين (Carey , 1976)

در طي يك دورة زماني حدود 100 سال هنگامي كه بر سنت داروين پافشاري مي شد بسياري از بيوجغرافي دانان حقايقي دربارة توزيع موجودات زنده را آشكار كردند كه نشان مي داد جغرافياي كره زمين مي بايست تغيير كرده باشد، و در نتيجه كمتر از آنچه به وسيلة داروين و پيروانش مورد تاكيد قرار مي گرفت داراي اهميت بود. در حال حاضر قابل توجه ترين نمونة اين بيوجغرافي دانان Croizat (1958,64) مي باشد.

نواحي بيوجغرافيايي

در طول تاريخ جغرافياي زيستي كوشش هايي در جهت تقسيم بندي به دو شكل وجود داشته است:

يك مثال تقسيم بندي نواحي بر اساس نواحي اندميم مي باشد Cemdolle بر اين اساس و با توجه به توزيع گونه هاي گياهي تعداد زيادي از چنين نواحي را معرفي نمود، مثال ديگر در نوشته هاي جانورشناسان قديمي نظير Prichard (1826)، مشاهده مي شود كه بر اساس معيارهاي مشابهي نواحي كمتري را معرفي نمود. وي چنين مي نويسد:

در اين صورت با مراجعه به محل جغرافيايي كشورها، ما ممكن است كره زمين را نواحي خاصي تقسيم بندي نمايي. اين نواحي ممكن است گروههاي خاصي از جانواران را شامل شوند و ما بايد دريابيم كه هر كدام از اين نواحي كه به طور حدسي مشخص شده اند به طور دقيق به وسيلة يك جهت مشخص از پستانداران اشغال شده اند.

Pichard هفت ناحية تعريف كرده است:

1 ناحيه قطبي، كه در دنياي قديم و جديد مشابهت دارد.

2 ناحيه معتدله، كه به دو بخش تقسيم مي شود يك در دنياي قديم و ديگري در دنياي جديد.

3 ناحيه استوايي، به سه ناحيه تقسيم مي شود: آفريقا، آمريكا، و شبه قاره هند.

4 جزاير هندي به خصوص جزاير Molucca , Sunda.

5 ناحيه Papuan شامل گينة نو، بريتانياي نو، ايرلند نو، جزاير ؟؟؟ New Hebrides و به طور عمدي جزاير اقيانوس آرام مي باشد.

6 ناحيه استراليايي

7 سرحدات جنوبي آمريكا و آفريقا.

Swainson(1835) نظرات خود را دربارة تقسيم بندي نواحي Pichard به اين شكل مي نويسد: انتقاداتي كه ممكن است در مورد اين تقسيم بندي ها وجود داشته باشد ناشي از اين است كه محقق تعاوني بين همساني و پيوستگي (affinity) قايل نمي شود، اين موضوع به طور خاص به وسيلة، طبيعي دانان امروزي درك شده است. و مي توانيم اين موضوع را با نگاه دقيق تر به جانوران دو يا سه منطقه درك نماييم. 1 نواحي قطبي آمريكا، اروپا، و آسيا به طوري بي چون و چرايي داراي جنس ها و حتي گونه هاي مشابهي هستند و اگر متعاقباً مشخص گردد كه اين نواحي آنقدر اهيمت زاتي دارند كه با يكديگر يك ناحيه جانور شناختي را تشكيل دهنده، آنگاه اين ناحيه به طور كامل طبيعي خواهد بود. چرا كه نه تنها گروههاي همانندي را شامل مي شود بلكه گونه هاي مشابهي در اين نواحي يافت مي شوند. اما آيا مي توان نواحي معتدله سه قاره را نيز بر چنين مبنايي در كنار هم قرار داد؟ پاسخ منفي است. در حقيقت همساني هايي در گروههاي جانوري اين مناطق مشاهده مي شود اما هر يك از اين مناطق داراي تعداد گسترده اي از گونه هاي خاص خود مي باشند. در نتيجه در مجموع تعداد گونه هاي مشترك كمي بين اين نواحي وجود دارد كه نسبت آن شايد بيش تر از 1 به 50 نباشد. جنس ها با موارد استثنايي اندك اختصاصي مي باشند ولي به وسيلة جنس هاي همسان موضعي مي شوند. و هر قاره بر اساس توليدات جانوري خود به طور كاملاً مشخص متمايز است. آيا مي توانيم منطقه معتدله آمريكا رادر ناحيه جانور شناختي همانند با نواحي مشابه در اروپا قرار دهيم؟ اين در حالي است كه بر روي اين خشكي ها پرندگان آواز خوان مشابهي وجود ندارد و بيش از دو سوم جنس هايي كه در آمريكا يافت مي شوند به طور كامل در اروپا يا آسيا ناشناخته هستند.

خرس هاي نواحي معتدله سه قاره را در نظر بگيريد. توزيع خرس هاي امريكا و اروپا از نظر ساختاري مشابهند ولي گونه هاي آنها متفاوتند. ولي نمونه هاي آسيايي به طور كلي بر اساس مدل ديگري شكل گرفته اند. ممكن است بتوان صحفات فراواني بر مبناي چنين حقايقي نگاشت، تمام اين حقايق همانطور كه نشان داديم لزوما حفظ اين ارتباطات را در نگرش به جغرافياي جانوري نشان مي دهد. با اين وجود دكتر Pichard سهم شگرفي در نزديك شدن به چنين نظريه اي در توزيع جانوران با توجه به جغرافياي طبيعي كره زمين داشته است.

بر اساس نظر Swainson طبقه بندي Pichrd را مي توان بر اساس سه فرض بهبود بخشيد:

1 كشورهايي كه به وسيلة پنج نژاد شناخته شده از گونه انساني اشغال شده اند به وسيله نژادهاي مختلف جانوري به طور مشابه به اشغال شده اند.

2 اين نواحي تقسيمات جانور شناختي حقيقي كره زمين مي باشند.

3 اين گسترش اشكال جانوري با اولين قانون بزرگ نظم طبيعي يعني آميزش تدريجي اجزا و چرخه وار بودن كل هماهنگي دارد. (1835:14-15)

Swainson در نهايت معرفي پنج ناحيه را كافي مي داند:

1 ناحيه اقتصادي يا اروپائي

2 ناحيه آسيايي يا مغولي

3 ناحيه آمريكايي

4 ناحيه ايتوپيايي يا آفريقايي

5 ناحيه استراليايي يا مالايايي.

اگر چه وي احساس كرد كه حدود دقيق اين پنج ناحيه فرضي را نمي توان بطور دقيق تعريف نمود ولي وي اين نواحي را به اين صورت تعريف نمود:

1 ناحيه اروپائي يا قفقازي در برگيرنده تمام اروپا و بخش هايي از آسياي صغير و سواحل درياي مديترانه مي باشد:

در شمال آفريقا اختصاصات جانور شناختي اين ناحيه شروع به ناپديد شدن كرده است، اين ويژگي ها به سمت شرق كوههاي قفقاز ناپديد مي شوند و با ويژگي هاي آسيا و آمريكا در نواحي شمالي در هم مي آميزد. 2 ناحيه آسيايي: در بر گيرنده تمام آسياي شرقي و كوههاي اورال مي باشد اين كوهها يك سد طبيعي و تعريف شده بين دو قاره محسوب مي شوند.

مركز اصلي اين ناحيه جانور شناختي احتمالاً آسياي ميانه مي باشد، مرزهاي غربي اين ناحيه با مرزهاي ناحيه اروپايي در جهت ايران با هم ادغام مي شوند و در غرب رشته كوههاي قفقاز ناپديد مي شود. اين ناحيه از طريق نواحي مربوط به آسياي ميانه با آفريقا متحد مي شود و مجدداً به اروپا متصل مي شود اين ناحيه همچنين از طريق نواحي قطبي سه قاره به آمريكا اتصال مي يابد. در نهايت جنوبي ترين مرزهاي اين ناحيه به وسيلة جزاير سوماترا و جاوه مشخص مي شود كه در اين جزاير ويژگي هاي جانور شناختي ناحيه استراليا كاملاً مشخص است. 3 ناحيه آمريكايي: اين ناحيه با اروپا و آسيا از طريق مرزهاي شمالي اتصال برقرار مي كند و در مجموع دنياي جديد را تشكيل مي دهد. 4 ناحيه بعدي تمام بخش هاي آفريقا واقع در جنوب صحراي بزرگ را شامل مي شود: حداقل بخشي از كشورهاي مجاور مديترانه اي پيوستگي مشخصي با ناحيه اروپايي دارند، در صورتيكه فقدان جانوران بزرگ جثه در ماداگاسكار و وجود جنس هاي مختص به هلند جديد و جنوبي ترين بخش هاي آفريقا جنوبي ما را به ياد ويژگي هاي ناحيه استراليا، يا پنجمين ناحيه مي اندازد. 5 ناحيه استراليايي داراي ويژگي هاي اختصاصي متعدد مي باشد كه در ارتباط با موقعيت جغرافيايي و اختصاصات جانوري آن مي باشد. گنية جديد و جزاير مجاور آن محدودة شروع اين ناحيه را مشخص مي كند. استراليا مركز اصلي اين ناحيه محسوب شده و جزاير متعددي در اقيانوس آرام نيز در اين ناحيه جاي مي گيرند. اين موضوع كه اختصاصات اين جزاير با اختصاصات ناحيه آمريكايي يا اروپايي آميخته شده است موضوع اكتشافات آينده مي باشد ولي اتصال ناحيه استراليايي با آفريقا و آسيا مشخص مي باشد.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 11 دی 1393 ساعت: 19:21 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره انواع حس زبان و چشایی

بازديد: 3301

 

انواع حس زبان

 

انواع مزه‌ها

مزه ترشی: مزه ترشی به دلیل اسیدها به وجود می‌آید، یعنی به وسیله یون هیدروژن و شدت درك این طعم نیز تقریبا متناسب با لگاریتم غلظت یون هیدروژن است. بنابراین هرچه غذا اسیدی‌تر باشد، احساس ترشی آن هم شدیدتر خواهد بود.

 مزه شوری: مزه شوری به وسیله نمك‌های یونیزه و عمدتا یون سدیم ایجاد می‌شود. كیفیت مزه شوری تا حدودی از یك نمك به نمك دیگر فرق می‌كند، زیرا بعضی نمك‌ها علاوه بر شوری، سایر حس‌های چشایی را هم تحریك می‌كنند.

 مزه شیرینی: مزه شیرینی ناشی از دسته واحدی از مواد شیمیایی نیست. بعضی انواع مواد شیمیایی كه موجب بروز مزه شیرینی می‌شوند عبارتند از: قندها، گلیكول‌ها، الكل‌ها، كتون‌ها، آمیدها و...؛ بیشتر موادی كه موجب بروز طعم شیرینی می‌شوند، مواد شیمیایی آلی هستند.

 مزه تلخی: همانند شیرینی، طعم تلخی نیز ناشی از یك ماده ‌شیمیایی نیست. در اینجا نیز موادی كه باعث بروز طعم تلخی می‌شوند، تقریبا همگی مواد آلی می‌باشند. دو گروه ویژه مواد كه به احتمال زیاد می‌توانند طعم تلخی را ایجاد كنند عبارتند از: مواد آلی كه محتوی نیتروژن هستند و آلكالوئیدها كه شامل كافئین، نیكوتین و كینین می‌باشند. خیلی از مواد ابتدا سبب بروز طعم شیرینی می‌شوند، اما بعد یك مزه تلخ ایجاد می‌كنند. این موضوع در مورد ساخارین(نوعی شیرین‌كننده) صدق می‌كند كه برای برخی از افراد نامطلوب است. زمانی كه تلخی شدت زیادی داشته باشد، معمولا موجب می‌شود كه انسان از خوردن خودداری كند، كه این یكی از مهمترین عملكردهای حس چشایی است، چون خیلی از سموم مهلك موجود در گیاهان سمی، به شدت تلخ هستند.

 

مزه اومامی: اومامی یك كلمه ژاپنی به معنای "لذیذ" است كه برای توصیف یك مزه مطلوب به‌كار می‌رود و از نظر كیفی با مزه‌های ترشی، شوری، شیرینی یا تلخی متفاوت است. اومامی، مزه غالب غذاهای حاوی عصاره گوشت و پنیر تخمیرشده است. برخی فیزیولوژیست‌ها آن را به عنوان یك گروه جداگانه منسجم از محرك‌‌های چشایی اولیه در نظر می‌گیرند.[5]

 

 آستانه درك چشایی

  آستانه ادراك چشایی برای مواد مختلف، متفاوت بوده و به غلظت محلول بستگی دارد. آستانه تحریك برای مواد تلخ، ‌6 میلی‌گرم در لیتر، برای مواد شیرین 4/3 تا 5/5 میلی‌گرم در لیتر، برای مواد ترش 108% گرم در لیتر و برای مواد شور 585% گرم در لیتر است. باید یادآوری شود كه آستانه ادراك چشایی در تحریك مداوم تغییر می‌یابد و به عبارت دیگر با كاهش شدت ادراك در حس چشایی، سازش‌یافتگی آشكار می‌شود. كاهش شدت ادراك از طرفی به جریان عصبی بستگی دارد و از طرف دیگر به ترشح مداوم بزاق ارتباط دارد كه در نتیجه آن غلظت مواد تغییر پیدا می‌كند.[6]

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 11 دی 1393 ساعت: 9:07 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(2)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 792

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس