مقدمه
آشنائي با آخر الزمان
اي كسانيكه ايمان آورده ايد! بر شما باد نفسهاي خودتان، گمراهي گمراهان شما را آسيب نمي رساند، اگر شما هدايت يافته باشيد در گذشته مردم پيامبران را تكذيب كرده اند و خداوند فرشتگان را انكار نموده اند و روز رستاخيز را به استهزاء گرفته اند، آن روزي كه خداوند منان با بكارگيري الفاظ و حروف تاكيد همچون حروف جواب، اِن، لام و نون به حقيقت و حتميت آن سوگند ياد كرده و مي فرمايد : « وُ نستيبئونكُ : احق هو؟ قل : اي و ربي اِنه لحق، و ما انتم بمعجزين.»
« از تو مي پرسند : آيا به راستي آن حق است؟ بگو : آري، به پروردگار سوگند، كه آن حق است و شما هرگز راه فراري نداريد»
در عين حال، منكرين معاد و قيامت، بسيار و معتقدين به آن اندكند.
بنابراين وقتي بيشتر مردم گفتار خداوند را تكذيب مي نمايند، پذيرفتن سخنان من نيز، دليل بي اعتباري آنان و بي احترامي و اسائه ادب به من نيست. زيرا انسان به طبيعت حال در مسائل مربوط به ماوراء طبيعت زود قضاوت مي كند. بسيار مشاهده مي شود افرادي كه از درك مسائل بسيار ساده ناتوان هستند، در مسائل بسيار پيچيده جهان متافيزيك اظهار نظر مي كنند و به انكار و تكذيب بر مي خيزند. حتي به خود اجازه مي دهند كه در شگفتيهاي جهان آفرينش فلسفه بافي نمايند.
بسيار ديده مي شود كه افراد مكتب نرفته و يا كم سواد، كه از درك فرمول يك مولكول آب ناتوان هستند، به خود اجازه مي دهند كه در مسائل ماوراء طبيعت به نقص و ابرام پرداخته، در مورد آفريدگار جهان هستي به تجزيه و تحليل بپردازند. چه گويم در مورد جامعه اي كه كسي را روشنفكر مي پندارند كه به اعتقادات ديني پشت پا بزند و ميراث نياكان خود را به دور اندازد و به دنبال غرائز حيواني گام بردارد!
اي گروه روشنفكران ! كه از تاريخ خود بيگانه ايد و از راه نياكان خود منحرف شده ايد، و به عقايد ديني خود پشت پا زده ايد و بحث از « مصلح غيبي» را افسانه ي انگاريد، همه انسانها بدانند كه حضرت مهدي (عج) در پاسخ يكي از سفيران خود كه در مورد منكران آن حضرت پرسيده بود، چه نوشته اند؟ امام عليه السلام در پاسخ او چنين نوشت : كسي كه مرا انكار نمايد، از من نيست راه او راه فرزند حضرت نوح عليه السلام است.
آيا كسي راضي مي شود كه از راه پسر نوح پيروي كند و سرانجام از روي لجاجت طعمه امواج خروشان دريا شود و غرق گردد؟! نه هرگز، انقلاب شكوهمند آن انقلابگر پيروز در آستانه وقوع است ... و بديهي است كه كسي را ياراي مقاومت در برابر آن نيست. مگر كسي مي تواند در مقابل امواج كوه پيكر دريا بايستد؟ مگر كسي مي تواند در برابر حوادثي چون طوفان، تندباد، زلزله و نظائر آنها بايستد؟ و كسي نمي تواند در يك لحظه در دو مسير حركت كند، لذا كسي كه از هواي نفس پيروي مي كند از مسير حق جدا مي شود و هر كس كه به نداي عقلش گوش فرا مي دهد در برابر حق تسليم خواهد شد.
ظهور و قيام حضرت مهدي (عج) همچون مرگ است كه خواه ناخواه براي همگان پيش خواهد آمد، كسي كه مرگ را باور كند با آن روبرو خواهد شد و كسي كه مرگ را تكذيب و براي ديگران بداند و خود را در اين جهان جاودانه پندارد باز هم با آن مواجه خواهد شد. ظهور مهدي (عج) نيز بدون شك و ترديد به وقوع خواهد پيوست. هر كس مي خواهد باور كند و هر كس مي خواهد تكذيب نمايد.
امام صادق (ع) مي فرمايد :
اگر يكي از شما دو جان داشت، مي توانست با يكي از آنها تجربه اندوخته، با ديگري زندگي جدي نمايد. ولي براي هيچكس جز يك جان وجود ندارد، هنگامي كه از دستش رفت، راه توبه بسته مي شود. از اين رهگذر هنگامي كه كسي به نام ما به سراغ شما مي آيد خوب بينديشد كه براي چه شما را دعوت مي كند؟ و در چه راهي گام برداشته، خروج مي نمائيد؟
طبق فرمودة امام عليه السلام، برهه ما لازمست كه در مورد اين تنها سرمايه خودآگاهانه مراقب باشيم.
شماره 3 بحارالانوار جلد 51 صفحه 102 و جلد 52 صفحه 383
شماره 4 منتخب الاثر صفحه 316و318
شماره 5 المهدي 199و219و316
شماره 6 الام المهدي صفحه 69و343
شباهت امام عصر (عج) ديگر انبياء الهي
شباهت امام عصر (عج) با ديگر انبياء الهي
«بنام خدا»
شباهت حضرت مهدي به پيامبران عليهم السلام
شباهت به آدم
خداوند آدم را خليفه خود در تمام زمين قرار داد و او را وارث آن ساخت و در قرآن چنين فرمود:
اني جاعل فيالارض خليفه 386
و خداوند حضرت حجت عليهم السلام را نيز وارث زمين خواهد ساخت و خليفة خود در زمين خواهد فرمود، چنانكه از حضرت ابيعبدالله صادق عليه السلام مروي است كه در تفسير آية:
وعدالله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فيالارض 387
او قائم و اصحابش ميباشند و هنگام ظهورش در مكه در حاليكه دست بر صورت ميكشد ميگويد: الحمد الله الذي صدقنا وعده و اورثنا الارض … 388
و در حديث مفضل آمده كه:
خروج ميكند در حاليكه ابري بالاي سرش سايه افكنده و در آن منادي ندا ميكند: اين مهدي خليفه خدا است از او پيروي كنيد.
گريه آدم عليه السلام: از پيامبر صلي الله عليه و آله آمده كه فرمود:
آدم عليه السلام آنقدر بر فراق بهشت گريست تا اينكه (اشك) از دوگونهاش مانند آبراههائي جاري شد. 389
از امام صادق عليه السلام نيز همين معني روايت شده است. 390
حضرت قائم عليهالسلام نيز –مانند آدم- گريه بسيار دارد، چنانكه در زيارت ناحيه از آن حضرت است كه –خطاب به جدش حسين عليهالسلام- ميگويد:
شب و روز برايت ندبه ميكنم و به جاي اشك بر تو خون ميگريم.
درباره آدم آيه نازل شده كه:
خداوند تمام اسمها را به آدم تعليم فرمود. 391
و اما قائم: خداوند آنچه به آدم آموخت به او نيز آموخته و اضافه بر آن هم مطالب ديگر آموخته است، چه اينكه آدم بيستوپنج حرف از اسم اعظم را آموخته بود –چنانكه در حديث آمده- و پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله هفتادودو حرف از آن را آموخت، و تمام اموري كه خداوند متعال به پيامبرش داده به اوصياي آن حضرت نيز داده شده تا به مولاي ما حضرت قائم عليهالسلام عجل الله فرجه، نوبت رسيد.
و در خبر صحيحي ثقهالاسلام كليني از حضرت ابيعبدالله صادق عليهالسلام مروي است كه فرمود:
آن علمي كه به آدم عليهالسلام نازل شد ديگر برداشته نشد، و هيچ عالمي نمرده مگر اينكه علمش را به ارث گذاشته است؛ زمين بدون عالم باقي نميماند. 392
آدم زمين را با عبادت خدا زنده كرد، پس از آنكه جنيان با كفر و طغيانشان آنرا ميرانده بودند.
قائم عليهالسلام نيز زمين را با دين خدا و عبادت و عدالت و برپائي حدودش زنده خواهد كرد، بعد از مردن آن به كفر و معصيت اهل زمين.
در بحار از حضرت ابوجعفر باقر عليهالسلام درباره آية:
يحيي الارض بعد موتها. 393
آمده كه فرمود:
خداوند عزوجل به وسيله قائم عليهالسلام زمين را بعد از مرگش زنده گرداند.
منظور از مرگ آن، كفر اهل آن ميباشد كه كافر در حقيقت مرده است. 394
و در وسائل درباره آية:
يحيي الارض بعد موتها.
آمده كه حضرت ابراهيم موسيبنجعفر عليهما السلام فرمود:
به وسيله باران احيا نميكند، بلكه خداوند مرداني برميانگيزد كه عدالت را زنده ميكنند، و زمين به خاطر احياي عدالت زنده ميشود، و به درستي كه اگر يك حد در زمين برپا شود، سودمندتر است از چهل روز باران. 395
و در همان كتاب از پيغمبر اكرم صليالله عليه و آله منقول است كه فرمود:
يك ساعت امام عادل بهتر است از عبادت هفتاد سال، و يك حد كه براي خدا در زمين برپا شود، سودمندتر است از چهل روز باران. 396
با اين همه تا كي و تا چند آدم و قائم را با هم مقايسه كنم در حاليكه آدم به خاطر قائم خلق شد.
ان الذي خلق المكارم جازها
في صلب آدم لامام القائم
آنكه مكارم اخلاق را آفريد همه را در صلب آدم قرار داد براي امام قائم.
شباهت به هابيل:
نزديكترين و خويشاوندترين افراد، هابيل را كشت –يعني برادرش قابيل- خداوند متعال در كتاب عزيز خود ميفرمايد:
واتل عليهم نباء ابني آدم بالحق اذ قربانا فتقبل من احدهما و لم يتقبل من الاخر قال لاقتلنك قال انما يتقبل الله من المتقين. 397
همچنين نزديكترين و خويشاوندترين افراد، قصد كشتن امام قائم –روحي و ارواح-العالمين فداه- را نمود، و او عموي آن حضرت جعفر كذاب بود، كه از امام زينالعابدين عليهالسلام آمده است كه فرمود:
گويا جعفر كذاب را ميبينم كه سركش زمانش را بر تفتيش امر ولي خدا و آنكه در غيب الهي محفوظ و بر حرم پدرش موكل است وادار كند، به خاطر جهل او به ولادتش و حرص بر كشتنش –اگر بر او دست يابد- از روي طمع در ميراث پدرش تا آن را به ناحق بگيرد. 398
شباهت به شيث:
هبه الله شيث، اجازه نيافت كه علم خودش را آشكار كند، چنانكه در روضة كافي روايت شده كه حضرت ابوجعفر باقر عليهالسلام در خبري طولاني چنين فرمود:
وقتي هبهالله پدرش آدم را دفن كرد، قابيل به نزدش آمد و گفت: اي هبهالله من ديدم كه پدرم آدم تو را از علم آنقدر عطا كرد كه به من عطا نكرده، و آن همان علمي است كه برادرت هابيل به آن دعا كرد و قربانيش قبول شد، و بدين جهت او را كشتم كه فرزنداني نداشته باشد تا بر فرزندان من افتخار كنند و بگويند ما فرزندان كسي هستيم كه فربانيش قبول شد و شما فرزندان كسي هستيد كه قرباني او قبول نشد، و تو اگر علمي را كه پدرم به تو اختصاص داده آشكار كني تو را هم ميكشم همانطور كه برادرم هابيل را كشتم. پس هبهالله و فرزندان او مخفي ميكردند آنچه از علم و ايمان نزد آنها بود. 399
حضرت قائم نيز اجازه نيافته تا روز وقت معين؛ چنانكه درباره حضرتش روايت شده:
هنگام ولادت بر زانو قرار گرفت، و دو انگشت سبابهاش را به سوي آسمان بلند كرد، و عطسهاي زد و گفت:
الحمدالله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله.
ستمگران پنداشتهاند كه حجت الهي باطل و نابود است. و حال آنكه اگر در سخن گفتن به ما اجازه داده شود شك از بين ميرود. 400
اين خبر از رئيس المحدثين شيخ صدوق در كمالالدين آورده
شباهت به نوح:
نوح شيخالانبيا: از امام صادق و امام هادي عليهما السلام روايت است كه حضرت نوح عليهالسلام دوهزارو پانصد سال عمر كرد.
و حضرت قائم عليهالسلام شيخالاوصياء است؛ (بنا به روايت كافي)، در نيمه شعبان سال دويستوپنجاه و پنج هجري متولد شد. 401
پس عمر آن حضرت تاكنون –روز يكشنبه دهم ذيالقعدهالحرام سال هزاروسيصدوسي يك هجري-هزار و هشتادويكسال و پنج روز ميشود.
و از امام زينالعابدين عليهالسلام روايت است كه فرمود:
در قائم روشي از آدم و نوح هست و آن طول عمر ميباشد… 402
تمام اين خبر گذشت.
نوح زمين را با سخن خود از كافرين پاك كرد و گفت:
پروردگارا بر روي زمين ديارالبشري از كافران قرار نده. 403
قائم نيز زمين را با شمشير از لوث وجود كافرين پاك ميگرداند تا جائيكه هيچ اثري از آنها باقي نماند –چنانكه گذشت- فلبث فيهم الف سنه الا خمسين عاما فاخذهم الطوفان و هم ظالمون.
قائم نيز از اول امامتش تاكنون صبر كرده، و نميدانم تا كي صبر خواهد كرد. هر كه از نوح تخلف جست هلاك شد.
هر كه از قائم تخلف جويد نيز هلاك ميشود –چنانكه در حديث آمده-. 404
فرج نوح و اصحابش را خداوند آنقدر به تأخير انداخت تا اينكه بيشتر معتقدين به آن حضر از او برگشتند.
فرج قائم را نيز خداون آنقدر به تأخير مياندازد كه بيشتر معتقدين به آن حضرت از او برميگردند – چنانكه در حديثي از امام عسكري عليهالسلام آمده است-.405
ادريس به ظهور نوح بشارت داد!
و بظهور قائم، خداوند تعالي فرشتگان را بشارت داد و پيغمبر و امامان عليهمالسلام و بلكه پيغمبران گذشته ظهورش را بشارت دادند –كه اگر بخواهيم آنها را ذكر كنيم كتاب طولاني ميشود-.
نداهاي نوح به شرق و غرب عالم ميرسيد و اين يكي از معجزات آن حضرت بود –چنانكه در كتاب زبده التصانيف آمده-.
قائم عليهالسلام نيز هنگام ظهور بين ركن و مقام ميايستد و فريادي برميآورد و ميگويد: اي نقبا و سرداران من و اي خواص من، و اي كساني كه خداوند پيش از ظهور، آنان را بر روي زمين براي ياري من ذخيره كرده، با خواست و رغبت بسوي من آييد. پس صداي آن حضرت عليهالسلام به آنها ميرسد در حاليكه در محرابها و بر فرشها و رختخوابهايشان باشند، و با يك فرياد هم صداي او را ميشنوند –هر يك از آنها به گوشش ميرسد- و به سوي آن صداها اجابت ميكنند، و يك چشم بر هم زدن نميگذرد كه همگي بين ركن و مقام قرار ميگيرند.
اين معني در حديث مفضل از امام صادق عليهالسلام آمده است. 406
شباهت با ادريس:
ادريس عليهالسلام جد پدر نوح عليهالسلام است كه نامش اخنوخ بوده –خداوند او را به جايگاه بلندي برد؛ گفته ميشود:
به آسمان چهارم بالا رفت، و گفته ميشود كه به آسمان ششم برده شد.
در مجمعالبيان از مجاهد نقل كرده كه گفت:
ادريس به آسمان برده شد، همانگونه كه عيسي به آسمان برده شد، در حاليكه زنده بود و نمرده بود.
و ديگران گفتهاند:
بين آسمان چهارم و پنجم قبض روح شد.
اين معني از امام باقر عليهالسلام روايت شد. 407
قائم عليهالسلام را نيز خداوند به جايگاه والايي به آسمان برد.
ادريس را خداوند بر بال فرشتهاي حمل فرمود و در فضاي آسمان به پرواز درآمد، چنانكه عليبنابراهيم قمي از پدرش محمدبن ابيعمير از كسي كه براي او سخن گفته بود، نقل كرده كه گفت: امام ابوعبدالله صادق عليهالسلام فرمود:
خداوند تبارك و تعالي بر فرشتهاي از فرشتگان غضب كرد و بالهايش را قطع نمود و او را در يكي از جزيرههاي دريا افكند؛ پس زماني طولاني كه خدا ميداند در آن دريا ميماند. و چون خداوند ادريس را به رسالت برانگيخت، آن فرشته به نزد ولي آمد و گفت: اي پيغمبر خدا دعا كن خداوند از من راضي شود و بالهايم را برگرداند. ادريس فرمود: باشد. سپس دعا كرد.
خداوند بالهاي آن فرشته را برگرداند و از او راضي شد، آنگاه آن فرشته به ادريس گفت: آيا حاجتي داري؟ فرمود: بله، دوست دارم مرا به آسمان بالا ببري تا به ملكالموت نگاه كنم چون با ياد او زندگي ندارم. پس فرشته او را برگرفت و بر بالهاي خود به آسمانها برد تا به آسمان چهارم رسيد كه ناگهان ديد ملكالموت سر خود را از روي تعجب حركت ميدهد.
ادريس بر ملكالموت سلام كرد و به او گفت: چرا سرت را تكان ميدهي؟ گفت: چون خداوند به من امر فرمود كه تو را بين آسمان چهارم و پنجم قبض روح كنم؛ گفتم پروردگارا از آسمان چهارم تا آسمان سوم مقدار پانصد سال راه است و غلظت آسمان سوم نيز پانصد سال است، و هر آسمان و مابين آن به همين ترتيب است، اين چگونه شدني است؟ سپس او را بين آسمان چهارم و آسمان پنجم قبض روح نمود. و همين است كه خداوند ميفرمايد: و رفعناه مكانا عليا؛
و به اين جهت او را ادريس ناميدند كه كتابهاي بسيار درس ميگرفت. 408
و گفته ميشود كه او در بهشت زنده است، و اين قول مروي از ابنعباس است.
قائم عليهالسلام را هم روحالقدس بر بال خود گرفت و به آسمانها برد. در حديثي كه در كتاب كمالالدين از حكيمه نقل شده، در باب ميلاد حضرت قائم آمده است:
پس امام حسن عسكري عليهالسلام فرزندش را گرفت، در حاليكه كبوترها بالاي سرش پرواز ميكردند. پس آن حضرت به يكي از كبوترها بانگ زد كه: او را بردار و حفظ كن و هر چهل روز به ما برگردان. پس آن كبوتر او را برگرفت و به سوي آسمانها پرواز كرد؛ بقيه كبوترها نيز پيروي كردند. آنگاه شنيدم كه حضرت ابومحمد (امام حسن عسكري عليهالسلام) ميفرمود: تو را به كسي ميسپارم كه مادر موسي فرزندش را به او سپرد. نرجس گريه كرد. آن حضرت به او فرمود: ساكت باش كه رضاع جز از پستانهاي تو بر او حرام است و بزودي به تو باز خواهد گشت، چنانكه موسي به مادرش بازگردانده شد، و همچنين كه خداي متعال ميفرمايد:
فرددناه الي امه كي تقر عينها و لاتحزن. 409
حكيمه گويد: عرض كردم: اين پرنده چيست؟ فرمود: اين روحالقدس است كه موكل به امامان است. آنها را تسديد و توفيق ميدهد و به علم تربيت ميكند… 410
ادريس از قومش غايب شد، هنگاميكه ميخواستند او را بكشند –چنانكه در حديثي از حضرت باقر عليهالسلام آمده است-.
قائم عليهالسلام نيز همينطور هنگاميكه دشمنان ميخواستند آن حضرت را بكشند، غايب شد.
غيبت ادريس به طول انجاميد به حدي كه دشمنان و پيروان او در سختي و شدت و فشار واقع شدند.
قائم نيز غيبتش طولاني است تا جائي كه شيعيانش به سنتهاي سختي و فشار و مشقت واقع شوند، كه در بحار از پيغمبر اكرم صليالله عليه و آله روايت شده كه فرمود:
پيوسته وضع شما چنين خواهد بود تا اينكه در ميان فتنه و جور كسي متولد شود كه مردم او را نشناسند. سپس زمين پر شود از ظلم و جور به حدي كه هيچكس نتواند بگويد: الله: سپس خداوند عزوجل مردي از من و از عترت من برانگيزد كه او زمين را پر از عدل سازد، همچنانكه قبل از او آنرا پر از جور و ستم كرده باشند…. 411
و از اميرالمؤمنين عليهالسلام مروي است كه فرمود:
البته زمين پر از ظلم و جور ميشود. تا جائيكه كسي –جز مخفيانه- الله نگويد: سپس خداوند قومي صالح را ميآورد كه آن را پر از قسط و عدل نمايد، چنانكه پر شده است از ظلم و جور.
وقتي غيبت ادريس به طول انجاميد مردم بر توبه انفاق كردند و به سوي خدا برگشتند با خداوند متعال او را ظاهر ساخت و شدت و بدي را از آنان دور كرد.
قائم نيز همينطور است، كه اگر مردم بر توبه انفاق كنند و تصميم قطعي بر ياريش داشته باشند، خداي تعالي او را ظاهر خواهد ساخت.-
هنگاميكه ادريس ظهور كرد، پادشاه ستمگر و مردم براي او تسليم شدند.
قائم نيز چنين است، كه هر گاه ظاهر شود. پادشاهان و امراي جبار و مردم عالم به آن حضرت ميگروند و سر فرود ميآورند.
شباهت به هود:
نام هود عليهالسلام عابر است، و نوح ظهورش را بشارت داده
در كتاب كمالالدين از امام صادق عليهالسلام آمده كه فرمود:
هنگاميكه وفات نوح نزديك شد، شيعيان و پيروان خود را فراخواند و گفت بدانيد كه پس از من غيبتي خواهد بود كه طاغوتها ظاهر ميشوند، و البته خداوند عزوجل به وسيله قيام كنندهاي از فرزندانم كه هود ناميده ميشود بر شما فرجي ميرساند. او هيبت و سكينه و وقار دارد، و در خلقت و اخلاق شبيه من است، و خداوند هنگام ظهور او دشمنان شما را به وسيله باد هلاك ميكند. پس پيوسته منتظر و مراقب ظهور و قيام هود بودند، تا اينكه مدت بر آنها طول كشيد و دل بيشترشان را قساوت گرفت. سپس خداوند متعال پيغمبرش هود را فرستاد. بعد از آنكه نوميد شده بودند و بلا و گرفتاري وجودشان را پر كرده بود، و دشمنان با باد بدون نفع هلاك شدند، بادي كه خداوند متعال آن را در قرآن چنين توصيف كرده است:
ما تذر من شيء انت عليه الا جعلته كالرميم. 412
قائم عليهالسلام نيز چنين است كه خداوند متعال به وجود او جمعي از كافرين را با باد سياهي نابود ميكند. –چنانكه در روايت مفضل گذشت.
شباهت به صالح:
صالح عليهالسلام از قومش غايب شد. پس از آنكه به سوي آنها بازگشت، عده كثيري او را انكار كردند، چنانكه در كمالالدين از امام ابوعبدالله صادق عليهالسلام مروي است كه فرمود:
صالح عليهالسلام مدتي از قومش غائب شد: روزي كه از آنها غائب شد، ميانسال و خوشهيكل و خوشاندام بود، ريش انبوه و شكم خفتهاي داشت؛ گونههايش سبك و در ميان مردان ميان بالا بود. هنگاميكه به قومش برگشت او را به صورتش نشناختند، و آنها را سه طايفه ديد: يك طايفه منكر و كافر و طايفة ديگر اهل شك و ترديد بودند، و طايفة سوم يقين و ايمان داشتند. اول آن طايفه كه اهل شك و ترديد بودند را دعوت كرد، و به آنها گفت: من صالح هستم، آنها او را تكذيب كردند، و دشنام دادند، و راندند، و گفتند خداوند از تو بيزار است؛ صالح به صورت تو نبود. سپس بنزد منكرين و كافرين آمد، و آنها را دعوت فرموده ولي از او نپذيرفتند و به بدترين وجهي از او رميدند. سپس به نزد طايفه سوم آمد و گفت: من صالح هستم گفتند نشانهاي بگو كه بدانيم تو صالح هستي، چون ما ترديد نداريم كه خداوند تعالي آفريدگار است؛ هر كس را به هر شكل كه بخواهد در ميآورد، ما در ميان خودمان نشانهةاي قائم را به يكديگر اطلاع داده و بررسي كردهايم تا اينكه هرگاه بيايد براي ما معلوم باشد و صحت آن به وسيله يك خبر آسماني بر ما محقق گردد.
صالح عليهالسلام فرمود: من همان صالح هستم كه شتر را براي شما برآوردم.
گفتند: راست گوئي، همين مطلب را ما با هم بررسي ميكرديم؛ نشانههاي آن چيست؟
فرمود: يك روز او آب ميآشاميد و روز ديگر شما؛ گفتند: ما به خداوند و آنچه تو از جانب او آوردي ايمان داريم. اينجا است كه خداوند تبارك و تعالي ميفرمايد:
ان صالحا مرسل من ربه، 415
و اهل يقين و ايمان گفتند:
انا بما ارسل به مؤمنون. 416
و كساني كه تكبر كردند –كه شك كنندگان باشند- گفتند:
انا بالذي آمنتم به كافرون. 417
راوي گويد:
آيا در آن روز در ميان آنها عالمي هم بود، كه به صالح آگاه باشد؟ فرمود: خداوند عادلتر از آن است كه زمين را بدون عالمي بگذارد كه مردم را بسوي خداون رهبري كند. آن مردم تنها هفت روز پس از خروج صالح از ميان آنها، در حال حيرت كه امامي را نميشناختند بسر بردند، كه در همان حال هم دين خدا عزوجل را در اختيار داشتند، و با هم متحد بودند، و چون صالح عليهالسلام ظاهر شد، پيرامونش جمع شدند، و همانا مثل قائم عليهالسلام نيز مثل صالح است. 418
آري قائم عليهالسلام هم مانند صالح خواهد بود. آنچه بر صالح جاري شده حرف به حرف بر او جاري ميشود. با آنكه در سن پيري و پس از عمري طولاني ظهور ميكند، به صورت جواني كمتر از چهل سال است. مردم به سه دسته خواهند بود: اهل يقين، شك و انكار، اهل انكار را دعوت ميكند، او را انكار مينمايند، و آنها را ميكشد، و اهل يقين از او علامات ميخواهند، كه به آنها ارائه ميدهد، پس با او بيعت ميكنند ( و در تمام اينها رواياتي هست كه بعضي از آنها را بيشتر آورديم و بعضي ديگر را بعدا خواهيم آورد-)
شباهت به ابراهيم
ابراهيم عليهالسلام دوران حمل و ولادتش مخفيانه بود.
قائم عليهالسلام نيز حمل و ولادتش مخفي بود.
ابراهيم عليهالسلام در روز بقدري رشد ميكرد كه ديگران در يك هفته رشد ميكنند، و در يك هفته آنقدر رشد ميكرد كه ديگران در يك ماه رشد ميكنند، و در يكماه به مقداري كه ديگران در يكسال رشد دارند، رشد مينمود.-
چنانكه از امام صادق عليهالسلام روايت شده است -.419
قائم عليهالسلام نيز چنين بود، چنانكه در خبر حكيمه رضيالله عنها آمده كه گفت: پس از گذشت چهل روز به خانه حضرت ابومحمد (امام حسن عسكري عليهالسلام) وارد شدم كه ناگاه مولايمان صاحبالزمان را ديدم كه در خانه راه ميرود.
از او زيباتر و فصيحتر نديدم.
حضرت ابومحمد عليهالسلام به من فرمود: اين است مولود گرامي نزد خداون عزوجل عرض كردم: اي آقاي من چهل روزه است و من اين وضع را در او ميبينم! فرمود: اي عمة من، مگر ندانستي كه ما گروه اوصيا در يك روز به تعداد يك هفته ديگران و در يك هفته به مقدار يك ماه ديگران و در يكماه به مقدار يك سال ديگران رشد ميكنيم….420
ابراهيم عليهالسلام از مردم عزلت گزيد. خداوند به نقل از او فرمود:
و اعتزلكم و ما تدعون من دون الله. 421
قائم عليهالسلام نيز از مردم اعتزال جست.
ابراهيم دو غيبت داشته است.
قائم نيز دو غيبت داشته است.
ابراهيم عليهالسلام هنگاميكه در آتش افكنده شد، جبرئيل برايش جامهاي از بهشت آورد.
قائم عليهالسلام نيز همان جامه را –هنگاميكه قيام كند- خواهد پوشيد.
در كتاب كمالالدين از مفضل از امام صادق عليهالسلام آمده كه فرمود:
آيا ميداني جامة يوسف چه بود؟ گفتم: نه. فرمود: براي ابراهيم عليهالسلام آتش افروختند، جبرئيل عليهالسلام يكي از جامههاي بهشتي را آورد و بر او پوشاند، پس با آن جامه گرمي و سردي به او اثر نميكرد، و چون هنگام وفاتش رسيد، آن را در بازوبندي قرار داد و بر اسحق آويخت، و اسحق هم بعداً آن را بر يعقوب آويخت، و هنگاميكه يوسف متولد شد، يعقوب آن را بر او آويخت، و اين در بازوي او بود تا بر او گذشت آنچه گذشت، پس هنگاميكه يوسف آن پيرهن را در مصر از بازوبند بيرون ساخت، يعقوب بوي آن را شنيد، و همين است كه خداون از او فرموده:
اني لاجد ريح يوسف لولا ان تفندون. 422
اين همان پيرهني است كه از بهشت نازل شده بود.
عرض كردم: فدايت شوم، پس اين پيرهن به كه ميرسد؟ فرمود: به اهل آن و پيراهن همراه قائم ماست هنگاميكه خروج نمايد. سپس فرمود: هر پيغمبري كه علمي يا چيزي را وارث بود، به محمد صليالله عليه و آله رسيده است. 423
ميگويم: اين خبر با حديثي كه فاضل علامه مجلسي در بحار از نعماني نقل كرده منافاتي ندارد. حديث چنين است: به سند خود، از يعقوب بن شعيب، از حضرت ابي عبدالله صادق عليهالسلام كه فرمود:
آيا جامة قائم را كه در آن به پاخيزد بتو نشان دهم؟ عرض كردم: بله. پس آن حضرت جعبهاي را خواست، و آن را گشود و از آن پيراهن كرباسي بيرون آورد، و آن را باز كرد، ديدم آستين چپش خونآلود بود. سپس فرمود: اين همان پيراهن رسول خدا صليالله عليه و آله است. روزي كه دندانهاي جلويش ضربت ديد، آن را پوشيده بود، و حضرت قائم عليهالسلام همين پيراهن را بر تن دارد، و قيام ميكند. من آن خون را بوسيده بر صورتم نهادم. سپس آن حضرت آن را تا كرد و
برداشت. 424
زيرا كه احتمال دارد هر يك از اين دو پيراهن را در بعضي اوقات بپوشد، و متحمل است كه پيراهن ابراهيم عليهالسلام را با خود داشته، بر بازويش بسته باشد يا مانند آن، زيرا كه در حديث اول صراحت ندارد كه آن حضرت آن را پوشيده باشد.
و الله العالم.
ابراهيم عليهالسلام: خانه كعبه را بنا كرد و حجرالاسود را در جايش نصب فرمود.
خداوند عزوجل ميفرمايد:
و اذ يرفع ابراهيم القواعد منالبيت و اسمعيل ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم. 425
و در برهان و غير از آن، از عقبه بن بشير، از يكي از دو امام (باقر و صادق عليهالسلام) روايت است كه فرمود:
خداوند عزوجل ابراهيم را به ساختن كعبه و اينكه پايههاي آن را بنا نمايد و به مردم محل عبادت و مناسكشان را ارائه دهد، امر كرد. پس ابراهيم و اسمعيل خانه كعبه را هر روز به مقدار يك ساق مي ساختند تا به جايگاه حجرالاسود رسيدند. حضرت باقر عليهالسلام فرمود: پس در اينجا كوه ابوقبيس او را ندا كرد كه تو نزد من امانت داري. آنگاه حجرالاسود را به ابراهيم داد و آن حضرت آن را در جاي خودش نصب كرد. 426
قائم عليهالسلام نيز مانند آن را دارد. در بحار از حضرت ابوعبدالله صادق عليهالسلام مروي است كه فرمود:
هرگاه قائم عليهالسلام بپاخيزد، مسجدالحرام را منهدم ميكند تا به اساس آن برساند و مقام ابراهيم را به جائي كه در آن بوده باز ميگرداند…. 427
و در خرائج، از ابوالقاسم جعفربن محمدبن قولويه مروي است كه گفت: در سال سيصدوسيوهفت به قصد تشرف به حج به بغداد رسيدم. آن سال بنا بود قراسطه حجرالاسود را به جايگاهش بازگردانند. و بيشترين كوشش من براي آن بود كه به كسي كه حجرالاسود را در جاي خودش نصب ميكند دست يابم، زيرا كه در كتابها خوانده بودم كه آن را جز حجت زمان كسي نميتواند در جاي خودش نصب نمايد -چنانكه در زمان حجاج، امام زينالعابدين عليهالسلام آن را در جاي خود قرار داد- ولي به بيماري شديدي دچار شدم كه از آن بر خود ترسيدم، و با آن حال نتوانستم به سفر خود ادامه دهم. پس دانستم كه ابنهشام به مكه سفر ميكند. لذا نامهاي نوشتم مهر كرده و آن را به او سپردم. در آن نامه از مدت عمرم پرسيدهبودم كه آيا مرگ من در اين بيماري است يا نه؟ و به ابنهشام گفتم: سعي من بر اين است كه اين نامه به دست كسي كه حجرالاسود را به جاي خودش نصب ميكند برسد، من تو را براي اينكار فرا خواندم.
ابنهشام گويد: وقتي به مكه رسيدم و موقع جايگذاري حجرالاسود فرا رسيد، به خدام حرم پولي دادم كه در آن وقت معين بگذارند. جايي باشم كه ببينم نصب كننده آن كيست، آنها را با خود قرار دادم كه ازدحام جمعيت را از من دور كنند. ديدم هر كس خواست حجر را در جايش نصب كند نميتوانست و حجرالاسود قرار نمييافت و ميافتاد. پس جواني گندمگون و خوشصورت آمده؛ آن را گرفت و در جايش قرار داد. آن چنان بند شد كه انگار اصلاً از آنجا كنده نشده بود. فريادهاي مردم به خاطر آن بلند شد، و آن جوان رفت كه از درب خارج شود. من از جاي خود برخاستم به دنبالش رفتم، مردم را از راست و چپ كنار ميزدم كه خيال كردند ديوانهام. مردم براي او راه ميگشودند و من چشم از او نميگرفتم تا از مردم جدا شد. من به سرعت ميرفتم و او با تأني و آرامش، و چون به جايي رسيد كه غير از من كسي او را نميديد، به سمت من برگشت، و فرمود: آنچه با خود داري پيش آور. من نامه را تقديم كردم. بدون اينكه به آن نگاهي كند فرمود: به او بگو كه از اين بيماري ترسي بر تو نيست و مرگي كه ناچار از آن است پس از سيسال ميرسد.
اشك در چشمم حلقه زد، و نميتوانستم از جا حركت كنم. مرا به حال خود گذاشت و رفت. ابوالقاسم ميگويد: اين جريان را ابنهشام برايم گفت:
راوي ميافزايد: پس از سيسال ابوالقاسم بيمار شد. پس به امور خود رسيدگي كرد، وصيتنامهاش را نوشت، و جديت عجيبي در اين كار داشت. به او گفتند: اين ترس چيست؟ اميدواريم خداوند به سلامت تو منت بگذارد؟ جواب داد: اين همان سالي است كه ترسانيده شدم. و در همان بيماري درگذشت. خداوند رحمتش كند.
ابراهيم عليهالسلام را خداوند از آتش نجات داد. خداي عزوجل در كتاب خود ميفرمايد:
قلنا يا نار كوني بردا و سلاما علي ابراهيم. 429
قائم عليهالسلام نيز به همين ترتيب خواهد شد. چنانكه در بعضي از كتابها از محمدبن زيد كوفي از امام صادق عليهالسلام منقول است كه فرمود:
هنگاميكه قائم عليهالسلام خروج ميكند، شخصي از اصفهان نزد آن حضرت ميآيد، و معجزه حضرت خليلالرحمن، ابراهيم عليهالسلام را تقاضا ميكند؛ پس آن جناب دستور ميدهد كه آتش عظيمي برافروزند و اين آيه را ميخواند:
فسبحان الذي بيده ملكوت كلشي و اليه ترجعون. 430
سپس داخل آتش ميشود و آنگاه به سلامت از آن بيرون ميآيد. آن مرد ملعون اين معجزه را انكار ميكند و ميگويد: اين سحر است. پس آن حضرت به آتش دستور ميدهد و او را ميگيرد و ميسوزاند. و ميفرمايد: اين جزاي كسي است كه صاحبالزمان و حجتالرحمن را انكار نمايد.
ابراهيم عليهالسلام مردم را به سوي خداوند فرا خواند. قرآن مجيد ميگويد:
و اذن في الناس بالحج. 431
و در برهان از حضرت ابوجعفر باقر عليهالسلام است كه فرمود: ابراهيم در ميان مردم به حج بانك زد و گفت: ايها الناس من ابراهيم خليلالله هستم؛ خداون شما را امر فرمود كه حج اين خانه را بجاي آوريد، پس شما حج به جاي آوريد. هركس به حج ميرود –تا روز قيامت- ابراهيم را اجابت كرده است. 432
قائم عليهالسلام نيز مردم را به سوي خدا دعوت ميكند، چنانكه قبلاً مطالبي گذشت (در حرف دال) و مطالب ديگري نيز انشاءالله خواهد آمد.
شباهت به اسمعيل
خداوند به ولادت اسمعيل عليهالسلام بشارت داد، چنانكه فرموده:
فبشرناه بغلام حليم. 433
خداوند به ولادت و قيام قائم عليهالسلام نيز بشارت داده است، چنانكه در بخش سوم گذشت. و همچنين پيغمبر و ائمه معصومين عليهمالسلام بشارت دادهاند، و نيز بر اين معني دلالت ميكند آنچه در كتابهاي تبصره الولي و بحار از اسمعيل بن علي نوبختي رحمهالله آمده كه گفت:
روزي در مرض فوت امام حسن عسكري عليهالسلام در خدمتش بودم؛ آن حضرت به خادم خود عقيد، غلام سياه چهرهاي كه اهل نوبه بود و پيش از آن هم خدمتگزار امام عليالنقي عليهالسلام بود و امام حسن عسگري را بزرگ كرده بود، فرمود: اي عقيد، قدري آب مصطكي براي من بجوشان. عقيد اطاعت كرد و پس از فراهم شدن آب مصطكي، صقيل ما در امام زمان عجلالله فرجه آن را به خدمت آن حضرت آورد. حضرت ظرف را گرفت و خواست بياشامد، ولي دست مباركش لرزيد و به دندان نازنينش خورد. آنگاه آن را به زمين نهاد، و به عقيد فرمود: داخل خانه شو، خواهي ديد كودكي در سجده است، او را به نزد من بياور،
ابوسهل ميگويد: عقيد گفت: هنگاميكه براي آوردن آن كودك به اندرون خانه رفتم، ديدم كودكي در حال سجده است و انگشت سبابه خود را به سوي آسمان گرفته است. من سلام كردم. او نمازش را كوتاه كرد. عرض كردم: آقا شما را ميطلبد كه به خدمتش درآيي، در اين موقع مادرش صقيل آمد دستش را گرفت و او را نزد پدرش آورد.
ابوسهل ميگويد: موقعي كه خدمت آن حضرت رسيد، سلام كرد، ديدم رنگش بسان در سفيد، موهاي سرش كوتاه و ميان دندانهايش باز بود، چون چشم امام حسن عسگري عليهالسلام بر او افتاد گريه كرد و گفت: اي آقاي خاندانم، اين آب را به من بده كه به سوي پروردگارم ميروم. آقازاده اطاعت كرد و ظرف آب مصطكي را برداشت و به دهان پدرش نزديك كرد تا آن را نوشيد. سپس امام عسگري عليهالسلام فرمود: مرا براي نماز آماده سازيد، آن بچه حولهاي در دامان امام پهن كرد، پس آن كودك پدر را وضو داد و آن حضرت سر و دو پايش را مسح كشيد، آنگاه فرمود: اي فرزند بتو مژده ميدهم كه صاحبالزمان و حجت خدا در روي زمين توئي، تو فرزند و جانشين مني، از من متولد شدهاي و تو (م-ح-م-د) فرزند حسن فرزند علي فرزند محمد فرزند علي فرزند موسي فرزند جعفر فرزند محمد فرزند علي فرزند حسين فرزند عليبن ابيطالب (عليهمالسلام) ميباشد و از نسل پيغمبر صليالله عليه و آله و خاتم ائمه طاهرين هستي، و پيغمبر خدا صليالله عليه و آله و سلم به تو بشارت داده و نام و كنة تو را گفته، اين مطلب را پدرم از پدران طاهرين تو –كه درود خداوند بر اهلالبيت باد- بر من خبر داده است،
ربنا انه حميد مجيد،
اين سخن را فرمود و همان موقع امام حسنبن علي عسگري عليهماالسلام بدرود حيات گفت.
صلوات الله عليهم اجمعين. 434
ميگويم: وفات آن حضرت كه بر اثر مسموم شدن صورت گرفت هشتم ربيعالاول سال دويستوشصت واقع شد و عمر شريفش بيستوهشت سال بود، صلواتالله عليه.
اسمعيل عليهالسلام، چشمه زمزم از زمين برايش جوشيد.
قائم عليهالسلام، نيز آب از سنگ سخت برايش خواهد جوشيد –چنانكه در بحث شباهت آن حضرت به موسي عليهالسلام خواهد آمد- و چندين بار نيز آب از زمين براي آن بزرگوار جوشيده، چنانكه در بحار از كتاب تنبيهالخاطر از سيد اجل علي فرزند ابراهيم عريضي علوي حسيني از علي فرزند علي فرزند نما منقول است كه گفت:
حسن فرزند علي فرزند حمزة اقساسي در خانه شريف علي فرزند جعفر فرزند علي مدايني علوي براي ما تعريف كرد كه: پيرمردي رختشوي در كوفه بود كه به زهد موصوف و به سياحت و عبادت و عزلت شادان بود، و پيوسته در پي آثار و اخبار خوب ميرفت،
در يكي از روزها كه من در مجلس پدرم بودم ديدم اين پيرمرد براي پدرم صحبت ميكند و پدرم خوب گوش ميدهد.
پيرمرد ميگفت: شبي در مسجد جعفي –كه مسجدي قديمي و در بيرون كوفه است- بودم، شب به نيمه رسيده بود و من در آنجا براي عبادت خلوت داشتم كه ناگاه سه نفر داخل مسجد شدند، و چون به وسط حياط مسجد رسيدند يكي از آنها به زمين نشست سپس دست خود را به چپ و راست روي زمين كشيد كه آبي جوشيد و از آنجا بيرون زد.
آنگاه وضو گرفت و به آن دو نفر هم اشاره كرد آنها نيز وضو گرفتند، سپس جلو ايستاد و آن دو نفر به او اقتدا كردند من هم رفتم و به او اقتدا كردم و نماز خواندم.
پس از آنكه نماز را سلام داد و آن را بجاي آورد، وضع او مرا مبهوت كرد و آب بيرون آوردنش را بزرگ شمردم، از آن كسي كه از آن دو نفر در سمت راست من بود پرسيدم: اين كيست؟
به من گفت: اين صاحبالامر فرزند امام حسن عسگري عليهالسلام است، پيش رفتم و دستهاي مبارك حضرت را بوسيدم و عرضه داشتم: يابن رسولالله صليالله عليه و آله، درباره شريف عمر فرزند حمزه چه ميفرمائي آيا او برحق است؟ فرمود: نه ولي چه بسا كه هدايت شود و پيش از مرگ مرا ميبيند.
راوي ميگويد: اين حديث جالب را نگاشتيم، و مدتي از اين قضيه گذشت تا اينكه شريف عمر فرزند حمزه وفات يافت و شنيده نشد كه او امام زمان عليهالسلام را ديده باشد. روزي با آن پيرمرد زاهد در جايي ملاقات نمودم و جرياني كه گفته بود بيادش انداختم و از او –بطور ايراد- پرسيدم: مگر شما نگفتيد شريف قبل از مرگش حضرت صاحبالامر را –كه به او اشاره نمودي- خواهد ديد؟ پيرمردي گفت: از كجا دانستي كه او آن حضرت را نديده است؟
بعد از آن روزي شريف ابوالمناقب پسر شريف عمر فرزند حمزه را ديدم، و درباره پدرش با او گفتگو كردم. شريف ابوالمناقب گفت: در يكي از شبهايي كه پدرم در بستر مرض مرگ قرار داشت نزد او بودم، آخر شب بود، نيروي بدني پدرم تحليل رفته و صدايش ضعيف شده و درها بر روي ما بسته بود، كه ناگهان مردي بر ما وارد شد كه هيبت او ما را گرفت، و آمدنش را با وجود بسته بودن درها مهم تلقي كرديم، ولي توجهي نداشتيم كه از وي سؤال كنيم. آن مرد در كنار پدرم نشست، و مدتي آهسته با وي گفتگو كرد و پدرم ميگريست. سپس برخاست و رفت، و چون از ديدگان ما غائب شد، پدرم به سختي تكان خورد و گفت: مرا بنشانيد، ما هم او را نشانديم چشمهاي خود را باز كرد و گفت: اين شخص كه نزد من بود كجاست؟ گفتيم: از همانجا كه آمده بود بازگشت. گفت: دنبالش برويد. رفتيم ولي او را ديگر نيافتيم، درها بسته بود. نزد پدر بازگشتيم و جريان را به او گفتيم، سپس از او پرسيدم اين شخص كه بود؟ گفت: اين صاحبالامر عليهالسلام بود، پس از آن سختي بيماريش عود كرد و بيهوش شد. 435
ميگويم: در حرف ظاء مناسب اين معني گذشت، مراجعه شود.
اسماعيل عليهالسلام گوسفندچراني ميكرد، قائم عليهالسلام نيز اين برنامه را خواهد داشت، در حديث مفضل از امام صادق عليهالسلام آمده كه فرمود:
و قسم به خدا اي مفضل گويا مينگرم او را كه داخل مكه شده و جامة پيغمبر صليالله عليه و آله را پوشيده، و عمامة زردي بسر نهاده، و نعلين وصله شده پيغمبر را بپا كرده و عصاي آن حضرت را بدست گرفته، چند بز لاغر را ميراند و با اين وضع ميرود تا به خانه كعبه ميرسد در آن هنگام كسي نيست كه او را بشناسد او در سن جواني آشكار ميگردد. 436
اسمعيل عليهالسلام تسليم امر خداي عزوجل بود، او گفت:
اي پدر آنچه امر ميشوي انجام ده ان شاء الله مرا از صابرين خواهي يافت. 437
قائم عليهالسلام نيز تسليم امر الهي است.
شبهت به اسحق
اسحق عليهالسلام، خداوند تعالي –پس از آنكه ساره از بچهدار شدن مأيوس شده بود- ولادت او را بشارت داد، خداي عزوجل چنين فرموده:
و امراته قائمه فضحكت فبشرناها باسحق و من وراء اسحق يعقوب، قالت يا ويلتي ألدو انا عجوز و هذا بعلي شيخا ان هذا لشيء عجيب. 438
زنش در حاليكه ايستاده بود پس بخنديد پس او را به اسحاق بشارت داديم. (سارا) گفت آيا ميشود من بزايم در حاليكه من پيرزني هستم و اين شوهرم پير (مردي) است. همانا اين چيز شگفتي است.
قائم عليهالسلام نيز بعد از آنكه مردم از ولادت او مأيوس شدند، بولادتش بشارت داده شد. چنانكه در خرايج از عيسي بن الشيخ (يا مسيح) روايت شده كه گفت:
امام حسن عسگري عليهالسلام با ما وارد زندان شد، من در حق او معرفت داشتم، به من فرمود:
تو شصت و پنج سال و يك ماه و دو روز عمر داري.
كتاب دعايي همراه من بود كه در آن تاريخ ولادتم نوشته شده بود، وقتي به آن نگريستم ديدم همانطور است كه آن حضرت فرمود، سپس فرمود: آيا اولاد داري؟ عرض كردم: نه، دست به دعا برداشت كه: خدايا فرزندي به او روزي كن كه بازوي او باشد كه فرزند چه خوب بازويي است، سپس به اين بيت از شعر متمثل شد و گفت:
من كان ذا عضد يدرك ظلامته
ان الذليل الذي ليست له عضد
(يعنيJ هر كه بازويي داشته باشد حقوق پايمال شده خود را بدست ميآورد، ذليل آن است كه بازويي نداشته باشد.
به آن حضرت عرض كردم: آيا شما فرزند داري؟
فرمود آري به خدا سوگند براي من فرزندي خواهد بود كه زمين را از قسط و عدل پر ميكند، اما الآن فرزندي ندارم؛ سپس باز (به اين اشعار) متثمل شده فرمود:
لعلك يوما ان تراني كأنما
بني حوالي الاسود اللوابد
فان تميما قبل ان يلد الحصي
اقام زمانا و قو في الناس واحد. 439
شايد كه روزي فرا رسد تو ببيني كه فرزندانم همچون شيراني در كنارم نشستهاند.
پس براستي تميم پيش از آنكه فرزندان زيادي را به دنيا آورد روزگاري دراز در ميان مردم تنها بود.
شباهت به لوط
لوط عليهالسلام، فرشتگان براي ياريش نازل شدند.
قالوا يا لوط انا رسل ربك لن يصلوا اليك. 440
گفتند اي لوط همانا ما فرستادگان پروردگارت هستيم هرگز –دست آزار- آنان به تو نميرسد.
قائم عليهالسلام نيز: فرشتگان براي ياريش فرود خواهند آمد، چنانكه مطالبي در اين زمينه گذشت. و در خبر كنيز حضرت ابومحمد (امام عسگري عليهالسلام) آمده كه:
وقتي سيد –يعني حضرت حجت عليهالسلام- متولد شد نور درخشندهاي از او ديد كه از آن حضرت آشكار شد و تا افق آسمان رفت، و پرندگان سفيدي را ديد كه از آسمان فرود ميآيند و بالهاي خود را بر سر و صورت و بدنش ميكشند، سپس پرواز ميكنند، وقتي به حضرت ابومحمد (امام عسگري عليهالسلام) اين مطلب را گفتيم خنديد و فرمود: اينها فرشتگاني هستند، فرود آمدهاند تا باين مولد تبرك جويند، و اينها ياران او خواند بود هنگاميكه خروج ميكند. 441
در بحث قوت مؤمنين … نيز مطالب مناسب گذشت. و نيز از شباهتهاي حضرت قائم به لوط اين است كه لوط عليهالسلام از بلاد فاسقين بيرون رفت، حضرت قائم عليهالسلام همچنين از بلاد فاسقين بيرون رفت.
شباهت به يعقوب
يعقوب عليهالسلام، خداوند –پس از مدتي طولاني- تفرقش را جمع فرمود و فراهم آورد. قائم عليهالسام نيز، خداوند پريشاني و تفرقش را پس از مدتي طولانيتر جمع خواهد ساخت.
يعقوب عليهالسلام براي يوسف آنقدر گريست تا اينكه چشمانش از اندوه سفيد شد در حاليكه خشم خود را فرو ميبرد. 442
قائم عليهالسلام براي جدش حسين عليهالسلام گريست، و در زيارت ناحيه فرمود:
و لابكين عليك بدل الدموع دما.
(يعنيJ به جاي اشك بر تو خون ميگيرم: 443
يعقوب عليهالسلام منتظر فرج بود و ميگفت:
الا تياسوا من روح الله انه لايياس من روح الله الا القوم الكافرون. 444
قائم عليهالسلام نيز منتظر فرج است، چنانكه روايات شاهد بر اين معني است.
شباهت به يوسف
يوسف عليهالسلام زيباترين اهل زمان خود بود.
قائم عليهالسلام نيز زيباترين اهل زمان خود ميباشد، يوسف عليهالسلام مدتي طولاني غايب شد تا اينكه برادران بر او داخل شدند، پس آنها را شناخت در حاليكه آنها او را نشناختند.445
قائم عليهالسلام نيز از خلق غايب شد، در عين حاليكه در ميان آنها راه ميرود و آنان را ميشناسد ولي آنها او را نميشناسند، يوسف عليهالسلام خداوند امرش را يك شبه اصلاح فرمود، كه پادشاه مصر آن خواب را ديد،
قائم عليهالسلام نيز خداوند متعال امرش را در يك شب اصلاح ميفرمايد، پس در آن شب ياران آن حضرت را از بلاد دور جمع ميكند.
شيخ صدوق در كمالالدين از حضرت ابوجعفر باقرعليهالسلام روايت كرده كه فرمود:
در صاحب اين امر شباهتي (سنتي) از يوسف عليهالسلام هست و آن اينكه خداوند عز و جل در يك شب امر او را اصلاح ميفرمايد. 446 و از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله مروي است كه فرمود:
مروري از ما اهل البيت است خداوند امر او را در يك شب اصلاح ميكند.447
يوسف عليهالسلام زندان شد، وي گفت:
رب السجن احب الي مما يدعونني اليه.448
قائمعليهالسلام نيز، در حديثي كه از حضرت ابوجعفر باقر عليهالسلام آورديم چنين آمده كه فرمود:
در صاحب اين امر سنتي از موسي و سنتي از عيس و سنتي از يوسف و سنتي از محمدصليالله عليه و آله هست – تا آنجا كه فرمود: و اما سنت از يوسف، زندان و غيب است.449
ميگويم: اي دوست پيرو خاندان عصمت، از اين بيان عبرت بگير و در عظمت مصيبت و محنت مولايت انديشه كن كه دنيا با همه فراخي و زمين با همه پهناوريش براي او زندان شده، بطوريكه از ستم معاندين و مخالفشان ايمن نيست، از درگاه خداوند متعال ميخواهيم كه فرجش را تعجيل و خروجش را سهل گرداند.
يوسف عليهالسلام چند سال در زندان ماند.
قائم عليهالسلام، اي كاش ميدانستم كه چقدر در اين زندان غيبت بسر خواهد برد و كي بيرون خواهد آمد.
يوسف عليهالسلام از خاص و عام خودش غايب شد و از بردارانش مخفي ماند و امر او بر پدرش يعقوب مشكل شد با اينكه مسافت ميان او، خاندان و شيعيانش نزديك بود.
چنانكه در حديث آمده.
قائم عليهالسلام نيز چنانكه در حديث ديگري آمده همينطور است. در كمالالدين از حضرت امام باقر عليهالسلام در بيان شباهت حضرت قائم عليهالسلام به جمعي از پيغمبران چنين آمده:
و اما شباهت به يوسف بن يعقوب عليها السلام غيبت از خاص و عام و مخفي بودن از برداران و پوشيده شدن امر او از پدرش يعقوب پيغمبر عليهالسلام با وجود نزديك بودن مسافت بين آن حضرت با پدر و خاندان و پيروانش450
شباهت به خضر
خضر عليهالسلام خداوند عمرش را طولاني نموده، و اين موضوع نزد شيعه و سني مسلم است و روايات بسياري بر آن دلالت دارد،
از جمله:
در بحار به نقل از مناقب از داودرقي روايت شده كه گفت:
دو تن از برادرانم به قصد زيارت مسافرت كردند، يكي از آن دو از شدت تشنگي بيتاب شد به طوري كه از الاغ خود به زمين افتاد، و ديگري نيز بر روي دست او افتاد، ولي از جاي برخاست و نماز خواند و به درگاه خدا و پيغمبر و اميرالمؤمنين و امامان عليهالسلام استغاثه كرد و يك يك آنها را نام برد تا به نام جعفربن محمد عليهالسلام رسيد، و شروع كرد التماس كردن و صدا زدن آن حضرت كه ناگاه مردي را ديد به بالينش ايستاده و ميگويد:
جريان تو چيست؟ ماجراي خود را برايش بازگو كرد. آن مرد قطعة چوبي به او داد و گفت اين را بين دو لب او (دوست از حال رفته) بگذار. همين كار را كه كرد يكمرتبه ديد او چشمش را باز كرد و برخاست و نشست و اصلاً تشنگي احساس نميكند، رفتند تا قبر مطهر را زيارت كردند.
و چون بسوي كوفه مراجعت كردند، آن كسي كه دعا كرده بود به مدينه سفر كرد و بر امام صادق عليهالسلام وارد شد، آن حضرت فرمود: بنشين، حال برادرت چگونه است؟ آن چوب كجاست؟ عرض كردم: اي آقاي من وقتي برادرم به آن حال افتاد خيلي غمناك شدم و هنگاميكه خداوند روح او را بازگرداند از خوشحالي چوب را فراموش كردم. حضرت صادق عليهالسلام فرمود: ساعتي كه تو در غم برادرت فرو رفتي برادرم خضر نزد من آمد، بدست او براي تو قطعه چوبي از درخت طوبي فرستادم.
سپس آن حضرت به خادم رو كرد و گفت: برو و آن جاي معطر را بياور، خادم رفت و آن را آورد، حضرت آن را گشود و همان قطعه چوب را بيرون آورد، و به آن شخص نشان داد تا آن را شناخت سپس دوباره آن را به جاي خود بازگرداند.451
قائم عليهالسلام نيز، خداوند عمرش را طولاني قرار داده، بلكه از بعضي روايات استفاده ميشود كه حكمت اينكه عمر خضر طولاني شده اين است كه دليلي بر طول عمر قائم عليهالسلام ميباشد. شيخ صدوق قدس سره – در كتاب كمالالدين حديثي طولاني از حضرت امام صادق عليهالسلام نقل كرده كه فرمود: و اما بندة صالح خضر عليهالسلام را خداوند عمر طولاني عنايت فرمود نه به خاطر نبوتي كه برايش تقدير كرده باشد يا كتابي بر او نازل فرمايد و نه آييني كه شرايع ديگر را نسخ نمايد، نه براي امامتي كه بندگان خود را به اقتداي به او ملزم سازد و نه اطاعتي كه بر او فرض فرمايد، بلكه چون در علم خداوند تبارك و تعالي گذشته بود كه عمر قائم عليهالسلام در دوران غيبت طولاني خواهد شد تا آنجا كه بندگان او باور نكنند و آن عمر طولاني را انكار نمايند، خداوند عمر بندة صالح (خضر) را بدون سبب طولاني ساخت مگر به علت استدلال به وسيلة آن بر عمر قائم عليهالسلام و تا اينكه دليل و برهان معاندين را قطع نمايد كه مردم را بر خداوند حجتي نباشد. 452 و نيز در كتاب كمالالدين از امام رضا عليهالسلام روايت شده كه فرمود:
خضر عليهالسلام از آب حيات آشاميده پس او زنده است و نميميرد. تا در صور دميده شود و البته او نزد ما ميآيد و بر ما سلام ميكند، صدايش شنيده ميشود ولي خودش ديده نميگردد. و او هر جا كه نامش به ميان آيد حاضر ميشود، پس هر كه از شما او را ياد كرد بر او سلام كند، او هر سال در مراسم حج حاضراست تمام مناسك حج را انجام ميدهد و در عرفه توقف ميكند، سپس بر دعاي مؤمنين آمين ميگويد: و خداوند وحشت قائم ما را در هنگام غيبتش به او به انس مبدل ميسازد، و تنهائيش را به او برطرف مينمايد.453
نام خضر عليهالسلام بليا است و بعضي اسمهاي ديگر گفتهاند، علت اينكه خضر ناميده شده – چنانكه از شيخ صدوق آمده اين است كه بر چوپ خشكي نمينشست مگر اينكه سبز ميشد و نيز گفته شده كه هر گاه نماز اطرافش سبز ميشود؟454 و گفتهاند براي اينكه او در سرزمين سفيدي بود كه به يكباره تكان خورد و سبز شد.
در تلفظ خضر سه لهجه هست:
1-فتح خاء و سكون ضاد 2-كسر خاء و سكون ضاد 3-فتح خاء و كسر ضاد.
در نجم الثاقب روايت كرد كه حضرت قائم عليهالسلام به هر سرزميني كه بگذرد، سبز و پر گياه ميشود و آب به آنجا ميجوشد، و چون از آنجا برود آب فرو ميرود و زمين به حال خود برميگردد.455
ميگويم:
خضر عليهالسلام، خداوند متعال به او قدرت نيرويي عنايت فرموده كه بر هر شكل كه بخواهد درميآيد، چنانكه عليبن ابراهيم در تفسيرش از امام صادق عليهالسلام روايت كرده است. 456
قائم عليهالسلام را نيز خداوند همين قدرت را عنايت فرموده، روايات و حكاياتي كه بر اين معني دلالت ميكند، بسيار است كه خضر عليهالسلام مأمور به علم باطن بود، چنانكه به موسي عليهالسلام گفت:
انك لن تسطيع سعي صبرأوكيف تصبر علي مالم تخط به خبرا.457
قائم عليهالسلام نيز مأمور به علم باطن است، چنانكه در علم و حكم آن حضرت گذشت.
خضر عليهالسلام وجه كارهايش آشكار نگشت مگر بعد از آنكه خودش فاش كرد.
قائم عليهالسلام نيز وجه غيبتش آنطور كه بايد مكشوف نميشود مگر بعد از ظهور.
خضر عليهالسلام هر سال در مراسم حج شركت ميكند و تمام مناسك را انجام ميدهد.
قائم عليهالسلام نيز هر سال در مراسم حج شركت ميكند و مناسك را بجاي ميآورد.
شباهت به الياس
الياس عليهالسلام، خداوند عمرش را همچون خض عليهالسلام طولاني ساخته.
قائم عليهالسلام نيز خداوند تعالي عمرش را طولاني نموده است: الياس عليهالسلام نيز – مانند خضر عليهالسلام – هر سال به حج ميرود و در آنجا با هم ملاقات ميكنند، دليل بر اين معني اينكه در تفسير امام حسن عسگري عليهالسلام آمده كه:
پيغمبر اكرم صلي الله و عليه و آله به زيدبن ارقم فرمود: اگر ميخواهي شر آنها بتو نرسد و نيرنگشان در تو كارگر نيافتد (يعني منافقين و كفار) هرگاه صبح كردي بگو:
اعوذ بالله من الشيطان الرحيم.
بدرستيكه خداوند تو را از شر آنها حفظ ميكند كه آنها شيطان هستند (كه بعضي از آنها به بعضي ديگر وحي ميكنند) و اگر ميخواهي خداوند ترا از غرق و سوخت و دزد، در امان بدارد هر گاه صبح كردي بگو:
بسم الله لايصرف السوء الاالله ماشاءالله لا يسوق الخير الا الله، بسم الله ماشاء الله ما يكون من نعمه فمن الله،بسم الله ماشاء الله لا حول و لاقوه الا بالله العلي العظيم، بسم الله ماشاء الله و صلي الله علي محمد و آله لطيبين.
كه هر كس هنگاميكه صبح كند سه مرتبه را بگو بد از غرق شدن و سوختن و دزد محفوظ ميماند و هر كس سه مرتبه در شب اين كلمات را بخواند، تا صبح از غرق شدن و سوختگي و دزدي مأمون خواهد بود. و خضر و الياس هر سال در مراسم حج همديگر را ملاقات ميكنند و وقتي از هم جدا ميشوند با اين كلمات جدا ميشوند، و اين شعار شيعيان من است و با اين دشمنان من از دوستانم جدا ميشوند، هنگام خروج قائم آنها.
قائم عليهالسلام نيز هر سال به حج ميرود- چنانكه در باب شباهتش به خضر گذشت – و در بخش پنجم نيز مطالب مناسبي خواهد آمد ان شاء الله تعالي.
الياس عليهالسلام از قومش فرار كرد و از نظرشان غايب شد، هنگاميكه ميخواستند او را بكشند. قائم عليهالسلام نيز از قوم خود فرار كرد و از ديده مردم غايب شد هنگاميكه ميخواستند آن حضرت را بكشند.
الياس عليهالسلام هفت سال غايب شد.
قائم عليهالسلام نميدانم تا كي غيبتش ادامه خواهد داشت.
الياس عليهالسلام در كوه دشواري سكونت كرد. 462
قائم عليهالسلام، در حديث عليبن مهزيار اهوازي مروي در كمال الدين و بحار و تبصره الولي و غير اينها آمده كه فرمود:
پدرم ابو محمد عليهالسلام به من سفارش كرد كه مجاورت نكنم قومي را كه خداوند بر آنها غضب كرده و لعنتشان نموده و براي انها در دنيا و آخرت ننگ و خواري است و براي آنها عذاب دردناكي است، و مرا امر فرمود كه از كوهساران جز دشوار آنها و از بلاد جز جاهاي پست را برنگيزينيم و خداوند مولاي شما، بقيه را آشكار فرمود و مرا بدان موكل كرد، پس من در تقيهام تا روزي كه اجازه داده شود خروج نمايم.
عرض كردم: اي آقاي من اين امر كي خواهد بود؟ فرمود: هرگاه بين شما و راه كعبه فاصله و جدايي افتاد و آفتاب و ماه جمع شدند، و كواكب و ستارگان آنها را در ميان گرفتند. 463
الياس عليهالسلام، خداوند متعال به دعايش يونس پيغمبر را در حاليكه كودك بود بعد از چهارده روز از قومش زنده كرد- چنانكه در حديث آمده-.464
قائم عليهالسلام نيز خداوند متعال به بركتش و به دعايش مردگان بسياري را زنده خواهد كرد پس از گذشت سالها از مرگشان از جمله: اصحاب كهف، و بيست و پنج نفر از قوم موسي – كه به حق قضاوت ميكنند و با آن عدالت مينمايند- و يوشع بن نون وصي حضرت موسي، و مؤمن آل فرعون و سلمان فارسي و ابودجاني انصاري، و مالك اشتر، كه در بحار و غير آن از امام صادق عليهالسلام روايت شده است465 و ان شاء الله در حرف نون مطالبي در اين باره خواهد آمد، و نيز خواهد آمد كه الياس عليهالسلام هم از ياران حضرت قائم عليه السلام است.
الياس عليهالسلام را خداوند به آسمان بالا برد، چنانكه از ابن عباس روايت شده: قائم عليهالسلام را نيز خداوند متعال به آسمان برد. كه در شباهت آن حضرت به ادريس گذشت.
الياس عليهالسلام، گفته ميشود: به فرياد دردمندان ميرسد و گمشدگان مضطر را در بيابانها و دشتها راهنمايي ميكند، و خضر آنها را در جزاير درياها فريادرسي مينمايد.
اين مطلب را مجلسي- رضي الله عليه – در كتاب حيوه القلوب نقل كرده.
قائم عليهالسلام نيز به دردمندان رسيدگي ميكند و گمشدگان را هدايت مينمايد و در خشكي و دريا – بلكه در زمين و آسمان – به فرياد بيچارگان ميرسد، و اين است فضل الهي كه به هر كه بخواهد عنايت ميكند.
الياس عليهالسلام، به اذن خداي تعالي برايش از آسمان مائده آمده، چنانكه در تفسير البرهان و غير آن از انس روايت شده كه گفت: پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله از قله كوهي صدائي شنيد كه ميگفت:
خوليا مرا از امت رحمت شده آمرزيده شده قرار ده. پيغمبر صلي الله عليه و آله به آنجا رفت، ناگاه ديد پيرمرد فرتوتي هست كه قامتش سيصد زراع ميباشد، هنگاميكه رسول خدا صلي الله عليه و آله را ديد به او معانقه كرد سپس گفت: من هر سال يكبار غذا ميخورم و حالا وقت آن است. كه يكمرتبه مائدهاي از آسمان فرود آمد، و هر دو از آن خوردند، او الياس عليهالسلام بود.466
شباهت به ذوالقرنين
ذوالقرنين پيغمبر نبود ولي مردم را به سوي خدا دعوت كرد و به تقوي و خداترسي ميخواند.
قائم عليهالسلام نيز پيغمبر نيست زيرا كه بعد از پيغمبر ما حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و اله ديگر پيغمبر نيست، ولي آن حضرت نيز به سوي خداي تعالي و تقوي و پرهيزگاري دعوت ميكند.
ذوالقرنين بر مردم حجت469 بود.
قائم عليهالسلام نيز بر همه اهل عالم حجت است.
ذوالقرنين، خداوند او را به آسمان دنيا بالا برد و از زمين براي ا وپرده برداري شد همه جاي زمين – از كوهساران و دشتها و درهها – را ديد، و از شرق تا مغرب همه را مشاهده كرد و خداوند به او از هر چيزي علمي عنايت فرمود كه با آن حق و باطل را بشناسد، و در دو شاخ او قطعه ابري قرار داد كه در آن تاريكيها و رعد و برق بود تا تأييد شود، سپس به زمين فرستاده شد و به او وحي شد كه در دو ناحيه غرب و شرق زمين سير كن470 اين را علامه مجلسي در جلد پنجم بحار ضمن حديثي طولاني از اميرالمؤمنين عليه السلام آورده است.
قائم عليهالسلام، خداوند تعالي او را به بالاتر از آسمان اول برد و سپس به زمين بازگردانده شد. چنانكه گذشت.
ذوالقرنين از قومش غائب شد غيبتي طولاني.
قائم عليهالسلام نيز غيبتش طولاني است، و در حديث احمد بن اسحق از امام عسگري عليهالسلام آمده كه احمد گفت:
چه سنتي از خضر و ذوالقرنين در او جاري است؟ فرمود: طول غيبت اي احمد…
اين خبر بطور كامل در حرف غين در باب غيبت آن حضرت گذشت.
ذوالقرنين، بنابر آنچه در قرآن كريم آمده به خاور و باختر زمين رسيد.
قائم عليهالسلام، نيز همانطور، در كتاب كمالالدين به سند خود از جابر انصاري روايت كرده كه گفت:
شنيدم رسول الله صلي الله عليه و آله ميفرمود: ذوالقرنين بنده صالحي بود كه خداوند او را بر بندگان حجت قرار داده بود، پس قوم خود را به سوي خدا و تقوي فراخواند، آنها بر شاخ او زدند پس از نظرشان مدتي غائب شد تا اينكه در بارهاش گفتند: هلاك شد يا در كدام بيابان رفت؟ سپس ظاهر شد و به سوي قومش بازگشت، ولي آنها را بر شاخ ديگرش زدند، و در ميان شما (=امت مسلمان) نيز كسي هست كه بر سنت و روش اوست، و بدرستيكه خداوند عزوجل ذوالقرنين را در زمين تمكين داد و براي او از هر چيزي سببي عنايت فرمود تا به شرق و غرب زمين رسيد، خداوند تبارك و تعالي سنت او را در قائم از فرزندانم نيز جاري خواهد ساخت. تا به شرق و غرب زمين دست يابد، تا جائيكه آبگاه و جايگاهي از آن – هموار و ناهموار، كوه و دشت – باقي نماند مگر اينكه زير پاهاي او قرار دهد، و خداوند عز و جل گنجينههاي زمين و معادن آن را برايش آشكار ميسازد، و او را به وسيله رعب ياري ميكند و زمين را به او پر از عدل و قسط مينمايد چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.471
ذوالقرنين ما بين مشرق ومغرب را گرفت و تصرف كرد. قائم عليهالسلام نيز مشرق و مغرب زمين را به تصرف درخواهد آورد. ذوالقرنين پيغمبر نبود ولي به او وحي شد چنانكه در حديث آمده.
قائم عليهالسلام همچنين پيغمبر نيست ولي چنانكه در حديثي نقل شده – به او وحي ميشود. ذوالقرنين برابر سوار شد.
قائم عليهالسلام نيز به ابر مينشيند، دليل بر آن روايت است كه صفار و علامه مجلسي در بحار از بصائر و اختصاص نقل كردهاند كه به سند خود از عبدالرحيم از حضرت ابو جعفر باقر عليه السلام آوردهاند كه فرمودند:
ذوالقرنين ميان دو بر مخير شد، ولي او ابر رام را انتخاب كرد، و ابر سخت براي صاحب شما ذخيره گرديد. راوي ميگويد: عرض كردم: سخت كدام است؟ فرمود: هر آن كه ابري كه در آن رعد و صاعقه يا برق باشد. صاحب شما بر آن سوار ميشود، باري او سوار ابر ميشود و به سببها ميرسد، سببهاي آسمانهاي هفتگانه و زمينهاي هفتگانه، پنج تا معمور و دو تا خراب. 472
از حضرت ابوعبدالله صادق عليهالسلام روايت است كه فرمود: خداوند به ذوالقرنين اختيار داد كه از دو ابر رام و سخت انتخاب كند او رام را انتخاب كرد و آن ابري است كه برق و رعدي در آن نيست. و اگر سخت را اختيار ميكرد برايش ميسر نميشد. زيرا كه خداوند آن را براي قائم عليهالسلام ذخيره فرموده است.474
شباهت به شعيب پيغمبر
شعيب عليهالسلام قوم خود را به سوي خدا دعوت كرد تا اينكه عمرش طولاني و استخوانهايش كوفته شد، سپس از نظرشان غائب گشت – تا آنجا كه خدا خواسته بود – و دوباره به صورت جواني به آنهابازگشت. اين را علامه مجلسي – رحمه الله – در جلد پنجم بحار از اميرالمؤمنين عليهالسلام روايت كرده است.475
قائم عليهالسلام نيز با وجود طول عمر به صورت جواني ظاهر ميشود كه كمتر از چهل سال دارد. در بحار از حضرت ابيعبدالله صادق عليهالسلام آمده كه:
آنكه از چهل سال بيشتر داشته باشد صاحب اين امر نيست. 476 و اخبار متعددي به همين مضمون رسيده است.
شعيب عليهالسلام، چنانكه در حديث نبوي صليالله عليه و اله آمده، از مبحت خداوند آنقدر گريست تا كور شد، خداي عزوجل چشمانش را بازگرداند، دو باره گريست تا كور شد پس باز خداوند ديدگانش را بينا كرد بازهم گريست تا كور شد، بار ديگر خداوند بينائي را به او بازگرداند. 477
قائم عليهالسلام در زيارت ناحيه چنين فرموده:
و لا بكين عليك بدل الدموع دما
به جاي اشك بر تو خون ميگيريم.
شعيب عليهالسلام در قوم خود گفت:
شعيب عليهالسلام در قوم خود گفت:
بقيه الله خير لكم ان كنتم مومنين.478
قائم عليهالسلام، نيز در كمال الدين آمده كه حضرت ابوجعفر باقرعليهالسلام فرمود: هنگاميكه قائم عليهالسلام خروج كند به كعبه تكيه ميزند، و سيصد وسيزده مرد به زنش حاضر ميشوند، پس اولين سخني كه به زبان ميآورد اين آيه است.
بقيه الله خير لكم ان كنتم مؤمنين.
سپس ميگويد: من بقيه الله در زمين و خليفه خدا و حجت او بر شما هستم، پس هيچ مسلماني بر او سلام نميكند، مگر اينكه چنين ميگويد:
السلام عليك يا بقيه الله في ارضه.
و چون شماره يارانش به يك عقد كه ده هزار نفر است رسيد، خروج ميكند. پس در زمينه هيچ معبودي جز خداوند عزوجل باقي نميماند، بتها و اصنام و غير آنها نابود ميشود و آتش در آنها ميافتد، و اين امر پس از غيبتي طولاني خواهد بود تا خداوند بداند چه كسي در غيبت ايمان ميآورد و اطاعت ميكند.479
شعيب عليهالسلام، تكذيب كنندگانش به آتشي كه از ابري كه بر آنها سايه افكنده بود بيرون آمد، سوختند و چنانكه خداوند عزوجل ميفرمايد:
فكذبوه فاخذه عذاب يوم الظله انه كان عذاب يوم عظيم.
قائم عليهالسلام نيز تمام بتها و معبودهاي غير خدا در زمان ظهورش خواهد سوخت. چنانكه در حديث گذشته دانستي.
شباهت به موسي عليهالسلام
موسي عليهالسلام دوران حملش مخفي بود.
قائم عليهالسلام نيز همينطور، دوران حملش مخفي بود.
موسي عليهالسلام ولادتش مخفيانه صورت گرفت.
قائم عليهالسلام نيز ولادتش مخفيانه انجام شد.
موسي عليهالسلام از قومش دو غيبت داشت كه يكي از ديگري طولانيتر بود، غيبت اول از مصر بود و غيبت دوم هنگامي كه به سوي ميقات پروردگارش رفت،مدت غيبت نخستين بسيت و هشت سال بود، چنانكه در روايت شيخ صدوق در كمالالدين به سند خود از عبداله بن سنان آمده كه گفت: شنيدم، حضرت ابي عبدالله صادق عليهالسلام ميفرمود:
در قائم عليهالسلام سنت موسي بن عمران هست. عرضه داشتم: سنتي كه از موسي بن عمران در او هست چيست؟ فرمود: مخفي بودن ولادتش و غيبت از قومش. گفتم: موسي بن عمران عليهالسلام چند وقت از قوم و اهلش غائب بود؟ فرمود: بيست و هشت سال.481
و مدت دومين غيبت چهل روز بود، خداوند متعال فرموده:
فتم ميقات ربه اربعين ليله. 482
قائم عليهالسلام نيز دو غيبت داشته يكي از ديگري طولانيتر –
چنانكه گذشت-.
موسي عليهالسلام، خداوند تعالي با او سخن گفت و چنين فرمود:
اني اصطفيتك علي الناس برسالاتي و بكلامي فخذما آتيتك و كن من الشاكرين.
قائم عليه السلام نيز همينطور، خداوند متعال با او سخن گفت هنگاميكه آن حضرت را به سراپرده عرش بالا بردند، چنانكه دربحار از حضرت ابو محمد عسگري عليه السلام آمده كه فرمود:
هنگاميكه پروردگار من مهدي اين است را به من موهبت فرمود، دو فرشته فرستاد، او را به سرا پرده عرش بردند تا اينكه او را در پيشگاه خداوند عزو جل نگهداشتند، ازجانب خداوند خطاب آمد: مرحبا بتو اي بنده من براي ياري دينم و آشكار نمودن امر و راهنماي بندگانم، سوگند خوردهام كه بتو بگيرم و بتو بدهم و بتو ببخشايم و بتو عذاب كنم.
موسي عليهالسلام از قوم خود و ديگران غائب شد، از ترس دشمنانش، خداوند عز و جل ميفرمايد:
فخرج منها خائفاً يترقب.485
قائم عليه السلام نيز از ترس دشمنان از قومش و غير آنها غائب شد. موسي علي نبينا و اله و عليه السلام وقتي غائب شد، قومش در منتهاي رنج و فشارو مشقت و ذلت واقع شدند، كه دشمنانشان پسران آنها را ميكشتند و زنانشان را زنده ميگذاشتند. قائم عليهالسلام نيز شيعيانش و دوستانش در زمان غيبتش در منتهاي سختي و فشار و ذلت ميافتند، تا خداوند كساني را كه ايمان آوردهاند پاك كند و كافرين را هلاك سازد.486
در كمال الدين از حضرت باقر عليهالسلام در بيان شباهت حضرت قائم عليهالسلام به جمعي از پيغمبران آمده است كه فرمود:
و اما روش موسي عليهالسلام ترس مداوم و طول غيبت و پنهان بودن ولادت و رنج و زحمت شيعيان بعد از او بر اثر آزار و خوراي كه از دشمنان ببنند تا آنگاه كه خداي عز و جل ظهور حضرتش را اجازه دهد و او را ياري كند و بر دشمنش تائيد
نمايد. 487
در بحار از شيخ نعماني از اميرالمؤمنين عليه السلام آمده كه فرمود:
زمين پر از ظلم و جور خواهد شد تا جائيكه احدي كلمه الله را جز مخفيانه نگويد، سپس خداوند متعال قوم صالحي را خواهد آورد كه آن را پر از قسط و عدل نمايد چنانكه پر از ظلم و جور شده باشد.489
و در همان كتاب در علامات زمان غيبت در حديثي طولاني از امام صادق (ع) آمده كه فرمود:
… و مؤمن را اندوهناك، ذليل و خوار خواهي ديد و ببيني كه مؤمن جز دردلش نتوان باطل را انكار نمايد، و ببيني كه دوستان ما را به دروغ نسبت دهند و شهادتشان را نپذيرند، و ببيني كه حكمران به خاطر كافر. مؤمن را خوار نمايد. 490
ميگويم: خروج سفياني از جمله علائم حتمي پيش از ظهور حضرت قائم – عجل الله فرجه – ميباشد، چنانكه روايات بسياري در اين باره آمده است، او از نوادگان بني اميه – لعنهم الله تعالي ميباشد و نامش عثمان بن عينيه است.
و از امام صادق عليه السلام است كه فرمود:
اگر سفياني را ببيني خبيثترين مردم را ديده باشي، رنگش سر زرد و سرخ و چشمش كبود است. 495
و از اميرالمؤمنين عليهالسلام روايت است كه فرمود:
پسر هند جگرخوار از وادي يابس خروج ميكند، او مردي ميان بالا، با صورت وحشتناك و جمجمه ضخيم و آبله رو ميباشد.496
تفصيل مطالب در بحار و غير آن مذكور است. موسيعليهالسلام، هنگاميكه قومش در بيابان سرگردان و گم شدند و در آن حال سالهاي بسربردند، هرگاه فرزندي برايشان متولد ميشد، پيراهني بر او بود به قامت خودش – مانند پوست بدن- اين را طبرسي در مجمع البيان نقل كرده است.497
قائم عليهالسلام، نيز براي شيعيانش در عصرظهور همين امر خواهد بود، چنانكه در كتاب المحجه از امام صادق عليهالسلام روايت شده كه فرمود:
وقتي قائم ما به پاخيزد زمين به نور پروردگارش روشن ميگردد و بندگان از نور خورشيد بي نياز ميشوند و شب و روز يكسان ميگردد، و مرد در زمان آن حضرت هزار سال عمر ميكند و در هر سال برايش پسري متولد شود و دختري برايش متولد نشود، پيراهني به قامتش او را ميپوشاند و هرچه بزرگتر شود آن پوشش نيز بزرگتر ميگردد، و به هر رنگي كه بخواهد ميشود. 498
موسي عليهالسلام، بني اسرائيل منتظر قيامش بودند، چون كه به آنها خبر داده شده بود كه فرج آنها به دست اوست. قائم عليهالسلام نيز شيعيانش منتظرش هستند، زيرا كه به آنها خبر دادهاند كه فرجشان به دست آن حضرت است.
موسي عليهالسلام، خداوند متعال در بارهاش ميفرمايد:
ما به موسي كتاب را داديم پس در آن اختلاف شد.499
قائم عليهالسلام نيز همينطور، در كتاب كه با او است كه اميرالمؤمنين عليهالسلام جمع كرده يعني همان قرآني كه نزد حضرت حجت عليهالسلام هست – اختلاف ميشود ، از حضرت ابوجعفر باقر عليهالسلام در باره آيه :
و لقد آتينا موسي الكتاب فاختلف فيه501
آمده كه آن حضرت فرمود:
در آن اختلاف كردند همچنان كه اين امت در كتاب اختلاف نمودند، و در كتابي كه با قئم هست نيز اختلاف خواهند كرد تا جائيكه مردم بسياري آن را منكر خواهد شد، كه آنها را پيش ميكشد و گردنشان را ميزند.502
و در بحار از شيح طوسي به سند خود از حضرت ابوعبدالله صادق عليهالسلام مردي است كه فرمود:
اصحاب موسي به نهري آزمايش شدند و اين همان است كه خداوند تعالي ميفرمايد:
ان الله مبتليكم بنهر.503
اصحاب قائم عليه السلام نيز به مانند آن مبتلا خواهند شد.504
موسي عليهالسلام، خداوند متعال او را عصائي عنايت فرمود، و آن را معجزه آن جناب قرار داد.
قائم عليهالسلام به همان عصا اختصاص يافته است، چنانكه در كمالالدين از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام آمده كه فرمود:
عصاي موسي از آن آدم بود، سپس به شيب رسيده بود، و آنگاه به موسيبن عمران رسيد، آن عصا نزده است و من آنرا پيشتر ديدهام رنگش سبز است به همان وضعي كه از درختش گرفته شده، به وسيله آن همان كارها را انجام ميدهد كه موسي انجام ميداد، و هرچه مأمور شود انجام ميدهد، و هر كجا افكنده شود با زبان خود نيرنگهاي دشمنان را ميبلعد.505
و علامه مجلسي در جلد سيزدهم بحار به نقل از كتاب بصائر الدرجات همين روايت را آورده و در آن آمده است:
براي قائم ما عليهالسلام آماده شد تا هر آنچه موسي عليهالسلام انجام ميداد با آن عصا انجام دهد، و آن ميترسان و آنچه نيرنگ و جادو كنند ميبلعد و آنچه امر شود انجام ميدهد و به هر سو كه رو كند خدعهها را ميگيرد و خنثي ميكند، دولب – يا دوسر – دارد يكي در زمين و ديگري بالا كه بين آنها چهل زراع است. با زبان خود نيرنگهاي، دشمنان را ميبلعد.506
امام صادق عليه السلام فرمود:
مردي از اهل فارس به نزد حضرت قائم عليهالسلام ميايد و از راه معجزه موسي عليهالسلام را درخواست ميكند، پس آن حضرت عصا را ميافكند و به صورت اژدها درميآيد آن مرد ميگويد: اين سحر است، پس عصا – به امري شبيه امر موسي عليهالسلام – آن مرد را ميبلعد.507
و در جلد سيزدهم بحار به نقل از نعماني به سند خود از حضرت ابي عبدالله صادق عليهالسلام آمده كه فرمود:
عصاي موسي چوپ آس و از درخت بهشتي است كه وقتي ميخواست به سوي مدين برود جبرئيل آن را برايش آورد، و آن عصا با تابوت آدم در درياچه طبريه است نه ميپوسد و نه تغيير مييابند، تا آنكه قائم عليه السلام آنها را هنگام قيامش بيرون آورد.509
موسي عليهالسلام با ترس از مصر فرار كرد، خداوند عز وجل به نقل از او ميفرمايد:
فقررت منكم لما خفتكم510
قائم عليه السلام از ترس اشرار، از شهرها گريخت و در بيابانهاي بيآب و علف سكني گزيد، با وجود اين به نزد قوم ميآيد، و در ميان آنها راه ميرود و از احوالشان با خبر ميشود و در حاليكه آن حضرتش را نميشناسد چنانكه گذشت.
در هنگام ظهورش به خاطر ترين از سفياني از مدينه فرار خواهد كرد، دليل بر آن روايتي است كه در بحار و غير آن از حضرت ابوجعفر باقر عليهالسلام منقول است كه در بارة سفياني – لغته الله – فرمود: و سفياني گروهي را به مدين ميفرستد پس مهدي عليه السلام به سوي مكه رفته، لشكري در تعقيب آن حضرت ميفرستد ولي به آن جناب نميرسد تا اينكه قائم عليهالسلام هراسان و ترسناك – به روش موسي بن عمران – وارد مكه ميشود و امير ارتش سفياني در بيابان بيداء فرود ميآيد و جارچي از سوي آسمان به آن بيابان خطاب ميكند كه:
يا بيداء آبيدي القوم
اي صحراي بيدا اين گروه را نابود كن، پس زمين آنها را فرو ميبرد. و فقط سه نفر از آنها باقي ميماند كه خداوند چهرههايشان را به شيت بازميگرداند، و آنها از قبيلة كلب هستند، و در بارة آنها اين آيه نازل شده:
يا ايهاالذين اوتوالكتاب آمنوا بما نزلنا مصدقاً لما معكم من قبل ان نظمس وجوها فنردها علي ادبارها.511
موسي عليهالسلام دشمنش – قارون – را به زمين فرو برد. چنانكه خداوند عز و جل ميفرمايد:
فخسفنابه و بداره الارض512
قائم عليهالسلام نيز – چنانكه گذشت – خداوند متعال دشمنانش – لشكر سفياني – را به زمين فرو خواهد برد.
موسي عليهالسلام چون دستش را برميآورد، ميدرخشيد و سفيدي آن بينندگان را خيره ميساخت..513
قائم عليهالسلام نورش ميدرخشد تا جائيكه مردم از نور آفتاب و ماه بي نياز شوند. موسي عليهالسلام از سنگ برايش دوازده چشم ميجوشيد.
قائم عليهالسلام نيز، در بحار به نقل از نعماني به سند خود از حضرت ابوجعفر باقر عليهالسلام آمده است كه فرمود:
هرگاه قائم عليهالسلام ظهور نمايد با پرچم رسول الله صلي الله عليه و آله و انگشتري سليمان و سنگ و عصاي موسي قيام خواهد كرد. پس دستور ميدهد كه منادي آن حضرت جار بزند كه: هيچكس از شما آب و غذا و علوفه برندارد. اصحاب آن حضرت ميگويند: ميخواهد ما و چهارپايانمان را از گرسنگي و تشنگي بكشد! پس آن حضرت حركت ميكند. اصحاب هم در خدمتش حركت ميكنند، پس اولين منزلي كه فرود ميآيد به سنگ ميزند. از آن غذا و آب و علوفه بيرون ميآيد، پس از آن ميخورند و ميآشامند و چهارپايان را نيز علوفه ميدهند تا در پشت كوفه به نجف برسند.514
شباهت به هارون
هارون عليهالسلام را خداوند متعال به آسمان بالا برد و سپس بارديگر به زمين بازگرداند. چنانكه در جلد پنجم بحار در روايت مسندي از حضرت ابي عبدالله صادق عليهالسلام آمده كه فرمود:
موسي به هارون گفت: بيا با هم به كوه طور سينا برويم، چون با هم رفتند.
ناگاه خانهاي ديدند كه بر آن درختي بود بر روي آن دو پيراهن، پس موسي به هارون گفت: خانههايت را برافكن و داخل اين خانه شو و اين دو حله را سير كن و بر تخت بخواب، هارون نيز همين كار را كرد، پس چون بر تخت آرميد، خداوند او را قبض كرد و خانه و درخت برداشته شد، و موسي به سوي بنياسرائيل بازگشت و به آنها خبر داد كه خداوند هارون را قبض روح كرد و به سوي خود بالا برد، گفتند: دروغ ميگويي تو او را كشتهاي، پس موسي به درگاه الهي شكوه كرد، خداوند متعال به فرشتگان امر فرمود تا او را بر تختي كه بين زمين و آسماني فرو آوردند تا اينكه بنياسرائيل او را ديدند و دانستند كه مرده است.520
هارون عليهالسلام از راه دو سخن موسي را ميشنيد همچنانكه موسي سخن هارون را از راه دور ميشنيد.
هنگاميكه قائم ما قيام ميكند خداوند عز و جل در گوشها و چشمها شيعيان ما خواهد افزود بطوريكه بين آنها و حضرت قائم عليهالسلام پستي نخواهد بود، با آنها سخن ميگويد و آنها ميشنوند، و به او نگاه ميكنند در حاليكه در جاي خودش باشد.521
شباهت به يوشع عليهالسلام:
يوشع عليهالسلام پس از وفات موسي عليهالسلام مناقات امت آن حضرت با او جنگ كرد.
قائم عليهالسلام، مناقان اين امت، با او جنگ خواهند كرد.
يوشع عليهالسلام، خورشيد برايش بازگشت قائم عليهالسلام با آفتاب و ماه سخن ميگويد و آنها را صدا ميزند، و آنها به او پاسخ ميدهند. چنانكه علامه مجلسي در بحار از حضرت ابوجعفر باقر عليهالسلام روايت كرده كه فرمود:
قائم عليهالسلام سيصد و نه سال زمامداري ميكند – همان قدر كه اهل كهف در غارشان بسر بردند- زمين را پر از عدل و قسط خواهد كرد چنانكه پر شده باشد از ظلم و جو، پس خداوند براي او شرق و غرب زمين را فتح خواهد كرد، مردم را خواهد كشت تا اينكه جز دين محمد صلي الله عليه و آله باقي نماند، شيوة سليمان بن داود را پيش خواهد گرفت و آفتاب و ماه را صدا مييزند و او را پاسخ ميدهند، زمين براي او در نور ديده شود و به او وحي ميشودكه به امر خداوند به وحي عمل ميكند.522
شباهت به حزقيل عليهالسلام
حزقل نيز گفته شده – بر وزن زبرج-
جزقيل عليهالسلام. خداوند متعال مردگاني را برايش زنده كرد.
قائم عليهالسلام، خداوند براي او مردگاني را از مؤمنين و منافقين و كافرين زنده خواهد كرد.
در بحار به نقل از اميرالمؤمنين عليه السلام ضمن حديثي طولاني آمده كه فرمود:
..اي شگفتا و چگونه تعجب نكنم از مردگاني كه خداوند آنها را زنده برانگيزد، گروه گروه با بليه و پاسخگوئي به دعوت كنندة الهي به كوچههاي كوفه وارد شوند.530
شباهت به داود:
داود عليهالسلام را خداوند عز و جل در زمين خليفه ساخت و فرمود:
يا داود انا جعلناك خليفه في الارض 535
قائم عليه السلام را نيز خداوند خليفه در زمين نمود و فرمود:
امن يجيب المضطرادا دعاه و يكشف السوء و يجعلكم خلفاء الارض.536
داود عليه السلام، خداوند آهن را برايش نرم كرد كه در قرآن آمده:
والنا له الحديد.538
قائم عليهالسلام نيز خداوند آهن را برايش نرم كرده است، چنانكه در بعضي از كتابها از محمد بن زيد كوفي از امام صادق عليهالسلام مروي است كه فرمود:
مردي از عمان به خدمت صاحب الزمان عليهالسلام ميآيد و عرض ميكند: آهن براي داود نرم شد اگر تو هم مانند او بياوري تصديقت ميكنيم. پس آن حضرت معجزه داود را به او نشان ميدهد، ولي آن شخص منكر ميشود، پس قائم – عجل الله فرجه عمود آهنيني به گردن او مياندازد كه هلاكت ميشود و ميفرمايد: اين جزاي كسي است كه آيات خدا را دروغ ميانگارد.
داود عليهالسلام، سنگ با او سخن گفت و صدا زد: اي داود مرا بگير و جالوت را با من به قتل برسان. قائم عليهالسلام نيز علم و شمشيري او را صدا ميكنند و ميگويند: اي ولي خدا خروج كن و دشمنان خدا را به قتل برسان.
داود عليهالسلام جالوت را كشت.
قائم عليهالسلام (جان را – كه از جالوت بدتر است – ميكشد.
داود عليهالسلام به الهام در ميان مردم حكم ميكرد.
قائم عليهالسلان – به حكم داود قضاوت خواهد كرد و از بينه و شاهد نميپرسد، و نياز به آن ندارد.
شباهت به سليمان عليهالسلام
سليمان عليهالسلام، داود او را جانشين و خليفة خود قرار داد و در حاليكه هنوز به سن بلوغ نرسيده بود، كه در حديثي از امام نهم حضرت حوا(عليهالسلام) آمده كه فرمود:
خداوند تبارك و تعالي به داود ميفرمود كه سليمان را خليفه خود سازد در حاليكه كودك بود و چوپاني گوسفندان ميكرد. عباد و علماي بني اسرائيل اين مطلب را انكاركردند، پس خداوند تعالي وحي فرمود كه: عصاي آن افراد را بگير و عصاي سليمان را نيز بگير و آنها را در اتاق بگذارو در آن اتاق را به مهر خودشان مهر كن، و چون فردا شود عصاي هر كس برگ كرده و سير داده بود او خليفه است، پس داود اين مطلب را به آنها خبر داد، گفتند: ما راضي و تسليم شديم. قائم عليهالسلام را خداوند عز و جل خليف قرار داد و حال آنكه كودكي تقريباً پنج ساله بود، و در زمان حيات پدرش به سؤالات سعدبن عبدالله قمي پاسخ گفت – چنانكه گذشت – سليمان عليهالسلام گفت: پروردگارا به من ملكي عنايت كن كه براي هيچكس بعد از من شايسته نباشد. 542
حكومت پادشاهان و امراي زمين تنها بر انسانها است ولي حكومت سليمان بر جن و انس و پرندگان بود، خداوند عزوجل ميفرمايد: وحشر سليمان جنوده من الجن و الانس و الطيرفهم يوزعون.543
قائم عليهالسلام، خداوند متعال ملكي به او عنايت خواهد فرمود كه براي احدي از اولين و آخرين – از نظر كميت و كيفيت – مانندش نبوده، اما كميت: براي اينكه آن حضرت مابين شرق و غرب را ميگيرد- چنانكه در حديث آمده – و اما كيفيت: براي اينكه محض عدالت و عدالت محض است، و چونكه حكومتش تمام اهل آسمانها و زمينها را شامل ميگردد.
سليمان عليهالسلام، خداوند باد را در تسخير او قرار داده بود، خداي عز و جل ميفرمايد:
فسخرنا له الريحتجري بامره رخاء حيث اصاب.544
قائم عليهالسلام نيز خداوند باد را در خدمتش قرار ميدهد. چنانكه در حديثي كه در كمالالدين روايت شده امام صادق عليهالسلام فرمود: پس خداوند تبارك و تعالي بادي برانگيزد كه در هر بيابان ندا كند: اين مددي است كه به قضاوت داود و سليمان عليهما السلام قضاوت ميكند و بينه نميخواهد. 545
سليمان عليهالسلام مدتي از قومش غايب شد.
قائم عليهالسلام غيبتش طولانيتر از سليمان است.
سليمان عليهالسلام آفتاد برايش بازگشت.
قائم عليهالسلام آفتاب و ماه را ميخواند و آنها او را پاسخ ميدهند.
سليمان عليهالسلام حشمه الله بوده. قائم عليهالسلام نيز چشمه الله است.
شباهت به آصف
آصف علمي از كتار را داشت. قائم عليهالسلام علوم كتاب نزدش هست.
آصف، خداوند او را مدتي طولاني از قومش غايب كرد.
قائم عليهالسلام، خداوند متعال او را مدتي طولاني از نظرها غائب ساخته است.
آصف، با غيبتش ابتلا و گرفتراي بني اسرائيل سخت و شديد شد.
قائم عليهالسلام نيز با غيبتش گرفتاري و ابتلاي مؤمنين شدت يافت.
شباهت به دانيال عليهالسلام
دانيال عليهالسلام از بني اسرائيل مدتي مديد غائب بود، و در هر چاهي بزرگ او را با شير درنده زنداني كرده بودند تا آن شير او را طعمة خود سازد، پس خداوند تعالي او را حفظ كرده و به يكي از پيغمبران بنياسرائيل دستور داد كه غذا و آبش را ببررد، و گرفتراي پيروان و شيعيانش شديد شد.
قائم عليهالسلام از نظر ما غائب مانده و با غيبتش گرفتاري ما بسيار شده، دشمنان آن حضت قصد كشتنش را داشتند ولي خداوند او را حفظ و حراست فرمود.
شباهت به عزيز
عزيز عليهالسلام وقتي به سوي قومش بازگشت و در ميان آنها ظاهر شد تورات را آنطور كه بر موسي بن عمران عليهالسلام نازل شده بود خواند.
قائم عليهالسلام هنگاميكه ظاهر شد براي اهل زمين قرآن را آن چنانكه بر حضرت خاتم النبين صلي الله عليه و آله نازل شده خواهد خواند.
شباهت به جرجيس
جرجيس عليهالسلام، خداوند مردگاني را برايش زنده كرد، چناكه در بحار آمده كه: زني به خدمتش آمد و گفت:
اي بندة صالح، گاوي داشتيم كه با آن امرار معاش ميكرديم و آن مرده است جرجيس به او گفت: اين عصا را بگير و آن را بر گاوت قرار ده و بگو كه جرجيس ميگويد: باذن خداوند برخيز. پس چون آن زن اين كار را كرد. آن گاو زنده شد پس به خداوند ايمان آورد.546
قائم عليهالسلام نيز خداوند متعال مردگاني را برايش زنده خواهد كرد.
شباهت به ايوب عليهالسلام
ايوب عليه السلام هفت سال بر بلا صبر كرد.
قائم عليهالسلام از هنگام وفات پدرش تا كنون صبر كرده و نميدانم تا كي اين صبر ادامه خواهد داشت!!
ايوب عليهالسلام يك يا دوچشم از زمين برايش جوشيد، خداوند متعال ميفرمايدك
ارلض برجلك هذا مغتسل بارد و شراب.549
قائم عليهالسلام نيز برايش چشمه از زمين جوشيد.
ايوب عليهالسلام، خداوند مردگاني را برايش زنده كرد،
خداوند چنين فرموده:
و اتناه اهله و مثلهم معهم رحمه من عندناوذكري للعابدين.551
قائم عليه السلام نيز خداوند مردگاني را برايش زنده ميكند.
شباهت به يونس عليهالسلام
شيخ صدوق رحمه الله عليه به سند خود از محمد بن مسلم روايت كرده كه گفت: بر حضرت ابو جعفر محمد بن علي باقي عليهالسلام وارد شدم ميخواستم از قائم آل محمد عليهم السلام از آن حضرت سوال كنم كه خود آغاز سخن كرد و فرمود: اي محمدبن مسلم به درستي كه در قائم از ال محمد صلي الله عليه و آله از پنج پيغمبر شباهت هست: يونس بن متي، و يوسف بن يعقوب و موسي و عيسي و محمد صلوات الله عليهم، اما شباهت از يونس به متي اينكه پس از غيبت در قيافه جواني در سن پيري به سوي قومش بازگشت. 552
شباهت به زكريا عليهالسلام
ذكريا عليه السلام، فرشتگان او را ندا كردند در حاليكه به نماز ايستاده بود.
قائم عليهالسلام نيز – خداوند او را مورد خطاب قرار داد، و همچنين فرشتگان در هر ش قدر او را ندا ميكنند، و جبرئيل هم هنگاميكه با آن حضرت بيعت ميكند دست بر دست آن حضرت مينهد و ميگويد: بيعت براي خدا.
ذكريا عليهالسلام در مصيبت حضرت ابي عبدالله حسين عليهالسلام سه روز گريه كرد.
قائم عليهالسلام نيز تمام عمرش و در همة زمانش بر آن حضرت ميگريد، چنانكه در زيارت ناحيه آمده:
و لا ندنبك صباحاً و مساء و لابكين عليك بدل الدموع كما
يعني: شب و روز بر تو ندبه ميكنم و به جاي اشك بر تو خون ميگريم.
شباهت به يحيي عليهالسلام
يحيي عليهالسلام پيش از ولادت به او بشارت و مژده داده شد. قائم عليهالسلام نيز بشارت و مژدهاش پيش از ولادت داده شد. يحيي عليهالسلام در شكم مادر سخن گفت، چنانكه در حديث از امام عسگري عليهالسلام آمده كه فرمود:
روزي مريم بر مادر يحيي – هسمر ذكريا – وارد شد، ولي او برايش برنخاست، يحيي (از شكم مادر) ندا كرد: بهترين زنان عالم در حالتي كه بهترين مردان جهان را با خود وارد بر تو وارد ميشود برايش بر نميخيزي؟ پس مادرش متنبه شده و از جاي برخاست.555
قائم عليه السلام نيز چنانكه روايت حكيمه آمده – در شكم مادر سخن گفت و سورة قدر را قرائت كرد. 556
يحيي عليهالسلام زاهدترين و عابدترين مردم زمانش بود. قائم عليهالسلام نيز عابدترين و زاهدترين مردم زمانش ميباشد.
شباهت به عيسي عليهالسلام
عيسي عليهالسلام فرزند بهترين زنان زمانش ميباشد.
قائم عليهالسلام نيز فرزند بهترين زنان زمانش ميباشد.
عيسي عليهالسلام در شكل مادر تكلم كرده تسبيح ميگفت.
قائم عليهالسلام نيز در شكم مادر سخن گفته است.
عيسي عليهالسلام در كودكي در گهواره سخن گفت.
قائم عليه السلام نيز در كودكي در گهواره سخن گفت.
حضرت حجت عليه السلام بعد از ولادتش تكلم كرد و گفت:
اشهد ان لااله الا الله وحده لا شريك له و ان محمد رسول الله صلي الله عليه و آله.
سپس بر امير المومنين و امامان عليهم السلام يك به يك درود فرستاد تا به پدرش رسيد، آنگاه لب فرو بست تا روز هفت به توحيد سخن گفت و بر محمد و امامان عليهم السلام درود فرستاد. سپس اين آيه را تلاوت كرد:
بسم الله الرحمن الريحم و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض.557
عيسي عليه السلام، خداوند حكمت و ويژگيهاي نبوت را در كودكي به او عنايت فرمود.
قائم عليه السلام نيز خداوند حكمت و ويژگيهاي امامت را در كودكي به حضرتش عنايت كرد.
عيسي عليه السلام را خداوند متعال به سوي خود بالا برد.
قائم عليهالسلام را نيز خداوند متعال به سوي خود بالا برد.
عيسي عليهالسلام، مردم در بارهاش اختلاف كردند.
قائم عليه السلام نيز مردم در بارهاش اختلاف كردند.
عيسي عليهالسلام نيز مردم در بارهاش اختفا كردند.
خداوند عزوجل از زبان او در قرآن چنين آورد:
و احيي الموتي باذن الله،562
و خطاب به او فرموده:
واذتخرج الموتي باذني 563
و قائم عليهالسلام نيز مردگان را زنده ميكند.
عيسي عليهالسلام فرمود:
من به شما خبر ميدهد آنچه ميخوريد و آنچه در خانههايتان ذخيره ميكنيد. 564
قائم عليه السلام بر تمام احوال و كارهاي ما مطلع است.
و دليل بر آن، تمام اخبار و روايات بسياري اينست كه در بارة علم ائمه معصومين عليهم السلام وارد شده، روايتي است كه در خزايج از ابونصير نقل شده كه گفت:
با حضرت ابوجعفر باقر عليهالسلام به مسجد رفتم، مردم ميآمدند و ميرفتند، آن حضرت به من فرمود: از مردم بپرس آيا مرا ميبينند؟ من هم به هر كس كه بر ميخوردم سؤال ميكرد: آيا ابوجعفر را نديدي؟ ميگفت: نه.
در حاليكه آن حضرت ايستاده بود، تا اينكه ابوهارون مكفوف (نابينا) وارد شد. حضرت فرمود: از اين هم بپرس. به او گفتم: آيا ابوجعفر عليهالسلام را نديدي؟ گفت: مگر اين نيست كه ايستاده؟ گفتم: از كجا دانستي؟ گفت: چگونه ندانم و حال آنكه او نور درخشنده است.565
شباهت به خاتم النبيين صلي الله عليه و آله
سخن جامع در اين باب فرمايش رسول اكرم صلي الله عليه و آله ميباشد كه فرمود:
مهدي از فرزندان من است، اسم او اسم من، و كنيهاش كنيه من، از نظر خلق و خلق شبيهترين مردم به من است.
ميگويم: از اين سخن مبارك دردهاي بسياري گشوده ميشود كه شايسته است در آن نذير نمائي تا ان شاء الله صبرت زياد و سينهات فراخ گردد.
منابع
386 قرآن كريم ـ سوره عنكبوت 2و3.
387 قرآن كريم ـ سوره مومنون 30 و نهج البلاغه خطبه 102.
388 روضه الكافي، محمد بن يعقوب كليني 8/37.
389 قرآن كريم ـ سوره جن 26.
390 تحف العقول ابن شيعه 230.
391 روضه كافي، محمد بن يعقوب كليني 247 ح 346. سوره يس 52.
392 اصول كافي، محمد بن يعقوب كليني ج 2/91 باب الصبر ح 12.
393 قرآن كريم سوره آل عمران 200.
394 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني 2/87 باب الصبر ح2.
396 قرآن كريم ـ سوره مزمل
397 قرآن كريم ـ سوره سجده 24و25
398 قرآن كريم ـ سوره حجر 97و98
399 قرآن كريم ـ سوره انعام 23و24.
400 قرآن كريم ـ سوره ق 39.
401 قرآن كريم ـ سوره سجده 24.
402 قرآن كريم ـ سوره اعراف 127.
403 قرآن كريم ـ سوره توبه 5.
404 قرآن كريم ـ سوره بقره 191.
405 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني ج 2/88 باب الصبر ح 3.
407 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني ج 2/477 ح 12.
408 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني ج 2/91 باب الصبر ح 13.
409 قرآن كريم سوره هود 93.
410 قرآن كريم ـ سوره اعراف 71.
411 كمال الدين،شيخ صدوق ، ج 2 ، 64 باب 55 ح 5
412 قرآن كريم ـ سوره بقره / 155
413 قرآن كريم سوره آل عمران / 70 و كمال الدين ج 2 / 649 باب 57 ح 3 .
414 غيبت نعماني ، محمد بن ابراهيم نعماني / 12 في صفه القائم .
415 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 105 ، باب ما يلحق الشيعه عندالتمحيص و سوره آل عمران / 186
416 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني /105
417 قرآن كريم ، سوره نحل / 127
418 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني . ج 2 / 56 . باب المكارم ج 2 .
419 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ، ج 2 / 56 ح 3
420 اقبال سيدبن طاووس 457 جز اول
421 بحارالانوار ، علامه مجلسي 52 / 128 ، ج 22 .
422 بحارالانوار ، علامه مجلسي ج 52 / 128 ح 22 .
423 بحارالانوار ، علامه مجلسي ج 52 / 130 ح 29 .
424 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 104 فيماامريه الشيعه
425 قرآن كريم ، سوره نساء / 140
426 تفسير قمي ج 1 / 156
427 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 2 / 377 باب مجالسه اهل المعاصي ح 8 .
428 قرآن كريم ، سوره انعام / 108
429 قرآن كريم ، سوره انعام / 68
430 قرآن كريم ، سوره نحل / 116
431 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 2 / 3778 / ح 12 .
432 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 2/ 397 ح 13
434 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 2 / 397 ح 14
435 تفسير برهان ، علامه بحراني . ج 1 / 423 ح و سوره نساء / 140
436 قرآن كريم ، سوره نساء / 140
437 بحارالانوار ، علامه مجلسي ج 5 / 83 ، باب الثامن والعشرون
438 تحف العقول ، ابن شيعه / 228
439 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 112 في صفه القائم
430 كمال الدين شيخ صدوق ج 1 / 330 باب 32 ذيل 15
441 نهج البلاغه ، خطبه 102 ، فيض ، 291 .
442 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 70
443 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 107 باب ملحق الشيعه عندالتمحيص
444 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 106
445 قرآن كريم سوره آل عمران / 103
446 بحارالانوار علامه مجلسي ج 53 / 177
447 . بحارالانوار علامه مجلسي ج 53 / 177
448 كمال الدين ، شيخ صدوق ، ج 1/ 302 باب 26 ذيل ح 11
449 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 1 / 339 باب 45 ح 43
450 قرآن كريم ، سوره طه 124 - 126
451 قرآن كريم ، سوره اسراء / 71
452 قرآن كريم ، سوره يوسف / 88
453 قرآن كريم ، سوره بقره / 189
454 كمال الدين ، شيخ صدوق ج 2 / 513 باب 45 ح 43
455 جمال الدين الاسبوع ،سيدبن طاووس / 230
456 بحارالانوار ، علامه مجلسي ج 22 / 327 ح 33
457 قرآن كريم ، سوره جح / 32
462 قرآن كريم ـ سوره حج 31.
463 مرآه الانوار ـ شيخ ابوالحسن العاملي 198.
464 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 126.
465 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 28 باب 12 جز اول ـ ح 1.
466 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 29 باب 12 ح 4.
467 بصائرالدرجات ـ علامه صفار 422 ـ باب 12 جز 9 ح 6.
469 قرآن كريم ـ سوره مائده ـ 116.
470 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 100/133.
471 نهج البلاغه ـ خطبه سوم.
472 قرآن كريم ـ سوره غاشيه 25 ـ 26.
473 تفسير البرهان ـ علامه بحراني ـ ج 4/455.
474 در جلد اول كتاب نام او را صريحاً آورده و خوابش را نسبت به امام مجتبي عليه السلام ياد كرده است به صفحه 510 ترجمه جلد اول مراجعه كنيد.
475 معاني الاخبار ـ شيخ صدوق ـ 156.
476 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ح 49/222 ح 15 و رجال كشي / 593 ح 1109و خلاصه علامه ـ 48.
477 قرآن كريم ـ سوره نور ـ 36.
478 غايه المرام ـ علامه بحراني ـ 318 باب 12 جز 6.
479 قرآن كريم ـ سوره احزاب 46.
480 قرآن كريم ـ سوره مائده 110.
481 قرآن كريم ـ سوره طه 21.
482 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 100/409 ج 67.
483 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 47/336 ج 8 و ج100/126 ـ ح 2.
484 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 47/7ح22 و اصول كافي ـ ج 3/251 ـ ح 5.
485 جنه الماوي ـ ميرزاي نوري ـ 270ـ حكايت 34.
486 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 155 ـ في نهي التوقيت و التسميه.
487 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 155 ـ في نهي التوقيت و التسميه.
489 اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 2/368 ـ باب كراهيه التوقيت ح 2.
490 اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 1/368 ـ باب كراهيه التوقيت ح 3.
491 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 155 ـ باب النهي عن التوقيت.
492 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 158 ـ باب كذب الوقاتون.
493 اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 1/368 باب كراهيه التوقيت ح 4و 3.
495 غيبت ـ شيخ طوسي ـ 262 ـ باب النهي عن التوقيت.
496 غيبت ـ شيخ طوسي ـ262 ـ باب النهي عن التوقيت
497 غيبت ـ شيخ طوسي ـ 262 ـ باب النهي عن التوقيت
498 احتجاج ـ شيخ طوسي ـ ج 2/281.
499 غيبت شيخ طوسي ـ ج 2/176 باب ذكر التوقيت.
500 غيبت شيخ طوسي ـ 263 و اصول كافي ـ ج 1/368 ـ غيبت نعماني ـ 157.
501 قرآن كريم ـ سوره رعد 39.
502 غيبت شيخ طوسي ـ 265 باب عن التوقيت.
503 غيبت شيخ طوسي ـ 263 في عن التوقيت.
504 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 157 نهي عن التوقيت.
505 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 157 نهي عن التوقيت.
506 قرآن كريم ـ سوره سبا 17.
507 قرآن كريم ـ سوره نساء 77.
509 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 52/106 ـ ح 13. و عياشي ـ ج 2/3 ـ ح 3.
510 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 52/121 ـ ح 50.
511 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 146 و در بحار الانوار ـ ج 52/235 ـ ح 104.
512 بصائر الدرجات ـ علامه صفار ـ 23 باب 11 ذيل ح 11.
513 بصائر الدرجات ـ علامه صفار ـ 23 باب 11 ذيل ح 10.
519 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 109.
521 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 111.
522 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 111.
523 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 111.
524 اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 1/368 ـ باب كراهيه التوقيت ح 5.
528 كمال الدين ـ شيخ صدوق ـ ج 2/484.
529 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 81 باب في حال الغيبه.
530 قرآن كريم ـ سوره بقره 286.
531 قرآن كريم ـ سوره نحل 89.
532 قرآن كريم ـ سوره نمل 75.
533 قرآن كريم ـ سوره فاطر 32.
534 قرآن كريم ـ سوره يس 12.
535 قرآن كريم ـ سوره انبياء 27.
536 بصائر الدرجات ـ علامه صفار ـ 38 باب 19 جز اول
537 قرآن كريم ـ سوره انبياء 7.
538 قرآن كريم ـ سوره ص 39.
539 قرآن كريم ـ سوره رعد 39.
541 قرآن كريم ـ سوره طه 52.
542 قرآن كريم ـ سوره نمل 75.
543 قرآن كريم ـ سوره سباء 3.
544 قرآن كريم ـ سوره فاطر 11.
545 قرآن كريم ـ سوره ق 50.
546 قرآن كريم ـ سوره حديد 22.
547 قرآن كريم ـ سوره واقعه 77و 78و 79.
548 قرآن كريم ـ سوره يس 12.
549 قرآن كريم ـ سوره دخان 1و2.
551 بصائرالدرجات ـ علامه صفار 127 ـ باب 6 ح 3.
552 قرآن كريم ـ سوره شوري 27.
553 قرآن كريم ـ سوره ابراهيم 24و25.
554 تحف العقول ـ ابن شعبه 229.
555 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 329 ـ باب 9 جز 7.
556 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 329 ـ باب 9 ـ جز 7 ـ ذيل ح 3.
557 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 329 ـ باب 9ـ جز 7 ـ ذيل ح 2.
558 اصول كافي ـ شيخ كليني ـ ج 1/257 ـ باب النادر فيه ذكر الغيب ـ ح 3.
561 مشارق انوار اليقين ـ حافظ برسي 125.
562 كمال الدين ـ شيخ صدوق ـ ج 2/516 باب 45 ـ ذيل ح 44.
563 الغيبه ـ شيخ طوسي 242.
564 كمال الدين ـ شيخ صدوق ـ ج 2/516 باب 45 ـ ذيل ح 44.
565 جنه الماوي ـ ميرزا حسين نوري 18 الفائده الاولي.
567 قرآن كريم ـ سوره آل عمران 84.
فهرست
مقدمه_________________________________________________ 1
شباهت حضرت مهدي به پيامبران عليهم اسلام
شباهت به آدم___________________________________________ 5
شباهت به هابيل_________________________________________ 8
شباهت به نوح___________________________________________ 10
شباهت به ادريس_________________________________________ 12
شباهت به هو___________________________________________ 16
شباهت به صالح _________________________________________ 17
شباهت به ابراهيم ________________________________________ 19
شباهت به اسحق________________________________________ 31
شباهت به لوط___________________________________________ 33
شباهت به يعقوب_________________________________________ 34
شباهت به يوسف_________________________________________ 34
شباهت به خضر__________________________________________ 37
شباهت به الياس_________________________________________ 40
شباهت به ذوالقرس_______________________________________ 44
شباهت به شعيب پيغمبر___________________________________ 47
شباهت به موسي عليه السلام_______________________________ 49
شباهت به هارون_________________________________________ 58
شباهت به حز قيل عليه السلام______________________________ 60
شباهت به سليمان عليه السلام______________________________ 62
شباهت به آصف__________________________________________ 64
شباهت به دانيال عليه السلام________________________________ 64
شباهت به عزيز __________________________________________ 64
شباهت به جر جيس_______________________________________ 65
شباهت به ايوب عليه السلام_________________________________ 65
شباهت به يونس عليه السلام________________________________ 66
شباهت به زكريا عليه السلام________________________________ 66
شباهت به يحيي عليه السلام________________________________ 67
شباهت به عيسي عليه السلام______________________________ 67
شباهت به خاتم النبيين ا. . . عليه و آله ________________________ 70
منابع __________________________________________________ 71
موضوع تحقيق :
مقدمه
آشنائي با آخر الزمان
اي كسانيكه ايمان آورده ايد! بر شما باد نفسهاي خودتان، گمراهي گمراهان شما را آسيب نمي رساند، اگر شما هدايت يافته باشيد در گذشته مردم پيامبران را تكذيب كرده اند و خداوند فرشتگان را انكار نموده اند و روز رستاخيز را به استهزاء گرفته اند، آن روزي كه خداوند منان با بكارگيري الفاظ و حروف تاكيد همچون حروف جواب، اِن، لام و نون به حقيقت و حتميت آن سوگند ياد كرده و مي فرمايد : « وُ نستيبئونكُ : احق هو؟ قل : اي و ربي اِنه لحق، و ما انتم بمعجزين.»
« از تو مي پرسند : آيا به راستي آن حق است؟ بگو : آري، به پروردگار سوگند، كه آن حق است و شما هرگز راه فراري نداريد»
در عين حال، منكرين معاد و قيامت، بسيار و معتقدين به آن اندكند.
بنابراين وقتي بيشتر مردم گفتار خداوند را تكذيب مي نمايند، پذيرفتن سخنان من نيز، دليل بي اعتباري آنان و بي احترامي و اسائه ادب به من نيست. زيرا انسان به طبيعت حال در مسائل مربوط به ماوراء طبيعت زود قضاوت مي كند. بسيار مشاهده مي شود افرادي كه از درك مسائل بسيار ساده ناتوان هستند، در مسائل بسيار پيچيده جهان متافيزيك اظهار نظر مي كنند و به انكار و تكذيب بر مي خيزند. حتي به خود اجازه مي دهند كه در شگفتيهاي جهان آفرينش فلسفه بافي نمايند.
بسيار ديده مي شود كه افراد مكتب نرفته و يا كم سواد، كه از درك فرمول يك مولكول آب ناتوان هستند، به خود اجازه مي دهند كه در مسائل ماوراء طبيعت به نقص و ابرام پرداخته، در مورد آفريدگار جهان هستي به تجزيه و تحليل بپردازند. چه گويم در مورد جامعه اي كه كسي را روشنفكر مي پندارند كه به اعتقادات ديني پشت پا بزند و ميراث نياكان خود را به دور اندازد و به دنبال غرائز حيواني گام بردارد!
اي گروه روشنفكران ! كه از تاريخ خود بيگانه ايد و از راه نياكان خود منحرف شده ايد، و به عقايد ديني خود پشت پا زده ايد و بحث از « مصلح غيبي» را افسانه ي انگاريد، همه انسانها بدانند كه حضرت مهدي (عج) در پاسخ يكي از سفيران خود كه در مورد منكران آن حضرت پرسيده بود، چه نوشته اند؟ امام عليه السلام در پاسخ او چنين نوشت : كسي كه مرا انكار نمايد، از من نيست راه او راه فرزند حضرت نوح عليه السلام است.
آيا كسي راضي مي شود كه از راه پسر نوح پيروي كند و سرانجام از روي لجاجت طعمه امواج خروشان دريا شود و غرق گردد؟! نه هرگز، انقلاب شكوهمند آن انقلابگر پيروز در آستانه وقوع است ... و بديهي است كه كسي را ياراي مقاومت در برابر آن نيست. مگر كسي مي تواند در مقابل امواج كوه پيكر دريا بايستد؟ مگر كسي مي تواند در برابر حوادثي چون طوفان، تندباد، زلزله و نظائر آنها بايستد؟ و كسي نمي تواند در يك لحظه در دو مسير حركت كند، لذا كسي كه از هواي نفس پيروي مي كند از مسير حق جدا مي شود و هر كس كه به نداي عقلش گوش فرا مي دهد در برابر حق تسليم خواهد شد.
ظهور و قيام حضرت مهدي (عج) همچون مرگ است كه خواه ناخواه براي همگان پيش خواهد آمد، كسي كه مرگ را باور كند با آن روبرو خواهد شد و كسي كه مرگ را تكذيب و براي ديگران بداند و خود را در اين جهان جاودانه پندارد باز هم با آن مواجه خواهد شد. ظهور مهدي (عج) نيز بدون شك و ترديد به وقوع خواهد پيوست. هر كس مي خواهد باور كند و هر كس مي خواهد تكذيب نمايد.
امام صادق (ع) مي فرمايد :
اگر يكي از شما دو جان داشت، مي توانست با يكي از آنها تجربه اندوخته، با ديگري زندگي جدي نمايد. ولي براي هيچكس جز يك جان وجود ندارد، هنگامي كه از دستش رفت، راه توبه بسته مي شود. از اين رهگذر هنگامي كه كسي به نام ما به سراغ شما مي آيد خوب بينديشد كه براي چه شما را دعوت مي كند؟ و در چه راهي گام برداشته، خروج مي نمائيد؟
طبق فرمودة امام عليه السلام، برهه ما لازمست كه در مورد اين تنها سرمايه خودآگاهانه مراقب باشيم.
شماره 3 بحارالانوار جلد 51 صفحه 102 و جلد 52 صفحه 383
شماره 4 منتخب الاثر صفحه 316و318
شماره 5 المهدي 199و219و316
شماره 6 الام المهدي صفحه 69و343
شباهت امام عصر (عج) ديگر انبياء الهي
شباهت امام عصر (عج) با ديگر انبياء الهي
«بنام خدا»
شباهت حضرت مهدي به پيامبران عليهم السلام
شباهت به آدم
خداوند آدم را خليفه خود در تمام زمين قرار داد و او را وارث آن ساخت و در قرآن چنين فرمود:
اني جاعل فيالارض خليفه 386
و خداوند حضرت حجت عليهم السلام را نيز وارث زمين خواهد ساخت و خليفة خود در زمين خواهد فرمود، چنانكه از حضرت ابيعبدالله صادق عليه السلام مروي است كه در تفسير آية:
وعدالله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فيالارض 387
او قائم و اصحابش ميباشند و هنگام ظهورش در مكه در حاليكه دست بر صورت ميكشد ميگويد: الحمد الله الذي صدقنا وعده و اورثنا الارض … 388
و در حديث مفضل آمده كه:
خروج ميكند در حاليكه ابري بالاي سرش سايه افكنده و در آن منادي ندا ميكند: اين مهدي خليفه خدا است از او پيروي كنيد.
گريه آدم عليه السلام: از پيامبر صلي الله عليه و آله آمده كه فرمود:
آدم عليه السلام آنقدر بر فراق بهشت گريست تا اينكه (اشك) از دوگونهاش مانند آبراههائي جاري شد. 389
از امام صادق عليه السلام نيز همين معني روايت شده است. 390
حضرت قائم عليهالسلام نيز –مانند آدم- گريه بسيار دارد، چنانكه در زيارت ناحيه از آن حضرت است كه –خطاب به جدش حسين عليهالسلام- ميگويد:
شب و روز برايت ندبه ميكنم و به جاي اشك بر تو خون ميگريم.
درباره آدم آيه نازل شده كه:
خداوند تمام اسمها را به آدم تعليم فرمود. 391
و اما قائم: خداوند آنچه به آدم آموخت به او نيز آموخته و اضافه بر آن هم مطالب ديگر آموخته است، چه اينكه آدم بيستوپنج حرف از اسم اعظم را آموخته بود –چنانكه در حديث آمده- و پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله هفتادودو حرف از آن را آموخت، و تمام اموري كه خداوند متعال به پيامبرش داده به اوصياي آن حضرت نيز داده شده تا به مولاي ما حضرت قائم عليهالسلام عجل الله فرجه، نوبت رسيد.
و در خبر صحيحي ثقهالاسلام كليني از حضرت ابيعبدالله صادق عليهالسلام مروي است كه فرمود:
آن علمي كه به آدم عليهالسلام نازل شد ديگر برداشته نشد، و هيچ عالمي نمرده مگر اينكه علمش را به ارث گذاشته است؛ زمين بدون عالم باقي نميماند. 392
آدم زمين را با عبادت خدا زنده كرد، پس از آنكه جنيان با كفر و طغيانشان آنرا ميرانده بودند.
قائم عليهالسلام نيز زمين را با دين خدا و عبادت و عدالت و برپائي حدودش زنده خواهد كرد، بعد از مردن آن به كفر و معصيت اهل زمين.
در بحار از حضرت ابوجعفر باقر عليهالسلام درباره آية:
يحيي الارض بعد موتها. 393
آمده كه فرمود:
خداوند عزوجل به وسيله قائم عليهالسلام زمين را بعد از مرگش زنده گرداند.
منظور از مرگ آن، كفر اهل آن ميباشد كه كافر در حقيقت مرده است. 394
و در وسائل درباره آية:
يحيي الارض بعد موتها.
آمده كه حضرت ابراهيم موسيبنجعفر عليهما السلام فرمود:
به وسيله باران احيا نميكند، بلكه خداوند مرداني برميانگيزد كه عدالت را زنده ميكنند، و زمين به خاطر احياي عدالت زنده ميشود، و به درستي كه اگر يك حد در زمين برپا شود، سودمندتر است از چهل روز باران. 395
و در همان كتاب از پيغمبر اكرم صليالله عليه و آله منقول است كه فرمود:
يك ساعت امام عادل بهتر است از عبادت هفتاد سال، و يك حد كه براي خدا در زمين برپا شود، سودمندتر است از چهل روز باران. 396
با اين همه تا كي و تا چند آدم و قائم را با هم مقايسه كنم در حاليكه آدم به خاطر قائم خلق شد.
ان الذي خلق المكارم جازها
في صلب آدم لامام القائم
آنكه مكارم اخلاق را آفريد همه را در صلب آدم قرار داد براي امام قائم.
شباهت به هابيل:
نزديكترين و خويشاوندترين افراد، هابيل را كشت –يعني برادرش قابيل- خداوند متعال در كتاب عزيز خود ميفرمايد:
واتل عليهم نباء ابني آدم بالحق اذ قربانا فتقبل من احدهما و لم يتقبل من الاخر قال لاقتلنك قال انما يتقبل الله من المتقين. 397
همچنين نزديكترين و خويشاوندترين افراد، قصد كشتن امام قائم –روحي و ارواح-العالمين فداه- را نمود، و او عموي آن حضرت جعفر كذاب بود، كه از امام زينالعابدين عليهالسلام آمده است كه فرمود:
گويا جعفر كذاب را ميبينم كه سركش زمانش را بر تفتيش امر ولي خدا و آنكه در غيب الهي محفوظ و بر حرم پدرش موكل است وادار كند، به خاطر جهل او به ولادتش و حرص بر كشتنش –اگر بر او دست يابد- از روي طمع در ميراث پدرش تا آن را به ناحق بگيرد. 398
شباهت به شيث:
هبه الله شيث، اجازه نيافت كه علم خودش را آشكار كند، چنانكه در روضة كافي روايت شده كه حضرت ابوجعفر باقر عليهالسلام در خبري طولاني چنين فرمود:
وقتي هبهالله پدرش آدم را دفن كرد، قابيل به نزدش آمد و گفت: اي هبهالله من ديدم كه پدرم آدم تو را از علم آنقدر عطا كرد كه به من عطا نكرده، و آن همان علمي است كه برادرت هابيل به آن دعا كرد و قربانيش قبول شد، و بدين جهت او را كشتم كه فرزنداني نداشته باشد تا بر فرزندان من افتخار كنند و بگويند ما فرزندان كسي هستيم كه فربانيش قبول شد و شما فرزندان كسي هستيد كه قرباني او قبول نشد، و تو اگر علمي را كه پدرم به تو اختصاص داده آشكار كني تو را هم ميكشم همانطور كه برادرم هابيل را كشتم. پس هبهالله و فرزندان او مخفي ميكردند آنچه از علم و ايمان نزد آنها بود. 399
حضرت قائم نيز اجازه نيافته تا روز وقت معين؛ چنانكه درباره حضرتش روايت شده:
هنگام ولادت بر زانو قرار گرفت، و دو انگشت سبابهاش را به سوي آسمان بلند كرد، و عطسهاي زد و گفت:
الحمدالله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله.
ستمگران پنداشتهاند كه حجت الهي باطل و نابود است. و حال آنكه اگر در سخن گفتن به ما اجازه داده شود شك از بين ميرود. 400
اين خبر از رئيس المحدثين شيخ صدوق در كمالالدين آورده
شباهت به نوح:
نوح شيخالانبيا: از امام صادق و امام هادي عليهما السلام روايت است كه حضرت نوح عليهالسلام دوهزارو پانصد سال عمر كرد.
و حضرت قائم عليهالسلام شيخالاوصياء است؛ (بنا به روايت كافي)، در نيمه شعبان سال دويستوپنجاه و پنج هجري متولد شد. 401
پس عمر آن حضرت تاكنون –روز يكشنبه دهم ذيالقعدهالحرام سال هزاروسيصدوسي يك هجري-هزار و هشتادويكسال و پنج روز ميشود.
و از امام زينالعابدين عليهالسلام روايت است كه فرمود:
در قائم روشي از آدم و نوح هست و آن طول عمر ميباشد… 402
تمام اين خبر گذشت.
نوح زمين را با سخن خود از كافرين پاك كرد و گفت:
پروردگارا بر روي زمين ديارالبشري از كافران قرار نده. 403
قائم نيز زمين را با شمشير از لوث وجود كافرين پاك ميگرداند تا جائيكه هيچ اثري از آنها باقي نماند –چنانكه گذشت- فلبث فيهم الف سنه الا خمسين عاما فاخذهم الطوفان و هم ظالمون.
قائم نيز از اول امامتش تاكنون صبر كرده، و نميدانم تا كي صبر خواهد كرد. هر كه از نوح تخلف جست هلاك شد.
هر كه از قائم تخلف جويد نيز هلاك ميشود –چنانكه در حديث آمده-. 404
فرج نوح و اصحابش را خداوند آنقدر به تأخير انداخت تا اينكه بيشتر معتقدين به آن حضر از او برگشتند.
فرج قائم را نيز خداون آنقدر به تأخير مياندازد كه بيشتر معتقدين به آن حضرت از او برميگردند – چنانكه در حديثي از امام عسكري عليهالسلام آمده است-.405
ادريس به ظهور نوح بشارت داد!
و بظهور قائم، خداوند تعالي فرشتگان را بشارت داد و پيغمبر و امامان عليهمالسلام و بلكه پيغمبران گذشته ظهورش را بشارت دادند –كه اگر بخواهيم آنها را ذكر كنيم كتاب طولاني ميشود-.
نداهاي نوح به شرق و غرب عالم ميرسيد و اين يكي از معجزات آن حضرت بود –چنانكه در كتاب زبده التصانيف آمده-.
قائم عليهالسلام نيز هنگام ظهور بين ركن و مقام ميايستد و فريادي برميآورد و ميگويد: اي نقبا و سرداران من و اي خواص من، و اي كساني كه خداوند پيش از ظهور، آنان را بر روي زمين براي ياري من ذخيره كرده، با خواست و رغبت بسوي من آييد. پس صداي آن حضرت عليهالسلام به آنها ميرسد در حاليكه در محرابها و بر فرشها و رختخوابهايشان باشند، و با يك فرياد هم صداي او را ميشنوند –هر يك از آنها به گوشش ميرسد- و به سوي آن صداها اجابت ميكنند، و يك چشم بر هم زدن نميگذرد كه همگي بين ركن و مقام قرار ميگيرند.
اين معني در حديث مفضل از امام صادق عليهالسلام آمده است. 406
شباهت با ادريس:
ادريس عليهالسلام جد پدر نوح عليهالسلام است كه نامش اخنوخ بوده –خداوند او را به جايگاه بلندي برد؛ گفته ميشود:
به آسمان چهارم بالا رفت، و گفته ميشود كه به آسمان ششم برده شد.
در مجمعالبيان از مجاهد نقل كرده كه گفت:
ادريس به آسمان برده شد، همانگونه كه عيسي به آسمان برده شد، در حاليكه زنده بود و نمرده بود.
و ديگران گفتهاند:
بين آسمان چهارم و پنجم قبض روح شد.
اين معني از امام باقر عليهالسلام روايت شد. 407
قائم عليهالسلام را نيز خداوند به جايگاه والايي به آسمان برد.
ادريس را خداوند بر بال فرشتهاي حمل فرمود و در فضاي آسمان به پرواز درآمد، چنانكه عليبنابراهيم قمي از پدرش محمدبن ابيعمير از كسي كه براي او سخن گفته بود، نقل كرده كه گفت: امام ابوعبدالله صادق عليهالسلام فرمود:
خداوند تبارك و تعالي بر فرشتهاي از فرشتگان غضب كرد و بالهايش را قطع نمود و او را در يكي از جزيرههاي دريا افكند؛ پس زماني طولاني كه خدا ميداند در آن دريا ميماند. و چون خداوند ادريس را به رسالت برانگيخت، آن فرشته به نزد ولي آمد و گفت: اي پيغمبر خدا دعا كن خداوند از من راضي شود و بالهايم را برگرداند. ادريس فرمود: باشد. سپس دعا كرد.
خداوند بالهاي آن فرشته را برگرداند و از او راضي شد، آنگاه آن فرشته به ادريس گفت: آيا حاجتي داري؟ فرمود: بله، دوست دارم مرا به آسمان بالا ببري تا به ملكالموت نگاه كنم چون با ياد او زندگي ندارم. پس فرشته او را برگرفت و بر بالهاي خود به آسمانها برد تا به آسمان چهارم رسيد كه ناگهان ديد ملكالموت سر خود را از روي تعجب حركت ميدهد.
ادريس بر ملكالموت سلام كرد و به او گفت: چرا سرت را تكان ميدهي؟ گفت: چون خداوند به من امر فرمود كه تو را بين آسمان چهارم و پنجم قبض روح كنم؛ گفتم پروردگارا از آسمان چهارم تا آسمان سوم مقدار پانصد سال راه است و غلظت آسمان سوم نيز پانصد سال است، و هر آسمان و مابين آن به همين ترتيب است، اين چگونه شدني است؟ سپس او را بين آسمان چهارم و آسمان پنجم قبض روح نمود. و همين است كه خداوند ميفرمايد: و رفعناه مكانا عليا؛
و به اين جهت او را ادريس ناميدند كه كتابهاي بسيار درس ميگرفت. 408
و گفته ميشود كه او در بهشت زنده است، و اين قول مروي از ابنعباس است.
قائم عليهالسلام را هم روحالقدس بر بال خود گرفت و به آسمانها برد. در حديثي كه در كتاب كمالالدين از حكيمه نقل شده، در باب ميلاد حضرت قائم آمده است:
پس امام حسن عسكري عليهالسلام فرزندش را گرفت، در حاليكه كبوترها بالاي سرش پرواز ميكردند. پس آن حضرت به يكي از كبوترها بانگ زد كه: او را بردار و حفظ كن و هر چهل روز به ما برگردان. پس آن كبوتر او را برگرفت و به سوي آسمانها پرواز كرد؛ بقيه كبوترها نيز پيروي كردند. آنگاه شنيدم كه حضرت ابومحمد (امام حسن عسكري عليهالسلام) ميفرمود: تو را به كسي ميسپارم كه مادر موسي فرزندش را به او سپرد. نرجس گريه كرد. آن حضرت به او فرمود: ساكت باش كه رضاع جز از پستانهاي تو بر او حرام است و بزودي به تو باز خواهد گشت، چنانكه موسي به مادرش بازگردانده شد، و همچنين كه خداي متعال ميفرمايد:
فرددناه الي امه كي تقر عينها و لاتحزن. 409
حكيمه گويد: عرض كردم: اين پرنده چيست؟ فرمود: اين روحالقدس است كه موكل به امامان است. آنها را تسديد و توفيق ميدهد و به علم تربيت ميكند… 410
ادريس از قومش غايب شد، هنگاميكه ميخواستند او را بكشند –چنانكه در حديثي از حضرت باقر عليهالسلام آمده است-.
قائم عليهالسلام نيز همينطور هنگاميكه دشمنان ميخواستند آن حضرت را بكشند، غايب شد.
غيبت ادريس به طول انجاميد به حدي كه دشمنان و پيروان او در سختي و شدت و فشار واقع شدند.
قائم نيز غيبتش طولاني است تا جائي كه شيعيانش به سنتهاي سختي و فشار و مشقت واقع شوند، كه در بحار از پيغمبر اكرم صليالله عليه و آله روايت شده كه فرمود:
پيوسته وضع شما چنين خواهد بود تا اينكه در ميان فتنه و جور كسي متولد شود كه مردم او را نشناسند. سپس زمين پر شود از ظلم و جور به حدي كه هيچكس نتواند بگويد: الله: سپس خداوند عزوجل مردي از من و از عترت من برانگيزد كه او زمين را پر از عدل سازد، همچنانكه قبل از او آنرا پر از جور و ستم كرده باشند…. 411
و از اميرالمؤمنين عليهالسلام مروي است كه فرمود:
البته زمين پر از ظلم و جور ميشود. تا جائيكه كسي –جز مخفيانه- الله نگويد: سپس خداوند قومي صالح را ميآورد كه آن را پر از قسط و عدل نمايد، چنانكه پر شده است از ظلم و جور.
وقتي غيبت ادريس به طول انجاميد مردم بر توبه انفاق كردند و به سوي خدا برگشتند با خداوند متعال او را ظاهر ساخت و شدت و بدي را از آنان دور كرد.
قائم نيز همينطور است، كه اگر مردم بر توبه انفاق كنند و تصميم قطعي بر ياريش داشته باشند، خداي تعالي او را ظاهر خواهد ساخت.-
هنگاميكه ادريس ظهور كرد، پادشاه ستمگر و مردم براي او تسليم شدند.
قائم نيز چنين است، كه هر گاه ظاهر شود. پادشاهان و امراي جبار و مردم عالم به آن حضرت ميگروند و سر فرود ميآورند.
شباهت به هود:
نام هود عليهالسلام عابر است، و نوح ظهورش را بشارت داده
در كتاب كمالالدين از امام صادق عليهالسلام آمده كه فرمود:
هنگاميكه وفات نوح نزديك شد، شيعيان و پيروان خود را فراخواند و گفت بدانيد كه پس از من غيبتي خواهد بود كه طاغوتها ظاهر ميشوند، و البته خداوند عزوجل به وسيله قيام كنندهاي از فرزندانم كه هود ناميده ميشود بر شما فرجي ميرساند. او هيبت و سكينه و وقار دارد، و در خلقت و اخلاق شبيه من است، و خداوند هنگام ظهور او دشمنان شما را به وسيله باد هلاك ميكند. پس پيوسته منتظر و مراقب ظهور و قيام هود بودند، تا اينكه مدت بر آنها طول كشيد و دل بيشترشان را قساوت گرفت. سپس خداوند متعال پيغمبرش هود را فرستاد. بعد از آنكه نوميد شده بودند و بلا و گرفتاري وجودشان را پر كرده بود، و دشمنان با باد بدون نفع هلاك شدند، بادي كه خداوند متعال آن را در قرآن چنين توصيف كرده است:
ما تذر من شيء انت عليه الا جعلته كالرميم. 412
قائم عليهالسلام نيز چنين است كه خداوند متعال به وجود او جمعي از كافرين را با باد سياهي نابود ميكند. –چنانكه در روايت مفضل گذشت.
شباهت به صالح:
صالح عليهالسلام از قومش غايب شد. پس از آنكه به سوي آنها بازگشت، عده كثيري او را انكار كردند، چنانكه در كمالالدين از امام ابوعبدالله صادق عليهالسلام مروي است كه فرمود:
صالح عليهالسلام مدتي از قومش غائب شد: روزي كه از آنها غائب شد، ميانسال و خوشهيكل و خوشاندام بود، ريش انبوه و شكم خفتهاي داشت؛ گونههايش سبك و در ميان مردان ميان بالا بود. هنگاميكه به قومش برگشت او را به صورتش نشناختند، و آنها را سه طايفه ديد: يك طايفه منكر و كافر و طايفة ديگر اهل شك و ترديد بودند، و طايفة سوم يقين و ايمان داشتند. اول آن طايفه كه اهل شك و ترديد بودند را دعوت كرد، و به آنها گفت: من صالح هستم، آنها او را تكذيب كردند، و دشنام دادند، و راندند، و گفتند خداوند از تو بيزار است؛ صالح به صورت تو نبود. سپس بنزد منكرين و كافرين آمد، و آنها را دعوت فرموده ولي از او نپذيرفتند و به بدترين وجهي از او رميدند. سپس به نزد طايفه سوم آمد و گفت: من صالح هستم گفتند نشانهاي بگو كه بدانيم تو صالح هستي، چون ما ترديد نداريم كه خداوند تعالي آفريدگار است؛ هر كس را به هر شكل كه بخواهد در ميآورد، ما در ميان خودمان نشانهةاي قائم را به يكديگر اطلاع داده و بررسي كردهايم تا اينكه هرگاه بيايد براي ما معلوم باشد و صحت آن به وسيله يك خبر آسماني بر ما محقق گردد.
صالح عليهالسلام فرمود: من همان صالح هستم كه شتر را براي شما برآوردم.
گفتند: راست گوئي، همين مطلب را ما با هم بررسي ميكرديم؛ نشانههاي آن چيست؟
فرمود: يك روز او آب ميآشاميد و روز ديگر شما؛ گفتند: ما به خداوند و آنچه تو از جانب او آوردي ايمان داريم. اينجا است كه خداوند تبارك و تعالي ميفرمايد:
ان صالحا مرسل من ربه، 415
و اهل يقين و ايمان گفتند:
انا بما ارسل به مؤمنون. 416
و كساني كه تكبر كردند –كه شك كنندگان باشند- گفتند:
انا بالذي آمنتم به كافرون. 417
راوي گويد:
آيا در آن روز در ميان آنها عالمي هم بود، كه به صالح آگاه باشد؟ فرمود: خداوند عادلتر از آن است كه زمين را بدون عالمي بگذارد كه مردم را بسوي خداون رهبري كند. آن مردم تنها هفت روز پس از خروج صالح از ميان آنها، در حال حيرت كه امامي را نميشناختند بسر بردند، كه در همان حال هم دين خدا عزوجل را در اختيار داشتند، و با هم متحد بودند، و چون صالح عليهالسلام ظاهر شد، پيرامونش جمع شدند، و همانا مثل قائم عليهالسلام نيز مثل صالح است. 418
آري قائم عليهالسلام هم مانند صالح خواهد بود. آنچه بر صالح جاري شده حرف به حرف بر او جاري ميشود. با آنكه در سن پيري و پس از عمري طولاني ظهور ميكند، به صورت جواني كمتر از چهل سال است. مردم به سه دسته خواهند بود: اهل يقين، شك و انكار، اهل انكار را دعوت ميكند، او را انكار مينمايند، و آنها را ميكشد، و اهل يقين از او علامات ميخواهند، كه به آنها ارائه ميدهد، پس با او بيعت ميكنند ( و در تمام اينها رواياتي هست كه بعضي از آنها را بيشتر آورديم و بعضي ديگر را بعدا خواهيم آورد-)
شباهت به ابراهيم
ابراهيم عليهالسلام دوران حمل و ولادتش مخفيانه بود.
قائم عليهالسلام نيز حمل و ولادتش مخفي بود.
ابراهيم عليهالسلام در روز بقدري رشد ميكرد كه ديگران در يك هفته رشد ميكنند، و در يك هفته آنقدر رشد ميكرد كه ديگران در يك ماه رشد ميكنند، و در يكماه به مقداري كه ديگران در يكسال رشد دارند، رشد مينمود.-
چنانكه از امام صادق عليهالسلام روايت شده است -.419
قائم عليهالسلام نيز چنين بود، چنانكه در خبر حكيمه رضيالله عنها آمده كه گفت: پس از گذشت چهل روز به خانه حضرت ابومحمد (امام حسن عسكري عليهالسلام) وارد شدم كه ناگاه مولايمان صاحبالزمان را ديدم كه در خانه راه ميرود.
از او زيباتر و فصيحتر نديدم.
حضرت ابومحمد عليهالسلام به من فرمود: اين است مولود گرامي نزد خداون عزوجل عرض كردم: اي آقاي من چهل روزه است و من اين وضع را در او ميبينم! فرمود: اي عمة من، مگر ندانستي كه ما گروه اوصيا در يك روز به تعداد يك هفته ديگران و در يك هفته به مقدار يك ماه ديگران و در يكماه به مقدار يك سال ديگران رشد ميكنيم….420
ابراهيم عليهالسلام از مردم عزلت گزيد. خداوند به نقل از او فرمود:
و اعتزلكم و ما تدعون من دون الله. 421
قائم عليهالسلام نيز از مردم اعتزال جست.
ابراهيم دو غيبت داشته است.
قائم نيز دو غيبت داشته است.
ابراهيم عليهالسلام هنگاميكه در آتش افكنده شد، جبرئيل برايش جامهاي از بهشت آورد.
قائم عليهالسلام نيز همان جامه را –هنگاميكه قيام كند- خواهد پوشيد.
در كتاب كمالالدين از مفضل از امام صادق عليهالسلام آمده كه فرمود:
آيا ميداني جامة يوسف چه بود؟ گفتم: نه. فرمود: براي ابراهيم عليهالسلام آتش افروختند، جبرئيل عليهالسلام يكي از جامههاي بهشتي را آورد و بر او پوشاند، پس با آن جامه گرمي و سردي به او اثر نميكرد، و چون هنگام وفاتش رسيد، آن را در بازوبندي قرار داد و بر اسحق آويخت، و اسحق هم بعداً آن را بر يعقوب آويخت، و هنگاميكه يوسف متولد شد، يعقوب آن را بر او آويخت، و اين در بازوي او بود تا بر او گذشت آنچه گذشت، پس هنگاميكه يوسف آن پيرهن را در مصر از بازوبند بيرون ساخت، يعقوب بوي آن را شنيد، و همين است كه خداون از او فرموده:
اني لاجد ريح يوسف لولا ان تفندون. 422
اين همان پيرهني است كه از بهشت نازل شده بود.
عرض كردم: فدايت شوم، پس اين پيرهن به كه ميرسد؟ فرمود: به اهل آن و پيراهن همراه قائم ماست هنگاميكه خروج نمايد. سپس فرمود: هر پيغمبري كه علمي يا چيزي را وارث بود، به محمد صليالله عليه و آله رسيده است. 423
ميگويم: اين خبر با حديثي كه فاضل علامه مجلسي در بحار از نعماني نقل كرده منافاتي ندارد. حديث چنين است: به سند خود، از يعقوب بن شعيب، از حضرت ابي عبدالله صادق عليهالسلام كه فرمود:
آيا جامة قائم را كه در آن به پاخيزد بتو نشان دهم؟ عرض كردم: بله. پس آن حضرت جعبهاي را خواست، و آن را گشود و از آن پيراهن كرباسي بيرون آورد، و آن را باز كرد، ديدم آستين چپش خونآلود بود. سپس فرمود: اين همان پيراهن رسول خدا صليالله عليه و آله است. روزي كه دندانهاي جلويش ضربت ديد، آن را پوشيده بود، و حضرت قائم عليهالسلام همين پيراهن را بر تن دارد، و قيام ميكند. من آن خون را بوسيده بر صورتم نهادم. سپس آن حضرت آن را تا كرد و
برداشت. 424
زيرا كه احتمال دارد هر يك از اين دو پيراهن را در بعضي اوقات بپوشد، و متحمل است كه پيراهن ابراهيم عليهالسلام را با خود داشته، بر بازويش بسته باشد يا مانند آن، زيرا كه در حديث اول صراحت ندارد كه آن حضرت آن را پوشيده باشد.
و الله العالم.
ابراهيم عليهالسلام: خانه كعبه را بنا كرد و حجرالاسود را در جايش نصب فرمود.
خداوند عزوجل ميفرمايد:
و اذ يرفع ابراهيم القواعد منالبيت و اسمعيل ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم. 425
و در برهان و غير از آن، از عقبه بن بشير، از يكي از دو امام (باقر و صادق عليهالسلام) روايت است كه فرمود:
خداوند عزوجل ابراهيم را به ساختن كعبه و اينكه پايههاي آن را بنا نمايد و به مردم محل عبادت و مناسكشان را ارائه دهد، امر كرد. پس ابراهيم و اسمعيل خانه كعبه را هر روز به مقدار يك ساق مي ساختند تا به جايگاه حجرالاسود رسيدند. حضرت باقر عليهالسلام فرمود: پس در اينجا كوه ابوقبيس او را ندا كرد كه تو نزد من امانت داري. آنگاه حجرالاسود را به ابراهيم داد و آن حضرت آن را در جاي خودش نصب كرد. 426
قائم عليهالسلام نيز مانند آن را دارد. در بحار از حضرت ابوعبدالله صادق عليهالسلام مروي است كه فرمود:
هرگاه قائم عليهالسلام بپاخيزد، مسجدالحرام را منهدم ميكند تا به اساس آن برساند و مقام ابراهيم را به جائي كه در آن بوده باز ميگرداند…. 427
و در خرائج، از ابوالقاسم جعفربن محمدبن قولويه مروي است كه گفت: در سال سيصدوسيوهفت به قصد تشرف به حج به بغداد رسيدم. آن سال بنا بود قراسطه حجرالاسود را به جايگاهش بازگردانند. و بيشترين كوشش من براي آن بود كه به كسي كه حجرالاسود را در جاي خودش نصب ميكند دست يابم، زيرا كه در كتابها خوانده بودم كه آن را جز حجت زمان كسي نميتواند در جاي خودش نصب نمايد -چنانكه در زمان حجاج، امام زينالعابدين عليهالسلام آن را در جاي خود قرار داد- ولي به بيماري شديدي دچار شدم كه از آن بر خود ترسيدم، و با آن حال نتوانستم به سفر خود ادامه دهم. پس دانستم كه ابنهشام به مكه سفر ميكند. لذا نامهاي نوشتم مهر كرده و آن را به او سپردم. در آن نامه از مدت عمرم پرسيدهبودم كه آيا مرگ من در اين بيماري است يا نه؟ و به ابنهشام گفتم: سعي من بر اين است كه اين نامه به دست كسي كه حجرالاسود را به جاي خودش نصب ميكند برسد، من تو را براي اينكار فرا خواندم.
ابنهشام گويد: وقتي به مكه رسيدم و موقع جايگذاري حجرالاسود فرا رسيد، به خدام حرم پولي دادم كه در آن وقت معين بگذارند. جايي باشم كه ببينم نصب كننده آن كيست، آنها را با خود قرار دادم كه ازدحام جمعيت را از من دور كنند. ديدم هر كس خواست حجر را در جايش نصب كند نميتوانست و حجرالاسود قرار نمييافت و ميافتاد. پس جواني گندمگون و خوشصورت آمده؛ آن را گرفت و در جايش قرار داد. آن چنان بند شد كه انگار اصلاً از آنجا كنده نشده بود. فريادهاي مردم به خاطر آن بلند شد، و آن جوان رفت كه از درب خارج شود. من از جاي خود برخاستم به دنبالش رفتم، مردم را از راست و چپ كنار ميزدم كه خيال كردند ديوانهام. مردم براي او راه ميگشودند و من چشم از او نميگرفتم تا از مردم جدا شد. من به سرعت ميرفتم و او با تأني و آرامش، و چون به جايي رسيد كه غير از من كسي او را نميديد، به سمت من برگشت، و فرمود: آنچه با خود داري پيش آور. من نامه را تقديم كردم. بدون اينكه به آن نگاهي كند فرمود: به او بگو كه از اين بيماري ترسي بر تو نيست و مرگي كه ناچار از آن است پس از سيسال ميرسد.
اشك در چشمم حلقه زد، و نميتوانستم از جا حركت كنم. مرا به حال خود گذاشت و رفت. ابوالقاسم ميگويد: اين جريان را ابنهشام برايم گفت:
راوي ميافزايد: پس از سيسال ابوالقاسم بيمار شد. پس به امور خود رسيدگي كرد، وصيتنامهاش را نوشت، و جديت عجيبي در اين كار داشت. به او گفتند: اين ترس چيست؟ اميدواريم خداوند به سلامت تو منت بگذارد؟ جواب داد: اين همان سالي است كه ترسانيده شدم. و در همان بيماري درگذشت. خداوند رحمتش كند.
ابراهيم عليهالسلام را خداوند از آتش نجات داد. خداي عزوجل در كتاب خود ميفرمايد:
قلنا يا نار كوني بردا و سلاما علي ابراهيم. 429
قائم عليهالسلام نيز به همين ترتيب خواهد شد. چنانكه در بعضي از كتابها از محمدبن زيد كوفي از امام صادق عليهالسلام منقول است كه فرمود:
هنگاميكه قائم عليهالسلام خروج ميكند، شخصي از اصفهان نزد آن حضرت ميآيد، و معجزه حضرت خليلالرحمن، ابراهيم عليهالسلام را تقاضا ميكند؛ پس آن جناب دستور ميدهد كه آتش عظيمي برافروزند و اين آيه را ميخواند:
فسبحان الذي بيده ملكوت كلشي و اليه ترجعون. 430
سپس داخل آتش ميشود و آنگاه به سلامت از آن بيرون ميآيد. آن مرد ملعون اين معجزه را انكار ميكند و ميگويد: اين سحر است. پس آن حضرت به آتش دستور ميدهد و او را ميگيرد و ميسوزاند. و ميفرمايد: اين جزاي كسي است كه صاحبالزمان و حجتالرحمن را انكار نمايد.
ابراهيم عليهالسلام مردم را به سوي خداوند فرا خواند. قرآن مجيد ميگويد:
و اذن في الناس بالحج. 431
و در برهان از حضرت ابوجعفر باقر عليهالسلام است كه فرمود: ابراهيم در ميان مردم به حج بانك زد و گفت: ايها الناس من ابراهيم خليلالله هستم؛ خداون شما را امر فرمود كه حج اين خانه را بجاي آوريد، پس شما حج به جاي آوريد. هركس به حج ميرود –تا روز قيامت- ابراهيم را اجابت كرده است. 432
قائم عليهالسلام نيز مردم را به سوي خدا دعوت ميكند، چنانكه قبلاً مطالبي گذشت (در حرف دال) و مطالب ديگري نيز انشاءالله خواهد آمد.
شباهت به اسمعيل
خداوند به ولادت اسمعيل عليهالسلام بشارت داد، چنانكه فرموده:
فبشرناه بغلام حليم. 433
خداوند به ولادت و قيام قائم عليهالسلام نيز بشارت داده است، چنانكه در بخش سوم گذشت. و همچنين پيغمبر و ائمه معصومين عليهمالسلام بشارت دادهاند، و نيز بر اين معني دلالت ميكند آنچه در كتابهاي تبصره الولي و بحار از اسمعيل بن علي نوبختي رحمهالله آمده كه گفت:
روزي در مرض فوت امام حسن عسكري عليهالسلام در خدمتش بودم؛ آن حضرت به خادم خود عقيد، غلام سياه چهرهاي كه اهل نوبه بود و پيش از آن هم خدمتگزار امام عليالنقي عليهالسلام بود و امام حسن عسگري را بزرگ كرده بود، فرمود: اي عقيد، قدري آب مصطكي براي من بجوشان. عقيد اطاعت كرد و پس از فراهم شدن آب مصطكي، صقيل ما در امام زمان عجلالله فرجه آن را به خدمت آن حضرت آورد. حضرت ظرف را گرفت و خواست بياشامد، ولي دست مباركش لرزيد و به دندان نازنينش خورد. آنگاه آن را به زمين نهاد، و به عقيد فرمود: داخل خانه شو، خواهي ديد كودكي در سجده است، او را به نزد من بياور،
ابوسهل ميگويد: عقيد گفت: هنگاميكه براي آوردن آن كودك به اندرون خانه رفتم، ديدم كودكي در حال سجده است و انگشت سبابه خود را به سوي آسمان گرفته است. من سلام كردم. او نمازش را كوتاه كرد. عرض كردم: آقا شما را ميطلبد كه به خدمتش درآيي، در اين موقع مادرش صقيل آمد دستش را گرفت و او را نزد پدرش آورد.
ابوسهل ميگويد: موقعي كه خدمت آن حضرت رسيد، سلام كرد، ديدم رنگش بسان در سفيد، موهاي سرش كوتاه و ميان دندانهايش باز بود، چون چشم امام حسن عسگري عليهالسلام بر او افتاد گريه كرد و گفت: اي آقاي خاندانم، اين آب را به من بده كه به سوي پروردگارم ميروم. آقازاده اطاعت كرد و ظرف آب مصطكي را برداشت و به دهان پدرش نزديك كرد تا آن را نوشيد. سپس امام عسگري عليهالسلام فرمود: مرا براي نماز آماده سازيد، آن بچه حولهاي در دامان امام پهن كرد، پس آن كودك پدر را وضو داد و آن حضرت سر و دو پايش را مسح كشيد، آنگاه فرمود: اي فرزند بتو مژده ميدهم كه صاحبالزمان و حجت خدا در روي زمين توئي، تو فرزند و جانشين مني، از من متولد شدهاي و تو (م-ح-م-د) فرزند حسن فرزند علي فرزند محمد فرزند علي فرزند موسي فرزند جعفر فرزند محمد فرزند علي فرزند حسين فرزند عليبن ابيطالب (عليهمالسلام) ميباشد و از نسل پيغمبر صليالله عليه و آله و خاتم ائمه طاهرين هستي، و پيغمبر خدا صليالله عليه و آله و سلم به تو بشارت داده و نام و كنة تو را گفته، اين مطلب را پدرم از پدران طاهرين تو –كه درود خداوند بر اهلالبيت باد- بر من خبر داده است،
ربنا انه حميد مجيد،
اين سخن را فرمود و همان موقع امام حسنبن علي عسگري عليهماالسلام بدرود حيات گفت.
صلوات الله عليهم اجمعين. 434
ميگويم: وفات آن حضرت كه بر اثر مسموم شدن صورت گرفت هشتم ربيعالاول سال دويستوشصت واقع شد و عمر شريفش بيستوهشت سال بود، صلواتالله عليه.
اسمعيل عليهالسلام، چشمه زمزم از زمين برايش جوشيد.
قائم عليهالسلام، نيز آب از سنگ سخت برايش خواهد جوشيد –چنانكه در بحث شباهت آن حضرت به موسي عليهالسلام خواهد آمد- و چندين بار نيز آب از زمين براي آن بزرگوار جوشيده، چنانكه در بحار از كتاب تنبيهالخاطر از سيد اجل علي فرزند ابراهيم عريضي علوي حسيني از علي فرزند علي فرزند نما منقول است كه گفت:
حسن فرزند علي فرزند حمزة اقساسي در خانه شريف علي فرزند جعفر فرزند علي مدايني علوي براي ما تعريف كرد كه: پيرمردي رختشوي در كوفه بود كه به زهد موصوف و به سياحت و عبادت و عزلت شادان بود، و پيوسته در پي آثار و اخبار خوب ميرفت،
در يكي از روزها كه من در مجلس پدرم بودم ديدم اين پيرمرد براي پدرم صحبت ميكند و پدرم خوب گوش ميدهد.
پيرمرد ميگفت: شبي در مسجد جعفي –كه مسجدي قديمي و در بيرون كوفه است- بودم، شب به نيمه رسيده بود و من در آنجا براي عبادت خلوت داشتم كه ناگاه سه نفر داخل مسجد شدند، و چون به وسط حياط مسجد رسيدند يكي از آنها به زمين نشست سپس دست خود را به چپ و راست روي زمين كشيد كه آبي جوشيد و از آنجا بيرون زد.
آنگاه وضو گرفت و به آن دو نفر هم اشاره كرد آنها نيز وضو گرفتند، سپس جلو ايستاد و آن دو نفر به او اقتدا كردند من هم رفتم و به او اقتدا كردم و نماز خواندم.
پس از آنكه نماز را سلام داد و آن را بجاي آورد، وضع او مرا مبهوت كرد و آب بيرون آوردنش را بزرگ شمردم، از آن كسي كه از آن دو نفر در سمت راست من بود پرسيدم: اين كيست؟
به من گفت: اين صاحبالامر فرزند امام حسن عسگري عليهالسلام است، پيش رفتم و دستهاي مبارك حضرت را بوسيدم و عرضه داشتم: يابن رسولالله صليالله عليه و آله، درباره شريف عمر فرزند حمزه چه ميفرمائي آيا او برحق است؟ فرمود: نه ولي چه بسا كه هدايت شود و پيش از مرگ مرا ميبيند.
راوي ميگويد: اين حديث جالب را نگاشتيم، و مدتي از اين قضيه گذشت تا اينكه شريف عمر فرزند حمزه وفات يافت و شنيده نشد كه او امام زمان عليهالسلام را ديده باشد. روزي با آن پيرمرد زاهد در جايي ملاقات نمودم و جرياني كه گفته بود بيادش انداختم و از او –بطور ايراد- پرسيدم: مگر شما نگفتيد شريف قبل از مرگش حضرت صاحبالامر را –كه به او اشاره نمودي- خواهد ديد؟ پيرمردي گفت: از كجا دانستي كه او آن حضرت را نديده است؟
بعد از آن روزي شريف ابوالمناقب پسر شريف عمر فرزند حمزه را ديدم، و درباره پدرش با او گفتگو كردم. شريف ابوالمناقب گفت: در يكي از شبهايي كه پدرم در بستر مرض مرگ قرار داشت نزد او بودم، آخر شب بود، نيروي بدني پدرم تحليل رفته و صدايش ضعيف شده و درها بر روي ما بسته بود، كه ناگهان مردي بر ما وارد شد كه هيبت او ما را گرفت، و آمدنش را با وجود بسته بودن درها مهم تلقي كرديم، ولي توجهي نداشتيم كه از وي سؤال كنيم. آن مرد در كنار پدرم نشست، و مدتي آهسته با وي گفتگو كرد و پدرم ميگريست. سپس برخاست و رفت، و چون از ديدگان ما غائب شد، پدرم به سختي تكان خورد و گفت: مرا بنشانيد، ما هم او را نشانديم چشمهاي خود را باز كرد و گفت: اين شخص كه نزد من بود كجاست؟ گفتيم: از همانجا كه آمده بود بازگشت. گفت: دنبالش برويد. رفتيم ولي او را ديگر نيافتيم، درها بسته بود. نزد پدر بازگشتيم و جريان را به او گفتيم، سپس از او پرسيدم اين شخص كه بود؟ گفت: اين صاحبالامر عليهالسلام بود، پس از آن سختي بيماريش عود كرد و بيهوش شد. 435
ميگويم: در حرف ظاء مناسب اين معني گذشت، مراجعه شود.
اسماعيل عليهالسلام گوسفندچراني ميكرد، قائم عليهالسلام نيز اين برنامه را خواهد داشت، در حديث مفضل از امام صادق عليهالسلام آمده كه فرمود:
و قسم به خدا اي مفضل گويا مينگرم او را كه داخل مكه شده و جامة پيغمبر صليالله عليه و آله را پوشيده، و عمامة زردي بسر نهاده، و نعلين وصله شده پيغمبر را بپا كرده و عصاي آن حضرت را بدست گرفته، چند بز لاغر را ميراند و با اين وضع ميرود تا به خانه كعبه ميرسد در آن هنگام كسي نيست كه او را بشناسد او در سن جواني آشكار ميگردد. 436
اسمعيل عليهالسلام تسليم امر خداي عزوجل بود، او گفت:
اي پدر آنچه امر ميشوي انجام ده ان شاء الله مرا از صابرين خواهي يافت. 437
قائم عليهالسلام نيز تسليم امر الهي است.
شبهت به اسحق
اسحق عليهالسلام، خداوند تعالي –پس از آنكه ساره از بچهدار شدن مأيوس شده بود- ولادت او را بشارت داد، خداي عزوجل چنين فرموده:
و امراته قائمه فضحكت فبشرناها باسحق و من وراء اسحق يعقوب، قالت يا ويلتي ألدو انا عجوز و هذا بعلي شيخا ان هذا لشيء عجيب. 438
زنش در حاليكه ايستاده بود پس بخنديد پس او را به اسحاق بشارت داديم. (سارا) گفت آيا ميشود من بزايم در حاليكه من پيرزني هستم و اين شوهرم پير (مردي) است. همانا اين چيز شگفتي است.
قائم عليهالسلام نيز بعد از آنكه مردم از ولادت او مأيوس شدند، بولادتش بشارت داده شد. چنانكه در خرايج از عيسي بن الشيخ (يا مسيح) روايت شده كه گفت:
امام حسن عسگري عليهالسلام با ما وارد زندان شد، من در حق او معرفت داشتم، به من فرمود:
تو شصت و پنج سال و يك ماه و دو روز عمر داري.
كتاب دعايي همراه من بود كه در آن تاريخ ولادتم نوشته شده بود، وقتي به آن نگريستم ديدم همانطور است كه آن حضرت فرمود، سپس فرمود: آيا اولاد داري؟ عرض كردم: نه، دست به دعا برداشت كه: خدايا فرزندي به او روزي كن كه بازوي او باشد كه فرزند چه خوب بازويي است، سپس به اين بيت از شعر متمثل شد و گفت:
من كان ذا عضد يدرك ظلامته
ان الذليل الذي ليست له عضد
(يعنيJ هر كه بازويي داشته باشد حقوق پايمال شده خود را بدست ميآورد، ذليل آن است كه بازويي نداشته باشد.
به آن حضرت عرض كردم: آيا شما فرزند داري؟
فرمود آري به خدا سوگند براي من فرزندي خواهد بود كه زمين را از قسط و عدل پر ميكند، اما الآن فرزندي ندارم؛ سپس باز (به اين اشعار) متثمل شده فرمود:
لعلك يوما ان تراني كأنما
بني حوالي الاسود اللوابد
فان تميما قبل ان يلد الحصي
اقام زمانا و قو في الناس واحد. 439
شايد كه روزي فرا رسد تو ببيني كه فرزندانم همچون شيراني در كنارم نشستهاند.
پس براستي تميم پيش از آنكه فرزندان زيادي را به دنيا آورد روزگاري دراز در ميان مردم تنها بود.
شباهت به لوط
لوط عليهالسلام، فرشتگان براي ياريش نازل شدند.
قالوا يا لوط انا رسل ربك لن يصلوا اليك. 440
گفتند اي لوط همانا ما فرستادگان پروردگارت هستيم هرگز –دست آزار- آنان به تو نميرسد.
قائم عليهالسلام نيز: فرشتگان براي ياريش فرود خواهند آمد، چنانكه مطالبي در اين زمينه گذشت. و در خبر كنيز حضرت ابومحمد (امام عسگري عليهالسلام) آمده كه:
وقتي سيد –يعني حضرت حجت عليهالسلام- متولد شد نور درخشندهاي از او ديد كه از آن حضرت آشكار شد و تا افق آسمان رفت، و پرندگان سفيدي را ديد كه از آسمان فرود ميآيند و بالهاي خود را بر سر و صورت و بدنش ميكشند، سپس پرواز ميكنند، وقتي به حضرت ابومحمد (امام عسگري عليهالسلام) اين مطلب را گفتيم خنديد و فرمود: اينها فرشتگاني هستند، فرود آمدهاند تا باين مولد تبرك جويند، و اينها ياران او خواند بود هنگاميكه خروج ميكند. 441
در بحث قوت مؤمنين … نيز مطالب مناسب گذشت. و نيز از شباهتهاي حضرت قائم به لوط اين است كه لوط عليهالسلام از بلاد فاسقين بيرون رفت، حضرت قائم عليهالسلام همچنين از بلاد فاسقين بيرون رفت.
شباهت به يعقوب
يعقوب عليهالسلام، خداوند –پس از مدتي طولاني- تفرقش را جمع فرمود و فراهم آورد. قائم عليهالسام نيز، خداوند پريشاني و تفرقش را پس از مدتي طولانيتر جمع خواهد ساخت.
يعقوب عليهالسلام براي يوسف آنقدر گريست تا اينكه چشمانش از اندوه سفيد شد در حاليكه خشم خود را فرو ميبرد. 442
قائم عليهالسلام براي جدش حسين عليهالسلام گريست، و در زيارت ناحيه فرمود:
و لابكين عليك بدل الدموع دما.
(يعنيJ به جاي اشك بر تو خون ميگيرم: 443
يعقوب عليهالسلام منتظر فرج بود و ميگفت:
الا تياسوا من روح الله انه لايياس من روح الله الا القوم الكافرون. 444
قائم عليهالسلام نيز منتظر فرج است، چنانكه روايات شاهد بر اين معني است.
شباهت به يوسف
يوسف عليهالسلام زيباترين اهل زمان خود بود.
قائم عليهالسلام نيز زيباترين اهل زمان خود ميباشد، يوسف عليهالسلام مدتي طولاني غايب شد تا اينكه برادران بر او داخل شدند، پس آنها را شناخت در حاليكه آنها او را نشناختند.445
قائم عليهالسلام نيز از خلق غايب شد، در عين حاليكه در ميان آنها راه ميرود و آنان را ميشناسد ولي آنها او را نميشناسند، يوسف عليهالسلام خداوند امرش را يك شبه اصلاح فرمود، كه پادشاه مصر آن خواب را ديد،
قائم عليهالسلام نيز خداوند متعال امرش را در يك شب اصلاح ميفرمايد، پس در آن شب ياران آن حضرت را از بلاد دور جمع ميكند.
شيخ صدوق در كمالالدين از حضرت ابوجعفر باقرعليهالسلام روايت كرده كه فرمود:
در صاحب اين امر شباهتي (سنتي) از يوسف عليهالسلام هست و آن اينكه خداوند عز و جل در يك شب امر او را اصلاح ميفرمايد. 446 و از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله مروي است كه فرمود:
مروري از ما اهل البيت است خداوند امر او را در يك شب اصلاح ميكند.447
يوسف عليهالسلام زندان شد، وي گفت:
رب السجن احب الي مما يدعونني اليه.448
قائمعليهالسلام نيز، در حديثي كه از حضرت ابوجعفر باقر عليهالسلام آورديم چنين آمده كه فرمود:
در صاحب اين امر سنتي از موسي و سنتي از عيس و سنتي از يوسف و سنتي از محمدصليالله عليه و آله هست – تا آنجا كه فرمود: و اما سنت از يوسف، زندان و غيب است.449
ميگويم: اي دوست پيرو خاندان عصمت، از اين بيان عبرت بگير و در عظمت مصيبت و محنت مولايت انديشه كن كه دنيا با همه فراخي و زمين با همه پهناوريش براي او زندان شده، بطوريكه از ستم معاندين و مخالفشان ايمن نيست، از درگاه خداوند متعال ميخواهيم كه فرجش را تعجيل و خروجش را سهل گرداند.
يوسف عليهالسلام چند سال در زندان ماند.
قائم عليهالسلام، اي كاش ميدانستم كه چقدر در اين زندان غيبت بسر خواهد برد و كي بيرون خواهد آمد.
يوسف عليهالسلام از خاص و عام خودش غايب شد و از بردارانش مخفي ماند و امر او بر پدرش يعقوب مشكل شد با اينكه مسافت ميان او، خاندان و شيعيانش نزديك بود.
چنانكه در حديث آمده.
قائم عليهالسلام نيز چنانكه در حديث ديگري آمده همينطور است. در كمالالدين از حضرت امام باقر عليهالسلام در بيان شباهت حضرت قائم عليهالسلام به جمعي از پيغمبران چنين آمده:
و اما شباهت به يوسف بن يعقوب عليها السلام غيبت از خاص و عام و مخفي بودن از برداران و پوشيده شدن امر او از پدرش يعقوب پيغمبر عليهالسلام با وجود نزديك بودن مسافت بين آن حضرت با پدر و خاندان و پيروانش450
شباهت به خضر
خضر عليهالسلام خداوند عمرش را طولاني نموده، و اين موضوع نزد شيعه و سني مسلم است و روايات بسياري بر آن دلالت دارد،
از جمله:
در بحار به نقل از مناقب از داودرقي روايت شده كه گفت:
دو تن از برادرانم به قصد زيارت مسافرت كردند، يكي از آن دو از شدت تشنگي بيتاب شد به طوري كه از الاغ خود به زمين افتاد، و ديگري نيز بر روي دست او افتاد، ولي از جاي برخاست و نماز خواند و به درگاه خدا و پيغمبر و اميرالمؤمنين و امامان عليهالسلام استغاثه كرد و يك يك آنها را نام برد تا به نام جعفربن محمد عليهالسلام رسيد، و شروع كرد التماس كردن و صدا زدن آن حضرت كه ناگاه مردي را ديد به بالينش ايستاده و ميگويد:
جريان تو چيست؟ ماجراي خود را برايش بازگو كرد. آن مرد قطعة چوبي به او داد و گفت اين را بين دو لب او (دوست از حال رفته) بگذار. همين كار را كه كرد يكمرتبه ديد او چشمش را باز كرد و برخاست و نشست و اصلاً تشنگي احساس نميكند، رفتند تا قبر مطهر را زيارت كردند.
و چون بسوي كوفه مراجعت كردند، آن كسي كه دعا كرده بود به مدينه سفر كرد و بر امام صادق عليهالسلام وارد شد، آن حضرت فرمود: بنشين، حال برادرت چگونه است؟ آن چوب كجاست؟ عرض كردم: اي آقاي من وقتي برادرم به آن حال افتاد خيلي غمناك شدم و هنگاميكه خداوند روح او را بازگرداند از خوشحالي چوب را فراموش كردم. حضرت صادق عليهالسلام فرمود: ساعتي كه تو در غم برادرت فرو رفتي برادرم خضر نزد من آمد، بدست او براي تو قطعه چوبي از درخت طوبي فرستادم.
سپس آن حضرت به خادم رو كرد و گفت: برو و آن جاي معطر را بياور، خادم رفت و آن را آورد، حضرت آن را گشود و همان قطعه چوب را بيرون آورد، و به آن شخص نشان داد تا آن را شناخت سپس دوباره آن را به جاي خود بازگرداند.451
قائم عليهالسلام نيز، خداوند عمرش را طولاني قرار داده، بلكه از بعضي روايات استفاده ميشود كه حكمت اينكه عمر خضر طولاني شده اين است كه دليلي بر طول عمر قائم عليهالسلام ميباشد. شيخ صدوق قدس سره – در كتاب كمالالدين حديثي طولاني از حضرت امام صادق عليهالسلام نقل كرده كه فرمود: و اما بندة صالح خضر عليهالسلام را خداوند عمر طولاني عنايت فرمود نه به خاطر نبوتي كه برايش تقدير كرده باشد يا كتابي بر او نازل فرمايد و نه آييني كه شرايع ديگر را نسخ نمايد، نه براي امامتي كه بندگان خود را به اقتداي به او ملزم سازد و نه اطاعتي كه بر او فرض فرمايد، بلكه چون در علم خداوند تبارك و تعالي گذشته بود كه عمر قائم عليهالسلام در دوران غيبت طولاني خواهد شد تا آنجا كه بندگان او باور نكنند و آن عمر طولاني را انكار نمايند، خداوند عمر بندة صالح (خضر) را بدون سبب طولاني ساخت مگر به علت استدلال به وسيلة آن بر عمر قائم عليهالسلام و تا اينكه دليل و برهان معاندين را قطع نمايد كه مردم را بر خداوند حجتي نباشد. 452 و نيز در كتاب كمالالدين از امام رضا عليهالسلام روايت شده كه فرمود:
خضر عليهالسلام از آب حيات آشاميده پس او زنده است و نميميرد. تا در صور دميده شود و البته او نزد ما ميآيد و بر ما سلام ميكند، صدايش شنيده ميشود ولي خودش ديده نميگردد. و او هر جا كه نامش به ميان آيد حاضر ميشود، پس هر كه از شما او را ياد كرد بر او سلام كند، او هر سال در مراسم حج حاضراست تمام مناسك حج را انجام ميدهد و در عرفه توقف ميكند، سپس بر دعاي مؤمنين آمين ميگويد: و خداوند وحشت قائم ما را در هنگام غيبتش به او به انس مبدل ميسازد، و تنهائيش را به او برطرف مينمايد.453
نام خضر عليهالسلام بليا است و بعضي اسمهاي ديگر گفتهاند، علت اينكه خضر ناميده شده – چنانكه از شيخ صدوق آمده اين است كه بر چوپ خشكي نمينشست مگر اينكه سبز ميشد و نيز گفته شده كه هر گاه نماز اطرافش سبز ميشود؟454 و گفتهاند براي اينكه او در سرزمين سفيدي بود كه به يكباره تكان خورد و سبز شد.
در تلفظ خضر سه لهجه هست:
1-فتح خاء و سكون ضاد 2-كسر خاء و سكون ضاد 3-فتح خاء و كسر ضاد.
در نجم الثاقب روايت كرد كه حضرت قائم عليهالسلام به هر سرزميني كه بگذرد، سبز و پر گياه ميشود و آب به آنجا ميجوشد، و چون از آنجا برود آب فرو ميرود و زمين به حال خود برميگردد.455
ميگويم:
خضر عليهالسلام، خداوند متعال به او قدرت نيرويي عنايت فرموده كه بر هر شكل كه بخواهد درميآيد، چنانكه عليبن ابراهيم در تفسيرش از امام صادق عليهالسلام روايت كرده است. 456
قائم عليهالسلام را نيز خداوند همين قدرت را عنايت فرموده، روايات و حكاياتي كه بر اين معني دلالت ميكند، بسيار است كه خضر عليهالسلام مأمور به علم باطن بود، چنانكه به موسي عليهالسلام گفت:
انك لن تسطيع سعي صبرأوكيف تصبر علي مالم تخط به خبرا.457
قائم عليهالسلام نيز مأمور به علم باطن است، چنانكه در علم و حكم آن حضرت گذشت.
خضر عليهالسلام وجه كارهايش آشكار نگشت مگر بعد از آنكه خودش فاش كرد.
قائم عليهالسلام نيز وجه غيبتش آنطور كه بايد مكشوف نميشود مگر بعد از ظهور.
خضر عليهالسلام هر سال در مراسم حج شركت ميكند و تمام مناسك را انجام ميدهد.
قائم عليهالسلام نيز هر سال در مراسم حج شركت ميكند و مناسك را بجاي ميآورد.
شباهت به الياس
الياس عليهالسلام، خداوند عمرش را همچون خض عليهالسلام طولاني ساخته.
قائم عليهالسلام نيز خداوند تعالي عمرش را طولاني نموده است: الياس عليهالسلام نيز – مانند خضر عليهالسلام – هر سال به حج ميرود و در آنجا با هم ملاقات ميكنند، دليل بر اين معني اينكه در تفسير امام حسن عسگري عليهالسلام آمده كه:
پيغمبر اكرم صلي الله و عليه و آله به زيدبن ارقم فرمود: اگر ميخواهي شر آنها بتو نرسد و نيرنگشان در تو كارگر نيافتد (يعني منافقين و كفار) هرگاه صبح كردي بگو:
اعوذ بالله من الشيطان الرحيم.
بدرستيكه خداوند تو را از شر آنها حفظ ميكند كه آنها شيطان هستند (كه بعضي از آنها به بعضي ديگر وحي ميكنند) و اگر ميخواهي خداوند ترا از غرق و سوخت و دزد، در امان بدارد هر گاه صبح كردي بگو:
بسم الله لايصرف السوء الاالله ماشاءالله لا يسوق الخير الا الله، بسم الله ماشاء الله ما يكون من نعمه فمن الله،بسم الله ماشاء الله لا حول و لاقوه الا بالله العلي العظيم، بسم الله ماشاء الله و صلي الله علي محمد و آله لطيبين.
كه هر كس هنگاميكه صبح كند سه مرتبه را بگو بد از غرق شدن و سوختن و دزد محفوظ ميماند و هر كس سه مرتبه در شب اين كلمات را بخواند، تا صبح از غرق شدن و سوختگي و دزدي مأمون خواهد بود. و خضر و الياس هر سال در مراسم حج همديگر را ملاقات ميكنند و وقتي از هم جدا ميشوند با اين كلمات جدا ميشوند، و اين شعار شيعيان من است و با اين دشمنان من از دوستانم جدا ميشوند، هنگام خروج قائم آنها.
قائم عليهالسلام نيز هر سال به حج ميرود- چنانكه در باب شباهتش به خضر گذشت – و در بخش پنجم نيز مطالب مناسبي خواهد آمد ان شاء الله تعالي.
الياس عليهالسلام از قومش فرار كرد و از نظرشان غايب شد، هنگاميكه ميخواستند او را بكشند. قائم عليهالسلام نيز از قوم خود فرار كرد و از ديده مردم غايب شد هنگاميكه ميخواستند آن حضرت را بكشند.
الياس عليهالسلام هفت سال غايب شد.
قائم عليهالسلام نميدانم تا كي غيبتش ادامه خواهد داشت.
الياس عليهالسلام در كوه دشواري سكونت كرد. 462
قائم عليهالسلام، در حديث عليبن مهزيار اهوازي مروي در كمال الدين و بحار و تبصره الولي و غير اينها آمده كه فرمود:
پدرم ابو محمد عليهالسلام به من سفارش كرد كه مجاورت نكنم قومي را كه خداوند بر آنها غضب كرده و لعنتشان نموده و براي انها در دنيا و آخرت ننگ و خواري است و براي آنها عذاب دردناكي است، و مرا امر فرمود كه از كوهساران جز دشوار آنها و از بلاد جز جاهاي پست را برنگيزينيم و خداوند مولاي شما، بقيه را آشكار فرمود و مرا بدان موكل كرد، پس من در تقيهام تا روزي كه اجازه داده شود خروج نمايم.
عرض كردم: اي آقاي من اين امر كي خواهد بود؟ فرمود: هرگاه بين شما و راه كعبه فاصله و جدايي افتاد و آفتاب و ماه جمع شدند، و كواكب و ستارگان آنها را در ميان گرفتند. 463
الياس عليهالسلام، خداوند متعال به دعايش يونس پيغمبر را در حاليكه كودك بود بعد از چهارده روز از قومش زنده كرد- چنانكه در حديث آمده-.464
قائم عليهالسلام نيز خداوند متعال به بركتش و به دعايش مردگان بسياري را زنده خواهد كرد پس از گذشت سالها از مرگشان از جمله: اصحاب كهف، و بيست و پنج نفر از قوم موسي – كه به حق قضاوت ميكنند و با آن عدالت مينمايند- و يوشع بن نون وصي حضرت موسي، و مؤمن آل فرعون و سلمان فارسي و ابودجاني انصاري، و مالك اشتر، كه در بحار و غير آن از امام صادق عليهالسلام روايت شده است465 و ان شاء الله در حرف نون مطالبي در اين باره خواهد آمد، و نيز خواهد آمد كه الياس عليهالسلام هم از ياران حضرت قائم عليه السلام است.
الياس عليهالسلام را خداوند به آسمان بالا برد، چنانكه از ابن عباس روايت شده: قائم عليهالسلام را نيز خداوند متعال به آسمان برد. كه در شباهت آن حضرت به ادريس گذشت.
الياس عليهالسلام، گفته ميشود: به فرياد دردمندان ميرسد و گمشدگان مضطر را در بيابانها و دشتها راهنمايي ميكند، و خضر آنها را در جزاير درياها فريادرسي مينمايد.
اين مطلب را مجلسي- رضي الله عليه – در كتاب حيوه القلوب نقل كرده.
قائم عليهالسلام نيز به دردمندان رسيدگي ميكند و گمشدگان را هدايت مينمايد و در خشكي و دريا – بلكه در زمين و آسمان – به فرياد بيچارگان ميرسد، و اين است فضل الهي كه به هر كه بخواهد عنايت ميكند.
الياس عليهالسلام، به اذن خداي تعالي برايش از آسمان مائده آمده، چنانكه در تفسير البرهان و غير آن از انس روايت شده كه گفت: پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله از قله كوهي صدائي شنيد كه ميگفت:
خوليا مرا از امت رحمت شده آمرزيده شده قرار ده. پيغمبر صلي الله عليه و آله به آنجا رفت، ناگاه ديد پيرمرد فرتوتي هست كه قامتش سيصد زراع ميباشد، هنگاميكه رسول خدا صلي الله عليه و آله را ديد به او معانقه كرد سپس گفت: من هر سال يكبار غذا ميخورم و حالا وقت آن است. كه يكمرتبه مائدهاي از آسمان فرود آمد، و هر دو از آن خوردند، او الياس عليهالسلام بود.466
شباهت به ذوالقرنين
ذوالقرنين پيغمبر نبود ولي مردم را به سوي خدا دعوت كرد و به تقوي و خداترسي ميخواند.
قائم عليهالسلام نيز پيغمبر نيست زيرا كه بعد از پيغمبر ما حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و اله ديگر پيغمبر نيست، ولي آن حضرت نيز به سوي خداي تعالي و تقوي و پرهيزگاري دعوت ميكند.
ذوالقرنين بر مردم حجت469 بود.
قائم عليهالسلام نيز بر همه اهل عالم حجت است.
ذوالقرنين، خداوند او را به آسمان دنيا بالا برد و از زمين براي ا وپرده برداري شد همه جاي زمين – از كوهساران و دشتها و درهها – را ديد، و از شرق تا مغرب همه را مشاهده كرد و خداوند به او از هر چيزي علمي عنايت فرمود كه با آن حق و باطل را بشناسد، و در دو شاخ او قطعه ابري قرار داد كه در آن تاريكيها و رعد و برق بود تا تأييد شود، سپس به زمين فرستاده شد و به او وحي شد كه در دو ناحيه غرب و شرق زمين سير كن470 اين را علامه مجلسي در جلد پنجم بحار ضمن حديثي طولاني از اميرالمؤمنين عليه السلام آورده است.
قائم عليهالسلام، خداوند تعالي او را به بالاتر از آسمان اول برد و سپس به زمين بازگردانده شد. چنانكه گذشت.
ذوالقرنين از قومش غائب شد غيبتي طولاني.
قائم عليهالسلام نيز غيبتش طولاني است، و در حديث احمد بن اسحق از امام عسگري عليهالسلام آمده كه احمد گفت:
چه سنتي از خضر و ذوالقرنين در او جاري است؟ فرمود: طول غيبت اي احمد…
اين خبر بطور كامل در حرف غين در باب غيبت آن حضرت گذشت.
ذوالقرنين، بنابر آنچه در قرآن كريم آمده به خاور و باختر زمين رسيد.
قائم عليهالسلام، نيز همانطور، در كتاب كمالالدين به سند خود از جابر انصاري روايت كرده كه گفت:
شنيدم رسول الله صلي الله عليه و آله ميفرمود: ذوالقرنين بنده صالحي بود كه خداوند او را بر بندگان حجت قرار داده بود، پس قوم خود را به سوي خدا و تقوي فراخواند، آنها بر شاخ او زدند پس از نظرشان مدتي غائب شد تا اينكه در بارهاش گفتند: هلاك شد يا در كدام بيابان رفت؟ سپس ظاهر شد و به سوي قومش بازگشت، ولي آنها را بر شاخ ديگرش زدند، و در ميان شما (=امت مسلمان) نيز كسي هست كه بر سنت و روش اوست، و بدرستيكه خداوند عزوجل ذوالقرنين را در زمين تمكين داد و براي او از هر چيزي سببي عنايت فرمود تا به شرق و غرب زمين رسيد، خداوند تبارك و تعالي سنت او را در قائم از فرزندانم نيز جاري خواهد ساخت. تا به شرق و غرب زمين دست يابد، تا جائيكه آبگاه و جايگاهي از آن – هموار و ناهموار، كوه و دشت – باقي نماند مگر اينكه زير پاهاي او قرار دهد، و خداوند عز و جل گنجينههاي زمين و معادن آن را برايش آشكار ميسازد، و او را به وسيله رعب ياري ميكند و زمين را به او پر از عدل و قسط مينمايد چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.471
ذوالقرنين ما بين مشرق ومغرب را گرفت و تصرف كرد. قائم عليهالسلام نيز مشرق و مغرب زمين را به تصرف درخواهد آورد. ذوالقرنين پيغمبر نبود ولي به او وحي شد چنانكه در حديث آمده.
قائم عليهالسلام همچنين پيغمبر نيست ولي چنانكه در حديثي نقل شده – به او وحي ميشود. ذوالقرنين برابر سوار شد.
قائم عليهالسلام نيز به ابر مينشيند، دليل بر آن روايت است كه صفار و علامه مجلسي در بحار از بصائر و اختصاص نقل كردهاند كه به سند خود از عبدالرحيم از حضرت ابو جعفر باقر عليه السلام آوردهاند كه فرمودند:
ذوالقرنين ميان دو بر مخير شد، ولي او ابر رام را انتخاب كرد، و ابر سخت براي صاحب شما ذخيره گرديد. راوي ميگويد: عرض كردم: سخت كدام است؟ فرمود: هر آن كه ابري كه در آن رعد و صاعقه يا برق باشد. صاحب شما بر آن سوار ميشود، باري او سوار ابر ميشود و به سببها ميرسد، سببهاي آسمانهاي هفتگانه و زمينهاي هفتگانه، پنج تا معمور و دو تا خراب. 472
از حضرت ابوعبدالله صادق عليهالسلام روايت است كه فرمود: خداوند به ذوالقرنين اختيار داد كه از دو ابر رام و سخت انتخاب كند او رام را انتخاب كرد و آن ابري است كه برق و رعدي در آن نيست. و اگر سخت را اختيار ميكرد برايش ميسر نميشد. زيرا كه خداوند آن را براي قائم عليهالسلام ذخيره فرموده است.474
شباهت به شعيب پيغمبر
شعيب عليهالسلام قوم خود را به سوي خدا دعوت كرد تا اينكه عمرش طولاني و استخوانهايش كوفته شد، سپس از نظرشان غائب گشت – تا آنجا كه خدا خواسته بود – و دوباره به صورت جواني به آنهابازگشت. اين را علامه مجلسي – رحمه الله – در جلد پنجم بحار از اميرالمؤمنين عليهالسلام روايت كرده است.475
قائم عليهالسلام نيز با وجود طول عمر به صورت جواني ظاهر ميشود كه كمتر از چهل سال دارد. در بحار از حضرت ابيعبدالله صادق عليهالسلام آمده كه:
آنكه از چهل سال بيشتر داشته باشد صاحب اين امر نيست. 476 و اخبار متعددي به همين مضمون رسيده است.
شعيب عليهالسلام، چنانكه در حديث نبوي صليالله عليه و اله آمده، از مبحت خداوند آنقدر گريست تا كور شد، خداي عزوجل چشمانش را بازگرداند، دو باره گريست تا كور شد پس باز خداوند ديدگانش را بينا كرد بازهم گريست تا كور شد، بار ديگر خداوند بينائي را به او بازگرداند. 477
قائم عليهالسلام در زيارت ناحيه چنين فرموده:
و لا بكين عليك بدل الدموع دما
به جاي اشك بر تو خون ميگيريم.
شعيب عليهالسلام در قوم خود گفت:
شعيب عليهالسلام در قوم خود گفت:
بقيه الله خير لكم ان كنتم مومنين.478
قائم عليهالسلام، نيز در كمال الدين آمده كه حضرت ابوجعفر باقرعليهالسلام فرمود: هنگاميكه قائم عليهالسلام خروج كند به كعبه تكيه ميزند، و سيصد وسيزده مرد به زنش حاضر ميشوند، پس اولين سخني كه به زبان ميآورد اين آيه است.
بقيه الله خير لكم ان كنتم مؤمنين.
سپس ميگويد: من بقيه الله در زمين و خليفه خدا و حجت او بر شما هستم، پس هيچ مسلماني بر او سلام نميكند، مگر اينكه چنين ميگويد:
السلام عليك يا بقيه الله في ارضه.
و چون شماره يارانش به يك عقد كه ده هزار نفر است رسيد، خروج ميكند. پس در زمينه هيچ معبودي جز خداوند عزوجل باقي نميماند، بتها و اصنام و غير آنها نابود ميشود و آتش در آنها ميافتد، و اين امر پس از غيبتي طولاني خواهد بود تا خداوند بداند چه كسي در غيبت ايمان ميآورد و اطاعت ميكند.479
شعيب عليهالسلام، تكذيب كنندگانش به آتشي كه از ابري كه بر آنها سايه افكنده بود بيرون آمد، سوختند و چنانكه خداوند عزوجل ميفرمايد:
فكذبوه فاخذه عذاب يوم الظله انه كان عذاب يوم عظيم.
قائم عليهالسلام نيز تمام بتها و معبودهاي غير خدا در زمان ظهورش خواهد سوخت. چنانكه در حديث گذشته دانستي.
شباهت به موسي عليهالسلام
موسي عليهالسلام دوران حملش مخفي بود.
قائم عليهالسلام نيز همينطور، دوران حملش مخفي بود.
موسي عليهالسلام ولادتش مخفيانه صورت گرفت.
قائم عليهالسلام نيز ولادتش مخفيانه انجام شد.
موسي عليهالسلام از قومش دو غيبت داشت كه يكي از ديگري طولانيتر بود، غيبت اول از مصر بود و غيبت دوم هنگامي كه به سوي ميقات پروردگارش رفت،مدت غيبت نخستين بسيت و هشت سال بود، چنانكه در روايت شيخ صدوق در كمالالدين به سند خود از عبداله بن سنان آمده كه گفت: شنيدم، حضرت ابي عبدالله صادق عليهالسلام ميفرمود:
در قائم عليهالسلام سنت موسي بن عمران هست. عرضه داشتم: سنتي كه از موسي بن عمران در او هست چيست؟ فرمود: مخفي بودن ولادتش و غيبت از قومش. گفتم: موسي بن عمران عليهالسلام چند وقت از قوم و اهلش غائب بود؟ فرمود: بيست و هشت سال.481
و مدت دومين غيبت چهل روز بود، خداوند متعال فرموده:
فتم ميقات ربه اربعين ليله. 482
قائم عليهالسلام نيز دو غيبت داشته يكي از ديگري طولانيتر –
چنانكه گذشت-.
موسي عليهالسلام، خداوند تعالي با او سخن گفت و چنين فرمود:
اني اصطفيتك علي الناس برسالاتي و بكلامي فخذما آتيتك و كن من الشاكرين.
قائم عليه السلام نيز همينطور، خداوند متعال با او سخن گفت هنگاميكه آن حضرت را به سراپرده عرش بالا بردند، چنانكه دربحار از حضرت ابو محمد عسگري عليه السلام آمده كه فرمود:
هنگاميكه پروردگار من مهدي اين است را به من موهبت فرمود، دو فرشته فرستاد، او را به سرا پرده عرش بردند تا اينكه او را در پيشگاه خداوند عزو جل نگهداشتند، ازجانب خداوند خطاب آمد: مرحبا بتو اي بنده من براي ياري دينم و آشكار نمودن امر و راهنماي بندگانم، سوگند خوردهام كه بتو بگيرم و بتو بدهم و بتو ببخشايم و بتو عذاب كنم.
موسي عليهالسلام از قوم خود و ديگران غائب شد، از ترس دشمنانش، خداوند عز و جل ميفرمايد:
فخرج منها خائفاً يترقب.485
قائم عليه السلام نيز از ترس دشمنان از قومش و غير آنها غائب شد. موسي علي نبينا و اله و عليه السلام وقتي غائب شد، قومش در منتهاي رنج و فشارو مشقت و ذلت واقع شدند، كه دشمنانشان پسران آنها را ميكشتند و زنانشان را زنده ميگذاشتند. قائم عليهالسلام نيز شيعيانش و دوستانش در زمان غيبتش در منتهاي سختي و فشار و ذلت ميافتند، تا خداوند كساني را كه ايمان آوردهاند پاك كند و كافرين را هلاك سازد.486
در كمال الدين از حضرت باقر عليهالسلام در بيان شباهت حضرت قائم عليهالسلام به جمعي از پيغمبران آمده است كه فرمود:
و اما روش موسي عليهالسلام ترس مداوم و طول غيبت و پنهان بودن ولادت و رنج و زحمت شيعيان بعد از او بر اثر آزار و خوراي كه از دشمنان ببنند تا آنگاه كه خداي عز و جل ظهور حضرتش را اجازه دهد و او را ياري كند و بر دشمنش تائيد
نمايد. 487
در بحار از شيخ نعماني از اميرالمؤمنين عليه السلام آمده كه فرمود:
زمين پر از ظلم و جور خواهد شد تا جائيكه احدي كلمه الله را جز مخفيانه نگويد، سپس خداوند متعال قوم صالحي را خواهد آورد كه آن را پر از قسط و عدل نمايد چنانكه پر از ظلم و جور شده باشد.489
و در همان كتاب در علامات زمان غيبت در حديثي طولاني از امام صادق (ع) آمده كه فرمود:
… و مؤمن را اندوهناك، ذليل و خوار خواهي ديد و ببيني كه مؤمن جز دردلش نتوان باطل را انكار نمايد، و ببيني كه دوستان ما را به دروغ نسبت دهند و شهادتشان را نپذيرند، و ببيني كه حكمران به خاطر كافر. مؤمن را خوار نمايد. 490
ميگويم: خروج سفياني از جمله علائم حتمي پيش از ظهور حضرت قائم – عجل الله فرجه – ميباشد، چنانكه روايات بسياري در اين باره آمده است، او از نوادگان بني اميه – لعنهم الله تعالي ميباشد و نامش عثمان بن عينيه است.
و از امام صادق عليه السلام است كه فرمود:
اگر سفياني را ببيني خبيثترين مردم را ديده باشي، رنگش سر زرد و سرخ و چشمش كبود است. 495
و از اميرالمؤمنين عليهالسلام روايت است كه فرمود:
پسر هند جگرخوار از وادي يابس خروج ميكند، او مردي ميان بالا، با صورت وحشتناك و جمجمه ضخيم و آبله رو ميباشد.496
تفصيل مطالب در بحار و غير آن مذكور است. موسيعليهالسلام، هنگاميكه قومش در بيابان سرگردان و گم شدند و در آن حال سالهاي بسربردند، هرگاه فرزندي برايشان متولد ميشد، پيراهني بر او بود به قامت خودش – مانند پوست بدن- اين را طبرسي در مجمع البيان نقل كرده است.497
قائم عليهالسلام، نيز براي شيعيانش در عصرظهور همين امر خواهد بود، چنانكه در كتاب المحجه از امام صادق عليهالسلام روايت شده كه فرمود:
وقتي قائم ما به پاخيزد زمين به نور پروردگارش روشن ميگردد و بندگان از نور خورشيد بي نياز ميشوند و شب و روز يكسان ميگردد، و مرد در زمان آن حضرت هزار سال عمر ميكند و در هر سال برايش پسري متولد شود و دختري برايش متولد نشود، پيراهني به قامتش او را ميپوشاند و هرچه بزرگتر شود آن پوشش نيز بزرگتر ميگردد، و به هر رنگي كه بخواهد ميشود. 498
موسي عليهالسلام، بني اسرائيل منتظر قيامش بودند، چون كه به آنها خبر داده شده بود كه فرج آنها به دست اوست. قائم عليهالسلام نيز شيعيانش منتظرش هستند، زيرا كه به آنها خبر دادهاند كه فرجشان به دست آن حضرت است.
موسي عليهالسلام، خداوند متعال در بارهاش ميفرمايد:
ما به موسي كتاب را داديم پس در آن اختلاف شد.499
قائم عليهالسلام نيز همينطور، در كتاب كه با او است كه اميرالمؤمنين عليهالسلام جمع كرده يعني همان قرآني كه نزد حضرت حجت عليهالسلام هست – اختلاف ميشود ، از حضرت ابوجعفر باقر عليهالسلام در باره آيه :
و لقد آتينا موسي الكتاب فاختلف فيه501
آمده كه آن حضرت فرمود:
در آن اختلاف كردند همچنان كه اين امت در كتاب اختلاف نمودند، و در كتابي كه با قئم هست نيز اختلاف خواهند كرد تا جائيكه مردم بسياري آن را منكر خواهد شد، كه آنها را پيش ميكشد و گردنشان را ميزند.502
و در بحار از شيح طوسي به سند خود از حضرت ابوعبدالله صادق عليهالسلام مردي است كه فرمود:
اصحاب موسي به نهري آزمايش شدند و اين همان است كه خداوند تعالي ميفرمايد:
ان الله مبتليكم بنهر.503
اصحاب قائم عليه السلام نيز به مانند آن مبتلا خواهند شد.504
موسي عليهالسلام، خداوند متعال او را عصائي عنايت فرمود، و آن را معجزه آن جناب قرار داد.
قائم عليهالسلام به همان عصا اختصاص يافته است، چنانكه در كمالالدين از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام آمده كه فرمود:
عصاي موسي از آن آدم بود، سپس به شيب رسيده بود، و آنگاه به موسيبن عمران رسيد، آن عصا نزده است و من آنرا پيشتر ديدهام رنگش سبز است به همان وضعي كه از درختش گرفته شده، به وسيله آن همان كارها را انجام ميدهد كه موسي انجام ميداد، و هرچه مأمور شود انجام ميدهد، و هر كجا افكنده شود با زبان خود نيرنگهاي دشمنان را ميبلعد.505
و علامه مجلسي در جلد سيزدهم بحار به نقل از كتاب بصائر الدرجات همين روايت را آورده و در آن آمده است:
براي قائم ما عليهالسلام آماده شد تا هر آنچه موسي عليهالسلام انجام ميداد با آن عصا انجام دهد، و آن ميترسان و آنچه نيرنگ و جادو كنند ميبلعد و آنچه امر شود انجام ميدهد و به هر سو كه رو كند خدعهها را ميگيرد و خنثي ميكند، دولب – يا دوسر – دارد يكي در زمين و ديگري بالا كه بين آنها چهل زراع است. با زبان خود نيرنگهاي، دشمنان را ميبلعد.506
امام صادق عليه السلام فرمود:
مردي از اهل فارس به نزد حضرت قائم عليهالسلام ميايد و از راه معجزه موسي عليهالسلام را درخواست ميكند، پس آن حضرت عصا را ميافكند و به صورت اژدها درميآيد آن مرد ميگويد: اين سحر است، پس عصا – به امري شبيه امر موسي عليهالسلام – آن مرد را ميبلعد.507
و در جلد سيزدهم بحار به نقل از نعماني به سند خود از حضرت ابي عبدالله صادق عليهالسلام آمده كه فرمود:
عصاي موسي چوپ آس و از درخت بهشتي است كه وقتي ميخواست به سوي مدين برود جبرئيل آن را برايش آورد، و آن عصا با تابوت آدم در درياچه طبريه است نه ميپوسد و نه تغيير مييابند، تا آنكه قائم عليه السلام آنها را هنگام قيامش بيرون آورد.509
موسي عليهالسلام با ترس از مصر فرار كرد، خداوند عز وجل به نقل از او ميفرمايد:
فقررت منكم لما خفتكم510
قائم عليه السلام از ترس اشرار، از شهرها گريخت و در بيابانهاي بيآب و علف سكني گزيد، با وجود اين به نزد قوم ميآيد، و در ميان آنها راه ميرود و از احوالشان با خبر ميشود و در حاليكه آن حضرتش را نميشناسد چنانكه گذشت.
در هنگام ظهورش به خاطر ترين از سفياني از مدينه فرار خواهد كرد، دليل بر آن روايتي است كه در بحار و غير آن از حضرت ابوجعفر باقر عليهالسلام منقول است كه در بارة سفياني – لغته الله – فرمود: و سفياني گروهي را به مدين ميفرستد پس مهدي عليه السلام به سوي مكه رفته، لشكري در تعقيب آن حضرت ميفرستد ولي به آن جناب نميرسد تا اينكه قائم عليهالسلام هراسان و ترسناك – به روش موسي بن عمران – وارد مكه ميشود و امير ارتش سفياني در بيابان بيداء فرود ميآيد و جارچي از سوي آسمان به آن بيابان خطاب ميكند كه:
يا بيداء آبيدي القوم
اي صحراي بيدا اين گروه را نابود كن، پس زمين آنها را فرو ميبرد. و فقط سه نفر از آنها باقي ميماند كه خداوند چهرههايشان را به شيت بازميگرداند، و آنها از قبيلة كلب هستند، و در بارة آنها اين آيه نازل شده:
يا ايهاالذين اوتوالكتاب آمنوا بما نزلنا مصدقاً لما معكم من قبل ان نظمس وجوها فنردها علي ادبارها.511
موسي عليهالسلام دشمنش – قارون – را به زمين فرو برد. چنانكه خداوند عز و جل ميفرمايد:
فخسفنابه و بداره الارض512
قائم عليهالسلام نيز – چنانكه گذشت – خداوند متعال دشمنانش – لشكر سفياني – را به زمين فرو خواهد برد.
موسي عليهالسلام چون دستش را برميآورد، ميدرخشيد و سفيدي آن بينندگان را خيره ميساخت..513
قائم عليهالسلام نورش ميدرخشد تا جائيكه مردم از نور آفتاب و ماه بي نياز شوند. موسي عليهالسلام از سنگ برايش دوازده چشم ميجوشيد.
قائم عليهالسلام نيز، در بحار به نقل از نعماني به سند خود از حضرت ابوجعفر باقر عليهالسلام آمده است كه فرمود:
هرگاه قائم عليهالسلام ظهور نمايد با پرچم رسول الله صلي الله عليه و آله و انگشتري سليمان و سنگ و عصاي موسي قيام خواهد كرد. پس دستور ميدهد كه منادي آن حضرت جار بزند كه: هيچكس از شما آب و غذا و علوفه برندارد. اصحاب آن حضرت ميگويند: ميخواهد ما و چهارپايانمان را از گرسنگي و تشنگي بكشد! پس آن حضرت حركت ميكند. اصحاب هم در خدمتش حركت ميكنند، پس اولين منزلي كه فرود ميآيد به سنگ ميزند. از آن غذا و آب و علوفه بيرون ميآيد، پس از آن ميخورند و ميآشامند و چهارپايان را نيز علوفه ميدهند تا در پشت كوفه به نجف برسند.514
شباهت به هارون
هارون عليهالسلام را خداوند متعال به آسمان بالا برد و سپس بارديگر به زمين بازگرداند. چنانكه در جلد پنجم بحار در روايت مسندي از حضرت ابي عبدالله صادق عليهالسلام آمده كه فرمود:
موسي به هارون گفت: بيا با هم به كوه طور سينا برويم، چون با هم رفتند.
ناگاه خانهاي ديدند كه بر آن درختي بود بر روي آن دو پيراهن، پس موسي به هارون گفت: خانههايت را برافكن و داخل اين خانه شو و اين دو حله را سير كن و بر تخت بخواب، هارون نيز همين كار را كرد، پس چون بر تخت آرميد، خداوند او را قبض كرد و خانه و درخت برداشته شد، و موسي به سوي بنياسرائيل بازگشت و به آنها خبر داد كه خداوند هارون را قبض روح كرد و به سوي خود بالا برد، گفتند: دروغ ميگويي تو او را كشتهاي، پس موسي به درگاه الهي شكوه كرد، خداوند متعال به فرشتگان امر فرمود تا او را بر تختي كه بين زمين و آسماني فرو آوردند تا اينكه بنياسرائيل او را ديدند و دانستند كه مرده است.520
هارون عليهالسلام از راه دو سخن موسي را ميشنيد همچنانكه موسي سخن هارون را از راه دور ميشنيد.
هنگاميكه قائم ما قيام ميكند خداوند عز و جل در گوشها و چشمها شيعيان ما خواهد افزود بطوريكه بين آنها و حضرت قائم عليهالسلام پستي نخواهد بود، با آنها سخن ميگويد و آنها ميشنوند، و به او نگاه ميكنند در حاليكه در جاي خودش باشد.521
شباهت به يوشع عليهالسلام:
يوشع عليهالسلام پس از وفات موسي عليهالسلام مناقات امت آن حضرت با او جنگ كرد.
قائم عليهالسلام، مناقان اين امت، با او جنگ خواهند كرد.
يوشع عليهالسلام، خورشيد برايش بازگشت قائم عليهالسلام با آفتاب و ماه سخن ميگويد و آنها را صدا ميزند، و آنها به او پاسخ ميدهند. چنانكه علامه مجلسي در بحار از حضرت ابوجعفر باقر عليهالسلام روايت كرده كه فرمود:
قائم عليهالسلام سيصد و نه سال زمامداري ميكند – همان قدر كه اهل كهف در غارشان بسر بردند- زمين را پر از عدل و قسط خواهد كرد چنانكه پر شده باشد از ظلم و جو، پس خداوند براي او شرق و غرب زمين را فتح خواهد كرد، مردم را خواهد كشت تا اينكه جز دين محمد صلي الله عليه و آله باقي نماند، شيوة سليمان بن داود را پيش خواهد گرفت و آفتاب و ماه را صدا مييزند و او را پاسخ ميدهند، زمين براي او در نور ديده شود و به او وحي ميشودكه به امر خداوند به وحي عمل ميكند.522
شباهت به حزقيل عليهالسلام
حزقل نيز گفته شده – بر وزن زبرج-
جزقيل عليهالسلام. خداوند متعال مردگاني را برايش زنده كرد.
قائم عليهالسلام، خداوند براي او مردگاني را از مؤمنين و منافقين و كافرين زنده خواهد كرد.
در بحار به نقل از اميرالمؤمنين عليه السلام ضمن حديثي طولاني آمده كه فرمود:
..اي شگفتا و چگونه تعجب نكنم از مردگاني كه خداوند آنها را زنده برانگيزد، گروه گروه با بليه و پاسخگوئي به دعوت كنندة الهي به كوچههاي كوفه وارد شوند.530
شباهت به داود:
داود عليهالسلام را خداوند عز و جل در زمين خليفه ساخت و فرمود:
يا داود انا جعلناك خليفه في الارض 535
قائم عليه السلام را نيز خداوند خليفه در زمين نمود و فرمود:
امن يجيب المضطرادا دعاه و يكشف السوء و يجعلكم خلفاء الارض.536
داود عليه السلام، خداوند آهن را برايش نرم كرد كه در قرآن آمده:
والنا له الحديد.538
قائم عليهالسلام نيز خداوند آهن را برايش نرم كرده است، چنانكه در بعضي از كتابها از محمد بن زيد كوفي از امام صادق عليهالسلام مروي است كه فرمود:
مردي از عمان به خدمت صاحب الزمان عليهالسلام ميآيد و عرض ميكند: آهن براي داود نرم شد اگر تو هم مانند او بياوري تصديقت ميكنيم. پس آن حضرت معجزه داود را به او نشان ميدهد، ولي آن شخص منكر ميشود، پس قائم – عجل الله فرجه عمود آهنيني به گردن او مياندازد كه هلاكت ميشود و ميفرمايد: اين جزاي كسي است كه آيات خدا را دروغ ميانگارد.
داود عليهالسلام، سنگ با او سخن گفت و صدا زد: اي داود مرا بگير و جالوت را با من به قتل برسان. قائم عليهالسلام نيز علم و شمشيري او را صدا ميكنند و ميگويند: اي ولي خدا خروج كن و دشمنان خدا را به قتل برسان.
داود عليهالسلام جالوت را كشت.
قائم عليهالسلام (جان را – كه از جالوت بدتر است – ميكشد.
داود عليهالسلام به الهام در ميان مردم حكم ميكرد.
قائم عليهالسلان – به حكم داود قضاوت خواهد كرد و از بينه و شاهد نميپرسد، و نياز به آن ندارد.
شباهت به سليمان عليهالسلام
سليمان عليهالسلام، داود او را جانشين و خليفة خود قرار داد و در حاليكه هنوز به سن بلوغ نرسيده بود، كه در حديثي از امام نهم حضرت حوا(عليهالسلام) آمده كه فرمود:
خداوند تبارك و تعالي به داود ميفرمود كه سليمان را خليفه خود سازد در حاليكه كودك بود و چوپاني گوسفندان ميكرد. عباد و علماي بني اسرائيل اين مطلب را انكاركردند، پس خداوند تعالي وحي فرمود كه: عصاي آن افراد را بگير و عصاي سليمان را نيز بگير و آنها را در اتاق بگذارو در آن اتاق را به مهر خودشان مهر كن، و چون فردا شود عصاي هر كس برگ كرده و سير داده بود او خليفه است، پس داود اين مطلب را به آنها خبر داد، گفتند: ما راضي و تسليم شديم. قائم عليهالسلام را خداوند عز و جل خليف قرار داد و حال آنكه كودكي تقريباً پنج ساله بود، و در زمان حيات پدرش به سؤالات سعدبن عبدالله قمي پاسخ گفت – چنانكه گذشت – سليمان عليهالسلام گفت: پروردگارا به من ملكي عنايت كن كه براي هيچكس بعد از من شايسته نباشد. 542
حكومت پادشاهان و امراي زمين تنها بر انسانها است ولي حكومت سليمان بر جن و انس و پرندگان بود، خداوند عزوجل ميفرمايد: وحشر سليمان جنوده من الجن و الانس و الطيرفهم يوزعون.543
قائم عليهالسلام، خداوند متعال ملكي به او عنايت خواهد فرمود كه براي احدي از اولين و آخرين – از نظر كميت و كيفيت – مانندش نبوده، اما كميت: براي اينكه آن حضرت مابين شرق و غرب را ميگيرد- چنانكه در حديث آمده – و اما كيفيت: براي اينكه محض عدالت و عدالت محض است، و چونكه حكومتش تمام اهل آسمانها و زمينها را شامل ميگردد.
سليمان عليهالسلام، خداوند باد را در تسخير او قرار داده بود، خداي عز و جل ميفرمايد:
فسخرنا له الريحتجري بامره رخاء حيث اصاب.544
قائم عليهالسلام نيز خداوند باد را در خدمتش قرار ميدهد. چنانكه در حديثي كه در كمالالدين روايت شده امام صادق عليهالسلام فرمود: پس خداوند تبارك و تعالي بادي برانگيزد كه در هر بيابان ندا كند: اين مددي است كه به قضاوت داود و سليمان عليهما السلام قضاوت ميكند و بينه نميخواهد. 545
سليمان عليهالسلام مدتي از قومش غايب شد.
قائم عليهالسلام غيبتش طولانيتر از سليمان است.
سليمان عليهالسلام آفتاد برايش بازگشت.
قائم عليهالسلام آفتاب و ماه را ميخواند و آنها او را پاسخ ميدهند.
سليمان عليهالسلام حشمه الله بوده. قائم عليهالسلام نيز چشمه الله است.
شباهت به آصف
آصف علمي از كتار را داشت. قائم عليهالسلام علوم كتاب نزدش هست.
آصف، خداوند او را مدتي طولاني از قومش غايب كرد.
قائم عليهالسلام، خداوند متعال او را مدتي طولاني از نظرها غائب ساخته است.
آصف، با غيبتش ابتلا و گرفتراي بني اسرائيل سخت و شديد شد.
قائم عليهالسلام نيز با غيبتش گرفتاري و ابتلاي مؤمنين شدت يافت.
شباهت به دانيال عليهالسلام
دانيال عليهالسلام از بني اسرائيل مدتي مديد غائب بود، و در هر چاهي بزرگ او را با شير درنده زنداني كرده بودند تا آن شير او را طعمة خود سازد، پس خداوند تعالي او را حفظ كرده و به يكي از پيغمبران بنياسرائيل دستور داد كه غذا و آبش را ببررد، و گرفتراي پيروان و شيعيانش شديد شد.
قائم عليهالسلام از نظر ما غائب مانده و با غيبتش گرفتاري ما بسيار شده، دشمنان آن حضت قصد كشتنش را داشتند ولي خداوند او را حفظ و حراست فرمود.
شباهت به عزيز
عزيز عليهالسلام وقتي به سوي قومش بازگشت و در ميان آنها ظاهر شد تورات را آنطور كه بر موسي بن عمران عليهالسلام نازل شده بود خواند.
قائم عليهالسلام هنگاميكه ظاهر شد براي اهل زمين قرآن را آن چنانكه بر حضرت خاتم النبين صلي الله عليه و آله نازل شده خواهد خواند.
شباهت به جرجيس
جرجيس عليهالسلام، خداوند مردگاني را برايش زنده كرد، چناكه در بحار آمده كه: زني به خدمتش آمد و گفت:
اي بندة صالح، گاوي داشتيم كه با آن امرار معاش ميكرديم و آن مرده است جرجيس به او گفت: اين عصا را بگير و آن را بر گاوت قرار ده و بگو كه جرجيس ميگويد: باذن خداوند برخيز. پس چون آن زن اين كار را كرد. آن گاو زنده شد پس به خداوند ايمان آورد.546
قائم عليهالسلام نيز خداوند متعال مردگاني را برايش زنده خواهد كرد.
شباهت به ايوب عليهالسلام
ايوب عليه السلام هفت سال بر بلا صبر كرد.
قائم عليهالسلام از هنگام وفات پدرش تا كنون صبر كرده و نميدانم تا كي اين صبر ادامه خواهد داشت!!
ايوب عليهالسلام يك يا دوچشم از زمين برايش جوشيد، خداوند متعال ميفرمايدك
ارلض برجلك هذا مغتسل بارد و شراب.549
قائم عليهالسلام نيز برايش چشمه از زمين جوشيد.
ايوب عليهالسلام، خداوند مردگاني را برايش زنده كرد،
خداوند چنين فرموده:
و اتناه اهله و مثلهم معهم رحمه من عندناوذكري للعابدين.551
قائم عليه السلام نيز خداوند مردگاني را برايش زنده ميكند.
شباهت به يونس عليهالسلام
شيخ صدوق رحمه الله عليه به سند خود از محمد بن مسلم روايت كرده كه گفت: بر حضرت ابو جعفر محمد بن علي باقي عليهالسلام وارد شدم ميخواستم از قائم آل محمد عليهم السلام از آن حضرت سوال كنم كه خود آغاز سخن كرد و فرمود: اي محمدبن مسلم به درستي كه در قائم از ال محمد صلي الله عليه و آله از پنج پيغمبر شباهت هست: يونس بن متي، و يوسف بن يعقوب و موسي و عيسي و محمد صلوات الله عليهم، اما شباهت از يونس به متي اينكه پس از غيبت در قيافه جواني در سن پيري به سوي قومش بازگشت. 552
شباهت به زكريا عليهالسلام
ذكريا عليه السلام، فرشتگان او را ندا كردند در حاليكه به نماز ايستاده بود.
قائم عليهالسلام نيز – خداوند او را مورد خطاب قرار داد، و همچنين فرشتگان در هر ش قدر او را ندا ميكنند، و جبرئيل هم هنگاميكه با آن حضرت بيعت ميكند دست بر دست آن حضرت مينهد و ميگويد: بيعت براي خدا.
ذكريا عليهالسلام در مصيبت حضرت ابي عبدالله حسين عليهالسلام سه روز گريه كرد.
قائم عليهالسلام نيز تمام عمرش و در همة زمانش بر آن حضرت ميگريد، چنانكه در زيارت ناحيه آمده:
و لا ندنبك صباحاً و مساء و لابكين عليك بدل الدموع كما
يعني: شب و روز بر تو ندبه ميكنم و به جاي اشك بر تو خون ميگريم.
شباهت به يحيي عليهالسلام
يحيي عليهالسلام پيش از ولادت به او بشارت و مژده داده شد. قائم عليهالسلام نيز بشارت و مژدهاش پيش از ولادت داده شد. يحيي عليهالسلام در شكم مادر سخن گفت، چنانكه در حديث از امام عسگري عليهالسلام آمده كه فرمود:
روزي مريم بر مادر يحيي – هسمر ذكريا – وارد شد، ولي او برايش برنخاست، يحيي (از شكم مادر) ندا كرد: بهترين زنان عالم در حالتي كه بهترين مردان جهان را با خود وارد بر تو وارد ميشود برايش بر نميخيزي؟ پس مادرش متنبه شده و از جاي برخاست.555
قائم عليه السلام نيز چنانكه روايت حكيمه آمده – در شكم مادر سخن گفت و سورة قدر را قرائت كرد. 556
يحيي عليهالسلام زاهدترين و عابدترين مردم زمانش بود. قائم عليهالسلام نيز عابدترين و زاهدترين مردم زمانش ميباشد.
شباهت به عيسي عليهالسلام
عيسي عليهالسلام فرزند بهترين زنان زمانش ميباشد.
قائم عليهالسلام نيز فرزند بهترين زنان زمانش ميباشد.
عيسي عليهالسلام در شكل مادر تكلم كرده تسبيح ميگفت.
قائم عليهالسلام نيز در شكم مادر سخن گفته است.
عيسي عليهالسلام در كودكي در گهواره سخن گفت.
قائم عليه السلام نيز در كودكي در گهواره سخن گفت.
حضرت حجت عليه السلام بعد از ولادتش تكلم كرد و گفت:
اشهد ان لااله الا الله وحده لا شريك له و ان محمد رسول الله صلي الله عليه و آله.
سپس بر امير المومنين و امامان عليهم السلام يك به يك درود فرستاد تا به پدرش رسيد، آنگاه لب فرو بست تا روز هفت به توحيد سخن گفت و بر محمد و امامان عليهم السلام درود فرستاد. سپس اين آيه را تلاوت كرد:
بسم الله الرحمن الريحم و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض.557
عيسي عليه السلام، خداوند حكمت و ويژگيهاي نبوت را در كودكي به او عنايت فرمود.
قائم عليه السلام نيز خداوند حكمت و ويژگيهاي امامت را در كودكي به حضرتش عنايت كرد.
عيسي عليه السلام را خداوند متعال به سوي خود بالا برد.
قائم عليهالسلام را نيز خداوند متعال به سوي خود بالا برد.
عيسي عليهالسلام، مردم در بارهاش اختلاف كردند.
قائم عليه السلام نيز مردم در بارهاش اختلاف كردند.
عيسي عليهالسلام نيز مردم در بارهاش اختفا كردند.
خداوند عزوجل از زبان او در قرآن چنين آورد:
و احيي الموتي باذن الله،562
و خطاب به او فرموده:
واذتخرج الموتي باذني 563
و قائم عليهالسلام نيز مردگان را زنده ميكند.
عيسي عليهالسلام فرمود:
من به شما خبر ميدهد آنچه ميخوريد و آنچه در خانههايتان ذخيره ميكنيد. 564
قائم عليه السلام بر تمام احوال و كارهاي ما مطلع است.
و دليل بر آن، تمام اخبار و روايات بسياري اينست كه در بارة علم ائمه معصومين عليهم السلام وارد شده، روايتي است كه در خزايج از ابونصير نقل شده كه گفت:
با حضرت ابوجعفر باقر عليهالسلام به مسجد رفتم، مردم ميآمدند و ميرفتند، آن حضرت به من فرمود: از مردم بپرس آيا مرا ميبينند؟ من هم به هر كس كه بر ميخوردم سؤال ميكرد: آيا ابوجعفر را نديدي؟ ميگفت: نه.
در حاليكه آن حضرت ايستاده بود، تا اينكه ابوهارون مكفوف (نابينا) وارد شد. حضرت فرمود: از اين هم بپرس. به او گفتم: آيا ابوجعفر عليهالسلام را نديدي؟ گفت: مگر اين نيست كه ايستاده؟ گفتم: از كجا دانستي؟ گفت: چگونه ندانم و حال آنكه او نور درخشنده است.565
شباهت به خاتم النبيين صلي الله عليه و آله
سخن جامع در اين باب فرمايش رسول اكرم صلي الله عليه و آله ميباشد كه فرمود:
مهدي از فرزندان من است، اسم او اسم من، و كنيهاش كنيه من، از نظر خلق و خلق شبيهترين مردم به من است.
ميگويم: از اين سخن مبارك دردهاي بسياري گشوده ميشود كه شايسته است در آن نذير نمائي تا ان شاء الله صبرت زياد و سينهات فراخ گردد.
منابع
386 قرآن كريم ـ سوره عنكبوت 2و3.
387 قرآن كريم ـ سوره مومنون 30 و نهج البلاغه خطبه 102.
388 روضه الكافي، محمد بن يعقوب كليني 8/37.
389 قرآن كريم ـ سوره جن 26.
390 تحف العقول ابن شيعه 230.
391 روضه كافي، محمد بن يعقوب كليني 247 ح 346. سوره يس 52.
392 اصول كافي، محمد بن يعقوب كليني ج 2/91 باب الصبر ح 12.
393 قرآن كريم سوره آل عمران 200.
394 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني 2/87 باب الصبر ح2.
396 قرآن كريم ـ سوره مزمل
397 قرآن كريم ـ سوره سجده 24و25
398 قرآن كريم ـ سوره حجر 97و98
399 قرآن كريم ـ سوره انعام 23و24.
400 قرآن كريم ـ سوره ق 39.
401 قرآن كريم ـ سوره سجده 24.
402 قرآن كريم ـ سوره اعراف 127.
403 قرآن كريم ـ سوره توبه 5.
404 قرآن كريم ـ سوره بقره 191.
405 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني ج 2/88 باب الصبر ح 3.
407 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني ج 2/477 ح 12.
408 اصول كافي محمد بن يعقوب كليني ج 2/91 باب الصبر ح 13.
409 قرآن كريم سوره هود 93.
410 قرآن كريم ـ سوره اعراف 71.
411 كمال الدين،شيخ صدوق ، ج 2 ، 64 باب 55 ح 5
412 قرآن كريم ـ سوره بقره / 155
413 قرآن كريم سوره آل عمران / 70 و كمال الدين ج 2 / 649 باب 57 ح 3 .
414 غيبت نعماني ، محمد بن ابراهيم نعماني / 12 في صفه القائم .
415 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 105 ، باب ما يلحق الشيعه عندالتمحيص و سوره آل عمران / 186
416 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني /105
417 قرآن كريم ، سوره نحل / 127
418 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني . ج 2 / 56 . باب المكارم ج 2 .
419 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ، ج 2 / 56 ح 3
420 اقبال سيدبن طاووس 457 جز اول
421 بحارالانوار ، علامه مجلسي 52 / 128 ، ج 22 .
422 بحارالانوار ، علامه مجلسي ج 52 / 128 ح 22 .
423 بحارالانوار ، علامه مجلسي ج 52 / 130 ح 29 .
424 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 104 فيماامريه الشيعه
425 قرآن كريم ، سوره نساء / 140
426 تفسير قمي ج 1 / 156
427 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 2 / 377 باب مجالسه اهل المعاصي ح 8 .
428 قرآن كريم ، سوره انعام / 108
429 قرآن كريم ، سوره انعام / 68
430 قرآن كريم ، سوره نحل / 116
431 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 2 / 3778 / ح 12 .
432 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 2/ 397 ح 13
434 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 2 / 397 ح 14
435 تفسير برهان ، علامه بحراني . ج 1 / 423 ح و سوره نساء / 140
436 قرآن كريم ، سوره نساء / 140
437 بحارالانوار ، علامه مجلسي ج 5 / 83 ، باب الثامن والعشرون
438 تحف العقول ، ابن شيعه / 228
439 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 112 في صفه القائم
430 كمال الدين شيخ صدوق ج 1 / 330 باب 32 ذيل 15
441 نهج البلاغه ، خطبه 102 ، فيض ، 291 .
442 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 70
443 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 107 باب ملحق الشيعه عندالتمحيص
444 غيبت نعماني ، محمدبن ابراهيم نعماني / 106
445 قرآن كريم سوره آل عمران / 103
446 بحارالانوار علامه مجلسي ج 53 / 177
447 . بحارالانوار علامه مجلسي ج 53 / 177
448 كمال الدين ، شيخ صدوق ، ج 1/ 302 باب 26 ذيل ح 11
449 اصول كافي ، محمدبن يعقوب كليني ج 1 / 339 باب 45 ح 43
450 قرآن كريم ، سوره طه 124 - 126
451 قرآن كريم ، سوره اسراء / 71
452 قرآن كريم ، سوره يوسف / 88
453 قرآن كريم ، سوره بقره / 189
454 كمال الدين ، شيخ صدوق ج 2 / 513 باب 45 ح 43
455 جمال الدين الاسبوع ،سيدبن طاووس / 230
456 بحارالانوار ، علامه مجلسي ج 22 / 327 ح 33
457 قرآن كريم ، سوره جح / 32
462 قرآن كريم ـ سوره حج 31.
463 مرآه الانوار ـ شيخ ابوالحسن العاملي 198.
464 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 126.
465 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 28 باب 12 جز اول ـ ح 1.
466 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 29 باب 12 ح 4.
467 بصائرالدرجات ـ علامه صفار 422 ـ باب 12 جز 9 ح 6.
469 قرآن كريم ـ سوره مائده ـ 116.
470 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 100/133.
471 نهج البلاغه ـ خطبه سوم.
472 قرآن كريم ـ سوره غاشيه 25 ـ 26.
473 تفسير البرهان ـ علامه بحراني ـ ج 4/455.
474 در جلد اول كتاب نام او را صريحاً آورده و خوابش را نسبت به امام مجتبي عليه السلام ياد كرده است به صفحه 510 ترجمه جلد اول مراجعه كنيد.
475 معاني الاخبار ـ شيخ صدوق ـ 156.
476 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ح 49/222 ح 15 و رجال كشي / 593 ح 1109و خلاصه علامه ـ 48.
477 قرآن كريم ـ سوره نور ـ 36.
478 غايه المرام ـ علامه بحراني ـ 318 باب 12 جز 6.
479 قرآن كريم ـ سوره احزاب 46.
480 قرآن كريم ـ سوره مائده 110.
481 قرآن كريم ـ سوره طه 21.
482 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 100/409 ج 67.
483 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 47/336 ج 8 و ج100/126 ـ ح 2.
484 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 47/7ح22 و اصول كافي ـ ج 3/251 ـ ح 5.
485 جنه الماوي ـ ميرزاي نوري ـ 270ـ حكايت 34.
486 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 155 ـ في نهي التوقيت و التسميه.
487 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 155 ـ في نهي التوقيت و التسميه.
489 اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 2/368 ـ باب كراهيه التوقيت ح 2.
490 اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 1/368 ـ باب كراهيه التوقيت ح 3.
491 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 155 ـ باب النهي عن التوقيت.
492 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 158 ـ باب كذب الوقاتون.
493 اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 1/368 باب كراهيه التوقيت ح 4و 3.
495 غيبت ـ شيخ طوسي ـ 262 ـ باب النهي عن التوقيت.
496 غيبت ـ شيخ طوسي ـ262 ـ باب النهي عن التوقيت
497 غيبت ـ شيخ طوسي ـ 262 ـ باب النهي عن التوقيت
498 احتجاج ـ شيخ طوسي ـ ج 2/281.
499 غيبت شيخ طوسي ـ ج 2/176 باب ذكر التوقيت.
500 غيبت شيخ طوسي ـ 263 و اصول كافي ـ ج 1/368 ـ غيبت نعماني ـ 157.
501 قرآن كريم ـ سوره رعد 39.
502 غيبت شيخ طوسي ـ 265 باب عن التوقيت.
503 غيبت شيخ طوسي ـ 263 في عن التوقيت.
504 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 157 نهي عن التوقيت.
505 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 157 نهي عن التوقيت.
506 قرآن كريم ـ سوره سبا 17.
507 قرآن كريم ـ سوره نساء 77.
509 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 52/106 ـ ح 13. و عياشي ـ ج 2/3 ـ ح 3.
510 بحار الانوار ـ علامه مجلسي ـ ج 52/121 ـ ح 50.
511 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 146 و در بحار الانوار ـ ج 52/235 ـ ح 104.
512 بصائر الدرجات ـ علامه صفار ـ 23 باب 11 ذيل ح 11.
513 بصائر الدرجات ـ علامه صفار ـ 23 باب 11 ذيل ح 10.
519 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 109.
521 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 111.
522 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 111.
523 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 111.
524 اصول كافي ـ محمد بن يعقوب كليني ـ ج 1/368 ـ باب كراهيه التوقيت ح 5.
528 كمال الدين ـ شيخ صدوق ـ ج 2/484.
529 غيبت نعماني ـ محمد بن ابراهيم نعماني ـ 81 باب في حال الغيبه.
530 قرآن كريم ـ سوره بقره 286.
531 قرآن كريم ـ سوره نحل 89.
532 قرآن كريم ـ سوره نمل 75.
533 قرآن كريم ـ سوره فاطر 32.
534 قرآن كريم ـ سوره يس 12.
535 قرآن كريم ـ سوره انبياء 27.
536 بصائر الدرجات ـ علامه صفار ـ 38 باب 19 جز اول
537 قرآن كريم ـ سوره انبياء 7.
538 قرآن كريم ـ سوره ص 39.
539 قرآن كريم ـ سوره رعد 39.
541 قرآن كريم ـ سوره طه 52.
542 قرآن كريم ـ سوره نمل 75.
543 قرآن كريم ـ سوره سباء 3.
544 قرآن كريم ـ سوره فاطر 11.
545 قرآن كريم ـ سوره ق 50.
546 قرآن كريم ـ سوره حديد 22.
547 قرآن كريم ـ سوره واقعه 77و 78و 79.
548 قرآن كريم ـ سوره يس 12.
549 قرآن كريم ـ سوره دخان 1و2.
551 بصائرالدرجات ـ علامه صفار 127 ـ باب 6 ح 3.
552 قرآن كريم ـ سوره شوري 27.
553 قرآن كريم ـ سوره ابراهيم 24و25.
554 تحف العقول ـ ابن شعبه 229.
555 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 329 ـ باب 9 جز 7.
556 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 329 ـ باب 9 ـ جز 7 ـ ذيل ح 3.
557 بصائر الدرجات ـ علامه صفار 329 ـ باب 9ـ جز 7 ـ ذيل ح 2.
558 اصول كافي ـ شيخ كليني ـ ج 1/257 ـ باب النادر فيه ذكر الغيب ـ ح 3.
561 مشارق انوار اليقين ـ حافظ برسي 125.
562 كمال الدين ـ شيخ صدوق ـ ج 2/516 باب 45 ـ ذيل ح 44.
563 الغيبه ـ شيخ طوسي 242.
564 كمال الدين ـ شيخ صدوق ـ ج 2/516 باب 45 ـ ذيل ح 44.
565 جنه الماوي ـ ميرزا حسين نوري 18 الفائده الاولي.
567 قرآن كريم ـ سوره آل عمران 84.