قرآن

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

امام خميني و تفسير هدف گرا

بازديد: 122
امام خميني و تفسير هدف گرا

عبدالحسين زين العابدين
ترجمه حيدر علوي نژاد

(… و مع الأسف, به دست دشمنان توطئه گر و دوستان جاهل, قرآن اين كتاب سرنوشت ساز, نقشى جز در گورستان ها و مجالس مردگان نداشت و ندارد.)1
اين سخنان صفير شعله هاى اندوه و سوز و گدازى است كه مفسر ما, امام خمينى(ره), در آن مى سوخت, و تأسف عميق خويش را از كوتاهى مسلمانان درباره كتاب خدا در وصيت نامه الهى ـ سياسى خويش اين گونه ابراز مى داشت, كتابى كه نازل نشده است جز براى اين كه قيّم, پيشوا, وسيله تشخيص حق و باطل و داراى سيطره و حكومت باشد:
(كار به جايى رسيد كه نقش قرآن, به دست حكومت هاى جابر و آخوندهاى بدتر از طاغوتيان, وسيله اى براى اقامه جور و فساد و توجيه ستمگران و معاندان حق تعالى شد.)2
همت اصـلى امـام در تمـام زنـدگى, و مسئوليتى بزرگ كه خودش را در راه آن وقف كرده بود, چيزى بود كه از آن به (رهايى قرآن از گورستان ها) تعبير مى كند, تا بار ديگر قرآن نقش پيشرو و فعال خويش را براى ساختن (انسان كامل), (امت گواه و پيشرو) و (دولت مقتدر و عدالت گستر) به دست آورد.

قرآن, راز توانمندى و آقايى ما

به نظر مفسر ما امام خمينى, قرآن جز براى ساختن اين مثلث (انسان, امت و دولت) با تمام ابعاد الهى و ربانى نازل نشده است. بارها از ايشان مى شنويم كه اگر مطالعه اى سطحى در قرآن بكنيم, در هر سوره, بلكه در هر آيه اين حقيقت را در مى يابيم, آيات بسيارى كه درجاى جاى قرآن ما را به جنگ و جهاد و قتال و فدا كردن جان و مال در راه خدا و مستضعفين فرا مى خواند, و براى رويارويى با ستمگران و مستكبران دعوت مى كند.
و چه آيات بسيارى كه ما را به نبرد با طاغوت, به هر شكل و رنگى كه باشد, و قيام عليه آن و ردّ و كفر به آن دعوت مى كند.
و آيات بسيارى ما را به آمادگى و تهيه عده و عده فرا مى خواند, و از كسالت سستى و غفلت برحذر مى دارد, به آگاهى و بيدارى دعوت مى كند و به آماده سازى (نيرو)ى لازم به اندازه توان.3
قرآن كريم سرشار است از اين گونه آيات, به گونه اى كه خواننده قرآن اگر چه مطالعه اى سطحى هم داشته باشد, درخواهد يافت كه منطق قرآن (نيرو, انقلاب و دولت) است و منطق (به پاخاستن مستضعفان در برابر ستمگران) و منطق (جهاد, و عطا و گذشت و قربانى دادن و جان فدا كردن).
از اين رهگذر راز توطئه هاى بزرگ عليه قرآن براى ما روشن مى شود و اين كه چرا مى خواهند قرآن را از صحنه زندگى ما دور كنند و از جامعه ما بيرونش برانند و آن را از محتوا خالى كنند و جهت گيرى زندگى ساز و انقلابى آن را نابود سازند و روش استوار و مبارز آن را بى مايه نشان دهند:
(وقال الذين كفروا لاتسمعوا لهذا القرآن و الغوا فيه لعلّكم تغلبون) فصلت/26
كافران گفتند: گوش به اين قرآن فرا ندهيد, و به هنگام تلاوت آن جنجال كنيد, شايد پيروز شويد!
اين شعار كهن و تازه اى(!) است كه قرآن آن را از زبان خود دشمنان نقل مى كند, كه اميدى به پيروزى بر مسلمانان جز با دوركردن قرآن از ميان آنان و به بازى گرفتن آن نيست!!
امام مى فرمايد: دشمنان ما قرآن را مطالعه كرده و به خوبى دريافته اند كه راز توانايى, قوت, وحدت و پيروزى ما قرآن است و اين كتابى است كه اگر مسلمين آن را به خوبى و دقت فرا بگيرند و به سخنان و دستورات و راهنمايى هاى آن پاسخ مثبت بدهند, به دشمنان اجازه نداده و نخواهند داد كه سلطه شان را بر مسلمانان گسترش دهند و يا كمترين راهى برآنها بيابند, زيرا قرآن فرياد مى زند:
(و لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلاً) نساء/141
و خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلطى نداده است. 
و مى فرمايد: 
(ولاتهنوا و لاتحزنوا و أنتم الأعلون إن كنتم مؤمنين) آل عمران/139
و سست نشويد و غمگين نگرديد, و شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد.
و سرود قوت و وحدت را چنين سر مى دهد:
(و أعدّوا لهم مااستطعتم من قوّة) انفال/60
هر نيرويى در قدرت داريد; براى مقابله با آنها (دشمنان) آماده سازيد.
(واعتصموا بحبل الله جميعاً و لاتفرّقوا) آل عمران/103
و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد وپراكنده نشويد!
و از درگيرى و سستى و يأس و كسالت برحذر مى دارد:
(ولاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم) انفال/46
و (فرمان) خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد و نزاع (و كشمكش) نكنيد, تا سست نشويد و قدرت (و شوكت) شما از ميان نرود!
(اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلكم تفلحون) آل عمران/200
استقامت كنيد و دربرابر دشمنان پايدار باشيد و از مرزهاى خود مراقبت كنيد و از خدا بپرهيزيد, شايد رستگار شويد.
و صدها آيه ديگرى كه مسلمانان را مخاطب قرار مى دهد كه با قوت, صلابت عزت و پيروزى زندگى كنند.4
اين همان فريادى است كه سيد جمال الدين سرداده بود, او معتقد بود كه قرآن الهام بخش جهاد مسلمانان و مبارزه آنان عليه استعمارگران است:
(تا هنگامى كه قرآن در ميان آنان, با توجه به معارف آن, خوانده مى شود, تمام دنيا هم (اگر جمع شوند) نمى توانند آنان را ذليل كنند.) 5
با همين ديدگاه است كه امام (قدس سره) تأكيد مى كند مهجور قرار گرفتن قرآن از سوى مسلمين به معناى مهجور ماندن تمام اين معارف و ارزش هاست, و سبب فرود آمدن مسلمانان بلنداى پيشاهنگى و رهبرى در ميان ساير ملت ها, تا جايى كه جايگاه آنان در ميان ساير ملت ها, مانند ملت ها و حكومت هايى خواهد بود كه بازيچه دست سياست هاى استعمارى و حكومت هاى استكبارى خواهند شد, چنان كه موقعيت واقعى ما در اين روزگار است.
بدين سان آنچه كه دشمنان آرزوى آن را داشتند, يعنى ايجاد فاصله بين قرآن وامت اسلامى, تحقق پذيرفته است:
(لاتسمعوا لهذا القرآن و الغوا فيه لعلكم تغلبون) فصلت/26

مفسر واقعى كيست؟

اولين و اساسى ترين شرطى كه, به نظر امام, مفسر بايد آن را دارا باشد, اين است كه به مقاصد و اهداف قرآن توجه داشته باشد, تا اينها را در تفسيرش تبلور ببخشد, تا ابزارهاى تفسيرى به جاى اهداف آن ننشينند, و جايگاه مقاصد آن را اشغال نكنند, و مفسر از درك اهداف قرآن پرت نيفتد, و از درك فضاى رسالت قرآن, كه قرآن مى خواهد آن را برساند دور نماند, و از گام هاى مبارزه به رهبرى قرآن عقب نماند.
ضرورت اين شرط اساسى بدان جهت است كه جداكردن قرآن از فضاى حركت هدف دار و اهداف اساسى و حركت انقلابى اش, اهميت, نقش آفرينى و زنده بودن آن را نابود مى كند, همان گونه كه سبب مى شود كه دريافت واقعى و افق هاى حقيقى قرآن ناديده بماند.
(مفسر وقتى (مقصد) از نزول را به ما بفهماند مفسر است, نه (سبب) نزول به آن طور كه در تفاسير وارد است.) 6
دورى مفسر از اهداف نزول قرآن و مقاصد آن سبب برخورد نادرست و اشتباه در كشف معانى و دلالت هاى قرآن مى شود, تا آنجا كه زنده ترين, داغ ترين و حركت آفرين ترين آيه ها به صورتى سردتر از يخ مى نمايد! و آياتى كه جنبه هاى گسترده و آفاق وسيع را در بر مى گيرند, در زاويه هاى بسته و تاريك و در افق هاى تنگ و دشوار قرار مى گيرند. و از همين رو ما مصداق روشن اين گلايه پيامبر شده ايم كه با سوز و گداز تمام مى گويد:
(و قال الرسول يا رب ان قومى اتخذوا هذا القرآن مهجوراً )
و پيامبر عرضه داشت: پروردگارا! قوم من قرآن را رها كردند.
مفسران و غيرمفسران, دانشمندان ونادانان در اين مسأله مثل هم هستند!! مفسر ما, امام(ره) مى گويد:
(مهجور گذاردن قرآن مراتب بسيار و منازل بى شمار دارد كه به عمده آن شايد ما متصف باشيم.)
پس از آن با تأسف از وضعيت ناپذيرفتنى امروز مسلمين بلكه مفسران و رابطه نابايسته شان با قرآن مى فرمايد:
(آيا اگر ما اين صحيفه الهيه را مثلاً جلدى پاكيزه و قيمتى كرديم و در وقت قراءت يا استخاره بوسيديم و به ديده نهاديم, آن را مهجور نگذاشتيم؟
آيا اگر غالب عمر خود را در تجويد و جهات لغويه و بيانيه و بديعيه آن كرديم, اين كتاب شريف را ازمهجوريت بيرون آورديم؟
آيا اگر قرائات مختلفه و امثال آن را فرا گرفتيم, از ننگ هجران قرآن خلاصى پيدا كرديم؟
آيا اگر وجوه اعجاز قرآن و فنون محسنات آن را تعلم كرديم, از شكايت رسول خدا(ص) مستخلص شديم؟
هيهات! كه هيچ يك از اين امور, مورد نظر قرآن و منزّل عظيم الشأن نيست.)7
مشكل اصلى تفسير قرآن و قراءت متن در نظر امام اين است كه در تفسيرها روش (بيان مقصود) ناديده گرفته مى شود, با اينكه تنها اين روش است كه مفسر را به افق هاى مقاصد بزرگ قرآن بالا مى برد, و اهداف بلندى را كه قرآن براى تحقق و پياده كردن آنها در زندگى فردى واجتماعى نازل شده است, فرا روى او قرار مى دهد:
(مفسرى كه از اين جهت غفلت كرده يا صرف نظر نموده يا اهميت به آن نداده, از مقصود قرآن و منظور اصلى انزال كتب و ارسال رسل غفلت ورزيده و اين يك خطايى است كه قرن هاست اين ملت را از استفاده از قرآن شريف محروم نموده و راه هدايت را به روى مردم مسدود كرده.)8
با همين ديدگاه است كه ايشان معتقد است تا كنون براى قرآن تفسيرى (شايسته و جامع) نوشته نشده است, اين در حالى است كه ما با انبوهى از تفاسير كه در طول سده هاى گذشته نوشته شده رو به رو هستيم, ايشان با صراحت مى فرمايد:
(به عقيده نويسنده تاكنون تفسير براى كتاب خدا نوشته نشده.)9
ممكن است اين سخن در نظر برخى عجيب بنمايد, و آن را ناديده انگاشتن تلاش هاى مفسران تلقى كنند, اما امام(قدس سره) براى سخن خود اين گونه استدلال مى كند:
(به طور كلى معناى (تفسير) كتاب آن است كه شرح مقاصد آن كتاب را بنمايد, و نظر مهم به آن, بيان منظور صاحب كتاب باشد.)10
اما در عين حال مفسر ما, براى اين كه اين اشكال برداشته شود مى نويسد:
(مقصود ما از اين بيان, نه انتقاد در اطراف تفاسير است, چه كه هر يك از مفسرين زحمت هاى فراوان كشيده و رنج هاى بى پايان برده تا كتابى شريف فراهم آورده, فللّه درّهم و على الله أجرهم, بلكه مقصود ما تأكيد بر اين است كه بايد راه استفاده از اين كتاب شريف را به روى مردم گشود, و زمينه بهره مندى از آن را هموار كرد.)11
ايشان در تفسير سوره حمد كه اندكى پس از پيروزى انقلاب اسلامى, ايراد شده ـ به تلاش هاى برخى از مفسران برجسته, از گذشتگان و معاصران اشاره مى كند, و به نظر ايشان هر يك از آنان, به تناسب تخصص و گرايش خويش, بُعدى از ابعاد قرآن را براى ما روشن كرده اند, حجابى از حجاب هاى آن را كشف و پرده اى از پرده هاى آن را بالا زده اند. 
امام به كار دشوارى كه مفسران شيعه و سنى در درازاى سده ها با آن دست و پنجه نرم كرده اند اشاره كرده, و اين كه اين طبيعت تفسير قرآن است كه:
(دريايى است كه بردارندگان آب آن را خشك نگردانند, و چشمه سارهايى است كه آب كشندگان, آب آن را فروننشانند, و آبشخورهايى است كه در آيندگان, آب آن را كم نكنند.) 12
آنجا كه مى فرمايند:
(قرآن يك كتابى نيست كه بتوانيم ما يا كس ديگرى يك تفسير جامعى آن طور كه [سزاوار است بر آن] بنويسد. علوم قرآن يك علوم ديگرى است ماوراى آنچه ما مى فهميم. ما يك صورتى, يك پرده اى از پرده هاى كتاب خدا را مى فهميم.) 13
اما اين, غفلت مفسرانى را كه ازمقاصد واهداف قرآن غفلت كرده اند توجيه نمى كند, كسانى كه به اهداف ادبى و بلاغى, يا نحوى و صرفى, و يا داستان هاى تاريخى و جز آن توجه كرده اند. امام مى نويسد:
(صاحب اين كتاب سكاكى و شيخ نيست كه مقصدش جهات بلاغت و فصاحت باشد; سيبويه و خليل نيست تا منظورش جهات نحو و صرف باشد; مسعودى و ابن خلكان نيست تا در اطراف تاريخ عالم بحث كند)!14
در عصر ما برخى ديگر از مفسران نيز به (تفسير مقاصدى) فراخوانده اند, مانند محمد عبده, كه صاحب المنار از او نقل كرده:
(تفسيرى كه ما مى خواهيم فهم قرآن به عنوان (دين) است, كه مردم را به خوشبختى در زندگى دنيايى و آخرتى شان راهنمايى مى كند, اين بالاترين مقصد قرآن است, بحث هاى ديگر, يا مربوط به همين مقصد است و يا ابزارى براى رسيدن به اين مقصد.)15
به همين دليل به نظر عبده, تفسير, دوگونه است:
(يك گونه, تفسير خشك و دوركننده از خدا و كتاب خداست, و آن تفسيرى است كه منظور آن بيان واژگان و اعراب جمله ها باشد و نكته هاى فنى كه در آن واژگان يا جمله به آن اشاره رفته است, اين گونه كارها را اصلاً نمى توان تفسير نام نهاد, اينها تنها نوعى تمرين در فنون نحو و معانى و امثال آن است) و نوع دوم, (تفسيرى است كه از همه آن فنون و شرايط استفاده مى كند, اما براى اينكه از اين راه هدف اصلى را بيان كند… زيرا هدف حقيقى قرآن, غير از اين شروط و فنون است, و آن هدف, هدايت شدن با قرآن است.)16
علامه شيخ طنطاوى جوهرى ( 1287 ـ 1358هـ/ 1870ـ 1940م) از برجسته ترين مفسرانى است كه در عصر جديد به ضرورت زنده كردن مقاصد قرآن, و گذشتن از (علوم لفظى قرآن) به (علم معناى قرآن) فراخوانده اند, تا بدين وسيله لطائف, جواهر, مقاصد و معناى نهايى آن را به دست آوريم. به نداهاى قرآن مبنى بر وحدت امت اسلامى و كنار نهادن اختلاف و فراهم كردن ابزارهاى توانمندى و نهضت فرا مى خواند و نيز به رهايى از پيروى ذليلانه از غرب كه در اثر خودباختگى در برابر غرب پديد آمده, و به تشخيص بيمارى هاى سياسى و اجتماعى كه امت اسلامى را به عقب ماندگى, واپسگرايى و انحطاط زندگى مى كشاند با آن كه زمانى در اوج درخشندگى تمدنى و مدنيت بودند.
طنطاوى در تفسير خودش, اين مشكلات را ناشى از دورى عموم دانشمندان مسلمان و به ويژه مفسران ازمقاصد و اهداف نهايى قرآن مى داند, و بدين سبب كه آنان به جاى كشف مقاصد قرآن به سبك هاى بيانى و زيبايى هاى بديعى آن پرداخته اند, او توقف در مرز سبك هاى بلاغى سخنان قرآن را (نادانى كور و روشى بى فرجام) مى خواند, آنجا كه از او مى شنويم كه مى گويد:
(اى عالمان دين به شاگردان تان بگوييد, قرآن براى رهبرى آمده, آنان را فقط در بند الفاظ نگه نداريد, بلكه آنان را به دنياى معانى ببريد.)
او معتقد است كه تفاوت تلقى صحابه و تابعان از قرآن با تلقى مسلمانان امروز در همين نكته نهفته است. او مى گويد:
(از آنجا كه صحابه و تابعان, به اجمال, معانى اصلى و هدف قرآن را مى دانستند, خواب از ايشان ربود و چشم شان را گشود, و به همين دليل از وطن شان هجرت كردند, درد و رنج را به جان خريدند, و از سوى شرق تا چين پيش روى كردند, و از غرب نيز تا سرزمين فرانسه پيش تاختند, تمام اينها بدين دليل بود كه آنان معارف قرآن را مى فهميدند و حتى بلاغت قرآن نيز در نظر آنان غير از آن چيزى بود كه امروزه شما مى آموزيد.) 17
طنطاوى عوامل عقب ماندگى و موانع حركت انقلاب مسلمانان را مشخص كرده و به نظر او, در رأس اين موانع (نظام شاهى موروثى) است, كه به كلى با اسلام و قرآن تفاوت دارد. 
او مى نويسد:
(هر مصيبتى كه برسر امت اسلامى آمده است نتيجه نادانى شاهان و اميران بوده كه به شورا تن در نمى داده اند و هرگاه اميرى مرده است, كشور را به فرزندى غيررشيد سپرده و كشور تباه شده, زيرا كشور همواره پيرو شاهان بوده, چه شاهان نادان, و چه اميران دانشمند.)18
او خود باختگى در برابر غرب را به شدت محكوم مى كرد و نسبت به خطرهاى رويكرد و اطمينان شاهان و اميران به انگليس هشدار مى داد. به نظر او (بسيارى از اميران كشورهاى اسلامى به فرنگيان و يارى آنان دل مى بندند و به پشتوانه دفاعى آنان متكى هستند و به نزديكى آنان خوشحالند و به آن وابسته مى شوند, گويى اسلامى در كار نبوده است.)19
مستشرقان, تفسير جواهر را مطالعه و بررسى كردند, و فهميدند كه چقدر براى استعمار و مزدوران آنها خطرناك است, تا آن كه يكى از آنان (به نام جومييه) پس از بررسى گسترده اين تفسير ـ تصريح كرد كه در اين مفسر (گرايش شديدى به گسترش روحيه انقلابى در جوانان عليه متجاوزان وجود دارد, از هيچ فرصتى براى ذكر فريضه جهاد و فضيلت آن براى خوانندگان خود فروگذار نمى كند, و مسلمانان را به فداكارى در نبرد عليه استعمار بر مى انگيزد.)20
اينجاست كه راز حمله هايى كه به منظور خراب كردن چهره اين تفسير ارزشمند انجام شد روشن مى شود, جدا از بررسى هاى روش اين تفسير. و از همين نكته پى مى بريم كه چرا سردمداران عربستان سعودى اين كتاب را تحريم كردند و از ورود آن به داخل آن كشور جلوگيرى مى كنند, با اين بهانه كه: (اين تفسير, علومى را بر قرآن تحميل كرده كه عرب با آن آشنايى قبلى ندارند و ربطى به قرآن ندارد.)21
طنطاوى نامه اى مفصل به پادشاه عربستان در آن زمان (عبدالعزيز بن سعود) فرستاد و در آخر آن نوشت كه : (علماى نجد و حجاز جمع شوند و سپس هر چه دليل و برهان حكم كرد همان باشد.) 22
از سوى ديگر, صاحب تفسير جواهر, از نامه هايى ياد مى كند كه پيايى از ايران به او مى رسيده, مانند نامه علامه عبدالحسين زين الدين قمى و ديگران, كه اين تفسير را مناسب روح زمان مى دانستند كه پرده از اسرار قرآن بالا مى زند, و نقاب از چهره آن بر مى گيرد, علامه زين الدين از گسترش استقبال حوزه علميه قم و عالمان و خطيبان ايران از اين تفسير ياد مى كند. 23
مفسر ما امام, اين كتاب را از تفاسير ارزشمندى مى داند كه در برداشتن برخى از پرده هاى قرآن سهمى داشته است و آن را در رديف تفسير (فى ظلال القرآن) سيد قطب مى شمارد.
اينك نادرستى اين داورى ظالمانه را درباره تفسير جواهر در مى يابيم كه: در اين تفسير همه چيز هست به جز تفسير; سخنى كه برخى از نويسندگان و قرآن پژوهان, بدون توجه و آگاهى همواره تكرار مى كنند!

چگونه اهداف قرآن را مشخص كنيم؟

در پرتو آنچه گفته شد, مى توانيم با امام(ره) همگام شويم كه تفسيرى كه از اهداف و مقاصد آن دور بماند تفسيرى مرده است, بلكه نمى توان بر آن نام تفسير را گذاشت.
اما شناخت مقاصد و اهداف قرآن براى ما چگونه ممكن خواهد شد؟ بهترين راه براى تشخيص اهداف و درك مقاصد قرآن كدام است؟
مفسر ما, ما را به آسان ترين و سالم ترين راه رهنمون مى شود, و آن خود قرآن است:
(ما بايد مقصود از تنزيل اين كتاب را قطع نظر از جهات عقلى و برهانى, كه خود به ما مقصد را مى فهماند, از خود كتاب خدا اخذ كنيم. مصنف كتاب مقصد خود را بهتر مى داند.) 24
هنگامى كه براى استقراء مقاصد و اهداف قرآن به آن مراجعه مى كنيم, ده ها بلكه صدها آيه مباركه را مى يابيم كه اهداف اساسى قرآن را ترسيم مى كنند, بلكه مقاصد اساسى نزول تمامى كتاب هاى آسمانى و به ويژه قرآن كريم را به عنوان تصديق كننده آنها و قيّم, اقنوم و مهيمن بر همه آنها.
در اينجا مجال آن كه تمام آن آيات را بياوريم نيست, بنابراين به چهار مورد كه مورد تأكيد امام در نوشته ها و گفتارهاى ايشان نيز بوده بسنده مى كنيم:

آيه اول:

(لقد أرسلنا رسلنا بالبينات و أنزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و أنزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس… ) حديد/25
ما رسولان خود را با دلايل روشن فرو فرستاديم, و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان (شناسايى حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند; و آهن را نازل كرديم كه در آن نيروى شديد و منافعى براى مردم است.
اين آيه (هدف حقيقى) فرو فرستادن كتاب هاى آسمانى را مشخص مى كند, همان گونه كه (وظيفه اساسى) پيامبران را تعيين مى كند. از همين آيه در مى يابيم كه مهم ترين رسالت پيامبران, برپاكردن نظامى عادلانه و اجراى احكام درجامعه است, و تنها اكتفا به نقل و بيان و تبليغ احكام كافى نيست. وظيفه فقيهان نيز درست همين است, زيرا آنان (امناى رسولان) هستند. 25
مفسر ما مى پرسد:
(با همين كه ما قرآن را ببوسيم و آن را روى سرمان بگذاريم, و آيات آن را شب و روز با صدايى خوش تلاوت كنيم, اسلام حفظ و نگهدارى مى شود؟!
آيا رسول اعظم(ع) اين چنين بود, آيا به تلاوت و ترتيل قرآن اكتفا مى كرد, بدون اينكه به اجراى حدود و پياده كردن احكام آن مبادرت بورزد؟)26
ايشان به سياق آيه توجه مى كند (و أنزلنا الحديد فيه بأس شديد). بى ترديد آن مقاصد و اهداف بدون استفاده از آهن (سلاح) تحقق نخواهد يافت, زيرا كسى كه به نداى عقل و منطق گوش فرا نمى دهد, چاره اى جز زبان زور باقى نمى گذارد.27

آيه دوم:

(كان الناس امّة واحدة فبعث الله النبيّين و منذرين و أنزل معهم الكتاب بالحقّ ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه) بقره/213
مردم (درآغاز) يك دسته بودند, خداوند پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى كه به سوى حق دعوت مى كرد, با آنها نازل نمود; تا درميان مردم در آنچه اختلاف داشتند, داورى كند.
اين آيه (هدف اساسى) فرو فرستادن كتاب هاى آسمانى با پيامبران را اين مى داند كه (ليحكم بين الناس); تا بين مردم داورى (و حكومت) كنند.
از هنگامى كه اختلاف سر برزد و ناسازگارى ميان توانمندان و ناتوانان, در اثر گونه گونه شدن آگاهى ها و پيچيده شدن نيازها, گوناگونى امكانات و…آغاز شد از زمانى كه (زندگى اجتماعى نيازمند معيارهايى شد كه حق را مشخص كند و عدالت را متبلور سازد, و يگانگى مردم را در چارچوبى سالم تضمين كند, و تمام قابليت ها و توانمندى هايى را كه دستاورد تجربه اجتماعى بود بر محورى مثبت قرار دهد تا به نفع همگان, سبب رفاه و ثبات اجتماعى گردد, در آن مرحله تاريخى انديشه ظهور دولت به دست پيامبران ظهور كرد, و پيامبران به ايفاى نقش خويش در برپايى دولتى صحيح اقدام كردند و خداوند پايه و قواعد چنان دولتى را پى ريخت. 28
مرجع شهيد محمد باقر صدر, سرآغاز تاريخى دولت را بر اساس همين آيه تحليل و تفسير مى كند و آن را (پديده پيامبرانه) توصيف مى كند, و آن را زمينه ساز پيامبر مى داند كه در مرحله اى مشخص از زندگى انسانى آغاز شده است. ايشان نظريه هاى ديگرى درباره پيدايش دولت مانند نظريه زور و غلبه, نظريه تفويض قهرى الهى و نظريه قرارداد اجتماعى و ديگر نظريات را رد مى كند.
او در پرتو همين آيه دولت را نماينده تطبيق قانون آسمانى مى داند كه موازنه بين فرد وجامعه برقرار مى كند, و مكتب هاى فردگرا يا سوسياليستى را طرد مى كند.29
هركس ازاين هدف اساسى غفلت بورزد ممكن نيست بتواند مفسرى واقعى باشد, همان گونه كه امام بر اين نظر است, زيرا در آن صورت, مفسّر در احكام و تشريعات جزئى غرق خواهد شد و از فضاهاى معارف اجتماعى قرآن دور خواهد ماند, همان گونه كه از جنبه هاى سياسى انقلابى قرآن و از مشكلات تطبيق و پياده كردن شريعت نيز دور خواهد ماند, و در نتيجه در دورترين نقطه از فضاى معارف اهداف و مقاصد قرآن باقى خواهد ماند.
و به همين جهت امام بر سر كسانى كه مى گويند (حكومت در تشريع اسلامى وجود ندارد و نهادهاى حكومتى در اسلام نيست) فرياد مى زند و اين شعار را ـ كه گاه برخى از علما در حوزه ها نيز تكرار مى كنند ـ جزء نقشه هاى استعمارى مى داند كه هدف آن دور كردن مسلمانان از سياست, حكومت و اداره كشور است.30
(اينها موج همان تبليغاتى است كه به اينجا ر سيده و ما را به اينجا رسانيده است كه حالا محتاجيم زحمت بكشيم تا اثبات كنيم كه اسلام هم قواعد حكومتى دارد.)31

آيه سوم:

(الحمد لله الذى أنزل على عبده الكتاب و لم يجعل له عوجاً. قيّماً… ) كهف/1
حمد, مخصوص خدايى است كه اين كتاب (آسمانى) را بر بنده (برگزيده) اش نازل كرد و هيچ گونه كژى در آن قرار نداد… 
برجسته ترين صفت قرآن قيّم است, و اين صفت, از قيموميت يا از (قيام) گرفته مى شود… به معناى اول, قرآن قيم زندگى خواهد بود و بر زمينه هاى فكر, جهاد و حركت امت نفوذ خواهد داشت, تا امتى پيشوا و پيشرو و گواه بسازد: (وكذلك جعلناكم أمة وسطاً لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيداً) (بقره/43)
همان گونه شما را نيز, امتى ميانه و معتدل قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر هم بر شما گواه است…
و بنا بر معناى دوم, قرآن بر پاى دارنده تمام شؤون زندگى امت و زندگى مسلمانان خواهد بود تا امتى به پاخاسته و انقلابى بسازد (ليقوم الناس بالقسط).
ييك تفسير, براى آن كه به واقع تفسير قرآنى باشد, ناگزير بايد به اين صفت توجه داشته باشد, زيرا اين همان هدفى است كه قرآن براى (تحقق) آن نازل شده است, و دين براى آن تشريع شده است:
(ذلك الدين القيم و لكنّ أكثر الناس لايعلمون) روم/30
(وذلك دين القيّمة) بينه/5
(ديناً قيّماً) انعام/161
با همين منطق است كه شهيد صدر نظريه خود در تفسير موضوعى را مطرح كرده و نظريه اى را كه از پيش وجود داشت تحقق بخشيده است. به نظر ايشان تفسير موضوعى واقع گرا آن است كه در آن (تفسير از واقعيت خارج شده به قرآن منتهى گردد, نه اينكه از قرآن شروع شده به قرآن ختم گردد و كارى به كار زندگى و واقعيت نداشته باشد. در تفسير موضوعى كه واقعيت هاى زندگى به قرآن عرضه مى شود به خاطر اين است كه قرآن, وليّ ما, سرپرست ما, و پناهگاهى است كه در پرتو راهنمايى هايش بايد واقعيت هاى زندگى تنظيم گردد.
از اينجاست كه قدرت پاينده قرآن بر ولايت و سرپرستى انسان تجلى مى كند و همين رهبرى پايدار, مقصود از رواياتى است كه قرآن را پايان ناپذير مى داند و در خود قرآن نيز آمده است كه (كلمات الله) پايان ناپذير است: (ما نفدت كلمات الله) (لقمان/27)
به همين دليل شهيد صدر بر اين نظر است كه حاكميت قرآن دائمى است, و حالت پايان ناپذيرى (معارف) قرآن (در روش تفسير موضوعى مى تواند تحقق بيابد. زيرا ما در اين روش, قرآن را به سخن مى گيريم و در آن علوم گذشته و آينده است. قرآن داروى دردهاست, ومايه نظم امورمان را در قرآن مى توانيم بيابيم. از اين راه است كه در برابر تجربه هاى زمينى در هر موضوع, ديدگاه آسمانى را مى توان به دست آورد.)32
اين همان معجزه بزرگ قرآنى است كه فراتر ازمعجزه بلاغى و ادبى است… و چيزى كه لازم است امروز به آن اهتمام داشته باشند… 
(اعراب آن زمان ادراك نكردند. الآن نيز آنها كه هم افق آنها هستند, جز تركيبات لفظيه و محسنات بديعيه و بيانيه چيزى از اين لطيفه الهيه ادراك نكنند.)33

آيه چهارم:

(قد جائكم من الله نور و كتاب مبين. يهدى به الله من اتبّع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الى النور و يهديهم الى صراط مستقيم) مائده/15 ـ 16
از طرف خدا, نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد. خداوند به بركت آن, كسانى را كه از خشنودى او پيروى كنند, به راه هاى سلامت هدايت مى كند; و به فرمان خود از تاريكى ها به سوى روشنايى مى برد; و آنها را به سوى راه راست رهبرى مى كند.
اين آيه به ترتيب سه هدف را براى نزول قرآن بر مى شمارد, كه درهر درجه اى از درجات سلامتى نجات از دركى از دركات تاريكى است… تا انسان به راه راست انسانى برسد, تمام انبيا براى بيرون آوردن مردم از تاريكى برانگيخته شده اند:
(الله وليّ الذين آمنوا يخرجهم من الظمات الى النور و الذين كفروا أولياءهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات) بقره/ 257
و اين مبارزه اى است تاريخى ميان (اولياى خدا) و (اولياى طاغوت)… اين دو موضوع متقابل است… بيرون آوردن امت از تاريكى به روشنى, و اين كار خداست, در مقابل آن, كشاندن امت به سوى تاريكى است, و اين كار طاغوت است.34
(جهل) تاريكى است, (معصيت) تاريكى است, (غربزدگى و خودباختگى در برابر آن) تاريكى است, بلكه تيره ترين تاريكى هاست, از اين رو تمام مشكلات ومصائب ما دراين است كه ما خودمان را گم كرده ايم, ديگران درجاى ما قرار گرفته اند, مفاخر خودمان را فراموش كرده ايم. و كرامت, استقلال و وطن خود را از دست داده ايم… بى ترديد همه اينها تاريكى است و طاغوت است كه ما را از نور استقلال, وطن خواهى و نوآورى علمى به تاريكى پيروى از ديگران و عقب ماندگى و احساس حقارت كشانده است.
بزرگ ترين تاريكى ها و كشنده ترين و خطرناك ترين آنها تاريكى (انانيت) است, زيرا اين بدترين دشمن است, بتى بزرگ تر از همه بت ها, بلكه اين زاينده تمام بت ها است. تا انسان اين بت را نشكند ممكن نيست الهى شود. براى اين كه جمع بين بت و خدا ممكن نيست و جمع بين (منيّت) و (الهيت) …. و منيت, مادر تمام مصيبت هاست, زيرا (تمام جنگ ها در جهان از (منيت) سرچشمه مى گيرند, همه جنگ ها از (منيت) است.
(تمام انبيا كه مبعوث شدند, تمام كتب آسمانى كه آمده اند براى اين است كه اين انسان را از اين بتخانه اش بيرونش بياورند تا اين بت را بشكند و خداپرست بشود.)35
(انسان وقتى كه از ظلمات منيت خارج شد كارش براى خدا خواهد بود و جنگش در راه خدا, و قيام او براى خداوند خواهد بود. بزرگ ترين مقصد قرآن انسان سازى است و اين كه انسان را انسان بسازد, تا از انسان بالقوه انسان بالفعل بسازد.) 36
و با اين ديدگاه است كه مفسر ما تمام مقاصد ديگر قرآن را در خدمت همين هدف برتر مى داند حتى ايجاد حكومت و تأسيس دولت را.
(انبيا نيامده اند حكومت درست كنند, حكومت را مى خواهند چه كنند؟ اين هم هست, اما نه اين است كه انبيا آمده اند كه دنيا را اداره كنند, حيوانات هم دنيا دارند, كار خودشان را اداره مى كنند… لكن مقصد اين نيست, اينها همه وسيله است كه انسان برسد به يك مرتبه ديگرى كه براى آن انبيا آمده اند.) 37

پی نوشت‌ها:

* اين مقاله, ترجمه فصل اول از كتاب (منهج الإمام الخمينى فى التفسير) نوشته آقاى عبدالسلام زين العابدين است كه سومين كتاب از سلسله كتاب هاى قضايا اسلامية معاصرة مى باشد و در سال 1418 قمرى در قم به چاپ رسيده است. فصل اول كتاب (نحو تفسير مقاصدى للقرآن) نام دارد و شامل صفحات 17 تا 34 اسنت.
1. امام خمينى, آخرين پيام, نشر اسوه, 4.
2. همان.
3. صحيفه نور, 2/164.
4. همان, 7/407; 3/4ـ5; 16/19.
5. اسد آبادى, جمال الدين, العروة الوثقى, 1/15.
6. امام خمينى, آداب الصلاة, 193.
7. همان, 198.
8. همان, 193.
9. همان, 192.
10. همان.
11. همان, 194.
12. نهج البلاغه ترجمه دكتر شهيدى, 324.
13. امام خمينى, تفسير سوره حمد, 95.
14. همو, آداب الصلاة, 194.
15. رشيد رضا, محمد, المنار, 1/17.
16. همان, 1/24ـ25.
17. طنطاوى, الجواهر فى تفسير القرآن, 2/302.
18. همان, 2/197.
19. همان, 3/138.
20. شرقاوى, عفت, اتجاهات التفسير, 183.
21. ذهبى, محمد حسين, التفسير و المفسرون, 2/552.
22. براى آگاهى از تفصيل نامه بنگريد به: طنطاوى, الجواهر فى تفسير القرآن, 25/244ـ246.
23. همان, 25/297ـ299.
24. امام خمينى, آداب الصلاة, 193.
25. همو, حكومت اسلامى, 66ـ73.
26. همان.
27. همو, آيين انقلاب اسلامى, 45.
28. صدر, محمد باقر, الاسلام يقود الحياة, 4ـ5.
29. همان, 17.
30. امام خمينى, حكومت اسلامى, 18.
31. همان, 77.
32. صدر, محمد باقر, المدرسة القرآنية, 23ـ24, ترجمه با عنوان سنت هاى تاريخ در قرآن, 18ـ19.
33. امام خمينى, آداب الصلاة, 264.
34. گزيده سخنان امام, 109ـ114.
35. همان, 1, 6, 46, 48, 100.
36. امام خمينى, تفسير سوره حمد, 125.
37. همان, 174.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 15 خرداد 1394 ساعت: 8:32 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

خاستگاه قرآني انديشه سياسي امام خميني

بازديد: 116
خاستگاه قرآني انديشه سياسي امام خميني

سيد ابراهيم سجادي

سيماى امام خمينى(ره) در جامعه اى كه از افق آن برآمده است, سيمايى است كه چند ويژگى مهم در آن مشهود است; نگاه ژرف دينى, حضور نيرومند سياسى, دغدغه اصلاحات اجتماعى, صلابت, آگاهى, استحكام انديشه فلسفى و عرفانى و…
اين در حالى است كه صبغه سياسى وى در آيينه نگاه جهانيان بسى شناخته شده تر از ساير ابعاد شخصيتى اوست و نام وى به عنوان رهبرى دينى كه بنيان دو تحوّل عظيم را در قرن خويش پى ريخته, به ثبت رسيده است.
تحوّل نخست, دگرگونى در نگرش به دين و كارآيى و كاركرد آن در صحنه جامعه انسانى است. و تحول ديگر, تغييرات ژرف سياسى در يكى از حساس ترين كشورهاى اسلامى است كه به دنبال آن معادلات و روابط بين المللى دست خوش تغييرات جدى شد.
از آن پس دو گروه از پژوهشگران مراكز مطالعاتى جهان به تحليل شخصيت, انديشه, باورها و نگرش ها, بنيان هاى فكرى و خط مشى هاى امام پرداختند.
1. مصلحان و متفكرانى كه در عصر خويش, در جست وجوى تكيه گاهى مطمئن, كارآمد و نيرومند براى انجام اصلاحات اجتماعى, سياسى, دينى و اخلاقى بودند و هياهوى مدعيان مكتب هاى الحادى كه از ناى دو قدرت بزرگ و برتر جهان ـ كمونيسم و امپرياليسم ـ برآمده بود, مانع از آن بود كه نواى گرم و دلپذير ديانت را بشنوند و توان و كارسازى انديشه دينى را در عرصه ايجاد عدالت اجتماعى و نظام شايسته سياسى به تصوير كشند.
2. شرق شناسان و دين شناسانى كه هميشه به منظور شناخت راه هاى نفوذ تجزيه و تحريف باورهاى جامعه هاى دين مدار, به پژوهش اهتمام داشته اند.
امروز در عرصه مطالعات جدّى صاحب نظران و پژوهشگران, شاهد هر دو گونه آثار مكتوب و مدوّن هستيم و بى ترديد اين پژوهش ها همچنان ادامه خواهد يافت چرا كه هر دو گروه, هنوز نتوانسته اند بهره خويش را از مطالعات خود ببرند.
اكنون ما در اين نوشته در تلاش هستيم تا رهپويان صديق جاده معرفت را دربرداشتن گامى هر چند كوتاه يارى دهيم و بنيادهاى انديشه هاى سياسى امام را در گستره آيات قرآنى شناسايى كنيم.

مفهوم و ماهيت سياست

در انديشه امام(ره) سياست و هرگونه تلاش سياسى به دو بخش ـ الهى و غيرالهى ـ تقسيم شده است.
وى معتقد است كه اگر تلاش مديران, رهبران و برنامه ريزان امور اجتماعى و اصلاح طلبان و تحول خواهان در جهت صلاح و معنويت و مصالح مردم باشد, سياست الهى نام دارد و اين همان مفهومى است كه درباره اهل بيت به كار رفته و در روايات از آن با عنوان (ساسة العباد) ياد شده است, و اگر چنين نباشد سياست شيطانى است.
امام معتقد است كه سياست الهى, به معناى راهنمايى و راهبرد در مسيرى است كه در قرآن, بدان پرداخته شده و اوج آن در حيات و مشى انبيا تبلور يافته است.
(سياست اين است كه … تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد… اين مختص به انبياء و اولياء است و به تبع آنها به علماى بيدار اسلام.)1
در پرتو اين باور كه سياست, رهبرى در مسير مستقيم است, امام ديانت را عين سياست دانسته است2 و حج را كه از مناسك مهم و شاخص اعمال عبادى وكانون معارف الهى است, مظهر حركتى سياسى ـ عبادى در جهت منافع جامعه اسلامى شمرده است.3 نه تنها حج, بلكه همه رفتارهاى دينى را آميخته با نوع سياست و صلاح فردى و اجتماعى ديده و معتقد است:
([اسلام] همه احكامش يك احكام مخلوط به سياست است, … نمازش… حجّش… زكاتش سياست است, اداره مملكت است.)4
امام با اين بينش در نهايت نتيجه مى گيرد كه:
(سياستمداران اسلامى, سياستمداران روحانى, انبياء عليهم السلام, شغل شان سياست است.)5
و از آنجا كه عالمان دينى و پيروان طريق انبيا در امر اصلاح جامعه خود و سياست صحيح, گام بايسته اى برنداشته اند, كتاب آسمانى خود را مهجور داشته اند. 6
نگاه صريح امام در معناى مهجوريت قرآن و ارائه مصداق سياسى اجتماعى براى آن را مى توان از ويژگى هاى ايشان دانست.

ريشه يابى نغمه جدايى دين از سياست

بر اساس آنچه ياد شد و با معنايى كه امام از (مهجوريت قرآن) ارائه داده است, روشن مى نمود كه وى مى بايست با عوامل اين مهجوريت به مبارزه برخيزد و در اين راه نغمه مرموز جدايى دين از سياست را بيش از ساير عوامل, در جدايى جوامع اسلامى از پيشينه و حريت و استقلال و عزت خود, مؤثر يافت و به نفى آن پرداخت.
(شعار سياست از دين جداست, از تبليغات استعمارى است كه مى خواهند ملت هاى مسلمان را از دخالت در سرنوشت خويش باز دارند.)7
محدود شمردن كاركرد و رسالت دين در ارتباط شخصى ميان انسان ها و خدا, نمود ديگرى از انديشه قرآن ستيز معتقدان به جدايى دين از سياست است كه امام به صراحت آن را هدف قرار مى دهد:
(اخيراً كه راه شرق و غرب به دولت هاى اسلامى بازشد, اين امر در اوج خودش قرار گرفت كه اسلام يك مسأله شخصى بين خدا و بنده خداست و سياست از اسلام جداست.)8
(اين مكتب هايى كه از چپ و راست به ملت اسلام عرضه مى شود فقط براى گمراهى و انحراف آنان است و مى خواهند مسلمانان را براى هميشه, خوار و ذليل و عقب مانده و اسير نگه دارند و از تعاليم آزادى بخش قرآن دور سازند.)9

قرآن, كتاب حكومت

امام خمينى با اين كه در برخى از سخنان خود تصريح دارد كه اساساً هدف اصلى انبيا مسأله حكومت نبوده است و آنان براى تربيت و تزكيه اخلاقى و روحى انسان ها مبعوث شده اند, اما مقوله مديريت اجتماعى و نظم سياسى جوامع بشرى را تا آنجا جدى و اجتناب ناپذير مى شناسد كه قرآن را به عنوان مجموعه معرفت ها و برنامه هاى معنوى و تربيتى انسان, كتاب حكومت دانسته10 و بر اين باور است كه نسبت اجتماعيات قرآن با آيات عبادى آن از نسبت صد به يك هم بيشتر است.11
امام كه قرآن را كتاب قانون و در بردارنده باب حكومت مى شمارد12, تقاضاى تشكيل دولت را در طبيعت تعاليم قرآن نهفته مى داند:
(ماهيت و كيفيت قوانين اسلام و احكام شرع… مى رساند كه براى تكوين يك دولت و براى اداره سياسى و اقتصادى و فرهنگى جامعه, تشريع گشته است.) 13
(اين همه آياتى كه براى قتال با كفار و جنگ براى استقلال كشور اسلامى و براى كشور گيرى در قرآن است, بدون حكومت و تشكيلات صورت مى گيرد؟… اساس حكومت بر قوه تقنينيه و قوه قضائيه و قوه مجريه و بودجه بيت المال است و براى بسط سلطنت و كشورگيرى, بر جهاد, و براى حفظ استقلال كشور و دفع از هجوم اجانب, بر دفاع است, همه اينها در قرآن و حديث اسلام موجود است.) 14 
بر اساس چنين ارزيابى, از قرآن و قوانين آن, امام نتيجه مى گيرد كه نفى حكومت دينى و سياست دينى به معناى نفى حقيقت و كارآيى دين است:
(اعتقاد به چنين مطالبى يا اظهار آنها بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است, هيچ كس نمى تواند بگويد: ديگر لازم نيست از حدود و ثغور و تماميت ارضى وطن اسلامى دفاع كنيم, يا امروز ماليات و جزيه و خراج و خمس و زكات نبايد گرفته شود, قانون كيفرى اسلام و ديات و قصاص بايد تعطيل شود. هر كه اظهار كند كه تشكيل حكومت اسلامى ضرورت ندارد منكر ضرورت اجراى احكام اسلام شده وجامعيت احكام و جاودانگى دين مبين اسلام را انكار كرده است.)15
(در حقيقت مهم ترين وظيفه انبياء(ع) برقرار كردن يك نظام عادلانه اجتماعى از طريق اجراى قوانين و احكام است كه البته با بيان احكام و نشر تعاليم و عقايد الهى ملازمه دارد, چنان كه اين معنى از آيه شريفه به وضوح پيدا ست:
(و لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط) 
حديد/21
هدف بعثت ها به طور كلى اين است كه مردمان بر اساس روابط اجتماعى عادلانه, نظم و ترتيب پيدا كرده, قد آدميت راست گردد, و اين با تشكيل حكومت و اجراى احكام امكان پذير است.)16
امام بر خلاف نظريه پردازان فلسفه سياسى غرب كه فلسفه پيدايى و ضرورت دولت را كشاكش نيروهاى طبيعى (شهوات و نفسانيات) 17 و ستيز قدرت ها و لزوم مهار كردن آنها دانسته اند, بر اساس تعاليم قرآنى به ضرورت تشكيل نظام سياسى و نظم اجتماعى جهت رشد معرفتى و تكامل معنوى انسان ها باور دارد. به تعبير ديگر, فلسفه سياسى در نگاه مكتب هاى مادى اين است كه منافع مادى انسان ها و دستيابى به رفاه و امنيت دنيوى غايت نظام هاى سياسى است, ولى در نگاه قرآنى امام, امنيت اجتماعى, استقلال و غناى مادى خود مقدمه اى است براى رسيدن به امنيت معنوى و سعادت برتر و حيات جاويدان.
(ارزش ها در عالم دو قسم است, يك قسم ارزش هاى معنوى از قبيل ارزش توحيد و جهاد… و از قبيل عدالت اجتماعى, حكومت عدل و رفتار عادلانه حكومت ها باملت ها و بسط عدالت اجتماعى در بين ملت ها و امثال اينها كه در صدر اسلام يا قبل از اسلام از آن وقتى كه انبياء مبعوث شدند; وجود داشته و قابل تغيير نيست. عدالت معنايى نيست كه تغيير بكند, يك وقت صحيح باشد و زمانى غيرصحيح باشد. و ارزش هاى معنوى ارزش هاى هميشگى هستند…
قسم ديگر امورى است مادى كه به مقتضاى زمان فرق مى كند… آنچه ميزان حكومت و مربوط به اجتماع و سياست است ارزش هاى معنوى است.)18

مبانى قرآنى انديشه سياسى امام

اگر (فلسفه سياسى) را مجموعه مباحثى بدانيم كه از زاويه عام درباره سياست و حكومت به تحليل و داورى مى نشيند ـ و نه مباحثى كه به تجزيه و تحليل يك مصداق از مصاديق حكومت و مديريت سياسى خاص مى پردازد ـ در آن صورت, هرگاه نظمى منطقى ميان آن مباحث برقرار كنيم, بخشى از موضوعات به عنوان اصول و مبانى شناخته مى شوند و برخى فروع و پيامدها و نتيجه هاى آن را تشكيل مى دهند.
بديهى است كه اصول و مبانى همواره از اهميت بيشترى برخوردارند, زيرا محور و پايه ساير نظريه ها و راهكارها به حساب مى آيند.
ما پس از اين كه نظر امام را درباره رابطه دين و سياست, نگرش اجتماعى ـ سياسى قرآن به قوانين و روابط اجتماعى را مورد توجه قرار داديم, اكنون در صدد آن هستيم تا نشان دهيم كه امام براى همه حركت ها و خط مشى ها و نظريه هاى سياسى خود, اصولى را معرفى كرده است كه آن اصول به شدت قرآنى است.

خدا محورى در انديشه و رفتار سياسى

مطالعه در شكل گيرى باورها و كنش هاى سياسى انسان ها, گروه ها و جامعه ها نشان مى دهد كه معمول اين فرايندها در جهان معاصر تحت تأثير يكى از چند عامل زير بوده است.
1. منافع, تمايلات و فزون طلبى هاى شخصى.
2. منافع و مصالح مادى مشترك گروهى.
3. احساسات نژادى و ملى.
4. عواطف انسانى و دفاع از مرزهاى حريّت, استقلال و عدالت.
در اين ميان چه بسا چهارمين عامل ياد شده, انسانى ترين عامل باشد كه ريشه در ماهيت فراحيوانى انسان دارد, ولى سه عامل پيشين گرچه هميشه ضد انسانى نيستند, مى توانند نمودهاى مثبت و قابل تكريمى را پديد آورند, اما اساساً مخصوص انسان نيستند, بلكه مى توان شاهد تأثيرگذارى عواملى همسان آنها در حركت هاى دفاعى و تهاجمى جانداران بود.
پوشيده نيست كه هريك از عوامل چهارگانه يادشده, زمانى عامل يك حركت يا باور و نظريه سياسى به شمار مى آيند كه در قلمرو مسائل اجتماعى و نظم و مديريت جمعى و حكومتى به كار گرفته شوند.
به هر حال زمانى كه مبانى پيدايش يك نظريه يا يك كنش سياسى يكى از عوامل يادشده باشد, به طور معمول به نوعى اقتدار و سلطه منفى مى انجامد كه براى اصلاح آن نياز به اقدامى ديگر است و در بيشتر موارد, تضمينى براى استفاده صحيح و انسانى از اين عوامل نيست.
تدبيرى كه در نظام تفكر دينى و انديشه قرآنى براى حل اين مشكل پيش بينى شده اين است كه براى تنظيم, تصحيح و مهار اين عوامل طبيعى, عامل و مبنايى را قبل از آنها و مشرف بر آنها طراحى كرده است و آن عبارت است از مبناى (خدامحورى).
تاريخ, نمونه هاى بسيارى را در خاطر دارد كه افراد يا گروه هايى با انگيزه مبارزه با استعمار, استبداد و يا انگيزه عواطف انسانى به اقدامات سياسى روى آورده اند ولى در نهايت خود به استبدادى ديگر بدل شده اند! و به فرموده امام:
(در عالم, نهضت هاى زيادى واقع شده است و انقلاب هاى بسيار, لكن اكثر نهضتى بوده است كه ازيك ظالمى بر ضد ظالم ديگر, از يك ستمكارى براى ستمكار ديگر… يك رژيم ظالمى مى آمده است و رژيم ظالم ديگر را ازبين مى برده است و خودش جايگزين آن مى شده است و به ظلم ادامه مى داده است. آن دستورى كه قرآن مجيد در چند كلمه فرموده اند براى نهضت, كه كيفيت نهضت بايد چه باشد, آن, اين آيه شريفه است كه مى فرمايد:
(انما أعظكم بواحدة) سبأ/46
خطاب مى فرمايد به رسول خدا كه بگويد به امت كه من يك موعظه فقط دارم و آن اين است كه قيام بكنيد براى خدا اگر يك نفر هستيد براى خدا قيام كنيد, اگر جمع هستيد براى خدا قيام كنيد, قيام براى خدا در مقابل تمام قيام هايى كه طاغوتى است, و اگر براى خدا نشد شيطانى است, طاغوت است و الله. قيام هم يا براى خداست يا براى غيرخدا. آن قيام, قيام طاغوتى است; غلبه ظالمى بر ظالم ديگر, غلبه چپاولگرى بر چپاولگرى ديگر و قيامى كه خداى تبارك و تعالى دستور مى فرمايد قيام لله است.) 19

ـ طاغوت ستيزى و سلطه گريزى

در واقع مى توان گفت كه (خدا محورى) در همه رفتارها و انديشه هاى فردى, اجتماعى, اقتصادى و فرهنگى انسان مجال طرح دارد, ولى زمانى كه خدامحورى را در زمينه مسائل اجتماعى و سياسى و مديريت هاى گروهى مورد توجه قرار مى دهيم, به طور طبيعى از آن, طاغوت ستيزى, تولد مى يابد. چرا كه طاغوت يعنى تجاوزگر, يعنى هر فرد يا گروهى كه خدا و قانون خدا را ناديده گرفته است وخود را در جايگاه خدا و بيرون از قوانين الهى بر جان و مال و حيثيت و انديشه و فرهنگ مردم سلطه داده است.
پذيرش چنين سلطه اى چه در شكل فيزيكى آن و چه در حوزه ناپيدا و نامحسوس فكرى و اقتصادى آن, چيزى است كه با خدامحورى ناسازگار مى باشد.
امام در تبيين طرح طغيان ستيزى و طاغوت شكنى قرآن به آياتى چند استناد كرده است كه برخى از آنها عبارتند از:
(و نريد أن نمنّ على الذين استضعفوا فى الأرض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثين) 
قصص/5
اراده خداوند تعالى بر آن است كه با رهبرى حكيمانه انبياء عظام و وارثان آنان مستضعفين را از قيد حكومت طاغوت آزاد و سرنوشت آنان را به دست خودشان بسپارد.) 20
(الم تر الى الذين يزعمون أنّهم آمنوا بما أنزل اليك و ما أنزل من قبلك يريدون أن يتحاكموا الى الطاغوت و قد أمروا ان يكفروا به) نساء/60
(اگر نگوييم منظور از طاغوت, حكومت هاى جور و قدرت هاى نارواى حكومتى به طور كلى است كه در مقابل حكومت الهى طغيان كرده و حكومت و سلطنت بر پا داشته اند; بايد قائل شويم كه اعمّ از قضات و حكّام است, چون رجوع براى دادرسى و احقاق حقوق و كيفر متعدى غالباً با مراجعه به مقامات قضائى انجام مى گيرد و باز حكم قضائى را مجريان ـ كه معمولاً آنها را حكومت كننده مى شناسند ـ اجرا مى كنند, حكومت هاى جور, چه قضات و چه مجريان و چه اصناف ديگر آنها طاغوت اند, چون در برابر حكم خدا سركشى و طغيان كرده, قوانينى به دلخواه وضع كرده, به اجراى آن و قضاوت طبق آن پرداخته اند. خداوند امر فرموده كه به آنها كافر شويد يعنى در برابر آنها و اوامر و احكام شان عصيان بورزيد. بديهى است كسانى كه مى خواهند به طاغوت كافر شوند يعنى در برابر قدرت هاى حاكم ناروا, سربه نافرمانى بردارند, وظائف سنگينى خواهند داشت كه بايستى به قدر توانايى و امكان در انجام آن بكوشند.)21
امام در سخنان خود تصريح دارد كه فلسفه تكرار سرگذشت موسى و فرعون در قرآن, نهادينه كردن مبارزه با استكبار و طاغوت در تفكر دينى و باور مسلمانان است.22
(شرع و حق, حكم مى كند كه بايد نگذاريم وضع حكومت ها به همين صورت ضد اسلامى يا غيراسلامى ادامه پيدا كند, دلايل اين كار واضح است, چون برقرارى نظام سياسى غيراسلامى به معناى بى اجرا ماندن احكام نظام سياسى اسلام است.
همچنين به اين دليل كه هر نظام سياسى غيراسلامى, نظامى شرك آميز است ـ چون حاكمش طاغوت است ـ و ما موظفيم آثار شرك را از جامعه مسلمانان و از حيات آنان دور كنيم و از بين ببريم. و باز به اين دليل كه موظفيم شرايط اجتماعى مساعدى براى تربيت افراد مؤمن و با فضيلت فراهم سازيم و اين شرايط درست ضد شرايط حاكميت طاغوت و قدرت هاى نارواست, شرايط اجتماعى كه ناشى از حاكميت طاغوت و نظام شرك آميز است, لازمه اش همين فسادى است كه مى بينيم, اين همان فساد (فى الأرض) است كه بايد از بين برود و مسبّبين آن به سزاى اعمال خود برسند, اين همان فسادى است كه فرعون با سياست خود در كشور مصر به وجود آورد (و انه كان من المفسدين) (قصص/4). در اين شرايط اجتماعى وسياسى, انسان مؤمن و متقى و عادل نمى تواند زندگى كند و رفتار صالحش باقى بماند.)23

ـ مسؤوليت عالمان در اصلاح قواعد سياسى

در انديشه سياسى امام, علاوه بر اداره جامعه, هدايت مبارزه با طاغوت نيز بر عهده عالمان و آگاهان است24, ايشان براى اثبات اين مدعا به بخش قرآنى روايت تحف العقول استدلال مى كند:
(اعتبروا ايها الناس بما وعظ الله به اوليائه من سوء ثنائه على الأحبار اذ يقول (لولاينهاهم الربانيون و الأحبار عن قولهم الاثم و أكلهم السحت لبئس ما كانوا يصنعون) (مائده/66) و قال (لعن الذين كفروا من بنى اسرائيل) الى قوله (لبئس ماكانوا يفعلون) (مائده/81)
و انما عاب الله ذلك عليهم لأنّهم كانوا يرون من الظلمة بين أظهرهم المنكر و الفساد فلاينهونهم عن ذلك رغبة فيما كانوا ينالون منهم و رهبة ممّا يحذرون, و الله يقول: (فلاتخشوا الناس و اخشونى) (مائده/44).)
آن گاه مى نويسد:
(خداوند با اعتراض به احبار يعنى علماى يهود و استنكار رويه آنها اولياى خويش را موعظه فرموده… و منظور از اولياء كسانى هستند كه توجه به خدا دارند و در جامعه داراى مسئوليت مى باشند نه اينكه منظور ائمه(ع) باشند.
خداوند در اين آيه (ربانيون) و (احبار) را مورد نكوهش قرار مى دهد كه چرا آنها كه علماى دينى يهود بودند, ستمكاران را از (قول اثم)… كه اعم از دروغ پردازى و تهمت و تحريف حقايق و امثال آن باشد و از (اكل سحت) يعنى حرام خوارى نهى نكرده و باز نداشته اند.
بديهى است اين نكوهش و تقبيح, اختصاص به علماى يهود ندارد و نه اختصاص به علماى نصارى دارد, بلكه علماى جامعه اسلامى و به طور كلى علماى دينى را شامل مى شود, بنابر آن علماى دينى جامعه اسلامى هم اگر در برابر رويه و سياست ستمكاران ساكت بنشينند, مورد نكوهش و تقبيح خدا قرار مى گيرند… حضرت امير(ع) اين موضوع را با استناد به قرآن ذكر فرموده كه علماى جامعه اسلامى هم عبرت بگيرند.)25
امام با استناد به آيه (قل انما اعظكم بواحدة أن تقوموا لله مثنى و فرادى) مى فرمايد:
(لازم نيست كه اول يك اجتماعاتى باشد كه من مى خواهم بعد از اجتماعات قيام كنم, يكى يكى هم اين تكليف هست… مردهاى تاريخ بسيارى شان تنها ايستادند در مقابل قدرت ها; حضرت ابراهيم تنهايى ايستاد و بت ها را شكست… و از تنهايى نترسيد, حضرت موسي… تنها مأمور شد كه برود و قيام كند.)26

ـ نيرو سازى و آگاهى بخشى به توده ها

درانديشه سياسى امام, رعايت اولويت ها و توجه به ظرفيت ها و تأمين نيرو و گسترش آگاهى براى بستر سازى از اهميت خاصى برخوردار است. از اين رو معتقد بود كه:
ييك. تا زمانى كه نظامى اصلح پى ريزى نشده است و تحقق آن انتظار نمى رود, نبايد به نفى كامل نظام و ساختار و قوانين نظام غيرصالح پرداخت, زيرا در آن صورت به جاى دستيابى به آرمان هاى متعالى, جامعه به هرج و مرج كشيده مى شود.
(با آن كه جز سلطنت خدايى همه سلطنت ها بر خلاف مصلحت مردم, و جور است, و جز قانون خدايى همه قوانين باطل و بيهوده است, ولى آنها [عالمان دينى و مجتهدان] همين بيهوده را هم تا نظام بهترى نشود تأسيس كرد, محترم مى شمرند و لغو نمى كنند.) 27
دو. حفظ نظم موجود اجتماعى به معناى سكوت و پذيرش هميشگى آن نيست, بلكه بايد براى سـاختن نيروهـاى كـارآمد و پيدايش زمينه هاى مناسب, بسترسازى كرد:
(وظيفه ما اين است كه ازحالا براى پايه ريزى يك دولت حقه اسلامى كوشش كنيم, تبليغ كنيم, تعليمات دهيم, هم فكر بسازيم, يك موج تبليغاتى و فكرى به وجود بياوريم, تا يك جريان اجتماعى پديد آيد و كم كم توده هاى آگاه وظيفه شناس و دين دار در نهضت متشكل شده قيام كنند و حكومت اسلامى تشكيل دهند… وظيفه فقهاست كه عقايد و احكام و نظامات اسلام را تبليغ كنند و به مردم تعليم دهند تا زمينه براى اجراى احكام و برقرارى نظامات اسلام در جامعه فراهم شود.)28
امام, سرگذشت موسى (ع) را, نوعى درس آموزى به مصلحان براى چگونگى اقدام و بسترسازى سياسى دانسته و فرموده است:
(فرعون كه طغيانش به جايى رسيد كه (انا ربّكم الأعلى) (نازعات/24) گفت, و علوّ و فسادش به پايه اى قرار گرفت كه (يذبّح ابنائهم و يستحيى نسائهم) (قصص/4) درباره او نازل شد… .
خداوند رحمان, به رحمت رحيميه خود در جميع زمين نظر فرمود و متواضع ترين و كامل ترين نوع بشر يعنى نبيّ عظيم الشأن و رسول عالى مقام مكرّمى مثل موسى بن عمران(ع) را انتخاب فرمود و با دست تربيت خود, تعليم و تربيت كرد او را, چنانچه فرمايد: (ولما بلغ أشدّه و استوى آتيناه حكماً و علماً) (قصص/14) و پشت او را قوى فرمود به برادر بزرگوارى مثل هارون(ع) و اين دو بزرگوار را كه گل سرسبد عالم انسانيت بودند, خداى تعالى انتخاب فرمود, چنانچه فرمايد: (وانا اخترتك) (طه/13) و فرمايد: (ولتصنع على عينى) (طه/39) و فرمايد: (واصطنعتك لنفسى اذهب انت و أخوك بآياتى و لاتنيا فى ذكرى) (طه/40) … .
بالجمله با همه تشريفات, خداى متعال اين همه تهيه را ديد و موسى كليم را ورزيد به ورزش هاى روحانى چنانچه فرمايد: (فتنّاك فتونا) (طه/40) و سال ها در خدمت شعيب, پيرمرد راه هدايت و ورزيده عالم انسانيت, او را فرستاد… (فلبثت سنين فى اهل مدين ثم جئت على قدر يا موسى) (طه/40).) 29
امام ازاين بيان نتيجه مى گيرد كه قبل از اقدام بايد نيروسازى و بسترآفرينى كرد و اولويت ها را در نظر گرفت.

ـ احساس شكست ناپذيرى

در هر نظريه منسجم سياسى و برنامه عملى براى آن, مرزهاى پيروزى و شكست ترسيم مى شود, موفقيت ها و ناكامى ها تعيين مى شود, امام نيز در تئورى سياسى قرآنى خود, اين مرز را مشخص كرده است. او معتقد است تا هر زمان كه در انديشه و عزم انسان سياسى, خدا و باورهاى خدايى مطرح باشد او پيروز است و شكست ناپذير, چه به نتايج محسوس و ملموس اهداف سياسى برسد و چه نرسد, و زمانى كه انسان سياسى, انديشه خدا و خداباورى و خداخواهى را فرو نهد همان جا شكست خورده است, چه به نتايج مورد نظر در نظام مديريت اجتماعى دست يافته باشد و چه دست نيافته باشد.
بديهى است اين معنى فقط در فضاى باور دينى قابل فهم است و نمى توان انتظار داشت كه ناآشنايان با مكتب وحى, آن را آن گونه كه هست دريابند, اما با اين حال, كارآيى اين باور درميدان رفتار سياسى به منزله انرژى پايان ناپذيرى است كه عناصر سياسى را به پيشروى و اقدام تهييج مى كند.
امام با استناد به آيه 139 سوره آل عمران مى نويسد:
(ولاتهنوا و لاتحزنوا و انتم الأعلون ان كنتم مؤمنين)
(كسى كه رابطه با خدا دارد, شكست ندارد, شكست مال كسى است كه آمالش دنيا باشد… مال كسانى است كه ذخائر دنيا قلب شان را فراگرفته است.) 30
(اگر قيام براى خدا باشد, پشتوانه خدا باشد يك طمأنينه اى در نفس پيدا مى شود كه ديگر شكست در آن نيست, يك حالت نفسانى در انسان پيدا مى شود, براى اينكه به يك قدرت لايزال متصل شده است آن كسى كه براى تبعيت از ذات مقدس حق تعالى حركت مى كند, اين مثل قطره اى[است] كه پشتوانه اش درياى غيرمتناهى [است]… اگر متصل شديم به درياى غيرمتناهي… حكم همان دريا را پيدا مى كنيم (و ما رميت اذ رميت و لكنّ الله رمى) (انفال/17) … يعنى دست تو دست خداست… براى اين كه تو خودت را متصل كردى به او, تو ديگر خودت چيزى نيستى, هر چه هست اوست.)31

امام و انديشه حكومتى

آنچه تاكنون گذشت, تبيين ديدگاه كلى امام راجع به سياست و ضرورت ها و نيازهاى يك حركت سياسى بود. در اينجا ضرورى مى نمايد كه به يكى از مهم ترين بخش هاى انديشه سياسى امام, يعنى حكومت بپردازيم, چه اين كه بدون شناخت ديدگاه امام راجع به حكومت, فهم بايسته ازكليت انديشه سياسى امام, ميسر نيست.
در تئورى حكومتى امام, محورهاى چندى وجود دارند كه بررسى گسترده آنها نياز به فرصت ديگرى دارد در اين مجال به تبيين كلى و اجمالى آن محورها بسنده مى كنيم بدان اميد كه در معرفى سيماى كلى نظريه حكومتى امام راهگشا باشد.

1. خاستگاه حكومت

محور نخست, مشروعيت حكومت و خاستگاه حاكميت است. از نگاه امام حكومت بر جامعه آن گاه مشروعيت مى يابد كه بر اساس فرمان خدا استوار باشد. پيش فرض اين نظريه مطلبى است كه در قرآن و متون دينى مطرح گرديده و آن اينكه حاكميت در هر بعد از ابعاد آن و بر هر جزء از اجزاء جهان هستى از جمله انسان ها در انحصار خداوند است و هيچ كس جز او حق سلطه و حاكميت ندارد. پس بخشى از اين حق حاكميت در مورد انسان ها به حكم آيات قرآن از قبيل (اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم) و (و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى الله و رسوله أمراً ان يكون لهم الخيرة من أمرهم… ) به پيامبر اكرم(ص) و ائمه اهل بيت(ع) وانهاده شده است.
بر اساس اين حقيقت, امام هرگونه حكومتى را كه ريشه درخواست و فرمان الهى نداشته باشد و در راستاى حكومت پيامبر و امامان شكل نگيرد, حكومت مشروع و شايسته اطاعت نمى داند.
امام در مقام تعيين آن حكومت ايده آل كه سازگار با نظريه فوق باشد, حكومت عالمان دين يا همان ولايت فقيه را مطرح مى كند. ايشان بر اساس دلائل متعدد عقلى و نقلى بر اين باور است كه آن حق حاكميتى كه پيامبر و امامان اهل بيت از سوى خدا داشتند, توسط خود آنان به عالمان دين واگذار و سپرده شده است, بنابراين جز اينان كس ديگرى حق حكومت ندارد.
(پس از پيامبر(ص) مسئوليت رهبرى سياسى جامعه به عهده امامان معصوم واگذار مى شود.)32
(وآنها مصاديق اولوا الامر مى باشند.) 33
(و در عصر غيبت امام معصوم(عج) فقهاى عادل, رهبران سياسى جامعه و مسئولان تشكيل حكومت معرفى شده اند.) 34
امام براى اثبات اين ادعا چنان كه اشاره شد از دليل هاى چندى بهره جسته است كه مجال پرداختن به آنها نيست در اينجا تنها به چند نكته كه امام در پرتو آيات قرآن آورده است اشاره مى كنيم. ايشان ذيل آيه: (النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم) (احزاب/6) مى فرمايد مراد از اولويت, ولايت و امارت سياسى است, چنان كه در مجمع البحرين از امام باقر(ع) روايت مى كند كه مى گويد اين آيه درباره حكومت نازل شده است. و از سويى وصف نبوت, موضوع ولايت شناخته شده است. بنابراين روايت ابوالبخترى (العلماء ورثة الانبياء) كه مى گويد علما مانند انبياء هستند, مقتضى اين مى باشد كه علما نيز بر مؤمنان امارت داشته باشند. 35
و در استدلال به مقبوله عمربن حنظله مى فرمايد: 
امام در اين روايت به دو آيه قرآن استناد نموده است, نخست, آيه (إنّ الله يأمركم أن تؤدّوا الأمانات إلى أهلها و إذا حكمتم بين الناس أن تحكموا بالعدل) (نساء/58), ترديدى نيست دراين كه فرمان خدا در اين آيه شامل قاضى و زمامدار هر دو مى شود.و آيه (الم تر الى الذين يزعمون أنّهم آمنوا بما أنزل اليك و ماأنزل من قبلك يريدون أن يتحاكموا الى الطاغوت و قد أمروا أن يكفروا به) (نساء/60), كه بر دادخواهى از قاضى و والى ظالم, هر دو دلالت دارد.
بنابراين در مقبوله كه امام فرموده است (فإنّى قد جعلته عليكم حاكماً) نيز قضاوت و حكومت هر دو مراد است و فقيه, ولايت سياسى هم دارد و گرنه سؤال از حكم مراجعه به قدرت هاى اجرايى ناروا كه در ذيل مقبوله بدان تصريح شده و در آيه دوم نيز به ناروا بودن چنين دادخواهى اشاره شده است بدون جواب مى ماند. 36
امام درجاى ديگر مى نويسد:
(ولقد أرسلنا رسلنا بالبينات و أنزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط)
حديد/25
هدف بعث ها به طور كلى اين است كه مردمان بر اساس روابط اجتماعى عادلانه نظم و ترتيب پيدا كرده, قد آدميت را راست گردانند و اين با تشكيل حكومت و اجراى احكام امكان پذير است… رسول اكرم را نه براى فقط بيان اين احكام براى اين مردم بلكه براى اجراى آنها موظف مى كند… ماليات هايى نظير خمس و زكات و خراج را بگيرد و صرف مصالح مسلمين كند, عدالت را بين ملت ها و افراد مردم گسترش دهد, اجراى حدود و حفظ مرز و استقلال كشور كند و نگذارد كسى ماليات دولت اسلامى را حيف و ميل نمايد… .
بنابراين (الفقهاء امناء الرسل) يعنى كليه امورى كه به عهده پيغمبران است, فقهاى عادل, موظف و مأمور انجام آن اند.) 37
در هر صورت امام(ره) در عصر غيبت, رهبرى را از آن فقها مى داند و ولايت فقيه را چيزى مى داند كه خداوند قرار داده است و همان ولايت رسول الله مى باشد و بعد از تشكيل جمهورى اسلامى نيز بر اين باور باقى ماند و هيچ گاه سخنى كه نفى كننده منصوب بودن ولى فقيه از سوى خدا باشد بر زبان جارى نكرد.38

2. قانون مدارى

محور دوم در نظريه حكومتى امام, قانون مدارى است. امام بر اين باور است كه محور كار حكومت قانون است, اما امام براى قانون تعبيرى دارد كه چندان با تلقّى ديگران از قانون سازگار نمى نمايد. در اينجا به منظور مقايسه ديدگاه ديگران با نظر امام اين سه تعبير را مطالعه مى كنيم:
(قانون, مجموعه قواعدى است كه از دولت سرچشمه مى گيرد و به وسيله دستگاه قضايى قابل اجرا مى شود.)39
(قانون, چيزى جز فهم و فراست انسانى نيست كه وظيفه طبيعى اش امر به كردن كارهاى صحيح و نهى از ارتكاب اعمال خطاست.) 40
(منظور, قضايايى است كه شيوه رفتار انسان را در زندگى اجتماعى تعيين مى كند. قضيه اى كه مفاد صريح يا التزامى يا تلويحى اش اين است كه انسان ها در زندگى فردى و اجتماعى بايد چنين كنند و چنان نكنند, اين قضيه را قانون مى گوييم كه در مباحث حقوقى سياسى مطرح مى شود.) 41
امام قانون اسلام را معادل احكام الهى مى داند, 42 كه برخاسته از عدالت الهى و برگرفته از قرآن و سنت است, 43 و حوزه هاى آن عبارت است از: رابطه فرد بشر با خدا, روابط هر فرد بشر با پيغمبر اسلام, روابط افراد با حكومت, روابط افراد با يكديگر, روابط هر فرد با ملت خود و ساير بشر.44 چنين تلقى از قانون, تفاوت هاى اساسى با تعريف ياد شده دارد.
امام با انديشه سياسى بشر مادى مخالف است كه قانون را دستاورد دولت45 يا دستاورد عقل بشر در عالى ترين مرحله تكاملش مى داند,46 استدلال امام اين چنين است:
(قانونگذار بايد كسى باشد كه ازنفع بردن, شهوت رانى و هواهاى نفسانى و ستمكارى بركنار باشد, و در باره او احتمال اين گونه چيزها ندهيم, و آن غير خداى عادل نيست… از اينجاست كه دانشمندان ديندار مى گويند: دين قانون بزرگ خدايى است كه براى اداره كشورهاى جهان و چرخاندن چرخ زندگى آمده است.)
(حاكم يكى است, خدا, قانون الهى, ديگران مجرى او. اگر بخواهند ازخودشان يك چيزى بگويند, پيغمبراكرم(ص) كه رأس همه عالم هست, خدا به او خطاب مى كند كه اگر چنانچه يك چيزى بر خلاف آن چيزى كه من گفته بودم بگويى قطع وتينت را مى كنم… براى اين كه اجرا بايد بكنى آنى كه اسلام گفته, آن وقت تو مجرى او هستى. البته معلوم بود كه او مجرى است و هيچ وقت تخلف نمى كند, لكن سرمشق است اين. به آن فرد اول اين اخطار را مى كند تا من و شما بفهميم مطلب را.) 47
بدين ترتيب هر فرد (حتى پيامبر(ص) و امام) در نظام دينى حق حكومت ندارد و تنها مجرى قانون است و حاكميت از آن خداوند و قوانين الهى مى باشد. 48 اين تعبير امام علاوه بر آنچه كه در محور نخست ياد شد, اهميت فوق العاده قانون مدارى با همان تلقى فوق را نشان مى دهد به گونه اى كه ازنظر ايشان مشروعيت الهى حكومت در گرو محوريت قانون الهى است و اين چيزى است كه زاويه ديگرى در نظريه حكومتى امام مى گشايد و آن شرايط حاكمان است.

3. شرايط حاكمان

ييكى ازمسائلى كه در فلسفه سياسى مطرح است, شرايط رهبرى مى باشد كه هر فيلسوفى, متناسب با ساختار كلى انديشه سياسى خود, به بحث درباره آن پرداخته است, افلاطون كه دم از تشكيل مدينه فاضله مى زند, حكمت و معرفت را شرط رهبرى و عامل نگهدارى رهبر از خطا مى داند. 49 ولى ماكياولى كه فرمان روايى را هدف عمومى مى شناسد و مجموعه عاداتى را كه باعث دست يابى به اين هدف مى شود, فضيلت مى نامد,50 مى گويد:
(آن شهريارانى كارهاى سترگ كرده اند كه به پاكدلى ارجى ننهاده اند و با زيركى خود, اذهان را به اشتباه انداخته اند و سرانجام بر كسانى كه ايمان را بنياد كارشان ساخته اند چيره شده اند, پس براى شهريار لازم نيست كه همه خصال پسنديده را دارا باشد, جرئت مى كنم كه بگويم كه داشتن و مراعات اين خصال خطرناك است, ولى تظاهر به داشتن آنها سودمند است.) 51
امام كه استوارى قامت آدميت را در سايه اجراى قانون الهى مى داند, در رابطه با شرايط رهبرى مى نويسد:
(شرايطى كه براى زمامدار ضرورى است, مستقيماً ناشى از طبيعت طرز حكومت اسلامى است. پس از شرايط عامه مثل عقل و تدبير, دو شرط اساسى وجود دارد…
1. چون حكومت اسلام حكومت قانون است, براى زمامدار, علم به قوانين اسلام لازم مى باشد… حاكم بايد افضليت علمى داشته باشد.…
2. زمامدار بايستى از كمال اعتقادى و اخلاقى بر خوردار و عادل باشد و دامنش به معاصى آلوده نباشد. كسى كه مى خواهد حدود جارى كند, يعنى قانون جزاى اسلام را به مورد اجرا گذارد, متصدى بيت المال و خرج و دخل مملكت شود و خداوند اختيار اداره بندگانش را به او بدهد, بايد معصيت كار نباشد (لاينال عهدى الظالمين) (بقره/124), خداوند تبارك و تعالى به جائر چنين اختيارى نمى دهد.) 52
(… إنّ اللّه يأمركم أن تؤدّوا الأمانات الى أهلها و اذا حكمتم بين الناس أن تحكموا بالعدل… ) نساء/59
(خداوند امر فرموده كه امانات را به اهلش رد كنيد… در ذيل آيه مى فرمايد… وقتى كه حاكم شديد بر پايه عدل حكومت كنيد. خطاب به كسانى است كه زمام امور را در دست داشته, حكومت مى كنند نه قضات, قاضى قضاوت مى كند, نه حكومت به تمام معناى كلمه… پس بايد قائل شويم كه آيه (و اذا حكمتم… ) در مسائل حكومت ظهور دارد و قاضى و همه حكومت كنندگان را شامل مى شود. وقتى بناشد تمام امور دينى عبارت از امانت الهى باشد و بايد اين امانت به اهلش رد شود, يكى ازآنها هم حكومت است و به موجب آيه شريفه بايد هر امرى از امور حكومت بر موازين عدالت… باشد.) 53
(اكنون كه دوران غيبت امام (ع) پيش آمده… اگر خدا شخص معينى را براى حكومت در دوره غيبت تعيين نكرده است لكن آن خاصيت حكومتى را كه از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب(ع) موجود بود, براى بعد از غيبت هم قرار داده است. اين خاصيت كه عبارت ازعلم به قانون و عدالت باشد, اگر فرد لايقى كه داراى اين دو خصلت باشد به پاخاست و تشكيل حكومت داد, همان ولايتى را كه حضرت رسول اكرم (ص) در امر اداره جامعه داشت, دارا مى باشد و بر همه مردم لازم است كه از او اطاعت كنند.) 54
امام علاوه بر شرايط خاص حاكم اسلامى به ويژگى هاى كارگزاران حكومت كه در واقع بدنه حكومت را تشكيل مى دهند نيز مى پردازد, زيرا تا موقعى كه تمام اجزاء يك نظام حكومتى در جهت واحد و برخوردار از خصايص ويژه و هماهنگ نباشد, كار حكومت به سامان نخواهد رسيد.

4. شرايط كارگزاران
الف. التزام به مبادى غيبى

امام در اين زمينه مى گويد:
(مگر مى شود كسى به مبادى غيبى اعتقاد نداشته باشد و در فكر مردم باشد و در فكر اصلاحات؟) 55
سخن ديگرى از امام را مى توان توضيح جمله يادشده دانست:
(گمان نشود كه كسانى كه ايمان ندارند اينها هم خدمت به كشور مى كنند و فرق ما بين آنها و آن كسانى كه ايمان دارند نيست: (والذين كفروا يتمتّعون و يأكلون كما تأكل الأنعام و النار مثوى لهم) محمد/12
كسى كه ايمان ندارد نظير حيوانات خوراكش هست يعنى در آخور الاغ, نبى اكرم كاه بريزد يا ابوجهل كاه بريزد, هيچ فرقى به حال او نمى كند, او مى خواهد بخورد. حيوان مى خواهد كسى تيمارش كند, اين تيمار كننده على بن ابى طالب باشد يا ابن ملجم, اين فرقى به حالش نمى كند, اگر ابن ملجم بهتر تيمار كرد با او بيشتر رفيق است. اين آيه شريفه كه اين مطلب را مى فرمايد, دستور كلى است براى شناخت منحرف از غير منحرف.) 56
امام ايمان به غيب را با تكيه به دو اصل امتحان الهى و (سير الى الله) كارگشا و مؤثر مى شناسد:
(هر كس در هر مقامى كه هست و هر مسئوليتى كه دارد, همان مقام و همان مسئوليت امتحان اوست… كه آيا در اين مقامى كه هست چه مى كند, افكار او چيست, اخلاق او در اين زمينه چيست و اعمال او چيست و حتى خطرات قلب چيست.)57
(بشر درمعرض امتحان است (أحسب الناس أن يتركوا أن يقولوا آمنّا و هم لايفتنون) (عنكبوت/2)… مردم گمان مى كنند همين كه گفتند: من مؤمنم رهايشان مى كنند؟ امتحان شان نمى كنند… به مجرد اين كه ادعا كرديد كه من براى اين ملت و براى اين كشور خدمتگزارم رها مى شويد؟ امتحان خواهيد شد… اگر در آن مقامى كه رسيد, با آن وقتى كه قبل از آن مقام بود هر دومساوى است و نقش او يك طور است و رياست براى او سنگينى نمى كند… از امتحان رو سفيد بيرون آمده.) 58
و درجاى ديگر مى فرمايد:
(آن وقت جمهورى ما اسلامى مى شود و به كمال خودش مى رسد كه خداى تبارك و تعالى در اين ملت و در اين كشور حاكم باشد يعنى از آن نقطه اولى تا آن آخر حكومت, حكومت الهى باشد, سردمداران, همه الهى باشند… خود را نبينند… چون نه خودى دارند و نه شخصيتى , هر چه هست از خداست… اگر بيدار شويم و بفهميم كه ما از خدا هستيم و به او رجوع مى كنيم (انا لله و انا اليه راجعون) (بقره/156) اگر اين دو كلمه را… بفهميم كه… هر چه داريم از اوست و ما به سوى او برگشت مى كنيم و از ما حساب مى برند, ما را در حساب واقع مى كنند… با بندگان خدا آن طور كه خدا راضى است و آن طور كه امر خداست عمل مى كنيم. در همه ارگان هاى دولتى, در همه بازارهاى اسلامى در همه كوچه ها و خيابان هاى ممالك اسلامى.) 59

ب. عدالت كارگزاران

امام روحيه طغيان و ستم را واقعيتى روحى مى داند كه اگر دركسى پيدا شد, در محدوده اعمال نفوذش, نمود پيدا مى كند و به تناسب حوزه عملكرد دايره دسترسى اش كم و زياد مى شود, بدين ترتيب كسى كه در خانواده اش ظالم است, به ميزان افزايش زيردستانش ظلمش زياد مى شود.
(براى اين كه آدم ظالم است, ظالم اگر ده نفر تحت سيطره اش باشند ظلمش به اندازه ده نفر است, اگر سى و پنج ميليون جمعيت هم باشند, ظلمش به اندازه سى و پنج ميليون نفر است, آدم, همان آدم است, براى اين كه آدم نشده است, يك موجود طاغوتى شيطانى است… اگر تحت سيطره انبياء… و تعليم و تربيت انبيا نرود, هيچ فرقى ما بين اين فرد با آن فردى كه يك عالم را دارد مى چاپد در روحيات نيست, در عمل هست.)60
بر پايه چنين باورى, امام, عدالت را در زمامدار و واليان ضرورى مى داند61 و مى فرمايد:
(كسى كه مى خواهد حدود جارى كند يعنى قانون جزاى اسلام را به مورد اجرا گذارد. متصدى بيت المال و خرج و دخل مملكت شود و خداوند اختيار اداره بندگانش را به او بدهد, بايد معصيت كار نباشد (لاينال عهدى الظالمين) (بقره/124) خداوند تبارك و تعالى به جائر چنين اختيارى نمى دهد.)62
(واذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل) (نساد/58) وقتى كه حاكم شديد بر پايه عدل حكومت كنيد. خطاب به كسانى است كه زمام امور را در دست داشته, حكومت مى كنند.)63

ج. آگاهى از قانون

سومين شرط پيشنهادى امام, آگاهى كارگزار از قوانين و احكام الهى است كه به گفته ايشان ناشى از طرز حكومت اسلامى است.
(چون حكومت اسلام حكومت قانون است. براى زمامدار, علم به قوانين اسلام لازم مى باشد… نه فقط براى زمامدار بلكه براى همه افراد, هر شغل يا وظيفه و مقامى داشته باشند, چنين علمى ضرورت دارد.) 64

د. تزكيه و خودسازى

علاوه بر سه شرط يادشده, امام از تزكيه نيز به عنوان عامل رهايى دولتمردان از منش و روش طاغوتى نام مى برد كه در صورت به كارگيرى آن, نه تنها كارگزاران توفيق رعايت عدالت را از آن خود مى سازند كه بدين وسيله به طور طبيعى زمينه اصلاح جامعه نيز فراهم مى گردد و اسلاميت آن تضمين مى گردد.
(و كسانى كه در بشر مى خواهند زمامدارى كنند, اگر بخواهند كه طغيان نكنند و كارهاى شيطانى نكنند, بايد تزكيه كنند خودشان را… اين تزكيه براى دولتمردان, براى سلاطين, براى رؤساى جمهورى براى دولت ها و براى سردمداران بيشتر لازم است تا براى مردم عادى. اگر افراد عادى تزكيه نشوند و طغيان پيدا بكنند, يك طغيان بسيار محدود است… لكن اگر طغيان در كسى شد كه مردم او را پذيرفته اند يا در عالمى شد… در سلطانى شد… اين گاهى يك كشور را به فساد مى كشد و گاهى كشورها را به فساد مى كشد…
خدا انگيزه بعثت را فرموده است… (يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم) 65 , (لقد منّ الله على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولاً من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة ) (آل عمران/64) 66

5. اختيارات حاكمان

حدود و دائره اعمال نفوذ رهبر و حاكم جامعه اسلامى و نقش او در اداره كشور, از مباحث در خور توجه حوزه انديشه سياسى است. از جمله كسانى كه در غرب به صورت روشن, قدرت حاكمان را مورد مطالعه قرار داده ژان بُدَن (1530 ـ 1596 م) است. او معتقد به قدرت مطلقه حاكم است كه از سوى مردم يا نجيبان به حاكم تفويض مى شود و به موجب آن حق خود را از جان و مال و همه امور كشورى ـ به او واگذارند, و وى را مخيّر كنند كه هر چه اراده مى كند كاملاً و مطلقاً انجام دهد و اين همه را فقط به اعتماد آزاد مردى و مروّتش بدو تسليم كنند, قدرت حاكم مشروط به هيچ شرطى (جز شروطى كه قوانين الهى و طبيعى مقرر مى دارند) نيست, زيرا قدرت اگر با محدوديت هايى تفويض شود, نه قدرت مطلقه است و نه حقيقتاً قدرت حاكم است. حقوق شهريار عبارت است از وضع قانون, حق اعلان جنگ و عقد پيمان صلح, حق داد رسى و رسيدگى نهايى در مورد احكام صادره همه دادرسان, حق عزل و نصب صاحب منصبان و وزيران. 67
انديشمندان مسلمان, بيشتر مسأله اختيارات حاكم اسلامى را به بحث گرفته اند, ولى غنا و قناعت بخشى مطالعات امام بر اساس مبنايى كه براى مشروعيت حكومت قائل است, در اين زمينه بسيار درخور توجه است.
امام تفاوتى بين اختيارات حكومتى پيامبر(ص), امام و فقيه نمى پذيرد و فضائل استثنائى پيغمبر و اميرمؤمنان را موجب افزايش اختيارات حكومتى آنها بر اختيارات حكومتى فقيه نمى شناسد. 68
از سويى مى فرمايد:
(اگر اختيارات حكومت درچارچوب احكام فرعيه الهيه است, بايد عرض حكومت الهيه و ولايت مطلقه مفوضه به نبيّ اسلام(ص) يك پديده بى معنى و محتوا باشد… بايد عرض كنم حكومت كه شعبه اى از ولايت مطلقه رسول الله (ص) است, يكى از احكام اوليه اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعيه حتى نماز و روزه و حج است… حكومت مى تواند قراردادهاى شرعى را كه خود با مردم بسته است درموقعى كه آن قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد يك جانبه لغو كند, و مى تواند هر امرى را چه عبادى يا غيرعبادى كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است, از آن, مادامى كه چنين است جلوگيرى كند.) 69
چنين اظهاراتى از سوى امام باعث ايراد اتهاماتى مانند انجاميدن ولايت فقيه مطلقه به استبداد و ديكتاتورى فقيه و اختيارات نامحدود او شده است.
امام در پاسخ چنين اتهاماتى به مرزبندى اختيارات و نقش ولى فقيه يا رهبرى در ساختار حكومت پرداخته و به صورتى پذيرفتنى, محدوديت ها و اختيارات فقيه را ترسيم مى كند.
(شما از ولايت فقيه نترسيد, فقيه نمى خواهد به مردم زورگويى كند. اگر يك فقيهى بخواهد زورگويى كند اين فقيه ديگر ولايت ندارد.) 70 و اگر (فسق مرتكب شد خود به خود منعزل است.) 71
امام ملاك احكام حكومتى را كه نشانه اختيارات فوق العاده فقيه است عبارت مى داند از مصالح اسلام و مصالح كشور. 72 و نه سليقه شخصى و تصميم هاى فردى تا ديكتاتورى به حساب آيد.

6. وظايف حكومت

محور ششم در نظريه حكومتى امام, تبيين اهداف و مسئوليت هاى حكومت است, كه يكى از موضوعات مهم در نظريه سياسى است. 73
و در اين راستا خواسته هايى همانند توسعه ارضى, پاسدارى از آزادى هاى به دست آمده, صلح و امنيت, رفاه آدميان, تفكر در آفرينش الهى, سلامت و نيرومندى,74 تربيت انسان ها و اجراى عدالت به عنوان اهداف حكومت ها معرفى شده اند.
امام خمينى وظايف حكومت را در زمينه هاى زير خلاصه مى كند:

يك. تربيت جامعه

درباره تربيت جامعه از سوى دولت, ديدگاه يكسانى وجود ندارد, و فيلسوفان سياسى به دو دسته طرفدار و مخالف تربيت فضائل انسانى توسط رژيم حاكم تقسيم مى شوند.
در بين فلاسفه افلاطون مدعى است كه فرمان راندن و حكمرانى به معناى درست خود, همان تربيت كردن است و تربيت عبارت است از پروراندن فضائل كه طبيعت در آدمى به وديعت نهاده است. معناى سخن افلاطون اين است كه تربيت بايد عمومى و دولتى باشد. 75
ارسطو نيز همين باور را داشت و مهم ترين وظيفه دولت را اصلاح عيوب اخلاقى شهروندان و تلقين فضائل انسانى به آنها مى دانست, 76 ولى متفكران آزادى طلب پس از افلاطون, از جمله جان لاك انگليسى معتقدند كه قوانين رسمى فقط بايد به تنظيم امور مربوط به مالكيت اتباع كشور قناعت كند, نه از آن روى كه مالكيت مهم تر از تربيت فضائل معنوى است, بلكه بدين سبب كه فضائل معنوى را با قانون نمى توان پديد آورد. 77
البته اين انتقاد نيز مطرح است كه وقتى دولت, كار تربيتى را به عهده گيرد حاصلش اين مى شود كه خصوصيات اخلاقى اتباع آن دولت به تدريج يكسان گردد و اين روش به برترى جامعه بر فرد و فدا شدن فرد در راه مصلحت جمعى مى انجامد. 78
امام كه حكومت اسلامى را تداوم حكومت انبيا مى داند, 79 از كسانى است كه حكومت را مسئول تربيت جامعه مى شناسد:
(اگر براى هر دولتى برنامه اى است, برنامه رسول اكرم(ص) را مى شود گفت همان سوره اى كه در اول وارد شده است, آن برنامه رسول خداست (اقرأ باسم ربّك الذى خلق… علّم الانسان ما لم يعلم) تمام انبيا موضوع بحث شان, موضوع تربيت شان, موضوع علم شان انسان است. آمده اند انسان را تربيت كنند. آمده اند اين موجود طبيعى را از مرتبه طبيعت به مرتبه عالى مافوق الطبيعه, مافوق الجبروت برسانند.)
(معلوم است كه اسلام تا چه حد به حكومت و روابط سياسى و اقتصادى جامعه اهتمام مى ورزد تا همه شرايط به خدمت تربيت انسان مهذب و با فضيلت درآيد.)80

دو. اجراى قانون

آن گاه كه از قانون مدارى سخن گفتيم مقصود اين بود كه حكومت در نگاه امام بر محور قانون عمل مى كند و نه بيرون از آن, اما در بخش وظايف حكومت, روى سخن به جنبه ديگر قضيه است و آن اجراى قانون است.
امام, قاطعيت دولت را در اجراى قانون اسلامى امرى حياتى, و تسامح و مصلحت انديشى در اين امر را خطرى جدى براى نهضت دينى قلمداد مى نمايد و در همين راستا از تسامح در مورد جريان هاى غيرمذهبى معاند در سال هاى اول انقلاب اسلامى ايران بر اساس توصيه مصلحت انديشان, 81 در پيشگاه خداوند استغفار مى نمايد. 82
اين ضرورت قاطعيت از آنجا ناشى مى شود كه امام به اجراى قانون, تنها به عنوان عامل ايجاد پيوستگى در نظام ارزشى حاكم بر مردم كه گاهى دچار نوعى پارگى و گستگى مى گردد, 83 نمى نگرد ـ چنان كه برخى اين گونه نگريسته اند ـ بلكه آن را وسيله حاكميت عدالت و نردبان عروج انسان كه هدف اساسى و محورى حكومت است مى داند. اسلام به قانون نظر آلى دارد يعنى آن را آلت و وسيله تحقق عدالت در جامعه مى داند, وسيله اصلاح اعتقادى و اخلاقى و تهذيب انسان مى داند. 84
(جامعه بايد تربيت شود, حدود الهى براى تربيت جامعه است نه براى انتقام جويى, اگر قاتل را نكشند قتل زياد مى شود (فى القصاص حياة) در قصاص زندگى است… تمام حدود الهى براى مصلحت جامعه است.) 85

سه. مبارزه با سلطه مستكبران

بر اساس ديدگاه امام, رابطه حكومت دينى با ساير قدرت ها بايد بر اساس استقلال طلبى و نفى سلطه به هر شكلش استوار باشد. حكومت اسلامى بايد بكوشد عليه قدرت هاى سلطه گر براى حفظ استقلال و آزادى جامعه اسلامى مبارزه كند, زيرا:
(قرآن مى گويد هرگز خداى تعالى سلطه اى براى غيرمسلم بر مسلم قرار نداده است… (لن يجعل الله للكافرين على المسلمين سبيلاً) (نساء/141) اصلاً راه نبايد داشته باشند مشركين و اين قدرت هاى فاسده… بر مسلمين) 86 .
(… بشّر المنافقين بأنّ لهم عذاباً أليماً. الذين يتّخذون الكافرين أولياء من دون المؤمنين أيبتغون عندهم العزّة فإنّ العزّة للّه جميعاً) (نساء/139ـ138)
(يا ايها الذين آمنوا لاتتّخذوا اليهود و النصارى أولياء بعضهم أولياء بعض و من يتولّهم منكم فإنّه منهم…) (مائده/50)
(و أعدّوا لهم مااستطعتم من قوّة و من رباط الخيل ترهبون به عدوّالله و عدوّكم و آخرين من دونهم لاتعلمونهم الله يعلمهم و ما تنفقوا من شىء فى سبيل الله يوفّ إليكم و أنتم لاتظلمون) (انفال/59)
… اين پيام هاى غيبى قرآن است كه خداى جهان, براى حفظ استقلال كشور اسلامى و بناى عظمت و سرفرازى به شما ملت قرآن و پيروان خود, فرو فرستاده, آنها را بخوانيد… و آنها را به كار بنديد تا استقلال و عظمت شما بر گردد و پيروزى و سرفرازى را دوباره در آغوش گيريد و گرنه راه نيستى و زندگانى سراسر ذلت و خوارى را خواهيد پيمود و طعمه همه جهانيان خواهيد شد.) 87
([مسلمانان صدر اسلام] به جان و دل براى اسلام كوشش كردند و رفتند… كه ستمكارها را شرّشان را از سر مظلومان قطع كنند و وعده الهى (و نريد أن نمنّ على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم أئمة… ) را تحقق بدهند.)88
امام وقتى موفق به تشكيل حكومت مورد نظرش گرديد, جهت دستيابى به هدف يادشده, اصل (نه شرقى و نه غربى) را بنياد نهاد تا با رعايت آن استقلال حكومت اسلامى را تأمين كند:
(شعار (نه شرقى و نه غربى) ما, شعار اصولى انقلاب اسلامى در جهان گرسنگان و مستضعفين بوده و ترسيم كننده سياست واقعى عدم تعهد كشورهاى اسلامى و كشورهايى است كه در آينده نزديك و به يارى خدا, اسلام را به عنوان تنها مكتب نجات بخش بشريت مى پذيرد… و كسى گمان نكند كه اين شعار, شعار مقطعى است, كه اين سياست, ملاك عمل ابدى مردم ما و جمهورى اسلامى ما و همه مسلمانان سرتاسر عالم است چرا كه شرط ورود به صراط نعمت حق [صراط الذين انعمت عليهم], برائت و دورى از صراط گمراهان است [ولا الضّالّين].) 89
امام در كنار تربيت جامعه توسط دولت كه اساسى ترين دستاورد آن اوج خداخواهى يعنى پى گيرى تمام آرمان هاى بلند است, از استقلال اقتصادى و توان بالاى نظامى و بسيج عمومى ياد مى كند كه هر كدام نقش ويژه اى در عملى شدن شعار يادشده دارند:
(او امر كرده است كه ما نبايد تحت نظارت يك كشور يا تحت بيرق كفر باشيم. اين يكى از مسائل مهم اسلام است و بايد كوشش كنيم و اقتصاد خود را اداره نماييم…) 90
منظور امام از امر خداوند در سخن يادشده اين آيه است (و لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلاً) (نساء/141)

7. مشاركت سياسى آرمانى

محور هفتم در نظريه حكومتى امام, نقش مردم در حكومت و به تعبير ديگر مشاركت سياسى است. مشاركت سياسى در نگاه امام, با تعريف هايى كه براى اين عناوين در حوزه مطالعات سياسى صورت گرفته است چندان تشابه و سنخيتى ندارد, مهم ترين ويژگى تفكر امام در باب مشروعيت, ايمان سياسى است كه در ديدگاه هاى سياسى ـ فلسفى موجود پذيرفته نيست.
پس از پافشارى امام بر اين نكته ها: قرآن كتاب سياست و حكومت است, 91 ولى فقيه كه به نظام حاكم مشروعيت مى دهد, اجازه رهبرى را از خدا گرفته است, 92 حكومت وظيفه اى جز اجراى قانون و احكام اسلام 93 كه سازنده انسان و تأمين كننده نيازهاى مادى94 او و برخاسته ازعدل الهى است 95 ندارد; ضرورت مشاركت سياسى براى مردم و ملت بسيار طبيعى و منطقى مى نمايد و ناگزير از ايمان به اسلام ريشه مى گيرد!
امام ضمن توصيه تمام اقشار جامعه, اعم از زن و مرد به مشاركت سياسى و دخالت در سياست, 96 به ماهيت الهى اين مشروعيت و مشاركت نيز اشاره مى نمايد:
(اگر مقررات اسلامى به حدّ اعلاى خودش حفظ بشود اين دو مقصد كه مقصد همه انبيا است تحقق پيدا مى كند, مقصد روحانيت مردم و مقصد اقامه عدل در بين جامعه. و بايد از آن كسى كه در رأس واقع است تا آن اشخاص كه قواى ثلاثه را تشكيل مى دهند و چه آن اشخاص كه درخارج از اينها هستند لكن تعهد به اسلام دارند, بايد اينها همه با هم اين بار را بردارند.) 97
مشاركت سياسى در نگاه امام به رويارويى با دشمنان حكومت و تقويت معنويت و عدالت درجامعه كه جزء وظايف دولت نيز هست, خلاصه نمى شود بلكه نظارت بر حاكمان و نقد آنان را كه نوعى حمايت از نظام است, نيز در بر مى گيرد:
(همه ملت موظفند كه نظارت كنند بر اين امور, نظارت كنند اگر من يك پايم را كنار گذاشتم, كج گذاشتم ملت موظف است كه بگويد پايت را كج گذاشتى خودت را حفظ كن … بايد مسلمان اين طور باشد كه اگر هر كه مى خواهد خليفه مسلمين و هر كه مى خواهد باشد, اگر ديد پايش را كنار گذاشت شمشيرش را بكشد كه پايت را راست بگذار.) 98
مشاركت آرمانى در سياست ازنگاه امام با دو ويژگى وحدت طلبانه بودن و حق مدارانه بودن, قابل معرفى است:
امام كه وحدت كلمه و عقيده را وسيله پيشرفت مقاصد بزرگ و داراى دخالت تام در تشكيل مدينه فاضله مى داند, در رابطه با تبيين ويژگى هاى آن مى فرمايد:
(ما از آن طرف مى بينيم كه اسلام تكيه كرده است بر اخوت… (انما المؤمنون إخوة) از آن استفاده مى شود كه كأنّه مؤمنين هيچ شأنى ندارند, الا برادرى, همه چيزشان در برابرى (برادرى) خلاصه مى شود.) 99
(اگر ما هيچ جهتى را ملاحظه نكنيم الا برادرى خودمان را, انسجام پيدا مى كنيم… برادرى اين نيست كه من يك كارى بكنم بر خلاف دستور, برخلاف نظام, شما هم يك كارى, اين خلاف برادرى است… براى اين كه برادرند دراين كه آن معنايى كه اسلام مى خواهد با هم پيش ببرند, اين برادرى است. برادرى را براى اين درست كردند كه منسجم بشوند به هم و با هم يك ندا پيش بروند.) 100
(تمام دستورهاى مردم عادى و رژيم هاى غيرالهى اين است كه همه با هم باشيد و دستور به اجتماع است, لكن دستور خدا دستور (واعتصموا بحبل الله) است… تنهااين نباشد كه همه با هم در يك امرى مجتمع باشيد و متفرق نباشيد, امر اين است كه همه با هم اعتصام به حبل الله بكنيد, راه, راه حق باشد… و اعتصام به راه حق باشد… راهى است كه از طبيعت شروع مى شود تا ماوراء الطبيعه و تا آنجا كه ما نمى توانيم الآن بفهميم و اگر همه… اين راه را بروند دستجمعي… اين اداره امور دنيا را مى كند و اداره امور آخرت را هر دو.)101

پی نوشت‌ها:

1. صحيفه نور, 13/218.
2. همان, 13/218.
3. همان, 18/47.
4. همان, 9/138ـ137.
5. همان, 13/218.
6. همان, 16/36.
7. همان, 4/33.
8. در جستجوى راه از كلام امام, تهران, انتشارات اميركبير, دفترپانزدهم, 15.
9. همان, 16.
10. صحيفه نور, 17/252.
11. امام خمينى, ولايت فقيه, 11.
12. صحيفه نور, 17/252.
13. امام خمينى, ولايت فقيه, 28.
14. همو, كشف الاسرار, 300.
15. همو, ولايت فقيه, 27.
16. همان, 77.
17. و . ت . جونز, خداوندان انديشه سياسى, ترجمه على رامتين, تهران, اميركبير, قسمت دوم, 1/56.
18. صحيفه نور, 10/168.
19. همان, 13/32.
20. همان, 2/86.
21. امام خمينى, ولايت فقيه, 100ـ99.
22. صحيفه نور, 2/33.
23. امام خمينى, ولايت فقيه, 34.
24. امام خمينى, ولايت فقيه, 18.
25. همان, 125و 133ـ134.
26. صحيفه نور, 3/202.
27. امام خمينى, كشف الاسرار, 235.
28. همو, ولايت فقيه, 152.
29. همو, آداب الصلاة, 237ـ239.
30. صحيفه نور, 1/20.
31. همان, 4/18.
32. امام خمينى, ولايت فقيه, 51.
33. همو, كشف الاسرار, 221 ـ 223.
34. همان, 223.
35. همو, ولايت فقيه, 119ـ116.
36. همان, 104 ـ 105.
37. همان, 77ـ79.
38. صحيفه نور, 10/27.
39. آسنين رنى, حكومت, ترجمه ليلا سازگار, مركز نشر دانشگاهى, 12.
40. و . ت . جونز, خداوندان انديشه سياسى, قسمت دوم, 1/315.
41. مصباح يزدى, محمد تقى, حكومت اسلامى و ولايت فقيه, 25.
42. امام خمينى, ولايت فقيه, 46.
43. صحيفه نور, 9/42 و 4/65.
44. همان, 22/142.
45. آنتونى كوئينتن, فلسفه سياسى, ترجمه مرتضى اسعدى, تهران, به آور, 22.
46. مايكل فاستر, و . ت. جونز, خداوندان انديشه سياسى, قسمت دوم, 1/315.
47. صحيفه نور, 11/171.
48. همان 11/170 و 9/42.
49. عنايت, حميد, بنياد فلسفه سياسى در غرب, تهران, انتشارات زمستان, 65.
50. لئواشتراوس, فلسفه سياسى چيست؟ ترجمه دكتر فرهنگ رجايى, تهران, علمى فرهنگى, 50.
51. ماكياولى, شهريار, 92, به نقل از بنياد فلسفه سياسى در غرب, 165.
52. امام خمينى, ولايت فقيه, 51.
53. همان, 93.
54. همان, 51.
55. صحيفه نور, 2/6.
56. همان, 6/249.
57. همان, 18/212.
58. همان, 13/237.
59. همان, 13/268.
60. همان, 8/83.
61. همان, 2/6.
62. امام خمينى, ولايت فقيه, 53.
63. همان, 94.
64. همان, 51.
65. صحيفه نور, 14/264.
66. همان, 8/161.
67. و . ت. جونز, خداوندان انديشه سياسى, قسمت 2, 1/65.
68. امام خمينى, ولايت فقيه, 55.
69. صحيفه نور, 20/170.
70. همان, 10/29.
71. امام خمينى, ولايت فقيه, 78.
72. صحيفه نور, 20/170.
73. آنتونى كوئينتن, فلسفه سياسى, 45.
74. مايكل فاستر, و . ت. جونز, خداوندان انديشه سياسى, ج 1, ق 2/ 488 و ج 2, ق 1/ 201 و 74.
75. عنايت, حميد, بنياد فلسفه سياسى در غرب, 54.
76. و . ت . جونز, خداوندان انديشه سياسى, ج 1 ق 1/ 222.
77. همان, 223.
78. عنايت, حميد, بنياد فلسفه سياسى در غرب, 54.
79. امام خمينى, ولايت فقيه, 51.
80. صحيفه نور, 7/223 و ولايت فقيه, 21.
81. صحيفه نور, 12/253 و 18/178.
82. همان, 12/254.
83. بخشايشى, احمد, اصول علم سياست, تهران, آواى نور, 71.
84. امام خمينى, ولايت فقيه, 82.
85. صحيفه نور, 6/176.
86. همان, 3/4 و 16/36.
87. امام خمينى, كشف الاسرار, 424ـ423.
88. صحيفه نور, 17/142.
89. همان, 20/114.
90. همان, 11/117.
91. همان, 17/252.
92. همان, 10/27.
93. همان, 11/171.
94. همان, 22/270.
95. همان, 9/42.
96. همان, 9/136 و 18/262.
97. همان, 18/33.
98. همان, 7/33 ـ 34.
99. در جستجوى راه ازكلام امام, دفتر پانزدهم, 75
100. صحيفه نور, 11/148.
101. همان, 8/155.
خاستگاه قرآني انديشه سياسي امام خميني

سيد ابراهيم سجادي

سيماى امام خمينى(ره) در جامعه اى كه از افق آن برآمده است, سيمايى است كه چند ويژگى مهم در آن مشهود است; نگاه ژرف دينى, حضور نيرومند سياسى, دغدغه اصلاحات اجتماعى, صلابت, آگاهى, استحكام انديشه فلسفى و عرفانى و…
اين در حالى است كه صبغه سياسى وى در آيينه نگاه جهانيان بسى شناخته شده تر از ساير ابعاد شخصيتى اوست و نام وى به عنوان رهبرى دينى كه بنيان دو تحوّل عظيم را در قرن خويش پى ريخته, به ثبت رسيده است.
تحوّل نخست, دگرگونى در نگرش به دين و كارآيى و كاركرد آن در صحنه جامعه انسانى است. و تحول ديگر, تغييرات ژرف سياسى در يكى از حساس ترين كشورهاى اسلامى است كه به دنبال آن معادلات و روابط بين المللى دست خوش تغييرات جدى شد.
از آن پس دو گروه از پژوهشگران مراكز مطالعاتى جهان به تحليل شخصيت, انديشه, باورها و نگرش ها, بنيان هاى فكرى و خط مشى هاى امام پرداختند.
1. مصلحان و متفكرانى كه در عصر خويش, در جست وجوى تكيه گاهى مطمئن, كارآمد و نيرومند براى انجام اصلاحات اجتماعى, سياسى, دينى و اخلاقى بودند و هياهوى مدعيان مكتب هاى الحادى كه از ناى دو قدرت بزرگ و برتر جهان ـ كمونيسم و امپرياليسم ـ برآمده بود, مانع از آن بود كه نواى گرم و دلپذير ديانت را بشنوند و توان و كارسازى انديشه دينى را در عرصه ايجاد عدالت اجتماعى و نظام شايسته سياسى به تصوير كشند.
2. شرق شناسان و دين شناسانى كه هميشه به منظور شناخت راه هاى نفوذ تجزيه و تحريف باورهاى جامعه هاى دين مدار, به پژوهش اهتمام داشته اند.
امروز در عرصه مطالعات جدّى صاحب نظران و پژوهشگران, شاهد هر دو گونه آثار مكتوب و مدوّن هستيم و بى ترديد اين پژوهش ها همچنان ادامه خواهد يافت چرا كه هر دو گروه, هنوز نتوانسته اند بهره خويش را از مطالعات خود ببرند.
اكنون ما در اين نوشته در تلاش هستيم تا رهپويان صديق جاده معرفت را دربرداشتن گامى هر چند كوتاه يارى دهيم و بنيادهاى انديشه هاى سياسى امام را در گستره آيات قرآنى شناسايى كنيم.

مفهوم و ماهيت سياست

در انديشه امام(ره) سياست و هرگونه تلاش سياسى به دو بخش ـ الهى و غيرالهى ـ تقسيم شده است.
وى معتقد است كه اگر تلاش مديران, رهبران و برنامه ريزان امور اجتماعى و اصلاح طلبان و تحول خواهان در جهت صلاح و معنويت و مصالح مردم باشد, سياست الهى نام دارد و اين همان مفهومى است كه درباره اهل بيت به كار رفته و در روايات از آن با عنوان (ساسة العباد) ياد شده است, و اگر چنين نباشد سياست شيطانى است.
امام معتقد است كه سياست الهى, به معناى راهنمايى و راهبرد در مسيرى است كه در قرآن, بدان پرداخته شده و اوج آن در حيات و مشى انبيا تبلور يافته است.
(سياست اين است كه … تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد… اين مختص به انبياء و اولياء است و به تبع آنها به علماى بيدار اسلام.)1
در پرتو اين باور كه سياست, رهبرى در مسير مستقيم است, امام ديانت را عين سياست دانسته است2 و حج را كه از مناسك مهم و شاخص اعمال عبادى وكانون معارف الهى است, مظهر حركتى سياسى ـ عبادى در جهت منافع جامعه اسلامى شمرده است.3 نه تنها حج, بلكه همه رفتارهاى دينى را آميخته با نوع سياست و صلاح فردى و اجتماعى ديده و معتقد است:
([اسلام] همه احكامش يك احكام مخلوط به سياست است, … نمازش… حجّش… زكاتش سياست است, اداره مملكت است.)4
امام با اين بينش در نهايت نتيجه مى گيرد كه:
(سياستمداران اسلامى, سياستمداران روحانى, انبياء عليهم السلام, شغل شان سياست است.)5
و از آنجا كه عالمان دينى و پيروان طريق انبيا در امر اصلاح جامعه خود و سياست صحيح, گام بايسته اى برنداشته اند, كتاب آسمانى خود را مهجور داشته اند. 6
نگاه صريح امام در معناى مهجوريت قرآن و ارائه مصداق سياسى اجتماعى براى آن را مى توان از ويژگى هاى ايشان دانست.

ريشه يابى نغمه جدايى دين از سياست

بر اساس آنچه ياد شد و با معنايى كه امام از (مهجوريت قرآن) ارائه داده است, روشن مى نمود كه وى مى بايست با عوامل اين مهجوريت به مبارزه برخيزد و در اين راه نغمه مرموز جدايى دين از سياست را بيش از ساير عوامل, در جدايى جوامع اسلامى از پيشينه و حريت و استقلال و عزت خود, مؤثر يافت و به نفى آن پرداخت.
(شعار سياست از دين جداست, از تبليغات استعمارى است كه مى خواهند ملت هاى مسلمان را از دخالت در سرنوشت خويش باز دارند.)7
محدود شمردن كاركرد و رسالت دين در ارتباط شخصى ميان انسان ها و خدا, نمود ديگرى از انديشه قرآن ستيز معتقدان به جدايى دين از سياست است كه امام به صراحت آن را هدف قرار مى دهد:
(اخيراً كه راه شرق و غرب به دولت هاى اسلامى بازشد, اين امر در اوج خودش قرار گرفت كه اسلام يك مسأله شخصى بين خدا و بنده خداست و سياست از اسلام جداست.)8
(اين مكتب هايى كه از چپ و راست به ملت اسلام عرضه مى شود فقط براى گمراهى و انحراف آنان است و مى خواهند مسلمانان را براى هميشه, خوار و ذليل و عقب مانده و اسير نگه دارند و از تعاليم آزادى بخش قرآن دور سازند.)9

قرآن, كتاب حكومت

امام خمينى با اين كه در برخى از سخنان خود تصريح دارد كه اساساً هدف اصلى انبيا مسأله حكومت نبوده است و آنان براى تربيت و تزكيه اخلاقى و روحى انسان ها مبعوث شده اند, اما مقوله مديريت اجتماعى و نظم سياسى جوامع بشرى را تا آنجا جدى و اجتناب ناپذير مى شناسد كه قرآن را به عنوان مجموعه معرفت ها و برنامه هاى معنوى و تربيتى انسان, كتاب حكومت دانسته10 و بر اين باور است كه نسبت اجتماعيات قرآن با آيات عبادى آن از نسبت صد به يك هم بيشتر است.11
امام كه قرآن را كتاب قانون و در بردارنده باب حكومت مى شمارد12, تقاضاى تشكيل دولت را در طبيعت تعاليم قرآن نهفته مى داند:
(ماهيت و كيفيت قوانين اسلام و احكام شرع… مى رساند كه براى تكوين يك دولت و براى اداره سياسى و اقتصادى و فرهنگى جامعه, تشريع گشته است.) 13
(اين همه آياتى كه براى قتال با كفار و جنگ براى استقلال كشور اسلامى و براى كشور گيرى در قرآن است, بدون حكومت و تشكيلات صورت مى گيرد؟… اساس حكومت بر قوه تقنينيه و قوه قضائيه و قوه مجريه و بودجه بيت المال است و براى بسط سلطنت و كشورگيرى, بر جهاد, و براى حفظ استقلال كشور و دفع از هجوم اجانب, بر دفاع است, همه اينها در قرآن و حديث اسلام موجود است.) 14 
بر اساس چنين ارزيابى, از قرآن و قوانين آن, امام نتيجه مى گيرد كه نفى حكومت دينى و سياست دينى به معناى نفى حقيقت و كارآيى دين است:
(اعتقاد به چنين مطالبى يا اظهار آنها بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است, هيچ كس نمى تواند بگويد: ديگر لازم نيست از حدود و ثغور و تماميت ارضى وطن اسلامى دفاع كنيم, يا امروز ماليات و جزيه و خراج و خمس و زكات نبايد گرفته شود, قانون كيفرى اسلام و ديات و قصاص بايد تعطيل شود. هر كه اظهار كند كه تشكيل حكومت اسلامى ضرورت ندارد منكر ضرورت اجراى احكام اسلام شده وجامعيت احكام و جاودانگى دين مبين اسلام را انكار كرده است.)15
(در حقيقت مهم ترين وظيفه انبياء(ع) برقرار كردن يك نظام عادلانه اجتماعى از طريق اجراى قوانين و احكام است كه البته با بيان احكام و نشر تعاليم و عقايد الهى ملازمه دارد, چنان كه اين معنى از آيه شريفه به وضوح پيدا ست:
(و لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط) 
حديد/21
هدف بعثت ها به طور كلى اين است كه مردمان بر اساس روابط اجتماعى عادلانه, نظم و ترتيب پيدا كرده, قد آدميت راست گردد, و اين با تشكيل حكومت و اجراى احكام امكان پذير است.)16
امام بر خلاف نظريه پردازان فلسفه سياسى غرب كه فلسفه پيدايى و ضرورت دولت را كشاكش نيروهاى طبيعى (شهوات و نفسانيات) 17 و ستيز قدرت ها و لزوم مهار كردن آنها دانسته اند, بر اساس تعاليم قرآنى به ضرورت تشكيل نظام سياسى و نظم اجتماعى جهت رشد معرفتى و تكامل معنوى انسان ها باور دارد. به تعبير ديگر, فلسفه سياسى در نگاه مكتب هاى مادى اين است كه منافع مادى انسان ها و دستيابى به رفاه و امنيت دنيوى غايت نظام هاى سياسى است, ولى در نگاه قرآنى امام, امنيت اجتماعى, استقلال و غناى مادى خود مقدمه اى است براى رسيدن به امنيت معنوى و سعادت برتر و حيات جاويدان.
(ارزش ها در عالم دو قسم است, يك قسم ارزش هاى معنوى از قبيل ارزش توحيد و جهاد… و از قبيل عدالت اجتماعى, حكومت عدل و رفتار عادلانه حكومت ها باملت ها و بسط عدالت اجتماعى در بين ملت ها و امثال اينها كه در صدر اسلام يا قبل از اسلام از آن وقتى كه انبياء مبعوث شدند; وجود داشته و قابل تغيير نيست. عدالت معنايى نيست كه تغيير بكند, يك وقت صحيح باشد و زمانى غيرصحيح باشد. و ارزش هاى معنوى ارزش هاى هميشگى هستند…
قسم ديگر امورى است مادى كه به مقتضاى زمان فرق مى كند… آنچه ميزان حكومت و مربوط به اجتماع و سياست است ارزش هاى معنوى است.)18

مبانى قرآنى انديشه سياسى امام

اگر (فلسفه سياسى) را مجموعه مباحثى بدانيم كه از زاويه عام درباره سياست و حكومت به تحليل و داورى مى نشيند ـ و نه مباحثى كه به تجزيه و تحليل يك مصداق از مصاديق حكومت و مديريت سياسى خاص مى پردازد ـ در آن صورت, هرگاه نظمى منطقى ميان آن مباحث برقرار كنيم, بخشى از موضوعات به عنوان اصول و مبانى شناخته مى شوند و برخى فروع و پيامدها و نتيجه هاى آن را تشكيل مى دهند.
بديهى است كه اصول و مبانى همواره از اهميت بيشترى برخوردارند, زيرا محور و پايه ساير نظريه ها و راهكارها به حساب مى آيند.
ما پس از اين كه نظر امام را درباره رابطه دين و سياست, نگرش اجتماعى ـ سياسى قرآن به قوانين و روابط اجتماعى را مورد توجه قرار داديم, اكنون در صدد آن هستيم تا نشان دهيم كه امام براى همه حركت ها و خط مشى ها و نظريه هاى سياسى خود, اصولى را معرفى كرده است كه آن اصول به شدت قرآنى است.

خدا محورى در انديشه و رفتار سياسى

مطالعه در شكل گيرى باورها و كنش هاى سياسى انسان ها, گروه ها و جامعه ها نشان مى دهد كه معمول اين فرايندها در جهان معاصر تحت تأثير يكى از چند عامل زير بوده است.
1. منافع, تمايلات و فزون طلبى هاى شخصى.
2. منافع و مصالح مادى مشترك گروهى.
3. احساسات نژادى و ملى.
4. عواطف انسانى و دفاع از مرزهاى حريّت, استقلال و عدالت.
در اين ميان چه بسا چهارمين عامل ياد شده, انسانى ترين عامل باشد كه ريشه در ماهيت فراحيوانى انسان دارد, ولى سه عامل پيشين گرچه هميشه ضد انسانى نيستند, مى توانند نمودهاى مثبت و قابل تكريمى را پديد آورند, اما اساساً مخصوص انسان نيستند, بلكه مى توان شاهد تأثيرگذارى عواملى همسان آنها در حركت هاى دفاعى و تهاجمى جانداران بود.
پوشيده نيست كه هريك از عوامل چهارگانه يادشده, زمانى عامل يك حركت يا باور و نظريه سياسى به شمار مى آيند كه در قلمرو مسائل اجتماعى و نظم و مديريت جمعى و حكومتى به كار گرفته شوند.
به هر حال زمانى كه مبانى پيدايش يك نظريه يا يك كنش سياسى يكى از عوامل يادشده باشد, به طور معمول به نوعى اقتدار و سلطه منفى مى انجامد كه براى اصلاح آن نياز به اقدامى ديگر است و در بيشتر موارد, تضمينى براى استفاده صحيح و انسانى از اين عوامل نيست.
تدبيرى كه در نظام تفكر دينى و انديشه قرآنى براى حل اين مشكل پيش بينى شده اين است كه براى تنظيم, تصحيح و مهار اين عوامل طبيعى, عامل و مبنايى را قبل از آنها و مشرف بر آنها طراحى كرده است و آن عبارت است از مبناى (خدامحورى).
تاريخ, نمونه هاى بسيارى را در خاطر دارد كه افراد يا گروه هايى با انگيزه مبارزه با استعمار, استبداد و يا انگيزه عواطف انسانى به اقدامات سياسى روى آورده اند ولى در نهايت خود به استبدادى ديگر بدل شده اند! و به فرموده امام:
(در عالم, نهضت هاى زيادى واقع شده است و انقلاب هاى بسيار, لكن اكثر نهضتى بوده است كه ازيك ظالمى بر ضد ظالم ديگر, از يك ستمكارى براى ستمكار ديگر… يك رژيم ظالمى مى آمده است و رژيم ظالم ديگر را ازبين مى برده است و خودش جايگزين آن مى شده است و به ظلم ادامه مى داده است. آن دستورى كه قرآن مجيد در چند كلمه فرموده اند براى نهضت, كه كيفيت نهضت بايد چه باشد, آن, اين آيه شريفه است كه مى فرمايد:
(انما أعظكم بواحدة) سبأ/46
خطاب مى فرمايد به رسول خدا كه بگويد به امت كه من يك موعظه فقط دارم و آن اين است كه قيام بكنيد براى خدا اگر يك نفر هستيد براى خدا قيام كنيد, اگر جمع هستيد براى خدا قيام كنيد, قيام براى خدا در مقابل تمام قيام هايى كه طاغوتى است, و اگر براى خدا نشد شيطانى است, طاغوت است و الله. قيام هم يا براى خداست يا براى غيرخدا. آن قيام, قيام طاغوتى است; غلبه ظالمى بر ظالم ديگر, غلبه چپاولگرى بر چپاولگرى ديگر و قيامى كه خداى تبارك و تعالى دستور مى فرمايد قيام لله است.) 19

ـ طاغوت ستيزى و سلطه گريزى

در واقع مى توان گفت كه (خدا محورى) در همه رفتارها و انديشه هاى فردى, اجتماعى, اقتصادى و فرهنگى انسان مجال طرح دارد, ولى زمانى كه خدامحورى را در زمينه مسائل اجتماعى و سياسى و مديريت هاى گروهى مورد توجه قرار مى دهيم, به طور طبيعى از آن, طاغوت ستيزى, تولد مى يابد. چرا كه طاغوت يعنى تجاوزگر, يعنى هر فرد يا گروهى كه خدا و قانون خدا را ناديده گرفته است وخود را در جايگاه خدا و بيرون از قوانين الهى بر جان و مال و حيثيت و انديشه و فرهنگ مردم سلطه داده است.
پذيرش چنين سلطه اى چه در شكل فيزيكى آن و چه در حوزه ناپيدا و نامحسوس فكرى و اقتصادى آن, چيزى است كه با خدامحورى ناسازگار مى باشد.
امام در تبيين طرح طغيان ستيزى و طاغوت شكنى قرآن به آياتى چند استناد كرده است كه برخى از آنها عبارتند از:
(و نريد أن نمنّ على الذين استضعفوا فى الأرض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثين) 
قصص/5
اراده خداوند تعالى بر آن است كه با رهبرى حكيمانه انبياء عظام و وارثان آنان مستضعفين را از قيد حكومت طاغوت آزاد و سرنوشت آنان را به دست خودشان بسپارد.) 20
(الم تر الى الذين يزعمون أنّهم آمنوا بما أنزل اليك و ما أنزل من قبلك يريدون أن يتحاكموا الى الطاغوت و قد أمروا ان يكفروا به) نساء/60
(اگر نگوييم منظور از طاغوت, حكومت هاى جور و قدرت هاى نارواى حكومتى به طور كلى است كه در مقابل حكومت الهى طغيان كرده و حكومت و سلطنت بر پا داشته اند; بايد قائل شويم كه اعمّ از قضات و حكّام است, چون رجوع براى دادرسى و احقاق حقوق و كيفر متعدى غالباً با مراجعه به مقامات قضائى انجام مى گيرد و باز حكم قضائى را مجريان ـ كه معمولاً آنها را حكومت كننده مى شناسند ـ اجرا مى كنند, حكومت هاى جور, چه قضات و چه مجريان و چه اصناف ديگر آنها طاغوت اند, چون در برابر حكم خدا سركشى و طغيان كرده, قوانينى به دلخواه وضع كرده, به اجراى آن و قضاوت طبق آن پرداخته اند. خداوند امر فرموده كه به آنها كافر شويد يعنى در برابر آنها و اوامر و احكام شان عصيان بورزيد. بديهى است كسانى كه مى خواهند به طاغوت كافر شوند يعنى در برابر قدرت هاى حاكم ناروا, سربه نافرمانى بردارند, وظائف سنگينى خواهند داشت كه بايستى به قدر توانايى و امكان در انجام آن بكوشند.)21
امام در سخنان خود تصريح دارد كه فلسفه تكرار سرگذشت موسى و فرعون در قرآن, نهادينه كردن مبارزه با استكبار و طاغوت در تفكر دينى و باور مسلمانان است.22
(شرع و حق, حكم مى كند كه بايد نگذاريم وضع حكومت ها به همين صورت ضد اسلامى يا غيراسلامى ادامه پيدا كند, دلايل اين كار واضح است, چون برقرارى نظام سياسى غيراسلامى به معناى بى اجرا ماندن احكام نظام سياسى اسلام است.
همچنين به اين دليل كه هر نظام سياسى غيراسلامى, نظامى شرك آميز است ـ چون حاكمش طاغوت است ـ و ما موظفيم آثار شرك را از جامعه مسلمانان و از حيات آنان دور كنيم و از بين ببريم. و باز به اين دليل كه موظفيم شرايط اجتماعى مساعدى براى تربيت افراد مؤمن و با فضيلت فراهم سازيم و اين شرايط درست ضد شرايط حاكميت طاغوت و قدرت هاى نارواست, شرايط اجتماعى كه ناشى از حاكميت طاغوت و نظام شرك آميز است, لازمه اش همين فسادى است كه مى بينيم, اين همان فساد (فى الأرض) است كه بايد از بين برود و مسبّبين آن به سزاى اعمال خود برسند, اين همان فسادى است كه فرعون با سياست خود در كشور مصر به وجود آورد (و انه كان من المفسدين) (قصص/4). در اين شرايط اجتماعى وسياسى, انسان مؤمن و متقى و عادل نمى تواند زندگى كند و رفتار صالحش باقى بماند.)23

ـ مسؤوليت عالمان در اصلاح قواعد سياسى

در انديشه سياسى امام, علاوه بر اداره جامعه, هدايت مبارزه با طاغوت نيز بر عهده عالمان و آگاهان است24, ايشان براى اثبات اين مدعا به بخش قرآنى روايت تحف العقول استدلال مى كند:
(اعتبروا ايها الناس بما وعظ الله به اوليائه من سوء ثنائه على الأحبار اذ يقول (لولاينهاهم الربانيون و الأحبار عن قولهم الاثم و أكلهم السحت لبئس ما كانوا يصنعون) (مائده/66) و قال (لعن الذين كفروا من بنى اسرائيل) الى قوله (لبئس ماكانوا يفعلون) (مائده/81)
و انما عاب الله ذلك عليهم لأنّهم كانوا يرون من الظلمة بين أظهرهم المنكر و الفساد فلاينهونهم عن ذلك رغبة فيما كانوا ينالون منهم و رهبة ممّا يحذرون, و الله يقول: (فلاتخشوا الناس و اخشونى) (مائده/44).)
آن گاه مى نويسد:
(خداوند با اعتراض به احبار يعنى علماى يهود و استنكار رويه آنها اولياى خويش را موعظه فرموده… و منظور از اولياء كسانى هستند كه توجه به خدا دارند و در جامعه داراى مسئوليت مى باشند نه اينكه منظور ائمه(ع) باشند.
خداوند در اين آيه (ربانيون) و (احبار) را مورد نكوهش قرار مى دهد كه چرا آنها كه علماى دينى يهود بودند, ستمكاران را از (قول اثم)… كه اعم از دروغ پردازى و تهمت و تحريف حقايق و امثال آن باشد و از (اكل سحت) يعنى حرام خوارى نهى نكرده و باز نداشته اند.
بديهى است اين نكوهش و تقبيح, اختصاص به علماى يهود ندارد و نه اختصاص به علماى نصارى دارد, بلكه علماى جامعه اسلامى و به طور كلى علماى دينى را شامل مى شود, بنابر آن علماى دينى جامعه اسلامى هم اگر در برابر رويه و سياست ستمكاران ساكت بنشينند, مورد نكوهش و تقبيح خدا قرار مى گيرند… حضرت امير(ع) اين موضوع را با استناد به قرآن ذكر فرموده كه علماى جامعه اسلامى هم عبرت بگيرند.)25
امام با استناد به آيه (قل انما اعظكم بواحدة أن تقوموا لله مثنى و فرادى) مى فرمايد:
(لازم نيست كه اول يك اجتماعاتى باشد كه من مى خواهم بعد از اجتماعات قيام كنم, يكى يكى هم اين تكليف هست… مردهاى تاريخ بسيارى شان تنها ايستادند در مقابل قدرت ها; حضرت ابراهيم تنهايى ايستاد و بت ها را شكست… و از تنهايى نترسيد, حضرت موسي… تنها مأمور شد كه برود و قيام كند.)26

ـ نيرو سازى و آگاهى بخشى به توده ها

درانديشه سياسى امام, رعايت اولويت ها و توجه به ظرفيت ها و تأمين نيرو و گسترش آگاهى براى بستر سازى از اهميت خاصى برخوردار است. از اين رو معتقد بود كه:
ييك. تا زمانى كه نظامى اصلح پى ريزى نشده است و تحقق آن انتظار نمى رود, نبايد به نفى كامل نظام و ساختار و قوانين نظام غيرصالح پرداخت, زيرا در آن صورت به جاى دستيابى به آرمان هاى متعالى, جامعه به هرج و مرج كشيده مى شود.
(با آن كه جز سلطنت خدايى همه سلطنت ها بر خلاف مصلحت مردم, و جور است, و جز قانون خدايى همه قوانين باطل و بيهوده است, ولى آنها [عالمان دينى و مجتهدان] همين بيهوده را هم تا نظام بهترى نشود تأسيس كرد, محترم مى شمرند و لغو نمى كنند.) 27
دو. حفظ نظم موجود اجتماعى به معناى سكوت و پذيرش هميشگى آن نيست, بلكه بايد براى سـاختن نيروهـاى كـارآمد و پيدايش زمينه هاى مناسب, بسترسازى كرد:
(وظيفه ما اين است كه ازحالا براى پايه ريزى يك دولت حقه اسلامى كوشش كنيم, تبليغ كنيم, تعليمات دهيم, هم فكر بسازيم, يك موج تبليغاتى و فكرى به وجود بياوريم, تا يك جريان اجتماعى پديد آيد و كم كم توده هاى آگاه وظيفه شناس و دين دار در نهضت متشكل شده قيام كنند و حكومت اسلامى تشكيل دهند… وظيفه فقهاست كه عقايد و احكام و نظامات اسلام را تبليغ كنند و به مردم تعليم دهند تا زمينه براى اجراى احكام و برقرارى نظامات اسلام در جامعه فراهم شود.)28
امام, سرگذشت موسى (ع) را, نوعى درس آموزى به مصلحان براى چگونگى اقدام و بسترسازى سياسى دانسته و فرموده است:
(فرعون كه طغيانش به جايى رسيد كه (انا ربّكم الأعلى) (نازعات/24) گفت, و علوّ و فسادش به پايه اى قرار گرفت كه (يذبّح ابنائهم و يستحيى نسائهم) (قصص/4) درباره او نازل شد… .
خداوند رحمان, به رحمت رحيميه خود در جميع زمين نظر فرمود و متواضع ترين و كامل ترين نوع بشر يعنى نبيّ عظيم الشأن و رسول عالى مقام مكرّمى مثل موسى بن عمران(ع) را انتخاب فرمود و با دست تربيت خود, تعليم و تربيت كرد او را, چنانچه فرمايد: (ولما بلغ أشدّه و استوى آتيناه حكماً و علماً) (قصص/14) و پشت او را قوى فرمود به برادر بزرگوارى مثل هارون(ع) و اين دو بزرگوار را كه گل سرسبد عالم انسانيت بودند, خداى تعالى انتخاب فرمود, چنانچه فرمايد: (وانا اخترتك) (طه/13) و فرمايد: (ولتصنع على عينى) (طه/39) و فرمايد: (واصطنعتك لنفسى اذهب انت و أخوك بآياتى و لاتنيا فى ذكرى) (طه/40) … .
بالجمله با همه تشريفات, خداى متعال اين همه تهيه را ديد و موسى كليم را ورزيد به ورزش هاى روحانى چنانچه فرمايد: (فتنّاك فتونا) (طه/40) و سال ها در خدمت شعيب, پيرمرد راه هدايت و ورزيده عالم انسانيت, او را فرستاد… (فلبثت سنين فى اهل مدين ثم جئت على قدر يا موسى) (طه/40).) 29
امام ازاين بيان نتيجه مى گيرد كه قبل از اقدام بايد نيروسازى و بسترآفرينى كرد و اولويت ها را در نظر گرفت.

ـ احساس شكست ناپذيرى

در هر نظريه منسجم سياسى و برنامه عملى براى آن, مرزهاى پيروزى و شكست ترسيم مى شود, موفقيت ها و ناكامى ها تعيين مى شود, امام نيز در تئورى سياسى قرآنى خود, اين مرز را مشخص كرده است. او معتقد است تا هر زمان كه در انديشه و عزم انسان سياسى, خدا و باورهاى خدايى مطرح باشد او پيروز است و شكست ناپذير, چه به نتايج محسوس و ملموس اهداف سياسى برسد و چه نرسد, و زمانى كه انسان سياسى, انديشه خدا و خداباورى و خداخواهى را فرو نهد همان جا شكست خورده است, چه به نتايج مورد نظر در نظام مديريت اجتماعى دست يافته باشد و چه دست نيافته باشد.
بديهى است اين معنى فقط در فضاى باور دينى قابل فهم است و نمى توان انتظار داشت كه ناآشنايان با مكتب وحى, آن را آن گونه كه هست دريابند, اما با اين حال, كارآيى اين باور درميدان رفتار سياسى به منزله انرژى پايان ناپذيرى است كه عناصر سياسى را به پيشروى و اقدام تهييج مى كند.
امام با استناد به آيه 139 سوره آل عمران مى نويسد:
(ولاتهنوا و لاتحزنوا و انتم الأعلون ان كنتم مؤمنين)
(كسى كه رابطه با خدا دارد, شكست ندارد, شكست مال كسى است كه آمالش دنيا باشد… مال كسانى است كه ذخائر دنيا قلب شان را فراگرفته است.) 30
(اگر قيام براى خدا باشد, پشتوانه خدا باشد يك طمأنينه اى در نفس پيدا مى شود كه ديگر شكست در آن نيست, يك حالت نفسانى در انسان پيدا مى شود, براى اينكه به يك قدرت لايزال متصل شده است آن كسى كه براى تبعيت از ذات مقدس حق تعالى حركت مى كند, اين مثل قطره اى[است] كه پشتوانه اش درياى غيرمتناهى [است]… اگر متصل شديم به درياى غيرمتناهي… حكم همان دريا را پيدا مى كنيم (و ما رميت اذ رميت و لكنّ الله رمى) (انفال/17) … يعنى دست تو دست خداست… براى اين كه تو خودت را متصل كردى به او, تو ديگر خودت چيزى نيستى, هر چه هست اوست.)31

امام و انديشه حكومتى

آنچه تاكنون گذشت, تبيين ديدگاه كلى امام راجع به سياست و ضرورت ها و نيازهاى يك حركت سياسى بود. در اينجا ضرورى مى نمايد كه به يكى از مهم ترين بخش هاى انديشه سياسى امام, يعنى حكومت بپردازيم, چه اين كه بدون شناخت ديدگاه امام راجع به حكومت, فهم بايسته ازكليت انديشه سياسى امام, ميسر نيست.
در تئورى حكومتى امام, محورهاى چندى وجود دارند كه بررسى گسترده آنها نياز به فرصت ديگرى دارد در اين مجال به تبيين كلى و اجمالى آن محورها بسنده مى كنيم بدان اميد كه در معرفى سيماى كلى نظريه حكومتى امام راهگشا باشد.

1. خاستگاه حكومت

محور نخست, مشروعيت حكومت و خاستگاه حاكميت است. از نگاه امام حكومت بر جامعه آن گاه مشروعيت مى يابد كه بر اساس فرمان خدا استوار باشد. پيش فرض اين نظريه مطلبى است كه در قرآن و متون دينى مطرح گرديده و آن اينكه حاكميت در هر بعد از ابعاد آن و بر هر جزء از اجزاء جهان هستى از جمله انسان ها در انحصار خداوند است و هيچ كس جز او حق سلطه و حاكميت ندارد. پس بخشى از اين حق حاكميت در مورد انسان ها به حكم آيات قرآن از قبيل (اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم) و (و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى الله و رسوله أمراً ان يكون لهم الخيرة من أمرهم… ) به پيامبر اكرم(ص) و ائمه اهل بيت(ع) وانهاده شده است.
بر اساس اين حقيقت, امام هرگونه حكومتى را كه ريشه درخواست و فرمان الهى نداشته باشد و در راستاى حكومت پيامبر و امامان شكل نگيرد, حكومت مشروع و شايسته اطاعت نمى داند.
امام در مقام تعيين آن حكومت ايده آل كه سازگار با نظريه فوق باشد, حكومت عالمان دين يا همان ولايت فقيه را مطرح مى كند. ايشان بر اساس دلائل متعدد عقلى و نقلى بر اين باور است كه آن حق حاكميتى كه پيامبر و امامان اهل بيت از سوى خدا داشتند, توسط خود آنان به عالمان دين واگذار و سپرده شده است, بنابراين جز اينان كس ديگرى حق حكومت ندارد.
(پس از پيامبر(ص) مسئوليت رهبرى سياسى جامعه به عهده امامان معصوم واگذار مى شود.)32
(وآنها مصاديق اولوا الامر مى باشند.) 33
(و در عصر غيبت امام معصوم(عج) فقهاى عادل, رهبران سياسى جامعه و مسئولان تشكيل حكومت معرفى شده اند.) 34
امام براى اثبات اين ادعا چنان كه اشاره شد از دليل هاى چندى بهره جسته است كه مجال پرداختن به آنها نيست در اينجا تنها به چند نكته كه امام در پرتو آيات قرآن آورده است اشاره مى كنيم. ايشان ذيل آيه: (النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم) (احزاب/6) مى فرمايد مراد از اولويت, ولايت و امارت سياسى است, چنان كه در مجمع البحرين از امام باقر(ع) روايت مى كند كه مى گويد اين آيه درباره حكومت نازل شده است. و از سويى وصف نبوت, موضوع ولايت شناخته شده است. بنابراين روايت ابوالبخترى (العلماء ورثة الانبياء) كه مى گويد علما مانند انبياء هستند, مقتضى اين مى باشد كه علما نيز بر مؤمنان امارت داشته باشند. 35
و در استدلال به مقبوله عمربن حنظله مى فرمايد: 
امام در اين روايت به دو آيه قرآن استناد نموده است, نخست, آيه (إنّ الله يأمركم أن تؤدّوا الأمانات إلى أهلها و إذا حكمتم بين الناس أن تحكموا بالعدل) (نساء/58), ترديدى نيست دراين كه فرمان خدا در اين آيه شامل قاضى و زمامدار هر دو مى شود.و آيه (الم تر الى الذين يزعمون أنّهم آمنوا بما أنزل اليك و ماأنزل من قبلك يريدون أن يتحاكموا الى الطاغوت و قد أمروا أن يكفروا به) (نساء/60), كه بر دادخواهى از قاضى و والى ظالم, هر دو دلالت دارد.
بنابراين در مقبوله كه امام فرموده است (فإنّى قد جعلته عليكم حاكماً) نيز قضاوت و حكومت هر دو مراد است و فقيه, ولايت سياسى هم دارد و گرنه سؤال از حكم مراجعه به قدرت هاى اجرايى ناروا كه در ذيل مقبوله بدان تصريح شده و در آيه دوم نيز به ناروا بودن چنين دادخواهى اشاره شده است بدون جواب مى ماند. 36
امام درجاى ديگر مى نويسد:
(ولقد أرسلنا رسلنا بالبينات و أنزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط)
حديد/25
هدف بعث ها به طور كلى اين است كه مردمان بر اساس روابط اجتماعى عادلانه نظم و ترتيب پيدا كرده, قد آدميت را راست گردانند و اين با تشكيل حكومت و اجراى احكام امكان پذير است… رسول اكرم را نه براى فقط بيان اين احكام براى اين مردم بلكه براى اجراى آنها موظف مى كند… ماليات هايى نظير خمس و زكات و خراج را بگيرد و صرف مصالح مسلمين كند, عدالت را بين ملت ها و افراد مردم گسترش دهد, اجراى حدود و حفظ مرز و استقلال كشور كند و نگذارد كسى ماليات دولت اسلامى را حيف و ميل نمايد… .
بنابراين (الفقهاء امناء الرسل) يعنى كليه امورى كه به عهده پيغمبران است, فقهاى عادل, موظف و مأمور انجام آن اند.) 37
در هر صورت امام(ره) در عصر غيبت, رهبرى را از آن فقها مى داند و ولايت فقيه را چيزى مى داند كه خداوند قرار داده است و همان ولايت رسول الله مى باشد و بعد از تشكيل جمهورى اسلامى نيز بر اين باور باقى ماند و هيچ گاه سخنى كه نفى كننده منصوب بودن ولى فقيه از سوى خدا باشد بر زبان جارى نكرد.38

2. قانون مدارى

محور دوم در نظريه حكومتى امام, قانون مدارى است. امام بر اين باور است كه محور كار حكومت قانون است, اما امام براى قانون تعبيرى دارد كه چندان با تلقّى ديگران از قانون سازگار نمى نمايد. در اينجا به منظور مقايسه ديدگاه ديگران با نظر امام اين سه تعبير را مطالعه مى كنيم:
(قانون, مجموعه قواعدى است كه از دولت سرچشمه مى گيرد و به وسيله دستگاه قضايى قابل اجرا مى شود.)39
(قانون, چيزى جز فهم و فراست انسانى نيست كه وظيفه طبيعى اش امر به كردن كارهاى صحيح و نهى از ارتكاب اعمال خطاست.) 40
(منظور, قضايايى است كه شيوه رفتار انسان را در زندگى اجتماعى تعيين مى كند. قضيه اى كه مفاد صريح يا التزامى يا تلويحى اش اين است كه انسان ها در زندگى فردى و اجتماعى بايد چنين كنند و چنان نكنند, اين قضيه را قانون مى گوييم كه در مباحث حقوقى سياسى مطرح مى شود.) 41
امام قانون اسلام را معادل احكام الهى مى داند, 42 كه برخاسته از عدالت الهى و برگرفته از قرآن و سنت است, 43 و حوزه هاى آن عبارت است از: رابطه فرد بشر با خدا, روابط هر فرد بشر با پيغمبر اسلام, روابط افراد با حكومت, روابط افراد با يكديگر, روابط هر فرد با ملت خود و ساير بشر.44 چنين تلقى از قانون, تفاوت هاى اساسى با تعريف ياد شده دارد.
امام با انديشه سياسى بشر مادى مخالف است كه قانون را دستاورد دولت45 يا دستاورد عقل بشر در عالى ترين مرحله تكاملش مى داند,46 استدلال امام اين چنين است:
(قانونگذار بايد كسى باشد كه ازنفع بردن, شهوت رانى و هواهاى نفسانى و ستمكارى بركنار باشد, و در باره او احتمال اين گونه چيزها ندهيم, و آن غير خداى عادل نيست… از اينجاست كه دانشمندان ديندار مى گويند: دين قانون بزرگ خدايى است كه براى اداره كشورهاى جهان و چرخاندن چرخ زندگى آمده است.)
(حاكم يكى است, خدا, قانون الهى, ديگران مجرى او. اگر بخواهند ازخودشان يك چيزى بگويند, پيغمبراكرم(ص) كه رأس همه عالم هست, خدا به او خطاب مى كند كه اگر چنانچه يك چيزى بر خلاف آن چيزى كه من گفته بودم بگويى قطع وتينت را مى كنم… براى اين كه اجرا بايد بكنى آنى كه اسلام گفته, آن وقت تو مجرى او هستى. البته معلوم بود كه او مجرى است و هيچ وقت تخلف نمى كند, لكن سرمشق است اين. به آن فرد اول اين اخطار را مى كند تا من و شما بفهميم مطلب را.) 47
بدين ترتيب هر فرد (حتى پيامبر(ص) و امام) در نظام دينى حق حكومت ندارد و تنها مجرى قانون است و حاكميت از آن خداوند و قوانين الهى مى باشد. 48 اين تعبير امام علاوه بر آنچه كه در محور نخست ياد شد, اهميت فوق العاده قانون مدارى با همان تلقى فوق را نشان مى دهد به گونه اى كه ازنظر ايشان مشروعيت الهى حكومت در گرو محوريت قانون الهى است و اين چيزى است كه زاويه ديگرى در نظريه حكومتى امام مى گشايد و آن شرايط حاكمان است.

3. شرايط حاكمان

ييكى ازمسائلى كه در فلسفه سياسى مطرح است, شرايط رهبرى مى باشد كه هر فيلسوفى, متناسب با ساختار كلى انديشه سياسى خود, به بحث درباره آن پرداخته است, افلاطون كه دم از تشكيل مدينه فاضله مى زند, حكمت و معرفت را شرط رهبرى و عامل نگهدارى رهبر از خطا مى داند. 49 ولى ماكياولى كه فرمان روايى را هدف عمومى مى شناسد و مجموعه عاداتى را كه باعث دست يابى به اين هدف مى شود, فضيلت مى نامد,50 مى گويد:
(آن شهريارانى كارهاى سترگ كرده اند كه به پاكدلى ارجى ننهاده اند و با زيركى خود, اذهان را به اشتباه انداخته اند و سرانجام بر كسانى كه ايمان را بنياد كارشان ساخته اند چيره شده اند, پس براى شهريار لازم نيست كه همه خصال پسنديده را دارا باشد, جرئت مى كنم كه بگويم كه داشتن و مراعات اين خصال خطرناك است, ولى تظاهر به داشتن آنها سودمند است.) 51
امام كه استوارى قامت آدميت را در سايه اجراى قانون الهى مى داند, در رابطه با شرايط رهبرى مى نويسد:
(شرايطى كه براى زمامدار ضرورى است, مستقيماً ناشى از طبيعت طرز حكومت اسلامى است. پس از شرايط عامه مثل عقل و تدبير, دو شرط اساسى وجود دارد…
1. چون حكومت اسلام حكومت قانون است, براى زمامدار, علم به قوانين اسلام لازم مى باشد… حاكم بايد افضليت علمى داشته باشد.…
2. زمامدار بايستى از كمال اعتقادى و اخلاقى بر خوردار و عادل باشد و دامنش به معاصى آلوده نباشد. كسى كه مى خواهد حدود جارى كند, يعنى قانون جزاى اسلام را به مورد اجرا گذارد, متصدى بيت المال و خرج و دخل مملكت شود و خداوند اختيار اداره بندگانش را به او بدهد, بايد معصيت كار نباشد (لاينال عهدى الظالمين) (بقره/124), خداوند تبارك و تعالى به جائر چنين اختيارى نمى دهد.) 52
(… إنّ اللّه يأمركم أن تؤدّوا الأمانات الى أهلها و اذا حكمتم بين الناس أن تحكموا بالعدل… ) نساء/59
(خداوند امر فرموده كه امانات را به اهلش رد كنيد… در ذيل آيه مى فرمايد… وقتى كه حاكم شديد بر پايه عدل حكومت كنيد. خطاب به كسانى است كه زمام امور را در دست داشته, حكومت مى كنند نه قضات, قاضى قضاوت مى كند, نه حكومت به تمام معناى كلمه… پس بايد قائل شويم كه آيه (و اذا حكمتم… ) در مسائل حكومت ظهور دارد و قاضى و همه حكومت كنندگان را شامل مى شود. وقتى بناشد تمام امور دينى عبارت از امانت الهى باشد و بايد اين امانت به اهلش رد شود, يكى ازآنها هم حكومت است و به موجب آيه شريفه بايد هر امرى از امور حكومت بر موازين عدالت… باشد.) 53
(اكنون كه دوران غيبت امام (ع) پيش آمده… اگر خدا شخص معينى را براى حكومت در دوره غيبت تعيين نكرده است لكن آن خاصيت حكومتى را كه از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب(ع) موجود بود, براى بعد از غيبت هم قرار داده است. اين خاصيت كه عبارت ازعلم به قانون و عدالت باشد, اگر فرد لايقى كه داراى اين دو خصلت باشد به پاخاست و تشكيل حكومت داد, همان ولايتى را كه حضرت رسول اكرم (ص) در امر اداره جامعه داشت, دارا مى باشد و بر همه مردم لازم است كه از او اطاعت كنند.) 54
امام علاوه بر شرايط خاص حاكم اسلامى به ويژگى هاى كارگزاران حكومت كه در واقع بدنه حكومت را تشكيل مى دهند نيز مى پردازد, زيرا تا موقعى كه تمام اجزاء يك نظام حكومتى در جهت واحد و برخوردار از خصايص ويژه و هماهنگ نباشد, كار حكومت به سامان نخواهد رسيد.

4. شرايط كارگزاران
الف. التزام به مبادى غيبى

امام در اين زمينه مى گويد:
(مگر مى شود كسى به مبادى غيبى اعتقاد نداشته باشد و در فكر مردم باشد و در فكر اصلاحات؟) 55
سخن ديگرى از امام را مى توان توضيح جمله يادشده دانست:
(گمان نشود كه كسانى كه ايمان ندارند اينها هم خدمت به كشور مى كنند و فرق ما بين آنها و آن كسانى كه ايمان دارند نيست: (والذين كفروا يتمتّعون و يأكلون كما تأكل الأنعام و النار مثوى لهم) محمد/12
كسى كه ايمان ندارد نظير حيوانات خوراكش هست يعنى در آخور الاغ, نبى اكرم كاه بريزد يا ابوجهل كاه بريزد, هيچ فرقى به حال او نمى كند, او مى خواهد بخورد. حيوان مى خواهد كسى تيمارش كند, اين تيمار كننده على بن ابى طالب باشد يا ابن ملجم, اين فرقى به حالش نمى كند, اگر ابن ملجم بهتر تيمار كرد با او بيشتر رفيق است. اين آيه شريفه كه اين مطلب را مى فرمايد, دستور كلى است براى شناخت منحرف از غير منحرف.) 56
امام ايمان به غيب را با تكيه به دو اصل امتحان الهى و (سير الى الله) كارگشا و مؤثر مى شناسد:
(هر كس در هر مقامى كه هست و هر مسئوليتى كه دارد, همان مقام و همان مسئوليت امتحان اوست… كه آيا در اين مقامى كه هست چه مى كند, افكار او چيست, اخلاق او در اين زمينه چيست و اعمال او چيست و حتى خطرات قلب چيست.)57
(بشر درمعرض امتحان است (أحسب الناس أن يتركوا أن يقولوا آمنّا و هم لايفتنون) (عنكبوت/2)… مردم گمان مى كنند همين كه گفتند: من مؤمنم رهايشان مى كنند؟ امتحان شان نمى كنند… به مجرد اين كه ادعا كرديد كه من براى اين ملت و براى اين كشور خدمتگزارم رها مى شويد؟ امتحان خواهيد شد… اگر در آن مقامى كه رسيد, با آن وقتى كه قبل از آن مقام بود هر دومساوى است و نقش او يك طور است و رياست براى او سنگينى نمى كند… از امتحان رو سفيد بيرون آمده.) 58
و درجاى ديگر مى فرمايد:
(آن وقت جمهورى ما اسلامى مى شود و به كمال خودش مى رسد كه خداى تبارك و تعالى در اين ملت و در اين كشور حاكم باشد يعنى از آن نقطه اولى تا آن آخر حكومت, حكومت الهى باشد, سردمداران, همه الهى باشند… خود را نبينند… چون نه خودى دارند و نه شخصيتى , هر چه هست از خداست… اگر بيدار شويم و بفهميم كه ما از خدا هستيم و به او رجوع مى كنيم (انا لله و انا اليه راجعون) (بقره/156) اگر اين دو كلمه را… بفهميم كه… هر چه داريم از اوست و ما به سوى او برگشت مى كنيم و از ما حساب مى برند, ما را در حساب واقع مى كنند… با بندگان خدا آن طور كه خدا راضى است و آن طور كه امر خداست عمل مى كنيم. در همه ارگان هاى دولتى, در همه بازارهاى اسلامى در همه كوچه ها و خيابان هاى ممالك اسلامى.) 59

ب. عدالت كارگزاران

امام روحيه طغيان و ستم را واقعيتى روحى مى داند كه اگر دركسى پيدا شد, در محدوده اعمال نفوذش, نمود پيدا مى كند و به تناسب حوزه عملكرد دايره دسترسى اش كم و زياد مى شود, بدين ترتيب كسى كه در خانواده اش ظالم است, به ميزان افزايش زيردستانش ظلمش زياد مى شود.
(براى اين كه آدم ظالم است, ظالم اگر ده نفر تحت سيطره اش باشند ظلمش به اندازه ده نفر است, اگر سى و پنج ميليون جمعيت هم باشند, ظلمش به اندازه سى و پنج ميليون نفر است, آدم, همان آدم است, براى اين كه آدم نشده است, يك موجود طاغوتى شيطانى است… اگر تحت سيطره انبياء… و تعليم و تربيت انبيا نرود, هيچ فرقى ما بين اين فرد با آن فردى كه يك عالم را دارد مى چاپد در روحيات نيست, در عمل هست.)60
بر پايه چنين باورى, امام, عدالت را در زمامدار و واليان ضرورى مى داند61 و مى فرمايد:
(كسى كه مى خواهد حدود جارى كند يعنى قانون جزاى اسلام را به مورد اجرا گذارد. متصدى بيت المال و خرج و دخل مملكت شود و خداوند اختيار اداره بندگانش را به او بدهد, بايد معصيت كار نباشد (لاينال عهدى الظالمين) (بقره/124) خداوند تبارك و تعالى به جائر چنين اختيارى نمى دهد.)62
(واذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل) (نساد/58) وقتى كه حاكم شديد بر پايه عدل حكومت كنيد. خطاب به كسانى است كه زمام امور را در دست داشته, حكومت مى كنند.)63

ج. آگاهى از قانون

سومين شرط پيشنهادى امام, آگاهى كارگزار از قوانين و احكام الهى است كه به گفته ايشان ناشى از طرز حكومت اسلامى است.
(چون حكومت اسلام حكومت قانون است. براى زمامدار, علم به قوانين اسلام لازم مى باشد… نه فقط براى زمامدار بلكه براى همه افراد, هر شغل يا وظيفه و مقامى داشته باشند, چنين علمى ضرورت دارد.) 64

د. تزكيه و خودسازى

علاوه بر سه شرط يادشده, امام از تزكيه نيز به عنوان عامل رهايى دولتمردان از منش و روش طاغوتى نام مى برد كه در صورت به كارگيرى آن, نه تنها كارگزاران توفيق رعايت عدالت را از آن خود مى سازند كه بدين وسيله به طور طبيعى زمينه اصلاح جامعه نيز فراهم مى گردد و اسلاميت آن تضمين مى گردد.
(و كسانى كه در بشر مى خواهند زمامدارى كنند, اگر بخواهند كه طغيان نكنند و كارهاى شيطانى نكنند, بايد تزكيه كنند خودشان را… اين تزكيه براى دولتمردان, براى سلاطين, براى رؤساى جمهورى براى دولت ها و براى سردمداران بيشتر لازم است تا براى مردم عادى. اگر افراد عادى تزكيه نشوند و طغيان پيدا بكنند, يك طغيان بسيار محدود است… لكن اگر طغيان در كسى شد كه مردم او را پذيرفته اند يا در عالمى شد… در سلطانى شد… اين گاهى يك كشور را به فساد مى كشد و گاهى كشورها را به فساد مى كشد…
خدا انگيزه بعثت را فرموده است… (يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم) 65 , (لقد منّ الله على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولاً من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة ) (آل عمران/64) 66

5. اختيارات حاكمان

حدود و دائره اعمال نفوذ رهبر و حاكم جامعه اسلامى و نقش او در اداره كشور, از مباحث در خور توجه حوزه انديشه سياسى است. از جمله كسانى كه در غرب به صورت روشن, قدرت حاكمان را مورد مطالعه قرار داده ژان بُدَن (1530 ـ 1596 م) است. او معتقد به قدرت مطلقه حاكم است كه از سوى مردم يا نجيبان به حاكم تفويض مى شود و به موجب آن حق خود را از جان و مال و همه امور كشورى ـ به او واگذارند, و وى را مخيّر كنند كه هر چه اراده مى كند كاملاً و مطلقاً انجام دهد و اين همه را فقط به اعتماد آزاد مردى و مروّتش بدو تسليم كنند, قدرت حاكم مشروط به هيچ شرطى (جز شروطى كه قوانين الهى و طبيعى مقرر مى دارند) نيست, زيرا قدرت اگر با محدوديت هايى تفويض شود, نه قدرت مطلقه است و نه حقيقتاً قدرت حاكم است. حقوق شهريار عبارت است از وضع قانون, حق اعلان جنگ و عقد پيمان صلح, حق داد رسى و رسيدگى نهايى در مورد احكام صادره همه دادرسان, حق عزل و نصب صاحب منصبان و وزيران. 67
انديشمندان مسلمان, بيشتر مسأله اختيارات حاكم اسلامى را به بحث گرفته اند, ولى غنا و قناعت بخشى مطالعات امام بر اساس مبنايى كه براى مشروعيت حكومت قائل است, در اين زمينه بسيار درخور توجه است.
امام تفاوتى بين اختيارات حكومتى پيامبر(ص), امام و فقيه نمى پذيرد و فضائل استثنائى پيغمبر و اميرمؤمنان را موجب افزايش اختيارات حكومتى آنها بر اختيارات حكومتى فقيه نمى شناسد. 68
از سويى مى فرمايد:
(اگر اختيارات حكومت درچارچوب احكام فرعيه الهيه است, بايد عرض حكومت الهيه و ولايت مطلقه مفوضه به نبيّ اسلام(ص) يك پديده بى معنى و محتوا باشد… بايد عرض كنم حكومت كه شعبه اى از ولايت مطلقه رسول الله (ص) است, يكى از احكام اوليه اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعيه حتى نماز و روزه و حج است… حكومت مى تواند قراردادهاى شرعى را كه خود با مردم بسته است درموقعى كه آن قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد يك جانبه لغو كند, و مى تواند هر امرى را چه عبادى يا غيرعبادى كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است, از آن, مادامى كه چنين است جلوگيرى كند.) 69
چنين اظهاراتى از سوى امام باعث ايراد اتهاماتى مانند انجاميدن ولايت فقيه مطلقه به استبداد و ديكتاتورى فقيه و اختيارات نامحدود او شده است.
امام در پاسخ چنين اتهاماتى به مرزبندى اختيارات و نقش ولى فقيه يا رهبرى در ساختار حكومت پرداخته و به صورتى پذيرفتنى, محدوديت ها و اختيارات فقيه را ترسيم مى كند.
(شما از ولايت فقيه نترسيد, فقيه نمى خواهد به مردم زورگويى كند. اگر يك فقيهى بخواهد زورگويى كند اين فقيه ديگر ولايت ندارد.) 70 و اگر (فسق مرتكب شد خود به خود منعزل است.) 71
امام ملاك احكام حكومتى را كه نشانه اختيارات فوق العاده فقيه است عبارت مى داند از مصالح اسلام و مصالح كشور. 72 و نه سليقه شخصى و تصميم هاى فردى تا ديكتاتورى به حساب آيد.

6. وظايف حكومت

محور ششم در نظريه حكومتى امام, تبيين اهداف و مسئوليت هاى حكومت است, كه يكى از موضوعات مهم در نظريه سياسى است. 73
و در اين راستا خواسته هايى همانند توسعه ارضى, پاسدارى از آزادى هاى به دست آمده, صلح و امنيت, رفاه آدميان, تفكر در آفرينش الهى, سلامت و نيرومندى,74 تربيت انسان ها و اجراى عدالت به عنوان اهداف حكومت ها معرفى شده اند.
امام خمينى وظايف حكومت را در زمينه هاى زير خلاصه مى كند:

يك. تربيت جامعه

درباره تربيت جامعه از سوى دولت, ديدگاه يكسانى وجود ندارد, و فيلسوفان سياسى به دو دسته طرفدار و مخالف تربيت فضائل انسانى توسط رژيم حاكم تقسيم مى شوند.
در بين فلاسفه افلاطون مدعى است كه فرمان راندن و حكمرانى به معناى درست خود, همان تربيت كردن است و تربيت عبارت است از پروراندن فضائل كه طبيعت در آدمى به وديعت نهاده است. معناى سخن افلاطون اين است كه تربيت بايد عمومى و دولتى باشد. 75
ارسطو نيز همين باور را داشت و مهم ترين وظيفه دولت را اصلاح عيوب اخلاقى شهروندان و تلقين فضائل انسانى به آنها مى دانست, 76 ولى متفكران آزادى طلب پس از افلاطون, از جمله جان لاك انگليسى معتقدند كه قوانين رسمى فقط بايد به تنظيم امور مربوط به مالكيت اتباع كشور قناعت كند, نه از آن روى كه مالكيت مهم تر از تربيت فضائل معنوى است, بلكه بدين سبب كه فضائل معنوى را با قانون نمى توان پديد آورد. 77
البته اين انتقاد نيز مطرح است كه وقتى دولت, كار تربيتى را به عهده گيرد حاصلش اين مى شود كه خصوصيات اخلاقى اتباع آن دولت به تدريج يكسان گردد و اين روش به برترى جامعه بر فرد و فدا شدن فرد در راه مصلحت جمعى مى انجامد. 78
امام كه حكومت اسلامى را تداوم حكومت انبيا مى داند, 79 از كسانى است كه حكومت را مسئول تربيت جامعه مى شناسد:
(اگر براى هر دولتى برنامه اى است, برنامه رسول اكرم(ص) را مى شود گفت همان سوره اى كه در اول وارد شده است, آن برنامه رسول خداست (اقرأ باسم ربّك الذى خلق… علّم الانسان ما لم يعلم) تمام انبيا موضوع بحث شان, موضوع تربيت شان, موضوع علم شان انسان است. آمده اند انسان را تربيت كنند. آمده اند اين موجود طبيعى را از مرتبه طبيعت به مرتبه عالى مافوق الطبيعه, مافوق الجبروت برسانند.)
(معلوم است كه اسلام تا چه حد به حكومت و روابط سياسى و اقتصادى جامعه اهتمام مى ورزد تا همه شرايط به خدمت تربيت انسان مهذب و با فضيلت درآيد.)80

دو. اجراى قانون

آن گاه كه از قانون مدارى سخن گفتيم مقصود اين بود كه حكومت در نگاه امام بر محور قانون عمل مى كند و نه بيرون از آن, اما در بخش وظايف حكومت, روى سخن به جنبه ديگر قضيه است و آن اجراى قانون است.
امام, قاطعيت دولت را در اجراى قانون اسلامى امرى حياتى, و تسامح و مصلحت انديشى در اين امر را خطرى جدى براى نهضت دينى قلمداد مى نمايد و در همين راستا از تسامح در مورد جريان هاى غيرمذهبى معاند در سال هاى اول انقلاب اسلامى ايران بر اساس توصيه مصلحت انديشان, 81 در پيشگاه خداوند استغفار مى نمايد. 82
اين ضرورت قاطعيت از آنجا ناشى مى شود كه امام به اجراى قانون, تنها به عنوان عامل ايجاد پيوستگى در نظام ارزشى حاكم بر مردم كه گاهى دچار نوعى پارگى و گستگى مى گردد, 83 نمى نگرد ـ چنان كه برخى اين گونه نگريسته اند ـ بلكه آن را وسيله حاكميت عدالت و نردبان عروج انسان كه هدف اساسى و محورى حكومت است مى داند. اسلام به قانون نظر آلى دارد يعنى آن را آلت و وسيله تحقق عدالت در جامعه مى داند, وسيله اصلاح اعتقادى و اخلاقى و تهذيب انسان مى داند. 84
(جامعه بايد تربيت شود, حدود الهى براى تربيت جامعه است نه براى انتقام جويى, اگر قاتل را نكشند قتل زياد مى شود (فى القصاص حياة) در قصاص زندگى است… تمام حدود الهى براى مصلحت جامعه است.) 85

سه. مبارزه با سلطه مستكبران

بر اساس ديدگاه امام, رابطه حكومت دينى با ساير قدرت ها بايد بر اساس استقلال طلبى و نفى سلطه به هر شكلش استوار باشد. حكومت اسلامى بايد بكوشد عليه قدرت هاى سلطه گر براى حفظ استقلال و آزادى جامعه اسلامى مبارزه كند, زيرا:
(قرآن مى گويد هرگز خداى تعالى سلطه اى براى غيرمسلم بر مسلم قرار نداده است… (لن يجعل الله للكافرين على المسلمين سبيلاً) (نساء/141) اصلاً راه نبايد داشته باشند مشركين و اين قدرت هاى فاسده… بر مسلمين) 86 .
(… بشّر المنافقين بأنّ لهم عذاباً أليماً. الذين يتّخذون الكافرين أولياء من دون المؤمنين أيبتغون عندهم العزّة فإنّ العزّة للّه جميعاً) (نساء/139ـ138)
(يا ايها الذين آمنوا لاتتّخذوا اليهود و النصارى أولياء بعضهم أولياء بعض و من يتولّهم منكم فإنّه منهم…) (مائده/50)
(و أعدّوا لهم مااستطعتم من قوّة و من رباط الخيل ترهبون به عدوّالله و عدوّكم و آخرين من دونهم لاتعلمونهم الله يعلمهم و ما تنفقوا من شىء فى سبيل الله يوفّ إليكم و أنتم لاتظلمون) (انفال/59)
… اين پيام هاى غيبى قرآن است كه خداى جهان, براى حفظ استقلال كشور اسلامى و بناى عظمت و سرفرازى به شما ملت قرآن و پيروان خود, فرو فرستاده, آنها را بخوانيد… و آنها را به كار بنديد تا استقلال و عظمت شما بر گردد و پيروزى و سرفرازى را دوباره در آغوش گيريد و گرنه راه نيستى و زندگانى سراسر ذلت و خوارى را خواهيد پيمود و طعمه همه جهانيان خواهيد شد.) 87
([مسلمانان صدر اسلام] به جان و دل براى اسلام كوشش كردند و رفتند… كه ستمكارها را شرّشان را از سر مظلومان قطع كنند و وعده الهى (و نريد أن نمنّ على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم أئمة… ) را تحقق بدهند.)88
امام وقتى موفق به تشكيل حكومت مورد نظرش گرديد, جهت دستيابى به هدف يادشده, اصل (نه شرقى و نه غربى) را بنياد نهاد تا با رعايت آن استقلال حكومت اسلامى را تأمين كند:
(شعار (نه شرقى و نه غربى) ما, شعار اصولى انقلاب اسلامى در جهان گرسنگان و مستضعفين بوده و ترسيم كننده سياست واقعى عدم تعهد كشورهاى اسلامى و كشورهايى است كه در آينده نزديك و به يارى خدا, اسلام را به عنوان تنها مكتب نجات بخش بشريت مى پذيرد… و كسى گمان نكند كه اين شعار, شعار مقطعى است, كه اين سياست, ملاك عمل ابدى مردم ما و جمهورى اسلامى ما و همه مسلمانان سرتاسر عالم است چرا كه شرط ورود به صراط نعمت حق [صراط الذين انعمت عليهم], برائت و دورى از صراط گمراهان است [ولا الضّالّين].) 89
امام در كنار تربيت جامعه توسط دولت كه اساسى ترين دستاورد آن اوج خداخواهى يعنى پى گيرى تمام آرمان هاى بلند است, از استقلال اقتصادى و توان بالاى نظامى و بسيج عمومى ياد مى كند كه هر كدام نقش ويژه اى در عملى شدن شعار يادشده دارند:
(او امر كرده است كه ما نبايد تحت نظارت يك كشور يا تحت بيرق كفر باشيم. اين يكى از مسائل مهم اسلام است و بايد كوشش كنيم و اقتصاد خود را اداره نماييم…) 90
منظور امام از امر خداوند در سخن يادشده اين آيه است (و لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلاً) (نساء/141)

7. مشاركت سياسى آرمانى

محور هفتم در نظريه حكومتى امام, نقش مردم در حكومت و به تعبير ديگر مشاركت سياسى است. مشاركت سياسى در نگاه امام, با تعريف هايى كه براى اين عناوين در حوزه مطالعات سياسى صورت گرفته است چندان تشابه و سنخيتى ندارد, مهم ترين ويژگى تفكر امام در باب مشروعيت, ايمان سياسى است كه در ديدگاه هاى سياسى ـ فلسفى موجود پذيرفته نيست.
پس از پافشارى امام بر اين نكته ها: قرآن كتاب سياست و حكومت است, 91 ولى فقيه كه به نظام حاكم مشروعيت مى دهد, اجازه رهبرى را از خدا گرفته است, 92 حكومت وظيفه اى جز اجراى قانون و احكام اسلام 93 كه سازنده انسان و تأمين كننده نيازهاى مادى94 او و برخاسته ازعدل الهى است 95 ندارد; ضرورت مشاركت سياسى براى مردم و ملت بسيار طبيعى و منطقى مى نمايد و ناگزير از ايمان به اسلام ريشه مى گيرد!
امام ضمن توصيه تمام اقشار جامعه, اعم از زن و مرد به مشاركت سياسى و دخالت در سياست, 96 به ماهيت الهى اين مشروعيت و مشاركت نيز اشاره مى نمايد:
(اگر مقررات اسلامى به حدّ اعلاى خودش حفظ بشود اين دو مقصد كه مقصد همه انبيا است تحقق پيدا مى كند, مقصد روحانيت مردم و مقصد اقامه عدل در بين جامعه. و بايد از آن كسى كه در رأس واقع است تا آن اشخاص كه قواى ثلاثه را تشكيل مى دهند و چه آن اشخاص كه درخارج از اينها هستند لكن تعهد به اسلام دارند, بايد اينها همه با هم اين بار را بردارند.) 97
مشاركت سياسى در نگاه امام به رويارويى با دشمنان حكومت و تقويت معنويت و عدالت درجامعه كه جزء وظايف دولت نيز هست, خلاصه نمى شود بلكه نظارت بر حاكمان و نقد آنان را كه نوعى حمايت از نظام است, نيز در بر مى گيرد:
(همه ملت موظفند كه نظارت كنند بر اين امور, نظارت كنند اگر من يك پايم را كنار گذاشتم, كج گذاشتم ملت موظف است كه بگويد پايت را كج گذاشتى خودت را حفظ كن … بايد مسلمان اين طور باشد كه اگر هر كه مى خواهد خليفه مسلمين و هر كه مى خواهد باشد, اگر ديد پايش را كنار گذاشت شمشيرش را بكشد كه پايت را راست بگذار.) 98
مشاركت آرمانى در سياست ازنگاه امام با دو ويژگى وحدت طلبانه بودن و حق مدارانه بودن, قابل معرفى است:
امام كه وحدت كلمه و عقيده را وسيله پيشرفت مقاصد بزرگ و داراى دخالت تام در تشكيل مدينه فاضله مى داند, در رابطه با تبيين ويژگى هاى آن مى فرمايد:
(ما از آن طرف مى بينيم كه اسلام تكيه كرده است بر اخوت… (انما المؤمنون إخوة) از آن استفاده مى شود كه كأنّه مؤمنين هيچ شأنى ندارند, الا برادرى, همه چيزشان در برابرى (برادرى) خلاصه مى شود.) 99
(اگر ما هيچ جهتى را ملاحظه نكنيم الا برادرى خودمان را, انسجام پيدا مى كنيم… برادرى اين نيست كه من يك كارى بكنم بر خلاف دستور, برخلاف نظام, شما هم يك كارى, اين خلاف برادرى است… براى اين كه برادرند دراين كه آن معنايى كه اسلام مى خواهد با هم پيش ببرند, اين برادرى است. برادرى را براى اين درست كردند كه منسجم بشوند به هم و با هم يك ندا پيش بروند.) 100
(تمام دستورهاى مردم عادى و رژيم هاى غيرالهى اين است كه همه با هم باشيد و دستور به اجتماع است, لكن دستور خدا دستور (واعتصموا بحبل الله) است… تنهااين نباشد كه همه با هم در يك امرى مجتمع باشيد و متفرق نباشيد, امر اين است كه همه با هم اعتصام به حبل الله بكنيد, راه, راه حق باشد… و اعتصام به راه حق باشد… راهى است كه از طبيعت شروع مى شود تا ماوراء الطبيعه و تا آنجا كه ما نمى توانيم الآن بفهميم و اگر همه… اين راه را بروند دستجمعي… اين اداره امور دنيا را مى كند و اداره امور آخرت را هر دو.)101

پی نوشت‌ها:

1. صحيفه نور, 13/218.
2. همان, 13/218.
3. همان, 18/47.
4. همان, 9/138ـ137.
5. همان, 13/218.
6. همان, 16/36.
7. همان, 4/33.
8. در جستجوى راه از كلام امام, تهران, انتشارات اميركبير, دفترپانزدهم, 15.
9. همان, 16.
10. صحيفه نور, 17/252.
11. امام خمينى, ولايت فقيه, 11.
12. صحيفه نور, 17/252.
13. امام خمينى, ولايت فقيه, 28.
14. همو, كشف الاسرار, 300.
15. همو, ولايت فقيه, 27.
16. همان, 77.
17. و . ت . جونز, خداوندان انديشه سياسى, ترجمه على رامتين, تهران, اميركبير, قسمت دوم, 1/56.
18. صحيفه نور, 10/168.
19. همان, 13/32.
20. همان, 2/86.
21. امام خمينى, ولايت فقيه, 100ـ99.
22. صحيفه نور, 2/33.
23. امام خمينى, ولايت فقيه, 34.
24. امام خمينى, ولايت فقيه, 18.
25. همان, 125و 133ـ134.
26. صحيفه نور, 3/202.
27. امام خمينى, كشف الاسرار, 235.
28. همو, ولايت فقيه, 152.
29. همو, آداب الصلاة, 237ـ239.
30. صحيفه نور, 1/20.
31. همان, 4/18.
32. امام خمينى, ولايت فقيه, 51.
33. همو, كشف الاسرار, 221 ـ 223.
34. همان, 223.
35. همو, ولايت فقيه, 119ـ116.
36. همان, 104 ـ 105.
37. همان, 77ـ79.
38. صحيفه نور, 10/27.
39. آسنين رنى, حكومت, ترجمه ليلا سازگار, مركز نشر دانشگاهى, 12.
40. و . ت . جونز, خداوندان انديشه سياسى, قسمت دوم, 1/315.
41. مصباح يزدى, محمد تقى, حكومت اسلامى و ولايت فقيه, 25.
42. امام خمينى, ولايت فقيه, 46.
43. صحيفه نور, 9/42 و 4/65.
44. همان, 22/142.
45. آنتونى كوئينتن, فلسفه سياسى, ترجمه مرتضى اسعدى, تهران, به آور, 22.
46. مايكل فاستر, و . ت. جونز, خداوندان انديشه سياسى, قسمت دوم, 1/315.
47. صحيفه نور, 11/171.
48. همان 11/170 و 9/42.
49. عنايت, حميد, بنياد فلسفه سياسى در غرب, تهران, انتشارات زمستان, 65.
50. لئواشتراوس, فلسفه سياسى چيست؟ ترجمه دكتر فرهنگ رجايى, تهران, علمى فرهنگى, 50.
51. ماكياولى, شهريار, 92, به نقل از بنياد فلسفه سياسى در غرب, 165.
52. امام خمينى, ولايت فقيه, 51.
53. همان, 93.
54. همان, 51.
55. صحيفه نور, 2/6.
56. همان, 6/249.
57. همان, 18/212.
58. همان, 13/237.
59. همان, 13/268.
60. همان, 8/83.
61. همان, 2/6.
62. امام خمينى, ولايت فقيه, 53.
63. همان, 94.
64. همان, 51.
65. صحيفه نور, 14/264.
66. همان, 8/161.
67. و . ت. جونز, خداوندان انديشه سياسى, قسمت 2, 1/65.
68. امام خمينى, ولايت فقيه, 55.
69. صحيفه نور, 20/170.
70. همان, 10/29.
71. امام خمينى, ولايت فقيه, 78.
72. صحيفه نور, 20/170.
73. آنتونى كوئينتن, فلسفه سياسى, 45.
74. مايكل فاستر, و . ت. جونز, خداوندان انديشه سياسى, ج 1, ق 2/ 488 و ج 2, ق 1/ 201 و 74.
75. عنايت, حميد, بنياد فلسفه سياسى در غرب, 54.
76. و . ت . جونز, خداوندان انديشه سياسى, ج 1 ق 1/ 222.
77. همان, 223.
78. عنايت, حميد, بنياد فلسفه سياسى در غرب, 54.
79. امام خمينى, ولايت فقيه, 51.
80. صحيفه نور, 7/223 و ولايت فقيه, 21.
81. صحيفه نور, 12/253 و 18/178.
82. همان, 12/254.
83. بخشايشى, احمد, اصول علم سياست, تهران, آواى نور, 71.
84. امام خمينى, ولايت فقيه, 82.
85. صحيفه نور, 6/176.
86. همان, 3/4 و 16/36.
87. امام خمينى, كشف الاسرار, 424ـ423.
88. صحيفه نور, 17/142.
89. همان, 20/114.
90. همان, 11/117.
91. همان, 17/252.
92. همان, 10/27.
93. همان, 11/171.
94. همان, 22/270.
95. همان, 9/42.
96. همان, 9/136 و 18/262.
97. همان, 18/33.
98. همان, 7/33 ـ 34.
99. در جستجوى راه ازكلام امام, دفتر پانزدهم, 75
100. صحيفه نور, 11/148.
101. همان, 8/155.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 15 خرداد 1394 ساعت: 8:25 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس