سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
خداوند در قرآن کریم درباره شب قدر می فرماید: «فیها یفرق کل امر حکیم؛ در این شب جدا می شود (تعبیر ''جدایی'' دارد) هر امر حکیمی» (سوره دخان، آیه 4). نتیجه تدبرهای مفسرین درباره این آیه مختلف بوده است: بعضی گفته اند مقصود این است که در این شب و در واقع در یکی از این شبهای لیلةالقدر قرآن نازل شد و به وسیله قرآن کریم دستورها و احکام بیان شد. مقصود از " ''امر'' " نیز یعنی دستورهای الهی و معارف الهی؛ چیزهایی که به وسیله قرآن بیان شده است در این شب تفصیل داده شد. البته این نظر، نظر مفسرین است به حسب تدبری که در آیات کرده اند و بعضی مفسرین دیگر که این نظر را رد کرده اند و درست هم رد کرده اند، گفته اند آیه می فرماید در این شب جدا می شود، تفصیل داده می شود (نه این که تفصیل داده شد). اگر مقصود همان نزول قرآن و بیان احکام و معارف به وسیله قرآن باشد، همین طور که فرمود: «انا انزلناه فی لیلة مبارکة؛ ما در شب پر برکتی قرآن را فرود آوردیم» (سوره دخان، آیه 3) بعد هم باید بفرماید: " ''و در آن شب که قرآن فرود آمد هر امر حکیمی به وسیله قرآن بیان شد.'' " همین طور که در مورد نزول قرآن معنی ندارد گفته شود: " ''در هر شب قدر قرآن نازل می شود'' "؛ چرا که قرآن در یک شب قدر نازل شد. پس اگر مقصود از «فیها یفرق کل امر حکیم» تفصیل معارف و احکام به وسیله قرآن باشد، باید گفته می شد که " ''در آن شب بیان شد. یعنی باید به صیغه ماضی گفته می شد: «فیها فرق کل امر حکیم »؛ در صورتی که به صیغه مضارع گفته شده است و این از نظر علمای ادب روشن است که فعل مضارع دلالت بر استمرار می کند؛ یعنی دلالت می کند بر یک امر جاری و دائمی که پیوستگی دارد و همیشه هست، نه یک امری که در گذشته بود و قطع شد؛ بلکه یک امری که وجود دارد.
بنابراین این آیه می خواهد بفرماید که در شب قدر چنین چیزی وجود دارد، و خود این آیه باز دلیل بر این است که لیلةالقدر همیشه هست، یعنی لیلةالقدر مخصوص به یک شب نیست؛ آن طور که بعضی تسنن گفته اند که لیلة القدر اختصاص داشت به زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و با فوت آن حضرت، لیلةالقدر منتفی شد. معلوم می شود که چنین چیزی نیست، چون وقتی که می گوید در این شب به طور استمرار همیشه جریان این است، دلیل بر این است که خود لیلةالقدر هم برای همیشه باقی است نه اینکه از بین رفته است، و بعلاوه معنی ندارد که لیلةالقدر از میان برود و تا زمان پیغمبر هر سال لیلةالقدر وجود داشته باشد و بعد از پیغمبر لیلةالقدر از بین برود. این مانند این است که بگوییم بعد از پیغمبر ماه رمضان رفت. ماه رمضان، دیگر زمان پیغمبر و غیر زمان پیغمبر ندارد. لیلةالقدر شبی از شبهای ماه رمضان است و همین طور که ماه رمضان، بودن و نبودنش به بودن و نبودن پیغمبر نیست لیلةالقدر هم این گونه است. پس مقصود از این که " ''در این شب تفریق می شود'' " چیست؟
معنای تفریق امور کلمه " ''فرق'' " همین چیزی است که ما می گوییم " ''تفریق'' "، یعنی دو چیز را که اول با هم هستند وقتی از یکدیگر تجزیه کنند و تفصیل بدهند، این را می گویند " ''فرق'' "، نقطه مقابل " ''جمع'' " است. اشیاء به هم پیوسته را از یکدیگر جدا کردن " ''فرق'' " است. این، هم در امور عینی و هم در امور ذهنی و فکری درست است. اگر شما یک مطلب علمی را کاملا تجزیه کنید و بشکافید این هم باز خودش " ''فرق'' " و " ''تفریق'' " و " ''تفصیل'' " است. " ''تفصیل'' " در خود قرآن هم آمده است: «و ان من شی ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم؛ هیچ چیزی نیست (این دیگر اختصاص به مسأله وحی ندارد، شامل این سنگ و خاک و درخت هم هست، شامل همه چیز هست) مگر آنکه خزائن آن در دست ماست و ما آن را به اندازه معین و معلوم و حساب شده فرو می فرستیم» (حجر/21). در این تعبیر قرآن همه چیز فرود آمده، از آسمان فرود آمده، حتی زمین هم از آسمان فرود آمده، حتی این آسمان هم از آسمان فرود آمده، نه فقط زمین فرود آمده از آسمان، آسمان هم فرود آمده از آسمان، خاک و آب و باد هوا و آتش و هر چه که شما در نظر بگیرید امر فرود آمدنی است؛ یعنی هر چیزی در نزد پروردگار حقیقتی و بلکه حقایقی دارد و خلقتش در این عالم در واقع تنزل و نزول آن حقیقت است؛ یا به تعبیر دیگر مثل این است که سایه آن حقیقت در این عالم اسمش می شود " ''امر مادی'' "، " ''امر زمانی'' "، " ''امر مکانی'' ". میر فندرسکی قصیده حکیمانه و عارفانه ای دارد که از شاهکارهای ادبیات فارسی است. این قصیده، قصیده ای است که یک حکیم گفته نه یک شاعری که فقط می توانسته الفاظ را سر هم کند. او می گوید:
چرخ با این اختران، نغز و خوش و زیباستی***صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
مقصود از " ''بالا'' " این آسمان نیست، خود آسمان هم در این منطق باز آن زیرین است، آن یک آسمان فوق آسمان است.
صورت زیرین اگر با نردبان معرفت *** بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستی
این همان معنا و مفهوم " ''نزول'' " را بیان می کند که هر چیزی، حتی خود زمین، حتی آسمان از آسمان دیگر نازل شده، اما معنی این " ''نزول'' " این نیست که این شی ء با همین شکل، با همین خصوصیت، با همین قدر و با همین حد در یک جای دیگر بوده است و سپس، آن را از آنجا برداشته اند آورده اند اینجا. مثل اینکه کسی در یک جایی بوده و او را از آنجا برداشته اند، به یک وسیله ای مثلا با هواپیما آورده اند اینجا گذاشته اند! نه، این " ''نزول '' " همین چیزی است که در اینجا قرآن از آن تعبیر به " ''فرق'' " می کند، تفصیل و تجزیه است: «فیها یفرق کل امر حکیم»؛ فرق و جدایی است.
یک تشبیه این تشبیه، ضعیف است ولی باز نسبتا می تواند چیزی را بفهماند: شما خودنویستان را جوهر می کنید. در مخزن این خودنویس شما جوهر زیادی هست. بعد با این خودنویستان شروع می کنید به نوشتن، یک نامه می نویسید. اگر از شما بپرسند که این کلمات چیست؟ مگر غیر از همین جوهرهاست که روی صفحه کاغذ قرار گرفته؟ اصلا غیر از این جوهر که چیزی نیست. آیا این جوهر الان به وجود آمد؟ پاسخ خواهید داد: نه، از قبل وجود داشت. این جوهرها در مخزن که بود حد نداشت، شکل نداشت، از یکدیگر جدا نبودند، این خصوصیات نبود. این بود که در آنجا فقط اسمش جوهر بود و بس. ولی وقتی همان جوهر نه چیز دیگری در اینجا می آید، حد و شکل و کیفیت می پذیرد و به صورت کلمات در می آید. در اینجا دیگر انسان یک کلمه را با کلمه دیگر اشتباه نمی کند. اینها که در سابق متحد و یکی بودند و در آنجا اساسا جدایی و چند تایی نبود و وحدت بود، در مرحله نوشتن بر آن کثرت و فرق و جدایی حکمفرما شد. البته با همین مخزن هم می شد شما بجای نوشتن نامه، چیز دیگری بنویسید و شکل دیگری به آن بدهید، ولی دست شما آمد و این شکل را به آن داد. پس این کلمات را شما در اینجا به وجود آوردید ولی کلمات به یک معنا قبلا وجود داشت اما نه به صورت کلمه و جدایی. در این آیه هم به نوعی همین تشبیه روا است. در مرحله ای به تعبیر قرآن به صورت احکام وجود داشت، در مرحله دیگر به صورت تفصیل: «کتاب احکمت ایاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر؛ کتابی است که آیات آن استحکام یافته، سپس از جانب حکیمی آگاه توضیح داده شده است» (سوره هود/1). این دو نزول قرآن بر پیغمبر این طور است: آن دفعه اول که قرآن بر پیغمبر نازل می شود، به صورت کلمه و حرف و آیه نیست و مثل این است که خودنویس پر بشود. خودنویس پر می شود اما از حقیقتی پر می شود که در آن هیچ لفظ و کلمه ای نیست. مرحله دوم نزول قرآن آن وقتی است که همان پرشده ها بعد به صورت کلمات و الفاظ در می آید. مولوی یک شعر خیلی عالی در این زمینه دارد:
متحد بودیم و یک گوهر همه *** بی سر و بی پا بدیم آن سر همه یک گهر بودیم همچون آفتاب *** بی گره بودیم و صافی همچو آب چون به صورت آمد آن نور سره *** تا ابد چون سایه های کنگره کنگره ویران کنید از منجنیق *** تا رود فرق از میان آن فریق
مقصود از " ''ویران کردن'' " این است که وقتی شما از آن دید نگاه کنید می بینید همه به یک اصل و به یک وحدت بر می گردند.
نتیجه گیری درباره آیه پس این «فیها یفرق کل امر حکیم» که به صورت مضارع و مستقبل آمده و یک امر جاری را دارد بیان می کند که همیشه این امر جاری وجود دارد، نمی تواند اختصاص به نزول قرآن داشته باشد، بلکه ناظر به نزولی است که همه چیز دارد. حال این چه رابطه ای است میان این نزول تدریجی همه اشیاء از آن اصل و مبدأ خودشان با لیلةالقدر؟ آن رابطه ای است که عالم تکوین با انسان کامل دارد. پس در آیه «فیها یفرق کل امر حکیم»، مقصود از " ''هر امر حکیم'' "، احکام و وحدت و بساطت است که در این شب از یکدیگر جدا می شوند، تنزل پیدا می کنند و به صورت حدود و اشکال و خصوصیات در می آیند.
چون احتیاجات بشر ، اتصال و جوش در همه موارد را خواستار بوده است، لذا مثلاً از رومیهای قدیم ، فردی به نام "پلینی" از لحیم به نام آرژانتاریم وترناریم استفاده میکرد که دارای مقداری مساوی قلعو سرببود و ترنایم دارای دو قسمت سرب و یک قسمت قلع بود که هنوز هم با پرکنندگی مورد استفاده قرار میگیرند. دقت و ترکیبات شیمیایی و دستگاههای متداول طلاسازی از قدیمالایام در جواهرات با چسباندن ذرات ریز طلابر روی سطح آن با استفاده از مخلوط نمکو مسو صمغ آلی که با حرارت ، صمغ را کربونیزه نموده ، نمک مس را به مس احیاء میکنند و با درست کردن آلیاژ طلا ، ذرات ریز طلا را جوش میدهند و تاریخچه ای به شرح زیر دارند:
"برناندوز" روسی در 1886 ، قوس جوشکاری را مورد استفاده قرار داد.
"موسیان" در 1881 قوس کربنی را برای ذوب فلزاتمورد استفاده قرار داد.
"اسلاویانوف" الکترودهای قابل مصرف را در جوشکاری بکار گرفت.
"ژول" در 1856 به فکر جوشکاری مقاومتی افتاد.
"لوشاتلیهدر 1895 لوله اکسیاستیلن__ را کشف و معرفی کرد.
"الیهو تامسون" آمریکائی از جوشکاری مقاومتی در سال 7-1876 استفاده کرد.br>
چون علم جوشکاری همراه با گنج تخصصی بود، یعنی هر جوشکار ماهر در طی تاریخ درآمد زیادی داشت، سبب شد که اسرار خود را از یکدیگر مخفی نمایند. مثلاً هنوز هم در مورد لحیم آلومینیوم و آلیاژ ، آن را از یکدیگر مخفی نگه میدارند. در جریان جنگهای جهانی اول و دوم جوشکاری پیشرفت زیادی کرد. احتیاجات بشر به اتصالات مدرن – سبک – محکم و مقاوم در سالهای اخیر و مخصوصاً بیست سال اخیر ، سبب توسعه سریع این فن گردید و سرمایهگذاریهای عظیم چه از طرف دولتها و چه صنایع نظامی و تخصصی در این مورد اعمال گردید و مخصوصاً رقابتهای انسانها در علوم هستهای ( که فقط برای صلح باید باشد ) ، یکی دیگر از علل پیشرفت فوق سریع این فن در چند ده سال اخیر شد که به علم جوشکاری تبدیل گردید.
گروههای مختلف جوشکاری
1.لحیم کاری
2.جوشکاری فشاری و پرسی
3.جوشکاری ذوبی
4.جوشکاری زرد
چون مواد و فلزات تشکیلدهنده و جوشدهنده و گیرنده از لحاظ متالوژیکی بایستی دارای خصوصیات مناسب باشند، بنابراین جوشکاری از لحاظ متالوژیکی بایستی مورد توجه قرار گیرد که آیا قابلیت متالوژیو فیزیکی جوشکاری دو قطعه مشخص است؟ پس از قابلیت متالوژی ، آیا قطعه ای را که ایجاد میکنیم، از لحاظ مکانیکی قابل کاربرد و سالم است؟ آیا میتوانیم امکانات و وسائل برای نیازها و شرایط مخصوص این جوشکاری ، مثلاً گازو دستگاه را ایجاد نمائیم و بر فرض ، ایجاد نیرو در درجه حرارت بالا یا ضربه زدن در درجه حرارت پایین ممکن باشد؟ زیرا استانداردهای مکانیکی و مهندسی و صنعتی جوشکاری باید در تمام این موارد رعایت شود تا جوش بدون شکستگی و تخلخل و یا نفوذ سرباره و غیره انجام گیرد. تکرار میشود در جوشکاری تخصصی و اصولاً تمام انواع جوش ، قابلیت جوش خوردن فلزات را باید دقیقاً دانست. در مورد مواد واسطه و الکترود و پودر جوش ، باید دقت کافی نمود. محیط لازم قبل و در حین جوشکاری و پس از جوشکاری را مثلاً در مورد چدن ، باید بوجود آورد. گازهای دستگاههای مناسب و انتخاب فلزات مناسب از لحاظ ذوب در کوره ذوب آهن و بعد در حین جوشکاری از لحاظ جلوگیری از صدمه گاز - آتش و مشعل و برق و هوای محیط و وضعیت جسمانی و زندگی جوشکار ، خود نکات اساسی دیگر هستند که مشکلات جوشکاری میباشند.
مشکلات و گرفتاریهای صنعت جوشکاری
جوشکاری در حقیقت ایجاد کارخانه ذوب آهن و فلزات در مساحتی حداکثر 2×2 متر و نقطه حساس جوشکاری چند سانتیمتر است، زیرا همان درجه حرارت کارخانه ذوب آهن در محل جوشکاری در یک نقطه ایجاد میگردد. مسلم است که چنین کار عظیمی احتیاج به ابتکار و تخصص و مواد و متخصص و وسائل مدرن دارد تا بتوان از این ذوب آهن چند سانتیمتری استفاده صحیح نمود. شاید اضافه گوئی نباشد که در هیچیک از رشتههای فنی تا این اندازه احتیاج به سرمایهگذاری و رعایت جوانب فنی و غیر فنی ضروری و لازم نباشد.
عوارض و سوانح ناشی از عوامل فیزیکی مربوط به جوشکاری
در موقع جوشکاری ، از عوامل فیزیکی مورد تاثیر یا حاصل از عمل جوشکاری ممکن است خطراتی متوجه جوشکار شود که در:
دسته اول:برق گرفتگی
دسته دوم:سوختگی
دسته سوم:ورود اجسام خارجی به داخل چشم
را میتوان نام برد.
برق گرفتگی و عوارض حاصل از تاثیرات جریان برق
مسلم است اگر نقصی در سیمکشی وسائل برقی که برای جوشکاری با برق بکار میروند، وجود داشته باشد یا جوشکار نکات ایمنی لازم مربوط به برق را مراعات ننماید، خطر برقگرفتگی برای او وجود خواهد داشت و چنانچه جوشکار در ارتفاع مشغول جوشکاری باشد، مخاطرات حاصله از سقوط و در نتیجه شوک - ضربه الکتریکی نیز بر ضایعات حاصل از برقگرفتگی افزوده خواهد شد. نشانههای حاد و فوری برقگرفتگی از مور مور شدن و یا شوک خفیف تا شوک شدید و قطع تنفس و متزلزل شدن ضربان قلب و عاقبت به مرگ منجر میشود. هنگامی که برقگرفتگی ، ایجاد شوک نماید و شخص در ارتفاع مشغول کار است، خطر سقوط و افتادن از ارتفاع روی زمین و روی وسایل و ماشین و غیره ، باعث پیدا شدن جراحات شدید شده ، وضع مصدوم را وخیم خواهد ساخت. بنابراین پیشنهاد میشود حتیالمقدور جوشکاری را در سطح پایین انجام داد.
شدت ضایعات و مخاطرات حاصل از برقگرفتگی ، بستگی به عوامل زیر دارند:
نوع جریان برق:اصولاً در هر ولتاژی ، جریان برق متناوب AC ، خطرناکتر از جریان برق DC مستقیم میباشد و یا به عبارت دیگر ، خطر شوک الکتریکی در جریان متناوب بیشتر است. در حالیکه خطر سوختگی در جریان مستقیم نیز بیشتر است.
تاثیر ولتاژ:شدت شوک الکتریکی حاصل از برق گرفتگی ، بستگی به میزان ولتاژ برق مربوط به آن دارد و هرچه ولتاژ بیشتر باشد، شدت شوک حاصله بیشتر خواهد بود. در هر صورت ولتاژ بین 200 تا 250 ولت که ولتاژ معمولی برق شهر است، خطرناک بوده ، اغلب ضایعات شدید بوجود آورده ، ممکن است سبب مرگ شود.
شدت جریان:شدت جریان 15 تا 20 میلیآمپر با فرکانس HZ 50 ولتاژ بالا ممکن است باعث چسبیدن دست مصدوم به سیم برق شده ، مانع رهائی وی گردد. این امر ممکن است تا موقع رسیدن نجاتدهنده ادامه یابد. در این جریان ممکن است ضایعات کشنده ای ایجاد شود.
فرکانس:در تواتر بین HZ 50 تا HZ 80 هرتز شوک یا ضربه الکتریکی ممکن است بوجود آید. ولی در فرکانسهای بالا بین 30000 تا 100000 هرتز ، خطر کمتری وجود دارد، زیرا بوسیله پرتاب ، شخص را از منبع خطر دور میکند.
مقاومت بدن انسان:مقاومت بدن انسان بین 500 تا 50 متغیر است ( اهم ). هر چه مقاومت در سر راه تماس منبع الکتریک با بدن ( پوست خشک – ضخامت کف پا ) بیشتر باشد، خطر شوک وارده کمتر است و یا بالعکس.
مدت تماس:تماس برق با بدن در مدت زمان بین 1 تا 3 ثانیه ممکن است توقف قلب و فوت مصدوم را همراه داشته باشد. در هر صورت چنانچه شخصی دچار برق گرفتگی شود، از ضایعات و عوارض ذکر شده در بالا جان سالم بدر برد. معمولاً بهبود کامل مییابد و عوارض ، نادر میباشد.
مسائل مهم جوشکاری
تربیت متخصص و کاردان و کارشناس
جوشکاری ، یکی از رشتههای پرهزینه در صنعت و آموزش ابتدائی و عالی است. انتخاب افراد و جوانان در هر سن و مدارج تحصیلی و کارخانهای ، با داشتن قدرت تحمل کار با آتش ، قدرت تحمل خطرات و آموزش تخصصی به این جوانان بسیار مشکل است. زیرا سرمایههای عظیم آموزشی احتیاج دارد تا یک متخصص به تمام معنی یا یک مهندس جوشکار واقعی تربیت شود.
تهیه ماشینآلات مخصوص
تهیه ماشینآلات مدرن و مفصل جوشکاری احتیاج به بودجههای عظیم دارد تا بتوان از انواع ماشینآلات مدرن بهرهگیری نمود، مخصوصاً در آموزش که باید همه جانبه باشد. بعضی اوقات تمام وسایل کارخانجات شهر و مراکز آموزشی ، کافی برای ارائه کل تخصص نمیباشن. و اشکالتراشی و نبودن بودجه و خرید و کمک به ساخت نیز گرفتاری دیگری است.
رعایت نکات ایمنی
رعایت نکات ایمنی و تخصصی ایمنی ، خود یکی دیگر از مشکلات عظیم جوشکاری است، بطوریکه فرضاً انفجار یک کپسول مانند یک بمب میتواند جان صدها نفر را به خطر اندازد، در حالیکه مثلاً در کارگاه تراش و ریخته گری ،خطرها تا این حد بالا نیستند و کوچکترین بوی گازناشی از عدم اتصالات صحیح و اصولی ، ممکن است جان عده ای را به خطر اندازد. همان طوریکه تربیت متخصص ، احتیاج به بودجههای عظیم آموزشی برای خرید وسائل و کتب بطور همزمان دارد، هزینه های دیگر جوشکاری جهت جلوگیری از هر نوع انفجار و احتراق در کارگاهها و صدمه به بدن و چشم جوشکار و افراد حاضر در کارگاه میباشد.
بدین جهت جوشکاری را رشته ای پر خرج نام نهادهاند. مسلم است که این مخارج عظیم در استفاده از اتصالات جوش حذف خواهند شد. یعنی اینکه اتصالات پر خرج و مفصل پیچ و پرچ وقتی با جوشکاری جایگزین شوند، مخارج عظیم تشکیلات را در مدت کوتاهی تامین خواهند کرد.
هدف جوشکاری و برشکاری
بریدن قطعات ماشینی به ضخامتهای زیاد ، یکی از وظایف مهم برشکاری است. بطور کلی ، اتصال قطعات مختلف از یک نوع فلزیا انواع فلزات و آلیآژها و بالا بردن استحکام و سرعت عملیات و کاهش هزینهها از مهمترین اهداف جوشکاری است
کتاب - نویسنده در کتاب «تاریخ سیاسی خوارج شمال آفریقا در سدههای اول و دوم هجری» تلاش دارد با تکیه بر دادههای منابع، فرآیند شکلگیری این نوع از حکومتها در آن فراز از تاریخ اسلام را مورد بازکاوی قرار دهد.
به گزارش خبرآنلاین، «تاریخ سیاسی خوارج شمال آفریقا (در سدههای اول و دوم هجری)» نوشته رضا کردی توسط سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) منتشر شد. این کتاب برای دانشجویان رشتههای تاریخ و الهیات گرایش تاریخ و تمدن ملل اسلامی مورد استفاده است.
پیدایش جریان مذهبی ـ سیاسی خوارج از نکتههای تأملبرانگیز تاریخ اسلام است. این گروه در آغاز پیدایش خود در ماجرای صفین و پس از جریان موسوم به «حکمیت»، با برداشتی سطحی از قرآن، حق حکمیت و داوری انسانها در منازعات میان انسانهای دیگر را انکار کرد و سپس حتی فرمانروایی و سلطه سیاسی انسانها بر انسانها را ناروا شمرد و آنها را تنها متعلق به خدا دانست.
این گروه اگرچه به سبب اقدامات تندروانه حاصل از کافرشماری بیشتر مسلمان در ماجرای «نهروان» قلع و قمع شد، اما همانگونه که امام علی (ع) پیشبینی کرده بود (نهجالبلاغه، خطبه 60)، دنباله آنان تا قرنها در صحنه سیاسی جهان اسلام ماندند و به خصوص در مبارزه با دستگاه خلافت اموی نقش مهمی ایفا کردند.
«تاریخ سیاسی خوارج شمال آفریقا» مشتمل بر 9 فصل کلیات، زمینهها و عوامل سیاسی گسترش خارجیگری در شمال آفریقا، مراحل شکلگیری دولتهای خارجیمذهب در شمال آفریقا، عوامل آسان کننده موفقیت خوارج شمال آفریقا، موارد آسیبپذیری جنبش خوارج در شمال آفریقا، زمینههای فکری و دینی گسترش خارجیگری در شمال آفریقا، اعتدال نسبی و تلاش فکری خوارج، نقش عوامل اجتماعی، قومی و زبانی در توجه به تفکر خارجی و زمینهها و عوامل اقتصادی گسترش خارجیگری در شمال آفریقا است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم: ««از جمله دلایل ماندگاری، تعدیلی بود که نسلهای بعدی خوارج یعنی وارثان «محکمه اولی» در دیدگاههای خود به وجود آوردند. هرچند نویسندگان کتابهای ملل و نحل، خوارج را در انتساب به افراد و سرکردگان مختلف به فرقههای متعددی تقسیم کردهاند، اما جوهر اندیشه و باور همه آنها مشترک بوده است. عقایدی نظیر توجه به زهد، انکار خلیفه سوم، خردهگیری بر امام علی (ع) به خاطر تن دادن به حکمیت، ظلمستیزی، اعتقاد به عدم انحصار خلافت در قریش (بر خلاف گفتمان رایج در میان اهل سنت) و در مواردی استفاده از تقیه دینی و اعتقاد به کافرشماری مرتکب گناه کبیره وجه اشتراک تمام گروههای خارجیمذهب است....».
جريان شناسي ادبيات معاصر و سبك ادبيات انقلاب اسلامي
مقدمه
قواعدي كه به عنوان اصول وضع شده نقد ادبي و هنر مطرح ميشوند، بسيارند. جريان شناسي ادبي و شناخت آفتها و آسيبگاههاي ادبيات به طور عام، و ادبيات معاصر و انقلاب اسلامي به طور خاص، بخشي از آن اصول و قواعد قابل تاكيد است. البته اگر بخواهيم رسالت ادبيات را به كالبد شكافي صرف عبارت؛ يعني سخنسازي و سخنآرايي منحصر كنيم، سخن گفتن از نقد ادبي بسيار آسان خواهد بود؛ ولي آنگاه كه پاي اشارت، تعهد مضموني و هدايتگري يا حكمتآميز بودن پيام به ميان ميآيد؛ نقد ادبي از محدوده لفظ و عبارت خارج ميشود و يكي از علوم و فنون پيچيده و عميق و داراي ابعاد مختلف محسوب ميگردد. هر چند متفكري؛ چون ابن خلدون، رسالت ادبيات را پي بردن به زبان عبارت ميداند، آنجا كه ميگويد: "بايد دانست كه صناعت سخن، خواه نظم يا نثر فقط به وسيله الفاظ انجام ميگيرد نه از راه معاني، بلكه معاني تابع الفاظ است و فقط الفاظ اساس اين صنعت را تشكيل ميدهد؛ بنابراين، جوينده سخن كه ميكوشد ملكه سخن را در نظم و نثر به دست آورد، تمام همّ خود را متوجه الفاظ ميكند و به حفظ كردن نمونههاي آنها از سخنان قديم عرب، ميپردازد و آنها را بسيار به كار ميبرد و بر زبان خود جاري ميسازد تا ملكه زبان مضر در وي ايجاد شود و لهجه غير عربي فصيح را ـ كه بر آن تربيت شده است ـ ترك گويد."1 ولي بر اهل تامل پوشيده نيست كه نميتوان عبارت را از ساختار پيام و معني آن جدا كرد؛ زيرا فقط با توجه به بعد صوري سخن، ميتوان آن را به هنرمندانه يا فاقد هنر تقسيم كرد، چنانكه با لحاظ كردن محتوا و پيام آن ميتوان از هنر و ادبيات حركت آفرين و تعالي بخش، به هنر و ادبيات هدايتگر، و از هنر و ادبيات فاقد روح تعاليبخش و سعادت آفريني، به هنر و ادبيات گمراه كننده يا ادبيات بيروح و مرده تعبير نمود.
خفتگاني سيل غفلت بردگان زنده؛ اما مردهتر از مردگان
زنده؛ اما مردهتر از مردگان زنده؛ اما مردهتر از مردگان
اين مقاله درآمدي است بر جريانشناسي در عرصه ادبيات معاصر و رهيافتي بر ويژگيها و ساختارهاي هنري و معنوي ادبيات انقلاب اسلامي يا ادبيات احياگرانه كه خود محصول جريانشناسي در قلمرو دينشناسي و دنياي معرفتشناسي جريانهاي فكري معاصر است؛ يعني همانگونه كه در جهان معاصر، در حوزه فلسفه دين و دينشناسي، جريانهاي مختلفي؛ چون: جريانهاي بيدرد، جريانهاي روشنفكري (ديني و غير ديني) و جريانهاي احياگرانه مطرح است؛ و در قلمرو علم و دانش، دانش عاري از درد و جدا از روح ديني و علم يا دانش متعهد مطرح است؛ در عرصه هنر و ادبيات نيز جريانهاي مختلفي وجود دارد كه شناخت آنها براي نسل انقلاب اسلامي ـ بخصوص قشر اهل ادب و هنر ـ ضروري است.
جريانشناسي ادبيات معاصر با دو بحث بنيادين ديگر گره خورده است: آفتشناسي ادبيات و خصايص ادبيات ديني يا ادبيات انقلاب اسلامي؛ زيرا هدف از جريانشناسي ادبي، آفتشناسي ادبي است و آفتشناسي نيز شالوده دستيابي به ادبيات تعالي بخش و آرماني است. از همين روي، اين تحليل مختصر در سه مرحله مرتبط به هم به انجام ميرسد: آفتشناسي ادبيات، جريانشناسي ادبي و سبك ادبيات انقلاب اسلامي .
1.آفتشناسي ادبيات معاصر
يكي از ويژگيهاي موجود زنده، آسيبپذيري است؛ از همين روي در پزشكي، آسيبشناسي* يكي از پر رونقترين رشتههاي تجربي است. انديشه و فرهنگ ديني نيز آفتپذير است؛ به همين سبب آسيبشناسي ديني** يكي از شاخههاي دينشناسي محسوب ميشود. يكي از رسالتهاي احياگران تفكر ديني، آفتزدايي از انديشه ديني است. امروزه از جمله عوارض تاثيرپذيري ادبيات (در قلمرو صورت و معنا يا هنر و انديشه) از عامل خصيصههاي شخصيتي اديبان، عارفان، عالمان و ارتباط و تبادل با ديگر فرهنگها، آسيبپذيري و آفتزدگي است. پس اگر از اين جنبه از دانشهاي ادبي به آسيبشناسي يا آفتشناسي ادبي تعبير كنيم، گزاف نگفتهايم. اهل تامل و مرزبانان هوشيار عرصه ادبيات بر اين باورند كه ادبيات معاصر ايران به شدت آفت زده است. اينك آن آفتها و آسيبها كدامند؟
آسيبهاي كلان ادبيات معاصر ما را بايد در دو خاستگاه مهم جستجو كرد:
شخصيت يا عوامل درون شخصيتي پاسداران ادبيات يا فرهنگ، كه خود به دو عامل، قابل تقسيم است: يكي، فقدان تخيّل و انديشه خلاق و ديگر، عدم توازن در نگرش و عنايت به هنر و انديشه (بخصوص در عرصه حوزه و دانشگاه)؛ يعني آنگاه كه انديشمندان و اهل ادب يك قوم، فاقد تخيّل و انديشه آفرينشگر باشند و يا ميان هنر و انديشه آنان توازن وجود نداشته باشد، فرهنگ و ادبيات چنين جامعهاي دچار آفت ميشود. هنر و انديشه دو بال پر قدرت ادبيات يك ملت و كشورند؛ بديهي است كه با اين ساختار و پيوند، چاقي يكي به لاغري ديگري خواهد انجاميد تا آنجا كه به مرگ و احتضار ادبيات منتهي خواهد شد.
خاستگاه كلان ديگر آسيب و آفت، روابط و تبادل فرهنگي يك زبان و نظام ادبي با ديگر فرهنگهاست كه خود عبارت از سه رابطه سلبي است؛ يعني سه نوع بريدگي و قطع تغذيه و پيوند با سه سرچشمه رشد و تغذيه فرهنگي. بر اين اساس، سه منبع آفتشناسايي ميشود: گذشتهگرايي، زمانزدگي و اسلامگريزي. گذشتهگرايي، ادبيات و هنر را با آفت با آسيب كهنگي و عدم سازگاري با فرهنگ و نياز زمان مبتلا ميكند. در نتيجه اثر ادبي بزودي با كهنگي و پيري زودرس مواجه ميگردد و به بايگاني تاريخ سپرده ميشود؛ چنانكه زمانزدگي و تجدد طلبي افراطي، ادبيات را از بعد ديگري دچار كمخوني و آفت ميسازد و آن آفت، بريدگي از فرهنگ پيشين و عدم تغذيه از دسترنج فرهنگ و ادبيات پيشينيان است. تجربه نشان داده است يكي از ويژگيهاي بارز شاهكارهاي بزرگ ادبي جهان؛ چون: مثنوي مولوي، گلستان سعدي، غزليات حافظ و...؛ تغذيه خوب و بجا از فرهنگ و ادبيّات پيشين بوده است. پس ادبيات بريده از گذشته، ادبيات لاغر و كم خوني خواهد بود؛ هر چند لاف تجدد و نوآوري و طراوت بزند، سكهاش نزد زرشناسان بهايي نخواهد داشت. پس، هيچ شاهكاري در غار متولد نشده است.
آفت ديگر، اسلامگريزي يا بريدگي از فرهنگ و ادبيات اسلامي است. يك عده در بعد هنر و انديشه، از اسلام ميگريزند و برگريز خويش هم افتخار ميكنند. اين گونه از گريز، ادبيات را از احساس و انديشه متعالي جدا ميكند و آن را به يك فرهنگ بيجان و منعكس كننده عواطف و انديشههاي سطحي مبدل ميسازد. فرهنگ و بويژه ادّبيات معاصر ما، در دام اسارت اين سه بريدگي است؛ يعني گروهي از اهل ادب و هنر را اژدهاي زمان زدگي و غربزدگي بلعيده است؛ چنانكه گروه بسياري در گرداب گذشتهگرايي و جمود، بر هنر و انديشه پيشين در غلتيدهاند و حتي گامي فراتر نمينهند و منجلاب ديگر كه اسلامگريزي است عده بسيار ديگري را به كام خود كشيده است. گروهي از قافله سالاران ادبيات و فرهنگ اصيل معاصر، به اين درد جانكاه پي برده و دلسوزانه در مورد آن هشدار دادهاند. شايد نخستين فرياد، از آنِ مرحوم جلال آل احمد در كتاب غربزدگي باشد، آنجا كه ميگويد: "اما دانشكدههاي ادبيات چنين كه بر ميآيد، در اين دانشكدهها نه تنها سخني از ادبيات به معني واقعي و دنيايياش نيست، بلكه حتي ادبيات معاصر در آنجا نديده ميماند و نشناخته... و نتيجه چنين برخوردي با ادبيات، اينكه فقط نبش قبركن ميپروريم... اين است كه مثلاً دانشكدههاي ادبيات با همه فاضلي استادانش، تمام هم و غم خود را مصروف نبش قبر ميكند و غور در گذشتهها و به تحقيق در عنالفلان و الفلان. در اين نوع دانشكدهها از طرفي عكسالعمل مستقيم غربزدگي را در اين گريز به متنهاي كهن و مردان كهن و افتخارات مرده ادبي و رها كردن روز حي و حاضر، ميتوان ديد و از طرف ديگر بزرگترين نشانه زشت غربزدگي را در استنادي كه استادانش به اقوال شرق شناسان ميكنند كه ذكر خيرشان گذشت. "
مرحوم سعيد نفيسي طي مقالهاي ضمن اينكه از حاكميت تحجر و گذشتهگرايي در دانشكدههاي ادبيات اظهار انزجار ميكند و نوميدي خويش را نيز از اصلاح وضع كتمان نميكند، مينويسد: "در كتابهاي دبستاني و دبيرستاني ما سخن از فارسي امروز نيست؛ در دانشكده ادبيات، يگانه كالاي معرفت، مردهپرستي است؛ من خود دكتري در ادبيات فارسي ميشناسم كه تا سه ماه پيش جز از من، نام انوار سهيلي را نشنيده بود، چه برسد به اينكه از كتابهايي كه پس از آن نوشتهاند، خبر داشته باشد... چند تن از نويسندگان و سرايندگان ديروز و امروز ايران هستند كه زبده آثارشان به زبانهايي چند هم ترجمه شده است. اما درباره ايشان در جايي كه بايد موشكافي كنند... مطلقاً نامي از ايشان نيست، بالاتر آنكه هر كس دم از ادبيات معاصر بزند، اين گروه ريش جنبانان او را استهزا ميكنند. كسي صريحاً به من ميگفت: شان شما بالاتر از اين است كه كتاب "شاهكارهاي نثر معاصر" چاپ كنيد؛ حيف نيست وقت خود را صرف اين كارها ميكنيد" ؟
مرحوم دكتر شريعتي با صدايي رساتر از ديگر دردمندان، به آفت كهنهگرايي و زمانزدگي در عرصه ادبيات معاصر و خالي بودن جاي اساتيد دو فرهنگه اشاره كرده است؛ وي ميگويد: "صاحبنظران ما (صاحبنظران ادبيات فارسي) در اين راه (نقد ادبي) نيز دو گروه متمايزند: يا كساني هستند كه به فنون و متون ادب پارسي كاملاً واقفند و به قولي "از قدماي معاصران!" به شمار ميآيند كه با همه پرمايگي و اهميّت، از صدها انديشه و آفرينشي كه در ادب اروپايي مطرح است، بيگانهاند و از جريانات بسيار حساس و مهمي كه از مسائل كلي هنر و ادب و زيباييشناسي و روانشناسي ادبي و غيره هست، بيخبر، و ناچار كميت انديشهشان در همان جولانگاه تنگ گذشته محدود است و منزلي تازه و راهي نو و سخني بديع ندارند و نميتوانند داشته باشند؛ و يا در مقابل، ايرانياني نظير هوشنگ هناويدي هستند (يكي از شخصيتهاي كتاب "تسخير تمدن فرهنگي" به قلم مرحوم دكتر شادمان) هستند كه يكسره از سرچشمه ادب پارسي به دورند و بيگانه، و هر چه دارند از اروپا دارند و در نتيجه، ترجمه فكر ميكنند، ترجمه حرف ميزنند، ترجمه تاليف ميكنند، ترجمه قضاوت ميكنند و اظهار نظر، ترجمه تجزيه و تحليل ميكنند و حتي ترجمه ديندارند و ترجمه بيدين؛ و خلاصه حرف خودشان نيست و ناچار آنچه ميگويند درست يا نادرست غالباً (به معني حقيقي كلمه) "بيجا" است و گنگ و ناهماهنگ و بسيار كم اثر، و در اينجاست كه ارزش نويسندگان و متفكران و دانشمندان "دو فرهنگه" كاملاً آشكار ميگردد، در هر زمينه و نيز در زمينه مسائل ادبي و از جمله نقد. "
استاد مطهري نيز معتقد است كه ادبياتچيهاي اهل عبارت ـ چه زمان زده، چه گذشتهگرا و يا اسلام گريز ـ نميتوانند معرف حافظ و مفسّر ادبيات عرفاني فارسي باشند ـ كه حاصل يك عمر سير و سلوك فكري، عمل معنوي، هنري و دينشناسي آنهاست ـ آنان هر چه در اين عرصه بر قلم جاري سازند جز انعكاس دنياي محدود و تنگ يا حوضچههاي ذهني و شخصيتي آنان نخواهد بود كه "از كوزه همان برون تراود كه در اوست"؛ وي مينويسد: "اين ديباچه مثنوي، انصافاً شاهكاري است، البته اگر انسان رموز عرفاني را عملاً بداند و به كتب عرفا، آن هم نه به كتابهاي فارسي كه كار ادبياتيهاست، آشنا باشد؛ ادبياتيهاي ما ميروند چهار تا از ديوانهاي شعرا را ميخوانند، خيال ميكنند كه با رموز عرفاني آشنا هستند؛ ليكن تا كتب علمي عرفاني، چه آنها كه در سير و سلوك نوشته شده، و چه آنها كه در عرفان نظري و فلسفي نوشته شده؛ مثل كتابهاي محيالدين و امثال آن، تا كسي اين كتابها را درست نخواند و عملا هم وارد سلوك نباشد، نميتواند مثنوي را بفهمد يا حافظ را بفهمد؛ ممكن نيست اصلاً درك اينها كار اديب و ادبياتي به اين شكل نيست. "
اينك به پرسش ديرينه و شايع ذيل ـ كه هنوز هم بيجواب مانده است ـ پاسخ داده ميشود و آن اينكه: چرا در قرون و روزگاران ما ديگر نظامي گنجوي، حافظ و مولوي به ظهور نميرسد؟ و اصولاً شاعران و ادباي ما، يا يك بعدياند و يا در دام تقليد از همان بزرگان، گرفتار ماندهاند؟
پاسخ پرسش؛ اين است كه اين گونه از شخصيتهاي بزرگ از دامن حوزههاي علميه بر ميخاستند و اكنون دانشگاهها نيز در عداد مراكز فرهنگي و علمي درآمدهاند؛ بايد "حافظ" ها و "مولوي" ها در اين دو مركز پرورش يابند، ولي در سدههاي بعد از حافظ و مولانا ـ بويژه در دويست سال اخير ـ هنر و ادبيات ديني در حوزههاي علميه ـ بجز ادبيات در حد صرف و نحو و بلاغت، كه به قصد احاطه به ترجمه ساده و غير فني تدريس ميشده است ـ كمرنگ و متروك شده است؛ يعني آنچه كه ملاك عالم بودن و فضل و فرزانگي محسوب ميگردد، فقط معلومات بسيار و انديشه است، و ابعاد هنري و ادبي قرآن و روايات ـ كه در اوجند ـ به فراموشي سپرده شده است. و دانشگاه در جناح مقابل حوزه قرار دارد؛ يعني در آنجا انديشه و حكمت اسلامي كمرنگ و در حاشيه است. به عبارت ديگر، تلاش دانشكدههاي ادبيات به راهيابي به دنياي عبارات منحصر ميشود نه عالم اشارات. اينان حافظ را در آيينه صور خيال و واژهها و تركيبهاي بديع جستجو ميكنند و مولويشناسي آنان نيز از توضيح واژهها و تركيبها و تمثيلهاي مثنوي فراتر نميرود. با توجه به اين نكات؛ ادبياتي، در اسارت سه نوع بريدگي است: بريدگي از فرهنگ و انديشه معاصر، بريدگي از گنجينههاي فرهنگ گذشته، و بريدگي از هنر و انديشه اسلامي. اينك با وجود اين وضعيت در عرصه حوزه و دانشگاه آيا ميتوان انتظار داشت، كسي حتي با نيمي از تواناييهاي سخنوري حافظ ظهور كند؟ در جوي كه:
نه حافظ را حضور درس خلوت نه دانشمند را علم اليقيني!
نه دانشمند را علم اليقيني! نه دانشمند را علم اليقيني!
پس حوزه دچار مشكل يك بعدي نگري به دين و پديدههاي فرهنگي است و دانشگاه دچار مشكل گسستگي از زمان، گذشته غني و فرهنگ اسلامي در قلمرو هنر و انديشه. و اين بزرگترين آفتي است كه انقلاب ادبي اسلام و نهضت فرهنگي ـ هنري امام خميني(س) را با آسيب جدي مواجه ميسازد. قدم دوم پس از آفتشناسي، جريانشناسي در عرصه ادبيات است تا آنكه جايگاه ادبيات انقلاب اسلامي معين شود.
2.جريانشناسي ادبيات معاصر
2-1 ابعاد و اركان نقد ادبي
نقد ادبي به لحاظ ويژگيها و اصول متعدد با نقد علمي همسويي دارد، از بعدي پيچيدهتر و مهمتر برخوردار است؛ زيرا نقد علمي صرفاً جنبههاي محتوايي را در بر ميگيرد، در حالي كه نقد ادبي علاوه بر نقد انديشه و پيام، عرصه هنر و لفظ را نيز در بر ميگيرد كه در جاي خود دريايي ناپيدا كرانه است. نقد ادبي، جنبههاي مختلفي دارد كه به لحاظ آن، شاخههايي؛ چون: نقد عاميانه، نقد فني، نقد از منظر وزن و قافيه، نقد از بعد پيام، نقد از روزنه سبكشناسي و... را شامل ميشود؛ ولي يكي از جنبههاي مهم و سرنوشتساز نقد "نقد محتوايي" يا نقد بر مبناي جريان شناسي ادبي است.
ممكن است گفته شود نقد از بعد اعتقادي و نگرش شاعر يا اديب، در واقع نقد شعر نيست، بلكه نقد شاعر است؛ اين، نوعي مغالطه است؛ زيرا بر اين اساس، نقد هنري نيز بايد نقد شاعر باشد؛ چون ارزش هنري اثر نيز از شخصيت شاعر سرچشمه ميگيرد. از سوي ديگر نميتوان در آثار هنري و ادبي، شكل را از محتوا و ظاهر را از باطن جدا كرد؛ زيرا لفظ و معني هر دو، نخست در شخصيت شاعر تركيب ميشوند و به عنوان يك مركب حقيقي به صورت اثر ادبي و هنري آشكار ميگردند. بنابراين، در يك آفرينه ادبي لفظ و معنا با يكديگر و هر دو با شخصيت شاعر و اديب به شدت گره خوردهاند، به گونهاي كه ارزيابي يكي از آن دو بدون ديگري ناتمام است. از همين روي، براي دستيابي و شناخت عميق به يك شخصيت ادبي يا آفرينه او بايد به محيط اجتماعي آفرينشگر، نبوغ و خلاقيت يا عناصر درون شخصيتي او، نگرش هنرمند به انسان و جهان و سرانجام به آثار كتبي و شفاهي وي، شناخت كافي پيدا كنيم؛ چنانكه علي(ع) نقش شناسايي اثر براي راهيابي به شخصيت صاحب اثر را مورد تاكيد قرار داده است؛ چون "المرءُ مخبوءٌ تحت لسانه"؛ مرد در زير زبانش پنهان است. و "رسولك ترجمان عقلك و كتابك ابلغ ماينطق عنك6"؛ فرستاده تو بيانگر خرد تو است و نوشتهات گوياترين چيزي كه از تو سخن ميگويد. همان طور كه با راهيابي به جهانبيني و نظام ارزشي شاعر و هنرمند، بيشتر ميتوان به عمق مفاهيم آفرينه او دست يافت. پس، نميتوان شخصيتشناسي صاحب اثر را به دليل نقد شاعر به جاي شعر و... ناديده گرفت، بلكه شخصيتشناسي، يكي از كليدهاي راهيابي به دنياي آفرينههاست؛ همانگونه كه شعر و اثر هنرمند، كليد راهيابي به آفاق شخصيت اوست.
بحث از جريانشناسي ادبيات در واقع، بحث از تيپشناسي فكري و نوع نگرش هنرمند به انسان و جهان و نظام ارزشي اوست. به عبارت ديگر، جريانشناسي در ادبيات، شخصيتشناسي اهل ادب است كه منشا پيدايش و تولد آفرينههاي ادبي است.
2. جريانشناسي در عرصه ادبيات
نقد محتوايي ادبيات شالوده طرح شخصيت، نگرشها و ارزشهاي هنرمندان را فراهم ميآورد؛ همانگونه كه طرح نگرشها و ارزشهاي شاعر و هنرمند پاي "جريانشناسي" در قلمرو نقد ادبي را به ميان كشيده است. البته چنانكه نقد ادبي در حدوث و بقاي خويش همواره مديون فلسفه و بررسيهاي كلامي بوده است، پديده جريانشناسي نيز در حوزه نقد ادبي، در پيدايش و كمال خود از آن منبع سرشار بخصوص "فلسفه دين" تغذيه نميكند. در حوزه فلسفه دين، جريانهاي مرتبط با مقوله دينشناسي به پنج بخش ذيل، تقسيم ميشود: تيپ ياجريان بيتفاوت و بيدرد نسبت به مقوله دين و دينشناسي، جريان يا جريانهاي روشنفكري غير ديني، جريانهاي روشنفكري ديني، تيپ يا چهرههاي خدمتگزار تفكر ديني، و جريان دينشناسي احياگرانه.
ميدانيم كه هر يك از اين تيپها يا جريانها ـ البته بجز بيدردان ـ ويژگيهاي مختص به خود دارند و در عرصه دينشناسي از جايگاه خاصي برخوردارند. روشنفكران غير ديني به دليل دردمندي و برخورداري از ذهن و انديشه خلاق ميتوانند با طرح پرسش و ايجاد سوال در فرا روي دين مداران موجب توسعه و تعميق معرفت ديني بشوند؛ چنانكه روشنفكران ديني در عرصه دينشناسي نقش عمدهاي ايفا ميكنند و خدمتگزاران تفكر ديني نيز در تهيه مواد خام زمينهساز دين پژوهي عميق محسوب ميگردند؛ ولي احياگران تفكر ديني ـ كه عالمان رباني هستند ـ نقش قافله سالاري و مرجع فكري، اجتماعي و معنوي جامعه ديني را ايفا ميكنند.
اين نوع عملكرد در قلمرو ادبيات و هنر نيز قابل تطبيق و اجراست؛ يعني بر اساس الگوي ياد شده ميتوان جريانها يا تيپهاي ادبي معاصر و غير معاصر (پس از ناديده گرفتن جريان ادبي و هنري التذاذي) را به پنج جريان و تيپ تقسيم كرد و مختصات هر كدام از آنها را مورد مطالعه قرار داد؛ يعني ادبيات بيدرد و بيتعهد، جريان ادبي روشنفكري غير ديني (سكولار)، ادبيات روشنفكري ديني، ادبيات خدمتگزارانه و ادبيات احياگرانه. جريان ادبي بيدرد، ادبيات اشرافيت و تيپ مرفهان است آنان به ادبيات به ديده تفنن يا سرگرمي مفيد مينگرند؛ نظير قصيدههاي "اسب" ايرج ميرزا و عارفنامههاي وي؛ امّا ادبيّات روشنفكري غير ديني با نوعي دردمندي و آرمانگرايي انساني آميخته است؛ هر چند ممكن است در گزينش ايدئولوژي و پايگاه فكري خاص به خطا رفته باشد و گمراهي را رواج دهد؛ مانند ادبيات ماركسيست ـ لنينيستي در كشورهاي وفادار به سوسياليسم ماركسيستي و پيروان آنها و يا جريانهاي ادبي آزادي طلب و استبداد ستيز غربگرا و ناسيوناليستها و ادبيات آزاديبخش در نهضتهاي غير ديني؛ چنانكه مرحوم نيما، اخوان ثالث، فروغ فرخزاد و شاملو را ميتوان از نمونههاي جريان ادبي روشنفكران غير ديني شمرد.
ولي ادبيّات روشنفكري ديني (شيعي يا غير شيعي) زاييده ارزشها و انديشه ديني است؛ او ميخواهد با هنر و ادب خويش، جامعه را به ارزشها و نگرشهاي الهي فراخواند و با ارزشهاي ضد ديني مبارزه كند هر چند نتواند همچون احياگران عرصه ادبيات، شاهكاري جاودانه بيافريند. خدمتگزاران عرصه ادبيات، در يك يا چند فن ادبي متخصصند، يا ديوانها و شاهكارهاي كهن را تصحيح ميكنند و يا متخصص تفسير و تبيين ادبياتند؛ اما گروه ديگر، شاهكار آفرينان قلمرو عرفان و ادبياتند. اينان از دو ويژگي كلان برخوردارند: به لحاظ انديشه يا نگرش و نظام ارزشي به مقام عالم رباني يا ولي اللهي رسيدهاند، و به لحاظ هنري و سخن آرايي نيز در اوج هستند كه حاصل تركيب آن دو، شاهكار و اثر جاودانه خواهد بود كه مصداق كامل آن: قرآن، نهجالبلاغه و خطبهها و نيايشهاي اهل بيت(ع) و بخشهاي عمدهاي از آثار شاهكار آفريناني است كه از آبشخور ثقلين سيراب گشته و از شلعههاي هنري و معرفت آن قبسي برگرفتهاند؛ آنجاست كه :
گر شود دريا قلم بيشه مديد مثنوي را نيست پاياني پديد
مثنوي را نيست پاياني پديد مثنوي را نيست پاياني پديد
و يا
كس چو حافظ نگشود از رخ انديشه نقاب تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند
تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند
حضرت علي(ع) در شاهكار جاودانه خويش؛ يعني نهجالبلاغه، همه را به صف احياگران دين و دردمندان ديندار فرا ميخواند و از فرو غلتيدن به منجلاب بيدردي و وادي خاموشان و دينگريزان بر حذر ميدارد: "الناس ثلاته: فعالم رباني و متعلم علي سبيل نجاة و همج رعاع، اتباع كل ناعق يميلون مع كل ريج لم يستضيئوا بنور العلم و لم يلجاوا الي ركن وثيق.8"؛ مردم سه دستهاند: عالمان رباني، و آموزندهاي كه در راه سعادت كوشاست و فرومايگاني رونده به چپ و راست كه پي هر بانگي ميروند و با هر بادي خم ميشوند نه از نور دانش فروغي يافتهاند و نه به تكيهگاه استواري پناه بردهاند.
اينك رسالت نسل انقلاب بويژه اهل هنر و انديشه چيست؟
بيهيچ ترديدي، رسالت ما آن است كه جامعه را از بند زنجير ادبيات و هنر بيدرد نجات دهيم و ادبيات و هنر دردمند روشنفكري غير ديني را به دشت سرسبز هنر و ادب ديني فرا خوانيم و ادبيات ديني روشنفكري را به اوج ادبيات احياگرانه عروج دهيم.
پس، ادبيات و هنر ديني، آن هنر و ادبياتي است كه با دردمندي روشنفكري جوانه ميزند و در عرصه روشنفكري ديني رشد مييابد و در قله احياگري يا مقام شخصيت رباني به بلوغ نهايي ميرسد و جاودانه ميشود:
اي خدا بنماي جان را آن مقام كه در او بي حرف ميرويد كلام
كه در او بي حرف ميرويد كلام كه در او بي حرف ميرويد كلام
آري نقد جريان شناسانه شعر و ادب در حقيقت تازيانه سلوك، نردبان عروج و دعوت به پيمان ازلي است و اگر اين اصل بنيادين به عرصه نقد هنر و ادب پاي نگذارد، ادب و هنر دچار آفت و رخوت بيدردي و نكبت بتسازي و بتپرستي ميگردد و آنگاه راه آسمان بسته ميشود و فصل بيبرگي و بيداد زمستان فرا ميرسد؛ اما بايد ديد ساختار و اركان ادبيات ديني و احياگرانه چيست؟ و اصولاً ويژگيهاي بارز آن كدام است؟
پاسخ اين پرسشها در گرو بررسي فشردهاي در قلمرو زير ساختها و اصول ادبيات انقلاب اسلامي است.
3. سبك ادبيات انقلاب اسلامي
ادبيات انقلاب اسلامي تداوم انقلاب ادبي قرآن و اهل بيت(ع) است كه در هزار و چهارصد سال پيش در مكه به منصه ظهور رسيد و در اندك زماني در جهان طنين افكند و وارد عرصه ادبيات فارسي شد و پس از ايجاد انقلاب تكاملي عظيم در پيام و هنر؛ بر اثر حاكميت ناصالحان، قرنها در عرصه فرهنگ ما ـ بخصوص در صد ساله اخير ـ كمرنگ يا وارونه مطرح شد و اينك با نهضت جهاني امام خميني(س) حياتي دوباره يافته و دنياي اسلام و ملتها را به انقلاب بنيادين ادبي و هنري فرا خوانده است:
زلف آشوبي رب در شب هو پيچيده است در جهان و اعتصموا واعتصموا پيچيده است
در جهان و اعتصموا واعتصموا پيچيده است در جهان و اعتصموا واعتصموا پيچيده است
در نگاهي جريان شناسانه ميتوان گفت: ادبياتي است كه از دردمندي انساني آغاز ميشود و در اوج خدا گونگي يا ادبيات احياگر به كمال نهايي ميرسد و اگر بخواهيم در عبارت كوتاهي تعريفي از آن ارائه دهيم، ميگوييم: ادبياتي است كه به لحاظ هنري از هنر و ادبيات قرآن و سنت تغذيه ميكند و به لحاظ پيام، آيينه انديشه عرفان متعالي است؛ ويژگيها يا زير ساختهاي بنيادين آن بدين قرار است:
1. پيوستگي با گذشته، زمان حاضر و اسلام: از ويژگيهاي بارز ادبيات انقلاب اسلامي پيوند با زمان، فرهنگ و انديشه گذشته و فرهنگ اسلامي است. قرآن كه بزرگترين شاهكار دنياست خود را مهيمن؛ يعني محيط بر اديان پيشين معرفي ميكند، با آنكه پيامش با همه زمانها و عصرها منطبق است. اين ويژگي را نهجالبلاغه و روايات اهل بيت(ع) نيز واجدند. پس، ادبيات انقلاب اسلامي امكان ندارد از اين خصيصه قرآني بي بهره باشد. ادبيات انقلاب فرزند زمان خويش است؛ در عين اينكه سرمايههاي گذشتگان را نيز بر دارايي خويش افزوده است و از سوي ديگر، به لحاظ لفظ و معنا ثقلين محور است و بيشترين ميزان تغذيه و تاثر از گذشتگان را به خود اختصاص داده است. اين ويژگي در غزليات حافظ و ديوان شمس و مثنوي مولوي بروشني پيداست. پس ميتوان گفت كه ادبيات انقلاب اسلامي هم فرزند زمان خويش است و هم فرزند ميراث فرهنگي كهن و هم فرزند راستين اسلام.
2. آميختگي با درد و درد دين: ادبيات انقلاب، ادبيات ستيز با ارزشهاي غير الهي و حتي بت ساختن ارزشهاي عقلاني و علمي است. گدازه آتشيني است كه بر وادي بيدردي و بيتفاوتي و زرمداري و زورمداري فرو ميريزد؛ يعني تازيانه حركت و سلوك از من زيستي به من عقلاني، و از من عقلاني به شخصيت رباني است به عبارت ديگر، ادبياتي است كه خود مظهري از اسما و صفات الهي است و ديگران را نيز رنگ الهي ميدهد و خدا گونه ميكند؛ پس با سرگرميهاي اشراف منشانه و انگل وارگي و حتي با تفننهاي علمي و عقلاني سرسازگاري ندارد به گفته مولوي:
زين همرهان سست عناصر دلم گرفت شير خدا و رستم دستانم آرزوست
شير خدا و رستم دستانم آرزوست شير خدا و رستم دستانم آرزوست
كوتاه سخن آنكه دردمندي شاعر و هنرمند به رنگ جامعيت و تعالي شخصيت و يا به ميزان پيامبر گونگي و علي وارگي اوست. انقلاب اسلامي، شاعران و هنرمندان را عليگونه كرد در نتيجه، روح بلند ادبيات و هنر علوي را بر كالبد ادبيات و هنر اين مرز و بوم دميد، آنگاه شاهين احساس و تخيّل نيز اوج گرفت. امام خميني(س)، احياگر و بنيانگذار اين فرهنگ ميفرمايد: "هنري زيبا و پاك است كه كوبنده سرمايهداران مدرن و كمونيسم خون آشام و نابود كننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگي، اسلام مرفهين بيدرد و در يك كلمه اسلام آمريكايي باشد. "
3. عرفان متعالي در عرصه انديشه و پيام: ادبيات پيشين ما ـ گذشته از ادبيات و هنر وادي عشق مجازي و غفلت زدگي ـ يا آيينه حماسه بود، يا تجلي عشق الهي و اولياي او، يا مظهر خرد و انديشه و يا ادبياتي بود سياسي و اجتماعي محض. از مصداقهاي ادبيات نوع اوّل، شاهكار جهاني و جاوداني حكيم فردوسي؛ و مصداق نوع دوّم، غزليات خواجه حافظ بود. ادبيات از نوع سوّم نيز در بخشهايي از سرودههاي حكيم سنايي و مثنوي مولوي؛ و نوع چهارم در دوره بازگشت (در عصر قاجاريه) برجستگي يافت.
عرفان ثقلين كه در عرفان ناب و متعالي امام(ره) تبلور يافت، ادبيات ما را به اوج قله جامعيت برد و آن را عاشقانه، عقلاني، حماسي و اجتماعي كرد. اين جامعيت يا به تعبيري وحدت در عين كثرت، جوهره عرفان متعالي است كه انديشه و پيام هنر و ادبيات انقلاب را از جريانها و سبكهاي ادبي ديگر متمايز ميسازد؛ چنانكه در عرصه فرقهها و مسلكهاي عرفاني، در قلمرو دينشناسي معاصر، فلسفه انقلابها و عرصه فلسفه و فقه و كلام، راه جديدي فرا روي بشر معاصر ميگشايد.
عرفان متعالي عبارت از: نگرشي بر مبناي ثقلين محوري و همه جانبه به انسان، جهان و جامعه كه در آثار و انديشههاي امام خميني(س) تبلور يافته است و بر اساس آن؛ دين، دنيا، سياست، علم و هنر و ادبيات و... هويت اسمأ اللهي، و انسان ماهيت خداگونگي پيدا ميكند. در اين نگرش، قرآن آيينه اسما و صفات الهي است و تجلي آن در آيينه انسان، شخصيتي است كه از مراحل شخصيت زيستي وعقلاني گذشته و جامع خرد برتر، عشق آتشين به حضرت حق و اولياي كامل، قدرت و توانايي برتر، حماسه عرفاني و تلازم با كثرت در عين وحدت است.
بنابراين، فصل حقيقي يا اساسيترين وجه مميز هنر و ادبيات انقلاب اسلامي، همسويي با عرفان متعالي است وگرنه در تاريخ انقلاب قابل طرح نيست. يادآوري اين نكته لازم است كه صرف مذهبيبودن اثر ادبي ويژگي مشخص ادبيات انقلاب بودن نيست؛ چنانكه صرف حماسي بودن يا عقلاني بودن نميتواند وجه مميز باشد و اين راهي است كه امام خميني(س) گشوده است :
خرقه پوشان به وجود تو مباهات كنند پارسايان سفر كرده در آفاق شهود پي به يك غمزه اشراقي حشمت نبرند بعد از اين شرط نخستين سلوك اين باشد كه خط سير نگاه تو مراعات كنند
ذكر خير تو در آن سوي سماوات كنند با نسيم صلوات تو مناجات كنند گرچه صد مرحله تحصيل اشارات كنند كه خط سير نگاه تو مراعات كنن كه خط سير نگاه تو مراعات كنند
4. ثقلين محوري در عرصه هنر و سخنآرايي: ويژگي ساختاري ديگر در ادبيات انقلاب، ثقلين محوري در سخن آرايي و سبك ادبي است؛ همانگونه كه در قلمرو انديشه و پيام، گرايش به عرفان متعالي برجستهترين ويژگي مضموني آن بود. البته، اثر پذيري ادبيات ما در عرصه سخنآرايي و حتي ساختار و قالب، از ادبيات قرآن و سنت به ادبيات انقلاب منحصر نميشود، بلكه اين اثر پذيري در طول تاريخ ادبيات پرمايه فارسي، بويژه در سبك عراقي بسيار چشمگير بوده است. اين ويژگي ـ چنانكه در جاي خود به تفصيل از آن سخن گفتهايم ـ تنها به عرصه واژهها و تركيبها منحصر نميشود كه عرصه صور خيال، موسيقي و آهنگ سخن (قلمرو وزن و قافيه)، صناعت تضمين، بديع، ارتباط يا عدم لزوم ارتباط منطقي عمودي ميان بيتها و اصول و شيوههاي خاص در نقد ادبي را نيز در بر ميگيرد.
بنابراين، يكي از اصول سبكشناسي ادبيات انقلاب اسلامي، عنايت به اصل ثقلين محوري در بعد سخن سازي و سخن آرايي است.
بايد توجه داشت كه اين ويژگيها در حد شاهكار معاصر و در مرحله طرح آرماني و عالم ثبوت مطرحند؛ ولي در عرصه مصداق و مرحله اثبات، هنوز با شاهكار عيني مطلوب فاصله بسياري وجود دارد و آن ـ چنانكه مطرح گرديد ـ به اين علت است كه حوزههاي علميه دچار آفت ضعف هنر و ادبيات، و دانشگاهها دچار ضعف انديشه ديني هستند. پس، ميتوان گفت كه شاهكار ادبي عصر انقلاب اسلامي هنوز متولد نشده است يا آنكه هنوز در دوران كودكي و دستكم در دوران خامي و نوجواني است. ادبيات دانشگاهي ما نيز يا دچار پيري است و يا در دوران پيري ياد كودكي كرده و ناخود را به جاي خود برگزيده است؛ ولي نميتوان از نظر دور كرد كه شاعران عصر انقلاب ـ در حد روشنفكري ديني نه شاهكار ـ در انعكاس احساس و انديشه عرفان متعالي يا عرفان ظلم ستيز و داراي تعهد الهي موفق بودهاند، هر چند در قلمرو سخنآرايي و حضور هنر و اصول سخن آرايي قرآني و مشرب اهل بيت(ع) بسيار ضعيف عمل كردهاند. به همين سبب، ادبيات انقلاب اسلامي از بعد اثر پذيري هنري از قرآن و سنت دچار كم خوني است و راه آن، توجه ويژه دانشگاه و حوزه به معارف و ادبيات و فنون ادبي قرآني و اهل بيت(ع) است. بديهي است كه ادبيات انقلاب اسلامي زاييده انقلاب ادبي اسلام است؛ ولي همه شاهديم كه در نظام ادبيات دانشگاهي ما انقلابي صورت نگرفته است. اينك آيا در وضعيت فعلي هنر در حوزهها و وضعيت موجود انديشه و معارف دانشگاهي ـ بخصوص دانشكدههاي ادبيات ـ ميتوان انتظار داشت كسي چون حافظ يا شاهكاري از سنخ مثنوي مولانا ظهور كند؟
در پايان، يك نكته را براي تكميل سخن مطرح ميكنم و آن پاسخ اين پرسش است كه: چه كسي ميتواند شاهكارهاي ادبي ـ عرفاني و جريانهاي ادبي، بويژه ادبيات انقلاب اسلامي را نقد و تحليل كند؟
جايگاه همزباني و همگونگي
در پاسخ اين پرسش به اختصار ميتوان گفت كه نقاد ادبي بايد با اثر ادبي مورد نقد ـ نقد همه جانبه يا از بعدي محدود ـ سنخيت و همگونگي داشته باشد. براي مثال، نقد همه جانبه يك شاهكار ادبي؛ نظير ديوان حافظ يا مثنوي مولوي، مستلزم همگونگي و سنخيت در سه ركن بنيادين است: همگونگي در انديشه و نگرش، همگونگي در احساس، و همگونگي هنري. همگونگي در انديشه و نگرش به مفهوم اين است كه ناقد بايد از جنبه معرفت و شناخت جهان، انسان، دين و عرفان با مولانا كفو و مشابه باشد تا بتواند به دنياي انديشه عميق و ناپيدا كرانه وي راه يابد و با او همسخن شود و مولوي نيز با او وارد گفتگو گردد؛ چنانكه همگونگي در احساس ـ كه به مفهوم همدردي قلبي و دروني با مولاناست ـ مستلزم رسيدن به مقام شخصيت رباني و داشتن احساس و ذائقه عرفاني است وگرنه به گفته حافظ:
شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هائل كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها
كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها
و يا:
مدعي خواست كه آيد به تماشاگه راز دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد
دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد
و مرحوم اوستا چه زيبا از همزباني با بيدردان بيزاري جسته است:
از درد سخن گفتن و از درد شنيدن با مردم بيدرد نداني كه چه دردي است
با مردم بيدرد نداني كه چه دردي است با مردم بيدرد نداني كه چه دردي است
مولانا نيز خوش سروده است:
دومجرد شو مجرد را ببين عقل گردي، عقل را داني كمال عشق گردي، عشق را بيني جمال
ديدن هر چيز را شرط است اين عشق گردي، عشق را بيني جمال عشق گردي، عشق را بيني جمال
پس نقد شاهكار از بعد انديشه و پيام در گرو همفكري يا همزباني در انديشه و نگرش، و نقد از بعد شور و احساس در گرو همدلي يا همزباني در احساس و آتش دروني است؛ از همين روي، بزرگترين آفت ادبيات دنياي اسلام، تفكيك ميان تخصص در ادبيات و آشنايي عميق با الهيات و سپردن كرسي تدريس ادبيات حكمي و عرفاني دنياي اسلام به اهل عبارت است.
پايه ديگر ورود به دنياي شاهكارهاي عرفاني، همزباني در زيباييشناسي ادبي و همگونگي هنري با شاهكارآفرينان است.
عقل گردي، عقل را داني كمال عشق گردي، عشق را بيني جمال
عشق گردي، عشق را بيني جمال عشق گردي، عشق را بيني جمال
و يا:
مي نداند حال پخته هيچ خام پس سخن كوتاه بايد والسلام
پس سخن كوتاه بايد والسلام پس سخن كوتاه بايد والسلام
پس آنانكه ـ در حوزه و دانشگاه ـ ميخواهند خرقه تعليم يا نقد ادبيات حكمي و عرفاني و جريانشناسي در ادبيات را بر تن كنند بايد در سه زمينه به سير و سلوك جدي و بيوقفه بپردازند: سير و سلوك در قلمرو معرفت و شناخت اعم از فلسفي، كلامي، عرفان نظري و عملي و بويژه دينشناسي عميق؛ سير و سلوك معنوي براي قطع تعلقات و خانهتكاني دل از طريق رويآوري به تهجد، نيايش، سحرخيزي، عبادات و عمل صالح، كه:
هر گنج سعادت كه خداداد به حافظ از يمن دعاي شب و ورد سحري بود
از يمن دعاي شب و ورد سحري بود از يمن دعاي شب و ورد سحري بود
و يا:
مي صبوح و شكر خواب صبحدم تا چند به عذر نيمشبي كوش و گريه سحري
به عذر نيمشبي كوش و گريه سحري به عذر نيمشبي كوش و گريه سحري
و سير و سلوك هنري؛ يعني كوشش براي فراگيري فنون و كسب تجربهها در عرصه فنون سخنسازي و سخنآرايي است كه:
نازپرورده تنعم نبرد راه به دوست عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد
عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد
و استاد شهريار نيز گفته است:
سالها دخمه خود ظلمت زندان كردم تا به ويرانه خود گنج قناعت جستم من هم از خود نرسيدم به ديار سيمرغ اگرم مرد سخن نام كني خود داني هنري نيست كه همسايه حرمانش نيست من هم اين كسب هنر از در حرمان كردم
تا دري رخنه به ميخانه رندان كردم قصر آمال و اماني همه ويران كردم طي اين باديه با رستم دستان كردم سالها خدمت مردان سخندان كردم من هم اين كسب هنر از در حرمان كردم من هم اين كسب هنر از در حرمان كردم
چكيده سخن
آسيبها و آفتهاي ادبيات در دو عرصه قابل بررسي است: آسيبهاي درون شخصيتي چون: عدم تخيل خلاق، يك بعدينگري به آفرينهها و عدم سنخيت ميان عالم و معلوم وعرصه روابط معلومات اهل هنر و ادب با زمان، گذشته و اسلام، كه بريدگي هر يك از اين روابط بر پيكره ادبيات آسيب جدي وارد ميسازد. از سوي ديگر، چون آفتشناسي و رشد ادبيات در گرو جريانشناسي ادبي است، بحث جريانشناسي مطرح گرديد و خاطرنشان شد كه بر اساس جريانشناسي در قلمرو دينشناسي و حوزه فلسفه دين، پنج جريان ادبي قابل شناسايي است: ادبيات بيتفاوت يابي درد، ادبيات روشنفكري غيرديني، ادبيات روشنفكري ديني، جريان ادبي خدمتگزار و جريان ادبي احياگرانه؛ و چون ادبيات ديني ـ كه عبارت از ادبيات روشنفكري ديني و احياگرانه يا شاهكار ادبي ديني بود ـ با تمام ويژگيهايش در چهره ادبيات انقلاب اسلامي تجلي كرده است؛ ويژگيهاي ادبيات انقلاب مطرح شد و اين نتيجه به دست آمد كه ادبيات انقلاب اسلامي يا ادبيات احياگرانه داراي چهار ويژگي اساسي است:
اول، پيوستگي با زمان، گنجينههاي كهن و معارف ديني؛
دوّم، عرفان متعالي به لحاظ انديشه و پيام؛
سوّم، دردمندي ديندارانه
چهارم، ثقلين محوري در عرصه هنر و سخنآرايي.
اين ويژگيها، ادبيات انقلاب اسلامي و ديني ما را از سبكها و جريانهاي ادبي ديگر متمايز ميسازد و فصل سبز تازهاي به روي اهل ادب و هنر ميگشايد. در خاتمه به اين نكته اشاره شد كه آموزگار و نقاد ادبيات احياگرانه يا شاهكارهاي ادبي ـ عرفاني دنياي اسلام بايد با شاهكارآفرينان در سه زمينه همزباني و همگونگي داشته باشد: همزباني و همگونگي در انديشه و نگرش، همگونگي يا همدلي در احساس، و همزباني يا همگونگي در هنر و فنون سخنسازي و سخنآرايي. اين اصل اساسي در عرصه نقد، پاسداران امروز و آينده مرزهاي ادب و هنر را در سه قلمرو به سير و سلوك بيوقفه و جدي فراميخواند: سير و سلوك علمي در حوزه انديشه و نگرش، سير و سلوك معنوي در حوزه خانه تكاني دل از تعلقات، و سير و سلوك هنري در عرصه آفرينههاي ادبي .
1. روح و اساس و هدف و پايه و مقدمه و نتيجه و بالاخره فلسفه نماز همان ياد خداست، همان «ذکر الله » است که در آيه فوق به عنوان برترين نتيجه بيان شده است . البته ذکري که مقدمه فکر، و فکري که انگيزه عمل بوده باشد، چنان که در حديثي از امام صادق(ع) آمده است که در تفسير جمله « وَ لَذِکرُاللهِ اَکبَر» فرمود: «ذِکرُاللهِ عِندَما اَحَلَّ وَ حَرَّمَ » «ياد خدا کردن به هنگام انجام حلال و حرام» (يعني به ياد خدا بيفتد به سراغ حلال برود و از حرام چشم بپوشد ) .
2. نماز وسيله شستشوي از گناهان و مغفرت و آمرزش الهي است چرا که خواه ناخواه نماز انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته مي کند، لذا در حديثي مي خوانيم : پيامبر(ص) از ياران خود سئوال کرد : «اگر بر در خانه يکي از شما نهري از آب صاف و پاکيزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهد، آيا چيزي از آلودگي و کثافت در بدن او مي ماند؟ » در پاسخ عرض کردند : نه، فرمود : «نماز درست همانند اين آب جاري است، هر زمان که انسان نماز مي خواند گناهاني که در ميان دو نماز انجام شده است از ميان مي رود » و به اين ترتيب جراحاتي که بر روح و جان انسان از گناه مي نشيند، با مرهم نماز التيام مي يابد و زنگارهايي که بر قلب مي نشيند زدوده مي شود .
3. نماز سدي در برابر گناهان آينده است، چرا که روح ايمان را در انسان تقويت مي کند، و نهال تقوي را در دل پرورش مي دهد، و مي دانيم «ايمان» و «تقوي» نيرومندترين سد در برابر گناه است، و اين همان چيزي است که در آيه فوق به عنوان نهي از منکر بيان شده است و همان است که در احاديث متعددي مي خوانيم: افراد گناهکاري بودند که شرح حال آن ها را براي پيشوايان اسلام بيان کردند فرمودند : غم مخوريد، نماز آن ها را اصلاح مي کند و کرد .
4. نماز، غفلت زداست، بزرگترين مصيبت براي رهروان راه حق آن است که هدف آفرينش خود را فراموش کنند و غرق در زندگي مادي و لذائذ زود گذر گردند . اما نماز به حکم اين که در فواصل مختلف، و در هر شبانه روز پنج بار انجام مي شود، مرتباً به انسان اخطار مي کند، هشدار مي دهد، هدف آفرينش او را خاطر نشان مي سازد، موقعيت او را در جهان به او گوشزد مي کند و اين نعمت بزرگي است که انسان وسيله اي در اختيار داشته باشد که در هر شبانه روز چند مرتبه قوياً به او بيدار باش گويد .
5. نماز خودبيني و کبر را در هم مي شکند، چرا که انسان در هر شبانه روز هفده رکعت و در هر رکعت دو بار پيشاني بر خاک در برابر خدا مي گذارد، خود را ذره کوچکي در برابر عظمت او مي بيند، بلکه صفري در برابر بي نهايت .پرده هاي غرور و خودخواهي را کنار مي زند، تکبر و برتري جويي را در هم مي کوبد . به همين دليل حضرت علي(ع) در آن حديث معروفي که فلسفه هاي عبادات اسلامي در آن منعکس شده است بعد از ايمان نخستين عبادت را که نماز است با همين هدف تبيين مي کند مي فرمايد : «خداوند ايمان را براي پاکسازي انسان ها از شرک واجب کرده است و نماز را براي پاکسازي از کبر».
6. نماز وسيله پرورش، فضايل اخلاق و تکامل معنوي انسان است، چرا که انسان را از جهان محدود ماده و چهار ديوار عالم طبيعت بيرون مي برد، به ملکوت آسمان ها دعوت مي کند، و با فرشتگان هم صدا و هم راز مي سازد، خود را بدون نياز به هيچ واسطه در برابر خدا مي بيند و با او به گفتگو بر مي خيزد . تکرار اين عمل د رشبانه روز آن هم با تکيه بر روي صفات خدا، رحمانيت و رحيميت و عظمت او مخصوصاً با کمک گرفتن از سوره هاي مختلف قرآن بعد از حمد که بهترين دعوت کننده به سوي نيکي ها است اثر قابل ملاحظه اي در پرورش فضائل اخلاقي در وجود انسان دارد . لذا در حديثي از امير مؤمنان علي(ع) مي خوانيم که در فلسفه نماز فرمود : «نماز وسيله تقرب هر پرهيزگاري به خداست ».
7. نماز به ساير اعمال انسان ارزش و روح مي دهد- چراکه نماز روح اخلاص را زنده مي کند، زيرا نماز مجموعه اي است از نيت خالص و گفتار پاک و اعمال خالصانه، تکرار اين مجموع در شبانه روز بذر ساير اعمال نيک را در جان انسان مي پاشد و روح اخلاص را تقويت مي کند . لذا در حديث معروفي مي خوانيم که امير مؤمنان علي(ع) در وصاياي خود بعد از آن که فرق مبارکش با شمشير ابن ملجم جنايتکار شکافته شد فرمود: «الله الله في الصَّلوﺓِ فَاِنَّها عَمُودُ دينِکُم» «خدا را، خدا را درباره نماز، چرا که ستون دين شماست » مي دانيم هنگامي که عمود خيمه درهم بشکند يا سقوط کند هر قدر طنابها و ميخ هاي اطراف محکم باشد اثري ندارد، همچنين هنگامي که ارتباط بندگان با خدا از طريق نماز از ميان برود اعمال ديگر اثر خود را از دست خواهند داد . در حديثي ديگر از امام صادق(ع) مي خوانيم :«نخستين چيزي که در قيامت از بندگان حساب مي شود نماز است اگر مقبول افتاد ساير اعمالشان قبول مي شود، و اگر مردود شد ساير اعمال نيز مردود مي شود. » شايد دليل اين سخن اين باشد که نماز رمز ارتباط خلق و خالق است، اگر به طور صحيح انجام گردد قصد قربت و اخلاص که وسيله قبولي ساير اعمال است در او زنده مي شود، و گرنه بقيه اعمال او مشوب و آلوده مي گردد و از درجه اعتبار ساقط مي شود .
8. نماز قطع نظر از محتواي خودش با توجه به شرائط صحت دعوت به پاکسازي زندگي مي کند، چرا که مي دانيم مکان نمازگزار، لباس نمازگزار، فرشي که بر آن نماز مي خواند، آبي که با آن وضو مي گيرد و غسل مي کند، محلي که در آن غسل و وضو انجام مي شود، بايد از هر گونه غصب و تجاوز به حقوق ديگران پاک باشد کسيکه آلوده به تجاوز و ظلم، ربا، غصب، کم فروشي، رشوه خواري و کسب اموال حرام باشد چگونه مي تواند مقدمات نماز را فراهم سازد؟ بنابراين تکرار نماز در پنج نوبت در شبانه روز خود دعوتي است به رعايت حقوق ديگران .
9. نماز علاوه بر شرايط صحت شرايط قبول، يا به تعبير ديگر شرايط کمال دارد که رعايت آن ها نيز يک عامل مؤثر ديگر براي ترک بسياري از گناهان است . در کتب فقهي و منابع حديث، امور زيادي به عنوان موانع قبول نماز ذکر شده است از جمله مسئله شرب خمر است که در روايات آمده:« نماز شرابخوار تا چهل روز مقبول نخواهد شد مگر اين که توبه کند» و در روايات متعددي مي خوانيم : «از جمله کساني که نماز آن ها قبول نخواهد شد پيشواي ستمگر است .» و در بعضي از روايات ديگر تصريح شده است که نماز کسي که زکات نمي پردازد قبول نخواهد شد، و همچنين روايات ديگري که مي گويد : خوردن غذاي حرام يا عجب و خود بيني از موانع قبول نماز است، پيدا است که فراهم کردن اين شرايط قبولي تا چه حد سازنده است !
10. نماز روح انضباط را در انسان تقويت مي کند، چراکه دقيقاً بايد در اوقات معيني انجام گيرد که تأخير و تقديم آن هر دو موجب بطلان نماز است، همچنين آداب و احکام ديگر در مورد نيت و قيام و قعود و رکوع و سجود و مانند آن که رعايت آن ها، پذيرش انضباط را در برنامه هاي زندگي کاملاً آسان مي سازد . همه اين ها فوايدي است که در نماز، قطع نظر از مسئله جماعت وجود دارد و اگر ويژگي جماعت را بر آن بيافزاييم که روح نماز همان جماعت است- برکات بي شمار ديگري دارد که اين جا جاي شرح آن نيست، به علاوه کم و بيش همه از آن آگاهيم
تاثیر نماز در تربیت
نماز به عنوان مولفه اصلی تربیت دینی نقش اصلی را در ایجاد هویت دینی ایفا می نماید. واژه تربیت نیز از آنجایی اهمیت پیدا می کند که نماز نقشی تربیتی در زندگی فردی واجتماعی انسان دارد و تداوم این نقش تربیتی منجر به هویت یابی دینی می گردد.
اهمیت طرح مسئله
فریضه نماز به عنوان نماد و مشخصه اصلی اسلام سیاسی کانون توجه غرب بوده است. آنان در امپراتوری رسانه ای خود هرجا که می خواهند تصویری خشن از مسلمانان نشان دهند صف های طویل نماز جماعت آنان را در کنار صحنه های انفجار و ترور نشان می دهند. ارائه هویتی تمدن ستیز از مسلمان نمازگزار در فیلم های سینمایی و هالیوودی نیز دنبال می گردد. این همان تصویر تحقیر شده ای است که رودلف والنتیو در فیلم معروف “شیخ” ارائه می دهد واین تصور هنوز باقی است. در پس همه این تصاویر تهدید مربوط به جهاد )jihad( پنهان شده است. یعنی تصویری که روزی مسلمانان دنیا را تسخیر کنند.”(1)
ارائه چنین تصویری تحقیقا دارای زمینه های فرهنگی بوده است و دانش شرق شناسی که نگاه غربیان به شرق و مسلمانان است درخدمت این استراتژی بوده است.
انقلاب اسلامی ایران که انقلاب گل در مقابل گلوله بود و هویتی تمدن ساز از مسلمان نمازگزار ارائه داد ضربه ای کاری بر پیکر این گونه شرق شناسی زد. تلقی اسلام خشونت و تمدن ستیز را به اسلام هویت و تمدن ساز تبدیل نمود.
نماز به عنوان نماد عبودیت خدا و نفی سلطه هر موجود غیرالهی پیام اصلی انقلاب اسلامی ایران بود. نماز به عنوان نماد و پیام اصلی انقلاب بزرگ ملت ایران دارای پیام های سیاسی، فرهنگی واجتماعی نیز هست. اثرات اجتماعی و فرهنگی آن در نمازهای جمعه و جماعات بروز بیشتری می یابد. ارتباط متقابل، تعامل و گفتگو میان مسلمانان هم عقیده که به قصد قربه الی الله در صفی واحد گرد آمده اند در انجام این فریضه الهی است که جنبه عملی به خود می گیرد. عملکرد رسانه های ارتباطی در بازتاب فریضه نماز یک کنش فرهنگی هوشمندانه را می طلبد که بتواند مخاطبین و مخصوص نسل جوان را به وادی عمل به فریضه نماز ترغیب نماید. در اینجا نقش تربیتی و هدایتی رسانه های ارتباطی برجسته می گردد. رسانه ارتباط بین هویت و نماز را برجسته می کند و اینکه نماز چه نقشی رادر گفتمان هویت بازی می کند؟ چرا هویت دینی از مباحث عمده مربوط به هویت است؟!
1- تبیین مفاهیم اصلی
1-1 چیستی هویت
هویت مجموعه ای از علائم آثار مادی، زیستی، جامعه ای، فرهنگی و روانی است که موجب شناسایی فرد از فرد، گروه از گروه یا اهلیتی از اهلیت دیگر (فرهنگی از فرهنگ دیگر) می شود. هویت را در مقیاس فردی بنا به تقدم تاریخی به هویت خونی، هویت خاکی و هویت فرهنگی تقسیم می کنند. هویت دینی بخشی از هویت فرهنگی است.(2)
هویت آگاهی از خود و ویژگی های مشترک در زمینه هایی مانند طبقات اجتماعی، مذهب، قومیت و جنسیت است. امروزه انواع مختلفی از هویت مانند هویت علمی، قومی، جنسی و منطقه ای وجوددارد. آخرین موج هویت سازی که در حال حاضر در جهان مطرح شده “هویت جهانی و بین المللی” است که به واسطه ارتباطات، تعاملات و مبادلات انسانی در سطح دنیا وجود دارد.
هویت و نیاز به آن پیامدهای دوگانه ای دارد: از طرفی خودآگاهی و توجه به هویت و آگاهی از مسائل مشترک دینی، ملی و... است و منجر به ارتباط با دیگران می شود و از سوی دیگر همین خودآگاهی و “این همانی” ایجاد شده احتمالا به جدا شدن با دیگران بینجامد. بر این پروسه نام غیریت سازی می شود نهاد یعنی شکل گیری هویتی از خود با برجسته نمودن بیگانه ای دیگر. ادوارد سعید نویسنده برجسته مسلمان و آمریکایی در کتاب مهم شرق شناسی نوع نگاه غرب به شرق (مسلمان) را در جهت ایجاد هویتی برای خویشتن به نحو مبسوط تبیین می نماید. غرب تصویری )Image( از شرق برای خود ایجاد می نماید. این تصویر منفی و مخدوش منجر به ایجاد تصویری منفی از غرب در نگاه شرقیان و در تقابل با آن )Image( می گردد. این تصویر )Image( در راستای هویت سازی به نحو مطلوب به کار می آید. از این رو غرب به نماد قدرت و سرکوب گری در نظر شرقیان جلوه می نماید. نکته مهم این است که تلاشها و جنبش هایی که در زمینه هویت خواهی صورت می گیرد، عمدتا ضد قدرتهای سرکوب گر ودر جهت اجرای عدالت و مبارزه با بی عدالتی است. اما به دلیل ایجاد خرده قدرت هایی در درون خود باعث به وجود آمدن مشکل در برقراری ارتباط و گفتگو با دیگران می شود. در گزارش کنفرانس جهانی یونسکو (مکزیکوسیتی 1982) در مورد سیاست های فرهنگی تعریف مناسبی از هویت به شرح زیر ارائه گردید؛
“هویت هسته مرکزی شخصیت فردی و اجتماعی انسان است و می تواند به اعمال و تصمیمات فردی و جمعی شکل داده و روندی را به وجود می آورد که یک جامعه را در عین حفظ مشخصات خودش قادر به توسعه سازد.”(3)
امروزه بحث های مربوط به هویت، بحران هویت، هویت دینی و آگاهی دینی به دلایل تاریخی، روابط نامتناسب قدرت بین فرادستان و فرودستان در عرصه جهانی در کانون توجه قرار گرفته است. در جوامع انقلابی و در حال گذار که دارای هویت دینی هستند از هویت دینی در ساخت کلی اجتماع و تحکیم هویت در حال تحول جامعه استفاده می شود. در جامعه دینی ایران هویت دینی خط قرمز ارزشهاست و فریضه نماز اصلی ترین نماد هویت دینی است.
از این رو به تبیین مفهوم دین به عنوان یک امر قدسی و از طرف دیگر به عنوان یک عنصر بنیانی هویت ساز می پردازیم.
1-2- دین
اگر به تاسی از دکارت در پی آن باشیم که برای تعریف یک مفهوم به دنبال وضوح و تمایز باشیم،باید گفت که در تعریف دین با مشکلاتی مواجه خواهیم بود. براین اساس تفکیک میان تمایز مفهوم دین و وضوح مفهوم دین ضروری است. در تعریف دین یک بخش سلبی و یک بخش ایجابی وجود دارد. بخش سلبی آن به تمایز مفهوم دین مرتبط است و بخش ایجابی به وضوح آن ارتباط پیدا می کند.
دین مفهومی متمایز از معنویت، زیستن اخلاقی، عرفانی نگری، تعبد، ایمان، خشکه مقدسی، خرافه پرستی است. این هفت مفهوم مفاهیم نزدیک به دین هستند ولی یقینا دین نیستند. لذا ثابت می شود که مثلا دین خشکه مقدسی و یا خرافه پرستی نیست.
در عرصه وضوح تعریف دین باید تعریفی از دین ارائه شود که نه مانع افراد باشد، نه جامع اغیار، نه خوشبینانه باشد ونه بدبینانه.(4)
دین به مجموعه پیچیده ای از وحی، آموزه، کلام، فلسفه، عرفان، فقه و بالاتر از همه اخلاق گفته می شود. به عبارتی دین به الگوهای اندیشه، رفتار و فرهنگ مبتنی بر وحی اطلاق می گردد که معتقد است زندگی در چارچوب و براساس وحی موجب آرامش دنیایی و رستگاری ابدی می شود.(5) دین همراز جوامع انسانی است، دین نظامی اعتقادی و عبادی است که انسان را در بعدی مقدس و استعلایی قرار می دهد. در هستی شناسی انسان دیندار نوع کیهان شناسی )cosmology( درباره منشاء جهان، مناسکی خاص، قواعدی اخلاقی، رابطه ای با امر قدس و خلاصه کلام تمام آنچه ستون های یک دین اصلی را می سازند وجود دارد.(6)
دین اصلی ترین نقش را در شکل گیری تمدن بشری داشته است. نام انسان با نام دین در تاریخ کهن بشری گره خورده است. ماکس وبر جامعه شناس شهیر آلمانی با نگارش کتاب “اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری” به ایضاح مبسوط نقش دین در شکل گیری تمدن صنعتی غرب پرداخت. لذا پرداختن به نقش دین در شکل گیری هویت فرهنگی ودینی یک ملت شایسته توجه است. نماز که در لسان رسول خاتم(ص) ستون دین است، الگوی رفتاری مبتنی بر وحی الهی می باشد. با لحاظ نمودن فریضه نماز، دین به مولفه ای هویت بخش تبدیل می گردد. لذا به تبیین مفهوم نماز نیز می پردازیم.
1-3- نماز
نماز به عنوان یک فریضه الهی، کنشی هویت بخش است و در درجه اول به یک بنده مومن که فقط در مقابل خدا سر طاعت فرود می آورد، هویت دینی می بخشد. تسلیم و طاعت در برابر خدا مستلزم ایستادگی در مقابل هرگونه نظام سلطه است که آزادی انسان ها را هدف قرار می دهد. بنابراین سجده و طاعت در برابر ذات اقدس الهی مستلزم آزادی از هرگونه نظام سلطه ای است که انسانها را به بند می کشد. نماز به عنوان نماد بندگی انسان در مقابل خدا با نیت قربه الی الله آغاز می گردد و خداوند به بزرگی و عظمت یاد می شود (الله اکبر.) اوست که پدیده ها و انسان را هستی بخشیده و بازگشت همه به سوی اوست. عبارت الله اکبر 85 مرتبه در نمازهای یومیه تکرار می گردد و در آن ضمن یاد کردن خدا به عظمت و بزرگی خط بطلان کشیدن بر طاغوت و هرگونه ساختار سلطه گری است که انسانها را بر خلاف فطرتشان که آزادی از بندگی غیرخدا خلق شده اند، به بند می کشاند. آنجا که در سوره حمد “الحمدلله رب العالمین” می گوییم، بر پرورش و آفرینش هستی و جهان به دست مقتدر خداوند تاکید می نماییم و بر هویت بندگی خود در مقابل خدا تاکید می نماییم. خداوند سایه رحمتش را بر همگان گسترده و در توبه را بر روی غفلت کنندگان باز گذاشته. نماز گزار تنها چنین خدایی را پرستش می کند و تنها از وی کمک می خواهد.
فریضه نماز ضمن اینکه یک کنش فردی جهت ارتباط با ذات اقدس الهی است دارای سویه های مختلف اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و سیاسی نیز می باشد. همگرایی این مولفه های متاثر از نماز منجر به ایجاد یک هویت مشترک برای تمام برپا دارندگان این فریضه الهی می گردد که برخی از آنان تبیین می گردد.
1-3-1- تاثیرات اخلاقی نماز
دوری از گناه، تقویت نیروی تحمل مصائب و سختی ها، ادب آموزی، کبرزدایی، احترام به حقوق دیگران، دوری از غیبت و تکبر، معاشرت بری از خشونت با مردم و پایبندی به عدالت از پیامدهای مثبت اخلاقی نماز است.
همگرایی مولفه های فوق منجر به ایجاد هویتی با صفت دینی می گردد حال اگر صفات اخلاقی فوق به صورت فصل مشترک افراد یک جامعه درآید در این صورت آن جامعه دارای هویت دینی می گردد.
در تاثیرات مثبت نماز در پالایش اخلاق فردی ذکر مثالی از تاریخ صدر اسلام شایسته توجه است.
مسلم بن عقیل که در فراز و گریز از دست نیروهای عبیدالله بن زیاد در کوفه بود صاحب یک فرصت تاریخی جهت دفع شر این دشمن قسم خورده اسلام و اهلیت گردید ولی همان موقع به یاد حدیث نبوی “الایمان قید الفنک” ایمان اجازه نمی دهد که مسلمان ولو به کسی که بیرون مرز دینی خودش هست تجاوز کند” می افتد و از کشتن ابن زیاد منصرف می گردد.
رویکرد مسلم در اینجا رویکردی آرمان گرایانه، استعلایی و معطوف به اخلاق عملی در اسلام است، این رویکرد آرمانگرایانه مسلم تاثیرات و پیامدهای مهم سیاسی در تاریخ اسلام داشته است. در صورتی که رویکرد واقع گرا در عرصه سیاست معتقد به راه و روش دیگر است. از دیگر ویژگی های اخلاقی نمازگزاران که کنشی معطوف به جمع است رعایت امانت و وفای به عهد نسبت به دیگران است. (والذینهم لامانتهم و عدهم راعون(.)7)
البته امانت مفهوم وسیعی دارد. هر یک از نعمت های الهی امانتی از امانات او هستند. پست های اجتماعی و مخصوصا مقام حکومت از مهمترین امانات است خیانت در امانت جزء زشتی ها و بدی هاست که هرگز با روح نمازگزار سازگار نیست.
1-3-2- تاثیرات اجتماعی نماز
یکی از جنبه های اجتماعی نماز که در ایجاد هویت مشترک برای مومنان موثر است نظم و انضباط در امور است. قرآن کریم در این باره می فرماید: “فاقیموا الصلاه ان الصلواه کانت علی المومنین کتابا موقوفا. نماز را برپا دارید که به راستی نماز وظیفه ثابت و معینی است برای مومنان.”(8)
برگزاری نماز به صورت جماعت و فرادا در ساعات معینی از شبانه روز و به سوی یک قبله مشترک، وحدتی در عین کثرت می باشد که شرط عملی شدن آن انضباط در امور و پیامد طبیعی آن، هم اجتماعی شدن و هم وحدت می باشد.
نمازگزاران در عمل معطوف به اجتماع خود حق معلومی از اموالشان را برای تقاضا کنندگان و محرومان در نظر می گیرند، (والذین فی اموالهم حق معلوم. للسائل و المحروم(.)9) مهمترین عامل این کنش اجتماعی نماز است. نماز به نمازگزار می گوید حقوق دیگران را استیفا کن. با خدا رابطه ایجاد نما و وقتی با خدا رابطه پیدا کردی رزق را از او می طلبی. مسلمان نمازگزار برخی از الفاظ ذکر را جمع بر زبان می آورد مثل “نعبد” یا “نستعین”. متکلم مع الغیر آوردن دعاها و خیر دیگران را خواستن و دیگران را در خیر خود سهیم دانستن، انسان را وا می دارد به اینکه در مسائل اقتصادی هم دیگران را فراموش نکند.
1-3-3- تاثیرات سیاسی نماز
مسجد درصدر اسلام هم کانون عبادت و یاد خدا بود و هم مکان تجهیز سپاه برای جهاد، ساماندهی به امور جاریه شهروندان، محل جمع آوری وجوهات شرعی و مالیات بردارایی و هم تریبون سیاسی مذهبی جهت روشنگری شهروندان.
ادای نماز به جماعت ونمازهای جمعه که امام با تشریفات خاص به ادای نماز وایراد خطبه ها می پردازد و شهروندان را به رعایت تقوی وانضباط در امور فرا می خواند دارای سویه های دقیق سیاسی و فرهنگی است. در این گونه جماعات اجماعی بین مسلمین جهت پرداختن به معضلات گریبانگیر جامعه اسلامی شکل می گیرد. باتاثیرپذیری از فلسفه نماز و نمازهای جماعات و جمعه است که امام خمینی(ره) سیاست را علم هدایت انسانها به صراط مستقیم و در حقیقت راه و روش انبیا(ع) می داند.
نکته قابل توجه این است که صف های نماز جمعه و جماعات مسلمین نیز بیشترین پوشش خبری و رسانه ای دولت های غربی را به خود اختصاص داده است و هرجا که درصدد هجمه تبلیغاتی و سیاسی به مسلمین هستند نمازگزاران اهل جمعه و جماعت را به خشونت متهم می نمایند. برجسته نمودن نقش سیاسی نماز در جهان ارتباطات امروزه مسئله ای پیش روی کارشناسان و رسانه های ارتباطی یک دولت دینی است که درصدد تقویت هویت دینی جامعه دیندار است.
شبکه های وسیع مساجد در سراسر کشور تاثیری عظیم و شگفت آور، هم در پیروزی انقلاب اسلامی و هم در دفاع از آن در دوران هشت سال جنگ تحمیلی داشت. مسجد تجلی گاه اسلام سیاسی و در حقیقت نماز سیاسی و سلطه ستیز است.
مسجد عملا محل تجهیز و آماده سازی نیروهای مردمی در دفاع از انقلاب اسلامی بوده از این رو جمعی از امامان جمعه و جماعات در همین مساجد به دست دشمنان انقلاب اسلامی به شهادت رسیدند.
تامل واندیشه در تک تک آیات و عبارات و انکار در نماز پیوسته یاد نمودن خداوند به یکتایی، عظمت وبزرگی و بخشندگی و مهربانی است. برای عملی نمودن این ذکرها در صحنه زندگی باید دست را بر سینه شیاطین درون و برون زد و در عرصه زندگی اجتماعی و فردی سلطه ستیزی نمود. تفسیر امام خمینی(ره) از نماز و هسته اصلی آن یعنی سوره حمد نیز تفسیری سیاسی است و در اینجا امام(ره) سیاست را علم پیامبران و علم هدایت انسانها می داند. نماز سیاسی کنشی صرفا فردی و منقطع از اجتماع نیست. این نماز روح بخش و حرکت آفرین است. به عبارتی کنش معطوف به جهاد و تلاش در راه خداست. از این رو پیامبر خاتم(ص) رهبانیت و عبادت بریده از اجتماع را مردود اعلام می کند و رهبانیت امت خود را جهاد و تلاش در راه خدا می داند.
اگر مطابق تعریف حضرت امام(ره) سیاست را علم هدایت انسان بنامیم، سوره حمد یکی از سیاسی ترین سوره های قرآن کریم است. اگر قدرت را هسته اصلی علم سیاست بدانیم، آیه دوم سوره حمد بر قدرت بی همتای ذات اقدس الهی تاکید می کند.
آیات سوم و چهارم ضمن تاکید بر بخشندگی و مهربانی خدای متعال بر بندگانش، عدالت الهی در روز جزا را تبیین می نمایند.
در سوره حمد اقتدار الهی ملازم با عدل الهی ذکر گردیده است، یعنی از منظر دینی قدرت سیاسی بدون عدالت نامشروع و حرکت در خط گمراهان است.
در آیه پنجم تمام مخلوقات عالم از جمله اشرف مخلوقات (انسان) از ذات اقدس الهی به عنوان تنها منبع قدرت طلب یاری می نمایند.
استمداد طلبی انسان از درگاه خدای متعال جهت هدایت به صراط مستقیم و راه نعمت یافتگان است نه راه گمراهان و مغضوبین درگاه الهی.
سوره مبارکه حمد در حقیقت درس نامه زندگی بشر است. زندگی بشر بنا به طبع انسانیش یک زندگی اجتماعی است. صورت بندی زندگی اجتماعی انسان نیز در علم سیاست می گنجد، اگر انسان را کانون زندگی اجتماعی بدانیم، این انسان در تمام مراحل زندگی خویش در حیطه اقتدار ذات اقدس الهی است.
2- رابطه دین و هویت یابی انسان
جهت ایضاح مسئله واحد تحلیل خود را انسان و هویت یابی او از طریق دین قرار می دهیم.
نقطه عزیمت هویت یابی دینی فطرت انسان است. فطره الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله. انسانها دارای فطرت خداشناسی و فطرت عبادت هستند، لیکن این احساس گاهی به صورت شعور ناآگاهانه و گاهی با کمک وحی به شعور آگاه تبدیل شده و به سوی کمال حرکت می کند. حرکت هدفمند انسانها در مسیر فطرت، فصل مشترکی را در بین آنان ایجاد می نماید که در عرصه زندگی اجتماعی نیز خود را بروز می دهد، دغدغه مشترک به هویت مشترک میل پیدا می کند که ما این هویت مشترک را هویت دینی می یابیم.
هویت دینی، خود مولفه ای از واحدی بزرگتر به نام هویت فرهنگی است. در تکاپوی هویت بخشی دین به نسل جوان نمی توان حرکت را با انقطاع شروع کرد و از گذشته تاریخی و فرهنگ کهن یک ملت برید. بنابراین در تکاپوی کمال به سوی آینده از منظر فرهنگی باید نگاهی به گذشته داشت.
بستر مهم رودخانه هویت ایرانی، دین است. ایرانیان همیشه ذهن مشغول و دل نگران دین بوده اند ومی کوشند که در زندگی شان خدا به وجهی حاضر و ناظر باشد.
هویت دینی اساس انسجام جامعه ایرانی در طول تاریخ بوده است. منجی عدالت گستر و دولت عدالت پیشه نیز آرمان ایرانیان خصوصا در شکل تشیع آن بوده است . با نگاهی به گذشته این امر مبرهن و آشکار است که هرگونه موج دین ستیز که در جدال با هویت دینی ایرانیان بوده با شکست مواجه گردیده است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و وقوع جنگ تحمیلی، دین به کانون وحدت و هویت ملت ایران تبدیل گردید. شعارهای آن روز که از رسانه ملی و از زبان جوانان ایرانی شنیده می شد غالبا حول کانون دین است.
شهادت در راه دین و الگوپذیری از امام حسین(ع) که در کربلا و به دست دشمنان دین اسلام به شهادت رسید، گفتمان حاکم در هنگامه جنگ تحمیلی بود.
شهادت طلبی و آ رزوی لقاء الله فقط با داشتن مبانی دینی است که مفهوم پیدا می کند و ملتی در پی شهادت است که هویت دینی داشته باشد.
هویت دینی در هنگامه دیگر ازتاریخ ملت ایران خبرساز و تاریخ ساز گردید.
در آغاز دهه 40 خورشیدی که مکاتب لیبرالیسم، ناسیونالیسم و مارکسیسم در قالب جبهه ملی ایران و حزب توده باهمدستی استبداد داخلی واستعمار خارجی سرکوب گردید، هویت یابی دینی در قالب حرکت استعمار ستیزانه حضرت امام(ره) و همچنین روشنفکران بومی و دینی آغاز گردید.
در عرصه عمل سیاسی حضرت امام رضوان الله تعالی علیه با ارائه تعریفی از خود دینی و هویت دینی استبداد داخلی و استعمار خارجی را در قالب شاه - آمریکا و اسرائیل به مبارزه طلبید.
موج بازگشت به خویشتن و تاکید بر هویت دینی به روشنفکران جامعه ایران گسترش یافت.
در تبیین چرایی و چگونگی انقلاب اسلامی ملت ایران تمامی اندیشمندان غربی بر هویت دینی و فرهنگی آن اشتراک نظر دارند. تا آنجا که میشل فوکو فیلسوف شهیر فرانسوی به گزارشگر بزرگ انقلاب ایران تبدیل شد و انقلاب اسلامی ملت ایران را دارای بعد معنویت گرا و در حقیقت روح یک جهان بی روح نامید.
لذا موج هویت یابی دینی که در آغاز دهه 40 خورشیدی با رهبری حضرت امام(ره) آغاز گردید به پیروزی یک انقلاب ضد استبدادی و ضداستعماری در سالهای پایانی دهه پنجاه انجامید.
شعار بنیانی “نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی” تاکید بر همین هویت دینی و ملی است که در مقابل “غیر” خارجی فریاد گردید.
فرجام سخن
در مقاله پژوهشی که از نظر گذشت در پی پاسخ به سوالات زیر بودیم:
نماز چه نقشی را در گفتمان هویت بازی می کند؟! و چرا هویت دین ارتباطی ناگسستنی با نماز دارد؟!
از آنجا که مطابق روایت معصوم(ص) نماز، ستون دین است و انقلاب ملت ایران انقلابی دینی بود، نماز به نماد هویت بخش حکومت جمهوری اسلامی ایران تبدیل گردید.
روایت فوق تاثیر نماز درعرصه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در ایران و انعکاس آن در جهان بود.
به لحاظ فرهنگی و تاریخی نیز ملت ایران همواره ملتی دیندار بوده است و هویت فرهنگی آن مشخصا هویتی دینی است. در نظر گاه ملت ایران دولت عدالت گستر همواره در قامت یک دولت دینی تجلی پیدا می کند. دولت دیندار وعدالت گستر نیز نمی تواند منقطع از فریضه نماز قائم گردد.
لذا نماز مولفه اصلی تربیت دینی انسان ایرانی در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است و جامعه اخلاقی درسایه گفتمان هویت بخش نماز و دین شکل می گیرد.
اصولا هویت دینی با اقامه فریضه نماز شکل می گیرد. با هجوم امواج رسانه ای غرب و موجهای توفنده جهانی شدن داشتن هویت دینی و ملی نقش مهمی در جهت مقابله با این امواج ایفا می نماید. لذا اهمیت اقامه نماز سیاسی - عبادی و هویت بخش از مرز یک واجب شرعی در عرصه خصوصی زندگی عبور می نمایدو به ابزار و سلاح دفاع از هویت دینی و ملی در مقابل امواج تهاجم بیگانگان تبدیل می گردد.
از این رو گفتمان هویت بخش دین و باور به اقامه فریضه هویت بخش نماز پیوسته و سینه به سینه و نسل به نسل باید به باز تولید خود بپردازد.برهمگان نیز مبرهن است که نقش اصلی را در باز تولید گفتمان دینی و الهی برعهده اهالی فرهنگ و اندیشمندان است.
یکی از بهترین و بارزترین برنامههای تربیتی کار آمد و مطلوب عبادت است، چون عبادت نقش بسیار اساسی و مهمی در تربیت انسان دارد، سبب رشد و کمالات اخلاقی و تربیتی انسان میشود، زیرا عبادت و تقید و تعبّد به مبانی اعتقادی و تربیتی است که استحکام بخش پیوند همیشگی انسان با خدا است.
عبادت همان پیوند است که میان بنده و خدا وجود دارد و الزام آور است که همه فروع و شعبههای تربیت از آن سرچشمه میگیرد.
عبادت بدین معنا همه زندگی را شامل و پرتو میافکند، زیرا اسلام این حقیقت را بدرستی درک کرده و به این لحاظ عبادت را پایه اصلی قرار داده و آیین زندگی را بر شالودة آن پایهریزی کرده است و در بسیاری از آیات قرآن، صفت (عبد) برای انبیاء و صالحان ذکر گردیده است و به عنوان برتری اوصاف معرفی شده است.
بالاتر از آن هر انسان مؤمن مکلّف در مقام خواندن تشهد نماز حداقل روزانه نه بار بهترین خلاق خدا را با وصف عبودیت یاد آوری کند و آن قدر اهمیت دارد که درود سلام بر صالحان را باید به رسالت بر زبان و دل جاری کند و این اهمیت بیانگر این واقعیت است که مراتب عبودیت مقدّم بر مراتب رسالت است.
مفهوم شناسی عبادت
«عبادت در لغت به معنای اطاعت خاضعانه است که بنابراین هر نوع اطاعت و پیروی کردنی عبادت نیست، بلکه تنها طاعت و پیروی همراه با خضوع و تسلیم عبادت است». با توجه به این، هر کاری که به قصد اطاعت و پیروی همراه با خاضعانه از دستورات خداوند متعال انجام شود، عبادت است.
اما عبادت در معنای دیگری نیز به کار میرود؛ عبادت در این معنا به هر نوع کاری که به قصد اطاعت و پیروی از خدا انجام شود اطلاق نمیشود، بلکه تنها به کارهای اطلاق میشود که فی نفسه بیانگر عبودیت و بندگی هستند. به عبارت دیگر، عبادت به معنای دوم به کارهای اطلاق میشود که انسان از آن جهت که بنده خدا است آنها را انجام میدهد. در واقع، این افغان: «به منظور اظهار عبودیت و بندگی و نهایت خضوع و تسلیم در برابر خداوند و به قصد تقرّب به او انجام میشود».
جلوههای عبادت
عبادت اقسام مختلفی دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
الف) نماز
نماز نقش بسیار اساسی و مهمی در تربیت انسان دارد، اگر ما به آیات قرآن مجید و سیره تربیتی معصومان (ع) به دقت مطالعه کنیم به خوبی میفهمیم که نماز آثار فراوان مادی و معنوی را به همراه دارد، در همین زمینه قرآن مجید میفرماید: «و اقم الصلاه ان الصلاه تنهی عن الفحشاء و المنکر.... ؛ نماز را بر پادار، که نماز (انسان را) از زشتها و گناه باز میدارد».
و در آیه دیگر میفرماید: «اقم الصلاه لذکری ؛ نماز را برای یاد من به پادار.»
این آیه میفرماید: علت غایی برای همه عبادتها یاد خدا است، از نظر زبان و یا دل، کسی که به یاد خدا باشد مرتکب گناه نمیشود و این چنین نمازی انسان را از گناه و پلیدی نگه میدارد ولی عملی عبادی که تنها صورتی از نماز داشته باشد از چنین خاصیتی بیبهره است.
قرآن کریم در آیه دیگر میفرماید: «و استعنوا بالصبر و الصلاه و انها لکبیره الاّ علی الخاشئین ؛ از صبر و نماز یاری جویید (و با استقامت و مهار هوسهای درونی و توجّه به پروردگار، نیرو بگیرید) و این کار جز برای خاشعان گران است».
فخر رازی در تفسیر کبیر میگوید: «ولعصر ان الانسان لفی خصر... ؛ مراد از عصر، نماز عصر است» و در آنجا چند قولی دیگر را هم نقل میکند، ولی از نظر امام خمینی (ره) مراد از عصر، عصر ظهور امام زمان (عج) است زیرا عصر را به معنای عصاره میدانند یعنی عصاره امام زمان: اما نظر فخر رازی آنست که مراد از «ولعصر» نماز عصر است و یک روایت هم از پیامبر اکرم (ص) به عنوان دلیل میآورد و میگوید:
یک روز یک زن صیحه زنان آمد خدمت پیامبر اکرم (ص) و عرض کرد: یا رسول الله! همه اصحاب بیرون بروند من با شما کار دارم پیامبر اکرم (ص) به اصحاب فرمود: شما بیرون بروید و دنبال مطلب را چنین ادامه میدهد و میگوید: زن گفت یا رسول الله من زن شوهرداری بودم و زنا دادم و از این زنا آبستن شدم و بچه که از زنا به دنیا آمد و او را در خمیره سرکه خفه کردم و سرکه نجس شده بود او را هم به مردم فروختم. پیامبر اکرم (ص) در جواب آن زن فرمود: به گمانم نماز نمیخوانی: «انّی ظننت انک ترکت صلاه العصر» پیامبر اکرم (ص) فرمود: میدانی چرا در این چاه افتادهای چون نماز نمیخوانی».
آثار تربیتی نماز
از این آیات و روایات معصومان دو چیز را میتوان برداشت کرد یکی جنبة منفی و دیگری جنبة مثبت، اما جنبة منفی این روایت میگوید آن زن که نماز نخواند و یا آن مرد که نماز نمیخواند در چاه میافتد و بعضی موقع انسان در چاه که نمیتوان آن را از چاه بیرون آورد یعنی کاری میکند که آبروی پنجاه سالهاش را میبرد اگر زن یا مرد در زنا یا لواط و به بعضی از گناهان کبیره دچار گردد نه تنها حیثیّت خودش را به باد داده بلکه شخصیت اجتماعی و فرهنگی و خانوادگی خود را نیز برده است.
اما جنبة مثبت روایت این است که اگر یک مرد و یا یک زن نماز بخواند و به نماز اهمیت بدهد و نمازش را ترک نکند و این نماز او را از گرفتار شدن به لغزشهای اخلاقی، فرهنگی و تربیتی نجات میدهد، قرآن مجید هم همین را میگوید: «و استعنوا با لصبر و الصلاه ؛ از صبر و نماز یاری جویید».
پیشوایان دینی ما درباره نماز بسیار سفارش کردهاند پیامبر اکرم (ص) موقع رحلتش مرتب میفرمود: «امتی الصلاه و ما ملکت ایمانکم؛ یعنی به دو چیز خیلی اهمیت بدهید: یکی به نماز، دیگری به زیر دست امت من».
همچنین امام صادق (ع) نزدیک رحلتش تمام بستگانش را جمع کرد و فرمود: «کسی که نمازش را سبک بشمارد شفاعت ما اهل بیت شامل حال او نمیشود».
همه ما میدانیم که راه نجات ما داخل شدن در بهشت در سایه شفاعت اهل بیت ممکن است ما باید با شفاعت اهل بین وارد بهشت شویم و امام صادق (ع) میفرماید کسی که نمازش را سبک شمارد شفاعت ما اهل بیت شامل حال او نمیشود، نه این که نماز نمیخواند بلکه نماز میخواند ولی نماز را سبک میشمارد و سهل انگاری در نماز میکند و اهمیت به نمازش نمیدهد.
به همین مضمون روایت از پیامبر اکرم (ص) داریم که میفرماید: «کسی که نمازش را سبک شمارد شفاعت ما شامل حال او نمیشود».
ب) روزه
روزه یکی از عبادات مهم اسلامی است که در متون دینی ما تأکید فراوان بر آن شده است، چون روزه نقش بسیار اساسی و مهمی در تربیت انسان دارد و این مطلب را میتوان از قرآن مجید و روایات معصومان (ع) به خوبی استفاده کرد، که روزه آثار فراوان جسمی، اجتماعی و معنوی را به همراه دارد، زیرا قرآن مجید در همین زمینه میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلّکم تتّقون ؛ این افراد که ایمان آوردهاید، روزه بر شما نوشته شد همان گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شده تا پرهیزکار شوید».
آنچه که از این آیه مبارکه به خوبی استفاده میشود، روزه ابعاد گوناگونی دارد، و آثار فراوانی از نظر مادی و معنوی در وجود انسان میگذارد، که از همه مهمتر بعد اخلاقی و تربیتی آن است.
فلسفه روزه
یکی از فوائد مهم روزه این است، روح انسان را تلطیف، و اراده انسان را قوی و غرایز او را تعدیل میکند. روزهدار باید در حال روزه با وجود گرسنگی و تشنگی از غذا و آب و همچنین لذت جنس چشم بپوشد و عملاً ثابت کند که او همچون حیوان در بند اصطبل و علف نیست او میتواند زمام نفس سرکش را به دست گیرد، بر هوسها و شهوات خود مسلط گردد.
در حقیقت بزرگترین فلسفه روزه همین اثر روحانی و معنوی آن است، خلاصه روزه انسان را از عالم حیوانیت ترقی داده و به جهان فرشتگان صعود میدهد، جمله (لعلّکم تتّقون ؛ باشد که پرهیزکار شوید) اشاره به همه حقایق است.
حضرت علی (ع) درباره فلسفه روزه چنین میفرماید: «خداوند روزه را از این جهت تشریح فرموده که روح اخلاص در مردم پرورش یابد».
همچنین رسول خدا (ص) میفرماید: «روزه سیری در برابری آتش دوزخ است» شاید این روایت اشاره به این موضوع باشد.
تو همچنین روایت از امام صادق (ع) داریم که میفرماید: «الصوم یسود وجهه...؛ روزه صورت شیطان را سیاه میکند».
و نیز در روایت دیگری از پیامبر (ص) میخوانیم که میفرماید: «بهشت دری دارد (سیراب شده) که تنها روزه داران از آن وارد میشوند».
آنچه که از این روایات معصومان (ع) به خوبی استفاده میشود که روزه سبب رشد و تکامل اخلاقی و تربیتی انسان میشود.
1/3) آثار تربیتی روزه
اثر اجتماعی روزه بر هیچ کس پوشیده نیست روزه یک درس مساوات و برابری در میان افراد جامعه میدهد، با انجام این گونه دستور مذهبی، افراد متمکن هم وضع گرسنگان و محرومان جامعه را به طور محسوب درک کنند و هم با صرفه جوئی در غذای شبانه روزی خود میتوانند به کمک آنها بشتابند.
البته ممکن است با توصیف کردن حال گرسنگان و محرومان جامعه، ثروتمندان را متوجه حال گرسنگان ساخت، ولی اگر این مساله جنبه حس و عینی به خود بگیرد اثر دیگری دارد، روزه به این موضوع مهمی اجتماعی رنگ حس میدهد. در همین زمینه روایت از امام صادق (ع) داریم که هشام بن حکم از علت وجوب روزه پرسید، امام (ع) در پاسخ آن فرمود: «روزه به این دلیل واجب شده که میان فقیر و غنی مساوات قرار گردد، این به خاطر این است که غنی طعم گرسنگی را بچشد و نسبت به فقیر ادای حق کند، چرا که اغنیاء معمولا هر چه را بخواهند برای آن فراهم است، خدا میخواهد میان بندهای خود مساوات باشد، و طعم گرسنگی و درد و رنج را به اغنیاء بچشاند تا به ضعیفان و گرسنگان رحم کنند».
از این فرمایش امام صادق (ع) استفاده میشود که روزه یک درس مساوات به جامعه میدهد تا این که ثروتمندان جامعه از حال فقیران و محرومان جامعه آگاه شوند و محرومان جامعه را فراموش نکنند و کمک و یاری آن بشتابند.
2/3) اثر بهداشتی و درمانی روزه
«در طب و همچنین در طب قدیم اثر معجره آسان امساک در درمان انواع بیمارها به ثبوت رسیده، زیرا میدانیم عالم بسیار از بیمارها، زیاده روی در خوردن غذاهای مختلف است، چون مواد اضافی، جذب نشده به صورت چربیهای مزاحم در نقاب مختلف بدن، یا چربی و قند اضافی، در خون باقی میماند، این مواد اضافی در لابلای عضلات بدنی در واقع لجنزارها متعغّنی برای پرورش انواع میکروبهای بیماریهای عفونی است و در این حال بهترین راه مبارزه با این بیماریها نابود کردن این لجنزار از طریق امساک و روزه است».
همچنین روایت از پیامبر اکرم (ص) در همین زمینه داریم که میفرماید: «روزه بگیرید تا سالم شوید» و نیز در روایت دیگری میفرماید: لمعده خانة تمام دردها است و امساک بالاترین داروهای آن است».
آنچه که از این روایت فهمیده میشود، که بسیار از مرضهای خارجی و داخلی به واسطة روزه گرفتن خوب میشود و این مطلب در نظام پزشکی امروزی ثابت شده است.
ج) دعا چیست؟
یکی از مهمترین برنامههای تربیتی مطلوب و کار آمد دعا است. اگر ما به آیات قرآن مجید و روایات معصومان (ع) نگاه کنیم میفهمیم که دعا آثر فراوان مادی و معنوی دارد، زیرا که قرآن مجید در درسور مزمل به پیامبر اکرم (ص) خطاب میکند که از این نیرو کمک بگیرد.
«بسم الله الرحمن الرحیم؛ یا ایها الذین؛ قسم الیل الاقیلا، نصفه او نقصل منه قلیلا؛ اوزد علیه و رتل القران ترتیلا، انّا سنلقی علیک قولاً ثقیلا، انّ ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا؛ ان لک فی النهار سبحاً طویلا؛ و اذکر اسم ربکّ و تبتّل الیه تبتیلا؛ ای جامه به خود پیچیده!، شب راه جز کمی به پاخیز؛ یعنی از شب را، یا کمی از آن کم کن؛ یا بر نصف آن بیفزای و قرآن را با دقت و تأمل بخوان، چرا که ما به زودی سخن سنگین به تو القا خواهیم کرد؛ مسلمانان نماز و عبادت شبانه پا بر جا تر و با استقامتتر است؛ و تو در روزه تلاش مستمر و طولانی خواهی داشت؛ و نام پروردگارت را یاد کن و تنها به او دل ببند».
آنچه که از این آیات استفاده میشود این است که خداوند به پیامبر (ص) خطاب میکند که اگر میخواهی این بار سنگین را به منزل برسانی نیرو از خارج بگیر و بعد آن نیرو خارج را بیان میکند، اول نماز شب و دوم قرآن خواندن و سوم دعا و ذکر خداست خداوند متعال به حبیب و پیامبرش امر میکند که اگر بخواهی این بار سنگین را به منزل برسانی باید در زندگی تو دعا باشد راز و نیاز با خدا باشد. خداوند متعال در سوره دیگری میفرماید: «قل ما یعبأ بکم ربّی لولا دعاؤکم؛ بگو پروردگارم برای شما ارجی قائل نیست اگر دعای شما نباشد».
دعا از نظر قرآن مجید فوق العاده اهمیت دارد و برعکس از دعا نکردن، با خدا رابطه نداشتن و راز و نیاز نکردن با خدا بسیار مذمت شده است.
قرآن مجید میفرماید: «ادعونی استجب لکم؛ پروردگار شما گفته است مرا بخوانید تا دعای شما را بپذیریم، و دنبال آیه میفرماید: «ان الذین یستکبرون عن عبادتی سید خلون جهنّم و اخرین؛ کسانی که از عبادت من تکبر ورزند، بزودی با ذلت وارد دوزخ میشوند.»
اگر ما روش تربیتی پیامبر (ص) و ائمّه طاهرین (ع) را مطالعه کنیم میبینیم که هیچ چیزی را به اندازه دعا و مناجات با پروردگار خود با ارزش ندانستند، همه خواهشها و آرزوهای دل خود را با محبوب واقعی در میان میگذاشت و بیش از آن که به مطلوبهای خود اهمیت بدهند به خود طلبی و راز و نیازها اهمیت میدادند و هیچ وقت احساس خستگی هم نمیکردند. نه تها خود خود آنان به نیایش علاقهمند بودند که با اصحاب و پیروان خودشان نیز بسیار سفارش به دعا میکردند و این روش را برای تربیت اخلاقی و فرهنگی کار آمد میدانستند.
امام صادق (ع) میفرماید: «دعا سلاح مومن و ستون دین و نور آسمانها و زمین است»
رسول خدا میفرماید: «دعا از نیزه آهنین نافذتر است و نیز میفرماید: دعا نافذتر است از نیزه آهنین».
آثار تربیتی دعا
آنچه که از این آیات قرآن کریم و سیره معصومان (ع) استفاده میشود که دعا و ذکر خداوند غیر از آنکه اثار معنوی و پاداش آخرتی دارد اگر مورد اجابت قرار گیرد آثار مادی و معنوی نیز خواهد داشت. در همین زمینه، سیف تمار میگوید: «شنیدم امام صادق (ع) میفرماید: بر شما باد به دعا کردن، زیرا کارسازترین وسیلهای که شما را به خدا نزدیک میسازد دعا است....».
و نیز علاء بن کامل از همان امام بزرگوار نقل میکند که به من فرمود: «برتو باد به دعا کردن، زیرا این عمل شفای هر دردی است».
ما از تاکیدات پیشوایان دین و به خصوص امام صادق استفاده میکنیم که در دعا و ذکر خدا آثار فراوان نهفته است.
هم آثار جسمی و روانی و هم آثار معنوی، زیرا ذکر خداوند در میان بسیاری از بیماریها و اختلالات جسمی به گونه غیر مستقیم است زیرا: «در روان شناسی ثابت شده است که شمار زیادی از مرضهای خاص بدنی منشأ روانی دارد و با دستیابی به رفاء و سلامت روحی مشکلات این چنین از میان میرود».
دعا و ذکر خدا به صورتهای مختلف جلوه میکند، همچنان که آثار فردی و اجتماعی بسیار سازنده در تربیت انسانها دارد و از سوی وسیله و ابزار بسیار کار آمد در اختیار پدران و مادران به ویژه مسئولان نظام آموزشی و تربیتی و با جدّی گرفتی دعاهای کمیل، ندبه و توسل و.... است که در بین اقشار جامعه در تمام سطوح مختلف و تشکیل مراسم دعاها و نیایشها و با ایجاد زمینههای این گونه تربیتی مناسب فضای روانی و فکری، جامعه را به سوی کمالات معنوی پیش برده و بدین وسیله راه نفوذ در اخلاق، عقائد دینی و فرهنگی را بر مهاجمان شرور فرهنگی و دشمنان خدا و خلق او سد کنند همچنان که پیشوایان دین (ع) این روش را در زندگی اجتماعی و فرد خودشان داشتهاند.
جمع بندی و نتیجهگیری
عبادت در فرهنگی تربیتی پیشوایان معصوم (ع) به ویژه پیامبر اکرم (ص) بالاترین درجات بندگی یک انسان است، عبادت پیمودن راه تقید، پرهیزکاری و گذر از مرتبه ساده عبودیت به مرحله کمال عبودیت است و با این تعبیر پس عبودیت یک وصف حقیقی است که حاصل و ثمر عبادت محسوب میشود.
عبادت همان پیوند حقیقی و اقرار قلب و با ارکان بدن به تکالیف دینی و عبادی و اطاعت از دستورات خدا و پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) میباشد این اقرار قلبی مداوم و تلقین مستمر به قلب، در عمل و زبان و اعضا ظهور مییابد رفته رفته نفس مختار را در سطریه خود در مییاورد قلب و دل او را پیوسته متوجه خویش میسازد و از بنده سرکشی عبد مطیع میسازد.
بنابراین عبادت انسان را از عبودیت ساده و عمومی به عبودیت تکامل یافته و خاص میرساند و وارد حوزه صالحان و پاکان مینماید و از بندگی فطری و جبری فراتر برده و او را به سوی بندگی از روی اراده و میل هدایت میکند.
عبادت الهی در انسان، همان بندگی فطری است که با ظهور و جریان آن در فکر و قلب و عمل افراد بشر، به عنوان موجود مختار در سطح کمال یافته و بسیار عالی تربیتی تحقق مییابد.
هیچ چیزی شریفتر، کاملتر و کارسازتر برای انسان، از مقام عبودیت حق نیست و حتی رسیدن به مقام رسالت ولایت نیز متوقف بر بندگی و عبودیت خالصانه میباشد
ریشه همه آثار معنوی اخلاقی و اجتماعی که در عبادت است در یک چیز است : یاد حق و غیر او را از یاد بردن. قرآن کریم در یک جا به اثر تربیتی و جنبه تقویتی روحی عبادت اشاره می کند و می گوید : نماز از کار بد و زشت باز می دارد. خداوند می فرماید:«اتْلُ مَا أُوحِىَ إِلَيْك مِنَ الْكِتَبِ وَ أَقِمِ الصلَوةَ إِنَّ الصلَوةَ تَنهَى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكبرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصنَعُونَ (عنكبوت/45 )»: آنچه را از كتاب آسمانى به تو وحى شده تلاوت كن ، و نماز را بر پا دار كه نماز ( انسان را ) از زشتى ها و منكرات باز مى دارد و خداوند مى داند شما چه كارهائى انجام مى دهيد .در این آیه براى دلدارى و تسلى خاطر و تقويت روحيه و ارائه خط مشى كلى و جامع - به پيامبر كرده دو دستور به او مى دهد : نخست مى گويد آنچه را از كتاب آسمانى ( قرآن ) به تو وحى شده تلاوت كن .اين آيات را بخوان كه هر چه مى خواهى در آن است : علم و حكمت ، نصيحت و اندرز ، معيار شناخت حق و باطل ، وسيله نورانيت قلب و جان ، و مسير حركت هر گروه و هر جمعيت . بخوان و در زندگيت به كار بند ، بخوان و از آن الهام بگير ، بخوان و قلبت را به نور تلاوتش روشن كن . بعد از بيان اين دستور كه در حقيقت جنبه آموزش دارد ، به دستور دوم مى پردازد كه شاخه اصلى پرورش است ، مى گويد : و نماز را بر پا دار ( و اقم الصلوة ) .
سپس به فلسفه بزرگ نماز پرداخته مى گويد : زيرا نماز انسان را از زشتيها و منكرات باز مى دارد. طبيعت نماز از آنجا كه انسان را به ياد نيرومندترين عامل بازدارنده يعنى اعتقاد به مبدء و معاد مى اندازد داراى اثربازدارندگى از فحشاء و منكر است . انسانى كه به نماز مى ايستد ، تكبير مى گويد ، خدا را از همه چيز برتر و بالاتر مى شمرد ، به ياد نعمتهاى او مى افتد ، حمد و سپاس او مى گويد ، او را به رحمانيت و رحيميت مى ستايد ، به ياد روز جزاى او مى افتد ، اعتراف به بندگى او مى كند ، از او يارى مى جويد صراط مستقيم از او مى طلبد ، و از راه كسانى كه غضب بر آنها شده و گمراهان به خدا پناه مى برد ( مضمون سوره حمد ) . بدون شك در قلب و روح چنين انسانى جنبشى به سوى حق و حركتى به سوى پاكى و جهشى به سوى تقوا پيدا مى شود . براى خدا ركوع مى كند ، و در پيشگاه او پيشانى بر خاك مى نهد ، غرق در عظمت او مى شود و خودخواهى ها و خود برتربينى ها را فراموش مى كند .
شهادت به يگانگى او مى دهد گواهى به رسالت پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلّم مى دهد .بر پيامبرش درود مى فرستد و دست به درگاه خداى بر مى دارد كه در زمره بندگان صالح او قرار گيرد ( تشهد و سلام ) . همه اين امور موجى از معنويت در وجود او ايجاد مى كند ، موجى كه سد نيرومندى در برابر گناه محسوب مى شود . هنگامى كه آماده مقدمات نماز مى شود خود را شستشو مى دهد پاك مى كند ، حرام و غصب را از خود دور مى سازد و به بارگاه دوست مى رود همه اين امور تاثير بازدارنده در برابر خط فحشاء و منكرات دارد .منتها هر نمازى به همان اندازه كه از شرايط كمال و روح عبادت برخوردار است نهى از فحشاء و منكر مى كند ، گاه نهى كلى و جامع و گاه نهى جزئى و محدود . ممكن نيست كسى نماز بخواند و هيچگونه اثرى در او نبخشد هر چند نمازش صورى باشد هر چند آلوده گناه باشد ، البته اين گونه نماز تاثيرش كم است ، اين گونه افراد اگر همان نماز را نمى خواندند از اين هم آلوده تر بودند .بنابراین : نهى از فحشاء و منكر سلسله مراتب و درجات زيادى دارد و هر نمازى به نسبت رعايت شرايط داراى بعضى از اين درجات است . در دنباله آيه اضافه مى فرمايد ذكر خدا از آن هم برتر و بالاتر است ( و لذكر الله اكبر ) .
ظاهر جمله فوق اين است كه بيان فلسفه مهمترى براى نماز مى باشد ، يعنى يكى ديگر از آثار و بركات مهم نماز كه حتى از نهى از فحشاء و منكر نيز مهمتر است آنست كه انسان را به ياد خدا مى اندازد كه ريشه و مايه اصلى هر خير و سعادت است ، و حتى عامل اصلى نهى از فحشاء و منكر نيز همين ذكر الله مى باشد ، در واقع برترى آن به خاطر آنست كه علت و ريشه محسوب مى شود .اصولا ياد خدا ، مايه حيات قلوب و آرامش دلها است ، و هيچ چيز به پايه آن نمى رسد : الا بذكر الله تطمئن القلوب : آگاه باشيد ياد خدا مايه اطمينان دلها است ( سوره رعد آيه 28 ) . اصولا روح همه عبادات - چه نماز و چه غير آن - ذكر خدا است ، اقوال نماز ، افعال نماز ، مقدمات نماز ، تعقيبات نماز ، همه و همه در واقع ، ياد خدا را در دل انسان زنده مى كند . در آيه 14 سوره طه نیزاشاره به اين فلسفه اساسى نماز شده و خطاب به موسى مى گويد :« اقم الصلوة لذكرى» : نماز را بر پا دار تا به ياد من باشى . به هر حال گر چه نماز چيزى نيست كه فلسفه اش بر كسى مخفى باشد ، ولى دقت در متون آيات و روايات اسلامى ما را به ريزه كاريهاى بيشترى در اين زمينه رهنمون مى گردد :
1 - روح و اساس و هدف و پايه و مقدمه و نتيجه و بالاخره فلسفه نماز همان ياد خدا است ، همان ذكر الله است كه در آيه فوق بعنوان برترين نتيجه بيان شده است . البته ذكرى كه مقدمه فكر ، و فكرى كه انگيزه عمل بوده باشد ، چنانكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام) آمده است كه در تفسير جمله«و لذكر الله اكبر» فرمود : «ذكر الله عند ما احل و حرم »: ياد خدا كردن به هنگام انجام حلال و حرام ( يعنى به ياد خدا بيفتد به سراغ حلال برود و از حرام چشم بپوشد ) .
2 - نماز وسيله شستشوى از گناهان و مغفرت و آمرزش الهى است چرا كه خواه ناخواه نماز انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته مى كند ، لذا در حديثى مى خوانيم : پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) از ياران خود سؤال كرد : «لو كان على باب دار احدكم نهر و اغتسل فى كل يوم منه خمس مرات ا كان يبقى فى جسده من الدرن شىء ؟ قلت لا ، قال : فان مثل الصلوة كمثل النهر الجارى كلما صلى كفرت ما بينهما من الذنوب» : اگر بر در خانه يكى از شما نهرى از آب صاف و پاكيزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهد ، آيا چيزى از آلودگى و كثافت در بدن او مى ماند ؟ . در پاسخ عرض كردند : نه ، فرمود : نماز درست همانند اين آب جارى است ، هر زمان كه انسان نمازى مى خواند گناهانى كه در ميان دو نماز انجام شده است از ميان مى رود . و به اين ترتيب جراحاتى كه بر روح و جان انسان از گناه مى نشيند ، با مرهم نماز التيام مى يابد و زنگارهائى كه بر قلب مى نشيند زدوده مى شود .
3 - نماز سدى در برابر گناهان آينده است ، چرا كه روح ايمان را در انسان تقويت مى كند ، و نهال تقوى را در دل پرورش مى دهد ، و مى دانيم ايمان و تقوى نيرومندترين سد در برابر گناه است ، و اين همان چيزى است كه در آيه فوق به عنوان نهى از فحشاء و منكر بيان شده است ، و همان است كه در احاديث متعددى مى خوانيم : افراد گناهكارى بودند كه شرح حال آنها را براى پيشوايان اسلام بيان كردند فرمودند : غم مخوريد ، نماز آنها را اصلاح مى كند و كرد .
4 - نماز ، غفلت زدا است ، بزرگترين مصيبت براى رهروان راه حق آن است كه هدف آفرينش خود را فراموش كنند و غرق در زندگى مادى و لذائذ زود گذر كردند ، اما نماز به حكم اينكه در فواصل مختلف ، و در هر شبانه روز پنج بار انجام مى شود ، مرتبا به انسان اخطار مى كند ، هشدار مى دهد ، هدف آفرينش او را خاطر نشان مى سازد ، موقعيت او را در جهان به او گوشزد مى كند و اين نعمت بزرگى است كه انسان وسيله اى در اختيار داشته باشد كه در هر شبانه روز چند مرتبه قويا به او بيدار باش گويد .
5 - نماز خود بينى و كبر را در هم مى شكند ، چرا كه انسان در هر شبانه روز هفده ركعت و در هر ركعت دو بار پيشانى بر خاك در برابر خدا مى گذارد ، خود را ذره كوچكى در برابر عظمت او مى بيند ، بلكه صفرى در برابر بى نهايت . پرده هاى غرور و خود خواهى را كنار مى زند ، تكبر و برترى جوئى را در هم مى كوبد .
به همين دليل على (عليه السلام) در حديث معروفى كه فلسفه هاى عبادات اسلامى در آن منعكس شده است بعد از ايمان ، نخستين عبادت را كه نماز است با همين هدف تبيين مى كند مى فرمايد : «فرض الله الايمان تطهيرا من الشرك و الصلوة تنزيها عن الكبر ... »: خداوند ايمان را براى پاكسازى انسانها از شرك واجب كرده است و نماز را براى پاكسازى از كبر .
6 - نماز وسيله پرورش ، فضائل اخلاق و تكامل معنوى انسان است ، چرا كه انسان را از جهان محدود ماده و چهار ديوار عالم طبيعت بيرون مى برد ، به ملكوت آسمانها دعوت مى كند ، و با فرشتگان همصدا و همراز مى سازد ، خود را بدون نياز به هيچ واسطه در برابر خدا مى بيند و با او به گفتگو برمى خيزد . تكرار اين عمل در شبانه روز آنهم با تكيه روى صفات خدا ، رحمانيت و رحيميت و عظمت او مخصوصا با كمك گرفتن از سوره هاى مختلف قرآن بعد از حمد كه بهترين دعوت كننده به سوى نيكيها و پاكيها است اثر قابل ملاحظه اى در پرورش فضائل اخلاقى در وجود انسان دارد . به همین خاطر در حديثى از امام على عليه السلام مى خوانيم كه در فلسفه نماز فرمود :« الصلوة قربان كلى تقى» : نماز وسيله تقرب هر پرهيزكارى به خدا است .
7 - نماز به سائر اعمال انسان ارزش و روح مى دهد - چرا كه نماز روح اخلاص را زنده مى كند ، زيرا نماز مجموعه اى است از نيت خالص و گفتار پاك و اعمال خالصانه ، تكرار اين مجموع در شبانه روز بذر ساير اعمال نيك را در جان انسان مى پاشد و روح اخلاص را تقويت مى كند .بنابراین در حديث معروفى مى خوانيم كه امير مؤمنان على (عليه السلام) در وصاياى خود بعد از آن كه فرق مباركش با شمشير ابن ملجم جنايتكار شكافته شد فرمود : «الله الله فى الصلوة فانها عمود دينكم» : خدا را خدا را در باره نماز ، چرا كه ستون دين شما است .
مى دانيم هنگامى كه عمود خيمه در هم بشكند يا سقوط كند هر قدر طنابها و ميخهاى اطراف محكم باشد اثرى ندارد ، همچنين هنگامى كه ارتباط بندگان با خدا از طريق نماز از ميان برود اعمال ديگر اثر خود را از دست خواهد داد . در حديثى از امام صادق (عليه السلام) آمده :«اول ما يحاسب به العبد الصلوة فان قبلت قبل سائر عمله ، و ان ردت رد عليه سائر عمله» : نخستين چيزى كه در قيامت از بندگان حساب مى شود نماز است اگر مقبول افتاد سائر اعمالشان قبول مى شود ، و اگر مردود شد سائر اعمال نيز مردود مى شود ! شايد دليل اين سخن آن باشد كه نماز رمز ارتباط خلق و خالق است ، اگر به طور صحيح انجام گردد قصد قربت و اخلاص كه وسيله قبولى سائر اعمال است در او زنده مى شود ، و گرنه بقيه اعمال او مشوب و آلوده مى گردد و از درجه اعتبار ساقط مى شود .
8 - نماز قطع نظر از محتواى خودش با توجه به شرائط صحت دعوت به پاكسازى زندگى مى كند ، چرا كه مى دانيم مكان نمازگزار ، لباس نمازگزار ، فرشى كه بر آن نماز مى خواند ، آبى كه با آن وضو مى گيرد و غسل مى كند ، محلى كه در آن غسل و وضو انجام مى شود بايد از هر گونه غصب و تجاوز به حقوق ديگران پاك باشد كسى كه آلوده به تجاوز و ظلم ، ربا ، غصب ، كم فروشى ، رشوه خوارى و كسب اموال حرام باشد چگونه مى تواند مقدمات نماز را فراهم سازد ؟ بنا براين تكرار نماز در پنج نوبت در شبانه روز خود دعوتى است به رعايت حقوق ديگران .
9 - نماز علاوه بر شرائط صحت شرائط قبول ، يا به تعبير ديگر شرائط كمال دارد كه رعايت آنها نيز يك عامل مؤثر ديگر براى ترك بسيارى از گناهان است . در كتب فقهى و منابع حديث ، امور زيادى به عنوان موانع قبول نماز ذكر شده است از جمله مساله شرب خمر است كه در روايات آمده : «لا تقبل صلوة شارب الخمر اربعين يوما الا ان يتوب» : نماز شرابخوار تا چهل روز مقبول نخواهد شد مگر اينكه توبه كند . و در روايات متعددى ذکر شده که : از جمله كسانى كه نماز آنها قبول نخواهد شد پيشواى ستمگر است . و در بعضى از روايات ديگر تصريح شده است كه نماز كسى كه زكات نمى پردازد قبول نخواهد شد ، و همچنين روايات ديگرى كه مى گويد : خوردن غذاى حرام يا عجب و خود بينى از موانع قبول نماز است ، پيدا است كه فراهم كردن اين شرايط قبولى تا چه حد سازنده است ؟
10 - نماز روح انضباط را در انسان تقويت مى كند ، چرا كه دقيقا بايد در اوقات معينى انجام گيرد كه تاخير و تقديم آن هر دو موجب بطلان نماز ، است همچنين آداب و احكام ديگر در مورد نيت و قيام و قعود و ركوع و سجود و مانند آن كه رعايت آنها ، پذيرش انضباط را در برنامه هاى زندگى كاملا آسان مى سازد .
در زمينه فلسفه و اسرار نماز حديث جامعى از امام رضا(ع)نقل شده که : امام در پاسخ نامه اى كه از فلسفه نماز در آن سؤال شده بود چنين فرمود : علت تشريع نماز اين است كه توجه و اقرار به ربوبيت پروردگار است ، و مبارزه با شرك و بت پرستى ، و قيام در پيشگاه پروردگار در نهايت خضوع و نهايت تواضع ، و اعتراف به گناهان و تقاضاى بخشش از معاصى گذشته ، و نهادن پيشانى بر زمين همه روز براى تعظيم پروردگار . و نيز هدف اين است كه انسان همواره هشيار و متذكر باشد ، گرد و غبار فراموشكارى بر دل او ننشيند ، مست و مغرور نشود ، خاشع و خاضع باشد ، طالب و علاقمند افزونى در مواهب دين و دنيا گردد . علاوه بر اينكه مداومت ذكر خداوند در شب و روز كه در پرتو نماز حاصل مى گردد ، سبب مى شود كه انسان مولا و مدبر و خالق خود را فراموش نكند ، روح سركشى و طغيانگرى بر او غلبه ننمايد . و همين توجه به خداوند و قيام در برابر او ، انسان را از معاصى باز مى دارد و از انواع فساد جلوگيرى مى كند .
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن