سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
هر كس در نمازهاي واجب يا مستحب خود سوره كوثر را قرائت نمايد خداوند از آب حوض كوثر به او بنوشاند و كنار درخت طوبي همجوار رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم خواهد شد.
محتواي سوره
سوره كوثر در مكه نازل شده و داراي 3آيه است. كلمه كوثر به معني خير فراوان است. در اينكه منظور از كوثر، نهري است در بهشت، يا حوضي در محشر، يا ذريه و فرزندان زياد، يا علماي امت، يا نبوت و قرآن، يا علم و حكمت يا... نظريههاي گوناگوني وجود دارد.
شأن نزول سوره
در شان نزول اين سوره مى خوانيم : "عاص بن وائل "كه از سران مشركان بود پيغمبراكرم (ص) را بـه هـنـگام خارج شدن از مسجدالحرام ملاقات كرد, و مدتى باحضرت گفتگو نمود, گروهى از سران قريش در مسجد نشسته بودند و اين منظره رااز دور مشاهده كردند, هنگامى كه "عاص بن وائل " وارد مسجد شد به او گفتند: با كه صحبت مى كردى ؟ گفت : با اين مرد "ابتر"
تـوضـيـح ايـن كه : پيغمبراكرم (ص) دو فرزند پسر از بانوى اسلام خديجه داشت : يكى "قاسم " و ديـگرى "طاهر" كه او را "عبداللّه "نيز مى ناميدند و اين هر دو در مكه از دنيا رفتند, و پيغمبر اكرم (ص) فاقد فرزند پسر شد اين موضوع زبان بدخواهان قريش را گشود و كلمه "ابتر" (يعنى بلاعقب ) را براى حضرتش انتخاب كردند، فكر مى كردند با رحلت پيغمبراكرم (ص) برنامه هاى او به خاطر نداشتن فرزند ذكور تعطيل خواهد شد و خوشحال بودند.
قـرآن مـجـيـد نـازل شـد و بـه طرز اعجازآميزى در اين سوره به آنها پاسخ گفت و خبر داد كه دشـمـنـان او ابـتر خواهند بود و برنامه اسلام و قرآن هرگز قطع نخواهدشد, بشارتى كه در اين سوره داده شده از يكسو ضربه اى بود بر اميدهاى دشمنان اسلام و از سوى ديگر تسلى خاطرى بود بـه رسـول اللّه (ص) كه بعد از شنيدن اين لقب زشت و توطئه دشمنان قلب پاكش غمگين و مكدر شده بود.
امام صادق عليه السلام نيز نقل شده استك هر كس سوره كوثر را در شب جمعه پس از نمازي كه در نيمه شب مي خواند صد مرتبه بخواند به اذن خدا رسولش را در خواب خواهد ديد
فضيلت و خواص سوره كوثر
مفسران قرآن كريم گفته اند: اين سوره در شأن و منزلت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها نازل شده است.1 قرآن حكيم
روزي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم را ديدند كه در حال تبسم بود پرسيدند: اي رسول خدا چه چيزي موجب خنده شما شده است؟ فرمود: سوره اي بر من نازل شده است و بعد سوره كوث را قرائت نمودند و گفتند: آيا مي دانيد كوثر چيست؟ گفتند خدا و رسولش آگاهترند. پيامبر فرمود: كوثر نهري در بهشت است كه خداوند با ان مرا به خير كثيري وعده داده است و آن حوض من است كه امتم در كنار آن بر من وارد مي شوند.2
در فضيلت اين سوره از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله وسلم روايت شده است : هر كس سوره كوثر را تلاوت نمايد خداوند از آب نهرهاي بهشت به او مي نوشاند و اجر و پاداش او به اندازه تمامي قرباني هاي روز عيد قربان است. 3
از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده است: هر كس در نمازهاي واجب يا مستحب خود سوره كوثر را قرائت نمايد خداوند از آب حوض كوثر به او بنوشاند و كنار درخت طوبي همجوار رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم خواهد شد.4
آثار و بركات سوره
1) ديدن رسول خدا صلي الله عليه وآله در خواب
از رسول خدا صلي الله عليه و اله وسلم روايت شده: هر كس سوره كوثر را در شب جمعه 100مرتبه تلاوت نمايد رسول خدا را درخواب خواهد ديد.
به همين مضمون از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده استك هر كس سوره كوثر را در شب جمعه پس از نمازي كه در نيمه شب مي خواند صد مرتبه بخواند به اذن خدا رسولش را در خواب خواهد ديد.6
2) براي دور كردن افراد از خود
اگر بخواهي كسي را از خود دور كني 9 مرتبه سوره كوثر را بخوان و به جانب او بدم به اختيار خود راه كج مي كند و مي رود.
شأن نزول سوره کوثر
امام فخر رازى در ذیل آیهإنّا أعطیناک الکوثر مینویسد:
کوثر هشت معنا دارد که تمام آن معانى درباره حضرت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است. آنگاه خودش میگوید: چگونه، فاطمه کوثر نباشد که چون علیبنالحسین و محمدبنعلى باقرالعلوم و صادق المصدق، میوه و ثمره دارد.
سوره کوثر
إنّا أعطیناک الکوثر، فصلّ لربّک وانحر، إنّ شانئک هو الأبتر
در شأن نزول این سوره گفته شده:
زمانى که رسول(صلی الله علیه وآله) دو تن از فرزندان خود به نامهاى عبداللّه و قاسم را از دست داد و دشمنان آن حضرت، براى تضعیف او، زبان طعن و شماتت، گشودند، عاص بن وائل او را «ابتر» خواند،که در لغت عرب به «مقطوع النسل» اطلاق میشود.1
کوثر از ریشه کثرت است و بر چیزى اطلاق میشود که شأنیت کثرت در او باشد و مراد از کوثر خیر فراوان است.2
البته آن خیر کثیرى که پیامبر در نتیجه اعطاى خداوند؛ مالک آن شده است، در آیه اول مشخص نشده و شاید بدین لحاظ باشد که با اطلاق و عدم تقیید آن، عظمت و شأن خاص، بدان ببخشد.
براى کلمه (کوثر) در این سوره، معانى متعدد مطرح شده است، علامه طباطبایى در المیزان با توجه به معناى آخرین آیه که دشمن آن حضرت را، ابتر معرفى کرده، مناسبترین معنا را «کثرت» ذریه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) ذکر میکند.3 اگر خیر کثیر هم مراد باشد، یقیناً یکى از مصادیق آن، فراوانى نسل آن حضرت است.
کوثر، صیغه مبالغه است. یعنى اى پیامبر، به تو، دخترى دادیم که مجسمه خیر است، استوانه برکت و اسطوره بالندگى است، به تو دخترى دادیم که اگر همه فضایل و سجایاى انسانى را مجسم کنند، زهرا میشود.
اى پیامبر، به شکرانه این نعمتى که به هیچکس داده نشده و نخواهد شد، نماز بخوان و در هنگام تکبیر، دستهایت را بلند کن که این یک حالت خضوع است براى بنده و جلالتى است برا ى خدا!
کوثر از ریشه کثرت است و برچیزى اطلاق میشود که شأنیت کثرت در او باشد و مراد از کوثر خیر فراوان است
امام فخر رازى در ذیل آیه مینویسد:
کوثر هشت معنا دارد که تمام آن معانى درباره حضرت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است. آنگاه خودش میگوید: چگونه، فاطمه کوثر نباشد که چون علیبنالحسین و محمدبنعلى باقرالعلوم و صادق المصدق، میوه و ثمره دارد.4
آرى فاطمه، چگونه خیر کثیر نباشد که از این نهر کوثر، صدها و بلکه هزاران جوى زلال و روشن، منشعب است.
حسن ختام این بخش، آن که نزول چنین سورهاى و چنین تعبیر بلندى (کوثر) درباره فاطمه در عهد جاهلیت عربى که «زن» نه تنها از کمترین حقوق انسانى برخوردار نبود، بلکه تولد دختر مایه ننگ و سرافکندگى بود و دختران، زنده به گور میشدند، نشانگر جایگاه ارزشمند زن در مکتب حیات بخش اسلام است.
موجودى که میتواند منشأ این مقدار خیر و برکت در تاریخ بشریت باشد. موجودى که بنده فاین برگزیده خدا واشرف مخلوقات عالم، باید به شکرانه برخوردارى از آن، در برابر پروردگارش، سربرخاک بساید.
به راستی در کدامین مکتب میتوان چنین قرب و منزلتى براى زن یافت؟5
فرمت بررسي فني و اقتصادي و مالي طرحهاي توليدي جهت اخذ جواز تاسيس
(فرم الف)
براي طرحهاي اولويت دار و طرحهاي بالاي 10 ميليارد ريال سرمايه گذاري
آبنات
سازمان صنايع و معادن استان زنجان
معاونت برنامه ريزي توسعه و فن آوري
اداره برنامه ريزي و توسعه صنعتي و معدني
ضوابط صدور و تمديد جوازتاسيس واحد توليدي ، طراحي ومونتاژ
تعريف : جوازتاسيس مجوزي است كه پس از احراز شرايطلازم به منظور سرمايه گذاري در انجام فعاليت صنعتي جديد به نام متقاضي از سوي وزارت صنايع در دوگزينهصادر مي گردد.
الف : سرمايه گذاري در رشته فعاليت صنعتي كه درچارچوب اولويت هاي تعريف شده در اسناد بالادست نظيرسند راهبرد صنعتي كشور برپايه آمايش سرزمين صورت ميگيرد، برطبق ضوابط از حمايت ومشوق هاي خاص سرمايه گذاري دولت برخوردار مي گردد.
ب : سرمايه گذاري در رشته فعاليت صنعتي كه درخارج از چارچوب گزينه الف باشد از مشوق هاي خاص سرمايه گذاري برخوردار نخواهد گرديد.
تبصره : حمايت ها ومشوق هاي خاص سرمايه گذاري شامل :
تسهيلات بانكي (ريالي – ارزي ) ، يارانه زمين در شهرك صنعتي ، معافيت هاي حقوق ورودي ماشين آلات و يارانه هاي انرژي ( آب ، برق و گاز ) مي باشد
ماده 1- روش كار :
1-1-متقاضيان جوازتاسيس ، موظفند با توجه به اولويت هاي سرمايه گذاري نسبت به
1-2-تهيه طرح توجيهي فني و اقتصادي ( ترجيحا" با كمك شركت هاي مشاور خدمات فني و مهندسي مورد تاييد وزارت صنايع و معادن ) اقدام و جهت بررسي و صدور جوازتاسيس به سازمان صنايع و معادن استان مربوطه ارائه نمايند.
1-3-فهرست اولويت هاي سرمايه گذاري و اولويتهاي طرح آمايش صنعتي و معدني ازسوي معاونت برنامه ريزي ، توسعه و فن آوري درچارچوب سند راهبرد توسعه صنعتي كشور ودر پايگاه اطلاع رساني www.zanjanimo.comموجود مي باشد. همچنين متقاضيان جهت آشنايي با فرمت گزارش توجيهي فني و اقتصادي مي توانند به پايگاه فوق الذكر مراجعه نمايند.
تبصره : چنانچه حسب درخواست متقاضيان سرمايه گذاري ، موضوع كالايي در فهرست اولويتهاي صنعتي نباشد، سازمان صنايع و معادن استان يا متقاضيان ميتوانند در صورتيكه طرح از مصاديق ايده هاي جديد باشد و يا به دلايلي قبلاً مورد بررسي قرار نگرفته باشد ،راساًاز معاونت برنامه ريزي،توسعه و فناوري در خصوص اولويت كالاي مذكور استعلام نمايند در اين صورت مورد تائيد شده در فهرست طرحهاي حائز اولويت در پايگاه اطلاع رساني قرار خواهد گرفت.
1-4-صدور جوازتاسيس به نام اشخاص حقوقي منوط به ارائه آگهي رسمي تاسيس شركت و آخرين تغييرات انجام شده منعكس درروزنامه رسمي مي باشد و براي اشخاص حقيقي كپي شناسنامه ودرصورت تغييرات صفحه آخر شناسنامه و كپي كارت پايان خدمت يا معافيت الزامي است .
1-5-صدور جوازتاسيس براي ايجاد واحد صنعتي و توسعه واحدهاي موجود در محدوده هاي جغرافيايي ممنوعه جز براي موارد مستشناء شده براساس مصوبات قانوني مجاز نمي باشد.
1-6- در صدور جوازتاسيس در مورد كالاهائي كه داراي ضوابط ويژه بوده بنابرتشخيص سازمان صنايع ومعادن استانها نياز به هماهنگي قبلي داشته باشد و منوط به كسب نظر از معاونت برنامه ريزي ، توسعه و فن آوري وزارت صنايع ومعادن خواهدبود.
ماده 2- هزينه صدور جوازتاسيس :
به استناد بند 11 تبصره ذيل ماده 46 قانون اصلاح قانون مالياتهاي مستقيم مصوب سال 80 بابت صدور جوازتاسيس مبلغ يكصد هزارريال ( 100000 ) ريال و هربار تمديدآن مبلغ پنجاه هزار ( 50000 ) ريال بابت حق تمبر و همچنين به استناد تبصره ( 5) قانون بودجه سال 1364 و تصويب نامه شماره 8398/ت 181 هـ - مورخ 2/6/72 هيات محترم وزيران ، به ميزان 5/0 در هزارسرمايه ثابت طرح و حداكثر معادل يك ميليون (1000000 ) ريال به حساب معين استاني واريز خواهد گرديدو غير قابل استرداد مي باشد.
ماده 3 – تغيير نام جواز تاسيس :
تغيير نام جواز تاسيس توسط مرجع صادركننده به شرط انتقال كليه امكانات و تسهيلات دريافتي از وزارت صنايع و معدن به روش زير انجان خواهد شد :
الف _ درمورد اشخاص حقوقي ، با ارائه آگهي رسمي تاسيس و يا آگهي آخرين تغييرات آن
ب _ درمورد اشخاص حقيقي ، با درخواست كتبي دارنده جواز تاسيس و گواهي امضائ رسمي
ج _ هرگونه واگذاري كل
تبصره 1- ورود و خروج اشخاص حقيقي يا حقوقي در كادر مالياتي دارنده/دارندگان جواز تاسيس قبل از مرحله راه اندازي طرح منوط به تائيد مرجع صادر كننده و در راستاي حفظ و يا ارتقاء توانمنديهاي مالي_فني در تطبيق با شرايط اوليه و صلاحيتهاي مذكور تائيد شده در طرح توجيهي فني اقتصادي ميباشد.
تبصره 2- چنانچه دارنده جواز تاسيس صرفاً مبادرت به تغيير نام واحد صنعتي بدون تغيير مالك يا مالكين نمايد،در در مورد واحدهاي صنعتي كه داراي شخصيت حقوقي ميباشد ،آگهي مربوط به تغيير نام براي اعمال آن كفايت ميكند.
ماده 4–تغيير محل طرح صنعتي:
تغيير محل طرح صنعتي با رعايت قوانين و مقررات مربوطه در محدوده استان با موافقت مرجع صادر كننده جواز تاسيس و در خارج از استان با موافقت سازمان صنايع و معادن استانهاي مبداء و مقصد با رعايت مقررات مربوطه بلامانع ميباشد.
ماده 5– اعتبار جوازتاسيس :
مدت اعتبار جوازتاسيس از تاريخ صدور يا تمديد قبلي شش ماه بوده و تمديد مجدد آن حسب درخواست متقاضي منوط به انجام اقدامات لازم و تاييد سازمان صنايع و معادن استان مربوطدر هريك از موارد زير خواهد شد.
الف : ارائه گزارش پيشرفت فيزيكي كار به صورت عادي ازسوي دارنده جوازتاسيس حداقل هر 2 ماه يكبار براساس فرم مربوطه به سازمان صنايع و معادن استان ارائه گردد.
ب- تهيه زمين مناسب و اقدام به عمليات ساختماني مورد نياز طرح يا اجاره رسمي محل ( حداقل به مدت يكسال ) و فراهم نمودن امكانات لازم براي اجراي طرح در مرحله اول تمديد.
ج – انطباق پيشرفت اجراي طرح با برنامه زمانبندي براي مراحل بعدي تمديد.
تبصره 1- در صورت گذشت بيش از شش ماه از تاريخ صدور جوازتاسيس و عدم احراز شرايط جهت تمديد آن جوازتاسيس صادره توسط سازمان صنايع ومعادن استان ابطال و مراتب به متقاضي اطلاع داده خواهدشد.
تبصره 2- در صورت توقف اجراي طرح به هر دليل متقاضي مكلف به ارسال گزارش توجيهي تاخير يا توقف روند سرمايه گذاري به سازمان صنايع و معادن استان مربوطه مي باشد . بديهي است در صورت غير موجه شناخته شدن دلايل ابرازي از سوي سازمان صنايع
ومعادن متقاضي / متقاضيان طرح ، مكلف به استرداد تسهيلات حمايتي از سوي دولت و جبران خسارت وارده به دولت خواهندبود.
تبصره 3 – در صورت وقوع شرايط تبصره 2اين ماده ، چنانچه زمين ازشركت شهركهاي صنعتي و يا منابع طبيعي دريافت گرديده باشد امكانات مذكور بايد به صورت تمام و كمال و با نظارت سازمان صنايع و معادن استان و با هماهنگي دستگاه واگذارنده زمين و بدون دريافت وجه اضافي و رعايت شرايط قانوني به متقاضي جديد منتقل گردد.
ماده 6- ساير ضوابط :
1-طرح هائيكه لزوما" در خارج از شهركهاي صنعتي استقرار مي يابند لازم است قبل از اقدام به اجراي طرح نسبت به اخذ مجوز تغيير كاربري ( از كميسيون تبصره يك ماده يك قانون اصلاح حفظ كاربري اراضي زارعي وباغي ويا موافقت نامه سازمان جهاد كشاورزي استان ) اقدام نمايند.
2-صدور جوازتاسيس در زمينه هاي :
شيرخشك ، غذاي كودك ، مواد بيولوژيك ، ملزومات و تجهيزات پزشكي و دندانپزشكيويا مواد اوليه و بسته بندي آنها – احداث سيلو – هواپيما- ماهواره و رسانه هاي ارتباطي انواع حامل هاي رايانه اي ( DVD-CD ) بازيافت خودروهاي فرسوده – تلفن همراه – احداث پالايشگاه ها و صنايع مادرپتروشيمي و ديگر مشتقات ازنفت خام و بنزين ازگاز طبيعي( فرآيندGTL ) -نان صنعتي انبوه – خودروهاي سبك باسوخت فسيلي ( سواري –وانت باروخودروهاي دست ساز خودروهاي سنگين و نيمه سنگين ( ميني بوس –اتوبوس –كاميون –كاميونت و كشنده ) ساخت دستگاههاي فلزياب – توليد كالاهاي دخاني منوط به كسب تائيديهاز دستگاه ذيربط مي باشد.
تبصره : بررسي صدورجوازتاسيس خارج از شهركهاي صنعتي مستلزم تامين آب مورد نياز توسط اداره كل امور اب استان جهت اجراي طرح مورد نظر مي باشد
3-صدور جوازتاسيس در مواردي كه مستلزم تامين مواد اوليه از داخل كشور بوده و تامين آن دراختيار دستگاههاي دولتي است و يا تابع مقررات خاص مي باشد، منوط به كسب تائيديه از دستگاه ذيربط خواهد بود.
4-درتكميل فرم درخواست جوازتاسيس رعايت مورد ذيل ضروري مي باشد.
-عدم مغايرت توليد مورد نظر با ضوابط شرعي و قانوني
-درذيل فرم جوازتاسيس درمحل مورد نظرآدرس وكدپستي وتلفن و فاكس دقيقا" ذكر گردد.
-محل امضاء اشخاص حقيقي با امضاء و اشخاص حقوقي با امضاء مهرشركت
-جهت كسب اطلاعات در خصوص شهركهاي صنعتي استان زنجان ، نحوهدريافت و قيمت زمين به دفتر نمايندگي شركت شهركهاي صنعتي زنجان واقع در زنجان_ خيابان خرمشهر نرسيده به صدا و سيما مراجعه نمايند.
قسمت اول – مشخصات متقاضيان
1- مشخصات اشخاص حقيقي :
رديف
نام و نام خانوادگي
تحصيلات
تجربه
آدرس كامل پستي و شماره تلفن :
2- مشخصات اشخاص حقوقي :
نام و نوع شركت
موضوع فعاليت
شماره ،تاريخ و محل ثبت شركت
ميزان سرمايه ثبت شده
تعداد شركاء
آدرس شركت و شماره تلفن
قسمت دوم – اطلاعات مربوط به توليد كالا
1- برنامه توليد ساليانه :
رديف
نام محصول يا محصولات
واحد
ظرفيت نهائي(مورد درخواست)
برنامه توليد سالانه
اول
دوم
سوم
چهارم
پنجم
- تعداد روز كار در سالروزروز ( در صورتيكه كار فصلي است توضيح دهيد ):
- تعداد شيفت در روزنوبت
- ساعت كار در هر شيفتساعت
2- فرآيند انتخابي توليد كالا را شرح دهيد و ( Flow chart)
را رسم كنيد .
3-اگر كالاي مورد نظر از طريق فرآيندهاي مختلف قابل توليد است دليل انتخاب روش مذكور را شرح دهيد.
5- چنانچه توليد كالا توام با هريك از آلودگيهاي محيطي ( هوا ، آب ) ميباشد روش پيش بيني شده جلوگيري از آلودگيهاي مذكور را شرح دهيد .
6- نوع فعالیت یا محصولات تولیدی:
ردیف
نام محصول
میزان تولید سالانه
واحد
قیمت فروش(ریال)
7- زمین:
مساحت (متر مربع)
قیمت ریال
قیمت کل(هزار ریال)
توضیحات
آدرس:
8- محوطه سازی:
شرح کار
مقدار کار
(متر مربع)
قیمت واحد
ریال
کل هزینه
(هزار ریال)
خاک برداری و تسطیع
حصارکشی
آسفالت و پیاده رو سازی
(20 درصد مقدار زمین)
ایجاد فضای سبز
روشنایی و غیره
(15 درصد مقدار زمین)
جمع کل
9- ساختمان سازی
شرح
نوع ساختمان
مساحت
(متر مربع)
قیمت واحد
ریال
کل هزینه
(هزار ریال)
سالن تولید
انبار مواد اولیه
انبار محصول
ساختمان اداری و سرویس ها
سایر
جمع کل
10- ماشین آلات و تجهیزات (مشخصات فنی آنها):
ردیف
نام ماشین آلات و تجهیزات
مشخصات فنی
کشور سازنده
تعداد
قیمت واحد
ریال
قیمت کل
(هزار ریال)
1
2
3
4
5
جمع کل
ب: هزینه نصب و راه اندازی ماشین آلات و تجهیزات: .......................... میلیون ریال
((نصب به عهده کمپانی سازنده ماشین آلات می باشد.
11- تاسیسات عمومی و تجهیزات با مشخصات فنی:
عنوان
شرح
مشخصات فنی
قیمت
(هزار ریال)
برق رسانی
آبرسانی
سوخت رسانی
وسایل سرمایش و گرمایش
سایر
جمع کل
12- وسایل حمل و نقل داخل و خارج کارخانه: (فقط وسايل حمل و نقلي كه در پروسه توليد نقش دارند ذكر گردد.)
ردیف
شرح وسایل
کشور ساازنده
مشخصات فنی
تعداد
قیمت واحد
ریال
قیمت کل
(هزار ریال)
جمع کل
توضيح:دراين قسمت وسايل حمل و نقل ضروري و مرتبط با خط توليد لحاظ گردد.
13- مواد اولیه و مقدار مصرف هر کدام:
ردیف
نام مواد اولیه و
مشخصات فنی
محل تامین
مصرف
سالانه
واحد
هزینه واحد
ریالی
هزینه کل
(هزار ریال)
1
2
3
4
5
6
7
8
9
جمع کل
14- برآورد هزینه آب، برق و سوخت مصرفی:
شرح
واحد
مصرفروزانه
مصرف سالانه
هزینه واحد (ریال)
هزینه کل
(هزار ریال)
آب مصرفی
برق مصرفی
سوخت
مصرفی
گازوئیل
نفت
بنزین
جمع کل
15- برآورد هزینه تعمیرات و نگهداری:
شرح
ارزش دارائی
(هزار ریال)
درصد
هزینه مصرف سالیانه
(هزار ریال)
محوطه سازی
3
ساختمان
3
ماشین آلات و تجهیزات و وسایل آزمایشگاهی
5
تاسیسات
10
وسایل حمل و نقل
10
جمع کل
16- برآورد حقوق و دستمزد و نیروی انسانی:
ردیف
نیروی انسانی مورد نیاز
تخصص و میزان
تحصیلات
تعداد
متوسط حقوق
ماهیانه (ریال)
جمع حقوق سالانه
(هزار ریال)
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
جمع کل
تبصره: حققوقسالانه 4/16 ماهانه محاسبه می گردد (12ماه حقوق، یک ماه مرخصی، یک ماه پاداش و 20 درصد حق بیمه سهم کارفرما)
صدور مجوز فوق به منزله تاييد توجيه پذيري طرح نيست لذا توصيه ميگردد قبل از اجراي طرح نسبت به انجام مطالعات فني و مالي -اقتصادي اقدام نموده و از توجيه پذيري طرح اطمينان حاصل نماييد.
«حکیم ابوالقاسم فردوسی» در سال 329 هجری در «طبران» طوس به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود كه ثروت و موقعیت قابل توجهی داشت. فردوسي در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش به دست مي آورد، به کسی محتاج نبود؛ اما بتدريج، آن اموال را از دست داد و به تهیدستی گرفتار شد.
وي از همان زمان كه به كسب علم و دانش مي پرداخت، به خواندن داستان هم علاقه مند شد و به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید. همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر انداخت تا شاهنامه را به نظم در آورد. چنان که از گفته خود اوبر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده و پس از یافتن نسخه اصلی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرده است.
فردوسی در سال 370 یا 371، به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار، هم خود او ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم برخي از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند، او را یاری می کردند. ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالها، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود، دچار فقر و تنگدستی شد.
فردوسی نيز مانند بابك سعی در بازگشت آيین زرتشت و زبان پارسی به ایران داشت. با اين تفاوت که فردوسی قصد داشت با قلمش به مردم یادآوری کند که چه بودند و حال چه شدند. او توانست با قلم و سرشت زیبای خود، زبان پارسی را به مردم بازگرداند، اما به دلیل برخی از شعرهایش، مورد خشم خلیفه وقت قرار گرفت. فردوسي و بابك تلاش بسياري كردند تا به ايرانيان، هویت راستين شان را یادآور شوند. فردوسی تا حدودی موفق بود و توانست با شاهنامه، زبان پارسی را به ایران زمین بازگرداند، ولی بابک نتوانست به هدفش برسد.
بر خلاف آنچه كه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را تنها به دليل علاقه شخصي و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار، بتدريج ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاه بزرگي درآورد و با اين تصور كه سلطان محمود، قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت. اما سلطان محمود که بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی، به اشعار ستایش آمیز شاعران علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود، تشویق نکرد.
علت اینکه شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست. برخي گفته اند که به سبب بدگويی حسودان، فردوسی نزد سلطان محمود به بی دینی متهم شد. در حقيقت، ايمان فردوسی به شیعه- که سلطان محمود آن را قبول نداشت- هم به این موضوع اضافه شد و از این رو، سلطان به او بی اعتنايی کرد.
برخي از شاعران دربار سلطان محمود نسبت به فردوسی حسادت ورزيده و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود، پست و ناچیز جلوه داده بودند. به هر حال، سلطان محمود، شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت :
«شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم؛ و اندر سپاه من، هزار مرد چون رستم هست».
فردوسی از این بی اعتنايی سلطان محمود برآشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات، غزنین را ترک کرد و مدتي در شهرهاي هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت، تا آنکه سرانجام در زادگاه خود «طوس» درگذشت. فردوسی را در شهر «طوس» و در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.
در تاریخ آمده است که چند سال بعد، سلطان محمود از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود، پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجويی کنند. اما روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند. از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود كه او نيز هدیه سلطان محمود را نپذیرفت.
جنازه فردوسی اجازه دفن در گورستان مسلمانان را نیافت. منابع مختلف، علت دفن نشدن او در گورستان مسلمانان را مخالفت یکی از دانشمندان متعصب طوس (چهار مقاله نظامی عروضی) دانستهاند.
شاهنامه نه تنها بزرگترین و پرمایه ترین مجموعه شعر به جا مانده از عهد سامانی و غزنوی است، بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران باستان و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسي به شمار مي رود.
فردوسی طبع لطیفي داشت، سخنش از طعنه، هجو، دروغ و چاپلوسي به دور بود و تا جايي كه می توانست از به كار بردن كلمه هاي غير اخلاقي خودداري مي كرد. او در وطن دوستی، سری پر شور داشت؛ از اين رو، به داستانهای کهن و تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید و از تورانيان و روميان و اعراب - به دليل صدماتي که بر ايران وارد آورده بودند - نفرت داشت.
ویژگیهای هنری شاهنامه
شاهنامه نگاهبان راستین سنتهای ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بدون وجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود می شد و اثری از آنها به جا نمی ماند.
فردوسی با خلق حماسه عظیم خود، دو فرهنگ ایران و اسلام را به بهترین شكل ممکن در هم آميخت. اهمیت شاهنامه تنها در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستانهای منظوم باشد، تبار نامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن، ریشه در اعماق آرزوها و خواسته های جمعی ملتی کهن دارد؛ ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت در ستیز بوده است.
شاهنامه از حدود شصت هزار بیت تشکیل شده و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی و تاریخی است. شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند. جنگ کاوه و ضحاک ستمگر، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش با دسیسه سودابه و . . . همه حکایت از این نبرد و ستیز دارد.
ديدگاه فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه پشتيبان خوبیها در برابر ستم و تباهی است. ایران که سرزمین آزادگان به شمار مي رود، همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می گیرد. زیبایی و شکوه ایران نيز آن را در معرض رنجها و سختيهاي گوناگون قرار می دهد و از این رو، پهلوانانش با تمام توان به دفاع از هستي این کشور و ارزشهای ژرف انسانی مردمانش بر می خیزند و در اين راه، جان خود را نيز فدا مي كنند. برخی از پهلوانان شاهنامه، نمونه متعالی انسانهايی هستند که عمرشان را به تمامی در اختيار همنوعان خود قرار داده اند؛ پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند. شخصیتهای دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور، وجودشان آکنده از فتنه گري، بدخویی و تباهي است. آنها ماموران اهریمنند و قصد نابودی و تباهي در كار جهان را دارند.
قهرمانان شاهنامه ستیزی هميشگي با مرگ دارند و این ستیز، نه رویگردانی از مرگ است و نه پناه بردن به كنج پارسايي؛ بلکه پهلوان در رويارويي و درگیری با خطرهاي بزرگ، به جنگ مرگ می رود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ دور مي سازد.
بيشتر داستانهای شاهنامه، فاني بودن دنیا را به یاد خواننده می آورد و او را به بیداری و درس گرفتن از روزگار رهنمون مي سازد، با وجود اين، آنجا که زمان بيان سخن عاشقانه می رسد، فردوسی به سادگی و با شکوه و زیبایی خاص خود، موضوع را می پروراند.
تصویرسازی
تصویرسازی در شعر فردوسی جايگاه ويژه اي دارد. شاعر با تجسم رخدادها و ماجراهای داستان در پیش چشم خواننده، او را همراه با خود به متن حوادث می برد؛ گویی خواننده، داستان را بر پرده سینما به تماشا نشسته است. تصویرسازی و تخیل در اثر فردوسی چنان محکم و متناسب است که حتی بيشتر توصیفهاي طبیعی درباره طلوع، غروب، شب، روز و . . . در شعر او حالت و تصویری حماسی دارد و ظرافت و دقت حکیم طوس در چنین نکاتی، موجب هماهنگی جزيی ترین امور در شاهنامه با کلیت داستانها شده است.
موسیقی
موسیقی از عناصر اصلی شعر فردوسی به شمار مي رود. انتخاب وزن متقارب[1] که هجاهای بلند آن کمتر از هجاهای کوتاه است، موسیقی حماسی شاهنامه را چند برابر می کند. فردوسی علاوه بر استفاده از وزن عروضی مناسب، با به کارگیری قافیه های محکم و هم حروفیهای پنهان و آشکار، انواع جناس، سجع و دیگر صنایع لفظی، تأثیر موسیقایی شعر خود را تا حد ممکن افزایش می دهد. اغراقهای استادانه، تشبیهات حسی و نمایش لحظه هاي طبیعت و زندگی، از دیگر ويژگيهاي مهم شعر فردوسی است.
سرچشمه داستانهای شاهنامه
نخستین کتاب نثر فارسی که به عنوان یک اثر مستقل عرضه شد، شاهنامه ای منثور بود. این کتاب، چون به دستور «ابومنصور توسی» و با سرمايه او فراهم آمد، به «شاهنامه ابومنصوری» مشهور است و جزء تاریخ گذشته ایران به شمار مي رود. اصل این کتاب از میان رفته و تنها مقدمه آن که حدود پانزده صفحه می شود، در برخي از نسخه های خطی شاهنامه موجود است. علاوه بر این، یک شاهنامه منثور دیگر به نام «شاهنامه ابوالموید بلخی» نيز قبل از شاهنامه ابومنصوری تألیف شده است، اما چون به کلی از میان رفته، نمی توان درباره آن اظهار نظر کرد.
پس از این دوره، در قرن چهارم، شاعری به نام «دقیقی» به نظم در آوردن داستانهای ملی ایران را آغاز کرد. دقیقی، زرتشتی بود و در جوانی، اشعاري در مدح برخی از امیران چغانی و سامانی سرود و جوایز گرانبهايي دریافت کرد. وي به دستور نوح بن منصور سامانی مأموریت یافت تا شاهنامه ابومنصوری را - که به نثر بود- به نظم در آورد. دقیقی بیش از هزار بیت از این شاهنامه را نسروده بود که کشته شد (حدود 367 یا 369 ﻫ.ق) و فردوسی، استاد و همشهری دقیقی، کار ناتمام او را دنبال کرد. از این رو، می توان شاهنامه دقیقی را سرچشمه اصلی فردوسی در سرودن شاهنامه دانست.
بخشهای اصلی شاهنامه
موضوع این شاهکار جاودان، تاریخ ایران قدیم، از آغاز تمدن نژاد ایرانی تا سرنگوني حکومت ساسانیان به دست اعراب است كه به سه دوره اساطیری، پهلوی و تاریخی تقسیم می شود.
دوره اساطیری
این دوره از عهد کیومرث تا ظهور فریدون ادامه دارد. در این عهد، از پادشاهانی مانند کیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید سخن به میان می آید. تمدن ایرانی در این زمان به وجود آمد. کشف آتش، جدا کرن آهن از سنگ و رشتن و بافتن و کشاورزی کردن و امثال آن، در این دوره صورت می گیرد. در این عهد، بيشتر جنگها داخلی است و جنگ با دیوان و سرکوب کردن آنها بزرگترین مشکل این عصر بوده است (برخي احتمال داده اند که منظور از دیوان، بومیان فلات ایران بوده اند که همواره با آریاییهای مهاجم، جنگ و ستیز داشته اند).
در پایان این عهد، ضحاک، دشمن پاکی و سمبل بدی به حکومت می نشیند، اما سرانجام، پس از هزار سال، فریدون به یاری کاوه آهنگر و با حمایت مردم، او را از میان می برد و دوره جدید آغاز می شود.
دوره پهلوانی
دوره پهلوانی یا حماسی از پادشاهی فریدون شروع می شود. ایرج، منوچهر، نوذر و گرشاسب، به ترتیب، به تخت پادشاهی می نشینند. جنگ میان ایران و توران آغاز می شود. پادشاهان کیانی مانند کیقباد، کیکاووس، کیخسرو و سپس لهراست و گشتاسب روی کار می آیند. در این عهد، دلاورانی مانند زال، رستم، گودرز، طوس، بیژن، سهراب و امثال آنان ظهور می کنند.
سیاوش پسر کیکاووس، به دست افراسیاب کشته می شود و رستم به خونخواهی او، به توران زمین می رود و انتقام خون سیاوش را از افراسیاب می گیرد. در زمان پادشاهی گشتاسب، زرتشت پیغمبر ایرانیان ظهور می کند و اسفندیار به دست رستم کشته می شود. مدتی پس از کشته شدن اسفندیار، رستم نیز به دست برادر خود «شغاد» از بین می رود و سیستان به دست «بهمن» پسر اسفندیار با خاک یکسان می گردد و با مرگ رستم، دوره پهلوانی به پایان می رسد.
دوره تاریخی
این دوره با ظهور بهمن آغاز می شود و پس از بهمن، همای و سپس داراب و دارا پسر داراب به پادشاهی می رسند. در این زمان، اسکندر مقدونی به ایران حمله می کند و دارا يا همان داریوش سوم را می کشد و به جای او بر تخت می نشیند. پس از اسکندر، دوره پادشاهی اشکانیان در ابیاتی چند بیان می گردد و سپس ساسانیان روی کار می آیند و آنگاه، حمله عرب پیش آمده و با شکست ایرانیان، شاهنامه به پایان می رسد.
از زمان دفن فردوسی، آرامگاه او چندین بار ویران شد. در سال ۱۳۰۲ قمری به دستور «میرزا عبدالوهاب خان شیرازی»، والی خراسان، محل آرامگاه را تعیین کردند و ساختمانی آجری در آنجا ساختند. پس از تخریب تدریجی این ساختمان، انجمن آثار ملی به اصرار رئیس و نایب رئیسش، «محمدعلی فروغی» و «سید حسن تقیزاده»، متولی تجدید بنای آرامگاه فردوسی شد و با جمعآوری هزینه این کار از مردم (بدون استفاده از بودجه دولتی) که از ۱۳۰۴ هجری شمسی شروع شد، آرامگاهی ساختند که در سال ۱۳۱۳ افتتاح گرديد. این آرامگاه به علت نشست، در سال ۱۳۴۳ دوباره تخریب و تا سال ۱۳۴۷ بازسازی شد.
سپاه اعراب بت پرست، به سان مور وملخ، در كنار خندق ژرفى فرود آمدندكه مسلمانان شش روز پيش از ورود آنان حفر كرده بودند. آنان تصور مىكردند كه همچون گذشته با مسلمانان در بيابان احد روبرو خواهند شد، ولى اين بار اثرى از آنان نديدند ولاجرم به پيشروى خود ادامه دادند تا به دروازه شهر مدينه رسيدند. مشاهده خندقى ژرف در نقاط آسيب پذير مدينه آنان را حيرت زده ساخت. شماره سربازان دشمن از ده هزار متجاوز بود، در حالى كه شماره مجاهدان اسلام از سه هزار تجاوز نمىكرد.(1)
محاصره مدينه حدود يك ماه طول كشيد وسربازان قريش هرگاه به فكر عبور از خندق مىافتادند با مقاومت پاسداران خندق، كه در فاصلههاى كوتاهى از آن در سنگرهاى دفاع موضع گرفته بودند، روبرو مىشدند. تير اندازى از هر دو طرف روز وشب ادامه داشت وهيچ يك بر ديگرى پيروز نمىشد.
ادامه اين وضع براى سپاه دشمن دشوار وگران بود.زيرا سردى هوا وكمبود علوفه دامهاى آنان را به مرگ تهديد مىكرد ومىرفت كه شور جنگ از سرهايشان بيرون رود وسستى وخستگى در روحيه آنان رخنه كند. از اين رو، سران سپاه جز اين چاره نديدند كه زور مندان سرسخت وتواناى خود را از خندق عبور دهند. شش نفر از قهرمانان سپاه قريش اسبهاى خود را در اطراف خندق به تاخت وتاز در آوردند واز نقطهباريكى عبور كردند و وارد ميدان شدند.
يكى از اين شش نفر، قهرمان نامى عرب، عمرو بن عبدود، بود كه نيرومندترين ودلاورترين جنگجوى شبه جزيره به شمار مىرفت واو را با هزار مرد جنگى مىسنجيدند وبرابر مىشمردند. وى در پوششى فولادين از زره قرار داشت ودر برابر صفوف مسلمانان مانند شير مىغريد وفرياد مىكشيد كه:مدعيان بهشت كجا هستند؟ آيا از ميان شما يك نفر نيست كه مرا به دوزخ بفرستد يا من او را به بهشت روانه سازم؟ كلمات او نداى مرگ بود ونعرههاى پياپى او چنان ترسى در دلها افكنده بود كه گويى گوشها بسته وزبانها براى جواب از كار افتاده بود.(2)
بار ديگر قهرمان سالخورده عرب دهانه اسب خود را رها كرد ودر برابر صفوف مسلمانان باليد وخراميد ومبارز طلبيد.
هربار كه نداى قهرمان عرب براى مبارزه بلند مىشد فقط جوانى بر مىخاست واز پيامبر اجازه مىگرفت كه به ميدان برود ولى پيوسته با مقاومت وامتناع آن حضرت روبرو مىشد. آن جوان حضرت على -عليه السلام بود وپيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در برابر تقاضاى او مىفرمود: بنشين اين عمرو است!
عمرو براى بار سوم نعره كشيد وگفت: صدايم از فرياد كشيدن گرفت. آيا در ميان شما كسى نيست كه به ميدان گام نهد؟ اين بار نيز حضرت على -عليه السلام با التماس فراوان از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خواست كه به وى اذن مبارزه دهد. پيامبر فرمود: اين مبارز طلب عمرو است. حضرت على عرض كرد:باشد. سرانجام پيامبر با درخواست وى موافقت فرمود وشمشير خود را به او داد وعمامه اى بر سر او بست ودر حق او دعا كرد(3) وگفت: خداوندا، على را از بدى حفظ فرما. پروردگارا، در بدر عبيده و در احد شيرخدا حمزه را از من گرفتى; خداوندا، على را از آسيب حفظ فرما. سپس اين آيه را تلاوت كرد: رب لا تذرني فردا وانتخيرالوارثين (انبياء:89). سپس اين جمله تاريخى را بيان فرمود:«برز الايمان كله الى الشرك كله».يعنى دو مظهر كامل ايمان وشرك با هم روبرو شدند.(4)
حضرت على -عليه السلام مظهر ايمان وعمرو مظهر كامل شرك وكفر بود. وشايد مقصود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از اين جمله اين باشد كه فاصله ايمان وشرك بسيار كم شده است وشكست ايمان در اين نبرد موقعيتشرك را درجهان تحكيم مىكند.
امام -عليه السلام، براى جبران تاخير، به سرعت رهسپار ميدان شد ورجزى به وزن وقافيه رجز قهرمان عرب خواند كه مضمون آن اين بود كه: عجله مكن ; مرد نيرومندى براى پاسخ به نداى توا مده است.
حضرت على -عليه السلام زرهى آهنين بر تن داشت وچشمان او از ميان مغفر مىدرخشيد. قهرمان عرب پس از آشنايى با حضرت على از مقابله با او خود دارى كرد وگفت: پدرت از دوستان من بود ومن نمىخواهم خون فرزند او را بريزم.
ابن ابى الحديد مىگويد:
استاد تاريخ من ابوالخير وقتى اين قسمت از تاريخ را تدريس مىكرد چنين گفت:عمرو در جنگ بدر شركت داشت واز نزديك شجاعت ودلاوريهاى على را ديده بود. از اين رو، بهانه مىآورد ومىترسيد كه با چنين قهرمانى روبرو گردد.
سرانجام حضرت على -عليه السلام به او گفت: تو غصه مرگ مرا مخور.من، خواه كشته شوم وخواه پيروز گردم، خوشبختخواهم بود وجايگاه من در بهشت است، ولى در همه احوال دوزخ در انتظار توست.در اين موقع عمرو لبخندى زد وگفت:برادر زاده! اين تقسيم عادلانه نيست; بهشت ودوزخ هر دو مال تو باشد.(5)
آنگاه حضرت على -عليه السلام او را به ياد نذرى انداخت كه با خدا كرده بود كه اگر فردى از قريش از او دو تقاضا كند يكى را بپذيرد وعمرو گفت چنين است. حضرت على -عليه السلام گفت: درخواست نخست من اين است كه اسلام را بپذير. قهرمان عرب گفت: از ا ين درخواستبگذر كه مرا نيازى به دين تو نيست.سپس حضرت على -عليه السلام گفت: بيا از جنگ صرف نظر كن ورهسپار زادگاه خويش شو وكار پيامبر را به ديگران واگذار كه اگر پيروز شد سعادتى استبراى قريش واگر كشته شد آرزوى تو بدون نبرد جامه عمل پوشيده است.عمرو در پاسخ گفت:زنان قريش چنين سخن نمىگويند.چگونه برگردم، در حالى كه بر محمد دستيافتهام واكنون وقت آن رسيده است كه به نذر خود عمل كنم؟زيرا من پس از جنگ بدر نذر كرده ام كه بر سرم روغن نمالم تا انتقام خويش را از محمد بگيرم.
اين بار حضرت على -عليه السلام گفت:پس ناچار بايد آماده نبرد باشى وگره كار را از ضربات شمشير بگشاييم. در اين موقع قهرمان سالخورده از كثرت خشم به سان پولاد آتشين شد وچون حضرت على -عليه السلام را پياده ديد از اسب خود فرود آمد وآن را پى نمود وبا شمشير خود بر حضرت على تاخت وآن را به شدت بر سر آن حضرت فرود آورد. حضرت على -عليه السلام ضربت او را با سپر دفع كرد ولى سپر به دو نيم شد وكلاه خود نيز درهم شكست وسرآن حضرت مجروح شد. در هيمن لحظه امام فرصت را غنيمتشمرده، ضربتى محكم بر او فرود آورد واو را نقش بر زمين ساخت.صداى ضربات شمشير وگرد وخاك ميدان مانع از آن بود كه سپاهيان دوطرف نتيجه مبارزه را از نزديك ببينند.اما وقتى ناگهان صداى تكبير حضرت على -عليه السلام بلند شد غريو شادى از سپاه اسلام برخاست ومسلمانان دريافتند كه حضرت على -عليه السلام بر قهرمان عرب غلبه يافته، شر او را از سر مسلمانان كوتاه ساخته است.
كشته شدن اين قهرمان نامى سبب شد كه آن پنج قهرمان ديگر، يعنى عكرمه وهبيره ونوفل وضرار ومرداس، كه به دنبال عمرو از خندق عبور كرده، منتظر نتيجه مبارزه حضرت على -عليه السلام وعمرو بودند، پا به فرار گذاشتند.چهار نفر از آنان توانستند از خندق به سوى لشكرگاه خود بگذرند وقريش را از قتل قهرمان بزرگ خود آگاه سازند، ولى نوفل به هنگام فرار با اسب خود در خندق افتاد وحضرت على -عليه السلام كه در تعقيب او بود وارد خندق شد واو را با يك ضربت از پاى در آورد.(6)
مرگ اين قهرمان سبب شد كه شور جنگ به خاموشى گرايد وقبايل مختلف عرب هر كدام به فكر بازگشتبه زادگاه خود بيفتند.چيزى نگذشت كه سپاه ده هزار نفرى كه با سرما وكمى علوفه نيز روبرو بودند راه خانههاى خود را در پيش گرفتند واساس اسلام كه از طرف نيرومندترين دشمن تهديد مىشد، در پرتو فداكارى حضرت على -عليه السلام محفوظ ومصون بماند.
ارزش اين فداكارى
كسانى كه از ريزه كاريهاى اين نبرد واوضاع رقتبار مسلمانان واز ترسى كه بر آنان در اثر غريدن قهرمان نامى قريش مستولى شده بود آگاهى كاملى ندارند وبه اصطلاح «دستى از دور بر آتش دارند» نمىتوانند به ارزش واقعى اين فداكارى پى ببرند. ولى براى يك محقق كه اين بخش از تاريخ اسلام را به دقتخوانده، آن را با اسلوب صحيح واستوار تجزيه وتحليل كرده است، ارزش والاى اين فداكارى مخفى نخواهد بود.
در اين داورى كافى است كه بدانيم اگر حضرت على -عليه السلام به ميدان دشمن نرفته بود در هيچ يك از مسلمانان جرات مبارزه با دشمن متجاوز نبود، وبزرگترين ننگ براى يك ارتش مبارز اين است كه به نداى مبارز طلبى دشمن پاسخ مثبت ندهد وترس روح وروان سپاهيان را فرا گيرد. حتى اگر دشمن از نبرد صرف نظر مىكرد وپس از شكستن حلقه محاصره به زادگاه خود بازمى گشت، داغ اين عار، براى ابد بر پيشانى تاريخ دفاعى اسلام باقى مىماند.
اگر حضرت على -عليه السلام در اين نبرد شركت نمىكرد ويا كشته مىشد قريب به اتفاق سربازانى كه در دامنه كوه «سلع» گرداگرد پيامبر بودند واز غرشهاى قهرمان عرب مثل بيد مىلرزيدند، پا به فرار گذارده، از كوه سلع بالا رفته ومىگريختند. چنانكه عين اين جريان در نبرد احد ونبرد حنين، كه سرگذشت آن در تاريخ منعكس است، رخ داد وجز چند نفر انگشتشمار كه در ميدان نبرد استقامت ورزيدند واز جان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دفاع كردند، همه پا به فرار گذاشتند وپيامبر را در ميدان تنها نهادند.
اگر امام -عليه السلام در اين مبارزه شكست مىخورد، نه تنها سربازانى كه در دامنهكوه سلع به زير پرچم اسلام ودر كنار پيامبر قرار داشتند فرار مىكردند، بلكه سربازان مراقبى كه در طول خط خندق در فاصلههاى كوتاهى موضع گرفته بودند، سنگرها را رها مىكردند وهر كدام به گوشه اى پناه مىبردند.
اگر حضرت على -عليه السلام در اين نبرد جلو تجاوز قهرمانهاى قريش را نمىگرفتيا در اين راه كشته مىشد، عبور سربازان دشمن از خط دفاعى خندق آسان وقطعى بود وسرانجام موج سپاه دشمن متوجه ستاد ارتش اسلام مىشد وتا آخرين نقطه ميدان مىتاختند ونتنيجه آن جز پيروزى شرك بر آيين توحيد وبسته شدن پرونده اسلام نبود.
بنابر اين محاسبات، پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم با الهام از وحى الهى، فداكارى حضرت على -عليه السلام را در آن روز چنين ارزيابى كرد وفرمود:
«ضربة على يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين».(7)
ارزش ضربتى كه على در روز خندق بر دشمن فرود آورد از عبادت جهانيان برتر است.
فلسفه اين ارزيابى روشن است.زيرا اگر اين فداكارى واقع نمىشد آيين شرك سراسر جهان را فرا مىگرفت وديگر مشعلى باقى نمىماند كه ثقلين دور آن گرد آيند ودر پرتو فروغ آن به عبادت وپرستش خدا بپردازند.
اينجاست كه بايد گفت امام -عليه السلام با فداكارى بى نظير خود مسلمانان جهان وپيروان آيين توحيد را قرين منتخود قرار داده است وبه سخن ديگر، اسلام وايمان در طى قرون واعصار گذشته مرهون فداكارى امام -عليه السلام بوده است.
بارى، علاوه بر فداكارى، جوانمردى حضرت على -عليه السلام به حدى بود كه پس از كشتن عمرو به زره پرقيمت او دست نزد ونعش ولباس او را به همان حال در ميدان ترك كرد. با اينكه عمرو او را در اين كار سرزنش كرد ولى حضرت على -عليه السلام به سرزنش او اعتنا نكرد. از اين رو، هنگامى كه خواهر عمرو بر بالين برادر آمد چنين گفت:هرگز براى تو اشك نمىريزم زيرا به دست فرد كريمى كشته شدى(8) كه به جامههاى گرانبها وسلاح جنگى تو دست نزده است.
منابع:
1- امتاع الاسماع، مقريزى; به نقل از سيره ابن هشام، ج2، ص 238.
2- واقدى در مغازى خود به اين حقيقت اشاره مىكند ومىگويد:«كان على رؤوسهم الطير»; مغازى، ج2، ص 48.
امنيت قبايل مكه-و در راس آنها ابو سفيان-در گرو يك چيز بود و آن يكسره كردن كار محمد (ص) و دين او بود،قبيلههاى ديگرى خارج مكه بودند كه با آنان در اين امنيت مشاركت داشتند،زيرا آنان نيز همانند ايشان بتپرستبودند و محمد را براى دينشان خطرناك مىديدند.در بين آنان و مسلمانان در خلال پنجسالى كه از هجرت سپرى شده بود،برخوردهاى پراكندهاى وجود داشت و در تمام آن برخوردها مسلمانان غلبه يافته بودند.در نتيجه آنها نيز مثل قبايل مكه كينه و ناراحتى داشتند.ميان مسلمانان،و يهوديهاى مجاور مدينه برخوردهايى ايجاد مىشد منشا همه آنها پيمانشكنى آنان سبتبه پيامبر و اظهار عداوتشان نسبتبه مسلمانان بوده است،با اين كه ايشان در سايه موجه دانستن آن پيمانها در امنيتبودند.پيامبر (ص) يهوديان بنى نظير و ديگران را از سرزمينهايشان تبعيد كرده بود.
سال پنجم هجرى گروهى از يهود با مژده جنگ و آهنگ گرد آوردن عرب بر محور پيكار با پيامبر (ص) راهى مكه شدند،تا به مقاصد شوم خود نايل شوند.قريش هيچ نيازى به كسانى كه آنان را وادار به جنگ كنند نداشتند،لذا بدون تامل موافقت كردند و چهار هزار رزمنده آماده ساختند و به تحريك يهوديانى كه از مدينه آمده بودند،قبيلههاى غطفان و غيره نيز به آنان پيوستند،در نتيجه،شمار ارتش بتپرستان به حدود ده هزار نفر رسيد.
خبر اجتماع آنان چند روز قبل از رسيدن به مدينه،به پيامبر رسيد.پيامبر بااصحاب خود مشورت كرد. سلمان فارسى نظر داد كه خندقى اطراف مدينه حفر شود تا بين مهاجمان و رسيدن آنان به مدينه فاصله اندازد.پيامبر مسلمانان را (كه حدود سه هزار تن بودند) مامور اجراى اين پيشنهاد كرد،خندق در خلال شش روز كنده شد.موقعى كه انبوه لشكر دشمن،خندق را مشاهده كردند،غافلگير شدند،و يقين پيدا كردند كه نخواهند توانست وارد مدينه شوند،پس ناگزير به جاى ورود به مدينه،حصارى در اطراف آن پى ريختند.
بنى قريظه پيمان شكنى مىكنند
پس از رسيدن آنان به منطقه مدينه يهود بنى قريظه به ايشان پيوست،البته اينان از ابتدا در پيمان صلح با پيامبر بودند و اين پيمان شكنى آنان پيشامد خطرناكى براى مسلمانان بود.آنان با پيمان شكنى خود،به جمعيت،و كمك دشمن افزودند بناچار مسلمانان بر آن شدند تا به خطوط دفاعى خود، خط دفاعى جديدى بيفزايند.ميان مسلمانان تعدادى از منافقان بودند كه خبرهاى ناگوارى به آنها مىدادند و در دل آنان رفته رفته ايجاد خوف مىكردند.مسلمانان را ترسى شديد فرا گرفته بود و بجز كسانى كه خدا آنان را حفظ كرده بود-كه البته زياد نبودند-بقيه از ترس جانهايشان به لب رسيده بود. قرآن از حالات روانى كه مسلمانان در آن برهه از زمان به سر مىبردند نقل مىكند:
«هنگامى كه دشمنان از بالاى سر و از پايين پاى شما به طرف شما آمدند و هنگامى كه چشمها نگران و دلها به حنجرهها رسيده بود و به خدا گمان بد مىبرديد،آن جا بود كه مؤمنان آزمايش شدند و بشدت به خود لرزيدند.و هنگامى كه منافقان و كسانى كه در دلهايشان بيمارى نفاق بود مىگفتند: خدا و پيامبرش جز وعده فريبكارانه به ما ندادند.و هنگامى كه گروهى از آنان مىگفتند:اى مردم مدينه!ديگر جاى اقامتبراى شما نيست پس باز گرديد!و جمعى از آنان اجازه مىخواستند از پيامبر[تا برگردند]و مىگفتند:خانههاى ما ناامن است،در حالى كه ناامن نبود،آنان قصدى جزفرار از جنگ نداشتند.» (1) .
بر خلاف آنان وضع روحى مشركان بالا بود و پيروزى را در دسترس خود مشاهده مىكردند آنان مدينه را محاصره كردهاند و كسى از اهل مدينه جرات بيرون شدن از آن را ندارد.بخصوص موقعى اطمينانشان به پيروزى زياد شد و روحيهشان بالا رفت كه بنى قريظه تا حدى با آنها همدستشدند و مكيان را از حالت محاصره كردن خارج كردند و در وضع تهاجم رو در رو قرار دادند.
بتپرستان از حالت محاصره به تهاجم تغيير جهت مىدهند
عمرو بن عبدود و به همراه او ضرار بن خطاب،عكرمة بن ابى جهل و ديگران،در صدد يافتن جايى كم عرض در خندق برآمدند تا اسبهايشان آنان را از آن محل رد كنند.در نتيجه با مسلمانان در يك خاك قرار گيرند.انتظار مىرفت كه اگر آنان در اين گستاخى موفق شوند ديگر مشركان نيز از خندق عبور كنند.امكان داشت كه تمام لشكر مهاجم-اگر بين دو طرف خندق پلى از خاك هر چند به اندازه همان جاى كم پهنا مىزدند-از خندق عبور كنند.در حالى كه پيش از عبور مشركان از خندق مسلمانان را ترس فرا گرفته و جانهايشان به لب رسيده بود،به سهولت مىتوانيم وضع روحى آنان را پس از عبور دشمن از خندق،تصور كنيم،و آن خطر جدى تازهاى بود كه نمىتوانستند حدى بر آن تعيين كنند.
از جمله مؤمنان كسانى بودند كه توكل به خدا اراده آنان را قويتر كرد
على رغم اين كه ترس دلهاى اكثريت انبوهى از مسلمانان را پر كرده بود،در ميان آنان كسانى بودند كه قلبشان پر از ايمان بود و هيچ تزلزل و اضطرابى پيدا نكردند بلكه عظمتخطر-به علت وعده پيروزى كه خدا و پيامبرش به ياوران دينش داده بود-برايمان آنان افزود،و خود را براى فداكارى و پيشگيرى آن خطر و از بين بردن آن آماده كردند.قرآن از روحيه اين مؤمنان براى ما سخن مىگويد:
«و چون مؤمنان آن گروهها را ديدند،گفتند:اين است آنچه خدا و پيامبرش به ما وعده داده بودند،و خدا و رسولش راست گفتند و جز بر ايمان و اسلام آنان چيزى افزوده نشد.از جمله مؤمنان مردانى هستند به پيمانى كه با خدا بسته بودند وفا كردند،پس بعضى از آنان مهلتش را به پايان رسانيدند و بعضى در انتظار پايانند و هيچ دگرگونى در آنان پيدا نشد.» (2) قرآن راجع به شمار مؤمنانى كه شدت خطر بر ايمانشان افزود،چيزى به ما نمىگويد.ممكن است دهها تن و يا افراد كمى باشند.با اين كه بعضى از اقسام ايمان به صورت تنها يك حالت نفسانى باقى مىماند،و به مرحلهاى كه كار سازنده و جانبازى مؤثرى از افراد سر بزند نمىرسد.بعضى از اقسام ايمان چنان فعال و حياتبخش است كه صاحبش را وادار مىكند تا با خطرها مواجه شود و تا سر حد كمال و بالاتر از آن بالا رود و بر نفس خود غالب آيد و بر ويرانه آن كاخ سعادتش را بنا كند.هر چند تعداد اين گروه از مؤمنان بين سه هزار مسلمان،ناشناخته است،اما تاريخ يك تن از آنان را مجهول نگذاشته استيك تن در ميدان جنگ احزاب،پيشاپيش آن گروهى بود كه تا بالاترين حد خطرها كه نزديك بود،تندباد مهلكش بنياد دولت جديد اسلامى را قلع و قمع كند،پيش رفتند،منظور من از آن يك تن،كسى جز على بن ابى طالب (ع) نيست.
عمرو بن عبدود
عمرو بن عبدود و همراهانش از خندق گذشتند.عمرو از برجستهترين سواران عرب بود.در جنگ خندق به گونهاى چشمگير حضور يافته بود تا مردم مقام شجاعت او را ببينند.عبور او با تعداد كمى از سواران خود دليل جرات كم نظير اوست.پس،او تنها فرد (از ميان هزاران جنگجو) است كه قصد حمله رو در رو به مسلمانان را داشت،درحالى كه با آنان بر يك زمين قرار داشت همه آنان را به مبارزه طلبيد. در نظر بگيريد كه صدها يا هزاران نفر از لشكر بتپرستان آرزو داشتند كه از او پيروى كنند و از خندق بگذرند.پس اين كه او جرات مىكند به عنوان نخستين فرد از خندق مىگذرد،خود دليل بر شجاعت فوق العاده اوست.
على خطر جديد را تحمل مىكند و بعد آن را از بين مىبرد
براستى گذشتن عمرو و همراهانش از خندق،براى مسلمانان خطرى جديد،و پيشامدى وحشتناك و غير منتظره را مجسم مىكرد.و نزديك بود كه درب ورود به مدينه-به طور كامل-باز شود و صدها و هزارها به عمرو ملحق شوند،و ليكن اين پيشامد ناگهانى على را غافلگير نكرد،زيرا تاريخ از حضور ذهن على (ع) و پاسخ سريع او براى ما سخن مىگويد،آن جا كه على (ع) براى پيشگيرى خطر به هنگام شدتش و آن گاه،از ميان برداشتن آن مىشتابد.على در راس جمعى از مؤمنان بسرعتبه طرف آن رخنهاى رفت كه عمرو در خط دفاعى اسلام ايجاد كرده بود.در آن جا جلوى دشمن ايستاد تا مانع عبور كسانى شود كه خود را آماده پيوستن به عمرو كرده بودند (3) .او پس از اين كه خطر جديد را در اين حد متوقف كرد،دستبه كار از ميان برداشتن قطعى اين خطر شد.
در اين جنگ كه مسلمانان با خطرى روبرو شدند كه پيش از آن روبرو نشده بودند،عنصرهاى دفاعى اسلام درست همان عناصر سه گانهاى بود كه نقش خود را در دو جنگ بدر و احد ايفا كرده بودند. پايدارى پيامبر (ص) ،رهبرى والاى او،و قهرمانى على و ارتش اسلام.
عناصر دفاعى اسلام
در اين جنگ عنصر چهارمى به اين عناصر اضافه شد.و آن نقش سلمان فارسى بودكه به پيامبر پيشنهاد حفر خندق در اطراف مدينه براى حفاظت آن از حملههاى دشمن داد.نقش ارتش اسلام در جنگ احد-همان گونه كه خواننده توجه دارد-كمتر از نقش آن در جنگ بدر بود.اما نقش آن در جنگ خندق، چه بسا كمتر از نقش وى در جنگ احد بود.علت آن بود كه مسلمانان در جنگ خندق هرگز با دشمن روبرو نشدند و ليكن آنان پيش از رسيدن دشمن،خندق را در اطراف مدينه كندند،و بعد از رسيدن دشمن پشتخندق ايستادند.
اما دو عنصر اول نقششان همان نقشى بود كه در دو جنگ پيشين داشتند و مهمتر از آن پايدارى پيامبر و رهبرى،تدبير جنگى و دستور سريع او بود در ايجاد حفر خندق.همه اينها اهميت زيادى در انجام درست اين تصميمات مهم داشته است.اما نقش على در اين جنگ در تاريخ دفاع اسلامى آشكار و برجسته است.
نعره كشيدن و سپس فرود آمدن از مركب
عمرو،اسبش را در محلى روبروى مسلمانان به جولان درآورد،در حالى كه مىگفت:آيا مبارزى هست! كسى پاسخ نداد،تا اين كه گفت:«من از داد زدن و مبارز طلبيدن خسته شدم و صدايم گرفت آيا كسى نيست كه با من مبارزه كند؟»و چون كسى از مسلمانان جواب عمرو را براى مبارزه نداد،پس على ناگزير تصميم گرفت تا به طور موقت موضع خود را كه مانع پيوستن لشكر كافر به عمرو بود،ترك كند. البته او اين كار را كرد به اعتماد كسانى كه همراه او بودند تا آن كار مهم را به عهده گيرند.او وظيفه خود مىدانست تا خطر جديد را كه محدود و متوقف كرده بود،بىاثر سازد.
على پيش آمد و عمرو را دعوت به فرود آمدن از مركب كرد،و عمرو با عبارتى بىمحتوا گفت:«تو چرا برادر زادهام؟به خدا سوگند من دوست ندارم تو را بكشم!»پس على گفت:«ولى به خدا قسم من دوست دارم تو را بكشم!»
آن گاه هر دو پياده به زد و خورد پرداختند و على او را از پاى درآورد،لشكر احزابسرگردان ماندند تا اينكه وارد خندق شدند،پا به فرار نهادند در حالى كه به هيچ چيز توجه نداشتند (4) .
على موقعى كه عمرو را كشت،تكبير گفت،و صداى تكبير مسلمانان بلند شد،چه قتل او پايان خطر جديد بود.آنانى كه همراه عمرو بودند فرار كردند و در صدد نجات خودشان بودند.اما بيشتر آنها نجات نيافتند،زيرا پيش از رسيدن به سمت ديگر خندق،نقش زمين مىشدند.
شايسته است كه اندكى تامل كنيم تا به عنوان يك موضوع،سهمى را كه على در دفاع از اسلام و نبوت داشته است در جنگى كه براى اسلام خطر به اوج خود رسيده بود بررسى كنيم.
منطقى نيست كه بگوييم تمام مسلمانان از كشتن عمرو عاجز بودند.پس عمرو هر چه شجاع بود ممكن نبود در مقابل صدها و يا هزاران مسلمان مقاومت كند.و ليكن مساله اين نيست.عمرو مبارز مىطلبيد و مبارزه تنها ميان دو نفر ممكن است.ننگ است كه به مقابله يك مرد بيش از يك مرد بيرون رود.البته او همه مسلمانان را به مبارزه مىخواند تا هر كدام از آنها با وى مبارزه كنند،پس همگى خوددارى كردند و جز على كسى به جانب او نشتافت منطقى نيست كه بگوييم عمرو تمام نيروى ارتش بتپرستان بود و كشته شدن او باعثبه هزيمت رفتن تمامى احزاب شد،ولى منطقى است كه روى دو مطلب تكيه كنيم:
(1) پرداختن على (ع) به بستن رخنهاى كه عبور عمرو و همراهانش ايجاد كرده بود و جلوگيرى از پيوستن ديگران به عمرو،خطر را متوقف كرد،و آن را به عمرو و يارانش محدود ساخت،بر ماست كه بسنجيم اگر آن رخنه باز مانده بود جمع كثيرى از سواران مشرك به طرف مدينه پيشروى كرده بودند و عبور آنان به سر پا كردن پلى ميان دو طرف خندق كمك كرده بود و همه لشكر عبور مىكردند.
پس يك ساعت غفلت ممكن بود موجب خطرى كشنده شود.اين اتفاق رخ نداد چون على خطر جديد را با تسلط به اعصاب،حضور ذهن و نترسيدن از خطرها،بزودى پاسخ گفت.
(2) كشته شدن عمرو به لشكر بتپرستان ثابت كرد كه آنان دوباره قادر به عبور از خندق نيستند،و اين كه چيزى را كه عمرو از انجامش عاجز باشد براى ديگرى غير ممكن است.بدين جهت لشكر بتپرستان در مقابل يكى از دو امر قرار گرفت:يا به خاك افتادن يا پيگيرى محاصره تا مسلمانان تسليم شوند و يا خواه و ناخواه براى مبارزه از خندق عبور كنند.پيگيرى محاصره از اين نوع براى ارتش بتپرستان غير ممكن بود.
چه آن يك ارتش نظامى نبود،و مواد خوراكى لازم براى رزمندگان،اسبها و شترانش نداشت.علاوه بر اينها باد تند غير عاديى بر آنان وزيدن گرفت كه ديگهايشان را مىبرد و خيمههاشان را از جا مىكند.و اين تندباد در جنگ ميان بتپرستان با همپيمانانشان-يهود-سابقه داشت كه باعث دشوارى هر چه بيشتر همكارى ايشان در اين جنگ شد.
در اين صورت،پيشاپيش ارتش بتپرستان-پس از بىبنيادى تصميم عمرو و كشته شدن او و ناممكن بودن عبور سوارانشان به طرف ديگر خندق-تنها يك راه حل باقى بود،آن هم بر خاك افتادن،كه همين كار را كردند.
سزاوار نيست كه ما امر مهمى را فراموش كنيم:و آن اين كه كشته شدن عمرو و فرار همراهانش و هلاكتبيشتر آنها پيش از رسيدن به طرف ديگر خندق روحيه مسلمانان را تا حد زيادى-پس از اين كه روحيه بسيارى از آنها مرده بود-تقويت كرد.براستى اميد ادامه جنگ و زنده ماندن و حتى اميد پيروزى به آنها بازگشت.چون دانستيم كه همه اينها از پيامدهاى جهاد على است،معنى حديثى را مىفهميم كه حاكم در مستدرك روايت كرده است و آن اين است كه پيامبر فرمود:
«ارزش اين مبارزه على بن ابى طالب با عمرو بن عبدود در روز خندق بالاتراست از تمام اعمال امت من تا روز قيامت.» (5) .
جنگ خندق و جنگ اخير[كانال سوئز]
براستى كه عبور پسر عبدود از خندق در روز جنگ احزاب شبيه عبور اسرائيليها بود از كانال سوئز در منطقه درياچههاى تلخ در جنگ تشرين اول سال 1973;اگر عمرو و يارانش در محكم كردن جاى پاهاشان در طرف داخلى خندق موفق مىشدند-همانطورى كه اسرائيليها در محكم كردن رد پايشان روى قسمت غربى كانال موفق شدند-تمام ارتش بتپرستان به جانب مدينه عبور كرده بودند و خطر ناشى از عبور عمرو از خطر گذر اسرائيليها از كانال سوئز مهمتر بود.مسلمانان در جنگ احزاب،از كمكها و همپيمانهاى عرب و غير عرب كه در اختيار مصريها بود بىبهره بودند.
با اين تشابه بين دو جنگ قديم و جديد،در مىيابيم كه ميان آن دو فرقهاى مهمى وجود دارد.زيرا كه رفع خطر بتپرستان در جنگ احزاب تنها نتيجه دلاورى يك فرد و سرعت و حضور ذهن او بود.با اين كه رفع خطر اسرائيل نتيجه كوشش مصريها از حكومت،لشكر،توده مردم و شمارى از عوامل داخلى و خارجى بود،تا آن جا كه همه آنها براى رفع اين خطر پشتبه هم دادند (6) .
و آنچه در جنگ احزاب روى داد،اين بود كه آن هسته اسلامى بىمانند در جهان به واسطه عمرو با خطرى سهمگين روبرو شد.آن خطر را على با دلاورى فوق العاده خود و حضور ذهن و سرعت عملش دفع كرد.
منابع:
1-سوره احزاب،آيه 10-13.
2-سوره احزاب آيه 23.
3-سيره ابن هشام ج 2 ص 224.
4-سيره ابن هشام ج 2.
5-مستدرك ج 3-ص 32.
6-آرى اگر آن روز (زمان جمال عبد الناصر) با فداكارى و جانبازى مسلمانان اسرائيليها از در بيرون رانده شدند بعدها به وسيله حاكمانى خائن چون سادات و حسنى مبارك از دريچه برگشتند!م.
اميرالمؤمنين اسوه وحدت ص 133 - محمد جواد شری
غزوه خندق و رشادت بىمانند حضرت على(ع) 03
ابوسفيان آنچه را مىخواست در جنگ بدر و احد به دست نياورد،در نتيجه اهميتى را كه در ديده بزرگان قريش داشت از دست داد.ناچار براى جبران شكستها،سپاهى بزرگ تهيه ديد و چون آن سپاه از قبيلههاى گوناگون فراهم شد احزاب نام گرفت.
يهوديان بنى نضير كه به خيبر رفته بودند همچنين يهوديان بنى قريظه نيز با قريش متحد شدند.شمار سپاهيان مكه را ميان هفت تا ده هزار تن نوشتهاند.در اين جنگ مدينه حالت دفاعى به خود گرفت و به پيشنهاد سلمان فارسى گرداگرد شهر را خندق كردند.تا سپاهيان مهاجم نتوانند به شهر درآيند و اگر پيش مىآمدند تيراندازان آنان را مىراندند.عمرو بن عبدود كه دليرى نامدار بود،به همراهى عكرمه پسر ابوجهل بر آن شدند كه از خندق عبور كنند.عمرو از سپاه مدينه هم نبرد خواست،اما هيچ كس جرأت در افتادن با او را نداشت.على(ع)به جنگ او رفت .چون با وى روبرو شد،او را ضربتى نزد.كسانى كه نزد پيغمبر بودند و از دور مىنگريستند،خرده گرفتند(پنداشتند على ترسيده است)حذيفه به دفاع از اين كسان برخاست،پيغمبر فرمود:
«حذيفه!بس كن على خود سبب آن را خواهد گفت.»
على عمرو را از پا درآورد و نزد رسول خدا آمد.پيغمبر(ص)پرسيد:
«چرا هنگامى كه با او روبرو شدى،او را نكشتى؟»گفت:
«مادرم را دشنام داد و بر چهرهام آب دهان انداخت.ترسيدم اگر او را بكشم براى خشم خودم باشد.او را واگذاشتم تا خشمم فرو نشست سپس او را كشتم.» (1)
اين داستان را غزالى در كيمياى سعادت (2) و محقق ترمذى در معارف (3) و مؤلفتاريخ الفخرى (4) آورده است.و مولانا جلال الدين آن را در مثنوى با تعبيرهايى لطيف كه خاص اوست به نظم آورده است دريغم آمد آن را در اين كتاب نياورم.
بحر را گنجانى اندر جوى نيست (5)
از على(ع)چند بيت درباره اين جنگ نوشتهاند.خلاصه ترجمه آن را مىآورم.
«او از بىخردى سنگ را(بت)يارى كرد و من از درست رايى پروردگار محمد را.او را همچون شاخ درخت خرما بر روى خاكها واگذاردم.به جامههاى او ننگريستم،اما اگر او مرا كشته بود جامههاى مرا بيرون مىآورد.اى گروه احزاب مپنداريد خدا دين خود و پيغمبر خود را خوار مىكند.» (6)
درباره اين روز مؤلف كشف الغمه از مناقب خوارزمى حديث ذيل را آورده است:
«پيكار على بن ابى طالب با عمرو پسر عبدود در روز خندق برتر از عمل امت من است تا روز رستاخيز.» (7)
پىنوشتها:
1.مناقب،ج 2،ص 115،بحار،ج 41،ص 51ـ .50
2.ج 1،ص .571
3.ص .2
4.ص .44
5.مثنوى دفتر اول:3810ـ .3721
6.سيره ابن هشام،ج 3،ص .242
7.كشف الغمه،ج 1،ص 150،و اين روايت از طريقهاى ديگر نيز آمده است،بحار،ج 41،ص .91
على از زبان على يا زندگانى اميرالمومنين(ع) صفحه 20 -
«ان الذين عند ربك لايستكبرون عن عبادته و يسبحونه وله يسجدون»(اعراف: 206) همانا مقربان درگاه پروردگارت از پرستش او سركشي نميكنند و او را تسبيح ميگويند و براي او سجده ميكنند. تنها خداوند سزاوار تسبيح و عبادت است. قرآن كريم تمام موجودات عالم را دعوت براي تسبيح و عبادت در مقابل خالق خود ميكند و آيات فراواني در مورد مفهوم، محتوا، نقش پرستش و عبادت و نماز سخن به ميان ميآورد. پرستش نوعي رابطه خاضعانه و ستايشگرايانه و سپاسگزارانه است كه انسان با خداي خود برقرار ميكند. اين نوع رابطه را انسان تنها با خداي خود ميتواند برقراركند و تنها در برابر خداوند صادق است. پرستش نشان دهنده امكان و يك ميل در انسان است، امكان بيرون رفتن از مرز امور مادي و ميل به افق بالاتر و وسيع تر، چنين ميلي وچنين عشقي از مختصات انساني است. تسبيح به معناي منزه دانستن است. وقتي ميگوييم «سبحان الله» معنايش اين است كه عبادت سر لوحه تمام انبياء الهي و ائمه اطهار (عليهم السلام) و اولياء خدا بوده و از اين طريق به عاليترين رتبه و مقام بندگي ميرسند. هدف اصلي از عبادت، راه يافتن به جوار آن كمال مطلق و هستي بي پايان و انعكاس پرتويي از صفات كمال و جمال او در درون جان است كه نتيجهاش، فاصله گرفتن از هوي و هوسها و روي آوردن به خودسازي و تهذيب نفس است. نماز رمز پيوند خلق با خالق است و ارتباط مستمر آنها را با خدا تضمين ميكند. نماز طبيب انسان است و سلامتي انسان را تضمين ميكند. همانطور كه، ورزش براي سلامتي انسان مفيد است، آب تصفيه شده براي هر خانهاي ضروري است. نماز هم براي سلامتي روح انسان است. نماز واقعي پيوند انسان را با خدا چنان محكم ميكند كه در برابر هر كار و هر برنامه او را حاضر و ناظر و مراقب اعمال خويش ميبيند. براستي چرا نماز از ميان اعمال و عبادات دين، به عنوان ياد خداوند و عمود دين معرفي و توصيه شده است؟ و اندازه ثواب اين فريضه به هنگام برپايي با جماعت خارج از تصور انسان است. پيامبر اكرم فرمودند: «اگر تعداد نمازگزاران صفوف جماعت از ده نفر فراتر رود، پاداش هر ركعت آن آن قدر زياد ميگردد كه حتي اگر تمام آسمانها كاغذ شود و درياها مركب و همه درختان قلم گردند و همه فرشتگان مأمور نوشتن آن، نميتوان پاداش آن را ثبت نمود و پاداش آن فقط در خور محاسبه ذات بيكران الهي است.» در حديث ديگر، آن حضرت فرمودند: «هر كس مقيد به حضور در نماز جماعت تحت هر شرايطي باشد، از پل صراط همچون برق عبور ميكند و به بهشت نايل ميگردد.» نماز جماعت از يك وسيله ميان عبد و معبود فراتر ميرود و جنبه اجتماعي و سياسي و تحزب و تشكل به خود ميگيرد. افزون بر اين، نماز دسته جمعي، به لحاظ روح جمعي حاكم بر فضاي نماز، امواج معنويت بهتر و بيشتري را ميتوان در آن مشاهده كرد. در چنين وضعي روح نيايشگر در همراهي با ارواح ديگر نيايشگران قدرت صعود بيشتري بدست ميآورد.
كودك در خانه به دنیا می آید و اولین كسی كه با او ارتباط مستمر برقرار می كند، مادر و سپس پدر و سایر اعضای خانواده اند. نوع اعتقادات و ملاك و معیارهای اخلاقی، خلقی و دینی از والدین به كودك منتقل می گردد.
پس روشن شد كه حیات فردی و معنوی یك نوجوان و جوان كاملاً با حیات اجتماعی و سیاسی وی در ارتباط است و نارسایی در هر كدام آن ها باعث بروز مشكلات در وجود دیگری خواهد شد. اصولاً به وجود آوردن انگیزش های قوی و تحریك كننده برای ایجاد و یا تغییر رفتار در نوجوان و جوان تابع شرایط خاصی است. زیرا جنبه های انفعالی روحیات و گسترده بودن افق فكری در ایشان مسأله را پیچیده تر می كند و مكانیزم های خاصی را نیز می طلبد.
علاقه مندی نوجوان و جوان به الگوهایی چون روحانیون، علما و دانشمندان و صاحبان فضل و اندیشه و همنشینی با آنان نشان از رشد یافتگی و حساسیت در قبال مسایل فرهنگی و اجتماعی است. او به خوبی دریافته است كه انسان با تكیه بر اصول انسانی و درك مفاهیم اجتماعی و ارزشی در اجتماع می تواند جایگاه اصلی خود را پیدا و حفظ نماید. لذا او در تلاش است كه با بزرگ ترها و بزرگسالان ارتباط داشته باشد. «اگر بزرگ ترها و بزرگسالان او را تأیید نكنند بازگشت می كند و یا در جا می زند» یعنی در رشد عقلانی، عاطفی و اخلاقی نوجوان وقفه ایجاد می شود. بنابراین «امكانات ملاقات او با كسانی كه در یك جامعه به مسایل سیاسی و اجتماعی می پردازند باعث رشد اجتماعی و سیاسی او خواهد شد.» ترتیب ملاقات با روحانیون، استادان دانشگاه و كلیه كسانی كه در خط مشی های سیاسی و اجتماعی جامعه مشاركت دارند باعث پویایی رفتار و بالندگی در نوجوان می گردد.
آنچه گذشت تقریباً مقدمه ای بود برای ورود به مبحث «هماهنگی حیات سیاسی و اجتماعی انسان با حیات فردی و معنوی او» كه در ارتباط با راه های جذب دانش آموزان به نماز جماعت و تقویت باورهای اعتقادی آنان مطرح شد. مسوولان نظام تربیتی كشور و عناصر دخیل در اجرای كم و كیف مسایل تربیتی كه در مدارس مشغول ایفای وظیفه می باشند و الحق در سال های اخیر كوشش فراوانی را در آموزش و ایجاد امكانات اقامه نماز جماعت در مدارس فراهم نموده اند، بایستی جدیت نمایند كه این مهم در قلب و روح دانش آموزان رسوخ كند و در سازمان شخصیتی آنان جای گیرد و توجه داشته باشند كه هر گونه رفتار نسنجیده و حساب نشده می تواند تأثیر عمیق و نامطلوبی در روند شكل گیری شخصیت و هویت معنوی او ایجاد كند و تلاش های بعدی را دچار مشكل سازد. علت این كه «نوجوان ویژگی های شخصیتی مورد نظر خود را درونی می سازد و در سازمان شخصیت خود پیاده می كند.»
دست اندركاران تعلیم و تربیت، خصوصاً پرچمداران اقامه نماز در جامعه و مدارس كشور وظیفه بس خطیر و سنگین و حساسی بر دوش دارند. باید كوشش شود كه این امر در كمال آرامش و متانت روحی و برخوردهای حساب شده انجام شود و دانش آموزان عزیز این فرصت را پیدا كنند كه لطایف و ظرایف معنوی را درك و تجربه كنند و در نتیجه پرورش انسان های پارسا و متقی و مطلوب نظام تربیتی كشور میسر شود.
الگوهای مؤثر (صاحبان فضل و اندیشه)
پیش از این گفتیم كه نوجوان و جوان و حیات اجتماعی او در گرو چگونگی حیات فردی و معنوی اش بوده و در ارتباط كامل است همچنین اشاره گردید كه تربیت نسل پاك و دارای منش های الهی و انسانی در شكل گیری باورهای اعتقادی وی مؤثر است.
با توجه به این كه «دوره بلوغ مقارن است با تأثیر روزافزون، جنبه انفعالی در روحیات و موارد گسترش سریع افق فكری، نهادی شدن حیات درونی، فردی شدن رفتار، بیداری جنسی، احساس استقلال، بحران هویت، كوشش برای هم شكلی و انجام كارهای بزرگ، تلاش برای مورد قبول واقع شدن» لذا با درك چنین وضعیتی پدیدآوردن یك اندیشه سالم و درست در ذهن و روان نوجوان و جوان از طریق ارایه الگوهای صحیح ضرورت تام دارد.
می دانید كه گاهی شخصیت ها محیط را تحت تأثیر قرار می دهند و گاهی محیط است كه بر انسان تأثیر می گذارد. در هر حال شخصیت های مثبت یا منفی محیط ها و محیط های با شخصیت از عناصری هستند كه در شكل گیری شخصیت واقعی كودك و نوجوان عمل می كنند.
پس از خانواده، كه به عنوان اصلی ترین سازمان در نهادی و درونی شدن رفتارها برای كودك و نوجوان كمك می نماید و اولین تجربیات زندگی را در اختیارش قرار می دهد، مدرسه جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص می دهد. در این سازمان معلم و مربی الگوهایی هستند كه بیشترین درصد مقبولیت را در پیش كودك و نوجوان دارند.
بی شك گذر از این مرحله در ساختار ذهنی و رفتاری كودك و نوجوان حائز اهمیت است. هوشیاری والدین و مربیان دلسوز و آگاه این امكان را برای دانش آموز به وجود خواهد آورد كه با همانندسازی، بهترین الگوهای رفتاری را برای خود انتخاب نمایند. بنابراین شركت فعالانه مدیران و مربیان در عرصه های فرهنگی و ترویج ارزش های انسانی و اخلاقی توأم با عمل، شناخت معیارهای فضیلت و انسان های فاضل را برای نوجوان آسان تر خواهد كرد.
چنانچه مدیران، معلمان و مربیان همراه دانش آموز در نماز جماعت مدرسه شركت فعال داشته باشند و در اجرای فرامین الهی و مواظبت در رفتار و گفتار خود كوشش نمایند، دانش آموز رغبت پیدا خواهد كرد كه با علاقه مندی بیشتر در نماز حضور یابد. بایستی متوجه این معنا بوم كه «الگو بودن رهبران دینی، علمی و مذهبی نقش اساسی را در تكوین شخصیت دانش آموزان ایفا می كند.»
یك تحقیق نشان می دهد كه ۴۸ درصد كل دانش آموزان نوجوان «اعتقاد والدین خود را به خداوند و عمل به دستورات او را در جذب فرزندان به نماز مؤثر دانسته اند.»
در یك تحقیق دیگر كه از ۱۲۵ نفر دانش آموز یك مجتمع آموزشی سوال شده است ۶۶ درصد از دانش آموزان پسر و ۷۷ درصد از دانش آموزان دختر علت نمازخوان شدن و یا بودن خود را والدین خود ذكر كرده اند كه این نشانگر نقش پراهمیت خانواده و الگو بودن آن برای نوجوان و جوان است.»
والدین یا اولیای مدرسه و مدیران و شخصیت های معروف جامعه هر كدام نقش ویژه و حساسی در این مهم دارند. احساس مسوولیت در سازندگی نسل مؤمن و نمازخوان وظیفه اصلی و واجب و عینی هر فرد مسلمان اعم از والدین و دیگر مربیان و الگوهای جامعه است. آری «آنجا كه هستی از ارتباط و هماهنگی برخوردار است، آن جا كه دنیا راه و كلاس است، یك نگاه، یك لبخند و یك فساد، یك فساد نیست كه هستی را به فساد می كشد و تمام دریاها و دشت ها را در خود می گیرد.
(ظهر الفساد فی البر و البحر بما كسبت ایدی الناس) وقتی كه ما كوچك تر بودیم در كنار ساختمان هایی كه آجر می ریختند به بازی مشغول می شدیم و آجرها را پشت سرهم با فاصله های كوتاه می چیدیم و مارپیچ و گرد و خلاصه از شكل های مختلف، آجر كنار هم می گذاشتیم و آنگاه یك آجر را می زدیم، ما بیش از یك آجر را نزده بودیم اما چون آجرها مرتبط و كنار هم و هماهنگ بودند همه آن ها تا آخر می افتادند و بر روی زمین می ریختند، یك ضربه یك ضربه نمی ماند و یك فساد در یك جا حبس نمی شد. در هستی منظم، یك گناه، یك فساد نمی ماند وادامه می یابد و كسی كه راه بودن و كلاس بودن را حساس كرده دیگر بی حساب نمی گوید و نمی شنود و نمی بیند و نمی زند» و با ناهمخوانی گفتار و رفتار هستی پاك كودك و نوجوان را به آتش نمی كشد.
اهميت نماز جماعت
در باب نمازجماعت و اهميت آن، احاديث فراواني از پيامبر اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) نقل شده است. مضمون احاديث اين است كه، اگر شخصي بدون دليل نماز جماعت را ترك كرده با او همنشيني، معاشرت و داد و ستد نكنيد و با او پيوند ازدواج نيز برقرار نكنيد. پيامبر اكرم(ص) فرمودند: كسي كه نمازهاي پنجگانه را به جماعت بگزارد، هر خيرو نيكي را به او گمان ببريد.
امام صادق(ع) فرمودند: مسلماني كه نمازهاي صبح و عشا را به جماعت بخواند، در پناه خداوند عزوجل است، كسي كه به چنين شخصي ستم روا دارد، به خدا ستم كرده است و كسي كه او را كوچك شمارد خدا را كوچك شمرده است.
آثار نماز جماعت
1. آثار معنوي : بزرگترين اثر معنوي نماز جماعت، همان پاداشهاي الهي است. روايت شده كه شبي علي(ع) تا سحر به عبادت مشغول بود و چون صبح شد، نماز صبح را به تنهايي خواند. رسول خدا كه آن حضرت را در جماعت صبح نديد، به خانه او رفت. حضرت فاطمه(س) از شب زنده داري علي(ع) و عذر او از نيامدن به مسجد سخن گفت. پيامبر فرمود: پاداشي كه به خاطر شركت نكردن در نماز جماعت صبح از دست علي(ع) رفت، بيش ازپاداش عبادت تمام شب است.
2. آثار اجتماعي: نمازجماعت مقدمه، وحدت صفوف و نزديكي دلها و تقويت كننده روحي برادري است. نوعي حضور و غياب بيتشريفات و بهترين راه شناسايي افراد است. نماز جماعت بهترين، بيشترين، پاكترين و كمخرجترين اجتماعات دنياست و نوعي ديد و بازديد مجاني و آگاهي از مشكلات و نيازهاي يكديگر و زمينهساز تعاون اجتماعي بين آحاد مسلمين است.
3. آثار سياسي: نماز جماعت نشان دهنده قدرت مسلمانان و الفت دلها و انسجام بخش صفوف است. تفرقهها را ميزدايد، بيم در دل دشمنان ميافكند، منافقان را مأيوس ميسازد، خار چشم بدخواهان است. نماز جماعت نمايش حضور در صحنه و پيوند امام و امت است.
4. آثار اخلاقي، تربيتي: در نماز جماعت، افراد در يك صف قرار ميگيرند و امتيازات موهوم صنفي، نژادي، زباني، مالي و ... كنار ميرود و صفا و صميمت و نوع دوستي در دلها زنده ميشود و مؤمنان با يكديگر در صف عبادت احساس دلگرمي و قدرت و اميد ميكنند. نماز جماعت عامل نظم و انضباط، صفبندي و وقت شناسي است. روحيه فردگرايي و انزوا و گوشهگيري را از بين ميبرد و نوعي مبارزه با غرور و خود خواهي را در بردارد. نماز جماعت وحدت در گفتار، جهت، هدف امام را ميآموزد و از آنجا كه بايد پرهيزكارترين و لايقترين اشخاص به امامت نماز بايستند، نوعي آموزش و الهام دهنده علم و تقوي و عدالت است. نماز جماعت كينهها و كدورتها و سوء ظن ها را از ميان ميبرد و سطح دانش و عبوديت و خضوع را در جامعه اهل نماز افزايش ميدهد.
پيشنهادات
1. توجه به علتها: در رفع عارضه و اصلاح يك نابساماني، بايد از عوامل اصلي پيدايش نامساماني وارد شد و به علتهاي اصلي توجه كنيم. براي مشكل بيتوجهي دانشآموزان به شركت در نماز جماعت مدارس، بايد علتها را بررسي كرد. بايد به جهل و غفلت، بي توجهي خانوادهها، دوستان و معاشران و... توجه جدي نمود.
2. حل تضادها و تعارضها: براي اينكه دانشآموزان جذب نمازجماعت شوند، بايد تضادها و تعارضهايي كه دانشآموز در خانواده، جامعه و محيط مدرسه ميبيند، به نحو مطلوبي حل شود. وقتي دانش آموزي ميبيند كه والدين او بدون عذر نمازجماعت مسا جد را ترك ميكنند، ولي توصيه به شركت فرزندشان در جماعت ميكنند، چه انتظاري است كه فرزند در نمازجماعت مدرسه شركت كند! يا وقتي مدير، معاون، مربي، ... در مدرسه، اهميت نماز جماعت را بيان ميكنند اما خود در نمازجماعت شركت نميكنند، دانش آموازن با يك تعارض آشكار روبه رو ميشوند و به نماز جماعت به ديد تصنعي نگاه ميكنند و نسبت به نماز جماعت بيتفاوت ميشود.
3. جهت دادن به عضويت در تشكيلات گروهي مذهبي: از جمله طرحهايي كه ميتواند در شركت دانش آموزان در نماز جماعت مدرسه مفيد باشد، جهت دهي افراد به عضويت در تشكيلات گروهي است كه در مسير عبادت و تقوي و نمازند؛ زيرا آنان تحت نفوذ گروهند و حتي اگر مؤمن به نماز جماعت هم نباشند، به سوي آن گرايش پيدا ميكنند.
4. استفاده از حساسيت و شور و هيجان مذهبي در نوجوان و نشان دادن صحنه مهيج: بردن دانش آموزان درقالب اردو، مجالس و مراسمي كه به نحوي با نماز ارتباط دارد و در آن صحنههاي مهييج مذهبي وجود دارد، نماز جمعه،دعا و... در اين زمينه مؤثر است.
5. حضور مسئولان در نماز جماعت مدرسه و تشويق دانش آموزان: مسئولان مربوط ميتوانند گاهي اوقات در نمازجماعت مدرسه شركت كنند. اين عمل موجب ميشود كه دانش آموزان اهميت نماز جماعت را بفهمند و تشويق شوند.
6. به نظرميرسد اگرمسئولان، اولياي مدرسه، انجمن اوليا و مربيان و والدين و افرادي كه به واسطه موقعيتهاي علمي مذهبي، سياسي، هنري و ورزشي در بين دانش آموزان از احترام ويژهاي برخوردار هستند، هر چند يكبار به طور متناوب در نماز جماعت مدرسه شركت كنند، در انگيزش فراگيران به نماز بسيار مفيد باشد.
7. مدير مدرسه و همه كساني كه به نحوي در امور آموزشي و تربيتي دخيل هستند، با تشكيل جلسات متعدد درباره نحوه اجراي طرح براساس شرايط و مقتضيات اظهار نظر و تصميم گيري كنند و به مناسبتهاي مختلف از افراد فوق الذكر جهت شركت در نماز جماعت مدرسه دعوت به عمل آورند. به شرطي كه شركت آنها در نماز از هر گونه شائبه دور باشد.
8. بري ارزشيابي اين طرح، كه تا چه اندازه توانسته موفقيت لازم را به دست آورد و دانش آموزان را به نماز جماعت جذب كند، ميتوان از طريق مشاهده مستقيم طرح را ارزشيابي كرد.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن