سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
هشتمين پيشواي شيعيان امام علي بن نوسي الرضا عليه السلام در مدينه ديده به جهان گشود.
كنيه ها
ابوالحسن و ابوعلي
لقبها
رضا، صابر، زكي، ولي، فاضل، وفي، صديق، رضي، سراج الله، نورالهدي، قرة عين المؤمنين، مكيدة الملحدين، كفوالملك، كافي الخلق، رب السرير، و رئاب التدبير
مشهورترين لقب
مشهورترين لقب آن حضرت «رضا» است و در سبب اين لقب گفته اند: «او از آن روي رضا خوانده شد كه در آسمان خوشايند و در زمين مورد خشنودي پيامبران خدا و امامان پس از او بود. همچنين گفته شده : از آن روي كه همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند. سر انجام، گفته شده است: از آن روي او رضا خوانده اند كه مأمون به او خشنود شد.»
مادر امام
در روايتهاي مختلفي كه به ما رسيده است نامها و كينه ها و لقبهاي ام البنين، نجمه، سكن، تكتم، خيزران، طاهره و شقرا، را براي مادر آن حضرت آورده اند.
زاد روز
درباره روز، ماه و سال ولادت و همچنين وفات آن حضرت اختلاف است. ولادت آن حضرت را به سالهاي (148 و 151 و 153ق) و در روزهاي جمعه نوزدهم رمضان، نيمه همين ماه، جمعه دهم رجب و يازدهم ذي القعده.
روز شهادت
روز وفات آن حضرت را نيز به سالهاي (202 و 203 و 206ق) دانسته اند. اما بيشتر بر آنند كه ولادت آن حضرت در سال (148ق) يعني همان سال وفات امام صادق عليه السلام بوده است، چنان كه مفيد، كليني، كفعمي، شهيد، طبرسي، صدوق، ابن زهره، مسعودي، ابوالفداء، ابن اثير، ابن حجر، ابن جوزي و كساني ديگر اين نظر را برگزيده اند.
در باره تاريخ وفات آن حضرت نيز عقيده اكثر عالمان همان سال(203ق) است. بنابر اين روايت، عمر آن حضرت پنجاه و پنج سال مي شود كه بيست و پنج سال آن را در كنار پدر خويش سپري كرده و بيست سال ديگر امامت شيعيان را بر عهده داشته است.
اين بيست سال مصادف است با دوره پاياني خلافت هارون عباسي، پس از آن سه سال دوران خلافت امين، و سپس ادامه جنگ و جدايي ميان خراسان و بغداد به مدت حدود دو سال، و سر انجام دوره اي از خلافت مأمون.
فرزندان
گرچه كه نام پنج پسر و يك دختر براي او ذكر كرده اند، اما چنان كه علامه مجلسي مي گويد: حداكثر تنها از جواد به عنوان فرزند او نام برده اند. به دسيسه مامون و با سم او به شهادت رسيد و پيكر مطهر او را در طوس در قبله قبه هاروني سراي حميد بن قحطبه طايي به خاك سپردند و امروز مرقد او مزار آشناي شيفتگان است.
زندگى و شخصيت امامان شيعه، دو جنبه ارزشى متمايز و با اين حال مرتبط با هم دارد:
اول : شخصيت عملى و علمى و اخلاقى و اجتماعى آنان كه در طول زندگى ايشان، در منظر همگان شكل گرفته است و فهم و ادراك آن نياز به پيش زمينه هاى اعتقادى و مذهبى خاص ندارد، بلكه هر بيننده فهيم و داراى شعور و انصاف مىتواند، ارزش ها و امتيازهاى آنان را دريابد و بشناسد.
دوم : شخصيت معنوى و الهى آنان كه ريشه در عنايت ويژه خداوند نسبت به ايشان دارد. شناخت اين بعد از شخصيت اهل بيت نياز به معرفت هاى پيشين دارد؛ يعنى نخست بايد به رسالت پيامبر(ص) ايمان داشت و براساس رهنمودهاى آن حضرت، ولايت عترت را پذيرفت و براى شناخت جايگاه عترت به روايات و راويان معتبر اعتماد كرد و كوتاه سخن اين كه بينش هاى مذهبى مختلف، مىتواند مانع شناخت اين بعد از شخصيت اهل بيت عليهم السلام باشد.
شهادت
مأمون خليفه عباسی ، برای بقا حکومت نا مشروع خود روشی مغاير با روش پدران خود اختيار کرد. او برای اينکه بتواند امام رضا (ع) تحت کنترل خود داشته باشد و همچنين ايشان را در کارهای حکومتی به صورت ظاهری دخيل جلوه دهد؛ ايشان را از مدينه شهر جدشان به طوس پايگاه حکومت عباسيان فراخواند و ايشان را به وليعهدی خود منسوب کرد.امام رضا (ع) که وضع دشوار زندگی شيعيان را می ديد و از سوی ديگر می دانست که با حضور در پايگاه حکومتی شايد بتواند هرچند کم در کارهای مسلمين گشايشی انجام دهد به سوی طوس رهسپار گشتند. سفری سخت و طاقت فرسا که در اين سفر خواهر گراميشان را حضرت معصومه را در شهر قم از دست دادند.
دانشمندان مذاهب گوناگون که به طوس می آمدند جملگی در بحث و تبادل نظر در مقابل به آن حضرت پی به عظمت و علم والای آن حضرت می بردند و جملگی به اين نکته که با حضور آن حضرت چرا بايد خلافت مسلمین در دست مامون باشد صحه می گذاشتند.کم کم جلوه های علوی امام بر کسانی که از متعصبين به مامون بودند نيز روشن می گشت و حتی در درون خانواده مامون نيز زمزمه هائی به گوش می رسيد. ماه ها بود که بارانی نباريده بود و شهر در بی آبی داشت به بيابانی مبدل می شد. مامون بهترين فرصت را بدست آورده بود تا با تحريک مردم از امام بخواهد که نماز باران بخواند و با توجه به آب و هوای شهر طوس اصلا امکان اين را که باران ببارد را نمی داد.
حضرت در ورود به شهر طوس با استقبال بی نظير مردم مواجه شدند و از همان روز اول تخم کينه در دل مامون کاشته شد.امام رضا با اين شرط که هيچگونه دخالتی در کار های حکومتی و عزل و نصب ها نخواهند داشت اين مسئوليت را قبول کردند.مامون که در ابتدا فرض می کرد که توانسته است با اين کار خطر شيعيان را بطور کل از بين ببرد کم کم متوجه شد که نه تنها به هدف خود نرسيده است بلکه با حضور امام در مرکز حکومت و اخلاق و منش و تقوای ايشان روز به روز بر تعداد ارادتمندان آن حضرت افزوده می شود. ديگر طوس به مرکز و کانون توجه مسلمانان مبدل شده بود و نام و آوازه حضرت در سرتاسر بلاد اسلامی پيچيده شده بود.
امام قبول کردند در گرمای طاقت فرسای شهربهمراه مردم به بیرون شهر رفتند. امام به نماز ايستادند در اواخر نماز بود ولی هنوز لکه ای ابر در هوا نبود. مامون خوشحال و خرسند از اينکه دارد به مقصور خود می رسد. امام بعد از نماز و در حالی که مردم داشتند با نا اميدی متفرق می شدند دست بر دعا برداشتند . ناگهان آسمان را ابر پوشاند . و غرش آسمان و ابرها خبر از باران داد.
مامون ديگر چاره ای نداشت جز آنکه خودش هم به اصلح تر بودن امام رضا (ع) صحه گذارد. ديگر تمامی مردم اعم از دوستداران آل عبا و غيره براين باور بودند که مامون به نا حق بر جايگاه خلافت مسلمين تکيه زده است . مامون که می خواست با کشاندن امام به طوس خطر شيعيان را برطرف کند اکنون در چاهی گير کرده بود که خود با دستان خود آن را کنده بود.ديگر چاره ای برای او نمانده بود به جز آنکه امام را به شهادت برساند. و اينبار هم به شيوه منحوس پدران خود امام (ع) را مسموم کردند و جهان اسلام را از وجود آن گهربی بديل بی نصيب کردند . و اکنون پس از سال ها محل دفن آن حضرت به يکی از مراکز بزرگ نشر علوم دينی و پايگاه بزرگ عالم شيعه در آمده است و مايه افتخار ايرانيان است که امام رضا (ع) در کشور آنها به خاک سپرده شده است .
1- پيشنهاد مأمون در تفويض خلافت به علي بن موسي الرضا(ع)
2- چرا امام رضا (ع) خلافت را نپذيرفت؟
3- ارائه پيشنهاد ولايتعهدي از طرف مأمون به امام رضا (ع)
4- بحث بين مأمون و امام رضا(ع) بر سرپذيرش ولايتعهدي
5- انگيزههاي پذيرفتن ولايتعهدي از جانب امام رضا(ع)
6- دلايلي بر عدم صداقت مأمون در پيشنهاد ولايتعهدي به امام رضا(ع)
7- مراسم ولايتعهدي و بيعت با امام رضا(ع) پيشنهاد مأمون در تفويض خلافت به علي بن موسي الرضا(ع)
مأمون در سال 200 هـ ق ، رجاء بن ضحاك و يا سرخادم را پيش علي بن موسي بن جعفر بن محمدعلي بن حسين بن علي الرضا(ع) فرستاد كه او را بياورند و او را محترمانه پيش مأمون بردند و علي بن موسي الرضا(ع) در مرو پيش مأمون رسيد و مأمون او را در منزلي شايسته جا داد.1
در مرو، مأمون خلافت را به آنحضرت پيشنهاد كرد ولي نپذيرفت و در اين زمينه، ميانشان ، گفتگوهاي فراواني واقع شد و تا حدود دو ماه مأمون در اين پيشنهاد اصرار ميكرد و آنحضرت از قبولش امتناع ميورزيد.2
مأمون دست بردار نبود و چندين روز به امام (ع) اصرار ميكرد و فضل و حسن سهل را همه روزه نزدامام ميفرستاد و با امام در اين باره صحبت ميكردند، شايد امام (ع) را راضي كنند و چون امام(ع) راضي نشد، مأمون پيشنهاد كرد كه ولايتعهدي را بپذيرد.3
وقتي امام رضا(ع) وارد خراسان شد و با مأمون ملاقات كرد، مأمون اظهار داشت كه ميخواهد دست از خلافت و حكومت بردارد، زيرا چنين يافته است كه آنحضرت براي حكومت به خاطر فضل و برتري از او سزاوارتر ميباشد.4
چون حضرت امام رضا(ع) وارد مرو شد مأمون آنجناب را به تجليل و تكريم تمام نمود و خواص اولياء و اصحاب خود را جمع نمود و گفت؛ اي مردمان من در آل عباس و آل علي (ع) تأمل كردم هيچيك را از افضل و احق به امر خلافت از علي بن موسي (ع) نديدم پس رو كرد به حضرت امام رضا(ع) و گفت: اراده كردهام كه خود را از خلافت خلع نمايم و به تو تفويض كنم.1
مأمون، نامهاي بسيار محترمانه بحضرت رضا (ع) بمدينه نوشت و رجاء بن ضحاك، با چند نفر ديگر از خواص خود را ، مأمور بردن آن نامه كرد و از آنحضرت درخواست كرد كه به خراسان تشريف بياورد و در آن نامه اظهار داشت كه من قصد دارم از خلافت بر كنار گردم و آن را واگذار به وجود اقدست كنم، چون نامه به آنحضرت رسيد جواب مرقوم فرمود و از آن مسافرت معذرت خواست و علل چنديهم ذكر فرمود ، مأمون دست بر نداشت و چندين نامه بين آندو نفر ردو بدل شد و در هر دفعه حضرت عذر ميآورد، تا آنكه مأمون قاصدي فرستاد و پيام داد كه اگر آنحضرت خلافت را نمپذيرد، لااقل بايد وليعهدي را قبول كند. 2.
حسين بن ابراهيم ناتانه ـ رضي الله عند ـ بسند خبر قبل از ابوالصلت هروي روايت كرد كه مأمون به حضرت رضا (ع) گفت: من مقام علمي و فضل و بياعتنايي شما بدنيا و پارسائيت و ترس از خدا و و رع و عبادت ترا شناختم اي فرزند رسول خدا، و ترا بخلافت سزاوارتر از خويش تشخيص دادم،
حضرت فرمود: به بندگي پروردگار خود افتخار ميكنم و به زهد و بيرغبتي بدنيا نجات و خلاص خود را از شر دنيا ميطلبم، و باورع و عدم نزديكي بمحرمات الهي اميدوار رسيدن به سعادت و فائز شدن به بهرههاي خداوندي و درجات قرب بدرگاه اويم، و با تواضع و فروتني در اين دنيا آرزوي مقام بلند را به نزد پروردگار خود ـ عزوجل ـ دارم، مأمون گفت: من در نظر دارم خود را از خلافت خلع كنم و اين مقام را به تو بسپارم و با تو بيعت كنم، حضرت در پاسخ او فرمود: اگر اين خلافت از آن تو است پس خدا براي تو قرار داده است و حائز نيست كه لباس و خلعتي را كه خداوند به قامت تو پوشانده از تن بيرون كني، و بغير خود بپوشاني و بر ديگري واگذار نمايي. و اگر اين مقام از آن تو نيست پس حق اينكه چيزي را كه از تو نيست به من واگذاري نداري، مأمون گفت: اي فرزند پيغمبر ناچاري از اينكه اين پيشنهاد را بپذيري و اين فرمان را قبول كني، حضرت فرمود: اين امر را از روي ميل و رغبت هيچگاه نميپذيرم. و پي در پي مأمون در اين موضوع تا چند روز اصرار ميورزيد و پا فشاري مينمود تا بالاخره از آن مأيوس گشت، ناچار بحضرت پيشنهاد كرد كه: اكنونكه آنرا (خلافت را) نمي پذيري، و حاضر نميشوي كه من بعنوان خلافت با تو بيعت كنم پس ناچار وليعهدي مرا بايد قبول كني (تا خلافت پس از من، از آن تو باشد). 1
مأمون عده اي از آل ابيطالب از آنجمله حضرت رضا(ع) را بوسيلة جلودي نامي از راه بصره به حضور خود خوانده پس از ورود نامبردگانرا در خانه، و حضرت رضا(ع) را در منزل ديگري وارد كرد و مقدمش را گرامي داشته و در تعظيم آنجناب كوتاهي ننموده پس از اين به آنحضرت ابلاغ كرد ميخواهم خود را از خلافت خلع كرده و حضرت شما را بدانمقام سرفَراز دارم، اكنون مناسب است شما هم رأي خودتان را ابراز فرمائيد حضرت نپذيرفته و اظهار داشت بخداسوگند از چنين هدفي كه در نظر داري به خدا پناهنده ميشوم . و شايسته است كسي هم از فكر تو خبردار نشود1.
حضرت رضا ( ع) فرمود : امير از خدا بترس و از او فراموش نكن واين چنين زنجيري به گردن من ميفكن زيرا من تاب آنرا ندارم ونميتوانم چنين بارسنگيني رابردوش بكشم.مامون گفت :بنابراين شمارا به سمت وولايتعهدي پس ازخودم برگماردم،حضرت فرمودبهترآن است مراهم ازاين سمت معاف داري2 .
چراامام رضا(ع)خلافت را نپذيرفت؟
بايد ديد آيا امام ميتوانست پيشنهاد امامت وزمامداري رابپذيرد وآنگاه اوضاعي راكه درطول نيم قرن براثرخلافكاريهاي بني عباس پيشآمده است،به حال خود بگذارد؟اساساً آيا خود مامون وخاندانش وكسانيكه اوبه كارها گمارده بود ،باهمة منافع سرشاري كه ازاموال عامه داشتندميبايست برسرپستهاي خودباقي بمانندوبه سوءاستفاده ادامه دهند،منتها درزيرساية حكومت امام!آن هم امام برحق،اماميكه خواستاران عدل اسلامي،آرزوي بسط يدواعمال قدرت و حاكميت آنان را داشتند3 .
امام براي تحقق هدفش دررهبري جنبش مكتبي وحمايت ازآن راهحلهايي استفاده كرد ، ازپذيرفتن خلافتي كه مامون براوعرضه داشت خودداري كرد،چرا كه امام بخوبي ميدانست سپاه،نظام،قوانين،وهرآنچه دراين خلافت وجوددارد فاسد ونادرست است .
شيخ مفيد ـ الارشاد ـ محمد باقر ساعدي ـ به تصحيح محمد باقر بهبودي ـ تهران ـ اسلاميه – 1351 صفحه 600
شيخ مفيد ـ الارشاد ـ محمد باقر ساعدي ـ به تصحيح محمد باقر بهبودي ـ تهران ـ اسلاميه – 1351 صفحه 601
غفوري ؛ علي ـ سرگذشت و شهادت هشتمين امام شيعه ، امام رضا (ع) ـ دفتر نشر فرهنگ اسلامي صفحه 27 و 28
اگربخواهد خلافت رابپذيرد تمام نظام بايد ويران شود وازابتداساخته شود كه مامون وعباسيان چنين اجازهاي نميدانند و مامون درپيشنهاد خود صادق نبود وبعد ازاخذشرعي بودن خودامام راازبين ميبرد چنانكه درارتباط باولايتعهدي چنين كاري راكرد1 .
چه او(عليهالسلام)ميدانست كه رسيدنش به خلافت ودردستگرفتن زمام حكومت وسلطنت بامشكلات وگرفتاريهاي بزرگ وهراس انگيزي كه غلبه وگذشتن ازآنها آسان نخواهد بود،روبروخواهد شد وي چنانچه حوادث وپيشآمدهاي بعدازآن نشان داد،بدرستي مي دانست كه ازتوطئههاي مامون وپيروانش به حديكه بتواند زندگي خودراحفظ كنديادست كم پايگاهش راتاپس ازمرگ مامون نگاهدارد ايمن نخواهد بودوترديد نداشت كه مامون براي رهايي خودازوجود اووتصفية جسدي(ترور)يامعنوي وي به هركاردورازذهني دست خواهد زد.وانگهي اگرمامون هم دست به اقدامي نميزد اميدخوداوبه زنده ماندن تازمان پس ازمرگ مامون ،باتوجه به تقدم سني خودش برسن مامون بسيارضعيف بودواين امرنميتوانست اقدام پذيرفتن وليعهدي راتوجيه نمايد مگرآنكه همانگونه كه مامون انتظارداشت،امام ميخواست چنان تصويري ازخود به مردم بدهد كه وي به دنيا بي ميل نيست واين دنياست كه اوتوجهي نداشته است!گذشته ازاينها،اگردست تقدير براي اوزندگي تاپس ازمرگ مامون راهم رقم زده بود آنگاه با آن عناصرنيرومند متنفذ كه هيچيك ازروش حكومت وي راضي نميشدند برخورد پيداميكرد .
مدرسي ، سيد قمي ـ زندگي و سيماي امام رضا (ع) ـ محمد صادق شريعت ـ موسسه فرهنگي انصارالحسين ـ 1372 – صفحه 56 و 57
و بالاترازهمه باتوطئههاي عباسيان وپيروانش وكسانيكه آماده بودند هركار محالي رابراي جلوگيري ازدسترسي او به حكومت انجام دهند،مواجه ميشد واگربه حكومت نيزدست مييافت آنگاه اينان براي سرنگون ساختن حكومت اووازبين بردن قدرتوي وايجاد مشكلاتي افزون برانبوه هراس انگيزمشكلات ديگري كه حكومتش باآنها مواجه ميشد ،ازگردآوري تمام نيرووتوانايي خودفروگذارنميكردندوازهيچ كوششي بازنميايستادند اينان به اوامكان نميدادند كه امت را بارهبري شايسته وسالم وحكيمانه خودرهبري كندوبه اين طريق بيم شكستي فاحش وناكامي كشندهاي ميرفت ودراين ميان چراگاه حاصلخيزي براي توطئهها ودسيسههاي خوددرچنان دولت ازهم گسيخته وسرگرم مشكلات مييافتند واين بدين لحاظ بودكه ميديدند امام (عليه السلام) راضي نميشود جزبه روش نياكان خود محمد (ص)وعلي(ع) حكمراني كند وطبقات وگروههاي مختلف مردم هم كه پس ازخوگرفتن به زندگي سرشار ازانحراف وگناه خلفاي عباسي و اموي آماده پذيرفتن چنان حكومت درستي نبودند وازحاكمي كه چنان صالحانه حكمراني كند اطاعت نميكردند،ديگرسربه ارادة امام فرونمي آوردند ،مگرآنكه امام(ع)دردوران ولايتعهدي يادرآغاز حكومت خوداقدام به چنين آماده باش وچنان بسيجي رابه هرقيمت كهبراي آنان تمام ميشد به امام نميدادند پس ازاين مقدمات طبيعي بود كه امام (ع)ازچنين راه پرمخاطره وپيچ درپيچ كه هيچ يك ازهدفهاي او را هم تامين نميكرد درانديشه رسيدن به حكومت نباشد چه پيمودن اين راه برعكس موجب نابودي خودوتمام آرمانهاي اوو باعث ازبين بردن تمام علويان وپيروانشان ميشد وفقط اميال وهدفهاي ديگران راتامين ميكرد وچنان اقدامي عملي انتحاري بودكه هيچ موجبي نداشت وهيچ منطقي آن راتاييد نميكرد1 .
اگرامام رضا(ع)ميخواست آن قطعيهها ومنابع درآمدهاي سرشار راپس بگيرد يعني همان كاري كه جدش علي (ع)درآغازخلافتش ميخواست انجام دهد فكركنيد باچه مشكلاتي روبهروميشدآن همه سرداران حرام خواربرضداوقيام ميكردند اگرامامرضا(ع)بخواهد اقدامات اساسي درزمينة اصلاحات اجتماعي بنمايدوطبق وظيفه امامت خودريشه هاي فسادراكه خوب ميشناخت ازبيخ و بن براندازد بايدديد باچه مسائلي روبهروميبود اساساًآيا خودمامون وخانوادهاش و كسانيكه اوبه كارها گمارده بود باهمة منابع سرشاري كه ازاموال عامه داشتند ميبايست برپستهاي خودباقي ميماندند وبه سوءاستفاده ادامه ميدادند،منتهي درزيرسايِة حكومت امام آن هم امام برحق ، امامي كه خواستاران عدل اسلامي آروزي بسط يدعدل واعمال قدرت وحاكميت آنان را داشتند.آيا كنارگذاشتن صاحبان مشاغل مهم كه با بند و بستها، در ساية نظام خود كامگي خويشاوندي آن پُست را بدست آورده بودند، در صدر يك برنامة اصلاحي قرار نداشت؟ قطع كردن حقوقهاي بيحساب كه بدون انجام كمترين كار مفيدي بدست كثيري از مشاغلين امور عامه ميرسيد، با تأمل آثار و نتايج جلوگيري از منابع نامشروع و اشرافيگري در لباسهاي حق به جانب و اعقالگرانه به نام اسلام در آن جامعة فاميلي و حكومت تهديد و ارعاب و يا تطميع و بيمبالاتي چگونه ميتوانست مورد عمل و اجرا قرار گيرد2.
1. مرتضي، عاملي، جعفرـ زندگي سياسي امام رضا(ع)ـ ترجمه وچاپ دفترانتشارات اسلامي ـ ناشرکنگره جهاني امام رضا(ع)صفحه290و291و 292
2. رضوي ، سيد احمد ـ شمس الهدي ، علي ابن موسي الرضا (ع) ـ ناشر بهرام طاهريان ـ 1417 قمري ـ صفحه 150
ارائه پيشنهاد ولايتعهدي از طرف مأمون به امام رضا(ع)
پس از آنكه مأمون نتوانست امام را به قبول خلافت و كنارهگيري خود از آن متقاعد كند از آنحضرت خواست كه ولايتعهدي او را بپذيرد و خليفه جانشين او باشد ولي امام (ع) بار ديگر امتناع فرمودند و پيشنهاد او را با اصرار تمام رد نمودند1.
مأمون چند روزي كوشيد و جديت نمود تا مأيوس شد از قبول آنحضرت، سپس عرض كرد: « اگر قبول نميكني خلافت را، و دوست نميداري، بيعت نمودم براي تو، پس وليعهد من باش تا خلافت بعد از من از آن تو باشد2. »
ابوالفرج اصفهاني نيز در كتاب مقاتل الطالبين چنين مينويسد، مأمون آنجناب را طلبيد و موضوع را اظهار كرد و آنحضرت امتناع ورزيد، مأمون سخني تهديد آميز گفته و ادامه داد كه عمر هنگام مرگش دستور داد شوراي شش نفري تشكيل دهند كه يكي از آنها جد تو بود و دستور داد كه هر كدام از آنها مخالفت ورزد، گردنش را بزنيد و تو ناچاري كه وليعهدي مرا بپذيري، علي بن موسي (ع) كه چنان ديد، وليعهدي را پذيرفت3.
1.فضل ا... ، محمد جوا ـ تحليلي از زندگي امام رضا (ع) ـ سيد محمد عارف صفحه 93 و 94
2.شجاعي ، گلپايگاني ، سيد زين العابدين ـ زندگي امام علي ابن موسي الرضا (ع) ـ مناقب الرضا ـ قم ـ نهضت 1373 صفحه 84
کمپاني ، فضل الله ـ حضرت رضا (ع) ـ نقل از مقاتل الطالبين ـ تهران ـ بي نا ـ بي تا صفحه 103
امام (ع) مصلحت اولين را در اين ديد كه پيشنهاد قبول خلافت را كه بسيار سطحي بود نپذيرد، اما مأمون هم که با همه زيركي خود چنين طرحي را تهيه كرده بود، محققاً نميتوانست با همين يك جواب «حقي امام» دست بردارد، اين بود كه مرحلة دوم از نقشهاي را كه انديشيده بود، مطرح كرد و آن اين پيشنهاد بود كه امام بعد از وي، رأساً عهدهدار امور شود و هر جرياني را كه مايل است مورد اجرا قرار دهد، يعني قبول كند كه «ولي عهد» باشد، البته مفهوم پذيرش اين مطلب هم تا اندازهاي اين بود كه قانوني بودن آن حكومت، مورد قبول ضمني امام قرار گيرد، و تا اتمام زمان مأمون، در برابر كارهايي كه ميشود سكوتي كه حاكي از رضايت از طرف امام رعايت شود و با تمام شدن دورة مأمون نوبت به امام برسد، قبل از آن حالت انتظار است و بنابراين با حضور امام است كه به كارهاي خلافت سرو سامان داده ميشود1.
بحث بين مأمون و امام رضا(ع) بر سر پذيرش ولايتعهدي
حضرت فرمود: به خدا سوگند: پدرم از نياي گرامش از اميرمؤمنان(ع) از رسولخدا(ص) براي من حديث كرد كه من در زمان حيات تو مسموماً از دنيا ميروم و مظلوم كشته ميشوم، در حاليكه فرشتگان آسمان و زمين بر من گريه ميكنند، و در سرزمين غربت در كنار هارونالرشيد مدفون ميگردم، مأمون بگريست، سپس پرسيد يا ابن رسول الله چه كسي تو را ميكشد؟ و تا من زنده هستم، چه كسي قدرت يا جرأت بدي كردن بتو را خواهد داشت؟
1. عقوري ، علي ـ سرگذشت و شهادت هشتمين امام شيعه ، امام رضا (ع) ـ صفحه 27 و 28
حضرت فرمود: من اگر بخواهم قاتل خود را معرفي كنم، ميكنم و ميگويم كه چه كسي مرا خواهد كشت، مأمون گفت: يا ابن رسول الله با اين گفتار ميخواهي خود را آسوده كني و ولايتعهدي مرا نپذيري تا مردمان بگويند علي بن موسي چقدر زاهد و بيرغبت به رياست دنيا است؟ حضرت فرمود: بخدا سوگند از روزيكه خداي عزوجل مرا آفريده تا كنون دروغ نگفتهام، و دنيا را براي رسيدن بدنيا ترك نگفتهام، و من خوب ميدانم تو چه ميخواهي، مأمون پرسيد چه ميخواهم؟
امام گفت: آيا امانم ميدهي اگر راست را بگويم؟ مأمون گفت: تو در اماني، حضرت فرمود : تو نظرت اينستكه مردم بگويند : علي بن موسي بدنيا و رياست بيرغبت نيست، بلكه اين دنيا است كه به او بيرغبت است مگر نميبيند چگونه از روي آز و طمع ولايتعهدي را پذيرفت، باشد كه بخلافت نائل گردد، مأمون از اين سخن در خشم شده گفت: تو مرتب با من طوري رفتار ميكني كه من آنرا خوش ندارم، و گويا از قدرت و شوكت من باك نداري و خود را ايمن ميداني ، بخدا سوگند بايد ولايت عهدي را به اختيار بپذيري والا تو را بدان مجبور ميكنم، پس اگر قبول كردي كه چه بهتر، و اگر مخالفت نمودي گردنت را ميزنم (تو را ميكشم)، حضرت فرمود: خداوند مرا از اينكه خود را بهلاكت اندازم نهي فرموده، اگر امر بدين منوال است هر كار كه بنظرت رسيده، انجام ده، و من آنرا ميپذيرم بشرط آنكه در عزل و نصب احدي دخالت نكنم، و رسمي را تغيير ندهم و سنتي را نشكنم و از دو را دور مشير و راهنما باشم .
پس مأمون با اين شرط از او پذيرفت و او ـ عليه السلام ـ را وليعهد قرار داد. ولكن كاملاً از آن كراهت داشت1.
امام رضا(ع) شرط پذيرش ولايتعهدي خود را اين قرار داد كه از نزديك يا دور در كارهاي حكومتي دخالت نکند ، اين امر موجب شد تا حكومت نتواند كارها را به نام امام پيش ببرد و يا از آن حضرت كسب شرعي بودن کند ، بدين گونه براي جهانيان و نيز براي تاريخ تا ابد روشن شد که آن حضرت به هيچ وجه به شرعي بودنِنظام اعتراف نكرد مأمون بارها كوشيد تا امام را اندك اندك به دخالت در امور حكومتي بكشاند ولي امام رضا(ع) كوششهاي او را بيپاسخ گذارد، از همان روزهاي نخستين ولايتعهدي، امام رضا(ع) از هر فرصت به دست آمده براي گسترش فرهنگ وحي سودميجست و اعلام ميكرد كه از ديگران به خلافت سزاوارتر است2.
علي بن موسي الرضا(ع) فقط بدين شرط وليعهدي را پذيرفت كه در هيچ يك از شئون حكومت دخالت نكند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبير امور نپردازدو مأمون كه فكر ميكرد مثلاً در شروع كار اين شرط قابل تحمل است و بعداً بتدريج ميتوان امام را به صحنة فعاليتهاي خلافتي كشاند اين شرط را از آنحضرت قبول كرد روشن است كه با تحقق اين شرط نقشة مأمون نقش بر آب ميشد و بيشترين هدفهاي او برآورده نميگشت3.
1-شيخ صدوق (ابن بابويه) ـ عيون الاخبار الرضا (ع) ـ صفحه 314 و 315
2-مدرسي ، سيد محمد تقي ـ زندگي و سيماي امام رضا (ع) صفحه 57 و 58
3-آيت ا... خامنه اي ، سيد علي ـ مقالات کنگره جهاني امام رضا (ع) صفحه 41
امام عليه السلام با آنكه وليعهد مأمون شده بود، هيچگاه حكومت وي را به رسميت نشناخت و چنين ميفرمود اين حكومتي ظالم و نظامي باطل و فاسد است و من در آن دخالتي ندارم و يا در جاي ديگر كه ميفرمايد: من هيچكس را به ولايت بر نميگزينم و كسي را نيز بر كنار نميكنم و هيچ رسم و سنتي را زير پا نميگذارم1 .
انگيزههاي پذيرفتن ولايتعهدي از جانب امام رضا(ع)
الف: اگر امام (ع) ولايتعهدي را نمي پذيرفت و خود و شيعيان و دوستدارانش را به هلاكت ميافكند نه تنها مرگ او و تمامي آنان اثري در اين راه نداشت بلكه نتيجهاي معكوس و بسيار خطر ناك ميبخشيد2. هنگاميكه امام رضا(ع)، ولايتعهدي مأمون را پذيرفت كه ديد اگر امتناع ورزد، نه تنها جان خويش را به رايگان از دست ميدهد، بلكه علويان و دوستداران حضرت نيز همگي در معرض خطر واقع ميشوند بر امام لازم بود كه جان خويشتن و شيعيان و هوا خواهان را از گزندها برهاند، زيرا امت اسلامي به وجود آنان و آگاهي بخشيدنشان نياز بسيار داشت، اينان بايستي باقي ميماندند تا براي مردم چراغ راه و رهبر و مقتدا در حل مشكلات و هجوم شبههها باشند، آري، مردم به وجود امام و دست پروردگان وي نياز بسيار داشتند چه در آن زمان موج فكري و فرهنگي بيگانهاي بر همه جا چيره شده و در قالب بحثهاي فلسفي و ترديد نسبت به مبادي خداشناسي، ارمغان كفر و الحاد ميآورد .
1-مدرسي، محمد تقي ـ امامان شيعه وجنبشهاي مکتبيـ حميد رضا آژيرـ بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي ـ 1367 صفحه 268
2-مرتضي عاملي ، جعفر ـ زندگي سياسي امام رضا (ع) ـ صفحه 288
از اينرو بر امام لازم بود كه بر جاي بماند و مسؤوليت خويش را در نجات امت به انجام برساند و ديديم كه امام نيز با وجود كوتاه بودن دوران زندگيش پس از وليعهدي چگونه عملاً وارد اين كارزار شد حال اگر او بارد قاطع و هميشگي وليعهدي، هم خود و هم پيروانش را به دست نابودي ميسپرد اين فداكاري معلوم نيست همچون شهادت حياتبخش و گرهگشاي سيد شهيدان، گرهي از كار بسته امت ميگشود1.
پيدا بود كه اگر مأمون با آن وضع ساده، امام عليه السلام را شهيد ميكرد، بهرهاي براي اسلام و مسلمين از شهادتش عايد نميشد2.
ب: پذيرفتن ولايتعهدي از جانب امام علاوه بر اعتراف زباني عباسيان به معني اقرار عملي آنان به اين حقيقت بود كه علويان در امر خلافت صاحب حق هستند و بلكه سزاوارتر بدانند و مردم به ستم مانع نيل ايشان به حق خود شدهاند و معناي ستم راندن مردم بر ايشان متضمن عدم ثبوت آن حق مسلم بر ايشان نيست3.
بهرهبرداري اصلي از اين ماجرا بسي مهمتر است، امام با قبول وليعهدي دست به حركتي ميزند كه در تاريخ زندگي ائمه پس از پايان خلافت اهل بيت در سال چهلم هجري تا آنروز و تا آخر دوران خلافت بينظير بوده است و آن بر ملا كردن داعية امامت شيعي در سطح عظيم اسلام و دريدن پرده غليظ تقيه و رساندن پيام تشيع بگوش همه مسلمانهاست .
1-پيشوايي ، مهدي ـ سيده پيشوايان ـ قم ـ موسسه تحقيقاتي امام صادق (ع) (توحيد) 1372 صفحه 490
2-قريشي ، علي اکبر ـ خاندان وحي ـ بيروتـ بي نا ـ بي تا ـ صفحه 585
3-مرتضي عاملي ، جعفر ـ زندگي سياسي امام رضا (ع) صفحه 288 و 289
تريبون عظيم خلافت در اختيار امام قرار گرفت و امام در آن سخناني را كه در طول يكصدو پنجاه سال خود در خفا و با تقيه و به خصيصين و ياران نزديك گفته نشده بود به صداي بلند فرياد كرد و با استفاده از امكانات معمولي آن زمان كه جز در اختيار خلفا و نزديكان درجه يك آنها قرار نميگرفت آنرا بگوش همه رساند، مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مأمون كه در آن قويترين استدلالهاي امامت را بيان فرموده است در آن سال در مدينه و شايد در بسياري از آفاق اسلامي هنگاميكه خبر ولايتعهدي علي بن موسي الرضا رسيد در خطبة فضائل اهل بيت بر زبان رانده شده اهل بيت بر زبان رانده شد، اهل بيت پيغمبر(ص) كه نود سال علناً بر منبر دشنام داده شدند و سالهاي متمادي ديگر كسي جرأت به زبان آوردن فضائل آنها را نداشت اكنون همه جا به عظمت و نيكي ياد شدند دوستان آنان از اين حادثه روحيه و قوت قلب گرفتند بيخبرها و بيتفاوتها با آنان آشنا شدند و به آن گرايش يافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف و شكست كردند محدثين و متذكرين شيعه معارفي را كه تا آنروز جز در خلوت نميشيد به زبان آورد در جلسات درسي بزرگ و مجامع عمومي به زبان راندند1.
نيل به مقام وليعهدي يك اعتراف ضمني از سوي عباسيان بشمار ميرفت دائر بر اين مطلب كه علويان نيز در حكومت سهم شايستهاي دارند1.
1-آيت ا... خامنه اي ، سيد علي ـ مقالات کنگره جهاني امام رضا (ع) ـ صفحه 42
2-پيشوايي ، مهدي ـ سيده پيشوايان ـ صفحه 491
زمانيكه حکومت از ايشان دعوت ميكرد كه به دستگاه حكومتي وارد شوند، ائمه(ع) نيز اين فرصت را براي استفاده از نوعي آزادي و بر حذر بودن از فشار
حاكميت غنيمت ميشمردند و بدون اينكه امتيازي به حكومت دهند يا آن را تأييد كنند به نشر مذهب و انديشههاي مكتبي خود ميپرداختند1.
ج: امام براي خنثي كردن سياست مأمون در بهرهگيري از ولايتعهدي او در مقام پاسخ از اينكه چرا ولايتعهدي را پذيرفتند فرمودند، به همان دليلي كه جدم داخل شور ميگرديد و فرمود كه مأمون آنچه از حق ما را كه ديگران انكار كرده بودند به رسميت شناخت، او رياست کل و خلافت را بر من واگذاشت اگر بعد از او زنده ماندم ، گرفتن اعتراف از مامون براينکه خلافت حق اهل بيت است2. همچنين براي آنكه مردم ايشان را فرمواش نكنند اميد و آرزوهايشان از آنان نگسلد و نيز به خاطر آنكه مردم شايعاتي را كه پيرامون آنها پراكنده ساختهاند به راست نگيرند كه ايشان فقط تني چند دانشمند و فقيهند كه به عمل و اقدامي كه در برگيرنده خير امت باشد اهميتي نميدهند و در انديشة بيرون آمدن در اجتماع به عنوان پيشروان صلاح و اصلاح نيستند3.
مردم خاندان پيامبر(ص) را در صحنة سياست حاضر بيابند و به دست فراموشيشان نسپارند و نيز گمان نكنند كه آنان همانگونه كه شايع شده بود فقط علما و فقهايي هستند كه در عمل هرگز به كار ملت نميآيند شايد امام نيز در پاسخي كه به سؤال «ابنعرفه» داد نظر به همين مطلب داشت {كه} اي فرزند رسول خدا، به چه انگيزهاي وارد ماجراي وليعهدي شدي؟
1-مدرسي ، محمد تقي ـ امامان شيعه و جنبشهاي مکتبي ـ صفحه 264
2-عطاردي ، عزيز ا... ـ مسند امام رضا (ع) ـ مشهد ، کنگره جهاني امام رضا (ع) ـ 1370 صفحه 64
3-مرتضي عاملي ، جعفر ـ زندگي سياسي امام رضا (ع) صفحه 289
امام پاسخ داد، به همان انگيزهايكه جدم علي (ع) را وادار به ورود در شورا نمود1.
اگر امام ولايتعهدي مأمون را نمپذيرفت، امت اسلامي گمان ميبرد كه ائمه (ع) نميخواهند حاكميت در اختيار برترين، پارساترين، داناترين، بهترين و فاضلترين مردم باشد، زيرا امام رضا(ع) كه پيشواي مسلمانان است، حكومت را نپذيرفته، پس حكومت او جداي از دين است و آميختگي دين با سياست مورد قبول اسلام نيست2.
د: گذشته از اين امام (عليهالسلام) توانست در دوران وليعهدي ، حقيقت ماهيت مأمون را براي مردم افشا كند و آنان را به واقعيت و هدفهاي نهفته در هر اقدامي كه او ميكرد آگاه سازد و هر شبهه و ترديدي را عملاً از بين ببرد3 .
دلايلي بر عدم صداقت مأمون در پيشنهاد ولايتعهدي به امام رضا(ع)
الف ـ چرا همانطور كه امام عليهالسلام در مدينه بود، اينكار را نكرد و آنحضرت را بااكراه تحت نظر مأمورين به مرو آورد، در حاليكه ميتوانست در مرو به نام امام عليهالسلام ، خطبه بخواند و خطّه ايران را به نمايندگي از طرف حضرت نگهداري كند و امام عليهالسلام هم در مدينه، در پايگاه نبوت، خلافت پيامبر(ص) را به عهده بگيرد؟
1-پيشوايي ، مهدي ـ سيره پيشوايان صفحه 491
2-مدرسي ، محمد تقي ـ امامان شيعه و جنبشهاي مکتبي ـ صفحه 264
3-مرتضي عاملي ، جعفر ـ زندگي سياسي امام رضا (ع) صفحه 290
ب ـ چرا دستور داد امام عليهالسلام را از طريق بصره و اهواز و فارس كه اتفاقاً راهي سخت و گرم و ناراحت كننده دارد، و احتمالاً از ميان كوير لوت به خراسان و مرو ميرسد، عبور دهند و از كوفه و قم عبور نكنند، در حاليكه در كوفه و قم از امام عليهالسلام، استقبال بيشتري ميشد و موقعيت براي هدف ظاهري مأمون آمادهتر ميگشت؟
ج ـ چرا در نخستين دور مذاكرات كه پيشنهاد خلافت را به امام ميداد، خود را وليعهد قرار داد، در صورتيكه ميبايست ولايتعهدي بعد از حضرت رضا عليهالسلام را به امام جواد عليهالسلام، واگذارد و يا لااقل به اختيار امام بگذارد؟
د ـ وليعهد بودن امام عليهالسلام، آنهم با آن شرط كه امام در هيچ كار حكومتي دخالت نكند، چه مقدار امت اسلامي را به واقع و حقيقت نزديك ميكرد، با توجه به اينكه عمر امام عليهالسلام، در حدود 20 سال بيشتر از مأمون بود و طبعاً روي حسابهاي عادي پيش بيني ميشد كه امام عليهالسلام، زودتر از مأمون از دنيا رحلت كند و در نتيجه هرگز خلافت به آل علي نميرسيد؟
هـ ـ مأمون اگر از روي اعتقاد و ايمان اقدام ميكرد، چرا وقتي مواجه با امتناع امام عليهالسلام شد، دست به تهديد زد و حضرت را با جبر و اكراه به قبول ولايتعهد وادار كرد؟
و ـ چرا وقتي حضرت عليبن موسي الرضا به هر سبب به شهادت رسيد، مأمون كه همان ارادت را به امام جواد عليهالسلام اظهار ميكرد، مقام ولايتعهد را به آن حضرت تفويض نكرد؟
ز ـ چرا مأمون در جريان مشهور نماز عيد حضرت را از راه باز گردانيد و نخواست توجه تودة مردم به آنحضرت جلب شود؟
ژ ـ چرا وقتي مأمون از مرو به طرف بغداد حركت كرد، نگذارد كه حضرت در مرو بماند، اگر حقيقتاً حضرت وليعهد بود چه مانعي داشت كه در مرو باشد و اين قسمت از كشور را تحت نظر داشته باشد1؟!
ر: هارون وصيت کرده بود بعد از مامون ، معتصم ولي عهد باشد و مامون نمي خواست عهد پدر را بشکند ، اين امر نشان مي دهد که از همان ابتدا رغبتي به اين امر نداشته است .
مراسم ولايتعهدي و بيعت با امام رضا(ع)
صاحب نور الابصار مينوسد چون حضرت علي بن موسي الرضا(ع) با اصرار فضل بن سهل و برادرش حسن ناچار از قبول ولايتعهدي مأمون گرديد در روز پنجشنبه پنجم ماه رمضان سال 201 مأمون مجلس مفصلي تشكيل داد. مرحوم محدث قمي مينويسد روز ششم ماه مبارك رمضان بود چنانچه ظاهر ميشود از تاريخ شرعيه شيخ مفيد (ره) مأمون مجلسي عظيم ترتيب داد و كرسي براي آنحضرت در پهلوي كرسي خود نهاد و ساده براي آنحضرت قرار داد و جميع اکابر و اشراف و سادات و علما را جمع كرد.
مأمون بر سرير ويژه خويش قرار گرفت و در كنار سرير خود براي علي بن موسي كرسي شاهانهاي گذاشتند علي بن موسي الرضا(ع) بر كرسي خود كه پهلوي سرير خلافت قرار داشت جلوس فرمود .
1- پيشوايي ، مهدي ـ سيره پيشوايان صفحه 488 و 489
او پيراهن سبز پوشيده بود و بر سرش عمامهاي بسته بود و شمشيري نيز حمايل داشت مأمون فرمان داد كه بيعت آغاز شود و پيش از همه كس پسرش عباسي را به پيش فرا خواند تا با وليعهد بيعت كنند علي بن موسي دستش را بلند كرد آنچنانكه پشت دستش بسوي خود او و كف دستش بسوي مردم بود مأمون گفت، دستت را بگشاي تا بيعت كنند، علي بن موسيالرضا(ع) فرمود: رسول الله (ص) با مردم چنين بيعت ميكرد و به اين ترتيب مراسم بيعت انجام يافت.
روز پنجشنبه فرا رسيد، طبقات مختلف مردم از سپهسالاران و دربانان و قاضيان و ساير افراد،لباس سبزپوشيده به دربارمامون ميرفتندمامون آنروز جلوس كرده ودوتشك برزگ برروي هم تا همتاي نشيمنگاه مامون باشد براي حضرت رضا(ع) انداخته بودند جنابش با لباس سبز وعمامه وشمشير حمايل كرده برروي آن تشك جلوس فرمود مامون نخست دستور داد تا فرزندش عباس ،مقدم برسايرين با حضرت رضا(ع) بيعت نمايد.حضرت رضا(ع) براي بيعت دست خودرا به اين كيفيت نگه داشته بود كه پشت دستش مقابل صورت مباركش وكف دستش برابربامردم بودمامون گفت دست خودرا دراز كنيد تامردم بدرستي با شما بيعت نمايند،فرمود:رسول خدا (ص)به همين آئين بامردم بيعت ميكرد بالاخره مردم يكي بعد ازديگري براي بيعت حضورمييافتند وحضرت (ع) دست مباركش راكه (يدالله فوق ايديهم بود)بالاي همه دستها قرارميداد.درآنروز بدرههاي زرددرميان حضار پخش شد وخطبا وشعرا را درستايش آنحضرت واقدم بي سابقه ايكه مامون برداشته خطبهها خواندند وسرودها سرودند پس ازآن ابوعباد،عباس فرزند مامون راطلبيدند واوبه تندي آمده دست پدرش رابوسيده وكناراونشست بعد از او محمد بن جعفرراخوانده،فضل بن سهل اوراروانه كرد وي نزديك مامون آمده ليكن دست او را نبوسيد به اوگفتند برووجايزهات رابگير مامون كه گويا ازبي اعتنايي وي متاثرشده بود اوراطلبيد ودستورداد برو بمحل خود بنشين بعد ازاين ابوعباديك يك ازحضارعلوي وعباسي راپيش ميخواند وجوائز خودراميگرفتند تا همة جائزهها بپايان رسيد آنگاه مامون ازحضرت رضا(ع) درخواست كرد به مباركي اين روزفرخنده خطبة انشا فرمايد حضرت رضا(ع) ستايش خدارابجا آورد فرمود همانا مابراثر ارتباط وبستگي كه با رسول خدا(ص) داريم برشما حقي داريم وشما نيزبرما حقي داريد وهرگاه شما حق مارابه ماداديد ورعايت مال ما به آن طوركه بايد وشايد نموديد برما واجب است كه حق شما رارعايت نماييم وبه موجب آن كاركنيم وبه غيرازاين جملات ، بيانات ديگري نفرمودمامون پس ازانقضاء بيعت دستورداد سكه بنام آنحضرت زدند وبمباركي آن روز پيروزدخترعموي اسحق بن موسي رابه همسري وي درآورد وباو فرمان دادتا به عنوان امير الحاجي باعدة ازمردم به خانة خدا مشرف شده ودرهرشهري كه وارد ميشود مردم راازولايتعهدي حضرت رضا(ع)اعلام نمايد وخطبه بنام آنحضرت بخواند1.
1- شيخ مفيد ـ الارشاد ـ صفحه 603 و 604 و 605
اول پسرخود عباس راامركردكه باحضرت رضا(ع)بيعت كردبعدازآن سايرمردم بيعت كردند پس ازآن بدرههاي زرآوردند وجوائز بسيار به مردم بخشيد وخطباء وشعراءبرخاستندو خطبه وقصائد غرا درشان آنحضرت خواندند وجائزه گرفتندامرشد كه دربالاي منابر نام آن بزرگواربرده شود ووجوه ودنايرودراهم رابنام نامي ولقب گرامي آنحضرت قرين گردانند.شيخ مفيد مينويسداول كسي كه بيعت كرد عباس بن مامون بود و سي و سه هزارسادات علوي وعباسي را جمع كرده بود همه بيعت كردند، خطباء و شعرا بر خاسته قصايد و مدايحي خواندند و سروردند وصيت ولايتعهدي امام رضا(ع) تا ديوارچنين رسيد، بشرق و غرب اسلام اعلام كردند1.
مأمون به كلية شهرهاي عراق، حجاز، خراسان ـ ايران (خاورميانه) بخشنامهها فرستاد و اين انتصاب را ابلاغ كرد و امر كرد همه لباس سياه عباسي را به لباس سبز رضوي تبديل كنند و سكه بنام آنحضرت زد و ضمناً دختر خودام حبيبه را بحضرت رضا(ع) تزويج نمود و همان تاريخ پوران (امحبيب) دختر حسن بن سهل را خود تزويج كرد.
1- محدث خراساني ، حاج شيخ محمد ـ حيوه الرضا ـ جلد يک ـ مشهد ـ چاپخانه خراسان 1383 قمري ـ صفحه 88 و 89
(اصفهاني ، ابوالفرج علي بن حسين فرزندان ابوطالب جلد يک ـ جواد فاضل ـ علمي 1362 ـ ص 343)
(شيخ مفيد ـ الارشاد ـ صفحه 603 و 604 و 605)
(محدث خراساني ـ الارشاد ، صفحه 89)
(عماد زاده ـ زندگاني حضرت امام علي بن موسي الرضا (ع) ـ جلد يک ـ تهران ـ گنجينه ـ 1325 ، صفحه 520)
مأمون در روز دوشنبه هفتم ماه رمضان سال 201 بوليعهدي پس از خود باوي بيعت و مردم را به جاي سياه، سبز پوش كرد و فرمان آن را به اطراف و نواحي نوشت و براي رضا بيعت گرفت و بنام وي بر منبرها خطبه خواندند و دينارو درهم بنام آنحضرت سكه زدند و كسي نماند كه لباس سبز بپوشد مگر اسماعيل بن جعفر بنسليمان بن علي هاشمي كه عامل مأمون در بصره بود و از پوشيدن لباس سبز امتناع ورزيد و گفت: اين نقض (بيعت) است هم با خدا و هم با او، و نافرماني را آشكار ساخت، پس مأمون ، عيسي بن يزيد جلودي را بر سر وي فرستاد.
چون مأمون، علي بن موسي الكاظم را به ولايتعهدي برگزيد و با او بيعت كرد و او را به «الرضا من آل محمد» لقب داد، فرمود تا سپاهيان سياه بر كنند و سبز برتن پوشند، آنگاه به همة آفاق بنوشت1.
1- عماد زاده ـ زندگاني حضرت امام علي ابن موسي الرضا ، صفحه 520
احمد بن ابي يعقوب (ابن واضح يعغوبي) ـ تاريخ يعغوبي ـ محمد ابراهيم ـ تهران ـ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ـ 1343 صفحه 465
آيتي ، عبدالحميد (مقدم) ـ تاريخ ابن خلدون جلد دوم ـ موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي ـ 1364 ، صفحه 383
حضرت امام جعفر صادق (ع) فرزند امام محمد باقر (ع) نام شريفش جعفر و مشهور ترين القاب آن بزرگوار صادق و كنيه مشهورش ابوعبدالله است نام مادرش ام فروه است.
ولادت آن حضرت در طلوع فجر هفدهم ربيع الاول سال هشتاد و سه و شهادتش در روز بيست و پنجم شوال صد و چهل و هشت هجري قمري بوده است. مدت عمر ان حضرت 65 سال و مدت امامتش 33 سال و دو ماه است. قاتل او منصور دوانيقي و مدفن آن بزرگوار در مدينه قبرستان بقيع است. دوران امامت حضرت صادق(ع) دوران شكوفايي علم و دانش بود. مخصوصا از دوره امام محمد باقر (ع) كه به كثرت علم و دانش شهده آفاق گشته بود مجددا چراغ تشيع روشن گشت. آوازه امام جعفر صادق (ع) در تمام عالم اسلامي پيچيده بود. او دانا به علوم نهان و آشكار بود و علماي بزرگ و دانشمندان بسياري تربيت كرد. از اقطار و اكناف جهان مسلمانان براي حل مشكلات خود به خدمتش مي رسيدند و از محضرش كسب علم مي كردند. او مانند ابر باران علم مي باريد و زمين هاي دل مردم را از فيض رحمت خود سيراب مي كرد. دوازده هزار شاگرد تربيت كرد كه هريك از آنها عجوبه علم و عمل بودند. كتب اخبار پر از اخبار و احاديث جعفري است. امام ششم (ع) داراي قواي نفساني و و ملكات و سجاياي آسماني مانند شهامت،شجاعت، بلاغت، مراقبت، عبادت و تقوا بود و بر سيره جد و آباءگراميش سير و سلوك مي كرد و قدم جاي مقدم آنها مي گذاشت.
السلام عليک يا جعفر بن محمد الصادق، يابن رسول الله
ميلادامامجعفر صادق عليه السلام، مؤسس فقه جعفری
رابهساحت مقدسولي عصر والزمان حجة بن الحسن العسگري تبريك و تهنيت عرض مينمائيم.
نام: جعفر (به معنى نهر جارى پرفايده)
كنيه: ابو عبداللّه لقب: صادق پدر: حضرت محمد بن على (ع ) مادر: معروف به ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر تاريخ ولادت: يكشنبه 17 ربيع الاول ، سال 83 هجرى مكان ولادت: مدينه مدت عمر مبارک : 65 سال علت شهادت: مسموميت قاتل ملعون: منصور دوانيقى (خليفه عباسى ) زمان شهادت: يكشنبه 25 شوال ، سال 148 هجرى مدفن مطهر: قـبـر شريفش در قبرستان بقيع (واقع در مدينه منوره) در كنار قبر پدر و جدّ و عمويش امام حسن مجتبى (عليه السلام) مى باشد.
امام جعفر صادق (ع) در پگاه روز جمعه يا دوشنبه هفدهم ربيع الاول
سال 80 هجرى، معروف به سال قحطى، در مدينه ديده به جهان گشود.
اما بنا به گفته شيخ مفيد و كلينى، ولادت آن حضرت در سال 83 هجرى
اتفاق افتاده است. لكن ابن طلحه روايت نخست را صحيح تر مىداند
و ابن خشاب نيز در اين باره گويد: چنان كه ذراع براى ما نقل كرده، روايت نخست، سال 80 هجرى، صحيح است. وفات آن امام (ع) در دوشنبه روزى از ماه شوال و بنا به نوشته مؤلف جنات الخلود در 25 شوال و به روايتى نيمه ماه رجب سال 148 هجرى روى داده است. با اين حساب مىتوان عمر آن حضرت را 68 يا 65 سال گفت كه از اين مقدار 12 سال و چند روزى و يا 15 سال با جدش امام زين العابدين (ع) معاصر بوده و 19 سال با پدرش و 34 سال پس از پدرش زيسته است كه همين مدت، دوران خلافت و امامت آن حضرت به شمار مىآيد و نيز بقيه مدتى است كه سلطنت هشام بن عبد الملك، و خلافت وليد بن يزيد بن عبد الملك و يزيد بن وليد عبد الملك، ملقب به ناقص، ابراهيم بن وليد و مروان بن محمد ادامه داشته است.
كنيه مادر امام (ع) را ام فروه گفته اند. برخى نيز كنيه او را ام القاسم نوشته و اسم او را قريبه يا فاطمه ذكر كردهاند. كنيه آن حضرت ابو عبد الله بوده است و اين كنيه از ديگر كنيه هاى وى معروفتر و مشهورتر است. محمد بن طلحه گويد: برخى كنيه آن حضرت را ابو اسماعيل دانسته اند. ابن شهر آشوب نيز در كتاب مناقب مىگويد: آن حضرت مكنى به ابو عبد الله و ابو اسماعيل و كنيه خاص وى ابو موسى بوده است.
لقب امام صادق (ع)
آن حضرت القاب چندى داشت كه مشهورترين آنها صادق، صابر، فاضل و طاهر بود. از آنجا كه وى در بيان و گفتار راستگو بود، او را صادق خواندند.
مناقب آن حضرت بسيار است كه به اقتصار از آنها ياد مىكنيم. فضايل امام صادق بيش از آن است كه بتوان ذكر كرد. جمله اي از مالك بن انس امام مشهور اهل سنت است كه: «بهتر از جعفر بن محمد، هيچ چشمي نديده، هيچ گوشي نشنيده و در هيچ قلبي خطور نكرده است.» از ابوحنيفه نيز اين جمله مشهور است كه گفت: «ما رأيت افقه من جعفر بن محمد» يعني: «از جعفر بن محمد، فقيه تر نديدم.» و اگر از زبان خود آن حضرت بشنويم ضريس مي گويد: امام صادق در اين آية شريفة: كل شيء هالك الا وجهه، يعني: «هر چيز فاني است جز وجه خداي متعال،» فرمود: «نحن الوجه الذي يوتي الله منهم» يعني «ماييم آيينه اي كه خداوند از آن آيينه شناخته مي شود.» بنابراين امام صادق (ع) فرموده است او آيينه ذات حق تعالي است.
شيخ مفيد در ارشاد مىنويسد: علومى كه از آن حضرت نقل كرده اند به اندازه اى است كه ره توشه كاروانيان شد و نامش در همه جا انتشار يافت. دانشمندان در بين ائمه (ع) بيشترين نقل ها را از امام صادق روايت كرده اند. هيچ يك از اهل آثار و راويان اخبار بدان اندازه كه از آن حضرت بهره برده اند از ديگران سود نبرده اند. محدثان نام راويان موثق آن حضرت را جمع كرده اند كه شماره آنها، با صرف نظر از اختلاف در عقيده و گفتار، به چهار هزار نفر مىرسد.
بيشترين حجم روايات، احاديثي است كه از امام صادق (ع) نقل شده است، اهميت معارف منقول از جعفر بن محمد (ص) به ميزاني است كه شيعه به ايشان منسوب شده است: “شيعه جعفري”. كمتر مسئله ديني (اْعم از اعتقادي، اخلاقي و فقهي) بدون رجوع به قول امام صادق (ع) قابل حل است. كثرت روايات منقول از امام صادق (ع) به دو دليل است:
يكي اينكه از ديگر ائمه عمر بيشتري نصيب ايشان شد و ايشان با شصت و پنج سال عمر شيخ الائمه محسوب مي شود (148 – 83 هجري) ، و ديگري كه به مراتب مهمتر از اولي است، شرائط زماني خاص حيات امام صادق (ع) است. دوران امامت امام ششم مصادف با دوران ضعف مفرط امويان، انتقال قدرت از امويان به عباسيان و آغاز خلافت عباسيان است. امام با حسن استفاده از اين فترت و ضعف قدرت سياسي به بسط و اشاعه معارف ديني همت مي گمارد. گسترش زائد الوصف سرزمين اسلامي و مواجهه اسلام و تشيع با افكار، اديان، مذاهب و عقايد گوناگون اقتضاي جهادي فرهنگي داشت و امام صادق (ع) به بهترين وجهي به تبيين، تقويت و تعميق “هويت مذهبي تشيع” پرداخت. از عصر جعفري است كه شيعه در عرصه هاي گوناگون كلام، اخلاق، فقه، تفسير و…صاحب هويت مستقل مي شود. عظمت علمي امام صادق (ع) در حدي است كه ائمه مذاهب ديگر اسلامي از قبيل ابوحنيفه و مالك خود را نيازمند به استفاده از جلسه درس او مي يابند. مناظرات عالمانه او با ارباب ديگر اديان و عقايد نشاني از سعه صدر و وسعت دانش امام است. اهميت اين جهاد فرهنگي امام صادق (ع) كمتر از قيام خونين سيد الشهداء (ع) نيست.
امام و فقه اسلامی
ـ فقه شيعه اماميه كه به فقه جعفري مشهور است منسوب به جعفر صادق (ع) است. زيرا قسمت عمده احكام فقه اسلامي بر طبق مذهب شيعه اماميه از آن حضرت است و آن اندازه كه از آن حضرت نقل شده است از هيچ يك از (ائمه) اهل بيت عليهم السلام نقل نگرديده است. اصحاب حديث اسامي راويان ثقه كه از او روايت كرده اند به 4000 شخص بالغ دانسته اند.
ـ در نيمه اول قرن دوم هجري فقهاي طراز اولي مانند ابوحنيفه و امام مالك بن انس و اوزاعي و محدثان بزرگي مانند سفيان شوري و شعبه بن الحجاج و سليمان بن مهران اعمش ظهور كردند. در اين دوره است كه فقه اسلامي به معني امروزي آن تولد يافته و روبه رشد نهاده است. و نيز آن دوره عصر شكوفايي حديث و ظهور مسائل و مباحث كلامي مهم در بصره و كوفه بوده است.
ـ حضرت صادق (ع) در اين دوره در محيط مدينه كه محل ظهور تابعين ومحدثان و راويان و فقهاي بزرگ بوده، بزرگ شد، اما منبع علم او در فقه نه «تابعيان» و نه «محدثان» و نه «فقها» ي آن عصر بودند بلكه او تنها از يك طريق كه اعلاء و اوثق طرق بود نقل مي كرد و آن همان از طريق پدرش امام محمد باقر (ع) و او از پدرش علي بن الحسين (ع) و او از پدرش حسين بن علي (ع) و او از پدرش علي بن ابيطالب (ع) و او هم از حضرت رسول (ص) بود و اين ائمه بزرگوار در مواردي كه روايتي از آباء طاهرين خود نداشته باشند خود منبع فياض مستقيم احكام الهي هستند.
آثار امام صادق (ع)
غالب آثار امام (ع) به عادت معهود عصر، كتابت مستقيم خود ايشان نيست و غالبا املاي امام (ع) يا بازنوشت بعدي مجالس ايشان است. بعضي از آثار نيز منصوب است و قطعي الصدور نيست.
1- از آثار مكتوب امام صادق (ع) رساله به عبدالله نجاشي (غير از نجاشي رجالي) است. نجاشي صاحب رجال معتقد است كه تنها تصنيفي كه امام به دست خود نوشته اند همين اثر است.
2- رساله اي كه شيخ صدوق در خصال و به واسطه اعمش از حضرت روايت كرده است شامل مباحث فقه و كلام .
3- كتاب معروف به توحيد مفضل، در مباحث خداشناسي و رد دهريه كه املاء امام (ع) و كتاب مفضل بن عمر جعفي است.
4- كتاب الاهليلجه كه آن نيز روايت مفضل بن عمر است و همانند توحيد مفضل در خداشناسي و اثبات صانع است و تماما در بحارالانوار مندرج است.
5- مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه كه منسوب به امام صادق (ع) و بعضي از محققان شيعه از جمله مجلسي، صاحب وسايل (حرعاملي) و صاحب رياض العلما، صدور آن را از ناحيه حضرت رد كرده اند.
6- رساله اي از امام (ع) خطاب به اصحاب كه كليني در اول روضه كافي به سندش از اسماعيل بن جابر ابي عبدالله نقل كرده است.
7- رساله اي در باب غنائم و وجوب خمس كه در تحف العقول مندرج است.
8- بعضي رسائل كه جابربن حيان كوفي از امام (ع) نقل كرده است.
9- كلمات القصار كه بعدها به آن نثرالدرد نام داده اند كه تماما در تحف العقول آمده است.
10- چندين فقره از وصاياي حضرت خطاب به فرزندش امام موسي كاظم (ع) سفيان شوري، عبدالله بن جندب، ابي جعفر نعمان احول، عنوان بصري، که در حليه الاولياء و تحف العقول ثبت گرديده است.
#همچنين ادعيه امام صادق (عليه السلام) (الصحيفة الصادقية و الصادصية الجامعة) : مجموعه ادعيه معتبره اي است که از دو امام بزرگوار پنجم و ششم (عليهماالسلام) در کتب روايي شيعه وارد شده و دانشگاه امام صادق (ع) آن را به مناسبت بيستمين سالگرد تاسيس دانشگاه همزمان با ميلاد مسعود نبي اکرم اسلام(ص) و امام جعفر صادق(ع) منتشر کرده است.
سايت فوق شامل اطلاعاتی درمورد نگاهى به سيره امام صادق عليه السلام - قرآن در نگاه امام صادق(ع) - پيامبر اكرم(ص) از نگاه امام صادق(ع) - مذهب شيعه چرا مذهب جعفرى ناميده شد؟ - پيشواى صادق عليه السلام در انديشه مقام معظم رهبرى - شاگردان مكتب امام صادق (ع) - گزيدهاى از احاديث اخلاقى امام صادق (عليه السلام) - حضرت امام صادق (عليه السلام) در آئينه شعرا و ...
سايت فوق اطلاعاتی مفيدی چون: نژادى پاك و بزرگوار - جشن ولادت - رشد و پرورش امام - سفر آن حضرت به شام - روزگار امامت حضرت صادق (ع) - دانشگاه بزرگ - اخلاق پسنديده و دانش ژرف و گسترده امام و ... نوشته حضرت آية الله حاج سيد محمد تقى مدرسى.
تعلیم و تربیت اسلامی در بین مسلمان به دست فراموشی سپرده شده و دستورهای تربیتی این دین آسمانی در لابلای کتب مدفون و متروک مانده و غبار فراموشی و غفلت برآنها فرو نشسته است. از طرف دیگر ، غربیان با سعی و تلاش خود به اصول و نکات تربیتی و روانی دقیق برخورد میکنند، و بر ملل دنیا عرضه میدارند و چون مطابق منطق و برهان است مردم آنها را میپذیرند و خود را رهین خدمات علمی ایشان میدانند پس از آنکه چیست و حسن شهرت ایشان در سراسر جهان گسترش مییابد ما از خواب بیدار میشویم و میگوییم این اصول و نکات در اسلام هم وجود دارد مثلا وقتی که غریبان درباره شعور باطن یا ضمیر مخفی مطالبی را بیان میدارند و آن را مدلل میسازند میگوییم این مطلب از آیات و روایات استفاده میشود یا هنگامی که درباره شخصیت و چگونگی تشکیل آن با استدلال به بحث میپردازند میگوییم که اینها دربیانات ائمه اطهار (ع) آمده است و .... از خود بپرسیم که چرا این طور نباشد که ما خودمان مستقلا در آیات و روایات به غور و بررسی بپردازیم و پیش از آنکه که دنباله رو دیگران باشیم با فکر و رای خود و با الهام از منابع اسلامی مطالبی را بر دنیا عرضه بداریم و نکات علمی و تربیتی اسلام را در دسترس پژوهندگان قرار دهیم و عظمت اسلام را به دیگران نشان دهیم .
جاذبه تربیتی اسلام به قدری قوی است که پیامبر اسلام(ص)توانست مردم شبه جزیره عربستان را در مدتی اندک به بالاترین درجه کمال و فضیلت سوق داده و جمعیتی را که هیچگونه برجستگی و نقطه مثبتی نداشته و از خصایص انسانی برخوردار نبودند به اوج سعادت و برازندگی برساند در زمان بعثت پیامبر اکرم (ص) به فرمودة امیرمومنان علی (ع) ساکنان حجاز پیرو بدترین کیش – که شرک و بت پرستی است بودند و در بدترین جایی که قحطی و فلاکت آنجا را فراگرفته بود، در سرزمینهای سنگلاخ و در میان مارهای زهراگینی که از صداها نمیرمیدند ، اقامت داشتند آب لجن سیاه میآشامیدند و غذاهای خشن مانند نانی که از آرد هستة خرما درست می شد میخوردند صلهی رحم نمیکردند، خون یکدیگر را میریختند ....
به برکت تربیت اسلام و قرآن و استقامت پیامبر (ص) کار همین مردم به جایی رسید که در بین مردم دنیا نمونه شدند و بزرگترین قدرتهای ستمگر را در هم شکستند و آن قدر برتری فکری پیدا کردند که زمامداران جور و طاغوتان زمان را به عدل و دادگری و وسعت نظر فرا میخواندند و آنان را از غرور و تجمل پرستی بر حذر میداشتند در سال چهاردهم هجری وقتی که مسلمین برای جهاد و برافراشتن پرچم تقوا و فضیلت با جمعی از بزرگان ایران که یزدگرد جزو آنان بود روبرو شدند نعمان بن مقرن به نمایندگی از طرف جمعیتی که همراه او بودند آغاز سخن کرد و بر ایرانیان چنین گفت : همانا خداوند به ما رحم کرد و پیامبری برای ما فرستاد که ما را به خوبی دستور میدهد و از بدی باز میدارد و به ما وعده کرده است که اگر دعوتش را اجابت کنیم از خیر دنیا و آخرت بهرهمند میشویم.... راستی مردمی که پیش از اسلام در عبودیت ابرقدرتهای زمان بودند و نمیتوانستند حق خود را از ستمگران بگیرند چه شد که پس از طلوع فجر اسلام این گونه رشد فکری پیدا کردند و توانستند در برابر پادشاهی همچون یزدگرد بدین سان اظهار وجود کنند وعقیدة خود را بیان دارند؟ این مزایا حاصل نشد مگر بر اثر تعلیم و تربیت قرآن که دلهای مردم را زنده کرد و مردمی را که با نیکوییها و برتریها فرسنگها فاصله داشتند به اوج عظمت و سروری رسانید. اما چه شده که امروزه جوامع اسلامی عظمت دیرین خود را از دست دادهاند. ؟ پاسخ این است که تعلیم و تربیت اسلامی از بین مسلمین رخت بربسته و عمل به آن متروک شده است ، اینک برآنیم که به اندازة فرصت و استطاعت و فهم خویش دربارةاین موضوع بسیار مهم که ترقی و تعالی مسلمین به آن بستگی دارد بحث و گفتگو کنیم تا وسیلهای باشد که محققان و پژوهندگان در این زمینه به طور کافی مطالبی را ارائه دهند، باشد پویندگان راه حق را سودمند افتد [1]
چکیده
فراهم آوردن زمینه برای پرورش استعدادهای درونی هر موجود و به ظهور و فعلیت رسانیدن امکانات بالقوه موجود در درون او را تربیت نامند. هسته سیبی را در نظر بگیرید این هسته استعداد تبدیل شدن به سیب را در درون خود دارد و در صورت فراهم بودن شرایط این استعداد درونی به فعلیت میرسد و دانه مزبور به درخت سیب و سپس به میوههای سیب تبدیل خواهد شد دانه مذکور اگرچه بالفعل دانهای بیش نیست. اما چون امکان تبدیل شدن به سیب را داراست بالقوه سیب است تربیت این دانه فراهم آوردن شرایط لازم جهت پرورانیدن همین استعداد درونی و به فعلیت درآوردن خصوصیات بالقوه آن است در مورد انسان نیز فراهم آوردن برای شکوفایی همه استعدادهای درونی در جهت رسیدن به هدف مطلوب «با برنامههای حساب شده» تربیت نامیده میشود.
موضوع تعلیم و تربیت
چنان که میدانیم هر علمی موضوعی دارد که تمام مطالب آن علم بر محور موضوع دور میزند، مثلا موضوع علم صرف کلمه است که در آن علم، از کلمه از لحاظ تغییراتی که بر آن وارد میگردد بحث میشود یا موضوع علم حساب عدد است که عوارض عدد در آن علم مورد بررسی قرار میگیرد و یا موضوع علم فقه افعال مکلفین است که در آن علم از لحاظ عروض احکام خمسه بر آن افعال ، گفتگو میشود .و....
میتوان گفت که موضوع علم تعلیم و تربیت وجود آدمی است از لحاظ این که استعداد و نیروهایش در جهت کمال پرورش یابد و در خور تواناییاش معلوماتی به وی انتقال داده شود لذا دانشمندان علوم تربیتی از دیرباز دربارة انسان از لحاظ پرورش استعدادها و راههای تعلیم و تربیت وی به تحقیق و گفتگو پرداخته، در نظر داشتهاند که او را به عالیترین مقامی که مورد توجهشان بوده است، برسانند. [2]
ضرورت و اهمیت تعلیم و تربیت
در ضرورت و اهمیت تعلیم و تربیت همین بس که اگر به کسی بگویند تو بیتربیت و نادانی ، بدش میآید و از اینکه چنین نسبتی به وی دادهاند ناراحت میشود. پس دربارة اهمیت چنین امری سخن گفتن و توضیح دادن مانند این است که کسی در وسط روز در وقتی که اشعة تابناک خورشید سراسر فضا را فرا گرفته ، برای وجود خورشید و نتایج آن دلیل بیاورد.
برای اینکه بهاهمیت و ضرورت تعلیم و تربیت پی ببریم باید موقعیتی را در نظر بگیریم که در آن زمینه تربیت، یعنی تأثیر دیگران ، در انسان وجود نداشته باشد یعنی چنین فرض کنیم که تمام ساکنان کره زمین به جز کودکان متولد شده ، به طور معجزه آسا به کرة دیگر مسافرت کنند و نیز این کودکان به طریق غیر عادی تا بیست سال زنده بمانند و آنچه در نهاد آنهاست طبیعتا بتدریج رشد نماید بدون اینکه تحت تأثیر مربی و معلمی قرار بگیرند . بدیهی است که پس از آن مدت انسانهای کرة زمین شباهت تمام به حیوانات خواهند داشت: زیرا آنان تنها در دامان طبیعت پرورش یافته و کسی آنها را تربیت نکرده است علم ، هنر ، ادب، معنویت ،فضیلت ، انسانیت و رسوم اجتماعی در بین ایشان وجود نخواهد داشت آنچه از تمدن و وسایل و اسباب آن از قبیل کتاب و ماشین آلات و غیره روی کره زمین باقی مانده برای آنان نامفهوم است ایا کسی حاضر است که بشر تحت تعلیم و تربیت قرار نگیرد و نسل آیندهاش چنین حالتی پیدا کند.[3]
ملل متمدن امروز برای تعلیم و تربیت اهمیت بسزایی قائلند آن را در صدر اولویتهای برنامة خود قرار میدهند و از امور زیربنایی و حیاتی به حساب میآورند.
رفاه و عظمت هر جامعه با تعلیم و تربیت نسبت مستقیم دارد بدین معنی که هر اندازه سطح آموزش و پرورش مردم بالاتر باشد به همان اندازه آسایش و رفاه و سعادت بیشتری بر آن جامعه حکمفرماست.
در دنیای کنونی مردم به این واقعیت پی بردهاند که امکانات رشد به طبقة معینی اختصاص ندارد و از راه تعلیم و تعلم میتوانند آنچه را که در زمانهای گذشته به طبقه خاصی از جامعه تعلق داشت برای خودشان تامین کنند. [4]
اهمیت دادن اسلام به تعلیم و تربیت
پیامبر اسلام که آخرین برنامة کمال و سعادت بشر را در متجاوز از چهارده قرن قبل بر انسان عرضه داشت، هنگامی که مردم در تاریکی جهل راه خود را گم کرده بودند و از تعلیم و تربیت به کل بیخبر بودند مردم را به فراگیری علم و دانش و کسب فضایل و آداب نیکو فرا خواند [5] و فراگرفتن دانش را بر هر مسلمانی واجب دانست [6] از نظر اسلام کسی که از تعلیم و تربیت بیبهره است همچون کسی است که در بیابان خشکی سرگردان و متحیر است و نمیداند از کدام راه برود تا به سرمنزل مقصود برسد و سرانجام چنین فردی هلاکت و بدبختی است.
خداوند در قرآن کریم فرموده است : پیامبران برای تزکیه و تعلیم بشر برانگیخته شدهاند که آیات خدا و کتاب و حکمت را بهآنان تعلیم دهند. [7]
امام سجاد (ع) در دعای خود از خدا میخواهد که او را کمک نماید تا فرزندانش را تربیت و تأدیب کند و نسبت به آنان نیکی نماید. [8]
تعلیم و تربیت گام به گام در مهد خانواده
همه مکاتب و ادیان ، دربارهی تعلیم و تربیت کودکان به خانوادهها توصیههایی کردهاند اما کمتر دین و مکتبی پیدا میشود که درباره مسایل جزئی تعلیم و تربیت اظهار نظر کرده باشد و اگر هم احیانا به مسائل جزئی پرداخته باشد مسلما به جامعیت اسلام نیست . اسلام به مسائل جزئی تعلیم و تربیت توجه کرده و دارای تز خاصی است. [9]
از نظر اسلام ، تعلیم و تربیت کودک ، گام به گام انجام میگیرد و اگرچه معلم و مدرسه و امکانات دیگر به کمک خانوادهها میشتابند. لیکن اولین گام را خانوادهها بر میدارند و تا آخرین گام نیز به همراه کودکان و نوجوانان خواهند بود.
خانواده، مأمن و مأوا و مهد کودکان است و تنها نهادی است که تا روزی که به مرحلهی استقلال میرسند و به تشکیل خانوادة جدید میپردازند با آنهاست. بعد نیز این پناهگاه همچنان موقعیت خود را از لحاظ عاطفی و ارشادی و حمایتهای مادی و معنوی حفظ میکند و خانواده جدید را با چندین خانواده، ارتباط میدهد[10].
نکته مهمی که تذکر آن را به همه خانوادههای مسلمان و علاقمند به رهنمودهای تربیتی این دین مبین لازم میبیند این است که روشهای جدید تعلیم و تربیت موجود، خانواده را از لحاظ تربیتی در حاشیه قرار میدهد و وظیفه اصلی را به دست مهدهای کودک و کودکستان و پانسیونها میسپارد اما در روش تربیتی اسلام ، خانواده در متن است و در حقیقت، مسئول اصلی خانواده است و در عین حال، هیچ مانعی نیست که اشخاص یا موسسات در ادای این وظیفه بزرگ، پشتیبان و مالی خانوادهها باشند کودکان هرچه به خانواده نزدیکتر باشند بر استحکام پیوند والدین خود میافزایند و چه بسیار رنجشها و گلایهها را که آنها به لبخند نشاط بخش ثمرة هستی خویش، از جان و دل میزدایند[11].
اهمیت تشکیل خانواده در اسلام
ازدواج و تشکیل خانواده، روشی است که خداوند برای تنظیم زندگی انسان به آن دستور داده است. این دستور، از آن رو صادر شده است تا نیازهای طبیعی انسان به طور مشروع و با روشی سالم تامین گردد. و از بحرانهای روحی و گسترش بیماریهای جنسی و درگیریهای اجتماعی و اخلاقی پرهیز شود[12].
در اهمیت تشکیل خانواده همین بس که خداوند متعال این وظیفه را از سنت پیامبران آسمانی دانسته و فرموده است ما پیش از تو پیامبرانی گسیل داشتیم و بر ایشان همسران و فرزندانی قرار دادیم . (تا نسل هدایتگران برقرار بماند.)[13]
همچنین خداوند تشکیل خانواده را وسیلهای برای بقای نوع انسانی و افزایش جمعیت و عامل وحدت و مساوات بشریت قرار داده است. «ای مردم پروا کنید از پروردگارتان که شما را از یک جان آفرید و جفت او را همجان آفرید و از این رو ،مردان بسیار و زنان بر پهنهی گیتی پراکند. [14]
پاک و پاکیزه ماندن یک جوان ، چه پسر و چه دختر ، چه مرد و چه زن . در صورتی که ازدواج نکند از فساد و افساد، امری غیر ممکن به نظر میرسد. اگر جوانی را در پاکی و پاکیزگی ظاهر و باطن یافتیم ، در حالی که ازدواج نکرده باشد ، باید بگوییم او از اولیای الهی است . بنای یک خانه در جامعه در صورتی با سلامت و آرامش قرین میشود که مرد و زنی با تحقق دادن ازدواج و رعایت حقوق یکدیگر در آن زندگی کنند.
تنهایی انسان را در دریایی از خیالات ،اوهام ، افکار غیر منطقی، و بیماریهای اخلاقی و روانی فرو میبرد و امواجی از مشکلات گوناگون را برای انسان به ارمغان میآورد . [15]
انسان با ازدواج ، غرایز جنسی خود را مهار و آرامش روحی و روانی و خوشبختی خود را تامین میکند و برخوردهای سالم اجتماعی در سایة تشکیل خانواده حاصل میگردد. زیرا آدمی با ازدواج و فرزند دار شدن ، به ارزش زحمات پدر و مادر پی میبرد و لذت و زینت بچه دار شدن و پدر مادر شدن را کسب میکند . پیداست که چنین اموری بدون تشکیل خانواده به دست نمیآید و جامعه از ارزشهای معنوی آن برخوردار نمیگردد. [16]
رسول خدا (ص) فرمود: اکثر اهل آتش در قیامت ، آنانی هستند که از ازدواج و تشکیل خانواده امتناع کردند. و نیز فرمودند: فرومایهترین مردگان شما عزبها هستند. و در سختی حکیمانه فرموند: شرترین شما عزبهایند و عزبها برادران شیطانند. و در کلامی عرشی و بیانی ملکوتی فرمود: بهترین امت من زن داران و بدترین آنها عزبها هستند و در حدیثیفرمود: خداوند مردی که از زن گرفتن خودداری کند ، لعنت نموده است. [17]
تعبیر رسول با کرامت اسلام از آنان که از ازدواج امتناع میکنند به اهل آتش ، فرومایگان ، برادران شیطان، اشرار و لعنت شدگان به خاطر این است که روی گردانان از ازدواج به ناچار در فساد و افساد، شیطنت و گناه و معصیت خواهند افتاد و برای جامعه و خانواده ایجاد مزاحمت نموده و باعث مشکلات فراوانی در تمام زوایای زندگی خواهند شد. با توجه به آیات و روایات و تجربه حیات ، ازدواج انسان را کرامت و شرافت میدهد. از علل استحقاق عذاب الهی میرهاند . از پستی و فرومایگی حفظ میکند ، از افتادن در بند شیطان مصون میدارد و از اینکه آدمی منبع شرو فساد گردد و مورد لعنت حق قرار گیرد، در امان میدارد و این همه موجب راحتی و استراحت آرامش و امنیت،پاکی و تقوا و آسان شدن موارد زندگی و سبک شدن بار حیات میگردد ، به همین خاطر در قرآن مجید بدینگونه به علت تشریع ازدواج اشاره فرمود :یرید الله ان یخفف عنکم : خداوند اراده فرموده : برنامه زندگی را برای شما سهل و آسان نماید.[18]
دلیل تشکیل خانواده
در یک نگاه ظاهری متوجه میشویم که عناصر اصلی تشکیل خانواده، یک زن و یک مرد است که مطابق آداب و رسوم اجتماعی خویش با یکدیگر پیوند زناشویی بستهاند و بعد فرزند یا فرزندانی بر جمع آنها افزوده شده است .
خانواده را با همین نگاه ظاهری میشود تعریف کرد ولی این اندازه کافی نیست . عمده این است که ببینیم چرا زن و مرد، به دنبال تشکیل زندگی مشترک میروند و آیا این یک نیاز فطری و طبیعی است یا به قول مارکسیستها که همه چیز را رو بنای اقتصاد میدانند یک نیاز غیر طبیعی و طبقاتی است.[19]
در اینجا نمیخواهیم دربارهی نظریهی مارکسیسم بحثی داشته باشیم شاید کسانی باشند و هستند که زناشویی آنان انگیزهی اقتصادی دارد و در مجموع،برای کسانی که به خاطر مال یا جمال یا قدرت ، تشکیل خانواده میدهند، خانواده کانون بهرهگیری مرد یا زن از ثروت یا قدرت یا زیبایی دیگری است و چون فلسفهی تشکیل خانواده را همین امور میدانند، دوام و استحکام خانواده نیز در نظر آنان به همین امور بستگی دارد و هیچ مانعی نیست که با از بین رفتن آنها ، زندگی خانوادگی نیز همچون سایهای به دنبال آنها محو و زایل گردد. البته اسلام مخالف این نیست که زن و شوهر از مال و مقام و قدرت و جمال یکدیگر بهرهمند شوند اما به طور حتم مخالف این است که اساس تشکیل خانواده این امور مادی و غیر قابل داوم باشد.
میتوان علت تشکیل خانواده را رفع نیاز جنسی دانست، اما پر واضح است که نیاز نمیتواند علت تامهی تشکیل خانواده باشد. چون در اینصورت زندگی خانوادگی باید تابع آن بوده، همچون خود آن نیاز در معرض تغییر باشد.
برخی داشتن فرزند را اصل قرار دادهاند و گفتهاند مردان و زنانی که توانستهاند فرزندانی سالم و صالح تحویل جامعه دهند، احساس سرافرازی میکنند شاید به جا باشد که گفته شود: تشکیل خانواده به خاطر توالد وتناسل است و لیکن با همهی اهمیتی که برای این جنبه قائلیم، نمیتوانیم این را نیز اصل و پایه یگانه و منحصر به فرد قرار دهیم [20]
تشکیل خانواده فایدهی دیگری نیز دارد که ممکن است گفته شود : علت این که زنان و مردان به تشکیل خانواده میپردازند، همان است. انسان یک موجود اجتماعی است و نیاز به تعاون و معاضدت دارد. در محیط خانواده، برنامه تعاون و معاضدت به طور بسیار مطلوبی اجرا میشود اگر یکی بیمار شود دیگری از او پرستاری میکند و اگر یکی دچار فتور و ضعف گردد دیگری نیز بازوی او را میگیرد و اگر یکی از نظر مالی ناتوان شود دیگری به او کمک میکند و حتی گاهی عواطف خانوادگی آنچنان قدرت پیدا میکند که اعضای خانواده،در قبال یکدیگر احساس مالکیت شخصی نمیکند.[21]
معلوم میشود که در مسالهی تشکیل خانواده یک راز دیگری نهفته است که اگر شناخته شود و مورد توجه قرار گیرد ، انسان به واسطة آن به همه چیز میرسد : هم نیاز جنسیاش رفع میشود هم به فرزند میرسد هم ازنعمت بسیار پرارزش تعاون و تعاضد بهرهمند میشود و هم به فواید دیگر میرسد.[22]
کلید گشایش این معما در قرآن است . از نظر این کتاب آسمانی ، انسانها طوری آفریده شدهاند که جفت خواهی به سرشت و آفرینش آنها بر میگردد. از دیدگاه قرآن،اصولا خلقت انسانها جفت جفت است . هیچ مردی و هیچ زنی نیست که برای او جفتی خلق نشده باشد . اینها به حسب فطرت خود، در پی یافتن جفت خود کوشش و تلاش میکنند و هر کدام با تاکتیک مخصوص خود این وظیفه فطری را انجام میدهند. مرد با تاکتیک خود و زن با تاکتیک زنانهی خود و سرانجام همدیگر را میجویند و کامل میکنند. [23] منطق قرآن در این باره چنین است:
- و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه
یکی از آیات قدرت خداوند این است که برای شما از جنس خودتان همسر آفریده تا وسیلة سکون و آرامش شما باشد و در میان شما دوستی و رحمت قرار داده است. [25]
انسان ، سکون و آرامش میخواهد در کل نظام هستی این سکون و آرامش را خدا به انسان میدهد و هنگامی انسان به این سکون و آرامش نایل میشود که به آن قدرت لایزالی که نظام بخش هستی است، ایمان، داشته باشد. در این صورت، انسان در برابر حوادث و مصایب و فراز و نشیبها نمیلرزد و محکم و استوار میایستد . اما همسران نیز وسیلة سکون و آرامش یکدیگرند و این ، حتی به ایمان آنها هم بستگی ندارد، گرچه ایمان همچنان که در جاهای دیگر نقش موثری دارد در این جا نیز نقش دارد. [26]
عوامل رکود فکر تشکیل خانواده
بررسی تمام عوامل و اسبابی که موجب رکود فکر تشکیل خانواده در میان جوانان شده از حوصلة بحث در این گفتار خارج است و لی به طور اجمال میتوان چند عامل زیر را در اینجا نام برد.
1-در دسترس بودن وسایل عیاشی و خوشگذرانی و اشباع غریزة جنسی به طرق نامشروع و در عین حال آسان . از قبیل مجالس رقص و تشکیل عیش و نوش و شبنشینیها و ازادی بیحساب جوانان و معاشرتهای زیاد پسران و دختران با یکدیگر.
2-سنگین بودن مهر و سایر تشریفات ازدواج و زیاد بودن جهیزیه دختران و ... موانعی در سر راه زناشویی ایجاد نمودهاند که جوانان جرات نمیکنند کانون خانوادگی تشکیل دهند.
3-بعضی از جوانان دختر و پسر به قدری در انتخاب همسر مشکل پسندند و به قدری قیود و مشخصات و شرایط اقتصادی از قبیل ثروتمند بودن دختر و پسر و یا مشخصات جسمی برای دختر و پسر تعیین میکنند که در خارج از عالم خیال کمتر پیدا میشود و از اینرو به آسانی نمیتوانند تن به ازدواج دهند و به این ترتیب اصل مهم اجتماعی قربانی یک سلسله از مطامع و توقعات نابجای عدهای میگردد.
ارزش و اهمیت ازدواج از نظر پیامبر اکرم (ص)
از پیامبر خدا (ص) است که فرمود: در چهار موقع عنایت و رحمت حق متوجه انسان میشود : به وقت باریدن باران ، به هنگام نظر کردن فرزند به صورت پدر از باب محبت ، در آن زمان که در خانه کعبه باز میشود و آن وقت که عقد و پیمان ازدواج بسته شده و دو نفر با یکدیگر جهت زندگی جدید، وارد عرصهی نکاح میشوند.
رسول خدا فرمود: ازدواج کنید و پسران و دختران مجرد را همسر دهید نشانهی نیک بختی مسلمان این است که مخارج شوهر کردن زنی را به عهده بگیرد . چیزی نزد حق محبوبتر از خانهای که در اسلام به سبب نکاح آباد شود نیست.
و باز فرمودند : مردان مجرد و عزب خود را زن دهید تا حضرت حق اخلاقشان را نیکو و روزیشان را فراخ و گشاده و جوانمردی هایشان را زیاد کند.
رسول خدا (ص) ازدواج روش من است ، هر کس از راه و روش من رو بگرداند از من نیست.
رسول خدا (ص) : هر کس ازدواج کند نیمی از دینش را باز یافته نسبت به نیم دیگری تقوای الهی را رعایت کند.
رسول خدا (ص) همسر انتخاب کنید که باعث وسعت رزق است.
رسول خدا فرمود: جوانها هر کدام از شما را قدرت است ازدواج کنید تا دیدگانتان کمتر زنان را دنبال کند و دامنتان پاک بماند.
و نیز فرموند: هیچ بنایی در اسلام نزد خداوند محبوبتر از ازدواج نیست.
و نیز رسول خدا فرمود: هر کس ازدواج کند نیمی از سعادت را بدست آورده است.
و نیز فرمودند: هر کس که در اوائل جوانی ازدواج کند ،شیطان فریاد زند ، فریاد از او ، فریاد از او ، دو سوم دینش را از دستبرد من نگاه داشت. پس باید عبد خدا در نگهداری یک سوم دیگرش ، جانب تقوا را رعایت کند.
راستی در ازدواج چه ارزشهای والایی قرار دارد وچه منافع بزرگی نصیب مرد و زن مینماید و اسلام برای ازدواج چه عظمت و اهمیت قایل شده است. ای کاش خانواده ها را ه را برای تسهیل این امر مهم الهی و انسانی باز میکردند و دست از سختگیری و زمینهسازی برای تحقق شرایط طاقتفرسا برمیداشتند و در حد شئون خود به انجام این مراسم اقدام میکردند و در این مسئله طریق قناعت به آنچه که حاضر بود و از دست میآمد میپیمودند تا دختران و پسران به امیال طبیعی خود برسند و آرزوهایشان برآورده شود و غرایز و شهوات آنان که نعمتهای حق است تبدیل به کفران نعمت نگردد و دامن پاک آنان به گناه و معصیت آلوده نشود [27]
مهمترین اصول انتخاب همسر
1- انتخاب همسر بر اساس تدین:
در اینجا منظور از تدین آن است که فردی که انتخاب میشود، دارای فهم عمیقی از اسلام بوده ، فضائل اخلاقی و والای دینی و اداب بلند پایة آنرا عملا بر زندگی خود تطبیق داده باشد و به عبارت دیگر همیشه به قوانین و قواعد شریعت اسلامی و اصول جاودان آن پایبند باشد . وجود این اوصاف، دلالت بر تدین دختر یا پسر دارد. چنانچه هر کدام از آنان فاقد خصائل فوق الذکر بودند، از عقیدهی اسلامی فاصله گرفتهاند و از راه راست منحرف شدهاند و اخلاقی ناسالم دارند هرچند مردم ظاهرا آنرا نیکوکار و شایسته و متدین بدانند. [28]
2- انتخاب بر اساس نجابت و اصالت خانوادگی:
یکی دیگر از ضوابطی که اسلام برای انتخاب شریک زندگی وضع نموده است انتخاب همسر بر اساس نجابت و اصالت خانوادگی است، به این معنا که شخصی که برگزیده میشود از خانوادهای ریشه دار و اصیل باشد که در بین مردم به شرافت و پاکی و شایستگی اخلاقی معروف باشند در واقع میتوان مردم را به معادن خصایل اخلاقی و معنوی تشبیه کرد که از لحاظ حقارت و شرافت و فساد و سلامت اخلاقی با هم تفاوت دارند. [29]
3- انتخاب غیر خویشاوند برای ازدواج
از دستوران حکیمانه و بسیار ارزشمند اسلام در انتخاب زوج آینده در نظر داشتن رابطة نسبی و خویشاوندی است . در تشریع اسلامی زن بیگانه (از لحاظ رابطه نسبی) برای ازدواج از زنی که رابطهی خویشاوندی دارد بهتر است، زیرا ازدواج با اقارب و اقوام نسبی، احتمال بروز بیماریهای مختلف و نقص بدنی و بطور کلی ضایعات ارثی را در طفل بیشتر خواهد کرد . [30]
4- برتری ازدواج با دختران باکره:
یکی دیگر از دستورات روشنگر و مفید اسلام در انتخاب همسر ، برگزیدن دختر باکره و برتردانستن آن نسبت به زن بیوه است فواید قابل توجه و حکمت عمیقی در این رهنمود وجود دارد. دختر اصولا در برخورد با اولین مرد زندگیش مهر و محبت خود را نثار او میکند ، زیرا شوهرش اولین انسانی است که به دایره عصمت او پای گذاشته است، بنابراین وجودش با وجود همسرش در میآمیزد و جوی از آرامش و محبت ایجاد میکند این صفای قلبی نظام خانواده را از تیرگی روابط و افتادن در دام جدال و خصومت حفظ خواهد کرد و با گذشت زمان عاملی در استحکام رشتههای ارتباط زن و شوهر خواهد بود، اما زن بیوه در ازدواج دوم حلاوت و الفت ازدواج اول را نخواهد داشت و تعلق خاطر و تمایل پیشین باقی نمانده است، زیرا اخلاق اول با برخورد دوم تفاوت دارد.
رسول اکرم (ص) در این خصوص فرمودهاند : با دختران باکره ازدواج کنید که شیرین سخنترند ، رحمی با رورتر و مستعدتر دارند ، مکر و حیلهی آنان کمتر است و با شوهر سازگاری بیشتر دارند. [31]
5- ازدواج با زن زایا بهتر است:
از دیگر رهنمودهای دین اسلام در گزینش همسر انتخاب زنی است که قادر به آوردن فرزند باشد از جهت طبی زنی که توانایی و استعداد باروری دارد از لحاظ سلامتی وضعیت مطلوبی دارد و از توانایی جسمی خوبی برخوردار است و علامت این توانایی قدرت به انجام رساندن کارهای منزل و رسیدگی به امور تربیت بچهها و ادای وظایف زناشویی به وجه احسن میباشد.
اما لازم به تذکر است که این موضوع را نباید یک جانبه نگریست ، زیرا کسی که زنی با این خصوصیات برای زندگی خود میخواهد باید توانایی ادای مسئولیت در قبال او را نیز داشته باشد. چه مسئولیت تامین اقتصادی و چه وظیفهی تعلیم وتربیت فرزندانی که به دنیا میآورد و چه مسئولیت سلامت و صحت همسرش، در غیر اینصورت در نزد خدا مقصر خواهد بود.
6- تقارن سنی در ازدواج
یکی دیگر از شرایطی که در امر ازدواج باید مورد توجه دختر و پسر قرار میگیرد تقارن سنی است . بدیهی است منظور این نیست که زن و مرد هر دو سنشان یکی باشد چه به اعتقاد ما اختلاف سن بین زن و مرد اگر زیاد نباشد مشکلی بوجود نخواهد آمد، بلکه منظور اساسی ما از ذکر این شرط نفی ازدواجهائی است که اختلاف فاحشی بین سن زن و مرد وجود دارد به عنوان مثال گاه داماد چهل ساله و عروس 16 ساله است بدیهی است این مقدار اختلاف اگرچه در آغاز ازدواج مورد رضایت طرفین است ولی بعدها ایجاد اشکال کرده عوارض ناشی از آن به صورتهای گوناگونی در رفتار و کردار طرفین ظهور و بروز خواهد کرد. به عقیدهی ما چنین ازدواجی بین دو نفر انجام نشده بلکه یک نفر ازدواج کرده است. [32]
حقوق زن و شوهر از دیدگاه پیامبر اکرم (ص)
رسول خدا (ص) فرمودند : چندان امین وحی نسبت به زن سفارش کرد که گمان کردم طلاق او جز با ارتکاب زنا جایز نیست.
و نیز آن حضرت فرمود : رحمت خدا بر کسی که تمام برنامههای بین خود و همسرش را نیکو انجام دهد ، چه خداوند اختیار زن را به مرد داده و شوهر را سرپرست او نموده است.
رسول خدا (ص) فرمود: کسی که حقوق عائلهی خود را ضایع کند از رحمت خدا دوراست.
و باز فرمودهاند: بهترین شما کسی است که برای خانوادهاش بهتر باشد ، و من برای خانوادهام از تمام شما بهترم .
و نیز فرمودهاند : عائلهی شخص در قیداویند ، محبوبترین بندگان نزد خدای عزوجل کسی است که با افراد در قیدش بهتر رفتار کند.
در مورد تهیه لوازم زندگی فرمودهاند:
-خوراک و پوشاک زنان به نحو معروف بر شما واجب است.
-وارد شدن به بازار و خرید یک درهم گوشت برای عائلهام که آن را هوس کردهاند برای من محبوبتر از بنده آزاد کردن است.
-سرپرستی زن و بچه و رسیدگی به امور آنان از خوشبختی مرد است
در مورد گشایش در زندگی فرمودهاند:
کسی که به بازار میرود و برای عیالش تحفه میخرد، مانند کسی است که در خانه مستمندان صدقه میبرد، او باید تحفه خریده شده را وقتی به خانه برد ابتدا به دخترانش بدهد، زیرا هر کس دخترش را خوشحال کند چنان است که بندهای از نسل اسماعیل آزاد کرده و هرکس دیدهی پسر را با بردن تحفه روشن کند ، گویا از ترس خدا اشک ریخته،و کسی که از ترس خدا گریه کند حضرت حق او را وارد بهشتهای پرنعمت کند.
آنچه را مسلمانان به خاطر خدا برای همسرش میخرد ثواب صدقه دارد. [33]
در مورد احترام به زن :
-هر کس همسرش را بیش از سه مشت بزند، خداوند در قیمات در برابر اولین و آخرین رسوایش کند.
-آنان را دلخوش دارید تا به شما بسازند ، از آنان اظهار کرامت و ملال نکنید در آنچه به عنوان مهر به آنان دادهاید طمع نورزید ، و چیزی از آنان را به زور استرداد ننمایید. [34]
در مورد آراسته و پاکیزه بودن
همانطور که مرد ، زن خود را دوست دارد زیبا، پاکیزه ، خوش لباس ، معطرببیند ، زن هم از مرد خود همین توقع را دارد .نظافت ، پاکی ، حمام ، مسواک ،سرشستن ، شانهزدن ، ناخن گرفتن ، عطر زدن ، لباس منظم و پاکیزه پوشیدن و سایر زینتهای حلال بر اندام مرد ، زن را خوشدل و راضی میکند و به عفت و پاکدامنی او میافزاید و از چشم دوختن به دیگران و در خیال گرفتن غیر شوهر حفظ میکند.
خوش زبانی و مدارا
درشت گویی، بدزبانی، تندی، سختگیریطرف مقابل انسان را هر که باشد وادار به عکسالعمل میکند . حال و قال وقتی خارج از حدود باشد، زن را دلگیر و روحیه او را کسل و در نتیجه فضای زندگی به تلخی و سردی میگراید.
امیر المومنین (ع) در این زمینه به مردان ، چنین دستور میدهد : با آنان در همه حال مدارا کنید ، خوش زبان و نرمخو باشید و در تمام امور نیکی نمایید که عکس العمل آنان با شما به همین صورت باشد. [35]
حقوق شوهر بر زن :
اطاعت :
رسول حق فرمود: به هنگامی که زن نماز واجب پنج وقت را بخواند و روزهی رمضان را بگیرد و حج خود را انجام دهد و از شوهرش فرمان ببرد و حق امام علی (ع) را که امام واجب الاطاعه است بشناسد ، از هر دری از هشت در بهشت که میخواهد به بهشت دراید.
به زنی به نام حولا فرمود: به آن خدایی که مرا به راستی مقام نبوت داده مرد بر زن حق دارد چون شوهر او را طلب کند اجابت نماید، اگر دستوری دهد سرنپیچد و با او ستیزه و مخالفت نکند. [36]
احترام به شوهر و خوشرفتاری از او
-جهاد زن ، نیکو شوهر داری است.
گروهی خدمت رسول اسلام آمدند ، عرضه داشتند مردمی را دیدیم که برای بزرگانشان سجده میکردند شما هم به ما چنین اجازهای میدهید ، فرمود: نه اگر بنا بود چنین دستوری بدهم میگفتم زن برای شوهر سجده کند.
برای غیر شوهر خود را نیاراید:
رسول حق (ص) به حولا فرمود:
زروزیور خود را در منظر و دیدگاه غیر شوهر مگذار، در غیاب شوهر خود را خوشبو مکن ، روسری خود را که جلب نظر میکند : و مچ دست را نشان مده اگر چنین کنید دینتان را تباه و خدا را به خشم آوردهاید. [37]
حدود نفقه در اسلام
از نظر فقه اسلام روشن است که مخارج زن با در نظر گرفتن وضع مالی شوهر باید تامین شود ولو اینکه زن از خانوادهی ثروتمندی باشد. مثلا اگر شوهر کارگر باشد لازمست مخارج زن خود را در حدود وضع کارگری تامین کند و بیش از این نمیتوان انتظار داشت ولی اگر وضع مالی مرد خوب باشد و زن از نظر خانواده خود در وضعی قرار گرفته باشد که حفظ شخصیت و حیثیت خانوادگی او اقتضای داشتن خدمتکار بکند بر مرد لازمست که این احتیاج او را نیز برطرف کند.
حتی اسلام زنی را که از شوهر خود جدا شده و از او وی حامله باشد تا مادمی که وضع حمل ننموده است مخارج وی را به قدر کفایت بر عهده مرد گذارده است زیرا بدیهی است که زن با وجود حامله بودن نمیتواند شوهر دیگری اختیار کند تا بدینوسیله احتیاجات زندگی خود را بطرف سازد و حتی اگر جدائی بین زن و شوهر به نحوی باشد که تا مدت معینی از لحاظ قانون اسلام ،امکان رجوع به زن و شوهری میسر باشد (طلاق رجعی) باز تمام مخارج ضروری زن از مسکن و خوراک و پوشاک و .... در این مدت بر عهدهمرد است.[38]
کمک به همسر
برای بدست آوردن موفقیت در زندگی ، یکی از امور لازم همان احساس مسئولیت است احساس مسئولیت نه تنها در شغل آدمی مهمی است بلکه در زندگی داخلی و خانوادگی نیز بسیار حائز اهمیت است. مسئولیت ادارة امور داخلی خانه به عهدهی زنها و ادارهی امور خارج از منزل از قبیل تهیهی وسایل راحتی همسر و سایر افراد خانواده همگی بعهدهی مردها واگذار شده است ولی با وجود این اسلام طی دستوراتی مردها را تشویق میکند که داوطلبانه در امر مربوط به همسر خود نیز کمک کرده او را یاری دهند . به این ترتیب شرکت داوطلبانه در کارهای خانه نشانهی توجه اسلام به پدید آوردن صمیمیت و وحدت در میان اعضای خانواده است. [39]
مرد نه تنها باید به همسر خود کمکنماید بلکه باید از سخت گیری و اعمال خشونت جز در موارد لازم در مورد همسر بپرهیزد و در ایجاد محبت و جلب رضایت و حفظ روابط حسنه بین خود و همسر خویش همواره بکوشد زیرا ممکن است در برخی از مواقع زن به هر جهتی خواه به علت کم حوصلگی کوتاهی و یا نرسیدن و غفلت و یا آمدن مهمان و مشکلات بچهداری به انجام پارهای از امور خانه نرسد لازم است مرد در این صورت بردباری به خرج دهد بی تابی نکند و طریق مدارا پیش گیرد حتی همت کرده کارهای انجام نیافته را خود انجام دهد. [40]
مردی که بیش از حد توانایی خود کار میکند و روحا و جسما خسته است نباید در همین حال مورد بازخواست همسرش واقع شود.
مرد ، روح پذیرش انتقادرا اگرچه بجا و صحیح باشد در این صورت کمتر دارد . به عکس همسر عاقل و فهمیده سعی میکند از راههای گوناگون وسایل تقویت روحیهی شوهر خود را فراهم کند تا مرد بتواند در مقابل مشکلات بیشمار زندگی و امور اجتماعی مقاومت و سرسختی بیشتری نشان دهد از جمله این وسایل ، تشویق شوهر خویش از طریق به یادآوردن کارهای برجسته و به اصطلاح شاهکارهای دوران زندگیاش میباشد. این تذکر و یادآوری به شدت توانایی مرد را در انجام کارهای سخت بالا میبرد و در وجود مرد معجزه میکند [41]
از جمله رفتارهای موثر خانمها که در روحیهی شوهرها اثر شگفتانگیز و معجزه آسایی دارد ، اینست که هنگام ورود مرد به منزل از او استقبال به عمل آورند و هنگام خروج از منزل ، او را تا دم در بدرقه کنند. در ارتباط با همین مطلب روایت کردهاند که : روزی مردی خدمت رسول اکرم (ص) شرفیاب شد و عرض کرد من همسری دارم ، هنگام داخل شدن من به منزل به استقبال من میشتابد و وقت خارج شدن از منزل مرا بدرقه میکند و هنگامی که مرا غمگین میبیند پیش آمده میگوید چرا اندوهناک هستی ؟ اگر اندوه تو برای کمی رزق و روزی است هیچ غصه نخور، خداوند روزی تو را متکفل میباشد و خواهد رسانید و اگر به جهت آخرت کوشش میکنی، خداوند اهتمام تو را زیاد گرداند. رسول اکرم (ص)در مقابل کلمات مرد نسبت به همسر خود فرمود خداوند را کارگزاران مخصوصی است و همسر تو از جمله آنها میباشد و پروردگار برای او ثواب اجرا شهید را میدهد.[42]
مهریه
از جمله تکالیف مرد به هنگام پیوند ازدواج ، پرداخت مهر است . مهر یا مهریه از حقوق مسلم زن است. مهر یا صداق چیزی که زن بر اثر ازدواج مالک آن میگردد و مرد ملزم به ادای آن به زن میشود.
نهاد مهر در حقوق ایران مبتنی بر سنت و مذهب است و نظیر آن را نمیتوان در حقوق غرب یافت. مهریة زن یک امر حقوقی است و با بعضی از مسائل دیگر مثل شیر بهاء یا با شلق که در برخی از خانواده ها متداول است ،تفاوت اساسی دارد مهر مال یا امکانی است که صرفا از آن زن است. در واقع مهریه هدیهای است که شوهر به زن تقدیم میکند و والدین و خویشان زن را حقی بر آن نیست . قرآن کریم با لطافت و ظرافت خاص چنین بیان میدارد وآتواالنسا صدقا تهن نحله . یعنی مهر زنان را به طور کامل و به عنوان یک عطیه به خود آنان بدهید.
مهریه ممکن است که کاملا مشخص و معین باشد مانند خانه اتومبیل ، سکهطلا،سفر مکه و غیره و یا درآمد حاصل از یک امر اقتصادی به عنوان مهر تعیین گردد و یا اینکه مرد انجام یک کار یا پذیرش تعهد خاصی را به عنوان مهر پیشنهاد نماید، مثل آموزش زبان ، تعلیم قرآن، تدریس دروس علمی و یاد دادن یک هنر یا مهارت و یا ساختن یک خانه و یا فراهم نمودن یک چیز معین .
در هر صورت،پرداخت مهر از تکالیف اساسی شوهر و حقوق ویژه زن است و مهر باید حسب تمایل و ارادة زن و یا به گونهای که توافق گردیده ، هنگام مطالبه قابل حصول باشد.
متاسفانه امروزه در غالب موارد، مهر زنان در ذمه و دین مردان میماند و زنها معمولا آن را مطالبه نمیکنند مگر وقتی که اختلاف و مشاجرهای پدید آید. در حالی که توصیهی اسلام این است که مهر به هنگام وصلت زن و مرد تقدیم گردد و در صدر اسلام و در عصر حضرت محمد (ص) معمول این بود که مرد هرچه به عنوان مهر متعهد میشد، به هنگام وصلت نقدا تقدیم مینمود.
و فلسفهی مهر یا صداق از نظر اسلام این نیست که مهر به عنوان وثیقه در اختیار زن قرار گیرد. مهر فقط مهر است و بهترین آن هدیهای است که نشانی از صداقت و علاقهمندی و محبت مرد نسبت به آرامشگر حیاتش باشد. [43]
نقش موقعیت شناسی زن و مرد در استحکام خانواده
یکی از اصولی را که هر انسانی باید به آن توجه داشته باشد موقعیت شناسی است . به نظر میرسد برای اینکه الفت و صمیمیت خانواده لطمهای نبیند ، پیشنهاد می نمائیم که زن و مرد سعی کنند در مواردی که از یکدیگر تقاضاهایی را دارند قبلا موقعیت و وضعیت طرف را برآورد نمایند. اگر دیدند که طرف در شرایط مناسب و آماده قرار دارد در این هنگام پیشنهاد و طرح خود را ارائه دهند.
موقعیت شناسی موجب میگردد علاوه بر اینکه درخواست و تقاضای زن و مرد انجام میگیرد به جای نقار و درگیری میزان صمیمیت آنان نیز افزایش مییابد. [44]
در موارد زیادی از خانوادهها این واقعیت کمتر به چشم میخورد زیرا زنان بدون در نظر گرفتن موقعیتهای مالی و شغلی و درآمدی همسران خود بطور خام و نپخته از آنان تقاضاهائی را مینمایند در حالی که اگر موقعیت شناس میبودند هرگز به چنین تقاضاهائی اقدام نمیکردند.
در برخی از موارد مردان نیز بیش از طاقت و توانایی همسران خود از آنها تقاضاهائی را مینمایند ، پرواضح است که هر انسانی از حد و حدود خاصی از امکانات برخوردار است و هرگز نباید بیش از آن مقدار از آنان انتظاراتی داشت.
به نظر ما یکی از اموری که استحکام خانواده را مورد تهدید قرار داده و صفا و صمیمیت خانوادگی را نیز متزلزل میسازد ،توقعات فوق العادهای است که زن و مرد از یکدیگر دارند و حال آنکه اگر زن و مرد موقعیت شناس بودند هرگز از یکدیگر چنین تقاضاهائی را نمینمودند. [45]
به طور خلاصه ارتباط پیدا کردن هنر است و تا انسان هنرمند نباشد نمیتواند به خوبی با دیگران ارتباط برقرار سازد روی این اصل اعتقاد ما اینست که برای حفظ تعادل و استحکام خانواده زن و مرد در درجه اول باید موقعیت
نقش خانواده در بزهکاری فرزندان
اهمیت زندگی خانوادگی برای کودکان به مراتب از افراد بالغ بیشتر است چرا که در اینجا است که کودک اولین تجربیات خود را در زیستن با دیگران میآموزد . در محیط خانواده است که پایه رشد و فعالیتهای آینده کودک گذاشته میشود اینکه در روابط ما با سایرین عشق و محبت حکمفرما است یا خصومت و نفرت تا حد بسیار زیادی به تربیت خانوادگی بستگی دارد.
اصولا کلیه رفتارهای نوجوانی ، جوانی و بالاتر چه اجتماعی باشد و یا ضد اجتماعی در نتیجه تجربیات گذشته به وجود میآید و با توجه به این تجربیات است که میتوان این حالات و رفتارها را توجیه کرد.
بزهکاری در کودکان و نوجوانان هر چند میتواند به عوامل بسیار از جمله مشکلات فرهنگی ، اجتماعی اقتصادی و ... وابسته باشد اما در گام نخست این خانواده است که کودک را به مسیر صحیح هدایت میکند یا بستر گناه و جرم و انحراف را برای او مهیا میسازد. انسان به دلیل ویژگی اجتماعی بودن خود از بدو تولد تحت تأثیر افکار ، عقاید و رفتار اطرافیان قرار میگیرد و بعدها به تقلید از این رفتارها و گفتارها الگوهایی را که به نحوی در ارتباط با او هستند سرمشق رفتاری خود قرار خواهد داد.
خمیر مایه مولفههای اصلی شخصیت متعادل و پویا یا متزلزل و آسیب پذیر کودکان و نوجوانان در کانون خانواده و در سایه تعامل مطلوب با والدین به ویژه مادر شکل میگیرد.
پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) در تاکید بر اهمیت دورههای مختلف رشد فرزندان به ویژه هفت سال اول زندگی ، فرمودهاند فرزند در هفت سال اول زندگی محبت پذیر است در هفت سال دوم آموزش پذیرا است و در هفت سال سوم حیات خود مشورت پذیر است.
ویژگیهای زیستی و روانی – اجتماعی کودکان در سالهای اولیه رشد (هفت سال حیات) به گونهای است که بیشترین تعلق خاطر را به پدر و مادر دارند و میخواهند همواره همه وجود پدر و مادر خود را در قبضه مهر خود داشته باشند. از همین رو زیباترین و موثرترین روش پروش فرزند در این دوران حاکمیت مهر و محبت و سیطره عاطفی کودک بر پیکره شخصیت پدر و مادر است.
بنابراین محرومیتهای عاطفی ، تنبیه ، اعمال رفتارهای خشونتآمیز با کودک و تحمیل آزردگیها و ناکامیهای مکرر بر احساس فرزندی با شاکله محبتپذیر، میتواند آسیبهای اجتماعی همراه داشته باشد.
گزل ، پدر روانشناسی کودک میگوید شخصیت کودک در پنج ، شش سالگی نسخه کوچکی از جوانی است که بعدا خواهد شد . کودکانی که از مهر و محبت پدری و مادری محروم مانده و عموما در عین برخورداری از نعمت پدر و مادر دچار بدسرپرستی شدهاند و به گونهای که انتظار میرود از تعامل عاطفی خوشایند و دوست داشتنی با والدین بهرهمند نمیشوند با دنیایی از نگرانی و ناکامی ، بی انگیزه و شکننده وارد مدرسه میشوند.[46]
هدفهای تربیتی در خصوص ارتباط با والدین
سیر وجود آدمیو تداوم نسل او در نظام خلقت، به واسطهی وجود خود اوست و نقش آدمی در بقا و رشد و هدایت نسل خود ریشه در اعماق وجود انسان و ماهیت او دارد حکمیت الهی بر این تعلق گرفته است که والدین واسطهی فیض الهی قرار گرفته نقش اساسی در تداوم حیات ایفا کنند و اهیمت این نقش در مجموعة آفرینش سبب عنایت خاص باری تعالی بدان شده است.
وقتی بحث از اهداف تربیتی در خصوص ارتباط فرزند با والدین مطرح میشود ناظر بر یک نوع ارتباط جدید نیست خداوند در انسان به طور تکوینی محبت و علاقه به والدین را قرار داده است عطوفت فرزند به والدین امری اعتباری و قانونی نیست و واسطه قرار گرفتن آنها در خلقت فرزند و نگهداری از او زمینه عطوفت و محبت فرزند را نسبت به والدین فراهم میآورد. عملکرد دین در خصوص ارتباط فرزند و والدین ناظر بر تعدیل علائق آنهاست. به طور مشخص میتوان پرهیز از زیادهروی در اطاعت از والدین و اصرار بر متابعت از آبا و اجداد را در صورتی که مقابله با حق قلمداد شود به عنوان نمونههایی از تعدیل در نوع ارتباط مطرح کرد. چنانکه در قرآن پیروی از گذشتگان و موضوع باطل آنها در خصوص بت پرستی و رویگردانی از خدا تقبیح شده است. [47]
الف: احترام به والدین
مساله احترام در خصوص ارتباط با والدین در مرتبهای بعد از مقوله ارتباط با خدا قرار دارد در خصوص احترام به والدین به سختی میتوان ماهیت حق شناسی را از احترام جدا کرد به سخن دیگر با توجه به اینکه حق شناسی و سپاسگذاری به منزله نوعی پاسخگویی به کسی است که به نحوی گرهای از مشکل ما باز کرده است متضمن نوعی یاری رسانی و کمک متقابل به اوست اما احترام از دیدگاهی دیگر به معنای حرمت و ارزش فرد مقابل و رعایت شأن اوست . احترام به معنای حریم قایل شدن برای اشخاص هم جنبهی ایجابی دارد و هم جنبهی سلبی . گاهی با رعایت حق دیگران احترام آنها را حفظ میکنیم و گاهی با پرهیز و اجتناب از اموری که خدشهای به منزلت و شأن آنها وارد میکند. در منطق قرآن حفظ حریم والدین در طول حفظ حریم خدا و در مرتبه بعد از آن قرار گرفته است.
دربارهی اینکه ما با چه ابزاری میتوانیم به این امر جامهی عمل بپوشانیم باید گفت از نظر اسلام همان طور که در آیات قرانی گذشت نیکی و احسان به پدر و مادر جزء لاینفک مقولهی احترام به آنهاست نیکی و احسان از چنان اهمیتی برخوردار است که سبب علو مقام انسان و نیل به ارزشهای والا میشود به طوری که خداوند یکی از علل دستیابی یحیی را به نبوت ، نیکی به والدین ذکر کرده است. [48]
ب- حق شناسی در مقابل والدین
یکی از ارکان اهداف تربیتی در ارتباط متقابل ، حق شناسی و سپاسگزاری در برابر نعمت و مساعدتی است که به نحوی نیازها و مشکلات انسان را حل میکند اگر ملاک در حق شناسی و سپاسگزاری میزان دخالت عامل مقابل در رفع احتیاج باشد ، باید گفت سپاسگزاری در برابر والدین بعد از حق شناسی در برابر خداوند تعالی است و نسبت به آن در درجه دوم اهمیت قرار دارد. ارج نهادن زحمات و تلاش والدین برای پرورش و رشد فرزند صرفا از طریق سپاسگزاری و حق شناسی خاص میسر است. بنابراین همان طور که کفران نعمت و اجتناب از توجه به حق منعم ، عقوبت ابدی را به دنبال دارد رویگردانی از والدین و کوتاهی در حق آنها موجب دوری از مسیر قرب الهی میگردد. یکی از تعالیم تربیتی اسلام که از بارزترین مصادیق حق شناسی دربارهی والدین است ، طلب خیر و برکت برای آنها در قالب دعاست که نوعی اتحاد با آنها به شمار میرود و در قرآن به صورت طلب غفران و بخشایش به آن اشاره شده است . مساله حق شناسی از والدین از چنان اهمیتی برخوردار است که ضلالت و گمراهی آنها مانع از طلب هدایت و غفران و خیر و احسان الهی برای آنها نمیشود چنانکه حضرت ابراهیم برای هدایت عموی بتپرست خود که سرپرستی او را به عهده داشت از هیچ کوششی دریغ نورزید و برای او طلب آمرزش کرد. [49]
هدفهای تربیتی در خصوص رابطه با فرزند
پرهیز از افراط و تفریط در پرورش فرزند:
انسان به فرزند خود علاقه و تمایل خاص دارد به نحوی که حاضر است برای سلامت و حفظ امنیت او، خود را به خطر اندازد. احساس یگانگی با فرزند ریشه در اعماق روح و روان دارد. آنچه مورد خطاب دین در گزارههای تربیتی است توجه به همین جنبه است که همواره در معرض افراط یا تفریط قرار میگیرد. زیادهروی در توجه به فرزند یا فروگذاری حق او دارای آثار منفی زیادی است و پرهیز از آن در گزارههای دینی مورد تاکید قرار گرفته است. در برخی از آیات تسامح در حق فرزندان و بیتفاوتی نسبت به آنها و کوتاهی در برآوردن نیازهایشان تقبیح شده است. همچنین از بین بردن فرزند به دلیل جنسیت او یا مشکلات مالی و بیتوجهی به عواملی که منجر به استحکام ارتباط بین والدین و فرزندان میشود مورد نکوهش دین قرار گرفته است برخی از روایات مسالهی تفریط و فروگذاری حق فرزندان را نوعی عقوق دانستهاند که از جانب فرزند بر پدر و مادر وارد میشود به عبارت دیگر، همانطور که حق شناسی از والدین از جانب فرزند لازم است حق شناسی از فرزندان نیز برای والدین ضروری است از نظر اسلام کوتاهی در برآورده کردن نیازهای اساسی (مادی و روانی) فرزندان و تباه کردن شخصیت و سرنوشت آنها، والدین را دچار نفرت الهی و مستوجب عقوق فرزندان میگرداند.[50]
وظایف والدین در برابر فرزند
1- قرائت اذان و اقامه در گوش کودک:
رسول خدا (ص) فرمود: پس از ولادت فرزند مستحب است در گوش راست و در گوش چپش اقامه بگویند که این امر باعث حفاظت و حراست او از شیطان خواهد بود.
2- پذیرش کودک
از مسائل مهم حقوق کودکان ، مسالهی پذیرش کودک است . کودک به هر وضع و به هر صورتی که هست باید پدر و مادر پذیرای او باشند ، دختر یا پسر ، زشت یا زیبا ، سالم یا ناقص . زیرا والدین حکم باغبانی را دارند که فرزندانشان میوههای باغ خود آنان است و باید در طریق به ثمر رساندن آنان بکوشند. [51]
3- نامگذاری کودک
نامگذاری از مسائل مهم حقوق کودکان است و والدین موظفند نام خوبی را برای کودک انتخاب نمایند نامی که اولا رضای خدا در آن باشد ثانیا فرزند در آینده به هر شغل و یا هر پست و مقامی که رسید آن نام متناسب باشد . بهترین نامها نام ائمه معصومین (ع) و اولیای الهی و اهل بیت ایشان میباشند.[52]
4- احترام به کودک
یکی از حقوق کودک احترام به اوست این سخن از رسول خداست که فرمود به فرزندانتان احترام و محبت کنید و با آداب و روش پسندیده با آنها معاشرت نمایید.
5- تغذیه کودک:
نخستین غذای کودک شیر مادر است و این سفارش رسول خداست که پستان مادر در اختیار کودک باشد و مرد موظف است درایام شیردادن ، زن را از غذای حلال و پاک تغذیه کند و زن نیز باید مراقب غذای خود باشد ، زیرا غذای حرام و نجس و خبیث در شیر و شیر در فرزند اثر مستقیم دارد. و پس از فراغت از ایام شیردادن باز والدین باید همت به خرج داده ، فرزند معصومشان را با غذای حرام و ناپاک آلوده نکنند. [53]
6- تامین نیازهای فرزند:
تامین نیازهای اولیه از قیبل خوراک، پوشاک ، امنیت و همچنین ایجاد زمینهی مناسب برای پرورش و رشد آنهاست کوتاهی در برآورده نمودن نیازهای اولیهی فرزند مانعی بر سر راه رشد و ترقی او در مراحل بالاتر به وجود میآورد. بنابراین ایجاد فضای مناسب برای ترقی و تعالی فرزند از ابتدایی ترین وظایف والدین است.[54]
7- محبت :
یکی از ارکان تربیت فرزند برقراری روابطی مناسب با او بر اساس محبت است زیرا محبت به عنوان مهمترین واسطه در برقراری رابطه باید مورد توجه و عنایت ویژه قرار گیرد آنچه از محبت در این بحث مورد نظر است ایجاد شرایطی است که در آن محبت واقعی و معمولی نثار فرزند گردد و بدین ترتیب معضل بیتفاوتی نسبت به او و سهلانگاری در تربیت حل شود. روایات بسیاری وجود دارد که در برگیرنده لزوم محبت و ارزش عشق و علاقه به فرزندان است و با توجه به دیگر گزارههای تربیتی اسلام، دلالت بر این امر به عنوان واسطهای برای ایجاد ارتباط تربیتی و پرورشی با آنها دارد. [55]
8- آموزش :
از جمله وظایف والدین ارائه آموزشهای اساسی به کودکان است آموزشی که موجب سازندگی و خیر و رفاه حال و اینده فرزند باشد اما اینکه به فرزندانمان در سنین کودکی چه علومی را بیاموزیم با مراجعه به روایات اهل بیت (ع) روشن میشود امام صادق (ص) فرمود: سزاوارترین چیزی که باید به کودکان آموخته شود چیزی است که چون بزرگ شدند بدان نیاز داشته باشند.
از جمله چیزهایی که ائمه دستور دادند که ما از سن هفت سالگی به بعد به فرزندانمان بیاموزیم قرآن و سواد خواندن و نوشتن و احکام حلال و حرام و نماز است. [56]
و بالاخره والدین موظفند فرزندانشان را به امور دین آشنا ساخته و مودب به آداب الهی و متخلق به اخلاق انبیاء نمایند صفات خوب و بد را به آنها بشناسانند و آنها را از صفات بد بر حذر داشته و به صفات نیکو ترغیب نمایند. و به آنها راه و رسم زندگی بیاموزند والدین به کودکانشان درس عواطف و انسانیت دهند و به فنون دفاعی آشنا سازد تا در مواقع خطر بتوانند از خود و کیان خود دفاع نمایند[57].
9- پرورش کودک
تربیت فرزندان تنها در آموزش خلاصه نمیشود بلکه مهمتر از آموزش پرورش است که باید به آن توجه کافی شود، متاسفانه در دنیای کنونی مردم در بعد پرورش عمده نظر خود را به پرورش جسم اطفالشان معطوف داشته به غذا،لباس ، اسباب بازی، سلامت و بهداشت ، وزن ، زیبایی ، ورزش، شستشوی بدن و امثال این امور میپردازند ولی هیچ توجهی به پرورش روح فرزند ندارند، در حالی که در اسلام جسم و سلامت تن همراه با سلامت روح و روان مطرح است. لباس زیبا و غذای خوب همراه با اخلاق نیکو و ادب صحیح مورد توجه است هم باید کودکان را به ورزش و بازی واداشت و هم به عبادات و اموردینی ، مراسم مذهبی و ایثار و فداکاری تمرین وتشویق شود. هم باید وزن کودک را در نظر داشت و هم باید میزان اخلاق و رفتار نیکو و شایسته را در نظر گرفت هم لباس زیبا برای کودک لازم است و هم نام نیکو.
رسول خدا فرمود: اکرموا اولادکم و احسنوا آدابکم:
به کودکان خود اکرام نموده و به آنان ادب صحیح و لازم را بیاموزید.
علی (ع) فرمود: بهترین ارثی که پدران و مادران میتوانند به فرزندان خویش بدهند ادب و تربیت صحیح است. [58]
سخن آخر
بحث درباره حقوق خانواده و گسترهی وظایف و مسئولیتهای همسران ، بیش از آنکه صرفا در قلمرو موازین حقوقی و قانونی مطرح باشد اساسا متاثر از پیوندهای عاطفی و روانی و آمیخته با مبانی دینی ، معیارهای اخلاقی ، نگرشهای اجتماعی و نظام ارزشی حاکم بر جامعه است.
به طور کلی اهمیت و ارزشمندی حقوق خانواده ناشی از ارج و منزلت والای این کانون مقدس است جامعهای که در آن کانونهای خانواده از بالاترین قوام و استحکام برخوردارند مناسبترین بستر رشد و شکوفایی استعدادها ، حاکمیت ارزشها و تبلور رفتارهای متعالی فردی و گروهی است و بیشترین مسئولیت پذیری اجتماعی و برقراری عالیترین روابط بین فردی و پیوندهای عمیق عاطفی در آن به چشم میخورد.
خانواده اولین و اصیلترین نهاد اجتماعی است و سلامت جوامع در گرو تعادل کانون مقدس خانوادههاست، همچنین از بارزترین شاخصهای موفقیت و پیشرفت هر کشور و نظام حکومتی، تدوین و ارائه متعالیترین، ارزشمندترین و کارآمدترین قوانین و مقررات حمایتی از نظام خانواده است.
از این رو انتظار به حق و شایسته از کارگزاران جامعهی اسلامی ایران این است که با الهام از ارزشهای والای قرآنی و تعالیم اسلامی، جامعترین و فراگیرترین قوانین حمایتی را که مبانی نظری آن مبتنی بر ویژگیهای فطری ، احیای حقوق طبیعی و تامین نیازهای روانی همسران و فرزندان باشد برای قوام و پویایی نظام مقدس خانواده ارائه نمایند.
فهرست منابع مورد استفاده
1-قران کریم
2-صحیفهی سجادیه
3-ابن سینا و تدبیر منزل – مترجم : نجمی زنجانی – مجمع ناشر کتاب – تهران – 1319
4-اسلام و تنظیم خانواده – سید محمد علی ایازی – دفتر نشر فرهنگ اسلامی – تهران 1377
5-بحار الانوار – علامه مجلسی – طبع جدید – بیروت – جلد اول
6-پژوهشی در تعلیم و تربیت اسلامی – سید مهدی صانعی – موسسه چاپ و انتشارات دانشگاه فردوسی – مشهد 1375
7-تعادل و استحکام خانواده – مجید رشید پور – انتشارات اطلاعات – تهران 1373
8-چگونه فرزندان خود را تربیت کنیم ؟ (ج1) عبدالله ناصح علوای – مترجم : عبدالله احمدی – نشر احسان – تهران 1377
9-حقوق خانواده در اسلام – حسین حقانی زنجانی – دارالتبلیغ اسلامی – قم – بیتا
10- خانواده در قران – احمد بهشتی – دفتر تبلیغات اسلامی – حوزةعلمیه قم – قم – 1377
11- درآمدی بر تعلیم و تربیت اسلامی (2) اهداف تربیت از دیدگاه اسلام – هیئت مولفین – انتشارات سمت – تهران – 1376
12-روانشناسی خانواده (همسران برتر) غلامعلی افروز – تهران – انتشارات انجمن اولیا و مربیان 1378
13-سایت : google
14-سیری در مسائل خانواده – حبیب الله طاهری – شرکت چاپ و نشر بین المللی – تهران 1381
15-موازنهی حقوق و اخلاق در خانواده – مریم احمدیه – تهران – شورای فرهنگی اجتماعی زنان ، روابط عمومی – 1382
16- نظام خانواده در اسلام – سخنرانیهای استاد حسین انصاریان – انتشارات ام ابیها – قم 1375
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن