پروژه و تحقیق رایگان - 28

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره حضرت یونس (ع)

بازديد: 917
تحقیق درباره حضرت یونس (ع)

حضرت یونس (ع)

 

لقب:ذوالنون

معنای اسم:یونس در لفظ یونانی به معنای کبوتر است

پدر: متی

مادر:تنجیس

ظهور : ۴۷۲۸ سال بعد از هبوط ادم

دعوت بحق: ۴۰ سال مردم را دعوت بحق کرد

بعثت:خداوند او را پس از یسع برای هدایت مردم نینوا بر انگیخت

محل دفن:شهر کوفه در کشور عراق

نسب: یونس بن متی از طرف پدر به هود واز طرف مادر به بنی اسراییل می رسد.

مختصری از زندگینامه:

حضرت یونس در نینوا مردم را به خداپرستی دعوت می نمود. ولی انها از دستورات او سر پیچی کرده و به گفتار او عمل نمی کردند. حضرت یونس از لجاجت ان مردم ناراحت شد وبا حالت قهر انها را ترک کرد وسوار کشتی شد ماهی بزرگی سر راه کشتی امدو مانع عبور ان گردید قرعه زده شد سه یا هفت بار قرعه به نام یونس افتاد عاقبت او را به دریا انداختند و ماهی بزرگی وی را بلعید ولی از سوی خداوند ندا امد: ای ماهی! ما یونس را روزی تو نکردهایم انگاه ان حضرت به مدت ۳ روز یا بیشتر در شکم ماهی بود تا به امر خداوند ماهی یونس پیامبر را به ساحل افکند.

فهرست سورههایی که در ان نام یونس ذکر شده:نساء- انعام- یونس- صافات

معجزات:

معجزه ماهی، معجزه کدو حلوایی، معجزه رفع عذاب

نگاهی به زندگانی حضرت یونس (ع)


دعوت یونس(ع) به توحید

در شهر نینوا و در اوج بت پرستی و در تاریكی جهل و شرك، یونس نور ایمان را شعله ور ساخت و پرچم توحید را بر كف گرفت و به قوم نادان خود گفت: عقل شما عزیزتر از آنست كه بت را عبادت كند و جبین- پیشانی-  شما گرامی تر از آن است كه بر این جمادات بی روح سجده كند، به خود آیید و از خواب غفلت بیدار شوید و به چشم دل بنگرید تا ببینید كه در ورای این جهان بدیع، خدایی بزرگ وجود دارد كه یگانه و بی نیاز است و تنها ذات كبریایی او شایسته عبادت و ستایش است.

او مرا برای راهنمایی شما فرستاده و از در رحمت، مرا بر شما مبعوث كرده تا شما را به سوی او راهنمایی و ارشاد كنم، زیرا پرده های جهل و نادانی عقل و دیده شما را پوشانده و از درك حقایق عاجزید.

قوم یونس با شنیدن این سخنان تازه و صحبت از خدای یگانه، دچار حیرت و وحشت شدند و چون از خدایی شنیدند كه تاكنون او را نشناخته اند، بر ایشان گران آمد كه ببینند یك نفر از خودشان بر آنان برتری یابد و ادعای پیغمبری و رسالت نماید، لذا به یونس گفتند: این مهملات چیست كه می بافی؟! این خدایی كه ما را به سوی آن دعوت می كنی كیست؟ ما خدایانی داریم كه پدرانمان سالیان سال آنها را پرستش می كرده اند و ما هم اكنون آنها را می پرستیم. چه چیز تازه ای در جهان به وجود آمده و چه حادثه جدیدی اتفاق افتاده كه ما باید دین اجدادمان را كنار بگذاریم و به دین ابداعی و تازه تو روی آوریم؟

یونس گفت: پرده های تقلید را از چشم های خود بردارید و عقل خود را از حجاب خرافات برهانید، اندكی فكر كنید و قدری بیاندیشید. آیا این بت هایی را كه صبح و شب مورد توجه قرار می دهید، در برآوردن حاجات و یا دفع شر و بلیات می توانند شما را یاری كنند، برای شما نفعی دارند و یا می توانند شری را از شما بر طرف گردانند؟! آیا این بت ها می توانند چیزی را خلق و یا مرده ای را زنده نمایند، بیماری را شفا دهند و یا گمشده ای را هدایت كنند؟!

آیا اگر من بخواهم به آنها ضرری برسانم می توانند از این امر جلوگیری كنند؟ و یا اگر آنها را بشكنم و ریز ریز كنم می توانند دوباره خود را استوار سازند!


آخرین هشدار یونس(ع)

یونس گفت: چرا از دینی كه شما را به سوی آن دعوت می كنم روی می گردانید و از آن اعراض می كنید، در حالی كه این دین به شما قدرت می دهد امور خود را اصلاح كنید، وضع جامعه خود را سامان دهید و اجتماع خود را تقویت و بهسازی كنید. دین من شما را امر به معروف و نهی از منكر می نماید، ستمگری را مغضوب و صلح و عدالت را تایید و تمجید می كند، امنیت و اطمینان را بین شما به وجود می آورد، شما را توصیه می كند كه نسبت به مستمندان مهربانی و به بینوایان لطف روا دارید، گرسنگان را اطعام و اسیران را آزاد سازید. به عبارتی، دین من، شما را به سعادت و صلابت رهبری می كند.

یونس پیوسته از سر خیر خواهی و مهربانی قوم خود را پند و اندرز داد ولی در پاسخ غیر از عناد و استدلال های جاهلانه چیزی نمی شنید.

مردم نینوا در پاسخ به استدلال یونس گفتند: تو نیز مانند ما بشری و یكی از افراد اجتماع ما هستی، ما نمی توانیم روح خود را آماده پیروی از تو كنیم و گوش به سخنان تو بسپاریم و دعوتت را تصدیق بنماییم. دست از دعوت خود بردار و ما را به حال خود واگذار! آنچه تو از ما می خواهی برای ما قابل پذیرش نیست.

یونس گفت: من با زبان خوش و مسامحه با شما سخن گفتم، و با منطق شما را به خیر و صلاحتان دعوت كردم، اگر گفتار من در اعماق روح شما اثر كند به هدفی كه به آن امیدوار و به ایمانی  كه طالب آن بوده ام، رسیده ام؛ ولی اگر دعوت مرا رّد كنید باید بدانید كه بلایی سخت بر شما نازل می گردد و هلاكت شما نزدیك است. به زودی پیش درآمد عذاب را می بینید و باید منتظر عواقب آن باشید.

قوم به یونس گفتند: ای یونس، ما دعوت تو را نمی پذیریم و از تهدید تو نیز هراسی نداریم، اگر راست می گویی آن عذابی كه ما را از آن می ترسانی بر ما نازل كن!

در این حال دریافتند كه باید به خدای یونس پناه ببرند و به او ایمان آورند و از گذشته و گناهان خویش توبه نمایند. به همین منظور سر به كوهستان ها و دره ها و بیابان ها نهادند و با آه و ناله و گریه و تضرع به درگاه خدا شتافتند و بین مادران و اطفالشان، و میان حیوانات و بچه هایشان جدایی افكندند، ناله و فریاد آنان كوه و دشت را پر كرد و شیون مادران و غوغای چهار پایان در نشیب و فراز كوه و دشت پیچید!

صبر یونس لبریز شد، عرصه بر او تنگ آمد و چون از بحث خود نتیجه ای نگرفت، از آنان ناامید گشت و با خشم و ناراحتی دست از آنان شست و شهر و قوم خود را رها كرد، زیرا هر چه مردم را دعوت كرد، آنان ایمان نیاوردند و حجت و برهان او را نپذیرفتند و در آن تفكر و تامل نكردند. بدین ترتیب یونس فكر كرد كه مسئولیت او به پایان رسیده است و آنچه انجام داده كفایت می كند، در صورتی كه اگر یونس بر دعوت خود پافشاری و اصرار می كرد و با صبر بیشتر آن را پی گیری می كرد شاید در میان مردم نینوا افرادی پیدا می شدند كه به او ایمان آورند و دعوت او را لبیك گویند و دل به حقیقت بسپارند، از كرده خود پشیمان گشته و توبه كنند، ولی یونس تاب نیاورد و به استقبال قضاء و نزول كیفر الهی از شهر خارج شد.


نزول عذاب بر قوم یونس(ع)

هنوز یونس از نینوا دور نشده بود كه مردم اعلام خطر عذاب و پیش درآمد هلاكت خود را دیدند. هوای اطرافشان تیره و تار شد، رنگ رخسار آنها دگرگون گشت و اضطراب آنان را فرا گرفت و بیم و هراس بر آنها مستولی شد. در این حال دریافتند دعوت یونس حق و هشدارش صحیح بوده است و بدون تردید عذاب دامنشان را فرا می گیرد و سرنوشت عاد و ثمود و نوح همانگونه كه شنیده بودند در مورد آنان نیز تكرار خواهد شد.

در این حال دریافتند كه باید به خدای یونس پناه ببرند و به او ایمان آورند و از گذشته و گناهان خویش توبه نمایند. به همین منظور سر به كوهستان ها و دره ها و بیابان ها نهادند و با آه و ناله و گریه و تضرع به درگاه خدا شتافتند و بین مادران و اطفالشان، و میان حیوانات و بچه هایشان جدایی افكندند، ناله و فریاد آنان كوه و دشت را پر كرد و شیون مادران و غوغای چهار پایان در نشیب و فراز كوه و دشت پیچید!

 

در این حال خدا بال و پر رحمت خویش را بر سر آنان گشود و ابرهای عذاب خود را از فراز آنان كنار زد، توبه آنان را قبول كرد و به ناله آنان پاسخ داد، زیرا در توبه خود بی ریا و در ایمان خود صادق بودند و خدا هم عقاب را از آنان برداشت و عذاب خود را بر طرف ساخت و مردم نینوا با ایمان كامل و امنیت خاطر به خانه های خود بازگشتند و آرزو كردند كه یونس به جمع آنان باز گردد و در بین آنان به عنوان پیغمبر و رسول، و رهبر و پیشوا زندگی كند.

اما یونس نینوا را ترك كرده و آن سرزمین را رها نموده بود و به راه خود ادامه داد تا به دریا رسید، آنجا عده ای را دید كه قصد عبور از دریا را داشتند، لذا از آنان اجازه خواست كه با آنان همسفر گردد و بر كشتی ایشان سوار شود. مردم خواست او را با آغوش باز پذیرفتند و او را ارج نهادند و به وی احترام گذاشتند، زیرا آثار بزرگواری و عظمت روح در سیمای او دیده می شد و پیشانی درخشانش از تقوا و پرهیزكاری او خبر می داد، اما كشتی هنوز از ساحل دور نشده بود و از خشكی فاصله زیادی نگرفته بود كه دریا طوفانی شد و امواجی سهمگین كشتی را متلاطم ساخت و سرنشینان كشتی فرجام بدی را برای خود پیش بینی می كردند، چشم ها خیره شده بود و قلب ها به تپش و دست و پای افراد به لرزه در آمده بود و در این حال راهی جز سبك كردن كشتی به نظرشان نمی رسید. مسافرین با یكدیگر مشورت كردند كه چه كنند، سپس به توافق رسیدند كه قرعه بیاندازند و به نام هر كس افتاد او را به دریا بیافكنند. پس قرعه انداختند و به نام یونس در آمد، ولی به خاطر احترام و ارزشی كه برای او قائل بودند، حاضر نشدند او را به دریا اندازند؛ پس بار دیگر قرعه را تجدید كردند، باز هم به نام یونس در آمد، اما این بار هم دریغ كردند كه او را به دریا افكنند و برای سومین بار قرعه انداختند و این بار نیز قرعه به نام یونس در آمد.


یونس(ع) در شكم ماهی

یونس چون دید سه بار قرعه به نامش در آمد، دریافت كه در این پیشامد سرّی نهفته است و خدا در این حادثه تدبیر و حكمتی دارد. سپس به اشتباه خود پی برد و دریافت كه قبل از این كه اجازه هجرت و ترك شهر و مردمش را داشته باشد و پیش از صدور امر الهی، قوم و دیار خود را ترك كرده است. به همین جهت خود را در میان دریا انداخت و جان خویش را تسلیم امواج خروشان دریا كرد و در اعماق دریا و در آغوش متلاطم امواج و ظلمت دریا فرو رفت.

در این هنگام خدا به ماهی بزرگی دستور داد یونس را ببلعد و او را در شكم خود مخفی سازد ولی نباید گوشت او را بخورد و استخوانش را بشكند، زیرا او پیغمبر خداست كه دچار عجله و ترك اولایی شده و از تعجیل خود نادم و پشیمان است. سپس ماهی را وحی كرد یونس امانتی است در شكم تو و هر گاه خدا دستور داد باید او را سالم تحویل دهی.

یونس در شكم ماهی قرار گرفت و ماهی امواج را شكافت و در اعماق تیره دریا فرو رفت، عرصه بر یونس تنگ آمد و غم و اندوه وجودش را فرا گرفت و در این حال از درگاه خدای یكتا استمداد طلبید و به یاور مصیبت زدگان و دادرس ستمدیدگان پناه آورد؛ خدایی كه رحمان و رحیم، توبه پذیر و بخشنده گناهان است. یونس "در قعر دریا و تاریكی های آن فریاد برآورد: ای معبود سبحان، خدایی غیر از تو نیست. بار خدایا! تو منزهی و من درباره خود از ستمگرانم!"

خدا دعای یونس را به اجابت رساند و به ماهی فرمان داد كه میهمان خود را در ساحل دریا بگذارد، زیرا كه او كیفر مقدر و مدت حبسش را به پایان رساند. ماهی یونس را با بدنی لاغر و نحیف كنار ساحل انداخت، رحمت خدا او را دریافت و بوته كدویی بالای سرش رویید، یونس از میوه آن خورد و در سایه اش آرمید تا نیروی خود را باز یافت و به زندگی امیدوار شد.

یونس در شكم ماهی قرار گرفت و ماهی امواج را شكافت و در اعماق تیره دریا فرو رفت، عرصه بر یونس تنگ آمد و غم و اندوه وجودش را فرا گرفت و در این حال از درگاه خدای یكتا استمداد طلبید و به یاور مصیبت زدگان و دادرس ستمدیدگان پناه آورد؛ خدایی كه رحمان و رحیم، توبه پذیر و بخشنده گناهان است. یونس "در قعر دریا و تاریكی های آن فریاد برآورد: ای معبود سبحان، خدایی غیر از تو نیست. بار خدایا! تو منزهی و من درباره خود از ستمگرانم!"

سپس خدایتعالی به او وحی كرد " به شهر خود باز گرد و به جمع بستگان و طایفه خود بپیوند، زیرا آنها ایمان آورده اند، بت ها را كنار گذاشته و اكنون در جستجوی تو و منتظر بازگشت تو هستند."

یونس به شهر خود بازگشت و با تعجب دید آنهایی كه به هنگام هجرت یونس به پرستش بت ها كمر بسته بودند، اكنون زبانشان به ذكر خدا باز شده است و خدای یكتا را سپاس و ستایش می كنند.

منبع: قصه های قرآن

 

 

چرا حضرت يونس به كام نهنگ رفت؟

حضرت يونس (عليه‌السلام) به ستمگر بودن خويش اعتراف كرده است؛ چنانكه قرآن مي‌فرمايد: "و ذاالنون إذ ذهب مغاضباً فظنّ أن لن نقدر عليه فنادي في الظّلمات أن لا إله إلاّ أنت سُبحانك إنّي كنتُ من الظّالمين"(1)؛ يادآور حال يونس را هنگامي كه از ميان قوم خود خشمگين بيرون رفت و چنين پنداشت كه ما هرگز او را در تنگنا قرار نخواهيم داد؛ اما وقتي به كام نهنگ فرو رفت، در آن تاريكي‌هاي دريا و شكم نهنگ فرياد برآورد: خدايا! جز تو معبودي نيست. تو از شرك و شريك و هر عيب و آلودگي پاك و منزهي و من از ستمكارانم.

در اينجا سوالي مطرح مي‌شود كه اگر خشمناك شدن حضرت يونس(عليه السلام) از دست مردم به حق بود، چرا به كام نهنگ فرو رفت و خود را ستمكار خواند؟

كار حضرت يونس به قدري سنگين و مشكل بود كه خداوند در اين ‌باره فرمود: اگر او از تسبيح كنندگان نبود، تا روز قيامت در شكم ماهي زنداني مي‌ماند.

اين امور با معصوم بودن يك پيامبر سازگار نيست. به ويژه، كار او به قدري سنگين و مشكل بود كه خداوند در اين‌باره فرمود: اگر او از تسبيح كنندگان نبود، تا روز قيامت در شكم ماهي زنداني بود: "فلولا أنّه كان من المسبّحين . للبث في بطنه إلي يوم يُبعثون(2)؛ ولي لطف خدا شامل حال او شد و دعايش به هدف اجابت رسيد و از اندوه نجات يافت؛ زيرا او مؤمن واقعي بود و خداوند مؤمنان راستين را از اندوه مي‌رهاند: "فاستجبنا له و نجّيناه من الغمّ و كذلك نُنجي المؤمنين."(3)

برخي در پاسخ گفته‌اند: حضرت يونس، مرتكب ترك اولي شد. او مي‌بايست تحمّل و صبر فراوان به خرج مي‌داد و شتاب و عجله نمي‌كرد. لذا، قرآن به اين نكته تذكر داده است كه او زود صبر را از دست داد و شكيبايي و حوصله‌اش به سر رسيد. از اين‌رو، خداي سبحان، خطاب به پيامبر اسلام‌(صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايد: فاصبر لحكم ربّك و لاتكن كصاحب الحوت إذ نادي و هو مكظوم . لولا أن تداركه نعمةٌ من ربّه لنُبذ بالعراء و هو مذموم . فاجتباه ربّه فجعله من الصّالحين(4)؛ در امتثال حكم پروردگارت شكيبا باش و مانند همدم ماهي (حضرت يونس عليه‌السلام) مباش؛ آنگاه كه اندوه زده ندا داد. اگر لطفي از جانب پروردگارش تدارك حال او نمي‌كرد، قطعاً نكوهش شده بر زمين خشك انداخته مي‌شد. پس، پروردگارش او را برگزيد و از شايستگانش گردانيد.(5)

مأمون از امام هشتم علي بن موسي الرضا (عليه‌السلام) درباره آيه: "و ذا النّون إذ ذهب..." سؤال كرد آن حضرت فرمود: اين شخص يونس بن متي است. او يقين داشت كه خداوند بر او تنگ نمي‌گيرد، ولي وقتي به شكم ماهي فرو رفت و از مسبّحين بود، گفت: من از ستمكاران بودم كه مي‌توانستم همه اوقات خويش را صرف اين عبادت (تسبيح و تقديس خدا) كنم و اينگونه كه الآن (در شكم ماهي) به ذكر عبادت مشغولم، اشتغال نورزيدم: "بتركى مثل هذه العبادة التى قد فرغتنى لها فى بطن الحوت." آنگاه خداوند، دعاي او را به هدف استجابت رساند و فرمود: "فلولا أنّه كان من المسبّحين. للبث في بطنه إلي يوم يبعثون."(6)

برخي گفته‌اند: حضرت يونس، مرتكب ترك اولي شد. او مي‌بايست تحمّل و صبر فراوان به خرج مي‌داد و شتاب و عجله نمي‌كرد. لذا، قرآن به اين نكته تذكر داده است كه او زود صبر را از دست داد و شكيبايي و حوصله‌اش به سر رسيد. از اين‌رو، خداي سبحان، خطاب به پيامبر اسلام‌(صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايد: در امتثال حكم پروردگارت شكيبا باش و مانند همدم ماهي (حضرت يونس عليه‌السلام) مباش؛ آنگاه كه اندوه زده ندا داد. اگر لطفي از جانب پروردگارش تدارك حال او نمي‌كرد، قطعاً نكوهش شده بر زمين خشك انداخته مي‌شد. پس، پروردگارش او را برگزيد و از شايستگانش گردانيد.(4)

 

در حديث آمده كه حضرت يونس (عليه‌السلام) خاطر جمع بود كه خداوند بر او تنگ نخواهد گرفت. لذا، خداوند او را تنها يك لحظه به خود واگذاشت و او شكيبايي خود را از دست داد و بر قومش خشمگين شد. از اين‌رو، امّ سلمه (همسر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله) گويد: شبي كه نوبت من بود تا پيامبر در اتاقم بيتوته كند، در دل شب ديدم كه پيامبر در رختخوابش نيست. هنگام جست‌وجو او را ديدم كه در گوشه خانه ايستاده و دست‌ها را به جانب آسمان بلند كرده است و گريان مي‌گويد: اللّهم لا تنزع منّى صالح ما أعطيتنى أبداً، اللّهم لا تُشمت بى عدوّاً ولا حاسداً، اللّهم لاتردّنى فى سوء استنقذتنى منه أبداً، اللّهم و لاتكلنى إلي نفسى طرفة عين أبداً."

امّ سلمه گويد: در حالي كه مي‌گريستم به اتاقم بازگشتم. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بازگشت و سبب گريه‌ام را پرسيد. عرض كردم كه براي گريه‌ شما گريان شدم كه با اين همه مقام و منزلتي كه در پيشگاه خداوند داريد، اينسان مي‌گرييد؟ حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: چگونه گريه نكنم و ايمن باشم، حال آن ‌كه خداوند، حضرت يونس بن متي را يك لحظه به خود واگذاشت و چيزي به سرش آمد كه آمد: يا اُمّ سلمة! و ما يؤمننى و إنّما و كلّ الله يونس بن متي إلي نفسه طرفة عين، فكان منه ما كان. (7)

 

تذكر نكاتي قابل توجه در مورد حضرت يونس عليه السلام:

1. حضرت يونس (عليه‌السلام) گذشته از مقام شامخ نبوّت، رسالت و عصمت، مورد عنايت ولايي خداوند بود و از نعمت ولايت ويژه الهي طرفي بسته بود؛ زيرا قرآن كريم در اين ‌باره چنين فرموده است: «لو لا أن تداركه نعمة من ربّه لنُبذَ بالعراء و هو مذموم»(8)؛ زيرا مقصود از اين نعمت، همان فيض ولايت خداست و كسي كه تحت ولايت مستقيم خداست، از گزند هر كژراهه مصون است. پس، هيچ انحرافي در سيره و سنّت آن حضرت (عليه‌السلام) پديد نيامد و نيز مورد هيچگونه نكوهش نبوده و نيست.

2. صبر و استقامت، داراي درجات متعدّد و گونه‌گونه است و مقدار لازم آن كه نصاب مسؤوليت‌پذيري است، در همه‌ رهبران معصوم بوده است؛ ولي مرتبه برين و برتر آن در برخي از انسان‌هاي معصوم حاصل است و در بعضي نسبت به برخي از موارد، منتفي است.

3. آنچه درباره‌ حضرت يونس (عليه‌السلام) رخ داد، همان فقدان مرتبه‌ برين صبر در گوشه‌اي از مأموريت‌هاي راجح (نه واجب) بوده است و قرآن كريم در اين ‌باره فرمود: "فاصبر لحكم ربّك و لا تكن كصاحب الموت إذ نادي و هو مكظوم"(9)؛ يعني پيامبر! در برابر حكم پروردگارت صابر و بردبار باش و مانند صاحب ماهي ـ يعني حضرت يونس (عليه‌السلام) ـ مباش؛ هنگامي كه پروردگار خود را خواند، در حالي كه خشم خود را تحمّل، و دشواري هضم آن وي را اندوهناك كرد.

4. پديد آمدن چنين دشواري دردناك از يك ‌سو، و از دست دادن مرتبه‌ برين بردباري از سوي ديگر، زمينه‌ نقص را فراهم كرد كه همين مطلب، مصحّح اسناد ظلم به معناي نقص است.

 

پي‌نوشت‌ها:

1. سوره‌ انبياء، آيه‌ 87 .

2. سوره صافات، آيات 143 ـ 144.

3. سوره انبياء، آيه 8 .

4. سوره‌ قلم، آيات 45 ـ 48 .

5. تفسير كبير، ج 21، ص 214 ـ 215.

6. سوره‌ صافات، آيات 143 ـ 144؛ بحارالأنوار، ج11، ص82؛ تفسير نورالثقلين، ج3، ص 449 .

7. تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 450، ح 140.

8. سوره‌ قلم، آيه‌ 49 .

9. سوره قلم، آيه 48 .

 

منبع:

وحي و نبوت، آية‌الله جوادي آملي، صص 268- 271 ، با تصرف .

 

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 09 فروردین 1399 ساعت: 21:33 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره بيماري هاي واگير دار و غير واگير دار

بازديد: 5
تحقیق درباره بيماري هاي واگير دار و غير واگير دار

 

 

موضوع:

بيماري هاي واگير دار و غير واگير دار (زيست شناسي)

 

 

مرگ سیاه

بیمارستان وین

طاعون سیاه یا مرگ سیاه یک اپیدمی طاعونخیارکی است که کل اروپارا در سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۰ میلادی دربرگرفت. این اولین همه‌گیریبزرگ اروپا نیست، ولی تنها اولین اپیدمی‌ای است که به طور دقیق توسط مورخان توصیف شده‌است. تعداد مرگ‌ومیر از بیماری طاعون در این دوره کاملاً مشخص نیست، اما برآورد آن حدود یک‌چهارم تا پک‌سوم جمعیت اروپا، یا ۲۵ ملیون نفر طی این سه سال است. در همان دوره، تقریباً همین تعداد کشته (از طاعون) در آسیابرآورد می‌شود. منابع تاریخی زیادی دربارهٔ اپیدمی طاعون سیاه در آسیا وجود ندارد

 

نحوهٔ شیوع طاعون سیاه در اروپا

طاعون خیارکی در این دوره در آسیای مرکزیشایع بود و به نظر می‌رسد که جنگ مغولانو چینی‌هاسبب شروع این اپیدمی شده‌‍‌است. طاعون در سال ۱۳۳۴ در یکی استان هوبئیچین شایع شد و به سرعت در استان‌های اطراف سرایت یافت. در سال ۱۳۴۶ میلادی، تاتار‌هاآن را به اروپای شرقی منتقل کردند و در اواخر سال ۱۳۴۷ کشتی‌هایی که از آسیای مرکزی می‌آمدند، بیماری را در جنواو مارسیشیوع دادند. در تابستان سال ۱۳۴۸ طاعون در ونیزنیز شایع شد و در عرض یک سال تمام سواحل مدیترانه را فراگرفت. پس از آن، طاعون به سرعت به سمت شمال اروپا حرکت کرد و جمعیت این نواحی را، که پس از قحطی‌های پی‌درپی، اپیدمی‌های مختلف به علت سردی هوا و جنگ‌های طولانی به شدت در برابر هر سانحه‌ای ضعیف شده‌بودند، درهم شکست. انتقال بیماری از طریق موش‌هانقش مهمی در این روند داشت و گربه‌هادر اروپا تقریباً نایاب شدند.

 

شیوع در اروپا

طاعون به سرعت در اروپا شیوع یافت. بین ۶۰ تا ۱۰۰٪ افرادی که به این بیماری مبتلا می‌شدند زنده نمی‌ماندند و به این ترتیب یک چهارم تا یک سوم کل جمعیت اروپا، و یک سوم تا یک دوم جمعیت اروپای غربی از بین رفتند. اپیدمی در یک شهر به طور متوسط بین ۶ تا ۹ ماه طول می‌کشید. باید توجه داشت که طاعون در مناطق مختلف به یک اندازه سرایت نکرد. بعضی از روستاها و حتی بعضی شهرها و نواحی اصلاً به طاعون دچار نشدند. برای مثال می‌توان بروژ، میلان، نورمبرگو لهستانرا نام برد.

 

 

 

توصیهٔ پزشکان

پزشکان قرن چهاردهم در برابر طاعون ناتوان بودند، با این وجود توصیه‌هایی بی‌فایده به مردم می‌کردند که در بعضی آثار از آن‌ها نام برده‌شده است.

  • سوزاندن ساقهٔکلمو پوست به
  • روشن کردن آتش با استفاده از هیزم‌های معطر
  • بخار کردن آب و بریان کردن گوشت
  • حمام با آب داغ
  • حجامت
  • خوراندن مواد تهوع‌آورو ملین، که درواقع باعث ضعفبیمار و مرگ زودتر می‌شد
  • گردهم‌آیی برای دور کردن اجنه

 

پی‌آمدهای طاعون سیاه

اعدام یهودیان طی طاعون سیاه

طاعون سیاه بحران‌های شدید اقتصادی، اجتماعی و مذهبی به‌دنبال داشت.

  • نیروی کاری بسیار کاهش یافت و دستمزدش چند برابر شد و به این ترتیب مشکلات زیادی را به خصوص در کشاورزی به‌وجود آورد.
  • مردم روستاها و زمین‌های خود را ترک کردند و زمین‌ها کم‌کم به جنگل تبدیل شدند.
  • مردم شهرها را یکی پس از دیگری ترک کردند، درحالی که اطبا آگاهی و توانایی لازم را برای مبارزه و جلوگیری از شیوع طاعون نداشتند.
  • تورم شدید ایجاد شد و قیمت‌ها در عرض چند هفته ده برابر شدند.
  • مردم به کلیساها روی آوردند، برخی برهنه در کوچه‌ها راه می‌رفتند و خود را شلاق می‌زدند تا گناهاشان پاک شود و ... بسیاری از افراد عقیده داشتند که آخرت نزدیک است.

کلیسا که دربرابر مردم بی‌جواب مانده بود خرافات را میان مردم رواج یافت. از اعمال کلیسا (با وجود تلاش‌های پاپ کلمنت ششمبرای جلوگیری از آن)، سوزاندن یا دار زدن یهودیان، کولی‌ها، بیگانگان و جادوگران بود که به نوعی مقصر این بلاها محسوب می‌شدند

 

آنفلوآنزای خوکی

آنفلوآنزای خوکی بیماری تنفسی خوک‌ها است که از ویروس آنفلوانزا نوع «A» نشأت می‌گیرد. ویروس آنفلوآنزای خوکی (SIV) به بیماری آنفلوآنزاییاشاره دارد که توسط اورتومیکسوویروس‌هاییایجاد می‌شود که در میان خوک‌ها بوم‌گیر هستند.

آنفلوآنزای خوکی یک بیماری ویروسی است که معمولاً خوک را مبتلا می‌کند اما هرساله مواردی از ابتلای انسان به این بیماری، به ویژه از راه تماس با این حیوان، گزارش می‌شود.[۴]

این بیماری در انسان از طریق تماس با فرد مبتلا نیز سرایت می‌کند و نشانه‌های معمول آن تب، سرگیجه، خشکی مفصل‌ها، حالت تهوعو در موارد پیشرفته، بیهوشیو مرگاست.[۴]

موارد انسانی آنفلوآنزای خوکی ابتدا بیشتر در افرادی رخ می‌داد که در فاصله نه چندان دوری در نزدیکی خوک‌ها به‌سر می‌برند اما الان ویروس از انسانی به انسان دیگر منتقل می شود

 

همه‌گیری

ویروس آنفلوآنزای A مشاهده شده با میکروسکوپ الکترونی عبوری.

بیماری آنفلوانزای خوکی از نوع اچ۱ان۱ است که قبلاً هم وجود داشته و شناخته شده‌است و همه‌گیریجهانی آنفلوانزا در سال‌های ۱۹۱۸ و ۱۹۱۹ نیز به علت شیوعهمین نوع آنفلوانزا بوده‌است. با این وجود بررسی‌های اخیر نشان می‌دهد که تغییراتی در ساختار این ویروس در آنفلوانزای خوکی به وجود آمده‌است. به همین علت از ۵ آوریل ۲۰۰۹ موارد مرگ و میر ناشی از این بیماری در مکزیک و آمریکا روی داد. نوع جدید آنفلوآنزا که در سال ۲۰۰۹ در مکزیک و آمریکا کشف شد ترکیبی از ویروس‌های آنفلوآنزای خوکی، انسانی و حاد پرندگان است.

پیش از شیوع آنفلوآنزای خوکی در مکزیکدر سال ۲۰۰۹، مواردی از ابتلای گسترده دامی و انسانی به این بیماری در آمریکادر سال ۱۹۷۶ و در فیلیپیندر سال ۲۰۰۷ گزارش شده بود

علائم آنفلوآنزای خوکی در میان انسان‌ها به آنفلوانزای انسانی یعنی تب، سرفه، گلودرد، سردرد، احساس سرما و خستگی شباهت دارد. برخی از افراد نیز پس از مبتلا شدن به این بیماری دچار اسهال و استفراغ می‌شوند

بر اساس اعلام اداره سلامت ایالات متحده (CDC)، دو داروی تامیفلوو رلنزاکه داروهای رایج برای مقابله با آنفلوآنزا هستند، برای مقابله با تمام گونه‌های کنونی آنفلوآنزای خوکی نیز مؤثرند

شیوع آنفلوآنزای خوکی ۲۰۰۹

آنفلوانزای خوکی در مناطق مختلف جهان در حال پیشروی است. سازمان‌های بین‌المللی بهداشت با اعلام مرحله ۵ وضعیت هشدار اعلام کردند که شیوع جهانی آنفلوانزای خوکی امری حتمی خواهد بود. این اولین بار بود که سازمان بهداشت جهانی وضعیت هشدار خود را به مرحله ۵ ارتقا می‌داد که یک مرحله مانده تا وضعیت قرمز است و نشان دهنده اینکه اپیدمی جهانی این بیماری حتمی است

 

ویروس

ویروس عامل آنفلوانزای خوکی ویروس «H1N1» است.

ویروس جدید همه‌گیرشده در سال ۲۰۰۹ میلادی، یکی از انواع H1N1 است. N و H مخفف واژه‌های «نورامینیداز و«هماگلوتینین»و نام دو پروتئین غشاء سلولی ویروس هستند. در مجموع ۱۶ گونه از «هماگلوتینین» و ۹ زیرمجموعه از «نورامینیداز» وجود دارند که می‌توانند ترکیب‌های مختلفی با هم تشکیل دهند. گونه‌های «A H1N1» ویروس آنفلوانزا برای نخستین بار در سال ۱۹۳۰ میلادی قرنطینهشدند

 

علائم

علائم انفلوانزای خوکی در میان انسان‌ها به آنفلوانزایانسانی شباهت دارد. این علائم شامل تب، سرفه، گلودرد، سردرد، احساس سرما و خستگی می باشد.

برخی از افراد نیز پس از مبتلا شدن به این بیماری دچار اسهالو استفراغمی‌شوند. به علت این شباهتها پزشکان قادر به تشخیص قطعی آنفلوانزای خوکی نیستند، و تشخیص قطعی آن فقط با انجام تست لابراتواریممکن است.

۴علامت اصلی تب بالای ۳۸ درجه، سردرد، گلودردو سینه دردو سرفهاز علائم اصلی این بیماری هستند که اگر کسی ۲ تا ۳ علامت ذکر شده را داشته باشد مشکوک به بیماری آنفلوانزای نوع A است. اسهال، استفراغ، تهوع، کوفتگی عضلات، عطسهو آبریزش بینیاز علائم فردی این بیماری است که چنانچه با ۲ تا ۳ علامت اصلی همراه باشد فرد مشکوک به این بیماری است

 

پیشگیری

آنفلوآنزای خوکی از راه سرفه، عطسهو تماس با اشیای آلوده به ویروس و تماس دهان و بینی یا چشم خود منتقل می‌شود. ویروس از راه فرآورده‌های خوراکی و خوردن گوشت خوک منتقل نمی‌شود. آنفلوآنزای خوکی بیشترین سرایت‌پذیری را در ۵ روز اول بیماری دارد که در بچگی این دوره انتقال تا ۱۰ روز هم می‌تواند طول بکشد. تشخیص بیماری با نمونه‌گیری در این ۵ روز میسر است.

پیشگیری از ابتلا

«پیشگیری از ابتلا» با رعایت دستورات پیشگیری از آنفلوآنزامیسر است. این موارد عبارتند از:

  • دستان خود را به طور مرتب با آب و صابون و یا محلولهای ضدعفونی حاوی الکل بشویید، مخصوصا زمانی که عطسه یا سرفه می‌کنید و یا وقتی که از بیرون به خانه باز می‌گردید.
  • ضدعفونی سطوح داخلی خانه با محلولهای حاوی کلر در کاهش احتمال انتقال بیماری موثر است.
  • از تماس نزدیک با خوک‌ها و یا انسان‌هایی که آلوده هستند بپرهیزید.
  • فاصله گرفتن از اجتماعات عمومی در محیط هایی که احتمال می رود ویروس در آنجا شایع باشد نیز توصیه می شود.این اقدام با توجه به درصد و میزان شیوع این بیماری در شهر و کشور مربوطه می باشد.
  • از دست زدن و تماس با اشیا و سطوحی که ممکن است آلوده باشند، مخصوصاً در اماکن عمومی به شدت بپرهیزید (مانند بوسیدن ضریح‌های اماکن مذهبی، دست زدن به میزهای کافی شاپ‌ها و رستوران‌ها، دستگیره درب وسائل حمل و نقل عمومی، نرده‌ها و ….)
  • از دست زدن به دهان، بینی و چشمان خود بپرهیزید.
  • در صورتی که خود مشکوک به ابتلا به آنفلوآنزا هستید، حتماً هنگام عطسه و سرفه جلوی دهان و بینی خود را بگیرید. اگر دستمال به همراه ندارید، هنگام عطسه یا سرفه قسمت داخلی آرنج خود را در برابر دهان و بینی بگیرید تا دستانتان آلوده نشوند. هر فردی که دچار علایم شبه‌آنفلوآنزا شامل تب ناگهانی، سرفه و دردهای عضلانی شد باید از رفتن به سرکار و استفاده از وسایل حمل‌ونقل عمومی پرهیز کرده و سریعا به پزشک مراجعه کند.
  • از فرد مبتلا به آنفلوانزا باید حدود 1 تا 2 متر فاصله گرفت.

 

درمان

در بسیاری از موارد این آنفلوانزا هم مانند سایر انواع آنفلوانزا ممکن است بهبود خودبخود داشته باشد. با وجود این استفاده از داروهای ضدویروس هم شدت بیماری را کم می‌کند و هم از بروز عوارض بعدی بیماری جلوگیری می‌کند.

چهار داروی آنتی ویروس آمانتدین، ریمانتدینو اوسلتامیویر (Tamiflu) و زانامیویر (Relenza) برای درمان آنفلونزای خوکی در آمریکا دارای مجوز می‌باشند. در مورد آنفلونزای خوکی که درسال ۲۰۰۹ در مکزیک شیوع پیداکرد، دونوع اوسلتامیویر (oseltamivir) و زانامیویر (zanamivir) توسط «مرکز درمان و پیشگیری از بیماری‌ها» در آمریکا توصیه شده است، چرا که ویروس جدید در مقابل آمانتادین و ریمانتادین مقاوم گزارش شده است

 

ديابت

مرض قند یا دیابت شیرین یک اختلال سوخت و سازیدر بدن است. بدین صورت که سرعت و توانایی بدن در استفاده و سوخت و ساز کامل قندهاکاهش می‌یابد. از اینرو قند خون افزایش می‌یابد.در واقع دیابت یک بیماری است که در آن بدن دچار کمبود انسولین است یا انسولین تولیدی را به درستی مصرف نمی‌کند.انسولین یک هورمون است که برای تبدیل شکر ونشاسته ودیگر غذاها به انرژی مورد نیاز فعالیت‌های روزانه در سلول‌های بدن ضروری ومورد نیاز است. عوامل به وجود آورنده دیابت همواره به صورت یک راز بوده وهنوز هم به طور کامل شناخته نشده‌است البته عوامل ژنتیکی و چاقی وتحرکات کم و ورزش نکردن نقش مهمی در ابتلای فرد به دیابت دارند. در حال حاضر در آمریکا حدود ۲۳٫۶ میلیون نفر به دیابت مبتلا هستند که از این میان تنها حدود ۱۷٫۹ میلیون نفر دیابت انها توسط پزشکان تشخیص داده شده وحدود ۵٫۷ ملیون نفر هنوز از بیماری خود اطلاعی ندارند. برای تشخیص اینکه آیا فرد مبتلا به دیابت است یا در استانه ابتلا به دیابت است دو نوع تست انجام می‌گیردراست. که به نام‌های فستینگ گلوکز پلاسما تست (GPF) وتست تلورنس گلوکز بزاق (TTGO) معروفند.هر دو تست می‌تواند تشخیص دهد که ایا فرد به دیابت مبتلا هست یا در استانه ابتلا به دیابت قرار دارد. مرکز دیابت آمریکا تست GPF را پیشنهاد می‌کند چراکه این تست اسان تر کم هزینه وسریع می‌باشد.با انجام این تست اگر سطح گلوکز خون افراد بین ۱۰۰ تا ۱۲۵ ld/g m باشد فرد در آستانه ابتلا به دیابت است و اگر سطح گلوکز خون ۱۲۶ وبالاتر باشد فرد مبتلا به دیابت است.ولی در تستTTGO سطح گلوکز خون فراد بعد از روزه بودن وسپس اینکه فرد بعد از ۲ ساعت یک اشامیدنی که مقدار گلوکز فراوان را دارا است می‌نوشد وبعد از ان اگر سطح گلوکز خون افراد بعد از ۲ ساعت بعد از نوشیدن نوشیدنی ۱۴۰ تا ld/ gm۱۹۹باشد فرد در استانه ابتلا به دیابت قرار دارد واگر سطح گلوکز خون ۲۰۰ وبالاتر باشد فرد مبتلا به دیابت است.

 

گونه‌های مرض قند

 دیابت نوع یک

بدن مبتلایان به دیابت نوع یک که اغلب در سنین زیر ۳۰ سالگی نمایان می‌شود ، توانایی تولید انسولینرا ندارد و این امر موجب افزایش سطح قند خون می‌گردد. این امر به دلیل از دست رفتن سلول‌های β جزایر لانگرهانس پانکراس اتفاق می‌افتد. دلیل اصلی از دست رفتن سلول‌های β، حمله سلول‌های لنفوسیت Tبه دلیل خودایمنیاست که در بیشتر موارد بروز بیماری بدنبال ابتلا به یک بیماری ویروسی اتفاق می‌افتد. روش درمانی آن تزریقانسولین و کنترل دائمی میزان قند خون می‌باشد.انسولین هورمونی است که راه را برای ورود گلوکز به سلول‌ها باز می‌کند و در انجا این مواد را میسوزاند.حدود ۵ تا ۱۰درصد افراد دیابتی در آمریکا که دیابت انها به اثبات رسیده به این نوع دیابت مبتلا هستند.دیابت نوع یک در افراد زیر چهل سال ومعمولا در کودکان بروز می‌کند. علائم دیابت نوع اول عبارتند از تشنگی بیش ازحد, گرسنگی دایمی , تکرر ادرار (به خصوص در شب) , کاهش وزن ناگهانی , خستگی مفرط و تاری دید.

 

دیابت نوع دوم

در مرض قند نوع دوم بدن فرد مبتلا انسولین تولید می‌کند و حتی ممکن است غلظت انسولین در خون از مقدار معمول آن نیز بیشتر باشد اما گیرنده‌های یاخته‌ای فرد نسبت به انسولین مقاوم شده و در حقیقت نمی‌گذارند انسولین وارد سلولها شده و اعمال طبیعی خود را انجام دهد. در این حالت می‌توان با درمان رژیمیو ورزشغلظت قند خون را کاهش داد. شیوع این نوع در حال ازدیاد است. مرض قند نوع دوم در افراد چاقدیده می‌شود و درصد شیوع این بیماری در زنانبیش از مرداناست. به بیان دیگر این نوع دیابت ناشی از مقاومت بدن در برابرمصرف انسولین(شرایطی که بدن از استفاده صحیح انسولین خودداری می‌کند) وهمچنین کمبود مقدار انسولین نیز وجود دارد.بسیاری از آمریکایی‌هایی که به دیابت مبتلا هستند دیابتی از این نوع دارند

 

دیابت بارداری

تجهیزات آزمایشات شخصی دیابت بارداری در آمریکا

دیابت بارداریمربوط به چند ماهه آخر دوران بارداریاست و معمولاً سابقه خانوادگی در ابتلا به آن نقش دارد. کاهش مصرف کربوهیدرات‌هاو محدود کردن دریافت قندهای خالص و افزایش تعداد وعده‌های غذاو کاهش حجم وعده‌ها از جمله عوامل بهبود بخش می‌باشند. ناگفته پیداست که این نوع دیابت فقط در بانوان شیوع دارد.در واقع این دیابت مختص به دوران بارداری زنان است ولی حدود ۵ تا ۱۰٪ از این زنان فورا بعد ازاینکه بار دار شدند دیابت آنها به دیابت نوع دو تبدیل می‌شود.

 

علائم دیابت

بیشتر انواع دیابت بدون علائم اولیه قابل تشخیص هستند و اگر هم علائمی داشته باشند٬ به دلیل اینکه این علائم بی درد هستند٬ قابل تشخیص نیست

عوارض دیابت

دیابتی‌ها در معرض آسیبهایی مانند حملات قلبی ، مشکلات کلیوی ، نابینایی ، ناشنوایی و نشانگان پاهای سوزان هستند . یکی از دلایل این امر چسبیدن قند بالای به یاخته‌ها و تبدیل آن به ماده‌ای مضر به نام سوربیتولمی‌باشد. پزشکان به‌وسیله انجام آزمایشی بنام هموگلوبین A1C و اندازه گیری میزان قند چسبیده به سلولها به میزان آسیب‌های عصبی وارد شده پی می‌برند.

دیابت ممکن است منجر به اختلال در کارکرد سرخ‌نای (مری) و تنبلی معده، اختلالات کیسه صفرا، اختلالات عملکرد کبدی و اختلال در عملکرد روده بزرگ و کوچک شود که هر کدام به نوع خود باعث بروز علائم ویژه‌ای می‌شود

 

حمله قلبي

شرح بیماری

حمله‌ قلبی‌ عبارت‌ است‌ از مرگ‌ سلول‌های‌ عضلانی‌ قلب‌ در اثر کاهش‌ یا توقف‌ جریان‌ خون‌ سرخرگ‌های‌ قلب‌. غالباً در افراد بالای‌ 40 سال‌ رخ‌ می‌دهد. این‌ بیماری‌ در مردان‌ شایع‌تر است‌، اما میزان‌ بروز آن‌ در خانم‌ها نیز رو به‌ افزایش‌ گذاشته‌ است‌.

 

علایم‌ شایع‌

  • درد قفسه‌ سینه‌ یا احساس‌ «سنگینی‌، فشردگی‌ یا له‌شدگی‌» در قفسه‌ سینه‌
  • دردی‌ که‌ از میان‌ قفسه‌ سینه‌ به‌ جناغ‌ و گاهی‌ به‌ آرواره‌، گردن‌، بازوها، بین‌ دو کتف‌ یا بالای‌ شکم‌ نیز تیر می‌کشد.
  • احساس‌ نزدیکی‌ مرگ‌
  • تنگی‌ نفس‌
  • تهوع‌ و استفراغ‌
  • تعریق
  • منگی
  • ضعف‌
  • احساس‌ خفگی‌

 

 

علل‌

بسته‌ شدن‌ نسبی‌ یا کامل‌ سرخرگ‌های‌ قلب‌ توسط‌ لخته‌ خون‌، گرفتگی‌ یا انقباض‌ عروقی ‌؛ یا اختلال‌ شدید در ضرباهنگ‌ قلب‌

 

عوامل‌ افزایش‌ دهنده‌ خطر

  • سیگار کشیدن‌
  • چاقی‌
  • استرس‌
  • بالا بودن‌ سطح‌ کلسترولبد خون‌، یا پایین‌ بودن‌ سطح‌ کلسترول‌ خوب‌ خون‌
  • بالا بودن‌ فشارخون‌ / دیابت‌
  • رژیم‌ غذایی‌ پر از چربی‌های‌ اشباع‌ شده‌
  • سابقه‌ خانوادگی‌ بیماریهای عروق‌ قلب‌
  • اکثراً انجام‌ کارهای‌ نشستنی‌ و نداشتن‌ فعالیت در زمان ابتلا به این بیماری بدنی‌ کافی‌
  • ورزش‌ در گرمای‌ زیاد یا سرما و باد

 

پیشگیری‌

حتی‌المقدور اجتناب‌ از یا کنترل‌ عوامل‌ خطر

عواقب‌ مورد انتظار

با درمان‌ اورژانس‌ و بستری‌ کردن‌ بیمار در بخش‌ مراقبت‌های‌ ویژه‌ قلبی‌ (سی‌سی‌یو)، اکثر بیمارانی‌ که‌ دچار اولین‌ حمله‌ قلبی‌ خود شده‌اند بهبود می‌یابند. تأخیر در درمان‌ غالباً مرگبار خواهد بود. پس‌ از رفع‌ خطر باید 8-4 هفته‌ فرصت‌ داد تا بهبودی‌ حاصل‌ شود. تکرار حمله‌ قلبی‌ امری‌ شایع‌ است‌.

 

عوارض‌ احتمالی‌

  • نامنظم‌ بودن‌ ضرباهنگ‌ قلب‌ شوک‌؛ التهاب‌ پرده‌های‌ دور قلب‌
  • نارسایی‌ احتقانی‌ قلب‌
  • جمع‌ شدن‌ مایع‌ در فضای‌ دور ریه‌ها
  • لخته‌ شدن‌ خون‌ در سیاهرگ‌های‌ عمقی‌
  • آمبولی‌ ریوی‌
  • پاره‌ شدن‌ دیواره‌ بین‌ بطنی‌ یا دیواره‌ خارجی‌ قلب‌
  • آنوریسم‌ (بیرون‌زدگی‌) دیواره‌ بطن‌
  • خطر حمله‌ قلبی‌ در آینده‌

درمان

اصول‌ کلی‌

اگر هرگونه‌ علامتی‌ از حمله‌ قلبی‌ را دارید، فوراً کمک‌ پزشکی‌ بخواهید. توجه‌ داشته‌ باشید که‌ داروهای‌ حل‌کننده‌ لخته‌ تنها در ساعات‌ اولیه‌ حمله‌ مؤثر خواهند بود.

اگر فردی‌ که‌ دچار حمله‌ قلبی‌ شده‌ است‌ بی‌هوشاست‌ و نفس‌ نمی‌کشد: ـ با فریاد کمک‌ بخواهید و وی‌ را ترک‌ نکنید. ـ از یک‌ نفر بخواهید اورژانس‌ را خبر کند. ـ فوراً تنفس‌ دهان‌ به‌ دهان‌ را شروع‌ کنید. ـ اگر ضربان‌ قلب‌ وجود ندارد، ماساژ قلبی‌ بدهید. ـ تا زمانی‌ که‌ کمک‌ نرسیده‌ باشد عملیات‌ احیا را ادامه‌ دهید. به‌ هنگام‌ بستری‌ شدن‌ در بیمارستان‌:
بررسی‌های‌ تشخیصی‌ ممکن‌ است‌ شامل‌ نوار قلب‌، اسکن‌ رادیواکتیو با تکنسیم‌ 99، آنژیوگرافی‌ (عکسبرداری‌ از رگ‌ها با اشعه‌ ایکس‌ به‌ کمک‌ تزریق‌ ماده‌ حاجب‌ درون‌ آن‌ها)، و اندازه‌گیری‌ آنزیم‌هایی‌ که‌ از عضله‌ قلب‌ آسیب‌ دیده‌ به‌ درون‌ خون‌ آزاد می‌شود.

اکسیژن‌ و داروهای‌ مختلف‌ امکان‌ دارد برای‌ به‌ کار انداختن‌ قلب‌ نیاز به‌ تحریک‌ الکتریکی‌ وجود داشته‌ باشد.

شاید جراحی‌ (کار گذاشتن‌ دستگاه‌ ضربان‌ساز، آنژیوپلاستیبا بادکنک‌ کوچک‌، یا جراحی‌ بای‌پاس‌ سرخرگ‌های‌ قلب‌)

 

داروها

داروهایی‌ که‌ به‌ سرعت‌ لخته‌های‌ خون‌ را حل‌ می‌کنند (باید در عرض‌ 3-1 ساعت‌ از زمان‌ بروز حمله‌ داده‌ شوند).
داروهای‌ ضد درد داروهای‌ ضد بی‌نظمی‌ قلب‌ و داروهای‌ ضد آنژین‌ صدری‌، مثل‌ مسدودکننده‌های‌ بتا آدرنرژیک‌ یا مسدودکننده‌های‌ کانال‌ کلسیمی‌، برای‌ پایدار کردن‌ نامنظمی‌ ضربان‌ قلب داروهای‌ ضد انعقاد برای‌ جلوگیری‌ از تشکیل‌ لخته‌ خون‌ نیتروگلیسیرین‌ برای‌ گشاد کردن‌ سرخرگ‌ها و افزایش‌ خونرسانی‌ قلب‌ داروی‌ دیژیتال‌ برای‌ تقویت‌ انقباضات‌ عضله‌ قلب‌ و پایدار کردن‌ ضربان‌ قلب‌

 

 

 

 

فعالیت در زمان ابتلا به این بیماری

به‌ هنگام‌ بهبودی‌، کارهای‌ روزمره‌ خود را تدریجاً از سر گیرد. قبل‌ از آغاز مجدد فعالیت در زمان ابتلا به این بیماری جنسی‌ یا رانندگی‌ با پزشک‌ خود مشورت‌ نمایید.

در صورت‌ در دسترس‌ بودن‌، در یک‌ برنامه‌ بازتوانی‌ قلبی‌ شرکت‌ کنید.

 

رژیم‌ غذایی‌

رژیم‌ غذایی‌ کم‌چرب‌ (چربی‌ باید کمتر از 20% کل‌ کالری‌ دریافتی‌ را تأمین‌ کند) و پر فیبر وزن‌ خود را در حد مطلوب‌ نگاه‌ دارید. اگر اضافه‌ وزن‌ دارید، یک‌ رژیم‌ لاغری‌ مناسب‌ و تأیید شده‌ توسط‌ پزشک‌ بگیرید.

 

 


  

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 09 فروردین 1399 ساعت: 21:29 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,
نظرات(0)

مقاله مربوط به شیر و تولیدات شیری

بازديد: 0
مقاله مربوط به شیر و تولیدات شیری

مقاله مربوط به شیر و تولیدات شیری

نگارش : مریم رجبی زاده

استاد راهنما : خانم دکتر موحد

 

شیر غذایی است که هیچ جانشین مناسبی برای آن وجود ندارد . شیر دارای ترکیباتی از جمله لیپیدها ، کربوهیدرات ها ، پروتئین ها و بسیاری از ترکیبات آلی حل شده در آب می باشد . مهمترین شیری که به کار برده می شود ، شیر گاو می باشد . به جزء شیر ، محصولات شیری دیگری از جمله محصولات تخمیری و غیر تخمیری وجود دارند . محصولات غیر تخمیری شامل عصاره پروتئین آب پنیر ، شیر پس چرخ ، شیرغلیظ شیرین ، شیر خشک ، خوآ ، بستنی و خامه می باشد و محصولات تخمیری شیر شامل کره ، پنیر ، کشک و ماست می باشند . پاستوریزاسیون ، تغییر مهمی در ارزش غذایی شیر به استثنای کاهش ویتامین های حساس به حرارت مثل تیامین و اسید اسکوربیک ، ایجاد نمی کند .

 

 

شیر امروزه بعنوان یکی از مهمترین مواد غذایی برای مصرف انسان محسوب می گردد . و همچنین منبع مفیدی برای کلسیم و برخی ویتامین ها از جمله ریبوفلاوین می باشد . ترکیب شیر با گونه ، نوع ، رژیم ، دوره شیردهی و فصله بین شیر دوشی تغییر می کند .

چربی شیر ترکیبی از چند گیلسریدمتفاوت است . همچنین شیر شامل مقادیر قابل توجهی اسیدهای چرب با زنجیره کوتاه می باشد .که طعم و مزه خاصی می بخشد . اسیدهای چرب اشباع شده اسید بوتریک و اسید کاپروئیک ، 62 درصد و اشباع نشده 37 درصد تشکیل می دهند . از اسیدهای چرب اشباع نشده 38 درصد اسیدهای چرب چند غیر اشباعی بوجود می آید .

پروتئین های شیر شامل کازئین و پروتئین های آب پنیر می باشد .

کازئین یک فسفر پروتئین و همچنین یک گیلوپروتئین است و 80% کل نیتروژن موجود در شیر را تشکیل می دهد.

پروتئین های آب پنیر شامل   لاکتالبومین وB  لاکتوگلوبولین ، سرم آلبومین ، ایمونوگلوبولین ، آنزیم ها و پروتئوزپتون می باشد .

لاکتوز : کربوهیدرات عمده در شیر محسوب می شود . لاکتوز   شیرینی ساکارز و  حلالیت آن را در آب دارد .

املاح : شامل کلریدها ، فسفات ها ، سیترات ها ، سولفات ها و بیکربنات های سدیم ، پتاسیم ، کلسیم و منیزیم می باشد .

آنزیم ها : شامل فسفاتاز قلیایی ، لیپاز و گزانتین اکسیداز می باشد .

ویتامین ها : مهمترین ویتامین های موجود در شیر ویتایمن B12,B3,B2,B1,A می باشد .

ویتامین B2 ، نسبت به سایر ویتامین های B در غلظت بالاتری وجود دارد . و مقاومت آن در برابر حرارت آنرا بعنوان منبع مطمئنی از این ویتامین در شیر می سازد . البته این ویتامین نسبت به نور حساس است . شیر منبع خوب تریپتوفان می باشد . مقدار ویتامین A و D بستگی به تغذیه دام دارد .

 

 

از آزمایش ژربر برای تعیین درصد چربی در شیر استفاه شد . از آزمایش فسفاتاز قلیایی نیز برای حصول اطمینان از پاستوریزاسیون استفاده شد . که اگر جواب منفی باشد یعنی اینکه شیر پاستوریزه شده است .

روشهای مورد استفاده در پاستوریزاسیون :

1- Batch(بسته) : دمای شیر به c65 می رسد . آن هم به مدت 30 دقیقه .

2- HTST(روش دمای بالا زمان کوتاه یا روش پیوسته ) : عملیات بصورت مداوم انجام می گیرد .

دمای شیر به c72 بمدت 15 دقیقه می باشد . این روش موجب طعم بد نمی شود .

3- UHTS( روش دمای بسیار بالا ) : شیر در c 4/93 به مدت 3 دقیقه و یا c 149 به مدت 1 دقیقه نگه داری می شود . این نوع شیر عمر ماندگاری طولانی تری دارد .

 

 

اثر پاستوریزاسیون بر شیر :

-        ارزش غذایی : پاستوریزاسیون ، تغییر مهمی در ارزش غذای بوجود نمی آورد . به به استنای کاهش کم در ویتامین های ناپایدار در گرما مثل تیامین و اسید اسکوربیک ، همچنین پروتئین های آب پنیر کمی دهیدراته می شوند .

-        طعم ک پاستوریزاسیون طعم ناخوشایندی به وجود نمی آورد .

-        میکروارگانیسم ها : تقریباً 99درصد باکتری ها ، مخمر ها و کپک ها با پاستوریزاسیون از بین می روند . ولی اسپور باکتری از بین نخواهد رفت .

-        آنزیم ها : به غیر از فسغاتاز ، لیپازنیز غیر فعال می شود .

 

هموژنیزاسیون :

فرآیند ایجاد یک امولسیون ثابت چربی شیر و سرم شیربا عملیات مکانیکی و دادن ترکیب یکنواخت می باشد .

در اثر هموزنیزاسیون اندازه گلبول های چربی کاهش یافته ولی تعداد و سطح آنها افزایش می یابد . شیر هموزنیزاسیون اندازه گلبول های چربی کاهش یافته ولی تعداد و سطح آنها افزایش می یابد . شیر هموژنیزه شده ساختار خامه مانندتر ، طعم ملایم تر و ظاهر سفیدتری دارد . هنگام دلمه شدن نیز ، دلمه نرمتری شکل می یابد که قابلیت هضم بیشتری دارد .

اما هموژنیزه کردن فعالیت لیپاز را افزایش داده و لیپولیز اتفاق می افتد .

تولیدات شیر :شامل محصولات غیر تخمیری و تخمیری می باشد .

محصولات غیر تخمیری :

عصاره پروتئین آب پنیر : در این محصول ترکیبات زیست فعال آب پنیر حفظ و تغلیظ می گردند . مثلاً سیستئین ، سیستم گلوتامین را که یک آنتی اکسیدان قوی است ، را تحریک می کند . ارزش بیولوژیکی و میزان کارایی پروتئین نیز بالاست .

- شیر پس چرخ : معمولاً این شیر با ویتامین های A و D غنی می شود . شیر پس چرخ در صنعت پخت . کارخانه شیرینی پزی بسیار مورد استفاده قرار می گیرد . شیرین چرخ برای رژیم های کم کالری و بچه های کم نیاز به پروتئین بالا دارند استفاده می شود .

شیر غلیظ شیرین : این شیر استریل نمی باشد . شکرعامل بازدارنده و فعالیتهای میکروبی است . غلظت شکر 65 درصد است  . و این شیر جایگزین مناسبی برای شیر تازه برای بچه ها نمی باشد .

شیر خشک : عمرماندگاری بالای این محصول آن را تولیدی ارزشمند ساخته است . این پودر بسیار جاذب است رطوبت است . این نوع شیر به دلیل تمایل چربی به اکسیده کردن ، به مدت شش ماه ذخیره می شود .

خوآ : نیمه جامدی است که از شیر بخار داده شده در ظروف بازحاصل می شود . این شیر مقادیر ویتامین A و برخی ویتامین های قابل حل در آب پایینی دارد . این محصول شامل 35 درصد چربی می باشد .

بستنی : محصول منجمد شیر می باشد که شامل شیر پس چرخ ، شیر خالص ، خامه ، کره ، شیر خشک یا شیر غلیظ می باشد . همچنین دارای مواد دیگری از جمله شکر ، نثبیت کننده ، امولسیفایر و مواد طعم دهنده می باشد .

خامه : چربی شیر با سانتریفیوژ جدا می شود ، خامه نامیده می شود . خامه در تولیدات پخته شده و نیز در سس های سالاد نیز استفاده می شود .

محصولات تخمیری شیر :

-        کره : ححجم چربی کره معمولاً حدود 80 درصد است . ترکیبات بدون چربی شامل رطوبت ، مواد جامد بدون چربی ، و نمک در صورت افزودن می باشد . کره از خامه ترش یا شیرین بدست می آید .دو نوع استارتر برای تهیه کره وجود دارد استرپتوکوکوس کرموریس و لاکتوباسیلوس لاکتیس همچنین لوکونوستوک سیترووروم ، دی استیل تولید می کند که عامل طعم و عطر کره  می باشد . رنگ کره به خاطر کاروتن مشتق ده از غذای حیوان می باشد .

-        پنیر : پنیر از کازئین درست می شود . انواع پنیر براساس طعم ، حالت ، و بافت متفاوتند که به ترتیب به نوع شیر ، روش تولید ، املاح و مواد افزوده شده و نوع باکتری و گونه کپک بکار گرفته شده در تولید ، بستگی دارد .

مراحل تولید پنیر عبارتند از : تشکیل دلمه بریدن دلمه خشک کردن دلمه جدا کردن افزودن نمک فشردن عمل آمدن

-        کشک : رایج ترین تولید شیر در هند است . قابلیت هضم بالایی دارد . محتوای کلسیم و فسفر بالاتری داشته و دلمه نسبت به شیر دارای ویتامین B بیشتری می باشد . طی تشکیل کشک ، لاکتوز شیر به اسید لاکتیک تبدیل می شود . اسید ، پروتئین شیر را دلمه می کند .

-        ماست : از شیرهای خالص ، کم چرب و بدون چربی و حتی خامه ای می توانند برای تولید ماست استفاده کنند .

 

طی فرآیند تخمیر غلظت اسیدفولیک افزایش می یابد . ماست در افرادی که از حساسیت لاکتوز رنج می برند ، محصول مناسبی است .

 

 

 

 

شیر و محصولات شیری ( لبنی) دارای ارزش غذایی بسیار بالایی است . علاوه بر خواص خود شیر که مهمترین آن منبع کلسیم مفید و ضروری برای رشد انسان تلقی می شود ، تولیدات لبنی نیز خواص ارزشمند غذایی دارند .

شیر و محصولات آن کاربرد فراوانی در صنایع غذایی دارند ، از جمله :

        به عنوان عامل غلیظ کننده همراه با نشاسته در محصولاتی مانند سس سفید و سوپهای خامه ای استفاده می شود .

        شیر به افزایش طعم و نره محصول کمک می کند مثلاً در قهوه

        دلمه بعنوان یک عامل ترد کننده در جوجه و گوشت استفاده می شود .

        دوغ کره نمک زده شده برای برطرف کردن تشنگی استفاده می شود .

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 09 فروردین 1399 ساعت: 21:27 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره تناسخ و معاد

بازديد: 50
تحقیق درباره تناسخ و معاد

تناسخ و معاد

تناسخ از ريشه «نسخ» گرفته شده و از كلمات اهل لغت درباره اين واژه، چنين بر مى‏آيد كه از آن، دو خصوصيت استفاده مى‏شود: 1 ـ تحول و انتقال.2 ـ تعاقب دو پديده كه يكى جانشين ديگرى گردد. (1) در آنجا كه حكمى در شريعت به وسيله حكم ديگر برطرف شود، لفظ «نسخ» به كار مى‏برند، و هر دو ويژگى به روشنى در آن موجود است، ولى آنجا كه اين لفظ در مسائل كلامى مانند «تناسخ» به كار مى‏رود تنها به ويژگى اول اكتفا مى‏شود، ويژگى دوم مورد نظر قرار نمى‏گيرد.مثلا خواهيم گفت: «تناسخ» اين است كه روحى از بدنى به بدن ديگر منتقل شود، در اين جا تحول و انتقال هست ولى حالت تعاقب، كه يكى پشت سر ديگرى در آيد، وجود ندارد.و در هر حال شايسته است ما به انواع تحول‏ها و نقلها اشاره كنيم:

1 ـ انتقال نفس انسانى از اين جهان به سراى ديگر.

2 ـ انتقال نفس در سايه حركت جوهرى، از مرتبه قوه به مرتبه كمال، همان طور كه جريان، در نفس نوزاد چنين است، زيرا نفس نوزاد از نظر كمالات كاملا به صورت قوه و زمينه است، ولى به تدريج به حد كمال مى‏رسد.3 ـ انتقال نفس پس از مرگ به جسمى از اجسام مانند سلول نباتى و يا نطفه حيوان و يا جنين انسان، و به ديگر سخن: آنگاه كه انسان مى‏ميرد، روح او به جاى انتقال به نشأه ديگر، باز به اين جهان باز مى‏گردد، و در اين بازگشت نفس براى خود بدنى لازم دارد، كه با آن به زندگى مادى خود ادامه دهد، اين بدن كه ما از آن به جسم تعبير آورديم گاهى نبات است، و گاهى حيوان است، و گاهى انسان، و در حقيقت روح انسان پس از آن همه تكامل، تنزل يابد و به نبات يا حيوان و يا جنين انسانى تعلق گيرد، و بار ديگر زندگى را از نو شروع كند، واقعيت مثل معروف «روز نو و روزى از نو» تجسم پيدا مى‏كند، اين همان تناسخ است كه در فلسفه اسلامى و قبلا در فلسفه يونان، بلكه در مجامع فكرى بشر مطرح بوده است و غالبا كسانى كه تجزيه و تحليل درستى از معاد نداشتند به اين اصل پناه مى‏بردند، گوئى اصل تناسخ جبران كننده مزاياى معاد است و بازگشت انسان به اين دنيا، و تعلق نفس به بدن مادى، گاهى براى دريافت پاداش، و با براى كيفر بينى است، مثلا كسانى كه در زندگى ديرينه خود درست كار و پاكدامن بوده‏اند بار ديگر كه به اين جهان باز مى‏گردند و از زندگى بسيار مرفه و دور از غم و ناراحتى (به عنوان پاداش) برخوردار مى‏شوند، در حالى كه آن گروه كه در زندگى پيشين خود تجاوزكار و ستمگر بوده‏اند براى كيفر، به زندگى پست‏تر باز مى‏گردند ـ تو گوئى ـ اگر امروز گروهى را مرفه و گروه ديگرى را گرسنه و برهنه مى‏بينيم اين به خاطر نتيجه اعمال پيشين آنها است كه به اين صورت تجلى مى‏كند و هرگز تقصيرى متوجه فرد يا جامعه نيست.ما با اين كه از آميختن بحث‏هاى فلسفى و كلامى به بحثهاى اجتماعى مى‏پرهيزيم ولى در اين جا از اشاره به نكته‏اى ناگزيريم و آن اين كه اعتقاد به تناسخ به اين شكل، مى‏تواند اهرمى محكم در دست جهانخواران باشد كه عزت و رفاه خود را معلول پارسائى دوران ديرينه، و بدبختى و بخت برگشتگى بيچارگان را نتيجه زشتكاريهاى آنان در زندگيهاى قبلى قلمداد كنند و از اين طريق، بر ديگ خشم فروزان و جوشان توده‏ها كه پيوسته خواستار انقلاب و پرخاشگرى بر ضد مرفهان و مستكبران مى‏باشند، آب سرد بريزند و همه را خاموش نمايند.اگر ماركسيسم مى‏گويد «دين افيون ملتها است» بايد چنين انديشه‏هاى دينى را افيون ملتها بداند و آن را در خدمت مستكبران و غارتگران بيانديشد، نه آئينهاى منزه از اين خرافات را، و شايد به خاطر اين انگيزه بوده است كه انديشه تناسخ در سرزمينهائى مانند «هند» رشد نموده كه از نظر بدبختى و گسترش فاصله طبقاتى وحشت زا و هولناك مى‏باشد .به طور مسلم صاحبان زر و زور براى توجيه كارهاى خود، و براى فرو نشاندن خشم ملتهاى گرسنه و برهنه به چنين اصلى پناه مى‏بردند، و رفاه خود و سيه‏روزى همسايه ديوار به ديوار را از اين طريق توجيه مى‏نمودند، تا آن هندى بيچاره به جاى فكر در انقلاب، بر زندگى قبلى خود تاسف ورزد، و با خود بگويد چرا من در هزاران سال پيشين در اين جهان كه زندگى مى‏كردم چنين و چنان كرده‏ام كه اكنون دامنگيرم شده است، ولى خوشا به حال آن خواجگان كه هم‏اكنون ميوه نيكوكارى خود را مى‏چينند، بدون آنكه ستمى به كسى بنمايند.يك چنين اصل درست در خدمت ستمگران زورگو بوده است كه متأسفانه در سرزمين هند رشد و نمو كرده است.در هر حال ما در اين جا به بحث فلسفى خود ادامه مى‏دهيم و اقسام تناسخ را يادآور مى‏شويم: اصولا از طرف قائلان به تناسخ سه نظريه مطرح مى‏باشد كه عبارتند از: 1 ـ تناسخ نامحدود.2 ـ تناسخ محدود به صورت نزولى.3 ـ تناسخ محدود به صورت صعودى.هر چند هر سه نظريه، از نظر اشكال تصادم با معاد يكسان نمى‏باشند، (2) زيرا قسم نخست از نظر بحثهاى فلسفى باطل و با معاد كاملا در تضاد مى‏باشند، در حاليكه قسم سوم فقط يك نظريه فلسفى غير صحيح است هر چند اعتقاد به آن، مستلزم مخالفت با انديشه معاد نيست، همان گونه كه قسم دوم نيز مخالفت همه جانبه با انديشه معاد ندارد، ولى چون همگى در يك اصل اشتراك دارند و آن انتقال نفس از جسمى به جسم ديگر، از اين جهت قسم سومى را نيز در شمار اقسام تناسخ مى‏آوريم.اينك به توضيح اقسام نامبرده از تناسخ مى‏پردازيم :

1 ـ تناسخ نامحدود يا مطلق

مقصود از آن اين است كه نفس همه انسانها، پيوسته در همه زمانها از بدنى به بدن ديگر منتقل مى‏شوند، و براى اين انتقال از نظر افراد، و از نظر زمان محدوديتى وجود ندارد، يعنى نفوس تمام انسانها در تمام زمانها به هنگام مرگ، دستخوش انتقال، از بدنى به بدن ديگر مى‏باشند، و اگر معادى هست جز بازگشت به اين دنيا آن هم به اين صورت، چيز ديگرى نيست و چون اين انتقال از نظر افراد و از نظر زمان، گسترش كامل دارد از آن به تناسخ نامحدود يا مطلق تعبير نموديم.قطب الدين شيرازى در تشريح اين قسم چنين مى‏گويد: «گروهى كه از نظر تحصيل و آگاهى فلسفى در درجه نازل مى‏باشند به يك چنين تناسخ معتقدند، يعنى پيوسته نفوس از طريق مرگ و از طريق بدنهاى گوناگون، خود را نشان مى‏دهند و فساد و نابودى يك بدن مانع از عود ارواح به اين جهان نمى‏باشد.» (3) ـ

2 ـ تناسخ محدود به شكل نزولى

قائلان به چنين تناسخ معتقدند، انسانهايى كه از نظر علم و عمل، و حكمت نظرى و عملى، در سطح بالاترى قرار گرفته‏اند، به هنگام مرگ بار ديگر به اين جهان باز نمى‏گردند بلكه به جهان مجردات و مفارقات (از ماده و آثار آن) مى‏پيوندند و براى بازگشت آنان پس از كمال، به اين جهان وجهى نيست.ولى آن گروه كه از نظر حكمت عملى و علمى در درجه پائين قرار دارند، و نفس آنان آئينه معقولات نبوده و در مرتبه «تخليه نفس» از رذائل توفيق كاملى به دست نياورده‏اند، براى تكميل در هر دو قلمرو (نظرى و عملى) بار ديگر به اين جهان باز مى‏گردند، تا آنجا كه از هر دو جنبه به كمال برسند و پس از كمال به عالم نور مى‏پيوندند.در اين نوع از تناسخ دو نوع محدوديت وجود دارد يكى محدوديت از نظر افراد زيرا تمام افراد به چنين سرنوشتى دچار نمى‏گردند و افراد كامل بعد از مرگ به جاى بازگشت به دنيا به عالم نور و ابديت ملحق مى‏شوند، ديگرى از نظر زمان يعنى حتى آن افرادى كه براى تكميل به اين جهان باز گردانده مى‏شوند، هرگز در اين مسير پيوسته نمى‏مانند، بلكه روزى كه نقصان‏هاى علمى و عملى خود را بر طرف كردند بسان انسانهاى كامل قفس را شكسته و به عالم نور مى‏پيوندند.

3 ـ تناسخ صعودى

اين نظريه بر دو پايه استوار است: 1 ـ از ميان تمام اجسام، نبات آمادگى و استعداد بشرى براى دريافت فيض (حيات) دارد.2 ـ مزاج انسانى براى دريافت حيات برتر، بيش از نبات شايستگى دارد، او شايسته دريافت حياتى است كه مراتب نباتى و حيوانى را پشت سر گذاشته باشد.به خاطر حفظ اين دو اصل، (آمادگى بيشتر در نبات، و شايستگى بيشتر در انسان) فيض الهى كه همان حيات و نفس است، نخست به نبات تعلق مى‏گيرد، و پس از سير تكاملى خود به مرتبه نزديك به حيوان، در «نخل» ظاهر مى‏شود، آنگاه به عالم جانوران گام مى‏نهد، و پس از تكامل و وصول به مرتبه ميمون با يك جهش به انسان تعلق مى‏گيرد و به حركت استكمالى خود ادامه مى‏دهد تا از نازلترين درجه به مرتبه كمال نائل گردد. (4) اكنون كه با اقسام تناسخ و تفاوتهاى آنها آشنا شديم پيرامون تحليل و نقد اين اقسام مطالبى را ياد آور مى‏شويم:

1 ـ تناسخ و معاد

دقت در اقسام سه گانه تناسخ اين مطلب را به ثبوت مى‏رساند كه اعتقاد به تناسخ مطلق صد در صد در نقطه مقابل معاد قرار گرفته است و قائلان به تناسخ نامحدود، حتى به عنوان نمونه هم نمى‏توانند در موردى معتقد به معاد باشند، زيرا انسان در اين نظريه پيوسته در حال بازگشت به دنيا است و از نقطه‏اى كه شروع مى‏كند باز به همان نقطه باز مى‏گردد.در حالى كه در تناسخ نزولى، تناسخ نه همگانى است و نه هميشگى و گروه كامل از روز نخست داراى معاد مى‏باشند يعنى مرگ آنان سبب مى‏شود كه نفوس آنان به عالم نور ملحق گردد، ولى طبقه غير كامل تا مدتى فاقد معاد مى‏باشند و مرگ آنان مايه باز گشت به اين جهان است ولى آنگاه كه از نظر علمى و عملى به حد كمال رسيدند، به گروه كاملان ملحق مى‏شوند و قيامت آنان نيز برپا مى‏شود.نظريه سوم كوچكترين منافاتى با معاد ندارد، بلكه خطاى آن در تبيين خط تكامل است كه آن را به صورت منفصل و جداى از هم تلقى مى‏كند، و نفس را روزى در عالم نبات محبوس كرده، سپس از آنجا به عالم حيوان منتقل مى‏سازد، و پس از طى مراحلى، متعلق به بدن انسان مى‏داند، و نفس در اين نظريه مثل مرغى است كه از قفس به قفسى و از نقطه‏اى به نقطه‏اى منتقل مى‏گرد، و هرگز ميان اين مراتب، اتصال و پيوستگى، وجود ندارد و «نفس» در هر دوره‏اى براى خود بدنى دارد، تا لحظه‏اى كه به آخرين بدن برسد و به هنگام مرگ به عالم آخرت ملحق شود.و اگر دارنده اين نظريه، اين مراتب را متصل و بهم پيوسته مى‏انگاشت، با حركت جوهرى كاملا هم آهنگ بود، و در حقيقت حركت جوهرى در اين نظريه به صورت منفصل منعكس شده، در حالى كه اگر قيد انفصال را بردارد، و بگويد نطفه انسان از دوران جنينى تا انسان كامل گردد، مراحل نباتى و حيوانى را طى كرده و به مرتبه انسانى مى‏رسد، بدون اين كه براى نفس متعلقات و موضوعات مختلفى باشد، و در هر حال يك چنين نظريه هر چند با معاد تصادم ندارد از نظر برهان فلسفى مردود مى‏باشد.

2 ـ تناسخ مطلق و عنايت الهى

در اين باره دو مطلب را ياد آور مى‏شويم: 1 ـ هرگاه نفوس به صورت همگانى و هميشگى راه تناسخ را پيمايند، ديگر مجالى براى معاد نخواهد بود، در حالى كه با توجه به دلائل فلسفى، آن يك اصل ضرورى و حتمى است و شايد قائلان به اين نظريه، چون به حقيقت (معاد) پى نبرده‏اند «ره افسانه زده‏اند» ، و تناسخ را جايگزين معاد ساخته‏اند، در حالى كه دلائل ششگانه ضرورت معاد يك چنين بازگشت را غايت معاد نمى‏داند، زيرا انگيزه معاد منحصر به پاداش و كيفر نيست، تا تناسخى كه هم آهنگ با زندگى پيشين انسان باشد، تأمين كننده عدل الهى باشد، بلكه ضرورت معاد دلائل متعددى دارد كه جز با اعتقاد به انتقال انسان به نشأه‏اى ديگر تأمين نمى‏شود.در اين نظريه قدرت الهى محدود به آفريدن انسانهائى بوده كه پيوسته در گردونه تحول و دگرگونى قرار گرفته‏اند، گوئى قدرت حق محدود بوده و ديگر انسانى را نمى‏آفريند و آفريده نخواهد شد.2 ـ نفس كه از بدنى به بدن ديگر منتقل مى‏شود، از دو حالت بيرون نيست، يا موجودى است منطبع و نهفته در ماده و يا موجودى است مجرد و پيراسته از جسم و جسمانيات.در فرض نخست، نفس انسانى حالت عرض يا صور منطبع و منقوش در ماده به خود مى‏گيرد، كه انتقال آنها از موضوعى به موضوع ديگر محال است، زيرا واقعيت عرض و صورت منطبع، واقعيت قيام به غير است و در صورت انتقال نتيجه اين مى‏شود كه نفس منطبع، در حال انتقال كه حال سومى است بدون موضوع بوده و حالت استقلال داشته باشد.و به عبارت ديگر : نفس منطبع در بدن نخست داراى موضوع است و پس از انتقال نيز داراى چنين واقعيت مى‏باشد سخن در حالت سوم (انتقال) است كه نتيجه اين نظريه اين است كه در اين حالت نفس به طور متصل و منهاى موضوع، وجود داشته باشد و اين خود امير غير ممكن است و در حقيقت اعتقاد به چنين استقلال، جمع ميان دو نقيض است زيرا واقعيت اين صورت، قيام به غير است و اگر با اين واقعيت وابسته، وجود مستقلى داشته باشد، اين همان جمع ميان دو نقيض است در آن واحد. فرض دوم كه در آن، نفس مستنسخ حظى از تجرد دارد و پيوسته متعلق به ماده مى‏گردد، مستلزم آن است كه موجودى كه شايستگى تكامل و تعالى را دارد، هيچ‏گاه به مطلوب نرسد و پيوسته در حد محدودى در جا زند زيرا تعلق پيوسته به ماده مايه محدوديت نفس است، زيرا نفس متعلق، از نظر ذات مجرد، و از نظر فعل، پيوسته قائم به ماده مى‏باشد، و اين خود يك نوع بازدارى نفس از ارتقاء به درجات بالاتر است در حالى كه عنايت الهى ايجاب مى‏كند كه هر موجودى به كمال مطلوب خود برسد.اصولا مقصود از كمال ممكن، كمال علمى و عملى است و اگر انسان پيوسته از بدنى به بدن ديگر منتقل گردد، هرگز از نظر علم و عمل، و انعكاس حقائق بر نفس، و تخليه از رذائل و آرايش به فضائل به حد كمال نمى‏رسد.البته نفس در اين جهان ممكن است به مراتب چهارگانه عقلى از هيولائى تا عقل بالملكه، تا عقل بالفعل، و عقل مستفاد برسد ولى اگر تجرد كامل پيدا كرد و بى‏نياز از بدن شد از نظر معرفت و درك حقائق، كاملتر خواهد بود از اين جهت حبس نفس در بدن مادى به صورت پيوسته با عنايت حق سازگار نيست. (5) در اينجا يادآورى اين نكته لازم است كه ابطال شق دوم به نحوى كه بيان گرديد صحيح نيست زيرا تعلق نفس به بدن مانع از پويائى او در تحصيل كمال نيست و اصولا اگر تعلق نفس به بدن با حكمت حق منافات داشته باشد بايد گفت معاد همگان و يا لا اقل گروهى از كاملان روحانى است، يعنى فقط روح آنان محشور مى‏شود و از حشر بدن آنان خبرى نيست در حالى كه اين بيان با نصوص قرآن سازگار نمى‏باشد از اين جهت در ابطال فرض دوم، بايد به گونه ديگر سخن گفت و آن اينكه پذيرفتن فرض دوم با ادله‏اى كه وجود معاد، و حشر انسان را در جهان ديگر ضرورى تلقى مى‏كند، كاملا منافات دارد، و اگر آن ادله را پذيرفتيم، هرگز نمى‏توانيم فرض دوم را (نفس مستنسخ پيوسته در اين جهان به بدن متعلق گردد) بپذيريم.

3 ـ تناسخ نزولى و واپس گرائى

در تناسخ نزولى گروه كاملان در علم و عمل، وارسته از چنين ارتجاع و بازگشت به حيات مادى مى‏باشند، فقط گروه ناقص در دو مرحله به حيات دنيوى بر مى‏گردند آن هم از طريق تعلق به «جنين انسان» يا سلول گياه و نطفه حيوان.در نقد اين نظريه كافى است كه به واقعيت نفس آنگاه كه از بدن جدا مى‏شود، توجه كنيم، نفس به هنگام جدائى از بدن انسان ـ مثلا ـ چهل ساله به كمالى مخصوصى مى‏رسد، و بخشى از قوه‏ها در آن به فعليت در مى‏آيد، و هيچ كس نمى‏تواند انكار كند كه نفس يك انسان چهل ساله، قابل قياس با نفس كودك يك ساله و دو ساله نيست.در تناسخ نزولى كه روح انسان چهل ساله، پس از مرگ به «جنين انسان» ديگر تعلق مى‏گيرد از دو حالت بيرون نيست: 1 ـ نفس انسانى با داشتن آن كمالات و آن فعليت‏ها به جنين انسان يا جنين حيوان يا به بدن حيوان كاملى تعلق گيرد.2 ـ نفس انسان با حذف فعليات و كمالات به جنين انسان يا حيوانى منتقل گردد.صورت نخست امتناع ذاتى دارد زيرا نفس با بدن يك نوع تكامل هم آهنگ دارند و هرچه بدن پيش رود نفس نيز به موازات آن گام به پيش مى‏گذارد.اكنون چگونه مى‏توان تصور كرد كه نفس به تدبير بدنى، كه نسبت به آن كاملا ناهماهنگ است، بپردازد.و به عبارت ديگر: تعلق نفس به چنين بدن مايه جمع ميان دو ضد است زيرا از آن نظر كه مدتها با بدن پيش بوده داراى كمالات و فعليت‏هاى شكفته مى‏باشد، و از آن نظر كه به «جنين» تعلق مى‏گيرد بايد فاقد اين كمالات باشد، از اين جهت يك چنين تصوير از تعلق نفس، مستلزم جمع ميان ضدين و يا نقيضين است.و اگر فرض شود كه نفس با سلب كمالات و فعليات، به جنين تعلق گيرد يك چنين سلب، يا خصيصه ذاتى خود نفس است يا عامل خارجى آن را بر عهده دارد.صورت نخست امكان پذير نيست زيرا حركت از كمال به نقص نمى‏تواند، خصيصه ذاتى يك شى‏ء باشد.و صورت دوم با عنايت الهى سازگار نمى‏باشد زيرا مقتضاى حكمت اين است كه هر موجودى را به كمال ممكن خود برساند. آنچه بيان گرديد تصوير روشنى از سخن صدر المتألهين در اسفار مى‏باشد. (6)

4 ـ تناسخ صعودى

در تناسخ صعودى مسير تكامل انسان، گذر از نبات به حيوان، سپس به انسان است و از آنجا كه نبات براى دريافت حيات آماده‏تر از انسان، و انسان شايسته‏تر از ديگر انواع است بايد حيات (نفس نباتى) به نبات تعلق گيرد و از طريق مدارج معينى به بدن انسان منتقل گردد .از قائلان به اين نظريه سئوال مى‏شود اين نفس (نفس منتقل از نبات به حيوان سپس به انسان) از نظر واقعيت چگونه است آيا موقعيت انطباعى در متعلق دارد، آنچنان كه نقوش در سنگ و عرض در موضوع خود منطبع مى‏باشد، يا موجود مجردى است كه در ذات خود، نياز به بدن مادى ندارد هر چند در مقام كار و فعاليت، از آن به عنوان ابزار استفاده مى‏كند.در صورت نخست سه حالت خواهيم داشت: 1 ـ حالت پيشين كه نفس در موضوع پيشين منطبع بود.2 ـ حالت بعدى كه پس از انتقال نفس در بدن دوم منطبع مى‏شود.3 ـ حالت انتقال كه از اولى گسسته و هنوز به دومى نپيوسته است.در اين صورت اين اشكال پيش مى‏آيد كه نفس در حالت سوم چگونه مى‏تواند هستى و تحقق خود را حفظ كند در حالى كه واقعيت آن انطباع در غير و حال در محل است و فرض اين است كه در اين حالت (حالت سوم) هنوز موضوعى پيدا نكرده و موضوعى را به دست نياورده است.در صورت دوم مشكل به گونه‏اى ديگر است و آن اينكه مثلا نفس متعلق به حيوان آنگاه كه در حد حيوان تعين پيدا كند، نمى‏تواند به بدن انسان تعلق بگيرد، زيرا نفس حيوانى از آن نظر كه در درجه حيوانى محدود و متعين گشته است كمال آن در دو قوه معروف شهوت و غضب است، و اين دو قوه، براى نفس در اين حد كمال شمرده مى‏شود، و اگر نفس حيوانى در اين حد فاقد اين دو نيرو شد در حقيقت حيوان نبوده و بالاترين كمال

خود را فاقد مى‏باشد.در حالى كه اين دو قوه براى نفس انسانى نه تنها مايه كمال نيست، بلكه مانع از تعالى آن به درجات رفيع انسانى است.نفس انسانى در صورتى تكامل مى‏يابد كه اين دو نيرو را مهار كند و همه آنها را بشكند.اكنون سئوال مى‏شود چگونه مى‏تواند نفس حيوانى پايه تكامل انسان باشد در حالى كه كمالات متصور در اين دو، با يكديگر تضاد و تباين دارند، و اگر نفس حيوانى با چنين ويژگى‏ها به بدن انسان تعلق گيرد نه تنها مايه كمال او نمى‏باشد، بلكه او را از درجه انسانى پائين آورده و در حد حيوانى قرار خواهد داد كه با چنين سجايا و غرائز همگامند.البته قائلان به اين نوع از تناسخ سوراخ دعاء را گم كرده و به جاى تصوير تكامل به صورت متصل و پيوسته، آن را به صورت منفصل و گسسته انديشيده‏اند، و تفاوت تناسخ به اين معنى، با حركت جوهرى در اين است كه در اين مورد تكامل به صورت گسسته و با موضوعات مختلف (نبات، حيوان، انسان) صورت مى‏پذيرد، در حالى كه تكامل نفس در حركت جوهرى به صورت پيوسته و با بدن واحد تحقق مى‏يابد.و به تعبير روشن‏تر در اين نظريه نفس نباتى تعين پيدا كرده و با اين خصوصيات به بدن حيوانى تعلق مى‏گيرد، و نفس حيوانى با تعينات حيوانى كه خشم و شهوت از صفات بارز آن است، به بدن انسان تعلق مى‏گيرد، آنگاه مسير كمال را مى‏پيمايد، ولى بايد توجه كرد كه اين نوع سير، مايه تكامل نمى‏گردد، بلكه موجب انحطاط انسان به درجه پائين‏تر مى‏باشد زيرا اگر نفس انسانى كه با خشم و شهوت اشباع شده به بدن انسان تعلق گيرد او را به صورت انسان درنده در آورده كه جز اعمال غريزه، چيزى نمى‏فهمد.در حالى كه در حركت جوهرى، جماد در مسير تكاملى خود به انسان مى‏رسد ولى هيچ گاه در مرتبه‏اى تعين نيافته و ويژگى‏هاى هر مرتبه را به صورت مشخص واجد نمى‏باشد.اين جا است كه سير جماد از اين طريق مايه تكامل است در حالى كه سير پيشين مايه جمع بين اضداد و انحطاط به درجات نازلتر مى‏باشد.آرى اين نوع از تناسخ يك اصل باطل است هر چند با معاد تضادى ندارد. (7) .

تحليلى جامع از تناسخ

تا اين جا با اقسام تناسخ و نادرستى هر يك، با دليل مخصوص به آن آشنا شديم، اكنون وقت آن رسيده است كه تناسخ را به صورت جامع بدون در نظر گرفتن ويژگى هر يك مورد بحث و بررسى قرار دهيم و ما از ميان دلائل زيادى كه براى ابطال تناسخ گفته شده است دو دليل را بر مى‏گزينيم:

1 ـ تعلق دو نفس به يك بدن

لازمه قول به تناسخ به طور مطلق تعلق دو نفس به يك بدن و اجتماع دو روح در يك تن مى‏باشد و اين برهان را مى‏توان با قبول دو اصل مطرح كرد.1 ـ هر جسمى اعم از نباتى و حيوانى و انسانى آنگاه كه آمادگى و شايستگى تعلق نفس داشته باشد، از مقام بالا نفس بر آن تعلق مى‏گيرد، زيرا مشيت خدا بر اين تعلق گرفته است كه هر ممكن را به كمال مطلوب خود برساند .در اين صورت سلول نباتى خواهان نفس نباتى، نطفه حيوانى خواهان نفس حيوانى، و جنين انسانى خواهان نفس انسانى مى‏باشد و قطعا نيز تعلق مى‏گيرد.2 ـ هر گاه با مرگ انسانى، نفس وى، به جسم نباتى يا حيوانى يا جنين انسان تعلق گيرد در اين صورت جسم و بدن مورد تعلق اين نفس، داراى نوعى تشخص و تعين و حيات متناسب با آن خواهد بود.پذيرفتن اين دو مقدمه مستلزم آن است كه به يك بدن دو نفس تعلق بگيرد يكى نفس خود آن جسم كه بر اثر شايستگى از جانب آفريدگار اعطا مى‏شود و ديگرى نفس مستنسخ از بدن پيشين.اجتماع دو نفس در يك بدن از دو نظر باطل است: اولا: بر خلاف وجدان هر انسان مدركى است، و تا كنون تاريخ از چنين انسانى گزارش نكرده است كه مدعى دو روح و دو نفس بوده باشد.ثانيا: لازم است كه از نظر صفات نفسانى داراى دو وصف مشابه باشد مثلا آنجا كه از طلوع آفتاب آگاه مى‏شود و يا به كسى عشق مى‏ورزد بايد در خود اين حالات را به طور مكرر در يك آن بيابد. (8) و به عبارت ديگر: نتيجه تعلق دو نفس به يك بدن، داشتن دو شخصيت و دو تعين و دو ذات، در يك انسان است، و در حقيقت لازمه آن اين است كه واحد، متكثر و متكثر واحد گردد زيرا فرد خارجى يك فرد از انسان كلى است و لازمه وحدت، داشتن نفس واحد است ولى بنا بر نظريه تناسخ، داراى دو نفس است طبعا بايد دو فرد از انسان كلى باشد و اين همان اشكال واحد بودن متكثر و يا متكثر بودن واحد است (9) و اين فرض علاوه بر اين كه از نظر عقل محال است محذور ديگرى نيز دارد و آن اين كه بايد هر انسان در هر موردى داراى دو انديشه و آگاهى و ديگر صفات نفسانى باشد.

پاسخ به يك سؤال:

ممكن است به نظر برسد سلول نباتى آنگاه كه آماده تعلق نفس است و يا نطفه حيوانى و يا جنين انسانى كه شايستگى تعلق نفس را دارد، تعلق نفس مستنسخ، مانع از تعلق نفس ديگر مى‏باشد و در اين صورت دو شخصيت و دو نفس وجود نخواهد داشت.پاسخ اين پرسش روشن است زيرا مانع بودن نفس مستنسخ از تعلق نفس جديد، بر اين سلول و يا نطفه و يا جنين انسانى، اولى از عكس آن نيست و آن اين كه تعلق نفس مربوط به هر سلول و جنين، مانع از تعلق نفس مستنسخ مى‏باشد و تجويز يكى بدون ديگرى ترجيح بدون مرجح است.و به ديگر سخن: هر يك از اين بدنها آمادگى نفس واحدى را دارد، و تعلق هر يك مانع از تعلق ديگرى است چرا بايد مانعيت يكى را پذيرفت و از ديگرى صرفنظر كرد؟

2 ـ نبودن هماهنگى ميان نفس و بدن

تركيب بدن و نفس يك تركيب واقعى و حقيقى است، هرگز مشابه تركيب صندلى و ميز از چوب و ميخ (تركيب صناعى) و نيز مانند تركيبات شيميائى نيست، بلكه تركيب آن دو، بالاتر از آنها است و يك نوع وحدت ميان آن دو حاكم است و به خاطر همين وحدت، نفس انسانى هماهنگ با تكامل بدن پيش مى‏رود، و در هر مرحله از مراحل زندگى نوزادى، كودكى، نوجوانى، جوانى، پيرى و فرتوتى، براى خود شأن و خصوصيتى دارد كه قوه‏ها به تدريج به مرحله فعليت مى‏رسد و توان‏ها حالت شدن پيدا مى‏كنند.در اين صورت نفس با كمالات فعلى كه كسب كرده است چگونه مى‏تواند با سلول نباتى و يا نطفه حيوانى و جنين انسانى متحد و هم آهنگ گردد، در حالى كه نفس از نظر كمالات به حد فعليت رسيده و بدن، در نخستين مرحله از كمالات است و تنها قوه و توان آن را دارد.آرى اين برهان در صورتى حاكم است كه نفس انسانى به بدن پائين‏تر از خود تعلق گيرد، بدنى كه كمالات آن به حد فعليت نرسيده ولى آنگاه كه به بدن هماهنگ تعلق گيرد اين برهان جارى نخواهد بود. (10) و در آخر ياد آور مى‏شويم محور برهان در اين جا فقدان هماهنگى ميان نفس و بدن است كه در غالب صورتهاى تناسخ وجود دارد و اين برهان ارتباطى به برهان گذشته كه در تناسخ نزولى يادآور شديم و نتيجه آن يك نوع واپسگرائى و بازگشت فعليت‏ها به قوه‏ها بود، ندارد.

پاسخ به سه پرسش 1 ـ آيا مسخ در امت‏هاى پيشين تناسخ نيست؟

نخستين پرسشى كه در اين‏جا مطرح است اين است كه به گواهى قرآن در امت‏هاى پيشين مسخ رخ داده است و گروهى از تبهكاران به صورت خوك و ميمون در آمده‏اند آيا اين، گواه بر اين معنا نيست كه نفس انسانى آنان از بدن آنها جدا شده و بر بدن چنين حيوانات كثيف تعلق گرفته است.قرآن در اين زمينه مى‏فرمايد: «قل هل أنبئكم بشر من ذلك مثوبة عند الله، من لعنه الله و غضب عليه و جعل منهم القردة و الخنازير و عبد الطاغوت اولئك شر مكانا و اضل عن سواء السبيل» (مائده آيه 60) . بگو شما را به كيفرى بد نزد خدا آگاه سازم، آنان كسانى هستند كه خدا آنها را از رحمت خود دور كرده و بر آنها خشم گرفته و برخى از آنان را به صورت ميمون و خوك درآورده است و كسانى كه طاغوت را به اطاعت خود پرستش كرده‏اند، آنان جايگاه بدى دارند و از طريق حق منحرف‏تر مى‏باشند.و نيز مى‏فرمايد: «فلما عتوا عما نهوا عنه قلنا لهم كونوا قردة خاسئين» (اعراف/166) .وقتى از آنچه كه بازداشته شده بودند سرپيچيدند فرمان داديم كه به صورت ميمونهاى پست در آئيد.پاسخ: همان طور كه يادآور شديم اساس تناسخ را دو چيز تشكيل مى‏دهد: الف: وجود دو بدن: بدنى كه روح و نفس از آن منسلخ شود و بدنى كه روح پس از مفارقت، به آن تعلق گيرد، حالا اين بدن دوم سلول نباتى و نطفه حيوانى باشد و يا جنين انسانى و يا يك حيوان كامل عيار.ب: واپسگرائى نفس، و انحطاط آن از كمال پيشين به درجه پست‏تر، همچنان كه اين مسئله آنگاه كه به سلول نباتى يا نطفه حيوانى يا جنين انسانى تعلق گيرد، تحقق پيدا مى‏كند.ولى در مورد سئوال هيچ يك از دو شرط محقق نيست، نه از تعدد بدن خبرى هست، و نه از نزول نفس از كمال خود به مقام پست‏تر .اما تعدد بدن نيست زيرا فرض اين است كه همان انسانهاى طغيانگر به فرمان خدا به صورت ميمون و خوك در آمده‏اند و لباس ظاهر انسانى را از دست داده و لباس ظاهر حيوانى بر خود پوشيده‏اند و در حقيقت يك بدن بيش وجود نداشت، چيزى كه هست شكل ظاهرى آنان تغيير يافت .و اما مسأله انحطاط نفس، آن نيز منتفى است زيرا هدف از عمل، كيفر دادن اين گروه است كه خود را به صورت دوم (ميمون و خوك) ببينند، و سخت ناراحت شوند و اين دگرگونى ظاهرى به عنوان كيفر در آنها تحقق پذيرفت و اگر نفس آنان از مقام انسانى به مرتبه حيوانى تنزل مى‏كرد و درك آنان در حد درك حيوانى مى‏بود، مسأله كيفر منتفى مى‏گرديد، كيفر در صورتى است كه آنان با شعور انسانى و ادراك پيشين خود به ظاهر و به پيكر ممسوخ خود بنگرند، و سخت در رنج و تعب باشند و گرنه اگر نفس آنان در حد يك نفس حيوانى مانند خوك و ميمون تنزل نمايد، هرگز از نگرش به ظاهر خود رنج نبرده، بلكه از آن شادمان مى‏بودند.قرآن به اين حقيقت اشاره كرده مى‏فرمايد: «فجعلناها نكالا لما بين يديها و ما خلفها و موعظة للمتقين» (بقره/66) .ما آن را كيفرى براى گناهان پيش از (نهى از شكار ماهى از دريا) و گناهان پسين آنها، قرار داديم و عبرتى براى پند گيران. (11) همان طور كه ياد آور شديم هدف از اين كار، كيفر و عقوبت آنان بود و در عين حال براى ديگران مايه عبرت و پند، و هدف اول در صورتى تحقق مى‏پذيرد كه حالات روانى، انسانى آنان محفوظ بماند. (12) و به ديگر سخن: واقعيت مسخ اين بود كه آنان با داشتن مقام انسانيت به شكل ميمون در آيند نه اينكه علاوه بر تغيير صورت ظاهرى، انسانيت آنان مسخ و باطل گردد و روح خوكى و ميمونى به بدن آنان تعلق گيرد.

2 ـ تفاوت تناسخ و رجعت چيست؟

در بحث علائم و نشانه‏هاى قيامت ياد آور شديم كه پيش از برپائى رستاخيز گروهى از تبهكاران به اين دنيا باز گردانده مى‏شوند و بنابر بعض از روايات گروهى از نيكوكاران نيز در همين شرائط به اين جهان بازگردانده مى‏شوند، و در نتيجه روح آنان بار ديگر به بدن دنيوى آنها تعلق مى‏گيرد، اكنون سئوال مى‏شود تفاوت اين نوع بازگشت با تناسخ چيست؟ پاسخ: باز گشت اين گروه به اين جهان با احياء مردگان به وسيله حضرت مسيح، تفاوتى ندارد، تمام پيروان قرآن و پيروان آئين مسيح بر معجزه‏هاى او در اين مورد صحه نهاده‏اند، و هيچ كس فكر نكرده‏است كه احياء مردگان از مقوله تناسخ مى‏باشد بلكه آن را معجزه و كرامت ناميده‏اند، بنابر اين بازگشت گروهى از تبهكاران و نيكوكاران به دنيا، حالت احياء مردگان توسط مسيح را دارد و هيچ ارتباطى به مسأله تناسخ ندارد زيرا همان طور كه در پاسخ پرسش پيشين گفتيم محور تناسخ تعدد بدن و تنزل نفس از مقام انسانى است و در احياء مردگان نه تعدد بدن وجود دارد و نه نفس از مقام شامخ خود به مقام پائين‏تر تنزل مى‏يابد، بلكه نفس به همان بدنى كه ترك كرده و با او هماهنگى كامل داشته و دارد تعلق مى‏گيرد بنابراين در مسأله رجعت هم بدن يكى است و هم نفس، بدن همان است كه قبل از مرگ، مورد تعلق تدبير روح بود، و نفس هم همان نفس و روح انسانى است كه در گذشته مدبر بدن بوده است و در رجعت و بازگشت به بدن در اين دنيا هرگز نفس، فعليتهاى خود را از دست نمى‏دهد، و به صورت تنزل يافته، تعلق به بدن پيدا نمى‏كند تا گفته شود حركت ارتجاعى از فعليت به قوه يا به مراتب نازلتر، محال است بلكه با همان فعليتهائى كه در زمينه سعادت يا شقاوت كسب نموده است بار ديگر به بدن دنيوى تعلق تدبير پيدا مى‏كند.آرى در اين‏جا سئوال ديگرى مطرح است و آن اينكه هدف از اين بازگشت چيست؟ آيا پس از تعلق روح به بدن دنيوى، و بر قرار شدن مجدد تعلق تدبيرى، نفس، حركت استكمالى مى‏پذيرد، و آيا اصولا براى انسانهاى صالحى چون پيامبر و افراد طغيانگرى چون فرعونيان مراحلى از فعليت و كمال كه آن را دريافت نكرده باشند متصور است تا به هنگام رجعت، حركت استكمالى براى آنان تحقق پذيرد، يا اينكه آنان همه درجات و مراتب فعليت‏ها را در نور ديده و بنا بر اين حركت استكمالى براى آنان متصور نيست؟ اين سئوالى است در خور دقت و تأمل، ولى پاسخ به آن، ارتباطى به سئوال مورد بحث ندارد، هدف اين است كه روشن شود كه تناسخ و رجعت از دو مقوله‏اند چنانكه روشن گرديد ولى ما اين سئوال را در بحثهاى آينده در فرصتى مناسب پاسخ خواهيم داد. (13) در اينجا لازم است به خيانت تاريخ‏نگارى، در نگارش تاريخ علم كلام اشاره كنيم، و او احمد امين مصرى است كه در كتاب «فجر الاسلام» شيعه را متهم به اعتقاد به تناسخ كرده است، (14) در حالى كه كتابهاى كلامى شيعه از روز نخست، تناسخ را به شدت رد كرده‏اند.

3 ـ سنت الهى و بازگشت انسان به اين دنيا

قرآن كريم در مواردى از احياء مردگان و بازگشت نفوس (اعم از انسان و غير انسان) پس از مفارقت از بدن به اين دنيا گزارش مى‏دهد. (15) حال سئوالى كه مطرح مى‏شود اين است كه آيا بازگشت روح به بدن در اين دنيا از نظر سنت الهى چگونه است؟ پاسخ: سنت الهى در مورد زندگى و مرگ انسان، اين است كه پس از انتقال انسان به عالم برزخ، بار ديگر به اين جهان باز نگردد جز در موارد استثنائى مانند احياء مردگان به واسطه مسيح يا رجعت پيش از قيامت و نظائر آن، و خدا در قرآن به اين سنت كلى اشاره كرده مى‏فرمايد: «حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعونى لعلى اعمل صالحا فيما تركت، كلا انها كلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون» (مؤمنون/99 ـ 100) .لحظه‏اى كه پيك مرگ به سراغ يكى از آنان مى‏آيد مى‏گويد: پروردگارا مرا به دنيا بازگردان تا عمرى را كه ضايع كرده‏ام، با عمل صالح جبران نمايم، خطاب مى‏آيد «كلا» : نه، ديگر بازگشتى نيست و اين سخنى است كه او گوينده آن است و سودى در آن نيست، پيش روى او تا روز قيامت مانعى است كه از رجوع او جلوگيرى مى‏كند.در اين جا يادآورى نكته‏اى لازم است و آن اينكه در نظام گذشته (رژيم پهلوى) يكى از نويسندگان، براى بالا بردن تيراژ مطبوعات خود، دست به ابتكارى زده بود و مسأله «ارتباط با ارواح» را مطرح مى‏كرد و مدعى اين بود كه از طريق «تنويم مغناطيسى» (يك نوع خواب كردن افراد) موفق به كشف جديد علمى شده است و آن اينكه، روح افراد در چنين حالت، از اسرارى پرده بر مى‏دارند، و مى‏گويند: كه روزگارى، در بدن مرغى و يا گياهى بوده‏اند اكنون در بدن انسانى قرار گرفته‏اند...و از اين طريق انديشه كفر آميز «تناسخ» را در اذهان زنده مى‏كرد.شكى نيست يك چنين پرسشها و پاسخها نمى‏تواند، ارزش علمى داشته باشد.و عقلا و شرعا حجت نيست، و دردى را درمان نمى‏كند، ما شاهد اين قبيل از جلسه‏ها بوديم كه اين افراد پس از به خواب رفتن، مطالبى را مى‏گفتند كه هرگز اساس صحيحى نداشت هيچ بعيد نيست پاسخهاى اين افراد ساخته خيال و وهم آنان باشد كه در اين حالت، براى خيال پردازى مجالى پيدا مى‏كنند، و تفصيل اين مطلب از آن مقام ديگرى است، به اميد آنكه به تفصيل درباره آن سخن بگوييم.

شرح اين هجران و اين خون جگر 
اين زمان بگذار تا وقت دگر

پى‏نوشتها:

(1) در اقرب الموارد مى‏نويسد: النسخ فى الاصل: النقل، راغب در مفردات خود مى‏گويد: النسخ ازالة شى‏ء بشى‏ء يتعاقبه كنسخ الشمس الظل، و الظل الشمس، و الشيب الشباب.نسخ از بين بردن چيزى است، چيز ديگر را به صورت متعاقب، مانند خورشيد كه سايه را، يا سايه كه خورشيد را محو مى‏كند، و پيرى كه جوانى را نابود مى‏سازد، و در همه اين موارد نسخ به كار مى‏رود.

(2) محقق لاهيجى در اين باره كلامى دارد كه ياد آور مى‏شويم.مى‏گويد «اما تناسخ هيچ كس از حكماى مشائين به جواز آن نرفته و جدى‏ترين ناس در ابطاس تناسخ ارسطاطاليس شكر الله سعيه و اتباعش از قدماى مشائيه اسلامند و جدى‏ترين مردم در وقوع تناسخ حكماى هند و چين و بابل و به زعم شيخ اشراق و اتباعش قدماى حكماى يونان و حكماى مصر و فارس، جميع مايل به تناسخ‏اند در نفوس اشقيا فقط و اين گروه اگر چه در انتقال از نوعى به نوع ديگر اختلاف نظر دارند ولى همه اتفاق دارند در قول به خلاص نفوس بالآخره از تردد در ابدان عنصريه و اتصال به عالم افلاك يا به عالم مثال و اين تردد در ابدان عنصريه نزد اين جماعت، عقوبت و عذاب و جهنم نفوس شريره است، اين است تناسخى كه از جمله منسوبين حكمت قائل‏اند به آن و اما قول بدوام تردد نفوس در ابدان عنصريه و عدم خلاص از آن، مذهب جماعتى است كه قائل به حكمت و توحيد و به حشر و نشر و ثواب و عقاب نيستند و اين طائفه اردى (پائين‏ترين) طوايف اهل تناسخند» .گوهر مراد، مقاله 3، باب 4، فصل 7، ص .472

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 09 فروردین 1399 ساعت: 21:18 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره ستارگان دنباله دار

بازديد: 216
 تحقیق درباره ستارگان دنباله دار

 ستارگان دنباله دار

دردایره المعارف ویکی پدیا ذکر شده است که : چیزی به نام ستاره دنباله دار وجود نداردو این نامی است که به اشتباه گفته می شود و فقط گوی های یخی وگلی هستند که به هنگامگذر از خورشید (یا هر ستاره ی دیگر) ، آتشین شده و مانند دنباله به نظر می رسد . ازاین رو به آنها ستارگان دنباله دار می گویند که مانند یک ستاره از خود نور دارند . حال به درستی یا نادرستی آن می پردازیم .به راستیاطلاعات بشر ازستارگان دنباله دار از چه زمانی آغاز شد؟

البته می توان این اطلاعات را به 2 دستهتقسیم کرد :

1- اطلاعاتخرافی

2- اطلاعاتواقعی 

از زمانهای دور مردم ستارگان دنباله دار را پدیده ای شوم می دانستند . شاید به این خاطر کههر بار یک ستاره دنباله دار در آسمان ظاهر می گشت ، یک پدیده شوم اتفاق می افتاد . مثلاً درسال 1668 ستاره دنباله داری پدیدار آمد و مرگ و میر بسیاری در میان گربههای ناحیه وستفالی اتفاق افتاد . یا در نقطه ای دیگر طاعون گاوی ظاهر گشت

درگزارشی دیگر آمده است که درسال 1538 ستاره ای دنباله دار ظاهرشدو به دنبال آن گوساله دو سر در رم متولدشد . یا نامه ای از گرتس (Gratz) رسیده و در آن گفته شده است که روز 31آوریل خنجر طلایی زیبایی در آسمان در روز روشن درخشید . اما آن چه واضح است که ایناست که بدون وجود این ستارگان بی گناه ودلربا هم این حوادث اتفاق می افتد .در طول زمان ستارگان دنباله دار زیادیپدیدار گشتند که مدارهای مختلف با فواصل مختلف داشتند

در سال 1744 ستاره ایظاهر شده و مدت ها در روز روشن مرئی بوده است . طول دم بادبزن مانندش ،  52 میلیون کیلومتر بود . در سال 1811 که ناپلئون در اروپا جنگ جهانی اول رابه همراه انداخته بود ستاره ای ظاهر شد که منجمین 511 روز آن را تعقیب کردند که دراوت 1813 به صورت مه در اعماق افلاک پدیدار گردید که دم آن 10 میلیون کیلومتر بودهاست . طبق محاسبات این ستاره مداری داشته که به 3000 سال می رسیده است . یکی از زیباترین ستارگان دنباله دار در سال 1858 رؤیتشد که بسیار زیبا و طویل بود . این ستاره در ژوئن 1858 به وسیله منجمی به نامدوناتی (Donati) در فلورانس به صورت سحابیضعیف و متحرک در برج اسد کشف شد و نام دوناتی برای آن برگزیده شد

طبق محاسباتاین ستاره در حدود سال 3585 دوباره درهمان مکان رؤیت خواهد شد .حال به تشریح پیدایش و کشف یکی از معروفترین دنباله دار ها یعنی «هالی» می پردازیم .ازمنهقدیم ستارگان دنباله دار را«ستارگان گمراه» می نامیدند که به نظر می رسید از نقطهای مبهم می آیند و به نقطه ای مبهم می روند . از ازمنه تاریخی تا کنون بیش از 1000ستاره دنباله دار دیده شده ولی یکی از آنها مهم تر بقیه بوده است

یک منجمانگلیسی به نام هالی هنگام مطالعه تاریخ دنباله دارها در ازمنه قدیم در سال 1705متوجه که ستارگان دنباله داری که در سال های 1531 ، 1657 ، 1682 ظاهر شده اندتقریباً یک مسیر را طی کرده اند . او محاسباتی انجام داد و گمان کرد که این ستارگانباید یکی باشند . بنابراین ظهور بعدی آن را در سال 1785 اعلام کرد . این نخستین باری بود که رؤیت یک ستاره را پیش بینی میکردند . محاسبات هالی بعدها به وسیله منجمی به نام کلرو (Clairaut) و ریاضی دانی به نام مادام لپوت (Lepaute) دقیقتر انجام گرفت و ظهور آن را بهار 1759 اعلام کردند . این ستاره را دهقانی در پروهلیس دید و در مارس سال بعد نیز بهنزدیکترین فاصله خود از مدارش به خورشید رسید . بعدها مشخص شد که این دنباله دار از 13 سال قبل از میلاد مشاهده می شده است و تقریباً هر 76 سال ظاهر می گشته است .اختر شناسان در این تفکرات اند که آیا این ستارگاندنباله دار را جزئی از منظومه شمسی به حساب آورد یا نه ؟دنبالهدار های فراوانی به دور خورشید در گردش اند . به دور سیاره مشتری نیز در حدود بیشاز 40 ستاره دنباله دار در گردش اند

از این رو آن ها را در«خانواده ستارگاندنبال دار مشتری» می نامند . بدیهی است که تأثیرشدیدی که این سیاره غول پیکر بر ستارگان دنباله دار می گذارد ، آنها را اسیر کرده وآنها را به یک هذلولی مبدل می گرداند . البته ممکن است که این ستارگان در مسیر خودگرفتار یک گرانش غول پیکر دیگر شوند بنابراین باز هم این سؤال وجود دارد که آیادنباله دارها جزئی از منظومه شمسی هستند یا نه ؟

هر ستاره دنباله داراز سه قسمت اصلی تشیل شده است : هسته یا لکه نورانی مقدم آن که اغلب ستاره شکل استو از بخاری به نام «کوما» احاطه شده است . هسته و کوما که روی «سر» آن متصل است . دم ستاره به همین وضع باقی می ماند . ستارگان دنباله داریمشاهده شده است که پنج تا هفت دم هم داشته اند .ستاره یدنباله دار دوناتی نیز دم کوچکی داشته است .
در سال 1940 هنگامبازگشت هالی ، زمین از میان دم آن عبور کرده است . در آن زمان مخصوصاً در پاریس وایالات متحده تشویشی به وجود آمد که گازها هیدروکربنی ما ده ستاره دنباله دار با جوزمین مخلوط خواهد شد و باید در انتظار باران بنزینی و حوادثی نظیر آتش سوزی بود . اما هیچ یک از این اتفاقات رخ نداد



 


راه های نام گذاری دنبالهدارها

·   هر دنباله دار به یادبود کاشف آن نامگذای می شود مثلاًدنباله دار اوترما (Oterma) یا دیگر همکارانش دنباله دار ایکیاسکی (   Ikya-Seki) (ایکیاوسکی) که همنام کاشفان خود هستند .* برخی ازدنباله دارها بنابر سال کشفشان نامگذاری می شوند . مثلاً 1971 اولین دنباله داریبود که در سال 1971 کشف شد و همینطور b1971 که دنباله دار بعدی بود وغیره .
 
پس از آن که مداری برای دنباله دار محاسبه شود شماره گذاری بر اساس عبور ازنقطه قرین از نقطه قرین خورشید گذشتدر اینجا اطلاعاتمختصری در مورد دنباله دارها می دهم که اگر برای هر کدام توضیحی بدهم هر کدام مقالهعریض و طویل خواهد شد :انواع دنباله دارها : غبار و گاز یونیدهمنشأ اکثر دنباله ها : کمربند کوپر و ابراورتماده دنباله دار : از گاز و سنگریزه تشکیل شده اند کههمه این مواد به صورت گلوله یخ درآمده اند و با نزدیک شدن به خورشید ذوب و پس ازدور شدن از آن دوباره یخ می زنند.
در پایان توجه شما رابه خواندن یک خبر جالب ولی تقریباً قدیمی جلب می کنم :اطلاعات دریافتی ازابزارهای نصب شده بر روی فضاپیمای دیپ ایمپکت ناسا نشان می دهد که وقتی کاوشگر (ایمپکتور) در 4 ژوئیه پرتاب و با سرعت 10 کیلومتر بر ثانیهبه هسته ستاره دنباله دار تمیل 1 برخورد کرد ابر عظیمی از ماده گرد مانند بسیار ریزدر فضا پخش شد . ابعادی که این گردها در آن قرار داشتند.

5 در 11 کیلومتر بوده است . پیت شولتز یکی از دانشمندان این پروژه اظهارداشت که یک دنباله دار می تواند از ماده ای کم استحکام تر از برف و یا حتی پودرتالک تشکیل شده باشد ، چرا که در خلأ حرکت می کند .مراحلمربوط به تجزیه وتحلیل اطلاعات دریافت شده از میان 4500 تصویری که سه دوربین تصویربردار فضاپیما هنگام برخورد داشته اند ، حتی یک تصویر را هم از  قلمنمی اندازد .دانشمندان این پروژه امیدوارند بتوانند تصویر دقیق ازماهیت و ترکیبات دنباله دار به سؤالات اساسی در مورد شکل گیری منظومه شمسی پاسخگوید .در انتها باید بگویم که منبع اصلی این مقاله کتابی استقدیمی که درسال 1338 به چاپ رسیده است . اما با خواندن این در می یابیم که اطلاعاتداده شده نه تنها قدیمی نیستند بلکه بسیار جالب و در خور خود ، جدید هستند

اجرام کوچک منظومه شمسی که از یخ ,سنگ وغبار تشکیل شده اند.تصور بر این است که دنباله دارها پیش سیاره های یخی باقیمانده از زمان شکل گیری منظومه شمسی در 4.6 میلیارد سال پیش هستند.کلمهcomet از یک کلمه یونانی به شکل kometes به معنای ستاره با موهای بلند است که البته بیشتر برای دنباله دارهای نورانی مصداق دارد.جسم اصلی ومرکزی دنباله دار هسته نام دارد وابعاد آن در حد چند کیلومتراست.برای مثال اندازه هسته دنباله دار هالی 15*8 کیلومتر است ولی اندازه هسته بیشتر دنباله دارها ازاین کمتر است.در فواصل دور از خورشید این اجرام غیر فعال بوده وقابل تشخیص از سیارک نمی باشند.تصور بر این است که هسته دنباله دار دارای یک پوسته تیره رنگ است که وقتی توسط حرارت خورشید گرم می شود (در فواصل کمتر از 5 واحد نجومی )پوسته می ترکد ومواد یخی وزیرین به شکل بخار از آن بیرون می زنندواین مواد بصورت ابر هسته را در بر می گیرند.دنباله دارهای جدید یا دنباله دارهای دوره ای که به حضیض مداری نزدیک می شوند معمولا" در این مرحله کشف یا مشاهده  می شوند که در آن بدلیل پدیده فلورسانس در ابرهای تولید شده اطراف هسته, دنباله دار روشن تر می شود .در حالی که دنباله دار به خورشید نزدیکتر می شود یک یا چند دم در کنار آن شکل می گیرد.دنباله دارهای روشن معمولا"دارای دمی یونی ومستقیم  (از نوع یک ) ودمی غباری وانحناءدار(از نوع دو) می شوند.بدلیل درخشندگی ابرهای هسته ٬خود هسته بکمک تلسکوپهای زمینی قابل مشاهده نیست فقط در دنباله دارهای روشن به شکل نقطه ای روشن واحتمالا" جتهایی از بخارهای روشن اطراف آن مشاهده می شود.

آشکار وناپدید شدن چنین عوارضی نشان میدهد که بیشتر انتشار گاز از سطح هسته از بعضی نواحی فعال  که بین 15 تا 20 درصد از هسته را شامل می شوند رخ می دهد.با چرخش هسته نواحی فعال در معرض نور خورشید قرار می گیرند وروشن می شوند وسپس با ادامه چرخش در سایه قرار می گیرند وخاموش میشوند.چنین رفتاری در دنباله دار هیل باپ موجب ساختمانی مارپیچی مانند در دنباله آن شد.

امکان دارد کل دنباله دار در پوششی از ابرهیدروژنی قرار گرفته باشد که این پوشش تنها در طول موج ماوراءبنفش وبکمک ماهواره قابل مشاهده است.جتهای گازی هسته٬ ذرات غبار را از آن پرتاب می کنند واین ذرات در مداری سهموی قرار می گیرند وبه صورت دم غباری مشاهده می شوند.این دم زرد رنگ می باشد که ناشی از بازتاب نورخورشید است وطیف سنجها نیز آنرا تایید می کنند.این ذرات از جنس سیلیکات با ابعاد در حدود 10 میکرومتری هستند.ذرات بزرگتری با اندازه چند میلیمتر نیز وجود دارند که به صورت بارش شهابی خود را نشان می دهند.دم یک دنباله دار در سمت مخالف خورشید قرار دارد اما در بعضی شرایط خاص بدلیل پرسپکتیو (زاویه دید)به نظر می رسد که دم به سوی خورشید نشانه رفته است همان چیزی که ضد دم نام دارد.

گازی که از هسته بیرون می آید با وجود تابش ماوراءبنفش خورشید بسرعت به شکل یونی در می آید.یونهای با بار مثبت تحت تاثیر میدان مغناطیسی میان سیاره ای و باد خورشیدی به صورت دم یونی (که با نام دم پلاسمایی هم شناخته می شود)خود را نشان می دهند.دم یونی برخلاف دم غباری مستقیم می باشد ورنگ آن نیز بدلیل برانگیختگی مونوکسیدکربن یا  CO در طول موج 420 نانومتر ٬آبی به نظر می رسد.دم یونی بدلیل تغییرات میدان مغناطیسی مجاور می تواند تغییر شکل دهد.

مطالعات طیف سنجی نشانه هایی از وجود مولکولهایی مانند هیدروژن, کربن, نیتروژن, اکسیژن وگوگرد درترکیباتی مانند آب, مونواکسید کربن, دی اکسید کربن ورادیکالهایی مانند  سیانوژن وهیدروکسیل(OH) ارائه نموده اند.موادی مانند متان وآمونیاک نیز وجود دارند ولی کشف آنها بسیار سخت است.زمانی که دنباله داربه خورشید بسیار نزدیک می شود آثاری از وجود خطوط نشری فلزی بویژه مربوط به عنصر سدیم در طیف آنها مشاهده می شود. دنباله دار هیل باپ در سال 1997 نشانه هایی از یک دم سوم از جنس سدیم داشت.

منطقه بزرگ وکروی شکلی از هسته دنباله دارها با نام ابر اورت وجود دارد که در فاصله 100000 واحد نجومی از خورشید قرار داشته  ومنشاء تمام دنباله دارهاست.اختلالات ناشی از عبور یک ستاره گذرا یا ابرهای بزرگ مولکولی واقع در مسیرحرکت خورشید بدور مرکز کهکشان  هر از چند گاهی یکی از هسته ها را به سمت درون منظومه شمسی هدایت می کند.نشانه هایی قوی وجود دارد که قرصی تخت از هسته های دنباله دار بانام کمربند اژورث کوییپر در فاصله 1000 واحد نجومی قرار دارد.این منطقه منشاءدنباله دارهای بلند دوره است که بدرون منظومه شمسی هدایت می شوند.اختلالات ناشی از نزدیکی با سیاراتی مانند مشتری می تواند ایندنباله دارها رابه دنباله دارهایی کوتاه دوره  تبدیل کند.

تقسیم بندی دنباله دارها به بلند وکوتاه دوره با توجه به دوره 200 ساله (زمان یک چرخش از حضیض تا حضیض)که عددی توافقی است انجام می گیرد.بیشتر دنباله دارها دارای مداری بیضوی کوتاه هستند بعضی دارای حرکت مستقیم وبعضی نیز حرکتی رجعی هستند.برای مثال دنباله دار هالی با دوره 76 ساله٬ دارای حرکت رجعی و دنباله دار انکه با دوره 3.3 ساله دارای کوتاه ترین دوره چرخشی است.

دنباله دارها با هر بار نزدیک شدن به خورشید مقدار زیادی از مواد خود را ازدست می دهند وعمر دنباله دارهای کوتاه دوره در حدود 10000 سال تخمین زده شده است.سرنوشت دنباله دارها متفاوت است  بعضی بطور کامل به توده ای از گاز وغبار تبدیل شده وناپدید می شوند وبعضی نیز بعد از اتمام گاز وغبارشان بصورت یک یا چند  قطعه سنگ مانند٬ چیزی شبیه سیارکی تیره رنگ می شوند(بویژه بعد از عبور از حضیض)

شدت روشنایی دنباله دارها مانند سحابی ها بیان می شود.روشنایی بسیاری از دنباله دارها بدلیل فعالیت جتها ی سطحی وفعالیت های خورشیدی متغییر است بنابراین پیش بینی شدت روشنایی یک دنباله دار کاری سخت است.به نظر می رسد که نزدیک شدن به خورشید در روشنایی دنباله دار اثر بیشتری دارد تانزدیکی به زمین.

در مورد نامگذاری دنباله دارها گفتنی است که نام کاشف یا کاشفان آنها حداکثر تا 3 اسم برای آنها انتخاب می شود.کشف دنباله دارهای جدیدبیشتر در قالب پروژه های اتوماتیک  بزرگی مانند SOHOیا LINEAR می باشد که در نامگذاری آنها از همین نامها استفاده می شود.در نامگذاری بعضی نیز از نام کسی که برای اولین بار روی ویژگیهای مداری آنها کار کرده استفاده می شود مانند دنباله دار هالی و انکه.دنباله دارهای کوتاه دوره با نشانهP/  بعلاوه عددی که نشاندهنده ترتیب مشخص شدن ویژگیهای مداری آنهاست ودنباله دارهایی که دوره آنها بلند مدت است با نشان C/ علامت گذاری می شوند.در کنار آن سال کشف وعددی دیگر می آید.این عدد این گونه است که سال را به 26 قسمت (تعداد حروف انگلیسی)تقسیم می کنند بطوریکه A وB  برای ماه ژانویه الی آخر.برای مثال دنباله دار C/2002 B5 نشانه پنجمین دنباله داری است که در سال 2002 در نیمه دوم ماه ژانویه کشف شده است.

بطور متوسط سالیانه 25 دنباله دار در آسمان ظاهر می شود که توسط تلسکوپهای آماتوری قابل مشاهده است.دنباله دارهای درخشان  نادر وغیر قابل پیش بینی هستند وعموما"یکی از اولین نزدیکی ها با خورشید را تجربه می کنند.دنباله دارهای گروه خورشیدخراشان KREUTZ  ازروشن ترین دنباله دارهای آسمان هستند که به خورشید بسیار نزدیک می شوند.

دنباله دارهای با دوره کوتاه (کمتر از 200 سال ) ضعیفتر والبته بیشتر قابل پیش بینی هستندوبیشتر مواد خود را در عبور های قبلی از دست داده اند.ظاهرا" پدیدار شدن دنباله دارهای درخشان نسبت به قرن نوزده کمتر شده است.

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 09 فروردین 1399 ساعت: 21:14 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1554

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس