سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط arash

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره زندگينامه مادر ترزا

بازديد: 335

مادر ترزا
راهبه ي کاتولیک آلبانیایی و بنيانگذار امور خیریه در هند (1910- 1997)
 

"اگنس گونکسا بوجاکسیو" (مادر ترزا) دختر یک خواربار فروش آلبانیایی در 27 اوت سال 1910 در "اسکوپي" یوگسلاوی به دنیا آمد.
کشیشان یوگسلاوی که در ناحیه ي بنگال هندوستان خدمت مي كردند، در مورد راهبه‌هایی به ‌نام "خواهران لورتو "بسیار سخن مي گفتند و اگنس تمایل داشت برای خدمت به آنها بپيوندد. از این رو پس از گفتگويي با یک مادر روحانی که سرپرست این گروه بود، در سن هجده سالگی برای دوره ي کارآموزی و فراگیری زبان انگلیسی به کشور ایرلند رفت و در اول دسامبر ۱۹۲۸ پس از سه ماه آموزش با چند دختر جوان دیگر رهسپار هندوستان شد. آنها چند هفته بعد در تاریخ ششم ژانویه به "کلکته" رسیدند؛ ششم ژانويه روزی است که کلیسای کاتولیک آن را به یادبود دیدار "مجوسیان" از عیسای نوزاد و دادن هدایا به او جشن می‌گیرد. در آن روز کسی نمی‌توانست حدس بزند که ورود این دختر جوان چه هدیه ي پر ارزشی برای شهر کلکته به شمار مي رود.
اگنس در ۲۴ ماه می ۱۹۳۱ و در سن ۲۱ سالگی، نخستين سوگند موقتی خود را مبنی بر فقر پاکدامنی و فرمانبرداري یاد کرد. مدت کوتاهی از این تعهد نگذشته بود که رهسپار شهر "دارجلینگ" در کوهپایه ي هیمالیا شد تا در بیمارستانی خدمت کند. در آنجا بود که فقر و تهیدستی مردم، اثر بجای‌ ماندنی بر انديشه و خدمت او گذاشت. پس از پايان دوره‌اش در دارجلینگ، دوباره به کلکته بازگشت و سرگرم کار آموزش شد. سرانجام، اگنس در سن ۲۷ سالگی، سوگند و تعهد هميشگي خود را یاد کرد و نام خود را به ترزا تغییر داد. ترزا نام یک راهبه ي فرانسوی بود که در زندگی کوتاهی که داشت، خدا را با کارهای کوچک روزمره و خسته کننده با کمال خوشی و رضایت خدمت کرده و نام خدمت خود را "طریق کوچک" نامیده بود. خواهر ترزای جوان هم به پیروی از قهرمان خود، روش "طریق کوچک" را در پيش گرفت.
پس از آن به عنوان یک راهبه ي سوگند خورده در مدرسه ي "مریم مقدس" که تنها مدرسه ي کاتولیک کلکته بود سرگرم کار شد. بيشتر دانش ‌آموزان این مدرسه از تبار اروپایی و از خانواده‌های نسبتاً ثروتمند کلکته بودند، اما در همین رفت و آمدها از صومعه به مدرسه بود که با محرومیت‌ها و فقر و تهیدستی مردم در خیابان‌های کلکته مواجه شد. رفته رفته می‌دید که نمی‌تواند در پشت دیوار‌های بلند صومعه پنهان شود و عمر خود را در آرامش و سکوت آنجا بسر ببرد. او سخنان عیسی را بسیار جدی می‌گرفت و چون می‌دید که عیسی - با گفتن اینکه "آنچه به یکی از این برادران کوچکتر من کردید به من کرده‌اید" (متی ۲۵:‏۴۰) - خود را با فقرا همسان می‌داند، او هم می‌خواست با خدمت به انسانهاي محروم جامعه ي خود عیسی را خدمت کند.
خواهران روحانی در صومعه ي کلکته هر سال یکبار برای تجدید قوا و دعا و تفکر به "دارجلینگ" سفر می‌کردند. در راه این سفر (۱۹۴۶)، در هنگام دعا اتفاقی برای خواهر ترزا افتاد که مسیر زندگی و خدمت او را به کلی تغيير داد. وي در مورد این ماموریت ویژه بیان داشت:
"روزی در یکی از قطارهای محلی نشسته بودم كه احساس کردم خدا مرا به محله های کثیف و پرجمعیت می راند، بدین طریق ماموریت جدیدی به من واگذار شد."
خودش می‌گفت این واقعه در حقیقت، "رسالت اندرون رسالت" بود. در طی این سفر خدا به روشي ساده، اما در عین حال تکان دهنده، او را براي خدمت به فقیران کلکته فراخوانده بود. اما این رسالت آنچنان هم عملی و بی‌دردسر نبود. او اکنون مدیر یک مدرسه ي شناخته شده و برجسته بود. از این گذشته به صومعه و جماعت مذهبی خود تعهد داشت و نمی‌توانست و نمی‌خواست به تعهدات و وظایف خود پشت ‌پا بزند. از این رو پس از اینکه در مورد این موضوع دعا کرد آن را با کشیشی که مورد اعتمادش بود در میان گذاشت و قرار شد وی در فرصتی مناسب آن را با "اسقف اعظم" در میان بگذارد و نظر او را جویا شود.
خواهر ترزا این تصمیم را با آرامی و خوشی پذیرفت و بر اين باور بود که اگر این ندا و الهام از سوي خدا بوده‌ است، بدون شك عملی خواهد شد. سرانجام پس از حدود دو ‌سال انتظار اجازه نامه‌ای به دستش رسید که با آن می‌توانست به عنوان یک راهبه در محیط خارج از صومعه خدمت کند، اما می‌بایست پیمان فقر و پاکدامنی و فرمانبرداري را وفادارانه پاس دارد. خواهر ترزا در مورد جدا شدن از صومعه گفت:
"ترک صومعه ي لورتو برای من از ترک خانواده‌ام دشوارتر بود و قربانی بیشتری می‌نمود، اما کاری بود که باید انجام می‌شد. این فراخوان، رسالت من بود و می‌دانستم که باید بروم. تنها چیزی که نمی‌دانستم این بود که چگونه به هدف برسم!" 
روزی که خواهر ترزا صومعه را ترک گفت، به جای لباس رسمی راهبه‌ ها با مدل اروپایی، یک ساری ساده ي سفید با حاشیه ي آبی پوشيده بود که همه ي زنان فقیر بنگالی می‌پوشیدند. لباسی مناسب با خدمت و زندگیش در خیابانها و محله‌های کثیف و فقیر کلکته! 
او کلبه ي کوچکی را در منطقه ي فقیرنشین "موتی جهیل" کلکته برای زندگی پیدا کرد. در آن محله ي محروم و با دیدن بچه های ولگرد و تهیدست به این فکر افتاد که برای آنها مدرسه‌ای برپا كند.
او می‌دانست که خواندن و نوشتن، کلید زندگی بهتر برای آنها به شمار مي رود. در عین حال، این کار فرصتی به او می‌داد که اصول ابتدایی بهداشت را به آنها بیاموزد. از این رو زمین متروکی را پیدا کرد و از کسی خواست که علفهاي آن را بزند و سرگرم کار شد! نه میزی بود و نه صندلی و نه تخته ي سیاه! تنها شماري کودک مشتاق و آموزگاري مشتاق‌تر که با چوبی بر روی شنها الفبا را به آنها می‌آموخت. شمار بچه‌ها زیاد شد و او دست تنها و در فقر به خدمت فروتنانه ي خود ادامه می داد. مادر ترزا مي دانست که تنها راه برای درک نیاز‌های بینوایان این است که خودش هم فقیر باشد و تنها راه برای اینکه او را بپذیرند این بود که یکی از خودشان بشود.
بتدریج چند نفر از خواهران روحانی و شاگردان گذشته اش به او پيوستند و یکی از دوستانش به نام "مایکل گومز"، طبقه ي دوم منزلش را در اختیار آنها گذاشت. "مایکل گومز" بر اين باور بود که وجود خواهر ترزا در زیر بام خانه‌اش، یک برکت الهی است. 
نیاز‌ها زیاد بود و فقر و بدبختی از هر گوشه بیداد می‌کرد. خواهر ترزا فروتنانه بيان مي دارد:
"برای سنجش اولویت‌ها هیچ نقشه‌ای نمی‌کشیديم؛ به محض اینکه درد و بدبختی را در جایی می‌دیديم، کاری را آغاز می‌کردیم و خدا به ما نشان می‌داد که چه باید کرد." 
خواهر ترزا و همراهانش از هر روشی برای کمک به تهیدستان بهره مي گرفتند. مثلا برای سیر کردن فقرا، غذا‌های اضافی سازمان‌های خیریه ي هر ناحیه را جمع كرده و به گرسنگان می‌دادند. ساعات کار آنها حد و مرزي نداشت و تا زمانی که می‌توانستند روی پا بایستند خدمت می‌کردند.
وظایف آنها هم حد و مرزی نداشت، از هیچ کاری ابا نداشتند و مراقبت از افراد در حال مرگ و بچه‌های ولگرد و مریض را وظیفه ي خود می‌دانستند. آنها به کسانی خدمت می‌کردند که هیچکس دیگر برایشان ارزشی قائل نبود. برای آنها هر انسانی با وجود مریضي و کثیفي و معیوب بودن، اهمیت داشت. بچه‌های دور انداخته شده در زباله، زنان جوان با بچه‌های نامشروع [ =ناروا ]، پیران به حال خود رها شده در انتظار مرگ و رانده شدگان جامعه برای آنها بی‌نهایت ارزشمند بودند. مادر ترزا مي گفت:
"هنگامی که فقیری از گرسنگی می‌میرد به این دلیل نیست که خدا از او بي خبر مانده است، بلكه از آن رو است که ما از رفع نیاز‌های آن شخص سر باز زده‌ایم... ."
در آن زمان در خیابان‌های کلکته ۲۰۰ هزار نفر بی‌خانمان زندگی می‌کردند. بسیاری از آنها مبتلا به بیماری‌های عفونی و خطرناک و در حال مرگ بودند. روزی مادر ترزا زنی را در کنار جوی خیابان یافت که آنقدر ضعیف و بی‌حرکت به گوشه‌ای افتاده بود که موشها و مورچه‌ها بدن او را جویده بودند. مادر ترزا او را بغل کرد و تا نزدیکترین بیمارستان با خود برد. کارکنان بیمارستان از پذیرفتن او سر باز زدند. اما مادر ترزا آنقدر آنجا ایستاد تا بیمارستان تختی به آن زن بینوا داد. سالها بعد وقتی از او پرسیدند که تلاش کوچک تو برای رسیدگی به این فلاکت بزرگ به کجا رسید؟ پاسخ داد:
"اگر من آن روز آن زن را از جوی خیابان برنداشته بودم، امروز هزاران انسان برای یاری به فقرا به کمک من نمی‌شتافتند."
این نیاز باعث شد که در سال ۱۹۵۲ خانه‌ای برای بيماران در حال مرگ بنا کنند که آن را "نیرمال هیریدی" نامیدند؛ یعنی خانه ي قلب پاک. اين مركز در نزدیکی معبد کالی (الهه تخریب) قرار داشت. 
در سال ۱۹۶۲ خواهر ترزا تابعیت هندوستان را پذیرفت و "بنياد خیریه ي مبشرین نیکوکاری" او از سوي کلیسای کاتولیک به رسمیت شناخته شد و كنيه ي او از خواهر ترزا به "مادر ترزا "تغییر یافت.
برای آنها بچه‌های یتیم و سر راهی، قشر مهمی از جامعه به شمار مي آمدند. آنها بچه‌ها را از خیابانها به خانه ي کوچکی که برای این کار در نظر گرفته بودند می‌بردند و از آنها پرستاری و مراقبت مي كردند. بسیاری از این کودکان بسیار کوچک و ضعیف و مریض بودند و با همه ي کوشش و تلاش خواهران، باز هم امیدی برای زنده ماندنشان نبود. اما مادر ترزا بر اين باور بود که آنها دست كم برای چند ساعت کوتاه در زندگی شان طعم محبت و ملایمت را خواهند چشید.
ثروتمندان و حتی تهیدستانی که وضع بهتری نسبت به بینوایان کلکته داشتند، به آنها کمک می‌کردند. براي نمونه، در سال ۱۹۷۳ میلادی یک ساختمان را که پيش تر برای آزمایش هاي شیمیایی بکار می‌بردند به او هدیه کردند. او این مكان را "هدیه ي محبت" نامید. فقیران کلکته برگهای خالی و سبز نارگیل و کاغذ‌های دور ریخته شده را جمع‌آوری می‌کردند و به این مكان می‌آوردند و زنان و مردان فقیر و بی چيز از آنها حصیر، طناب، کیف و پاکت ساخته و از اين راه امرار معاش می‌کردند.
در کلکته صد‌ها نفر مبتلا به بيماري جذام بودند؛ این افراد را - که از سوي اجتماع و خانواده مطرود بودند - نمی‌شد به خانه‌هایی که برای مراقبت و پرستاری بینوایان دایر شده بود انتقال داد. از این رو درمانگاه‌های سیاری برای کمک به جذامیان تشکیل داده شد و خواهران هر هفته به ناحیه‌ای برای عیادت و پرستاری جذامیان فرستاده می‌شدند. تا اینکه در یک زمین متروکه در "تیتاگارا"، درمانگاهی موقتی برای درمان جذامیان برپا نمودند و هزاران جذامی در آن مداوا شدند.
در ازای خدمات و کار‌های بزرگ مادرترزا، گروههای گوناگون و دولتها به او مدالها و جوایز بسیاری اهدا نمودند و در سال ۱۹۷۹ جایزه ي صلح نوبل به او داده شد. جالب توجه اینکه هنگام دریافت نوبل چنین بیان نمود که:
"من به نام یک فقیر این جایزه را دریافت می کنم."
وي در پایان مراسم از برپایی ميهماني ويژه جلوگیری به عمل آورد و خواهان خرج هزینه های آن برای نیازمندان گردید.
مادر ترزا در پنجم سپتامبر ۱۹۹۷ در سن ۸۷ سالگی در دفتر مرکزی جماعت مذهبی خود درگذشت. با پخش این خبر، اندوه فراواني سراسر شهر کلکته را فرا گرفت. هزاران نفر به دفتر مرکزی شتافتند تا چهره ي او را برای آخرین بار ببینند و ادای احترام کنند. او در سيزدهم سپتامبر در شهر "کلکته" به خاک سپرده شد. در تمام ادیان الهی از او به عنوان یک "قدیسه" یاد کرده اند.  وي در سال ۲۰۰۳ از سوي "پاپ ژان ‌پل دوم" آمرزیده شناخته شد.
در چهره ي او با آن قد خمیده همواره سادگی فقیرترین انسانها مشاهده می شد و با وجود برخورداری از شهرت بسیار، نه سخنران و نه نظریه پرداز بود. چهره ي تابناک وی با چین و شکنهای بسیار، پژواک رویارویی با انسانهای تیره روز اماکنی همچون "بوپال"، "بیروت"، "چرنوببل"، منطقه ي زلزله زده ي آمریکا، ساکنین سیاهپوست آمریکای جنوبی و آسایشگاه ایدز شهر نیویورک بود. 
 
 
برگرفته از :
 
blog.360.yahoo.com
biography.blogsky.com
fa.wikipedia.org

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 04 اردیبهشت 1394 ساعت: 16:58 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگينامه لویی پاستور

بازديد: 177

لویی پاستور 
شيميدان فرانسوي ( 1822- 1895 )
 

«لویی پاستور» کاشف بزرگ جهان، در 27 دسامبر سال 1822 در شهر «دول» از شهرهای فرانسه پا به عرصه حیات نهاد. وي در یک خانواده تهیدست متولد شد و پدرش هم به کار دباغی مشغول بود، با این حال توانست تحصیلات خود را با استعدادی درخشان به پایان برساند. پاستور درجه لیسانس خود را از کالج سلطنتی Besancon  گرفته، پس از اخذ دکترا در سن 26 سالگی و در سال 1848 به سمت استاد شیمی دانشگاه «استراسبورگ» و در سال 1857 به سمت ریاست آکادمی علوم ( میل ) برگزيده شد. او همچنین از اعضاي اصلی فرهنگستان فرانسه بود و مجلس، ماهانه 25000 دلار مقرری برای او تعیین کرده بود. 
 
آغاز فعالیتهای پاستور و کشف مفهوم انانتیومری 
پاستور در سال 1848 آزمایشهایی را در مدرسه نرمال در پاریس انجام داد. چند سال بعد، همان آزمایشها او را بر آن داشت تا پیشنهادی را مطرح کند که اساس و مبنای شیمی فضایی است. او برای کشف تجربه در بلور نگاری، مشغول تکرار کارهای یک شیمیدان دیگر بر روی نمکهای تارتریک اسید بود. او در این آزمایشها چیزی را دید که قبلا کسی به آن توجه نکرده بود؛ وي مشاهده نمود كه سدیم آمونیوم تارترات غیر فعال نوری به صورت مخلوطی از دو نوع بلور متفاوت وجود دارد که تصویر آینه‌ای یکدیگرند.
او با استفاده از یک ذره‌بین و یک پنس با دقت و کوشش فراوان، مخلوط را به دو توده کوچک مجزا کرد : یکی بلورهای راست دست و دیگری چپ دست. اگرچه مخلوط اصلی از نظر تاثیر نور قطبی، غیر فعال بود، اما بلورهاي حلال در آب از خود فعالیت نوری نشان می‌دادند. به علاوه، چرخش ویژه هر دو محلول دقیقا با هم برابر، اما با علامت مخالف بود.
یکی از محلولها نور پلاریزه مسطح را به سمت راست و محلول دیگر به همان مقدار، به سمت چپ می‌چرخاند. این دو مخلوط در سایر خصوصیات کاملا مشابه هم بودند. پاستور نتیجه گرفت که اختلاف چرخش نوري در محلول، مربوط به مولکولها بوده، و به بلور بستگی ندارد. وی به اين نتيجه رسيد که مولکولهایی که اين بلورها را تشکیل می‌دهند، مانند خود بلورها تصویر آینه‌ای یکدیگرند.
بنابراین پاستور به وجود ایزومرهایی پي برد که ساختمان آنها تنها از نظر تصویر آینه‌ای و خواص آنها فقط از نظر جهت چرخاندن نور پلاریزه متفاوت بود و به این ترتیب، مفهوم «انانتیومری» توسط پاستور کشف شد. 
 
کشف میکروب توسط پاستور 
پاستور از مشاهده اين امر كه مواد آلی، نور قطبی را منحرف می‌سازند، حدس زد که باید موجودات زنده ریزی در این کار دخالت داشته باشند. وقتي به مطالعه میکروسکوپی پرداخت، مشاهده کرد که تخمیر شیره چغندر، نتیجه عمل موجودات بسیار ریزی می‌باشد که به شکل کپک است و در تخمیر ناقص همین کپک با کپک دیگر، تولید جوهر شیره می‌نماید. وي به اين جمع بندي رسيد كه برای جلوگیری از عمل موجودات مزاحم که مانع تخمیر می‌شوند، باید آن را جوشاند.
پاستور عقیده داشت که اگر شراب در معرض هوا باشد، ترش شده، تبدیل به سرکه می‌شود. این نظریه، منجر به کشف یکی از بزرگترین معماهای عالم گردید و آن، وجود جهان موجودات بسیار ریز بود که میکروب نام دارد. پاستور، نظریه بوجود آمدن خودبخودی را رد کرد. او  نتیجه این مطالعه را در سوم اوت 1857 به آکادمی علوم ارائه داد و ثابت كرد که مخمر احتیاج به کنترل دارد تا بتواند زندگی كند و اظهار داشت که شیر مانند شراب، ترش نمی شود، مگر اینکه موجودات ریزی به داخل آن راه یابند و همین موجودات، اگر بوسیله جوشاندن و حرارت دادن از بین بروند، دیگر نه چیزی تولید می‌شود و نه عمل تبخیر صورت می‌گيرد.
پاستور اعلام داشت که عامل بسیاری از امراض، همین موجودات ذره‌بینی می‌باشند و با این اکتشاف، خدمت بزرگي به بشریت نمود.
 
اثبات چرخه حیات 
پاستور اين نكته كه هر چیز نابود می‌شود، از طرف دیگر بوجود می‌آید را که لاوازیه حدس زده بود، بر مبناي علمي اينگونه بيان نمود : 
 «بعد از مرگ، موجودات ذره‌بینی که روی نعش قرار دارند، از فقدان هوا استفاده کرده و به زاد و ولد می‌پردازند و با تجزيه نعش، آن را متعفن می‌سازند. آنگاه مواد حاصل از تجزیه جسم مرده به مصرف تغذیه حیوانات و نباتات دیگر می‌رسد و به این طریق به حیات ادامه می‌دهند ».
 
اکتشافات دیگر پاستور 
پاستور در سال 1881، واکسن سیاه‌زخم را برای علاج قطعی بیماری گوسفندان کشف كرد. بعد از آن برای درمان بیماری هاری مطالعه فراوان نموده، نتیجه مطالعات خود را در سال 1885بر روی انسان آزمایش نمود و از آن تاریخ به بعد، انسان را از مرض هاری نجات داد. همچنین تحقیقات زیادی در مورد عمل باکتريها از جمله انگور به شراب نمود. پاستور در سال 1895، در حومه پاریس درگذشت و جسد  وی در محل انستیتو پاستور به خاک سپرده شد. 
 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 04 اردیبهشت 1394 ساعت: 16:57 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگينامه لاپلاس

بازديد: 195

لاپلاس 
رياضيدان فرانسوي ( 1749- 1827 )
 

«پیتر سیمون لاپلاس» در 23 مارس 1749 در حوالی «پون لوک» فرانسه و در خانواده اي فقير متولد شد. او به محض اینکه ریاضیدان مشهوری شد و افتخاراتی کسب نمود، اصل و نسب خود را مخفی نگاه داشت. لاپلاس در یکی از روزهای سال 1770برای ملاقات « دالامبر» ریاضیدان معروف  به خانه او می رود و با وجود توصیه هایی که مي كند، کمک قابل توجهی از طرف ریاضی دان بزرگ نسبت به او نمی شود. لاپلاس مایوس نمی شود و نامه ای برای دالامبر می فرستد و در آن، افکار خویش را درباره اصل مکانیک شرح می دهد. دالامبر به محض خواندن نامه، نویسنده را احضار می کند و به او می گوید : «همان گونه كه مي دانيد، من به توصیه و سفارش ترتیب اثر نمی دهم، ولی شما برای معرفي خود، راه خوبي را انتخاب كرديد». دالامبر فوراً لاپلاس را به سمت استاد در مدرسه نظامی پاریس انتخاب می کند. 
در مرحله اول لاپلاس نوشته هایی درباره مسائل حساب انتگرال، اختر شناسی، ریاضی، کیهان شناسی، نظریه بازیهای بخت آزمایی و علیت تالیف کرد. در این دوره سازنده، وی سبک، شهرت، موضع فلسفی و برخی شیوه های ریاضی خود را ساخته و پرداخته کرد و برنامه ای برای پژوهش در دو زمینه – احتمالات و مکانیک آسمانی – تنظیم نمود و بقیه عمر را به تحليل ریاضی درباره آنها پرداخت. در مرحله دوم ، در هر دو زمینه به نتایج عمده ای رسید که منجر به شهرت وي گرديد و بعدها آن نتايج را در رساله های بزرگ خود «مکانیک سماوی» (1799 – 1825) و «نظریه تحلیلی» (1812) گنجاند. اطلاع از بخش اعظم این مسائل از طريق برخي روش هاي رياضي صورت گرفت که او در آن زمان یا قبل از آن، ابداع کرده بود. مهمترین آنها عبارتند از توابع مولد، که از آن پس به نام وی خوانده شدند. روش بسط نیز كه در نظریه دترمینان ها به نام وی ثبت گردید، تغییر مقادیر ثابت به منظور رسیدن به راه حلهای تقریبی در انتگرال گیری عبارتهای اختر شناسی و ابع گرانشی تعمیم یافته است که بعدها با دخالت پواسون به صورت تابع پتانسیل برق و مغناطیس قرن 19 در آمد. همچنین در طی همین دوره بود که لاپلاس به سومین حوزه علایقش – یعنی فیزیک که با همکاری لاوازیه در زمینه نظریه گرما بود، وارد گردید و تا حدودی در نتیجه آن همکاری، تبدیل به یکی از اعضای مؤثر حلقه درونی مجمع ملی شد. 
اولین مسئله مورد توجه لاپلاس، پيگيري کار اسحاق نیوتن بود. زیرا اسحاق نیوتن، به قانون اصلی مکانیک آسمانی دست یافته بود و لاپلاس می خواست این قانون را در مورد تمام اجسام منظومه شمسی به کار گيرد. وي شروع به تعیین قوانین مکانیک سیارات کرد تا نشان دهد که این اجسام نيز مانند سایر اجسام، تابع قوانین فیزیکی هستند. اولین موضوعی که لاپلاس نزد خود مطرح كرد، موضوع ثبات دستگاه شمسی بود که آیا به وضعی که دارد، می ماند یا بالاخره ماه روی زمین سقوط می کند و سیارات بر جرم خورشید پرتاب شده و معدوم می گردند؟ اسحاق نیوتن هم این سؤال را مطرح کرده و به این نتیجه رسیده بود که باید گهگاهی دست خداوند در کار بیاید و حرکات آنها را به جریان عادی برگرداند. اما لاپلاس گفت كه اگر چه وضع سیارات نسبت به خورشید تغییر می کند، ولی این تغییرات تناوبی است. لاپلاس تمام این اکتشافات را در كتابي با عنوان «مکانیک آسمانی» منتشر ساخت، ولی چون فهم مطالبش برای همگان مقدور نبود، لذا تصمیم گرفت کتابی دیگر بنویسد که مردم عادی هم از آن بهره مند گردند. این کتاب تحت عنوان «شرح دستگاههای جهانی» منتشر شد. 
لاپلاس علاوه بر نجوم و ریاضیات، استادی عالیقدر در علم فیزیک بود و درباره لوله های موئین و انتشار امواج صوتی، مطالعات فراوانی داشت. از مهمترین آثار لاپلاس، مي توان به « تئوری تحلیلی احتمالات» در سال 1812اشاره نمود. لاپلاس دانشمندی بی همتا بود كه متاسفانه نسبت به تمام حکومتهایی که بر سر كار مي آمدند، راه تملق  در پيش می گرفت و از آنها استفاده می کرد. در مقابل ناپلئون تا زانو تعظیم می کرد و به همین علت بود که از طرف امپراطور به مقامهای کنت، سناتور و ریاست مجلس سنا دست يافت. با وجود این، وقتی ناپلئون اسیر شد به او پشت کرد و به عزلش رای داد و خود را در دامان لویی هجدهم انداخت و از طرف او به سمت رئیس کمیته تجدید تشکیلات مدرسه پلی تکنیک و عضو مجلس عیان انتخاب شد. با تمام این اوصاف، جوانان را تشویق نموده و به آن ها کمک می کرد؛ به طوری که روزی یکی از اکتشافات جوان ناشناسی بنام بیو از طرف آکادمی مورد تمجید قرار گرفت. لاپلاس او را نزد خود خواند و معلوم شد كه این اکتشاف قبلاً از سوي لاپلاس مورد مطالعه قرار گرفته است. 
وي اواخر عمر را در آرکوری نزدیک پاریس در عمارت ییلاقی خود که نزدیک دوستش برتوله بود، گذارنید. او روز 5 مارس 1827 در سن 78 سالگی در گذشت؛ در حالی که آخرین كلامش این بود : آنچه می دانیم بسیار ناچیز و آنچه نمی دانیم، عظیم و وسیع است.
 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 04 اردیبهشت 1394 ساعت: 16:56 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگينامه لودویگ وان بتهوون

بازديد: 347

لودویگ وان بتهوون 
موسيقيدان آلماني (1770- 1827)
 

لودويگ وان بتهوون در 17 دسامبر سال 1770 در شهر بن آلمان ديده به جهان گشود. وی به عنوان بزرگترين موسیقیدان تاریخ در دوران کلاسیک و آغاز دوره رومانتیک بشمار مي رود. پدرش «یوهان وان بتهوون» اهل هلند (فلاندر آن زمان) بود و مادرش «ماگدالِنا کِوِریچ وان بتهوون» تبار اسلاو داشت.
خانواده او در اصل بلژيکي بودند. پدرش نوازنده دربار بن بود كه علاقه‌ ديوانه‌واري به مشروب داشت. او يک خواننده و آهنگساز لاابالي بود که هميشه تلاش مي کرد از راههاي آسان، هزينه زندگي خانواده اش را تامين کند ؛ از مادر بتهوون هميشه به عنوان بانويي مهربان و خوش‌قلب ياد مي‌شود. بتهوون نيز از مادرش به عنوان بهترين دوست خود ياد مي‌كرد. 
خانواده‌ بتهوون هفت فرزند داشتند كه تنها 3 پسر از آنها زنده ماند و لودويگ پسر ارشد خانواده بود. لودويگ در شرايطي به دنيا آمد که والدينش داغدار مرگ برادرش «لودوينگ ماريا» بودند و اين غم تا پايان عمر بر زندگي بتهوون سايه افکند. او به سرعت دريافت كه  پدر ، غمگين مرگ برادر است و کوچکترين شيطنتي از جانب وي خشم پدر را برمي انگيزد. مادرش پيوسته داستان هايي از پدر بزرگش «کپل ميستر» روايت مي کرد ، تا پندارهاي مثبت از يک مرد را در ذهن کودکش پديد آورده و جديت و خشم بي مورد پدر را در سايه آنها پنهان کند و در نهايت، پدر بزرگ به الگوي زندگي لودويگ تبديل شد. نخستين آموزش هاي موسيقي او در سن 5 سالگي آغاز شد. اولین معلم موسیقی بتهوون پدرش بود. يوهان وان بتهوون اعتقاد داشت كه به سرعت مي تواند اين کودک را به عنوان پديده دنياي موسيقي به جهان معرفي کند. به همين خاطر آموزش پيانو را از سنين خردسالي آغاز کرد. بتهوون در همان اوايل كودكي به موسيقي علاقه‌ نشان داد و پدرش روز و شب به تعليم وي همت گماشت. اين آموزش حتي پس از تمرين‌هاي روزانه يا بازگشت از نوازندگي در سالن‌هاي موسيقي ادامه داشت. بدون شك، اين كودك استعداد خدادادي داشت و پدرش آرزوي پرورش موزارت ديگري از وی را در سر مي‌پروراند. بعد از آن، بتهوون تحت آموزش «کریستین گوت‌لوب نیفه» قرار گرفت. نيفه پي‌برد كه بتهوون تا چه حد در موسيقي با استعداد است. بنابراين علاوه بر آموختن موسيقي، بتهوون را با آثار فلاسفه كهن و نوين آشنا كرد.
همچنین بتهوون تحت حمایت مالی شاهزاده اِلِکتور (همان درباری که پدرش در آن کار می‌کرد)، قرار گرفت. بتهوون در سال1782 و در سن 12سالگي نخستين اثر خود را نوشت. اين اثر، 9وارياسيون در گام سي‌‌مينور براي پيانو بود كه بر روي مارشي از «ارنست كريستون درسلر» نوشته شده‌بود.
نيفه در سال1783 يعني يك سال بعد مجله‌اي با عنوان «مجله‌ موسيقي» منتشر نمود و درباره‌ دانش‌آموز خود نوشت : ‹‹ اگر او به همين منوال پيش برود، بدون شك موزارت جديدي خواهد شد››.
در ژوئن1784 و به سفارش نيفه، لودويك در حالي كه تنها 14سال داشت، به عنوان نوازنده‌ ارگ در دربار «ماركسيميليان فرانز» عضو هيئت گزينش شهر كوگولن منصوب شد. اين شغل به او اين توان را داد كه با محافل ديگري علاوه بر محفل خانوادگي و دوستان آشنا شود؛ او با افرادي آشنا شد كه تا آخر عمر به عنوان دوست در كنار وي بودند كه از جمله آنها مي‌توان به خانواده‌ «ري‌يس»، «فان برونينگ»، «چارمينگ اله‌ئونور»، «كارل آمندا» كه يك نوازنده‌ي ويولون بود و دكتر «فرانز گرهارد وگلر» اشاره كرد. پرنس ماكسميليان فرانز از استعداد بتهوون با خبر بود. از اين رو، در سال1787 او را به وين فرستاد تا با موزارت ديدار كرده و مراتب موسيقي خود را افزايش دهد. از وين به عنوان شهري ياد مي‌شود كه مهد فرهنگ و موسيقي بود.
اسناد و مدارك روشني درباره‌ي ديدار موزارت و بتهوون وجود ندارد ولي در برخي اسناد آمده است كه موزارت گفته است: «نام او را فراموش نكنيد. به زودي اين نام بر سر زبان‌ها جاري خواهد شد.»
وقتي بتهوون در وين بود، نامه‌اي به دست او رسيد و از وي خواسته‌شد به بن برگردد، چرا كه مادرش در حال مرگ بود. او در سن ۱۷ سالگی ( 17 ژوئيه 1787) مادر خود را از دست داد و با درآمد اندکی که از دربار می‌گرفت، مسئولیت دو برادر کوچکترش را برعهده داشت.
وي در سال ۱۷۹۲ به وین نقل مکان کرد و تحت آموزش «ژوزف هایدن» قرار گرفت. ولی هایدن پیر در آن زمان در اوج شهرت بود  و زمان بسیار کمی را می‌توانست صرف بتهوون بکند. به همین دلیل، بتهوون را به دوستش یوهان آلبرشت‌برگر معرفی کرد. از سال ۱۷۹۴ بتهوون به صورت جدی و با علاقه شدید، نوازندگی پیانو و آهنگسازی را شروع کرد و به سرعت، به عنوان نوازنده چیره ‌دست پیانو و نیز کم‌کم به عنوان آهنگسازی توانا، سرشناس شد. 
 بتهوون بالاخره شیوه زندگی خود را انتخاب کرد و تا پایان عمر به همین شیوه ادامه داد : به جای کار برای کلیسا یا دربار (کاری که اکثر موسیقیدانان پیش از او می‌کردند)، به کار آزاد پرداخت و خرج زندگی خود را از برگزاری اجراهای عمومی و فروش آثار و نیز دستمزدی که عده‌ای از اشراف بدليل توانایی هايش به او می‌دادند، تأمین می‌کرد.
زندگی او به عنوان موسیقیدان به سه دوره «آغازی»، «میانی» و «پایانی» تقسیم می‌شود :
 
دوره آغازی
در دوره آغازی (که تقریباً از سال ۱۸۰۲ آغاز می‌شود)، کارهای بتهوون تحت تأثیر هایدن و موتزارت بود، و به تدریج دید وسیع‌تری در کارهایش پيدا كرد. بعضی از آثار مهم وی در دوران آغازی : سنفونی‌های شماره ۱ و ۲، شش کوارتت زهی، دو کنسرتو پیانو، دوازده سونات پیانو (شامل سوناتهای مشهور پاتِتیک و مهتاب).
 
دوره میانی
دوران میانی کمی بعد از بحران روحی بتهوون به علت کری آغاز شد. آثار بسیار برجسته‌ای که درون مایه اکثر آنها شجاعت، نبرد و ستیز است در این دوران شکل گرفتند. این آثار بزرگ‌ترین و مشهورترین آثار موسیقی کلاسیک را شامل می‌شود. آثار دوره میانی : شش سنفونی (شماره‌های ۳ تا ۸)، سه کنسرتو پیانو (شماره‌های ۳ تا ۵) و تنها کنسرتوی ویولن، پنج کوارتت زهی (شماره‌های ۷ تا ۱۱)، هفت سونات پیانو (شماره‌های ۱۳ تا ۱۹) شامل سوناتهای والدشتاین و آپاسیوناتا، و تنها اپرای بتهوون «فیدلیو».
 
دوره پایانی
دوره پایانی فعالیتهای بتهوون در سال ۱۸۱۶ آغاز شد. آثار دوران پایانی بسیار قابل ستایش اند و آنها را می‌توان عمیقاً متفکرانه و تا حد زيادي، بیانگر سیمای شخصی بتهوون توصیف کرد. همچنین بیشترین ساختار شکنی‌های بتهوون را در آثار این دوره می‌توان یافت (به طور مثال، کوارتت زهی شماره ۱۴ در دو دیِز مینور دارای ۷ موومان است، همچنین بتهوون در آخرین موومان سمفونی شماره ۹ خود از گروه کُر استفاده کرده). آثار برجسته این دوره : سونات پیانوی شماره ۲۹ هامرکلاویر، میسا سولمنیس، سمفونی شماره ۹، آخرین کواتت‌های زهی (۱۲ - ۱۶) و آخرین سونات‌های پیانو (۲۰ - ۳۲). بتهوون در این زمان شنوایی خود را به طور کامل از دست داده بود.
با توجه به عمق و وسعت مکاشفات هنری بتهوون، همچنین موفقیت وی در قابل درک بودن برای دامنه وسیعی از شنوندگان، هانس کلر موسیقیدان و نویسنده انگلیسی اتریشی‌تبار، بتهوون را اینچنین توصیف می‌کند : «برترین ذهن در کل بشریت».
 
شخصیت
بتهوون بیشتر اوقات با خویشاوندان و بقیه مردم  درگير بود و با آنان به تلخی برخورد می‌کرد. شخصیت بسیار مرموز او برای اطرافیانش به مانند یک راز باقی ماند. لباسهایش هميشه کثیف بود و در آپارتمانهای بسیار به هم ریخته زندگی می‌کرد. طی ۳۵ سال زندگی در وین، حدود چهل بار مکان زندگی‌اش را تغییر داد. در معامله با ناشرانش همیشه بی‌دقت بود و اکثر اوقات مشکل مالی داشت.
بتهوون پس از مرگ برادرش گاسپار، مدت ۵ سال بر سر حضانت برادر زاده‌اش کارل با بیوه گاسپار نزاع قانونی تلخی داشت. سرانجام بتهوون در این نزاع پیروز شد. ولی این پیروزی برای کارل فاجعه بود؛ زندگی با یک کر، مرد بی زن و غیر عادی در بهترین شکل اش هم وحشتناک بود. سرانجام کارل اقدام به خودکشی کرد (البته خودکشی کارل منجر به مرگ نشد) و بتهوون که سلامتی‌اش حالا کمتر شده بود، زیر بار آن خرد شد.
بتهوون هیچگاه در خدمت اشراف وین نبود. وي اعتقاد داشت که هنرمندان به اندازه اشراف قابل احترام‌اند. در یکی از روزهای ملاقات گوته با بتهوون در سال ۱۸۱۲ چنین نقل می‌کنند : «روزی گوته و بتهوون در کوچه‌های وین در حال قدم زدن بودند. جمعی از اشراف زادگان وینی از مقابل آنها در حال عبور از همان کوچه بودند. گوته به بتهوون اشاره می‌کند که بهتر است به کناری بروند و به اشراف زادگان اجازه عبور دهند. بتهوون با عصبانیت می‌گوید که «ارزش هنرمند بیشتر از اشراف است. آنها باید کنار روند و به ما احترام بگذارند». گوته بتهوون را رها می‌کند و در گوشه‌ای منتظر می‌ماند تا اشراف زادگان عبور کنند. کلاهش را نیز به نشانه احترام بر می‌دارد و گردنش را خم می‌کند. بتهوون با همان آهنگ به راهش ادامه می‌دهد. اشراف زادگان با دیدن بتهوون کنار می‌روند و راه را برای عبور وی باز می‌کنند و به وی ادای احترام می‌کنند. بتهوون هم از میان آنها عبور می‌کند و فقط کلاهش را به نشانه احترام کمی با دست بالا می‌برد. در انتهای دیگر کوچه منتظر گوته می‌شود تا پس از عبور اشراف زاده‌ها به وی بپیوندد».
بتهوون در سال ۱۸۰۹ تهدید کرد که پستی را خارج از اتریش خواهد پذیرفت، اما سه نفر از نجبا ترتیبات خاصی برای نگهداشتن وی در وین به عمل آوردند. شاهزاده کینسکی، شاهزاده لوبکوویتز، آرشیدوک رودلف برادر امپراتور و شاگرد بتهوون، داوطلب پرداخت حقوق سالانه به او شدند. تنها شرط آنها برای این قرار بی‌سابقه در تاریخ موسیقی این بود که بتهوون به زندگی در پایتخت اتریش ادامه دهد.
 
موسیقی
بسیاری معتقدند موسیقی بتهوون بازتاب زندگی شخصی اوست که در اکثر اوقات تجسمی از نبرد و نزاع همراه با پیروزی است. مصداق این توصیف را می‌توان در اکثر شاهکارهای بتهوون که بعد از یک دشواری سخت در زندگی‌اش پدید آمدند، یافت. بتهوون در سال ۱۸۰۲ در هایلیگنشتاد (روستایی خارج از وین) وصیت نامه‌ای خطاب به دو برادرش نوشته که به وصیتنامه هایلیگنشتاد معروف است. پس از واقعه هایلیگنشتاد و غلبه بر یأس اش از ۱۸۰۳ تا ۱۸۰۴ سمفونی عظیم شماره ۳ خود به نام«اروئیکا» را که نقطه تحول در تاریخ موسیقی است، تصنیف کرد. طی مبارزه چند ساله‌اش برای قیمومیت کارل، بتهوون کمتر آهنگ ساخت و وینی‌ها شروع به زمزمه کردند که کار او تمام است. بتهوون شایعات را شنید و گفت : «کمی صبر کنید، بزودی چیزی متفاوت خواهید فهمید» و اینطور شد. بعد از ۱۸۱۸ مسائل داخلی بتهوون مانع از انفجار خلاقیت او نشد و بعضی از بزرگ‌ترین آثارش : میسا سولمنیس، سمفونی شماره ۹، آخرین سوناتهای پیانو و آخرین کوارتتهای زهی را به وجود آورد. او از سال ۱۸۰۰ به ناشنوایی تدریجی خود پی برد. برای یک آهنگساز و نوازنده هیج اتفاقی نمی‌تواند ناگوارتر از ناشنوایی باشد، اما حتی آن هم نتوانست مانعي جدی‌ برای بتهوون باشد. آخرین کارهای او شگفتی خاصی دارند، و مملو از معانی مرموز و ناشناخته هستند. بتهوون را بزرگترین هنرمند تاریخ موسیقی و پیانو می دانند.
 
مرگ
بتهوون از سلامت کمی برخوردار بود، مخصوصاً بعد از سن ۲۰ سالگی، زمانی که درد در ناحيه شکم او را آزار مي داد. اما وي علاوه بر این مشکلات جسمی، درگیر چندین مشکل روحی نیز بود، که ناکامی در یک سری روابط عشقی از جمله آن‌ها مي باشد. در سال ۱۸۲۶ سلامت وی به شدت به خطر افتاد، تا اینکه یک سال بعد در ۲۶ مارس ۱۸۲۷ از دنیا رفت. در آن زمان تصور می‌شد مرگش به دلیل مرض کبد بوده‌است، اما تحقیقات اخیر بر اساس دسته‌ای از موهای بتهوون که پس از مرگش باقی مانده، نشان می‌دهد که مسمومیت سرب باعث بیماری و مرگ نابهنگام وی بوده است (مقدار سرب خون بتهوون ۱۰۰ برابر بیشتر از مقدار سرب در خون یک فرد سالم بود). 
از بتهوون تنها نامه اي برجاي مانده که هنوز مخاطبي براي آن يافت نشده است؛ نامه اي که روزي يکي از لطيف ترين هنرمندان دنيا براي محبوبش نگاشت و هرگز به مقصد نرسيد .در میان آثار شناخته شده وی می‌توان از سمفونی نهم، سمفونی پنجم، سمفونی سوم، سونات پیانو پاتتیک، مهتاب و هامرکلاویر، اپرای فیدلیو و میسا سولمنیس نام برد.
 
داستان دیدار بتهوون و لیست
هر چند بتهوون در اواخر عمر، قدرت شنوایی خود را تقریباً بطور کامل از دست داده بود، اما پس از آنکه در سیزدهم آوریل سال 1823فرانتس لیست (Franz Liszt) کنسرت بسیار جذابی با پیانو اجرا کرد، بتهوون 53 ساله که در آن زمان در محل کنسرت حضور داشت، بر پیشانی این نوجوان 12 ساله بوسه ای زد و از نوازندگی فوق العاده او تشکر كرد.
در تایید علاقه بتهوون به نوازندگی لیست، ایلکا هورویتز بارنی (Ilka Horovitz-Barnay)  از نوازنده های توانای پیانو می گوید : 
« بهترین خاطره ای که من از لیست دارم، مربوط می شود به هنگامی که او راجع به اولین دیدارش با بتهوون صحبت کرد». وي اینگونه بیان مي دارد : 
« یازده ساله بودم که معلم پیانوی من آقای چرنی (Czrny) مرا به بتهوون معرفی کرد. چرنی قبلاً بارها راجع به من با بتهوون صحبت کرده بود و علاقمند بود که مرا به او معرفی کند تا شاهد نوازندگی من باشد. اما بتهوون علاقه به تماشای نوازندگی افراد حرفه ای نداشت و اغلب از این کار سر باز می زد». 
بالاخره پس از پیگیری های زیاد چرنی روزی بتهوون گفت : « پس فقط برای رضایت خدا این کودک سرکش را به اینجا بیاورید». 
ساعت حدود ده صبح بود که ما وارد خانه محل زندگی بتهوون شدیم. من کمی دچار دست پاچگی شده بودم، اما چرنی مرا دلداری می داد و تشویق به آرامش می کرد. بتهوون پشت میز کارش در کنار پنجره نشسته بود و برای چند دقیقه به ما دو نفر با حالت عجیبی نگاه کرد. سپس خیلی سریع دو کلمه به چرنی گفت که من متوجه نشدم، اما بعد از آن چرنی فوری به من اشاره کرد که باید پشت پیانو بروم.
 اولین قطعه ای که زدم از یکی از شاگردان و موسیقیدانان مورد علاقه بتهوون یعنی فردیناند رایس (Ferdinand Ries) بود. پس از اتمام آن بتهوون از من پرسید : آیا می توانم یک فوگ (Fugue) از باخ بزنم. من هم با جرات تمام، فوگ باخ در دو مینور (C Minor) را انتخاب کردم. پس از اجرای این قطعه، بتهوون به من گفت: 
«آیا می توانی این قطعه را در گام دیگری اجرا کنی؟»
من از عهده این کار بر آمدم و پس از اجرای آخرین میزان، متوجه صورت قرمز و بر افروخته و نیز چشمان متحیر بتهوون شدم که به نزدیک من آمده بود. از ترس در حال مرگ بودم که ناگهان لبخندی در صورت جدی او ظاهر شد.
او مرا بغل کرد و چند باری با مهربانی دستانش را بر سر من کشاند و زیر لب اینگونه گفت :
« بله او یک شیطان کوچک است».
پس از آن جرات من گل کرد و با گستاخی از بتهوون پرسیدم : «آیا اجازه می دهید یکی از کارهای شما را بنوازم؟ »
بتهوون با لبخندی که برلب داشت، سر خود را تکان داد و من اولین موومان از کنسرتو پیانو بتهوون در دو ماژور (C Major) را اجرا کردم. پس از آن بتهوون مرا بغل کرد و پیشانی مرا بوسید و گفت :
«ادامه بده، تو یکی از خوشبخت ترین ها هستی! سرنوشت تو اینگونه خواهد بود که برای مردم شور و هیجان به ارمغان بیاوری و این بزرگترین سعادتی است که یک نفر می تواند به آن دست پیدا کند». 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 04 اردیبهشت 1394 ساعت: 16:56 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگينامه لائوتسه

بازديد: 195

لائوتسه
فيلسوف چيني ( 604 – 531 ق. م )
 

«لائوتسه» با نام اصلي «لی اره»، معروف به «استاد کهن» یا «پیر استاد» بوده است. تا آنجايی که مدارک تاریخی نشان مي دهد، او به احتمال زياد، اولین فیلسوف مشهور چینی در زمان سلسله چو مي باشد. اما برخي بر اين باورند که چنین شخصی هرگز وجود نداشته است.
«لائوتسه» در قرن پنجم يا ششم قبل از ميلاد، «آيين تائو» را پايه گذاري کرد. وي از فلاسفه بزرگ چين به شمار مي رود. «لائوتسه» به معناي حکيم سالخورده است. بنا به افسانه هاي چيني، نام او «وين لي» مي باشد که در سال 604 ق.م در ايالت «چو» متولد شده و در سال 524 ق.م نيز وفات يافته است. کتاب مقدس آيين او «تائو ته کينگ» (کتاب طریقت و تقوی) شامل 81 قطعه کلمه قصار است.
وي بنيانگذار فلسفه و مذهب تائوئیسم است؛ مذهبی که آزادیخواه بوده و بر پایه رفتار نیک بنیان نهاده شده که تشریفات و رسوم مذهبی را بیهوده می داند. یکی از مورخان چینی به نام «سزوما چی ین» می نویسد : 
«لائوتسه از نيرنگ و فرومايگي سیاستمداران نفرت داشته و از شغل خود که کتابدار کتابخانه سلطنتی بوده، خسته می شود و چین را ترک می کند و هيچ كس به طور دقيق نمی داند که او در کجا و چگونه از دنیا رفته است». 
جريان «تائوئيزم» به عنوان يک دين ملي و ميهني در مقابل «بوديسم» که يک دين بيگانه و راه يافته به چين بود، قرار گرفت.
كسي كه از آيين تائو پيروي مي كند، مبناي باور خود را بر «وحدت وجود» قرار مي دهد و با دوري از سخنان و ظواهر مادي و کنار گذاشتن عقل و اصرار بر سکوت، سعي در مکاشفه قلبي براي رسيدن به اصل تائو دارد. پيروان تائو در عين عمل به دستورات اين دين مي توانند از ساير اديان نيز پيروي كنند. در آئين تائو، تقواي سه گانه زير شهرت فراوان دارد :
اقتصاد، سادگي در زندگي، اخلاق و نيکي به همه.
«تائوئيزم» با جنگ و خونريزي به شدت مخالف است. قتل، دزدي، فريب، نافرماني از پدر و مادر، لاابالي گري و عدم توجه به خانواده، گناه است و مجازات دارد.
تائو ﴿(Tao  به معنى راه، خدا، خرد، واژه، معنا و منطق است. تائو بى شکل و بى نام، ناديدنى، ناشنيدنى، غير قابل درک، ولى کامل ترين و برترين است. آرام و خاموش، اما در جنب و جوش ابدى است، خود را تغيير نمى دهد، ولى عامل تمامى تغييرها و دگرگونيهاست. ابدى و بى نهايت است و ريشه هستى، مادر و آفريننده بودني ها و همه جهان است. انسان، وابسته به زمين است و زمين وابسته به آسمان ﴿کهکشان﴾ و آسمان وابسته به تائو و تائو وابسته به خودش و بس. همه چيز از تائو سرچشمه گرفته و به سوى او باز خواهد گشت. 
طبق اصول «تائوئیسم»، بدترین شكل حکومت آن است که به دست فیلسوفان اداره می شود؛ چرا که  هر گونه سیر طبیعی را با فرضیه نابود مي كنند و نقش آنها در ایراد سخنرانیها و خطابه های افراطي، جلوه دادن افکار و پیچیده نمودن باورها، خود علامت بی لیاقتی آنها در عمل و فعالیت است. لائوتسه می گوید : 
«کسانی که هوشمند باشند، مبارزه و گفت و گو نمی کنند... آن کس که سعی می کند با دانایی خود بر کشوری حکومت کند، آفت آن کشور است. اما آن کس که چنین نمی کند، نعمتی است برای کشور». 
در مذهب «تائوئیسم»، مرد با استعداد و شخص روشنفکر خطری برای دولت و کشور به شمار مي رود؛ زیرا همه چیز را با ترازوی مقررات و قوانین می سنجد و همیشه در قالب مقررات و قوانین فکر می کند. چنین شخصی می خواهد جامعه را مانند علم هندسه بنا کند و متوجه نیست که چنین مقرراتي، آزادی حیات را به كمترين ميزان مي رساند. لائوتسه می گوید :
«به طور يقين در سلطنت، افزایش محدوديت موجب ازدیاد فقر در مردم است. هر چه که بر منافع مردم افزورده شود، بی نظمی در کشور و قبیله نيز افزايش مي يابد. هر چه که مردم در کارها مهارت بیشتري داشته باشند، فريب و حیله و شیوه های عجیب بيشتري ظاهر می شود. به هر ميزان که قانون بیشتري وضع گردد، بر تعداد دزدان و غارتگران نيز افزوده می شود. طبیعت در زمان باستان، مردم و زندگی را ساده و صلح آمیز قرار داده و تمام جهان در شادی می زیسته، اما مردم با كسب علم، زندگی را با اختراعات خود، مبهم و پیچیده نمودند و کل معصومیت اخلاقی و ذهنی را از کف داده، از صحراها به شهرها رو آورده، شروع به تحریر کتب نمودند و تمام بدبختیهای بشری و غیره از آنجا ریشه گرفته است. 
اگر دولت و کشور دچار بی نظمی است، شایسته نیست که آن را اصلاح نمايیم و یا تغییری در آن ايجاد كنيم، بلکه شایسته است که هر فردي، زندگی خود را با انجام منظم تکالیف همراه سازد. هرگاه مقاومت با زد و خورد و مقابله همراه گردید، شایسته است که دعوا نکنی یا جنگ برپا نسازی، بلکه با خاموشی و آرامی، خود را کنار بکشی و با تسلیم و صبر، پیروز شوی...عدم مقاومت به مراتب بیشتر از عمل، منجر به پیروزی می گردد». 
لائوتسه می گوید : 
«هرگاه تو جنگجوئی نکنی و حاضر به جنگ و دعوا نشوی، هیچ کس در این کره خاکی قادر نخواهد بود که با تو به جنگ برخیزد... من نسبت به کسانی که خوب هستند، خوبم و نسبت به کسانی که خوب نیستند، هم خوبم و بدین ترتيب، همه چیز و همه کس خوب خواهد شد. من نسبت به کسانی که صمیمی هستند، صمیمی ام و نسبت به کسانی که صمیمی نیستند، هم صمیمی ام و بدین ترتيب، همه چیز و همه کس صمیمی خواهد بود... نرمترین چیزها در عالم با نرمی بر سخت ترین چیزها غلبه می کند و از عهده آن بر می آید. در عالم، هیچ چیز نرمتر یا ضعیفتر از آب نیست. با وجود این برای حمله در برابر محکمترین چیزها، هیچ چیز بهتر از آب نيست». 
«آن کس که راه را می شناسد، درباره آن یک کلمه هم سخن نمی گوید و آن کس که درباره آن سخن می گوید، آن را نمی شناسد. آن کس که می داند، نمی گوید و آن کس که می گوید، نمی داند. مرد خردمند به هیچ وجه اهمیتی براي ثروت و قدرت قايل نيست، بلکه خواسته هاي خود را به حداقل بودیسم كاهش می دهد». 
«کنفوسیوس» در سن سی و چهار سالگی برای دیدار از لائوتسه که آخرين روزهاي عمر خود را سپري مي كرد، به شهر «لویانگ» پایتخت «چو» رفت و از انديشه هاي وی آگاهی یافت. فلسفه لائوتسه به نظر كنفوسيوس عجیب رسید و بعدها درصدد ایجاد فلسفه عکس آن بر آمد. کنفوسیوس در این ملاقات از پیر استاد خواست که به وی اندرزی دهد. لائوتسه با بیانی كوتاه و مرموز و تند، کنفوسیوس را پند داد : 
«... خود را از شر غرور، خودبيني، طمع، ناز، تظاهر و هدفهای دور و دراز رها کن. رفتار تو چیزی به اینها نمی افزاید. این است اندرز من به تو». 
«سزوما چی ین» مورخ بزرگ چینی حکایت می کند که کنفوسیوس با شنیدن این کلمات، حکمت آن را درک کرد و آن را حمله و اهانت به خویشتن نپنداشت و پس از ملاقات با لائوتسه، ماموریت خود را آغاز نمود.
 
برگرفته از :  
http://ahmadrezataheri.blogfa.com
http://www.ismajma.com
http://www.falsafeh.com
 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 04 اردیبهشت 1394 ساعت: 16:55 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 212

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس