سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
فرهنگصفتمميزه انسانازغيرانساناستو همين باعث تمايز وي از ديگر موجودات ميشود . انسانشناسان و مردمشناسان براساس فيسلهاي بدست آمده به دو نوع موجوديت انساني پيبردهاند يكي شبه انسان كه اندام را داشته ولي چون وسائل فرهنگي با آن فسيلها يافت نشده آنرا « شبه انسان » ناميدهاند و فيلسوفها زمانهاي بعد كه پيدا كردهاند چون با آثار فرهنگي همراه بودهاند آن را «انسان » ناميدهاند و ميتوان چنين نتيجه گرفت كه فرهنگ سبب انسان شدن انسان ميشود. ولي بايد گفت كه فرهنگ ساخته خود انسان است كه با شايستگي فكري وعقلي خود فرهنگ را ميسازد. ساختن انسان توسط خود به وسيله ايجاد فرهنگ را ميتوان بعنوان يك فرآيند در نظر گرفت كه در طي زمان اين حركت را ادامه داده است و برحسب شرايط موجودي زماني و مكاني خود، اين فرهنگها را شكل داده است تا بتواند خودرا بر جهان مادي و معنوي تطبيق دهد. پس فرهنگ دست ساخته انسان، وسيلهاي براي تطبيق انسان با زندگي خود در اين جهان است. و اين جنبهاي از تعريف انسان است كه كمتر مورد توجه تعريفكنندگان فرهنگ از هر نحله تخصص قرار گرفته است و چون شرايط وجودي انسان در مكانهاي مختلف و زمانهاي متنوع فرق داشته است، بعبارتي ديگر ميتوان گفت انسانها برحسب شرايط داراي است انسانيتهاي مختلف ميباشند. اين تنوعهاي مختلف فرهنگي در طي زمان مورد توجه انسانها بوده است. از دير زمان كه انسانها گاهي بخاطر كنجكاوي و يا براي بدست آوردن زندگي بهتر كوچ و به انسانهاي ديگر در ميان كوهها و دشتها برخورد ميكردهاند (حال چه با جنگ و چه با صلح ) براي آنها، اين انسانها متفاوت از خودشان قلمداد ميشدهاند و آن بخاطر متفاوت بودن فرهنگ آنها بوده است. فرهنگها چه با جنگ و يا صلح با هم تبادل داشتهاند. و اين تبادل و يا تهاجم وسيله تغيير و تحول و انتقال فرهنگ در طول تاريخ بشري بوده است و. كم كم اين فرهنگهاي بشري در اثر برخوردها، داراي شباهتها و تفاوتها شدهاند كه اين تبادل موضوع ديگري براي مطالعه فرهنگ در ماقبل تاريخ و زمان تاريخي ميباشد كه از چگونگي انتقال و تأثيرگذاري اين فرهنگها بريكديگر و شباهت و تفاوتها بحث ميكند . در طول زمان از تنوعات فرهنگي كاسته و اشتراكات فرهنگي افزايش يافته است . هر چه انسانها ارتباط بيشتري با جاهاي ديگر پيدا كردهاند از حالت تشخص فرهنگي خاص خود درآمده و به تشابهات فرهنگي دست پيدا كردهاند. البته به معناي اين نيست كه اين انسانها ديگر داراي تفاوت فرهنگي نخواهند بود و يا در آينده تفاوت فرهنگي وجود نخواهد داشت. چرا كه همانطور كه گفتيم انسانها فرهنگ را براي تطبيق زندگي خود با شرايط جهاني وطبيعي بوجود ميآورند كه بدليل اختلاف اين جهانها و اين طبيعتها، فرهنگها نيز هرگز يكي نخواهند شد. درباب پست مدرنيسم دونظريه وجوددارد كه يكي بيان ميكند كه تشابهات فرهنگها در جهان تا آن حد زياد ميشود كه دنيا شبيه يك شهر كوچك و بلكه شبيه يك دهكده باتشابهات فرهنگي زياد خواهد شد. ونظر دومي اين است كه هرگز اختلافات فرهنگي از صحنه دنيا از بين نخواهد رفت . ايجاد كنندگان نظريه دهكده جهاني كه در رأس آن آمريكا است با قوم مداري خود درصددند تا كليه ارزشهاي جهاني را براساس قوميت و ارزش امريكايي تعريف و جا بياندازند. اما جداي از اين مقولات، بايستي گفت كه انسانها با فرهنگهاي مختلفي كه دارند وبرحسب شرايط و وسائل ارتباط جمعي، اين فرهنگها در هم تأثير خواهند گذاشت .
به طور خلاصه اينكه مقوله فرهنگ با اين تحولات و هويت وجودي و ارتباط با شرايط موجود جهان طبعيت. مورد توجه متفكران واقع شده است و متفكران سعي كردهاند تا با مفهومسازي و تعريف كردن و تعيين هويت و تحركات آن و كيفيت اين تحركات، به يك معنا برسند كه همين انديشه متفكران نيز سبب رواج فرهنگهاي خاص شده است .
براي شروع درباره هر چيز بعنوان اولين ناميدن آن شيء به نامي است كه اين نام شباهتي ازنظر لفظ يا معني با آن شيء داشته باشد. انسان بدون اين شباهت هرگز لفظي را بر معنايي قرار نداده و اسمي را براي شيء انتخاب نكرده است .
تعريف نيز يك ناميدن است كه شايد بتوان گفت يك ناميدن مركب، متفكران براي تفكر در باب فرهنگ بايستي از تعريف آن آغاز ميكردند واين متفكران و فيلسوفان بدون ارتباط با اين نميدانستند به تعريف اين مقوله بپرازند. و از طرفي اين مقوله انساني همانند ديگر مقولههاي انساني ديگر در عين سادگي و ملموس بودن داراي پيچيدگي خاص خود ميباشد. همچنين تحت تأثير مكاتب مختلف فلسفي و علمي واقع شد. دانشمندان علوم انساني همواره براي دريافت درست مقولههاي انساني پناه به مفاهيم و مدلها و مكاتب بالاتري بودهاند تا بتوانند اين مقولهها را بهتر بشناسند و به همين سبب علوم اجتماعي داراي چندين پارادايم در درون خود ميباشد و چندين مكتب مشغول به تجزيه و تحليل موضوعات و روابط بين آنها هستند و اين همان نكتهاي است كه برخي را درباره علمي بودن علوم انساني به شك و ترديد انداخته است .
از طرفي ديگر اين مكاتب، در ابتداء به يك نوع تعريف خاص از موضوعات و مفاهيم ميپردازند و سپس تا آخر تجزيه و تحليلهاي خود همان راه خاص را ميپيمايند و از اينجا ميتوان پي به اهميت تعريف در علوم انساني برد.
فرهنگ نيز همينطور است. زيرا اهميت بسار زيادي در علوم انساني بعنوان يك مفهوم كلي و عام داشته كه ميتوانسته زندگي و رفتار شخصي و اجتماعي انسان و ساخت جوامع انساني را بنماياند. بنابراين هر كدام از متفكران با توجه به نحله خاص و براي تبيين واقعيات اجتماعي و انساني اطراف خود به تعريف خاصي پرداختهاند كه تعريفي كه توسط ديگري انجام گرفته كاملاٌ متفاوت و حتي متضاد ميباشد. اين تعريفها به متفكران نحلههاي فكري اين قدرت را ميبخشد كه در مورد هويت فرهنگي و تحولات آن و برنامهريزي فرهنگي به نظريهپردازي بنشينند. امروزه در پهنه دنياي انساني ما شاهد برنامهريزيهاي مختلقي از نظر فرهنگي كه متأثر از نحوه نگرش آنها به فرهنگ است، با توجه به واقعيتهاي اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي ميباشيم .
از اين رو ما بايستي دقيقاً با توجه به نوع تعاريف مربوط به فرهنگ و همراه با واقعيتهاي مربوطه به كشور محل تولد آن تعريف و آن تعريف و نحلههاي مربوط به آن، و نيز نتايج اين تعاريف بر نوع سياستگذاري در اين باب توجه كنيم، تا بتوانيم با توجه به واقعيات موجود در كشور خود به تعريف و سپس سياستگذاري مناسب برسيم. و اين اولين قدم براي هر امر ميباشد. كه متأسفانه هميشه بطور سطحي نگري به مراحل بالاتر از اين تعاريف درفرهنگ و خصوصاٌ توسعه فرهنگي پرداخته ميشود. و سپس ناخواسته تن به سياستگذاريهايي ميدهيم كه درنهايت به فرهنگ خود و توسعه مطلوب فرهنگي نميرسيم. از اينجاست كه ضرورت بررسي تعاريف فرهنگ روشن ميشود .
آنچه كه امروزه ما در بحثهاي فرهنگي شاهد و ناظر آن هستيم علاوه بر پذيرفتن مفاهيم وارداتي از فرهنگ و نحوه تعريف آن، بايد گفت برنامهريزي و سياستگذاري فرهنگي نيز كه براساس صورت گرفته نيز وارداتي است، كه اگر ما اين را حمل بر توطئه بيگانگان نكينيم بايستي گفت اين امر ازسادگي و تفكر سطحي كه هميشه ازآفات عمده جهان سوم ميباشد ناشي ميشود. فرهنگ يكي از دهها موضوعي است كه مورد احتياج جهان سوم ميباشد كه به اين صورت با آن برخورد ميشود .
و اولين نتيجه و مهمترين آن همين است كه ما نميتوانيم به موضوعات فرهنگي آنچنان كه هست بپردازيم و درنهايت به علوم محلي شده انساني مربوط به كشور خود برسيم. تاريخ جهان سوم چه از نظر فرهنگي و چه از نظر علمي، خصوصاٌ علوم انساني ، پر از اين فجايع فكري است كه در نهايت نتوانستهاند به هويت وجودي خود واقف شوند و سپس قدمهاي مناسب براي نجات خود بردارند و حتي قدمهايي نيز كه بر ميدارند باعث ميشود تا بيشتر در اين باتلاق فرو روند. پس بايستي قبل از فكر و تفكر و سياستگذاري ، به مفاهيم بينديشيم تا راه اشتباه نرويم .
تعريف فرهنگ
قبل از تقسيمبندي تعاريف دونكته درباره فرهنگ قابل تأمل ميباشد. يكي اينكه بعضي فرهنگ را تعريف به يك وجود آرماني در سطح جامعه كردهاند. در ادبيات فارسي نيز چنين ديدگاهي وجوددارد. در آنجا فرهنگ به ادب و عقل و يا دانش و بزرگي معنا شده است. همچنين در كتابهاي لغت آمده است: فرهنگ ادب باشد: صحاح الفوس
فرهنگ عقل باشد: معيار جمال
هر كه نيكتر داند در علم و چيزها كه مردم بدان فخر كنند گويند مردي فرهنگي است: تحفهالاحباب
در متون پهلوي نيز فرهنگ آرماني را در نظر داشتهاند.
...... به هنگام، به فرهنگستان دادندم و به فرهنگ كرنم سخت شتافتند : خسرو قبادان و ريدكي
... و چهارم شناختن خوي نيك و خوي بد مردم است و شناختن راه اكتساب خصال خوب و پرهيز از خصلتهاي بد . و اين را علم فرهنگ خوانند : چاودان نامه افضل كاشاني
بياموخت فرهنگ و شد برمنش برآمد زبيغاره و سرزنش
كه فرهنگ آرايش جان بود زگوهر سخن گفتن آسان بود
كزيشان همي دانش آموختيم به فرهنگ دلها برافروختيم
فردوسي
دشمن عقل كه ديده است كز آميزش او همه عقل و همه علم و همه فرهنگ شويم
مولوي
خداوند تدبير و فرهنگ و هوش نگويد سخن تا نبيند خموش
سعدي
اين نگرش هنوز در جامعه ما وجود دارد كه انسان با فرهنگ كسي است كه آداب دان و مؤدب باشد. و انسان بيفرهنگ نيز عكس اين معنا را دارد. اين معناي موجود و نهادينه شده در جامعه عوارض نامناسبي در پيدارد. در ابتدا بايستي گفت اين نوع تعريف از فرهنگ سبب ميشود همواره در يك حالت آرماني زندگي كنيم و واقعيات ناديده گرفته شوند حال آنكه فرهنگ يك واقعيت اجتماعي است كه داراي تغيير و تحول از ديد كساني كه فرهنگ ، با ديد آرماني نگاه ميكنند به نوعي تغيير ارزشهاست، حال آنكه همانگونه كه گفته شد اين تغيير و تحول طبيعي ميباشد. و بدين ترتيب انسانهاي محافظهكار و سنتگرا كه مانع هر گونه تحول و رشد هستند تبديل خواهند شد كه در قشرها و شهرهاي سنتي و غيره شاهد آن هستيم .
ضرر ديگر آرماني ديدن فرهنگ اين است كه نتوانيم فرهنگ واقعي جامعه و اجزاء آن و چگونگي ارتباط اين اجزاء را بشناسيم و از اين تعريف در سطح جامعه، در دل و روح مردم جا افتاده است آنگاه متوجه خواهيم شد كه ازيك برنامهريزي فرهنگي بطور دقيق و سپس سياستگذاريهاي درست محروم خواهيم شد. و در نهايت نيز اگر موفق به برنامهريزي دقيق و سپس سياستگذاريهاي درست شويم قابليت اجراي اين برنامهريزيهاي درست را نيز نخواهيم داشت چون در جامعه با ممانعت روبرو خواهد شد .
از طرف ديگر سبب خواهد شد كه مردم عادي الگوهاي فرهنگي بيروني و بيگانه را بعنوان يك فرهنگ به معناي آرماني پذيرند و اين جريان شدت پذيرد، بدون آنكه به محتواي فرهنگي واقعي جامعه نظر كنند .از اين رو جريان فرهنگپذيري ازشديد خواهد شد و تاريخ گذشته ما نيز شاهد براين نكته ميباشد .
با اين نفاسير كاملاٌ بديهي است كه ضرورت تفسير اين مفهوم درسطح جامعه لازم بنظر ميرسد تا مردم به يك ديد درست از فرهنگ برسند و سياستگذاريها و برنامهريزيها دقيقتر و كاملتر انجام و اجرا بشود .
اما نكته ديگر درباره فرهنگ :
فرق بين فرهنگ و تمدن ميباشد كه در كشورهاي استعمارگر مثل انگليس بجاي يكديگر بكار ميرفته و اين دو ازيكديگر نداشتند و همين باعث ميگرديد تا اين نگرش خاصي داشته باشد. و بنابراين همين برداشت بود كه جوامع ديگر را عقب مانده و بي تمدن و بيفرهنگ ميدانستند و در برابر فرهنگ قطعاٌ نوع خاصي از سياستگذاريها را نسبت به ملل ديگر روا ميداشت و در تاريخ، شاهد آن هستيم كه اين كشورها ذلتهاي ديگر را وحشي و بربر ميخواندند ومدت زماني طولائي صرف شد تا اين دو مفهوم از هم جدا شدند و بدين ترتيب ازبار ارزش مفهوم فرهنگ كاسته شد.
البته اين نكته قابل ذكر است كه در تمدن بيشتر به پيرفتهاي بشري مثل تكنولوژي و نحوه استفاده از آن اطلاق ميشود و اين مفهوم با فرهنگ زياد ارتباط دارد و در واقع از يكديگر جسماني پذير نخواهند بود. پس نبايستي در مقابل افراط مذكور، تفريط شود وتمدن را از فرهنگ جدا كنيم تا دوباره براي مقابله با بيگانگان دچار سنتگرايي افراطي شويم و از پذيرفتن آثار تمدن و تأثير آن بر فرهنگ و رشد آن غافل شويم. با اين پيش زمينه به طبقه بندي تعاريف فرهنگي ميرسيم .
فرهنگي بيروني و بيگانه را به عنوان يك فرهنگ به معناي آرماني پذيرند و اين جريان شدت پذيرد، بدون آنكه به محتواي فرهنگي واقعي جامعه نظر كنند . از اين رو جريان فرهنگ پذيري از شديد خواهد شد و تاريخ گذشته ما نيز شاهد براين نكته ميباشد .
با اين تفاسير كاملاٌ بديهي است كه ضرورت تفسير اين مفهوم در سطح جامعه لازم بنظر ميرسد تا مردم به يك ديد از ست فرهنگ برسند و سياستگذاريهاو برنامهريزيها دقيقتر و كاملتر انجام و اجرا بشود .
اما نكته ديگر درباره فرهنگ :
فرق بين فرهنگ و تمدن ميباشد كه در كشورهاي استعمارگر مثل انگليسي بجاي يكديگر بكار ميرفته و اين دو دايي از يكديگر نداشتند و همين باعث ميگرديد تا اين نگرش خاصي داشته باشد . و بنابراين همين برداشت بود كه جوامع ديگر را عقب مانده و بي تمدن و بي فرهنگ ميدانستند ودر برابر اين دو مفهوم مقاومت ميورزيدند . اين نوع تعريف از فرهنگ قطعاٌ نوع خاصي از سياستگذاريها را نسبت به ملل ديگر روا مي داشت . در تاريخ ، شاهد آن هستيم كه اين كشورها ملتهاي ديگر راد وحشي و بربر مي خواند ند و مدت زماني طولاني صرف شد تا اين دو مفهوم از هم چدا شدند و بدين ترتيب از باز ارزشي مفهوم فرهنگ كاسته شد .
البته اين نكته قابل ذكر است كه تمدن بيشتر به پيشرفت هاي بشري مثل تكنولوژي و نحوه استفاده از آن اطلاق مي شود و اين مفهوم با فرهنگ زياد ارتباط دارد و در واقع از يديگر جدا مي پذيرد نخواهند بود . پس نبايستي در مقابل افراط مذكور، تفريط شود و تمدن را از فرهنگ جدا كنيم تا دوباره براي مقابله با بيگانگان دچار سنتگرايي افراطي شويم و از پذيرفتن آثار تمدني و تأثير آن بر فرهنگ و رشد آن غافل شويم. با اين پيش زمينه به طبقهبندي تعاريف فرهنگ ميرسيم .
طبقه بندي تعاريف فرهنگ
بطور كلي ميتوان ديدگاهاي مختلف درباره فرهنگ را به 5 ديدگاه تقسيم كرد .
1_ ديدگاه ماركسيستي يا ديدگاه تضادگرايان :
اين ديدگاه ، فرهنگ را روبناي ميداند كه بر اساس اقتصاد بنا شده و روابط اقتصادي، تعيين كننده نوع فرهنگ ميباشد. پس براي برنامهريزي فرهنگي بايستي رويكردي به برنامهريزي اقتصادي داشت و كاري به روبنا يعني خود فرهنگ نداشته باشيم. اين ديدگاه از رنگ و بوي انساني تهي ميباشد و سبب ميشود كه براي فرهنگ برنامهريزي مكانكي انجام گيرد. تجسم وجودي اين چنين برنامهريزي در شوروي سابق تحقق يافت و سبب شد كه انحطاط فرهنگي و عدم تراكم فكري و فرهنگي درسطح خود فرهنگ بوجود آيد .
ازطرف ديگر ماركسيستها و تضادگرايان به فرهنگ موجود در سطح يك جامعه رجوع و سعي ميكنند همان فرهنگ عامه را مورد ستايش قرار دهند و اين عامگرايي فرهنگي سبب ركود فرهنگي در سطح جامعه خواهد شد .
اين امر در آثار ادبي ماركسيتهايي كه در جهان سوم وجود داشتند كاملاٌ واضح بود . اين نوع تعريف نهايتاٌ به سقوط و ركود فرهنگي منجر خواهد شد. از اين رو نميتوان فرهنگ را براساس اقتصاد تعريف و يا برنامهريزي فرهنگي را بر اساس اقتصاد بنا كرد و روح اقتصاد نبايستي بر فرهنگ مسلط شود. چرا كه خود فرهنگ يك واقعيت مستقل ميباشد كه بايست همانطور در نظر گرفته شود و آنگاه تأثير و تأثر آن را با ديگر عوامل ديد.
2_ ديدگاه تكاملگرايان :
اين ديدگاه كه از قرن نوزدهم بوجود آمد، هنوز قوت خويش را در تحليل مسائل علوم اجتماعي چه جامعهشناسي و چه مردم شناسي داراست. اين ديدگاه همه چيز را در حال حركت و تحول ميبيند و گاهي اين تحول را در جهت كامل شدن ميداند كه اين كامل شدن بر حسب ارزشها معنا ميشود و از اين جاست كه برچسب ارزشگرايي به اين تئوري خورده ميشود. اين ديدگاه از تاريخ نيز درتحليل مسائل اجتماعي بهرهمند ميشود و سعي ميكند واقعيتهاي اجتماعي را در طي يك فرآيند تاريخي مطالعه كند و آنگاه به يك حكم كلي و قوانين اجتماعي برسد .
اين ديدگاه نيز درباره فرهنگ به تعاريفي پرداخته است كه اساس را بر ميراث تاريخي فرهنگ گذاشته و به تحليل ميپردازد .
ساپير يكي از انديشمندان اين ديدگاه است كه در تعريفي آورده :
فرهنگ يعني مجموعه مرتبطي از كردارها و باورها كه از راه جامعه به ارث رسيده و بافت زندگي مارا تعيين ميكند .
مايرس نيز انديشمند ديگري است كه ميگويد :
فرهنگ آن چيزي است كه از گذشته آدميان بازمانده است و در اكنون ايشان عمل ميكند و آيندهشان را شكل ميدهد.
راديلكف براون بيان ميكند :
بعنوان يك جامعهشناس واقعيتي كه من بدان نام فرهنگ ميدهم فرآيند يك سنت فرهنگي است، يعني فرآيندي كه از راه در يك گروه اجتماعي و يا طبقه اجتماعي معين، زبانها، تصورات، پسندها ، چيره دستيها و انواع عرفها دست به دست از شخصي به شخصي و از نسلي به نسلي فرا داده شود.
در اين تعريفها تكيه برفرآيند، بخوبي مشخص است و فرهنگها را در فرآيندها تحليل و بحث ميكنند. اين ديدگاه فرهنگي در كشورهايي كه داراي پيشينه تاريخي هستند قابل برد ميباشد ولي كشورهايي كه داراي اين پيشينه نيستند مانند آمريكا ) كاربردي ندارد. فرق بين اروپا كه داراي پيشينه تاريخي است باكشورهايي كهداراي اين پيشينه نيستند در همين تحليلهاي تاريخي فرهنگي ميباشد. گاهي اوقات اين تعريف ذلت فرا زماني پيدا ميكند: و يك حكم كلي براي تمام زمانها خود ميگيرد. در نتيجه راه كليگويي و پيشگويي در پيش ميگيرد و از همين جاست كه ضربهپذير ميشود .
اين ديدگاه در مورد توسعه فرهنگي جهان سوم استفاده شده است بدين معنا كه بر اساس اين ديدگاه بيان ميشود كه كشورهاي جهان سوم بايستي براي رسيدن به توسعه، راه غرب كه سرمايهداري است بپيمايند و يك سري شاخصهاي اجتماعي و اقتصادي و سياسي و فرهنگي را پيشنهاد ميكند .
اينها در يك حالت فرآيند گونه شاخصهاي فرهنگي جهان سوم را بيان ميكنند و سپس به مقايسه ظاهري يا باطني با شاخصهاي فرهنگي در غرب دست ميزنند و پس ازآن به نظريهپردازي ميپردازند و اعلام ميكنند كه بايستي طي يك فرآيند اين شاخصهاي فرهنگي رابه شاخصهاي فرهنگي غرب تبديل كنند.
را جرز از صاحبنظران اين گونه تفكر در باب توسعه فرهنگي است وي فرهنگ جهان سوم را به فرهنگ دهقاني تعريف ميكند و 10 مشخصه براي آن نقل ميكند وميگويد كه اين مشخصههاي فرهنگي موانع توسعه هستند و براي اينكه كشورهاي جهان سوم به توسعه برسند بايستي اين موانع برداشته شوند. موانع مذكور از ديدگاه وي عبارتنداز:
1_ عدم اعتماد به نفس در روابط شخصي 2_ فقدان نوآوري 3_ گرايش به تقدير 4_ پايين بودن سطح آرزوها و تمايلات 5_ عدم توانايي چشم پوشي از منابع آني بخاطر منافع آتي 6_ كم اهميت تلقي كردن عامل زمان 7_ خانوادهگرايي 8_وابستگي به قدرت دولتي 9_ محليگرايي 10_ فقدان همدلي.
اين صفات تا چه حد درست است و تا چه حد در مورد فرهنگ جهان سوم صادق است خود جاي بحث دارد. ولي آنچه راجرز و ديگر نظريهپرددازان توسعه فرهنگي را به گفتن اين سخنان راهنمايي كرده است همان داشتن انديشه تكاملي و تحولي در فرهنگ ميباشد كه اعتقاد دارد بايستي نهايتاً تمامي فرهنگها به فرهنگ غربي با شاخصهاي مربوط به آن برسد اين نظريات هر چند مورد نقد شده ولي متأسفانه اين نظريات در مبحث بدون آنكه نگاهي تيز و دقيق برخاسته از متن فرهنگي كشور مربوطه شود كه اين امر ناشي از سطحينگري به فرهنگي جهان سوم و همچنين فرهنگ غرب ميباشد و هنوز اين روند توسط روشنفكران و سياستمداران و حتي مردم عادي اين كشورها ادامه داده ميشود .
3_ ديدگاه ساختي
اين ديدگاه برخاسته از مطالعه جوامع ابتدايي بستهاي است كه كليه نهادهاي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي و .... همه در يك حالت تعامل با يكديگر ميباشند و لي بعداً در جوامع سرمايهداري مدرن كه داراي حالتي منظم و سيستماتيك ميباشد داراي قدرت تحليل و تبيين ميشود درباره فرهنگ نيز اين ديدگاه مورد استفاده قرار ميگيرد. در اين تعريفها تكيه بر الگوسازي و يا سازمان فرهنگ است. اكنون نگاهي به نظريه تعدادي از متفكرين اين ديدگاه مياندازيم .
ويلي :
فرهنگ نظامي است از الگوهاي عادتي پاسخگويي، كه با يكديگر همبسته. هم پشت هستند .
آگبرن و نيمكف
فرهنگ مشتمل است بر نوآوريها با ويژگيهاي فرهنگي كه در يك نظام، يكپارچه شدهاند و ميان اجزاي آن به درجات گونا گون ارتباط متقا بل وجود دارد. (1) . حال بايستي ديدكه اين ديدگاه تعاريف، قدرت تبيين را در جهان سوم دارند يا خير ؟
در ابتدا گفتيم كه اين نظريه، برخاسته از جوامع ابتدايي امروزه بشري است و درجهان پيشرفته نيز مورد قبول واقع و براي تبيين بكار رفته است و علت آن اين بوده كه اين تبيين و تعريف درباره جوامعي است كه حالت يك ثبات دروني داشته باشد. و اعضاي آن به تعامل دروني با يكديگر ميپردازند و يكديگر را در عمل و واقع كامل و تكميل ميكنند. پس يك سازمان دروني فرهنگي خودكفا را نشان ميدهد كه اين هم در جوامع ابتدايي صادق است چون فضاي كاملاٌ بستهاي نسبت به بيرون خود دارد. و هم نسبت به جوامع پيشرفتهاي كه داراي ثقل مركزي و خودكفايي دروني ميباشند، خصوصاٌ كشوري مثل آمريكا كه تأثير پذيري آن ازجهان خارج كم است و داراي قدرت، تأثيرگذاري فرهنگي بر ديگر جوامع ميباشد، ولي خودش درواقع حالت نظامي خودكفا و خودگران ميباشد. پس تحليل ساختي براي آن مناسب بنظر ميرسد ولي اين تحليل در ارتباط با جهان سوم كه هر لحظه مورد تأثير جهان خارج از خود است و دائما عناصر فرهنگي آن دستكاري ميشود و يك نظامبازي را دارد كه كاملاً يا نزديك به كامل تأثير آثار و عناصر فرهنگي بيرون از نظام سيستم خود است، قابليت تبيين ندارد، خصوصاٌ عناصر تكنولوژيكي كه بدون وقفه از جهان پيشرفته به سوي اين جوامع سرازير ميباشد عناصر و نظام فرهنگي اين كشورها را دچار تفسير ميكند درنتيجه بايد گفت، اين مدل و تعريف، قابليت تحليل و تبيين براين نظامهاي فرهنگي دستكاري شده جهان سوم را ندارد .
4_ ديدگاه كاركردگرايي :
اين ديدگاه باز از همان دو جامعه قبلي بوجود آمده است. يكي جوامع ابتدايي، دوم جوامع مدرن و علت آن اين بوده است كه چون در اين جوامع نظام كلي داراي ثبات كاملي هستند و هر جزء داراي كاركرد مناسب كل نظام و سيستم ميباشد پس چنين نتيجه گرفته شده كه در اين نظامها ما ميتوانيم به كاركرد اشياء پيبرده و جاي كاركرد آنرا پيدا كنيم .
در اين تحليل روابط بين اشياء و خود اشياء زياد مورد نظر نيست. بلكه چنين القا ميشود كه بايستي به علتغايي و نتيجه اشياء و عناصر يك نظام و سيستم و به نتايج روابط بين اين عناصر پرداخت و آنچه اهميت دارد صرفاٌ نتيجه است. عنصري كه داراي نتيجه مثبت دركل نظام باشد مفيداست و بايد بماند و عنصري كه نتيجه مفيد براي نظام ندارد بايستي از بين برود.
اين ديدگاه درفرهنگ نيز بكار رفته است. درآنجا روي كاركرد ونتايج عناصر فرهنگي ونتايج روابط بين عناصرتوجه شده است .
نظريات عمده كاركردگرايان را ميتوان درانديشههاي بيان شده زير دريافت.
اسمال: فرهنگ عبارتست از يك ساز و برگ فني، مكانيكي، مغزي، اخلاقي كه براي دورهاي خاص با بكار گرفتن آن به مقاصد خود ميرسند. فرهنگ مشتمل است بر وسايلي كه انسانها با آن هدفهاي فردي و اجتماعي خود را پيش ميبرند .
داوسن : فرهنگ راه و روش مشترك زندگي است كه سبب تطبيق انسان با محيط طبيعي و نيازهاي اقتصادي خود ميشود.
اما اين تعريف، و تحليل براي جهان سوم كاربردي نميتواند داشته باشد. چون اولاٌ اين تعريف براي جوامع در حال ثبات كاربرد دارد و در جوامعي كه اين كاركردها حالت ثبات ندارد و گاه حتي عناصر فرهنگي وجود دارند كه بصورت غدههاي ويروسي و سرطاني از خارج وارد آن پيكره ميشوند و سپس در آن پيكره فرهنگي بصورت عنصري همانند درميآيند، و اين كاركرد لحظهاي متوقف نميشود از اين روست كه هر لحظه جوامع جهان سوم دچار بحران عنصري فرهنگي و حتي بحران در روابط ميان عناصر فرهنگي خود ميباشند بنابراين عناصر كاركردي مخدوش ميشوند بطوريكه كاركرد عنصري، عنصر ديگر را نه تنها تكميل نميكند بلكه حتي آن را خنثي و گاه آن را براي كل نظام به عنصري منفي تبديل ميكند و با كاركردي ضد فرهنگي فرهنگ يك جامعه را به انحطاط و نابودي سوق ميدهند.
از طرف ديگر در اين ديدگاه، ارزشها جايي ندارند .اين مكتب تحليلي كه مكتب فلسفي پراگماتيسم درامريكا همراه شد، وسيلهاي براي نابودي ارشهاي انساني گرديد. براساس اين ديدگاه هر عنصر فرهنگي و نيز رابطه بين اين عناصر اگر براي نظام سودمند باشد بايستي درجامعه حفظ و حتي تقويت شود ولو اينكه اين عنصر فرهنگي و يا روابط بين اين عناصر با ارزشهاي انساني نسازد. مثال واضح آن جنگ و كشتارهاي داخلي و خارجي و از نظر اخلاقي فحشاء و رواج قانوني آن در سطح يك جامعه را ميتوان ذكر كرد. اين تحليل به نوعي ذهن را بسوي واقعيتگرايي سياه ميكشاند و آرمانهاي بشري و خصوصاٌ فرهنگ را درجوامع ناديده ميگيرد.
اساساٌ اين مكتب مخالف ايجاد هر نوع انقلاب و جهتدهي در يك جامعه ميباشد. البته بايستي گفت از اين مكتب ميتوان در بعضي از امور جزيي همانند مديريت خرد درسطح جوامع جهان سوم استفاده كرد.
5_ ديدگاه عوامگرايي فرهنگي
اين ديدگاه با مقدس شمردن سنت بازماده ار ماقبل سعي در حفظ وضعيت موجود فرهنگي درجامعه ميكند همچنين به عناصر موجود كه بازمانده از قبل است اصالت ميدهد و هرگونه تغييري را نميخواهد بپذيرد و يا مخالفت با آنان در صدد از بين بردن و محو كردن آن از صحنه فرهنگي جامعه است.
اين ديدگاه برخاسته از مردمشناسي كلاسيك بود كه براي اصالت دادن به كار خود به عناصر فرهنگي و روابط بين آن عناصر در جوامع مورد مطالعه خود تقدس ببخشيدند وتعريف تايلر از فرهنگ كه شايد مشهورترين تعاريف فرهنگ باشد شاهد بر اين سخن است:
فرهنگ يا تمدن كليت در هم تافتهاي است، شامل دانش، دين ، هنر ، قانون، اخلاقيات، آداب و رسوم، و هرگونه تواناني و عاداتي كه آدمي همچون عضوي از جامعه بدست ميآورد (3)
وچون جوامع مورد مطالعه جوامع ابتدائي بود كه داراي ثبا ت عناصر فرهنگي و روابط ميان آنها بود، خود به خود به ارزش دادن و محافظهكاري دچار شدند خصوصاٌ موقعي كه اثرات تكنولوژي پيشرفته را بر آثار فرهنگي جوامع ابتدائي ميديدند؛ محافظهكاري برآداب و سنن جوامع عقب مانده را تأييد ميكردند.
از طرف ديگر عدهاي ازمتفكران و انديشمندان جهان سوم كه كشورهاي خود را آماج هجومهاي آثارهاي فرهنگي مادي و معنوي غرب ميديدند و شاهد بحرانزدگي بيسابقهاي در كشور خود بودند، براي حفظ عناصر فرهنگي كشور خود و روابط بين اين عناصر دست به محافظهكاري در مقابل عناصر جامعه خود زدند. اينان حتي با ورود تكنولوژيهاي مدرن به كشورهاي خود مخالفت نمودند بطوريكه ادبياتي بوجود آوردند كه داراي بارهاي فرهنگي عوامگرايانه بود. در تاريخ تفكر كشورمان در قسمتهايي از آثار جلالآلاحمد ( ن. ك به؛ نفرين زمين ) اين رويكرد را ميبينم كه سعي در بازگشت به ادبيات كهن داشت البته بايستي گفت دركشورهاي جهان سوم تئوريهاي ماركسيست و چپگرايان و تضادگرايان در برگشت به فرهنگ عوام كم موثر نبود. كه خود جاي بحث ديگري را ميطلبد .
ولي آنچه ميتوان گفت اين است كه اين ديدگاه نيز از نقض برخوردار است چون قدرت تبيين براي واقعيات موجود فرهنگي درسطح جوامع جهان سوم را دارا نيست چرا كه جهان سوم مجبور است از تكنولوژي براي رشد و توسعه خود بهره بگيرد و تكنولوژي نيزعلاوه بر ايجاد آثار اقتصادي و سياسي و اجتماعي شامل آثار فرهنگي نيز ميشود، كه اين آثار ممكن است توسط خود تكنولوژي ايجاد شود و يا وسيلهاي براي انتقال آثار فرهنگي به جوامع گردد. البته بايد گفت درفرهنگ همانند بقيه واقعيتهاي اجتماعي در حالت تحرك و پويايي است و نميتوان از پويايي آن خصوصاٌ درجهان سوم جلوگيري كرد.
نتيجه :
ازآنچه گذشت ملاحظه كرديم كه تئوريهاي فرهنگي غرب چه در بعد دهكده جهاني و چه دربعد تعاريف و مدلهاي تحليلي فرهنگي نميتواند جوابگوي كشوري مثل ما باشد كه داراي فرهنگي كهن و مذهبي ميباشد. خصوصاً انقلاب اسلامي كه صدايي غير از صداهاي موجود دردنيا بود. انقلاب اسلامي يعني انقلاب مذهب برعليه سكولاريسم، يعني بانگ مرگ و انحطاط علمگرايي مطلق و كنار گذاشتن مذهب .
اكنون مذهب در صحنه اجتماع و جكومت بعنوان يك عنصر فكري و فرهنگي ظهور كرده است، سئوال اينجاست كه مذهب چگونه ميتواند با ارثي كه از سكولاريسم غرب بجا مانده برخورد كرده و بتواند از آن نفغ ببرد بدون آنكه ضرر ببيند ؟
پيشنهادات
قبل از پيشنهاد، چند نكته را متذكر ميشوم:
اول _ اينكه ما كشورهاي جهان سوم كشورهاي دستكاري شدهاي هستيم و به همين دليل دچار بحرانهاي اجتماعي و اقتصادي و سياسي و... ميباشيم. اين عامل را ميتوان به غرب نسبت داد كه با هجوم نظامي و سياسي و فرهنگي در طي قرون گذشته و حال، عملاٌ كشورهاي جهان سوم را دستكاري كرد؛ بطوريكه نهاهاي موجود در سطح جامعه هيچكدام درجاي درست خود نيستند و ازطرفي ديگر روابط بين نهادهاي موجود در جامعه نيز روابطي نادرست و نابجا است. پس بايستي سعي كرد كه اين نهادها به جاي خود برگردند و روابط بين نهادها نيز به جاي خود برقرار گردد. اين نكته در فرهنگ نيز صادق است .
دوم _ غرب يك تمدن است. تمدني وارث تمدنهاي گذشته و اينك با بيداري كشورهاي جهان سوم و شاداب بودن آنها و در مقابل، بيمارگونه بودن جوامع غربي، بنظر ميرسد كه كشورهاي جهان سوم وارثان تمدن غرب بعنوان نسل بعدي هستند و خصوصاٌ كشوري همانند ايران كه با انقلاب خود در آخر قرن بيستم و آنهم با محتواي مذهبي وارث علم و سكولاريسم غرب است. تمدن غرب با گرفتن ارث تمدني جهان اسلام درقرن پانزدهم ميلادي و ريختن آن درقالب سكولاريسم به تمدن عظيم خود رسيد و اينك بعد از پيرشدن و بيمارگونه گشتن جامعه غرب، اينطور بنظر ميرسد كه كشورهاي جوان و شادابي مثل كشور، ما آماده گرفتن ارث تمدن غرب و ريختن آن در قالب مذهبي و الهي خود ميباشند، پس در جهت فرهنگي نيز همينگونه بايد عمل كرد. حال چطور ميتوانيم اين تمدن عظيم را در قالب جامعه خود هضم كنيم ؟
سوم _ آنچه مردمشناسان و جامعهشناسان در باب توسعه گفتهاند اين است كه بايستي خودجوشي از درون جامعه و سنتهاي آن شروع شود.
پديدههاي عارضي توسعه، نه تنها فايدهاي براي اين كشورها ندارد، كه سبب انحطاط آنها خواهد شد. پس بايستي با ديدن سنتها و ساخت و بافت جامعه خود دست به جذب فرهنگ غرب و تمدن آن زد، تا جامعه بتواند اندك اندك اين محتواي عظيم تمدني را درخودش جذب كند و دچار سوء هاضمه نشود تابتواند مواد جذب ناشدني آن رابصورتهاي گوناگون دفع كند.
حال با توجه به اين سه نكته ما مدلي كه براساس تعاريف فرهنگي ميتوان براي اين امور پيشنهاد كرد را ارائه ميكنيم.
همانطور كه گفتيم كشورهاي جهان سوم ناگزير از اخذ مفاهيم علمي تمدني، فرهنگي و تكنولوژيكي غرب ميباشند.
و از طرفي خود داراي سنتها و تمدنها و فرهنگهاي پيشين هستند. براي حل اين مشكل ما ميتوانيم كشورهاي جهان سوم را از نظر اجتماعي و فرهنگي به جامعهاي با «ساختباز» نه بسته تعبير كنيم. بر اين اساس ميتوانيم به تبيين و تحليل فرهنگي و اجتماعي بپردازيم .
اين ساخت از دو كلمه تشكيل شده است : «ساخت» و «باز» هر كشوري ساخت علمي و فرهنگي واجتماعي خاص خود را دارد. از اينرو در ابتدا بايستي ساخت اجتماعي و فرهنگي آن كشور را شناخت و چون اين ساخت باز است، بنابراين بايستي غرب راكه موثر براين ساخت است نيز بدرستي شناخت .
چگونه ساخت يك كشور را ميتوان شناخت؟
اولين قدم برگشت به تاريخ اجتماعي و فرهنگي يك جامعه ميباشد. بايستي جامعه را از درون و ژرفاي تاريخ با تمامي سنتها و آداب و روشهاي آن شناخت و نيز جامعه كنوني را دقيقاٌ آنطور كه هست شناخت نه آنطور كه تئوريهاي بيگانگان و غربيها به ما ميگويند. و پس ازآن بايستي دقيقاٌ درطول تأثيرگذاري غرب بر اين كشورها، خصوصاٌ از نظر فرهنگي، جريانهاي موجود درغرب و معاصر با اين تحولات را در اين كشورها شناخت .
دومين قدم براي شناخت تحولات امروزي اين جوامع اين است كه بايستي تمام جريانهائي كه در غرب جريان دارد و ميدانيم كه درآينده به كشورهاي جهان سوم خواهد رسيد را دقيقاٌ مطالعه و شناسايي كينم كه تقريباٌ با اين عمل در يك جريان باز و تعاملي هم خود را مطالعه كردهايم و هم غرب را با اين كار هم به خودشناسي و هم به رقيبشناسي دست زدهايم . از طرفي ميدانيم كه جريانهاي غرب همانطور كه آنجا هستند در شرق و جهان سوم انعكاس پيدا نخواهد كرد چرا ؟ چون كه اين انعكاس حاصل دو فرآيند است. اول اينكه جريانهاي موجود در غرب با ورود به كشورهاي ديگر از بستر اجتماعي خود كنده ميشود. و ساخت و بافت تولد و رشد خود را درغرب جا ميگذارند و به صورت سطحي به جوامع جهان سوم خواهند آمد كه به صورت غريبه و تازه براي كشورهاي ما نمود پيدا خواهد كرد. و دوم آن كه اين جرايانات تازه غرب با توجه به ساخت جامعهها در جامعه منعكس خواهد شد. بعبارت ديگر بقول بعضي از متفكران جوامع غيرغربي حالت منشوري دارند، كه نور آمده از غرب را شكسته و آنگاه در خود جذب خواهندكرد. با اين پيش فرض كه ما درقدم اول خودشناسي و در قدم دوم غربشناسي كردهايم، ميتوانيم كاملاٌ به دو فرآيند مذكور واقف باشيم و تحولات وارداتي و جامعه خودمان را كاملاٌ بشناسيم، پس ميتوانيم به قضاوت دقيق درباره وضعيت فعلي جامعه بنشينيم و هم آيندهنگري درباره وضعيت جامعه خود داشته باشيم
طرح همياران سلامت روان شامل گروههاي داوطلب مردمي است كه در قالب گروههاي همياري با مباني و راهكارهاي حفظ و ارتقاء بهداشت رواني واجتماعي آشنا شده و با انتقال دانش و نگرش و مهارتهاي مربوطه زندگي سالم به بستر زندگي روزمره خود و ديگران گام مهمي در جهت ارتقاء حالات رواني جامعه برمي دارند . برنامه جذب نيروهاي هميار و آموزش آنها در استان يزد از سال 1376 آغاز شد كه در حال حاضر 1672 نفر هميار در سطح استان در قالب 16 متشكل غيردولتي به ثبت رسيده ودرحال فعاليت هستند .
طرح آموزش زندگي خانواده به زوجهاي جوان ( f . L . E ) : آموزش و آماده كردن خانواده ها براي ايفاء نقش و مسئوليت هاي زندگي قدمتي معادل تاريخ بشري دارد كه عمدتاً اين نوع ا‚وزشها به شكل سينه به سينه و در سطح خانواده بوده است . صنعتي شدن ، تغييرات سريع اجتماعي ، تغييرات تكنولوژي موجب فشار و در نهايت گسستگي در خانواده مي شود . از اينجاست كه نياز به آموزش علمي تر براي تقويت هرچه بيشتر اين نهاد مقدس معمول است اين طرح از سال 1381 در استان يزد اجرا شد . و همچنان در مرحله ادامه مي باشد . هم اكنون بخش عمده هماهنگي هاي طرح توسط گروههاي همياران و تشكل همياران انجام مي شود . كه از ابتدا تا به حال تعداد 351 زوج آموزشهاي لازم را گذرانده اند . ( پيوست شماره 4 ) .
طرح آموزش جوانان در آستانه ازدواج:
هدف از اجراي اين طرح افزايش آگاهي جوانان در آستانة ازدواج در رابطه با راهكارهاي ازدواج موفق و راههاي كسب شناخت قبل از ازدواج است كه در شهرستان يزد به صورت آزمايشي در قالب دو گروه 15 نفره اجرا شد .
طرح رواني بهداشتيار مدارس و آموزش مهارتهاي زندگي به دانش آموزان :
از آنجا كه اولين ارتباطات اجتماعي بطور جدي تر سن مدرسه آغاز مي شود و ارتباط كودك با گروه همسالان و بزرگسالان غير از والدين شروع مي شود و با توجه به اينكه ايشان به عنوان دومين نهاد مهم زندگي كودك پس از خانواده ، فرصتهاي ارزشمندي براي رشد فردي و اجتماعي كودك فراهم مي سازد و از سوي ديگر مسئله آموزش به دانش آموزان ناديده گرفته شده ، دفتر پيشگيري از آسيب هاي اجتماعي با اجراي دو طرح مذكور با همكاري آموزش و پرورش از سال 1378 سعي نموده تا خلاء موجود را پر كند . اين طرح ها از سال تحصيلي 79 ـ 78 تا به حال اجرا شده است .
امار واطلاعات مربوط به طرح ها وبرنامه هاي امورپيشگيري از آسيبهاي اجتماعي:
قبل از ساخت بازرس فنی موظف است که طراحی ها و نقشه ها را چک کند و مقادیر کمی و کیفی ساخت را محاسبه نماید.اینکار از طریق استانداردهای معرفی شده در ذیل انجام میگردد.مثلا بررسی فرمهای wps و pqr ارائه شده توسط شرکت سازنده.
حین ساخت باید به نحوه ساخت دقت نماید و آنها را با استاندارد مطابقت دهد.بخصوص بازرسی چشمی (VT) در این قسمت بسیار موثر میباشد مثلا در جوشکاری لوله ها و یا مخازن به انتخاب نوع جوشکاری و همچنین استفاده از الکترودهای مناسب دقت کند.
بعد از ساخت باید از طریق تستهای غیر مخرب و یا هیدروتست از عدم وجود عیوب مطمئن گردد.
قسمت آخر نگهداری (maintenance) میباشد که با بازرسی های دوره ای و تستهای غیر مخرب بخصوص ضخامت سنجی از دستگاه حفاظت نماید.
برای بازرسی لوله ها از استاندارد زیر که بسیار متداول است استفاده میگردد:
Process Piping :ASME CODE FOR PRESSURE PIPING, B31.3
Power Piping: ASME CODE FOR PRESSURE PIPING, B31.1
Specification for Line Pipe:API 5L
API 1104: Welding of Pipelines and Related Facilities
برای بازرسی مخازن ذخیره نفت از استاندارد زیر استفاده میشود:
API 620: Design and Construction of Large, Welded, Low-Pressure Storage Tanks
API 650: Welded Steel Tanks for Oil Storage
برای بازرسی ظروف تحت فشار:
ASME VIII:Rules for construction of pressure vessels
مهندسين معمولاً عادت دارند خواص يك ماده را روي نمونههاي مخصوصي كه از همين ماده تهيه شدهاند با آزمونهاي استاندارد ارزيابي كنند. اطلاعات بسيار ارزشمندي از اين آزمونهاي به دست ميآيد كه شامل خواص كششي، فشاري، برشي و ضربهاي ماده مورد نظر است. اما اين آزمونها ماهيت تخريبي دارند. بعلاوه خواص ماده به گونهاي كه با آزمونهاي استاندارد تا حد تخريب تعيين ميشود، به يقين راهنماي روشني در مورد مشخصات كارايي قطعهاي نيست كه بخش پيچيدهاي از يك مجموعه مهندسي را تشكيل ميدهد.
در طي توليد و حمل و نقل امكان دارد كه انواع عيوب با اندازههاي مختلف در ماده يا قطعه به وجود آيند. ماهيت و اندازه دقيق هر عيب روي عمليات بعدي آن قطعه تاثير خواهد داشت. عيوب ديگري نيز مانند تركهاي حاصل از خستگي يا خوردگي ممكن است در طي كار قطعه ايجاد شوند. بنابراين براي آشكار سازي وجود عيبها در مرحله توليد و نيز جهت تشخيص و تعيين سرعت رشد اين نقصها در طول عمر قطعه يا دستگاه ، داشتن وسائل مطمئن ضروري است.
منشا بعضي عيوب كه در مواد و قطعات يافت ميشوند، عبارتند از : - عيوبي كه ممكن است طي ساخت مواد خام يا توليد قطعات ريختگي به وجود آيند (ناخالصيهاي سرباره، حفرههاي گازي، حفرههاي انقباضي، تركهاي تنشي و ... ) - عيوبي كه ممكن است طي توليد قطعات به وجود آيند (عيوب ماشينكاري، عيوب عمليات حرارتي، عيوب جوشكاري، تركهاي ناشي از تنشهاي پسماند و ...) - عيوبي كه ممكن است طي مونتاژ قطعات به وجود آيند (كم شدن قطعات، مونتاژ نادرست، تركهاي ناشي از تنش اضافي و ...)
-عيوبي كه در مدت كاربري و حمل و نقل به وجود ميآيند (خستگي، خوردگي، سايش، خزش، ناپايداري حرارتي و ...)
-وشهاي مختلف آزمونهاي غيرمخرب در عمل ميتوانند به راههاي بسيار متفاوتي در عيب يابي به كار روند. اعتبار هر روش آزمون غيرمخرب سنجشي از كارايي آن روش در رابطه با آشكارسازي نوع و شكل و اندازه بخصوص عيبها است. بعد از آن كه بازرسي تكميل شد، احتمال معيني وجود دارد كه يك قطعه عاري از يك نوع عيب با شكل و اندازه بخصوص باشد. هر قدر اين احتمال بالاتر باشد اعتبار روش به كار رفته بيشتر خواهد بود. اما بايد اين واقعيت را به خاطر داشت كه بازرسيهاي غيرمخرب براي اغلب قطعات به وسيله انسان انجام ميگيرد و در اصل دو نفر هميشه نميتوانند يك كار تكراري مشابه را بطور دقيق همانند يكديگر انجام دهند. از اين رو بايد يك ضريب عدم يقين در برآورد اعتبار بازرسي به حساب آورده شود و ارزش تصميماتي رد و يا قبول قطعه بايد از رويدادهاي آماري تخمين زده شود.
-نقش بازرسي غيرمخرب اين است كه با ميزان اطمينان معيني ضمانت نمايد كه در زمان بكارگيري قطعه براي بار طراحي، تركهايي به اندازه بحراني شكست در قطعه وجود ندارند. همچنين ممكن است لازم باشد كه با اطمينان، عدم وجود تركهاي كوچكتر از حد بحراني را نيز ضمانت كند. اما رشد تركهاي كوچكتر از حد بحراني. بويژه در مورد قطعاتي كه در معرض بارهاي خستگي قرار دارند و يا در محيطهاي خورنده كار ميكنند، اهميت دارد، بطوريكه اين گونه قطعات، قبل از اين كه شكست ناگهاني در آنها اتفاق بيفتد، به يك حداقل عمر كار مفيد برسند. در برخي حالتها، بازرسيهاي مرتب و متناوب جهت اطمينان از نرسيدن تركها به اندازه بحراني ممكن است ضروري باشد.
-بكارگيري ايدههاي مكانيك شكست در طراحي، براي توانايي روشهاي مختلف آزمونهاي غيرمخرب در آشكارسازي تركهاي كوچك، حد و مرز تعيين ميكند. اختلاف بين كوچكترين ترك قابل آشكارسازي و اندازه بحراني آن، ميزان ايمني يك قطعه است.
-در هر برنامه خاص بازرسي، تعداد عيوب شناسايي شده (هر چند زياد)، با تعداد واقعي آنها مطابقت پيدا نميكند، بنابراين احتمال شناسايي يك قطعه سالم و بدون عيبهاي با اندازههاي گوناگون كاهش مييابد. اما هنگامي كه قطعات بسيار مهم مورد نظر هستند، سعي بر اين است تا حد امكان عيبهاي بيشتري شناسايي شوند و تمايل به قبول تمام نشانههاي وجود عيبها زياد است. زيرا اگر قطعهاي در طي بازرسي مردود و غيرقابل مصرف معرفي شود، بهتر از آن است كه هنگام استفاده منجر به شكست فاجعه آميز شود. مسلم است مهندسي كه ايدههاي مكانيك شكست را مورد استفاده قرار ميدهد، علاقهمند است كه بداند به چه اندازه عيبها را در هنگام بازرسي مورد نظر داشته باشد. انتخاب روش با اين بررسي اوليه تعيين ميشود و تمام پارامترهاي ديگر در درجه دوم اهميت قرار ميگيرند. براي مثال بازرسي تركهاي مربوط به خستگي قطعات فولادي به روش فراصوتي كه نسبتاً براحتي قابل اجرا است، در مقابل تجزيه و تحليل به روش جريان گردابي براي آشكارسازي تركهايي به طول 5/1 ميليمتر، كنار گذاشته ميشود زيرا احتمال آشكارسازي اين تركها با فراصوتي 50 درصد و با جريان گردابي 80 درصد است. يكي از فايدههاي بديهي و روشن به كار بردن صحيح آزمونهاي غيرمخرب، شناسايي عيوبي است كه اگر بدون تشخيص در قطعه باقي بمانند، موجب شكست فاجعه آميز قطعه و در نتيجه بروز خسارتهاي مالي و جاني فراوان خواهند شد. استفاده از اين روشهاي آزمون ميتواند فوايد زيادي از اين بابت ، در بر داشته باشد.
-بكارگيري هر يك از سيستمهاي بازرسي متحمل هزينه است، اما اغلب استفاده موثر از روشهاي بازرسي مناسب موجب صرفهجوييهاي مالي قابل ملاحظهاي خواهد شد. نه فقط نوع بازرسي، بلكه مراحل بكارگيري آن نيز مهم است. بكارگيري روشهاي آزمون غيرمخرب روي قطعات ريختگي و آهنگري كوچك بعد از آنكه كليه عمليات ماشينكاري روي آنها انجام گرفت، معمولا بيهوده خواهد بود. در اينگونه موارد بايد قبل از انجام عمليات ماشينكاري پرهزينه قطعات بدقت بازرسي شوند و قطعاتي كه داراي عيوب غيرقابل قبول هستند، كنار گذاشته شوند. بايد توجه داشت كليه معايبي كه در اين مرحله تشخيص داده ميشوند، نميتوانند موجب مردود شدن قطعه از نظر بازرسي باشند. ممكن است قطعهاي داراي ناپيوستگيها و تركهاي سطحي بسيار ريز باشد كه در مراحل ماشينكاري از بين بروند.
آزمايش پرتو نگاري و تفسير فيلم RadiographicTesting and Film Interpretation
تابش الكترومغناطيسي با طول موجهاي بسيار كوتاه، يعني پرتو ايكس يا پرتو گاما از درون مواد جامد عبور ميكند اما بخشي از آن، توسط محيط جذب ميشود. مقدار جذب پرتو در هنگام عبور از ماده به چگالي و ضخامت ماده و همچنين ويژگيهاي تابش بستگي دارد. تابش عبوري از درون ماده ميتواند به وسيله يك فيلم يا كاغذ حساس آشكار شده و روي صفحه فلورسنت مشاهده شود، يا اين كه توسط دستگاههاي حساس الكترونيكي نشان داده شود. اگر بخواهيم دقيقتر بگوييم، عبارت پرتو نگاري به معني فرايندي است كه در نتيجه آن ، تصويري روي فيلم ايجاد شود، بررسي اين فيلم را تفسير ميگوييم. بعد از اين كه فيلم عكس گرفته شده پرتو نگاري ظاهر شد، تصويري سايه روشن با چگالي متفاوت مشاهده ميشود. قسمتهايي از فيلم كه بيشترين مقدار تابش را دريافت كردهاند، سياهتر ديده ميشوند. همچنانكه پيشتر گفته شد، مقدار تابش جذب شده توسط ماده، تابعي از چگالي و ضخامت آن خواهد بود. همچنين وجود عيوب خاص، مانند حفرهها و تخلخل درون ماده، بر مقدار تابش جذب شده تاثير خواهد گذاشت. بنابراين پرتو نگاري ميتواند براي آشكار سازي انواع خاصي از عيوب در بازرسي مواد و قطعات به كار رود.
استفاده از پرتو نگاري و فرآيندههاي مربوط به آن بايد به شدت كنترل شود، زيرا قرار گرفتن انسان در معرض پرتو ميتواند منجر به آسيب بافت بدن شود.
آزمايش فراصوتي (Ultrasonic Testing)
در اين روش، امواج صوتي با بسامد 5/0 تا 20 مگاهرتز به درون قطعه فرستاده ميشود. اين موج پس از برخورد به سطح مقابل قطعه باز تابيده ميشود. با توجه به زمان رفت و برگشت اين موج، ميتوان ضخامت قطعه را تعيين كرد. حال اگر يك عيب در مسير رفت و برگشت موج باشد، از اين محل هم موجي بازتابيده خواهد شد كه اختلاف زماني نسبت به مرحله اول، محل عيب را مشخص ميكند.
روشهاي فراصوتي به طور گستردهاي براي آشكارسازي عيوب داخلي مواد به كار ميروند ولي ميتوان از آنها براي آشكارسازي تركهاي كوچك سطحي نيز استفاده كرد.
بازرسي با ذرات مغناطيسي (Magnetic Particle Testing)
بازرسي با ذرات مغناطيسي، روش حساسي براي رديابي عيوب سطحي و برخي نقصهاي زير سطحي قطعات فرو مغناطيسي است. پارامترهاي اساسي فرآيند به مفاهيم نسبتاً سادهاي بستگي دارد. هنگامي كه يك قطعه فرومغناطيسي، مغناطيس ميشود، ناپيوستگي مغناطيسي كه تقريباً در راستاي عمود بر جهت ميدان مغناطيسي واقع است، موجب ايجاد يك ميدان نشتي قوي ميشود. اين ميدان نشتي در رو و بالاي سطح قطعه مغناطيس شده حضور داشته و ميتواند آشكارا توسط ذرات ريز مغناطيسي ديدپذير شود. پاشيدن ذرات خشك يا ذرات مرطوب با يك مايع محلول بر روي سطح قطعه، موجب تجمع ذرات مغناطيسي روي خط گسل خواهد شد. بنابراين پل مغناطيسي تشكيل شده، موقعيت، اندازه و شكل ناپيوستگي را نشان ميدهد.
يك قطعه را ميتوان با به كاربردن آهنرباهاي دائم، آهنرباهاي الكتريكي و يا عبور يك جريان قوي از درون يا برون قطعه، مغناطيس كرد. با توجه به اين كه با روش آخر ميتوان ميدانهاي مغناطيسي با شدت زياد در داخل قطعه ايجاد كرد، اين روش به صورت گستردهاي در كنترل كيفي محصول به كار ميرود زيرا اين روش حساسيت خوبي براي شناسايي عيوب قطعات و آشكارسازي آنها عرضه ميدارد بازرسي با مايعات نافذ ( Liquid PenetrantTesting)
بازرسي با مايعات نافذ يكي از روشهايي است كه ميتواند براي عيب يابي تعداد وسيعي از قطعات مورد استفاده قرار گيرد، به شرطي كه عيبها به صورت ترك در سطح قطعه ظاهر شوند. اساس روش بر اين است كه مايع نافذ بر اثر جاذبه مويينگي به درون تركهاي سطحي نفوذ كرده و پس از يك مرحله ظهور، هر عيبي كه به شكل ترك يا شكستگي در سطح قطعه وجود دارد، با چشم رويت ميشود. براي بهتر ديده شدن اين تركها، مايع نافذ معمولاً به رنگهاي روشن و قابل ديد بوده و يا به ماده فلورسنت آغشته ميشود. در حالت اول معمولاً براي رنگين نمودن مايع از رنگ قرمز استفاده ميشود كه با نور روز يا نور مصنوعي قابل ديد باشد، ولي در حالت دوم براي ديدن تركها و درزها بايد از نور فرابنفش استفاده شود.
امروزه، بازرسي با مايع نافذ، يكي از مهمترين روشهاي صنعتي است كه براي مشخص نمودن انواع مختلف عيبهاي سطحي مواد و قطعات، مانند تركها، بريدگيها و نواحي مكهاي سطحي، مورد استفاده قرار ميگيرد. اين روش تقريباً براي هر نوع ماده و در هر اندازهاي، چه بزرگ با شكل پيچيده و چه ساده، قابل استفاده است و معمولاً براي بازرسي توليدات ريختگي و كار شده فلزات آهني و غيرآهني، آلياژها، سراميكها، ظروف شيشهاي و مواد پليمر به كار ميرود.
بازرسي فني (Industrial Inspection )
بازرسين فني معمولاً مسئوليت بازرسي تجهيزات مكانيكي، الكتريكي و ... را با انجام مراحل مختلف بعهده ميگيرند. بعضي از اين مراحل عبارتند از: بازرسي و كنترل براساس نقشههاي ساخت، بررسي و تنظيم برنامههاي نظارت بر ساخت و توليد محصول، پيگيري انجام تعهدات توليدكننده، كنترل مقادير در كيفيت مصالح و تجهيزات بكار رفته و پيشرفت كار، كنترل جوشكاري، كنترل رنگ آميزي، كنترل حفاظت كاتديك، مطابقت نقشههاي ساخت و مونتاژ با استانداردهاي مورد نظر، بازرسي از مراحل بستهبندي جهت اطمينان از استحكام لازم و در نهايت ارسال تائيديه بازرسي كالا براي كارفرما.
آزمايش جريان گردابي (Eddy Current Testing)
اساس روشهاي آزمون الكترومغناطيسي بر اين است كه وقتي يك سيم پيچ حامل جريان متناوب، نزديك مادهاي تقريباً رسانا قرار داده شود، جريانهاي گردابي يا ثانويه در آن ماده القا خواهد شد. جريانهاي القايي، ميداني مغناطيسي ايجاد خواهند كرد كه در جهت مخالف ميدان مغناطيسي اوليه اطراف سيم پيچ است. تاثير متقابل بين ميدانها موجب ايجاد يك نيروي ضد محركه الكتريكي در سيم پيچ شده و در نتيجه سبب تغيير مقدار مقاومت ظاهري سيم پيچ خواهد شد. اگر ماده از نظر ابعاد و تركيب شيميايي يكنواخت باشد. مقدار مقاومت ظاهري سيم پيچ كاوشگر نزديك سطح قطعه در كليه نقاط سطح قطعه يكسان خواهد بود، به غير از تغيير اندكي كه نزديك لبههاي نمونه مشاهده ميشود. اگر ماده ناپيوستگي داشته باشد، توزيع و مقدار جريانهاي گردابي مجاور آن تغيير ميكند و در نتيجه كاهشي در ميدان مغناطيسي در رابطه با جريانهاي گردابي به وجود ميآيد، بنابراين مقدار مقاومت ظاهري سيم پيچ كاوشگر تغيير خواهد كرد. از روي تحليل اين آثار ميتوان در مورد كيفيت و شرايط قطعه كار نتيجهگيري كرد. اين روشها بسيار متنوع هستند و با وسيله و روش آزمون مناسب، ميتوان آنها را براي آشكارسازي عيوب سطحي و زير سطحي قطعات و تعيين ضخامت پوشش فلزات به كار برد و اطلاعاتي در زمينه مشخصات ساختاري مانند اندازه دانه بندي و شرايط عمليات حرارتي به دست آورد.همچنين ميتوان خواص فيزيكي مانند رسانايي الكتريكي تراوايی مغناطيسي و سختي فيزيكي را تعيين كرد.
بازرسي چشمي: در بيشتر اوقات، اولين مرحله در آزمون يك سازه، بازرسي چشمي است. بازرسي با چشم غير مسلح فقط عيبهاي نسبتاً بزرگي را كه به سطح قطعه راه دارند، نمايان خواهد كرد. با به كار بردن يك ميكروسكوپ ميتوان كارايي بازرسي چشمي را افزايش داد. مناسبترين نوع ميكروسكوپ براي بازرسيهاي سطح قطعه، ميكروسكوپ استريو است. در اين نوع بازرسيها، بزرگنمايي بسيار زياد ضرورتي ندارد و بيشتر ميكروسكوپهاي كه بدين منظور در دسترس هستند، بزرگنمايي در حدود 5 تا 75 برابر دارند. بازرسي چشمي منحصر به سطح خارجي نميشود. حساسههاي بازرسي نوري، از هر نوع صلب و انعطاف پذير، جهت بازرسي سطوح داخلي ساخته شدهاند. حتي اين حساسهها را ميتوان در داخل حفرهها، لولهها و كانالها قرار داد
بازرسي جوشي (WeldingInspection )
كنترل كيفيت عمليات جوشكاري از زمان تنظيم دستورالعمل تا انتهاي كار (شامل مواردي نظير تجهيزات، الكترود، پرسنل جوشكار و ... ) بعهده بازرسي جوش ميباشد كه در صورت مشاهده ايراد در هر مرحله از كار، با جلوگيري از روند ايجاد كار معيوب، راهكارهاي بهبود كيفيت را ارائه ميكند و تا نتيجه كار، مطلوب و طبق استاندارد درخواستي كارفرما، ايجاد گردد. انواع ترك از عيوبي هستند كه در صورت مشاهده بايد كاملاً از سطح كار حذف شوند
رفتار قلمروي انسان و حيوان در زمينه اشياء و مفاهيم نيز با يكديگر متفاوت است. در واقع حس مالكيت انسان نسبت به اشياء به همان اهميت حس مالكيت او براي مكان هاست. كودكان نه تنها سر ميز غذا جاي خاص خود و اتاق خواب اختصاصي خود را دارند، بلكه به طور مداوم و پيوسته هر «چيزي» را كه به دستشان مي رسد جمع مي كنند و نگه مي دارند. آن ها سنگ و تمبر و كارت بازي و چيزهايي ظاهراً بي استفاده مانند سنگ و چوب و خرده شيشه و حتي خرده هاي غذا و شيريني را جمع مي كنند. حس مالكيت نسبت به اشيا در بزرگسالان هم نيز وجود دارد. بزرگسالان علاوه بر خانه ي شخصي اتومبيل، قلم، ساعت، كتاب و لباس مخصوص خود را دارند. رفتار قلمروي انسان نسبت به اشيا و مفاهيم نيز از محدوده هاي جغرافيايي ثابت فراتر مي رود. ممكن است خانواده اي از اين سوي جهان به آن سو نقل مكان كند، اما فقط به مجرد رسيدن وسايل و اثاثيه شخصي افراد همه ي اعضاي خانواده كاملاً احساس راحتي و آرامش كنند. بيماران با همراه داشتن چند شيء شخصي كه يادآور خانه باشد در بيمارستان احساس راحتي بيشتري مي كنند. البته حيوانات نيز نسبت به ايا حس مالكيت دارند. حيوانات خانگي و اهلي غالباً پتو يا اسباب بازي خاص خود را دارند، اما اين رفتار در آن ها چندان فراگير نيست.
به نظر مي رسد حس مالكيت نسبت به مفاهيم و دانش نيز خصوصيتي كاملاً انساني است. در علوم و هنرها و بسياري از حيطه هاي ديگر مي بينيم كه مسئله حق امتياز و حق انحصاري و ثبت آثار از اهميت ويژه اي برخوردار است. در واقع اين نوع رفتار قلمروي و مالكانه در اكثر افرادي كه زمان قابل توجهي را صرف بسط و گسترش و ترويج ديدگاه ها و ارزش ها و فلسفه هاي خود و دفاع از آن ها مي كنند مشاهده مي شود، زيرا در واقع اين ها انسان ها را موجوداتي يگانه و منحصر به فرد مي سازد.
ديگر وبژگي رفتار قلمروي كيفيت بازدارنده ي آن است. در حيوانات، رفتارهاي پيش از تماس با ديگران معمولاً شامل علامت گذاري يك محدوده و مرزهاي آن با ادرار و مدفوع، ترشحات غدد و نشانه هاي صوتي است. انسان ها به طور كلي از اين ابزار و روش هاي ابتدايي استفاده نمي كنند، البته به استثناي نشانه هاي صوتي و كلامي (به اين دليل كه انسان از همان آغاز كودكي مي آموزد كه مواد زائد بدن خود رادر مكان هايي خاص دفع كند و از آن ها براي علامت گذاري استفاده نكند). در واقع آن ها بيشتر به نمادها، اشيا و مصنوعات خود –مثلاً نشانه ها، حصار و پلاك اسم بر در خانه يا محل كار- براي علامت گذراي قلمروشان متكي هستند.
حيوانات و انسان ها همچنين در برابر تجاوز به قلمرو خود رفتار واكنشي از خود نشان مي دهند. حيوانات در برابر تجاوز از اخطارهاي صوتي، حركت هاي تهديد آميز و رفتار پرخاشگرانه استفاده مي كنند، و در غالب اين رفتارها بيشتر از جسم خود بهره مي گيرند تا اشياي موجود در محيط. برخي از پستانداران نيز با پرت كردن اشيا به سوي متجاوز از قلمرو خود دفاع مي كنند. انسان ها هم در برابر تجاوز واكنش هاي متنوعي از خود بروز مي دهند، اما ظاهراً بيشتر بر سازوكارهاي كلامي مثل بحث و مشاجره و التماس و درخواست تأكيد دارند. به علاوه، انسان ها ضمن استفاده از حالات بدن و صورت با بهره گيري از اشيا و نمادها و نشانه ها نيز بر توانايي هاي فيزيكي خود مي افزايند. بنابراين ظاهراً واكنش هاي قلمروي انسان متنوع تر، متغيرتر و پيچيده تر از واكنش هاي حيوانات است.
نكته ديگري كه به طور تجربي تأييد نشده اما حائز اهميت به نظر مي رسد اين است كه انسان ها واكنش هاي قلمروي بسيار ظريف و حساسي از خود بروز مي دهند كه تركيب پيچيده اي است از رفتارهاي كلامي و غيركلامي و محيطي. نتيجه اين تركيب پيچيده نظام ارتباطي غني و حساس است كه انسان واكن هاي بسيار متنوعي را چه به صورت بازدارنده و چه به صورت دفاعي از خود بروز مي دهد. گرچه در ميان انسان ها جنگ و ديگر اشكال خشونت نيز رخ مي دهد، واقعيت اين است كه تجاوز به قلمرو از مسائلي نيست كه در زندگي روزمره به طور مداوم پيش بيايد. و اگر هم پيش بيايد، واكنش به آن بسيار ظريف و كنترل شده صورت مي گيرد. پرخاش و خشونت به ندرت و معمولاً در صورت موفق نشدن بقيه شيوه ها پيش مي آيد. بنابراين واكنش هاي دفاعي پرخاشگرانه در ميان انسان ها معمول و رايج نيست.
ميان رفتار قلمروي انسان ها و حيوانات شباهت هايي نيز وجود دارد كه تحليل آن ها خالي از فايده نيست. التبه بايد توجه داشت كه كلي گويي و تعميم دادن فرضيات مبتني بر تساوي دقيق ميان انسان و حيوان درست نيست و راه به جايي نمي برد، در واقع در عين توجه به شباهت ها بايد تفاوت ها را ني زمد نظر داشت.
4-1-3-1- انواع قلمرو
از آنچه تاكنون گفته شده مي توان نتيجه گرفت كه مفهوم قلمرو مفهوم ساده اي نيست و با عوامل مختلفي سر و كار دارد؛ از آن جمله:
1-انگيزه ها يا نيازهاي مختلف مثل جفتگيري و غذا خوردن
2-ويژگي هاي جغرافيايي مثل اندازه و مكان قلمرو
3-واحدهاي اجتماعي مثل افراد و گروه ها و نظام هاي اجتماعي بزرگ تر
4-زمان استفاده از قلمرو، با اين توضيح كه برخي از قلمروها موقتي است (مثل صندلي در اتوبوس) و برخي ديگر نسبتاً دائمي (مثل خانه ي فرد)
5-رفتار يا واكنش هايي كه براي علامت گذاري و دفاع از قلمرو به كار مي روند.
در اين بخش سه نوع قلمرو توصيف مي شود كه برخي از اين عوامل را شامل مي شوند: اوليه، ثانويه، عمومي.
اين طبقه بندي در درجه اول به نقش و اهميت قلمرو براي فرد و گروه و ميزان نزديكي آن به زندگي روزمره او اشاره دارد. اين طبقه بندي از يك بعد به تمايز جامعه شناختي واحدهاي اوليه و ثانويه و گروهي مرتبط است. گروه اوليه گروه هايي همچون زن و شوهر يا خانواده را دربرمي گيرد. گروه ثانويه معمولاً به گروه هايي اشاره دارد كه فرد در آن ها بخشي از كار را بر عهده دارد، مثل يك كارخانه يا تيم ورزشي. گروه عمومي گروهي پراكنده تر و وسيع تر است، مثل انجمن هاي حرفه اي يا مردم يك كشور. طبقه بندي ما نشان مي دهد كه قلمروها بر حسب درگيري فرد در آن ها ، گستردگي و نقش آن ها در زندگي روزمره فرد يا گروه بايكديگر تفاوت دارند.
بعد دوم اين طبقه بندي طول عمر يا دوام قلمروهاست. برخي از پژوهشگران اشاره كرده اند كه قلمروها بر حسب زماني كه در مالكيت فرد يا گروه قرار مي گيرند –كوتاه مدت، بلند مدت، يا دائمي- با يكديگر تفاوت پيدا مي كنند. براي مثال، خانه يا اتاق خواب در گروه اوليه قلمروي دراز مدت به شمار مي رود و صندلي اتوبوس يا ميز رستوران قلمروي كوتاه مدت است و تا وقتي كه فرد حضور دارد قلمرو او به حساب مي آيد. اين دو بعد –نقش و دوام قلمرو- جامع و فراگير نيستند، اما براي تعيين انواع مختلف رفتارهاي قلمروي انسان به كار مي آيند.
قلمرو اوليه- قلمروهاي اوليه تحت مالكيت و استفاده انحصاري فرد يا گروه خاصي است، ديگران نيز آن ها را مالك اين قلمروها مي شناسند، به شكلي دائمي تحت اختيار افراد هستند، و اين قلمروها در زندگي روزمره آن ها نقش اساسي دارد. براور (1965) اين نوع قلمرو را قلمرو شخصي مي نامد و نمونه آن را خانه مي داند. در چنين قلمروي هويت مالك آشكار است، تجاوز يا ورود غيرمجاز ديگران مسئله اي جدي شمرده مي شود، و نظارت بر ورود ديگران ارزش بسياري دارد. گافمن (1961) در تحليلي از زندگي در يك بيمارستان رواني انواع مكان ها و منطقه هايي را برشمرده است كه تقريباً اين نوع قلمرو همخواني دارد. براي مثال، برخي از قسمت هاي بيمارستان، مثل اتاق پزشكان و پرستاران، كاملاً و هميشه از دسترس بيماران به دور است. در واقع از ديدگاه بيماران، اين مكان ها قلمرو شخصي كاركنان بيمارستان به شمار مي رود. با اين حال بيماران نيز گاه قلمروي شخصي دارند. مثلاً، اتاق خصوصي بيمار براي او مانند خانه است، كه مي تواند آن را از آن خود بداند، آنجا را با اشيا و تصاويري كه دوست دارد تزيين كند و از ورود ديگران (به جز كاركنان بيمارستان) به آن جلوگيري كند. طبق چارچوب نظري نگارنده، قلمروهاي اوليه جزء سازو كارهاي مؤثر در نظارت بر خلوت است، و دست كم در فرهنگ غرب، محدوده اي مقدس به شمار مي رود و ورود به آن ها فقط پس از كسب اجازه از مالك ميسر است.
تجاوز به قلمرو اوليه، مخصوصاً اگر تكرار شود و بازسازي مرزها با موفقيت توأم نباشد، ممكن است توهيني جدي به هويت فردي مالك و صاحب آن محسوب شود. در واقع نداشتن چنين قلمروي، يا ناتواني در تنظيم دسترسي ديگران به آن، در طولاني مدت مي تواند باعث از دست رفتن عزت نفس يا هويت فردي شود. در فرهنگ غرب، فردي را كه «مكاني از آن خود ندارد» ولگرد و آواره مي نامند و غالباً به حاشيه جامعه رانده مي شود. ما فطرتاً خانه يا اتاق خواب فرد را از آن او و ارزشمند مي دانيم، و او را مختار مي دانيم كه آن را تزيين كند يا از آن به صورت پناهگاه استفاده كند. براي مثال، دو پسر خود من كه هر يك اتاق خواب اختصاصي خود را دارند به تدريج حس كنترل و نظارت را بر «مكان» خودان پيدا كردند. همزمان با بالا رفتن سن و ورودشان به دوره نوجواني، تصوير و پوستر ستارگان ورزشي و ديگر چيزها و افراد جاي تزئيناتي را كه من و همسرم در اتاق آن ها گذاشته بوديم گرفت. اكنون طوري شده كه اتاق ها بيشتر به آن ها تعلق دارد تا به ما، و به قلمرو اوليه آن ها تبديل شده است. بنابراين قلمرو اوليه در فرايند نظارت بر مرز ميان خود و ديگري نقش مهمي دارد و بيانگر پيوند نزديك نظارت بر خلوت، سازوكارهاي قلمروي و هويت فردي است.
قلمرو ثانويه- قلمرو ثانويه كمتر نقش مركزي و انحصاري دارد و معادل گروه هاي ثانويه در جامعه شناسي است. لايمن و اسكات (1967) دو نوع قلمرو، قلمرو «خانه» و قلمرو «تعاملي» را مشخص كرده اند كه تقريباً با طبقه بندي ما هماهنگي دارد. استفاده كنندگان معمول قلمرو خانه در دسترسي به آن آزادند و مي توانند بر استفاده ديگران از آن نظارت كنند. براي مثال، در قهوه خانه هاي محلي و باشگاه ها و انجمن هاي اجتماعي غالباً محدوديتي رسمي يا غير رسمي وجود دارد كه مشخص مي كند چه كسي مي تواند از محل يا محدوده استفاده كند. مسئله مالكيت گاه اشياي خاص مثل ميز و صندلي را نيز دربرمي گيرد. كاوان (1963، 1966) قهوه خانه هاي محلي را قلمرو ثانويه تلقي و اشاره مي كند قهوه خانه هاي محله ها مشتريان يا استفاده كنندگان گوناگوني دارد كه آن جمله اند مشتري هاي ثابت، مشتري هاي هرازگاهي و گروه هاي مختلفي كه در ساعات مختلف روز به قهوه خانه
به نظر مى رسد درباره اهميت «هويت دينى» انجمن هاى اسلامى اتفاق نظر وجود ندارد. عده اى تاكيد بر «هويت دينى» انجمن هاى اسلامى را مسئله اساسى جامعه و جنبش دانشجويى نمى دانند و عده اى درست برعكس فكر مى كنند. اين نوشته كوشش مى كند در فراز اول دلايل نانوشته غفلت كنندگان از هويت دينى انجمن ها را بازسازى كند. در فراز دوم با نقد دلايل غافلان، از هويت يابى دينى انجمن ها دفاع مى كند. در دو فراز مذكور و با رودررو قرار دادن دلايل موافق و مخالف خواهيد ديد كه اولاً لزوماً هويت يابى دينى با دموكرات بودن اعضاى انجمن ها ناسازگار نيست، ثانياً روشن مى شود چرا يكى از عناصر ريشه دارى و تاثيرگذارى انجمن هاى اسلامى در عرصه عمومى و سياسى ايران عنصر هويت يابى دينى آنها بوده است و ثالثاً يكى از دلايل افول تاثيرگذارى انجمن هاى اسلامى در عرصه عمومى كشور همين غفلت از هويت يابى دينى از ۱۳۸۰ به بعد آنان است.۱ • دلايل غفلت از هويت دينى ۱- در شرايط فعلى جامعه ايران در مرحله پيشادموكراسى قرار دارد. در جامعه سياسى آن تبعيض سياسى وجود دارد. رشد احزاب سياسى، NGOها و نشريات مستقل براى همه ايرانيان فراهم نيست . از اين رو غفلت كنندگان از «هويت دينى» انجمن هاى اسلامى مى گويند در جامعه اى با ويژگى هاى مذكور، پايگاه انجمن هاى اسلامى يك آب باريكه و پناهگاهى كوچك براى دانشجويان فعال است و به همين دليل نبايد بر هويت يابى انجمنى ها زياد تكيه شود. به عبارت ديگر گويا هويت يابى دينى مانع تكثرگرايى انجمن ها است. ۲- گفته مى شود بخش هاى قدرتمند جامعه مانند نهادهاى دولت، نهادهاى گوناگون مذهبى و دستگاه هاى عريض و طويل رسانه هاى راديويى، تلويزيونى و انتشاراتى براى ارتقاى هويت دينى ايرانيان به اندازه كافى فعاليت مى كنند. در چنين شرايطى دانشجويان و انجمن هاى اسلامى متولى تقويت بنيان هاى مذهبى جامعه نيستند و به جاى آن انجمن ها بايد حاملان درمان مهمترين معضل كشور كه «ضعف دموكراسى» است، باشند. انجمن هاى اسلامى بيش از پيش بايد از «هويت دموكراتيك» خود دفاع و به آن افتخار كنند. بدين معنا كه از اينكه وابسته به قدرت نيستند، از اينكه از متن جريان دانشجويى و از پايين جوشيده اند، از اين كه به همه اعضاى انجمن ها صرف نظر از تفاوت هاى قومى، مذهبى، جنسيتى و طبقه اى به يك چشم نگاه مى كنند و از اينكه در دفاع از عرصه عمومى و دموكراسى مبارزه مى كنند به خود ببالند. ۳- هويت دينى با همه اهميتى كه دارد يك موضوع قلبى و به عبارتى يك امر شخصى است و نبايد به سطح امور جمعى انجمن ها تسرى پيدا كند. در حركت جمعى انجمن ها برجسته كردن هويت دينى با هويت دموكراتيك آنها ناسازگارى دارد زيرا اولاً انجمن ها محل تلاقى انواع سبك هاى زندگى است و گوناگونى سبك هاى زندگى با سازوكارى دموكراسى همخوانى دارد اما با هويت يابى دينى (كه عمدتاً بر نوع خاصى از سبك زندگى است) همخوانى ندارد؛ ثانياً هويت يابى دينى در انجمن ها به حق ويژه و انحصار طلبى دانشجويان مذهبى مى انجامد. ۴- دانشجويان در انجمن ها افرادى خوداتكا، مستقل و عاقلند. آنان امور خوب و بد، درست و نادرست را از يكديگر تمييز مى دهند. دانشجويان قادرند اهداف جمعى خود را تشخيص دهند، مى توانند حول و حوش آن اهداف با يكديگر «توافق» كنند و از اين طريق يك همبستگى قوى (از نوع همبستگى دموكراتيك) در بين خود ايجاد كنند. لذا اگر هويت يابى دينى براى دانشجويان ايدئولوژى گرا در سال هاى دهه پنجاه همبستگى آور بود، براى دانشجوى دموكراتيك دهه ۸۰ لزوماً همبستگى آور نيست. • دلايل دفاع از هويت دينى نگارنده دلايل فوق الذكر را كه غفلت از «هويت دينى» انجمن هاى اسلامى به نحوى توجيه مى كند دلايل سستى مى داند و در شش فراز ذيل به نقد آن مى پردازد. ۱- گويى يكى از پيش فرض هاى غفلت كنندگان از هويت دينى اين است كه آدمى در دوران كنونى نمى تواند به طور همزمان هم هويت مدرن (مثل دموكرات بودن) و هم هويت هاى سنتى (مثل دينى بودن) را داشته باشد. در صورتى كه پيش فرض مذكور با مطالعات و مشاهدات تجربى موجود تاييد نمى شود. اغلب جامعه شناسان به علل گوناگون، از جمله علت امكان بازانديشى همه انسان ها، مسئله «خود» و «هويت يابى» خود را يكى از معضلات و بحران هاى جدى افراد در جامعه مدرن قلمداد مى كنند. اما بحران هويت در زندگى مدرن يك بحث است و اينكه نمى توان در يك انجمن اسلامى هم هويت دينى و هم هويت دموكراتيك (و مدنى) داشت يك بحث ديگر وجود هزاران اصلاح طلب مسلمان در ايران و ساير كشورهاى اسلامى كه هم دموكراتند و هم دين دار (از مهندس مهدى بازرگان تا رجب طيب اردوغان در تركيه) نشان مى دهد كه به رغم بحران هايى كه در سطح روان افراد مى گذرد مى توان در دوران مدرن هر دو هويت را به طور همزمان داشت. غافلان از هويت دينى انجمن اسلامى بايد به اين آموزه جامعه شناسى توجه كنند كه ميليون ها فرد در جامعه مدرن فقط مبتنى بر حقيقت جويى و توافق بر سر حقايق مسلم، خود را هويت يابى نمى كنند. روان افراد مدرن در معرض دريافت انواع هويت ها است و به همين دليل خود افراد مرتب تغيير مى كند و سيال است، هم رشد مى كند و هم در معرض اضطراب قرار مى گيرد. ولى اين پويايى هاى هويتى هيچ كدام دليل نمى شود كه هويت يابى دينى انجمن ها را ناديده گرفته آن را دور بزنيم. به بيان ديگر غافلان، بحث هويت يابى، خصوصاً هويت يابى مذهبى را خيلى سطحى گرفته اند. در صورتى كه هنوز هم آرامش بخش ترين هويت يابى حتى در جوامع فوق صنعتى، هويت يابى دينى است، و جامعه مذهبى ايران جاى خود دارد. (اتفاقاً تضعيف هويت دينى انجمن هاى اسلامى منجر به خروج دانشجويان مذهبى و جذب آن توسط نهادهايى مى شود كه تعيين سلسله مراتب در آنها مدنى و از پايين نيست، بلكه از بالا و از طريق حكومت براى آنها تعيين تكليف مى شود. و تقويت اين روند يعنى تضعيف نهادهاى مدنى.) ۲- اينكه گفته مى شود محيط انجمن اسلامى بايد سكويى براى فعاليت آزاد دانشجويى (به دور از تبعيض جنسيتى، عقيدتى، طبقاتى و قوميتى) باشد آموزه اى است كه مشخصه «دولت قانونى» در كشور است نه مشخصه انجمن هاى اسلامى. اين دولت ها هستند كه بايد نسبت به شهروندان خود (صرف نظر از ويژگى هاى گوناگون آنان) بى طرف باشند. دولت ها بايد فعاليت آزادانه انجمن ها و تشكل هاى صنفى و مدنى را در عرصه عمومى تضمين كنند. در حالى كه انجمن هاى اسلامى دولت نيستند بلكه يكى از نهادهاى مستقل از دولت اند كه بنا به تعريف، سابقه و اساسنامه آن نسبت به ويژگى هاى هويتى انجمنشان نمى توانند بى طرف باشند، مگر اينكه نام و اساسنامه خود را عوض كنند. گويى غفلت كنندگان از هويت دينى انجمن ها معتقدند حالا كه دولت بى طرف عمل نمى كند و امكانات عرصه عمومى را به تساوى براى همه شهروندان و دانشجويان در نظر نمى گيرد، اين انجمن هاى اسلامى هستند كه بايد بار دولت را به دوش بكشند. به تعبير ديگر حالا كه ماشين دولت بد كار مى كند پس ماشين انجمن هاى اسلامى هم نبايد مثل گذشته، كه با هويت يابى دينى كار مى كرد، كار كند. اين نتيجه گيرى مبتنى بر اين استدلال غلط است كه حالا كه يك نهادى درست كار نمى كند ما يك نهاد ديگرى را كه كار مى كند، در كارش اختلال ايجاد كنيم. ۳- گويى غفلت كنندگان از هويت دينى به اين ايده نزديك شده اند كه لازمه دفاع از حق فعاليت لائيك ها و دگرانديشان در محيط هاى دانشگاهى اين است كه انجمن هاى اسلامى خودشان لائيك و دگرانديش شوند. در صورتى كه انجمن هاى اسلامى مى توانند از حق فعاليت لائيك ها و دگرانديشان در عرصه عمومى دفاع كنند بدون اينكه خودشان به لحاظ دينى استحاله شوند. اگر يك عضو انجمن اسلامى بنا به هر دليل از لحاظ عقيدتى در معرض تغيير قرار گرفته است وظيفه اخلاقى او اين است كه از انجمن هاى اسلامى خارج شود و در ساير تشكل ها و انجمن هاى دانشجويى كه لزوماً هويت يابى خاص دينى ندارند، فعاليت كند. به عبارت ديگر عمل سياست ورزانه لائيك ها (چه لائيك هاى ليبرال و چه سوسياليست ها) زير پرچم و يا با لباس انجمن هاى اسلامى اولاً عملى اخلاقى نيست، ثانياً به دموكراسى ايران هم در آينده كمك نمى كند. اينكه جامعه سياسى ايران دموكراتيك عمل نمى كند دليلى نمى شود كه فعالان حوزه عمومى و مدنى صادقانه عمل نكنند. [يكى از ويژگى هاى شرايط دموكراتيك درآينده اين است كه نيروهاى مذهبى و لائيك ها قاعدتاً بايد براساس حقوق برابر (و نه حق ويژه) با هم همزيستى داشته باشند و در اداره كشور سهيم باشند. انجمن هاى اسلامى بدون اينكه از درون استحاله شوند، مى توانند اين همزيستى را با دفاع از حقوق تشكل ها و محافل دگر انديش از هم اكنون در فضاهاى دانشگاهى تمرين كنند و لزومى ندارد لائيك ها در جريان دموكراسى خواهى خود با لباس انجمن اسلامى در عرصه عمومى ظاهر شوند. با اين فعاليت متظاهرانه، بعيد است آنها در دورانى كه در ايران دموكراسى قوام گرفت، متظاهرانه عمل نكنند.] ۴- خطاى غفلت كنندگان از هويت دينى اين است كه به عوامل اساسى تاثيرگذارى انجمن هاى اسلامى در محيط هاى دانشگاهى توجه نمى كنند. يكى از اين عوامل تاريخ بلند و سرشار از ايثارگرى دانشجويان مسلمان در روند شكل گيرى انجمن هاى اسلامى است. دانشجويان مسلمان انجمن ها (البته در كنار ساير دانشجويان سياسى) سال ها پيش از انقلاب در جبهه مقدم عليه حكومت پهلوى مبارزه كردند و شهيد دادند، در جريان انقلاب در صف مقدم تظاهرات ضدحكومت (از جمله جمعه خونين ۱۷ شهريور) بودند، پس از انقلاب مهمترين نيرو در تاسيس نهادهاى انقلابى بودند و در حفظ تماميت ارضى كشور كوشيدند و همين طور در سازماندهى دفاع در دوران جنگ در صف مقدم بودند. انگيزه دينى در ميان اعضاى انجمن هاى اسلامى قوى ترين انگيزه ها در جريان مبارزات مذكور بود. اين پيشينه سرشار از ايثار باعث مى شود كه اقتدارگرايان نتوانند به راحتى با فعالان مسلمان و دموكرات انجمن هاى اسلامى سرشاخ شوند. هم اكنون دانشجويان فعال پس از سه دهه مى توانند «افكار مبتنى بر اسطوره انقلاب»، ايدئولوژيك شدن دين و دولتى شدن دين را كه در گذشته بر جو فكرى انجمن هاى اسلامى غلبه داشت، نقد كنند. اما نقد انديشه هاى ايدئولوژيك مذكور هيچ كدام نافى صداقت و انگيزه هاى پاك دانشجويان مسلمان نبوده و نيست. آنان فرزندان زمان خود بودند و صادقانه در راه اعتقاد خود مبارزه كردند و منزلت كنونى انجمن هاى اسلامى وامدار آن ميراث غنى ايثارگرى است. از اين رو خطاى غافلان از هويت دينى انجمن ها اين است كه گاهى اوقات به جاى نقد گذشته انجمن ها، گذشته آنها را نفى مى كنند. در صورتى كه اين نفى گذشته انجمن ها يعنى سست كردن يكى از پايه ها تاثيرگذارى انجمن ها. گذشته پرافتخار انجمن هاى اسلامى در دفاع از انقلاب و در دوران دفاع و جنگ، عين ساده انديشى و عين تلقى سطحى داشتن از روند شكل گيرى تشكل تاثيرگذارى مثل انجمن ها است. نتيجه اينكه با حفظ هويت دينى دانشجويان انجمن هاى اسلامى بهتر مى توان از امكان فعاليت موثر در جهت تقويت عرصه عمومى و دموكراسى دفاع كرد. همچنين با حفظ هويت دينى، انجمن هاى اسلامى بهتر مى توانند از حقوق دگرانديشان و لائيك ها دفاع كنند. (درست مثل فعاليت گروه هاى اصلاح طلب مسلمان در عرصه عمومى و سياسى ايران كه مدافع حقوق برابر دگرانديشانند ولى از هويت دينى خود شرمنده نيستند) ولى با غفلت از هويت دينى انجمن ها، انجمن ها از لحاظ همبستگى داخلى ضعيف مى شوند و خيلى راحت تر در معرض حملات پنهان و آشكار دولت پنهان قرار مى گيرند و لذا نه مى توانند از خود دفاع كنند و نه مى توانند مدافع دگرانديشان باشند. يكى از انگيزه هاى دينى و مدنى فعاليت هاى دانشجويان مسلمان و دموكرات در انجمن ها اين است كه روزى جامعه سياسى ايران مردم سالار شود و حقوق برابر همه شهروندان مراعات گردد. ولى فعالان دانشجويى بايد به ياد داشته باشند كه ما در جامعه پيشادموكراسى زندگى مى كنيم. در جامعه پيشادموكراتيكى مثل ايران يكى از موثرترين نيروها براى تقويت دموكراسى همين انجمن هاى اسلامى دانشجويى است. لذا اين اخلاقى و عاقلانه نيست كه لائيك ها و دگرانديشان از آنان استفاده ابزارى كنند. اين درست است كه دگرانديشان با مشكلات عديده دولت پنهان (و با انواع بگير و ببندها) روبه رو هستند ولى راه حل اين مشكل اين نيست كه آنان در زير پرچم انجمن هاى اسلامى فعاليت كنند. [لائيك ها و دگرانديشان به ياد داشته باشند روزهايى كه انجمن هاى اسلامى از دهه هاى بيست و سى روند هويت يابى دينى خود را آغاز كردند (مثلاً وقتى در دانشگاه ها نماز مى خواندند) مورد تمسخر و فشار اجتماعى در محيط دانشگاهى قرار مى گرفتند. ولى هويت يابى دينى دانشجويان مسلمان به لحاظ نظرى و عملى تداوم يافت و به يك نيروى تاثيرگذار تبديل شد. دگرانديشان هم اگر به راه خود اعتقاد دارند و براى آن فعاليت صادقانه بكنند نبايد از انجام فعاليت هاى متمايز خود نسبت به دانشجويان مذهبى نااميد باشند. به ياد داشته باشيم عمل صادقانه و اخلاقى شرط هر نوع فعاليت مدنى و دموكراتيك است.] پى نوشت : * متن مقاله ارائه شده در نشست بزرگداشت شهداى دانشگاه پزشكى دانشگاه تهران است كه ۲۵ ارديبهشت ماه توسط انجمن اسلامى پزشكى در تالار ابن سينا برگزار شد. ۱-البته دلايل تفصيلى افول در اثرگذارى انجمن ها در نوشته ديگرى تحت عنوان «فعالان فضايى» (در روزنامه شرق ۲۰/۲/۸۵) مورد بررسى قرار گرفته است. اين نوشته عمدتاً بر موضوع هويت يابى دينى انجمن هاى اسلامى دانشجويى تمركز يافته است.
نقدى بر مقاله محمد قوچانى
«نقدى» بر يك «نفى»
سيدضياءالدين نورالدينى: نامه رئيس جمهور ايران به همتاى آمريكايى اش، بى گمان از مهمترين رويدادهاى تاريخى است كه صحبت كردن و نوشتن پيرامون آن، ابعاد تازه ترى از نوع واكنش و نگاه تاثير گرايانه اين نامه را بيشتر مشخص مى كند. اما آنچه كه در سرمقاله روز شنبه بيست و سوم ارديبهشت ماه روزنامه شرق به قلم آقاى محمد قوچانى آمده شايد مهمترين مطلبى باشد كه در پاسخ به آن، بتوان زواياى واقعى و مهمتر از نامه رئيس جمهور را آشكار كرد. ريشه اعتراض سرمقاله نويس ارجمند را بايستى در فهم و تصوير پذيرفته شده ايشان از نامه ارزيابى نمود. تصويرى كه هم در داخل كشور دوستان آقاى قوچانى آن را موضوعيت نقادانه خود قرار داده اند و هم انتظار خارج از كشور و نوع نگاهشان پس از انتشار محتواى نامه، انتظار تسليم گرايانه بود. در حقيقت بايد گفت نامه احمدى نژاد يك كنش فعال سياسى و يك ابتكار بين المللى در رويارويى با يك جنگ روانى بود كه سال ها است با محوريت اين فشار روحى و روانى بر كشورهاى اسلامى تاخت و تازهاى سياسى، نظامى و ... صورت مى گيرد. بعد از فروپاشى شوروى و پايان جنگ سرد و جهان دوقطبى، فوكوياما، در سال ۱۹۸۹ ليبراليزه كردن دنيا را با نظريه پايان تاريخ تبيين نمود. ليبرال دموكراسى به عنوان پايان مطلقى از نوع فرهنگ، حكومت، زندگى و ... از تاريخ فكر و خلاقيت بشر اعلام شد و مهمترين دليل اين نظريه پايان ماركسيسم و فروپاشى شوروى و يكه تازى آمريكايى ها قلمداد مى شد. بوش پدر نظريه نظم نوين جهانى را به عنوان راهبرد نهايى پس از جنگ سرد بيان نمود و هانتينگتون با روايتى متفاوت اما از همان جنس در سال ،۱۹۹۳ نظريه برخورد تمدن ها را به عنوان آخرين زنجيره نظرى، جهت تدوين يك استراتژى اقتدارگرايانه و يك جانبه گرايانه بيان نمود. اسلام و تمدن اسلامى به عنوان مهمترين چالش و تهديد پيش روى جهان غرب معرفى گرديد و غرب و اسلام در يك جنگ سرد رسانه اى، سياسى و فرهنگى جدى قرار گرفتند. پس از آن شاهد شكل گيرى بهانه جدى براى اسلام ستيزى هستيم. پديده تروريستى طالبان توانست بهترين دستاويز عملى براى تكميل سناريوى مخالفت با اسلام گرايى شود. چهار محور اساسى كه آمريكايى ها براساس آن خود را ناجى و عامل سعادت بخش بشر مى دانند عبارتند از مبارزه با تروريسم، دفاع از دموكراسى، دفاع از حقوق بشر و در نهايت ممانعت از دستيابى كشورها به سلاح هاى كشتارجمعى و بمب اتمى. حادثه يازده سپتامبر، اقدامات عملى و بهانه تهاجمات آمريكا بر محوريت اين چهار اصل را رقم زد و عمليات مبارزه با تروريسم با حمله به افغانستان و جلوگيرى از سلاح هاى كشتارجمعى در تهاجم نظامى به عراق عينيت يافت. اما بيان گفته هاى بالا ذكر مختصرى از شرايطى بود كه ساخته و پرداخته غرب و آمريكايى ها براى مقابله با جهان اسلام پديدار است. جمهورى اسلامى پس از پايان جنگ تحميلى در مواجهه با استراتژى هاى تهاجمى غرب سه گزينه را براى خود قرار داد. سه گزينه تسليم شدن، تهاجم امنيتى و نظامى به آمريكا و گزينه سوم نه تهاجم و نه تسليم بلكه بى طرفى نسبت به غرب. گزينه اى كه در ۱۶ سال اخير محور تصميم گيرى ها و مواضع دو رئيس جمهور گذشته يعنى هاشمى و خاتمى با شدت و ضعف هاى متفاوت قرار گرفت، بى طرفى بوده است. اما پس از ۱۶ سال نه تنها اين استراتژى تهديدات آمريكايى ها را در مواجهه با ايران اسلامى فرو نكاست بلكه در زمان آقاى هاشمى شاهد مسئله دادگاه ميكونوس بوديم و در دوره آقاى خاتمى، بوش ما را جزء كشورهاى محور شرارت قرار داد. بى پرده بايد گفت چاشنى تسليم در برخى مواضع دو دولت گذشته هم نتوانست مانع از كاهش تهديدات سياسى، امنيتى و فرهنگى آمريكايى ها و غربى ها شود. آمريكايى ها از ايران مى خواهند يكى از اين دو راه را انتخاب كند. يا رژيم سياسى در ايران تغيير پيدا بكند كه همان فروپاشى نظام سياسى است و ديگر اينكه ايران يك تغيير رفتار در خود به وجود آورد كه همان تسليم شدن است. اما اقدامات رئيس جمهور احمدى نژاد در همين مدت كوتاه دوره رياست جمهورى اش به كارگيرى يك خلاقيت و ابتكار نو بود. احمدى نژاد در قبال يك استراتژى بلندمدت كه قوى تر شدن ايران در همه حوزه ها بود راهبرد كوتاه مدت خود را در جنگ سرد رسانه اى غرب به خوبى انتخاب كرد. آنچه كه تاكنون احمدى نژاد در حوزه سياست خارجى به كار برده يك ساختارشكنى آگاهانه بوده كه اختلال مهمى را در نقشه كوتاه مدت آمريكايى ها براى مواجهه با جمهورى اسلامى ايجاد نمود. راى آوردن احمدى نژاد، رئيس جمهور شدن وى و مواضع او در باب مسائل جهانى و عدالت خواهى و اعتماد روز افزون ملت به وى از احمدى نژاد چهره اى ساخت كه هم رسانه است و هم پيام. در غوغاى جنگ روانى دشمن، ما به هيچ وجه امكانات رسانه اى فراگيرى نداشته و نداريم كه پيام و موضع منطقى و مستدل خود را به دنيا اعلام نماييم. اما احمدى نژاد به دلايلى چون عطش خبرى كه در رسانه هاى دنيا پيرامون خود به وجود آورده، ظرفيت خودش كه يك ظرفيت رسانه اى مهم گرديده و ديگر ابتكارى بودن، خلاقيت و ساختارشكنى هوشمندانه و سياستمدارانه در مواجهه با اين تهاجم از خود منطق اسلام سياسى و جمهورى اسلامى را در دنيا به معرض نمايش مى گذارد. بنابراين اگر امروز در سراسر ملت هاى اسلامى احمدى نژاد با محبوبيتى رو به افزايش مواجه مى شود و در داخل ملت آگاه ايران اميدوارى شان به كارآمدى افزون مى گردد دليلش همين عملگرايى توام با عمق اعتقادى و مواضعى هوشمندانه، ابتكارى توام با عزت و دورانديشى است. احمدى نژاد مقاومتى مدبرانه را در مقابل چالش پيش روى انتخاب كرده است. لذا نامه رئيس جمهور به جورج بوش نه ژستى پيامبرگونه بوده است و نه براى موضوع هسته اى بود و نه الهام فراطبيعى، بلكه يك خلاقيت و ساختارشكنى فعالانه در راستاى پيام و رسانه بوده است. اين نامه يك مكتوبه مبتنى بر رفتار ديپلماتيك به معناى مرسوم نيز نبود، بلكه مى توان اثرگذارى مهم اين نامه را در واكنش هاى ملت هاى آمريكا و غرب از يك سو و امت اسلامى از سوى ديگر محك زد. اقدام احمدى نژاد آيا كارى غير از مصداق عينيت بخشيدن به گفت وگوى تمدن ها است ولى نه منفعلانه و در حد شعار، بلكه عملاً و از موضع فعال و عزت مند. در بيان وظايف رئيس جمهور نيز يك پارادوكس آشكار در مواضع منتقدين دولت ديده مى شود، آنگاه كه احمدى نژاد فرياد عدالت خواهى و توجه به امور معيشتى مردم را در سفرهاى استانى سر مى دهد، دولت وى را دولت معيشت محور مى نامند و سعى مى كنند كمالات دولت را در يك بعد خلاصه نمايند. در موقع حضور فعالانه رئيس جمهور در حوزه سياست خارجى، به مانند يك معلم حقوق اساسى ظاهر مى شوند و شرح وظايف ايشان را منحصر در حوزه معيشت و تدبير امور مادى مى نمايند. اينها سياست يك بام و دو هوايى است كه بيشتر مخالفت غيراصولى را مى رساند تا نقادى سازنده را. ولى بايد گفت احمدى نژاد به خوبى وظايف خود در هر دو حوزه را ايفا مى كند. در پايان بايد گفت آنچه كه در سرمقاله روز شنبه روزنامه شرق به چاپ رسيد متاسفانه داراى ادبياتى خشن و از روى نوعى عصبانيت بوده است و ما بيشتر شاهد «نفى» به جاى«نقد» در بسيارى از گزاره هاى سرمقاله بوده ايم. مى توان مهمترين دليل اين خشونت ژورناليستى را يك ضعف در حوزه عمومى سياستگزارى معرفى نمود، شايد انتظار برخى دوستان نافى اين نامه، انتظارى فرصت جويانه بود كه جمهورى اسلامى شيوه تغيير رفتار- يعنى دست برداشتن از اصول آرمان هاى انقلاب اسلامى- را در پيش بگيرد و در اين نامه مضمونى منتهى به تسليم شدن را براى آنها به ارمغان مى آورد. در حالى كه نه احمدى نژاد و نه مردم هيچگاه نه به دنبال تسليم پذيرى هستند و نه سناريويى را در اين زمينه طراحى مى كنند، بلكه ظرفيت ديپلماتيك و رسانه اى و پيام رسانى احمدى نژاد اينك برگ زرينى از پويايى، رشد و موفقيت آموزه هاى انقلاب اسلامى است. احمدى نژاد با عقلانيتى دينى و شناختى واقعى از فضاى مقاومت و منطق، استراتژى اقتدار ايران در همه حوزه ها را پيگيرى مى كند
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن