دانش آموزی - 665

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

زندگی نامه خيام نيشابوري

بازديد: 322

 

تحقیق رایگان  سایت علمی و پزوهشی اسمان

زندگی نامه خيام نيشابوري

اســــــرار ازل را نه تو داني و نه من            وين حرف معما نه تو خواني و نه من

هست از پس پرده گفتگوي من و تو           چون پرده برافتد نه تو ماني و نه من

ترانه ها و اشعار خيام هيچ وقت تازگي و لطافت خود را از دست نخواهد داد . چون اين ترانه هاي در ظاهر كوچك ولي پر مغز تمام مسائل مهم و تاريك فلسفي را در دوران مختلف انسان را سرگردان كرده و او را به وادي سرگرداني كشانده ، و افكاري را كه جبراً به او تحميل شده و اسراري را كه برايش لاينحل باقي مانده مطرح مي كند . خيام ترجمان شكنجه هاي روحي ، و فرياد او انعكاس دردها و اضطرابها ، ترسها ، اميدها و ياسهاي ميليون ها نوع نسل بشر است . خيام ترانه هاي ناب فلسفي را با زيبايي تمام به زبان آورده و بدرستي كه لقبهايي كه به او نسبت داده اند در خور شان والايي چون اوست . از جمله القاب وي حجه الحق مي باشد . حكيم ابوالفتح خيام نيشابوري از حكما و رياضي دانان و شاعران بزرگ ايران در اواخر قرن 5 و اوايل قرن 6 است . نامش عمر و كنيه اش ابوالفتح  و لقبش غياث الدين و نام پدرش ابراهيم بوده است شهرت او به خيام به درستي معلوم نيست . ظاهراً پدرش اين عنوان را داشته و شايد چادر دوز بوده است . از تاريخ تولدش اطلاع چندان يدر دست نيست و سال وفاتش نيز بدرستي معلوم نمي باشد . آنچه مي دانيم اين است كه از سال 520 هجري دور نبوده است . زندگي خيام مانند ديگر بزرگان مجهول است . اما بزرگي او همه جا نمايان است چنانكه در سال 467 در سلطنت جلال الدين ملكشاه سلجوقي و وزارت خواجه نظام الملك چون خواستند تقريب تقويم يعني محاسبه سال و ماه را موافق قواعد نجومي به درستي معين كنند . هيئتي از دانشمندان اهل فن هيئت و نجوم را براي اين مقصود برگزيدند . و مأمور ساختند تا محاسبه را ترتيب دادند و آن درست ترين محاسبه سال شماري و معروف به تقويم جلالي است و خيام يكي از آن دانشمندان بوده و گويا بر همه مقدم بوده است از جمله مطالبي كه در مورد خيام  گفته شده اين است كه : خيام و حسن صباح و خواجه نظام الملك از دوران كودكي و همدرسي نزديك استاد برخوردار شدند . اگر چه اين هر سه بزرگ معاصر يكديگر بوده اند ليكن هم شاگردي آنان بعيد به نظر مي رسد زيرا وفات خيام در حدود سالهاي 509 يا 517 يا سنين ديگر است .

وفات حسن صباح در سال 518 اتفاق افتاده و اگر اين دو در كودكي با نظام الملك در نزديك استاد درس مي خواندند مي بايست با خواجه هم سال باشند و چون خواجه به سال 408 تولد يافته پس ناگزير سن دو همدرس او هنگام وفات مي بايست به يكصد و دو رسيده باشد و چنين امري غريب الاتفاقي در شرح حال اين دو بزرگ به نظر نرسيده است . در احوال خيام گفته اند : در تصنيف و تعليم بخل داشت و تند خو بود . تندخويي او را مي توان تصديق كرد چون از سخنش پيداست كه بسيار حساس بوده و بنابراين از ناملايمات زود به شدت متألم مي شده تندخويي مي كرده است . خيام نزد همه دانشمندان همچنين بزرگان و سلاطين منزلتي عظيم داشته است و در حكمت او را تالي ابو علي سينا مي خوانند .

در رياضيات وي را سر آمد فضلا مي شمردند . در احكام نجوم هم قول او را مسلم مي داشتند . اگر چه ظاهراً او خود چندان اعتقادي به درستي آن احكام نداشت ، خيام در فن و جبر و مقابله معلومات تازه بدست آورده بود .كتابيدر اين باب نوشته كه معروفاست رسالت ديگر هم در موضوعات علمي ديگر دارد كه همه بسيار كوچك و مختصر است و روي هم رفته مي توان تصديق كرد كه خيام پرگويي را دوست نداشته است . افسوس و صد افسوس كه خيام را آنگونه كه بايد نشناختند چرا كه خيام اگر چه در درجه  اول از عالمان و فاضلان بوده است ولي عامه مردم او را به سبب رباعياتش مي شناسند و جاي بسي تأسف است كه هر چند خيام اين رباعيات نامي را ساخته ، مردم ما از عارف و عامي قدر او را ندانسته و تصوراتي متعصبانه و وهم آلود و خشك دربارة او كرده اند كه مي توان گفت « مظلوم واقع شده است . » عابدان و مقدسان خشك ماب اشعار او را كفر آميز دانسته و عامه مردم او را شرابخوار پنداشته اند و به اشعار او فقط از نظر تحريض و ترغيب به ميخوارگي نگريسته اند . و جماعتي او را بي اعتقاد به مبدأ و معاد معرفي كرده اند ، كسانيكه رباعيات خيام را دليل بر كفر و زندقه او دانسته اند ، غافل بوده اند  كه اين جستجوي حقيقت با دين و ايمان منافي نيست و چه مانعي دارد كه كسي بر حسب ايمان قلبي يا دلايل فلسفي به وجود پروردگار يقين داشته باشد و همه تكاليف شرعي خود را بجا نياورد و بگويد من از كار روزگار سر در نياوردم يعني حكمت كار خدا را نيافتم . بلكه اگر گويد عجب است : زيرا كه فهم بشر از دريافت حكمت كار خدا عاجز است و اگر عاج زنبود ، بشر نبود و اگر اين اقرار به جهل و اظهارحيواني كفر است ، پس چراپيغمبر فرمود : « ما عرضناك حق معرفتك » يعني حق اين است كه آنكه اين پرسشها را مي كند ، ديندار است زيرا معلوم مي شود به حقيقتي قائل است كه آن را در نيافته و مي جويد تا آن را بيابد اما آنكه به هيچ حقيقتي قائل نيست مي داند .فكرش آسوده است و چيزي ندارد كه بجويد . پس كساني كه خيام را از جهت اظهار در كار جهان سرزنش مي كنند ، ملتفت نيستند كه خود نيز چيزي در نيافته اند و در جهل مركب به سر مي برند . چرا كه در نيافته اند و معني حرف آنها اين است كه حقيقت منم سر اطاعت فرو بياور و فضولي مكن و عقلي را كه خدا به تو داده تا حقيقت را بجويي كنار بگذار و اين در شرح حكمت و معرفت كفر است و اگر اعتراض اين است كه چرا به اين شيوه سخن مي گويي ، فراموش كرده است كه اين شعر است و لحن سخن شعر غير از لحن تعليم دين و فلسفه است . عده اي ديگر خيام را صوفي دانسته اند و به رباعياتش معني تصوفي داده اند . ممكن است خيام اصول تصوف را پسنديده و تصديق داشته باشد و گاهي اوقات هم افكارش با عقايد صوفيان سازگار مي شود و به اين دليل است كه اصول تصوف با هر حقيقتي سازگار است ، و دليلي بر صوفي بودن آن نيست و بر خلاف نظر آنها اكثر رباعياتش صوفيانه  نيست . عده اي ديگر گفته اند : مذهب تناسخ داشته ، اما مأخذ اين ادعا معلوم نيست و به علاوه اگر خيام تناسخي بوده ، چرا مكرر در رباعيات خود  اظهار تأسف مي كند كه مي رويم و بر نمي گرديم و چرا اين اندازه از مرگ متأثر است . خصايص كلام خيام : نخست اينكه در نهايت فصاحت و بلاغت است . در سلامت و رواني مانند آب است ساده و دور از تصنع و تكلف است و از ريا و تظاهر فرسنگها دور است . صنعت شاعري به خرج نمي دهد ، تخيلات شاعرانه نمي جويد . همه متوجه معنايي است كه منظور نظر اوست . در رباعيات او آنچه بصورت خيالات شاعري مي نمايد ، در واقع تنبه و تذكر به نكات و دقايق است . سبزه مي بيند و خود را متنبه مي شود كه اين سبزه از خاك رسته و آنچه امروز خاك است ، ديروز تن و اندام مردمان بوده است . به كاخ و ايوان مي نگرد و به ياد مي آورد كه در اين كاخ پادشاهان مي زيستند و امروز قرارگاه وحش است ، آسمان و ستارگان مي بيند و به فكر فرو مي رود كه سرگرداني اين اجرام براي چيست ؟ و مدبر آنها كيست ؟

ديگر از خصايص خيام ذوق لطيف و حس شديد اوست با اينكه قصد شاعري ندارد ، از ديدن مناظر زيباي طبيعت گل و سبزه و كيفيت شام و بامداد و مهتاب و ابر و باران و مانند آنها بي اختيار طبعش به اهتزاز در مي آيد . نكته اي كه در كلام خيام جلب توجه مي كند تأثري است كه از مرگ خوش اندام و به قول او نگران خورشيد در مي يابد ، چنانچه گويي عزيز يا عزيزاني از زن و فرزند يا محبوبان داشته كه در رفتن داغ بر دل او گذاشته اند و منشاء اين تذكر و تأسف دائمي بر مرگ شده اند و از سخنانش بوي مرگ نمي ايد يا اينكه بيم مرگ دارد . زيرا كسي كه از مرگ مي ترسد اين اندازه اصرار به ياد آوري مرگ نمي كند .

ديگر از خصايص خيام سنگيني و متانت اوست . بذله گويي نمي كند . اهل مزاح و مطايبه نيست . معترض مردم نمي شود . و با كسي كاري ندارد پيداست كه حكيمي متفكر و متذكر است . سخن نمي گويد مگر براي اينكه نكته اي را كه به خاطرش رسيده ابراز كند . مدار فكرش بر دو سه مطلب بيش نيست : و آن تذكر مرگ است و تأسف  بر ناپايداري زندگاني و بي اعتباري روزگار و اينكه بي خبريم و هر چه جستيم نيافتيم و ندانستيم به كجا آمده ايم و چرا مي رويم .

خيام اشعاري به پارسي و تازي و كتابهايي بدين دو زبان دارد . درباره   رباعيات خيام تحقيقات فراواني به زبان پارسي و زبانهاي ديگر صورت گرفته است . استقبال بي نظيري كه از خيام و افكار او در جهان شده باعث گرديده است كه اين رباعيات به بسياري از زبانها ترجمه شود و بسي از اين ترجمه ها با تحقيقاتي دربارة احوال و آثار و افكار خيام همراه باشد . خاورشناسان نيز در اين باب تحقيقات مختلف دارند . خيام رباعيات خود را غالباً به دنبال تفكرات فلسفي سروده و قصد او از ساختن آنها شاعري نبوده به همين سبب وي در عهد خود شهرتي در شاعري نداشته و بنام حكيم و فيلسوف شناخته شده است اما بعدها رباعايت لطيف و فيلسوفانة وي شهرتي حاصل كرد و نام او را در شمار شاعران قرار دادند .

وفات خيام را غالباً در سنين 509 و 517 نوشته اند در نيشابور نقاب در خاك كشيد و روح نا آرامش به پرواز در آمد روحش شاد .

خيام از زبان نويسنده بزرگ كشورمان صادق هدايت

شايد كمتر كتابي در دنيا مانند مجموعه ترانه هاي خيام تحسين شده ، مردود شده ، منفور شده ، تحريف شده ، بهتان خورده ، محكوم گرديده ، حلاجي شده شهرست عمومي و دنيا گير پيدا كرده و سرانجام نا شناس مانده . اگر همه كتابهايي كه راجع به خيام و رباعياتش نوشته شده جمع آوري شود ، تشكيل كتابخانه بزرگي را خواهد داد . ولي كتاب رباعياتي كه به اسم خيام معروف است و در دسترس همه مي باشد ، مجموعه اي است كه از هشتاد الي هزار و دويست رباعي كم و بيش در برابر دارد اما همه آنها به تقريب جنگ مغلوطي از افكار مختلف را تشكيل مي دهند حالا اگر يكي از نسخه هاي رباعيات را از روي تفرع ورق بزنيم و بخوانيم در آن به افكار متضاد ، به مضمونهاي گوناگون و به موضوعهاي قديمي و جديد بر مي خوريم ، بطوريكه اگر يك نفر صد سال عمر كرده باشد و روزي دو مرتبه كيش و مسلك و عقيده خود را عوض كرده باشد . قادر به گفتن چنين افكاري نخواهد بود مضمون اين رباعيات روي فلسفه و عقايد مختلف است ، از قبيل : الهي ، طبيعي ، دهر ، صرفي ، خوشبيني ، بد بيني ، تناسخي ، افيوني بنگي ، شهرت پرستي ، مادي ، مرتاضي ، بي مذهبي ، رندي و قلاشي خدايي و افوري . . .

آيا ممكن است يك نفر اين همه مراحل و حالات مختلف را پيموده باشد و در آخر فيلسوف و رياضيدان و مجم هم باشد ؟ پس تكليف ما در مقابل اين آش در هم جوش چيست ؟

اگر به شرح حال خيام در كتب قديم هم رجوع بكنيم ، به همين اختلاف نظر بر مي خوريم  . اين اختلافي است كه هميشه در اطراف بزرگان روي مي دهد ولي اشتباه مهم از آنجا ناشي شده كه چنانچه بايد اشكال را در انتخاب رباعيات او ايجاد كرده است . در اينجا ما نمي خواهيم به شرح زندگي خيام بپردازيم و يا حدسيات و گفته هاي ديگران را راجع به او تكرار كنيم چرا كه صفحات اين كتاب خيلي محدود است . اساس كتاب ما روي يك هشت رباعي فلسفي قرار گرفته است كه به اسم خيام همان منجم و رياضيدان بزرگ مشهور است و يا به خطا به او نسبت مي دهند . چيزي كه انكار ناپذير است ، اين رباعيات فلسفي در حدود قرن 5 و 6 هجري به زبان فارسي گفته شده است . تاكنون نسخة « بولدن » آكسفورد مي باشد كه در سال 865 در شيراز كتابت شده يعني سه قرن بعد از خيام و داراي 158 رباعي است ولي همان ايراد سابق كم و بيش به اين نسخه وارد است زيرا رباعيات بيگانه نيز در اين مجموعه ديده مي شود «   فيتز جرالد » كه نام تنها مترجم رباعيات خيام بوده بلكه از روح فيلسوف بزرگ نيز ملهم بوده است ، در مجموعه خود بعضي رباعياتي آورده كه نسبت آنها به خيام جايز نيست .

قضاوت فيتز جرالد مهمتر از اغلب شرح حالاتي است كه راجع به خيام در كتب قديم ديده مي شود : چون با ذوق و شامه خودش بهتر رباعيات اصلي خيام را تشخيص داده تا « نيكلا » مترجم فرانسوي ، رباعيات خيام كه  او را به نظر يك شاعر صوفي ديده و معتقد است كه خيام عشق و الوهيت را به لباس شراب و ساقي نشان مي دهد چنانكه از همان ترجمه مغلوط او شخص با   ذوق ديگري مانند « رنان » خيام حقيقي را شناخته است ، قديمي ترين كتابي كه خيام اسم آورده و نويسنده آن ، هم عصر خيام بوده و خودش شاگرد و يكي از دوستان ارادتمند خيام معرفي مي كند و با احترام هر چه بيشتر اسم او را مي برد ، نظامي عروضي مولف چهار مقاله است ولي او خيام را در رديف منجمين ذكر مي كند و اسمي از رباعيات او نمي آورد . كتاب دگير مؤلف كه مؤلف آن ادعا دارد  در ايام طفوليت در مجلس درس خيام  مشرف شده « تاريخ بيهقي » و « تتمه صوان الحكمه » نگارش  ابوالحسن بيهقي مي باشد كه به تقريب در سال 562 تاليف شده است . او نيز از خيام چيز مهمي نمي گويد فقط عنوان او را ذكر مي كند كه :

          دستور ، فيلسوف ، حجه الحق ناميده مي شد . پدران او همه نيشابوري بوده اند و در علوم و حكمت تالي ابوعلي  بوده ولي به شخصه آدمي خشك ، بد خلق و كم حوصله بوده است . در چند كتاب از آثار او معلوم مي شود كه خيام علاوه بر رياضيات و نجوم در طب و لغت و فقه و تاريخ نيز دست داشته و معروف بوده است . ولي در آنجا هم اسمي از اشعار خيام نمي آيد . گويا ترانه هاي خيام در زمان حياتش به  واسطه تعصب مردم مخفي بوده و تدوين نشده و تنها بين يك دسته از دوستان همرنگ و صميمي او شهرت داشته و يا در حاشيه جنگها و كتب اشخاص با ذوق هرزگاهي چند رباعي از او ضبط شده و پس از مرگش منتشر گرديده كه داغ بي مذهبي و گمراهي رويش گذاشته اند .

          بعدها با اضافات مقلدين و دشمنان او جمع آوري شده است . انعكاس رباعيات او در كتاب « مرصاد العباده » ، مي باشد . اولين كتابي كه در آن خيام شاعر مورد گفتگو قرار مي گيرد ، كتاب « خريده القصر » تأليف عمادالدين كاتب اصفهاني ، به زبان عربي است كه در 572 يعني قريب 50 سال بعد از مرگ خيام نوشته شده و مؤلف آن خيام در زمره شعراي خراسان نام برده و ترجمه حال او را آورده است . كتاب ديگري كه خيام شاعر را تحت مطالعه آورده « مرصادالعباد » تأليف نجم الدين رازي مي باشد كه در سال 621 620 تأليف شده . اين كتاب وثيقة بزرگي است زيرا نويسنده آن صوفي متعصبي بوده و از اين لحاظ به عقايد خيام به نظر بطلان نگريسته و نسبت فلسفي و دهري و طبيعي به او مي دهد و مي گويد : ( ص 18 ) « . . . كه ثمرة نظر ايمان است و ثمره قدم عرفان » .

فلسفي و دهري و طبايعي از اين دو مقام محرومند و سرگشته و گم گشته اند . يكي از فضلا كه به  نزد نابينايان به فضل و حكومت و كياست معروف است و آن عمر خيام است از غايت حيرت و ظلالت ، اين بيت را مي گويد :

رباعي

در دايره اي كه آمدن و رفــــتن ماست        آن را نه بدايت نه نهايت پـــــــيداست

« دارنـــده چو تركيب طبـايع آراســـت        بازارچه سبب فكندش اندر كم و كاست ؟

گر زشت آمد اين صور ، عيب كراست ؟       ور نيك آمد ، خرابي از بهر چه خواست » ؟

( ص 227 ) . . . و اما آنچه حكمت در ميرانيدن بعد از حيات و در زنده كردن بعد از ممات چه بود ، تا جواب به آن سرگشتة غافل و گم گشته عاطل مي گويد : « دارنده چو تركيب طبايع آراست . . . »

قضاوت اين شخص ارزش مخصوص در شناسانيدن فكر و فلسفه خيام دارد . مؤلف صوفي مشرب از نيش زبان و فحش نسبت به خيام خودداري نكرده است . البته به واسطه نزديك بودن زمان از هر جهت مؤلف مزبور آشنا تر به زندگي و آثار خيام بوده ، و عقيده خود را درباره او ابراز مي كند . آيا اين خود دليل كافي نيست كه خيام نه تنها صوفي و مذهبي نبوده ، بلكه  بر عكس يكي از دشمنان ترسناك اين فرقه بشمار مي آيد ؟ اسناد ديگر در بعضي از كتب قدما مانند : « نزهه الارواح ، تاريخ الحكماء ، آثار البلاد ، فردوس التواريخ ، » و غيره درباره خيام وجود دارد كه اغلب اشتباه آلود و ساختگي است و از روي تعصب و يا افسانه هاي مجهول نوشته شده و رابطه خيلي دور با خيام حقيقي  دارد . ما در اينجا مجال انتقاد آنها را نداريم . تنها سند مهمي كه از رباعيات اصلي خيام در دست مي باشد ، عبارت است از : رباعيات سيزده گانه « مونس الاحرار » كه در سال 741 هجري نوشته شده و در خاتمه كتاب رباعيات روزن استنساخ و در برلين چاپ شده . ( رجوع شود به نمرات 8 و 10 و 27 و 29 و 41 و 45 و 59  و 62 و 67 و 93 و 115 و 127 ) رباعيات مزبور علاوه بر قدمت تاريخي با روح فلسفه و طرز نگارش خيام درست جور مي آيند و انتقاد مؤلف مرصادالعباد به آنها نيز وارد است پس در اصالت اين سيزده رباعي و دو رباعي مرصاد العباد كه يكي از آنها در هر دو تكرار شده ( غير 100 ) شكي باقي نمي ماند و در ضمن معلوم مي شود كه گوينده آنها يك فلسفة مستقل و طرز فكر واسلوب معين داشته ، و نشان مي دهد كه ما با فيلسوفاني مادي و طبيعي سروكار داريم . از اين رو با كمال اطمينان مي توانيم اين رباعيات چهارده گانه را از خود شاعر بدانيم و آنها را كليد و محك شناسايي رباعيات ديگر خيام قرار بدهيم . از اين قرار 14 رباعي مذكور سند اساسي اين كتاب اين كتاب خواهد بود و در اين صورت هر رباعي كه يك كلمه و يا كنايه مشكوك و صوفي مشرب داشت ، نسبت به آن به خيام جايز نيست مشكل ديگري كه بايد حل شود ، اين است كه مي گويند خيام به اقتضاي سن ، چندين بار افكار و عقايدش عوض شده در ابتدا لاابالي و شرابخوار و كافر و مرتد بوده ودر آخر عمر سعادت رفيق او شده راهي به سوي خدا پيدا كرده و شبي روي مهتابي مشغول باده گساري بوده !  نا گاه  باد تندي وزيدن مي گيرد و كوزه شراب روي زمين مي افتد و مي شكند آن وقت خيام بر آشفته به خدا مي گويد :

ابــــــــــــريق مـي مرا شكستي ربي           بـــــر من در عيش را ببستي ربي

من مي خورم و تو مي كني بد مستي           خاكم به دهن مگر تو مستي ربي

خدا هم او را غضب مي كند ، صورت خيام سياه مي شود و خيام دوباره مي گويد :

ناكرده گناه در جهان كيست ؟ بگو              آن كس كه گنه نكرده چون زيست ؟ بگو

من بد كنم و تو بد مكافات دهي                  پس فرق ميان من و تو چيست ؟ بگـــو

خدا هم او را مي بخشيد و رويش درخشيدن مي گيرد و قلبش روشن مي شود بعد مي گويد : « خدايا مرا بسوي خودت بخوان ! » آن وقت مرغ روح از بدنش پرواز مي كند .

چند رباعي از خيام :

 

خـــيام اگر زباده مستي خوش باش             با مــــاهرخي اگر نشستي خوش باش

چون عاقبت كار جهان نيستي است             انگار كه نيستي چو هستي خوش باش

 

 

از جـــــملة رفتگان اين راه دراز                  باز آمده اي كيست تا بما گويد راز

پس بر سر اين دو راهه آز و نياز                 تا هيچ نماني كه  نمي آيي بـــــاز

 

 

يـك روز زبند عالم آزاد نيم                        يك دم زدن از وجود خود شاد نيم

شاگردي روزگار كردم بسيار                        در كار جهان هنوز استـــــاد نيم

پروين اعتصامي

پروين به كجروان سخن از راستي چه سود      كو آنچنان كسي كه نرنجد زحرف راست

عمر پروين بسيار كوتاه بود او در 25 اسفند 1285 شمسي در تبريز متولد شد كمتر زني از ميان سخنگويان اقبالي همچون پروين داشته كه در دوراني كوتاه سرشار از تفكر و تلاش ذهني و آفرينش هنري است انديشه هاي پروين  در دو مسير كلي در حركت است و اين دو مسير در پايان به وحدت مي رسد كه كل حيات بشري را در بر مي گيرد او در همان حال فلسفه هستي و راز آفرينش و پيچيدگي سرنوشت آدمي را در ارتباط با مابعد الطبيعه در انديشة خود زير و رو مي كند از زندگي عادي و روزمره انسان و تكاليف و وظايف او نيز غافل نيست پروين كه در كودكي به همراه خانواده به تهران آمده بود مقدمات عربي و برخي متون فارسي را در خانه نزد پدر فرا گرفت از همان زمان كودكي پروين با شعر و ادب آشنا شد چرا كه خانه آنها محفل شاعران و فرزانگان آن روزگار بود و پروين با ادبيات و شعر بزرگ مي شد بعد از آموختن ادب فارسي و عربي به مدرسه دخترانه ( ايران نبل ) كه از سوي آمريكا ييان اداره مي شد رفت و در خرداد 1303 شمسي دوره تحصيلي آن مدرسه را به پايان رسانيد پروين بعد از اتمام تحصيل در هم آن مدرسه به تعليم پرداخت اما پروين باز به سوي شعر رو آورد و به گفتن مضامين بكر و لطيف پرداخت پروين روحيه اي متين و آرام داشت چنانكه با حادثة غم انگيز ناكامي در ازدواجش و مرگ پدر با فروتني و وقار هر دو حادثه را پذيرفت . چنانكه پروين در 19 تيرماه 1313 با پسر عموي خود به نام فضل ا. . . كه رئيس شهرباني بود در كرمانشاه ازدواج كرد و چهار ماه پس از عقد با همسر خود به كرمانشاه رفت اما از همان آغاز پيدا بود كه ديگر با دل و جان به شعر و شاعري نمي پرداخت چرا كه روح خشن و نظامي شوهرش با روح لطيف پروين هم خواني نداشت پروين نمي توانست برخوردهاي او را تحمل كند پس با برادرش راهي تهران شد و سرانجام در 11 مرداد 1314 با چشم پوشي از مهريه از وي جدا شد اين تجربه تلخ از زندگاني مشترك پروين را در دنيايي از غم و اندوه و انزوا فرو برد و با هم متوسل به روحيه آرام خود شد و از كم و كيف آن با هيچ كس صحبت نكرد فقط چند بيت سرود :

ايـن گل تو ز جمعيت گلزار چه ديــــدي       جز سرزنش و بد سري خار چه ديــدي

اي لـعل دل افروز تو با اين همه پرتـــو       جز مشتري سفله به بازار چه ديـــدي

رفتي به چمن ، ليك قفس گشت نصيبت     غير از قفس اي مرغ گرفتار چه ديدي

انزوا و تنهايي پروين به او فرصتي بخشيد تا او به ياري پدر فاضلش به نظم و تدوين اشعار خويش بپردازد ، پنجاه سال است كه از درگذشت اين زن شاعر مي گذرد و همگان اشعار پروين را مي خوانند و وي را ستايش مي كنند اشعارش نزد همگان پذيرش يافته و بسياري از ابيان آن بصورت ضرب المثل به زبان خاص وعام جاري گشته است . افسوس كه زمانه با او مهربان نبود و بار دگر او را در غم و ناراحتي فرو برد و با مرگ پدر كه در 12 دي ماه 1319 هـ ق اتفاق افتاد و او را غرق در ناراحتي و حرمان كرد اين قطعه را در اندوه فراق پدر سرود :

پدر آن تيشه كه بر خاك تو زد دست اجل     تيشه اي بود كه شد باعث ويراني مــن

مــــه گردون ادب بودي و در خاك شدي       خاك زندان تو گشت اي مه كنعاني من

بــر سر خاك تو رفتم خط پاكش خواندم       آه از اين خط كه نوشتند به پيشاني من

شعر پروين شيوا ، ساده و دل نشين است مضمونهاي متنوع پروين به باغ پر گياهي مانند است كه به راستي روح را نوازش مي دهد اخلاق و همه تعابير و مفاهيم زيبا و عادلانه آن چون اختري تابناك بر ديوان پروين مي درخشد چنانكه استاد بهار در مورد اشعار وي مي فرمايند « پروين در قصايد خود پس از بيانات حكيمانه و عارفانه روح انسان را بسوي سعي و عمل اميد ، حيات ، اغتنام وقت ، كسب كمال ، همت ، اقدام نيكبختي و فضليت سوق مي  دهد . سرانجام آنكه او ديوان خوبي و پاكي است بدين  نحو گذشت .

فوت پروين

سرانجام سوم فروردين 1320 فرا رسيد پروين بي هيچ سابقة بيمار شد و حصبه گرفت ، پروين مانند هميشه متين و آرام بود . با آنكه در تب مي سوخت آه نمي كشيد پروين در لحظات آخر عمر از دايي خود كه هر روز بر سر بالين او مي آمد خواست تا براي مادر تسكيني باشد و بعد بيهوش شد و در نيمه شب جمعه 15 فروردين  1320 در آغوش مادر جان داد جنازه پروين در صحن حضرت معصومه در قم كنار آرامگاه پدرش به خاك سپرده شد .
اشعار پروين

كودكي كوزه اي شكست و گريست
چــه كــنم ، اوســـــتا اگــر پرسد
زيـــن شكسته شدن ، دلم بشكست
چــــــــــه كنم اگر طلب كند تاوان
گـــر نكوهش كند كه كوزه چه شد

 

كــــــــه مرا پاي خانه رفتن نيست
كــــوزة آب از اوست از من نيست
كار ايــــــــام ، جز شكستن نيست
خجلت و شـــرم ، كم زمردن نيست
سخنيم از بـــــــــراي گفتن نيست

 كــــــاشكي دود آه مــــــي ديدم
چــــيزها ديــــده و نـــخواسته ام
روي مـادر نـــــديده ام هـــــرگز
كودكــــان گــــريه مي كنند و مرا
دامـن مادران خوش است ، چه شد
خواندم از شوق هر كه را مـــــادر
از چه يك دوست بهر من نـگذاشت
ديشب از من خجسته روي بــتافت
من كه ديبا نداشــــــتم هــمه عمر
طوق خورشيد ، گـــر زمــــرد بود
لعل من چيـــست ، عقده هــاي دلم
اشــــك مـــن گوهر بنا گوشــــم
كودكان را كـــــــليج هست و مـرا
جامه ام را بــه نــــيم جـــو نخرد

تــــرسم آنـــــــگه دهــند پيرهنم
كودكي گفت مسكن تو كجاســت
رقعه ، دانم زدن بـــه جامة خويش
خوشه اي چـــــــند مي توانم چيد
هـــــــــــمه گويند پيش ما منشين

 

حيف ، دل را شكاف و روزن نيست
دل مــــن هم دل است ، آهن نيست
چشم طفل يــــتيم ، روشــن نيست
فـــــرصتي بـهر گريه كردن نيست
كه سر من بــــه هيــچ دامن نيست
گفت با من كه مـــــــادر من نيست
گــــر كه با من زمانه دشمن نيست
كـــز چه معنيت ، ديبه بر تن نيست
ديدن ايدوست ، چون شنيدن نيست
لعل من هم به هيچ معدن نيست
عـــقد خونين به هيچ مخزن نيست
اگرم گوهـــــري به گـــردن نيست
نــان خشك از براي خوردن نيست
ايــن چنين جامه ، جاي ارزن نيست
كــــه نــشاني و نامي از تن نيست
گـــفتم : آنجا كه هيچ مسكن نيست
چه كنم،نخ كم است و سوزن نيست
چـــــــه كنم در چراغ روغن نيست
هيـــچ جا ، بـــهر من نشيمن نيست

 بر پلاسم نشانده اند از آن
نزد استاد فرش رفتم و گفت
همگانم قفا زنند همي
من نرفتم به باغ با طفلان
گل اگر بود ، مادر من بود
گل من خارهاي پاي من است
اوستادم نهاد لوح به سر
من كه هر خط نوشتم و خواندم
پشت سر او فتادة فلكم
مزد بهمن همي زمن خواهند
چرخ ، هر سنگ داشت بر من زد
چه كنم خانه زمانه خراب

 

كه ترا جامه خزاد كن نيست
در تو فرسوده ، فهم اين فن نيست
كه ترا جز زبان الكن نيست
بهر پژمردگان  ، شكفتن نيست
چونكه اونيست، گل به گلشن نيست
گر گل و ياسمين و سوسن نيست
كه چو تو ، هيچ طفل كودن نيست
بخت با خواندن و نوشتن نيست
نقص خطي و جرم كلمن نيست
آخر اين آذر است ، بهمن نيست
ديگرش سنگ در فلاخن نيست
كــــــــه دلي از جفاش ايمن نيست

 

 


 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 05 مهر 1393 ساعت: 18:27 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگی نامه عمر خیام

بازديد: 401

 

تحقیق رایگان از سایت علمی و پژوهشی اسمان

تحقیق درباره زندگی نامه عمر خیام

حکیم عمر خیام (خیامی) در سال 439 هجری (1048 میلادی) در شهر نیشابور و در زمانی به دنیا آمد که ترکان سلجوقیان بر خراسان، ناحیه ای وسیع در شرق ایران، تسلط داشتند. وی در زادگاه خویش به آموختن علم پرداخت و نزد عالمان و استادان برجسته آن شهر از جمله امام موفق نیشابوری علوم زمانه خویش را فراگرفت و چنانکه گفته اند بسیار جوان بود که در فلسفه و ریاضیات تبحر یافت.


زندگی نامه خیام
خیام در سال 461 هجری به قصد سمرقند، نیشابور را ترک کرد و در آنجا تحت حمایت ابوطاهر عبدالرحمن بن احمد , قاضی القضات سمرقند اثربرجسته خودرادر جبر تألیف کرد. خیام سپس به اصفهان رفت و مدت 18 سال در آنجا اقامت گزید و با حمایت ملک شاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک، به همراه جمعی از دانشمندان و ریاضیدانان معروف زمانه خود، در رصد خانه ای که به دستور ملکشاه تأسیس شده بود، به انجام تحقیقات نجومی پرداخت. حاصل این تحقیقات اصلاح تقویم رایج در آن زمان و تنظیم تقویم جلالی (لقب سلطان ملکشاه سلجوقی) بود. در تقویم جلالی، سال شمسی تقریباً برابر با 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 45 ثانیه است. سال دوازده ماه دارد 6 ماه نخست هر ماه 31 روز و 5 ماه بعد هر ماه 30 روز و ماه آخر 29 روز است هر چهارسال، یکسال را کبیسه می خوانند که ماه آخر آن 30 روز است و آن سال 366 روز است هر چهار سال، یکسال را کبیسه می خوانند که ماه آخر آن 30 روز است و آن سال 366 روز می شود در تقویم جلالی هر پنج هزار سال یک روز اختلاف زمان وجود دارد در صورتیکه در تقویم گریگوری هر ده هزار سال سه روز اشتباه دارد.


بازگشت خیام به خراسان
بعد از کشته شدن نظام الملک و سپس ملکشاه، در میان فرزندان ملکشاه بر سر تصاحب سلطنت اختلاف افتاد. به دلیل آشوب ها و درگیری های ناشی از این امر، مسائل علمی و فرهنگی که قبلا از اهمیت خاصی برخوردار بود به فراموشی سپرده شد. عدم توجه به امور علمی و دانشمندان و رصدخانه، خیام را بر آن داشت که اصفهان را به قصد خراسان ترک کند. وی باقی عمر خویش را در شهرهای مهم خراسان به ویژه نیشابور و مرو که پایتخت فرمانروائی سنجر (پسر سوم ملکشاه) بود، گذراند. در آن زمان مرو یکی از مراکز مهم علمی و فرهنگی دنیا به شمار می رفت و دانشمندان زیادی در آن حضور داشتند. بیشتر کارهای علمی خیام پس از مراجعت از اصفهان در این شهر جامه عمل به خود گرفت.


خیام و علم ریاضیات
دستاوردهای علمی خیام برای جامعه بشری متعدد و بسیار درخور توجه بوده است. وی برای نخستین بار در تاریخ ریاضی به نحو تحسین برانگیزی معادله های درجه اول تا سوم را دسته بندی کرد، و سپس با استفاده از ترسیمات هندسی مبتنی بر مقاطع مخروطی توانست برای تمامی آنها راه حلی کلی ارائه کند. وی برای معادله های درجه دوم هم از راه حلی هندسی و هم از راه حل عددی استفاده کرد، اما برای معادلات درجه سوم تنها ترسیمات هندسی را به کار برد؛ و بدین ترتیب توانست برای اغلب آنها راه حلی بیابد و در مواردی امکان وجود دو جواب را بررسی کند. اشکال کار در این بود که به دلیل تعریف نشدن اعداد منفی در آن زمان، خیام به جوابهای منفی معادله توجه نمی کرد و به سادگی از کنار امکان وجود سه جواب برای معادله درجه سوم رد می شد. با این همه تقریبا چهار قرن قبل از دکارت توانست به یکی از مهمترین دستاوردهای بشری در تاریخ جبر بلکه علوم دست یابد و راه حلی را که دکارت بعدها (به صورت کاملتر) بیان کرد، پیش نهد. خیام همچنین توانست با موفقیت تعریف عدد را به عنوان کمیتی پیوسته به دست دهد و در واقع برای نخستین بار عدد مثبت حقیقی را تعریف کند و سرانجام به این حکم برسد که هیچ کمیتی، مرکب از جزء های تقسیم ناپذیر نیست و از نظر ریاضی، می توان هر مقداری را به بی نهایت بخش تقسیم کرد. همچنین خیام ضمن جستجوی راهی برای اثبات "اصل توازی" (اصل پنجم مقاله اول اصول اقلیدس) در کتاب شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس (شرح اصول مشکل آفرین کتاب اقلیدس)، مبتکر مفهوم عمیقی در هندسه شد. در تلاش برای اثبات این اصل، خیام گزاره هایی را بیان کرد که کاملا مطابق گزاره هایی بود که چند قرن بعد توسط والیس و ساکری ریاضیدانان اروپایی بیان شد و راه را برای ظهور هندسه های نااقلیدسی در قرن نوزدهم هموار کرد. بسیاری را عقیده بر این است که مثلث حسابی پاسکال را باید مثلث حسابی خیام نامید و برخی پا را از این هم فراتر گذاشتند و معتقدند، دو جمله ای نیوتن را باید دو جمله ای خیام نامید. البته گفته می شودبیشتر از این دستور نیوتن و قانون تشکیل ضریب بسط دو جمله ای را چه جمشید کاشانی و چه نصیرالدین توسی ضمن بررسی قانون های مربوط به ریشه گرفتن از عددها آورده اند.


خیام و علوم دیگر
استعداد شگرف خیام سبب شد که وی در زمینه های دیگری از دانش بشری نیز دستاوردهایی داشته باشد. از وی رساله های کوتاهی در زمینه هایی چون مکانیک، هیدرواستاتیک، هواشناسی، نظریه موسیقی و غیره نیز بر جای مانده است. اخیراً نیز تحقیقاتی در مورد فعالیت خیام در زمینه هندسه تزئینی انجام شده است که ارتباط او را با ساخت گنبد شمالی مسجد جامع اصفهان تأئید می کند. تاریخنگاران و دانشمندان هم عصر خیام و کسانی که پس از او آمدند جملگی بر استادی وی در فلسفه اذعان داشته اند، تا آنجا که گاه وی را حکیم دوران و ابن سینای زمان شمرده اند. آثار فلسفی موجود خیام به چند رساله کوتاه اما عمیق و پربار محدود می شود. آخرین رساله فلسفی خیام مبین گرایش های عرفانی اوست. اما گذشته از همه اینها، بیشترین شهرت خیام در طی دو قرن اخیر در جهان به دلیل رباعیات اوست که نخستین بار توسط فیتزجرالد به انگلیسی ترجمه و در دسترس جهانیان قرار گرفت و نام او را در ردیف چهار شاعر بزرگ جهان یعنی هومر، شکسپیر، دانته و گوته قرار داد. رباعیات خیام به دلیل ترجمه بسیار آزاد (و گاه اشتباه) از شعر او موجب سوء تعبیرهای بعضاً غیر قابل قبولی از شخصیت وی شده است. این رباعیات بحث و اختلاف نظر میان تحلیلگران اندیشه خیام را شدت بخشیده است. برخی برای بیان اندیشه او تنها به ظاهر رباعیات او بسنده می کنند، در حالی که برخی دیگر بر این اعتقادند که اندیشه های واقعی خیام عمیق تر از آن است که صرفا با تفسیر ظاهری شعر او قابل بیان باشد. خیام پس از عمری پربار سرانجام در سال 517 هجری (طبق گفته اغلب منابع) در موطن خویش نیشابور درگذشت و با مرگ او یکی از درخشان ترین صفحات تاریخ اندیشه در ایران بسته شد.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 05 مهر 1393 ساعت: 18:18 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره ترانه هاى خيام

بازديد: 408

 

تحقیق رایگان از سایت علمی و پژوهشی اسمان

ترانه هاى خيام؛

اثری از صادق هدايت

شايد كمتر كتابي در دنيا مانند مجموعه ترانه‌هاي خيام تحسين شده، مردود و منفور بوده، تحريف شده، بهتان خورده، محكوم گرديده، حلاجي شده، شهرت عمومي و دنيا گير پيدا كرده و بالاخره ناشناس مانده.
اگر همه كتاب‌هايي كه راجع به خيام و رباعياتش نوشته شده جمع‌آوري شود تشكيل كتابخانه بزرگي را خواهد داد. ولي كتاب رباعياتي كه به اسم خيام معروف است و در دسترس همه مي‌باشد مجموعه‌اي است كه عموما از هشتاد الي هزار و دويست رباعي كم و بيش در بر دارد؛ اما همه آن‌ها تقريبا جنگ مغلوطي از افكار مختلف را تشكيل مي‌دهند. حالا اگر يكي از اين نسخه‌هاي رباعيات را از روي تفريح ورق بزنيم و بخوانيم در آن به افكار متضاد، به مصمون‌هاي گوناگون و به موضوع‌هاي قديم و جديد بر مي‌خوريم؛ بطوري كه اگر يك نفر صد سال عمر كرده باشد و روزي دو مرتبه كيش و مسلك و عقيده خود را عوض كرده باشد قادر به گفتن چنين افكاري نخواهد بود. مضمون اين رباعيات روي فلسفه و عقايد مختلف است از قبيل: الهي، طبيعي، دهري، صوفي، خوشبيني، بدبيني، تناسخي، افيوني، بنگي، شهوت‌پرستي، مادي، مرتاضي، لامذهبي، رندي و قلاشي، خدائي، وافوري . . . آيا ممكن است يك نفر اين‌همه مراحل و حالات مختلف را پيموده باشد و بالاخره فيلسوف و رياضي‌دان و منجم هم باشد؟ پس تكليف ما در مقابل اين آش در هم جوش چيست؟ اگر به شرح حال خيام در كتب قدما هم رجوع بكنيم بهمين اختلاف نظر بر مي‌خوريم.
اين اختلافي است كه هميشه در اطراف افكار بزرگ روي مي‌دهد. ولي اشتباه مهم از آنجا ناشي شده كه چنان كه بايد خيام شناخته نشده و افسانه‌هايي كه راجع به او شايع كرده‌اند اين اشكال را در انتخاب رباعيات او توليد كرده است.
در اينجا ما نمي‌خواهيم به شرح زندگي خيام بپردازيم و يا حدسيات و گفته‌هاي ديگران را راجع به او تكرار بكنيم. چون صفحات اين كتاب خيلي محدود است. اساس كتاب ما روي يك مشت رباعي فلسفي قرار گرفته است كه به اسم خيام، همان منجم و رياضي‌دان بزرگ مشهور است و يا به خطا به او نسبت مي‌دهند. اما چيزي‌ كه انكار ناپذير است، اين رباعيات فلسفي در حدود قرن پنج و شش هجري به زبان فارسي گفته شده.
تا كنون قديمي ترين مجموعه اصيل از رباعياتي كه به خيام منسوب است، نسخه «بودلن» اكسفرد مي‌باشد كه در سنه
۸۶۵ در شيراز كتابت شده. يعني سه قرن بعد از خيام و داراي ۱۵۸ رباعي است، ولي همان ايراد سابق كم و بيش به اين نسخه وارد است. زيرا رباعيات بيگانه نيز درين مجموعه ديده مي شود.
فيتز جرالد كه نه تنها مترجم رباعيات خيام بوده، بلكه از روح فيلسوف بزرگ نيز ملهم بوده است، در مجموعه خود بعضي رباعياتي آورده كه نسبت آن ها به خيام جايز نيست، قضاوت فيتز جرالد مهمتر از اغلب شرح حالاتي است كه راجع به خيام در كتب قديم ديده مي‌شود؛ چون با ذوق و شامه خودش بهتر رباعيات اصلي خيام را تشخيص داده تا نيكلا مترجم فرانسوي رباعيات خيام كه او را به نظر يك شاعر صوفي ديده و معتقد است كه خيام عشق و الوهيت را به لباس شراب و ساقي نشان مي‌دهد، چنان كه از همان ترجمه مغلوط او شخص با ذوق ديگري مانند رنان خيام حقيقي را شناخته است.
قديمي ترين كتابي كه از خيام اسمي به ميان آورده و نويسنده آن هم عصر خيام بوده و خودش را شاگرد و يكي از دوستان ارادتمند خيام معرفي مي كند و با احترام هر چه تمام تر اسم او را مي برد، نظامي عروضي مولف «چهار مقاله» است. ولي او خيام را در رديف منجمين ذكر مي كند و اسمي از رباعيات او نمي آورد. كتاب ديگري كه مولف آن ادعا دارد در ايام طفوليت (
۵۰۷) در مجلس درس خيام مشرف شده «تاريخ بيهقي» و «تتمه صوان الحكمه» نگارش ابوالحسن بيهقي مي باشد كه تقريبا در سنه ۵۶۲ تاليف شده. او نيز از خيام چيز مهمي بدست نمي دهد، فقط عنوان او را مي‌گويد كه: «دستور، فيلسوف و حجه الحق» ناميده مي شده! پدران او همه نيشابوري بوده‌اند، در علوم و حكمت تالي ابوعلي بوده ولي شخصا آدمي خشك، و بد خلق و كم حوصله بوده. چند كتاب از آثار او ذكر مي كند و فقط معلوم مي شود كه خيام علاوه بر رياضيات و نجوم در طب و لغت و فقه و تاريخ نيز دست داشته و معروف بوده است. ولي در آن جا هم اسمي از اشعار خيام نمي آيد گويا ترانه هاي خيام در زمان حياتش به واسطه تعصب مردم مخفي بوده و تدوين نشده و تنها بين يك دسته از دوستان همرنگ و صميمي او شهرت داشته و يا در حاشيه جنگ ها و كتب اشخاص با ذوق به طور قلم انداز چند رباعي از او ضبط شده، و پس از مرگش منتشر گرديده كه داغ لامذهبي و گمراهي رويش گذاشته اند و بعدها با اضافات مقلدين و دشمنان او جمع آوري شده. انعكاس رباعيات او را در كتاب «مرصادالعباد» خواهيم ديد.
اولين كتابي كه در آن از خيام شاعر گفتگو مي شود كتاب «خريده القصر» تاليف عماد الدين كاتب اصفهاني به زبان عربي است كه در
۵۷۲ يعني قريب ۵۰ سال بعد از مرگ خيام نوشته شده و مولف آن خيام را در زمره شعراي خراسان نام برده و ترجمه حال او را آورده است.
كتاب ديگري كه خيام شاعر را تحت مطالعه آورده «مرصاد العباد» تاليف نجم‌الدين رازي مي باشد كه در سنه
۶۲۰ - ۶۲۱ تاليف شده. اين كتاب وثيقه بزرگي است زيرا نويسنده ي آن صوفي متعصبي بوده و از اين لحاظ به عقايد خيام به نظر بطلان نگريسته و نسبت فلسفي و دهري و طبيعي به او مي‌دهد و مي‌گويد:
۱۸) « . . . كه ثمره نظر ايمان ست و ثمره قدم عرفان. فلسفي و دهري و طبايعي از اين دو مقام محرومند و سرگشته و گم گشته اند. يكي از فضلا كه به نزد نابينايان به فضل و حكمت و كياست معروف و مشهور است و آن عمر خيام است، از غايت حيرت و ضلالت اين بيت را مي‌گويد، رباعي:
در دايره اي كامدن و رفتن ماست،
آن را نه بدايت، نه نهايت پيداست؛
كس مي نزند دمي در ين عالم راست،
كين آمدن از كجا و رفتن به كجاست!
رباعي:
دارنده چه تركيب طبايع آراست.
باز از چه سبب فكندش اندر كم و كاست؟
گر زشت آمد اين صور، عيب كراست؟
ور نيك آمد، خرابي از بهر چه خواست؟»
۲۲۷) « . . . اما آنچه حكمت در ميرانيدن بعد از حيات و در زنده كردن بعد از ممات چه بود، تا جواب به آن سرگشته غافل و گم گشته عاطل مي‌گويد:
دارنده چو تركيب طبايع آراست . . . »
قضاوت اين شخص ارزش مخصوصي در شناسانيدن فكر و فلسفه خيام دارد. مولف صوفي مشرب از نيش زبان و فحش نسبت به خيام خود داري نكرده است. البته بواسطه نزديك بودن زمان، از هر جهت مولف مزبور آشناتر به زندگي و افكار و آثار خيام بوده، و عقيده خود را درباره او ابراز مي كند. آيا اين خود دليل كافي نيست كه خيام نه تنها صوفي و مذهبي نبوده، بلكه برعكس يكي از دشمنان ترسناك اين فرقه به شمار مي‌آمده؟
اسناد ديگر در بعضي از كتب قدما مانند، نزهه‌الارواح، تاريخ الحكمإ، آثار البلاد، فردوس التواريخ و غيره دربارخ خيام وجود دارد كه اغلب اشتباه آلود و ساختگي است، و از روي تعصب و يا افسانه هاي مجعول نوشته شده و رابطه خيلي دور با خيام حقيقي دارد. ما در اينجا مجال انتقاد آن ها را نداريم.
تنها سند مهمي كه از رباعيات اصلي خيام در دست مي باشد، عبارتست از رباعيات سيزده گانه «مونس الاحرار» كه در سنه
۷۴۱ هجري نوشته شده، و در خاتمه كتاب رباعيات روزن استنساخ و در برلين چاپ شده (رجوع شود به نمرات: ۸، ۱۰، ۲۷، ۲۹، ۴۱، ۴۵، ۵۹، ۶۲، ۶۴، ۶۷، ۹۳، ۱۱۵، ۱۲۷.) رباعيات مزبور علاوه بر قدمت تاريخي، با روح و فلسفه و طرز نگارش خيام درست جور مي آيند و انتقاد مولف «مرصاد العباد» به آن ها نيز وارد است. پس در اصالت اين سيزده رباعي و دو رباعي «مرصاد العباد» كه يكي از آن ها در هر دو تكرار شده (نمره ۱۰) شكي باقي نمي ماند و ضمنا معلوم مي شود كه گوينده آن ها يك فلسفه مستقل و طرز فكر و اسلوب معين داشته، و نشان مي دهد كه ما با فيلسوفي مادي و طبيعي سر و كار داريم. ازين رو با كمال اطمينان مي توانيم اين رباعيات چهارده گانه را از خود شاعر بدانيم و آن ها را كليد و محك شناسايي رباعيات ديگر خيام قرار بدهيم.
از اين قرار چهارده رباعي مذكور سند اساسي اين كتاب خواهد بود، و در اين صورت هر رباعي كه يك كلمه و يا كنايه مشكوك و صوفي مشرب داشت نسبت آن به خيام جايز نيست. ولي مشكل ديگري كه بايد حل بشود اين ست كه مي گويند خيام به اقتضاي سن، چندين بار افكار و عقايدش عوض شده، در ابتدا لاابالي و شراب خوار و كافر و مرتد بوده و آخر عمر سعادت رفيق او شده راهي به سوي خدا پيدا كرده و شبي روي مهتابي مشغول باده گساري بوده؛ ناگاه باد تندي وزيدن مي گيرد و كوزه شراب روي زمين مي افتد و مي شكند. آن وقت خيام برآشفته به خدا مي گويد:
ابريق مي مرا شكستي ربي،
بر من در عيش را به بستي ربي؛
من مي خورم و تو مي كني بد مستي،
خاكم بدهن مگر تو مستي ربي؟
خدا او را غضب مي كند، فورا صورت خيام سياه مي شود و خيام دوباره مي گويد:
ناكرده گناه در جهان كيست؟ بگو،
آن‌كس كه گنه نكرده چون زيست؟ بگو؛
من بد كنم و تو بد مكافات دهي!
پس فرق ميان من و تو چيست؟ بگو.
خدا هم او را مي بخشد و رويش درخشيدن مي گيرد، و قلبش روشن مي شود. بعد مي گويد: «خدايا مرا بسوي خودت بخوان!» آن وقت مرغ روح از بدنش پرواز مي كند!
اين حكايت معجز آساي مضحك بدتر از فحش هاي نجم‌الدين رازي به مقام خيام توهين مي كند، و افسانه بچگانه اي است كه از روي ناشي گري بهم بافته اند. آيا مي توانيم بگوييم گوينده آن چهارده رباعي محكم فلسفي كه با هزار زخم زبان و نيش خندهاي تمسخر آميزش دنيا و مافي هايش را دست انداخته، در آخر عمر اشك مي ريزد و از همان خدايي كه محكوم كرده به زبان لغات آخوندي استغاثه مي طلبد؟ شايد يك نفر از پيروان و دوستان شاعر براي نگهداري اين گنج گران بها، اين حكايت را ساخته تا اگر كسي به رباعيات تند او بربخورد به نظر عفو و بخشايش به گوينده ي آن نگاه كند و برايش آمرزش بخواهد!
افسانه ديگري شهرت دارد كه بعد از مرگ خيام مادرش دايم براي او از درگاه خدا طلب آمرزش مي كرده و عجز و لابه مي نموده، روح خيام در خواب به او ظاهر مي شود و اين رباعي را مي گويد:
اي سوخته سوخته سوختني،
اي آتش دوزخ از تو افروختني؛
تا كي گويي كه بر عمر رحمت كن؟
حق را تو كجا به رحمت آموختني؟
بايد اقرار كرد كه طبع خيام در آن دنيا خيلي پس رفته كه اين رباعي آخوندي مزخرف را بگويد. از اين قبيل افسانه ها درباره خيام زياد است كه قابل ذكر نيست، و اگر همه ي آن ها جمع آوري بشود كتاب مضحكي خواهد شد. فقط چيزي كه مهم است به اين نكته بر مي خوريم كه تاثير فكر عالي خيام در يك محيط پست و متعصب خرافات پرست چه بوده، و ما را در شناسايي او بهتر راهنمايي مي‌كند. زيرا قضاوت عوام و متصوفين و شعراي درجه سوم و چهارم كه به او حمله كرده‌اند از زمان خيلي قديم شروع شده، و همين علت مخلوط شدن رباعيات او را با افكار متضاد بدست مي دهد كساني كه منافع خود را از افكار خيام در خطر مي ديده اند تا چه اندازه در خراب كردن فكر او كوشيده اند.
ولي ما از روي رباعيات خود خيام نشان خواهيم داد كه فكر و مسلك او تقريبا هميشه يك جور بوده و از جواني تا پيري شاعر پيرو يك فلسفه معين و مشخص بوده و در افكار او كمترين تزلزل رخ نداده. و كمترين فكر ندامت و پشيماني يا توبه از خاطرش نگذشته است.
در جواني شاعر با تعجب از خودش مي پرسد كه چهره پرداز ازل براي چه او را درست كرده. طرز سوال آن قدر طبيعي كه فكر عميقي را برساند مخصوص خيام است:
هر چند كه رنگ و روي زيباست مرا،
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا؛
معلوم نشد كه در طربخانه ي خاك،
نقاش ازل بهر چه آراست مرا!
از ابتداي جواني زندگي را تلخ و ناگوار مي ديده و داروي دردهاي خود را در شراب تلخ مي جسته:
امروز كه نوبت جواني من است،
مي نوشم از آن كه كامراني من است؛
عيبم مكنيد، گرچه تلخ است خوش است،
تلخ است، چرا كه زندگاني من است!
در اين رباعي افسوس رفتن جواني را مي خورد:
افسوس كه نامه جواني طي شد!
وان تازه بهار زندگاني دي شد!
حالي كه ورا نام جواني گفتند،
معلوم نشد او كه كي آمد كي شد!
شاعر با دست لرزان و موي سفيد قصد باده مي كند. اگر او معتقد به زندگي بهتري در دنياي ديگر بود، البته اظهار ندامت مي كرد تا بقيه ي عيش و نوش‌هاي خود را به جهان ديگر محول بكند. اين رباعي كاملا تاسف يك فيلسوف مادي را نشان مي دهد كه در آخرين دقايق زندگي سايه ي مرگ را در كنار خود مي بيند و مي خواهد به خودش تسليت بدهد ولي نه با افسانه هاي مذهبي، و تسليت خود را در جام شراب جستجو مي كند:
من دامن زهد و توبه طي خواهم كرد،
با موي سپيد، قصد مي خواهم كرد،
پيمانة عمر من به هفتاد رسيد،
اين دم نكنم نشاط كي خواهم كرد؟
اگر درست دقت بكنيم خواهيم ديد كه طرز فكر، ساختمان و زبان و فلسفه گوينده اين چهار رباعي كه در مراحل مختلف زندگي گفته شده يكي است، پس مي‌توانيم به طور صريح بگوييم كه خيام از سن شباب تا موقع مرگ مادي، بدبين و ريبي بوده (و يا فقط در رباعياتش اين طور مي نموده) و يك لحن تراژيك دارد كه به غير از گوينده همان رباعيات چهارده گانه ي سابق كس ديگري نمي ‌تواند گفته باشد، و قيافه ي ادبي و فلسفي او به طور كلي تغيير نكرده است. فقط در آخر عمر با يك جبر ياس آلودي حوادث تغيير ناپذير دهر را تلقي نموده و بدبيني كه ظاهرا خوش بيني به نظر مي آيد اتخاذ مي كند.
بطور خلاصه، اين ترانه هاي چهار مصراعي كم حجم و پر معني اگر ده تاي از آن ها هم براي ما باقي مي ماند، باز هم مي توانستيم بفهميم كه گوينده اين رباعيات در مقابل مسايل مهم فلسفي چه رويه اي را در پيش گرفته و مي توانستيم طرز فكر او را به دست بياوريم. لهذا از روي ميزان فوق، ما مي توانيم رباعياتي كه منسوب به خيام است از ميان هرج و مرج رباعيات ديگران بيرون بياوريم. ولي آيا اين كار آسان است؟
مستشرق روسي ژوكوفسكي، مطابق صورتي كه تهيه كرده در ميان رباعياتي كه به خيام منسوب است
۸۲ رباعي « گردنده » پيدا كرده، يعني رباعياتي كه به شعراي ديگر نيز نسبت داده شده؛ بعدها اين عدد به صد رسيده. ولي به اين صورت هم نمي شود اعتماد كرد، زيرا مستشرق مذكور صورت خود را بر طبق قول (اغلب اشتباه) تذكره نويسان مرتب كرده كه نه تنها نسبت رباعيات ديگران را از خيام سلب كرده‌اند بلكه اغلب رباعيات خيام را هم به ديگران نسبت داده اند. از طرف ديگر، سلاست طبع، شيوايي كلام، فكر روشن سرشار و فلسفه ي موشكاف كه از خيام سراغ داريم به ما اجازه مي دهد كه يقين كنيم بيش از آنچه از رباعيات حقيقي او كه در دست است، خيام شعر سروده كه از بين برده اند و آن هايي كه مانده به مرور ايام تغييرات كلي و اختلافات بي شمار پيدا كرده و روي گردانيده.
علاوه بر بي مبالاتي و اشتباهات استنساخ كنندگان و تغيير دادن كلمات خيام كه هر كسي به ميل خودش در آن ها تصرف و دستكاري كرده، تغييرات عمدي كه به دست اشخاص مذهبي و صوفي شده نيز در بعضي از رباعيات مشاهده مي شود مثلا:
شادي بطلب كه حاصل عمر دمي است.
تقريباً در همه نسخ نوشته «شادي مطلب» در صورتي كه ساختمان شعر و موضوعش خلاف آن را نشان مي دهد. يك دليل ديگر به افكار ضد صوفي و ضد مذهبي خيام نيز همين است كه رباعيات او مغشوش و آلوده به رباعيات ديگران شده. علاوه برين هر آخوندي كه شراب خورده و يك رباعي درين زمينه گفته از ترس تكفير آن را به خيام نسبت داده. لهذا رباعياتي كه اغلب دم از شرابخواري و معشوقه بازي مي زند بدون يك جنبه فلسفي و يا نكته زننده و يا ناشي از افكار نپخته و افيوني است و سخناني كه داراي معاني مجازي سست و درشت است مي شود با كمال اطمينان دور بريزيم. مثلا آيا جاي تعجب نيست كه در مجموعه معمولي رباعيات خيام به اين رباعي بربخوريم:
اي آنكه گزيده اي تو دين زرتشت،
اسلام فكنده اي تمام از پس و پشت؛
تا كي نوشي باده و بيني رخ خوب؟
جايي بنشين عمر كه خواهندت كشت.
اين رباعي تهديد آميز آيا در زمان زندگاني خيام گفته شده و به او سو قصد كرده اند؟ جاي ترديد است، چون ساختمان رباعي جديدتر از زمان خيام به نظر مي آيد. ولي در هر صورت قضاوت گوينده را درباره ي خيام و درجه ي اختلاط ترانه هاي او را با رباعيات ديگران نشان مي دهد.
به هرحال، تا وقتي كه يك نسخه خطي كه از حيث زمان و سنديت تقريبا مثل رباعيات سيزده گانه كتاب «مونس الاحرار» باشد بدست نيامده، يك حكم قطعي درباره ي ترانه هاي اصلي خيام دشوار است، به علاوه شعرايي پيدا شده اند كه رباعيات خود را موافق مزاج و مشرب خيام ساخته اند و سعي كرده اند كه از او تقليد بكنند ولي سلامت كلام آن ها هر قدر هم كامل باشد اگر مضمون يك رباعي را مخالف سليقه و عقيده خيام ببينيم با كمال جرات مي توانيم نسبت آن را از خيام سلب بكنيم. زيرا ترانه هاي خيام با وضوح و سلامت كامل و بيان ساده گفته شده؛ در استهزإ و گوشه كنايه خيلي شديد و بي پرواست. ازين مطلب مي شود نتيجه گرفت كه هر فكر ضعيف كه در يك قالب متكلف و غير منتظم ديده شود از خيام نخواهد بود، مشرب مخصوص خيام، مسلك فلسفي، عقايد و طرز بيان آزاد و شيرين و روشن او اين ها صفاتي است كه مي تواند معيار مسئله ي فوق بشود.
ما عجالتا اين ترانه ها را به اسم همان خيام منجم و رياضي‌دان ذكر مي كنيم، چون مدعي ديگري پيدا نكرده. تا ببينيم اين اشعار مربوط به همان خيام منجم و عالم است و يا خيام ديگري گفته. براي اين‌كار بايد ديد طرز فكر و فلسفه ي او چه بوده است.

سایت  علمی و پژوهشی اسمان

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 05 مهر 1393 ساعت: 18:14 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

زندگی نامه خاقاني شروانی

بازديد: 395

 

تحقیق رایگان از سایت علمی اسمان

زندگی نامه خاقاني شروانی

(افضل الدين بديل بن علي )‌

حسان العجم خاقاني شرواني نخست حقايقي تخلص مي كرد. پدرش درودگر و مادرش كنيزكي رومي بود كه اسلام آورد . عمش كافي الدين عمر بن عثمان مردي طبيب و فيلسوف بود و خاقاني از وي و پسرش و حيدالدين عثمان علوم ادبي و حكمي را فرا گرفت و چندي هم در خدمت ابوالعلاء گنجوي شاعر تلمذ كرد و دختر وي را بزني خواست و بياري استاد بخدمت خاقان اكبر فخرالدين منوچهر شروانشاه در آمد و لقب خاقاني گرفت و بعد از آن پادشاه در خدمت پسرش خاقان كبير اخستان بود. دوبار سفر حج كرد و يكبار در حدود سال 569 هجري (= 1173ميلادي) بحبس افتاد. در 571 هجري (= 175
ميلادي )‌فرزندش بدرود حيات گفت و بعد از آن مصائب ديگر بر اوروي نمود چندانكه ميل بعزلت كرد و در اواخر عمردر تبريز بسر برد و در همان شعر بسال 595 هجري (=1198 ميلادي )‌در گذشت و در مقبره الشعراي محله سرخاب مدفون شد. وي غير از ديوان بزرگي از قصائد و مقطعات و غزلها و ترانها ، يك مصنوي بنام تحفه العراقين دارد كه در باز گشت از سفر اول حج ببحرهزج مسدس اخرب مقبوض محذوف يا (مقصور ) ساخت.

خاقاني بي ترديد از جمله بزرگترين شاعران قصيده گوي و ازاركان مسلم شعر فارسي و از گويند گانيست كه سبك وي مدتها مورد تقليد شاعران بوده است . قوت انديشه و مهارت او در تركيب الفاظ و خلق معاني و ابتكار مضامين جديد و پيش گرفتن راههاي خاص در توصيف و تشبيه و التزام رديفهاي مشكل مشهورست . تركيبات او كه غالباً با خيالات بديع همراه و باستعارات و كنايات عجيب آميخته است، معاني خاصي را كه تا عهد را سابقه نداشته در بر دارد. وي بر اثر احاطه بغالت علوم و اطلاعات و اسمار مختلف عهد خود و قدرت خارق العاده يي كه در استفاده از آن اطلاعات در تعاريض كلام داشته ، توانسته است. مضامين علمي بي سابقه در شعر ايجاد كند. اين شاعر استاد كه مانند اكثر استادان عهد خود بروش سنائي درزهد و وعظ نظر داشته ، بسيار كوشيده است كه ازين حيث با او برابري كند ودر غالب قصائد حكمي و غزلهاي خود متوجه سخنان آن استاد باشد.

درباره او تحقيقات ومطالعات متعدددر فارسي و زبانهاي ديگر صورت گرفته است .

 


رخسار صبح

رخسار صبح پرده بعمدا برافكند

راز دل زمانه بصحرا برافكند

مستان صبح چهره مطرا بمي كنند

كاين پير طيلسان مطرا برافكند

جنبيد شيب مقرعه صبحدم كنون

ترسم كه نقره خنگ ببالا برافگند

در ده ركاب مي كه شعاعش عنان زنان

بر خنگ صبح بر قع رعنا برافگند

گردون يهود يا نه بكتف كبود خويش

آن زرد پاره بين كه چه پيدا برافگند

چون بركشد قواره ديباز جيب صبح

سحرا كه برقواره ديبا ابرافگند

هر صبحدم كه برچند آن مهرها فلك

بررقعه كعبتين همه يكتا برافگند

درياكشان كوه جگر ، باده يي بكف               

كز تف بكوه لرزه دريا برافگند

عاشق بر غم سبحه زاهد كند صبوح

بس جرعه هم بزاهد قرا برافگند

ازجام دجله دجله كشد ،پس بروي خاك

از جرعه سبحه سبحه هويدا برافگند

آب حيات نوشد پس خاك مردگان

بر روي هفت دخمه خضرا برافگند

از بس كه جرعه بر تن افسرده زمين

آن آتشين دواج سرپا برافگند

گردد زمين زجرعه چنان مست كزدرون

هر گنج زر كه داشت بعمدا برافگند

اول كسي كه خاك شود جرعه را منم

چون دست صبح قرعه صهبا برافگند

ساقي بياد دار كه چون جام مي دهي

بحري دهي كه كوه غم از جابرافگند

يك گوش ماهي از همه كس بيش ده مرا

تا بحر سينه جيفه سودا برافگند

جام و مي چوصبح و شفق ده كه عكس آن

گلگونه صبح را شفق آسا برافگند

هر هفت كرده پردگي رز بخرگه آر

تا هفت پرده خرد ما برافگند

امروز كم خورانده فردا چه داني آنك

ايام قفل بر در فردا بر افگند

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 05 مهر 1393 ساعت: 18:11 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

زندگی نامه جلال آل احمد و آثار او

بازديد: 307

 

زندگی نامه  جلال آل احمد و آثار او

سال و محل تولّد:  2 آذر 1302 تهران

سال و محل وفات: 18 شهريور 1348 - اسالم گيلان

جلال آل احمد دوم ، آذرماه سال 1302 در يك خانواده مذهبي ديده به جهان گشود ، او هرگز نتواست در يك جا حتي در بستر آرامش بخش باورهاي ديني ، آرام گيرد و شايد تحت تاثير همين زندگي پرتكاپو و سرشار از مسا له بود كه آل احمد به شيوه و سبك جديدي از نويسندگي دست يافت و تا مدت ‏ها نويسندگان جوان نسل بعد از خود را ، شيفته زبان و انديشه خويش كرد .

به گزارش بخش ادبي خبرگزاري كار ايران ايلنا ، جلال در سال 1322 در نجف درس طلبگي خواند و پس از بازگشت به ايران در سال 1323 به احزاب سياسي پيوست و چندي با حزب توده همكاري كرد ، اما در اين محيط نيز چيزي را كه مي‏خواست به‏دست نياورد .

وي ، از سال 1326 به شغل معلمي روي آورد . آل احمد نخستين داستان خود را در سال 1324 با عنوان "زيارت" در مجله سخن منتشر كرد .مجموعه ديد و بازديد او نيز در همين سال منتشر شد .

مجموعه " از رنجي كه مي‏بريم " ، بيشتر تحت تاثير شعارهاي حزبي درباره فشاري كه حكومت بركارگران و افراد سياسي اعمال مي‏كرد ، در سال 1326 منتشر شد . در دو مجموعه داستان " سه‏تار " و "زن زيادي" تعصب و ناداني مردم كوچه و بازار را با لحني انتقادي تصويركرده‏است .

مشهورترين اثر داستاني آل‏احمد ، داستان بلند " مدير مدرسه " است كه به سال 1337 منتشر شد . مدير مدرسه سرگذشت مديري بي‏پناه است كه بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 ، فضاي اداري فاسد سرانجام او را به نااميدي مي‏كشاند .

نثر پرشتاب و بريده بريده جلال كه به نثر تلگرافي شهرت يافته ، در همين اثر به كمالي شايسته رسيد و نسل جوان آن روز و دهه بعد را به شدت تحت تاثير قرارداد . رمان " نون و القلم (1340) " كوشش ديگري است براي بازگويي اوضاع اجتماعي ، داستان "نفرين زمين "(1346) درواقع ادامه مدير مدرسه است و در آن معلم روستا به گزارش تحولات روستاها در روزگار اصلاحات ارضي مي‏پردازد . اين كتاب يكي از نخستين رمان‏هايي است كه در آن ، نويسنده به مسائل روستا و ادبيات روستا مي‏پردازد .

مجموعه پنج داستان كه پس از مرگ او به سال 1350 منتشر شد ، در برگيرنده داستان‏هايي است كه نويسنده از دوران كودكي خود به ياد آورده‏است . او همچنين از همان آغاز به نوشتن مقالات اجتماعي و انتقادي پرداخت و نگارش مقالات (تك نگاري) مونوگرافي و سفرنامه نويسي روي آورد .

از جلال ، در زمينه مقاله نويسي انتقادي ، مجموعه‏هاي "هفت مقاله " ، " سه مقاله ديگر " ، " كارنامه سه ساله " ، " ارزيابي شتابزده " ، " در خدمت و خيانت روشنفكران" و "غرب زدگي" به رشته تحرير درآمده است كه به ويژه در دو كتاب اخير ، نويسنده به مهم‏ترين مسائل جامعه ايران يعني دو موضوع "غرب "و "روشنفكران " پرداخته و با ديدي ناقدانه و سنت‏گرا با توجه به موازين جامعه‏شناسي ، آراي معروف به غرب‏زدگي خود را پرشتاب و كوبنده مطرح كرده‏است .

استحكام نثر جلال در مقاله‏هاي انتقادي و سبك مقطع او ، شيوه كار وي در داستان‏نويسي را به شدت متاثر ساخته و داستان‏هاي كوتاه و بلند وي را هم به ساختار و محتواي مقاله نزديك كرده‏است .

در قلمرو سفرنامه ، تك‏نگاري و مشاهدات ، اورازان ، تات نشين‏هاي بلوك زهرا و جزيره خارك در تيم خليج فارس ، يادگارهايي است كه از قلم آل‏احمد برجاي مانده‏است .

وقتي به سال 1345 سفرنامه حج او به نام " خسي در ميقات " انتشار يافت ، توجه بسياري از

حج‏كنندگان و اهل قلم را به خود معطوف كرد . به طوري كه مي‏توان گفت اين اثر با تقليدهاي فرواني كه به دنبال داشت ، توانست سبك نويني در سفرنامه نويسي حج پديد آورد .

آل احمد ، ترجمه‏هايي از آثار نويسندگان بزرگ چون داستايوفسكي ، ژان پل سارتر ، آندره ژيد و اوژن يونسكو نيز دارد كه در مجموع نسبت به ديگر زمينه‏هاي نويسندگي براي او به عنوان يك مترجم ، شان چنداني به بار نياورده است ، چنان‏كه تلاش ‏هاي او در كار مطبوعات نيز شهرتي براي او به بار نياورد .
زندگي آل احمد ، در شهريور 1348 در حالي كه 45 سال بيشتر نداشت به پايان رسيد
.

آثار: 1- از رنجي كه مي بريم 2-اورازان 3-پنج داستان 4-تات نشين هاي بلوك زهرا 5-جزيره خارك در يتيم خليج فارس 5- چهل طوطي 6- خسي در ميقات 7- در خدمت و خيانت روشنفكران 8- دست هاي آلوده 9- ديد و بازديد 10- زن زيادي 11- سرگذشت كندوها 12- سفر آمريكا 13- سفر به ولايت عزرائيل 14- سفر روس 15- سه تار 16- غرب زدگي 17- مدير مدرسه 18- مكالمات 19- نفرين زمين 20- نون وا لقلم 21- يك چاه و دو چاله


بويين زهرا و آوج آذربايجان

شهرستان بوئين زهرا در جنوب استان آذربايجاني قزوين، در دشت قزوين و در دامنه هاي شمالي رشته كوهي كه در بعضي از نقاط مرز بين استان هاي قزوين، همدان و مركزي مي باشد بنا شده و از نظر ارتباطي در مسير جاده تهران ـ همدان و جاده ساوه قرار دارد. اين راهها نواحي جنوبي و شرقي آذربايجان (نواحي مجاور ترك نشين استانهاي تهران ، مركزي و همدان) را به نوحي شمالي آذربايجان (استانهاي قزوين و زنجان) متصل مي كند .

مركز شهرستان بوئين زهرا، شهر بوئين در 135 كيلومتري تهران و 55 كيلومتري شهر قزوين واقع شده است. اين شهرستان داراي 5 بخش مركزي (بوئين)، آوج، شال، اسفروردين و دانسفهان مي باشد. مركز بخش آوج شهر آوج است كه در فاصله 123 كيلومتري جنوب غربي بوئين زهرا واقع شده است. آب و هواي غالب اين بخش هم مثل ساير نقاط آذربايجان كوهستاني است . ارتفاعات خرقان غربي در غرب و كوههاي آق داغ در شرق اين بخش از جمله مهمترين كوهستانهاي آن را تشكيل مي دهد. خره رود ( طويلترين و پر آب ترين رود شهرستان)، ساوه چاي، آوه رود از رودهاي مهم بوين زهرا ميباشند.

با وجود مراتع سرسبز در دامنه كوهستانها اساس فعاليتها و اشتغالات مردم اين بخش را مانند ديگر نقاط آذربايجان، كشاورزي، دامداري و باغدراي (توليد انگور) تشكيل مي دهد. ، در زمينه صنايع دستي نيز مانند تمام نواحي ترك نشين ايران و آذربايجان قا لي بافي (بويژه فرش هاي افشار و تكاب) و منجق دوزي رواج دارد. موردي مهم از ديد تاريخي ، زلزله خيز بودن اين ناحيه باز هم مانند اكثر نقاط ديگر آذربايجان است. زلزله اخير كه در استان هاي آذربايجاني قزوين٫ زنجان و همدان در اول تيرماه گذشته رخ داد ، براساس آمار رسمي بيش از دويست نفر كشته به جا گذاشت و خسارات و ضايعات فراواني در مناطق روستايي به بار آورده تعدادي از روستاها را صددرصد تخريب نمود.

زبان هاي رايج در شهرستان بويين زهرا، تركي و جزاير زباني تاتي مي باشند. با اين همه اكثريت مطلق مردم شهرستان ترك مي باشند: " "سازمان شهرداريهاي استان قزوين" "...زبان رايج در شهرستان بويين زهرا، تركي وتاتي مي باشد. اكثريت مردم ترك زبان مي باشند. ..."

توضيحاتي در باره چند كلمه تركي بكار رفته در نوشته فوق:

آغ [آق، آغجا، آقجا، آغجه، آقجه] : سفيد٫ كم شمار٫ كم تراكم. آق داغ به معني كوه سفيد (كم تراكم) است. مثالهايي از اسامي جغرافيايي شهرستان بويين زهرا و تاكستان و...: آغ بولاغ, آق قويو (يعني چاه سفيد), آقجه دام (يعني ساختمان سفيد), آغجا قيه (يعني صخره سپيد) ، آقجاكند (ده سفيد)، آغ كهريز، آق مير, آق بابا....
داغ [داق، تاق، تاغ] : كوه. مثالهايي از اسامي جغرافيايي شهرستان بويين زهرا و تاكستان و... : آقداغ=آق داغ , جرن داغ (كوه آهوي زرد), قوشا داغ(جفت كوه) , تكين داغ (كوه شاهزاده), قازان داغ (كوه قازان=پيروز)، سوري داغ (كوه گله)....
چاي: رودخانه. مثالهايي از اسامي جغرافيايي شهرستان بويين زهرا و تاكستان و... : ساوه چاي
٫ چاي بلاغ (رود چشمه), ميانچاي

قارا[قرا، خره ، قره:] سياه، متراكم، قوي و انبوه. . مثالهايي از اسامي جغرافيايي شهرستان بويين زهرا و تاكستان و... : قارارود, خره رود ، قره بلاغ, قره داش, قارا تپه, قره تپه,كوه قره قلعه, قره آغاج, قره باير, قشلاق قارا، قلعه قرا داش, قره قلعه، قره چنگول، قره كوسه لر، قره باغ،قره قرقان، قره تيره،قره ياتاق، كوه قره ميل.....

آوه، [اويا، اووا، يووا] : در كلمه آوه رود و نيز نامهاي بسيار مختوم به آباد. اوبا و يا اووا در تركي قديم به معني محل زندگي، جلگه، مرغزار، دشت باز و غيره بوده است. اين كلمه در زبانهاي تركي به شكل“iy. ey. oy. uy. Iay. yuy. ev. oba وجود دارد. بسياري از نامهاي جغرافي آذربايجان و خراسان و ايران كه متاسفانه از طرف فرهنگستان زبان فارسي به خطا به شكل ختم شده به "آباد" ثبت شده اند،در واقع به اوبا-اوواي تركي(uwa، oba/uba،-wa, -oa, va, -uo ) ختم ميشده اند. كلمه يووا در تركي (به معني لانه ) نيز با اوبا همريشه ميباشد.
قالي: ضخيم و كلفت. كلمه قالين تركي (+ن: پسوند تاكيد) از اين كلمه ريشه ميگيرد.
منجق:[ مينجيق، بنجق، بونجوق، مونجوق] دانه هاي سنگهاي قيمتي، چنين دانه هايي (و نيز ناخن شير و ...) كه بر پرچمها (توغها) ويا طبق باورهاي تركي براي جلوگيري از چشم زدن به دم اسب بسته ميشد. پرچمهايي كه داراي چنين سنگهاي قيمتي ويا دانه هايي بوده اند. همچنين نام پدر آتيللا از

تركهاي هون .(كلمات پرچم و طوغ نيز تركي ميباشند)

ساوه: [ساو-سابو ، ساوا] به معني زدن،كوبيدن و دفع كردن است.(ريشه كلمات تركي امروزين ساواش، سووماق، سوووشماق...سوورماق).سابير ويا ساوار همچنين نام اقوامي از تركان باستانخزر ، كومان، اوقور و بولغار و...و نام شخص نيز بوده است. همچنين ساو- چاو با بسط معني از دفع و پخش كردن به معني شان، شهرت، صدا و پيغام ...نيز ميباشد. كه به اين معني اخير در نامهاي سبلان=ساو آلان و تركيب سوز سوو باقي مانده است.

آوج : به تركي نام نوعي پرنده

خرقان:[قره قان] (معادلQôroxan قرخان مغولي) به معني رود كوچك ويا باريكه آب كوهستاني. مثالهايي از اسامي جغرافيايي شهرستان بويين زهرا و تاكستان و... : قره قرقان، و خرقان. در ريشه شناسي خرقان نام تركهاي قاراخاني نيز پيشنهاد شده اند. (هنوز در استان قزوين و مناطق ترك نشين جوار آن در استان تهران به نام چيگيل ويا چگين برخورد ميشود كه طائفه اي ازتركهاي قاراخانيان هستند كه در اين نواحي از آذربايجان ساكن شده بودند)

زبان تاتي

زبان تاتي كه از گروه شمالي زبان‌هاي غربي ايراني مي‌باشد يكي از كهن‌ترين زبان‌هاي اين مرز و بوم است كه بسياري از ويژگي هاي زبان‌هاي باستاني ايراني را حفظ كرده و به عقيده برخي از زبان شناسان و محققين بازمانده زبان مادي مي‌باشد. در اين مورد دياكونف دانشمند روسي در كتاب تاريخ ماد خود مي‌گويد:

"هنوز هم تات‌ها و تالش‌ها و گيلك‌ها و مازندراني‌ها به لهجه‌هايي سخن مي‌گويند كه خود بقايايي از زبان هند و اروپايي مي‌باشد كه در آغاز لسان ماد شرقي بوده است، امتياز  ويژه اين لهجه‌ها كهنگي و مهجوري تركيب اصوات است كه در بسياري از موارد با زبان پارسي تفاوت داشته و با مادي و پارتي و اوستايي شباهت دارد. بدين سبب اگر تات‌ها و تالش‌ها را مادهايي بشماريم كه به عنف، پارسي شده‌اند كاملاً راه خطا پيموده‌ايم."

جا دارد در اينجا به نظر دكتر يار‌شاطر نيز اشاره گردد او مي‌نويسد:

" اينجانب در طي چند سال گذشته در ضمن جستجويي كه براي يافتن زبان‌هاي ايراني در سرزمين قديم ماد در پيش گرفته بودم، موفق شدم، به عده‌اي از اين زبان‌ها دسترسي پيدا كنم و آنها را ضبط نمايم، اين زبان‌ها در سرزميني كه ميان رود ارس در شمال و سمنان و سنگسر در شرق و حدود ساوه و همدان در جنوب و مغرب گسترده است، پراكنده‌اند و با يكديگر رابطه قوي دارند و اكثر آنها را مي‌توان از يك گروه به شمار آورد. از آنجا كه سرزمين اين زبان‌ها در ماد قديم قرار دارد و قواعد صوتي و دستوري آنها نيز منافي با آنچه كه از زبان مادها مي‌دانيم نيست به جا خواهد بود. اگر اين زبان‌ها را به عوض "تاتي" كه نارساست و ظاهراً ترك زبانان مصطلح كرده‌اند "مادي" بخوانيم، خاصه آن كه در تاريخ ايران دليلي در دست نيست كه "تات زبان‌هاي" اين نواحي از محل ديگري به اين سرزمين كوچ كرده باشند و ترديد نيست كه لهجه‌هاي ايراني اين نواحي به جز فارسي و كردي بازمانده لهجه‌هاي مادهاست، كه تاكنون در نواحي دور افتاده و در پناه كوهستان‌ها و يا در ميان گروه‌هايي كه نيرو و استقلال فطري بيشتري داشته‌اند دوام يافته است."

دو نكته ديگر نيز وجود دارد كه نزديكي تاتي با مادي را اثبات مي‌كند. يكي نزديكي جغرافيايي تات‌هاي استان قزوين با پايتخت مادها يعني هگمتانه و اين كه اين مناطق در اصل جزء سرزمين ماد سفلي بوده و نكته ديگر كه مهمتر است اين است كه هردوت پدر تاريخ، وقتي به ايران مي‌آيد چهار واژه وچنداسم خاص از زبان مادي ثبت مي‌كند كه آن چهار واژه هم‌اكنون در بين تات‌هاي استان قزوين به خصوص در تاكستان كاربرد دارد كه عبارتند از:

اسپيكا، اسپ، كوتك (كوته)، زان كه هم‌اكنون در تاكستان به صورت اسپه به معني سگ اسب به معني اسب كوتيكا به معني توله سگ بزون يا بزونستن به معني دانا يا دانستن به كار برده مي‌شوند.

برخي از محققين از جمله يار شاطر، تاتي تاكستاني را مادر زبان تاتي مناطق دشت قزوين مي‌داند و مي‌گويد تاكستاني داراي لهجه‌هاي متعددي مي باشد كه از آن جمله مي‌توان به اشتهاردي، رامندي، چالي يا شالي و غير اينها ميان قزوين و زنجان و تهران اشاره كرد كه تاكستاني از جهتي با سمناني و از جهتي با تالشي شبيه است.

و.ب.هنينگ زبان‌شناس معروف در مقاله بسيار ارزشمند خود تحت عنوان زبان كهن آذربايجان ضمن مقايسه تاكستاني با تالشي و سمناني وابستگي‌هاي اين زبان‌ها را بررسي و بازگو كرده و مي‌گويد: "مي‌توان گويش تاكستاني را به صورت واسطة العقدي در نظر گرفت كه گروه‌هاي شمالي و شرق و جنوبي زبان‌هاي ايراني را به هم پيوند مي‌دهد. اين كه گويش مذكور از لحاظ فوق در موضعي مناسب و طبيعي قرار گرفته از آنجا معلوم مي‌شود كه بين اين گويش و زبان‌هاي گيلكي طبري كه در مجاورت آن در جانب شمال و شمال شرقي قرار گرفته‌اند، بعضي ويژگي‌هاي مشترك به چشم مي‌خورد.

لازم به ذكر است كه به غير از استان قزوين زبان تاتي در استان‌هاي اردبيل، آذربايجان شرقي، مركزي، تهران، سمنان و گيلان نيز گويشوراني دارد . همچنين در جمهوري آذربايجان و داغستان روسيه نيز تات زبان‌هاي بسياري زندگي مي‌كنند كه توضيح مفصل آن در مقاله از تاكستان تا داغستان كه توسط نگارندگان اين سطور نگاشته شده آمده است.

بررسي بيشتر در مورد زبان تاتي را به زبان‌شناسان زبده داخلي و خارجي مي‌سپاريم و در اين قسمت به مطابقت برخي از واژه‌هاي پهلوي و اوستايي با تاتي تاكستان و بلوك رامند مي‌پردازيم.

واژگان تات و تاتي

واژه‌هاي تات و تاتي داستان درازي دارند و ديدگاه‌هاي گوناگون و گاه متضادي براي آن بيان شده است. شرق شناسان درباره ريشه‌ها و معاني آن بسيار سخن گفته اند ولي آنچه مسلم است تاتي يك زبان است و اگر چه امروزه از گستردگي آن كاسته شده است اما ساليان درازي در بسياري از مناطق ايران پهناور فرمانروايي داشته و هنوز هم به حيات خود در پهنه تاريخ اين سرزمين ادامه مي دهد.

 ايران سرزميني است كه از ديدگاه نمادهاي تمدن و فرهنگ كم نظير و حتي بي نظير است. يكي از اين نمادهاي فرهنگي و شايد مهمترين آنها زبان و ادبيات كهن آن است كه همواره بر تارك ادبيات جهان درخشيده است.

 از ويژگيهاي مهم فرهنگي ايران پهناور، گوناگوني قومي و به تبع آن گوناگوني نمادهاي فرهنگي از جمله زبان اين اقوام است. رايج بودن گويش‌هاي گوناگون و زيبا هم چون كردي، لري، گيلكي، مازندراني، تاتي، و بسياري گويش‌هاي ديگر نشان از قدمت وتنوع بافت فرهنگي ايران دارد.

يكي از زبان‌هاي باستاني و كهن ايران كه پيشينه اي بلند در تاريخ ايران و اقوام ايراني دارد زباني است كه امروزه تاتي خوانده مي شود.

در نوشتارهايي، كوشش خواهد شد تا با ارائه اطلاعاتي درباره تاتي، تصوير روشني از چگونگي اين زبان در طول تاريخ و دلايل فراز و فرود آن و نيز شرايط و جايگاه كنوني آن فراروي علاقمندان به فرهنگ و زبان سرزمين ايران به ويژه تات زبانان قرار دهد.

به دليل گسترده بودن موضوعاتي كه درباره يك زبان و ادبيات مي توان به آنها پرداخت از يك سو و اهميت نگرش جامع تر و ژرف تر به هر بخش از بررسي‌هاي مربوط به زبان تاتي، لازم است گفتارهاي تخصصي و ويژه‌اي درباره‌ي اين زبان ارايه گردد.

·   پروفسور ماركوارت آلماني واژه تات را مركب از دو واژه مي داند،تات به معني زيردست و چيك كه ادات تصغير در زبان تركي است بنابراين مفهوم كلي آن را زيردست كوچك بيان كرده و اضافه مي نمايد كه تركان پس از غلبه بر بوميان ايراني (در مناطق تحت سيطره خود) آن را به مردم زيردست خود اطلاق مي كردند.

·  در نوشته‌هاي بسياري از پيشينيان  همه جا تات، تاجيك، تاچيك و تازيك به معني غير ترك و ايراني به كار رفته است. چنان كه در ديوان لغات الترك كاشغري (466 ه ق) واژه ي تات معادل (الفارسيه) گرفته شده و تت به معناي ايراني و پارسي آمده است.

·  در كتاب طبقات ناصري (657 ه ق) واژه تات به معني تازيك و تاجيك و براي فارسي زبانان به كار رفته است.

·     در لغت نامهعلامه دهخدا آمده است:

·  اگر از هر فرد روستايي يا ايلات آذربايجان بپرسيد  تات يعني چه ؟ بي درنگ جواب مي دهد: تات يعني تخته قاپو و آبادي نشين، پس به طور كلي مي توان به اين نتيجه رسيد كه تات كلمه يي بوده به جاي تاجيك كه لااقل از ده قرن پيش از طرف تركان (بي سواد و مال دار و بيابان گرد) زردپوست مناطق اورال به ايرانيان (دانشمند و كشاورز و شهرنشين) اطلاق شده است و زبان تاتي نيز به لهجه‌هاي مختلف زبان ايراني گفته مي شده كه تات‌ها بر آن سخن مي گويند

·   در دايرة المعارف فارسي كه زير نظر مرحوم دكتر غلامحسين مصاحب گردآوري شده،آمده است: تات لفظي است تركي و به معني عناصر خارجي سرزمين تركان به كار رفته است، اين لفظ در كتيبه‌هاي  اورخون  نيز آمده و موارد استعمال آن تاريخي پيچيده دارد و در اين سير تاريخي تغييراتي در آن راه يافته مثلا به ملل تحت استيلاي تركان و بالاخص در دوره استيلاي تركان بر ايرانيان، به ايرانيان اطلاق شده است.

·  مرحوم محيط طباطبايي در كتاب  تاجيكان در مسير تاريخ، در زمينه ي تفاوت دو واژه ي تات و تاجيك مي نويسد:

تفاوت مفهوم اين دو واژه در موارد استعمال آن‌ها مي باشد كه تات غالبا در تعريف يا شناسايي ايرانياني به كار رفته است كه زبان تركي نمي دانستند در صورتي كه تاجيك به ايرانياني گفته مي شد كه به زبان فارسي سخن مي گفته اند.  به عبارت ديگر تات مترادف با بدل نام ايراني است كه ملت متمدن قديمي را در اين منطقه تشكيل مي داده اند ولي هرگز قومي و ملتي در تاريخ سه هزار سال گذشته در گذرگاه زمان و مكان به نام تاجيك وجود نداشته است كه بيرون از قلمرو و وجود ايران، كيان مستقلي داشته باشد. بلكه تاجيك صفتي براي ايراني فارسي زبان بوده و بر غير ايراني اطلاق نمي شده است.

·  واژه تات در اوستا در قالب پساوند آمده است به عنوان مثال مي توان به كلمات مركب خرداد و امرداد اشاره كرد كه در اوستا به صورت هئورتات و امرتات بيان شده است و يا واژه‌هاي ديگري همچون ارش تات به معني راستي، دروتات به معني درستي، اوپرتات به معني برتري، رسس تات به معني عدل و داد و... كه به گفته برخي صاحب نظران  واژه تات تغيير يافته ي واژه داد است و به معني عدالت و دادگري.

·   مولانا جلال الدين در بيتي از ملمعات خود سروده است:

گر تات ساك و گر روم ساك و گر تورك           زبان بي زباني را بياموز

در اين بيت با توجه به برجستگي اقوام روم و ترك و ايراني  در آن زمان، مولانا خواسته است كه با بيان هر سه قوم، مخاطبان پيام خود را (كه در مصرع دوم آمده است) عام مشمول نمايد كه به روشني مي توان كاربرد واژه تات را به معناي عام ايراني استنباط كرد.

·  در قفقاز آن بخش از ايرانياني را كه هنوز به  فارسي تكلم مي كنند تات مي گويند.

يحيي ذكاء دركتاب جستاري درباره زبان مردم آذربايجان مي نويسد:

«‌‌‌... و اما درباره تات‌ ها و زبان تاتي بايد گفت كه در پيرامون همدان و قزوين و كرانه‌هاي سفيدرود و مازندران شرقي و تالش و آذربايجان و نيز بيرون از ايران در افغانستان و قفقاز.تيره‌هايي از مردم هستند كه خود را تات مي نامند و زبانشان نيز تاتي خوانده مي شود».

·  علي عبدلي در كتاب ادبيات تات و تالش آورده است:

«‌‌‌تات نامي است كه به بخش گسترده يي از جامعه ايران بزرگ اطلاق شده است. تات‌ها نه يك قوم و نه يك طايفه و ايل اند بلكه جماعات مختلفي از ايراني زبانان هستند كه اطلس پراكندگي  آن‌ها از داغستان و شيروان و آذربايجان و قزوين و زنجان تا سمنان و خراسان را در بر مي گيرد. زباني كه جماعات موسوم به تات به آن سخن مي گويند آن چنان متنوع و متفاوت است كه با وجود ايراني يودن و وجوه مشترك فراواني كه دارند به عنوان لهجه‌هاي مرتبط به هم در زير عنوان يك زبان واحد قرار نمي گيرند به عنوان مثال لهجه‌هايي كه تات‌هاي بخش جرگلان بجنورد و برخي روستاهاي خط مرزي تركمنستان به آن سخن مي گويند با لهجه‌هاي تات‌هاي تاكستان. بلوك زهرا و رامند از يك طرف و تاتي مرند و خلخال از طرف ديگر و همه اينها با تاتي قفقاز همان قدر متفاوتند.»

·  ملك الشعراي بهار در سبك شناسي (جلد سوم) مي نويسد:

«‌‌ايرانيان از قديم به مردم اجنبي تاجيك و تازيك مي گفته اند چنان كه يونانيان، بربران و اعراب عجمي را عجم گويند. اين لفظ در زبان دري تازه (تازي) تلفظ شده و رفته رفته خاص اعراب گرديد ولي در توران و ماوراء النهر، لهجه قديم باقي ماند و به اجانب تاچيك مي گفتند و بعد از اختلاط تركان آلتايي با فارسي زبانان آن سامان لفظ تاجيك به همان معني داخل زبان تركي شد و فارسي زبان را تاچيك خواندند و اين كلمه بر فارسيان اطلاق گرديد و ترك و تاجيك گفته شد.»

·   مردم كرانه ي جنوبي رودارس، مردمي را كه از پل خدآفرين  به آن سو (دشت مغان و آستارا) نشيمن دارند يا آن كه به زبان تركي سخن مي گويند كرد و از پل به اين سو (جلفا و ماكو) را تات مي نامند.

·  قشقايي‌هايي كه به تركي سخن مي گويند مردم فارس زبان را تات اطلاق مي كنند.

· دسته اي ديگر از پژوهشگران تات و تاجيك و تازيك را هم ريشه دانسته و آن را به واژه طايي نسبت مي دهند چرا كه ايرانيان از ديرباز قبيله ي طي را كه از مردم يمن بودند، پيش و بيش از ديگر اعراب مي شناختند و با آنان رفت و آمد و داد و ستد داشتند و آنها را تاژ و تازيك مي ناميدند چنان كه يونانيان و روميان همه ايرانيان را پارس يا فرس (كه نام تيره اي از آنان بود) مي خواندند.

·  در كتاب تات نشين ‌هاي بلوك زهرا تاليف زنده ياد جلال آل احمد آمده است:

افسانه يي در افواه مردم سگزآباد (از توابع بويين زهراي قزوين) است بدين مضمون كه در زمان‌هاي خيلي قديم پادشاهي خونخوار كه به ويرانگري و مردم كشي شهرت داشته و نامش تات بوده است به حوالي بلوك زهرا و خمسه مي رسد كه علامت روي كلاه خود او و اطرافيانش دو شاخ بوده است.

 ا هالي و بوميان حقه اي سوار مي كنند و هر كدام كلاهي از آن نوع و شكل براي خود مي سازند و با هدايا و قرباني‌ها به پيشباز مي روند و به اين صورت از خرابي و كشتار نجات  مي يابند و كم كم آن پادشاه افسانه اي در منطقه سكني گزيده و مستقر مي شود و زبان مردم نيز به نام همان پادشاه نام تات مي گيرد.

·  در افسانه‌ها و مثل‌هاي مردم ترك زبان تبريز، تات به معني مرد دانا، با سواد و صاحب كتاب   (در زماني كه داشتن سواد و اهل كتاب بودن نادر بوده است) به كار رفته است:


بو  سوز هيچ تاتن كيتا بنده يوخدور

اين سخن در كتاب هيچ تاتي نيز وجود ندارد.

·  تركمن‌هاي ماوراي خزر تات را درباره تاجيك‌هاي ايراني الاصل به كار مي برند.

·  برخي ديگر از دانشمندان نيز تات را يك واژه ايراني دانسته اما مي گويند كه تات و تاجيك و تازيك از يك ريشه بوده و هر سه به معني بيگانه و مردم غير ايراني (انيران) است و ايرانيان اصيل بيگانگان را تاجيك و تازيك مي گفته اند.

·  دكتر يار شاطر نيز در تاييد هم ساني زبان تاتي و مادي مي گويد:

در نواحي شمال غربي ايران زبان رايج اكثر ايرانيان تركي است ولي در گوشه و كنار اين نواحي هنوز گروه‌هايي هستند كه به زبان كهن تر اين سامان سخن مي گويند. غالب اين زبان‌ها با وجود اهميتي كه دارند هنوز انتشار نيافته اند. اينجانب طي چند سال گذشته در ضمن جست و جويي كه براي يافتن بازمانده‌هاي زبان ايراني در سرزمين قديم ماد در پيش گرفته بودم موفق شدم به عده اي از اين زبان‌ها دسترسي پيدا كنم و آن‌ها را ضبط نمايم.

 اين زبان‌ها در سرزميني كه ميان رود ارس در شمال و سمنان و سنگسر در شرق و حدود ساوه و همدان در جنوب و مغرب گسترده است، پراكنده اند و با يكديگر رابطه اي قومي دارند و اكثر آنها را مي توان از يك گروه به شمار آورد از آجا كه سرزمين اين زبان‌ها در ماد قديم قرار دارد و قواعد صوتي و دستوري آنها نيز منافي با آن چه در زبان مادها مي دانيم نيست ، به جا خواهد بود اكثر اين زبان‌ها را به عوض تاتي كه نارساست و ظاهرا ترك زبانان مصطلح كرده اند مادي بخوانيم.

·  در برخي نوشته‌ها آمده است:

تات در زبان تركي مصغر شده كلمه تانغوت است كه به معني خارجي و بيگانه مي باشد. اين واژه پس از حضور تركان در سرزمين‌هاي شرق ايران به ايرانيان تحت تسلط تركان گفته شد و به تدريج با تداوم حضور تركان و گسترش مناطق تحت سيطره آنان، اين واژه نيز معناي وسيع تر گرفت و معادل ايرانيان (به معناي عام) به كار رفت.


تطبيق برخي از واژه‌هاي تاتي با اوستايي و پهلوي

اوستايي، پهلوي                    تاتي                          فارسي

هه اُوَ                          آوْ(مذكر)آوه(مونث)           او، ضمير سوم شخص مفرد براي زن و مرد

ازَم                                       اَز                             من

ايزم                                      ايزِم                             هيزم

اسپيد                                    ايسپي                       سفيد

آسياو                                    آسيا                         آسياب

بان                                        بُن                             بام

پاكي‌يَ                                   پاك                            پاك و تميز

پوتك                                    پوك                             پوك،پوكيده

تُوم                                       تُوم                             تخم

دمب                                     دمب                            دم            

درو                                       درو                            دروغ

دول                                      دول                     ظرف آب چرمي يا پلاستيكي

ديتار                                     دُيار                              آشكار و پيدا

اوزوان                                   زبون                           زبان

سمب                                     سم                             سم

سوچ                                      سوج                           سوز

غژب                                     غضب                          غصب

كرك                                    كركِه                            مرغ خانگي ماكيان

گف                                      گپ                              گپ

گوز                                      اوز                              گردو

مخ                                        مِخ                               ميخ

مزگ                                      مغز                             مغز

مزگِت                                    مَچِد                              مسجد


وفرِ                                        وارهِ(مونث)                     برف

واز                                          بِوَزَستَن                        پريدن

سرگين                                  گيو                              سرگين،مدفوع

وينيك                                    وينّيه                           بيني،دماغ

وهانك                                  وُنهِ                              بهانه

وَركِ                                      وَرِه                              بره

وهرك                                    وَرْگ                           گرگ

وس                                       وس                            بس

يو                                          يُوْ                               جو

دا                                          آديَن                           دادن

تاشيتن                                    بتاشتن                         تراشيدن

درش                                     درشت                          درشت

پرس                                     آپرسَسْتَن                     پرسيدن

هدا                                         هَم‌اوگا                        همانجا

خشان من                                 خُش اوميَن                   خوش آمدن

زُن                                          بِزون-بِزونَستن             دانستن

وين                                       ويندن                          ديدن

هونَر                                       هونَر                           هنر

آدان                                      آدييَن                          دادن

نس                                         (رس) برسَسْتَن               رسيدن

ويد                                        وير                             ياد

برِز                                         بِلند                             بُلند

ائوج                                      واج                             گوينده

وات                                       وا                                باد

آوا                                         آو                               آن

دَرِزاهي                                   دَرْزِنِ                           سوزن

سَت                                       سَت                             صد 100

هشتات                                   هشتات                        80

وَلگ                                       وَلگ                           برگ

وهار                                     واهار                              بهار

اوستايي،پهلوي                        تاتي                            فارسي

وارون                                    وارون                            باران

گيل                                      گيل                             گِل

ميچِك                                   ميجيك                         مژه

اسپان                                     اسپه                            سگ

گيروا                                    گردن                           گردن

وديه                                      ويه                             عروس

چخرا                                     چاره                           چرخ نخ ريسي

مَخَش                                     مَگَز                             مگس

 


 

 

منابع

www.qazvin.net

www.persian-language.org

www.takestan20.com

www.palangah.persianblog.com


 

 

موضوع تحقيق :

تات نشينهاي بلوك زهرا

 

 

 

 

دبير مربوطه :

استادآقاجان زاده

 

 

 

 

گردآورنده :

مسعود سبحاني

 

 
 
 
كلاس 101

 

 
 
 
پائيز 84


 

 

 

موضوع تحقيق :

جلال آل احمد و آثار او

 

 

 

 

 

 

دبير مربوطه :

جناب آقاي عمادي فر

 

 

 

 

گردآورنده :

فرهاد و فرزاد حسيني

 

 
 
 
 
بهار 85
 
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 05 مهر 1393 ساعت: 17:39 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(1)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 824

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس