سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
دبي سنج ها در دو نوع اساسي تقسيم بندي مي شوند : دبي سنج هاييكه در مسير جريان مي باشند و دبي سنج هايي كه از لوله منشعب شده اند . هد متر ها يادبي سنج ها اختلاف فشاري رايج ترين نوع وسايل اندازه گيري جريان در صنعت مي باشند . مبناي محاسبه دبي در اين نوع دبي سنج ها بر اساس سنجش سرعت سيال و سپس توليدسيگنالي متناسب با سرعت سيال است. مقدمه : اندازهگيري جريان يكي از مهمترين جنبه هاي كنترل فرآيند است و در حقيقت رايج ترين پارامتراندازه گيري فرآيند مي باشد . دبي سنج ها براي تعيين مقدار سيال عبوري از لوله بهكار مي روند. جريان عموماَ توسط اندازه گيري سرعت در يك سطح مقطع مشخص اندازه گيريمي شود و دبي حجمي با رابطه ساده QV = A * V بدست مي آيد. در اينجا A سطح مقطعلوله و V سرعت سيال است. از عوامل موثر بر دبي جريان در لوله عبارتند از : سرعتسيال ، اصطكاك سيال در تماس با لوله ، ويسكوزيته و دانسيته سيال .
سرعت سيال به هد فشار بستگي داشته و توسط نيروي جريان درون لولهايجاد مي شود. هد فشار بيشتر مسبب دبي بيشتر و متعاقباً دبي حجمي بزرگتر مي شود. اندازه لوله نيز بر دبي جريان موثر است براي مثال دو برابر كردن قطر لوله دبي جريانرا چهار برابر مي كند. اصطكاك در لوله باعث كاهش دبي سيال درون لوله شده و لذا بهعنوان يك فاكتور منفي در نظر گرفته مي شود و دبي سيال در نزديكي ديواره لوله راكاهش مي دهد، لوله صاف و تميز باعث كاهش تاثير اصطكاكي بر دبي سيال مي شود.
ويسكوزيته نيز بر دبي جريان تاثير منفي دارد، ويسكوزيته مايعاتبا افزايش دما كاهش مي يابد ولي در بعضي ديگر ، از يك حد دمايي به بعد شروع بهافزايش مي كند. در كل مي توان گفت ويسكوزيته زيادتر سيال منجر به دبي كمتر جريان ميشود. شرح و توصيف : از عوامل موثر بر انتخاب دبيسنج ها دقت و اطمينان پذيري مي باشد، اندازه گيري غير دقيق منجر به خسارت بهتجهيزات و محصولات كارخانه مي شود و با اندازه گيري دقيق مي توان مقدار توزيع و ياتركيب سيالات را مشخص كرده و دقيقاَ سود و زيان توليد را محاسبه كرد.
دبي سنج ها در دو نوع اساسي تقسيم بندي مي شوند : دبي سنج هايي كهدر مسير جريان مي باشند و دبي سنج هايي كه از لوله منشعب شده اند . انتخاب دبي سنجمناسب مستلزم شناخت شرايط عملياتي فرآيند و نيازمندي هاي عملكرد تجهيزات است. شرايطعملياتي فرآيند ها شامل مواردي چون تخمين دبي حداكثر و حداقل فرآيند ، دما و فشارعملكرد و خواص فيزيكي اعم از ويسكوزيته ، دانسيته ،فرسايش و خوردگي مي باشند. ازمعيار هاي ديگر انتخاب دبي سنج ها در فرآيند ها توجه به مزايا و عيوب آنها مي باشد . مزايا و عيوب دبي سنج ها بر اساس معيار هايي چون دقت ، قابل اعتماد بودن ، قيمتخريد ، هزينه نصب ، هزينه مالكيت ، سهولت استعمال ، قابليت اندزه گيري دبي مايع ،بخار و گاز ، محدوديت پذيري ، تكرار پذيري ، قابليت نگهداري ، حساسيت به لرزش ، افتفشار ، وجود اندازه هاي مختلف و ... مي باشد.
هر دبي سنج ، داراي يك سري مشخصه ها و مزاياي خاص خود است و باپيشرفت در توليد فرآيند ها و مواد ، مطالبات جديدي به روي اين گونه وسايل گشوده است .
انواع گوناگون دبي سنج دبي سنج ها را ميتوان بر اساس تكنولوژي به كار رفته در آنها طبقه بندب نمود، لذا دسته بندي كلي دبيسنج ها به صورت زير مي باشد :
يكي ديگر از دسته بندي هاي رايج دبي سنج ها به صورت زير مي باشد :
§دبي سنج هاي اختلاف فشاري
§دبي سنج هاي مكانيكي
§دبي سنج هاي الكترونيكي
§دبي سنج هاي جرمي
ما در اينجا دسته بندي اول را براي شرح انواع دبي سنج ها به كارمي گيريم.
بعضي از دبي سنج ها دبي جريان را مستقيماَ و بدون واسطه گزارش ميدهند ، دبي سنج هاي جرمي از اين نوع هستند در حاليكه دبي سنج هاي حجمي بدين گونهنبوده و به طور غير مستقيم توسط اندازه گيري افت فشار يا سرعت سيال و يا ... دبي راگزارش مي دهند
بیشتر دانشمندان خواب را مانند استراحت دادن به بدنمان به شمار میآورند ، ما برای انجام کارهای ضروری وقت بیشتری میگذاریم . هر آسیبی که وجود داشته باشد میتواند خیلی زودتر دفع شود اگر انرژی خود را برای انجام کارهای دیگر استفاده نکرده باشیم. مطمئناً حبوانهایی که آسیب دیدهاند وقت بیشتری را از حد معمول در خواب میگذرانند که با این کار زخمهایشان رو به بهبودی میرود. چند بیماری هستند که میتوانند موجب این شوند که ما احساس که کسالت وخستگی کنیم که بدن ما فقط با درمان کردن میتواند دوباره ادامه دهد.
خواب با فرآیندهای شیمیایی معینی کنترل میشود. فرایندهای شیمیایی در طول روز انجام میشوند تا سرانجام به مرحلهای میرسند که ما احساس خستگی میکنبم و به ما میتوانیم اثرات این فرایندهای شیمیایی را تاحدودی کنترل کنیم . کافئین به ما کمک میکند تا بیدار بمانیم و بویژه الکل و سایر مواد دارویی ما را خوابآلود میکنند .
دانشمندان با استفاده از الکترود ها(قطبهای مغناطیسی ) قادر هستند آنچه را که در سر افرادی که خواب هستند می گذرد مورد مطالعه قرار دهند . دانشمندان کشف کردهاند که وقتی که ما به خواب میرویم همه چیز آهسته میشود ، قلب بسیار آرامتر می تپد و تنفس ما کم عمق و سطحی میشود ، بعد از 90 دقیقه چشمان شروع به منقبض شدن میکنند و ما به درون چیزی میرویم که خواب "REM" نام دارد. "REM"به معنی حرکتهای سریع چشم است و این نشانهای است که ما شروع به خوابیدن کرده ایم .
عده زیادی از مردم میگویند که آنها هر شب باید هشت ساعت بخوابند در حالی که به نظر میرسد بقیه مدیریت کمتری روی آن دارند. یقیناً همه ما به مقداری خواب نیاز داریم و ادامه دادن بدون خواب میتواند اثرات واقعاً عجیبی داشته باشد .
انسانها در شیوههای خوابشان متفاوت هستند. بیشتر حیوانات در طول روز یک خواب دارند و آزمایشات نشان دادهاند که یک خواب نیمروز (قیلوله) هم میتواند برای ما مفید باشد . این حتی به خلبانان خطوط هوایی سفارش شده است که در طول پروازهای بلند یک خواب کوتاه داشته باشند تا برای یک فرود ماهرانه، آمادگی بیشتری داشته باشند .
حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی (زادهٔ ۳۱۹ خورشیدی، ۳۲۹ هجری قمری - درگذشتهٔ پیش از ۳۹۷ خورشیدی، ۴۱۱ هجری قمری در توس خراسان)، سخنسرای نامی ایران و سرایندهٔ شاهنامه حماسهٔ ملی ایرانیان. او را بزرگترین سرایندهٔ پارسیگو دانستهاند.
وین چرخ روزگار...
زایش و نام و نشان
بر پایه دیدگاه بیشتر پژوهشگران امروزی، فردوسی در سال ۳۲۹ هجری قمری برابر با ۳۱۹ خورشیدی (۹۴۰ میلادی) در روستای باژ در شهرستان توس (طوس) در خراسان دیده به جهان گشود.
سال زایش فردوسی در ۳۲۹ هجری قمری از آنجا دریافته شدهاست که در یکی از سرودههای فردوسی میتوان زمان چیرگی سلطان محمود غزنوی بر ایران در سال ۳۸۷ هجری قمری (برابر با ۳۷۵ خورشیدی) را دریافت کرد:
بدانگه که بُد سال پنجاه و هشتنوانتر شدم چون جوانی گذشت
فریدون بیداردل زنده شدزمین و زمان پیش او بنده شد
و همچنین با درنگریستن به این که فردوسی در سال ۳۸۷ قمری، پنجاه و هشت ساله بودهاست، میتوان درست بودن این گمانه را پذیرفت.
نظامی عروضی، نخستین پژوهندهای که دربارهٔ زندگی فردوسی جستاری نوشتهاست، زایش فردوسی را در ده «باز» (پاز) دانسته است. بنمایههای تازهتر روستاهای «شاداب» و «رزان» را نیز جایگاه زایش فردوسی دانستهاند اما بیشتر پژوهشگران امروزی این گمانهها را بیپایه میدانند. پاژ امروزه در ۱۵ کیلومتری شمال شهر مشهد قرار دارد و مرکز دهستان تبادکان است.
نام او همه جا ابوالقاسم فردوسی شناخته شدهاست. نام کوچک او را در بنمایههای کهنتر مانند عجایبالمخلوقات و تاریخ گزیده (حمدالله مستوفی) و سومین مقدمهٔ کهن شاهنامه، «حسن» نوشتهاند. منابع کماعتبارتر همچون ترجمهٔ عربی بنداری، مقدمهٔ دستنویس فلورانس و مقدمهٔ شاهنامه بایسنقری (و نوشتههای برگرفته از آن) نام او را «منصور» گفتهاند. نام پدر او نیز در تاریخ گزیده و سومین مقدمهٔ کهن شاهنامه «علی» گفته شدهاست. محمدامین ریاحی پس از بررسی کهنترین بنمایهها، نام «حسن بن علی» را پذیرفتنی دانستهاست، و این نام را با قرینههای دیگری که وابستگی او را به یکی از فرقههای تشیع میرساند، سازگارتر دانستهاست.
برای پدر فردوسی در بنمایههای کمارزشتر نامهای دیگری نیز آوردهاند، مانند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» (مقدمهٔ بایسنغری)، «فخرالدین احمد» (هفت اقلیم)، «فخرالدین احمد بن حکیم مولانا» (مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا)، و «حسن اسحق شرفشاه» (تذکرة الشعراء). تئودور نولدکه در کتاب حماسهٔ ملی ایران درباره نادرست بودن نام «فخرالدین» نوشتهاست که دادن لقبهایی که به «الدین» پایان مییافتهاند در زمان آغاز نوجوانی فردوسی کاربرد پیدا کردهاست و ویژه «امیران مقتدر» بودهاست، از این رو پدر فردوسی نمیتوانسته چنین لقبی داشته باشد.
پرورش و بالندگی
بر پایهٔ اشارههای ضمنی فردوسی دانسته شدهاست که او دهقان و دهقانزاده بود. دهقان در عصر فردوسی و در شاهنامهٔ او به معنی ایرانیتبار و نیز به معنی مالک روستا یا رئیس شهر بودهاست . در بارهٔ دوران کودکی و جوانی او نه خود شاعر سخنی گفته و نه در بنمایههای کهن جز افسانه و خیالبافی چیزی به چشم میخورد. با این حال از دقت در ساختار زبانی و بافت تاریخی-فرهنگی شاهنامه میتوان دریافت که او در دوران پرورش و بالندگی خویش از راه مطالعه و ژرفنگری در سرودهها و نوشتارهای پیشینیان خویش سرمایهٔ کلانی اندوخته که بعدها دستمایهٔ او در سرایش شدهاست . همچنین از شاهنامه این گونه برداشت کردهاند که فردوسی با زبان و دیوانهای شاعران عرب و نیز با زبان پهلوی آشنا بودهاست و
آغاز زندگی فردوسی همزمان با گونهای جنبش نوزایش در میان ایرانیان بود که از سدهٔ سوم هجری آغاز شده و دنباله و اوج آن به سدهٔ چهارم رسید، و گرانیگاه آن خراسان و سرزمینهای فرارود بود. در درازنای همین دو سده شمار چشمگیری از سرایندگان و نویسندگان پدید آمدند و با آفرینش ادبی خود زبان پارسی دری را که توانسته بود در برابر زبان عربی پایدار بماند، توانی روزافزون بخشیدند و به صورت زبان ادبی و فرهنگی درآوردند. فردوسی از همان روزگار کودکی بینندهی کوششهای مردم پیرامونش برای پاسداری ارزشهای دیرینه بود و خود نیز در چنان زمانه و زمینهای پا به پای بالندگی جسمی به فرهیختگی رسید و رهرو سختگام همان راه شد.
سرودههای جوانی
کودکی و جوانی فردوسی در زمان سامانیان سپری شد. شاهان سامانی از دوستداران ادب فارسی بودند. آغاز سرودن شاهنامه را بر پایهٔ شاهنامه ابومنصوری از زمان سی سالگی فردوسی میدانند، اما با درنگریستن به توانایی فردوسی میتوان چنین برداشت کرد که وی در جوانی نیز به سرایندگی میپرداخته است و چه بسا سرودن بخشهایی از شاهنامه را در همان زمان و بر پایه داستانهای کهنی که در داستانهای گفتاری مردم جای داشتهاند، آغاز کرده است. این گمانه میتواند یکی از سببهای ناهمگونیهای زیاد ویرایشهای دستنویس شاهنامه باشد، به این سان که ویرایشهای کهنتری از این داستانهای پراکنده دستمایه نسخهبرداران شده باشد. از میان داستانهایی که گمان میرود در زمان جوانی وی گفته شده باشد میتوان داستانهای بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو، و داستان سیاوش را نام برد.
فردوسی پس از آگاهی یافتن از مرگ دقیقی توسی و نیمهکاره ماندن گشتاسبنامه سرودهٔ او (که به زمانه زرتشت میپردازد)، به نگاشته شدن شاهنامه ابومنصوری، که به نثر بوده و بنمایهی دقیقی توسی در سرودن گشتاسبنامه بودهاست، پی برد و به دنبال آن به بخارا، پایتخت سامانیان («تختِ شاهِ جهان») رفت تا آن را بیابد و بازمانده آن را به شعر در آورد. فردوسی در این سفر «شاهنامهٔ ابومنصوری» را نیافت اما در بازگشت به توس، امیرک منصور، که از دوستان فردوسی بودهاست و «شاهنامه ابومنصوری» به دستور پدرش ابومنصور محمد بن عبدالرزاق یکپارچه و نوشته شده بود، نسخهای از آن را در اختیار فردوسی نهاد.
سرایش شاهنامه
شاهنامه پرآوازهترین سروده فردوسی و یکی از بزرگترین نوشتههای ادبیات کهن پارسی میباشد. فردوسی سرودن شاهنامه را بر پایهٔ نوشتار ابومنصوری در حدود سال ۳۷۰ هجری قمری آغاز کرد و سر انجام آن را در سال ۳۸۴ هجری قمری (برابر با ۳۷۲ خورشیدی) با این بیتها به انجام رساند:
سر آمد کنون قصهٔ یزدگردبه ماه سفندارمذ روز ارد
ز هجرت سه صد سال و هشتاد و چاربه نام جهان داور کردگار
این ویرایش نخستین شاهنامه بود و فردوسی نزدیک به بیست سال دیگر در تکمیل و تهذیب آن کوشید. این سالها همزمان با برافتادن سامانیان و برآمدن سلطان محمود غزنوی بود. فردوسی در سال ۳۹۴ هجری قمری (برابر با ۳۸۲ خورشیدی) در سن شصت و پنج سالگی بر آن شد که شاهنامه را به سلطان محمود اهدا کند، و از این رو دست به کار تدوین ویرایش تازهای از شاهنامه شد. فردوسی در ویرایش دوم، بخشهای مربوط به پادشاهی ساسانیان را تکمیل کرد.[۶] پایان ویرایش دوم شاهنامه در سال ۴۰۰ هجری قمری در هفتاد و یک سالگی فردوسی بودهاست:
چو سال اندر آمد به هفتاد و یکهمی زیر بیت اندر آرم فلک
ز هجرت شده پنج هشتاد باربه نام جهان داور کردگار
فردوسی شاهنامه را در شش یا هفت دفتر به دربار غزنه نزد سلطان محمود فرستاد. به گفته خود فردوسی، سلطان محمود «نکرد اندر این داستانها نگاه» و پاداشی هم برای وی نفرستاد. از این رویداد تا پایان زندگانی، فردوسی بخشهای دیگری نیز به شاهنامه افزود که بیشتر در گله و انتقاد از محمود و تلخکامی سراینده از اوضاع زمانه بودهاست. در روزهای پایانی زندگی فردوسی از سن خود دو بار یاد کرده، و خود را هشتاد ساله و جای دیگر هفتاد و شش ساله خواندهاست:
کنون عمر نزدیک هشتاد شدامیدم به یک باره بر باد شد
کنون سالم آمد به هفتاد و ششغنوده همه چشم میشار فش
مرگ و آرامگاه
سال مرگ فردوسی تا چهار سده پس از زمان او در بنمایههای کهن نیامدهاست. نخستین نوشتهای که از زمان مرگ فردوسی یاد کرده مقدمه شاهنامه بایسنغری است که سال ۴۱۶ هجری قمری را آوردهاست. این دیباچه که امروزه بیپایه بودن نوشتارهای آن به اثبات رسیده از بنمایه دیگری یاد نکرده است. تذکرهنویسان بعدی همین تاریخ را بازگو کردهاند. جدای از آن تذکرةالشعرای دولتشاه (که آن هم بسیار بیپایهاست) زمان مرگ او را در سال ۴۱۱ هجری قمری آوردهاست. محمدامین ریاحی، با درنگریستن در گفتههایی که فردوسی از سن و ناتوانی خود یاد کردهاست، این گونه نتیجهگیری کردهاست که فردوسی میبایستً پس از سال ۴۰۵ هجری قمری و پیش از سال ۴۱۱ هجری قمری از جهان رفته باشد.[۷].
پس از مرگ، از به خاکسپاری پیکر فردوسی در گورستان مسلمانان جلوگیری شد و سرانجام در باغ خود وی یا دخترش در توس به خاک سپرده شد. چرایی به خاک سپرده نشدن او در گورستان مسلمانان را به سبب دشمنی یکی از دانشمندان کینهتوز توس (بر پایه چهار مقالهٔ نظامی عروضی) دانستهاند. عطار نیشابوری در اسرارنامه این داستان را اینگونه آوردهاست که «شیخ اکابر، ابوالقاسم» بر جنازهٔ فردوسی نماز نخواندهاست و حمدالله مستوفی در پیشگفتارظفرنامه او را شیخ ابوالقاسم کُرّکانی دانستهاست که پیروان زیادی داشتهاست. برخی نویسندگان دیگر نام او را «ابوالقاسم گرگانی» یا «جرجانی» نیز آوردهاند که گمان میرودً عربیشده نام گرگانی باشد. ریاحی پیوند دادن آن رخداد را با کُرّکانی صوفی ناروا دانستهاست از آنجا که او در هنگام مرگ فردوسی نزدیک به سی سال داشتهاست.
افسانههای زندگی فردوسی
افسانههای فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه گفته شده که بیشتر به سبب شور و دلبستگی مردم دوستدار فردوسی و انگارپردازی شاهنامه خوانان پدید آمدهاند. بیپایه بودن بیشتر این افسانهها بهآسانی با بهرهگیری از بنمایههای تاریخی یا با بهرهگیری از سرودههای شاهنامه روشن میشود. از این دست میتوان داستان راه یافتن نسخه پهلوی شاهنامه از تیسفون به حجاز و حبشه و هند و سرانجام به ایران آمدنش به دست یعقوب لیث، داستان راه یافتن فردوسی به دربار سلطان محمود، رویارویی فردوسی با سه سراینده دربار غزنویان (عنصری، فرخی، و عسجدی)، داستانهای سفر فردوسی به غزنه یا ماندنش در غزنه، داستان فرار او به بغداد، هند، طبرستان، یا قهستان پس از نوشتن هجونامه، داستان پیشکش کردن شاهنامه به سلطان محمود به سبب نیازمندی و تنگدستی وی در فراهم آوردن جهیزیه برای دخترش، داستان فرستادن پیشکشی که سلطان محمود به فردوسی نوید آن را داده بودهاست به سان پول سیمین به جای زر به پیشنهاد احمد بن حسن میمندی و بخشیدن آن پاداش به فقاعفروش و حمامی به دست فردوسی و پشیمانی سلطان محمود و همزمانی رسیدن پاداش زر با مرگ فردوسی را نام برد.
سرودههای فردوسی
تنها سرودهای که روشن شده از برای فردوسی است، خود شاهنامهاست (جدای از بیتهایی که خود او از سرودههای دقیقی دانستهاست). سرودههای دیگری نیز از فردوسی دانسته شدهاند مانند چند قطعه، رباعی، قصیده، و غزل که پژوهشگران در این که سراینده آنها فردوسی باشد، بسیار دودل میباشند و به ویژه قصیدهها را سرودهٔ زمان صفویان میدانند[۸]
سرودههای دیگری نیز از برای فردوسی دانسته شدهاند که بیشترشان بی پایه هستند. نامورترین آنها مثنویای به نام یوسف و زلیخا است که در مقدمه بایسنغری سرودهٔ فردوسی به شمار رفتهاست. اما این گمانه از سوی پژوهشگران نادرست دانسته شده و از آن میان مجتبی مینوی در سال ۱۳۵۵ هجری شمسی گویندهٔ آن را «ناظم بیمایهای به نام شمسی» یافتهاست. محمدامین ریاحی او را شرفالدین یزدی (که ریاحی او را «دروغپرداز» نامیدهاست) دانستهاست و بر این باور بودهاست که مقدمهٔ بایسنغری را هم همین نویسنده نوشته باشد [۹]. یکی از نگاشتههای دیگری که از فردوسی دانسته بودهاند گرشاسبنامه است که روشن شده است که از اسدی توسی است و چند دهه پس از مرگ فردوسی سروده شدهاست.
سرودهٔ دیگری که از فردوسی دانسته شدهاست «هجونامه»ای در نکوهش سلطان محمود است که به گفتار نظامی عروضی سد بیت بودهاست و شش بیت از آن به جای ماندهاست. ویرایشهای گوناگونی از این هجونامه در دست بودهاست که از ۳۲ بیت تا ۱۶۰ بیت داشتهاند. انتساب چنین هجونامهای را به فردوسی، برخی از پژوهشگران نادرست دانستهاند، مانند محمود شیرانی که با درنگریستن به این که بسیاری از بیتهای این هجونامه از خود شاهنامه یا مثنویهای دیگر آمدهاند و بیتهای دیگر نیز از دید ادبی کاستی دارند چنین نتیجهگیری کرد که این هجونامه ساختگی است. اما محمدامین ریاحی با درنگریستن به این که از این هجونامه در شهریارنامهٔ عثمان مختاری (از ستایشگران مسعود سوم غزنوی نوادهٔ محمود)، که پیش از چهار مقالهٔ نظامی عروضی نوشته شدهاست، نام برده شدهاست، سرودن هجونامهای توسط فردوسی را پذیرفتنی دانستهاست .
دوستداران و دشمنان فردوسی
در همان سالهای آغازین پس از مرگ فردوسی ناسازگاری و کینه ورزی با شاهنامه آغاز شد که بیشتر به سبب سیاستهای ایرانستیزانه دربار عباسیان و مدارس نظامیه پدید آمد. سلطان محمود پس از چیرگی بر ری در سال ۴۲۰ ه.ق، مجدالدولهٔ دیلمی را به سبب خواندن شاهنامه سرزنش کردهاست.
نویسندگانی نیز، مانند عبدالجلیل رازی قزوینی، نویسندهٔ کتاب النقض - که شیعه بودهاست - شاهنامه را «ستایش گبرکان» دانستهاند (همچنین عطار نیشابوری) و خواندن آن را «بدعت و ضلالت». سرایندگان دیگری نیز از فرخی سیستانی («گفتا که شاهنامه دروغ است سربهسر») و معزی نیشابوری («من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ/از کجا آورد و بیهوده چرا گفت آن سمر») گرفته تا انوری («در کمال بوعلی نقصان فردوسی نگر/هر کجا آید شفا شهنامه گو هرگز مباش») فردوسی را سرزنش کردهاند. گمان میرود که اینان برای خوشنودسازی سردمداران ایرانستیزی که از شاهنامهٔ فردوسی دل خوشی نداشتهاند، شاهنامه را دروغ، پر از کاستی، یا بیارزش دانستهاند.
تا دو سده پس از فردوسی، در کتابهای تاریخ و بزرگان ادب که به دستور فرمانروایان و بزرگان زمانه و همساز با پسند دیوانیان و اهل مدرسه تألیف میشدهاست، نامی از فردوسی نیست. از همین رو در کتابهایی چون تاریخ یمینی، زینالاخبار، تاریخ بیهقی، یتیمهالدهر و انساب سمعانی نامی و نشانهای از بزرگترین شاعر آن عصر و رویدادهای زندگی او نیست.
جدا از سکوت عمدی که تا دویست سال پس از مرگ فردوسی دربارهٔ او برجای بودهاست و به سبب آن بسیاری از نویسندگان و سرایندگان نامی از فردوسی یا شاهنامه نیاوردهاند، در سرزمینهای دورتر از بغداد که خلافت عباسی بر آنها چیرگی کمتری داشت، از شبهقاره هند گرفته تا سیستان، آذربایجان، اران، و آسیای صغیر، نویسندگان و شاعرانی از فردوسی یاد کردهاند و یا او را ستودهاند. برای نمونه مسعود سعد سلمان گزیدهای از شاهنامه گرد آورد و نظامی عروضی در میانههای سده ششم هجری نخستین زندگینامه از فردوسی را در چهار مقاله نوشت. در نزدیکی سال ۶۲۰ ه.ق نیز کوتاهای از شاهنامه در شام به دست بنداری اصفهانی به عربی برگردانده شد.
پس از یورش مغول و نابودی عباسیان، پرداختن به شاهنامه در نزد درباریان نیز افزایش یافت و از این دست حمدالله مستوفی در آغازه سده هشتم هجری در زمان ایلخانان، ویرایشی از شاهنامه بر پایهٔ چندین نسخهای که یافته بود، پدید آورد. در زمان تیموریان نیز، در سال ۸۲۹ ه.ق در هرات، به دستور شاهزادهٔ تیموری بایسنغر میرزا ویرایشی نگارهدار از شاهنامه پدید آورده شد که گمان میرود بسیاری از نسخههای موجود شاهنامه از روی آن نوشته شدهاست.
صفویان با درنگریستن به این که خودشان مانند فردوسی شیعه و ایرانی بودند، نگرش ویژهای به فردوسی داشتند. پس از انقلاب ایران در ۱۳۵۷ در برابر حکومت پادشاهی، برخی به این گمان که فردوسی شاهدوست بوده یا شاهان را ستودهاست از او بد گفتهاند یا از شاهنامه خرده گرفتهاند.
فردوسیپژوهی
پس از تلاش حمدالله مستوفی در ویرایش شاهنامه در سده هشتم و شاهنامهٔ بایسنغری در سده نهم هجری، نخستین ویرایش شاهنامه در کلکته انجام گرفت که بار نخست خرد بود و در ۱۸۱۱ میلادی (توسط ماثیو لمسدن) و بار دوم یکپارچه و همه جانبه در ۱۸۲۹ میلادی (به ویرایش ترنر ماکان انگلیسی) چاپ شد. از ویرایشگران دیگر شاهنامه میتوان از ژول مول فرانسوی، وولرس و لاندوئر هلندی، ی. ا. برتلس روس، نام برد. از ویراستاران ایرانی شاهنامه میتوان عبدالحسین نوشین، مجتبی مینوی، جلال خالقی مطلق، فریدون جنیدی و مصطفی جیحونی را نام برد.
از آن میان، جلال خالقی مطلق، بازنگرانهترین ویرایش شاهنامه را همراه با پژوهشها و یادداشتهای فراوان پدید آورده است و به گفتهٔ برخی بهترین ویرایش از شاهنامهاست. شاهنامهٔ ویراستهٔ جلال خالقی مطلق در ۸ جلد زیر نظر احسان یارشاطر در نیویورک به چاپ رسیدهاست.
از سدهٔ نوزدهم میلادی به این سو پژوهشهای فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه انجام گرفته است. ژول مول، تئودور نولدکه، سید حسن تقیزاده، هانری ماسه، فریتز ولف، ملکالشعرا بهار، محمد قزوینی، مجتبی مینوی، محمدامین ریاحی، محمدعلی اسلامی ندوشن و شاهرخ مسکوب از شناختهترین پژوهشگران دربارهٔ فردوسی و شاهنامه هستند.
جایگاه جهانی فردوسی
نام و آوازه فردوسی در همه جای جهان شناخته شده و ستوده شدهاست. شاهنامهٔ فردوسی به بسیاری از زبانهای زنده جهان برگردانده شدهاست.
•هانس هاینریش شدر ایران شناس آلمانی در سخنرانی که در کنگره فردوسی در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۳۴ میلادی (۵ مهرماه ۱۳۱۳ خورشیدی) به پاس هزاره فردوسی و در شهر برلین بر پا شده بود، میگوید چیرگی بر ایران بدست مغولان و از میان رفتن توان ایران پس از یک سده رهایی از چیرگی بیگانگان از سببهای گرایش ایرانیان به شاهنامه و تلاش برای بازیابی کیستی (هویت) فراموش شده خویش میباشد. همچنین وی همانندی روزگار ایرانیان در زمان فردوسی با آلمان سده نوزدهم را چرایی گرایش اندیشمندان آن کشور به شاهنامه فردوسی و برگردان آن به آلمانی میداند.[۱۴] اما به گفته بسیاری از پژوهشگران ایران فردوسی بزرگترین رزمنامه جهان را پدید آورده که دربردارنده تاریخ جهان باستان است.
تندیسهای فردوسی
تندیسهای زیادی از فردوسی ساخته شده که شاید کهنترین آنها تندیس باغ نگارستان باشد. تندیسهای دیگر : تندیس میدان فردوسی، تندیس دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، تندیس دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی، تندیس رم ایتالیا و تندیس آرامگاه فردوسی.
بزرگداشت فردوسی
در ایران روز ۲۵ اردیبهشت به نام روز بزرگداشت فردوسی نامگذاری شدهاست.[۱۵] هر سال در این روز آیینهای بزرگداشت فردوسی و شاهنامه در دانشگاهها و نهادهای پژوهشی برگزار میشود.
به شوند داستانسرایی تصویری فردوسی در شاهنامه، روز بزرگداشت وی را روز فیلمنامه و فیلمنامهنویسی نیز نامگذاری کردهاند.
سکه های آراسته به نقش آرامگاه فردوسی
سکه های 10 ریالی برنز ایران از سال 1371 خورشیدی تا 1376 خورشیدی آراسته به نقش آرامگاه فردوسی است.
نمونه سرودهها
نباشد همی نیک و بد پایدارهمان به که نیکی بود یادگار
دراز است دست فلک بر بدیهمه نیکویی کن اگر بخردی
چو نیکی کنی، نیکی آید برتبدی را بدی باشد اندرخورت
چو نیکی نمایدت کیهانخدایتو با هر کسی نیز، نیکی نمای
مکن بد، که بینی به فرجام بدز بد گردد اندر جهان، نام بد
به نیکی بباید تن آراستنکه نیکی نشاید ز کس خواستن
وگر بد کنی، جز بدی ندرویشبی در جهان شادمان نغنوی
نمانیم کین بوم ویران کنندهمی غارت از شهر ایران کنند
نخوانند بر ما کسی آفرینچو ویران بود بوم ایران زمین
دریغ است ایران که ویران شودکنام پلنگان و شیران شود
حسین منصور حلاج سرور اهل اطلاق و سرمست جام اذواق ،حلاج اسرار و کشاف ، استاد بود . سمعانی در کتاب انساب آورده که مولد او بیضای فارس است و در دار المومنین شوشتر نشو و نما یافته دو سال در آنجا به تلمذ سهل ابن عبد الله اشتغال نموده آنگاه در سن 18 سالگی از آنجا به بغداد رفت و با صوفیه آمیزش نمود . مدتی در صحبت جنید و ابوالحسن نوری به سر برده و باز به شوشتر آمد ه کدخدا شد باز با جمعی از فقرا به بغداد رفت و از آنجا به مکه واز مکه به بغداد مراجعت نمود و به زیارت جنید رفت و از او مسئله پرسید و او جواب نفرمود و با او گفت تو در این مسئله مدعئیی پس حسین از این معنی آزرده شده به شوشتر آمده و قریب یک سال اقامت کرد و در این مرتبه او را وقعی در دل مردم به هم رسید تا آنکه اکثر ابنای زمان بر او حسد بردند آنگاه 5 سال از شوشتر غایب شده به خراسان و ماوراء النهر و از آنجا به سیستان و ازآنجا به فارس رفت و شروع در نصیحت خلق و دعوت ایشان به جانب پروردگار نمود و جهت مردم آنجا تصانیف نمود و در آنجا او را عبدالله زاهد می گفتند آنگاه از فارس به اهواز رفت و فرزند خود احمد نام را از شوشتر به آنجا طلبید و در مقام اظهار اشراق قلب و کرامات شده از اسرار مردم و ضمائر ایشان خبر می داد و بنابراین او را حلاج الاسرار می گفتند تا آنکه ملقب به حلاج شد بعد از آن به بصره آمده و اندک روزی آنجا بود ودوباره به مکه رفت و جمعی کثیر با او همراه شدند و ابو یعقوب نهرجوری با او ملاقات کرد و در مقام انکار او شد آنگاه به بصره مراجعت کرد و یک ماه در آنجا توقف نمود و از آنجا باز به اهواز آمده و از اهواز به بغداد و از بغداد باز به مکه رفت و بعد از این سفر به بلاد سترگ مانند چین و هند و ترکستان در آمد و خانه و عقار به هم رسانید پس جمعی از علمای ظاهر مانند محمد ابن داوود و امثال او بر او متغیر شدند و خلیفه وقت معتصم را نیز بر او متغیر ساختند که" اناالحق" می گوید تا آنکه حامد ابن عباس که وزیر بود قاضی بغداد را که ابو عمر محمد ابن یوسف بود با دیگر علماء حاضر ساخت و علمای بی دیانت به مجرد امر وزیر به اباحه خون حسین محضر نوشتند و مضمون نامه را به عرض خلیفه رسانیدند و بعد از دو روز حکم شد که دو هزار تازیانه بزنند اگر بمیرد فبها و الا سر او را از بدن جدا سازند آنگاه او را بر سر جسر بغداد بردند و دو هزار تازیانه زدند و حسین در هیچ مرتبه آهی نکشید و همی " احد احد " می گفت پس او را بردند تا به دارش کشند مخلوق به دور او گرد آمده بودند و او نگاه می کرد و می گفت " حق حق انا الحق" در آن حال درویشی از او پرسید که عشق چیست گفت : امروز بینی و فردا بینی و پس فردا بینی . یعنی امروزم بکشند و دوم روزم بسوزند و سیم روزم بر باد دهند .
خادم وصیتی خواست گفت نفس را به چیزی مشغول دار و گرنه او تو را مشغول گرداند . پسرش گفت ای پدر مرا وصیتی کن گفت چون جهانیان در اعمال کوشند تو در چیزی کوش که آن علم حقیقت است پس در راه که می رفت می خرامید با بندهای گران و نعره زنان می گفت " حق حق حق " تا به زیر دارش بردند بوسه بر دار زد و گفت : معراج مردان عشق است . میزری بر میان بست و طیلسان بر افکنده دست بر داشت و روی به قبله مناجات کرد و گفت آنچه او داند . چون بر سر دار شد جماعتی که از مریدانش بودند سوال کردند که چه گویید ما که مقران توایم و در منکران که سنگ خواهند انداخت گفت ایشان را دو ثواب است و شما را یک ثواب باشد از بهر آنکه شما را به من حسن ظنی بیش نیست و ایشان از قوت توحید و صلابت شریعت می جنبند و توحید در شرع اصل بود و حسن ظن فرع ، پس شبلی در برابر آمده و به آواز بلند بانگ کرد گفت ای حلاج ، کمترین مقام این است که می بینی گفت بلندتر کدام است گفت تو را بدان راه نیست . پس هر کسی سنگی می انداخت شبلی گلی در انداخت حلاج آهی کرد . گفتند آخر این همه سنگ انداختند هیچ نگفتی از این گل آه کنی ؟ گفت آنها نمی دانند معذورند . از او سختم می آید که داند و نمی باید انداخت . پس دست بریدند خنده زد گفتند چیست گفت الحمدلله که دست ما را بریدند مرد آن باشد که دست صفات ما را که کلاه همت از تارک عرش می رباید ببرد . پاهایش را بریدند تبسمی کرد گفت بدین پای که سفر خاکی کردمی قدمی دیگر دارم که هم اکنون سفر هر دو عالم خواهم کرد . پس دو دست بریده را بر روی مالید و سرخ روی شد . گفتند : چرا ؟ گفت : نمازی که عاشقان گزارند وضو را چنین باید کرد . پس چشمهایش را برکندند افغان از خلایق برخاست بعضی می گریستند و بعضی دیگر سنگ می انداختند .پس خواستند که زبانش را ببرند گفت چندان صبر کنید که سخنی بر گویم روی سوی آسمان کرد و گفت بدین رنجی که از برای من بر می دارند محرومشان مکن واز این دولتشان بی نصیب مگردان . الحمدلله اگر دست و پای من بریدند بر سر کوی تو بود و اگر سرم از تن جدا کردند در مشاهده جمال تو بود و اگر سرم از او نقصانی پذیرد بد باشد پس گوش و بینی او را بریدند و آخر کلمه ای که با آن متکلم شد این بود که :حب الواحد افراد الواحد له . این آیت برخواند: یستعجل بها الذین لایومنون بها و الذین آمنو مشفقون منها و یعلمون انها الحق من ربک . و از ابواسحاق رازی نقل نموده که در وقتی که او را صلب می نمودند نزدیک او ایستاده بودم شنیدم که می گفت : الهی اصبحت فی دار الرغائب انظر الی العجائب . الهی انک تئودد الی من یوذیک فکیف من یودی فیک . در میان سر بریدن تبسمی نمود جان داد . حسین منصور گوی قضا را از حق به بیابان رضا انداخت و از هر یک بند او خروش " انا الحق" می آمد . پس پاره پاره کردندش که از او گردنی و پشتی بماند همچنان" انا الحق" می گفت . بسوخستند و خاکسترش را در دجله ریختند از آن هم آواز می آمد . کس را از اهل طریقت این فتوح حاصل نشد . یکی از مشایخ طریقت گفت : آن شب را به زیر دار خفته بودم آوازی شنودم که" اطلعناه علی اسرارنا فافشی سرنا فهذا جزاء من یفشی سرنا" شعر خواجه علیه الرحمه گواه است .
گفت آن یار کز او گشت سر دار بلندجرمش این بود که اسرار هویدا می کرد
سبب کشتن حسین منصور از قراری که در کتاب انساب سمعانی و کتاب معتبر سنجری که در زمان شمس المعالی سمت تالیف یافته مذکور است که حسین منصور مردم را به امام مهدی ( علیه السلام ) دعوت می کرد و به مردم می گفت که عنقریب از طالقان دیلم بیرون خواهد آمد . بنابراین او را گرفته به بغداد بردند و مواخذه نمودند و از اینجا معلوم می شود که گناه حسین منصور انتساب به مذهب امامیه و اعتقاد به وجود حضرت مهدی ( علیه السلام ) و دعوت مردم به نصرت آن حضرت و شورانیدن مردم بر خلفای عباسی بوده است . وی در سال758میلادی در جنوب ایران به دنیا آمد و به مطالعه حکمت پرداخت و در 64 سالگی در سال822 میلادی به درجه شهادت نائل آمد .
اندر کرامات حسین منصور حلاج نقل است که در شبانه روز 400 رکعت نماز کردی و بر خود لازم داشتی . نقل است که گرد او عقربی دیدند که می گردید قصد کشتن کردند گفت دست از وی بدارید که 12 سال است که ندیم ماست و گرد ما می گردد . نقل است که طایفه ای در بادیه او را گفتند ما را انجیر می باید دست در هوا کرد و طبقی انجیر تر پیش ایشان نهاد و یک بار دیگر حلوا خواستند طبقی حلوا شکری گرم پیش ایشان نهاد . پرسیدند که طریق به خدا رسیدن چگونه است گفت دو قدم است و رسیدنی : یک قدم از دنیا بر گیر و یک قدم از عقبی و اینک رسیدی به مولی . پرسیدند از فقر ، گفت " فقیر آن است که مستغنی است از ماسوی الله و ناظر است به الله " و گفت " چون بنده به مقام معرفت رسد بر او وحی فرستند و سرّ او گنگ گردانند ( = راه اندیشه ها را بر باطن او می بندند ) تا هیچ خاطر نیاید او را مگر خاطر حق" . نقل است که شب اول که او را حبس کردند بیامدند و او را در زندان ندیدند و جمله زندان بگشتند و کس را ندیدند و شب دوم نه او را دیدند و نه زندان را و شب سوم او را در زندان دیدند گفتند شب اول کجا بودی و شب دوم تو وزندان کجا بودی گفت شب اول من در حضرت ( = پیشگاه خداوندجهان ) بودم از آن اینجا نبودم و شب دوم حضرت اینجا بود از آن ، من و زندان هر دو غایب بودیم و شب سوم باز فرستادند مرا برای حفظ شریعت ، بیایید و کار خود کنید . از سخنان اوست : در عشق دو رکعت است که وضوی آن درست نیاید الّا به خون . در وقت قتل وی هر خون که از وی بر زمین می آمد نقش " الله" ظاهر می گشت . وی با خادم گفته بود که چون خاکستر من در دجله اندازند آب قوّت گیرد چنانکه بغداد را بیم غرق باشد آن ساعت خرقه من به لب دجله بر تا آب قرار گیرد . گویند در آخرین لحظات می گفت " اقتلونی یا ثقاتی انّ فی قتلی حیاتی " ...
حسین بن منصور حلاج یكی از مدعیان نیابت است. در این مقال قصد نداریم به شرح حال و دیدگاه های او در ابعاد مختلف بپردازیم. بلكه هدف بیان چگونگی ادعای حلاج است. حلاج صوفی معروف، پس از آن كه وارد بغداد شد، تصمیم گرفت كه از راه رابطه نسبی، خود را به اسماعیل بن علی نوبختی كه از بزرگان و علمای شیعه بغداد بوده است ـ نزدیک كند. اما چنان كه شیخ طوسی در كتاب الغیبه به تفصیل، شرح مراوده وی با نوبختی را آورده است، از نوبختی دست كشید و دیگر قاصدی نزد وی اعزام نكرد.
حلاج سپس راهی «قم» گردید وی در آغاز خود را رسول امام غایب و وكیل و باب آن حضرت معرفی میكرد و معتقد بود كه امام مهدی (عج) از دنیا رحلت كردهاند. اما علی بن حسین بن موسی بابویه (پدر شیخ صدوق) و دیگر شیعیان قم نیز از وی تبری جسته و از قم طردش كردند
اگر چه توقیع لعن از طرف صاحب الامر (ع) درباره حلاج صادر نشده است، ولی حسین بن روح وی را منحرف و به ادعای دروغین وكالت متهم میكرد. هیأت حاكمه نیز از آن بیم داشت كه مبادا حركت حلاج پایههای حكومت آنان را سست و جامعه را از اصل اسلام منحرف كند. به همین دلیل در زمان خلافت مقتدر او را دستگیر كردند و به فتوای علما محكوم به اعدام گردید .
حلاج پس از آگاهی از فتوای علما گفت: «قتل من جایز نیست» زیرا دین من اسلام و مذهب من تسنن است!! [42] در حالی كه حلاج خود را نماینده امام مهدی (عج) و بغدادی نیز او را شیعه میدانسته است.
ویلیام موریس دیویس در سال ۱۸۵۰ میلادی در فیلادلفیای ایالت پنسیلوانیایآمریکا زاده شد. او تحصیلات دانشگاهیش را در دانشگاه هاروارد در سن 19 سالگی به پایان رساند و در ۱۸۷۸ به عنوان آموزشیار جغرافیای طبیعی مشغول کار شد. پس از آن در ۱۸۸۵ به عنوان استادیار و در ۱۸۹۹ به عنوان استاد درس زمینشناسی تا هنگام بازنشستگیش در ۱۹۱۲ در هاروارد تدریس نمود.
ویلیام موریس دیویس را به عنوان پدر جغرافیای آمریکا (به ویژه ژئومورفولوژِی) میشناسند زیرا او نخستین کسی است که جغرافیای حرفهای را در این کشور معرفی نمود. همچنین مهمترین دستاورد علمی او در زمینهٔ جغرافیا، مدل چرخه فرسایش بود که در ۱۸۸۴ آن را معرفی نمود. این مدل بیان میداشت که چگونه رودخانهها باعث ایجاد تغییرات در سطح زمین میشوند.
دیویس تنها چند روز پیش از تولد ۸۴ سالگیش در ۵ فوریه ۱۹۳۴ و به هنگام کار روی دست نوشتههای ناتمامش در پاسادنایکالیفرنیا درگذشت. ویلیام موریس دیویس در طول عمر خود سه همسر اختیار کرد و از مرگ دو همسر آرزده شد. او در سال 1879 با الن.بی.وانر، در سال 1914 با ماری.ام وایمان و در 1928 با لوسی ال. تنانت ازدواج کرد. این سه زن همسران شفیق، یاور دلسوزی برای دیویس بودند، زیرا با پذیرش بسیاری از مسئولیتهای خانواده، وقت او را برای انجام او را برای انجام کارهای عمی- پژوهشی در داخل و خارج خانه آزاد می گذاشتند.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن