تحقیق دانشجویی - 262

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

روانشناسي مرگ

بازديد: 173

روانشناسي مرگ

فهرست:

 

 1- مقدمه

2- مرگ فيزيولوژيكي

3- تجربه مرگ

4-  برخورد كودكان با مساله مرگ

5- برخي علل ترس از مرگ

6- غلبه بر ترس از مرگ

7- مرگ رمانتيك

8- شهادت

9- عشق فاتح مرگ

10- انديشه هايي درباره مرگ

11- آخرين سخنان

 

 

مقدمه:

آيا ما مي توانيم تصور كنيم كه ؟؟؟؟؟؟ تر از مرگ براي بشر وجود دارد؟ و نيز آيا عانلي كه نوجب توقف جريان مرگ شده باشد وجود دارد؟ پس نبايد حيرت كرد كه چرا هر فلاسفه و حتي تمام انسانهايي كه قادر به كمترين درجه تفكر هستند كم وبيش به طرز تشويق آميزي به مرگ توجه كرده و خود را ناگزير به ابراز عقيده هاي پيرامون آن كرده اند. اديان و فلسفه هاي مختلف نيز توجيهاتي را درباره وضعيت فاني بودن بشر ارائه داده و كوشيده اند تا معني و اهميت آن را روشن كنند.                                              

اينايس لپ از هواداران مكتب «تكامل گرايي» و از پيرامون نياردوشان است. تكامل گرايي مكتبي است كه از ؟؟؟؟؟؟؟ و علم گرايي نوين پديده آمده است پيرامون اين مكتب معتقدند كه جهان و كائنات بسوي يك پيشرفت از پيش تعيين شده در حركت است ذات و سرشت جهان به گونه اي است كه اجسام آلي و غير آلي همواره رو به تكامل و تحول هستند زيرا جهان را خداوند خلق كرده است. مكتب «تكامل گرايي» مقوله اي به نام «خداشناسي فرايندي» را در قلمرو فلسفه گشوده است. مكتب «تكامل گرايي» مقوله اي به نام «خداشناسي فرايندي» را در قلمرو فلسفه گشوده است. اين مقوله شكل جديدي از خداشناسي است كه علوم جديد و بويژه دانش تكامل علمي  را پذيرا مي شود. مي گويد كه طرز عمل خداوند در جهان، يك فرآيند كند و بطئي است كه با بردباري بر عناصر تصادف و شر غلبه مي كند و تمامي خير و خوبي را كه پديد مي آوردند در ذات خود نهفته دارد. اينايس لپ در برخورد با مساله مرگ، ديدگاهي را عرضه مي كند كه نشانگر ذهن روشن و باز او بوده، و در عين حال بيانگر اعتقاد راسخ وي به خداوند و دنياي آخرت است. البته در چارچوب مذهب كاتوليك به طور خاص و ديانت مسيحيت به طور عام، و نيز پايبندي او به مكتب تكامل گرايي. او، مرگ را يك راز مي داند و نه يك مساله مي گويد كه هراس از مرگ يك واكنش بسيار عادي در همه انسانهاست اما مضطرب شدن به خاطر مرگ را يك نوع روان پريشي مي داند زيرا مرگ همواره با تولد انسان، آغاز مي شود و لحظه اي بشر را ترك نمي كند و در واقع زندگي و مرگ لازم و ملزوم يكديگرند حاصل كلام، اينايس لپ مي گويد كه اگر انسان بخواخد بر هراس از مرگ غلبه كند بايد به زندگي عشق بورزد و به آن ارزش و معنا بدهد. در توهين بينش است كه عقيده دارد شهادت يك نمونه بارز و كامل نهراسيدن از مرگ است زيرا بيانگر نزديك ترين و آشكار ترين ارتباط عشق و مرگ است.                                                

1-  مرگ فيزيولوژيكي

بدن انسان از يافته هاي زنده تشكيل مي شود. هر يافته، بر اساس ذات خود، فاني است ولي يافته هاي جديد تولد مي يابند تا جايگزين يافته عالي مرده در بدن انسان بشوند. پس از يك دوره معين زماني، تجديد حيات يافته ها كاهش مي يابد و سپس كلا متوقف مي شود. از نظر زيست شناسي، مرگ طبيعي يك رويداد ناگهاني نبوده بلكه يك فرآيند تدريجي است از يك  نقطه نظر زيست شناسي، ما به محض اينكه متولد مي شويم به پير شدن و مردن مي كنيم. ولي مرگ انسان فقط موقعي صورت مي گيرد كه ميليونها يافته تشكيل دهنده بدنش بميرد. هنگامي كه فعاليت پروتوپلاسمي يافته متوقف مي شود، آن يافته مي ميرد. بدين ترتيب، مرگ از اين نقطه نظر زيست شناسي، عبارتست از نابود شدن ساختار يافته اي. اما هر چند كه يافته ها مي ميرند و بدين طريق موجب مرگ يك فرد مي شودند لكن اتم هاي سازنده يافته ها از بين نمي روند. آنها به يافته هاي ديگر همان فرد و ساير افرادمنتقل مي شوند و از اين جهت است كه ما مي توانيم با لحني قاطع از وجود يك خويشاوندي اساسي ميان تمام موجودات زنده سخن بگوييم. اتم هايي كه امروز جزئي از كالبد جسماني من هستند شايد روزي مورد استفاده حيوانات و گياهان يا شايد ساير انسانها قرار گيرد. اگر ما مي خواستيم بپذيريم كه اتم ها داراي روح مي باشند. بنابراين پديده (حلول روح) مي توانست يك معناي واقعي بيابد. از طرف ديگر، خود يافته نيز يك موجود پيچيده است و به همين دليل نمي تواند فاني محسوب شود زيرا فقط پروتوپلاسم مي ميرد. نه علم و نه جادو هيچ كدام قادر نيستند كه مانع مرگ سلولها و اندامهاي زنده تشكيل شده از آنها گردند با حداكثر كاري كه مي كنند اينست كه مرگ ما را به تاخير بيندازند بعيد به نظر نمي رسد كه طول عمر بشر در آينده، دو برابر و يا حتي سه برابر بشود. ولي براي مرگ طبيعي هيچ درمان نهايي وجود ندارد و هيچ اكسير حيات جاودنان نيز نمي تواند وجود خارجي داشته باشد.تنها مرگ در سن كهولت را مي توان يك مرگ طبيعي دانست، اين نيز فقط موقعي وجود دارد كه مرگ ناشي از بيماري نباشد- همچنان كه غالبا ناشي از آن است. ا ين بيماري غالبا از نوع مهلك است زيرا بيمار را از قبل در آستانه مرگ طبيعي قرار داده و شايد بزودي به هر تقدير بميرد. لذا مرگ يك جوان كه يافته هاي او در يك فرآيند تجديد حيات مداوم قرار دارند، همواره يك امر اتفاقي است. بهداشت و ساير اقدامات پزشكي مي تواند خطر مرگ اتفاقي را از بين ببرد و به شكرانه اينها، نرخ مرگ و مير در ميان جوانان به طور چشمگيري در قرن بيستم كاهش يافته است. «بوگومولتز» و ساير زيست شناسان دست به تلاشهايي زده اند تا يافته هاي افراد پير را جوان كرد و بدين طريق سن كهولت و مرگ را به تعويق بياندازند. نتايج مهمي از اين تلاش تهور آميز به دست آمده است ولي فقط مي تواند حتي الامكان مرگ را عقب بياندازد نه آنكه بر آن غلبه كند. گونه و افراد انساني مي ميرند. تنها چيزي كه مي تواند از اين نظم تجربي مرگ بگريزد خود حيات است. حتي حيات بشريت نيز امروزه در معرض سلاحهاي هسته اي قرار دارد.                                                                                                

2- تجربه مرگ

اگر بخواهيم به طور كامل و دقيق سخن بگوييم، ما قادر نيستيم از مرگ تجربه مستقيم داشته باشيم، خواه مرگ خودمان باشد و خواه مرگ ديگران. از دست رفتن آگاهي و شعور يكي از نشانه هاي مرگ در انسان است، هر چند كه در بعضي موارد شعور خود را از دست مي دهيم ولي نمي ميريم (نظير حالت احتضار و اغماء) حتي كساني كه حالات اغماي طولاني را تجربه كرده اند آنها در مدت اغماء مرده به نظر مي رسيدند ولي نمي توانند چيزي درباره مرگ به ما بگويند به اين دليل ساده كه آنها نمرده بودند.

برخي مولفان معتقدند كه  عارفانه نزديك ترين مقايسه و شباهت را با تجربه مرگ دارد. تجربه ما از مرگ فقط مي تواند غير مستقيم باشد. يعني با تماشاي صحنه مرگ يك شخص ديگر است كه انسان به طور عادي آگاه مي شود كه همه مي ميرند و نتيجه گيري مي كند كه او نيز بايد بميرد. بنابر گفته هاي ديگر ما فقط مي توانيم تجربه هاي عادي خود را به ديگران انتقال دهيم و تجربه هاي عميق زندگي، به لحاظ ذات و ماهيت شان، غير قابل انتقال هستند. چون تجربه مرگ معمولا از مشاهده مرگ ديگران به دست مي آيد صرف نظر از ميزان خويشاوندي و دوري يك فرد مرده با ما- لذا پديد آورنده يك تجربه روانشناسي اصيل نخواهد بود. با مشاهده مرگ ديگران، ما به فناپذيري خويش يقين مي كنيم ولي تا وقتي كه زنده ايم فقط شخص ديگري است كه مي ميرد، همواره يك نفر ديگر، كه امكان ايجاد ارتباط عميق با او را نداريم. تجربه شخص خودم پرايون روابط ميان انسانها، اعم از تجربه مستقيم يا غير مستقيم، مانع از آن مي شود كه در بدبيني هاي ديگر درباره غيرقابل انتقال بودن تجربه هاي اساسي سهيم شودم با ولي مي پذيرم كه چنين ارتباطي دشوار است.

3- برخورد كودكان با مساله مرگ

ثابت شده است كه تجربه عاطقي يك كودك از مرگ و آگاهي او از وضعيت فاني بودن خويش، از حيث رشد و بلوغ روحي او بسيار اهميت دارد. من غالبا مشاهده كرده ام كودكاني كه به طرز ناگهاني خنثي با مفهوم مرگ شده اند، در بزرگسالي يك ديدگاه بدبينانه نسبت به زندگي دارند و غالبا دچار تشويش هستند، هر چند كه از ارتباط بين اختلال هاي عصبي وتجربه هايشان از مرگ، ناآگاهند. با وجود اين، ما نبايد با شتابزدگي نتيجه گيري كنيم كه همه مبتلايان به اختلالهاي عصبي و افراد بدبين داراي تجربه هاي مشابهي هستند بوده اند، زيرا علل بسياري براي ايجاد چنين شرايطي وجود دارد. از سوي ديگر، آن كساني كه تجربه هاي كودكي شان از مرگ، ضربه روحي كمتر به آنها زده است، تمايل بيشتري دارند كه مرگ را به عنوان يك رويداد طبيعي و راحت شدن از بيماري و رنج تلقي كنند. ناگفته پيداست كه اعتقاد ديني در خصوص فناپذيري انسان به كودك كمك بزرگي مي كند تا مرگ را به عنوان يك رويداد طبيعي به شمار آورد و آن را يك مصيبت درمان ناپذيراند.

برخي علل ترس از مرگ

ترس عصبي از مرگ غالبا تجلي يك اضطراب عمومي است كه علل واقعي آن ناآگاهانه بوده وناشي از ضربه هاي دوران بلوغ، كودكي يا تولد است. چنين ترسي به بهترين صورت در «ترس از جاهاي سر پوشيده» يا «ترس از فضاي باز» ظاهر مي شود. ولي به طوري كه غالبا در اين فصل يادآورد شده ايم، كساني كه دچار ترس از مرگ خود يا ديگران هستند همگي آنها افراد عصبي نيستند، مگر آنكه تمام نژاد بشر را عصبي بدانيم. وجود اين ترس همگاني در افراد بشر، برهاي ديگري است عليه كساني كه نظريه فرويد را پيرامون وجود غريزه مرگ تصديق مي كنند، برهاني كه مي بايست دست كم از نظر زيست شناسان و روان شناسان عاري از اهميت نباشد. يك غريزه، به طور عادي گرايش به برآورده كردن هدفش دارد مگر اينكه سركوبها يا ساير موانع كه غلبه بر آنها دشوار است، مانع انجام آن شوند. ولي دليلي وجود ندارد كه فرض كنيم تمام كساني كه از مرگ مي ترسند «غريزه مرگ» خود را سركوب كرده اند؛ همان غريزه اي كه فرويد در سالهاي آخر عمرش آن را مهم ترين غريزه بشر دانست. اگر بشر اين چنين از مرگ مي هراسد به نظر مي رسد به اين دليل باشد كه زندگي و نه مرگ، براي او مهم ترين چيز باشد. لذا بطور وضوح مي توان تاكييد كرد كه علت اصلي هراس از مرگ عبارتست از غريزه حيات و زندگي، در حاليكه مرگ دشمن اين غريزه بسيار اساسي و بنياني است.

از اين حيث، ترس از مرگ كاملا طبيعي است. فقط موقعي غير طبيعي است كه به صورت سدي در راه زندگي در آيد و مانع خدمت كردن و حراست از زندگي شود.

علت ديگر ترس غير عادي از مرگ عبارتست از مادّيگري فزاينده در تمدن غرب. بر هم خوردن تعادل روحي انسان غربي، بيشتر زائيده آن ماترياليسم پر اگماتيكي است كه در واقع مورد تاييد شمار عظيمي از انسانهاي قرار گرفته است كه از نظر فكري معتقد به والاترين انديشه هاي فصولي هستند. با در نظر گرفتن اين حقيقت كه؟؟؟؟؟؟ به صورت يك آرمان عالي وجودي در زندگي بسياري از افراد در آمده است، چرا نبايد احتمال چشم پوشيدن از چنين بهره مندي را هولناك توصيف كرد؟ ولي احساس گستره ناامني در غرب، با وجود تمام قوانين ما براي حمايت اجتماعي، پيوسته به ياد مي آورد كه شيوه زندگي استوار بر لذت گرايي ناپايدار است. در اين زمينه رواني مايه شگفتي است كه هراس از مرگ و اضطراب عصبي ناشي از آن، گسترش بيشتري نيافته است. وضعيت ياد شده نشانگر اين حقيقت است كه انسان غربي در اعماق وجودش، متمدن تر از آن چيزي كه ظاهرا از خود نشان مي دهد نيست.

غلبه بر ترس از مرگ:

هيچ بشري نمي تواند پيوسته از مرگ در هراس باشد اگر ما همواره از مرگ بترسيم، زندگي ما بزودي تحمل ناپذير خواهد شد، آرزوهاي ما مجالي براي قدرت نمايي پيدا نمي كنند و اضطراب و دلواپسي، به احتمال زيادمارا بسوي جنون سوق خواهد داد. خوشبختانه ترس از مرگ، حالت مداوم ندارد، حتي افراد عصبي نيز فرصتهاي كم و بيش طولاني براي بهره بردن از زندگي در اختيار دارند. لذا پيكار با ترس از مرگ، عبارتست از همگام شدن با منطق ذاتي حيات، هر چند كه بايد اعتراف كرد كه اين مبارزه در زمان حاضر سخت تر از هر زمان ديگري است. هر اندازه بشر تسلط بيشتري بر جهان طبيعت مي يابد. به همان اندازه نيز تسلط بر خود را از دست مي دهد.

بشر همواره تلاش كرده است كه بر ترس از مرگ غلبه كند. دنياي غرب از مدتها پيش معتقد به قدرت بي پايان هوش و ذكاوت بود و نتيجتا تقريبا همگي فلاسفه و علماي اخلاق در جستجوي درماني به صورت ارائه استدلال منطقي بوده اند.

فلاسفه رواقي اعتقاد داشتند كه ترس از مرگ ناشي از وضعيت بشر است. فلاسفه رواقي فقط به مساله روح علاقمند بود و ساير پديده هاي طبيعي تا حدي مورد توجه شان قرار داشت كه در روح تاثير مي گذارند: مرگ يك رويداد طبيعي اجتناب ناپذير است. همان طور كه ريزش باران با حركت ستارگان گريز ناپذير است. لذا مرگ طبيعتا چيزي غير مهم است و ارزش آن را ندارد كه به خاطر آن مضطرب بشويم. انسان بايد در زمان حال زندگي كند و به طول عمر خود نيانديشد. براي رسيدن به اين منظور، تخيل كه منبع تمام عواطف زيانبار است. بايد بشدت محدود گردد. بنابراين حكمت مكتب رواقي «آرامش دروني» را توصيه مي كند با يك حالت آرامش عاري از عواطف و احساسات.

عشق و مرگ            1- مرگ رمانتيك

به عنوان يك نظام فكري و ادبي، رمانتيسم يك پديده قرن نوزدهم بود. ولي پيرامون رمانتيسم به مثابه يك ديدگاه ذهني و شخصي، همواره يك موضع گيري فكري وجود داشته و امروزه نيز وجود دارد. در باب ارتباط بين عشق و مرگ، مثلا ديدگاه شواليه هاي قرون وسطي نوعا «رمانتيك» بود. شواليه ها پيش از اينكه رهسپار ميدان جنگ بشوند يا در يك نبرد شركت كنند همواره ادعا مي كردند كه به خاطر دلدادگانشان خود را با خطر مرگ روبه رو مي سازند. امروزه افراد بسياري هستند كه با غرور و تكبر مي گويند كه عشق فقط يك واقعيت بيولوژيكي عاري از همه جوانب رمانتيسم و مستقل از مرگ است. اما تنها كافي است كه نگاهي به پيرامون خويش بيفكنيم تا ببينيم كه حتي امروزه در بين جوامع بشري، روحيه رمانتيسم به همان اندازه گذشته وجود دارد بويژه در ميان جوانان.

ادبيات و فرهنگ همه اقوام، در همه اعصار از ارتباط مرموز ميان مرگ و عشق سخن مي گويد. سراسر ادبيات رمانتيك گواهي مي دهد كه بشر مي تواند- و گاهي بايد- به خاطر عشق بميرد. از ديدگاه رمانتيسم، موارد مزبور به معناي شكست عشق و پيروزي مرگ نيست. بر عكس تصور مي رود كه مرگ در خدمت آرمان عشق است با مرگ، همه سدهاي فراراه عشق را كنار مي زند و عشق را در قالب خودش ابدي مي سازد، در حاليكه اگر چنين نمي شد مرگ به صورت يك امر مختوم و چاره ناپذير باقي مي ماند. دلدادگان رمانتيك غالبا به وصال يكديگر نمي رسند شايد به دليل اينكه يكي از آن دو قبلا ازدواج كرده يا پدر و مادرشان به دليلي با ازدواج آنها مخالف بوده اند. ولي مرگ قيد و بند ازدواج را در هم مي شكند و دلدادگان را در فراسوي نظارت و مخالفت پدر و مادرها قرار مي دهد. حتي مسيحيت كه در سدهاي پيشين در داوري نسبت به خودكشي بسيار سخت گير بوده، نسبت به كساني كه داوطلبانه به خاطر عشق مي مردند با نظر اغماض مي نگريست. و همان ديدگاه امروزه نيز در عصر پوزيوتيسم و ماترياليسم وجود دارد.

مرگ رمانتيك به خاطر عشق همواره يك مرگ غير طبيعي نيست و عشاق همواره خودكشي نمي كنند. دلدادگاني كه به خاطر عشق مي ميرند سوداي پوچي و بيهودگي زندگي را در سر ندارند بلكه مي خواهند كه محبت شان در يك تداوم ابدي و بسيار پاكدلانه عشق برآورده شود.

شرايط خارجي و اراده ديگران، تنها موانع برآورده شدن كامل عشقهاي رمانتيك نيستند. دلدادگان به پيكار همه سدهاي غلبه ناپذير معايب و نواقص خويش نيز مي روند. پس از اوج شور جنسي و شور و حالهاي عاشقانه، يك بازگشت به وضعيت عادي پيش مي آيد. رمانتيك ها به مرگ دست مي يازند تا به اين چيزهاي پيش پاافتاده پايان داده و عشق خود را ناب و هميشگي سازند. در پرتو آگاهيهايي كه روانشناسي نوين فراهم آورده است. شگفت آور نيست كه اين نوع مرگ، رمانتيك و خيالپردازانه به شمار آيد. در همه بيماريهايي روان تني، تعارفهاي عاطفي يك نقش تعيين كننده را ايفا مي كنند. كسي كه عاشق است، بي آنكه از عشق مقابل برخوردار باشد، علاقه به زندگي را از دست مي دهد؛ يك زندگي بدون عشق،پوچ و بي محتوي به نظر مي رسد و ارزش زيستن را ندارد. مفهوم رمانتيك عشق، شوق اين نوع تيره بختي بود در مفهوم مزبور، عشق به عنوان يك پديده پيچيده و نادر ادراك شده است. عموما عقيده بر اين بوده كه تنها يك عشق واقعي مي تواند در سراسر زندگي وجود داشته باشد- علاوه بر آن، خصيصه همه عشاق احساساتي اين است كه خود را يگانه و بي همتا به شمار مي آورند و در نتيجه عشق خود را جدي مي گرفتند.

شايع ترين بيماري عشق، بي هيچ حيرت و شگفتي، بيماري سل بود. همراه با زخم معده و ساير بيماريهاي دستگاه هاضمه، سل بي ترديد يكي از بيماريهايي است كه در اكثر مواقع زائيده تعارفهاي عاطفي مي باشد.

در چشم انداز عشق رمانتيك، شخص مي تواند به خاطر عشق شديد و نيز به خاطر عشق اندك بميرد من نمي دانم آيا تاكنون هرگز به دليل شادماني بيش از اندازه، به مرگ طبيعي مرده است يا نه ولي اين مضمون در اشعار رمانتيك بسيار ديده مي شود. دلدادگان جوان وقتي مي انديشيدند كه به نقطه اوج شادي و سر مستي رسيده اند، غالبا خودكشي مي كردند. آنها هراس داشتند كه عشقشان در اثر گذشت زمان فروكش كند و زيبايي رمانتيك خود را از دست بدهد. دلدادگان بيشماري اين كلمات بودم را در گوش يكديگر نجوا كرده اند، «بياييد عشق بورزيم و بميريم»

شهادت

روانشناسان نزديك ترين و آشكارترين ارتباط بين مرگ و عشق را در شهادت مي بينند در اين مورد، يك عشق ناب وجود دارد كه عاري از همه نفرتها بوده و به گونه ناخودآگاه از عقده پرخاشگري است. انسانها را بر مي انگيزاند تا مرگ را پذيرا شوند و حتي آرزوي آن را در سر بپرورانند شهداي مسيحيت هم در صدر مسيحيت و هم در طول تاريخ، از آزار و اذيتهاي آزاردهندگان خويش نفرت نداشتند و حتي براي آنها ادعا مي كردند و مشتاقانه آرزو كردند كه اينان نيز به آئين مسيحيت بگروند. شهادت فقط در انحصار دين مسيح نيست. پس بيائيد يك داستان عالي را از تورات به خاطر آوريم:

عشق فاتح مرگ

مرگ كه به عنوان يك ضرورت بيولوژيكي در اثر قوانين يك جهان در حال تحول مقرر شده است، همواره يك بدنامي براي وجدان بشري بوده مگر اينكه به يك كردار آزاد انسان تبديل شو د. فقط اين راه، و نه فناپذيري فرضي عمر بشر، مي تواند پيروزي واقعي مرگ داشته باشد. افزون بر آن، گنجايش استعداد و نياز به عشق در قلب بشر، فقط موقعي مي تواند به طور كامل تحقق يابد كه خود عشق بر مرگ غلبه كرده باشد.

«گابريل مارسل» در تحليل عميقش از «؟؟؟؟» نكته فربور را درك كرده است او مي نويسد «عشق بشري هيچ است اگر عهده دار امكانات نامحدود نباشد. اگر قرار باشد ‌‌‌‌‍‍[عشق بشري] نميرد پس بايد [قلب او] باز باقي بماند» گابريل مارسل از يك «باز ماندن» در برابر يك عشق قوي تر از عشقي كه ما «انساني» مي ناميم، سخن مي گويد. انساني كه فقط به زندگي شخصي خودش و اطرافيانش علاقه دارد اساسا يك انسان تيره بخت است. هر چند كه تلاشهاي او براي زيبا و شيرين كردن اين زندگي، مبتكرانه باشد ولي ناگزير است كه روزي آن را ترك گويد، در حالي كه توانايي والايش هراس طبيعي از مگر را ندارد.

شايد ضد و نقيض به نظر برسد كه معتقد باشيم عشق به زندگي و همه چيزهاي زنده، كمك بسيار موثري است به غلبه بر مرگ. در نگاه نخست، به نظر خواهد آمد كه يك فرد هر چه زندگي را بيشتر دوست بدارد پس طبعا مي بايست نفرت بيشتري از نابود كننده زندگيش «مرگ» داشته باشد با وجود اين تجربه هاي بسياري هست كه درستي عقيده ما را تاييد مي كند. فقط عاشقان بزرگ مي توانند با خونسردي و در بسياري موارد با شادماني با مرگ روبرو شوند.

مرگ همچون زندگي، فقط يك دگرگوني است.

لايب نيتس

انديشه هايي درباره مرگ

·       مرگ آخرين هديه شومي است كه زندگي به ما مي دهد.

·   تنها دارويي كه مي تواند ما را از بيماري زندگي نجات دهد، مرگ است ولي سركشيدن اين داروي تلخ چقدر دردناك است.

·       زندگي روياي پوچي است كه با مرگ پايان مي يابد.

·       خياط روزگار با مقراض ايام مدام عمر ما را قيچي مي كند.

·       مرگ ميزبان ضيافت زندگي است.

آخرين سخنان

سخنانيكه بعضي افراد در آخرين لحظه حيات خود زده اند خيلي جالب است زيرا در آن لحظه هر چه گفته اند، از اعماق قلب بوده است.

الكساندردوما: الكساندر، در قلب و وجدانت بمن بگو آيا باور مي كني كه چيزي از زنده مي ماند؟

دكتر گلن: ايكاش مي توانستم بنويسم چه قدر مردن آسان و دلپذير است.

فرانسوا رابله: پرده را بكشيد: نمايش مضحك پايان يافته است.

منابع و مآخذ:1 - روانشناسي مرگ از اينيانس ليپ ترجمه محمد رفيعي مهرآبادي

2- چرا بايد بميريم؟ تاليف: مهرداد مهرين

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 04 فروردین 1394 ساعت: 23:42 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ماهیت روانشناسی2

بازديد: 153

ماهیت روانشناسی2

روانشناسی تقریباً با همه ی جنبه های زندگی ما ارتباط دارد. به همان اندازه که جامعه پیچیده شده روانشناسی هم به صورت روز افزونی نقش مهمتری در حل مسائل آدمی بازی کرده است . روانشناسان با انواع بسیاری از رفتارها سروکار دارند که برخی از آنها از اهمیت گسترده ای برخوردار ند : 

کدام شیوه های فرزند پروری به شادکامی وکارآمدی در دوره ی بزرگسالی می انجامد ؟ چگونه می توان از پیدایش بیماریهای روانی پیشگیری کرد ؟ برای ریشه کن کردن پیش داوری نژادی چه می توان کرد ؟ کدام شرایط خانوادگی و اجتماعی مشوق پرخاشگری ، از خود بیگانگی و بزهکاری است ؟ چگونه می توان به یک بیمار درمان ناپذیر کمک کرد که با آرامش خاطر بمیرد ؟روان درمانی تا چه اندازه در درمان الکلیسم مؤثر است ؟ آیا می توان با استفاده از داروهایی که موجب تسهیل انتقال عصبی می شوند حافظه را بهتر کرد ؟

روانشناسان با مطالعه این مسایل و مسایل فراوان دیگر سروکار دارند .

روانشناسی درعین حال از طریق اثری که درقوانین وسیاست دولت دارد بر زندگی ما اثر می گذارد . قوانین مربوط به تبعیض نژادی مجازات ها ، هرزه نگاری ، رفتارجنسی وشرایطی که در آن فرد مسئول اعمال خودشناخته می شود همه از نظریه ها و پژوهش های روانشناختی اثر می پذیرند .

با توجه به این که روانشناسی درتمام وجوه زندگی ما اثر می گذارد شایسته است حتی کسانی که در پی کسب تخصص دراین رشته نیستند آگاهی مختصری از واقعیت های بنیادی وروشهای بررسی آن داشته باشند .

یک درس مقدماتی در روانشناسی می تواند شما را درک رفتار دیگران و بصیرت در نگرش ها و واکنش های خودتان یاری دهد وعلاوه برآن شما را آماده کند تا ادعاهایی را که به نام روانشناسی عنوان می شود ارزیابی کنید .

روانشناسی نسبت به سایر رشته ها ی علوم دانش جوانی است . در سال های اخیر شاهد فوران سیل آسای پژوهش در این علوم بوده ایم . درنتیجه مفاهیم ونظریه های این علم دائماً درحال تغییر و تحول است . به همین علت هم ارائه ی تعریف دقیقی ازروانشناسی کار دشواری است  روانشناسان بیش از هر چیز علاقه دارند بدانند که چرا مردم به گونه ای که می بینیم رفتار می کنند . با این حال شیوه های مختلفی برای تبیین اعمال آدمی وجود دارد . پیش از آنکه تعریفی از روانشناسی ارائه دهیم بهتر است نخست به گونه های مختلفی از رویکرد به پدیده های روانشناختی بپردازیم .

رویکرد هایی به روانشناسی

هر عملی را که ازیک فرد سر می زند می توان از چند دیدگاه گوناگون تبیین کرد . مثلاً فرض کنید از خیابان رد می شوید . این عمل را می توان به عنوان شلیک عصب هایی توصیف کرد که موجب فعال شدن عضلانی یم شوند که شما را از این سوی خیابان به سوی دیگرآن می رسانند ، اما همین عمل را می  توان بدون کوچکترین اشاره ای به رویداد های داخل بدن توصیف کرد : چراغ سبز یک محرک است و پاسخ شما به آن عبور کردن از خیابان است . عمل شما رامی توان برحسب قصد وهدف آن نیز تبیین کرد . شما نقشه ی ملاقات با یکی از دوستان را درذهن خود طرح کرده اید وعبور از خیابان یکی از اعمال بسیاری است که انجام آن برای اجرای این نقشه ضرورت دارد .

همان طورکه این عمل ساده ی عبوراز خیابان به شیوه های گوناگون قابل توصیف است ، در روانشناسی نیز به رویکرد های گوناگونی برمی خوریم . در این مورد از رویکرد های بسیاری می توان یاد کرد . اما پنج رویکردی که دراینجا عرضه می شود می توانند ما رابا مفاهیم عمده ی روانشناسی نوین آشنا سازند .

باید توجه داشت که  این رویکرد های گوناگون مانعة الجمع نبوده ، بلکه درهر یک از آنها جنبه های گوناگونی از یک مسئله پیچیده مورد توجه قرار گرفته است .

درمطالعه ی روانشناسی رویکرد « درست » یا « نادرست » وجود ندارد بسیاری از روانشناسان از یک نظرگاه التقاطی پیروی می کنند و در تبیین پدیده های روانشناختی آمیزه ای از چندین رویکرد را به کار می برند .

رویکرد عصبی زیستی

دریکی از رویکردها در زمینه مطالعه ی آدمیان سعی می شود که رفتار به رویدادهایی که در داخل بدن و به ویژه در مغز و دستگاه عصبی صورت می گیرد ارتباط داده می شود .

این رویکرد در پی آن است که آ« دسته از فرآیندهای عصبی زیستی را که زیر بنای رفتار و رویدادهای ذهنی است ، مشخص سازد . مثلاً روانشناسی که سرگرم بررسی یادگیری از دیدگاه عصبی زیستی است به تغییراتی توجه دارد که درنتیجه یادگیری یک مهارت تازه در دستگاه عصبی روی می دهد .

ادراک را می توان با ثبت فعالیت یاخته های عصبی مغز به هنگام ارائه محرک های مختلف مطالعه کرد . کشفیات اخیر نشان می دهد که رابطه ی نزدیکی بین فعالیت مغز و رفتار و تجربه وجود دارد . با تحریک برقی خفیف نواحی معینی از قسمت های عمقی مغز می توان در حیوانات واکنش های هیجانی از قبیل ترس و خشم ایجاد کرد  ، یا تحریک برقی نواحی خاصی از مغز آدمی موجب به وجود آمدن احساس لذت و درد وحتی خاطره های روشنی ازرویدادهای گذشته می شود .

به علت پیچیدگیهای مغز وبا توجه به این واقعیت که برای مطالعات لازم به ندرت می توان به مغز زنده ی آدمی دسترسی یافت ، دانش ما درباره ی کارکردهای عصبی بسیار اندک است . از سویی نیز هرگاه تصویر روانشناختی ما از آدمی به تمامی متکی برعصب زیست شناختی باشد چنین تصویری به غایت نارسا خواهد بود . به همین دلیل است که برای مطالعه پدیده های روانشناختی ازروش های دیگری نیز استفاده می شود . در اغلب موارد عملی تر آنست که به بررسی شرایط پیشایند پی آمد های آن بپردازیم . بی آنکه خود را باآنچه دردرون جاندار می گذرد درگیر کنیم .

 

رویکرد رفتاری

آدمی صبحانه می خورد ، دوچرخه سواری می کند ، حرف می زند  ، سرخ می شود ، می خندد و گریه می کند . همه ی اینها شکل هایی از رفتار هستند . یعنی آن دسته از فعالیت های جاندار هستند که می توان آنها را مورد مشاهد ه قرار داد . دررویکرد رفتاری ، روانشناس از طریق مشاهده ی رفتار است که به مطالعه افراد می پردازد نه از راه بررسی اعمال درونی آنها . این نظر که موضوع روانشناسی باید منحصر به مطالعه ی رفتار باشد نخستین باردراوایل قرن بیستم توسط روانشناس آمریکایی ، جی . بی . واتسون ارائه شد . تا آن زمان روانشناسی به عنوان دانش بررسی تجارب ذهنی تعریف می شد و بخش عمده ی داده های آن خودنگری هایی بود که ازطریق درون نگری به دست می آمد .

واتسون احساس کرد که درون نگری دیدگاه ناسودمندی است و این نظر را پیش کشید که اگر قرار باشد روانشناسی به صورت یک علم درآید ، داده های آن باید قابل مشاهده و قابل اندازه گیری باشد . فقط خود شما می توانید درباره ی ادراک ها واحساس های خود به درون نگری بپردازید ، اما دیگران هستند که می توانند رفتار شما را مورد مشاهده قرار دهند .

واتسون معتقد بود که تنها ازطریق مطالعه آنچه افراد انجام می دهند یعنی مطالعه ی رفتار افراد می توان یک علم عینی روانشناسی به وجود آورد .

رفتار گرایی ، به عنوانی که نظریه گاه واتسون به خود اختصاص داد، مسیر روانشناسی را درطی نیمه اول قرن بیستم شکل گیری کرد خلف آن یعنی روانشناسی محرک پاسخ . هنوز هم به ویژه درسایه ی پژوهش های ب- اف اسکینر روانشناس دانشگاه هاروارد از نفوذ فراوانی برخوردار است .

در روانشناسی محرک پاسخ بررسی می شود که چه محرک هایی پاسخ های رفتاری را فرا می خواند ، چه پاداش ها و چه تنبیه هایی این پاسخ ها را پایدار می کند و چگونه می توان رفتار را با تغییر الگو پاداش و تنبیه تغییر داد .

روانشناسی محرک - پاسخ  به آنچه درون جاندار می گذرد کاری ندارد و به همین دلیل هم گاهی آن را رویکرد « جعبه سیاه » نامیده اند ، به این معنا که به فعالیت های دستگاه عصبی که دردرون این « جعبه » درجریان است بی اعتنا می ماند و آنها را نادیده می گیرد . 

روانشناسان S-R معتقدند که دانش روانشناسی را می توان منحصراً برپایه درون داده و  برون دادهای این جعبه بنا نهاد . بدون آنکه دربند این باشیم که در داخل جعبه چه اتفاقی می افتد . بنابراین برای پرورش نظریه ای درزمینه ی یادگیری می توان به این مشاهده دست زد که رفتار آموخته شده چگونه تحت تأثیر شرایط محیط تغییر می کند ، به این معنا که مثلاً چه الگوهایی از پاداش وتنبیه به سریعترین یادگیری که با کمترین خطا همراه است منجر می شود .

چنین نظریه ای برای آنکه نظریه ی سودمندی باشد نیازی به مشخص کردن این امرندارد که یاد گیری چه تغییراتی دردستگاه عصبی به وجود می آورد .

روانشناسان محرک پاسخ به طورکلی به مطالعه ی فرایند های ذهنی که میانجی محرک ها و پاسخ ها هستند علاقه ای نشان نمی دهند . امروزه کمتر روانشناسی رامی توان سراغ داشت که خود را رفتارگرای ناب بنامد با این وجود بسیاری از تحولات نوین ازکار رفتارگرایان سرزده است .

 

رویکرد شناختی

روانشناسان شناختی معتقدند که آدمی گیرنده ی نافعال محرک ها نیست بلکه ذهن او به صورت فعالی به پردازش اطلاعات دریافتی دست می زند و آن را به شکلها و مقولات

 تازه ای تبدیل می کند .

شناخت ، به فرایند های ذهنی ادراک ، حافظه و خبر پردازی اطلاق می شود که شخص به کمک آن ها دانش می اندوزد ، مسئله حل می کند یا برای آینده نقشه می ریزد .

روانشناسی شناختی بامطالعه علمی شناخت سروکار دارد وهدف آن اجرای آزمایش ها و پردازش نظریه هایی است که بتوانند نحوه سازمان بندی وکارکرد فرایندهای ذهنی را تبیین کنند. اما تبیین مستلزم آنست که نظریه بتواند پیش بینی هایی را درخصوص رویدادهای قابل مشاهده یعنی رفتار امکان پذیر سازد .

رویکرد شناختی در مطالعات روانشناسی تاحدودی به عنوان واکنشی در برابر محدودیت رویکرد R- S  رشد کرد . تجسم اعمال آدمی صرفاً درقالب درون دادهای محرک و برون داده ی پاسخ ممکن است برای مطالعه شکل های ساده از رفتار کافی باشد اما این رویکرد بسیاری از حوزه های جالب توجه کارکرد آدمی را نادیده می گیرد .

آدمیان می توانند بیندیشند ، برنامه ریزی کنند ، بر اساس اطلاعاتی که به خاطر سپرده اند تصمیم بگیرند و ازمیان محرک هایی که توجه آنها را به خود جلب می کند به شیوه ی گزینشی دست به انتخاب بزنند .

رویکرد روانکاوی

پابه پای رشد رفتارنگری درآمریکا ، در اروپا نیز دیدگاه روانکاوی درباره رفتار آدمی توسط زیگموند فروید پرورش یافت . برخلاف مفاهیمی که درسطور گذشته بررسی شده ، مفاهیم روانکاوی نه بر مطالعات آزمایشی ، بلکه برمورد پژوهیهای فراوان بیماران روانی مبتنی است . مفاهیم روانکاوی تأثیر ژرفی در تفکرات روانشناختی داشته اند .

فرض بنیادی درنظریه فروید این است که قسمت عمده رفتار آدمی در فرایندهایی ریشه داردکه ناهوشیارند .

مقصود فروید ازفرایندهای ناهوشیار عبارت بود از افکار ، ترس ها وخواست هایی که شخص به آنها آگاهی ندارد ولی درهر حال بررفتار اثر می گذارند .

او معتقد بودکه بسیاری از تکانه هایی که در دوران کودکی بامنع یا تنبیه والدین و جامعه روبرو می شوند برخاسته از غریزه های فطری هستند . چون این تکانه ها به هنگام زادن در همه ما وجود دارند به همین جهت اثر فراگیری درما دارند که باید به گونه ای با آن کنار آمد . ممنوع کردن آنها فقط سبب می شود که ازحیطه ی آگاهی به ناهشیار رانده شوند وهمان جا بمانند و رفتار را زیر نفوذ خود بگیرند .

فروید معتقد بودکه تکانه های ناهشیار به صورت رویا ، لغزشهای کلامی ، اطوار ، نشانه های بیماری روانی ونیز به صورت رفتارهای جامعه پسندی از قبیل فعالیت های هنری وادبی جلوه می کند .

بسیاری از روانشناسان ، نظرگاه فروید را درمورد ناهوشیار به طور کلی نمی پذیرند . اما احتمالاً این را می پذیرند که آدمیان به برخی از جنبه های شخصیت خودآگاهی کامل ندارند . فروید معتقد بود که هریک از اعمال ما علتی دارد ، اما این علت درا غلب موارد نوعی انگیزه ی ناهوشیار است نه دلیل خود پسندانه ای که ما برای رفتارخود ارائه می دهیم .

نظرگاه فروید درمورد طبیعت آدمی اصولاً یک نظرگاه منفی بوده آدمیان تابع همان غرایزی هستند که درحیوان ها وجود دارد  . ( به طور عمده غریزه جنسی و غریزه پرخاشگری ) ومدام با جامعه ای که بر کنترل این تکانه ها تأکید می ورزد ، درحال ستیزند . باتوجه به اینکه فروید پرخاشگری رایک غریزه بنیادی می دانست نسبت به امکان زندگی صلح آمیز بین آدمیان نظر بد بینانه ای داشت  .

رویکرد پدیدار شناختی

رویکرد پدیدار شناختی برتجربه خصوصی تأکید دارد . این رویکرد با نظریه شناختی فرد درباره جهان و تفسیر رویدادها ، یعنی با پدیدار شناسی فرد ، سروکاردارد . می کوشد رویدادها یا پدیده ها را بدانسان که فرد آنها را تجربه می کند دریابد بی آنکه برای این کار به مفاهیم از پیش ساخته واندیشه های نظری متوسل شود .

روانشناسان پدیدار نگر معتقدند که بامطالعه نظرگاه افراد درباره خود ودرباره جهان می توان اطلاعات بیشتری درخصوص طبیعت آدمی به دست آورد تا با مشاهده اعمال آدمیان .

دو نفر ممکن است دربرابر موقعیت واحدی پاسخ های کاملاً متفاوتی ازخود نشان دهند ، تنها از راه پرس و جو از خود  آنان درباره نحوه ی تفسیر آنها از آن موقعیت است که می توان رفتار آنها را کاملاً درک کرد .

رویکرد پدیدار شناختی از این لحاظ که بر فرایندهای ذهنی درونی تأکید دارد ونه بررفتاری ، به روانشناسی شناختی شباهت دارد ، اما این دو مکتب از لحاظ نوع مسائل مورد مطالعه و دقت علمی روش های مورد استفاده درمطالعه این مسائل ، تفاوتهای  چشمگیری با هم دارند .

روانشناسان شناختی بیشتر با این مسئله سروکار دارند که افراد چگونه رویدادها را ادراک می کنند و چگونه اطلاعات را درحافظه خود رمز گردانی ، مقوله بندی و باز نمایی می کنند . آنان سعی دارند متغیرهایی را کشف کنند که بر ادراک وحافظه اثر می گذارد و در پی پرورش نظریه ای درخصوص ساخت و کار ذهن هستند که بتواند رفتار را پیش بینی کند . برعکس ، روانشناسان پدیدار نگر به جای آنکه به پرورش نظریه ها وپیش بینی رفتار بپردازند ، درپی درک وفهم زندگی ، وتجربه های درونی افراد هستند ، مثلاً آنها بامقولاتی از قبیل خود پنداره ، احساس عزت نفس و خود آگاهی سروکار دارند .

روانشناسان پدیدار نگر معمولاً قبول ندارند که رفتار را تکانه های ناهوشیار ( درنظریه های روانکاوی ) یامحرک برونی ( دررفتار گرایی ) کنترل می کنند و به جای آن معتقدند که ما بازیچه ی دست نیروهای خارج از کنترل خود نیستیم ، بلکه« اثر گذارانی »  هستیم که می توانیم سرنوشت خودرا کنترل کنیم ما سازندگان زندگی خود هستیم چون هریک موجود آزادی هستیم آزاد برای انتخاب کردن وتعیین هدف ، و به این ترتیب دربرابر انتخاب های زندگی خود مسئولیم . دراینجا مسئله اراده آزاد  دربرابر جبر گرایی مطرح است . نظرات روانشناسان پدیدار نگر درباره این مسئله شبیه نظراتی است که توسط فیلسوفان وجود گرا مانند کی یر کیگارد ، سارتر وکامو عنوان شده است .

برخی ازنظریه های پدیدار شناختی را انسان گرا نیز نامیده اند واین به دلیل تأکیدی است که آنها علاوه بر اراده ی آزاد ، برویژگی های تمایز دهنده ای انسان ازحیوان ها دارند وخود شکوفایی مهمترین آنهاست .

برطبق نظریه های انسان گرا عمده ترین نیروی انگیزشی یک فرد گرایشی است که اوبه رشد وخودشکوفایی دارد . درهمه ما این نیاز اساسی وجود دارد که توانایی بالقوه ی خود را تا حد کمال پرورش دهیم وبه پیشرفتی فراتر از وضع فعلی خود برسیم . تمایل طبیعی آدمی درجهت شکوفایی و تحقق توانایی بالقوه خود سیر می کند ، گرچه ممکن است دراین راه با موانع محیطی واجتماعی روبرو شود .

نظرگاه انسان گرایی با تأکید براینکه روانشناسی به جای بررسی پاره های مجزای رفتاردر آزمایشگاه باید حل مسائل مربوط به شادکامی آدمیان را مورد توجه قرار دهد ، نکته پرارزشی را به میان آورده است ، اما این نیز سفسطه ای بیش نیست که فرض کنیم مسائل دشوار جامعه ی بسیار پیچیده ی معاصر را می توان با دورانداختن هرآنچه درباره ی روش های علمی پژوهش آموخته ایم حل کرد . به گفته یکی از روانشناسانی که به این مسئله پرداخته « نه طالب نوعی از روانشناسی هستیم که انسان گرا ولی از لحاظ علمی سست است ونه آن گونه از روانشناسی که علمی ولی بیگانه با مسائل آدمی است .»

کاربرد رویکرد های گوناگون

هریک از این رویکرد شیوه ی متفاوتی را برای تغییر رفتار ارائه می کنند . مثلاً روانشناس عصبی زیستی می کوشد دارو با یک شیوه زیست شناختی مثلاً جراحی برای کنترل پرخاشگری پیدا کند.

رفتارگرا سعی می کند شرایط محیطی را طوری تغییردهد تاتجارب یادگیری شبیه رفتارگرایان خواهد داشت ، اما ممکن است توجه خود را بیشتر به فرایندهای ذهنی وراهبردهای تصمیم گیری درموقعیت های خشم انگیز معطوف سازد .

روانکاو هم ممکن است ناهوشیار فرد را مورد بررسی قرار دهد تا بفهمد چرا خصومت فرد معطوف افراد وموقعیت های معینی است وآنگاه سعی می کند این خصومت را بار دیگر درمجاری جامعه ببیند ، به جریان بیاندازد .

روانشناس انسان گرا نیز احتمالاً سعی می کند به شخص کمک کند که احساسات خودش را بکاود وآنها را آشکار بیان کند تا از این راه روابطش را با دیگران بهبود بخشد .

هدف گسترده ای که برخی از روانشناسان انسان گرا دنبال می کنند این است که بعضی ازوجوه جامعه را که به جای همکاری مشوق رقابت وپرخاشگری است تغییر دهند .

گرچه برخی از روانشناسان ممکن است خود را پیروان سرسخت رفتارگرایی بدانند وعده دیگری هم سخت معتقد به روانکاوی باشند اما اکثر آنها کم وبیش یک نظرگاه التقاطی دارند وخود را آزاد می بینند که به فراخور مسئله ای که روی آن کار می کنند ، مفاهیمی را از نظر گاههای مختلف برگزینند . به عبارت دیگر درهمه ی این رویکردها  چیز درخور اهمیتی درمورد طبیعت آدمی یافت می شود والبته نادرند روانشناسانی که اصرار داشته باشند که فقط یکی ا زاین رویکردها« تمامی حقیقت » را در بر دارد .

تعریف روانشناسی

روانشناسی طی تاریخچه ی کوتاه خود به گونه ها ی متفاوتی تعریف شده . نخستین دسته ازروانشناسان حوزه کار خود را « مطالعه فعالیت ذهنی » می دانستند .

با توسعه رفتارگرایی در آغاز قرن حاضر وتأکید آن بر مطالعه انحصاری پدیده های قابل اندازه گیری عینی ، روانشناسی به عنوان « بررسی رفتار» تعریف شد .

این تعریف معمولاً هم شامل مطالعه رفتارحیوان ها بود وهم رفتار آدمیان ، با این فرض ها که اطلاعات حاصل از آزمایش با حیوان ها قابل تعمیم با آدمیان است ، و رفتار حیوانها فی نفسه شایان توجه است .

از 1930 تا 1960 دربسیاری از کتابهای درسی روانشناسی همین تعریف ارائه می شد . اما با توسعه روانشناسی پدیدار شناختی درروانشناسی شناختی باردیگر به تعریف قبلی رسیده ایم ودر حال حاضر درتعاریف روانشناسی ، هم به رفتاراشاره می شود وهم به فرایندهای ذهنی .

ازنظر ما روانشناسی را می توان چنین تعریف کرد : مطالعه علمی رفتار وفرایندهای روانی .

این تعریف هم توجه روانشناسی را به مطالعه عینی رفتار قابل مشاهده  نمایان می سازد وهم به فهم ودرک فرآیندهای ذهنی که مستقیماً قابل مشاهده نبوده وبراساس داده های رفتاری وعصب زیست شناختی قابل استنباط است ، عنایت دارد .

 

تاریخچه روانشناسی

روان شناسی به طول عمر بشری قدمت دارد . انسان از لحظه ای که خود را شناخته درواقع اولین قدمهای روانشناسی را برداشته است . آدمی با گرد آوری دانشهای خود در اولین آثار ضبط شده موجود نشانه هایی ازدانش روانشناسی را در آنها مشاهده می کند . اولین آثار ادبی باقی مانده از قدیمی ترین متون گویای وجود اندیشه های گوناگون پیرامون انسان وشناخت فرایندهای روانی وی می باشد . وجود این آثار هرچند که گویای وجود اندیشه های روان شناختی دربین قدیمی ترین میراث فکری بشری است ولکن به دلیل پراکندگی موضوع ، نمی توان آنها را جزو دانش های مدرن به شمار آورد .

اساساً دانشهای مدونی که انسان بر اساس انواع شیوه های  دستیابی به آنها دراختیار دارد شامل دین ، فلسفه ، عرفان وعلم می باشند . دانشهای دینی دانشهایی هستند که از طریق وحی و به وسیله ی انبیاء الهی به انسان عرضه شده اند . فلسفه نیز دانش مدونی است که به کمک برهان و استدلال عقلی توسط اندیشمندانی که فیلسوف نامیده می شوند ، تدوین شده است .

عرفان نیز دانش مدون بشری است که از طریق مشاهده قلبی وتجربه شهودی ، توسط سالکان طریق حقیقت گردآوری شده است . علم نیزدانشی است که تجربه صحت وسقم آن را مشخص نموده باشد .

روانشناسی در هر یک ازشاخه های مدون دانش بشری ، تاریخچه ای خاص و ویژه دارد . درآثار موجود از انبیاء الهی مطالب متنوعی درباره انسان ورفتارهای او به چشم می خورد . قرآن به عنوان آخرین کتاب الهی که به لطف خداوند از گزند تحریف به دور مانده است ، مشحون از معارف مربوط به انسان و روانشناسی اوست . آثار عرفانی  موجود درجهان گویای ابعاد گوناگونی ازبحث پیرامون روانشناسی انسان است . متون عرفانی درزبان های عربی و فارسی به صور مختلف ابعاد روانشناختی انسان را مورد بحث قرار داده اند. مثنوی معنوی یکی از آثار گرانبهای عرفانی است که در زمینه روانشناسی انسان بحث های جامع و جانبی را ارئه نموده است.

عرفای مسلمانی که آثار خود را به زبان های فارسی نگاشته اند ، مقام رفیعی را در تاریخ ادبیات ایران به خود اختصاص داده اند. آثار این عرفا به صور مختلف ترسیمی از نیم رخ روانی انسان را عرضه داشته اند.

در قدیمی ترین آثار فلسفی آسیا و یونان بحث از انسان و قوای او ماهیت نفس انسانی مطرح بوده است. فلسفه با مباحث افلاطون و ارسطو در زمینه نفس به شکل مدون به شکل مدون ، غنای خاصی پیدا نمود. ابو علی سینا در کتاب شفای خود بحث مستقلی را تحت عنوان ((نفس)) مطرح نموده است . ملاصدرا نیز در کتاب اسفار خود بحثی را پیرامون ((کتاب نفس)) آورده است.

روانشناسی تجربی در قرن نوزدهم میلادی با توجه به شرایط زمانی خاص اروپا و به ویژه آلمان از بطن علوم تجربی و فلسفه سر بیرون آورد.

وونت با افتتاح اولین آزمایشگاه روانشناسی در دانشگاه لاپیزیک در آلمان در سال 1876 ، نقطه عطفی را در تجربی شدن روانشناسی به وجود آورد.

روانشناسی تجربی که در اروپا به ویژه آلمان ظهور پیدا کرده بودند ، بعد ها به دلیل بروز جنگ جهانی دوم و فرار روانشناسان آلمانی به آمریکا به شکل چشم گیری به ایالات متحده منتقل شد.

رابطه روانشناسی با سایر علوم

روانشناسی به عنوان علم مطالعه رفتار آدمی و علل به وجود آورنده آنها هنگامیکه می خواهد انسان را مورد مطالعه و تحقیق قرار دهد ، بدون شک با موجودی روبرو خواهد شد که دارای ابعاد گوناگون می باشد. این انسان از یک سو دارای بدن و ارگانیزمی است که دارای یک سری ویژگی های حیاتی و واکنشهای بیولوژیکی است ، دانش زیست شناسی متکفل مطالعه این ویژگی ها و واکنش هاست.

روانشناسی بدون توجه به یافته های زیست شناسی  نمی تواند انسان را مطالعه نماید لاجرم ناچار است با استفاده از تحقیقات دانش زیست شناسی ابعاد حیاتی رفتار انسان را مورد بررسی قرار دهد.

از سویی دیگر این انسان خود واحدی از اجتماع بع شمار می آیدکه در تاثیر و تاثر متقابل با آن است. اجتماع و فرآیندهای درون آن را دانش جامعه شناسی مورد مطالعه قرار می دهد.

روانشناسی بدون استفاده از یافته های جامعه شناسی نیز نمی تواند مطالعه ای جامع در مورد انسان انجام دهد. یعنی می باید روان شناسی با استفاده از تحقیقات جامعه شناسی ، بررسی رفتار انسان را غنای بیشتری بخشد.

بهره وری از تحقیقات علوم تنها به زیست شناسی و جامعه شناسی منتهی نمی شود. بلکه روانشناسی می باید از تحقیقات علوم و دانش های دیگری چون شیمی ، جمعیت شناسی ، انسان شناسی ، پزشکی ، ریاضی ، آمار ، فلسفه ، عرفان ، تفسیر ، حدیث و ... نیز استفاده نماید.روانشناسی نه تنها حاصل از تحقیقات دانش های فوق استفاده می کند ، بلکه در مواردی نیز یافته های خود را در اختیار آنان می گذارد.

فواید روانشناسی

دانشجویان علوم مختلف در ابتدای امر گاه بدون آگاهی دقیق از فوائدعلم د مطالعه خود به تحصیل آن می پردازند. در اینجا بهتر است قبل از اینکه وارد بحث مباحث گوناگون روانشناسی شویم به بحث و بررسی فوائد روانشناسی پرداخته شود.

1-  خود شناسی

انسان به دلیل دارا بودن ویژگی های خاصی که او را از حیوانات مجزا می کند ناچار به شناخت خویشتن است. اگر خداوند انسان را طوری می آفرید که دست طبیعت برنامه ریز تمامی رفتارهای او می شد ، چنانکه اکثر رفتارهای حیوانات چنین است ، ضرورت چندانی برای خود شناسی انسان وجود نداشت ، زیرا چه خود را می شناخت و چه جاهل بر خویشتن بود ، قواعد طبیعت زندگی و رفتار او را تحت سیطره خود گرفته و زندگی وی را برنامه ریزی می نمود ، ولی به دلیل وجود اختیار در انسان و توانایی و توانایی انتخاب خودشناسی یکی از ضرورت های اجتناب ناپذیر زندگی آدمی می باشد.

از سوی دیگر انسان شاید حیوان منحصر بفردی باشد که بر علم خویش ، علم دارد. یعنی این توانایی در انسان وجود دارد که بر نفس خویش بصیر بوده و بر دانش و جهل خود آگاه باشد و شاید یکی از معانی ((بل الانسان علی نفسه بصیره)) نیز همین باشد. این ویژگی خود ایجاب می کند که انسان بصیرت خویش را به منصه ظهور و بروز برساند و کتاب خویشتن را به مطالعه ای دقیق بنشیند.

دلایل فوق ایجاب می کند که با کمک روانشناسی و ساسر علوم مربوطه ، اقدام به شناخت خویشتن نماییم. شناخت خود تنها را ه شناخت حقیقی است. این معنا در حدیث مشهور نبوی (ص) که فرمود ((من عرف نفسه فقد عرف ربه)) و نیز سایر احادیث منقول از اولیاء از جمله حدیثی از حضرت امیرالمومنین (ع) که فرمود : (( معرفه النفس انفع المعارف )) به خوبی نمایان است.

انسان اگر خود را به تندرستی بشناسد و بر نکات قوت و ضعف خود آگاه باشد، می تواند هدف های متناسب با استعدادها و امکانات خود را انتخاب کند ، در نتیجه زندگی کمتر با شکست مواجه خواهد شد و به هدف های خود می رسد و احساس موفقیت و کامیابی می کند و سلامت روان وی تضمین می شود. در حالی که اثر عدم شناخت فرد از خود ممکن است مسیرهایی راانتخاب کند که توانایی ادامه آن را نداشته باشد و در هنگام برخورد با موانع نتواند آنها زا از میان بردارد و منجر به شکست او شود . شکست های پی در پی یاس ،نومیدی سر خوردگی و احساس حقارت را در پی خواهد داشت که می تواند منشاء بسیاری از بیماری های روانی شود.

2- بررسی و مراقبت روانی

انسان بدون محاسبه نفس یعنی بدون انجام بررسی و مراقبت روانی به سلامت دین و دنیا نائل نمی شود. روح آدمی مستعد خوبیها و زشتی هاست. در صورتی که انسان مراقبت از خویشتن را به غفلت بگذراند ، نفس اماره ی آدمی او را تنها بسوی لذائذ سوق داده و در نهایت وی را در دام امور جزیی و زود گذر دنیا اسیر می کند.

انسان بدون مراقبت از خویشتن تبدیل می شود به موجودی مجبور  که به جبر لذائذ از یکسو و به جبر محیط از سویی دیگر ، در دام پستی ها گرفتار آمده و لذت اختیار را نخواهد چشید. انسان لذت آزادی را زمانی درک خواهد کرد که بر خویشتن تسلط یابد.

امیر المومنین علی (ع) در خطبه ای از نهج البلاغه صفات مومنین را چنین توصیف می کند : ((که آنان در فرصتهایی که بدست می آورند به بررسی خویشتن پرداخته و کتاب نفس خود را مورد مطالعه قرار می دهند و در هر کجا که افراط و تفریطی مشاهده کردند آن را به نزد خدای خود به توبه و انابه می برند و با اشک و فریاد درون سوز ، در مقابل خدای خود به استغفار می نشینند. از این رو بررسی و مراقبت روانی سنت نیک سیرتان و مامن مومنان است.))

بررسی و مراقبت روانی ،برای زندگی بهتر  در این دنیا نیز ضرورتی تام دارد . انسان بدون داشتن برنامه ای منظم در راه مطالعه رفتارهای خود و کنترل و هدایت آنان نمی تواند در مسیر اهداف خویشتن گامی موثر بردارد. انسان به کمک روانشناسی و با مطالعه عمیق این علم می تواند در این راه ، یعنی بررسی و مراقبت روانی به توفیق بهتر و بیشتر دسترسی پیدا نماید.

3- تعلیم و تربیت بهتر

یکی دیگر از فوائد روانشناسسی کمک به بهسازی شیوه های تعلیم و تربیت است. روانشناسی با مطالعه پیرامون روش های یادگیری و تغییر رفتار از یکسو و نیز مطالعه پیرامون روش های یادگیری و تغییر رفتار از یک سو و نیز مطالعه پیرامون ویژگی های روان شناختی کودک ، نوجوان ، جوان و بزرگسال ، مربیان و معلمان را در جهت اقدام در مسیر بهتر انجام وظائف ، راهنمایی می نماید تصورات نادرستی که در بین مربیان و والدین نسبت به کودک وجود دارد موجب اتخاذ تصمیمات نادرست در زمینه برنامه های تربیتی می شود. روانشناسی توانسته است بسیاری از این تصورات نادرست را اصلاح کرده و درنتیجه روش های تربیتی می شود. روانشناسی توانسته است بسیاری از این تصورات نادرست را اصلاح کرده و در نتیجه روش های تربیتی را اصلاح نماید.

برای مثال در گذشته و حال بسیاری چنین می پنداشته و می پندارند که کودک هیچ تفاوت کیفی با یک بزرگسال ندارد ، بلکه تفاوتهای آن در بعد کمی است ، یعنی همانطور که توانایی جسمانی کودک کمتر از بزرگسال است ، توانایی یادگیری او نیز به همان نسبت کمتر است. مثلا اگر یک بزرگسال بتواند بیست صحفه از یک مطلب را بخواند و بیاموزد ،لاجرم یک کودک نیز می تواند پنج صفحه از همان مطلب را بیاموزد. این اندیشه هر چند که به این وضوح و سادگی توسط کسی مطرح نمی شود و لکن در سیستم تربیتی برخی از افراد در گذشته و حال تلویحاً ملحوظ بوده و می باشد.

روانشناسی امروزه روشن کرده است که این تصورات ، اساسا نادرست است ، کودک به اقتضای رشد و مرحله خاص آن ، از توانایی های خاصی برخوردار است که ممکن است برخی  از آنها اساساً به هیچ وجه پیش از آن مرحله وجود نداشته باشد. مثلا درک مفاهیمی چون حجم و وزن در سنین خاص امکان پذیر می باشد که پیش از این سنین معمولا درک این مفاهیم اساساً امکان پذیر نیست ، بنابراین تلاش تلاش معلم در تعلیم این مفاهیم به کودکی که به سن مقتضی نرسیده است ، تنها موجب آزردگی خود و خستگی دانش آموز می شود.

یکی دیگر از تصورات نادرست در مورد کودک این بود که در گذشته برای تربیت کودک چه در خانواده و چه در کودکستان یا دبستان از روش های تنبیهی زیاد استفاده می شد و بردن خط کش برای تنبیه در کلاس توسط معلم رواج داشت همچنین استفاده از وسایلی همچون فلک در کلاس یا سیاهچال در مدارس بسیار فراوان بود.

علم روانشناسی و روانشناسان با تحقیقات گسترده ای که در مورد تنبیه و اثرات نامطلوب آن در شخصیت کودک انجام دادند موجب شد که امروزه استفاده از این شیوه در تربیت فرزندان و کودکان مردود شناخته شود.

از دیگر تغییراتی که در تعلیم و تربیت به جهت استفاده ی روانشناسی صورت گرفته ، این است که روش های تدریس در سطوح مختلف آموزشی تحویل یافته است و بسیار متنوع و متناسب با خصوصیات ذهنی شناختی دانش آموزان در هر مقطع گردیده است. امروزه در کنار شیوه های مختلف تدریس وسائل کمک آموزشی مفیدی مورد استفاده قرار می گیرد که موجب یادگیری بهتر و سریعتر و عمیق تر در دانش آموزان شده است.

4 برقراری روابط اجتماعی سالم تر

انسان برای ادامه ی حیات مفید خویشتن ناگزیر از برقراری روابط اجتماعی است. دوری از اجتماع در بسیاری موارد موجب بروز مشکلات عدیده ای برای انسان شده و گاهی زندگی او را به خطر می اندازد. انسان برای زندگی سازنده و مفید و لذت بخش در اجتماع ، نیازمند وجود روابط سالم در آن است . اجتماعی که روابط انسانی در آن از سلامت و صحت کافی برخوردار نباشد مشکلات روانی بسیاری برای افراد خود فراهم می آورد. بدون شک انسان در زندگی با فشارهای روانی مختلفی روبرو خواهد بود که برخی از آنها زائیده روابط ناسالم در محیط است که در صورت اصلاح این روابط ، این فشارها نیز کاهش پیدا خواهد کرد.

برای مثال افراد دیگر را آلت تمسخر و شوخی قرار دادن یکی از عوامل ایجاد فشار روانی است که فرد مورد تمسخر باید تحمل نماید ، زیرا توهین و تحقیر شخصیت افراد  موجب فشار روانی است. حذف چنین رابطه ناسالمی می تواند در برقراری ارتباط سالم تر مفید واقع شود. از سوی دیگر پذیرش دیگران و احترام به آنها و همدردی با آنان به هنگام بروز مشکلات نیز باعث آرامش روانی و احساس شادمانی در سایرین خواهد بود . برقراری چنین روابطی و شناخت دقیق آنها موجب اصلاح فیما بین افراد یک جامعه خواهد بود.

شناخت فشارها و تعارضات روانی که در روانشناسی پیرامون آنها به تفصیل سخن گفته می شود انسان را برای رعایت بهداشت روانی در محیط و عدم آلوده سازی آن یاری می کند علاوه بر اصلاح و کنترل رفتارهای ارادی در اجتماع ، شناخت عوامل فوق در موارد غیر قابل اجتناب ناپذیری هستند که باعث ایجاد فشار روانی برای انسان می شوند.

شناخت شیوه های کارساز در مقابله با این فشارها ، موجب کاهش اختلالات روانی در اجتماع خواهد شد.

5- کمک به رفع مشکلات روانی دیگران

یکی دیگر از فواید بسیار مهم روانشناسی ، کمک به دیگران در حل مشکلاتی است که عوامل روانی  در آنها نقش مهمی دارند.

این مشکلات را می توان به طور خلاصه به شکل زیر طبقه بندی کرد :

الف: مشکلات زندگی روزمره

ب: مشکلات افرادی که دچار سازگاری معیوب شده اند

ج: مشکلات افراد استثنایی

د: مشکلات بیماران روانی

الف : مشکلات زندگی روزمره

انسان در زندگی روزمره خود با مسائل و مصائب و مشکلاتی روبروست ، که بعضاً به گونه ای با مسائل روانی درارتباط قرار می گیرد و دچار اضطراب ، استرس یا تعارض می شود. برخورد صحیح با این گونه مسائل و مشکلات با کمک گرفتن از علم روانشناسی ساده ترصورت می پذیرد.

ب : مشکلات افرادی که دچار سازگاری معیوب شده اند

انسان در طول زندگی خود از طریق یادگیری و یا خلاقیت فردی ، شیوه های مشخصی را برای برخورد با پدیده های مختلف زندگی در پیش می گیرد ، اصطلاحاً این شیوه ها را نحوه سازگاری فرد با آن پدیده ها می نامند. برای مثال انسان در مقابل گرمای تابستان از شیوه های مختلفی استفاده می کند و اصطلاحا هر کسی به نحوی در مقابل آن به سازگاری می رسد. یکی با سفر به مناطق سردسیر و دیگری با استفاده از وسائل خنک کننده در مقابل گرما واکنش نشان می دهند. کسی نیز با  آن سازگار می شود. به هر سه شیوه فوق نوعی سازگاری گفته می شود.

برخی از انسان ها در مقابل بعضی از پدیده های محیطی به سازگاری های معیوبی می رسند. برای مثال پرخاشگری یا عصبانیت برخی از افراد ، نوعی سازگاری معیوب در مقابل دیگران است. شیوه های غلط مطالعه که برخی از دانش آموزان و دانشجویان دچار آن هستند و با صرف وقت و انرژی بسیار زیاد ، بهره کمی می گیرند ، نوعی سازگاری های معیوب به شمار می آید بسیاری از عادتهای مخرب مانند اعتیادها ، سازگاری های معیوبی هستند که برخی از افراد دچار آن می شوند. این سازگاری ها برای افراد و اطرافیان  مشکل زا هستند. روانشناسی می تواند به ما کمک کند تا مشکلات ناشی از این ناسازگاری ها را تخفیف داده و یا از بین ببریم.

ج : مشکلات افراد استثنایی

اکثریت مردم در زمینه صفات و خصوصیات طبیعی کم و بیش به هم شبیه هستند. ولی در این میان افرادی وجود دارند که یا صفت خاص را از اکثریت بیشتر و یا از آنها کمتر دارند. این افراد نسبت به کل جمعیت ، استثنایی به حساب می آیند. مثلا افرادی که عقب مانده ی ذهنی هستند یا دارای معلولیت های جسمی از جمله نابینایی یا ناشنوایی می باشند یا فاقد عضوی مثل دست یا پا می باشند و یا اینکه از نظر هوشی بسیار بالا می باشند جزو افراد استثنایی می باشند. افراد استثنایی در تطابق با محیطی که برای اکثریت افراد جامعه شکل گرفته است دچار مشکلاتی می شوند. افراد کم هوش و افراد پر هوش هر یک به نوبه مشکلاتی را باید تحمل کنند که اکثریت افراد با آنها دست به گریبان نیستند. برای مثال در محیط های آموزشی افراد کم هوش نوعاً به دلیل عقب ماندگی درسی و عدم درک درس همراه و همگام با اکثریت ، دچاراشکال شده و گاه مورد بی مهری اولیاء مدرسه و سایر دانش آموزان قرار گرفته و افراد پر هوش نیز گاه به دلیل درک بیشتر و پیشتر ، مورد مضحکه سایرین قرار می گیرند. علم روانشناسی می تواند کمک شایانی به رفع و یا کاهش چنین مشکلاتی نماید.

د: مشکلات بیماران روانی

بیماری روانی یکی از مشکلات انسان به ویژه در جهان امروز است. بیماری های روانی ، بر خلاف بیماری های جسمانی ، گاه به دلیل نداشتن علائم ارگانیک مانند دردهای عضوی ، مورد غفلت و بی توجهی واقع می شوند. شناخت این بیماریها و انواع و علائم هر یک از آنها انسان را یاری می نماید تا با تشخیص به موقع ، مشکلات ناشی از آنها را کاهش دهد. گاه به دلیل عدم شناخت این بیماری ها و عدم توجه جدی به آنها ، بیمار جان خود را از دست می دهد. یکی از این موارد که متاسفانه در جامعه ما به کرات دیده شده است، عدم برخورد صحیح با بیماری افسردگی است. بیماران افسرده بعضی اوقات با فرو رفتن در یاس و دلمردگی و دلسردی بسیار دست به خودکشی می زنند. در حالیکه اطرافیان با شناخت این بیماری می توانند با مراجعه به موقع به روانشناس و یا روانپزشک مانع چنین اقدامی شوند.

فایده شناخت بیماریهای روانی تنها در بعد پیشگیری از مرگ بیمار نیست ، بلکه شناخت این بیماری ها درپیشگیری وبرخورد صحیح با بسیاری از مشکلات که گریبانگیر بیمار واطرافیان وی می شود ، مفید ومؤثر خواهد بود و این فایده درسایه مطالعه و شناخت علم روانشناسی به دست می آید .

شاخه های روانشناسی

علم روانشناسی به دلیل گستردگی بسیار زیاد ، به ناچار به شاخه ها و شعب متعددی تقسیم شده است . روانشناسی تاکنون به بیش از هفتاد شاخه تقسیم شده است از جمله می توان روانشناسی عمومی ، روانشناسی شخصیت ، روانشناسی یادگیری ، روانشناسی بازی ، روانشناسی رنگها ، روانشناسی فیزیولوژیک ، روانشناسی تجربی ، روانشناسی هوش ، روانشناسی بالینی ، روانکاوی و ... نام برد .

دراینجا به معرفی برخی از شاخه های روانشناسی می پردازیم .

- روانشناسی عمومی

این رشته از روانشناسی به بحث و بررسی رفتارهای آدمی از یک دیدگاه کلی و جامع می پردازد . این رشته بدون پرداختن به مباحث وجزییات بسیار دقیق تنها با استفاده از تحقیقات و نظریات مختلف درسایر رشته های روانشناسی ، رفتارهای آدمی درابعاد مختلف اعم از بعد یادگیری ، شخصیت ، انگیزش ، هیجان و ... نیز روشهای مطالعه وتحقیق در علم روانشناسی و کلیات مربوط به این علم را مورد مطالعه قرار می دهد .

- روانشناسی تربیتی

این رشته از روانشناسی کوشش می کند که اصول و قوانین روانشناسی را درتعلیم و تربیت به کار ببرد . دراین رشته روش های مختلف یا دگیری و تغییر رفتار با توجه به ویژگی های رشد و مراحل آن مورد بررسی قرار می گیرد .

- روانشناسی رشد

در این رشته به تعاریف رشد ، اصول رشد ، نظریه های رشد ، عوامل مؤثر در رشد ومراحل رشد از آغاز تا پایان زندگی می پردازد .

- روانشناسی کودک

دراین شاخه به کیفیت شکل گیری رفتار کودک و عوامل مؤثر در آن ، مشکلات رفتاری کودکان و روشهای تغییر رفتار کودکان پرداخته می شود .

- مشاوره و راهنمایی

شاخه ای از روانشناسی است که به افراد درحل مشکل و تصمیم گیری درمسائل زندگی کمک و هدایت می کند .

- روانشناسی بالینی 

شاخه ای است که به تشخیص و درمان بیماریهای روانی می پردازد ودر درمان بیشتر از روش های مصاحبه ی کلنیکی استفاده می شود .

- روانپزشکی

شاخه ای است که آن هم به تشخیص و درمان بیماران روانی می پردازد . با این تفاوت که یک روانپزشک برای درمان به استفاده از دارو ، شوک الکتریکی و گاه عمل جراحی نیز متوسل می شود .

- روانشناسی بازی

 دراین شاخه به تعاریف بازی ، اهمیت بازی ، تنوری های بازی ، نقش بازی در رشد کودک ، انواع بازی واهمیت بازی کودکان پرداخته می شود .

- روانشناسی تفاوت های فردی

شاخه ای است که به تفاوت های فردی افراد ، علل آن وشیوه های برخورد با این تفاوتها پرداخته می شود .

هریک از رشته های فوق درمواردی کاربرد دارند اما یک مربی کودک که با کودکان پیش از دبستان سروکار دارد باید بتواند اطلاعات خود را از شاخه هایی از روانشناسی چون روانشناسی عمومی ، روانشناسی کودک ، روانشناسی رشد ، روانشناسی تربیتی و روانشناسی بازی وروانشناسی تفاوتهای فردی افزایش دهد .

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 04 فروردین 1394 ساعت: 23:41 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره روانشناسی

بازديد: 179

تحقیق درباره روانشناسی

سالهاست كه نوجواني دوراني دشوارتر از دوران كودكي محسوب مي شود. البته مفهوم نوجواني تا اواخر قرن نوزدهم به عنوان مرحله اي كه با پيچيدگي رواني توام و قابل مطالعه علمي است قلمداد نمي شد.

قبل از هر چيز دوران تغييرات سريع جسماني، جنسي، رواني، شناختي و اجتماعي است. تغييرات جسماني بلوغ، از جمله بلوغ جنسي و جهش نموي نوجواني از طريق افزايش كاركرد هورمونهاي فعالي كه به كمك غده هيپوفيز مترشح مي شود آغاز مي شود. اين هورمونها ساير غدد مترشحه داخلي را تحريك مي كند و اين غدد هورمونهاي مربوط به رشد و جنسيت را كه شامل آندروژن، استروژن و پروژسترون است توليد مي كند. سن شروع و دوران جهش نموي نوجواني در قد و وزن در ميان كودكان بهنجار فرق مي كند. سن متوسط شروع اين دوران در دختران يازده سالگي و در پسران 13 سالگي است، ميزان رشد يك سال بعد از اين به اوج خود مي رسد.

نوجواني يكي از مهمترين وپرارزشترين دوران زندگي هر فرد محسوب مي‌شود زيرا سرآغاز تحولات و دگرگوني‌هايجسمي و رواني در اوست و بلوغ نقطه عطفي در گذر زندگي او از مرحله كودكي به بزرگسالياست. بر اساس تعريف سازمان جهاني دوره نوجواني به گروه سني 10 تا 19 سالگي اطلاقمي‌شود و در اكثر كشورهاي جهان به خصوص كشورهاي درحال توسعه بخش قابل توجهي ازجمعيت را نوجوانان تشكيل مي‌دهند. با توجه به اين واقعيت كه نوجوانان، پدران ومادران فردا هستند پرداختن به مسائل بهداشتي‌شان (به خصوص بهداشت روان آنان) نه فقطبراي خود آنها بلكه براي خانواده‌ها، جامعه و نسل آينده سودمند است و در برنامهتوسعه هر كشوري مي‌بايست به مسائل آنها توجه خاص شود. آشنا شدن با پديده‌هاي جديددر زندگي، ‌انسان را از بار هيجاني همراه آن پديده كه غالبا اضطراب و آشفتگي استمي‌رهاند، مطالعات روانشناختي نشان داده است كه تاثير منفي عوامل استرس‌زا كه همراهبا آگاهي قبلي است بسيار كمتر از زماني است كه عوامل استرس‌زا ناگهان و بدون مقدمهبه انسان وارد مي‌شوند. در زمينه برخورد با پديده بلوغ جنسي و تغييرات جسماني ورواني متعاقب آن هر اندازه آگاهي نوجوانان ما بيشتر باشد نتايج مبحث اين مرحله اززندگي در مسير آينده نوجوان بيشتر است. آگاهي نداشتن و يا عدم آگاهي كامل و صحيح،نوجوانان را گيج و سردرگم مي‌كند و اين حالات نتايج منفي و زيانباري بدنبال خواهدداشت. والدين و مربيان وظيفه دارند اطلاعات كافي در خصوص تغييراتي كه در طول و بهدنبال بلوغ جنسي در نوجوان اتفاق مي‌افتد به تدريج و با استمرار ارائه كنند. عدمارائه اطلاعات كافي و صحيح در مورد بلوغ باعث مي‌شود كه نوجوان از منابع ديگر كهمعمولا انحرافي است، اطلاعات كسب كند و اين اطلاعات غلط مي‌تواند او را به انحرافكشاند. والدين و مربيان از يك تا دو سال قبل از بلوغ كامل نوجوان مي‌بايستي اقداماتزير را انجام دهند. - او را آماده كنند كه به زودي و بتدريج تغييراتي را در جسم وروان خود احساس خواهد كرد. - به طرق مختلف او را مطمئن كنند كه تغييرات ايجاد شدهطبيعي است. - از اينكه اين تغييرات در او شروع شده به او تبريك بگويند و خاطرنشانكنند كه دوره جديدي در زندگي او آغاز شده است. - به او يادآوري نمايند كه اينتغييرات در جهت تكامل فردي و قدمي بسوي اجتماعي شدن اوست به همين دليل وظايف فردي واجتماعي جديدي براي او منظور شده است. - خاطرنشان كنند كه اين تغييرات قطعا شروعمي‌شود اما زمان دقيق و مشخصي ندارد؛ بنابراين اگر ديرتر از ديگران هم شروع شود يكامر طبيعي است . - به او بگويند كه تغييرات جسماني همراه با تغييرات رواني خواهدبود اين تغييرات رواني در سه بعد هيجاني، خلقي و رفتاري اتفاق مي‌افتد. نكته مهم دردوره بلوغ برقراري ارتباط صحيح با نوجوان است. كودك دلبند ديروز شما با تغييراتي كهدرجسم و روانش روي مي‌دهد پا به دوران بزرگسالي مي‌نهد. او اينكه مي‌خواهد هويتجديدي را براي خودش به دست آورد، طبيعي است كه در برقراري رابطه با او مشكلاتي برايشما بوجود آيد. براي اين كه روابط شما والدين و مربيان با فرزند يا دانش‌آموزنوجوانشان صميمانه‌تر و گرمتر باشد، لازم است كه به نكات زير توجه كنيد. پذيرشنوجوانان: گام اول براي ايجاد و تحكيم يك رابطه دوستانه و صميمي با نوجوان اين استكه او را با همه كمي‌ها و كاستي‌هايش قبول داشته باشيد. كاستي‌هاي رفتاري او راهمچون نقاط قوت و توانايي‌هايش بپذيرد و او را به عنوان فردي كه داراي استقلال،سليقه‌هاي خاص و عقايد قابل ارائه است،‌ نگاه كنيد. احساساتش را پذيرفته و اعتمادبه نفس او را با كم اهميت جلوه دادن اشتباهات و تقدير از كارهاي پسنديده‌اش بالاببريد. نوجوانانتان را درك كنيد: درك و برداشت از زندگي و مسائل آن متفاوت ازبرداشتي است كه نوجوان دارد. او زندگي را به ساده‌ترين وجه ممكن مي‌نگرد، بطوري كهعقايدش براي شما پوچ و مسخره است. نسبت به عقايدش بي‌اهميت نباشيد وي را مورد تمسخرقرار ندهيد. چرا كه اين استهزاء به تداوم رابطه عاطفي با فرزندان لطمه مي‌زند.ارتباط را دو طرفه كنيد: در بسياري از اوقات و به دلايل گوناگون ممكن است شماوالدين و مربيان به نوجوان بگوييد كه چه بكند و چه نكند و از او توقع حرف‌ شنوي نيزداشته باشيد. اين برخورد با نوجوان كه حاكي از ارتباط يك طرفه، معيوب و غير قابلدوام است، منجر به سركشي و عصيان نوجوان در برابر دستورات شما مي‌شود و به رابطهعاطفي و صميمانه بين شما و او لطمه مي‌زند. در اين مواقع بهترست در برخورد بانوجوان، هر زمان كه سخني را گفتيد از او نيز سخني بشنويد و نظر او را نسبت به وظايفمحوله‌اش جويا شويد. از دادن پند و اندرز مستقيم خودداري كنيد: نوجوانان از شنيدننصيحت و اندرز مستقيم و اينكه آنها را يكجا ارائه كنيد و اشكالات رفتاري وگفتاري‌شان را تذكر بدهيد گريزان هستند. نوجوانان اعمال خود را بي‌نقص مي‌دانند وتحمل شنيدن پند و اندرز از جانب شما را ندارند. جهت اصلاح رفتار، آنها را بطور غيرمستقيم نسبت به اعمال و رفتار نادرست‌شان آگاه كنيد و خودتان الگويي براي آنهاباشيد تا با پيروي از رفتار و گفتار شما روش صحيح برخورد را فرا گيرند. آزادي عملبه نوجوانتان بدهيد همچنان كه به كودك نوپا اجازه مي‌دهيم تا گاهي خود به تنهاييراه رفتن را امتحان كند و دفعاتي هم به زمين افتد، بايد به نوجوان هم اجازه داد كهتا حدودي پيامدهاي رفتارهايش را تجربه كند و طعم برخي سختيها را چشيده و براي زندگيمقاوم شود. براي ارتباط با نوجوان وقت كافي بگذاريد: نوجوانان نيازمند توجه هستند،آنها مي‌خواهند صحبت كنند. اعتراض كنند و از هيجانات و اتفاقاتي كه در مدرسهمي‌افتد و يا از دوستانشان مي‌شنوند، حرف بزنند؛ هر چه زمان اين ارتباط با شما بهعنوان مادر، پدر و يا مربي بيشتر باشد خرسندي آنها بيشتر شده و امكان ارتباط نادرستو غلط آنها كمتر خواهد شد. توجه به تاثير مشكلات اجتماعي: مشكلات اجتماعي تاثيراتناخوشايندي بر نوجوانان دارد. عدم مداخله شما والدين و مربيان در بهبود شرايطاجتماعي، تاثير تلاش‌هايتان را در خانه و مدرسه كمرنگ مي‌كند. انرژي سرشار نوجواناننياز به تخليه دارد: در اين سنين نوجوان داراي انرژي فراوان جسماني است، بخشي ازاين انرژي در غريزه جنسي نهفته است كه در شروع دوران نوجواني به طريق مقبول اجتماعقابليت ندارد. نوجوان مقادير ديگري از انرژي جسماني خود را به صورت رفتارهايپرخاشگرانه مبارزه طلبي، حادثه‌جويي و .. تخليه مي‌كند. تشويق نوجوانان به انجامورزشهاي مختلف، شركت در فعاليتهاي الگوسازي براي آنان و تحريك آنها بر همانندسازيبا آن الگوها باعث مي‌شود تا آنها انرژي خود را به طريق منطقي تخليه كنند. وضعيتتحصيلي نوجوان را پيگيري كنيد: در اين سنين ممكن است كه فرزند شما نسبت به درساظهار بي‌علاقگي نمايد و به اموري مثل افراط در ورزش كردن، رسيدگي به سر و وضع خودو ... بپردازد، چنانكه مي دانيد پند، اندرز، سرزنش و مقايسه با ديگران كارسازنيست.. لذا علت بي‌توجهي او را نسبت به درس جستجو كرده و سعي در برطرف نمودن مشكلكنيد. آموزش مهارت در برقراري روابط اجتماعي: نوجوانان در دوره بحران بلوغ نسبت بهتعلق داشتن خود در گروه كودكان و يا بزرگسالان سردرگم مي‌شوند و ممكن است كه درميان جمع خانواده يا دوستان و آشنايان، رفتارهاي بزرگتر از سن و يا گاهي كودكانه ازخود بروز داده و روابط اجتماعي پسنديده‌اي برقرار نكنند، كه با شركت دادن فرزندنوجوانتان در جمع دوستان و آشنايان مهارت روابط اجتماعي او را افزايش دهيد؛ مثلا بافرزند نوجوان خود به گردشهاي دو نفره برويد و در بسياري از روابط اجتماعي نظير آشناشدن با ديگران، خريد كردن از مغازه، پيدا كردن نشاني يك موسسه و درخواست انجام كارياز يك اداره با وي تمرين عملي كنيد. استقلال طلبي نوجوان: نوجوان مي‌خواهد از قيد وبندهاي دوران كودكي كه او را به خانواده‌اش متصل كرده است، جدا شود و الگوهاي جديديرا جايگزين آنان كند. از طرفي نيز شديدا به خانواده وابسته است و مي‌خواهد كهتوقعاتش را برآورده كنند. لذا حس استقلال‌طلبي خود را با مخالفت، مقاومت كردن ولجبازي با والدين و مربيان نشان مي‌دهد و اين نياز نوجوان براي شما مشكل‌آفرينمي‌شود. براي برخورد با اين رفتار نوجوان، بهترست هميشه با او به لحني صحبت كنيد كهاحساس نكند برايش تصميم‌گيري مي‌كنيد آزادي را به تدريج و متناسب با سني كه دارد بهاو عطا كنيد و نظارت غير مستقيم داشته باشيد و اگر زماني دريافتيد كه از آزادي شما،سوء استفاده كرده به او تذكر داده و او را متوجه اعمالش بكنيد. بدانيد كه حذفآزادي، براي يك مدت كوتاه مي‌تواند برايش آموزنده باشد.

استقلال از خانواده از تكاليف نوجوانان است. والدين قاطع و اطمينان بخش كه براي خودمختاري و رفتار منضبط به يكسان ارزش قايلند براي نوجوان توضيح مي دهند كه چرا از او انتظاراتي دارند و يا   او را از كارهايي منع مي كنند و با اين كار احساس استقلال را در او پرورش مي دهند. نوجواناني كه والدين خودكامه و مستبد دارند و صرفا به فرزندان مي گويند كه چه بايد بكنند و نيز فرزندان والدين سهل گير، بي بندوبار ، مساوات طلب و يا والدين بي اعتنا كه غير مسئول و بي توجه هستند به مشكلات بسياري دچار مي شوند.

از آنجا كه پيوند نوجوانان با والدينشان به تدريج ضعيف تر مي شود همسالان در رشد رواني آنان نقش حساسي مي يابند. همسالان امكاناتي براي يادگيري مهارتهاي اجتماعي، كنترل رفتار و درميان گذاشتن مشكلات و احساسات مشابه فراهم مي كنند، پذيرفته شدن از سوي همسالان و داشتن چند دوست نزديك در زندگي نوجوان اهميت بسياري دارد. دوستان نزديك معمولا هم سن و هم جنس هستند و زمينه هاي خانوادگي و ارزش ها و هدفهاي مشابهي دارند، ولي استثناء هم وجود دارد ( جذابيتهاي آدم هايي كه خصوصياتي مخالف خصوصيات نوجوان دارند).

بر خلاف عقيده رايج، همسالان ارزش هاي اساسي والدين را تقويت مي كنند و با آن مخالف نيستند، هر چند كه ممكن است از لحاظ سليقه يا آداب و رسوم اختلافاتي داشته باشند. گروههاي همسالان نوجوان شامل جمعيت بزرگتر و غير شخصي و نيز دسته كوچكتر و دوستي هاي فردي است. بسياري از عوامل در پذيرفته شدن نوجوانان از سوي همسالانشان تاثير مي گذارد و اين عوامل عبارتند از هوش، شكل ظاهري و مهارتها، موقعيت اجتماعي و استعداد هاي خاص. به طور كلي، نوجوانان همسالاني را ترجيح مي دهند كه بدشانس، انعطاف پذير، خوش طينت و مشتاق باشند، افرادي از نظر آنها محبوبند كه به ديگران ياري دهند تا احساس كنند از سوي سايرين پذيرفته شده اند. روابط ضعيف با همسالان در دوران كودكي و نوجواني پيشگويي ناسازگاريهاي عاطفي دوران بزرگسالي، بزهكاري، اختلالات در سازگاري جنسي و ساير رفتارهاي ناسازگارانه است.

نوجواناني كه مي توانند نقش هاي اجتماعي و فردي متنوعي را ايفا كنند از لحاظ اجتماعي و عاطفي براي زندگي آتي و ازدواج مهياترند.

يكي از مسائل عمده نوجوانان شكل گيري هويت است. بر طبق نظريه اريك اريكسون، افرادي كه احساس هويت قوي اي دارند خود را افرادي مجزا و متمايز از ديگران مي دانند كه د رنيازها و انگيزه ها و رفتار آنان انسجامي وجود دارد. استنباطي را از نوجوانان دارند كه نوجوانان از خودشان دارند.

شكل گيري هويت در جوامع صنعتي مدرن بسيار پيچيده است، زيرا نوجوان در اينگونه جوامع با اوضاع و احوالي روبرو مي شود كه به سرعت در حال تغيير است و به ناچار بايد نقش هاي متنوعي را ايفا كند. مشكلاتي كه بر سر راه شكل گيري هويت وجود دارد عبارت است از هويت يابي زودرس و سردرگمي در هويت يابي يا ناتواني در ايجاد هويتي با ثبات. غالبا زماني انسان به هويتي رشد يافته دست مي يابد كه دوراني پر از جستجو و عدم اطمينان را گذرانيده باشد. فرزندان مي گويند كه چه بايد بكنند و نيز فرزندان والدين سهل گير، بي بندوبار ، مساوات طلب و يا والدين بي اعتنا كه غير مسئول و بي توجه هستند به مشكلات بسياري دچار مي شوند.

از آنجا كه پيوند نوجوانان با والدينشان به تدريج ضعيف تر مي شود همسالان در رشد رواني آنان نقش حساسي مي يابند. همسالان امكاناتي براي يادگيري مهارتهاي اجتماعي، كنترل رفتار و درميان گذاشتن مشكلات و احساسات مشابه فراهم مي كنند، پذيرفته شدن از سوي همسالان و داشتن چند دوست نزديك در زندگي نوجوان اهميت بسياري دارد.
دوستان نزديك معمولا هم سن و هم جنس هستند و زمينه هاي خانوادگي و ارزش ها و هدفخصوصياتي مخالف خصوصيات نوجوان دارند). بر خلاف عقيده رايج، همسالان ارزش هاي اساسي والدين را تقويت مي كنند و با آن مخالف نيستند، هر چند كه ممكن است از لحاظ سليقه يا آداب و رسوم اختلافاتي داشته باشند. گروههاي همسالان نوجوان شامل جمعيت بزرگتر و غير شخصي و نيزدسته كوچكتر و دوستي هاي فردي است.

 

بسياري از عوامل در پذيرفته شدن نوجوانان از سوي همسالانشان تاثير مي گذارد و اين عوامل عبارتند از هوش، شكل ظاهري و مهارتها، موقعيت اجتماعي و استعداد هاي خاص. به طور كلي، نوجوانان همسالاني را ترجيح مي دهند كه بدشانس، انعطاف پذير، خوش طينت هاي مشابهي دارند، ولي استثناء هم وجود دارد افرادي از نظر آنها محبوبند كه به ديگران ياري دهند تا احساس كنند از سوي سايرين پذيرفته شده اند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 04 فروردین 1394 ساعت: 23:40 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

روان درماني

بازديد: 145

روان درماني

سابقه فرهنگي - تاريخي روان درماني

بقراط روان درماني علمي - تجربي را ازپيش خبر داده بود. اين روش از اواسط قرن هيجده بطور مستمر در دنياي غرب مورداستفاده قرار داشته است. آنتوان مسمر نخستين کسي بود که روش درماني خود را استفادهعلمي ازخوابمصنوعي حيوان ناميد. با آن که نظريه‌هاي او بي‌اعتبار قلمداد شدند، روان درمانيعلمي - تجربي به شکلهيپنوتيزم ادامه يافت و بعد به لطف نبوغ فرويد از شهرتي همگاني برخوردار گرديد. در دهه‌هاياخير روان درماني علمي - تجربي با استفاده از نظريه‌هاي پاولف و اسکنير و نظريه‌هايشناختي بيش از پيش گسترش يافته است.

انواع روان درماني

روان درماني انواع خاص بسياري دارد و تقسيم بنديهايمختلفي بر مبناهاي مختلف براي آن صورت گرفته است. از يک تقسيم بندي که طول زمانيروان درماني مورد توجه بوده روان درماني را به دو نوع بلند مدت و کوتاه مدت تقسيمبندي کرده‌اند. در تقسيم بندي ديگري بر حسب تعداد افراد شرکت کننده در روان درمانيدو نوعروان درماني فرديوروان درماني گروهيرا معرفي کرده‌اند. مهمترين تقسيم بندي بر حسب نوع رويکرد مورد استفاده در طول درمان انجام گرفته است. در اين دسته روان درماني مبتني بر رويکردروانکاوي،رفتار درماني،شناخت درمانيو روان درمانيهاي مبتني برروند انسان گرايانه قرار مي‌گيرند.

چه افرادي تحت روان درماني قرار مي‌گيرند؟

نظر به اينکه روان درماني يکنهاد متکي بر فرهنگ است اشخاصي که مناسب آن تشخيص داده مي‌شوند در جوامع مختلفمتفاوتند. ولي بطور کلي افراد ذيل عمدتا از روان درماني بهره مي‌برند:

  • روان پريشها:براي اين که بتوانند باشناسايي تشويقهاي خود در موقعيتي قرار گيرند تا با اين استرسها برخورد موثرتريداشته باشند.
  • روان رنجورها:اشخاصي که برايروبروشدن با فراز و نشيبهاي زندگي تحت تاثير تجربه‌هاي احتمالا ناخوشايند گذشته کهبه فرآيند رشد و يادگيري آنها لطمه زده است با دشواري روبرو مي‌شوند. اين اشخاص وهمينطور اشخاصي که تحت تاثير مشکلات موقت زندگي دچار واکنشهاي رواني مثل داغ ديدگيشده‌اند بزرگترين ميزان افرادي را تشکيل مي‌دهند که تحت روان درماني قرارمي‌گيرند.
  • گروه بعد افرادي را شامل مي‌شود که رفتار و حالات رواني آنها براي خودشان بلکهبراي ديگران آزار دهنده است و اغلب از طرف اطرافيان براي درمان هدايت مي‌شوند.

اهداف روان درماني

عليرغم تفاوتهاي قابل ملاحظه کليه روشهاي روان درمانيشش هدف را مد نظر دارند.

1.   رابطه درماني را تقويت مي‌کنند. ايجاد يک رابطه درماني مناسب و قوي از الزاماتاساسي در روان درماني است. بدون بوجود آمدن چنين رابطه تداوم درمان ميسر نخواهد شد.

2.      ايجاد اميدواري در بيمار براي دريافت کمک و ادامه درمان

3.   روشها و منطق درماني به بيمار کمک مي‌کند تا با کسب اطلاعات تازه درباره مسائلخود و راههاي موجود براي کنار آمدن شناخت بيشتري پيدا کنند.

4.      ايجاد انگيزش در بيمار

5.      افزايش احساس تسلط بر خود و زندگي در بيمار

6.      کاربرد آموخته‌ها در طول روان درماني در زندگي واقعي

شرايط لازم براي روان درماني

اين شرايط را به سه دسته کلي مي‌توان تقسيمبندي کرد: شرايط مربوط به موقعيت و مکان رواندرماني،ويژگيهاي روان درمانگرونوع بيماري.

در شرايط مربوط به موقعيت و مکانروان درماني اتاقي که روان درماني در آن صورت مي‌گيرد از حيث آرامش و به دور بودناز هر گونه مزاحمت ، آرايش و لوازم مورد نياز مورد توجه بوده است. ويژگيهاي مربوطبه درمانگر در مرحله نخست آشنايي و تسلط او را بر روان درماني شامل مي‌شود. اغلبروان درمانگرها براي هدايت فعاليتهاي خود از چارچوب خاصي استفاده مي‌کنند و اينچارچوب اغلب متناسب با شخصيت و علايق آنهاست.

برخي از درمانگرها در کاراستفاده از هيپنوتيزم مهارت دارند. بعضي در گروه درماني موفق‌ترند. برخي به اصلاحشناختهاي فرد مبادرت مي‌ورزند و جمعي ديگر معتقد به تغييرات رفتاري هستند. ارتباطمحترمانه و در عين حال جدي ، سلامت روان و پختگي شخصيت روان درمانگر از ديگرويژگيهاي مهم آنهاست. انتخاب شيوه روان درماني از سوي ديگر با نوع اختلال تحت درماننيز مرتبط است. برخي اختلالات همچون ترسها عمدتا بارفتار درمانيبهبود سريعتر و بهتري مي‌يابندو برخي همچونافسردگي با درمان شناختي.

مجريان روان درماني

از دوران مسمر تا اواسط قرن بيستم روان درماني از سويپزشکان ، متخصصين اعصاب و بعدا روانپزشکان مورد استفاده قرار مي‌گرفت. در دهه‌هاياخير بايد به اين گروه مددکاران اجتماعي دست اندرکار روانپزشکي و کمي ديرتر روانشناسان باليني و پرستارهاي رواني را اضافه کرد. اما بطور کلي مجريان روان درمانيبسته بر فرهنگ و شرايط ديگر موجود در هر جامعه با اندک تفاوتهايي همراهاست.

در ايالات متحده کثرت تقاضا براي روان درماني موجب گسترش مراکزي کهخدمات روان درماني ارائه مي‌دهند شده است. در ايران اين خدمات در بيمارستانهايرواني ، بخشهاي اعصاب و روان ساير بيمارستانها ، مراکز دولتي از جمله بهزيستي ودرمانهاي اخير در ساير ادارات و کارخانجات که بخشهاي مشاوره و روان درماني دايرکرده‌اند و همچنين در کلينيکهاي خصوصي مشاوره و روان درماني توسط روان شناسان ارائهمي‌شود.

 

 

http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 04 فروردین 1394 ساعت: 23:39 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره رنگها

بازديد: 141

تحقیق درباره رنگها

مقدمه:

انسان-وبه تبع او اثر هنري-موجوديت نمي يابد،مگر انكه قالب وروحي داشته باشد0قالب و روح دو وجه منفك ياهمراه و تركيبي نيستند ،بلكه وجوهي محشور و عجيبند كه هيچ كدام بدون ديگري موجوديت و معنا نمي يابد0نه هر فالبي محمل هر روحي است و نه هر روحي تاب نشستن برهر قالبي رادارد0اين دو تنها با يكديگر موجوديت مي يابند و رشد مي كنند و مرتبت وجودي مي يابند0

در هنر معماري ، اثر و روح حاكم بر جايجاي آن از يكديگر منفك نيستند و نمي توانند كه باشند0نمي توان فضايي را تخيل نمود ؛بدون انكه صورت و شمايلي برايش قائل گشت و به همين منوال نمي توان صورت و شمايلي تصور نمود و مصالح ان را در نظر نداشت 0روح فراخ در همنشيني با قالب تنگ ،همچون انيسش خرد وحقير مي گردد يا قالب شكسته بر مي دارد0قالي فراخ نيز ذيل روح خرد شده ، ويران مي شود0 اين دو تنها با رشد متناسب و همپاي يكديگر ،كاراو زيبنده مي گردند0

هر عنصر يا واحد معماري در همان بدو پيدايي ، متحد با مصالح و پيكره ،معرفتي را نيز هويدا و اشكار مي گرداند كه به واسطه اين معرفت است كه آن پيكره ادراك مي شود0هرچند كه مصالح بنايي عامل ايستايي و برپا شدن هر اثر معماري است اما معرفت حاكم بر ان است كه حافظ و نگارنده كليت و گاه حتي جزئيات اثر خواهد بود و گرنه متروك خواهد ماند و ايستايي اش نيز ديري نخواهد پاييد و رو به ويراني خواهد گذاشت0

نقش و رنگ ،نقش پويايي در معماري دارند0 هنرمند در سطوح رنگارنگ كاشي كه به نحوي مانع حضور و قرب به جهت جاذبه خاص است-نمايش عالم ملكوت و مثال را ، كه عاري از خصوصيات زمان و مكان و فضاي طبيعي است، مي بيند0

پيشگفتار:

در هنر و معماري ايراني با دو پديده شكل و محتوا-يا عينيت و ذهنيت-و در يك كلام قالب و روح مواجهيم0اين مقولات در بر گيرنده هر سه جنبه از هنر معماري، يعني جايگاه اثر در شهر يا معماري شهري ، طراحي خود را بنا يا حجم اثر ، و در نهايت هنرهاي وابسته به معماري كه شامل مواردي چون رنگ و نقشي محوري در انچه كه معماري ايراني ناميده مي شود دارد، اما در دوره هاي پسين، اين شيوه يا مهجور گشته يا نقشي حاشيه يي يافته است 0 حال انكه چنين ظرفيتي را دارد كه فضاسازي كند و بدون اينكه تركيب احجام نا متجانس ضرورت يابد، فضاهاي دلخواه را ايجاد نمايد0

نقش و رنگ كه مبنا و اساس كاشي كاري مي باشند؛ چنانكه زاينده دنيايي از رموز و اسرار عميق اند و رنگ كه مبين حالات روحاني و نفساني ادمي در عالم ملكوت است وازصدها سال پيش مزين مساجد و مقابر و 000 بوده و در هر دوره سير تحولي ويژه خود را داشته است؛ در عصر حاضر به انزال و انزوار روي كرده است و توجه شاياني به ان نمي شود و كاشي كاري ، امروزه به صورت ماشيني انجام مي گردد و روح هنر امروز ، تجلي گاه روحيات عالي هنرمند نيست0

رنگ ها ، رنگ باخته اند و نقش ها مانند ستاره هاي درخشان اسمان بر صفحه كاشي كاري نمي درخشند0 باشد كه بدرخشند0

اين روزها بسياري از رنگ ها از دايره كلمات انسان دي حذف شده اند0 كسي حالا اسمشان را زبان نمي اورد0 كودكان اين دوره نمي دانند بيد مشكي چه رنگي است0 زرين ، لعل، مينايي ، ازرق ، گلگون ، و كهربايي هم به گوش نا اشنا هستند0ودر حال انقراض 0

محمدكاظمي ،نويسنده و پژوهشگر مي نويسد: از نظر عرفا مسائل غير مادي يا معنوي نيز رنگين بوده اند 0 ما بر  خلاف گذشتگان رنگ هاي مادي را هم از ياد مي بريم0 حال انكه انان معتقدبه رنگ هايي براي معنويات و ناديدني ها هستند0 رنگي براي دوست، رنگي براي صلاح و رنگي براي خدا0

ايه 138سوره بقره مي فرمايد: " اين رنگ خداست و چه رنگي بهتر از رنگ خداست؟ و ما پرستندگان اوييم" 0

فصل اول

رنگ

رنگها هر يك بنا بر مميزات خويش متضمن معنايي سمبوليك هستند0 حالات روحاني و نفساني ادمي و نحوه تحقيق وجود موجودات و اموردر عالم  همواره بابيان سمبوليك در ساخت هنر توام بوده است0 در سمبوليسم طبيعي ، رنگها بسيار ساده در كار مي ايند ، چنانكه سبز و سفيدو ابي و بي رنگ مظاهر تازگي ، پاكي ، اسمان و بي تعلقي است0 اما در هنر ديني و اساطيري حد مظهريت رنگها از اين فراتر مي رود0 في المثل در فرهنگ اسلامي سمبوليسم سبز متضمن عاليترين معاني عرفاني است و به اين صورت بالاخص در اطراف نام حضرت خضر(ع)تجلي مي كند .خضرسبز پوش جاويد است.

رنگ سبز سمبوليسم جاودانگي و نيكويي است كه صورتش از عالم طبيعت و محسوس اخذ شده ،اما معنايش از عالم معاني و نامحسوس .

درعين حال خشم و غضب و جنگ و جهاد نيزبا زبان خون ظاهر شده است و شياطين و ديو سيرتان در لباسي قرمزرنگ در نظر امده اند. علي رغم ايت تلقي ثا نوي رنگ سرخ از حيث زيبايي بسيار به هم نزديكند .بديسان نوعي سمبوليسم دوگانه از رنگ سرخ القا شده است كه درمورد رنگ سياه صدق مي كند .

نظام سه رنگه

سه در حد عدد ، و در حد مثلثدر هندسه  ، بازتابي از مفهوم بنيادي روح ، نفس ، و جسم است كه تمامي افرينش را مي سازد0 اگر از سوي ديگر در حد سيرهاي سه گانه روح در نظر گرفته شود، ياداور اعمال نزول، وبسيط عرضي است كه به ترتيب نمايشگر صفات انفعالي ، فاعلي ، و خنثي هستند( پيكره 66 )

سفيد غايت يكپارچگي همه رنگها است، پاك و بي الايش 0 در حالت نا مظهر خويش ، رنگ نور محض است پيش از تجزيه و پيش از انكه يكي خود بسيار گردد0 نور ، كه از حالت نمادين سفيد تلقي مي شود ، از خورشيد نازل مي شود و نماد توحيد است 0

همچنانكه رنگ با سپيدي اشكار مي گردد ، با سياهي پوشيده مي ماند ؛ " پوشيده از روشني بسيارش" سياه ، " شبي روشن ميان روز تاريك  " است ، چنانكه از خلال اين سياهي تابناك است كه مي توان وجوه پنهان حقتعالي را يافت 0 اين دريافت از طريق سياهي مردمك چشم حاصل مي شود كه ، در حد مركز چشم ، رمزا" حجاب بينش دروني و بيروني ، هردو است0 سياه فناي خويشن است0

نظام چهار رنگه

چهار در حد عدد ، و در حد مربع درهندسه ، بازتابي از نقش بندي تصويري نفس كل است كه به گونه ي صفات فاعلي طبيعت ( گرم ، سرد ، تر ، خشك) و كيفيات انفعالي ماده (اتش ، اب ، هواو خاك) ظاهر گشته است0 ( جدول 2) چهار ربع روز ، تربيعات قمر ، چهار فصل ، و بهره هاي چهارگانه ي زندگاني اين جهاني ادمي بازتاب هاي ثانوي اين نظام اند ( پيكره ي 67)0

رنگ هاي اوليه سرخ ، زرد ، سبز، و ابي به چشم مي ايند 0 اين چهار رنگ با چهار عنصر اصلي ( " اركان اربعه " ) همخواني دارند0 طبيعت ،عامل فاعلي در قبال ماده ، دائر كننده ي خلقت دنيوي ست و نواخت هاي ظاهر و باطن تمامي هستي راتعين مي بخشد 0 ادمي از طريق نظام چهار رنگه همخواني هاي محسوسي با جنبه هاي گونه گون اين نيروي جبلي طبيعت برقرار مي كند كه پيوسته در طلب حالت تعالي متماثل با حالت ازلي انتظام  خود است0

سرخ تداعي با اتش دارد ، نمايشگر صفات طبيعي و جفت گرمي و خشكي است 0خود مبين روح حيواني است-فاعلي، انبساطي ، انعقادي 0 از لحاظ زماني ، همان بامداد ، بهار ، و كودكي است0 سبز مكمل سرخ است ، نمايشگر صفات متضاد سردي و رطوبت است 0 سبز نماينده ي اب است و نفس مطمئنه ، با صفاتي انفعالي ، انقباضي ، و انحلالي 0 از لحاظ زماني همان شامگاه ، خزان ، و پختگي ست0 زرد هواست ، گرم و تر 0 صفتي فكورانه ، فاعلي ، انبساطي ، وانحلالي دارد0

ابي نماينده خاك است،سرد و خشك، ابي نشانه ي نفس اماره است ،با صفاتي انفعالي ،انقباضي، و انعقادي، ضمن انكه نمايشگر پايان دوره هاست ،زيرا كه شب است، زمستان است ،و پيري0سيرهاي نزولي و عروجي اين رنگها ،چون در حد حركتي از طريق چهار ربع يك دايره در نظر گرفته شوند، خود دايره ئي تمام و كمال ترسيم مي كنند؛ پايان يك دوره هيچ نيست جز نشانه ي اغاز دور ه ئي

ديگر0

سبز در اسلام برين هر چهار رنگ به شمار مي رود چرا كه متضمن ان سه رنگ ديگر هم هست0زرد وابي رويهم آميزه ئي متعادل از سبز به دست مي دهند كه سرخي ،پسديد آنست0سبز با دو ساحت فطري اش كه گذشته يا ازليت (ابي)و آينده يا ابديت (زرد)باشد،و با ضدش،زمان حال سرخ فام ،نشانه ي اميد ،باروري ،وجاودانگي ست0

هماهنگي رنگهاي همجوار

رنگهاي همساز ،يارنگهائي كه در دايره اي رنگ كنار هم هستند ،معمولا"در طبيعت يافت مي شوند0رنگين كمان مقياسي از سرخ تا به نارنجي و آبي تابه بنفش دارد0رنگهاي پائيزي رنگ سرخ را از خلال نارنجي ،زرد،طلايي،قهوئي ،و ار غواني در جه بندي مي كند0برگهاي در ختان با سبز زرد گونه ،سبز ،سبز ابي گونه درجه بندي مي شود 0بيشتر رنگها از حيث سايه-روشن با رنگهاي همجوار درجه بندي مي شوند0

رنگهاي همساز بر تاثيرات رنگي تاكيد دارد،همچنانكه در تمام موارد رنگ ساده ي اصلي يا فرعي به پيشگرمي دو همسايه ي واسط،كه نمايشگر منش اصلي انند،تشديد مي شود0

هماهمنگي رنگهاي ناهمساز

تضاد همزمان رنگهاي ناهمساز (مخالف)روي دايره ي رنگ در طبيعت نيز به همان فراواني رنگهاي موافق و همساز رخ مي نمايد0اين تضاد يا تخالف به شدت هر رنگ مي افزايدو،به اتكا‌ي پديده هاي پسديد، به هر كدام درخشش ،وضوح ،و باروري مي بخشد0

گلهاي بنفشه كه بيشتر مركز زرد فام دارند؛ بالهاي مرغ نيلي كه با تلا لو هاي مخالفتاب ،نارنجي زرد گونه مي زند؛و صحنه ي يك غروب نارنجي بر اسمان بحري سير هيچ نيستند جز نمو نه ئي چند استفاده عالي طبيعت از تضاد هماهنگ رنگها (پيكره ي 70)

با رنگهاي مكمله يا ناهمساز ،يك رنگ كرم (اغلب به مساحتهاي كوچك)را مي توان بر مساحتهاي بزرگي از رنگهاي سرد نشاند و بدينسان براي در هم شكستن كيفيتي انفعالي كيفيتي مثبت بر انگيخت 0ترتيب ناهمساز ها ،البته ،نه محدود به دايره ي رنگ بلكه شايد به بر جسته ترين نحوي در دو رنگ مكمل سياه و سفيد جلوه گر است 0

هفت رنگ

سنتا" مجمو عه ي هفت رنگ به مفهوم كلي رنگ نافذ است 0سفيد ،سياه ،و سندل فام،در حد گروه سه رنگه ي اول ،مكملسرخ ،زرد،سبز،و آبي اند كه در حد چهار رنگه ي دوم تلقي مي شوند0اينها رويهم ،به تعداد،گروهبندي  عالي هفت رنگ را نشان مي دهند0اين مشخصه ي عددي اساس درك نظام سنتي رنگ است0

رنگ سفيد:

سفيدي حتي "در بسياري از اشيا ي طبيعي نيز به نحو صفا بخشي زيبايي را تعالي مي بخشد ،چنان كه در مورد مرمر و مرواريد و گل ياس چنين است-بعضي از ملت هاي مختلف به طريقي در اين رنگ نوعي قداست و تاثير گذاري تشخيص داده اند 0در فلسفه حيات و رمزهاي مردمان ، اين رنگ نشانه بسياري چيز هاي موثر و بزرگ بوده است همچون عصمت نو عروسان وبركت پيري 0يا مثل تقدس آتش سپيد زبانه كشيده نزد زرتشتيان ،ولباس رو حانيان زرتشتي ،كه نشانه اي است از همان احساس احترام و حرمت ،ونيز پاكي دور از دسترسي كه براي روحانيت و مقام آن تصور  شده است0در بسياري از نقاط عالم ،سفيدي در پوستي كه بر گردن قضاوت مي افكنند ،حاكي از عظمت نمادين و عدالت در داوري است0هم چنين اين رنگ در بسياري از فر هنگ هاي ملل ،خبر آور نوعي شادي و بشارت نيز شده است0چنان كه در ميان روميان ،سنگ سفيد نشانه روز  خوش بود0

البته همه اين معاني و رموز رنگ سفيد و خصايص آييني آن ،كه به حالت خواسته يا نا خواسته در ذهن معماران اثار اسلامي ودر هيئت و جامه دروني و گاه بيروني اين بناها (به خصوص در مناطق كويري)متجلي مي گردد،علي رغم گوناگوني نظرات و تشتت اعتقاداتي كه اين رنگ در فر هنگ هاي قبلي داشته ،در مسجد اسلامي ،شكل واحدي و توحيدي به خود مي گيرد،از اعتقادات و معاني بومي فراتر رفته و در جهت بيان حالات قدسي و ان روح عبادتگر و نيايشگري قرار مي گيرد كه ديده بر نقطه اي واحد و نوري متجلي از منبع فياض وحدانيت دارد0

رنگ سفيد،هم چنان كه "پر معني ترين رمز پديده هاي روحاني است ،عامل تشديد در تمامي چيز هايي نيز هست كه براي بشر از همه چيز پر مهابت تر ،وحشتناك تر و حتي تر ساننده تر هستند0

رنگ سياه:

رنگ سياه در عرف عام با تيرگي و پريشاني روزگار و فلاكت و بدبختي قريت است0اما حضور آن در آداب ور سوم مختلف حكايت از معني دو گانه آن مي كند0لباس برخي روحانيون مسلمان و مسيحي  و لباستيره كاهنان  بابلي كه قبايي به شكل ماهي سياه بود از معاني مثبت آن حكايت مي كند0در محافل اشرافي قديم رنگ سياه رنگ رسمي لباسها بوده است0خلعت سياه از اين زمره است

سياه پوشي در برخي اقوام معنايي قريب به معتقدات اسلامي در باره سبز پوشي خضر دارد0

در ادبيات و عرفان اسلامي رنگ سياه نشانه تعالي است0چنانكه آب حيات در ظلمات به دست مي ايد و مقام شب قدر نشانه تعالي شب از روز است0

سندل فام خاكي ست، رنگ زمين:"تهي از رنگ" 0

سندل فام ،از جنبه ي نمادين ،همان آدمي ست به اجمال ،زمين است به تفصيل،جسم نزد صنعتگر ،سطح خنثي نز دهندسه دان،و كف از براي مهندس ومعمار0

آميزش بصري رنگها:

رنگها از كيفياتي واجد بعد بر خوردارند0رنگهاي كرم از قبيل سرخ ،نارنجي وزرد فاعلي و پيشتاز ،رنگهاي سرد از قبيل سبز ،آبي و بنفش انفعالي اندو پسنشين0با اين اصل ،سلسله هائي از تراز هاي اوليه ،ثانويه و ثالثه ،وابسته به پس زمينه ،الگوها و روشني ها يا تلالو حاصل مي ايد0

پس زمينه ،سنتا"به رنگي واحد يا به رنگهاي همساز متمركز به رنگ آبي كه همجوار با سبز-آبيها يا آبي-بنفش هايند،گرايش دارند0تراز هاي ثانويه ،در حالي كه سوي ناظر پيش مي آيند و گاهي اوقات مركب از الگوهاي بسيارند،نمايشگر رنگهاي مكمله ي پسزمينه هايشان هستند0تسلط عمده يرنگ زرد ويژگي اين تراز است،اما الگوهاي ثانويه ي فيروزه ئي هم رايج اند0در مورد اخر،اما،تاكيد اصلي هميشه روي تراز هاي نارنجي زرد گونه است0

روشنه هاي شكو فه هاي سفيد وزرد روشن يا ديگر نقشمايه ها ويژگي بخش تراز ثالثه اند كه به ناظر از همه نزديك تر مي نمايد0اين روشنه ها لاجرم به پسنشين ترين نظامالگو هاي ثانويه تعلق مي گيرند و بدينسان عمق بصري با توازني پديد مي اورند0

رنگها،نمايشگر اندازه ي نسبي آشكاري هستند ،چون رنگهاي روشن مايل به انبساط اندو رنگهاي تيره مايل به انقباض0زرد فراخمايه ترين رنگها مي نمايد ودر پي ان سفيد،سرخ ،سبز،آبي   و سرانجام سياه قرار داردكه تنكمايه ترين رنگهاست0گزينش عاقلانه ي شكوفه هاي كوچك سفيد يازرد در تراز هاي ثالثه، كه پيش تر مطرح شد، شاهدي است براي آگاهي هنرمند سنتي از اين ظرايف كاربرد رنگ0

قوانين آميزش بصري رنگ با تضاد هاي همزمان يا متوالي رنگها سرو كار دارد 0اگر رنگها پر تضاد در مساحت هاي كوچك ارائه شده باشند به چشم از هم شناخته نمي شوند و خبط بصر به بار مي اورند0اگر سرخ و سبز در اميزند حاصل كار قهوه اي گلفام است0

رنگ در معماري اسلامي

در معماري اسلامي به خصوص مساجد ،نقوش گچبري ها ،آجر كاريها و كاشي كاريها بر مبناي معناي سمبوليك هر يك از انها و حس پوياي زيبا پسندي مذهبي مردمان انتخاب مي شوند0ختايي ها ،اسليمي ها و ديگر نقوش كاشيكاري كه با رنگ هاي ملايم و تضاد هاي دلنشين كنار هم و در لابلاي هم مي خزند ،چشم را با منحني هاي بيكران به هم بافته شان به مسير هاي بي انتهاي مامني نامعلوم و بهشتي گم شده سوق مي دهند0

بيشترين قسمت سطوح كاشي كاري به رنگ هاي سردي چون زنگاري ها ،فيروزه اي ها و لاجوردي ها تعلق دارد0لاجوردي ها ورنگ هاي آبي خام،عمق دارند كه آدمي را به بي نهايت و به جهاني خيالي و دست نيافتني مي برند0ابي گستردگي و وسعت آسمان صاف را به ياد مي آورد0نشانه صلح است و بهجت و فرحناكي ورنگ بي گناهي 0نور ابي،كساني راكه بي قرارند،ارام مي كند0آبي همواره متوجه درون است و جنبه هاي گوناگون روح آدمي را نشان مي دهد ،در فكر و روح اوداخل مي شود و باروان او پيوند مي خورد0آبي معني ايمان مي دهد واشاره اي است به فضاييلايتناهي وروح0براي مردم مشرق زمين ،آبي سمبل جاودانگي است0وقتي به تاريكي مي گرايد،معني وهم ،بيم،وغم واندوه،يامرگرا به خود مي گيرد0مردمان آيين پرداز باستان،به قداست فيروزه اي معتقد بودند 0به زعم انها،فيروزه سوي چشم را زياد مي كرد0رنگ رويش وتعالي بود،نازايي و بي باري را از بين مي برد،عزت وسلامت نفس مي اورد ،و نقشي داشت در چيرگي نور بر ظلمت0

لاجورد رنگ عالم مثال است،حكمت عاليه عالم علوي است 0تماشاي اين رنگ،تماشاي وسعت درون است،رسيدن به شعور را زناك و شهود متاعلي است0بيانگر بيكرانگي آسمان آرام و تفكر بر انگيز سحرگاهان صاف و صميمي است0

در زمينه كاشيكاري ،اين رنگ به نهايت گويايي مي رسد و همچون سينه فراخ لاجوردين سپهر،تماميت فضاي ميان نقش ها را مي اكند و نقوش زير زرد و نارنجي در ميانه ان بسان ستارگاني در اسمان بيكرانه شب هنگام ، مي درخشند0

در اين عرصه ،هر عاملي كه به كار گرفته مي شود و هر فني كه مايه زايش و افرينش اثري است،نشان از جهان علوي دارد و هر نقش ورنگ ،در تمام نماد وسمبل ،بيانگر چيزي از همان عالم است وهنر مند در اين فرايند ،در مقام انساني است كه به صورت ،ديدار و حقيقت اشيا در وراي عوارض و ظواهر مي پردازد0او صنعتگري است كه هم عابد است وهم زائر،وبراي اين است كه صورت خيالي هنر اسلامي متكفل محالات و ابداع نور جمال ازلي حق تعالي است ؛ نوري كه جهان در آن آشكار مي شود و حسن جمال اورا چون اينه جلوه مي دهد.

نتيجه:

لذت ارتجالي از زيبايي رنگ ونوربي شك با معاني ماوراي طبيعي نور و تصاوير استعاري حاصل از رخشندگي و تابندگي مطلق آن قابل حس است.

رنگ ها هر يك نشانگر موجوديتي خاص هستند ،ويژگي هر رنگ با خصوصيت هر وجودي تطابق دارد ،رنگ ها به آنها شخصيت مي دهند و هر كدام را متمايز از ديگري مي كنند اين موجوديت شامل حالات روحاني ،دوره هاي مختلف زندگي زمان و عناصر چهارگانه و... مي باشد.

فصل دوم : كاشي كاري

سابقه تاريخي

كاشي سازي و كاشيكاري كه بيش از همه در تزيين معماري سرزمين ايران ،وبه طور اخص بناهاي مذهبي به كار گرفته شده ، داراي ويژگي هاي خاصي است0

اين هنر و صنعت از گذشته بسيار دور در نتيجه مهارت ،ذوق و سليقه كاشي ساز در مقام شيئي تركيبي متجلي گرديده ،بدين ترتيب كه هنرمند كاشيكار با كاربرد و تركيب رنگهاي گوناگون و يادر كنار هم قرار دادن قطعات ريزي از سنگهاي رنگي و بر طبق نقشه اي از قبل طرح گرديده ،به اشكال متفاوت وموزون از تزينات بنا دست يافته است0

طرح هاي ساده هندسي ،خط منحني ،نيمدايره،مثلث،و خطوط متوازي كه خط عمودي ديگري بر روي انها رسم شده از تصاويري هستند كه بر يافته هاي دوره هاي قديمي تر جاي دارند،كه به مورور نقش هاي متنوع هندسي ،گل و برگ،گياه و حيوانات كه باالهام و تاثير پذيري از طبيعت شكل گرفتند پديدار مي گردند،و در همه حال مهارت هندمند و صنعت كار ، در نقش دادن به طرحها و هماهنگ ساختن انها ،بارزترين موضوع مورد توجه مي باشد0

اين نكته را بايد ياد اور شد كه مراد كاشيگر و كاشي ساز از خلق چنين اثار هنري هرگز رفع احتياجات عمومي وروزمره نبوده ،بلكه شناخت هنرمند از زيبايي و ارضاي تمايلات عالي انساني و مذهبي مايه اصلي كارش بوده است 0مخصوصا"اگر به ياد اوريم كه هنرهاييي كاربردي بيبشتر جنبه كاربرد مادي دارند ،حال انكه خلق اثار هنري نمايانگر روح تلطيف يافته انسان مي باشد0

هنر كاشي كاري معرق، تركيبي از خصايص تجريدي و انفرادي اشيا و رنگهاست ،كه بيننده را به  تحسين ذوق وسليقه واعتبار كار هنرمند در تلفيق و تركيب پديده هاي مختلف وادار مي سازد0

وجه تسميه كاشي

جغرافي نويسان قديم عرب  شهر كاشان را قاشان نوشته اند ،ودر شرق زمين ساخت يك نوع اجر معروف به كاشي يا كاشاني به اين شهر نسبت داده شده است0

هنر در عرصه معنا

در تذهيب ها ،گچبري ها ،و معماري و كاشي كاري ،هر تصوير ي، نشان از بهشت مثال روح دارد0

ضمنا" انچه فرش را پيوند و يگانگي مي دهد همانا پود است كه در حواشي ظاهر مي شود0از نظرگاه سمبوليسم هنر ديني تارهاي پود مانند "اسما و صفات خدا "است كه زير بناي همه هستي است اگر ان را از فرش بكشيم سراسر مي پاشد0

باكمي تعمق روشن مي گردد كه هنرمندي كه همه نيروهاي باطني خودرا براي به وجود اوردن اثاري كه ابعاد ان از چند سانتي متر فراتر نمي رود گرد مي اوردو همه پريشانيهاي خاطررا به هنگام طرح دقيق و رنگ اميزي و قلم زني و اتصال ظريف چوب  و كاشي وفلز و ايجاد خطوط و نقوش برروي فلزات و شيشه و كاشي و چوب از ياد مي برد و جمعيت خاطر را جايگزين انها مي سازد،  در ان حال امادگي براي  الهامات و پذيرش صور خيالي ابداعي ،پيدا مي كند استاداني كه با قلم گيري ظريف سروكار دارند مجبورند نفس را در سينه حبس نمايند و مرتبا"لحظاتي چند به اين حالت كار كنند0معلوم است كه در اثار اين گونه هنرمندان  چه اندازه رنج و درد و زحمت وجود داشته كه طبيعتا"در نفوس انها اثري تهذيبي و پالايشي دارد، و خود يك نحوه  رياضت روحاني است كه در مراحل بعد با ادمي همراه مي شود كه سيرر وسلوك هنرمند را هنگام كار بيان مي كند0

از روحانيت هنر در اسلام است كه بسياري از هنرمندان اهل سير و سلوك بوده و ادابي معنوي را در صنايع اسلامي ايجاد كردند و به همين جهت صوفيه براي انان ادابي معنوي پرداختند كه از معماري گرفته تا چيت سازي را در بر مي گرفت و به اين فنون روحانيتي عميق مي بخشد0علاوه بر اين ،اوضاع خاص حاكم بر هنر هاي مستظرفه خود بر اين حالت مي افزود و ان عبارت از ريزه كاريهاي مندرج در كار صنايع بود 0

كاشي كاري در دوره هاي مختلف ايران

در ايران مراوده فرهنگي ،اجتماعي ، نظامي ،دادو ستد هاي اقتصادي و رابطه صنعتي ، گذشته از ممالك همجوار  با ممالك دور دست حتي از دوران تاريخي سابقه داشته است0اين روابط تاثير متقابل فرهنگي را در بسياري از شئون صنعتي و هنري به ويژه هنر كاشي كاري و كاشي سازي به همراه داشته ،كه اولين اثار و مذاهب اين هنر در اواخر هزاره دوم ق0م0 جلوه گر مي شود0در كاوش هاي باستان شناسي چغازنبيل ،شوش وساير نقاط باستاني ايران،علاوه بر لعاب روي سفال ،خشت هاي لعاب دار نيز يافت شده است0فن و صنعت موزاييك سازي يعني تركيب سنگ هاي كوچك و طبق طرح هاي هندسي و با نقوش مختلف زيبا در اين زمان به اوج ترقي و پيشرفت خود رسيده است0

تزينات به جاي مانده از زمان هخامنشيان حكايت از كاربرد اجرهاي لعاب دار رنگين و منقوش و تركيب انها دارد،بدنه ساختمان هاي شوش و تخت جمشيد با چنين تلفيقي ارايش شده اند ،دو نمونه  جالب توجه از اين نوع كاشي كاري در شوش بدست امده كه به "شيران وتير اندازان"معروف است علاوه بر موزون بودن و رعايت تناسب كه در تركيب اجزاي طرحها به كار رفته ،نفش اصلي همچنان حكايت از وضعيت و هويت واقعي سربازان دارد0چنانكه چهره ها از سفيد تا تيره و باالاخره سياه رنگ مي باشد، وسايل زينتي مانند گوشواره و دستبندهايي از طلا در بردارند و يا كفش هايي از چرم زرد رنگ به پادارند0از تزينات كاشي همچنين براي ارايش كتيبه ها نيز استفاده شده است 0 رنگ متن اصلي كاشي هاي دوره هخامنشيان اغلب زرد ،سبز و قهوه اي مي باشد و لعاب روي اجر ها از گچ و خاك پخته تشكيل شده است0

در دوره اشكانيان صنعت لعاب دهي پيشرت قابل ملاحظه اي كرد ،و به خصوص استفاده از لعاب يكرنگ براي پوشش جدار داخلي و سطح سفالين معمول گرديد، و همچنين غالبا" قشر ضخيمي از لعاب بر روي تابوت هاي دفن اجساد كشيده شده است0در اين دوره به تدريج استفاده از لعاب هايي به رنگ هاي سبز روشن و ابي و فيروزه اي رونق كرده است0

طرح هاي تزيني اين دوره از نقش هاي گل و گياه  ،نخل هاي كوچك، برگ هاي شبيه گل لوتوس و تزينات انساني و حيواني است0

در عصر ساسانيان هنر و صنعت دوره هخامنشيان مانند ساير رشته هاي هنري ادامه پيدا كرد ، و ساخت كاشي هاي زمان هخامنشيان با همان شيوه و با لعاب ضخيم تر رايج گرديده است0نمونه هاي متعددي از اين نوع كاشي ها كه ضخامت لعاب انها به قطر يك سانتي متر مي رسد در كاوش هاي فيروز اباد و نيشابور به دست امده است0در دوره ساسانيان علاوه بر هنر كاشي سازي هنر موزاييك سازي نيز متداول گرديد0 رنگ اميز هاي متناسب ، ايجاد هماهنگي و رعايت تناسب از ويژگي هاي كاشي كاري هاي اين دوره مي باشد 0

پس از گسترش دين اسلام  به مرور ،هنر كاشي كاري يكي از مهمترين عوامل تزيين و پوشش براي استحكام بناهاي گوناگون به ويژه بناهاي مذهبي گرديد0يكي از زيباترين انواع كاشي كاري را در مقدس ترين بناي مذهبي يعني قبه الصخره به تاريخ قرن اول هجري مي توان مشاهده كرد0

از اوايل دوره اسلامي كاشيكاران و كاشي سازان ايراني  مانند ديگر هنرمندان ايراني پيش قدم بوده و طبق گفته مورخين اسلامي شيوه هاي گوناگون هنر كاشي كاري  را با خود تا دورترين نقاط ممالك تسخير شده يعني اسپانيا نيز برده اند0

هنرمندان ايراني از تركيب كاشي هايي با رنگ هاي مختلف به شيوه موزاييك نوع كاشي هاي "معرق"را به وجود اورده اند0و خشت هاي كاشي هاي ساده و يكرنگ دوره قبل از اسلام را به رنگ هاي متنوع اميخته و نوع كاشي "هفت رنگ"را ساختند0 همچنين از تركيب كاشي هاي ساده با تلفيق اجر و گچ نوع كاشي هاي معلقي را پديد اوردند0و به اين ترتيب از قرن پنجم هجري به بعد كمتر بنايي را مي توان مشاهده كرد كه بايكي از روش هاي سه گانه فوق و يا كاشي هاي رنگي تزيين نشده باشد0

انواع كاشي:

1-كاشي يكرنگ 2- كاشي معرق 3-كاشي هفت رنگ 4-كاشي زرين فام 5- كاشي با تلفيق اجر6-كاشي معلقي

سير تحول هنر كاشي سازي از اوايل دوره اسلامي تا عصر حاضر

ارزش و اعتبار معماري ايران تا حدود زياد ي به تزينات ان بستگي دارد 0كاشي كاري از مهم ترين خصوصيات معماري بوده ،و بسياري را عقيده بر اين است كه ايران اولين كشوري بوده كه از كاشي به عنوان عاملي براي تزئين و سپس استحكام بنا از ان بهره گرفته است0قبل از رواج كاشي كاري در معماري تقريبا"از اوايل دوره سلجوقيان اغاز مي شود ،"اجركاري "و "گچ كاري"دو عنصر مهم در تزيينات بودند0شيوه اجركاري  در معماري ايران منجر به "كاشي كاري گرديده است 0

از اوايل دوره اسلامي تا قرن چهارم هجري، گچبري ، " نقاشي" و " سنگ كاري " بيشترين تزئينات بناهاي مذهبي و غير مذهبي را در بر گرفته ، به نظر مي رسد بهره گيري از تزئينات اجر تا قبل از حدود سال سيصد هجري چندان متداول بوده است0

در دوره غزنويان نيز اجر كاري از اهميت ويژه اي برخوردار بوده و هنرمندان و معماران اين دوره بسياري از بناها را با اجر تزئين كرده اند0

با اغاز قرن پنجم هجري ،شيوه اجر كاري كه در اغاز از شرق ايران شروع شده بود تقريبا"در تمامي نقاط در تمامي نقاط به خصوص قسمت شمال متداول گرديد،و بناها ي مذهبي و غير مذ هبي با اين شيوه تزيين شدند0

از دوره سلجوقيان هنرمندان به رموز ساخت اجرهاي لعابدار اشنا بوده اند ،هم چنين پاره يي از منابع اوليه و تاريخي حكايت از ان دارد كه در اوايل دوره اسلامي بناها با نوعي كاشي اراسته شده اند0

معماران ايراني در اوايل دوره اسلامي در پوشش اجر با لعاب يكرنگ پيشقدم و مبتكر بودند و در رنگ اميزي كاشي ،رنگ ابي فيروه اي را بر ساير رنگها برتري دانسته و مورد توجه قرار داده ، و همراه با تلفيق اجر كاشي هاي فيرو زه يي رنگ استفاده كرده اند و به نحوه مانند نشانيدن نگين انگشتري ، تكه هاي رنگين كاشي را به اشكال هندسي در اندازه هاي مختلف ميان اجر هاي قالب زده ويا در بين اجر هاي تزئيني به صورت كتيبه هاي كوفي قرار داده اند 0

در دوره كوتاه مدت خوارزمشاهيان هنر اجر كاري و كاشي كاري يكرنگ به شيوه دوره متقدم ادامه يافت0 سردر وروديه بناها مزين به سوره هاي قراني به خط كوفي به رنگ فيروزه يي زيباترين نوع تزيين بنا با كاشي يكرنگ را در بر مي گيرند0

حملات "مغول" زماني فعاليت هاي هنري را دچار وقفه ساخت ولي به تدريج از اواسط قرن هفتم هجري ،با پذيرش دين اسلام توسط حكمرانان ايلخاني ، احداث بناهاي مذهبي و غير مذهبي همراه با تزينات اجر كاري و كاشيكاري اغاز گرديد0از اين زمان به بعد استفاده از رنگهاي ديگري چون زرد ،نيلي ،قهوه يي ،سياه و سفيد رواج يافت0

تزينات كاشيكاري كه تا دوره ايلخاني فقط سطوح خارجي بناها را مزين مي كردند،از اين دوره به بعد براي پوشش سطوح داخلي بناها نيز به كار گرفته مي شدند0

در اواخر دوره ايلخانيان و آغاز عهد تيموريان هنر كاشيكاري با سابقه يي در حدود سه قرن ، به زيباترين شكل خود يعني كاشي "معرق " نمايان گرديد0

هنر كاشي سازي معرق يا كاشي گل وبته به تدريج زينت بخش معماري ايران ،به ويژه بناهاي مذهبي گرديد0اهميت كاشي معرق نسبت به انواع ديگر كاشي ،زيبايي فو ق العاده و درجه استحكام آن است،وبه همين دليل پس از گذشت ساليان سال بر روي بناها بر جاي مي ماند0

هنرمندان دوره تيموريه كاشيكاري معرق رادر شرق ايران توسعه داده و بسياري از بناهاي مذهبي اين ناحيه ،به ويژه در هرات ،سمرقند و بخار اپايتخت هاي تيمورو جانشينان او با كاشي معرق تزيين گرديده است0

در كاشيكاري معرق، رنگ هاي متنوع بكار برده شده كه در اين بين رنگهاي متنوع سفيد وآبي تيره ،فيروزه يي ،سبز و پرتقالي بيشتر به چشم مي خورد0

از اواخر دروره تيموريه و آغاز دوره صفويه استفاده از نوع ديگري از كاشي معروف به كاشي "خشتي"يا"هفت رنگ" در تزيين بناهاي گوناگون متداول شد0

در اواخر دوره هاي تيموري و صفويه به تدريج تزئينات كاشي " هفت رنگ " جايگزين كاشي كاري معرق گرديد 0 تحول و رواج كاشي " هفت رنگ " را تا حدودي مي توان ناشي از دلايل اقتصادي و سياسي دانست 0 با توجه به اهميت معماري و احداث روز افزون بناهاي مذهبي و غير مذهبي در دوره صفويه معماران بر ان شدند كه در تزئين بناهاي گوناگون از شيوه تزئيني كاشي "هفت رنگ " بهره گيرند0

براي ساخت كاشي هفت رنگ ابتدا طرحهاي مورد نظر را روي كاشي ساده اماده ساخته ، و سپس نقش ها و نگاره ها را به رنگهاي مختلف دراورده و سر انجام لعاب داده و به كوره مي برند0 كه هر يك از كاشي هاي مربع ، خود شكل قسمتي از طرح تزئيني را تشكيل مي داده است0

طرح اسليمي از جمله طرحهاي متنوع كاشي هفت رنگ است كه هنرمندان دوره صفويه به ان توجه فراواني داشته اند اين شيوه امكان هماهنگ ساختن با معماري اسلامي را به ميزان زياد فراهم مي اورد ، كه از جمله پوشش گنبد هاي مزين به طرح اسليمي تناسب چشمگيري با اندازه گنبد دارند0

كاربرد كاشي كاري هفت رنگ كه از اواخر دوره تيموري در بناهاي مختلف مامور گرديد ، تا دوره قاجاريه ادامه داشت، ولي متاسفانه در دوره متاخر اين شيوه تزئين از نظر ساخت ، رنگ و لعاب به استثناي چند مورد نادر سير نزولي پيموده است0 رنگ هاي زرد و نارنجي روشن از جمله رنگ هاي متداول دوره قاجاريه هستند0

از ديگر انواع كاشي هاي تزييني دوره اسلامي ، كه به سابقه ساخت و استفاده از ان در تزيين معماري به قرون اوليه اسلامي باز مي گردد، نوع طلايي و زرين فام است 0 كه پس از اندك زماني در قرون اوليه اسلامي نزديك شد0

توسعه تدريجي ساخت كاشي زرين فام و استفاده ان در معماري به ويژه در بناهاي مذهبي از اواخر دوره سلجوقيان اغاز گرديد، و در دوره هاي خوارزمشاهيان و به خصوص ايلخانيان به اوج ترقي رسيد و تحول چشميگري در ان به وجود امد 0

برجسته اري در روي كاشي در زمان مغول رواج داشته و تعداد زيادي از كاشي هاي ستاره اي شكل اين دوره كه در حاشيه با كتيبه و در وسط با نقوش انسان ، حيوان و يا گل و گياه مزين گرديده در كارگاههاي كاشي سازي تخت سليمان ساخته شده است0 از انواع ديگر نقشهاي مختلف ، مخصوصا" نقش اژدها در روي كاشي ها مستطيل شكل بيشتر به شيوه برجسته در كاشي هاي كوكبي شش ضلعي و هشت ضلعي به شكل ساده به چشم مي خورد 0 اغلب نوشته هاي دور كاشي هاي كتيبه دار روي زمينه لاجوردي به رنگ قهوه اي ساده نوشته شده است0

در قرن هفتم هجري قمري كاشي كاران هنرمند با الهام از گرايشهاي مذهبي ، زيبا ترين كاشي هاي محرابي را ساختند0

شيوه كاشي  با تلفيق  اجر همانند شيوه اجر و كاشي يكرنگ بوده ،با اين تفاوت كه به جاي كاشي يكرنگ از كاشي هاي الوان استفاده شده است0تلفيق اجر و كاشي كه عموما"با حركت زيباي شطرنجي شكل مي گيرد ،ارزش ويژه اي به معماري دوره اسلامي بخشيده است0

استفاده از كاشي و اجر در ارايش بناهاي مذهبي و غير مذهبي از قرن هفتم هجري به بعد از زماني توسعه يافت كه هنرمندان كاشي كار در صنعت كاشي سازي با لعاب الوان به مرحله پيشرفته اي رسيدند، و به رنگهاي مورد نظر مانند لاجوردي، سفيد، آبي و سبز با لعاب هاي گوناگون دست يافتند0

تزينات خط بنايي كه به علت شيوه خاص نگارش آن به خط معلق نيز شهرت يافته زيباترين شكل تركيب اجر و كاشي را به روي نناها  نمايش مي دهند  ،اين شيوه به خصوص نقش افرين سطوح بناهاي مذهبي متعددي گرديده است0

هنر معلقي را مي توان مكمل كارها وتزيناتي دانست كه در اناوع نماسازيها و پوشش هاي خارجي و داخلي به كار گرفته مي شود0

در قرن چهارم و پنجم هجري براي زيبا سازي و نماسازي ساختمانها،از روش تزينات اجري در رج چيني بناها استفاده مي شد و اتصال و پيوند يك جاي نما به بنا از ويژگي هاي اين روش بود اين ،پيوند را در اسلام معماري "امود"مي نامند0

سنگ كاري ،اجر كاري ،گچبري و كاشيكاري از تزينات چهار گانه معماري دوره اسلامي ايران هستند ،كه در هر دوره اي از تاريخ عوامل مختلف طبيعي ،سياسي و اقتصادي را پشت سر گذاشته وراه خود را طي كرده و نمايشي از زيباييها افريده و به جايي گذاشته ،ولي در يكي دو قرن اخير،وبا اغاز عصر ماشين و توسعه هنر هاي جديد ،هنرهاي سنتي تزيني معماري ايران به دست فراموشي سپرده شده است0

گذشت 14قرن از معماري ايران، و انچه تا كنون از هنر اجر كاري ،گچبري و كاشيكاري در كشور پهناور ايران بر جاي مانده همگي ياد اور ذوق و سليقه و مهارت و ابتكار هنر مندان و استاد كاراني است ، كه هنر خود را با الهام از عقايد مذهبي به كار گرفته و با ايمان به وحدانيت در تزيين معماري ايران به خصوص كاشيكاري ، به زيباترين شكل به ان ارزش جاودانه اي بخشيده اند0

نگارش بر كاشي در تمامي ادوار اسلامي يكي از تزينات مهم و مورد علاقه سفالگران بوده است،كه زماني با الهام از عقايد و گرايش هاي مذهبي ،و زماني تحت تاثير ادبيات شكل گرفته و زيبايي و جلوه يي خاص به اين هنر  سنتي ايران بخشيده است0در اوايل دوره اسلامي از قرن دوم الي چهارم  هجري قمري كتيبه هاي ظروف سفالين را كلمات قصار ،احاديث، گفته هاي بزرگان ،ضرب المثل هاو همچنين عباراتي در طلب بركت و خوشبختي براي صاحب ظرف و تو كل به خدا در بر مي گيرد ،كه عموما"به شيوه كوفي به ويژه در جدار داخلي و سپس بر كف و يا بر روي آن جاي گرفته است0سفالگران همچنين پندواندر زهاي بزرگان و يا احاديثي منسوب به حضرت محمد (ص ) پيامبر اسلام ،حضرت علي (ع )پيشواي شيعيان جهان ،حضرت امام حسين (ع)و ديگر نام آوران دين اسلام ياد كرده ،و اين گفته ها را بر روي سفالينه ها و كاشي ها به تحرير در اورده اند0

 علاوه برشيوه كوفي  ساده، شكسته و تزييني از ديگر شيوه هاي نگارش است كه در تحرير كلمات بر روي كاشي به كار گرفته شده است0بسياري از نوشته ها ي روي كاشي از نظر شكل حروف و تحرير با نوع كتابت قران هاي اوايل دوره اسلامي هماهنگي و شباهت دارند0از انواع سفالينه ها كه در قرون اوليه سلامي با نوشته هاي كوفي همراه بوده مي توان از سفالينه با پوشش گلي وزرين فام اوليه ذكر كرد0

در قرون وسطي (از دوره سلجوقي تا پايان دوره تيموري) شيوه نوشته هاي كاشي ها تغيير نموده و به سبك هاي گوناگون روي سفالينه ها و كاشيها آرايش شده است0

از ديگر شيوه هاي نگارش برروي كاشي و سفالينه ،شيوه شكسته نستعليق است0

اواسط دوره ايلخاني به اين سبك آرايش شده است،و تزيينات عموما" جدار داخلي ،كف ظرف و سطح كاشي را در بر مي گيرد0مضمون نوشته ها عموما"رباعي يا غزل است كه از ديوان شعراي بزرگ آن دوره برگزيده شده ،كه اشعار فردوسي ،بابا افضل كاشاني ،ظهير فاريابي ،حافظ، ظغانشاه مجد الدين بغدادي و مولانا بيشترين نو شته ها را شامل مي شود0

از اين دوره به تدريج نام سفالگر و تاريخ ساخت سفالينه ظاهر مي شود كه پي امد ان بسياري از ظروف و كاشي هاي عهد خوارزمشاهي و ايلخاني داراي نام سازنده و تاريخ ساخت مي باشد0

هنر كاشي سازي از اوايل قرن ششم هجري 0قمري وارد مرحله نويني گرديد،و ساخت كاشي هاي گوناگون مانند كاشي هاي مربع ،كوكبي ، ستاره اي و چند ضلعي و محرابي رايج شد0اين گونه كاشي ها كه بر اي تزيين بناها ي مذهبي مانند مساجد ، مقابر يا مدارس و ديگر بناها مورد استفاده قرار گرفته نقوش تزييني و نوشته هاي گوناگون را در بر مي گيرد0

از دوره صفويه ،نوشته هاي تزييني به شيوه هاي نسخ و ثلث تغيير يافت ، و بسياري از بناهاي مذهبي مانند مساجد و مقابر با دارا بودن تزيينات كاشي كاري گو ناگون ساده ،معرق و هفت رنگ شيوه هاي متفاوت نگارش را نمايش مي دهند0

نتيجه

كاشي و كاشي كاري پايه پيشرفت و تو سعه بي نظير تزئينات در معماري اسلامي است0

كاشي كاري اميزه اي از نقش و رنگ مي باشد و هنر كاشي كار كارفن را به خدمت گرفته تاهنر خودرا به صورت الوان ترين تزينات در كنار ترسيمات و تناسبات عرضه دارد تكامل شناخت نقش و رنگ در هر دوره سير تكاملي كاشي كاري را در بر داردو بالعكس0

فصل سوم :مسجد و مدرسه سپهسالار

كتيبه هاي تاريخي بنا: كتيبه هشتي ورودي مدرسه تاريخ 1298را نشان مي دهد وبر ازاره سنگي ايران تاسال 1301خوانده مي شود و كتيبه سردر بنا مورخ به سال 1302است0كتيبه اي در جلو خان مدرسه داراي تاريخ 1311ه0ش0 مي باشد0

باني و سازندگان بنا : باني مدرسه ميرزا حسين خان سپهسالار متوفي به سال 1298بوده كه پس از فوت وي بناي مدرسه توسط برادرش ميرزا يحيي خان مشير الدوله ادامه يافت0از جمله معماران سازنده بنا مي توان به استاد جعفريان معمار باشي كاشاني و حاج ابوالحسن معمار اشاره كرد0

حجاران مدرسه استاد سيد محمد ،استاد عبداله قزويني ،عمر غلامحسين و استاد ابراهيم بوده اند 0و از استادان كاشي كار مهدي ومحمد صادق كاشاني در كتيبه ها نام برده شده اند0خطاطان كتيبه جلو خان ميرزا غلام رضا خوشنويس و ميرزا حسين خان عماد الكتاب سيفي بوده اند0

سير تحول بنا:چنانچه امد سپهسالار در قسمت جنوبي باغ شخصي خود به سال 1296بناي مدرسه را آغاز نمودو پس از وي برادر ش مشير الدوله به امر ناصر الدين شاه قاجار مامور اتمام بنا گرديد، وليكن پيش از اتمام بنا  در گذشت و قسمتي از تزيينات ان ناتمام ماندكه در دوره هاي بعد تكميل شد0

در سال 1326طد گلوله باران مجلس شورا توسط سربازان روسي گنبد مدرسه سپهسالار نيز مورد حمله قرار گرفتو اسيب ديد0

كاشي كاري گنبد در سال 1307و1308ه0ش0انجام شده ودرسال1319 ه0ش در مدخل شرقي تهيه و نصب گرديده است0

كتابخانه مدرسه از اثار دوره رضاخان مي باشد و تاسال 1339محل فرهنگستان ايران بوده و سپس كتابخانه مدرسه به انجا منتقل شده است0در سال هاي اخير مرمت هايي در گنبد خانه و ايوان جنوب غربي بنا به عمل امده است0

اغلب مدارس همانند بيشتر فضاي هاي معماري-شهري ايران سبب خصوصيت اقليمي ،اجتماعي ،فاقد نماي بسيار متمايز ي نسبت به محيط پيرامون خود بوده اندو به طور عمدهبه وسيله يك ورودي مرتفع و مزين موقعيت خودرا نسبت به فضاهاي پيرامون متمايز مي كردند،فضاي داخلي مسجد به صور گوناگون و بيشتر به توسط كاشي هايي با نقش هاي هنري ودر برخي مواقع با خطاطي به صورت معرق ،معلقي و يا خشتي ،هفت رنگ و000همچنين با استفاده از كاربندي ،مقرنس تزيين شده است0

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 04 فروردین 1394 ساعت: 23:38 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 792

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس