دانش آموزی - 688

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق در باره نراروپا

بازديد: 387

 

تحقیق در باره نراروپا

000/600/9 كيلومتر مربع ( بجز جزيره هاي منطقة 15 )

نخستين اروپاييان ـ شكاچيان عصر پارينه سنگي ـ هيچ گاه در بهترين وضعيت، تعدادشان به 000/100 نفر نرسيد. در بدترين وضعيّت ـ بويژه در طول دوره هاي سرد واپسين عصر يخبندان  ـ تعداد آنها به طور چشمگيري كمتر از اين بود. در پايان عصر يخبندان، تحوّلي در رهايي از اين كاهش جمعيّت پديد آمد. در طول بهتر شدن آب و هوا در دوران ميانه سنگي ( 10 هزار تا 6 هزار سال پيش از ميلاد ) تعداد جمعيّت آنها همچون بهترين شرايط آب و هوا در گذشته، افزايش يافت و سرانجام اندك اندك به 000/250 نفر رسيد. سپس در انقلاب نوسنگي، در 5 هزار سال پيش از ميلاد افزايش چشمگيري در تعداد جمعيّت آنان رخ نمود. مجموع جمعيّت در اين زمان بيش از يك ميليون نفر بود.

اين عصر همچنين موجب پيدايش نخستين تمايز مهمّ بين شيوه هاي سكونت بود، چون تراكم جمعيت يا بندگان غذا در عصر پارينه سنگي ندرتاً به 1/0 نفر در هر كيلومتر مربع مي رسيد. در حالي كه تراكم تعداد توليد كنندگان غذا در عصر نوسنگي معمولاً يك نفر در هر كيلومتر مربع بود تا زماني كه اين كشاورزان، مهاجرتشان را از پهنه هاي جنوبي و غربي اروپا به پايان رسانند ( بنابر برآورده هاي در حدود 3000 سال قبل از ميلاد )، جمعيّت اين قاره به بيش از 2 ميليون نفر رسيد.

در طول هزار سال بعدي كه جامعه ، وارد عصر مفرغ شد، افزايش ناهمگون جمعيّت با مهاجرت از خاور نزديك به اروپا آغاز شد. منطقة ورودي جمعيت، يونان بود كه مهاجران از راه دريا وارد  اروپا مي شدند. پيامد نهايي اين مهاجرت علاوه بر افزايش ديگري در تعداد جمعيت، تغيير در شيوة توزيع آن بود. گر چه روند افزايش تعداد جمعيّت يكنواخت بود، امّا بر مبناي معيارهاي جديد كند مي نمود: در 2000 ق.م . مجموع جمعيّت اروپا به 5 ميليون نفر رسيد و تا 1000 ق . م . اين تعداد به 10 ميليون نفر افزايش يافت.

تغيير در توزيع جمعيّت مربوط به ميزان افزايش چشمگير غير متناسب جمعيّت در كشورهاي مديترانه اي بود. احتمالا افزايش جمعيّت در اين كشورها بازتابي از بهبود وضعيّت كشاورزي در خاور نزديك از آغاز تاريخ بوده است. اين فزوني در هر سرزميني كه از آب و هوايي مشابه برخوردار بود، به چشم مي خورد پيشرفت كشورهاي مديترانه اي كه به منزلة گذرگاه بزرگ طبيعي بود نيز مي توانست به طور مؤثري موجب افزايش اين مقدار جمعيّت باشد. به هرعلّتي كه بود تا پايان عصر مفرغ در 1000 ق . م . تراكم جمعيت بيش از حد متوسط جمعيّت اروپا، با ضريب 3 در يونان و بيش از ضريب 2 در ايتاليا بود ( تصوير 1ـ3 ) . اين امر ، زمينة جمعيّت نگاري در زمان پيدايش جامعة باستان است.

در زماني كه اسكندر به سوي شرق پيشروي مي كرد، مركز قدرت اروپا از شرق اين قاره به سوي سرزمينهاي غربي تر آن، يعني ايتاليا در حال جابجايي بد. با تسلط بر شبه جزيرة ايتاليا و جمعيّت 4 ميليوني آن، رم تشكيلات سياسي را پي ريخت كه به طور كامل بر تمامي كشورهاي اروپايي تسلّط داشت.

پيامد سريع آن، جنگ با تنها قدرت عظيم مديترانة غربي يعني كارتاژ بود. پيامد نهايي اين جنگ، تشكيل امپراتوري روم بود كه در نهايت با گسترش قلمرو خود، تمامي كشورهاي حاشية درياي مديترانه را در بر مي گرفت. اين موفقيت باعث موفقيتهاي ديگري شد: در حالي كه خراج 48 ايالت به سوي پايتخت گسيل مي شد ، تراكم جمعيت ايتاليا بالاترين حدّ‌ جمعيّت يونان را پشت سرگذاشت . در حالي كه تمام جمعيت اروپا تنها 31 ميليون نفر بود، 7 ميليون نفر در ايتاليا زندگي مي كردند.

تا 2000 ميلادي امپراتوري روم قدرتمند تر شد و تا اين زمان 46 ميليون نفر تبعه داشت كه 28 ميليون از 36 ميليون نفر جمعيّت اروپا را در بر مي گرفت ( تصوير 1ـ5 ) . اين امر پيشرفت خوبي محسوب مي شد. در پي آن جمعيّت كاهش يافت و در چهار سدة بعد نيز وضعيّت وخيم تر شد. تعداد جمعيّت با كاستي اقتصاد، كاهش يافت. مجموع كاهش جمعيّت اروپا تا سال 600 ميلادي به 26 ميليون نفر رسيد، 25%‌ كمتر از بيشترين ميزان جمعيّت در سال 2000 ميلادي. كاهش جمعيّت عمومي بود و ردر اوّلين نگاه اينچنين مي نمود كه به علّت بدي آب و هوا پديد آمده است. اين مساله احتمالي پيش نبود. مشخص است كه كاهش جمعيّت در كشورهاي مديترانه بيش از كشورهاي شمالي اروپا به چشم مي خورد. در صورتي كه هوا سردتر مي شد اين كاهش برخلاف آنچه بود كه انتظار آن مي رفت. با آن كه جامعة باستان بيش از اندازه توسعه يافته بود، اين كاهش بسيار زياد به نظر مي رسيد و كاهش قدرت نتيجة آن بود. علّت آن هر  چه كه بود روند جديد كاهش نتايج جالبي در پي داشت. قدرت امپراتوري روم رو به كاستي گذاشت و در نهايت به سقوط آن منجر شد. تمدّن باستان فرو پاشيد و به جاي آن جامعه اي جديد فئودالي سده هاي ميانه به وجود آمد.

اروپا در سدة هشتم ميلادي، دستيابي به شيوه اي جديد را آغاز كرد و بار ديگر جمعيّت آن افزايش يافت. جمعيّت از 26 ميليون در پايين ترين سطح در سده هاي ميانه به 30 ميليون تا سالهاي اوليّه سدة نهم ميلادي و به 36 ميليون نفر تا سال 1000 . ـ بهترين وضعيّت دوران باستان ـ رسيد. از اين زمان روند رشد جمعيّت رو به افزايش گذاشت و ميزان آن شتاب بيشتري يافت. در سدة يازدهم ميلادي جمعيّت به بيش از يك پنجم افزايش يافت. در سدة دوازدهم اين عدد به بيش از يك چهارم و در سدة سيزدهم ميلادي ـ اوج قرون وسطي ـ تا بيش از يكم سوم رو به فزوني گذاشت. در آغاز قرن چهاردهم كلّ جمعيّت به رقم بي سابقة 80 ميليون نفر رسيد.

جمعيّت اروپا در اين زمان به شكلي بس متفاوت نسبت به جمعيّت دوران باستان در سرتاسر قاره پراكنده شد. مركز جهان باستان كشورهاي مديترانه اي بود كه در كنارة محدودة اتصال يونان و ايتاليا قرار داشت، در حالي كه مراكز اروپاي نوين تمام قاره بود و شامل كشورهاي قدرتمند مي شد كه به مناظق  همساية ايتاليا و بلژيك تقسيم شده بودند. كشورهاي بالكان به طور كلّ ي و بويژه يونان از مركزيت كمتري برخوردار بودند.

روشن است كه روند رشد جمعيّت كشورهاي اروپاي شمالي و غربي بيش از كشورهاي مديترانه اي است. جمعيّت اروپاي شرقي نيز داراي چنين وضعيّتي بود، هر چند به علّت آن كه تراكم جمعيّت آنها بسيار پايين مانده بود، در نقشة تراكم جمعيّت ناپيداست. تصوير 1ـ7 كه افزايشهاي درصدي را از دوران باستان نشان مي دهد، اين موضوع را آشكار مي كند . حدّ متوسط جمعيّت منطقة مديترانه ( براي تعيين آن نگاه كنيد به نمودار 1ـ10 ) تنها 36% بود. رقم قابل مقايسه آن با شمال غربي 185% و براي شرق بيش از 285% است. در صورتي كه اين ميزانهاي متفاوت رشد جمعيّت در طول يك يا دو سدة بعدي حفظ مي شد، جمعيت اروپاي مديترانه اي به طور قابل توجّهي محدودتر مي شد.

روند رشد جمعيّت ثابت نماند. جوامع روستايي در صورتي مي تواند اين رشد را حفظ كن كه زمين بيشتري را به زير كشت برد و يا از همان زمينها بهره برداري بهتري كند. تا سال 1300 م اروپا قادر نبود هيچ يك از اين دو را انجام دهد. چرخهاي صنايع اين قارّه بكندي در حال بهبود بود تا اينكه بتواند در كوتاه مدّت كمكي باشد. در تمام سرزمينهاي اروپا جمعيّت وجود داشت. اثرات آن بزودي در سدة چهاردهم نمايان شد . قيمت غذا افزايش يافت، كيفيت تغذيه مردم رو به بدي گذاشت و مرگ و مير فزوني يافت . افزايش زاد و ولد از بين رفت و نمودار جمعيّت كه روند رشد آن طي 500 سال گذشته به مقدار بسياري افزايش يافته بود، ناگهان رو به كاستي گذاشت. اين مسايل خوشحال كننده نيود، توقف رشد جمعيّت تنها ناشي از فقر و مكنت بود. با اين وجود اتفاقات بعدي بسيار ناراحت كننده تر بودند.

در 1347 م . طاعون فراگيري در كريمه شيوع يافت. اين بيماري از مغولستان كه بومي آن منطقه بود، توسط يكي از كاروانهايي كه از جادة قديم ابريشم عبور مي كرد انتقال يافت. اين بيماري، جان اروپايياني را كه در برابر انواع بيماريها مقاومت كمي داشتند، به مخاطره انداخت و تقريباً هيچ كس از طاعون در امان نماند. هر چند در گذشته، اروپا از تهاجمهاي طاعون خياركي رنج برده بود، اكنون مدّت درازي بود كه يقيناً اثري از آن نبود و فقدان فشار جايگزيني در طول سده هاي بينابين، جمعيّت اروپا رااز نظر ژنيتكي بي دفاع رها كرده بود. پيامد آن تجربه اي بود كه تاريخ نگاران آن زمان ، آن را « مرگ عظيم » ناميدند و مورخان امروزه از آن به « مرگ سياه » ياد مي كنند.

بين يك چهارم تا يك سوم جمعيّت اروپا به علّت بيماري مسري سالهاي 1347 م . تا 1353 م .

جان باختند . اين رويداد تراكم جمعيّت راكاهش داد و موجب شد آنان كه زنده باقي مانده بودند از عوامل مؤثر مالتوسي كه باعث جلوگيري از رشد جمعيّت در طول سدة‌ چهاردهم ميلادي شده بود رهايي يابند. با آنا كه وضعيّت بهتر شد، بيماريهاي واگير ديگري مانند طاعون موجب از بين رفتن مردم و در نتيجه كاهش جمعيّت در سده هاي ميانه بود، يعني در حدود 60 ميليون كه كمتر از 80 ميليون در گذشته است و تنها در اين زمان بود كه روند رشد جمعيّت بار ديگر ثابت باقي ماند. حتي در بسياري از كشورها كاهش ناگهاني جمعيّت بيش از فاجعة كاهش 25% بود. چون بيشتر مناطق پرجمعيّت همچون ايتاليا، فرانسه، انگلستان و هلند كاهش بيش از 25% يعني 33% را تحمل كردند. در مقابل مناطقي كه جمعيت پراكنده اي داشتند ـ در شرق ويستول ـ از كاهش كمتري برخوردار بود و بزودي اين كاهش جبران شد.

در سدة پانزدهم ميلادي، وضعيّت تمام اروپا بهتر شد: تا پايان اين سده مجموع تعداد جمعيّت بار ديگر تقريباً در تمام مناطق اروپا به سطح سال 1300 ميلادي رسيد. از 80 ميليون نفر در 1500 م رشد جمعيّت ادامه داشت و به حدود 100 ميليون نفر در 1600 م . و بعد از يك نقصان بين سالهاي 1620 تا 1650 به 120 ميليون نفر در 1700 م . ( به اندازه معمولي ) افزايش يافت. اين افزايش به تعداد بسيار زيادي بيش از پيشرفت ناگهاني جمعيّت در سده هاي ميانه بود. وضعيّت اقتصادي ـ به كمك صنايع رو به رشد و وسعت زمين كه توسط كشف راههاي دريايي به آسيا و امريكا افزايش يافت ـ قوي تر و سودمند تر شد و بيشتر به حالت اوليّه خود بازگشت. به علاوه، دست كم بعضي از توانائيهايي كه مازاد بر نياز مناطق اطراف شهري بود، موجب به كارگيري سودمند در رشد سريع جمعيّت شهرها شد. در اين زمان تحوّلي به وجود آمد: اروپا به قاره اي سرمايه داري و استعمارگر تبديل شد به طور روزافزوني رد صدد بدست آورن ثروت و آماده براي دست يازيدن به تمام جهان به منظور چنگ زدن بر منافع آن براي خود بود.

در سده هاي مياه تعادلي نسبي بين كشورهاي تجارت كننده مديترانه اي كه در رأس آنها ايتاليا قرار داشت با جوامع كشورهاي اقيانوس اطلس كه رياست آنها راهلند بر عهده داشت، به وجود آمد. اين تعادل طي بحرانهاي نيمة اول سدة 17 م . از بين رفت. بحران يك مسأله عمومي بود: جنگ خانمانسوز اروپا كه قرنها ادامه داشت، جنگ سي ساله بين سالهاي 1618 تا 1648 ، شيوع مزمن طاعون و تغيير فاحش و ناگهاني كه از زمان واردات شمس از قاره امريكا به وجود آمده بود و به سطح قابل توجّهي در دهه 1550 م . رسيد. تمام كشورهاي اروپايي درگير فشارهاي اقتصادي و جمعيّت بودند. در نتيجه شكافي در نمودار جمعيّت در 1625 تا 1650 به وجود آمد ( تصوير 1ـ2 ) مرحلة ترقّي و بهتر شدن وضعيت ، پيروزمندان را از شكست خوردگان تفكيكم و در طبقه اي مجزا جاي داد. بهبودي وضعيت در ايتاليا بسيار ضعيف بود، به گونه اي كه تقريباً مي توان آن را ناديده انگاشت. موقعيت اين كشور به عنوان كشوري كه در راس بازار اقتصادي قرار داشت دائماً در حال فروپاشي بود. در مقابل، هلند، مجمع الجزاير بريتانيا و فرانسه به سطح جديدي از موفقيت گام بر مي داشتند و كالاهايشان، بازارهايي را در سراسر قارة اروپا بدست آورد.

در اروپا تغيير وضعيّت به نفع شمالي پروتستان نشين بود. آلمان به نقطة‌ بالايي جدول تراكم جمعيت، يعني به سطح كشورهاي انگلستان، ويلز ، هلند، بلژيك و لوكزامبورگ رسيد. در همين زمان جمعيّت ايتاليا كاهش يافت ( تصوير 1ـ 13 ( الف ) ) . از نظر افزايش درصد جمعيّت بيشتر كشورها به ميزاني قابل توجّه دست يافتند . بجز دو كشور، همگي در دو سوي ميانگين تصوير 1 ـ13 ( ب ) قرار دارند. اين دو استثنا ، ايرلند وفرانسه بودند كه در اين بين ايرلند، نمونة واضحي محسوب مي شد.

جمعيّت ايرلند تا 50% كاهش يافت؛ چون ميزان مهاجرت به طور مداوم خارج از افزايش معمولي بود. فرانسه نيز از افزايش جمعيّت برخوردار بود ـ افزايشي اندك در حدود 17%‌ كه موجب شد فرانسه از دومين كشور پر جمعيّت اروپا به پنجمين كشور در بين قدرتهاي اروپايي تنزل پيدا كند.

تلاشهاي آلمان براي مقابله با اين حوادث ، دوران اخير ( 1975ـ 1914 م . ) راهمراه با زمينة اصليش شكب مي دهد . در راستاي واهمه از ميزان رشد صنعتي روسيه ، آلمان ، اروپا را رد سال 1914 به جنگ جهاني اول كشاند. نبرد 4 ساله به بهاي از دست رفتن جان 8 ميليون نظامي و مرگ شمار زيادي از مردم غير نظامي انجاميد. آمار اين چنين بود: در مناطق شمالي و غربي اروپا ، آلمان 000/700/1 نفر ، فرانسه 000/300/1 نفر، انگلستان 000/750 نفر و مجموع كشته شدگان اين منطقه 000/750/3 نفر بود. در منطقه شرقي اروپا، روسيه 000/700/1 نفر ، اتريش ـ مجارستان 000/250/1 نفر، روماني 000/300 نفر و مجموع جان باختگان اين منطقه 000/250/3 نفر بود و كشورهاي مديترانه اي تقريباً صدمه اي نديدند ( ايتاليا 000/65و مجموع 000/75 نفر ) . امّا تلفات و مجروحان جنگ اطلاعات قابل توجّهي براي جمعيّت نگاران محسوب نمي شود. بسيار مهمتر از آن، مرگ و مير ناشي از سوء تغذيه ، بيماري و كم باروري به علّت بي نظمي اجتماعي و اقتصادي بود. در اين زمان مناطق شمالي و غربي اروپا وضعيّت نسبتاً بهتري داشتند . از سوي ديگر در روسيه، در سال 1917 م . اقتصاد فروپاشيد و اين اضمحلال اقتصادي قيامي انقلابي را به دنبال داشت كه طي آن قحطي و بيماري  فرا گير به طور جدي ميليونها انسان را نابود كرد. آثار دقيق مرگ و مير نامعلوم است. امّا آنچه كه يقيناً مي توان گفت كاهش ناگهاني 10 ميليون نفر در شرق اروپا به طور كلي بود و همين مسأله كافي است كه بار ديگر شمال و غرب اروپا را در رأس هرم جمعيّت اين قاره قرار دهيم.

شرق اروپا، رد طول جنگ داخلي زيان ديد و تا سالهاي آغازين جنگ جهاني دوّم مجدداً پيشتاز شد. در اين زمان زيانهاي كشورهاي شرقي اروپا از هر جهت سنگين تر از ديگر مناطق بود. 17 ميليون سربازي كه در جنگ كشته شدند اغلب از مناطق شرقي اروپا بودند ( روسيه 10 ميليون، ايالتهاي شرقي آلمان و مناطق تابع آن 5/1 ميليون لهستان 500 هزار و مجموع 12 ميليون نفر ) . در مناطق شمال غربي اروپا تعداد كشته شدگان نسبتاً كمتر بود. ( آلمان 3 ميليون ، انگلستان 300 هزار، فرانسه 200 هزار ومجموع 4 ميليون نفر ). تعداد بسيار كمتري سرباز از كشورهاي مديترانه اي جان باختند. ( ايتاليا 300 هزار ، يوگسلاوي 300 هزار و مجموع 800 هزار نفر ). مرگ افراد غير نظامي حختي بي تناسب تر بود. كشته شدگان غير نظامي در شرق اروپا 10 ميليون نفر بودند ( اين تعداد شامل 5/4 ميليون از 5 ميليون نفر يهودي بودند كه توسط نازيها قتل عام شدند ). در مقابل يك ميليون نفر در كشورهاي شمالي و غربي اروپا كشته شدند( 500 هزار نفر آلماني و 300 هزار نفر فرانسوي ) . 5/1 ميليون نفر غير نظامي دركشورهاي مديترانه اي جان خود رااز دست دادند ( كه 000/200/1 نفر از آنها يوگسلاو بودند ). همچنين شرق اروپا جمعيّت را از دست داد و بر جمعيّت غرب اروپا افزوده شد؛ بدين ترتيب كه 15 ميليون در روزهاي پاياني جنگ و بلادرنگ پس از جنگ جهاني از شرق به غرب گريختند يا به زور خارج شدند. علاوه بر كاهش ميزان زاد و ولد كه افزايش طبيعي جمعيّت را به طور كامل متوقف كرد، 35 ميليون  نفر از جمعيّت شرق اروپا كاهش يافت. در مقابل، هيچ تغيير و يا افزايش اندكي در دو منطقه ديگر اروپا ، مناطق شمالي و غربي و كشورهاي مديترانه اي، پيش نيامد. اين مساله موجب شد كه غرب اروپا بار ديگر از شرق پيشي گيرد ( نمودار 1ـ10 ) و با وجود اندك كاهشي در جمعيت موقعيتي كه منطقه غرب اروپا داشت حفظ  شد.

البته از نظر سياسي ، شرق گامهايي رابا تسلط روسيه بر صحنة اروپا، كه پيش از اين بي سابقه بود، به طرف جلو برداشته است.در حالي كه جمعيت روسيه در سال 18545 م . كمي بيش از دو برابر بزرگترين قدرت بعدي يعني فرانسه ( نك 1ـ15 ) بود، در 1914 م . هنوز كمتر از سه برابر قدرت بعدي يعني آلمان ( نكم 1ـ15 ) جمعيّت داشت. اكنون جمعيّت اين كشور بيش از 4 برابر آلمان غربي و در حقيقت بيش از مجموع جمعيّت آلمان غربي، ايتاليا، انگلستان و فرانسه است ( نك 1ـ16 ) . دو دليل عمدة اختلاف بين تصاوير منطقه اي و سياسي، وجود دارد: 1ـ روسيه يك كشور آسيايي ـ اروپايي است و روند  رشد جمعيّت منطقه آسيايي اين كشور بسيار سريع بوده است

2ـ وسعت سرزمين آلمان كه در رديف دوّم اروپا قرار دارد كاهش يافت و به دو كشور تقسيم شد.

آسيا : بررسي كلّي

000/000/44 كيلومتر مربع

يك نسل پيش ، دربارة « انقلاب نوسنگي » ـ پيدايش نخستين توليد كنندگان غذا در برابر جامعه هاي گردآورندة غذا ـ ديدگاه نسبتاً روشني داشتيم. اين انقلاب در خاور نزديك ، رد منطقه اي كه مركز آن فلسطين، سوريه و عراق بود، روي داد. اين منطقه « هلال خصيب » ناميده مي شود كه يك يا دو هزار سال بعد، نخستين تمدّن در آن پديد آمد. اين روزها بيشتر مي دانيم ، امّا متأسفانه كمتر مي فهيم . ظاهراً شيوه هاي گوناگون توليد غذا از سرزمينهاي مختلفي سرچشمه گرفته است كه اغلب پيدايش اين شيوه ها بسيار كند و نامحسوس است، البتّه آنچه مورد توجّه ماست سير صعودي جمعيتي است كه با انتقال به مرحلة توليد غذا همگام پنداشته شده است. امّا به نظر مي آيد اين سير نمودار در برخي مناطق و در دوره هاي مشخّص دور وجود ندارد و براي مثال در طول 5000 تا 3000 سال پيش از ميلاد، دانش كشاورزي رد سراسر جنوب شرقي آسيا، از برمه و تايلند در زمينلاد تا شرقي ترين جزاير اندونزي، گسترش يافت. با وجود اين ، دست كم 2000 سال طول كشيد تا جمعيت به ده برابر ، كه نتيجه انتشار دانش كشاورزي بود، افزايش يافت. ( فرضهايي كه ما پاية تخمينهايمان را بر آنها استوار مي كنيم: اولاً تعداد گردآورندگان غذا در اين پهنه در 5000 سال پيش از ميلاد، احتمالاً از 000/200 نفر كمتر نبوده است ( مقايسه كنيد با استراليا ) و ثانياً ميزان 2 ميليون نفر تا مدّتها در آخرين هزارة پيش از ميلاد حاصل نشد، كه اين مورد كاهشي مشخّص در امتداد دورة تاريخي محسوب مي شود.)

اگر هميشه نتوانيم بر نو آوريهاي كشاورزي اعتماد كنيم تا توضيح دهيم چرابر شمار فقط برخي از اقوام آسيايي افزوده شد، سدت كم مي توانيم بگوييم كه هر جا از كشاورزي خبري نبوده، رشد در خور توجّهي نيز وجود نداشته است. بين 10000 تا 400 ق . م ، جمعيت آسيا از يك ميليون به 80 ميليون افزايش يافت، امّا تعداد مردم سيبري ، كره و ژاپن تقريباص هيچ  تغييري نكرد. از كوههاي اورال تا جزيرة هنشو، تنها ساكنان، شكارچيان ساده و ماهيگيران بودند كه با تخمين كمتر از 200 هزار نفر بودند.

بنابراين ، برل پاية آنچه گذشت، آسياييها در 400 ق . م . در كدام مناطق مي زيسته اند؟ پاسخ اين است كه تقريباً تمامي آنها در روستاهاي ابتدايي در خاور نزديك ( 12 ميليون )، چين ( 30 ميليون ) و هند (د 30ميليون ) زندگي مي كرده اند. اين سه منطقه ، مناطقي محسوب مي شوند كه از بدو پيدايش، كشاورزي مهمترين فعاليتهاي ساكنان آن بوده است؛ مناطقي كه تا حدود سدة چهارم قبل از ميلاد، تمدّنهاي مهمّي به خود ديد و بايد نقش كانون فرهنگي قارّه را در طول تاريخش ادامه مي داد.

در بين اين سه تمدن، خاور نزديك كهن ترين تمدّن است كه مركز اوّلية آن در كشوري قرار داشت كه در نزد پيشينيان به سومر واكد و تاجهان باستان با نام بين النهرين و در عصر كنوني به عراق مشهور است. در اينجا، مدّتهاي ديرپايي پيش از هر جاي ديگر ، انقلاب كشاورزي ، صعودي فزاينده در نمودار جمعيت به وجود آورد ( با روستاهايي كه به سبب رشد به شهرهايي تبديل شدند، با تراكم جمعيّت منطقه اي 10 نفر در هر كيلومتر مربع ) . اين انقلاب كشاورزي، سرآغاز مجموعه اي از نخستين پديده ها بود و مي توان به سادگي ادّعا كردكه سومريان پايه گذار تمدّن بوده اند. اين مجموعة نخستين ها عبارتند از : نخستين كتابت ( به يقين ) ، نخستين ريخته گري مفرغ  ( به احتمال زياد ) و نخستين وسيلة نقلية چرخدار ( به احتمال ) . از آنجا كه اين قوم متمدن ، كه هويّت نژادي آنها هنوز معمّايي است، اين تمدّن را به سرعت ترقّي دادند، خاور نزديك جايگاه اوّل را از نظر جمعيّت ، در ميان مناطق ديگر آسيا به دست آورد و براي بيشتر روزگار باستان قادر بود كه سهم 25 درصدي خود را نسبت كلّ جمعيّت آسيا حفظ كند ؛ اين سهم در اوايل هزارة سوم پيش از ميلاد 5/2 ميليون از كلّ 10 ميليون، دراوايل هزارة دوم 5 ميليون از 20 ميليون و در اوايل آخرين هزارة پيش از ميلاد 9 ميليون از 36 ميلوين بود.

پس از زمان، وضعيّت تغيير كرد؛ گر چه رشد جمعيّت خاور نزديك ادامه يافت، از رشد جمعيّت در چين و هند عقب ماند. در حدود سدة پنجم قبل از ميلاد، جمعيّت چين و هند هر يك به 25 تا 30 ميليون نفر مي رسيد درحالي كه جمعيّت كلّ خاور نزديك كمتر از نصف اين رقم بود. به طور كلّي جمعيّت آسيا تا 1 ششم حدود 7/16 درصد كاهش يافت ( رجوع كنيد به تصويرهاي 2 ـ 3 ـ و 2 ـ 4 ) .

خاور نزديك از نظر تكنولوژي و رشد جمعيت از اروپا نيز پيشي گرفت؛ زيرا هنگامي كه امپراتوري هخامنشي ـ بزرگترين امپراتوري آسيا تا آن زمان ـ مي كوشيد تا يونان را در سدة پنجم پيش از ميلاد فتح كند، به سختي مجبور به عقب نشيني شد و در برابر تاخت و تاز متقابل اسكندر كبير و جانشينان مقدوني او در اواخر سدة چهارم مقاومت عجيب، ولي بي ثمر، او خود نشان داد. در طول چند سال ، اسكندر تمامي منطقه را به صورت بخشي از قلمرو خود در آورد.

امپراتوري اسكندر در واقع شامل امپراتوري كهن هخامنشي و يونان بود كه بر پاية جمعيّت ، سرزميني آسيايي به شمار مي آمد:

امپراتوري مقدوني در اروپا ( يونان )                           3 ميليون نفر

در آفريقا ( مصر )                                                5/3 ميليون

در خاور نزديك ( جز عربستان )                     12 ميليون

در آسياي مركزي و هند                              5/1 ميليون

جمع                                                              20 ميليون

جمعيّت بخش آسيايي                                          5/13 ميليون ( دو سوم كلّ جمعيت )

با وجود اين ، اگر مركز جمعيّتي امپراتوري مقدوني را در آسيا بدانيم، قدرت مؤثّر اين مركز، اروپاييان بودند و هدف اصلي امپراتوري، پيشرفت شيوة زندگي يوناني بود. تعداد ساكنان يونان، در دوره هاي استبدادي اندك بود ـ كمتر از 25- هزار نفر ـ امّا براي گسترش فرهنگ و تمدّن يوناني كافي مي نمود . بعدها، روميان نقش يونانيان را بر عهده گرفتند و در ديگر سالهاي دورة باستان، بخش غري خاور نزديك جزو امپراتوري آنان بود. بخش شرقي دوباره توانست استقلال خود را توسط حكومت پارتها بازيابد ، امّا هم از نظر تعداد ( 5 ميليون در مقابل 45 ميليون ) و از نظر فرهنگي تحت تأثير امپراتوري روم باقي ماند.

شايد خاور نزديك در دوران باستان نسبت به اروپا افزايش مهمّي نداشت، امّا د رآسيا چنين نبود. نه تنها تعداد آسياييان از اروپاييان فراتر رفته بود، بلكه هنديها و چيني ها ( هر كدام به تنهاي ) از اروپاييان بيشتر بودند ، چين و هند مجموعاً تا آن هنگام، از نظر پيچيدگي، تمدنهاي قابل مقايسه با تمدّن روم به وجود آورده بودند. آنگاه كه از هند سخن به ميان مي آوريم، واحدي اجتماعي مورد نظر است نه وجودي سياسي، زيرا تلاشهايي كه براي ايجاد يك امپراتوري كاملاً هندي انجام شده، فقط در دو زمان به مفقّيت نزديك شد: در سدة سوم پيش از ميلاد، زماني كه امپراتوران موريا بيشتر شبه جزيره را تسخير كردند و سدة سوم پس از ميلاد، هنگامي كه پادشاهان گوپتا كنترل نيمة شمالي را به دست گرفتند. چون هيچ يك از اين دو امپراتوري بيش از يك نسل دوام نياورد، ذكر اين مطلب شايسته است كه موقعيّت طبيعي منطقه يكي از عوامل تجزية سياسي بود. چين وضعيتي متفاوت با هند داشت.

در اواخر سدة سوم پيش از ميلاد، حكومتهاي متعددّي كه درّة رودخانة زرد ر بين خود تقسيم كرده بودند، توسّط شي هوانگ تي ، نخستني امپراتور، گرد هم آمدند و از آن پس اتّحاد حاكم بود. مقياس بسيار عظيم است. در خلال دوران هان ، كه از 206 ق . م . تا 220 ميلادي ادامه يافت ، امپراتوري چين هميشه از نظر تعداد كاملاً برتر از روم نشان مي داد: هنگامي كه جمعيّت روم اندكي بيش از 40 ميليون بود، چين دوران هان بيش از 50 ميليون نفر جمعيّت داشت. در دنيايي با امپراتوريهاي متعدّد ، مرتبة امپراتوري چين ديگر تقريباً عادّي به نظر مي رسيد ( تصوير 2 ـ 5 )

در سال 220 ميلادي، امپراتوري هان سقوط كرد و بربرها در 410 ميلادي ، رم را غارت كردند.

ويژگي مشترك در اين دو رويداد ، مداخلة قبايل چادر نشين مركز آسيا ( هون ها، مغولها و تركها ) بود. شمار اين قبيل اقوام چادر نشين هرگز زياد نبوده است ـ كمتر از 5 ميليون نفر در زماني كه ما پيرامون آن بحث مي كنيم ـ با وجود اين، شيوة زندگي سخت، از آنها جنگجوياني چابكسوار ساخته بود و بدين ترتيب برخوردهاي نظامي بسيار قويتري نسبت به آنچه با در نظر گرفتن تعداد آ‎نها پيش بيني مي شد، به وجود آوردند. همين مسأله دربارة عربها نيز صادق بود. فقط حدود 20% از 5 ميليون سكنة شبه جزيرة عربستان، چادرنشينان صحرا گرد بودند، امّا همين كافي بود تا تيغ تيزي به دست لشكريان عرب كه الهام گرفته از تعاليم حضرت محمّد ( ص ) بودند، بدهد تا در سدة هفتم ميلادي بر امپراتوريهاي بيزانس ( روم شرقي )  و ايران فايق آيند. حدود 800 ميلادي عربها حاكمان امپراتوري بودند كه تمامي خاور  نزديك به انضمام اسپانيا، مغرب و مصر در غرب و بخشي از آسياي مركزي و پاكستان كنوني در شرق را شامل مي شد.

خلافت ـ چنانكه امپراتوري عرب بدين نام شناخته مي شود ـ بسيار با نفوذ بود، به طوري كه در دوران اوج خود 30 ميليون نفر تابع اين حكومت بودند. با وجود اين ، دستاورد واقعي عربها تأسيس اين امپراتوري دنيوي نبود، بكله اثبات اين امر بود كه ، اسلام به مثابة فرهنگ حاكم بر خاور نزديك به شمار مي آيد. با در نظر گرفتن ارقام به تنهايي، خلافت عربها همواره شمار كمتري از امپراتوري چين داشت ـ به طوري كه در تجسّم ، پس از امپراتوريهاي 50 ميليوني سوي 10 و تانگ 11 ( 906 ـ 581 ) قرار داشت. تفاوت نسبي فرايندة خاور نزديك كاملاً مشهود بود؛ زيرا به دنبال چين و هند كه هر كدام حدود يك سوم جمعيّت آسيا راشامل مي شدند، خاور نزديك در سدة هشتم ميلادي با تفاوت فاحشي ( 20 ميليون نفر جمعيت ـ كمي بيش از 10% كلّ جمعيّت آسيا ) در ردة سوم قرار داشت. با وجود اين پيدايش اسلام، دوباره خاور نزديك را از نظر رتبة فرهنگي در سطح جهاني در مرتبة خود قرار داد و از اين جهت، جايگاه آن تا به امروز محفوظ مانده است.

آسيا، در دوران پيشرفت در سده هاي ميانه، از افزايش بسيار بالاتري در جمعيت برخوردار شد: 10% افزايش در سدة نهم ميلادي، 10% در سدة دهم ، 25% در سدة يازدهم و ـ سپس با كاهشي مشخّص ـ اندكي كمتر از 10% در سدة دوازدهم. اين رشد، به طور مطلق ، جمعيّت كلّ قاره را به بيش از 250 ميليون رساند. نمودار ، در اين زمان ، كاستي را نشان مي دهد؛ حدود 1300 ميلادي جمع كل به 230 ميليون كاهش و در 1400 تنها اندكي افزايش يافت.

اين دگرگوني در رشد جمعيت ، از نظر سياسي بر ظور چنگيز خان، بنيانگذار امپراتوري مغول ، دلالت مي كند. امپراتوري مغولها به مراتب بسيار در خور توجه تر از ساير امپراتوريهايي بود كه به وسيلة چادرنشينان مركز آسيا به وجود آمده بود، چرا كه اين امپراتوري در حدود 1300 ميلادي ـ آن هنگام كه پهناورتر و مقتدرتر از هميشه بودـ تمامي سرزمين دنياي قديم از روسية اروپايي تا كره ، بانضمام اكثر خاور نزديك و كلّ چين را شامل مي شد. هنگامي كه مغولها بر سراسر اين سرزمين پهناور مسلّط شدند، جمعيّت تمام نواحي كاهش يافت، به طوري كه هر كس گزارشهايي مبني بر شيوة جنگ و كشتار مغولها خوانده باشد، جز اين انتظاري ندارد. هر چند بويژه جمعيت روستايي پس از آن كشتارها به سرعت افزايش يافت، چرا تا پايان همان سده يا حتّي سدة بعد افزايشي ديده نمي شود؟ عاملي كه در مورد مغولها ـ فزون بر عواملي كه در مورد اقوام ديگر نيز صادق بود ـ وجود داشت، عزم آنان بر نابودي كامل طبقه دهقانان ( تا آنجا كه امكان داشت ) بود. زندگي چادرنشيني ( كه شيوة زندگي قوم مغول بود ) از سوي دهقاناني كه دائماً به مراتع تجاوز مي كردند، مورد تهديد بود. مغولها نه تنها دهقانان را قتل عام كردند بلكه ساختار زيربنايي زندگي روستايي ، يعني شبكه هاي آبياري و شهرها و روستاهايي را كه بازار و روستاهاي اطراف محسوب مي شدند، عامدانه نابود مي كردند. سپس آنان موافقت كردند دهقانان گله هايشان را در ويرانه ها بچرانند . سقوط جمعيّت مدّت درازي طول كشيد، زيرا در اين مدّت ، انتقالي از زندگي پر تراكم كشاورزي به زندگي كم تراكم چوپاني صورت گرفت.

احتمالاً روي كار آمدن مغولها چندان هم خوفناك نبوده است، البتّه اگر قبل از آن افزايش شتابندة جمعيّت در سده هاي ميانه رو به كاستي نگذاشته بود؛ در حقيقت شايد اين واقعه ابداً رخ نمي داد ، اگر كاهشي درست در همان اوان در شرف وقوع نبود. با اين حال، مغولها يقيناً اين دوران را تا آنجا كه ممكن بود به دوراني خونبار بدل ساختند و به احتمال زياد آنها مسبّب اين فاجعه بودند، چرا كه كاهش رشد جمعيّت زماني آغاز شد كه دوران سلطة آنان فرا رسيد ( تقريباً يك سده پيش از پايان افزايش شتابندة جمعيّت در اروپا ) و همچنان كاهش ادامه يفات ( در حالي كه در آسيا سه سده به طول انجاميد تا افزايش مجدّد جمعيّت به حدّ سابق برسد و زمان براي جبران كاهش در اروپا نصف اين مدّت بود).

نخستين نشانه هاي آغاز افزايش مجدّد جمعيّت، در سدة پانزدهم پديدار شد. رشد جمعيّت در سدة شانزدهم به رقم بي سابقه اي ( تا 35% براي تمام اين سده ) شتاب گرفت. در سدة هفدهم، كاهشي ( هر چند تا 10% كه همچنان رقم بالايي در مقايسه با معيارهاي معمول به شمار مي آيد ) بروز كرد. از آن زمان در هر سده ركورد جديدي پديد آمد: سدة هجدهم 50% سدة نوزدهم 55% و سدة بيستم دست كم 200% . سدة بيستم با اين رقم بسيار بالا، نبايد ما را از توجّه به ارقام چهار سدة پيشين باز دارد. چهار سده اي كه آسيا، دور از به اصطلاح بيداري توسّط استعمار اروپايي، انقلاب جمعيّت نگاري خود را به وجود آورد. مسلماً هر گاه در اين باره بيانديشيد، جز اين انتظار نداريد. به استثناي بريتانيا در هند ، اروپاييان تا تحوّل در سدة نوزدهم، فعاليّت خاصّي جز در قاره  خود نداشتند و از نظر جمعيت نگاري، آنان به كار مفيدي براي بهبود ارتباطها و يا پديد آوردن طرحهاي جديد آبرساني تا پايان سده اقدام نكردند؛ تغيير مطلوب آسيا، سده هاي پيش از آن صورت گرفته بود.

دلايل خاصّي براي اين ميزان فزايندة ترقّي ( با درصد بالا ) وجود ندارد؛ امّا به نظر مي آيد كه رشد جمعيّت دقيقاً به همين ترتيب صورت گرفت. اساس اين امر مي تواند تمايل مطلوبي باشد كه مدّت درازي در جهت به دست آوردن تكنولوژي وجود داشت. آنچه يادآوري آن بجاست، اين است كه سير قهقرايي آسيا در مقابل اروپا بطور مشخصّي نمود پيدا كرده است. دو پيشرفت تكنيكي مهّم در سدة پانزدهم، ساخت سلاح گرم و كشتيهاي بادباني اقيانوس پيما بود؛ البّته چيني ها همانند اروپاييان با اين دو اختراع آشنايي داشتند و فقط پس از 1500 ميلادي از اروپاييان عقب ماندند. با وجود اين، حتّي همان وقت چيني ها و ساير آسيايي ها ، همچنان تكنولوژي خود را بهبود بخشيدند، امّا اين مهم رابا سرعتي كه اروپاييان دنبال مي كردند به انجام نرساندند.

آنچه ذكر شد از تأخير پيدايش جمعيت نگاري در آسيا حكايت مي كند . اين تحوّل در مرحلة مدرنيزه شدن به وجود آمد، آن هنگام كه ميزان مرگ و مير بسرعت رو به كاستي گذارد و چون كاهش همانند، در ميزان زاد و ولد بعدها به وقوع پيوست ، ميزان افزايش به شكل خاصّي تقويت شد: اين واقعه در ارواپ در سدة نوزدهم رخ داد، يعني هنگامي كه رشد جمعيت از 100 % ( در برابر 50% در سدة هجدهم ) فراتر رفت: در آسيا، اين افزايش خاصّ تا اين سده در حالي روي نداد كه ميزان رشد تقريباً به همان ميزان رشد در اروپاي يك صد سالب پيش بود.

رشد جمعيّت در مناطق مختلف آسيا  ( براي تقسيمات منطقه اي نگاه كنيد به تصوير 2ـ6 ) يكسان نيست. تا 1900 ميلادي، خاور نزديك همچنان به رشد كم خود ادامه داد: در دوره هاي استبدادي ، گر چه جمعيّت خاور نزديك از 21 ميليون به 47 ميليون  ( بيش از دو برابر ) افزايش يافت، سهم آن در كلّ آسيا به 50% كاهش يافت. در اين سده ( در واقع 1950 ميلادي ) تنها جهان اسلام است كه ميزان بيشتري را در نمودار نشان مي دهد . درحال حاضر ، ميزان رشد جمعيت بالاست ـ و به عقيدة  برخي بسيار بالا ـ و رقم فعلي 155 ميليون نشانگر 7%  از كلّ جمعيّت آسيا است؛ اين رقم نشانه نوعي بهبود است نسبت به آنچه اين منطقه در 1500 ميلادي دارا بود.

اين سخن بدان معنا نيست كه خاور نزديك تا بازيابي رتبه اي كه مدّتهاي درازي به عنوان سوّمين منطقة پر جمعيّت  آسيا دارا بود ـ و در ابتداي سدة شانزدهم ميلادي آن را از دست داد ـ فاصلة چنداني ندارد، زيرا ژاپن به مثابة مركز عمدة پرجمعيتي ظهور كرده است. تاريخ ژاپن تقريباً عكس تاريخ خاور نزديك است، چون ژاپن تنها كشور آسيايي است كه در آن تقريباً مرحلة كامل مدرنيزه شدن، با رشد سريع به چشم مي خورد؛ اين مرحلة رشد، تثبيت مجدّد موقعيّت سياسي ـ اجتماعي را به دنبال داشت. انتظار مي رود كه از هم اكنون تا پايان سدة حاضر، فقط 10% بر جمعيت 112 ميليوني فعلي ژاپن افزوده شود و پس از آن ميزان رشد تا صفر كاهش خواهد يافت.

ژاپن و كره اكنون چهارمين منطقة پرجمعيت راتشكيل مي دهند. اين منطقه مقام سوّمي را در حدود 1850 به منطقة جنوب شرقي آسيا واگذار كرده و احتمالاً بزودي گامي ديگر به پس مي رود. زيرا خاور نزديك با اختلاف كمي بلافاصله در مقام بعدي است و خيلي زود جلو خواهد افتاد. رتبة سوّمي منطقة جنوب شرقي آسيا دست نايافتني مي نمايد. در تمامي عصر جديد رشد در اين منطقه از بالاترين ميزان در جهان برخوردار بوده است و جمعيّت كنوني 319 ميليوني آن بيش از مجموع جمعيّت فعلي چهارمين منطقه ( ژاپن و كره ) و پنجمين منطقه ( خاور نزديك ) است. بعلاوه اين منطقه هنوز كاملاً مدرنيزه نشده است ـ مرحله اي كه معمولاً با بالاترين ميزان رشد در تمامي مناطق همراه است.

در مورد دو غول آسيا ( چين وشبه قاره هند ) نيز وضعيت بدين گونه است . به احتمال زياد شبه قارة هند در حال حاضر از چين خاصّ پرجمعيت تر است ـ ارقام تخميني ما 775 ميليون هندي را در برابر 720 ميليون چيني نشان مي دهد ـ گر چه جمعيّت چين به سادگي مي توانست با آن برابري كند و برخي تخمين ها آنها راجلوتر نشان مي دهد. با وجود اين، بي گمان مي توان گفت كه زاد و ولد هنديان بيشتر است و تا پايان اين سده از نظر تعداد بيشتر خواهند بود ( با تخمين ما 000/240/1 نفر شبه قاره هند و 000/020/1 نفر در چين خاص ) . اين تخمين بدين معنا نيس كه چين مقام خود را به عنوان بزرگترين واحد سياسي جهان را از دست خواهد داد، زيرا مناطق برون مرزي اش 165 ميليون ديگر را به جمع كل جمهوري در سال 2000 ميلادي خواهند افزود و انظار مي رود كه تايوان با كمي بيش از 20 ميليون نفر تا آن زمان مجدّدا تحت كنترل سرزمين اصلي چين قرار گيرد. در پايان سده جمهوري چين با اين افزايشها جمعيّتي بالغ بر 1200 ميليون نفر خواهد داشت. در مقايسه، به جرأت مي توان گفت كه جمعيت 1240 ميليون نفري شبه قارة هند كيه بين هندوستان ، پاكستان ، بنگلادش ، نپال و سريلانكا تقسيم مي شود، جمعيت جمهوري هندوستان به تنهايي يقيناً بيش از 000/000/1 نفر خواهد بود.

بنا بر آنچه ذكر شد ، دورنماي جمعيت آسيا، تيره است. قارة هند ( با سابقة مقام سوّمي سنتي در جمع كل قارّه ) همچنان در فقر شديد باقي خواهد ماند، زيرا در اين سرزمين ، انفجار جمعيّت در روستاها ديده مي شود؛ به طوري كه از رؤياهاي يك زندگي متفاوت خبر نيست. چيني ها، با نزديك بودن به مقام سوّمي و برابري از لحاظ جمعيت روستايي، ممكن است قادر به بر هم زدن اين توازن فرضي باشند؛ چون دولت كمونيستي تشكيلات و سازمان اجتماعي براي انتقال مهارتها و نظرات جديد به روستاييان را داراست. با وجود اين، چين يقيناً تا آن اندازه صنعتي نشده است كه بتواند در آنجا كاهشي خود به خود  را در ميزان تولّد انتظار داشت، آيا مي توان انتظار داشت كه روش چينيها موفقيت آميز باشد؟ بايد منتظر ماند و ديد. مناطق برخوردار از لطف طبيعت خاور نزديك با منابع عظيم نفتي ، و جنوب شرقي آسيا كه هنوز نسبتاً توسعه نيافته است آينده اي بالقّوه روشنتر در پيش رو دارند كه البتّه با ميزان رشدي كه جمعيت اين دو منطقه را هر نسل دو برابر مي كند، دستيابي به آن مبهم به نظر مي رسد. فقط ژاپني ها رشد جمعيت نگاري خود را واقعاً تحت كنترل گرفته اند و بخش كوچكي از جمعيّت كلّ كنوني در منطقه راتشكيل مي دهند.

آفريقا : بررسي كلّي

000/000/30 كيلومتر مربع ( حدود 000/000/9 كيلومتر مربع آن صحراست )

شمال افريقا همواره به مناطق مديترانه اي تعلّق داشته است. ساكنان آن يعني بربرها و مصريها از نژاد سفيد هستند و تاريخ آن بخشي از فرهنگ پيچيدة اروپا ـ خاور نزديك است. جنوب صحرا، در آن جا كه عربها آن را « بلاد السودان »، سرزمين سياهان ، مي نامند قرار گرفته است ـ دنيايي كاملاً متفاوت ، با فرهنگ و قوم نگاري بر همگن. تا دوران كنوني، ارتباط بين افريقاي نيمه صحرايي و ديگر سرزمينهاي دنياي قديم بسيار محدود بود . پيشينة تاريخي افريقاي سياه به روش خود و در زمان خود آشكار شد.

امروزه « سياه » تقريباً معادل « نگرو » است، امّا از نظر نژادي منطقة نيمه صحرايي به چهار نژاد سياه كاملاً متفاوت تقسيم مي شود: نگروها ( سياه پوستان )، نيل صحرايي ها، پيگمه ها و بوشمن ها ( بيشه نشينها ). از نظر جغرافيايي ، اين تقسيم به طور كلّي يكسان است . نگروها در سرزمينهاي بيشه اي و جنگلي غرب ـ نيل ـ صحرايي ها در سودان كنوني و ساحل، واقع در جنوب منطقة پست صحرا، پيگمه ها در جنگل گرمسيري باران خيز حوضة رود زئير ( كنگو ) زندگي مي كنند و بوشمن ها در امتداد شرقي و جنوبي افريقا جاي دارند. علاوه بر اين چهار گروه مردم سياه پوست و سفيد پوست شمال، افريقا داراي گروه نژادي پنجم ديگري، در بين مردم كوشي اتيوپي وشاخ آفريقاست . از لحاظ تقسيم بندي زيان شناختي حامي، افراد متعلّق به نژاد سفيد همانند بربرها و مصريها، بيشتر سياه پوست هستند تا سفيد كه امروزه به نظر مي رسند و در حالي كه تمايز جغرافيايي بين شمال و افريقاي نيمه صحرايي ، در اين بخش از افريقا نسبت به ديگر مناطق كمتر بارز است، منطقي به نطر مي رسد كه كوشي ها را به عنوان واسطه اي در مفهوم نژادي و جغرافيايي بپنداريم. از اين رو ، بطور كلّي ما با پنج گروه مواجه هستيم كه قاره افريقا بين آنان در دوران پس از يخبندان و پيش از عصر كشاورزي تقسيم شد. بدين ترتيب مي توانيم جمعيت آنان را در طول اين دورانها تخمين بزنيم:

بربرها و مصريها                               000/100 نفر

كوشي ها                                               000/100 نفر

نيل ـ صحرايي ها                                      000/250 نفر

نگروها                                                   000/250 نفر

پيگمه ها                                                000/200 نفر

بوشمن ها                                              000/350 نفر

                                                          000/250/1 نفر

تقريباً در حدود هزارة هفتم پيش از ميلاد ، كشاورزي از طريق خاورميانه، به افريقا راه يافت. ورود كشاورزي از راه ارتباط خشكي قارة افريقا با خاورميانه ، بدين مفهوم است كه نخستين كروش افريقايي كه انقلاب نوسنگي را تجربه كرد، مصر بود؛ اين رويداد همچنين نشان دهنده آن است كه مصر در كنارة باريكه خشكي كه آب نيل سفلا آن را فرا  مي گرفت، قرار داشت. تراكم جمعيت افريقا كه در ابتدا به بالاتر از ميزان اندك، يعني همان ويژگيهاي توسعة بشري در مرحله شكار و جمع آوري غذا، افزايش يافت ـ در سطح محدود 01/0 تا 1/0 در هر كيلومتر مربع  ـ به يك و يا بيش از آن در هر كيلومتر مربع رسيد. در حقيقت جمعيت مصر بزودي بيش از اين مقدار شد، علت آن بود كه در مصر ريزش باران قابل اعتماد نبود و كشاورزي بر پايه آبياري  استوار بود، شيوه اي كه جمعيت زياد نياز داشت و بدان نيز تداوم يافت. تراكم كلّي جمعيت جامعه هاي معاصر در اروپا، در طول هزاران سال از 1 يا 2 نفر در هر كيلومتر مربع به 3 يا 4 نفر رسيد؛ حال آنكه تراكم جمعيت مصريها در سرزمينهاي مسكوني، در سدة آغازين هزارة چهارم پس از ميلاد، 10 نفر در هر كيلومتر مربع بود و تا 3000 سال پيش از ميلاد جمعيتي با تراكم تقريباً 20 نفر در هر كيلومتر مربع در اين كشور زندگي مي كردند. اين سطح جمعيت با جمعيت يك ميليون نفر در مصر مطابق است و مبناي جمعيت نگاوي براي پيدايش مصر به عنوان قلمرو حكومتي نخستين واحد سياسي جهاني در مقياس مهمّ را فراهم ساخت.

در اين زمان، يعني آغاز هزارة سوم پيش از ميلاد، تفاوت جمعيت نگاري بين مصر و ديگر كشورهاي افريقا وجود ندارد. از يك سو ما مي دانيم كه يك ميليون مصري در سواحل نيل اسكان داشتند و از سوي ديگر واقفيم كه دسته هاي هم طايفه از شكارچيان در كنارة چشم اندازهاي گوناگون به صورتي بسيار متفرق پراكنده بودند و مجموع جمعيت آنها تنها به 1 ميليون واندي بالغ مي شد. در اين زمان تقريباً نيمي از جمعيت افريقا در مصر زندگي مي كردند ، آنان در مزارع خويش كشاورزي مي پرداختند و از فروعون اطاعت مي كردند.

در طول 2000 سال بعد، مصر به حفظ موقعيتي زراعتي و جمعيتي، پيشاپيش ديگر جامعه هاي افريقايي ادامه داد. تا 1000 ق . م . مجموع جمعيت افريقا به بيش از 5/6  ميليون نفر افزايش يافته بود و با وجود آن كه 3 ميليون نفر در كنارة نيل سفلا مي زيستند، سهم مصريها از جمعيت قاره تقريباً 40% باقي ماند. تغيير مهمّ در الگوي جمعيت ، تقويت نسبي موقعيتهاي نگرو و نيل ـ صحرايي بود. نگروها در حال پيمودن نخستين گامها به سوي توسعة كشاورزي صحيح بودند و موفقيتهاي آنها در اين راه با افزايشي در تعدادشان به مجموع 1 ميليون نفر ثبت شده است. موقعيت نيل ـ صحرايي ها حتي بهتر از آنان بود، امّا پس از آن شيوة روستانشيني كه نشانة بارز توسعة آنان بود، بيش از آن كه متمركز باشد، پراكنده و در همه جا گسترده بود. آنان به حداكثر ميزان جمعيت دست يافتند وتعداد مجموع آنان به سرعت بيش از نگروهاي ثابت و خانه نشين افزايش يافت. پيگمه ها و بوشمن ها كه هيچ پيشرفتي در رسوم دوران ميانه سنگي نداشتند، بيش از دو گروه ديگر عقب ماندند و در نتيجه جمعيت آنان ثابت باقي ماند.

در سده هاي مياني هزارة پاياني پيش از ميلاد  دو دستة جديد از مردم، در افريقا پديد آمدند: فنيقيها ( لبنانيها ) كه تونس  و تريپولي را به تصّرف خود درآوردند و يونانيها كه در سيرنايكا ( قيروان ) اسكان يافتند. ورود تازه واردها، براي نخستين بار، افريقاي شمالي در غرب مصر را در جامعة مديترانه اي جاي داد. رواج شيوه هاي آگاهانه فن كشاورزي توسط آنان در خاورميانه پديدار شد و در پي آن جمعيت يونانيها بسرعت افزايش يافت. تا سدة سوم پيش از ميلاد، كارتاژ، پايتخت فنيقية جديد، تقريباً تونس كنوني ، به يكي از شهرهاي بزرگ جهان باستان تبديل شده بود و به صورت قدرتي در آمده بود كه قادر بود نزاع با روم بر سر استيلابر مديترانة غربي بود. كارتاژ در اين ستيزها شكست  خورد ـ در حقيقت نيز مي توانست انتظار داشته باشد كه تا زماني كه جمعيت امپراتوريش در سطح 5/1 ميليون نفر (نيمي در افريقاي شمالي و نيمي در اسپانيا ) در مقايسة با جمعيت 5 ميليون نفري ايتالياي روم باقي مانده بود به پيروزي دست يابد. امّا هر چند روميان پيروز، به وسيله با خاك يكسان كردن شهر شكست خورده كه سرانجام بار ديگر آن را بنا كردند، كينه هايشان را فرو نشاندند، ولي اين كشست كا تاژ را به پايتخت ايالت روميان افريقا تبديل كرد. در 200 م . الجزاير و تونس جمعيت دهقاني در حال پيشرفتي را دارا بود؛ شيوة زندگي چادرنشيني به قبايل حاشية صحرا محدود مي شد ومجموع جمعيت آنها تقريباً 4 ميليون نفر بود. بايد به اين رقم 000/500 نفر جمعيت ليبي و 5 ميليون نفر جمعيت مصر را افزوده و از آن 000/500 نفر براي جمعيت چادرنشينان وحشي كاست. تعداد جمعيت نهايي ايالتهاي رومي افريقاي شمالي 9 ميليون نفر بود. اين رقم، تقريباً نيمي از مجموع جمعيت 20 ميليوني تمام افريقاست.

پرتو تمدّن مديترانه، هيچ گاه در درون افريقا به بخشهاي بسيار دور گسترش نيافت. در وراي مرزهاي روم، تنها حكومتهايي كه توسط يك جغرافي دان دورة باستان بر روي نقشه به ثبت رسيده است، قلمروهاي پادشاهي اكسوم ( اريتره ) و نوبه ( در سودان 9 ) است. نخبگان فرمانرواي اين دو سرزمين كوچك، توانايي خواندن و نوشتن را داشتند و همين آنها را قادر مي ساخت گاه گاهي سفيراني به دريار امپراتوري اعزام كنند و نيز نامه هاي افتخار آميزي كه پيامد آن آمدن مبلّغان مسيحي بود، دريافت دارند.

اين بدين مفهوم نيست كه باور داريم در افريقاي سياه هيچ اتفاقي به وقوع نپيوست. نگروها در حال تحوّل بودند ويكي از مهمترين دگرگونيهاي افريقا در راه بود. از ميان 5 ميليون نگرويي زنده در 200 م ، تقريباً 2 ميليون نفر در بيرون از وطن سنتي خود ـ واقع در نواحي مستعمراتي استوائيه ، و زئير و افريقاي شرقي مي زيستند. مهاجرت، به مثابة نفوذي تجربي به سوي شرق از نيجريه در درون كامرون در آخرين هزارة پيش از ميلاد آغاز شد. اين مهاجرتها به تحرّكي در سده هاي پاياني پيش از ميلاد هنگامي كه پيشواي نگرو به سوي شرق در كنارة مناطقي كه اكنون شامل جمهوري افريقاي مركزي، زئير شمالي و اوگانداست حركت كرد. منجر شد، سرانجام تقريباً پيش از 500 م . نگروها به ساحل شرقي قاره رسيدند. مالكان شيوه هاي صنعتي عصر آهن و زراعت توليد بر ساكنان اوّليه و بوميان برتري يافتند، علّت آن بود كه هيچ مخالفت در خور توجهي در مقابل پيشرفت آنان وجود نداشت. پيگمه ها در عمق جنگلهايشان عقب نشستند و بوشمن ها به سوي جنوب عقب رفتند . چشم انداز نژادي افريقاي نيمة صحرايي تقريباً به طور كامل به نگروها تعلق گرفت، زيرا توسعة تمام سرزمينهاي كه به تازگي بدان دست يافته بودند، بسيار سريع شده بود، سرزمينهايي كه توسط نگروهاي صحبت كننده به نوعي زيان مشابه بازبان بانتو مورد اسكان قرار گرفت.

نيل  ـ صحرايي ها در برابر پيشرفت نگروها به ستيز برخاستند و در حقيقت محدودة شمالي مردمان بانتوزيان به سوي جنوب عقب نشستند . معبرهاي قاره ، از غرب به شرق منعكس كنندة فشار چوپانيان نيل ـ صحرايي است. بيرون كردن نيل ـ صحرايي ها از جنوب سودان كه به مفهوم آغاز حركت نگروها به سوي شرق است، در افريقاي شرقي بهتر به نتيجه رسيد. جايي كه زمينه براي اعمال شيوة روستايي مساعد بود. قبايل مشهور پرورش دهندة گاو همچون ماسايي كينا وتوتسي رواندا و بوروندي ، جريانهاي متفاوتي را در اين جريان مخالف نيل ـ صحرايي كه تا آمدن مردم جديد به درون منطقه تا آغاز دوران استعمار ادامه يافت، نشان مي دهد.

ما در زمان بسيار به پيش رفتيم. در آغاز سدة سوم ، حاكميت نگروي افريقاي نيمة صحرايي پيش از آن كه به دست آيد، از پيش خبر دادره شده بود. با نگاهي به تمام قاره، درمي يابيم كه تراكم جمعيت هنوز هم در شمال نسبت به جنوب صحرا بيشتر بود.

بحرانهاي نظامي و اقتصادي كه درنيمة دوم سدة سوم بر دنياي روم ضربه اي سخت وارد ساخت، سرآغاز پايان اين وضعيت بود. جمعيت افريقاي شمالي همانند تمامي ديگر جمعيتهاي محلّي در درون امپراتوري روم شروع به كاهش گذاشت و سقوط تعداد جمعيت براي پيش از چهار سده ادامه يافت. اين رقم، تنها هنگامي كه تعداد جمعيت پايين تر از دو سوم عدد نهايي بود، كاهش يافت ( 6 ميليون نفر در 600 م . در مقابل 5/9 ميليون نفر در 200 م . ) در طول همين دوران ، مي توان پنداشت كه جمعيت نيمه صحرايي از كمتر از 9 ميليون نفر به حدود 13 ميليون افزايش يافته است. تغيير درمركز كشش قارة افريقا كه اين ارقام نشان دهندة آن است، قابل توجه مي نمايد. چه ارقام مربوط به شاخ افريقا ( 1 ميليون نفر در 200 م . و 5/1 ميليون نفر در 600 م . ) به مجموع جمعيت افريقاي شمالي افزوده شود 0 روندي كه مي تواند از نظر فرهنگي مورد تأييد قرار گيرد ) و يا همان طور كه عاقلانه تر به نظر مي رسد، در دسته اي جداگانه مورد بررسي قرار گيرد اين موضوع از اهميت كمي برخوردار است.

استيلاي عربها در سدة هفتم ميلاد، فصلي جديد و درخشان در تاريخ افريقاي شمالي گشود. در بيشتر طول سدة هشتم، مغرب ، ليبي و مصر خواهان دستيابي به ايالتهاي خليفه بودند و جامعة باستاني در حال نابودي منطقه، دگرگون شد و با پذيرش اسلام تواني دوباره يافت. ميزان جمعيت بار ديگر افزايش يافت و تا 1000 م . اندك اندك به بالاتر از بيشترين حدّ دورة باستان رسيد. نسبت غير ثابت ميزان جمعيت مغرب ، ليبي و مصر بار ديگر به سرعت به 5/8 ميليون نفر كاهش يافت و در همين تعداد باقي ماند. نسبت نيمه صحراييها 1 به 3 ( تا 1200ذ م . ) و سپس تا 1 به 4 ( تا 1400 م . ) كاسته شد .

گسترش اسلام به سرزمينهاي جنوب صحرا، حاكي از آن است كه اين منطقة بياباني همچون گذشته به مانند سدّي نبود. با رواج شتر در دوران باستان ، بربرها همواره به سفرهاي خود اطمينان بيشتري نشان مي دادند. تا سده سيزدهم ، آنان به طور منظم از سيجيل ماسا در بخش جنوبي كوههاي اطلس به تيمبوكتو واقع در نيجر مي رفتند و باز مي گشتند و سپس بزودي آنان استفادة از مسيري موازي بين تريپولي و درياچة چادر را آغاز كردند. در همين زمان دريانوردان عرب از راه دريا به ساحل شرقي پا گذاشتند و موفق شدند صحرا را از طرف خارجي در نوردند و زنجيره اي از مراكز تجاري كه تا به سرزمين دور دست جنوب موزامبيك امتداد مي يافت. تشكيل دهند ( تصوير3 ـ 5 )  . اين مسيرها ـ و دو مسيري كه براي دنياي قديم شناخته شده بود، يعني مسير رود نيل و درياي سرخ به نوبه وارتيره ـ همگي توسط عربها استفاده مي شد و در طول قرون وسطي ، آمد و شد بردگان سياه كه در مسيري كوچك ونامنظم با غلبه مصريهاي نوبيا در هزارة دوم پيش از ميلاد آغاز شده بود، به جرياني ثابت و  يكنواخت تبديل شد. تعداد اين بردگان اندك بود. هيچ يك از پنج مسير عربي كه در تصوير 3ـ5 نشان داده شده است ، نمي توانست گنجايش سالانه بيش از 1000 نفر را  داشته باشد و ميانگين عملي كه به دست آمده است ، بايد كمتر از اين تعداد باشد، اين رقم براي تمام پنج مسير تقريباً 1000 نفر است و هيچ مفهومي عددي مربوط به جمعيت 30 ميليوني نيمه صحراييها ندارد.

در نيمة دوم سدة 15 ميلادي، دو رويدادي كه به وقوع پيوست موجب تحوّلي در تجارت برده شد: پرتغاليها مسيري را در بالاي ساحل غربي گشودند كه ارتباط مستقيم اروپا را با افريقاي سياه برقرار كرد و كريستف كلمب قارة امريكا را كشف كرد. در حالي كه استعمار امريكاييان تداوم مي يافت، تقاضا براي كاربردگان ، در وراي هر رويدادي كه پيش ازابن رخ داده بود، افزايش يافت و همين حال جمعيت بومي سرخپوستان امريكا در زير فشار شكست، بيماري و وحشيگري كه بر آنان تحميل گرديد، له شدند؛ از اين رو تنها راه براي انجام اين تقاضا، ورود بردگان سياه پوست بود. تعدادي كه از افريقا از طريق اقيانوس اطلس با كشتي حمل شدند از تعداد نسبتاً اندك 1000 نفر در يك سال، در آغاز سدة 16 ، به حد متوسط سالانه 5000 تا پايان اين سده افزايش يافت. و سرانجام تعداد افرادي كه حمل مي شدند بين سالهاي 1750 تا 1800 م .، سالانه به حدود 000/75 نفر رسيد. تعداد سياهاني كه از گذرگاه مياني بين افريقا و امريكا ـ سفري به درازي ماهها از طريق اقيانوس اطلس، در شرايط فشردگي جمعيت و وحشت از مرگ و مير با حدّ متوسط 15% ـ اعزام شدند، تا 1800 م .، تقريباً 10 ميليون نفر بود. بدين ترتيب گسترش تجارت برده جدا از 10 ميليون نفري كه در طول سدة 18 بركشتي  سوار شدند، 8 ميليون نفر بود.

تأثيرات جمعيت نگاري تجارت برده در اقيانوس اطلس پيش از اين بحث شده است. محاسبات ساده نشان مي دهد كه اين تجارت، تنها در سدة هجدهم كه هيچ موردي در دست نيست بر سطح جممعيت افريقا تأثيري مباين گذاشته است و حتي پس از آن به سختي بر بيش از ميزان كند افزايش مجموع جمعيت نيمه صحرايي اثر كرده باشد، در حدود 50 ميليون نفر بود. در حقيقت اين نكته قابل بحث است كه در جامعه اي كه تعداد افراد زياد آن بر منابع، فشار بسيار سختي مي آورند و مرگ و مير بسيار زياد است تلفات مي تواند به سرعت جبران شود. علّت آن است كه تجارت برده، حتي در بيشترين سطح آن ، هيچ تأثير عمده اي بر تعداد افريقاييها نداشت. برخي نيز  پا را از فراتر گذاشته اند.

آنان مي گويند هر نوع فعاليّت تجاري بهتر از هيچ است و رايج شدن نشاستة كاسا و ( مانيوك ) و ذرّت و تداوم آن در سدة شانزدهم نوع غذايي بومي را ثابت مي كند و نيز اينكه رشد جمعيت عملاً در طول اوج تجارت برده، شتاب بيشتري يافت. مشكل به نظر مي رسد كه به نتايج مثبتي دست يابيم ، بويژه آن كه ما هيچ آگاهي درباره تمامي عواملي كه موجب شد ارتباط با اروپا ، بيماريها و غذاهاي جديد به همراه آورد، نداريم . به نظر مي رسد كه نتيجة بي طرفانه اين است كه تجارت بردة اقيانوس اطلس، از اهميت زيادي براي جمعيت نگاري قاره امريكا برخوردار بود وهيچ اهميتي كمّي ثابت، براي افريقا نداشت.

در اواخر سدة 18 م .، باورهاي اروپاييها در مقابل برده داري تغيير كرد. در اوايل سدة نوزدهم تجارت برده ممنوع شد و در نيمة دوم اين سده، ممنوعيت به اجرا درآمد. مسيرهايي كه براي طولاني ترين اين سوداگريها ثابت ماند. همان مسيرهاي عربي در كنارة صحرا و ساحل شرقي بود كه عملاً توسعه يافت ( تصوير 3ـ7) . ميزان صدور سالانه 000/20 برده در بعضي از اين مسيرها حفظ شد و مبلّغان ضد برده برداري دربارة مناطقي با اندكي تراكم جمعيت در تمام طول نيمة شرقي افريقا صحبت كردند. امّا اين مرحلة نهايي از تجارت برگان، براي آنكه تاثيري بر جاي گذارد ، ديرپاي نبود. تا اواخر دهة 1870 ، آمدو شد تا سطحي ناچيز كاهش يافته بود و اروپاييها به علّت ريشه كن كردن تجارتي كه فسادي آشكار بود، به خود مي باليدند . اين مشكل است باور داريم كه همانها تنها يك قرن پيش از اين خود پر شور و حرارت ترين سردمداران اين داد و ستد بودند.

توقّف تجارت برده تنها جنبه اي از رابطه فزايندة اروپاييها با افريقا در طول سدة نوزدهم بود. كشف مناطق داخلي و پيدايش كشورهاي تحت حمايت ومحدوده هاي نفود ، نشانه هايي گمراه كننده از اين نوع روابط بودند . سرانجام در شتاب فعاليتهاي ديپلماتيك و نظامي مشهور ب ه« تلاش براي افريقا » اروپاييها چون ارباباني به قاره پا گذاشتند. بريتانيا، پيشرفته ترين امپرياليست جهاني، به سهم شير دست يافت . تا پايان سلطنت ملكة ويكتوريا ( 1901 م . ) 50 ميليون افريقايي ـ تقريباً نيمي از مجموع 110ميليون نفر ساكن قارة افريقا ـ به فهرست اتباع بريتانيا افزوده شده بود و در مقابل امپراتوري آلمان تنها 10 ميليون نفر به دست آورد. آلمانها بزودي اين تعداد را هم از دست دادند، چون در طول جنگ اوّل جهاني بريتانيا، فرانسه وبلژيك ، امپراتوري افريقايي آلمان را بين خود تقسيم كردند. در نتيجه ، سهم بريتانيا از 50% گذشت و سهم فرانسه از كمتر از 25% به بيش آن افزايش يافت . باقيماندة  جمعيت قارة افريقا بين بلژيك ( 9% ) ، پرتغال ( 6% ) و ايتاليا ( 1% كه با تصرف حبشه در سال 1935 به 6% افزايش يافت ) تقسيم شد.

مهاجرت قابل مشاهده بود، امّا به هيچ وجه چهره اي از دوران استعمار به حساب نمي آمد.

موسوليني در تلاشي براي بوجود آوردن ايالت افريقاي متعلّق به امپراتوري جديد روم، 000/100 ايتاليايي را در ليبي سكونت داد، امّا روند مهاجرت به داخل براي كمتر از اين مقدار سازماندهي شد. جامعه هاي خارجي در مراكش، تونس و مصر از كشورهاي اروپايي ساحل مديترانه مهاجرت مي كردند و نه از قدرتي اشغالگر . اين گروههاي قدرتمند بي ثبات، همواره از نظر تعداد جمعيت ، اندك بودند.

بيشترين تعداد خارجيها در مصر تنها به 000/200 نفر، در مراكش به 000/500 نفر و در تونس به 000/250 نفر بالغ شد. اين اعداد همگي تا حدود صفر، در طول مدت كوتاهي كه اين كشورها در حال دست يافتن به استقلال بودند، كاهش يافت. جامعه اي كه به تعداد انبوهي رسيد ـ جامعة فرانسويان ساكن در الجزاير كه دراوج شكوه خود در دهة 1950 قدرتي يك ميليوني محسوب مي شد ـ پس از ستيزي نابود شد.

بيشتر افريقاي نيمه صحرايي، از اين تازه واردان سرزده، به دور ماند. تعداد كمي بريتانيايي در طول اوج قدرت امپراتوري ، در افريقاي شرقي اسكان گزيدند، امّا آنان تقريباً همگي هنگامي كه منطقه بار ديگر خود مختار شد ، آن را ترك كردند. هنديهايي كه بريتانياييها آنها را آورده بودند، تا اين بخش از امپراتوري بريتانيا را در نوردند ، اغلب ماندگار شدند. در دهة 1960 م . تعداد آنان 000/400 نفر بود ، امّا از اوگاندا 000/100 نفر به خارج رفتند . در اين زمان بريتانياييها و هنديها نيز با تعداد بيشتري به درون افريقاي جنوبي حركت كردند. افريقاي جنوبي كه پيش از اين شامل يك جمعيت قابل ملاحظه بوئر ( هلندي ) و رنگين پوست ( هلندي ـ هوتن توت ) بود، به منطقه اي در جنوب صحرا  كه جمعيت در آن به صورتي سرتاسري سياه پوست نبودند ، تبديل شد. اكنون 000/100/4 سفيد پوست 000/750 آسيايي، 000/300/2 رنگين پوست و 18 ميليون سياه پوست در اتحاديه افريقاي جنوبي زندگي مي كنند. قدرت سياسي به طور كامل در دست جامعة سفيد پوست است كه بر آيندة بي درنگ اين جامعه اطمينان مي بخشد. امّا در دراز مدّت حفظ اين امتياز انحصاري مشكل است و از آن آرزوهايي كه از دست رفت تعداد مردم سفيد پوست در افريقاي جنوبي برآورد شدند. حكومت همانندي كه توسط 000/200 مهاجر سفيد پوست در روزيا تأسيس شد هم اكنون بسيار متزلزل است.

درصورتي كه افريقاي نيمه صحرايي احتمالاً مشكلات نژادي خود را تا پايان اين سده با تبديل شدن به جمعيت همجنس سياه پوست حل كرده باشد، غير متحمل به نظر مي رسد كه مي توانسته است براي مشكل جمعيتي ديگر خود ـ ميزان كنوني رشد انفجاري ـ راه حلّي يافته باشد. ميزان افزايش جمعيت از 25% در ربع اوّل اين سده به 45% در ربع دوم و 100 %  در ربع سوم سرعتي شتابان يافته است . ارقام مشابه براي افزايش مطلق تعداد 20 ميليون ، 45 ميليون و 140 ميليون نفر است. اگر ميزان افزايش، بيش از آن مقداري باشد كه در ربع چهارم حفظ شد، 250 ميليون نفر ديگر به جمعيت افريقاي نيمه صحرايي افزوده خواهند شد ـ چشم اندازي خوب براي منطقه اي كه پيش از اين با مشكلات شديد فقر و تنگدستي دست به گريبان بوده است.

افريقاي سياه از نظر تراكم ، با كثرت جمعيت مواجه نبود و به آساني مي تواند چندين برابر جمعيت كنوني را بپذيرد، چرا كه اكنون هنوز هم در مرحله اوّليه شهرنشيني بسر مي برد. امّا دستيابي به يك رندگي بهتر براي مردم، به ميزان سرمايه گذاري بستگي دارد كه اكنون بسيار مشكل است آنان به منافع آن دست يابند و به نظر مي رسد كه غير ممكن است تا مادامي كه ميزان افزايش جمعيت به صورت تصاعد هندسي باقي مي ماند، دستيابي به اين منافع تحقق يابد.

اين اميدواري وجود دارد كه در اين منطقه و در هر جاي ديگر افريقا، كاهش جمعيت در آينده اي نه چندان دور آغاز شود و نيز جمعيت قارة افريقا در سال 2000 ، كمتر از 700 ميليون نفري باشد كه بيش از آن انتظار مي رود.

پايان سدة پانزدهم، پايان اين روند بود. تا آن هنگام ، مكزيك و پروبه پايگاهي فرهنگي دست يافته بودند كه همپاي خاورميانة سال 2000 ق . م . بود و همان گونه كه تصوير 4ـ3 نشان مي دهد، تعداد جمعيت اين دو كشور به ميزان قابل مقايسه اي رسيده بود. اتباع امپراتوري آزتك، آخرين مردمان بيرحم جامعة امريكاي ميانه كه مو را بر بدن راست مي كردند به 3 يا 4 ميليون نفر بالغ مي شدند و تعداد مردم امپراتوري اينكا، همانند پروييهاي نوع دوست تر آنها ، بيش از اين تعداد بودند. در آن سو و يا بين اين دو امپراتوري ، در كنارة مرز دريايي شرق ايالت متحدة امريكا ، در كارائيب ، در مكزيك جنوبي و امريكاي مركزي ، در ونروئلا و كلمبيا به طور عمده گونه گون و يا نيمه كشاورز مي زيستند كه تعداد آنها كه مجموعاً 5 يا 6 ميليون نفر بود به مجموع جمعيت تمامي قاره افزوده مي شد. بايد به اين تعداد يابندگان غذا را افزود كه در چشم اندازهاي پهناور و خالي از سكونت غرب ايالات متحده و كانادا، جنگلهاي برزيل و آبهاي متروك آرژانتين زندگي مي كردند. در مجموع با شمارش دستة اندكي از اسكيموهاي حاشية قطب شمال تا ياهگان تيرادلفوئگو يك ميليون نفر در اين قاره زندگي مي كرده اند.

قارة امريكا همواره با مردم و موفقيتهايش امروزه صدماتي ديده است ، از جايگاه خود تنزل يافته و تا حد زيادي توسط مشتي ماجراجوي  ظالم و بي باك آن سوي اقيانوس اطلس، ويران شده است.

نخستين تأثير اروپاييها   مهلك بود. در مدّت يك سده پس از ورود كريستف كلمب به جزاير آنتيل، جمعيت قارة امريكا تا يكم پنجم كاهش يافت. با پذيرش اين واقعيت كه سرزمينها و جمعيتهاي قابل توجهي در مقابل تاخت و تازهاي بي تاثير بر جاي ماندند ( مثلاً بوميهاي ميليوني شمال ريوگرانده ) اين رويداد به يك كاهش ميانگين تا حدود يك چهارم در منطقة اشغال شده، همراه با برخي كاهشهاي مصيب جمعيتي نكوهش كنيم. خوي و وحشيگري، حرص و طمع و تعصب مذهبي از اسپانياييها قربانيان معمولي ساخت، اما آنان احتمالاً در طول تصرف قارة امريكا، كمتر از تعدادي كه آزتكها در جنگهاي 25 ساله سدة پيشين كشته بودند، به قتل رساندند. در حقيقت قاتلان، امريكاييها و سرخپوستان امريكايي كه هيچ مقاومتي در برابر اسپانياييها نداشتند ، نبودند بلكه قاتلان اصلي، ميكروبها و سرخپوستان امريكايي كه هيچ مقاومتي در برابر اسپانياييها نداشتند، نبودند بلكه قاتلان اصلي ، ميكربها بودند. پيش از كريستف كلمب، آبله و سرخك ناشناخته بود و سرخپوستان امريكايي در برابر آنها مصونيت نداشتند. در طول سدة 16 م . سرايت دگربار اين بيماريها به جمعيتهاي بومي كشيده شد و مجدداً درافزايش جمعيت وقفه اي ايجاد كرد و تا پايان اين دوران، تعادلي جديد برقرار شد. ميزان جديد جمعيت به طور معمول در حدود سه چهارم ارقام جمعيت، پيش از ورود كلمب به امريكا بود، هر چند ايت تعداد مي توانست بهتر و يا بدتر از آن باشد.

كارائب از جمله سرزمينهايي بود كه روزگار را به بدي گذراند. اين وضعيت، عمدتاً به اين علت بود كه جمعيت هر يك از جزاير، نسبتاً اندك بود و آنان به طور كامل در انزوا  بودند . تعداد آنان بسرعت به سطح كاملاً پاييني كاهش يافت، به طوري كه بهبودي مشكل مي نمود. در اين زمان روند به بردگي گرفتن بوميان توسط اسپانياييها و به كار گرفتن آنها تا حدّ هلاكت، احتمالاً عامل درخور توجه ديگري بود. در حالي كه سبب فراگيري براي گسترش يافتن سريعتر و كشتن بيشتر مي شد و در اين حال در فرصت براي سازگار  كردن وقفه اي ايجاد مي كرد، و بدين ترتيب موقعيت ريشه كن كردن را كاهش مي داد. علت آن اين است كه نابودي، سرنوشتي بود كه بوميان كارائيب با آن دست به گريبان بودند. تا نيمة سدة هفدهم، آنان نژادي منقرض شده محسوب مي شدند، يك جامعه قدرتمند 000/300 نفري كه بسادگي نابود شدند.

بر اين مبنا كه تعداد مطلق مرگ و مير در منطقة اصلي قاره بسيار بيشتر بود، كاهش جمعيت از نظم 5/2 ميليون نفري برخوردار بود. امّا هر چند از بين رفتن مردم ناگوار بود، ميزان جمعيت مصيبت زده به قدري بود كه آنها را از نابودي محافظت كرد و تداوم وجود ريشه هاي بومي در بيشتر مناطق هرگز ماية ترديد نبوده است. دو نيابت سلطنت كه امپراتوري اسپانيا ـ امريكا را تشكيل داد، بر همان پايه هاي جمعيتي به سان امپراتوريهاي آزتك و اينكا برپا شد. براستي اين گزافه نخواهد بود اگر بگوييم كه ساختار امريكاي پس از كشف كلمب در نخستين سدة آن توسط نمودار جمعيتي پيش از كلمب تعيين شد.

مدّتي طولاني به درازا كشيده نشد كه اسپانياييها و به همراه آنان بيماريهايشان به مناطق عمدة تمركز جمعيت راه يافتند. در 1518 م . كورتز به تنوچتيتلان ، پايتخت آزتكها هجوم آورد. سال بعد در حالي كه آبله در بين مدافعان اين شهر شيوع مهلكي يافته بود، وي آن جا را  خانه به خانه به تصرف خود درآورد. تنوچتيتلان به مكزيكويستي تبيدل شد و امپراتوري آزتك هستة اصلي حكومت نايب درآورد. تنوچتيتلان به مكزيكويستي تبديل شد و امپراتوري آزتك هستة اصلي حكومت نايب سلطنتي اسپانياي نوين شد. امپراتوري اينكا تا 1532 دوام يافت و در اين سال پيزارو به مرز شمالي اين امپراتوري رسيد. در اين هنگام ميكروبها قدم بر مردم چيره مي شدند و بلاي آبله تمامي منطقه آند رادر بر مي گرفت . پيش از آن كه پيزارو براي كشتاور به درون راه يابد، جمعيت منطقه كاهش يافته بود. سرنگوني امپراتوري اينكاها نشانة پيدايش حكومت نايب سلطنتي پرو بود. هر دو نيابت سلطنت مرزهايشان را گسترش دادند كه شامل سرزمينهاي مسكوني مجاور مي شد. تا پايان سدة 16 ميلادي، اتباع اين دو حكومت به 9 ميليون نفر رسيد . در حالي كه مجموع جمعيت قارة امريكا در اين زمان به 5/11 ميليون نفر كاهش يافته بود، اين رقم، تقريباً 80% جمعيت قاره را در بر مي گرفت.

در اين هنگام پيشرفت اسپانياييها متوقف شد. سرزمينهاي باقي مانده بسيار كم جمعيت تر بودند تا بتوانند از حكومت حمايت كنند و تصرف نكردن آن هيچ خدشه اي بر ادعاي ايبريها در مالكيت بر تمامي قاره وارد نكرد. هر چند ديگر قدرتهاي اروپايي درصدد به رسميت شناختن اسپانيا بر تمامي مناطق تحت حاكميت خود بودند، از پذيرش حق حاكميت اين كشور بر بقية سرزمينهاي آن امتناع كردند. در نيمة نخست سدة هفدهم، بريتانيا، فرانسه و هلند اقامتگاههايي در امريكا در مخالفت تحريم اسپانياييها بر پا ساختند. مرحلة دوم دوران استعمار امريكا آغاز شده بود.

با نگاهي به سهم اروپاييها تضادهايي به ذهن راه مي يابند. در وهلة نخست، داوطلبانه بودند اين كوچها بود. بجز چند هزار محكوم بريتانيايي كه در سده هاي 17 و 18 ميلادي ، با تبعيد ( به امريكا ) مجازات شدند، تمامي مهاجران به خواست خود به امريكا مهاجرت كردند. در وهلة دوم، جريان عمدة مهاجرت بيشتر مربوط به امريكاي شمالي بود. از هر 5 مهاجر، 4 نفر در ايالات متحدة امريكا يا كانادا به خشكي پا گذاشتند. نكته پاياني آن است كه اين روند مهاجرت بسيار كند آغاز شد. در حالي كه تا 1800 ميلادي بيش از سه چهارم از افريقائيهايي كه وارد قارة امريكا شدند بدين سرزمين پاي گذاشته بودند، تنها كمتر از 3% از مهاجران، اروپايي بودند. مهاجرت بزرگ، حكايت روزگار اخير است. ابتدا سالهاي نخستين را از نظر مي گذرانيم. در سدة شانزدهم تغيير مكانها تنها در انحصار ايبريها بود 000/100 اسپانيايي در امپراتوري اسپانيا ـ امريكا و 10000 پرتغالي در برزيل سكونت كردند. در سدة 17 كشورهاي كارائيب مهاجرت كردند و در اين سرزمين بيشتر آنها در طول مدّت كوتاهي به علت تب و بيماري جان باختند. در همين زمان، 100000 نفر ديگر در كرانه هاي ساحلي اقيانوس اطلس در امريكاي شمالي اقامت گزيدند. در اين منطقه ، زندگي گر چه ناملايماتي داشت ولي مردم در سلامتي مي زيستند و در نتيجه جامعه اي به وجود آمد كه بزودي بشدت افزايش يافت. در 1700 م ، 000/300 مهاجر در امريكاي شمالي زندگي مي كردند كه آن را مي توان با 1 ميليون سفيد پوست در امريكاي لاتين مقايسه كرد. تغيير مكان اصلي در آن سوي اقيانوس اطلس در اين سده، به حدود 000/350 نفر بالغ شد، اين بدين مفهوم است كه مجموع متراكم از روزگار كريستف كلمب هنوز هم كمتر از 000/500 نفر بود.

ارقام عبور از اقيانوس اطلس با اين نظم بسيار زياد ، در طول سدة هجدهم باقي ماند. امريكاي شمالي 000/400 مهاجر ديگر را جذب كرد و اين دوران با ميزان جمعيت 5/4 ميليون سفيد پوست پايان يافت. امريكاي لاتين 000/200 مهاجر را پذيرفت و با تعداد كمتري سفيد پوست ـ در حدود 4 ميليون نفر ـ زندگي را سپري كرد  . اين روند تا سالهاي سدة 19 م . مناسب نبود و در اين هنگام ، تراكم جمعيت شروع به تغيير كرد. هنگامي كه اين تحول صورت گرفت، از شدت بهتري برخوردار بود. ميزان مهاجرت از حد متوسط كمتر از 000/10 نفر در طول يك سال، در آستانه دو دهة ( نخستين ) سدة 19 م .، به دو برابر اين رقم در دهة 1820 افزايش يافت و سپس اين روند به سوي تقريباً 000/100 نفر در اواخر دهة 1830 سير صعودي يافت. اين روند از اين سطح هم فراتر رفت و پس از قحطي سالهاي 1846 تا 1848 در ايرلند در دهة بعدي بر نيم ميليون نفر در سال 1854 آسيب رساند و هر چند اين تعداد در طول دهة 1860 به زير 000/200 نفر كاهش يافت، اما اين سقوط زودگذر بود. در تمام طول آخرين ربع قرن نوزدهم، مهاجران غالباً كمتر از نيم ميليون نفر بودند. اوج مهاجرتها در دهة پيش از جنگ اوّل جهاني فرا رسيد كه در اين هنگام ميزان مهاجرت در هر سال بيش از يك ميليون نفر بود.

وقوع جنگ موجب كاهش شديدي شد و كمي پس از پايان آن، ايالات متحده محدوديت سالانة مهاجرت 000/350 نفر خارجي را به قارة امريكا تحميل كرد و بزودي اين تعداد به 160000 نفر كاهش يافت. در خحالي كه از هر 5 نفر مهاجر پيش از جنگ ، 4 نفر از آنها به ايالات متحدة امريكا مي رفتند و اين كشور مقصد بلاواسطه و نهايي آنها بود، اين امر به طور موثري درون ده قاره اي را به حدود000/300 نفر در سال رساند. اين تعداد از آن زمان تاكنون ميانگين مهاجرت بوده است.

در مهاجرت بزرگ، بين سالهاي 1845 تا 1914 م .، 41 ميليون نفر به قارة امريكا واردشدند. همگي آنها، به استثناي 6 ميليون نفر از ايشان به شمال اين قاره رفتند و از بين 35 ميليون مهاجر به سوي شمال ، 33 ميليون نفر در ايالات متحده اسكان يافتند. اين درون دهي، با ميزان فراواني از افزايش طبيعي درهم آميخت و سهم ايالات متحدة امريكا را از مجموع 40% جمعيت قاره امريكا به 55% افزايش داد. احتمالاً آمار كامل از اين هم چشمگيرتر مي باشد. جمعيت جنوب ريوگرانده تقريباً 3 برابر شد ( از 30 ميليون نفر در سال 1845 به 100 نفر در 1914 رسيد )؛ جمعيت ايالات متحدة امريكا 5 برابر شد ( از 20 ميليون نفر در سال 1845 به 100 نفر در سال 1914 رسيد ). تاثير اين رشد بر ساختار نژادي جمعيت قارة امريكا برجسته مي نمود. ناحية اروپايي نشين به بهاي تضعيف بخشهاي افريقايي و سرخ پوست نشن توسعه يافت ( تصوير 4 ـ7) .

رشد شگفت انگيز ايالات متحدة امريكا در اواخر سدة نوزدهم، اين كشور را به قدرتمندترين ملت تبديل كرده است. در طول سدة بيستم، توسعة قدرت مادّي اين كشور تداوم يافت.اما رشد جمعيت آن كند شده است. افزايش جمعيت امريكاي لاتين شتاب بيشتري داشت. در نتيجه، تقسيم جمعيت بين امريكاي شمالي ريوگرانده و جنوب آن، اكنون به سوي توزيع 40 به 60 كه در آستانه مهاجرت بزرگ وجود داشت، كاهش يافته است. تا پايان سدة بيستم، يعني هنگامي كه انتظار مي رود جمعيت قارة امريكا به 800 ميليون نفر برسد، تقسيم جمعيتي احتمالاً 33 به 66 است.

با صراحت مي توان گفت كه اين بازگشت  واقعاً جنبة لاتيني ندارد، بلكه مربوط به سرخپوستان امركا است. كشورهايي با بالاترين ميزان افزايش ـ 30% در هر سال و يا بيشتر در مقابلا 1% اخير ايالات متحدة امريكا ـ آن كشورهايي هستند كه جزء مهم سرخپوستان امريكايي را در جمعيتشان حفظ كرده اند. اين كشورها عبارتند از: ونزوئلا، اكوادور، پرو و بوليوي. در مقابل ميزان جمعيت كشورهاي امريكاي جنوبي كه عمدتاً كشورهاي لاتين هستند، همچون آرژانتين و اروگوئه، يعني كشورهايي كه از بخش مديترانه اي اروپا بدان مهاجرت كرده اند، به ميزان جمعيت امريكاي شمالي نسبت به امريكاي مياني و يا آند مركزي نزديكترند.                 

جايي كه خط تقسيم بندي زمين شناسي به طور دقيق بين دو قارة آسيا و اقيانوسيه بايد ترسيم شود، هنوز هم نامشخص است. امروزه معمولاً هر چه به اين سوي گينة نو متعلق است را از آسيا مي دانند. اين تعريفي مختصر از اقيانوسيه است، اما هنوز هم بدين مفهوم است كه جمهوري اندونزي بايد به عنوان يك حكومت آسيايي ـ اقيانوسيه اي به شمار آيد. اصلاحاتي مربوط به افزودن منطقه و جمهوري گينة نو غربي ( ايريان غربي ) به اندونزي آسيايي، در صفحه 465 ارائه شده است.

نزديك به آخرين عصر يخبندان، حدود 70000 سال پيش از ميلاد، جزاير اندونزي توسط تيره اي از نياي ملانزي هاي كنوني موردسكونت قرار گرفت .

در اين زمان ، روشهاي فني دورة نوسنگي در اندونزي مورد استفاده قرار مي گرفت و در حال نفوذ به درون گينة نو بود. در نتيجه، تراكم جمعيت اين سرزمين رو به افزايش گذاشت و جامعة گينة نو با چهره اي كه ملانزي امروزي را نشان مي دهد، توسعه يافت. در حقيقت با كشف و مهاجرت به جزاير تا شرق گينة نو ـ رويدادي كه به هزارة دوم پيش از ميلاد باز مي گردد ـ ملانزي تا بيشترين حدّ خود گشترش يافت. در حالي كه استراليا بدون تماس با تأثيرات جديد باقي ماند و جمعيت آن هم اكنون به سطح 000/200 تا 000/250 نفر در كل منطقه رسيده بود، ملانزي ها به موقعيتي بالاتر در آمار جمعيتي اقيانوسيه دست يافتند. اين نفوذ در طول 20 سدة بعد رو به فزوني گذاشت. در 1000 م . تعداد ملانزي ها به بيش از 1 ميليون نفر مي رسيد كه 80% از جمعيت اقيانوسيه را شامل مي شد.

استراليا، به مانند مرداب در دورة پارينه سنگي غير قابل تغيير بود. بنابراين هر انگيزه اي براي ملانزي ، بايستي از سوي جمعيت جديدي صورت گرفته باشد. اساس اين گروه جمعيتي در طول دوران از 1000 ق . م . در جزاير تونگا و از 300 ق . م . هنگامي كه تونگايي ها ساموا راكشف و در آن استقرار يافتند، در جزاير ساموا توسعه يافته بود. در آغاز دوران مسيحيت، اين افراد غير ساكن ملانزي ، كه سزاوار عنوان ويژة پلينتزي بودند، از نظر زبان و فرهنگ با ملانزي تفاوت داشتند. مهارت در دريانوردي آنان نيز توسعه يافته بود. پلينزي ها توانايي زيادي داشتند تا بتوانند از سفرهاي دريايي اتفاقي كه به سبب گم كردن راه ها در دريانوردي محلي پديد مي آمد جان سالم بدر برند. آنان حتي توانايي آن را داشتند كه سفرهاي اكتشافي را سازمان دهند كه از پيش درباره آن مي انديشيدند. اين توانايي بالقوه در دوران بعدي تحقق يافت. بين سدة 4 تا 10 ميلادي ، مجموعه اي از مهاجرتهاي حماسي، از پلينزي تا تاهيتي ، هاوايي، جزاير كوك و زلاندنو را در بر گرفت. از نظر جمعيت نگاري، نتايج اين مهاجرتها بسيار زياد نبود. هاوايي و زلاندنو رادر بر مي گرفت . از نظر جمعيت نگاري، نتايج اين مهاجرتها بسيار زياد نبود . هاوايي و زلاندنو در هنگامي كه براي نخستين بار توسط اروپاييها در سدة هجدهم كشف شد، بيش از 250000 سكنه داشت. بقية پلينزي ، بيش از 100000 نفر را در خود جاي نداده بود. اما بر مبناي معيارهاي نسبتاً اندك، سهم پلينزي بسيار زياد بود، به طوري كه مجموع جمعيت منطقه تا 5/2  ميليون نفر افزايش يافت و سهم ملانزي از اين مجموع تا دو سوم كاهش يافت.

كشف اقيانوسه توسط اروپاييها، سوداگري متمادي بود كه از آغاز سدة شانزدهم، هنگامي كه ماژلان، نخستين اروپايي كه اقيانوس آرامه را با كشتي در نورديد تا اواخر سدة هجدهم ، هنگامي كه سفرهاي دريايي اكتشافي جيمزكوك نشان مي داد كه هيچ پهنة خشكي غير كشف نشده در اين منطقه وجود ندارد، به درازا كشيد؛ چون جغرافي دانان آموخته بودند كه طرح اين منطقه را بخوبي ترسيم كند روابط بين اروپاييان و ساكنان اقيانوسيه به كندي توسعه يافت. بوميان اساساً همانند گذشته در انزوا به سر مي بردند و به همان اندازه اي كه آنان در دوران پيش از ماژلان رابطه داشتند، بدان افزودند.

تمام اينها بعد از سال 1788 ـ مهمترين زمان در تاريخ اقيانوسيه ـ تغيير كرد. در ژانوية آن سال ناوگاني با هفت كشتي بريتانيايي به ساحل استراليا وارد شد و تقريباً 1000 نفر در پورت جكسون، نزديك سيدني كنوني، از كشتي پياده شدند.

به اين ترتيب تهاجم اروپا به اقيانوسيه آغاز شد.

عصر جديد ، به طور كلي براي بوميان ناخوشايند بود. تمام ناظران اوليه بر آنند كه مردم بومي در حالي كه در ارتباط اوليه با مهاجران تازه وارد زندگي مي كردند، از كاهشي سريع در تعداد جمعيت رنج مي برند. در بعضي مناطق تمام قبايل نابود شدند. اين گونه وقايع به كار برد فراوان كلماتي همچون انقراض ، و كم جمعيتي در بيشتر آثار در اين مرحله از تاريخ اقيانوسيه منجر شده است. در ديدگاهي وسيعتر، اين گزارشها گمراه كننده است. نيمي از جمعيت اقيانوسيه در گينه نو كه خارج از محدوده مورد نظر اروپاييان قرار داشت و تحت تأثير كامل آنان قرار نگرفته بود مي زيستند؛ هر چند ارتباط شتابان با سفيد پوستها مي توانست به بروز بيماريهايي كه براي اقيانوس آرام جديد بود، منجر شود و در مقابل بوميان هيچ مقاومتي از خود نشان ندادند، با وجود اين هيچ كاهش سريعي در جمعيت، در طول مدت طبيعي اين رويدادها در يك يا دو دهه به وقوع نپيوست. نياز به وجود مهاجرت و نيز ارتباط احساس مي شد تا تعداد بوميان را به طور واقعي بشدت كاهش دهد.

ميزان كاهش جمعيت بومي اقيانوسيه به راستي چند بود؟ با در نظر گرفتن سه مورد بدتر از همه استراليا ، زلاندنو و هاوايي ـ كاهش ناگهان جمعيت از 000/700 نفر در 1800 به 150000 نفر در 1900 ( 80% ) رسيد . ار سوي ديگر ، به علت تداوم رشد جمعيت در گينة نو در دست نيافته و پر جمعيت با نظم 12% ـ فقدان جمعيت در اقيانوسيه در مجموع از تهييج كمتري برخوردار بود. احتمالاً بهترين شيوه براي رسيدن به ميزان توسط تجربه ساكنان جزيره درياي جنوبي، در نظر گرفتن استراليا، پلينزي و زلاندنو به استثناي ملانزي است. نتيجه، كاهش 50% در مجموع جمعيت بوميان است كه بيرحمانه است، اما هنوز تا نابودي كامل فاصلة زيادي وجود داشت ( تصوير 5ـ5 ).

همان طور كه از اين نمودار آشكار مي شود، روند جمعيت نگاري اقيانوسيه از 1850، همواره از آن سفيد پوستان و به سوي بالا بوده است. جمعيت استراليا از 000/600 نفر در 1850 بسرعت به حدود 14 ميليون نفر كنوني رسيده است. در طول همين دوران، جمعيت زلاندنو از 100000 نفر به 3 ميليون نفر افزايش يافت. هاوايي كه در 1959 ، پنجاهمين ايالت آمريكا شد، از مجموع 860000 نفر جمعيتش ، 000/300 نفر سفيد پوست امريكايي هستند. در مجموع، اروپاييان و امريكاييان از اجداد اروپايي، 70%  از جمعيت 23 ميليون نفري كنوني اقيانوسيه را تشكيل مي دهند. اين استنباطي برجسته و قابل توجه است كه اين درصد در 200 سال قبل صفر بوده است.

همان گونه كه استراليا اكنون بر جمعيت نگاري اقيانوسه تسلّط دارد، تاريخ مهاجرت ، به اقيانوسيه ، عمدتاً بريتانيايي است. سه چهارم از 5/4 ميليون نفري كه از درياها براي سكونت در استراليا عبور كردند و 90% از 1 ميليون نفري كه در زلاند نو استقرار يافته اند، از جزيرة كوچك بريتانيا بودند . ديگر مهاجران از نظر شمارش در مقايسه با اهميت محلي قابل توجه، اندك و از نظر جامعه شناسي غالباً شيفته كننده است. از آن جمله مي توان فرانسوياني كه در كالدونياي جديد سكونت گزيدند، هندياني كه به عنوان كارگران قراردادي به فيجي آمدند ( درباره هر دوي آنها مراجعه كنيد به ملانزي ، منطقه 2 ) و تركيبي شگفت آور از ژاپني ها ، فيليپيني ها و امريكايي هايي كه در هاوايي گرد آمده اند را نام برد.

آيندة جمعيتي اقيانوسيه مجبور است تحت تسلط ميزان رشد جمعيت استراليا باشد. اين ميزان افزايش زياد نيست و احتمالاً با روندي كلي در مقابل كشورهاي پيشرفته سقوط خواهد كرد. احتمالاً تمام منطقه تا اواخر اين سده ، در حدود 36 ميليون نفر جمعيت خواهد داشت. بسيار جالب مي نمايد كه ميزان افزايش جمعيت مردم بومي اخيراً به سطح بسيار زيادي فزوني يافته است. بنابراين مجموع تعداد آنان احتمالاً به رقمي بيش از ميزان كنوني، خواهد رسيد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 31 مرداد 1393 ساعت: 19:15 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق در مورد تاریخچه ورزش والیبال

بازديد: 793

 

تاريخچه واليبال در جهان

در ابتدا اين ورزش "مينتونت" (Mintonette) نام گذاري شده بود. مورگان  تحت تأثير محبوبيت فراوان بسکتبال دربين عامه تصميم گرفت براي دانشجويانخود ورزشي را به وجود آورد که بازي از روي تور انجام گيرد و لذت بخش باشد. مورگانبا استفاده از تويي که به دليل سبکي وزن به دست ها آسيب نمي رساند، بازي را شروعکرد.

با وجود اينکه به طور آهسته و کند از سازمان جوانان مسيحي آغازشد، ولي طولي نکشيد که در کليه شهرهاي ماساچوست و نيوانگلاند عموميت يافت. در "اسپرينگ فيلد"، دکتر "ت - آهالستيگ" با مشاهده بازي، مينتونت را به واليبال تغييرنام داد، زيرا قصد اساسي از بازي کردن، فرستادن و برگشت دادن (رد و بدل کردن) توپاز روي تور است که کلمه "واليبال" در معنا اين نيت را مشخص مي کند.

با اينکه واليبال در آغاز يک ورزش سالني بود و در محل هايسرپوشيده انجام مي شد و اساساً براي فعاليت هاي سرگرم کننده پيشه وران و تجاراختصاص يافته بود، ولي کم کم به زمين هاي روباز کشيده شد و به عنوان يکي از فعاليتهاي جالب توجه تابستاني درآمد و به شدت تعقيب مي شد.

در آغاز براي بازي واليبال قوانين خاصي تدوين نشده بود. هر فرد ودر هر کشوري به ميل خود و به طريق مختلف با توپ باي مي کردند. رفته رفته واليبال درمناطق و نواحي مختلف جهان گسترش يافت. همچنانکه هر ابداع يا اختراعي در آغاز بانواقص همراه بوده و به مرور زمان تکميل و رفع نواقص مي شود، واليبال نيز از اينقاعده مستثني نبود و کم کم قوانين براي اين بازي وضع شد و روش ها و حرکات تکنيکيجايگزين حرکات قبلي گرديد. در سال 1900 ميلادي پذيرفته شد که امتيازات هر ست بازي 21 پوئن باشد.

ويليام مورگان

در سال 1912 ميلادي سيستم چرخش به تصويب رسيد. در سال 1917 ميلاديپذيرفته شد که هر ست بازي 15 پوئن (امتياز) باشد. در سال 1918 تعداد بازيکنان هرطرف زمين 6 نقر پيشنهاد شد که مورد قبول عامه قرار گرفت.در سال 1921 موافقت شد کههر تيم با سه ضرب توپ را به طرف ديگر بفرستد. در سال 1923 ميلادي اندازه زمين بازي 9×18 متر تعيين شد.

به مرور در سال هاي بعد، قوانين فراواني براي اين بازي وضع شد ودر بسياري از قوانين قبلي نيز تغييراتي حاصل گشت که هنوز هم اين تغييرات ادامه داردو هر چهار سال يکبار در کنگره بين المللي واليبال تغييراتي در قوانين بازي به تصويبمي رسد.

اولين کشور خارجي که واليبال را پذيرفت، کانادا و در سال 1900ميلادي بود. اساساً نهضت Y.M.C.A (سازمان جوانان مسيحي) در معرفي اين ورزش به ديگرکشورهاي جهان و تعميم آن سهم فراواني داشت. بازي واليبال در پايان سال1900 بههندوستان و در سالهاي 1905 به کوبا، 1909 به پورتريکو، 1910 به فيليپين، 1912 بهاوروگوئه، 1913 به چين و 1917 به ژاپن و به تدريج از سال 1914 ميلادي به بعد توسطسربازان آمريکايي و مستشاران و اشخاص ديگر به کشورهاي اروپايي از قبيل فرانسه،چکسلواکي، لهستان، شوروي و بلغارستان و ساير کشورهاي اروپايي معرفي شد و تعميميافت.

ولي به سبب بيگانه بودن اين ورزش براي اروپائيان، در ابتدا امرقبول آن به کندي صورت مي پذيرفت. فرانسه، چکسلواکي و لهستان سه کشوري بودند که قبلاز ديگران اقدام به تشکيل فدراسيون ملي واليبال در کشورخود کردند. اتحاد جماهيرشوروي نيز که در سال1923 ميلادي اقدام به تأسيس انجمن ملي واليبال نمود براي پيشرفتو دگرگوني آن فعاليت زيادي به عمل آورد. اصولاً شوروي ازکشورهايي بود که در پيشرفتتکنيک و تاکتيک واليبال و تنظيم قوانين در جهان سهم بسزايي دارد و براي قهرماني درمسابقات است که قدرت بزرگ جهاني به حساب مي آمد.

کشورهاي فرانسه، چکسلواکي (جمهوري چک کنوني) و لهستان پس از تشکيلفدراسيون ملي مصمم شدند با کمک کشورهاي ديگر فدراسيون بين المللي را تاسيس نمايند ودر سال 1936 در بازي هاي المپيک در برلين آلمان در اين زمينه فعاليت زيادي نمودند،ولي با آغاز جنگ بين المللي دوم و طغيان آن در اروپا اقدامات آنان متوقف شد.

به طور کلي، تغييرات و پيشرفت واليبال را مي توان به سه دورهتقسيم نمود: دوره اول از سال آغاز تا سال 1918 ، دوره دوم ازسال 1919 تا سال 1946 ودوره سوم ازسال 1947 ميلادي به بعد که تغييرات و پيشرفت اساسي واليبال در دوره سومصورت پذيرفته است.

پس ازجنگ بين المللي دوم، فعاليت هاي فراوان براي حرکت جديد بهواليبال مجددا آغاز شد و اولين مسابقه بين المللي در قاره اروپا بين دو کشور فرانسهو چکسلواکي در شهر پاريس برگزار گرديد. پيگيري براي تأسيس فدراسيون بين الملليواليبال ادامه يافت. مذاکرات بين سه کشور فرانسه، چک و لهستان منجر به موافقت درجهت تشکيل کنگره ويژه براي تأسيس اتحاديه بين المللي واليبال گرديد.

سرانجام در آوريل سال 1947 ميلادي، کنگره اي با شرکت نمايندگان 14کشور از سراسر جهان در پاريس برگزار و موافقت شد فدراسيون بين المللي واليبال (F.I.V.B ) تأسيس گردد که اين فدراسيون در پاريس تشکيل شد و "پل ليبود" فرانسوي بهعنوان اولين رئيس فدراسيون بين المللي واليبال انتخاب شد.

به زودي کشورهاي زيادي درخواست عضويت خود را براي پيوستن بهفدراسيون بين المللي اعلام نمودند که امروز اين فدراسيون حدود 217 کشور عضو دارد وبيش از 200 ميليون نفر از مردم جهان واليبال بازي مي کنند.

اولين رئيس انتخابي فدراسيون بين المللي واليبال "پل ليبود" ازکشور فرانسه تا سال 1984 ميلادي (يعني 37 سال تمام) رياست فدراسيون بي المللي را باقدرت برعهده داشت و توانست با کمک ساير اعضاء اين فدراسيون را در رديف فعا ل ترينفدراسيون ها، و واليبال را در زمره بزرگترين ورزش هاي جهاني درآورد.

پس از تأسيس فدراسيون بين المللي، کميته هاي مختلفي در داخل آن بهوجود آمد و برنامه مسابقات رسمي بين المللي تنظيم و آغاز شد. در سال 1949 ميلادياولين دوره مسابقات جهاني واليبال براي مردان در پراگ و در سال 1952 دومين دورهمسابقات جهاني مردان و اولين دوره مسابقات جهاني زنان در مسکو برگزار شد.

برنامه اين مسابقات به طور منظم هر چهار سال يکبار تاکنون درکشورهاي مختلف انجام شده است. در سال 1998 دوره چهاردهم مسابقات جهاني مردان باشرکت 24 تيم و دوره سيزدهم مسابقات جهاني زنان با شرکت 16 تيم در ژاپن انجاميافت.

به سبب اهميتي که واليبال در بين ورزش ها به دست آورد، در سال 1964 ميلادي مسابقات واليبال مردان و زنان به برنامه بازي هاي المپيک توکيو اضافهشد که تاکنون در دوره هاي بازي هاي المپيک برنامه هاي آن اهميت خاصي انجام شدهاست.

علاوه بر مسابقات قهرماني جهان و المپيک، مسابقات واليبال مردان وزنان در سراسر جهان با عنوانهاي: جام جهاني، ليگ جهاني، قهرماني اروپا، پان آمريکن،قهرماني آسيا، بازيهاي آسيايي، واليبال ساحلي، جهاني دانشجويان (يونيور سياد). قهرماني آفريقا، ارتش هاي جهان، گراندپري زنان، راه آهن هاي جهان، قهرمانيناشنوايان، قهرماني معلولين، پارالمپيک معلولين، قهرماني کشورهاي عربي، چهار تيمبرتر، جايزه بزرگ، ستاره ها و تورنمنت هاي بين المللي و دوستانه و غيره در گروه هايسني نوجوانان، جوانان و بزرگسالان به طور منظم انجام مي شود.

در تاريخچه واليبال جهان بايد کشور ژاپن را به عنوان دگرگون کنندهتکنيک ها، تاکتيک ها و آمادگي جسماني در واليبال معرفي نمود.

انجمن واليبال ژاپن از سال 1961 فعاليت هاي بين المللي خود راافزايش داد و تيم هاي ملي زنان و مردان اين کشور در کليه مسابقات رسمي تحت نظرفدراسيون بين المللي و کنفدراسيون آسيايي شرکت نموده اند. مربي تيم ملي واليبالمردان ژاپن "ياسوتاکا ماتسودايرا" (Yatsutaka Matsudaira) با تنظيم يک برنامه هشتساله و منطقي از سال 1965 تا 1972 ميلادي توانست مدال طلاي المپيک مونيخ را به سال 1972 براي کشور خود به دست آورد.

ياسوتاکا ماتسودايرا

ماتسودايرا يکي از بزرگترين مردان واليبال جهان به حساب مي آيد وسمت هايي را با عنوان رئيس فدراسيون واليبال ژاپن، رئيس کنفدراسيون واليبال آسيا ونايب رئيس فدراسيون بين المللي و رئيس کميته ليگ جهاني و اليبال داشته است. وي سهمبسزايي در پيشرفت واليبال جهان دارد.

ماتسودايرا اولين دوره کلاس مربيگري بين المللي واليبال را در سال 1971 ميلادي در دوکاتاگوري 1و2 در توکيو تشکيل داد که قريب 60 نفر از کشورهاي مختلفجهان در اين کلاس شرکت داشتند 

از ديگر مردان واليبال ژاپن که در اين تاريخچه مي توان از وي نامبرد، "تويودا" است که ازلحاظ تئوري فني و ارائه تکنيک ها و تاکتيک هاي واليبال درجهان سهم مؤثري داشته است. ضمناً تويودا سمت هايي در فدراسيون بين المللي وکنفدراسيون واليبال آسيا و ژاپن داشته  است.

تيم هاي صاحب نام زنان و مردان دنيا که از اولين مسابقات جهاني والمپيک و جام جهاني تاکنون توانسته اند مقام هاي اول تا ششم را در جهان بدست آوردندعبارتند از کشورهاي: شوروي سابق، ايتاليا، ژاپن، چکسلواکي، آمريکا، لهستان،بلغارستان، روماني، مجارستان، آلمان شرقي، کوبا، برزيل، آرژانتين، کره جنوبي، چين،پرو، فرانسه، کره شمالي، هلند، سوئد و کانادا.

امروزه فدراسيون بين المللي واليبال با سازماني مرکب از يک رئيس،دو نائب رئيس، پنج نائب رئيس از کنفدراسيون هاي واليبال قاره ها يک مدير فني، يکخزانه دار، 13 عضو و کميته هاي مسابقات، مربيان داوري، قوانين، پزشکي، گسترش وفعاليت ها، شناسايي بازيکنان، اطلاعات، حقوقي، تشريفات، واليبال ساحلي، ليگ جهان وهمچنين حدود 217 کشور عضو و پنج کنفدراسيون واليبال قاره ها با سازمان منظم وتعدادي مدرسين بين المللي در امور داوري و مربيگري، برنامه هاي واليبال را در سراسرجهان هدايت کرده و به پيش مي برد.

در تاريخچه واليبال جهان امروز از دکتر "روبن اکوت" که از سال 1984 ميلادي در کنگره واليبال لس آنجلس آمريکا به رياست فدراسيون بين المللي انتخابشده است، بايد به بزرگي ياد کرد.

امروزه مقر فدراسيون بين المللي واليبال در شهر "لوزان" سوئيسقرار دارد.

از رويداد هاي مهم واليبال به غير از المپيک، قهرماني جهان و جامجهاني مي توان ليگ سراسري مردان جهان را نام برد. اولين دوره ليگ جهان در سال 1990ميلادي با شرکت 8 تيم و جايزه اي معادل يک ميليون دلار آغاز شد.

از ديگر نکات مهم و موفقيت آميز واليبال در سال هاي اخير، پيشرفتهاي سريع واليبال ساحلي است که به سبب اهميت آن و با درايت و مديريت دکتر اگوستا،کميته بين المللي المپيک تصويب نمود و مسابقات آن در المپيک 1996 ميلادي در آتلانتاآغاز گرديد

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 31 مرداد 1393 ساعت: 19:15 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق در مورد موزه

بازديد: 4239

 

تعريف و تاريخچه پيدايش موزه                                                                       

الف) تعريف موزه                                                                                   

ريشه واژه موزه از لغت يوناني موزين (Mousein) به معناي مقر زندگي موز (Mouse) الهه هنر وصنايع در اساطير يونان باستان اقتباس شده است و در زبان انگليسي تلفظ ميوزيم (Museum) و در زبان فرانسه موزه را به خود گرفته است . در حوالي دهه1290 قمري تلفظ فرانسه موزه به زبان فارسي نيز راه يافت . پيشينه آن باز مي گرددبه سفرهاي ناصرالدين شاه قاجار به اروپا و ديدن موزه هاي آن ديار و تصميم او به ايجاد مشابه آن در ارگ سلطنتي تهران و انتخاب نام موزه براي آن .

اكنون  هزاران مؤسسه بين المللي موزه وابسته به سازمان فرهنگي وعلمي و تربيتي سازمان ملل متحديونسكو در بند 3و4 اساسنامه خود كه جامعترين تعريف موزه است چنين مي گويد :

موزه مؤسسه اي است دائمي و بدون هدف مادي كه در هاي آن به روي همگان گشوده است و دز خدمت جامعه و پيشرفت آن فعاليت مي كند . هدف موزه هاتحقيق در آثار و شواهد بر جاي مانده انسان و محيط زيست او ‌‌‍‍‍،گرد آوري ،حفظ وبررسي و بهره وري معنوي  است. علاوه براين ايكوم موارد مشروحه زير را مشمول تعريف ياد شده تشخيصمي دهد:                                      

    1. مؤسسات حفظ و نگهداري و تالارهاي نمايشي كه به وسيله كتابخانه ها و مراكز بايگاني نگاهداري و تامين مي شوند.                                               

    2 . اماكن و آثار باستاني ،طبيعي ، مردم شناسي ، وتاريخي اي كه به علت فعاليت در زمينه هاي گردآوري،حفظ ونگهداري ونمايش آثارباستاني داراي اهميت ميباشند .

3 . مؤسساتي از قبيل باغهاي حيوان شناسي و گياه شناسي و نمايشگاه جانوران زميني  و موجودات آبزي كه نمايشگر   نمونه هاي موجودات زنده ميباشند .

4. ذخاير طبيعي

5. مراكز علمي و نمايشگاههاي فضايي

ب) تاريخچه موزه در جهان

مجموعه سازي براي انسان امري فطري است و ذوق و سليقه در گرد آوري آن بي شك همواره همراه او بوده است . در دوران نو سنگي،انسان مجموعه هايياز صدف ، گوش ماهي ، سنگريزه و استخوان جانوران را گرد آوري و از آن براي  تزئينات استفاد مي نمود.  در مراحل بعدي تمدن ، اين مجموعه ها بيانگر شيوه هاي اعتقادي و آييني اقوام مختلف گرديد. مجموعه هاي تزييني و تجملي اي كه خصوصاًدر قبرستانهاي  تمدنهاي  باستان  بين النهرين  و فلات ايران يافت شد اعتقاد به زندگي پس از مرگ را نشان داد . در عهد باستان اشياء گرانبها و نفيس كه كلاًجنبه نذري داست براي بر آوردن نياز ها در درون زيارتگاهها و معابد گرد آوري مي شد . اين امر در تمام جوامع تمدنهاي باستاني فراوان افت مي شود . در جامعه امروزي ما موزه نمايانگر نهادي شدن اين گرايش همگاني به گردآوري است .

در پايان سده چهارم و آغاز سده سوم پيش از ميلاد مسيح ، كه مصر پايگاه فرهنگ و هنر يونان گرديد ، بطلميوس اول از سرداران اسكندر مقدوني  (321-   283 ق .م .)  به اعتلاي فرهنگ و هنر يونان همت گماشت و توجه برجسنه ترين دانشمندان يونان ، آسياي صغير   و پاره اي از كشور هاي دور ونزديك به مصر جلب شد . بطلميوس در كنار كاخ مسكوني خود در شهر اسكندريه جايي را با نام موزه مشتمل بر يك دانشگاه بزرگ ، كتابخانه ، آزمايشگاه ، رصدخانه و باغ گياهان و جانوران تاسيس كرد ، ولي پس از بطلميوس اين فكر دنبال نشد و از اين موزه فقط اشاره هايي در كتابها باقي مانده است . افراد عادي يونان هر چند كه خود اشياء هنري گرانقيمت را جمع آوري نمي كردند موقعيت ديدن آنها را داشتند ؛ زيرا در پرستشگاههاي يونان اشياء نفيسي به جهت ارزش معنوي آنها گردآوري مي شد و مردمي كه  براي   نيايش به اين مكانها مي رفتند از ديدن آنها بهره مند مي شدند . گرچه بنابر روايت ايليارد ، حماسه معروف يونان ، در يونان باستان نجبا و اشراف مجموعه هاي خصوصي گرد آوري مي كردند. 

استفاده از آثار هنري در روم باستان به نحو ديگري بود . سرداران رومي نخبه غنايمي را كه طي جنگها به دست مي آوردند،در شهر  روم در پاركها و حمامها و ساير اماكن عمومي به نمايش مي گذاردند و عامه مردم مي توانستند از آنها ديدن كنند.

در قرون وسطي (500 ــ 1450 م.) در غرب و شرق به علت فقدان نظام مالي و بانكي صحيح ، ثروتمند بودن با مالكيت اشياء گرانقيمت و ممتاز مترادف بود؛ زيرا ثروتمندان و صاحبان سرمايه ها با خريد و گردآوري آثار هنري و ناياب نقدينه هاي خود را از خطرهاي متععد نجات مي دادند . علاوه برآن ،اماكن مذهبي نيز در مشرق زمين و بخصوص كليساهاي مسيحي در مغرب زمين داراي انواع مختلف  اشياء   نادر از قبيل جواهرات ، زيورها، سلاحهاي جنگي مزينبه سنگهاي گرانبها و پارچه هاي نفيس بودند . ثروت كليساها از نظر اشياء قيمتي    بي حساب بود وكليساها از اندوخته هاي خود مراقبت مي كردند و مجموعه هافقط در موقعيتهاي استثنايي به تماشا گذاشته مي شد.  در دوره رنسانس ( از قرن 14 تا 16 م.) به سبب دگرگونيهاي اساسي و تحولات فكري كه در جوامع اروپايي پديد آمد صاحبان مجموعه هاديگر به مجموعه خود فقط به چشم سرمايه مالي نگاه نمي كردند ،بلكه به ارزش هنري و فرهنگي آنها نيز پي بردند و بدين جهت مجموعه ها از مخفيگاهها در آمده ، به درون تالار نمايش منتقل شدند. در اين هنگام داشتن مجموعه اي از اشياء هنري نه تنها علامت ثروت بلكه نشان دهنده علاقه صاحبان آنها به هنر و فرهنگ بود . حتيدانشمندان و علاقه مندان به آثار هنري عده اي را براي گردآوري آثار نخبه به نقاط مختلف جهان مي فرستادند. آنان با فزوني يافتن تعداد اشياء مجموعه ها، از كارشناسان و افرادي كه اطلاعاتي در زمينه ها  ي مختلف فرهنگي داشتند دعوت مي كردند تا اشياء را مطالعه كنند ومقالاتي درباره آنها بنويسند. براي نمايش آثار هنري حجيم خود مانند   مجسمه و تابلوهاي بزرگ نقاشي ، اتاقهايي نورگير با طول زياد و عرض كم ساختند و آن را گالري ناميدند . بر خي ازمجموعه داران نيز باالهام از موز گالريهاي خود را موزه ناميدند. از ان پس واژهء موزه در دوره رنسانس دربارهء مجموعه هاي هنري متداول گشت. از  ويژگيهاي اين موزه هاي اشرافي يكي اين بود كه محل گرد اوري اشياء بودند و ديگرآنكه بازديدكنندگان انها محدود منحصر به گروههاي خاص بودند.

ج)نهادينه شدن موزه ها

گشوده شدن مجموعه هاي صنعتي به روي مردم (سده 17 و 18 م.) رنسانس وسپس  انقلاب صنعتي در انگلستان و اروپاي    غربي  ( 1750- 1850ميلادي ) افكار جديد و تاثيرات اساسي در زمينه هاي سياسي  واقتصادي  واجتماعي در غرب پديد اورد كه در پي  آن لزوم بهره مندي كليه افراد جامعه از تمامي امتيازات و مزاياي اجتماعي احساس شد.لذا در اين ايام مجموعه هاي خصوصي با نام موزه در اختيار عموم افراد جامعه قرار گرفت. در سال  1683 م. موزه اشمولين  نخستين  موزهء ملي بر  مبناي  يك   مجموعهء خصوصي در شهر اكسفوردانگلستان گشايش يافت. در سال 1750م.در كاخ لوكزامبورگ در شهر پاريس بخشي از مجموعه سنتي در معرض بازديد مردم قرار گرفت و در نخستين سال انقلاب كبير فرانسه موزه هنري لوور افتتاح گرديد.

 سده هاي نوزدهم و بيستم ميلادي  شاهد تحولات اساسي و بنيادي واستقبال شديد مردم از موزه هاست. از ابتداي سدهء نوزدهم به موزه و نقش سازنده آن در جوامع مختلف پي برده شد و موزه هاي گوناگون در نقاط مختلف جهان  فعاليت خود را آغاز نمودند . با  گسترش موزه ها لزوم به كار گرفتن كاركنان بيشترو آموزش آنان بيش از پيش احساس گرديد.نظر به استقبال مردم و به جهت بهره مند كردن هرچه بيشتر انان از مزاياي مختلف موزه مساعدت و همكاري  كاركنان موزه جنبه علمي به خود گرفت وآموزش به عنوان يكي از    عملكردهاي موزه ها شناخته شدو فعاليت موزه ها در زمينه هاي مختلف هنري فرهنگي وآموزشي بيشتر وپر بارتر گرديد . استقبال از  موزه ها به حدي رسيد كه آنها فعاليت خود را در مسير خواستهاي مردم برنامه ريزي كردندو موزه هاي تخصصي مانند شيشه منسوجات وقالي وابزار موسيقي وزندگي نويسندگانوهنرمندان و... نيز وارد ميدان فعاليت شدند .                                                                          

پس ازجنگ جهاني دوم ( 1939- 1945م.) تحولات سياسي اقتصادي اجتماعي فرهنگي دراروپاي غربي چهره موزه هارا بكلي دگرگون كرد.موزه ها با اشراف كامل به نقش آموزشي خود در عصر ارتباطات در صدد ارائه خدمات آموزشي بيشتر و اشاعه فرهنگ در محدوده گسترده تر بر آمدند و برنامه هاي جديدي را طراحي كردند .اين برنامه ها كاربردي نمودن موزه ها نام گرفته است و موزه داران خود به سوي مخاطبان موزه ها پيش ميروند .  وسايل ارتباط جمعي از قبيل روزنامه راديو تلويزيون سينماو ويدئو از ابزارهاي مهم اين كارند. نمايشگاههاي موقت و سيار  موزه اتوبوس بازديدهاي دسته جمعي و سخنرانيها با استفاده از امكانات سمعي وبصري همراه بوده در حد عالي علوم رايانه اي و اطلاع رساني ابزارهاي لازم را در  اختيار موزه داران قرار مي دهد.

تاريخچه موزه در ايران

نهادينه شدن موزه در ايران

1 . موزه همايوني . نهادينه شدن موزه با آغاز كار وتاسيس كاخ موزه  ناصرالدين شاه قاجار در كاخ گلستان آغاز مي گردد ( 1291-1293ه.ش.).ناصرالدين شاه دشتور داد تا قسمتي ازساختمانهاي سمت شمال كاخ را از جمله موزه قديمي شاهان كه در ان هداياي خارجي را نگهداري مي كردند تخريب كنند و اتاق موزه كتابخانه سرسرا وساير ملحقات را بسازند.   اعتمادالسلطنه در توصيف موزه چنين مي نو يسد:موزه به اصطلاح اهالي فرهنگ عبارت است از مكان ومحلي كه مخزن اثار قديمي اشياء بديعه ونفايس مستظرفات دنياست .

و از هر تحفه و يادگاري كه در آن مخزون وموضوع است اهل علم و اطلاع كسب فايدتي و كشف سري مي نمايند و از احوال و اوضاع هر زمان و صنايع و حرف آن و رسوم اداب معمول ان ايام وعادات و طوايف ان باخبر مي گردند و مي توان گفت كه موزه مقياس شعور و ميزان عقول و درجه افهام اصناف و مرآت ادراك سلاسل است .مشكلات لا ينحل در اينجا حل مي شود و بر معلومات تاريخي شهود اقامه مي نمايد .سپس مي گويد :اين است گه موزه همايوني نيز به پهن تبره خزينه اي است مشحون به زواهر و جواهر گرانبهاو ظرايف و نفايس اشياء و اثار جليله علميه و مهمات حربيه قديم وآلات و ادوات متنوعه و مصنوعات ازمنه سالفه و نتايج خيالات حكماي بزرگوار و تماثيل و تصاوير نگارندههاي بي مثل و مانند روزگار و پرده هاي نقاشي كار نقاشهاي مشهور و حاصل صنايع كارخانه هاي  معروف و ظروف چيني بسيار ممتاز كار چين و سور و انگليس و ژاپن و بلور آلات كارخانه ساكس و ونيز و ساير كارخانه هاي معتبر مسكوكات قديم با صور سلاطين معظم ايران وغيره و... به علاوه تزيينات لايقه بسيار و محصولات رايقه بي شمار كه هر يك در عالم هم ودرايت وحوزه اطلاع و بصيرت گوهري است بي بدل و در نفاست امتيازضرب المثل...

اعتمادالسلطنه درباره كتابخانه نيز مي نويسد: كتابخانه در جنب موزه مباركه همايوني است كه در چندين هزار جلد كتاب خطي و چاپي از كتب معتبره قديم و جديد در آنهست.چنانكه ملاحظه شد در كوزه مذكور اشياء گوناگون جمع آوري شده بود .بنابر اين امروزه نمي توانيم آن رادر طبقه بندي رايج موزه ها قرار دهيم تنها مي توان گفت كه اشياء به عنوان هنرهاي تزييني گردآوري و تنظيم شده بودند . به هر تقدير موزه كاخ گلستان باغنا و تنوع آثار كتابخانه واسنادو مدارك كاخ يكي از مهم ترين موره هاي كشورمان و يكي از معتبرترين موزه هاي جهان است.در طي ساليان بعد بخشي از موزه ازآن جدا شد.در زمان ناصرالدين شاه به علت سرقتي كه در انجا انجام گرفت جواهرات سلطنتي كه درابتدا در ويترينهابود به مخزنهاي زير زميني وسپس به موزه جواهرات در بانك مركزي منتقل گرديد .                                                                                              

2 .  موزه ملي .در سال 1295ه.ش.وزارت معارف وصنايع مستظرفه موزه ملي ايران را تاسيس كرد . اين موزه گويا در آغاز در يكي از اتاقهاي مدرسه دارالفنون قرار داشته و باني آن مر تضي ممتازالملك بوده است . پس از مدتي اين مجموعه از دارالفنون به ساختمان مسعوديه منتقل گرديد و سپس با تاسيس موزه ايران باستان مجموعه ان شامل 280 قلم شي به موزه تازه تاسيس شده انتقال يافت .                                                                                                          

3  .موزه دانشكده افسري. در سال 1302 ه.ش. به منظور آموزش اسلحه شناسي و تاريخچه سلاح به دانشجويان دانشكده افسري تهران  موزهاي در اين دانشكده تشكيل   شد .

هسته مركزي موزه را مجموعه سلاحهاي ناصرالدين شاه قاجار در موزه همايوني تشكيل   مي داد و پارهاي از سلاحهاي اهدايي سران گشورهاي مختلف به شاهان قاجار نيز در اين موزه در معرض نمايش قرار داشت .پس از شكوفايي انقلاب اسلامي اين موزه به مجموعه سعد آباد منتقل گرديدومجموعه آن غني سازي شده بخصوص يادبود هايي از دفاع مقدس در آن منظور شدونام آن به موزه نظامي تغييريافت .                                                 

4. موزه هنر وصنايع . در سال 1309ه.ش.شادروان حسين طاهرزاده بهزاد

هنرستان صنايع قديم را تاسيس نمود . آثار هنرمندان زمان و استادان و دانشجويان هنرستان  بخشي از آنان موزه بود . اين مجموعه در حال حاضر در عمارت  نگارستان قرار دارد وبه نام موزه هنرهاي ملي خوانده مي شود وآثار هنرمندان معاصر در زمينه هنرهاي سنتي در معرض نمايش قرار دارد .پس از تاسيس موزه ملي ايران اين موزه نيز زير پوشش آن قرار گرفت.                    

5. موزه مردم شناسي تهران . موزه مردم شناسي تهران در سال 1312 ش . تاسيس شد . اين موزه نيز از ابواب جمعي اداره عتيقات وزارت اوقاف وصنايع مستظرفه بود كه در آغاز دايره انسانشناسي ناميده مي شد، سپس به بنگاه و سرانجام به موزه مردم شناسي تغيير نام داد ودر خيابان بوعلي در ساختمان مناسبي با مجموعه اي از اشياء كه از مساجد وتكايا گردآوري شده بود وبا هداياي مردم كار خود را آغاز كرد . اين موزه در سال 1347 به كاخ ابيض در محوطه كاخ گلستان انتقال يافت و زير پوشش اداره كل موزه ها قرار گرفت .  نقش و عملكرد اجتماعي موزه عملكرد موزه بيش از هر نكته ديگر بازتاب آرمانها و انديشه هاي انسان ، محيط فرهنگي و اجتماعي ، كارها و خلاقيتهاي پايان ناپذير او در گذشته و حال است . موزه مطالب خود را به زبان خاصي بيان مي كند و وسيله بيان او زبان اشياء واقعي است از همين رو ، داراي قدرت نفوذ گسترده مي باشد . بازديد كننده محروم از نعمت خواندن و نوشتن با اين زبان خاص به آساني ارتباط برقرار مي كند . زبان خاص موزه دريچه اي از جهان سه بعدي را به روي بازديد كننده باسواد نيزباز مي كند ،بويژه آن گروه از باسواداني كه از ادراك بصري دو بعدي چون نوشتار وتصوير ، نقشه وعكس اشباع وخسته شده اند .اين دريچه ممكن است كوچك وديدگاهي از طريق يك ميكروسكوپ الكترونيكي موزه هاي علوم طبيعي به سوي جهان ذره بيني باشد ، يا آنكه تلسكوپ موزه فضايي باشد كه بازديد كننده را به فضاي لايتناهي هدايت مي كند يا آنكه دريچه اي وسيع به سوي سرزمينها واقوام  ناشناخته ويا گذشته هاي دور باشد.

موزه هاي مردم شناسي و باستانشناسي يا موزه هاي منطقه اي، كه علايق يك جامعه كوچك محلي را معرفي مي كنند ، نمايانگر تواناييهاي جوامع مختلف بشري هستند ، تواناييهاي ديني ، اجتماعي ، سياسي ،اقتصادي ،علمي و هنري. همين مجموعه ها كارهاي پژوهشي دانشگاههاو پژوهشگران منفرد را يكسان تغذيه مي كنند .

با استفاده از نقد و بررسي بازديد كنندگان و شركت كنندگان در برنامه هاي فرهنگي موزه مي توان به علايق فرهنگي آن جامعه پي برد . پس ، از آنچه گفته شد مي توان نتيجه گرفت كه موزه در عين حال كه خدمت يك جامعه است ، معرف آن جامعه نيز مي باشد.                                                                                 

خدمات اجتماعي موزه .موزه در درجه اول در خدمت خود است ،اين جامعه مي تواند جهاني باشد ،مانند بازديدكنندگان موزه هاي واقع در شهرهاي بزرگ ، پايتختهاي فرهنگي و مراكز جهانگردي يا جامعه اي بزرگ چون شهروندان يك كشور .در اين رده همچنين موزه هاي ملي كشورها را مي توان نام برد يا جامعه اي كوچك كه مخاطبان موزه هاي منطقه اي را تشكيل مي دهند يا موزه هاي تخصصي كه در خدمي پژوهشگران يك رشته خاص قرار دارند و نيز موزه هاي محلي كه ساكنان يك محله شهر را به خود جمع مي كنند.                                    

گرچه در پاره اي از شهرهاي بزرگ جهان هنوز موزه هاي قديمي وجود دارند كه به شكل يك گنجينه باز مانده و بيشتر مورد بازديد معدودي از جهانگردان قرار
مي گيرند و خود شهروندان چندان به بازديد آنها راغب نمي باشند ، ولي اين موزه هاي فسيل شده و ايستا نيزبايد دير يا زود در برابر نياز فعاليتهاي فرهنگي و آموزش جامعه خود تسليم شوند. شناخت ميراث و ارزشهاي فرهنگي.مجموعه موزه در واقع بيش از هر موضوع ديگر پيشينه كامل علوم طبيعي ، هنر، باستانشناسي ، و مردم شناسي را معرفي مي كند .

به عبارت ديگر ،مجموعه موزه ها نمايانگر ارزشهاي از ميان رفته جوامع مختلف بشري است و ارزشهاي طبيعي دائمي آنها را كه در عصر حاضر در معرض تهديد مي باشند مورد توجه قرار مي دهد.                               

موزه ها اين ارزشها را به عنوان ميراث براي مردم مشخص مي كنند . اين ميراث  براي تداوم فرهنگ ارزشمند است. ارزشهايي كه در بطن موزه ها جاري اند به شيوه ديداري بيان مي شوند و شامل ارزشهاي ديني ، اخلاقي ، تاريخي و زيست شناسي مي باشند ، بازديدكننده موزه در آغاز يك ديدگاه عيني از جهان را به شيوه سه بعدي در برابر چشم خود مي بيند، سپس مجال مي يابد تا يك روحيه انتقادي در شناخت ارزشهاي ملي خود و ساير ملل را در ذهن خود پرورش دهد  پژوهشگران كنجكاو و اشخاص علاقه مند از لابه لاي اين ارزشها انديشه ها و آرمانهاي فراموش شده را باز يافته ، سليقه و عادات فرهنگي خود را بر مبناي آن شكل مي دهند و در مسير مناسب هدايت مي كنند ؛ زيرا روحيه خلاق كه در وجود هر فردي نهفته است ، طي بازديدهايي از موزه اغلب آشكار شده ، فرصت بروز مي يابند.                                                                                               

از مطالب فوق مي توان نتيجه گرفت كه موزه در خلق دائمي عادات فرهنگي جديد نقش بسزايي به عهده دارد و در دراز مدت تضمين كننده تداوم فرهنگي مي باشد . پژوهشهاي گوناگون جامعه شناختي اي كه جامعه شناسان متخصص در امور فرهنگي در سالهاي اخير انجام داده اند مؤيد اين مطلب است كه برنامه هاي  آموزشي موزه ها ، بخصوص در گروه موزه هاي كودكان سبب شكوفايي استعدادهاي هنري كودكان بوده است.                                                               

كاربرد زبانهاي اسكرپيتي در      HTML

استفاده از زبانهاي اسكريپتي ،گامي براي افزودن حالت محاورهاي به صفحات وب و طراحي صفحات پويا است . اما واقعا" اهداف اسكريپت چيست ؟ به طور كلي ، زبانهاي اسكريپتي براي اهداف و كارهاي كوچكي مثل محاسبات ساده به كار مي روند . كاربردهاي اسكريپت عبارتند از:

ـ  ارزيابي فرمها

ـ  تزيين صفحات ، از جمله دكممه هاي نگهدارنده ترتيب و انيميش

   ـ  توليد صفحات پويا

   ـ  ارتباط بين كارهاي مختلف

زبانهايي كه براي نوشتن به كار مي روند ، زبانهاي اسكريپتي ناميده مي شوند .

زبانهاي اسكريپتي عبارتند از جاوا اساريپت كه توسط شركت نت اسكيپ خلق شد، وي بي اسكريپت كه كاربرد ويژوال بيسيك در اينترنت است وجي اسكريپت كه توسط شركت مايكروسافت براي همسازي با جاوا اسكريپت طراحي شده است .

Jscript  وجاوااسكريپت

مي دانيد كه جاوا يك زبان شئ گر است و براي نوشتن برنامه هاي كاربردي و برنامه هايي براي اينترنت به كار مي رود . در جاوا مي توان  برنامه  هايي به نام اپلت نوشت كه در محيط اينترنت اجرا مي شوند . در زبان HTMLمي توان اپلت ها را به صفحات وب اضافه كرد  برنامه هاي جاوا پس از كامل شدن ، به بايت كد تبديل مي شوندكه به سيستم و كامپيوتر خاصي وابسته نيست . اين دستورات توسط ماشين مجازي جاواكه به طور نرم افزاري ايجاد مي شوداجرا مي گردد. اما برنامه نويسي در جاوا براي كساني كه با ان اشنايي ندارند ، به خصوص طراحان صفحات وب ، مي تواند بسيار مشكل باشد.

جاوا اسكريپت طراحي شد تا كار برنامه نويسي را اسان كند . به عنوان مثال اگر بخواهيم برنامه اي در جاوا بنويسيم كه اطلاعات موجود در فرمها و پرسشنامه ها را ارزيابي كند ، كاري بس دشوار است ، اما اين كارها درجاوا اعمال ابتدايي و ساده محسوب مي شوند . نت اسكيپ كلاسهايي از جاوا به نام Live connect ايجاد كرد كه بين جاوا وجاوا اسكريپت ارتباط برقرار مي كند.  

جاوا اسكريپت از زماني كه توليد شد ، تغييرات زيادي پيدا كرده است و همه مرورگرها به يك درجه از آن را استفاده نمي كنند . نسخه هاي گوناگون آن عبارتند از      Javascript(نت اسكيپ 2.x)       Javascript 1,1(نت اسكيپ 3.x)

Java script  1.2 (نت اسكيپ 4.x) زبان   Jscriptدر  IE نسخه 3 ، تقريبا" معادلJavascript  1 است و از ويژگيهاي Javascript 1.1 مثل جايگزيني پوياي تصاوير پشتيباني نمي كند . IE نسخه 4 از1.1Javascript پشتيباني مي كند ولي مدل شيئ ان قدرتمندتر است . براي كسب اطلاعات راجع به جاوا اسكريپت به سايت http: //developer.netscape.comمراجعه كنيد.

مايكروسافت در مقابل كاري كه نت اسكيپ انجام داد، زبان JScript را ارائه كرد كه تقريبا" با جاوا اسكريپت سازگار است ولي تفاوتهاي ناچيزي با يكديگر دارند .

 مروري بر جاوا اسكريپت                                                                                                                                                                

عناصر جاوا عبارتند از : متغيرها، اشياِء و عملگرها كه اشياء ينز به نوبه خود داراي متدها و خواص هستند. در زبان جاوا اسكريپت ، بين حروف كوچك و بزرگ تفاوت است ، به همين دليل مي گويند كه جاوا نسبت به حروف كوچك وبزرگ حساس است.                                                                                  

متغيرها با تركيبي از حروف  Aتا Z ، ارقام و خط ربط (-) ساخته مي شوند به طوري  كه ارقام شروع نمي شوند . محدوديتي در طول نام متغيرها نيست . به عنوان مثال S1,SUM,sum ميتوانند نامهايي براي متغيرها باشند.

عملگرها نمادهايي هستند كه اعمال خاصي را انجام مي دهند ، مثل نماد+ كه عمل جمع را انجام مي دهد . عملگرها در جاوا عبارتند از عملگرهاي محاسباتي،رابطه اي منطقي ، بيتي ، تركيبي و غيره .

اغلب توابع در جاوا اسكريپت به عنوان اعضايي از اشياي موجود در اين زبان هستند ، اما تعداد اندكي از توابع وجود دارند كه به طور مستقل مورد استفاده قرارمي گيرند.

هر شئ در جاوا اسكريپت داراي اعضاء داده اي است كه انها را خاصيت مي ناميم و داراي توابعي است كه انها را متد مي ناميم. وي بي اسكريپت نسخه اي از ويژوال بيسيك است كه براي برنامه نويسي در اينترنت به كار مي رود . وي بي اسكريپت توسط شركت مايكروسافت توسعه يافت و فقط در كاوشگر اينترنت قابل استفاده است ، به همين دليل شهرت ان در اينترنت نسبت به جاوااسكريپت   كمتر است . قدرت ان مثل جاوا اسكريپت است و مي تواند به تمام اشياي تشكيل دهنده صفحات وب دسترسي داشته باشد.

    Micro  soft  SQL  server 2000 يك سيستم  مديريت  پايگاه  داده  رابطه اي  RDBMS است كه براي پردازش تراكنش ها به صورت    on lineبا عملكرد  بالا ذخيره داده ها و برنامه هاي كاربردي تجارتي الكترونيكي طراحي شده است.

    Microsoft  SQL Server براي پشتيباني از پايگاههاياطلاعاتي بزرگ ومهم طراحي شده است . مثل ذخيره سازي اطلاعات وتجارتالكترونيكي و پردازش تراكنش ها به صورت .online براي اين منظور SQLserver ابزارهاي متععدي در اختيار شما قرار مي دهد از جمله برنامه هاي كمكي مثل bcp.exe كه براي كپي كردن اطلاعات از SQL server به يك فايل معمولي بكار مي رود و Enterprice  Managerكه يك ابزار گرافيكي قوي و پيچيده براي مديريت پايگاه هاي داده و خود SQL SERVERمي باشد .

آشنايي باEnterprise Manager   

اولين ابزاري است كه براي مديريت   SQL server 2000   بكار مي رود.

با استفاده از رابط گرافيكي   Enterprise Manager مي توانيد:

     -  گروههايي از چندين نمونه SQL server تعريف كرده و هر يك از سرويس دهنده هاي موجود در يك گروه را ثبت كنيد  .

     -  پارامترهاي   SQL serverرا براي هر يك از سرويس دهنده هاي ثبت شده تنظيم كنيد .

   -  در هر يك از سرويس دهنده هاي ثبت شده پايگاه داده بسازيد و آنها را     سازماندهي كنيد براي آن سرويس دهنده كاربراني تعريف كرده وحق دسترسي هر يك از آنها را مشخص نماييد .

    - امور مديريتي  SQL server را براي هر يك از سرويس دهنده هاي ثبت شده                   تعريف واجرا كنيد .

- با استفاده از Query Desingner محتويات جدول هاو نماها را مشاهده كنيد   

- با استفاده ازQuery Analyzerدستورات  SQLنوشته وآنها را تست كنيد.

-هر يك از ويزارد هاي SQL server را فراخواني كنيد.

تهيه نسخه پشتيبان يك پايگاه داده   

راههاي مختلفي براي  پشتيباني از يك پايگاه  داده  ارائه SQLServer 2000

مي دهد . ساده ترين روش تهيه پشتيبان كامل يعني كپي دقيق و كاملي از اطلاعات در يك زمان مشخص مي باشد.                                                                                             

نكته .  SQL servsr امكان مي دهد كه در حين كار با يك پايگاه داده نسخه شتيبان آن را تهيه كنيد.در واقع نيازي به متوقف كردن كار سيستم نيست.البته در حين تهيه پشتيبان انجام بعضي از كارها ممكن نيست.اين امور عبارتند از عملياتي كه ساختار يك پايگاه داده را تغيير مي دهند مثل ساختن يا حذف كردن فايل هايا ساختن ايندكس.

روش ديگري كه توسط  SQL serverارائه شده است تهيه يك پشتيبان جزعي مي باشد. پشتيبان جزعي تنها اطلاعاتي را كه از زمان تهيه آخرين پشتيبان كامل تغيير كردندذخيره مي كند. مزيت استفاذه از اين روش اين است كه در بيشتر مواردحجم پشتيبان جزئي به مراتب خيلي كمتر از پشتيبان كامل مي باشدو پروسه تهيه آن    خيلي سريعتر انجام مي شود  .

 آشنايي با مدل هاي امنيتي  

هنگامي كه يك نمونه از  SQLserver در خواستي براي اتصال دريافت مي كنيد ، يك  Login ID  به آن ارسال مي شود. Login ID شناسه اي است كه حق دسترسي به   SQLSERVERرا تعيين مي كند. SQL server   ابتدا بررسي مي كند كه آيا    Logion   ID ارسال شده معتبر است يا خير . و سپس تعيين مي كندLogionIDمزبور از نظر امنيتي اجازه عمل درخواست شده را دارد يا خير . اين پروسه ، تصديق يا شناسايي كاربر نام داردSQL server 2000  شناسايي را به دو روش انجام مي دهد : مي تواند براي ارزيابي كاربر به سيستم امنيتي windows 2000يا windows NT تكيه كند و يا خودش ارزيابي را انجام دهد.

سيستم شناسايي ويندوز

در اين روش ، مدير سيستم براي كاربران يا گروههاي كاربري ويندوز حق دسترسي تعيين مي كند .كامپيوترهاي مشتري كه از سرويس هاي مركزي  استفاده مي كند كاربر توسط سيستم عامل  windows 2000يا NT  كه بر روي كامپيوتر مركزي نصب شده است شناسايي مي شود و اگر اجازه دسترسي داشته باشد ، به آن متصل مي گردد. در اين حالت   SQL serverتنها كافي است بررسي كند كه آيا كاربر متصل شده حق دسترسي به سرويس دهنده و پايگاه هاي داده را دارد يا خير؟

      توجه : با توجه به اينكه سيستم عامل windows 98نمي تواند به شكلي مطمئن كاربران را شناسايي كند ، نمونه هايي از SQL server كه بر روي اين سيستم عامل نصب مي شوند نمي توانند از مدل شناسايي ويندوز استفاده كنند.اصولا"windows 98   براي  كامپيوترهاي مشتري و windows 2000  براي كامپيوترهاي مركزي بكار مي رود .

سيستم شناسايي SQL Server

در اين روش هنگامي كه يك درخواست براي اتصال فرستاده مي شود،SQLserver  يك  كلمه عبور دريافت مي كند و سپس  Login  مزبور را با ليست   Loginهاي تعريف شده توسط مدير سيستم مقايسه مي كند.

برنامه هاي جاوا چگونه كار مي كنند  

جاوا از سه جهت انقلاب بزرگي در وب بپا كرده است . برنامه هاي كوچك جاوا   يعني ريزبرنامه ها بسرعت گرفته و بارگذاري مي شوند و يا سرعت فوق  العاده اي استفاده مي شوند. ريزبرنامه هاي جاوا روي هر رايانه اي با هر سيستم عاملي قابليت انطباق و اجرا دارند.و بالاخره از همه مهمتر اينكه ريزبرنامه ها قابليت اجتماع دارند . يعني مي توان چند ريزبرنامه را كنار هم چيده تا برنامه هاي كاملتر و بزرگتري بدست آيد.                                                                         

1. ريزبرنامه جاوا توسط پسوند وپيشوند  <Applet>در يك سند HTMLمشخص و فراخواني مي شود . وقتي مرورگر اين پسوند پيشوند را مي خواند، ريزبرنامه درست مثل فايلهاي گرافيكي يا رسانه اي ، از يك سرويس دهنده گرفته و بارگذاري مي شود. ريزبرنامه يك آدرس منحصر بفردURLداردو براحتي توسط مرورگر تعيين مكان مي شود.

2. ريزبرنامه ها بهمان روش پاكت هاي  HTTP كه صفحات  HTMLو تصاوير GIFدر آن نقل و انتقال مي شوند از سرويس دهنده به سرويس گيرنده ارسال مي شوند.

3. وقتي ريزبرنامه به سرويس گيرنده مي رسد، مرورگر سرويس گيرنده كد جاوارا كامپايل كرده و آن را داخل يك بخش مشخص از پنجره اجرا مي كند .

اندازه واقعي صفحه نمايش توسط دستورات داخل پسوند و پيشوند< applet> تعيين  مي شود . همينكه شما با صفحه درگير شويد ،ريزبرنامه شروع به اجرا مي كند.   

در بسياري اوقات ـ نظير يك تصوير متحرك ـ ريزبرنامه پس از اتمام برنامه به جاي خروج ، بطور خودكار شروع باجراي مجدد مي كند. اين روال راlooping   يا حلقه زني مي گويند . نرم افزار مرورگر شما مسئوليت نمايش كل يك صفحه وب را دارد . ريزبرنامه ها مسئوليت منطقه مورد استفاده حلقه تصاوير متحرك يا ساير ريزبرنامه هاي جاوا را دارند.

رابط دروازه عمومي يا CGI

اگر مدت زيادي است كه از وب استفاده مي كنيد ، حتما" اصطلاح CGI را شنيده ايد رابط دروازه عمومي يا CGI يك پروتكل ارتباطي است كه توسط آن سرويس دهنده وب با ساير برنامه ها مرتبط مي شود .   براي مثال يك برنامه C كه گاهي آن را Script مي نامند قادر است يك تصوير ايستا  را به تصويري قابل كليك مبدل سازد. تصويري كه آن را طرح تصويري مي نامند . تصويري كه در آن قطعات قابل كليك كردن وجود داشته باشند. هم طرحهاي تصويري و هم شكلهاي پر شدني از CGI استفاده مي كنند كه از توسعه تواناييهاي اوليه وب و پروتكلHTTP حاصل شده است . CGI بسيار پيچيده تر از پروتكل ساده  HTTP است .

اغلب خود CGI را با برنامه هاي CGI اشتباه مي گيرند. برنامه هاي   CGIداده ها را از سرويس دهنده گرفته و توسط خود CGI ( رابط دروازه عمومي ) آنها را بر
مي گردانند . خود
CGI وسيله استاندارد شده اي از ازتباطات بين يك برنامه CGIوسرويس دهنده HTTP مي باشد . برنامه هاي CGI معمولا" توسط زبان برنامه نويسي به نام پرل و يا زبان C ,++ C پاسكال ، Applescript و ساير زبانها نوشته مي شوند .

هم طرحهاي تصويري و هم شكلهاي فعال نيازمندند تا داده هاي سفارشي شده (اختصاصي ) از سرويس گيرنده به سرويس دهنده انتقال يابد تا به برنامه CGI جهت پردازش ارسال ومجددا" برگردانده شوند. داده هاي سفارشي به هر نوع اطلاعات منحصر بفرد اطلاق مي شود - نظير تاريخ جاري ، نام و آدرس شما و حتي كليك كردن موس - كه سرويس دهنده وب بدون كمك نتواند آن را بكار برد .

وقتي داده هاي سفارشي شده از يك طرح تصويري يا يك شكل فعال به سرويس دهنده مي رسند ، ان داده ها از طريق CGI توسط سرويس دهنده وب يك CGIهدايت ميشوند  طرحهاي تصويري مي توان بعنوان پيوندهاي ويژه تخيلي در نظر گرفت . در اين حالت بجاي اينكه يك كلمه يا يك آيكون يا يك تصوير به صفحه ديگري پيوند يابد ، يك تصوير بر حسب مختصاتش به قطعات كوچكتري تقسيم شده و هر يك از قسمتها يا    مختصات آن تصوير جداگانه به صفحات  متفاوت  HTML پيوند  مي يابند . طرحهاي تصويري توسط يك منطقه از پيش تعريف شده بنام منطقه آتش در داخل تصوير به اسناد ديگر پيوند مي يابند . بمحض اينكه ماوس را روي نقطه آتش قرار داده و كليك كنيد ، يك ريزبرنامه  CGIو فايل مختصات طرح تصويري با پسوند .mapشروع بكار مي كنند.يك برنامه CGI فايل آن طرح را مي خواند تا مختصات نقطه كليك ماوس را با آدرس URL مربوطه مطابقت دهد . براي مثال بك طرح تصويري الكترونيكي از نقشه ايالات متحده را فرض كنيد كه شما مي توانيد روي نقطه  washingtonآن كليك كنيد .در كد HTML براي آن صفحه طرح الكترونيكي توسط يك پسوند پيشوند و يك صفت موسوم به ISMAP  محاصره مي شود. كد مربوطه به صورت زير خواهد بود.

                                 <A HREF="some .server/maps/clikable.map>

                  <IMGscr+"clickable.map"ISMAR>                                     

                   </A>                                                                                      

مختصات Y وX مربوط به نقطه كليك ماوس شما روي طرح تصويري به سرويس دهنده منتقل مي شود زيرا صفت ISMAP    وجود دارد .مختصات نقطه سرويس دهنده دريافت مي شود سپس به يك برنامه CGI هدايت مي شود . برنامهCGIفايل را پوشش مي كند تا مختصات را مطابقت نمايد سپس URL مربوطه را بطرف سرويس دهنده ارسال مي كند . در نهايت اگر صفحه وب مربوطه روي همان سرويس دهنده باشد صفحه وب را به مرورگر سرويس گيرنده تحويل مي دهد . در غير اين صورت سرويس دهنده آدرس URL را به مرورگر سرويس گيرنده بر ميگرداند ومرورگر يك در خواست ديگر براي آن صفحه وب به سرويس دهنده ديگري ارسال مي كند .

آنگاه صفحه اي درباره واشنگتن روي مرورگر شما بار گذاري خواهد شد .در پشت صفحه سرويس دهنده مختصات نقطه كليك ماوس شما را از طريق CGI به يك برنامه CGI ارسال مي كند . برنامه CGI اين مختصات را با آدرس URL در فايلي با پسوند.map مطابقت داده آنگاه آدرس URL را به سرويس دهنده بر ميگرداند كه مرورگر سرويس گيرنده را بطرف صفحه جديد هدايت خواهد نمود.

هنگاميكه شما اطلاعاتي را در داخل يك صفحه وب كه طوري برنامه ريزي شده تا از كاربر اطلاعات ورودي بپذيرد -وارد مي كنيد يك روال سه مرحله اي آغاز مي شود.ابتدا شما اطلاعات منحصر بفرد - نظير يك اسم يا آدرس پست الكترونيكي -را جهت پردازش به سرويس دهنده مي دهيد . در مرحله بعد سرويس دهنده آن اطلاعات را به يك برنامه CGI   كه توسط كلمه isubmt مشخص شده هدايت مي‌كند.                                                                          

           زير برنامه هاي  در پاسخ به يك درخواست HTTP از طرف سرويس گيرنده توسط سرويس دهنده فعال مي شوند.در نهايت برنامه CGI داده هاي فرم به يك برنامه رايانه اي ديگر نظير يك بانك اطلاعاتي ارسال كرده تا آن را در يك فايل ذخيره كند و يا حتي يك سند HTML  بخصوص را در پاسخ به درخواست سرويس گيرنده ايجاد نمايد.

       اسم فني اين روال را فرم فعل و انفعالات گذاشته اند . دقت كنيد كه يك برنامه CGI  واقعا" يك نوع برنامه است در حاليكه خود CGI يا رابط دروازه عمومي راهرويي است براي دسته ها كه از طريق آن سرويس دهنده وب در خواستها را ارسال مي كند ونيز برنامه CGI داده ها را از طريق آن جمع آوري كرده وباز مي‌گرداند.در اين مثال يك بانك اطلاعاتي هم مي تواند يك برنامه CGI باشد كه سرويس دهنده وب داده هاي فرم را به آن ارسال مي نمايد.

       ريز برنامه هاي CGI جزو ابزارهاي ناديدني و كم ارزش وب بشمار مي روند. طرحهاي تصويري مرورگري در وب را بسيار جالب و مهيج ساخته اند.فرمهاي فعل و انفعالي اجازه مي دهندتا اطلاعات سفارشي شده دائما" بروز درآيند.CGIدر حقيقت وب را از يك رابط خشك و بيروح بصورت يك رابط گرافيكي فعل وانفعالي وهيجان انگيز در آورده است.

 

زبان برنامه نويسي جاوا چگونه كار مي كند                                                       

جاوا يك زبان برنامه نويسي براي وب است كه توسط شركتSunMicrosystem بوجود آمد . اين زبان بسيار قدرتمندتر از زبانهاي نشانه گذاري نظير HTML  است.

  جاوا هم نظير ساير زبانهاي برنامه نويسي در برگيرنده دستوراتي براي كنترل رايانه ها      است .با اين تفاوت كه جاوا را بر اندام وب دوخته اند . زبان جاوا از سه جهت انقلاب بزرگي در وب بوجود آورده:                                                        

     اول اينكه برنامه هاي نوشته شده بوسيله جاوا كه آنها را ريزبرنامه مي نامند  بسيار كوچكند.بهمين دليل مي توان اين برنامه ها را بسرعت گرفته بارگذاري   واجرا نمود.                                                                                                 

دوم اينكه اين برنامه هاي كوچك قابليت انطباق با محيط را دارند. برنامه هاي نوشته شده با جاوا بصورت كدهاي خام روي اينترنت رفت وآمد كرده وتوسط سرويس گيرندگان كامپايل مي شوند.كليه سيستم هاي عامل-مثل ويندوز 95 مكينتاش وUNIX غيره-مي توانند ريزبرنامه هاي جاوا را اجرا نمايند.

سوم و از همه مهمتر اينكه اين برنامه ها قابليت اجتماع دارند.مي توان برنامه هاي كوچك نوشته شده با جاوا را با هم تركيب نمود تا يك برنامه كاملتر وبزرگترحاصل شود.مثلا" مي توان با ريز برنامه ها يك واژه پرداز درست كرد كه در آن يك ريز برنامه متن را نمايش بدهد ديگري املا كلمات را كنترل كند وديگري وظايف چاپ متن را عهده دار باشد. جاوا يك انقلاب بزرگ روي وب است چون همه چيز ان بطور همزمم ان انجام  مي گيرد . برنامه هاي نوشته شده با جاوا هشيشه روي اينترنت بطور همزمان آماده خدمتند.شما مي توانيد هزاران قطعه برنامه را براي يك كار خاص بطور همزمان از اينترنت گرفته واستفاده كنيد .مي گويند اينترنت عظيم ترين هارد ديسك جهان را از ارتباط هزاران هارد ديسك كوچك بوجود آورده است اگر اينترنت و نيز وب يك هارد ديسك بزرگ جهاني باشند جاوا زباني است كه اين رايانه عظيم الجثه را كنترل مي كند.بدين ترتيب نرم افزارهايي كه قبلا" مختص يك رايانه بودند اكنوندر اختيار هزاران نفر قرار مي گيرند.                                                                                                          

ريزبرنامه ها بجاي اينكه روي يك رايانه باقي بمانند مي توانند در سراسر اينترنت بپرواز درآمده و وارد هر يك از رايانه هي عضو شوند.اين ريزبرنامه ها هنگام نياز گرفته وبار گذاري مي شوندو اگر قبلا"روي روي سرويس گيرنده نرفته باشنداز روي اينترنت بارگذاري خواهند شد .مي توان ريزبرنامه هاي بزرگتر مثل صفحه گسترده ها وواژه پردازها را توليد نمود.  با بهره گيري از ريزبرنامه هاي جاوا مي توان رسانه هاي پويا وديناميك را به صفحه هاي وب افزود.صفحهاي از وب را تصور كنيدكه متن وتكمه هاي آن پس از كليك شدن قابليت حركت و جابجايي داشته باشند . يك ريزبرنامه ممكن است وظيفه اش متحرك سازي دكمه ها باشدوريزبرنامه ديگر پس از كليك كردن روي تكمه شروع به كار نمايد.

تصاوير متحركي كه توسط جاوا نوشته مي شوند قبل از اجرا روي مرورگر بارگذاري مي شوند .براي سرويس دهنده وب اين وضعيت نسبت به تفكيك نهاده سرويس دهنده پيشرفت بزرگي بحساب مي آيد.  تصاوير متحرك جاوا سرويس دهنده را براي سرويس دهي به كاربر بعدي آزاد مي گذارد.بعلاوه گردش وحركت تصاوير بسيار نرمتر وطبيعي تر بنظر مي آيندزيرافريم ها از روي هاردديسك سرويس گيرنده بارگذاري مي شوند. بسياري از اعمال چندرسانه اي پيچيده كه در حال حاضر بيشتر توسط برنامه هاي كمكي اجرا مي شوند.توسط جاوا نيز قابل اجرا هستند.جاوا مي تواند حركت وصوت وحتي محيط سه بعدي مجازي را روي وب انجام دهد.

علاوه بر اين جاوا كاملا" قابليت اتطباق با محيط را دارد.يعني يك ريزبرنامه نوشته شده بر اساس UNIX روي مكينتاش يا sun spase  يا هر رايانه جاواپذير خواهد كرد.در حاليكه اكثر برنامه هاي كمكي مخصوص يك محيط زيربناي خاص نوشته شده وتهيه مي شوند.

زبان برنامه نويسي جاوا بسيار پيچيده است. خوشبختانه ويرايش ساده تري از آن با نام java script  وجود دارد.توسط اين برنامه تا حدودي روي ريزبرنامه هاي آماده جاوا كنترل خواهيد داشت.                                                                                                       

جاواوريز برنامه جاوا صرفا" يك جايگزين برنامه هاي كمكي نيستند.                                                                                             

ريزبرنامه ها واقعا"هر كاري را قادرند انجام دهند -از اجراي يك تصوير متحرك تا انجام محاسبات رياضي-كه سبب افزايش كارايي برنامه هاي CGI  و برنامه هاي  كمكي مورد استفاده در صفحات وب مي شوند.

براي توسعه دهندگان وهم براي كاربران وب شكي باقي نمانده كه جاوا بزودي هم فضاي وب را اشغال خواهد كرد .

     

Visual interdev 6   

       طراحي وتوسعه برنامه هاي وب با استفاده از كنترلهاي زمان طراحي  نكته كليدي در كنترلهاي زمان طراحي آن است كه در يابيد همراه با اكسيژن يك  صفحه وب كدي كه آن را تشكيل مي دهد اسكريپت لازم را در صفحه ثبت مي كند . اين اسكريپت مسئول ايجاد شئ script در زمان اجرا است. ايجاد فرم با استفاده از كنترل هاي زمان طراحي تصميم گيري در مورد محيط مقصد نخستين نكته اي است كه در كاربرد كنترلهاي زمان طراحي مورد توجه قرار مي گيرد اين محيط مي تواند سرويس دهنده يا سرويس گيرنده اي باشد كه درآن كنترلهاي ايجادوقايع مربوط به آنها واقع مي شوند.

كنترلهاي  سمت  سرويس دهنده

اگر مي خواهيد كنترل هاي سمت سرويس دهنده را بكار بريد لازم است تا آنهارادريك صفحه ASP قرار دهيد .در اين تكنيك اشياء اسكريپت سرويس دهنده ايجاد شده و كليه وقايع متد ها و خواص آنها تنها در اسكريپت سرويس دهنده در دسترس است و عمليات داده اي تنها در سمت سرويس دهنده انجام مي شود .                                            بزرگترين مزيت كاربرد اين نوع كنترلها آن است كه برنامه ها مي توانند با انواع   مرورگر تطابق داشته باشند.

 كنترلهاي سمت سرويس گيرنده

اگر مي خواهيد كنترلهاي زمان طراحي را در سمت گيرنده بكار بريد مي توانيد آنها را در يك صفحه HTMLو يا يك ASPقرار دهيد . كاربرد اين كنترلها در سمت سرويس گيرنده سبب مي شود تا كليه كنترلها، خواص متدهاو وقايع آنها در اسكريپت سرويس گيرنده در دسترس باشد.

برنامه وب بايد از مرورگري استفاده نمايد تا  DHTML را پشتيباني نمايد.

مشخص كردن محيط مقصد                                                                                                

محيط مقصد بايد براي visual interdev تعريف نماييد . براي انجام اين    كاربايد:

1.صفحه برگه source باز كنيد

2. وي برچسب HTMLكليك راست كرده و گزينه  propertiesرا انتخاب كنيد.

3properties     general .را انتخاب كنيد

4. در كادر  DTC Scripting platformيكي از دكمه هايASPيا DHTMLرا انتخاب كنيد.

افزودن كنترل Recordset به يك صفحه   

1. ايجاد پروژه جديددر interdev

2. يك صفحهASPرا باز كنيد .

3. در  project Explorer كليد سمت راست را بر روي پروژه كليك كنيد و گزينه ADD data command    را انتخاب كنيد.

4. از properties حالتOLE DB Provider  for  SQL server , Data link  را

انتخاب كرده وnext را بزنيد.

5. از برگه  Connection در ديالوگ  Data link properties نام سرويس دهنده پايگاه داده را انتخاب و نام كاربر و رمز عبور را وارد كنيد.

6. قبل ازادامه مراحل كار دكمه Testرا براي اطمينان از صحت اطلاعات connentionكليك كنيد.

7. از آنجائيكه كه يك دستور داده اي بعد از اتصال داده اي قابل تعريف است ديالوگ بعدي خواص  connentionاست.

8. پس از ايجاد اتصال داده اي ،ديالوگ خواص  commandنمايش داده مي شود. نام دستور را در ديالوگ قرار دهيد و اگر نام    connectionدر سمت   راست    ديالوگ      

  By   Defaultاتصال مربوطه را انتخاب نماييد .                                                                                                      از كادر مزبور  Data base objectشئ جدول و نام براي آن انتخاب كرده و با زدن okفرايند ايجاد دستور داده اي خاتمه خواهد يافت.

9. ديالوگ  ok به   SQLserverباز شده نام كاربر و كلمه رمز را وارد كنيد.

_قبل از كاربرد كنترلها DTC لازم است تا مدل اشياء اسكريپت نويسي را فعال كنيد.

افزودن قابليت به هنگام سازي به Recordset

ـ قبل از تست برنامه بهتر است قابليت به هنگام سازي Recordset  را براي

كاربر فراهم كنيد اين كار با مراحل زير انجام مي شود:                                     

1. صفحه view Authors.asp را در برگه source باز كنيد .

2. كليد راست ماوس را بر روي كنترلRecord nar bar كليك و گزينه خواص را انتخاب كنيد.

3. up data move را كليك كرده و دكمه ok را فشار دهيد Recordset بطور اتوماتيك  بهنگام مي شود.

تست صفحه نمونه

 در اين مرحله گزينه هاي viewو view in Browse را انتخاب كنيد .زمانيكه صفحه نمايش داده شود , دستور آن اجرا و اولين ركورد از Recordset   نمايش داد                   

Macromedia   Flash  5

فلش ماكرومديا  منحصر به فرد به شما امكان مي دهد كه نوعي پويا نماييanimation فعل و انفعالي به محله هاي web  اضافه كنيد وبه جاي متن هاي ايستاوتصاويرنگاره اي وگرافيكي كه فقط درصفحات وب وجود دارند موضوعات فلش مي توانند پويا نمايي وتاثيربسيارخوب وحالت بركنشي به صفحات وبيافزايند .

پويا نمايي فلش به فضاي تصاويرروي صفحه نمايش است كه به سرعت پايين گذاري مي شوند به آرامي به جريان مي افتند ودر هر پنجره مرورگر يا monitor با هر اندازه اي كه باشند جالب به نظر مي رسند .

تاثير گذاري بركنشي interactivity به مفهوم آن است كه محله هاي وب بينندگان را تحت تاثير قرار مي دهد نمايش وتغييرات محتواي محله  بستگي به رفتار يك بيننده    دارد .

برخي از كارهايي كه با برنامه فلش انجام مي شوند را مي توان با فناوري هاي ديگري نظيرDHTML, Javascript  يا درغالب تصاويري مانند Macintosh Quicktime انجام داد ولي فلش دو مزيت عمده نسبت به روشهاي ديگر پويا نمايي وفعل وانفعالي دارد : ساده تر وقابل اطمينان تر است .

      بجز برنامه فلش برنامه هاي ديگري هم ميتوانند پويا نمايي وحالت بركنشي ايجاد نمايند ولي فلش به خاطر قابليت هماهنگي با وب درنوع خود منحصر به فرد مي باشد فلش ـاين كاررا با دوابزار اصلي انجام مي دهد:

تصاوير مبتني   بربرداربه منظور ايجاد پويا نمايي                                  

 امريه سازي عملي براي ايجاد بركنش                                                   

 تصاوير مبتني بربردار وفيلمهاي امريه اي به اين دليل كه با نظاره كننده فلش ديده مي شوند به نمايش در مي آيند تصاوير مبتني بربردار وبركنشي بودن فلش (همانند دكمه هايي كه بخشهاي انتخاب شده اي از يك تصوير يا يك محله وب را براي بينندگان نمايش مي دهند) به اين دليل كارآيي دارند كه مردم تصاوير فلش را با استفاده از نظاره كننده فلش مي بينند .  وارد كردن تصاوير نگارهاي برداري در فلش تنها برنامه نگاره سازي نيست كه براي ايجاد و ذخيره تصاوير نگاره اي از قالب هاي برداري پرونده استفاده مي كند ساير    بسته هاي ترسيمي متداول شامل free hand,   Adobe Illustrator, Corel drowوبرنامه هاي مختلف ترسيم فني مي باشند كه پرونده ها را در قالب Auto cad . d* fذخيره مي كنند علاوه بر آن ويندوز قالب *.wmf ( windows metafile) را جهت رونوشت گيري  و چسباندن تصاوير نگارهاي برداري استفاده مي كند.                                                        

انتخاب يك قالب پرونده براي صدور

اگر مي خواهيد قالبي را از يك فيلم فلش صادر نماييد تا در وب نمايش داده شود انتخاب هاي الي شما  JPEG , GIF مي باشد ساير قالبهاي صدور نگاره اي ايستا بقرارزير مي باشند:

Metafile(EMF,WMF)    از اين قالب براي ايحاد سندهاي چاپي در windowsاستفادهمي كنند .                

 Postscript(EPS):اين قالب بارزترين انواع قالبهاي پرونده جهت رونوشت چاپي مي باشد.

: Adobe Illustrator (AI) قالب پرونده AIبا Macromedia freehand , Illustrator بصورت مشترك استفاده مي شوند همچنين ميتوان  AI را بوسيله Corel drow صادر نمود.

Auto cad(DXF).:براي در اختيار قرار دادن تصاوير به طراحان از اين قالب براي صدور استفاده مي شود.          

 ( Bitmap (BMP  : قالب نگاره اي طرح بيتي كه داراي تفسير گسترده اي مي باشد.

   :(JPG/JPE)يكي از دو قالب پرونده سازگار با وب مي باشند امكان فرانمايي ودر هم بافي رنگها را فراهم مي سازد.                                                                                                                                                                

Gif : قالب GIF رنگها را به خوبي Jpeg حفظ نمي كند ولي امكان در هم بافي آنها را فراهم مي نمايد.

PNG: از ديگر قالبهاي ساز گار با وب و شبيه قالب GIF مي باشد .

اصوات در فلش                                                                                                           

فيلم هاي فلش مي توانند پرونده هاي صوتي با قالب AIFF  ,  WAV يا قالب mp3 را يكپارچه كنند علاوه بر أن با نگارش Quicktime 4 يا جديدتر از آن مي توانيد پرونده هاي موجود در برنامه هاي Quick time , sound designer (صوتي )  system & Sound, sunAuرا وارد نماييد  با انتخاب فرمان file→ import
مي توانيد پرونده هاي صوتي موجود در هر يك از اين قالبها را در فيلم فلش وارد كنيد در  جعبه محاوره
اي import قالب WAV, MP3 (در ويندوز) يا قالب AIFF (در مكينتاش ) را انتخاب نموده و به پوشه موجود در سيستم خود كه داراي پرونده صوتي مي باشيد آنها راناوبري كنيد.  پرونده هاي شنيداري موسيقي را مي توان از منابع مختلف اينترنت بدست اورد از جمله سايتهاي   http://www.riopop.com ويا http://www.jorj-garcia.com متن در يك برنامه فلش هنگامي كه متني را در يك فيلم فلش به اشترك مي گذاريد نسبت به زماني كه   خود شما اين متن را با استفاده از HTMLقالب بندي مي كنيد مي توان نظارت دقيقتري بر نحوه ظاهر شدن متن داشته باشيد بدين دليل كه كار بردن محله هاي شما را درFlash viewer كه در مرورگرهاي انها جاسازي شده اند مي بينند خصيصه هاي جالبي (مانند چرخش ) كه به متن نسبت داده ايد همان طور كه شما آن را طراحي كرده ايد روي صفحات وب نمايش داده مي شوند                          

نحوه طراحي وب سايت موزه :                                                                    

در اين موزه در صفحاتASP جستجو ، حذف و اضافه صورت مي گيرد .  اين سايت داري قسمتهاي مختلفي مي باشد كه به صورت زير است:                            

1.Home page                                                                                            

2. Museum                                                                                               

3. Request  cataby                                                                                    

4. Nazar khahi                                                                                         

5. Museum of viewer                                                                              

در قسمت museum   فقط جستجو بر اساس نام موزه صورت مي گيرد كه درون Text boxمقدار مورد نظر را كاربر وارد مي كند.

در صورتي كه داده پيدا شود درون Text box هاي بعدي نمايش داده  مي  شو د قسمتmuseum of viewer (موزه بازديدكنندگان ) به اين شكل عمل مي كند كه فردي اگر تمايل دارد كه تصويرش در قسمت مربوطه به عنوان يك viewer قرار گيرد عكسي از خود با نام و نام خانوادگي و در صورت تمايل e-mailخود را قرار مي دهد .                                                 

همچنين اگر فردي مايل باشد كه عضويت خود را از اين موزه منحل كندمي توانداز قسمت حذف اين بخش استفاده كند. علاوه بر اين بخشها وب سايت داراي بخشي به نام در خواست كاتالوگ مي باشد در اين قسمت فرد بازديد كننده بر اساس نظر خود يكي از موزه هاي مورد نظر را انتخاب مي كند و همراه با آدرس گيرنده در خواست خود را اعلام مي دارد.   پس از اينكه موزه مورد نظر پيدا شد يا از روي منوي مربوطه به قسمت موزه ها متصل شد موزه مورد نظر خود را انتخاب مي كند . وقتي روي هر موزه كليك كنداشياءموجودآن به   صورت يك مجموعه به نمايش در مي آيدو باز با كليك بر روي هر عكس توضيح كوتاهي در مورد آن بيان مي شود.

در قسمت جستجو بر اساس نام موزه مي خواهيم كه با كليك بر روي دكمه جستجو اين عمل انجام شود انجام اين كار به اينصورت مي باشدكه در قسمت Script  out line و  server,  clientوكليد Bottonرا انتخاب مي كنيم يكي از جزئيات اين فيلدOn chick مي باشد كه با دو بار كليك بررسي آن در قسمتHead  Source  برنامه يك تابع باز مي شود كه با نوشتن دستورات SQL عمل Searchصورت مي گيرد (متن برنامه در انتهااضافه شده است )

در قسمت اضافه كردن يك ركورد به بانك اطلاعاتي ابتدا بايد داده را اضافه كنيم سپس آن را ذخيره نماييم به اينصورت كه :

1. دكمه ADD زده مي شود.

2. داده مورد نظر در Text box مربوطه نوشته مي شود.

3. دكمه saveزده مي شود .

در قسمت ADD پايگاه داده باز مي شود يك داده اضافه مي شود وسپس به روز رساني مي شود .

در قسمت save داده ذخيره مي شود و پايگاه داده بسته مي شود.

تشريح بانك اطلاعاتي سايت                                                                             

اين سايت از بانك اطلاعاتي SQL استفاده مي كند داراي چهار جدول مي باشد سه جدول آن مربوط به موزه و اشياء آن و جدول چهارم مربوط به بازديد كنندگان مي‌باشد.                                                                                          

جدول اول  TABLE . 1 داراي فيلدهاي زير است :

1. نامموزه                                                                                                                                                                                                       

2. شماره شناسايي موزه (منحصر بفرد)                                                                                                                       

3. آدرس موزه                                                                                                                                                             

جدول دوم TABLE .2 داراي فيلدهاي: 

1. شماره شناسايي موزه                                                                                                                                              

2. شماره شناسايي عكس (منحصر بفرد)                                                                                                                       

جدول سومTABLE . 3  داراي فيلدهاي :

1.شماره شناسايي عكس (منحصر بفرد)                                                                                                                         

2.نام عكس                                                                                                                                                                   

3.مسير عكس                                                                                                                                                                

جدول چهارمTABLE . 4  داراي فيلدهاي:

1.شماره شناسايي فرد(منحصر بفرد)                                                                                                                             

2.نام ونام خانوادگي                                                                                                                                                      

3.عكس                                                                                                                                                                        

4.پست الكترونيكي         


منابع و ماخذ

خود آموز استفاده از وب . كريس شيپلي ماتيو فيش .

راهنماي جامع html - dhthl xml . عين ا. . . جعفر نژاد قمي

راهنماي rebecc m . riordan . SQL server

موزه داري .  نوشين دخت نفيسي

 
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 31 مرداد 1393 ساعت: 19:11 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,
نظرات(0)

تحقیق در مورد مشورت

بازديد: 1843
تحقیق در مورد مشورت

 

تحقیق در مورد مشورت

در ترجمه هاي مختلف از اوستا، واژه همپرسي را به معناي مشاورت، گفتمان و پند و اندرز گرفته اند. اين واژه در زبان پهلوي به صورت همپرسنين همپرسيكه به كار مي رود. واژه همپرسي تشكيل شده از دو جزء ham و مصدر پرس paras كه به زبان هخامنشي fras گفته مي شود از فرس fras در يسناهات 51 بند 11 با جزء آ،فرسا آمده كه به معناي گفت و شنود، اندرز پرسيدن و مشورت كردن به كار رفته است و البته از همين واژه در كتاب شايسته و ناشايسته، واژه آفرا به معناي مشورت ساخته شده است:

«ديگر روز، پوروشـسب رفت و از جـادوگراني كه درد آن، جـاي به افراه داشته مي شدند، د= با آن ها مشورت مي شد، پرسيد كه چيست اگر كودكان در هنگام زايش بگويند؟ و چيست اگر نخندند» ايشان، جادوگران پاسخ دادند كه «گريستن (به سبب) ديدن مرگ در پايان و خنديدن (به سبب) ديدن پرهيزگاري خويش است.» (2)

در اوستا مشورت با افراد و گروه هاي زير صورت مي گيرد:

الف) مشورت مزدا با امشاسپندان

ب) مشورت زردشت با مزدا

ج) مشورت انسان با خودآگاه و منش نيك

د) مشورت انسان با عوامل دروغ و فريب

الف) مشورت مزدا با امشاسپندان

امشاسپندان دستياران مزدا هستند. درگات ها كه قديمي ترين قسمت اوستاست، نام امشاسپندان به كرات ذكر شده است. هر يك از امشاسپندان مظهر يكي از صفات اهورامزدا مي باشند و حتي به وجهي شاعرانه به هر يك از اين مظاهر الهي پاسباني و حفظ قسمتي از عالم هستي سپرده شده است، تا تحت امر خاصي حاكم به كار بپردازند. اين امشاسپندان به عنوان دستياران مزدا به حساب آمده كه گاه در بعضي امور با آنان مشورت مي شده است:

1-    مشورت مزدا با امشاسپندان بر سر انتخاب زردشت

در يكي از قطعات گاتها، بيچارگان و زيردستان گرفتار سرپنجه قهر توانايان و زبردستانند. جميع كائنات به وسيله گوشورون دوران جانوران، در پيشگاه خداوند شكايت مي برد. همانگونه هنگامي كه رعايا به دربار پادشاهي شكايت مي برند، مشاوران و وزيران حضور دارد، دربار اهورا نيز دو مقدس جاوداني، اشاو و هومن، كه نظم و آرامش جهان با آنان است، شاهد سخنان روان مزبور مي باشند كه زردشت آنان را از مشاوران خاص دربار ايزدي معرفي مي كند.

در آن گاه كه آفريدگار جهان از اشه پرسيد، كدام كس را سزاوار ردي جهان مي شناسي تا بتوانيم ياوري خويش و تخشايي، آباداي جهان را بدو ببخشيم.»

هـمان گـونه كه يك وزير صديق، اطلاعات لازم را به عرض پادشاه مي رساند و منتظر صدور فرمان مي ماند. اردي بهشت نيز مي گويد: «مزدا بهتر به ياد دارد كه پيش از اين چه ورزيدند ديوان و مردمان و پس از اين چه خواهند ورزيد، اهورا است دادگستري و آن چنان كه او خواهد، ما برآنيم.»

اشه دوباره پيشنهاد مي كند «او بايد در ميان مردمان. نيرومندتر از همه باشد تا هرگاه مرا بخواند به ياريش بشتايم.»

تا مزدا به اين نتيجه رسد كه «يگانه كسي كه در اين جا مي شناسم كه به آموزش ما گوش فرا دهد، زردشت سپنتمان است.» (1)

2-    مشورت مزدا با وهومن بر سر آفرينش هستي

در اوسـتا آمده: «گـاو از خود نيك و مقـدس پـرورش مي يابد و هداياي گران بها براي مردم همراه مي آورد و آرميتي براي وي چراگاه و پناهگاه فراهم مي آورد. مزدا در اين پديده ، با وهـومن به مشورت مي پردازد.» (2)

ب) مشورت زردشت با مزدا

در اوستا آمده كه زردشت خواهان و گفتگو و مشورت با مزداست و به تبع آن در كتاب زندوهومن بسن، موعدهاي زردشتي نيز در هزاره خود به مشورت مزدا خواهند رفت.

زردشت در بند 1 مات 33 يسنا خطاب مزدا مي گويد: «اي خداوند جان و خرد آرزو دارم، به ديدار و مشورت با تو (مانند يك دوست) نايل آيم.»    «اهنوكات هات 33 بند 1»

«پيداست كه هوشيدر به هزار و هشتصد سال زائيده شود، به سي سالگي به همپرسه من اورمزد آيد و دين پذيرد. چون از همپرسه بيايد، بانگ كند به خورشيد تيزاسبه كه: بايسته.» (1)

«پس هزاره سوشياش اندر آيد. سوشيانت: همپرسه (مشورت) اورمزد دين بپذيرد و به جهان روا كند. پس نيروسنگ و سروش بروند و كسي خسرو سياوشان توس نوذران. گيوگودرزان و ديگران را با هزار گنج و سردار انگيزند و اهريمن را از دامان (آفريدگان) بازدارند. مردمان گيتي هم منش (هم فكر) هم گفتار و هم كردار ابشد.»

 

ج) مشورت انسان با خودآگاه و منش نيك

در اوستا مكرزا از همپرسي انسان با اشاووهومن سخن به ميان آمده است. (2)اشاووهومن، دستياران  مزدا، مظهر منش نيك و خودآگاه مزدا به شمار مي آيند به تعبيري مي توان گفت، مشورت با اشاووهومن مشورت با عقل و رجوع به خودآگاه انسان است كه نظير آن در ادبيات متأ خودر شعر مولوي و حافظ نيز ديده مي شود.

اين مشورت از ديد كتاب منجر به نتايج زير مي شود:

نخست آرامش دروني به همراه مي آورد:

« به منش پاك روي آورد و با او مشورت كند اي مزدا! بدان ها آرامش بخشي و آراميتي ايمان را پشتيبان آنها قرار خواهي داد.» (1)

دوم موجب مهار و كنترل و ساوس دروني مي شود:

«از همان آغاز كار، كس كه دانا و آگاه يا نادان و ناآگاه است، خواه نيك، خواه دروغ پرداز، در انديشه و دل آدمي آواز مي دهد. اما هر كجا آرميني حضور داشته باشد، پند و اندرز و مشورت همان جا خواهد بود.» (2)

سوم پاداش الهي را در پي دارد:

«اما كساني كه پيوسته با منش نيك و هومن به مشورت مي پردازند و از راستي و رسائي آرميني روشن دل مي شوند و از دين اهوره پيروي مي كنند، از شير عسل و نعمت خداوند برخوردار مي گردند و در هر جا آيين مزدا را پيروي مي كنند.» (3)

مشورت با عقل و منش نيك آن قدر با اهميت است كه معيار و ملاكي براي تشخيص شايستگي قضاوت به شمار مي آيد، چرا كه از نظر كتاب قاضي كه به فسار روي مي آورد، به خاطر آن است كه با انديشه نيك و هومن به مشورت نمي پردازد.

«قاضي فاسد و خيانت پيشه روح و روان آدمي را به بيماري گرفتار مي كند و عدل و داد را چنين قاضي جريمه دار مي سازد، با انديـشه نيك و هومن به مشورت نمي پردازد و سپنتا مينورارسخجه مي دارد.» (4)

به موازاتي كه مشورت با عوامل نيك مورد تأكيد قرار مي گيرد و از مشورت و هم انديشي با عوامل فساد و تباهي برحذر داشته مي شود، اين عوامل فساد افراد ناباب و فاسدي هستند كه از آنان تحت عنوان ديوهاي دروغ ياد مي شود و البته به اين نكته نيز اشاره دارد كه معمولاً انسان هاي بدانديش، به لحاظ سنخيت فكري كه دارند با يكديگر به مشورت مي پردازند.

«ديوها و عفونيان و كساني كه فريب آنان خورند و حق و راستي را پيروي نمي كنند و با بدان و بدانديشان به مشورت مي پردازند و جهان آدميان را به خشم و نفرت آلوده مي سازند.» (1)

در مورد بيوراسب (ضحاك) آمده است كه او با ديوان دروغ و تباهي به مشورت پرداخت، در نتيجه به فساد و ظلم روي آورد:

«بيوراسب با آن دروج همپرسه (مشورت) داشت و آن دروج را كار اين بود كه بر (جوردايان) جبوبات مي كاهيد و دروجي كه ؟؟؟ خوانند و به خداوندي جم بسته شد و به خداوندي بيوراسبه از بند برست. اگر آن دروج نبودي هر كس جريبي بكشتي 400 جريب بگرفتي و در سال 396 محمد آن دروج بزند و پس هر كه جريبي بكارد 400 اندر ايثار كند.» (2)

كلمه ديگري كه در فرهنگ لغات پهلوي به عنوان مشورت به كار مي رود، كلمه هوسكار huikar يا هوسگال husigal است، اين كلمه تشكيل شده از دو جزء هو به معناي خوب و خوش و سگال به معناي انديشيدن و فكر كردن و در مجموع به معناي نيت خوب، فكر خوب و مشورت خوب معنا مي دهد. (3)

خود سگال برگرفته از واژه چرگرتهر curakathr است كه مصدر آن كر kar، به معناي انديشيدن و ياد كردن است. واژه هوسگال يا هوسكار به معناي مشورت را در كارنامه اردشير بابكان مي بينيم.

«اين انديشه كه از كوشش كرم ببايد درنگ دادن و سپس به كوشش و كارزار محمدك شدن. سپاه همگي باز به درگاه خواست و با سپاهبدان سگاليد و چاري به ببوختن (نجات دادن) خويش و سپاه بنگريد و پس از آن به جاست خوردن شده.» (4)

و در جاي ديگر نيز واژه هوسكار را در معناي مشورت آورده است:

«اردشير باز اين جا به اردشير خره آمد. كارزار را با كرم كردن كس فرستاد و «بزرگ» و «برزآلور» به پيش خواست، باد آنان، سگاليد.» (1)

كلمه ديگري كه به معناي مشورت در كارنامه اردشير بابكان به كار رفته واژه راينيشن است اين واژه در فرهنگ لغت پهلوي به معناي رهبري كردن، سامان دادن، مشاوره و رأي و عقيده معنا مي دهد. (2)

«پس از آن اردشير به كسته كسته شد. مردي از استواران خويش به كيوهندوان فرستاد به پرسش كردن آراستن ايران شهر به يك پادشاهي. كيو همچون ميره را ديده پيش از آن كه ميره سخن گفته، او به مرد گفت كه تو را خداوند پارسيان به اين كار فرستاد كه خدايي ايران به يك خدايي به من رسد؟ اكنون بازگرد و برو اين پاسخ من بهش بگوي كه اين خدايي به دو تخمه يكي از تو و يكي از دوده ي مهرك انوشك (رسد) وگر دهزار تن نشايد و مرد به پيش اردشير بازآمد و از راينيشن كيو هندو گفت كه اردشير را آكاهانيد.»

واژه ديگري كه به معناي مشورت به كار رفته واژه هنداچ handucism از مصدر انديشيدن handesidam است، از همين كلمه واژه handisitar با معناي انديشمند متفكر يا مشاور به كار مي رود.

از بررسي متون پيش از اسلام، به شواهد و دلايلي برمي خوريم كه حاكي از توجه آنان به مسأله شور و مشورت است. اين مشورت، در مسائل فردي و خانواده مطرح بوده است، هم در مسائل اجتماعي كه در ذيل به آن اشاره مي شود:

الف) شواهد مربوط به مشورت اجتماعي

1- جلسه هاي شوري تشكيل شده كه براي آن ساعت نيز مي گرفتند. در قطعه اي از ماديگان سي روز، آمده: «بهمن روز به نام فرشته مذ. امروز انجمن مشاوره اي بخرد كردن، به درگاه شاهي شدن. و نيز به درگاه دانايي شدن و فرمان برداران و اجازه حضور دادن و نيز با دوستان و دانايان به احوالپرسي شدن عشق و دانش ورزيدن وبه كار و امري پرداختن خوب است.» (1)

2- از واليان منصوب شده انتظار مي رفت كه در كارها به مشورت بپردازند. همان طور كه هرمز پادشاه ساساني، از والي خود انتقاد مي كرد كه چرا در كارها از مشورت رويگردان است: «و خورشيد را گفت و عامل او بود به اهواز و كوره و دجله و ناظر ديوان قضاء آن خطه بود؛ من تو را عيبي نمي دانم به جز عظمت و آن يك عيب است كه متضمن ده عيب است: 1- خودبيني 2- از جست مردم پژوهيدن 3- از آموختن شرم نمودن 4- در محافل بالايي جستن 5- بر سلطان دايره نمودن 6- ترك حقوق مردم كردن 7- مردم را استخفاف نمودن 8- ترك مشورت نمون كه عاقبت آن ندامت است.» (2)

3- مهم بود كه قاضيان به عنوانيك قشر تأثيرگذار در جامعه، در قضاوت با عقل خود مشورت نمايند:

«قاضي فاسد و خيانت پيشه، روح و روان آدمي را به بيماري گرفتار مي كند و عدل و داد را چنين قاضي جريمه دار مي سازد و با انديشه نيك و هومن به مشورت نمي پردازد و سپنتا مينورارنجه مي دارد.»(3)

همانطور كه قبلاً اشاره شد، مشورت منحصر به مسائل و تصميم گيرهاي اجتماعي نمي شود بلكه در حوزه مسايل خانوادگي نيز امري مطلوب و مستحسن به شمار مي آيد كه موارد آن ذكر مي شود:

1- درخواست از افراد خانواده براي مشورت و هم انديشي با يكديگر در اندرز مرد دانا آمده كه: «براي اندرز و مشورت، با خويشاوندان (سخن گوي و) در دوستي يگانگي (كن).» (4)

2- رجوع به مشاور براي تدبير امور خانواده

«زن و فرزند را چندان (كه تو را ) توان باشد، نيك (و) پر رامش دار هم به ويژه (آنان را در) آساني (=رفاه) و بنابر اندرز (دانندگان با فرهنگ دارد.)» (1)

3- توصيه به زنان براي مشورت و هم انديشي

نقش زن به عنوان بخشي از پيكره اجتماع هرگز ناديده گرفته نشده، زني كه درت بيانديشد و عمل كند، بالطبع جريان هاي اجتماعي ديگر نيز در مسير صحيح قرار خواهد گرفت. بنابراين زردشت خطاب به دخترش از او و تمام زنان ديگر مي خواهد كه براي پي ريزي يك زندگي سالم حتماً با عقل خود به مشورت بنشيند:

«اينك تو اي پور چيست ... تو اي جوان ترين دختر زردشت، او زردشت با پاك منشي و راستي و مزدا از براي تو ياور دين، جاماسب را برگزيد، اكنون برو با خودت مشورت كن، آن گاه با انديشه نيك مقدس ترين كردار را به جاي آور.»

مشورت زن با عقل چنان مورد تأكيد است كه فقط زن دشتان از اين امر مستثني است.

«زن دشتان به خورشيد و ديگر روشني نبايد بنگرد و به گوسفند و گياه نبايد بنگرد وبا اشو همپرسي (و گفت و شنود) نبايد بكند و چه چندان زور آور و آن دروج دشتان (است) كه ديگر دروج ها با چشم ناپاك (هر) چيز را نزند (اما) آن د= دروج شتان (چيزها) با چشم ناپاك نبريد». (2)

در كتاب گزيده هاي زادسپرم، از مشاور تحت عنوان اندرز باد ياد مي كند: «گفته مي شود كه اي فرشوشتر! آن جا تو به راهي بايد بروي كه رادي تو را در گرزمان _=عرش اعلا) بايد دست گيرد. چون در گيتي در اندرز (=مشاور كل دربار) گشتاسب بودي، به پيدايي از دين (به تصريح دين) در مينو هم (وظيفه) امدر اندرز بدي باشد.»

در اين متن، واژه اندرز بد را به معناي مشاور گرفته اند. اندرز بد تشكيل شده از دو تكواژ اندرز+بد دو گلواژه بد از واژ پيتهي paithi گرفته شده، واژه پيتهي در بند 4 هات 53 به معناي خداي وخوتاي آمده است. در گزارش پهلوي اوستا اين كلمه به پت و در زبان فارسي به بد يا پد تغيير يافته است. اين پسوند به معناي صاحب، سرور، خداوند، رئيس و در جزء واژه هايي مثل: وبد، هيربد و اندرزبد به كار مي رود. (1)

اين اندرز بدان هان موبدان با متصديان مذهبي بودند كه بر جريان امور نظارت مي كردند و تصميمات حكومت با رأي و نظر و مشاورت آنان اتخاذ مي گرديد. يكي از اين عاملان مذهبي تنسر، هيربد هيربدان، است كه پادشاه طبرستان به او نامه نوشت و نظر او را در خصوص انتخاب جانشين جويا مي شود. او از پادشاه مي خواهد اين موضوع را با موبدان مطرح كند تا آنان با شور و استعانت از خدا وليعهد را تعيين نمايند و در ادامه، پادشاه چنين مي نويسد:

«اما چون قدان جا رسيدي كه از من رأي مي طلبي و به استشارت مشرف، بدان كه خلايق بني آدم را حال بر من معلوم است كه پنجاه سال است تا نفس اماره خويش را به رسن داشتم و به رياضت ماه كه از لذت نكاح و مباشرت و اكتساب اموال و معاشرت امتناع نموده و نه در دل كرده ام.» (2)

از بررسي محتواي اين نامه به نكاتي چند مي توان پي برد:

1- موبدان برجسته و ممتازي بودند، كه پادشاه براي تثبيت قدرت خود با آنان در امور كشورداري، مشورت مي كرد.

2- با اين روحانيون ديني، حتي اگر در مكاني دور از مركز حكومت قرار داشتند، به وسيله قاصد و نامه مشورت مي شد.

3- تسـر در جواب نامه، ورع و پرهيزكاري و عدالت خود را عاملي براي مشورت ديگران با خود مي داند.

نكته آن كه كتاب هاي پيش از اسلام عموماً به دست همين عاملان مذهبي نوشته مي شد. بنابراين، محتواي آنها توجيه كننده و تأييدگر اعمال و گفتارهاي آنان مي باشد، طوري كه منصب اندرز بدي و يا مشاور را براي موبدان موهبت و انتخاب الهي مي داند. در كتاب زادسپرم در اين خصوص چنين آمده است:

«در ديدار اول به سبب سپندامذ و در سخناني كه از بزرگ محمد نيز به جا مانده، تأكيد بر قداست موبدان با آنان است:

«دادار مرمزد بازداشتن آن چند دروغ و ياري مردم را، چند نگهدار مينويي بيافريد. آسين خود، گوشان سرود خود و اميد و خرسندي و دين همپرسي دانا ... خويشكاري همپرسي دانا و تن از شهوت (=ورن، و خودپرستي پائيدن، وايدون رفتار كردن كه در بدبختي كه شايد بيايد و در كردار (=كنش) ]او‍[ آهو نبود.»

سياست نويسندگان كتاب، تشويق به مشاورت با اين عاملان مذهبي است. طوري كه تنها راه بهروزي و سعادت را هم انديشي و همپرسي با آنان مي داند.

«امور را به همپرسي (=مشاورت با نيكان بايد كرد و) اندازه ي (=مثل) آن نيز در شهرداد (شك) پيدا (است) كه سپندار مذ به منوچهر گفت كه نيز براي اسب تيزروتر تازيانه اندر بايد (=ضرور است) و براي تيزتر كار و فولادين آفسان (=چاقو تيزكن) اندر بايد و براي داناتر مرد همپرسي اندر بايد.»(1)

 

 

 

 

مشورت با موبدان:

روحانيون مذهبي در هر كيش مداحي چه مسيحي، چه بودايي و زردشتي به عنوان ركن اصلي مشورت به حساب مي آمدند. جناح مذهب آن قدر قوي و محكم بود كه بدون حضور نمايندگان آن، هيچ تصميمي گرفته نمي شد. نظرات آنان در هنگام جنگ، صلح، انتخاب ولي عهد، تعيين سياست خارجي، تعيين خط مشي حكومت و ازدواج ما ؟؟، و در حكم مهر تأييدي بر تصميمات اتخاذ شده بود، چنان كه در شاهنامه بزرگ مهر در نصايح خود به نوشيروان، مشورت با موبدان را جزء لوازمات پادشاهي مي داند:

چنان دان كه شاهي بدان پادشاست                        كه دور فلك را بخشد راست

زمــانــي غــم پــادشــاهي بــرد                رد و موبدش رأي پيش آورد

بپرســد هم از كـــار بيــداد و داد               كند اين سخن بر دل شاه ياد 1

شاهنامه/890

و باز از قول نوشيروان آمد:

سگالش نگوييم جز باردان                       خردمند و بيدار دل موبدان 2

حضور موبدان چنان در عرصه شور و مشورت تثبيت شده است كه موبد در بيشتر مواقع با صفت رايزن به كار مي رود، كه در ذيل به مواردي اشاره مي شود:

نشــستـــند با رايــزن بخــردان                   به نزديك نـري همه موبدان 3

984

چو موبد نگه كرد و آن مهره ديد               زشـــادي دل رايـزن بردميد4

912

شدند انجمن پيش او بخردان                     بزرگان فرزانه و رابزن موبدان5

به درگاه شد يزد گرد دبير                        با رايزن موبد اردشير 6

1087

نشستند يك هفته با رايزن             شوند اندر آن موبدان انجمن 7

اهم مواردي كه با موبدان مشورت مي شود به شرح ذيل است:

الف) انتصاب پادشاهان:

            موبدان در عزل و نصب پادشاهان، حضوري فعال و مستمر داشتند و در مجالس شوري كه به اين منظور برگزار مي شده از آنان دعوت به عمل مي آيد كه رأي و نظر خود را در اين خصوص بيان كنند، اين مشورت امكان داشت به دلايل زير صورت گيرد:

1-    موبدان عموماً افراد مطلع و آگاهي بودند كه مشورت با  آنان، نتايج سودمند و مفيدي در پي داشت.

2-    به قداست معنوي موبدان اعتقاد راسخ وجود داشت و مشورت با آنان در حكم تأييد الهي بود.

3-    موبدان جناحي قوي و تأثيرگذار در جامعه بودند و بدون تأييد آنان، انتصاب پادشاهان از رسميت خارج مي شد.

4-    با اين مشورت، شاه از يك پشتوانه قوي مذهبي برخوردار مي شد.

بنابر دلايل گفته شده، شاه خود را ملزم مي كرد كه در تعيين جانشيني با موبدان به مشورت بنشيند، اما اين دعوت به معني قبول صددرصد نظرات آنان نيست، در شاهنامه مي خوانيم كه نوشيروان براي تعيين جانشين از موبدان دعوت به مشورت مي كند، در حالي كه قبلاً، تصميم خود را گرفته است.

                  به بوذر جمهر آن زمان، شاه گفتكه رازي همي داشتم انـدر نهضـت

                  زهفتاد، چون سـاليان درگذشــت  سرو موي، مشكين چو كافور گشت

                  چون من، بگـذرم زين سپنجي سراي          جـــهان را بايد يكــي كدخــداي

                  سپاسم زنيدان كه فرزنــد هست     خــردمند، دانا و يــزدان پـرست

                  وزايشان به هرمزد، يازان تـــرم       به رأي و به هوشــش فرازان ترم

                  كنون، موبـدان وردان را بخـــواه    كـسي كو كند ســوي دانش نگاه

                  بـخوانيـدش و آزمـايش كــنيد                  هنــر بر هـــنر فـــزايش كنـيد

                  شدند اندر آن موبــدان انجمن                   زهر در پــژوهـــنده و رايــزن 13

او خود در سخنانش اذعان مي دارد كه به سلطنت هرمز تمايل دارد، بنابراين، توقعي كه از موبدان دارد، بيشتر تأييد، بيشتر تأييد خواست اوست، نه گوش دادن به آراء و نظرات موبدان، هدف او از اين مشورت، به دست آوردن موافقت موبدان و حمايت آنان از قباد است، تا او در آينده از اين پشتوانه مذهبي محروم نماند.

اما موبـدان به عـنوان يك جناح قوي در مقابل خواست او مقاومت كرده و با سلطنت هرمزد مخالفت مي كنند، هر چند كه در آخر اين خواست شاه است كه تحقق مي يابد.

                        چو كسري مرا و ترا پيش خواند                 بر تخــت شــاهــنشـهي برنشاند

                        ابا مــوبد مـــوبدان پـرزمــهر                      چو ايزد گشسب آن مه خوب چهر

                        بپرسيد كين تخت شاهـنشـهي                   كــرا زيـبد وكيســت با فــرهـي

                        به كهتر دهيم گر به مهتر پسر                     كه باشـد به شــاهــي سـزاوارتر

                        همه يكسر از جاي برخاستيم                     زبان پاســخـش را بيــاراســتيم

                        كه اين ترك زاده سزوار نيست                 به شاهي كس او را خريدار نيست 14

                                                                                                                        1162

اما در بسياري از موارد، مشورت با موبدان جزء اصول مسلم و خدشه ناپذير بود كه گذر از آن، تصميمات اتخاذ شده را بي ارزش و بي اعتبار مي ساخت. شاهان و اميران مجبور بودند كه تحت هر شرايطي مشورت با اين دوره را فرامش نكنند، حتي اگر در سرزميني دور زندگي مي كردند.

جشيف شاه، پادشاه طبرستان، به تنسر، هيربد هيربدان فارسي، نامه مي نويسد و نظر او را در خصوص تعيين وليعهد جويا مي شد؛ و از پادشاه مي خواهد كه براي تعيين جانشين، تنها به قول و گفتار موبد بزرگ اعتماد كند و رأي و نظر او را ملاك

 

موبدان حتي اين قدرت را داشتند كه در جلسات شور، در مقابل پادشاهي بايستد و از او بخواهند به نفع كس ديگري از قدرت كناره گيري كند.

                        پدر چـون زگشتـاسب آگــاه شـد              بپيــچيد و شــاديش كوتـاه شد

                        زرير و هــمه بخــردان را بخـواند               زگشتاسب چندي سخن ها براند

                        بديشان چنين گفت كاين شيرمرد               سر تاجـدار انــدر آرد به گـرد

                        چو بينيد و اين را چه درمان كنيد               نشايد كه اين بر دل آسان كنيد

                        چنين گفت مـوبد كه اي نيك بخت                      گو اي به مردان بود تاج و تخت

                        چو گشتاسب فرزند را كس نبود                            نه هرگز كس از نامداران شنود

                        زهر سـو ببايد فرســتاد كــس                                دلاور بــزرگان فــريـــاد رس

                        گر او بازگـردد تو زفــتي مكن                              هــنر جوي و با آزجفتـي مكن

                        به گشتاسب ده زين جهان كشوري                        بنـد بر سرش نامـدار افسـري 16

شاهنامه /225

اعتراضي كه مردم به دستگاه حكومت داشتند، غالباً با روحانيون مذهبي در ميان گذاشته مي شد و با مشورت و نظر آنان، نسبت به تغييرات و دخل و تصرفات در سيستم حكومتي اقدام مي شد.

چو از پارس لشـكر فـراوان ببرد                 چنين بود رأي بزرگـان و خود

كه از جنگ بگريخت بهرام شاه                            وزان آذر كــشيـدســـت راه

نشــستند با رايــزن بخــــردان                    به نزديك نرسي همه موبدان

سوي موبـدان مـوبد آمد ســپاه                  به آگــاه بـودن زبهــرام شاه

كه بر ما همي رنـج پيـدا كــند                              چـرا هم زلشكـر نه گنج آمد 17

شاهنامه /984

شاه حتي اگر قصد خلع و طرد يكي از شاهزادگان را داشت، موبدان را در جريان تصميمات خود قرار مي داد، چرا كه اگر تأييد و همراهي آنان را به همراه نداشت، بيم شورش و مقاومت منفي آنان را در پي داشت. همانطور كه گشتاسب هنگام دستگيري اسفنديار با آن كه قبلاً تصميم خود را گرفته است، با موبدان به مشورت مي نشيند.

                        چو آگـاه شد شـاه كه آمد پسر                 كلاه كــيان بــرنهــاده به ســـر

                        مهان و كهان را همه خواند پيش                همه زندواســتا به نزديك خويش

                        همه موبدان را به كرسي نشاند                   پس آن كه خسرو تيغ زن ا بخواند

                        شد خســروان گفت با موبدان                    بدان راد مـــردان و اســپهبــدان

                        چه گوييد گفتــا كه آزاده ايد                   به سختــي هـمه پرورش داده ايد

                        به گيتي كسي را كه باشد پسر                   بدو شـــاد باشـد دل تــاجــــور

                        زبهر يكي تاج و افـسر پســـر                     تن بــاب را دور خــواهــد زسـو

                        چه گوييد پيران كه با اين پسر                   چه نيــكو بود كار كــردن پـدر

                        كزينانش گفتند كاي شـهريار                   نبايد خــود اين هـرگز اندر شما

                        پدر زنده و پور جـوياي گــاه                    از اين خــام تو نيـز كاري مخواه  18

موبدان حتي هنگام تصميم گيري براي چگونگي برگزاري مراسم تاجگذاري و معرفي پادشاه جديد نيز، حضور داشتند.

            چنين تا شـــب تـيره آمد فـراز                   تهمـتن هـمي كرد هرگونه ساز

            از آرايــش جامـه ي پــهلــوي                  همان تاج و هم باره ي خسروي

            چو شب تيره شد پهلوي پيــش بين                        برآراســت با شـاه ايران زمين

            به نزديك زان آوريدش به شب                             به آمد شــدن هيـچ نگشاد لب

            نشستنـد يك هفتـه با رايـــزن                                شدند انــدر آن انـجمن موبدان

            بهشتم بياراست پس تخت عاج                              برآويختند از هر عــاج تــاج 19

123

ب) عزل و نصب كاگزاران

مشورت با موبدان محدود به عزل و نصب پادشاه و شاهزادگان نمي شد، بلكه انتخاب و گزينش سرداران و كارگزاران نيز با مشاورت آنان صورت مي گرفت. در تاريخ بلعمي آمده است كه: «هرمز از دشمنان بپرداخت و به تدبير ملك ايستاد و مهتران ملك را گرد كرد و موبد موبدان را گفت. خداي تعالي كار ما را نيكويي كرد و همه دشمنان را از ما كردانيد؛ اين شا به شاه مانده است كه به ميان پادشاهي ما اندر آمده است؛ چه گوييد و چه شايد كردن و كه را به جنگ او فرستيم، همه گفتند بهرام چوبين شايد و اندر زمان هيچ كس شايسته تر از او نبود.» 20

تاريخ بلعمي 1075

در اين ميان، موبدان اگر نظر مساعدي به برخي از كارگزاران نداشتند، در نظرخواهي كه از آنان به عمل مي آمد؛ چو را بر عليه آن شخص دگرگون كرده او را خلع و يا از بين مي بردند؛ همانطور كه قباد پادشاه ساساني با مشورت موبدان سوفزاي و سردار خود را از بين برد.

                        چو يك هفته بگذشت هرگونه رأي                       همي راند با موبد از سوفــزاي

                        چنين گفت پس شـاه را رهـــنمون             كه يارند با او هــمه تيفسـون

                        گر او اندر ايـــران بماند درســت               زشاهي ببايد ترا دست شست

                        چه بشنيد مهمــتر زموبد ســـخن                به نوتاخت و بيزار شد از كهن

                        بفرمـــود تاش بي جــــان كـنند                 برو بر دل و ديده بيجان كنند 21

1025

 

 

تعيين خط مشي حكومت

            حضور موبدان در عرصه سياست چنان پررنگ بود كه شاه ملزم بود، حتي در تعيين خط مشي حكومتي خود نيز با آنان به مشورت بنشيند.

                        چو شاپور بنشست بر تخت داد                  كـــلاه دلـــفروز بر سـر نهاد

                        شدند انجمن پيـش او بخردان                    بزرگان فرزانه و رابزن موبدان

                        چنين گفت كاي نامدار انجمن                  بزرگــان پــردانـش و رايزن

                        منم پاك فرزنــد شاه اردشـير                    ســرانيده دانــش و يــادگير

                        همه گوش داريد به فرمان من                    مگـرديد يكسـر زفرمـان من

                        وزين هر چه گويم پژوهـش كنيد              وگر خام گويم نكوهش كنيد 22

شاهنامه/893

ج) تعيين سياست خارجي

            سيـاست خارجي حكومت ما نيز با اتكـا به آراء و نظـرات و مشـاورت كارگـزاران مذهبي تعيين مي شد.  قيصر روم بعد از مشاورت با موبدان تصميم به كمك به خسرو پرويز مي گيرد:

                        هم آنكه يكي نامه بنوشت زود                  برآن آفـرين آفـرين برفزود

                        كه با موبد يكدل و پـاك رأي                  زديم از بد و نيك ناباك رأي

                        زهرگونه اي داستـان ها زديم                    بر آن رأي پيشينه باز آمديم 23

1244

اگر پادشاهي مايل به برقراري روابط حسنه با ديگر ملل را داشت، حتماً با موبدان در اين زمينه به مشورت مي پرداخت و نظر آنان را پيرامون برقراري ارتباط، مصالح و مضرات آن در موقعيت هاي مختلف، مورد بررسي قرار مي داد:

            خردمند خاقان بدان روزگار                      همي دوستي جست با شهريار

            بدان دوستي را همي راه جست                  همان از دو مبدان رأي جست 24

موبدان آن قدر بر امور اشراف داشتند كه حتي نگارش نامه هاي سياسي نيز، با مشاورت و نظر آنان صورت مي گرفت.

            به درگاه شد يزدگــر دبيـر                        ابا رايـزن مــوبد اردشيــر

            كه شد شاه لشگر از بهر رزم                     شما كهتري را مسازيد بزم 25

1087

د) مشورت با موبدان در مسائل رزمي

قبل از شروع هر جنگ، نياز به مجالس شوري بود كه پيرامون مسائل مربوط به جنگ تمهيدات لازم اتخاذ شود. در اين مجالس در مورد چگونگي دفاع يا حمله، تهيه تداركات لازم و جمع آوري قوا و نيرو و آماده سازي سپاه صحبت مي شد؛ بنابراين طبيعي بود كه موبدان به عنوان نمايندگان مذهبي، در اين مجالس حضور داشته باشند.

افراد سپاه براي جنگ دوباره با ايران تشكيل جلسه داده، در اين مجلس سخن موبدان مهر تأييدي بر همه تصميم گيري ها بود:

            دل شاه تركـان چـنان كـم شنود                هميـشه به رنج از پـي آز بود

            از آن پس گه بگذشت از رزمشاه              كه رستم برو كرد گيتي سپاه

            بـه كــاخ اندر آمـد پـرآزار دل                  ابا كــاردانـان هــشــيار دل

            چو پيـران و گرســيوز رهنـمون                             قراخان و چون شيده گرسيون

            سزد گر كنون گرد اين كشورم                              سراسـر فرسـتادگان گسـترم

            زتركان وز چين هـزاران هـزار                               كمـر بستــگان از در كــارزار

            بــياريم برگــرد ايــران سـپاه                                 بســازيم هر سـو يكي رزمگاه

            همه موبدان رأي هشيار خويش                              نهادند با گفت سـالار خـويش 26

469

حضور موبدان به عنوان مشاوران جنگي، در ميادين رزم نيز احساس مي شود. به نظر مي رسد، در صورت بروز جنگ، عده اي از موبدان مأموريت مي يابند، به عنوان ناظر و مشاور همراه سپاه باشند تا فرماندهان تصميمات جنگ را با رأي و نظر آنان اتخاذ كنند.

            كنون سر بـسر تيزهش بخردان                               بخــوانيد با مـوبــــدان وردان

            ببينيد تا چـــاره كـار چيــست                               درين رزمگه مرد پيكار كيست

            همي رأي بايد كه گردد درست                            از آغاز كينـه نبايسـت جــست

            مگر زين بلا سوي كـشور شويم                            اگر چند پايتخــت لاغـر شويم 27

شاهنامه/398

ذ) مشورت با موبدان در امر ازدواج

مورد ديگري كه رأي و نظر موبدان اهميت پيدا مي كرد، ازدواج شاهزادگان بود. البته اين امر بيشتر در مورد ازدواج هايي كه از لحاظ سياسي حايز اهميت بود، اتفاق مي افتاد. مثلاً در ازدواج زال با رودابه سام و منوچهرشاه با موبدان به مشورت مي نشينند، زيرا ممكن بود اين ازدواج براي مصلحت ملي مسئله ساز باشد.

            «پس آگاهي آمد به شاه بزرگ                 زمهراب و دستان و سام سترگ

            سخن رفت هـر گونه با موبـدان                 به پيـش سـرافـراز شـاه مردان

            چنين گفت با بخـردان شـهريار                  كه بر ما شود زيـن دژم روزگار

            چو از رخت مهراب و از پور سام   برآيد يكــي تـيغ تـيز از نـيام

            اگر تـاب گـيرد روي مــادرش                  زگفـته پـراكـنده گردد سرش

            كند شـهر ايران پرآشوب و رنج                 بدو بازگردد مگر و تاج و گنج

            مهد موبدان آفرين خـوانـدند                     ورا خـسرو پاك دين خواندند

            همان كن كما با خود درخورد                  دل اژدهـا را خـود بشـكـرد» 28    

شاهنامه/80

كيكاوس نيز هنگام ازدواج با سودابه، دختر شاه هاماوران، با موبدان مشورت مي كند، چرا كه براي ازدواج با دختري از سرزمين دشمن، تأييد موبدان يك ضرورت به حساب مي آمد.

            «نگه كرد و كاووس خيره بماند                 به سودابه بر نام يـزدان بخواند

            يكي انجمن ساخـت با بخـردان                 زبيـدار دل پيـر ســر مــوبدان

            سزا ديد سودابه را جفت خويش                از او كام بست به آيين و كيش‌» 29

در ازوداج دختر خاقان با هرمزد، پسر نوشيروان، با موبدان مشورت مي شود؛ چرا كه مصالح دو كشور به ازدواج اين دو شاهزاده بستگي دارد.

            «چو خاقان چين آن سخن ها شنـيد                        بپژمرد و شد چون گل شنبليد

            برانــديشـه بنشــست بـا رايـــزن                 چنـين گفـت با ناـمدار انجمن

            كه اي بخردان روي اين كار چيست                       برانديشه و خسته زآزار كيست

            نـبايد كه پيـروز گـشتـه به جـنگ              هـمه نام ها بازگـردد به ننـگ

            زهـرگـونه اي مـوبـدان خـواسـتند              چـپ و راست گفتند و آراستند

            چنين گفت خاقان كه اين است راه                        كه مردم فرسـتيم نزديك شاه

            به انـديـشه در كـار پيشـي كـنيـم               بسـازيم و با شـاه خويشي كنيم

            پـس پـرده ما بسـي دخــتر اسـت               كه بر تـارك بـانـوان افسرست

            يكـي را به نام شــهنـشـه كـنيـم                 ز كـار وي انديشـه كوتـه كنيم

            چو پيـوند ســازيم با او بـه خـون               نبـاشـد كـس او را بد رهنـمون

            ردان را پسـند آمد اين رأي شـاه                به آواز گفتند كه اين است راه» 30

1091

ر) مشورت با موبدان در مسائل خانوادگي

مشورت با موبدان تنها محدود به مسائل سياسي و حكومتي نمي شد، بلكه در امور خانوادگي نيز شاه مجـبور مي شـد، با آنان مشـورت كند. كيكاوس هنگام رسوايي اخلاقي همسرش با موبدان مشورت مي كند و اين امر مؤيد اين نكته است كه موبدان، محرم اسرار خانوادگي به شمار مي آمدند.

            «زپهلو هـمه مــوبـدان را بـــخـواند             زسودابه چندي سخن ها براند

            چنيـن گفـت مـوبــد به شـاه جـهان                        كه درد سپــهـبد نمـاند نهان

            چو خواهي كه پيدا كني گفت و گوي                   ببــايد زدن سنگ را بر سبوي

            زهر در سخن چون بدين گونه گشت                     برآتش يكي را ببايد گذشت» 31

زماني كه همسر دارا پادشاه اشكاني به جان او سوء قصد مي كند، دارا براي مجازات همسر با موبدان مشورت مي كند:

            «بفرمود تا مـوبـد و كـدخـداي                   بيامـد بر خـسـرو پـــاك رأي

            زدســتور ايـران بپـرسـيد شـاه                                كه بدخـواه را بر نـشاني به گاه

            شود در نوازش بران گونه مست                             كه بيهوده يازد به جان تو دست

            چه بادافره است اين برآورده را                             چه سـازيم درمـان خـود كرده

            چنين داد پاسخ كه مهتر پرست                              چو يازد به جان جهاندار دسـت

            سـرش بر كنـد بر ببـايد بـريد                                 كسـي پـنـد گـويد نـبايد شنيد

            بفــرمـود كـز دخــتـر اردوان                                 چنان كن كه هرگز نبيند روان» 32

شاهنامه/875

ز) مشورت با موبدان در امور اقتصادي

 قراين و شواهد حكايت از آن دارد كه موبدان در فعاليت هاي اقتصادي نيز، صاحب نظر و آگاه بودند و در مواقع ضروري، رأي و نظر آنان راه گشاي مشكلات بود. در زمان قباد با موبدان براي تعيين خراج و حد و حدود آن مشورت مي شود، آنان چنين پاسخ مي دهند: «موبد موبدان و وزيران گفتند كه اين را تدبير آن است كه زمين هاي همه مملكت و زرها را همه مساحت كنند تا چند جفت بود و درختان بارآور بشمري تا چند بود پس بر هر جفتي زمين و جفتي زر و بر هر درختي بارآور خارجي معين كني و بر هر جفتي زمين يك درم يا دو يا سه كم و بيش چنانكه واجب آمد به حكم تنگي زمين و نزديكي دوري آب تا هر چه خواهند كنند و وظيفه برايشان درم بود و هرگاه خواهند بستانند.» 33                   تاريخ بلعمي/972

علاوه بر آن در تاريخ بلعمي نقل شده كه به نوشيروان پيشنهاد مي شود، براي رفاه حال مردم و جلوگيري از اجحاف در گرفتن ماليات، به واليان دستور داده شود كه اخذ ماليات از مردم با مشاورت و رايزني موبدان صورت گيرد. اين حكابت مؤيد اين نكته است كه با انتصاب هر حاكم و والي موبدي نيز به عنوان مشاور انتخاب مي شده و والي موظف بوده امور را با رأي و نظر او اداره كند: «روزي انوشيروان از بانگ شفالي كه تا به حال نشنيده بود هراسان شده از مشاوران خود (موبدان) نظر خواست موبد گفت: «من اندر كتب چنين خواندم كه چون ملك بيداد و ستم كند، از آسمان بانگ آيد و از زمين چنين بانگ آيد ... و من هيچ از داد نشناسم ميان رعيت و سپاه كه ملك آن همه نكرده است وايدون گمان برم، كين كاردان خراج بر رعيت ستم كنند و چيزي بيش ستانند. انوشيروان گفت: چه مي بايد كردن؟ گفت به هر شهر موبدي هست و عالمي استوار و به هر كار، بدين نامه بايد كردن و اين جريده هاي خراج، سوي ايشان فرستادن تا هر موبدي به هر شهري دست كاردار خراج بدان دارد و نهلد كه چيزي بيش ستاند.» 34

تاريخ بلعمي/ 1052

 

 

 

 

 

مشورت در قرآن

قرآن به عنوان بزرگترين كتاب زندگي بشر، از اين اصل مهم اجتماعي بي تفاوت نگذشته و اشارات و توصيه هاي چندي، پيرامون اين مسأله آورده است. اين مشورت، عموماً به چند صورت است:

1-    مشورت ولي با مردم

2-    مشورت مردم با يكديگر

3-    مشورت افراد خانواده با يكديگر

1- مشورت ولي با مردم

حكومت در قرآن به شيوه مستبدانه توصيه نمي شود، بلكه بهتر مي داند كه سران حكومت در تصميم گيري هاي خود به آراء و نظرات ديگران نيز مراجعه كنيد. حاكمان و و والياني كه قرآن به مشورت آنان اشاره شده به قرار ذيل مي باشد:

الف) مشورت پيامبر با ياران

«.... فَاعْفُ عَنْهُم وَاسْتَغْفِرلَهُم وَشاوِرهُم فِي الاَمرِ فَاِذا عَزَمتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللهِ.» 1

(                                                                                                           )

اين آيه در خطاب به پيامبر، بعد از جنگ احد نازل شد. در اين جنگ مردم، به خاطر كشته شدن عزيزانشان ناراحت بوده و به پيامبر اعتراض مي كردند. بنابراين خدا از پيامبر مي خواهد مردم را به خاطر اين اعتراض ببخشد و در كارها با آنان مشورت كند و مفسرين از اين آيه نكات ذيل را استنباط كرده اند:

1-    نظام اسلامي نظام مردمي و دور از استبداد است.

2-    مشورت در اسلام ارزش و اهميتي بس والا دارد.

3-    پيامبر پذيراي نقش مردم در تصميم گيري هاي اجتماعي است.

4-    تصميم گيري نهايي پس از مشورت بر عهده ي رهبري است.

5-    خداوند است كه حتي پس از مشورت و تصميم گيري نهايي نقش تعيين كننده اي دارد.

حال اين سؤال مطرح مي شود كه چرا خدا پيامبر را امر به مشورت نمود پيامبري كه با مبدأ وحي در ارتباط است و علاوه بر آن داراي هوش و درايت فوق العاده اي است. مفسرين دلايل گوناگوني در جواب ذكر كرده اند كه به شرح ذيل مي باشد:

الف) يك عده بر اين عقيده اند كه اين توصيه به مشورت اختصاص به زماني دارد كه وحي نازل نشده باشد. 2 عده اي هم بر اين عقيده اند كه اين توصيه به مشورت در خصوص احكام و قوانين الهي نيست، بلكه فقط در نحوه اجراي آن مي باشد. 3 يك عده هم هدف پيامبر را از مشورت و پي گيري اهداف تربيتي و اجتماعي عنوان كرده اند كه به شرح ذيل مي باشد:

1-    خدا و پيامبرش از مشورت مستغني اند. ولي پيامبر مشورت مي كند بر آن كه عمل او به صورت سنتي حسنه در بين مردم باقي بماند. 4

2-    به ياران خود شخصيت مي بخشد و آنها را از لحاظ اجتماعي پرورش م دهد. 5

3-    با مشورت و نظرخواهي و نيات دروني منافقين آشكار مي شود. 6

4-    از افراد برجسته و ممتاز دلجويي مي شود. 7

5-    اين مشورت موجب تشويق و انبساط خاطر كساني است كه طرف شور پيامبر قرار گرفتند. 8

2- مشورت ملكه سبا با ياران

دومين حكمراني كه قرآن به مشورت او با ديگران اشاره مي كند ملكه سبا است.

«قالَت يا اَيُّها الْمَلوءُ اَفتُوني في اَمري ما كُنتُ قاطِعاً امْراً حَتّي تَشْهَدون»  9

(اي اشراف و صاحب نظران! رأي خود را در اين كار، براي من ابراز داريد كه هيچ كار مهمي را من بدون شما انجام نداده ام).

حضرت سليمان از بلقيس ملكه سبا دعوت مي كند، تا از شرك پرستي دست برداشت و به خدا ايمان آورد؛ ملكه سبا قبل از پاسخ اين دعوت از كارگزاران حكومت خود مي خواهد، نظر خود را در اين مورد بيان كنند. در اين آيه، واژه شور و مشورت نيامده است ولي از عبارت افتوني به معناي فتوا دهيد، مي توان برداشت رايزني و مشورت نمود. «افتوني از ماده فتواست و در اصل به معناي حكم كردن دقيق و صحيح در مسايل پيچيده است ملكه سبا با اين تعبير هم پيچيدگي مسأله را به آنها گوشزد كرد هم آن ها را به اين نكته توجه داد كه در اظهار نظر دقت به خرج دهند» 10

مفسرين پيرامون اين آيه نكاتي مطرح كرده اند كه ديان جا به ذكر مواردي از آن مي پردازيم:

1- از عبارت «قالت يا ايها الملوء» استنباط مي شود كه «مشاوران دربار بلقيس عناصري برجسته صاحب مقام بودند.»

            2- ملكه سبا مي خواست با اين نظرخواهي موقعيت خود را ميان آنها تثبيت كرد، و نظر آنها را به سوي خويش جلب نمايد در ضمن ميزان هماهنگي شان رابا تصميمات خود مورد مطالعه و بررسي قرار دهد.

 

1-    مشورت فرعون با ياران

زماني كه فرعون درمانده و ناتوان از مبارزه با موسي مي شود، كارگزاران خود را دعوت كرده و از آنها براي مبارزه با او، چاره مي طلبد.

«... يُريدُ أن يُخْرجَكُم مِن أرْضِكُم فماذا تأمُرون» 1

در اين آيه هر چند، اشاره مستقيم به شور و مشورت نشده است، ولي از عبارت «فماذا تأمـرون» مي توان مفهوم مشورت را برداشت نمود، چرا كه «أمـر» (مصـدر تأمـرون) به مـعناي فرمان دادن است، مقصود «فماذا تأمرون» از آن در اين جا فرمان مشورتي است. بنابراين «به فرمان مي دهيد» يعني؛ رأينان چيست؟ 1

مشورت مردم با يكديگر

خدا نظام اجتماعي مسلمانان را، متكي بر اصل شور و مشورت قرار داده لذا در سوره ي شورا، آيه 42 از مردم مي خواهد كه در كارها با يكديگر به مشورت بپردازند. 2

«... و أقاموا الصلاة و أمرهم شوري بينهم و مما رزقناهم نيفقون»

مفسرين از اين آيه استنباط كرده اند كه:

1-    مشورت در مسائل زندگي و اهتمام به آن از ويژگي هاي اهل ايمان است.

2-    غير مؤمنان نبايد در امر مشورت مورد اتكا و اعتماد مسلمانان قرار گيرند.

3-    مؤمنان بايد در كنار پرداختن به مسائل عبادي به امور سياسي، اقتصادي و اجتماعي نيز بپردازند.

مشورت در خانواده

خدا مشورت را محدود به مسائل اجتماعي و سياسي نفرموده بلكه در امور خانواده نيز زن و مرد را مكلف به مشورت به خصوص در امور تربيتي فرزندان نموده است. در آيه 233 سوره بقره از والدين خواست كه در مورد نحوه تغذيه طفل با يكديگر به مشورت بپردازند.

«فأن اراد فصالاً عن تراض منهما و تشاور فلا جناح عليهما» 1

(اگر آنها با رضايت يكديگر و مشورت بخواهند كودك را از شير بازگيرند گناهي بر آنان نيست.)

ابراهيم نيز در قرآن هنگام ذبح فرزند با او به مشورت مي پردازد:

«اني اذلجك فانظر ماذا تري» 3 مفسرين نظر دادند كه از لحن جمله «فانظر ماذا تري» (بنگر تا رأي تو چيست).

نوعي مشورت و نظرخواهي استنباط مي شود و البته فلسفه اين كار استفاده ابراهيم از نظرات اسماعيل نبود بلكه يا براي آزمايش فرزند بود يا به منظور زمينه سازي بر آزمايش فرزند بود ديگر اين كه براي ابراهيم ترديدي وجود نداشت كه ذبح فرزندش يك مأموريت الهي و عملي خداپسندانه است، ولي در عين حال اين مسئله را با فرزندش درميان گذاشت تا شـايد به صورتي سنتي حسنه درميان مردم باقي بماند. 1

از اين آيه لزوم مشورت و نظرخواهي با نوجوانان درباره مسائل مربوط به ايشان و نيز شخصيت دادن به آنان و احترام به نظرات آن ها نيز استنباط مي شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

افراد مورد مشورت

2- سپاهيان و سرداران جنگي

نظام در مشورت چه جايگاهي دارد؟ آيا در امور جنگي با او مشورت مي شود؟ آيا ختم و شروع جنگ با نظر و صلاحديد اوست:

از فرد نظامي انتظاري فراتر از جنگيدن و اطاعت كردن نمي رود. او ملزم به انجام دستورات در هر شرايطي است. نظامي اصل سياست و چون چرا نيست، از او در جلسه هاي شور نشري پرسيده نمي شود و اگر هم پرسيده شود او جز اعلام آمادگي و همراهي در هر شرايطي پاسخ ديگري نمي دهد.

اصولاً نظريه پرداز جنگ و سپاهي جدا و سواي از يكديگر مي باشند همانطور كه سعدي آنان را دو گروه جدا از هم و داراي وظايف متفاوت مي داند و مي گويد:

                        «دو تن پرور اي شاه كشور گشاي              يكي اهل رزم و دگر اهل رأي

                        زنـام آوران گــوي دولـت برنــد                كه دانــا و شمشير زن پرورند»

كليات سعدي/ 251

يا در جاي ديگر رأي و تدبير از پير جهانديده توقع دارد و جنگ از جوان جاهل

نظامي علاوه بر آنكه در هر حال مطيع اوامر است، بي اراده سلطان و امير نيز مجاز به انجام كاري نيست او ملزم است در هر كار با مشورت و صلاحديد سلطان پيش برود ....

                        زلشكر جهـانديدگان را بخـواند                 بسي پـند و انـدرز نيكـو بـراند

                        چنين گفت كين لشكر بي كران                زبي مـايگــان ورز پرمـايگـان

                        اگر يك تـن از راه من بگـذريد     دم خويش بي رأي من بشمريد

به يزدان كه او داد ديهيم و زور                 خـداوند كيـهان و بهـرام و هور

كه در پي ميانشان ببرم به تيغ                     وگر داسـتان را برآيـد به ميـغ

شاهنامه/ 1051

گاهي مواقع هم هست كه از سرهنگان و سرداران دعوت به عمل مي آيد و مسأله مطرح مي شود و نظر آنان پرسيده مي شد. ولي سرهنگان نظر خاصي ابراز نمي كنند فقط به او اطمينان مي دهند كه خواست او مورد تأييد و قبول آنان است و از او پشتيباني خواهند كرد، به نظر مي رسد. سلطان هم فقط به همين منظور آنان را دعوت مي كند و مانند زماني كه سليمان به بلقيس نامه مي نويسد و او را دعوت به خداپرستي مي كند بلقيس سرهنگان خود را جمع نموده و از آنان نظر مي خواهد آنان در جواب مي گويند:

«ما را قوت هست و سلاح هست و فرمان تو است بدانچه فرمايي».

 

مواردي كه با نظاميان مشورت مي كند:

الف) براي خارج كردن قدرت از دست سرداران

1- گاهي مواقع قدرت عملاً در دست پادشاه نيست، شاه با نظاميان به مشورت مي نشيند تا بتواند، بدين وسيله قدرت از دست رفته خود را بازگرداند.

«پس قباد به پاشداهي نشست و سوخرا را خليفت كرد و بر همه پادشاهي و سوخرا همه كارها بگرفت و اندر دست قباد چيز نبود و آن خواري نتوانسته بردن و با سوخرا نتوانستن گفتن كه همه سپاه با او بودند و لشكر همه هواخواه او بودند پس قباد حمايت كرد و او را سپهبدي بود به ري شاپور نام [ازدهي نام آن مهران] او را بخواند شاپور با همه سپاه سوي او آمد قباد خلوت كرد و گله سوخرا بكرد، شاپور گفت، من ملك را از سوخرا برهانم پس شاپور سوخرا را از سر راه قباد برداشت و همه كارهاي خود را به او سپرد.»

ب) هنگام مقابله با سرداران ؟؟

1- اگر شاه قصد مقابله با يكي از سرداران ذي نفوذ خود را داشته باشد با سپاهيان و لشكريان به مشورت مي نشيند تا حمايت آنان را به دست آورد.

همان طور كه خسرو پرويز قبل از جنگ با بهرام نظر لشكريان را جويا مي شود، چرا كه بهرام چوبين زماني جزو سرداران او بوده و بالطبع در بين سپاه طرفداراني دارد او با اين مشورت با تحريك عواطف سپاه به نفع خود بهره برداري مي كند.

                        «نشـستـند با شـاه ايـران بـه راز                   بزرگــان فـرزانـه و رزمــســـاز

                        چنين گفت خسـرو بدان مهتـران                كه اي سرفـرازان و جنـگ آوران

                        مرآن مغز كو را خرد روشن است               زدانش يكي بر تنش جوشن است

                        كس آنر ا نـبرد مگر تـيغ مـرگ                 شود موم از آن زخم پــولاد ترگ

                        كنون من به سـال از شما كهـترم                به رأي جــوانـي جـهان نســپرم

                        بگويـيد تا چــاره كــار چيـست                 برآن خـستگـي ها پرآزار كيست

2- بهمن نيز مي خواهد به جنگ خانوادگي رود كه مدت هاي مديد پشت و پناه ايران بودند، انجام اين كار خطير نيازمند همراهي و تأييد بزرگان و لشگريان است، چرا كه مي داند خاطره دلاوري ها و فداكاري هاي رستـم و خاندانـش هنوز از يادها نرفته است و بنابراين براي به دست آوردن اين همراهي با آنان به شور مي نشيند.

سرداران ؟؟ نير براي مقابله با حكومت نيازمند مشورت با سپاهيان بودند:

الف) ؟؟ قرار است در مقابل بهمن كه پادشاه و دارنده فر الهي است بايستد لذا براي اطمينان از حمايت سپاه اول با آنان به مشورت مي نشيند و نظر آنان را جويا مي شود.

                        غمــي شد فرامرز در مرز بست                               زدرد نيا دســت كين را بشســت

                        همـه نامــداران روشـــن روان                                برفــتند يـك سـر بـر پــهــلوان

                        كنــون بهـمن نامـور شـــهريار                   هــمي نـو كنـد كيـن اســفنـديار

                        شما نـيز يكـسر چه گوييـد بـاز                  هر آن كس كه هستيد گردان فراز

                        بگـفتند كـاي گرد روشـن روان                 پــدر بر پــدر بر تويــي پهــلوان

                        همه يك به يك پيش تو بنده ايم              به رأي و به فــرمان تو زنـده ايم

شاهنامه / 771

ب) بهرام چوبين هنگامي كه عليه پادشاه سركشي مي كند، اول براي همراهي كردن سپاه با سرداران خود به مشورت مي نشيند تا ببيند مي تواند به پشتوانه آنان مقابل حكومت مركزي بايستد.

                        از آن پـس گرانمايگان را بخواند               بســي رازها پيــش ايشان براند

                        همــي رأي زد با چنين مــهتران                 كه بودنـد شيــران كـند آوران

                        كه اي نـامــداران گـردن فــراز                  به رأي شــما هر كســي را نياز

                        زمـا مهـتر آزرده شـد بي گـنـاه                 چنين سر بپــيچد زآييــن و راه

                        چه سازيد درمان اين كار چيست               نبايد كه پر خسته بايد گريست

                        هر آن كه پوشيد درد از پزشـك               زمژگان فرو ريخت خونين سرشك

                        زداننــدگان گـر بپـــوشـيـم راز                 شود كار آســان به مـا بــرد راز

شاهنامه/ 1199

پ) براي همراه كردن سپاه با شاه جديد

اگر قرار باشد پادشاهي تازه بر مسند قدرت قرار گيرد اول بايد به موافقت و همراهي نظاميان آن كشور اطمينان داشت. زال كه در پي آماده سازي زمينه هاي لازم براي به سلطنت رسيدن كيقباد است با سپاهيان به مشورت مي نشيند و اول موافقت آنان را براي پادشاهي كيقباد مي گيرد.

                        زلشـگر به لشـگـر و فرسنـگ ماند              سپهبد جهانـديدگان را بخـواند

                        بديشان چنين گفت كه اي بخردان             جــهانـديده و كـاركـرده روان

                        پراكنـده شد رأي بي تـخت شــاه              همه كار بي روي و بي سر سپاه

شاهنامه/ 121

 

ج) براي تشويق و تشجيع سپاه

3- گاهي مواقع مشورت براي تشجيع و تشويق روحيه سپاه است نه نظر خواستن از آنها و سپاه ايران از تورانيان شكست خورده به كوه هماوند پناه مي برند و منتظر كمك از ايران و آمدن رستم مي شوند. تورانيان با مشاهده اين حال به شادي پرداخته، پيران نيز براي يكسره كردن جنگ و شكست كامل ايران با لشگريان به مشورت مي پردازد.

                        سپهبد چنين گفت با بخردان                     كه اي نامــور پرهــنر موبــدان

                        كه ايـن را چــه دانيــد رأي                       كه اكنون زدشمن تهي ماند جاي

                        سواران لشـگر زپير و جــوان                     همــه تيز گـفــتند با پهــلــوان

                        ببايد پي دشمن اندر گرفـت                      زمولش سـزد گر بـماني شـگفت

شاهنامه/ 362

چ) ايجاد روحيه تعاون و همكاري

4- منوچهر نيز براي ايجاد روحيه تعاون و همكاري بيشتر و تشويق سپاه و آماده كردن آن براي جنگ با سپاهيان به مشورت مي نشيند و اذعان مي دارد كه رأي و انديشه همگان براي او مهم است.

«منوچهر بفرمود تا همه سپاه را كه به حضرت او بردند گرد كرد و بعد از سخنان زيادي گفت: تدبير و رأي من با شما [يكي است و] تدبيري كه بكنيد من آن كنم و شما آن كنيد و من يكي ؟؟ شما ام اندر تدبير و ردي و مرا از اين ملك چيزي نيست جز نان و فرمان برداري»                 تاريخ بلعمي/ 354

د) ارزيابي توان فكري و جنگي سرداران

بعضي مواقع سلطان با سرداري كه قرار است به جنگ بفرستد به شور مي نشيند كه جنگ كند يا صلح كرده و باژوساو بپذيرد. به نظر مي رسد اين مشورت به اين دليل است كه مي خواهد به ميزان انگيزه و استقامت آنان در جنگ پي ببرد.

 

                        جـهاندار بهـرام را پيـش خـواند                 به تخـت از بر نامــداران نشـاند

                        بپرسيد زان پس كه با سـاوشـاه                              كنـم آشتــي گر فرســتم ســپاه

                        چنيـن داد پاسـخ بدو جنـگجوي                كه با ساوه شاه آشتي نيست روي

                        گر او جـنگ را خـواهـد آراسـتن              عزيمــت بود آشــتي خـواستــن

                        بدو گفت هرمز پس چيست رأي                درنــگ آورم گر بــجنبم زجـاي

                        چنين داد پاسخ كه گر بدسـگال                بپيچد ســر از داد بهــتر به فــال

                        تو با دشمن بد كنـش رزم جـوي               كه با آتش آب اندر آري به جوي

شاهنامه/ 1169

ذ) تغيير سلطنت

البته در مواقعي نادر نظاميان اين قدرت را داشتند كه به شور بنشينند و حكومت كسي بر ديگران را تثبيت نمايند در داستان ملي ؟؟ گردان و سپاهيان براي تغيير سلطنت با يكديگر مشورت مي كنند.

                        همه نامـداران و گــردان شــهـر                 هر آن كس كه او را خرد بود بهر

                        سخـن رفت هرگـونه بر انجـمـن                چنيـن گفت فــرزانـه اي رايـزن

                        كه اين زن كه از تخم جمهور بود             همــيشه زكــردار بـــد دور بود

                        نژاديســـت ايـن ســاخته داد را                  هــمــه راســتــــي او بنــياد را

                        همان به كه اين زن بود شــهريار                كه او مــاند زين مهــتران يادگار

                        زگــفتار او رام گشــت انجــمـن                فرســتاده شــد نزد آن پـاك تن

شاهنامه/ 1113

ر) تعيين فرمانده جنگ

البته در مواقع اضطراري كه سپاه از داشتن فرمانده و رهبري كه آنان را به هدف و سر منزل برساند محروم بود ناچار فرماندهان نظامي گرد هم جمع مي شوند و با مشورت اميري براي خود انتصاب مي كردند.

همانطور كه بعد از مرگ آلبتگين وقتي تركان در محاصره هندوان بودند و اميران لشگر به شور مي نشينند و سبكتگين را به خاطر شجاعت و هوشياري به رياست برمي گزينند.

سياست نامه / 14

س) هنگام هجوم سپاه دشمن

هنگام حمله و هجوم سپاه دشمن جلسه هاي شور و مشورت به سرعت تشكيل مي شد و طراحان جنگ نظر و عقيده خود رت مطرح مي كردند.

                        چو نامه نزديـك خــسرو رسـيد                 غمي شد دلش كان سخن ها شنيد

                        گرانــمايگان را زلشكـر بخـواند                 وزين داســتان چـند گــونه براند

                        نشــسـتند با شـاه ايـران به هـم                   بــزرگـان لشـگر همه بيش و كـم

                        چــو طـوي و چـو گـودرز كــشو              چو گـرگــين و بـهرام و فرهاد نيو

                        سپــهدار نامـه برايشــان بخـواند                 بپرسـيد پنـسـيا رو خـيـره بمـانـد

                        چنـين گـفت با پــهلوانـان بـه راز               كه ايـن كـار گـردد به ـما بر دراز

                        برين سان كه گژدهم گـويد هـمي             از انـديـشه دل را بـشـويد هــمـي

                        چه سازيم و درمان اين كار چيست                        از ايران هم آورد اين مــرد كيست

                        برآن برنهـادند يك سـر كه گيــو              به زابــل شـود نـزد ســالار نــيـو

                        به رســتم رسـاند از اين آگــهــي              كه با بيــم شد تخــت شاهنـشهي

                        گو پــيلــتن را بـديـن رزمـــگـاه                بخـواند اوي اســت پشـت و پنـاه

                        نشــست آنگــهي رأي زد با دبــير              كه كــاري گـزاينـده بود ناگـزير

شاهنامه/ 181

 

 

2- هرگاه كشور با تهاجم وسيع خارجي رو به رو مي شد و سريعاً مجمعي از سرداران و فرماندهان تشكيل شده و پيرامون اين مسأله به شور مي نشستند.

الف) براي مقابله با تهاجم همه جانبه سهراب به ايران كاوس صاحب نظران را به شور فرا مي خواند.

                        چو نامه نزديـك خــسرو رسـيد                 غمي شد دلش كان سخن ها شنيد

                        گرانــمايگان را زلشكـر بخـواند                 وزين داســتان چـند گــونه براند

                        نشــسـتند با شـاه ايـران به هـم                   بــزرگـان لشـگر همه بيش و كـم

                        چــو طـوي و چـو گـودرز كــشو              چو گـرگــين و بـهرام و فرهاد نيو

                        سپــهدار نامـه برايشــان بخـواند                 بپرسـيد پنـسـيا رو خـيـره بمـانـد

                        چنـين گـفت با پــهلوانـان بـه راز               كه ايـن كـار گـردد به ـما بر دراز

                        برين سان كه گژدهم گـويد هـمي             از انـديـشه دل را بـشـويد هــمـي

                        چه سازيم و درمان اين كار چيست                        از ايران هم آورد اين مــرد كيست

                        برآن برنهـادند يك سـر كه گيــو              به زابــل شـود نـزد ســالار نــيـو

                        به رســتم رسـاند از اين آگــهــي              كه با بيــم شد تخــت شاهنـشهي

                        گو پــيلــتن را بـديـن رزمـــگـاه                بخـواند اوي اســت پشـت و پنـاه

                        نشــست آنگــهي رأي زد با دبــير              كه كــاري گـزاينـده بود ناگـزير

شاهنامه/ 181

ب) هنگام حمله كي خسرو به توران افراسياب سريعاً مجمع شوري تشكيل مي دهد.

                        سواري بيامد هم انديـــشه تاب                              خروشـان به نزديـك افـراســياب

                        ســپاهي به تــوران نـماند روي                              كز شيـان شـود ناپـديد آب جـوي

                        چنين گــفت با رايـزن شهــريار                 كه پيــكار سخـت اندر آمد به كار

                        چو آتش بر ايشان شبيخون كنيم               ز خون روي كشور چو جيحون كنيم

                        چو كي خسرو آيد زلشكر دو بهر              نبيند مگــر بام و ديــوار شــهر

                        سراسر همه لشكر اين ديد رأي                              همان مرد فــرزانه و رهنـــماي

شاهنامه/ 565

پ) افراسياب به ايران حمله مي كند كي خسرو بزرگان را براي مشورت فرا مي خواند

                        «سپس آگاهي آمد به پيروز شاه                كه آمد تــوران به ايران ســپاه

                        همه موبـدان را بر خويـش خواند               شنيده سخن پيش ايـشان براند

                        نشســتند با شــاه ايــران به راز                   بزرگــان فــرزانه و رزمــسـاز

                        چو دـستان سام و چوگو درزگيـو              جوشي وش و فرهاد و رهام وينو

                        جز اين نامــداران لشــكر هـمه                   كه بودند شــاه جــهان رزمــه

شاهنامه/ 471

ج) خاقان پادشاه چين براي مقابله با نوشيروان با صاحب نظران به مشورت مي پردازد.

                        بپيچيد خــاقـان چـو آگــاه شــد               به رزم اندرون راه كوتــاه شد

                        به انـديـشــه بنشـست با رايــزن                  بزرگان لشكر شـدند انجــمن

                        سپـهدار خاقـان به دــستـور گفت              كه اين آگهي خوار نتوان نهفت

                        شنيدم كه كسري به گرگان رسيد              همه روي كشور سپه گسـتر بد

                        مرا پيـش او رفـت بايد به جــنگ               بپوشـد درم آتـش نام و ننــگ

                        خردمـند مردي به خـاقان چــين                 چنين گفت كاي شهريار زميـن

                        تو با شــاه ايــران مـكن رزم يـاد                مده پادشـاهي و لشــكر به باد

                        زشاهان نجــويد كـسي جـــاي او              مگر تيــره باشــد دل و رأي او

شاهنامه/ 1088

 

د) موقع حمله ايران به توران نيز افراسياب موبدان پسران را مي خواند و جلسه شوري تشكيل مي دهد.

                        «چو افراسياب اين سخن ها شـنود              دلش گشت پر درد سر پر زدود

                        همه موبــدان وردان را بخــوانــد               زكار گـذشــته فــراوان برانــد

                        كز ايران يكي لشكري جنــگجوي             بدان نامــداران نهادســت روي

                        چه سازيم و اين را چه درمان كنيم                        نشايد كه اين پردل آسان كنيم

                        گرانــمايگــان پاســخ آراســتند                همه يكسر از جاي برخـاســتند

                        به كين گر ببنديم زين پس مـيان               نماند كس زنـده زايــرانيـــان

شاهنامه/ 415

ذ) بعد از شبيخوني كه رستم براي نجات بيژن به قصر افراسياب مي زند جلسه مشورتي براي تلافي اين شبيخون به دستور افراسياب تشكيل مي شود.

                        «به كــاخ انـدر آمد پرآزار دل                               ابا كـــاردانــان هشــيار دل

                        چو پيران و گر سـيوز رهــنمون                             فراخان و چون شنيده رهنمون

                        بر ايشان همه داستـان برگشـاد                               گذشته سخن ها همه كرد ياد

                        سزد گر كنون گرد اين كشورم                              سراسر فرسـتادگان گســترم

                        بيارم بر گــرد ايــران ســـپـاه                     بسازيم هر سو يكي رزمــگاه

                        همه موبدان رأي هوشيار خويش                            نهادند با گفت سالار خويـش

شاهنامه/ 469

3- در لحظات حساس و اضطراري كه بيم شكست و نابودي كامل مي رود ضرورت مشورت و رجوع به فكر و انديشه ديگران بيشتر احساس مي شود چرا كه در چنين لحظاتي فكر و انديشه انسان از اتخاذ تدابير لازم عاجز است.

الف) زماني كه تمام روزنه هاي اميد مسدود شده و فاصله اي تا شكست نهايي نباشد شاه براي خلاص شدن از مهلكه و پيدا كردن آخرين راه ممكن با اطرافيان به مشورت مي نشيند دارا براي رهايي از دست اسكندر از همراهان نظرخواهي مي كند.

                        سكنه چو از كارش آگــاه شد                  كه دارا به تخت افســر ماه شد

                        سپه برگرفت از عــراق و براند                   به روي همه نام يزدان بخــواند

                        سيم ره به دارا درآمد شكـست                  سكندر ميان تافتــن را بــبست

                        چو دارا از ايران به كرمان رسيد                 در سپهر از بزرگان لشكر نديد

                        بزرگان فـــرزانه را گــرد كرد                   كســي كه با او بد اندر نــبرد

                        چنين گفت دارا كه هم بي گمان   زمــا بود بر ما بــد آســــمان

                        چه بينيد و اين را چه درمان كنيد   كه بدخواه را زين پشيمان كنيد

                        به آواز گفتــند كــاي شــهريار     همه خــسته ايم از بــد روزگار

                        سپه را زكوشش سخن درگذشت  زتـارك دم آب برتر گــذشت

                        ترا چاره با او مداراســت و بس                 كه تاج بزرگي نمــاند به كـس

                        تو او را به تن زيردســـتي نمان                  يكي در سخن نيز چربي خـزاي

                        يكي نامه بنويــس نزديــك او                   پر انديــشه كن جـان تاريك او

ب) افراسـياب بعد از شكـست سنـگيني كه متحمل مي شود براي رهايي از چنگ كي خسرو به مشورت مي پردازد.

                        چو زان روي جيحون شد افراســياب                      چو بادومان تيز بگـــذاشت آب

                        از آن پس چو گشت انجمن آن چه ماند                 بزرگان برتر منــش را بخــواند

                        چو گــشتند پرمــايگــان انجــمن               زلشكر مرآن كس كه بد رافيون

                        زبــان برگشــادند بر شـــهريـــار                چو بيچاره شدشان دل از كـارزار

                        كه از لشكر ما بــزرگان كه بـــود              گذشتند وزايشان دل ما شهــــود

                        زبي دانـــشي آنـــچ آمد به روي               تو داني كه شاهي و ما چاره جـوي

                        گر ايدون كه روشن بود رأي شاه              از ايدر به چــاچ اندر آرد سـپــاه

                        چو كيخسرو آيد به كين خواستن              ببايــد تــرا لشــكــر آراســــتن

                        چو شاه اندرين كــار فرمـان برد                زگلـــزريون نــيز هم بگـــــذرد

                        بباشد به آرام ببهــشت گـــنگ                 كه هم جاي جنگ است و جاي درنگ

                        برين بر نهادند يكســر ســـخن                   كســي رأي ديــگر نيفكــــندين

پ) زماني كه ركن و محور سپاهي كشته شود و بيم و اضطراب بر سراسر سپاه سايه مي افكند آن لحظه زماني است كه لشكريان نياز به شور و مشورت را بيشتر احساس مي كنند. كاموس كشاني كشته مي شود. لشكريان نگران و مضطرب براي مشورت گرد هم جمع مي شوند.

                        سه سر به سر پيش خاقان شدند                 زكاموس با درد و گريان شدند

                        كه آغاز و فرجـام اين رزمــگاه                             شنــيدي و ديـدي به نزد سپاه

                        كنــون چــاره كار ما بازجـوي                              به تنها تن خويش و كس را مگوي

ج) سلم و تور در آستانه شكست با يكديگر به مشورت مي پردازند.

                        چو از روز رخشنده نيـمي بـرفت                دل هر دو جــنگي زكـينه بتفت

                        به تدبير يك با دگر ســــاختند                  هــمه رأي بيهــوده انداخـــتند

                        كه چون شب شود ما شبيخون كنيم                       همه دشت و هامون پر از خون كنيم

 

4- اگر جنگ به نقطه كور و بن بستي مي رسيد فرماندهان و اميران نيازمند آن مي شدند كه اين مشكل را برطرف نمائيد كي خسرو در پي افراسياب است اما از دست يافتن به او نااميد شده پيش كاووس برگشت و نظر او را در اين خصوص جويا مي شود.

                        از آن نشــســــتند پي انــجــمـن                نياوجــها نجــوي بي رايـــزن

                        چنين گفت خسرو به كــاووس شاه                        جز از كردگار از كه جوييم راه

                        به هامون و كــوه و به دريــاي آب                        نـشاني نديــديم از افراسيــاب

                        گرو يك زمان انـدر آيد به گــنگ                        سپاه آرد از هر سويي بي درنگ

                        همه رنج و سختي به پيش اندر است                      اگر چندمان دادگــر ياور است

                        نيا چـون شــنيد از نبيــره ســـخن               يكي پند پيــرانه افكــند بـس

                        بدو گفت ما همچنين بر دو اســـب            بتازيم تا خـوان آذر گشــسب

                        بباشـــيم بر پيــش آتــش به پاي               مگر پاك يزدان بـود رهنماي

شاهنامه/ 597

 

5- گزينش سرداران

انتخاب سرداران و فرماندهان نيز با مشورت صورت مي گرفت. «بعد از تمحيص انديشه هاي ژرف و استعمال رأي هاي شگرف كه زدند خلاصه آزاد همه بدين باز آمد كه جمله اصناف لشكر را از ؟؟ و اشراف حشم به درگاه حاضر كنند و شيري قوي دل و تمام زمره و پلنگي جنگجوي نهنگ آزماي و گرگي صف شكن خصم رباي و روباهي پر خداع آب زيركاه اين ؟؟ صنف را برگزيدند و زمام تدبير و ترتيب كار هر گروهي از اصناف ايشان به دست آن سرور بسپارند.

مرزبان نامه/ 487

 

6- ارزيابي و شناخت سرداران

گاهي نيز براي ارزيابي سرداران و شناخت شخصيت و ميزان فهم و درايت آنان نيز با يكديگر به مشورت مي پرداختند چنان كه خسرو پرويز در مورد سـردار خـود و بهـرام چـو بيند. با آيين گشسب به مشورت مي پردازد.

                        به آيين گشسب آن زمان شاه گفت                        كه با او بـدش آشكارا و نهـفـت

                        كه چون بيني اين كــار چوبيــن را            به زودي به كار آورد كيــنـه را

                        چنين گفــت آيين گشــسب دبيـر              كه اي شاه روشن دل يــاد گـير

                        به سوري كه دستانش چوبين بـود              چنان دان كه خوانش نوآيين بود

شاهنامه/ 93/11

7- ارزيابي وضعيت دشمن

ب) در ميادين جنگ به محض مشاهده تغيير و تحولات در ساختار سپاه دشمن جلسه شور تشكيل بعد از آمدن نيروي كمكي از ايران شرايط جنگ به نفع ايرانيان تحقير مي كند پيران غمگين و مضطرب نزد خاقان چين و كاموس كشاني خسته از آنان صلاح كار را جويا مي شود.

                        «سپهبد بشد پيش خاقـان چـين                              كه آمد سـپــاهي زايــران زمـــين

                        ندانيم چند است و سالار كيست                            چه سازيم و درمان اين كار چيست»

 

9- فرستادن افراد به مأموريت

فرستادن افراد به مأموريت هاي حساس نيز با شور و مشورت انجام مي گرفت رستم قرار است به مأموريتي حساس و خطرناك به قلب سپاه دشمن به توران برود و بيژن را نجات دهد كي خسرو از او دعوت مي كند به پايتخت آمد تا در اين مورد با يكديگر مشورت كنند.

                        «به رستم يكي نامه فرمود شاه                                نوشتن زمهتر ســوي نيكــخواه

                        چو اين نامه من يخواني مــپاي                              به زودي تو با گير خيز اندر آي

                        ... تا بر اين كار با مـا به هــم                                زينم رأي فرخ به هر بيش و كم»

شاهنامه/ 450

فرماندهان در جنگ موظف به مشورت با افراد با تجربه بودند طوس فرود را مي كشد و در جنگ نيز شكست مي خورد. كي خسرو بلافاصله قاصدي به سوي فريبرز روانه مي كند و به او دستور خلع طوس را مي دهد و فريبرز را به فرماندهي سپاه برمي گزيند و از او مي خواهد در هر كار با گودرز به مشورت بنشيند.

 

10- مشورت با ملتحدان

اگر طرفي در جنگ متحدي داشت اين متحدان در جريانات حوادث جنگ قرار گرفته و با آنان مشورت مي شد. پيران و سيه در جنگ به ملاقات رستم مي رود و از او مي خواهد به جنگ خاتمه دهند رستم ظرطهاي براي خاتمه جنگ در نظر مي گيرد، او پيش خاقان چين و كاموس كشاني ؟؟ خود برگشته و مي گويد.

                        كنون سر به سر تيزهش بخردان                 بخــوانـــيد با موبــدان وردان

                        ببينيد تا چــاره كـــار چيســت                  بدين رزمگه مدد پيكار كيست

                        همه رأي بايد كه گردد درسـت                 از آغاز كيست نبايست چيسـت

                        مگو زين بلا سوي كشــور شويم               اگر چند پايتخت لاغــر شـويم

شاهنامه/ 398

11- درخواست كمك از متحدان

اگر قرار باشد از كشورهاي ديگر براي جنگ كمكي خواسته شود و متحداني براي خود برگزينيد. اين نظر در بين سرداران و بزرگان به شور گذاشته مي شود رستم و گيو با عده اي سپاه براي نجات بيژن به توران رفته به كاخ افراسياب هجوم مي برند و بيژن را فراري مي دهند افراسياب بعد از فرار از مهلكه جلسه تشكيل مي دهد و پيرامون اين مسأله به مشورت مي پردازند.

                        دل شاه تركان جنان كــم شـنود                هميشه به رنج از پــي از بود

                        از آن پس كه بگذشت از رزمگاه              كه رستم برو كرد گيتي تباه

                        به كاخ انـدر آمــد پــر آزار دل                 ابا كاــردانــان هشـــيار دل

                        چو پيران و گز سيوز رهــنمــون                فراخان و چون شيوه گرسيون

                        برايشان همه داستان بر گـشــاد                  گذشته سخن ها همه كرد ياد

                        سزد گر كنون گرد اين كشـورم                 سراسر فرستـادگان گــسترم

                        زتـركان چيــن هــزاران هــزار                   كـمر بســتگان از در كــارزار

                        بباريــم بر گرد ايــران ســپـاه                    بسازيم هر سو يكي رزمــگاه

                        همه موبدان رأي هشيار خويـش                             نهادند با گفت سالار خويـش

شاهنامه/ 469

 

12- حمايت مالي و نظامي

الف) پشتيباني هاي مالي و نظامي بعد از مشاورت و رايزني هاي بسيار صورت مي گرفت بهرام بعد از آن كه خبردار مي شود خسرو پرويز به خاقان نامه نوشت و از او خواست كه دست از حمايت بهرام بردارد پيش خاقان رفته و از او مي خواهد كه به او سپاهي دهد تا به نام خاقان ايران را فتح نمايد خاقان در اين خصوص با مشاوران خود به شور مي نشيند.

                        چو بشنيد خاقان بر انديشـه شـد                 ورا در دل انديشه چون بيشه شد

                        بخواند آن كسان را كه بودند پير               سخنــگوي و داننــده و يادگـير

                        بديشان بگفت آن چه بهرام گفت              همه رازهـا برگشــاد از نهفــت

                        چنين يافت پاسخ زفـــرزانگان                               زخويشان نزديك و بيـــگانگان

                        كه اين خوار است و دشـوار نيز                             كه بر تخم ساسان برآمد قفــيز

                        وليكن چو بهـــرام راند ســـپاه                               نمـايد خــردمــند را رأي و راه

                        به ايران بسي دوــستدارش بود                               چو خاقان يكي خويش يارش بود

                        برآيد به تخت تو اين كـار زود                              سخن هــاي بــهرام بايد شنــود

شاهنامه/ 1276

ب) اگر قرار بود به كشوري كمك مالي و نظامي شود اين مسأله در بين بزرگان به شور گذاشته مي شد. قيصر به خسرو پرويز نامه اي مي نويسد و قول كمك مالي و نظامي براي بازپس گيري سلطنت را به او مي دهد ولي قبل از آن در اين مورد با بزرگان به مشورت مي نشيند.

                        هم آن گه يكي نامه بنوشت زود               برآن آفـرين آفـرين برفزود

                        كه با موبد يكـدل و پــاك رأي                زديم از بد و نيك ناپاك رأي

                        زهر گونه اي داستـان ها زديـم                              بر آن رأي پيشينه باز آمديم

                        كنون رأي و گفتارها شد به ين                              گشادم در گنج هاي كـــهن

                        سخن ها زهر گـونـه آراستـيم                               زهر كشوي لشكري خواستيم

                        يكايك چو آيند هم در زمــان                              فرستيم نزديك تو بي گـمان

                        همه مولش و رأي چندين زدن                              برين نيشتر كام شـير آژدن

شاهنامه / 1244

 

14- اعطاي پناهنگي سياسي

اگر قرا بود كسي را به پناهندگي سياسي قبول كنند حتماً در اين امر با ديگران مشورت كنند.

                        چو پيران بيامد تهي كرد جاي                               سخن رفت با نامور كدخـــداي

                        زكــاوس وز خـام گفـــــتار او                  زخــوي بــدو رأي و پيــــكار او

                        بپرسيد كاين را چه درمان كنيم                             وزين چاره جستن چه پيمان كنيم

                        اگر شــاه بيــند به رأي بلنـــد                    نويـسد يكــي نــامــه ســودمند

                        چنــان چــون نــوازند فرزند را                  نــوازد جـــوان خــردمــــند را

                        به آيين دهـد دختـرش را بدوي                 بــدازش با نــاز و بــا آبـــروي

                        مگر كــو بمــاند به نزديك شاه                 كند كــشورت و بومــت آرامگاه

                        وگر بازگــردد ســوي شـــهريار                بهتــر مـي باشــد از روزگـــــار

شاهنامه/ 232

 

15- وقتي شاه فاقد پشتوانه مالي مي باشد و خزانه حكومت را خالي مي يافت با لشكريان به شور مي نشست تا ببيند آيا مي تواند بدون پشتوانه مالي از حمايت آنان برخوردار باشد.

                        به جهرم يكي مـرد برد بونــژاد                                           كـجا نام او مهـــرك نوشــزاد

                        چو آگه شد از رفــتن اردشـــير                             وزان مــاندن او بران آبــگــير

                        هــمه گــنج او را به تــاراج داد                             به لشكـر بســي بدره و تاج داد

                        چو آگاهي آمد به شـاه اردشيــر                            بر انديشـه شد بر لــب آبگــير

                        بزرگان لشــكرش را پيش خواند                            زمهرك فراوان سخن ها بــراند

                        چو بينــيد گـفت اي سران سـپاه                            كه ما را چنين تنگ شد دستگاه

                        به آواز گفـــتند كاي شـــهريـار                            مبــينات چشــم بدت روزگــار

                        چو مهرك بود دشمن اندر نهــان                          جرا جست بايد به سختي جـهان

                        چو داري بزرگي و كيهان تو است                         همه بندگـانيم و فرمــان تراست

شاهنامه/ 870

16- تهيه اسلحه و مهمات جنگ

تهيه و تداركات جنگ و مقابله با فنون پيشرفته جنگي طرف مقابل با مشورت با ديگران صورت مي گرفت. در جنگ بين اسكندر و فورد پادشاه هند، جاسوسان به اسكندر خبر مي آوردند كه سپاه هند با فيل به جنگ آمده كه هيچ كس قدرت مقابله با آن را ندارد اسكندر به مشورت مي نشيند و دانشمندان به فكر تدارك اسبي آهنين مي افتند.

 

 

17-

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مشورت از نگاه معصومين

براي رسيدن به بهترين دستورالعمل هاي زندگي كافي است سري به گنجينه سخنان گهربار معصومين بزنيم، تا از اين طريق بتوانيم به ناب ترين توصيه هاي اخلاقي و زندگي دست يابيم و اين توصيه هاي ارزشمتد محدود به موضوع و زمينه اي خاص نيست و بلكه در هر حوزه، سخن و گفتار آنان مي تواند راهگشا و حلال مشكلات انسان ها باشد.

مشورت نيز به عنوان يك اصل مهم اجتماعي، از ديد و نظر آنان پنهان نمانده و با مراجعه به كتب حديث مي توان شاهد سخنان و حكمت هاي بي شمار آنان در اين خصوص باشيم.

در بين معصومين، حضرت علي نگاه ويژه و خاص به مشورت دارد. او بيشتر از ديگران به مقوله مشورت پرداخته و احاديث و روايات زيادي از او در كتب حديث و نهج البلاغه در اين خصوص موجود است. توصيفات و تعبيرات او از مشورت به شرح ذيل مي باشد:

1- مشورت و چشم هدايت

«الاستشاره عين الهدايه و قدخاطر من استغني بترأشيه«

«مشـورت چـشم هـدايت است و آن كس كه با رأي خود احساس بي نيازي كند، به كام خطرها مي افتد.) 1

2- مشورت و تنها پشتيبان انسان

«قال علي (ع): لاغني كالعقل و لافقر كالجهل و لاميراث كالادب و لاظهير كالمشاورن». 2

«حضرت علي (ع) مي فرمايد: هيچ ثروتي چون عقل و هيچ فقري چون ناداني و هيچ ارزشي چون ادب و هيچ پشتيباني چون مشورت نيست».

 

3- مشورت عاملي براي آرامش انسان

«قال اميرالمؤمنين: المشاوره راحه لك و تعب لغيرك» 1

«مشورت باعث راحتي تو رنج ديگران است».

 

4- مشورت بهترين راهكار صحيح

«قال علي (ع): مااستنبط الصواب به مثل المشاوره» 2

«هيچ چيزي را مانند مشورت درست و صواب تشخيص ندادم».

 

5- «قال علي (ع): إنما حض علي المشاوره لانَّ رأي المشير صرف و رأي المستشير مشوب بالهوي» 3

«همانا ديگران را تشويق به مشورت كن. چرا كه رأي مشاور خالص و عاري از وسوسه نفس است، اما رأي مشورت خواهنده آلوده به هواهاي نفساني است».

 

6- مشورت نشانه هوشياري

قال علي (ع): «عليك بالمشاوره فانهما نتيجه الحزم» 4

«بر تو است كه با ديگران مشورت كني، پس به درستي مشورت نشان حزم و هوشياري است.»

7- حزم چيست؟

«الحزم ان تستشير ذالردي و تطبع امره»  5

«حزم يعني آن كه با صاحب نظران به مشورت بپردازي و رأي و نظر آنان را اطاعت كني».

طبيعتاً هر امري كه بزرگان توصيه بر مراقبت و انجام آن داشته باشند، متضمن فوايد و نتايجي است، اين فوايد از ديد معصومين به شرح ذيل مي باشد:

1-    «قال علي (ع): من استقبل وجوه آلاراء، عرف مواضع الخطاء»1

«آن كس كه از افكار و آراء گوناگون استقابل كند، صحيح را از خطا خوب مي شناسد».

2-    «قال علي (ع): من شاور ذوي العقول استفاء بأنوار العقول». 2

«كسي كه با عاقلان مشورت كند، از عقل آنان كسب فيض مي كند».

3-    قال رسول الله: «ما من رجل يشاور احدا الاحدي الي الرشد» 3

«احدي در كار خود مشورت نمي كند، مگر اين كه به راه راست و مطلوب هدايت شود».

4-    قال رسول الله:«ما شقي عبدقط به مشوره و لاسعو باستغناء رأي» 4

«هيچ كس هرگز با مشورت بدبخت و با استبداد رأي خوشبخت نشده است».

5-    قال رسول الله: «من شاور ذوي الباب دلَّ علي الرشاد». 5

«كسي كه با خردمندان مشورت كند، به سوي رشد هدايت مي شود.

 

 

 

 

 

 



(2)زادسپرم فرزند جوان جم. گزيده هاي زاداسپرم. ترجمه محمد تقي راشبه محصل مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي همدان. ص 24-136

(1)اوستا گزارش جليل دوستخواه. انتشارات مرواريد و چاپ گلشن. تهران 1370- ص 12

(2)تفسير اوستا و ترجمه كانما و جيمز دار مستتر. ترجمه موسي جوان. انتشارات رنگين تهران 1348 ص 249

(1)زندوهومن يسن، به كوشش صادق هدايت. انتشارات اميركبير. تهران، 1342 ص

(2)همان كتاب ص

(1)رك. جيمزدار مستتر. همان كتاب ص

(2)رك. همان كتاب ، ص 302

(3)رك. همان كتاب ص 300

(4)رك. همان كتاب- ص 300

(1)رك. جيمز دارمستتر- همان كتاب ص

(2)رك. به كوشش صادق هدايت. همان كتاب ص 119

(3)رك. فرهنگ لغات پهلوي و ذيل واژه هوسگال يا هوسكار

(4)رك. كارنامه اردشير بابكان به كوشش بهرام فره وش، انتشارات دانشگاه تهران 1356 ص 105

(1)رك. همان كتاب ص 115

(2) رك. فرهنگ لغات پهلوي ذيل كلمه راينيشن

(1)رك. جاماسبه جي. متون پهلوي ص 163

(2)رك.

(3)رك.

(4)رك. اندرز مرد دانا به تصحيح كتايون مزداپور، فروهر شماره 9 ص 39

(1)رك. ايضاً ص

(2)رك. شايست و ناشايست، ترجمه كتايون مزداپور و انتشارات علمي و فرهنگي تهران 1369، ص 63

(1)رك. بهرام فره وش- همان كتاب ص 244

(2)رك

(1)رك. شايست و ناشايست. ترجمه كتايون مزداپور. انتشارات علمي و فرهنگي تهران 1369 ص 131

1– آيه 35 سوره شعراء

1– اكبر هاشمي رفسنجاني و تفسير راهنما ج 13 ص 55

2– اكبر هاشمي رفسنجاني، ج 16، ص 555

3– مافات 37 (102)

1– تفسير راهنما ص 441

1– نهج البلاغه- ترجمه محمد رشتي- انتشارات قوس، چاپ اول، مشهد، 1382 (حكمت 211)

2– همان كتاب، حكمت 54

1– احاديث اهل بيت جلد 10- ص 265

2- احاديث اهل بيت جلد 10- ص 265

3- احاديث اهل بيت جلد 10- ص 265

4- احاديث اهل بيت جلد 10- ص 265

5– بحارالانوار، جلد 75 ص 105 سطر 10.

1– نهج البلاغه، حكمت 173

2– احاديث اهل بيت، جزء 10، ص 265

3– ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، انتشارات دارالكتب اسلاميه، چاپ اول، تهران، 1354، جلد 3، ص 145.

4– بحارالانوار- جلد 75، ص 105.

5– تفسير نمونه، ج 20، ص 462.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 31 مرداد 1393 ساعت: 19:04 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

تاريخچه صنعت مس

بازديد: 603

 

تاريخچه صنعت  مس :

اينكه مس نخستين بار در كجا توليد شده است ، هنوز مشخص نيست . روميهاي قديم معتقد بودند كه مس از Cyprus ، كه نام مس نيز از همين نام مشتق شده ، بدست آمده است . بسياري از انسانهاي اوليه از مس استفاده ميكردند . كلدانيها ، حتي 4500 سال قبل از ميلاد مسيح نيز با هنر مس كاري آشنائي داشتند . مصريها ، مس معدنهاي Cyprous را استخراج ميكردند و مصرف مس از مصر به اروپا گسترش پيدا كرد . در امريكا ، مس بوسيله ، مردمان اتازوني سابق ( پيش از كريستف كلمب ) و بوسيله هنديها خيلي پيش از ورود اروپائيها مصرف ميشد . مس طبيعي روي قشر زمين به آساني پيدا ميشد كه بدون شك بوسيله يخچالهاي طبيعي بر روي زمين پخش شده بود . احتمال اينكه هنديها مس طبيعي را استخراج كرده باشند مشكوك بنظر ميرسد ، ولي باحتمال زياد كلمبيائيها اين كار را انجام داده اند .

مس در آغاز براي جواهر آلات زينتي مصرف ميشد كه بعداً براي ابزار و اسلحه ها نيز بكار رفت . كشف اثر سخت شوندگي قلع تركيب شده با مس براي تهيه برنز موجب توسعه وسايل جنگي شد . اين كه كجا ، كي ، و چگونه برنج كشف شد معلوم نيست ، ولي در روشهاي قديمي از احياء مستقيم مخلوط مس ، يا برخي از سنگ معدنهاي آن ، وكالامين يا سنگ توتيا ( كربنات روي ) بدست مي آوردند . تنها در سال 1781 بود كه امرسون روش ذوب مستقيم فلزات را كشف كرد و يك آلياژ مس -  روي بدست آورد كه به آن برنج مي گوئيم . در امريكا ، نخستين نورد ورقه برنجي در Connecticut Watcrbury ، انجام شد و تاكنون Connecticut مقام خود را بعنوان مركز ساخت برنج امريكائي حفظ كرده است . مس اغلب بعنوان يك عنصر آلياژ دهنده براي فلزات قيمتي مصرف ميشود . قسمت عمده طلا و نقره بازار با مس آلياژ ميشوند . همچنين براي بهبود مقاومت خوردگي مس نيز به بعضي فولادها اضافه ميشود . وقتي مس به آلومينيوم افزوده ميشود ، يك آلياژ قابل پيرسختي حاصل ميگردد . بابيت ها ( آلياژهاي پرقلع ، پر سرب ) غالباً مس دارند .

آلياژهاي نيكل محتوي مس از خود مقاومت خوردگي پايداري نشان ميدهند . مصرف وسيع ديگر مس در صنعت الكترو پليتينگ ( آبكاري الكتريكي ) است كه مس بعنوان زيرپوش براي آبكاري نيكل و كرم مصرف ميشود .

مس يكي از مهمترين عناصر مورد استفاده در صنايع غير آهني است كه قدمت آن به اعصار قبل از دوره آهن مي رسد و از 5 هزار سال پيش در صنايع مختلف جنگي ، هنري و خانگي بكار گرفته شده است . مس در صنايع امروز به دلائل هدايت ، قبول عمليات مكانيكي ، مقاومت در مقابل خورندگي و رنگهاي زيبا بعد از آهن بيشترين موارد استعمال را در صنايع دارد .

تذكر اين نكته لازم است كه استفاده روزافزون از آلومينيوم و گسترش انواع آلياژي آن ، موارد استفاده از مس را با كاهش فراوان روبرو كرده است .

 

 

 

مشخصات فيزيكي

مس با جرم اتمي 54/63 و قطر اتمي 5511/2 و قطر يوني 06/1 آنگسترم بدون هيچ گونه تغييرات آلوتروپيكي در C 1083 در ساختمان FCC از مذاب متبلور مي گردد .

ثابت كريستالي اين عنصر 6080/3 آنگسترم و به دليل احراز كلي شرايط حلاليت از جمله ظرفيت ، رديف الكتروشيمي و اندازه اتمي و قرار گرفتن در ميانه جدول اندازه اتمي و رديف الكتروشيمي به عنوان حلال ترين فلزات شناخته شده است . تقريباً كليه عناصر ( به استثناء چند عنصر صنعتي محدود مانند سرب ) تا حدودي در مس قابليت انحلال دارند و از اين رو آلياژهاي مختلف و متنوع مس و ساير عناصر مانند برنج ها ( مس و روي ) ، مس و قلع ، مس و آلومينيم و مس و سيليسيم تحت عنوان كلي برنزها و آلياژهاي مس و نيكل تحت عنوان نقره آلماني ( ورشو ) از اهميت فراوان برخوردارند .

فاكتور اندازه اتمي مس با بسياري از عناصر از حدود 15/0  1 تجاوز نمي كند كه به طور مثال اين فاكتور در مورد بعضي از عناصر به شرح زير است .

 

 

 

 

 

حلاليت جانشيني عناصر در مس به مقدار زيادي به نسبت الكتروني آنها در منطقه برليون بستگي دارد كه در مباحث متالورژي فيزيكي مطرح شده است . به طور اختصار در صفحه اول برليون مس در ساختمان FCC حداكثر تا 4/1 الكترون بر اتم شرايط توزيع محلولي برقرار مي باشد . بديهي است اندازه اتمي و رديف الكترو شيمي  و ساختمان كريستالي از اهميت نهايي برخوردار است . از اين رو حداكثر حلاليت روي ( دو ظرفيتي ) 40% اتمي و آلومينيم ( 3 ظرفيتي ) 20% و قلع ( 4 ظرفيتي ) 3/13% بر اساس تئوري برليون محاسبه مي گردد .شرايط انرژي آزاد براي تشكيل فازهاي مياني و تركيبتات بين فلزي مس و ساير عناصر باعث آن مي شود كه دياگرام تعادل آلياژهاي دوگانه و سه گانه مس از پيچيدگي بيشتر و فازهاي متنوع تري تشكيل گردد .

به اين دليل كه قطر دهانه نفوذ ساختمان مس نسبت به آلومينيوم كوچك است لذا ضريب حلاليت نفوذي عناصر ديگر و شرايط چنين نفوذي كمتر از آلومينيوم يا ساير عناصر با قطر اتمي بزرگتر مي باشد .

 

 

و به جز هيدروژن و مقدار كمي اكسيژن كه در مس محلول مي شوند ، بقيه عناصر تركيبات شيميايي مختلف توليد مي كنند . بديهي است تأثير درجه حرارت در ضريب نفوذ در مورد مس نيز صادق مي باشد و افزايش درجه حرارت باعث افزايش انواع مختلف حلاليت مي گردد .نقطه ذوب مس 1083 و نقطه جوش آن 2570 گزارش شده اند . گرماي نهان گداز اين عنصر برابر 3230 كالري بر اتم گرم و بر طبق روابط فيزيكي ، انتروپي گذار آن 30/2 = S كالري بر اتم گرم درجه كلوين مي باشد . مشخصات فيزيكي مس در جدول درج گرديده است . مس در حالت مذاب وزن مخصوصي معادل 8 گرم بر سانتيمتر مكعب دارد و از روبا توجه به وزن مخصوص اين عنصر در درجه حرارت محيط ( 93/8) ( در صورت نورد ) و وزن مخصوص آن در نزديكي نقطه ذوب كه 4/8 گزارش گرديده است ، ميزان انقباض حجمي آن از حالت مذاب به جامد ، نزديك به 5% مي باشد كه از انقباض آلومينيم به مراتب كمتر است .

مشخصات ريخته گري و ذوب

آلياژهاي مس در تنوع تركيبات مختلف ، فاصله هاي انجماد متفاوتي دارند كه پديده انجمادهاي پوسته اي ( فاصله انجماد كم ) ، انجمادهاي خميري ( فاصله انجماد زياد ) و همچنين انجمادهاي اوتكتيكي و پريتكتيكي مختلف را شامل مي گردند و از اين رو يك تعريف كلي و عمومي براي آنها تقريباً مشكل و غير ممكن مي باشد . حدود 4/3 آلياژهاي مس ( به جز چند مورد استثانايي مانند آلياژهاي برليم و 1% كرم ) اغلب داراي عناصر آلياژي بيش از 10% و گاه تا 40% مي باشند و از اين رو فاصله انجماد آنها بر حسب تركيب از نوسانات زيادي برخوردار است . همچنين درجه حرارت ريختن آنها حدود 100 تا C 150 بالاتر از نقطه مايع مي باشد .

در جدول درجه حرارت آغاز و پايان و همچنين درجه حرارت ريختن 8 نوع آلياژهاي اصلي مس درج شده است .

آلياژهاي مس با نقطه ذوبي معمولاً بالاتر از 850 و درجه ريخته گري بالاتر از C 1000 و وزن مخصوصي معادل 8 گرم بر سانتيمتر مكعب بيشتر در شرايط ريخته گري آلياژهاي آهني و چدن ها قرار مي گيرند و از اين رو ريخته گري آنها به مراتب مشكل تر از آلياژهاي آلومينيم مي باشد .

سياليت آلياژهاي مس از آلياژهاي آلومينيم كمتر است و به همين دليل در انتخاب و ايجاد سيستم راهگاهي همواره سياليت كمتر اين آلياژ مورد نظر قرار مي گيرد .

بسياري از عناصر كه در تهيه آلياژهاي مس به كار مي روند مانند روي ، آلومينيم ، سليسيم به شدت قابل اكسيده شدن هستند و بخصوص شرايط اكسيدي مس كه بعداً تشريح مي گردد باعث آن مي شود كه آلياژهاي مسي به سرعت با اكسيژن محيط و همچنين مواد نسوز تركيب شده و انواع مواد ناخواسته و آخال ها را در مذاب القاء نمايند.

تقسيم بندي آلياژها

آلياژهاي مس نيز به دو نوع آلياژهاي نوردي و ريخته گري تقسيم مي گردند كه بر حسب شرايط تركيبي ، قبول و يا عدم پذيرش عمليات حرارتي از مشخصه ديگر آنها است .

آلياژهاي ريختگي مس نيز مانند آلياژهاي آلومينيم از طرق مختلف ريخته گري ماسه ، قالب فلزي و اخيراً سيستم هاي تحت فشار شكل مي گيرند كه مشخصه كلي آلياژهاي نوردي و ريختگي مس در جداول درج گرديده است .

مواد شارژ و آماده كردن آنها

موادي كه براي ذوب آلياژهاي مس به كار مي روند شامل شمش هاي اوليه ، شمش هاي ثانويه ، برگشتي هاي كارگاه ، قراضه هاي خريداري شده و آميژان ها مي باشند كه بر اساس نياز و تركيب شيميايي و با توجه به هزينه هاي اقتصادي انتخاب و مورد استفاده قرار مي گيرند .

 

شمش هاي اوليه

بسياري از عناصر به صورت شمش هاي تقريباً خالص در ريخته گري مس مورد استفاده اند كه بنا به دلايل شرايط مطلوب ذوب بكار مي روند .

مس : مس كه عنصر اصلي در اين آلياژها مي باشد با نقطه ذوب C 1083 و وزن مخصوص 5/8 تا 9/8 گرم بر سانتيمتر مكعب در ورقها و مفتول هاي مختلف مسي تهيه مي شود و درجه خلوص آن 5/99 تا 9/99 مي باشد و همواره حاوي ناخالصي هاي/ي مانند قلع يا نيكل ، آهن ، آنتيموان ، بيسموت و سرب است .

قلع : عنصر دوم در برنزهاي قلع است و در اغلب آلياژهاي مس نيز تا حدودي يافت مي شود و با نقطه ذوب C 232 و وزن مخصوص gr/Cm3 در شمش هاي 25 كيلوگرمي و مفتولهاي مختلف تهيه و مورد استفاده قرار مي گيرند . درجه خلوص آن از 5/99 تا 9/99 متغير و حاوي ناخالصي هايي مانند مس ، آهن ، سرب ، آلومينيم ، بيسموت و آنتيموان مي باشد .

سليسيم : سيليسيم كه در انواع مختلف برنجها و برنزها مورد استفاده است دقيقاً در تركيب و اندازه هايي كه در آلومينيم ذكر شد در ريخته گري مس نيز به كار مي رود .

روي : تركيبات مختلف برنجها حاوي روي به عنوان عنصر دوم هستند كه باوزن مخصوص gr/Cm3 1/7 در قطعات مختلف تهيه و ناخالصي هاي آن با آنچه در مبحث آلومينيم ذكر شد ، مطابقت دارد .

سرب : سرب در تهيه برنزهاي سرب دار و همچنين انواع برنجها بكار مي رود . سرب با نقطه ذوب C 327 و وزن مخصوص gr/Cm3 3/11 در قطعات 30 تا 40 كيلوگرمي تهيه مي شود به طوريكه از نظر بريدن ، سهولت برش حاصل آيد .

درجه خلوص سرب مورد استفاده در ريخته گري 5/99 تا 8/99 مي باشد و حاوي ناخالصي هاي معمولي از قبيل قلع ، روي ، مينزيم ، آهن ، آلومينيم ، كلسيم ، بيسموت ، آرسنيك و آنتيموان مي باشد .

نيكل : نيكل در برنجهاي مخصوص ( ورشو ) و همچنين در برنزها بكار مي رود و با وزن مخصوص 9/8 و نقطه ذوب C 145 شرايط حلاليت ايده آل را در مس دارد . انواع مختلف شمش هاي كاتدي آن مورد استفاده قرار مي گيرد .

شمش هاي ثانويه

اين آلياژها و شمش ها كه از ذوب و تصفيه مجدد قراضه ها تهيه مي شوند از نظر كنترل تركيبي مطلوب تر و همچنين از نظر درصد عناصر آلياژي غني تر مي باشند و در مراحل خاص ذوب به كار مي روند . تركيب شيميايي شمش هاي ثانويه معمولاً حاوي 2 تا 7 درصد قلع ، 4 تا 10 درصد روي و 2 تا 6 درصد سرب مي باشد كه تركيب شيميايي بعضي از آلياژهاي ثانويه در جدول درج شده است .

 

 

 

 

 

3-3-8 آلياژسازها ( آميژان ها ) (Hardeners )

مشخصات عمومي آميژان ها كه در قسمت هاي قبلي مورد بحث قرار گرفته اند در مورد ذوب آلياژهاي مس نيز صادق مي باشند . نكته حائز اهميت در مورد آميژان هاي مربوط به مس فقط تقليل نقطه ذوب نيست بلكه چگونگي ساخت آلياژ و همچنين جلوگيري از تصعيد بعضي عناصر باعث آن مي گردد كه از آميژان هاي مس استفاده گردد . تركيب شيميايي و نقطه ذوب بعضي از اين آلياژها در جدول 5-8 درج شده است كه بهترين روش تهيه آنها در كوره هاي القايي گزارش شده است .

روش تهيه آلياژسازي مس كه اغلب در مورد ساير ريخته گري غير آهني نيز به كار مي رود از پيچيدگي زيادي برخوردار نيست و در زير به مختصري از چگونگي تهيه آنها اشاره مي گردد :

الف ) مس و آلومينيم -  معمولاً 10 تا 15% آلومينيم مورد نياز را به همراه مس ذوب مي كنند و بقيه آلومينيم مورد نياز را بعد از حرارت دادن تا C 200-150 به مذاب محلول اضافه مي كنند و سپس درجه حرارت مذاب را تا 700 تقليل داده و بعد از گاززدايي با كلرور روي و يا كلرور منيزيم در درجه حرارت حدود C 670 در قالب شمش هاي تهيه شده مي ريزند .

البته چنانچه دوكوره آماده بهره برداري باشد ، مي توان مس و آلومينيم را جداگانه ذوب نمود و سپس با برقراري يك جريان باريك ، مس مذاب را به آلومينيم افزوده و سپس باقي مانده آلومينيم را به آنها اضافه كرد ( مس سنگين مي باشد و در مذاب آلومينيم غوطه ور مي گردد ) .

عناصر و تأثير ناخالصي ها و شرايط تهيه و توليد هر يك مورد مطالعه واقع مي شوند و استنباط نهايي در مورد آلياژهاي صنعتي چندگانه از خلال مطالب ، به عهده علاقمندان واگذار مي گردد .

1-10  مس

مس هاي ريخته گري عموماً هادي الكتريسيته مي باشند و در ساخت كابل ها ، اتصالات تقسيم كننده ها و سوئيچ مورد استفاده قرار مي گيرند . عناصر ناخالصي تأثير بسيار شديد در تقليل هدايت الكتريكي داشته و از اين رو در اغلب موارد سعي بر تصفيه و حذف ناخالصي ها مي گردد . شكل تأثير ناخالصي ها را در تقليل خواص الكتريكي مشخص مي نمايد كه در اين مورد كاهش شديد هدايت توسط فسفر كه به عنوان عنصر اكسيژن زدا در اغلب آلياژهاي مس بكار مي رود حائز اهميت مي باشد . از طرف ديگر مس خالص به دلائل نرمي و مقاومت كششي بسيار كم و خواص ريختگي نامطلوب ( انقباض زياد و سياليت كم ) نمي تواند در ريخته گري مورد توجه قرار گيرد و ناخالصي هايي به دليل ايجاد استحكام و بهبود شرايط ريختگي همواره در مس وجود دارند .

 

 

 

 

 

آلياژهاي مس كه ضريب هدايتي نامطلوبي ندارند و ازمقاومت مكانيكي مطلوب بهره مند هستند در ساخت كابل هاي بزرگ بكار مي روند ( كه معمولاً آلومينيوم برنز با تركيبات 10 تا 11% آلومينيم و ناخالصي هايي مانند آهن و سيليسيم در چنين مواردي بكار مي رود ) كه داراي ضريب هدايتي حدود 40% مس خالص مي باشد .

ريخته گري آلياژهاي هادي ، همواره به دليل هدايت حرارتي زياد و همچنين وجود تركيبات اكسيدي كه سياليت آلياژ را شديداص كاهش مي دهد . با اشكالات متعدد همراه مي باشد . عمليات كيفي در مذاب توسط فسفر به ميزان 1/0 درصد و سپس افزايش برور كلسيم Ca3B2 و يا ليتيم جهت حذف و تقليل اكسيدها توصيه شده است . درجه حرارت ريخته گري بر اساس ضخامت قطعه ريختگي از C 1250 براي قطعات كمتر از يك سانتيمتر تا C 1150 براي قطعات به صخامت 4 سانتيمتر و بيشتر ، تعيين شده است.  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

9-5  بريليم

بريليم از آلومينيم سبكتر بوده و داراي چگاليkg.cm-3  848/1 و مدول الاسيتيكي MN.m-3  4 10* 29 است . آلياژهاي بريليم استحكام حدود 200 تا (-2MN.m 350 و استحكام ويژة بالايي دارند و استحكام خود را در دماهاي نسبتاً بالا تاحدودي حفظ خواهند كرد ، شكل ( 9-3) . آلياژهاي بريليم عمدتاً در صنايع هوا -  فضا و راكتورهاي هيته اي كاربرد دارد . متأسفانه بريليم گران قيمت ، ترد ، واكنش پذير و سمي است . بريليم سريع با اكسيژن هوا به BeO تبديل مي شود . بدين دليل فرآيند توليد و عمليات شكل دهي آن ( ريخته گري ، فورجينگ و متالورژي پودر ) بايد در محيط خلاء انجام گيرد . BeO نيز ماده سرطان زا براي بعضي از افراد است ، به همين جهت بايد دقت زيادي در مواقع كاربرد به عمل آيد و تا حد امكان در فرآيند ها از تجهيزات اتوماتيكي و رباطها استفاده كرد .

خواص بريليم

بريليم فلزي است پر استقامت و سبك وزن كه به عنوان مادة ساختماني در وسايل نقلية فضائي مصرف زيادي پيدا كرده است . جرم مخصوص آن فقط اينچ مكعب / پوند0660/0 است كه به چگالي منيزيم بسيار نزديك ميباشد در شكل ( 16-12) جرم مخصوص بريليم با ساير آلياژهاي فضائي مقايسه شده است . با روشهاي پرسكاري گرم ، قطعاتي با حد اقل استقامت 70000 پوند بر اينچ مربع توليد ميشوند در صورتيكه سيم بريليمي مقاومت را تا بيش از 000/200 پوند بر اينچ مربع توسعه مي دهد . مقاومت زياد بريليم همراه با سبكي وزن آن ، نسبتهاي مقاومت به وزن برجسته اي را ميدهد . شكل ( 17-12) نشان ميدهد كه يك آلياژ بريليم آهنگري شده مقاومتي برابر 128000 پوند بر اينچ مربع دارد كه بر اساس وزني معادل با 555000 پوند بر اينچ مربع در فولاد است . بريليم تا درجه حرارتهاي حدود 1100 درجة فارنهايت استحكام خود را حفظ ميكند ، ضريب الاستيك زياد بريليم ( 6 10*44) ، طرح قطعات سبك وزن ، اجزاء نازك با سفتي بالا را امكان پذير ميسازد . ستون بريليمي در موارد استعمال كمانش خالص ظرفيت تحمل نيروي بيشتري خواهد داشت و سبك وزن تر از هر فلز ديگر با اندازه و طول مساوي خواهد بود . مدول الاستيك مواد فضائي معروف در شكل ( 18-12) نشان داد شده است . . بايستي توجه كرد كه مدول الاستيك بريليم ، تقريباً سه برابر تيتانيوم ، چهار برابر آلومينيوم و بيش از 6 برابر منيزيم ميباشد ، از ديگر خواص بسيار جالب بريليم ميتوان گرماي  ويژة زياد ( درجه فارنهايت /  پوند /  بي . تي . يو 445/0 را نام برد . بموجب اين خواص بريليم در صفحات دريافت كننده گرمائي سپرهاي گرمائي مقعر كاربرد قابل توجهي پيدا

 

 

 

 

 

با تغيير يك درجه حرارت ، يك پوند بريليم باندازة 2 پوند آلومينيم يا 5 پوند مس گرما جذب خواهد كرد . قشر اكسيدي محافظي كه بر روي سطح بريليم تشكيل ميشود ، مقاومت خوردگي عالي را نسبت به اتمسفر ايجاد ميكنند . اين عنصر نسبت به هالوژنها ، آب خالص و فلزات مذاب بدون اكسيژن مقاوم است بريليم سبكترين فلز موجود است كه در تخليه فضا بنحو قابل ملاحظه اي تبخير نخواهد شد .

ورقه بريليم از بسياري مواد ساختماني حساسيت به شكاف بالاتري دارد ولي بالاي 300 حساسيت به ايجاد شكاف ها اكثراً كاهش مي يابد . ضريب انبساط گرمائي بريليم به ضريب انبساط فولاد ضد زنگ ، آلياژهاي نيكل و كبالت بسيار نزديك است و در نتيجه مشكل طرح قطعه كمتر پيش ميآيد .

24-12 . ساخت بريليم

ساختمان بريليم ( مانند منيزيم ، تيتانيوم وزيركونيم ) ساختمان شبكه اي هگزاگونال دارد . و در درجه حرارت اتاق ، بريليم بالغزش روي صفحه قاعده يا ( 0001 ) تغيير شكل پلاستيكي ميدهد . در درجه حرارتهاي بالا عمل لغزش ممكن است روي تعدادي از صفحات هرمي 1010 رخ دهد . دوقلوشدن مكانيكي روي صفحات 1012 ، رخ ميدهد . سيستم تغيير فرم پلاستيكي بكار رفته به جهت تغيير بعد نسبي بستگي دارد . ازدياد طول بسيار زياد بريليم تصفيه منطقه اي شده وقتي كه تحت زاويه 45 نسبت به صفحه قاعده تحت تنش قرار ميگيزدازدياد طول بسيار زيادي ( 140 درصد ) ثبت شده است . با اين وجود يك تنش كششي تحت زاويه 90 درجه نسبت به صفحه قاعده موجب شكست صفحه قاعده ميشود . سه نمونه از مضرات بريليم قيمت زياد آن ، خطرات مسموميت ناشي از استنشاق گرد و غبار بريليم حاصل از تراشكاري ، و تمايل آن به شكنندگي در درجه حرارت اتاق است . بريليم بسيار خالصي كه از تصفيه منطقه اي با اشعه الكتروني بدست آمده بنحو قابل ملاحظه اي انعطاف

 

 

 

 

 

 

پذيرتر از بريليم ذوب شده قوسي است . بريليم كار شده ايزوتروپ است و ممكن است در يك جهت انعطاف عالي ولي در جهت ديگر رفتار شكنندگي از خود نشان دهد ، عمليات تراشكاري مي توانند موجب دوقلو شدن سطحي و ترك خوردگي ميكروسكوپي شوند . اچ كردن شيميايي حدود 001/0 اينچ از يك سطح تراشكاري شده خراشهاي اوليه و تركهاي ريز را برطرف مي كند .

عمليات تراشكاري مانند تراشكاري چدن تراشنه ناپيوسته اي ايجاد ميكنند . اگر در محل كارگاه تهويه مناسب صورت نگيرد اين عمل ممكن است براي سلامتي كارگرها خطرات جدي در برداشته باشد . بريليم جامد كاملاً بي خطر است هر چند گرد و غبار حاصل از تراشكاري يا گرد و غبارها ، دودها يا بخارهاي حاصل از هر دو عمل كه قابل استنشاق مي باشند ، سمي هستند .

بريليم را مي توان آهنگري واكسترود كرد، از فلزات پودر شده متراكم نمود و يا اينكه مانند سيم كشيد و يا نورد نمود . شكل دادن و آهنگري معمولاً در فاصله 1200 تا  F 1450 انجام ميشود . قطعات آهنگري شده در 1300 تا 1450 درجه فارنهايت رفع تنش ميشود . قطعات بريليم ممكن است بنحو رضايتبخشي بوسيله روشهاي جوشكاري Tig و Mig درهم جوش شوند .

نمونه اي از محصولات بريليم همراه با تركيب و خواصشان در جدول (13-12) نشان داده شده اند .

6-8 آلياژهاي مس -  بريليم

تركيب شيميايي و كاربرد

آلياژهاي تجاري مس -  بريليم داراي 6/0 تا Be 2% همراه با 2/0 تا Co 5/2 % كبالت مي باشند . اين آلياژها قابليت رسوب سختي دارند و مي توانند تا استحكام ksi 212 عمليات گرمايي شوند ، كه اين بيشترين استحكام در آلياژهاي مس تجاري است . جدول 6-10 تركيب شيميايي ، خواص مكانيكي و كابردهاي خاص آلياژهاي منتخب مس -  بريليم را نشان مي دهد .

آلياژهاي مس -  بريليم براي ابزارهايي كه نياز به سختي زياد و خواص غير جرقه زني دارند به كار مي روند مانند صنايع شيميايي . مقاومت به خوردگي و خستگي همچنين استحكام اين آلياژها موجب شده كه آنها براي ساخت قطعاتي مثل فنر ، چرخ دنده ، ديافراگمها و سوپاپها مناسب باشند . همچنين در اتصالات برقي  نيز به عنوان قالب براي شكلدهي پلاستيكها به كار مي روند . اگر چه اين آلياژها تنها مقدار كمي بريليم دارند ولي نسبتاً گران اند و بنابراين زماني به كار مي روند كه آلياژ ارزانتر ديگري براي آن منظور وجود نداشته باشد .

ساختار

نموادر فازي سيستم BeCu . حداكثر حلاليت جامد بريليم در مس 7/2% است ، كه در دماي C 866 رخ مي دهد ، طبق نمودار فازي BeCu در شكل آلياژهاي BeCu با حدود Be 2% ، قابليت رسوب سختي دارند زيرا حلاليت از 7/2% در C 866 تا كمتر از5/0 در دماي اتاق سريعاً كم مي شود و نيز رسوب نيمه پايدار همدوسي به هنگام پيري در دماي كم تشكيل مي شود .

ترتيب رسوب گذاري و ريز ساختار .  ترتيب كلي رسوب گذاري در آلياژ Be 2% -  Cu كه با اشعه X و ميكروسكوپ الكتروني مطالعه شده است ، بدين صورت مي باشد :

 

 

 

 

مناطق GP در آلياژ Be 2% -  Cu صفحات تك لايه اي مي باشند كه به طور همدوس در صفحات }100{ زمينه تشكيل مي شوند . اندازة اين مناطق بر حسب مدت و دماي پير شدن تغيير مي كند مناطق 10 تا A 30 قطر و 2 تا A 3 ضخامت پس از 100 ساعت پير شدن در C 100 به دست آمده است ، و بعد از يك ساعت در C 198 ، تا قطر A 70 و ضخامت 1 تا 3

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

صفحة اتمي . شكل نشان دهندة مناطق GP است كه در آلياژ Be 2% -  Cu بعد از پير شدن به مدت يك ساعت در C 198 تشكيل شده اند .

پير شدن بيشتر ، فاز مياني y را به وجود مي آورد كه نيمه همدوس است ، اين فاز وقتي مناطق GP حضور دارند روي آنها جوانه مي زند . بالاي خط حلاليت مناطق GP ، كه حدوداً C 320 است ، y به صورت ناهمگن جوانه مي زند . فاز y ، كه  ( a = b 2/79 Aو c = 2/54 A) است ، در شكل 6-39 آمده است . وقتي كه y اول تشكيل مي شود y و مناطق GP هر دو وجود دارند . تشكيل y همراه با نرم شدن آلياژ به هنگام پير شدن است .

با افزايش دماي پير شدن تا C 380 فاز BCC منظم CuBe به وجود مي آيد ، كه براي ايجاد ساختار اوتكتوييدي با دگرگوني فازي ناپيوسته رشد مي كند . رسوبهاي ناپيوسته y در دانه ها جوانه مي زند و به تدريج به داخل دانه ها گسترش مي يابد به نحوي كه ، پس از 16 ساعت در C 400 ، ساختار كلي از نوع اوتكتوييد مي باشد . با افزايش مقدار فاز y با فراپيري و كاهش سختي بيشتر است .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شكل 6-38 مناطق GP موازي سطوح (OTO) و (100) زمينه در آلياژ Cu- %2 Be  كه عمليات حل كردن رسوب در C 800 انجام شده ، آبداده شده و به مدت 1 ساعت در C 198 پير شده است .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شكل 6-39 آلياژ Be 97/1% -  Cu عمليات حل كردن رسوب در C 800 انجام شده ، آب داده شده و به مدت 4 ساعت در C 350 پير شده است . ساختار فاز مياني منظم CuBe(y) را نشان مي دهد .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شكل 6-40 آلياژ Be 87/1% -  Cu عمليات حل كردن رسوب در C 800 انجام شده ، آب داده شده و به مدت 16 ساعت در C 400 پير شده است . ساختار رسوب اوتكتيكي منظم CuBe ( فاز y ) در زمينة نامنظم a را نشان مي دهد .

خواص مكانيكي

خواص مكانيكي آلياژهاي منتخب مس -  بريليم در جدول 6-10 آمده است . عمليات حل سازي اين آلياژها معمولاً در C 800 انجام مي شود ، و پس از آبدهي در آب ، رسوب سختي بين 250 تا C 350 انجام مي شود . كار سرد را اين طور توضيح مي دهند كه كارسرد غلظت عيوب را مي دهد ، ( طبق شكل 6-41) . اثر كار سرد را اين طور توضيح م يدهند كه كار سرد غلظت عيوب را براي تشكيل مناطق GP افزايش مي دهد ، و در نتيجه چگالي زيادي از مناطق GP تشكيل مي شود ( مرجع 19 صفحه 415 ) . با تركيب كارسرد و رسوب سختي ، استحكام كششي به بيش از ksi 200 مي رسد .

6-10  آلياژهاي مس -  برليم

آلياژ هاي اين دسته كه عموماً قابليت پذيرش عمليات حرارتي را دارند اغلب با افزايش عناصر ديگري مانند كبالت و نيكل در مورد ساخت قطعات مقاوم و مستحكم بكار مي روند . دياگرام تعادل اين دو عنصر در شكل 9-10 نشان دهنده ميزان حلاليت تا 1/2% در درجه حرارت C 864 و كمتر از يك درصد در درجه حرارت محيط مي باشد . همچنين وجود تحول اوتكتوئيدي  كه در آن a محلول جامد و y فاز مياني سخت بر اساس فرمول تركيبي CuBe است مبني بر پذيرش عمليات حرارتي اين آلياژها مي باشند.

 

 

 

 

 

 

 

 

برليم به صورت آميژان بعد از ذوب مس به آلياژ افزوده مي گردد و به دليل قيمت برليم ترجيح داده مي شود كه اكسيژن زدايي با فسفر قبل از تلقيح برليم انجام پذيرد .

آلياژهاي برليم با وجود افزايش شديد قيمت نسبت به ساير برنزها ، به دليل خواص مقاومتي بسيار مطلوب و همچنين قابليت استفاده در قطعات ريختگي و نوردي و عمليات حرارتي در موارد خاص كاربردهاي زياد دارند .

در خاتمه اين مبحث بايستي به آلياژهاي مس و نيكل كه همراه ساير عناصر تحت عنوان نقره آلماني ( ورشو ) بكار مي رونند و همچنين آلياژهاي فسفر برنز و منگنز برنز اشاره كرد .

موتل متال كه به عنوان آلياژ طبيعي نيز ناميده مي شود از ذوب مستقيم سنگ هاي معدني نيكل و مس حاصل مي شودو داراي حدود 65% نيكل و 28% مس و مقداري آهن ، منگنز ، كبالت مي باشد و گاه به عنوان آميژان و گاه در ساخت قطعات مقاوم بكار مي رود .

مهمترين تأثير فسفر در حذف اكسيدها و افزايش شديد سياليت آلياژ و مهمترين تأثير نيكل علاوه بر ايجاد رنگ سفيد ، افزايش مقاومت به خورندگي و استحكام آلياژ گزارش گرديده است.

نيكل اغلب همراه با مس ذوب مي گردد و گاه به صورت آميژان به مذاب اضافه مي شود و به دليل حلاليت كامل دو عنصر درهم اشكالات جدايش و رسوب عناصر اصولاً وجود ندارد ولي اكسيژن زدايي آن همراه با فسفر ، منيزيم ، كادميم و بر توصيه شده است . در ريخته گري مختلف برنزي و برنج ها و بخصوص در مورد قطعات نوردي ، مهمترين پديده ، شكستگي فصلي آلياژها مي باشد كه در اثر وجود جدايش مركزي حاصل مي گردد ، به طوريكه در مورد تمام آلياژهاي مس عمليات آنيل ( تابكاري ) و همگن سازي توصيه شده است .

آلياژهايي كه در اين مبحث مورد مطالعه قرار گرفته اند مانند آلياژهاي مندرج در جدول 2-8 عموماً قابليت ريخته گري در ماسه را دارا مي باشند .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

9-6-3  برنزهاي مخصوص

آلياژهايي با حداقل 78% مس و عناصري از قبيل Si , Fe , Mn , Ni , Pb , Al  و Be ، كه در آنها اين عناصر آلياژي به تنهايي با همراه با هم با قلع به كار برده مي شود ، برنزهاي مخصوص ناميده مي شوند  آنها اغلب به نام عنصر اصلي آلياژي هم نام برده مي شوند ، مانند برنزهاي آلومينيم ، برنزهاي سرب و غيره . از ويژگيهاي خاص برنزهاي مخصوص به طور عمده مقاومت بالا در مقابل خوردگي ، رفتار لغزشي خوب ، هدايت الكتريكي بالا و همچنين تا حدودي خواص مكانيكي خوب است . آلياژهاي مس -  برليم ( با حدود 6/0 تا Be 5/2 ) و گاهي همراه با مقدار كمي كبالت ( حدود 2/0 تا 5/2% ) قابليت سخت شدن رسوبي ( پير سختي ) را دارد . اين آلياژ در دماي حدود C 800 كاملاً تبديل به محلول جامد a مي شود . سپس با حفظ اين فاز ( با سرد كردن سريع ) و پس از تغيير شكل سرد فرآيند سخت كردن ( پير سختي مصنوعي ) در دماي حدود C 315 ( براي مدت زمان حدود سه ساعت ) انجام مي گيرد و بدين ترتيب با ايجاد فاز دوم y2 ( يعني تركيب بين فلزي CuBe)) به صورت كوهرنت مي توان به استحكام بالايي دست يافت ، شكل ( 9-11). اين آلياژها به دليل داشتن مقاومت عالي در مقابل خوردگي ، استحكام خوب در مقابل ضربه و ضريب هدايت حرارتي و الكتريكي بالا در ساخت انواع فنرهاي مقاوم در مقابل سايش و خوردگي ، چرخ دنده ها ، ديافراگمها و شيرها به ويژه در صنايع شيميايي كه در مقابل جرقه زدن حساسيت خاصي وجود دارد ، به كار برده مي شود .

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 31 مرداد 1393 ساعت: 18:54 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 824

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس