سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط lotfi

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

cpuچیست؟و چه کار میکند!!!

بازديد: 165

cpuچیست؟و چه کار میکند!!!

CPU یا Central Processing Unit که بعضی اوقات از آن به Processor یا پردازشگر هم یاد می‌شود، درواقع مغز رایانه شماست.

CPU چیست و چه کاری انجام می دهد

ایسنا- وظیفه CPU این است که تمامی کارهای محاسباتی رایانه را انجام دهد و نیز مدت زمان انجام این محاسبات را به حداقل برساند.

CPU چیزی نیست که شما بتوانید آن را از بیرون کیس رایانه‌تان ببینید، حتی وقتی در کیس را هم باز می‌کنید، باز هم برای دیدن CPU باید تمامی سیم‌ها را باز کنید و همچنین فن (خنک کننده) را که روی CPU قرار گرفته باز کنید. درست در زیر این فن یک چیپ مربعی کوچک قرار گرفته که همان CPU رایانه شماست.

وقتی که شما برروی یک برنامه اجرایی کلیک می‌کنید، اطلاعات برنامه از هاردتان (و در بعضی مواقع از RAM ) فراخوانی شده و به CPU فرستاده می‌شود. هم‌چنین وقتی که CPU اطلاعات را دریافت می‌کند، شروع به انجام محاسبات کرده و نتیجه را بدست می‌آورد.

وقتی محاسبات CPU به اتمام رسید، CPU نتایج را به قطعه مربوطه می‌فرستد و به‌عنوان خروجی برای کاربر به نمایش درمی‌آید.

    پردازنده یا واحد پردازنده مرکزی (CPU) اصلی ترین بخش کامپیوتر است . این قطعه وظایف مهمی از قبیل عملکرد های ریاضی ، منطقی ، مقایسه ای و محاسبه های مربوط به آدرس دهی در کامپیوتر را به عهده دارد . CPU مهم ترین تراشه بر روی برد اصلی هر کامپیوتر می باشد و آن مدیریت کلیه مراحل پردازش داده ها را به عهده دارد . این قطعه به صورت مستقیم و یا غیر مسقیم سایر قطعات روی برد اصلی و سایر قسمتهای کامپیوتر را نظارت و مقداردهی می کند . پردازنده ها هر چند دارای ابعاد فیزیکی بسیار کوچکی هستند ولی از ابتدایی ترین آنها که از 29000 ترانزیستور تا انواع پیشرفته آنها که 7/5 میلیون ترانزیستور می باشد ، ابعاد فیزیکی آنها بسیار محدود و در حد 2 تا 3 اینچ مربع می باشند .

    مشخصه با اهمیت ریز پردازنده ها عبارتند از :

    × . سرعت .

    × . پهنای گذرگاه داده .

    × . پهنای گذرگاه آدرس .

    × . ماکزیمم حافظه .

    علاوه بر این مشخصه ها تعداد ترانزیستور با کار گرفته شده ، cache داخلی ، پهنای پالس ، اندازه رجیستر های داخلی در پردازنده ها از اهمیت ویژه ای برخوردار هستند . همه پردازنده ها سه عمل اساسی را انجام می دهند :

    × . انتقال اطلاعات

    × . حساب و منطق

    × . تصمیم گیری

    مشخصات فنی پردازنده ها

    پردازنده ها به عنوان یکی از اصلی ترین عناصر در یک کامپیوتر به صورت یک تراشه به شکل مربع روی برد اصلی قرار می گیرد . معمولا هر پردازنده دارای خصوصیات ویژه ای است که توسط تعدادی حروف و ارقام که بر روی هر کدام از آن ها چاپ شده ، مشخص می شوند .

    این اطلاعات شامل موارد زیر می باشد :

    - نام شرکت سازنده .

    - نسل پردازنده .

    - مدل و نوع پردازنده .

    - سرعت پردازنده (MHZ ) .

    - ولتاژ مورد نیاز پردازنده .

    - شماره سریال پردازنده .

    در ادامه به توضیح برخی از این مشخصه ها می پردازیم :

    نام شرکت سازنده پردازنده

    پردازنده ها توسط شرکت های مختلفی ساخته و ارائه شده اند.

    شرکت های مشهور سازنده پردازنده عبارتند از :

    - Intel

    - IBM

    - AMD

    - Syrex

    - Motorola

    - IDT

    - NIC

    - IIT

    گاهی بر روی پردازنده ها نام شرکت سازنده به صورت کامل و گاهی به صورت علائم اختصاری مخصوص شرکت مشخص می شود . مثلا برای محصولات شرکت از AMD برای مشخص کردن نام پردازنده عبارت ADVANCED شرکتهای MICRO DEVICES که کلمه AMD از آن گرفته شده چاپ می شود .

    نسل پردازنده

    پردازنده ها بسته به تنوع در مدل و عملکرد آن ها دارای مدل های مختلفی می باشند . معمولا هر گاه یک تغییر اساسی در ساختار یا پردازنده به وجود آمده است نسل جدیدی برای آن نام گذاری شده است . معمولا نسل های مختلف پردازنده ها را با نام ، علائم یا شماره های مختلف نشان می دهند . شرکتهای سازنده پردازنده تولیدات خود را بر اساس یک روش استاندارد نام گذاری می کنند . مثلا شرکت Intel تولیداتش را به صورت 80x86 و شرکت Motorola به صورت 68xxx نام گذاری می کنند ، که معمولا علامت x جایگزین نسل و مدل پردازنده می شود . مثلا در مورد پردازنده های Intel نسل های اول تا هفتم به صورت زیر می باشد :

    همانگونه که مشاهده می کنید از نسل چهارم (80486) به بعد نامگذاری پردازنده های Intel به صورت 80x86 نمی باشد بلکه از نام پنتیوم استفاده شده است .

    مدل پردازنده

    هر کدام از نسل های پردازنده دارای مدلهای مختلفی می باشد که دارای مشخصات متفاوت می باشند . مثلا در مورد پردازنده و 80386 مدلهای DX , SX و برای 80486 مدلهای SX , DX , DXII , DX4 , DX5 برای پنتیوم (نسل پنجم) مدل های پنتیوم کلاسیک و MMX ، برای نسل ششم مدل های پنتیوم پرو ، پنتیوم II و پنتیوم III پنتیوم سلرون برای نسل هفتم مدل اتیانیوم را می توان اشاره نمود .

    سرعت پردازنده

    یکی دیگر از پارامتر های مهم برای پردازنده که معمولا روی پردازنده چاپ می شود ، سرعت پردازنده است . سرعت پردازنده بر حسب مگاهرتز (MHZ) مشخص می شود . گاهی سرعت پردازنده ها معادل سرعت پردازنده مشابه Intel بر روی آن چاپ می شود. در این پردازنده ها که شبیه پردازنده های پنتیوم Intel هستند ، برای نشان دادن سرعت AMD-K5 که در سطر دوم آن عبارت PR100 چاپ شده است ، بدین معنی است که این پردازنده دارای سرعتی معادل سرعت پردازنده های پنتیوم اینتل با سرعت 100MHZ می باشد . هر چند ممکن است سرعت واقعی این پردازنده کمتر باشد . چنانچه بعد از PR100 علامت + هم داشته باشیم یعنی سرعت این پردازنده حتی از پردازنده اینتل با سرعت 100MHZ هم بیشتر می باشد .

    ولتاژ پردازنده

    پردازنده های قدیمی (قبل از کار 468DX4) با ولتاژ 5v کار می کردند . پردازنده هایی که بعد از 486DX4 به بازار ارائه شد با ولتاژ 3.3v کار می کردند . امروزه پردازنده های K6 از شرکت AMD با ولتاژهای پایین تر از 3.3v (2.2v می کنند . طبیعی است هر چه پردازنده با ولتاژ کمتری کار کند توان مصرفی آن کمتر شده و در نتیجه پردازنده کمتر داغ می شود .

    C P U

    CENTERAL PROCESSING UNIT به معنای یک قطعه به عنوان مرکز پردازشکر است.یا همون مرکز پردازشها.

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 18 اسفند 1393 ساعت: 18:05 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

دانستنی های جالب در مورد آب

بازديد: 509

   دانستنی های جالب در مورد آب

 

دانستنی های جالب در مورد آب

 


شنیده ایم که می گویند هر کس روزی یک سیب بخورد، دیگر نیازی به دکتر پیدا نمیکند. اما 8 لیوان آب در روز چه نفعی برای ما دارد؟ صرفنظر از نفخ شکم، آب مزایای زیادی برای سلامتی ما دارد. هر سلول از بدن ما برای درست عمل کردن به آب نیاز دارد و هر عمل متابولیک در بدن نیز تشنه ی آن است.


تقریباً %55 تا %75 از حجم بدن از آب تشکیل شده است، و اگر آبی که در روز از طریق نفس کشیدن، عرق کردن و ادرار از دست می دهیم را حدود 8 لیوان فرض کنیم، ضروری است که بخواهیم این میزان را با خوردن آب دوباره جبران کنیم.


در این مقاله می خواهیم شما را 5 نکته درمورد آب آشنا کنیم تا شاید مشوقی باشد برای اینکه 8 لیوان آب در روز را با کمال میل بخورید!

1. کارایی مغز را بالا می برد

اگر یادتان نمی آید که در مقدمه ی این مقاله چه نوشته بود، احتمالاً مغزتان خشک شده است.

از آنجا که تقریباً %80 از بافت مغزی از آب تشکیل شده است، ضروری است که آب کافی به آن برسانید. آزمایشات بالینی نشان داده است که کمبود آب کارایی حافظه کوتاه مدت را پایین می آورد و به قدرت تمرکز آسیب می رساند.


منطق پشت این مسئله کاملاً واضح است: اگر آن ماده را از مغزتان کم کنید، گرفتار مشکلات عملکردی می شوید. این مثل راندن ماشین بدون بنزین است.

در مغز، آب مایعاتی را که پروتئین و آنزیم ها را حمل می کنند را رقیق می کند، و به رساندن این مواد به مقصد کمک می کند. وقتی آب بدن کم می شود، این مایعات برای رساندن بار خود کندتر می شوند و عملکرد مغز نیز آسیب می بیند.

همچنین آب باعث از بین بردن رادیکال های آزاد که باعث خرابی سلول ها در مغز میشود را از بین می برد. 

2. از بسیاری از بیماری های خطرناک جلوگیری می کند

ورم مفاصل، سرطان و بیماری های قلبی، بیماری هایی خطرناک و جدی هستند که میلیون ها نفر را گرفتار می کنند، اما شما می توانید با خوردن آب از ابتلا به این بیماری ها پیشگیری کنید.


آب یکی از مهمترین عناصر در غضروف و نرمه استخوان و مایع زلالی، مایعی که در اطراف مفاصل وجود دارد که باعث چرب کردن محیط می شود، است. وقتی میزان کافی از آب در این ناحیه وجود داشته باشد، اصطکاک کمتری دراطراف مفاصل به وجود می آید و احتمال ابتلا به ورم مفاصل نیز کمتر می شود.


همچنین وقتی میزان کافی آب در سیستم ما باشد، گرچه باعث می شود مجبور شویم تند تند به دستشویی برویم، اما بدن از سموم پاک می شود. اگر این سموم کمتر در بدن ما باقی بمانند، احتمال ابتلا به سرطان نیز کاهش می یابد.


آب نه تنها کمک می کند تا سموم از بدن دفع شوند، نمک اضافی بدن را نیز دفع میکند. تحقیقات نشان داده است که وجود نمک زیاد در بدن باعث بالا رفتن فشار خون شده که این هم منجر به بروز بیماری های قلبی می شود.

 


3. به کاهش وزن کمک می کند


اگر گرسنه هستید، سعی کنید شکمتان را با آب پر کنید. آب حاوی هیچ میزان کالری یا چربی نیست و ثابت شده است که گرسنگی را نیز برطرف می کند.

همچنین یک لیوان آب متابولیسم بدن شما را نیز افزایش می دهد.


از آنجا که همه ی عملیات های بدن به آب نیاز دارند، بدیهی است که وقتی کم آب بخورید همه چیز در بدنتان کندتر پیش می رود. آب بیشتر باعث بالا بردن متابولیسم می شود که این هم به نوبه ی خود کالری سوزی می کند.

تحقیقات نشان داده است که پس از خوردن دو لیوان آب، 10 تا 40 دقیقه طول می کشد تا متابولیسم بدنتان شروع شود. و وقتی متابولیسم آغاز شد، شما %30 سریعتر کالری می سوزانید.

تحقیقات نشان داده است که اگر آب مصرفی خود تا 6 لیوان در روز بالا ببرید، 5.3 پوند در سال کم خواهید کرد.

4. کرم خوردگی دندان را برطرف می کند

می گویند که یک لبخند با آینه یک تومان هم خرج ندارد، اما میلیون ها تومان می ارزد. پس محافظت از دندان ها واجب می شود.

می دانیم که تامین آب مورد نیاز بدن، به تولید مایعات مختلف در بدن کمک می کند، مثل بزاق دهان که باعث از بین بردن کرم خوردگی دندان ها می شود.

پوسیدگی دندان از تولید اسید ایجاد می شود که مینای دندان را می خورد، اما بزاق دهان این اسید را خنثی می کند. همچنین حاوی مواد معدنی خاصی است که به بازسازی دندان ها کمک می کند.


اگر میزان کافی آب به بدنتان برسانید، و کمتر شکلات و آبنبات بخورید، مطمئن باشید که دندانهایی سالم خواهید داشت.

5. نوشیدن آب زیاد ضرر دارد

نوشیدن میزان معین آب در روز ضروری است اما نیازی به زیاد کردن این میزان نیست. کاری که باید بکنید جبران میزان آبی است که از دست می دهید.

یک فرد متوسط روزانه حدود 2 تا 3 لیوان آب از تنفس، و 1 لیوان دیگر از طریق عرق کردن از دست می دهد. اگر 3 تا 4 لیوان نیز به طور تقریبی از طریق ادرار دفع کند، بدن حدوداً به 8 لیوان در روز آب نیاز پیدا می کند.

شما باید همان میزان آبی که در روز از دست داده اید، را برای بدن دوباره تامین کنید نه بیشتر.

اگر بیشتر از میزان مورد نیاز آب به بدن برسانید، تعادل سدیم در بدن از بین می رود که منجر به مشکلات گوارشی، حملات ناگهانی و حتی بیهوشی می شود.

آب بخورید، سالم بمانید!

آب برای بدن شما ضروری است، و بدون آن فعالیت های بدن شما دچار مشکل می شود. پس اطمینان یابید که میزان کافی آب به بدنتان برسانید تا سلاامتی بدنتان تامین شود.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 18 اسفند 1393 ساعت: 11:33 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(1)

تحقیق درمورد حجاب

بازديد: 467
 

 

حجاب

چـكيده

حجاب به معناى پوشاندن بدن زن در برابر نامحرم از احكام ضرورى دين اسلام است. در اديان الهى ديگر از جمله آئين زرتشت، يهود و مسيحيت نيز اين حكم با تفاوتهايى وجود دارد. در سرزمينى كه اسلام در آن ظهور كرد زنان با صورتى گشاده و گريبانى چاك در معابر آمد و شد مى كردند. برخى نويسندگان چنين اظهار نظر كرده اند كه پوشش اسلامى نتيجه تعامل فرهنگى بين اعراب و ايرانيان و روميان است و در نتيجه، اسلام نسبت به چگونگى حضور زن در برابر نامحرم قانونى خاص ندارد و آن چه امروز به صورت دستورى شرعى در آمده، مستندى شرعى ندارد. اين مقاله به تحقيق درباره صحت و سقم اين نظر مى پردازد.


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه

صرف نظر از مباحثى چون ادله حجاب، محدوده حجاب اسلامى، فلسفه آن و مباحث ديگر، يكى از مباحث لازم در اين باره، بررسى پيشينه اين حكم است; به اين معنا كه آيا اسلام خود قانون و دستور خاصى براى پوشش زنان در برابر مردان نامحرم ارائه داده است يا نه، رسم موجود بين بانوان مسلمان ريشه اى ديرينه دارد؟ ضرورت طرح اين بحث از آن جا ناشى مى شود كه برخى مدعى شده اند: «ارتباط عرب با ايران از موجبات رواج حجاب در قلمرو اسلام شد» و معتقدند كه «حجاب رايج ميان مسلمانان عادتى است كه از ايرانيان، پس از مسلمان شدنشان به ساير مسلمانان سرايت كرد». برخى ديگر نيز گفته اند: «حجاب از ملل غير مسلمان روم و ايران به جهان اسلام وارد شده است». اين مقاله در صدد كشف اثبات اين مسئله است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مفهوم لغوى حجاب
به گفته اهل لغت اين واژه به صورت متعدى و به معناى در پرده قرار دادن به كار مى رود. ابن دريد مى گويد: «حجبت الشىء. .. اذا سترته، و الحجاب: السِّتر...، احتجبت الشمس فى السحاب اذا تستترت فيه. حجاب، پوششى است كه روى شىء را فرا مى گيرد و حجاب يعنى پرده...، زمانى كه خورشيد در ابر فرو مى رود عرب مى گويد: احتجبت الشمس فى السحاب». فيومى اين واژه را چنين توضيح مى دهد:حجب فعلى متعدى است و به معناى مانع شدن به كار مى رود. به پرده، حجاب مى گويند، زيرا مانع از ديدن است، و به دربان، حاجب گفته مى شود، زيرا وى مانع از ورود افراد است. اين واژه در اصل بر موانع جسمانى اطلاق مى گردد، ولى برخى مواقع به موانع معنوى نيز حجاب گفته مى شود. از گفتار اهل لغت مى توان نتيجه گرفت كه در زبان عرب، حجاب به پوششى گفته مى شود كه مانع از ديدن شيئى پوشانده شده مى شود. شهيد مطهرى نتيجه تحقيقات لغوى خود را درباره اين واژه، چنين بيان مى كند:
كلمه حجاب هم به معنى پوشيدن است و هم به معنى پرده و حاجب، بيشتر استعمالش به معنى پرده است. اين كلمه از آن جهت مفهوم پوشش مى دهد كه پرده وسيله پوشش است و شايد بتوان گفت كه به حسب اصل لغت هر پوشش حجاب نيست; آن پوشش حجاب ناميده مى شود كه از طريق پشت پرده واقع شدن صورت گيرد. اين واژه در قرآن و حديث نيز با عنايت به همين معناى لغوى به كار رفته و معناى خاصى پيدا نكرده است.

شهيد مطهرى مى فرمايد:
در قرآن كريم در داستان سليمان غروب خورشيد را اين طور توصيف مى كند: «حتى توارت بالحجاب» يعنى تا آن وقتى كه خورشيد در پشت پرده مخفى شد. تعبير حجاب با همين معنا در آيه 51 سوره شورى و نيز در آيه 53 سوره احزاب به كار برده شده است... . در دستورى كه امير المومنين(عليه السلام) به مالك اشتر نوشته است مى فرمايد: «فلا تطولن احتجابك عن رعيتك» يعنى در ميان مردم باش كمتر خود را در اندرون خانه از مردم پنهان كن. حاجب و دربان تو را از مردم جدا نكند بلكه خودت را در معرض ملاقات و تماس مردم قرار ده.



پوشش زنان عرب قبل از اسلام
شواهد متعددى از قرآن حاكى از اين نكته است كه در جامعه عرب قبل از اسلام زنان براى حضور در اجتماع از پوشش مناسب و مطلوبى برخوردار نبودند. به همين دليل همسران پيامبر ـ صلوات اللّه و سلامه عليه و آله ـ از متابعت آن الگو منع مى شوند:
يا نِسَاء النَّبِى لَسْتُنَّ كَأَحَد مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا* وَقَرْنَ فِى بُيوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيةِ الْأُولَى; اى همسران پيامبر شما مانند هيچ يك از زنان [ديگر ]نيستيد اگر سر پروا داريد پس به ناز سخن مگوييد تا آن كه در دلش بيمارى است طمع ورزد و گفتارى شايسته گوييد. و در خانه هايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليت قديم زينت هاى خود را آشكار مكنيد.

 دستورهاى اصلاحى اسلام نسبت به پوشش زنان نيز حاكى از برخى نقص ها و كاستى ها در پوشش زنان آن دوره و فاصله آن با پوشش مورد سفارش اسلام است:
يا أَيهَا النَّبِى قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يدْنِينَ عَلَيهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يعْرَفْنَ فَلَا يؤْذَينَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا; اى پيامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو پوشش هاى خود را بر خود فروتر گيرند اين براى آن كه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند [به احتياط] نزديك تر است و خدا آمرزنده مهربان است. همين نكته، از آيات سوره نور نيز كه درباره آن ها بحث خواهد شد، فهميده مى شود. شأن نزول آيه  سوره نور اشاره اى به كيفيت پوشش قبل از دستور حجاب دارد. در اين شأن نزول آمده است «كان النسا يتقنعن خلف آذانهن; زنان دنباله مقنعه خود را به پشت گوش هاى خود مى انداختند» بنا بر اين، گلو و بنا گوش آن ها هويدا بود. تاريخ پژوهان نيز اين نكته را كه زنان جزيرة العرب از حجاب مناسبى برخوردار نبودند، تأييد مى كنند.
اكنون سخن در اين است كه اين وضعيت به دنبال وضع قانون اسلامى مبنى بر ضرورت حجاب بر هم خورد.

علت پيدايش حجاب:

مخالفان حجاب سعي كرده اند جريانات ظا لما نه اي را به عنوان علت پيدايش حجاب ذكر كنند ، و در اين جهت ميان حجاب اسلامي و غير اسلامي فرق نمي گذارند و نيز وانمود مي كنند كه حجاب اسلامي از همين جريانات ظالمانه سر چشمه مي گيرد.

در باب علت پيدايش حجاب نظريات گوناگوني ابراز شده است و غالبا" اين علتها براي ظالمانه يا جاهلانه جلوه دادن حجاب ذكر شده است .كه در اينجا به مجموع آنها اشاره مي شود.نظرياتي كه بدست آوردهايم بعضي فلسفي ،بعضي اجتماعي ،بعضي اخلاقي و بعضي اقتصادي وبعضي رواني است كه ذيلا" ذكر مي شود:

1-ميل به رياضت و رهبانيت(ريشه فلسفي ):

ارتباط مسئله پوشش يا فلسفه رياضت و رهبانيت از اين جهت است كه چون زن بزرگترين موضوع خوشي و كامراني بشر است ، اگر زن ومرد معاشر و محشور با يكديگر باشند ، خواه نا خواه دنبال لذت جويي و كاميابي مي روند پيروان فلسفه رهبانيت وترك لذت براي اينكه محيط  را كاملا" باز دهد ورياضت  سازگار كننده بينزن ومرد حريم قائل شده پوشش را وضع كرده اند.

2-عدم امنيت وعدالت اجتماعي:

ريشه ديگري كه براي بوجود آمدن پوشش ذكر كرده اند نا امني است. در زمانهاي قديم هر كسي زن زيبائي داشت ناچار بود او را از ديد زور مندان مخفي نگه دارد  زيرا اگر آنها اطلاع پيدا مي كردند او ديگر مالك زن خود نبود . ايران  دوره ساساني ناظر جنايتها و فجايع عجيبي دراين زمينه بوده است شاهزادگان وموبدان وكدخداها واربابها هر گاه از وجودزن زيبايي در يك خانه مطلع مي شدند به آن خانه مي ريختند و زن را از خانه شوهرش بيرون ميكشيدند در آن موقع سخن از پوشش وحجاب نبود.

3-پدر شاهي وتسلط مرد بر زن واستثمار نيروي وي در جهت منافع اقتصادي فرد

4-حسادت وخودخواهي مرد

5-عادت زنانگي زن واحساس او به اينكه در خلقت از مرد چيزي كم دارد.

 

آثار و فوائد حجاب :

1-  حرمت بخشيدن به زن :

زن مسلمان ،تجسم حرمت و عفت در جامعه است ، حفظ پوشش به نوعي احترام گذاردن به زن و محفوظ نگه داشتن وي از نگاه هاي شهواني و حيواني است .

2- مبارزه با نفس:

ميل به خود نمايي و جلوه گري به مصالحي در سرشت زن ،نهفته است كه بايد در مسير درست و هدفي والا بكار گرفته شود . بي گمان اين گرايش در وجود زن اگر همچون ساير ميلها به درستي بكار گرفته شود ، ثمرات مطلوبي خواهد داشت و در جهت كمال او كار آمد خواهد بود و در مسير فراهم آوردن محيطي مناسب همراه با زندگيش ،سودمند خاهد شد . چراكه هيچ گرايش دروني بدون جهت درجان انسان به  وديعت نهاده نشده است . اما اگر اين گرايش ،مرزي نداشته باشد وخودنمايي وجلوه گري همواره ودر همه جا نمود داشته باشد ،قطعا" فساد آخرين خواهد بود و در ايجاد زمينه هاي نا هنجاري در جامعه خواهد كرد . (پوشش را ميتوان مهمترين عامل تعديل اين ميل دانست).

 

3-جواز حضور در اجتماع :

بدون هيچ ترديد ،زن بخش عظيمي از نيروي انساني يك جامعه را تشكيل ميدهد و در ابعا د مختلف فرهنگي واجتماعي واقتصا دي وسياسي مي تواند نقش آفريني عظيمي داشته باشد . اسلام با طرح پوشش زن در حقيقت جواز حضور در اجتماع او را رقم زده است وا زسوي ديگر جلوي فساد  گستري ونا هنجاريهاي ناشي از اختلاط زن ومرد را گرفته است . همه احاد جامعه در مقابل سلامت نفساني جامعه مسئو لند  ومسئوليت  مهمتر در اين با ره بر دوش خانم ها است .

4-آرامش رواني جامعه :

 از جمله فلسفه هاي اصلي حجاب ايجاد آرا مش رواني وامنيت روحي در جامعه است چراكه امنيت وآرامش در ابعاد مختلف زندگي از حقوق مسلم همه شهروندان بوده و هيچ كس حق ندارد با بهانه هاي مختلف موجبات سلب آسايش ديگران رافراهم كند ودر نكوهش مردم آزاري وايجاد مزاحمت براي ديگران همه مكاتب و مذاهب اتفاق نظر  دارند اما افراد مادي نگرو ودنيا زده كه آسايش وآرامش دو گيتي را فقط در امور مادي  خلا صه مي كنند مزاحمت وآزار را هم فقط مزاحمتهاي بدني ومادي مي دانند در حالي كه آزارهاي روحي و معنوي و توهين به اعتقادات ومقدسات ديگران بسيار زشت تر از ساير آزار ها است . اگر چه حجاب خواهران وپوشش برادران تا حدودي يك امر شخصي وسليقه اي وانتخابي است اما اصل مسلئه پوشش داشتن با تفاوتهاي خاص مربوط به زن ومرد امري اجتماعي است وتكليف است نه حق . هر انساني كه در جامعه زندگي ميكند مكلف وموظف است به حقوق سايرين احترام بگزارد وكاري نكند كه باعث آزار وصدمه به ديگران شود وچه صدمه وآسيبي بالاتر از تحريك شهوت در نيروي جوان كشور؟كدام ظلم وگناه بالاتر از اينكه خانمي آرايشهاي آنچناني واجراي نمايشهاي زننده در كوچه وبازار در ذهن وفكر جوانان معصوم و نا پخته آشوب به پا كرده وآتش عشقهاي خياباني وهوسهاي خانمان سوز راروشن كند !كدام خيانت بالاتر از آنكه غرايز خفته نسل جوان را بيدار كنيم  بدون اينكه امكان اشباع آنها وجود داشته باشد؟

5-حجاب ومعنويت :

يكي از آثار وفوائدي كه براي حجاب در قرآن ذكر شده علاوه بر حفظ آرامش رواني كل جامعه ،حفظ بانوان محترم از آزار واذيت افراد بي سرو پا است كه همه جوامع كم وبيش وجود دارند از اين نظر" حجاب نوعي هويت است نه محدوديت " وهمان گونه كه گلهاي زيبا و خوش رنگ وبو بايد حصار خارها قرار بگيرند  از دستبرد كودكان بازي گوش در امان بمانند زنان نيز بايد گلبرگهاي وجود خود را در پوششهاي مناسب قرار دهند تا از نيش ونوش نگاه نامردان ونامحرمان دور بماند .

"قرآن كريم در آيه 59 سوره احزاب فلسفه حجاب را مد نظر قرار داده ومي فرمايد :

" اي پيامبر به همسران ودخترانت وبه موفقين بگو كه روسري هاي خويش را بهخود نزديك كنند وهمچون زنان عفيف بپوشانند تا به (عفت وپاكدامني )شناخته شوند ودر مورد آزار واذيت قرار نگيرند وخدا آمرزنده ومهربان است "

6-ايجاد امنيت :

جامعه موظف است امنيت را در ابعاد مختلف براي افراد فراهم سازد ،بخش عمده از اين مهمبه عهده زن است كه با حفظ پوشش به اين امر جامه عمل بپوشانند.

در سايه رعايت حجاب ،زن با شهامت هر چه تمامتر به وظيفه خود مشغول شده و خطري از ناحيه اجتماع متوجه وي نمي شود. بدين ميان معتقد هستيم كه پوشش ،امنيت رادر جامعه فراهم ميسازد ودر حريم پوشش است كه مي توان با خيالي آسوده بهجامعه آمد وبه فعاليت پرداخت ودر سنگر حجاب ،حضور عيني خود را در ابعاد مختلف اجتماع،تحقق بخشيد

7-حفظ بنياد خانواده:

از ديگر فلسفه ها وفوائد حجاب تاثير آن در استحكام وتداوم هسته اصلي جامعه يعني خانواده است.

"رابطه حجاب وتاثير آن در حفظ بنياد خانواده و يا اثري كه بد حجابي در تزلزل و نابودي ساختار خانواده دارد از دو بعد ميتوان برسي كرد"

 

نظريه هاي مختلف در مورد حجاب :

1-نظريه زيست شنا سان:

برخي از زيست شناسان به وجود نوعي احساس حياء و خجلت در جنس ماده اشاره مي كنند و منشاء حشمت و حجاب زنان را نيز همان حياء مي دانند.

دكتر فخري فيزيولوژيست مصري چنين مي گويد :

ريشه و مبداء حجاب ،همان احساس حيا و خجلت است،زيرا انسان  از آن جهت كه از چيزي احساس حيا مي كند ،از ظهور آن نزد ديگر مردمان دوري مي ورزد و از همين احساس حياء ،پوشاندن و حجاب سر چشمه مي گيرد.

2- نظريه روانشنا سان:

برخي از روانشناسان در تاييد اين مطلب كه حجاب وپوشش زن فطري است از وجود حياء در نهاد انسان نام مي برند كه به دو صورت باز دارنده و هدايت كننده ايفاي نقش مي كند ، بدينسان از نظر آنان ،حيا تعديل كننده غرايز و ضامن اجراي بسياري از قوانين اجتماعي _ اخلاقي است.

روانشناسان معتقدند كه حياء با آفرينش زن به هم آميخته است و تغييرات جسمي دوران بلوغ كه معمولا" با بروز حالات روحي و رواني مختلفي همراه است ،عامل دروني حياء را به نمايش مي گذارد.

3- نظريه جامعه شنا سان :

از آنجا كه انسان موجودي است اجتماعي و به تعبير ديگر (( مدني طبع )) جامعه شناسان حجاب و پوشش زن را مقتضاي طبيعي جامعه بشري معرفي كرده اند.

در كتاب زن از نظر حقوق اسلامي آمده است :

لزوم پوشانيدن زن در برابر مردان ، يكي از امور طبيعي است زيرا با ثابت بودن اين اصل كه هر چه زن به تقوا وعفاف و پرهيزكاري از هر گونه اعمال مخالف عفت مايلتر باشد اساس زندگي خانوادگي مستحكمتر ودر نتيجه ، سعادت و رفاه اجتماعي كاملتر خواهد بود. جاي ترديد باقي نمي ماند كه زنان موظفند به منظور جلوگيري از شيوع زنا وتحريك احساسات پست شهوي ، با لباس ساده خود را بپوشانن وهنگام معاشرت با مردان و بيرون رفتن از منزل و شركت در مجالس از پرده دري خودداري نمايند.

حجاب در ايران:

با ورود اسلام به ايران، تمدن ايراني شكلي ديگر به خود گرفت و رفته رفته فرهنگها، باورها،عقايد وسنتها ي محدود ودست وپاگير گذشته و بعضا" افراطي شكل نهادينه تر يافت . چنانچه مي توان گفت فرهنگ ايراني اسلامي جايگاه واقعي خود را بعد از گذشت چندين قرن باز يافت چرا كه با ورود اسلام آزاديهاي رنگارنگي كه تا آن روز جهان هم در خواب نديده بود در چارچوبي قانونمند ظاهر گرديد.آزادي حقوق زنان ، قداست بخشيدن به شخصيت و پايگاه و منزلت اجتماعي آنان شايد تنها نمونه اي كوچك باشد كه بر آن دست نهاده ايم ، چرا كه زنان در سايه همين اسلام قديسه اي شدند آسماني كه بعد ها با بر قراري حكومت اسلامي در ايران به عنوان الگو وحتي اسطوره اي براي زنان مدرن غربي بشمار مي آيند.

فرازهايي از سخنان امام خميني (ره) در مورد حجاب :

(( زنان در انتخاب فعاليت وسر نوشت و همچنين پوشش خود ، با رعايت موازيني آزادند و تجربه كنوني فعاليتهاي ضد رژيم شاه نشان داده است كه زنان بيش از پيش آزادي خودرا در پوششي كه اسلام مي گويد يافته اند .)) 10/8/1357

((خطري كه ماحس مي كنيم اين است كه زنان دو مرتبه به آن ابتذالها كشانده شوند . اما حجاب اسلامي چه معني دارد ، حجاب اسلامي يعني حجاب وقار ، حجاب شخصيت ، ساخته من يا فقيه و ديگران نيست ، اين نص صريح قآن است ، آنقدري كه قرآن مجيد بيان كرده است ، نه ما مي توانيم از حدود خارج شويم و نه زناني كه معتقد به اين كتاب بزگ آسماني هستند . آيه حجاب براي شخصيت دادن به زنهاست ، براي شخصيت انساني اوست .)) 21/6/1358

((البته بايد توجه داشته باشيد كه حجابي كه اسلام قرار داده است ، براي حفظ آن ارزشهاي شماست . هر چه كه خدا دستور فرموده است ، چه براي زن وچه براي مرد ، براي اين است كه آن ارزشهاي واقعي كه اينها دار ند و ممكن است به واسطه وسوسه هاي شيطاني يا دستهاي فاسد استعمار پايمال  مي شدنداينها ،اين ارزشها زنده  بشود. ))

 

نقش حجاب در تامين امنيت اجتماعي :

در دهكده كوچك جهاني امروز كه افراد در هجوم مباني گوناگون تصميم گيري از سراسر عالم قرار دارند تثبيت و نهادينه كردن باورهاي اصيل و ناب با چالش مواجه خواهد شد . زدودن چنين تاثيرات مخربي ف نيرو و مسئوليت مضاعفي را از سوي متفكرين متعهد و مسئولين جامعه طلب مي كند .

بايد ديد كه كشورهاي استعماري غربي به ويژه آمريكا در زمينه مباني عقيدتي و فكري مردم جامعه ما چگونه بر خورد مي كنند و از چه راههايي در صددويران كردن عقايد و باورهاي آنان براي سلطه هر چه بيشتر هستند. مي توان گفت گسترش ماهواره ها و ترويج استفاده از آن و به تبع آن ، كمرنگ كردن اعتقادات و باورهاي ديني دقيقا"در راستاي اهداف اينگونه كشورها قرار دارد. به مين دليل تبليغات منفي و ارائه چهره اي خشن از كشورهايي كه داراي اعتقادات مذهبي هستند يكي از حربه هايي  است كه اين كشورها در دست دارند . بنابر اين نبايد اجازه داد كه دشمن بتواند به راحتي اهداف استعماري خود را در جامعه ما تعقيب نمايد.

اولين كار استعمار اين است كه زنان را به ابتذال بكشاند زيرا وقتي زن به ابتذال كشيده شد و از حجاب دور شد ، خانواده متزلزل مي شود يعني همان چيزي كه خواست بيگانگان است.

 

پاسداري از سنگر حجاب و عفاف :

حجاب و پوشش براي بانوان و توجه به حريم عفاف و حراست آن از اصيلترين سنگر زنان و از مهمترين و عميقترين و سودمندترين قانون الزامي آفرينش براي آنها و براي جامعه است و به عبارت روشنتر ، حجاب و پوشش، سنگر سعادت و پيروزي و رستگاري زنان و جامعه است كه اگر اين سنگر آسيب ببيند و يا فرو ريزد ، عوامل سعادت و پاكزيستي و شرافت آنها فرو ريخته . قطعا"انها بدون اين سنگر ، در سرا شيبي سقوط و انحراف قرار گرفته و موجب آلودگي خود و جامعه خواهند شد.

با كمال تاسف دنياي غرب و دنباله روهاي آنها ،اين مسئله بسيار مهم اسلامي و اخلاقي را ناديده گرفته بلكه برعكس با كمال گستاخي بر ضد آن گام بر مي دارند و آن را عامل تحذير و ركود واپس گرايي دانسته تا آنجا كه در دانشگاههاي خود ، دختران داراي پوشش را اخراج مي كنندو چنين كار ضد بشري را از نشانه هاي تمدن مي نامند .

حجاب سنگر حفظ شخصيت زن و جامعه ، سنگر حفظ زيبايي وشكوه زن ، و حفظ شخصيت و وقار زن ، سنگر حفظ صحيح ارتباطي و رشته هاي اجتماعي ، سنگر حفظ اخلاق فردي و اجتماعي ، سنگر و دژخلل نا پذير براي حفظ مرزها و شيرازه هاي روابط مختلف بوده و كيان خانه و خانواده را از هر گونه انحراف و گمراهي و از هم پاشيدگي حفظ مي كند.

براستي در چه دوران و دنياي جاهليتي قرار گرفته ايم كه دنياي غرب و الگو تراشان ، حتي در كشورهاي اسلامي ، شكستن چنين سنگر و دژي را علامت ترقي ،  رشد و تمدن مي دانند و بر عكس حجاب و حفظ حريم عفاف را نشانه عقب گرد و واپسگرايي ،غربيها چنين القاء مي كنند كه حجاب زنجير اسارت بر دست و پاي زنان است و سدي بر سر تكامل آنهاست . حجاب زنان را در زندان زندگي حبس كرده و آنها را از تعالي و رشد باز مي دارد و از توسعه علمي ، فكري ، فرهنگي ، و هنري زن مي كاهد .در جامعه اي كه بر اثر نبودن قانون حجاب ، شخصيت زن تا سر حد يك عروسك ، يا يك كالاي بي ارزش ، سقوط كند ، ارزشهاي معنوي آن به كلي فراموش مي گردد ، در چنين جامعه اي چگونه يك زن مي تواند به هويت خود پي ببرد و شخصيت انساني خود را از گزند آلودگان تبهكار حفظ كند.

 

عوامل بد حجابي :

 عوامل بد حجابي از دو عامل بيروني و دروني نشات مي گيرد كه در ذيل به آنها اشاره ميگردد.

الف)عوامل بيروني ترويج بد حجابي و بي حجابي در جامعه ما عبارتند از :

1- بيم دشمنان انقلاب اسلامي از اصولگرايي و رشد روز افزون معنويت در مقابل ماترياليسم غربي و در نتيجه مقابله با پيشرفت چنين آموزه اي در ايران و جلوگيري از ورود و صدور آن به ديگر كشورها و به خطر افتادن منافع آنان.

2- تبليغات گسترده فرهنگي (تهاجم غرهنگي )دشمنان علي الخصوص آمريكاي جنايتكار و اسرائيل و... از طريق ماهواره ،  اينتر نت و ... به منظور جلو گيري از ترويج اسلامگرايي در جهن خصوصا"كشورهاي غرب.

3- بي هويت كردن نسلهاي آينده جمهوري اسلامي و بي تفاوت كردن نسل فعلي و تخريب آموزه هاي نسل اول و دوم انقلاب اسلامي .

4- فشارهاي سياسي بر نظام بين الملل وسازمانهاي وابسته به آن در بر خورد با جمهوري اسلامي ايران از قبيل سازمان حقوق بشر ، كنوانسيون برابري حقوق زن و مرد ، يو نسكو و ... با توجيهات كاذبانه عدم وجود آزادي ، وجود زندانيان سياسي ، پايمال كردن حقوق زنان و...

5- ارائه مدهاي غربي كه منطبق با نوع حكومت ماترياليستي آنهاست به عنوان الگو و سنبل پيشرفت و مقابله با الگوهاي برتر اسلامي و ايراني .

6- ايجاد جو نا خرسندي عمومي از حكومت جمهوري اسلامي و بزرگنمائي مشكلات احتمالي با تبليغات گسترده و ايجاد جو بد بيني نسبت به نهادهاي نظارت و هدايت كننده مانند سپاه ، بسيج ، قوه قضائيه و...

 

ب)عوامل دروني بد حجابي و بي حجابي :

1- بي تفاوتي حكومت و مردم نسبت به شيوع منكر و كم توجهي و يا بي توجهي نسبت به انجام فريضه امر به معروف و نهي از منكر.

2- تبديل شدن ناهنجاريها به هنجارها به دليل بي توجهي و يا كم توجهي مردم و حكومت به نا هنجارها.

3-توليد الگوها و محصولات فرهنگي و البسه هاي غير متعارف با مدهاي غربي و عرضه ارزان قيمت آن به بازار خريد.

4- بر خوردهاي غير اصولي و غير كارشناسانه با پديده بدحجابي در بين جوانان و مردم و جري كردن آنان در بر خوردها.

5- منفي نگري به پديده ارزشمند حجاب و عدم توجه به نقاط مثبت حجاب و تبليغ آن از طريق رسانه هاي گروهي بخصوص صدا و سيما ، تئاتر و سينما و ...

6-عدم ارائه الگوي مناسب و در خور شان نظام مقدس جمهوري اسلامي .

7- بي تفاوتي و بي توجهي دستگاههاي فرهنگي جامعه در بر خورد با پديده حجاب در مواجهه با مردم بخصوص جوانان از قبيل وزارت فرهنگ و ارشاداسلامي -  وزارت آموزش و تحقيقات و فن آوري وزارت آموزش وپرورش صدا وسيماو ...

8- خصوصي سازي مراكز و موسسات فرهنگي و ارائه محصولات آن بدون توجه به نظارت كامل به كيفيت و نحوه فعاليت آنان .

9- فاصله گرفتن جوانان از آموزه هاي ديني و فرهنگ غني اسلام به دليل تبليغ غلط آن و عدم توجه به خواستهاي منطقي آنان.

10 عدم تعيين حدود مشخص عملي و اجرائي در قانون براي مقابله دستگاههاي قضايي و انتظامي در بر خورد با بي حجابي .

عدم توجه والدين به رعايت اصول اخلاقي و نوع پوشش لازم در منزل و در حضور فرزندان .

11- بر غير اصولي و غير منطقي با پديده هاي تكنولوژي ، مانند ماهواره و اينتر نت و عدم توانايي در ارائه تكنولوژي برتر براي جايگزيني .

12- ...

نتيجه يك تحقيق:

به جهت شناخت عوامل اجتماعی ،اقتصادی،فرهنگی و روانی موثر در شکل گیری و گسترش پدیده بد حجابی در استان آذر بایجان غربی لازم شدکه از تعدادی دختران و زنان جوان که پوشش ظاهری مناسبی نداشتنددر شهرستان ارومیه سوالاتی به عمل آید که نتایج حاصله و یافته های تحقیق به شرح ذیل می باشد:

1-متغییر سن:

تحقیق حاضر که از تعداد یکصد نفر بعمل آمد نشان می دهدکه بیش از 9/89درصداز افرادی که حجاب اسلامی را رعایت نم یکنند در گروههای بین 14-26سال واقع شده اند.

بررسیهای بعمل آمده حاکی است دختران و پسران ایرانی بطور متوسط در سنین 11 تا 13 سالگی به بلوغ میرسندو بطور میانگین در سنین 26تا 28 سالگی اکثر آدنها متاهل و شاغل می شوند و هویت اجتماعی آنها شکل می گیردو زندگی بزرگسالی خود را آغاز می کنند.با عنایت به اینکه تمامی قوای زیستی،روحی،روانی،فکریو عاطفی فرد از دوران بلوغ تغییر و تحولات اساسی می یابد و بر هر یک  از این تغییرو تحولات نیز قانونمندی خاصی حاکم است(هندسه دوران جوانی) بنا به گفته زیگمو ند و آنا فروید ،در دوره بلوغ به علت تغییرات شدید فیز یولوژیککه طی آن روی میدهد یک مرحله طغیانی است.ویژگی های روانی دوران نو جوانی و جوانی از قبیل آمارگیرانی  که در آن فر معمولا بر علیه نظامهای رایج کشور طغیان ممی کندو مبنایمحاسبه و قضاوت وی مبانی آرمانی و مدینه فاضله می باشد،هیجان طلبی ، تنوع طلبی ،هویت جوئی ،تاثیر پذیری ،و والگو پذیری  از گروه وهمسالان ،مربیان ،رسانه ها ،تحرک وانرژی فوق العاده که در حال حاضر  زیر ساختهای لازم در جهت گذارن بهینه اوقات فراغت وتخلیه معقول آن به اندازه کافی در دسترس نمی باشد،لذت طلبی ،خود نمایی و سعی در جذب جنس مخالف،عدم وجود پیوستار و هماهنگی در تجربه های زندگی فرد ،عدم جامعه پذیری کامل و عدم درک صحیح مسوئولیت همه از مواردی می باشند که قرار گرفتن 91درصد از از مقاطع سنی 14 تا 26 را در بین افراد مورد بحثتوجه وتبیین می نماید.

بحث ونتیجه گیری :

به اعتقاد  جامعه شناسان ،ناهنجاریهاو جرائم اجتماعی در تمام اعصار و جوامع وجود داشته ،لیکن برخی از شرایط  ،با گسترش دامنه این ناهنجاریها ،معضلاتی   ایجاد می شود که تداوم حیات اجتماعی  را با خطر مواجه  می کند بروز این مسئله در جامعه ای که دارای فرهنگ غنی دینی و مبتنی  بر اخلاق و دستورات رفتاری در حوزه زندگی فردی و اجتماعی است قابل تاملو دقت بیشتری می باشدعلائم هشدار دهندهای نظیر افزایش نرخ ارتکاب به جرائم با توجه رشد جمعیت ،کاهش سن ارتکاب به جرایم در میان زنان ،ارتکاب علنی بسیاری لز جرایم علیه اخلاق و عفت عمومی نشان می دهد که سنگ بنای اجتماع یعنی  خانواده و نیز قشر زنان بعنوان مادران آینده وپرورش دهندگان نسل آتی در معرض آسیب ها و تهدیدات جدی است.اگر وجوه مشترک آکثر قریب به اتفاق افراد بد حجاب را مورد برررسی قرار دهیم مشاهده می نماییم که تقریبا همه آنها  در بسیاری از خصوصیات روانشناختی مشترک هستند اکثر آنها جوان  ویا نو جوان دارای تحصیلات راهنمایی تا فوق دیپلم و همچنین مجرد می باشند بروز گسترش بد حجابی سلامت و امنیت جامعه را بطور جدی به مخاطره می اندازد  بطوریکه نه تنها حرمت خودفرد بلکه حرمت جامعه را نیز مورد آماج بسیاری از جنبه های اجتماعی ،فرهنگی ،اخلاقی ،بهداشتی،و حقوق می گرددبطور کل از جمله علل بد حجابی می توان به عوامل ذیل اشره کرد:

الف-علتهای خانوادگی:

مشاجرات خانوادگی،بد سرپرستی،طلاق،ازدواج اجباری،اعتیاد و خشونت خانوادگی

ب-علتهای اجتماعی:

دوستان ناباب ،اغفال،مهاجرت،فساد اجتماعی ،عدم الگو  یابی و الگو پذیری صحیح ،

ج-علتهای فرهنگی:

ماهواره،فیلم های مبتذل،اعتقادات ضعیف،بی بند وباری،نهادینه نشدن ارزشهای مذهبی،افزایش سن ازدواج در بین جوانان

د-علل اقتصادی :

فقر مالی ،فاصله طبقاتی ،زیاده طلبی

ه-علل فردی:

اختلالات روانی،اختلالات جسمانی،مشکلات جنسی،بلوغ زود رس،افسردگی،عقده خود کم بینی،تنوع طلبی زیاده طلبی،خودنمایی،لذت طلبی.

 

پیشنهاد و راهکار ها:

ارائه هر نوع راهکاروپیشنهاد با اهداف ذیل جهت جلو گیری از شیوع معضل بد حجابی ارائه می گردد.

-پیشگیری  از بروز و گسترش آسیب ها و ناهنجاریهای اجتماعی.

-مقابله با روند روبه رشد دامنه آسیبها جهت افزایش ضریب امنیتی اخلاقی ،بهداشتروانیو سلامت جسمانی ، محافظت سرمایه انسانی  از گزند آسیبهای اجتماعی.

-ایجاد هماهنگی در بر نامه ریزیهای کلان و جامع توسط دستگاه های ذیربط به منظور جاری ساختن اراده ملی و تقویت انگیز  مردم در تحقق نظارت اجتماعی نسبت به پیشگیری و مهار آسیب های اجتماعی.

-تلاش جهت شناخت بهره مندی از ظرفیت ها،منابع و امکانات و دستگاه های دولتی وغیر دولتی جهت پیشگیری ،مقابله و اصلاح آسیب دید گان اجتماعی .

پیشنهادات که در این مقوله ارائه می گرد د در چهار مولفه:1- فرهنگ 2- خانواده 3-اقتصاد4- حقوق می باشد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 18 اسفند 1393 ساعت: 11:24 منتشر شده است
نظرات(0)

اسيدپاشي در حقوق کيفري ايران

بازديد: 177

اسيدپاشي در حقوق کيفري ايران

بدون ترديد يکي از جرايمي که در هر بار ارتکاب انزاجار عمومي را به شدت بر مي انگيزد ، اسيدپاشي است . علت اين انزجار را علاوه بر صدمات جدي و بعضاً جبران ناپذيري که به قرباني جرمي وارد مي شود بايد در انگيزه ي مرتکب جستجو کرد . اين جرم که معمولاً روي صورت قربانيان انجام مي گيرد ، عموماً به انگيزه ي تباه ساختن آينده و گوشه نشين کردن دائمي قرباني انجام مي گيرد که متاسفانه در عمل نيز چنين شده و قرباني جرم تا مدت هاي طولاني و حتي تا پايان عمر از بند لطمات جسماني و رواني اين جرم خلاصي نخواهد يافت . با اين وجود اين جرم از جرايمي است که در کتب و مقالات حقوقي مهجور مانده و کم تر مورد تحليل حقوق دانان و ارباب نظر قرار گرفته است . با چنين رويکردي اين مقاله سعي بر آن دارد که بتواند با تحليلي هر چند مختصر از اين جرم ، راه را براي بررسي دقيق تر آن هموار کند .

به موجب لايحه ي قانوني مربوط به ۱۳۳۷ :

« هر کس عمداً با پاشيدن اسيد يا هر نوع ترکيبات شيميايي ديگر موجب قتل کسي بشود به مجازات اعدام و اگر موجب مرض دائمي يا فقدان يکي از حواس مجني عليه گردد به حبس جنايي درجه يک و اگر موجب قطع يا نقضان يا از کار افتادن عضوي از اعضا شود به حبس جنايي درجه دو از دو سال تا ده سال و اگر موجب صدمه ديگري شود به حبس جنايي درجه دو از دو سال تا پنج سال محکوم خواهد شد . مجازات شروع به پاشيدن اسيد به اشخاص ، حبس جنايي درجه ۲از دو سال تا پنج سال است . در کليه ي موارد مذکور در اين ماده در صورت اجراي ماده ( ۴۴ ) قانون کيفر عمومي بيش از يک درجه تخفيف جايز نيست . »

با توجه به ماده واحده ي فوق به بررسي ارکان تشکيل دهنده ي جرم اسيدپاشي مي پردازيم :

 

عمل مرتکب :

عبارت است از پاشيدن اسيد و هر نوع ترکيبات شيميايي که منجر به يکي از نتايج مذکور در ماده واحده شود . اقدام مقنن در منحصرکردن تحقق جرم به « ترکيبات شيميايي » قابل انتقاد است ؛ زيرا با توجه به اصل تفسير مضيق قوانين کيفري پاشيدن ترکيبات غير شيميايي هر چند منجر به صدماتي حتي شديدتر از صدمات مذکور در ماده واحد را نمي توان تحت شمول آن دانست و بهتر آن بود که مقنن از عنوان کلي « ترکيبات شيميايي و غيرشيميايي » در متن قانون استفاده مي کرد . براي پاشيدن ماده ي شيميايي نيز استفاده از وسيله ي خاصي در تحقق جرم شرط نمي باشد و هر آن چه را که بتوان بر آن اطلاق « پاشيدن » نمود ، مي توان تحت شمول ماده دانست . برخي حقوق دان ها اقداماتي نظير ريختن اسيد و انداختن و فرو کردن اعضاي بدن مجني عليه در اسيد را نيز تحت شمول ماده دانسته اند . در اين زمينه هر چند با توجه به عدم تفاوت منطقي در ماهيت ريختن و پاشيدن و نيز تفسير منطقي قانون ريختن ماده شيميايي را مي توان ذيل عنوان « پاشيدن » و در نتيجه مشمول ماده دانست اما شمول ماده بر انداختن مجني عليه در ماده ي شيميايي و يا فرو کردن اعضاي او را در آن ، نمي توان پذيرفت زيرا مقتضاي تفسير قوانين کيفري ، تفسير در حد قدر متيقن و مسلم متون قانوني است و بدون ترديد توسعه ي مصاديق ، بدون وجود نصي براي آن ها قابل پذيرش نخواهد بود و تنها در صورت وجود تصريح قانوني مي توان موارد فوق را مشمول ماده دانست که با توجه به فقدان چنين تصريحي عمل مرتکب در صورت وجود شرايط قصاص ، مشمول ماده قانون مجازات اسلامي و در غير اين صورت مشمول تبصره « ۲ » همان ماده و يا ماده ي همان قانون حسب مورد خواهد بود . نکته ي ديگري که ذکر آن خالي از فايده نخواهد بود ، آن است که با توجه به قواعد کلي ، جرم اسيد پاشي نيز همانند ساير جرايم عليه اشخاص هم به صورت مباشرتي و هم به صورت تسبيتي قابل تحقق است ؛ پس در حالاتي که شخص عمل پاشيدن را به کودک غير مميز يا مجنوني واگذار مي کند و يا با اکراه ، شخص ثالث و يا حتي خود مجني عليه را وادار به پاشيدن ماده ي شيميايي مي نمايد با توجه به ضعف مباشر تنها عمل سبب مشمول ماده و قابل مجازات خواهد بود .

نتيجه ي جرم :

اسيد پاشي از جرايم مقيد به نتيجه بوده و صرف مبادرت به پاشيدن مواد شيميايي موجب تحقق جرم نخواهد شد . البته در اين حالت در صورت وجود شرايط ، عمل مرتکب در محدودي شروع به جرم قابل مجازات خواهد بود . با توجه به متن ماده واحده منجر شدن اسيدپاشي به نتايج زير قابل بررسي است :

۱-مرگ : به موجب صدر ماده واحده : « هر کس عمداً با پاشيدن اسيد يا هر نوع ترکيبات شيميايي ديگر موجب قتل کسي بشود به مجازات اعدام ... محکوم خواهد شد . در اين زمينه برخي اين قسمت از ماده را از باب فساد في الارض دانسته و در نتيجه کماکان آن را قابل اجرا مي دانند . اين نظر را نمي توان پذيرفت ؛ زيرا براي تحقق محاربه و افساد في الارض به موجب ماده ( ۱۸۳ ) قانون مجازات اسلامي علاوه بر شرايط خاص اين جرم ، دست به اسلحه بردن نيز ضروري است و با توجه به اين که مصاديق سلاح را عرف مشخص مي کند . بديهي است که اسيد و مواد شيميايي از مصاديق اسلحه نبوده و درست به همين علت برخي حقوق دان ها اسيد پاشي را محاربه ندانسته اند ؛ به عبارت بهتر صرف خطرناک بودن وسيله ي به کار رفته ، موجبي براي تحقق عنوان محاربه نخواهد بود . در اين زمينه ذکر نکته ي حائز اهميت است و آن اين که هر چند در قوانين بعد از انقلاب و به صورت پراکنده به عنوان کلي افساد في الارض اشاره شده و بر اين اساس بعضي دادگاه ها نيز آرايي صادر کرده اند و صرف نظر از تعارض اين مواد با ماده ي ( ۱۸۳ ) فوق الذکر و عدم تعريف قانوني آن بايد گفت اسيدپاشي شامل اين عنوان کلي نيز نخواهد شد ؛ زيرا عنوان افساد في الارض نيز زماني تحقق مي يابد که جرمي منجر به مفسده ي عمومي و انحراف جامعه از راه حق شود ) و بديهي است که اين موضوع نيز در رابطه با اسيدپاشي مذکور در اين ماده منتفي است . پس همان طور که برخي حقوق دان ها نيز نظر داده اند ، مجازات اعدام مذکور در ماده واحده را بايد منسوخه دانست . اداره ي حقوقي قوه قضاييه نيز در نظريه ي شماره ۳۴۳۷/۷ ۴ /۵/۸۲ مقرر داشته است که : « قسمت اول لايحه ي قانوني مربوط به مجازات پاشيدن اسيد مصوب ۱۳۳۷ با توجه به قانون مجازات اسلامي منسوخ است ... » . حال مي توان با توجه به نسخ صدر ماده واحده فروض زير را در صورت منجر شدن اسيد پاشي به مرگ بررسي نمود :

الف ) در صورتي که مرتکب با قصد قتل مبادرت به پاشيدن اسيد کند و يا در صورت فقدان قصد ابتدايي ، اطلاق عنوان نوعاً کشنده به عمل او با توجه به نوع ماده ي شيميايي به کار رفته و محل اصابت ميسر باشد ؛ عمل مرتکب قتل عمدي و مشمول مقررات مربوط به آن خواهد بود .

البته بايد توجه داشت که صرف کشنده بودن عمل موجب تحقق قتل عمدي نخواهد بود بلکه مرتکب بايد به کشنده بودن عمل خود نيز واقف باشد ؛ زيرا براي تحقق بند « ب » ماده (۲۰۶ ) قانون مجازات اسلامي قصد عمل نوعاً کشنده لازم است و نه صرف عمل نوعاً کشنده . پس در صورتي که مرتکب ثابت کند به نوع و ميزان اسيد جاهل بوده و يا قصد پاشيدن ماده ي شيميايي به قسمتي غير حساس از بدن مجني عليه را داشته و ماده ي شيميايي به طور کاملاً اتفاقي به موضع حساس بدن اصابت کرده ، اطلاق قتل عمدي به عمل وي صحيح نخواهد بود ؛ زيرا ملاک تميز جنايات عمدي از انواع ديگر آن قصد مرتکب است و به لحاظ تحليل عقلي وقتي مي توان صحبت از قتل عمد کرد که قصد قتل وجود داشته باشد و در حالت فوق با توجه به فقدان قصد قتل چه به صورت ابتدايي و چه به صورت ضمني اطلاق قتل عمدي بر عمل مرتکب محمل قانوني نخواهد داشت .

ب ) در حالتي که مرتکب بدون قصد قتل مبادرت به پاشيدن ماده ي شيميايي کرده و عمل وي نيز نوعاً کشنده نباشد ، قتل شبه عمد بوده و با توجه به نسخ مجازات اعدام در ماده واحده ، عمل فرد تنها براساس ماده ( ۶۱۶ ) قانون مجازات اسلامي قابل مجازات خواهد بود . به موجب اين ماده : « در صورتي که قتل غير عمد به واسطه بي احتياطي يا بي مبالاتي يا اقدام به امري که مرتکب در آن مهارت نداشته يا به سبب عدم رضايت نظامات واقع شود ، مسبب به حبس از يک تا سه سال و نيز پرداخت ديه ... محکوم خواهد شد » ؛ زيرا علاوه بر غير قانوني بودن نفس اسيد پاشي ، عمل مرتکب نوعي بي احتياطي نسبت به حيات مجني عليه نيز بوده و مشمول ماده فوق خواهد بود . نکته اي که ذکر آن حائز اهميت است آن است که در صورتي که بر اثر پاشيدن ماده ي شيميايي به مجني عليه صدماتي وارد آمده و سپس وي به قتل برسد ؛ عمل مرتکب را بايد تعدد معنوي بين ماده ي ( ۶۱۶ ) فوق الذکر و لايحه ي قانوني مربوط به اسيدپاشي دانست . در اين مورد استناد به ماده ( ۲۱۸ ) قانون مجازات اسلامي در مورد تداخل مجازات قصاص نفس و عضو بر اثر يک ضربه نيز صحيح نخواهد بود ؛ زيرا ماده ي مذکور مربوط به بحث قصاص بوده و تسري آن به بحث تعزيرات محمل قانوني نخواهد داشت . خصوصاً آن که در صورت نپذيرفتن اين استدلال مجازات اسيدپاشي منجر به قتل ( در صورت ورود صدمه ) به طور فاحشي از اسيدپاشي منجر به صدمات ، کم تر بوده و به عبارت ديگر براي مرتکب بهتر آن خواهد بود که اسيدپاشي ، منجر به مرگ مجني عليه شود تا صدمات جسماني . در مورد قواعد کلي مربوط به ضرب و جرح عمدي منجر به فوت نيز اين قضيه صادق است و در آن جا نيز در صورتي که پس از واردن آمدن عمدي ضرب يا جرح به مجني عليه ، او فوت کند با فرض عمدي نبودن قتل و عدم امکان قصاص مذکور در ماده ي ( ۲۶۹ ) قانون مجازات اسلامي عمل فرد تعدد معنوي بين ماده ي ( ۶۱۶ ) و تبصره « ۲ » ماده ي ( ۲۶۹ ) يا ماده ي ( ۶۱۴ ) حسب مورد خواهد بود ؛ زيرا آن چه براي تحقق تعدد معنوي لازم است عمل واحد مشمول عناوين متعدد مجرمانه است و بدون شک تعدد نتايج مجرمانه عمل را از شمول عنوان تعدد معنوي خارج نخواهد کرد . حتي در حالتي که عمل مرتکب اسيدپاشي ، منجر به صدمات مذکور در ماده واحده نشده ولي منجر به مرگ منجي عليه گردد ، عمل مرتکب تعدد معنوي بين شروع به اسيدپاشي و ماده ( ۶۱۶ ) خواهد بود ؛ مانند آن که اسيدپاشي با توجه به نوع و ميزان ماده ي شيميايي و يا لباس هاي خاص مجني عليه تنها باعث بر هم خوردن تعادل و در نتيجه مرگ او به صورت اتفاقي شود . خاطر نشان مي شود در تمامي موارد گفته شده در فوق در صورت مطالبه ي اولياي دم ، مرتکب به پرداخت ديه ي نفس به آن ها محکوم خواهد شد و در مورد عضو ، اولياي دم مستحق ديه نخواهند بود ؛ زيرا در صورتي اولياي دم مستحق ديه ي نفس و ديه ي عضو به صورت توأمان خواهند بود که عملي موجب قطع عضو و عملي ديگر موجب قتل گردد . در همين مورد ماده ي ( ۲۱۸ ) قانون مجازات اسلامي نيز ، در صورت وقوع مرگ و قطع عضو با يک ضربه عمل فرد را تنها مستوجب قصاص نفس دانسته است و براي عضو از جهت قصاص يا ديه حقي قائل نشده است .

 

صدمات جسماني :

به موجب ماده واحده در صورتي که اسيد پاشي منجر به مرض دائمي يا فقدان يکي از حواس يا موجب قطع يا نقصان يا از کار افتادن عضوي از اعضاي منجي عليه شود ؛ با توجه به حذف عناوين جنحه و جنايت از حقوق کيفري ايران عمل مرتکب مستوجب دو تا ده سال حبس مي باشد . مقنن هم چنين در ذيل ماده ، منجر شدن اسيد پاشي به هر صدمه ي ديگري را نيز مستوجب حبس از دو تا پنج سال دانسته است که براي تحقق اين قسمت ، نتيجه ي وارده بايد به صورتي باشد که اطلاق صدمه بر آن ممکن بوده و در نتيجه در صورت وارد نشدن هيچ ضرب يا جرحي و تنها به صورت عمل فرد تنها براساس شروع به اسيد پاشي قابل مجازات خواهد بود که البته مجازات در هر دو مورد فوق يکسان مي باشد .

شروع به اسيدپاشي :

به موجب ذيل لايحه ي قانوني مربوط به پاشيدن اسيد : « مجازات شروع به پاشيدن اسيد به اشخاص حبس ... از دو تا پنج سال است . با توجه به ماده ي ( ۴۱ ) قانون مجازات اسلامي براي تحقق شروع به اسيد پاشي مرتکب بايد قصد پاشيدن اسيد نموده و شروع با اجراي آن نمايد و عدم وقوع کامل جرم نيز ناشي از مانع خارجي باشد . هم چنين به موجب تبصره « ۱ » ماده ( ۴۱ ) : « مجرد قصد ارتکاب جرم و عمليات و اقداماتي که مقدمه ي جرم بوده و ارتباط مستقيم با وقوع جرم نداشته باشد ، شروع به جرم نخواهد بود . پس صرف خريد اسيد به قصد پاشيدن و يا حتي کمين کردن سر راه مجني عليه و دستگير شدن قبل از هر اقدام بعدي ، شروع به اسيدپاشي نخواهد بود .

رکن رواني :

در جرم اسيدپاشي صرف سوءنيت عام کافي است و لازم است که مرتکب به ماهيت اسيد يا ترکيبات شيميايي نيز آگاه باشد ؛ پس صرف پاشيدن ماده ي شيميايي براي تحقق جرم کافي نبوده و لازم است که مرتکب به نوع و تأثير ماده ي شيميايي به کار رفته نيز عالم باشد . هم چنين براي تحقق جرم اهميتي ندارد که صرفاً همان جايي از بدن مجني عليه که مرتکب قصد کرده صدمه ببيند ؛ پس اگر مرتکب قصد صدمه به صورت مجني عليه را داشته ولي در عمل باعث ورود صدمه به قسمتي ديگري از بدن او گردد ، باز هم عمل مرتکب طبق ماده واحده قابل مجازات است . اشتباه در هويت مجني عليه نيز تأثيري در موضوع نخواهد داشت . اگر مرتکب به قصد « الف » اقدام به پاشيدن ماده ي شيميايي نموده و سپس معلوم شود که مجني عليه « ب » بوده است ، تأثيري در مجازات مرتکب نخواهد داشت . البته در صورتي که شخصي غير از شخص معيني که مرتکب قصد کرده صدمه ببيند ، عمل مرتکب تنها در حدود مقررات مربوط به ضرب و جرح غير عمدي قابل رسيدگي است .

مجازات جرم اسيد پاشي از منظر جنبه عمومي جرم

سوال ديگري که در زمينه ي مجازات فرد اسيدپاش پيش مي آيد اين است که اين فرد که امنيت جامعه را بر هم زده است آيا به لحاظ جنبه ي عمومي جرم داراي مجازات قابل قبولي است که حتي در صورت عفو جاني و يا خانواده ي او مدعي العموم بتواند حق جامعه را اقامه کند؟

در پاسخ به اين سوال بايد گفت درست است که در جرم اسيدپاشي به لحاظ جنبه شخصي جرم، قصاص حق مجني عليه در نظر گرفته شده است اما در بسياري از موارد وزنه عفو و بخشش از جانب مجني عليه بر وزنه مطالبه قصاص سنگيني نموده و اغلب با گذشت مجني عليه پايان مي يابد. اما از طرف ديگر اين بخشش و عدم اجراي قصاص مي تواند به جري شدن ساير افراد و رواج اسيدپاشي در جامعه بينجامد، بنابراين بايد مجازات اين جرم به لحاظ جنبه ي عمومي به قدري سنگين باشد که حتي پس از عفو از قصاص نيز جاني و ديگر افراد جامعه به دنبال تکرار اين جرم نروند.

بطور مثال در پرونده آمنه بهرامي مجازات جاني از نظر جنبه عمومي 10 سال حبس و 5 سال تبعيد درنظر گرفته شد اما با توجه به اينکه نمودار جرم اسيدپاشي در جامعه روند صعودي خود را در اين سالها طي مي کند آيا نياز به مجازات سنگين تر براي فرد اسيدپاش حس نمي شود؟ مثالا در قوانين کشورهايي همچون پاکستان که مجازات اسيدپاشي 30 سال زندان بود پس از افزايش اين جرم به حبس ابد تبديل گشت. البته مشخص است که افزايش مجازات هيچ گاه راه حل اصلي در پيشگيري از وقوع چنين جرائمي نبوده و ريشه يابي هاي اجتماعي، رواني و ... در اين مساله مهم تر خواهد بود اما چون افزايش مجازات موجب افزايش رعب و توجه به عواقب عمل در ميان کساني که به چنين عمل شومي فکر مي کنند، مي شود شايد مسکني موقتي براي کاهش جرم اسيدپاشي قلمداد شود و وضع مجازاتي مانند حبس ابد بتواند تا حدي موجب کاهش اين جرم باشد.

همچنين در زمينه ي جنبه ي عمومي جرم سوالي پيش مي آيد که آيا مي توان به دليل اخلال در نظم جامعه مجرم را در اسيدپاشي مفسد في الارض دانسته و او را به مجازات اعدام محکوم کرد؟

از نظر بسياري از کارشناسان با بررسي ماده 183 قانون مجازات «هر كسي، كه براي ايجاد رعب و هراس و سلب آزادي و امنيت مردم دست به اسلحه ببرد، محارب و مفسد في الارض مي باشد.» به دليل اينکه واژه ي اسلحه در اين ماده به کار رفته است و اسيد هم جزء سلاح گرم و سرد محسوب نمي شود به اين جرم عنوان افساد في الارض اطلاق نمي شود در ضمن اينکه در قانون مصاديق محاربه و افساد في الارض مشخص شده است و مستند قانوني براي مفسد في الارض شناختن مرتکب جرم اسيدپاشي وجود ندارد.

در اين ماده قانوني مي بينيم حتي صرف به دست گرفتن اسلحه بدون شليک کردن، درصورتي كه موجبات هراس و ناامني را براي مردم جامعه فراهم کند، مشمول جرم افساد في الارض شده و شخص مرتکب به كيفر اعدام محكوم مي شود اما جرم اسيدپاشي که نتايج و آثاري بمراتب زيان بارتر و رعب انگيزتر از صرف سلاح کشيدن در جامعه دارد تحت عنوان افساد في الارض قرار نگرفته است.

گرچه عنوان عرفي اسلحه بر اسيد اطلاق نمي شود اما با رواج جرم اسيدپاشي در جامعه شايد اکنون بتوان گفت اين ترکيب شيميايي نيز به نوعي سلاح سرد همانند چاقو و... براي انتقام گيري و اقدامات تلافي جويانه تبديل شده و حتي عمل اسيدپاشي که در ملاء عام و مقابل ديدگان مردم جامعه انجام مي شود بمراتب بيشتر از يک دعواي همراه با چاقوکشي بر افکار عمومي اثرگذاشته و رعب و وحشت شديد بهمراه اخلال در امنيت اجتماعي ايجاد مي کند و به نظر مي رسد با نگاه جامع تر قانون گذار به سير صعودي اين جرم در جامعه و تجديدنظر در تعاريف بتوان اين جرم را نوعي افساد في الارض دانسته و يا با وضع قوانين مجازاتهاي سنگيني مانند حبس ابد براي آن وضع کرد. اما در اينجا بايد خاطر نشان کرد که با توجه به اينکه در فقه اسلامي اگر فردي در اثر تکرار يک جرم تعزيري، سه مرتبه تعزير شود در مرتبه ي چهارم به علت افساد في الارض و اخلال در نظم جامعه به اعدام محکوم خواهد شد، بنابراين در زمينه ي جرم اسيدپاشي نيز مي توان همين حکم را تسري داد و دادگاه فرد تکرار کننده ي اين عمل را مي تواند به لحاظ جنبه ي عمومي به اعدام محکوم نمايد.  

اهمیت فرهنگ‌سازی

در کنار قانون مبارزه با اسیدپاشی مسایل دیگری نیز باید رعایت شود تا قانون به شیوه درست اجرا شود. مسایلی همچون بحث فرهنگی -اقتصادی. کرامت‌الله محمدی‌مطلق، وکیل دادگستری در گفت و گو با

« حمایت » با اشاره به این نکته می‌گوید: صرف مجازات کردن یا عنوان قانونی کفایت نمی‌کند. شدت مجازات اثر خاصی در کاهش جرم ندارد باید فرهنگ سازی شود.وی ادامه ادامه می‌دهد: در خصوص لایحه ی قانونی مربوط به مجازات پاشیدن اسید مصوب سال 16 اسفند ماه سال 1337، باید بگویم که حدود 50 سال پیش این قانون مصوب شده و تا جایی که من خبر دارم اصلاحی هم تاکنون در آن به وجود نیامده است.این وکیل دادگستری عنوان می‌کند: در قانون مجازات اسلامی اگر اسید پاشی منجر به قتل شود، مجازات اعدام برای آن در نظر گرفته شده است. اما اگر منتهی به نقص عضو شود مجازات قصاص در نظر گرفته شده است. البته در اعمال مجازات قصاص باید شرایط قصاص فراهم باشد. مجازات قصاص عضو تابع شرایط خاصی است. اگر اسید پاشی منجر به نقص عضو شود، در ماده 272 قانون مجازات اسلامی شرایط خاصی برای قصاص عضو آورده شده است.وی می‌افزاید که قاضی با توجه به محتویات پرونده مرتکب، نسبت به اعمال مجازات وی را محکوم می‌کند. اگر مرتکب مشمول قصاص نشود، حکم زندان از 2 تا 10 سال برای مجرم و همچنین پرداخت دیه در نظر گرفته شده است. محمدی‌مطلق خاطرنشان می‌کند که تاکنون عملا مجازات قصاص عضو صورت نگرفته است. جز در مورد آخری مربوط به خانم آمنه بهرامی که ایشان هم از اعمال مجازات صرف‌نظر کرده و مجرم را مورد عفو قرار دادند.

……….

وقوع پاره‌ای جنایات و جرایم علیه اشخاص و اموال، موجب ورود زیان و ناراحتی و تاثر خاص فرد بزه‌دیده و نیز بروز آسیب‌های اجتماعی و تاثر جامعه در مقیاس عام و کلان می‌شود و نظام حاکم و به‌ویژه دولت‌ها، برحسب تکلیف ذاتی خود، اقدام به مقابله با عمل جنایت و نیز یافتن راهکارهای علمی و عملی مقدماتی، پیشگیرانه و جبران‌کننده می‌کنند.

موضوعاتی از قبیل وقوع جرم، مقابله با مجرم، جبران زیان و خسارت فرد بزه‌دیده، اصلاح بزهکار، پیشگیری از جرم و جنایت و... مختص جامعه یا نظام سیاسی و حقوقی خاصی نیست و ممکن است در هر کشور یا جامعه‌ای رخ دهد.

در این میان تکرار پاره‌ای از جرایم ویژه، به‌سبب چگونگی و نوع آن و نیز گستره تاثیرات مخرب جسمی و روانی وارده به فرد بزه‌دیده و به‌تبع آن بر عموم افراد جامعه، توجه بیشتری را می‌طلبد.

بدون تردید یکی از جرایم مهم که متاسفانه هرازگاهی در ایران دیده شده و اخیرا از تکرار و تعدد آن خبر رسیده است، عمل سخیف و تاثربرانگیز اسیدپاشی برچهره و بدن تعدادی از شهروندان بی‌گناه است.

به‌نظر می‌رسد، انگیزه اسیدپاشی‌های اخیر با اغلب مواردی که قبل از این مشاهده شده، تفاوت مبنایی و اساسی دارد البته سنجش و ریشه‌یابی آن باید توسط متخصصان علوم روانشناسی و جامعه‌شناسی انجام و حتی توسط کارشناسان امنیتی و سیاسی، بررسی و واکاوی شود.

موضوع مهم در این مقوله جایگاه قانونی بزه اسیدپاشی، مجازات آن و تاثیرات پیشگیرانه و اصلاحی مقررات مربوطه است.

اولین‌بار در شانزدهم اسفندسال1337 ماده واحده لایحه قانونی مربوط به مجازات پاشیدن اسید، چنین مقرر داشت: «هرکس که عمدا با پاشیدن اسید یا هر نوع ترکیبات شیمیایی دیگر موجب قتل کس دیگری شود، به مجازات اعدام (و نه مجازات قصاص که قابل بخشش است) و اگر موجب مرض دایمی یا فقدان یکی از حواس گردد به حبس جنایی درجه‌یک (بیش از 10سال) و اگر موجب قطع یا نقصان یا ازکارافتادن عضوی از اعضا بشود به حبس جنایی درجه‌دو (از دوسال تا 10سال) و اگر موجب صدمه دیگری شود به حبس جنایی درجه‌دو (از 2سال تا 5 سال) محکوم خواهد شد.» طبق ماده واحده مذکور، مجازات شروع به پاشیدن اسید به اشخاص، حبس جنایی درجه‌دو (از دوسال تا پنج‌سال) است که البته این مقررات در قسمت مربوط به مجازات حبس با توجه به تبصره ذیل ماده 8 قانون مجازات عمومی مصوب 1352 اندکی تغییر کرد.

اگرچه مقررات مذکور درخصوص پیشگیری از جرم اسیدپاشی، اندکی موثر و مفید بود اما به‌دلیل جامع و مانع‌نبودن و نیز جبران‌نکردن کامل خسارات وارده به فرد بزه‌دیده، مثمرثمر واقع نشد. صرفنظر از کارآیی قانون مذکور، به نظر می‌رسد پس از تصویب قانون مجازات اسلامی مصوب سال1370، تمامی مقررات سابق‌الذکر منسوخ شده.

 

نظریه مورخ چهارم مرداد سال1382اداره کل امور حقوقی قوه‌قضاییه نیز ناظر بر همین مطلب است بنابراین در حال حاضر با توجه به مقررات جدید قانون مجازات اسلامی مصوب 1392 به نظر می‌رسد که برای مقابله با معضل و چالش مذکور، راهی جز تطابق موضوع با احکام راجع به قصاص و دیات وجود نداشته باشد.

به نظر نگارنده اگرچه با خلأ جدی و چشمگیر قانونی در این خصوص مواجه هستیم اما نباید و نمی‌توان حتی در شرایط خاص و بحرانی، با استمداد یا استناد به مقررات ویژه محاربه یا افسادفی‌الارض، در مقام حل معضل و عبور از بحران برآمد و اینچنین با عاملان اقدامات اخیر برخورد کرد زیرا چنین عملی خلاف اصول حاکم بر مقررات جزایی از جمله اصل قانونی‌بودن جرم و مجازات، اصل ضرورت اجتناب از تفاسیر موسع از موارد و احکام قانونی و ضرورت اجتناب از تسری حکم قانونی به موارد مشابه است و همچنین رافع سایر مشکلات و معضلات ایجاد شده از جرایم مذکور از جمله جبران ضروری ضرروزیان وارد به افراد بزه‌دیده نیز نیست.

بنابراین بسیار شایسته و لازم است که قانونگذار دست به‌کار شود و با هماهنگی سایر قوا و یاری متخصصان امر به‌ویژه روانکاوان، جامعه‌شناسان و حقوقدانان به قید فوریت و البته با حفظ دقت، نسبت به وضع مقرراتی اقدام کند که بتواند اولا در پیشگیری و عدم تکرار موارد مشابه، مفید و موثر باشد، ثانیا در اصلاح و تنبه مجرم و منع سایر افراد مستعد به ارتکاب جرم، نافع و کارآمد باشد، ثالثا برطرف‌کننده حداکثر آسیب‌ها و خسارات مادی و معنوی وارده به افراد بزه دیده بوده و منحصر به پرداخت مقطعی و محدود دیه مقرره نباشد.

یادمان نرود که از تصویب اولین مقرره قانونی درخصوص مبارزه با بزه اسیدپاشی، 56سال می‌گذرد و متاسفانه به نظر می‌رسد ما هنوز اندر خم یک کوچه هستیم

... .

به گزارش ساری نیوز ، بدون ترديد يکي از جرايمي که در هر بار ارتکاب انزاجار عمومي را به شدت بر مي انگيزد ، اسيدپاشي است . علت اين انزجار را علاوه بر صدمات جدي و بعضاً جبران ناپذيري که به قرباني جرمي وارد مي شود بايد در انگيزه ي مرتکب جستجو کرد . اين جرم که معمولاً روي صورت قربانيان انجام مي گيرد ، عموماً به انگيزه ي تباه ساختن آينده و گوشه نشين کردن دائمي قرباني انجام مي گيرد که متاسفانه در عمل نيز چنين شده و قرباني جرم تا مدت هاي طولاني و حتي تا پايان عمر از بند لطمات جسماني و رواني اين جرم خلاصي نخواهد يافت .

با بررسی پرونده های قضایی در سالهای اخیر، پنج انگیزه مهم اسید پاشی در ایران به شرح موارد ذیل می باشد:

1.انتقام‌جويي عشقي: اين نوع اسيدپاشي معمولاً در ميان جوانان ديده مي‌شود. دختر يا پسري که به فردي دلبستگي عشقي و عاطفي پيدا کرده و احتمالاً ارتباطاتي نيز با يکديگر داشته‌اند و حالا طرف مقابل وي را ترک کرده يا با ديگري طرح دوستي و آشنايي ريخته و يا ازدواج نموده است، در چنين مواردي انگيزه حسادت و انتقام‌جويي باعث اسيدپاشي روي قرباني مي‌شود.

2. انگيزه ناموسي: مواردي از اسيدپاشي گزارش شده است که به دنبال مزاحمت‌هاي ناموسي از طرف يک مرد براي خانمي پيش مي‌آيد که گاه به تجاوزات جنسي منجر مي‌شود. در چنين حالتي خود قرباني يا فردي از طرف وي اقدام به اسيدپاشي به فرد متجاوز مي‌کند.

3.اسيدپاشي به عنوان وسيله‌اي براي اخاذي و سرقت: موردي گزارش شده است که چند نوجوان با تهديد قربانيان خود به پاشيدن اسيد روي آنها اقدام به اخاذي و زورگيري مي‌کرده‌اند.

4.اختلاف خانوادگي: در مواردي متعاقب اختلافات خانوادگي فردي قرباني اسيدپاشي در منزل شده است. نمونه‌هايي از اين موارد پاشيدن اسيد توسط شوهر روي همسرش يا پاشيدن اسيد از طرف زن اول روي همسر دوم (سوگولي) شوهرش بوده است.

5.کينه‌هاي قديمي: يکي ديگر از علل اسيدپاشي کينه‌هاي قديمي است که بعد از مدت‌ها باعث انتقام‌جويي مي‌شود. موردي گزارش شده است که پسر جواني به دليل اينکه مدت‌ها قبل توسط هم‌کلاسي خود مسخره مي‌شده است، بعد از چند سال روي صورت وي اسيد پاشيده است. اقدام تأخيري به چنين امري به دليل اين است که فرد اسيدپاش شناخته نشود.

به واقع ريشه اين گونه اتفاقات تلخ در کجاست و چرا و چگونه فردي به خود اجازه مي‌دهد که تمام موجوديت ديگري را بسوزاند و زندگي او را فداي خواسته‌هاي خودخواهانه خود کند. اکثر قربانيان حوادث اسيد پاشي زناني هستند که در جريان يک رابطه عاطفي يک طرفه قرباني چنين جراحت‌هاي غير قابل جبراني مي‌شوند.

البته مسوولان محترم اين مورد را هم در نظر داشته باشند از عوامل افزايش جرم اسيدپاشي در جامعه در دسترس بودن اين ماده شيميايي و ارزان بودن آن است. اين موضوع در واقع بر لزوم نظارت جدي وسختگيرانه بر نحوه فروش اسيد در كشور تاكيد دارد. مسئولان قضايي، انتظامي و دولتي بايد با نظارت بيشتر بر اين موضوع از خريد و فروش ارزان و ساده اين ماده شيميايي نابود كننده جلوگيري كنند.

لزوم تربيت صحيح فرزندان و جوانان ، الگوسازي مناسب ، دور نگه‌داشتن آن‌ها از تنش‌ها و درگيري‌هاي خانوادگي، معضلات‌اجتماعي، مشکلات‌اقتصادي، بيکاري، خشونت و... مي‌تواند پرخاشگري در افراد و انجام رفتارهايي مانند اسيدپاشي را به حداقل برساند.

عوامل مختلف ميتواند سبب بازدارندگي از انجام بز ههايي نظيراسيدپاشي شود، كيي از اين عوامل همان سرعت در رسيدگي به اين پروند هها، صدور و اجراي حكم است که خلاء موجود در روند رسيدگي، صدور و اجراي حكم براي اسيدپاشان زمينه سوءاستفاده و افزايش جرات بزهكاران در انجام چنین اقداماتي را فراهم ميکند.

اغماض در حق اسيدپاشان سبب عدم بازدارندگي از ارتكاب چنين جرايمي است و قوه قضا ييه، نيروي انتظامي، قربانيان اسيدپاشي، اولياي آنها و اجتماع نبايد از اين افراد چش مپوشي و نسبت به آنها گذشت كنند، حكم اسيدپاشي قصاص است اما متاسفانه برخي از مواقع قربانيان اسيدپاشي يا اولياي دم از قصاص رضايت میدهند؛ اگرچه رضايت عامل بازدارندگي نيست بلكه عامل جرات بخشيدن به عده داي آدم شرور و بهانه طلب است.

بسترهاي صدور و اجراي حكم بايد مورد توجه قرار گيرد، به خصوص پرونده هايي نظير اسيدپاشي كه احساسات عمومي را برمی انگيزد و بازتاب منفي كشوري و جهاني پيدا ميکند.

در پایان انشاء الله مسئولان قضایی، اشد مجازات را برای عاملین درنظر بگیرند تا کسی به خود جرات انجام چنین عمل فجیع را ندهند.

………

جلب توجه یکی از دلایل اسیدپاشی است/نقش انگیزه‌های روانی و شخصیتی در اسیدپاشی

سلامانه : رئیس انجمن علمی سلامت گفت: افرادی که به طرق جامعه‌پسند نمی‌توانند خود را مطرح کنند، عدم تربیت خانوادگی مناسب و عدم ابراز خویشتن در جامعه دارند می‌توانند رفتارهای پرخاشگرانه‌ای مانند اسیدپاشی از خود بروز دهند.

 احمد علیپور در گفت‌وگو با فارس، درباره انگیزه افرادی که به رفتارهای پرخاشگرانه‌ای چون اسید‌پاشی اقدام می‌کنند، اظهار داشت: برخی افراد برای مهم شدن و مورد توجه قرار گرفتن این کار را انجام می‌دهند در واقع تکرار این رفتار پرخاشگرانه بی‌رحمانه که در روزهای اخیر تکرار شده است می‌تواند ناشی از این واقعیت باشد.

*رفتارهای پرخاشگرانه با هدف بر هم زدن نظم عمومی

وی افزود: گاهی علت رفتارهایی مانند اسیدپاشی می‌تواند انگیزه‌های شخصی و گاهی نیز با هدف بر هم زدن نظم عمومی جامعه انجام شود این در حالی است که انجام یک عمل و بازتاب آن در رسانه می‌تواند این رفتار را به برخی افراد که استعداد ذاتی روانی برای انجام چنین رفتارهای پرخاشگرانه‌ای دارند یاد دهد.

* انتقام‌گیری انگیزه‌ای برای اسیدپاشی

این روانشناس با بیان انتقام‌گیری به عنوان یکی دیگر از انگیزه‌های افرادی که اقدام به رفتارهای بزهکارانه‌ای مانند پرخاشگری می‌کنند، گفت: متأسفانه در نزاع‌های خیابانی دیده می‌شود که افراد در قبال توهین طرف مقابل با اشیای برنده به او حمله می‌کنند در حالی که معمولا باید مجازات مشابه باشد و این نشان می‌دهد که برخی افراد پتانسیل بالایی برای پرخاشگری و رفتارهای پرخاشگرانه دارند.

*افرادی که اسید می‌پاشند چه ویژگی‌هایی دارند؟

وی ادامه داد: این افراد جزو گروهی هستند که زود عصبانی و برانگیخته می‌شوند و برای انتقام بی‌رحمانه‌ترین راه‌ها را انتخاب می‌کنند.

* اسید‌پاشان حس ترحم ندارند

رئیس انجمن علمی سلامت اظهار داشت: افرادی که اقدام به اسیدپاشی می‌کنند حس ترحم ندارند زیرا این حس در شرایط طبیعی ایجاد می‌شود.

*اسیدپاشان باید مورد تحلیل روانی قرار گیرند

این متخصص حوزه بهداشت روان گفت: اختلال شخصیت ضد اجتماعی یکی از دلایل ارتکاب این نوع رفتارها است، هر چند که مبتلایان به اختلال شخصیت ضد اجتماعی نیز معمولا رفتارهایی را برمی‌گزینند که بیشتر به اموال عمومی آسیب می‌زند این در حالی است که اسیدپاشی نیاز به طرح و برنامه دارد بنابراین باید این افراد شناسایی شوند و متخصصان حوزه بهداشت روان با مطالعه رفتار آنها از انگیزه این افراد مطلع شوند.

* نقش تربیت خانوادگی، طرد از مدرسه و عدم ابراز خویشتن در اسید‌پاشی

وی خاطر نشان کرد: به نظر می‌رسد تکرار این رفتارها ناشی از  رواج آنها است چرا که افرادی وجود دارند که به طرق جامعه‌پسند نمی‌توانند خود را مطرح کنند یا مورد طرد و بی‌توجهی قرار گرفته‌اند. همچنین عدم تربیت خانوادگی مناسب یا طرد از سوی مدرسه و عدم ابراز خویشتن در جامعه می‌تواند موجب بروز چنین رفتارهایی شود.

………..

دلایل اسیدپاشی از دیدگاه روانشناس بالینی

یک روانشناس بالینی با بیان اهداف و انگیزه‌های یک فرد برای اسیدپاشی گفت: ناکامی‌های شخصی، ابتلا به اختلالات روانی شدید مانند اختلالات هذیانی و اختلال شخصیت بدبینانه می‌تواند موجب رفتارهای پرخاشگرانه‌ای مانند اسیدپاشی شود.

عبدالله امیدی با اشاره به دلایل اسیدپاشی از منظر روانشناختی اظهارداشت: اسیدپاشی می‌تواند با اهداف شخصی و جمعی انجام شود. این اهداف می‌تواند از یک پرخاشگری فردی به منظور انتقام‌گیری تا پرخاشگری جمعی و برهم زدن امنیت جامعه باشد.

* اسیدپاشی نوعی رفتار پرخاشگرانه است

عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی کاشان افزود: اسیدپاشی نوعی رفتار پرخاشگرانه است که به دلیل غیر قابل پیش‌بینی بودن و عدم احاطه و کنترل بر آن می‌تواند موجب ترس و وحشت عمومی شود؛ حتی با در نظر گرفتن اطلاع‌رسانی در این زمینه چنانچه فرد احتمال خطر را بدهد اما نتواند آن را کنترل کند دچار وحشت می‌شود بنابراین، این رفتار می‌تواند انگیزه و هدفی در پی داشته باشد.

* ناکامی‌های شخصی یکی از دلایل اسید پاشی است

این روانشناس بالینی با بیان اهداف شخصی برای مبادرت به رفتارهای پرخاشگرانه مانند اسید پاشی گفت: افرادی که به هر دلیلی دچار ناکامی شده‌اند برای جبران آن به رفتارهای ضد اجتماعی و پرخاشگرانه مبادرت می‌ورزند. ممکن است فرد پرخاشگر خشمی نسبت به جنس مؤنث داشته باشد که این خشم می‌تواند ناشی از ناکامی او در ازدواج با فرد مورد نظر باشد.

* اختلالات روانی شدید و هزیان عامل اسیدپاشی

این متخصص حوزه بهداشت روان ابتلا به آسیب‌های روانی را یکی دیگر از علل انجام رفتار پرخاشگرانه‌ای مانند اسیدپاشی عنوان کرد و افزود: گاهی پردازش و نگرش بدبینانه و حتی آسیب‌های روانی شدید و هزیانی بودن می‌تواند فرد را وادار به انجام رفتار پرخاشگرانه‌ای مانند اسیدپاشی کند، مبتلایان به اختلالات روانی که هزیانی بودن بخشی از آن است، ممکن است نسبت به جنس مؤنث هزیان داشته باشند و از طریق اسیدپاشی از آنها انتقام بگیرند.

* ابتلا به اختلال شخصیت بدبین می‌تواند عامل اسیدپاشی باشد

امیدی تصریح کرد: گاهی پشت رفتار پرخاشگرانه‌ای مانند اسیدپاشی اختلالات شخصیت نهفته است، بر این اساس کسانی که اختلال شخصیت پارانویید یا بدبینانه دارند ممکن است به چنین رفتارهایی دست بزنند، به نظر می‌رسد پشت این رفتارها یک تفکر نهفته است که می‌تواند ساخته و پرداخته فرد باشد یا با هدف برهم زدن نظم عمومی انجام شود.

وی خاطرنشان کرد: اسیدپاشی نوعی رفتار پرخاشگرانه است و به دلیل غیر قابل پیش‌بینی بودن و کنترل، فشار روانی زیادی را بر جامعه وارد می‌کند و آنها را دچار ترس و وحشت می‌کند. اگر بتوانیم آسیبی را کنترل کنیم دچار وحشت نمی‌شویم اما در اسیدپاشی فرد قربانی نمی‌تواند بر رفتار کنترل داشته باشد بنابراین دچار وحشت می‌شود، بهترین رفتار این است که افراد چنانچه خصومت شخصی از سوی کسی احساس می‌کنند به مقامات قضایی و امنیتی اطلاع دهند تا جلوی بروز چنین رفتارهایی گرفته شود.

آسیب‌های روحی و بدنی فرد قربانی

 

اسیدپاشی آسیب شدیدی به قربانی وارد می کند که معمولا ماندگار است و علاوه بر آسیب های جسمی ماندگار از جمله نابینایی، می تواند آسیب های روانی جدی مثل افسردگی، اختلال تنش‌زای پس از رویداد (PTSD)، اضطراب، حملات اضطرابی، اختلالات خوردن و حتی اعتیاد و خودکشی را به همراه داشته باشد. اسید به علت خاصیت خورندگی و گرمایی که ایجاد می‌کند به بافت ها آسیب می‌زند. معمولا صورت قربانی هدف اسیدپاشی قرار می گیرد. غالبا خطر مشکلات تنفسی، عفونت خون (سپتی‌سمی)، نارسایی کلیه و نهایتا مرگ قربانیان اسیدپاشی را تهدید می‌کند. اسید باعث مرگ بافت (نکروز) و سوختگی آن می‌شود، بعد از از بین بردن پوست، چربی زیر پوست را حل کرده و به عضلات و حتی استخوان نفوذ می‌کند. در حمله به صورت، معمولا پلک و مژه و لبها کاملا از بین می‌روند و بینی و گوش هم ممکن است کاملا تخریب شود. شدت ضایعه به نوع و غلظت اسید، مدت زمانی که پس از حمله، شستشو و رقیق شدن شدن اسید انجام می‌شود، و سرعت انتقال قربانی به مرکز تخصصی بستگی دارد.

………….

اسیدپاشی؛ جرمي با تبعات سوزاننده‌تر از اسيد

حادثه‌ تلخ اسيدپاشي سال 1383 که طي آن مرد جواني به دنبال شنيدن پاسخ منفي ازدواج، اسيد به صورت دختري جوان ريخت و علاوه بر نابينايي و کاهش حس بويايي، صورت او را نيز در اين حادثه نابود ساخت، پرونده اي بود که اجراي حکمش

 

در سال جاري با واکنش‌هاي متفاوتي روبرو شد. با شکايت اين خانم، قرار مجرميت براي متهم صادر و پرونده جهت محاکمه به دادگاه کيفري استان تهران ار حادثه‌ تلخ اسيدپاشي سال 1383 که طي آن مرد جواني به دنبال شنيدن پاسخ منفي ازدواج، اسيد به صورت دختري جوان ريخت و علاوه بر نابينايي و کاهش حس بويايي، صورت او را نيز در اين حادثه نابود ساخت، پرونده اي بود که اجراي حکمش در سال جاري با واکنش‌هاي متفاوتي روبرو شد. با شکايت اين خانم، قرار مجرميت براي متهم صادر و پرونده جهت محاکمه به دادگاه کيفري استان تهران ارجاع داده شد. قضات شعبه 71 کيفري، ششم آذر ماه سال 87 پس از اخذ اظهارات متهم و شاکي، حکم قصاص دو چشم به شيوه مورد درخواست شاکي - ريختن اسيد در چشم متهم و پرداخت ديه جراحات وارده پس از پرداخت تفاضل ديه از سوي شاکي را صادر کردند.

حکم فوق پس از تأييد ازسوي دادگاه، توسط ديوان‌عالي کشور روز 21 اسفند 87 تأييد و براي اجرا به اداره احکام دادسراي امور جنايي تهران ارجاع شد.

از آن سال تاکنون حکم قصاص در اختيار واحد اجراي حکم دادسراي امور جناحي باقي مانده بود تا اين که در ماه اخير قرار شد اين حکم اجرا شود اما بنا به دلايلي به تاخير افتاد.

دادستان تهران در پاسخ به این ابهام که چرا حکم اسیدپاشی اجرا نشد، گفت: اجرای چنین حکمی مستلزم تمهیدات پزشکی ویژه ای است؛ چون باید قصاص برابر باشد. در روز اجرای حکم مشخص شد اجرا کننده حکم نمی تواند آن چه ما می خواهیم اجرا کند برای همین حکم به تعویق افتاد.

اين پديده شوم از سال‌هاي 1334 رواج پيدا کرد. يکي از قضات دادگستري از اولين قربانيان اسيدپاشي بوده است. مرتکب جرم کسي بود که توسط آن قاضي به حبس محکوم شده بود. ضايعات شديد و بدني هولناکي که در سال‌هاي 1334 تا 1337 رخ داد موجب شد که قانون‌گذار اقدام به تصويب ماده واحده‌اي در خصوص اسيدپاشي نمايد که بر اساس آن: «هرکس عمدا با پاشيدن اسيد يا هر نوع ترکيبات شيميايي ديگر موجب قتل کسي ‌بشود به مجازات اعدام و اگر موجب مرض دائمي يا فقدان يکي از حواس مجني عليه گردد به حبس ‌جنايي درجه يک و اگر موجب قطع يا نقصان يا از کار افتادن عضوي از اعضا بشود به حبس جنايي‌درجه دو از 2 تا 10 سال و اگر موجب صدمه ديگري بشود، به حبس جنايي درجه دو از 2 ‌تا 5 سال محکوم خواهد شد

در خصوص قسمت اول اين ماده با توجه به اينکه در قانون مجازات اسلامي، مجازات قتل عمد قصاص مي‌باشد، اين بخش نسخ شده است. اما قسمت‌هاي بعدي اين ماده تقريبا پابرجاست.

تا قبل از آغاز دهه هشتاد کمتر پرونده اسيدپاشي را مي‌توان مشاهده نمود که منجر به قصاص شده باشد. علت دو چيز بود؛ عدم پيش‌بيني قصاص در اين ماده واحده و محدوديت‌هاي قانوني در اجراي قصاص عضو.

همانطور که ماده 272 قانون مجازات اسلامي بيان مي‌دارد: در قصاص عضو علاوه بر شرايط قصاص نفس شرايط زير بايد رعايت شود:

1-تساوي اعضا در سالم بودن

2-تساوي در اصلي بودن اعضاء

3-تساوي در محل عضو مجروح يا مقطوع

4-قصاص موجب تلف جاني يا عضو ديگر نباشد

5-قصاص بيشتر از اندازه جنايت نشود

تا مدت‌ها براساس بند 5 ماده 272 که قصاص نبايد از اندازه جنايت بيشتر شود، محاکم حکم به قصاص نمي‌دادند و قصاص به پرداخت ديه تبديل مي‌گرديد. استدلال اين بود که نمي‌توان به طور دقيق ميزان جبران و قصاص را در اسيدپاشي تعيين کرد و دقيقا برابر آن اقدام به قصاص نمود. اين ديدگاه به نوعي در پرونده اسيدپاشي دو خواهر بي‌گناه در سال 1378 تغيير کرد. در آن پرونده که با واکنش شديد روساي جمهور و قوه قضائيه وقت روبه‌رو شد، در خصوص کور شدن چشم حکم به قصاص داده شد و در خصوص ساير سوختگي‌ها به استناد همان بند 5 ماده 272 حکم به پرداخت ديه صادر گرديد.

تبعاتي دردناک تر از اسيدپاشي

جرم اسيدپاشي به اعتقاد برخي از حقوقدانان تاکنون داراي ضمانت اجراي کافي قانوني نبوده است. از اين‌رو اين عده معتقدند که اجراي حکم قصاص مي‌تواند مانعي موثر در جلوگيري از وقوع اين جرم در آينده داشته باشد. به هر حال اجرا يا عدم اجراي قصاص حقي است که با احکام صادره اکنون در دستان قرباني معروف اسيدپاشي، قرار گرفته است. بايد ديد آيا اين فرد طلوع خورشيد را در روزهاي آتي زندگي‌اش خواهد ديد يا او نيز به سرنوشت قرباني‌اش دچار خواهد شد؟

شايد به طور قطع بتوان گفت که اسيدپاشي به نوعي از بسياري از موارد قتل عمد نيز شديدتر بوده و از قساوت قلب بيشتري حکايت دارد. در بسياري از پرونده‌هاي قتل، قاتل به دليل يک لحظه هيجان و عدم توانايي در کنترل خود با ضربه‌اي که به طرف خود وارد مي‌آورد مرتکب قتل وي مي‌شود اما در اسيدپاشي مسئله کاملاً متفاوت است. در اين جرم با فردي روبه‌رو هستيم که با سبق تصميم مجرمانه اقدام به تهيه وسيله مجرمانه، که در اکثر موارد در اختيار عموم نيز نمي‌باشد، نموده و با آن حداقل يک يا دو حس طرف خود را از بين مي‌برد. در اين حالت رنج و عذاب جبران نشدني بر قرباني وارد مي‌آيد. دراسيدپاشي معمولاً به دليل نحوه استفاده آن راه فرار و نجات نيز براي قرباني پيش از اقدام مرتکب وجود ندارد..

به‌رغم مطالب فوق، تا مدتها امکان قصاص براي مرتکبين اسيدپاشي وجود نداشت و اين افراد معمولا به زندان‌هاي کوتاه مدت و پرداخت ديه محکوم مي‌شدند. قطعا اين مجازات براي حل شدن جزء جزء بدن با اسيد در حالي که قرباني آن زنده است، کافي به نظر نمي‌رسد. قربانيان اين جرم، که اکثرا خانم‌ها هستند، تبعات سنگيني را متحمل مي‌شوند، از درد سوختن با اسيد تا فراموش شدن و نگاه اطرافيان. اين مسائل، تحمل اسيدپاشي را تا يک عمردردناک تر مي‌کند.

عنصر قانونی جرم اسیدپاشی

در لایحه قانونی مربوط به پاشیدن اسید مصوب 16 اسفند 1337 آمده است: «هر کس عمداً با پاشیدن اسید یا هر نوع ترکیبات شیمیائی دیگر، موجب قتل کسی بشود به مجازات اعدام و اگر موجب مرض دائمی یا فقدان یکی از حواس مجنی علیه گردد به حبس جنائی درجه یک و اگر موجب قطع یا نقصان یا از کارافتادگی عضوی از اعضاء شود به حبس جنائی درجه 2 از دو سال تا 10 سال و اگر موجب صدمه دیگر شود به حبس جنائی درجه 2 از دو تا پنج سال محکوم خواهد شد

چون ماده واحده از مصادیق اصلاحات و الحاقات قانون مجازات عمومی محسوب نمی‌شود مشمول حکم نسخ صریح ماده 729 قانون مجازات اسلامی قرار نمی‌گیرد. در مورد نسخ ضمنی ماده واحده جای تردیدی نمانده که صدر ماده به علت مغایرت با قانون مجازات اسلامی (قصاص نفس) منسوخ است و در مورد آن باید به مواد 204 الی 210 قانون مجازات اسلامی مراجعه شود. ولی قسمت اخیر ماده واحده و همچنین مجازات شروع به آن به قوت خود باقی است.

رکن مادی جرم

الف) عمل مرتکب: مقنن با تصریح به فعل پاشیدن مصادیق دیگر این مواد اگرچه منتهی به همان نتایج مندرج در ماده واحده شوند را از شمول این جرم خارج ساخته است. پس خورانیدن یا تزریق آنها از شمول ماده واحده خارج است. در عین حال نباید به منطوق واژه «پاشیدن» تسلیم محض بود، بنابراین اقداماتی مانند ریختن یا فرو کردن اعضاء بدن مجنی علیه در اسید، مترادف پاشیدن محسوب و منطبق با نظر مقنن است.

ب) وسیله: وسیله در این ماده واحده شرط است که همان اسید یا ترکیبات شیمیائی مشابه است.

ج) نتیجه مجرمانه: که از جمله اجزاء دیگر رکن مادی است. این نتایج عبارتند از مرض دائمی، فقدان یکی از حواس، قطع یا نقصان یا از کار افتادگی عضوی از اعضاء یا صدمه دیگر.

رکن معنوي جرم

سوء نیت عام: با توجه به صراحت ماده واحده، صرف سوء نیت عام یا قصد فعل پاشیدن اسید بر مجنی علیه کافی است. به علاوه لازم است که مرتکب به ماهیت وسیله (اسید یا ترکیباتی شیمیایی دیگر) نیز آگاه باشد تا بتوان مرتکب را عامد در پاشیدن اسید شناخت. در این جرم سوء نیت خاص (قصد نتیجه) شرط نیست و صرف سوء نیت عام کافی است و این اعم است از آنکه مرتکب نتیجه حاصله را خواهان بوده یا نبوده. لازم به ذکر است که ویژگی‌های مجنی علیه از نظر سن، جنس، سلامتی، بیماری، ضعف یا قوت نیز تأثیری در اعمال مجازات بر کسی که با پاشیدن اسید موجب مجروح شدن دیگری شده نخواهد داشت.

مجازات

الف) مجازات جرم تام: مجازات مقرر در ماده واحده (حبس) تابع شدت و ضعف نتایج مجرمانه است. چنانچه موجب مرضی دائمی یا فقدان یکی از حواس مجنی علیه یا قطع یا نقصان یا از کار افتادگی شود به حبس از دو سال تا ده سال و اگر موجب صدمات دیگری شود به حبس از دو سال تا ده سال و اگر موجب صدمات دیگری شود به حبس از دو تا پنج سال محکوم خواهد شد.

ب) مجازات شروع به اسیدپاشی: شروع به اسیدپاشی صرف‌نظر از قصد نتیجه و یا انگیزه مرتکب جرم قابل مجازات است و کافی است که قصد فعل او احراز شود.

ج) تخفیف و تعلیق مجازات: با توجه به منسوخ بودن ماده 44 قانون کیفر عمومی و قانون تعلیق اجرای مجازات مصوب 1346 که مجازاتهای حبس بیش از یکسال را قابل تعلیق نمی‌دانست، اعمال ماده 22 قانون مجازات اسلامی جهت تخفیف و اعمال ماده 25 به بعد قانون مجازات اسلامی جهت تعلیق مجازات بلامانع است.

اسیدپاشی و افساد فی‌الارض

در قانون مجازات اسلامی مصادیق محاربه و افساد فی الارض به طور انحصاری مشخص و در هر مورد مقنن به نوع جرم، وسیله، موضوع و امثال آنها تصریح نموده است.

چون اسید سلاح محسوب نمی‌شود و مستند قانون برای محارب و مفسد فی‌الارض شناختن اسیدپاش وجود ندارد نمی‌توان مرتکب چنین جرمی را مفسد فی‌الارض شناخت.

قرار بازداشت موقت الزامی برای مرتکب جرم اسیدپاشي

در شقاوت‌آمیز و هولناک بودن جرم اسیدپاشی و آثار آن تردید نیست لذا مقنن در ماده 35 قانون آئین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور کیفری مقرر داشته که در موارد زیر، در صورت وجود قرائن و امارات کافی که دلالت بر توجه اتهام به متهم نماید صدور قرار بازداشت موقت الزامی است و تا صدور حکم بدوی ادامه خواهد یافت

الف) قتل عمد، آدم‌ربائی، اسید پاشی و محاربه و فساد فی‌الارض

ب...

قصاص و ضرورت اجرا

وقتي به موضوع قصاص در اسلام مي‌نگريم درمي‌يابيم که خداوند حتي نسبت به خود انسان براي او دلسوزتر است زيرا اگر اين حکم نبود هر جنايتي انجام مي‌شد و قوانين خودساخته بشري ظلم در حق ديگري را آزاد مي‌کردند.

قصاص علاوه بر حيات، مانع از تجري شدن متجاوزان به حقوق ديگران است. البته گذشت از اجراي حکم قصاص نيزتنها با رضايت شاکي مجاز دانسته شده است.

قرآن مجيد هم براي توجه بشر به اجراي حدود قصاص مثال‌هاي فراواني زده است و ما در تاريخ هم داشته‌ايم که براي احقاق حق و قصاص يک نفر، چند طايفه در جنگ‌ها و خونريزيها نابود شده‌اند در حاليکه اگر "يک چشم، با يک چشم و يک گوش با يک گوش" قصاص مي‌شد، چنان وضعيت خطرناکي پديد نمي‌آمد.

برخي معتقدند اولين ملاک براي اجراي حکم قصاص خداخواهي و خدا محوري است و در کنار آن تداوم حيات بشري است که آن نيز در راستاي حکم خداوند قرار دارد و نمي‌توان خللي در آن وارد ساخت.

وظيفه اصلي دستگاه قضايي هم علاوه بر شناخت حق، ياري کردن مظلومان براي رسيدن به حق و حقوق خود است. همه قضات نيز براي اين تعهد اخلاقي، شرعي و قانوني خود قسم ياد کرده‌اند.

روند صدور حکم و مراحل طي شده آن نشان مي‌دهد که قاضي و دادگاه طبق قانون و شرع به تکليف الهي خود عمل کرده‌اند و اکنون اين دستگاه قضايي است که مي‌بايست به دور از حاشيه سازيهاي احتمالي سياسي و بين‌المللي به تکليف خود عمل کند..

قاضي و حکومت اسلامي براي احقاق حق در يک مسير قرار دارند و رابطه منسجمي ميان اين دو وجود دارد که نمي‌توانند جداي از هم باشند و حکومت براي معرفي اسلام راستين اکنون بايد مدافع قاضي عادلي باشد که براساس احکام جزايي اسلام حکم صادر کرده است.

منافع شخصي، سياسي و جناحي و حتي حقوق‌هاي به اصطلاح بين‌المللي نبايد خللي در اجراي حق، پس از شناخت آن ايجاد کند. البته اين حق هم وجود دارد که قوه قضائيه براي ايجاد صلح و سازش تلاش کند؛ ولي اگر عليرغم تلاش‌ها شاکي خواستار احقاق حق خود باشد، نمي‌توان بر خلاف خواست او حکم را معطل نگه داشت، همچنانکه هميشه موضوع داوري و ريش سفيدي وجود داشته است.

بحث کيفري، بحث حساسي در اجراي احکام است همچنان که قصاص از حساس‌ترين بخش احکام کيفري محسوب مي‌شود و نمي‌توان به سادگي از کنار آن گذشت. در اين عرصه هرگونه حرکت احساسي يا به منظور جلب رضايت فرد، گروه، طايفه، طرفداران افراطي و حتي پيشبرد مسايل سياسي و يا مراوده‌‌اي باشد، به زيان حق، قانون و شرع مقدس خواهد شد که تعلل و کوتاهي خاصي را به هيچ وجه نمي‌پذيرد.

مطمئنا برخورد با اين جرم باز هم نياز به شجاعت و رعايت مصالح عمومي دارد تا با متناسب کردن مجازات اين جرم بتوان تا حد امکان جلوي تکرار اين حوادث ناگوار را گرفت.

…………………..

لزوم به‌روزرسانی قوانین در مقابله با اسیدپاشی

یک وکیل پایه یک دادگستری گفت: طبق قانون هر فردی که به طور گسترده مرتکب جنایت علیه تمامیت جسمانی افراد، پخش مواد سمی، میکروبی و خطرناک شود، مفسد فی‌الارض محسوب و به اعدام محکوم می‌شود.

فرهاد شهبازوار با اشاره به وقوع چند مورد اسیدپاشی‌ در یکی از شهرهای کشور و نیز یک مورد دیگر در شهر تهران که سبب بروز واکنش‌هایی در بین افراد جامعه شده است، اظهار کرد: در روزهای گذشته مطالب زیادی درباره مواردی همچون ناکارآمدی و قدیمی بودن قوانین مربوط به مجازات اسیدپاشی مطرح شد اما موضوع جدیدی که اکنون در بین حقوقدانان و بعضی از افراد جامعه به طور اجمال در حال رواج است، این موضوع است که آیا فرد اسیدپاش محارب است یا خیر؟ وی افزود: مطابق ماده 279 از قانون مجازات اسلامی، محاربه عبارت از کشیدن سلاح به قصد جان، مال یا ناموس مردم یا ارعاب آنها است، به نحوی که موجب ناامنی در محیط شود.

 

هرگاه کسی با انگیزه شخصی به سوی یک یا چند شخص خاص سلاح بکشد و عمل او جنبه عمومی نداشته باشد و نیز کسی به روی مردم سلاح بکشد، اما در اثر ناتوانی موجب سلب امنیت نشود، محارب محسوب نمی‌شود. این وکیل دادگستری ادامه داد: بنابراین به اعتقاد من، با توجه به ماده 279 قانون مجازات اسلامی، فاعل جرم اسیدپاشی نمی‌تواند به عنوان محارب تلقی شود زیرا با عنایت به اصل قانونی بودن جرایم و مجازات‌ها، اصل تفسیر مضیق و تفسیر به نفع متهم و نیز تعریفی که قانونگذار در ماده 279 قانون مجازات اسلامی از محارب ارایه داده و در آن تصریح به استفاده و کشیدن سلاح داشته و مورد را به طور حصری بیان کرده است؛ بنابراین فرد اسیدپاش مطابق با این موارد نمی‌تواند به عنوان محارب تلقی شود.

……………………

خلاء قانونی بر افزایش اسید پاشی دامن می زند

خرمشاهی به مشکلات مجازات قصاص در اسید پاشی اشاره کرد و گفت: طبق ماده ۲۷۲قانون مجازات اسلامی، یکی از شرایط اجرای قصاص مساوات و برابری میزان قصاص است، تا به حال شاهد آن بوده ایم که حکم قصاص در این زمینه اجرا نشده است و همین قضیه می تواند یکی از عوامل گستاخی متهمان باشد، مثلا در حکم قصاص بینایی اگر فقط قرار باشد تنها بینایی مجرم گرفته شود عدالت اجرا نشده است؛ چراکه ممکن است سایر اعضای فرد آسیب دیده نیز بر اثر پاشیدن اسید سوخته باشد.

 وی با اشاره به این مطلب که خلاء قانونی تنها یکی از عوامل افزایش این جرم است گفت: فقر فرهنگی، فقر مالی و عدم آموزش کافی از جمله عواملی هستند که در افزایش این جرم نقش دارند.

 خرمشاهی در ادامه گفت: ‌طبق ماده ۶۱۴قانون مجازات اسلامی هرکس عمدا" به دیگری جرح یا ضربی وارد آوردکه موجب نقصان یا شکستن یا از کارافتادن عضوی از اعضاء یا منتهی به مرض دایمی یا فقدان یا نقص یکی از حواس یا منافع یا زوال عقل مجنی علیه گردد در مواردی که قصاص امکان نداشته باشد چنانچه اقدام وی موجب اخلال در نظم و صیانت وامنیت جامعه یا بیم تجری مرتکب یا دیگران گردد به دو تا پنج سال حبس محکوم خواهد شد و در صورت درخواست مجنی علیه مرتکب به پرداخت دیه نیز محکوم می شود؛ پس می بینیم در بحث اسیدپاشی تنها دیه و زندان کافی نیست و بحث قصاص هم مشکلات خاص خودش را دارد.

 سید سلمان ذاکر نماینده مردم ارومیه و عضو کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس با اشاره به افزایش جرم اسیدپاشی در سال های اخیر به مهرخانه گفت: علیرغم تفاوت رشد این جرم نسبت به سال های گذشته، قوه قضاییه با بزهکاران برخوردی بازدارنده ای ندارد.

 وی تصریح کرد: یک قانون از زمان تصویب تا هر زمان که کارآمد باشد، قابلیت اجرا داشته و شدت و کاهش یک جرم باعث نمی شود که مسئولان آن را تغییر دهند.

عضو کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس گفت: باید در صورت رضایت شاکی خصوصی، در برخورد با مجرمان از طرق مختلف وارد عمل شود

وی ادامه داد: قوانین موجود باید با انعطاف پذیری خاصی نوشته شوند تا دست قضات برای اجرای عدالت باز گذاشته شود تا در صورت رضایت شاکی خصوصی قاضی بتواند برخورد جدی تری با مجرم به منظور کاهش این جرم داشته باشد.

عضو کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس گفت: قضات باید نسبت به جرم اسیدپاشی سخت گیری های لازم را اعمال کنند؛ چراکه این جرم نه تنها زندگی قربانی را تحت تاثیر قرار می دهد بلکه مردم جامعه را نیز  نگران می کند.

باید بستر ارتکاب جرم را از بین برد

خرمشاهی یکی دیگر از دلایل  اجرا نشدن حکم قصاص در پرونده های اسیدپاشی را واکنش مجامع جهانی نسبت به آن دانست و گفت: بررسی های انجام شده در حوزه جرم شناسی ثابت کرده است که باید بستر ارتکاب جرم را از بین برد؛ چرا که تشدید مجازات سبب جلوگیری از وقوع جرم نمی شود؛ اگرچه ممکن است برای مدتی تاثیر گذار باشد اما مقطعی و کوتاه مدت خواهد بود.

 وی به تاریخچه شروع اسیدپاشی در ایران اشاره کرد و گفت: تصویب قانون مجازات اسیدپاشی در سال ۱۳۳۷نشان از وقوع اسیدپاشی در سال های قبل سال ۱۳۳۷دارد، البته این قانون تا به امروز هیچ تغییری نداشته است، طبق این قانون اگر کسی توسط اسید فردی را به قتل برساند مجازاتش اعدام است و خلاء هایی در خصوص اینکه اگر اسید پاشی منجر به نقض عضو شود، همچنان در این قانون وجود دارد.

 محمودی تصریح کرد: رعایت تساوی در قصاص اشکالی است که می توان به اجرای حکم متهم وارد کرد؛ چراکه در اجرای حکم قصاص رعایت تساوی شرط اصلی است و باید تمهیداتی در زمینه اجرای این حکم صورت گیرد.

 با جرم‌انگاری و مجازات نمی‌توان جرم را ریشه‌کن کرد

خرمشاهی که چندین پرونده اسیدپاشی در گذشته داشته است، افزود: قانون گذار باید مجازاتی را صادر کند که فی مابین باشد و مجازات های متناسب دیگری جایگزین آن شود، قصاص جسم تنها چاره ساز نیست، ضمن اینکه به عقیده من فقر فرهنگی و عدم آموزش زمینه ساز بروز چنان جرمی هستند

 این حقوقدان تاکید کرد: با گذشت حداقل نیم قرن از تصویب این قانون این جرم همچنان وجود دارد و تشدید شده است، قانونگذاران باید متناسب با زمان و دارای قابلیت اجرایی در مواجهه با اسید پاشی وضع کنند.

 محمودی گفت: در حوزه حقوق اسید پاشی ارتکاب جرم علیه تمامیت جسمانی فرد است و با بدترین شیوه صورت می گیرد، پذیرش واقعیت اجتماعی و نگاه عقلانی به مسایل موجب می شود که افراد برای انتقام جویی دست به چنین اقداماتی نزنند،‌این جرم برای فرد قربانی و متهم بسیار پر هزینه است.

 وی یادآور شد: در خصوص اسیدپاشی قوانینی وضع شده و در حال حاضر نیز اجرا می‌شود، هرچند نقایصی دارد که باید اصلاح شود ولی با جرم‌انگاری و مجازات نمی‌توان جرم را ریشه‌کن کرد، پس باید به دنبال شناخت عواملی بود که شخص تحت شرایط آن اقدام به این جرم می کند، علاوه بر این قانون نیز باید یک جنبه پیشگیری از جرم داشته باشد.

 راهکارها باید دارای بازدارندگی باشد

خرمشاهی به ارائه راهکارها در این زمینه پرداخت و گفت: باید راهکاری تدوین شود که دارای بازدارندگی کافی باشد، به عقیده من حبس ابد به همراه تبعید می تواند در این زمینه موثر باشد، اما باز هم تاکید می کنم که مجازات ها فی نفسه نمی تواند در کاهش جرایم تاثیر گذار باشد و باید در این زمینه فرهنگی سازی لازم صورت گیرد.

خرمشاهی یادآور شد: با توجه به اینکه در چند سال اخیر تعداد وقوع این جرم در کشور در حال افزایش است و وضعیت به شکلی در آمده که قبح این کار در جامعه ریخته شده،‌ باید هر چه سریعتر مسئولان قضایی  کشور سیاست های خاصی را در کنار اقدامات تامینی و بازدارنده در این مورد در نظر گیرند.

معید فر با اشاره به این مطلب که در اسیدپاشی فرد قربانی برای همیشه از یک زندگی مطلوب باز می ماند به ارائه راهکار پرداخت و گفت: گسترش ارتباطات و جهانی شدن که فرهنگ های مختلف را تحت تاثیر قرار داده است، تبعات منفی نیز با خود به همراه داشته است که در بخشی از جنبه ها آسیب هایی را به جامعه تحمیل می کند.

وی ادامه داد: وقتی افراد کسی را انتخاب کنند که با فرهنگ هایشان فرق داشته باشد، به وقوع چنین حوادثی دامن می زند.

 

این آسیب شناس با بیان اینکه در وقوع اسید پاش کمتر می توان راهکارهای جامعه شناختی ارائه داد، گفت: در این مساله راه حل های رواشناختی موثر تر خواهد بود و روانشناسان می توانند با تحلیل شخصیت افراد متهم راهکارهای مناسبی را ارائه دهند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 18 اسفند 1393 ساعت: 11:23 منتشر شده است
نظرات(0)

اسلام اجباري ايرانيان!

بازديد: 175

اسلام اجباري ايرانيان!

حجة الإسلام حسين الادري

 

مقدمه

نقش اجبار در اسلام آوردن ايرانيان 

عوامل گرايش ظاهري ايرانيان به اسلام

    · اوضاع آشفته در عصر ساساني

    · تنگ نظري و اهداف کوتاه فاتحان

    · جنايات و روش حکومتي حاکمان اهل سنّت

       ــ کشتار بي رحمانه

       ــ آتش زدن کتابخانه ها

       ــ رفتار نژادپرستانه عرب، و تحقير عجم

 اسلام گرايي قلبي ايرانيان و عوامل آن

    ·  سيره و روش پيامبر(ص) در برخورد با ايرانيان

    · آشنايي با سيره و روش حکومت داري ائمه(ع)

    · آغاز مهاجرت ها و آشنايي با معارف اسلام

َ

در فضاي مجازي و سايت هاي اينترنتي و بعضي شبکه هاي معلوم الحال ماهواره اي، غالبا پيرامون نحوه ورود اسلام به ايران، و اسلام آوردن ايرانيان سخناني مطرح مي کنند و بر اين عقيده اند که در فتح ايران توسّط سپاه اسلام، ايرانيان با زور شمشير و اجبار مسلمان شدند. اين گروه قصد دارند اسلام را يک آئين تحميلي بر ايرانيان بدانند و از علاقه و اشتياق ايرانيان چشم پوشي کرده و نسخه طرد آن از جامعه ايران را بپيچند، و بعد از آن که دست ايران و ايراني از اين نسخه هدايت خالي شد، افکار موجود نظام سلطه را وارد کرده و نهايتا ايراني را برده برده داران مدرن کرده و ايران را ملک طلق آنها نمايند. (آنچنانکه تاريخ معاصر ايران به وضوح گواه صادقي بر اين نتيجه است)

آنها فاتحان ايران را محکوم به وحشي گري، تجاوز به نواميس، غارت و سوزاندن کتابخانه ها کرده. و مغرضانه در پي تخريب آئين اسلام هستند، با اينکه رفتار افراد و فاتحان ـ بر فرض پذيرفتن جنايات ـ ربطي به آئين اسلام که سراسر مهر و محبّت، و عدالت است ندارد. به گفته آنها: «ايران و ايراني در حمله اعراب، جز کشته شدن دانشمندان و سوختن کتابخانه ‏ها، و از بين رفتن مراکز فرهنگي، چيزي نديد. ايراني در پذيرش اسلام هيچ اختياري نداشت، و مسلمان شدن ايرانيان به زور شمشير و پس از کشتاري فجيع بود، و ما ايرانيان، 1400 سال است که فريب اعراب را خورده‏ايم و به خرافاتشان چسبيده‏ايم

غافل از اينکه نمي فهمند که همين نسبت، بي احترامي بزرگي به شعور ايرانيان است چرا که بر فرض اسلام به زور تحميل شده باشد، 1400 سال که زور و تحميل وجود نداشته، چرا ايراني (به جز خودتان و هم فکرانتان) را اينقدر احمق تصوّر مي کنيد که نتوانسته اند در طول اين مدّت که اجباري در کار نبوده دست از آن آيين اجباري بر دارند!!؟ ملّتي که 1400 سال است در فريب اعراب باقي مانده و به خرافات آنها بچسبند، همان به که... .

آنها گاهي دم از وطن پرستي و بازگشت به نياکاني چون کوروش کبير مي زنند. ـ و جالب است که اين کار را تحجّر و واپس گرايي نمي دانند! ـ در حاليکه هدفي جز اسلام ستيزي ندارند؛ و الّا نه از حبّ وطن چيزي مي دانند و نه منشور کوروش را دواي دردها. آنان قوانين اسلام را که حتّي جزئي ترين مسائل را مشخّص کرده رها و دم از منشوري مي زنند که به ذکر کليّاتي بسنده کرده است. همه مي دانند «عدالت خوب است» امّا با اين گفته که نمي توان عدالت را در جامعه اجرايي کرد. اگر هم اکنون منشور کوروش کبير به شما عرضه شود تا با حکومتي را سامان دهيد، چگونه امکان پذير است؟! بله ما هم کوروش کبير را به عنوان حاکمي صالح پذيرفته ايم و منشور حقوق بشرش را تمجيد مي کنيم، امّا آنچه اينک گره از مشکلات و نيازهاي جامعه ايران باز مي کند کدام است؟ قوانين اسلام و قرآن، يا منشور کوروش! چه شده که قرآن را با آن قوانين دقيق که براي تمام زواياي زندگي انسان برنامه و سخن دارد را تازينامه مي ناميد! امّا اين منشور چند سطري را تقديس مي کنيد و دم از آن مي زنيد؟!  به توهّم اينکه اسلام به اجبار وارد شده ، چشم ها را بسته شمشير مخالفت به دست گرفته و بدون تامّل و فکر و شناخت از اسلام، ديوانه وار تر و خشک را از دم تيغ مي گذرانيد!

اگر مطالعه اي هم داشته باشيد، نگاه يک بعدي و مقطعي و ناقص به بخشي از وقايع تاريخي يا احکام اسلامي کرده و با فهم ناقصي که از آن داريد تحليل کرده و با غروري جاهلانه افکار پوچ تان را علمي تصوّر مي کنيد.

به هر حال، براي روشن شدن صحّت و سقم اين گفته ها، لازم است ابتدا نقش اجبار در اسلام گرايي ايرانيان را مورد مطالعه قرار داده، و سپس کيفيّت و عواملي که در روند اسلام گرايي ايرانيان موثّر بوده اند را بررسي کنيم.

 

 

نقش اجبار در اسلام آوردن ايرانيان

 اين احتمال که ايرانيان با زور و از سر اجبار اسلام را پذيرفته اند سخني نا معقول است. مگر مي توان عقيده ملّتي را براي هميشه دچار تحوّل قلبي کرد، آن هم با زور شمشير و اجبار؟! شايد بتوان انسان را با اجبار، تا مدّتي وادار بر انجام اعمال يا اظهار عقيده اي کرد، امّا در صورتي که جبر برداشته شود، ديگر معنا ندارد شخص به آن رفتار ادامه دهد. در صورتي که ما مي بينيم ايرانيان حتّي پس از پيروزي بر بني اميه ـ که با قيام ابومسلم خراساني و جمعي از ايرانيان انجام شد ـ دست از اسلام بر نداشتند، بلکه مبارزه آنها بخاطر اين بود که بني اميّه «اسلام» را به فراموشي سپرده است.

در تاريخ معاصر وضعيّت مسلمانان روسيّه بسيار عبرت انگيز است. آيا پس از انقلاب  روسيّه که در سراسر کشور مدارس ديني تعطيل و هزاران مسجد بسته شدند، اين اجبار و فشار از سوي کمونيست ها سبب شد مسلمانان از آئين خود دست بردارند؟ خير. اين اجبار سبب نشد تا دست از اعتقادات خود بردارند، و پس از 73 سال که مسلمانان در سال  قدرت و آزادي يافتند، مساجد رونق گرفت و مردم آزادانه مراسم مذهبيشان را اجرا مي کردند.(1) حال اگر مردم ايران در زمان فتح ايران به زور مسلمان شدند، چرا پس از رفع اجبار به آئين زرتشتي باز نگشتند؟!

علاوه بر اين، چگونه اسکندر مقدوني، علي رغم سعي و تلاشش نتوانست پس از حمله به ايران آئين يونانيان و فرهنگ هلنيسم را در اين کشور حاکم کند،(2) امّا مسلمانان توانستند ايرانيان را مجبور به پذيرش اسلام کنند؟! يا چگونه مي توان باور کرد که ايرانيان در حمله مغولان به ايران تسليم عقايدشان نشدند،(3) امّا در حمله اعراب به ايرانيان با اجبار اسلام را پذيرفتند و بر اين اجبار باقي ماندند!؟

آري، به قول پروفسور «ادوارد براون‏» مورّخ انگليسى: «مسلّم ‏است که قسمت اعظم کسانى که (در ايران) تغيير مذهب دادند، به طيب خاطر و به ‏اختيار و اراده خود آنها بود. و پس از شکست ايران در «قادسيه‏» فى المثل چهار هزار سرباز ديلمى پس از مشاوره، تصميم گرفتند به ميل خود اسلام آورند، و به قوم عرب ملحق شوند. اين عدّه در تسخير «جلولاء» به تازيان‏کمک کردند، و اشخاص ديگر نيز گروه گروه به رضا و رغبت ‏به اسلام گرويدند».(4)

 «اشپولر» نيز درست مي گويد که: تقريبا تمام ايرانيان بدون اعمال زور و فشار خارجي قابل توجّهي از طرف فاتحان در مدّت قرون اندکي به اسلام گرويدند.(5) و «دوز» مستشرق معروف هلندي نيز سخن او را تاييد کرده مي گويد: مهمترين قومي که تغيير مذهب داد ايرانيان اند زيرا آنها بودند که اسلام را نيرومند و استوار نمودند، نه عرب.(6)

آنچه جناب «دوز» در پايان سخنش مي گويد بيانگر نکته اي قابل تامّل است. هر چند نقش اعراب مسلمان در شکل گيري تمدّن اسلامي ـ ايراني را نبايد فراموش کرد، امّا نقش برجسته ايرانيان در توسعه تمدّن و علوم اسلامي و تدوين هزاران کتاب در اين زمينه، گوياي عشق و علاقه مضاعف اين قوم به مکتب اسلام است. اين عشق و ارادت ايرانيان سبب شد تا اين سرزمين مهد انديشمندان اسلامي شود. ابن خلدون مي‏نويسد: «بيشتر دانشوران اسلام ايراني‏اند.»(7) مؤلفين «صحاح ستّة»(8) اهل سنت، و صاحبان «کتب اربعة»(9) شيعه، همگي ايراني هستند.(10) محمد بن اسماعيل بخاري، مولف «صحيح بخاري» از بخارا؛ مسلم بن حجاج، مولف «صحيح مسلم» از نيشابور؛ سليمان بن اشعث معروف به ابو داود سجستاني، مولف «سنن ابو داود» از سيستان؛ محمد بن عيسي ترمذي، مولف «جامع ترمذي» از ترمذ خراسان؛ احمد بن علي بن شعيب نسائي، مولف «سنن نسائي» و محمد بن يزيد بن ماجه، مولف «سنن ابن ماجه» از قزوين مي باشند.(11)

علاه بر اين، جاي انکار نيست که ابو علي سينا، خوارزمي، ابوريحان بيروني، محمد بن زکرياي رازي، عمر خيام، از انديشمندان ايراني اند. برخواستن تعداد زيادي از محقّقان ايراني مسلمان، نشان از تحوّل دروني، و نه زور و فشار اجتماعي است، زيرا با فشار نمي توان شاهد تحوّل و پيشرفت بود.

در نتيجه مي توان گفت ايرانيان مکتب اسلام را با اختيار و با اشتياق پذيرفتند، و طبق شواهد تاريخي، اکثر ايرانيان پس از گذشت مدّتي از فتح ايران، به اسلام گرويدند. به عبارتي ايرانيان کم کم و در طي چند قرن، پس از آشنايي با مکتب اسلام، به اين آئين معتقد شدند. چنانکه سخن «اشپولر» نيز به اين نکته اشاره داشت. البته نبايد فراموش کرد که اشتياق ايرانيان به اسلام در طول چند قرن، منافاتي با اجبار در پذيرش بعضي از اصول اسلامي از سوي فاتحان ندارد و آن را نفي نمي کند. و حتّي چه بسا در مواردي، اِعمال خشونت از سوي فاتحين ـ بر خلاف دستورات اسلام ـ سبب مي شده عدّه اي اظهار اسلام کنند. امّا سخن ما اين است که همين گروه با گذشت زمان و آشنايي با معارف اسلام به اين آئين علاقه مند شده و ايمان آوردند. امّا اينکه چگونه و چه عواملي سبب علاقه ايرانيان به مسلماني شده است ؟ و همچنين چه عواملي سبب شد تا ايرانيان با معارف اسلامي آشنا شده و ايمان حقيقي بياورند؟ سوال ديگري است که به آن خواهيم پرداخت.

 

عوامل گرايش ظاهري ايرانيان به اسلام

چنانکه مورّخين گفته اند تا 3، 4 قرن مردم برخي از مناطق ايران هنوز مسلمان نشده بودند. از جمله مردم فارس تا قرن چهارم زرتشتي بودند.(12) مردم گيلان و ديلمستان نيز بر آئين قبلي خويش بودند تا اينکه پس از دو قرن توسّط شخصي به نام ناصر اطروش زيدي مسلمان شدند.(13) البته مناطقي مثل قزوين بود، که اسلام را به سرعت پذيرفتند. (14) با اين وجود، آنها به خاطر عدم آشنايي با زبان عربي، بدون اينکه از اسلام چيزي بدانند اظهار مسلماني مي کردند. اغلب موارد نيز مناطقي بودند که با اسلام آوردن کدخدايان و صاحبان اراضي و اشراف، رعايا و ديگر مردم نيز مسلمان مي شدند. تمايل اشراف و صاحبان اراضي نيز بخاطر اين بود که هر کس مسلمان مي شد امتيازاتي داشت. از جمله تملّک او بر اراضي و اموالش باقي مي ماند، و از پرداخت جزيه معاف مي شد.(15)

 اين چنين بود که عدّه زيادي بخاطر حفظ اموال و اراضي خود، و عدّه زيادي بخاطر تبعيّت از عمل اشراف و بزرگانشان مسلمان شدند، در حالي که ايمان در دلهايشان رسوخ نکرده بود. عدّه اي نيز از ترس جان يا عدم توانايي پرداخت جزيه، مسلمان شدند. چرا که اگر کسي مسلمان نمي شد، يا بايد جزيه پرداخت مي کرد و يا بايد کشته مي شد. گفته شده در زمان حجّاج، از موالي به اين عنوان که اسلام آنها واقعي نيست ـ و براي فرار از جزيه اسلام‏ آورده‏اند ـ جزيه گرفته مي‏شد!(16) بنابراين، ايرانياني که هم زمان با فتح ايران اظهار مسلماني کردند پنج دسته بودند:

1- عدّه اي که به سرعت اسلام را پذيرفتند امّا نسبت به معارف اسلامي ـ بخاطر ندانستن زبان عربي ـ معرفتي نداشتند. اين گروه اندک بودند.

2- عدّه اي که بخاطر تبعيّت از اشراف و بزرگان منطقه مسلمان شدند.

3- عدّه اي که از ترس جانشان مسلمان شدند.

4- عدّه اي که بخاطر عدم توانايي در پرداخت جزيه هاي سنگين مسلمان شدند.

بنابراين اکثر تازه مسلمانان ايراني، اسلام ظاهري داشتند، و در طي چند قرن پس از فتح ايران، با معارف اسلام آشنا شدند و ايمان قلبي آوردند. آنان هم که اسلام را نپذيرفتند، يا مقاومت کردند و کشته شدند و يا مانند اکثر مناطق از جمله مردم آذربايجان، بانقيا، باروسما، حيره، بهقباد اسفل، و اوسط، انبار، ساباط، روميه، مهرود، اهواز، ايذه، شوش، جندى شاپور، رامهرمز، اصفهان و ... با پرداخت جزيه به آئين پيشين خود باقي ماندند.(17)

 هر چند موارد ذکر شده نقش بسزايي در تظاهر ايرانيان به مسلماني داشتند، امّا موارد ديگري نيز بودند که در تظاهر ايرانيان به اسلام و کندي گرايش قلبيشان به اسلام موثّر بودند که با تفصيل بيشتري به تبيين آنها مي پردازيم:

 

 1- اوضاع آشفته در عصر ساساني

زماني رسيده بود که آئين زرتشتي با نظام طبقاتي ساساني پيوند خورده بود و به شکل يک آئين اشرافي در آمده بود. آئيني که فقط اشراف را خشنود کرده و تبعيض در آن بيداد مي کرد.(18) زمين هاي کشاورزي، باغ ها و تعليم و تعلّم در انحصار اشراف و اعيان بود. زنان و دختران، حقّ خواندن و با سواد شدن را نداشتند مگر اينکه از زنان طبقات اشراف باشند.(19) نظام طبقاتي به حدّي بود که حتّي هر طبقه اجتماعي داراي آتشکده اي مجزّا بود.(20)

بخاطر اين اوضاع وخيم بود که بعضي از محقّقين معتقدند اگر اسلام هم در آن وقت به ايران نيامده بود، به تدريج مسيحيّت بر ايران تسلّط مي يافت.(21)

در چنين شرايطي بود که سپاه اسلام در زمان خليفه دوّم، به امپراطوري از درون پوسيده ساساني حمله کرد و به راحتي توانست پيروز شود.

با توجّه به اين مقدّمه، شايد بتوان يکي از عوامل پيروزي لشکر سي، چهل هزار نفره اسلام در مقابل لشکر صد و بيست هزار نفره ايران را همان روحيّه همکاري ايرانيان براي بر اندازي حکومت ساساني دانست.(22) بگونه اي که در آستانه نبرد قادسيّه، چهار هزار نفر ايراني به سپاه عرب پيوستند. آنان به فرماندهي «زهرة بن حويه» براي شرکت در جنگ آماده شدند. اين افراد که «حمراء» يا «موالي» ناميده شدند، براي پيوستن به سپاه عرب شرط کردند که پس از جنگ هر کجا خواستند بتوانند بروند، با هر قبيله‏اي که خواستند، هم‏ پيمان شوند و از غنائم جنگي نيز سهمي برگيرند. با شرايط آنها موافقت شد و آنها در جنگ شرکت کردند. اينها پس از پيوندشان با برخي از قبايل عرب، اصطلاحاً «موالي» آن قبايل ناميده، و مشهور به «حمراء» شدند.(23) علاوه بر اين گروه، شماري از سپاهياني که از اصفهان به سوي جبهه نبرد برده شده بودند، مسلمان شدند و به اعراب پيوستند.(24) پس از قادسيه نيز يک گروه چهار هزار نفري از ايرانيان به مسلمانان پيوستند.(25) نيروهاي ديگري هم از ساساني در شوشتر به ابو موسي اشعري پيوستند.(26) روحيّه همکاري ايرانيان با اعراب، يا به عبارتي نارضايتي ايرانيان از ساساني به حدّي بود که حتّي سران نظامي و شهري يزدگرد او را تنها گذاشتند(27) تا جايي که وقتي يزد گرد سوّم از پايتخت گريزان شد، در شهر هاي ايران آواره شده و مورد حمايت قرار نگرفت و در نهايت به دست يک آسيابان در خراسان به قتل رسيد.(28) نفس پناهنده شدن يزد گرد سوّم به يک آسيابان و کشته شدنش توسّط او مورد تأمّل و دقّت نظر است. اينها همه نشان از نارضايتي مردم از حکومت ساساني و کمک براي براندازي آن دارد که فتح ايران را آسان و سهل مي نمود. سرانجام، پس از دو نبرد نهاوند و قادسيّه که در يکي از اين دو جنگ نيز باد شديدي به ضرر ايرانيان مي وزيد،(29) لشکر مسلمانان پيروز شد. اينگونه بود که ايرانيان براي فرار از بيدادگري ساساني تسليم سپاه اسلام شده و همرديف آنها قرار مي گرفتند. به عبارتي ديگر ايرانيان نسبت به اسلام معرفتي نداشتند که بخاطر آن با حکومت ساساني مبارزه کنند بلکه بخاطر فرار از نظام بيدادگر ساساني در مواردي با مسلمانان همکاري کردند و همکاري آنها به منزله ايمانشان به اسلام نبود.

 

2- تنگ نظري و اهداف کوتاه فاتحان

ايران به راحتي فتح شد، امّا فاتحان که نيّت و هدفشان از يک سو، فتح و کشورگشايي، و از سوي ديگر پيشگيري از حمله احتمالي امپراطوري ايران بود(30)، براي تربيت اسلامي ايرانيان تلاشي نکردند، و خود نيز به تدريج سيره پيامبر اسلام(صل الله عليه وآله) را ـ در فتوحات ـ به فراموشي سپردند. روش آن حضرت اين بود که پس از فتح يک سرزمين، يا پذيرش اسلام توسّط قومي، مربّياني را به ميانشان مي فرستاد تا با تربيت اسلامي آشنا شوند. همانطور که اميرالمومنين(عليه السلام) به يمن فرستاده شد تا يمني ها را با معارف اسلام آشنا کند.(31)

امّا در فتح ايران، از اين مسئله غفلت شد. علّت غفلت از اين امر مهمّ، به هدف فاتحان بر مي گردد. نقل شده است هنگامي که عمر بن خطّاب مردم را به جنگ با ايرانيان فراخواند، استقبالي نکرده و بي توجّهي کردند. در اين گير و دار قبيله «ازد» مهيّاي جنگ شد، که عمر براي ترغيب بيشتر آنها به جنگ، غنائم کسري را يادآور شد:

«ثمّ انّ عمر ندب الناس الي العراق فجعلوا يتحامونه و يتثاقلون عنه، حتّي همّ ان يغز و بنفسه، و قدم عليه خلق من الازد يريدون غزو الشام فدعاهم الي العراق و رغبهم في غنائم آل کسري ...».(32)

 ابو نصر بن مطهّر بن طاهر مقدسي، نيز در مورد دليل حمله مسلمانان، روايتي از عمر بن خطّاب نقل مي کند که قبل از حمله به ايران گفته بود: «خدا شما را به زبان رسول خويش گنج خسروان و قيصران وعده داده ‌است، برخيزيد و جنگ با فارس را ساز کنيد.»(33)

مثني بن حارثه، در حيره، مردم را به جهاد عليه ايران تحريک مي کرد، و به غارت خزائن ملوک ساساني تطميع مي نمود.

از جمله کساني که براي غارت آبادي ها و خزائن ايران مامور شد، جرير بن عبدالله بجلي بود که پيروان زيادي داشت. وقتي عمر او را براي جنگ با ايران فرا خواند، جرير با عمر قرار گذاشت به اين شرط به جنگ مي رود که يک چهارم غنائم را براي خود و اتباعش بر دارد، و عمر اين شرط را پذيرفت، و جرير به سوي ايران حرکت کرد. «... و قدم جرير بن عبدالله من السراة في بجيله فسال ان ياتي العراق علي ان يعطي و قومه ربع ما غلبوا عليه، فاجابه عمر الي ذلک، فسار نحو العراق»(34)

علاوه بر اين، از رفتارهاي نژادپرستانه اعراب ـ که از تعاليم عصر رسول اکرم(صل الله عليه وآله) فاصله گرفته بودند ـ معلوم مي شود که آنان اسلام را يک دين عربي مي دانستند. نه از اسلام آوردن غير عرب خشنود مي شدند و نه براي اسلام آوردن آنها تلاشي مي کردند.(35) به همين سبب در زمان خليفه دوّم از اختلاط اعراب با ايرانيان، و برابر دانستن آنها با يکديگر جلوگيري مي شد.(36) بنابراين، اگر برخي از مناطق مثل بخارا و فاراب نيز چند بار اظهار مسلماني کردند و سپس به کفر بازگشتند(37) شايد علّتش بي توجّهي فاتحان به تربيت اسلامي و اکتفا به اسلام زباني بوده باشد. خلاصه اينکه، عدم دغدغه گسترش فرهنگ اسلامي از سوي فاتحان سببِ کند شدن گرايش ايرانيان به اسلام شده است.

 

 3- جنايات و روش حکومتي حاکمان اهل سنّت :

از عوامل ديگري که سبب شد تا ايرانيان در ابتدا تظاهر به اسلام کنند و ايمان قلبي نياورند، جناياتي بود که ايرانيان در هنگام فتح ايران نظاره گر آن بودند.

کشتار بي رحمانه

 بنابر آنچه نقل شده، در برخي از قسمتها مهاجمين با رفتارهايي ناشايسته و به دور از آداب جهاد اسلامي به فتح سرزمين ساساني پرداختند، که اين خود از عواملي بود که ايرانيان را از اعراب ناراضي مي کرد و سبب تاخير در ايمان حقيقي شان شد.

در کتب تاريخ واقدي، تاريخ کامل ابن اثير، فتوح البلدان بلاذري، تاريخ يعقوبي و تاريخ ابن عساکر و طبري به گوشه اي از اين جنايات اشاره شده است. جناياتي که هيچ سازگاري با دستورات اسلام ندارد و بر خلاف سيره پيامبر گرامي اسلام(صل الله عليه وآله) است. براي مثال کشتن رستم، يکي از فرماندهان ايراني که تمايل خود را به اسلام نشان داد طبق کدام دستور اسلام بود؟ آيا اين دستور اسلام است که اسيران را بکشيد آن هم با شمشير و سلاح خودشان؟! آيا وادار کردن اسيري به کشتن اسيري ديگر، مورد تاييد اسلام است؟ آيا رفتار فاتحان بر طبق سيره پيامبر(صل الله عليه وآله) و امير المومنين(عليه السلام) و هماهنگ با پيام آيه «و يُطعِمونَ الطّعامَ علي حُبّهِ مِسکيناً وَ يَتيماً وَ اَسيراً»(38) بود؟ چه تفاوت آشکاري است بين رفتار امير المومنين(عليه السلام) با اسيران، که سبب نزول آيات قرآن مي شود و بين رفتار ديگران که سبب دوري از قرآن و اسلام مي شود!

به اين نقل تاريخي توجه کنيد: «عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمَرْزبَانِ، عَنْ رَجُلٍ مِنْ بَنِي عَبْسٍ، قَالَ: أَصَابَ أَهْلَ فَارِسَ يَوْمَئِذٍ بَعْدَ مَا انْهَزَمُوا مَا أَصَابَ النَّاسَ قَبْلِهِمْ، قُتِلُوا، حَتَّى إِنْ کَانَ الرَّجُلُ مِنَ الْمُسْلِمِينَ لَيَدْعُو الرَّجُلُ مِنْهُمْ، فَيَأْتِيهِ حَتَّى يَقُومَ بَيْنَ يَدَيْهِ فَيَضْرِبَ عُنُقَهُ، وَ حَتَّى إِنَّهُ لَيَأْخُذُ سِلَاحَهُ فَيَقْتُلَهُ بِهِ، وَ حَتَّى إِنَّهُ لْيَأْمُرْ الرِّجْلَيْنِ أَحَدِهِمَا بِصَاحِبِهِ»(39)؛ (سعيد بن مرزبان از شخصي که از قبيله عبس است نقل مي کند که وقايع دردناکي از فتح ايران را بخاطر دارد. او مي گويد: بلا و مصيبتي بر ايرانيان وارد شد که تا کنون هيچ قوم و ملّتي به آن مصيبت گرفتار نشده اند. بعد از اينکه لشکر ايران شکست خورد و به دست سپاه عمر گرفتار شدند کارشان به آنجا رسيد که يکي از سپاهيان عمر يک ايراني را به جانب خود مي طلبيد، وقتي پيش مي آمد و جلوي او مي ايستاد گردنش را مي زد! يا يکي از سپاهيان عمر يک ايراني را نزد خود مي طلبيد، وقتي پيش مي آمد اسلحه او را مي گرفت و با همان اسلحه او را مي کشت. بالاتر از اين مصيبت اينکه سپاهيان عمر دو نفر را فرا مي خواندند و به يکي دستور مي دادند رفيقش را بکشد)!

هر چند فاتحان ايران، جنايات را در مواردي از حدّ گذرانده بودند، امّا افرادي از مسلمانان هنوز هم سنّت پيامبر اکرم(صل الله عليه وآله) را در ميدان نبرد از ياد نبرده بودند و با اخلاص و اهداف الهي پا به ميدان جنگ گذاشته و تا حدّ توان از خونريزي اجتناب مي کردند و طرف مقابل را دعوت به اسلام و صلح و آشتي مي نمودند. گفتگوهايي که بين فرماندهان دو سپاه قبل از نبرد قادسيّه ردّ و بدل شده گوياي اين مطلب است. چنانکه «زهره» در گفتگويش با رستم فرخّزاد به او گفت:«اي سردار ايراني، بدان که ما براي جهانگشايي و به منظور دنياطلبي و زياده خواهي به سوي شما نيامده ايم. بلکه تنها انگيزه ما براي حرکت و تلاش و جنب و جوش و مبارزه و جهاد، توجّه به آخرت است». و هنگامي که در ميان گفتگوها، زهره آئين اسلام و برخي معارفش را براي رستم بيان مي کند؛ رستم مي گويد:«چه نيکو است اين آئين».

 آري، رستم آنقدر مجذوب آئين اسلام مي شود که به ميان بزرگان سپاه ايران رفته و به دفاع از موازين آيين اسلام پرداخته و آنها را به پذيرش اين آئين فرا مي خواند. هر چند سران سپاه که بر کثرت نفرات و تجهيزات خود مغرور شده بودند پيشنهاد رستم را نمي پذيرند.

پس از اين نيز گفتگويي ديگر ميان رستم و ربعي بن عامر انجام مي شود که رستم را بيش از پيش در انديشه و تامّل فرو مي برد. هنگامي که رستم از ربعي فرصتي طلب مي کند تا بيشتر بينديشد، با تقاضايش موافقت شده و سه روز به آنها مهلت داده مي شود. رستم بار ديگر با بزرگان لشگرش به خلوت رفته و با آنان سخن مي گويد امّا آنها حاضر به پذيرش و تسليم در برابر اسلام نمي شوند. روز ديگر حذيفه ابن محض از سوي سپاه اسلام فرستاده شده تا مذاکراتي براي سوّمين مرتبه با رستم فرخ زاد داشته باشد.

اين آخرين مذاکره نبود. يکبار ديگر مغيرة بن شعبه به سوي ايرانيان مي آيد تا با آنها مذاکراتي داشته باشد امّا نتيجه اي حاصل نمي شود، و مهلت سه روزه نيز به اتمام مي رسد، و سرانجام بين سپاه ساساني و مسلمانان جنگي دامنه دار آغاز مي شود ...(40) .

آنچه بايد مورد توجّه قرار گيرد عبارتست از: مهلت سه روزه به ايرانيان، و مذاکرات متعدّدي که بين بزرگان و نمايندگان دو لشگر انجام شد؛ که حاکي از وجود روحيّه صلح و آشتي ميان برخي از فرماندهان و سپاهيان دو طرف بود و سعي بر اين بود تا کار بدون خونريزي و جنگ به پايان پذيرد.

امّا اين نحوه رفتار که برگرفته از تعليمات رسول اکرم(صل الله عليه وآله) بود به تدريج در سپاه اسلام رنگ باخت و با انحرافي که امّت اسلامي از تبعيّت جانشين به حقّ پيامبر(صل الله عليه وآله)، علي(عليه السلام) پيدا کرد دنياپرستي و توحّش عربي در قالبي جديد نمايان شد و اسلام را همچون پوستين وارونه به تن کردند که شرح آن مفصّل است و اين مقاله جاي بيان آن نيست.

قابل توجّه اينکه برخي از رفتارهاي خشن و جنايات لشگريان خلفا، منحصر به فتح ايران نمي شود بلکه در موارد ديگري نيز نقل شده است. در اواخر حکومت عثمان که مردم از او ناراضي شدند، عدّه اي از مصر به عنوان اعتراض به مدينه آمده بودند. عدد آنها بالغ بر دو هزار نفر بود، و به خاطر اطاعت از فرمان امام على(عليه السلام)، و اعلام پشيماني و توبه عثمان، راه بازگشت به مصر را پيمودند. بعد از سه روز، به مدينه بازگشتند و نامه اى را که از غلام عثمان در بين راه گرفته بودند، ارائه دادند. در آن نامه عثمان به فرماندارش در مصر دستور داده بود که بعضى از سران معترضان را به دار آويزد! و برخى را شديداً مجازات کند! (41

تاريخ طبري اين ماجرا را اينگونه نقل مي کند: «کتب عثمان الى عبد الله بن سعد بن ابى سرح عامله على مصر- حين تراجع الناس عنه، و زعم انه تائب- بکتاب في الذين شخصوا من مصر، و کانوا أشد اهل الأمصار عليه: اما بعد، فانظر فلانا و فلانا فاضرب أعناقهم إذا قدموا عليک، فانظر فلانا و فلانا فعاقبهم بکذا و کذا- منهم نفر من اصحاب رسول الله صلى الله عليه و سلم، و منهم قوم من التابعين- فکان رسوله في ذلک ابو الأعور بن سفيان السلمى، حمله عثمان على جمل له، ثم امره ان يقبل حتى يدخل مصر قبل ان يدخلها القوم، فلحقهم ابو الأعور ببعض الطريق، فسألوه: اين يريد؟ قال: اريد مصر، و معه رجل من اهل الشام من خولان، فلما راوه على جمل عثمان، قالوا له: هل معک کتاب؟ قال: لا، قالوا: فيم أرسلت؟ قال: لا علم لي، قالوا: ليس معک کتاب و لا علم لک بما أرسلت! ان امرک لمريب! ففتشوه، فوجدوا معه کتابا في اداوه يابسه، فنظروا في الکتاب، فإذا فيه قتل بعضهم و عقوبة بعضهم في انفسهم و أموالهم فلما رأوا ذلک رجعوا الى المدينة»؛(42) (عثمان به عبد الله بن سعد بن ابى سرح که عامل مصر بود نامه نوشت که: «اما بعد وقتى فلان و فلان پيش تو آمدند گردنشان را بزن! و فلان و فلان را چنان و چنان مجازات کن! تنى چند از اينان ياران پيغمبر خدا صلى الله عليه و سلم بودند و جمعى از آنها از تابعان بودند». گويد: فرستاده عثمان که نامه را مى‏برد ابو الاعور بن سفيان سلمى بود که عثمان وى را بر شتر خويش نشانده بود و گفته بود پيش از آنکه مصريان برسند وارد مصر شود. ابو الاعور در راه به مصريان رسيد که از او پرسيدند «کجا مى‏رود؟» گفت: «آهنگ مصر دارم» يکى از مردم شام از طايفه خولان نيز با وى بود. گفتند: «نامه‏اى همراه دارى؟» گفت: «نه» گفتند: «ترا بچه کار فرستاده‏اند؟» گفت: «نمى‏دانم» گفتند: «نامه همراه ندارى و نمى ‏دانى تو را به چه کار فرستاده‏اند! کار تو مشکوک است» پس او را بکاويدند و با وى نامه‏اى يافتند که در قمقمه چرمين خشک بود و چون در نامه نگريستند، دستور کشتن بعضيشان و مجازات بعضى ديگر بود بجان يا مال، و چون چنين ديدند سوى مدينه باز آمدند).(43)

اين رفتار خليفه مسلمين بود! به راستي آيا حاکمان اسلامي بايد با مسلمين چنين رفتاري داشته باشند؟ آيا در حکومت اسلامي با معترضان چنين برخورد مي شود؟ آن هم معترضاني که خليفه به آنها وعده حلّ مشکلات را داده است و آنها نيز راهي ديارشان مي شوند. حال اگر اين حاکم اسلامي با غير مسلمانان رو برو شود چه خواهد کرد؟!

ايرانيان پس از فتح ايران نيز شاهد اختناق و جنايات هولناکي از سوي خلفاي بني اميّه و بني عبّاس در سرزمين هاي اسلامي بوده اند. نمونه بارز اين اختناق را مي توان در حکومت عبدالملک و جنايات عمّالش مثل حجّاج دانست. حجّاج هنگامي که از طرف عبدالملک به کوفه آمد، همچون حاکمى که از سوى خليفه آمده باشد رفتار نکرد، بلکه سر و صورت خود را پوشاند و به طور ناشناس به مسجد وارد شد، صف مردم را شکافت و بر فراز منبر نشست و مدّتى دراز خاموش ماند. زمزمه در گرفت که اين کيست؟ يکى گفت: او را سنگسار کنيم. گفتند: نه، صبر کن ببينيم چه مى‏گويد؟ همين که سکوت همه جا را فراگرفت، حجاج روى خود را گشود و چنين آغاز سخن کرد: «مردم کوفه! سرهايى را مى‏بينم که چون ميوه رسيده، موقع چيدن آن‏ها فرارسيده است و بايد از تن جداگردد، و اين کار به دست من انجام مى‏گيرد، و خوانهايى را مى‏بينم که ميان عمّامه‏ها و ريشها مى‏درخشد...». آنگاه سخنان تهديدآميز خود را ادامه داد و چنان مردم را ترساند که بى اختيار سنگ ريزه از دست مردى که مى‏خواست او را سنگسار کند، بر زمين ريخت!(44)

ورود حجاج به «بصره» نيز همچون ورود وى به کوفه بود. «ابن قتيبه دينورى» ورود او را به «بصره» چنين توصيف مى‏کند:

حجاج همراه دو هزار نفر از سپاهيان شام و طرفداران آنان، و چهارهزار نفر از نيروهاى متفرقه، رهسپار بصره شد. هنگام ورود به بصره، دو هزار نفر از آنان را همراه برد و تصميم گرفت روز جمعه هنگام نماز وارد شهر شود. او به همراهانش دستور داد مسجد را محاصره کنند و در کنار هر يک از درهاى مسجد که بالغ بر هيجده در بود، صد نفر بايستند و شمشيرهايشان را زير لباس پنهان سازند. آنگاه به آنان گفت: به محض آنکه در داخل مسجد سروصدا بلند شد، هر کس خواست از مسجد بيرون برود، کارى کنيد که سر بريده‏اش جلوتر از تنش بيرون رود!

ماموران در کنار درها مستقر شدند و به انتظار ايستادند. حجاج همراه دويست نفر مسلح که صد نفرشان پيشاپيش وى، و صد نفر ديگر پشت سر او حرکت مى‏کردند و شمشيرها را زير لباس مخفى ساخته بود.

حجاج به آنان گفت: وقتى وارد مسجد شديم، من براى مردم سخنرانى خواهم کرد و آنها مرا سنگباران خواهند ساخت، وقتى که ديديد من عمامه را از سرم برداشتم و بر زانو هايم گذاشتم، شمشير را از نيام بکشيد و آنها را از دم تيغ بگذرانيد !

با اين نقشه، وقتى که موقع نماز رسيد، او بر فراز منبر نشست و طى سخنانى گفت: «... امير المومنين (عبدالملک) مرا به حکمرانى شهر شما و تقسيم بيت المال در ميان شما منصوب کرده است، و به من دستور داده است که به داد مظلومان برسم و ظالمان را کيفر دهم، نيکوکاران را تقدير و بدکاران را مجازات کنم... خليفه وقتى مرا به اين سمت منصوب کرد، دو شمشير به من داد: يکى شمشير رحمت، و ديگرى شمشير عذاب و کيفر. شمشير رحمت در راه از دستم افتاد، امام شمشير عذاب اينک در دست من است!...»

مردم حجّاج را از پاى منبر سنگباران کردند. در اين هنگام عمّامه را از سرش برداشت و روى زانو گذاشت. ماموران وى بيدرنگ به جان مردم افتادند. مردم که وضع را چنين ديدند، به بيرون مسجد هجوم بردند، اما هر کس گام از در مسجد بيرون گذاشت، سر از بدنش جدا شد بدين ترتيب فراريها را مجبور به بازگشت به درون مسجد کردند و در آنجا آن‏ها را کشتند به طورى که جوى خون تا در مسجد و بازار سرازير گرديد!(45) بدين ترتيب حجاج در سراسر عراق حکومت وحشت برقرار ساخت، و بسيارى از بزرگان و مردمان پارسا و بي گناه را کشت. او چنان ترسى در دلها افکند که نه تنها عراق، بلکه سراسر خوزستان و شرق را فراگرفت.

«مسعودى»، مورّخ مشهور مى‏نويسد: حجّاج بيست سال فرمانروايى کرد و تعداد کسانى که در اين مدت با شمشير دژخيمان وى يا زير شکنجه جان سپردند، صد و بيست هزار نفر بود و تازه غير از کسانى بودند که ضمن جنگ با حجاج به دست نيروهاى او کشته شدند.

هنگام مرگ حجاج، در زندان مشهور وى (که از شنيدن نام آن لرزه بر اندامها مى‏افتاد) پنجاه هزار مرد، و سى هزار زن زندانى بودند که شانزده هزار نفر آنها عريان و بى لباس بودند! حجاج زنان و مردان را يک جا زندانى مى‏کرد و زندانهاى وى بدون سقف بود از اينرو زندانيان از گرما تابستان و سرما و باران زمستان در امان نبودند(46).(47)

اين وحشي گري و درندگي بعضي حکّام عرب کجا و احکام و دستورات اسلام کجا؟! بديهي است که اين جنايات هولناک از فرهنگ و دستورات اسلامي به دور است و بايد به پاي اشخاص و حاکمان جور نوشته شود. در هر صورت، سلسله و تباري که، امام حسين(عليه السلام) يعني فرزند پيامبرشان را با قساوت تمام و جنايات دردناک به شهادت مي رسانند، هيچ بعيد نيست با مردم ديگر اينگونه رفتاري داشته باشند. اگر در طول تاريخ نسبت به علويان و سادات ظلم هايي شده است که شنيدن آن غم انگيز است، چگونگي رفتار با مخالفيني که از علويان نبوده اند ـ و از آن بالاتر با ايرانياني که به اعتقاد آنها انگ عجم بودن را هم بر خود داشتند، ـ روشن است. در هر صورت، حاکمان جور براي رسيدن به اهداف خود از هيچ جنايتي فرو گذار نمي کنند ـ هر چند به نام اسلام حکومت کنند ـ ولي نسلها بايد بدانند عمل حاکمان و جناياتشان نه بر طبق دستورات اسلام بوده و نه به پاي اسلام نوشته مي شود. ايرانيان نيز اين مطلب را به وضوح درک کردند و مسيرشان را از حاکمان جور جدا کرده و روز به روز خود را بيشتر محتاج محبّت و معارف اهل بيت(عليه السلام) مي ديدند.

 

 آتش زدن کتابخانه ها

هرچند برخي از جنايات فاتحان ايران قابل انکار نيست امّا آنچه در مورد سوزاندن کتابخانه هاي ايران گفته شده، قابل تامّل است. نبايد اين نکته فراموش شود که هر چند حمله اعراب به ايران در برخي موارد بخاطر فاصله گرفتن از فرهنگ اسلام همراه با جنايات و وقايع تلخي بوده است. امّا بعدها کساني بوده اند که با هدف اسلام ستيزي جناياتي را بدون هيچ مدرکي ذکر کردند و افزودند. برخي از مورخانِ متاخّر چون حمدالله مستوفي، مير خواند، گرديزي و ابن اسفنديار از مسائلي سخن گفته اند که در منابع دست اوّل مانند تاريخ طبري، تاريخ يعقوبي، انساب الاشراف بلاذري، الفتوح ابن اعثم کوفي، و فتوح البلدان بلاذري يافت نمي شوند. آنچه آنها گفته اند چيزي جز ساخته و پرداخته ذهن خودشان نيست و قابل قبول نمي باشد. يکي از مسائلي که آنها نقل کرده اند همين مسئله به آتش کشيدن کتابخانه هاي ايران است که هيچ مدرکي ندارد. آنها از سوزانده شدن کتابخانه هاي جندي شاپور و ري سخن مي گويند با اينکه در منابع تاريخي هيچ نامي از کتابخانه اي برده نشده است.(48) علاوه بر اين، پس از ورود اسلام مر کز علمي جندي شاپور رونق بيشتر يافت و بعدها در آغاز دوره عباسيان که به عصر ترجمه مشهور است، نهضت ترجمه کتب به زبان عربي آغاز شد.(49) حال سوال اين است: اگر کتابخانه جندي شاپور در آتش سوخته است چه کتبي به زبان عربي ترجمه شدند؟

در مورد کتابخانه ري نيز، بايد گفت که تا قبل از حمله اعراب به ايران در آنجا اصلا کتابخانه اي نبوده که سوزانده شود. اولين کتابخانه ري توسط صاحب بن عباد ايجاد شد که بخشي از آن توسط سلطان محمود غزنوي به آتش کشيده شد.(50) بنابراين به آتش کشيدن کتابخانه ها از مسائلي است که واقعيّت ندارد و در جهت اسلام ستيزي ساخته و پرداخته شده است. و اگر اين ماجرا واقعيّت داشت، در نهضت هاي ضد عربي مثل شعوبيه حتما به آن بر عليه اعراب استناد مي شد. در حالي که هيچ سخني از آن به ميان نيامده است.(51) و بر فرض هم که صحّت مي داشت باز هم ربطي به تعاليم اسلام ندارد، چرا که بعد از پيامبر اسلام(صل الله علیه وآله) کساني که حاکم شدند دستور دادند که يکي از منابع اصيل معارف اسلامي که همان سنّت مکتوب پيامبر است را در آتش سوزاندند! از اين گروه چه توقّعي مي توان داشت که براي کتابخانه هاي عجم ها! احترامي قائل باشند؟!

 

رفتار نژاد پرستانه عرب، و تحقير عجم

برخوردهاي برتري جويانه اعراب نيز از موارد ديگري بود که اسباب تاخير در ايمان عجم ها را فراهم کرد. برتري عرب بر عجم از زمان خليفه دوّم شروع شد، و در دوران بني اميّه ادامه داشت. عمر بن خطاب دستور داد که عجم ها حق ندارند از عرب ها زن و دختر بگيرند؛ ولي عرب مي تواند از عرب و عجم دختر بگيرد.(52)

او حتّي در عصر پيامبر(صل الله عليه وآله) نيز داراي گرايش نژاد پرستانه بود ولي سعي در پنهان کردن آن داشت. با اين حال، با ردّ خواستگاري سلمان فارسي از دخترش نتوانست اين حسّ دروني را مخفي کند، و فقط بخاطر عجم بودن او خواستگاري را نپذيرفت.(53) اين در حالي بود که، عمرو عاص مقام سلمان را در نزد پيامبر(صل الله عليه وآله) و مسلمين به او گوشزد کرده بود و او را از ردّ خواستگاري بر حذر داشت. شايد منسوب کردن سلمان به فرمانروايي مدائن(54) توسط عمر بن خطاب، بخاطر جلب محبوبيّت از دست رفته اي بوده که با ردّ همين خواستگاري حاصل شده بود. شايد هم علّت آن اين بود که سلمان نقش اساسي در فتح مدائن و مسلمان شدن اهلش داشت تا جاييکه بدون خونريزي و جنگ فتح شد. يا اينکه او صلاح نمي دانست سلمان در مدينه باشد و از سوي ديگر براي جلب اعتماد ايرانيان بهتر مي دانست تا سلمان را که خود ايراني بود حاکم مدائن کند. با اين وجود، چيزي مانع اين نمي شد تا عمر بن خطاب ديگر ايرانيان و عجمان را به ديد تحقير ننگرد.

امّا اينکه سلمان فارسي چگونه با عمر بن خطاب همکاري داشته است؟ بايد گفت که همکاري سلمان بسان همکاري يوسف با دربار مصر بوده است.

مويّد ديگري که نشان مي دهد عمر بن خطاب گرايش نژاد پرستانه داشته ولي آن را مخفي مي کرده، اينست که در سخني؛ سلمان فارسي هدف از طرح خواستگاري را امتحان کردن عمر بن خطّاب به حسّ جاهلانه نژادپرستي بيان مي کند. و اين بيانگر اين مطلب است که در آن هنگام، عمر سعي در مخفي نگه داشتن اين حسّ داشته است و سلمان با اين امتحان، ماهيّت و طرز فکر او را بر ملا ساخته است.

آري، نگاه نژاد پرستانه در عصر خلفا، سبب شد تا محروميّت ها و تبعيضات فراواني بر عجم ها تحميل شود؛ از روابط اجتماعي گرفته تا تقسيم بيت المال، اشتغال، و اجراي برخي از احکام الهي.

 نامه معاويه شاهد مکتوبي است از رسميّت يافتن حسّ نژادپرستي و تبعيضات در عصر معاويه و خليفه دوّم. او در نامه اش(55) به زياد بن ابيه، فرمانرواي عراق نوشت و تأکيد کرد که با ايرانيان بر اساس سنّت عمر بن خطاب رفتار کند تا موجب خواري آنها گردد! در آن نامه چنين آمده است:

1-  عرب ها حق دارند از ايرانيان زن بگيرند، ولي آنها حق ندارند از عرب ها زن بگيرند.

2- عرب ها حق دارند که از آنها ارث ببرند، ولي آنها حق ندارند از عرب ها ارث ببرند.

3- حقوق و سهم آنها را کمتر از عرب ها بپرداز.

4- در نماز، هيچگاه آنها را امام جماعت عرب ها نکن.

5- اگر نماز جماعت برقرار شد، عجم حق ندارد در صف اول بايستد، مگر براي تکميل صف اوّل نماز.

6- مرزباني مرزها و شهرها را به آنها واگذار نکن.

7- آنها را عهده دار امور قضايي نکن.

8- امور مذهبي مسلمانان را به دست آنها نده و ... .

در مورد عثمان هم اين روند ادامه داشت بلکه او پا را فراتر نهاد و حتّي حقوق مسلمانان عرب را نيز رعايت نمي کرد. بيت المال و حکومت در زمان حکومت عثمان در انحصار قبيله اي خاصّ از نزديکان و خويشان او بود. و همين اعمال او سبب شد تا در نهايت مردم بر عليه او شورش کنند.

اين در حالي بود که پيامبر اسلام(صل الله عليه وآله) بيت المال را مساوي تقسيم مي کرد و بين عرب و عجم، و خويشان با ديگران، فرقي نمي گذاشت(56) و مي فرمود: «اِنَّ النَّاسَ مِن عَهدِ آدَم اِلَي يَومِنا هَذَا مِثلُ اسنانِ المشط، لا فَضلَ لِلعَرَبِي عَلَي العَجَمِي و لا للاحمر علي الاسود الا بالتقوي»؛ (مردم از زمان آدم تاکنون همانند دندانهاي شانه برابرند و عرب را بر عجم و نژاد سرخ را بر سياه هيچ برتري و فضيلتي نيست جز به تقوي و پرهيزکاري.)(57)  حضرت على(عليه السلام) نيز در عهدنامه مالک اشتر مى فرمايد: «اَلنَّاسُ صِنفانٌ: إِمَّا أَخٌ لََکَ فِي الدِّين أَو نَظِيرٌ لَکَ فِي الخَلق»؛ (مردم دو دسته اند: يا برادر دينى تو هستند و يا انسان اند و از نظر آفرينش با تو يکسان.)(58)

در هر صورت بخاطر ظلم و ستم هايي که به ايرانيان به عنوان عجم مي شد، زماني فرا رسيد که ايرانيان در مقابل اعراب به رهبري ابومسلم خراساني قيام کردند و موجب سرنگوني حکومت بني اميّه شدند. علاوه بر اين، شکل گيري نهضت شعوبيّه نيز از بارزترين اعتراضاتي است که از سوي ايرانيان در مقابل افکار برتري جويانه اعراب و تبعيضات بين عرب و عجم به راه افتاد. اعتراض ايرانيان در مقابل اعراب بخاطر دوري از دستورات اسلامي، انسان را به ياد سخن زيباي اميرالمومنين(عليه السلام) مي اندازد که فرمود: «ليضربنکم الاعاجم علي هذا الدين عَوْداً کما ضربتموهم عليه بدوا»؛ ( قسم به خدايي که دانه را شکافت و آدمي را آفريد، از رسول خدا(صل الله عليه وآله) شنيدم که فرمود: همچنانکه شما ايرانيان را به خاطر ورود به اسلام زديد، ايرانيان شما را بخاطر بازگرداندن به اسلام خواهند زد).(59) پيامبر اکرم(صل الله عليه وآله) نيز چنين فرمود: « مَعَاشِرَ قريش! تَضْرِبُونَ الْعَجَم عَلَى الْإِسْلَامِ هَذَا وَ اللَّهِ ليضربنّکم عليه عَوْداً: اى گروه قريش! شما عجم را به خاطر اسلام با شمشير مى زنيد. به خدا سوگند آنان در آينده شما را براى بازگرداندن به اسلام با شمشير مى زنند».(60)

بنابراين، هر چند برخي از ايرانيان بخاطر نارضايتي از حکومت ساساني از ورود سپاه اسلام استقبال کردند. ولي فاتحين که هدف از آمدنشان به ايران کشورگشايي و رهايي از حمله احتمالي امپراطوري ايران بود، بيشتر به گرفتن ماليات هاي سنگين مشغول شدند تا ترويج اسلام. علاوه بر اين، با رفتار هاي نژاد پرستانه و برتري جويانه خود سبب کندي اسلام گرايي ايرانيان شدند.

 اسلام گرايي قلبي ايرانيان و عوامل آن

هر چند اسلام گرايي قلبي ايرانيان به اسلام، بخاطر عواملي به تأخير افتاد امّا ديري نپاييد که ايرانيان به تدريج(61) از پيشتازان عرصه دينداري گشتند و قلب هايشان را تسليم اسلام کردند. البته اين تغيير و دگرگوني در اعتقاد ايرانيان، مرهون و متاثّر از عواملي بود که عبارتند از:

 

سيره و روش پيامبر(ص) در برخورد با ايرانيان 

يکي از عوامل گرايش ايرانيان به اسلام، اخبار و گزارشاتي بود که از منش و رفتار پيامبر(صل الله عليه وآله) در زمان حيات پر برکت ايشان به آنها مي رسيد؛ نحوه رفتار پيامبر(صل الله عليه وآله) با ايرانيان، سخنان پيامبر(صل الله عليه وآله) در مورد ايرانيان و جايگاه ممتاز اشخاصي مثل سلمان فارسي در نزد پيامبر؛ خود نقش بسزايي در افزايش علاقه مندي ايرانيان به آئين اسلام داشته است.

تعبيرات پيامبر(صل الله عليه وآله) در مورد سلمان مثل: « سَلمانُ مِنّا اَهلَ البَيتِ »(62) و « إِنَّ سَلْمَانَ مِنِّي، مَنْ جَفَاهُ فَقَدْ جَفَانِي وَ مَنْ آذَاهُ فَقَدْ آذَانِي »(63) همه دلالت بر مقام ممتاز سلمان فارسي دارد. شخصيّت ممتاز سلمان فارسي عامل موثّري مي شود تا اسلام گرايي ايرانيان را تقويت بخشد، به خصوص در دوران بيست ساله فرمانرواييش بر مدائن.

ظاهراً حقيقت جويي ايرانيان سبب شده پيامبر(صل الله عليه وآله) بارها آنان را مورد لطف و تمجيد قرار دهد. در جايي حضرت مي فرمايد: «نام ايرانيان را به زشتي ياد نکنيد زيرا آنها از ياران ما هستند و از ما حمايت مي کنند.»(64) و در جايي ديگر مي فرمايد: «اَعْظَمُ النَّاسِ نَصيِباً فِي الْاِسْلاَمِ اَهْلُ فَارِسٍ؛ (از بين تمام مردم، ايرانيان بيشترين بهره را از اسلام دارند).(65)

در حديثي آمده است که پيامبر(صل الله علیه وآله) آيه «وَ آخَرِينَ مِنْهُمْ لَمّا يَلْحَقُوا بِهِمْ»؛ و (حضرت محمّد(صل الله عليه وآله)) پيامبر است بر گروه ديگرى که هنوز ملحق نشده اند.»(66) را تلاوت مي کرد که حاضران پرسيدند: منظور از اين «آخَرِينَ مِنْهُمْ»؛ (گروه ديگر) کيست؟ پيامبر(صل الله عليه وآله) در پاسخ آنها، دست بر شانه ي سلمان گذاشت و فرمود: «اگر ايمان در ستاره ثريّا قرار گيرد، مرداني از اين گروه (ايرانيان) به آن دست مي‌يابند».(67)

در سوره محمّد(صل الله عليه وآله) نيز مي‌خوانيم: «‌ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَکُمْ ثُمَّ لايَکُونُوا أَمْثالَکُمْ: هرگاه سرپيچى کنيد، خداوند گروه ديگرى را به جاى شما مى آورد، پس آنها مانند شما نخواهند بود». اکثر مفسّران شيعه و اهل سنّت، در ذيل اين آيه گفته اند که پس از نزول اين آيه، جمعي از اصحاب پرسيدند: «اين گروهي که خداوند در اين آيه به آنها اشاره مي کند، چه کساني هستند؟». پيامبر(صل الله عليه وآله) به سلمان که در نزديکش بود، نگاه کرد و دست به زانوي او زد و فرمود: «منظور خداوند، اين مرد و قوم اوست. سوگند به آن که جانم در اختيار اوست، اگر ايمان به ثريّا بسته باشد، گروهي از مردان فارس، آن را به چنگ مي آورند».(68)

علاوه بر اين، در سوره مائده آيه 54 چنين آمده است که: « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لَآئِمٍ ذالِکَ فَضْلُ اللهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللهُ واسِعٌ عَليمٌ»؛ (اى کسانى که ايمان آورده ايد! هر کس از شما، از آيين خود بازگردد، (به خدا زيانى نمى رساند) خداوند گروهى را مى آورد که آنها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند; در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نيرومندند، در راه خدا جهاد مى کنند، و از سرزنش هيچ ملامتگرى هراسى ندارند. اين، فضل خداست که آن را به هر کس بخواهد ( و شايسته ببيند) مى دهد و فضل و احسان خداوند، گسترده و (او به همه چيز) داناست». روايت شده است که شخصي درباره اين آيه از پيامبر(صل الله عليه وآله) پرسيد. ايشان نيز با اشاره به سلمان فرمود: «منظور از اين آيه، اين شخص و قوم او هستند». آن گاه فرمود: « اگر دين در ثريّا باشد و در آسمان‌ها قرار گيرد، مرداني از فارس، آن را به دست خواهند آورد).(69)

آري، سخنان لطف آميز پيامبر اسلام(صل الله عليه وآله) در مورد ايرانيان و بيان شأن و جايگاه ايشان در آينده اسلام را نيز، مي توان عامل ديگري دانست که ايرانيان را به اسلام مشتاق کرده است. اين گونه بود که برخي از ايرانيان در عصر پيامبر(صل الله عليه وآله) به اسلام علاقه مند شدند و با عشق و علاقه اسلام را پذيرفتند.

 

آشنايي با سيره و روش حکومت داري ائمه(ع)

ايرانيان براي اوّلين بار همزمان با عصر پيامبر اسلام(صل الله عليه وآله) در يمن که در آن زمان از ممالک ايران بود، با اميرالمومنين(عليه السلام) آشنا شدند(70) و رفتار و سيره پسنديده ايشان را از نزديک مشاهده کردند.

وقتي پيامبر اسلام(صل الله عليه وآله) نامه اي به خسرو پرويز(71) مبني بر دعوت به اسلام فرستاد، او با گستاخي نامه را پاره کرد و به دست نشانده خود در يمن، که شخصي به نام «بازان» بود موضوع را اطّلاع داد. بازان نيز دو تن از ايرانيان را مأمور کرد تا به نزد پيامبر رفته و پيام خسرو پرويز را ابلاغ کنند. هنگامي که نمايندگان ايراني نزد پيامبر اسلام(صل الله عليه وآله) حاضر مي شوند، پيامبر آنان را از قتل خسرو پرويز به دست پسرش شيرويه با خبر مي سازد. اين خبر غيبي، سبب مي شود تا «بازان» و ديگر بزرگان يمن به اسلام متمايل شده و ضمن گرويدن به مسلمين، از پيامبر(صل الله عليه وآله) در خواست ارسال فرمانرواي مسلماني کنند تا علاوه بر فرمانروايي به تعليم معارف اسلامي بپردازد. پيامبر(صل الله عليه وآله) نيز اميرالمومنين علي(عليه السلام) را به عنوان مربّي به يمن فرستاد و در حکمي شخص «بازان» را به فرمانروايي يمن ابقا کرد.

آشنايي مردم يمن با امير المومنين(عليه السلام) نيز سبب شد تا آشنايي و عشق و علاقه آنها نسبت به اسلام مضاعف شود. مردم بحرين نيز که آن زمان تحت حاکميّت امپراطوري ايران بودند با مسلمان شدن فرمانروايشان به اسلام روي آوردند.(72)

البته مسلمان شدن ايرانيان قبل از اين نيز سابقه دارد. چرا که قبل از اين نيز افراد پاک سرشتي چون سلمان فارسي رنج و سختي سفر از ديارشان را به جان خريده و به ديار اسلام سفر کرده بودند. هر چند طبق خيلي از نقل ها خود سلمان توسّط زن ايراني اي به نام «ام الفارسيه» با پيامبر اسلام(صل الله عليه وآله) آشنا شده است(73) امّا طبق نقل مشهور، سلمان فارسي اوّلين فرد ايراني است که به اسلام ايمان مي آورد. (74)

 البته آشنايي ايرانيان بيشتر به دوران خلافت حضرت(عليه السلام) مربوط مي شود. انتقال مرکز خلافت از مدينه به کوفه در زمان خلافت اميرالمومنين(عليه السلام)، مهمّ ترين نقش را در آشنايي ايرانيان با آن حضرت داشت. چرا که در آن زمان ايرانيان زيادي در کوفه و بصره حضور داشتند: از آن جمله :

1. افرادي که به دست فاتحان مسلمان اسير شده و به عنوان برده به کوفه آورده شده بودند که اکثر آنها اسلام آورده و آزاد شدند، ولي هم پيمان و نانخور اعراب باقي ماندند.

2. کساني که پس از جنگ، کوفه را مناسب ترين شهر براي فرصت هاي شغلي خويش يافتند و به آنجا هجرت کردند.

3. شماري از زندانيان ايراني آزاد شده در جنگ نهاوند و زناني که نصيب فاتحان مسلمان شده بودند و به ازدواج اسير گيرندگان خود در آمده بودند.

4. همچنين چهار هزار ديالمه اي که در آغاز تأسيس کوفه بدانجا رفته بودند،(75) اينها جمعيّت زيادي از ايرانياني بودند که در کوفه حضور داشتند.

از سويي حضور ايرانيان در کوفه، و از سوي ديگر رفتار عدالت محور اميرالمومنين(عليه السلام) کم کم موجبات علاقه ايرانيان به اسلام و حضرت را فراهم کرد تا جايي که عدّه زيادي از موالي، امام علي(عليه السلام) را در جنگ صفّين و جمل ياري کردند. طوايفي موسوم به زط و سيابجه که از سواران دوران ساسانيان به حساب مي آمدند، در جريان جنگ جمل در اطراف بصره با سپاهيان اصحاب جمل مقابله کردند و کار را بر عايشه، طلحه و زبير سخت نمودند(76).

علاوه بر اين، افرادي نيز بودند که در سفرهايشان ديدارهايي با حضرت(عليه السلام) داشته اند مثل يک ايراني اصفهاني به نام داوود بن سليمان(77)

 از جمله مواردي که در اين دوران، سبب علاقه ايرانيان به اميرالمومنين(عليه السلام) شد عبارتند از:

1- مبارزه با عصبيّت عربي و برتري عرب بر عجم.

2- مهرورزي نسبت به ايرانيان. در سفينة البحار آمده است: مغيره هميشه در مقايسه ميان على و عمر مى‏گفت: «على مهربانى و تمايلش نسبت به موالى (ايرانيان) بيشتر بود؛ و عمر بر عکس از آن‏ها خوشش نمى‏آمد».(78)

3- اجراي عدالت در تقسيم بيت المال ميان عرب و عجم.

4- برخورداري ايرانيان از حقوق و عطايا، مانند ديگر مسلمانان که موجب اعتراض برخي از سران و اشراف کوفه از جمله اشعث بن قيس کندي شد، و به حضرت گفت: از چه روي ما را مغلوب اين حمراء (سرخ رويان) ساخته اي؟ «لماذا غلبتنا هذه الحمراء».(79)

5- خونخواهي آن حضرت از هرمزان ايراني،(80) که در پي مرگ عمر بن خطّاب توسّط عبيدالله بدون هيچ دليل شرعي و عرفي همراه با ابولوءلوء و همسر و دخترش به قتل رسيد. عثمان نيز با اينکه از قتل بي دليل يک مسلمان ايراني آگاه بود، به وظيفه خود عمل نکرد. امام علي(عليه السلام) ضمن نکوهش عثمان به عبيدالله بن عمر چنين گفت:«اي فاسق، اگر روزي بر تو دست يابم، تو را به خونخواهي هرمزان خواهم کشت». و عبيدالله بن عمر سرانجام در جنگ صفّين کشته شد.(81)

حضور ايرانيان در کوفه از يک سو و عدالت اميرالمومنين(عليه السلام) از سوي ديگر، سبب شد ايرانياني که تاکنون اظهار مسلماني مي کردند، با اسلام حقيقي آشنا شده و حتّي محبّ اهل بيت(عليهم السلام) گردند. مبارزه امام(عليه السلام) با تبعيضات نارواي خلفا و امويان نسبت به موالي، و دوري از روحيّه عصبيّت عربي، سبب شد تا ايرانيان به اسلام بدبين نشده و حساب اسلام را از حساب خلفاي جور جدا کنند و به اسلام حقيقي، ايمان بياورند.

اين مطلب در سروده «ملک الشعراى بهار» به خوبي بيان شده است:

گر چه عرب، زد چو حرامى به ما                        داد يکى دين گرامى، به ما

گر چه ز جور خلفا، سوختيم                        زآل على(عليه السلام) تربيت آموختيم(82)

 

ائمه ديگر شيعيان نيز رفتاري چون رفتار اميرالمومنين(عليه السلام) با غير اعراب به خصوص ايرانيان داشتند. امام صادق(عليه السلام) نيز در مقابل کسي که از پستي عجم و غير عرب سخن مي گفت، موضع گرفت.(83)

ايشان در جهت محکوم کردن تعصّب عربي و افکار نژاد پرستانه مي فرمود: «من تعصّب حشره الله يوم القيامه مع اعراب الجاهليه»؛ ( کسي که تعصّب بورزد، خداوند در روز قيامت او را با اعراب جاهليت محشور گرداند.»(84) و نيز مي فرمود: «من تعصّب او تعصّب له فقد خلع ربقه الايمان من عنقه: کسي که تعصّب بورزد يا براي او تعصّب ورزيده شود، رشته ايمان را از گردن خود بيرون آورده است.)(85)

 

رفتار همه ائمه(عليهم السلام) اينگونه بوده است. و سيره و روش و تعليمات ايشان شاهد بسيار گويايي بر کذب آن سخني است که بر سر زبان افراد معلوم الحال افتاده و مدام آنرا تکرار مي کنند که امام حسين(عليه السلام) گفته: «نحن قريش و شيعتنا العرب و عدوّنا العجم»؛ ( ما از قريشيم و شيعيان ما عرب هستند و دشمنان ما از غير عرب مي باشند)

اوّل اينکه، اين سخن در کتاب سفينة البحار از ابا عبدالله(عليه السلام) نقل شده که منظور امام صادق(عليه السلام) است نه امام حسين(عليه السلام).

دوّم اينکه، اين حديث از لحاظ سندي اعتباري ندارد و ضعيف است. چرا که اين حديث مقطّع بوده و علاوه بر اين در سند آن شخصي به نام «سلمة بن خطات» مي باشد که فردي ضعيف و غير قابل اعتماد است.(86) همچنين نجّاشي که از متخصصّين فن رجال است، مي گويد: او در حديث ضعيف است. علاوه بر او، شخص ديگري به نام

عثمان بن جبلة در سند قرار گرفته که مجهول است.

سوم اينکه، اين حديث چون مخالف قرآن و سنّت است فاقد اعتبار است. چرا که در تعارض آشکار با احاديث ديگري است که از ائمه(عليهم السلام) نقل شده است؛ و همچنين مخالف با آيه 13 سوره حجرات مي باشد.

چهارم اينکه، بر فرض که حديث از نظر سندي مشکل نداشته باشد و آنرا تلقّي به قبول کنيم، برداشت صحيحي از معناي آن مي توان داشت، و شاهد آن اينکه مرحوم شيخ عباس قمي اين حديث را در باب فضائل عجم و خدمات آنها آورده نه تقبيح آنها. بنابراين اين حديث به آن معنايي که برداشت کرده اند نيست؛ بلکه الفاظ حديث را به معناي لغوي آن بايد حمل کرد که در اين صورت اشکالي وارد نخواهد بود. با توجه به اينکه «عرب» در لغت به معناي «الابانة و الافصاح(87): روشن بودن و فصيح»(88) و عجم در لغت به معناي «عدم الفصاحة و گنگ»(89) مي باشد، معناي حديث اينگونه مي شود: «ما از قريشيم و شيعيان ما کساني هستند که داراي فهم اند، و دشمنان ما کساني هستند که فهم و شعوري ندارند».

آري، رفتار ائمه(عليهم السلام) چيزي جز عمل به همان اسلام نابي که فطرت هر انسان خداجويي پذيراي آن است، نبوده است. ايرانيان نيز به همين سبب، از طريق ائمه(عليهم السلام) با اسلام حقيقي آشنا شده و آن را پذيرفتند.

 آغاز مهاجرت ها و آشنايي با معارف اسلام

يکي از عوامل آشنايي ايرانيان با فرهنگ اسلامي مهاجرت هايي بود که پس از فتح ايران انجام شد. با فتح ايران توسّط مسلمانان بسياري از ايرانيان به اسارت گرفته شدند و به سرزمين هاي عربي رفتند. اسيران به عنوان برده به خانه هاي مسلمانان وارد شده و از نزديک با زندگي مسلمين و آداب و معارف اسلامي آشنا شده و تعليمات  اسلام را مي پذيرفتند.

بسياري از اعراب هم بصورت فردي و قبيله اي به شهرهاي ايران سفر کرده و اقامت گزيدند. اعراب مهاجر در برخي از شهرها به ساخت مساجد پرداختند و در مواردي با تخريب آتشکده ها، مساجد را جايگزين آن مي کردند. به عنوان نمونه در نيشابور آتشکده قهندز ـ کهن دژ ـ به مسجد جامع تبديل شد. در تاريخ نيشابور آمده است که «چون عبدالله عامر، نيشابور را فتح کرد، آتشکده قهندز را خراب و به جاي آن جامع ساخت‌«.(90)

از مهاجرت هاي فردي مي توان به سفر سعيد بن جبير،(91) و وثاب نامي که از موالي ابن عباس است و دو سال نزد او بوده و باز به کاشان بازگشته است؛(92) و همچنين سفر نافع بن ابي نعيم مقري‌ء،(93) و حماد بن ابي سليمان کوفي، و اقامت واقد در اصفهان اشاره کرد، که ابو موسي اشعري او را موذّن خود قرار داد(94) و نسل او تا قرن سوّم هنوز موذّن بودند. آنطور که نقل شده سلمان فارسي نيز پس از فتح اصفهان توسط ابو موسي اشعري، سفري به اصفهان داشته است. احمد بن عبدالله، معروف به «ابو نعيم اصفهاني» نويسنده دو کتابِ «حلية الاولياء و طبقات الاصفياء» و «تاريخ اصفهان»، نوشته است: «پس از فتح اصفهان، سلمان به آنجا آمده، مدّتي را در جي مانده، در آنجا مسجدي هم ساخته»، و ابو اسحاق از قول «ابو الحجاج ازدي» بازگو نموده، که با سلمان در اصفهان ملاقاتي هم داشته است.(95) و علاوه بر اين موارد، تعداد ديگري از صحابه براي اقامت به ايران سفر کرده اند که نام آنها در تاريخ ثبت شده است.(96

از مهاجرت هاي قبيله اي نيز مي توان به هجرت قبايل عرب به شهر جرجان(97) اشاره کرد. يکي از نشانه هاي هجرت قبايل عرب به شهرهاي ايران، مساجدي است که به نام هاي قبايل عرب ساخته شده. مسجد بجيله، محارب، قريش، الحمراء معروف به مسجد ابن ابي رافع و مسجد اسد، العشيره، الموالي، بني عجل، بني ضبه و مساجد تيم بن ثعبه و ابن سنان از اين مساجدند.(98) يعقوبي نيز در کتاب البلدان از انتشار قبايل عربي گزارشي ارائه کرده است.

علاوه بر اين، بسياري از ايرانيان نيز پس از آشنايي با اسلام به مکّه و مدينه سفر مي کردند و از روي ارادت و اخلاص به خدمت در مناصبي همچون رياست علمي حرمين، قضاوت در حرمين، استادي قرائت، تدريس و امامت در مسجد الحرام، اذان در مسجد الحرام و کمک در تعمير و بازسازي مسجد الحرام مي پرداختند. به عنوان نمونه مي توان از موذّنان کازروني نام برد که در سال هاي متمادي، منصب اذان در مسجدالحرام را بر عهده داشتند.(99)

گذشته از مهاجرت هاي ايرانيان و اعراب، برخي از فرمانروايان اسلامي نيز که در شهرهاي مهاجرنشين فرمانروايي مي کردند، در آشنايي ايرانيان با اسلام نقش موثّري داشتند. فرمانروايي عمّار ياسر در کوفه، که زمينه ساز انتقال خلافت از مدينه به کوفه در زمان اميرالمومنين(علیه السلام) شد و حکومت خود حضرت(علیه السلام) نيز نقش موثّري ايفا کرد. سلمان فارسي نيز در زمان فرمانرواييش بر مدائن نقش خوبي در آشنا کردن ايرانيان با فرهنگ اسلامي داشت. او حتّي در همان اوايل جنگ سبب مسلمان شدن عدّه زيادي از ايرانيان شد. او سبب شد تا دو شهر از شهرهاي مدائن و ايوان و کاخ مدائن، از جمله‏ تيسفون که سالها پايتخت ساسانيان بود، بدون درگيري به دعوت وي تسليم لشکر اسلام شود، و حدود چهار هزار نفر از لشکر ايران که تحت فرماندهي «رستم فرخ‏زاد» بودند، از سپاه او جدا شده، به سپاه مسلمانان بپيوندند.(100)

 

هر يک موارد گفته شده، سبب شد تا ايرانيان با معارف اسلام بيشتر آشنا شده و آماده پذيرش قلبي اسلام گردند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 18 اسفند 1393 ساعت: 11:19 منتشر شده است
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 11

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس