سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط asemankafinet2

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره زندگينامه اونوره دو بالزاك

بازديد: 131

زندگينامه اونوره دو بالزاك

اونوره دو بالزاك 
نويسنده و مورخ فرانسوي (1799- 1850)


«اونوره دو بالزاك» نویسنده، مورخ، جامعه شناس و اعجوبه فرانسوی در بیستم مه سال ۱۷۹۹ از زنی عصبی مزاج و سخت گیر به نام لورسالامبیه (Laure- sallambie) به دنیا آمد و چون روز تولدش مصادف با روز عید «سنت اونوره» بود، او را« اونوره» نام نهادند. پدر وی مردی به نام «برنارد فرانسوا بالزاک» بود كه در سال ۱۷۴۶در «نوگریك»  (Nougairic) از استان تارن (Tarn) به دنیا آمد و در ۹ ژوئن ۱۸۲۹ در پاریس از دنیا رفت.
اونوره تا سن چهار سالگی، بدور از زادگاه خویش- شهر تور- در نزد دایه ای به سر مي برد و وقتی كه هشت ساله شد، در ۲۲ ژوئن سال ۱۸۰۷ به مدرسه «واندوم» كه در دست «اوراتورین ها» بود، سپرده شد و چندین سال در آن جا به تحصیل پرداخت. در این مدرسه، بیشتر اوقات او به مطالعه كتاب می گذشت و در همين جا، « رساله اراده» خود را به رشته تحریر در آورد؛ اما كشیشی كه معلم او بود، رساله اش را از بین برد و اونوره مورد تمسخر این و آن قرار گرفت. اونوره دو بالزاك در سال ۱۸۱۳ ناگزیر به آغوش خانواده بازگشت و به مدت يك سال در مدرسه «تور» به تحصیل پرداخت. در سال 1814بالزاك به همراه خانواده خود به پاریس نقل مكان كرد. در پاریس بی درنگ به پانسیون «لوپیتر» رفت و در آن مدرسه با فرهنگ و زبان یونان و روم آشنا گشت. هفده ساله بود كه هوای دانشگاه «سوربن» به سرش زد و به پیروی از گفته های پدرش، رشته تحصيلي حقوق را برگزيد. اونوره مدتی شاگرد وكیل عدلیه شد و سپس به نزد صاحب محضری رفت و در آن ایام شایعه شد كه جانشین او خواهد گشت؛ اما چنین نشد. وي از سال ۱۸۱۶ تا ۱۸۱۹ بدین حرفه مشغول بود و از این راه اطلاعات زیادی درباره مسائل قضائی و اجتماعی کسب کرد. در سال ۱۸۱۹ پدرش بازنشسته شد و به ناچار از پاريس مهاجرت كردند. اونوره كه فكر دیگری در سر داشت، دوباره به پاریس رفت و بر آن شد كه نویسنده مشهوری گردد و چون پول و درآمد چندانی نداشت، در كوچه «لدیگیر» Lesdiguieres به زیر شیروانی یكی از خانه ها پناه برد.
كرایه این اطاق، شصت فرانك در سال بود و پولی كه اونوره در این ایام از خانواده اش می گرفت، به اندازه ای بود كه شكم او را به زحمت سیر می كرد و از طرفی، پدرش به او گفته بود كه باید تا دو سال ديگر، شهرت و ثروت بزرگی به دست آورد. اونوره پانزده ماه در این اطاق كه مانند گوری بود، به سر برد و در آغاز، تراژدی ناچیزی به نام «گرمول» نوشت و در سال ۱۸۲۰ وقتی به نزد خانواده اش در «پاریزی» می رفت، آن را با خود برد. پدرش این تراژدی را به «آندریو» Andrieux نویسنده و شاعر بزرگ آن دوران نشان داد و «آندریو» بعد از مطالعه كتاب گفت كه نویسنده جوان نباید وقت خود را صرف نوشتن چنين تراژدي هايي نمايد.
در سال ۱۸۲۱ اونوره با زنی به نام «لورلوئیز آنتوانت» آشنا شد كه چهل و پنج سال داشت و تا روز مرگ خود - كه بالزاك را سخت متأثر كرد - نقش فرشته نگهبانی را در زندگانی این نویسنده بزرگ بازی كرد. بالزاك در كتاب «زنبق دره»، این زن را به نام «مادام دومورت زاف»Madam- de- Mortsauf  و در داستان دیگری به نام «مارگریت» معرفی می كند. زماني كه بالزاك در «پاریزی» به سر می برد، ناگهان جده مادری او درگذشت و خانواده بالزاك با ارثي كه به دست آوردند، به پاریس بازگشتند و داستان نویسی اونوره آغاز شد. این نویسنده پركار از سال ۱۸۲۲ تا ۱۸۲۵ ده تا دوازده رمان نوشت كه بيشتر از چهل جلد بود و همه این داستانها را با نام های مستعاری منتشر ساخت. در سال ۱۸۲۵ بر آن شد كه چاپخانه ای باز كند و آثار «ولتر» و «لافونتین» را چاپ كند، ولی در این راه شكست خورد و صد هزار فرانك به خود و خانواده اش ضرر زد. با وجود آن همه شكست، یأس و نااميدي بر بالزاك غلبه نیافت و او مانند «والتر اسكات» Walter- Scott  نویسنده انگلیسی مجبور شد كه برای امرار معاش و پرداخت قروض خویش، دوباره دست به قلم ببرد. در سال ۱۸۲۹ اولین شاهكار وی به نام «یاغیان» منتشر گردید كه مورد استقبال قرار گرفت و در سال ۱۸۳۰ بالزاك «فیزیولوژی ازدواج»، اثر بزرگ خود را منتشر کرد و با چندین داستان جالب، توجه همه را به سوی خود معطوف ساخت و از پولی كه با انتشار فیزیولوژی ازدواج به دست آورد، سر و سامانی به زندگی خود داد. بالزاك در سال ۱۸۳۲ یعنی در سن سی و سه سالگی و در عرض یك سال، چهارده داستان از جمله «سرهنگ شابر»، «كشیش تور»، «شاهكار گمنام»، «زن بی صاحب»، «عشق در صحرا»، «چرم ساغری» و چیزهای دیگر را نوشت و به دنبال آن، انتشار داستانهای بزرگی مانند «زن سی ساله» و «اوژنی گرانده» در سال ۱۸۳۳ ، شهرت او را چندين برابر ساخت. او در سال ۱۸۳۳ «سرگذشت سیزده نفر» و «طبیب ده» و در سال ۱۸۳۴ كتابهای «بابا گوریو»، «در جستجوی مطلق» و در سال ۱۸۳۵«سرانیتا» و در سال ۱۸۳۷ «آرزوهای گمشده» و «سزار بیروتو» و در سال ۱۸۳۸ كتاب Cabinet- des Antiques را به رشته تحریر در آورد. انتشار دو كتاب زنبق دره و سرانیتا باعث شد كه «بولوز» Bulooz مدیر مجله دو دنیا و «آمده پیشو» A.picho مدیر مجله پاریس به دادگاه كشانده شوند. در سال ۱۸۳۵ بالزاك نشريه مستقلی به نام «وقایع پاریس» منتشر نمود، اما اين روزنامه پس از یك سال بسته شد.
او در سال ۱۸۴۰ نشريه «رو و پاریزین» Revue- Payisienne را تأسیس كرد و این روزنامه هم بیش از سه شماره چاپ نشد و در همین روزنامه بود كه بالزاك، كتاب «صومعه پارم» اثر «استاندال» نویسنده بزرگ فرانسه را كه هنوز گمنام بود، شاهكاری شمرد و بر «سنت بوو» نقاد معروف حمله كرد. در سال ۱۸۴۴ یكی از بهترین شاهكارهای بالزاك به نام «Modeste-Mignon» منتشر شد. زندگانی بالزاك از ۱۸۳۰ تا ۱۸۵۰ كه سال مرگ اوست، سراپا كوشش و رنج و عذاب بود. اين نویسنده بزرگ، روزانه دوازده تا شانزده و گاهی ۱۸ ساعت كار می كرد، پیاپی قهوه می خورد و حدود دو هزار سطر داستان می نوشت. در سال ۱۸۴۲ بالزاك تصميم گرفت تا به مجموعه آثار خود، كه از سیزده سال پیش دست به نوشتن آن زده بود، عنوان «كمدی انسانی»  comedie- Humaineبدهد.
آثار بالزاك از سال ۱۸۴۲ تا ۱۸۴۶ توسط  سه ناشر«فورن»، «دو بوشه» و «هتزل»، در شانزده مجلد چاپ شد و در این دوره بود كه وي چندین شاهكار دیگر نيز به وجود آورد. او در سال ۱۸۴۵ ليستي برای كتابهای خود تهيه كرد كه مطابق با آن، مي بایست ۱۴۳ داستان بنويسد. اما افسوس كه مرگ به او فرصت نداد و نابغه عالم ادب، تنها موفق به نوشتن ۹۷ داستان شد. داستان های :« كوزین بت» و «كوزین پونز» كه در واپسین روزهای عمر بالزاك انتشار یافت، از بزرگترین شاهكارهای او به شمار می رود. در سال ۱۸۳۱ از طرف زنی به نام «هانسكا» نامه ای به او رسید و مكاتبه بین ایشان ادامه یافت. پس از هفده سال، شوهر خانم هانسكا كه از اشراف لهستان بود، در گذشت و این دو عاشق بالاخره در بهار سال ۱۸۵۰ با هم ازدواج كردند و مادام «هانسكا» تا روز مرگ بالزاك در خانه «فورتونه» Fortune زندگی می كرد. در سال ۱۸۳۱ كه «ژرژ ساند» در اوج شهرت خود بود، مطالعه كتاب «شوانها» و «فیزیولوژی ازدواج»، وي را بر آن داشت كه با نويسنده آن آشنا شود. «هنری دولاتوش»، مقدمات آشنائی آنها را فراهم نمود و چندی نگذشت كه خود ژرژ ساند به خانه بالزاك رفت و آثار او را مورد ستایش قرار داد. «بالزاك» در روز یكشنبه ۸ اوت ۱۸۵۰ در سن پنجاه و یك سالگي درگذشت. در روزهای بیماری به جز «تئوفیل گوتیه» و «ویكتور هوگو» كسی به خانه او نمی رفت و در لحظه مرگ، به جز ویكتور هوگو كسی بر سر بالین او نبود. در پاریس كمتر كسی متوجه مرگ «بالزاك» شد؛ برای آنكه فرهنگستان فرانسه این نویسنده بزرگ را به جرم هرزه نویسی و فساد اخلاق و در حقیقت به جرم « رئالیسم » به عضويت نپذيرفته بود و در روز مرگ بالزاك، هیچ كس مانند «ویكتور هوگو» اظهار تأثر نكرد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 09 اردیبهشت 1394 ساعت: 4:53 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگينامه الكساندر گراهام بل

بازديد: 79

زندگينامه الكساندر گراهام بل

الكساندر گراهام بل
مخترع اسكاتلندي ( 1847- 1918)


«الكساندر گراهام بل» در ۳ مارس ۱۸۴۷ (25 آوريل سال 1847)، در شهر «ادينبورو» اسكاتلند متولد شد. وي بيش از چندسال به مدرسه نرفت، اما با همت خود و تلاش خانواده اش، هم در دوران ابتدايي و هم در دوران متوسطه، شاگرد ممتازي بود. او تحصيلات دانشگاهي نداشت و از آنجا كه پدرش «ملويل بل»، متخصص فيزيولوژي صدا، اصلاح گفتار و آموزش به ناشنوايان بود، از همان دوران كودكي به شغل پدر علاقه پيدا كرد و  تصميم گرفت از اين راه امرار معاش كند.
در سال 1871 ميلادي (1250 هـ.ش)، الكساندر گراهام بل كه در آن هنگام 24 ساله بود، برادر خود را به خاطر بيماري سل از دست داد و خود از بيماري جان سالم به در برد. وي در همان سال به همراه پدر و مادرش راهي شهر «انتاريو» كانادا شد‌ و در آنجا با كمال آسايش، دوران نقاهت خود را سپري كرد.
الكساندر نامه‌اي از خانم «سارا فولر»،‌ مدير آموزشگاه ناشنوايان «بوستن»، دريافت كرد كه در آن، از او خواسته شده بود تا شغل معلمي را در آن آموزشگاه بپذيرد. از اين رو راهي ايالات متحده شد و با پذيرفتن اين پيشنهاد، هر روز به كلاس درس مي رفت و آنچه كه از پدر خود براي آموزش ناشنوايان يادگرفته بود، تدريس مي كرد. او در پايان روز، آزمايش ارتعاش را با دياپازنهاي[*] خود از سر مي گرفت. الكساندر بر اين باور بود كه مساله ارتعاش، موارد ناشناخته زيادي در خود دارد. او در اين زمينه به مطالعه يكي از كتابهاي مشهور «هلموتز»، فيزيكدان نامي آلماني،‌ با نام «تئوري وظايف اعضاء مبني بر مطالعه احساسات شنوايي» پرداخت و در همين زمان، يعني در دهه هفتاد، در كارگاه برق «چارلز ويليامز» - كه مرجع بسياري از مخترعان بود - با «تامس واتسون» آشنا شد.
بل در زمينه بهتر كار كردن دياپازنها و فرستادن چند پيام در آن واحد با يك رشته سيم با واتسون صحبت كرد و براي ساخت اين دستگاه، از او درخواست كمك كرد. از آن پس، الكساندر و واتسون آزمايشهاي مختلفي را در مورد تلگراف هارمونيك انجام دادند. 
آنها در مقابل هم، هريك در سويي از اتاق ايستاده بودند و سيم درازي، دو دستگاه را بهم وصل مي كرد. الكساندر گاهي يك دياپازن را به گوشش مي چسباند، سپس آن را بر مي داشت و كمي تنظيم مي كرد و آزمايش را از سر مي گرفت. آنها به درستي نظريه خود آگاه بودند، اما روش اجراي آن را نمي دانستند. در ابتدا نت ها را به دقت هماهنگ كرده و با سيم مي فرستادند، اما آنها را به شكل درهم دريافت مي كردند. بل پس از آزمايشهاي زياد، نااميد شد و در همين زمان به فكر توليد و ساخت تلفن افتاد. وي طرح خود را براي واتسون توضيح داد و پس از مشورت با او به اين نتيجه رسيد كه ساخت تلفن به هزينه زيادي احتياج دارد و از توانايي مالي آنها به دور است. چند روز بعد، الكساندر به ديدن آقاي «هبرد» و آقاي «ساندرز» - كه هر دو آنها از سرمايه داران بوستن بودند – رفت و  از آنها خواست كه از چنين طرحي حمايت به عمل آورند. آنها استقبال چنداني از اين طرح نكردند و به او پيشنهاد دادند كه مشخصات تلگراف خود را به واشنگتن ببرد و آن را در اداره اختراعات ايالات متحده به ثبت برساند. از اين رو، بل رهسپار واشنگتن شد و اختراع خود را ثبت كرد.
از آن به بعد، الكساندر هفته‌اي يك شب با واگن اسبي به خانه «هبرد» مي رفت. «ميبل» دختر آقاي هبرد، لال بود و پدرش از الكساندر خواست تا با روش خود با او سخن بگويد و سخن گفتن را به او ياد بدهد. با گذشت چند هفته، ديگر نيازي به آموزش نبود، زيرا ميبل به خوبي سخن مي گفت. با وجود اين، الكساندر هر هفته به خانه هبرد مي رفت و به ميبل قول داد كه با او ازدواج بكند. 
اين دو همكار، دياپازن را براي كار خود ناكافي دانستند. از اين رو تصميم گرفتند تا به جاي آن از ني فولادين ارگ استفاده كنند. با اين كار، آنها توانستند صوت را انتقال دهند و به اين ترتيب، امتياز ساخت اولين تلفن در 7 مارس 1876 (6 اسفند 1876 هـ.ش) به الكساندر داده شد.
در 24 ژوئن 1876 (3 تير 1876)، بل به نمايشگاه صدساله صنايع گام نهاد. در اين نمايشگاه كه در «فيد مونت پارك» فيلادلفيا برگزار شد و امپراطور برزيل هم در آن حضور داشت، الكساندر برنده جايزه ويژه شد.
بل به معرفي اختراع خود در اين زمينه پرداخت و در تالارهاي زيادي سخنراني كرد. در همين هنگام، آقاي هبرد اقدام به سرمايه‌گذاري براي ساخت تلفن كرد و  با رضايت او، الكساندر و ميبل در 11 ژوئيه 1877 (21 خرداد 1256) با يكديگر ازدواج كردند. بل به همراه ميبل روانه انگلستان شد و در خانه‌اي كه اجاره كرده بود، مشغول پذيرايي از ميهماناني شد كه هركدام جوياي آشنايي با تلفن بودند. او در انگلستان حتي در حضور ملكه هم روش كار تلفن را شرح داد.
بل و همسرش در اكتبر 1878( آبان  1257)، روانه امريكا شدند ‌و بل به محض رسيدن به آمريكا به «بوستون» رفت تا به دفاع از امتياز تلفن - كه شركت «دسترن يونيون» مدعي آن شده بود - بپردازد. او از اين دادگاه سربلند بيرون آمد و در همان سال، آقاي «هبرد» و «واتسون»، اولين آگهي را چاپ كردند كه تاثير شگفت‌انگيزي در مردم به جا گذاشت.
در سال 1915، يك خط تلفن سراسري در خاك آمريكا ايجاد شد و به دنبال آن، رئيس جمهور آمريكا از كاخ سفيد در واشنگتن با فرماندار كاليفرنيا ارتباط برقرار كرد. در همين هنگام، بل در نيويورك پشت ميزي نشسته بود و با واتسون كه در كاليفرنيا بود، درباره روزهاي اوليه اختراع صبحت مي كرد.
الكساندر گراهام بل در ۲ اوت سال ۱۹۲۲ ( 24 آوريل سال 1918 ) در نيويورك، ديده از جهان فروبست. 
 
برگرفته از :
http : //www.rcirib.ir 


[*] اسباب كوچكي داراي دوشاخه معمولاً فولادي، كه اگر شاخه هايش به ارتعاش درآيند، صوت تقريباً خالصي با بسامد معين توليد مي كند و در بسياري از تجربيات مربوط به اصوات موسيقي و نيز در تنظيم نوسانهاي برقي به كار مي رود و در كوك كردن سازها بسيار مفيد است. اين اسباب به وسيله «جان شور» انگليسي و در سال 1711 م. اختراع شد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 09 اردیبهشت 1394 ساعت: 4:51 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگينامه افلاطون

بازديد: 65

زندگينامه افلاطون

افلاطون
فيلسوف يوناني (428 – 348 ق.م)


افلاطون در سال 428 ق. م در يك خانواده اشرافي و اصيل آتني متولد شد. نام اصلي او«آريستوكلس» بود و نام افلاطون، بعد ها به خاطر پيكر تنومندش به او داده شد. وي يكي از بزرگترين فلاسفه جهان به شمار مي رود. دوره جواني او با دوره درخشندگي فرهنگ آتني همراه بود و در همان دوران، يعني در سن بيست سالگي با سقراط ملاقات كرد و شاگرد او شد. بستگانش اصرار داشتند كه او به حرفه خانوادگي خود يعني سياست بپردازد، اما وقتي محاكمه و مرگ استادش را به دست سياستمداران مشاهده نمود، سياست را رها كرد. او در محاكمه سقراط  حاضر بود و اتفاقات آن را در آثار خود ثبت كرد. پس از مرگ استاد، افلاطون آتن را ترك نموده و به مناطق مختلفي نظير مگارا و سيسيل سفر كرد كه خطرات بزرگي هم برايش در برداشت؛ تا جايي كه اسير شد و حتي در معرض مرگ قرار گرفت؛ اما سرانجام آزاد شد و به آتن بازگشت.
افلاطون پس از بازگشت به آتن در سال 388 ق.م ، « آكاد مي » خود را با هدف ترويج و تشويق بي طرفانه علم، در اين شهر بنا نمود. آكادمي افلاطون را به حق مي توان نخستين دانشگاه اروپايي ناميد، زيرا در آنجا مطالعات و تحقيقات محدود به فلسفه محض نبود، بلكه رشته هاي وسيعي از علوم مانند رياضيات، نجوم و علوم طبيعي را نيز در بر مي گرفت. جوانان از شهرهاي دور و نزديك به آن جا مي آمدند و علوم مختلف را فرا مي گرفتند. يكي از همين جوانان، ارسطو بود كه بعدها در زمره بزرگ ترين فلاسفه جهان قرار گرفت. افلاطون علاوه بر سرپرستي آكادمي و رهبري مطالعات، به تدريس هم مي پرداخت و شاگردانش از درس هاي او يادداشت برمي داشتند. بسياري از آثاري كه از او باقي مانده، حاصل اين يادداشت هاست. 
در روانشناسي افلاطون، رفتارهاي انسان از سه منبع ميل، اراده و عقل سرچشمه مي گيرد. ميل انسان شامل مواردي نظير تملك شهوت و غرايز مي شود. هيجان هم مواردي مانند شجاعت، قدرت طلبي و جاه طلبي را در برمي گيرد. عقل نيز مسئول مواردي نظير انديشه، دانش و هوش است. منابع ذكر شده در افراد مختلف داراي درجات متفاوتي است. مثلا در بازاريان، كسبه و عموم مردم،«ميل» نقش اصلي را در زندگي بازي مي كند و در جنگجويان و لشگريان، «هيجان» نقش اصلي را بر عهده دارد. عقل نيز پايه رفتار حكماست. 
بعد از اين مقدمات، افلاطون شروع به ترسيم جامعه آرمانيش مي كند و براي ايجاد آن، راهكاري هم ارائه مي دهد. آرمانشهر او جامعه اي است كه درآن هر كس با توجه به ذاتش، يعني همان منابع رفتاري كه ذكر شدند، در جاي خودش قرار گرفته باشد. مثلا كسي كه ميل بالايي دارد، فقط مشغول كسب و كار خود شود و در كار سياست دخالت نكند، يا كسي كه از شجاعت و هيجان بالايي برخوردار است، شغل اش در جامعه نظامي باشد. در آرمانشهر افلاطون، سزاوارترين گروه براي حكومت، فلاسفه هستند كه در آنها عنصر عقل در درجه بالايي قرار دارد (نوعي از نخبه گرايي).
اينجاست كه افلاطون نيز مانند سقراط تمايلش را به آريستوكراسي (حكومت اشراف) نشان داده و به عناد با دموكراسي بر مي خيزد. البته بايد توجه داشت كه اشراف يا شريفترين مردم براي حكومت الزاماً كساني نيستند كه داراي قدرت و ثروت اند؛ بلكه اين افراد بايد داراي حكمت باشند تا از شايستگي لازم براي حكومت برخوردار گردند.
از نگاه افلاطون، اصل و اساس سياست برخاسته از مفهوم «عدالت» است و آنچه او را وامي دارد تا به بحث سياست در كتاب جمهور بپردازد، چيزي جز بررسي عدالت در وجود انسان نيست. اساس استدلال او نيز بدين گونه است كه انسان را نمونه كوچكتر يك شهر مي داند و بحث را درباره شهر آغاز مي كند تا با روندي قياسي، نتيجه آن را به انسان نيز تعميم دهد. از ويژگي هاي آرمانشهر افلاطون مي توان موارد زير را برشمرد :
-  منشا و ريشه آن عدالت است؛
- يكي از مباني آن، اصل تقسيم كار و تخصصي شدن كار است؛
- غايت اصلي و اوليه آن اقتصادي است؛
- جامعه اي نخبه گرا و طبقاتي است.
در ميان آراء و عقايد افلاطون، سه مساله وجود دارد كه اركان و مشخصات اصلى فلسفه وي را تشكيل مى‏دهد، و ارسطو در هر سه مساله با او مخالف بوده است.
1- نظريه مثل : طبق نظريه مثل، آنچه در اين جهان مشاهده مى‏شود، اصل و حقيقت‏ اش در جهان ديگر وجود دارد و افراد اين جهان به منزله سايه‏ها و عكس هاى حقايق آن جهانى مى‏باشند. مثلاً همه انسان هايي كه در اين جهان زندگى مى‏كنند، داراى يك اصل و حقيقت در جهان ديگر هستند و انسان اصيل و حقيقى، انسان آن جهانى است؛ اين امر در مورد اشياء نيز صدق مي كند. افلاطون آن حقايق را « ايده» مى‏نامد. در دوره اسلامى، كلمه « ايده» به « مثال‏» ترجمه شده است و مجموع آن حقايق به نام « مثل افلاطونى ‏» خوانده مى‏شود. 
افلاطون مانند فلاسفه پيش از سقراط  بر اين باور بود كه تمام طبيعت در حال حركت و تغيير است. تمام چيزها از ماده ساخته شده اند و در اثر گذشت زمان دچار فرسايش مي شوند؛ اما چيزهايي هم هستند كه جاودانه و تغيير ناپذيرند؛ آنها قالب ها يا صورت هاي موجوداتند. مثلا تمام انسان ها به وجود مي آيند و مي ميرند، اما يك چيزي هست كه همه انسان ها به طور مشترك دارند و سبب مي شود آنها را انسان بدانيم. آن چيز، الگو، قالب و يا همان صورت جاودانه و تغييرناپذير انسان است.
به بيان ديگر، افلاطون به اين نتيجه رسيد كه در وراي جهان مادي، بايد حقيقتي نهان باشد. وي اين حقيقت را عالم مثال (عالم اين صورت ها) خواند. صورت هاي جاودان و تغيير ناپذير موجودات طبيعت، در اين عالم وجود دارند. حقايق و واقعيات عالم كه جاودان و دگرگوني ناپذيرند، همان صورتها هستند و آنچه ما با حواس خود درك مي كنيم (يعني پديده هاي طبيعي و محسوسات)، چيزي جز سايه هاي اين حقايق نيست. تمام امورعالم چه مادي مانند حيوانات، جمادات و نباتات و چه غير مادي مانند شجاعت، عدالت و ديگر فضايل اخلاقي، صور و حقايقي دارند كه نمونه كامل اين امور بوده و در عالم مثال قرار دارند. در نظر افلاطون، ما قادر نيستيم از چيزي كه پيوسته در حال تغيير است، شناخت حقيقي پيدا كنيم.
جهان طبيعت پيوسته در حال تغيير است و شناخت حقيقي نمي تواند به آن تعلق بگيرد. در مورد عالم ظاهر، يعني عالم محسوسات، فقط مي توان با حدس و گمان حرف زد. شناخت حقيقي فقط به صورت ها يا مثال هاي عالم تعلق مي گيرد؛ زيرا شناخت حقيقي، شناختي است كه عقل به دست دهد و عقل نيز فقط  با امور جاودان و تغيير ناپذير عالم، يعني با مثال ها سر و كار دارد. در جهان محسوسات كه شناخت ما از آن از راه كاربرد حواس و بنابراين ناقص است، همه چيز در حال تغيير است و هيچ چيز ثابت و دائمي نيست. در حقيقت، در اين جهان، هيچ چيز هستي و وجود ندارد؛ بلكه اين جهان، جهان نمودها و شدن هاست. چيزها مي آيند و مي روند و هيچ چيزي پايدار نيست و واقعيت ندارد.
2- نظريه مهم ديگر افلاطون درباره روح آدمى است. وى معتقد است كه روح  قبل از تعلق به بدن، در عالمى برتر و بالاتر كه همان عالم مثل است، مخلوق و موجود بوده و پس از خلق بدن، روح به آن تعلق پيدا مى‏كند و در آن جايگزين مى‏شود. به گفته وي، انسان نيز موجودي دوگانه است. ما بدني داريم كه به جهان محسوسات پيوند خورده و متغير است، ولي روح فنا ناپذيري هم داريم كه چون مادي نيست، مي تواند به عالم مثال وارد شود. افلاطون معتقد بود كه روح پيش از آنكه در جسم ظهور كند، در عالم مثال وجود داشته و مثل يعني حقايق را درك كرده است؛ اما همين كه به اين دنيا آمده و در بدن انسان ظاهر مي شود، همه مثالها را از ياد مي برد؛ با اين حال، خاطره اي مبهم از آن ها را به ياد دارد؛ به گونه اي كه وقتي در جهان طبيعت با موجودات مختلف، شكل ها و صورتهاي آنها روبرو مي شود، به ياد عالم مثال و صورتهاي آن مي افتد و همين امر، حسرت بازگشت به جهان اصلي را در روح برمي انگيزد. بدين معنا، علم و شناخت حقيقي انسان چيزي جز يادآوري صورتهاي جاودانه و حقايق اصلي عالم نيست. افلاطون مي گويد كه در عين حال، انسانها نمي خواهند روح خود را آزاد كنند تا به عالم مثال باز گردد.
3- نظريه سوم افلاطون كه مبتنى بر دو نظريه گذشته و به منزله نتيجه‏گيرى از آن دو نظريه مي باشد، اين است كه علم به معني تذكر و يادآورى است، نه يادگيرى واقعى؛ يعنى هر چيز كه ما در اين جهان مى‏آموزيم، مى‏پنداريم چيزى را كه نمى‏دانسته و نسبت به آن جاهل بوده‏ايم، براى اولين بار آموخته‏ايم، اما اين درحقيقت‏ يادآورى آن چيزهايى است كه قبلا مى‏دانسته‏ايم. زيرا گفتيم كه روح قبل از تعلق خود به بدن، در عالمى برتر موجود بوده و در آن عالم، « مثل‏ » را مشاهده مى‏كرده است و چون حقيقت هر چيز،« مثال‏ » آن چيز است و روح ها قبلاً مثالها را ادراك كرده‏اند، پس قبل از آنكه وارد عالم دنيا شوند و به آن تعلق يابند، عالم به حقائق بوده‏اند؛ اما پس از تعلق به بدن، آن چيزها را از ياد برده اند.
بدن براى روح به منزله پرده‏اى است كه مانع تابش نور و انعكاس صور در آينه است. در اثر ديالكتيك، يعنى بحث و جدل و روش عقلى، يا در اثر عشق (در اثر مجاهدت، رياضت نفس و سير و سلوك معنوى بنابر استنباط امثال شيخ اشراق) پرده از بين مي رود، نور مي تابد و صورت ظاهر مي گردد.
فلسفه افلاطون يك فلسفه منسجم است كه در اخلاق، هنر، سياست و ديگر حيطه هاي فلسفه به طور گسترده اي وارد مي شود. آراء او تا به امروز تاثيرات شگرفي را بر فلسفه و فرهنگ بشري بجا گذاشته است. 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 09 اردیبهشت 1394 ساعت: 4:50 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگينامه الكساندر پوپ

بازديد: 65

زندگينامه الكساندر پوپ

الكساندر پوپ
شاعر و نويسنده انگليسي ( 1688- 1744 )


«الکساندر پوپ» در ماه می 1688 میلادی در «لندن» دیده به جهان گشود. پدرش که یک کاتولیک کلیسای رم و تاجر پارچه بود، نام خود را بر وی گذاشت. «ادیث پوپ» مادر الکساندر، تنها فرزند خود را در سن 44 سالگی به ‌دنیا آورد. «ادیث» از خانواده‌ای سرشناس در «یورکشایر» انگلیس بود که اعضای آن به دو شاخه کاتولیک و پروتستان تقسیم شده ‌بودند. «پوپ» اولین سالهاي زندگی خود را در نزدیکی جنگل «ویندسور» گذراند؛ او از این دوران به عنوان عصر طلایی یاد می‌کند :
«ویندسور، جنگلها و پناهگاههاي سرسبزت که گاه محل اقامت شاهان و گاه مکان الهه‌‌گان است، شعرهای مرا به خود می‌خوانند. دختران جنگل، حاضر شوید! قفل از چشمه‌هایتان برگیرید و تمام سایه‌هایتان را بگسترانید».
«الکساندر پوپ»، شاعر، منتقد، نویسنده، طنزپرداز و یکی از پرآوازه‌ترین روشنفکران قرن 18 میلادی است. او نخستین اثر خود را در سن 12 سالگی خلق کرد، اما اولین اثر موفق این نابغه قرن 18، در سال 1711، یعنی در سن 23 سالگی با نام «جستاری در نقد» منتشر شد و مورد توجه همگان قرار گرفت. حکایتهای زندگی پوپ، ارزش جمع‌آوری را در زمان حیاتش داشته ‌است. «ژوزف اسپنس»، شاعر، منتقد و گردآورنده زندگینامه «الکساندر پوپ» چنین می‌گوید : 
«پوپ در کودکی پسر بسیار خوش رفتاری بود و شیرینی ویژه‌ای در چهره‌اش به چشم می‌خورد».
پدر «پوپ» فرزند کشیشی انگلستانی بود که گرویدنش به فرقه کاتولیک، دشواريهاي بسیاری را برای خانواده‌اش به ‌وجود آورد. پروتستانها در قرن 17 میلادی، قدرت را در انگلیس در دست داشتند و هیچ گونه امتیازی برای کاتولیکها قايل نمی‌شدند و آنها را از حضور در دانشگاهها و استخدام در شغلهای دولتی و عمومی در انگلستان محروم کرده‌ بودند. بنابراین، «پوپ» دوره‌های تحصیلی خود را با فراز و نشیب فراوانی گذرانده و گاهی نیز دچار تغییرهای اجباری می‌شد. او خواندن و نوشتن را در خانه و از عمه‌اش آموخت و بعدها زبان لاتین و یونانی را از کشیشی محلی و دانش شعر فرانسه و ایتالیا را در نوجوانی فرا گرفت. «الکساندر» مدتي نيز در مدرسه‌های مخفی کاتولیكها در انگلستان درس می‌خواند. او بيشتر وقت خود را صرف مطالعه كتابهايي مي كرد که در کتابخانه پدرش بود و کاری جز خواندن و نوشتن نداشت. وي در دوران مدرسه نمایشنامه اي نوشت که بر پایه دیالوگ شخصیتهاي نمایشنامه «ایلیاد» تنظیم شده ‌بود.
مهاجرت خانواده «پوپ» به منطقه «بینفیلد» در «ویندسورفورست» در سال 1700میلادی با گرفتار شدن «الکساندر» به بيماري سل همزمان شد. او از سردردهای مزمن رنج می‌برد و پشت ‌گوژش نیز مورد تمسخر منتقدان ادبی بود. برخی از بدخواهان «پوپ»، او را با لقب «وزغ گوژپشت» می‌خواندند. این شاعر انگلیسی، قامتی در حدود 135 سانتیمتر داشت و به ناچار برای جبران گوژی ‌پشتش، نیم تنه كلفتي بر تن می‌کرد.
«مقاله‌ای درباره نقد» (An Essay on Criticism)، نخستین اثر ماندگار پوپ پس از مهاجرت به لندن است؛ این مقاله مبتني بر نظريه هاي «نئوکلاسیک» بود و ذوق نویسنده را در درک نظم طبیعت نشان می‌داد. وي درباره طبيعت مي گويد :
«طبیعت خوب و حس خوب باید برای همیشه در کنار یكديگر باشند؛ انسان برای خطا آفريده شده و مقام خدایی برای بخشش است».
«پوپ» دوستاني «ضد کاتولیک» (anti-Catholic Whig) داشت، اما در سال 1713 به گروه Tories تمایل پیدا کرد و عضو باشگاه ((Scriblerus شد. «جاناتان سویفت»، «گی»، «کنگریو» و «رابرت هارلی» از دوستان «پوپ» در حلقه گروه Tory بودند.
«پوپ» در سال 1712 نسخه ابتدایی (THE RAPR OF THE LOCK) را منتشر کرد که طنز زیبایی از جنگ بین دو جنسیت زن و مرد، زندگی خصوصی یک زن با لوازم آرایشی، لباسها، انجیلها و نامه‌های عاشقانه‌ اوست. این اثر که در سال 1714 کاملتر شد، روایتي از داستان حقيقي درگیری دو خانواده از بين آشنایان «الکساندر پوپ» بود. وي در اين كتاب، جهان اجتماعی امروز و درگیریهای جامعه مرفه را به بوته نقد می‌کشد و شاید، لزوم ایجاد تحولی را پیشنهاد می‌کند.
او همواره از شاعرانی همچون Horace) ) و (Vergilius) به نیکی یاد کرده، در سرودن بیتهاي هم قافیه و حماسی‌اش از آنها الگوبرداری می‌کرد. پوپ نمايشنامه «ایلیاد و اودیسه» را به زبان انگلیسی برگرداند كه از مهمترين آثار او به ‌شمار مي رود.
موفقیت برگردانهای پوپ به او امکان داد تا از فشار ضد کاتولیکی طرفداران «جیمز دوم» در انگلستان گریخته و به منطقه (Twickenham) نقل مکان کند. او پس از مرگ پدرش در سال 1717 و همچنین مرگ مادرش در سال 1733، همچنان کاتولیک باقی ماند. 
از نکته‌های خواندنی در زندگی این شاعر انگلیسی می‌توان به فراگیری باغبانی و محوطه‌سازی در منطقه Twickenham اشاره کرد. او در آخرین سالهای عمرش، سرداب زیبایی را در مجرایی ساخت که آبنمای منزلش را به باغچه حیات پشتی‌اش وصل می‌کرد. دیوار سرداب از قطعه‌های صدف و آینه پوشیده شده بود. ویلای «پوپ» که در 15 مایلی شهر لندن قرار داشت، نویسندگانی مانند «سویفت»را که از کمک «پوپ» در انتشار«سفرهای گالیور» (Gulliver's Travels ) بهره برده ‌بودند، شیفته خود می‌ ساخت.
«الکساندر» به همسایه‌اش خانم «مری ورتلی مونتاگو» علاقه داشت، اما با سرد شدن احساسش نسبت به این بانوی انگلیسی، رابطه نزدیکی را با «مارتا بلانت» آغاز کرد که تا آخر عمرش ادامه یافت. الکساندر، «مارتا» و خواهرش را از سال 1711 می‌شناخت. 
«پوپ» در اثر خود با نام «آزمايشهاي اخلاقي» MORAL ESSAYS)) که در سال 1731 منتشر شد، رفتار را از شخصیت متفاوت دانست و گفت :
«همیشه کردار معرف انسان نیست؛ هر آنکه نکو کند، نکوکار نیست».
پوپ در زمان خودش به دليل طنزهای هوشمندانه‌ای که می‌نوشت و مشاجره‌هایي که با دیگر نویسندگان انگلیسي داشت، مشهور بود. زماني كه نوشته‌هایش درباره «ویلیام شکسپیر»- مشهورترین شاعر و نویسنده جهان - مخالفت و انتقاد دیگر نویسندگان را برانگيخت، با انتشار  اثري به نام ((THE DUNCIAD در مقام پاسخ برآمد. این اثر تلخ زبان که در سال 1742 گسترده‌تر شد، نویسندگان، دانشمندان و منتقدان مخالف آرای «پوپ» را به باد تمسخر می‌گرفت.
سرانجام فرشته مرگ فرود آمد و‌ «الکساندر پوپ» نیز پس از  56 سال زندگی، در تاریخ 30 ماه می 1744 میلادی درگذشت و تمام املاکش را برای «مارتا بلونت» به ارث گذاشت. با رشد تدریجی «روماتیسیم» در انگلستان، سبک شعری «پوپ» جای خود را به آثار شاعران نو داد و همانند خالقش به تاریخ ادبیات پیوست. تا دهه 1930 میلادی، هيچ گونه اقدام جدی برای احیای آثار «الکساندر پوپ» صورت نگرفت.
 
برگرفته از :
http://www.mandegar.info

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 09 اردیبهشت 1394 ساعت: 4:47 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگينامه اقليدس

بازديد: 203

زندگينامه اقليدس

اقلیدس 
رياضيدان يوناني ( 323ق.م – 283ق.م )


«اقلیدس» پسر «نوقطرس بن برنیقس»، ریاضی دان، منجم و هندسه دان بزرگ تاریخ است که در سال 323 ق.م متولد شد. اقلیدس ریاضیدان یونانی در شهر اسکندریه مصر زندگی می کرد و کتاب معروف «اصول هندسه» را در این شهر بزرگ آموزشی نوشت. «اصول هندسه»، کتاب درسی اقلیدس بود که بیش از 2000 سال مورد استفاده قرار گرفت. «ژولیو سزار»، «آیزاک نیوتون»، «جرج واشنگتن» و «آلبرت انیشتین» همگی هندسه مسطحه مقدماتی را از روي کتاب اقلیدس فرا گرفتند. اقلیدس این درک علمی را به وجود آورد که تنها گردآوری واقعیت ها کافی نیست، بلكه باید به واقعیت ها نظم منطقی داد و آنها را خلاصه و نظام مند کرد، تا اصول کلی به دست آیند. اقلیدس با دقت تمام، کتاب خود را سازماندهي کرد. بدين ترتيب كه ابتدا تمام دانسته های مربوط به موضوع را جمع آوری کرده، بسياري از تعاریف و حقایق اساسی یا بدیهیات را معرفی کرد، مابقي کتاب را به طور منطقی مرتب نموده و برهانهای گمشده را پیدا کرد. او نتایج هندسه خود را با استفاده از برهانهای ریاضی و بر مبنای بدیهیات و اصول موضوع یا فرض هایی که در ابتدای کتاب خود آورده است، تکامل بخشید.
فرض پنجم اقلیدس، اصل موضوع موازی بودن است : از نقطه ای خارج از یک خط ، تنها یک خط می توان به موازات آن رسم کرد. اصل موضوع موازی بودن، اثبات می كند که مجموع زواياي داخلی هر مثلث برابر 180 درجه است. قرنها بعد، «کارل گاوس» ریاضیدان بزرگ ، این مشاهدات را مورد آزمایش قرار داد. او از تلسکوپ های قوی و تجهیزات نقشه برداری دقیق برای اندازه گیری زاویه های مثلث با ضلعهای چند کیلومتری استفاده کرد. با در نظر گرفتن خطای آزمایش، مجموع زواياي داخلی هر مثلث، همانگونه که اقلیدس گفته بود، 180 درجه شد. اصل موضوع موازی بودن، امروزه همچنان به عنوان یک فرض محسوب مي شود. ریاضیدانانی از جمله گاوس، فرض های دیگری را به منظور دیدن آنچه که روی می دهد، جانشین کردند. اخترشناسان اعتقاد دارند که برخی از هندسه های نااقلیدسی، می توانند کاربردهایی در جهان واقعی داشته باشند. مثلا ریاضیات حاکم بر ستاره های نوترونی، ممکن است نا اقلیدسی باشد.
كتاب « مبانی هندسه»، مرجع كاملي در زمينه هندسه مسطحه، تناسب، خواص اعداد و هندسه فضایی است. اقليدس در این کتاب ثابت مي كند كه تعداد اعداد اول، بی نهایت است.
معروفترین نقل قول اقلیدس مربوط به گفته ای است که در پاسخ به بطلمیوس اول، پادشاه مصر و لیبی، بيان داشته است. به بطلمیوس پیشنهاد شده بود که هندسه را پیش اقلیدس بخواند. بطلمیوس پی برد که فهم قضایای هندسه برای او مشکل است و از اقلیدس درخواست کرد که راه ساده تری برای آموزش آنها انتخاب کند. اقلیدس سریعاً پاسخ داد كه در هندسه راه شاهانه وجود ندارد.
از زندگی شخصی اقلیدس عملاً چیزی شناخته شده نیست. احتمالاً وی پیش از سفر به اسکندریه، در آتن تحصیل کرده است. او مبانی هندسه را در یونان نوشت که پس از ترجمه متن عربی آن به زبان لاتین، به دست دانشمندان دوران رنسانس رسید.
شهرت اقليدس به دليل نوشتن مجموعه اصول ( 13 کتاب) است. این کتابها حاوی اصول و قضایای هندسی بودند و بیش از 2000 سال پایه ریاضیات را تشکیل می دادند. 
در واقع این کتابها چنان واضح نوشته شده بودند که نسخه اصلاح شده آنها تا اوایل سالهای 1900 میلادی هنوز در مدارس استفاده می شد. این کتابها مبتني بر کارهای خود او و دیگر ریاضیدانان یونانی از جمله هیپوکرات از اهالی کیوس (قرن پنجم ق.م)، تئودیوس، تئاتتوس، و ادوکسوس است. در این کتابها فرمولهای هندسی، مانند فرمولهای تهیه شده توسط ریاضیدان و فیلسوف یونانی فیثاغورث ( تقریباَ570 تا    500 ق.م ) برای محاسبه اندازه دایره، کره، و حجم اشکال فضایی منتظم ارائه شده است. این کتابها همچنین به عنوان زیربنای ریاضیات جدید محسوب مي شوند. ديگرموضوعات مورد بحث در اصول، عبارتند از: اپتیک (نورشناسی) و پرسپکتیو (علم مناظر) . کار اقلیدس به عربی ترجمه شد و در سراسر اروپا و خاورمیانه گسترش يافت. 
او همچنين کتابی به نام «جومطی یا» تالیف کرده است که در یونانی آن را« اسطروشیا» مي نامند و معنی آن« اصول هندسه» می باشد. اقلیدس در حدود 300 ق.م، و دوران حکومت بطليموس اول (حدود 367 تا حدود 283ق.م) در مصر، مدرسه ای را در اسکندریه مصر تاسیس نمود كه مرکز مطالعات علمی یونانی شد. در کتاب برهان آمده است : « اقلیدس به معنی کلید هندسه می باشد، چرا که اقلی به زبان یونانی یعنی کلید و دس به معنای هندسه است».
اگر چه بعضی از قضایای اقلیدس هنوز معتبر است، اما ریاضیدان و فیزیکدان معروف، آلبرت انيشتین (1879-1955م) ثابت کرد که هندسه اقلیدس در سراسر فضا و زمان معتبر نیست. اقلیدس تالیفاتی نیز درباره موسیقی و موضوعات دیگر دارد. او در سال 283 ق. م در گذشت. 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 09 اردیبهشت 1394 ساعت: 4:46 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 185

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس