سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
ادبيات فارسي حضورزنان را چگونه در خود پذيرفته است؟ زنان چه فعاليت و تأثيري در ادب پارسي داشتهاند؟و بالاخره تأثير زنان در پايهگذاري، پيشرفته و تحولات شعر فارسي، اين مهمترين جلوةادبي زبان فارسي، چگونه بوده است؟
با يك ديد كلي بعد از ناصرالدين شاه قاجاربروز تحولاتي چشمگير در موقعيت و عملكرد زنان ايران پديد آمد به صورتي كه هماكنونزن ايراني امتيازات چشمگيري به دست آورده و از اعتبار و موقعيتي بسيار ممتازتر ازگذشته برخوردار گرديده است و تقريباً همدوش و همراه مرد ايراني در مراكز علمي،فرهنگي، هنري، اقتصادي، سياسي و حتي گاه نظامي حضوري فعال دارد. دخالت زنان و تأثيرآنان در آراستن صحنهها و ايجاد حوادث داستانهاي عاميانه در قرون و اعصار مختلف بهيك پايه نيست. در روزگاري كه زنان در كارهاي اجتماعي شركت ميجستند و در زندگيروزمره دخالتي قوي و فعالانه داشتند، طبعاً در داستانها اهميت بيشتري مييافتند. درهر عصري كه زنان به پشت پردة انزوا رانده ميشدند و از دخالت در امور اجتماعي بازميمانند، از اهميت و تأثير آنها كاسته ميشد. زنان در حوزه داستاننويسي حضور چشمگيرينداشتهاند مگر در زمان معاصر بنابراين تأثير اصلي و بزرگ زنان در ادبيات بيشتر درعرصه شعر بوده است. در اين مقاله با بررسي شعر زنان (پروين اعتصامي، فروغفرخزاد، طاهره صفارزاده) كه هر كدام تقريباً به دورهاي از تحولات اجتماعي ايرانتعلق دارند، به وجوه افتراق و اشتراك آنان با شعر مردان معاصرشان (محمدتقي بهار،سهراب سپهري، علي موسويگرمارودي) پرداخته و از بررسي اين مقايسه به سطح فكري شعرشاعران مرد ميپردازيم. به عبارتي تفاوت شعر زن با شعر مرد كه آيا احساسات خاصيمثلاً احساسات مليگرايانه، مذهبي، اعتقادي و ... دارد. خوشبين است يا بدبين، تلقياو نسبت به مسائلي از قبيل مرگ، زندگي، عشق، صلح و جنگ ... چگونه است؟ آيا اثر اودرونگرا و ذهني است يا برونگرا و عيني، با بيرون و سطح پديدهها تماس دارد يا بهدرون و عمق پرداخته است؟ فردگرا است يا عشقگرا ...
وجه تمايز تصويري و عاطفي شعرزنان با مردان
چه جنبهها و ابعادي شعر زنان را از شعر مردان جدا ميسازد و آيااين ابعاد در شعر شاعر زن فارسي در تمام دورهها ديده ميشود يا خير؟ حقيقت مطلب ايناست كه در موضوعات شعري از قبيل وصف، مدح، پند و اندرز شباهتهاي زيادي بين شاعرانزن با شاعران مرد ديده ميشود؛ اين شباهت ممكن است به خاطر تقليدي بودن شعر زنان ويا اصلاً به خاطر ويژگي و خصوصيات خود اين موضوعات باشد كه تصوير و زبان و لحن وعاطفه مشابهي را ميطلبد. در اين نوع اشعار شايد بتوان گفت «مهمترين عامل شناخت شعرزنانه از شعر مردانه را بايد در نحوة انديشه و نگرش جستجو كرد» نه «تصاوير و زبانحتي اگر زبان صد در صد مردانه باشد.» غير از نحوه تفكر، به نظر ميرسد تنها حوزهايكه ميتوان در آن شعر زنانه را از شعر مردانه تشخيص داد حوزة غزل و اشعار عاشقانهاست؛ زيرا اينجاست كه احساسات و عواطف در حيطه شخصي جلوه ميكنند و ميتوان جنسگويندة آن را تعيين نمود. چنان به نظر ميرسدكه زن از بين رشتههاي مختلف ادبي فقطدر قسمتهاي مكاتبه، غزلسرايي و رماننويسي توانسته است به كمال هنرنمايي كند و درقسمت درامنويسي، انتقاد ادبي، مقالهنويسي و سرودن اشعار رزمي و هجايي ابداً ناممهمي از خود باقي نگذاشته است. زيرا همين صور ادبي هستند كه احساسات شخصي انسان رانمايان ميسازند و قسمت عمده زندگاني زن هم آميخته به عشق و نتيجه احساساتاست. اما آيا عواطف مخصوص زنان در شعر فارسي انعكاس روشني دارد؟ براي پاسخگوييبه اين سؤال بهتر است ابتدا به معناي عاطفه نظري بيفكنيم؛ منظور از عاطفه، اندوه ياحالت حماسي يا اعجابي است كه شاعر از رويداد حادثهاي در خويش احساس ميكند و ازخواننده يا شنونده ميخواهد كه با وي در اين احساس شركت داشته باشد. نميتوان به يقينپذيرفت كه امكان آن باشد كه هنرمندي حالتي عاطفي را به خواننده خويش منتقل كند؛بيآنكه خود آن حالت را در جان خويش احساس كرده باشد. به استناد به همين موضوع مطلبرا پيميگيريم و در بخشهاي بعدي به اجمال تفاوتهاي شعري زن و مرد را بيان خواهيمنمود.
پروين اعتصامي
از آن جا كه تاريخچه زندگي پروين در اينمقاله نميگنجد لذا روند اصلي موضوعي را كه همان محتوا و بنمايه اشعار او از لحاظفكري است دنبال ميكنيم.
پروين در قطعات خود، مهر مادري و لطافت روح خويش را اززبان طيور، از زبان مادران فقير، از زبان بيچارگان بيان ميكند. گاه مادري دلسوز وغمگسار است و گاه در اسرار زندگي يا ملاي روم و عطار و جامي مقامي دارد. او بيشترنگران وظايف مادري است وقتي از انديشهها خسته ميشود، بياد لطف خدا ميافتد و قطعهلطف حق را مردانه ميسرايد و خواننده را با حقايق و افكاري بالاتر آشنا ميسازد، و درهمان حال نيز از وظيفه مادريش دست بر نميدارد و باز هم مادري است نگران نفس، اهريمنرا كه روح آريايي با آن وجود دوزخي كينه دارد، همه جا در كمين جان پاك آدمي ميداند،تشكيل خانوادة مهربان و سعادت آرام و بيسر و صدا را نتيجه حيات ميپندارد. دكتريوسفي مينويسد: «شعر پروين از لحاظ فكر و معني بسيار پخته و متين است، گوييانديشهگري توانا حاصل تأمل و تفكرات خود را درباره انسان و جنبههاي گوناگون زندگي ونكات اخلاقي و اجتماعي به قلم آورده بيگمان او در اين باب از سرچشمه افكار پيشنياننيز بهرهمند شده است اما نه آن كه سخنش رنگ تقليد و تكرار پذيرفته باشد بلكه درانديشه و طرز بيان از اصالت برخوردار است.»
پروين زني مطيع و فرمانبردار و عفيفو پاك و صميمي است ولي در عين حال سخت دربند دوگانگي خير و شر، قوي و ضعيف، غني وفقير و پادشاه و گداست. تخيلش از طريق زبان اشياء و حيوانات كار ميكند. ولي هرگز بهدر هم ريختن يادهاي مختلف حافظه و از ميان برداشتن ديوارهاي زماني و مكاني يادها،توجهي ندارد. شعرش هيجانانگيز، پرشور و حال، اعجابانگيز و تكان دهنده نيست.
يكياز بارزترين ويژگيهاي اشعار ديوان او اين است كه در آنها خبري از مسائل عياشي وعاشقانه كه شعر فارسي سرشار از آن است، نيست، او بيشتر به اين مسائل پرداخته كه بههم ميهنان خود ياد بدهد تا به چه صورت يك زندگي پاك و عاقلانه و سعادتمندي را دنبالكنند. اشعار او بيشتر تعليمي است.
مدار انديشه پروين بر كار و كوشش، مذهب، رنجو غم مردم ميچرخد هر چند كه به اقتضاي روح لطيف و خواهرانهاي كه داشته و چه اقتضايزمان، به سياست و مسائل جاري آن نپرداخته است و قلمرو شعري او به مكان زمان و حوادثخاصي محدود نيست.
پروين در اشعارش چند باري بيشتر به عشق اشاره نكرده لكن نه آنعشقي كه در مكتب ليلي و مجنون درس ميدادند. عشقي كه جور يار و زردي رخسار و ... آننبود. منظور شاعر عشق الهي و به دور از عشقهاي مادي است، به همين سبب در هيچ كجايآن، شعري كه مصاحبت مردي در آن آرزو شده باشد نميبينيم و اين آرزوها براي پرنده وچرنده اين دفتر هم مفهومي ندارد. كتاب عشق را جز يك ورق نيست در آن هم، نكتهايجز نام حق نيست مقامي كه پروين براي زن قائل است، و آنرا بارها در اشعارش مطرحميسازد، خيلي بالاتر از مقامي است كه مدعيان تجدد براي زن مسلمان ايراني در نظرداشته و پيشنهاد و تحميل كردهاند، زن شعر پروين چون خود او موجودي قدسي، سازنده،مستحق و قادر به دانا شدن و آفرينش نيكيها و پروردن فرزندان برومندي است. وي حقوقزن و مرد را يكسان ميداند در حالي كه اكثر شاعران مرد اين حق را يكسان بياننكردهاند.
چه زن، چه مرد كسي شد بزرگ و كامروا كه داشت ميوهاي از باغ علم، دردامان و يا در قطعه نهال آرزو تفاوت ميان زن و مرد را در دانستن ميداند:
بههر كه دختر بداند قدر علم آموختن تا نگويد كس، پس هشيار و دختر كودن است لذاخلاصه موضوع تمام قصايد پروين با توجه به دستهبندي محتوا به صورت زير ارائهميشود: 1)خلاصه موضوع تمام قصايد پروين پند و اندرزهاي اخلاقي، اعراض از دنيا،هوشياري در مقابل فريبكاري جهان، زودگذر بودن عمر، نكوهش تن و در مقابل آن تجليل ازروح و روان و عقل و فضل و هنر ميباشد و در همة اينها پروين مانند حكيمي پير و باتجربه به خوانندة اشعار خود گفتگو ميكند.
2)در قسمت قطعات تمثيلي هم پيام پروينبه اين صورت است: داشتن قدرت شناخت ارزشها، يكرنگي با ديگران و دوري از نفاق وبدگويي نسبت به ديگران، كمك به بيچارگان و دوري از دنيا. 3)در قسمت مثنويها هماين پيامها به چشم ميخورد: رعايت حقوق ديگران و كمك به ناتوان، وقتشناسي، و تجليلاز علم و هنر.
4)در تنها غزل ديوان نيز با اينكه داراي مضموني اجتماعي است،بلافاصله بعد از چند بيت به مطالبي چون پند و اندرز و يا كشتن و درو برخوردميكنيم.
به تدريج در اشعار پروين، آثار مناشقات اجتماعي و عدم هماهنگي بين ثروتو فقر به چشم ميخورد. از مسايل قابل توجه در مورد اشعار پروين اين است كه مضامينعاشقانه در اشعار نمودي آنچناني ندارد و اگر از يك غزل آن هم در بيني آغازين و نيزابيات آغازين و گذراي 2 تا 3 قطعه بگذريم كه اشارتي گذرا به مسايل عاشقانه داردديگر هيچ نشاني از اين موضوع در شعر پروين ديده نميشود.
قضاوت درباره اينكه آياعواطف عميق زنانة پرورش در اشعارش منعكس شده است يا خير، مشكل است؛ زيرا اگر هرعنصر كلامي را ملاك انعكاس عواطف شاعر در شعرش بدانيم بايد اذعان كنيم بسياري ازعناصر كلامي كه نشانگر روح زنانگي يك شاعر باشند، از قبيل: نخ، سوزن، ماش، عدس و ... در شعر پروين وارد شده است، از طرف ديگر بعضي نشانههاي معنايي هم ديده ميشوندكه نشانگر روح زنانه و عاطفه مادرانة اوست نظير درد و اندوههايي كه از زبان دخترانيتيم بيان ميدارد و يا صحنههاي گفتگو و مراقبتي از حيوان به عنوان مادر به نمايشميگذارد. اما اگر تمام جنبههاي عاطفي انسان را ملاك قرار دهيم بايد بگوييم درانعكاس عواطف خود ناتوان است و عاطفه عميق زنانه شاعر در شعرش منعكس نشده است فقطبه صورت غيرشخصي عاطفه مادري آن هم در هيأت ديگران و گذرا ديده ميشود عاطفهاي كههيچگاه خود شاعر آن را تجربه نكرد.
دايره لغات اشعار پروين متوسط است و در ديواناو به لغات تكراري، به كرات برخورد ميكنيم. اما بايد بدانيم كه اين تكرار حاكي ازنظام خاص فكري اوست.
پروين و بهار
اگر بخواهيم قياسي داشتهباشيم به شاعران مرد زمان پروين ملكالشعراي بهار بهترين انتخاب است. شعرملكالشعرا در عين دوري از هرگونه تكلف و تصنع زيباست و در عين زيبايي رسا و روانفصيح، معاني تازه و تشبيهات بديع و توصيفات عالي و تمام، با استعمال الفاظ اصيل وفصيح و تركيبات صحيح از مختصات شعري اوست. شعر بهار بيان و قالب شعر گذشتگان رادارد اما در معني و لفظ او نوآوريهاي ارزندهيي هست كه روشنبيني او را در مسائلسياسي و اجتماعي مينمايد به قالب نوگرايشي محدود يافت و گاه شعر خود را با پيكرهچهارپارههاي امروز پديد آورده است.
شعر او را از نظر موضوع ميتوان به سياسي وانقلابي و اجتماعي و انتقادي و ادبيات شورانگيز عاشقانه تقسيم كرد.
با اين دسته بنديبه چنين عناويني ميرسيم:
1- منقبت پيامبر (ص) و ائمه اطهار:اشعار زيادي ازملكالشعرا به اين امر اختصاص داده شده است اما در ديوان پروين از اينگونه اشعارمذهبي خبري نيست. زهرا آن اختر سپهر رسالت كاو را فرمانبرند ثابت وسيار فاطمه فرخنده ماه يازده سرور آن بدو گيتي پدرش سيد وسالار 2- پند و اندرز به پادشاهان و حكام وقت: در تركيببند آئينهعبرت به يكي از اين نمونههاي بسيار مهم و جالب توجه كرده است پروين نيز چون بهارعمل كرده با اين تفاوت كه او به صورت تمثيل و حكايت پادشاهان را به باد انتقادميگيرد و يا پند و اندرز ميدهد. 3- توصيف فصلهاي سال: توصيففصلهاي سال و جلوههاي گوناگون طبيعت، يكي ديگر از موضوعهاي مكرر در ديوان بهار استدر حاليكه در ديوان پروين به توصيف فصلها و طبيعت كم پرداخته شده است قدرتخارقالعاده پروين در شرح عواطف قلب و عوالم معني است و هر جا كه به وصف منظرهايطبيعي پرداخته ضعف تخيل و فقد ديد زيباشناسي خود را آشكار كردهاست. 4- شعرهاي سياسي و انقلابي: از موضوعات مهم ديگر ديوان بهاراست اما پروين كه 20 سال دوران خلاقيت شاعرانه او دقيقاً همان بيست سال فرمانرواييرضاشاه بود كه در طي آن حق آزادي سخن پايمال گشت لذا جبراً از صحنه سياست و اجتماعكشور بر كنار گشته است. هر چند كه از طرفي خود زنان تمايل به عنوان كردن مسائلسياسي نداشتن از طرف ديگر نير محيط اجتماعي ايران نيز براي شكوفايي استعداد زنيجوان مانند پروين كه با تربيتي سنتي بزرگ شده بود چندان سازگارينداشت. 5- شعرهاي عاشقانه:
اشعار عاشقانه در شعر بهار زياد استاكثر غزلها و تغزلها او رنگ و بويي اينچنين دارد اما در ديوان پروين يك غزل و چندغزلگونه وجود دارد و به قول مرحوم بهار «چون غزلسازي ملايم طبع پروين نبوده آن پنجشش غزل را بايد قصايد كوتاه خواند.»
6- ر شاعران ازقديم تا امروز گاهي با دواعي و علل متفاوت شعر خود را با الفاظ و تعبيراتي ستودهاندكه گاهي بجا و در خور پايگاه بلندشان در سخنرايي است و گاهي نيز به لاف و گزافمدعيان كم مقدار نزديكتر است. پروين فقط در يك قطعه شعري كه براي سنگ مزار خودساخته، يعني مي خواسته پس از مرگش ديده شود، خود را «اختر چرخ ادب» ناميده است. امابهار، در اشعار متعدد، شعر و علم و انديشه خويش را ميستايد (البته ناگفته نماند هرجا از عظمت مقام و شهرت جهانگير خويش ياد ميكند در حقيقت به مقابه با سعادت، غمازانو حسد حاسدان برميخيزد.) ز شعر قدر و بها يافتند اگر شعرا منم كه شعر ز من يافتهاست قدر و بها
فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد در سه كتاب اولش(اسير، ديوان، عصيان)، بيشتر هوسهاي زنانه را به نظم ميكشيد ولي با (تولدي ديگر) بهسوي ايجاد تصاوير زنانه از زندگي خصوصي و اوضاع محيط خود گرائيده است. ديوار دوميناثر وي وضعي را ميرساند كه شخص ميخواهد تمام محدوديتهاي سنتي را درهم شكند. چرا كهخود را در دنيايي از خود بيگانگي در مييابد كه دور و برش را ديواري حصار كرده است. در سومين اثرش (عصيان) سادهترين و عميقترين مضمون كشف شده هويت انساني هويت شيطانيرا و مسأله بنيادي فلسفي اختيار و اجبار را عرضه كرده است. نوع نوشتههاي فروغبسامد برخي واژهها و كاربرد آن در ديد اول هر مخاطبي را بر آن ميدارد كه اين احتمالرا بدهد كه شاعر اين قطعات زن است، زني كه در چهار ديوار اسارت خانگي در برابرسنتها و اخلاقيات معمول خانوادگي ميايستد و با جسارتي كه خاص اوست، تنها احساسات وتمايلات غريزي خود را بر ملا ميسازد كه مي توان گفت هم از نظر تصوير و هم از لحاظفكر و محتوا، خاص اوست.
فكر و محتوا در سه كتاب اول از چهارچوب (من) زني كهدرگير با مسائل سطحي و ظاهري و پيش پا افتاده است فراتر نميرود. او به هيچ مسألهايعميقاً نگاه نميكند و نميانديشد. او چون گزارشگر پرشتابي ميماند كه عواطف و احساساتابتدايي خويش را به سرعت و به راحتي منعكس ميكند و در ابراز اين احساسات سطحي،بيپرده و بيپروا سخن ميراند، مثلاً در شعر شب هوس از دفتر شعر اسيرميخوانيم:
سرشار/ از تمامي خود سرشار/ ميخواهمش كه بفشردم بر خويش/ بر خويشبفشرد من شيدا را/ بر هستيم به پيچد، پيچد سخت/آن بازوان گرم و توانا را/ در لابهلاي گردن و موهايم/ گردش كند نسيم نفسهايش/ چون شعلههاي سركش بازيگر/ در گير دم بههمهمه در گيرد/ خاكسترم بماند در بستر/ در بوسههاي پر شررش جويم/ لذت آتشين هوسهارا/... شايد سادگي شعر فروغ، از اين سرچشمه ميگيرد كه بين تجربيات روزمره زندگيو چيزي كه او به صورت شعر در ميآورد فاصلهاي وجود ندارد.
بيان احساسات تندعاشقانه، گله از معشوق و سختيهاي عشق، اشعاري خطاب به پسر يا شوهر ارائه تصويري ازخانهاي متروك و بيرونق كه خانه خود شاعر بعد از طلاق است و نيز سطح گونههايي كهنوعي عصيان و سركشي در مقابل جامعه است از جمله محتواهاي سه كتاب دوره اول شاعريفروغ است. محتواي كتابهاي دوره دوم عبارت است از احساس مرگ، احساس تاريكي و شباضطراب و پريشاني و عدم رابطة با ديگران و تلاش براي ايجاد اين رابطه، يادآوريهايدوران كودكي و آرزوي آمدن آن به خاطر صميميتي كه در آن بود. فروغ فرخزاد درزمينه انعكاس عواطف و روحيات عميق زنانه پيشتاز زنان شاعر است. او هم در زمينهانعكاس عواطف يك زن صميميت و ركگويي خاص خود را دارد و هم در حوزة بيان وجدانهاياجتماعي از ديدگاه يك زن بياني روشن و آشكار دارد. و «فروغ هيچگاه ميل ندارد از پشتپرده سخن گويد و هميشه از روبرو با مسائل برخورد مي كند»
فروغ در اشعارش آنچنانصميمي و صريح حرف ميزند كه ميتوان آن اشعار را نمونهاي بارز از «ادبيات شخصي» دانست.
خود فروغ خوب به مسأله صميميت و عاطفه عميق شاعرانه واقف است و ميگويد: «شاعر بودن يعني انسان بودن. بعضيها را ميشناسم كه رفتارشان هيچ ربطي به شعرشانندارد. يعني فقط وقتي شعر ميگويند كه شاعر هستند بعد تمام ميشود؛ دو مرتبه ميشونديك آدم حريص شكموي تنگنظر بدبخت حسود حقير. من حرفهاي اين آدم را قبول ندارم. من بهزندگي بيشتر اهميت ميدهم.»
سهراب سپهري و فروغ فرخزاد
سپهريشاعري است كه از دورة ابتدايي شعرش تا دورة جستجو و از آن دوره تا دورة يافتن خطفكري مشخص و زبان شعري مختص (كه حتي بي امضاء هم شناخته ميشود) جهاني آرماني راميجويد. جهاني كه در آن «عشق» پيدا باشد «دوستي» پيدا باشد و «كلمه»، «آب»، «عكساشيا و آب»، «سمت مرطوب حيات» و «شرق اندوه نهاد بشري» پيدا باشد.
اما همانطوركه گفته شد فرخزاد مسائل اجتماعي و سياسي زمان خود را درك ميكند و به صور گوناگوندر اشعارش منعكس ميسازد. ولي سپهري تا آخر، جهان آرماني و ذهني خود را حفظ ميكند. واز جريانهاي اجتماعي، سياسي زمان دور ميماند. و اگر احياناً چشمش به «قطاري» ميافتدكه «سياست» را ميبرد، آن را خالي ميبيند.
من قطاري ديدم ، كه سياست ميبرد و چهخالي ميرفت (صداي پاي آب صفحه 279) سپهري و فرخزاد در بيان حالات و شدت احساساتتقريباً چون يكديگر هستند با اين تفاوت كه «فرخزاد» در بيان خواستهها، آرزو واحساسات شخصي خويش بيپروا و بدون هيچگونه ملاحظهاي سخن ميگويد (مخصوصاً در سه كتابدوره اول).
ولي سپهري بندرت تمايلات و خواستههايش را ابراز ميكند. او به بياننفسانيات صرفاً اكتفا نميكند و تجربه خود را به عوالم نفساني منحصر نميكند. او بهمرز جديدي از صميميت شاعرانه دست يافته است؛ كه در آن تصاوير شعريش، زلال، روشن،پاك و پر اشراق جلوه ميكنند و گوئي قداست خاصي بر فضاي شعر او حاكم است كه او را ازانديشيدن به علائق و پسندهايش به جهان مادي باز ميدارد.
طبيعت ستايي يكي ديگر ازويژگيهاي شعر سهراب است، از آنجائيكه «پيشه شاعر نقاشي» است حساسيت و ظرافتهاي خاصيرا در ترسيم نمودن چهرههاي مختلف طبيعت بكار ميگيرد. در حاليكه فروغ كمتر به توصيفطبيعت پرداخته است. و در يكي دو جا، كه به اين امر پرداخته بسيار ضعيف و سطحي، سخنرانده است.
شيوه بيان مستقيم يكي ديگر از ويژگيهاي مشترك برخي از اشعار سپهري وفرخزاد است و همچنين سطور ساده شعري هم از ويژگيهاي مشترك هر دوي آنهاست.
اشارهبه آئينها، اصطلاحات ديني و مذهبي، اشاره به اسمهاي خاص تاريخي و جغرافيايي، ازويژگيهاي شعر «سپهري» است. ولي فرخزاد با اينكه مسافرتهاي زيادي به داخل و خارج ازكشور داشته است و با «تورات» هم آشنا بوده جز در آيههاي زميني به اطلاعات به دستآمده خويش كه حاصل تجربه هاي فوق بايد باشد، اشاره نميكند.
ديد سهراب عمدتاً مثبتبوده در حالي كه نگرش فروغ به جهان از دريچه مخالف بوده است. زندگي رسم خوشايندياست/ زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ/ پرشي دارد اندازة عشق/ زندگي چيزي نيست، كهلب طاقچه عادت از ياد من و تو برود/ زندگي جذبه دستي است كه ميچيند/ زندگي بعد درختاست به چشم حشره/ زندگي تجربه شب پره در تاريكي است... (سپهري صداي پاي آب صفحه 290)
زندگي شايد/ يك خيابان دراز است كه هر روز زني با زنبيلي از آن ميگذرد/ زندگي شايد آن لحظه مسدوديست/ كه نگاه من، در ني ني چشمان تو خود را ويران ميسازد/ و در اين حسي است/ كه من آن را با ادراك ماه و با دريافت ظلمت خواهم آويخت... (فرخزاد تولدي ديگر صفحه 151)
طاهره صفارزاده
از ويژگيهاي اشعارصفارزاده توجه به مسائل ديني مخصوصاً مذهب شيعه است. صداي ناب اذان ميآيد/ صفيردستهاي مؤمن مرديست كه حس دور شدن، گم شدن، جزيره شدن را/ ز ريشههاي سالم من برميچيند/ و من به سوي نمازي عظيم ميآيم/ وضويم از هواي خيابان است و/ راهنماي تيرهدود/ و قبلههاي حوادث در امتداد زمان... (دفتر دوم صفحه 91) بيان مسائل سياسي واشاره به وقايع مهم جهان، ديگر ويژگي فكري او محسوب ميشود. او معمولاً در تمامآثارش به جريانهاي سياسي ايران و جهان نظر دارد. و ديگر اينكه اشاره به تقابل عرفانو مذهب با قرن پلاستيك و عصر ماشين با طبيعت.
صفارزاده در خلال اشعارش به «زنبودن» خويش اشارههاي متعدد دارد و غير مستقيم ديدگاههاي جامعه را نسبت به زنانمنعكس ميكند. مثلاً آنجائيكه كه از تولد خويش ياد ميكند چنين مينويسد:
منزادگاهم را نديدهام/ جايي كه مادرم/ بار سنگين بطنش را/ در زير سقفي فرو نهاد/ هنوززندهست/ نخستين تيك تاكهاي قلب كوچكم/ در سوراخ بخاري/ و درز آجرهاي كهنه/ و پيداستجاي نگاهي شرمسار/ بر در و ديوار اتاق/ نگاه مادرم/ به پدرم/ و پدربزرگم/ صدايخفهيي گفت/ دخترست!...
صفارزاده معمولاً با استفاده از زبان محاوره، اصطلاحاتعاميانه، حتي مطرح كردن شعارها، تلاش ميكند به شعر و زبان مردمي نزديكتر شود. شايدبه همين دليل، از آوردن واژهها و اسامي، از زبانهاي بيگانه خودداري ميورزد. و ازرمز و اشارههاي دور و دراز چشم ميپوشد.
علي موسوي گرمارودي و طاهرهصفارزاده
شعر صفارزاده، فقط در بكارگيري بسامد واژههايي كه مبين «زن بودن» سراينده است با شعر زنان مشترك است. و از جنبههاي مختلف ديگر، مخصوصاً فكر و محتوا،تفاوتهاي آشكاري با آنان دارد. از ديگر سو، وجه تمايز خاص خود را با شعر مردان،همچنان حفظ ميكند. اشعار وي با گرمارودي در يك خطوط فكري مشترك است. گرمارودي درآثار خود، هم در قالبهاي كهن شعر فارسي و هم در شعر نيمايي (بحور شكسته و چارهپاره) و هم در شعر سپيد طبع آزمايي كرده است.
گرمارودي در بيشتر اشعارش به بيانعقايد مذهبي و گرايشهاي ديني خويش پرداخته و به مناسبتهاي مختلف مذهبي، شعرهايمتنوعي سروده است. و از اين نظر با اشعار خانم صفارزاده قابل مقايسه است. قطعات «بهار در خزان»، «سايهسار نخل ولايت»، «افراشته باد قامت غم» و «خاستگاه نور» اززيباترين اشعاري محسوب ميشوند كه به همين مناسبتها سروده است. از ديگر ويژگيهايشعر او، توجه به مسائل سياسي و وقايع روز است. كه به گستردگي به آن پرداخته است. وديگر آنكه توجه به طبيعت و جلوههاي گوناگون آن از ويژگيهاي شعري اوست در حاليكهصفارزاده به ندرت به طبيعت پرداخته است.
شعر صفارزاده و گرمارودي انديشههاي شكليافته است كه در قالب كلمات عرضه ميشود. حال آنكه شعر واقعي كلماتي شكل يافته استكه انديشهاي را عرضه ميكند در اشعار آن دو، بيشتر انديشه به معناي خاص خودش جرياندارد تا تصوير؛ يعني شعرشان حاوي فكر و انديشهاي است كه خواننده را به دانستنيجديدي فرا ميخواند و زمينه نوعي تأثر را در او بوجود ميآورد. در شعر صفارزاده،فرصتها گرانبهاترند و خواننده با شاعري مواجه ميشود كه اسلوب گرمارودي را در زبانيفشرده و موجزتر و با بار بيشتر از لحاظ انديشه و تفكر ميبيند هر دوي آنها، بااستفاده از تعابير مذهبي و قصص و آيات قرآن به صورت تلميح و جهان مداري و سياستمحوري، رنگ و بوي خاص به اشعارشان بخشيدهاند. سياست محوري، در هر مجموعه آثار هردو، آنها را به سمت صراحتگويي و بيان مستقيم متمايل ميكند. با اين حال اشعارصفارزاده و گرمارودي از نظر اسلوب زباني جاذبهاي براي نسل جوان نداشتهاست.
جمعبندي و نتيجه گيري:
1- معمولاً اكثر زنان و مردان شاعرمعاصر واقعگرا (برونگرا) هستند. يعني به رويدادهاي جامعه و تحولات اجتماعي و سياسيتوجه دارند، با اين تفاوت كه: مردان شاعر، به علت حضور همه جانبه در اجتماع، باديدي بازتر به طرح مسائل و وقايع مختلف ميپردازند و زنان به فراخور حال و تا آنجاكه محدوديتهاي خانه و اجتماع اجازه دهد. پروين كه كمتر خوانندهاي پيدا ميشود كهديوانش را بخواند و تحت تأثير همدرديهاي او (با محرومان و ستمديدگان جامعه) قرارنگيرد. او همچنين در قالب تمثيل چهره ستمكاران و زورگويان زمانه را ترسيم ميكند. وبه اين ترتيب توجه مردم را به مصائب و مشكلاتشان جلب ميكند. فروغ نيز در دو كتاب «تولدي ديگر» و «ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد» از خود محوري بيرون ميآيد و بانگرشي تازه به اجتماع و مسائل متعدد آن نظر ميكند. و طاهره صفارزاده هم از همانابتداي شاعري و در اولين مجموعه اشعارش «رهگذر مهتاب» با قطعه « كودك قرن» به طرحمشكلات و رويدادهاي اجتماعي و تا حدودي سياسي ميپردازد و در آثار ديگرش، تقريباًتمام قطعات شعري او را مضامين اجتماعي، سياسي و بعدها مذهبي در برمي گيرد.
و اماشاعران مرد، به خاطر آزادي عمل بيشتر، به طرح عينيتر مسائل اجتماعي و سياسيميپردازند. در تاريخ ادبيات ايران شايد كمتر شاعري به اندازه بهار اشعارش را به ثبترويدادهاي تاريخي، اجتماعي و سياسي زمان اختصاص داده باشد. و از اين نظر با هيچشاعري قابل قياس نيست. از مردان شاعر اين دوره كه كمتر به مسائل سياسي و اجتماعيتوجه نشان داده است ميتوان به سهراب اشاره كرد كه درونگرايي اختيار كرده و از اينجهت مورد انتقاد معاصرانش قرار ميگيرد. گرمارودي هم كه در سر تا سر اشعارش به مسائلاجتماعي، سياسي و مذهبي توجه تام و تمام نشان ميدهد.
2- در بيان مسائل عاطفي وخانوادگي و با احساساتي حادتر از مردان، شعر گفتن، يكي ديگر از ويژگيهاي شعر زناناست كه كمتر در شعر مردان جلوه كرده است. پروين كه بسامد بالايي از اشعارش را بهترسيم چهره كودكان بيسرپرست و بينوا اختصاص داده است و با هنرمندي تمام و ايفاي نقشمادرانه به توصيف حالات مختلف كودكان خردسال پرداخته است. فروغ هم كه در چند قطعهاز سه كتاب نخستينش و يكي دو قطعه در دو كتاب ديگر عاطفه و مهر مادري را مطرح كردهاست. در حالي كه در اشعار مردان به ندرت به شعري با احساس و عاطفه برميخوريم. 3- هر چند از نظر روانشناسي، زنان در بروز احساستشان راحتترند. ولياكثر زنان شاعر ايراني به اصول و آداب اجتماعي و مذهبي پايبند هستند و از ابرازعلائق و گرايشهاي شخصي و خصوصي خودداري ميكنند. و يا اگر «بندرت» اشاره ميكنند باحجب و حيا و پوشيده و غير مستقيم است. 4- زنان شاعر، معمولا اهل مفاخره نيستند. در ديوان پنجهزار و چند بيتي «پروين اعتصامي» فقط در يكي دو جا از خودميگويد:
اينكه خاك سيهش بالين است اختر چرخ ادب پروين است.
در حاليكه مردانشاعر به تبعيت از سنت معمول و مرسوم ديرينه ادب فارسي، به كرات خويشتن را مطرحميسازند و به اشعار خود ميبالند.
5- تا زمان فروغ شعر فارسي از داشتن معشوق مرد،معشوق مردي كه از ديدگاه جنسي، عاطفي و جسماني يك زن ديده و تصوير شده باشد، محروممانده است. و نيز ميتوان بر اين نظر تأكيد كرد كه غالب شاعران زن ما، جهان درون وبيرون را از چشم شاعران مرد ملاحظه كردهاند و همانند آنان عاشق زلف سياه و خط و خالمعشوقي زنبور ميان بودهاند. ما هيچگاه نگاه زنانة عميقي به جهان در ادبيات خودنداشتهايم. در حالي كه شاعران مرد از ابتدا در شعرهاشون به اين مسئله اشارهداشتهاند و در شعر آنها به وفور به علاقه خود به زن و معشوق زن خود برميخوريم. در شعرهاي پروين در حوزه لغات و تركيبات نشانههاي زن بودن او پيداست واگر عاطفهاي در شعرش منعكس شده است عاطفه مادرانه است در حالي كه خود او يك مادرنبوده است. اما پس از تقريباً هزار و دويست سال سابقه ادبيات فارسي فروغ موضوعاتيرا با تصاويري جديد براي اولين بار در شعر فارسي مطرح كرد و مضامين جديد آفريد؛مثلاً شاعران كهن جز به ندرت درباره زندگي خصوصي خود سخن نگفتهاند. با تسلطي كه اوبه شعر داشت چه بسا كه توانست نگاههاي زنانة خود را به جهان درون و بيرون تبديل بهاشعاربلندي كند و به غناي ادبيات عاطفي و صميمانة ما بيفزايد.
به هر حال بعد ازفروغ بود كه زنان شاعر به ارائه تصاوير و همراه آن عواطف مخصوص زنانه اشعار خودپرداختند. البته نه به مهارت و خوبي فروغ بود و از طرفي ديگر با شدت و ضعفها وتفاوتهايي همراه بود.
6- در شعر مردان وسعت بكارگيري از قالبهاي شعري و رعايتقافيهها و اصول ادبي بيشتر از شعر زنان به چشم ميخورد.
7- مردان شاعر درتركيبآفريني خلاقتر هستند. در حالي كه بسامد برخي از واژهها در شعر زنان تفاوتمعنيداري با شعر مردان دارد؛ كه همين امر خواننده را به زن بودن شاعر متوجهميكند. 8- از نظر فكري شعر اكثر زنان وجه تمايز خاصي با شعر مردان دارد.
9- حوزه شعر زن در زمينه ادبي، محدودتر از شعر مردان است.
10- زنان در بيان مسائلاحساسي و عاطفي، پيشگامتر از مردان هستند.
11- مهمترين نكتهاي كه در اولينبرخورد با شعر شاعرههاي جوان معاصر به چشم ميخورد كمبود اصالت و فقدان استقلال لازمشعري است. اكثريت اشعار شاعرههاي جوان سوزناك و دردآور است و ميبينم كه حتي ازتأثير تصويرسازي دلنشين هم در اين اشعار خبري نيست و آنچه اصالت كار شاعران بزرگاست در شعر شاعرهها دست نزده باقي مانده است و تنها رويه كار مورد تقليد است. بهسادگي ميتوان يكي از علل توجه شاعرها به شعر فروغ فزخزاد، اشتراك شرايط زندگي آنهادانست. اكثر شاعرههاي ما به علت شرايط زندگي و نيز به خاطر موقعيت سني خويش «عشق» را مظهر اصلي شعر خود برگزيدهاند و در حدود 80% از مجموع اشعار آنها به اصطلاح «عاشقانه» است.
شاعرهها در تصويرسازي دو روش دارند؛ يا از همان فوت و فنقديميها استفاده ميكنند كه خود به خود، اگر شعرشان روشن و با معني است لكن كهنه وتكراري و تقليدي محسوب ميشود . يا به تقليد از شعر موج نو دست به ساختن تصاوير تازهاما بسيار دور از ذهن ميزنند و شايد يكي از علل پراكندهگوييشان همين عدم رعايت اصولدر خلق اجزاء شعري است. لذا ملاحظه ميشود كه نه تنها در گذشته بيشتر اشعار شاعرانزن از جهت تصاوير و نيز انعكاس عواطف جنبهاي تقليدي داشته است، بلكه بعد از فروغ همكه حركتي تحولي از اين جهت آغاز شده بود جنبة تقليد و حتي كتمان عواطف همچنان ادامهمييابد. چيزي كه در شعر شاعران مرد امروزي به ندرت ديدهميشود.
منابع: 1-آژند، يعقوب؛ ادبياتنوين ايران، چاپ اول- تهران؛ انتشارات اميركبير 2- براهني، رضا؛ طلا در مس، چاپدوم- تهران؛ ناشر كتاب زمان 3-حقوقي، محمد؛ شعر زمان ما (سهراب سپهري)، چاپچهارم- تهران؛ نگاه 1373 4-شاهحسيني، مهدي؛ زنان شاعر ايران، چاپ اول- تهران؛مدبر 1374 5-صادقيتحصيلي، طاهره؛ ويژگيهاي شعر زنان و تفاوت آن با شعر مردان؛تهران؛ 1374 6-زرينكوب، عبدالحسين؛ نقد ادبي، چاپ پنجم- تهران؛ انتشاراتاميركبير 1373 7-خدادادي، معصومه؛ بررسي دلتنگي در آثار شش شاعر زن معاصر، 1377 8-البرزي، اناما...؛ نگرشي بر شعر زنان از ابتداي شعر فارسي تا آغازانقلاب اسلامي، 1374 9-شميسا، سيروس؛ نگاهي به فروغ فرخزاد، چاپ اول- تهران؛انتشارات مرواريد 1372 10-يوسفي، غلامحسين؛ چشمه روشن، چاپ سوم- تهران؛انتشارات علمي 1370
دانش آموز ضمن مشورت با اوليا و مربيان، دست کم بايد بداند که چگونه خود را بهتر بشناسد و از برخوردهاي زيان بخش در محيط خانه و مدرسه پرهيز کند.
" دانش آموز "، روايتگر تجربه هاي اوليا و مربيان است که به ندرت فرصت مي يابند فنوني را که طي سال ها در خويش دروني ساخته اند، بررسي کرده، به روشني در باره آن سخن بگويند.
"تحقیق حاظر" با توجه به تجربيات معلمان و مشکلاتي که اوليا با آن مواجه بوده اند، نوشته شده است.
بديهي است که خلاقيت و ابتکار فردي معلمان و اولياي خانه، با توجه به تفاوت هاي فردي کودکان و نوجوانان، نقش سازنده اي در امر مشاوره خواهد داشت.
چکیده :
در هر جامعه درصد قابل توجهي از کودکان، نوجوانان و بزرگسالان بدون آن که تمايلي داشته باشند، ناخواسته خودشان را در حصاري از کمرويي محبوس و زنداني مي کنند و شخصيت واقعي و قابليت هاي ارزشمند ايشان در پس توده اي از ابرهاي تيره ي کمرويي، ناشناخته مي ماند.چه بسيار دانش آموزان و دانشجويان هوشمند و خلاقي که در مدارس و دانشگاه ها فقط به دليل کمرويي و معلوليت اجتماعي، همواره از نظر پيشرفت تحصيلي و قدرت خلاقيت و نوآوري نمره ي کمتري از همسالان عادي خود عايدشان مي شود؛ چرا که کمرويي يک مانع جدي براي رشد قابليت ها و خلاقيت هاي فردي است.پديده ي کمرويي در بين بزرگسالان و افراد مسن بسيار پيچيده تر است و چنين پيچيدگي رواني ممکن است در اغلب موارد، نيازهاي دروني، تمايلات، انگيزه ها، قابليت ها، فرصت ها، هدف ها و برنامه هاي شغلي، حرفه اي و اجتماعي ايشان را به طور جدي متأثر و دگرگون کند.پرداختن به پديده ي کمرويي و بررسي مباني روان شناختي آن از اين رو حائز اهميت است که تقريباً همه ي ما به گونه اي تجاربي از کمرويي را در موقعيت هاي مختلف داشته ايم.
۴ - نشاندنرویصندلیمحاكمهلیستیازكلیهافرادیكهموجببروزاحساسكمروییدرشمامیشوند،یاشماراطردمیكنندتهیهكنید. سپسدوصندلیبرداریدوآنهارامقابلیكدیگرقراردهید. خودتانروییكصندلیبنشینیدوتصوركنیدنفراوللیستشمارویصندلیمقابلنشستهاست.
به اعتقاد بسياري از صاحب نظران از ميان همه مفاهيمي كه متخصصان رفتار سازماني، مديريت و روانشناسان سازمان و صنعتي در موقعيت هاي مختلف مورد مطالعه قرار داده اند، رضايت شغلي از مهمترين زمينه هاي پژوهشي بوده است. اهميت رضايت شغلي از يك سو به دليل نقشي است كه در بهبود و پيشرفت سازمان و نيز بهداشت و سلامت نيروي كار دارد و از دگرسو، به علت آن است كه مفهوم رضايت شغلي علاوه بر تعاريف و مفهوم پردازيهاي متعدد و گاه پيچيده، محل تلاقي و نيز سازه مشترك بسياري از حوزه هاي علمي مانند روانشناسي، مديريت، جامعه شناسي و حتي اقتصاد و سياست بوده است. به همين دليل ديدگاه ها و مفهوم سازيهاي (conceptualization) متعدد و گاه متناقضي درباره آن شكل گرفته و توسعه يافته است. يكي از جديدترين نظريه ها در اين باره متعلق به ترز (2000) است. ترز (Terez) در نظريه خود تحت عنوان «جستجوي معنا در محيط كار» تلاش كرده است از ديدگاه روانشناختي عواملي را كه مي تواند به محيط هاي كاري و سازماني معنا بخشيده و آنها را مطلوب سازد شناخته و راه هاي عملي ساختن آنها را تبيين كند. مقاله حاضر سعي دارد هر يك از اين عوامل را همراه با ديدگاه ساير صاحب نظران و نظريه پردازان به اختصار توصيف كند.
مقدمه:
آيا حقيقتاً چيزي در محيط كار وجود دارد كه آن را بامعنا سازد، اگر چنين است چگونه مي توان آن را شناخت، احساس كرد و يا به وجود آورد، اكثر نظريه پردازان رضايت شغلي، در تلاش براي پاسخ به اين گونه پرسشها به تبيين نظري رضايت شغلي و عوامل سازنده آن پرداخته اند. از جمله موخرترين اين نظريه پردازان ترز (2000) است. به اعتقاد وي بيشتر مفاهيم و تبيين هايي كه در پيشينه مطالعاتي رضايت شغلي وجود دارد بر پايه: 1) ديدگاه هاي اوليه فرد درباره ي محيط كار 2) نظريه هاي گوناگون روانشناسي و مديريت 3) فنون مبتني بر تلقين هاي روان شناختي قرار دارد. اما هيچ كدام نمي تواند تبيين كنند. تمامي مولفه هاي پيچيده رضايت شغلي باشد بلكه چيزي بيشتري وجود دارد كه وي به آن «پروژه معنا در كار MeaNinàof workproject)) مي گويد. ترز با به كارگيري روش هاي گوناگون پژوهشي و آماري بسياري از جوانب ابعادي كه مي تواند يك محيط كاري را بامعنا و رضايت بخش سازد، مشخص كرد. او علاوه بر استفاده از روش هاي مصاحبه، مشاهده و مقياسهاي سنجش رضايت شغلي از آزمودني هاي خود پرسش هاي كلي و متعددي به عمل مي آورد كه تمامي آن ها بر پايه يافتن معنا در محيط كار قرار داشت مانند: يك كار بامعنا را چگونه تعريف مي كنيد، آيا معنا داشتن كار و حرفه با رضايت شغلي تفاوت دارد، بامعناترين و كم معناترين تجربه كار خود را چه مي دانيد، چگونه مي توان معناي بيشتري و بهتري در زندگي كاري ايجاد كرد. پاسخ به پرسش هاي بالا و داده هايي كه از روش هاي گوناگون پژوهشي به دست آمده، معناي تجزيه و تحليل هاي ترز قرار گرفت و سرانجام به تعيين عواملي در محيط كار منجر شد كه وي آنها را «كليدهاي رضايت شغلي» ناميد. به اعتقاد او هر يك از كاركنان مجموعه اي از عوامل را در اختيار دارند كه به وسيله آنها نياز معنا بخشيدن به تجربه هاي شغلي خويش را برآورده مي سازند. اين عوامل بسيار شبيه به كليدهايي است كه هميشه همراه خود دارند. كليدهاي اصلي مي توانند احساس عميق هدف دار بودن، خلاقيت و يافتن فرصت براي برقراري ارتباط هاي موثر براي يك فرد و احساس مالكيت، چالشهاي متعدد و هماهنگي خوب با سازمان براي افراد ديگر، باشد. ترز در مجموع 22 كليد (عامل) اصلي رضايت شغلي را مشخص و شرايط فقدان و ايجاد هر يك را به تفصيل بيان مي كند.
جستجوي معنا در محيط كار ß ترجمه و اقتباس : علي عسگري
بيان مسأله:
(رضايت شغلي): دربرخي بررسيها دريافته اند كه عامل هاي استرس معيني در وضعيت هاي معيني موجب بهبود در عملكرد شغلي و رضايت شغلي و فشار كار مي شوند، حال آنكه پژوهش هاي ديگر نشان داده اند كه استرس ممكن است به كاهش عملكرد شغلي و رضايت شغلي منجر شود. اگر تفاوت هاي فردي در نظر گرفته شوند، خواهيم ديد كه نسبت ميان رضايت شغلي (و متغيرهاي ديگر پيچيده تر مي شود. به عنوان نمونه وال شاك walshak) (در 1981) با انجام بررسي گسترده اي دربارة تأثير اسرتس در مردان و زنان- در شكل هاي كارگري يكسان نتايجي را به دست آورده است كه نشان مي دهند سطح رضايت شغلي زنان با مردان در مشاغل يكسان، بسيار متفاوت است.
نتيجه گيريها و بررسي ها نشان مي دهند كه رضايت شغليِ كم، نشانه از استرس شغلي است. در ارزشيابي اثربخشي راههاي مداخله اي كه مديريت استرس در پيش مي گيرد، مي توان رضايت شغلي را نيز وسيلة سنجش مفيدي براي نتيجة كار دانست، اما تعيين بهترين شيوه براي سنجش كلي حاصل كار دشوار است. در بعضي موردها، براي مشخص كردن رضايت شغلي به طور مستقيم به ارزيابيهاي رفتاري دست مي زنند. نمونه هايي از چنين سنجشهاي رفتاري عبارتند از تعيين دفعات (يا فراواني) غيبتها، شمار كاركناني كه ترك كار كرده اند، يا ميزان شكوه و شكايت هاي اظهار شده.
دليل منطقي كاربرد چنين سنجه هايي آن است كه با بررسي اين متغيرها مي توان به ميزان رضايت فرد از كار پي برد. روش ديگر براي بررسي رضايت شغلي اين است كه از وسيله هاي خودسنجي (self-reportinstruments)استفاده شود. چندين وسيلة خود-سنجي گوناگون وجود دارد. مثلاً پرسش نامة توصيف شغلي، مقياس صورتها، پرسش نامه رضايت مينه سوتا. به عنوان مثال پرسش نامه ي اخير از 100 پرسش تشكيل شده است و رضايت كاركنان را از 20 جنبة گوناگون محيط كار ارزيابي مي كند. هر يك از اين 20 جنبة تقويت كنندة كار با نيازهاي رواني مرتبط است: استفاده از توانايي، پيشرفت و موفقيت، فعاليت، ترقي، اختيار و اقتدار سياستها و روشهاي شركت، حقوق و مزايا، همكاران، خلاقيت، استقلال، ارزشهاي اخلاقي، شهرت، مسئوليت، تأمين، خدمات اجتماعي، پايگاه اجتماعي، روابط نظارتي- انساني، تنوع نظارتي- فني، شرايط كار.
براي تكميل اين پرسش نامه كاركنان هر پرسش را مي سنجند و با توجه به درجه بندي كه از «هيچ رضايتي ندارم» تا «رضايت كامل دارم» را در بر مي گيرد، پاسخ مي دهند.
با جمع بستم نمره هاي افراد مي توان به نمره هاي گروه رسيد. بعد مي توان از اين نمره هاي گروهي استفاده كرد و رضايت شغلي را پيش از برنامة مداخله و پس از آن مقايسه كرد، يا ميزان رضايت شغلي را ميان گروه هاي مختلف در سازمان با هم مقايسه كرد. (برگرفته از كتاب استرس شغلي نوشتة رندال آر راس و اليزابت ام آلتماير ßترجمة غلامرضا خواجه پور تادواني)
تاريخجة مختصري از مطالعات انجام شده در خصوص موضوع تحقيق:
رابطة تصميم گيري و مشاركت با رضايت شغلي كاركنان در شركت توزيع برق استان مازندران:
تحقيق حاضر در مورد رابطه تصميم گيري مشاركتي با رضايت شغلي كاركنان در شركت توزيع برق استان مازندران مي باشد. براي اين منظور در فصل اول پژوهش به چارچوب تحقيق پرداخته شد و در آن فرضيه هايي در نظر گرفته شده است كه فرضيه اهم آن، بين مشاركت كاركنان در تصميم گيري هاي سازماني و رضايت شغلي آنها رابطه معني داري وجود دارد. و نيز شامل چهار فرضيه فرعي مي باشد. در اين فصل هدف ها، تعريف واژگان و محدوديت ها نيز به طور خلاصه بيان گرديدند. در فصل دوم نظريات دانشمندان مختلف درباره موضوع به تفصيل مورد بحث قرار گرفت و در انتهاي آن فصل نتيجه گيري لازم به عمل آمده است. در فصل سوم و چهارم به روش تحقيق اختصاص داشت و در آن متدي كه جهت خلاصه كردن و تجزيه و تحليل آماري داده ها به كار رفته بود از جمله همبستگي، ضريب تعيين، تحليل رگرسيون به طور خلاصه بيان گرديدند و با تكيه بر داده هاي جمع آوري شده هر يك از فرضيات تحقيق مورد تجزيه و تحليل بين تصميم گيري مشاركتي و رضايت شغلي رابطه مثبت و قوي وجود دارد و از طريق آزمون هاي آماري اين فرضيه مورد تأييد قرار گرفت و علاوه بر آن تحقيق ثابت مي كند كه رابطه تصميم گيري مشاركتي و رضايت شغلي از طريق متغيرهاي ديگري كه در فرضيات فرعي آمده اند تعديل گرديد. در پايان تحقيق توصيه مي نمايد كه تمامي سازمان ها براي بالا بردن رضايت شغلي كاركنان، آنان را در تصميم گيريهاي مختلف سازمان شركت دهند. زيرا مشاركت باعث ايجاد تعهد در كاركنان و موجب افزايش كارايي سازمان، خشنودي شغلي، كاهش ضايعات و هزينه ها، كاهش تعارض و برخورد و تقليل غيبت مي شود. (آذرگران اوريمي به راهنمايي ابراهيم گرجي)
بررسي ميزان رضايت شغلي كتابداران كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان شهر تهران:
هدف اين پژوهش بررسي ميزان رضايت شغلي كتابداران كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان شهر تهران است. روش تحقيقي استفاده شده در پژوهش حاضر، پيمايشي- توصيفي است. اطلاعات مورد نياز پژوهش از طريق توزيع پرسش نامه ميان افراد جامعه آماري گردآوري شده سپس مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است. جامعة آماري مورد نظر پژوهش شامل 120 كتابدار كانون بوده كه از اين تعداد قريب به 75 نفر به طور تصادفي انتخاب شده و پرسش نامه پژوهش را پر كرده و اطلاعات داده شده را فراهم آورده اند. پرسش نامه پژوهش در شاخص توصيف شغلي است. كه گروه روانشناسي دانشگاه شهيد چمران اهواز ترجمه و هنجاريابي شده است. داده هاي گردآوري شده با استفاده از نرم افزارهاي Excel, SAS , mintab مورد تجزيه و تحليل آماري قرار گرفته است. يافته هاي پژوهش نشان داد كه برحسب نتايج آماري به دست آمده مديريت كانون كتابخانه و كتابخانه هاي متعلقه در اعمال شيوه مديريتي و جلب رضايت همكاران و تشويق آنان به همكاري و ارائه خدمات موفق بوده و بيشتر كاركنان از شيوة مديريت ابراز رضايت مي نمايند و امنيت شغلي كاركنان شايد عمدتاً نتيجه اين امر باشد و از آنجايي كه بيشتر كاركنان، مديران خود را به لحاظ علمي و فني صالح اعلام نموده اند ذهنيتي مثبت نسبت به كارايي و دانش شغلي آنان دارند. اين امور به پيشرفت كار و جريان صحيح مثبت نسبت به كارايي و دانش شغلي آنان دارند. اين امور به پيشرفت كار و جريان صحيح امور كمك موثري نموده و مي نمايد و به همين جهت بيشتر كاركنان به آينده شغل خود اميدوارند و مايل نيستند كه شغل خود را تغيير دهند. در خصوص ترفيعات كتابداران بايد گفته شود كه كتابداران از نحوة ارائه ترفيع اظهار رضايت نكرده اند بلكه بي تفاوت مي باشند پس بايد به مسأله ترفيعات كاركنان توجه بيشتري شود تا ميزان رضايت افزايش يابد چون هرچه ميزان رضايت در ارتباط با ترفيعات بيشتر شود بالطبع ميزان رضايت شغل بيشتر خواهد شد در خصوص حقوق كتابداران كانون بايد گفته شود كه آنان اظهار رضايت نكرده اند. پس بايد به مسأله حقوق كارمندان توجه بيشتري شود زيرا هرچه ميزان رضايت از حقوق بيشتر باشد ميزان رضايت از شغل باتوجه به جميع جهات افزايش خواهد يافت. در پايان پيشنهادهايي در هشت مورد استفاده از نيروي متخصص، آموزش، آگاهي جامعه از نقش كتابداران و رسالت آنان از طريق اشاعه فرهنگ كتابخواني و هدفهاي سازماندهي شده و تشكيل سمينارهايي در زمينه نقش كتابداران و رساندن نتايج آنها به مرم توسط رسانه هاي گروهي بالاخص صدا و سيما، مطبوعات و اينترنت، معرفي كانون به بخشهاي مختلف آن ازطريق رسانه ها و فيلم هاي آموزشي، معرفي واحدهاي سازماني بخش هاي مختلف كتاب وسايل كمك آموزشي و سرگرمي موجود، خدمات رفاهي، تجهيزات، ايجاد همكاريهاي بين كتابخانه هاي كانون با كتابخانه هاي آموزشگاهي و مدارس آموزش و پرورش ارائه شده است. (خسرو نفيسي كيا به راهنمايي مرتضي كوكبي)
بررسي ميزان رضايت شغلي كاركنان زن شاغل در وزارت مسكن و شهرسازي در مقايسه با مردان:
هر سازماني با نيروي انساني ايجاد و بدون آن هيچ سازماني قادر به ادامه حيات نخواهد بود. بنابراين شناخت نيازها، انگيزه ها، تمايلات، عوامل رضايت و عدم رضايت كارمندان نه تنها لازم است بلكه جهت اتخاذ سياست هاي صحيح، راهبردي مناسب و برنامه هاي موثر ضروري مي باشد. پژوهش حاضر به منظور نيل به اهداف فوق به شناخت ميزان رضايت شغلي كاركنان زن شاغل در وزارت مسكن و شهرسازي در مقايسه با مردان پرداخته است. اين پژوهش يك مطالعه توصيفي و تحليلي است كه از بين كليه كاركنان شاغل، 973 نفر (642 نفر مرد و 331 نفر زن) 15 درصد 150 نفر به عنوان نمونه پژوهش از طريق روش نمونه گيري طبقه اي 97 نفر كارمند مرد (7/64 درصد) و 53 نفر كارمند زن (3/53 درصد) انتخاب گرديدند. جهت دستيابي به اين هدف پرسشنامه اي حاوي 33 سئوال با طرح دو نوع پرسش، 9 سئوال مربوط به مشخصات فردي و 23 سئوال در رابطه با هداف پژوهش و همچنين يك سئوال باز در ارتباط با نظر كاركنان در مورد عوامل موثر در رضايت شغلي مطرح گرديدند. يافته هاي پژوهشي در 34 جدول و 4 نمودار نشان داده شده است. جهت تجزيه و تحليل داده ها از ابزارهاي آماري نظير جداول توزيع فراواني و آزمون كاي اسكوير و نرم افزار SPSS استفاده شد. نتايج پژوهش حاكي از آن است كه از عوامل موثر بر رضايت شغلي كارمندان، رضايت از مديريت، رضايت از نحوة ارزشيابي رضايت از حقوق و مزاياي شغلي، رضايت از امنيت شغلي، رضايت از امكانات رفاهي و رضايت از شرايط فيزيكي محيط كار در سطح پايين رضايت قرار گرفته اند. يعني به طور كلي كاركنان از موارد فوق ناراضي مي باشند. در خصوص اهداف هفت گانه پژوهش، تفاوت بين ميزان رضايت شغلي زنان و مردان وجود دارد، يعني رضايت مردان به طور كلي از زنان بيشتر است. با توجه به نتايج حاصل، آزمون در سطح 5% معني دار نيست يعني بين رضايت شغلي و اهداف به لحاظ آماري رابطه معني داري وجود ندارد. در اين رابطه با سئوالات اول تا چهارم پژوهش بين رضايت شغلي با سن، جنسيت، گروه هاي شغلي و سنوات خدمت به لحاظ آماري رابطة معني داري وجود ندارد. در رابطه با سئوالات پنجم تا هشتم پژوهش بين رضايت شغلي و شرايط فيزيكي محيط كار، امكانات رفاهي، ارزشايبي، امنيت شغلي رابطه معني داري وجود دارد. (سودابه بيك ليك به راهنمايي حسين حاج بابايي) .
قرن حاضر قرن فنآوري، قرن اضطراب و قرن پيچيدگيهاست كه هر كدام انسان را مخاصره كردهاند. در ميان اين گرداب، آن چه از انسان امروزي انتظار ميرود دانش آموزي و كنار آمدن با پيچيدگيهاي دنياست. اين پيچيدگي، انسان امروزي را بر آن داشته تا با آن كنار آيد و براي كنار آمدن بر اين وضع، از مكانيزم تعادل حياتي سود ميجويد. انسان مجموعهاي از هيجانات است كه براي مقابله با اين پيچيدگي با آنها توسل ميجويد. در اين ميان اضطراب مشهود و بارز است. همه ما از معناي واژه اضطراب و چگونگي احساسمان در زماني كه ميگوييم مضطربيم، تصور كلي داريم. ما ميتوانيم تا حدي در مورد تجربه دروني مرتبط با چنين احساسهايي هم داستان باشيم. جدا از نظريهپردازيهاي كه در مورد اضطراب شده، اضطراب نقش يك علامت خطر را مبني بر اين كه جريان بر وقف مراد نيست براي فرد ايفا مي كند. در اين تلاطم قرن، نقش انسان بر كسب دانش رقم زده است. انسان دانش را كسب كرده و به پيش ميرود و هرچه ميآموزد در انبار ذهن خويش آنها را اندوزش ميكند.
انسان در عصر پراضطراب به پيش ميرود و علم ميآموزد ولي ارتباط مخزن اندوزش ذهني وي با اين هيجانات، او را با مشكلات عديدهاي مواجه ساخته است. ارتباط بين هيجانات و حافظه بسيار پيچيده است؛ زيرا اين دو در بسياري از زمينهها با يكديگر روابط متقابل دارند( خداپناهي، 1376).
به هر حال اضطراب به منزله بخشي از زندگي هر انسان، در همه افراد در حد اعتدال آميز وجود دارد و در اين حد به عنوان يك پاسخ سازش يافته تلقي ميشود، به گونهاي كه ميتوان گفت اگر اضطراب نبود همه ما پشت ميزهايمان به خواب ميرفتيم، يا فقدان اضطراب ممكن است ما را مشكلات و خطرات قابل ملاحظهاي مواجه كند( دادستان، 1376). ولي با اين حال اضطراب ميتواند عملكرد شناختي را مختل سازد و بايستي اين پديده را در موسسات آموزشي مد نظر قرار داد. عملكرد يك دانش آموز در جلسه امتحان تحت تأثير اضطراب قرار ميگيرد، اين امر نبايد سبب شود فكر كنند يادگيري صورت نگرفته است، اين دانش آموز ممكن است، جواب سوالها را به خوبي ياد گرفته باشد، اما اضطراب او باعث ناتوانياش در دادن جواب كامل سوال گردد( سيف، 1379).
اگر موقعيتي فراهم شود تا افراد در سطح بهينه هيجاني به آموزش بپردازند در اين صورت اضطراب نه به عنوان عامل مختل، بلكه به عنوان ياري رسان در يادگيري ايفاي نقش ميكند. همه ميدانند كه در پايينترين سطح هيجاني، انسان دچار كسالت و خوابآلودگي ميشود و در بالاترين سطوح هيجاني، فرد دچار آشفتگي رواني ميشود، ولي با اين حال در سطح بهينه هيجاني، فرد به بهترين عملكرد دست مييابد. سطح پايين انگيختگي با محروميت حسي ارتباط دارد و انگيختگي زياد به احساس استرس فشار و ناكامي ميانجامد و در سطح بهينه انگيختگي، عملكرد به بهترين شكل بروز ميكند( مارشال ريو[1]، 1376).
اضطراب به عنوان يك انگيختگي هيجاني در نظر گرفته ميشود و در دهههاي اخير در پرداخت به اضطراب متخصصان باليني و آموزشي، يكي از نشانههاي حاصل از اضطرابي سطح بالا را افت تحصيلي ناميدهاند و از آن به بعد تحقيقاتي در اين زمينه انجام گرفته است و افرادي چون دارك[2] 1989، و بسياري كسان ديگر، در اين زمينه دست به تحقيق زدهاندو تأثير اضطراب بر هوش، حافظه، پيشرفت تحصيلي، عزت نفس و ... را مورد توجه قرار دادهاند.
بيان مسئله
تقريباً هر كسي تجاربي از نوع ناراحتيهاي كلي، انتظار رويدادهاي شوم و احساس تنش در موقعيتهايي را داشته است كه علت تنش نيز روشن نيست. ما معمولاً اضطراب را به اين گونه پديدهها ارتباط ميدهيم. اضطراب را ميتوان در گستردهترين معناي آن به حالت عاطفي و فيزيولوژيكي گوناگوني ارتباط داد. هنگامي كه كودكي در بامداد امتحان، تمايلي به مدرسه رفتن نشان نميدهد. ممكن است بيميلي او را به احساس اضطراب نسبت به كاركرد وي در امتحان نسبت دهيم. هنگامي كه قهرمان ورزشي نميتواند پيش از مسابقه مهمي غذا بخورد ممكن است رفتار او را ناشي از اضطراب بدانيم. همچنين هنگامي كه كودكي، درسي را بر ميگزيند كه آشكارا براي او كششي در بر ندارد، ممكن است گزينش او نتيجه ترس از شكست و يا اضطراب بدانيم. ظاهراً اضطراب داراي منابع گوناگون است و ميتواند از راههاي ممكن بسياري پديدار شود. اضطراب ممكن است به نشانههاي فيزيولوژيكي معيني منجر شود كه بيشباهت به نشانههاي ناشي از عاطفه ترس نيست . اضطراب ميتواند به كاهش كاركرد در كار فكري پيچيده بينجامد. ممكن است به گزينش غير منطقي بينجامد و يا ممكن است به عقبنشيني فرد از موقعيتهايي منجر شود كه اضطرابآورهستند. در هر صورت، در حالي كه تفكر درباره منشاء و معني اضطراب سدههاي پياپي مورد توجه الهيون و فلاسفه بوده است. اغلب گفته ميشود كه فرويد نخستين بررسي روانشناسي اضطراب را انجام داده است. منظور از اضطراب نوعي حالت هيجاني ناخوشايند و مبهم است كه با پريشاني، هواس، تپش قلب، تعرق، سردرد، بيقراري و تكرر ادرار همراه است. هنگامي كه فرد نسبت به كارآمدي، توانايي و استعداد خود در شرايط امتحان دچار نگراني و ترديد ميشود ميتوان از اضطراب امتحان سخن گفت. در هنگام امتحان، به ويژه امتحانات سرنوشت ساز( كنگور و امتحان نهايي) بيشتر دانش آموزان و دانشجويان اضطراب امتحان را تجربه ميكنند. وجود اندكي اضطراب در انسان طبيعي و مطلوب است و موجب افزايش تلاش و تكاپو ميشود، اما اگر از حد اعتدال تجاوز كند موجب كاهش پيشرفت تحصيلي خواهد شد. دانش آموز و دانشجويي كه اضطراب امتحان دارد احساس ميكند كه ذهنش خالي شده و هرچه را كه آموخته فراموش كرده است، چنين فردي معمولاً به پرسشها پاسخهاي بيربط، نادرست و يا ناقص ميدهد و با افكاري نامربوط و ناخواسته در مورد پيامدهاي امتحان درگير است.
ساراسون و ماندلر بر اين باورند كه در موقعيتهايي نظير موقعيت امتحان، معلومات مرتبط با آزمون و حالات اضطرابي آموخته شده وارد ميدان ميشوند. پارهاي از اين حالات اضطرابي با آزمون مورد نظر مرتبط و برخي ديگر با آن نامرتبطند. اگر سطح اضطراب برانگيخته شده با محتواي آزمون مرتبط باشند سطح كارآمدي افزايش مييابد. در حالي كه اضطراب نامرتبط با وظيفه محوله، سطح كارآمدي را كاهش ميدهد(دادستان، 1376).
اهميت و ضرورت مسئله
جامعه امروز با يك تغيير سريع به جلو ميرود و عدم انطباق با تغييرات آن، موجب عدم سازگاري انسانها ميشود. براي انطباق دادن خود با محيط، بايد هم محيط و هم خود شناخته شود. احتياجات و نيازهاي افراد به دقت مورد كنكاش قرار گيرند، اگر اين تحولات را وارد جريان دانش كنيم بايد آموزشگاه، مدرسه و دانشگاه اين تغييرات را در نظر بگيرند. يكي از موضوعاتي كه امروزه در روانشناسي به طور گسترده مطالعه ميشود، نقش هيجانات و عواطف است. اضطراب ميتواند عملكرد فرد را به شدت تحت تأثير قرار دهد. بنابراين درك اضطراب، روند و تأثيرات آن ضروري است.
بايستي گفته شود، كه اضطراب در بين انسانها وجود دارد، هر موجود با هوشي، اضطرابدارد، ميتوان گفت كه اضطراب يك حالت طبيعي بدن است، انواع متعدد مسائل زندگي فردي، اجتماعي و جسماني ايجاب ميكند كه به طور دايم از خود سازگاري نشان دهيم، غير از اضطراب چه چيزي ما را بر جلو بر ميدارد و هر انساني كه فكر ميكند داراي سهمي از اضطراب است و به طور كلي ميتوان گفت 10 درصد اضطرابها براي يك انسان عادي، ضرورت دارند اما متاسفانه اين درصد هميشه پايين نيست(گنجي، 1376). به هر حال، انسانها داراي سهمي از اضطراب هستند كه از پائينترين حد تا بالاترين حد گسترده شده است. به همين خاطر نياز است تا به اهميت و گستردگي مسئله پرداخت شود.
با شروع فصل امتحان باز هم شاهد سردرد، تهوع، دل درد و ... ناشي از استرس فراگير امتحاني، ميان دانش آموزان و دانشجويان هستيم. استرسي كه هر ساله با شروع فصل امتحانات، حتي جامعهشناسان، روانشناسان و كارشناسان مسايل آموزشي و تربيتي را هم به تحليل، هشدار و ارايه راهكارها وا ميدارد. پس ضرورت دارد تحقيقاتي در زمينه اضطراب و به خصوص اضطراب امتحان صورت پذيرد. دراين پژوهش نيز سعي شده است تا ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات و در ايام امتحانات با هم مقايسه شود. اين پژوهش بر آن است تا به اين سوال پاسخ دهد كه آيا ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات با ميزان اضطراب دانشجويان در ايام امتحانات تفاوت دارد و آيا اين تفاوت معنيدار است.
اهداف پژوهش
آيا بين ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات و موقع امتحانات تفاوت وجود دارد.
فرضيههاي پژوهش
بين ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات و موقع امتحانات تفاوت وجود دارد.
تعريف متغيرها
تعريف مفهومي اضطراب
اكثر نظريهپردازان با نظر لنگ[3] مبني بر آن اضطراب يك سازه فرضي است موافقند. به اين ترتيب اضطراب مفروضهاي است كه موجوديت فيزيكي ندارد، اما ميتواند در تهمين پديدههاي قابل مشاهده سودمند باشد. ميتوان اضطراب را بر حسب افكاري مانند اينكه «من ميترسم»، يا احساسهاي جسمي، از جمله افزايش ضربان قلب، تعريق و تنش و يا بر اساس رفتارهاي مثل اجتناب از موقعيت يا گريختن تفسير كرد(انرايت[4] و پاول[5]، 1378).
تعريف مفهومي اضطراب امتحان
اضطراب امتحان نوعي خود اشتغالي ذهني است كه با خود كم انگاري و ترديد درباره تواناييهاي خود بروز پيدا كرده و اكثراً به ارزيابي شناختي منفي، عدم تمركز حواس، واكنشهاي جسماني نامطلوب و افت عملكرد تحصيلي منجر ميگردد( ساراسون و ديديوسون).
تعريف عملياتي اضطراب
در اين پژوهش اضطراب به عنوان مفهومي در نظر گرفته شده است كه به وسيله آزمون اضطراب زونگ سنجيده ميشود. در اين ارتباط سطوح اضطراب با موارد ذيل مشخص ميشود.
سطح اضطراب
درصد اضطراب
طبيعي
%49-%0
خفيف
%59-50%
متوسط
%69-%60
شديد
%79-%70
بسيار شديد
%100-%80
فصل دوم
پايههاي نظري و پيشينه تحقيق
مقدمه
در اين فصل سعي شده است تا ابتدا هيجاني نظري مربوط به پژوهش ارائه شود و سپس يافتههاي تجربي حاصل از تحقيقات داخلي و خارجي مرتبط با آن مورد بررسي قرار گيرد.
اضطراب
اضطراب به منزله بخشي از زندگي هر انسان، در همه افراد در حدي اعتدالآميز وجود دارد، و اين حد، به عنوان پاسخي سازش يافته تلقي ميشود به گونهاي كه ميتوان گفت « اگر اضطراب نبود همه ما پشت ميزهايمان به خواب ميرفتيم». فقدان اضطراب ممكن است ما را با مشكلات و خطرات قابل ملاحظهاي مواجه كند. بنابراين اضطراب به منزله بخشي از زندگي هر انسان، يكي از مولفههاي ساختار شخصيت وي را تشكيل ميدهد و از اين زاويه است كه پارهاي از اضطرابهاي دوران كودكي و نوجواني را ميتوان بهنجار دانست و تأثير مثبت آنها را بر فرآيند تحول پذيرفت به عبارتي ديگر ميتوان گفت كه اضطراب در پارهاي از مواقع سازندگي و خلاقيت را در فرد ايجاد ميكند و بالعكس، اضطراب مرضي نيز وجود دارد، چرا كه حدي از اضطراب ميتواند سازنده و مفيد باشد و اغلب مردم بايد تجربه كنند، اما اين حالت ممكن است جنبه مزمن و مداوم بيابد كه در اين صورت نه تنها نميتوان پاسخ را سازش يافته دانست بلكه بايد آن را به منزله منبع شكست و استيصال فرد تلقي كرد كه فرد را از بخش عمدهاي از امكاناتش محروم ميكند و طيف گستردهاي از اختلالهاي اضطرابي را كه از اختلالهاي شناخته و بدن تا ترسهاي غيرموجه و وحشتزدگيها گستردهاند، به وجود ميآورند(دادستان، 1375، ص60).
بسياري از اوقات ترس با اضطراب، به صورت يك جا در نظر گرفته ميشود. حال آن كه بين ان دو تفكيك وجود دارد، چنان كه ترس بستگي به محرك شناخته شدهاي دارد، در حالي كه اضطراب، محرك ناشناخته و غيرمشخصي خواهد داشت. در مورد ترس، محرك تهديد كننده قابل ملاحظه و مشاهده است، ولي اضظراب به انتظار خطر بستگي دارد، آدمي از عامل، خطر ميترسد ولي در اضطراب عامل ناشناخته است( عظيمي، 1370). ترس عبارت است از واكنش در مقابل يك خطر واقعي، ولي اضطراب عبارت است از واكنش در مقابل خطري كه وجود ندارد(گنجي، 1376). در تقسيمبندي كلي دو نوع اضطراب وجود دارد. اول، نوعي كه به طور طبيعي به عنوان عكسالعمل در مقابل استرس يا خطر تجربه ميشود. مثلاً شخصي بتواند تهديد عليه امنيت يا سلامتياش را به درستي تشخيص دهد يا وقتي سارق مسلحي تهديدش ميكند، يا هنگامي كه ترمز اتومبيل ببرد. در اين هنگام شخص احساس لرزه و رعشه ميكند، دهانش خشك ميشود، كف دستها و پيشانيش عرق ميكند، ضربان قلبش سريعتر شود، در معدهاش احساس سوزش كرده و عصبي ميگردد، او اضطراب و ترس روحي را تجربه ميكند. بيشتر مردم اين چنين احساساتي را به هنگام خطر يا فشار داشتهاند. همچنين اگر كسي مكرراً در موقعيت ميعني مورد حمله قرار بگيرد يا ترسانيده شود، ياد ميگيرد كه هر زمان با آن موقعيت مواجه شود، هراسان گردد. اين يك عكسالعمل دفاعي معمول است اين اضطراب را كه يك عكسالعمل طبيعي به استرس موجود در محيط خارجي فرد است برونزا[6] يا اضطراب تحريك شده ميناميم. عبارت فوق اين عقيده را منعكس ميكند، كه فرد هميشه ميتواند هنگام ظاهر شدن اين نوع اضطراب منشأ قابل توجيهي بر آن تشخيص دهد.
نوع ديگري از اضطراب وجود دارد كه اضطراب درونزا[7] ناميده ميشود، اكنون شواهد جمعآوري شده نشان ميدهد كه نوع دوم اضطراب يك بسياري است كه به نظر ميرسد قربانيان آن با يك آسيبپذيري ژنتيكي به آن زاده ميشوند، اين نوع معمول با علائمي از اضطراب شروع ميشود كه ناگهان و بدون هشدار و بيهيچ علت ظاهري، ضربه زننده هستند. گاهي به نظر ميرسد كه بخشهاي متفاوتي از بدن از كنترل خارج ميگردد. حتي ممكن است در غياب هر نوع خطر يا استرس ظاهري قلب به سرعت بزند يا حالت سرگيجه، خفگي و تنگي نفس و يا احساس مورمور شدن ظاهر شود. ناگهاني بودن اين علائم و اين حقيقت كه آنها بدون هشدار و بدون وجود استرس آشكار ظاهر ميشوند، بيماري را از نوع ديگر اضطراب يعني پاسخ طبيعي به تهديد جدا ميكند در واقع اضطراب برونزا و درونزا كاملاً متفاوت هستند( شيهان، بيتاريخ).
تعاريف ارائه شده از اضطراب
اساساً اضطراب را نميتوان در قلمرو آن چه تحت عنوان آزردگي مشخص ميشود محدود كرد، چرا كه احساس اضطراب نه تنها در بيماران افسرده، وسواسي و روان گسسته وجود دارد، بلكه در افراد بهنجار نيز به صورتهاي مختلف، پديدار ميگردد. شايد به همين دليل است كه در مورد اضطراب نميتوان تعريف مشخص و روشني را ارائه داد، چرا كه اضطراب در افراد مختلف به گونههاي متفاوت بيان ميشود. با توجه به موارد ذكر شده ميتوان در زير به تعاريفي در زمينه اضطراب پرداخت:
لافون اضطراب را اين چنين تعريف ميكند: اضطراب يك انتظار به ستوه آورنده است و ممكن است در تنشي گسترده، موحش و اغلب بينام اتفاق ميافتد، اين حالت كه به شكل احساس و تجربه كنوني است مانند هر اغتشاش هيجاني در سطح همبسته رواني و بدني در فرد پديد ميآيد و ممكن است يك تهديد عيني و اضطرابآور داشته باشد. در واقع اضطراب به عنوان احساسي رنجآور است كه با يك موقعيت ضربهآميز كنوني يا به انتظار خطري كه به شئي نامعيني وابسته است تعريف ميشود(دادستان، 1375، ص 61).
- اضطراب يك حالت احساسي و هيجاني است كه از خصوصيات برجسته آن توليد حالت بيقراري و دلواپسي است كه با اتفاقات زمان و شرايط تناسب ندارد (معاني، 1370، ص21).
- اضطراب حالت هيجاني ناخوشايند و مبهم و وضعيت تحريك تشديد شده هيجاني است كه اساسا نگراني يا ترس را هم دربر دارد( آرتور، 1999؛ فرانكو، 1370).
- اضطراب را در واقع همه انسانها تجربه ميكنند، اضطراب احساس ناخوشايند و اغلب مبهم دلواپسي است كه با يك يا چند تا از احساسهاي جسمي همراه ميگردد(آلن وهمكاران، 1372).
اما تعريف D.S.M.I.V– از اضطراب اين گونه است :
نگراني پيشاپيش نسبت به خطرها، بدبختيهاي آينده، توأم با احساس بيلذتي، با نشانههاي بدني تنش، منبع پيش بيني نشده ميتواند دروني يا بيروني باشد( ترجمه پورافكاري، 1368).
و نهايتاً اين كه با اضطراب عبارت است از احساس مبهم و توأم با ناراحتي كه اغلب منشاء و علت مشخصي ندارد، و براي فرد شناخته شده نيست( آرلن، 1998).
فيزيولوژي اضطراب
دستگاه عصبي خودمختار[8] (ANS) و غدد درونريز[9]Eg نقش مهمي در اضطراب دارند. ميتوان گفت دستگاه عصبي خود مختار واسطه دستگاه عصبي مركزي[10] و غدد درون ريز است. دستگاه عصبي خودمختار در اكثر موارد موجب فعاليت غدد درون ريز ميشود و غدد درونريز با پسخوراند[11]، فيزيولوژيك فعاليت عصبي را تعديل مي كند كنش دستگاه عصبي خود مختار اين است كه بدن را در محيط متغير، ثابت نگه ميدارد(دابسون، 1983، ترجمه پناهي شهري، 1372).
فعاليت دستگاه عصبي خود مختار و غدد درونريز موجب بروز علائمي ميگردد كه در تشخيص اضطراب داراي اهميت زيادي ميباشد. به هنگام بروز اضطراب بيقراري و تنش عضلاني مشهود است، فرد سريعتر سخن ميگويد، راه ميرود و اين تنش شديد موجب هدر رفتن انرژي و بروز خستگي ميشود كه بسيار آن را به صورت فشار توضيح ميدهد. احساس فشار در عضلات پيشاني و گيجگاهي موجب نوعي سردرد تنشي[12] ميشود و فرد احساس ميكند چيزي محكم دور سر او بسته شده است و معمولاً از اين حالت درد در پيشاني شكايت ميكند.لرزش اندام در بيماران اضطرابي به علت تنش عضلاني محسوستر است، به هنگام كارهاي ارادي و تمركز و دقت كاهش مييابد و موجب شكايتهاي رواني بيمار ميگردد و اين تصور به فرد دست ميدهد كه مبادا قدرت فكري خود را از دست داده باشد، تظاهرات حركتي در حالت اضطراب بسيار بارز است. اضطراب مزمن نيز معمولاً توأم با اختلالات روان تني است( شافر[13]، 1984؛ به نقل از پناهي شهري، 1372).
سبب شناسي اضطراب
عواملي كه سبب ايجاد و حالت اضطراب شخص ميشوند و به دو دسته كلي تقسيم ميشوند: گروه اول، آن دسته عواملي هستند كه با اثرگذاري بر روي ساختمان بدن و جسم، موجب اضطراب مي گردند، گروه دوم؛ عواملي كه برخاسته از طرز تفكر و بينش فرد است و سبب اضطراب دروني ميگردد.
بسياري كه از اضطراب رنج مي برد، در اولين گام بايد اطمينان حاصل گردد مبني بر اينكه اضطراب او مربوط به داروها نباشد؛ چرا كه قطع ناگهاني برخي داروها منجر به اضطراب هاي شديد ميگردد، از جمله قطع داروهايي از گروه آرامبخشها، خوابآورها و باربيتوراتها.
7- تومورهاي مغزي، در مواردي ممكن است عامل به وجود آورنده اضطراب باشد، به خصوص تومورهاي حوالي بطن سوم.
8- بيماريهاي مزمن انسداد ريهها
9- مسموميت با فلزات سنگين
10- بعضي از انواع صرع مربوط به ابتلاء ديانسفال
11- عدم تحمل قرص آسپرين( معاني، 1370، ص 14).
گروه دوم؛ داشتن افكار نامعقول، اصرار فرد بر اينكه ؛
1- چنان چه امور بر وفق مراد نباشند، نهايتاً به بدبختي فرد ختم ميشود.
2- اعتقاد فرد به اينكه، براي كسب احساس ارزشمندي بايد از تمامي جهات كامل و بي نقص باشد.
3- اعتقاد فرد بر اينكه تجارب گذشته به طور مطلق بر رفتار تأثير ميگذارد.
4- اعتقاد فرد بر اينكه عوامل خطرناك بيروني وجود داشته و فرد بايد از بروز آنها جلوگيري كند(شفيع آبادي، 1372، ص 11).
علائم اضطراب
پژوهشگران علائم اضطراب را به دو دسته علائم جسمي و علائم رواني تقسيم ميكنند:
- علائم جسماني اضطراب :
فقدان اشتها، بي خوابي، احساس خستگي دائمي، مشكلات تنفسي، احساس خفگي، تپش قلب، در برخي از موارد از نفس افتادن، حالت تهوع، سردردهاي متوالي، پاهاي لرزان، از دست دادن تعادل بدن، تمايل به عرق كردن زياد بدون علت مشخص، درد و فشار در سينه، احساس كرختي خصوصاً در پاها و پنجهها، پرش عضلات، گرفتگي شديد عضلات، سرگيجه و غش، تنشهاي عصبي، حملات گريه كردن يا تمايل به گريه كردن، فشار خون بالا، ناخن جويدن، سوء هاضمههاي متعدد( شيهان 1953؛ ترجمه حريري 1371، ص 42).
- علائم رواني اضطراب :
كج خلقي دائم با مردم، احساس عدم توانايي در مقاومت، بيعلاقه به زندگي به طور دائمي يا ادواري، ترس از بيماري، احساس گناه، احساس بد بودن و آزار رسانيدن به خود، اشكال در تصميمگرفتن، بيعلاقگي نسبت به ساير مردم، آگاهي از خشم فرو خورده، هراس از آينده، از دست دادن احساس لذت، عدم توانايي در نشان دادن احساس واقعي، احساس هدف دشمني ديگران قرار گرفتن، احساس شكست، احساس نداشتن كسي كه به او اعتماد كند، اشكال در تمركز حواس،ترس شديد از يك فضاي باز يا بسته يا از تنهايي، عدم توانايي در اتمام يك كار قبل از پرداختن به كار ديگري، ترس از ديوانهشدن و ترس از دست دادن كنترل( كوپر، مترجم مديحي، 1370، ص32).
بيماريهايي كه در اثر اضطراب ايجاد ميشود:
- افزايش فشار خون و بيماري قلبي
افزايش فشار خون و بيماري قلبي ارتباط نزديكي با اضطراب دارند. فشار خون بالا در اغلب اوقات منشاء عضوي مستقيمي كه به سادگي بتوان شناخت، ندارد. افزايش فشار خون جزئي به علت بروز تغيير در مقاومت رگهاي خوني است و قسمتي از فشار عروق خوني كه خون را به بافتها حمل ميكند به وسيله سيستم عصب سمپاتيك و رها ساختن مواد شيميايي به داخل عروق ايجاد ميشود و ادامه فعاليت پاسخهاي شيميايي عصب سمپاتيك باعث كاهش قدرت انقباض و انبساط رگها و درنتيجه بالا رفتن فشار خون ميگردد. فشار خون پديد آمده ميتواند منجر به بيماريهاي قلبي گردد، زيرا قلب به ناچار، خون را با نيروي بيشتري به داخل شرياني كه فشار آن بالا رفته است مي فرستند و در نتيجه كار اضافي به آن تحميل ميگردد و همچنين افزايش فشار خون احتمال پارگي شريانها را كه ميتواند منجر به مرگ گردد بالا ببرد به طوري كه پاره شدن يك سياهرگ در مغز ميتواند ايجاد سكته مغزي نمايد( كوپر 1982، مترجم، مديحي، 1370).
سرطان
اضطراب در ايجاد سرطان ميتواند نقش اساسي داشته باشد چرا كه اضطراب در بسياري از موارد باعث وقفه در سيستم دفاعي بدن ميگردد در مطالعهاي كه بر روي 2000 زن در يك درمانگاه بيماريهاي ويژه پستان انجام شده، مشخص شده است كه در دو سال آخر درصد ابتلا به سرطان در ميان زناني كه فردي از قبيل شوهر، دوست، يا يكي از اقوام خود را از دست دادهاند.بيشتر از زماني كه اين ضربهها را نداشتهاند( كوپر 1982، مترجم مديحي 1370، ص 54).
- مسائل معده و روده
افراد معيني در مقابل اضطراب با افزايش اسيد معده عكسالعمل نشان ميدهند كه غالباً عامل موثري در ايجاد زخم معده و روده است. ساير حالاتي كه معتقدند به علت اضطراب ايجاد ميشود يا با اضطراب مزمن تشديد ميگردد شامل زخمهاي خونريزي دهنده روده بزرگ و سندروم روه تحريكپذير مي باشد كه باعث حملات انقباضي دردناك در روده بزرگ ميگردد(همان منبع، ص 21).
- سردرد و كمر درد
بسياري از سردردها به علت كشش عضلاني صورت و جمجمه پيدا ميشود. اين نوع سردردها كه بعضي از اوقات از آنها به نام سردرد تنشي نام برده ميشود يكي از شايعترين علائم اضطراب است. سردردهايي كه به نام ميگرن ناميده مي شود به نظر مي رسد كه ناشي از انقباض عروق خوني مغز باشد و انقباض عروق خوني به خاطر اضطراب ايجاد ميگردد. بنابراين نتيجه ميگيريم كه يكي از علل ميگرن اضطراب است. همچنين پشت درد و كمر درد كه غالباً متعاقب انقباض عضلاني ناشي از اضطراب يا به علت ضعف جسماني يا عدم انعطافپذيري در طول كار پديد ميآيد ( منبع قبلي، ص 22).
- بيماريهاي ريوي و مسائل جلدي
اضطراب شديد همراه با استعمال دخانيات ميتواند در بروز سينه پهلو و آنفلوانزا اثر داشته باشد. به نظر مي رسد كه اضطراب اثر مستقيم تري در بروز بيماري آسم داشته باشد نهايتاً اينكه اضطراب در بيماريهاي پوستي به طور قابل ملاحظهاي باعث تشديد بيماري مي گردد. اگزما و كهيل، صورتهاي مختلف بيماري پوستي هستند كه به احتمال زياد به دليل اضطراب به وجود ميآيند چون اضطراب باعث تغييراتي در سلولهاي پوستي فرد ميگردد و اين مساله نهايتاً به تغييراتي در پوست افراد ميگردد(منبع قبلي، ص 22).
قبل از پرداختن به رويكردهاي گوناگون اضطراب تعريفي كه لانگ ارائه داده و اكثر نظريهپردازان با آن موافقت كردهاند را از نظر ميگذرانيم. اكثر نظريهپردازاني با لانك موافقند كه اضطراب يك مفهوم فرضي است. يعني اضطراب نوعي تصور است كه وجود خارجي و عيني ندارد ولي در تغيير پديدههاي مشاهدهپذير ميتواند مفيد باشد. وي مدلي سه سيستمي از اضطراب ارائه داده است كه وسيعاً به فهم تعريفهاي مختلف كمك كرده است. اضطراب را ميتوان بر حسب افكار تغيير كرد، براي مثال « من وحشتزده هستم» يا آن را به حسب احساسات و واكنشهاي جسماني تغيير كرد مثل افزايش ضربان قلب، تعريق و تنش يا بر حسب رفتار مثل اجتناب ورزيدن از يك موقعيت يا گريز از آن در نظر گرفت. نيمرخ اضطراب افراد مختلف بسته به اين كه كدام نظام بيشترين تأثير را پذيرفته است، متفاوت خواهد بود( پاول و اندايت ، 1377).
رويكردهاي نظري به اضطراب
در ذيل نظريههاي مكاتب گوناگوني به اضطراب را از نظر مي گذرانيم و خواهيم ديد كه اين مكاتب، سازه اضطراب را تببين ميكنند، البته هيچ كدام از آن تبيين رضايت بخش يا كاملي از علت و ماهيت اضطراب ارائه نميكنند، با اين همه، هر يك در پيشبرد دانش ما براي شناخت بيشتر اين پديده سهمي دارند.
نظريههاي زيست شناختي اضطراب
البته ترديدي نيست كه همراه با اضطراب يك فرآيند زيست شناختي نيز وجود دارد. اما پرسشي كه به ميان ميآيد اين است كه در بحث از سبب شناسي اضطراب، آيا اين فرآيند بعداز مكانيسمهاي روانشناختي اوليه قرار ميگيرد يا آن كه تجربههاي متفاوت افراد از اضطراب صرفاً مبين ساخت زيست شيميايي و كاركرد مغزي متفاوت آنهاست. به منظور درك پيچيدگي مغز و فرآيندهاي زيست شيميايي همراه با اضطراب، نخست لازم است بحث مختصري پيرامون مباني كالبدشناسي عصبي داشتهباشيم. ميتوان مغز را تقريباً به سه ناحيه تقسيم كرد : ناحيه بسيار پيشرفته پيش مغز[16]، كه مركز هوش و استدلال است، ميان مغز[17] يا سيستم ليمبيك به ويژه بادامه[18] كه در فرآيندهاي هيجاني دخالت دارد.سومين ناحيه، مغز پسين[19] است كه در تعادل حياتي نقش دارد. اين ناحيه شامل هيپوتالاموس و غده هيپوفيز است و اين ساختارها هستند كه در پاسخ هاي زيست شناختي اضطراب و فشار رواني اهميت ويژهاي دارند( پاول و اندايت، 1378).
نظريهپردازان در صدد مطالعه احتمال وجود يك حلقه ژنتيكي در تجربه اضطراب برآمدهاند. اسلاتر و شيلدز ميزان همگاني اختلالهاي اضطرابي و در دوقلوههاي يك تخمكي را 41 درصد و دو قلوهاي غيرهمسان را 4 درصد نقل ميكنند. اگرچه اين نتايج ممكن است از فرضيه زيست – پزشكي حمايت كنند، اما بايد در نظر داشته باشيم كه دو قلوهاي همسان همانطور كه ژنهاي همانندي به ارث ميبرند اغلب در محيط عادي همانندي نيز بزرگ ميشوند. شواهد ديگري در تاييد نقش عوامل زيست شناختي ارائه كردهاند. آيزنگ[20] ميگويد تفاوتهاي فردي در تجربه اضطراب ممكن است ناشي از نظرات ساختار ژني ويژهاي باشد كه فرد را مستعد نوسانات هميجاني پايين يا بالا ميسازد. آيزنگ اين فرايند را به صورت تمايل به نشان دادن واكنشهاي خيفيف يا شديد در برابر محرك ويژهاي كه ميتواند موجب ناراحتي و پريشاني فرد شود تعريف ميكند. وي همچنين اظهار ميدارد كه علاوه بر اين، برخي افراد مستعد يادگيري پاسخهاي شرطي نيرومندي هستند و بدين ترتيب نظريههاي زيست – پزشكي و رفتاري را تلفيق ميكند.
نظريه سليگمن پيرامون آمادگي در ابتلاء به هراس، تلفيقي است از نظريههاي زيست شناختي و رفتاري، به نظر او آدمي، به واسطه فرايندهاي تكاملي، از نظر زيستي متسعد ابتلاء به شماري ترسهاي شرطي در برابر محركهاي خاصي است. اين ترس ها در انسان نخستين به مثابه پاسخي طبيعي واكنشي كه ضامن بقاي نوع به شمار ميرفته، تجلي پيدا كردند( به نقل از پاول و اندايت، 1378).
نظريههاي روانكاوي
نظريه فرويدي:
فرويد بين سه نوع متفاوت از اضطراب تمايز قائل شده است: اضطراب عيني يا اضطراب در برابر واقعيت كه هر كسي آن را تجربه ميكند و قابليت واكنش به خطر واقعي است آن گونه كه در همان خارجي رخ ميدهد. فرويد مشخص ميكند كه چنين اضطرابي هم منطقي و هم متناسب با محرك ميباشد. چنين اضطرابي شيوهاي سريع و سازگارانه است كه فرد هنگام مواجهه با خطر به آن متوسل ميشود. دو شكل اضطراب كه موجب مشكلات رواني مي شوند اضطراب اخلاقي[21] و اضطراب روان رنجوري[22] خوانده ميشوند.
فرويد اظهار ميدارد كه نخستين تجربه اضطراب در اثر تولد رخ ميدهد. نوزاد از رحم كه جايي امن براي اوست جدا ميشود و وارد يك موقعيت نو و ناآشنا ميشود و به ناگاه در مييابد كه نيازهاي نهاد[23] يا تأخير ارضا مي شود. اين اضطراب اوليه است كه پس از آن براي تمامي تجربههاي ديگر الگو مي شود به دومين شكل از اشكال سه گانه اضطراب فرويد بر ميگرديم. اضطراب اخلاقي به ترس از تنبيه توسط فراخود[24] اشاره دارد و زماني رخ ميدهدكه نهاد، فرد را مجبور كند تا رفتاري را انجام دهد يا تمايل انجام آن رفتار را در او برانگيزد و رفتار با هنجارهاي معمول، سازگار نباشد.
در چنين مواقعي اضطراب به شكل احساس گناه و شرح در ميآيد. سومين شكل يعني اضطراب روان رنجوري نتيجه تهديد نهاد براي تسلط برخود است كه پيامد اجتماعي آن نيز رفتار ناپسند لذت جويانه يا پرخاشگرانه است. كودك شديداً به واسطه چنين رفتارهايي از گذشته تا حال مورد تنبيه قرار گرفته است. همچنين انتظار تنبيه آتي است كه اضطراب ايجاد ميكند خود[25] تلاش ميكند تكانش هاي نهاد را با توجه به نظارت فراخود، واپس زند ولي وقتي اين واپس زني به طور جزئي موفق باشد اضطراب شناور[26] تجربه ميشود( پاول و اندايت، 1378).
نظريه نو فرويدي :
اين نظريهها در دهههاي 1930 و 1940 و عمدتاً نتيجه اختلاف نظر درباره آن چه تاكيد افراطي فرويد بر اهميت تكانههاي بيولوژيكي تلقي ميشد، خصوصاً تكانه جنسي و تهديدي كه آن تكانهها بر فرد تحميل ميكند، مطرح شدند.
نوفرويدها شخصيت آدمي را به ميزان زيادي پيامد و نتيجه تأثيرات اجتماعي ميدانند. آنها بر اين باورند كه اضطراب اوليه نه در آغاز تولد بلكه بعدها بروز ميكند، زماني كه كودك فهميد به والدين وابسته است. كودك نه تنها براي ارضاي نيازهاي فيزيولوژيكي اساسي، بلكه براي حفاظت و حمايت نيز به والدين وابسته است. اضطراب در نتيجه ناكامي بالقوه يا واقعي چنين نيازهاي ايجاد ميشود. بر اثر رفتارهاي بد كودك، والدين ممكن است عواطف و حمايت خويش را از كودك دريغ كنند. اين تهديد، كودك را بر ميانگيزد تا با انتظارات والدين همنوا[27] شود. با وجود اين، نياز مداوم كودك به واپس زني اين تكانهها، ناكامي و سپس پرخاشگري معطوف به والدين را بوجود ميآورد. آشكارا اگر كودك اين پرخاشگري را ابراز دارد به طرد و اضطراب اوليه منتهي مي شود و در غير اين صورت در نتيجه مجبور ميشود، با استفاده از مكانيسمهاي دفاعي كاملاً تثبيت شده كه در اوان زندگي براي سركوبي اضطراب اوليه به چالش گرفته شوند. بر طبق نظريه نوفرويديها وقتي كه دفاعهاي اوليه كه عليه اضطراب به كار گرفته ميشوند منطقي و معقول باشند به آساني در موقعيتهاي جديدي مورد تهديد خواهند گرفت. اگر چنين دفاعهايي ضعيف باشند يا در نتيجه فشار رواني درازمدت تضعيف گردند، آن گاه دفاعهاي جديدي شكل ميگيرند كه اضطرابهاي جديد را دامن ميزنند و در نتيجه روان نژندي تمام عيار ايجاد ميشود(پاول و اندايت، 1378).
نظريههاي رفتاري اضطراب
آزمايشهاي اوليه واتسون[28] و رينر[29] اضظراب را بر اساس نظريه رفتاري مورد پژوهش قرار داده. بنابر توصيف آنها، هراسها ميتوانند از طريق شرطي شدن كلاسيك فرا[30] گرفته شوند و اين تبيين را از آزمايشهايي كه در مورد آلبرت كوچولو انجام داده بودند، به دست آوردند( سيف، 1997).
ماوور[31] در اين مورد نظريه دو عاملي را ارائه داده است. در عامل اول، ترس ها همان گونه كه اشاره شد از طريق شرطيسازي كلاسيك ايجاد ميشوند و فرد ياد ميگيرد كه ترس را به وسيله گريز آموزي كاهش دهد. كاهش ترس از طريق اجتناب يعني دومين نوع يادگيري شرطي سازي فعال ايجاد ميشود و پاسخ اجتنابي فرا گرفته ميشود. مساله آموخته مي شود و اضطراب كاهش مييابد و تقويت ميشود. نظريه سليگمن نيز بر اساس پيوستار از پيش آمادگي، عدم آمادگي ميتواند بر فهم ترس شرطي شده كمك كند. محركهايي كه ما نسبت به آنها از نظر فيزيولوژيكي آمادگي داريم، با سرعت بيشتري نسبت به محركهاي غير آماده، شرطي ميشود(سيف، 1997).
نظريه يادگيري شناختي – اجتماعي
اين ديدگاه از رفتارگرايي تحول يافت و گسترش آن در نتيجه انتقاد از چيزي بود كه انعطافناپذيري و عقايد سادهگراينه رفتارگرايي محض خوانده ميشود. بندورا[32] اين نظريه را درست ميداند كه ترس و اضطراب فرا گرفته ميشوند، ولي براي يادگيري، چهار مكانيسم اجتماعي را بر شمرد: نخست ، ترس ممكن است از طريق شرطيسازي كلاسيك دقيقاً به همان شيوهاي كه توصيف شده، فرا گرفته شود. دوم بنا به اظهار بندورا تجربه نيابتي[33] ميتواند با اهميت تلقي شود. اين فرآيند هم سرمشقگيري[34] خوانده شده است. سوم، آموزش نمادين كه به يادگيري از طريق آموزش اشاره دارد، خواندن يا گفتن اينكه چيزهايي معين تهديدا، دردزا، يا منع شده[35] هستند. چهارم، بندورا به منطق نمادين[36] كه بالقوه در ايجاد اضطراب مهم ميباشد نيز اشاره دارد. شخصي ممكن است استنباط كند چيزي خطرناك است. اين فرايند ممكن است منطقي يا غيرمنطقي باشد. بنابراين در نظريههاي يادگيري شناختي اجتماعي بر اهميت تركيب اصول يادگيري همراه با نقش تفكر و استدلال فردي در ايجاد اختلالات اضطرابي تاكيد ميشود( پاول و اندايت، 1378).
نظريههاي شناختي اضطراب
در نظريههاي شناختي عقيده بر اين است كه عامل بوجود آورنده اضطراب يا فشار رواني رويدادها يا مشكلات نيستند، بلكه تفسير فرد از رويدادها يا وقايع است كه ميتواند اين مشكلات را به دنبال داشته باشد. نظريههاي شناختي به عنوان رويكردي براي تبيين و درمان افسردگي توسعه يافتهاند. اخيراً از اين نظريهها در حيطه اضطراب نيز استفاده شده است و نكات مورد تأكيد و تلويحات درماني آنها در اين مورد نيز معتبر به شمار ميروند. با وجود آن كه نظريههاي مختلف نكات نسبتاً متفاوتي را مورد تاكيد قرار ميدهند، در مجموع ميتوان گفت كه اضطراب به وسيله ارزيابي اشتباه يا نادرست از موقعيت ايجاد ميشود(پاول و اندايت، 1377). تئوري شناختي بك از اضطراب و افسردگي، مورد بررسي قرار گرفته است. اين تئوري مطرح ميكند كه هر حالت آسيب شناختي يك نيمرخ شناختي خاصي دارد. در وضعيت اضطرابي اين نيمرخ شامل موقع تهديد جسماني يا رواني ادراك شده در حوزه فردي است، نظريه شناختي بك تفاوت ميان حالت عاطفي مبتني بر محتواي شناختي خاص همراه با هر اختلال را مطرح ميكند(بك، 1992). بك ميگويد افكار اضطرابزا در اثر يك يا چند مورد از 4 نوع معناي فكري ايجاد ميشود. اليس[37] با طرح اين موضوع كه شماري از باورهاي غيرمنطقي، عامل اوليه رنج و ناراحتي آدمي هستند به بسط و گسترش نظريه شناختي پرداخت به نظر وي اضطراب از باورهاي غيرمنطقي ايجاد مي شود. وي محركها را موجب اضطراب نميداند.بلكه تفسير فرد از محركها در ايجاد اضطراب مهم ميداند و بازده باور غيرمنطقي طرح ميكند(پاول و اندايت، 1377).
اضطراب امتحان
منظور از اضطراب نوعي حالت هيجاني ناخوشايند ومبهم است كه باپريشاني، هراس، تپش قلب، تعريق، سردرد، بيقراري و تكرر ادرار همراه است. هنگامي كه فرد نسبت به كارآمدي، توانايي و استعداد خود در شرايط انسان دچار نگراني و ترديد ميشود ميتوان از اضطراب امتحان سخن گفت، در هنگام امتحان، به ويژه امتحانات سرنوشت ساز( كنكور و امتحان نهايي) بيشتر دانشآموزان و دانشجويان اضطراب امتحان را تجربه ميكنند. وجود اندكي اضطراب در انسان طبيعي و مطلوب است و موجب افزايش تلاش و تكاپو ميشود، اما اگر از حد اعتدال تجاوز كند موجب كاهش پيشرفت تحصيلي خواهد شد. به عبارت ديگر يكي از دلايل اساسي افت تحصيلي، اضطراب امتحان است كه 15 تا 30 درصد از موارد تجديدي و مردودي را به آن نسبت ميدهند. دانشجويي كه اضطراب امتحان دارد احساس ميكندكه ذهنش خالي شده و هرچه را كه آموخته فراموش كرده است، چنين دانشجويي معمولاً به پرسش ها پاسخهاي بيربط، نادرست و يا ناقص ميدهد و با افكاري نامربوط و ناخواسته درمورد پيامدهاي امتحان درگير است.
ساراسون و ديويد سون اضطراب امتحان را اين گونه تعريف ميكنند: اضطراب امتحان نوعي خود اشتغالي ذهني است كه با خود كم انگاري و ترديد درباره تواناييهاي خود بروز پيدا كرده و اكثرا به ارزيابي شناختي منفي، عدم تمركز حواس، واكنشهاي جسماني نامطلوب و افت عملكرد تحصيلي منجر ميگردد.
علل اضطراب امتحان
علل و عوامل اضطراب امتحان در دانشجويان بسيار مختلف و متفاوت است، اما آنها را ميتوان به سه دسته كلي تقسيم كرد:
1- عواملي فردي و شخصيتي دانشجو مانند اضطراب عمومي، پايين بودن اعتماد به نفس، هوش، تمركز و به ويژه روشهاي نادرست مطالعه و انتظارات نادرست از خود.
2- عوامل آموزشگاهي و اجتماعي همچون انتظارات اساتيد، رقابت، سيستم آموزشي، حاكم بر دانشگاه، نوع درس و مدرك گرايي.
3- عوامل خانوادگي چون شيوه تربيتي والدين، انتظارات سطح بالاي والدين، جوعاطفي حاكم بر خانواده، ويژگيهاي شخصيتي والدين و طبقه اقتصادي و اجتماعي والدين.
پيشگيري از اضطراب امتحان
اضطراب امتحان به ميزان زيادي قابل پيشگيري است. در اين جا به برخي از روشهاي پيشگيري از آن اشاره ميشود. 1- ارزيابي واقع بينانه وبدون اغراق از امتحان: اگر دانشجويان امتحان را امري عادي تلقي كنند و از قوانين و سوالات ترسانده نشوند، كمتر دچار اضطراب ميشوند. 2- اجتناب از توجه بيش از حد به اضطراب امتحان : هر اندازه كه دانشجويان اضطراب امتحان را بيشتر در معرض توجه قرار دهند، دلهره و نگراني آنها بيشتر خواهد شد بهتر است به جاي توجه بيش از اندازه به اضطراب امتحان، به تجارب موفقيتآميز قبلي خود توجه كنند. 3- رفتارهاي سازنده مانند مشورت و تمرين: پاسخها و رفتارهاي سازنده از قبيل مطالعه بيشتر، مشورت با ديگران، تمرين سوالات امتحاني قبلي و يا سوالات احتمالي فعلي ميتواند مضر باشد. 4- ايجاد شايستگي براي غلبه بر امتحان: بايد در دانشجويان اين احساس ايجاد شود كه امتحان مشكلي ندارد و ميتوان بر آن مسلط شود براي اين منظور ميتوان موقعيتهاي مشابه امتحان واقعي ايجاد كردتا اضطراب آنان در اثر ترجبه اين موقعيتهاي بيخطر كاهش يابد. 5- برطرف كردن محركهاي نامطلوب: محركهاي نامطلوبي ماند احساس گناه، ناامني و ترس از گرفتن نمره پايين.
روشهاي كنترل اضطراب
آرميدگي :
يكي از روشهاي موثر در كنترل اضطراب روش آرميدگي است. در اين روش فرد به حالت نشسته يا دراز كش قرار ميگيرد، سپس چشمها را بسته و به صورت عميق و آرام تنفس ميكند. بين دم و بازدم براي مدت كوتاهي نفس را در سينه حبس ميكند و هنگام بازدم عضلات بدن و چهره را آرام و شل ميكند.
ورزش :
انجام ورزش به طور منظم و مداوم موجب سلامتي جسماني، كاهش اضطراب و فشار رواني و افزايش عزت نفس ميشود. نوع ورزش بايد متناسب با علاقه و توانايي فرد باشد. ورزشهايي مانند دويدن، شنا كردن، و به ويژه يوگا در كاهش اضطراب و افزايش تمركز تأثير چشمگيري دارند.
تغذيه:
مصرف ويتامينها به ويژه ويتامينهاي گروه B در كاهش اضطراب تأثير بسزايي دارند و ميتوان براي تأمين آنها را در بدن از ميوه و سبزي تازه استفاده كرد. يكي از عواملي كه موجب كاهش تمركز در انسان ميشود، هايپوگليسمي( كاهش قند خون) است، براي جلوگيري از آن ميتوان قندهاي طبيعي مانند خرما، كشمش، انجير، عسل و مانندآن استفاده كرد و از پرخوري پرهيز كرد، زيرا باعث تجمع خون در اطراف دستگاه گوارش ميشود و تمركز را كاهش ميدهد.
با اضطراب امتحان چه كنيم؟
اضطراب امتحان نوع خاصي از اضطراب است كه به آن اضطراب عملكردي تظاهري ميگويند، در اضطراب امتحان، فرد هر بار كه ميخواهد امتحان بدهد دلشوره گرفته، عرق ميكند، معده درد ميگيرد، ميلرزد و ضربان قلبش سريع ميشود. گاهي اين ماجرا آنقدر جدي است كه فرد حس ميكند الان است كه غش كند. البته ماجراي اضطراب امتحان از عدم تمركز در شرايط خاص جدا است. مثلاً وقتي عزادار است يا خانوادهاش دچار بحران جدي شده و يا مسائلي از اين قبيل، قطعاً در سر جلسه امتحان تمركز نداشته و نميتواند نتيجه مطلوبي بگيرد.
دو علت عمده براي اضطراب امتحان وجود دارد. يكي اينكه فرد براي امتحان مطالعه كافي و مناسب نداشته است و در سر جلسه امتحان متوجه مي شود كه آمادگي لازم را ندارد و همين مسئله باعث ترس و وحشت او ميشود. دوم نوع نگاه افراد به موضوع است اگر فرد منتظر اضطراب و شكست باشد، به احتمال زياد همانها را هم تجربه ميكند. اما اگر طرز برخورد فرد مثبت باشد همه چيز خوب پيش ميرود. معمولاً وقتي منتظر اتفاقي تنشزا و ناراحت كننده باشيم، اضطراب به صورت بك واكنش طبيعي بروز ميكند، در اين شرايط بدن تحت تأثير قرار ميگيرد و علائم جسمي اضطراب كه قبلاً ذكر شده بروز ميكند.
قبل از امتحان زمانبندي كنيد. تا وقت براي مطالعه كافي باشد. براي اين كار از روشهاي مناسب استفاده كنيد:
مرور دائم مطالب، تهيه خلاصه درس و مطالعه صحيح زودتر از زمان امتحان. براي اينكه طرز برخوردتان با امتحان صحيح باشد خودتان را توانمند و با مهارت تصور كنيد. به امتحان با اين ديد نگاه كنيد كه انگار فرصتي پيدا كردهايد تا دانستههاييان را نشان دهيد. از استرس به نفع خودتان استفاده كنيد، استرس سيستم هشدار دهنده بدن است و نشانهاي است كه به شما كمك ميكند خودتان را براي شرايط مهم آماده كنيد، بنابراين از آن به نفع خودتان استفاده كنيد. به جاي اينكه با ترس، شكايت و غر غر كردن با امتحان برخورد كنيد، فقط بگذاريد استرش شما را براي امتحان آمادهتر كند.
بعضي از دانشجويان فكر ميكنند حضور در كلاس براي يادگيري و موفقيت در امتحان كافيست. اما قضيه فقط به كلاس ختم نميشود. بايد روش مطالعه شما درست باشد. براي همين است كه فقط در شب امتحان درس خواندن و تا صبح بيدار ماندن هيچ فايدهاي ندارد. بايد از قبل آماده باشيد. هر چه مطالب را كاملتر درك كرده باشيد اعتماد به نفستان بيشتر شده و اضطرابتان كمتر ميشود.
پيشينه تحقيق
هيجانها چه نقشي را در زدگي ما بازي ميكند؟ بسياري از افراد بر اين باورند كه هيجانهاي آدمي از زمانهاي قديم و از نسلهاي اوليه به نسلهاي فعلي منتقل شدهاند و اين به زماني باز ميگردد كه رفتار هيجاني با بقاي انسان سرو كار داشت. لذا براي انسان امروزي هيجانها نامربوط و حتي مزاحم هستند( سيف، 1997). امروزه براي علم ثابت شده است كه وجود هيجانها براي زندگي ضروري است، اين ضرورت از سطح بقاي فردي تا سطح دانش اندوزي گستردگي دارد. نورمن معتقد است كه هيجانها در برخورد ما با محيط نقش مهمي ايفا ميكنند و او آنها را در بين نظام هماهنگ كننده و نظام شناختي قرار ميدهد. از نظر نورمن، دانستن اين نكته كه چگونه تجارب شناختي ما به وسيله هيجانها رنگ ميگيرند مهم است( سيف، 1997).
به اعتقاد گيورا و لودلو اضطراب امتحان نوعي واكنش ناخوشايند و هيجاني نسبت به موقعيت ارزيابي در مدرسه و كلاس است. اين حالت هيجاني معمولاً با تنش، تشويق، نگراني، سردرگمي و برانگيختگي سيستم اعصاب خودمختار همراه است. همين طور از نظر كالو اضطراب امتحان عبارت است از نگراني فرد در مورد عملكرد( انتظار شكست) استعداد و توانايي خويش به هنگام امتحان و موقعيتهاي ارزيابي.
با اين همه بسياري از متخصصين اضطراب امتحان را از ديدگاهي كلي مثبت ارزيابي كرده و اين دو پديده را لازم و ملزوم هم و در كل پديدهاي مثبت ميدانند. آنها معتقدند اضطراب علاوه بر امتحان با انتخاب نيز قرين شده كه نشان دهنده سلامت فكر و روان فرد است. كسي كه از ميان دو راه و يا چند گزينه بايد يك راه و يك گزينه را انتخاب كند، دچار اضطراب و استرس ميشود. اين موقعيت براي او معناي امتحان هم دارد بنابراين طبيعي است كه تا حدودي شخص به دليل اين كه خود را در اضطراب انتخاب و امتحان ببينددچار اضطراب شود. اما آنچه كه به صورت يك بيماري همراه با سرگيجه، خشك شدن آب دهان، بالا رفتن تعداد ضربان قلب، تهوع، سردرد، بيخوابي، كم شدن اشتها و ... بروز پيدا ميكند. در يك پژوهش در زمينه علايم و نشانههاي اضطراب امتحان آمده است: « علايم و نشانههاي اضطراب امتحان همانند علايم و نشانههاي اضطراب است. با توجه به تحقيقات انجام شده، آشفتگي معده، به هم خوردن ساعتهاي خواب و آرامش، تغييراتي در ميل به غذا، ضعف، سرگيجه، تغيير در فشار خون، ميزان نبض و ترشح هورمونهاي آدرنالين و نورآدرنالين در افراد داراي اضطراب امتحان و يا در ايام امتحانات و در نتيجه هنگام امتحان در افراد مستعد به اضطراب را افزايش ميدهد. همچنين در افراد داراي اضطراب امتحان در امتحانات شفاهي، تپش قلب، پريدگي رنگ صورت، لكنت زبان، حركتهاي غيرارادي دست و پا، تغيير صدا، لرزش بدن و صدا، تغيير دماي بدن ، خشك شدن دهان و عرق كردن بارز است.
اضطراب امتحان باعث ضعف ايمني بدن ميشود و در نتيجه در ايام امتحانات عفونت دستگاه تنفس در دانشآموزان و دانشجويان افزايش مييابد» در اين پژوهش در مورد شيوع اضطراب امتحان ميخوانيد: « درباره شيوع سني و كلاس اضطراب امتحان بايد گفت كه بازياد شدن سن و بالا رفتن پايه تحصيلي، اضطراب امتحان نيز افزايش مييابد و به نظر ميرسد اضطراب امتحان بين سنين 10 تا 11 سالگي شكل گرفته و ثبات پيدا ميكند و تا بزرگسالي ادامه مييابد.
تحقيقات نشان ميدهد دختران بيش از پسران اضطراب امتحان را تجربه ميكنند. تفاوتهاي جنسيتي در اضطراب به خوبي با نقش پذيري جنسيتي تبيين ميشود زيرا در دختران، تشويق به پذيرش اضطراب و قبول آن به عنوان يك ويژگي زنانه ديده ميشود و آن را ويژگي زنانه ادراك ميكند. به عبارت ديگر دختران ياد ميگيرند كه به هنگام اضظراب به شكلي منفعلانه تسليم شوند. در حالي كه در پسران در مورد پذيرش اضطراب دفاعي برخورد شده و آن را تهديدي براي احساس مردانگي خود به حساب ميآورند پسران ميآموزند كه با اضطراب كنار آمده و يا آن را انكار كنند و يا راهكارهايي براي مقابله و تسلط بر آن پيدا كنند».
ابراهيم ناصري، كارشناس مسايل آموزشي و تربيتي بخش عمده اضطراب امتحان را در حوزه نابساماني فضاي آموزش بررسي ميكنند:
« اضطراب امتحان را در دو بعد عوامل دروني و بروني ميتوان تحليل كرد؛ بخش دروني آن بر ميگردد به ويژگيهاي شخصيتي افراد، وراثت و تربيت ( تأثير تربيت بر روي شخصيت فرد)، اما بخش عمده پديده استرس امتحان را بايد در عوامل بيروني و خارج از كنترل افراد بررسي كرد». برخي معتقدند انتظارات بيش از حد والدين از فرزندان خود يكي از اصليترين عوامل اضطراب انسان است. بسياري از مادران و پدران، فرزندان خود را با ديگر همسالان مقايسه كرده و كودك خود را به دليل ناتواني در رسيدن به آن مرحله تحت فشار قرار ميدهند.
كارشناسان به طور مشخص سه عامل اصلي اضطراب را عوامل شخصيتي، خانوادگي و آموزشگاهي ارزيابي ميكنند كه در اين ميان دو عامل خانوادگي و آموزشگاهي كه به عنوان بيروني مطرح هستند از اهميت بالاتري برخوردارند. با اين همه موضوعي كه ميتواند متوجه خود دانش آموزان و دانشجويان باشد . بيش از ساير عوامل به موقع خواندن درس است و تقريباً تمامي كارشناسان در اين زمينه متفق القول هستند كه باقي نگذاشتن خواندن دروس و تمرينات براي شب امتحان يك روش مطمئن جلوگيري از اضطراب امتحان است.
همان طور كه عنوان شد مقداري از اضطراب در شكل طبيعي خود در همه افراد وجود دارد كه در صورت موفقيت اين نوع، اضطراب و هيجان به نيروي مثبت تبديل ميشود و نه تنها آثار مخربي ندارد، ميتواند قوا و انرژي خود را به شكل مطلوبي تجديد كند. اما اگر استرس از حالت نرم و طبيعي خارج شده و به خصوص آن كه نتيجه مثبتي هم در پي نداشته باشد ميتواند به نيروي مخرب براي جسم و روح تبديل گردد.
كارشناسان مختلف، نظريات و روشهاي مختلفي را براي مبارزه با اضطراب و يا پيشگيري از آن پيشنهاد ميكنند. برخي از اين نظريات، نظرياتي در ارتباط با نوعي فعاليت بدني همچون ورزش است در حالي كه برخي ديگر روشهايي را براي تعديل روحيه پيشنهاد ميدهند و نيز مديريت در فرآيند آموزش شيوع اين اختلال گسترده است، پژوهشهاي 1988 و ده سال بعد 1998 نيز اين موضوع تاييد شده است ولي در ايران در مورد شيوع شناسي آن كار چنداني نشده است.
داو در سال 2000 نشان ميدهد چنانچه مهارتهاي مطالعه آموزش داده شود، اضطراب امتحان كاهش مييابد.
خانواده در شدت بخشيدن به اضطراب نقش مهمي دارد( روشهاي آمرانه، انتظارات دور از توانائيها و استعدادهاي فرد) تحقيق جالب بولدوگ 1992، در مورد اين كه آيا فشار پدر يا مادر با ميزان اضطراب امتحان رابطه دارد. پسراني كه از طرف پدر احساس فشار ميكردهاند اضطراب امتحان كمتري نسبت به كساني از طرف مادر تحت فشار بودهاند، داشتهايد. مطالعه واكتا 1999، باكاهش اضطراب امتحان، اعتماد به نفس افزايش مييابد.
رابين 1999، عزت نفس پائين موجب اضطراب ميشود. افراد باهوش بالا و با هوش پايينكمتر رنج ميبرند، افراد با هوش متوسط بيشتر از اضطراب امتحان، رنج ميبرند.
رابين 1999، معتقد است در اضطراب امتحان به جنبههاي فرهنگي توجه شود. نوع فرهنگ در آسيا، آمريكا، اروپا تفاوت معناداري نشان ميدهد. ارزشهاي فرهنگي بر تشكيل عزت نفس تأثير ميگذارد و اين عزت نفس باعث بروز يا عدم بروز اضطراب امتحان ميشود.
1373 سماوات در دانشگاه تبريز، تركيبات خون دانشجويان قبل و بعد از امتحان را مشاهده كرده است، اين تركيبات قبل و بعد از امتحان، متفاوت بوده كه ميتواند اضطراب امتحان باعث تشديد بيماريهاي قلبي شود.
فصل سوم
روش تحقيق
مقدمه
در اين فصل سعي شده است، تا ضمن معرفي جامعه آماري تحقيق از نمونه آماري و روش انتخاب آن سخن گفته شود و با ارائه مطالبي در خصوص ابزارهاي تحقيق و روش اجراي تحقيق در پايان شيوه تجزيه و تحليل دادهها ذكر شود.
جامعه آماري
جامعه آماري اين پژوهش شامل كليه دانشجويان پسر دانشگاه تبريز در مقطع كارشناسي در نيمسال دوم سال تحصيلي 86-1385 ميباشد.
نمونه آماري
روش نمونهگيري در اين پژوهش تصادفي ساده است و چون اين تحقيق در خوابگاه دانشجويان اجرا شد، به طور تصادفي 50 اتاق از مجتمع خوابگاه دانشجويي وليعصر دانشگاه تبريز انتخاب و به هر اتاق دو پرسشنامه اضطراب زونگ ارائه گرديد.
تعداد كل نمونه آماري 100 نفر ميباشد كه در جدول زير جزئيات بيشتر مشاهده ميگردد.
جدول 3-1 فراواني و درصد فراواني بر حسب رشته
گروه تحصيلي
فراواني
درصد فراواني
فني و مهندسي
33
33%
علوم پايه
33
33%
انساني
34
34%
كل دانشجويان
100
100%
همانطور كه در جدول فوق ملاحظه ميگردد حجم كل نمونه آماري 100 نفر ميباشد كه 33 نفر مربوط به گروه تحصيلي فني و مهندسي، 33 نفر مربوط به گروه تحصيلي علوم پايه و 34 نفر مربوط به گروه تحصيلي انساني ميباشد.
با توجه به جدول فوق ملاحظه ميگردد كه درصد دانشجويان در سه گروه تحصيلي يكسان ميباشد.
ابزارهاي اندازهگيري
در اين تحقيق جهت جمعآوري اطلاعات به منظور بررسي فرضيههاي تحقيق از پرسشنامه اضطراب زونگ استفاده شده است.
اين پرسشنامه داراي 20 سوال ميباشد. براي تكميل آن حدوداً 10 دقيقه وقت نياز ميباشد. روش نمرهگذاري به اين صورت است كه هر كدام از گزينهها امتيازي بين 4-1 نمره را به خود اختصاص ميدهد. ارزش گزينهها در برخي سوالات ترتيب 1 تا 4 و در برخي سوالات به طور معكوس يعني از 4 به 1 ميباشد. لذا نمرات مقياس ميتواند دامنه بين 20 الي 80 را دارا باشد.
روش محاسبه درصد اضطراب آزمودني به اين صورت است :
درصد اضطرابي=
100×
نمره خام
80
كليد مقياس اضطراب زونگ
سوالات 5، 9، 13، 19 (منفي)
بقيه سوالات (مثبت )
+
1
2
3
4
-
4
3
2
1
سطح اضطراب
درصد اضطراب
طبيعي
49%-0%
خفيف
59%-50%
متوسط
69%-60%
شديد
79%-70%
بسيار شديد
100%-80%
شيوه اجراي تحقيق
همانطور كه در جدول 3-1 كه مربوط به نمونه آماري پژوهش مورد نظر مشاهده ميگردد حجم كل نمونه آماري 100 نفر ميباشد كه 33 نفر مربوط به گروه تحصيلي فني و مهندسي، 33 نفر مربوط به گروه تحصيلي علوم پايه و 34 نفر مربوط به گروه تحصيلي انساني مي باشد. بعد از انتخاب تصادفي دانشجويان از بين دانشجويان مجتمع خوابگاه وليعصر دانشگاه تبريز به هر يك از آنها يك پرسشنامه اضطراب زونگ كه شامل 20 سوال بود ارائه گرديد.
در اين تحقيق اجراي پرسشنامه به صورت انفرادي در بين دانشجويان بومي و غيربومي ساكن در خوابگاه دانشجويي وليعصر دانشگاه تبريز بود. حتماً دانشجويان قبل از جواب دادن به پرسشنامه، به سوالات در حيطه جمعيت شناسي كه در قسمت بالاي پرسشنامه درج گرديده بود، بايد جواب ميدادند. اين سوالات شامل مشخص كردن نام، سن، ميزان تحصيلات، جنسيت، رشته تحصيلي، وضعيت تأهل، بومي يا غير بومي بودن و تعداد اعضاي خانواده بود.
روشهاي آماري
در اين پژوهش براي سازمان دادن، خلاصه نمودن و تجزيه و تحليل دادهها از آمار توصيفي و استنباطي استفاده شده است.
در تحليل توصيفي با استفاده از مشخصههاي آماري نظير فراواني، درصد فراواني، ميانگين، به تجزيه وتحليل دادهها پرداخته شده است.
همچنين در تجزيه و تحليل استنباطي براي بررسي تفاوت ميانگينها از آزمون t استفاده شده است.
فصل چهارم
يافتههاي پژوهش
مقدمه
در ابتدا لازم است در زمينه پژوهش و نمونه آماري به طور اختصار توصيح داده شود. همانطور كه در فصل اول اشاره شد، هدف اصلي پژوهش پاسخ به اين سوال است كه آيا بين ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات و موقع امتحانات تفاوت وجوددارد. تعداد كل نمونه آماري 100 نفر ميباشد كه 33 روز مربوط به گروه تحصيلي فني و مهندسي، 33 نفر مربوط به گروه تحصيلي علوم پايه و 34 نفر مربوط به گروه تحصيلي انساني ميباشد.
ملاحضه ميگردد كه درصد دانشجويان در سه گروه اصلي تحصيلي يكسان است.
يافتههاي توصيفي
جدول 4-1- مقايسه ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات
و موقع امتحانات
ميانگين اضطراب دانشجويان
قبل از امتحانات
ميانگين اضطراب دانشجويان
موقع امتحانات
42%
58%
همانطور كه در جدول فوق ملاحظه ميگردد، ميانگين اضطراب دانشجويان قبل از امتحان 42 درصد است، اين ميزان اضطراب نشان ميدهد كه اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات طبيعي است، ميانگين اضطراب دانشجويان موقع امتحانات 58درصد است، اين ميزان اضطراب نشان ميدهد كه اضطراب دانشجويان موقع امتحانات بالاتر رفته است و در طبقه اضطراب خفيف قرار ميگيرد.
جدول 4-2- بررسي وضعيت سني دانشجويان
حداقل
حداكثر
ميانگين
ميانه
20
26
22
22
همان طور كه در جدول بالا ملاحظه ميگردد حداقل و حداكثر سن دانشجويان نمونه آماري به ترتيب 20 و 26 سال است. همچنين ميانگين سني نمونه آماري 22 سال و ميانه 22 سال است.
جدول 4-3- فراواني و درصد آزمودنيها بر حسب گروه تحصيلي
گروه تحصيلي
فراواني
درصد فراواني
فني و مهندسي
33
33%
علوم پايه
33
33%
انساني
34
34%
تعداد كل
100
100%
همانطور كه در جدول فوق ملاحظه ميگردد از تعداد كل دانشجويان 33 نفر مربوط به گروه تحصيلي فني و مهندسي، 33 نفر مربوط به گروه تحصيلي علوم پايه و 34 نفر مربوط به گروه تحصيلي انساني مي باشد. درصد دانشجويان در سه گروه تحصيلي يكسان ميباشد.
جدول 4-4- توزيع فراواني و درصد فراواني دانشجويان مجرد و متأهل
وضعيت تأهل
فراواني
درصد فراواني
مجرد
76
76%
متأهل
11
11%
وضعيت نامعلوم
13
13%
مطابق جدول بالا 76% از دانشجويان نمونه آماري را افراد مجرد، 11% آنها را متأهلين تشكيل ميدهند. ضمناً 13% از دانشجويان نيز وضعيت تأهل خود را مشخص نكردهاند.
جدول 4-5- توزيع فراواني و درصد دانشجويان بومي و غيربومي
شاخصهاي آماري
فراواني
درصد فراواني
بومي
64
64%
غيربومي
31
31%
وضعيت نامعلوم
5
5%
بر حسب جدول فوق 64 درصد از افراد نمونه دانشجويان غيربومي، 31 درصد بومي و 5 درصد نيز وضعيت خود را مشخص ننمودهاند.
جدول 4-6- درصد فراواني دانشجويان بر اساس تعداد اعضاي خانواده[38]
اعضاي خانواده
فراواني
درصد فراواني
تعداد كم
38
38%
تعداد متوسط
33
33%
تعداد زياد
21
21%
تعداد افرادي كه اعضاي خانواده خود را مشخص نكردهاند.
8
8%
همانطور كه در جدول فوق ملاحظه ميگردد 38 درصد از دانشجويان در خانوادههاي كم جمعيت، 33 درصد در خانوادههاي با جمعيت متوسط، 21 درصد در خانوادههاي را جمعيت و حدود 8 درصد از افراد تعداد اعضاي خانواده خود را مشخص نكردهاند.
يافتههاي استنباطي
نتايج حاصل از مقايسه ميانگين نمرات اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات و در ايام امتحانات
تعداد n
ميانگين
انحراف استاندارد
خطاي انحراف استاندارد
تفاوت ميانگين
T
df
p
قبل از امتحانات
100
15/42
64/15
38/1
22/16
7/6
99
001/0
در ايام امتحان
100
37/58
41/17
17/1
فرضيه پژوهش :
بين ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات و در ايام امتحانات تفاوت وجود دارد و اين تفاوت از لحاظ آماري معنيدار است.
براي آزمون فرضيه فوق از آزمون T استفاده شده است. همانطور كه در جدول مشاهده ميشود چون T به دست آمده 7/6= T از T جدول 62/2= T بزرگتر است، پس اين نتيجه مبين تفاوت در ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات و در ايام امتحانات است و اين ميزان تفاوت از لحاظ آماري معنيدار است. بدين ترتيب فرضيه پژوهش تاييد ميگردد.
فصل پنجم
بحث و نتيجهگيري
مقدمه
در اين فصل تلاش ميشود تا يافتههاي اين پژوهش با يافتههاي قبلي مقايسه شده و بحث و نتيجهگيري به عمل آيد. در اين راستا ابتدا سوال پژوهشي ارائه شده در فصل اول مورد بررسي قرار ميگيرد و در پايان پس از جمعبندي، پيشنهادهاي پژوهشي و كاربردي ارائه خواهد شد.
بحث و نتيجهگيري
دراين پژوهش سوال پژوهشي به اين صورت مطرح شد كه آيا بين ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات و در ايام امتحانات تفاوت وجود دارد.
تحليل اين سوال نشان داد كه بين ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات و در ايام امتحانات تفاوت وجود دارد و اين تفاوت معنيدار است. به طور كلي تحقيقات زيادي تأثير نامطلوب اضطراب را بر عملكرد دانش آموزان و دانشجويان تأييد كردهاند.
از جمله اين پژوهشها ميتوان به پژوهشي كه هيل و ساراسون انجام دادند اشاره كرد. آنها در مدت چهار سال در يك مطالعه طولاني مدت 713 كودك دبستاني را پيگيري كردند. كودكاني كه اضطراب زيادي داشتند نسبت به آنهايي كه اضطراب كمي داشتند نمرات كمتري گرفتند. تفاوت بين كودكاني كه اضطراب امتحان در آنها بالا بود و آنهايي كه اضطراب كمتري داشتند با بالاتر رفتن سن بيشتر ميشد.
سماوات 1373 در دانشگاه تبريز، تركيبات خون دانشجويان قبل و بعد از امتحان را مشاهده كرده است، اين تركيبات قبل و بعد از امتحان، متفاوت بوده كه ميتواند اضطراب امتحان باعث تشديد بيماريهاي قلبي شود.
خانواده در شدت بخشيدن به اضطراب نقش مهمي دارد. (روشهاي آمرانه، انتظارات دور از توانائيها و استعدادهاي فرد). تحقيق جالب بولدوگ 1992، در مورد اينكه آيا فشار پدر يا مادر با ميزان اضطراب امتحان رابطه دارد. پسراني كه از طرف پدر احساس فشار ميكردهاند اضطراب كمتري نسبت به كساني كه از طرف مادر تحت فشار بودهاند، داشتهاند.
رابين 1999 معتقد است در اضطراب امتحان به جنبههاي فرهنگي توجه شود. نوع فرهنگ در اسيا، اروپا و آمريكا تفاوت معناداري را نشان ميدهد. ارزشهاي فرهنگي بر تشكيل عزت نفس تأثير مي گذارد و اين عزت نفس باعث بروز يا عدم بروز اضطراب امتحان مي شود.
البته تحقيقات ضد و نقيض ديگري نيز وجود دارد. يان سيچاني(1372) در تحقيقي با عنوان بررسي ميزان اضطراب ناشي از امتحانات در دروس دانش آموزان به اين نتيجه رسيد كه بين اضطراب ناشي از امتحانات و پيشرفت تحصيلي رابطه معنيداري وجود ندارد.
وكلمر و فيتر(1991) در پژوهشي كه انجام دادند بين تلاش به پيشرفت و آزمون اضطراب رابطه نيافتند.
پيشنهادهاي كاربردي
1- ايجاد و گسترش مراكز مشاوره در خوابگاههاي دانشجويي
2- روان شناسان و متخصصان در زمينه پيشگيري، كنترل و درمان اضطراب، كتابها و نشرياتي را چاپ كرده و در اختيار دانشجويان قرار دهند.
3- از آن جايي كه تحقيقات زياد تأييد كردهاند كه دانشجويان در شرايط اضطراب كم، بهتر ميآموزند، توجه به اين شرايط ميتواند در امر يادگيري موثر افتد.
4- برقراري شرايط رقابت سالم بين دانشجويان، اجراي امتحانات آزمايشي و ميان ترم قبل از امتحانات اصلي، وقت امتحان متناسب با موضوع باشد. همه اين عوامل در كاهش اضطراب دانشجويان نقش بسزايي دارند.
پيشنهادهاي پژوهشي
1- جهت افزايش اعتبار بيروني تحقيق، پيشنهاد ميشود كه اين تحقيق روي دانشجويان دانشگاههاي دولتي و آزاد اسلامي از هر دو جنس اجرا گردد.
2- با توجه به اين كه اضطراب امتحان موضوع مهمي است ضروري است در آينده بيش از پيش بر روي متغيرهاي دخيل در اضطراب امتحان مانند عوامل آموزشگاهي، والدين (سطح انتظارات و تحصيلات آنها) و فرهنگ پژوهشهايي صورت گيرد.
3- متغيرهاي در اين زمينه پيشنهاد مي شود كه پژوهشگران علاقمند ميتواند با تدوين فرضيههاي مناسب، آنها را مورد بررسي قرار دهند. از جمله بررسي ميزان اضطراب دانشجويان با عزت نفس، خودكارآمدي، شيوههاي فرزند پروري و محوبيت گروهي.
4- با همكاري اساتيد محترم در جهت بومي كردن، اعتباريابي و پايايي پرسشنامه اضطراب زونگ مطالعات صورت گيرد تا اين پرسشنامه به عنوان ابزاري معتبر در تحقيقات آينده به كار رود.
5- بررسي رابطه رشته تحصيلي با اضطراب امتحان.
6- بررسي تفكيكي بين اضطراب امتحان و اضطراب كلي و تأثير آنها
7- پژوهش در مورد تأثيرگذاري اضطراب بر حافظه
محدوديتهاي پژوهش
پژوهش حاضر نيز همچون ساير پژوهشها با محدوديتهايي مواجه بود كه موارد زير از جمله مهمترين آنها هستند:
1- اجراي تحقيق روي دانشجويان پسر تعميمپذيري و يا به عبارت ديگر اعتبار بيروني پژوهش را محدود ميسازد.
2- به دليل عدم آشنايي برخي از دانشجويان با روح تحقيق، وقت و انرژي زيادي صرف توجيه و توضيح اهميت اجراي تحقيق و جلب همكاري و مساعدت آنها گرديد.
3- پايين بودن اعتبار دروني post test به دليل خستگي و كسالت دانشجويات در فصل امتحانات
4- عدم وجود فضايي آرام براي اجراي آزمون؛ از آنجا كه آزمون ميبايست در فضاي نسبتاً آرام اجرا شود، يافتن فضاي نسبتاً آرام براي اجراي آزمون در محيط خوابگاه دانشجويي امكانپذير نبود، ولي بيشتر سعي شد تا استانداردهاي اجراي آزمون رعايت شود.
15- خداپناهي، محمدكريم. 1376. انگيزش و هيجان. تهران. انتشارات سمت.
16- غفوري، منصور. 76-1375. بررسي رابطه بين انگيزش پيشرفت، منبع كنترل، خلاقيت و پيشرفت تحصيلي دانش آموزان سال سوم دبيرستانهاي نظام جديد متوسط شهر تبريز. در سال تحصيلي 76-1375. پاياننامه كارشناسي ارشد، دانشگاه تبريز.
17- آلياني، زهرا. 1382. بررسي رابطه پايبندي به دعا با ميزان اضطراب دانشجويان دانشگاه تبريز. پاياننامه كارشناسي ارشد. داشگاه تبريز.
18- پناهي شهري، محمود، 1372. بررسي مقدماتي روايي و اعتبار فرم هاي سياهه حالت و صفت اضطراب. پاياننامه كارشناسي ارشد. دانشگاه تربيت مدرس.
19- آذرنيا، اكبر. 1382. بررسي رابطه بين سطوح مختلف اضطراب با حافظه و پيشرفت تحصيلي دانش آموزان پسر سوم راهنمايي شهرستان تبريز در سال تحصيلي 82-1381 . پاياننامه كارشناسي ارشد. دانشگاه تبريز.
20- يان سيچاني، كرمعلي. 1372. بررسي ميزان اضطراب ناشي از امتحانات در دروس دانش آموزان سال دوم دبيرستانهاي اصفهان. پاياننامه كارشناسي ارشد. دانشگاه تربيت مدرس.
21- پاول و اندايت. 1378. فشار رواني اضطراب و راههاي مقابله با آن. ترجمه دكتر بخشيپور و صبوري. مشهد. انتشارات آستان قدس رضوي.
كليد مقياس اضطراب زونگ
سوالات 5، 9، 13، 19 (منفي)
بقيه سوالات (مثبت)
+
1
2
3
4
-
4
3
2
1
درصد اضطرابي=
100×
نمره خام
80
سطح اضطراب
درصد اضطراب
طبيعي
%49-%0
خفيف
%59-50%
متوسط
%69-%60
شديد
%79-%70
بسيار شديد
%100-%80
آزمون اضطراب زونگ
لطفاً جملات زير را بخانيد و متناسب با حس خودتان در يكي از خانههاي داخل پاسخنامه علامت بگذاريد.
1- احساس ميكنم بيشتر از حدعادي، عصباني و مضطرب هستم.
2- بدون هيچ دليلي احساس ترس ميكنم.
3- زود برآشفته ميشوم.
4- احساس ميكنم كه دارم خورد ميشوم و از هم ميپاشم.
5- احساس ميكنم كه همه چيز روبراه است و اتفاق بدي رخ نخواهد داد.
6- دست و پايم ميلرزد.
7- سردرد، گردن درد و پشت درد اذيتم ميكند.
8- احساس ضعف ميكنم و زود خسته مي شوم.
9- احساس آرامش كرده و آرامش خود را به راحتي حفظ ميكنم.
10- احساس ميكنم قلبم سريع ميزند.
11- دايم سرم گيج ميرود.
12- غش ميكنم يا احساس شبيه به غش كردن دارم.
13- به راحتي نفس ميكشم.
14- احساس ميكنم انگشتان دست و پايم كرخت شده و مورمور ميكند.
15- دل درد و سوء هاضمه آزارم ميدهد.
16- زياد ادرار ميكنم.
17- دستهايم معمولاً گرم و خشك است.
18- صورتم داغ و سرخ ميشود.
19- به راحتي به خواب ميروم و شبها خوب ميخوابم.
20- در خواب كابوس ميبينم.
پاسخ نامه آزمون اضطراب زونگ
نام سن ميزان تحصيلات
جنسيت مردo زن o رشته تحصيلي
وضعيت تأهل
مجردo متأهلo بومي o غيربومي o
تعداد اعضاي خانواده : كم (3-1)o متوسط (6-3)o زياد (6 به بالا) o
با وجود تنوع تعاريف از سوي روانشناسان و دانشمندان علوم روان شناختي از مفاهيم بدرفتاري، سوء رفتار و ... بايد گفت، تمام اين تعريفها حول چهار محور آزارهاي جسماني، جنسي، غفلت و آزارهاي عاطفي رواني مي گردد.
حدود كودك آزاري از محروم ساختن كودك از غذا، لباس ، سرپناه، و محبت پدر و مادر تا مواردي كه در آن كودكان از نظر جسمي توسط يك فرد بالغ مورد آزار و بد رفتاري قرار مي گيرند كه آشكارا به صدمه ديدن و غالباً مرگ آنان منجر مي شود، گسترده است.
بسيارياز اين كودكان مورد آزار جنسي قرار گرفته اند، گرسنگي كشيده اند،سوزانده شده اند، كتك خورده اند، زخمي شده اند، به ميز و صندلي زنجير يا محبوس گشته اند و شمار بسياري از اين كودكان در نتيجه شدت اينگونه بدرفتاري ها از دنيا رفتهاند.
قانون حمايت از كودكان مصوبه 1988 آزار بدني را چنين تعريف ميكند: «آسيب ديدن و صدمهديدگي كودك زير18 سال، توسط والدين يا سرپرست بلافصل وي كه موول رفاه و آسايش اوست. به طوري كه سلامت و ايمني كودك طبق قوانين تدوين شده به وسيله وزارت بهداشت و خدمات انساني به خطر افتاده است.»
خشونت شديد بر اساس اين شاخص شامل لگد زدن، كتك زدن، باشت ضربه زدن، با اشياء اقدام به كتك زدن، ارعاب كردن، تهديد به وسيله چاقو يا اسلحه، سوزانيدن، گاز گزفتن، پرت كردن و سيلي زدن است. (خضروي افلاكفر، 1375، ص:5و8و20)
به گزارش خبرگزاري جمهوري اسلامي، كميسيون امور جوانان اسپانيا در دسامبر1998 چنين گزارش داد:
در حال حاضر يك ميليون و 400 هزار كودك و نوجوان اسپانيايي توسط والدين خود مورد انواع تنبيه قرار ميگيرند.
اين كميسيون با انتشار نتيجه تحقيقات خود كه در تمامي مطبوعات اين كشور به چاپ رسيد، عنوان كرد: 500هزار تن از كودكان در خانواده با «تربيت بدني» موجه ميشوند و 900 هزار كودك و نوجوان نيز توسط والدين تحت فشارهاي رواني و آزار و اذيت قرار مي گيرند.
در اين تحقيقات همچنين تصريح شده است: 400 هزار تن از كل اين تعداد كودكان نيز قرباني هر دو شكل تنبيه بدني، شكنجه و آزارهاي رواني در خانوادهها هستند. اين كميسيون در گزارش خود از والدين اسپانيايي خواست تا به جاي پرداختن به اعمال شيوههاي تنبيه، محبت را به كودكان و نوجوانان خود بياموزند.
كميسيون مورد نظر همچنين افزود: 5/72 درصد از كودكان مجرم در آمريكا توسط واليدن خود مورد تنبيه شديد قرار گرفتهاند و 9/96 درصد اين كودكان بدون ابراز هيچگونه محبتي از سوي والدين خود رشد كردهاند.
به خبري كه در ژانويه 1999 در روزنامه لوپاريزن به چاپ رسيد و توسط خبرگزاري جمهوري اسلامي مخابره شد، توجه كنيد: يك زوج هائيتيتبار مقيم فرانسه به اتهام شكنجه فرزند ده ساله خود، در دادگاه منطقه ورساي (در حومه پاريس) محاكمه شدند).
«ژوزف توسان» 44 ساله و همسرش «ويولان» متهمند كه پاهاي «امانوئل» را با زنجير بسته و وي را در محل اقامتش زنداني كردهاند.
از ديگر موارد اتهام والدين امانوئل شكنجه و ضرب و شتم فرزندشان است.
رفتار وحشيانه اين زوج با فرزندشان هنگامي فاش شد كه امانوئل موفق به فرار از اتاقي شد كه در آنجا براي مدتي طولاني زنجير شده بود.
امانوئل پس از فرار از منزل، خود را به خانه يكي از دوستانش رساند و والدين دوست وي پس از مشاهده آثار شكنجه بر بدن كودك، او را به اداره پليس محل منتقل كردند.
به نوشته لوپاريزين، علاوه بر ضرب و شتم كودك، آثار شلاق بر بدن امانوئل همچنان باقي است و به گفته خود او، والدين سنگدل گاهي اوقات مدتها وي را از ناحيه پا از سقف اتاق آويزان ميكردند.
در ماههاي نخست سال 1999 ميلادي پس از آنكه مشخص شد كه پدر و مادرها بچههاي كوچك خود را به شدت كتك ميزنند، كميته اي در كاليفرنيا تشكيل شد تا حقوق كودكان، حفظ شده و تنبيه بدني آنان باعث عقده حقارت در نوجواني و ميانسالي نگردد.
اين كميته پس از بررسي چگونگي تنبيه كودكان اعلام كرد: «پدر و مادرها تنها حق دارند با كف دست به پشت بچهها بزنند و به اين ترتيب آنان را تنبيه كنند».
بدرفتاري جسماني با كودك چيست؟
در تعريف بدرفتاري جسمي با كودك، اتفاق نظر وجود ندارد. «جلس« و «استروس» در سال 1979، بدرفتاري جسمي با كودك را اين گونه عنوان كردهاند: طهرگونه خشونتي كه به قصد آزار جسمي به كودك اعمال يا به اين نيت تلقي شود.»
به اين ترتيب، سيلي زدن به صورت يا روي دست نيز بدرفتاري جسمي است. در حالي كه معمولا اين ميزان تنبيه، قانوني و از نظر اجتماعي پذيرفته شده است. تعريف عمليتر از بدرفتاري جسمي با كودك چنين استك «هر عملي كه به طرز غير تصادفي موجب وارد آمدن آسيب جسمي به يك كودك شود».
اين آسيب اغلب، به دنبال تنبيه بدني شديد يا بدون دليل ايجاد ميشود.
بسياري از خشونتهاي خانوادگي از ديد اجتماعي، قابل پذيرش نيست و خشونت بدرفتارانه خوانده ميشود. اگر پذيرش يا نپذيرفتن اجتماعي يك رفتار را ملاك تفكيك رفتار طبيعي از بدرفتاري بدانيم، مي بايست. ميزان شيوع رفتارهاي خشونتآميز را در هر جامعه سنجيد و معيار خاص آن جامعه را ارائه نمود. به عنوان نمونه. اگر در يك منطقه تنبيه كودكان با سوزانيدن دست. شايع و طبيعي تلقي شود. نبايد اين رفتار را بدرفتاري خواند.
بنابراين به نظر ميرسد، براي رسيدنه به يك تعريف واحد و كاربردي. بهتر است به جاي ملاك نرم اجتماعي، از ملاك وقوع صدمه استفاده نمود. 0رحيمي موقر، 1376، همايش)
آزار جسمي كودك طيف وسيعي دارد. كتك زدن، نيشگون گرفتن. تكانهاي شديد به كودك. سيلي زدن، داغ كردن. گاز گرفتن و . . . همگي از عواملي است كه در بسياري از موارد، منجر به فوت كودك ميگردد.
حتي در صورت زنده ماندن كودك نيز گاه آثار شكنجه تا ابد بر بدن وي باقي خواهد ماند. ممكن است. نوزادي كه زياد گريه ميكند، بر اثر تكانهاي شديدي كه مادر يا پرستار بر او وارد ميكند، جان بسپارد.
كودك ديگري كه بر اثر ضربه جسمي سنگين بر جمجمهاي دچار خونريزي مغزي شده، فوت نمايد . . . اما هستند، كودكاني كه انواع شكنجه ها داغ شدن. كتك خوردن و . . . را شايد هر روز. بارها و بارها تجربه ميكنند.
اين كودكان معمولا توسط همان كساني كه شكنجه ميشوند. از خوردن غذا نيز منع ميگردند. به لحاظ روحي و رواني انواع توهينها. تحقيرها، تبعيض ها . . . را تحمل مي كنند و دچار مرگ تدريجي مي شوند.
نمونه بارز اين مورد، دختر 9 سالهاي بود كه نيمه شب 1376 در حالت كما به بيمارستان مفيد تهران آورده شد و پس از 30 ساعت مراقبت، به رغم درمانهاي انجام شده، فوت كرد.
رزيدنت ارشد بيمارستان مفيد، وضعيت اين كودك را به هنگام ورود به بيمارستان چنين عنوان كرد.
در بدو مراجعه، علائمي از حيات در بيمار وجود نداشت. در معاينهاي كه به عمل آمد، قلب و ريه كودك به هيچ وجه كار نميكرد و به اصطلاح دچار مرگ مغزي شده بود. بلافاصله اقدامهاي اوليه احيا را انجام داديم و توانستيم، قلب بچه را برگردانيم، ولي تنفس به دليل مرگ مغزي عملا قابل برگشت نبود . . .
بيمار مجموعا 36 ساعت تحت مراقبت بود، اما متاسفانه قلب او از تپش ايستاد و موفق به احياي مجدد آن نشديم.
دكتر عليرضا كاهاني، متخصص پزشكي قانوني، گزارش پزشكي قانوني را درباره مرگ اين كودك چنين اعلام كرد:
اين كودك با 110 سانتيمتر قد و 15 كيلوگرم وزن 24 ساعت پس از مرگ به پزشكي قانوني تحويل داده شد. تمام عضلات و قسمتهاي بدن او تحليل رفته و نماي واضحي از يك سوء تغذيه شديد بود.
موهاي سر او در بعضي از نواحي به طور كامل كنده شده بود.
زخمهاي در حال التيام در فرق سر، گونهها، شكستگي دندان پيشين سمت راست از ريشه ساييدگيهاي در حال التيام روي گونه و پشت گوش و در مجموع 16 زخم در حال التيام و چهار ساييدگي در سر و صورت.
چرا پدر و مادر فرزند خود را كتك ميزنند؟
اغلب ما كه فرزند داريم، گاه احساس ميكنيم، ميخواهيم، آنها را كتك بزنيم. اين احساس به ويژه وقتي فرزندمان از گريه دست نميكشد، غرولند مي كند يا روي حرف ما حرفي ميزند، در ما تشديد مي شود.
گاه بيش از رفتار كودك، حال خود ما و اينكه تا چه اندازه خسته، زير فشار عصبي، مضطرب يا ناخشنود هستيم، سبب بدرفتاري ما با فرزندانمان ميشود.
بسياري از ما ميتوانيم، اين احساس را در خود كنترل كنيم، اما متأسفانه بسياري از والدين از انجام اين مهم برنميايند.
تنها براي پي بردن به علت ميتوانيم به حدس و گامن متوسل شويم. اما والديني كه اقدام به مجازاتهاي جسماني ميكنند، ظاهرا از ويژگيهاي مشتركي برخوردارند.
نخست اينكه به هر دليل نميتوانند، نيروي محركه خود را ككنترل كنند. پدران و مادراني كه فرزندان خود را كنترل ميكنند، هر آيينه گرفتار احساسات منفي باشند و نيازمند تخليه آن شوند به اين كار اقدام ميكنند و به نظر ميرسد، اين والدين از نتايج كاري كه ميكنند، مطلع نباشند.
ضرب و شتم فرزندان گاه واكنش خود به خود به استرس است. اغلب كساني كه فرزندان خود را مورد ضرب و شتم قرار ميدهند، خود در خانوادههايي بزرگ شدهاند كه در آنجا بدرفتاري جسماني متداول بوده است. بخش مهمي از رفتار آنان تكرار مستفيم آن چيزي است كه خود در كودكي تجربه كرده اند و در كم سالي آموختهاند. الگوي آنها كسي بوده كه با آنها بدرفتاري كرده است.
بسياري از اين والدين با انبوهي از مشكلات احاسي و نيازهاي برآورده نشده، پاي به دوران بلوغ ميگذارند و به لحاظ احساسي هنوز كودكاند.
اغلب آنها به عنوان جانشين پدر و مادر به فرزندان خود نگاه ميكنند و مي خواهند، نيازهاي احساسي و عاطفي برآورده نشده در دوران كودكي خود را برآورده سازند. پدر و مادر بدرفتاري كه ميبينند، اين كودك نميتواند، نيازهاي آنها را براورده سازد، خشمگين ميشوند و خشم خود را بروز مي دهند. در آن لحظه به خصوص كودك بيش از هر زماني در مقام جانشين پدر و مادر است. زيرا در واقع يا مادر بدرفتار خشم از پدر و مادر خود را بر سر او خالي ميكند.
بسياري از پدران و مادراني كه فرزندان خود را كتك ميزنند، الكلي يا معتاد به مواد مخدر هستند. مصرف مواد مخدر اغلب به فروپاشي كنترلهاي عمل با انگيزه آني منجر ميشود. هر چند لزوما والديني كه اقدام به ضرب و شتم فرزندان خود مي كنند، به اين گروه محدود نميشوند. بدرفتاري جسماني انواع متعدد دارد، اما در تاركترين طيف اين گروه به والديني برخورد ميكنيم كه صرفا به منظور خالي كردن نارحتيهاي خود بچهدار ميشوند. بسياري از اين اشخاص مانند سايرين و ديگران حرف ميزنند و رفتار مي كنند. اما اينها انساننما هستند و از احساسات و ويژگي هاي انساني بويي نبرده اند.
خشونت جسماني با فرزندان، اعلب واكنشي نسبت به استرس ناشي از محيط كار، اختلاف با يكي از اعضاي خانواده يا يكي از دوستان يا تنش عمومي به خاطر سبك و طرز زندگي و ناخشنودي از آن به طور كلي است.
بچهها هدفهاي سادهاي هستند. نميتوانند، به دفاع از خود برخيزند و ميتوان آنها را به سكوت مجبور كرد.
متأسفانه هم براي شخص بدرفتار و هم براي قرباني، جابهجا شدن خشم تنها به طور موقت اسباب تسلي خاطر بدرفتار را فراهم ميسازد. بخش اصلي خشم او دست نخورده باقي ميماند و بار ديگر توليد مشكل ميكند و متأسفانه هدف خشم او نيز مجبور به تحمل ميشود تا اين ناراحتي را به دوران بلوغ ببرد.
جمعي ديگر از بدرفتارها به جاي اينكه كسي را مسؤول رفتار خود بدانند و او را سرزنش كنند، در مقام توجيه رفتار خود ميگويند كه به مصلحت كودك با او چنين رفتاري ميكنند. بسياري از والدين هنوز معتقدند كه مجازات جسماني تنها راه موثر براي ايجاد يك رفتار اخلاقي درست در منزل است.
بسياري از والدين روزگار ما معتقد به وجود شر و شرارت در كودك هستند. معتقدند كه با كتك زدن و مجازات جسماني مانع از آن ميشوند كه فرزندشان به راه بد برود.
در مقام توجيه كار خود ميگويند: «من هم در كودكي بارها كتك خوردم و اين كتك خوردن به مي آسيب نزد . . . »
در اين ميان جمعي از والدين هم معتقدند كه با كتك زدن به فرزندان خود، آنان را موجوداتي محكمتر، شجاعتر يا قويتر ميسازند.
كاملا بيمعني است، اگر گمان كنيم كه مجازات جسماني روي كودك تأثير مثبت بر جاي ميگذارد.
بررسيهاي به عمل آمده نشان ميدهد كه مجازاتهاي جسماني حتي اگر در واكنش به رفتار ويژهاي باشد. موثر واقع نمي شود. ثابت شده است كه كتك زدن در نهايت اثري كوتاه مدت دارد و در كودك احساس قدرتمندي از خشم. انتقام و بيزاري از خويشتن ايجاد ميكند.
كاملا مشخص است كه آسيبهاي ذهني، احساسي و جسماني ناشي از مجازاتهاي بدني به مراتب از مزاياي موقتي آن بيشتر است. 0فوروارد، 1372، صص: 152 تا 161)
در ماه اوت 1997 (مرداد ماه 1376 خبري از واشنگتن مبني بر آثار منفي تنبيه بدني بر كودكان در نشريات به چاپ رسيد در اين خبر چنين آمده است:
آخرين تحقيقات دانشمندان آمريكايي، نشان داده است كه تنبيه بدني كودكان نه تنها آنان را تربيت نميكند، بلكه موجب دروغگويي، شرارت و نفرت آنان از جامعه ميشود. دانشمندان پس از آزمايشهايي كه روي كودكان انجام دادند، اعلام كردند، هرچه تنبيه بدني كودكان بيشتر باشد، نفرت آنان از جامعه نيز بيشتر خواهد شد و كودكاني كه تنبيه بدني ميشو ند، بيش از همسالان خود به دروغگويي و فريبكاري تمايل پيدا ميكنند و پس از رفتارهاي بد و شكستن عمدي اشياء، احساس پشيماني نميكنند.
چگونه ميتوان كودك آزاري را تشخيص داد؟
يكي از راههاي تشخيص كودك آزاري، گرفتن شرح حال كودك از والدين است. در چنين مواقعي لازم است كه به شرح حالي كه والدين يا كساني كه كودك را به مراكز درماني آوردهاند، به دقت توجه شود.
براي مثال از موارد ذيل ميتوان تشخيص داد كه كودك توسط خود والدين مورد آزار و شكنجه قرار گرفته است، يا خير.
1- والديني كه از دادن شرح حال كامل و ابراز جزئيات واقعه خودداري ميكنند.
2- والدين معمولا در شرح حال ميگويند كه كودك به طور ناگهاني آسيب ديده يا بيمار شده است و از چگونگي آن بيخبرند.
در مرداد ماه سال 1377 گزارشي از بندرعباس مبني بر شكنجه دختر بچه 7 سالهاي كه مدتها تحت شكنجه و آزار خانوادگي قرار د اشت، در يكي از روزنامههاي صبح به چاپ رسيد. پدر و نامادري اين كودك به بهانه آنكه وي زمين خورده است، او را به بيمارستان كودكان بندرعباس منتقل كردند، اما پزشكان پس از معاينه وي اعلام كردند. او مدتها تحت خشونت و بدرفتاري خانواده به سر برده است و آثار سوختگي، شكستگيهاي متوالي در سر، دست و پاي او وجود دارد.
نامادري كودك در مورد علت اين حادثه چنين اظهار داشت: «من در خانه نبودم، وقتي آمدم، متوجه شدم، فاطمه حال خوبي ندارد و به اتفاق پدرش او را به بيمارستان رسانيديم».
پزشك معالج فاطمه در مورد صدمات وارده به اين كودك گفت: «يك گوش اين كودك بر اثر شكنجه. قدرت شنوايي خود را از دست داده و سرش بيماري كچلي گرفته است».
3- معمولا صدمات، با شرح حال داده شده، همخواني ندارد. به اين ترتيب كه مكانيسم، شدت و نوع آسيب وارده آمده با شرح حال مغاير است و آسيبهاي مشهود متعلق به زمانها و مراحل ترميمي مختلفاند.
پروندههاي متعددي در اين مورد در پزشكي قانوني وجود دارد. از جمله يكي از اين پروندهها مربوط به پسربچه پنجسالهاي است كه بر اثر خونريزي مغزي فوت كرده است. پزشكي قانوني صدمات وارد شده را چنين اعلام ميكند: «آثار زخمهاي التيام يافته يا در حال التيام كه بر اثر جسم برنده ايجاد شده، روي ساق، ران و كف پاها».
والدين علت فوت كودك را تصادف شب كذشته ذكر ميكنند؛ولي وقتي پزشكي قانوني اعلام مي كند كه ضايعات، مربوط به زمانهاي مختلف است، مادر اعتراف مي كند كه پدر ناتني كه اتفاقاً معتاد هم بوده، كودك را دائماً مورد اذيت و آزار قرار ميداده، چندين بار او را با سيم داغ سوزانيده و دائماً او را نيشگون مي گرفته است.
5- تأخير در گزارش موارد كودك آزاري جسماني، به رغم آسيبهاي شديد و جدي.
تأخير عمدي در مراجعه به مراكز درماني يا گزارش واقعه وجود دارد. در صورتي كه اگر والدين مقصر نباشند، بيدرنگ به دنبال اقدامهاي درماني ميروند. دختربچه 12 سالهاي كه پدرش دوبار ازدواج ناموفق داشته است، به خواهر ناتنياش سپرده ميشود.
خواهر ناتني دختر را به مدرسه نميفرستد و به عنوان پيشخدمت از او استفاده ميكند.
چندي بعد دختر فوت ميكند. خواهر ناتني در مورد علت مرگ اظهار ميدارد كه حال دختر بد شده است و تا رسيدن به بيمارستان فوت كرده است.
روي بدن دختر آثار كبودي و سوختگيهاي فراواني به چشم ميخورد. خواهر ناتني در مورد علت ايجاد اين آثار روي بدن كودك ميگويد: «مدتي قبل هنگامي كه وي ميخواسته چراغ را نفت كند، بدن كودك دچار سوختگي شده است».
آثار كبوديها نيز به دليل آن ايجاد شده كه دختر ضعيف بوده و دائما بدنش با اجسام برخورد ميكرده است.
6- تغيير شرح حال، چنانچه آزار دهنده احساس كند كه توضيحات اوليهاش مورد سوء ظي واقع شده، داستان را تغيير ميدهد. بنابراين توضيحات وي مغاير و متفاوت با يكديگر است.
جسد پسربچه چهارسالهاي بر اثر خونريزي داخلي و پارگي كبد به پزشكي قانوني فرستاده ميشود.
بنابر نظر پزشكي قانوني، وي به سوء تغذيه ناشي از غفلت و مسامحه والدين دچار شده است. روي ساق پاهاي او آثار سوختگي به چشم ميخورد. راديوگرافيهاي انجام شده، آثار شكستگي ةآي قديمي متعدد در دنده را نشان ميدهد.
پدر كودك ابتدا مرگ او را ناشي از سقوط كودك از پلهها بيان مي كند. پس از پرسشهاي پزشكي قانوني، پدر اين بار دليل مرگ را افتادن برادر كودك روي شكم او عنوان ميكند.
7- شرايط و محلي كه حادثه يا مرگ در آن رخ داده است، با شرح حال اختلاف دارد.
توضيحاتي كه والدين و سرپرستان كودك در مورد يك كودك آسيبديده بيان ميدارند، معمولا مغاير با واقعيات موجود است. به همين منظور در زير فهرستي از دلايل والدين در مورد توجيه علت صدمه يا مرگ كودك به همراه حقيقت موجود ارائه شده است:
توجيهات والدين يا سرپرستان كودك
واقعيت موجود
·از كالسكه افتاد و گوشش به دسته آن گير كرد.
×به صورت كودك سه ضربه وارد و سپس به زمين پرتاب شده است.
8- در مواردي طفل (3 تا 5 ماهه) به طور ناگهاني فوت نموده و شرح حال حاكي از آن است كه كودك دائما گريه مي كرده و ريسه مي رفته و علت مرگ «هماتوم ساب دورال» (خوانريزي و تجمع خون زير كاسهسر) بدون يا همراه شكستگي جمجمه يا شكستگي استخوانهاي ديگر و تورم نسخ نرم يا كوفتگي پوستي است.
جسد ديگري كه به پزشكي قانوني فرستاده شد، مربوط به يك نوزاد بود. مادر اين نوزاد كه بيماري رواني داشت و قادر به تحمل گريههاي نوزاد نبود، كنترل خود را از دست داده، نوزاد را خفه ميكند.
9- بيشتر كودكاني كه در شب با آثار ضربه به بيمارستان آورده ميشوند و سابقه بيماري قبلي ندارند.
10- هنگامي كه والدين شخصا مراجعه نميكنند و در اين رابطه از بستگان ديگر مانند خواهر يا برادر كمك ميگيرند.
11- اين قبيل والدين:
الف) در نشان دادن نگراني و دلواپسي خود دچار مشكل هستند و درجه نگراني آنان با شدت صدمهاي كه به كودك وارد شده است، متناسب نيست.
ب) در ارتباط با آسايش و رفاه كودك، بيعلاقه و خوانسرد به نظر ميرسند. به عبارتي قادر نيستند، به كودك آرامش دهند و رفتاري كه نشاندهنده درك آنان از احساسات عاطفي و جسماني كودك باشد، در اين والدين مشاهده نميشود.
ج) بين ارتباط كلامي و غير كلامي والدين و كودك تفاوت وجو د دارد.
د) بيشتر تعبيرهاي منفي در مورد كودك به كار ميبرند و مرتبا از او انتقاد و تكرار ميكنند، كودك خودش مسبب صدمه است.
تظاهرات باليني كودك كتك خورده
حالات و رفتار كودك كتك خورده، بارز و مشخص است. علايم ترس از پدر و مادر را نشان ميدهد. نگاهش از نگاههاميگريزد و حالتي مظلوم به خود ميگيرد. چشمان باز و بهت زده دارد. (البته چنين حالتي در تمام موارد صادق نيست.)
ساير نشانهها عبارتند از:
-كوفتگيها و جراحات متعدد در بدن آنان ديده ميشود كه بيشتر به صورت قرينهاند. مثلا در دو طرف صورت يا جراحات منظم روي پشت، بدن، كپلها و رانها.
كوفتگيها ممكن است. به شكل وسايل ايجادكننده آنها مثل سگك كمربند يا طناب باشد.
سوختگي سيگار به صورت جوشگاههاي گرد قرنيه ديده ميشوند. فرو رفتن در آب جوش، سوختگيهايي به شكل جوراب، دستكش و پيراشكي ايجاد ميكند.
شكستگيهاي متعدد به ويژه در خردسالان در اثر صدمه جسماني و همچنين خونريزي شبكيه چشم در شيرخواران به علت تكانهاي شديد ايجاد ميشود.
آسيبهاي وارد آمده به كو دك به ص ورت ك وفتگي، خراشيدگي، بريدگي، پارگي، سوختگي تورم بافتهاي نرم و خونريزي ظاهر ميشود.
ويژگيهاي كودكاني كه مورد بدرفتاري قرار گرفتهاند
-معمولا واكسيناسيون آنان انجام نشده است.
-از اختلالات خواب و اختلالات روانتني (نظير سردرد، تهوع و دردشكم) شكايت ميكنند.
-ظاهري كثيف و خسته دارند و فاقد انرژي ميباشند.
-صبحانه نخورده به مدرسه ميروند و غالبا گرسنه هستند.
-غذا گدايي ميكنند يا دست به دزديدن غذا مي زنند.
-نيازشان به عينك، مراقبت از دندانها و . . . برآورده نميشود.
-لباسهايي ميپوشند كه مناسب فصل نيست.
-اين كودكان انتظار محبت از سوي والدين خود را ندارند و هنگامي كه از آنان جدا ميشوند، اضطراب و دلتنگي كمي نشان ميدهند و به نظر ميرسد از آنان ميترسند.
-اغلب غمگين يا ترسو و عصباني هستند.
-لباسهايي ميپوشند كه صدمات را پنهان كند.
-مكرر دير به مدرسه ميروند و از مدرسه غيبت ميكنند يا خيلي زود به مدرسه رفته و پس از تعطيلي سرگردانند.
-در مدرسه مشكلآفرين هستند.
-به وسايل مدرسه آسيب ميرسانند يا آنها را ميشكنند.
-تكاليف مدرسه را انجام نميدهند.
به طور كلي افرادي كه دوران كودكي مورد اذيت و آزار و بدرفتاري قرار ميگيرند، اغلب در دوران بزرگسالي به افراد بيمار، الكلي، افسرده، معتاد به مواد مخدر و مبتلا به چاقي تبديل ميشوند.
اين محققان دريافتند، موارد كودك آزاري با تشكيل عادات بد بهداشتي در بزرگسالي ارتباط نزديكي دارد.
كساني كه بيش از چهار حادثه بدرفتاري و آزار را در كودكي تجربه كردهاند، در مقايسه با كساني كه هيچ تجربهاي از اين دست ندارند، 12 برابر بيشتر با خطر اعتياد به مواد مخدر، الكليسم، افسردگي و اقدام به خودكشي روبهرو هستند.
كودكآزاري شامل آزار جنسي، آزار رواني، آزار جسمي و «اختلال خانوادگي» نظير بزرگ شدن با يك پدر معتاد يا الكلي، جنايتكار يا همسرآزار است.
محققان ميگويند، عوارض ناشي از چنين تجربياتي احتمالا به سختي در درون مغز كودكان جاي ميگيرد.
در اينجا دو مكانيزم وجود دارد. پيامدهاي رواني و عاطفي و پيامدهاي دراز مدت عصبي. «آندا» ميگويد: يك نوازد با يك ميليارد عصب متولد مي شود، اما بيشتر ارتباطهاي عصبي تا سن 12 سال انجام ميشود و تغيير مغز بعد از 12 سالگي دشوار است.
افراد در تلاش براي زدودن دردهاي دوران كودكي خود احتمالا رفتارهاي خطرناكي را پيشه ميكنند به طور مثال سيگار مي كشند و با چنين زمينهاي تسكين فوري پيدا ميكنند.
يك بررسي آماري روي 900 كودك يك تا چهار ساله نشان داده است، تنبيه بدني كودكان ولو با فاصله زماني دو هفته يكبار ميتواند، روي هوش آنان تأثير منفي بگذارد.
تا اينجا هر چه عنوان شد، بيشتر بر جنبههاي باليني كودكآزاري اشاره داشت. اما عمق فاجعه زماني مشخص ميشود كه پاي صحبت افرادي بنشينيم كه در كودكي مورد آزار و اذيت قرار گرفته و در بزرگسالي با مشكلات عديدهاي دست و پنجه نرم ميكنند. آلامي كه شايد درمانهاي بلند مدت روانكاوي بتواند، اندكي از عمق آن بكاهد.
دكتر سوزان فوروارد، تجربيات 18 ساله خود را در زمينه روان درمانگري افرادي كه در كودكي مورد آزار جسمي، جنسي، عاطفي، روحي و رواني قرار گرفتهاند، در قالب كتابي با عنوان «تربيت مسموم» به رشته تحرير درآورده است.
بخش دوم: آزار جنسي كودكان
سوء استفاده جنسي از كودكان ظالمانه ترين و اهانتآميزترين تجربه براي كودكان است.
قربانيان كم سال بدرفتاري جنسي. وابسته تمام عيار به متجاوزان خود هستند؛ نه جايي براي پناه دارند و نه كسي را كه به او رجوع كنند.
شرايطي است كه حامي كودك، متجاوز به ا و ميشود و حقيقت به زنداني از سر و اسرار كثيف مبدل ميگردد.
بدرفتاري جنسي با كودك قداست كودكي را باطل ميكند. 0همان، صص:177)
موضوع سوء استفاده جنسي كودكان توسط بزرگسالان در طول تاريخ بشر همواره مطرح بوده است. در اين بين ارزشها و هنجارهاي اجتماعي، نقش تعيينكنندهاي در پذيرش يا نپذيرفتن اين پديده داشتهاند.
در سالهاي اخير با توج به يافتههاي باليني، ويژگيهاي رفتاري-رواني قربانيان سوء استفاده جنسي مورد بررسي قرار گرفته است. تا جايي كه اين مسأله را اسا بياري از مشكلات جدي شخصيتي و رواني دانستهاند. (ابراهيمي قوام، 1376، همايش)
بدرفتاري جنسي با كودك چيست؟
بدرفتاري جنسي با كودك به صورت هرگونه تماس جنسي ناخواسته فرد بالغ با كودك تعريف شده است.
بر اسا تعريف مندرج در قانون ممانعت از آزار و بدرفتاري با كو دكان، بدرفتاري جنسي، عبارتسات از:
1- بهكارگيري، استفاده، اغوا، تشويق، واداشتن كودك به درگير شدن با هرگونه رفتار روشن جنسي يا نمايش اين گونه رفتار.
2-تجاوز، تماس جنسي، فحشا يا هرگونه بهرهبرداري ديگر جنسي از كودكان. (رحيمي موقر، 1376، همايش)
مركز ملي سوء استفاده و غفلت، سوء استفاده جنسي را چنين تعريف ميكند: «تماسها يا مقاربتهاي جنسي بين كودك و بزرگسال، در شرايطي كه كودك به منظور تحريك جنسي آن فرد يا شخص ديگر مورد سوء استفاده قرار ميگيرد.»
بنابر تعريف ديگر، آزار جنسي، عبارت است از استفاده از كودك براي لذت بردن توسط يك فرد بزرگسال براي ارضاي نيازها يا تمايلات جنسي خودش.
در مجموع، تعريف هر جامعه از پديده آزار جنسي، منعكس كننده رفتار و ديدگاه مردم آن جامعه است.
گروهي، متغيرهاي زيادي را در تعريف، ملحوظ نظر دارند. متغيرهايي از قبيل سن قرباني، سن متجاوز، تفاوت سن تجاوزگر و قرباني، ارتباط و وابستگي بين قرباني و متجاوز، جنسيت تجاوزگر، نوع و ماهيت آزار جنسي، رضايت و ميزاني كه كودك تمايل دارد يا مقاومت ميكند.
جنس كودكان قرباني سوء استفاده جنسي
قربانيان آزار جنسي بيشتر مؤنث و اغلب اوقات جوان هستند. در واقع بعضي از آنان هنوز كودكاند. دختران پنج با بيش از پسران در معرض قرباني شدن قرار دارند.
پسران بيشتر به وسيله يك مرد مورد سوء استفاده جنسي قرار ميگيرند.
بر اساس آمار كشورهاي عربي، 90 درصد قربانيان سوء استفادههاي جنسي دختر و 20 درصد پسر هستند. به گزارش يكي از روزنامههاي اسپانيايي در اكتبر 1998. باندهاي مافيايي ادمربايي، 142 تن از كودكان اين كشور را در سالهاي اخير ربوده اند و به ساير نقاط جهان انتقال دادهاند.
يافتههاي تحقيق انجام شده توسط سازمان پزشكي قانوني كشور طي سه سال 71 تا 73 نشان ميدهد كه :
1-موارد كو دكآزاري جنسي در دختران چهار مورد صفر تا 5 سال، 32 مورد 6 تا 10 سال و 183 مورد 11 تا 13 ساله بودهاند. بنابراين شايعتري سن مراجعه 11 تا 15 سال بوده كه 83 درصد از كل موارد كراجعه را در بر ميگرفته است.
2-در پسران، از نظر شيوع سني 7 مورد زير 5 سال، 42 مورد بين 6 تا 10 سال و 35 مورد بين 11 تا 15 سال بودهاند. بنابراين شايعترين سن ارجاع و تجاوز ثابت شده در پسران 6 تا 10 سال است. (همان، صص: 15 و 16)
دنور و كنتول (1981) در بررسي گزارشهاي موارد سوء استفاده جنسي، دريافتند كه تمام قربانيان زير سن 18 سال بودهاند. به طور كلي ميزان سوء استفاده جنسي در هر هزار نفر، يك نفر بودهاند. همچنين سن 45 درصد از قربانيا ن كمتر از 12 سال و 16 درخد كمتر از 6 سال ذكر شده است.
سوء استفاده جنسي محارم از كودكان معمولا بين سنين 12 تا 14 سال ميباشد كه دوره پرخطر آن 4 و 9 سالگي است. زيرا انجام اعمال جنسي با كودكان، تحت عنوان ابراز محبت يا بازي يا از طريق دادن رشوه و تعديد كردن بسيار راحت و آسان است.
بسياري از كودكان از اين اعمال آگاهي ندارند. تنها در سنين 10-11 سالگي آن است كه آنان ميفهمند اين قبيل اعمال از نظر اخلاقي نادرست است. (ابراهيمي قوام، 1376، همايش)
تقريبا يك سوم قربانيان آزار ج نسي كودكان كمتر از 6 سال، يك سوم بين 6 تا 12 سال و يك سوم بين 6 تا 12 سال و يك سوم بين 12 تا 18 سالهاند.
حدود 50 درصد از كودكاني كه مورد آزار جنسي قرار ميگيرند، به دليل كمسني قادر به بازگوكردن موارد نيستند و اين امر بيانگر اين امر است كه آمارهاي اعلام شده در زمينه شيوع آزار جنسي در سنين پائين. از اعتبار و روايي برخوردار نيست.
طبق آمار كشورهاي عربي، سن متوسط قربانيان جنسي 5 سال است.
چه كساني به كودكان تجاوز ميكنند؟
اغلب بچهها، معصومانه تمايلات جنسي خود را بروز ميدهند و در اين كار هيچ گناهي بر گردن آنان نيست. صددرصد مسؤوليت سوء استفاده جنسي از فرزندان بر عهده پدر و مادر است.
در زمينه سوء استفاده جنسي از كودكان، دموكراسي كامل حاكم است. در تمام سطوح اجتماعي-اقتصادي كشور اين پديده به چشم ميخورد و تقريبا هر كس ممكن است به اين كار اقدام كند.
طبقهبندي اينكه چه كساني به اين كار تن ميدهند. عملي نيست. اغبل اين اشخاص پركار، ظاهرا محترم و اهل كليسا و از جمله زنها و مردهاي معمولي هستند. برخي از آنان افسر پليس، آموزگار مدرسه، بنّا، مددكار اجتماعي، دكتر، الكلي و كشيش بودهاند.
اين اشخاص اغلب داراي ويژگيهاي مشترك رواني هستند و كمتر ميتوان براي آنان طبقه اقتصادي، نژادي. فرهنگي با اجتماعي خاصي را در نظر گرفت.
تحقيقات نشان ميدهد، 54 درصد از سوء استفادهكنندگان از اعضاي خانواده (پدر و ناپدري) بودهاند. اگر ساير گروههاي خويشاوندي، دوستان خانوادگي، پرستار بچه را نيز به اين نسبت اضافه كنيم، درصد قابل توجهي از متجاوزان كه كودك با آنها آشنا بوده است، افزايش خواهد يافت. (ابراهيمي قوام. 1376، همايش9
با توجه به اطلاعات موجود، مشخص است كه اين (نوع) بدرفتاري بيشتر از ناحيه ساير افراد خانواده صورت گرفته كه كودك به آنان اعتماد و اطمينان دارد. (فوروارد، 1372، ص: 181)
بررسيها نشان ميدهند كه 97 درصد از متجاوزان. مذكرند و زنان تجاوزگر، بيشتر پرستار كودكاند.
بر اساس گزارشهاي سازمانهاي مدافع حقوق بشر، علاوه بر كودكان آواره در خيابانها، كودكاني كه در خانه افراد ثروتمند به عنوان خدمتكار كار ميكنند، نيز در معرض سوء استفاده جنسي قرار ميگيرند.
انواع شوء استفاده جنسي
زناي با محارم
هرگونه فعاليت جسماني-جنسي بين اعضاي خانواده است كه همخوني بين آنها ضروري نيست.
ناپدري، خواهر و برادر تني كه با يكديگر زندگي ميكنند و حاصل ازدواج قبلي والدين هستند، همچنين ساير خويشاونداني كه با كودك زندگي نميكنند، مانند عمو، دايي. پدر و مادربزرگ نيز جزء محارم محسوب ميشوند. (ابراهيمي قوام، 1376 ، همايش)
سوء استفاده جنسي از محارم در خانوادههايي مشاهده ميشود كه در آن انزواي احساسي فراوان، رمز و راز، نياز، استرس و نبودن حرمت و احترم وجود دارد.
بچهبازي
اين اصطلاح اغلب به طور مبهم به كار برده ميشود و توصيف كننده نوعي خاصي از فعاليت جنسي نيست؛ بلكه موضوع اصلي آن كسب برنگيختگي جنسي از طريق مشاركت كودك نابالغي در فعاليتهاي جنسي با فرد بزرگسال است. معمولا سن اين قبيل كودكان 4 تا 12 ساله است.
آزار و تزوير
استفاده از آزار و تزوير، فريب و تهديد براي شركت فعالانه كودك در اعمال جنسي
هرزهنگاري
به هر گونه عكسبرداري، توليد فيلم و ساير مواردي كه در آن اعمال جنسي كودك با كودك و بزرگسال با كودك منعكس شود، هرزهنگاري اطلاق ميشود.
اگر از وسايل مزبور براي تحريك جنسي در حضور يا غياب كودك استفاده شود، باز هم به عنوان ابزاري به منظور سوء استفاده جنسي در كودكان تلقي ميشود. (ابراهيمي قوام، 1376، همايش)
فاحشهگري
اغلب كودكاني كه مورد سوء استفاده جنسي محارمشان قرار گرفتهاند، براي امتناع از تماسهاي بعدي از خانه خود فرار ميكنند و اغلب آنان براي تهيه لباس، غذا، دارو و . . . خود را در اختيار بزرگسالان قرار ميدهند.
تجاوز به عنف
رفتار خشن و وحشيانه اي است كه از طريق اعمال جنسي ابراز ميشود. تجاوز به عنف براي ابراز قدرت و خشم صورت ميگيرد و به ندرت در چنين مواردي مسأله جنسي است.
اغلب موضوع جنسي در خدمت نيازهاي غير جنسي به كار گرفته ميشود. متجاوزين به عنف اغلب زير 30 سال سن دارند. (همان) تأثير سوء استفاده جنسي بر كودكان
با اينكه تعداد مراجعان دختر در سنين صفر تا 5 سالگي به مراكز درماني بسيار كم است، اما تقريبا نصف موارد مراجعهكننده دچار ضايعات باليني شديد شدهاند. در حالي كه در ساير سنين اين مقدار به كمتر از يك سوم تقليل مييابد.
تا كنون بيش از صد تحقيق پيرامون آثار گذرا و پايدار سوء استفاده جنسي انجام گرفته است كه حاكي از واكنشهاي جسماني و رواشناختي به نسبت مشابهي در قربانيان است.
محققان، عوامل چندي را در تشديد واكنشها ذكر كردهاند كه عبارتست است از:
سن قرباني
هرچه سن قرباني بيشتر باشد، تجارب سختتري خواهد داشت.
سن متجاوز
هر چه سن متجاوز بيشتر باشد، آثار شديدتري بر قرباني به جاي ميگذارد. هويت جنسي
متجاوزان مذكر آثار سخت و جدي بر كودك ميگذارند.
طول دوره سوء استفاده جنسي طولانيتر باشد، آثار منفي شديدتري بر قرباني خواهد داشت.
شدت سوء استفاده جنسي
هرچه فعاليتهاي جنسي متجاوز متنوعتر باشد، آثار منفي بيشتري به جاي ميگذارد.
ارتباط متجاوز و قرباني
هرچه رابطه بين متجاوز و قرباني نزديكتر باشد – پدر، ناپدري، برادر – آثار ايجاد شده، منفي و شديدتر است.
تعداد سوء استفاده كنندگان
اگر تعداد سوء استفاده كنندگان متعدد باشد، آثار شديدتري بر قرباني بر جاي ميماند.
ميزان مشكلاتي كه قرباني با آن موجه خواهد شد
در مواردي كه كودك موضوع سوء استفاده جنسيقرار گرفتن خود را توسط اعضاي خانواده يا خويشاوندان اطلاع دهد، ممكن است، مورد طرد و بيتوجهي اعضاي خانواده و حتي همسالان خود قرار گيرد.
وجود ارتباط ضعيف بين قرباني، خواهر و برادرانش
اگر روابط بين قرباني، خواهر و برادرانش صميمانه و نزديك باشد، آثار سوء استفاده تخفيف خواهد يافت.
ماهيت عمل سوء استفادهگرانه
اين امر با توجه به ميزان اغواگري، اجبار و خشونتي كه مورد سوء استفاده متجاوز قرار گرفته است، در ارتباط است.
نتايج درماني يا مداخلات قانوني
اگر قرباني مورد درمان لازم قرار نگيرد يا مراجع قانوني به دليل كمبود شواهد لازم، شكايت را مختوم اعلام كنند، آثار منفي بيشتري روي قرباني خواهد داشت.
ميزان رشد و تجارب قبلي كو دك از نوع سوء استفاده جنسي
اگر كودك در حال رشد باشد، ممكن است، سوء استفاده جنسي، آثار غير قابل جبراني را بر فرآيندهاي روانشناختي و فيزيولوژيكي او بر جاي گذارد و موجبات تأخير يا وقفه برخي از عملكردهاي رشدي وي را فراهم آورد.
بخش سوم: بيتوجهي و غفلت
غفلت از كودك به معناي حذف يا ناديده گرفتن كودك است كه اين امر ممكن است با آزار بدني همراه باشد يا نباشد.
غفلت به منزله الگوي پايدار است كه بيانگر رابطه متقابل اندك والدين و كودك، حذف و برآورده نساختن نيازهاي اوليه كودك از لحاظ جسماني يا هيجاني، از جمله در زمينه تغذيه، سلامت. پوشاك، نظافت، تربيت، مراقبت پزشكي، حمايت، ابراز عشق و علاقه است. (خضروي، 1375، ص: 32)
مصاديق غفلت عبارتند از:
1-غفلت جسمي مانند ترك و به حال خود رها كردن ورسيدگي نكردن به وضعيت تغذيه (رحيمي موقر، 1376، همايش)
2-غفلت هيجاني مانند محبت نكردن كافي به كودك، بدرفتاري شديد يا مزمن با همسر در حضور كودك.
3-غفلت آموزشي مانند رسيدگي نگردن به وضعيت تحصيلي كودك، بيتوجهي به ترك تحصيل يا فرار از مدرسه.
4-غفلت پزشكي مانند مراقبت نكردن از كودك در برابر مسائل بهداشتي
بخش چهارم: كودكازاري عاطفي
آزارهاي عاطفي، گرچه بر خلاف آزارهاي جسماني اثر قابل رويت بر جسم كودك بر جاي نميگذارد، اما آثار آنها به مراتب عميقتر و فاجعهآميزتر است و تا آخر عمر بر روح و روان فرد باقي خواهد ماند.
پدر و مادري كه دائما فرزند خود را تحقير و سرزنش ميكنند و در مقام انتقاد از او برمي آيند، وي را با همسالانش مقايسه ميكنند، والديني كه براي فرزند خود، ولو آنكه در مرحلهنوجواني قرار داشته باشد، مقررات و كنترلهاي شديد در نظر ميگيرند، كساني كه انتظارات بيش از حد از كودك خود دارند و از او ميخواهند، مانند يك فرد بزرگسال رفتار كند و غيره همگي كودك خود را در معرض فشارهاي روحي و رواني شديد قرار ميدهند.
بدرفتاري رواني-عاطفي با كودك چيست؟
تعريف كنفرانس بينالمللي در سال 1983 از بدرفتاري رواني، عبارتست از: هرگونه رفتار با كودك كه طبق استانداردهاي اجتماعي و نظر متخصصان، از نظر رواشناختي، آسيبزا باشد. يعني هرگونه رفتاري كه بر عملكرد رفتاري-شناختي و عاطفي و جسمي كودك تأثير سوء داشته باشد، بدرفتاري رواني با كودك خوانده ميشود.
با اين تعريف، ابعاد بدرفتاري بسيار گستردهتر ميشود. در واقع تمام انواع بدرفتاري 0جسمي، جنسي، عاطفي و غفلت) يا بدرفتاري رواني همراه است.
مصاديق بدرفتاري عبارتند از:
1)رفتار و نگرشهاي منفي مداوم، به صورت كلامي و غير كلامي مانند سرزنش يا تحقير مداوم.
2)مقررات و كنترل شديد. مانند ترسانيدن از جدايي يا تنبيه سخت بدني.
3)تشخيص ندادن مرزهاي فردي و روانشناختي كودك. مانند به خدمت گرفتن كودك در ارضاي نيازهاي عاطفي خود.
4)ايجاد بيثباتي و دگرگوني شناختي مانند دادن پيامهاي متضاد به كودك يا پاسخهاي غير قابل پيشبيني والدين (رحيمي موقر. 1376، همايش).
آثار اجتماعي كودكآزاري عاطفي
كودك آزاري بر رشد اجتماعي كودكان آسيبهاي جدي وارد ميسازد و مشكلات زير را ايجاد ميكند:
-ناسازگاري با ديگران و محيط پيرامون خد در خانه و مدرسه
-كاهش روابط اجتماعي همراه با نشانههاي انزواطلبي
-بدبيني، بدگماني و اعتماد نكردن به ديگران
-مشاركت نكردن در فعاليتهاي گروهي
-ناتواني در پذيرش مسووليت و انجام ان
-رعايت نكردن مقررات و ضوابط مدرسه كاهش ارتباطهاي كلامي با ديگران
-شكلگيري نشانههاي بزهكاري به ويژه در دوران بلوغ كه با خشونت، تخريب، دزدي، اختلال سلوك و ساير انحرافات همراه است.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن