سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
غيبت امام زمان(ع)، علل و آثار آن از ديدگاهاميرمؤمنان(ع) اشاره: اگر چه در تمامى اديان و مكاتب اعم از الهى و غير الهى در زمينه ظهور مصلح و منجى جهان كم و بيش مطالبى به چشم مىخورد؛ ولى براساس دليلهاى متقن و معيارهاى درستى كه وجود دارد اين حقيقت به اثبات رسيده است كه كاملترين و قابل اعتمادترين اطلاعات در مورد شخصيت و ابعاد گوناگون زندگى موعود جهانى نظير: تولد، غيبت، ظهور، حكومت و... در مجموعه روايات اهل بيت(ع) ارائه شده است. با توجه به اين حقيقت در مقاله حاضر تلاش مىشود تا مسئله غيبت منجى عالم بشريت و علل و آثارش با توجه به مجموعه كلمات و رهنمودهاى حضرت على(ع) به اختصار مورد بررسى قرار گيرد. 1. غيبت امام مهدى(ع) امام علىبن ابىطالب(ع) مسئله غيبت حضرت مهدى(ع) را با زمينهسازى حساب شده و منسجمى در چند مرحله مطرح مىكنند و كاملاً روشن است كه اين كار به صورت تصادفى انجام نگرفته است بلكه با توجه به ظرفيت و كشش فكرى افراد و شيوههاى صحيح آموزشى و همينطور با در نظر گرفتن سير طبيعى و خارجى وقايعى كه در آينده پيش خواهد آمد به تبيين و تشريح امور پرداختهاند. در يك مرحله پس از تصريح به ضرورت وجود حجت الهى در روى زمين و بلكه كل نظام عالم هستى مىفرمايند: هرگز زمين از حجت الهى كه با دليل و برهان براى حاكميت بخشيدن به احكام و ارزشهاى دينى قيام مىنمايد خالى نخواهد بود و حجت خداوند عالم يا به صورت شناخته شده و آشكار [مثل يازده امام(ع)، در ميان مردم زندگى مىكند] يا [در اثر فراهم نبودن شرايط مناسب] بهطور پنهان و ناشناخته به سر مىبرد.1 در روايت ديگرى امام على(ع)، پس از اشاره به ضرورت وجود امام معصوم در روى زمين و تبيين مسؤوليتهاى او مىفرمايند: حجت خدا، گاهى به صورت علنى به طورى كه همه او را مىشناسند در ميان مردم حضور دارد؛ امّا زمام امور را به جهت فراهم نبودن شرايط در دست ندارد. گاهى نيز حجت الهى روى مصالحى به اراده خداوند متعال از ديده مردم غايب است. در چنين مواقعى آنها در انتظار حجج الهى بهسر مىبرند. توجه به اين نكته ضرورى است كه در دوران غيبت گرچه جسم امام(ع) به علت وجود خطرات و يا مصالح ديگرى از ديده مردم نهان است ولى دانش او براى مردم مخفى نيست (همه از آن اطلاع دارند) و آداب و احكام و تعاليمش در قلب و جان انسانهاى مؤمن استوار و پابرجاست و مردم بر اساس تعاليم و رهنمودهاى او زندگى مىكنند.2 در مرحله بعد، اميرالمؤمنين(ع) ضمن معرفى آخرين حجت الهى اصل مسئله غيبت آن حضرت را بيان مىكنند. از »اصبغ بن نباته« نقل شده است كه مىگويد: روزى به حضور علىبنابىطالب(ع) رسيدم آن حضرت را غرق در انديشه ديدم در حالى كه از اين وضع بسيار متعجب بودم [چون حضرت را هرگز در آن حال نديده بودم] عرض كردم: يا اميرالمؤمنين مگر اتفاقى افتاده است كه اينگونه نگران و غرق در درياى تفكّر به نظر مىرسيد؟ حضرت على(ع)، در پاسخ فرمودند: درباره فرزندى كه بعدها از نسل من به دنيا خواهد آمد فكر مىكنم. او يازدهمين فرزند من است. او مهدى ما اهل بيت است كه زمين را پس از پر گشتن از ظلم و ستم و تباهى با عدل و داد پر خواهد ساخت. امّا پيش از آن براى او يك دوره غيبتى هست كه عده زيادى از مردم در اين دوره از حق و صراط مستقيم منحرف مىشوند.3 در گام بعدى على(ع) به طولانى بودن دوره غيبت امام عصر(ع) و مشكلات و گرفتاريهاى آن مىپردازند. به عنوان نمونه در يك مورد مىفرمايند: در دوره غيبت امام غايب مردم از حدود و چارچوب احكام شرع خارج خواهند شد و بسيارى از آنها گمان خواهند كرد كه حجت الهى از دنيا رفته و امامت پايان پذيرفته است ولى سوگند به خدا در چنين دورهاى حجت خدا در بين مردم و در كوچه و بازار آنها در حال رفت و آمد خواهد بود و وى حرفهاى مردم را خواهد شنيد... او مردم را خواهد ديد ولى آنها تا زمان معينى كه خداوند مقرر كرده است قادر به ديدن آن حضرت نخواهند بود.4 همينطور در اين باره به مناسبت ديگرى مىفرمايند: دوره غيبت امام مهدى(ع) به قدرى طولانى خواهد بود كه انسانهاى بىخبر از مصالح و حكمتهاى الهى از ظهور آن حضرت مأيوس خواهند شد و در اثر نااميدى از ظهور منجى عالم بشريت حتى اين جمله را به زبان خواهند آورد كه: خداوند عالم نيازى به آل محمد(ص) ندارد؛ يعنى اگر از آل محمد(ص) كسى در روى زمين بود تا كنون بايد قيام مىكرد و به اين نابسامانيها و بىعدالتيها پايان مىداد.5 2. علل و حكمتهاى غيبت امام زمان از آنجا كه عالم براساس يك نظام علّى و معلولى اداره مىشود لذا همه وقايعى كه در آن به وقوع مىپيوندند داراى علت و حكمت بهخصوصى هستند. در اين راستا وقتى به منظور معلوم شدن علت غيبت امام عصر(عج) به بررسى روايات مىپردازيم به روايات زيادى برمىخوريم كه در ضمن آنها تصريح شده است كه فلسفه واقعى غيبت آن حضرت براى بشر معلوم نيست. امّا در عين حال در تعدادى از روايات از حكمتهاى غيبت سخن به ميان آمده است. به عنوان مثال در بعضى از آنها (از امورى چون امتحان و آزمايش مردم، حفظ جان امام(ع) در امان ماندن از بيعت با ستمگران، فراهم شدن زمينه انجام وظايف و... به عنوان عوامل غيبت امام مهدى(ع) ياد مىشود. در مجموعه روايتهايى كه از حضرت على(ع)، نقل شده است به برخى از حكمتهاى غيبت اشاره شده است كه از جمله آنهاست:
2-1. در امان ماندن از بيعت با ستمگران بر طبق يك روايت، علىبن ابىطالب(ع) مىفرمايند: موقعى كه قائم [حضرت مهدى(ع)]، قيام كند بيعت كسى در گردن (ذمه) او نخواهد بود و به همين جهت است كه تولد او به صورت مخفى صورت خواهد گرفت و بعد نيز وجود مباركشان غايب خواهد شد.6
2-2. مشخص شدن گمراهان يكى از راههاى تشخيص قوت ايمان و ميزان پايبندى افراد به تعاليم اولياى الهى، عملكرد آنها در دوره غيبت رهبران الهى است. به عنوان مثال وقتى حضرت موسى(ع) به امر الهى حدود چهل روز براى مناجات در كوه طور اقامت كرد اغلب مردم به خاطر نداشتن ايمان و يقين كافى فريب سامرى را خوردند و از آيين الهى دست كشيدند. در اشاره به اين سنت الهى امام علىبن ابىطالب(ع) در روايتى پس از اشاره به وجود مبارك امام مهدى(ع) اضافه مىكنند: آن حضرت از چشم مردم نهان خواهد شد تا مردمان گمراه از غير گمراهان مشخص شوند.7
2-3. ستم و ظلم مردم به خودشان على(ع) آنجا كه از لزوم وجود حجت الهى در نظام هستى سخن مىگويند به مسئله غيبت حجت الهى و علت آن با اين تعابير اشاره دارد: اى مردم! بدانيد كه زمين هرگز از حجت الهى خالى نمىماند. امّا پروردگار عالم مردم را به خاطر ظلم و ستمى كه مرتكب مىشوند و همينطور به جهت زيادهرويهايى كه در حق خود انجام مىدهند به زودى از ديدن حجت خودش [امام مهدى(ع)]، محروم خواهد ساخت.8
2-4. به جهت ستم به فرزندان على(ع) حضرت على بن ابىطالب(ع)، در روايتى به مناسبتى از وقايع غيبت و پيشامدهاى آن سخن مىگويند و وقايع مربوط به آن دوران را به حوادثى كه براى قوم حضرت موسى(ع) رخ داده است تشبيه و تصريح مىكنند كه سرگردانى و تحير مسلمانان در زمان غيبت حضرت مهدى(ع) چندين برابر سختتر و بيشتر از دوران سرگردانى و تحير قوم حضرت موسى(ع) خواهد بود. آنگاه در اشاره به علت اين پيشامد مىفرمايند: شما به خاطر ظلم و ستمهايى كه بر فرزندان من خواهيد كرد به اين مسئله و سختيهاى آن دچار خواهيد شد.9 قابل ذكر است با وجود تصريح امام(ع) به اين موضوع، مردم در اثر غرق شدن در دنيا و زخارف آن چند سال بعد از شهادت على(ع)، امام حسن(ع)، و امام حسين(ع)، را به آن وضع رقّتبار به شهادت مىرسانند و ائمه بعدى را نيز مسموم مىكنند و در نتيجه اينكار وقتى نوبت به آخرين حجت الهى مىرسد خداوند، ايشان را به خاطر لطفى كه بر بندگان خود دارد (علىرغم ناسپاسى آنها) در پس پرده غيبت جهت هدايت مردم و حفظ نظام هستى ذخيره مىنمايد... .
2-5. حفظ علامتهاى هدايت همانطور كه در حكمت قبلى اشاره شد خداوند متعال به منظور تداوم هدايت مردم در برههاى از زمان وقتى آنها قدر نعمت بىنظير الهى؛ يعنى امام معصوم(ع)، را فراموش مىكنند بنابر مصالحى وجود مبارك او را در پس پرده غيبت قرار مىدهد تا علاوه بر حفظ نظام عالم، نزول فيض و رحمت الهى از طريق وى به بندگان خدا تداوم پيدا كند و باب هدايت مردم به سوى خداوند همچنان باز باشد. امام علىبن ابىطالب(ع)، در اين باره مىفرمايد: ... خداوند حجتهاى خود را به صورت آشكار يا پنهان يا حتى در حالى كه خطر آنان را تهديد مىكند (در حال ترس و نگرانى) در ميان مردم حفظ خواهد كرد تا حجت و دليلهاى روشن و واضح (هدايت و رستگارى) از بين نروند.10 3. آثار و نتايج غيبت امام زمان(ع) همانطور كه در ضمن بعضى از روايات قبلى هم بيان شده بود دوره غيبت امام(ع) داراى مشكلات و گرفتاريهاى فكرى و اعتقادى بسيار خطرناكى است كه امروزه حداقل بخشى از آنها را بعينه مشاهده مىكنيم. حضرات معصومين(ع) سالها پيش از تولد امامعصر(ع) به اين پيشامدها و اثرات منفى آنها اشاره كردهاند و ارائه هشدارها اين واقعيت را تأييد مىكند كه مردم اگر برنامهريزى و عملكرد مناسبى را در پيش بگيرند از همه اين گرفتاريها مىتوانند در امان باشند والاّ دليلى ندارد كه در دهها روايت از وقايع و فجايع آخرالزمان سخن به ميان آيد. اين مسايل مطرح شده است تا مردم پيشاپيش آمادگيهاى لازم را در خود ايجاد كنند تا گرفتار تبعات منفى اين امور نشوند. در لابلاى مجموعه رهنمودهاى حضرت على(ع)، به برخى از گرفتاريها و معضلات مهم دوره غيبت اشاره شده است كه در اينجا چند مورد از آنها به عنوان نمونه ذكر مىشود:
3-1. سرگردان شدن مردم امام على بن ابىطالب(ع) در چندين روايت به اين گرفتارى اشاره دارند. در يك مورد مىفرمايند: براى قائم ما دوره غيبتى هست كه مدت زمان زيادى طول خواهد كشيد. گويى شيعيان را هماكنون با چشم خود مىبينم كه در آن دوره همانند گلهاى بىسرپرست در دشت و صحرا پراكنده شدهاند و دنبال سرپناه و محل امن و راحتى مىگردند امّا آن را پيدا نمىكنند. اى مردم! آگاه باشيد در چنان شرايطى اگر كسى در دين خود ثابت قدم باشد و در نتيجه طولانى شدن دوره غيبت قلب او قساوت پيدا نكند در روز قيامت با من خواهد بود.11 يا در سخن ديگر مىفرمايند: در غيبت امام زمان(ع)، مردم آن چنان دچار حيرت و سرگردانى مىشوند كه عده زيادى از آنان گمراه مىگردند. تنها كسانى كه به دامن عترت پيامبر اكرم(ص) چنگ بزنند نجات پيدا مىكنند و در مسير هدايت باقى مىمانند.12 در جاى ديگر على(ع)، ضمن ارائه تصويرى از دوره غيبت امام مهدى(ع)، مىفرمايند: فتنهها و مشكلات گوناگونى در اين دوره به وجود خواهد آمد. به عنوان مثال دشمنان شيعيان از آنها بدگويى كرده، افراد فاسق و شرور به شرارت و گمراه سازى مردم از مسير صحيح خواهند پرداخت و اوضاع به اندازهاى آشفته و پريشان خواهد شد كه بعضى مردم دچار حيرت و سرگردانى خواهند شد.13 به عبارت ديگر مردم از تشخيص راه درست عاجز خواهند بود. بديهى است كه وقتى امكان تشخيص راه صحيح مشكل بشود اغلب مردم خود به خود يا در اثر تبليغات گوناگون دشمنان و بدخواهان به مسيرهاى انحرافى سوق داده مىشوند.
3-2. مشكل شدن ديندارى پايبندى به احكام و مقررات دينى، فضا و بستر مناسبى لازم دارد. به دلالت روايتهاى فراوان، يكى از گرفتاريهاى دوران غيبت آن است كه پايبندى به ارزشهاى دينى بسيار كم خواهد شد و اين مسئله ناشى از عواملى است كه كم و بيش به آنها هم در لابلاى سخنان معصومين(ع) اشاره شده است. على(ع) در روايتى مىفرمايند: سوگند به خدايى كه حضرت محمد(ص) را به حق براى پيامبرى برگزيده و او را به همه مخلوقات فضيلت و برترى داده است مسئله ظهور امامعصر(عج) واقع نخواهد شد مگر پس از يك دوران سخت حيرانى و سرگردانى كه در آن شرايط كسى جز افراد خالص و پاكيزه كه يقين را با تمام وجود خود لمس كرده باشند، در پايبندى به دين استوار و پابرجا نخواهند ماند. پروردگار عالم از چنين كسانى كه با وجود آن همه نابسامانيها در دين ثابت قدماند براى ولايت ما پيمان گرفته و در دلهاى آنها ايمان را تثبيت كرده است وبا عنايات خاصى كه به آنها دارد مورد تأئيدشان قرار داده است.14 در روايت ديگر آن حضرت با تشبيه محسوسى، سختى ديندارى را در دوران غيبت به تصوير كشيده، مىفرمايند: براى صاحبالامر(ع) دوره غيبتى هست كه در آن زمان هر كس كه به دين خود چنگ بزند و در آن استوار باشد همانند كسى است كه با دست خود بخواهد بوتههاى خار را بكند. به راستى چه كسى مىتواند با دست خود بوتههاى خار را لمس كند؟15 در يكى از روايتها، امام علىبنابىطالب(ع)، پس از اشاره به سختيهاى دوره غيبت از نظر پايبندى به احكام دينى در ضمن تصريح مىكنند كه همه اين پيشامدها به منظور امتحان و آزمايش انسانهاست تا ميزان تقوى و ايمان آنها معلوم گردد؛ چرا كه به يك تعبير هدف از خلقت جهان، امتحان انسان است. آن حضرت مىفرمايند: براى صاحب اين امر دوره غيبتى هست كه بايد انسانها (افراد) در چنان شرايطى تقواى الهى را در پيش گيرند و به دين و احكام و مقررات آن پايبند باشند.16 امام على(ع)، آنگاه آيه زير را تلاوت كرده و بدينوسيله تذكر دادند كه سنت دائمى خداوند؛ يعنى امتحان بشر در همه زمانها جريان دارد و تمام پيشامدهاى دوران غيبت نيز در اين راستاست: آيا گمان كرديد بىآنكه حوادث و وقايعى كه براى گذشتگان پيش آمد براى شما پيش آيد داخل بهشت مىشويد؟! همان گذشتگانى كه آنچنان دچار گرفتاريها و مشكلات شدند كه حتى پيامبر و افرادى كه به او ايمان آورده بودند با خود مىگفتند: پس نصرت و يارى خداوند چه زمانى فرا خواهد رسيد؟ آنگاه به آنها گفته شد يارى خداوند نزديك است.17
3-3. ترديد در وجود امام زمان(ع) يكى از وقايع بسيار تلخ عصر غيبت آن است كه در نتيجه نابسامانيها و شيوع فساد و بىعدالتى، مردم آن چنان دچار يأس و نااميدى خواهند شد كه در اينكه امام معصومى در چنين شرايطى در روى زمين باشد شك خواهند كرد و با خود خواهند گفت: اگر در روى زمين حجتى از حجتهاى الهى وجود داشت در مقابل اين همه ظلم و ستم كه انجام مىگيرد ايستادگى مىكرد و نسبت به برطرف ساختن آن اقدام لازم به عمل مىآورد. حضرت على(ع)، به اين مسئله اينگونه اشاره مىنمايند: موقعى كه امام غايب از فرزندان من در پس پرده غيبت قرار گيرند... اكثر مردم دچار اين توهم خواهند شد كه حجت خدا از بين رفته و امامت به پايان رسيده است امّا سوگند به خدايى كه على را آفريده است در چنين روزى حجت خدا در ميان آنها حضور دارد.18 در روايت ديگر مىفرمايند: صاحبالامر از فرزندان من است. مردم در دوره غيبت او خواهند گفت: وى [صاحبالامر و امام عصر(ع)]، از دنيا رفته است والاّ اگر زنده است پس كجاست؟19 علاوه بر موارد مذكور آثار ديگرى نيز براى غيبت امام عصر(ع)، ذكر شده كه در اينجا فقط به ذكر عناوين آنها اكتفا مىگردد. - مردم از يكديگر در اين دوره برائت خواهند جست.20 - مردم بىپناه خواهند شد و جاى امنى پيدا نخواهند كرد...21 - مردم به نزاع با يكديگر و آب دهان انداختن به صورت همديگر خواهند پرداخت.22 و...
پىنوشتها :
1 . فيضالاسلام، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، حكمت 13، ص1158.
از جمله ی مردم آن زمان می توان به ایرانیان اشاره کرد .
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، کشور ایران در تصور غربیها پایگاهی حیاتی ، آنهم در مرز شوروی و در قلب جهان اسلام بحساب می آمد و از دیدگاه مسلمانها کشوری اسلامی و اصیل بشمار می رفت که « شاه » سرسپرده غرب و هم پیمان اسرائیل بر آن حکومت می کرد و برای خوش خدمتی به اربابانش ، کشورش را در بست در اختیار و خدمت آنان قرار داده بود .
علاوه بر آنچه که در تصور دیگران بود ، در ذهن یک فرد شیعه کشوری بود که در آن مرقد مطهر امام رضا ( ع ) و حوزه علمیه قم وجود داشت و کشوری دارای تاریخی اصیلوریشه دار در تشیع و با علما و اندیشمندان شیعه و تالیفات گرانبها ، زمانیکه به روایات وارده در خصوص مدح و ستایش ایرانیان برمی خوریم و آنها را بررسی می کنیم . بیکدیگر می گوئیم : این روایات مانند روایتهایی است که مدح و ستایش و یا مذمت اهل یمن ، و یا بنی خزاعه را می نماید . از این رو هر روایتی که مدح و ستایش و یا مذمت گروهها و قبیله ها و بعضی کشورها را در بر دارد ، نمی تواند بدون اشکال باشد . گرچه این روایات صحیح و درست می باشند ، اما مربوط به تاریخ گذشته و احوال مختلف ملتهای صدر اسلام و قرنهای اولیه آن است .
این طرز فکر رائج بین ما بود که ، امت اسلامی در حالتی جاهلانه و فرمانبردار سلطه کفر جهانی و نوکران اوست ، در بین ملتها هیچیک بردیگری برتری ندارد و چه بسا همین ایرانیان مورد بحث ، بدتر از سایر ملتها بوده اند ، بدلیل اینکه آنان طرفداران تمدنی کفرآمیز برتری جوئی های ملی و نژادی بوده اند که سرسپردگانی چون شاه و اربابان غربی اش برای ایجاد چنین تز و طرز فکری و تربیت مردم ایران ، بر همین روش پافشاری می کردند .
... تا اینکه پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ، مسلمانان را در سطح جهان غافلگیر کرد و قلبهای غمگین آنان را چنان از خوشحالی و شادی سرشار نمود که در قرن های گذشته بی سابقه بود ، بلکه بالاتر ، آنان تصور چنین پیروزی را نداشتند . این سرور و خوشحالی همه کشورها و ملتهای مسلمان را در بر گرفت ، از جمله مظاهر خوشحالی مردم ، این بود که همه جا صحبت از فضل و برتری ایرانیان و طرفداران سلمان فارسی بود ، بطور مثال ، یکی از صدها عنوانی که در غرب و شرق جهان اسلام منتشر و پخش شد ، عنوان و تیتر مجله تونسی ( شناخت ) بود که در آن آمده بود : « پیامبر ( ص ) ایرانیان را جهت رهبری امت اسلامی برمی گزیند » این نوشته ها ، خاطرات ما را درباره ایرانیان تجدید کرد و دریافتیم روایاتی که از پیامبر ( ص ) درباره آنان وارد شده است تنها مربوط به تاریخ گذشته آنها نبوده ، بلکه ارتباط به آینده نیز دارد ...
ما با مراجعه به منابع حدیث و تفسیر و بررسی روایات مربوط به ایرانیان ، به این نتیجه رسیدیم که این روایات و اخبار بیش از آنکه مربوط به گذشته باشد ، مربوط به آینده است و جالب اینکه روایات در منابع حدیث اهل سنت بیشتر از شیعه وجود دارد .
چه می توان کرد ، زمانیکه در روایات مربوط به حضرت مهدی ( ع ) و زمینه سازی حکومت آن بزرگوار ، ایرانیان ویمنی ها دارای سهم بسزائی بوده و کسانی هستند که به مقام ایجاد زمینه مناسب برای ظهور آن حضرت و شرکت در نهضت وی نائل می شوند ... و همچنین افراد شایسته ای از مصر و مومنانی حقیقی از شام و گروههایی از عراق .. نیز از این فیض بهره مند می شوندهمینطور سایر دوستداران آن حضرت که در گوشه و کنار جهان اسلام پراکنده هستند ، از این موهبت برخوردار می شوند ، بلکه آنان از یاران ویژه و وزراء و مشاورین آن حضرت ارواحنافداه می باشند .
ما اینک ، روایاتی را که پیرامون ایرانیان بطور عمده وارد شده است مورد بررسی قرار داده و سپس به نقش آنان در زمان ظهور می پردازیم .
آیات و اخبار در ستایش ایرانیان
روایاتی که درباره ایرانیان و پیرامون آیاتی که تفسیر به ایرانیان شده وارد شده است ، تحت این نه عنوان آمده است : « الف – طرفداران سلمان فارسی . ب – اهل مشرق زمین . ج – اهل خراسان .د- یاران درفش های سیاه . ه – فارسیان . و- سرخ رویان . ز – فرزندان سرخ رویان . ح- اهل قلم .ط- اهل طالقان » البته خواهید دید که غالبا مراد از این عناوین یکی است ، اخبار دیگری نیز وجود دارد که با عبارت های دیگری از آنان یاد کرده است .
در تفسیر قول خدای سبحان : و ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم
خدای عزوجل فرمود :
« اینک شما کسانی هستید که فراخوانده می شوید تا در راه خدا انفاق کنید ، برخی از شما در انفاق بخل می ورزد و کسی که بخل کند به خویش بخل می کند و خداوند بی نیاز است و شما نیازمندید و اگر روگردان شوید خداوند گروهی را غیر از شما جایگزینتان می نماید و آنان مثل شما نیستند . »
صاحب کشاف نقل کرده که از پیامبر ( ص ) درباره کلمه ( قوم ) که در آیه شریفه آمده است سئوال شد . سلمان فارسی نزدیک پیامبر ( ص ) نشسته بود آن حضرت با دست مبارک خود به ران پای سلمان زد و فرمود :
« بخدایی که جان من در دست قدرت اوست ، اگر ایمان به کهکشانها بستگی داشته باشد مردانی از فارس به آن دست می یابند »
به نقل صاحب مجمع البیان از امام باقر ( ع ) روایت شده که فرمود :
« ای اعراب ، اگر روی برگردانید ، خداوند گروه دیگری را جایگزین شما می گرداند ، یعنی ایرانیان »
و صاحب المیزان آورده که درالمنثور ، روایتی را عبدالرزاق و عبدبن حمید و ترمذی و ابن جریر و ابن ابی حاتم و طبرانی در کتاب اوسط و بیهقی در کتاب دلائل .. از ابوهریره نقل کرده است که وی گفت : پیامبر ( ص ) این آیه را « و ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم ، ثم لایکونوا مثالکم » قرائت فرمود ، عرض کردند : یا رسول الله ! اینها چه کسانی هستند که اگر ما روی گردان شویم جایگزین ما می شوند ؟ پیامبر اسلام ( ص ) با دست مبارک به شانه سلمان فارسی زد و سپس فرمود :
« او و طرفداران او ، بخدایی که جانم در دست قدرت اوست اگر ایمان بستگی به کهکشانها داشته باشد مردانی از فارس ( ایرانیان ) به آن دست می یابند »
مانند این روایت بطرق دیگری از ابوهریره و همچنین از ابن مردویه از جابربن عبدالله نقل شده است .
در این روایت دو معنا که همه بر آن اتفاق دارند ، وجود دارد که عبارتند از : اینکه ایرانیان ( فرنس ) خط و جناح دومی بعد از اعراب ، برای بدوش کشیدن پرچم اسلام می باشند . بدلیل اینکه ، آنان به ایمان دست یابند هر چند از آنان دور دسترسی به آنان دشوار باشد .
چنانکه در همین روایت سه مطلب قابل بحث است :
اولا : اینکه خداوند متعال اعراب را تهدید به جایگزینی( فرس ) ایرانیان نموده است ، آیا مخصوص زمان نزول آیه در زمان پیامبر ( ع ) است و یا اینکه مربوط به همه نسلهاست ، بگونه ای که دارای این معنی باشد ، اگر شما ( اعراب ) روی گردان از اسلام شوید در هر نسلی که باشد ( فرس ) را جایگزین شما می گرداند ؟
ظاهر معنی این است که بحکم قاعده ( مورد ، مخصص نمی باشد ) این نکته در همه نسلهای بعدی نیز استمرار دارد و آیات مبارکه قرآن در هر طبقه و نسلی ، نقش خورشید و ماه را دارند ( یعنی در نورافشانی یکسان اند ) چه اینکه این مطلب در روایات آمده و مفسران نیز بر آن اتفاق نظر دارند .
ثانیا : خدیث شریف می گوید مردانی از فارس به ایمان دست خواهند یافت نه همه آنان ، بدیهی است که این خود ، ستایشی است نسبت به افراد نابغه ای از بین آنها نه جمیع آنها ..
اما ظاهر آیه شریف و روایت این است که هر دو ، بطور عام ستایش از فرس می نمایند ، چون در میان آنان کسانی هستند که به درجه دست یابی به ایمان و یا علم می رسند . بویژه با ملاحظه اینکه صحبت از گروهی است که بعد از اعراب حامل آئین اسلام هستند ، بنابراین مدح و ستایشی که برای آنان بشمار آمده بدین جهت است که آنها زمینه مناسبی برای بوجود آمدن نوابغ خود می باشند و از آنان اطاعت و پیروی می کنند .
ثالثا : آیا تا کنون روی گردانی اعراب از اسلام و جایگزین شدن ( فرس ) بجای آنان صورت گرفته است یا خیر ؟
جواب : بر اهل دانش و علم ، پوشیده نیست که مسلمانان امروز ، اعم از عرب و غیرعرب از اسلام واقعی اعراض نموده و روی گردان شده اند . بدین ترتیب متاسفانه فعل شرط ، در آیه شریفه ( ان تتولوا ) ( اگر روی گردان شوید ) تحقق یافته و تنها جواب شرط ، یعنی جایگزین شدن فرس بجای آنان باقی مانده است ، در این زمینه هم با دقتی منصفانه می توان گفت که وعده الهی ، در آستانه تحقق است .
بلکه ، روایت بعدی که در تفسیر نورالثقلین آمده است دلالت دارد که این جایگزینی ، در زمان بنی امیه حاصل شده است ، چون زمانی که عربها متوجه مرکز و مناصب و مال اندوزی شدند ، فرس ( ایرانیان ) به کسب علوم اسلامی روی آورده و از آنان سبقت گرفتند از امام صادق ( ع ) منقول است که فرمود : « قد و الله ابدل خیرا منهم ، الموالی » « سوگند بخدا که بهتر از آنها را جایگزین فرمود ، یعنی عجم را » گرچه تعبیر به موالی در آن روز شامل غیر فرس ( ایرانیان ) یعنی ترکان و رومی ها که اسلام آورده بودند نیز می شده است اما آنچه مسلم است ( فرس ) بعنوان مرکز ثقل ، اکثریت آنان را تشکیل می داده اند . بویژه با توجه به شناخت امام صادق ( ع ) نسبت به تفسیری که پیامبر ( ص ) از آیه شریفه درباره ( فرس ) فرموده است .
در تفسیر گفته خدای سبحان : و آخرین منهم لما یلحقوابهم
خدای عزوجل فرمود :
« اوست آنکه برانگیخت در بین درس نخوانده ها رسولی را از خودشان که آیات خدا را بر آنان می خواند و آنان را پاک می سازد و کتاب و حکمت شان می آموزد اگر چه قبلا در گمراهی آشکاری بودند و افراد دیگری از ایشان که به آنان نپیوسته اند و اوست خدای عزیز و حکیم »
مسلم ، در صحیح خود از ابوهریره روایت کرده که گفت : « ما حضور پیامبر ( ص ) بودیم که سوره مبارکه جمعه نازل شد و حضرت آن را تلاوت فرمود تا رسید به آیه « و آخرین منهم لما یلحقوا بهم » مردی از او سوال کرد ، یا رسول الله : اینان چه کسانی هستند که هنوز بما نپیوسته اند ؟ حضرت پاسخ نفرمود : ابوهریره گفت : سلمان فارسی نیز در بین ما بود پیامبر ( ص ) دست مبارکشان را بر سلمان نهاد و فرمود : بخدایی که جانم در دست قدرت اوست اگر ایمان بستگی به کهکشانها داشته باشد مردانی از این ها ( طرفداران سلمان ) به آن دست خواهند یافت »
در تفسیر علی بن ابراهیم ، ذیل آیه «و آخرین منهم لما یلحقوا بهم » آمده است که : « و افراد دیگری که به آنها نپیوسته اند » یعنی کسانی که بعد از آنان اسلام آورده اند و صاحب مجمع البیان آورده « آنان همه افراد بعد از اصحاب هستند تا روز قیامت ، سپس گفته است که آنان عجم ها و کسانی که به لغت عربی حرف نمی زنند می باشند چون پیامبر ( ص ) به سوی هر کسی که وی را مشاهده کرده و کسانی که بعدا می آیند ، اعم از عرب و عجم برانگیخته و مبعوث شده است بنقل از سعیدبن جبیر و نیز از امام باقر ( ع ) .
مطلق بودن کلمه « و آخرین منهم » اقتضا دارد که شامل همه طبقات و نسلهای بعدی از زمان پیامبر ( ص ) از عرب و غیرعرب می شود ، اما با مقایسه کلمه ( امیین ) و ( آخرین ) بهتر است که بگوییم مراد از ( امیین ) اعراب و از ( آخرین ) افرادی از غیر عرب که اسلام می آورند باشد ، چنانکه بعضی روایات اهل بیت ( ع ) گویای این مطلب است و صاحب کشاف نیز همین مبنا را پذیرفته است .
بنابراین ، پیامبر ( ص ) که آیه شریفه را به ( فرس ) تفسیر نموده است ، در حقیقت منطبق بر مصداق مهمی برای کلمه ( آخرین ) و یا مهم ترین مصداق ، از بین مصادیق آن می باشد ، گرچه صرف تطبیق ، باعث فضل و برتری بیشتر نمی گردد ، اما چون پیامبر ( ص ) آنان را ستوده به اینکه آنان به ایمان و علم و یا اسلام هر چند دور و مشکل باشند نائل خواهند شد و از طرفی رسول خدا ( ص ) در تفسیر هر دو آیه عمدا ، عین گفته خود را تکرار می کنند و زدن آن حضرت بر شانه سلمان فارسی ، دلیل روشنی بر این مدعی است .
در تفسیر کلام خدای بزرگ : بعثنا علیکم عبادا لنا اولی باس شدید
« به بنی اسرائیل اعلام نمودیم در کتاب ، « تورات » که دو بار در زمین فساد و سرکشی بزرگی خواهید کرد ، پس چون وعده یکی از آنها ( فساد ) برسد . بندگانی از خود را که دارای قوت و نیرومندی شگرفی هستند بطرف شما می فرستیم تا در همه جا جستجو کنند و این وعده ای انجام شده است ، سپس پیروزی را مجددا برای شما برگردانیدیم و شما را با امول و فرزندان یاری کردیم و شما را از آنان ( دشمنانتان ) بیشتر و قوی تر گردانیدیم . اگر نیکی نمودید ، برای خودتان و اگر بدی نمودید گریبانگیر خودتان می شود و زمانیکه دیگر وعده آن ( فساد ) آید رویهای شما را بد جلوه دهند تا اینکه داخل مسجد شوند همانگونه که نخستین مرتبه وارد شدند و تا اینکه نابود و تباه کنند آنچه را که بر آن غلبه یافتند تباه کردنی »
در تفسیر نورالثقلین از زوضه کافی پیرامون تفسیر آیه شریفه « بعثنا علیکم عبادالنا اولی یاس شدید » از امام صادق ( ع ) نقل شده است که فرمود :
« آنان کسانی هستند که خداوند تبارک وتعالی قبل از ظهور قائم ( ع ) آنها را بر می انگیزد و آنان دشمنی از آل پیامبر ( ص ) را فرا نمی خوانند مگر اینکه او را بقتل می رسانند »
و عیاشی در تفسیر خود از امام باقر ( ع ) روایت کرده که حضرت آیه شریفه « بعثنا علیکم عبادا اولی باس شدید » را قرائت می کردند ، سپس فرمودند :
« او قائم ( ع ) و یاران اویند که دارای قوت و نیروی زیاد می باشند .»
و در بحارالنوار از امام صادق ( ع ) منقول است که : « حضرت آیه شریفه فوق را قرائت کردند ... عرض کردیم فدایت شویم اینها چه کسانی هستند ؟ سپس حضرت 3 مرتبه فرمودند : بخدا سوگند آنان اهل قم هستند ، بخدا سوگند آنان اهل قم هستند ، بخدا قسم آنان اهل قم هستند .»
اما روایاتی که از طریق شیعه و سنی در ستایش ایرانیان و نقش آنان در بدوش کشیدن درفش هدایت اسلام وارد شده ، بسیار است ، از آن جمله :
روایت مربوط به مبارزه با اعراب ، برای بازگشت به اسلام
ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه نقل کرده است که :
« روزی اشعث بن قیس نزد امیرالمومنان ( ع ) آمد و از میان صفوف جماعت گذشت تا خود را به نزدیکی حضرت رساند ، بعد رو به آن بزرگوار کرده و گفت : ای امیر المومنان این سرخ رویان ( ایرانیان ) که اطراف شما را گرفته و نزدیک شما نشسته اند برما چیره شده اند . در این لحظه که حضرت کاملا سکوت فرموده و سرش را بزیر افکنده و با پای خود آرام به منبر می کوبید ( یعنی اشعث چه گفتی ) ناگهان صعصعه بن صوحان که یکی از یاران باوفای حضرت بود گفت : ما را با اشعث چکار ! امروز امیرمومنان ( ع ) درباره اعراب مطلبی را می فرماید که همیشه بر سر زبانها خواهند ماند و فراموش نمی گردد ، سپس حضرت پس از درنگی اندک ، سر را بالا گرفته و فرمود : کدامیک از این شکم پرستان بی شخصیت مرا معذور می دارد و حکم به انصاف می کند ، که برخی از آنها مانند الاغ در رختخواب خود می غلطد و دیگران را از پند آموختن محروم می سازد ! آیا مرا امر می کنی آنان ( ایرانیان ) را طرد کنم ، هرگز طرد نخواهم کرد . چون دراین صورت از زمره جاهلان خواهم بود اما سوگند به خدایی که دانه را شکافت و بندگانش را آفرید حتما شما را برای برگشت مجدد به آئین تان سرکوب می کنند همانگونه که شما آنان ( ایرانیان ) را در آغاز ، برای پذیرش این آئین سرکوب نمودید »
روایت : شیران بی فرار
این روایت را احمد بن حنبل از پیامبر ( ص ) نقل کرده که آن حضرت فرمود : « نزدیک است که خداوند متعال ، اطراف شما را از عجم پرنماید ، آنان چون شیرانی هستند که اهل فرار نیستند طرفهای درگیر و دشمنان شما را می کشند و از غنیمت های شما استفاده نمی کنند »
این روایت را ابونعیم در کتاب خودش به چند طریق از حذیفه و سمره بن جندب و عبدالله بن عمر نقل کرده است ، الا اینکه او بجای عبارت ( از غنائم شما استفاده نمی کنند ) ( استفاده می کنند ) آورده است .
روایت : گوسفندان سیاه و سفید
این روایت را نیز حافظ ابونعیم در کتاب خود به چند طریق از ابوهریره و از مردی از صحابه و از نعمان بن بشیرو معطم بن جبیرو ابوبکر و ابویعلی و حذیفه یمانی از پیامبر ( ص ) نقل کرده است که عبارت حدیث ، از حذیفه می باشد :
« پیامبر ( ص ) فرمود : امشب خواب دیدم گوسفندانی سیاه پشت سرم در حرکتند ، سپس گوسفندان سفیدی به آنها پیوستند ، بطوری که دیگر گوسفندان سیاه را ندیدم ، ابوبکر گفت : این گوسفندان سیاه اعراب هستند که از شما پیروی می کنند و گوسفندان سفید عجم هستند که از شما پیروی می کنند و آنقدر تعداد آنان زیاد می شود که عربها در بین آنها دیده نشده و بشمار نمی آیند ، پیامبر ( ص ) فرمود : درست است که فرشته وحی هم چنین تعبیر کرده است »
در روایات ابونعیم عبارات گوناگونی است که تعبیر ابوبکر در آن ها نیست و در برخی از آن روایات آمده است که پیامبر ( ص ) در خواب دید که گوسفندان سیاهی را آب می دهد که گوسفندان سفید بسیاری نیز بطرف ایشان روی آوردند ... تا آخر .
روایت : ایرانیان ، طرفداران اهلبیت
حافظ ابونعیم این روایت را در کتاب یاد شده از ابن عباس نقل کرده و گفته است : « نزد پیامبر ( ص ) صحبت از فارس به میان آمد ، حضرت فرمود : فارس ( ایرانیان ) طرفداران و دوستداران ما اهل بیت هستند »
روایت : عجم ، مورد اعتماد پیامبر
این روایت را نیز ابونعیم در کتاب خویش از ابوهریره روایت کرده که گفت : « نزد پیامبر ( ص ) سخن از موالی و عجم ها بمیان آمد ، حضرت فرمود : سوگند بخدا من بیش از شما ( و یا بیشتر از بعضی از شما ) به آنها اعتماد دارم »
قریب به همین مضمون را ترمذی در کتاب خود آورده ، البته لفظ عجم ها در اینجا اعم از عجم ( ایرانی ) است و شامل غیر عرب از عجم مانند ترکان و غیر آنها نیز می شود .
روایت : آیا مردم ، کسانی جز فارسیان و رومیان اند ؟
ابونعیم در کتاب خود ، این روایت را از ابوهریره نقل کرده که پیامبر ( ص ) فرمود : « امت من آنچه را که امتهای گذشته و نسل های قبل از آنان گرفته اند وجب به وجب و متر به متر خواهند گرفت . گفته شد : یا رسول الله همانگونه که فارس و روم انجام دادند ؟
حضرت فرمود : مردم کدامند غیر از فارس ها و رومیان »
این روایت ، به حقیقتی از تاریخ تمدن اشاره دارد و آن اینکه فرس ( عجم ) و رومیان یعنی غربی ها مرکز ثقل تمدن بشریت را در تاریخ تشکیل می دهند و ما در زمان خود ، شاهدیم که هیچ ملتی مانند فرس ( ایرانیان ) برسر تمدن ، طرف درگیر ، با غربیها نیست .
ایرانیان و آغاز زمینه سازی برای ظهور حضرت مهدی ( ع )
کلیه منابع روایی شیعه و سنی ، پیرامون حضرت مهدی ( ع ) اتفاق نظر دارند که آن بزرگوار بعد از نهضتی مقدماتی که برایش بوجود می آید ، ظهور می کند ... و یاران درفش های سیاه ، ایرانی اند که زمینه ساز حکومت آن حضرت و آماده کننده مقدمات فرمانروایی وی می باشند . در این روایات ، اتفاق است که دو شخصیت وعده داده شده ، سید خراسانی و یا هاشمی خراسانی و یاور او شعیب بن صالح هر دو ایرانی هستند ... تا پایان روایاتی که مربوط به آنان در منابع شیعه و سنی آمده است .
اما منابع حدیث شیعه علاوه بر ایرانیان ، افراد دیگری را بعنوان زمنه سازان ظهور حضرت مهدی ( ع ) بنام یمنی ها ذکر نموده است چنانکه روایات بیشماری در منابع شیعه وجود دارد که بطور عموم دلالت دارد که قبل از ظهور آن حضرت ، حکومت و یا نیرو و یا نهضتی مبارز و انتقام گیرنده برپا خواهد شد .. مانند این روایتی که می گوید : « او می آید و برای خداوند ، شمشیری است از نیام کشیده شده » البته اگر چنین روایتی وجود داشته باشد .چه اینکه صاحب کتاب « یوم الخلاص » آن را با ذکر پنج منبع نقل کرده است که من این روایت را در منابع نیافتم ، همچنین موارد متعدد دیگری که برای آنها هم منابعی را ذکر نموده است ! خداوند به ما دقت و امانت در نقل روایات را عنایت فرماید ... و مانند روایت ابان بن تغلب از امام صادق ( ع ) که گفت شنیدم ، حضرت می فرمود :
« هنگامیکه درفش حق برافراشته می گردد شرقی ها و غربی ها آن را لعن و نفرین می کنند ! آیا می دانی برای چه ؟ عرض کردم خیر . حضرت فرمود : برای آنچه را که مردم با آن روبرو می شوند از اهل بیت و فرزندان آن حضرت پیش از ظهور وی »
این روایات دلالت دارد که اهل بیت آن حضرت ، از بنی هاشم اند و پیروان وی ، غرب و شرق را خشمگین و ناراحت کرده اند ، آنها ( دشمنان ) زمانیکه با نهضت ظهور حضرت مهدی ( ع ) روبرو می شوند برای آنان مصیبتی بس بزرگ است که در اثر آن اعصابشان را از دست می دهند و روایتی که قبلا از روضه کافی در تفسیر آیه شریفه « بعثنا علیکم عبادا لنا اولی باس شدید » از امام صادق ( ع ) نقل شد حضرت فرمود :
« گروهی را که خداوند پیش از ظهور قائم برمی انگیزد ، هیچ دشمنی را از آل پیامبر ( ص ) فرا نمی خوانند مگر اینکه او را بقتل می رسانند »
و سایر روایاتی که دلالت دارد ، مهیا شدن مقدمه و زمینه برای ظهور آن حضرت ، با نیروی نظامی و تبلیغاتی جهانی است و چنانکه در برخی روایات آمده است بگونه ای است که « نام او برسر زبانهاست »
بنابراین ، مربوط به مقدمات ظهور ، به سه دسته تقسیم می شود :
الف – روایات مربوط به روی کارآمدن یاران درفش های سیاه که شیعه و سنی برآن اتفاق دارند .
ب – روایات مربوط به حکومت یمنی که فقط در منابع شیعه وارد شده است ، البته شبیه این روایات ، احادیثی در برخی از منابع سنت است مبنی بر ظاهر شدن یمنی پس از ظهور حضرت مهدی ( ع ) .
ج – روایاتی که حاکی از ظاهر شدن و روی کارآمدن زمینه سازان ظهور آن بزرگوار است ، بی آنکه آنها را مشخص نماید ... اما بزودی متوجه خواهید شد که این روایات بطور عموم دلالت بر یاران ایرانی و یمنی آن حضرت دارد که زمینه ساز حکومت وی هستند .
اما روایات ، زمان روی کارآمدن حکومت یمنی ها را مشخص نموده است که در همان سال ظهور حضرت و همزمان با خروج سفیانی از سرزمین شام و یا نزدیک خروج سفیانی که دشمن و مخالف حضرت است ، چنانکه خواهید دانست .
اما حکومت زمینه سازان ایرانی ، به دو مرحله مشخص تقسیم میشود :
مرحله اول ، آغاز نهضت آنان بوسیله مردی از قم ، کسی که حرکتش سرآغاز امر ظهور حضرت مهدی ( ع ) است ، چه اینکه روایات گویای این است که « آغاز نهضت آن حضرت از ناحیه مشرق زمین است »
مرحله دوم ، ظاهر شدن دو شخصیت مورد نظر ، در بین آنان به نام سید خراسانی و فرمانده نیروهای آن حضرت و جوان گندمگونی که نام وی در روایات ، شعیب بن صالح ضبط شده است .
چنانکه می توان ، نقش ایرانیان زمینه ساز را با توجه به پیشامدها و حوادثی که ذکر آنها در اخبار آمده است نیز ، به چهار مرحله تقسیم نمود :
مرحله اول : از آغاز نهضت آن توسط مردی از قم تا ورودشان در جنگ .
مرحله دوم : داخل شدن در جنگی طولانی ، تا اینکه خواسته های خویش را بر دشمن تحمیل می کنند .
مرحله سوم : رد کردن خواسته های نخستین خود که اعلام کرده بودند و بپاشدن قیام همه جانبه آنان .
مرحله چهارم : سپردن پرچم اسلام بدست توانای حضرت مهدی ( ع ) و شرکت جستن آنها در نهضت مقدس آن حضرت .
در برخی از روایات ، آمده است که ظاهر شدن خراسانی و شعیب در اثنای جنگ ایرانیان بوقوع می پیوندد ، بگونه ای که آنها با توجه به طولانی شدن نبرشان با دشمن ، خودشان سید خراسانی را بعنوان سرپرستی امور اجتماعی و سیاسی خود برمی گزینند گرچه وی از پذیرفتن این منصب خرسند نیست ، اما آنها او را سرپرست خود قرار می دهند ، سپس سید خراسانی ، شعیب بن صالح را بفرماندهی نیروهای مسلح خویش برمی گزیند .
در تعدادی از روایات ، زمان آخرین مرحله زمینه سازی آنان که متصل به ظهور حضرت مهدی ( ع ) است مشخص گردیده که شش سال خواهد بود . این برهه ، مرحله شعیب خراسانی است ، از محمدبن حنیفه نقل شده است که فرمود :
« درفش های سیاهی از بنی عباس و پس از آن درفش های سیاه دیگری از خراسان خراسان خروج می کنند که حاملان آنها کلاه سیاه و لباس سفید برتن دارند ، پیشاپیش آنان مردی است که وی را صالح بن شعیب بن صالح می نامند او از قبیله بنی یمنم است آنان نیروهای سفیانی را شکست داده و در بیت المقدس فرود می آیند تا مقدمه حکومت حضرت مهدی ( ع ) را فراهم آورند ، تعداد سیصد تن دیگر از شام به او می پیوندند ، فاصله خروج او تا تقدیم زمام امور را به حضرت مهدی ( ع ) هفتادو دو ماه می باشد »
در مقابل این احادیث ، روایات دیگری است که می گوید ، ظاهر شدن خراسانی و شعیب ، مقارن و همزمان ، ظاهر شدن یمنی و سفیانی است از امام صادق ( ع ) روایت شده است که فرمود :
« خروج خراسانی و سفیانی و یمنی در یک سال و یک ماه و یک روز واقع می شود ، درفش یمنی در بین این پرچمها از همه هدایت گر است ، زیرا وی مردم را به حق دعوت می کند »
و از امام باقر ( ع ) منقول است که فرمود :
« خروج سفیانی و یمنی و خراسانی در یک سال ویک ماه و یک روز است مانند نظم و ترتیب دانه های تسبیح که یکی بعد از دیگری است جنگ از هر طرف روی می آورد . وای بر کسانی که در مقابل آنان بایستند در میان آن درفش ها ، پرچم یمنی هدایت گرتر است ، آن درفش حق است و شما را بسوی صاحبتان ( مهدی ( ع ) ) دعوت می کند . »
ظاهرا ، مراد از خروج این سه نفر به ترتیب ، مانند دانه های تسبیح ، با اینکه در یک روز واقع می شود این است که انگیزه های خروج آنها با یکدیگر ارتباط سیاسی دارد . البته آغاز خروج آنان در یک روز است ، اما ترتیب جنبش آنان و استحکام امورشان مانند بهره های تسبیح ، یکی پس از دیگری واقع می شود .
بعلاوه روایت هفتاد و دوماه اگرچه قابل قبول است . چون به طرق زیادی از محمد بن حنیفه نقل شده است و روایات ، گویای این است که وی دارای نوشته ای از پدر بزرگوارش حضرت علی ( ع ) بوده که حضرت آن را از گفتار پیامبر ( ص ) نوشته بوده و در آن حوادث و پیش آمدهای آینده بوده ، بلکه بنا به گفته برخی از روایات ، در آن نوشته ، نام تمام فرمانروایان حاکم بر مسلمانانها ، تا روز قیامت ذکر شده بوده و آن را فرزندش ابوهاشم از وی به ارث برده و نام کسانی را که از عباسیان حکومت خواهند کرد به اطلاع آنان رسانده است ..
اما با این همه ، آنچه که در مساله خرسانی و شعیب بهتر بنظر می رسد ، رویاتی است که می گوید خروج خرسانی و شعیب همزمان خروج سفیانی و یمنی است ، چون این روایات ، منتسب به امامان ( ع ) می باشد و سندش محکم تر است ، بلکه در این روایات احادیث صحیح السندی نیز مانند روایت ابوبصیر از امام باقر ( ع ) وجود دارد .
در هر صورت ، این مرحله از حکومت زمینه سازان دولت حضرت ، چنانچه ما هم ترجیح دادیم ، سال قبل از ظهور وی و یا احتمال اینکه شش سال باشد و در هر حال آخرین مرحله حکومت آنهاست ، اما آنچه مشکل بنظر می رسد ، شناخت مرحل دیگر دولت آنها قبل از آخرین مرحله آن است و اینکه فاصله بین آغاز حکومت آنان بواسطه مردی از قم و بین خروج سید خراسانی و شعیب چقدر است ؟ ... این در حقیقت بخشی مفقود از سلسله روایات مربوط به ایرانیان است که من در روایات ندیدم چه اندازه بوده است . آری در برخی از روایات ، اشاره هایی در این زمینه وجود دارد که بعد از بیان مهم ترین روایات مربوط به حکومت آنان ، خواهد آمد .
روایت : آغاز حکومت مهدی ( ع ) از ایران
از جمله آن روایات ، حدیثی است که صراحت دارد ، آغاز نهضت حضرت مهدی ( ع ) از ناحیه مشرق خواهد بود از امیر مومنان ( ع ) نقل شده است که فرمود :
« آغاز ظهور او از مشرق است ، زمانیکه این امر پیش آمد ، سفیانی خروج می کند »
و از طرفی آنچه که علماء بر آن اتفاق دارند و در روایات به نحو تواتر وارد شده این است که ظهور آن حضرت از مکه است ، بنابراین باید مراد از گفته امیرمومنان ( ع ) که فرمود : « آغاز نهضت او از ناحیه مشرق است » یعنی آغاز و شروع نهضت وی از مشرق ، یعنی ایران است . و همچنین دلالت دارد که آغاز نهضت آن حضرت ، قبل از خروج سفیانی بوده و فاصله بین آغاز امر او و خروج سفیانی ، مدتی نه کوتاه و نه طولانی است . زیرا در روایت ، نهضت حضرت بر خروج سفیانی ، با «واو » عطف شده است نه « فاء » و « ثم » که دلالت بر فاصله داشته باشد ، بلکه می توان گفت این روایت ، اشاره به نوعی ارتباط سببی بین آغاز امر زمینه سازی برای دولت حضرت مهدی ( ع ) از سرزمین ایران و بین خروج سفیانی دارد ، توجه داشتید که جنبش سفیانی صرفا واکنشی است جهت رویارویی با موج فزاینده نهضت اسلامی که زمینه ساز مقدمه قیام آن حضرت می باشد .
روایت : امت محمد ( ص ) ، و حکومت مردی از اهلبیت
روایتی را که ابوبصیر از امام صادق ( ع ) نقل کرده نیز از جمله روایات در این زمینه است ، حضرت فرمود :
« ای ابوبصیر امت پیامبر ( ص ) تا زمانیکه خاندان فلان برمسند حکم هستند هیچگاه به گشایشی نخواهند رسید تا آنکه فرمانروایی آنان منقرض شود ، با تمام شدن آن ، خداوند آن را به مردی از اهل بیت ارزانی می دارد که روش او براساس تقوی و عمل وی هدایت گر مردم است . در مقام قضاوت و حکم بر مردم ، اهل رشوه نیست . بخدا سوگند من او و نام او و پدرش را می دانم آنگاه ، آن مرد تنومند و کوتاه اندام که دارای علامت خال بر صورت و دو نشانه دیگر بر پوست بدن دارد می آید ، او پیشوایی عادل است که حافظ و نگاهبان آنچه که نزد او ودیعه گذاشته شده است می باشد ، دنیا را پر از عدل و داد می نمایند آنگونه که بدکاران آن را پر از ظلم و جور کرده اند »
این روایت قابل توجهی است ولی متاسفانه بخش پایانی آن ناقص است ، این روایت را صاحب بحار از کتاب « اقبال » سیدبن طاووس نقل کرده است که صاحب اقبال در کتابش ص 599 بیان داشته است که این روایت را در سال 362 در کتاب « ملاحم » بطائنی دیده است و از آن کتاب این روایت را نقل کرده اما ناتمام ، و در پایان گفتارش گفته است « سپس تمام روایت را نقل کرده است » حال آنکه کامل نقل نکرده است ، بطائنی از یاران امام صادق ( ع ) بوده و نسخه کتاب وی نایاب است البته ممکن است در کتابهای خطی ناشناخته در اطراف و اکناف کشورهای اسلامی ما در کتابخانه ها وجود داشته باشد .
روایت دلالت دارد که سید بزرگواری از ذریه اهل بیت ( ع ) پیش از ظهور حضرت قائم( ع ) حکومت می کند و مقدمات دولت آن حضرت را فراهم می نماید ، مردم را متوجه تقوا و پرهیزکاری می نماید و طبق احکام اسلام عمل می کند ، وی اهل سازش و رشوه گیری نیست ، این سید که ذکر آن در روایت آمده احتمال دارد مراد از او امام خمینی باشد .
اما جمله خاندان فلان که امام فرمود : « تا زمانیکه خاندان فلان برسر کار باشند »
ملازمه ندارد که مراد از آنها بنی عباس باشند آنگونه که سید بن طاووس فهمیده است ، همینطور در سایر روایاتی که امامان ( ع ) در آنها تعبیر به فلان و آل فلان نموده اند ، البته گاهی منظور امامان ( ع ) از این تعبیر ، بنی عباس و گاهی خاندانهایی است که قبل از ظهور حضرت مهدی ( ع ) فرمانروائی می کنند ، مثلا روایات متعددی که بازگو کننده اختلاف بین خاندان فلان و آل فلان ، از حکام حجاز است وجود دارد که آنان بر شخص فرمانروایی از خودشان اتفاق نظر پیدا نمی کنند و بین قبیله ها ایجاد اختلاف می شود ، آنگاه حضرت مهدی ( ع ) ظهور می کند و مانند روایتی که از امیرمومنان علی ( ع ) روایت شده است که حضرت فرمود :
« آیا خبر ندهم شما را به پایان سلطنت خاندان فلان ؟ عرض کردیم آری ای امیرمومنان ، فرمود : کشته شدن بیگناهی در سرزمین حرم از قبیله قریش ، سوگند به خدایی که دانه را شکافت و موجودات را هستی بخشید بعد از پانزده شب دیگر ، سلطنتی برایشان نخواهد بود »
و غیر از این روایت ، روایات متعدد دیگری که اختلاف بین بنی فلان و یا بهلاکت رسیدن فرمانروای ظالمی از آنان را بیان کرده است و اینکه پس از آن سفیانی خروج خواهد کرد و یا ظهور حضرت مهدی ( ع ) بوقوع می پیوندد و یا اینکه بیانگر برخی از نشانه ها و پیشامدهای نزدیک ظهور آن حضرت است ... بنابراین باید این روایت را به غیر بنی عباس تفسیر نمود زیرا صدها سال پیش ، حکومت و فرمانروایی آنها سپری شده است .
بلکه روایاتی که به صراحت از بنی عباس نام برده است ، حتما باید مورد بررسی و دقت قرار گیرد . چه اینکه این روایات از امامان ( ع ) با عبارت « فرزندان فلان » و « خاندان فلان » وارد شده است و شخص راوی آن را بلفظ بنی عباس روایت کرده به این اعتقاد که مراد از گفته امام ( ع ) از « فرزندان فلان » ، بنی عباس می باشد .
گاهی در روایات ظهور ، تفسیر به بنی عباس صحیح است زیرا مراد از ذکر نام آنها ، روش آنان است که در نقطه مقابل امامان ( ع ) بوده است ، نه اینکه مراد شخص آنها و فرزندان و یا ذریه آنان باشد ... البته به ندرت نیاز به چنین تفسیری پیدا می کنیم زیرا در اغلب روایات تعبیر به فرزندان و خاندان فلان شده است .
به هر حال ، منظور از خاندان فلان در روایت مورد بحث که فرمود : « تا زمانیکه خاندان فلان برمسند حکم باشند ، تا اینکه فرمانروایی آنان منقرض شود ، با تمام شدن آن خداوند آن را برمردی از اهل بیت قرار می دهد » حکام ظالموستم پیشه ، غیر از بنی عباس است که سید موعود ، بعد از آنان ظاهر می شود و قبل از ظهور حضرت مهدی ( ع ) با عدالت حکمرانی می کند .
اما لفظ « آنگاه ، آن مرد تنومند کوتاه اندام که دارای علامات خال بر صورت و دو نشانه دیگر بر پوست بدن دارد ، پیشوایی است عادل » حکایت از این دارد ف بعد از آن سید کسی خواهد آمد که مفهوم آن این است که آن شخص حضرت مهدی ( ع ) است و هم اوست که دارای این نشانه هاست ، چنانکه در اوصاف حضرت آمده است . اما صفت « مرد تنومند کوتاه قد » بر آن حضرت تطبیق نمی کند . زیرا در مجموعه رویات ، آن حضرت بلندقامت و موزون یاد شده است ، بعید نیست که یک بخش و یا بیشتر از این روایت ، در اثر نقل سید بن طاوس و یا دیگری از راویان ، افتاده باشد . و این مرد تنومند و کوتاه اندام ، بعد از سید مورد نظر می آید و برخی از صفات دیگرش از روایت افتاده است ، بدین سان نمی توانیم ، اتصال زمان این سید مورد نظر به زمان ظهور حضرت مهدی ( ع ) ، از این روایت استفاده کنیم .
روایات مربوط به قم ، و مرد موعود این شهر
از زمره روایات ظهور ، بپاخاستن مردی از قم و یاران وی می باشد ، از امام کاظم ( ع ) روایت شده است که فرمود :
« مردی از قم ، مردم را به سوی خدا دعوت می کند ، افرادی گرد او جمع می شوند که قلب هایشان همچون پاره های آهن ستبر است که بادهای تند حوادث ، آنان را نمی لغزاند ، از جنگ خسته نشده و نمی ترسند اعتماد آنان برخداست و سرانجام کار از آن پرهیزکاران است » و همچنین مطالب بعد از آن مربوط به قم است .
نکته قابل توجه این است که ، امام ( ع ) در روایت ، تعبیر به « مردی از قم » نموده و نفرموده است از اهل قم ، می توان این جمله را برامام خمینی تطبیق داد . چه اینکه اهل خمین و ساکن قم می باشند و به اینکه بادهای تند کینه توزی دشمنان و یا جنگ و درگیریها که برای وی و طرفدارانش پیش می آید ، همچنان مقاوم می ایستند و مبارزه می کنند و هیچ تزلزلی به خود راه نمی دهند .
روایت ، زمان وجود این مرد را که به آن بشارت داده شده است مشخص نکرده است اما در تاریخ قم و ایران چنین شخصیت و یارانی دارای این صفات برجسته ، قبل از امام خمینی و طرفدارانش بی سابقه بوده است ... البته احتمال اینکه این روایت ناقص باشد وجود دارد و یا اینکه بمناسبتی ، امام آن را فرموده اند ، همین روایت را صاحب بحارالنوار ، از کتاب تاریخ قم نوشته حسن بن محمد بن الحسن قمی که هزار سال پیش آن را تالیف نموده است نقل کرده که متاسفانه نسخه آن کتاب یافت نمی شود .
گاه گفته می شود : درست است که در تاریخ قم و ایران ظاهر شدن چنین مرد وعده داده شده ای را با یارانی دارای این صفات برجسته ، کسی سراغ نداشته است ... اما دلیلی هم نداریم که این روایت ، منطبق بر امام خمینی و طرفداران وی می باشد شاید منظور مرد دیگر و یاران دیگری باشد که در عصر و زمان ما ظاهر خواهند شد و یا اینکه بعد از مدتی طولانی و یا کوتاه خواهند آمد ..
پاسخ : آری درست است که در روایت ، آنگونه که بیان کردیم زمان این پیشامد مشخص و روشن نشده است اما مجموعه صفاتی که در روایت آمده ، بعلاوه آنچه که در روایات متعدد دیگر ، امام خمینی و یاران وی می باشند ... بنابراین اگر پیامبر ( ص ) و امامان ( ع ) به حادثه و پیشامدی خبر دادند که منطبق بر وضع موجود باشد ، معقول نیست که از آن چشم پوشی نموده و آن را برقضیه و حادثه ای مشابه آن و یا واضح تر ، که وعده پیامبر ( ص ) و اهل بیت او بر آن منطبق شود ، حمل نمائیم .
صاحب بحارالا نوار دو روایت را از امام صادق ( ع ) که بیان کننده آینده شهر قم و نقش مکتبی آن پیش از ظهور حضرت مهدی ( ع ) می باشد آورده است .
روایت اول بیان می دارد :
« خداوند بوسیله شهر کوفه بر سایر شهرها استدلال می کند ،همچنین به مومنان آن شهر بر سایر مومنین و به شهر قم بر سایر شهرها و بواسطه اهل قم بر جهانیان اعم از جن و انسان ، خداوند متعال اهل قم را مستضعف فکری قرار نداده بلکه همواره آنان را موفق و تایید کرده است و سپس فرمود : دینداران در این شهر در مضیقه زندگی می باشند اگر غیر این باشد مردم به سرعت به آنجا روی می آورند و آنجا خراب می گردد و اهل آن تباه می شوندو آنگونه که باید نمی تواند بر سایر سرزمین ها حجت باشد ، زمانیکه موقعیت قم بدینجا برسد آسمان و زمین آرامش ندارد و ساکنان آنها لحظه ای باقی نمی مانند و بلا و گرفتاری از قم و اهل آن دفع گردیده است ، بزودی زمانی خواهد رسید که قم و اهل آن حجت برمردم خواهند بود و این در زمان غیبت قائم ما و ظهور وی می باشد . اگر چنین نباشد زمین اهل خودش را فرو می برد ، فرشته های الهی مامور دور نمودن بلاها از این شهر و اهل آن می باشند هر ستمگری که درباره آنان اراده بد داشته باشد ، خداوند درهم کوبنده ستم پیشگان ، او را درهم می شکند و یا به گرفتاری و مصیبت و یا دشمنی ، مبتلا می گرداند ، خداوند متعال نام قم و اهلش را در زمان فرمانروایی ستمگران از یاد آنان می برد آنگونه که آنها یاد خدا را فراموش کردند » .
و روایت دوم می گوید :
« بزودی شهر کوفه از مومنان خالی می گردد و بگونه ایکه مار در جایگاه خود فرو می رود علم نیز این چنین از کوفه رخت برمی بندد و از شهری بنام قم آشکار می شود و آن سامان معدن فضل و دانش می گردد بنحویکه در زمین کسی در استضعاف فکری بسر نمی برد حتی نوعروسان در حجله گاه خویش . و این قضایا نزدیک ظهور قائم ما بوقوع می پیوندد ، خداوند سبحان ، قم و اهلش را برای رساندن پیام اسلام ، قائم مقام حضرت حجت می گرداند اگر چنین نشود زمین اهل خودش را فرو نمی برد و در زمین حجتی باقی نمی ماند ، دانش از این شهر به شرق و غرب منتشر می گردد ، بدین سان بر مردم اتمام حجت می شود و یکی باقی نمی ماند که دین و دانش به وی نرسیده باشد آنگاه قائم ( ع ) ظهور می کند و ظهور وی باعث خشم و غضب خداوند بر بندگان می شود : زیرا خداوند از بندگانش انتقام نمی گیرد مگر بعد از آنکه آنان وجود مقدس حضرت حجت را انکار نمایند »
از این دو روایت ، چند امر روشن می شود :
الف – اینکه این دو روایت نقل به معنی شده اند ، بعلاوه در آنها اندکی تقدیم و تاخیر است اما آنچه که مهم است معنایی است که این دو روایت در بردارند .
ب – از این روایتها استفاده می شود ، که نقش مذهبی شهر کوفه در دانش و پیروی از اهل بیت ( ع ) نقشی مهم و بزرگ بوده ، اما در آستانه ظهور حضرت مهدی ( ع ) مضمحل شده و از بین می رود ، البته کوفه شامل نجف نیز می شود زیرا نام اصلی آن نجف بوده است بلکه گاهی مراد از کوفه عراق عنوان شده است چنانکه ما در جای خودش بیان کردیم ، اما نقش مذهبی شهر قم همچنان ادامه دارد . و نزدیک ظهور حضرت از عظمت بیشتری برخوردار می گردد ،چنانکه دوفقره از روایت به این معنی اشاره دارد : « و این همه ، در زمان غیبت قائم ما و ظهور وی می باشد » و « و این قضایا نزدیک ظهور قائم ما خواهد بود »
ج – نقش برجسته اعتقادی و ایدئولوژیکی شهر مقدس قم ، در آن زمان مخصوص ایران و یا شیعیان تنها نیست . بلکه نقشی است جهانی که حتی غیر مسلمانان را نیز در برمیگیرد « و بزودی زمانی خواهد رسید که قم و اهلش حجت بر مردم خواهند بود » « ویکی باقی نمی ماند که دین و دانش به وی نرسیده باشد » این بدان معنا نیست که دانش و مذهب ، از این شهر به فرد فرد مردم جهان می رسد ، بلکه بدین معناست که ندای اسلام و مطرح شدن آن ، طوری به جهانیان می رسد که اگر کسی سعی در دست یابی به مقررات و دستورات اسلام داشته باشد ، برای وی امکان پذیر خواهد بود .
البته چنین نقش تبلیغاتی مهمی برای شهر قم ، بستگی به برپائی حکومتی دارای دستگاههای تبلیغاتی داشته ، بلکه متوقف بر مبارزات با سرکشان جهان استکبار دارد که این خود باعث رسیدن صدای اسلام از قم به جهانیان می شود .
د – این نقش بزرگ فرهنگی برای شهر قم ، سبب کینه توزی و دشمنی استکبار جهانی نسبت به این شهر می گردد ، یعنی نسبت به مطرح شدن اسلام از این شهر ، این دشمنی با اسلام علت انتقام گرفتن خداوند از مستکبران ، بدست توانای حضرت مهدی ( ع ) می شود ، چرا که با دشمنی حجت بر مردم تمام شده است و ایجاد گرفتاری توسط دشمنان ، از جنبه جهل آنان نسبت به اسلام نیست ، بلکه دشمنی و خصومت آنان ، صرفا کینه توزی و مخالفت با اسلام می باشد .
قابل توجه است آنچه که در این دو روایت گفته شده در کوفه و عراق محقق شده است و در قم و ایران ، در آستانه تحقق است و در حقیقت قم و ایران برملتهای مسلمان وسایر ملل جها حجت هستند . حتی اگر قائل شویم که ایجاد چنین آگاهی که در این دو روایت آمده است در بین ملتهای جهان ، ده ها سال بطول انجامد ، بازهم شکستی نیست که برخی از آن مقدمات آغاز شده است . اما عبارت حدیث که « نزدیک ظهور قائم ما » است ، دلیل بر ای است که بین تحقق چنین موقعیت جهانی برای شهر قم و بین ظهور حضرت مهدی ( ع ) فاصله چندانی نیست .
روایت : اهل مشرق و پرچمهای سیاه
این حدیث در منابع شیعه وسنی وارد شده است و بعنوان روایت درفش های سیاه و روایت اهل مشرق و روایت آنچه را که اهل بیت پیامبر ( ص ) بعد از وی با آن روبرو می شوند ، شناخته شده است از طرفی آن را منابع گوناگون از عده ای از صحابه با اندکی تفاوت ، در بین الفاظ و فقرات آن نقل کرده اند . برخی دیگر از روایات بخش هایی از آن را روایت کردهو تعدادی از آن منابع تصریح نموده اند که راویان این خبر همه ، ثقه هستند .
قدیمی ترین منابع حدیث اهل سنت که این روایت و یا بخشی از آن را نقل کرده اند ، عبارتند از :
ابن ماجه در سنن خود ج 2 ص 518 و 269 و حاکم در مستدرک ج 4 ص 464 و 553 و ابن حماد در نسخه خطی خود « فتن » ص 84 و 85 و ابن ابی شیبه در مصنف خود ج 15 ص 235 و دارمی در سنن خود ص 93متاخرین آنها این روایت را از آنان نقل کرده اند . و شاید روایتی را که عده ای از صاحبان صحاح ، مانند ابن ماجه و احمد بن حنبل و دیگران نقل کرده اند که « گروهی از مشرق زمین خروج می کنند و مقدمات حکومت حضرت مهدی را فراهم می نمایند » بخشی از همین روایت باشد .
اینک عین عبارت حدیث به نقل از مستدرک حاکم :
از عبدالله بن مسعود نقل شده است که گفت : حضور پیامبر ( ص ) رسیدیم ، حضرت با رویی گشاده و غرق از سرور و شادی با ما روبرو شد ، آنچه را که از حضرت سئوال کردیم پاسخ دادند ، اگر ما ساکت می شدیم آن حضرت شروع به سخن می نمود تا اینکه گروهی از جوانان بنی هاشم گذارشان از آنجا افتاد و امام حسن و امام حسین ( ع ) در بین آنان بودند ، تا چشم حضرت به آنها افتاد ، در پی آنان افتاد و دو چشمان آن حضرت پر از اشک گردید . عرض کردیم : ای رسول خدا ، همواره چیزی در چهره ات می بینیم که ما را ناراحت می سازد ، حضرت فرمود : « ما خانواده ای هستیم که خدای سبحان آخرت را بر دنیا ، برای ما اختیار فرموده است ، بزودی بعد از من ، اهل بیتم در شهرها و سرزمین ها پرکنده و آواره خواهند شد ، تا اینکه درفش هائی سیاه از مشرق زمین به اهتزاز درآید که حق را می طلبند ، اما حقوقشان را اداء نمی کنند ، آنان دست از حق برنمی دارند ، اما اجابت نمی شود دیگر بار درخواست می کنند ، به آنان اعتناء نمی شود ، در این صورت ، دست به مبارزه زده و به پیروزی دست می یابند ، هرگاه کسی از شما و یا ذریه شما آن زمان را درک کرد باید به پیشوای از اهل بیت من بپیوندد اگر چه با دشواری ، بر روی برف سینه خیز برود ، آنها درفش های هدایتند که آنها را بدست مردی از اهل بیت من می سپارند ، که نام وی مانند نام من و نام پدرش نام پدرم می باشد ، او مالک زمین می گردد و آن را پر از عدل وداد می کند آنگونه که از جور و ستم پر شده است »
اما در منابع روایتی ما ، این حدیث را سیدبن طاوس در کتاب ملاحم و فتن ص 30 و 117 و مجلسی در بحار ج 51 ص 83 از اربعین حافظ ابونعیم ، روایت بیست و هفتم ، مربوط به آمدن حضرت مهدی ( ع ) از ناحیه مشرق و مشابه این را در بحار ج 52 ص 243 از امام باقر ( ع ) روایت کرده است که فرمود :
« گوئیا می بینم گروهی از مشرق زمین خروج می نمایند و طالب حق اند اما حق اند اما آنها را اجابت نمی کنند ، مجددا برخواسته هاشان تاکید دارند ، اما مخالفان نمی پذیرند وقتی چنین وضعی را مشاهده می کنند شمشیرها را بدوش کشیده در مقابل دشمن می ایستند اینجاست که پاسخ مثبت می گیرند اما این بار ، خودشان نمی پذیرند تا اینکه همگی قیام می کنند .. و درفش هدایت را جز به دست توانای صاحب شما ( حضرت مهدی ( ع ) ) به کسی دیگر نمی سپرند ، کشته های آنان شهید محسوب می شوند اما اگر من آن زمان را درک می کردم ، خویشتن را برای یاری صاحب این امر نگه می داشتم »
از این روایت ، با تعبیرات مختلف آن چند امر استفاده می شود :
اول : اینکه این روایت متواتر اجمالی است ، آنچه در این روایت مضمون عمده آن را تشکیل می دهد ، خبردادن پیامبر اسلام ( ص ) به مظلومیت اهل بیتش بعد از خودشان است و تنها امتی که حق آنان را استیفاء می کنند کسانی هستند که از مشرق بپا خاسته و مقدمه حکومت جهانی پیشوای خود حضرت مهدی ( ع ) را مهیا می نماید ، در پی به قدرت رسیدن همین افراد است که امام ( ع ) ظهور می کند و آنان درفش خود را تسلیم آن حضرت می نمایند ، خداوند بوسیله وجود مقدس وی ، اسلام را به جهانیان معرفی می کند ، او زمین را پر از عدل و داد می کند .
دوم : مراد از اینکه گروهی از مشرق خروج می کند و دارای درفش های سیاه اند . ایرانیان می باشند ، این مسئله مورد اتفاق همه صحابه که این روایت وغیر آن را نقل کرده اند و نزد تابعین که روایت را از صحابه دریافت نموده اند می باشد و همچنین مورد اتفاق نظر کلیه مولفان بعد از آنان در خلال قرون گذشته بوده است ، بگونه ای که ماجرای خروج و آمدن این افراد ، در آن زمان امری کاملا روشن و ثابت بوده است َ، از این رو یک نفر هم از آنان اشاره نکرده به اینکه ، مراد از این گروه مثلا اهل ترکیه و یا هند و یا جاهای دیگری غیر از ایران باشد .. بلکه عده ای از راویان و مولفان تصریح کرده اند که آنان ایرانیان هستند حتی نام خراسانیها در تعدادی از فقرات و عبارت هایی که از حدیث ، نقل شده وارد شده است ، چنانکه در روایت مربوط به درفش های خراسان خواهد آمد .
سوم : نهضت و قیام آنان که با دشمنی جهانیان و نبردی که در آن پیروز می شوند ، روبرو خواهد شد و بعد از آن حضرت مهدی ( ع ) ظهور می کند .
چهارم : برهر فرد مسلمان و نسل معاصر آنان واجب است که به یاری آنان برخیزند هرچند که در شرائط دشواری بسربرند حتی اگر قرار باشد که برای یاری آنان روی یخ و برف راه رفته و حرکت نماید .
پنجم : اینکه درفش آنان پرچم هدایت است یعنی : حکومت و دولت آنان ماهیتی دینی و صحیح دارد ، عملکرد واهدافی که دنبال می کنند با احکام اسلام و اهداف مقدس آن هماهنگ است بگونه ای که اگر مسلمانی با آن همکاری کند به وظیفه شرعی خود عمل نموده و تکلیف از او ساقط است .
ششم : این روایت از آینده و غیب خبر می دهد و یکی از معجزه های دال بر نبوت نبی اکرم ( ص ) می باشد . به این دلیل که آنچه را آن بزرگوار راجع به مظلومیت اهل بیتش ( ع ) و آوارگی و پراکندگی آنان در چهار گوشه جهان اطلاع داده است در طول قرون گذشته محقق شده است تا جایی که ما خاندانی را در طول تاریخ و در سطح جهان سراغ نداریم که مانند اهل بیت پیامبر ( ص ) و فرزندان حضرت علی ( ع ) و فاطمه ( ص ) با تبعید و آوارگی مواجه شده باشند .
براساس اخبار وتعاليم پيشوايان معصوم دين و دلالت و بعضي از آيات قرآن قيامت بوقوع نميپيوندد مگر اينكه دو مرحله پيش از آن طي شود يكي ظهور حضرت مهدي (عج) و ديگري رجعت هر يك از اين دو مرحله شباهت و سنخيتي باقيامت دارند و بعبارت ديگر مراحل نازله آن هستند.
جهان آفرينش به سمت كمال مطلوب خود پيوسته در حركت مي باشد و آخرت آخرين منزلگه آن است كه در آن به اوج تكامل خود ميرسد بنابراين مراتب پيش از قيامت يعني مسئوله ظهور و پيدايش حكومت جهاني آسماني و مسئله رجعت در مسير تكامل بشريت قرار دارند در هر يك از اين دو مرتبه بشريت مراحلي از شكوفايي استعدادهاي عاليهو الهي خود را در مييابد و بيشتر به راز خلقت و حكمت آفرينش آشنا مي شود و آيات الهي را در آفاق وانفس بهتر از بيش درك مي كند تا سرانجام به قيامت و آخرت ميرسد و در آنجا حقيقت اشياء و جهان آفرينش را در عاليترين درجه بروز و تجلي خود درك ميكند وحق وحقيقت بطور كامل ظاهر شده و با ظهورش باطل را يكسره نابود ميكند بنابراين عالم بشريت در مسير تكاملي خود سه مرحله متوالي را طي خواهد كرد.
1-ظهور حضرت مهدي (عج) كه در آن بشريت راه سريعي را به سوي كمالات طي مي نمايد .
2-رجعت كه در آن با پيدايش آيات الهي و رجوع و برگشت برخي از انسانها به دنيا مرايتي از قيامت بوقوع پيوسته و استعدادهاي عاليه انساني كه در زمانهاي پيشين به مرحلة كامل فعليت نرسيده بود شكوفا ميشود.
3-قيامت كه موجب تكامل دو مرحلة قبلي است و در آن همه آيات الهي در منتهاي درجة قوت و كمال ظاهر شده و سلسله روابط اعتباري كلي از بين رفته و همه چيز در ارتباط با خالق جلوه ملكوتي خود نمايان ميشود.
آيات و روايات در زمينه ظهور حضرت مهدي (عج)
آيه 55 سوره نور «وعدالله الذين امنومنكم و عملوالصالحات لسيتخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدونني لايشركون بي شيئا و من كفر بعد ذلك فاؤلئك هم الفاسقون »
خداوند به كساني كه از شما ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند وعده مي دهد كه آنها را قطعا خليفه روي زمين خواهد كرد همانگونه كه پيشيان را خلافت روي زمين بخشيد و دين و آييني را كه براي آنها پسنديده پابرجا و ريشه دار خواهد ساخت و خوف و ترس آنها را به امنيت و آرامش مبدل ميكند آنچنان كه تنها مرا ميپرستند و چيزي را براي من شريك نخواهد ساخت و كساني كه بعداز آن كافر شدند فاسقند.
در مورد شان نزول آيه بيان شده است هنگاميكه پيامبر و مسلمانان به مدينه هجرت كردند وانصار با آغوش باز آنها را پذيرا گشتند تمامي عرب برضد آنها قيام كردند آن چنان كه آنان ناچار بودند اسلحه را از خود دور نكنند شب را با سلاح بخوابند و صبح با سلاح برخيزند ادامه اين حالت براي مسلمانان سخت بود از پيامبر پرسيدند اين حالت تاكي ادامه خواهد يافت آيا زماني فراخواهد رسيد كه ما با خيال آسوده شب را استراحت كنيم و اطمينان و آرامش بر ما حكم فرما گردد و جز از خداوند از كسي نترسيم كه اين آيه نازل شد.
از مجموع اين آيه اين مطالب فهميده مي شود كه خداوند به مؤمناني كه داراي دو صفت ايمان و عمل صالح باشند سه نويد داده است:
1-جانشيني و حكومت روي زمين
2-نشر آيين حق به طور اساسي و ريشه دار
3-از ميان رفتن تمام اساب خوف و ترس
امام سجاد (ع) در تفسير اين آيه فرموده اند آنها به خدا سوگند شيعيان ما هستند خداوند كار را براي آنها به دست مردي از ما انجام مي دهد كه مهدي اين امت است و زمين را از عدل و داد ميكند انگونه كه از ظلم و جور پر شده است.
امام باقر (ع) مي فرمايند: هنگام ظهور حضرت مهدي هيچ كس در روي زمين نخواهد بود مگر حقانيت محمد (ص) راكند از نظر اينكه وعده الهي از آن كيست مفصران نظرات گوناگون بيان كرده اند بعضي ان را مخصوص صحابه پيامبر دانستهاند و بعضي ديگر اشاره به حكومت خلفاي چهار گانه نخستين و بعضي مفهوم آن را چنان وسيع دانسته اند كه اين وعده را شامل تمام مسلماني كه داراي اين صفتند مي دانند و گروهي آن را اشاره به حكومت حضرت مهدي عج مي دانند بدون شك ايه شامل مسلمانان نخستين و شامل حكومت مهدي (عج) كه طبق عقيده عموم مسلمانان ازجمله شيعه و اهل تسنن سراسر روي زمين را پر از عدل و داد ميكند بعد از آنكه ظلم و جور همه جا را گرفته باشد.
همان طور كه ميدانيم محصول تمام زحمات پيامبران و تبليغات مستمر و پي گير آنها و نمونه كامل حاكميت توحيد و امنيت كامل وعبادت خالي از شركت زماني تحقق مي يابد كه مهدي آن صلاحه انبيا و فرزند پيامبر اسلام ظاهر شود همان كسي كه همه مسلمانان اين حديث را درباره او از پيامبر نقل كرده اند.
اگر از عمر دنيا جز يك روز باقي بماند خداوند آن يك روز را آنقدر طولاني مي كند تا مردي از دودمان من كه نامش نام من است حاكم بر زمين شود و صفحه زمين را پر از عدل و داد كند آن گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد. در روايات ديگري آمده است كه پيامبر نگاهي به امام حسين (ع) كردند و فرمودند اين فرزند من سيد است و از سلاله اش مردي خواهد آمد كه هم نام من است در سيرت با او شباهت و در صورت با او اختلاف دارد و زمين را پر از عدل و داد مي كند.
سوره قصص
و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين.
اراده ما بر اين قرار گرفته است كه به مستضعفين نعمت بخشيم و آنها را پيشوايان و وارثين روي زمين قرار دهيم حضرت علي (ع) در تفسير اين آيه مي فرمايند اين گروه آل محمد هستند خداوند مهدي آنها را بعد از زحمت و فشاري كه بر آنان وارد مي شود بر مي انگيزد و به آنها عزت مي دهد و دشمنانشان را ذليل وخوار ميكنند.
آيه پانزده انبياء و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون ان في هذا البلاغا لقوم عابدين
مادر زبور بعد از ذكر (تورات) نوشتيم كه بندگان صالح من وارث زمين خواهند شد در اين ابلاغ روشني است براي جمعيت عبادت كنندگان
در اين آيه يكي از پاداش هاي دنيوي كه به آن اشاره شده است حكومت روي زمين است كه سرانجام بندگان صالح من وارث زمين خواهند شد و سراسر زمين را شامل مي شود درمورد تفسير اين آيه از امام باقر (ع) در مجمع البيان آمده است بندگان صالحي را كه خداوند در اين ايه وارثان زمين ياد مي كنند ياران مهدي در آخر الزمان هستند.
ايه 81 سوره اسراء
و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا
بگو حق فرا رسيد و باطل نابود شد براستي كه باطل نابود شدني است.
در بسياري از روايات اين آيه به قيام حضرت مهدي عج تفسير شده است امام باقر (ع) فرمود مفهوم اين سخن الهي اين است كه هنگامي كه امام قائم قيام كند دولت باطل برچيده مي شود يا در روايات ديگري ميخوانيم مهدي به هنگام تولد بر بازويش اين آيه نقش بسته بوده است دانشمندان عالم اسلامي رسالهاي را در زمينه ظهور حضرت مهدي بيان كرده اند در اين رساله پس از ذكر نام حضرت مهدي و محل ظهور او يعني مكه ميخوانيم به هنگام ظهور فساد در جهان وانتشار كفر و ستم خداوند بوسيله مهدي عج جهان را پر از عدل و داد مي كند همانگونه كه از ظلم و ستم پر شده است او آخرين خلفاي راشدين دوازده گانه است كه پيامبر خبر از آنها در كتب صحاح داده است احاديث مربوط به ظهور حضرت مهدي را بسياري از صحابه پيامبر من جمله عثمان بن عفان علي بن ابيطالب طلحه بن عبيدا… عبدالرحمن بن عوف عبدالله بن حارث ابوهريره عبدالله بن عمر وام سلمه نقل كرده اند از مجموع احاديثي كه تاكنون روايت شده چنين برميآيد كه سه نداي آسماني در مورد حضرت شنيده مي شود نداي اول در ماه رجب: نمايان شدن بدني كاملا واضح در قرص خورشيد دستي كه از آسمان اشاره ميكند خارج شدن سرو سينه مردي در قرص خورشيد امام باقر (ع)ميفرمايند ثابت ماندن خورشيد از ظهر تا وقت عصر وخارج شدن سينه و صورت مردك در قرص خورشيد كه نسبش براي مردم شناخته شده است دستي كه در آسمان ظاهر شود واشاره مي كند هذا حق اين حق است نداهاي سه گانه همه در ماه رجب ميشنوند بدانيد لعنت خدا شامل حال جمعيت ظالم ستمكار مي شود نداي دوم: اي گروه مومنان ظهور نزديك شده است نداي سوم: بدن آشكار ونماياني ندا مي دهد بدانيد كه خداوند مهدي آل مهدي را براي اجراي قضاي خود برستمكاران برانگيخت .
نداي دوم در ماه رمضانشب 23 رمضان كه صيحه آسماني ظهور حضرت مهدي را بشارت ميدهد نداي سوم در ماه محرم: صبح شنبه اي كه مصادف با عاشورا است حضرت پس از طلوع افتاب پشت مقام حضرت ابراهيم دو ركعت نماز به جا ميآورند ميان ركن و مقام ايستاده و اولين سخنراني خويش را به گوش جهانيان مي رسانند و پس از معرفي خويش مردم را به بيعت دعوت ميكنند و جبرئيل در آن زمان به شكل پرنده اي سفيد رنگ است و اولين كسي است كه با او بيعت مي كنند و بعد از آن 313 تن ازمؤمنان و صالحان كه به مكه آمده اند با ايشان بيعت مي كنند و همگي آماده جهاد و شهادتند هر مومني كه بر سطح زمين هستند نور درون خانه اش مي تابد و نفوس مومنان از آن نور شادمان مي گردند هر چند كه نمي دانندحضرت مهدي ظهور كرده است.
علايم ظهور حضرت مهدي عج
علايم ظهور به علايممشروطه و حتميه تقسيم ميشود علايم مشروط اشاره شده كه بواسطه توسل و استغفار مؤمنان و مسلمانان ممكناست در نزول آن تاخير رخ دهد يا اصلا چنين يلايي به جهت عظمت عمل صالح ايشان نازل نشود.
علايم ظهور حتمي
پيامبر فرمودند ده چيز حتما بيش از قيامت خواهد آمد
1-حروج سفياني: جنبش يماني را به عنوان پرچم هدايت معرفي ميكنند كه همزمان با شورش سفياني در شام او هم در يمن قيام كرده و مردم را به حق و حقيقت دعوت ميكند واجابت دعوتش واجب است پس از حركت به سمت عراق و شام و ملاقاتش با سيد خراساني در جنگ با سفياني او را ياري ميرساند يماني از فرزندان زيدبن علي بن الحسين (ع) است.
2-قيام سيد خراساني پرچمدار خراساني كه در اين لشكر جمعي از ياران حضرت مهدي تحت فرماندهي سيد خراساني وجود دارد امام باقر (ع) ميفرمايند سفياني لشكر را به سوي كوفه ميفرستد كه هفتاد هزار نفرند در انها در آنجا به قتل و كشتار و اسارت مردم ميپردازند در چنين شرايطي پرچمهايي ازسوي خراساني به رهبري سيد خراساني نمايان ميشوند كه منزلگاهها را با سرعتچشمگيري طي كرده و پشت سر ميگذارند و در ميان آنها عدهاي از اصحاب حضرت مهدي هستند.
3-دجال – 4 – دود جنبده- طلوع خورشيد از معرب – فرودآمدن عيسي – فرو رفتن زمين در مشرق فرو رفتن درجزيره العرب آتشي كه از اعماق زمين خارج مي شود و مردم را به سوي محشر سوق ميدهد.
نقش زنان در نهضت حضرت مهدي (عج)
حضور 50 زن در بين ياران امام و اولين گروه از زناني كه به محضر امام زمان ميشتابند آنها نيز كه در آن ايام ميزيستهاند و همانند ديگر ياران امام به هنگام ظهور در حرم امن الهي به خدمت امام (ع) ميرسند در اين باره دو روايت وجود دارد.
روايت اول ازام سلمه نقل شده است كه فرموده است در هنگامي كه پناهندهاي به حرم امن الهي پناه ميآورد و مردم همانند كبوتراني از چهار سمت به يك سو هجوم ميبرند و به سوي او جمع ميشوند تا اينكه در نزد آن حضرت 314 نفر گرد ميآيند كه برخي از آنان زن ميباشند و برهر جبار و جبار زاده اي پيروز ميشوند. جابربن نخعي روايت كرده به خدا سوگند كه 313 نفر ميآيند كه پنجاه نفر آنها زن هستند كه بدون هيچ قرار قبلي در مكه در كنار هم جمع ميشوند و خداوند بر هر كاري تواناست.
آيات و رواياتي كه درباره مسئله رجعت آمده است:
الم تر الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذرالموت فقال لهم الله موتواثم احياهم ان الله لذوفضل علي الناس و كلي اكثر الناس لايشكرون سوره بقره آيه 243
آيا نديدي جمعيتي را كه از ترس مرگ از خانههاي خود فرار كردند و آنان هزار ها نفر بودند خداوند به آنها گفت بميريد سپس خداوند آنها را زنده كرد و ماجراي زندگي آنها را درس عبرتي براي آيندگان قرار داد خداوند نسبت به بندگان خود احسان ميكنند ولي بيشتر مردم شكر او را به جا نمي آورند پس از اين آيه مسئله امكان رجعت فهميده ميشود در تاريخ گذشتگان مواردي را مييابيم كه افرادي بعد از مرگ به اين جهان بازگشتند مانند ماجراي جمعي از بني اسرائيل كه همراه موسي (ع) به طور رفتند كه در آيه 55-56 سوره بقره آمده است.
داستان عزيز يا ارميا كه در آيه 259 سوره بقره آمده است بنابراين مانعي ندارد كه از اين قبيل مسائل در آينده تكرار شود مرحوم شيخ صدوق همين آيه براي امكان مسئله رجعت استدلال كرده و ميگويد يكي از عقايد ما اعتقاد بر رجعت است كه گروهي از انسانهاي پيشين ديگر در همين دنيا به زندگي باز مي گردند آيه 83 سوره نمل
«يوم تحشر من كل امه فوجا ممن يكذب باياتنا فهم يوزعون
به خاطر بياور روزي را كه ما از هر امتي گروهي را از كساني كه آيات ما را تكذيب ميكردند محشور ميكنيم و آنها را نگه ميداريم تا به يكديگر ملحق شوند.
مسئله كه از آيات 85-82 سورة نمل فهميده ميشود همين مسئله رجعت است كه در تفسيرش آمده است از عقايد معروف شيعه است و تفسيرش در يك عبارت كوتاه چنين است بعد از ظهور حضرت مهدي در آستانه رستاخيز گروهي ازمؤمنان خالص و كفار و طاغيان بسيار شرور به اين جهان باز ميگردند گروه اول مدارجي از كمال را طي مي كنند و گروه دوم كيفرهاي شديدي ميبينند.
مرحوم سيد مرتضي از بزرگان شيعه است چنين ميگويد خداوند متعال بعد از ظهور حضرت مهدي گروهي از كساني كه قبلا از دنيا رفته اند به اين جهان باز ميگرداند تا در ثواب و افتخارات ياري او و مشاهده حكومت حق بر سراسر جهان شركت جويند و نيز گروهي از دشمنان سرسخت را باز مي گرداند تا از آنها انتقام گيرد پس در قرآن مجيد وقوع رجعت اجمالا در پنج مورد از امتهاي پيشين آمده است.
داستان عزيز آيه 259 آيه 243 سوره بقره آيه 56-56 سوره بقره درباره بني اسرائيل كه گروهي از انها بعد از تقاضاي مشاهده خداوند گرفتار صاعقه مرگباري مي شدند ومردند سپس خداوند آنها را به زندگي بازگرداند تا شكر نعمت او را به جا آورند آيه 110 سوره مائده ضمن بر شمردن معجزات عيسي ميخوانيم تو مردگان را به فرمان من زنده مي كردي اين تعبير نشان مي دهد كه مسيح از اين معجزه خود استفاده كرد بلكه به تعبير به فعل مضارع دليل بر تكرار آن است و اين خود يك نوع رجعت براي بعضي محسوب ميشود.
در آيه 73 سوره بقره در مورد كشته اي كه بني اسرائيل براي پيدا كردن قاتلش نزاع و جدال برخاسته بود قرآن ميگويد دستور داده شد گاوي را با ويژگيهايي سر ببرند و بخشي از آن را بر بدن مرده زنند تا زنده گردد وقاتل خود را معرفي كند و غير از اينها داستان اصحاب كهف، داستان مرغان چهار گانه ابراهيم كه بعد از ذبح به زندگي بازگشتند.
در احاديث و روايات آمده است كه خداوند به بركت ظهور امام زمان آنها را زنده خواهد كرد و بار ديگر به دنيا رجعت خواهند نمود اين گروه دو دستهاند برخي از نام ونشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخي ديگر فقط از امدنشان سخن به ميان آمده است كه 13 زن ياد ميشود كه به هنگام ظهور قائم زنده خواهند شد و به مداواي مجروحان جنگي و سرپرستي يتيمان خواهند پرداخت.
معاد جسماني و روحاني است:
معاد از كلمه عود به معني بازگشت اشياء با تمام وجودشان به خيري است كه از آن وجود يافتهاند به همين علت انسان كه با تمام موجوديت ومراتب هستي خود به عالم كثرت نزول پيدا كرده است بايد همه مراقب وجودي خود دوباره راه صعود و تكامل را طي كرده و به آستان قدس الهي رجوع نمايد وگرنه معاد او به تمام معني تحقق نپذيرفته است از اين رو ملحق شدن بدن به نفس در معاد امري حتمي وترديد ناپذير است البته در قيامت نشئه دنيوي به نشئه ديگري كه آخرين مرحله كمال وحيات در آن است تبديل شده و بدن انسان همچون نفسي زنده نوراني و زنده ميگردد از سوي ديگر ترديدي نيست كه ادراك كننده حقيقي لذات و آلام روح انساني است ولي مادام كه روح انساني همراه با پيكر ظاهري و محسوس است علاوه بر درك لذات وآلام روحي و معنوي از قرينه مادي ومحسوس انها تير متاثر است يعني پيكر ظاهري يا بعد جسماني انسان نيز وسيله اي براي انتقال لذت والم به روح اوست از اين رو اگر لذت يا الم از هر دو مجرا بعد جسماني و روحي به انسان روي آورند.
قطعا شدت مراتب تاثر پذيري روح انسان بيشتر از حالتي است كه تنها از طريق روحي متاثر شود حال با توجه به اينكه در قيامت و آخرت لذت و اسم و سعادت وشقاوت به حدكمال و نهايت خود ميرسند طبعا ضروري است كه وسايل انتقال ومجاري تاثر پذيري آنها نيز كامل باشد بنابراين الحاق نفس و روح به بدن براي درك كامل وهمه جانبه لذت و سهر و يا عذاب والم لازم و ضروري است .
آيات قراني كه اين مطالب را تاييد ميكنند
در يك دسته از آيات كه مشركين زنده كردن استخوانهاي پوسيده را مطرح ميكنند و آن را امر غير ممكن ميدانند خداوند خلقت اوليه آنها را از نطفه يادآوري كرده و اشاره به قدرت لايزال ونامحدود خود ميكند لذا بعد جسماني معاد را نه تنها نفي نمي كند بلكه بطور ضمني آن را تاييد كرده و اعاده آنرا در يد قدرت خود معرفي مي كند سورة يس آيه 77-76
اولم يرالانسان انا خلقناه من نطفه فاذا هو خصيم مبين و ضرب لنا مثلا و نسي خلقه قال من يحي العظام و هي رميم قل يحييها الذي انشاها اول مره و هو بكل خلق عليم
«آيا انسان نديده است كه ما او را از نطفهاي آفريديم پس اكنون دشمن آشكار شده است و براي ما نمونهاي آورده و آفريده شده خود را فراموش كرد و گفت آن كيست كه استخوانهاي پوسيده را دوباره زنده مي كند بگو كسي آن را زنده ميكند كه نخستين بار او را ايجاد كرده است و خداوند به هر آفرينشي داناست.
سورة قيامت آيه 4-3 ايحسب الانسان الن نجمع عطامه بلي قادرين علي ان نسوي نمانه
آيا انسان ميپندارد كه استخوانهاي او را جمع نخواهم كرد آري ما قادريم كه حتي خطوط سرانگشتان او را موزون و مرتب كنيم.
آيه 10 سوره سجده «و قالواء اذا ظلت في الارض ءانا لفي خلق جديد كل هم بلقاء ربهم كافرون
گفتند چگونه ما وقتي خاك شديم و خاكهاي ما در زمين گم شد دوباره لياس حيات در تن كنيم.
در دسته ديگر آيات شواهدي متعددي براي زنده شدن مردگان ارائه مي دهد كه در همه آشكارا بعد جسماني معاد ملاحظه ميشود.
ماجراي يكي از انبياء كه بر قريه ويراني عبور كرده بود هنگامي كه چشمش به استخوانهاي متلاشي شده اهل قريه افتاد به آنها اشاره كرد واين سوال را از خود پرسيد كه چگونه خداوند اينها را بعد از مرگشان زنده ميكند خداوند يكصد سال او را ميراند و سپس او را زنده كرد و به او گفت چقدر درنگ كردي گفت يك روز يا قسمتي از يك روز خداوند فرمود نه تو يكصد سال درنگ كردي «حديثي از امام صادق بيان شده كه اين پيامبر عزيز بوده است» .
اكنون به غذا و آشاميدني خود نگاه كن و ببين كه آنها در طول اين مدت تغيير نكرده است و براي اينكه بداني يكصد سال از مرگ تو گذشته است نگاهي به مركب سواري خود كن و ببين متلاشي و پراكنده شده است و خداوند اجزايي پراكنده او را جمع آوري كرد و او را زنده كرد و او هنگامي كه اين منظره را ديد گفت مي دانم خداوند بر هر چيزي تواناست.
جريان زنده كردن پرندگان توسط حضرت ابراهيم فقيه گاو بني اسرائيل معجزه حضرت عيسي داستان اصحاب كهف يا حضرت ايوب تمام فرزندانش را در يك آزمايش الهي از دست داده بود خداوند در مقابل صبر عظيم او و موفقيت در آزمايش به عنوان از نزد خود اهلش را زنده و دوباره به او بازگرداند.
يا در آيه 84-83 سورة انبياء الم ترالي الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف خذر الموت فقال لهم الله موتو اثم احياهم ان الله لذوفضل علي الناس و لكن اكثر الناس لايشكرون
آيا نديدي آنان را كه از ترس مرگ ازديارشان بيرون رفتند در حالي كه هزاران نفر بودند سپس خداوند به آنان فرمود آنان بميرند سپس آنان را زنده كرد به حقيقت خداوند صاحب فضل بر مردمان است وليكن بيشتر مردم سپاس نميگذارند .
آيا نديدي آنان را كه از ترس مرگ ازديارشان بيرون رفتند در حالي كه هزاران نفر بودند سپس خداوند به انان فرمود آنان بميرند سپس انان را زنده كرد به حقيقت خداوند صاحب فضل بر مردمان است و ليكن بيشتر مردم سپاس نميگذارند.
در تعداد آيات ديگر درباره كيفيت احياء مردگان را با بعد جسماني و روحاني بيان شده است.
سورة انفطار آيه 4 – واذا القبور بعثرت زماني كه قبرها زير و رو شود و مردگان از آن بيرون آيند.
سوره عاديات آيه 9 – افلا يعلم اذا بعتر ما في القبور ايا انسان نمي داند كه روزي از قبرها برانگيخته مي شود
آيه 7 سوره حج و ال الساعه اتيه لاريب فيها و ان الله يبعث من في القبور
قيامت آمدني است و هيچ گونه شكي در آن نيست و اينكه خداوند آنان را كه در قبرها هستند بر ميانگيزد
آيه 51 سوره يس و نفخ في الصور فاذا هم من اجداث الي ربهم نيسلون
بار ديگر در صور دميده ميشود ناگهان آنها از قبرهايشان به سوي «دادگاه» پروردگارشان ميروند.
آيه 53 سوره يس: ان كانعت صيحه واحده فاذاهم جميع لدنيا محضرون
صحيه واحدي بيش نيست (فريادي بر ميخيزد) ناگهان همگي نزد ما حاضر ميشوند.
در دسته ديگر از آيات در مورد مواهب مادي ومعنوي بهشت سخن به ميان آمده است كه همه نشان ميدهد كه معاد هم در مرحله جسم و هم در مرحلة روح تحقق ميپذيرد و گرنه قصور و حور انواع غذاهاي بهشتي و لذايذ مادي در كنار مواهب معنوي معني ندارد.
اعتقاد به معاد جسماني پارهاي از سوالات و اشكالات بر ميانگيزد مانند شبه آكل و مأكول كه محققان اسلامي اين چنين در ذيل آيه 260 سوره بقره پاسخ دادهاند.
در رستاخيز خدا انسان را با همين بدن مادي بازميگرداند و به اصطلاح هم جسم انسان و هم روح انسان بر ميگردد حال اين سوال پيش ميايد اگر بدن انسان خاك شد و به وسيله ريشة درختان جزء گياه و ميوهاي گرديد و انسان ديگري آن را خورده و جزء بدن او شد يا في المثل اگر در سالهاي قحطي انساني از گوشت بدن انسان ديگري تغذيه كند به هنگام رستاخيز اجزاي خورده شده جزء كدام يك از دو بدن خواهد گرديد اگر جزء بدن اول گردد بدن دوم ناقص ميشودو اگر به عكس جزء بدن دوم باقي بماند اولي ناقص و يا نابود خواهد شد
پاسخ به اين سوال نياز به چند مقدمه به شرح زير دارد:
1-ميدانيم كه اجزاء بدن انسان بارها از زمان كودكي تا هنگام مرگ عوض مي شود حتي سلولهاي مغزي با اينكه از نظر تعداد كم و زياد نمي شود با از نظر اجزاء عوض ميگردند زيرا از يك طرف تغذيه ميكنند و از سوي ديگر تحليل ميروند و اين خود باعث تبديل كامل آنها با گذشت زمان است خلاصه اينكه در مدتي كمتر از ده سال تقريبا هيچ يك از ذرات پيشين بدن انسان باقي نميماند ولي بايد توجه داشت كه ذرات قبلي به هنگامي كه در آستانه مرگ قرار ميگيرند همه خواص وآثار خود را به سلولهاي نو و تازه ميسپارند به همين دليل خصوصيات جسمي انسان از زنگ و شكل و قيام گرفته تا بقيه كيفيات جسماني با گذشت زمان ثابت هستند و اين نيست مگر به خاطر انتقال صفات به سلولهاي تازه بنابراين آخرين اجزاي بدن هر انساني كه پس از مرگ تبديل به خاك ميشود داراي مجموعه صفاتي است كه در طول عمر كسب كراه و تاريخ گويايي است از سرگذشت جسم انسان در تمام عمر .
2-درست است كه اساس شخصيت انسان را روح انسان تشكيل ميدهد ولي بايد توجه داشت كه روح همراه جسم پرورش و تكامل مييابد و هر دو در يكديگر تاثير متقابل دارند و لذا همانطور كه دو جسم از تمام جهت به هم شبيه نيستند دو روح نيز از تمام جهات با هم شباهت نخواهند داشت به همين دليل هيچ روحي بدون جسمي كه با آن پرورش و تكامل پيدا كرده و نمي تواند فعاليت كامل و وسيع داشتهباشد و لذا در رستاخيز بايد همان جسم سابق باز گردد تا روح با پيوستن به آن فعاليت خود را در يك مرحله عالي تر از سرگيرد و از نتايج اعمالي كه انجام داده بهره مند شود.
3-هر يك از ذرات بدن انسان تمام مشخصات جسمي او را در بر مي گيرد يعني اگر راستي هر يك از سلولهاي بدن را بتوانيم پرورش دهيم تا به صورت يك انسان كامل درآيد آن انسان تمام صفات شخصي را كه اين جزء از او گرفته شده درا خواهد بود دقت كنيد مگر روز نخست يك سلول بيشتر بود همان يك سلول نطفه تمام صفات او را در برداشت و تدريجا از راه تقسيم به دو سلول تبديل شد و دو سلول به چهار سلول و به همين ترتيب تمام سلولهاي بدن انسان بوجود آمدند بنابراين هر يك از سلولهاي بدن انسان شعبه اي از سلول نخستين مي باشد كه اگرهمانند او پرورش بيابد انساني شبيه به او از هر نظر خواهد ساخت كه عين صفات او را دارا باشد.
اكنون با نظر گرفتن مقدمات سه گانه به پاسخ اصل ايراد مي پردازيم.
آيا قرآن صريحا مي گويد آخرين ذراتي كه در بدن انسان در هنگام مرگ وجود دارد زور قيامت به همان بدن باز مي گردد.
بنابراين اگر انسان ديگر از او تغذيه كرده اين اجزاء از بدن او خارج شده و به بدن صاحب اصلي بر ميگردد تلف چيزي كه در اينجا خواهد بود اين است كه لابد بدن دوم ناقص ميشود ولي بايد گفت در حقيقت ناقص نميشود بلكه كوچك ميشود زيرا اجزاي بدن او در تمام بدن دوم لاغر و كوچك تر ميشود مثلا يك انسان 60 كيلويي 40 كيلو از وزن بدن خود را كه مال ديگري بوده از دست خواهد داد و تنها بدن كوچكي به اندازه كودكي از او باقي ميماند .
حال اين سوال مطرح ميشود آيا اين موضوع ميتواند مشكلي ايجاد كند پاسخ اين است كه مسلما نه زيرا اين بدن كوچك تمام صفات شخص دوم را بدون كم و كاست در بردارد و به هنگام رستاخيز همچون فرزندي كه كوچك است و سپس بزرگ ميشود پرورش مييابد و به صورت انسان كاملي محشور ميگردد اين نوع تكامل و پرورش به هنگام رستاخيز هيچ اشكال عقلي ونقلي ندارد.
آيا اين پرورش هنگام رستاخيز فوري است يا تدريجي پاسخ اين است كه بر ما روشن نيست ما اينقدر ميدانيم هر كدام باشد هيچ اشكالي توليد نمي كند و در هر دو صورت مسئله حل شده است.
تنها در اين جا يك سوال باقي ميماند و آن اين است كه تمام بدن انساني از اجزاء ديگري تشكيل شده باشد در آن صورت تكليف چيست.
پاسخ اين است كه چنين چيزي اصولا محال است زيرا مسئله آكل وماكول مرغ بر اين است كه بدني اول موجود باشد و از بدن ديگر تغذيه كند و پرورش يابد و با توجه به اين موضوع ممكن است تمام ذرات بدن اول از بدن دوم تشكيل گردد بايد بدني قبلا فرض كنيم تا از بدن ديگري بخورد بنابراين بدن ديگر حتما جزء او خواهد شد نه كل او
اثبات عقلي بعد روحاني و تجرد روح انسان
در اين زمينه دلايل گوناگون بيان شده است از قبيل برهان ثبات شخصيت وخواب و رؤيا كه در كتاب درسي بينش اسلامي 3 به طور كامل توضيح داده شده است از دلايل ديگري كه در اين زمينه بيان شده است.
1-عدم انطباق بزرگ بر كوچك: وقتي شيء در برابر چشمان ما قرار ميگيرد در نتيجه عبور امواج نوري از قرينه و عدسي شبكيه تصويري از آن در لكة زرد تشكيل مي گردد و سپس خبر آن به مركز بينايي در مغز انتقال مييابد و واضح است تصوير تشكيل يافته از يك ساختمان بزرگ يا از يك درخت 20 متري در لكة زرد بسيار ريز و كوچك است اما تصويري كه ما از شيء خارجي در ذهن خود داريم بسيار بزرگ و به اندازه جسم خارجي است حال اين سوال مطرح مي شود كه اين تصوير با آن ابعاد بزرگ خود در كجا قرار دارد؟
در اينكه چنان تصويري در ذهن ما وجود دارد ترديدي نيست و نمي توان قبل از تشكيل اين تصوير را با بعد از آن يكي دانست اما اين تصوير كه گاهي ابعاد آن ممكن است هزاران متر طول وعرض داشته باشد آيا مي تواند در مغز انسان وجود داشته باشد طبيعي است كه چنين چيزي امكان پذير نيست زيرا كه ابعاد مغز از چند سانتي متر مربع تجاوز نكرده و يك تصوير چندين متري در سلولهاي مغز جاي نميگيرد همچنانكه يك دريا در يك ليوان و يك اتومبيل بزرگ در حفرة چند سانتي متري جاي نمي گيرد ممكن است گفته شود كه مغز با توجه به معيارهايي كه بنا به فرض در اختيار دارد تصوير بسيار كوچك موجود در لكة زرد را بزرگ كرده وتصويري با ابعاد جسم خارجي ميسازد اما سخن در اين نيست كه چه چيز اين تصوير را ميسازد يا چگونه ميسازد بلكه سخن در اين است كه اين تصوير در كجا قرار دارد.
آنچه مسلم است اين است كه اين تصوير با همان ابعاد جسم خارجي در ذهن ادراك مي شود و اگر اين ادراك وجود نميداشت ما از وجود جسم خارجي با آن ابعاد با خبر نميشديم زيرا چيزي كه سبب اطلاع ما از جسم خارجي مي شود تنها همان تصويري است كه در ذهن خود داريم و باز مسلم است كه اين تصوير بعلت بزرگي خود نمي تواند در گوشه اي از مغز جاي گيرد بناچار بايد يك وجود غير مادي در انسان را بپذيريم كه اين تصويرهاي بزرگ در آنجا نقش بسته است.
ابزار ادراك
ستاره شناسي كه مي خواهد ستارگان آسمان را رصد كند از دستگاهي به نام تلسكوپ استفاده ميكند و بدون استفاده از اين دستگاه قادر به رصد كردن ستارگان نيست آيا مي توان گفت كه در اين ميان بينندة واقعي تلسكوپ است زيرا بدون استفاده از آن ستاره شناس قادر به رصد كردن نيست قهريست كه تلسكوپ در اين ميان تنها يك وسيله است و بيننده واقعي شخص ستاره شناس است در پديدة رؤيت نيز اگر چه وجود مغز و دستگاه بينايي لازم بوده و بدونآنها رؤيت صورت نميپذيرد ولي براساس دليلي كه ذكر شد مي توان دريافت دراين امر پاي يك عامل ديگري غير از مغز و دستگاه بينايي در ميان است بنابراين مي توان گفت كه وجود جسم در امر رؤيت بعنوان يك وسيله شرط لازم است اما شرط كافي نيست.
آيا پيكر انسان در معاد عين پيكر دنيوي اوست يا مثل آن:
اگر بعد جسماني انسان در معاد مثل پيكر اين جهاني او باشد در اين صورت خود مردگان احيائ و مبعوث نشده اند بلكه امثال و مانند هاي آنها برانگيخته شده و لذ معاد كه بازگشت خود اشياء است تحق نيافته است وموضوعات متفرع از آن مانند مسئله عدالت در پاداش و جزا كه در اين صورت گناه دوزخيان چيست زير آنان خود انسانهاي گناهكار دنيوي نيستند بلكه مانندهاي آنها مي باشند وهمين طور اهل بهشت نيز انسان هاي صالح و نيكوكار دنيوي نيستند بلكه امثال آنان ميباشند.
ظاهرا براي هر يك از دو جنبه عينيت و مثليت شواهدي از قرآن وجود دارد در آيه 33 سوره احقاف آمده است اولم يروا ان الله الذي خلق السموات و الارض و لم يعي بخلقهن بقادر علي ان يحيي الموتي بلي انه و علي كل شي قدير » آيا هنوز نمي دانند كه خداوند كه آسمانها و زمين رابيافريد و از آفرينش آنها ناتوان و خسته نشد قادر است كه مردگان را زنده كند آري او قادر است زيرا او بر هر چيزي تواناست.
در آيه فوق صحبت از زنده كردن خود مردگان است نه امثال آنان
سوره يس آيه 81 (اوليس الذي خلق السموات والارض بقادر علي آن يخلق مثلهم بلي و هوالخلاق العليم » آيا آنكه آسمانها و زمين را پديد آورد قادر نيست كه مثل و مانند ايشان را بيافريند آري او تواناست و او آفريننده دانا مي باشد.
اما اندك تاملي در ايات قرآن نشان مي دهد كه اشكال فوق از ديد و نگرشي سطحي و ناقص برمي خيزد و تناقضي در بين آيات وجود ندارد چه مشخصه وجودي هر كس با شخصيت حقيقي انسان مربوط به بعد روحي او است كه قيام ساير مراتب وجود او نيز به همان بعد است و جسم يا پيكر ظاهري ومحسوس انسان اصولا داخل در حقيقت وي نيست بعد جسمي انسان حداكثر مركب يا وسيله اي است براي سير كمالي و بعد متعالي او است و بس و نقش آن نيز در تكامل شخصيت انسان در حد نقش و اثر يك وسيله است با توجه ه اين حقيقت است كه قرآن ايراد منكرين معاد مبني بر گم و خاك شدن اجزا وجودشان را پس از مرگ رد كرده و ميفرمايد كه در لحظه مرگ شما توسط فرشتة مرگ تمام وكمال دريافت ميشويد و گم شدني در كار نيست يعني ان بعد جسماني يعني آن بعد جسماني شما كه پس از مرگ متلاشي ميشود داخل در حريم هويت شما نيست بنابراين مجموعه استعدادها، مكتسبات و ملكات نفساني هر كسي كه منشا صدور اعمال ، رفتار وگفتار وهمة تظاهرات وجوديش ميباشد و شخصيت حقيقي او را تشكيل ميدهد مربوط به بعد ماوراء طبيعي وي است كه از بقاء و ابديت برخوردار ميباشد لذا در آخرت انسان با عين شخصيت قبلي خود بر انگيخته ميشود و همان روح دوباره به پيكر جسماني تعلق گرفته و ملحق مي شود اما پيكر اخروي انسان در مقايسه با پيكر دنيوي است نه عين آن و خداوند هم فرموده است افعينا بالخلق الاول بل هم في ليس من خلق جديد » آيا ما از خلقت نخستين عاجز وناتوان شديم بلكه آنان از آفرينش جديد در شك و اشتباه هستند زيرا اگر قرار باشد كه پيكر اخروي انسان نيز عين همين پيكر دنيوي باشد يعني داراي همين نحوة وجودي و اجزاء مربوطه در اين صورت نظام اخروي همان نظام دنيوي خواهد بود و معاد يا عود و بازگشت اشياء به سوي خداوند مفهوم خود را از دست خواهد داد.
علاوه بر ان مگر درحيات دنيوي پيكر انسان در تمام طول عمر از ثبات و عينيت برخوردار است كه در آخرت چنان باشد؟ پر واضح است كه در طول عمر هر كس پيكر او بارها و بارها اجزاء و مواد سازنده آن تبديل و تعويض شده است تا آنجا كه حتي در هر دقيقه متحملا حدود يك ميليارد سلول جديد در بدن انسان بوجود ميآيد و طبعا در همين حدود هم از بين رفته تا جانشيني صورت گيرد اما بعلت ثبات بعد متعالي انسان هر كس همواره خود را واحد و ثابت در طول زندگي خود مي يابد .
بدين ترتيب حتي در دو زندگي دنيوي نيز پيكر انسان در سنين مختلف مثل پيكر سالهاي قبل است و نه عين آن تا چه رسيد به قيامت و حيات اخروي كه همة اشياء مراحل سير تكاملي خود را طي كرده و از نحوه وجودي جديد وكامل برخوردارند تا آنجا كه مادة كور و ظلماني كنوني تبديل به شي اي نوراني وزنده ميشود.
بنابراين همچنان كه قرآن در آيات گروه سوم به نظام موت و حيات اشاره مي كند با فرا رسيدن فصل بهار و باران هاي آن زمين واجزاء مردة آن از طريق تغذيه جذب دانه و ريشه و گياهان شدن جز پيكره گياهان درآمده و لباس حيات مي پوشد در فصل جديد عالم و با اران نشور بفرمان الهي اجزاء مردة زمين دوباره به نفس و روح يا ريشة وجودي انسان الحاق پيدا كرده و تبديل به پيكري زنده ميشود كه مشابه پيكر نبوي اوست اما روح او كه در حقيقت انسان اوست غيبت خود را حفظ كرده و مجموعه مكتبات خود را در نظام اخروي دريافت ميكند و چون هم فاعل حقيقي افعال وامور هم ادراك كنندة لذات و آلام روح نفس انساين است به احدي ظلم نشده و عدل تحقق خواهد يافت.
آيا بهشت و دوزخ الان موجودند
اكثر دانشمندان اسلامي معتقدند كه ايندو هم اكنون وجود خارجي دارند و ظواهر آيات قرآن نيز اين نظر را تاييد مي كنند (آيه 133 سوره آل عمران)
و سارعوا الي مغفره من ربكم و جنه عرضها السموات و الارض اعدت للمتقين
شتاب كنيد براي رسيدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتي كه وسعت آن ها آسمان ها و زمين است و براي پرهيزگاران آماده شده است.
در آيات مربوط به معراج در آيه 13 تا 15 سوره النجم ميخوانيم و لقد راه نزله اخري عبد سدره المنتهي عندها حبه الماوي بار ديگر پيامبر جبرئيل را نزد سوره المنتهي درآنجا كه بهشت جاويدان قرار داشت مشاهده كرد و اين تعبير گواه ديگري بر وجود فعلي بهشت است.
در سوره تكاثر آيه 5 و 6 و 7 ميفرمايد وكلالو تعلمون علم اليقين لترون لجحيم ثم لترونها عين اليقين اگر علم اليقين داشتند دوزخ را مشاهده ميكرديد سپس به عين اليقين آن را مي ديديد ايه 24 سوره بقره فان لم تفعلوا و لن تقعلوا فاتقوالنار التي و قودها الناس والحجاره اوعدت يكافريناگر اين كار نكرديد وهرگز نخواهيد كرد از آتشي بترسيد كه هيرم هاي آن بدن مردم گناهكار و سنگها است كه راي كافران مهيا شده است.
ايه 89 سوره توبه اعدالله لهم جنات تجري من تحتها الانهر خالدين فيها ذلك الفوز العظيم خداوند براي آنها باغهايي از بهشت فراهم ساخته كه نهرها از زير درختانش جاري است جاودانه در آن خواهند بود و اين رستگاري و پيروزي بزرگي است.
آيه 21 سوره حديده سايقوا الي مغفره من ربكم و حبه عرضها لعرض السماء و الارض اعدت للذين امنوا بالله و رسله ذلك فضل الله يوتيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم .
بر يكديگر سخت گيريد براي رسيدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتي كه بهينه ان مانند بهينه آسمان و زمين است و آماده شده براي كساني كه به خدا و رسولانش ايمان آورده اند اين فضل الهي است به هر كس بخواهد مي دهد و خداوند صاحب فضل عظيم است.
بهشت و دوزخ در كجا هستند:
به دنبال بحث فوق اين بحث پيش ميآيد كه اگر اين دو هم اكنون موجودند در كجا هستند؟
پاسخ اين سوال را از دو راه مي توان داد
1-بهشت و دوزخ در باطن و روان اين جهانند ما اين آسمان و زمين و كرات مختلف را با چشم خود مي بينم اما عوالمي كه در درون اين جها نقرار دارند نميبنيم و اگر ديد و درك ديگري داشتيم هم اكنون ميتوانيم آنها را ببينيم در اين عالم موجودات بسياري هستند كه امواج آنها با چشم ما قابل درك نيستند آيه كلالو تعلمون علم اليقين ولترون گواه اين حقيقت است.
2-عالم آخرت و بهشت و دوزخ محيط بر اين عالم است و به اصطلاح اين جهان در شكم و درون اين جهان قرار گرفته است درست همانند عالم چنين كه در درون عالم دنيا است زيرا ميدانيم عالم جنين براي خود عالم مستقلي است اما جداي از اين عالمي كه در آن هستيم نيست بلكه در درون آن واقع شده است عالم دنيا نيز نيست به عالمآخرت همين حال را دارد يعني در درون آن قرار گرفته است و اگر ميبنيم قرآن ميگويد وسعت بهشت به اندازه وسعت آسمانها و زمين است به خاطر آن است كه انسان وسيع تر از آسمان و زمين نميشناسد و قرآن براي درك عظمت و بزرگي آن را به بهينه آسمانها وزمين تشبيه كرده است.
اعراف گذرگاه مهمي به سوي بهشت
آيه 46سوره اعراف، و بينهما حجاب علي الاعراف رجال يعرفون كلا بسيماهم و نادوا اصحاب الجنه ان سلام عليكم لم يدخلوها و هم يطمعون » در ميان بهشتيان و دوزخيان حجامي قرار دارد و در اعراف مرداني هستند كه هر يك از اندو را از سيمايشان ميشناسند و به بهشتيان صدا مي زنند كه درود بر شما اد اما داخل بهشت نمي شوند درحالي كه اميد آن را دارند در اين آيه تا آيه 49 همين سوره درباره اعراف كه منطقه اي است حدفاصل ميان بهشت و دوزخ با ويژگيهايي كه دارد سخن مي گويد نخست به حجامي كه در ميان بهشتيان و دوزخيان كيده شده است اشاره كرد و مي گويد ميان اين دو گروه حجابي قرار دارد وحجاب مزبور همان اعراف است كه مكان مرتفعي است كه در ميان اين دو گروه كه مانع از مشاهده يكديگر ميشود ولي وجود چنين حجامي مانع از آن نيست كه آواز و صداي يكديگر را بشنوند .
اصحاب اعراف چه كساني هستند
در بعضي از آيات افرادي كه براعراف قرار دارند چنين معرفي شدهاند كه آرزو دارند وارد بهشت شوند ولي موانعي از ورود انها جلوگيري كرده است هنگامي كه به بهشتيان نگاهي مي كنند بر آنها درود ميفرستند و ميخواهند با آنها باشند اما هنوز نميتوانند به هنگامي كه نظر به دوزخيان ميافكنند از سرنوشت آنها وحشت نموده و ه خدا پناه مي برند.
در بعضي ديگر از آيات آنها افرادي با نفوذ و صاحب قدرتند دوزخيان را مؤاخذه و سرزنش مي كنند به واماندگان در عراف كمك مينمايند كه از آن بگذرند و به سر منزل سعادت برسند.
در بعضي روايات ميخوانيم آنها گرامي ترين مردم در پشتگاه خدايند يا آنها گواهان بر مردمند و پيامبران گواهان آنها هستند.
دسته ديگري از روايات ميگويد آنها واماندگاني هستند كه بديها و نيكي هايشان مساوي بوده است طبق حديثي از امام صادق (ع) كه فرمودند آنها گروهي هستند كه نكي ها و گناهانشان مساوي است اگر خداوند آنها را به دوزخ بفرستد به خاطر گناهانشان است واگر به بهشت بفرستد به بركت رحمت اوست.
بنابراين در اعراف دو گروه وجود دارند ضعيفان و آلودگاني كه در رحتمند و پيشوايان بزرگي كه در همه حال يار و ياور ضعيفانند بنابراين قسمت اول آيات اشاره به گروه نخستين بعضي ضعفاست و قسمت دوم اشاره به بزرگان و انبياء و امامان است.
نعمت هاي بهشتي ها
ايه 25 سوره بقره «و بشر الذين ءامنوا و عملوالصاحبات ان لهم جنات تجري من تحتها الانهار كلما رزقوا منها من ثمره رزقا قالوا هذا الذي رزقنا من قبل واتوا به متشابها و لهم فيها ازواج مطهره و هم فيها خالدون»
بشارت بده به كساني كه ايمان اورده اند و عمل صالح دارد به باغهاي از بهشت براي آنها كه نرها از زير درختانش جاري است هر زمان ميوه اي از ان به انها داده شود ميگويند اين همان است كه قبلا به ما روزي شده ولي مهمتر و عالي تر است وميوه هايي كه براي آنها مي آورند همه از نظر خوبي و زيبايي يكسانند و براي آنها همسراني پاك و پاكيزه است.
در قسمت اول بشارت به باغهاي از بهشت مي دهد كه زير درختانش نهرهايي جاري است و همانطور كه ميدانيم طراوت و شادابي از آن باغي است كه هميشه آب در اختيار دارد آب هايي كه متعلق به خود آنست و هرگز قطع نميشود و خشكسالي و كمبود آب آن را تهديد نمي كند.
در قسمت بعد به ميوه هاي بهشتي اشاره شده است بعضي از مفسرين گفته اند منظور اين است كه اين نعمت ها به خاطر اعمالي است كه ما قبلا در دنيا انجام داديم و زمينه ان را از قبل فراهم كرده ايم و بعضي ديگر گفته اند هنگامي كه ميوههاي بهشتي را براي دومين بار براي آنها ميآورند ميگويند اين همان ميوهاي است كه قبلا خورديم ولي هنگامي كه آن را ميخوردند ميبينند طعم جديد و لذت تازهاي دارد و بعضي ديگر گفتهاند منظور اين است كه انها هنگامي كه ميوه هاي بهشتي را مي بينند آن را شبيه ميوههاي دنيا مييابند اما به هنگامي كه ميخورند طعم كاملا تازه و عالي در آن احساس ميكنند.
اخرين نعمت بهشتي كه در اين آيه به آن اشاره شده همسران پاك و پاكيزه است ميفرمايد براي انها در بهشت همسران مطهر و پاكي است پاك از همه آلودگيهايي كه در اين جهان ممكن است داشته باشد پاك از نظر روح و قلب و پاك از نظر جسم و تن
تنها وصفي كه براي همسران بهشتي در اين آيه بيان شده وصف پاك و پاكيزه است و اين اشارهاي است به اينكه اولين و مهمترين شرط هر پاكي و پاكيزگي است و غير از آن همه تحت الشعاع آن قرار دارد حديث معروفي از پيامبر نقل شده است كه فرمودند از گياهان سرسبزي كه بر مزميرويد بپرهيزد عرض كردند ايپيامبر منظور شما از اين گياهان چيست فرمودند زن زيبايي كه در خانواده اي آلوده پرورش يافته است.
ايات 45-54 سوره حجر در اين آيات سخن از بهشت و بهشتيان و نعمتهاي مادي و معنوي جسمي و روحاني به ميان آمده است. آيه 45 ان المتقين في جنات و عيون در باغهاي سرسبز بهشت و در كنار چشمههاي زلال پرهيزكاران خواهند بود كه در آغاز به يك نعمت مهم جسماني اشاره شده است.
آيه 46 ادخلوا بسلم وامنين اين آيه به دو نعمت مهم معنوي كه سلامت و امنيت است اشاره كرده سلامت از هر گونه رنج و ناراحتي و امنيت از هر گونه خطر ميگويند فرشتگان الهي به انها خوش آمد ميگويند و ميگويند كه داخل اين باغها شويد با سلامت وامنيت كامل آيه 47 و نزعنا ما في صدور هم من غل اخوانا علي سرر متقابلين
ما هر گونه حد و و عدوات و خيانت را از سينه هاي انها را ميشويم در حالي كه همه برادرند و نزديكترين پيوندهاي محبت در ميان آنها حكمفرماست در حالي كه برسريرها روبه روي يكديگر قرار گرفته اند آيه 48 لايمسهم فيها نصب و ماهم منها بمخرجين
هرگز خستگي و تعب به آنها نميرسد و همانند زندگي اين دنيا كه رسيدن به يك روز آسايش وخستگيهاي فراواني قبل و بعد از آن دارد كه فكر آن آرامش انسان را بر هم ميزند نيست و همچنين فكر نابودي پايان گرفتن نعمت آنان را آزار نميدهد چرا كه آنها هرگز از اين باغ هاي پرنعمت و سرور اخراج نمي شوند.
اكنون كه نعمت هاي فراوان و دل انگيز بهشتي به طرز موثري بيان گرديد و دربست در اختيار پرهيزكاران و متقين قرار داده شده ممكن است افراد گناهكار و الوده در هاله اي از غم و اندوه فرو روند كه اي كاش ما هم مي توانيم به گوشهاي از اين همه موهبت دست يابيم در اينجا خداوند رحمان و رحيم درهاي بهشت را به روي انها نيز ميگشايد اما به صورت مشروط خداوند ميفرمايند پيامبر بندگانم را آگاه كن كه من غفور و رحيم هستم گناه را مي بخشم و پر محبتم اما از آنجا كه قرآن هميشه جلو سوء استفاده از مظاهر رحمت الهي را با جمله هاي تكان دهندهاي كه حاكي از خشم و غضب اوست مي گيرد تا تعادل ميان خوف و اميد كه رمز تكامل وتربيت است برقرار گردد و بلافاصله اضافه مي كنند كه به بندگانم نيز بگو كه عذاب و كيفر من همان عذاب دردناك است.
به گفته بعضي از مفسران پاداش و ثواب در صورتي كامل مي شود كه چهار شرط در ان جمع گردد.
1-منفعت قابل ملاحظهاي داشته باشد ان المتين في جنات وعيون
2-بااحترام مقرون باشد عبارت ادخلوا سلام آمنين
3-از هرگونه ناراحتي خالي باشد و نزعنا ما في صدور هم من غل احوانا علي سرر متقابلين
4-جاوداني و هميشگي باشد و ما هم منها مخرجين
آيه 60 سورة مريم جنات عدن التي وعد لرحمن عباده بالغيب انه كان و عده ماتيا
باغهايي است جاوداني كه خداوند رحمان بندگانش را به آن وعده داده است و هرچند آن را نديده اند وعده خدا حتما تحقق يافتني است و اين آيه به باغهايي جاوداني كه خداوند بندگانش را به آن وعده داده است توصيف به عدن به معني هميشگي وجاوداني است.
آيه 61 سوره مريم لايمسمعون فيها لغوا الاسلاما و لهم رزقهم فيها بكره وعشيا
اين آيه به يكي از بزرگترين نعمت اي بهشتي اشاره كرده و ميگويد آنها هرگز در آنجا سخن لغو و بيهودهاي نميشنوند نه دروغي، نه دشمناي، نه تهمتي و نه زخم زباني تنها چيزي كه در آنجا به گوش مي رسد سلام است كه دلالت بر سلامت روح و فكر و زبان و رفتار و كردار بهشتيان دارد
ايه 55 سوره يس ان اصحاب الجنه اليوم في شغل فاكهون
اين آيه مي گويد بهشتيان در آن روز چنان به نعمت هاي خدا مشغولند كه از هر انديشه ناراحت كننده بر كنار باشد و در نهايت سرور و شادي به سر مي برند.
واژه فاكه به معني مسرور و خوشحال وخنداناست مي تواند ااره به اموري باشد كه از فرط شادي انسان را چنان به خود مشغول مي دارد كه از امور نگراني زا را به كلي غافل مي سازد به طوري غرق در سرور و نشاط خواهد شد كه غم و اندوهي بر او چيره نخواهد گشت و حتي هول ووحشتي را كه به هنگام قيام و قيامت در حضور در دادگاه عدل الهي به او دست داده به فراموشي ميسپارد به هر حال بعد از نعمت آرامش خاطر كه خمير ماية همه نعمت ها وشرط استفاده از همة مواهب است به شرح نعمتهاي ديگر پرداخته چنين مي گويد:
آيه 56 هم و ازوجهم في ضلال علي الارائك متكون
و آنها و همسرانشان در سايه هاي لذت بخش بر تختها در خلوت گاهها تكيه كرده اند ازواج به معني همسران بهشتي و يا همسران با ايماني است كه در اين دنيا داشتند و بعضي احتمال داده اند به معني همطرازان بوده باشد تعبير به خلال (سايهها) اشاره به سايههاي درختان بهشتي است كه تختهاي بهشتيان در لابلاي آن قرار گرفته و يا سايه قصرهاي بهشتي است وهمه اينها نشان مي دهد كه در آنجا نيز آفتابي وجود دارد ولي نه آفتابي آزار دهنده آري آنها در سايه مطبوع درختان بهشتي نشاط و سرور ديگري دارند.
آيه 57 لهم فيها فاكه و لهم مايدعون
ميوه هاي بسيار لذت بخش است و هرچه بخواهند دراختيار آنها خواهد بود البته غذاي بهشتيان فقط ميوه نيست هر چه طلب وتمنا كنند براي آن ها حاصل مي شود.
آيه 58 از نعمت هاي معنوي بهشت سلام و تهنيت الهي است اين سخني است از ناحيه پروردگار رحيم و مهربان سلام قولا من رب رحيم اين نداي روح انزار نشاط بخش و مملو از مهر و محبت او چنان روح انسان را در خود غرق ميكند و به او لذت شادي و معنويت مي بخشد كه با هيچ نعمتي برابر نيست در روايتي از پيامبر آمده است در هما نحال كه بهشتيان غرق در نعمت هاي بهشتي هستند نوري بر بالاي سر آنها آشكار ميشود نور لطف خداست كه بر آنها پرتو افكنده ندايي بر ميخيزد كه سلام بر شما اي بهشتيان و اين همان است كه در قران امده سلام قولا من رب رحيم
نعمت هاي بهشتي كه در آيات 41 –49 سوره صافات آمده است.
نخست مي گويد براي انها روزي معلوم و معيني است (اولئك لهم رزق معلوم) اين آيه بيانگر نعمت هايي است كه در اينجا به صورت سر بسته بيان گشته يا اشاره به نعمتهاي ناشناخته معنوي وغير قابل توصيفي است كه در صدر نعمتهاي بهشتي قرار گرفته جمعي از مفسران آن را به صورت اول تفسير كردهاند درحالي كه بعضي ديگر آن را به صورت دوم تناسب بحث و جامعيت نعمتها با معني دوم سازگار تر است به اين ترتيب نخستين نعمت از نعمتهاي هفتگانه كه در آيات مورد بحث آمده مواهب معنوي و لذات روحاني و درك جلوههاي ذات پاك حق و سرمست شدن از بادة طهور عشق اوست همان لذتي كه تا كسي نبيند نميداند و اينكه مواهب مادي بهشت در آيات قرآن به تفصيل آمده اما مواهب معنوي و لذات روحاني به صورت سربسته بيان شده به خاطر همين است كه اولي قابل توصيف است و در دومي غير قابل توصيف سپس به بيان نعمتهاي ديگر پرداخته و قبل از هر چيز از نعمتهاي بهشتي نام ميبرد. ان هم نعمت هايي كه با نهايت احترام به بهشتيان داده ميشود و ميگويد براي آنها ميوههاي رنگارنگ است و آنها گرامي و مكرمند سپس سخن از جايگاه انها به ميان ميآيد ميفرمايد جايگاه انها در باغهاي سرسبز و پرنعمت بهشت است (في جنات النعيم) هر نعمتي بخواهند در آنجا هست و هر چه اراده كنند در برابر آنها حاضر است و از آنجا كه يكي از بزرگترين لذات انسان بهره گرفتن از مجلس انس با دوستان يك رنگ و با صفا است در چهارمين مرحله به اين نعمت اشاره كرده ميگويد بهشتيان بر تختها روبروي يكديگر نشسته اند و چشم در چشم هم دارند (علي سرر متقابلين) در پنجمين مرحله از بيان مواهب بهشتيان سخن از نوشابه و شراب و طهور آنها است ميفرمايد قدحهاي لبريز از شراب طهور گرداگرد آنها در حركت است وهر لحظه اراده كنند از پيمانة آن سيراب ميشوند و در عالمي از نشاط و معنويت فرو ميروند (يطاف عليهم بكاس من معين) اين ظرفها در گوشهاي قرار نگرفته كه آنها تقاضاي جامي از آن كنند بلكه به مقتضاي تعبير يطاف عليهم گردآنها ميگردانند سپس به توصيف از ظروف آن شراب طهور پرداخته ميگويد آنها سفيد و درخشنده است و لذت بخش براي نوشندگان ـبيضاء لذه للشار بين) از آنجا كه نام شراب و پيمانه و مانند اينها ممكن است مفاهيم ديگري در اذهان تداعي كند بلافاصله در آيه بعد با ذكر جملة كوتاه و گوياي همه اين مفاهيم را از ذهن شنوندگان ميشويد و ميگويد آن خمر شراب طهور نه مايه فساد عقل است و نه موجب مستي مي شود (لافيها غون و هم عنها نيزقون) جز هوشياري و نشاط و لذت روحاني چيزي در آننيست سرانجام در ششمين مرحله به همسران پاك بهشتي اشاره كرده و ميگويد نزد آنها همسراني است كه جز به شوهران خود عشق نميورزندو به غير آنان نگاه نمي كنند و چشمان درشت و زيبا دارند توصيف ديگري براي همين همسران بشتي بيان كرده و پاكي و قداست آن ها را با اين عبارت بيان مي كند بدن آنها از شدت پاكي و ظرافت و سفيدي و صفا همچون تخم مرغهايي است كه نه دست انسان ان را لمس كرده و نه گرد و غباري بر آن نشسته بلكه در زير بال و پر مرغ پنهان و پوشيده مانده است (كانهن بيض مكنون)
آيات 51-57 سوره دخان
در اين آيات آمده پرهيزگاران در جايگاه امن و امان هستند (ان المتقين في مقام امين ) بنابراين هيچ گونه ناراحتي و نامني به آنها نميرسد و در امنيت كامل از آفات و بلاها از غم و اندوه ها از شياطين و طاغوتها به سر ميبرند انها در ميان باغها و چشمهها به سر ميبرند و جايگاه آنها از هر سو با درختان و چشمهها احاطه شده است. (في جنات و عيون)
در مرحلة سوم به لباسهاي زيباي آنها اشاره كرده و مي افزايد آنها اشاره كرده و مي افزايد آنها لباس هاي از حرير لطيف و نازك و ضخيم ميپوشند و در برابر يكديگر بر تختها جاي دارند (يلبسون من سندس و استبرق متقابلين سندس به معني پارچه هاي ابريشمي نازك و لطيف است و بعضي قيد زر بافت را به آن افزوده اند استبرق به معني پارچههاي ضخيم است) و درخشندگي خاصي اين پارچه ها دارد.
البته در بهشت گرما و سرماي شديدي وجود ندارد تا به وسيله پوشيدن لباس برطرف شود .
بلكه اينها اشاره به لباس هاي متنوع و گوناگون بهشتي است و همانگونه كه گفتهايم الفاظ و كلمات ما كه براي رفع حاجت در زندگي روزمره دنيا وضع شده قادر نيست مسائل آن جهان بزرگ و كامل را توصيف كند بلكه ميتواند تنها اشاراتي به آن داشته باشد.
در مرحلة چهارم نوبت به همسران آنها ميرسد ميگويند آري اين چنين هستند بهشتيان و حور العين را به همسري آنها در ميآوريم (كذلك و زوجنا هم بحور العين) حور به كسي ميگويند كه سياهي چشم او كاملا مشكي و سفيدي آن كاملا شفاف است عين به معني درشت چشم است از آنجا كه زيبايي انسان پيش از همه در چشمان اوست در اين جا چشمان زيباي را حورالعين توصيف ميكند سپس به ذكر پنجمين نعمت بهشتيان پرداخته ميافزايد آنها هر نوع ميوهاي را كه بخواهند تقاضا مي كنند و در اختيارشان قرار مي گيرد و در نهايت امنيت هستند (يدعون فيها بكل فاكهه آمنين حتي مشكلاتي كه در بهره گيري از ميوههاي دنيا وجود دارد براي آنها وجود نخواهد داشت ميوه ها همگي نزديك و در دسترسند بنابراين زحمت و رنج چيدن ميوه از درختان بلند در آنجا نيست (قطوفها دانيه ) حاقه آيه 23
انتخاب هر گونه ميو اي را كه بخواهند به دست آنهاست (و فاكهه مما يتحيرون (واقعه آيه 20) جاودانگي بهشت ونعمتهاي بهشتي ششمين موهبت الهي بر متقين است كه آنچه فكر انسان را به هنگام وصال ناراحت ميكند بيم فراق است لذا ميفرمايد آنها هيچ مرگي جز همان مرگ اول كه در دنيا چشيدند نخواهند چشيد لايذوقون فيها الموت الاالموته اولي هوتمين و آخرين نعمت را در اين سلسله چنين بيان ميكند.
و خداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ كرده است و وفاهم عذاب الجحيم كمال نعمت در اين است كه احتمال عذاب و فكر مجازات را بهشتيان را به خود مشغول نمي دارد و نگران نميكند در آيه فضلا من ربك و ذلك هوالغفور العظيم) درست است كه پرهيزكاران حسنات بسياري در دنيا انجام دادهاند ولي مسلما پاداش عادلانه آن اعمال ناچيز اين همه نعمت بيپايان و جاوداني نيست اين فضل خداست كه اين همه پاداش در اختيار آنها گذارده است.
سوره محمد آيه 15
اين آيه همچنان توصيفي است براي سرنوشت دو گروه كافر و مؤمن كه يكي داراي اعمال صالح و ديگري اعمال زشت و ننگيني است كه در نظرش تزيين شده در اين آيه از شش نوع مواهب بهشتيان و دو نوع كيفر سخت و دردناك دوزخيان پرده برداشته و عاقبت كار اين دو گروه را مشخص ميكنند.
نخست ميفرمايد بهشتي كه به پرهيزگاران وعده داده شده در آن نهرهايي است از آب صاف وخالص كه هيچ گونه دگرگوني در بوي آن حاصل نشده است الجنه التي وعدالمتقون فيها انهار من ماء غير آلن يعني آبي كه بر اثر طول ماندن يا غير آن بوي آن دگرگون نشده است اين نخستين قسمت از نهرهاي بهشتي است كه در آن صرفا اب زلال خوشبو و خوش طعم جاري است وسپس مي افزايد و نهرهاي از شير كه طعم آن دگرگون نگشته است و انهار من لبن لم تيغير طعمه بعد به سراغ سومين قسمت از نعمت هاي بهشتي رفته مي گويد:
نهرهايي از شراب طهور كه مايه لذت نوشندگان است (انهار من خمرلده لشارين ) با حزه چهارمين و آخرين قسمت از نهرهاي بهشتي را به اين صورت بيان مي كند ونهرهايي از عسل مصفا و انهار من عسل مصطفي و براي آنها در بهشت از تمام انواع ميوه ها موجود است و لهم فيها من كل الثمرات ميوه هاي رنگارنگ با طعم ها وعطرهاي متفاوت و بالاخره در شميش موهيت كه بر خلاف مواهب مادي قبلي جنبه معنوي و روحاني دارد و مي گويد براي انها است آمرزشي از سوي پروردگارشان مغفره من ربهم رحمتي عظيم و گسترده كه تمام لغزش هاي آنها را ميپوشاند و به آنها اطمينان و آرامش ميبخشد و محوب درگاه حق ميكند و مصداق رضي الله عنهم و رضوا عنه ذلك لغفور العظيم هم خدا از آنها راضي است و هم آنها از خدا راضي و اين پيروزي بزرگي است آيه مائده 119
در آيه 15 سوره محمد به نهرهاي آب و شير و شراب طهور و عسل اشاره شده است كه ممكن است اولي براي رفع تشنگي و دومي تغذيه سومي نشاط و چهارمي لذت قوت مي آفريند.
در ايات ديگر قرآن آمده است كه همه بهشتيان از همه اين نوشيدنيها نمينوشند بلكه سلسله مراتبي دارد كه به تناسب آن بهره مند ميشوند در سوره مطففين آيه 28 مي خوانيم عينا شرب بها المقربون چشمه اي است كه مقربان درگاه خدا از آن مينوشند شراب طهمور خمر و شراب بهشتي هيچ گونه ارتباطي با خمر و شراب آلوده دنيا ندارد همانگونه كه قرآن در توصيف آن در جاي ديگر گفته است لافيها غول و لاهم عنها نيز قون آن نمر و شراب نه مايه فساد عقل است و نه موجب مستي مي شودوجزء هوشياري و نشاط ولذت روحاني چيزي ديگر در آن نيست در توصيف نهرهاي بهشتي در يك مورد باغير اسن (بوي آن تغيير نيافته و در مورد ديگر لم ننيغير طعمه (طعم آن دگرگون نشده آمده است و اين نشان ميدهد كه نوشابه ها و غذاهاي بهشتي هميشه به همان طراوت و تازگي روز نخست است و در بهشت جايي براي موجودات فاسد كننده نيست وهمه چيز آن هميشه صاف و پاك و سالم و تازه است در آيه مورد بحث و بسياري از آيات ديگر از ميان غذاهاي بهشتي بيشتر روي ميوه تكيه شده است ميوه هاي متنوعي كه باب همه ذائقه هاست و اين نشان مي دهد كه ميوه مهمترين غذاي بهشتي است حتي بهترين و سالم ترين غذاي انسان در اين دنيا ميوه است.
سوره طه آيه 46 تا 55
در آيه لمن خاف مقام به جنتان براي كسي كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشت است در اينجا جنتان دو باغ بهشت ممكن است بهشت اول بهشت مادي و جسماني است و بهشت دوم بهشت معنوي و روحاني كه در در آيه 15 سوره محمد نيز به آن اشاره شد بهشت جسماني نهرها از زير درختانش مي گذرد و همسران پاك در آن هستند و بهشت معنوي منظور خشنودي خدا است.
كه بهشت اول به عنوان پاداش اعمال و بهشت دوم به منظور بهره برداري از فضل خدا يا اينكه بهشت براي اطاعت و ديگري براي ترك معصيت يا اينكه يكي براي ايمان و عقيده و ديگري براي اعمال صالح و مانند آن سپس در توصيف اين دو بهشت ميافزايد آنها داراي انواع نعمت ها و درختان پرشاخه با طراوتند (ذواتافنان) افنان در اصل به معني شاخه هاي تازه و پربرگ است و گاه به معني نوع نيز ميآيد در آيه مورد بحث در هر يك از اين دو معني ممكن است استعمال شده باشد در صورت اول اشاره به شاخههاي با طراوت و درختان بهشتي است و در صورت دوم اشاره به تنوع نعمتهاي بهشتي و انواع مواهب است اين احتمال نيز وجود دارد كه درختان بهشتي به گونهاي هستند كه در يك درخت شاخه هاي مختلفي است و بر هر شاخه نوعي از ميوهها از آنجا كه يك باغ سرسبز وخرم و پرطراوت علاوه بر درختان بايد چشمههاي آب جاري داشته باشد در آيه بعد ميافزايد در آن دو بهشت دو چشمه به طور مداوم جريان دارد (فيها عيتان تجريان) بعضي از مفسران اين دو چشمه را به چشمههاي سلسبيل و شنيم كه در آيه هاي 18 دهر و 27 مصففين آمده تفسير كرده اند و بعضي به دو چشمه شراب طهور و عسل مضمي كه در سوره محمد آمده است تعبير كرده اند در آيه فيها من كل فاكهه زوجان به ميوه هاي بهشتي كه در آنها از هر نوع ميوهاي دو نوع وجود دارد يك نوع آن را در دنيا ديدهايد نوع ديگر هرگز شبيه و نظير آن را در جهان نديدهايد.
در آيه متكئين علي فرش بطائنها من استبرق در حالي كه بهشتيان بر فرشهاي شته وتكيه كرده اند كه آستر آنها از پارچههاي ابريشمن است معمولا انسان وقتي تكيه ميكند كه در محيطي آرام و در نهايت امنيت باشد اين تعبير نشانه آرامش كامل روح بهشتيان است فرش جمع فراش به معني فرشهايي است كه گسترده مي شود در اين جا گران قيمت ترين پارچهاي كه در دنيا تصور ميشود آستر اين فرشها ذكر شده اشاره به اينكه قسمت رويين آن چيزي است كه از لطافت و زيبايي و جذابيت در وصف نميگنجد در آيه 56 سوره الرحمن آمده فيهن قاصدات الطرف در اين قصرهاي بهشتي زناني هستند كه جز به همسران خود چشم ندوخته و جز به انها عشق نميورزند و هيچ جن و انس قبلا با آنها تماس نگرفته است (لم يطمثهن انس قبلهم و الاجان بنابراين آنها دوشيزهاند ودست نخورده و پاك از هر نظر «طرف» به معني پلك چشم ها است و از آنجا كه هنگام نگاه كردن پلكها به حركت در ميآيد كنايه از نگاه كردن است بنابراين تعبير قاصدات الطرف اشاره به زناني است كه نگاه كوتاه دارند يعني فقط به همسراشان عشق ميورزند و اين يكي از بزرگترين امتيازات همسر است كه جز به همسرش نينديشد و به غير او علاقه نداشته باشد سپس به توصيف بيشتري از اين همسران بهشتي پرداخته ميگويد آنها همچون ياقوت و مرجانند كاالهن الياقوت و المرجان به سرخي و صفا و درخشندگي ياقوت با سفيدي و زيبايي شاخه مرجان كه هنگامي كه اين دو رنگ به هم آميزند زيباترين رنگ را به آنها ميدهند و زنان مؤمن در سن 16 سالگي و مردان سن 23 سالگي زندگي مي كنند . چه كساني وارد دوزخ خواهند شد.
كساني كه به خدا كفر ورزيدند و از دستورات او اطاعت نكنند را حق را ببندند حق مردم را ضايع كنند و به مردم ظلم و ستم كنند و توشهاي براي جهان آخرت خود فراهم نكنند وارد دوزخ خواهند شد تا طعم عذاب هاي خداوند را بچشند.
منظور از دوزخ چيست؟
دوزخ گودالي است بيپايان و آتشي است افروخته شده از عضب يزدان و زنداني اخروي است كه در آن انواع عذاب ها و اصناف شدتها و اقسام بلاها است كه انسان قادر به درك آن نيست در جهنم انواع شدتها وناراحتي ها موجود است و اندكي آسايش و راحتي نيست.
خوردنيها و آشاميدنيهاي جهم
در آيات 50-43 سوره دخان آمده است ان شجره الزقوم درخت زقوم غذاي گناهكاران است زقوم نام گياه تلخ و بدبو و بدطعم است همانند فلز گداخته در شكم گنهكاران ميجوشد در خبر است كه عذاب گرسنگي را به دوزخيان مسلط ميكنند و آنان به ناچار شكم هاي خود را از زقوم پرسازند پس از آن تشنگي را چنان بر آنها چيره ميكنند و حميم به آنان داده ميشود به قسمي گرم است كه اندرون آنها را ريزيه ريزه مي كند كه اگر قطرهاي از آن بر كوههاي دنيا بريزند آنها را متلاشي مي سازد.
در آيه … كاالمهل يغلي في البطون مهل به گفته بسياري از مفسران و ارباب لغت مذاب و گداختهاست و حميم هم به معني آب داغ و جوشان است به هر حال هنگامي كه گياه زقوم وارد شكم آنها مي شود حالت حرارت فوق العادهاي ايجاد كرده و همچون آبي جوشان غليان پيدا ميكند و به جاي اينكه اين غذا مايه قوت و قدرت گردد بدبختي و عذاب و درد و رنج ميافيند سپس ميفرمايد به ماموران دوزخ خطاب مي شود اين كافر پرگناه را بگيرد و به ميان دوزخ پرتابش كنيد خذوه فاعتلوه الي السواء الجحيم سپس به ماموران دوزخ خطاب ميشود كه بر سر او از عذاب سوزانبريزيد ثم صبوا فوق راسه من عذاب الحجيم
به اين ترتيب هم از درون مي سوزند و هم از بيرون تمام وجودشان را آتش فرا گرفته و در وسط آتش نيز آب سوزان بر آنها ميريزند و همانطور كه طبيعت دوزخ است باز به حال اول برميگردد چرا كه در آنجا مرگي نيست بعد از اين همه عذاب هاي دردناك جسماني مجازات بانكاه رواني آنها شروع ميشود به اين مجرم گناهكار و بي ايمان گفته ميشود بچش تو همان كسي هستي كه به گمان خود از همه قدرت مندتر ومحترمتر بودي در مجمع البحرين درباره خوراكيهاي ديگر دوزخيان آمده است كه آنچه از شكم دوزخيان بيرون ميآيد پس از خوردن زقوم همان دوباره خوراكشان ميشود واز آن جمله ضريع است كه چيزي است شبيه خار از حنظل تلختر و از لاشه بدبوتر واز آتش سوزنده تر است .
در سورهحج قطعت لهم ثياب من نار از لباس هاي جهنميان سخن به ميان آمده است كه براي كفار جامههايي از آتش بريده شده و آماده شد است و در سوره ابراهيم آمده است سرابيلهم من قطران و تغثي وجوههم النار يعني لباسهاي ايشان از قطرات است و ميپوشانند رويهايشانرا آتش و قطران كه چيزي است سياه و بدبو كه بيشتر چرب دار ميماند كه او را با پوست ميسوزانند و نيز به آتش زود شعله ور ميگردد در روايتها آمده كه اگر جامهاي از جامههاي جهنم را بين اسمان و زمين دنيا آويزان سازند تمام اهل زمين از بوي گند و حرارتش خواهند مرد.
جهنم و درهاي آن
آيه 4 سوره حجرالها سبعه ابواب لكل باب منهم جزو مقوم
جهنم هف در دارد و براي هر دري گروه معيني از آنها تقسيم شده اند واضح است كه تعدد درها مانند تعدد درهاي بهشت نه به خاطر كثرت واردان به جهنم است به طوري كه از يك در كوچك نتوانند وارد شوند و نه جنبه تشريقاتي دارد بلكه در حقيقت اشاره به عوامل گوناگوني است كه انسان را به سوي جهنم ميكشاند هر نوع از گناهان دري محسوب ميشود در خطبه جهاد در نهج البلاغه ميخوانيم جهاد دري از درهاي بهشت است كه آن را به روي بندگان خاصش گشوده است و يا در حديث ديگر ميخوانيم شمشير كليدهاي بهشتند و امام باقر (ع) ميفرمايند بهشت هشت در دارد در حالي كه اين آيه 7 در براي جهنم بيان مي كنند اين تفاوت اشاره به اين است كه هر چند درهاي ورود به بدبختي و عذاب فراوان باشد ولي با اين حال درهاي وصول به سعادت و خوشبختي از آن افزونتر است.
اسفل دركات آن جهنم است و فوق آن نطي و فوق ان حطمه و فوق آن سقر و فوق آن جحيم و فوق آن سعير و فوق آن ها ويه ميباشد و البته عذاب هاي اين طبقات متفاوت خواهد بود.
پاسخ به چند سوال :
1-آيا رستاخيز براي حيوانات هم وجود دارد
شك نيست كه نخستين شرط حساب و جزا مسئله عقل و شعور و بدنبال آن تكليف و مسئوليت است طرفداران اين عقيده مي گويند مداركي در دست است كه نشان مي دهد حيوانات نيز به اندازة خود داراي درك و فهمند از جمله: زندگي بسياري از حيوانات آميخته با نظام جالب وشگفت انگيزي است كه روشنگر سطح عالي فهم و شعور آنها است كيست كه دربارة مورچگان و زنبور عسل و تمدن عجيب آنها و نظام شگفت انگيز لانه و كند و سخناني نشنيده باشد و بر درك و شعور تحسين آميز آنها آفرين نگفته باشد گرچه بعضي ميل دارند همه اينها را يك نوع الهام غريزي بدانند اما هيچ دليلي براين موضوع در دست نيست كه اعمال آنها به صورت غريزه و بدون عقل انجام ميشود چه مانعي دارد كه اين اعمال همانطور كه ظواهرشان نشان مي دهد ناشي از عقل ودرك باشد بسيار ميشود كه حيوانات بدون تجربه قبلي در برابر حوادث پيش بيني نشده دست به ابتكار مي زنند مثلا گوسفندي كه در عمرش گرگ را نديده براي نخستين بار كه آن را ميبيند به خوبي خطرناك بودن اين دشمن را تشخيص داده و به هر وسيله كه بتواند براي دفاع از خود و نجات از خطر متوسل ميشود علاقهاي كه بسياري از حيوانات تدريجا به صاحب خود پيدا ميكنند شاهد ديگري براي اين موضوع است بسياري از سگهاي درنده و خطرناك نيست و صاحبان خود و حتي فرزندان كوچك آنان مانند يك خدمتگذار مهربان رفتارميكنند داستانهاي زيادي از وفاي حيوانات و اينكه انها چگونه خدمات انساني را جبران ميكنند.
در كتابها و در ميان مردم شايع است كه همه آنها را نميتوان افسانه دانست و مسلم آن است كه آنها را به آساني نميتوان ناشي از غريزه دانست زيرا غريزه معمولا سرچشمه كارهاي يكنواخت و مستمر است اما اعمالي كه در شرايط خاصي كه قابل پيش بيني نبوده بعنوان عكس العمل انجام ميگيرد به فهم و شعور شبيه تر است تا غريزه و يا امروزه بسياري از حيوانات را براي مقاصد قابل توجهي تربيت ميكنند سگهاي پليس براي گرفتن جنايتكاران كبوترها براي رساندن نامه ها و بعضي از حيوانات براي خريد جنس از مغازه ها و حيوانات شكاري براي شكار كردن از همه اينها گذشته در آيات متعددي از قرآن مطالبي ديده مي شود كه دليل قابل ملاحظه اي براي فهم و شعور بعضي از حيوانات محسوب ميشود. داستان فرار كردن مورچگان از برابر شكر سليمان ـ داستان آمدن هدهد به سباويمن منطقه و آوردن خبرهاي هيجان انگيز براي سليمان شاهد اين مدعاست.
در روايت اسلامي نيز احاديث متعددي در زمينه رستاخيز حيوانات ديده ميشود از جمله از ابوذر نقل شده كه ميگويد ما خدمت پيامبر بوديم كه در پيش روي ما دو نيز به يكديگر شاخ زدند پيامبر فرمود.
ميدانيد چرا اينها به يكديگر شاخ زدند حاضران عرض كردند نه پيامبر فرمود ولي خدا ميداند چرا؟ و به زودي در ميان آنها داوري خواهد كرد در روايتي از طريق اهل تستن از پيامبر نقل شده كه در تفسير اين آيه فرمودند.
ان الله يحشر هذه الامم يوم القيامه و يقتص من بعضها لبعض حتي يقتص للجماء من القرناء خداوندتمام جنبندكان راروزقيامت برمي انگيزدوقصاص بعضي ازبعضي ديگررا ميگيرد حتي قصاص حيواني كه شاخ نداشته و ديگري بيجهت به او شاخ زده است از او خواهد گرفت در آيه 5 سورة تكوير نيز ميخوانيم و اذالوحوش حشرت هنگاميكه وحوش محشور ميشوند اگر معني اين آيه را حشر در روز قيامت بگيريم يكي ديگر از دلايل نقلي بحث فوق خواهد بود.
اگر آنها رستاخيز دارند تكليف هم دارند.
آيا ميتوانيم قبول كنيم كه حيوانات تكاليفي دارند با اينكه يكي از شرايط مسلم تكليف عقل است و به همين جهت كودك و يا شخص ديوانه از دايره تكليف بيرون است؟ آيا حيوانات داراي چنان عقلي هستند كه مورد تكليف واقع شوند؟ و آيا ميتوان باور كرد كه يك حيوان بيش از يك كودك نابالغ و حتي بيش از ديوانگان درك داشته با شدو اگر قبول كنيم كه آنها چنان عقل ودركي ندارندچگونه ممكن است تكليف متوجه آنها شود در پاسخ بايد گفت كه تكليف مرحله اي داردو هر مرحله ادراك عقل متناسب خود مي خواهد تكاليف فراواني كه در قوانين اسلام براي يك انسان وجود دارد به قدري است كه بدون داشتن يك سطح عالي از عقل و درك انجام آنهاممكن نيست و ما هرگز نميتوانيم چنان تكاليفي را براي حيوانات بپذيريم زيرا شرط آن در آنها حاصل نيست اما مرحلة ساده و پايينتري از تكليف تصور ميشود كه مختصر فهم و شعور براي آن كافي است ما نميتوانيم چنان فهم و شعور و چنان تكاليفي را بطور كلي درباره حيوانات انكار كنيم حتي درباره كودكان و ديوانگاني كه پارهاي از مسائل را ميفهمند انكار همه تكاليف مشكل است اگر نوجوان 14 ساله كه به حد بلوغ نرسيده ولي كاملاً مطالب را خوانده و فهميدهاند در نظر بگيريم اگر آنها عمداً مرتكب قتل نفس شوند در حالي كه تمام زيانهاي اين عمل را ميدانند آيا ميتوان گفت هيچ گناهي از آنها سر نزده است قوانين كيفري دنيا نيز افراد غير بالغ را در برابر پارهاي از گناهان مجازات ميكند گرچه مجازتهاي آنها مسلماً حفيفتر است بنابراين بلوغ و عقل كامل شرط تكليف در مرحله عالي و كامل است در مراحل پايينتر بعضي در مورد پارهاي از گناهانيكه قبح و زشتي آن براي افراد پايينتر ونيز كاملاً قابل درك است بلوغ و عقل كامل را نميتوان شرط دانست.
آيا اين آيه دليل برتناسخ است.
عجيب اينكه بعضي از طرفداران عقيده خرافي تناسخ به اين آيه براي مسلك خود استدلال كردهاند و گفتهاند آيه ميگويد حيوانات امتهايي همانند شما هستند در حاليكه ميدانيم آنها ذاتاً همانند ما نيستند بنابراين بايد بگويم ممكن است روح انسانها پس از جدا شدن از بدن در كالبد حيوانات قرار بگيرند با اين وسيله كيفر بعضي از اعمال سوء خود را بيبنند ولي علاوه بر اينكه عقيده به تناسخ بر خلاف قانون تكامل و بر خلاف منطق عقل ميباشد و لازمه آن انكار معاد است آيه بالا به هيچ وجه دلالتي بر اين مسلك ندا رد زيرا همانطور كه گفتيم حيواني از جهاني همانند مجتمعات انساني هستند و اين شباهت جنبه فعلي دارد نه بالقوه زيرا آنها نيز سهمي از درك و شعور دارند و سهمي از مسئوليت و سهمي از رستاخيز و از اين جهات شباهتي به انسانها دارند اشتباه نشود و تكليف و مسئوليت انواع جانداران در يك مرحله خاص مفهومش اين نيست كه آنها داراي رهبر و پيشوايي براي خود هستند و شريعت و مذهبي دارند آنچنان كه از بعضي صوفيه نقل شده است بلكه رهبر آنها در اين گونه موارد تنها درك و شعور باطني آنها است يعني مسائل معيني را درك ميكند و باندازه شعور خود در برابر آن مسئول هستند.
بلي، اوضاع اين گونه بود تا اينكه به شخصي آشنا شدم كه به نظر مي رسيد مي تواند به سؤالاتم پاسخ دهد. در اولين برخورد به او گفتم: آيا مي تونم با شما بي پرده سخن بگم، به همه چيز در مورد امام زمان با ديده ي شك نگاه كنم و از صفر شروع كنم؟
او گفت: اگر غير از اين باشه اشتباه كردي. كساني كه ساختمان افكار و عقيده شونو از رو مي سازدن و زيربناي فكرشونو محكم نمي كنن، با يك طوفان سؤالات يا يك سيل مختصر، شبهات ساختمون شون خراب مي شه و همه ي ايمان و عقيده شون با سيل مي ره.
گفتم: پس من قبل از هر حرفي مي خوام بدونم اصلاً چه ضرورتي داره من امام زمان مو بشناسم و آيا اگه من بي توجه به او دنبال زندگي خودم باشم چيزي رو از دست دادم و ضرري كردم؟
گفت: اين آيه رو شنيدي كه خداوند مي فرماي:« اطيعو الله و اطيعو الرسول و اولي الامر منكم[1]»؟
گفتم: بله.
گفت: معناي اين آيه چيه؟
گفتم:«از خدا، رسول و اولي الامر اطاعت كنين.
گفت: درسته، حالا چطور ممكنه ما از كسي كه اونو نمي شناسيم اطاعت كنيم؟! مراد از اولي الامر در اين آيه امام و حجت خدا در هر زمانه و اگه انسان امام خودشو نشناسه نمي تونه از او اطاعت كنه، پس بايد اونو بشناسيم.
گفتم: از كجا معلوم كه مراد اولي الامر تو اين آيه امام زمان باشه؟
گفت: جالبه بدوني همين سؤال در صدر اسلام و هنگام نزول اين آيه مطرح شد. جابر يكي از اصحاب رسول خدا (ص) به اون حضرت گفت يا رسول الله ما خدا و رسول رو مي شناسيم اما نمي دونيم مراد از اولي الامر در اين آيه چه كساني هستن؟
حضرت فرمودند: مقصود از اولي الامر، علي و فرزندان معصوم اويند و تك تك اماما رو تا امام زمان نام بردن و اين روايت علاوه بر مدارك ما شيعيان، در برخي كتب اهل سنت هم اومده.[2]
من ضمن تشكر گفتم: حال فهميدم كه شناخت امام زمان يك تكليف واجبه چون وقتي اطاعت از ايشون واجب شد مقدمه ي اون هم كه شناخته، واجب مي شه.
او گفت: بله و دلايل و انگيزه هاي ديگه هم براي شناخت امام زمان داريم، مثلاً اين حديث پيامبر عزيزمون كه مورد اتفاق همه مسلموناست،«هر كس امام زمان خودشو نشناسه و بميره به مرگ جاهليت مرده»[3]اگه ترك كاري(شناخت امام زمان) موجب مي شه من در حكم جاهلان و مشركان قبل از اسلام باشم، آيا انجام اون كار ضرورت پيدا نمي كنه؟ پس ملاحظه مي كني كه مسأله ي آشنايي با امام زمان و شناخت اون حضرت خيلي مهم تر از اونه كه ما با اون برخورد مي كنيم.
وقتي صحبت به اينجا رسيد، خيلي بيشتر از قبل مشتاق شدم سؤالاتم را در باره ي امام زمان نزد او مطرح و شناخت خود را كامل كنم، اما وقت گذشته بود و قرار شد ادامه ي گفتگو در جلسه ي بعد صورت گيرد.
حداقل شناخت
گفت: منظورت چيه، چه مطلبي درباره ي اون حضرت دست آوردي؟
من در حالي كه دفترم را باز مي كردم گفتم: اونچه به عنوان شناخت امام زمان به دست آوردم خلاصه كردم و تو اين دفتر نوشتم؛ گوش كنين: نامامام زمان ام مهدي است و ايشان در سحرگاه نيمه ي ماه مبارك شعبان در سال 255 هجري قمري متولد شدند، نام پدرشان امام حسن عسكري و نام مادرشان نرجس و محل ولادتشان سامراء بوده است. دوران امات ايشان همزمان با شهادت امام حسن عسكري در هشتم ربيع الاول سال دويست و شصت هجري قمري شروع شده و از همان زمان به دليل شرايط سخت حاكم و اينكه به شدت تحت تعقيب بودند ، مخفي گرديدند. دوران غيبت ايشان به دو دوره تقسيم مي شود:
1) غيبت صغري كه در آن مدت مدت افراد خاصي از محل حضرت اطلاع داشتند و چهارنفر به نوبت عنوان نمايندگان رسمي ايشان در بين مردم فعالانه حضور داشتند و ضمن ابلاغ دستورات آن حضرت به شيعيان، سؤالات مردم را به ايشان مي رساندند و پاسخ هاي حضرت را به آنها منتقل مي كردند.
اين دوران با احتساب دوران زندگي مخفي آن حضرت قبل از امامت، به هفتاد و چهار و بدون آن به شصت و نه سال مي رسد.
2) غيبت كبري: اين دوران با فوت آخرين نائب خاص آن حضرت در سال سيصد و بيست و نه هجري آغاز مي شود، كه حضرت در روزهاي آخر عمر او در نامه اي به او نوشتند تو به زودي از دنيا مي روي و كسي را بعد از خودت به عنوان نائب خاص من تعيين مكن[4]و از آن زمان غيبت كبري آغاز شد.
اين نوشته را كه خواندم به او گفتم: نظر شما چيه؟ اين شناخت امام زمان كافيه يا نه؟
او گفت: شناخت درجات و مراتبي داره، در مورد امام هم اولين قدم و حداقل شناخت اينه كه شخص اورو بشناسيم كه كدام فرد امام ماست و بدونيم كه او حجت خدا و پيشواي ما و جانشين پيامبر خدا در امور دين و دنياي ماست و اطاعت او بر ما واجبه، اما از اين حداقل كه بگذريم، هرچه بيشتر در باره ي امام خود بدونيم به خير و سعادت و رستگاري نزديك تر مي شيم و بهره مندي ما از بركات وجود او بيشتر مي شه. مثلاً همين كه تو در فكر اين هستي كه پاسخ سؤالات خودت و ديگران رو نسبت به اون حضرت به دست بياري، گامي در جهت ارتقاء شناخته كه بسيار ارزشمنده.
طفل پنج ساله و امامت
گفتم: بله، منهنوز هم خيلي سؤال دارم اما قبل از همه دو سؤالي رو طرح مي كنم كه از نوشته هاي خودم برام پيش اومده. يكي اينكه با توجه به مطالعاتي كه داشتم اون حضرت در پنج سالگي به منصب امامت رسيدن. راستي يك طفل 5 ساله كه هنوز امتحاني نداده، سابقه اي نداره، چطور سابقه داشته كه يك كودكي مقامي به اين بلندي كسب كنه؟
او گفت: به نظر شما در چه سني شايسته است كسيامام يا پيغمبر بشه؟
گفتم: البته من هم مي دونم «بزرگي به عقل است نه به سال» و مي دونم منظورم اينه كه وقتي كسي مثل پيامبر سي ، چهل سال زندگي مي كنه از عمل او براي ما مشخص مي شه كه شايستگي داره يا نه، اما در مورد يك كودك هنوز نمي تونيم قضاوت كنيم.
گفت: پس فايده ي اين سي، چهل سالعمر كردن، شناخت ما نسبت به شايستگي هاي اون فرده؟ مگه نه؟
گفتم: آره.
گفت: اگه ما اون كسي كه بايد امامو تعيين كنه مي بوديم، نياز به اين گذشت زمان داشتيم، اما خداوند كه آگاه از گذشته و حال و آينده ست قبل از گذشت اين زمان نتيجه رو مي دونه و نيازي نداره كه اين مدت رو صبر كنه تا از حال بنده اش آگاه بشه، لذا با توجه به همون علم و آگاهي از ابتدا حجت خودشو انتخاب كنه.
گفتم، آها! حالا فهميدم. اشتباه من اينجا بود كه خدا رو با خودم مقايسه كردم ولي حالا روشن شدم. اما نگفتين اين كار سابقه داشته يا نه؟
گفت: بله در بين انبياء سابقه داشته، قرآن كريم نسبت به دو پيامبر بزرگ الهي، حضرت يحيي و حضرت عيسي خبر مي ده كه خداوند اين دو نفر رو در كودكي به پيامبري برگزيد.[5]تا اينجا معلوم شد كه خداوند صلاحيت ها رو مي دونه و نيازي به امتحان گرفتن نداره اما علاوه بر اين، ماعالَم هاي ديگري هم قبل از اين عالم داشتيم كه در اونجا انسان ها امتحاناتي دادن و در فرصت مناسبي درباره ش صحبت مي كنيم. نتيجه ي اون امتحانات هم مي تونه در انتخاب پيامبر و امام مؤثر باشه.
در غيبت كبري چه بايد كرد؟
ضمن تشكر، از ترس اينكه وقت جلسه تمام نشود زودتر سؤال دوم ام را مطرح كردم و گفتم: سؤال دومم از آغاز غيبت كبري ست كه آيا امام زمان با توجه به اينكه در دوران غيبت كبري نائب خاص ندارن، براي مردم فكري نكردن كه در مسائل فكري عقيدتي تكليف اونا روشن باشه؟
گفت: مگه مي شه امام به فكر پيروانش نباشه؟[6]اون حضرت در پاسخ به سوالات يكي از دوستان شون[7] كه به وسيله ي نائب دوم امام زمان[8] در غيبت صغري به او حضرت رسيده بود، نوشتند: پس از پايان دوران غيبت صغري مردم به نمايندگان عام من كه علماء و راويان حديث هستند مراجعه كنند كه آنان حجت من بر مردم و امناء الهي در بيان احكام دين هستند و همچنين، براي اين كه مردم در تشخيص متخصص در دين و عالم الهي ملاكي داشته باشن نوشتن:
« در امور خود به فقيه و عالمي كه پرهيز كار، هوي گريز، دين باور ودين نگه دار و گوش به فرمان دستوران امام خود باشد مراجعه كنيد و بدانيد كه همه ي علماء اين گونه نيستند، بلكه بعضي از آنها داراي اين شرايط مي باشند و قابليت نيابت ونمايندگي مرا دارند.[9]» ملاحظه مي كني، اون حضرت سال ها قبل از تمام دوران غيبت صغري و در زمان نائب دوم خودشون اين حقايقو براي مردم بازگو فرمودن و تكليف ما رو در اين دوران روشن كردن. پس ما هستيم كه بايد با دقت و تحقيق، عالم رباني و فقيه مورد نظر اون حضرت رو بشناسيم و با كمك و تبعيت از او به وظيفه ي خود عمل كنيم و رضايت امام زمان مونو جلب كنيم.
من كه به دليل شيريني بحث به كلي از ساعت غافل شده بودم آمدم سؤال ديگري مطرح كنم، اما او ضمن عذر خواهي خواست كه ادامه ي بحث به نشست بعدي موكول شود.
مهدي در كتاب هاي اهل سنت
او گفت: نام مقدس مهدي(ع) و مژده ي ظهور او در اسلام، اول بار بر زبان شخص پيامبر اكرم(ص) جاري شد و اون حضرت بشارت مهدي رو به دخترشون فاطمه داده و طبق نوشته ي اون عالم سنّي فرمودن:
«ابشري يا فاطمه فانّ المهدي منك» بشارت باد بر تو اي فاطمه كه مهدي از فرزندان توست[10] و مساله ي مهدي(ع) تا اونجا قطعي و حتميه كه سيوطي، عالم مشهور اهل سنت مي نويسه: پيامبر فرمودند«من كذّل المهدي فقد كفر» هركس مهدي را تكذيب كند كافر است.[11]
گفتم: خيلي جالبه كه اهل تسنن هم روايات مربوط به مهدي موعود را ذكر كردن.
گفت: پس اگر برات جالبه اين نكته رو بدون كه حتي در قديمي ترين كتاب حديثي اهل سنت يعني مسند احمد حنبل كه نويسنده ي اون قبل از ولادت امام مهدي(ع) از دنيا رفته، سخنان پيامبر اكرم(ص)درباره ي مهدي موعود به چشم مي خوره. يعني كسي كه خودش قبل از ولادت مهدي موعود در دنيا زندگي كرده و فوت كرده معتقد به مهدي موعود بوده.[12]
مهدي در اديان و مكاتب جهان
و از اون جالب تر اينه كه اصلا مساله ي اعتقاد به منجي موعود و آمدن شخصي كه همه عالم رو اصلاح مي كنه، يك مساله ي بين المللي و جهاني. همه اديان و فرقه هاي عالم معتقد به ظهور او هستن و همه ي انبياء گذشته و رهبران مذهبي، پيروان شون رو به آمدن مصلح غيبي و تشكيل دهنده حكومت واحد جهاني بشارت دادن. در هريك از آيين و اديان و مكاتب و ملل و اقوام از مصلح جهاني با تعبيرهاي متناسب با فرهنگ خودشون نام برده شده و سخن گفته شده. به قول شاعر:
هريك به زباني صفت حمد تو گويد
بلبل به غزلخواني و طوطي به ترانه
وقتي صحبت به اينجا رسيد او در حالي كه كاغذي از جيب ش در مي آورد گفت: اين عبارت رو از كتابي نوشته ام و آوردم كه برات بخونم. گوش كن:
«در آيين زرتشت از او به نام سوشيانت يا سوشيانس (نجات دهنده ي بزرگ جهان) و در ميان يهوديان به نام ماشيع (مهدي بزرگ) و در آيين هندي به نام آواتارا و در آيين بودايي به نام بوداي پنجم و در ميان برهمائيان به نام ويشنو و در كتاب شاكموني از كتب مقدس دادتك برهمائيان به نام آخرين وصي ممتاطا(محمد) و در كتاب پاتيكل به نام راهنما(هادي، مهدي) تعبير نموده اند. و اهالي صربستان در انتظار ماركوكراليويچ و گرزاسپه و يونانيان در انتظار كالويبرگ و اقوام اسكانديناوي در انتظار اودين و اقوام اروپاي مركزي در انتظار بوخص و اقوام آمريكاي لاتين در انتظار گوتزلكوتل و چيني ها در انتظار كرشنا به سر مي برند.»
مهدي در قرآن
وقتي صحبت به اينجا رسيد با تعجب پرسيدم: پس چرا مساله اي به اين مهمي در قرآن مطرح نشده و هيچاشاره اي هم در آيات قرآن به اون نشده؟
خيلي آرام از من پرسيد: شما با ترجمه و تفسير قرآن چقدر آشنا هستي؟
با خنده گفتم: من و ترجمه و تفسير! من هنوز روخوني قرآن كامل نيستم چه برسه به تفسير.
گفت: پس از كجا به اين محكمي ادعا مي كني هيچ اشاره اي در قرآن راجع به مهدي موعود نيست؟
گفتم: يعني مي خواين بگين در قرآن هم راجع به امام مهدي(ع) آيه اي داريم؟
گفت: بله، نه تنها يك آيه كه دهها آيه در قرآن به اين مساله مربوط مي شه. وقتي به تفاسير مراجعه كني مي بيني آيات زيادي هست كه مفرسين گفته ن مصداق كامل اين آيه شخص مهدي موعود يا روزگار اوست. البته نه اينكه نظر شخصي اونا باشه، رواياتي رو نقل مي كنن كه آيه رو بر مهدي موعود منطبق نموده. مثلاً در قرآن مي خونيم«اولئك حزب الله الا انّ حزب الله هم المفلحون»[13]
در بيان و توضيح اين آيه ، علامه حنفي قندوزي، عالم اهل سنت در كتاب خودش[14]حديثي از رسول خدا(ص) نقل مي كنه كه اون حضرت در مورد مهدي موعود (ع) فرموده ان:«او غيبت اختيار مي كند، سپس خروج مي كند و زمين را مالامال از عدل و داد مي نمايد، همان طور كه از جور و ستم پر شده. خوشا به حال صبر پيشگان و شكيبايان در دوران غيبت او. خوشا به حال پايداران به محبت او و ياران اش، آنها كساني هستند كه خداوند در كتاب خود وصف شان كرده و فرموده: هدي المتقين الذين يومنون بالغيب، و نيز فرموده: اولئك حزب الله الا انّ حزب الله هم المفلحون.»
ملاحظه مي كني چگونه اين آيه رو پيامبر اكرم مربوط به مهدي موعود و ياران او دونسته ن. از اين گونه آيات دهها نمونه در قرآن داريم كه مفسران شيعه و سني روايات مربوطه را در ذيل اونها آورده ن.
گفتم: خيلي عاليه، دهها آيه! من خيال مي كردم حتي يك آيه هم در قرآن به مساله مهدي موعود اشاره نداره، اما حيف كه من نمي تونماز اين تفاسير استفاده كنم. هم اكثر شون عربي ين و هم مفصل و متعدد. كاش مي تونستم آيات قرآن رو كه مرتبط با امام زمان مه مطالعه كنم. به نظر شما چطور مي تونم به خواسته م برسم؟
گفت: خوشبختانه اين آيات رو بعضي از نويسندگان در كتاب مستقلي جمع آوري كردن. من در اين زمينه دو كتاب بهت معرفي مي كنم، يادداشت كن.
1ـ كتابيه با نام«المحجه في مانزل في القائم الحجه»تاليف عالم بزرگ شيعه سيد هاشم بحراني ـ اين كتاب به فارسي هم ترجمه شده تحت عنوان«سيماي حضرت مهدي در قرآن».
در اين كتاب 120 آيه از آيات قرآن كه به مهدي موعود و مسائل مربوط به اون حضرت، تأويل شه و با ذكر روايات مربوطه جمع آوري شده.
2ـ كتاب«المهدي في القرآن»[15]كه دوبار ترجمه شده ، يك بار با نام«امام مهدي در قرآن» و بار ديگر با نام «موعود قرآن».
در اين كتاب هم 110 آيه از آيات مرتبط با مهدي موعود با ذكر روايات جمع آوري شده نكته ي جالب اينه كه در اين كتاب تمام رواياتي كه مي گه اين آيه قرآن مربوط به مهدي(ع) است، همگي از كتاب هاي حديثي اهل سنت جمع آوري شده.
من كه از خوشحالي در پوست نمي گنجيدم نام و مشخصات كتاب ها را يادداشت كردم و همين طور كه از جاي خودم بلند مي شدم تا خداحافظي كنم، گفتم: چقدر اين دو كتاب كه معرفي كردين جالبه، آدم از مراجعه به اين همه تفاسير و پيدا كردن اين همه آيه و روايت بي نياز مي شه ولي كاش يك كسي هم نظر اديان مختلف درباره ي موعود جهاني رو جمع آوري مي كرد تا به جاي مراجعه به كتاب هايي مانند تورات، انجيل و امثال اين ها، به همون كتاب مراجعه مي كرديم.
او گفت: خوشبختانه اين كار هم انجام شده. خيلي از نويسندگان نظريات اديان و مذاهب مختلف رو جمع آوري كرده ن، از جمله يكي از محققان[16]كتابي نوشته به نام«اوخواهد آمد» در اين كتاب عباراتي از كتاب هاي اديان و كيش هاي مختلف بدون كم و زياد دقيقاً نقل شده؛ از جمله دو عبارت از مت زبور، شش عبارت از تورات و ملحقات آن، پنج عبارت از انجيل هاي مختلف(متّي، يوحنّا، مرقس و لوقا) و ملحقات آنها، ده عبارت از كتاب هاي مقدس هنديان و دانشمندان آنان و ده عبارت از منابع زرتشتيان انتخاب شده و با ذكر نشاني دقيق در كتاب نقل شده.
وقتي كه بلند شده يم و داشتيم از اتاق خارج مي شديم،كنار طاقچه اي رسيديم كه در آن چند كتاب بود، دوست ام كه به قصد بدرقه ي من از اتاق خارج مي شد به من گفت: صبر كن، به نظرم كتابي كه گفتم اين جا باشه، يك مطلب جالب هست كه برات مي خونم ، بعد اگه خواستي كتاب رو ببر تمام شو بخون.
با كمي ورق زدن مطلب را پيدا كرد و شروع كرد به خواندن:
به سال 1359 ش. توفيقي دست داد و به هند سفر كرديم. در كشمير در مورد زبان سانسكريت جويا شدم، معلوم شد كه در دانشگاه سري نگر دو تن استاد هستند كه بر زبان سانسكريت تسلط دارند. ترتيبي داده شد كه چند ساعتي به خدمت شان رسيدم. از آنها در مورد آينده ي جهان پرسيدم، گفتند: آنچه در كتاب هاي مذهبي ما موجود است، اين است كه:«يك مرد آسماني در آخر الزمان ظهور مي كند ، ظلم و ستم را از پهنه ي جهان ريشه كن مي سازد، حكومتي را بر اساس عدالت و آزادي در سطح جهان تاسيس مي كند، ديگر در جهان از جهل و شر و تبهكاري اثري نمي ماند و همه ي انسان ها در برابر او خضوع مي كنند و همه ي جهان زير يك پرچم و تحت فرمان يك فرمانروا اداره مي شود...» همه ي اظهارات آنها دقيقاً با اعتقاد ما به ظهور مصلح جهاني منطبق بود. از آنها خواستم كه كتاب بخصوصي را كه حاوي اين مطالب باشد به من معرفي كنند، آنان نيز كتاب«گرگوار نهم» را معرفي كردند و متن سانسكريت آن را به من ارائه دادند و فرازهايي را از روي كتاب برايم خواندند و ترجمه كردند.
در اين موقع من با تشكر كتاب را از دوستم گرفتم و خداحافظي كردم.
قطعي بودن ظهور
گفت: بسيار خوب، پس من با يك مثال شروع مي كنم. اگه شخصي كه پدرش سال ها قبل از دنيا رفته، شبي اونو در خواب ببينه و پدر در عالم خواب به او بگه: من دوازده صندوقچه جواهرات در زيرزمين منزل دفن كرده ام، هنگامي كه اين شخص از خواب بيدار ميشه ابتدا به خودش ميگه عجب خوابي ديدم! معلوم نيست اثر غذاي ديشبه يا اثر افكار من كه هميشه در فكر گرفتاري هاي مادي خودم هستم، و يقين مي كنه كه خوابش باطله، اما با خودش مي گه من كه بيكارم؛ ضرري نداره كمي وقت مي ذارم و مقداري كف زيرزمين رو مي كنم. كلنگو برمي داره و مشغول مي شه، ناگهان با تعجب صندوقچه اي پيدا مي كنه. از شما مي پرسم، حالا چه مقدار احتمال مي ده خوابش درست باشه؟
گفتم: خيلي زياد.
گفت: حالا اگه صندوق دوم و سوم هم پيدا بشه چي؟
گفتم: ديگه يقين مي كنه كه خوابش درست بوده.
گفت: حالا اگه يازده صندوق رو پيدا كنه و چند متر ديگه زمين رو گود كنه و خبري از صندوق دوازدهم نباشه، آيا به نظر تو دست از كار مي كشه؟
گفتم: اگه من باشم و اين خواب و اين همه نشانه هاي درست، وقتي يازده صندوق رو به دست بيارم، اگه اونقدر گود كنم كه از اون طرف زمين سر دربيارم، دست بردار نيستم و تازه اگه پيدا نكنم تو نوع كار خودم شك مي كنم نه درستيِ خواب.
گفت: آفرين! حالا توجه كن كه اين خوابه و اين همه يقين آور، پس چطور اگه شخصيت با عظمتي همچون پيامبر اسلام، در بيداري وبا تاكيد و تكرار دوازده جانشين براي خودشون معرفي كنن و نوع بشر، يازده نفر از اونهارو پيدا كنه، آيا با به تاخير افتادن، انسان عاقل و مومن در صحت گفتار رسول خدا شك مي كنه؟
گفتم: هرگز! از اين مثال و توضيح تشكر مي كنم، اما منظور از تكرار و تاكيد رو خوب نفهميدم. لطفاً كمي بيشتر توضيح بدين.
گفت: با توجه به اينكه پيامبر عزيزمون بايد براي اين همه مسلمون كه تازه با دين خدا آشنا شده بودن، همه ي معارف و احكام و مسايل اخلاقي، اجتماعي و ... رو بيان مي كردن و به اختلافات و شكايات رسيدگي مي كردن، جنگ ها و دشمني ها ر پاسخگو مي بودن و دهها وظيفه ي خطير ديگه كه رودوش حضرت بوده، باتوجه به همه ي اين اشتغالات، به نظر تو چه قدر مناسب بود پيامبر ما در مورد مهدي موعود سخن بگن، با توجه به اينكه ايشون پس از چند صد سال و بعد از پايان امامت يازدهمين جانشين اون حضرت، به امامت مي رسيدن.
گفتم: در حد معرفي كلي و اشاره.
اين همه حديث
گفت: پس ببين اين مساله چه قدر براي حضرت مهم بوده كه با همه ي حوادثي كه تو تاريخ پيش اومده و آثار حديثي ازبين رفته، باز هم بيش از پانصد حديث درباره ي مهدي موعود از شخص پيامبر در دست ماست. كتابي است به نام«معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام» كه به دست گروه نويسندگان موسسه ي معارف اسلامي قم در پنج جلد تهيه شده. در جلدهاي اول و دوم اين كتاب مجموعا 560 حديث نبوي در موردمهدي عليه السلام از منابع شيعه و سني جمع آوري شده و در جلد سوم و چهارم 874 حديث از امامان اهل البيت عليه السلام و در جلد پنجم 265 آيه از قرآن كه به استناد بيش از پانصد حديث، به مهدي موعود و مسائل مربوط به غيبت و ظهور اون حضرت مرتبطه جمع آوري شده. آيا اين همه، تاكيد و تكرار نيست؟
من كه شگفت زده شده بودمگفتم: با اين حساب در آيات و روايات ما اونقدر كه از مساله ي مهدي موعود سخن به ميون اومده از خيلي مسايل ديگه صحبت نشده.
گفت: همين طوره. چون كمتر مساله اي اهميت اش به اين پايه مي رسه.
تفاوت نظر شيعه و سني در مورد امام زما
گفتم: نكته اي كه برام خيلي جالبه اينه كه شما تو بيان مدارك مربوط به مهدي موعود مي گين« شيعه و سني نقل كرده ن» پس اختلاف ما با اهل تسنن بر سر اين مساله چيست؟
گفت: اونا هم مثل ما معتقد به ظهور مهدي موعود هستن، تنها تفاوت تو اينه كه عموم اهل تسنن مي گن مهدي موعود هنوز متولد نشده او در آخر الزمان به دنيا مي آيد و پس از رسيدن به چهل سالگي قيام مي كنه.
گفتم: خوب اونها راست مي گن يا ما؟
با خنده گفت: از من مي پرسي كه ما راست مي گيم ،اما بديهيه كه اونها هم مي گن ما راست مي گيم.
گفتم: من مي خوام روشن بشم و با دليل قبول كنم.
گفت: پس بدون اين حرفيه كه در بين اهل سن مشهور شده ولي اگه دنبال دليل و مدرك باشيم صحبت شيعه ثابت مي شه چون بسياري از مورخان و علماء اهل سنت هم اعتراف كرده ن كه مهدي موعود فرزند امام عسكري عليه السلام هستن و متولد شده ن و تعبيراتي در مورد اون حضرت از پيامبر نقل مي كنن، نظير: مهدي از اهل بيت پيامبره، مهدي از عترت پيامبر و از نسل فاطمه س، مهدي از فرزندان امام علي عليه السلامه، مهدي از فرزندان امام حسين عليه السلامه، مهدي از فرزندان امام علي ابن الحسين عليه السلامه، و تو بعضي از نقل ها از قول پيامبر اكرم، پدران حضرت مهدي از امام عسكري تا امام علي (ع) ذكر شده. با اين حرفاي روشن، چطور مي شه مهدي موعود فرزند امام عكسري باشه و هنوز متولد نشده باشه؟
گفتم: آيا اين روايات و حرفاي علماء اهل سنت نسبت به ولادت و نسب امام مهدي تو مجموعه اي جمع آوري شده يا نه؟
گفت: بله كتابي هست به اسم دانشمندان عامه و مهدي موعود[17]كه در اون كتاب نام و مشخصات و سخن يكصدو بيست نفر از دانشمنداناهل سنت كه اعتراف به ولادت و نسب امام مهدي(ع) كرده ن، جمع آوري شده.
امام زمان چگونه بر امكانات نظامي پيشرفته غلبه مي كنند؟
گفتم: خوب دشمن هم كه به راحتي تسليم نمي شه. اونا امكانات پيشرفته و تجهيزات مدرن دارن. اصلاً چطور مي شه با اين همه سلاح هاي مخرب و پيشرفته مقابله كرد؟
گفت: وقتي خدا بخواد همه چيز ممكنه. خداوند قدرت هايي در اختيار امام زمان قرار ميده كه فوقِ همه ي اين قدرت هاست. طوفان، زلزله، طي الارض و قدرت هاي غير عادي ديگه همه در ا ختيار امام زمانه. فرض كن يك ناو عظيم هواپيما بر در حال حركت به سوي منطقه ي تحت نفوذ امام باشه،با يك اراده ي اون حضرت طوفاني بزرگ توي دريا بر پا مي شه و ناو با همه امكانات و نفراتش توي دريا غرق مي شه و... به اين ترتيب هيچ قدرتي توان مقابله با سپاه اون حضرت رو نداره . اصلاً اين كه تازگي نداره، مگر نشنيدي در زمان حضرت ابراهيم چه آتشي براي سوزاندن او تدارك ديده بودن،ولي وقتي خدا خواست ابراهيم پيروز بشه آتش بي تاثيرشد؟
مگه به امر خدا و با دستور حضرت موسي دريا براي بني اسرائيل شكافته نشد؟ مگه به اذن خدا كارد تيز در دست ابراهيم از كار نيفتاد؟ پس اين بار هم خدا حجت خودشو ياري مي كنه. مخصوصاً كه امام زمان ما وارث همه ي انبيا و اوصياء و جامع كمالات همه ي برگزيدگان عالم هستن و به همين جهت از هر پيامبر و امامي نشانه و شاهتي در اون حضرت هست و به حق ايشون مصداق اين جمله هستند كه: «هرچه خوبان همه دارند تو تنها داري».
شباهت هاي امام زمان به انبياء و امامان
گفتم: اگه ممكنه بيشتر توضيح بدين چطور امام زمان ما به همه ي انبياء و امامان شباهت دارن.
گفت: مثلاً از جهت طول عمر به حضرت آدم و حضرت نوح. از جهت پنهان بودن ولادت و غيبت از قوم و هيبت و شكوهمندي به حضرت موسي، از جهت جود و بخشش و زيبايي و نيز بودن در ميان مردم و شناخته نشدن به حضرت يوسف و از جهت قضاوت كردن به علم خود و نياز نداشتن به شاهد و دليل در قضاوت، به حضرت داود و از جهت جانبداري و حشمت به حضرت سليمان و از جهت برخورداري از فَرَج و گشايش پس از گرفتاري به حضرت ايوب و از جهت رجوع به ميان مردم پس از غيبت، در هيات جوانان به حضرت يونس و از جهت انقلاب و در هم كوبيدنِ جباران به حضرت محمد(ص) شباهت دارن. اگر توضيح بيشتري در اين زمينه و همچنين شباهت هاي حضرت به امامان(ع) خواسته باشي مي توني به كتاب «خورشيد مغرب»[18]مراجعه كني، البته در اين كتاب علاوه بر مطلب،نكات ارزشمند و زيباي فراواني در مورد امام زمان(ع) هست كه از اون ها هم بهره مي بري.
پرسش هاي بي پاسخ
آن روز وقتي صحبت هاي من تمام شد يكي از بچه ها گفت: من يه سوالي دارم. اين كه اين قدر گفته مي شه منتظر امام زمان باشين، اصلاً انتظار يعني چه؟ چه طور مي تونيم منتظر حضرت باشيم؟
هنوز حرف او تمام نشده بود كه يكي ديگر از بچه ها گفت: اين سوالا رو ول كنين،اگه آدم دنبال اين چيزا باشه بيشتر گيج مي شه چون اگه بخواي از اين حرف بزني اصلا مگه نمي گن امام زمان وقيت مياد كه دنيا پر از ظلم و جور باشه؟ پس چرا ما به فكر خوب شدن و آگاهي و تربيت خودمون و ديگرون باشيم؟ بياين اونقدر همه گناه و ظلم كنيم كه زودتر دنيا پر بشه و امام زمان مون بياد!
يك دفعههمه ي بچه ها زدند زير خنده، يكي از بچه ها همين طور كه مي خنديد گفت: بارك الله به اين طرح خوبت! تو اگه ترشي نخوري يه چيزي مي شي ها!
باز بچه ها خنديدند.
يكي ديگر از بچه ها گفت: راست مي گه، ول كنيم بابا! اين حرفا از قديم بوده. نبايد راجع به اين چيزها فكر كنيم، ما كار خودمونو انجام مي ديم.
من كه ديدم اوضاع خيلي بد شد و ذهن بچه ها خراب شد، با تجربه اي كه داشتم نتوانستم بي اعتنا باشم.
گفتم: من با حرفاي همه تون مخالفم، بالاخره از دو حال خارج نيست، هر حرفي يا حقه يا باطل. اگه باطله بايد بفهميم و كنارش بذاريم. اگه حقه بايد با دليل بفهميم وقبول كنيم. يعني چه كه جواب نداره. بايد ولش كنيم، كار نگيريم، من خودم يك وقتي سوالاتي داشتم كه خيال مي كردم هيچ كس نمي تونه جواب مو بده ولي بالاخره شخصي رو پيدا كردم كه به همه سوالام جواب داد.
خلاصه باهم قرار گذاشتيم جلسه ي بعد دوست من به جلسه مان بيايد و به سولات مان پاسخ دهد.
بايد براي تعجيل در ظهور گناه كنيم؟
يكي از بچه ها گفت: حرفاي شما خيلي واضح و خوبه و ما جواب سوالمونو گرفتيم اما با اين حساب مساله ي ظهور امام زمان چي مي شه؟ اگه ما همه خوب بشيم و در جهت خوب شدن ديگران تلاش كنيم كه ظهور، هي به تاخير مي افته، مگه نمي گن امام زمان وقتي مياد كه دنيا پر از ظلم و جور بشه؟ پس اگه ما جلوي ظلم رو بگيريم حضرت ديرتر ميان و اگه ظلم رو رواج بديم زودتر دنيا پر ميشه و حضرت ظهور مي كنن؟ آيا واقعاً همين طوره يا اين حديث ساختگي و جعليه؟
دوست ام گفت: هيچ كدوم، من اول يه نكته رو خدمت شما تذكر بدم، بعد معناي حديث رو توضيح مي دم. اون نكته اينه: همون طور كه امروز در هر رشته ي علمي و فني مساله تخصص مطرحه و حتي ما در مسائل كم اهميتي مانند اصلاح سريا دوختن كفش به متخصص و بلكه اگر بتونيم به متخصص ترين افراد در اون رشته مراجعه مي كنيم، حديث شناسي كه از مهم ترين و حياتي ترين مسائل فرهنگي ماست نمي تونه از اين قاعده مستثني باشه و خوشبختانه در اين زمينه هم متخصصان لايقي داريم و هم كتاب هاي ارزشمندي نوشته شده،لذا ما نمي تونيم به مجرد اينكه معناي يك حديث رو درست نفهميديم، يا با فكر و سليقه ي ما هماهنگ نبود فوراً حكم كنيم كه اين حديث ساختگيه؛ همون طور كه نمي تونيم به دليل وجود احادث ساختگي همه ي احاديث رو كه سرمايه هاي عظيم علمي و فرهنگي ما هستند كنار بگذاريم. بلكه با مراجعه به متخصصان ، هم احاديث صحيح رو شناسايي مي كنيم و هم مفهوم و تفسير اونها رو بدست مياريم و از اونها استفاده مي كنيم. اگه وجود نادرستي ها سبب مي شدكه ما از درست ها استفاده نكنيم پس بايد از اسكناس هم به دليل وجود اسكناس تقلبي استفاده نكنيم و از طلا به دليل وجود زينت آلات بدلي صرف نظر كنيم، اما مي بينيم خيلي راحت اهل فن اسكناسهاي تقلبي رو شناسايي مي كنن، بدل هارو مشخص مي كن؛ در مورد حديث هم همين طوره.
اما در مورد سوالي كه شما مطرح كردين؛
در مورد ظهور امام زمان(ع) روايات متعددي داريم كه مي شه اون ها رو به دو دسته تقسيم كرد. در بعضي رويات اموري كه در ظهور حضرت موثر و به اصطلاح علت تعجيلي در فرج و ظهور حضرت هستن معرفي شده و در بعضي روايات شرايط و حال و هواي روزگار ظهور توصيف شده.
براي اينكه مطلب روشن تر بشه مثالي مي زنم.
فرض كنين در منطقه اي هستيم دور از شهرو آبادي و فاصله ي زيادي تا طبيب داريم و اتفاقاً كسي در اونجا حال اش به هم ميخوره و ما تلفن مي زنيم و تقاضاي آمدن طبيب مي كنيم. در همون زمان برف هم شروع به باريدن مي كنه، حالا در چنين شرايطي دو تا مساله مطرح مي شه، يكي اينكه اگه مكرر تماس بگيريم و جدي تر تقاضا كنيم دكتر زودتر مياد و ديگه اينكه تا دكتر برسه، بست سانت برف روي هم جمع ميشه. اين دو تا حرف چقدر با هم فرق مي كنه؟! اولي علت اومدن طبيبه، يعني اگه ما تقاضامونو جدي تر مطرح كنيم و پيگير باشيم، واقعاً در زودتر اومدن طبيب تاثير داره، اما دومي فقط پيش بيني شرايطه و زياد شدن برف ها باعث نمي شه دكتر حتما بياد، پس حالا اگه كسي بگه بياين برفاي جاهاي ديگه رو بياريم اينجا رو هم بريزيم تا دكتر زودتر بياد، چقدر اشتباه كرده؟
در مورد مساله ظهور هم همين طوره. بعضي كارها مثل دعاكردن، گناه نكردن، كسب آمادگي، اينها در زودتر شدن ظهور تاثير دارن اما پرشدن دنيا از ظلم و جور پيش بيني شرايط ظهوره و هرگز اين طور نيست كه اگر ما بيشتر ظلم كنيم، زودت ظهر محقق ميشه، و لذا در روايات به اون موارد اول تشويق شديم و از ظلم و گناه نهي شديم. مثلاً در حديثي از قول امام صادق(ع) اين طور مي خوانيم:
من سره ان يكون من اصحاب القائم فلينتظر و ليعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر فان مات و قام القائم بعده كان له من الاجر من ادركه[19]
يعني هركس دوست دارد از اصحاب قيام كننده ي برحق (حضرت مهدي عليه السلام) باشد بايد منتظر آن حضرت باشد و بايد در حالي كه انتظار آن حضرت را مي كشد از گناه پرهيز كند و اخلاق پبسنديده داشته باشد؛ حال اگر با اين خصوصيات قبل از قيام آن حضرت از دنيا برود، اجر و پاداش همان افرادي را دارد كه حضرت را درك مي كنند و در زمان آن حضرت، ياور ايشان اند.
ملاحظه مي كنيم امام صادق(ع) در اين روايت انسان ها رو از گناه نهي و به پاكي و اخلاق توصيه كردن، پس ظلم و گناه چيزي نيست كه باعث اومدن حضرت باشه بلكه توصيفي از شرايط و اوضاع و احوال اون زمانه.
سوالي رو كه مدت ها ذهن مو به خودش مشغول كرده مطرح كنم؟
دوست ام گفت: بفرماييد، ما براي همين دور هم جمع شديم كه براي سوالات مون پاسخي پيدا كنيم.
گفتم: ببينيد، ما قبول داريم كه وقتي امام زمان ظهور كنن خيلي براي دنيا مفيدو پر خير و بركتن و دنيا دگرگون مي شه و ظلم ريشه كن مي شه، ولي حالا كه غائب هستن، براي مردم چه فايده اي دارن و اصلاً چطور ميشه اگه همون روزگاري كه مي خوان ظهور كنند متولد مي شدن، مثلا به چهل سالگي مي رسيدن و بعد ظهور مي كردن؟
دوست ام گفت: آثار و بركات امام زمان(ع) براي مردم از جهتي به دو دسته قسيم مي شه، يكي آثار ظهور حضرت، يعني او آثاري كه در هنگام ظهور و قيام حضرت به وجود مياد، مثل از بين رفتن ظلم و جهل و فقر و گسترش عدل و علم و بندگي خدا در همه ي عالم؛ و دوم آثار وجود حضرت، يعني همين كه امام زمان(ع) وجود دارند بدون آنكه ما حضرت رو ببينيم. اصل وجودشون فوائر و بركات زيادي داره كه اگر امام نمي بود و در آينده متولد مي شد مردم در اين مدت از اون آثار و بركات محروم بودن سوال شما از اين قسم دومه، اما پيشنهاد من اينه كه اگه موافق باشين هين مساله رو موضوع تحقيق قرار بديم و همه ي ما تا جلسه ي بعد درباره ي آثار وجودي اما (ع)مطالعه و در جلسه بعد مطالب رو مطرح و جمع بندي كنيم.
بچه ها از اين پيشنهاد استقبال كردند ولي يكي از بچه ها گفت: براي اين منظور از چه منابع و كتابهايي مي تونيم كمك بگيريم؟
دوستم گفت: من چند كتاب معرفي ميكنم.
كتابهايي مثل خورشيد مغرب و نيز مهدي موعود كه ترجمه ي بحار الانوار با پاورقي هاي خوبيه، البته ترجمه ي اون بخشي از بحارالانوار كه مربوط به امام زمانه، وكتاب امامت و مهدويت اين كتابها در بحث ما، كمك هاي خوبي هستن.
با اين اميد كه جلسه ي آينده جلسه ي مفيد و پر بار باشه جلسه ي آن هفته مان خاتمه يافت.
فوايد ياد امام زمان(ع)
يكي از بچه ها گفت: عذر مي خوام، من براي اينكه روشن بشم مي پرسم. ياد حضرت چه فايده اي داره؟ حالا به فرض من تونستم صبح تا شب به ياد ايشون باشم، چي ميشه؟
دوست ام گفت: سوال خوبي كردي، شايد يه علت اينكه ما سعي نمي كنيم زياد به ياد امام زمان مون باشيم همين ندونستن فايده هاست. دقت كنين، اصلا به ياد بودن يكي از نشانه هاي دوستي و محبته و هر دوستي به ياد دوست ش هست. لابد براي شما هم اتفاق افتاده كه گاهي به دوستي برخورد كرديم، او پس از احوالپرسي گفته اتفاقاً امروز صبح به ياد تو بودم، همين خبري كه او به شما مي ده و مي فهميد به يادتون بوده، شما رو خوشحال مي كنه و محبت او رو در دل شما زياد مي كنه. او با اين كارش اعلام كرده كه واقعاً به شما علاقه داره. ما هم هرچه بيشتر به ياد امام زمان مون باشيم، بيشتر به اون حضرت اظهار ارادت و علاقه كرديم.
نكته ي ديگر اينكه دوستي و محبت دو طرفه س . وقتي شما متوجه شدين دوست تون به ياد شما بوده، شما هم بيشتر به ياد او هستين و گاهي براش دعا مي كنين و...
ماهم وقتي زياد به ياد امام زمان باشيم، متقابلاً اون حضرت هم به ياد ما هستن و دعاي خير حضرت پشت سر ماست.
سومين نكته اينكه ياد امام زمان بهترين كمك براي انتخاب راه صحيح و عمل درست در زندگي ماست. وقتي كه با زمينه گناه و كار نادرستي مواجه مي شيم اگه همون موقع به ياد امام زمان باشيم و متوجه باشيم كه حضرت از حال ما با خبر هستن، اين معرفت و اين ياد، مي تونه بهترين كمك ما در ترك گناه باشه و اون زماني كه با زمينه ي كار خوب و انجام وظيفه اي برخورد مي كنيم، ياد اون حضرت بهترين مشوق براي انجام اون كار خوبه و وقتي گرفتاري و سختي به سراغ ما بياد، نااميد نمي شيم و خودمون رو در بن بست نمي بينيم؛ به ويژه وقتي اين جمله ي حضرت يادمون بايدكه در نامه اي به شيخ مفيد نوشتن:«... ما بر اخبار و احوال شما آگاهيم و هيچ چيز از اوضاع شما بر ما پوشيده و مخفي نيست.»
صحبت كه به اينجا رسيد يكي ديگر از بچه ها گفت: با اين همه فايده ها يي كه در ياد حضرت هست، پس ما خيلي ضرر كرديم كه كم به ياد امام زمان مون بوديم. چطور مي تونيم اين «ياد» رو زيادكنيم و بيشتر به فكر اون حضرت باشيم؟
مسجد جمكران
وقتي خواندن اين قضيه تمام شد يكي از بچه ها گفت: اصلاً اين مسجد جمكران كي ساخته شده و چرا مي گن امام زمان به اون توجه دارن و اينجا رفت و آمد مي كنن؟
اينجا بود كه دوستم داستان مسجد جمكران را به طور خلاصه تعريف كرد و چون جلسه طولاني شده بود بقيه ي بحث را به جلسه ي آينده موكول كرد و تنها چند كتاب براي مطالعه ي ماجراي اين مسجد كه به گفته ي او در اوايل غيبت كبراي امام زمان و به دستور آن حضرت ساخته شده معرفي كرد. من كه خيلي مشتاق شده بودم داستان اين مسجد و چگونگي ساخته شدن ان را بدانم همان جا با خود عهدكردم تا از جلسه بيرون رفتيم به كتابفروشي ها مراجعه كنم و دست كم يكي از كتابها را بخرم و همين كار را كردم. خوشبختانه با اينكه روز جمعه بود، يكي از كتابفروشي ها باز بود. كتاب مورد نظر را خريدم و تا به خانه رسيدم معطل نكردم و كتاب را باز كردم و شروع كردم به خواندن داستانِ ساخته شدن مسجد جمكران:
«حسن بن مُثله » كه فردي درست انديش، شايسته كردار و شيفته ي خاندان وحي و رسالت بود، از روستايي به نام«جمكران» قامت برافراشت. روستاي زادگاه او جمكران ان روز نه شهرت بسياري داشت و نه آوازه ي بلندي. روستايي ساكت و آرام در دشتي خشك و سوزان و با درختاني از انار سر بر دامنه ي رشته كوهي كم ارتفاع نهاده و به خواب عميقي فرو رفته بود. آن روز چه كسي مي دانست كه سرانجام در اين دشت خشك و سوزان روزي بنايي پر شكوه و رشار از معنويت و عظمت كه چشم هر تماشاگر درست انديشي را خيره مي سازد و قلب هرصاحب دلي را غرق در اميد و نويد شادماني مي كند، بر پا مي گردد و هر هفته و ماه و سال ميليون ها انسان از نقاط دور و نزديك به سوي اين پايگاه روح پرور و جان بخش، بار سفر مي بندند؟
آري، آن روز كسي از امروز مسجد پر شكوه«جمكران» خبر نداشت و جناب «حسن بن مثله» به ديدار امام زمان نائل شد و فرمان ايشان را همراه با نشانه هايي ترديد ناپذير براي ساختن اين مسجد براي مردم آورد.
سخن آخر
آري اين چنين بود كه متوجه شدم امامي دارم زنده، آگاه ، خيرخواه، دلسوزتر از پدر ، مهربان تر از مادر، او هرگز از من غافل نيست. من وديگران به بركت وجود او از رحمت هاي الهي بهره مي بريم و او واسطه ي رسيدن فيض الهي به ماست. او مرا مي بيند، گزارش اعمال ام به او مي رسد، برايم دعا مي كند و از خداوند برايم طلب مغفرت و رحمت مي نمايد، گرچه من از ديدن او محروم ام او در گرفتاري ها به فريادم مي رسد، در نگراني ها آرامش ام مي بخشد، در غفلت ها متوجه ام مي سازد، اگر از او بخواهيم.
او مي آيد و همه جهل ها،ظلم ها و هرچه مايه ي رنجش انسان هاست را از بين مي برد و مانند باغباني مهربان و دلسوز و كارآمد دنيا را گلستان مي كند. پس من بايد بيش از پيش در پي شناخت او باشم، او و هدف هايش و آرمان هايش را بيشتر بشناسم. به ديگران بشناسانم و بكوشم آن گونه كه او مي پسندد زندگي كنم و ديگران را به اين مهم دعوت كنم. به همگان بگويم:
آن دوست كه برخانه ي دل ها بنشيند
حيف است كه بر دامن صحرا بنشيند
آري حيف است او باشد و ما غافل از او و محروم از بركات ظهور او زندگي كنيم. پس من بايد از خودم شروع كنم. نكند من با گفتارم، كردارم ، غفلت ام ، جهل و ناآگاهي ام نقشي در اين محروميتبزرگ داشته باشم، بايد هر صبح و شام به ياد او باشم و از خداوند استمداد كنم تا مرا شايستگي انس با او مرحمت فرمايد و اين «عشق» را كه حاصل اين «گفتگوها» بود همچون سرمايه اي پرورش دهم و زياد كنم. تا آنجا كه بتوانم صادقانه به او بگويم:
[6]- آن حضرت در نامه اي به شيخ مفيد مي نويسند: انا غير مهلمين لمراعاتكم و لا ناسين لذكركم ما از رسيدگي به حال شما كوتاهي نمي كنيم و ياد شما را از خاطر نمي بريم.(احتجاج طبرسي ج2ص598)
خلاصهاي از زندگينامه حضرت مهدي «عج» در نيمه شعبان سال 255 هـ در سامراء به دنيا آمد. 1 ايشان هم نام پيامبر (ص) و كينهاش ابوالقاسم است. حجت، قائم، صاحب الزمان، بقيه ا… خلف صالح از القاب آن حضرت و مشهورترين آن مهدي عليهالسلام است. مادرش نرجس، كه به نام ريحانه، سوسن و صيقل نيز ياد كردهاند. 2 وي از زنان با فضليت و كمال بود تا آنجا كه همه امام حسن (ع) و حكيمه دختر امام جواد (ع) خود را خدمتگزار وي ميناميدند.
در اين زمان يعني هنگام تولد حضرت مهدي (عج) مقضم عباسي هشتمين خليفة عباسي كه حكومتش از سال 218 هجري آغاز شد، سامرا شهر نوساخته را مركز حكومت عباسي قرار داد.
اين انديشة كه ظهور مصلحي پايههاي حكومت ستمكاران را متزلزل مينمايد و بايد از توليد نوزادان جلوگيري كرد و حتي مادران بيگناه را كشت و يا قابلههايي را پنهاني به خانهها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند، در تاريخ نظايري دارد. در زمان حضرت ابراهيم (ع) نمرود چنين كرد. در زمان حضرت موسي (ع) فرعون نيز به همين روش عمل نمود. ولي خدا نخواست. همواره ستمگران ميخواهند مشعل حق را خاموش كنند، غافل از آنكه، خداوند نور خود را تمام و كامل ميكند، اگرچه كافران و ستمگران نخواهند.
در مورد نوازد مبارك قدم حضرت امام حسن عسكري(ع) نيز داستان تاريخ به گونهاي شگفت انگيز و معجزه آسا تكرار شد.
«هنگامي كه ولادت اين اختر تابناك حضرت مهدي (عج) نزديك گشت و خطر او در نظر جباران قوت گرفت، درصدد برآمدند تا از پديد آمدن اين نوازد جلوگيري كننده و اگر پديد آمد و بدين جهان پاي نهاد او را از ميان بردارند. بدين علت بود كه چگونگي احوال مهدي، دوران حمل و سپس تولد او، همه و همه، از مردم نهان داشته ميشد، جز چند تن از نزديكان يا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسگري (ع) كسي او را نميديد. آنان نيز مهدي را گاهبگاه ميديدند نه هميشه و به صورت عادي»1
شيعيان خاص، مهدي را مشاهده كردند:
در مدت 5 يا 4 سال آغاز عمر حضرت مهدي كه پدر بزرگوارش حيات داشت، شيعيان خاص به حضور حضرت مهدي (عج) ميرسيدند. از جمله چهل تن به محضر امام يازدهم رسيدند و از امام خواستند تا محبت و امام بعد از خود را به آنها بنماياند تا او را بشناسند و امام چنان كرد. آنان پسري را ديدند كه بيرون آمد همچون پارة ماه، شبيه پدر خويش ، امام عسكري فرمودند: پس از من اين پسر امام شماست و خليفة من است در ميان شما، امر او را اطاعت كنيد، از گرد رهبري او پراكنده نگرديد كه هلاك ميشويد و دينتان تباه ميگردد. اين را هم بدانيد كه شما او را پس از امروز نخواهيد ديد تا اينكه زماني دراز بگذرد. بنابراين از نايب او، عثمان بن سعيد اطاعت كنيد.»2 و بدين گونه امام يازدهم ضمن تصريح به واقع شدن غيبت كبري ، امام هدي را به جماعت شيعيان معرفي نمود و استمرار سلسلة ولايت را اعلام داشت.1
يكي از متفكران و فيلسوفان قرن سوم هجري كه به حضور امام رسيده است، ابوسهل نوبختي ميباشد. باري، حضرت مهدي (ع) پنهان ميزيست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسگري(ع) در روز هشتم ماه ربيعالاول سال 260 هجري ديده از جهان فرو بست. در اين روز بنا به سنت اسلامي، ميبايست حضرت مهدي بر پيكر مقدس پدر نماز گزارده، تا خلفاي ستمگر عباسي جريان امامت را نتوانند تمام شده اعلام كنند و يا بدخواهان آن را از مسير اصلي منحرف كنند و وراثت معنوي و رسالت اسلامي و ولايت ديني را به دست ديگران سپارند. بدين سان مردم ديدند كوركي همچون خورشيد تابان با شكوه هر چه تمامتر از سراي امام بيرون آمد و جعفر كذاب عمومي خود را كه آمادة نمازگزاران بر پيكر امام بود به كناري زد و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد.
سيرت مهدي (ع):
حضرت مهدي صاحب علم و حكمت بسيار و دارندة ذخاير پيامبران است. ولي مطلق و خاتم اولياء و وصي اوصياء و قائد جهاني و انقلابي اكبر است. چون ظاهر شود به كعبه تكيه كند و پرچم پيامبر (ص) را در دست گيرد و دين خدا را زنده و احكام خدا را در سراسر گيتي جاري كند و جهان را پر از عدل و داد نمايد.
حضرت مهدي (ع) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است. مهدي عادل است و خجسته و پاكيزه، خداوند دين اسلام را به دست او عزيز گرداند.
مهدي (ع) حق هر چقداري را بگيرد و به او دهد. حتي اگر حق كسي زير دندان ديگري باشد، از زير دندان غاصب بيرون كشد و به صاحب حق بازگرداند. به هنگام حكومت مهدي (ع) حكومت جباران و نفوذ سياسي منافقان و خائنان نابود گردد. شهر مكه قبلة مسلمين مركز حكومت انقلابي مهدي شود. آري چون مهدي قيام كند زميني نماند مگر آنكه در آنجا گلبانگ محمدي: اشهدان لا اله الا الله و اشهدان محمداً رسول الله بلند گردد.
مهدي (ع) فرياد رسي است كه خداوند او را بفرستد تا به فرياد مردم عالم برسد. در روزگار او همگان به رفاه آسايش و وفور نعمتي بيمانند دست يابند. حتي چهارپايان فراوان گردند و با ديگر جانوران، خوش و آسوده باشند. زمين گياهان بسيار روياند و آب نهرها فراوان شود. در جهان جاي ويراني نماند، مگر آنكه مهدي (ع) آنجا را آباد سازد.
در قضاوتها و احكام مهدي (ع) و در حكومت وي، سه سوزني ظلم و بيداد بر كسي نرود و رنجي بر دلي ننشيند.1 مهدي عدالت را همچنان كه سرما و گرما وارد خانهها شود، وارد خانههاي مردمان كند و دادگري او همه جا را بگيرد.
ضرورت غيبت آخرين امام:
بيرون آمدن حضرت مهدي (ع) و نمازگزاران آن حضرت بر پيكر مقدس پدر بزرگوارش همه جا منتشر شد. كارگزاران و مأموران معتمد عباسي به خانة امام حسنعسكري(ع) هجوم بردند، اما هر چه بيشتر جستند كمتر يافتند و در چنين شرايطي بود كه براي بقاي حجت حق تعالي، امر غيبت امام دوازدهم پيش آمد و جز اين راهي براي حفظ جان آن خليفة خدا در زمين نبود. زيرا ظاهر بودن حجت حق و حضورش در بين مردم همان بود و قتلش همان. پس مشيت و حكمت الهي بر اين تعلق گرفت كه حفرتش را از نظرها پنهان نگهدارد، تا درست دشمنان از وي كوتاه گردد و واسطة فيوضات رباني بر اهل زمين سالم ماند. بدين صورت حجت خدا، هر چه آشكار نيست، اما انوار هدايتش از پس پردة غيبت راهنماي مواليان و دوستانش ميباشد. ضمناً اين كيفر كردار امت اسلامي است كه نه تنها از مسير ولايت و اطاعت امير المومنين علي (ع) و فرزندان معصومش روي برتافت، بلكه به آزار و قتل آنان نيز اقدام كرد و لزوم نهان زيستي آخرين امام را حفظ جانش سبب شد.
پروفسور هانري كربن ـ متشرق فرانسوي ـ در ملاقات با علامة طباطبائي در خصوص وجود امام غايب در جهان بيني تشيع ميگويد: به عقيدة من مذهب تشيع تنها و مذهبي است كه رابطة هدايت الهيه را ميان خدا و خلق ، براي هميشه نگهداشته و به طور استمرار و پيوستگي ولايت را زنده و پا برجا ميدارد. تنها مذهب تشيع است كه نبوت را با حضرت محمد (ص) ختم شده ميداند ولي ولايت را كه همان رابطة هدايت و تكميل ميباشد، بعد از آن حضرت و براي هميشه زنده ميماند. رابطهاي كه از اتصال عالم انساني به عالم الوهي كشف نمايد. به واسطة دعوتهاي ديني قبل از موسي و دعوت ديني موسي و عيسي و محمد (ص) و بعد از حضرت محمد، بواسطة ولايت جانشينان وي زنده بوده و هست و خواهد بود، او حقيقتي است زنده كه هرگز نظر علمي نميتواند او را خرافات شمرده از ليست حقايق حذف نمايد. آري تنها مذهب تشيع است كه به زندگي اين حقيقت لباس دوام و استمرار پوشانيده و معتقد است كه اين حقيقت ميان عالم انساني و الوهي، براي هميشه، باقي و پا برجاست.» 1
غيبت كوتاه مدت يا غيبت صغري:
مدت غيبت صغري بيش از هفتادسال به طول نينجاميد كه از سال 260 هـ . تا سال 329 هـ . طول كشيد.
در اين مدت نايبان خاص به محضر حضرت مهدي (ع) ميرسيدند و پاسخ نامهها و سؤالات را به مردم ميرساندند. نايبان خاص كه افتخار رسيدن به محضر امام (ع) را داشتهاند، چهار تن ميباشند كه به «نواب خاص» يا «نايبان ويژه» معروفند.
1-نخستين نايب خاص مهدي (ع) عثمان بن سعيد اسدي است كه ظاهراً بعد از سال 260 هجري وفات كرد و در بغداد به خاك سپرده شد. وي از شاگردان مورد اعتماد امام دهم و يازدهم بود و خود در زير ساية امامت پرورش يافته بود.
2-محمدبن عثمان دومين سفير و نايب امام (ع) است كه در سال 305 هجري وفات كرد و در بغداد به خاك سپرده شد و دورة نيابت وي نزديك چهل سال به طول انجاميد.
3-سومين نصير حضرت مهدي (ع) حسين بن روح نوبختي بود كه در سال 326 هجري فوت كرد.
4-علي بن محمد سمري چهارمين نايب امام حجه بن الحسن(ع) است كه در سال 329 هجري فوت نمود و در بغداد دفن شد.
همين بزرگان و عالمان و روحانيون بر جسته و پرهيزگار و زاهد و آگاه در دورة غيبت صغري واسطة ارتباط مردم با امام غايب و حل مشكلات آنها به وسيلة حضرت مهدي (ع) بودند.
غيبت دراز يا غيبت كبري:
اين دوره بعد از زمان غيبت صغري آغاز سد و تا كنون ادامه دارد. اين مدت دوران امتحان و سنجش ايمان و عمل مردم است.
در زمان نيابت عامه، امام (ع) ضابطه و قاعدهاي به دست داده است تا در هر عصر، فرد شاخصي كه آن ضابطه و قاعده در همة ابعاد بر او صدق كند، نايب عام امام (ع) باشد و به نيابت از سوي امام، ولي جامعه باشد.
بنابراين در هيچ دورهاي پيوند امام (ع) با مردم گسيخته نشده و نبوده است. اكنون نيز كه دوران نيابت عامه است عالم بزرگي كه داراي همة شرايط فقيه و داناي دين بوده است و نيز شرايط رهبري را دارد، در رأس جامعه قرار ميگيرد و مردم به او مراجعه ميكنند و او صاحب «ولايت شرعيه» است. بنابراين اگر نايب امام (ع) در اين دوره، حكومتي را درست و صالح نداند آن حكومت طاغوتي است، زيرا رابطهاي با خدا و دين خدا و امامت و نظارت شرعي اسلامي ندارد. بنابر راهنمايي امام زمان (عجلالله فرجه) براي حفظ و انتقال موجوديت تشيع و دين خدا، بايد هميشه عالم و فقيهي در رأس جامعه شيعه قرار گيرد كه شايسته و اهل باشد و چون كسي ـ با اعلميت و اولويت ـ در رأس جامعة اسلامي و ديني قرار گرفت بايد مجتهدان و علماي ديگر مقام او را پاس دارند و براي نگهداري وحدت اسلامي و تمركز قدرت ديني او را كمك رسانند تا قدرتهاي فاسد نتوانند آن را متلاشي و متزلزل كنند.
قرآن و حضرت مهدي (عج):
در قرآن كريم دربارهي حضرت مهدي و ظهور منجي در آخر الزمان و حكومت صالحان و پيروزي نيكان بر ستمگران آياتي آمده است از جمله: «مادر زبور داوود، پس از ذكر نوشتهايم كه سرانجام زمين را بندگان شايستة ماميراث برند و صاحب شوند.»1 و نيز ما مي خواهيم به مستضعفان زمين نيكي كنيم يعني آنان پيشوايان سازيم و ميراث براي زمين» بسم ا… الرحمن الرحيم. انا انزلناه في ليله القدر…» ما قرآن را در شب قدر فرو فرستاديم. تو شب قدر را چگونه شبي ميداني؟ شب قدر از هزار ماه بهتر است. در آن شب فرشتگان و روح و اذان خدا، همه فرمانها و سرنوشتها را فرود ميآورند. آن شب تا سپيده دهان همه سلام است و سلامت.
چنانچه از آيههاي سورة بروشني فهميده ميشود، در هر سال شبي هست كه از هزار ماه به ارزش و فضيلت برتر است. آنچه از احاديثي كه در تفسير اين سوره و تفسير آيات سورة دخان فهميده ميشود اين است كه فرشتگان در شب قدر ، معدرات يك ساله را به نزد «ولي مطلق زمان» ميآورند و به او تسليم ميدارند. در روزگار پيامبر اكرم (ص) محل فرشتگان در شب قدر، آستان مصطفي (ص) بوده است. هنگامي كه در شناخت قرآني به اين نتيجه ميرسيم كه شب قدر در هر سال هست، بايد توجه كنيم پس صاحب شب قدر نيز بايد هميشه وجود داشته باشد وگرنه فرشتگان بر چه كسي فرود آيند؟ پس چنانچه قرآن كريم تا قيامت هست و حجت است، صاحب شب قدر هست و هم او محبت است. حجت خدا در اين زمان جز حضرت ولي عصر (ع) كسي نيست. فيلسوف معروف و متكلم بزرگ و رياضيدان مشهور اسلامي ، خواجه نصير الدين طوسي ميگويد:
«در نزد خردمندان روشن است كه لطف الهي منحصر است در تعيين امام (ع) و وجود امام به خودي خود لطف است از سوي خداوند و تصرف او در امور لطفي است ديگر و غيبت او مربوط به خود ماست.»
طول عمر امام زمان (ع)
درازي عمر امام (ع) با در نظر گرفتن عمرهاي درازي كه قرآن به آنها گواهي ميدهد در كتابهاي تاريخي نيز افرادي با عمر دراز زياد بودهاند و درگذشت و حال نيز چنين كساني بوده و هستند. عمر زياد حضرت مهدي (ع) به هيچ دليل محال نيست، بلكه از نظر عقلي و ديد وسيع علمي و امكان واقع شده به هيچ صورت بعيد نيست. از اينها گذشته اگر از نظر قدرت الهي، به آن نظر كنيم، امري ناممكن نيست در برابر قدرت خدا كه بر هر چيز تواناست، عمرهايي مانند عمر حضرت نوح (ع) و عمر بيشتر از آن حضرت و يا كمتر از آن كاملاً امكان دارد. براي خداي قدير و حكيم، كوچك و بزرگ، كم و بسيار، همهو همه مساوي است. بنابراين حكمت كامل و بالغ او ، تا هر موقع اقتضا كند بندة خود را در نهايت سلامت زنده نگاه ميدارد.
پس طبق حكمت الهي، امام دوازدهم، مهدي موعود(ع) بايد از انظار غايب باشد و سالها زنده بماند و راز دار جهان و واسطة فيض براي جهانيان باشد تا هر وقت خدا اراده كند ظاهر گردد و عالم را پس از آن كه از ظلم و جور پر شدة، از قسط و عدل پر كند.
علائم و نشانههاي شگفت آور آخر الزمان:
معني كلمة آخر الزمان:
معني كلمة آخر الزمان از امو نسبي به شمار ميرود، به اين معنا: زمان فعلي را كه مدت يكهزار و چهار صد و اندي سال از هجرت پيامبر اكرم (ص) ميگذرد نسبت به آن زمان كه آن حضرت مبعوث به رسالت و پيغمبري شده ميتوان گفت: آخر الزمان است و مدت پانصد يا هزار يا دو هزار سال آينده را نسبت به زمان فعلي ما ميتوان گفت: آخر الزمان است.
پس بنابراين ، آخر الزمان يك زمان معلوم و محدودي نيست تا بتوان گفت فلان زمان آخر الزمان است. همانطور كه نميتوان زمان و موقع ظهور حضرت مهدي (ع) را تعيين نمود همان طور هم نميتوان آخر الزمان را محدود و معلوم كرد.
آري از يك طريق ميتوان تا اندازهاي معني كلمهي آخر الزمان را دريافت و آن اين است: وقتي كلية آن موضوعاتي كه پيامبر (ص) و ال اطهر آن حضرت خبر دادهاند عملي شوند. چنان كه قسمتي از آنها عملي شده آن زمان را ميتوان آخر الزمان گفت و در انتظار ظهور مهدي (ع) بود.
روايات پيرامون ظهور:
در مورد علائم ظهور، روايات وارده گوناگون و متنوع است و با زبانهاي مختلف سخن گفته است زيرا بعضي از اين روايات جو اجتماعي و به ويژه وضع جوامع اسلامي را پيش از ظهور تشريح ميكند و برخي ديگر حوادثي را كه نزديك به ظهور واقع ميشوند شرح ميدهد، برخي هم بروز حوادث عجيب را بيان ميكند و بعضي روايات هم به حوادث پس از ظهور اشاره دارند اينك به برخي از آن روايات اشاره ميكنيم.
روايت اول: «اوصاف مردم آخر الزمان»
در اين روايت بني معظم (ص) به بعضي علائم ظهور امام عصر روحي فساد اشاره ميكنند. جابرين عبدا… انصاري از آن حضرت نقل ميكند كه فرمودند. 1- زكات دادن قروك شود و زكات دادن رازيان و ضرر تلقي كنند. 2- ميوه و نقل مجالس شما غيبت 3- و آنچه به دست ميآوريد حرام باشد 4- در آن زمان بزرگان بر كوچكام رحم نميكنند. 5- و كوچكان نيز احترام بزرگان را نگه نميدارند. 6- كارهاي خوب كم شود و جرايم و بديها ظاهر شود. 7- بندگان خدا و مؤمنين در جامعه دليل و منافقان در ميان مردم عزيز و محترم باشند.
روايت مردم:
محمد بن مسلم نقضي ميگويد از امام باقر (ع) شنيدم كه فرمودند: قيام قائم ما زماني خواهد بود كه:
1- قتل و خونريزي در ميان مردم رواج يابد. 2- سغياني از شام بيرون آمد 3- يماني از يمن حركت كند.
روايت سوم:
امام صادق (ع) به يكي از يارانش (حمران) در مورد عصر قبل از ظهور و اينكه فرج در چه زماني واقع ميشود فرمود:
1-وقتي كه ديدي علناً شرب خمبر ميشود و افرادي كه از خداوند نميترسند مجلس شراب را گرم ميكنند2- و ديدي كسي كه امر به معروف ميكند در بين مردم دليل ميشود. 3- صاحب مال در ميان مردم از صاحب ايمان عزيزتر است. 4- و ديدي كه مردم فعل حرام، را حلال و حلال را حرام ميشمارند. 5- و ديدي كه مردم دين را با رأي خودشان تطبيق ميدهند. 6- و ديدي كه مردم طرفدار آن كسي هستند كه قدرت در دست اوست. 7-و ديدي كه فرزندان احترام پدر و مادر به جاي نميآورند و آنها را تحقير ميشمارند و بدترين حالات را پدر و مادر دارند نزد فرزندانشان8- و ديدي كه مؤذن براي اذان و نمازگزاري براي نمازخواندن مطالبه پول ميكند. 9- و ديدي كه بر سر منبرها امر به تقوي ميكنند اما گوينده خود به آن عمل نميكنند.
روايت چهارم:
رسول خدا (ص) ميفرمودند: نيروي بوده باشد در آخر امت من، مرداني كه سوار شدند بر مركبها كه زنهاي آنها شبيه ميدانند. زنهاي ايشان گرچه لباس پوشندگانند بر هنگانند بالاي سرهايشان مانند كوهانهاي شتران خراساني است پس آنها را لعنت كنيد كه ايشان لعنت شوندگانند…
روايت پنجم:
رسول خدا(ص) ميفرمايد: زود باشد بيايند بعد از من گروههائي كه بخورند خوردنيهاي پاكيزه را با رنگهاي گوناگون و سوار شدند جنبندگان را و زينت كنند به نحو زينت كردن زنها و زينت خود را به مردم بنمايانند و زنها هم زينت خود را به مردان بنمايند و ايشان منافقين و دور رويان و دوزبانان امتمنند در آخر الزمان.
روايت ششم:
امام صادق (ع) ميفرمايد: و ديدي كه شنيدن آيات كريمه قرآن براي مردم سنگين ، اما شنيدن ساز و آواز آسان و شيرين است.
روايت هفتم:
رسول خدا(ص) ميفرمايد: زود باشد بيايد در امت من زماني كه باطنهاي اهل آن زمان پليد و جنت باشد و ظاهرشان نيكو باشد براي طمع در دنيا ظاهر سازي ايشان و براي ثوابهائي كه نزد خداست نباشد، بلكه عبادات و كارهاي خيرشان براي ريا و نمايشدادن باشد و خوف خدا در دلهاشان نباشد.
روايت هشتم:
رسول خدا(ص) ميفرمايد: ميباشد در پيشروي قيامت صغري، فتنههائي مانند پارههاي شب تيره كنندهاي كه صبح ميكند و مرد در آن، در حالتي كه مؤمن است و شب ميكند در حالتي كه كافر است و شب ميكند در حالتي كه مؤمن است و صبح ميكند در حالتي كه كافر است گروههائي دين خود را ميفروشند به چيزي از متاع دنيا.
روايت نهم:
پيامبر (ص) فرمودند:
از ثلث اول شب تجاوز كرده ميخوابند در خوابيدن صبح زياده روي ميكنند… مقنعه خيا از سر زنان برداشته و كنده شود… زنان آن زمان قبله مردان باشند و طلا و نقره دينشان… ارزش پول آنقدر كم شود كه چون مردي را صد دينار دهند خشمگين شود.
روايت دهم:
1 صبح بن نباته از علي (ع) نقل ميكند كه فرمودند: از پيامبر (ص) شنيدم كه فرمودند در دوره آخر الزمان كه بدترين زمانهاست، زناني پيدا خواهد شد كه بر اين اوصاف خواهند بود: 1- بد حجاب و بي حجابند. 2- حدودالهي را ناديده ميگيرند. 3- زينت خود را به نامحرمان نشان ميدهند. 4- از دستورهاي دين پيروي نميكنند. 5- به دنبال فتنه و آشوب ميگردند. 6- به دنبال خوشگذراني و لذتهاي نامشروعند. 7- محرمات را براي خود حلال ميدانند و چنين افرادي در دوزخ گرفتار عذاب خواهند شد.
روايت يازدهم:
رسول خدا(ص) فرمود: از علائم نزديك شدن اعت (وقت ظهور) اين است كه افراد شرير داراي مقامات بلند گشته و اشخاص خوب و لايق كنار رفته و عنوان و مقامي نداشته باشند و در ميان ملت، حرف و سخن گفتن و ادعا و اظهارت، آزاد و بيمانع باشد ولي از عمل كردن و حقيقت خبري نباشد و در ميان ملت و قوم «مثناه» قرائت شود و كسي آن را انكار ننمايد گفته شود كه يا رسول ا… مثناه چيست؟ فرمود: چيزي كه بر خلاف كتاب خدا نوشته شود. (مقصود احكام و قوانين است كه بر خلاف دين و قرآن نوشته شود و در ميان جمعيت و در مقابل همه خوانده شود و تصويب ميشود و كسي هم انكار نميكند.)
اينك با نظر به انواع مقاصد ذكر شده بايد از خداوند بزرگ به وسيله آقا حضرت بقيها… روحي كه لغداء استدعا كنيم كه همة ما را در اين فتنهها و امتحانات حفظ فرمايد تا ظهور حضرت ولي عصر را با عافيت درك نمائيم. آمينيارب العالمين.
اعتقاد فرق و ساير اديان به منجي:
آنچه در اين بخش به آن ميپردازيم ارائهي تصويري مختصر از اعتقاد فرق و اديان موجود در عالم به موعود و منجي است كه پر واضح است بر اساس بينش قرآني و اسلامي آنچه بشر را به سعادت و كمال انساني ميرساند، اعتقاد به مهدوديت شيعي است و مقايسهي اعتقاد به منجي در بين اهل تسنن و تشيع و اديان الهي مثل يهوديت و مسيحيت، مترقي بودن عقايد شيعه اتني عشري در اين باب را ثابت ميكند. برادران اهل تسنن بر اين عقيدهاند كه مهدي (ع) در حال حاضر هنوز متولد نشده است و قرآن و قياس و … را قبل از تولد آن حضرت براي هدايت بشر كافي ميدانند. سئوال اين جاست كه آيا اهل تسنن در آياتي كه مبين انديشه مهدوديت است. اگر بيطرفانه و بيغرض بنگرند، تأييد كننده تفكر شيعه نخواهند بود. آياتي مثل: «و لقد كتبتا في الزبور بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون» و آية و نريد ان نمن علي الذين … و دها آية ديگر. زيرا اين انديشه بر حسب اصل و ريشه قرآني است. اين قرآن مجيد است كه با قاطعيت تمام، پيروزي نهائي ايمان اسلامي، غلبة قطعي صالحان و متقيان، كوتاه شدن دست ستمكاران و جباران براي هميشة و آينده درخشان و سعادتمندانه بشريت را نويد داده است و به طور مسلم پيشرفتهاي علوم زيستي و پزشكي و شواهد قرآني اين پندار غلط را كه «انسان نميتواند عمري طولاني همچون عمر حضرت مهدي داشته باشد» باطل ميكند.
پر واضح است كه اسلام ناب ، انتظار فرج يعني آرزو بستن و دلبستن به اينده، انتظاري است كه سازنده و نگهدارنده تعهد آور است و نيرو آفرين و تحرك بخش. به گونهاست كه ميتواند نوعي عبادت و حق پرستي شمرده شود و مخالف اباحگيري و اسارت بخشي انسان است. با بدتر در اصطلاح جندالله و جند الشيطان و غلبة نهايي حزب الله در مييابيم كه از آغاز جهاني همواره نبردي پيگير ميان اهل حق و گروه باطل، ميان گروهي از طراز ابراهيم و موسي و عيسي و محمد (ص) و گروهي از طراز نمرود و فرعون و جباران يهود و ابوسفيان بر پا بوده است ولي پيروزي نهايي تاريخ از آن حزب الله است.
اما در رابطه به اعتقاد يهود و مسيح به مودعود به اختصار بايد بگوئيم كه با اذعان به تحريف تورات و انجيل ، ما آثار اين تحريف بانگاهي به تاريخ انبياء از آدم تا خاتم يك نكته برجسته در زمان حيات هر پيامبري وجود داردوآن وعده به ارسال پيامبر ديگري بعد از پيامبر زنده از سوي خداوند است . مثلاً موسي بشارت به آمدن عيسي (ع) مي داد وعيسي (ع)آيندگان را به مبعوث شدن حضرت محمد (ص) خاتم پيامبران مژده ميداد.برسي اجمالي دوران هر يك از اين پيامبران الهي نشان از سير تكاملي بشر دارد زيرا اگر عيسي (ع)براي هدايت بشر از معجزه ي زنده كردن مردگان ن و درگهواره سخن گفتن بهره جست درحيات رسول ا000ما شاهد انقلاب فكري و نزول قرآن هستيم واين سير تكاملي براي رسيدن آدمي به مقام «انسان كامل» تا ظهور مهدي (ع) منجي عالم بشريت ادامه خواهد يافت .زيرا بر اساس تفكر شيعي واسلام ناب در هيچ زماني زمين از حجت خدا خالي نيست . اعتقاد به منجي تنها به آيين مقدس اسلام و تفكر شيعه اختصاص ندارد و با مطالعة ساير اديان الهي به اين حقيقت مي رسيم كه آنان پا يان تاريخ را با ظهور منجي مرتبط ميدانند .ما براي روشن شدن اين مطلب ابتدا به لحاظ كامل و جامع بودن تفكر شيعه در رابطه با «مهدويت» شرح مختصري از حضرت مهدي (ع) و نشانه هاي شگفت انگيز آخر الزمان بيان مي كنيم و در بخش بعدي به بررسي اعتقاد يهوديان و مسيحيان به «منجي» مي پردازيم و به اين حقيقت تلخ اشاره اي خواهيم داشت كه آنچه در فلسطين مي گذرد تنها بخشي از تحريف تاريخ و اعتقاد به مهدويت آيين صهيونيستي است كه امنيت كل جهان را به مخاطره انداخته است واين تحقيق را با دعا براي سلامتي و تعجيل در ظهور حضرت مهدي«ع» به پايان خواهيم رساند.
والسلام ـ علي مهدي
در نظام بين المللي و نظم نوين جهاني كه از سوي پيروان مسيح يهودي و فرجام جهان مطرح ميشود شاهديم .
مقوله ملت برگزيده وسرزمين موعود كه از سوي دولتمردان يهودي امريكا مطرح مي شود توجيه كننده جنگ بيرحمانه آنها عليه ملتهاي ستمديده است و آنها براي ظهور حضرت مسيح مي كوشند كه يهوديان پراكنده شده در سراسر جهان را در اسرائيل گردآوردند وآن آخرين گام قبل از ظهور مهدي خواهد بود.آنها معتقدند يسوع ، يهودي زاده شد و در رأس دين مسيحيت قرار گرفت تا بيانگر انقلابي عليه يهوديت باشد اما جنبش اصلاح طلب پروتستا نيسم حيثيت و اعتبار يهوديت را باز گرداند تا وقتي مسيح به همراه مهاجران پروتستان وارد دنياي جديد يعني امريكا شد دوباره يهودي ميگردد.به اين ترتيب مسيح آمريكائيها مسيüح يهودي شد.
«هنگامي كه مهاجران اوليه پروتستاني به آباديهاي ماسا چوست در نيوانگلند رسيدند آمريكا را «اورشليم جديد» يا «كنعان جديد» تلقي و خود را به غيراينهاي قديم تشبيه كردند كه از ظلم و ستم فرعون «پادشاه انگلستان،جيمز اول» از مصر «انگلستان» فرار كرده و به دنبال سرزمين موعود جديدراه افتاده بودند.«
به اين ترتيب پروتستانيم پيورتاني با ورود اولين مهاجران به آمريكا رنگ و بويي يهودي به خود گرفت .به عبارت ديگر مسيحيتي كه با مهاجران اوليه دارد آمريكا شد»مسيحيت يهودي«بود.
»اين مسيحيت يهودي بر دو مقوله تكيه كرد»سرزمين موعود«و»ملت برگزيده« و اين دو مقوله همانهايي هستند كه اساس استعمار قارة امريكا در گذشته و استعمار فلسطين را در حال حاضر تشكيل دادند.«
ولي همان طور كه قبلاً گفيم در اين نبردو ستيزها گاهي حق و گاهي باطل پيروز بوده است.ولي البته اين پيروزي ها و شكست ها بستگي به يك سلسله عوامل اجتماعي ،اقتصادي و اخلاقي داشته است و آنچه در بينش تاريخي و قراني شيعه حركت آفرين و اميد بخش است پيروزي نهايي است كه از آن »جندالله« خواهد بود.
گر چه دوري ما از پناهگاه مظلومان و محرومان و مشتاقان حضرت مهدي(ع) بسيار آورده است ، ولي به هر حال در اين دورة آزمايش اعتقادما اينست كه حضرت مهدي(ع) به قدرت خدا و حفظ او، زنده است و نهان از مردم جهان زندگي ميكند، روزي كه»اقتضاي نام« حاصل شود، ظاهر خواهد شد و ضمن انقلابي پر شور و حركتي خونين و پر دامنه، بشريت مظلوم را از چنگ ظالمان نجات خواهد داد و رسم توحيد و آيين اسلامي را عزت دوباره خواهد بخشيد.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن