سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
دفاع در برابر دشمن امري فطري و غريزي است.و ريشه در درون انسان و ديگر موجودات دارد . انسان به تبعیت از غریزه به هنگام خطر واکنش نشان می دهد.وآن را حقی برای خود و تکلیفی نسبت به دیگران میداند. به خاطر اهميت زياددفاع مشروع، وارد قوانين كيفري اكثركشورهاي جهان شده است.و با وجود تغييرات فراوان سياست كيفري كشورها اين نهاد حقوقي هم چنان پا برجاست . دين اسلام و خصوصا قرآن كريم ، به عنوان آیینی کامل در این مورد به پیروان خود راهکار داده است ودفاع در برابر دشمن را پذيرفته است.در مورد دفاع مشروع و دلايل مشروعيت آن نظريه هاي متفاوتي داده شده است. در حقوق جزاي ايران قوانين دفاع مشروع در سال 1304 تصويب شد. قبل از انقلاب طبق ماد ه ي 41ق.م. مصوب 1304((هر كس به ضرورت براي دفاع و حفظ نفس و ناموس خود مرتكب جرمي شود ،مجازات نمي شود)).بعد از انقلاب هم قانون مجازات مصوب سال1352 در ماده ي 43 براي دفاع مشروع شرايطي قايل شد.طبق این قانون(هر كس در مقام دفاع از نفس و یاناناموس يا مال خود يا ديگري و يا آزادي تن خود و يا ديگري در برابر هرگونه تجاوز فعلي و يا خطر قريب الوقوع عملي را انجام دهد كه جرم باشد در صورت وجود شرايط زیر قابل تعقيب و مجازات نخواهد بود؛ 1.دفاع بايد متناسب با تجاوز باشد 2.توسل به قواي دولتي بدون فوت وقت ممكن نباشد3.تجاوز و خطر ناشي از تحریک خود شخص نباشد
تعريف دفاع مشروع
تعریف دفاع مشروع در کتاب ترمینولوژی حقوق این چنین آورده شده است:(شخص مورد تجاوز در صورت نداشتن وقت برای توسل به قوای دولتی به منظور رفع تجاوز ،حق داردبا نیروی شخصی از ناموس ,جان و مال خود دفاع کند.این دفاع را،دفاع مشروع گویند.
مباني دفاع مشروع
از دير باز هم عدم مجازات و يا تخفيف مجازات كسي كه دربرابر يك حمله ي نا درست از خود دفاع مي كند،مورد اعتراض نبوده است.در توجیه دفاع مشروع 2نظر کلی داده شده است .گروهی از حقوقدانان اجبار و گروهی اجراي يك حق و تكليف را مباني عدم مجازات مي دانندو آن را يك اجبار حقيقي و معنوي تلقي ميكنند. عقيده اي كه الهام دهنده ي قانون گذار انقلابي است،دفاع مشروع را يك عامل توجيه كننده براي بعضي جرايم مي داند .يعني دفا ع مشروع را عاملی مي داند كه به تحقق عدا لت در جامعه كمك مي كند.طبق گفته ي هگل((حمله انكار حق و دفاع انكار اين انكار است))
اجراي دفاع مشروع
قلمرو اجراي دفاع مشروع:رويه قضايي اين عامل توجيه كننده را به كليه ي حملات عليه حيات ،عفت وشرافت گسترش داده است.اما در مورد دفاع از دارايي اين مسئله قابل بحث است و دارا ي محدوديت است. البته ترديدي در لزوم دفاع نيست چون دفاع از مال هم مثل دفاع از جان فطري است.ولي بايد تا جايي ممكن است با حمله متناسب باشد و بيشتر از آن نباشد چون همه واقفيم كه ارزش جان بيش از مال است.و خسارت به مال با رجوع به دادگاه قابل مطالبه است. مثلا عمل مالكي كه سارق ميوه جات را مي كشد، نمي توان مشروع تلقي كرد. طبق قانون مجازات جديد دفاع مشروع يك عامل عمومي توجيه كننده ي جنايت ،جنحه وخلاف است.قبل از مجموعه قوانين 1994 اجراي قانون دفاع مشروع به جرايم عمدي محدود شده بود. ولي اين انتقاد وارد بود كه شخص مورد حمله نمي تواند حدس بزند كه عمل حمله كننده عمدي است يا غير عمدي. اميد واريم اين موضوع نيز حل شود تا از سر در گمي مراجع قضايي و مردم جلوگيري شود.
شرايط دفاع مشروع
ارزيابي تحقق شرايط دفاع مشروع بر عهده ي ديوان كشور است تحقق دفاع مشروع مستلزم وجود 2عنصر است1.حمله2.دفاع كه براي هر كدام شرايطي پيش بيني شده است.
شرايط حمله
1.بايد عليه اشخاص و اموال باشد2.بايد فعلي و قريب الوقوع باشد. عكس العمل عليه يك حمله اي كه گذشته و دفع خطر شده انتقام تلقي مي شود.و اقدام در مورد تهديد به يك بدي در آينده نيز مشروع نيست.چون بايد براي آن با توسل به قواي دولتي اقدام شود. 3. بايد در مقابل عملي غير قانوني و نا مشروع باشد.
طبق ماده ي 607 ق.م.ا و ماده ي 34 قانون مجازات جرائم نيرو هاي مسلح ،حمله به ما موران دو لتي جرم شناخته مي شود.در مورد دفاع در برابر مامور دولت 3 فرض مطرح مي شود:
1.وقتي ماموران دولت در حال انجام وظيفه نبا شد و مرتكب جرمي شود مقاومت در برابر اعمال غير قانوني او مشروع است2.وقتي در حال انجام وظيفه است و در حدود وظايف خود عمل مي كند كه در صورت حمله به او عمل شخص تمرد محسوب مي شود و شخص داراي مسئوليت كيفري و مدني است.3.وقتي كه مامورين دولت در حال انجام وظيفه هستند و خارج از وظايف و اختيارات خويش عمل مي كنند كه در اين باب نظريات متفاوتي ارائه شده است .گروهي دفاع در برابر او را با وجود شرايط لازم مشروع تلقي مي كنند. و گروهي عقيده دارند دفاع در مقابل مامور دولت تحت هيچ شرايطي پذيرفته نيست . ولي به نظر بنده ي حقير بهتر است راهي ميانه در پيش گيريم و بر حسب موقعيت و بررسي شرايط تصميمي عادلانه گرفته شود .
4.بايد حمله به گونه اي باشد كه به طرق ديگر قابل دفع نبا شد .مثل فرار كه بند ج ماده ي 627 ناظر به آن است.
شرايط دفاع
مدافع در انجام عمل دفاعي آزاد نيست كه به هر نحو و يا هر وسيله اي كه خواست يا به هر اندازه كه قدرت داشت از خود دفاع كند.پس ملزم به رعايت شرايط پيش بيني شده در قانون است.
شرايط
1. ضرورت دفاع :يعني دفاع بايد براي اجراي يك حق و انجام يك تكليف
باشد.هم چنين شرايط فرار ميسرنباشد وبا وجود امكان فرار دفاع پذيرفته نيست.پس ضروري بودن دفاع و غير قابل دفع بودن خطر مكمل هم هستند.
2.تناسب دفاع با تجاوز و خطر:طبق بند ا ماده ي 61 قانون مجازات اسلامي و بند ب ماده ي 627قانون تعزيرات دفاع بايد متناسب با خطر و تجاوز با شد.مثلا دفاع از مال هر قدر هم مشروع قتل يك انسان را توجيه نمي كند.و در موارد ديگر هم بايد صدماتي مشابه صدمات متجاوز به او وارد كند.
3.الاسهل في الا سهل :يعني دفاع نبا يد بيش از حد ضرورت باشد .دفاع داراي
درجاتي است ،كه مدافع بايد از آسانترين درجه شروع كند.1.دادو فرياد
2. استفاده از دست و پا و چوب دستي 3.استفاده از سلاح و ايجاد جراحت 4. قتل
دفاع در برابر حمله ی غیر ارادی
دفاع در برابر اعمال مجنون و صغیر اگرچه فاقد اراده می باشندوطبق بند الف ماده ی 36ق.م.ع.(هرگاه مرتکب جرم فاقد تمیز و اراده باشد،مجرم محسوب نمی شود)مشروع تلقی می شود و حقوقدانان چنین استدلال کرده اند که هر چند مجنون و صغیر مجازات نمی شوند.ولی این بدان معنی نیست که میتوانند به دیگران صدمه بزنندو عدم مسئولیت آنهارافع وصف مجرمانه عمل آنها می باشد.
دفاع در برابر حمله ی اضطراری و اجباری
در مواقعی انسان به دلیل فشار دیگری یا در حالت اضطرار مجبور به ارتکاب جرم می شود.چنین شخصی مطابق ماده ی 39و40ق.م.ع. مجازات نخواهد شد.
سوال: دفاع در برابر آنها این فردمشروع است یا نه؟مثلا کسی راتهدید کنیم در صورتی که به شخص ثالث صدمه وارد نکند او را میکشیم.در مقابل شخص ثالث در مقام دفاع حمله کننده را از پای در می آورد.در این موارد و امثالهم عمل شخص ثالث صحیح بوده ومجازات نمی شود.
اثر دفاع مشرو ع بر مدافع
مدافع در صورت اثبات مشروع بودن دفاع خوداز هر گونه مسئوليت كيفري و مدني مبري خواهد بود. ولي تا زماتي كه ثابت نشده در برابر اعمال خود از نظر قضايي مسئوليت كامل دارد.
اثر دفاع مشروع بر متجاوز
هر گونه صدمه و زياني كه از مدافع بر او وارد آيد قابل مطالبه نيست.و خون او به هدر ميرود تا چه رسد به مالش.
اموري كه دفاع از آنها مجاز است
1.دفاع از نفس : لزوم دفاع از نفس به عنوان وديعه اي كه خداوند به بشر عطا فر موده روشن است. در اين مورد هر عملي كه تجاوز بر نفس باشد حتي اگر از سوي مامورين دولتي باشد،هر گونه مقا ومت براي دفاع جايز خواهد بود.
2.دفاع از عرض و ناموس :در قرآن كريم هم به عفت و پاكدامني تاكيد شده است.
قانون مجازات اين دو را كنار هم و به يك معني به كار برده است كه با توجه به مفاهيم عرفي مقصود از عرض آبرو و شرافت است و منظور از ناموس زنان خانواده هستند.
.دفاع از مال :اين مورد موجب اختلاف نظر بين دانشمندان و نويسندگان حقوقي
است . برخي از آنان موافق مشروعيت دفاع اند و گروهي مخالف .آنها مي گويند خسارت بر مال با خسارت بر نفس قابل مقايسه نيست و طبق قانون دفاع و حمله بايد متناسب با هم باشند..
4.دفاع از آزادي تن:هيچ كس حق ندارد آزادي كسي را محدود كند .قانون مجازات براي مرتكبان سلب آزادي مجازات سنگيني تعيين كرده است.
طبق ماده ي 570(( هر يك از مقامات و مامورين دولتي كه بر خلاف قانون آزادي كسي را سلب كند يا آنان را را از حقوق مقرر خود در قانون محروم كند.علاوه بر انفصال از خدمت به محرو ميت از مشاغل دولتي براي 3 تا5 سال و حبس از 6ماه تا 3سال محكوم خواهد شد)). طبق ماده ي 629 قانون تعزيرات ((دفاع در مقابل كسي كه در صدد سرقت و ربودن انسان يا مال اوست مشروع است))
دفاع از ديگري
دفاع از ديگري علاوه بر ر عايت شرايط عمومي داراي شرايط اختصاصي نيز است طبق تبصره ي 1ماده ي61 ق.م.ا.2 شرط دارد 1. ناتوان باشد 2. نياز به كمك داشته باشد در اين صورت ميتوان از عرض وناموس و نفس ديگري دفاع كرد . دفاع از مال غير ، بنا بر ماده ي 625 (تعزيرات)شرایط دیگری دارد. 1. حفاظت آن مال بر عهده ي او باشد 2. صاحب مال استمداد كمك كند.
ارتكاب قتل در مقام دفاع
براي ارتكاب قتل در قانون چند مورد پيش بيني شده است.
1.دفاع از نفس يا ضرب و جرح شديد و دفاع از ناموس و اقارب خود
2.دفاع در برابر كسي كه در صدد هتك عرض ونا موس ديگري است .در صورتي كه با اكراه از طرف كسي كه به او حمله شده همراه باشد.
3.دفاع در برابر كسي كه در صدد ربودن انسان است.
4.به موجب ماده ي 630 (تعزيرات)ارتكاب قتل بوسيله ی شوهر در صورت مشاهده ی همسر خود در حال زناكه در اين صورت قتل مشروع تلقي ميشود.و با توجه به شرط سوم در ماده ی 43ق.م.ا.که خطر نباید ناشی از تحریک خود شخص باشد دفاع زن و مرد بیگانه در برابر حمله ی شوهر زن ،مشروع تلقی نمی شود.
«اردو» مسافرتی است دسته جمعی با هدفی معیّن و مشخص همچون: کسب دانایی، توانایی، سازگاری اجتماعی و تفریح.
اردو، یعنی سازگاری فعالانه در یک زندگی دسته جمعی و اردوگاه به مکانی گفته می شود که، جمعی از افراد برای مدت محدود مطابق شرایط زمان و مکان، در آن به سر می برند.
«اردو» واژه ای است عربی و به معنای «لشگرگاه» به کار می رود. فرهنگ عمید واژه «اردو» را چنین معنا کرده است: «اردو» محل تجمع افراد برای تمرین و تفریح است، همچنین به محلی که ورزشکاران یا پیشاهنگان گرد هم آیند نیز اطلاق می شود.
در اصطلاح: «اردو» فعالیتی سازمان یافته، نظام مند و هدفمند است که به صورت گروهی با برنامه های معین، تحت نظارت و هدف مربی در محیطی خارج از محدودۀ فعالیت های روزمره برگزاری می گردد. گرایش غالب اردو آموزشی و پرورشی است. البته در فضایی کاملاً متنوع، مساعد، بانشاط و با هدف تربیت و سازندگی.
پناهنده کیست؟
در شکل بندی و هدفمندی مهاجرتها ، قوانین و مناسبات ِحقوق بین المللی، تعریف و مشخصه ای به پناهنده داده است که فرق بارزی با مهاجر اقتصادی «مهاجر کارگر» دارد. در کنوانسیون اپریل سال 1951 منعقده ژینوا، به پناهنده چنین تعریفی داده میشود: « پناهنده ویا متقاضی پناهنده گی[11] به کسی اطلاق میشود که در کشور بومی اش نسبت فعالیت های عقیدتی، (ایدیالوژیک «سیاسی»)، جنس، نژاد، زبان، ملیت و قوم مورد پیگرد و تعقیب قرار گرفته باشد و یا عملا در خطر شکنجه[12] (روحی و فزیکی )، زندان و مرگ قرار گرفته باشد. فرق بارزیکه میان این دو گروپ اجتماعی موجود است در طرز تفکر، انتخاب محل زیست و نحوه برخورد آنها در اجتماع جدید میباشد. در واقع وجه مشترک میان ایندو گروه همان جلاوطنی و غربت است که به دیدگاه های مختلف از جانب هردو به آ ن نگریسته میشود؛ اولی آنرا خود پزیرفته وبه بهبود وضیعت اقتصادی اش میپردازد در حالیکه دومی خودش را قربانی میپندارد وهر چند که در فضای مطمئن و آرامی به سرمی برد، اما این حالت را تأمیل شده بالای خود مینگرد، زیرا اگر اشکالاتی راکه بدآن در بالا اشاره کردیم وجود نمیداشت، پناهنده هیجگاهی ترک وطن نمی نمود، بهره مند ازشرایط حقوق مدنی کشور اصلی اش میبود و تغیر مکان نمیداد.
پناهنده كيست؟
اولين تعريفي كه از واژه پناهنده در اسناد بين المللي آمده است مربوط به كنوانسيون وضعيت پناهندگان در سال 1951 مي باشد. اين كنوانسيون پناهنده را چنين تعريف مي كند:
«پناهنده كسي است كه به دلايل نژاد، مذهب، مليت يا عضويت در يك گروه خاص اجتماعي يا عقيده سياسي، ترس موجهي از آزار دارد و در خارج از كشور اصلي خود به سر مي برد و به علت ترس از آزار قادر يا مايل به برخورداري از حمايت آن كشور يا بازگشت به آن نيست».[6]
بعدها در سال 1969 كنوانسيون منطقه اي سازمان وحدت آفريقا در مورد برخي جنبه هاي خاص مسائل پناهندگان در آفريقا به منظور عيني تر نمودن بعضي از ملاحظات تعريف زير را به تعريف كنوانسيون 1951 افزود:
«هر شخصي كه به دليل تجاوز خارجي، اشغال، تسلط بيگانگان يا هر واقعه اي كه به طور جدي نظم عمومي تمام يا بخشي از كشور اصلي يا متبوع خود، وادار به ترك كشور اصلي براي يافتن پناهگاهي در كشور ديگري غير از كشور اصلي يا متبوع خود گردد.»[7]
در سال 1984 يك گروه از نمايندگان دولتي، دانشگاهيان و وكلاي برجسته و تراز اول از آمريكاي لاتين در شهر كارتاهناي كلمبيا تشكيل جلسه دادند و آنچه را كه اكنون بيانيه كارتاهنا ناميده مي شود تصويب نمودند كهعلاوه بر ساير مسائل، مواد عيني تري رانيز علاوه بر تعاريف كنوانسيون 1951 دربر مي گرفت. اين بيانيه موارد زير را نيز مشمول كنوانسيون 1951 دانست:
افرادي كه زندگي، امنيت يا آزادي آنها با خشونت شايع و گسترده، تعرض خارجي، درگيري هاي داخلي، نقض گسترده حقوق بشر يا ساير مواردي كه در نظم عمومي به طور جدي اخلال ايجاد مي كنند مورد تهديد قرار گرفته است.[8]
انواع اردوگاهها
اردوگاهها به دو دسته تقسيم مىشوند:
- اردوگاههاى کوتاهمدت از قبيل اردوگاههاى پيشاهنگي، نظامي، تابستانى و اردوگاههاى اضطرارى مانند اردوگاههائى که در مواقع بروز حوادث ناگوار نظير جنگ، سيل، زلزله و ... احداث مىگردد.
- اردوگاههاى درازمدت مانند اردوگاههاى کار و سازندگي.
رعايت اصول بهداشتى و ايمنى بهمنظور حفظ و تأمين سلامت افراد مستقر در اردو، امرى لازم و ضرورى است و هر گونه کوتاهى در اين زمينه، مىتواند مشکلات فراوانى فراهم نمايد. بديهى است چنانچه در اردوگاههاى احداثي، تسهيلاتى بهمنظور تأمين آبآشاميدنى سالم، دفع صحيح فاضلاب و زباله و مبارزه با حشرات و جوندگان تدارک ديده نشود، محيط بهزودى آلوده گرديده و زمينه براى بروز انواع بيمارىهاى واگير فراهم خواهد شد. از اينرو اردوگاهى از نظر بهداشتى مناسب است که بتواند نيازمندىهاى جسمى و روحى افراد را تا حد امکان تأمين نموده، از بروز سوانح و حوادث جلوگيرى و از انتقال بيمارىهاى واگيردار پيشگيرى کند.
تعريف اردو
اردو معنى و مفهوم وسيعى دارد، در واقع، محل تجمع افراد براى تمرين و تفريح است. اردوگاه به مکانى گفته مىشود که اجتماعى از افراد براى مدت محدود يا دائم، مطابق با شرايط زمان و مکان در آنجا، بهسر مىبرند. در نظام فرهنگي، اردو تجمع افراد در مکانى جهت کسب دانائي، توانائى و سازگارى اجتماعى است.
چادر (سرپناه)
چادر، یا خیمه، سرپناهی است که معمولاً از پارچه یا دیگر بافتهها بر تیرها یا میلههایی برپا میشود. منشا آن احتمالا از اقوام قبایل و عشایرکوچرو بوده است اما امروز بیشتر گردشگران طبیعت و نیروهای امدادی یا نظامی آن را به کار میبرند.
مديريت اردوگاههاي آوارگان
تامين شرايط محيط و برنامه ريزي براي اردوگاه ها ، احتياجات اوليه و اساسي كساني است كه در معرض بلايا قرار ميگيرند. در اين ميان ، سر پناه ، همچون آب ، بهداشت ، تغذيه و مراقبت هاي رواني ، نقش تعيين كننده اي در حفظ و نجات زندگي انسان ها در مراحل اوليه وقوع سانحه ايفا مي نمايد . وجود سر پناه به منظور مقاومت در برابر بيماري ها و حفاظت از خطرات طبيعي و غير طبيعي ، امري ضروري بوده و جهت حفظ شأن انسان ، در چارچوب نظام خانوادگي و اجتماعي در شرايط دشوار از اهميت بالايي بر خوردار است . در حقيقت هدف از ايجاد سر پناه ، انتخاب مناسب مكان و برنامه ريزي جهت تامين نياز هاي اوليه فردي ، خانوادگي و اجتماعي براي بوجود آوردن يك فضاي سالم ، امن و نسبتا راحت براي زندگي است . بديهي است هماهنگي و مديريت افراد آوارگان كمك مؤثري در تحقق اين امر بوده و با انجام طراحي و متناسب اثرات منفي آنان بر جامعه ميزبان به حداقل كاهش مي يابد
مديريت اردوگاه اسکان اضطراری
مديريت اردوگاه با برنامههاي راهبردي مديريت بحران كشور، ارائه اطلاعات مفيد به منظور تقويت برنامههاي آموزشي وجود در زمينه اردوگاهها، راهنماييهاي لازم در جهت ارائه خدمات موثر و كافي در اردوگاه. در اين راستا ديدگاههاي گوناگوني براي مديريت اردوگاهها پيشنهاد ميشوند كه با توجه به شرايط و موقعيت آوارگان ميتوان تركيبي از آنها را بكار گرفت.
ديدگاههاي مرسوم مديريتي
· ديدگاه انساني و اجتماعي: بازماندگان و آوارگان عموما در شرايط ناهنجاري از نظر روحي و رواني قرار دارند و نيازمند مراقبت ويژه ميباشند. مديريت اردوگاه با ارائه خدمات نقش تعيين كنندهاي بر عهده دارد. تامين كمك و خدمات مورد نياز افراد سانحه ديده، خصوصا مراقبت ويژه از گروههاي آسيب پذير در ساعات اوليه پس از بحران، ميتواند تلفات انساني و آسيبهاي اجتماعي را به ميزان قابل توجهي كاهش دهد.
· ديدگاه اقتصادي و خدماتي: مديريت اردوگاه با نظارت دقيق بر نحوه كمك رساني و خدمات رساني مورد نيار ميتواند از اتلاف مواد اوليه و تجهيزات و ساير امكانات به ميزان قابل توجهي جلوگيري نمايد.
· ديدگاه فني: مديريت با شناخت كامل كليه خدمات مورد نيار منطقه بحران زده و پناهندگان و آورگان و با توجه به مكان گزيني اردوگاه ميبايست در خصوص مديريت گروه هاي تداركات، امداد و نجات، خدمات پزشكي، خدمات بهداشتي و مدد كاري، تاسيسات امنيتي و حفاظتي، اسكان، مخابرات و ترابري اقدام لازم را بنمايد. بديهي است مكانيابي و استقرار هر يك از گروهها و تجهيزات مربوطه، چگونگي خدماترساني و ارتباط بين گروهها، چگونگي درخواست آسيب ديدگان از گروهها و نظارت بر كارگروه ها و غيره همه نيازمند يك برنامه مديريتي ويژه مي باشد.
لازم به ذكر است كه در مديريت اردوگاهها همكاري و مشاوره ميان وزارتخانهها و سازمانهاي مسئول دولتي و غير دولتي، امري ضروريست كه در قالب تشكيل كميتههاي نظارتي صورت ميگيرد. در اين ميان، مديريت اردوگاه بايد فردي مدبر و مجرب بوده و آموزشهاي ضروري را گذرانده و با اصول شرايط بحران و مديريت اضطرار آشنا باشد.
مسئوليت های عمومی اردوگاه
مدیریت اردوگاه می بایست به موضوعات ذیل توجه نماید:
· توافقات : مدیر ملزم است که از کلیه توافقات به عمل آمده آگاهی داشته باشد.
· تفاهم نامه : مدیر می بایست از امضای تفاهم نامه همکاری میان کمیساریا و نهاد مدیریتی اردوگاه (اداره اتباع) اطمینان یابد.
· اطلاعات مرتبط: کلیه اطلاعات مرتبط درباره پناهندگان و اردوگاه باید در اختیار مدیر قرار داده شده باشد.
· ظرفیت : مدیر اردوگاه می بایست دارای ظرفیت فکری و روانی و تجربه کافی در مواجه و تعامل با ساکنین اردوگاه باشد.
· منابع در دسترس : وجود بودجه، پشتیبانی کافی و کارمندان مطلع برای مدیریت اردوگاه الزامی بوده و کمک های خیرین در این ارتباط کارساز است.
· مهارت های مدیریتی : ظرفیت خوب مدیریتی، توان مذاکره با پناهندگان و نمایندگان کمیساریا و پایش سیستم توزیع کمک ها و تبیین روال اداری مناسب از جمله خصوصیات مدیر است.
· آگاهی از ارزش های فرهنگی اجتماعی و آداب و رسوم پناهندگان و آوارگان : شناخت چگونگی زندگی و آداب و رسوم ساکنین اردوگاه به مدیر در ایجاد هماهنگی و حفاظت بهتر افراد خصوصا اقشار آسیب پذیر کمک می نماید.
· تشویق مردم به مشارکت در امور اردوگاه : پشتیبانی ومشارکت دادن آوارگان در امور جاریه اردوگاه امری مهم محسوب می شود.
· پایش : نظارت و پایش و ارزیابی اقدامات صورت گرفته باعث جلوگیری از تکرار اشتباهات خواهد شد.
· گزارش دهی : توان مدیر در ارائه گزارش های منظم دارای کلیه فعالیت های اردوگاه الزامیست.
· تجربه حل اختلافات داخلی: وقوع مناقشات و درگیری در اردوگاه غالبا امری اجتناب ناپذیر است. یک مدیر مجرب و باتجربه با بکارگیری مهارت های ویژه و استفاده از معتمدان و ریش سفیدان قدر خواهد بود که احتمال درگیری ها را از بین ببرد.
اگر چه ساختار مدیریتی از مکانی به مکان دیگر می توانند متفاوت باشد، لیکن تعدادی از مشاغل اصلی در گروه مدیریتی اردوگاه عبارتند از:
مدیر اردوگاه، معاون مدیر، نمایندگان نهادها (ملی و بین المللی)، نماینده کمیته منتخب پناهندگان، نماینده جوانان، نماینده جوانان، نماینده کسبه، کارشناس خدمات اجتماعی، حسابدار، منشی، کارپرداز و لجستیک، آمار و مراقب. باید توجه داشت که بخشی از این افراد از میان جامه پناهنده برگزیده می شوند.
الف) برپایی اردوگاه و تعمیر و نگهداری آن
· ارزیابی آب : ارزیابی ویژه و فنی کیفیت آب سایت قبل از انتخاب آن الزامیست. آگاهی از کیفیت آب و میزان تغییرات آن در فصول مختلف از طریق پرسش از افراد محلی و نمایندگان جامعه میزبان امکان پذیر است.
· ارزشیابی سایت : شناسایی خصوصیات زمین پیش از آغاز ساخت و سازها، کمک فراوانی به توسعه آتی زیر ساخت ها و حل مسائل احتمالی در آینده خواهد نمود.
· ملحوظ داشتن نیازهای خاص خانوار : مدیریت باید از برآورده شدن نیازهای فیزیکی محدوده خانه خانوار اطمینان حاصل نماید.
· ملحوظ شدن موارد تعمیر و نگهداری اردوگاه در بلند مدت : مواردی از قبیل راههای ارتباطی، زیر ساخت ها و زه کشی در بلند مدت نیازمند تعمیر و نگهداری اند. لذا بودجه مناسب باید تامین گردد.
· ملاحظات ساختار جمعیتی : زیر ساخت های موجود باید جوابگوی نیازهای ساختار جمعیتی اردوگاه باشند. پناهندگان و آوارگان جمعیت همگون و یکدستی نیستند و غالبا در ضعیف ترین شرایط به اردوگاه وارد می شوند. افراد آسیب پذیر در الویت نخست اعطای سر پناه و دیگر ملزومات اساسی قرار گیرند.
· ملزومات استفاده از منابع : مدیریت اردوگاه باید در نظر داشته باشد که چه نوع منابعی در اثر مرور زمان مورد بهره برداری قرار می گیرند و پیشاپیش روش های جایگزینی رامورد بررسی قرار دهد.
· برنامه ریزی سامانه جلوگیری و کاهش اثرات آتش سوزی : مدیریت به منظور جلوگیری و یا کاهش خسارات احتمالی ناشی از آتش سوزی باید فضایی در حدود 300 متر مربع را بدون احداث ساختمان در نظر داشته باشد. همچنین فاصله میان ساختمان ها حداقل باید دو برابر ارتفاع هر بنا باشد. در مکان هایی که احتمال انفجار و آتش سوزی بیشتری وجود دارد این فاصله باید به سه تا چهار برابر ارتفاع ساختمان ها افزایش یابد.
· منابع پایدار سوخت : سوخت لازم برای پخت و پز اعم از چوب، و یا گاز و ذغال باید از ابتدا مورد نظر قرار گیرند. کاشت درخت و تشویق استفاده از منابع طبیعی می توانند منابع سوخت را پایدار نموده و از اثرات نامطلوب زیست محیطی اردوگاه بر مجتمع های زیستی اطراف بکاهد.
· استفاده از مصالح و منابع محلی : در اقلیم مناطق حاره استفاده از گیاهانی مانند بامبو که به سرعت رشد می نمایند به منظور ارتقای مصرف مصالح محلی باید تقویت گردد. در عین حال باید به خاطر داشت که شیوه های جایگزینی جنگل کاری به منظور جلوگیری از اتمام منابع محیط زیست باید به ساکنین اردوگاه آموزش داده شود.
· باغچه کاری : توسط خانوارک کلیه خانوارها می بایست برای کاشت سبزی و اقلام مورد نیازشان در باغچه های حیاط های منزل تشویق گردند.
· استانداردهای سرپناه : باید از وجود استانداردهای اولیه زندگی خصوصا برای تازه واردین به اردوگاه از نقطه نظر پتو، و غیره اطمینان حاصل نمود.
· پوشش ساختمان : مصالح و نوع سقف پوششی ساختمان باید به گونه ای باشد که در تمام طول سال قابل استفاده ساکنین آن قرار گیرد.
· حفاظت در برابر باد : کلیه سرپناه ها اعم از سقف دیوارها، درب ها و پنجره ها باید در برابر باد و باران محافظت شوند. این امر از شیوع بیماری بواسطه نفوذ سرما و گرما به خانه جلوگیری می نماید.
· ساخت سرپناه برای اقشار آسیب پذیر: مشارکت مردم می بایست تشویق شده و مردم در گروههای مختلف برای ساخت سرپناهشان بسیج شوند.
· برنامه ریزی برای طراحی فیزیکی اردوگاه : به منظور ایجاد ایمنی با گروههای گوناگون اردوگاه باید تشریک مساعی شود. بدیهی است اقشار گوناگون دارای علائق و نیازهای متفاوتی هستند. کلیه آحاد زنان، مردان و کودکان می بایست در برنامه ریزی طراحی فیزیکی اردوگاه مشارکت نمایند.
· وجوه ایمنی در جانمایی تسهیلات : در جانمایی تسهیلاتی از قبیل شیر آب، توالت و حمام خصوصا برای استفاده زنان و دختران باید دقت فراوان مبذول داشت. وجوه ایمنی دسترسی، روشنایی کافی خصوصا در شب و وجود محرمیت از جمله نکات مهم اند. همچنین در جانمایی مدارس و زمین های بازی کودکان نیز تمهیدات ایمنی باید رعایت گردد.
· سرپناه مجزا برای زنان تنهای سرپرست خانوار: برای زنان سرپرست خانوار که شوهران خود را از دست داده اند سرپناه هایی را باید در نظر گرفت که حداقل آسیب پذیری را داشته باشند.
· سرپناه مجزا برای کودکان بی سرپرست: برای پسران و دختران، که والدین خود را از دست داده اند، به طور جداگانه، باید سرپناه هایی در نقاط امن مهیا نمود.
· تراکم جمعیت سرپناه: از تراکم نفرات در سرپناه باید اجتناب نموده و باید تعداد سرپناه ها را افزایش داد.
جنگ ایران و عراق یکی از ویرانگرترین منازعاتِ پس از جنگ جهانی دوم به شمار میآید. این جنگ استلزامات چشمگیری بر ثبات منطقه، منازعه اعراب –اسرائیل، شاهراه نفتی غرب، و بر دیگر منافع ابرقدرتها[3] در بردارد. این جنگ همچنین به مثابه یک الگوی منازعه در عصر افول قدرت ابرقدرتها، ظهور قدرتهای منطقهای و تحولات انقلابی، از اهمیت نظری چشمگیری نیز برخوردار میباشد. با این وجود شگفت آور است که علیرغم اهمیت جنگ ایران و عراق، در ایالات متحده توجه چندانی به این جنگ نشده است؛ و در حالی که رسانههای این کشور گزارشی مستمر از جریان جنگ مذکور ارائه میدهند ولی تلاش چندانی برای عرضه تفاسیر تحلیلی از این جنگ به عمل نیامده و علی الخصوص به مساله علل جنگ توجه اندکی شده است. پرداختن به علل این جنگ، نه تنها برای فهم چگونگی حل و فصل آن، بلکه همچنین برای پیشبینی اینکه جنگهای مشابه در آینده چگونه ممکن است رخ دهند و چگونه میتوان از وقوع آنها اجتناب نمود، مسالهای حیاتی میباشد.
مطالعه حاضر در مورد جنگ ایران و عراق میکوشد تا از وقایعنگاری ساده رویدادها فراتر رفته و شمار نسبتا اندکی از عوامل علّی اساسی را شناسایی نماید. تحلیل این متغیرها و روابط متقابلشان ما را به شناخت این جنگ در زمینه نظریاش قادر میسازد. این امر همچنین تبیین بهتری از علل این جنگ خاص و نیز درراستای افزایش فهم عمومی نظریمان از علل جنگ، ابزاری را برای استفاده از این موردپژوهی در اختیارمان قرار می دهد.
چشمانداز تاریخی
از دهه 1960 به بعد منازعهای جدی بین ایران و عراق وجود داشت. این منازعه، پشتیبانی از جنبشهای برانداز و کشمکشهای منطقهای را نیز دربرمیگرفت که این کشمکشها بر حق استفاده از شطالعرب [اروندرود]–یک آبراههی حمل و نقل حیاتی و منشاء ستیزه از دوره امپراتوری عثمانی- معطوف بود. ایران در دوره شاه به واسطه حمایت دیپلماتیک و پشتیبانی نظامی ایالات متحده، قدرت برتر و بلامنازع در منطقه خلیج فارس بود. شاه تلاش داشت تا نفوذ ایران را در سرتاسر منطقه گسترش داده و به مناطق مورد ادعای رژیمهای خلیج فارس دستاندازیهایی نماید. ایران در سال 1969 معاهده سال 1937 که کنترل تقریبا کامل بر شطالعرب را به عراق اعطا مینمود را باطل اعلام نمود، و دو سال بعد، سه جزیره کوچک در نزدیکی تنگه هرمز (ابوموسی، تنب بزرگ و کوچک) را به تصرف درآورد. عراق در سال 1975 در الجزایر به ازاء خاتمه پشتیبانی شاه از شورشیان کرد عراقی که بغداد را با یک شورش طولانیمدت و پرهزینه گرفتار کرده بودند، با تعیین سرنوشت خط مرزی شط، با اصل تالوِگ موافقت نموده و نیمی از این آبراهه را به ایران واگذار کرد.
حکومتهای سلطنتی محافظهکار عربی، از ژاندارمی غالبا توسعهطلبانه شاه در خلیج فارس خشمگین بودند؛ با این حال در برابر عدم مداخله شاه در رژیمهایشان، در مقابل اقدامات ایران سکوت اختیار میکردند. این سران عرب بالاجماع از شاه در برابر مخالفتهای داخلی فزاینده بهویژه از جانب گروههای مذهبی، حمایت نمودند. در پاییز 1978 عراق بنا به درخواست شاه، آیتالله خمینی را پس از 13 سال تبعید در شهر مقدس نجف، از این کشور اخراج نمود.
پس از سقوط شاه، سران کشورهای عربی از انقلاب ایران در هراس به سر میبردند. به دنبال نخستوزیری مهدی بازرگان میانهرو، نظام جدید ایران به واسطه تاکید بر برادری اسلامی، عدم مداخله در امور داخلی، احترام متقابل به یکپارچگی ارضی، عدم شناسایی اسرائیل، و تمایل به رها کردن نقش ژاندارمی در خلیج فارس، تا حدودی توانست از هراس اعراب بکاهد. با این وجود، ادعاهای ارضی روحانیون ایرانی در مورد بحرین و جزایر تصرفشده در 1971، به بدگمانی اعراب راجع به اغراض عناصر بنیادگراتر نظام جدید، دامن میزد. در بهار 1979 و به دنبال خیزش جنبشهای قومی در ایران و عراق و ادعای حمایت دو کشور از این جنبشها، روابط فیمابین رو به وخامت نهاد. پشتیبانی ایران از شیعیان عراقی علیه رژیم بعثیِ تحت سلطه سنّیها، موجب شد تا بغداد فعالیتهای شیعی در شهرهای مقدس را سرکوب نماید. صدام حسین علنا به اتهامزنی علیه بنیادگرایان ایرانی پرداخت و دستور غارت آخرین اقامتگاه [امام] خمینی، اخراج نمایندگان ایشان، و دستگیری [آیتالله سید] محمدباقر صدر برجستهترین روحانی مخالف خود را صادر کرد.
با وجود اقدامات صادقانه دولتهای بازرگان و بغداد برای حل و فصل امور در تابستان 1979، در پاییز آن سال ناآرامی شیعی در سرتاسر بخش شمالی خلیجفارس موجب شد تا بغداد مدعیات خود درباره تحریک شیعیان عرب توسط تهران را از سر بگیرد. صدام حسین، تهدیدات زیرکانهای را علیه نظام [امام] خمینی انجام داده و همچنین خواستار خاتمه سلطه ایران بر جزایر خلیج فارس و مدارا در برابر اقلیت های قومی ایران شد. با این وجود به دنبال حملات مکرر پاسداران انقلابی به کنسولگریهای عراق و سفارتخانه آن در تهران، گفتگوهای رسمی بین دو کشور به زودی خاتمه یافت. جایگزینی شورای انقلابِ تحت سلطهی روحانیون به جای دولت بازرگان در ماه نوامبر، کنترل حزب جمهوری اسلامی بر ایران را تسهیل نمود. ابوالحسن بنیصدر، رئیس جمهور جدید و صادق قطبزاده وزیرخارجه، هر چه بیشتر به روحانیون مسلط حزب جمهوری اسلامی وابسته شدند. تهران، با آماج قرار دادن شیعیان دولتهای عربی خلیج فارس سخنپراکنیهای رادیویی خود را تشدید کرده و رژیمهای «فاسد» و «صهیونیستی» آنها را تقبیح نموده و خواستار سرنگونی و جایگزینیشان با جمهوریهای اسلامی بنیادگرا شد. تظاهرات مردمی در جوامع شیعی و خشونتهای سیاسی مکرر، این روند را تکمیل ساخت. این خشونتها، بمبگذاری و سوء قصد علیه مقامات عراقی بهویژه تلاش برای ترور طارق عزیز معاون نخست وزیر عراق در آوریل 1980 را نیز شامل میشود. این اقدامات عمدتا از سوی [حزب] الدعوه انجام میگرفت که یک گروه معارض شیعی مورد حمایت ایران بود. عراق نیز با حملات تبلیغاتیِ معطوف بر اعراب ایرانی، واکنش نشان داد و از طریق تبعیدهای دستهجمعی، بازداشتها و اعدامهای مستمر از جمله اعدام آیتالله محمدباقر صدر، فعالیتهای شیعیان خود را سرکوب ساخت. ایران نیز عراق را به اشغال سفارتخانه ایران در لندن و همچنین سوء قصد به قطبزاده نخست وزیر ایران متهم نمود.
در تابستان 1980 خشونتهای مرزی بروز کرد و چرخه مخاصمه نیز بالا گرفت. پس از یک حمله به دو روستای عراقی در اوایل سپتامبر، بغداد خواستار این شد تا ایران حقوق عراق و ادعاهای ارضی آن را به رسمیت بشناسد. خواستههای عراق، عقبنشینی ایران از یک منطقه موردمنازعه در استان کرمانشاه، مذاکره مجدد درباره موافقتنامه 1975، و پایان دادن به ناآرامیهای موردِ حمایت ایران و خشونتهای مرزی را دربرمیگرفت. صدام حسین در 17 سپتامبر، اعلام کرد که ایران موافقنامه 1975 الجزایر را نقض کرده و عراق نیز این معاهده را بیاعتبار میداند؛ ولی ایران بلافاصله این تحرکات را محکوم کرد. در روز 22 سپتامبر، عراق حملات هوایی خود علیه پایگاههای هوایی ایران از جمله پایگاه هوایی تهران را آغاز کرد و تهاجم زمینی گستردهای را به استان نفتخیز خوزستان انجام داد.
عراق مدعی بود که به واسطه حمله نظامی، به دنبال فراهمسازی شرایط خاتمه مخاصمات است: شناسایی حقوق و حاکمیت ارضی عراق، موافقت با حُسن همجواری با دولتهای خلیج فارس، عدم مداخله در امور داخلی، و پایان دادن به کلیه اقدامات تجاوزکارانه1. عراق مدعی کل شطالعرب بود ولی هیچگونه ادعای ارضی در مورد جزایر خلیج فارس انجام نداد. تا ماه اکتبر و با حرکت رو به جلوی نیروهای عراقی، صدام حسین ادعا کرد که از نظر نظامی «ما به هدف خود دست یافتهایم» و خواستار آتشبس و شروع مذاکرات شد. با این وجود ایران هرگونه مذاکره قبل از عقبنشینی کامل عراق را رد کرد. با تداوم جنگ در نیمه نخست سال 1981 دو طرف به نوعی وقفه واقعی در جنگ رسیدند و در پاییز همان سال ضدحملات ایران، عراق را وادار به عقبنشینی نمود. تا ماه مارس 1982 ایران امتیازات آشکاری به دست آورد، و در ماه ژوئن عراق به مرزهای خود عقبنشینی کرد و ایران نیز در ماه جولای جنگ را به مرزهای جنوبی عراق کشاند.
چارچوب نظری
پس از تشریح مختصر رویدادهای جنگ، هماینک درصددیم تا با استفاده از پیچیدگی این تسلسل تاریخی، شمار اندکی از متغیرهایی را شناسایی نماییم که میتوانند وقوع این جنگ را تبیین کنند. انگارههای کلیدی که این تفسیر حول آنها میچرخد عبارتند از جستجوی قدرت و پرستیژ، یک ایدئولوژی انقلابی توسعهگرا و تاثیر آن بر ثبات سیاسی داخلی، خلاء قدرتِ ناشی شده از تلاطم سیاسی داخلی، چشمداشت پشتیبانی قدرت ثالث، و سوء برداشتها. متغیرهای ثانوی که ارتباط نزدیکی با عوامل فوق داشته و آنها را تقویت میکنند عبارتند از تحقیر و دغدغه توازن منطقهای قوا. متغیرهای فوق جزو مهمترین علل جنگ در طی قرون متمادی بوده و در ادبیات نظری منازعه بینالمللی نیز بطور گستردهای مورد توجه قرار گرفتهاند. قبل از اینکه عوامل فوق بر این مورد خاص مورد کاربست قرار گیرند لازم است تا پیوندهای نظری که به واسطه آنها این عوامل به جنگ منتهی میشوند نیز به طور مختصری مورد امعان نظر قرار گیرند2.
از زمان توسیدید[4]، قدرت انگاره محوری در نظریههای سیاست بینالمللی واقعگرای غربی بوده است؛ از سوی دیگر نظریههای توازن قوا و نظریات دیگر نیز سائقه برتری طلبیهای منطقهای یا قارهای را به عنوان یکی از علل اصلی جنگ قلمداد نمودهاند3. پرستیژ نیز پیوند نزدیکی با قدرت دارد، و دولتمردان، آن را غیر قابل تفکیک از اعتبار، اراده، و آوازهی قدرت می دانند4. استدلال میشود که پرستیژ و نه قدرت، ارز روزمره روابط بینالملل میباشد5. همچنین فرض بر این است دولتهایی که بین قدرت نظامی واقعی و پرستیژ خود نوعی ناهمخوانی ملاحظه میکنند، بیشتر احتمال دارد تا به جنگ مبادرت بورزند، زیرا درصدند تا مزیتهای اقتصادی و سیاسی جایگاه مفروض خود را به سطح تعریفشده توسط قدرت نظامیشان ارتقا دهند6. دولتها بهویژه زمانی که به این باور برسند که اخیرا متحمل تحقیر از جانب دشمنان خود شدهاند، بیشتر به دغدغه پرستیژ گرفتار میآیند7. از آنجایی که غرور و پرستیژ ملی، تاثیر چشمگیری بر سیاست داخلی رژیم و پرستیژ فردی اصحاب قدرت میگذارد، دولتمردان نیز نه فقط به عنوان اهداف فینفسه بلکه همچنین برای افزایش حمایت سیاسی در داخل، اغلب پیروزیهای دیپلماتیک و نظامی در خارجی را جستجو مینمایند8.
دولتها نه فقط برای جاهطلبیهای افزایش قدرت و پرستیژ بلکه همچنین درراستای برونرفت از هراسهای ناشی از تهدیدات بیرونی، به جنگ روی میآورند. این هراسها میتواند تهدیدات نظامی بر یکپارچگی ارضی یا موقعیت قدرت یک کشور و یا تهدیدات سیاسی بر ثبات داخلی آن کشور را دربربگیرد. تهدیدات سیاسی ممکن است به گونههای مختلفی ایجاد شود: یک ایدئولوژی سیاسی توسعهطلب که درصدداست تا ارزشهای خود را بر جوامع دیگر تحمیل نماید؛ پشتیبانی خارجی از اقلیتهای قومی؛ گروههای قومی دیگر که در مرزهای سرزمینی یک کشور مجاورت دارند؛ یا اقدامات مستقیم بیرونی برای بیثبات ساختن یک رژیم دیگر. یک شکست نظامی میتواند موجب تغییر رژیم یا حتی وقوع انقلاب شود، در حالی که بیثباتی سیاسی داخلی ممکن است توان نظامی دولت را شدیدا تضعیف کرده و از این رهگذر توازن قوای منطقهای یا قارهای را تغییر دهد. کشوری که در پی صدور یک ایدئولوژی انقلابی به خارجی است از طریق تهدید فوری بر حیات رژیمهای دیگر و نیز به واسطه صفبندیهای دیپلماتیک جدید و تاثیراتشان بر توازن قوا، میتواند موجبات هراس دیگران را فراهم بیاورد9. در چارچوب این منافع ملی قدرت، پرستیژ، و ثبات سیاسی داخلی و منافع سیاسی فردی، فرصتهای خاصی پدید میآید که احتمال وقوع جنگ را افزایش میدهد. افزایش ناگهانی تفاوت قدرت بین دولتها که ممکن است از یک شکست نظامی یا ضعف داخلیِ ناشی از بیثباتی سیاسی یا افول اقتصادی، حاصل آید در این میان از اهمیت ویژهای برخوردار است10.
انتظار پشتیبانی دیپلماتیک، اقتصادی یا نظامی از دولتهای دیگر یا انتظار بیطرفی دیگران، یکی دیگر از شرایط اساسی جنگ به شمار میآید. در صورتی که منافع امنیتی مشترک یا پیوندهای ایدئولوژیک، دینی یا فرهنگی بین دولتها وجود داشته باشد این نوع رفتارها اهمیت خاصی پیدا میکنند11.
سوءبرداشت و محاسبات اشتباه نیز در روند وقوع جنگ اهمیت زیادی دارند12. دولتمردان گرایش دارند تا برداشت نادرستی درباره نه فقط توازن قابلیتهای نظامی بلکه همچنین اراده دشمن برای ادامه جنگ داشته باشند. دولتمردان همچنین ممکن است درباره تاثیر جنگ بر یکپارچگی جمعیتی دشمن و نیز روحیه و کارآمدی نیروهای نظامی خودی نیز اشتباه محاسباتی انجام دهند. شاید بتوان گفت که اعتماد به نفس نظامی بیش از حد یکی از شرایط ضروری برای وقوع اغلب جنگهایی بوده است که در نهایت آغاز کننده آن بازندهاش نیز بوده است. این چارچوب نظری و چشمانداز تاریخی، شالودهای را برای تفسیر علل جنگ ایران و عراق و تحلیل استلزامات آن بر کاوش کلی نظری علل جنگ، فراهم میسازد.
علل جنگ ایران و عراق
صدام حسین و جستجوی برتری
کسب جایگاه برتری برای عراق در خلیج فارس و جامعه عربی، برای سالهای متمادی یکی از اهداف عمده صدام حسین بود13. توان بالقوه عراق برای تبدیل شدن به قدرت برتر در منطقه و جانشینی مصر به عنوان کشور عربی پیشرو بر عوامل متعدد جمعیتی، اقتصادی و نظامی ابتنا داشت. جمعیت تقریبا 14 میلیونی عراق به جز مصر از هر کشور عربی صادر کننده نفت بیشتر بود و بخش اعظم جمیعت آن نیز عمدتا از افراد باسواد و طبقات متوسط تحصیلکرده و فنسالار تشکیل میگردید. قبل از آغاز جنگ عراق با صادرات 3.5 میلیون بشکه نفت در روز، دومین تولید کننده عمده اوپک بود و سالانه 23 میلیارد دلار از این طریق درآمد داشت. اکتشافات نفتی در عراق تقریبا محدود بود ولی به نظر میآمد که عراق پس از عربستان سعودی، دومین ذخایر عظیم نفت خام را در منطقه را در اختیار دارد. در نهایت اینکه، نیروهای نظامی عراق بیشتر از هر کشور عربی دیگر منطقه و تقریبا برابر با ایران بود.
از سوی دیگر صدام حسین از جایگاه سردمداری خود اطمینان خاطر داشت و کنترل شدیدی نیز بر ارتش اِعمال میکرد. سیاستهای داخلی رژیم سوسیالیست بعث نیز به استحکام کنترل وی یاری میرسانید. در حالیکه درآمدهای عراق به طور چشمگیری افزایش مییافت نرخ تورم به 12 درصد محدود شده بود. برخلاف دیگر کشورهای عربی صادرکننده نفت در منطقه خط مشیهای توزیعی عراق از شکلگیری طبقه فرادست ثروتمند ممانعت به عمل میآورد. توسعه اقتصادی، خانهسازیهای انبوه، نوسازی کشاورزی، و ایجاد صنایع پتروشیمی و فولاد را ممکن میساخت. صدام حسین همچنین درصدد بود تا به واسطه تاسیس یک نهاد پارلمانی یعنی مجلس ملی، جاذبه سیاسی خود را بیشتر نماید. این ملاحظات رویهمرفته وی و دیگران را متقاعد ساخت که قدرت عراق به نحو فوقالعادهای افزایش یافته است. «کلودیا رایت»[5] در سال 1979 از عراق به عنوان یک «قدرت جدید» در منطقه نام برد؛ و «ویلیام کوآندت»[6] در اوایل سال 1980 چنین ارزیابی نمود که «قطعا در دهه 1980 عراق قدرت مسلط منطقه خلیج [فارس] خواهد بود»14.
سیاستهای شخص صدام نیز آشکارا برای ارتقای جایگاه عراق در خاورمیانه طراحی شده بود. وی افزایش قدرت نظامی عراق از جمله تدوین یک برنامه هستهای را مهندسی نمود که عراق را به تنها دولت عربی مبدل میساخت که توان مقابله با توان اتمی اسرائیل را داشت. وی با برگزاری دو کنفرانس پانعربیستی، اعراب را در برابر پیمانهای کمپ دیوید به صف کرد. نشست بغداد در نوامبر 1978 مانع از این شد که کشورهای میانهروی عربی از صف مقاومت متحد عربی خارج شوند و همین امر پرستیژ دیپلماتیک عراق را بیشتر کرد. صدام حسین به واسطه مشارکت عراق در سازمان آزادیبخش فلسطین، جبهه آزادیبخش عرب، و حمله به کیبوتص میسگاوام[7] در شمال اسرائیل در آوریل 1980 تلاش داشت تا در منازعه اسرائیل –فلسطینیان عرض اندام نماید. مهمتر اینکه وی موضع رادیکال رژیم سوسیالیستی بعث در جهان عرب را تعدیل ساخته و لفاظیهای انقلابی خود علیه سلاطین عربی را متوقف نمود. این موضع جدید از یک پیشنهاد رهبری دیگر در فوریه 1980 هویدا بود چرا که صدام حسین در آن موقع، منشور ملی عربی را اعلام نمود. این منشور از کلیه اعراب میخواست تا در حل منازعات خود از زور اجتناب کنند و همین امر به خودی خود تغییر چشمگیری در لفاظیهای انقلابی پیشین بغداد را نشان میداد. دوری فزاینده عراق از اتحاد شوروی، فاصلهگیری از دوستان تروریست سابق خود، و پشتیبانی از کمک خارجی به ویژه به اردن، جایگاه پیشین بغداد به عنوان طردشدهای از میان اعراب میانهرو را بهبود بخشید. این میانهروی به مسائل اقتصادی همانند میزان و بهای تولید نفت کشیده شد که عراق را هر چه بیشتر با اولویتهای عربستان سعودی همراه میساخت. صدام همچنین تلاش کرد تا به عنوان یک پل ایدئولوژیک میان اعراب میانهرو و رادیکال عمل نموده و نقش رهبری را در بین غیرمتعهدها به دست بیاورد ولی در این امر ناموفق بود.
تحمیل قدرت عراق بر ایران، جزئی از دغدغه پرستیژ صدام حسین در میان اعراب، و مهمترین عامل در تبدیل شدن به قدرت نظامی برتر در خلیج فارس به شمار میآمد. در واقع، لفاظیهای بغداد راجع به مسائل ارضی موافقتنامه الجزایر در ابتدا شماری از ناظران را بر آن داشت که اصلاح مفاد ارضی این توافقنامه را انگیزه اصلی عراق برای آغاز جنگ بدانند. چشمپوشی اجباری از کنترل کامل بر آبراهه شطالعرب، تحقیر بزرگی بر پرستیژ رژیم بغداد محسوب میشد15. این حس حقارت فراتر از عراق به میان دیگر کشورهای عربی نیز کشیده شد و نمادی از تسلیم شدن اعراب در برابر همسایه قویتر ایرانیشان بود. افزون بر این، شکستهای پیاپی از اسرائیل بیشتر به این احساس حقارت دامن میزد. تجلیل اعراب از موفقیتهای اولیه عراق به عنوان بزرگترین پیروزی نظامی بر ایرانیها پس از نبرد قادسیه در سال 637 میلادی، اهمیت غرور عربی به مثابه یکی از نیروهای محرکِ این منازعه را نشان میدهد.
گرچه پیروزی عراق از بازگشت هژمونی ایران به منطقه جلوگیری کرده و میتوانست عراق را به جایگاه برتر در این منطقه و جهان عرب برساند، ولی این مسائل نمیتواند به تنهایی تصمیم صدام برای آغاز جنگ را توضیح دهند. در واقع موضع اولیه بغداد نسبت به دولت بازرگان، دوستانه بود. در واقع پس از اینکه نظام [امام] خمینی به سوی سیاست کلی صدور بنیادگرایی اسلامی خود به دیگر کشورهای منطقه و به ویژه حمایت از ناآرامی در میان شیعیان عراقی چرخش پیدا کرد، درخواست عراق برای حل و فصل اختلافات مرزی نیز آغاز شد. رژیم بغداد اعلام کرد که عدم پذیرش موافقتنامه 1975 الجزایر از سوی آن اساسا بر سرباززنی تهران از عدم مداخله در امور داخلی آن مبتنی بود و نه مسائل ارضی. علاوه بر این، برخلاف مساله عدم مداخله در امور داخلی، مطالبات ارضی عراق به عنوان شرایط پایان دادن به مخاصمات تشدید میشدند. کشمکشهای ارضی از جمله در مورد شطالعرب، بیشتر بهانه جنگ بودند تا علت آن. از این رو برای درک کامل انگیزههای صدام بایستی تهدید فرضی برای ثبات سیاسی داخلی عراق و رژیمهای میانهروی منطقه از جانب ایران انقلابی را نیز مدنظر قرار دهیم.
تهدید انقلابی برای عراق و خلیج فارس
انقلاب ایران برای سران عربی کشورهای خلیج فارس یک زنگ خطر بود زیرا ماهیت مردمی و شیعی آن رژیمهای سُنّی را مورد تهدید قرار میداد. از نظر سران عرب و به ویژه سلاطین محافظهکار که رژیمهای خودکامهشان از بسیاری جهان شبیه رژیم شاه بود، انقلاب ایران آسیبپذیری بالقوه حاکمیت آنان در برابر بنیادگرایی اسلامی و نارضایتی اجتماعی را نشان میداد. اسلام بنیادگرا در پیوند با شیعهگرایی مبارزهجویانه، تهدیدی برای رهبریت سنّی سلاطین و همچنین رژیم سکولار بعث در بغداد محسوب میشد.
وفاداری شیعیان در کشورهای عربی خلیج فارس نیز خود یک نگرانی به شمار میآمد. شیعیان در عراق و بحرین، اکثریت و در قطر، ابوظبی، عمان، و عربستان سعودی (در استان شرقی) اقلیت قابل توجهی را تشکیل میدهند16. شاید عراق بیشترین هراس را از انقلاب ایران داشت. اکثریت شیعه عراق، از مدتها قبل انزجار خود از جایگاه فرودست سیاسی و اقتصادیاش درون نخبگان اکثرا سنّی را نشان داده و همچنین در گروههای ایدئولوژیک و فرقهای نسبتا شبیه با مخالفان شاه سازماندهی شده بود17. دهها هزار شیعه در دهه 1970 از عراق تبعید شدند. در مورد برداشت بغداد از انقلاب ایران و معنای آن برای شیعیان عراق تردید چندانی وجود نداشت. همانطور که «ای. اچ. اچ. عبیدی»[8] اذعان داشت «حکومت عراق علیرغم ژست سکولارش، جنبش ملی ضدشاهنشاهی در ایران را به مثابه یک خیزش شیعی که میتوانست تاثیر عظیمی در عراق داشته باشد، تفسیر میکرد»18. در واقع، پیروزی انقلاب ایران، نوعی حمایت از جنبشهای معارض و فعالان حامی [امام] خمینی نه تنها در عراق بلکه در کویت، بحرین، و عربستان سعودی قلمداد میشد. پس از شکلگیری نظام [امام] خمینی، همدلی داخلی در ابتدا مانع از انتقاد علنی سران کشورهای مذکور از انقلاب ایران میشد گرچه آنها در خفا هراس خود را پنهان نمیساختند 19. به دنبال درگرفتن جنگ، ترس از تصاعد آن و به ویژه هراس از حملات ایران به تاسیسات نفتی آسیبپذیر نفتی خلیج فارس، مانع از ابراز حمایت آشکار اعراب میانهرو از عراق میشد. ملک حسین شاه اردن که عدم آسیبپذیریاش از تهدیدات نیروی هوایی ایران آزادی خاصی به وی میداد، این جنگ را منازعهای بین رژیم تهران و تمامی کشورهای عربی خلیج فارس معرفی میکرد که عراقیها در خط آن مقدم قرار داشتند20.
ماموریت توسعهطلبانه نظام ایران انقلابی، هراس اعراب را بیشتر نیز میکرد. هدف صدور انقلاب و تاسیس جمهوریهای اسلامی جدید، به ویژه در عراق به سرعت به منزله برنامههای آشوبسازی تعبیر گردید. سخنپراکنیهای رادیویی از اهواز و تهران از پاییز 1979 آغاز شد و از بهار 1980 صدور انقلاب به خط مشی اعلانی حکومت ایران مبدل گردید. اقدامات تروریستی از جمله حمله به [طارق] عزیز معاون نخست وزیر عراق اساسا از فعالیتهای حزب الدعوهی مورد حمایت ایران بود؛ ترور و حمله به مراکز پلیس، دفاتر حزبی و یگانهای ارتش [عراق] جزو این فعالیتها به شمار میآمدند. حمادی وزیر خارجه عراق در تلاش برای توجیه حمله عراق در شورای امنیت سازمان ملل در 5 اکتبر 1980، بر نقش حزب جمهوری اسلامی در دامنزدن به آشوبهای شیعی به عنوان نگرانی عمده بغداد اصرار میورزید:
بازرگان از نخست وزیری استعفا داد و یزدی نیز همراه با وی از وزارت خارجه رفت، و این امر عرصه را برای [امام] خمینی و هواداران وی خالی کرد. در آن زمان، [امام] خمینی با تصمیم به صدور انقلاب به عراق و منطقه خلیج عربی [فارس] از اغراض واقعی انقلاب اسلامیاش پرده برداشت. این تصمیم حتی از طریق براندازی، خرابکاری و تروریسم توسط به اصطلاح جندالامام – سربازان امام، مبارزان حزب الدعوه- به مرحله ساقط کردن حکومت ما نیز کشیده شد. ما در سرتاسر کشور خود به ویژه در مناطق مرکزی و جنوبی شاهد افزایش اقدامات خرابکارانه و تروریستی بودیم.
سخنان دکتر حمادی نشانگر انگیزه اولیه بغداد برای جنگ بود: خاتمه دادن به کمکهای ایران به شیعیان ناراضی عراقی. در حالیکه هر نوع چالش شیعی یا بنیادگرا نمیتوانست به سرعت باعث سقوط رژیم بعثی شود، ولی عراق در مورد تهدید بلندمدت اشتباه نمیکرد. به ویژه پس از ناکامی اقدامات آشتیجویانه در تابستان 1979 و سلطه حزب جمهوری اسلامی، هیچ دلیلی مبنی بر کاهش نهایی تهدید براندازی وجود نداشت. همانطور که «عدید دویشه»[9] اذعان دارد «گرچه این گروهها در حال حاضر تهدیدی برای صدام حسین نیستند، ولی بیقراری فزاینده در میان جمعیت شیعی به دنبال انقلاب [امام] خمینی، مشکل طولانی مدت تهدید کنندهای را ایجاد خواهد کرد»21.
زمان افزایش ناآرامیها در عراق که با اقدامات ایران برای تحریک عمومی توام بود، شواهد بیشتری را راجع به پیشبینی عراقیها در مورد تهدید انقلابی از جانب ایران ارائه میدهد. بیانات آیتالله روحانی[10] در مورد الحاق بحرین و صدور انقلاب به سرتاسر خلیج فارس موجب شد تا وزیر دفاع عراق بلافاصله به کشورهای خلیج فارس سفر کرده و در مورد حمایت عراق به آنان اطمینان دهد. در ماه اکتبر و پس از تظاهرات شیعیان در عربستان سعودی، کویت و بحرین، صدام حسین اولین هشدار واقعی خود را به تهران داد: «عراق از همه توان خود علیه کسانی که بخواهند حاکمیت کویت یا بحرین را نقض کرده یا به مردم یا سرزمین آن ضربه بزنند، استفاده خواهد کرد؛ این مساله کل خلیج [فارس] را دربرمیگیرد» 22. در همان ماه پس از حمله به کنسولگریها و سفارتخانه عراق، صدام روابط دیپلماتیک را قطع کرده و صدور انقلاب را دلیل این امر معرفی کرد. پس از درگیریهای مرزی متعدد، عراق خوزستان را مورد تهاجم قرار داد.
از این رو عراق از حمله نظامی خود به ایران دو هدف عمده را مدنظر داشت. اول، بازیابی کنترل بر شطالعرب و از این رهگذر کسب موقعیت برتر در خلیج فارس و جامعه عربی؛ و دوم، پایان دادن به تحریک جنبشهای شیعی در عراق و دیگر کشورهای عربی منطقه توسط ایران. این دو هدف بطور متقابل تقویت کننده یکدیگر بودند. در صورتی که ایران به ایجاد تهدید برای ثبات داخلی و حکومت حزب بعث در عراق ادامه میداد، رژیم عراق نمیتوانست قدرت و پرستیژ خود را افزایش دهد. در عین حال، موفقیت عراق در متوقف ساختن اقدامات ایران برای صدور انقلابش، و شاید حتی سرنگون کردن نظام [امام] خمینی، بیتردید عراق را به جایگاه برتر در جهان عرب رسانده و شاید هم آن را به قدرت مسلط در خلیج فارس تبدیل مینمود.
در حالیکه دو هدف مذکور یکدیگر را تقویت میکردند، این تحلیل ما را به سوی این نتیجه رهنمون میشود که پایان دادن به آشوبهای شیعی و تهدیدِ ثبات رژیم بعث، اولویت اصلی بغداد بود. همانطور که عدید دویشه استدلال میکند «خشم سردمداران عراق از اقدامات مستمر ایران برای برانگیختن شیعیان عراق علیه حکومت بعثی، علت علت اولیه جنگ بود»23.
شرایط سیاسی، دیپلماتیک و نظامی منطقه خلیج فارس، اقدامات صدام حسین برای رسیدن به اهدافش را تسهیل مینمود. دیگر کشورهای عربی منطقه نیز از انقلاب ایران میترسیدند ولی فاقد ابزارهای لازم برای مقابله با آن بودند. عراق که این توانایی را در اختیار داشت، به تدریج رادیکالیسم خود را تعدیل کرد، و از انزوای سیاسی خود خارج گردید. اعراب نیز برای مهار انقلاب اسلامی و ترویج میانهروی در منطقه، به عراق نیاز داشتند. عراق هم برای اقدامات خود علیه ایران و پیشبرد آمال سردمداری خود در منطقه، به پشتیبانی دیپلماتیک و اقتصادی اعراب نیازمند بود. از این رهگذر، صدام حسین از همان ابتدا به دفاع از مواضع اعراب پرداخت. عراق همراه با سعودیها، در راستای مقابله با تهدید بنیادگرایانه از جانب نظام انقلابی تهران، نقش برجستهای در سازماندهی حکام خلیجفارس به سوی ترتیبات امنیتی دسته جمعی ایفا نمود. در حالیکه پادشاهیهای عربی خلیج فارس در تابستان 1979 توافقات امنیتی متقابلی را تدوین میکردند، تشریک مساعی عراق با عربستان سعودی، راه را برای روابط امنیتی عراق با دیگر دولتهای خلیج فارس هموار ساخت. عراق و عربستان منازعه مرزی خود که مانع از روابط نزدیکتر میشد را به سرعت حل و فصل نمودند. به دنبال آن عراق وارد موافقتنامهای در خلیج فارس راجع به پیگرد تروریستها شد. در تابستان و پاییز 1979 مقامات ارتش عراق برای تدوین توافقات امنیتی مفصل دوجانبه در عربستان حضور یافتند24.
در بهار 1980 و به دنبال وخیمتر شدن روابط ایران و عراق، عراق روابط امنیتی خود با دیگر کشورهای عربی را مستحکمتر ساخت. در ماه می، شاهزاده الصباح از کویت، و حسین شاه اردن از بغداد دیدن کردند، و به دنبال آنان، امیر راسالخیمه و فرستاده ویژهای از امارات متحده عربی نیز وارد عراق شدند. فرستادههای ویژه بغداد نیز از توافقات امنیتی با کشورهای عربی منطقه اطمینان حاصل نمودند. در ماه آگوست صدام حسین به عنوان رئیس جمهور عراق اولین بار به عربستان سفر کرد. در بیانیه رسمی این سفر، «وضعیت کنونی جهان اسلام» به عنوان کانون تمرکز آن اعلام شد که نوعی اشاره آشکار به ایران محسوب میگردید.
به دنبال این دیدار، اقدامات دیپلماتیک گسترش بیشتری یافت. علیرغم سکوت ظاهری دولتهای عربی خلیج فارس، شواهدی وجود دارد که نشان میدهد آنان از برنامههای نظامی عراق باخبر بوده و آن را تایید کرده بودند. همانطور که کلودیا رایت اذعان دارد «دیپلماسی عراق در سال 1980، نوعی توافق عربی را ایجاد کرد که حمایت عربستان سعودی، اردن و کشورهای کوچکتر عربی منطقه از اقدام نظامی عراق علیه ایران را به دنبال داشت»25. پس از درگرفتن جنگ، کشورهای عربی دیگر آمادگی زیادی برای ارائه کمکهای دیپلماتیک، اقتصادی و لجستیک به عراق داشتند.
این وعدهها (یا حداقل انتظار) پشتیبانی دیپلماتیک و اقتصادی از جانب ائتلاف عربی، نقش مهمی در تصمیم عراق برای آغاز جنگ داشت. در نبود این نوع حمایتها، دورنمای پیروزی عراق و فشار آوردن به ایران، تا حدود زیادی کمرنگ میشد و آرزوی برتری صدام در جهان عرب نیز صرفا یک توهم میبود. دقیقا به همین دلیل، صدام تلاش فراوانی برای شکلدهی به یک ائتلاف دیپلماتیک انجام داد. از این رهگذر، توقع عراق از حمایت کشورهای ثالث، شاید یکی از شرایط ضروری برای آغاز جنگ بود.
ضعف و فرصت
دو عامل دیگر همراه با هم، فرصت بیشتری برای جنگ ایجاد کرده و افزایش هزینههای مورد انتظار ناکامی در توسل به زور را موجب گردید. اولین عامل عبارت بود از تصور ضعف نظامی ایران و خلاء قدرت ناشی از آن در منطقه خلیج فارس. ارتش ایران به واسطه سیاسیشدن آن در نظام انقلابی و پاکسازی، سازماندهی مجدد، ترک خدمت و قطع کمکهای تسلیحاتی آمریکا، تا حدود زیادی تحلیل یافته بود. در همین اثناء و در سال 1979 مخارج ارتش عراق به 2 میلیارد دلار در سال (13 درصد از تولید ناخالص ملی آن) افزایش یافته بود و از این رو سردمداران عراق به این باور رسیده بودند که قویترین نیروی نظامی منطقه را در اختیار دارند. از سوی دیگر آنان فکر میکردند که ایران بدون درآمدهای نفتی خوزستان نمیتواند در برابر یک اقدام جنگی مقاومت نماید. ایران که در سپتامبر 1980 فقط 12 میلیارد دلار ذخیره ارزی داشت، به دنبال آغاز انقلاب با کاهش چشمگیری در درآمدهای نفتی مواجه و وادار شده بود تا بیش از نیمی از بودجه ملی 40 میلیارد دلاری خود را از طریق کسری تامین نماید. عراق در آغاز جنگ به ذخایر مالی 35 میلیارد دلاری خود مباهات میکرد که برای تامین مالی چندین ساله برنامههای اجتماعی و اقتصادی آن حتی بدون درآمدهای نفتی هم کافی بود. همانطور که قبلا نیز اشاره شد، صدام حسین از کمکهای مالی و لجستیک همسایههای محافظهکارش از جمله 20 تا 30 میلیارد کمک بلاعوض و وام بدون بهره، اطمینان خاطر داشت.
از این رو عراق برای دستیابی به اهدافش به قابلیتهای نظامی و مالی خود اطمینان داشت. برنامه عراق عبارت بود از اشغال تاسیسات نفتی خوزستان، محروم کردن نظام تهران از منابعی که به شدت بدانها نیاز داشت، و وادار ساختن آن به مذاکره یا در صورت امکان سرنگون کردن آن. کلودیا رایت در مورد اهداف بغداد اینگونه مینویسد:
عراق در عین پیشنهاد مذاکره، به اقدام نظامی محدودی دست یازید. تهاجم همهجانبه به ایران هرگز متصور نمیشد. طرح اشغال خوزستان که کشورهای عربی نیز با آن توافق داشتند، به عنوان آخرین مرحله تصاعد جنگ مطرح شده بود. بنا به طرح کلاسیک کلاوزویتسی[11] که مقامات ارشد نظامی عراق در مصاحبههایشان از آن دم میزدند ... این جنگ، ادامه سیاست مذاکرات مرزی با ابزار یک اشغال نظامی بود. 26
ایرانِ تضعیف شده و خلاء قدرت در خلیج فارس، این فرصت را در اختیار عراق میگذاشت تا کشمکشهای ارضی موجود را حل و فصل و تحریک شیعیان را متوقف نموده، و جایگاه برتر را در منطقه به دست بیاورد. وسوسه جنگ نیز هر لحظه بیشتر میشد زیرا صدام حسین مطمئن نبود که این فرصت همواره فراهم باشد. سلطه گروههای روحانی بر حزب جمهوری اسلامی در تهران و تحکیم مستمر قدرت آنها، امید چندانی برای صدام و دیگر سران عربی خلیج فارس نمیگذاشت که با روی کار آمدن افراد میانهروتر در ایران، تحریک شیعیان خاتمه پیدا کند. در ماه جولای 1980 نیز به دنبال ناکامی کودتای نظامی، چالش جدی چندماهه برای جنبش انقلابی پایان یافت. این امر عراق و دیگر سران عربی خلیج فارس را مجاب کرد که در نبود مداخله خارجی، مخالفان داخلی توان سرنگونی نظام [امام] خمینی را ندارند و اینکه فرسایش ملی و نظامی ایران به واسطه کشمکشهای داخلی آن در حال فروکش کردن است؛ و از این رو هر نوع تاخیر در اقدام نظامی علیه ایران تنها میتواند هزینه و خطر آن را افزایش دهد. از شوربختی صدام حسین و عراق این محاسبات عقلانی، به واسطه سوء برداشت-هایی بنیادین، اشتباه از آب درآمده و منجر به آغاز جنگ غیرمصلحتآمیزی شدند که فقط بیثباتی بیشتر منطقه در طی سالهای بعدی را به دنبال داشت.
سوءبرداشتها
عراق درباره قدرت نظامی ایران و نسبت بالقوه توان نظامی خود با آن، اراده نظام [امام] خمینی برای ادامه جنگ علیرغم شکستهای اولیه، و تاثیر جنگ بر جامعه و سیاست ایران تصور نادرستی داشت. این سوءبرداشتها بسیار حیاتی بودند، زیرا بدون آنها احتمال بسیار اندکی وجود داشت که صدام حسین جنگ را آغاز نماید.
عراق از همان اعتماد به نفس نظامی بیش از حدی رنج میبُرد که در طول تاریخ ویژگی بسیاری از کشورهای در آستانه جنگ میباشد. عراق قابلیت نیروی هوایی ایران و توان آن برای حمله به اهداف مهم در عراق را بسیار دست کم گرفت. علاوه بر این صدام ارتش ایران از جمله روحیه، تجهیزات و ذخایر آن برای یک جنگ طولانی مدت را نیز دست کم گرفته بود27. محاسبات اشتباه سیاسی عراق نیز به همین اندازه مهم بودند. در حالیکه که عراق انتظار داشت تا با آغاز جنگ، جامعه متفرق ایران از هم بگسلد، روحیه ارتش آن درهم بشکند و شاید هم نظام [امام] خمینی سرنگون گردد؛ ولی جنگ در عمل تاثیر معکوسی برجای گذاشت، جامعه ایران را یکپارچه ساخته و روحیه انقلابی که [امام] خمینی را به قدرت رسانده بود را دوباره شعله ور کرد. همانند دیگر مهاجمان خارجی در طول تاریخ، عراق نیز با ارتش برانگیخته شدهای روبرو شد که برای دفاع از سرزمین و انقلاب خود تا سرحد جان آماده نبرد بود. علاوه بر این برخلاف انتظار عراقیها، اعراب خوزستان از آنان استقبال نکرده و به آنان یاری نرساندند. فشارهای سیاسی که عراق انتظار داشت تا ایرانیها را وادار به تسلیم و امتیازدهی نماید، در عوض اراده و عزم ملی آنان را نه تنها برای بیرون راندن مهاجمان بلکه تا حد سرنگون ساختن رژیم عراق افزایش داد.
برآورد بیش از حد عراق از توان خودی نیز به همان اندازه اهمیت داشت. نیروهای عراقی از تجربه نظامی محدود و آموزشهای ضعیفی برخوردار بودند28. کارآمدی نیروهای شیعه تحت فرماندهی افسران سُنّی برای نبرد در یک قلمرو شیعی علیه یک انقلاب شیعی نیز جای تردید داشت. تاکتیکهایی که برای مقابله با کردها تدوین شده بود، در برابر یک ارتش ملی همانند ارتش ایران بسیار ناکارآمد نشان دادند. دولت و ارتش سیاستزده و به شدت تمرکزگرای عراق این محدودیتها را نادیده انگاشته بود. از این رو به قول آنتونی کردزمن[12] «عراق با حریفی وارد جنگ شد که به واسطه ضعف سیاسی فلجکننده خود، آن را زمینگیر میپنداشت» 29.
نتیجهگیری
عراق با آغاز جنگ علیه ایران، به دنبال چیزی بود که آن را برای از بین بردن تهدید جدی و در عین حال پیشبرد اهداف بلندمدت خود، فرصت مناسبی میدانست. این تهدید از انقلاب اسلامی در ایران و تلاشهای مستمر نظام [امام] خمینی برای صدور آن انقلاب ناشی میگردید. صدام حسین اقدامات ایران برای برانگیختن منازعه انقلابی و قومی را تهدید چشمگیری برای رژیم سکولار و رهبری شخص خود میدانست. این اقدامات همچنین ثبات سیاسی داخلی دیگر کشورهای خلیج فارس و از این رو ثبات کل منطقه را تهدید مینمود. از سوی دیگر با تحکیم قدرت روحانیون به دنبال افول مخالفتهای داخلی و احیای ارتش ایران از زیادهرویهای اولیه انقلاب، این تهدیدات میتوانست بیشتر نیز شود. با افزایش تهدید سیاسیِ مورد حمایت ارتش ایران، فرصت ایجاد شده به واسطه ضعف موقتی نظامی، سیاسی و اقتصادی ایران، صدام را به شدت به سوی خود جذب مینمود.
این جنگ همچنین میتوانست منافع ملی و فردی دیگری را نیز ارتقا دهد که پرستیژ مهمترین آنها به شمار میآید. این جنگ میتوانست موافقتنامه تحقیرآمیز الجزایر را تغییر داده و از این رهگذر جایگاه تاریخی عراق به عنوان قدرت برتر خلیج فارس را تصحیح نماید. افزون بر این، عراق با شکست دادن دشمن سنتی ایرانی، قادر میشد تا به واسطه از بین بردن یک منبع تهدید عمده انقلابی برای کلیه رژیمهای عربی، منافع پانعربیستی خود را نیز پیش ببرد. از این رو، صدام امیدوار بود تا موقعیت برتری برای عراق در جهان عرب کسب کرده و پرستیژ فردی و قدرت خود در داخل عراق، و میان اعراب و کشورهای غیرمتعهد را به نحو چشمگیری افزایش دهد.
این اهداف بهطور متقابلی تقویت کننده همدیگر بودند. درحالیکه رژیم بغداد و دیگر رژیمهای عربی از درون تضعیف میشدند عراق نمیتوانست به جایگاه برتر به عنوان یک قدرت نظامی در خلیج فارس و یا به منزله یک قدرت عربی برجسته دست پیدا کند. سازگاری حکام عربی با نظام انقلابی ایران یا سرنگونی و جایگزینی آنان با رژیمهای بنیادگرا بهطور چشمگیری میتوانست صفبندیهای دیپلماتیک و توازن قوای منطقهای را تغییر دهد. این امر هم به نوبه خود میتوانست تهدید نظامی و سیاسی برای رژیم بغداد دربرداشته باشد. از سوی دیگر عراق نیز بدون پشتیبانی دیپلماتیک و اقتصادی رژیمهای عربی نمیتوانست راجع به شکست دادن ایران یا وادار ساختن آن به پذیرش خواستههای سیاسی خود اطمینان حاصل کند.
علیرغم این اهداف و فرصتها، باز هم بدون سوءبرداشتها و محاسبات غلط سرنوشتساز عراق، این جنگ نمیتوانست به وقوع بپیوندد. در واقع عراق قابلیتهای نظامی ایران را نسبت به خود، تاثیرات یکپارچهساز جنگ بر جامعه ایرانی، پیامدهای نظامی شور انقلابی، و اراده نظام [امام] خمینی را دست کم گرفته بود.
مطمئنا عوامل کلیدیِ منجر به جنگ ایران و عراق برای دانشجویان تاریخ جنگ کاملا شناخته شده هستند: یک ایدئولوژی انقلابی توسعهگرا و تهدید آن برای ثبات سیاسی داخلی و توازن قوای منطقهای، یک ائتلاف محافظهکار برای حفظ وضع موجود، جستجوی قدرت و پرستیژ، و اعتماد به نفس نظامی بیش از حد. درحالیکه بسیاری از متغیرهای فوقالذکر، در این مورد خاص با یکدیگر نوعی درهم تنیدگی دارند، ولی جالب توجه است بدانیم که تهدید اولیه، بیشتر سیاسی بود تا نظامی، پرستیژ هم آشکارا اهمیت بیشتری از اهداف راهبردی و اقتصادی داشت، ترس هم به اندازه جاهطلبی مهم بود، و سوءبرداشتها هم از اهمیت حیاتی برخوردار بودند. در حالیکه این الگوها به هیچوجه قاعده کلی نیستند، ولی به سختی هم نوعی استثنای تاریخی محسوب میشوند. جنگ ایران و عراق این قضیه را بیشتر تایید میکند که نه تحولات انقلابی در سیستم بینالملل و نه توسعه فنآوریهای نظامی نوین نمیتوانند به طور بنیادینی دلایل دست یازیدن دولتها به جنگ را تغییر دهند. از این رو شاید نظریات تدوین شده برای تبیین جنگ قدرتهای بزرگ در گذشته، بتوانند بر جنگ قدرتهای کوچک در عصر حاضر قابل کاربست باشند.
Causes of the Iran-Iraq War , By: Jack S. Levy and Mike Froelich, In James Brown and William P. Snyder, eds., The Regionalization of War. New Brunswick, NJ: Transaction Books, 1985. Pp. 127-143.
منبع: علل وقوعجنگ ایران و عراق، جک اِس. لِوی و مایک فروئلیچ، مترجم: یعقوب نعمتی وروجنی، نگین ایران، فصلنامه تخصصی مطالعات دفاع مقدس، سال دهم، شماره سی و هفتم، تابستان 1390، صص 132 – 117.
اگر نگاهي به نوشتارهايي كه تا كنون در بارهي فقر صورت گرفته است، بيندازيم بيدرنگ درمييابيم كه توافق عام روي تعريف مشخصي از فقر وجود ندارد. آنچه كه معمولا به عنوان تعريف ارائه ميشود، تعريف كلي است كه به مصاديق گوناگون و بيشماري قابل تفسير است. رايجترين تعريفي كه از فقر ميشود، اين تعريف است كه افراد مبتلا به فقر قادر به ادارهي يك سطح قابل قبول و مناسب زندگي نيستند. در خود اين تعريف دهها جاي سؤال و تفسير وجود دارد، مانند اينكه سطح قابل قبول و مناسب زندگي، كدام زندگي است؟ سطح زندگي بسته به نظامهاي ارزشي اجتماعي، مذهبي، فرهنگي و اقتصادي و هم چنين موقعيت زماني و مكاني داراي تفاسير گوناگون و متفاوت است.
براي فرار از كلي بودن تعريف، تلاشهايي در بيان جزئيات مفهوم فقر نيز صورت گرفته است كه عليرغم مفيد بودن، نتوانسته است به طور كامل از مفهوم فقر رفع ابهام نمايد. در اين تعاريف جنبههاي زير به عنوان مصاديق فقر بيان شدهاند: فقر به معناي كافي نبودن تغذيه، نرخ بالاي مرگ و مير نوزادان، اميد به زندگي پايين، فرصتهاي تحصيلي ناچيز، آب آشاميدني سالم غير كافي، بهداشت و درمان ناكافي، مسكن نا مناسب و فقدان مشاركت در فرايندهاي تصميمگيري. در اينجا نيز ميبينيم كه در اين فهرست نسبتاً جزئي از مصاديق فقر هنوز امكان تفسيرهاي متفاوت باقي است.
مقدمه
چهره تيره و تار فقر همواره متفكران دردمند را به انديشه واداشته است. مكاتب فكري گوناگون با تكيه بر معارف بشري براي حل اين مشكل راههاي متفاوتي را فراروي بشر نهادهاند. چهره تابناك حضرت علي(ع) همواره مشعلي فروزان فراراه تاريخ انديشه بشري بوده است. بدين جهت بهرهگيري از معارف اين امام بزرگوار ميتواند راهگشاي بشر در مواجهه با اين پديده هولناك باشد.
روايات اميرالمؤمنين در زمينه فقر بسيار است و هر يك وجهي از وجوه فقر را روشن ميسازد؛ وجوهي مانند: علل و آثار فقر، ويژگيهاي فقر، رابطه فقر با ساير عوامل اجتماعي و ...
از پديدههايي كه همواره همراه جوامع بشري بوده است، پديده فقر است. فقر داراي ماهيتي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي است. گرچه اين پديده همواره تلخ و ناگوار بوده است، ولي در قرن شگفتيها ـ قرن حاضر ـ كه رفاه، به ظاهر، هر روز با سرعتي شگفتآور بيش از پيش ميگردد، تحمل آن تلختر و ناگوارتر است.
از موضوعات قابل مطالعه درباره اين پديده شوم، موضوع «آثار فقر» است. فقر در بعد فردي، بر شخصيت و زندگي انسان تأثيري زيانبار دارد و از سوي ديگر در بعد اجتماعي نيز داراي آثاري متعدد است. در اين مختصر، كوشش شده است تا با بهرهجويي از نگرش حضرت اميرمؤمنان، عليّ بن ابيطالب عليهالسلام درباره فقر، به تحليل و بررسي آثار آن بپردازيم.
اموالي را كه خداوند وسيله قوام زندگي شما قرار داده است، به دست سفيهان مسپاريد.
پايه و اساس هر چيز را «قيام» آن ميگويند. اگر اين پايه نباشد، كيان آن چيز در خطر نابودي و تباهيميافتد.2 از اين رو، مال وسيله سامانبخشي است.
در بينش ديني، مال و ثروت ميتوانند در دو راه درست و يا نادرست قرار گيرند. چنانچه ثروت به گونهاي درست، در جامعه به گردش درآيد، زندگي انسان سامان يافته، زمينه دستيابي به ارزشهاي اخلاقي و ديني فراهم ميگردد، و در صورتي كه به درستي به گردش نيفتد، نتيجهاي جز فقر و حرمان انبوهي از مردم در كنار اقليتي مرفه، از ياد رفتن ارزشهاي اخلاقي و محو آرمانهاي ديني نخواهد داشت.
جريان مال در جامعه، چون جريان خون در رگهاي بدن است. خون، گرچه مايه حيات آدمي است، اگر حركتش در رگهاي بدن به كندي و يا به تندي صورت گيرد، حيات بدن را به خطر مياندازد. هنگامي جامعه اسلامي، جامعهاي مبتني بر ارزشهاي ديني خواهد بود كه اموال به گونهاي درست و طبيعي در شريانهاي حياتياش جاري باشد و نقش سامانبخشياش را در زندگي، به خوبي ايفا كند. گردش سالم ثروت در جامعه، تنها به دست انسانهاي با كفايت و آگاه از نظام اقتصادي دين و واقعيات جهان امكانپذير است.
تمامي تلخيهاي زندگي را چشيدم، در ميان آنها، فقر تلخترين بود.
ابراهيم خليل عليهالسلام به خداوند عرضه ميدارد:
«يا رَبِّ الفَقرُ أشَدُّ مِن نارِ نمرُودَ»
خداوندا! فقر از آتش نمرود سختتر است.
رهبران ديني به دليل تأثير زيانبار فقر بر شخصيت فرد و اجتماع، در رواياتي بسيار، آن را نكوهش كردهاند. تأثير فقر، به گونهاي است كه مانع رشد و تعالي انسان ميشود. خداوند، انسان را جانشين خود كرد5 و بار امانت را بر دوش وي نهاد؛6 بار امانتي كه هيچ موجودي را تاب تحمل آن نبود، و بدو توان آن داد تا مسير تكاملي خويش را بپيمايد7 و جانشيني خداوند را به ظهور برساند. ولي فقر، از موانعي استكه انسان را از بروز اين تواناييها باز ميدارد. براي شكوفايي استعدادهاي انسان و تواناييهاي به وديعت نهادهاش، بايد بستري مناسب فراهم آيد تا امكان دستيابي به كمالات انساني براي همه فراهم شود.
در رواياتي كه از اميرمؤمنان عليهالسلام به ما رسيده است، بر شماري از آثار فقر بر شخصيت انساني اشارت رفته است. از جمله آنهاست: پريشاني فكر و قلّت تدبير، ضعف در اعتقادات ديني و فزوني گناهان، اضطراب روحي، به وجود آمدن يأس و نوميدي، بروز حس خود كمبيني و حقارت، خواري و كم مقداري و... .
انساني كه از تأمين نيازمنديهاي زندگي خود ناتوان است، به اضطراب و پريشاني فكر دچار ميشود و از اين رو، معمولاً تصميمگيري درست براي او امكان پذير نيست. امام علي عليهالسلام ميفرمايد:
فقر، از دينداري انسان ميكاهد و خرد را سرگردان ميكند و دشمني پديد ميآورد.
اين بدان سبب است كه انسان فقير همواره در فكر رفع محروميت و فقر خويش است و نميتواند درباره مسائلي كه كرامتهاي انساني وي را بارور ميسازد، بينديشد. همت او رهايي از چنگال فقر است.9 فقير، به دليل سختيهاي زندگي، دچار لغزش شده، اعتماد به نفس خويش را از دست ميدهد و قادر به انديشيدن به گونه درست نيست.
الف) شخص فقير به دليل عدم توانايي فكري مناسب و مشاهده نابرابريهاي اجتماعي، رفاه ثروتمندان و مشكلات مادي خويش، تيرهروزي خويش را به خداي متعال نسبت ميدهد؛ چنانكه ابنراوندي در شعري ميگويد:
كَم عاقِلٍ عاقِلٍ أعيَت مَذاهِبُهُ
وَجاهِلٍ جاهِلٍ تَلقيهُ مَرزُوقا
هذا الَّذي تَرَكَ الأوهامَ حائِرَةً
وَصَيَّرَ العالِمَ النِّحريرَ زِندِيقا10
چه بسيار خردمنداني كه با بسياري خرد، راههاي زندگي بر آنان بسته است و چه بسيار بيخرداني كه دارايند. اين همان است كه انديشه را پريشان و داناي باريك بين را بي دين كرده است.
از همين روست كه پيامبر صلياللهعليهوآله ميفرمايد:
كادَ الفَقرُ أن يَكُونَ كُفرا.11
فقر، انسان را به كفر [بدبيني به خداوند و عدم پايبندي به دين] ميكشاند.
او نميداند فقر، زاييده روابط نادرست اجتماعي است كه انسان پديد آورده است. از اين رو، اعتقاد به بخت و اقبال در جوامعي كه بر اساس روابط ناسالم اجتماعي شكل گرفتهاند، رايج است. در چنين جوامعي، گروهي با عمري تلاش و كوشش، در محروميتاند و با فقر دست به گريبان، و گروهي ديگر با كمترين تلاش و هنرمندي و كارداني، پلههاي ترقي را يكي پس از ديگري طي ميكنند. از اين رو، به ذهن بيشتر مردم چنين ميآيد كه:
اگر به هر سر مويت دو صد هنر باشد
هنر بكار نيايد چو بخت بد باشد
ب) فقر، موجب فزوني گناهاني چون فريبكاري، دزدي و جنايت ميشود. انسان فقير، ارزشهاي اخلاقي را ناديده ميگيرد و تن به كارهايي ميدهد كه انسانيت او را تباه ميسازد و كرامت انساني وي را بر باد ميدهد. از اين رو، امام علي عليهالسلام در وصيتش به امام حسن عليهالسلامميفرمايد:
يا بُنَيّ! لاتَلُمْ اِنْسانا يَطلُبُ قُوتَه فَمَن عَدِمَ كَثُرَ خَطاياهُ.12
فرزندم! انساني را كه به دنبال نان شب است، ملامت مكن؛ زيرا كسي كه نان شب ندارد، بسيار خواهد لغزيد.
از اين رو، چون جواني را كه گناهي كرده بود، نزدش آوردند، پس از تعزير، او را چندان قابل ملامت نيافت و دستور داد تا امكان ازدواجش را فراهم آورند.13
هنگامي كه شب فرا ميرسد، آدميان فارغ از تلاش روزانه، با سربلندي نزد خانواده خويش باز ميگردند و فرزندان، منتظر آمدن پدرند و نگاهشان به دستان اوست. اگر كسي با دست تهي به خانه باز گردد، آيا جز عرقي سرد بر پيشاني و نگاهي پر حسرت به دامان خالي، چيزي براي آنان ميتواند به ارمغان دهد؟! او در برابر خانواده خويش، حسّ حقارت ميكند و خود را خرد و ناچيز ميبيند.
مرد دارا نزد خانواده خويش گرامي است و مرد نادار، نزد خانوادهاش خوار.
از ميان رفتن اعتماد به نفس و احساس حقارت اجتماعي، زندگي را بر وي تنگ ميكند. تا آن جا قدرت بيان خود را نيز از دست ميدهد:
اَلفَقرُ يُخرِسُ الفِطَنَ عَن حُجَّتِهِ.15
فقر، انسان زيرك را از بيان دليل و حجت ناتوان ميسازد.
فقير، احساس ناتواني و كاستي ميكند و هنگام رو به رو شدن با توانگر، گمان ميبرد كه از او كمتر است. در نتيجه، خود را ناتوان ميپندارد و در بيان انديشهاش وا ميماند، به خصوص هنگامي كه ميبيند شخص دارا محترم است و او را در صدر مجلس مينشانند، ولي كسي حتي از آمدن او به مجلس با خبر نميشود. از اين رو، در درون، احساس خواري ميكند؛ چنانكه امام علي عليهالسلام ميفرمايد:
مَن قَلَّ ذَلَّ.16
آن كه فقير شود، خوار گردد.
بدين سان، زندگي بر وي تنگ ميگردد؛ چنانكه همان امام همام عليهالسلام ميفرمايد:
اَلقَبرُ خَيرٌ مِنَ الفَقر.17
گور، از ناداري بهتر است.
گور، تنها بدن آدمي را به تنگ ميآورد، ولي فقر، شخصيت انساني و روح وي را در تنگنا ميگذارد. اين همه نشانگر آن است كه فقر چون زنجيري بر پاي انسان، وي را از تعالي و تكامل باز ميدارد.
چنانكه گذشت، فقر ابعادي به گستره فرهنگ، سياست، اقتصاد و اجتماع دارد. ميان ابعاد ياد شده، پيوندي ناگسستني است. انسان فقير معمولاً به لحاظ فرهنگي نيز از دانش كمتري برخوردار است. از سوي ديگر، بر دوش گرفتن مسؤوليتهاي اجتماعي و سياسي نيز در گرو بهرهمندي از دانش است. فقيران و نادارايان به دليل بهرهمند نبودن از امكانات مناسب آموزشي، به مراكز حساس تصميمگيري، مسؤوليتهاي فرهنگي، اجتماعي، قانونگذاري و ... دست نمييابند. از اين رو، ديگران برايشان تصميم ميگيرند و مشاركت آنان در عرصه سياست اندك است. امام علي عليهالسلام در ترسيم موقعيت اجتماعي گروه فقيران ميفرمايد:
اَلفَقيرُ غَريبٌ فِي بَلَدَتِهِ.18
نادار، در شهر خود نيز غريب است.
يعني همچنانكه غريب، در شهر جايي ندارد، فقير نيز در شهر خويش، بي جاي و مكان است و از اين روز سخنش ارجي ندارد؛ چنانكه باز ميفرمايد:
اَلفَقيرُ حَقيرٌ لا يُسمَعُ كَلامُهُ وَلا يُعرَفُ مَقامُه.19
نادار، حقير است؛ سخنش را نميشنوند و جايي برايش نميشناسند.
يعني فقرش موجب آن ميگردد كه از حقوق اجتماعي و سياسي خويش، محروم ماند. عبارت «لا يعرف مقامه» به محروميت از منزلت اجتماعي اشاره دارد و جمله «لا يسمع كلامه» به ناديده گرفتن شخصيتاش.
جايگاه فقيران در جامعه ناديده انگاشته ميشود و آنان در جامعه، داراي حضوري كم اثرند؛ چنانكه اميرمؤمنان عليهالسلام ميفرمايد:
ألفَقرُ يُنْسي.20
فقر، فراموشي [= غفلت] ميآورد.
قرآن كريم در برخي آيات بيان كرده است كه ثروت اندزوان، پيامبران را نكوهش ميكردند بدين سبب كه آنان، تنها مردم دون مرتبه و فاقد اعتبار اجتماعي را به گرد خود ميآوردهاند.21
از ديگر آثار اجتماعي فقر، ناتواني فقيران در به دست آوردن حقوق خويش است؛ زيرا فقير به دليل فقدان جايگاه اجتماعي، از باز پسگيري حق خود باز ميماند.
به ظاهر، رفع نيازمندي مادّي فقيران، آخرين كاري است كه بايد بدان پرداخت و پيش از آن، وظايفي ديگر متوجّه آنان است. مهمترين اين وظايف عبارتند از:
سرمايهگذاري و ايجاد اشتغال براي بيكاران و استفاده از وجود آنان در روند توليد و افزايش ثروت جامعه، گامي است مؤثر در ريشهكني فقر از جامعه؛ چنانكه امام علي عليهالسلام ميفرمايد:
انّ أفضل الاموال ما استرقّ به حرّ واستحقّ به أجرٌ.12
برترين مالها آن است كه با آن [با احسان و انفاق و بخشش] آزادهاي بنده گردد و مستحقّ مزدي شود.
يعني با به كار انداختن مال و سرمايهگذاري، براي شاغلان محلّ درآمدي پديد آورد.
همچنين ميفرمايد:
أفضل الاموال احسنها اثرا عليك.13
برترين مالها، آن است كه ثمرهاش بهتر باشد.
نيكوترين اثر براي صاحب سرمايه و مال، امنيتي است كه در پرتو فقرزدايي در جامعه برايش حاصل ميشود و يكي از راههاي فقرزدايي به كار انداختن مال و ايجاد اشتغال براي بيكاران و ايجاد امنيت از اين گذر است. البته، آثار بسيار اخروي نيز بر آن مترتّب است كه بر كسي پوشيده نيست.
در روايتي ديگر همان امام همام عليهالسلام ميفرمايد:
لاوزر اعظم من وزرغنيّ منع المحتاج.14
هيچ گناهي بزرگتر از آن نيست كه توانگري نيازمند را بيبهره گذارد.
«نيازمند»، كه در اين روايت مذكور است، هر نيازمندي را شامل است، چه كسي كه نيازمند به غذاي خانواده باشد يا نيازمند به كار و سرمايه و يا ابزار و محل كار.
نيز ميفرمايد:
من احتاج اليك وجب اسعافه عليك.15
هركس به تو نيازش افتد، لازم است نيازش را برآوري.
بيشك، اين روايت شامل توانگران ميشود و دلالت بر اين دارد كه هرگونه نياز نيازمندان بايد برآورده شود، خواه اين نياز، عبارت از مخارج ضروري سال باشد، و يا كار، سرمايه، ابزار و محل كار.
تهيدستان و نيازمندان با در اختيار گرفتن سرمايه لازم، تحت عنوان قرضالحسنه، قادر به كار و ورود به چرخه فعاليت اقتصادي و توليدي خواهند شد. از اين رو، قرض الحسنه ميتواند نقشي مهم در كمك به تهيدستان ايفا كند.
توانگراني كه در مزرعه، كارخانه و يا مؤسسه تجاري، بازرگاني و ... شماري مزدبگير و شاغل در خدمت خويش دارند، موظفند حقّ كاركنان را عادلانه و به گونهاي كه هزينه زندگي آنان را تأمين كند، بپردازند؛ چنانكه امام عليهالسلام ميفرمايد:
جعل اللّه سبحانه حقوق عباده متقدّمة لحقوقه، فمن قام بحقوق عباد اللّه كان ذلك مؤدّيا الي القيام بحقوق اللّه.16
خداوند حقّ بندگانش را بر حقّ خويش مقدم داشته و كسي كه حقّ بندگان خدا را ادا كند، حقّ خداوند را نيز ادا خواهد كرد.
نقل است كه پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله، امام علي عليهالسلام را فرا خواند و بدو فرمود بر منبر رود و به مردم بگويد:
ايّها النّاس من انتقص اجيرا اجره فليتبوّأ مقعده من النّار.17
اي مردم! هر كس مزد مزدگيري را كم دهد، جايش در آتش است.
بنابر تعاليم اسلام، فرد مسلمان هرچند توانگر و دولتمند باشد، نبايد سطح زندگي خويش را از عموم مردم فراتر برد و خود را تافته جدا بافته بشمارد. او وظيفه دارد سطح زندگي خود را پايين آورد و بانيازمندان همخواني كند. اين رفتار را در اصطلاح، «مواسات» ميگويند. امام علي عليهالسلام با اشاره بر اين كه توانگران بايد سطح زندگي خود را پايين نگه دارند، ولي به اين وظيفه عمل نميكنند، ميفرمايد:
قليل من الاغنياء من يواسي.18
تنها، اندكي از توانگرانند كه مواسات ميكنند.
گفتهاند كه مواسات در اين حديث، يا به معناي «اسوه» قرار دادن فقيران و يا به معناي كمك كردن به آنهاست.
هرچند هركس به تنهايي و به فراخور تاب و توان خويش، بايد گامي در ريشه كن ساختن فقر بردارد، ليك وجود سازماني ويژه در اين زمان ـ كه جامعه انساني گسترش يافته و اقدام فردي چندان مؤثر نميافتد ـ ضروري مينمايد. اين سازمان، ميتواند دولتي يا خصوصي باشد. دولت، خود ميتواند وظيفه گردآوري و هدايت كمكهاي مردم ـ به ويژه توانگران ـ را بر عهده گيرد و به نيازمندان و فقيران برساند.
امام علي عليهالسلام، يكي از بركات وجود رهبر الهي در جامعه را انجام چنين كاري دانسته، ميفرمايد:
وَيُجمَعُ بِهِ الفَيءُ.19
و به وسيله رهبري الهي، ماليات فراهم ميآيد.
همچنين در ضمن بر شمردن حقوقي كه مردم بر دولت دارند، خطاب به آنان ميفرمايد:
بي ترديد، وظيفه توانگران با پرداخت ماليات و تشكيل سازمان دولتي براي رسيدگي به فقيران، به تمام و كمال ادا نميشود، بلكه آنان و تمامي مردم بايد بر چگونگي كار رسيدگي به فقيران نظارت كنند و دولت را براي اداي اين تكليف ياري رسانند.
وظيفه ديگر توانگران در برابر فقيران و تهيدستان، معاشرت و همنوايي و غمخواري است. نبايد اين دو گروه از يكديگر جدا شوند و يا توانگران بر فقيران فخر بفروشند.
امام علي عليهالسلام ميفرمايد:
ما احسن تواضع الاغنياء للفقراء طلبا لما عند اللّه.21
چه نيكوست فروتني توانگران در برابر تهيدستان براي نيل به ثواب خداوند.
فاصله گرفتن توانگران از تهيدستان و آشكار شدن شكاف ميان آنان، موجب بسياري از مفاسد اجتماعي است و چاره كار در اين است كه توانگران با فقيران معاشرت و همنشيني و رفت و آمد كنند و ثروت توانگران سبب دوري گزيدن آنان از فقيران نشود؛ چنانكه حضرت علي عليهالسلام ميفرمايد:
جالس الفقراء تزدد شكرا.22
با تنگدستان همنشيني كنيد تا سپاسگزاري شما افزون شود.
در اين نوشتار، شبهههايي را كه به گونهاي موجب تشويق انسان به فقر ميشوند و راه پيشگيري و رفع فقر را ميبندند، به بررسي نهاديم. چنين شبهههايي، از گذر تفسير و برداشت نادرست برخي واژگان، اصطلاحات و فرمانهاي ديني پديد ميآيند و مكاتب الحادي نيز بدان دامن ميزنند. مهمترين اينشبههها، كه شبهههاي ديگر برخاسته از آنند، شبههاي است درباره دنيا و آخرت و رابطه آنها در دين. پرسشي كه درباره اين موضوع مطرح است، خود شامل بر دو پرسش ديگر است.
اوّل اين كه آيا دين براي سعادت دنيوي انسان و زندگي اجتماعياش، طرحي دارد يا اين مهم را به خود انسان واگذارده است؟ در پاسخ به اين پرسش، برخي گفتهاند كه هدف اصلي دين و رسالت انبيا، سعادت اخروي انسان است. در مقاله حاضر با استفاده از آيات، روايات و سيره پيامبران و امامان عليهمالسلام به اثبات رسيد كه سعادت دنيوي در كنار سعادت اخروي، مقصود دين اسلام است؛ به عبارت ديگر، دين اسلام داراي نظامهاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي است.
پرسش دوم اين است كه آيا در دين اسلام، تضادي ميان دنيا و آخرت به چشم ميآيد به گونهاي كه سعادت اخروي و دنيوي قابل جمع نباشد؟ در پاسخ به اين پرسش، ضمن نقل و بررسي ديدگاهها، به اين نتيجه رسيديم كه در دين اسلام بر بهرهوري از نعمتهاي دنيوي در عين برخورداري از سعادت اخروي بسيار تأكيد شده است. در اين بخش، با استفاده از گفتار و كردار حضرت علي عليهالسلام به نتايج زير دست يافتيم:
1 ـ دين اسلام، براي تمامي ابعاد زندگي انسان برنامه دارد و از اين رو، پديده فقر را مهم انگاشته و براي نابودي آن طرحي ريخته است.
2 ـ دنيا، في نفسه، ارزشمند است و محلّي است كه بخشي از راه تكاملي انسان در آن جا طي ميشود.
3 ـ محبت و علاقه به دنيا، امري فطري است و آنچه مذموم است، عبارت است از دنيا پرستي و وابستگي بيش از حد به دنيا.
4 ـ ميان دنيا و آخرت تضادي نيست و ميتوان ضمن بهرهمندي از نعمتهاي دنيوي، به سعادت اخروي نيز رسيد. همچنين، تصور جدايي اعمال دنيوي و اخروي، تصوري نادرست است.
5 ـ در متون ديني، بهخصوص گفتار اميرمؤمنان عليهالسلام به دنيا و از جمله كار و تلاش توجّهي درخور شده است.
6 ـ از گفتار حضرت علي عليهالسلام و ديگر امامان، استفاده ميشود كه دين اسلام با توسعه و آباداني دنيا مخالف نيست.
از ديگر شبههها، شبههاي است كه درباره زهد مطرح است. بعضي اين كلمه را به اشتباه، به معنايكنارهگيري از دنيا و تحريم نعمتهاي دنيوي دانستهاند. در مقاله حاضر ضمن ردّ اين برداشت نادرست، با ذكر گفتار حضرت علي عليهالسلام بيان كرديم كه در اسلام، جنبه روحي زهد ـ يعني دل بسته نبودن به دنيا ـ مورد توجه است.
شبهه سوم، درباره فقر و غنا مطرح است كه ظاهر برخي روايات، فقر را ستايش و ثروت را نكوهش ميكند. با استفاده از روايات به اثبات رسيد كه از نظر اسلام، ثروت، في نفسه، مذموم نيست، بلكه آثار مخرّب آن مذموم است.
گزارش تخصصی معاون و مربی پرورشی : راهکارهای عملی در زمینه نماز – قرآن و راهبردهای پرورشی در مدرسه - بصورت ورد و قابل ویرایش - تعداد صفحات بیست و سه صفحه ، قیمت 8000 تومان (هشت هزار تومان)
فایل پی دی اف این گزارش تخصصی را فقط برای مشاهده و بصورت پی دی اف در زیر قرار داده ایم . ابتدا فایل پی دی اف را مشاهده نمائید و در صورت رضایت می توانید فایل ورد و قایل ویرایش این گزارش تخصصی را بصورت خرید انلاین و به قیمت 8000 تومان از لینک خرید آن دریافت نمائید . ابتدا فایل پی دی اف :
در صورت رضایت فایل ورد و قابل ویرایش این گزارش تخصصی را از لینک خرید زیر و بصورت انلاین و با قیمت 8000تومان (هشت هزار تومان)بعد از پرداخت دریافت نمائید .
راهنمای خرید : برای خرید و دریافت آنلاین فایل ورد ابتدا بر روی لینک خرید زیر کلیک نمائید . تا وارد صفحه خرید و دانلود سایت علمی و پژوهشی اسمان شوید .لینک خرید :
( توجه)
سایر گزارش های تخصصی معاون و مربی پرورشی را از لینک زیر مشاهده کنید (بر روی هر کدام خواستید کلیک کنید ) :
لیست کامل ودسته بندی شده گزارش های تخصصی برای همه دبیران وآموزگاران ومدیران و معاونان مدرسه و هنرآموزان را از لینک زیر مشاهده کنید و به سایر همکاران اطلاع دهید-باتشکر :
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن