سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط arash

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره زندگينامه ویلیام شکسپیر

بازديد: 598

ویلیام شکسپیر 
نمايشنامه نويس انگليسي (1564- 1616 )
 

در اوایل قرن شانزدهم میلادی در دهکده ای نزدیک شهر «استرتفورد» در ایالت واریک انگلستان، زارعی به نام ریچارد شکسپیر زندگی می کرد. یکی از پسران او «جان» در حدود سال 1551 در شهر استرتفورد به شغل پوست فروشی مشغول شد و «ماری آردن» دختر یک کشاورز ثروتمند را به همسری برگزید. ماری در 26 آوریل 1564 پسری به دنیا آورد و نامش را «ویلیام» گذاشت. این کودک به تدریج پسری فعال ، شوخ و شیطان شد ، به مدرسه رفت و زبان لاتین و یونانی را فرا گرفت. ولی به علت کسادی شغل پدرش ناچار شد برای امرار معاش، مدرسه را ترک کند و شغلی برای خود برگزیند. برخی می گویند كه او ابتدا شاگرد يك قصاب شد و چون از دوران نوجوانی دلبستگی شديدي به ادبیات داشت، در موقع کشتن گوساله خطابه می سرود و شعر می گفت. 
در سال 1582 موقعی که هجده ساله بود، دلباخته دختری بیست و پنج ساله به نام «آن هثوی» از دهکده مجاور شد و با یکدیگر عروسی کردند و به زودی صاحب سه فرزند شدند. از آن زمان، زندگی پر حادثه شکسپیر آغاز شد و به قدری تحت تأثیر هنرپیشگان و هنر نمایی آنان قرار گرفت که تنها به لندن رفت تا موفقیت بیشتری کسب کند و بعداً بتواند زندگی مرفه تری برای خانواده خود فراهم نماید.
پس از ورود به لندن، به سراغ تماشاخانه های مختلف رفت و در آنجا به حفاظت از اسبهای مشتریان مشغول شد، ولی کم کم به درون تماشاخانه راه یافت و به تصحیح نمایشنامه های ناتمام پرداخت و کمی بعد روی صحنه تئاتر آمد و به ایفاي نقش پرداخت. بعداً وظایف دیگر پشت صحنه را به عهده گرفت. این تجارب گرانبها برای او بسیار مورد استفاده واقع شد و چنان با مهارت کارهایش را پیگیری کرد که حسادت هم قطاران را برانگیخت. 
در آن دوره هنرپیشگی و نمایشنامه نویسی حرفه ای محترم و محبوب تلقی نمی شد و طبقه متوسط که تحت تأثیر تلقینات مذهبی قرار داشتند ، آن را مخالف شئون خویش می دانستند. تنها طبقه اعیان و طبقات فقیر بودند که به نمایش و تماشاخانه علاقه نشان می دادند. در آن زمان بود که شکسپیر قطعات منظومی سرود که باعث شهرت او شد و در سال 1594 دو نمایش کمدی در حضور ملکه الیزابت اول در قصر گوینویچ بازی کرد و در 1597 اولین کمدی خود را به نام «تقلای بی فایده عشق» در حضور ملکه نمایش داد و از آن به بعد، نمایشنامه های او مرتباً تحت حمایت ملکه به صحنه تئاتر می آمد. 
الیزابت در سال 1603 زندگی را بدرود گفت، ولی تغییر خاندان سلطنتی باعث تغییر رویه ای نسبت به شکسپیر نشد . جیمز اول به شکسپیر و بازیگرانش اجازه رسمی برای نمایش اعطا کرد . نمایشنامه های او در تماشاخانه «گلوب» که در ساحل جنوبی رود تیمز قرار داشت ، بازی می شد. بهترین نمایشنامه های شکسپیر درهمین تماشاخانه گلوب به اجرا درآمد. هرشب شمار زیادی از زنان و مردان آن روزگار به این تماشاخانه می آمدند تا شاهد اجرای آثار شکسپیر توسط گروه پر آوازه «لرد چیمبرلین» باشند. اهتزاز پرچمی بر بام این تماشاخانه نشان آن بود که تا لحظاتی دیگر اجرای نمایش آغاز خواهد شد . در تمام این سالها خود شکسپیر با تلاشی خستگی ناپذیر - چه در مقام نویسنده و چه به عنوان بازیگر- کار می کرد . این گروه، علاوه بر آثار شکسپیر، نمایشنامه هایی از سایر نویسندگان و از جمله آثار «کریستوفر مارلو» و نویسنده نو پای دیگر به نام «جن جانسن» را نیز به اجرا در می آورند ، اما آثار «ویلیام شکسپیر» بیشترین تعداد تماشاگران را به آن تماشاخانه می کشید.
شکسپیر بزودی موفقیت مادی و معنوی به دست آورد و سرانجام در مالکیت تماشاخانه سهیم شد. این تماشاخانه در سال 1613 در ضمن بازی نمایشنامه «هانری هشتم» سوخت و سال بعد، دوباره افتتاح شد ، که آن زمان دیگر شکسپیر حضور نداشت ، چون با ثروت سرشار خود به شهر خویش برگشته بود. شکسپیر در سال 1610 یعنی در 46 سالگی دست از کار کشید و به استرتفورد بازگشت، تا در آنجا از هیاهوی زندگی در شهر لندن دور باشد. چرا که حالا دیگر کم و بیش آنچه را که در همه آن سالها در جستجویش بود، به دست آورده بود. نمایشنامه هایی که در این دوره از زندگی اش نوشت، عبارتند از« زمستان» و «توفان» که اولین بار در سال 1611 به اجرا در آمدند. 
در آوریل سال 1616 شکسپیر چشم از جهان بست و گنجینه بی نظیر ادبی خود را برای هموطنان خود و تمام مردم دنیا بجا گذاشت . آرمگاه او در کلیسای شهر استرتفورد قرار دارد و خانه مسکونی او با وضع اولیه خود همیشه زیارتگاه علاقمندان به ادبیات بوده و هر سال در آن شهر جشنی به یاد این مرد بزرگ برپا می گردد.

مجموعه آثار 
با توجه به تعداد نمایشنامه هایی که هر ساله از شکسپیر به روي صحنه می رفت، می توان این طور نتیجه گرفت که او آنها را بسیار سریع می نوشته است. مثلا گفته شده او فقط دو هفته وقت صرف نوشتن نمایشنامه «زنان سر خوش وینزر» (که در سال 1601 اجرا شد) کرده است . شکسپیر بیشتر نمایشنامه هایش را در اتاق کوچکی در انتهای ساختمان تماشاخانه نوشته است. به احتمال زیاد، شکل فشرده ای از نمایشنامه را - از طرح داستان گرفته تا شخصیتها و سایر عناصر نمایشی- با شتاب به روی کاغذ می آورده... بعد آن را کمی می پرورانده و در پایان، زمانی که بازیگرها خود را با نقشهای نمایشی انطباق می دادند ، شکل نهایی آن را تنظیم می کرده است. 
طرحهای شکسپیر اغلب چیز تازه ای نیستند. در حقیقت او این قصه را از خود خلق نمی کرده، بلکه آنها را از منابع مختلفی مثل تاریخ، افسانه های قدیمی و غیره بر می گرفته است. یکی از منابع آثار شکسپیر کتابی به نام «شرح وقایع انگلستان، اسکاتلند و ایرلند» اثر «هالینشد» بوده است. شکسپیر قصه های بسیاری از نمایشنامه هاي خود از جمله «هانری پنجم»، «ریچارد سوم» و «لیر شاه» را از همین کتاب گرفت.
 از دیگر آثاری که از نمایشنامه های شکسپیر به جا مانده است، می توان به : هملت، شب دوازدهم، اتللو، هانری چهارم، هانری پنجم، هانری ششم، تاجر ونیزی، ریچارد دوم، آنطور که تو بخواهی، رومئو و ژولیت، مکبث، توفان، تلاش بی ثمر عشق ... اشاره کرد. 
نمایشنامه رومئو و ژولیت در پنج پرده و بیست و سه صحنه تنظیم شده و اگر نمایشنامه تیتوس اندرونیکوس را به حساب نیاوریم ؛ اولین نمایشنامه غم انگیز شکسپیر محسوب می شود. تاریخ قطعی تحریر آن معلوم نیست و بین سالهای 1591 و 1595 نوشته شده، ولی سبک تحریر و نوع مطالب و قراین دیگر نشان می دهد ، که قاعدتاً بایستی مربوط به سال 1595 باشد. 
هملت بزرگ ترین نمایشنامه تمامی اعصار است. هملت بر تارک ادبیات نمایشی جهان خوش می درخشد و دارای نقاط اوج، جلوه ها و لحظات بسیار کمیک است. می توان بارها و بارها سطری از آن را خواند و هر بار به کشفی تازه نایل شد. می توان تا دنیا ، دنیاست آن را به روی صحنه آورد و باز به عمق اسرار آن نرسید. اين نمايشنامه، انسان را در خود گم می کند، گاه به بن بست می رسد، گاه لحظاتی سرشار از خوشی و لذت می آفریند و گاه انسان را به اعماق نومیدی می کشاند. بازی در این نقش، انسان را با تمام ذهن و روحش درگیر خود می کند و او را در خود فرو می برد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 05 اردیبهشت 1394 ساعت: 15:00 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگينامه ويليام سامرست موام

بازديد: 127

ويليام سامرست موام
نويسنده انگليسي ( 1874- 1965)
 

 «ويليام سامرست موام» ۱۳۰ سال پيش (سال ۱۸۷۴) در سفارت بريتانيا (واقع در پاريس) به دنيا آمد؛ وي با كمك معلم سرخانه زبان انگليسي را فرا گرفت. پدر ويليام مشاور حقوقي ارزنده اي در سفارت بريتانيا در پاريس بود. ويليام تا سن هشت سالگي با مادرش زندگي مي كرد، تا اينكه در آن سال (۱۸۸۲) مادرش در ششمين زايمان، زندگي را بدرود گفت... ويليام اين حادثه را تا زمان مرگ فراموش نكرد و كنار تختخوابش روي ميز كوچكي همواره عكسي از وي مي گذاشت.
دو سال بعد از مرگ مادر؛ پدرش نيز درگذشت (۱۸۸۴)... و چون بخش عمده اي از درآمد پدر صرف نگهداري از خانه مجللشان شده بود، از او ثروت اندكي باقي ماند كه به هر فرزند سالي ۱۵۰ پوند مي رسيد. ويليام پس از مرگ پدر (در ۱۰ سالگي) نزد عمويش كشيش هنري موام اسقف انگليكن در وايت استيبل در نزديكي كنتر بري رفت؛ او مردي سختگير، پرهيزگار و غرق در انديشه هاي خود بود. كتاب « پيرامون اسارت»، داستان اين دوران از زندگي وي بود. ويليام در اين كتاب، خود را «فيليپ كري» و عمويش را «ويليام كري» ناميد و واژه وايت استيبل (به معني اصطبل سفيد) را به بلك استيبل (اصطبل سياه) تغيير داد... ويليام در روابط اجتماعي اش تا آخر عمر به علت لكنت زبان عذاب مي كشيد. در اين كتاب پاي كج و كوله فيليپ، ناتواني گفتاري خود او را نشان مي دهد. ويليام درباره دوران كودكي خود چنين نوشته : 
« كوچك اندام، نحيف، نزار و خجالتي بودم؛ نيروي جسمانيم كم و لكنت زبان داشتم، اما در مقابل، قدرت تحمل ام زياد بود. تك تك آدم ها را دوست مي داشتم، اما اشتياق چنداني به حضور در جمع آنان نداشتم... هيچ گاه در نظر اول از كسي خوشم نيامده است؛ گمان نمي كنم هرگز در كوپه قطار با كسي كه نمي شناختم، حرف زده باشم يا با همسفري در كشتي سخن گفته باشم؛ مگر آنكه او سر حرف را باز كرده باشد... گمان نمي كنم، پسري دوست داشتني بوده باشم ». 
او موعظه ها، سختگيري و خشونت پدر روحاني را به مدت سه سال تحمل كرد و پس از آن، به مدرسه كينگ در كنتر بري فرستاده شد، اما به دليل آزار و اذيت بچه هاي ديگر، نتوانست در آنجا تحصيل كند و با اجازه عمويش يك سال در هايدلبرگ درس خواند.
 
شروع آشنايي با فلسفه
گرايش ويليام به فلسفه در سن ۱۷ سالگي آغاز شد. در كلاس درس فلسفه كونوفيشي (كه استاد مشهوري بود) شركت مي كرد و در وجود شوپنهاور جاني همانند خويش يافت و تمام عمر شيفته اسپينوزا باقي ماند.
 
رمان « ليزاي لمبتي » و تولد نويسنده
ويليام پس از بازگشت به لندن مجبور بود شغلي را برگزيند. ولي به دليل داشتن لكنت زبان نمي توانست مانند ديگر خويشاوندانش به رشته حقوق و يا به كليسا روي آورد. وي به مدت پنج سال در دانشكده پزشكي واقع در جنوب لندن وابسته به بيمارستان سنت توماس در لمبت، پزشكي خواند. بعد از مطالعات زياد، ماترياليسم و دترمينيسم را پذيرفت و نسبت به فقر در پايتخت بريتانياي ثروتمند، ديد تلخي پيدا كرد. از آنجا كه ويليام دانشجوي پزشكي بود، بايد براي دريافت گواهي تعداد معيني زايمان را انجام مي داد. از اين رو، با محله هاي كثيف و فقير نشين لمبت، كه پليس هم غالباً جرات ورود به آنجا را نداشت، آشنا شد. او در اين محله ها، ضايعات اجتماعي و جنگ زندگي عليه گرسنگي، محروميت و مرگ را به چشم ديد. موام در سال ۱۸۹۷ گواهينامه پزشكي خود را دريافت كرد و رماني به نام «ليزاي لمبتي » نوشت كه زاغه ها و تراژديهاي بيمارستان و دانشكده را توصيف مي كرد؛ كتاب مذكور چنان تصوير راستيني از بينوايي به دست مي داد كه خوانندگان بي اختيار مجذوب آن مي شدند. خويشاوندان بورژواي ويليام يكه خوردند و به وحشت افتادند كه؛ آيا اين جوان بيست و سه ساله نمي داند كه اين زاغه ها نتيجه طبيعي ناتواني و بي كفايتي ساكنان آن است و هيچ آدم تحصيل كرده اي، موضوعات توخالي و احمقانه اي از اين قبيل را در كتاب يا خانواده اي اصيل مطرح نمي كند ؟! اين كتاب فروش خوبي داشت و سامرست موام تصميم گرفت به جاي دنبال كردن پزشكي، نويسنده شود.
 
موفقيت نمايشنامه «خانم فردريك»
ويليام براي نويسنده شدن به آموزش دقيق خويش پرداخت. او براي شناخت بيشتر جهان و انسان، به مطالعه علوم و تاريخ روي آورد. از اين رو، آثار بيشتر رمان نويسان بزرگ را خواند، و به تحليل طرح داستان، شخصيت پردازي و سبك آنان پرداخت. ولي طي ساليان دراز نتوانست موفقيتي همسان با موفقيت اولين كتابش به دست آورد. وي تا سال ۱۹۱۴ ده رمان نوشت كه هيچ يك آنقدر فروش نرفت تا دستمزد نويسنده و هزينه چاپ را برگرداند. نمايشنامه هاي وي وضع بهتري داشتند؛ ظرافت و دقتي كه در طرح اين نمايشنامه ها به كار مي گرفت، و همچنين قدرت نگارش گفتگوي شخصيت هاي نمايشنامه، مردم را جلب مي كرد... تا اينكه، پس از شكست شش نمايشنامه اش در سال ۱۹۰۷،  نمايشنامه «خانم فردريك» به موفقيت عظيمي دست يافت؛ و اينگونه بود كه موام در دنياي تئاتر مطرح شد و بعد از نمايشنامه خانم فردريك، به طور همزمان چهار نمايشنامه كمدي او در تئاترهاي لندن به نمايش گذاشته شد. بطوري كه مجله پانچ كاريكاتوري چاپ كرده بود كه در آن، شكسپير در مقابل پوستر تبليغاتي اين چهار نمايشنامه با حسرت و انگشت به دهان ايستاده بود. البته اين نمايشنامه ها نقد نشد و در تاريخ ادبيات جايي پيدا نكرد...
 
تجربه ويليام از جنگ جهاني
وي همچون همينگوي با شغل راننده آمبولانس راهي جنگ جهاني اول شد، و سپس مامور مخفي ضد اطلاعات گرديد. ويليام در سوييس مبتلا به بيماري سل شد و به اميد بازيافتن سلامتي، به آمريكا سفر كرد. در آنجا با گروهي - كه دو تا از نمايشنامه هايش را در آمريكا اجرا مي كرد - به همكاري پرداخت... در سال ۱۹۱۶ با كشتي از سانفرانسيسكو به تاهيتي رفت و براي تسكين خاطراتي كه در ذهنش مانده بود، شروع به نوشتن كتاب «پيرامون اسارت انسان» كرد تا بتواند خاطره ها را به دوران سپري شده و آدمهاي ديگر نسبت دهد. وي نام كتاب خود را از عنوان جلد چهارم اخلاقيات اسپينوزا گرفت؛ اين كتاب (پيرامون اسارت)، از نظر ادبي اثر برجسته اي نبوده و از زيبايي سبك و احساسي جديد و عمق انديشه برخوردار نيست، ولي صادقانه و بي تكلف، مراحل رشد يك انسان را نشان مي دهد؛ در حقيقت، اين كتاب زندگي نامه خود موام است.
 
تجربه ازدواج ويليام
پس از حدود هشت سال كه با زن جواني (كه در كتاب «كيك و آبجو» نام وي را رزي گذاشت)، رابطه داشت، از وي تقاضاي ازدواج كرد، اما او نپذيرفت. در سال ۱۹۱۳ با سيري بارنادو ولكام كه بيوه اي شاداب و سر زنده بود، رابطه برقرار كرد و در حدود دو سال بعد، صاحب فرزندي شد. سال بعد (۱۹۱۶) ويليام و سيري با هم ازدواج كردند. ويليام آن كودك را به فرزندي قبول كرد و از آن وقت تا يازده سال بعد، موام نيمي از سال را با سيري در لندن گذراند و نيم ديگر را در مسافرت و كارهاي ديپلماتيك سپري مي كرد.
 
تجربه شكستي ديگر براي ويليام
در سال ۱۹۱۷ دولت بريتانيا موام را در ماموريتي مخفي و با بودجه اي نامحدود، به سن پترزبورگ فرستاد. دستور اين بود كه روسيه را در حالت جنگ نگهدارد و با كمك نيروهاي دولتي، بلشويك ها را از رسيدن به قدرت باز دارد. اما متاسفانه شكست خورد و بلشويك ها پيروز شدند. وي باز هم مبتلا به بيماري سل شد و به مدت يك سال در آسايشگاهي واقع در اسكاتلند بسر مي برد. سرانجام، سامرست موام در سال 1965میلادی و در سن 91سالگی درگذشت.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 05 اردیبهشت 1394 ساعت: 14:57 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگينامه ویلیام جیمز

بازديد: 295

 

ویلیام جیمز 
پدر روانشناسي مدرن آمريكا و بنیانگذار مکتب پراگماتیسم (1842- 1910)
 

"ويليام جيمز" در يازدهم ژانويه ي سال 1842 در شهر "نیویورک" به دنیا آمد. مادرش، "مری رابرتسون والش جیمز" و پدرش، "هنری جیمز" (بزرگ)، خردمند روحانی و پیرو فلسفه ي "سوئدنبرگ" بود. ویلیام، یک خواهر و سه برادر داشت و بزرگترین فرزند از پنج فرزند خانواده به شمار می‌ رفت. یکی از برادرانش به نام "هنری جیمز" (کوچک)، رمان‌نویس مشهوری شد. خانواده ي ويليام، با استعداد، استثنایی و پرتلاش بودند. تحصیلات رسمی ویلیام جیمز به گونه اي منظم صورت نگرفت. دانش‌اندوزی حقيقي او در محیط خانواده آغاز شد، زیرا دوستان هوشمند و خردمند پدرش بيشتر وقتها به خانه ي آنها می‌آمدند و درباره ي امور گوناگون به بحث و گفتگو مي پرداختند. ویلیام جیمز در مدارس "سوئیس"، "آلمان"، "فرانسه" و "انگلستان" تحصیل کرد و دلبستگي ويژه اي نسبت به علوم طبیعی و نقاشی در او بیدار شد. پدرش با آن که آدم لیبرال و آزادمنشی بود، از ویلیام خواست که به مطالعه ي علوم یا فلسفه بپردازد، اما به دليل پافشاري هاي ویلیام، سرانجام با این خواسته ي او موافقت کرد. در سال 1860، ويليام، آموزش رسمی را برای نقاش شدن آغاز کرد. او بیش از یکسال زیر نظر "ویلیام موریس ‌‌هانت" به آموزش نقاشی پرداخت، اما سختي کار به او فهماند که نقاش شدن کار او نیست. لذا پس از یک سال وارد دانشکده ي "علوم لارنس" در هاروارد شد؛ اما در سال 1864 تغییر رشته داد و به دانشکده ي پزشکی رفت. وي در مأموریتی به برزیل، دچار بیماری آبله شد و از آن زمان تا اواخر عمرش این بیماری او را آزار مي داد. ويليام، درجه ي دکترای پزشکی ‌خود را در سال 1869 دریافت نمود و پس از گذراندن یک دوره بیماری آبله، کار تدریس در دانشگاه "هاروارد" را آغاز کرد؛ ابتدا آناتومی و فیزیولوژی، سپس روانشناسی و سرانجام در سال 1879 به تدریس فلسفه پرداخت. 
او در سال 1878 ازدواج کرد و از روحيه و تندرستي بيشتري برخوردار شد. او یکی از نخستین آزمایشگاه‌های روان‌شناسی تجربی در آمریکا را بنانهاد. کتاب درسی مشهور او به نام "اصول روان‌شناسی" (1890) مورد تحسین و استقبال زیاد قرار گرفت. البته برخی نیز از لحن ادیبانه کتاب او انتقاد کردند كه از آن جمله مي توان به گفته ي ویلهلم ووندت اشاره داشت: 
"این یک کتاب ادبی است؛ بسیار زیباست؛ اما کتاب روان‌شناسی نیست." 
دو سال بعد، ویلیام جیمز نسخه فشرده‌تری از آن کتاب را با نام "روان‌شناسی: دوره ي فشرده" منتشر ساخت. دانشجویان روان‌شناسی از اين دو كتاب بهره ي بسيار بردند..
از دیگر کارهای مهم ویلیام جیمز در حوزه ي روان‌شناسی می‌توان به ارائه ي "نظریه ي هیجان" اشاره کرد كه با كمك روانشناس دانمارکی، "کارل لنگ"، به ارائه ي آن پرداخت و از اين رو به "نظریه ي هیجان جیمز- لنگ" مشهور شد. 
علاوه بر تأثیر فوق‌العاده‌ای که ویلیام جیمز بر روان‌شناسی گذاشت شاگردان معروف و برجسته‌ای نیز در این رشته تربیت کرد که از آن میان می‌توان مری‌ویتون کالکینز، ادوارد تورن رایک، استنلی هال و جان دیوئی را نام برد. 
 
ويليام جيمز، فیلسوف بزرگ عصر و زمانه‌اش بود و فلسفه ي پراگماتیسم* را كه از سوی همشهری امریکایی‌ او، "چارلز ساندرز پیرس" باب شده بود، پذیرا شد و آن را گسترش داد. پذیرش کثرت، روان بودن، گرديدن و شدن و پنهان بودن همه ي چیزها و یک دیدگاه واقع‌بینانه و مبتنی بر عقل موجود ـ نسبت به همه ي جنبه‌های تجربه بشری ـ در کانون انديشه ي او قرار داشت، اما این امر هرگز موجب نمی‌شود که فلسفه ي او یکنواخت و دنیوی شود. وي بر اين باور بود که اگر فکر و اندیشه‌ای مؤثر واقع شود، از نوع فکر و اندیشه ي راستين است و مادامی که موجب دگرگونی در زندگی شود، پرمعنا و ارزشمند خواهد بود. از نگاه او، حقیقت یک امر مطلق، ثابت و تغییرناپذیر نیست، بلکه در اثر تلاش انسان ایجاد می‌شود. از سوي ديگر، بین حقیقت و خیر، پیوندی تنگاتنگ وجود دارد؛ آنچه حقیقت است تبدیل به خیر می‌شود. 
دغدغه ي نهایی او یک امر اخلاقی بود. او می‌خواست روشی فلسفی را برای زندگی و نیز انسانها ارائه دهد. شیوه ي زنده و باروح کلام و نوشتارش، وی را در نزدهمگان محبوب کرد. در سال 1899 که ویلیام جیمز سرگرم بالا رفتن از کوهی در نزدیکی خانه‌اش در "نیوهمپشایر" بود، راه بازگشت خود را گم کردو در نتيجه ي تلاش شدید برای یافتن راه بازگشت از کوه مزبور، ناراحتی قلبي او شدت گرفت. در طول دو سال آینده، كم و بيش زمین‌گیر بود، اما به ناگهان و در کمال حیرت، بهبود یافت و توانست به "هاروارد" بازگردد و شغل سنگين تدریس را از سر گیرد. او در سال 1907 بازنشسته شد و در 1909 کتابي را با نام "یک جهان کثرت‌گرا" منتشر كرد؛ وی در این اثر به گونه اي درخشان به آثار هگل، Fechner و برگسون پرداخته است. پس از چند ماه، ناراحتی قلبی او دوباره بروز کرد و در 26 اوت 1910 در خانه‌اش، واقع در "نیوهمپشایر" درگذشت.
 
برگرفته از :
http://www.ketabnews.com
http://fa.wikipedia.org
http://www.ravanyar.com 


* فلسفه ي پراگماتیسم وی را "عملگرایی" و یا "اصالت دادن به عمل" در زبان فارسی ترجمه کرده اند، اما در یک نگاه اجمالی، "ویلیام جیمز"، منشاء حقیقت را در "سودمند بودن" یک امر و یا قضییه می دانست. حقیقت به چیزی گفته مي شود که "سودمند" و یا "عملی" باشد؛ چیزی که "سودمند" نیست نمی‌تواند "حقیقت" باشد. به همین منظور جانبداران این مسلک را امروزه "عملگرا" ها می نامند. در زبان روزمره به چیز و یا کسی که براي منافع قابل دسترسی کوشش می‌کند، "پراگماتیست" می گویند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 05 اردیبهشت 1394 ساعت: 14:56 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگينامه ويل دورانت

بازديد: 169

 

ويل دورانت
نويسنده و تاريخ نگار مشهور آمريكايي (1885-1981)
 

"ويلیام جمیز دورانت"، مشهور به "ویل دورانت"، نویسنده و تاریخ نگار مشهور در پنجم نوامبر سال 1885 میلادی در "نورث آدامز" ماساچوست به دنیا آمد.
مهمترین اثر ویل دورانت، "تاریخ تمدن" نام دارد که در یازده جلد انتشار یافته است و نام این کتابها عبارت است از : "مشرق زمین" ، "گاهواره ي زمین"، "یونان باستان"، "قیصر و مسیح"، "عصر ایمان"، "رنسانس" ، "اصلاح دینی"، "آغاز عصر خرد"، "عصر لویی چهاردهم"، "عصر ولتر"، "روسو و انقلاب" و "عصر ناپلئون". 
او با اینکه می خواست کشیش شود، اما در دانشگاه، بیشتر دانش ها، از زیست شناسی گرفته تا آموزش و پرورش را تجربه کرد و سرانجام پس از خواندن کتاب "اخلاق" اسپینوزا به سراغ فلسفه رفت، آن را تا دکترا ادامه داد و استاد دانشگاه شد و کتابهای فلسفی زیادی را تألیف كرد. "هنری توماس" یک بخش از کتاب خود را با نام "بزرگان فلسفه" ويژه ي او كرده و نوشته است:
"بزرگترین کار ويل دورانت در فلسفه این بود که انديشه هاي پیچیده ي فلسفی را به زبان ساده بیان کرد. او فلسفه را که دور از دسترس مردم عادی بود به خانه های آنها برد و آن را برای همه قابل فهم کرد." 
اما همه ي اینها دورانت را خشنود نکرد، تا اینکه به گفته ي خود، برای "برآوردن حس کنجکاوی"، سر از تاریخ درآورد و در زمان استادی دانشگاه "کالیفرنیا"، کتاب "تاریخ فلسفه" اش را نوشت که انديشمندان و منتقدان دانشگاه، آن را تحسین کردند. پس از آن بود که دورانت تصمیم به نوشتن "تاریخ تمدن جهان" گرفت.
در حقيقت، او كار پژوهشي و علمي خود را از فلسفه آغاز كرد و با تاريخ به پايان رساند. دورانت پس از گذراندن دوران تحصيل، دانشنامه اش را از دانشگاه "کلمبيا" دريافت كرد.
مدتي خبرنگار روزنامه ي "شب نيويورک" بود و سپس به کار تدريس زبان لاتين، فرانسه و انگليسي در کالج "سيتون هال" پرداخت. در سال 1912 قاره ي اروپا را گشت و در سال 1913 در دانشگاه "کلمبيا" سرگرم تحصيل زيست شناسي و فلسفه شد و از محضر استاداني همچون "ديويي" بهره برد.
او برای نوشتن هر بخش از کتاب به گوشه ای از دنیا سفر می کرد؛ از مصر و ایران تا سیبری و ژاپن. هدف او نوشتن جلد اول کتاب تاریخ تمدن با نام "مشرق زمین، گهواره ي تمدن" بود. پس از چاپ جلد اول، سفرهای دور دنیای او آغاز شد که 50 سال ادامه یافت. در نهایت در سال 1975 نگارش تمامی سي جلد کتاب و همچنین سفرهایش به پايان رسید.
وی در این کتاب توانسته ‌است با بهره گيري از آثار مورخان دیگر، از "هرودوت" تا "آرنولد توین‌بی"، که از ابتدای تاریخ بشر تاکنون زیسته‌اند، مکتب نوینی از تاریخ‌نگاری را به وجود آورد.
بر خلاف دیگر تاریخ‌نگاران که تنها تمرکزشان بر رويدادهاي تاریخی و سیر تمدن بشری بود، وی در اثر خود به عوامل تمدن‌ساز در طول تاریخ نیز توجه نمود. ویل دورانت در اين ارتباط بيان داشت: 
"تمدن رودی است با دو ساحل، اما بیشتر تاریخ نگاران تنها به خودِ رود توجه دارند." 
این نقل قول به این مساله اشاره دارد که تاریخ‌نگاران در بيشتر موارد، نهایت توجه و دقت خود را صرف رودخانه ي در جریان تاریخ نموده‌اند که به طور معمول، پرآشوب و پرهیاهوست و اجازه ي برداشتها و تفسيرهاي درست را نمی‌دهد. در مقابل، او دیدگاه دیگری را مطرح می‌کند که در آن حواشی تاریخ و تمدن (ساحل‌ها)، می‌توانند به اندازه ي خود متن تاریخ مهم باشند. به نظر او، همه ی مردمانی که در طول تاریخ، خانه و مجسمه ساخته يا شعر سراییده اند نيز در شکل گیری تمدن نقش داشته اند.
او با نهايت فروتني بيان کرده است که بدون همسر دلبندش، "آریل"، موفق به نوشتن تاریخ تمدن چند جلدی خود نمی شد که کار تحریر آن نیم قرن طول کشید.
دورانت مطالب کتاب را به آریل دیکته می کرد. دلبستگي این زن و شوهر به يكديگر به اندازه اي بود که در سال 1981 پس از انتقال دورانت به بیمارستان، وقتي آریل از دکتر شنید که شانس زنده ماندن شوهرش اندک است دیگر لب به غذا نزد تا اينكه درگذشت. قلب دورانت نیز پس از این که شنید آریل فوت شده از حرکت باز ماند و به او پیوست و زن و شوهر در یک روز در کنار هم دفن شدند. آریل، سيزده سال جوانتر از دورانت و در گذشته، شاگرد او بود. 
انديشمند تاریخ تمدن در این مجموعه با نگاهی تحلیلی، تاریخ تمدن بشری را مورد بررسی قرار داده است. این مجموعه را مترجمانی چون "احمد بطحایی"، "احمد آرام" و "ع پاشایی" ... به فارسی ترجمه كرده اند. از دیگر آثار ارزشمند این نویسنده ي مشهور ، "تاریخ ادبیات انگلیسي" در سال 1904، "تاریخ فلسفه" در سال 1926 و "تصویرهای زندگی" است که به کمک همسرش آریل دورانت نوشته است. وي پیش از نوشتن کتاب تاریخ تمدن، "اصول حکمت و مسائل اجتماعی دوران معاصر" را تالیف کرده بود. 
دورانت از جوانی به سوسیالیسم به عنوان روشی که خواهد توانست به برابری انسانها در طول زندگانی و رفاه و سعادت آنان بینجامد دل بست و بر خلاف نظر مادرش که مایل بود پسرش کشیش شود، به تحصیل تاریخ، فلسفه و ادبیات پرداخت و مدرس شد و سپس به پژوهش و کار تالیف روي آورد.
مردم قدرشناس، نام دورانت را که به دریافت عالی ترین نشان آزادی نائل شده، نه تنها بر خیابان های شهرها و مدارس و دانشکده ها گذارده اند بلکه شهرک های متعدد، روزنامه و حتی هتل ها را به ياد او نامگذاری کرده اند.
سخنرانی های ويل دورانت درباره ي ادبیات ایران در دهه ي 1950 در دانشگاه "کلمبیا"، ادبیات ایران را به جهانیان شناساند. وی یک جلسه ي تمام، تنها به تفسیر این بیت حافظ پرداخته بود:
"غلام و بنده ي آنم که زیر چرخ کبود        ز هر چه قید تعلق پذير آزاد است"
دورانت درباره ي "فردوسی" گفته است که در میهن دوستی، همتای فردوسی به دنیا نخواهد آمد و از این بابت، ایران، سرزمینی منحصر به فرد در سراسر جهان است. 
ویل دورانت در کتاب "درسهایی از تاریخ" که در سالهای آخر زندگی خود نوشت، می گوید:
 "تاریخ ملتها را باید با توجه به پدیده های علمی جدید نوشت."
دورانت 96 سال عمر کرد و سرانجام در هفتم نوامبر سال 1981 بدرود حیات گفت.
 
 
برگزيده اي از زندگي 
1885  : در پنجم نوامبر در منطقه ي "نورث آدامز" ماساچوست به دنيا آمد.
1900 : وارد كليساي "سان پيترو" گرديد تا کشيش شود.
1903 : کليسا را ترک كرد و از کشيش شدن منصرف شد.
1907 : در نشريه ي "شب نيويورک" به عنوان خبرنگار آغاز به كار كرد.
1912 : سفر يکساله ي خود را به اروپا آغاز کرد.
1913: وارد دانشگاه "کلمبيا" شد تا در رشته هاي زيست شناسي و فلسفه تحصيل کند.
1914 : در کليسايي در شهر "نيويورک" به ايراد خطابه هايي در باب فلسفه، تاريخ و ادبيات پرداخت.
1917 : از دانشگاه "کلمبيا" دکتراي فلسفه گرفت.
1921 : مدرسه ي "ليبرتپل" را بنا نهاد.
1925 : نگارش کتاب "انديشمندان معاصر آمريکا".
 1926: نگارش کتاب "تاريخ فلسفه" را به پايان رساند و کتاب "زندگي و باورهاي انديشمندان بزرگ" را منتشر نمود.
 1927: تصميم به نگارش و تدوين "تاريخ تمدن جهان" گرفت. از کارها و امور اجرايي کناره گيري كرد.
1929 : انتشار کتاب "كاخهاي فلسفه".
1930: سفر به دور دنيا را آغاز نمود و "مصر"، "خاورنزديک"،"هندوستان"، "ژاپن" و سرزمين هاي "خاور دور" را از نزديک ديد.
1932 : رهسپار "ژاپن"، "منچوري"، "سيبري"، "روسيه" و "لهستان" شد.
1935 : کتاب "مشرق زمين، گاهواره ي تمدن" را منتشر كرد.
1939 : انتشار کتاب "يونان باستان".
1944 : انتشار کتاب "قيصر و مسيح".
1948 : به مدت شش ماه به کشورهاي "ترکيه"، "عراق"، "ايران" و نيز "اروپاي شرقي" سفر کرد.
1950 : انتشار کتاب "عصر ايمان".
1951: بازگشت مجدد به "ايتاليا".
1953: انتشار کتاب "رنسانس" و کتاب "اصلاح دين".
1954: بازديد مجدد از کشورهاي "آلمان"، "سوئيس"، "فرانسه" و "انگلستان".
1961 : انتشار کتاب "آغاز عصر خرد".
1964 : انتشار کتاب "عصر لويي چهاردهم".
1965 : انتشار کتاب "عصر ولتر".
1967 : انتشار کتاب "روسو و انقلاب".
1968 : جايزه ي ويژه ي ادبي "پوليتزر" را دريافت كرد.
1970 : آخرين کتاب خود را با نام "تفسيرهايي بر زندگي" نوشت.
1975 : انتشار کتاب "عصر ناپلئون".
1981: در 25 اکتبر يعني سيزده روز پيش از مرگ ويل دورانت، همسرش "آريل" از دنيا رفت .خود او نيز در هفتم نوامبر و در سن 96 سالگي، زندگي را بدرود گفت.
 
برگرفته از :


 
http://www.tebyan-hamedan.ir
http://www.asatir.blogfa.com
http://fa.wikipedia.org
http://www.navab.org
http://www.jamejamonline.ir

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 05 اردیبهشت 1394 ساعت: 14:55 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگينامه ويكتور هوگو

بازديد: 155

ويكتور هوگو
شاعر فرانسوي ( 1802- 1855)
 

«ويكتور ماري هوگو» بزرگترين شاعر قرن نوزدهم فرانسه و شايد بزرگترين شاعر در عرصه ادبيات فرانسه و نيز داستان نويس، درام نويس و بنيانگذار مكتب رومانتيسم، در بيست و ششم فوريه 1802متولد شد. وي سومين پسر كاپيتان « ژوزف لئوپولد سيگيسبو هوگو» ( بعدها به مقام ژنرالي نائل آمد) و «سوني تره بوشه» بود. هوگو به شدت تحت نفوذ و تاثير مادر قرار داشت. مادر وي از سلطنت طلبان و از پيروان متعصب آزادي به شيوه ولتر بود و تنها بعد از مرگ مادر بود كه پدرش، آن سرباز شجاع، توانست علاقه و محبت فرزندش را نسبت به خود برانگيزد.
سال هاي كودكي ويكتور در كشورهاي مختلف سپري شد. به مدت كوتاهي در كالج نجيب زادگان واقع در مادريد اسپانيا درس خواند و در فرانسه، تحت تعليمات معلم خصوصي خود پدر ريويير، كشيش بازنشسته قرار گرفت. در سال 1814 به دستور پدر وارد پانسيون كورد يير  شد و بخش اعظم تحصيلات ابتدايي را در آنجا گذراند. 
تكاليف مدرسه مانع از مطالعه آثار معاصران، به ويژه شاتوبريان و نيز مانع از نگارش تصنيفات اديبانه او نشد. سرودن شعر را با ترجمه اشعار ويرژيل آغاز كرد و همراه با اين اشعار، قصيده بلندي در وصف (سيل) سرود. 
شعر بلند «شادي مطالعه در لحظه لحظه حيات»، او را به جمع شاعران پيوند داد و در همين سالها (قبل از بيست سالگي) نخستين قصه بلند خود ، يعني كتاب  Bug Jargalرا منتشر كرد و با انتشار اين كتاب به جمع ادبا راه يافت. 
در سال 1821 با انتشار كتاب« نوتردام دوپاري» ، كه بعد از بينوايان بزرگترين اثر اوست، شهرتي فراگير يافت. در سال 1822 با « آدل فوشه» دوست دوران كودكي خود، ازدواج كرد. در سال 1827 « درام كرمول» را نوشت و مقدمه اي مفصل براي آن آورد كه خود كتابي مستقل بوده و اهميت آن به مراتب فراتر از خود درام است. اين مقدمه را مي توان «مرامنامه مكتب رومانتيسم» دانست و با همين مقدمه، رومانتيسم به عنوان مكتبي مستقل آغاز مي شود و بدين گونه، هوگو مكتبي به نام « رومانتيسم» را بنيان مي نهد. 
او معتقد بود كه هر آنچه كه در طبيعت است، به هنر تعلق دارد و در مقدمه كرمول نوشت: 
« ... بشر در طول حيات خود، پيوسته يك نوع تمدن و يك نوع جامعه نداشته است. بشريت مانند هر يك از واحدهاي خود، يعني انسانها، بزرگ شده، باليده، به بلوغ رسيده و آن گاه به پيري پر عظمت خود رسيده است. پيش از دوراني كه جامعه امروز آن راعهد عتيق مي خواند، دوره اي بوده كه «عهد افسانه» نام داشته و بهتر بود «عصر آغازين» خوانده شود. از آنجا كه شعر، آينه انديشه هاي آدمي است، پس شعر نيز اين سه دوره عهد آغازين،عهد عتيق و عهد جديد را طي كرده است. اشعار غنايي، زاييده عهد آغازين است و خاستگاه اشعار حماسي،عهد عتيق و درام، پرورده عهد جديد است. نغمه و غنا ابديت را ساز مي كند. ماهيت غنا، طبيعي بودن، خصوصيت دومي (حماسه)، سادگي و صفت سومي (درام)، حقيقي بودن است. قهرمانان اشعار غنايي، اشخاص بزرگي چون آدم، قابيل و نوح بودند. قهرمانان حماسه ها، پهلوانان غول صفتي چون آشيل، هركول، آژاكس، پرومته و آگاممنون بودند و قهرمانان درام جز انسانهاي عادي نيستند، كساني چون هاملت، مكبث، اتللو و...  ».
هوگوي جوان، عصري نو در تاريخ ادبيات جهان گشود؛ عصري كه عنوان « رمانتيسم» به خود گرفت. از اين زمان به بعد ، هوگو دوستداران بسيار يافت و از 1829 تا 1843 سال هاي بالندگي و كاميابي او بود و در اين دوران، ده ها رمان و منظومه سرود. در سال 1845 از طرف شاه به مجلس اعيان دعوت شد. انتخاب وي اعتراضات فراواني را برانگيخت و به مدت سه ماه، درگيري هايي آغاز شد كه سرانجام ،به گوشه گيري هوگو انجاميد و هوگو در انزواي تمام، شاهكار انسان دوستانه خود، « بينوايان» را به رشته تحرير درآورد. با وقوع انقلاب 1848 فترتي در قصه نويسي هوگو پيدا شد و بطور فعال وارد جريانات سياسي گرديد. در دسامبرهمان سال، از كانديداتوري لويي ناپلئون براي پست رياست جمهوري حمايت كرد و براي مدتي، حامي حزب محافظه كار و رياست جمهوري بود، ليكن بالاخره از او دوري گزيد و در نطق تاريخي 18 ژوئيه 1851 در بررسي قانون اساسي گفت : «چون زماني ناپلئون كبير داشته ايم، بايد ناپلئون حقير نيز داشته باشيم؟»
بعد از كودتاي 2 دسامبر 1851 به بروكسل گريخت و در تبعيد دراز مدت خود ، آثار بزرگي را تدوين نمود. سرانجام، در سال 1870با سقوط ناپلئون سوم به ميهن بازگشت. او به مدت چند سال، مظهر مخالفت با امپراتوري و طرافدار جمهوري بود. در سال 1871 به مجلس ملي راه يافت، ولي خيلي زود از نمايندگي مجلس كناره گرفت. 
در سال 1874 در كمال بي اعتنايي نسبت به نقد هاي تاريخي ناتوراليست ها، كتاب « نود و سه» را به رشته تحرير درآورد.
در سن هفتاد و پنج سالگي، كتاب دلنشين«هنر پدر بزرگ بودن» را نوشت؛ اما باز هم به دنياي سياست گرايش داشت و در سال 1876 به مجلس سنا راه يافت. در فوريه 1881 به مناسبت ورود به سن هشتاد سالگي، مراسم با شكوهي به افتخار وي بر پا گرديد كه كمتر كسي به زمان حيات خود، چنين افتخاري را كسب كرده است.
ويكتور هوگو در ماه مي سال 1885 بعد از يك دوره بيماري در گذشت؛ ليكن با بر جاي گذاردن اشعار و داستان هاي شكوهمند، نامش براي هميشه جاويد ماند. 

و این هم قطعه ای از او: 
شاه ایران 
شاه ایران، نگران و هراس آلود، سکونت دارد 
زمستان در اصفهان، تابستان در تفلیس 
در باغ، یک بهشت واقعی غرق گل سرخ 
بین گروهی مردان مسلح، از ترس بستگانش 
و همین باعث می شود که گاه برای تخیل بیرون رود 
او یک بامداد، در دشت، یک چوپان دید 
چوپان پیری که پسرش را همراه داشت : پسر زیبای جوان 
از او پرسید : اسمت چیست پیرمرد؟ 
پیرمرد که در میان بزغاله هایش می رفت و می خواند، آوازش را قطع کرد و گفت: 
اسمم کرم است 
خانه ام پای یک تخته سنگ معلق زیر یک بام است که از نی ساخته ام 
و آنجا با پسرم زندگی می کنم که دوستم می دارد و به همین دلیل است که آواز می خوانم 
همانطور که سابقاً حافظ می خواند و حالا سعدی می خواند 
و همانطور که زنجره در ساعت ظهر جیرجیر می کند 
در آن هنگام، جوانک با چهره حجب آلود و دلنشین 
دست پدر نغمه سرایش را بوسید و او باز به خواندن پرداخت 
همانطور که حالا سعدی می خواند، همانطور که سابقاً حافظ می خواند 
شاه گفت: 
آیا این دوستت دارد؟ با آنکه پسرت است؟....
 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 05 اردیبهشت 1394 ساعت: 14:54 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 212

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس