دانش آموزی - 317

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

عوامل مستعد كننده اعتياد

بازديد: 151

عوامل مستعد كننده اعتياد

اعتياد يك بيماري زيست شناختي، روانشناختي و اجتماعي است عوامل متعددي در اتيولوژي سوء مصرف و اعتياد موثر هستند كه در تعامل با يكديگر منجر به شروع مصرف و سپس اعتياد مي شوند. عوامل موثر بر فرد، محيط فرد و كليه علل و عوامل درهم بافته اي هستند كه بر يكديگر تاثير مي گذارند. درك كليه علل و عوامل زمينه اي موجب مي شود تا روند پيشگيري، شناسايي، درمان و پيگيري به طور هدفمند طرح ريزي شود.

بنابراين، آشنايي با عوامل زمينه ساز مستعد كننده در مقابل آن از دو جهت ضرورت دارد:

1- شناسايي افراد در معرض خطر اعتياد و اقدامهاي پيشگيرانه لازم براي آنان؛

2- انتخاب نوع درمان و اقدامهاي خدماتي، حمايتي و مشاوره اي لازم براي معتادان.

عوامل مخاطره آميز

عوامل مخاطره آميز مصرف مواد شامل عوامل فردي، عوامل بين فردي و محيطي و عوامل اجتماعي است.

عوامل مخاطره آميز فردي

دوره نوجواني        استعداد ارثي      

صفات شخصيتي:      

صفات ضد اجتماعي   پرخاشگري      اعتماد به نفس پايين    

اختلالهاي رواني:

افسردگي اساسي       فوبي

نگرش مثبت به مواد

موقعيتهاي مخاطره آميز:

ترك تحصيل      بي سرپرستي

تاثير مثبت مواد بر فرد

در اينجا به شرح هر يك از عوامل فوق مي پردازيم:

دوره نوجواني

مخاطره آميز ترين دوران زندگي از نظر شروع به مصرف مواد دوره نوجواني است. نوجواني دوره انتقال از كودكي به بزرگسالي و كسب هويت فردي و اجتماعي است. در اين دوره، ميل به استقلال و مخالفت با والدين به اوج مي رسد و نوجوان براي اثبات بلوغ و فرديت خود ارزشهاي خانواده را زير سوال مي برد و سعي در ايجاد و تحليل ارزشهاي جديد خود دارد. مجموعه اين عوامل، علاوه بر حس كنجكاوي و نياز به تحرك، تنوع و هيجان، فرد را مستعد مصرف مواد مي نمايد.

ژنتيك

شواهد مختلفي از استعداد ارثي اعتياد به الكل و مواد وجود دارد. تاثير مستقيم عوامل ژنتيكي عمدتاً از طريق اثرات فارماكوكينتيك و فاركوديناميك مواد در بدن مي باشد كه تعيين كننده تاثير ماده بر فرد است. برخي از عوامل مخاطره آميز ديگر نيز تحت نفوذ عوامل ژنتيكي هستند مانند برخي اختلالهاي شخصيتي و رواني و عملكرد نامناسب تحصيلي ناشي از اختلالهاي يادگيري.

 

صفات شخصيتي

عوامل مختلف شخصيتي با مصرف مواد ارتباط دارند. از اين ميان، برخي از صفات بيشتر پيش بيني كننده احتمال اعتياد هستند و به طور كلي فردي را تصوير مي كنند كه با ارزشها يا ساختارهاي اجتماعي مانند خانواده، مدرسه و مذهب پيوندي ندارد و يا از عهده انطباق، كنترل يا ابراز احساسهاي دردناكي مثل احساس گناه، خشم و اضطراب بر نمي آيد. اين صفات عبارتند از: عدم پذيرش ارزشهاي سنتي و رايج، مقاومت در مقابل منابع قدرت، نياز شديد، احساس فقدان كنترل بر زندگي خود، اعتماد به نفس پايين، فقدان مهارت در برابر پيشنهادهاي خلاف ديگران، فقدان مهارتهاي اجتماعي و انطباقي. از آنجا كه اولين مصرف مواد، معمولاً از محيطهاي اجتماعي شروع مي شود هر قدر فرد قدرت تصميم گيري و مهارت ارتباطي بيشتري داشته باشد، بهتر مي تواند در مقابل فشار همسالان مقاومت كند.

اختلالهاي رواني

در حدود 70 درصد موارد، همراه با اعتياد اختلالهاي ديگر روانپزشكي نيز وجود دارد. شايع ترين تشخيصها عبارتند از: افسردگي اساسي، اختلال شخصيت ضد اجتماعي، فوبي، ديس تايمي، اختلال وسواسي- جبري، اختلال پانيك، مانيا، اسكيزوفرني.

نگرش مثبت به مواد

افرادي كه نگرشها و باورهاي مثبت و يا خنثي به مواد مخدر دارند، احتمال مصرف و اعتيادشان بيش از كساني است كه نگرشهاي منفي دارند. اين نگرشهاي مثبت معمولاً عبارتند از: كسب بزرگي و تشخص، رفع دردهاي جسمي و خستگي، كسب آرامش رواني، توانايي مصرف مواد بدون ابتلا به اعتياد.

موقعيتهاي مخاطره آميز فردي

بعضي از نوجوانان و جوانان در موقعيتها يا شرايطي قرار دارند كه آنان را در معرض خطر مصرف مواد قرار مي دهد. مهمترين اين موقعيتها عبارتند از: در معرض خشونت قرار گرفتن در دوران كودكي و نوجواني، ترك تحصيل، بي سرپرستي يا بي خانماني، فرار از خانه، معلوليت جسمي، ابتلا به بيماريها يا دردهاي مزمن. حوادثي مانند از دست دادن نزديكان يا بلاياي طبيعي ناگهاني نيز ممكن است منجر به واكنشهاي حاد رواني شوند. در اين حالت فرد براي كاهش درد و رنج و انطباق با آن از مواد استفاده مي كند.

تاثير مواد بر فرد

اين متغير وقتي وارد عمل مي شود كه ماده حداقل يك بار مصرف شده باشد. چگونگي تاثير يك ماده بر فرد، تابع خواص ذاتي ماده مصرفي و تعامل آن با فرد و موقعيت فرد مصرف كننده است. تاثير مواد بر فرد مصرف كننده، به ميزان قابل توجهي، به مشخصات او بستگي دارد. اين مشخصات عبارتند از: شرايط جسمي فرد، انتظار فرد از مواد، تجربيات قبلي تاثير مواد و مواد ديگري كه هم زمان مصرف شده اند. مواد مختلف نيز تاثيرهاي متفاوتي بر وضعيت فيزيولوژيك و رواني فرد دارند، مثلاً: هروئين و كوكائين سرخوشي شديد، الكل آرامش و نيكوتين مختصري هشياري و آرامش ايجاد مي كند.

عوامل مخاطره آميز بين فردي و محيطي

عوامل مربوط به خانواده:

غفلت از فرزندان     وجود الگوي نامناسب در خانواده     خانواده آشفته    

عوامل مربوط به دوستان:

دوستان مصرف كننده مواد

عوامل مربوط به مدرسه:

فقدان محدوديت     فقدان حمايت    

عوامل مربوط به محل سكونت:

شيوع خشونت و اعمال خلاف

عوامل مربوط به خانواده

خانواده اولين مكان رشد شخصيت، باورها و الگوهاي رفتاري فرد است. خانواده علاوه بر اينكه، محل حفظ و رشد افراد و كمك به حل استرس و پاتولوژي است، منبعي براي تنش، شكل و اختلال نيز مي باشد. نا آگاهي والدين، ارتباط ضعيف والدين و كودك، فقدان انضباط در خانواده، خانواده متشنج يا آشفته و از هم گسيخته، احتمال ارتكاب به انواع بزهكاريها مانند سوء مصرف مواد را افزايش مي دهد. همچنين والديني كه مصرف كننده مواد هستند باعث مي شوند فرزندان با الگوبرداري از رفتار آنان مصرف مواد را يك رفتار بهنجار تلقي و رفتار مشابهي پيشه كنند.

تاثير دوستان

تقريباً در 60 درصد موارد، اولين مصرف مواد به دنبال تعارف دوستان رخ مي دهد. ارتباط و دوستي با همسالان مبتلا به سوء مصرف مواد، عامل مستعد كننده قوي براي ابتلاي نوجوانان به اعتياد است. مصرف كنندگان مواد، براي گرفتن تاييد رفتار خود از دوستان، سعي مي كنند آنان را وادار به همراهي با خود نمايند. گروه«همسالان» به خصوص، در شروع شروع مصرف سيگار و حشيش بسيار موثر هستند. بعضي از دوستيها، صرفاً حول محور مصرف مواد شكل مي گيرد. نوجوانان به تعلق به يك گروه نيازمندند و اغلب پيوستن به گروههايي كه مواد مصرف مي كنند، بسيار آسان است. هر چند پيوند فرد با خانواده، مدرسه و اجتماعات سالم كمتر باشد، احتمال پيوند او با اين قبيل گروهها بيشتر مي شود.

عوامل مربوط به مدرسه

از آنجا كه مدرسه بعد از خانواده، مهم ترين نهاد آموزشي و تربيتي است، مي تواند از راههايي زير زمينه ساز مصرف مواد در نوجوانان باشد:

بي توجهي به مصرف مواد و فقدان محدوديت يا مقررات جدي منع مصرف در مدرسه، استرسهاي شديد تحصيلي و محيطي، فقدان حمايت معلمان و مسئولان از نيازهاي عاطفي و رواني به خصوص به هنگام بروز مشكلات و طرد شدن از طرف آنان.

عوامل مربوط به محل سكونت

عوامل متعددي در محيط مسكوني مي تواند موجب گرايش افراد به مصرف مواد شود: فقدان ارزشهاي مذهبي و اخلاقي، شيوع خشونت و اعمال خلاف، وفور مشاغل كاذب، آشفتگي و ضعف همبستگي بين افراد محل و حاشيه نشيني از جمله اين عوامل هستند.

عوامل مخاطره آميز اجتماعي

فقدان قوانين و مقررات جدي ضد مواد مخدر

بازار مواد

مصرف مواد به عنوان هنجار اجتماعي

كمبود فعاليتهاي جايگزين

كمبود امكانات حمايتي، مشاوره اي و درماني

توسعه صنعتي، محروميت اجتماعي- اقتصادي

مشخصات فردي و عوامل محيطي بخشي از علل اعتياد هستند و بخش ديگر را بازارهاي بين المللي مواد و عوامل اجتماعي- اقتصادي حاكم بر جامعه تشكيل مي دهند. اين عوامل عبارتند از:

قوانين

فقدان قوانين جدي منع توليد، خريد و فروش، حمل و مصرف مواد، موجب وفور و ارزاني آن مي شود.

بازار مواد

ميزان مصرف مواد، با قيمت آن نسبت معكوس دارد. هر چه قيمت مواد كاهش يابد، تعداد افرادي كه بتوانند آن را تهيه كنند افزايش مي يابد. همچنين سهل الوصول بودن مواد به تعداد مصرف كنندگان آن مي افزايد.

مصرف مواد به عنوان هنجار اجتماعي

در جوامعي كه مصرف مواد نه تنها ضد ارزش تلقي نمي شود، بلكه جزيي از آداب و سنن جامعه و يا نشان تمدن و تشخيص و وسيله احترام و پذيرايي است، مقاومتي براي مصرف مواد وجود ندارد و سوء مصرف و اعتياد شيوع بيشتري دارد.

 

كمبود امكانات فرهنگي، ورزشي، تفريحي

كمبود امكانات لازم براي ارضاي نيازهاي طبيعي رواني و اجتماعي نوجوانان و جوانان از قبيل كنجكاوي، تنوع طلبي، هيجان، ماجراجويي، مورد تاييد و پذيرش قرار گرفتن و كسب موفقيت بين همسالان، موجب گرايش آنان به كسب لذت و تفنن از طريق مصرف مواد و عضويت در گروههاي غير سالم مي شود.

عدم دسترسي به سيستمهاي خدماتي، حمايتي، مشاوره اي و درماني

در زندگي افراد، موقعيتها و مشكلاتي پيش مي آيد كه آنان را از جهات مختلف در معرض خطر قرار مي دهد. فقدان امكانات لازم يا عدم دسترسي به خدماتي كه در چنين مواقعي بتواند فرد را از نظر رواني، مالي، شعلي، بهداشتي، اجتماعي حمايت نمايد، فرد را تنها و بي پناه، بدون وجود سطح مقاومت اجتماعي رها مي كند.

توسعه صنعتي جامعه، مهاجرت، كمبود فرصتهاي شغلي و محروميت اقتصادي- اجتماعي

توسعه صنعتي، جوامع را به سمت شهري شدن و مهاجرت از روستاها به شهرها سوق مي دهد. مهاجرت باعث مي شود تا فرد، براي اولين بار، با موانع جديدي برخورد نمايد. جدايي از خانواده، ارزشهاي سنتي و ساختار حمايتي قبلي به تنهايي، به انزوا و نااميدي فرد مي انجامد. كم سوادي، فقدان مهارتهاي شغلي، عدم دسترسي به مشاغل مناسب و به دنبال آن محدوديت در تامين نيازهاي حياتي و اساسي زندگي و تلاش براي بقا، فرد را به مشاغل كاذب يا خريد و فروش مواد مي كشاند و يا براي انطباق با زندگي سخت روزمره و شيوه جديد زندگي به استفاده از شيوه هاي مصنوعي مانند مصرف مواد سوق مي دهد( رحيمي موقر، آفرين؛ و همكاران، 1376).

انواع مواد مخدر

:اين مواد كند كننده فعاليتهاي سيستم اعصاب مركزي، جزو گروه مواد سستي زا، مسكن درد و شديدا اعتياد آور مي باشند. معمولا ايجاد حالت سرخوشي و نشاط مي كنند. برخي از اين مواد به صورت طبيعي وجود دارند، مانند ترياك كه از بوته خشخاش بدست مي آيد. بقيه به طور مصنوعي و شيميايي در آزمايشگاهها ساخته مي شود. برخي از مخدرها مانند كديين ارزش استفاده پزشكي و درماني دارند، ولي مصرف بي رويه و نابجاي آنها بدون تجويز پزشك، خطراتي را به دنبال دارد. به علت اينكه مصرف اين گونه مواد مشكلات جدي فردي و اجتماعي را موجب مي گردد، اين داروها تحت كنترل شديد قانوني مي باشند.

مواد مخدر افيوني و تركيبات آن عبارتند از:

الف- تريـــاك  ب- كديين  پ- مرفين  ت- هروئين   ث- متادون  ج- پتيدين (دمرول)   

چ- پيركدان  ح- ديلاوديد   خ- دارون   د- ديفن اكسيلات (لوموتيل)   ذ- هيدرو مرفين

ر- هيدرو كديين و كليه داروهايي كه هيدرو كديين دارند

هروئين

هروئين كه نام شيميايي آن "دي استيل ـ مورفين" است و در سال 1900 به عنوان وسيله‌اي براي درمان مؤثر اعتياد به مورفين ارائه شد. اما افسوس كه اين اميد واهي خيلي زود به يأس مبدل گشت. زيرا متوجه شدند، گرچه هروئين خواب‌آوري كمتري دارد، اما قدرت مسموم كنندگي آن پنج برابر مورفين است.

هروئين با عمل تقطير از مرفين استخراج مي‌شود. هروئين پودر كريستالي سفيد رنگي است كه در سال 1874 توسط دانشمند انگليسي در بيمارستان سنت مري كشف شد. دانشمند قوي اين ماده را تترااستيل مرفين خواند تا اينكه در حدود سال 1890 دانشمند آلماني بنام درسر و چند دانشمند ديگر مطالعات بيشتري روي آن انجام دادند و دريافتند كه اين مشتق دي استيله است و آن را براي معالجه اشخاص مبتلا به سل و ساير بيماريهاي جهاز تنفسي و همچنين براي ترك اعتياد به مرفين پيشنهاد و عمل كردند.

كارخانه باير آلمان دست به تهيه تجارتي آن زد و به آن نام هروئين داد شايد باير كلمه هروئين را از كلمه كه در زبان آلماني به معني‌ عامل بسيار قوي و بسيار موثر كه مقدار كم آن اثر زياد دارد، اقتباس كرده است. از طرفي شايد چون مصرف هروئين مي‌تواند اثر اعتياد مرفين را از بين ببرد (چون يك مخدر قوي‌تر مي‌تواند اثرارت فيزيولوژيكي داروي مخدر قبلي را از بين ببرد و خود جانشين آن بشود)در ضمن چون پس از مصرف هروئين البته فقط در شروع و اوايل مصرف آن اعمال رواني و جسماني به شدت تقويت مي‌شود و شخص مي‌تواند كار چند روزه را در يك روز تمام كند به اين ماده نام هروئين مشتق از كلمه به معني قهرمان دادند.

پودر هروئين در رنگ سفيد

Heroin-(whit-powder).jpgHeroin-(brown-powder).jpg

                                                                            پودر هروئين در رنگ قهوه اي

هروئين اعتياد شديد فيزيكي را در كمتر از 21 روز در 97 درصد اشخاصي كه آن را مورد مصرف قرار داده بودند، به وجود آورد. هروئين ماده مخدري قوي است، كه آخرين پله نردبان اعتياد را در مصرف مواد مخدر به خود اختصاص داده است و شخص را به سفري مي برد كه كمتر كسي از آن به سلامت بازگشته است!

فردي كه پس از سير در مصرف انواع مواد مخدر به هروئين روي مي‌آورد. ابتدا آن را استنشاق مي‌كند، اما كمي بعد جهت تأثير فوري و افزايش دادن اثر آن، به سرنگ روي مي‌آورد و در رگ تزريق مي‌كند.

هروئين تزريق شده احساس لذت عمومي و سريع و شديد را توليد مي‌كند. متخصصان اين حالت را شبيه اوج در جماع توصيف نموده ولي در اصطلاح، معتادان آنرا فلش (Flash) يعني چيزي شديد و آني همانند نور فلش دوربين عكاسي مي‌نامند.

فلش عكس‌العملي است ناگهاني، زنده و عميق كه ارگانيسم نسبت به ورود ماده نشان مي‌دهد. اين حالت كه حداكثر در حدود 10 ثانيه طول مي‌كشد براي معتاد هميشه عالي است. هروئين كه قدرت خواب‌آوري كمتري دارد، توليد برانگيختگي‌هاي شديد و خشني مي‌كند، ليكن سهولت تفكر و تصور ترياك را توليد نمي‌نمايد،شايد به همين علت است که مصرف اين ماده بيشتر در بين مردها متداول است. بررسي‌هاي آماري نشان مي‌دهد كه در برابر هر 5 مرد معتاد فقط يك زن معتاد وجود دارد.

هروئين از مورفين مستبدتر است و كمبود آن زودتر احساس مي شود. به طوريكه معتاد را مجبور مي‌سازد در فواصل زماني مشخص ( 3 تا 5 ساعت براي هروئين و 8 تا 12 ساعت براي ترياك) از اين ماده استفاده كند، تا اضطراب غيرقابل تحمل ناشي از كمبود را از بين ببرد.

مضافا اينكه پس از مدتي، مصرف هروئين به جز رفع احتياج، اثر ديگري ندارد و مكانيسم وابستگي، ريتم تزريق و مقدار مصرف را رفته رفته افزايش مي‌دهد و زوال و نابودي فرد را سرعت مي‌بخشد.
اعتياد به هروئين بندگي مطلق است و معتاد فقط براي هروئين و توسط آن زنده است. شخص معتاد به علت آگاهي از اعتياد خود رنج فراوان مي‌برد، اما ظاهرا كاري از دستش بر نمي‌آيد.

بايد دانست هروئين برخلاف الكل كه بعضي از رفتارهاي سركوب شده را آزاد مي‌سازد، تعدادي از رفتارهاي پايه، مانند رفتارهاي جنسي، خشونتي و تهاجمي و حتي رفتارهاي رفع گرسنگي را سركوب كرده و از قدرت اصلي آن مي‌كاهد. ايجاد حالت كرخي در معتاد باعث مي گردد كه فشار مختلف و دردهاي جسماني خصوصا دلواپسي و اضطراب وي بهبود يابد.

وابستگي فيزيكي بسيار شديد است، معتاد مي‌بايست حداقل هر 8 تا 12 ساعت يكبار از اين ماده مصرف كند تا از بروز علائم كمبود جلوگيري نمايد.

تجربيات حاصله نشان مي‌دهد كه مصرف روزانه 60 ميلي‌گرم هروئين مي‌تواند در مدت دو هفته فرد را كاملا معتاد سازد. زيرا در اين مدت ارگانيسم بدن خود را با ماده مخدر وفق داده و با آن سازگار مي‌گردد، و وقتي شخص از نظر فيزيكي كاملا معتاد شد، كمبود مصرف يا عدم دستيابي باعث بروز علائمي ‌مي‌شود. تقريبا 12 ساعت بعد از آخرين مصرف، معتاد خود را بدحال حس مي‌كند، احساس ضعفي به او دست داده و خميازه مي‌كشد، مي‌لرزد و عرق مي‌كند، از بيني و چشمهايش ترشحات زيادي خارج مي‌شود. اين علائم توام با حالت آشفتگي به مدت چند ساعت ادامه يافته و پس از آن معتاد به خوبي ناآرام فرو مي‌رود. در موقع بيداري يعني 18 تا 24 ساعت بعد از آخرين تزريق فرد معتاد وارد عمق جهنم زندگيش مي‌شود. خميازه ها آنچنان شديد مي گردد كه مي‌توانند فكهايش را از هم جدا سازند. ترشحات بيني همچنان ادامه مي‌يابد، موهاي بدن سيخ مي‌شود و انقباضات شديدي در معده و روده‌ها پديد مي‌آيد، كه باعث ايجاد اسهال و استفراغ شديد مي‌شود.
حدود 36 ساعت بعد از آخرين تزريق، معتاد خود را با پتوهاي متعدد مي‌پوشاند. زيرا بدنش به شدت مي‌لرزد و پاهايش بي‌اختياد دچار لرزشهاي شديدي مي گردد. به طوري كه قادر به خوابيدن نيست، بلند مي‌شود، راه مي‌رود، روي زمين دراز مي‌كشد و فرياد مي‌زند.

ريزش ترشحات از بيني همچنان ادامه مي‌يابد و سرعت و ميزان آن باور نكردني است، زيرا فقط تعريق او باعث خيس شدن دائم لباسها و رختخوابش مي‌شود.

در اين مرحله ضعف جسماني به حدي است كه فرد قادر به بلند كردن سر از روي بالش نمي‌باشد و گاهي متخصصان از بيم جان بيمار به هراس مي‌افتد و مقداري هروئين به وي تزريق مي‌كنند. تزريق مقدار كمي هروئين تقريبا تمام علائم را به سرعت از بين مي‌برد.

هاريس ايزبل در اين مورد مي‌نويسد "منظره شگفت انگيزي است، زيرا شخصي كه به شدت مريض است، نيم ساعت پس از تزريق به صورت آدمي سالم، خنده رو، خوشحال و مرتب در مي‌آيد."
البته اگر تزريق انجام نگيرد تمام علائم فوق پس از 6 تا 7 روز از بين مي‌رود، زيرا بدن پس از اين مدت دوباره قابليت عدم نياز به هروئين را باز مي‌يابد.

حشيش چيست؟

حشيش صمغ چسبناك از بوته كانابيس است كه معمولا به صورت تكه هاي جامد مكعبي شكل فروخته مي شود و در رنگهاي مختلف از قهوه اي كم رنگ تا سياه ديده شده، در ساختمان تركيبي اش به صورت انواع مختلف از خشك و سخت گرفته تا نرم و شكننده ديده مي شود. معمولا آن را خرد و ريز كرده و در پيپ و يا سيگارهايي كه با دست درست مي كنند، مي پيچند و با ماري جوانا يا توتون مصرف مي كنند. حشيش به صورت خشت پخته مي شود.

نامهاي خياباني آن (Pot, Smoke, grass, Hash) مي باشد. از نظر طبقه بندي فارماكولوژي، تضعيف كننده يا محرك سيستم اعصاب مركزي است.

مصرف پزشكي:

حشيش به عنوان مسكن و ماده رفع بي خوابي كه ايجاد آرامش مي كند و THC و ديگر مشتقات براي درمان برخي از بيماريها از جمله آسم و صرع مي تواند مورد استفاده قرار گيرد، ولي در حال حاضر فقط در درمان حالت تهوع و استفراغ ناشي از شيمي تراپي در درمان سرطان، استفاده مي شود.

اثرات كوتاه مدت:

بايد دانست كه اثرات حشيش با توجه به مقدار و نوع استفاده (كشيدن يا خوردن) متفاوت است. وضعيت جسمي و سلامت فرد از جمله وزن، اندازه، خلق و خوي فرد، درجه تحمل و ... فرق مي كند. اثرات كشيدن حشيش در عرض چند دقيقه پس از مصرف ظاهر مي شود و 2 تا 4 ساعت باقي مي ماند. در صورت خوردن هضم آن به طور بطي و كند صورت مي گيرد. لذا اثر آن به تدريج و طولاني تر مي گردد، معمولا فرد پس از مصرف حشيش احساس آرامش و راحتي مي كند، قوه درك و احساس او افزايش مي يابد، رنگها به نظرش شفاف تر و روشن تر مي آيند، صدها به نظر از فاصله دورتر به گوش مي رسد. به هر حال در ادراكات حسي به خصوص بينايي و شنوايي تحريف به وجود مي آيد، اشتها افزايش مي يابد، مخصوصا در مورد غذاهاي شيرين.

حشيش                                           روغن حشيش:


hashish.jpg       Hashish-Oil.jpg

از اثرات كوتاه مدت ديگر مصرف حشيش عبارتند از: خواب آلودگي ، قرمز شدن چشمها، افزايش ضربان قلب، خشكي دهان و گلو، گشادگي مردمك چشم، مختل شدن قوه حافظه و تمركز فكري به طور موقت، اختلال درك زمان و مكان، اضطراب، افسردگي، هيجان، تحرك زياد، تحريك پذيري، تند مزاجي، بي قراري، پر حرفي، خنده هاي بي دليل، احساس طرد شدگي، ترس و وحشت، دگرگوني و تغيير شكل فضا و زمان اختلال در هماهنگي و تعادل در راه رفتن، احتمالا اوهام كه اغلب توام با حالت پارانويايي به خصوص در مصرف مقدار زياد آن همراه است. دوز معمولي آن، مهارتهاي كاربردهاي ماشيني را لطمه مي زند، از اين رو به خصوص رانندگي در حين مصرف حشيش بسيار خطرناك است ، ماده T. H. C. كه تركيب فعال حشيش است در بدن افرادي كه تصادفات شديد رانندگي داشته اند و منجر به جراحات سختي گرديده، ديده شده است.

اثرات عمده بلند مدت:

تحقيقات نشان مي دهد كه اثرات سوء مصرف حشيش به خصوص در بين جوانان و بزرگسالان حتمي است از جمله: از دست دادن انگيزه و علايق، آسيب به حافظه و تمركز فكر، عدم قابليت رانندگي، كاهش قواي دفاعي بدن در برابر عفونتها و بيماريها، گيجي و سردرگمي، فقدان انرژي و ... در اثر استفاده مرتب و مداوم حشيش پيش مي آيد.

هم چنين خطر ابتلا به برونشيت مزمن، سرطان ريه و بيماريهاي دستگاه تنفسي در مصرف كنندگان منظم حشيش بيش از ديگر گروههاست. كشيدن سيگار ماري جوانا و حشيش آسيب شديدي به دستگاه تنفسي مي زند، زيرا تار موجود در آن، دو برابر قوي تر از تار موجود در سيگار معمولي است. هم جنين عوامل ايجاد كننده سرطان در تار موجود در حشيش خيلي بيش از سيگارهاي معمولي است.

مطالعات و تحقيقات نشان مي دهد كه رشد طبيعي بك نوزاد به وسيله مصرف مرتب حشيش يا ماري جوانا به وسيله مادر، در دوران بارداري مي تواند به طور جدي آسيب ببيند. آزمايشات بر روي حيوانات نشان داد كه نوزادان حيوانات آزمايشگاهي كه در دوران بارداري تحت مصرف اين ماده قرار گرفته بودند، داراي برخي از ناهنجاريها و رفتار غير عادي بودند، در اثر مصرف مداوم وابستگي رواني و تحمل ايجاد مي شود، نشانه هاي ترك شامل اضطراب، عصبانيت، از دست دادن اشتها و بي خواب و بد خوابي است.

روغــــن غليظ سبزه تيره يا قهوه اي مايـــــل به قرمز است كه از تصفيه حشيش با يك ماده محلل ارگانيك بدست مي آيد و معمولا آن را به توتون داخــــل سيگار ماليده و به صورت دود كردني مصرف مي شود.

تي. اچ. سي. (T. H. C.)

يك تركيب حلال در حشيش است و به طور خالص، يك تركيب شيميايي است. THC به ندرت در خيابان قابل دسترسي و خريد و فروش است و آنچه كه به نام THC فروخته مي شود، معمولا پي. سي. پي يا ال. اس. دي است.

THC مخفف (Tetra Hydro Cannabinol) يكي از عناصر فعال شاهدانه است. THC يك ماده قوي توهم زاست، و اثرات شيميايي آن شباهتهايي به L. S. D. دارد كه عبارتند از تغييرات در رفتار، اختلال در حس زمان و حواس بينايي و شنوايي، از خود بي خود شدن. با اين همه شواهدي وجود دارد كه نشان مي دهد احتمالا اين دو دارو از طريق مكانيسم هاي بيوشيميايي مختلفي عمل مي كنند و اثرات آنها روي عملكرد مغز متفاوت است.

 

 

آيا تا بحال نام اکستاسي را شنيده ايد؟ آيا تا به حال در ميهمانيهائي موسوم به اکس پارتي شرکت کرده ايد؟ احتمالاً در بين دوستان شما کساني هستند که اسم اين ماده را شنيده اند يا آنرا مصرف کرده اند ؟! اکستاسي در قالب قرص هاي شادي بخش به طاعون خفتۀ عصر ما تبديل مي شود.
ايدۀ ابتدائي نوشتار اين مطالب نگراني جمعي از دانشجويان پزشکي است که با توجه به شيوع مصرف اين ماده در بين جوانان بر آن شدند تا تحقيقي جامع در اين زمينه از بررسي عوارض مصرف تا بررسي ميزان مصرف انجام دهند. آنچه در اين نوشتار مشاهده مي کنيد نتيجۀ تحقيقات اين جمع است که به منظور اطلاع رساني عمومي خدمتتان عرضه مي شود.

● آيا مي دانيد در صورت دستگيري فرد مصرف کننده يا توزيع کننده قرصهاي اکس اين فرد به دادگاه انقلاب ارجاع مي شود و در اين موارد حکم تعزيري صادر مي شود ؟

قرص اكس

اکستاسي چيست ؟

تركيب MDMA يا 3 و 4 متيلن دي اكسي مت امفتامين كه به نامهاي اكستاسي، اكستازي، XTC ، E (اي) ،X (اکس) هم معروف است. در ايران به نام قرص شادي هم شناخته مي‌شود. اين ماده در 1914 در آلمان به عنوان كم كننده اشتها مورد استفاده قرار گرفت كه به علت اثرات آن از رده مصرف خارج شد. در دهه 70 ميلادي اين دارو كاربرد مجدد يافت و در روان درماني براي كمك به بيان احساسات بيماران استفاده شد كه در 1984 با اثبات اثرات آن روي مغز حيوانات آزمايشگاهي، از رده خارج شد. در 1985 در آمريكا، مصرف آن ممنوع اعلام شد. در سالهاي اخير مصرف آن در آمريكا، در پارتي‌هاي شبانه موسوم به Raves به شدت افزايش يافته است كه باعث نگراني دولت امريكا شده است. در دوره زماني خاصي در اروپا، مصرف اين مواد انرژي زا و شادي‌بخش براي كاهش مصرف ساير مواد مخدر مثل هروئين تشويق شده است بطوري كه مصرف آن در اروپا در 1995 از 500 هزار قرص در سال به 30 ميليون قرص در دو سال بعد رسيده است.

2 درصد مردم امريكا حداقل يكبار اين تركيب را مصرف كرده‌اند. حداقل يازده و هفت دهم درصد دانش‌اموزان كلاس آخر دبيرستان در آمريكا يكبار “اكس” مصرف كرده‌اند مصرف اين قرصها در ايران به خصوص در يكسال اخير در پارتي‌هاي شبانه به شدت افزايش يافته است. جوانان تحصيل كرده و مرفه مصرفكنندگان اصلي اين داروها هستند. لازم است عموم مردم و پزشكان با اثرات سوء مصرف اين دارو آشنا شوند ميزان مراجعه به اورژانس‌ها در امريكا در اثر سوء مصرف اين دارو به شدت افزايش يافته است. (از 1143 مورد در 1998 به 4511 مورد در سال 2000)
همچنانكه ذكر خواهد شد مشكل اصلي در مصرف اين مواد عوارض مزمن آن مي‌باشد. عوارض حاد مصرف بيشتر در مرتبه اول مصرف و در صورت تداخل با بعضي داروهاي ضدافسردگي پيش مي‌آيد.

ترکيب شيميائي

3 , 4 MethylendioxyMethAmphetamine يا N, Alpha, DiMethyl 1,3 Benzodiazoxide 5 Ethamine با فرمول C11H15N2O که بنامهاي MDMA يا اکستاسي معروف است.

اشکال رايج داروئي

دارو در امريكا بصورت قرصهاي خوراكي و جويدني، كپسول و مواد تدخيني و تزريقي موجود است. قيمت هر قرص بين 10 تا 30 دلار است در ايران قيمت قرص بين 4 تا 20 هزار تومان (متوسط 10 هزار تومان) است كه با ماركهاي مرسدس بنز و ميستوبيشي، $ ، KO ، صليب، موجود است و به علت قابليت ساخت آن كه براحتي انجام مي‌شود در لابراتورهاي داخلي هم ساخته مي‌شود كه خطر وجود مواد اضافي در آن و عوارض آن است. هر قرص خوراكي حاوي 80 تا 160 ميليگرم MDMA است. پس از بلعيدن اثرات قرص پس از 20 تا 90 دقيقه بعد ظاهر شده و حدود 2 تا 3 ساعت اثرات آن در يك حد حفظ شده و بعد افت مي کند و از 3 تا 24 ساعت اثرات آن باقيست.

اپيدميولوژي

ميزان مصرف اين قرص‌ها در آمريكا به شدت ميان جوانان و نوجوانان در حال افزايش است طبق آخرين آمار تعداد كساني كه براي حداقل يكبار از اين ماده استفاده كرده‌اند بين دانش‌آموزان كلاس آخر دبيرستان در آمريکا از نه درصد به دوازده درصد افزايش يافته است.
دو درصد از کل حمعيت ايالات متحده حداقل يکبار اکستاسي مصرف کرده اند.
نحوۀ اثر در مغز

آمين‌هاي مغز بويژه نوراپي نفرين و سرتونين نوروترانسيمترهاي مسيرهايي هستند كه كارشان بروز خلق است. با توجه به فرضيه آميني، كاهش عملكرد اين آمين‌ها باعث افسردگي خواهد شد و افزايش فعاليت‌ آنها باعث بالا رفتن خلق مي‌شود.

MDMA از طرقي كه ذكر خواهد شد باعث افزايش خلق و احساس نشاط مي‌شود.

فرضيه تاثير
MDMA (اکستاسي) بر مغز:

1 - افزايش آزادسازي سروتونين در سيناپس‌هاي مغزي       2 - بلوك بازجذب سروتونين
3 - افت ميزان سروتونين مغز         4 - اثرات غيرمستقيم بر ميزان دوپاين مغز

عوارض پس از مصرف اكستاسي:

●● اثرات مثبت:

● افزايش شديد احساس خوب بودن در فرد   ● افزايش انرژي در فرد
● احساس تمايل براي ارتباط با ديگران و احساس تعلق و نزديكي به ديگران
● احساس عشق و سرخوشي   ● دست و دلبازي   ● افزايش هوشياري و درك موسيقي
● افزايش حسهاي بويايي و چشايي   ● احساس تجربيات و حالات روحي جديد در زندگي
● احساس روشنايي   ● تمايل براي آغوش گرفتن و بوسيدن ديگران
● به علت افزايش انرژي در افراد مصرف كنندگان تمايل براي فعاليت شديد و رقصهاي طولاني دارند.
● يك تجربه: الكساندر شوگيلين بيوشيميت آمريكايي كه براي اولين بار روي عوارض اين دارو كار مي‌كرد پس از يكبار مصرف اكستاسي مينويسد كوهي كه نزديك منزلم بود و هر روز آنرا مي‌ديدم پس از مصرف اكستاسي طوري به نظرم مي‌آمد كه دوست داشتم ساعتها آنرا تماشا كنم؟!

●● اثرات منفي:

● كاهش اشتها     ● تغييرات بينايي

● گشاد شدن مردمكها (ميدرياز) افراد مصرف كننده در محل‌هاي مصرف مثل پارتي‌ها با وجود كم بودن نور مجبور به استفاده از عينكهاي آفتابي در شب هستند كه علت آن تحريك‌پذيري با نور است.
● حركات غيرطبيعي چشم (نيستاگموس)

● توهم بينايي (هالوسيناسيون)

● افزايش ضربان قلب و فشار خون (تاكي‌كاردي و هيپرتانسيون)

● تغيير در نظم حفظ دماي بدن

● فك زدنهاي طولاني (افراد مصرف كننده براي جلوگيري از حالت قفل شدن فك مجبور به مصرف آدامس هستند، تا ساعتها پس از مصرف اين حالت فك زدنهاي غير طبيعي موجود است).
● لرزيدن، عصبي شدن، عدم تمايل براي استراحت
● تمايل شديد براي مصرف مجدد اين ماده پس از افت تاثير اوليه
●● اثرات منفي شديد:

● اثرات شديد احساسي، اختلال خواب، كابوسهاي شبانه حملات ناگهاني اضطراب (Panic Attack)، ديوانگي (Psychosis)

● انقباض شديد فك و پارگي زبان در اثر فك زدنهاي طولاني (Trisma){در صورت بروز اين حالت بايد از آمپول ديازپام و يا قرصهاي خوراکي آن استفاده کرد.
● عدم تمركز، فراموشي، اختلال در يادگيري (Confusion)
● افزايش دماي بدن و كاهش آب بدن (در پارتي‌هايي كه اين دارو مصرف مي‌شود افراد مجبور به مصرف آب فراوان و مكرر هستند و اين مساله خطرات خاص خود را به دنبال دارد).
● اختلال در مكانيسم نعوظ و نرسيدن به اوج لذت جنسي (ارگاسم)

● تهوع و استفراغ      ● كاهش سديم خون در اثر مصرف زياد مايعات (هيپوناترمي)
● سردرد و سرگيجه و تشنج    ● آنمي آپلاستيک (سرکوب شديد خونسازي مغز استخوان)
● افت شديد خلق در روزهاي پس از مصرف   ● خستگي و افسردگي شديد تا يك هفته پس از مصرف

● احتمال اعتياد جسمي كم است ولي احتمال اعتياد رواني بسيار زياد است.

● احتمال سميت كبدي   ● صدمه به اعصاب مغزي

● بزرگ شدن پستان در آقايان (ژنيكوماستي)    ● احتباس ادراري (Retension)
● تخريب عضلات مخطط (رابدوميوليز) که در نتيجۀ افزايش دماي بدن رخ مي دهد و مي تواند بعلت رسوب مواد حاصل از اين تخريب در کليه باعث آسيب به اين ارگان شود.
● ميزان بروز مرگ در اثر مصرف اكستاسي 2 در 100000 مصرف كننده است.
●● دختران جوان بعلت اثرات هورمونهاي جنسي زنانه، در صورت مصرف اكستاسي در معرض خطر بيشتري براي ابتلا به افت سديم خون و بدنبال آن تشنج هستند. (ميزان بروز SIADH در ارتباط با استروژن خون افزايش مي‌يابد).

●● موارد منع مصرف:

با توجه به اثرات اكستاسي در افزايش فشار خون و تعداد نبض و با توجه به اينكه گروهي از مردم پاسخ و واكنش بيشتري نسبت به اين ماده نشان مي‌دهند افراد با سابقه فشار خون بالا، مشكلات قلبي (اختلالات ضربان قلب و) يا افراد با سابقه سكته قلبي نبايد از اين ماده استفاده كنند. افراد با سابقه مشكل كبدي و كليوي نيز منع مصرف قطعي دارند.

كساني كه از داروهاي ضد افسردگي مثل فنلزين، ترانيل سيپرومين و ضد افسردگي‌هايي مثل پروزاك و زولوفت (Zoloft) هم استفاده مي‌كنند به هيچ‌وجه نبايد از اكستاسي استفاده كننده موارد مرگ ناشي از مصرف همزمان اين داروها با اكستاسي گزارش شده است.
علائم مسموميت با اكستاسي (مربوط به بالا رفتن بيش از حد غلظت دارو در خون) به شكل افزايش شديد ضربان قلب، فشارخون، خستگي، گرفتگي عضلاني يا حملات حاد ترس (
Panic Attack) مي‌باشد. در صورت بروز علائم فوق شخص بايد فعاليت را كنار گذاشته، بنشيند و مايعات (آب و آب ميوه) به ميزان كافي مصرف كند. در صورت بروز علائم مثل تشنج، كاهش سطح هوشياري و هرچه سريعتر به مراكز درماني مراجعه شود. در صورت مصرف همزمان قرص‌هاي اكستاسي با الكل عوارض ناشي از دهيدراتاسيون و كاهش آب بدن تشديد مي‌‌شود و در عين حال عوارض اكستاسي بر خلق كاهش مي‌يابد

●● نتايج آخرين تحقيقات:

در يك بررسي انجام شده يا كمك اسكن(PET (Positron Emission Tomography كه روي 2 گروه 14 نفري از مصرف كنندگان اكستاسي (حداقل 3 هفته مصرف) كه هيچ داروي روان‌گردان ديگري مصرف نكرده‌اند و 15 نفر كه هيچ دارويي مصرف نمي‌كنند نشان داده شد كه ميزان سروتونين در مغز بشدت كاهش يافته است و سلولهاي عصبي حاوي سروتونين آسيب ديده‌اند. لازم به ذكر است كه افراد مورد مطالعه از لحاظ سن و تعداد زن و مرد مشابه بوده‌اند.

●●  در مقاله اي که در مجله نوروساينس در 15 ژوئن 1999 به چاپ رسيد، نتايج يك تحقيق بر روي ميمونها به چاپ رسيد. در بررسي اين ميمونها كه براي مدت 4 روز و روزي 2 بار قرص Ecstasy محلول در مايعي را مصرف كرده بودند و ميمونهاي كه فقط همين مايع را استفاده كرده بودند و پس از 7 سال كالبد شكافي شده بودند مشاهده شد كه تغييراتي در سلولهاي سروتونيني مغز ايجاد شده است كه در لوب فرونتال و نواحي مربوط به فكر كردن، ناحيه هيپوكامپ و نقاط عمقي مغز مربوط به حافظه بوده است. پس مشاهده مي‌شود كه مصرف اكستاسي در دراز مدت باعث ايجاد اختلال در قوه تفكر و حافظه و قابليت يادگيري در فرد مي‌شود. در تحقيقي ديگر مشاهده شد كه پس از مصرف دارو، ميزان سروتونين در مغز به ميزان بيست تا شصت درصد كاهش مي‌يابد و مشاهده شد كه اثرات مخرب مغزي غيرقابل بازگشت است و تغييراتي در نورونهاي دوپامينرژيك مشاهده شد.

درمان اعتياد:
شامل پرهيز از مصرف و حمايت رواني فرد مي‌باشد.از داروهاي ضد اضطراب و ضدافسردگي نيز استفاده مي‌شود.

کوکائين و کراک چيستند؟
كوكايين، آلكالوئيد اصلي برگ كوكا است كه از برگهاي بوته اي به نام (
Ergthroxglom Coca) بدست مي آيد، كه مركز اصلي رويش آن آمريكاي جنوبي است. كوكايين به عنوان ماده موثر در سالهاي 60- 1859 م. از برگ كوكا (تصوير 1) مجزا و استحصال شد. كراك را نيز از كوكايين تهيه و در اواخر تابستان و اوايل پاييز سال 1985 م. به بازار شهر نيويورك عرضه كردند. كراك خطرناكترين ماده اعتياد آوري است كه تا كنون به بازار آمده و به حدي وابستگي آور است كه يك بار مصرف آن، فرد را معتاد مي كند. از نظر طبقه بندي فارماكولوژي، محرك سيستم اعصاب مركزي است.

كوكايين پودر سفيد نرم شفاف كريستالي با طعمي تلخ است كه اغلب با پودر تالك، يا ملين ها يا شكر مخلوط مي شود و معمولا به صورت استنشاق، تزريقي، خوراكي يا دود كردن و گاهي هم به طريق پاشيدن روي دستگاه تناسلي مصرف مي كنند.

دود معمولي آن براي انفيه و استنشاق 30 تا 100 ميلي گرم است و 10 تا 25 ميلي گرم آن براي تزريق استفاده مي گردد. كوكايين بي حس كننده موضعي است و به ندرت براي برخي از اعمال جراحي استفاده مي شود.

نامهاي خياباني آن Coke مخفف كلمه كوكايين (Cocaine)، Candy (شيريني) ، Nose (بيني) ،Snow (برف) ، Happy (خوشحال، خوشبخت) و Dust (مواد گردي، گرد و خاك) مي باشد.
                                                        تصوير1- گياه کوکا

coca.jpg


استعمال كوكا قرنها است در كشورهاي هند، پرو و بوليوي معمول بوده، برگهاي رنگ كوكا را براي لذت و خوش بودن مي جوند، مردم اين كشورها براي قادر شدن به انجام كارهاي سخت و جدي و راه رفتن و تحمل گرسنگي و تشنگي از جويدن كوكا ياري مي گيرند.
تا آنجا كه به تاريخچه كوكا مربوط مي شود، اين عادت در ميان ساكنان كوه هاي آند رايج بوده است. در تابوت هاي (
Huacas) باستاني پرو، مجسمه هاي در حال استعمال كوكا كشف شده اند. روشن ترين علامتي كه بر چهره معتادان كوكا ديده مي شود فرو رفتگي گونه هاست كه در اثر مكيدن برگ كوكا به وجود مي آيد.

پودر کوکائين
 
Cocaine-Powder.jpgCrack-Cocaine.jpg

                                                                                      کراک
اثرات كوتاه مدت:

اثرات كوتاه مدت آن مشابه آمفتامين است ولي با مدت زمان كوتاهتر، احساس افزايش انرژي، چابكي و سرخوشي زياد مي كند، از جمله اثرات آن پس از مصرف عبارت است از: افزايش ضربان قلب، نبض، تنفس، درجه حرارت بدن، فشار خون، گشادگي مردمك چشم، پريدگي رنگ، كاهش اشتها، تعرق شديد، تحريك و هيجان، بي قراري، لرزش به خصوص در دستها، توهمات شديد حسي، عدم هماهنگي حركات، اغتشاش دماغي، گيجي، درد پا، فشار قفسه سينه، تهوع، تيرگي بينايي، تب، اسپاسم عضله، تشنج و مرگ.

در حالت قطع ماده نيز افسردگي شديد حادث مي شود. ناخالصي كوكايين خيابان اغلب موجب حساسيت و آلرژي شديد مي شود كه معمولا با آب ريزش بيني و بي خوابي شديد همراه است. در مسموميت حاد با كوكايين، فرد مصرف كننده دچار بي قراري و تشويش، هيجان، شوريدگي فكر و اختلال تنفسي مي گردد. ضربان، تنفس و فشار خون فرد افزايش مي يابد.

اثرات دراز مدت:

از جمله اثرات بلند مدت آن از دست دادن وزن بدن، يبوست، بي خواب، ضعف جنسي، دپرسيون تنفسي، اشكال در ادرار كردن، تهوع، كم خوني، رنگ پريدگي، تعرق شديد، دردهاي شكمي و اسهال، اختلالات در هضم و دستگاه گوارشي، سردرد، لرزش دست ها، لرزش و تشنج، پريدن عضلات و سفتي آنها، هپاتيت، آب ريزش دائمي بيني، ايجاد زخم، آماس و جوشهاي پوستي به خصوص اطراف مخاط گوش و بيني، زخم مخاط بيني (در مصرف به صورت انفيه)، اضطراب، بي قراري، تشنج پذيري شديد، سوء ظن، گيجي، اختلالات درك زمان و مكان، رفتار تهاجمي، تحريك پذيري شديد، افسردگي، پرخاشگري، تمايل به خود كشي، توهمات و اختلال در حواس (به خصوص بينايي، شنوايي، و لامسه)، افكار هذياني، و گاهي اشتهاي كاذب و سرانجام ناراحتي جدي دماغي و رواني به نام سايكوز و كوكايين.

تحمل و ايجاد وابستگي كوكايين مشابه آمفتامين است وابستگي شديد رواني ايجاد مي كند كه اين وابستگي در عصاره كوكايين يعني كراك شديدتر مي باشد.

در آزمايشاتي كه براي تحقيق پيرامون اثر كوكايين بر روي موش و ميمون انجام شده، پس از قطع مصرف آن، نشانه هاي ترك از جمله ضعف شديد، بد خوابي، افسردگي، تحريك پذيري، گرسنگي زياد ديده شده است.

مصرف كننده، كراك را چه به طريق استنشاق يا پاشيدن روي توتون و ماري جوانا و چه از راه كشيدن با پيپ استعمال كند، ديگر نمي تواند از مصرف آن خودداري كند و بايد پي در پي آن را استعمال نمايد. خيلي سريع جذب ريه گشته و به مغز مي رسد و حالت تهاجمي به مصرف كننده دست داده، باعث بزرگ شدن قلب، افزايش فشار خون مي شود، به گونه اي شديدتر از كراك پديدار مي گردد. اصولا فردي كه كراك مصرف مي كند، ديگر بر خود تسلط ندارد و گويا خودي خود را گم كرده است.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 28 اسفند 1393 ساعت: 18:19 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

عوامل خانوادكي موثر بر بزهكاري جوانان

بازديد: 353

         عوامل خانوادكي موثر بر بزهكاري جوانان

پيشگفتار :

«افتتاح يك مدرسه معادل بستن يك زندان مي‌باشد» ويكتور هوگو

 

مسئله بررسي علمي بزهكاري سالهاست مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است. متخصصان رشته‌هاي مختلف خاصه روانشناسان، جامعه‌شناسان، پزشكان، حقوقدانان و مربيان هر يك از دريچه‌اي به بررسي اين مسئله همتگمارده‌اند.

 حاصل اين كوششها و تلاشها اگر از يكسو كمك به روشن كردن اين مسئله است از سوي ديگر نشان دهنده معضلات و پيچيدگيهاي شناخت اعمالي است كه با عناوين و اصطلاحات حقوقي مشخص مي‌شود ولي بر اثر عوامل گوناگون بروز مي‌كنند واز انگيزه‌هاي متفاوت و در بسياري موارد ناشناخته سرچشمه مي‌گيرند.

درباره علت افزايش بزهكاري در روزگار ما، عقايد مختلفي ابراز شده است؛ مثلاً، پاره‌اي از محققين از ديار جرم و جنايت را در جهان امروز، از اختصاصات جوامع متمدن كنوني دانسته‌اند و معتقدند: به همان نسبتي كه بشر به سرعت بسوي ترقي و تكامل صنعتي و مادي پيش مي‌رود و از معنويت دور مي‌شود نسبت تبهكاري، قانون‌شكني، بزهكاري وارتكاب اعمال ضد اجتماعي گسترش يافته واز سكون و آرامش معنوي در اينگونه اجتماعات كاسته   مي‌گردد

در تحقيقي كه تقديم حضورتان مي‌گردد ما به بررسي عوامل خانوادگي موثر بر بزهكاري جوانان مي‌پردازيم و به عواملي مثل وضعيت اقتصادي خانواده ـ اختلافات و نوع ارتباط اعضاي خانواده با يكديگر و نوع رابطه والدين با فرزندان توجه مي‌گردد تا تحقيق كنيم آيا اين عوامل نامبرده با بزهكاري جوانان ارتباط دارد؟

مقايسه‌اي بين نمونه 100 نفري دانشجويان با نمونه 100 نفري بزهكاران در اين مورد خواهيم داشت، نتايج آن نيز در پايان ذكر مي‌گردد.


 

 

 

 
فصل اول : طرح تحقيق

 

مقدمه

موضوع كلي

موضوع ويژه

اهميت موضوع

هدفها يا فرض‌ها

جامعه آماري و نمونه

محدوديتهاي تحقيق


 

 

مقدمه :

انسان از لحظه تولد تا دم مرگ به ديگران وابسته و نيازمند است و براي زنده ماندن از لحاظ جسمي، اقتصادي به مراقبت ديگران نياز دارد و به تنهايي مي‌تواند بار مشكلات خود را به دوش كشد.

همچنين انسان به تنهايي قادر به برآوردن نيزاهاي معنوي خود نيست، روابط اجتماعي او نتيجه بازتاب و كنشهاي متقابل اجتماعي افرادي است كه در كنارش زندگي مي‌كنند.

هنجارهاي اجتماعي و قوانين كه ساخته خود بشرند چگونگي روابط و رفتارهاي اجتماعي را يقين مي‌كند و محدوديتهايي در زمينه رفتار آدمي بوجود مي‌آورد و مشخص مي‌كند كه انسان چه بايد بگويد و چه نبايد بگويد، چگونه بينديشد و چگونه رفتار كند.

 پس هر كس سعي مي‌كند خود را با هنجارهاي اجتماعي سازگار كند تا جامعه او را به عضويت خود بپذيرد. ولي ممكن است رفتار افراد از هنجارهاي اجتماعي فاصله بگيرد و با آن تفاوت نمايد و حتي با آن مخالف گردد، پس براي مقابله با اين مشكل نيروهاي خارجي مثل، جريمه، مجازات و غيره بوجود آيند تا بتوانند مردم را وادار به پيروي از هنجارهاي اجتماعي گردانند.

البته بايد دانست كه در هر دوره‌اي و در هر جامعه‌اي هنجارهاي اجتماعي هر يك مفهوم و معناي خاصي داشته و هر كدام سير تكاملي ويژه‌اي را پيموده‌اند تا بدين صورت درآمده‌اند.

بديهي است پاداش يا مجازات مي‌تواند هنجارهاي اجتماعي را نظام بخشيده وبدان جنبه‌اي پايدار دهد، البته كيفيت هنجارهاي در جوامع بسيار اهميت دارد. زيرا برخي از هنجارها حتماً بايد در جامعه پياده شوند و به مرحله عمل درآيند، در حاليكه برخي ديگر از هنجارها معمولاً جنبه اختياري دارند و افراد در پذيرش يا عدم پذيرش آنها مختارند.

 تحقيقات نشان داده كه هنجارهاي اختياري بيش از هنجارهاي اجباري كنش بوجود نمي‌آورد بلكه اين هنجارهاي اجباري است كه واكنشهايي در افراد بوجود آورده و منجر به كجروي در جامعه مي‌گردد.

در جوامع كنوني ارزشها وهنجارهاي معين و مشتركي وجود دارند كه افراد آنها را در ذهن خود به صورتهاي مختلف ترسيم مي‌كنند و با توجه به خصوصيات فرهنگي خود برداشتهاي متفاوتي نسبت به آنها پيدا مي‌نمايند زيرا در جوامع طبقاتي هر كسبر اساس پاره فرهنگ گروهي و طبقه‌اي خود و معيارهاي ارزش خاص طبقه‌اش نسبت به امور قضاوت مي‌كند.

پاره فرهنگ نيز فرهنگي است در دل فرهنگ بزرگتر، ولي در عين حال پاره فرهنگهاي گروه به‌ نوبه خود داراي ارزشها و مفاهيم خاصي است.

پاره فرهنگ متناقض فرهنگهاي بزرگتر نمي‌باشد، البته ممكن است ستيزهايي بين پاره فرهنگ و فرهنگهاي گسترده‌تر بوجود ايد، مثلاً : پاره فرهنگ نوجواناندر مورد انواع تفريحات و كيفيت لباس پوشيدن، آرايش و چگونگي احترام گذاشتن با گروههاي سني ديگر متفاوت است و يا اعمالي چون دزدي و روابط جنسي غيرقانوني و غير طبيعي، استعمال مواد مخدر در ميان گروهي از نوجوانانبصورت هنجار درآمده است، در حاليكه همين اعمال از نظر ديگران‌ غيرقانوني و نابهنجار است.

كنشها ذاتاً و بخودي خود اخلاقي و بهنجار و نابهنجار نيستند بلكه اين افرادو گروههاي اجتماعي هستند كه به پاره‌اي از رفتارها جنبه كجروي مي‌دهند و برخي كارهاي ديگر را بهنجار مي‌دانند پس در موفقيتهاي زماني و مكاني مختلف كجرويها مشخص مي‌شوند.

«بكر»[1] معتقد است: «گروههاي اجتماعي با ايجاد قوانين كه مي‌خواهند از انحراف جلوگيري نمايند خود باعث پيدايش و افزايش كجروي گشته‌اند.»[2]

موضوع كلي :

تعريف موضوع كلي:

مسائل انحرافات اجتماعي يعني رفتار فردي يا گروهي كه با الگوها و هنجارهاي اجتماعي انطباق ندارد، از قرن نوزدهم مورد توجه قرار گرفت. براي انحراف يا جرم از ديدگاههاي مختلفي تعاريفي شده كه به ذكر بعضي از اين موارد مي‌پردازيم :

تعريف انحراف از ديدگاه روانشناسان: تعاريف زيادي در اين زمينه ارائه شده است از جمله: كجروي عبارت است از: خروج از حالت تعادل رواني و رفتاري. انحراف عبارت است از : فقدان همسازي و و حدت بين اجزا شخصيت و داشتن رفتاري منحرفانه و تعاريف ديگر كه بر اساس اين تعاريف به طور كلي فرد كجرو و منحرف كسي است كه : نامتعادل، ناميزان، ناسازگار و

تعريف انحراف از ديدگاه جامعه شناسان: تعاريف زياي در اين زمينه ارائه دشه است از جمله: انحراف رفتاري است: تبهكارانه، خلاف موازين اجتماعيمورد قبول، كه وجودش براي دوام نظام و عدالت زيانبخش است. انحراف رفتار كسي است كه : با رفتار حد متوسط افراد اجتماع مبانيت داشته باشد، خواه آن رفتار بهتر باشد خواه بدتر.

انحراف رفتاري است كه : در ان عدم همنوائي شخص با جامعه باعث ناسازگاري شده و دور از موازين مورد قبول جامعه باشد.[3]

از نظر علماي اخلاق، مذهب و حقوقدانان نيز تعاريف ديگري در اين زمينه شده است.

دوركيم (1919 ـ 1858) جامعه‌شناس فرانسوي، فرد عادي (نرمال) را از غير عادي يا پاترلژيك جدا مي‌سازد. ولي پديده‌هايي را كه در جوامع مختلف پيوستهبه چشم مي‌خورد را نيز غير عادي تلقي نمي‌كند زيرا معتقد است كه اين پديده‌ها از ويژگيهاي جامعه است و نبايد آنرا نمونه بمياري اجتماعي تلقي كرد به همينجهت از نظر دور كيم جرم يك پديده عادل جامعه محسوب مي‌شود همه جوامع داراي جرائممختلف هستند و اين امر ناشي از اعمال ساخت خود جامعه است تنها به هنگاميكه تعدادجرائم از يك نسبت معيني تجاوز مي‌كند مي توان گفت كه يك بيماري اجتماعي پديد آمده است و آن وقت پديده مربوط را مي‌توان «غيرعادي» تلقي كرد: اينامر به آن معني است كه اين چنين جامعه‌اي ديگر نمي‌تواند برخي از افراد خود را طبق معيارهاي موجود بار آورد و آنها را به حد معمول ارتقا دهد، هنگاميكه مسائل را از ديدگاه جامعه‌شناسي تجزيه و تحليل مي‌كنيم اين نوع استنباط كاملاً درست و با نظريه دوركيم انطباق دارد، بدين معني كه امر اجتماعي از خارج از طريق القا و تقليد به افراد تحميل مي‌شود.

كجروي يا انحرافاتي كه ريشه رواني يا تني ندارند ناشي از عدم توانايي آموزش اجتماعي و ضعف فشار اجتماعي در قبال كجروان و منحرفان است. و نمايشگر اين حقيقت است كه قالبها ومعيارهاي موجود درباره كجروي و افرادمنحرف كاري نيست و قاطعيت ندارد.

از زمان دوركيم تاكنون بررسيهاي انحراافت از ديدگاه جامعه شناسي يا رواني جامعه‌شناسي از حالت كليت و نظريه سازي در آمده بيشتر صورت تحقيقات كلينيكي و باليني يافته و درباره مسائل زير توافق حاصل شده است:

1ـ در تمام اجتماعات صرف‌نظر از رژيم ، سيستم، ضوابط نهادي، افراد يا گروههايي هستند كه كاملاً با ارزشهاي موجود جامعه‌اي كه بدان بستگي دارند منطبق نيستند و گاهي با برخي از آن ارزشها ناسازگاري مي‌يابند و از راهيمي‌روند كه با راهديگران اختلاف دارد.

2- انحراف هميشه بمعني واقعي خطا و اشتباه نيست بلكه جامعه در شرايطي است كه آن را پذيرا نمي‌شود و آسيب مي‌پندارد.

3- همراه انحرافات فردي انحرافاتي وجود دارد كه ناشي از محيط به معني كلي آن است؛ بدين ترتيب هنگاميكه فردي از جامعه معيني بيرون آمده و وارد جامعه ديگر مي‌شود با ارزشها و پندارهاي حاكم جامعه نمي‌تواند هماهنگي يابد و خود را بيگانه احساس مي‌كند.

در اين صورت رفتار او نسبت به آن جامعه جنبه انحراف پيدا مي‌كند. و تانخواهد در ارزشها و پندارهاي پيشين خود تجديد نظر كرده و با محيط نو سازگار نشود زندگي براي او شخت و پيچيده خواهد بود. اين وضع در مورد مهاجران زياد به چشم مي‌خورد. اين قبيل افراد وقتي در محيط اوليه خويش هستند، هيچگونه آثار انحرافي درآنها به چشم نمي‌خورد ولي در اثر تحرك مكاني از جائي به جائي، يا تحرك اجتماعي از جامعه‌اي به جامعه‌اي كجروي و كج‌انديشي پديد مي‌آيد كه ناشي از فنون و رموز زندگي در جامعه نو است. اين وضع در مواقعي كه ارزشهاي نوئي در اثر انقلاب صنعتي و ارتباطات جمعي ازجامعه‌اي به جامعه ديگر منتقل مي‌شود.

همچنين به چشم مي‌خورد تا به آنجا كه رهبران احساس مي‌كنند اصلاحات و تغييرات اساسي در جامعه ضرورت دارد تا معيارهاي كند كننده نوآوريها به كنار گذاشته شود و معيارهاي موافق پذيرنده شوند.

4ـ اثر شخصيت‌هاي تاريخي را نبايد در تغييرات و تحولات اجتماعي ناديده گرفت برخي از افراد برگزيده جامعه در مواقع بحراني.

رفتار و پندار نوئي عرضه مي‌دارند كه با روال جاري جامعه منافات دارد ولي عده‌اي در جامعه با پندار نو موافقت مي‌كنند و نوآوريهاي افراد پيشتاز را مي‌پذيرند تا بدانجا كه اين افراد منحرف خود رهبري اجتماعي را بدست مي‌گيرند اين امر در مورد برگزيدگان و پيام‌آوران و رهبران سياسي و نظامي زياد به چشم مي‌خورد.

5ـ با تمام نظريه‌هاي موجود درباره انحرافات شناسايي قدرت مهاركننده جامعه و نيروهاي دگرگون‌كننده ارزشها ايجاب مي‌كند كه تحقيقات علمي وباليني در موردافراد و گروههاي ناسازگار بعمل آيد تا ريشه هاي مثبت و يا منفي ناسازگاريها كشف و چاره‌اي لازم صورت پذيرد ولي براي رسيدن به اين مقصود بايد قبلاً انواع انحرافات را شناخت.[4]

معيارهايي براي انحراف :

 آيا معيار و ملاكي براي انحراف وجود دارد؟ قانون است؟ كدام قانون؟ در كجاي اين جهان؟ و در چه عصر و زماني؟ از نظر كلي چه رفتاري عادي و كدام رفتار منحرفانه است؟ اصولاً براي شناخت سلامت يا بيماري اجتماعي چه معيارها و ملاكي در دست است؟ و

در پاسخ به اين سئوالات بايد گفت : هنوز يك چارچوب كي و بين المللي براي شناخت انحراف و يا معيارهاي كلي براي كشف و پيشگيري آن در دست نيست.

اختلاف فكر و رأي در اين رابطه از ديدگاه علماي مختلف بسيار است. معيارهاي عرضه شده در جوامع مختلف؛ متفاوت، در شرايط زماني و مكانيداراي فرق ، و درفرهنگهاي گوناگون متنوع است. حتي هنوز در سطح           بين المللي معياري نيست كه بر اساس آن داوري شود چه رفتاري شرافتمندانه و چه رفتاريمنحرفانه است.

جامعه‌شناسان، حقوقدانان ، روانشناسان، پيروان مذاهب و اخلاق به ان پاسخهاي مختلفي داده‌اند كه ما عمده نظارت آنها را ذكر مي‌كنيم:


ملاك اكثريت :

 ملاك آماري نيز مي‌گويند. اين طرز فكر اين است رفتارهايي كه در جهت اكثريت بوده و يا با آن مغايرت داشته باشد كجروي يا انحراف است، ‌حتي مي‌گويند: بسياري از رفتارها اگر بصورت فردي صورت گيرد انحراف، و اگربصورت جمعي صورت گيرد عملي عادي و شرافتمندانه است، مثل آدم‌كشي در كوچه و خانه و همين امر در ميدان جنگ، اگر اين ديد را بپذيريم، ناگزيريم در نظر بگيريم كه در هرجامعه‌اي دو دسته افراد منحرف در دو قطب مثبت و منفي ديده مي‌شوند.

در قطب مثبت اقليتي از دانشمندان، انديشمندان، صاحبنظران، مصلحان، انقلابيون، صديقين و حتي انبياء را مي‌توانيم ببينيم كه مشي خلاف مشي اكثريت جامعه را دارند.

در قطب منفي اقليت مجرمان. خائنان ، جنايتكاران را مي‌بينيم كه باز هم مشي‌شان خلاف مشي اكثريت جامعه است.

در بررسي اين نظر بايد گفت: پذيرش چنين معياري براي انحراف اشكالات متعددي را در پي دارد. زيرا گفتيم كه ناگزير بايد پاكان و نوابغ و حتي انبيايالهي را كجرو خواند و طبيعتاً از شناخت عوامل كجروي كه مبتني بر كيفيت منابع آن است دور مي‌مانيم و جبراً بايد اكثريت هر جامعه را بر حق بدانيم اگر چه از حق رويگردانباشند و از همگان بخواهيم كه فعاليت اجتماعي خود را به پيروي از فعاليت ديگران انجام دهند و درچنان صورتي هيچگاه نبايد منتظر وقوع تحول و سازندگي در جامعه‌اي بود.

2- ملاك قانون يا دولت :

مي‌گويند ملاك سلامت يا انحراف افراد تبعيت و يا گريز از قانون است. آنكس كه قوانيني را زير پا مي‌گذارد و يا از ضوابط آن تخطي مي‌كند متخلف يا كجروست. زمامداران و مسئولان جامعه، حقوقدانان سعي دارند چنين معياري را به مردم بقبولانند و سازگاري و ناسازگاري را بر اين اساس توجيه مي‌كنند.

در بررسي اين معيار بايد گفت اين درست نيست كه زير پا گذاشتن هر قانوني انحراف يا كجروي به حساب آيد زيرا چه بسيارند كه ظالمانه بوده و از سوي عده‌اي قدرتمند تهيه و برمردم تحميل شده‌اند؛ مثل قانون‌هاي نژادي و يا كاسيت رامي‌توان نام برد.

3ـ ملاك بيماري :

گروهي بر اساس اعتقادي قديمي گفته‌اند: كه «كُلُّ ناقِصُ مَلْغُونَ» ( هر كسي كه داراي نارسائي يا نقص در جسم يا روان است ملعون و مورد نفرت است.) و نارسايان جامعه را با ديدي منفي نگريسته و آنها را منحرف به حساب آورده‌اند و گفته‌اند: عقل سالم در بدن سالم است.

پس فرد ناسالم عقل و انديشه درستي ندارد و سرانجام سه از انحراف درمي‌آورد.

يا گفته‌اند انسانهاي نارس يا بيمار در معرض استخفافها . تمسخرها. احساس ضعف و حقارتها هستند و اين خود موجب پيدايش روحيه مقاومت و موضعگيري ، اتخاذ تصميمات سخت عليه مردم و سردرآوردن از يك انحرافاست.

حتي در بررسيهاي خود اعلام كرده‌آند بسياري از جنايتكاران دچار يك نارسائي ، كمبود جسمي يا رواني‌بوده‌اند.

در بررسي اين نظر بايد گفت اين يك قاعده عام نيست، در جامعه بشري گاهي نوابغي بوده‌اند كه دچار نقص عضو يا خلاء رواني بوده‌اند و هرگز سراز انحراف درنياروده‌اند و هم آنها كه اختلالات رواني دارند همه گاه منحرف وجنايتكار نيستند.بسياري از آنها در گوشه‌اي افتاده و سرگم سير در دنياي خويشند و تازه اگردر مواردي عمل تبهكارانه‌اي انجام دهند نمي‌توان به كارشان عنوان انحراف داد.

عكس قضيه هم جاي بحث دارد افراد بسياري را در جوامع گوناگونمي‌شناسيم كه از لحاظ جسم و روان سالمند و آگاهانه و هشيار و از روي قصد تن به انحراف مي‌دهند تعادل جسمي و رواني دارند ولي دزدي مي‌كنند، تقلب و جنايتمي‌نمايندو رفتار غيرعاديشان صورت دلخواه دارد نه بيماري جسمي يا عصبي داشته باشد.

 4ـ ملاك تعديل :

اين ملاك هم به حقيقت ملاكي است شبيه به آنچه كه در رابطه با عدم تعادلرواني افراد ذكر كرده‌ايم: توضيح مسئله اين است كه افراد متعادل يا تعديل شدهقادرند به نحوي مشكلات زندگي خود را شخصاً حل كنند و با اجتماعي به نحوشايسته‌اي سازگار گردند.

طبعاً آنها كه تعديل شده نيستند و در اثر تربيت نادرست ، غريزه تعديل شده‌اي ندارند، بنحوي از انحراف سردر مي‌آورند.

در بررسي آن بايد گفت: اين نظر هم جاي بحث و انتقاد دارد. بايد ديد منظور ازتعديل چيست؟ تعديل شده كيست؟ اگر غرض، افرادي خود ساخته و مؤمن است اين سخن تا حدودي مي‌تواند قابل قبول باشد اگر چه براي چنين افرادي هم جاي بحث وجد دارد.

اگر غرض افرادي باشند كه خواسته‌ها و تمناهايشان تعديل شده باشد به عدم لغزشها نمي‌توان اطمينان داشت.

تجارب روزمره نشان داده‌اند كه همين افراد هم در مواردي براي انتقام و يا دفاع از خود به رفتارهائي تبهكارانه تن در مي‌دهند و ما ملاك علمي قابل قبولي براي تعديل نداريم تا برآن اساس به عدم انحراف فردي مطمئن باشيم.

5- ملاك اخلاق اجتماعي :

اخلاق را عبارت از ضوابط و قواعدي دانسته‌اند كه حاكم بر رفتار بشر و برايسازش بين انها و ايجاد صميمت و نزديكي افراد انساني تهيه و فراهم شده‌اند و غرض از اخلاق اجتماعي همان مسئله عرف است كه خود عاملي براي نظم اجتماعي است وبر اين اساس انحراف عبارت است از : عملي كه از نظر عرف ناروا شمرده مي‌شود وبا آن عمل در رديف ضوابط عرف قرار نگيرد. علماي اخلاق در غرب گفته اند: كجروياجتماعي نوعي تخطي از نظم اخلاق خاصي است كه در جامعه به دليل خاصي ماهيتيغير قابل قبول يافته است و از نظر مردم امري ناپسند است.

در بررسي اين نظر متذكر مي‌شويم كه اين هم نوعي از ملاك اكثريت يا آماري است و به همان دليل نمي‌تواند براي ما قابل قبول باشد زيرا عرفها در جوامع بشري متفاوتند.

ممكن است امري در جامعه‌اي عرف ، درجامعه‌اي ديگر خلاف عرف باشد، مثل :مسئله بي‌حجابي و يا روابط ازاد زن و مرد را مي‌توان نام برد.

6ـ ملاك مذهب :

به نظر مؤمنان به مذاهب، بويژه اسلام، بهترين ملاك و معيار براي شرافت يا انحراف آن چيزي است كه مذهب حقي، آنرا شرافت يا انحراف بخواند.

از نظر مذاهب الهي انحراف از ضوابط وتعاليم مذهب كجروي نام دارد و امري است كه ريشه آنرا در فطرت انسان مي‌توان يافت.

چه بسيارند مسائلي كه قوانيني موجود آنرا انحراف نمي‌شناسند و يا برعكس، ولي مذاهب درباره آن رأي و نظر ويژه‌اي دارند. از نظر مذاهب برخي از رفتارها چه آشكارا و چه نهان ناپسند و منحرفانه است در صورتيكه عرف ياقانون جنبه آشكارآنرا جرم مي‌شناسد . مثل؛ شرابخواري به شرطي كه تا سرحد مستي برسد.

از نظر مذهب آن فردي عادي است كه از روي اراده و تصميم در سايه هدفداري وبراساس انديشه و تأملي جهت دار عملي را كه مورد تأئيد شرع است انجام دهد و اگر آن عمل مورد تأئيد مذهب نباشد با همان ويژگيها و شرايط عملي منحرفانه است.

ملاكها و معيارهاي ديگري وجود دارد كه ذكر همه آنها مقدور نيست و لزومي همندارد.


تنوع ديدها :

بر مبناي آنچه ذكر شد درمي‌يابيم كه به كجروي وانحراف در وضع موجود نمي‌توان جنبه بين‌المللي داد. از آن بابت كه اختلافات ديد در جوامع متفاوت موجود و پردامنه است.

ممكن است مسئله‌اي در جامعه‌اي عادي باشد و در جامعه ديگر غيرعادي باشد. از سوي ديگر نظارت در امر كجروي و انحراف در جوامع گوناگون با گذشت زمان فرق مي‌كند برخي از امور به تناسب شرايط و مقتضيات و بر اساس ضوابطي در يك عصر كجروي و در عصري ديگر امري عادي به حساب مي‌آيد.

دامنه و نوع آن :

دامنه ونوع آن در جوامع مختلف فرق دارد آنچنانكه در برخي از كشورها حتي خيالبافي را هم نوعي كجروي يا انحراف مي‌دانند و در برخي جوامع صرفاً كجروي در چند مسئله خلاصه مي‌شود و در برخي ديگر نوع آنرا بسي وسيعتر و پردامنه‌تر مي دانند.

به هر حال تنوع انحرافات و آسيبها در جوامع به حدي است كه در مواردي تشخيص سلامت از بيماري دشوار مي‌شود و به زحت مي‌توان گفت بهنجار و نابهنجار كيست.

ما در مواردي به افرادي برمي‌خوريم كه رفتارشان ناگهاني است، آنچنان نيست كه همگاه منحرف باشد.در مواردي عادي و در مواردي ديگر غيرعادي هستند.

يا مجرمين سياسي در شرايط عادي حالتي طبيعي دارند و در آنجا كه پاي هواخواهي از ارمانشان مطرح مي‌شود، رفتاري خاص پيدا مي‌كنند كه اين خودموجبات تنوع در انحراف را پديد مي آورد.

وسعت انحراف :

انحراف در همه جوامع وجود دارد و رقم آماري آن بسي بالاتر از آن حدي است كه پليس اعلام مي‌:ند. زيرا پليس به بسياري از آنها بعلت پنهان بودن، دست پيدا نمي‌كند. همه آنهايي كه به نحوي بازداشت شده‌اند محاكمه ومحكوم نمي‌شوند. عده‌اي از آنها از طريق روابط و يا رشوه دادن از قانون مي‌گريزند.برخي ازمنحرفان در سايه همبستگي خود در مقابل مأموران دولتي صف‌آرائي مي‌كنند، دولت و مأموران آن را بيگانه مي‌دانند و افراد خود را خودي و برخي ازمنحرفان پس از گذراندن دوران محكوميت از زندان آزاد مي‌شوند، در حاليكه اصلاح نشده‌اند و همچنان بصورتهايي بلاي جان مردمان مي‌باشند.

 


شدت و ضعف آن :

جوامع مختلف و فرهنگها . قضاوتهاي متفاوتي در رابطه با انحراف و درجه آن از نظر سخت گيري و سهل‌گيري دارند. بعبارتي ديگر برخي از انحرافات را منفورتر و مرتكب آنرا مستحق كيفر بيشتر مي‌دانند و برخي كمتر، و اين در جوامع مختلف متفاوت است.

صورتهاي انحراف :

صورتهاي انحراف گوناگون است ازجمله آنها عبارتند از:

ـ انحراف خانوادگي: شامل ناديده گرفتن مقررات خانواده واموري است كه موجبات متاركه وطلاق را فراهم مي‌آورد.

ـ انحراف اقتصادي: كه به صورت دزدي، غارت و چپاول يا همه انواع آن است.

ـ انحراف سياسي: شامل سوء استفاده از قوانين، خيانت به كشور و پخش اسرار مربوط به آن است.

ـ انحراف اجتماعي: كه شامل ناديده گرفتن مقررات و ضوابط اجتماع است.

ـ انحرافات مذهبي و اخلاقي: شامل ناديده گرفتن ضوابط و تعاليم مذهب است

انحراف و نوآوري: انحراف و كجروي معمولاً به مجموعه‌اي از كنشهاي متقابل اجتماعي افراد ارتباط پيدا مي‌كند و در كل ، امري است غير عادي كه در اجتماعي بشري، غير عادي بودنش معني پيدا مي‌كند و طبيعي است كه براي انسان تنها كجروي امري بي معني است.

وجود انحراف در جامعه همه‌گاه نبايد با ديد منفي نگريسته شود و در مواردي انحراف ممكن است از صورت خطرآفرين بيرون آيد و صورت نواوري به خود گيرد. مثل اشاعه يك فكر سازنده در جامعه كه معمولاً بعلت عادت مردم و نظام به شيوه‌هاي رفتاري خاص با آن به مبارزه بر مي‌خيزد.

تحولات مثبت  كه در سايه انقلابات عظيم در جوامع بشري پديد مي‌آيد زائيده امور ورفتارهائي است كه آنرا در زمان پيدايش ، انحراف مي‌خوانده‌اند ولي پس از مقاومتها و ايجاد تغييرهاي مثبت دريافته‌اند كه آن انحراف ديروزي، امري شرافتمندانه بوده است . البته اين مسئله مصداق كلي و عمومي ندارد از آن بابت كه در موارد بسياري فكر الحادي كه منحرفانه به حساب مي‌آيد همچنانابراز وجود كرده و نوآوري پديد آورده و حاصل آن الماء را بر مردم تحميل كرده است.

وجود انحراف نشانة چيست؟ وجود انحراف و كجروي در يك جامعه بويژهكثرت و گسترش آن نشانه مسائل متعددي است، كه اهم آنها عبارتند از:

ـ نقصان كنترل، خواه از سوي اجتماع، خواه از سوي مسئولان و يا ضعف فشار اجتماعي

ـ عدم اعتقاد افراد به قواعد و مقررات جامعه.

ـ عدم نفوذ و قدرت قانون در اجتماع بعلل گوناگون و عدم قاطعيت قالبها ومعيارها.

ـ گسترش اختلالات شخصيت در بين افراد به دلايل گوناگون يا بيماري رواني.

ـ وجود بحران در يك جامعه جهل و بيسوادي يا تغييرات فرهنگي.

ـ وجود اختلال در خانه ، مدرسه و محيط اجتماعي.

ـ ضعف دستگاه تربيتي ، خواه در خانه و خواه در دولت و اجتماع.

ـ ضعف و بيكفايتي مسئولان و مجريان در اداره جامعه.

ـ عدم كارائي و همه جانبه نبودن قانون .

البته برخي هم وجود انحراف و آسيبها را نشانه آزادگي و كمال جويي افراد جامعه مي‌دانند و قائلند كه اين امر موجبات نجات جامعه را از حالت ايستايي فراهم مي‌سازد، ولي در كل بايد گفت، وجود انحراف تعداد و نوع آن، شدت وضعف ان، تعداد ضابطين دادگستري و پليس، تعداد زندان و سلول و .. نشان مي‌دهد كه كل جامعه در حال سلامت است يا بيماري؟ در چه وضعي و در چه درجه‌اي؟

انواع منحرفان :

منحرفان به دسته‌ها و گروهائي تقسيم مي‌شوند:

ـ منحرفان ممكن است بصورت عادي باشند يا غير عادي. افراد عادي آنهايي هستند كه به خاطر دستيابي به هدف آن تن به انحراف مي‌دهند. مثل كسي كه در فشار مالي يا غريزي است وتن به انحراف مي‌دهد. افراد غيرعادي آنهايي هستند كهانحرافشان به خاطر اخلالي در شخصيت و يا بيماري رواني است. مثل مبتلايان به اسكيز قرني، ديوانگان ادواري، نورزها، پسيكوزها، پسيكوتها، پارانوئيدها، مبتلان به هيستري، عقب ماندگان ذهني؛ بيماران الكلي، معتادان و..

ـ منحرفان ممكن است داراي سابقه باشند و بتدريج يا بطور ناگهاني تن به انحراف و لغزش دهند.

ـ منحرفان گاهي به صورت فردي عملي مي‌كنند وگاهي بصورت جمعي.

ـ انحراف ممكن است اتفاقي باشد يا حرفه اي؛ در اتفاقي، فردي شريف در محيطانحراف قرار مي‌گيرد و درمي‌يابدكه شرايط و امكانات براي او فراهم است و تن به جرم مي دهد . در حرفه اي فرد منحرف برنامه زندگي خود را بر اساس تن دادن به انحراف قرار مي دهد و از اين طريق گذران زندگي مي‌كند.


ويژگي رفتاري منحرفان :

رفتار فرد منحرف همه‌گاه توأم با اضطراب و وحشت است، مگر آنگاه كه جرم براي انان امري عادي به حساب آيد كه آنهم در سايه تكرار انحراف است. منحرفان افرادي هستند؛ صحنه‌ساز،دليل تلاش در تلاش براي حق به جانب نشان دادن خود، سعي دارند كه كار وعمل خود را منطقي نشان دهند. اينان دائماً در صدد طرح‌ريزي نقشه كشي، كسب تدابير وامكانات هستند تا در انحرافشانموفق‌تر باشند و گاهي در سايه تفكر و تعمق در شيوه رفتار انحرافي آنان به شيوه‌هايي دست مي‌يابند كه جدا شگفت‌انگيز است. نوعي اخلاق گروهي بر آنان حاكم است كه برخي از آنها تحسين‌آميز است.مثل؛ وفاداري به رهبر گروه، همكاري، سودرساني، رازداري و زماني هم گذشت و جوانمردي را نام برد.


 

نوع جرائم و انحرافات :

در مورد نوع جرائم وانحرافات از نظر فرهنگهاي مختلف درجه‌بندي‌هاي گوناگون وجود دارد اين جرائم از لحاظ نوع رنج و لذتي كه براي جامعه مي‌آفرينند دو دسته‌اند:

1ـ دسته‌اي اختلالات كه براي بشر رنج‌آورند و انسان مي‌كوشد به نحوي خود را از شر آن رهايي بخشد؛ مثل، ماليخوليا، قاچاق و

2-دسته‌اي ديگر كه براي افراد به ظاهر لذت‌آور است ولي عوارضي دردناك در جامعه بر جاي مي‌گذارد؛ مثل : انحرافات جنسي، الكليسم و

عوامل انحراف :

غرض از كلمه عامل، پديده اي است كهدر ايجاد، رشد يا شكل‌گيري انحراف داراي نقش است.

در مورد دسته‌بندي عوامل، نظارت بسيار و متنوع است واغلب بستگي دارد به نوع فكري كه در آن ريشه وانگيزه انحراف مورد جستجو است اين عوامل از نظر بنياتل عبارتند از:

عامل وراثتي، اثرات جسماني، عامل رشد، دگرگونيها و تباهيهاي جسماني، تغيير و تبديلهاي ژنها و پديده هاي ذاتي و فطري و طبيعي است كه در ريشه‌يابي به اين دسته‌بندي بايد توجه شود.

برخي ديگر علت و عامل انحراف را دو چيز مي‌دانند:

1ـ ذات و سرشت: كه در برگيرنده وضع جسماني، شخصيت واختصاصات رواني و اخلاقي است.

2ـ عوامل محيطي و خارجي: كه بروي فرد اثر ثانوي دارند و انحراف نتيجه تركيب اين دو دسته عوامل است.

عده‌اي ديگر عوامل انحراف را سرشت و فطرت، طرز تفكر و خلقيات، صدمات احتمالي مغزي مي‌دانند.

خطرات انحراف: انحراف براي فرد و جامعه آثار زيان بار دارد.

الف) تأثير فردي كه وجود انحراف در فرد عامل مهمي براي اختلال در شخصيت است و سبب مي‌شود كه سازمان شخصيت فرد از هم بپاشد.

في المثل: آنكس كه تن خود را براي تشفي لذائذ جنسي در اختيار ديگري قرار مي‌دهد. در حقيقت بر پيشاني خود داغ باطل مي‌زند، پايگاه اجتماعي خود را از دست داده و در بين مردم محترم نيست.

برخي از ابتلائات در افراد زمينه را براي فناي جسمي يا رواني فراهم مي‌سازد؛ مثل: الكليسم، اعتياد، خودكشي، و آنكس كه چنين روحيه‌اي بر او مسلط شود از ارتكاب هيچ امر ناپسندي باك ندارد. اغلب اين افراد خود را در بين جمع بيگانه حس مي‌كنند و اين خود منشأ عقده‌سازيها و درگيريهاست.

انحراف در مواردي سبب طرد آشكار اجتماعي شده و مرتكبان جرم را به دنياي انزوا سوق مي‌دهد كه اين به نوبه خود سببي براي افزايش و يا پيدايش اختلالاتديگري است. علاوه بر آن احساس گناه ناشي از لغزش مي‌تواند براي فرد كشنده باشد آن‌چنان كه امنيت و آرامش و خواب را از او سلب كند و آدمي با دردي جانكاه بميرد.

ب) تأثير اجتماعي، وجود انحراف در يك اجتماع سبب پيدايش حوادث تلخ مي‌شود و راه اصلاح و نجات را بروي فرد مي‌بندد؛ مثلاً وجود فحشا در يك اجتماع سبب تزلزل حيات خانواده. فساد اخلاق، افزايش كودكان بي‌سرپرست و بي‌عاطفه ، به خطر افتادن پايگاه و ارزش زن، كثرت بيماري‌هاي مقاربتي،كج خلقي ناشي از ان، اختلالات جسمي و رواني، نقص عضوي و نارسائيهاي هوشي مي‌شود.

ج) تأثير در اقتصاد، انحراف درجامعه سبب مي‌شود كه امنيت بخطر افتد ودشواريهايي در اين رابطه پديد آيد. ميزان كار و تلاش بعلت وجود انحرافاتي چون اعتياد و فحشا پائين مي‌آيد، رعايت عدالت و انصاف درجامعه از بين مي‌رود و

د) تأثير در فرهنگ، كجرويها وانحرافات اجتماعي سبب مي‌شوند كه مردمارزشاي اخلاقي و مذهبي را دچار مخاطره ببيند و نسبت به آنهايي اعتنا و سهل‌گير شوند. ديدها نسبت به فلسفه زندگي عوض مي‌شود، نوعي بي‌تفاوتي ، بدبيني نسبت به زندگي و احساس پوچي و بي‌ارزش بر آن حاكم مي‌شود، مفاهيم ادبيات و هنر دگرگون مي‌شوند و مفسده‌جويي وآلودگي در جامعه بعنوان هنر مطرح مي‌شوند تأثير انحراف در افراد نابسامانيهاي فكري واعتقادي و در نتيجه دگرگوني در رفتار و عمل است، توسعه بي‌حرمتيهاست. گسترش گستاخيها، ايجاد تغيير در ارزشها و قرار گرفتن معروف بجاي منكر و منكر بجاي معروف است.

و) اثرات سياسي، انحراف عامل تخريب در سازمانهاي اجتماعي، پيدايش ناامني در اجتماع، بر هم خوردن نظم پيدايش از هم گسيختگي در بين مردم، پيدايش هراس اجتماعي و در كل به خطر افتادن نظام است.

روشهاي درمان بزهكاران جوان به سه طريق مي‌باشد:

1ـ درمانهاي پزشكي و رواني.

2ـ تهيه كار پس از كارآموزي.

3ـ اقدامات تربيتي به منظور بازگرداندن بزهكار به زندگي اجتماعي

اين سه طريق لازم  و ملزوم يكديگرند.[5]

موضوع ويژه :

بزهكاري جوانان و عوامل خانوادگي موثر بر آن موضوع ويژه تحقق‌ما مي‌باشد.

تعريف موضوع ويژه :

عوامل خانوادگي موثر بر بزكاري بسيارند؛ ولي انچه ما در اين تحقيق بررسي كرده‌ايم : فقط سه عامل خانوادگي: يعني، وضعيت اقتصادي خانواده، اختلافات و روابط بين اعضاي خانواده، نوع رابطه والدين با فرزندان در خانواده مي‌باشد.

بي‌ترديد خانواده از مهمترين عواملي است كه بر بزهكاري موثر است لذا به توضيح هر يك از عوامل فوق مي‌پردازيم:

ـ وضعيت اقتصادي :

از بين همه عوامل موثر بر بزهكاري هيچ عاملي را به اندازه فقر نمي‌توان ذكر كرد كه در ايجاد انحراف و دامن‌زدن به آن مؤثر باشد تا حدي كه مي‌توان گفت: بيشترين جرائم و جنايات در اين رابطه صورت مي‌گيرد. اهميت فقر را در توسعه جرائم و انحراف تا بدان حد دانشته‌اند كه براي از ميان برداشتن انحرافات، عده‌اي تنها راه را، ريشه‌كن كردن فقر ذكر‌كرده‌اند و گفته‌اند: چاره‌اي نيست جزآنكه بر فقر غلبه كنيم. فقر عزت نفس در آدمي مي‌كشد و او را به‌گرايي و ذلت مي‌كشد . فقر با عوامل متعددي در زمينه جرم مرتبط است. بسياري از فقرا تن به كارهايي مي‌دهند كه اگر فقير نبودند شايد تن در نمي‌دادند:

مثل: توزيع مواد مخدر، فروش خون براي كسب درآمد، استفاده از بازمانده غذايي ثروتمندان، و انجام بسياري جرائم و انحرافات : مثل سرقت، قتل، قمار و باجيگري و

تحقيق برت نشان داده است كه 85 فقراي لندن 19% جرائم را مرتكب شده‌اند.

البته فقر به تنهايي عامل انحراف نيست بلكه مشكل اساسي امري ديگر است كه مربوط به اعتقاد فرهنگ و فلسفه زندگي است.

امور اجتماعي چون عدم عضويت در جامعه، عدم ازدواج، عدم آمادگي براي سازگاريهاي اجتماعي، پرتوقعي و تن ندادن به كارهاي كوچك، بدبيني‌ها و مقايسه‌ها هر يك مي توانند نقش و نفوذ فقر را در انحراف بيشتر سازند. بايد يادآوري كرد كه فقر با عوامل مذهبي نيز در رابطه است در جوامع بشري ميليونها انسان فقير وجود دارند كه در عين داشتن زندگي فقير از تن به انحراف نمي‌دهند كه دليل آن ايمان و پاي‌بنديهاي مذهبي است. [6]

ـ اختلافات و روابط بين اعضاي خانواده: حيات و روابط بين افراد در خانواده به هر يك از آنان شخصيت داده و اين بخصوص در سنين پائين براي كودكان بسيار مهم است.

طرز سخن گفتن افراد با هم ، ابراز غم و شادماني هر يك، شيوه رفتار و روابط بين هر يك ، خنده‌ها و گريه‌ها د رهر يك از اعضاي خانواده اثر مي‌گذارد.

شك نيست خانواده‌اي كه در آن هر يك از افراد داراي عقلي سليم، طبعي حساس، خلقي مهربان و روابطي انساني باشند مي توان انتظار تربيت نسل سالم را داشت، اما در خانواده‌اي كه زندگي به بازي گرفته شود ، انتظار تربيت چگونه افرادي از آن خانواده مي‌رود؟

مهمترين سالهاي عمر كودكان همان سالهاي اوليه زندگي است آنها همه چيز را از افراد خانواده بخصوص والدين مي‌آموزند، حتي طرز سخن گفتن و داشتن روابطي انساني با يكديگر را نيز مي‌اموزند. درگيريها و نزاعهاي هر يك از افراد خانواده با ديگري موجب زيانهاي بسياري است.

بهر حال فرزندان در اين خانواده‌ها ممكن است كينه توز و حسود، عقده‌دار، خودخور، بهانه‌گير، خجالتي، سرخود و منحرف و پرخاشگر بارآيند، و روحيه آنها تضيعف گردد، گاهي سبب پيدايش اضطراب هم مي‌شود كه اين براي سلامتي روا و رشد اخلاقي آنان مناسب نيست. ممكن است سبب پيدايش انحرافات در آنها گردد، زيرا در برخي موارد آنان جاهلانه براي بازيافتن سلامت خود و ايجاد تعادل در خويشتن تن به انحراف مي‌دهند.در ضمن افراد از مبارزه‌اي كه بين هر يك از اعضاي خانواده صورت گيرد رنجور مي‌شوند و احساس مي‌كنند كه بايد از كسي جانب داري كنند اما چه كسي؟ نمي‌دانند و اين خود باعث پديدامدن اختلالات روحي در آنها شده وانحرافات متعددي را    موجب مي‌شود.


- نوع رابطه والدين با فرزندان :

نوع رابطه والدين با فرزندان در سوق دادن آنها به سوي انحراف ممكن است موثر باشد. سختگيريهاي بيش از حد يا بي‌قيد و بندي نسبت به فرزندان، بدرفتاريها و تنبيه‌هاي شديد، فقدان محبت از سوي والدين و نداشتن رابطه‌اي دوستانه توأم با درك فرزندان و روابط نادرست ديگر، همه و همه مي‌توانند فرد را به انحراف بكشانند.

از روشهاي مختلف دو جنبه مهم در روابط والدين با فرزندان اهميت دارد :

1ـ‌پذيرش در برابر طرد كردن

2ـ سختگيري در برابر آسانگيري.

از تركيب اين دوجنبه الگوهاي مختلف رفتار والدين تشكيل مي‌شود.

والديني كه هم پذيرا و هم سختگيرند ممكن است حامي و بخشنده قلمداد شوند، والديني كه طردكننده و سختگيرند ممكن است متوقع و منفي‌باف شوند و

پذيرش، سختگيري، طرد يا سهل‌گيري افراطي هر يك تأثير سوئي در تربيت فرزندان دارد.

نتايج تحقيقات نشان مي دهد كه رفتار كودكان بيشتر متكي به كل الگوي رفتار والدين است نه صرفاً متكي به يكي از جنبه‌هاي رفتار مثل: گرمي يا كنترل.

در مورد تنبيه نيز برخي اصلاً آنرا نمي‌پسندند ولي برخي براي تنبيه صحيح قواعدي قائل مي‌شوند. كلاً تنبيه شديد، كودكان را مي‌ترساند و خشم آنان را برمي‌انگيزد و كمتر احتمال دارد كودكان قاعده‌اي را كه از طريق تنبيه تحميل شده بپذيرند و دروني كنند.[7]

اهميت موضوع :

با توجه به اينكه همواره درجوامع مختلف عده‌اي هستند كه به عللي به انحراف و بزهكاري گرايش پيدا مي‌كنند و جوامع هيچگاه از وجود عده‌اي بنام منحرفين يا بزهكاران پاك نمي‌شود و اينكه اين عده قابل توجه نيروهايي هستند كه بجاي اينكه در خدمت سازندگي و بالندگي جامعه باشند درست بر ضد آن يعني در جهت تخريب عمل مي‌كنند ونيروها و هزينه‌هاي زيادي در جهت تعقيب و تربيت آنها صرف مي‌شود لذا بايد در جهت بررسي علل و عوامل اين مسئله برآمد تا با ريشه‌كن كردن آنها، نسلهاي آينده به طرزي صحيح بارآيند و به خود وجامعه شان صدمه نرسانند.

مسلماً در ميان عوامل بزهكاري خانواده از اهميت خاصي برخوردار است زيرا ابتدايي‌ترين عامل مي‌باشد و بايد با شناخت عوامل خانوادگي و اصلاح آنها هر چه بيشتر در جهت از بين بردن اين معضل اجتماعي كوشش كنيم.

هدف ما نيز در اين تحقيق با توجه به اهميت موضوع، بررسي عوامل خانوادگي موثر بر بزهكاري جوانان در سه مقوله :

1ـ وضعيت اقتصادي خانواده

2ـ اختلافات و روابط بين اعضاي خانواده

3ـ رابطه والدين با فرزندان : مي‌باشد و به مقايسه دانشجويان با بزهكاران در اين زمينه مي پردازيم تا ببينيم اين عوامل ذكر شده تا چه حد در بزهكاري جوانان موثر است.

هدفها يا فرض‌ها :

1ـ وضعيت اقتصادي در بزهكاري جوانان تأثير دارد. ( با محاسبه درآمد ساليانه فرد در خانواده) .

2- اختلافات و روابط بين اعضاي خانواده در بزهكاري جوانان تأثير دارد.

3ـ نوع رابطه والدين با فرزندان در بزهكاري جوانان تأثير دارد.

 

جامعه آماري :

جامعه آماري زندان، دانشگاه بوده، بدين صورت كه 100 بزهكار انتخاب گرديد دانشجويان از دانشگاه آزاد اسلامي شهرستان نيشابور كه 50 نفر زن و 50 نفر مردمي‌باشند. زندانيان از افراد بزهكار در زندان شهرستان نيشابور مي‌باشد كلاً 200 نفر انتخاب گرديده است.

 

محدوديتهاي تحقيق :

ـ محدوديتهايي در رابطه با مسائل اداري و ورود به زندان :

پس از طي مراحل اداري و پشت سر گذاشتن مشكلات بسياري در اين راه، اجزاه ورود به زندان به ما داده نشد و ما مجبور شديم كه براي پركردن پرسشنامه‌ها توسط زندانيان به كارگاهي برويم كه تعداد معدودي از زندانيان را براي كار كردن بطور رايگاه به آنجا مي‌آوردند و از اين طريق 80 پرسشنامه پر گرديد در اين راستا تعدادي از آنان از سطح سواد كافي برخوردار نبوده و براي پاسخ به سئوالات پرسشنامه با مشكلاتي روبرو بودند و اين امر باعث گرديد به بعضي از سئوالات پرسشنامه جواب هايي صحيح داده نشود و چون نمونه آماري 100 نفر بود 20 نفر ديگر كم بود بنابراين براي رفع اين مشكل پرسشنامه‌هاي باقي‌مانده را بوسيله ملاقات‌كنندگان زندانيها پركرديم در اين امر از والدين يا خواهر و برادران با سواد زندانيان كلك گرفته و جامعه آماري خود را از زندانيان تكميل كرديم.


 

 

 

 

 
 
فصل دوم : سابقه تحقيق

سابقه تحقيــــق

 


 

سابقه تحقيق :

اين حكم مسلم تاريخ است كه بشر از مرحله درك فلسفه هراكليت و زنون و ذيمقراطيس وديگر بزرگان علم و عالم تفكر گذشته، سپس دوران انجماد فكري قرون وسطي را سپري كند و به رهبري مقتضيات تاريخي و فكري عصر رنسانس و دگرگونهاي شگرف قرون هفدهم و هيجدهم ديدگاه علم را وسعت بخشيد و رشته‌هاي نويني پايه‌گذاري كند و مقتضيات مساعدي را براي ارائه نظريات و مطالعات كساني چون لومبروزو و فري و گار وفالو فراهم آورد.

آنچه در 1885 گاروفالو جرم شناسي ناميد انعكاسي از سند ولادت رشته نوي مركب از حقوق پزشكي، روانپزشكي، روانشناسي ، آمار، جامعه‌شناسي و است. اين رشته درباره انسانهاي بزهكار و جرائم اجتماعات و طرق پيشگيري از بزه‌‌ها و روشهاي درمان بزهكاري و سازگار ساختن ناسازگاران اجتماعي تحقيق و بررسي مي‌كند. نخستين انجمن بين‌المللي جرم شناسي  در سال 1934 بنيودي توليو ايجاد شد.

از نظر شكل‌شناسي لمبرزو در طي بررسيهاي خويش 383 جمجمه بزهكاران و 5907 بزهكار زنده را معاينه كرد (اينان همگي متعلق به بزهكاران نابغه و زنان نبود كه او بررسي نمود) و ثابت كرد: شكل و قيافه آنان داراي مشخصات ذيل مي‌باشد:

كسيكه مرتكب منافي عفت و هتك حرمت و ناموس مي‌شود داراي گوشهاي طويلي است و جمجمه كوفته و چشمان بيضي شكل و چانه فوق‌العاده دراز دارد.

قاتل داراي جمجمه كوچك و گونه‌هاي برجسته و فكهاي بلند است.

دكتر برونر. روانپزشك آمريكايي ضمن آمار جالبي نشان داده است كه 91% از نوجوانان و جوانان مجرم داراي اختلالات رواني و عاطفي بوده‌اند. اغلب اين رفتارهاي منحرف از افرادي سرمي‌زند از بي‌مهري، ناامني، احساس محروميتو احساس حقارت در رنج بوده‌اند.

از مهمترين اختلالات رواني كه منجر به بزهكاري مي‌گردد مي‌توان از بي‌قراري. كج خويي، حالات پارانويا، صرع، سايكوپات و عوارض سايكوز       نام برد.

ساترلند در خلال يك بررسي در مورد گزارشهاي روانپزشكان درباره بزهكاران اين نكته را متذكر مي‌شود كه طبق آمار، بين بزهكاران ايالت نيويوركو ماساچوست فقط 10%  آنها كساني هستند كه پسيكوپات شناخته شده اند و طبعاً اين تفاوت بارز به دو تلقي متفاوت از مفهوم پسيكوپات مربوط مي‌شود، اما در كل اهميت امر را مشخص مي‌سازد.

بررسيهاي برايت وايت در سال 1981 نشان داده است: كه محروميت اقتصادي زماني بيشتر به ارتكاب جرم و بزهكاري مي‌انجامد كه همراه با توزيع نابرابر منابع اقتصادي مي‌باشد.

در اين مطالعه از تعدادي شاخصهاي نابرابر به منظور پيشگويي ميزان متوسط جرم در 193 شهر به مدت 6 سال استفاده شد. اختلافات بين فرد كم درآمد و فردي كه درآمدش در حد متوسط است پيشگويي مهمي براي ميزان جرم محسوب شد.

تحقيقي كه دكتربرت كارشناس سازمان بهداشت در سوئيس روي دختران و پسران بزهكار كه درسازمانهاي اصلاح و تربيت زندگي مي‌كنند يا به دادگاه جوانان كشيده مي‌شوند نشان مي‌دهد كه نسبت پسران بزهكار خيلي بيشتر از دختران است؛ در اين بررسي نسبت پسران پنج برابر نسبت دختران است.

علت اين اختلاف در اين بررسي اينگونه توجيه شده است:

ـ بسياري از اختلالات رفتاري يا جنبه‌هاي ستيزه‌گري در دختران خفيفتر است.

ـ اجتماع به خلافكاريهاي دختران بيشتر با چشم اغماض مي‌نگرد.

دكترمنو، متخصص روانشناسي اطفال در كتاب خود بنام تأثير اختلافات خانوادگي در اختلالات رواني اطفال مي‌نويسد: تقريباً 65% بزهكاران جوان در خانواده‌هايي بزركشده‌اند كه غالباً ميان اعضاي آن نفاق و كدورت وجود داشته است و يا اينكه ميان پدر و مادر جدائي افتاده است.

از آمارهايي كه متخصصين جرائم اطفال در بلژيك بدست داده‌اند از 4221 مجرم صغير تعداد 536 نفر از اطفال داراي نامادري يا ناپدري بوده، تعداد 316 نفر پدران يا مادران معتاد به مواد مخدر داشته اند، تعداد 228 نفر از اطفال مذكور از ازدواجهاي غيرقانوني متولد شده‌اند ، ضمناً 189 نفر از آنها پدر يا مادري مجرم و محبوس داشته‌اند.

بزهكاران به عنوان يك گروه بخصوص آنهايي كه دوباره مرتكب جرم شده‌اند در آزمونهاي هوشي نمره پايين‌تر از متوسط مي‌اورد و ميزان وقوع عقب‌ماندگي ذهني در آنها كمي بيش از متوسط است.

بزهكاران و والدين آنان اغلب با هم ارتباط و درك متقابل يا مكالمه‌اي ندارند و محبتي بين آنان وجود ندارد. معمولاً بين بزهكاران و والدين آنان خصومت متقابل وجود دارد، انسجام خانوادگي نيست، والدين در مورد كودكان سهل‌انگاري مي‌كنند، به آنهايي اعتنايي كرده و اختلاف عقيده با آنان دارند.

از هم پاشيدگي خانواده‌هاو ميزان بالاي وقوع بزهكاري با هم ارتباط دارند.


 

 

 

 
 
فصل سوم : روش تحقيق

 

روش تحقيق

روش گزينش نمونه


روش تحقيق :

روش تحقيق در اين پژوهش استفاده از روش نيمه تجربي مي باشد ، زيرا موضوع مورد مطالعه ما انسان است و در بسياري از موقعيتهاي طبيعي ، اجتماعي نمي توان متغيرهاي موجود در حوزه تحقيق را كاملاً كنترل نمود از اين رو از روشي كه به روش تحقيق تجربي حقيقي شبيه است استفاده مي شود.

روش گزينش نمونه :

در اين تحقيق تعداد آزمودنيها 200 نفر مي باشد كه 100 نفر آنان از ميان دانشجويان دانشگاه آزاد شهرستان نيشابور و 100 نفر آنان از ميان زندان نيشابور مي باشد . حتي الامكان سعي شده كه جوانان مورد بررسي قرار گيرند كه از اين 100 نفر دانشجو و 100 نفر بزهكار هر يك شامل 50 نفر زن و 50 نفر مرد مي باشد كه اينها همه به روش گزينش تصادفي انتخاب مي شوند .


 

 

 

 
 
فصل چهارم : خلاصه تحقيق

 

خلاصه تحقيق

فهرست منابع


خلاصه تحقيق :

اين تحقيق عوامل خانوادكي موثر بر بزهكاري جوانان را بررسي مي كند كه در يك نمونه 200 نفري شامل 100 نفر دانشجو و 100 نفر بزهكار است و به مقايسه اين دو گروه در مورد وضعيت اقتصادي خانواده ، اختلافات و روابط بين اعضاي خانواده و نوع رابطه والدين با فرزندان مي پردازد .

اهمين اين مسئله ، تحقيق و بررسي را ضروري مي سازد تا با تشخيص علل آن و با ريشه كن كردن آنها ، عده زيادي از دام اين بلاي اجتماعي برهند و مفيد حال جامعه و مردم خويش باشند . فرضيه هايمان كه در بالا ذكر شده ، جامعه آماري ما زندان شهرستان نيشابور و دانشگاه آزاد اسلامي شهرستان نيشابورمي باشد .

روش تحقيق نيمه تجربي است و متغيرهاي وابسته و مستقل به اين صورت انتخاب شده كه ، متغير وابسته عبارت است از بزهكاري و متغيرهاي مستقل عبارتند از : وضعيت اقتصادي خانواده ، اختلافات و روابط بين اعضاي خانواده  و نوع رابطه والدين با فرزندان ، مي باشد .


 

 

فهرست منابع :

 

1-آسيب شناسي اجتماعي و جامعه شناسي انحرافات      علي فرجاد

2-آسيب شناسي اجتماعي                                                داور شيخاوندي

3-آسيبها و عوارض اجتماعي                                              علي قائمي

4-بزهكاري جوان                                                  رضا علومي

5-خانواده و مسائل نوجوان و جوان ((2))                             علي قائمي

6-رشد و شخصيت كودك                                                سيمين ياسائي

7-جرم شناسي                                                              رضا علومي

8-زمينه بررسي بزهكاري كودكان و نوجوانان               محمود منصور

9-بزهكاري اطفال و نوجوانان                                   رضا صلاحي

 

 

 



[1]BEKER

[2] آسيب‌شناسي اجتماعي و جامعه شناسي انحرافات ـ از فرجاد

[3] آسيبها و عوارض اجتماعي ـ از علي قائمي

[4] اسيب شناسي اجتماعي ـ از داور شيخاوندي

[5] آسيبها و عوارض اجتماعي از علي قائمي ـ بزهكاران جوان از رضا علومي

[6] آسيبها و عوارض اجتماعي ـ از علي قائمي

[7] رشد و شخصيت كودك ـ ترجمه سيمين ياسائي.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 28 اسفند 1393 ساعت: 18:16 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره طلاق

بازديد: 12433

تحقیق درباره طلاق

مقدمه

        وقتي كه جغد طلاق بر آستانه ي خانه اي نشست و غبار غربت و تنهايي فضاي غمگين آشيانه اي را در خود گرفت، جوجه هاي بي پناه و سرگردان در جستجوي پدر و مادر خويش پرپر مي زنند. گاه در دامن مادر مي آويزند تا لانه را رها نكند و گاه پدر را صدا مي زنند تا براي هميشه تركشان نگويد، زيرا آنان هنوز در آستانه ي پروازند، هنوز دهان گرسنگي خود را براي غذاي محبّت والدين گشوده اند، هنوز گرماي تن مادر را مي طلبند تا بال و پر بگشايند و در آسمان پاك و صاف خوشبختي اوج گيرند و زمزمة صدايشان دشت سرسبز زندگيشان را پراكند، ولي اكنون اين جغد طلاق است كه بر سرشان فرود آمده و كابوس غربت و اندوه بر چشمان منتظرشان نشسته است. اينك پدر يا مادر كداميك پرواز را تا انتها به آنان خواهند آموخت؟ كداميك بال نوازش بر سر اين جوجگان بي پناه خواهد گسترد؟ كداميك فروغ محبّت را به لانه ي تاريك هدايت خواهد كرد؟ و اينها پرسشهايي است كه كودك در جستجوي پاسخ آنان است.

او قانون نمي داند، او تنها مي خواهد به يك اندازه با هر دوتاي پدر و مادر باشد و از رنج بي پدري يا بي مادري به يك ميزان افسرده و نگران است.

فراموش نكنيم كه طلاق يك فاجعه است امّا اگر تنها راه حل موجود باشد وظيفه داريم اثرات مخرب آنرا به حداقل برسانيم. كودكان قربانيان بلافصل طلاق والدين خويشند. اگر نتوانستيم فضاي مطلوب و شادي بخش خانوادگي را برايشان فراهم كنيم دست كم بايد بياموزيم كه چگونه آنها را از صدمات ناشي از طلاق تا حد امكان در امان داريم.

طلاق يكي از غامض ترين پديده هاي اجتماعي عصر ما را از ديدگاه كساني كه بيش از همه آنها لطمه مي بينند بررسي مي كند. پديدة طلاق (راه حل) رايج و قانوني، عدم سازش زن و شوهر، فروريختن ساختمان خانواده، قطع پيوند زناشويي و اختلاف ارتباط پدرو مادر با فرزند، توجه اصلي به پيامدهاي طلاق و اثرات روحي، عاطفي، اجتماعي و اقتصادي آن بر فرزند است و در كنار آن به علل و موجبات طلاق اشاره ي كوتاهي كرده، سابقه ي طلاق به 20 قرن مي رسد. مذاهب عمده همانگونه كه در زمينه ي ازدواج و روابط زن و مرد رهنمودها و معيارهايي مقرّر كرده اند به امكان قطع اين رابطه و نحوه ي آن نيز پرداخته اند امّا فقط در چند دهه ي اخير است كه طلاق به عنوان يك مسأله ي جدي اجتماع مطرح است.

من با طرح اين مسأله و تحقيق در اين مورد و با بيان اينكه طلاق بلاي خانمان سوز است در صدد بررسي علل و عوامل اصلي اين پديده ي شوم برآمدم تا خوانندگان اين تحقيق اين مسأله را جدّي تر گرفته و راهكارهاي آنرا براي زندگي خود در نظر گيرند تا بتوانند خود را از دام اين بلا برهانند.


بيان مسئله: طلاق

طلاق در لغت به معني گشودن گره و رها كردن است. در فقه اسلامي در تعريف طلاق گفته اند: طلاق عبارتست از زائل كردن قيد ازدواج با لفظ مخصوص. (صفائي، امامي، 1372، ص 259).

در حقوق امروز ايران طلاق ممكن است به حكم دادگاه يا بدون آن واقع شود و در تعريف آن مي توان گفت: طلاق عبارتست از انحلال نكاح دائم با شرايط و تشريفات خاص از جانب مرد يا نماينده ي قانوني او. بنابراين طلاق ويژه ي نكاح دائم است و انحلال نكاح منقطع از طريق بذل يا انقضاءِ مدت صورت مي گيرد. ماده ي 1139 قانون مدني در اين باره مي گويد: «طلاق مخصوص عقد دائم است وزن منقطعه با انقضاء مدّت يا بذل آن از طرف شوهر از زوجيت خارج مي شود. (همانجا، صص 259-260)

طلاق يكي از آسيب هاي اجتماعي است كه در چند دهه ي اخير در اكثر كشورهاي جهان رشد روزافزوني داشته است. در ايران نيز طبق آخرين آمار مربوط به سازمان ثبت احوال كشور، كل موارد ثبت شده ي طلاق در مناطق شهري و روستايي ايران در سال 1371 معادل 33983 مورد بوده است كه اين شاخص با حدود 80% افزايش در سال 1380 به 61013 مورد رسيده است. عمق مسأله زماني آشكار مي شود كه نتايج پژوهشهاي متعدّد داخلي و خارجي در زمينة تأثيرات عميق روانشناختي، اجتماعي، اقتصادي و حتّي قانوني طلاق بر روي همه ي كساني كه به نحوي در آن درگير هستند، در نظر گرفته شود.

با اين وجود، در جريان زندگي يك زوج، گاه شرايطي پيش مي آيد كه طلاق، اين «مكروه ترين حلال خداوند» اجتناب ناپذير مي گردد. در چنين شرايطي همچون هر موقعيت استرس آور ديگري در زندگي، لازم است به مقابله با آن پرداخت و در جهت به حداقل رساندن آسيبها و عوارض ناشي از آن تلاش كرد. در اين ميان كودكان و نوجواناني كه ناخواسته در معرض اين پديده قرار گرفته و ناچار به سازگارشدن و انطباق با چالشها و تغييرات ناشي از آن مي گردند، به لحاظ آسيب پذيري بيشتر، نياز ويژه اي به توجّه و مراقبت و اقدامهاي خاص دارند. (قديري، 1382، ص1)

چنانچه عملي در زندگي از جانب مرد ديده شود كه ادامه ي زندگي زن با او صلاح نباشد يا موجبي در زن باشد كه براي مرد ادامه ي زندگي سخت و مشكل باشد، اگر رفع آن علّت ممكن نباشد و مورد و زمينه براي طلاق مهيا باشد، طلاق امري شرعي و بي مانع است. در اين مورد زن و شوهر و خانواده ي طرفين از تشديد مسأله بايد بپرهيزند و از هرگونه سخن ناروايي نسبت به مرد يا زن يا خانواده ي هر يك از آن دو نفر خودداري كنند.

اختلاف مرد با همسرش اگر علّتي شرعي داشته باشد موجب اين نگردد كه ديگران يا خود آن دو نفر دچار گناهان زبان از قبيل: غيبت، تهمت و تحقير و سرزنش و استهزاء گردند، كه اين گونه گناهان باعث ازدياد شعله ي كينه ي زن و مرد و خانواده هاي آنان نسبت به يكديگر و باعث عذاب انسان در روز قيامت است.

متأسّفانه با پيش آمدن زمينه ي طلاق، درِ غيبت و تهمت و كينه توزي در خانواده ها باز مي شود و تعداد زيادي از افراد خانواده دچار اين گناهان سنگين و شقاوت بار مي گردند.

زن يك وقت زن زندگي نيست و تحمّل او براي مرد بسيار مشكل، يا مرد مردي است كه در ضمن عقد شرايطي را با زن امضاء كرده كه در صورت عملي نشدن آن شرايط زن حق طلاق داشته باشد و يا بالعكس. در اين وقت فقط بايد با آرامي و آرامش و بدون آلوده شدن به معصيت، طلاق صورت بگيرد، نه اينكه منجر به جار و جنجال و دعوا و كشيده شدن پاي دو خانواده به معركه و تحقّق همه گونه معصيت حق و آبروريزي براي دو خانوادة آبرودار شود. (انصاريان، 1375، صص 533-534).

طلاق مي تواند چنان تجربه ي دردناكي باشد كه بسياري از والدين پاسخگويي به نيازهاي كودكان خود را درست در زماني كه خودشان به حمايت هيجاني و توجّه بيشتري نياز دارند، دشوار مي يابند. براي كمك به بچّه هايتان در سازگاري با طلاق، بايد ياد بگيريد كه احساسات خودتان و شرايط جديد را اداره كنيد.

طلاق يك رويداد منحصر به فرد نيست، بلكه فرايندي است كه در جنبه هاي مختلف آن در طول زمان آشكار مي گردد و اين مستلزم يك رشته تغييرات و سازمان يابيهاي مجدّد خانواده مي باشد كه ممكن است چند سال طول بكشد. با رويدادها و هيجانهايي كه به همراه اين تغييرات پديد مي آيند، نمي توان يك شبه برخورد كرد. سازگاري يافتن براي هر يك از اعضاء خانواده مستلزم زمان است.

جدايي و طلاق مي تواند طيف وسيعي از عواطف و هيجانهاي مختلف را برانگيزد. شما ممكن است احساسات خشم، انزوا، اضطراب، سرخوشي، افسردگي، گناه، از دست دادن كنترل، ترس، بي كفايتي و ناامني را تجربه كنيد. ممكن است به توانايي خود در برخورد با نيازهاي فرزندانتان ترديد نماييد، زيرا همزمان با فشار نيازهاي خودتان هم مواجه هستيد، گاهي اوقات والدين ممكن است احساس كنند كه در مورد بچّه هايشان كوتاهي كرده و در ارزشمندي و كفايت خود شك كنند. بايد دانست كه اين هيجانها و دشواريها، بخش طبيعي عبور از جريان جدايي و طلاق محسوب مي شوند. (قديري، 1382، صص 17-18).

تمام و احتمالاً بسياري از طلاق گرفتن ها راحت و آسان نيست. تعداد اندكي از طلاق ها به رشد متقابل تمام افراد درگير مي انجامد. طلاقي كه به طور دوجانبه انتخاب شود و همزمان با رشد زندگي دو طرف به وقوع بپيوندد و به دلايل يكسان به آزادي بيشتر جهت رشد تمام افراد بيانجامد «طلاق بر حق» است. كار باليني ام نشان داده كه «طلاق برحق» بي نهايت نادر است. «طلاق به ناحق» زماني كه يك يا هر دو طرف احساس درماندگي مي كنند، يعني وقتي كه به طور دوجانبه رشدي صورت نمي گيرد، هنگامي كه خشم و سرزنش، احساس بي عدالتي و كمبود احترام به خود گريبان گير هر دو عضو شده است، به نظر مي رسد طلاق «به ناحق» براي يكي از والدين يا هر دو رخ مي دهد، در حاليكه «طلاق بر حق» به طور دوجانبه انتخاب مي شود، تصميمي كه طي زمان و به دليل واضح و اظهار شده در چهارچوب كل نهاد خانواده تكامل يافته است. (گنجي زاده، 1379، صص 627-628).


اثرات و عوارض طلاق:

با اينكه طلاق به حكم ضرورت براي اجتناب از مخاطراتي پذيرفته شده است، مع هذا چون از عوامل گسيختگي و پاشيدگي كانون خانواده است، به ناچار عواقب اجتماعي آنرا بايد انتظار داشت، زيرا طلاق در نظر جرم شناسان در واقع از عوامل جرم زا محسوب مي شود، ميزان طلاق را در يك جامعه مي توان به مثابة معيار عدم ثبات و تزلزل اجتماعي تلقي كرد، از نظر جرم شناسان نتايج وخيم طلاق را بايد به اين شرح بررسي نمود:

1- اثر طلاق در مردان و زنان كه فاقد فرزند هستند.

2- اثر طلاق در فرزندان.

3- زيانهاي اجتماعي طلاق

در مردان اثرات طلاق اين است كه آنان را افرادي غيرمتعهّد بار مي آورد. آمار جنايي نشان مي دهد كه تعداد اين افراد غيرمتعهّد در ميان زندانيان قابل ملاحظه است.

اثر طلاق در زنان بخصوص آنهايي كه پناهگاهي ندارند و فاقد استقلال اقتصادي هستند، سخت خطرناك است، زنان مطلقه خيلي دير به خانه ي بخت دوم پاي مي گذارند واي بسا كه اين اميد هرگز جامه ي عمل نپوشد و احتمالاً راه را براي انحراف و سقوط آنان بگشايد.

اثر طلاق در فرزندان متعلّق به كانون از هم پاشيده بسيار شديد است و عقده هايي غيرقابل تحمّل و توأم با نفرت در آنان بوجود مي آورد كه شديدتر از وضع يتيمي است.

يكي از بزرگترين اثرات منفي طلاق اين است كه چون بچّه ها اكثراً بعد از طلاق با مادران خود زندگي مي كنند، به دليل ناآگاهي و بي تجربگي از روشهاي بسيار غلطي استفاده مي كنند. به اين معني كه پدر فرزندشان را مانند يك ديو به آنها معرّفي مي كنند، آنها معمولاً به خاطره هايي كه با پدر داشته اند رنگ غم مي دهند و خويش را بي گناه و معصوم جلوه مي دهند غافل از اين كه هر كودكي نيازمند آن است كه پدر و مادر خود، هر دو را با ارزش بداند و در غير اين صورت متوجّه مي شود كه خودش نيز بي ارزش است. (مهديخان، 1382، ص 78).

كودكاني كه به خاطر ناآرامي در خانه و جدايي با والدين خود دچار بزهكاري مي شوند، آنها بايد دركانون اصلاح و تربيت كودكان پرورش داده شوند تا راه و رسم صحيح زندگي كردن را بياموزند. جمعي اعتقاد دارند كه اصلاح بزهكار و بزهكاري بسيار دشوار است. زيرا كودك بزهكار سبك و شيوه اي كه براي زندگي در پيش گرفته برايش لذّت بخش است چون نيازهايش را ارضا مي كند.

كانون بايد به عنوان خانه و معلّم و مدرسه اي مطلوب تلقي شود تا تجارب تلخي را كه طفل بزهكار كسب كرده جبران كند و اينجاست كه عظمت كار و ظرافت رفتار مسئولان كانونها نمايان مي شود. (آريا شمس مستوفي، 1376، ص 129).

آثار اجتماعي طلاق

انسان به خاطر اين زاده شده است كه سعادتمند باشد؛ آمده است تا ديگران را خوشبخت سازد. خودخواهي همسري را كه براي آسودگي خود مايل به انحلال خانواده است، تكليف او را در تأمين سعادت همسر و فرزندان محدود مي كند.

در برابر حقّي كه او براي تأمين آسايش خود دارد، فرزندان او نيز حق دارند كه آسوده به سر برند. مسئول زندگي و تأمين سعادت كودكان و خانواده ي او است و اين تكليف بايد بر هوس ها و مقدّم داشته شود.

كودكي كه به خاطر جدايي پدر و مادر ناچار است تا يكي از اين دو محبّت را از دل بيرون كند در واقع نيمي از دنياي خود را تمام شده مي داند. بيشتر اين كودكان از داشتن مربّي دلسوز محروم مي مانند و آمار نشان مي دهد كه پدر و مادر 70 درصد از جوانان مجرم از هم جدا شده بوده اند. كدورتهاي خانوادگي، اگر ناپايدار و به قصد بر هم زدن پيوند زناشويي نباشد، هميشه قابل جبران است، ولي انحلال خانواده دري است كه به هيچ دارويي درمان نمي شود.

پيش بيني طلاق، نه تنها از روابط آزاد زن و مرد نمي كاهد، آنرا ترويج نيز مي كند. زيرا همسري كه با ديگري رابطه دارد هميشه اميدوار است كه روزي هوس خويش را به لباس قانوني و مشرووع درآورد و با عاشق خود خانواده ي ديگري تشكيل دهد. پس در تصميم خود استوارتر مي شود، به عشق ناپاك دامن مي زند و براي اينكه مانعي در سر راه نداشته باشد، از بچّه دار شدن نيز مي گريزد، يعني اخلاق عمومي را به فساد و تباهي مي كشد و با محدود كردن نسل، از اقتدار ملّي و اقتصادي كشور نيز جلوگيري مي كند.

براي نتيجه گيري از اين بحث، بايد دانست كه دليل هر دو دسته با پاره اي از حقيقت همراه است ولي هيچكدام قاطع به نظر نمي رسد. انسان ها از حيث عواطف با هم برابر نيستند و روابط اجتماعي چندان پيچيده و مبهم است كه هيچگاه نمي توان به عدالت مطلق رسيد. بنابراين، قانون عمومي و نوعي هر اندازه كه متكي بر حقيقت باشد، هميشه عدالت را حفظ نمي كند.

بايد به اخلاق روي آورد و تمهيدي انديشيد كه مردم اعتبار و اهميت خانواده را در دل احساس كنند؛ زن و مرد در روابط خود جانب انصاف بدارند و همه ي نيكي ها را براي خود نخواهند.

قانون نيز در راه رسيدن به اين مقصود مؤثر است. بايد در استقرار خانواده كوشيد، ولي حفظ سلّول فاسد نيز ثمري براي جامعه ندارد. پيش بيني طلاق به عنوان امري مكروه ولي لازم مفيد است امّا بايد موارد آن در چهارچوب اخلاق و باورهاي عمومي، محدود باشد.

محاكم نبايستي، بازيچة دست وكلاي طرفين و حيله هاي حقوقي ايشان شوند، يا امر طلاق را به عنوان چشم دعاوي بي اهميت نگرند. بايد ديد در هر مورد خاص عدالت چه اقتضاء دارد و محرك رجوع به دادگاه چيست و حكم به جدايي مصلحتي را رعايت مي كند يا مفسدتي به بار مي آورد. (كاتوزيان، 1376، صص 312، 314).


عوامل موثر بر طلاق:

وقتي دختر و پسري در جواني با داشتن عشق فراوان نسبت به يكديگر با بستن عقد ازدواج، كانوني گرم به نام خانواده را تشكيل مي دهند، هيچگاه تصوّر نمي كنند كه روزي ممكن است مشكلات زندگي چنان بر آنها غلبه كند و شرايطي بر آنها تحميل شود كه باعث شود در خطر است طلاق داده و زندگي عاشقانه ي خود را به پايان برساند. چه اتّفاقي پيش مي آيد كه تمام آرزوهاي دو نفر از هم مي گسلد و زندگي آنها قبل از موعد خود مي پاشد. در اين تحقيق به اين موضوع مي پردازيم.

به گفته ي كارشناسان ازدواج هايي كه در آنها هماهنگي بيشتري ميان زوجين وجود دارد موفق ترند و كمتر به طلاق مي انجامند. تشابهاتي مانند طبقة اجتماعي، سطح تحصيلات، سطح هوش، هم نژاد بودن، دين مشابه داشتن، هم زبان بودن و... يك ازدواج موفّق را رقم مي زند.

تفاوت طبقاتي يكي از عواملي است كه با امكانات اجتماعي؛ معمولاً ديدگاه هاي مختلفي را به وجود مي آورد. البته اگر دو نفر، آن اندازه از آگاهي لازم برخوردار باشند كه اين تفاوتها را به رسميت بشناسند ازدواجشان معني ندارد.

دكتر آقاجاني، جامعه شناس معتقد است: «طلاق به عنوان مسأله ي اجتماعي يكي از مهمترين پديده هاي حيات انساني است. مي توان گفت كمتر پديده ي اجتماعي به پيچيدگي طلاق وجود دارد. علل و عوامل طلاق متفاوتند و اين علل و عوامل يا در لايه هاي عميق اجتماعي قرار دارند يا در لايه هاي ظاهري، امّا بايد توجّه داشت كه درك، فهم و تفسير لايه هاي عمقي كار پيچيده اي است.»

دكتر آقاجاني علل و عوامل تأثيرگذار در طلاق را اينگونه بيان مي كند:

1- عدم تفاهم و توافق اخلاقي                                2- ناسازگاري و عدم سازش

3- بداخلاقي و بدرفتاري                                       4- خشونت (كتك زدن)

5- تفاوت و تضاد در زندگي                                    6- تفاوتهاي فرهنگي

7- سوءِ ظن                                                     8- اعتياد

9- عدم شناخت و درك يكديگر                               10- ازدواج دوم

11- دخالت ديگران در زندگي                                 12- اختلاف سن

13- عدم علاقه                                                 14- بيماري روحي

15- بيكاري                                                     16- عدم توافق در مسائل جنسي (زناشويي)

17- ازدواج اجباري

البته از ديدگاه دكتر آقاجاني در ميان طبقات مختلف اجتماعي (بالا، متوسط، پايين)، تفاوتهاي اساسي در علّت طلاق وجود دارد. به طور مثال، در طبقه ي پايين جامعه، مهمترين علّت طلاق مشكلات مالي عنوان مي شود و بيكاري و ندادن نفقه، اعتياد، خشونت و بداخلاقي و بدرفتاري از جمله ديگر علل طلاق است.


راه حل مسئله

اگر به نظر مي رسد كه خانواده ي همسرتان، تقاضاهايي بيش از سهم واقعي شان در مورد تصميم گيري، توجّه يا پول دارند يا احترامي را كه حق شماست به شما نمي گذارند و با اين كار دارند ازدواج شما را خراب مي كنند، مؤثرترين استراتژي اين است كه از ميدان مبارزه عقب نشيني كنيد.

احترام به والدين همسرتان در جشن هاي تولّد و تعطيلات، امري ضروري است امّا شما ناچار نيستيد آنها را دوست داشته باشيد و يا تحسينشان كنيد يا با آنها رقابت كنيد. اگر دوست داريد وقت بيشتري را با همسرتان بگذرانيد، اين موضوع را به او بگوييد امّا حرفي راجع به زماني كه او آزادانه با برادرش مي گذراند نزنيد. اگر از دست پدرشوهر عيب جوي خود عصبي هستيد، از او فاصله بگيريد امّا اصرار نداشته باشيد كه شوهرتان طرف شما را بگيرد. اگر برادر شوهرتان بي خبر به خانه ي شما مي آيد به او بگوييد لازم است قبل از آمدن تلفن بزند امّا از شوهرتان نخواهيد كه عذري از جانب شما بياورد.

آيا به خانواده ي همسرتان برمي خورد اگر از همراهي با برنامه ريزي هاي آنها خودداري كنيد؟ امّا اين شما هستيد كه بايد بين رنجاندن آنها يا احساس اينكه نظرشان را به شما تحميل كرده اند، يكي را انتخاب كنيد. حتّي اگر همسرتان از نوع برخورد شما با خانواده اش حمايت نمي كند، او نمي تواند اين روابط را براي شما به شكلي حسنه درآورد، او بايد مراقب بهبود بخشيدن به روابط خودش با خانواده ي شما باشد.

اين به نفع شماست كه بگذاريد همسرتان خودش مسايلش را با خانواده اش حل كند، زيرا مشكلات حل نشده ي خانوادگي مي توانند به سرعت به ازدواج شما راه يابند و هر زمان كه به نظر مي رسد خانواده هاي شما بر سر راه روابط شما قرار گرفته اند؛ اين نكته را به خاطر بسپاريد: جدا از هر كاري كه آنها انجام مي دهند كه مشكلي در ازدواج شما ايجاد مي كند، هديه اي هم به شما مي دهند كه ازدواجتان را ممكن مي سازد. آ‹ها با شما ياد داده اند كه چگونه عشق بورزيد.

شايد عميق ترين تأثير خانواده ما بر روي ازدواجمان، در مورد انتخاب همسرمان باشد. فرويد و ديگران در مورد نقش خودآگاه بر عشق و ازدواج بسيار نوشته اند، امّا شايد امروزه مفيدترين بحث در اين مورد را دكتر هارويل هندريكس مطرح كرده باشد، بر طبق تئوري تصوير او، هر يك از ما تصوّري نيمه هوشيار از يك همسر ايده آل در ذهن داريم كه طرح آن از خصوصيات منفي و مثبت والدين ما نشأت گرفته است. اين مطلب توضيحي است براي اينكه چرا شما همان خلق و خوي انفجاري كه در پدرتان وجود داشت و شما از آن فراري بوديد و مي ترسيديد، در شوهرتان هم وجود دارد، يا اينكه چرا ترفيع شما احساس تنها ماندن را در شوهرتان بيدار مي كند، درست همان احساسي را كه زماني كه مادرش سركار برگشت و او را به يك پرستار سپرده داشت.

مواردي اين چنيني از كودكي ما مي تواند عامل جدال زناشويي امروز ما باشد. اگرچه معمولاً ما آنرا درك نمي كنيم  ، سعي كنيد در مورد رفتارهايي كه در والدين تان مورد تحسين يا نفرت شما بود فكر كنيد، اگر هر دوي شما از صدمات روحي دوران كودكي خود آگاه شويد و در مورد آنها با هم صحبت كنيد، بهتر مي توانيد همسر خود را درك كنيد و قدر او را بفهميد.


اهميت و ضرورت تحقيق:

اهميت از لحاظ علمي:

طلاق در بسياري از موارد ضروري است و زوجين ناگزير به قبول اين امر هستند. ولي در اغلب موارد جداييها در نتيجه ي توقّعات بيجاي احساسي، اقتصادي و عاطفي زوجين از ديگر، سوءِ ظن و بدبيني بي مورد، نداشتن صبر و گذشت در زندگي، حسادت بيش از حد زن و شوهر، پرخاشگري و تند خويي زن يا مرد و غرور و خودخواهي بي مورد صورت مي گيرد. بديهي است درگيريهاي خانوادگي و مشاجره هاي پدر و مادر در حضور فرزندان تأثيرات روحي شديدي بر كودكان و نوجوانان ناظر بر صحنه مي گذارد و در رفتارهاي پرخاشگرانة كودكان و نوجوانان اثر مزمن بر جاي خواهد گذاشت.

آنچه از پژوهش ها در امر طلاق بر مي آيد اين است كه دختران خانواده هاي تك سرپرست يعني آنها كه فقط با پدر يا مادر به سر مي برند در معرض عوارض نامطلوبي چون انحرافات، ازدواج زودرس، فرار از خانه و ترك تحصيل قرار دارند. اين امر در مورد گروه هاي اجتماعي و طبقاتي نيز صدق مي كند.

اكثر قربانيان طلاق كه همان كودكان و نوجوانان هستند به مادران خود بيشتر نزديك هستند تا پدر. زيرا پدر جدا شده از مادر با بچّه هاي خود مثل يك خويشاوند رفتار مي كند تا فرزند. حال آنكه مادر هرگز از كودكش فاصله نمي گيرد و مهر و محبت و احساس مادري را زير پا نمي گذارد. البته وقتي پاي نامادري و ناپدري به ميان مي آيد تحوّل و پيچيدگي خاصي در زندگي كودكان و نوجوانان به وجود مي آيد.

آشنايي كودك و نوجوان با بستگان جديد، خواهرها، برادرها، دايي ها و عموهاي ناتني گرچه گستره اي از دنياي تازه و متفاوت به وجود مي آورد ولي اغلب فرزندان در جوار ناپدري و نامادري احساس شادماني و خوشبختي نمي كنند، گرچه ممكن است زن يا شوهر با همسر جديد خود كاملاً خوشبخت باشند.

در كشور ما بيشتر بچه هاي فراري و نوجوانان ساكن در كانون اصلاح و تربيت را قربانيان طلاق تشكيل مي دهند. بهتر است براي ساماندهي به وضعيت زندگي كودكان و نوجوانان تك سرپرست كه ناگزيرند زير نظر پدر يا مادر خود زندگي كنند «واحد مددكاران ويژة طلاق» تشكيل شود تا قبل از صدور حكم، پدران و مادران را در اعمال و رفتاري كه بايد بعد از طلاق با فرزندان خود داشته باشند توجيه كنند. به پدران و مادران بايستي آموزش داده شود كه از بدگويي و بازگويي عيوب و نقايص يكديگر پيش فرزندان خود (بعد از اجراي حكم طلاق) احتزاز نموده و مظلوم نمايي نكنند، چون فرزند بايد واقعيت جدايي پدر و مادر را به عنوان يك الزام و ضرورت زندگي پذيرا باشد و جايگاه حركت متقابل پدر و مادر را حفظ كند.

تداوم ارتباط و تماس مددكاران ويژة طلاق با خانوادة فرزندان تك سرپرست براي بررسي و حل مشكلات رواني- اجتماعي در سالهاي بعد از طلاق ضرورت ديگري است كه از معضلات و نارساييهاي كودكان جلوگيري مي كند.

بديهي است گروه مددكاران ويژة طلاق بايد دوره هاي كوتاه مدّت روان شناسي كودك، روانشناسي خانواده و روانشناسي اجتماعي را بگذرانند و با مسائل بزهكاري و ناهنجاريهاي كودكان و نوجوانان آشنا شوند. (شمس مستوفي، 1376، صص 98-101).


اهميت تحقيق از لحاظ اجتماعي:

انسان به خاطر اين زاده نشده است كه سعادتمند باشد؛ آمده است تا ديگران را خوشبخت سازد. خودخواهي همسري را كه براي آسودگي خود مايل به انحلال خانواده است، تكليف او در تأمين سعادت همسر و فرزندان محدود مي كند.

در برابر حقّي كه او براي تأمين آسايش خود دارد، فرزندان او نيز حق دارند كه آسوده به سر برند. مسئول زندگي و تأمين سعادت كودكان و خانواده او است و اين تكليف بايد بر هوس ها مقدّم داشته شود.

كودكي كه به خاطر جدايي پدر و مادر ناچار است تا يكي از اين دو محبّت را از دل بيرون كند، در واقع نيمي از دنياي خود را تمام شده مي داند. بيشتر اين كودكان از داشتن مربّي دلسوز محروم مي مانند و آمار نشان مي دهد كه پدر و مادر 70 درصد از جوانان مجرم از هم جدا شده بودند. كدورتهاي خانوادگي، اگر ناپايدار و به قصد برهم زدن پيوند زناشويي نباشد، هميشه قابل جبران است ولي انحلال خانواده دري است كه به هيچ دارويي درمان نمي شود.

پيش بيني طلاق، نه تنها از روابط آزاد زن و مرد نمي كاهد، آنرا ترويج نيز مي كند. زيرا همسري كه با ديگري رابطه دارد هميشه اميدوار است كه روزي هوس خويش را به لباس قانوني و مشرووع درآورد و با عاشق خود خانواده ي ديگري تشكيل دهد. پس در تصميم خود استوارتر مي شود، به عشق ناپاك دامن مي زند و براي اينكه مانعي در سر راه نداشته باشد، از بچّه دار شدن نيز مي گريزد، يعني اخلاق عمومي را به فساد و تباهي مي كشد و با محدود كردن نسل، از اقتدار ملّي و اقتصادي كشور نيز جلوگيري مي كند.

براي نتيجه گيري از اين بحث، بايد دانست كه دليل هر دو دسته با پاره اي از حقيقت همراه است ولي هيچكدام قاطع به نظر نمي رسد. انسان ها از حيث عواطف با هم برابر نيستند و روابط اجتماعي چندان پيچيده و مبهم است كه هيچگاه نمي توان به عدالت مطلق رسيد. بنابراين، قانون عمومي و نوعي هر اندازه كه متكي بر حقيقت باشد، هميشه عدالت را حفظ نمي كند.

بايد به اخلاق روي آورد و تمهيدي انديشيد كه مردم اعتبار و اهميت خانواده را در دل احساس كنند؛ زن و مرد در روابط خود جانب انصاف بدارند و همه ي نيكي ها را براي خود نخواهند.

قانون نيز در راه رسيدن به اين مقصود مؤثر است. بايد در استقرار خانواده كوشيد، ولي حفظ سلّول فاسد نيز ثمري براي جامعه ندارد. پيش بيني طلاق به عنوان امري مكروه ولي لازم مفيد است امّا بايد موارد آن در چهارچوب اخلاق و باورهاي عمومي، محدود باشد.

محاكم نبايستي، بازيچة دست وكلاي طرفين و حيله هاي حقوقي ايشان شوند، يا امر طلاق را به عنوان چشم دعاوي بي اهميت نگرند. بايد ديد در هر مورد خاص عدالت چه اقتضاء دارد و محرك رجوع به دادگاه چيست و حكم به جدايي مصلحتي را رعايت مي كند يا مفسدتي به بار مي آورد. (كاتوزيان، 1376، صص 312، 314).


اهميت تحقيق از لحاظ شخصي:

به نظر من طلاق فاجعه اي است كه كانون محبّت خانواده را از هم مي پاشد و پدر و مادر را از هم جدا مي كند كه اين براي آينده ي فرزندان بسيار خطرناك است چه بسا كه فرزندان به انحراف ممكن است كشيده شوند و آينده ي آنها رو به تباهي رود.

من به اين دليل اين موضوع را انتخاب كردم كه نه تنها خودم تجربه ي بسيار از اين تحقيق كسب كنم بلكه كساني هم كه اين تحقيق را مطالعه مي كنند خود را با اين پديده آشنا سازند تا در آينده دچار مشكل نشوند و با خواندن اين كار به آنها كمك شود تا به خوشبختي برسند و با ديد باز زندگي آينده خود را شروع كنند.

تحقيقاتي از اين قبيل به خواننده كمك مي كند تا در مورد آينده ي خود بيشتر بيانديشند تا با مشكلات كمتري مواجه شوند، با خواندن اين تحقيق ياد مي گيرند كه چگونه زندگي كنند و چه برخوردي در زندگي خود با خانواده و فرزندان خود داشته باشند و همسر خود را با ديد باز و آگاهي كامل از شرايط او انتخاب نمايند تا با مشكلاتي از قبيل طلاق مواجه نشوند، زيرا طلاق فاجعه اي است كه خانواده را از هم مي پاشد، همسران را از هم جدا كرده و باعث آوارگي فرزندان مي شود، پس بايد با در نظر گرفتن تمامي مسائلي كه بوجود مي آيد بايد در راه ادامه ي زندگي خويش بكوشيم تا با مشكلات كمتري برخورد كنيم.

خواندن و مطالعه ي اين تحقيق مي تواند به خواننده كمك كند تا اگر مشكلي براي زندگيش بوجود آمد اين مشكل را با بزرگتران خويش در ميان گذارند تا حل مشكل شود و اين مشكل معضل زندگي او نشود، تا انسان مجبور به جدايي نباشد.

به نظر من كه درصدد انجام اين تحقيق هستم هر كسي اين قبيل تحقيقات را مطالعه كند براي آينده ي خويش تضميني بوجود مي آورد، حداقل مي داند كه اين قبيل مشكلات و جداييها زندگي فرزندانشان را به تباهي مي كشد، بنابراين با مطالعه ي اين تحقيق آشنايي بيشتري پيدا مي كند تا خود را براي زندگي آماده كند.

طرز برخورد با همسر، فرزندان و خانواده ي همسر، همه را ياد مي گيرند تا كمتر مشكلي برايشان بوجود آيد.

خوانندگان اين تحقيق همچنين با عواملي كه باعث بوجود آمدن جدايي و طلاق بين خانواده ها مي شوند بيشتر آشنا مي شوند و سعي مي كنند در برابر اين عوامل مقاومت كرده و زندگي خود را حفظ كنند تا باعث آوارگي فرزندان خود نشوند.

ضرورت تحقيق:

يكي از آفات زندگي اجتماعي و نظام خانواده مشكل طلاق است. طلاق بريدن پيوند مقدّسي است كه همراه با هزاران اميد و آرزو شكل گرفته است. طلاق نشان عدم دقّت در انتخاب و يا سقوط اخلاقي يكي از طرفين اصلي زندگي خانوادگي و گاه مرگ ارزشهاست در كانون همسري است.

بررسي مسأله ي طلاق از ديدگاه هاي گوناگون مي تواند در كاهش اين بلاي اجتماعي مؤثر باشد و از اينرو مسأله ي بريدن پيوند ازدواج همواره مورد توجّه انديشمندان و حقوقدانان و مربيان جامعه بوده و دلسوزان و مصلحان را به تلاشهاي فرهنگي و اجتماعي براي جلوگيري از گسترش و افزايش اين آفت همدليها واداشته است.


اهداف تحقيق:

به خاطر داشتن اين نكته مهم است كه زن و شوهر به عنوان يك بزرگسال موقعيت را تجربه مي كنند و مي فهمند در حالي كه فرزندان آن را به طور متفاوتي مي بينند و تجربه مي كنند.

بچّه ها صرفنظر از سنّشان، توانايي محدودي براي فهميدن آنچه در جريان طلاق روي مي دهد، آنچه را كه احساس مي كنند و سئوالاتي كه در اين زمينه برايشان پيش مي آيد، دارند، ولي اين مسئله آنان را از تلاش در ترسيم «تصويري بزرگ از اين واقعه» باز نمي دارد. كودكان كوچكتر هم از نگاه خودشان مسائل را مي بينند، يعني خودشان را علّت رويدادها مي دانند. به همين دليل است كه بچه هاي كوچكتر، به خاطر جدايي و طلاق والدينشان، غالباً خود را سرزنش مي كنند يا دلايل خيالي اختراع مي كنند...

چون كودكان حس «خويشتن» را در وهله ي اول با مشاهده ي والدين و تعامل آنها فرا مي گيرند و مي سازند؛ بنابراين كودكاني كه شاهد بحث هاي والدينشان بوده اند غالباً آنرا به گونه اي تجربه مي كنند كه گويي شخصاً در آن درگير بوده اند. بچّه هاي كودك نمي توانند خود را از والدينشان جدا نمايند. از همه بدتر آنكه، براي بچه ها فهميدن اين مسأله بسيار دشوار است كه چرا دو نفر از مهمترين افراد زندگيشان كه براي امنيت و بقا به آنها متكّي هستند، نمي توانند با هم باشند. درست به همين دليل است كه به خواهران و برادران يا دوستانشان مي گويند كه نخواهند گذاشت مادر يا پدر آنان را تنها بگذرانند. چرا مامان يا بابا فقط به خاطر اينكه با هم بحث كرده اند از پيش آنها بروند؟ بچه ها نمي فهمند كه چرا يك مباحثه باعث مي شود كه والدينشان يكديگر را ترك كنند و بروند.

وقتي والدين پيوسته بحث و جدل مي كنند، بچه هايشان در ميان اين درگيري سرگردان مي مانند كه چگونه رفتار مي كنند و جانب كداميك را بگيرند و يا به چه طريق هر دو را راضي نگه دارند. البته اين براي يك كودك بار بسيار سنگيني است. (قديري، 1382، صص 27-29).

هدف از نوشتن اين تحقيق اين است كه افراد با مطالعه ي آن بتوانند به زندگي مشترك خود ادامه دهند و به خاطر مسائل كوچك و بيهوده كانون گرم خانواده را از هم نپاشند و به فكر فرزندان خود و آينده ي آنها باشند و باعث آوارگي و انحراف آنها نشوند.

اين تحقيق مي تواند به والدين و همسران خانواده ها كمك كند تا با مسائلي كه باعث بوجود آمدن اختلافات كوچك در خانواده ها مي شود آشنا شوند و طرز برخورد با آنها را ياد بگيرند و بياموزند و بدانند كه با بوجود آمدن مسائل كوچك كه باعث از هم پاشيدگي خانواده مي شود آينده ي فرزندان خود را به تباهي مي كشند، مگر فرزندان چه گناهي كرده اند كه بايد به پاي پدر و مادر خود بسوزند و رنج دوري از يكي از آنها را تحمّل كنند.

پس بايد زوجين براي ادامه ي زندگي مشترك خود با جان و دل بكوشند و آينده ي فرزندان خود را با هم و در كنار هم بسازند، تا فرزندان در كنار خانواده ي گرم خود احساس خوشبختي كنند.

هدف ديگر از انجام اين تحقيق بررسي عواملي است كه باعث بوجود آمدن جدايي در خانواده ها مي شود كه خواننده مي تواند با مطالعه ي آنها با اين مسائل آشنا شده و به جلوگيري از اين امر بپردازد.

هدف كلّي:

هدف كلّي اين پژوهش بررسي عوامل اجتماعي و اقتصادي موثّر بر طلاق در شهرستان نيشابور است. از آنجايي كه يكي از آفات زندگي اجتماعي و نظام خانواده مشكل طلاق است به همين منظور مسأله ي طلاق و شناخت عوامل موثر بر آن باعث خواهد شد كه عوامل اصلي را شناخته و بتوان راه حل و پيشنهاداتي در اين زمينه ارائه داد تا در رفع اين بلاي شوم كه در رأس آن فرزندان را تحت تأثير قرار مي دهد و موجب لطمات روحي و رواني بر آنها مي شود و آثار و نتايج وخيمي را وجود دارد رفع كرد.


فصل دوم: مباني نظري و پيشينه ي تحقيق

مباني نظري:

درباره ي طلاق عقايد و نظرهاي مختلفي ابراز شده است. عدّه اي آنرا زيانبخش و خطرناک دانسته و به طور کلّي محکوم کرده اند و دسته اي از لزوم آن در اجتماع جانبداري نموده اند.

مخالفين طلاق مي گويند: طلاق مخالف طبيعت ازدواج است، چه ازدواج پيمان همکاري و زندگي مشترک مادام الحيات مي باشد و پيوند زناشويي که يک پيوند دائمي است نبايد با طلاق گسسته شود؛ طلاق براي اطفال زيان بخش است و آنان را دچار سرنوشت اسف باري خواهد کرد؛ آمار نشان مي دهد که بسياري از اطفال بزهکار کساني هستند که پدر و مادرشان بر اثر طلاق از هم جدا شده اند؛ طلاق روابط نامشروع زن يا شوهر را ترويج مي کند، چه زن يا شوهري که با ديگري رابطه نامشروع دارد با ادامه گسترش اين روابط اميدوار است که روزي بتواند از همسرش جدا شود و با عاشق يا معشوق خود خانواده ديگري تشکيل دهد.

موافقين طلاق به ضرورت آن در پاره اي موارد استناد مي کنند: گاهي اتفاق مي افتد که بين زن و شوهر هيچگونه هماهنگي و توافق اخلاقي وجود ندارد؛ ممکن است يکي از زوجين بدکار و يا جاني و شرير باشد؛ ممکن است بر اثر پاره اي امراض صعب العلاج يا بعضي اعتيادات مضر، يا در نتيجه سوء معاشرت زن يا مرد، ادامه ي زندگي زناشويي ممکن نباشد؛ آيا در اين گونه موارد زن و مرد بايد يک عمر در رنج و سختي و بدبختي به سر برند و به زندگي رنج افزاي زناشويي ادامه دهند؟ آيا بهتر نيست که اين پيوند نامناسب گسسته شود تا هر يک از زن و مرد سعادت خود را با تشکيل خانواده ي ديگري باز يابند؟ هرگاه زن و شوهر هميشه اختلاف و نزاع داشته باشند، نه تنها زندگي براي خود آنها جهنّمي توان فرسا خواهد بود، بلکه فرزندان آنان نيز از زندگي در چنين خانواده اي رنج خواهند برد. چنين خانواده اي نمي تواند کانوني دلپذير و مناسب براي فرزندان خود باشدو اطفال در اينگونه خانواده ترتيبي به سزا نخواهند يافت؛ مجنون يا عقيم بودن زن يا شوهر نيز به اعتقاد بعضي مي تواند طلاق را توجيه کند.

باري امروزه نمي توان طلاق را از نظر اجتماعي به کلي محکوم کرد. شک نيست که طلاق امري مذموم و ناپسند است، ليکن در پاره اي موارد چاره اي جز آن نيست و بايد به عنوان يک بد ضروري، چنانکه در حقوق فرانسه مي گويند، پذيرفته شود. به تعبير ديگر بايد طلاق را هنگامي که ضروري باشد به عنوان آخرين علاج قبول کرد؛ زيرا گسستن پيوند زناشويي در پاره اي موارد بهتر از يک عمر رنج و اختلاف و کشمکش است. ادامه ي زندگي زناشويي گاهي ممکن است هم از نظر زن و شوهر هم از نظر فرزندان و هم از نظر جامعه زيان بخش باشد. در اين گونه موارد طلاق را به عنوان استثناء مي توان پذيرفت، ليکن براي جلوگيري از تزلزل و پريشاني خانواده بايد طلاق را محدود کرد. اين نکته مورد توجه همه ي مصلحان اجتماعي و اکثريت قريب به اتفاق قانونگذاراني است که طلاق را پذيرفته اند. (صفائي، امامي، 1372، صص 261-262).

امکان انحلال خانواده از اموري است که درباره ي سود و زيان آن گفتگو بسيار شده است. تعارض دلايل به گونه اي است که نه تنها حقوق موضوعه ي کشورها و علماي اجتماعي، پيامبران و رهبران اخلاقي نيز توانسته اند در اين باب به توافق کامل برسند.

در حالي که مذهب کاتوليک طلاق را ممنوع مي دارد، پروتستان ها و ارتدکس ها آنرا پذيرفته اند چندان که بحث درباره ي منع و اباحه ي طلاق در فرانسه به صورت يک مسأله ي سياسي درآمده است؛ مسأله اي که کاتوليک ها و کليسا، همچون حزبي سياسي، با آن مبارزه مي کنند.

در اسلام، با همه ي توصيه هايي که در آن نسبت به حفظ خانواده و احتراز از طلاق شده است، از نظر حقوقي مرد مي تواند هرگاه بخواهد زن خود را طلاق دهد و زن نيز اختيار دارد تا در موارد خاص از دادگاه درخواست طلاق کند.

در لزوم پيش بيني طلاق استدلال شده است که، اگر مرد و زني در زندگي مشترک خود احساس آسايش و نيک بختي نکنند، چرا بايد ناگزير از ادامه ي آن باشند؟ احترام به شخصيت و آزادي انسان ايجاب مي کند که اگر نتوانسته است کانون محبّتي تشکيل دهد تا پايان عمر محکوم به ادامه ي آن نباشد، بايد به او فرصت داد تا زندگي را از نو آغاز کند و محروميت هاي گذشته را در خانواده ي ديگري جبران سازد. اتّحادي که در آن توافق و همفکري نباشد چگونه مي تواند به حيات خود ادامه دهد؟ مرد پارسايي که همسرش پرده ي عفاف دريده و هم خوابه ي اين و آن شده است چطور بايد او را تحمّل کند و زني شرافتمند تا کجا مي تواند در زندگي مردي شرير و جاني شريک باشد؟

نتيجه ي حفظ چنين خانواده اي جز اين نيست که زن و مرد درمان غم و رنج خود را در آغوش ديگري جستجو کنند؛ به ظاهر عضو خانواده اي باشند ولي در وجدان خويش هيچ مسئوليتي در حفظ نظام آن احساس نکنند. فرزندان اين خانواده نيز سرنوشتي بهتر از پدر و مادر خود ندارند، زيرا کودکي که دامن آلوده ي پدر و مادر را مي بيند و از نزاع دائمي آنان رنج مي برد، چگونه مي تواند تربيتي شايسته بيابد و آماده ي پيکار در زندگي شود؟ آنکه دست نوازشي بر سر خود احساس نکرده است با ديگران مهرباني نخواهد کرد و آنکه در خانواده اش از صميميت و فداکاري خبري نبوده است معني تعاون اجتماعي را نمي فهمد. پس بايد اين سلول پوسيده و آلوده را منحل کرد تا زمينه ي ايجاد کانون بهتري فراهم شود.

برعکس نويسندگاني که طلاق را زيان آور مي شمرند، اهميت و فايده ي نکاح را در انحلال ناپذيري آن مي دانند. به گفته ي آگوست کنت، تصور امکان تغيير همسر باعث انحلال خانواده مي شود. همين اندازه که طلاق در قانون پيش بيني شود، هراندازه که موارد آن محدود باشد، سبب تحريک اشخاص بر اقدام به جدايي مي شود و بنيان خانواده را متزلزل مي سازد.

اميل دورکيم، پدر جامعه شناسي علمي، در کاوشهايي که براي يافتن علل خودکشي و راه پيش گيري از آن کرده به اين نتيجه رسيد که نکاح اثر بسيار مطلوبي در لجام زدن به هوسهاي اشخاص دارد و مرز اخلاقي مفيدي براي آنهاست، ولي، به همان اندازه که انحلال نکاح آسانتر شود، از اثر آن نيز کاسته مي شود.

به نظر اين گروه، دلايلي که براي لزوم پيش بيني طلاق گفته شده مبالغه آميز و نادرست است: اگر اشخاص، غافل از ديگران، تنها در پي سعادت خود باشند، اجتماع هرگز روي سعادت و آسايش را نمي بيند. (کاتوزيان، 1378، صص 311-312).

نوع روابط والدين پيش از طلاق و پس از آن، مشکلاتي که کودک قبل از طلاق والدين خود تجربه کرده و نيز استعداد کودک نسبت به ابتلا به بيماري هاي رواني، تأثير مستقيمي بر نوع رفتار کودک پس از جدايي والدين از يکديگر دارد.

دکتر ميترا حکيم شوشتري در گفتگو با خبرنگار مهر افزود: نمي توان همه ي کودکان طلاق را داراي اختلالات رواني دانست، زيرا در برخي مواقع کودکان زندگي در خانواده هاي پرتنش، سرشار از تعارضات خانوادگي، مشاهده ي درگيري هاي لفظي و جسماني والدين را تجربه کرده و پس از جدايي والدين از يکديگر مي توانند محيط بهتري را در کنار يکي از والدين خود داشته باشند.

عضو هيئت علمي دانشگاه علوم پزشکي ايران تصريح کرد: با توجّه به اينکه تأثير مثبت طلاق بر رفتار و افزايش انعطاف پذيري کودکان وابسته به نوع ارتباط والدين بعد از طلاق و شرايط زندگي جديد آنها دارد لذا بايد اين را پذيرفت در خانواده هايي که يکي از والدين وجود ندارد نقش او خالي مانده و يک والد براي نگهداري از کودک ناچار است نقش ديگري را بر عهده گيرد.

وي گفت: بيشترين آسيبي که کودکان طلاق پس از جدايي والدين از يکديگر دارند تطابق محيط و شرايط زندگي جديد با يکي از والدين است، بنابراين اختلالات انطباقي شايع ترين مشکل رواني در ميان اين کودکان است.

بيکاري، اعتياد به مواد مخدر، فقر اقتصادي، مهاجرت، اختلافات طبقاتي و روياي به دست آوردن زندگي بهتر از عواملي است که فشارهاي رواني زيادي را بر زندگي مشترک زن و مرد  وارد مي کنند. در بسياري از اين موارد، به دليل سستي پايه هاي زندگي و نبود تفاهم و شناخت زوجها از يکديگر، زندگي مشترک زن و مرد حتي با داشتن فرزند و زندگي مناسب به جدايي مي انجامد که اين مسأله نيز بر آسيبهاي اجتماعي مي افزايد.

اگر بپذيريم که بين مرد و زن تفاوتهاي فيزيکي و روحي بسياري وجود دارد، آنگاه زن و مرد با شناخت بيشتر مي توانند به تفاهم و درک متقابل در زندگي مشترک برسند.

بهجت رحماني مشاور استاندار همدان مي گويد: گرايش و رويکرد خانواده ها از سنّتي به مدرن موجب بروز نابساماني هاي مختلف در جامعه شده است. زنان ما بعضاً داراي خواسته هاي خاص خود هستند که اين خواسته ها در تناقض با فرهنگ سنّتي خانواده ها قرار گرفته و تنش بين اعضاي خانواده ها را افزايش مي دهد. نابساماني در خانواده ها و کم اعتنايي به حقوق زنان باعث بالا رفتن آمار طلاق، اعتياد، خودکشي، افزايش کودکان خياباني و سستي پايه هاي نظام خانواده مي شود.

ايرج نديمي نماينده ي مردم لاهيجان در مجلس شوراي اسلامي نيز معتقد است که بيکاري نه تنها به افزايش «طلاق در کشور انجاميده، بلکه باعث شده تا معضلات ديگري چون، افسردگي و بيماري هاي رواني، تنش هاي اجتماعي، فعّاليتهاي ضد امنيتي و افزايش تعداد زندانيان، روندي صعودي پيدا کنند.»

به عقيده ي کارشناسان مسائل اجتماعي ميزان نياز جنسي زن و مرد نيز مانند آتش زير خاکستر است و امروزه مسائل جنسي، تفاهم جنسي و آشنايي و شناخت درست آن، يکي از مقوله هاي بنيادي در تداوم زندگي مشترک شناخته شده است.

محمّدرضا راه چمني رئيس سازمان بهزيستي کشور مي گويد: طبق بررسيها 20 درصد از ازدواج ها در تهران به طلاق مي انجامد. وي يکي از آسيب هاي خانواده ها را وضعيت بد اقتصادي آنان مي داند و مي افزايد: افزايش فقر در جامعه اين آسيب ها را افزايش مي دهد. وي عواملي مثل بيکاري، اعتياد، فقر، زنداني شدن سرپرست خانواده و طلاق را جزو پنج مورد عمده ي آسيب پذيري خانواده ها مي داند. به گفته ي وي 25 نوع آسيب در کشور وجود دارد که مادر همه ي آنها «اعتياد» است.

حجت الاسلام والمسلمين علي يونسي وزير اطلاعات نيز ريشه ي همه ي نابسامانيها و تخلّفات مانند قاچاق، طلاق، سرقت و جنايت را فقر و بيکاري مي داند.

متأسّفانه وضعيت موجود با معيارهاي دين مبين اسلام در حفظ قداست خانواده همخواني ندارد، به طور ميانگين از هر هفت ازدواج در جامعه ي ما، يکي منجر به طلاق مي شود.

نتايج تحقيقات ديگر نشان مي دهد که در بين 25 درصد خانواده هاي تهراني «طلاق» رواج دارد و به همين خاطر استان تهران بالاترين آمار طلاق را به خود اختصاص داده است.

به گفته ي کارشناسان ازدواج هايي که در آنها هماهنگي بيشتري ميان زوجين وجود دارد موفّق ترند و کمتر به طلاق مي انجامند. تشابهاتي مانند: طبقه ي اجتماعي، سطح تحصيلات، سطح هوش، هم نژاد بودن، دين مشابه داشتن، هم زبان بودن و...، يک ازدواج موفّق را رقم مي زند. ازدواجي که با تشابه نژادي، زباني، رواني و اجتماعي صورت بگيرد ازدواجي موفقيت آميز است.

تفاوت طبقاتي يکي از عواملي است که با امکانات اجتماعي؛ معمولاً ديدگاه هاي مختلفي را بوجود مي آورد. البتّه اگر دو نفر آن اندازه از آگاهي لازم برخوردار باشند که اين تفاوتها را به رسميت بشناسند ازدواجشان معني ندارد.

دکتر آقاجاني، جامعه شناس معتقد است: «طلاق به عنوان مسأله ي اجتماعي يکي از مهمترين پديده هاي حيات انساني است. مي توان گفت کمتر پديده ي اجتماعي به پيچيدگي طلاق وجود دارد. علل و عوامل طلاق متفاوتند و اين علل و عوامل يا در لايه هاي عميق اجتماعي قرار دارند يا در لايه هاي ظاهري، امّا بايد توجّه داشت که درک، فهم و تفسير لايه هاي عمقي کار پيچيده اي است.»

از ديدگاه دکتر آقاجاني در ميان طبقات مختلف اجتماعي (بالا، متوسط و پايين) تفاوتهاي اساسي در علّت طلاق وجود دارد. به طور مثال، در طبقه ي پايين جامعه، مهمترين علت طلاق مشکلات مالي عنوان مي شود و بيکاري و ندادن نفقه، اعتياد، خشونت، و بداخلاقي و بدرفتاري از جمله ديگر علل طلاق است. تفاوتهاي طلاق در ميان دو طبقه ي بالا و متوسط نيز مختلف است. مثلاً مهمترين عامل طلاق در ميان طبقه ي بالا، عدم تفاهم و توافق اخلاقي است، در حالي که در ميان طبقه ي متوسط تفاوت هاي فرهنگي مهمترين عامل است.

دانشمند آمريکايي لوسون ضمن بيان آمارهاي هولناک طلاق در آمريکا مي نويسد: «قابل توجّه اينکه هشتاد درصد طلاق ها بنا به تقاضاي زنان واقع شده است و راز افزايش طلاق را نيز اکثر در اين بايد دانست و آنرا محدود ساخت.»

خانم مونيکا ديکنس نويسنده ي انگليسي ضمن اظهار تأسف شديد از آمارهاي وحشت افزاي طلاق در آن کشور مي نويسد: دوام و استحکام هر ازدواجي در درجه ي اول به درايت و سبکسر نبودن زنان بسته است و با توجّه به اين حقيقت تلخ ناگزير اعتراف مي کنم که آمارها و پرونده هاي دادگاه ها نشان مي دهد که از هر يک صد ازدواجي که به جدايي منجر مي شود در نود و نه آن زنان مقصّرند! بايد چاره ي اساسي براي اين امر پيدا کرد و در اختيارات و علل تقاضاي بي مورد طلاق از طرف زنان بيشتر مطالعه نمود و با کمک قانون آنرا ترميم نمود. (حقاني زنجاني، 1374، ص 99).

طلاق از ديدگاه اسلام:

در حقوق اسلام، مرد مي تواند هرگاه بخواهد زن خود را طلاق دهد. زن نيز حق دارد در موارد خاص مانند غيبت طولاني و بي خبر شوهر و استنکاف و عجز او از دادن نفقه، از دادگاه بخواهد. به اضافه زن يا شوهر مي تواند به دليل عيب يا تدليس همسر خود نکاح را فسخ کند. يعني موارد انحلال نکاح درسد مانند وضعي است که قانون مدني پيش از وضع قانون حمايت خانواده داشت.

شايد در بادي امر چنين به نظر آيد که در جامعه ي اسلامي خانواده بنيان محکمي ندارد و کانوني است براي دفع شهوت و ارضاي خودخواهي هاي مرد زيرا اوست که زن را به همسري انتخاب مي کند و هرگاه نخواست رهايش مي سازد. ولي اين توهم نابه جاست. حقوق هيچ ملّتي را جداي از عادت و رسوم و اخلاق حاکم بر آن نمي توان به درستي فهميد. در ميان همه ي اقوام تجاوز به قانون و سوء استفاده از ظواهر آن کم و بيش وجود دارد. مسلمين نيز مصون از خطا نيستند ولي مسلمان در رها کردن همسر آزاد و خودسر نيست و حفظ خانواده نيز از نظر شارع اسلام دور نمانده است.

مرد مسلماني که به راستگويي پيامبر و قدرت خداوند ايمان دارد و سعادت و ذلّت خويش را وابسته به اراده ي پروردگار مي داند، وقتي دانست که شارع طلاق را مکروه مي شمرد و خداوند کساني را که خودسرانه و بي دليل زن تازه مي گيرند دوست ندارد، به آساني از همسرش جدا نمي شود؛ وقتي شنيد که عرش از طلاق مي لرزد يا منافقان به طلاق سوگند مي خورند، آن را بي اهميت و ساده نمي پندارند؛ وقتي دستور خداوند را بر حسن معاشرت با زن خواند و هشدار قرآن را بر اينکه «اگر زنان خويش را نمي خواهيد، چه بسا چيزها را که مکروه مي شماريد و خداوند در آن نيکي بسيار قرار مي دهد» شنيد به اندک کدورت دامن صبر از دست نمي دهد.

هم چنين زن مسلماني که توصيه هاي شارع در مهرباني کردن با شوهر و اطاعت از او را به ياد دارد با همسرش سازگاري نمي کند و از بيم مکافات خداوند دامن آلوده نمي سازد و به نامحرمان به ديده ي هوس نمي نگرد.

با اينکه آمار درستي از ميزان طلاق نداريم، همه به خوبي مي دانند که در خانواده هاي مذهبي به ندرت از جدايي سخن گفته مي شود و بيشتر مردم طلاق را فاجعه اي ناگوار مي دانند.

با وجود اين بايد اعتراف کرد که نظام اسلامي خانواده در اجتماعي نتايج دلخواه را به بار مي آورد که مردم به اخلاق مذهبي معتقد باشند و اساس آن بر مبناي اسلامي استوار باشد. اگر اخلاق مذهبي از احکام طلاق جدا شود، سوء استفاده ها و زورگويي ها نيز آغاز مي شود و اين است دليل اصلي شکاياتي که پيش از قانون حمايت خانواده، از گوشه و کنار در باب احکام قانون مدني به گوش مي رسيد. (کاتوزيان، 1378، صص 306-308).

طلاق از ديدگاه قرآن:

اگر زن و مرد بتوانند بدون دخالت دادن ديگران مشکل خود را حل کنند و علّت يا علل جدايي را از ميانه بردارند چه بهتر اگر نتوانند، يک نفر انسان باوقار و با حوصله و تيزبين و متدين از جانب خانواده ي مرد و يک نفر از جانب خاندان زن جلسه اي تشکيل دهند، باشد که کار به طلاق نرسد. (انصاريان، 1375، ص 538).

«وَ إِن خِفتُم شِقاقَ بَينِهِما فَابعَثوا حَکَماً مِن اَهلِهَ  وَ حَکَماً مِن اَهلِها اِن يريدآ اِصلاحاً يوَفِّقِ اللهُ بَينَهُمآ إنَّ اللهَ کانَ عليماً خَبيراً»

(چنانکه بيم آن داريد که نزاع و خلاف سخت بين آنها «ميان زن و شوهر» پديد آيد از طرف کسان مرد و کسان زن داوري برگزينند که اگر مقصود اصلاح داشته باشند خدا ايشان را بر آن موفقيت ببخشد، البتّه خدا به همه چيز دانا و از همه ي اسرار خلق آگاه است.) (سوره ي نساء ، آيه ي 35)

قرآن مجيد با صراحت در سوره ي نساء ضمن دو آيه تجاوز به حقوق زن را محکوم و شديداً مردم را از اين کار بازداشته است:

1- «يا اَيها الّذينَ آمَنوا لا تَحِلُّ لَکُم اَن تَرثُوا النّساءَ کَرهاً وَ لا تَعضِلوُ هُنَّ لِتَذهَبوا بِبعضِ ما آتَيتِموهُنَّ اِلّا أن يأتين بِفاحِشَه مُبَينَهِ وَ عاشِروهُنَّ بِالمَعروفِ فَإن کَرِهتُموهُنَّ فَعَسي أن تُکرِهوا شَيئاً وَ يجعَل الله فيهِ خيراً کثيراً.» (سوره ي نساء، آيه ي 19).

خداوند در اين دو آيه دو وظيفه ي اساسي را به مردها توصيه مي کند:

1- هنگاميکه مردي زني را به نکاخ خود درآورد بر او حرام است که او را بلاتکليف نگاهدارد (نه او را طلاق بدهد تا آزاد باشد، نه با او خوش رفتاري کرده به وظايف زن و شوهري عمل نمايد) (و نظرش ازاين کار اين باشد) که مال وي را از مهر و غير آن از چنگ او بيرون آورد و اين نوع طلاق ظالمانه ي عصر جاهليت را وسيله ي تعدّي به مال و ثروت همسرش قرار دهد.

2- ديگر اينکه مردها با همسران خود رفتار نيکو داشته باشند و احياناً اگر از رفتار همسران خود (در مواردي) خوششان نمي آيد آنرا تحمّل کنند زيرا چه بسا چيزي را ناپسند بدارند در حاليکه به نفع آنها است و سرانجام به خير و رضايت تبديل مي شود و سود زيادي در باطن خود دارد و در استحکام بنيان خانواده موثّر است.

فقط در يک مورد به مردها حق مي دهد که به زندگش مشترک تن ندهند و آن وقتي است که زنها با وجود داشتن شوهر راه انحراف را پيشه ي خود سازند و طريق فساد را انتخاب کنند.

واضح است که اسلام در اين صورت به خاطر مصالح خانواده، حفظ نسل و فرزندان از فساد و تباهي، اختيارات خاصي به مرد داده تا همسر خود را بدين وسيله متوجّه کند و او را به راه مستقيم وارد سازد، مرد طبق اين اختيارات مي تواند از او کناره گيري کند و با او معاشرت نيکو نداشته باشد و اين عمل در حقيقت تجاوز به حقوق زن نيست بلکه يک نوع وسيله احقاق حق است. (حقّاني، زنجاني، 1374، صص 40-41).

2- آيه ي دوم:

«وَ إن أرَدتُم إستَبدالَ زَوج وآتَيتُم اَحَداهُنَّ قِنطاراً فَلا تَأخُذوا مِنهُنَّ شيئاً أتَأخُذونَهُ بُهتاناً وَاثماً مُبيناً» (سوره ي نسا، آيه ي 20).

اگر اراده ي طلاق همسر خود را کرديد از مهر کثيري که به او داده اند بر خلاف تمايل آنان چيزي از آنها نگيريد زيرا آن تجاوز و ستم آشکار مي باشد.

اين دو آيه در اوائل هجرت رسول اکرم (ص) و مسلمان ها به مدينه نازل شده است، هنگاميکه اسلام مرحله ي خطر و نابودي خود را پشت سر گذرانده در جاده ي پيشرفت و نفوذ و تشکل و خودساختگي افتاده بود، اوّلين گام اصلاحي خود را در نظام خانواده و روابط زن و شوهري عصر جاهليت برداشت و با نظام پوسيده و عقب مانده آن عصر به مبارزه برخاست و مطالعه ي روايات و احاديث وارده از امامان و پيشوايان مذهبي به خوبي نمايانگر اين حقيقت مي باشد. (همانجا، ص 41).

طلاق از ديدگاه مسيحيت:

مذاهب سه گانه ي کاتوليک، ارتدوکس و پروتستان که اکثريت قريب به اتفاق پيروان دين مسيح از اين سه مذهب خارج نيستند، ديد خاصي در اين مسأله ي مهم خانوادگي دارند.

مذهب کاتوليک طلاق را به طور جزم حرام مي داند و تحت هيچ عنواني حتّي در صورت خيانت زن و شوهر پيوند زناشويي را قابل انحلال نمي داند و تنها راهي را که اصحاب کليسا در صورت خيانت در پيمان زناشويي پيشنهاد مي کند، اين است که مي تواند «تفرقه ي جسماني» بين آن دو برقرار شود يعني جدا از يکديگر زندگي کنند و آن دو از قيام به واجبات زوجيت مورد عفو قرار مي گيرند، در حاليکه قانوناً زن و شوهر باشند و آثار زوجيت بر آن دو بار است، مثلاً زن نمي تواند با مرد ديگري ازدواج کند و نيز مرد با زن ديگر نمي تواند عقد ازدواج ببندد زيرا مسيحيت تعدد همسر را به هيچ عنواني قانوني نمي داند!

امّا دو مذهب ارتدوکس و پروتستان طلاق را در موارد نادري جايز مي دانند از جمله خيانت در زناشويي و لکن بعد از وقوع طلاق زن و شوهر هر دو از ازدواج حتّي با افراد بيگانه محروم مي باشند!

امّا جواز طلاق در صورت خيانت مستند است. حتّي اين دو مذهب پا را فراتر گذاشته، مرد طلاق دهنده و زن طلاق گيرنده را از ازدواج مجدّد با زن و مرد ديگري ممنوع مي سازد.

چنانچه ملاحظه کنيد کشيشان چه مشکلات طاقت فرسايي براي پيروان خود ايجاد کرده اند و چه طور آنان را به سوي زنا و فحشاء سوق داده، بر دامنه ي اختلافات خانوادگي و آمار جنايت و خيانت و انتحار افزوده اند و در گسترش فساد سهم بسزايي دارند. (حقّاني زنجاني، 1374، صص 13-15).

«ولتر» نويسنده و شاعر شوخ طبع و طنز گوي فرانسوي، در سخنان اعتراض آميز خود به قوانين کليسا و ساير کشورهاي ظالمانه ي آنها چنين مي گويد: «ازدواج و طلاق در اين جهان تقريباً با هم متولّد شده اند جز اينکه شايد چند روزي ازدواج جلوتر متولّد گرديد! بدين معني که پس از زناشويي و گذشت چند روز کار زن و شوهر به زد و خورد و طلاق کشيد.»!!

«اين حقيقت است که ازدواج و طلاق با هم به دنيا آمده اند و هر دو از قديم بوده اند و هر دو براي بشر لازم و ضروري اند.»

از اين رو در تمام قوانين و تواريخ ملل قديم يونان، ايران باستان و آيين يهود و قوانين حمورابي، مسأله ي طلاق وجود داشته و غالباً به دست مرد بوده است و زن اختياري در آن نداشت. در يونان قديم به نقل مورّخ معروف «هرودت» «طلاق» در ميان جامعه ي يوناني معمول و اختيار آن با مرد بوده است و در صورت نازائي زن و يا انحراف و خيانت در زناشويي، به صورت جدّي تر مورد عمل بوده است. جريان طلاق دادن شاهان «اسپارت» همسر خود را به جهت نازائي، ماجرايي معروف دارد و گفته ي هرودت را کاملاً تأکيد مي کند.

در آيين برهما، طلاق جايز و به عهده ي مرد بوده، در مواردي مانند نازايي امري لازم شمرده مي شود.

در ايران باستان نيز طلاق در دست مردان بوده، در موارد خاصّي از قبيل انحراف از جادّه ي عفت و اشتغال به جادوگري و سوء خلق و يا هنگامي که زن عادت و قاعدگي خود را از همسر خويش مخفي مي داشتند طلاق ضروري و لازم بوده و هم چنين در قوانين «حمورابي» که قرنها پيش از اين يهود رواج داشت به مرد اين حق داده شده بود که به مجرد مشاهده ي اندک خلاف ميلي از همسر خويش او را طلاق بدهد. (همانجا، صص 16-17).

قوانين ممالک اروپايي در اجراي طلاق تشريفات خاصّي را پيش يني کرده است، تقاضا کننده ي طلاق بايد شخصاً نزد رئيس دادگاه حاضر شده موضوع را به آگاهي او برساند. رئيس دادگاه نيز آنها را به سازگاري با يکديگر دعوت مي کند، اگر پذيرفته نشد اجازه نامه را تقاضا کننده ي طلاق مي دهد، پس از تقاضاي کتبي، باز طرفين براي سازش با يکديگر به دادگاه دعوت مي شوند و اگر در اين مرتبه سازش ممکن نشد، دادگاه حکم به طلاق مي دهد و از هنگاميکه طلاق در شناسنامه ي طرفين قيد شد، طلاق رسميت پيدا کرده، عقد زوجيت منحل مي شود و هر يک از طرفين آزادانه مي توانند با ديگري ازدواج کنند و لکن زن بايد تا نه ماه عده نگه دارد و دادگاه مقرر مي دارد که تقاضا کننده ي طلاق مبلغي کمک خرجي با در نظرگرفتن وضع زندگي و عادات طرفين، به گيرنده ي طلاق بدهد و کودک صغير نيز به تقاضاکننده ي طلاق واگذار مي شود. (همانجا، صص 18-19).

تاريخچه ي طلاق:

تاريخچه ي طلاق به تاريخچه ي ازدواج برمي گردد، به همان علّت که بشر بنا به خواست طبيعي خود پيوند ازدواج مي بندد تا در کانون گرم خانواده و در کنار همسر خود به سکون و آرامش برسد، به همانگونه هم ممکن است که بنا به دلايلي از ادامه ي زندگي خودداري کرده، طلاق را بپذيرد. «ولتر» مي گويد: طلاق و ازدواج در يک زمان در عالم پديد آمده، قدر مسلّم اين است که طلاق در بسياري از اديان الهي و غيرالهي پيش از اسلام هم وجود داشته است. (الجمري, ص 156).

طلاق و انواع آن:

تعريف طلاق: طلاق در لغت به معناي رها کردن و آزاد کردن و در اصطلاح به معناي (از اله قيد النکاح بصيغه مخصوصه) يعني گسترش پيوند ازدواج لفظي مخصوص. بنابراين مي توان گفت طلاق نوعي گسست و جدايي اخلال در بنيان هاي اساسي خانواده است که منجر به جدايي هميشگي همراه لوازم آن مي شود. (گراهي، 1376، ص 84)

انواع طلاق: در بررسي متون اسلامي و قوانين مدني ايران که بيشتر منبعث از اسلام هستند به اين نتيجه مي توان رسيد که طلاق در اسلام يا رجعي است يا بائن و يا عدي.

طلاق رجعي: طلاقي است که به درخواست مرد جاري مي گردد و در آن مرد موظّف است تمام حقوق زن را از قبيل صداق، مهر، نفقه، پوشاک و مسکن براي مدّت صد روز تأمين نمايد.

طلاق باين: طلاقي است که در آن مرد حق رجوع به همسر خود را ندارد، يعني مانند طلاق رجعي نمي تواند بدون اجراي عقدي جديد به او رجوع کند و در برخي از انواع آن اگر مرد بخواهد به زن خود رجوع کند لازم است تجديد نکاح نمايد.

طلاق باين انواعي دارد که عبارتند از:

1- طلاق دختر صغير

2- طلاق زن يائسه

3- طلاق در دوران نامزدي

4- طلاق زن سه طلاق

5- طلاق خلع

6- طلاق مبارات

طلاق عدي: طلاق عدي در دو مفهوم به کار مي رود:

الف) در مورد زناني که 9 بار (سه بار در سه بار) طلاق داشته و بعد از هر سه طلاق محللي وجود داشته است، اينگونه طلاق را که ديگر در هيچ صورتي حق رجوع ندارد طلاق عدي گويند.

ب) در مورد طلاق زني که شوهرش در موقع عده رجوع کرده و پس از هم بستري دوباره او را طلاق داده باشد، اين نوع طلاق را طلاق عده گويند.


پيشينه ي تحقيق:

1- موضوع: علل طلاق و پيامدهاي آن و آسيب شناسي اجتماعي

تهيه و تنظيم: سيدعلي محمدي

روش تحقيق: ميداني

نتايج: در بين موارد مراجعه کننده براي طلاق 63% افراد به علّت ناسازگاري اختلافي و رفتاري، 27% به علّت دخالت بي جاي بستگان، 20% به علّت تنفّر از همسر، 18% به علّت اعتياد همسرانشان طلاق گرفته اند. در اين تحقيق به پيامدهاي طلاق، علل طلاق، علّت افزايش طلاق نرخ طلاق در عصر حاضر و قوانين مدني درباره ي طلاق اشاره شده است.

2- موضوع: پژوهشي در شکل اجتماعي طلاق

تهيه و تنظيم: مجيد پايدار، اکبر آقاجانيان

روش تحقيقي: ميداني

نتايج: اين تحقيق نشانگر آن است که توسعه ي شهرنشيني با افزايش طلاق رابطه ي مستقيم دارد و در شهرها از ميان چهار تا پنج ازدواج يکي از آنها به طلاق منجر مي شود و عواملي همچون نبودن موانع سنّتي در شهرها، کاهش روابط احساسي و عاطفي، افزايش تحصيلات به ويژه براي  زنان و فراهم بودن امکانات اشتغال براي مرد و زن باعث مي شوند نرخ طلاق در شهرستان ها بيشتر از مناطق ديگر شود، البتّه برخي از اين عوامل مذکور که باعث افزايش نرخ طلاق مي شوند در شهرها قطعي هستند و شدّت و ضعف دارند.

3- موضوع: بررسي تأثير منزلت اجتماعي، اقتصادي زوجين در بروز طلاق:

تهيه و تنظيم: مژگان صادق پور

روش تحقيق: ميداني

نتايج: در اين تحقيق از 40 نفر افراد مطلقه اي که پرسشنامه در مورد آنها تنظيم شده است تعداد 28 نفر زن و 12 نفر مرد مي باشند. 34 نفر زير 35سال و 6 نفر بالاي 40 سال سن دارند که حدود 15% جمعيت مذکور را شامل مي شوند، اين تحقيق نشان مي دهد که هرچه تحصيلات بالاتر باشد امکان طلاق کم مي باشد و هم چنين هر چه خانواده ها درآمد کافي و داراي روابط عاطفي و شغل مناسب باشند ميزان طلاق کم مي باشد.

هم چنين در اين تحقيق نتيجه گيري مي شود که توسعه ي شهرنشيني با افزايش طلاق را بطه ي مستقيم دارد و ميزان طلاق در شهرها بيشتر از روستاهاست.

4- موضوع: بررسي علل طلاق از ديدگاه محققين

تهيه و تنظيم: حسام الدين باقري، رضا صداقت پور

روش تحقيق: ميداني و کتابخانه اي

نتايج: در اين تحقيق اينگونه نتيجه گيري مي شود که حدود 48% علّت طلاق مسأله ي نازايي يکي از زوجين بوده است و هم چنين بيشتر طلاق ها به علّت ازدواج در سنين پايين بوده است.

5- موضوع: پژوهش در تأثير معنويت در بروز طلاق در شهر مشهد

تهيه و تنظيم: محمّد رضا فتح آبادي

روش تحقيق: ميداني و کتابخانه اي

نتايج: در اين تحقيق اينگونه نتيجه گيري مي شود که بين رعايت مراسم و آداب مذهبي و طلاق رابطه ي معني داري وجود دارد و با فاصله گرفتن جامعه از معنويت ميزان طلاق نيز افزايش مي يابد.

نتيجه:

با توجّه به تحقيقاتي که در زمينه ي طلاق قبلاً صورت گرفته علّت اصلي بيشتر طلاق هاي اتفاق افتاده به علّت نداشتنم درآمد کافي، نداشتن تحصيلات، مسأله ي نازايي يکي از طرفين، و پايين بودن سن افراد مي باشد که لزوم توجّه به اين عوامل مهم مي باشد و براي از بين بردن اين مسأله بايد اقدامات اساسي صورت گيرد.



فرضيه هاي تحقيق

1- كساني كه اختلاف سني زياد در هنگام ازدواج دارند بيشتر به طلاق روي مي آورند.

2- كساني كه از نظر اقتصادي وضعيت مطلوبي ندارند، بيشتر به طلاق روي مي آورند.

3- محل زندگي افراد نيز مي تواند عاملي براي از هم پاشيدگي خانواده شود.

4- كساني كه وضعيت مسكن مناسبي ندارند بيشتر به طلاق روي مي آورند.

5- كساني كه تحصيلات كمتري دارند بيشتر به طلاق روي مي آورند.

6- كساني كه داراي فرزندان كمتري هستند بيشتر به طلاق روي مي آورند.

مفاهيم و متغيرها

خانواده: نخستين واحد زندگي اجتماعي و اساسي ترين نهاد جامعه است.

ازدواج: به رابطه اي قانوني، عرفي يا ديني گفته مي شود كه مرد و زن براي شركت دائم يا موقت در زندگي به هم پيوند مي دهد.

طلاق: در لغت به معناي رهايي و رها كردن و در اصطلاح شرع به مفهوم فتح قرارداد ازدواج يا پاره نمودن رشته ي پيوند زناشويي است.

شغل: عبارت است از يك رشته وظايف و مسئوليت هايي كه از طرف سازمان و مقام صلاحيت دار بر اساس مقررّات خاص همان سازمان به يك نفر شاغل محوّل مي شود.

بيكار: به فردي گفته مي شود كه مشغول انجام هيچ قضيه اي در هيچ سازماني نمي باشد.

بي سواد: فردي كه توانايي خواندن و نوشتن ندارد.

فرهنگ: به طرز تفكّر و آداب و رسوم يك قوم يا ملّت گويند.

تحصيلات: به ميزان بهره مندي فرد از آموزش هاي ارائه شده توسط آموزش و پرورش رسمي جامعه تحصيلات گويند. (قاسم آبادي، 1384، ص 39).

منزلت اجتماعي: به پايگاه اجتماعي فرد در ميان يك گروه و يا منزلت اجتماعي يك گروه در مقايسه با گروه هاي ديگر منزلت اجتماعي گويند.

درآمد در ماه: به ميزان عايدي و پولي كه فرد در ماه به دست مي آورد و با آن زندگي خويش را تأمين مي كند.

شهر: يك تجمع انساني است كه در آن مردم نزديك يكديگر زندگي مي كنند و فعّاليت اساسي و شغل مردم شهر عمدتاً غير


فصل سوم

روش تحقيق:

تحقيق حاضر از لحاظ روش گردآوري اطلاعات در رده ي تحقيقات كتابخانه اي و مشاهده اي قرار مي گيرد. لازم به ذكر است كه براي كسب اطلاعات لازم ناگزير از مراجعه به كتابخانه هاي مختلف دانشگاهي و غيردانشگاهي، دادگاه خانواده، مراجعه به افراد تحت مطالعه به صورت ميداني و بهره گيري از پرسشنامه است.

نحوه ي انجام كار:

- تحقيقات از افراد و خويشان طلاق گرفته ها

- مصاحبه و بهره گيري از پرسشنامه جهت كسب اطلاعات ضروري

- استفاده از كتابخانه و بهره گيري از مطالب مورد نياز از كتابهاي مختلف حقوق مدني.

جامعه ي آماري:

هر يك از زوج هاي طلاق گرفته اعم از مرد يا زن در شش ماهه ي اول سال 1386

جمعيت نمونه و شيوه ي نمونه گيري:

روش مورد استفاده در اين تحقيق روش نمونه گيري تصادفي ساده است و حجم نمونه مورد نظر در اين تحقيق 60 نفر مي باشد.


فصل 4- تجزيه و تحليل داده ها، نمودارها و جداول

 

جدول شماره 1- توزيع فراواني بر حسب سن پاسخگويان

 

 
 

Fi

niي

xi-xi

46%

27

29-20

27%

16

39-30

15%

10

49-40

12%

7

60-50

100%

60

جمع

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نمودار شماره ي 1: توزيع فراواني بر حسب سن پاسخگويان

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بنا به اطلاعات به دست آمده از جدول شماره ي يك و شكل نموداري آن در حدود سن طلاق گرفته ها نشان دهنده ي اين مطلب است كه بيشترين طلاقها بين سنين 29-20 و كمترين آنها بين 60-50 سال سن دارند. با توجه به موضوع تحقيق افرادي كه سن كمتري دارند بيشتر مورد طلاق واقع شده اند.


 

جدول شماره 2- توزيع فراواني بر حسب سن همسر پاسخگويان

 

 
 

Fi

niي

xi-xi

48%

28

29-20

26%

15

39-30

20%

12

49-40

06%

5

60-50

100%

60

جمع

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نمودار شماره ي 2: توزيع فراواني بر حسب سن همسر پاسخگويان

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

33% يعني بيشترين افراد طلاق گرفته بر اساس اطلاعات به دست آمده سنين 39-30 را تشكيل مي دهد و كمترين افراد در سنين 60-50 سال سن دارند.


 

جدول شماره 3- توزيع فراواني بر حسب ميزان تحصيلات

 

 
 

Fi

niي

xi-xi

15%

9

خواندن و نوشتن

42%

25

ابتدايي

37%

22

سيكل

6%

4

ديپلم و بالاتر

100%

60

جمع

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نمودار شماره ي 3: توزيع فراواني بر حسب ميزان تحصيلات

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

طبق اطلاعات به دست آمده از جدول بيشترين طلاق گرفته ها داراي تحصيلات ابتدايي هستند و كمترين طلاق گرفته ها را افراد ديپلم و بالاتر تشكيل مي دهند.

 


جدول شماره 4- توزيع فراواني بر حسب سطح تحصيلات همسر

                                             

 
 

Fi

niي

xi-xi

32%

19

ابتدايي

38%

23

سيكل

18%

11

ديپلم

12%

7

دانشگاهي

100%

60

جمع

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نمودار شماره ي 4: توزيع فراواني بر حسب سطح تحصيلات همسر

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

طبق اطلاعات استخراج شده از جدول بيشترين افراد طلاق گرفته در ميان همسران آنها داراي سيكل بوده كه 38% از اين افراد را تشكيل مي دهد كه نتيجه مي گيريم نياز به افزايش سطح تحصيلات احساس مي شود.

نداشتن سواد به علّتهاي مختلف از قبيل مشغول بودن به كار- نبودن مدرسه، ممانعت والدين و غيره مي تواند باشد. هرچه تحصيلات افراد بيشتر باشد طلاق كمتر اتفاق مي افتد زيرا افراديكه تحصيلات بالاتر دارند نوع نگرششان نسبت به زندگي و طرز برخورد با مسائل مختلف زندگي را بهتر تشخيص مي دهند.

 


 

جدول شماره 5- توزيع فراواني بر حسب محل تولد

                                             

 
 

Fi

niي

xi-xi

15%

10

روستا

48%

28

شهر

37%

22

مركز استان

100%

60

جمع

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نمودار شماره ي5: توزيع فراواني بر حسب محل تولد

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جدول شماره ي 5 توزيع فراواني جمعيت مورد مطالعه بر اساس محل تولّد افراد مي باشد. همانگونه كه در جدول مشاهده مي شود 48% افراديكه طلاق گرفته اند در شهر زندگي مي كرده اند كه نشان مي دهد تعداد طلاق در نقاط شهري بيشتر است. زيرا زندگي روستايي ساده و به دور از تجمل گرايي و در آن صميميت و دوستي زياد است امّا زندگي شهري با مشكلاتي از قبيل هزينه هاي بالا، تجمل گرايي و كم بودن روابط صميمي مواجه است.


 

جدول شماره 6- توزيع فراواني بر حسب محل تولد همسر

                                             

 
 

Fi

niي

xi-xi

15%

9

روستا

48%

29

شهر

37%

22

مركز استان

100%

60

جمع

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نمودار شماره ي 6: توزيع فراواني بر حسب محل تولد همسر

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اين جدول هم نشان مي دهد كه بيشترين افراد طلاق گرفته ساكن شهرها بوده اند و كمترين آنها زندگي روستايي داشته اند.


 

جدول شماره 7- توزيع فراواني بر حسب تعداد فرزند

                                             

 
 

Fi

niي

xi-xi

17%

10

بدون فرزند

42%

26

1 فرزند

26%

15

2 يا 3 فرزند

15%

9

5-3 فرزند

100%

60

جمع

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نمودار شماره ي 7: توزيع فراواني بر حسب تعداد فرزند

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

35% افراد يعني بيشترين طلاق گرفته ها داراي يك فرزند هستند و كمترين آنها بدون فرزند بوده اند و بعد از آن كمترين آمار طلاق مربوط به افرادي است كه داراي 5-3 فرزند هستند و اين نشان دهنده ي آن است كه هرچه تعداد فرزندان بيشتر باشد خانواده ها به خاطر فرزندان خود هم كه شده دست به اين فاجعة طلاق كه باعث از هم گسيختگي خانواده مي شود نمي زنند و خود را نسبت به زندگي و فرزندان مقيد تر مي دانند.


 

جدول شماره 8- توزيع فراواني بر حسب سطح تحصيلات همسر

                                             

Fi

niي

xi-xi

32%

19

ابتدايي

38%

23

سيكل

18%

11

ديپلم

12%

7

دانشگاهي

100%

60

جمع

 

 

                                             

 
 

72 = 360 * 20%

54 = 360 * 15%

126 = 360 * 35%

108 = 360 * 30%

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                                

نمودار شماره ي 8: توزيع فراواني بر حسب سطح تحصيلات همسر

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

35% يعني بيشترين افراد طلاق گرفته همان طور كه در جدول مشاهده مي شود زندگي كسالت آور و خسته كننده اي داشته اند و محيط عاطفي مناسبي براي زندگي نداشته اند كه ممكن است به علّت كمي درآمد، دخالتهاي ديگران و نداشتن تفاهم اين شرايط ايجاد شده باشد.


جدول شماره 9- توزيع فراواني بر حسب اينكه والدين خود را مقصّر مي دانند؟

                                             

 
 

Fi

niي

xi-xi

85%

51

بله

15%

9

خير

100%

60

جمع

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                                                                

نمودار شماره ي 9: توزيع فراواني بر حسب اينكه آيا والدين خود را مقصّر مي دانند؟

 

 

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همانگونه كه در جدول مشاهده مي كنيم 85% از افراد اظهار داشته اند كه در ازدواجشان پدر و مادر خود را مقصّر مي دانند و مي گويند يا سنمان كم بوده كه مسائل را درك كنيم و ما را وادار به اين ازدواج نموده اند و يا اصلاً ازدواج به خاطر خويشاوندي و خوش آمدن از داماد بوده كه ما را وادار به اين ازدواج نموده اند. 15% از افراد هم خود را مقصّر داشته اند و مي گويند كمترين نقش را در ازدواجشان پدر و مادرشان داشته اند و كسي را مقصّر نمي دانند.


 

جدول شماره 10- توزيع فراواني بر حسب اينكه آيا از شروع زندگي خود راضي بوده اند؟

                                             

Fi

niي

xi-xi

55%

33

بله

32%

19

خير

13%

8

نمي دانم

100%

60

جمع

 

 

                         

 

 

 

 

 

 

                                                                

نمودار شماره ي 10: توزيع فراواني بر حسب اينكه آيا از شروع زندگي خود راضي بوده اند؟

 

 

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بر اساس اطلاعات به دست آمده از جدول 55% يعني بيشترين افراد اظهار داشته اند در شروع زندگي و انتخاب همسر راضي بوده ند و 13% يعني كمترين افراد اظهار داشته اند كه نمي دانند واقعاً انتخابشان به جا بوده يا خير.


جدول شماره 11- توزيع فراواني بر حسب اينكه كداميك از نزديكان آنها طلاق گرفته اند.

                                             

Fi

niي

xi-xi

3%

2

پدر

23%

14

مادر

20%

12

برادر

26%

15

خواهر

28%

17

هيچكدام

100%

60

جمع

 

 

                                             

 
 

8/10 = 360 * 3%

8/82 = 360 * 23%

72 = 360 * 20%

6/93 = 360 * 26%

8/100 = 360 * 28%

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                                                                

نمودار شماره ي 11: توزيع فراواني بر حسب اينكه كداميك از نزديكان آنها طلاق گرفته اند.

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

طبق اطلاعات به دست آمده از جدول 28% يعني بيشترين افراد اظهار داشته اند كه هيچ يك از اطرافيانشان طلاق نگرفته اند و 3% يعني كمترين افراد پدر خانواده طلاق گرفته است. پس نتيجه مي گيريم طلاق جنبة ارثي و موروثي ندارد.


جدول شماره 12- توزيع فراواني بر حسب علّت طلاق

Fi

niي

xi-xi

18%

11

عدم تفاهم اخلاقي

12%

7

عدم تناسب سني

15%

9

ازدواج اجباري

07%

4

نازايي همسر

28%

17

اعتياد

05%

3

دخالت وابستگان

15%

9

اقتصاد و عدم بضاعت مالي

100%

60

جمع

 

 

                                             

                         

 

 

 

 

 

 

                                                                

 

 

 

 

نمودار شماره ي 12: توزيع فراواني بر حسب علّت طلاق

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همانگونه كه مي بينيم بيشترين عامل طلاق اعتياد همسر مي باشد كه لزوم توجّه مسئولين در زمينة كنترل مواد مخدر و توجّه والدين نسبت به فرزندانشان را نشان مي دهد.


جدول شماره 13- توزيع فراواني بر حسب شغل

                                             

Fi

niي

xi-xi

23%

14

كارمند

65%

39

خانه دار

12%

7

معلم

100%

60

جمع

 

 

                         

 

 

 

 

 

 

                                                                

نمودار شماره ي 13: توزيع فراواني بر حسب شغل

 

 

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همان طور كه در جدول مشاهده مي كنيم بيشترين افراد اظهار داشته اند كه شغلشان خانه داري بوده كه ممكن است اين افراد كم سواد باشند و همسران آنها به علّت تحصيلات بالاتر طلاق گرفته اند و نيز به خاطر نبودن فرصتهاي شغلي مناسب.


جدول شماره 14- توزيع فراواني بر حسب شغل همسر

                                             

Fi

niي

xi-xi

12%

7

بنگاه معاملات

18%

11

كاسب

07%

4

كارمند

20%

12

معلم

05%

3

راننده

15%

9

بيكار

23%

14

كارگر

100%

60

جمع

 

 

                                             

 
 

2/43 = 360 * 12%

8/64 = 360 * 18%

2/25 = 360 * 07%

72 = 360 * 20%

18 = 360 * 05%

54 = 360 * 15%

8/82 = 360 * 23%

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                                                                

 

 

نمودار شماره ي 14: توزيع فراواني بر حسب شغل همسر

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حدود 23% يعني بيشترين آمار به دست آمده طبق جدول بيانگر اين است كه همسران آنها شغل مناسبي نداشته و كارگر مي باشند و همين باعث مي شود كه از پس مخارج زندگي به خوبي برنيايند و تن به طلاق مي دهند.

كه اين كارگري ممكن است به علّت نداشتن تحصيلات مناسب باشد.


جدول شماره 15- توزيع فراواني بر حسب رضايت از شغل خود

                                             

Fi

niي

xi-xi

30%

18

اصلاً راضي نبودم

15%

9

خيلي كم راضي بودم

35%

21

راضي بودم

20%

12

كاملاً راضي بودم

100%

60

جمع

 

 

                                             

 

 

 

 

 

 

                                                                

 

 

نمودار شماره ي 15: توزيع فراواني بر حسب رضايت از شغل خود

 

 

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بر طبق آمار موجود در جدول 35% از افراد از شغل خود رضايت داشته و 30% از افراد از شغل خود اصلاً راضي نبودند پس نتيجه مي گيريم رضايت يا عدم رضايت از شغل نشانگر آن است كه مي توانند عاملي براي از هم گسيختگي زندگي زناشويي باشند.

 


جدول شماره 16- توزيع فراواني بر حسب رضايت از شغل همسر

                                             

Fi

niي

xi-xi

38%

23

اصلاً راضي نبودم

37%

22

خيلي كم راضي بودم

10%

6

راضي بودم

15%

9

كاملاً راضي بودم

100%

60

جمع

 

 

                                             

 

 

 

 

 

 

                                                                

 

 

نمودار شماره ي 16: توزيع فراواني بر حسب رضايت از شغل همسر

 

 

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

38% يعني بيشترين افراد اظهار داشته اند كه از شغل همسرانشان اصلاً راضي نبوده اند و 37% نشانگر آن است كه از شغل همسر خود خيلي كم راضي بوده اند كه احتمالاً شغل مناسبي نداشته اند و نمي توانسته اند از پس مخارج زندگي برآيند و همين عاملي شده كه از هم جدا شوند.


جدول شماره 17- توزيع فراواني بر حسب ميزان درآمد سرپرست خانواده بر حسب تومان

                                             

Fi

niي

xi-xi

38%

23

40 هزار

32%

19

60-40 هزار

12%

7

80 -60 هزار

18%

11

80 هزار به بالا

100%

60

جمع

 

 

                                             

 
 

8/136 = 360 * 38%

2/115 = 360 * 32%

2/43 = 360 * 12%

8/64 = 360 * 18%

 

 

 

 

 

 

 

 

                                                                

 

نمودار شماره ي 17: توزيع فراواني بر حسب ميزان درآمد سرپرست خانواده بر حسب زمان

 

       
   

 
 

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حدود 38% از افراد يعني بيشترين آنها اظهار داشته اند كه درآمد آنها حدود 40هزار تومان است و بعد از آن 32% گفته اند كه درآمد آنها بين 60-40 هزار تومان بوده كه كمي درآمد مي تواند به خاطر نداشتن تحصيلات و مدرك بالا باشد كه اين كمي درآمد مي تواند عاملي براي از هم پاشيدگي خانواده شود.


جدول شماره 18- توزيع فراواني بر حسب درآمد به مقدار كفايت

                                             

Fi

niي

xi-xi

06%

4

كاملاً كافي بود

15%

9

تا حدود زيادي كفايت مي كرد

42%

25

خيلي كم بود

37%

22

اصلاً كافي نبود

100%

60

جمع

 

 

                                             

 

 

 

 

 

نتيجه گيري:

در پي تحقيق انجام شده در زمينه ي «عوامل موثر بر طلاق»، اطلاعات به دست آمده از تعداد 60 نفر مطلقه اي كه پرسشنامه اي را در مورد آنها تنظيم كرده ايم به شرح زير تنظيم و طبقه بندي شده است.

با توجّه به يافته هاي جدول شماره 1 در خصوص سطح تحصيلات و سن در امر طلاق تأثير بسزايي دارد كه چنانچه تحصيلات و سن فرد مورد نظر كم باشد، حتماً ازدواج بعد از مدّتي منجر به طلاق خواهد شد وليكن چنانچه فرد به سن قانوني اعلام شده از طرف مراجع قانوني رسيده باشد و از لحاظ سواد و تحصيلات در سطح متوسط يا بالاتر باشد امكان طلاق به طرز چشمگيري كم مي شود. در جامعه ي آماري، افراد جوان 29-20 سال حدود 33% جمعيت را تشكيل مي دهند. در ديگر تحقيقات صورت گرفته اين نتيجه را تأييد مي كند. سن همسر با ميزان تحصيلات همسر در ميزان طلاق تأثير بسزايي داشته كه با توجه به جدول 1 سن طلاق گرفته زير 40 سال و از نظر تحصيلات در سطح پاييني قرار دارند. در تبيين جدول سوم در مورد محل تولد و تعداد فرزند رابطه اي نزديك وجود دارد كه در روستا زندگي مي كند. با توجه به فرهنگ روستا و نياز نيروي كار در روستا طبيعتاً تعداد فرزندان آمار بيشتري به خود اختصاص مي دهد ولي در شهر به دليل شهرنشيني و پاره اي مشكلات اقتصادي و سكونتي اين آمار به چشمگيري پايين مي آيد و كمي فرزند در شهر اين امكان را متأسفانه به شهري ها مي دهد كه خيلي ساده تر و زودتر به طلاق تن بدهند و با توجه به آمار جدول شماره ي 5 توزيع فراواني و آمار طلاق در روستا كمتر (15%) و در شهر بيشتر (48%) مي باشد. نتايج به دست آمده در جدول شماره ي 4 حاكي از آن است كه رابطه ي خانوادگي با نحوه ي آشناشدن زوجين ارتباط تنگاتنگي دارد. لذا در اين مورد بايستي جوانان ما به سادگي از اين مسئله نگذرند و فقط به مسائل ابتدايي اكتفا نمايند. با ايجاد رابطه ي خانوادگي با زوج مورد نظر رفت و آمدها مي توان تصميم درست و عاقلانه اي گرفت كه پس از ازدواج دچار بحران نگرديد. در مورد ميزان درآمد با وضعيت مسكوني زوجين كه اين هم بي ارتباط به هم نيست و شايد مهمترين مسأله در امر طلاق باشد كه بسيار خانواده هايي به خاطر نداشتن منزل مسكوني و كمبود بودجه ي مالي دچار بحران شده و نهايتاً منجر به طلاق شده اند. ضمناً ميزان درآمد با شغل همسر ارتباط دارد كه اگر چنانچه زوجين شاغل باشند هرچند اجاره نشين باشند باز هم مشكلات كمتري دارند نسبت به كسي كه فقط مرد خانواده شاغل است و زن خانه دار.

يادآوري مي شود كه در كليه ي جداول دو بعدي به دست آمده در موارد مختلف با استفاده از روش آماري X2 استخراج شده، فرض H1 مورد تأييد واقع شده اند و با 5% خطا و 95% اطمينان قابل قبولند كه رابطه اي بين (سن و تحصيل، محل تولد و تعداد فرزند، رابطه ي خانوادگي و نحوه ي آشنا شدن، ميزان درآمد و وضعيت مسكن) وجود دارد كه با بررسي و بها دادن دستگاه هاي ذيصلاح به موارد ياد شده اميد است جوانان ما بخصوص در شهر نيشابور زندگي خوبي را شروع كنند و هيچگاه دچار بحران و از هم گسيختگي زندگي زناشويي نشوند.

به همان نسبت كه جوامع متمدن ماشيني مي شوند و روز به روز پيشرفت آنها در زمينه ي علوم و تكنولوژي افزوده مي شود ميزان اختلافات در ميان خانواده ها افزايش مي يابد متأسفانه آمار طلاق بالا مي رود.

در جامعه ي ما آمار طلاق روز به روز افزايش مي يابد. ايران از نظر آمار طلاق مقام چهارم را در سطح جهان داراست. حال سئوال اين است كه يك كشور مسلمان با سطح فرهنگي بالا بايد اين همه خانواده هاي نابسامان را در خود جاي دهد؟ در جواب بايد گفت علّت بالا رفتن آمار جدايي در سطح كشور ما و نابسامان شدن خانواده ها آن هم در حاليكه سطح تفكّر خانواده ها بالا رفته اين است كه در جوامع متمدّن امروزي ما زنان قديمي ياد گرفته اند بايد با رخت سفيد به خانه ي شوهر رفت و با كفن سفيد برگشت.

سطح توقّع مردان و زنان ما امروز بيش از توقّع زنان و مردان در گذشته است. متأسفانه پيشرفتهاي جامعه ي ماشيني امروز عاطفه ها را در خانواده ها كمرنگ تر از گذشته كرده و قيد و بندهايي كه خانواده ها را به هم مي پيوست گسسته است. عوامل متعدد ديگري از جمله دخالت هاي نابه جاي اطرافيان نيز مي تواند عاملي براي از هم پاشيدگي خانواده ها باشد. عدم وفاداري مردان به زنان خود، هوس بازيها، اعتياد به مواد مخدر نيز از عوامل ويران كننده ي آشيان گرم خانواده هاست.

عوامل متعددّي در نابساماني هاي خانواده ها دخيلند كه در اين تحقيق ارائه شده است. اميد است با بررسي مشكلاتي كه در اين تحقيق به آنها اشاره شده است و هم چنين پيگيري مسئولان و دادن آگاهي و راه و رسم زندگي زناشويي به دختران و پسران ما در سطح مدارس به عنوان يك واحد درسي اين معضل جامعه ي ما از بين برود و روزي برسد كه شاهد چشمگير آمار طلاق در سطح جامعه ي خود باشيم.


پيشنهادات:

1- ايجاد مراكز و كانون هايي براي آموزش و هدايت زوج هاي جوان قبل از ازدواج.

2- لزوم برنامه ريزي صحيح و اصولي مسئولين در زمينه ي امر اشتغال جوانان.

3- جلوگيري از ورود مواد مخدر به كشور و برخورد قاطع با سوداگران مرگ.

4- توجّه خانواده ها به اين مسأله كه قبل از ازدواج شناخت و آشنايي كافي از همديگر داشته باشند و تحقيقات لازم را در مورد همديگر انجام دهند.

5- ايجاد مراكز آموزشي و فني حرفه اي براي آموزش جوانان متناسب با نيازهاي جامعه.

6- ايجاد برنامه هاي آموزشي مفيد از سوي صدا و سيما و متذكّر شدن عواقب وخيم طلاق.

7- برنامه ريزي مسئولين براي كاهش تورّم در سطح جامعه و بهبود درآمدها.

8- ارشاد و هدايت زوجين توسّط والدين بدون دخالت در زندگي مشتركشان.

9- لزوم توجّه به امر افزايش تحصيلات و ايجاد مراكزي براي افزايش سطح سواد افرادي كه تحصيلات پايين دارند.

10- صبر و گذشت و تفاهم و احترام زوجين نسبت به هم و توجّه نكردن به مسائل جزئي در زندگي.


منابع و مآخذ:

1- آريا شمس مستوفي، شهريار، 1376، «كودكان فراموش شده»، تهران، انتشارات همشهري.

2- انصاريان، حسين، 1375، «نظام خانواده در اسلام»، انتشارات ام ابيها، قم.

3- پرسان، پل، ترجمه ي: گنجي زاده، فروزان، 1379، «قدرت خانواده»، تهران، نشر دايره.

4- حقّاني زنجاني، حسين، 1374، «طلاق يا فاجعه ي انحلال خانواده»، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

5- محمّد حسني، منيره، 1379، «علل و عوامل مؤثر بر طلاق».

6- صفايي، سيد حسين، امامي، اسدالله، 1372، «حقوق خانواده (نكاح و انحلال آن، فسخ و طلاق)»، جلد اول، ناشر: انتشارات دانشگاه تهران.

7- قاسم آبادي، زهرا، 1374، «عوامل اجتماعي و اقتصادي مؤثّر بر طلاق».

8- قديري، فاطمه، 1372، «نياز فرزندان طلاق و جدايي»، تهران، نشر واژه.

9- كاتوزيان، ناصر، 1378، «حقوق مدني خانواده»، تهران، جلد اوّل، انتشارات بهمن برنا.

10- گواهي، زهرا، 1373، «بررسي حقوق زنان در مسأله ي طلاق»، سازمان تبليغات اسلامي.

11- مهديخوان، زهرا، 1372، «والدين خودخواه، فرزندان رها شده»، تهران، نشر پيكان.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 28 اسفند 1393 ساعت: 18:13 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

پودمان روانشناسي و تعليم و تربيت

بازديد: 193

پودمان روانشناسي و تعليم و تربيت

تعليم و تربيت ( اصول و مباني آموزش و پرورش )

ما در اين مبحث ، مطالبي پيرامون اصول آموزش و پرورش ، خصوصيات اصول، منابع و انواع اصول ارائه خواهيم داد .

اصل :

هر علمي داراي اصولي است ، تعليم و تربيت نيز به عنوان يک علم که " علوم تربيتي " ناميده مي شود ، اصولي دارد . اصول ، قواعد ، مفاهيم کلي و تکيه گاههاي نظري هستند که با توجه به آنها ، را خود را به سوي اهداف مورد نظر سوق مي دهيم ، يعني با توجه به اصول ، به منظور رسيدن به اهداف ، روشها را انتخاب مي نماييم . بنابراين ، اصول تعليم و تربيت ، تعيين کننده روشهاي آموزشي و اهداف مي باشند .

خصوصيات اصول تعليم و تربيت عبارتند از :

1-اصول نسبي هستند ، نه مطلق : اصول مطلق ، اصولي هستند که در همه شرايط و مکانها قابل استفاده مي باشند. اصول آموزش پرورش، مطلق نيستند ، يعني در همه شرايط ، زمانها و مکانها مصداق ندارند ، مانند اصل آزادي و اصل فعاليت نسبي. بنابراين، مقطع سني و تحصيلي و شرايط و موقعيتهاي دانش آموزان ، تعيين کننده اين اصول مي باشند .

2-اصول موضوعه هستند ، نه متعارفه : اين اصل ، در علوم ديگر اثبات و در تعليم و تربيت ، به کار گرفته مي شود . اصول متعارفه ، اصولي هستند که در همان علم ، اثبات و به کار گرفته مي شوند .

 علوم تربيتي يک علم کاربردي است و مباني نظري آن توسط علوم ديگر ، به ويژه روانشناسي، به دست مي آيد. مباني نظري آن هم شامل روانشناسي رشد تربيتي است . روانشناسي، تحقيقاتي بين پديده ها انجام مي دهد ( براي مثال ، روابطي بين انگيزه هاي پيشرفت تحصيلي دانش آموز به وجود مي آورد ). اين اصول بر اساس يافته هاي روانشناسي، در تعليم و تربيت شکل مي گيرد. روانشناسي و تعليم و  تربيت، ارتباط بسيار نزديکي با هم دارند . اولي علم محض و دومي کاربردي است.

در حقيقت، روانشناسي نظريات را مطرح مي کند و تعليم تربيتي، مباني نظري را در محيط تربيتي به کار مي برد. روانشناسي به يکسري قوانين دست يافته که کاربرد و موارد استفاده آن، در تعليم و تربيت است. براي مثال، نظريه گشتالت در روانشناسي يادگيري ، ارتباط جزء و کل را مطرح کرده است. بر اساس اين نظريه، هر چه موضوعات درسي در يک کل منسجم و بافت و زمينه کلي تري به دانش آموزان ارائه شود، ميزان درک دانش آموز و يادگيري معنادار وي از موضوع ، بيشتر خواهد بود.

دانش آموز هر چه بيشتر بتواند ، بين مطالب ارتباط برقرار کند ، جزء را به کل ربط دهد و بين اجزاء پيوند برقرار کند ، بهتر مي تواند مطالب را ياد بگيرد. در اين صورت، اين مطالب قابليت انتقال بيشتري به محيط خارج از کلاس خواهند داشت.

3-اصول کشف کردني هستند ، نه وضع کردني : اصول را بايد بر اساس قواي يادگيري ، ماهيت انسان ، استعداد و نيازهاي دانش آموزان ، کشف کرد .

اصول آموزش و پرورش ، فعاليت ، کمال ، تناسب عمل با وضع ، تفرد ، آزادي و اجتماع مي باشند .

اصل فعاليت ، بيانگر اين است که فرد به حالات ، علائق و نيازهاي فعلي خود توجه کند . به عبارت ديگر ، اين اصل به وضعيت فعلي کودک نظارت مي کند .

اصل کمال ، به آينده کودک ناظر است و مدافع منافع آينده کودک مي باشد.

شايد در ظاهر ، بين دو اصل فوق تناقض وجود داشته باشد، اما اين تناقض، واقعي نبوده و توجه به وضعيت فعلي، نيازها و علائق کودک، در حقيقت تضمين کننده آينده او مي باشد .

نکته مهم اين است که در صورت توازن و تعادل بين اجراي اصول و شرايط، اين تناقضها قابل حل هستند . زيرا اصول ، نسبي بوده و چنانجه معلمان بتوانند ، اين دو را با هم ترکيب کنند ، مسائل به درجات مختلف حل شدني مي باشند .

به عبارت ديگر، در اينجا مسأله نياز سنجي مطرح مي شود . در مقاطع مختلف تحصيلي، بايد نيازهاي فرد و جامعه را مشخص کرد و اهداف و محتواي تعليم و تربيت را بر اساس آنها پايه ريزي نمود . هنگامي که بحث نيازها مطرح مي شود، نيازهاي تعليم و تربيت ، مانند طراحي برنامه ريزي آموزش پيش دبستاني و دبستاني ، در اولويت قرار مي گيرند .

تمامي مراحل آموزش و پرورش ، بر اساس نيازها مشخص مي شوند. نيازها در طراحي آموزشي، مانند نياز به محبت و امنيت عاطفي ، از اولويت خاصي برخوردارند.

در مبحث نياز سنجي ، بايد به تفاوتهاي فردي توجه خاصي نمود . در تعليم و تربيت، دو نوع تفاوت وجود دارد : تفاوتهاي درون فردي ( تفاوتهايي که بين استعدادهاي گوناگون  يا جنبه هاي مختلف يک فرد وجود دارد ) و تفاوتهاي برون فردي ( تفاوتهايي که بين افراد مختلف وجود دارد ) . در دوره پيش دبستاني، توجه به تفاوتهاي فردي از اهميت بسزايي برخوردار مي باشد، زيرا در اين دوره، روشهاي آموزشي، حتي المقدور انفرادي  هستند . انفرادي، يعني اينکه محتوا بايد متناسب با سرعت يادگيري دانش آموزان باشد. اين نوع آموزش، آموزش برنامه اي نام دارد ، يعني آموزش محتوا بايد متناسب با ميزان و سرعت يادگيري افراد باشد . به عبارت ديگر ، آموزش بايد براساس تفاوتهاي فردي و خصوصيات يادگيري دانش آموزان ارائه گردد.

نوع ديگر آموزش، بر اساس نظريه يادگيري در حد تسلط صورت مي گيرد. بر اساس اين نظريه، همه دانش آموزان در هر مقطعي قادر به يادگيري مطالب هستند، به شرط اينکه زمان لازم به آنها داده شود . اگر به همه افراد زمان کافي براي يادگيري داده شود ، همه مي توانند ، همه چيز ياد بگيرند و چيزي به نام استعداد وجود ندارد . بلکه استعداد ، زماني است که هر فرد، براي يادگيري مطلب به آن نياز دارد . يکي در زمان کمتر و ديگري در زمان بيشتري ، يک مطلب را ياد مي گيرد .

به عبارت ديگر ، چنانچه با توجه به تفاوتهاي فردي ، زمان لازم را به اشخاص بدهيم ، به موضوع درسي خود مسلط خواهند شد .

آموزش برنامه اي ، بيشتر در مقطع دبيرستان کاربرد دارد و آموزشي است که در آن، محتواي دروس و موضوعات درسي به مراحلي تقسيم مي شوند. مراحل، واحدهاي بسيار کوچکي از موضوعات کلي هستند. دانش آموز با گذر از يک مرحله، به مرحله بعدي مي پردازد و در هر مرحله، بلافاصله تقويت مي گردد. چنانچه دانش آموزي در گام اول مشکل پيدا کند، از طريق کامپيوتر ، به شاخه هاي ديگر همان مرحله هدايت مي شود و در آن شاخه ها ، آن موضوع خاص با تفصيلات و توضيحات بيشتري ارائه مي گردد. ارزشيابي نيز بلافاصله با استفاده از سوالات تستي انجام مي گيرد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 28 اسفند 1393 ساعت: 18:08 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

روانشناسی کودکان استثنایی

بازديد: 453

روانشناسی کودکان استثنایی

فهرست

 

مقدمه و تاريخچه

معرفي گرايشهاي روانشناسي                                                              

دروس عمومي و تخصصي روانشناسي كودكان استتثنائي                     

بررسي كودكان استثنائي                                                         

در مدرسه چه كسي از من حمايت مي كند؟                                            

وضعيت مشاوره در گذشته و حال                                                         

ديدگاه شرع در مورد معلوليت                                                             

پژوهش در مورد كودكان استثنائي                                                        

ضميمه                                                                             

منابع و مآخذ                                                                                


مقدمه و تاريخچه

عقب ماندگي ذهني يا باصطلاحخ ديگر نارسايي رشد قواي ذهني موضوع تازه و جديدي نيست بلكه در هرد دوره و زمان افرادي در اجتماع وجود داشته اند كه از نظر فعاليت هاي ذهني در حد طبيعي نبوده اند. بخصوص از روزي كه بشر زندگي اجتماعي را شروع كرده موضوع كساني كه به عللي قادر نبودند خود را با اجتماع هماهنگ سازند مطرح بوده است.

اجتماع براي مصلحت، تعصب يا سالم سازي بعضي از اين افراد را تحمل كرده، عده اي را محبوس مي ساخت يا به مرگ محكوم مي نمود.

از مجموعه مدارك به دست آمده چنين استنباط مي شود كه تا قرن 18 اين افراد مورد توجه و لطف نبوده و حتي پزشكان از پذيرفتن و درمان آنان خودداري مي كردند. اصطلاح بيگانه يا خارجي كه به فرانسه ((آدينه)) و به انگليسي (( ايلين)) گفته مي شود براي مجانين و ((الينيست)) براي روان پزشكان و پزشكان معالج اين بيماران از قديم الايام به كاررفته و اين كلمات از ((آلينوس)) لغت يوناني مشتق شده است و علت آن اين بوده است كه عقب ماندگان ذهني را مانند مجانين ، بيگانه از اجتماع مي دانستند. اگرچه بعداً متوجه شدند كه اين بيماران با محيط و اجتماع بيگانه نيستند بلكه به عمل ضايعات مغزي تماس آنها با عالم خارج تغيير كرده است. بقراط حكيم يوناني نيز به ضايعات مغزي اين افراد اشاره كرده و اختلالات رفتاري و كمبودهاي هوشي آنها را مربوط به اين نوع ضايعات دانسته است.

در قوانين روم قديم، اسپارت ها وحتي رژيم نازي كشتن و از بين بردن افراد عقب مانده ذهني را مجاز مي دانستند . برعكس بعضي مذاهب آسيايي مانند كنفوسيوس در چين كه پيروان آن معتقدند ((آنچه براي خود نمي پسندي به ديگران روا مدار)) و زرتشت در ايران مردم را تشويق مي كردند كه با بيماران رواني و عقب مانده ذهني رفتاري انساني داشته باشند و تا آن جا كه ممكن است به آن ها كمك كنند. تا اوايل قرن نوزدهم كتاب يا رساله علمي قابل قبولي در زمينه ي عقب مانده ها و افراد مبتلا به اختلالات رفتاري يا باصطلاح ((ناسازگار)) نوشته نشده بود و به طوري كه قبلاً نيز اشاره شد به اين نوع بيماري ها جنون يا ديوانگي مي گفتند.

در اواخر قرن 18 (1794) روان پزشك معروف فرانسوي كه به حق او را بايد بنيان گذار روان پزشكي جديد ناميد به نام ((فيليپ ئينيل)) به سرپرستي بيمارستان رواني ((بي ستد)) در پاريس كه مخصوص بيماري هاي رواني مردان بود انتخاب شد. اولين اقدام او بازكردن زنجير از پا و گردن بيماران بود و برخلاف تنبيه و شكنجه، كه درمان بيماران رواني و عقب ماندگان ذهني آن زمان بود، به د لجويي آنان پرداخت و براي آنان برنامه هاي تفريحي و گردشي در نظر گرفت.

اين روش بعدها به درمان اخلاقي مشهور شد زيرا پنيل بود كه زندان را تبديل به بيمارستان كرد. انگيزه و علت تمايل پنيل براي خدمت به بيمارستان رواني اين بود كه يكي از دوستانش دچار كسالت رواني شد و او را به زنجير بسته و به دارالمجانين انداختند.

فيليپ پنيل از ديدن اين منظره سخت متاثر شد و به فكر افتاد كه به نحوي به اين بيچارگان كمك كرده و آنها را از قيد و بند رها سازد. بعداً ((اسكيدول)) برنامه هاي فيليپ پنيل را در بيمارستان رواني ((زنان پاريس)) به مورد اجرا گذاشت. اولين بار در سال (1801) فيليپ پنيل در كتابي به نام (( رساله ي پزشكي فلسفي درباره جنون شوق و شور)) كه نتيجه 10 سال مطالعات او بوده به چهار گروه بيماريهاي رواني اشاره كرد و عقب ماندگي ذهني را گروهي از بيماريهاي رواني دانست. فيليپ پنيل بيماري هاي رواني را به 4 گروه تقسيم كرد:

1ـ ملانكويي يا ماليخوليا             2ـ ماني يا جنون شور و شوق (شيدائي)          3ـ جنون          4ـ عقب ماندگي هاي ذهني .

در حقيقت اولين دوره توجه به مسائل بيماران رواني و عقب ماندگي هاي ذهني انقلاب كبير فرانسه و برابري حقوق بشر بود و در همين برنامه هاي انقلابي بود كه مراقبت، درمان و آموزش كليه افرادي كه به سن تحصيل رسيده بودند مطرح شد و انقلاب صنعتي دولتها را به تعليم و تربيت كليه افراد كشور موظف كرد و از همين جا مسئله كودكان استثنائي مورد توجه قرار گرفت.

روش پنيل در كشورهاي ديگرطرفداري پيدا كرد به طوري كه ((ويليام تيوك)) روش پنيل را در سال (1796) در انگلستان به مورد اجرا گذاشت. در اوايل قرن نوزدهم پزشك فرانسوي به نام ((ايتارد)) به تربيت كودكي وحشي پرداخت اين كودك توسط دوشكارچي در جنگل هاي ((آويرون)) فرانسه پيدا شده بود. كودك عقب ماندگي بسيار عميق داشت. تكلم را به صورت صداهاي حلقي انجام مي داد و از نظر عاطفي و اجتماعيد محدوديتهاي كامل داشت.

ايتارد تربيت اين كودك را در موسسه كرولالهاي پاريس كه خود رئيس آن بود به عهده گرفت. اگرچه معالجات وي موثر واقع نشد ولي راه جديدي براي پيشرفت در نحوه آموزش و پرورش افراد عادي، عقب مانده هاي ذهني و حتي معلولين كه امروزه آن را روشهاي آموزش رسمي و بصري          مي گويند گرديد. شاگرد و همكار ايتارد دكتر ((سگن)) در سال (1837) موسسه اي براي عقب         مانده هاي ذهني در پاريس ايجاد كرد و در سال (1846) يعني ده سال بعد كتابي به نام درمان اخلاقي بهداشت و آموزش كودكان عقب مانده نوشت و روش ((حواس حركتي)) را  در آموزش كرو لال ها به كار برد. در سال (1848) به امريكا رفت و در سال (1881) يك سال قبل از مرگش كتابي به نام ابلهي و درمان آن با روش فيزيولوژيك نوشت.

يكي از اقدامات مهم ((سگن)) تهيه دستگاه ساده اي بود كه به نام آزمون مهره اي معروف است. اين دستگاه براي آزمايش استعداد كودكان و پرورش ادراكات حسي مانند بينايي و شنوايي به كار مي رود. در اين آزمون كودك بايد مهره هاي چوبي را كه به شكلها و اندازه هاي مختلف بريده شده اند در محل خودشان كه به همان شكل و اندازه در تخته ي چوبي كنده شده است بگذارد و به همين جهت بعضي به اين آزمون نام آزمون تخته ي چوبي نيز داده اند. لازمه ي اجراي اين آزمون تشبيه شكل و اندازه ي مهره ها با جاهاي خالي در تخته است كه گاه خوبي براي رشد عقلي كودكان مي باشد. اين آزمون را كه جنبه ي عملي دارد در كودكان خردسال، نابينايان و ناشنوايان مي توان به كار برد و از آن جا كه انجام آن احتياجي به تكلم ندارد و شخص فقط مي تواند با مهارت خود مهره ها را در تخته ي چوبي جاي دهد لذا در همه ي كشورها قابل اجرا است.

نمره ي آزمودني بستگي دارد به سرعتي كه كار را انجام مي داده و تعداد اشتباه هايي كه مرتكب شده است. روش فيزيولوژيك سگن از نظام خاصي برخوردار است. سگن معتقد بود كه رشد عمومي بدن را اعم از قسمتهاي جسماني يا رواني مي توان با روش هاي خاص تربيتي بهبود بخشيد . همان طوري كه با فعاليت هاي ورزشي و انجام دادن حركات بدني مي توان به تربيت عضلات اقدام كرد.همان طورهم مي توان با تمرين هاي خاص دقت ، اراده، ادراك و حافظه را تقويت كرد اگرچه كودكان عقب مانده در تمام فعاليتها با كودكان عادي فرق دارند.

كارهاي سنگين باعث شد كه خانم ماريا مونتسوري از ايتاليا به آموزش و پرورش عقب ماندگان ذهني و كودكان كودكستاني پرداخت. در اوايل قرن بيستم توجه به اصلاح نژاد بشر در دستور كار قرار گرفت و تاكيد شد كه 90 درصد عقب ماندگيها به علت عوامل ارثي است لذا موضوع نازا كردن عقب مانده ها به سر زبان ها افتاد و تا سال (1995) در 28 ايالت امريكا به توصيه كميته ي پژوهشي بخش اصلاح نژاد انجمن زادو ولد امريكا نازاكردن عقب مانده ها به صورت قانون درآمد كه به موجب آن هزاران عقب مانده نازا شدند. بالاخره در قرن بيستم بود كه عقب ماندگيهايي كه به علل اختلالات متابوليكي، نقصهاي كروموزومي ، بيماري هاي مادر در دوران بارداري و عوارض زايمانها و هزاران علل ديگر كه باعث بروز اين عوارض در كودكان مي شوند كشف شد و راه را براي پژوهش و درمان اين افراد هموار ساخت. در امريكا اگرچه تا سال (1950 ) براي كودكان عقب مانده ذهني از طرف عده اي از اولياي اين كودكان انجمن هايي افتتاح شده بود ولي از سال (1960) به بعد د ستور ((جان اف كندي)) رئيس جمهور وقت برنامه مفصل و دقيقي تهيه و عقب ماندگي ذهني از نظر پزشكي، آموزشي ، روان شناسي، اجتماعي، قضايي توسط متخصصان و كارشناسان مورد مطالعه قرار گرفت و جزء برنامه هاي رسمي دولت شد.

عواملي كه تقريباً باعث شده توجه همه ي كشورها و طبقات مختلف به طرف افراد مبتلا به نارسايي عقلي معطوف شود در سه قسمت : 1ـ ميزان شيوع كودكان عقب مانده  2ـ پيشرفت علوم پزشكي

3ـ اهميت موضوع از نظر اقتصادي و بهداشت رواني مورد بررسي قرار مي گيرد.

 

مقدمه و تاريخچه

امروزه كمتر كسي را مي توان سراغ داشت  كه از دانش روانشناسي بي نياز باشد. اين علم با همه ي جوانب زندگي ما در ارتباط است. مثلاً مي پرسيم: شيوه ي فرزند پروري والدين شما چه اثري در شيوه ي فرزند پروري خود شما دارد؟ بهترين شيوه براي ترك وابستگي دارويي كدام است؟ آيا مردها هم مي توانند به خوبي زنان از نوزادان مراقبت كنند؟ آيا در خواب هيپنوتيسمي مي توان تجربه هاي دوران كودكي را با جزئيات بيشتري به خاطر آورد؟ ابزارهاي مورد استفاده در كارخانه هاي برق هسته يي چگونه بايد طراحي شوند تا اشتباههاي آدميان به حداقل ممكن برسد؟ فشار رواني دراز مدت چه تاثيري بر دستگاه ايمني بدن آدمي دارد؟ آيا در درمان افسردگي ، روان درماني موثرتر از دارو درماني است؟ آيا با استفاده از داروهايي كه انتقال عصبي را تسهيل مي كنند مي توان يادگيري را بهبود بخشيد؟ روانشناسان با اين پرسشها و پرسشهاي بسياري از ا ين گونه سروكار دارند. روانشناسي در عين حال از طريق تاثيري كه بر قوانين و سياست دولت دارد بر زندگي ما اثر مي گذارد.

قوانين مربوط به تبعيض نژادي، مجازات اعدام، هرزه نگاري، رفتار جنسي، و مسئوليت پذيري افراد در برابر اعمال خود، همه از نظريه ها و پژوهشهاي روانشناختي اثر مي پذيرند. براي مثال، قوانين مربوط به انحراف جنسي طي چهل و پنج سال اخير دستخوش تغييرات چشم گيري شده اند، زيرا كه بسياري از اعمال جنسي كه در گذشته انحراف به حساب مي آمدند اينك اعمالي ((بهنجار)) به شمار مي آيند، به اين معني كه انبوه كثيري از مردم به آنها دست مي زنند. به عنوان نمونه يي ديگر، مي توان تاثير صحنه هاي خشونت بار تلويزيون را بر كودكان در نظر گرفت. تنها پس از آن كه پژوهشها شواهدي در مورد زيان بار بودن اين برنامه ها به دست داد، مردم خواستار تغييراتي در برنامه هاي تلويزيون شدند به نحوي كه از ميزان برنامه هاي پر خشونت در اوائل شب كاسته شود. با توجه به اين كه روانشناسي به تمام وجوه زندگي ما اثر مي گذارد، شايسته است حتي كساني كه در پي كسب تخصص در اين رشته نيستند آگاهي مختصري از واقعيتهاي بنيادي و روشهاي پژوهش در اين علم  داشته باشند.{روانشناسي} تا 80 سال پيش روانشناسي را مطالعه ي روح و روان و روانشناس را فردي مي دانستند كه رويدادهاي دروني، ذهني و مغزي را مثل تصورات ، خاطرات، افكار و احساسات مطالعه مي كند. طبق اين تعريف روانشناسي شاخه اي از ذهني ترين بخش دانش انسان، يعني فلسفه بود.

اما از اوايل قرن بيستم با پيشرفت سريع دو علم زيست شناسي و فيزيك، روانشناسي نيز مطالعه ي ذهني (زندگي رواني) را كنار گذاشت و بر مشاهده و مطالعه ي رفتار موجودات پرداخت. البته هنوز نيز روانشناسان فرايندهاي ذهني را مطالعه مي كنند اما اين كار را نه به صورت ثبت ادراكات و احساسات بلكه به شيوه عيني و علمي انجام مي دهند.

متاسفانه هنوز در كشور ما بسياري از مردم، روانشناسي را با كف بيني و احضار روح يكي مي دانند و ما مي بينيم كه كتاب هايي با موضوعات فوق، به عنوان كتاب هاي روانشناسي، فروش فوق العاده اي دارند. در حالي كه روانشناسي شاخه اي از علوم زيستي است كه هم به مطالعه عيني رفتار قابل مشاهده مي پردازد و هم به فهم و درك فرايندهاي ذهني كه مستقيماً قابل مشاهده نبوده و بر اساس داده هاي رفتاري و عصب زيست شناختي قابل استنباط است، توجه دارد.

 

معرفي گرايشهاي روانشناسي

حال براي آشنايي بيشتر با روانشناسي بايد ببينيم گروه هاي گوناگون روانشناسان چه كارهايي مي كنند و رشته هاي تخصصي در روانشناسي كدامند. در حدود 50 درصد افرادي كه در روانشناسي درجات علمي پيشرفت دارند در مدارس عالي و دانشگاهها كارمي كنند. اينان علاوه بر تدريس ، ممكن است بخش عمده ي وقت خود را به پژوش يا مشاوره اختصاص دهند. عده يي از آنان در آموزشگاه ها، بيمارستان ها ، درمانگاه ها، موسسات پژوهشي سازمان هاي دولتي، يا در مراكز تجاري و صنعتي به كار اشتغال دارند. گروهي ديگر نيز سرگرم كار خصوصي مستقل هستند و در مقابل دريافت حق الزحمه ، خدمات خود را به مردم عرضه مي كنند.

تعداد و درصد تخصص هاي گوناگون روانشناسان امريكا با درجه ي دكتري در 1977 و 1987، درصد تغيير طي دهه ي فوق نيز ارائه شده است. اينك به توصيف كوتاهي از برخي حوزه هاي تخصصي در روانشناسي مي پردازيم.

 

 

 

روانشناسي زيست شناختي

اين حوزه ، قلمرو تخصصي افرادي است كه ديدگاه زيست شناختي دارند. روانشناسان زيست شناس كه روان شناسان فيزيولوژي نگر نيز ناميده مي شوند، سعي دارند رابطه ي بين فرايند هاي زيست شناختي را با رفتار كشف كنند.

روانشناسي آزمايشي

اين حوزه قلمرو فعاليت روانشناسان رفتارگرا و شناخت گرا است. اينان با استفاده از روش آزمايشي ، نحوه ي واكنش به محركهاي حسي،ادراك جهان، يادگيري و به خاطر سپردن ، استدلال، و پاسخدهي هيجاني را در آدميان (و جانداران ديگر) بررسي مي كنند.

روانشناسي رشد، روانشناسي اجتماعي، و روانشناسي شخصيت

همپوشي زيادي بين سه حوزه ي روانشناسي رشد، اجتماعي و شخصيت وجود دارد. روانشناسان رشد با رشد آدمي و عواملي كه رفتار را از بدو تولد تا پايان زندگي شكل مي دهند، سروكار دارند. اين روانشناسان ممكن است به بررسي توانايي معيني مثلا نحوه ي رشد زبان كودك در حال رشد يا         دوره ي معيني از زندگي ـ مثلا دوره ي نوباوگي بپردازند.

فارغ التحصيلان دوره هاي دكتري روانشناسي:

تعداد فارغ التحصيلان دوره هاي دكتري روانشناسي در امريكا در 1975 و پانزده سال بعد در 1990 ، بر حسب رشته ي تخصصي ، درصدها شاخص نسبت فارغ التحصيلان دوره ي دكتري به تفكيك زن و مرد است. بخش عمده ي رشد آدمي، ماهيتي اجتماعي دارد.

روانشناسان اجتماعي به مطالعه ي تاثيري كه تعامل هاي آدمي با ديگران ، در نگرشها ورفتار او دارد، علاقمندند. اين روانشناسان رفتار گروه ها را نيز بررسي مي كنند. تا آنجا كه شخصيت فرآورده يي است حاصل عوامل اجتماعي و رشدي، ناچار روانشناسي شخصيت نيز با اين دو مقوله همپوشي دارد.

روانشناسان شخصيت با مطالعه ي تفاوتهاي فردي در بين آدميان سروكار دارند، و به بررسي شيوه هاي طبقه بندي افراد براي مقاصد عملي و نيز شناخت صفات يگانه ي آنان علاقمندند.

روانشناسان باليني و مشاوره :

در كشور آمريكا بيشترين شمار روانشناسان را روانشناسان باليني تشكيل مي دهند . اين متخصصان سروكارشان با كاربرد اصول روانشناختي در امر تشخيص و درمان مشكلات هيجاني و رفتاري از قبيل بيماري رواني، اعتياد دارويي، و تعارض هاي زناشويي و خانوادگي است. بسياري از روانشناسان باليني به رويكرد روانكاوي گرايش دارند اما گروه در خور توجهي از آنان نيز پيرو رويكردهاي رفتاري ، شناختي و پديدار شناختي هستند. روانشناسان مشاوره وظايفي مشابه روانشناسان باليني دارند، هرچند معمولاً سروكارشان با مشكلات خفيف تر است، و اكثراً با دانش آموزان دوره ي متوسطه و دانشجويان كار مي كنند.

روانشناسي آموزشگاهي و تربيتي :

با توجه به اين كه آغاز مشكلات شديد هيجاني به نخستين سال هاي دبستان باز مي گردد ، بسياري از دبستان ها روانشناسي را به خدمت مي گيرند كه درس هايي در زمينه ي روانشناسي كودك، آموزش و پرورش ، و روانشناسي باليني گذرانده باشند. روانشناسان آموزشگاهي در زمينه ي ارزيابي مشكلات يادگيري و هيجاني به صورت انفرادي با كودكان كار مي كنند .

روانشناسان تربيتي در زمينه ي يادگيري و تدريس تخصص دارند. اين روانشناسان به جز مدارس معمولاً به استخدام دانشكده هاي علوم تربيتي دانشگاه ها نيز در مي آيند و در زمينه هاي پژوهش در مسائل تدريس يا كمك به تربيت معلمان فعاليت مي كنند.

روانشناسي صنعتي و مهندسي :

روانشناسان صنعتي كه گاهي روانشناسان سازماني ناميده مي شوند، معمولاً در شركت ها كار مي كنند. سروكار اين روانشناسان با مسائلي است از قبيل گزينش افراد مناسب براي مشاغل و تدوين برنامه هاي آموزش شغلي.

روانشناسان مهندسي كه گاه مهندسان عوامل انساني نيز ناميده مي شوند در زمينه ي بهسازي رابطه ي بين آدمها و ماشين ها فعاليت دارند، و كمك مي كنند ماشين ها به گونه يي ساخته شوند كه اشتباهات آدمي به حداقل برسد. روانشناسي و آموزش كودكان استثنايي كاربرد يافته هاي روانشناسي در رابطه با كودكان استثنايي (تيز هوشان و معلولين جسماني) است. توانايي هاي لازم: زيست شناسي و شيمي در اين رشته، اهميت زيادي دارد و بايد پايه علوم زيستي دانشجوي اين رشته قوي باشد. به همين دليل امروزه دانشجويان اين رشته از بين دو گروه آزمايشي علوم انساني و علوم تجربي پذيرفته مي شوند.

از سوي ديگر آمار و رياضي و زبان انگليسي در اين رشته كاربرد و اهميت زيادي دارد. دانشجوي اين رشته بايد نسبت به اطراف و جامعه خود ديد عميقي داشته باشد تا بتواند ظرافت هاي رفتاري افراد را  درك كند و به ويژگي هاي رواني افراد پي ببرد.

 

 

 

موقعيت شغلي در ايران :

امروزه روانشناسي با همه جنبه هاي زندگي ما ارتباط دارد و هر اندازه كه جامعه پيچيده تر شود، روانشناسي نيز نقش مهمتري در حل مسائل آدمي به عهده مي گيرد. اين به معناي فرصت هاي شغلي متنوع و گسترده براي فارغ التحصيلان رشته روانشناسي است.

به گفته كارشناسان اين رشته، آينده ي روانشناسي در كشور ما روشن و اميد بخش است و فارغ التحصيلان اين رشته بايد آينده خود را در فردا ببينند . چون كشور ما يكي از كشورهاي در حال توسعه است و بدون بهره گيري از شاخه هاي مختلف روانشناسي نمي توانند توسعه همه جانبه داشته باشد. از سوي ديگر كشور ما، كشور جواني است و امروزه يكي از دغدغه هاي خانواده ها، حفظ بهداشت رواني و بالا بردن سطح دانش فرزندانشان مي باشد كه اين دو مهم نيز به ياري شاخه هاي مختلف روانشناسي از جمله روانشناسي رشد و روانشناسي تربيتي امكان پذير است. البته در حال حاضر فارغ التحصيلان اين رشته بيشتر جذب آموزش و پرورش مي شوند يا در شركت ها و سازمان ها به عنوان كارشناس روانشناسي فعاليت مي كنند و عده اي نيز به عنوان دستيار متخصص روانشناسي باليني يا روانپزشك مشغول به كار هستند.

دروس عمومي و تخصصي روانشناسي كودكان استثنايي

دروس مشترك در گرايش هاي مختلف روانشناسي : 

روانشناسي عمومي، علم النفس از ديدگاه دانشمندان اسلامي ، آمار توصيفي ، فيزيولوژي عمومي، كليات فلسفه، مباني جامعه شناسي، روانشناسي احساس و ادراك ، متون روانشناسي به زبان خارجي، آمار استنباطي ، روش تحقيق در روانشناسي، روانشناسي فيزيولوژيك، روانشناسي تجربي، روانشناسي رشد، روانشناسي يادگيري، روانشناسي تربيتي، روانشناسي اجتماعي، روانسنجي، انگيزش و هيجان، شخصيت، آسيب شناسي رواني، بهداشت رواني ، روانشناسي مرضي كودك، تاريخچه و مكاتب روانشناسي .

دروس تخصص گرايش روانشناسي استثنايي:

روانشناسي مشاوره و راهنمايي، نظريه ها و كاربرد آزمون هاي شناختي، روانشناسي كودكان تيزهوش و روش هاي آموزش آنها، روانشناسي كودكان عقب مانده و روش هاي آموزش آنها، اختلالات تكلم و گفتار درماني، روانشناسي تدريس به كودكان ناشنوا، روانشناسي تدريس به كودكان نابينا، متون روانشناسي كودكان استثنايي به زبان هاي خارجي، بهداشت رواني كودكان استثنايي و خانواده ، زمينه پيشگيري از تولد كودكان عقب افتاده، روانشناسي كودكان ناسازگار، روش هاي تغيير و اصلاح رفتار كودكان، سمينار مسائل كودكان استثنايي در جهان و ايران، پژوهش هاي علمي در روانشناسي و آموزش كودكان استثنايي.

دانشگاههاي پذيرنده:

اصفهان، الزهرا (س)ـ تهران، بوعلي سيناـ همدان، بين المللي امام خميني (ره)ـ قزوين، تهران، تبريز، تربيت معلم تهران، شهيد چمران ـ اهواز، شيراز، علامه طباطبايي ـ تهران، فردوسي ـ مشهد، شاهد ـ تهران ، سيستان و بلوچستان ـ زاهدان ، شهيد بهشتي ـ تهران، محقق اردبيلي ـ اردبيل، سمنان ، موسسه عالي غير انتفاعي و غير دولتي طبرستان ـ چالوس .

مقاطع تحصيلي:

كارشناسي

دوره ها:

روزانه ، شبانه

دانشگاه :

دولتي ، غير انتفاعي ، پيام نور

گرايش ها:

عمومي ، باليني ، استثنايي ، صنعتي و سازماني

 

با توجه به بررسي گرايش ها و تخصصهاي روانشناسي لازم است كه روانشناسي كودكان استثنايي كمي وسيعتر بررسي شود.

بررسي كودكان استثنايي

مطابق آمار تائيد شده سازمان هاي بين المللي از جمله يونسكو تعداد تقريبي افرادي كه به لحاظ تفاوتهاي محسوس فردي نياز به برنامه هاي آموزشي ويژه دارند در هر جامعه بين 10 الي 15 درصد مي باشد. البته اين تعداد شامل افراد عقب مانده ذهني ، تيزهوش و سرآمد، نابينا و نيمه بينا، ناشنوا و نيمه شنوا، ناسازگار ، معلول جسمي و حركتي ، داراي اختلال يادگيري و غيره مي باشد.

بطور كلي طبق بررسيها و تحقيقات صاحبنظران آموزشي و محققان آموزش و پرورش استثنايي بطور متوسط حدود 12 درصد از كودكان و دانش آموزان سنين مدرسه رو ( 6 الي 17 سال) بشرح زير بنحوي نياز به بهره گيري از برنامه هاي آموزش ويژه دارند. 1ـ كساني كه داراي ناتوانيهاي تكلمي هستند.

2ـ گروه ناسازگاران هيجاني و اجتماعي                         3ـ گروه عقب ماندگان ذهني

4ـ گروه كودكان سرآمد                                               5ـ گروه نابينايان (نيمه بينا و نابينا)

6ـ گروه معلولان جسماني                                            7ـ گروه ناشنوايان و سخت شنوايان

8ـ دانش آموزاني كه داراي اختلالات خاص يادگيري هستند.

9ـ گروهي كه داراي بيماري هاي ويژه اي هستند (چون صرع) . در كشور ما تعداد كودكان و دانش آموزان سنين مدرسه رو كه نياز به برنامه هاي ويژه دارند با در نظر گرفتن حدود 17 ميليون دانش آموز، حداقل 1700000 نفر خواهد بود.

تقريباً طبق آمارهاي مختلف بين 1 تا 2 درصد جمعيت كشورها را كودكان با بهره هوشي كمتر از هفتاد يعني افراد عقب مانده تشكيل مي دهند. با توجه به اين آمار ، اگر جمعيت ايران را 60 ميليون حساب كنيم در حدود تا يك ميليون نفر عقب مانده ذهني خواهيم داشت. با توجه به آمار فوق كمتر معلمي ممكن است يكي 900000 دو نفر از شاگردانش نيازمندي خدمات ويژه آموزش نباشند. در مورد آموزش همگاني در رابطه با پيشگيري از معلوليت و عقب ماندگي ذهني بايد متذكر شد كه آموزش عمومي نقش مهمي در پيشگيري اوليه بازي مي كند، مثلاً در مورد واكسيناسيون تا زماني كه آموزش عمومي صورت نگيرد و ميزان آگاهي مردم افزايش نيابد و افراد جامعه از وجود وسايل پيشگيري اطلاعي نداشته باشند هر قدر هم برنامه هاي بهداشتي صحيح پياده شده باشد، باز ممكن است نتيجه ي مطلوب حاصل نشود.

بايد به مردم آموخت كه معلوليت بلايي آسماني نيست، بلكه يك معلوليت است و مي توان با روش صحيح از قبيل كاستن ازدواج هاي خويشاوندي، مشاور ژنتيك و ديگر مسائل از شدت آن كاست. در اين مقاله بعد از ارائه ي تعاريف مربوطه ، علل عقب ماندگي ذهني توضيح داده مي شود و راهكارهاي پيشگيري از بروز اين نوع معلوليت ارايه مي گردد.

عقب ماندگي ذهني طبق تعريف ((تردگلد)) محقق آمريكايي ، عقب ماندگي ذهني عبارت است از ((رشد ذهني كه شخص را در تطابق يا سازش با محيط خود ناتوان ساخته بطوريكه بدون نظارت و كمك غير قادر به زندگي نمي باشد. )) بنا به تعريف ((سازمان بهداشت جهاني)) عقب ماندگي ذهني عبارت است از ((رشد ناقص يا متوقف شده ذهني)) (غير از عقب ماندگي ذهني شديد) كه شامل عقب ماندگي هوشي بوده و به نوع و درجه اي است كه حساس يا ملزم به درمان طبي يا ساير مراقبت ها و تعليمات مخصوص بيمار است. ((پياژه)) روانشناس سوئيسي تعريف هوش و عقب ماندگي ذهني را اين طور بيان مي كند البته در بسياري از موارد مشاهده مي گردد كه ازدواج خويشاوندي صورت گرفته، ولي ناهنجاري مشاهده نگرديده به آن دليل است كه ضايعه اي در سلامت اين خانواده در نسل هاي گذشته بوجود نيامده و يا اينكه ضايعه به قدري ضعيف و ناچيز است كه قدرت بروز نمي يابد.

لذا ازدواج خويشاوندي يا هم خوني موردي نيست كه به طور صددر صد به بروز ناهنجاري منجر گردد. بلكه فقط احتمال بروز ناهنجاريها يا معلوليت را زياد مي كند. تحقيقات گوناتگوني كه تاكنون روي ازدواجهاي خويشاوندي انجام گرفته است دقيقاً مويد اين نظر است. درصد بسياري از عقب ماندگان ذهني را كساني تشكيل مي دهند كه والدين آنها با يكديگر خويشاوند بوده اند. زيرا برخي از بيماري هاي ارثي توسط پدر و مادر از طريق ژن به فرزندان آنها منتقل مي شود و باعث كوري، كري، فلج و انواع بيماري هاي ذهني و رواني و انواع عقب ماندگي ها مي گردد.

اين مسئله از طريق ازدواجي كه بين دو خويشاوند صورت گيرد احتمال وقوع بيشتري دارد زيرا شايد هردو ، ناقل ژن معيوب باشند لذا بهتر است در روستاها و جوامعي كه معتقدند عقد دختر عمو ، پسرعمو در آسمان ها منعقد شده، اين مسئله را به نحوي حل كرده كه تعصب غلط را كنار گذارده و در مورد ازدواج خويشاوندي با يكديگر، با دقت بيشتري اقدام نموده و حداقل قبل از آن با متخصصين ژنتيك مشورت نمايند.

پيشگيري از بروز معلوليت و عقب ماندگي ذهني عليرغم برنامه هاي گسترده اي كه در امر پيشگيري از معلوليت در سطوح گوناگون در جوامع مختلف اجرا مي گردد. متاسفانه گويي هيچگاه نبايد منتظر ريشه كن شدن بروز اينگونه نقيصه ها در ابناي بشر بود و يا حداقل اينكه تا كنون قدمي اساسي در اين راه برداشته نشده است به همين دليل به منظور كاهش مشكلات در رابطه با بروز نقيصه هاي جسمي و ذهني، معمولاً در هر جامعه به دو اقدام اساسي مي پردازند.

قدم اول : سعي و كوشش هرچه بيشتر در امر پيشگيري از معلوليت و جلوگيري از بروز نقايص ذهني. قدم  دوم : ايجاد امكانات لازم رفاهي و توانبخشي براي معلولان و خانواده آنها. در طي اقدامات پيشگيري، برنامه بدين روال است كه معمولاً تعدادي از متخصصين در پي كشف علت معلوليت بوده، پس از كشف آنان با در اختيار گذاردن راه حلها و رهنمودهاي لازم از طريق كتب، مقالات مندرج در مطبوعات برنامه هاي راديو تلويزيوني و غيره به جامعه و سازمان دهي ذيصلاح سعي مي كنند در صد بروز اينگونه عوارض را تا حد امكان كاهش دهند.

همچنين ايجاد امكانات رفاهي و توانبخشي مناسب در اقصي نقاط كشور جهت ادامه خدمت به كودكان معلول و خانواده آنهاست تا كليه معلولين و نيازمندان به امر توانبخشي بتوانند با برخورداري از شرايط مساوي امكانات تا حد ممكن از بند معلوليت رسته به خودكفايي و زندگي مستقل نائل آيند. اولياي كودك عقب مانده بايد محدوديت هاي او را قبول نموده و مطابق گنجايش محدود او رفتار نمايند. آنها بايد از توقعات زيادتر از ظرفيت كودك بپرهيزند و به خصوص به اين موقعيت كه كودك قادر به پيشرفت درسي همانند ساير كودكان همسال خود نخواهد بود پي ببرند.

موفقيت كودكاني كه ضريب هوشي ميان 50 تا 80 دارند به مقدار زيادي بستگي به سلامت عاطفي آنها دارد. اگرچنين كودكي احساس اعتماد به نفس داشته و اوليا را پشتيبان خود بداند و احساس كند كه آنان انتظار بي اندازه از او ندارند قادر به سازگاري با مشكلات محيط خواهد بود پذيرش اين حقيقت كه كودكان عقب مانده از نظر پيشرفت فكري و اجتماعي محدودند، كليد سلامت رواني آنها مي باشد.

در زمينه مسايل آموزشي دو راه حل براي مشكلات كودكان كه به نحو خفيف عقب مانده هستند وجود دارد در مدارس بزرگ كلاس هاي مخصوص كه بتوان متن درس و روش تدريس را با مقدار استعداد اين كودكان تطبيق داد، بسيار مورد نياز است.

موضوعات نه تنها بايد داراي نفع فردي باشد بلكه لازم است از لحاظ اجتماعي نيز براي آنان مفيد باشد، در مدارس كوچك كه نمي توان كودكان عقب مانده رادر كلاسهاي مخصوص تعليم داد، بايد توجه فردي به كودكان بشود بدين معني كه آموزگار حتي الامكان سعي كند كه به كودكان عقب مانده بيشتر رسيدگي نمايد و روش تدريس خود را به نحوي با استعداد آنان تطبيق دهد.

اميد است كه مردم با شناخت علل و رضايت مسايل در جهت پيشگيري از بروز معلوليت ها اقدام نموده و در آينده شاهد كاهش هرچه بيشتر تعداد عقب ماندگان ذهني در جامعه باشيم. همچنين نگرش افراد جامعه و نحوه برخورد با معلولان بويژه عقب ماندگان ذهني به طور مثبتي تغيير يابد و آنان را جزيي از افراد اين جامعه بدانيم .

 

در مدرسه چه كسي از من حمايت مي كند؟

ـ چه نوع دانش آموزماني به خدمات و امكانات ويژه در مدرسه نياز دارند؟ ـ چه وقت لازم است برنامه هاي آموزشي ، محتواي دروس و تقسيم بندي موادي درسي بر اساس آهنگ رشد توانايي و نيازهاي دانش آموزان تغيير يابد؟ ـ دانش آموزان مناطق محروم به منابع مادي بيشتر، معلمان قوي تر و برنامه هاي آموزشي غني تري نيازمندند.هرسال در اولين روز مهر ماه ميليونها دانش آموز با نگاههاي درخشان و چهره هاي شاداب و مشتاق قدم به مدرسه مي گذارند و پدران و مادران نيز به اميد دريافت آموزش و پرورش مطلوب دعاي خير خود را بدرقه راه نوگلان زندگي خود مي سازند. تماشاي اين كودكان و نوجوانان در حياط مدرسه، در صفوف مرتبي كه براي ورود به كلاس بسته مي شود وشباهت ظاهري آنان در صر صف و در هر كلاس، از نظر پوشش و قد و قامت اين شبهه را در بيننده ايجاد مي كند كه آنان در زمينه هاي ديگر نيز به هم شباهت دارندو بخصوص همگي مشتاق و آماده يادگيري دروس و تابع مقررات و انتظارات مدرسه هستند و لذا اگر خود بخواهند، دانش آموزمان موفقي خواهند بود اما در حقيقت از همان اولين روزهاي مدرسه بخوبي مشخص است كه در هر كلاس و در هر گروه سني بسياري از كودكان به رغم هوش و استعداد، به دليل شرايط فردي و كمبودهاي خانوادگي و فرهنگي نخواهند توانست از فرصتهاي آموزشي بهره مند شوند و در بسياري از مواقع بيش از اين كه سال تحصيلي به پايان برسد عده اي از دانش آموزان با عنوان عقب مانده تحصيلي، منزوي، پرخاشگر، بي انگيزه، بازيگوش و . . . از كاروان عقب مي افتند.

سابقاً واكنش نظام هاي آموزشي در مقابل خيل كودكان ناموفق ابراز تاسف و دلسوزي بود، زيرا فرض بر اين بود كه مدرسه در جست و جوي برقراري عدالت اجتماعي فرصت هاي يكساني را در اختيار همه ي دانش آموزان قرار مي دهد و اگر دانش آموزي نتوانست خود را با انتظارات و برنامه هاي مدرسه كه براي همه يكسان است وفق دهد، مساله مربوط به خود اوست. امروزه خوشبختانه نگرش نظام هاي آموزشي در مورد اين قبيل كودكان و به طور كلي در مورد اهداف و برنامه هاي آموزشي و پرورشي كاملاً تغيير كرده است.

در دنياي امروز يكي از مهم ترين هدفهاي آموزش همگاني سازگار كردن مدرسه با انتظارات و نيازهاي فردي و گروهي دانش آموزان است و لذا انتظار مي رود ه مدرسه خدمات و امكانات خاصي را براي استفاده ي افراد و گروه هايي فراهم سازد كه در صورت عدم وجود اين قبيل خدمات نخواهند توانست از فرصتهاي آموزشي و پرورشي بهره مند شوند.

الف ـ خدمات حمايتي مدرسه. در مدارس بسياري از كشورها براي مقابله با مسائل و مشكلات دانش آموزاني كه دچار مشكلات يادگيري يا رفتاري هستند، اقدامات و روشهايي به كار گرفته مي شود كه تحت عنوان خدمات حمايتي يا پشتيباني ناميده مي شود. اين نوع خدمات در جهت سازگار ساختن مدرسه با نيازها و انتظارات گروه هاي مختلف شاگردان به شرح زير به كار گرفته مي شود:

1ـ دانش آموزاني كه داراي مشكلات يادگيري هستند. بر اساس پژوهش هاي انجام شده معمولاً حدود 10 تا 12 درصد از دانش آموزان دچار نوعي مشكل يادگيري هستند. دانش آموزان ديرآموز، كودكان بي قرار، شاگردان كم انگيزه يا آنان كه توانايي تمركز محدودي دارند و يا كودكاني كه به علت غيبتهاي مكرر يا به دليل بيماري والدين يا دلايل ديگر از ساير همسالان خود عقب افتاده اند جزو اين گروه از دانش آموزان به شمار مي آيند.

در بسياري از كشورها پس از تشخيص اوليه مشكلات اين نو ع دانش آموزان به توسط مشاوران يا روان شناس مدرسه از اقدامات و روشهاي خاصي استفاده مي شود و كودكان به صورت فردي يا گروهي مورد حمايت قرار مي گيرند. در كشور فرانسه برنامه هاي پشتيباني و حكايت از دانش آموزان به صورت اقدامات پيشگيرانه از دوران كودكستان و كلاسهاي آمادگي آغاز مي گردد و گروه هاي سه نفره ي مشاوران كه شامل روان شناس مدرسه، مربي بازآموزي و متخصص تعليم و تربيت هستند در كودكستان ها حضور مي يابند و با مشاهده ي كودكان و صحبت و تبادل نظر با مربيان كلاس ها، كودكاني را كه پيش بيني مي شود به علت رفتار و واكنش هاي خود ممكن است بعدها در مدرسه دچار مشكلات درسي يا ناسازگاري شوند زير پوشش اقدامات حمايتي قرار مي دهند.

در دبستان معمولاً با دانش آموزاني كه دچار مشكلات يادگيري اند به صور فردي برخورد مي گردد. اين قبيل كودكان مي توانند در ساعاتي از روز آموزش انفرادي خاصي را بسته به وضعيت درسي و كمبودهاي خود دريافت دارند و در صورت وجود اختلالات عميق شناختي يا رفتاري از مداخله و كمك متخصصان و همكاري نهادهاي خارج از مدرسه بهره مند شوند.

در فرانسه اقدامات حمايتي آموزشي و پژوهشي معمولاً حول سه محور زير صورت مي گيرد: ـ مشكلات شناختي   ـ اختلالات رفتاري ـ مشكلات مربوط به جذب دانش آموز در گروه و مشاركت اجتماعي. براي مقابله با مشكلات دانش آموزان دسته اول كمكهاي تقويتي يا جبراني در مدرسه يا خارج از ساعات درسي به آنان ارائه مي گردد. دانش آموزاني كه دچار اختلالات عاطفي يا ناسازگاري هستند مي توانند از خدمات مشاوره و روان درماني استفاده كنند.

در زمينه ي كمك به جذب دانش آموز  در گروه و دخول اجتماعي نيز خدماتي در زمينه ي مشاوره اجتماعي  حرفه اي در مدرسه وجود دارد. در كشور بلژيك خدمات حمايتي براي دانش آموزاني كه دچار مشكلات يادگيري ناشي از كمبودهاي حسي ـ حركتي، عاطفي يا اختلالات دستگاه عصبي هستند به صورت كلاس هاي تطبيقي ارائه مي گردد.

بدين ترتيب كه در هر مدرسه يك كلاس تطبيقي به توسط معلم مجربي كه آموزشي خاص براي اداره ي چنين كلاسي را دريافت كرده است تشكيل مي شود. فعاليتهاي كلاس فوق زير نظر استاد آموزشي و تربيتي مدرسه كه شامل مدير، معلم كلاس، معلم تطبيقي و در بسياري از مواقع نماينده "مركز خدمات پزشكي ـ رواني ـ اجتماعي " منطقه ي آموزشي است، تنظيم مي شود و اين ستاد محتواي درسي، تمرينات لازم و مدت استفاده از كلاس تطبيقي را براي هريك از دانش آموزاني كه دچار مشكلات خاص يادگيري هستند، تعيين مي كند.

فعاليتهاي آموزشي كلاس تطبيقي بر اساس كمبودهاي دانش آموزان در محيط صميمي و با ايجاد رابطه هاي مثبت ميان معلم تطبيقي و شاگردان دنبال مي گردد، حضور شاگردان در اين قبيل كلاسها هرگز بيش از حداكثر دو ساعت در روز نيست و دانش آموزان بايد بتوانند ساير فعاليتهاي آموزشي و تربيتي را به همراه هم كلاسيهاي خود و در كلاس معمولي دنبال كنند.

شاگرداني كه  دچار اختلالات عميقتر از نظر شناختي يا رفتاري هستند مي توانند از كودك مشاوران و متخصصان در داخل يا خارج از محيط مدرسه استفاده نمايند. برنامه هاي كلاس تطبيقي، روش هاي مورد استفاده و نحوه ي پيشرفت دانش آموزان در زمينه هاي درسي و غير درسي به طور مستمر به توسط ستاد تربيتي فوق مورد ارزشيابي قرار مي گيرد.

در برخي از كشورها از جمله كانادا براي دانش آموزان دوره ي راهنمايي و دبيرستان كه دچار مشكلات يادگيري يا ناسازگاري هاي رفتاري هستند شرايطي فراهم مي آيد تا بتوانند بر اساس توانايي، آهنگ رشد و علائق خود ادامه تحصيل دهند. در اي صورت نه تنها محتواي دروس با شرايط و وضعيت آنان تطبيق داده مي شود، بلكه سازمان مدرسه يعني ساعات برنامه هاي آموزشي و تقسيم بندي مواد درسي نيز براي اين گروه از شاگردان تغيير مي يابد.

اين برنامه ها بر اساس نيازها و عقب ماندگيهاي تحصيلي نوجوانان به صورت موقت يا به طور دائم برقرار است. 2 ـ دانش آموزان استثنايي.

دانش آموزاني كه به علت نارساييهاي جسمي يا ذهني محدوديتهايي در يادگيري دارند نيازمند توجه خاص هستند و لذا ضروري است خدماتي كه در مدرسه ارائه مي گردد با نيازهاي خاص هريك از دانش آموزان فوق تطبيق داده شود. در ارائه ي خدمات فوق گاه لازم است از راهنمايي و نظريات متخصصان براي تشخيص ، تقويت و افزايش تواناييهاي شاگردان در زمينه ايجاد ارتباط با ديگران يا جابجايي و نقل و انتقال خود در مدرسه استفاده شود.

بديهي است براي كمك به رشد استقلال در اين قبيل كودكان همكاري نزديك كاركنان خدمات، اولياء و نيز استفاده از امكانات و تجهيزات ويژه در مدرسه لازم به نظر مي رسد. هدف از اين نوع اقدامات و كاربرد امكاناتي مانند خط بريل، ارتباط غير كلامي و به كارگيري روشهاي خاص آموزشي و پرورشي، تسهيل يادگيري اين دسته از كودكان و تطبيق دادن مدرسه با نيازهاي آنان است، زيرا اصل بر اين است كه مدرسه بايد همه شاگردان را در دستيابي به اهداف برنامه هاي آموزش عمومي ياري نمايد و فرصت هايي براي هريك از شاگردان فراهم آورد تا با هر نوع معلوليت بتوانند از حداكثر توانايي خود براي يادگيري ، موفقيت در تحصيل و مشاركت اجتماعي استفاده كنند.

اين نوع روشها و فعاليتهاي حمايتي بايد تا آنجا كه ممكن است در داخل مدرسه معمولي و اگر در مسير باشد درون كلاسهاي عادي صورت پذيرد.در غير اين صورت و در آخرين مرحله با تحليل و بررسي وضعيت و كمبودهاي دانش آموز به توسط متخصصان، انتقال به مدارس استثنايي انجام خواهد گرفت.

3ـ دانش آموزان تيزهوش . دانش آموزان تيزهوش افرادي هستند كه در مقايسه با ساير دانش آموزان داراي تواناييهاي ويژه ، كاملتر يا زودرسي از نظر ذهني، جسمي، عاطفي، اجتماعي و خلاقتر هستند؛ لذا از آنان انتظار مي رود كه تواناييهاي خاص خود را در زمينه هاي علمي ، هنري، ورزشي و غيره نشان دهند.

اما بررسيهاي مختلف حاكي از آن است كه گاهي عملكرد تحصيلي برخي از كودكان تيزهوش به دليل كمبود انگيزه يا به دلايل مختلف ديگر بسيار معمولي و يا حتي پايين تر از حد متوسط كلاس است و تواناييهاي خاص آنان هرگز مورد شناخت قرار نمي گيرد.

در برخي از كشورها پس از اينكه نيازهاي دانش آموزان مستعد تشخيص داده شد، آنان مي توانند ضمن استفاده از برنامه هاي عمومي كلاس از فعاليتهاي آموزش غني تر و انعطاف پذيري برنامه هاي مدرسه با توجه به نيازها و انتظارات خود برخوردار شوند. استفاده از برنامه هاي فوق فرصتي در اختيار دانش آموزان تيزهوش قرار خواهد داد تا ضمن برخورداري از مزاياي شركت در كلاس با همسالان خود كه داراي استعدادها و تواناييهاي متفاوت هستند، بتوانند به تقويت و پرورش استعدادهاي ويژه ي خود نيز بپردازند.

4 ـ دانش آموزان مناطق محروم . آمارهاي افت تحصيلي در بسياري از كشورهاي مختلف نشان دهنده ي اين واقعيت است كه دانش آموزان مناطق محروم به علت كمبودهاي اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي اولياي خود به مراتب بيش از ساير دانش آموزان در معرض عقب ماندگيهاي تحصيلي قرار دارند. بنابراين مدارسي كه در چنين مناطقي قرار گرفته است در بسياري از جوامع در حمايت از اين گروه از دانش آموزان و براي دستيابي به اهداف آموزش همگاني از روشها و برنامه هاي خاصي براي تطبيق دادن برنامه ها با نيازها و امكانات كودكان مناطق فوق استفاده مي كنند.

اين اقدامات مي تواند شامل تخصيص منابع مالي بيشتر ، به كارگيري معلمان مجربتر ، اجراي برنامه هاي آموزشي غني تر و تشكيل كلاسهاي تقويتي و جبراني در داخل يا خارج مدرسه باشد. موفقيت اقدامات فوق در گرو همكاري و تشريك مساعي معلمان، اولياء، ساكنان محل و حمايت همه جانبه ي مسوولان آموزش و پرورش است.

ب ـ خدمات تكميلي مدرسه . مدرسه را هرگز نمي توان به عنوان محلي تصور كرد كه تنها به انتقال دانش و معلومات بپردازد، بلكه لازمه ي تربيت افرادي مسوول، فعال و خلاق در جامعه، شركت دادن دانش آموزان در فعاليتهاي تكميلي است كه پاسخگوي نيازهاي اخلاقي، اجتماعي ، عاطفي و جسمي آنان باشد. ارائه ي اين نوع فعاليتها در مدرسه، دانش آموزان را در شناخت و پرورش استعدادهاي خود ياري مي كند و همكاري، تعاون و همبستگي را ميان آنان تقويت خواهد نمود.

از طرفي فعاليتهاي تكميلي بر پويايي و فعاليت محيط مدرسه مي افزايد و با ايجاد انگيزه در دانش آموزان احساس تعلق و وابستگي به مدرسه و فعاليتهاي آموزشي را نيز در آنان رشد داده، باعث مي شود كه حضور شاگرد در مدرسه با خاطرات خوش و ارتباطات غني و فراموش نشدني همراه گردد. انواع خدمات تكميلي. خدمات تكميلي شكلهاي مختلفي دارد كه هريك داراي اهميت خاص استم اين فعاليتها در درجه اول شامل خدمات تخصصي در كمك و حمايت از شاگردان است كه در اين زمينه مي توان از مشاوره ي تحصيلي ، حرفه اي ، رواني و روشهاي مختلف آموزش و پرورش استثنايي نام برد. به همين ترتيب مدرسه مي تواند با همكاري نهادهاي خارج از مدرسه مانند وزارت بهداشت و درمان، سازمان هاي خدمات اجتماعي و غيره خدماتي در زمينه ي مددكاري اجتماعي، بهداشت و سلامت ارائه دهد.

ديگر فعاليتهايي كه مي توان درون خدمات تكميلي عرضه كرد فعاليتهاي فوق برنامه در مدرسه در زمينه هاي فرهنگي ، اجتماعي ، هنري و ورزشي مي باشد. برنامه هاي موفق ديگر در زمينه هاي ياد شده، شركت دادن دانش آموزان در زندگي و فعاليتهاي مدرسه و تشويق آنان به اداره امور مربوط به كلاس و مدرسه است. هدف از اين قبيل برنامه ها آگاه ساختن دانش آموزان از اهداف، روشهاي يادگيري، مقررات مدرسه و درگير نمودن آنان در آموزش و پرورش خود است. يكي ديگر از برنامه هايي كه در مدارس برخي ازكشورها مورد استفاده قرار مي گيرد، آموزش دانش آموزان در مورد حقوق و مسئوليتهاي خود به عنوان يك دانش آموز ، فرزند خانواده و عضوي از جامعه از طريق تشكيل شوراي كلاس و انجمن هاي فعال دانش آموزي است.

در كنار فعاليتهاي تكميلي فوق همچنين مي توان از برنامه هايي با گرايش مذهبي يادكرد كه در اين نوع برنامه ها دانش آموزان فرصتي مي يابند تا آگاهي و اطلاعات مذهبي خود را گسترش دهند.

ج ـ خدمات ويژه ي مدرسه . برخي از دانش آموزانبراي اين ه بتوانند حداكثر ظرفيت و توانايي خود را رشد دهند به خدمات ويژه اي نيازمندند. در ميان مجموعه خدمات اختصاصي مدرسه مي توان به اقدامات بازآموزي در جهت تسهيل يادگيري زبان رسمي مدرسه براي دانش آموزاني كه زبان مادري آنان زبان غالب مدرسه نيست و نيز ارائه ي خدمات آموزشي در خانه يا در بيمارستان براي دانش آموزان بيمار اشاره كرد :

1ـ خدمات زبان آموزي : در بسياري از مدارس وجود دانش آموزاني با زبان و گاه فرهنگ متفاوت از فرهنگ مدرسه، ايجاد خدمات ويژه اي را براي دانش آموزان طلب مي كند تا هريك از آنان بتوانند از آموزش و پرورش مطلوبي كه به مشاركت اجتماعي و حرفه اي آنان كمك كند، برخوردار شود.اين نوع خدمات كه لازم است از كودكستان و به خصوص از دوره آمادگي وجود داشته با شد، شامل كلاس ها يا برنامه هاي خاص تقويت زبان رسمي براي دانش آموزان دو زبانه مي باشد.

در مناطق دو زبانه يا در محله هايي از شهر ه عده ي افراد مهاجر از روستا يا شهرهاي كوچك اطراف قابل توجه  است،  وجود دوره هاي پيش دبستاني براي آشنا كردن كودكان با زبان، برنامه ها و انتظارات مدرسه ضروري است . از آن گذشته در اين قبيل مدارس لازم است معلماني استخدام گردند كه با زبان و فرهنگ دانش آموزان آشنا بوده ، يا لا اقل آموزش و شناخت لازم را براي درك اين كودكان دريافت داشته باشند.

اين نوع كلاسهاي ويژه را مي توان در دبستان براي گروههاي كوچك از كلاس هاي مختلف يا حتي دانش آموزان يك محله در ساعاتي از روز به مدت حداقل يك سال ترتيب داد تا دانش آموزان ضمن برقراري ارتباط نزديك با معلم به زبان رسمي آموزشي كه وسيله ي لازم براي موفقيت تحصيلي و دخول اجتماعي آنان است مسلط گردند. در بسياري از كشورها مدارس براي كودكان دو زبانه با ريشه هاي فرهنگي متفاوت برنامه هايي در جهت شناخت و آشنايي بيشتر با زبان و فرهنگ اصلي دانش آموزان ترتيب مي دهند و فرصتهايي در اختيار آنان قرار مي دهند تا زبان و فرهنگ خود را به هم كلاسيهاي خود بشناسانند و ضمن احساس غرور از تبادل تجربيات خاص خود به غذاي زندگي در مدرسه نيز بيفزايند.

اقدامات فرهنگي فوق از اين جهت ضروري است كه در غير اين صورت دانش آموزان دو زبانه ممكن است تحت تاثير زبان و فرهنگ غالب مدرسه، زبان و فرهنگ خود را ناچيز بشمارند و ارزش هاي خانوادگي خود را طرد كنند و يا برعكس با مقاومت در مقابل انتظارات مدرسه و احساس خصومت با آن نمي توان از امكانات مدرسه و فرصت هاي آموزشي كه در اختيارشان قرار مي گيرد استفاده كنند.

2ـ خدمات آموزشي در خانه يا بيمارستان . در هر منطقه ي آموزشي معمولاً درصد كوچكي از دانش آموزان به علت بيماري هاي طولاني يا گذراندن دوره نقاهت در خانه يا بيمارستان، نمي توانند در مدرسه حضور يابند و به دليل بيماري خود بناچار يك سال تحصيلي را از دست مي د هند. در مورد اين نوع كودكان مدرسه مي تواند با صلاحديد پزشكان، معلماني را براي آموزش آنان در خانه يا در بيمارستان تعيين كرده، ساعاتي از هفته را به آموزش آنان اختصاص دهد و مانع از اين گردد كه بيماري موقت يا طولاني يك دانش آموز او را از ادامه تحصيل محروم سازد.

مجموعه خدمات ذكر شده در مدرسه باعث مي گردد كه همه ي دانش آموزان با هر نوع نياز ويژه بتوانند از فرصتهاي آموزشي و امكاناتي كه با سرمايه گذاري هاي عظيم مادي و معنوي در اختيار دانش آموزان قرار مي گيرد بهره مند گردند و در محيطي امن و پر انگيزه و با نظارت مربيان حمايت كننده، روند رشد متعادل جنبه هاي مختلف شخصيت آنان تسهيل شود. بديهي است لازمه ي اجراي چنين اقداماتي كه بر حق هر دانش آموز در برخورداري از آموزش و پرورش مطلوب تاكيد دارد، وجود متخصصان مختلف و تشكيل و امكانات مجهز است تا با تكيه بر آن بتوان كودكان را از دوره هاي پيش دبستاني تحت پوشش قرار داد و پيش از آنكه ديده شود بر اقدامات حمايتي پيشگيرانه پرداخت. با اين كه آموزش و نگه داري متخصصاني كه بتوانند به پيشگيري و رفع كمبودهاي آموزشي، اجتماعي و عاطفي دانش آموزان بپردازند نيازمند سرمايه گذاري عظيم وزارت آموزش و پرورش است ، اما با توجه به خسارات عمده افت تحصيلي (ترك تحصيل، تكرار پايه و كارايي ضعيف بسياري از دانش آموزان ) براي جامعه ، خانواده و خود دانش آموز، توجه خاص به پرورش اين نوع متخصصان اجتناب ناپذير به نظر مي رسد.

 

وضعيت مشاوره در گذشته و حال

"وضعيت مشاوره در گذشته". در گذشته، سنجش و جاي گزيني دانش آموزان عقب مانده  ذهني در واحد مربوط به خودشان صورت مي گرفت و بنا به ضرورت، كارشناساني با عنوان شغلي مشاور رواني عهده دار اين مسئوليت بودند و براي عملكرد دقيقتر اين گروه تست هاي هوشي و حسي ـ حركتي تعيين شده بود. از سه سال قبل، ضرورت ارائه يك شيوه ي صحيح براي سنجش و گزينش اصولي، مسوولان امر را به آن داشت كه در اين زمينه فعاليت هاي جدي تري داشته باشند. بدين منظور در جهت جذب نيرو از ميان فارغ التحصيلان رشته هاي روان شناسي ، علوم تربيتي، مشاوره آموزش قبل از دبستان و روان شناسي باليني مقطع كارشناسي، بر طبق ضوابط مشخص از جمله داشتن حداقل دو سال سابقه ي آموزشي، گروهي انتخاب شدند كه براي ايشان يك دوره بيست روزه ي اموزشي شامل دروس نظري، عملي و سنجش هوش برگزار شد.

اين گروه بعد از گذراندن دوره در مركز استان ها بين دو تا چهار نفر مشاور رواني، از طريق انجام تستهاي هوشي و حسي ـ حركتي ، سنجش هوش دانش آموزان را انجام مي دهند.

به منظور تامين نيروي انساني متخصص در شهرستان ها ني دوره هاي كارآموزي براي افراد وجاد شرايط برگزار شده كه اين دوره هاي مقدماتي در مراكز استان ها ارائه و دوره تكميلي نيز در تهران و زير نظر واحد تست تشكيل گرديد.

بدين ترتيب در مدتي حدود سه سال ، 90 نفر مشاور رواني تستهاي هوشي و حسي ـ حركتي تربيت شدند. علاوه براين گروه ، در بعضي از مدارس ناشنوايان افرادي عهده دار امر مشاوره بودند.

در سال تحصيلي 70 ـ 69 اين گروه در مدارس محل خدمت خويش علاوه بر انجام سليقه اي وظايف، عمدتاً تست ((ريون)) را بر روي كودكان انجام داده اند. اين هدف كه مقايسه اي بين هوش دانش آموزان عادي و ناشنوا به عمل آيد در سال تحصيلي 71 ـ 70 مشاوران به منظور ارزيابي رشد اجتماعي دانش آموزان نا شنوا ، آزمون رشد اجتماعي ((واينلند)) را انجام دادند كه نتايج ارزيابي قبلي و اين ارزيابي در اختيار يكي از مشاوران وقت كه در ضمن مسئوليت برنامه ريزي كار مشاوران را عهده دار بود قرار گرفت.

احتمالاً نتايج به دست آمده ، پس از انجام بررسي  در آينده اعلام خواهد شد. به طول كلي همان گونه كه ذكر گرديد در گذشته مشاوران شرح وظايف مشخصي نداشتند و سليقه اي عمل مي كردند.

"وضعيت مشاوره در حال حاضر ". سازمان آموزش و پرورش استثنائي كشور در زمستان 1370 ، به رياست آقاي دكتر غلامعلي افروز رسماً فعاليت خود را آغاز كرد و به دليل نگرش مثبت ايشان به امر مشاوره در سازمان مزبور، واحد مشاوره تشكيل شد.

در شروع فعاليت سازمان ، جلسه اي را با حضور رئيس سازمان، مسوول واحد مشاوره و كليه مشاوران مدارس استثنايي تشكيل شد. در اين جلسه آقاي دكتر افروز با توجه به اهميت شغل مشاوره نويد دادند كه در آينده، تلاش و همت واحد مشاوره ي سازمان بر گسترش كمي و كيفي آن متمركز خواهد بود.

در ضمن با شمردن اهداف سازمان، اهميت خاص نقش خانواده را مورد تاكيد قرار داده، به مشاوران توصيه فرمودند تا از طريق جلب مشاركت خانواده ها و والدين زمينه ي ادامه نقش مشاوره را در خانه نيز فراهم كند. بررسي وضعيت تحصيلي مشاوران در ارتباط با شغل خود و تاكيد بر اهميت آن از ديگر مسائل مهمي بود كه در جلسه مذكور مطرح شد.

دومين جلسه ي مشاوران تهران در اوايل تيرماه همان سال تشكيل گرديد. در اين جلسه نيز رئيس سازمان و مسئول واحد مشاوره، مطالبي را در باره برنامه هاي آتي مطرح كردندو اهميت نقش مشاوره را بخصوص در مدارس استثنايي يادآورد شدند.

در ضمن خبر مربوط به برگزاري سمينار سراسري مشاوران كشور قبل از شروع سال تحصيلي، به اطلاع حضار رسيد. اين سمينار در هفته ي اول مهرما، طي و روز برگزار شد. و در اين سمينار علاوه بر مشاوران استان تهران، از هر استان سه نفر نماينده شركت داشتند كه اكثر از مشاوران رواني تست هاي حسي ـ حركتي استان ها بودند و هريك مسئوليت تست و سنجش ذهني دانش آموزان را در استان خويش به عهده داشتند . جلسات به صورت ميزگرد و سخنراني برگزار شد و مشاوران فرصتي دوباره يافتند تا مروري كوتاه بر دانش خويش داشته باشند در ضمن با تشكيل چند كميته به مسائل و مشكلات مشاوران رسيدگي و پيشنهادهاي آنان جمع بندي شد.

بنا به درخواست مشاوران، به منظور تداوم و پيگيري مسائل سمينار، مقرر شد سمينارهاي بعدي در مراكز استانها و به نوبت برگزار شود و در اين فاصله براي بهره گيري بيشتر از امكانات دفتر مركزي، مشاوران استان تهران ، به صورت جلسه و گردش گردهماييها براي آگاهي كليه مشاوران بر استان ها نيز منعكس شود.

واحد مشاوره ي سازمان بنا به ضرورت شرح وظايف مشاوران را به منظور انجام فعاليت يكسان ايشان تهيه كرده ، به همراه فرم هاي پرسشنامه ي اطلاعاتي براي دانش آموزان به قياس درجه بندي رفتار آنها، خلاصه ي گزارش سمينار كه در مجله ي پيوند چاپ شده بود ، براي مشاوران سراسر كشور ارسال نمود. نظر به تامين نياز كادر مشاوره ي مداس از ميان متخصصان شاغل در مدارس استثنايي ، فرم درخواست، تنظيم و به كليه مدارس فرستاده شد تا پس از تكميل و بررسي با توجه به امكانات ، اقدامات لازم براي جابجايي به عمل آيد.

برنامه هاي آموزش خانواده در مدارس از اهميت ويژه اي برخوردار است. واحد مشاوره، برنامه ريزي اين آموزش را عهده دار شد و با نظرخواهي از مسئولان علاقه مند مدارس، برنامه اي را تهيه و تدوين نموده و به عنوان پيشنهاد به مدارس اعلام كرده است. بدين ترتيب در مدارسي كه داراي مشاور و راهنما هستند، اين مسئوليت به آنان واگذار شده تا با همراهي رئيس مدرسه، اقدام به برگزاري اين جلسات آموزشي نمايند.

برنامه هاي آينده ي سازمان در زمينه مشاوره. با تكيه بر اين اعتقاد كه هر مدرسه استثنايي بايد حداقل يك مشاور داشته باشد، اقداماتي در حال انجام است، تا افرادي با مدرك كارشناسي كه رشته ي آنها مربوط به اين شغل باشد و علاقه ي لازم را نيز داشته باشند ، بر طبق شرايط و ضوابطي جذب گردند. لزوم گسترش امر مشاوره در مدارس، توجه به ايجاد مركز مشاوره در تهران و مراكز استان ها را با اهداف مشخص و نيزوي انساني پيش بيني شده، ضروري مي سازد.

ديدگاه شرع در معلوليت

در مورد افراد معلول و كودكان استثنايي در مكاتب و علوم مختلف بحثهاي گوناگوني شده و افراد صاحب نظر انديشمند و خصوصاً دانشمندان و متخصصين روانشناسي و علم ژنتيك از زواياي خاصي به آن نگاه كرده اند و نظريات مختلفي و فراواني در اين زمينه داده اند. حقير در اين مقاله درصدد هستم نظر و ديدگاه اسلام را به صورت اجمال و درفراخور مقاله مطرح كنم. اينكه نظر اسلام در مورد زمينه پيدايش اينگونه نقص عضوها چيست؟ و اين نقص عضوها آيا با عدل الهي منافات دارد يا خير؟ قاعده و قانون كلي اين است كه اين افراد مانند سايرين سالم باشند لكن به دلايل و عواملي اينگونه شده اند. از نظر شرع مقدس اسلام اصل اولي بر اين است كه همه ي انسان ها از نظر خلقت و آفرينش ، صحيح و سالم و تندرست بوده و هيچگونه نقص عضو و مرض يا بيماري خاص و اختلالي در جسم و عقل نداشته باشند.

قرآن مجيد در بيان آفرينش انسان بطور اعم مي فرمايد : (( لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم: ما انسان را به بهترين شكل آفريديم.)) از اين آيه ي شريفه استفاده مي شود كه اصل در آفرينش انسان بي عيب و نقص بودن است و خلقت انسان از نظر پروردگار عالم به بهترين نوع ، شكل، قيافه و اندام مي باشد و اگر انساني فاقد چنين كمال ا وليه اي مي گردد وجودش، استثنايي است كه بر قانون خلقت وارد شده است كه بايد دنبال عوامل آن بگرديم.

و از نظر شرع مقدس اسلام و به استناد قرآن هر انساني كه متولد مي شود داراي اندامي سالم است و اين براي همه ي انسان ها است. اينگونه نيست كه خداوند انساني را خلق نمايد با نقص عضو. قرآن مي فرمايد : اين اندام بدن ابزاري براي آگاهي و شناخت است كه خداوند به همه انسان ها يكسان عنايت مي فرمايد  ((ولله اخر حكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا و جعل لكم السمع و الابصار و الافئده لعلكم تشكرون: خداوند شما را از شكم مادرانتان بيرون آورد در حاليكه چيزي نمي دانستيد و براي شما گوش و چشم و دل و عقل قرار داد )) از آيه شريفه استفاده مي شود كه اصل در خلقت و آفرينش داشتن اين ابزارها (گوش، چشم، هوش و . . .) است جهت كسب اطلاعات و آگاهي و علم و دانش و اگر انساني متولد مي شود و فاقد اين ابزارهاست بخاطر اموري است كه استثنايي در خلقت ايجاد كرده و ربطي به اصل شرع و دين  كه انسان را چگونه آفريده است ندارد.

و حال كه بعضي از افراد معلول شده و به عوامل مختلف استثنايي در خلقت ايجاد شده و اين ها اينگونه شدند و آيا در اصل عزت و شرافت و كرامت و اشرف مخلوقات بودن اين افراد خللي ايجاد شده است؟ به طور مسلم پاسخ اين سوال خير است. چون اگر عزتي و شرافتي و كرامتي است براي اصل وجود انسانيت است نه اين اندام و بدن لذا حرمتي و احترامي كه در شرع مقدس اسلام براي انسانها وارد شده براي همه انسان ها علي السويه است.

به عنوان مثال اگر هر عضوي از هر انساني در اثر سانحه اي دچار حادثه شده و از بين برود ديه اين عضو براي ثروتمند، فقير، عقب مانده ذهني، استاد دانشگاه و . . . يكسان است و اگر كسي يك انسان ايزوله را هم به قتل برساند بايد ديه يك انسان كامل را بپردازد. قرآن مجيد نوع انسان را به عنوان عاليترين موجود بر زمين و دريا مسلط كرده است و اين اختصاص به فردي خاص ندارد (( و لقد كرمنا بني آدم حملنا هم في البر و البحر و رزقنا من الطيبات و فضلناهم علي كثير ممن خلقنا تفضيلا. ما به فرزندان آدم كرامت و برتري بخشيديم و آنان را بر بيابان و دريا مسلط ساختيم و از پاكيزه ها روزي داديم و بر بسياري از آنچه كه آفريديم برتري بخشيديم.)) اينگونه آيات شريفه كه بيان گر موقعيت رفيع انسان است شامل حال نوع انسان است و از اين نقص و كمبودي كه بعضي ها بر جسم و يا روان دارند به گونه اي تخلف از قانون خلقت مي باشد و هرگز برنامه آفرينش انسان بر اساس نقص بنا نهاد نشده بود و هر  نوع پديده اي اگر برخلاف كمال و كرامت باشد جنبه ثانوي و استثنايي است.

همه آيات و رواياتي كه در ارزشهاي انساني وارد شد اين همه پيچيدگي هايي كه در آفرينش انسان وجود داشته و انديشمندان و نويسندگان كه در ارزش هاي وجودي انسان كتاب نوشته و سخن گفته اند همه اين مطالب براي نوع انسان مي باشد. و اگر قرآن مجدي مي فرمايد: (( من قتل نفساً بغير نفس او فساد في الارض فكانها قتل الناس جميعا: كسي كه انساني را بدون اين كه كسي را كشته باشد و يا فسادي در زمين انجام داده باشد بكشد گوئي كه همه انسانها را كشته است.)) يعني مقام شامخ يك انسان را آن قدر بالا مي برد كه اگر به او بي حرمتي و بي احترامي شود گويي به همه انسان ها بي حرمتي شده و اين شامل يك معلول ايزوله هم مي شود . (( من احياهافكا منا احيا ناس جميعا: براي حيات و زنده كردن هم همينگونه است.)) پس نگاه شرع به معلول در اصل اوليه بعنوان يك انسان است كه او اشرف مخلوقات است و مقام عزت و كرامتي كه براي انسان است براي انسان معلول هم هست.

و آيا اين معلوليت از نظر شرع منافات با عدالت خداوند ندارد؟

در اين قسمت به طور اجمال به اين مطلب پرداخته مي شود و بحث تفصيلي را بايد درمباحث كلامي جستجو كرد كه به تفصيل در مباحث كلامي بحث شده است. معلوليت نه تنها منافات با عدالت خداوند ندارد بلكه اجراي قانون عليت و معلوليت و تائيد عدل طبيعي در موارد مختلف به سود انسان بوده و اساس زندگي را تشكيل مي دهد و اينكه ب توضيح بيشتري در اين زمينه مي پردازيم.

عامل اصلي در پيدايش قسمت اعظم نقائص در خلقت و معلوليت به پدر و مادر بر مي گردد اگر والدين به علل آن آگاه بودند در صدد برطرف كردن اين معلوليت بر مي آمدند و ميزان معلوليت به مقدار بسيار كاهش پيدا مي كرد. بعنوان مثال وقتي از نظر پزشكي ثابت شده است كه الكل ـ اعتياد و . . . در جنين تاثير منفي دارد و پدر و مادري رعايت نمي كند، قطعاً جريان طبيعي اينست كه فرزندبا مشكل جسمي متولد مي شود و اين منافاتي با عدل الهي ندارد. تاثير عوامل و اسباب طبيعي كه گاهاً موجب معلوليت مي شود آن هم به دست ما نبوده خواه بدانيم يا ندانيم هر علت طبيعي نتيجه خاص خودش را به دنبال دارد. مثلاً يك بچه سنگي را پرتاب مي كند و چشم انساني را كور مي كند اين سنگ به امر طبيعي به چشم بچه ، بزرگ ، پير، جوان ، بي گناه، با گناه كه اصابت كند، عدسي چشم را پاراه مي كند و موجبات نابينايي را فراهم مي كند و مثال هاي فراوان ديگر گرفتن اين خاصيت از سنگ خلاف علل طبيعي و نظام علت و معلول است.

بيشترين موارد معلوليت كودكان معلول بي احتياطي و جهل والدين است كه اينها خيال مي كنند وظيفه اي بغير از بذر افشاني ندارند در حاليكه وظايف آنان از روز گزينش همسر آغاز مي شود تا وقتي كه ميوه ي ازدواج را تحويل جامعه بدهند والدين با رعايت قوانين پزشكي و  دستورات ديني مي توانند بسياري از معلوليت ها را كاهش دهند.

انسان نهالي را كه در سرزمين براي ثمر بخشي غرس مي كند بايد باغبان آن را نوازش كند و هزاران فعاليت تا درختي با ثمر شود و الا صرف غرس نهال و او را رها كردن كافي نيست. نوزاد در رحم مادر مانند درختي است كه والدين بايد در مراقبت آن كوشش كنند و از روزي كه پيوند زناشويي مي بندند بايد شرايط تحويل كودك سالم را فراهم كنند و بدانند نواميس خلقت و قوانين آفرينش در يك جريان طبيعي در حركت است و بدانند كه وقتي گروه خوني آنان تطبيق نمي كند و با اينكه والدين بيماري مسري يا عفوني دارد خواه ناخواه نوزاد هم مبتلا مي شود و يا اگر در دوران بارداري مراقبت هاي ويژه انجام نگيرد اثرات نامطلوب روي كودك خواهد گذاشت.

و اينكه گفته شود گناه اين فرزندان معلول چيست كه بايد بواسطه جهل و ندانم كاري والدين به اين روز سياه كشيده شود و خوب بود كه خدا پدران و مادران اينها را عالم به قضايا مي كرد تا اين كه فرزندي معلول متولد نمي شود، اين آگاه سازي و دادن اين دانش و علم از طريق غيب و بدون تحصيل بر خلاف سنتهاي آفرينش است و اينكه همه افراد بشر از همه حوادث عالم با خبر باشند و همه امور را بر وفق مراد خود قرار دهند زندگي يك حالت يك نواختي به خود مي گيرد كه خلاف جريان طبيعي خلقت است. و علم و دانش زماني براي انسان ها كمال شمرده مي شود كه آن را در سايه سعي و تلاش خود بدست آورد و همه امورش در يك جريان امتحان الهي قرار گيرد نه اينكه علم را از طريق خدا و بدون تلاش بدست آورد، اين اعطائي از طرف خداوند و بر همه انسانها علي السويه خلاف سنن الهي است.

 

 

پژوهش در مورد كودكان استثنائي

با توجه به بررسيهاي انجام شده امروزه ضرورت تحقيق و پژوهش در زمينه كودكان استثنائي كاملاً آشكار است در همين زمينه آموزش و پرورش پژوهشگده هايي را در اين زمينه بنا كرده است كه بهتر است با آن نيز آشنا شد.

پژوهشكده كودكان استثنائي موسسه اي است پژوهشي وابسته به پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش كه بر اساس موافقت اصولي شماره 22/2311 مورخ 27/2/73 و موافقت قطعي مورخ 16/10/74 شوراي گسترش آموزش عالي تاسيس شد.

اين پژوهشكده به امر تحقيقات در زمينه كودكان استثنائي در گروههاي مختلف مي پردازد و از جمله اغلب پروژه هاي تحقيقاتي اين پژوهشكده بر خواسته از مسائل و مشكلات جاري آموزش و پرورش ويژه است كه از ديدگاه كاربردي از اهميت ويژه اي برخوردارند هدف پژوهشكده تحقيق در زمينه هاي مختلف كودكان استثنايي مي باشد. وظايف پژوهشكده عبارتند از :

انجام پژوهشهاي بذيادي و كاربردي پيرامون مسائل رواني ، تربيتي ، آموزشي، توانبخشي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و حقوقي كودكان استثنايي و نيز بهداشت و پيشگيري از معلوليتها در خانواده و اجتماع؛ تحقيق و پژوهش و يافتن روشهاي بهتر به منظور بهبود كيفيت در كسب مهارتهاي علمي و بالا بردن تواناييهاي كودكان استثنايي، پژوهش در تهيه و تدارك الگوها و آزمونهاي مناسب و كاربردي جهت تشخيص و ارزيابي ويژگيها و استعدادهاي كودكان در سنين مختلف، به خصوص كودكان پبيش از دبستان، انجام پژوهشها و ارائه روشهاي شناسايي، جذب و جايگزيني كودكان استثنايي و نحوه ارتباط والدين با تاكيد بر يافته هاي نوين علمي، پژوهش در زمينه ارزشيابي آموزش و پرورش كودكان استثنايي و ارائه راههاي بهتر جهت پيشبرد هدفها و برنامه ها و بهبود عملكردها، همكاري در تعيين خط مشي ها و اولويتهاي تحقيقاتي و پژوهشي در جهت اهداف سازمان آموزشي و پژوهشي و توانبخشي به نحوي كه ناتواناييهاي ذهني، حسي ، حركتي، رفتاري، عاطفي و يادگيري كودكان استثنايي جبران گردد، فراهم نمودن تسهيلات لازم جهت توسعه و هدايت فعاليتهاي تحقيقاتي و پژوهشي در جهت شناخت و دستيابي به راه حلهاي مناسب، انجام پژوهشهايي كه منجر به ارائه راههاي عملي و موثرتري براي افزايش كارآيي معلمان، و بهبود كيفي ، محتواي آموزشي و روشهاي تدريس و مواد و فضاي آموزشي كودكان استثنايي گردد، ايجاد ارتباط فعال و سازنده با ساير موسسات و جوامع علمي و پژوهشي  در داخل و خارج از كشور از طريق برگزاري گردهمايي ها، مبادله محقق و يا اجراي پروژه هاي تحقيقاتي مشترك جهت دستيابي هرچه بيشتر به علوم و فناوري جديد در زمينه هاي مرتبط با اهداف و سياستهاي پژوهشكده در محدوده مقررات عمومي كشور.

با توجه به مطالب اخير وب سايت پژوهشكده استثنايي پيشگام معرفي آموزش و پرورش ويژه در كشور است. پژوهشكده از اين رهگذر بدنبال چشم انداز جديدي در آموزش و پرورش و تحقيقات مربوط به كودكان استثنايي در عصر فن آوري اطلاعات در جمهوري اسلامي ايران است.


ضميـمه

1ـ عنوان شغل

مشاور كودكان استثنايي

2ـ تعريف شغل: منظور از مشاور كودكان استثنايي به فردي گويند كه به بررسي ، تشخيص و راهنمايي در مورد مسائل و مشكلات جسمي و رواني دانش آموزان استثنائي مي پردازد.

3ـ شرح وظائف و مسئوليت هاي اصلي شغل: الف ـ شرح حال گيري از كودكان استثنايي و خانواده آنان     ب ـ انجام مصاحبه و گرفتن آزمون از كودك         ج ـ تشخيص مشكل اصلي كودك

د ـ درمان مشكل يا در صورت نياز مشاوره و راهنمايي

پ ـ راهنمايي كردن خانواده كودكان استثنايي در جهت سازگاري با مشكل فرزند خود.

4ـ اهميت و ضرورت شغل: درمان كودكان مشكل دار كه حدود 2/10 از كل كودكان را شامل مي شود و پيشگيري از ابتلاي بعضي از كدكان به بيماري ها و مشكلات جسمي و روحي و استفاده ي بهينه از توانايي هاي باقيمانده اين قشر از كودكان .

5 ـ مدارك تحصيلي لازم براي احراز شغل: حداقل مدرك كارشناسي كودكان استثنايي و يا بالاتر (كارشناسي ارشد و دكتري ).

6ـ مهارت ها، تجارب و دوره هاي آموزشي ويژه براي احراز شغل : الف ـ آموزش آكادميك يا دانشگاهي         ب ـ دوره هاي كارورزي در دوره دانشجويي      ج ـ تجربه ي كار با كودكان استثنايي

د ـ عشق و علاقه به كودكان استثنايي

7ـ خصوصيات جسماني و توانايي هاي بدني لازم براي انجام شغل: مشاور كودكان استثنايي بايد از نظر جسمي سلامتي نسبي را داشته باشد به علاوه در زمينه ي مهارت هاي حركتي و حواس نقصي نداشته باشد.

8ـ خصوصيات رواني و توانمندي هاي ذهني لازم براي انجام شغل: از نظر خصوصيات رواني مشاور نبايد داراي مشكلات روحي حاد و عميق باشد هم چنين از نظر ذهني ضريب هوشي، و بايد بالاتر از حد نرم (نرمال) يعني  IQ بزرگتر از 100 باشد.

9ـ رغبت هاي مورد نياز براي انجام شغل: علاقه به حل مشكلات افراد مشكل دار مهم ترين رغبت مورد نياز براي انجام اين شغل است .

10 ـ ويژگي هاي شخصيتي (عاطفي) اجتماعي و رفتاري لازم براي شغل: مشاور كودكان استثنايي بايد صبور، اجتماعي ، علاقه مند ، بشاش، مهربان، خوش برخورد، مرتب ، و . . . باشد.

11 ـ محل هاي اشتغال و استخدام : الف ) آموزش و پرورش      ب ) دانشگاه ها (آموزش عالي)

ج ) كلينيك هاي مشاوره روان و درماني ، سازمان بهزيستي ، كانون اصلاح و تربيت و كليه مراكزي كه با اين قشر سروكار دارند.

12ـ نحوه استخدام و ورود به شغل: داشتن حداقل مدرك ليسانس ، احساس نياز آن مركز به مشاور، انجام مصاحبه هاي علمي و گزارش.

13ـ آينده شغل: آينده اين شغل در كشورهاي پيشرفته در حال پيشرفت است اما كشور ما با دو شكل روبه رو است كمبود امكانات و عدم پذيرش افراد از اين گونه مراكز ( ملت ما از نظر فرهنگي هنوز خود را با اين مراكز سازگار نكرده اند) با همه اينان اين گونه مراكز كه با كودكان استثنائي كار مي كنند نسبت به گذشته نسبتا بهتر شده است .

14ـ محل و راههاي كسب اطلاعات بيشتر درباره شغل: الف : استفاده از افرادي كه در اين زمينه تجربه يا تحصيلات دانشگاهي دارند.     ب : اينترنت

15 ـ توصيه و پيشنهاد لازم براي داوطلبان ورود به اين شغل: به داوطلبان توصيه مي شود حتماً شخصيت خود را مورد بازبيني قرار دهند و واقع نگر باشند زيرا اين شغل نياز به توانايي جسمي و روحي و علاقه و صبر بالايي دارد.


منابع و مآخذ:

 

هيلگارد و همكاران ، (1904) ، ترجمه براهيني و همكاران (1378) ، زمينه روانشناسي ، تهران انتشارات رشد.

بازرگان، زهرا، (1373) ، در مدرسه چه كسي از من حمايت مي كند ، مجله ي پيوند ، شماره 180

شعاعي ، فاطمه ، (1372) ، خدمات مشاوره در آموزش و پرورش استثنايي، مجله تعليم و تربيت استثنايي.

خاك ، عباس، (1379) ، تحليل زمينه ها و مسائل شرعيه در رابطه با افراد استثنائي، همايش حقوق كودكان استثنايي در ايران.

مير سلطاني ، سيد مهدي ، (1383) ، علل عقب ماندگي ذهني، مجله اطلاعات، صفحه 10.

 

ميلاني فر، بهروز، (1374) ، روانشناسي كودكان و نوجوانان استثنايي، تهران، انتشارات قومس.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 28 اسفند 1393 ساعت: 18:05 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 824

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس