دانش آموزی - 645

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

معنی شعرها و نثرهای کتاب ادبیات فارسی 2

بازديد: 455

 

معنی شعرها و نثرهای کتاب ادبیات فارسی2

معني درس اول « الهی »

« الهي » سال دوم به نام آن خدايي كه نام او آرامش بخش جان است و دستور او كليد گشايش ( مشكلات ) است و درود او در هنگام صبح باعث سرخوشي و شادابي مؤمنان است و ياد او باعث بهبودي دل آزرده و زخم خورده است و محبت او براي اهل زمين مانند كشتي نوح نجات بخش است . اي بزرگواري كه بخشش ها را مي بخشي و دانايي كه گناهان را مي پوشاني و اي بي نيازي كه دور از درك و فهم آفريده ها هستي و اي يگانه اي كه در ذات و صفات نظير نداري و اي آفريننده اي كه هدايت مي كني و اي توانايي كه شايسته ي خدا بودن هستي ، به جان ما يك‌رنگي خود را بده و به دل ما دوست‌داري خود را بده و به چشم ما نور خود را بده ( تا حقيقت را ببينيم ؛ به ما چشم حقيقت بين بده ) و آن چيزي را به ما بده كه براي ما بهتر است و كار ما را به افراد كوچك و بزرگ واگذار مكن ( ما را اسير كوچك و بزرگ نكن ) . خدايا عبدا.. پير شد ؛اما توبه نكرد . خدايا توبه ي ما را بپذير و در مورد گناهان ما از ما بازخواست نكن ( ما را مؤاخذه نكن ) خدايا از كارهاي بد خود مي ترسم ؛ مرا با خوبي خود ببخش . خدايا در دل هاي ما جز عشق خدت چيزي نكار و بر تن و جان ما جز لطف و رحمت خود چيزي نقش نزن و بر كارهاي دنيايي ما غير از مهرباني و رحمت خودت چيزي نباران .

 

معني درس « هماي رحمت »

 

1 ـ اي علي ، اي رحمت و بخشش الهي ، تو چه نشانه ي بزرگي از خدا هستي ؛ زيرا سايه‌ي رحمت و سعادت خداوندي را بر سر همه ي موجودات افكنده اي .

 

2 ـ اي دل ( اي انسان ) اگر مي خواهي خدا را بشناسي ، به علي توجه كن و با استفاده از وجود او خدا را بشناس ، به خدا سوگند من نيز خدا را با وجود علي شناختم . 3 ـ اي علي اي ابر رحمت الهي ، اگر تو در قيامت لطف خود را شامل حال ما نكني ، شعله هاي دوزخ با كينه و انتقام جويانه ، وجود همه ي موجودات را خواهد سوزاند .

 

4 ـ اي گداي درمانده و بي چيز ، تنها از علي گدايي كن ف زيرا او به خاطر بخشش فراوان خود انگشتري پادشاهي را در ركوع به گدا مي بخشد .

 

5 ـ غير از علي هيچ كس نمي تواند به پسرش سفارش كند : اكنون كه قاتل من در دست تو اسير است ، با او به نرمي و ملاطفت رفتار كن .

 

6 ـ جز علي كسي پيدا نمي شود كه پسري شگفت انگيز مانند امام حسين تربيت كند كه داستان شهداي كربلا را در جهان مشهور سازد .

 

7 ـ غير از علي هرگز از جان‌گذشته اي يافت نمي شود كه وقتي با خداي خود ( دوست خود ) پيماني مي بندد ( براي حفظ جان پيامبر و حفظ اسلام ) به عهد و پيمانخود عمل كند ( و در بستر پيامبر بخوابد .

 

8 ـ نه مي توانم علي را خدا بنامم و نه مي توانم او را انسان به حساب آورم ؛ در شگفتم كه اين پادشاه سرزمين جوانمردي را چه بنامم ؛( زيرا جوانمردي چون علي و شمشيري مانند ذولفقار وجود ندارد )

 

9 ـ اي نسيم رحمت ، آگاه باش كه من به خاطر دوري از علي آن‌قدر گريه كرده ام كه چشمان خون مي گريند ، پس تو را به دو چشم خون فشانم سوگند مي دهم كه از كوي علي (ع ) غباري را براي درمان چشمانم بياوري .

 

10 ـ به اين اميد كه شايد پيام هاي دوستي من به خاك درگاه تو برسد ، از سر عشق و دوستي پيام هاي زيادي را به باد صبا كه پيام آور دوستي هاست ، سپردم .

 

11 ـ اي علي اگر تو تغيير دهنده ي سرنوشت هاي بد هستي ، تو را به دعاي درماندگان سوگند مي دهم كه پيشامدهاي بد را از جان ما دور كني .

 

12 ـ بهتر است ديگر من به خاطر عشق علي مانند ني ناله سرندهم زيرا حافظ بهتر از من اين موضوع را بيان كرده است :

 

13 ـ تمام شب را به اين اميد به صبح مي رسانم ، شايد باد صبا با پيامي از آشنايم ، علي (ع) مرا كه دوست‌دار اوهستم نوازش كند .

 

14 ـ اي شهريار ، به ناله هاي مرغ حق در دل شب توجه كن و بدان كه غم دل ( عشق ) را تنها به دوست گفتن خوشايند و نيكو است .

 

معنی بيت هاي درس رستم و اشكبوس

 

1 ـ جنگجوي شجاعي كه نام و اشكبوس بود ، مانند طبل بزرگي فرياد كشيد .

 

2 ـ آمد كه با ايرانيان بجنگد و همرزم و حريف خود را به زمين بزند ، شكست بدهد و بكشد

 

3 ـ رهام ( پسرگودرز ) در حالي كه كلاه جنگي و لباس مخصوص جنگ پوشيده بود ، سريع رفت و گرد و خاك ميدان جنگ به ابرها رسيد .

 

4 ـ رهام با اشكبوس به مبارزه پرداخت ( درگير شد ) و از هر دو سپاه ( براي تشويق آنها ) صداي شيپور و طبل بلند شد .

 

5 ـ اشكبوس گرز سنگين خود را به دست گرفت و زمين براي تحمل سنگيني آن مثل آهن سخت و آسمان ( به خاطر بزرگي يا در اثر گرد و غبار ) تيره و تار شد .( آسمان پر از گرد و خاك شد )

 

6 ـ رهام گرز سنگين خود را بركشيد ( بيرون كشيد ) و دست دو پهلوان از جنگ با گرزها خسته شد .

 

7 ـ وقتي رهام از جنگ با اشكبوس كشاني درمانده و ملول شد ، از او روبرگرداند و به طرف كوه رفت ( فرار كرد )

 

8 ـ توس ( فرمانده سپاه ) از مركز سپاه خشمگين شد ، اسبش را به حركت درآورد تا پيش اشكبوس ( براي جنگيدن ) برود .

 

9 ـ رستم خشمگين شد و به توس گفت كه : رهام اهل بزم وباده‌خواري است و اهل جنگ و مبارزه نيست .

 

10 ـ تو سپاه ( مركز سپاه ) را منظم نگه‌دار . من اكنون پياده مي جنگم . *

 

11 ـ ( رستم ) كمان آماده و به زه بسته شده‌ي خود را به بازويش انداخت و چند تير را هم به كمربندش گذاشت .

 

12ـ فرياد زد كه اي اي مرد جنگجو، حريفت آمد فرار نكن ، بايست .

 

13 ـ اشكبوس خنديد و تعجب كرد ، افسار اسبش را كشيد و ايستاد و رستم را صدا كرد .

 

14 ـ در حالي كه مي‌خنديد ( مسخره مي‌كرد ) گفت كه نامت چيست ؟ چه كسي براي پيكر بي‌سر و كشته شده ات گريه خواهد كرد ؟!

 

15 ـ رستم چنين پاسخش را داد : چرا نامم را مي‌پرسي ؛ زيرا پس از اين ديگر خوشي نخواهي ديد ( دنيا را به كامت تلخ مي كنم )

 

16 ـ مادرم نام مرا « مرگِ تو » گذاشت و روزگار هم مرا پتك كلاه‌خود و سر تو قرار داده است !

 

17 ـ اشكبوس به او گفت : بدون اسب آمده اي و فوري خود را به كشتن خواهي داد .

 

18 ـ رستم چنين به پاسخ داد : اي مرد جنگجو ي خشمگين ِ بي‌فايده ....( موقوف المعاني با بيت بعد )

 

19 ـ آيا تا به حال نديدي كه پياده اي بجنگد و زورگويان را بكشد و نابود سازد ؟ ( مسلماً ديدي )

 

20 ـ آيا در شهر تو شير و نهنگ و پلنگ ، سواره به جنگ مي روند ؟ ( مسلماً نمي‌روند )

 

21 ـ هم‌اكنون ،اي سوارجنگجو ، پياده جنگين را به تو ياد مي‌دهم ( يا در حالي كه پياده هستم ، جنگيدن را به تو مي‌آموزم )

 

22 ـ مرا توس به اين خاطر به جنگ فرستاده است تا اسب اشكبوس را از او بگيرم .

 

23 ـ اشكبوس هم مانند من پياده شود و حاضران به او بخندند و مسخره اش كنند .

 

24 ـ يك رزمنده‌ي پياده بهتر از پانصد سوار جنگجويي مثل توست ، در این روز و در گردش کار جنگ در این میدان (یا قسم به اين روز و قسم به كار ميدان جنگ ).

 

25 ـ اشكبوس به او گفت ك با تو سلاحي غير از مسخره كردن و شوخي ( غير جدي بودن ) نمي‌بينم .

 

26 ـ رستم به او گفت : تير و كمان مرا ( اسلحه‌ام را ) ببين ، زيرا هم‌اكنون خواهي مرد ( با تير و كمان من خواهي مرد )

 

27 ـ رستم وقتي ديد كه كه خيلي به اسب عزيزش افتخار مي كند ، كمانش را آماده كرد و كشيد

 

28 ـ يك تير به پهلوي( سينه ) اسب اشكبوس زد و اسب از بالا به زمين افتاد و مرد .

 

29 ـ رستم خنديد و با صداي بلند گفت : اكنون پيش جفت و همراه عزيزت بنشين ( و براي او عزاداري كن .)

 

30 ـ شايسته است كه لحظه اي جنگيدن را رها كني و سرش را به آغوش بگيري و برايش عزاداري كني و كمي هم استراحت كني .

 

31 ـ اشكبوس فوري كمانش را آماده كرد و به زه بست و در حالي كه مي‌لرزيد و چهره‌اش از ترس زرد شده بود ..... (موقوف المعاني با بيت بعد )

 

32ـ آنگاه رستم را تيرباران كرد . رستم به او گفت : بيهوده ....( موقوف المعاني با بيت بعد )

 

33 ـ جسمت را خسته مي‌كني و دو بازو و جان بدخواه و ناپاكت را مي‌آزاري .

 

34 ـ رستم دست به كمربند خود برد و يك‌چوبه تير از جنس چوب خدنگ انتخاب كرد .

 

35 ـ يك تيري كه نوك آن سخت برنده و شفاف و صيقلي و مانند آب براق بود و به انتهاي آن چهار عدد پر عقاب بسته بود.

 

36 ـ رستم كمان را در دست گرفت و تير از جنس چوب خدنگ را در شست گذاشت و آماده‌ي پرتاب كرد .

 

37 ـ رستم براي پرتاب تير ، دست راست را خم و دست چپ را كه كمان در آن بود راست و مستقيم كرد ؛ آنگاه از كماني كه از جنس شاخ گوزن شهر چاچ بود ، فرياد بلند شد .

 

38 ـ وقتي كه دهانه‌ي تير ( انتهاي تير ) به كنار گوش رستم نزديك شد ، از كماني كه از شاخ گوزن بود ، فريادي بلند شد .

 

39 ـ زماني كه ( به محض اين كه ) تير از دست رستم جدا شد ، از مهره‌ي پشت اشكبوس عبور كرد .

 

40 ـ ( رستم ) تير را به سينه‌ي اشكبوس زد و آسمان هم از رستم را تحسين كرد و دستش را بوسيد .

 

41 ـ حكم كلي الهي ( قضا ) گفت كه اي اشكبوس تير را بگير و تقدير الهي گفت كه اي رستم بزن ، آسمان و ماه هم رستم را تحسين كردند . ( به او آفرين گفتند . )

 

42 ـ اشكبوس در همان لحظه و فري جان داد و مرد ؛ طوري شد كه گويي اصلاً از مادر زاده نشده بود .

 

معني بيت هاي درس 3 حمله ي حيدري

 

1 ـ مبارزان چشم باز كرده و منتظر بودند تا ببينند كه چه كسي اول بار آماده ي جنگ مي شود و جنگ را شروع مي كند .(مصراع اول و دوم كنايه دارد )

 

2 ـ كه ناگهان عمرو كه آسمان ميدان جنگ بود ( بر ميدان جنگ مسلط بود ) اسبش را به حركت درآورد و گردوخاك به راه انداخت ودر ميدان جولان داد (و خودي نشان داد) 3 ـ وقتي عمرو كه مانند كوهي از آهن بود به ميدان جنگ آمد ، مانند اين بود كه همه جاي ميدان پر از فولاد شد ( زيرا زره عمرو از فولاد بود و حسه‌اش بسيار بزرگ )

 

4 ـ عمرو به ميدان جنگ آمد ، درنگي كرد ( نفسي تازه كرد ) و آنگاه ايستاد و مبارزو حريف خواست .

 

5 ـ پيامبر ، آن دوست خداوند جهان‌آفرين ، به چهره ي مسلمانان نگاه كرد .

 

6 ـ همه ي مسلمانان از ترس و به نشانه ي اظهار ضعف و ناتواني سر خود را پايين انداخته بودند و هيچ كس خواستار جنگيدن با عمرو نشد

 

7 ـ غير از علي (ع) كه مانند بازويي براي دين و شير خدا بود و خواستار جنگ با عمرو شد .

 

8 ـ نزد پيامبر برگزيده (ص) براي اجازه رفت ، رخصت خواست ، اما پيامبر به او اجازه نداد .

 

9 ـ عمرو به طرف علي كه مانند شير خشمگيني بود رفت و علي ، شاه دين ، در مقابلش قرار گرفت .

 

10 ـ هر دو با دشمني تمام به طرف هم دويدند و راه هرگونه آشتي را بستند و با هم جنگيدند

 

11 ـ آسمان به خاطر ترس از آن جنگ رنگ باخت ( كنايه از : ترسيد) ؛ زيرا جنگ افراد شجاعي كه مانند شير و پلنگ هستند بسيار ترسناك مي شود .

 

12 ـ ابتدا عمرو كه بدبخت و بيچاره بود، بازوهاي خود را مانند شاخه ي درختي بلند كرد .

 

13 ـ علي آن شير خدا ، سپرش را بالاي سرش گرفت و عمرو اژدها مانند ، شمشيرش را بلند كرد .

 

14 ـ عمرو پاهايش را مانند كوه محكم بر زمين گذاشت و آماده ي زدن شد و دندان هايش را از شدت خشم به هم فشرد .

 

15 ـ وقتي هدف چهره اش را به آن دو نشان نداد ( به هدف خود نرسيدند ) ، دوباره هر دو به هم حمله كردند .

 

16 ـ آن چنان جنگي به وجود آوردند كه مردم زمين و زمان مانند آن را كم ديده است .

 

17 ـ آن قدر گرد و خاك از آن ميدان بلند شد كه بدن هردو از چشم ها پنهان شد .

 

18 ـ زره ها پاره پاره و قبا ها ( روپوش ها ) چاك چاك شد و سر و صورت جنگجويان پر از گرد و خاك شد .

 

19 ـ آن دو كه در روش هاي جنگيدن ماهر بودند ، ضربه هاي زياد شمشير نيزه را از خود دور كردند .

 

20 ـ علي كه مانند شير شجاع و جانشين پيامبر و مانند نهنگ درياي قدرت خداوند بود ، ...( با بيت بعد موقوف المعاني دارد )

 

21 ـ آن چنان خشمگينانه به چهره ي دشمن نگاه كرد كه كارش به خاطر ترس از نگاه تمام شد وشكست خورد .

 

22 ـ علي آن دست خيبرگشاي خود را بالا برد و براي بريدن سر عمرو آماده شد ( پاهايش را محكم به زمين گذاشت )

 

23 ـ علي ، سرور دين ، با نام خداي آفريننده شمشيرش را پايين آورد و به گردن عمرو زد

 

24 ـ وقتي علي شمشيرش را به دشمن زد ، شيطان دو دست خود را به نشانه ي افسوس و حسرت ، به سرش زد ( افسوس خورد و متأسف شد ) .

 

25 ـ رنگ از چهره ي كفر در هند پريد ( كافران در جاي دوري ماند هند ترسيدند ) و بت‌خانه هاي اروپا از ترس به خود لرزيدند .( در همه جاي جهان كافران و بت پرستان ترسيدند .)

 

26 ـ شير ( استعاره از علي ) شمشيرش را به گردن عمرو زد و تن بي سر او را به زمين انداخت ( سرش را از بدنش جدا كرد )

 

27 ـ وقتي لبه ي شمشير علي به گردن عمرو خورد ، سر عمرو صد قدم از بدنش دورتر پريد .

 

28 ـ وقتي عمرو كه مانند فيل بزرگي بود ، به خاك افتاد و كشته شد ، جبرئيل از علي تشكر كرد و دستش را بوسيد .

 

معني ابيات درس 12 غزل سعدي

 

1ـ آن لحظه كه مي ميرم ، در آرزوي رسيدن به تو هستم و به اين اميد جان مي دهم كه خاك درگاه تو شوم .(هميشه تو را مي خواهم ،حتي مرگ من هم به خاطر تو است. مصراع دوم نهايت خاكساري و فروتني و پاكبازي سعدي را برابر محبوبش نشان مي‌دهد.)

 

2ـ وقتي كه در روز قيامت دوباره زنده مي شوم ،تنها به خاطر گفت و گو با تو بلند مي‌شوم و تنها تو را مي جويم. ( زنده شدن من در قيامت تنها براي يافتن توست . )

 

3 ـ در آن لحظه كه زيبا رويان دو جهان(جهان حقيقت و مجاز) در قيامت يا بهشت جمع شده باشند، چشمم ( مجازاً نگاهم ) تنها به سوي تو مي باشد و تنها به صورت زيباي تو عشق مي‌ورزم .(تنها تو را مي بينم وبس)

 

4 ـ از بهشت سخن نخواهم گفت ، گل بهشتي را نخواهم بوييد ، به دنبال چهره ي زيباي زن بهشتي نخواهم بود ، تنها به سوي تو خواهم آمد.(تنها وجود تو برايم ارزشمند است .)

 

5ـ اگر هزار سال در گور(خوابگاه نيستي)بخوابم ، حتي در گور هم در آرزوي وصال و رسيدن به تو خواهم بود. ( خواب من در قبر تنها به خاطر رسيدن به تو سالم و آرام خواهد بود . )

 

6ـ از دست ساقي بهشتي باده ي بهشتي نخواهم نوشيد ؛ من به شراب نيازي ندارم ؛ زيرا از بو و آرزوي رسيدن به تو مست مي‌باشم .

 

7ـ با وجود عشق تو پيمودن هزار بيابان وتحمل هزاران مشكل آسان است؛ اگر جز اين باشد ، تمام كارهايم از سر خودخواهي و براي خودم خواهد بود

 

معني بيت هاي درس 12غزل حافظ

 

 1ـ اي عارفان،خدا را شاهد مي گيرم كه اختيار دلم از دستم خارج مي شود و من عاشق شده ام، دريغا كه راز پنهان عشق من فاش خواهد شد.

 

2ـ اي باد موافق، ما سوار بر كشتي عشق هستيم ، وزيدن آغاز كن ؛ به اميد آن كه به ديدار يار كه آشناي ماست، نايل شويم .

 

3ـ محبت كوتاه مدت روزگار خيالي و دروغ و جادو است ، پس نيكي كردن در حق ياران را غنيمت بشمار.(غنيمت شمردن فرصت)

 

4ـ اي انسان جوانمرد و بزرگوار،براي شكر از سلامتي كه خدا به تو بخشيده است ، فرصت را غنيمت بشمار و از فقير بي نوا دلجويي كن .(درويش نوازي)

 

5 ـ راحتي وآسوده بودن در دو دنيا در گرو اين دو سخن است : با دوستان جوانمردي كردن و با دشمنان ملاطفت و نرمي نشان دادن .

 

6 ـ حتي در هنگام فقر و بي چيزي نيز سعي كن شاد باشي و عشق بورزي ؛زيرا اين كيمياي وجود(عشق و شادي)گدا را هم مانند قارون بي نياز و ثروتمند مي كند .(شاد باشي)

 

7ـ اي عاشق ، از فرمان عشق سرپيچي نكن؛ زيرا معشوق كه سنگ سخت در پنجه ي قدرت او مانند موم نرم است ، تو را به خاطر غيرت وتعصبي كه به تو دارد ، مانند شمع مي سوزاند (اختيار تو در دست معشوق است،پس از فرمان او سرپيچي نكن .)

 

8 ـ به جام باده ( استعاره از دل انسان عارف ) كه مانند آيينه ي اسكندري است ، ( تلميح به داستان آيينه‌ي اسكندر ) خوب نكاه كن تا حال و اوضاع كشور دارا ( مجازاً همه‌ي هستي ) را براي تو آشكار سازد(به دل عارف توجه كن ؛ زيرا او از همه چيز آگاه است و تو را از همه چيز آگاه مي كند)

 

9 ـ زيبا رويان فارسي زبان جان تازه اي به انسان مي بخشند؛ اي ساقي عشق ، به رندان پرهيزكار ( افرادي كه در ظاهر ناپاك و در باطن درست‌اند ، افراد لاابالي و بي‌بند و بار) مژده بده كه دل به عشق زنده دارند؛ زيرا زهد و عبادت خشك و رياكارانه اثري ندارد .

 

10 ـ حافظ اين لباس زاهدان را كه آغشته به مي و نجس است ، به اختيار خود نپوشيده است ؛اي شيخ پاكيزه لباس پرهيزكار!! ( اي رياكار ) عذر مارا در مورد اين ناپاكي بپذير و بر ما عيب نگير ! ( زيرا در عشق اختيار نيست و من به خواست خودم عاشق نشده‌ام .)

 

معني شعر باغ عشق از سنايي

 

1 ـ اي انسان تا كي مي خواهي در زندان اين دنيا از افراد مختلف فريب بخوري؟ يك لحظه از چاه تاريك اين دنيا بيرون بيا تا جهان حقيقت را ببيني .

 

2 ـ جهاني كه در آن هر كسي براي خود پادشاهي است و همه ي جانها شادمان هستند(تفاوتي بين انسان ها نيست و همه شادند)

 

3 ـ در آسمان جهان حقيقت عقابي كه دلها را شكار كند وجود ندارد و در عمق درياي آن نهنگ كشنده اي نيست(هيچ گونه دشمني وجود ندارد)

 

4 ـ گر از راه عشق به جهان حقيقت بيايي ، همه را خدمت كار دل خود مي يابي و اگر از راه دين وارد شوي ، همه را زيبا كننده ي جان خود مي بيني .

 

5 ـ اگر امروز در اين دنيا از لحاظ جان زيان كني (جان خود را از دست بدهي)، چه بسيار سرمايه و سودي كه فردا در جهان آخرت از اين زيان خواهي ديد

 

6 ـ تو اگر مانند فريدون يك لحظه در ميدان مبارزه با نفس خود ايستادگي كني ، به هر طرف كه روكني نشان پيروزي خود را خواهي ديد.

 

7 ـ اگريك روز راهنماي تو درد دين و وفاداري به آن باشد ، جاي شگفتي نيست كه خود را با مردان خدا همراه و هم رديف ببيني .

 

8 ـ چگونه انتظار بخشش از مردم داري در حالي كه خدا را بخشنده و رزاق مي داني؟ چگونه به طرف گناه مي روي در حالي كه خدا را داننده ي پنهاني ها مي داني ؟

 

9 ـ همه چيز را از خدا بدان نه از اعضاي بدن يا عناصر چهارگانه ي طبيعت ؛ زيرا سطحي نگري و كوتاه بيني است كه خطي را كه به خاطر داشتن عقل به وجود مي آيد ، تو آن را به انگشتان نسبت بدهي

 

10 ـ به اين ظواهر دنيا مانند انسان هاي نادان ، مغرور و فريفته نشو ؛ زيرا زور و زر دنيا آن بهاري نيست كه پاييزي نداشته باشد(هميشگي نيست)

 

11ـ (در اين دنيا) اگر در آسمان باشي به زمين خواهي آمد و اگر ماه باشي به چاه خواهي افتاد و اگر دريا باشي خالي خواهي شد واگر باغ شاد و خرمي باشي پاييز و نابودي را خواهي ديد(اگر در اوج عزت و بزرگي باشي ، خوار ذليل خواهي شد .)

 

12 ـ چرا بايد به خوشبختي دنيا افتخار كني و از بدبختي آن ناله كني ؛ زيرا تا چشم به هم بزني ، در زماني بسيار كوتاه ، هيچ يك را نخواهي ديد(شادي و غم اين دنيا هميشگي نيست)

 

13 ـ آيا نديدي كه الب ارسلان پادشاه قدرتمند سلجوقي به خاطر بلندي مقام سر به آسمان برده بود؟ اكنون به شهر مرو بيا تا تنش را زير خاك ببيني .(همه از اين دنيا خواهند رفت)

 

معني بيت هاي فردوسي در درس تربيت انساني و سنت ملي ما

 

1 ـ با ديدار تو جانم را زيبا مي‌كنم . از من هر چه بخواهي اطاعت مي‌كنم

 

2 ـ غير از بند و اسارت ( كه نمي‌پذيرم ) زيرا بند باعث بي‌آبرويي است ، باعث شكست است و كار ناپسندي است .

 

3 ـ تا زنده‌ام كسي مرا در بند و اسارت نخواهد ديد زيرا روان آگاه من اين گونه تربيت شده است .

 

معني ابيات خاقاني انتهاي درس چهاردهم

 

1 ـ آن شخص كوچك و فرودست را كه امروز بزرگ و بلندمرتبه شده است ، با نگاه كوچكي و خواري در او نظر نكن ( هم‌چنان او را كوچك نشمار )

 

2 ـ شاخه‌ي كوچكي را كه درخت بزرگي شده است ، با بي‌تفوتي به بزرگي‌اش نگاه نگن .

 

معني ابيات نظامي درس مايع حرف‌شويي

 

1 ـ سخن كم و سنجيده‌اي كه مانند مرواريد باشد بگو تا به خاطر سخن كم ولي با ارزش تو دنيا پر شود ( با اين سخنان سنجيده در دنيا مشهور شوي )

 

2 ـ مي‌توان از سخني كه مانند مرواريد باشد ، لاف زد ، زيرا آن چيزي كه زياد است و مي توان زياد زد ، خشت است . ( سخن بيهوده مانند خشت است )

 

معني شعر داروگ از نيما :

 

كشتزار من ( كشور من )،

 

در كنار كشتزار همسايه ( شوروي سابق )، خشك شد.

 

با وجود آن كه می گويند ساكنان آنجا غم و درد بی شماری دارند؛

 

ای پيام رسان روزهای ابری،

 

داروگ !

 

کی باران خواهد بارید؟

 

بر اين اوضاع نامساعد كشور من ،

 

بر اين كلبه بی نور و بی نشاط من

 

كه اجزای سازنده اش در حال شكستن و فرو ريختن است

 

( آن‌قدر فشار و اختناق در كشور من وجود دارد كه همه چيز را نابود مي‌كند )،

 

همانند دل دوستانی كه از دوری و جدایی هم در حال نابودي است ،

 

ای پيام رسان روزهای ابری،

 

داروگ! کی باران خواهد باريد؟

 

رمزهای شعر: ١- كشتگاه : جامعه ايران زمان شاعر ٢- كشت همسايه: كشور اتحاد جماهير شوروي پس از انقلاب اكتبر ١٩١٧ ٣- ساحل نزديك: همان كشت همسايه، همسايه شمالي ٤- داروگ:انسان آگاه باران : خوشي و شادابي و آزادي

 

 معنی شعر باغ بي‌برگي از اخوان ثالث

 

 ـ آسمان باغ فقر( پاييزي ) را

 

، ابر كه مانند انساني پوستين سرد و نمناكي دارد ، محكم در آغوش گرفته است

 

( فقر فرهنگي و فكري جامعه را فراگرفته است) .

 

باغ فقر ( جامعه ) با سكوت پاك و غم‌انگيز خود همواره تنهاست .

 

ــ آهنگ باغ فقر( پاييزي ) باران است و سرودش باد .

 

لباسش خرقه‌ي برهنگي است .

 

و اگر بايد لباسي غير از اين داشته باشد ،

 

باد تار و پود آن لباس را با برگ هاي زرد كه مانند شعله هاي زرين هستند ، بافته است .

 

مهم نيست كه چه چيزي و در كجاي اين باغ مي خواهد برويد يا نمي‌خواهد ،

 

باغبان و رهگذري نيست كه به آن توجه كند .

 

( به جمعه‌ي زمان شاعر كسي اهميت نمي‌دهد و گويي صاحب و سرپرستي ندارد .)

 

باغ نا اميدان در انتظار هيچ بهار و رويشي نيست .

 

( جامعه نمي‌خواهد تغيير كند و به رشد برسد ) ـ

 

ـ اگر از چشمان باغ فقر( پاييزي ) نور اميدي نمي‌تابد و يا اگر در چهره اش برگ شادي رشد نمي‌كند

 

( اگر اميدي ندارد و شادي در آن نيست ) با اين وجود چه كسي مي‌گويد

 

كه باغ فقر ( كشور من ) زيبا نيست ؟

 

اين باغ داستان از ميوه‌هايي مي‌گويد كه روزي سر بر اوج آسمان داشته اند

 

و امروز در دل خاك خوابيده اند

 

( انسان‌هاي بزرگي در كشور من وجود داشته‌اند كه اكنون درگذشته اند و كشورم به آنها افتخار مي‌كند . )

 

ــ خنده‌ي باغ فقر ( پاييزي ) همراه با اشك خون است و غمناكي .

 

پادشاه فصل‌ها ، پاييز ، هميشه با اسب يال‌افشان زرد رنگش در آن جولان مي‌دهد . ( كشورم را غم پاييزي فراگرفته است )

 

معني شعر سفر به خير از دكتر محمد رضا شفيعي كدكني 

 

گون ( نماد انسان هاي اسير دنيا و پاي‌بسته ) از نسيم ( نماد انسان هاي آزاد و رها و وارسته كه از وضعيت موجود كشور ناراضي است ) پرسيد :

 

اين‌گونه با عجله به كجا مي‌روي ؟ نسيم پاسخ داد : من از اين بيابان ( كشور غبارگرفته و پر از فشار و اختناق ) دلگير و ناراحتم .

 

آيا تو هم نمي‌خواهي از اين غبار آزار دهنده‌ي اين بيابان سفر كني و آسوده شوي ؟

 

گون پاسخ داد : سراسر وجودم آرزوي رفتن است ؛ اما چه كنم كه پاي بسته ي اينجا هستم و نمي‌توانم از اينجا دل بكنم ...

 

گون دوباره پرسيد : با اين شتاب به كجا مي‌روي ؟ نسيم پاسخ داد : به جايي مي روم كه خانه‌اي جز اين خانه براي من باشد .

 

گون گفت : سفرت به خير و خوشي باشد ؛ اما تو را به دوستيمان قسم مي دهم ،

 

به خاطر خدا ، وقتي از اين كوير وحشت ( كشور پر از ترس و اختناق ) سالم عبور كردي ،

 

سلام مرا به شكوفه ها و باران زندگي بخش برسان .

 

نماد ها : 1 ـ گون نماد انسان هاي اسير و پاي بند 2 ـ نسيم نماد انسان هاي آزاد و رها و وارسته كه از وضعيت ستم آلود و استبداد زده‌ي كشورش ناراضي است

 

توضيح شعر در سايه سار نخل ولايت 

 

بند اول * در مصراع اول تلميح به آيه‌ي قران است ـ در مصراع سوم ميان بزرگ و كوچك تضاد وجود دارد ـ در مصراع چهارم يك تمثيل ديده مي‌شود

 

ـ در مصراع ششم تلميح به داستان فرعون و اهرام و تشبيه ( اضافه‌ي تشبيهي ) در عبارت فرعون تخيل و در مصراع بعد يك تشبيه ديده مي‌شود .

 

توضيح : نام خدا كه بهترين آفريننده است گرامي باد ، زيرا تو را آفريد ، نمي‌توان از تو ( علي ) شگفت زده شوم ،

 

زيرا چشم و وجود كوچك و ناتوان من براي ديدن بزرگي و عظمت تو كافي نيست ،

 

مورچه از كجا مي‌دان كه بر ديواره‌ي ساختمان بزرگي مانند اهرام مصر عبور مي‌كند / يا بر روي يك خشت خام ( من مانند مورچه تفاوتي ميان علي با آن همه عظمت و ديگران قايل نيستم ) تو ( علي ) مانند آن هرم بزرگي هستي كه تخيل و تصور مي‌تواند بسازد .

 

و من مانند آن مورچه‌ي ضعيفي هستم كه نمي‌تواند عظمت تو را درك كند .

 

بند دوم * مصراع دوم و سوم آرايه ي تلميح دارد .

 

توضيح : تو با اين همه عظمت كه بر فراز ساير موجودات ايستاده‌اي ( از همه برتري ) چگونه

 

/ خود را پايين مي آوري و در كنار تنور يك پير زن قرار مي گيري و براي او كار مي‌كني ؟

 

/ و در زير شلاق كودكانه‌ي بچه‌هاي بي‌سرپرست و يتيم قرار مي‌گيري ؟

 

/ و نيز مي‌تواني با اين همه بزرگي در بازار تنگ و پر اختناق كوفه قدم بزني ؟

 

بند سوم : علي را به اقيانوس قايم تشبيه كرده است ، كلمه‌ي تنگ ايهام دارد : باريك يا پر از فشار و اختناق ، و در آخر بند تلميح به قرآن توضيح : من پيش از تو اقيانوس با عظمتي نديده بودم كه عمودي باشد ( تو اقيانوس قائمي )

 

/ قبل از تو صاحب قدرتي نديده بودم / كه كفش وصله دار و ياره بپوشد / و مشك كهنه‌اي را بر دوش خود بگيرد ( خود مشغول كار باشد ) /و برادر برده ها و غلام‌ها باشد ( مقامش را تا حد فرودستان پايين بياورد ) افسوس كه تو تنها صاحب شبهاي اين كوفه‌ي پر از اختناق بودي / اي نور خدا / در شبهاي تاريك و به هم پيوسته‌ي تاريخ / اي روح شب قدر / تا زماني كه سپيده بدمد ( جبرئيل برتو نيز تا سپيده دم نازل مي شد. )

 

بند چهارم * شب نماد آرامش و تاريكي است ، طوفان نماد خشم و خروش ، چاه نماد جوشش ، سحر نماد روشنايي و سفيدي ، ستاره نماد روشنايي ، لبخند نماد زيبايي و زندگي .

 

توضيح : شب با آن همه آرامش بخشي ، از چشم تو آرامش مي‌گيرد

 

/ طوفان خشم و خروش خود را از تو دارد /

 

سخن تو گياه را ثمربخش مي‌سازد /

 

و از نفس جان‌بخش تو گل رشد مي كند

 

/ از زماني كه تو در چاه گريه كردي ، چاه جوشان شده است ( گريه هاي تو از جوشش چاه بيشتر بوده است .)

 

/ سپيده دم به خاطر سفيدي چشمان تو طلوع مي‌كند /

 

شب در مقابل سياهي چشمان تو سر تعظيم فرود مي‌آورد /

 

همه‌ي ستاره ها بدهكار نگاه درخشان تو هستند /

 

لبخند تو باعث و اميد زندگي است /

 

همه‌ي شكوفه ها از نژاد لبخند هاي زيباي تو هستند .

 

* بند پنجم : پيشاني علي ( ع ) به كتاب خداوند و دريا تشبيه شده است ؛ به دليل اين كه علي قرآن ناطق بود و دريايي از علم در سر داشت . پيشاني مجازاً سر مي باشد توضيح : چه طور يك شمشير زهرآلود مي‌تواند

 

/ سر با عظمت تو را كه مانند كتاب خداست ، بشكافد ؟ /

 

چگونه مي توان با شمشير دريا را شكافت و از بين برد ؟ علم علي با كشته شدن نيز از بين نمي رود )

 

* بند ششم : عشق نماد غم ، غم نماد ديرينگي ، غم را به شعر تشبيه كرده است .

 

توضيح : به خاطر تو گريه مي‌كنم / با غمي كه از عشق هم غم انگيزتر است /

 

و از غم هم قيمي تر / براي تو با چشم همه‌ي فرودستان مي‌گريم ( تنها فقرا و فرودستان براي تو مي‌گريند )

 

/ با چشماني كه از ديدن تو محروم مانده اند ( من هرگز تو را نديدم ) / گريه ي من شعر غم تو است كه شبها مي سرودي ( شب ها مي گريستي )

 

* بند هفتم : تلميح به داستان پرستاري و هم‌بازي بودن علي با بچه هاي يتيمان و جريان فتح مكه كه پيامبر پا روي دوش علي نگذاشت و در عوض از علي خواست كه پا روي شانه ي پيامبر بگذارد و بتها را پايين بيندازد . استعاره در عبارت « كلمات كودكانه تراويد » كه كلمات را به آبي تشبيه كرده كه مي چكد .

 

توضيح : آن هنگامي كه مانند نور خورشيد / مانند خورشيدي به خانه‌ي پير زني كه بچه هاي يتيمي داشت ، تابيدي

 

/ و هيبت و شكوه حيدر بودن ( شدت و سختگيري و حمله ي پي در پي داشتن در جنگ ) خود را

 

/ وسيله‌ي شادي كودكانه ي آن ها كردي / و بر روي شانه اي كه پيامبر به خاطر بزرگواري تو پا نگذاشت ، /

 

كوكان يتيم را نشاندي / و از آن دهان كه ( در وقت جنگ ) آواز شير مي آمد ، /

 

كلمه هاي كوكانه چكيد / آيا تاريخ ( با ديدن اين كه تو شكوه حمله ات را با رحمت آميختي ) حيرت زده بر در خانه‌ي پيرزن بيوه ، نمي‌لرزيد و متعجب نمانده بود ؟

 

* بند هشتم : تلميح به جنگ احد ، تشبيه زخم ها به گل‌بوسه ها ، بدن مجروح و خون‌آلود به دشت شقايق ، مهر به باده ، هشتاد زخم به تازيانه‌هايي كه در موقع حد ( مجازات مست ) مي زنند .

 

توضيح : در جنگ احد / كه به خاطر مانند گل‌بوسه ، بدنت به دشتي پر از شقايق سرخ تبديل شده بود

 

/ مگر از كدام شراب عشق مست شده بودي / كه با زخم هاي مانند تازيانه خود را مجازات كردي ؟

 

* بند نهم : استفهام انكاري براي تأكيد ، مبالغه در مصراع آخِر .توضيح : كدام يك بدهكارتريد ؟ / دين به تو بدهكارتر است يا تو به دين ؟ ( مسلماً دين به تو بدهكارتر است ) / همه‌ي دين ها بدهكار تو هستند .*

 

بند دهم : بينش به باغ تشبيه شده است ، تلميح به جنگ خيبر ، تشخيص و استعاره‌ي مكنيه در بازوان انديشه و كردار .

 

توضيح : آگاهي‌هايي كه به ما بخشيدي / هزار بار ارزشمند تر از فتح خيبر است / آفرين به فكر و عمل قدرتمند تو

 

*بند يازدهم : روسياه ماندن كنايه از شرمنده شدن ، به بي‌وزني افتاد ايهام دارد : 1 ـ شعر سپيد من وزن عروضي ندارد 2 ـ شعر من بي ارزش شد ، وزن مي‌گيرد كنايه از ارزش پيدا مي كند ، تنگ مايه كنايه از فقير و ناتوان ، در پيان بند تلميح به آيه‌ي قران .

 

توضيح : شعر سپيد من شرمنده شد / زيرا در فضاي ستايش تو بي وزن و بي‌ارزش شد /

 

هر چند سخن به خاطر تو ارزش پيدا مي كند / من چگونه مي‌توانم عظمت تو را در سخن مختصر و ناتوان جا بدهم /

 

ستايش تو را در كجا مي‌توان به پايان برد ؟( مسلماً هيچ جا ) / الله اكبر ( براي تعجب به كار برده است )/ آيا خدا نيز از تو شگفت زده نمي‌شود ؟

 

/ پس آفرين بر خدا ، آفرين بر خدا / آفرين بر خدايي كه نيكو ترين آفريننده است /

 

فرخنده باد نام خدا / زيرا بهترين آفرينند است / و نام تو / زيرا بهترين آفريده اي . 

 

معني بيت هاي حديث جواني درس نوزدهم

 

1 ـ من اشك ناچيزي هستم ولي به خاطر اين كه براي انسان هاي ارزشمند ريخته شده ام ارزش پيدا كرده ام ، من خار ناچيزي هستم ولي به خاطر اين كه در زير سايه‌ي گل قرار گرفته ام ارزشمند شده ام ( با اين كه ارزشي ندارم ولي به خاطر هم نشيني با افراد ارزشمند عزيز شده ام ) ( تشبيه خود به اشك و خار از جهت بي مقدار بودن ، به پاي كنايه از فروتني ، به سايه ي كسي آرميدن كنايه از تحت حمايت كسي بودن ، گل استعاره از معشوق )

 

2 ـ اي معشوق من كه مانند نو بهار عشق زيبا و شاداب هستي، من به خاطر ياد زيبايي هاي تو مانند گل بنفشه هميشه مشغول تفكر و تأمل هستم (رنگ و بو مجاز از زيبايي نوبهار عشق استعاره از معشوق ، تشبيه خود به بنفشه ، سر به گريبان كشيدن كنايه از متفكر بودن و تأمل كردن ) .

 

3 ـ من مانند خاك به خاطر دوست‌داري تو ، ناتوان و بي ارزش شده ام ، و مانند اشك به دنبال تو با علاقه‌ي تمام دويده ام ( آمده ام ) ( تشبيه خود به خاك و اشك ، از پا افتادن كنايه از ناتواني و بي ارزش شدن ، با سر دويدن كنايه از با شور و علاقه‌ي زياد رفتن )

 

4 ـ من نشان و نمودي از جواني را در زندگي خود نديده ام ، سخن و تعريف جواني را از ديگران شنيده ام ( به خاطر عشق تو پير شده ام )

 

5 ـ من از سلامتي و آرامش خاطر بهره‌ي كامل نبرده ام و از آرزوهاي خود خوشي نديده ام . ( بيمار عشق تو بوده ام و به آرزوهاي خود نرسيده ام ) ( تشبيه عافيت به جام و تشبيه آرزو به شاخ و تشبيه عيش به گل اضافه‌ي تشبيهي )

 

6 ـ روزگار اين پيري را ارزان و مجاني به من نداده است ، بلكه اين پيري را با دادن جواني خريده ام ( جواني را داده ام و پيري را خريده ام . ( موي سپيد كنايه از پيري ، فلك رايگان نداد تشخيص دارد ، رشته استعاره از پيري ، و نقد جواني ، جواني را به نقد ( پول ) تشبيه كرده است . )

 

7 ـ اي سرو به آزاده بودن خود افتخار نكن ، زيرا من از تو آزاده ترم و از همه چيز جهان ( براي عشق ) صرف نظر كرده ام ( سرو مورد خطاب واقع شده و تشخيص واستعاره‌ي مكنيه دارد ، سرو نماد آزادگي است ، از كسي بريدن كنايه از قطع علاقه كردن ) .

 

8 ـ اي رهي ، اگر من از پيش انسان ها فرار مي‌كنم ، بر من عيب نگير ؛ زيرا من مانند آهويي هستم كه هرگز انساني نديده است . ( هر چه ديده ام معشوق فرشته خو بوده است و بس )

 

( رهي تخلص شاعر است ، آهو ايهام تناسب دارد 1 ـ نام حيوان كه در اين شعر همين معني مورد نظر است 2 ـ گناه و عيب كه با كلمه‌ي عيب تناسب دارد . )

 

معني بيت هاي شعر در کوچه سار شب از هوشنگ ابتهاج

 

1 - در این دینا که کسی به فکر کسی نیست ، هیچ کس برای دلجویی و احوالپرسی ما نمی آید و صحرای پر از غم زندگی ما ساکت و خالی است ( بیان شدت تنهایی و غربت شاعر) کوچه سار شب = اضافه‌ي تشبيهي سرای‌بی کسی = استعاره از دنيا پرنده پر نمی زند = کنایه از خالی و ساکت بودن ، کسی به در نمی زند = کنایه کسی تلاشی و حرکتی نمی کند . واج آرایی حرف ( پ )

 

2- در این تاریکی و خفقان ( دوران حکومت ستم شاهی ) هیچ کس به فکر آزادی و رهایی نیست و در این محیط ستم هیچ‌کس در اندیشه‌ي رهایی نیست . شب نماد دوران ظلم و خفقان ، شب گرفتگان = کسانی که اسیر ظلم و ستم هستند ، در سحر زدن = کنایه از به دنبال آزادی و رهایی بودن واج آرایی حرف ( س )

 

3- منتظر طلوع صبح آزادی هستم ؛ افسوس که چنین شبی به پایان نمی رسد و انتظار من بیهوده است ( شاعر چشم انتظار حرکتی است که ظلمت و اختناق را نابود کند اما امیدش به یأس مبدل می شود .) در انتظار غبار بی سوار نشستن = کنایه از انتظار بیهوده سپیده استعاره از آزادی

 

4- دل غمزده و آشفته ی من از این خراب تر نمی شود زیرا ختجر غم تو تا آنجا که می توانست آن را خراب و نابود کرده است . ( بيان نهايت غمگين بودن شاعر ) خنجر غم = اضافه‌ي تشبیهي

 

5- جامعه ای که در آن به سر می بریم پر از غم و اندوه است و کسی جز غم ، ندای آشنایی و دوستي سر نمی دهد .( در این سرزمین غم بار همه از هم بیگانه اند ) گذرگه پرستم = استعاره از دنیا صلا زدن = صدا زدن ، دعوت کردن ،

 

6- گوش هاي تو بسته است و انتظار پاسخي از تو ندارم ؛ پس برو كه انتظار من بیهوده است زیرا هیچکس به خواهش من پاسخ مثبت نمی دهد و كار من ندا دادن به گوش كر است ؛ پس بهتر است سخن را کوتاه کنیم . چه چشم پاسخ است =( استفهام انکاری ) یعنی انتظار پاسخ ندارم ، چشم داشتن کنایه از انتظار داشتن ، دريچه استعاره از گوش - مصراع دوم ( برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند ) تمثیل و كنايه از كار بيهوده انجام دادن .

 

7- من همچون درختی هستم که سایه و میوه ندارم ؛ پس اگر مرا از ریشه جدا کنند ، سزوار اين كار هستم ؛ زیرا بر درختی که تر و سبز است کسی تبر نابودی نمی زند ( من فايده اي ندارم پس شايسته ي نابود شدن هستم ) . بر در مصراع اول و مصراع دوم جناس تام ( بر = میوه / بر = حرف اضافه ) واج آرایی حرف ( ر ) مصراع دوم آرایه ی تمثیل دارد و كنايه از بهره رسان را از بين نمي برند .

 

معنیبيت هاي درس بيست و دوم ( شخصي به هزار غم گرفتارم

 

1 ـ انساني هستم كه اسير غم‌هاي زيادي هستم و هر لحظه كار براي من سخت و دشوار مي شود . ( هزار نماد كثرت ، به جان رسد كارم كنايه از بيچاره شدن )

 

2 ـ بدون هيچ خطا و گناهي زنداني شده ام و بدون هيچ دليلي اسير هستم . ( زلت ، گناه ، علت و سبب مراعات نظير )

 

3 ـ حتي ستاره ها هم براي مجازات من آماده اند و با يگديگر پيمان بسته اند ( اشاره به باور پيشينيان كه ستاره ها را در سرنوشت آدمي مؤثر مي دانستند ، سرنوشت مرا آزار مي‌دهد ) و آسمان هم آماده‌ي جنگ با من است . بيت تشخيص ( جان بخشي به اشيا ) دارد ، كمر بستن كنايه از آماده شدن

 

4 ـ زنداني هستم و بخت من شوم و نامبارك است و با من يار نيست ؛ اندوهگينم و بخت و اقبال با من دشمن است . محبوس و منحوس جناس دارد ، اختر كنايه از بخت و اقبال ، طالع و منحوس و اختر مراعات نظير دارد ، اختر خونخوار است تشخيص دارد ، خونخوار بودن كنايه از دشمن بودن

 

5 ـ غم من امروز از ديروز بيشتر است ( روز به روز غمگين‌تر مي شوم ) و ثروتم امسال از پارسال كمتر است ( سال به سال سرمايه ام كمتر مي شود ) بين كلمه ها دو به دو تضاد وجود دارد : امروز با دي ، امسال با پارسال ، فزون تر با كمتر

 

6 ـ سرشت و ذات من سرشار از پشيماني است و هر آتشي كه مي‌بينيد ، مانند حرفي از طومار پشيماني من است يا هر حرف از طومار پشيماني من مانند آتشي است . اضافه‌ي تشبيهي در طومار ندامت ، حرف طومار به آتش تشبيه شده است و بر عكس هم مي توان در نظر گرفت ؛ يعني جاي مشبه و مشبهٌ به را عوض كرد : آتش مانند حرف طومار است . ، طومار مصراع دوم استعاره از پشيماني .

 

7 ـ من زماني دوستان برگزيده اي ( مخلصي ) داشتم ، اكنون چه اتفاقي افتاده است كه هيچ‌كس با من دوست نيست

 

8 ـ هر شب آسمان به خاطر گريه هاي زياد و ناله هاي همراه با ناتواني من ، درمانده و ملول مي‌شود . گريه و ناله مراعات نظير ، آسمان به ستوه مي‌آيد تشخيص دارد .

 

9 ـ زندان پادشاه كجا و من كجا ؟ ( زندان پادشاه جايگاه من نيست ) اين چه سرنوشت شومي بود كه ناگهان به من روي آورد ؟ خدايگان منظور پادشاه ، ديدار نمود كنايه از روي آورد .

 

10 ـ به دست و پاي من زنجيري سنگين بسته شده است ؛ شايد به اين خاطر است كه من خيلي كودن و نادان و ديوانه ام ! به دست و پايم در يك متمم با دو حرف اضافه ، سبك بار كنايه از نادان .

 

11 ـ من دليل زنداني شدنم را نمي دانم ؛ آن‌قدر مي دانم كه دزد و راهزن نيستم . ( بي دليل زنداني شده ام)

 

12 ـ اكنون چه كار مي توانم بكنم و نمي دانم چه كار بدي انجام داده ام كه زندان پادشاه شايسته ي من شده است .( من شايسته ي زنداني شدن نيستم ) استفهام انكاري

 

13 ـ ( از اتفاقات پيش آمده ) ترسيدم و از كشورم مهاجرت كردم ( يا فرار كردم ) و گفتم كه من باشم و بخت بد هم همراه من ( من به همراه بخت نگونسارم باشم ) . پشت كردن كنايه از فرار كردن و مهاجرت كردن ، در مصراع دوم « واو » از نوع معيت يا همراهي است .

 

14 ـ در ذات من اميد زيادي به پيشرفت وجود داشت ، اما چه حيف شد كه اين اميدها از دست رفت و نابود شد . مصراع دوم يك شبه جمله است .

 

15 ـ ديگر چرا زياد سخن بگويم و شكايت را طولاني كنم ؛ كه با گفتار و سخن رهايي به دست نمي‌آيد و مشكلم حل نمي‌شود . قصه كردن كنايه از شكايت كردن .

 

معني بيت هاي درس بيست و سه « كعبه‌ي مخفي »

 

 1 - اي آبشار چرا نوحه سرايي مي كني ؟ به خاطر غم چه كسي اين‌قدر ناراحت هستي ؟ شاعر صداي ريزش آب را نوحه خواني دانسته است ، آبشار مورد خطاب واقع شده ؛ پس تشخيص است و استعاره‌ي مكنيه ، چين بر جبين فكندن كنايه از ناراحتي و غم

 

2 ـ اين چه دردي بود كه تو داشتي و مانند من تمام طول شب را ، درحالي كه سرت را به سنگ مي زدي و بي‌تابي مي كردي و گريه مي كردي ؟ سر را به سنگ زدن كنايه از نهايت غمگيني و بي تابي كردن است .

 

3 ـ اتفاقاً خوب شد كه آيينه‌ي ساخته شده در چين يا از جنس چيني شكست ، زيرا ابزار خودبيني و غرور شكسته شد . چيني ايهام دارد : 1 ـ ساخته شده در چين 2 ـ ساخته شده از چيني ، خودبيني ايهام دارد : 1 ـ خود را ديدن 2 ـ دچار غرور شدن

 

4 ـ وقتي عشق بيايد هوش و دل ( مركز دريافت علم ) انسان دانا را با خود مي برد ( او را بي هوش وعقل و علم مي كند ) ، همان‌گونه كه دزد دانا ابتدا چراغ خانه را خاموش مي كند تا آسوده تر دزدي كند . مصراع اول تشخيص و بيت اسلوب معادله دارد .

 

5 ـ آن كاري كه ما با خودمان كرديم ( بلايي كه به سر خود آورديم ) هيچ نابينايي به خود نمي كند ، ما در اين دنيا كه مانند خانه است ، خدا را كه صاحبخانه ي اصلي است فراموش كرديم . خانه استعاره از دنيا و صاحبخانه منظور خداست .

 

6 ـ آن دلي را ستايش كن و مقدس بدان كه كعبه ي شاعري به نام مخفي است يا كعبه ي پنهان است ، زيرا كعبه ي ظاهري را ابراهيم خليل ساخته است و دل را كه كعبه ي پنهاني است خود خدا بنا كرده است . طواف كردن كنايه از مقدس شمردن و ستايش كردن ، مخفي ايهام دارد : 1 ـ تخلص شاعر 2 ـ پنهان ، تلميح به داستان بنا كردن خانه ي كعبه به وسيله ي ابراهيم ( ع )

 

7 ـ ما مانند شمعي هستيم كه از سرنوشت خود آگاهيم ( مي دانيم كه ) ما را براي سوختن و گداخته شدن ( از بين رفتن ) آفريده اند ( بالاخره همه خواهيم مرد ) تشبيه خود به شمع ، خط مجاز از كتاب

 

8 ـ من مانند پروانه ضعيف نيستم كه با يك شعله ي كوچك ( با يك نشانه ي كوچك از عشق ) بميرم ، من مانند شمع هستم كه جان خود را به تدريج از دست مي دهم ولي هرگز شكايت نمي كنم . جان دادن كنايه از مردن ، دود بر آوردن كنايه از شكايت كردن .

 

9 ـ زماني كه بلبل مرا در ميان چمن ببيند با اين كه عاشق گل است ، دست از گل برمي دارد و به سوي من مي آيد ، همان گونه كه اگر برهمن بت‌پرست اگر مرا ببيند ديگر بت‌پرستي نمي كند و مرا مي پرستد . ( من از گل و بت خيلي زيباتر هستم ) بيت اسلوب معادله دارد .

 

10 ـ بزرگي و ارزش من در سخنانم پنهان شده است مانند بوي گل گل كه در گلبرگ هايش پنهان است ، پس هر كس مي خواهد مرا بشناسد و به ارزش واقعي من پي ببرد ، بايد به سخنانم توجه كند . ( ارزش هر كسي به سخناني است كه مي گويد . )

 

بيت در ستايش سخن سنجيده گفتن است . كلمه ي مخفي ايهام دارد مانند بيت 6 ‌ ، پنهان شدن ارزش در سخن به پنهان شدن بو در گلبرگ تشبيه دارد .

 

معني بيت هاي درس آخر ( ريشه ي پيوند )

 

 1  در ذات من عظمت پيشينيان و جنگاوري و شجاعت رستم دستان پنهان شده است .

 

2 ـ در سينه ي پر از اندوه جدايي از گذشته من كه مانند گهواره اي است ، بصيرت و آگاهي مردان بزرگ پنهان شده است ( سينه ي من گهواره بصيرت مردان است ؛ يعني سينه ي من سرشار از بصيرت است . )

 

3 ـ وجود مرا مانند جزيره اي خشك و بي فايده تصور نكن ؛ زيرا در ذات من درياي بي پايان و خروشان ( آگاهي ) پنهان شده است .

 

4 ـ دل مرا ضعيف و ناتوان به حساب نياور ؛ زيرا دل من مانند شيري خشمگين و شجاعي است كه در نيستان سينه ام پنهان است . ( من خيلي جرئت و توانايي دارم . )

 

5 ـ تصور مي كني كه ريشه ي پيوند من با گذشته ي زبان فارسي و فرهنگ ايران ازبين رفته است،هنوز هم در سينه ي من فرهنگ درخشان خراسان ( ايران ) وجود دارد.

 

 

 

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 03 آبان 1393 ساعت: 18:17 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق در مورد بینایی

بازديد: 3475

 

حس بینایی

حس بیناییبینایی حسی است که به ما اجازه می دهد ببینیم. ما برای دیدن از چشم ها استفاده می کنیم و این عضو مانند دوربین عمل می کند. تصاویر به داخل چشم های ما می آیند و از طریق رشته های عصبی به مغز می روند.

بعضی از حیوانات مانند عقاب چشم های قوی تری نسبت به ما انسان ها دارند و حیوانات دیگری مثل گربه حتی می توانند در تاریکی هم به خوبی ببینند.

بعضی وقت ها ما نمی توانیم به خاطر ضعیف شدن چشم هایمان به خوبی ببینیم اما جای نگرانی نیست و برای برطرف شدن این مشکل می توانیم از عینک استفاده کنیم.بچه های خوب باید بدانند که تماشای زیاد و از فاصله نزدیک تلویزیون برای چشم ها خیلی ضرر دارد.ما باید بهداشت را در مورد چشم های خود هم رعایت کنیم یعنی دست های آلوده را به چشم ها نمالیم، بعد از مدت مطالعه، کار کردن با رایانه و تماشای تلویزیون به چشم های خود استراحت بدهیم و خواب کافی و تغذیه مناسب داشته باشیم.استفاده از عینک های آفتابی مناسب هم به ما کمک می کند تا نور شدید آفتاب در فصل تابستان یا نوری که از روی برف ها در فصل زمستان منعکس می شود، چشم ها را اذیت نکند.کار خیلی خوبی است اگر ما سعی کنیم در مورد اعضای مختلف بدن خود اطلاعاتی به دست بیاوریم و بهتر از قبل مراقب سلامتی و بهداشت خود باشیم.

ساختمان دستگاه بینایی

دستگاه بینایی از یک قسمت اصلی (چشم) و یک سری ضمائم (غدد اشکی و پلک ها، ابروان و مژه ها) تشکیل شده است. کره چشم قسمت اصلی دستگاه بینایی است که در یک حفره استخوانی از جمجمه قرار گرفته است. به این حفره استخوانی کاسه چشم می گویند.

کاسه چشم مثل هرمی است که قاعده آن در جلو و رأسش در عقب قرار دارد. کاسه چشم با داخل جمجمه و با حفره زیر گیجگاهی و با حفره بینی ارتباط دارد و این ارتباطات باعث انتقال عفونت به داخل یا خارج جمجمه می شود.

ساختمان کره چشم

کره چشم عضو محیطی دستگاه بینایی است که در حفره استخوانی کاسه چشم قرار گرفته و توسط چربی کاسه چشمی در بر گرفته شده است. این کره به وسیله کپسولی از چربی جدا شده است. به این کپسول، کپسول «فاسیایی تنون» می گویند. قطر عمودی کره چشم 23.5 میلی متر و قطرهای عرضی و جلوی-عقبی آن 24 میلیمتر است. کره چشم در وسط کاسه چشم واقع نشده بلکه به دیواره های بالایی و داخلی کاسه چشم نزدیک تر است.

پوسته یا دیواره کره چشم از سه لایه درست شده است:

لایه خارجی

لایه میانی (عروقی) که رگ های خونی دارد.

لایه داخلی که همان شبکیه است.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 03 آبان 1393 ساعت: 17:28 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

رواج طنز و انتقاد

بازديد: 341

 

رواج طنز و انتقاد

 

اشاره

«طنز» یکی از مهم ترین و کاراترین قالبهای «بیان» هنری است. و به علت شیرینی و جاذبه خاص خود با اکثر روانها سازگار و بیش ترین مخاطب را به خود اختصاص می دهد. طنز به علت خنده و انبساط روحی که در مخاطب پدید می آورد، به راحتی، احساسات و عواطفش را در اختیار گرفته، پیام خود را از راه غیر مستقیم بر عمق دل و جان و باور وی می نشاند. با توجه به این مهم، شناسایی دقیق و صحیح چگونگی به کارگیری این قالب برای کلیه طنزپردازان امری ضروری است. در این مقال بر این هستیم که به بررسی تئوری طنز از جمله تعریف، موضوع، اهداف، انواع و آثار طنز بپردازیم تا خوانندگان عزیز را هر چه بیش تر با این مقوله حساس و تأثیرگذار آشنا کنیم.

مفهوم طنز

طنز در لغت: طنز در لغت نامه های عربی به معنای سخریه و مسخره کردن و در لغت نامه های فارسی به معنای ناز، سخریه، سخن به رموز گفتن، طعنه و فسوس کردن، افسوس داشتن، عیب گرفتن، بر کسی خندیدن... و نیز طنز کرد به معنای طعنه زد، عیب جویی یا تمسخر کرد، آمده است.

شیرین دهان آن بت عیار بنگرید

درّ، در میان لعل شکر بار بنگرید

دی گفت سعدیا من از آنِ توأم به «طنز»

آن عشوه دروغ دگر بار بنگرید

«سعدی»

طنز اصیل

طنز، امروزه دامنه وسیع و گسترده یافته است. در یک تعریف کلی «طنز اصیل» عبارت است از: «هر بیان - اعم از گفتار، رفتار، نوشتار و تصویر - به ظاهر غیر جدّی و بر مبنای لطیفه و مزاح که نمایانگر واقعیّتی جدّی و رساننده پیامی اصیل باشد.» به عقیده یک نویسنده روسی، «طنز بالاترین درجه نقد و انتقاد ادبی است؛ البته نقد و انتقادی زیرکانه، غیر صریح و دل نشین و نیز انتقادی که چنان جذاب بیان می شود که نه تنها همگان را متوجه و متنبّه می سازد بلکه خطاکاران و مخاطبان اصلی خود را نیز به خود می آورد و به تفکر و تأمل وا می دارد؛ انتقادی با حفظ حریم ادب و کمال متانت که حتی در آنان که مورد انتقاد قرار گرفته اند به جای ناراحتی و کینه و رد وانکار شدید، بیداری و توجه و زمینه پذیرش و تسلیم به وجود می آورد

موضوع طنز

طنز ممکن است هر یک از مقوله های اخلاقی، فرهنگی، سیاسی، نظامی، اجتماعی و غیره را شامل شود. موضوع طنز می تواند فرد یا گروه، فرقه یا ملّت و جامعه باشد. در طنز انسان و زندگی او از لحاظ فردی یا اجتماعی مورد بحث قرار می گیرد. طنز گاه به نفس آدمی و بدیها و پلیدیهای آن می پردازد و با بزرگ نمایی آنها همگان را به خطر دشمنی که همراه خود دارند، هشدار می دهد، و گاه به فرقه و گروهی خاص و اعتقادات آنها می تازد و حقیقت زشت عملشان را آشکار می کند، و گاه به معایب و مفاسد اجتماعی که نفس آدمی و خودخواهیهای آن خالق آن بوده روی می آورد و پرده از حقایق تلخ آن بر می گیرد و افراد جامعه را از بی خبری و غفلت به آگاهی و چاره اندیشی فرا می خواند.

هدف طنز

هدف طنز، تنبه و توجه دادن فرد یا جامعه به معایب و مفاسد خود، تحقیر و کوبیدن رذایل اخلاقی، رشد فضایل اخلاقی و در یک کلام، تزکیه، تهذیب، اصلاح و به تکامل رساندن فرد و اجتماع است. قلم طنز نویس کارد جراحی است نه چاقوی آدم کشی؛ با همه تیزی و برندگیش، جانکاه و کشنده نیست، بلکه آرام بخش و سلامت آور است. زخم نهانی را می شکافد و چرک و عفونتهای آن را بیرون می ریزد و بیمار را بهبود می بخشد.

انواع طنز

طنز از نظر نحوه بیان و ارائه، به دو نوع «تفسیری» و «تمثیلی» تقسیم می شود.

1. طنز تفسیری: در طنز تفسیری وقایع و حقایق به طور مستقیم و صریح با نگرشی خنده آور بیان و تفسیر می شوند. در این نوع طنز نگرش و بیان طنز پرداز است که حقایقی را که نه تنها خنده آور نیست بلکه در واقع تلخ و ناراحت کننده نیز هست، به صورت خنده آور نمایش می دهد تا مخاطب را با کمک خنده به عمق حقیقت و واقعیت توجه دهد.

در طنز تفسیری، از کنایه، تمثیل، قیاس و مبالغه خبری نیست، بلکه تنها نفس واقعیت به تصویر کشیده می شود. استاد علی اکبر دهخدا با نگرش، اندیشه و بیان هنرمندانه اش طنزهایی عمیق از نوع طنزهای تفسیری آفریده که به نمونه ای از آن اشاره می کنیم.

«خدا رفتگان همه را بیامرزاد! مثل همه حاجیهای جاهای دیگر، نان نخور بود؛ یعنی مال خودش از گلویش پایین نمی رفت. اما خدا بیامرز ننم جور آقام نبود. او می گفت: «مال مرد به زن، وفا نمی کند. شلوار مرد که دو تا شد فکر زنِ نو می افتد». از این جهت هنوز آقام، پاش سر کوچه نرسیده بود که ننم می رفت پشت بام، زنهای همسایه را صدا می کرد. آن وقت یک دفعه می دیدیم اتاق پر شده از خواهر خوانده های نَنَم. آن وقت فورا ننم سماور را آتش می زد، آب غلیان را هم می ریخت؛ می نشست و با آنها درد دل کردن؛ مقصود از این کار دو چیز بود: یکی خوشگذرانی و دیگری آب بستن به مال خدا بیامرز که شلوارش دو تا نشود

2. طنز تمثیلی: در طنز تمثیلی طنزپرداز برای بیان مقصود و تأثیر بیش تر در مخاطب، از بازیهای لفظی و صناعات ادبی چون تمثیل، تشبیه، قیاس، جناس، تضاد... استفاده می کند و با این عمل ضمن این که باعث انبساط روح مخاطب می شود او را به واقعیت و حقیقتی عمیق آگاه می کند. طنزپرداز با بهره گیری از عبارات ظریف و دل نشین، از خنده تازیانه ای ساخته و آن را بر روح غفلت زده مخاطب فرود آورده و او را به سوی هوشیاری و تلاش برای وصول به وضع آرمانی فرا می خواند. علی اکبر دهخدا این واقعیت تلخ را که از پس هر واقعه ای، این مردم ضعیف هستند که مجرم شناخته می شوند و عاملان اصلی جان سالم به در می برند، این گونه با تمثیلی زیبا و مناسب، می نمایاند:

سرداری مریض شد، حکیم باشی دستور داد که او را تنقیه کنند. سردار برآشفت که مرا؟ حکیم باشی گفت: خیر قربان، بنده را. حکیم باشی را خفته کردند و کاری که باید با سردار انجام می شد با او انجام شد. از آن پس هر وقت، سردار مریض می شد، حکیم باشی را درازمی کردند و با او همان معاملت می رفت.(چرند و پرند)

در این گونه طنزها واقعه ای که مثال زده می شود، خنده آور است اما آنچه بلافاصله در پسِ ظاهر خنده آور آن رخ می نمایاند گریه آور است.

آثار مثبت طنز

طنز مثبت یعنی طنزی که با آموزهای دینی هماهنگ و هم سو باشد، دارای آثار شگرف و نیک خواهد بود و فرد و جامعه را به سوی کمال و سعادت و وحدت هدایت خواهد کرد. این طنز دارای آثار فردی چون توجه دادن به عیبها و تربیت صحیح و سریع و آثار اجتماعی چون پر شدن اوقات فراغت و کم شدن بزهکاری و ایجاد وحدت و همدلی اجتماعی است.

الف - آثار فردی:

1- توجه دادن به عیبها: طنز نوعی انتقاد نوش و نیش دار است و در عین حال که وضعیت خاص اجتماعی، روش خاص زندگی، معاشرت، تربیت، مدیریت... را نقد می کند، تک تک افراد را به درون خود متوجه می کند تا عیبهایی را که در طنز، بزرگ نمایش داده می شود، در خود بررسی کنند و مروری بر رفتار، افکار و عملکرد خود داشته باشند. اگر طنز مثبت به چنین توصیفی دست یابد، خدمت بسیار بزرگی به جامعه اسلامی کرده است.

در دین اسلام نیز بر تفکر درباره خود و عیبهای خود، بسیار تأکید شده است. خداوند در سوره روم می فرماید: (أوَلَمْ یتفکّروا فی أنفُسِهم)؛ آیا در نفسهای خود تفکر نمی کنید» (سوره روم: 8)، همچنین در جای دیگر می فرماید: (وَ فِی انفُسِکم أفَلا تُبصرون)؛ و در خودتان چرا نمی نگرید.» (ذاریات: 21).

حدیث معروف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز اشاره به همین مطلب است که فرمود: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهْ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه؛ هر کس خود را بشناسد به راستی پروردگار خود را شناخته است».

بنابراین، معرفت نفس و کاستیهای آن از سودمندترین علوم است و هر وسیله مطلوبی در راه رسیدن به این شناخت قابل قبول و نیک است؛ حتی اگر این وسیله، طنز باشد.

2- تربیت صحیح و سریع: دومین اثر مثبت طنز خوب، تربیت صحیح و اصولی افراد بر اساس آگاهی و خودباوری در کم ترین زمان ممکن است. تربیت صحیح مهم ترین و دشوارترین کار برای انسان است. تربیت به گونه خاص، ویژه خداوند است؛ همان گونه که در قرآن کریم، صفت «ربّ» درباره خداوند بسیار به کار رفته است و همو پیامبران را برای تربیت انسانها فرستاده است. با این بیان، تربیت امری خطیر و ارزشمند است که هر کس شایسته آن نیست. پس اگر طنز مثبت بتواند آثار تربیتی صحیح را در وقتی مناسب و با بیانی جذّاب و شیرین به مخاطب خود منتقل کند، کار بزرگی انجام داده و سرمایه گذاری درباره چنین طنزهایی ضروری است.

ب - آثار اجتماعی:

1- پر شدن اوقات فراغت و کم شدن بزهکاری: طنز مطلوب عاملی در جهت جلوگیری از پدیده بزهکاری و پر کردن اوقات فراغت است. همچنان که ورزش، مطالعه، تفریح، گردش و فعالیت هنری می توانند ساعات بی کاری انسان را پر کنند، طنز نیز می تواند اوقات خوب و مفرّحی برای انسان به وجود آورده و عامل ایجاد و تقویت روحیه و نشاط در جامعه شود. با توجه به این مهم لزوم برنامه ریزی جدی و توجه همه جانبه در این زمینه به خوبی آشکار می شود.

2- ایجاد وحدت و همدلی اجتماعی: مهم ترین اثر اجتماعی که هر طنز مطلوبی می تواند داشته باشد، افزایش وحدت و کنار گذاشتن اختلافات بی مورد و حساس نشدن به هر موضوع کوچک و بزرگ است. وحدت در نظام اسلامی دارای جایگاهی بزرگ و رسیدن به وحدت ملی و جهانی و دینی هدف اسلام عزیز است. اگر طنز بتواند عاملی در راه ایجاد وحدت و هم بستگی باشد، افتخاری بس بزرگ است و این به دست نمی آید مگر این که شعارها، حرکات، لحنها و صحنه ها... همگی در راستای زدودن کدورتها و زنگارهای اختلاف و همدل و همراه نشان دادن جامعه باشد. و چنین طنزی وقتی ساخته و پرداخته می شود که طنز پردازان، دارای اندیشه های متعالی و خواهان و خالق طنز وحدت بخش باشند.

ویژگیهای طنزپرداز حقیقی

الف - تعهد و تخصّص در طنز نویسی: اصل و خمیره طنز به دست نویسنده آن به وجود می آید. از این رو وجود عنصر تعهد در طنزنویس اصلی بسیار مهم و اجتناب ناپذیر است. تعهد به این معنی که طنزنویس هرگاه بخواهد در رابطه با مباحثی چون سیاست، جامعه، فلسفه، هنر، انسان... اظهارنظر کند و یک طنز مطلوب ارائه دهد باید درباره این علوم آگاهی کافی داشته باشد و با بینشی عمیق در این راه قدم بردارد. در غیر این صورت هر قدر هم از تخیل هنری و تکنیکهای تخصصی بهره مند باشد، نه تنها اظهارنظر و ارائه اثر در این باره برای خودش رهگشا نیست بلکه خیانتی به جامعه و دین و علم و اخلاق به شمار می آید و این یعنی دوری از تعهد و البته تخصّص.

ب - حق محوری در نگرش: طنزنویس باید حق را محور مطالب و مباحث خود قرار دهد و بی طرفانه و منصفانه قضاوت کند. سلیقه های شخصی خود را وارد محتوا نکند و ازافکار و عقاید گروهی و حزبی دفاع نکند مگر به حق. چنانچه از نظر اسلام نیز طرفداری از عقاید سالم وحق، باید از مقدّمات کار هنری باشد. او باید تسویه حسابهای شخصی با گذشته خود و دیگران و عقده های درونی اش را در متن طنز وارد نکند.

ج - سلامت درونی و اخلاقی: از جمله شاخصه هایی که باعث تأثیر بیش تر طنز در مخاطب می شود سلامت درونی و اخلاقی طنزنویس است. او باید مراقب باشد که معایب و ایراداتی را که از دیگران مطرح و بزرگ کرده و مورد تمسخر قرار می دهد، در خود او موجود نباشد.

«طنزنویس در موقعیت دشواری قرار دارد؛ چون اگر مردم همان عیوبی را که او در دیگران نکوهش می کند در خودش بیابند، آن وقت ممکن است او در معرض اتهام خود بزرگ بینی قرار گیرد. اگر هم از این اتهامات بگریزد، چه بسا به او تهمت زنند که با قربانیانش عداوت شخصی دارد

بیانهای هنری قرآن درباره اخلاقیات و آداب در قالب طنز.

اگر با نگاهی دقیق و زیبا شناختی به طنز بنگریم، می توانیم بگوییم که طنز نوعی استعاره است و در قرآن انواع تمثیلات و تشبیهات و استعاره ها بسیار دیده می شود؛ مانند این آیه از قرآن کریم: (واغْضُض مِن صَوتک إنّ انکَر الأصواتِ لَصَوْتُ الحمیر)؛ و در سخن، آرام سخن گو [نه با فریاد بلند] که زشت ترین صداها بانگ خران است. (لقمان: 19).

این آیه، از دو بخش تشکیل یافته که از لحاظ بیانی و ساختار ادبی متمایز از یکدیگرند. بخش اول آیه، یک پیام روشن می دهد.

آرام سخن بگو، ولی بخش دوم به طور غیر مستقیم و با بهره گیری از استعاره، صدای انسانی که در سخن گفتن فریاد می زند را به صدای حیوانی که ناهنجارترین صورت را از لحاظ نوع آواز و تن صدا دارد، (الاغ) تشبیه کرده، را ناپسند می شمارد. چه بسا اگر چنین پیامی به طور جدّی و مستقیم مطرح می شد، بسیاری به آن توجّه نمی کردند، ولی همین که پای مقایسه خود با یک حیوان (الاغ) به میان می آید، هر انسانی دوست دارد که از این مسئله دوری کند.

نمونه دیگر: (وَ لا تَمْشِ فِی الأرْضِ مَرَحا إنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الأرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الجِبالَ طُولاً) (اسراء: 37

و در زمین با تکبر راه مرو؛ چرا که نه می توانی زمین را بکنی (با راه رفتن) و نه به اندازه کوهها بلند خواهی شد. [پس اندازه خود را بشناس و متواضع باش.]

از آیات فوق چند نکته به دست می آید:

اول - در مسائل تربیتی و اخلاقی می توان با زبان استعاره و تشبیه و تمثیل مطلب را به گوش طرف مقابل رساند.

دوم - اگر فقط کردار زشت و بی ادبی نقد شود و شخص معیّن نشود، تأثیر گذاری آن بیش تر بوده و مشکل شرعی و عرفی پیش نخواهد آمد.

گفتار و رفتار طنزگونه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

در کتب معتبر حدیث، حکایتهایی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آمده است که از وجود مزاح و شوخی و گاه طنز در گفتار و رفتار آن حضرت خبر می دهد. با نقل برخی از این حکایتها، به نوع و مقدار مزاح و طنز در زندگی آن حضرت پی می بریم.

1- پیرزنی خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) رسید. حضرت به او فرمود: پیرزن ها وارد بهشت نمی شوند. زن، چون این سخن را شنید، شروع به گریستن کرد. حضرت فرمود: در روز قیامت، تو پیرزن نخواهی بود. آیا سخن خداوند را نشنیده ای که فرمود: ما آنها را آفرینشی نوین بخشیدیم و باکره قرار دادیم.

در این ماجرا، حضرت با نوعی ظرافت بیانی، موضوعی اعتقادی را به پیرزن می آموزد و در این راه از هر دو عنصر اندوه و شادی بهره می گیرد.

2- حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «اعرابی ای خدمت پیامبر اکرم رسید و هدیه ای به او داد، آن گاه موقع رفتن به پیامبر عرض کرد: پول هدیه ما را بده! و پیامبر خندید. هرگاه پیامبر غمگین می شد، می فرمود: اعرابی در چه حال است؟ ای کاش پیش ما بیاید.

از این حدیث در می یابیم، از جمله مسائلی که غمها با آن برطرف می شود، ملاقات با افرادِ با نمک و شوخ طبع است، ولی در عین حال، زیبایی رفتار پیامبر با مردم و روشهای تربیتی ایشان را باید در نظر داشت؛ یعنی حضرت به قدری کریمانه و با محبّت بودند که مردم به راحتی می توانستند به ایشان هدیه دهند و سپس پول هدیه را بخواهند.

3- زنی به نام امّ ایمن خدمت رسول خدا آمد و عرض کرد: همسر من شما را طلب می کند. حضرت فرمود: همسر تو کیست؟ آیا همان کسی است که در چشمانش سفیدی است؟ زن گفت: به خدا قسم در چشمان او سفیدی نیست! حضرت فرمود: بله، در چشمان او سفیدی است. دوباره زن گفت: نه به خدا قسم! سپس پیامبر فرمود: هیچ کسی در دنیا نیست، مگر این که در چشمانش سفیدی است که دور حدقه چشم را گرفته است.

در این حدیث نیز، نوعی شوخی طبعی همراه با وقار در رفتار حضرت دیده می شود.

پی نوشتها:

1. ابن منظور، لسان العرب، ذیل واژه طنز: طنز یطنز طنزا... و الطّنز السّخریه.

2. احمد سیاح، فرهنگ بزرگ جامع نوین (ترجمه المنجد)، انتشارات اسلام، ج 2، ذیل واژه طنز.

3. محمد غیاث الدّین رامپوری، غیاث اللّغات، ذیل واژه طنز.

4. علّامه علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ذیل واژه طنز.

5. دهخدا، چرند و پرند، انتشارات عطار، ص 56.

6. داروی مخصوصی که وارد روده بزرگ کنند و بدان روده را از پلیدی پاک سازند، دهخدا، ذیل واژه تنقیه.

7. میزان الحکمه، ج 6، ص 142، ح 11923.

8. آرتورپلارد، طنز، ص 4.

9. میزان الحکمه، ج 11، ص 5547.

10. همان، ج 9، ص 141-142.

11. همان، ج 11، ص 5549.

(برگرفته از پژوهشی درباره طنز در شریعت و اخلاق (مرکز پژوهشهای اسلامی صداوسیما) و نمایی از طنز دینی (ولی الله عظیمی) با اندکی دخل و تصرف و تلخیص).

سو تیترها:

هدف طنز، تنبه و توجه دادن فرد یا جامعه به معایب و مفاسد خود، تحقیر و کوبیدن رذایل اخلاقی، رشد فضایل اخلاقی و در یک کلام، تزکیه و تهذیب، اصلاح و به تکامل رساندن فرد و اجتماع است.

قلم طنزنویس کارد جراحی است نه چاقوی آدم کشی، با همه تیزی و برندگیش، جانکاه و کشنده نیست، بلکه آرام بخش و سلامت آور است. زخم نهایی را می شکافد و چرک و عفونتهای آن را بیرون می ریزد و بیمار را بهبود می بخشد.

طنز پرداز با بهره گیری از عبارات ظریف و دلنشین، از خنده تازیانه ای ساخته و آن را بر روح غفلت زده مخاطب فرود آورده و او را به سوی هوشیاری و تلاش برای وصول به وضع آرمانی فرا می خواند.

طنز مثبت یعنی طنزی که با آموزه های دینی هماهنگ و هم سو باشد، و فرد و جامعه را به سوی کمال و سعادت و وحدت هدایت کند.

طنز نوعی انتقاد نوش و نیش دار است و در عین حال که وضعیت خاص اجتماعی، روش خاص زندگی، معاشرت، تربیت، مدیریت و... را نقد می کند، تک تک افراد جامعه را به درون خود متوجه می کند.

یکی دیگر از آثار مثبت طنز، تربیت صحیح و اصولی افراد بر اساس آگاهی و خودباوری در کم ترین زمان ممکن است.

مهم ترین اثر اجتماعی که هر طنز مطلوبی می تواند داشته باشد، افزایش وحدت و کنار گذاشتن اختلافات بی مورد و حساس نشدن به هر موضوع کوچک و بزرگ است.

اگر با نگاهی دقیق و زیباشناختی به طنز بنگریم، می توانیم بگوییم که طنز نوعی استعاره است و در قرآن انواع تمثیلات و تشبیهات و استعاره ها بسیار دیده می شود.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 03 آبان 1393 ساعت: 16:26 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره دین و اخلاق

بازديد: 371

 

تحقیق رایگان

دین و اخلاق

شايد نظريه ‌پردازان غربي و تئوريسينهاي ليبراليسم گمان نمي‌بردند که ايدئولوژي آنها نيز مانند مارکسيسم به اين زودي موزه ‌اي و کتابخانه‌اي شود. ايدئولوژي جهان سرماي ه‌داري گمان مي‌کرد که با استواري بر پايه‌هاي اومانيسم، سکولاريسم و مدرنيسم مي‌تواند سلطنت بي‌گزند و پايداري بر جوامع بشري پيدا کند. اما اين خام‌انديشي بر اثر غفلت از شناخت درست در مورد انسان، آفرينش، و خدا بوجود آمد و به جرأت مي‌توان مدعي شد که اگر نوزايي معاصر در جهان اسلام نبود، مي‌رفت که جهان را در ورطة هلاکت و نابودي افکند.

اکنون که مدرنيسم سکولار، درگير چالش‌هاي دروني بسيار است، با طرح پروژة جهاني‌شدن سعي دارد کل جامعة بشري را هم در پارادوکسهاي گرداب ‌گونة خود فرو برد. در اين ميان وجدان بيدار بشريت روز به روز به سمت دين و معنويت اقبال مي‌کند و بعد از سرخوردگي از ايدئولوژي‌ هاي معوج‌ چپ و راست، اکنون پاسخ نيازهاي روحي، جسمي، اجتماعي، سياسي و فلسفي خود را از دين تمنـّا مي‌کند.

 

مقدمه

مبحث چگونگي تعامل دين با تمدن جديد هنگامي مطرح مي‌شود که انسان امروزي سرمست از پيشرفتهاي سريع علمي و تکنولوژيک، با شتاب به سوي دنيايي که خود ترسيم کرده پيش مي‌رود و در اين مسير با احساس بي نيازي به دين، انديشه اومانيسم را محور حرکت خويش قرار داده است. با وجود اين ، در گفتار حاضر اساسا قصد تخطئه علم و انکار پيشرفتهاي به دست آمده از آن را نداريم. همچنين معتقديم بشر در آينده به دست آوردهاي علمي سودمند فراواني دست خواهد يافت که امروزه تصور آن نيز براي ما ممکن نيست. بنابراين مقصود و نيت اصلي ما از ارائه بحث دين و دنياي متجدد طرح اين پرسش است که اولا: بشر با اين سرعت به کجا مي‌رود و در اين مسير با چه چالشهايي مواجه خواهد شد و آيا علم و تکنولوژي قادر به رفع چالشهاي مزبور مي‌باشد؟ ثانيا: نقش دين در رفع نيازهاي انسان معاصر، چيست؟ به عبارت ديگر سخن از معناداري زندگي و بررسي چالشهاي دنياي متجدد و کارکردهاي دين در جهان معاصر، موضوع اصلي مقاله حاضر را تشکيل مي‌دهد.

الف- چالشهاي دنياي متجدد

1- آينده مبهم : بحث خود را از اين پرسش آغاز مي‌کنيم که بشر در نهايت مسيري که قرار دارد به کجا خواهد رسيد؟ شايد تاکنون برخي فيلمهاي هاليوودي را که تلاش مي‌کنند سرانجام بشر امروزي را نشان دهند ديده ‌ايد؛ هرچند ممکن است در نگاه اول، تعدادي از آنها مضحک به نظر برسند اما تفکري در آنها نهفته است که چه بسا تهيه کنندگان اين گونه فيلمها نيز به آن آگاه نباشند.

چنين برنامه‌هايي سعي دارند شوربختي بشر را در اوج پيشرفتهاي علمي و تکنولوژيکي نشان دهند. انسان نوين به يک ربات با برنامه‌اي خاص تبديل شده که هر لحظه از روح و طبيعت انساني خود بيشتر فاصله مي‌گيرد. متاسفانه با وجود پيشرفت اعجاب آور علوم، معرفت و شناخت نه تنها رشد نکرده، بلکه از هرگونه ترقي جزئي نيز باز مانده است. اومانيسم عريان جديد حتي کارکرد اصلي فلسفه را تغييير داده و آن را به خدمت خود درآورده است. به همين دليل ديگر قادر به درک رازهايي که در پيش و پس اعمالمان نهفته است، نيستيم و بايد سوگمندانه مرگ فلسفه را باور کنيم.

وضعيت بشر امروزي مانند کسي است که بدون اطلاع از جهت حرکت رودخانه به داخل آن مي‌پرد و خود را به جريان آب مي‌سپارد. اين گونه افراد در واقع هيچ نقشي در هدايت خود نداشته و غوطه‌ور در وضع بي ‌خبري سرانجام متوجه مي‌شوند که ديگر دير شده و در لبه پرتگاه نيستي قرار دارند. آيا تا به حال از خود سوال کرده‌ايم،  چرا بايد درون اين رودخانه پريد و به سوي ناکجاآباد حرکت کرد؟  فرض کنيد پايان حرکت بشر امروزين، دست يابي به حداکثر رفاه و قدرت است. در اين بين ارائه يک نمونه بسيار راهگشا خواهد بود. از جهت پيشرفتهاي دنيوي، آمريکا در مقايسه با اروپا، مانند شهري در برابر روستا است. اما در همين آمريکايي که زندگي در آن روياي بسياري از جوانان است و براي اقامت در آنجا گاه سالها رنج و حقارت را تحمل مي‌کنند، با وجود آن که کمتر از پنج درصد جمعيت جهان را در خود جاي داده بيش از پنجاه درصد کوکائين جهان مصرف مي‌شود. معادل ارزش بودجه دفاع ملي آمريکا که به ميلياردها دلار مي‌رسد مشروبات الکلي خريداري مي‌گردد. سالانه پانزده ميليون آمريکايي به افسردگي مبتلا گشته و بيش از پانصد ميليون دلار صرف خريد داروهاي ضد افسردگي مي‌شود. (1)
بسياري از جوانان اين کشور با احساس پوچي و بي هدفي دست به خودکشي مي‌زنند. مطالعات و پژوهشهاي جديد در آمريکا نشان مي‌دهد که مسائل و مشکلات اصلي جامعه مانند؛ فقر، جنايت، نا‌‌امني و خشونت با تقليل و نزول جايگاه خانواده، انجمنهاي محلي، مراکز عبادت و کليساها و بي‌علاقگي افراد به مشارکت در اين گونه اجتماعات مرتبط مي‌باشد. جالب اينجاست که از خود مردم آمريکا نيز ريشه اين مسايل، نه مشکلات مادي، بلکه مسايل معنوي و اخلاقي مي‌باشد. (2) 

اما براستي چرا پيشرفتهاي بشر او را به آسودگي خاطر و فراغ خيال نرسانده و هر روز بر ترس و اضطرابش افزوده مي‌شود؟ حتي شاديها و لذتهاي کوتاه و ناپايدار نيز او را نسبت به سرنوشت نهايي خود نگران ‌تر ساخته است. حداقل نتيجه‌اي که از اين وضعيت گرفته مي‌شود اين است که امروز بشر، محتاج راه جديدي است که به نگرانيهاي او پايان داده و به استمرار زندگي او معنا دهد.

2. دموکراسي بي هدف :  بي‌ترديد دموکراسي يکي از بنيانهاي اصلي زندگي اجتماعي غرب را شکل مي‌دهد. دموکراسي در يک تعريف کلي عبارت است از: حکومت مردم، توسط مردم، براي مردم، توسط همه و براي همه. (3) همچنين دموکراسي را حق برابر کليه اعضاي جامعه جهت شرکت در تصميم ‌گيريها نيز مي‌نامند(4) . دموکراسي به قدري براي غرب اهميت دارد که براي صدور آن به ساير کشورها- که به زعم غرب فاقد دموکراسي هستند- خشونت نيز مجاز دانسته شده است. ممکن است برخي معتقد باشند، دموکراسي مقبول ‌ترين نظام حکومتي در شرايط کنوني است اما براستي دموکراسي تا چه ميزان در تحقق آرمانهاي خود موفق بوده است؟ آيا مدلهاي مختلف دموکراسي قادر به مشارکت عموم طبقات اجتماعي در تصميمات سياسي، اقتصادي و.. هستند؟ آيا اين اکثريت است که همواره حکومت را به دست مي‌گيرد يا اقليت نيز در شکلي از دموکراسي قادر به کسب قدرت مي‌باشد؟ نمونه بارز اين پرسش انتخاب جرج دبليو بوش به رياست جمهوري آمريکا با راي دادگاه و بدون برخورداري از اکثريت آراء مردم مي‌باشد. لذا بايد پذيرفت که انسانها دقيقا در جاده ‌اي خطرناک قرار دارند که فقط با يک اشتباه به دامان ديکتاتوري و يا يک نظام تماميت خواه در خواهند غلتيد(5) .  حال اگر اين اکثريت است که براساس دموکراسي صاحب حق مي شوند، پس حق اين اقليت چگونه رعايت خواهد شد؟ آيا دموکراسي جهت تامين حقوق اقليت ناکام فکري کرده است؟ از سوي ديگر ، تا چه ميزان مردم در انتخاب خود آزاد و مستقلند؟ آيا صاحبان قدرت و ثروت با بهره برداري از امکانات تبليغي حق يک انتخاب آزاد و مستقل را براي مردم محفوظ مي‌دارند؟ چه تضميني وجود دارد که قدرت حاکمه از صلاحيتهاي کافي براي حکومت برخوردار باشد؟

نتايج يک سنجش ملي در آمريکا در سال 1996 نشان داد که فقط 35 درصد از شهروندان اين کشور معتقدند که مي ‌توان به افرادي غير ازخود در جامعه اعتماد داشت(6) . آرنولد توين بي در رابطه دموکراسي و شايسته سالاري مي‌گويد:« دولت قانوني، کساني را مي‌پروراند که سياست را پيشه خود قرار داده و در هنر ترغيب راي دهندگان براي رساندن آنان به قدرت و حفظ آنان در موضع قدرت به صورت اشخاصي حرفه‌اي در مي‌آيند. اِعمال اين هنر حرفه‌اي، سياستمداران را قادر مي‌سازد که در انتخابات پيروز شوند… انتخاب کنندگان آنان را انتخاب مي‌کنند و با اين حال از آنها متنفرند. بي اعتبار شدن سياستمداران، نظام سياسي قانوني را بي اعتبار مي‌سازد؛ نظامي را که باعث مي‌شود سياستمداران از طريق اشتباه انتخاب ‌کنندگان، به مديريت جايگاهي که لايق آن نيستند انتخاب شوند» (7) ‌ .  پرسشهاي مختلف ديگري نيز درباره مشروعيت دموکراسي وجود دارد که غرب تاکنون از پاسخ به آن عاجز بوده و از اين طريق چالش بزرگي در برابر دنياي متجدد ايجاد شده است. اما آيا مي‌توان نظام جديدي را جايگزين دموکراسي نمود که از عيوب آن مبرا باشد؟ به نظر ما پاسخ به اين پرسش مثبت است و در بخشهاي بعدي اين گفتار تلاش مي‌کنيم به اين موضوع بپردازيم.

3- بي‌عدالتي : وجود فاصله طبقاتي و مسئله فقر از بحثهاي بسيار مهم در غرب به شمار مي‌رود. اعلام آمار افراد بي‌خانمان در کشورهاي اروپايي حتي مناظر زيباي توريستي غرب را نيز تحت تاثير قرار داده است. در حالي که بخش قابل توجهي از جمعيت جهان از سوء تغذيه و گرسنگي در رنج مي‌باشند، سالانه چندين ميليارد دلار صرف درمان بيماري چاقي در غرب مي‌شود. در هر ثانيه حدود پانزده هزار دلار جهت توليد سلاح در آمريکا خرج مي‌شود و شرکتهاي توليد کننده انواع سلاح از طريق جنگهاي متمدنانه‌اي که اغلب، يک طرف پيدا يا پنهان آن کشورهاي غربي هستند، هر روز متمولتر مي‌شوند. فضاي ليبراليسم و سوسياليسم اقتصادي در غرب معاصر، اساسا اجازه ظهور و بروز عدالت را نمي‌دهد. نظامهاي تامين اجتماعي نيز عمدتا براي آرام کردن کساني است که به وسيله سرمايه‌داران غربي از حق طبيعي خود محروم شده‌اند. نظام سرمايه داري با ترويج مصرف گرايي و تجمل طلبي، فرصت رشد اقتصادي را از اکثريت جامعه سلب مي‌کند. اين وضعيت مرزهاي بي عدالتي را در پروژه جهاني شدن گسترش مي‌دهد و در نتيجه کشورهاي توسعه نيافته براي هميشه قرباني منافع پايان ناپذير کشورهاي توسعه يافته باقي خواهند ماند. گشوده شدن بازارهاي داخلي به روي توليدات جهاني و فقدان رقابت قدرت علمي و تکنولوژيکي با کالاهاي غربي، بازارهاي داخلي کشورهاي توسعه نيافته را از کالاهاي ملي تهي خواهد کرد و ديگر چيزي به نام اقتصاد ملي، خودکفايي و استقلال معنا نخواهد داشت. در چنين وضعيتي، چه در کشورهاي غربي و چه در کل جهان تنها يک اقليت خوش شانس از ثروت و قدرت برخوردار بوده و سايرين به سوي مقصدي مي دوند که هيچگاه به آن نخواهند رسيد. از آنجا که عدالت همواره توام با آزادي امکان تنفس مي‌يابد، اين مفهوم نيز در دنياي متجدد با پرسشهاي بسياري مواجهه گشته است. در سالهاي اخير محدود سازي شديد آزادي مطبوعات و رسانه‌ها و برنامه‌ ريزي به منظور جهت دهي به افکار عمومي در غرب به ويژه پس از حادثه يازده سپتامبر، استمرار تبعيضهاي نژادي، قومي، مذهبي و اعمال خشونت عليه رنگين پوستان به کرات مشاهده مي‌شود.

4- جرم، جنايت و فحشا: در حالي که آمار جرم، جنايت و فحشا به ويژه در ميان نسل جوان در جوامع توسعه يافته، بسيار بالاست، حرکت کور انسان معاصربه سوي ناکجاآباد، افزايش آمارهاي مورد اشاره را طبيعي جلوه مي‌دهد. به حاشيه رفتن دين و نگاه ابزاري به اخلاق پيامدي جز افزايش جرم و جنايت ندارد. همچنين وجود فحشا را نيز بايد نتيجه طبيعي نگاه اومانيستي به جهان دانست.« زندگي براي لذت بيشر» پيام اصلي دنياي متجدد است. کسب لذت بيشتر نيز با تنوع و جذابيت بخشيدن به لذايذ دنيوي حاصل مي‌شود. سود سرسام آور سايتهاي اينترنتي و شبکه‌هاي توليد و توزيع فيلمها و تصاوير مستهجن، نشان از بحراني است که حاصلي جز سقوط و نابودي بشريت ندارد. فحشا نيز مانند مواد مخدر انسان را تنها به لذتي موقت مي‌رساند که رنج پس از آن، نابسامانيهاي روحي فراواني براي انسان متجدد به بار مي‌آورد. فحشا در بستر بي بندوباري و فقدان عفاف در جامعه رشد کرده و ريشه خانواده را که ستون اصلي هر جامعه‌اي است مي‌خشکاند. امروزه آمار روز افزون فرزندان بي سرپرست محصول طلاق و فحشا ، شيوع بيماريهاي مهلک نظير ايدز، ناراحتيهاي رواني ناشي از ارتباطات نامشروع و دهها معضل ديگر دنياي متجدد را با چالشهاي جدي مواجه ساخته است.

5- خشونت و تروريسم:  بي‌تريد بايد پذيرفت که قرن اخير، از جهت آمار کشتار انسانها يکي از خشن‌ ترين قرون تاريخ بوده است. بزرگ ‌ترين جنگهاي قرن گذشته در غرب رخ داده و يا چنانکه گذشت يک طرف پيدا يا پنهان آن غرب بوده است. رقابت تسليحاتي و توليد انبوه سلاحهاي هسته‌اي، شيميايي و کشتار جمعي همگي با پيشرفت علمي و با تکيه بر انديشه دنياي متجدد انجام پذيرفته است. از سوي ديگر، بايد غرب را کانون توليد و رشد تروريسم در اشکال مختلف آن دانست. رژيم صهيونيستي که کاملا مخلوق غرب شمرده مي‌شود، مظهر واقعي تروريسم دولتي در جهان است و با حمايتهاي بي دريغ غرب به ويژه آمريکا، به جنايات خود در سرزمين اشغالي فلسطين ادامه مي‌دهد. تجاوز رژيم بعثي عراق با حمايت تبليغي، مالي و تسليحاتي مستقيم غرب به ايران و سپس بروز جنگهاي اخير خليج فارس که به درستي جنگ نفت ناميده مي‌شود و نيز جنگ افغانستان، همگي محصول تفکر حاکم بر دنياي متجدد است. افشاي ماهيت حادثه يازده سپتامبر که هنوز در هاله‌اي از ابهام قرارد دارد و نيز فجايع به بار آمده در افغانستان و عراق نظير اعمال شکنجه‌هاي وحشتناک از سوي مدعيان حفظ حقوق بشر، حيثيت غرب را به شدت مخدوش ساخته است. اين نگراني زماني شدت خواهد يافت که پيوند پيشرفتهاي کشورهاي توسعه يافته به ويژه در تکنولوژي زيستي و الکترومکانيک با رشد اقتصادي، موجب توليد سلاحهاي جديد کشتار جمعي و توسعه خشونت در جهان گردد.
6- محيط زيست : از چند دهه قبل، مسئله آلودگي و نابودي محيط زيست به ابعاد نگران کننده ‌اي رسيده است. هم اکنون بشر با تهديد جديدي مواجه شده که مبناي آن حرص و طمع موجود در انديشه‌هاي اومانيستي مي‌باشد. بايد گفت که نامهرباني با طبيعت از يک طرز تفکر ويژه سرچشمه مي‌گيرد و صرفا مسئله‌اي اتفاقي نيست. آلودگيهاي صنعتي و شيميايي و نيز نابودي منابع طبيعي، خطري است که سلامتي و بقاي انسان را تهديد مي‌کند. به کار بردن سلاحهاي کشتار جمعي جديد در برخي از مناطق جهان، علاوه بر مرگ هزاران انسان، تهديدي جدي حيات طبيعي و سلامتي نسلهاي آتي را نيز در پي خواهد داشت. وجود انبارهاي عظيم سلاحهاي هسته‌اي و شيميايي در کنار آلودگي هايي که بايد از آن به ثمره تکنولوژي مدرن تعبير کرد، همگي محصول دنياي متجدد است که به صورت شرم آوري دامنگير حيات تمام جامعه بشري شده است.

7- خروج پيشرفت علم و تکنولوژي از چارچوبهاي اخلاقي:  زماني که دين و اخلاق از جوامع انساني رخت بندد، همواره خطر سوء استفاده از علم و تکنولوژي وجود خواهد داشت. برخي پيشرفتهاي تکنولوژيک که براي دهه‌هاي آتي پيش بيني شده‌اند قدرت متنابهي را به صاحبانشان مي‌دهند که امکان هرگونه سوء استفاده از آنها متصور است. تکنولوژي زيستي به رغم فوايد بسيار زيادي که براي بشر ايجاد کرده، ممکن است پيامدهاي شومي را نيز در پي داشته باشد. از آن جمله مي‌توان به مواردي نظير توليد تجهيزات کشنده‌ و پيچيده‌ يا تغيير رفتار بشري از طريق مهندسي ژنتيک اشاره کرد. (8)  همچنين پيش بيني مي‌شود ميکرو الکترومکانيک، با يک نوآوري اساسي، امکان توليد ابزار و وسايل را با بهره‌ گيري از روشهاي توليد مولکولي و با تقليد از آفرينش انسان فراهم خواهد ساخت (9) .  موارد فوق در عين ايجاد تحول در زندگي بشر، در صورت سوء استفاده فاجعه بار خواهند بود.

ب- کارکردهاي دين در دنياي معاصر:

1- يکي از پاسخهاي مهم دين به بشر، تبيين هدف زندگي مي‌باشد. در طول تاريخ، آدمي همواره با پرسش از هدف زندگي مواجه بوده و پاسخ به اين پرسش نقش تعيين کننده ‌اي در جهت‌ يابي زندگي فردي و اجتماعي او داشته است. در واقع مي‌توان گفت مسير دين و تجدد را همين پاسخ مهم از يکديگر جدا ساخته است. علاوه بر اين بررسي مسئله کشف هدف زندگي با رسالت انبياي الهي و غايت خلقت انسان نيز پيوند دارد. استاد شهيد مطهري در اين باره مي‌گويد:« اين مسئله به اين که انسان چه موجودي است و چه استعدادهايي در او نهفته است باز مي‌گردد. به عبارت ديگر، چون بحث را از جنبه اسلامي انجام مي‌دهيم، نه عقلي وفلسفي، بايد ببينيم اسلام چه بينشي درباره انسان دارد و انساني که اسلام مي‌شناسد، استعداد چه کمالاتي را دارد که براي آنها آفريده شده است… مطلبي که مورد اتفاق همه است اين است که انبياء براي دستگيري انسان و براي کمک به انسان آمده‌اند. در واقع يک نوع خلأ و نقص در زندگي هست که انسان فردي و حتي انسان اجتماعي با نيروي افرد عادي ديگر نمي‌تواند آن را پر کند و تنها به کمک وحي است که انسان مي‌تواند به سوي يک سلسله کمالات حرکت کند» (10) .  تفاوت اصلي جهان بيني اسلامي با نگرش اومانيستي در اين موضوع نهفته که يکي ايمان به خدا و وحي را محور زندگي و تکامل فردي و اجتماعي قلمداد مي‌کند و ديگري انسان را در جايگاه خدا مي‌نشاند و نقش خالق هستي و هدايت الهي به واسطه انبياء را ناديده مي‌گيرد. از سوي يکي، سعادت انسان در اوج قدرت و لذت در دنياست و ديگري سعادت انسان را قرار گرفتن در مسير کمال وجودي او مي‌داند. انسان متجدد، اين موجود ضعيف که هنوز هزاران معماي خلقت را براي خود حل نکرده و هرچه پيش مي رود بر جهل او افزوده مي‌گردد، قادر به ايجاد آرامش در زندگي خود نيست، چراکه مسير حرکت او خلاف مسير کمال وجودي انسان است که از طريق انبياء الهي و وحي تبيين گرديده است.
نگرش اسلامي به هستي، خلقت و انسان، يک نگرش پويا و پيش برنده است و مي‌تواند زندگي انسان را در دنيا به سامان رسانده و به پرسشهاي بي شمار او درباره دنيا، مرگ و زندگي پس از مرگ پاسخ دهد و او را به لذت و آرامشي پايدار برساند. ما از اين نگرش به جهان بيني توحيدي تعبير مي‌کنيم که قدرت ايجاد تحول در زندگي انسان را نيز داراست. جهان بيني توحيدي يعني درک اين نکته که جهان از يک مشيت حکيمانه پديد آمده و نظام هستي براساس وجود خير و رحمت و رسانيدن موجودات به کمالات استوار است. جهان بيني توحيدي، يعني جهان« يک قطبي» و « تک محوري» که از ماهيت از اويي(انالله) و « به سوي اويي» ( انا اليه راجعون) برخوردار است (11‌) . جهان بيني توحيدي ضمن آنکه به حيات و زندگي معني، روح و هدف مي‌بخشد انسان را در مسيري از کمال قرار مي‌دهد که در هيچ موردي متوقف نمي‌شود. جهان بيني توحيدي ضمن برخورداري از کشش و جاذبه لازم به انسان نشاط و دلگرمي مي‌بخشد. اين نوع نگرش ضمن ارائه هدفهاي متعالي و مقدس افرادي فداکار مي‌سازد و آدمي را از سقوط به دره هولناک پوچ گرايي و هيچ ستايي نجات مي‌دهد ( 12) . جهان بيني توحيدي داروي درمان بسياري از نابسامانيها و بيماريهاي روحي بشر امروز است که مواد مخدر، الکل، پول و علم و تکنولوژي از عهده درمان آن برنمي‌آيند. براساس جهان بيني توحيدي مسير زندگي بشر و نهايت آن مشخص است و در اين مسير بن بست و آخر خطي وجود ندارد. جهان بيني توحيدي يک حرکت خودآگاه و اختياري در رودخانه پرتلاطم زندگي مادي است که هدايت الهي را شامل حال انسان امروزي مي‌کند.

2- حکومت ديني :  صرف نظر از تازگي ورود اين اصطلاح به ادبيات ديني بايد بپذيريم که اسلام، مباني و روشهاي روشني را جهت اداره جامعه و مشارکت عمومي ارائه داده است. گرچه ممکن است تاکنون سيستم دقيقي براي تحقق اهداف اسلام در حوزه حکومت طراحي نشده باشد ولي قابليت طراحي سيستمي انعطاف ‌پذير و کارآمد، با لحاظ مقتضيات زمان بالقوه در آن وجود دارد. آنچه در اين بحث براي ما حائز اهميت است، مولفه‌هايي مي‌باشند که مدل حکومت اسلامي را با مدلهاي دموکراسي متفاوت مي‌گرداند و در عين حال ضعفها و کاستيهاي حکومت مبتني بر دموکراسي غربي را پوشش مي‌دهد. قبل از ورود به اين بحث بايد توجه داشت، سخن از حکومت ديني، عملا به منزله نفي کامل سکولاريسم است. سکولاريسم از بنيادهاي اوليه دموکراسي است و نمي‌توان دموکراسي را پذيرفت و سکولار نبود. در جامعه اسلامي، مردم بر اين عقيده‌اند که مي‌بايست از هدايتهاي الهي در اداره جامعه بهره گرفت چراکه دين براي جامعه و حکومت موازيني پويا و زنده وضع نموده است. حکومت ديني در يک تعريف اجمالي عبارتست از تحقق عقيده‌ اي که« بر مرجعيت دين در کليه امور اجتماعي، سياسي و حکومتي تاکيد مي‌ورزد و در عين حال راه را در برخي زمينه‌ها براي سهيم شدن جنبه‌هاي عقلاني و راهکارهاي بشري در اداره جامعه، هموار مي‌داند. زيرا بر اين نکته صحه مي‌گذارد که مواردي يافت مي شود که در متون ديني سخن و پيام روشني درباره آن وجود ندارد و اين بشر است که با عقل، تجربه و دانش خويش بايد آن امور را سامان دهد»( 13) . در راس چنين حکومت ديني، ولي فقيه قرار دارد که به واسطه نخبگان مورد انتخاب اکثريت، و از ميان واجدان شرايط تعيين مي‌گردد. ولي فقيه به معناي امروزي، رهبري است که از آشنايي با مذهب و نيز قدرت استنباط ديدگاه دين در حوزه مسائل جديد به صورت روشمند برخوردار بوده وعلاوه بر آن فردي عادل، مدير و مدبر نيز باشد.  در اصل يکصد و نهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ويژگيهاي رهبر چنين توصيف گرديده است:1-  صلاحيت علمي لازم براي افتاء در ابواب مختلف فقه،2 - عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلام‌  ، 3- برخورداري از  بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت کافي براي رهبري.

در حکومت ديني، ولي فقيه مناسب ‌ترين فرد براي تشخيص معارف الهي است و شرط وجود و استمرار عدالت و تقوا راه را بر هرگونه گناه و پيروي از هواي نفس و به عبارتي نقض مقررات الهي، مي‌بندد. در چنين شرايطي بديهي است، نظارت و رهبري دائمي ولي فقيه ضمانت لازم را براي حرکت جامعه در مسير اعتقادي مسلمانان ايجاد مي‌کند و زمينه ظلم، تبعيض، فساد و نفاق را به شدت کاهش مي‌دهد. از سوي ديگر، دوام و بقاي حکومت اسلامي شديدا به صلاحيت حاکمان و اسلامي ماندن جامعه پيوند خورده است. « حکومت اسلامي هيچگاه بدون خواست و اراده مردم متحقق نمي‌شود و تفاوت اساسي حکومت اسلامي با حکومتهاي جابر در همين است که حکومت اسلامي، حکومتي مردمي است و بر پايه زور و جبر شکل نمي‌گيرد. بلکه براساس عشق و علاقه مردم به دين و حاکم اسلامي صورت مي‌پذيرد و هرچه مردم از اخلاق و معارف ديني بهره‌ مند‌تر باشند و هرچه اتحاد و همبستگي و الفت الهي بيشتري داشته باشند، حکومت اسلامي نيز استوارتر و در رسيدن به اهدافش موفق ‌تر است» (14) .  « در حکومت ديني گرچه ميان اکثريت اقليت از حيث برخورداري از حقوق فردي و اجتماعي تفاوتي وجود ندارد ولکن نظر اکثريت نه به معناي مولد حق، بلکه به معناي کاشف حق، از اعتبار و مشروعيت برخوردار است. از سوي ديگر، در مقام عمل و اجرا، راي و تشخيص اکثريت معتبر است و مي‌تواند در اداره جامه شريک و سهيم باشد» . (15)

با اين توضيحات، براي حکومت اسلامي چهار هدف عمده ذيل را مي‌توان ذکر کرد: نخست آنکه حکومت ديني با رشد فرهنگي و معنوي جامعه، انسانها را در مسير کمال وجودي خود قرار دهد، دوم آنکه اين نوع حکومت با رشد اقتصادي، جامعه‌اي آباد و قدرتمند ايجاد کند و ضمن تامين رفاه و آسايش آحاد مردم، ريشه فقر را در جامعه بخشکاند. سوم آنکه حکومت اسلامي عدالت اجتماعي را در همه سطوح آن برقرار ساخته و در عين تشويق مردم به رشد اقتصادي از بروز تبعيض، فساد و رانت خواري و … جلوگيري نمايد و هدف آخر اين که، ضمن برقراري امنيت مطلق چه در داخل کشور و چه در مرزها با تمامي مصاديق ظلم و تجاوز به نحو قاطع مبارزه نمايد.

اصولا انجام وظيفه اصلي حکومت در قراردادن انسانها در مسير کمال وجودي خويش، زمينه جرم، جنايت و  فحشا را به شدت کاهش مي‌دهد. صرف نظر از تهاجم فرهنگي غرب به کشورهاي مسلمان، و با وجود عدم استقرار حکومت ديني در اين کشورها، آمار جرم، جنايت، فحشا و نابسامانيهاي روحي، با آمار موجود در جوامع سکولار قابل قياس نيست. وجود حس انسان دوستي، محبت و ايثار و فداکاري در جامعه اسلامي و نيز سلامت روحي و رواني در چارچوب اهداف حکومت و نظام اعتقادي و اخلاقي مسلمانان و التزام آنان به موازين ديني، قابل توجه مي باشد. بر اين اساس بايد گفت جامعه اسلامي، جامعه‌اي است پرنشاط که با حداکثر مشارکت در مسير تحقق اهداف زندگي فردي و جمعي انسان گام بر مي‌دارد.

2- اسلام و خشونت و تروريسم: شگفت ‌آور است که امروز در حالي به مسلمانان و دولتهاي اسلامي برچسب خشونت و حمايت از تروريسم زده مي‌شود که برخورداري از نرمش، رافت و رحمت چه در داخل جامعه اسلامي و چه در ميان جوامع غيرمسلمان يکي از اصول جاري و مسلم اسلام به شمار مي‌رود که قرآن کريم و احاديث معصومان(ع) همواره بر آن تاکيد داشته است. همچنين براساس رعايت اصل فوق، گسترش سريع اسلام در جهان و حتي در مقطعي از تاريخ در اروپا مشاهده گرديد. ويل دورانت در اين باره مي‌نويسد:« پيدايش و اضمحلال تمدن اسلامي از حوادث بزرگ تاريخ است. اسلام، طي پنج قرن، از سال 81 هجري قمري تا 597 هجري از لحاظ نيرو، نظم، بسط قلمرو اخلاق نيک، تکامل سطح زندگي، قوانين منصفانه انساني، تساهل ديني، ادبيات، طب و فلسفه پيشاهنگ جهان بود» (16) . اين در حالي است که بايد توجه داشت يکي از بزرگترين فجايع و جنايات تاريخي عليه مسلمانان به نام مسيحيت و از سوي غرب تحت عنوان جنگهاي صليبي، اتفاق افتاد که هيچگاه از خاطره مسلمانان پاک نخواهد شد. در دوران معاصر نيز بيشترين خشونت و اقدامات تروريستي با حمايت غرب عليه مسلمانان صورت مي‌گيرد و غرب همچنان کانون توليد سلاحهاي کشتار جمعي اعم از هسته‌اي و شيميايي و غيره به شمار مي‌رود. تروريسم دولتي اسرائيل نيز که محصول غرب مي‌باشد، موجبات گسترش خشونت در جهان را فراهم آورده است. از ديدگاه اسلام، هرگونه خشونت ورزي در قالبهاي گوناگون و هرنوع تروريسم، غير شرعي و محکوم است و حتي ساخت و يا استفاده از سلاحهاي کشتار جمعي براساس فتاواي مراجع تقليد حرام مي‌باشد. البته مفهوم وفلسفه دفاع يا مجازات به قدري با خشونت فاصله دارد که بحث درباره اين دو نيز بي فايده است. امروزه دفاع و مقاومت ملت مظلوم فلسطين يا شيعيان جنوب لبنان در مقابل تجاوز آشکار رژيم صهيونيستي به سرزمين و خانه آنها تروريسم ناميده مي‌شود. در حالي کمک به اين مردم مظلوم، حمايت از تروريسم قلمداد مي‌گردد که جنايات اسرائيل، دفاع از خود و مشروع خوانده مي‌شود. پر واضح است که اين اتهام ابزاري تبليغي و سياسي عليه جهان اسلام و به ويژه جمهوري اسلامي است که ريشه تاريخي آن نيز بايد بررسي گردد. به هر حال وجود برخي گروههاي تروريستي به نام اسلام( در برابر تروريسم سازمان يافته در غرب) که در ماهيت اسلامي بودن آنها نيز ترديد جدي وجود دارد به هيچ وجه به منزله مشروعيت خشونت در اسلام نيست. در متن اسلام جهت ايجاد صلح جهاني و پايان خشونت راهکارهايي پيش بيني شده است که تحقق آن بشر را از وضعيت بغرنج کنوني نجات خواهد داد.

3- اسلام و محيط زيست :  چنانچه در بخشهاي قبلي اشاره شد، آنچه در دوران تجدد بر سر محيط زيست آمده فراتر از درک بشريت است. همچنين نمي‌توان اين حالت را اتفاقي و سهوي قلمداد کرد و يا از پيامدهاي ناخواسته علم و تکنولوژي دانست. بلکه، پشتوانه فکري صنايع موجود در غرب و طرز تفکر حاکم بر آن به انسانها اجازه چنين مواجهه‌اي با محيط زيست را داده است. در مقابل، نگاه اسلام به محيط زيست يک نگاه ممتاز است. عشق به طبيعت، مهرباني با محيط زيست، بهره ‌برداري مناسب از منابع طبيعي و به عبارتي رعايت حقوق طبيعت و رشد و توسعه منابع طبيعي يکي از ارزشهاي اسلامي به شمار مي‌رود که مسلمانان همواره به آن توجه خاصي مبذول داشته‌اند. فراتر از اين هرگونه اقدامي که به محيط زيست ضرر برساند و حقوق و منافع عمومي را تضييع کند يک ضد ارزش و حتي حرام شرعي تلقي مي‌گردد. حال بايد ديد ريشه چنين نگاهي به طبيعت در اسلام از کجا سرچشمه گرفته است. نگرش اسلامي به نظام و محيط زيست طبيعي، مانند هرچيز ديگري که اسلامي باشد، ريشه در قرآن دارد. طبعيت به يک معنا در وحي قرآن سهيم بوده و در مواردي روي سخن پاره اي از آيات قرآن علاوه بر انسانها طبيعت را نيز در بر مي‌گيرد. خداوند در برخي آيات کتابش اعضاي غيرانساني عالم خلقت، نظير گياهان و جانوران، خورشيد و ستارگان را به شهادت فرا مي‌خواند. همچنين قرآن مرزبندي قاطعي ميان امور طبيعي و فرا طبيعي و ميان عالم انساني و عالم طبيعت ترسيم نمي‌‌کند. برهمين اساس انساني که پرورده مکتب قرآن است، عالم طبيعت را دشمني نمي‌شمارد که بايد برآن چيرگي يافت بلکه آنرا جزئي از جهانبيني اسلامي مي‌داند که در حيات زميني‌ و به يک معنا حتي در سرنوشت نهايي او نيز شريک مي‌باشد(17) .
اما بايد پرسيد چرا با اين توضيحات وضعيت محيط زيست در کشورهاي مسلمان چنين بحراني است. در پاسخ مي‌توان گفت که غلبه تفکر اومانيستي و زندگي صنعتي در جهان، مسلمانان را نيز متاثر ساخته و اصولا زمينه تحقق اهداف اسلامي را کاهش داده است. بايد توجه داشت که غرب زباله‌هاي صنعتي را به خارج از قلمروي جغرافيايي خود منتقل مي‌کند و پيامدهاي زيست محيطي آزمايش سلاحهاي شيميايي و کاربرد گسترده آنها معمولا متوجه کشورهاي ديگر است. نبايد تاثيرات مخرب اين سلاحها را در دو جنگ بزرگ اخير در منطقه خليج فارس فراموش کرد. نه تنها نسل امروز بلکه نسلهاي بعدي نيز از عوارض خطرناک آن بي‌نصيب نخواهد بود. نکته مهم در اين بحث چارچوبهايي است که پيشرفتهاي علمي و تکنولوژيک را در مسير تکامل وجودي انسان و بر مبناي منافع حقيقي کل بشر و نه فقط يک اقليت ناچيز تامين مي‌کند. نگرش اسلام به محيط زيست به منزله تعطيلي کارخانه‌ها و يا توقف پيشرفتهاي علمي بشر نيست، بلکه معناي آن به کنترل درآوردن پيشرفتهاي تکنولوژيک در راستاي اهدافي است که انسان را به سعادت نزديک‌تر نموده و از بحرانهاي موجود نجات مي‌دهد.

 

 

پي نوشت‌ها

1- آنتوني رابينز، قدرت شگرف درون، ترجمه: ميترا ميرشکار، صص22-21

2- حميد مولانا، جامعه مدني، ص175

3- عبدالرحمن عالم، بنيادهاي علم سياست، ص295

4- ديويد بيتهام و کوين بويل، دموکراسي چيست، ترجمه: شهرام نقش تبريزي، ص16

5- براي قرن بيست و يکم، گفتگوي دو فرزانه، آرنولد توينبي و رابي کوايکدا، گروه مترجمان، ويراستار: فريبرز مجيدي، ص395

6- حميد مولانا، همان، ص175

7- همان، ص401

8- رجوع کنيد به: استراتژي امنيت ملي آمريکا در قرن 21، کميسيون تدوين استراتژي امنيت ملي آمريکا

9- همان

10- مرتضي مطهري، تکامل اجتماعي انسان، ص71

11- مرتضي مطهري، جهان بيني اسلامي، ص71

12- همان، ص72

13- احمد واعظي، حکومت ديني، ص29

14- محمد جوادي آملي، ولايت فقيه: ولايت فقاهت و عدالت، ص83

15- همان، صص92-91

16- مجموعه آثار، ج 1، ص349، به نقل از تاريخ تمدن ويل دورانت، ج11، ص317

17- سيد حسين نصر، نياز به علم مقدس، ترجمه: حسن ميانداري، ص215

منبع : ماهنامه زمانه، شماره 22( تيرماه 83)

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 02 آبان 1393 ساعت: 19:15 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

رابطه دين و اخلاق

بازديد: 181

 

تحقیق رایگان 

سایت فروشگاه علمی اسمان
رابطه دين  و  اخلاق

درباره رابطه دين و اخلاق از جهات مختلفى مى‏توان بحث كرد. يكى از اين مباحث، بحث قلمرو دين و قلمرو اخلاق است. اخلاق درباره خوبى يا بدى و درستى يا نادرستى اعمال و ملكات ما سخن مى‏گويد. خوبى و درستى واژه‏هايى نيستند كه فقط در قضاياى اخلاقى به كار روند بلكه ممكن است آنها را درباره چيزهاى مادى هم به كار بريم؛ مثلا بگوييم قلم خوب يا اسب بد واژه خوب و بد در اين جا هيچ معناى اخلاقى ندارد؛ زيرا قضاياى اخلاقى مربوط به اعمال اختيارى و ملكات نفسانى ما هستند.

حتى در مورد اعمال اختيارى انسان هم هميشه نمى‏توانيم واژه‏هاى خوب و بد و درست و نادرست را به معناى اخلاقى بگيريم. مثلا در جملات: نماز صبح را اگر پس از طلوع آفتاب بخوانيم نادرست است و نماز بدون سلام نادرست است. واژه نادرست به معناى اخلاقى ندارد البته مى‏توان از اين جملات معنايى اخلاقى هم دريافت؛ ولى آن چه به ذهن متبادر مى‏شود معناى اخلاقى نادرست نيست بنابراين اين واژه‏ها هر گاه درباره اعمال اختيارى انسان به كار روند و مستحق مدح و يا ذم بودن فاعل را بيان كنند، آن گاه معناى اخلاقى خواهند داشت. استحقاق مدح و ذم نيز تنها مستند به پيكر ظاهرى عمل نيست بلكه به نيت عامل نيز بستگى دارد.

پس از ذكر اين مقدمه لازم است توجه داشته باشيم كه دين نيز انسان‏ها را در انتخاب اعمال درست و خوب راهنمايى مى‏كند؛ ولى محدوده راهنمايى آن منحصر به رفتارهاى اخلاقى انسان نيست در دين احكام عبادى و حقوقى نيز وجود دارد در احكام عبادى و حقوقى نيز اعمال درست و خوب يا نادرست و بد معرفى شده‏اند ولى خوب و درست در اين احكام به معناى اخلاقى نيست همچنين دين در بردارنده عقايدى درباره خدا انسان و جهان نيز هست.

با توجه به اين مطالب قلمرو دين را بايد گسترده‏تر از قلمرو اخلاق بدانيم البته برخى از نويسندگان غربى به دليل عقايد خاص فلسفى و معرفت شناختى در پذيرش عقايد دينى راجع به جهان و انسان دچار ترديد شده‏اند و كوشيده‏اند اهداف و قلمرو دين را همان هدف و قلمرو اخلاق قرار دهند؛ ولى در صورتى كه به معارف دينى در بعد وسيع آن معتقد باشيم قلمرو دين گسترده‏تر از قلمرو اخلاق است.

يكى از مباحث ديگرى كه درباره رابطه دين و اخلاق مطرح شده است وابستگى اخلاق به دين است

اين وابستگى را تاكنون به صورت‏هاى مختلفى بيان كرده‏اند:

1 - برخى گفته‏اند اخلاق به دين وابسته است زيرا خوب بودن افعال تنها از آن روست كه متعلق امر الهى قرار گرفته‏اند. به عبارت ديگر خوب بودن هر عملى به خاطر آن است كه خداوند بدان آن امر نموده است. براى اين افراد، حسن و قبح اعمال ذاتى نيست بلكه به امر و نهى خداوند وابسته است لازمه اين عقيده اين است كه آن چه را كه اكنون بد و ناپسند مى‏شماريم، اگر به امر خداوند بود، خوب و پسنديده مى‏شد خداوند به راستگويى امر كرده است و ما آن را خوب مى‏دانيم و اگر روزى هم خداوند به دروغگويى امر كند، دروغگويى خوب خواهد بود. متكلمان شيعه اين عقيده را نپذيرفته‏اند و معتقد به حسن و قبح ذاتى افعال شده‏اند. در نظريه حسن و قبح ذاتى امر و نهى خداوند ناشى از خوبى و بدى ذاتى اعمال است و خداوند هيچ گاه به اعمال بد امر و از اعمال خوب نهى نمى‏كند به عبارت ديگر خداوند به چيزهاى ذاتا خوب امر مى‏كند؛ نه آن كه خداوند به چيزهاى امر مى‏كند و و پس از امر خداوند آن چيزها خوب شوند.

با توجه به ديدگاه صحيح كه قائل به حسن و قبح ذاتى اعمال است اين گونه وابستگى اخلاق به دين را نمى‏توان پذيرفت.

2 - گروه ديگرى از عالمان گفته‏اند خوبى و بدى اخلاقى اعمال وابسته به امر و نهى الهى نيست ولى شناختن اعمال خوب و تمييز آنها از اعمال بد براى انسان در همه موارد ممكن نيست از اين رو در موارد بسيارى، معرفت ما نسبت به خوبى اعمال خوب و بدى اعمال بد به واسطه امر و نهى الهى پديد مى‏آيد. بنابراين نظر اگر آگاهى‏هاى انسان كافى باشد خوبى همه چيزهايى كه خداوند بدان امر كرده است قابل شناخت است ولى ما براى عمل به كارهاى خوب به فرامين خداوند رجوع مى‏كنيم تا در اثر ضعف آگاهى كارهاى بد و نادرست انجام ندهيم.

ممكن است به اين نظر اعتراض شود و گفته شود برخى از انسان‏هاى ملحد با وجود بى اعتقادى به خدا نسبت به احكام و وظايف اخلاقى آگاهند و تكاليف اخلاقى خود را انجام مى‏دهند. ملحدان چون به خداوند اعتقاد ندارند، به كلام او هم مراجعه نمى‏كنند، پس از كجا به احكام اخلاقى آگاهى پيدا كرده‏اند.

در پاسخ برخى گفته‏اند آگاهى ملحدان از احكام اخلاقى به واسطه مؤمنان است يعنى نخست انسان‏هاى مؤمن به كلام خداوند رجوع كرده‏اند و كارهاى خوب و درست را از كارهاى بد و نادرست باز شناخته‏اند سپس آگاهى خود را به ديگران منتقل كرده‏اند. در نتيجه ملحدان بى‏آن كه خود بدانند از طريق كلام خداوند به آگاهى‏هاى اخلاقى دست يافته‏اند.

پاسخ ديگرى هم به اين اعتراض داده شده است و آن اين كه: مؤمنان پس از رجوع به كلام خداوند و آگاهى از احكام و تكاليف اخلاقى، جامعه‏اى را پديد آورده‏اند كه به اين وظايف اخلاقى عمل مى‏كرده است. تشكيل جامعه اخلاقى موجب شده است ملحدان نيز با احكام و هنجارهاى اخلاقى آشنا شوند و به طور ناخود آگاه كارهاى خوب اخلاقى را خوب و كارهاى بد را بد بدانند.

به هر حال به نظر مى‏رسد درستى برخى از احكام اخلاقى چنان واضح است كه حتى كسانى كه خواسته‏اند با آن مخالفت كنند عملا شيفتگى خود را به اجراى آن احكام نشان داده‏اند از سوى ديگر خوبى برخى از اعمال و بدى برخى ديگر از كارها براى انسان به سادگى آشكار نمى‏شود؛ در نتيجه خداوند براى آن كه انسان‏ها از كمال خود باز نمانند آنها را راهنمايى كرده و خوب و بد اين گونه اعمال را بيان نموده است.

3 - نوع ديگر وابستگى اخلاق به دين جنبه روان شناختى دارد. يعنى كسانى كه به كيفر و پاداش اخروى معتقدند انگيزه بيشترى براى پيروى از احكام اخلاقى دارند. آنان تخلف از هر حكم اخلاقى را به منزله روبرو شدن با يك كيفر و يا حداقل محروم شدن از يك پاداش اخروى مى‏دانند. در نتيجه به خاطر محبتى كه به خويش و منافع خويش دارند تبعيت از احكام اخلاقى را ترجيح مى‏دهند و با انگيزه كافى وظايف اخلاقى خود را انجام مى‏دهند.

اگر مؤمنان درجات بالاترى از ايمان را دارا باشند، انگيزه‏اى به مراتب بالاتر خواهند داشت. اين گونه مؤمنان همواره خداوند را ناظر بر اعمال خويش مى‏دانند و رضايت الهى را بالاترين آرزو و مقصد خود مى‏شناسند. به همين دليل نتايج همه اعمال خود را تنها در آخرت و زندگى واپسين نمى‏جويند بلكه نتيجه هر عمل را همراه با آن مى‏بينند و حتى خداوند را از نيات خويش آگاه مى‏دانند و خشنودى و ناخشنودى خداوند را حتى قبل از انجام هر عمل و همزمان با نيت آن عمل محقق مى‏دانند. چنين افرادى مى‏كوشند نيت و عمل خود را از هر كار غير اخلاقى پاك كنند و با انگيزه‏اى قوى در پى كسب رضاى الهى انسانى ملتزم به تكاليف اخلاقى باشند.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 02 آبان 1393 ساعت: 19:11 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 824

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس