سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
خلاقیت یا آفرینندگی فرآیند ذهنی کشف ایدهها و مفاهیم، یا آمیزش
ایدهها و مفاهیمِ موجود است که توسط فرآیند بینش خودآگاه یا ناخودآگاه تحریک میشود.
در واقع خلاقیت یعنی بکارگیری تواناییهای ذهنی برای ایجاد یا تبلور یک فکر یا مفهوم
جدید که برخی نیز آن را به ترکیب ایدهها یا ایجاد پیوستگی بین ایدهها تعبیر نمودهاند.
در تعریفی دیگر خلاقیت بازی با تخیل و امکانات است که در حین تعامل با عقاید، افراد
و محیط، منجر به ارتباطات و نتایج جدید و معنا دار می شود.
اصول اولیه خلاقیت
به طور کلی خلاقیت فرایندی است که طی زمان ادامه داشته و ابتکار،
انطباقپذیری و تحقق از خصوصیات بارز آن به شمار میآیند و میتواند جوابگویی برای
مشکلات باشد. برخی از محققان اصولی برای مشخص شدن مرزهای خلاقیت تعریف نمودهاند: اول
اینکه خلاقیت متضمن پاسخ یا مفهومی نو باشد یا آنکه احتمال وقوع آن بسیار کم باشد.
اما باید توجه داشت که نو بودن و اصالت با آنکه شرط لازم خلاقیت است اما کافی نیست.
زمانی یک پاسخ را میتوان بخشی از یک فرایند خلاقیت به شمار آورد که تا اندازهای با
واقعیت مطابقت داشته یا اصولاً واقعی باشد. دوم خلاقیت باید گرهای را بگشاید یا با
وضعیتی تناسب داشته و یا مقصود معینی را برآورد. سوم، خلاقیت واقعی مشروط به دوام آن
بینش ابتکاری، ارزیابی و تفسیر و رشد آن باشد. در جملهای کوتاه میتوان اینگونه بیان
کرد «خیلیها ایدههای خوب دارند اما عده کمی آنها را عملی میکنند». همچنین یکی از
عواملی که معمولاً با خلاقیت مربوط میدانند موضوع هوش است.
وجوه هوش
یک مبنای طبقهبندی، نوع فرایند و یا نحوه عملکرد خاصی است که
انجام میگیرد. این نوع طبقهبندی شامل 5 گروه اصلی از توانشهای هوشی میباشد که عبارتند
از عوامل
شناخت
حافظه
تفکر همگرا
تفکر واگرا و
ارزشیابی
شناخت، کشف و یا کشف دوباره و بازشناسی است. حافظه عبارت از
حفظ آن چیزی است که درک شده است. در تفکر واگرا ما در جهات متفاوت تفکر میکنیم، گاهی
به تفحص میپردازیم و گاهی در جستجوی تنوع هستیم در حالی که در تفکر همگرا اطلاعات
به یک جواب درست و یا به بهترین جواب شناخته شده و قراردادی منتج میگردد. واضح است
که یکی از توانشهای تفکر واگرا گوناگونی پاسخهایی است که تولید میشود. این نوع تولید
تماماً زاده اطلاعات ارایه شده نیست. در اینجاست که مبحث انعطافپذیری در تفکر پیش
میآید که از مباحث اصلی خلاقیت به شمار میآید. با این حال در بررسی افراد خلاق این
نتیجه به دست آمده است که اگر چه داشتن حد معینی از هوش لازم است ولی شرط کافی نیست
و لزوماً افراد با هوش خلاق نبودهاند در حالی که افراد با هوش متوسط میتوانند افراد
خلاق برجستهای باشند. در واقع امور خلاقیت شاید بیشتر اکتسابی باشد تا فطری و میتوان
با آموزشهایی این توانایی را در خود افزایش داد.
خصوصیات افراد بسیار خلاق
از مطالعه افراد بسیار خلاق موارد زیر نتیجه شده است. البته
این خصوصیات شخصیتی آنهاست نه اینکه با اینگونه رفتارها، انسان بتواند به خلاقیت برسد:
تمایل به تعریف و تمجید از خود دارند
اشخاص خلاق مخصوصاً خواهان قبول پیچیدگی و حتی بینظمی در دریافتهای
خود هستند بدون آنکه نگران آشفتگی ناشی از این امر باشند. این بدان معنی نیست که آنان
فی نفسه بینظمی را دوست دارند بلکه پرمایگی موجود در بینظمی را به کم مایگی نظم ترجیح
میدهند. تمایل دارند نزد دیگران به داشتن نظرات تند و احمقانه شهرت داشته باشند.
کارهای آنها با اظهار نظر اینکه از موضوع پرت هستند مشخص میشود.
شوخطبعی و بذلهگویی از صفات بارز این افراد است. باید به این افراد کمک کرد که بدون
اینکه کینهتوز و پرخاشگر باشند جسارت خود را حفظ کنند.
عوامل باز دارنده خلاقیت
تلاشهای قبل از بلوغ برای حذف خیالبافی
محدودیتهای بازدارنده قوه تدبیر و کنجکاوی کودکان
تکیه بیش از حد به نقش جنسیت؛ تفکر خلاق مستلزم حساسیتی بیش
از حد (خصوصیتی کاملاً زنانه) و وابستگی به غیر و اتکای به خود (خصلتی کاملاً مردانه)
است. از همین رو یک پسر بسیار خلاق نسبت به سایر همجنسان همسال خود بیشتر دارای صفات
زنانه به نظر میرسد.
تاکید زیاد بر پیشگیری (نحوه پاسخگویی کودکان به مسایلی که مستلزم
چارهاندیشی فرد هنگام قرار گرفتن در وضعیتی بنبست است نشان میدهد که تأکید بر پیشگیری
قوه تصور بسیاری از کودکان را از رشد باز داشته است).
القای ترس و کمرویی
تاکید بر مهارتهای کلامی
خطری که استعداد خلاق فرد را تهدید میکند، قضاوت یا ارزیابی
تجربه فرد نیست بلکه پیشداوری است که به تبع آن تجارب بسیاری در حوزه دریافت را نمییابند.
خطری که آموزشهای معمول چه در خانه و چه در مراکز آموزشی در بردارند این است که نظرات
نو و احتمال وقوع اعمال جدید خیلی زود و بیش از اندازه مورد انتقاد قرار میگیرند.
عوامل تشدیدکننده خلاقیت و نوآوری
حس درونی تفکر، انسان را قادر میسازد شرایطی را که وجود خارجی
ندارند، در درون ذهن شبیهسازی نماید و به وی این امکان را میدهد تا در امکانات
یکسان با سایرین برای خود فرصتهای بهتری بیافریند. در واقع امور خلاقیت شاید بیشتر
اکتسابی باشد تا فطری و میتوان با آموزشهایی این توانایی را در خود افزایش داد. مجموعه
عواملی که باعث تشدید و ترغیب فرد به نوآوری میگردند به عوامل تشدیدکننده تعبیر میگردند
که خود به دو بخش کلی انگیزهها و ابزارها تقسیم میشوند که در اینجا توضیح داده میشوند.
انگیزهها
انگیزههای ترغیب کننده به نوآوری، میتوانند به خصوصیات و زندگی
خصوصی افراد مربوط باشد و یا اینکه به اجتماع محل سکونت فرد بستگی داشته باشد که ما
در اینجا دلایل بروز هر یک را بررسی میکنیم.
- انگیزههای بیرونی
به همه انگیزههایی که از جامعه به فرد القاء میگردند گفته
میشود که خود بر اثر موارد زیر ناشی میگردند:
بحرانهای جامعه:
میدانیم سرچشمه خلاقیت نیاز است. اغلب مواقع اگر نیازی در زندگی
بشر مشاهده نشود، الزامی به خلاقیت وجود نخواهد داشت. نیازهای بشر معمولاً به طور یکنواخت
بروز مییابند مگر در شرایطی استثنایی مانند بحرانهای مختلف از جمله بحرانهای طبیعی
چون سیل و زلزله و آتشفشان و طوفان و همچنین بلایایی که خود انسان مسب آنهاست که بارزترین
آنها جنگ است. نوع و دلیل بروز یک بحران در اینجا مد نظر نیست و آنچه حائز اهمیت است
هجوم سیل عظیمی از نیازها پس از وقوع بحران است که میتواند در جامعه سبب یک انقلاب
فکری در نزد افراد گوناگون گردیده و به شکل نوآوری و خلاقیت بروز نماید.
سطح توقعات جامعه:
جامعهای که در آن سیر صعودی پیشرفت حاکم باشد، هر روز از طرف
تک تک اعضای خود شاهد خلاقیت و نوآوری است. در این جامعه نوآوری به قشر متفکر و اندیشمند
محدود نگردیده و همه مردم را شامل میشود بطوریکه حتی تبهکاران نیز در این جامعه هر
روز به فکر خلق روشی نو در روند کاری خود میباشند.
- انگیزههای درونی
انگیزههایی که از درون شخص، منشاء میگیرند را انگیزههای درونی
مینامند که شامل موارد زیر میباشند:
استعداد ذاتی فرد:
این امر حتی بدون وجود هر گونه محرک خارجی ممکن است آگاهانه
یا ناآگاهانه صورت گیرد و با داشتن هوشی متوسط و آموختن راههای افزایش تفکر خلاق،
کاملاً قابل دسترسی برای همه نیازهای زندگی میباشد.
نیازهای درونی:
گاهی اوقات افراد در خود نیرویی احساس میکنند که همواره آنان
را وا میدارد که در جهت کمک به دیگران و ارتقای سطح زندگی در جامعه، دست به نوآوری
بزنند. این افراد از هر جنس و سن و شغلی میتوانند باشند. به عنوان مثال خانمی در آمریکا
که از آگهی های تجاری تلویزیون ناراضی بود آنها را مطابق با ذوق خود مجدداً مینوشت.
بحرانهای شخصی:
بحرانهای شخصی نیز مانند بحرانهای جامعه، میتوانند محرک بسیار
قوی در امر نوآوری برای شخص باشند.
ابزار ها
برخی فاکتورهای تعیینکننده برای دستیابی به تفکر خلاق و جود
دارند که میتوان از آنها به عنوان ابزارهای نوآوری یاد کرد. این ابزارها عبارتند از:
اراده
اعتماد به نفس
کمیت
شبیه سازی
استمداد از دیگران
مجاورت / تشابه / تباین
تغییر دادن
فعالیتهای جنبی و . . .
این عوامل راهکارهایی برای آموزش نوآوری و تفکر خلاق ارائه میدهند.
در آینده نزدیک این عوامل شرح داده میشوند.
«شخصیت» یک «مفهوم انتزاعی»
است، یعنی آن چیزی مثل انرژی در فیزیک است که قابل مشاهده نیست، بلکه آن از طریق ترکیب
رفتار (Behavior) ، افکار (Thoughts) ، انگیزش (Motivation) ، هیجان (Emotion) و … استنباط میشود. شخصیت باعث تفاوت (Difference) کل افراد (انسانها)
از همدیگر میشود. اما این تفاوتها فقط در بعضی «ویژگیها و خصوصیات» است. به عبارت
دیگر افراد در خیلی از ویژگیهای شخصیتی به همدیگر شباهت دارند بنابراین شخصیت را میتوان
از این جهت که «چگونه مردم با هم متفاوت هستند؟» و از جهت این که «در چه چیزی به همدیگر
شباهت دارند؟» مورد مطالعه قرار داد.
از طرف دیگر «شخصیت» یک موضوع پیچیده است ولی از زمانهای قدیم
برای شناخت آن کوششهای فراوانی شده است که برخی از آنها «غیرعملی» ، بعضی دیگر «خرافاتی»
و تعداد کمی «علمی و معتبر» هستند. این تنوع در دیدگاهها به تفاوت در«تعریف و نگرش
از انسان و ماهیت او» مربوط میشود. هر جامعه برای آنکه بتواند در قالب فرهنگ معینی
زندگی کرده ، ارتباط متقابل و موفقیت آمیزی داشته باشد، گونههای شخصیتی خاصی را که
با فرهنگش هماهنگی داشته باشد، پرورش میدهد. در حالی که برخی تجربهها بین همه فرهنگها
مشترک است، بعید نیست که تجربیات خاص یک فرهنگ در دسترس فرهنگ دیگر نباشد.
شخصیت از دیدگاه مردم
واژه «شخصیت» در زبان روزمره مردم معانی گوناگونی دارد. یکی
از معانی آن مربوط به هر نوع «صفت اخلاقی یا برجسته» است که سبب تمایز و برتری فردی
نسبت به افراد دیگر میشود مثلا وقتی گفته نمیشود «او با شخصیت است» یعنی «او» فردی
با ویژگیهایی است که میتواند افراد دیگر را با «کارآیی و جاذبه اجتماعی خود» تحت تأثیر
قرار دهد. در درسهایی که با عنوان «پرورش شخصیت» تبلیغ و دایر میشود، سعی بر این است
که به افراد مهارتهای اجتماعی بخصوصی یاد داده ، وضع ظاهر و شیوه سخن گفتن را بهبود
بخشند با آنها واکنش مطبوعی در دیگران ایجاد کنند همچنین در برابر این کلمه ، کلمه
«بیشخصیت» قرار دارد که به معنی داشتن «ویژگیهای منفی» است که البته به هم دیگران
را تحت تأثیر قرار میدهد، اما در جهت منفی.
در اجتماع گاهی به جای این کلمات از مترادف آنها «شخصیت خوب
یا بد» صحبت میشود که هر یک ویژگیهایی را میرسانند و گاهی از کلمه شخصیت به منظور
توصیف بارزترین ویژگی افراد استفاده میشود مثلا وقتی گفته میشود«او پرخاشگر است»
یعنی ویژگی و خصوصیت غالب «او» پرخاشگری است. در کنار این موضوعات گاهی کلمه شخصیت
جهت «احترام» به چهرههای مشهور و صاحب صلاحیت «علمی ، اخلاقی یا سیاسی» بکار میرود
نظیر «شخصیت سیاسی ، شخصیت مذهبی و شخصیت هنری و …».
شخصیت از دیدگاه روانشناسی
دیدگاه روانشناسی در مورد «شخصیت» چیزی متفاوت از دیدگاههای
«مردم و جامعه» است در روانشناسی افراد به گروههای «با شخصیت و بیشخصیت» یا«شخصیت
خوب و شخصیت بد» تقسیم نمیشوند؛ بلکه از نظر این علم همه افراد دارای «شخصیت» هستند
که باید به صورت «علمی» مورد مطالعه قرار گیرد این دیدگاه به«شخصیت و انسان» باعث پیدایش
نظریههای متعددی از جمله : «نظریه روانکاوی کلاسیک (Classical Psychoanaly Theory) ،
نظریه روانکاوی نوین
(Neopsychoanalytic Theory) ، نظریه انسان گرایی (Humanistis Theory) ،
نظریه شناختی (Cognitive
Theory) ، نظریه یادگیری اجتماعی (Social-learning Theory) و … » در حوزه مطالعه این گرایش از علم روانشناسی شده است.
نقش وراثت زیستی در رشد شخصیت
وراثت به منزله مواد خام شخصیت است. این مواد به اشکال مختلف
شکل میپذیرند. بعضی از همانندیهای موجود در شخصیت و فرهنگ انسان ناشی از وراثت است،
مثلا هر گروه انسانی ، مجموعه نیازها و قابلیتهای زیستی مشترک و یکسانی به ارث میبرد.
این نیازها ، شامل اکسیژن ، غذا ، آب ، استراحت ، فعالیت ، خواب ، پرهیز از شرایط هولناک
و اجتناب از درد و نظایر آن است.
اهمیت محیط طبیعی در رشد شخصیت
محیط طبیعی نیز بر شخصیت تأثیر میگذارد، زیرا افراد تا حد وسیعی
سطح کارآیی خود را که برای حفظ حیاتش ضروری است، از محیط میگیرد واقعیت امر این است
که در هر محیط طبیعی ، انواع مختلف شخصیت و فرهنگ ، و در محیطهای طبیعی کاملاً متفاوت
، فرهنگهای مشابهی ملاحظه میشوند.
رابطه فرهنگ و شخصیت
بعضی از تجربههای فرهنگی بین همه افراد انسانی مشترک است. از
تجربههای اجتماعی مشترک بین اعضای یک جامعه معین ، یک صورت بندی ویژه شخصیتی پدید
میآید که شاخص و معرف شخصیت بیشتر اعضای آن جامعه است و اصطلاحا شخصیت نمایی (Modal Personality) یا شخصیت اساسی (Basic
Personality) یا رفتار اجتماعی (خوی اجتماعی) (Social Character) خوانده میشود. این مفاهیم به ویژگیهای فرهنگی مشترکی که همه اعضای یک جامعه در
آنها سهیماند، اشاره میکنند.
نقش تجربه گروهی در رشد شخصیت افراد
کودک نوزاد به صورت یک ارگانیسم به دنیا میآید. با اخذ و کسب
مجموعهای از نگرشها و ارزشها ، تمایلات و بیزاریها ، هدفها و مقاصد ، و یک مفهوم عمیق
و ناپایدار از اینکه چه نوع شخصی است، به تدریج یک موجود انسانی مبدل میشود. همه این
ویژگیها را از طریق فراگرد اجتماعی شدن بدست میآورد. این فراگرد ، یادگیری او را از
حالت حیوانی به شخصیت انسانی تغییر میدهد. به عبارت دقیقتر ، هر فرد از طریق فراگرد
اجتماعی شدن ، هنجارهای گروههای خود را میآموزد تا اینکه یک خود مشخص که او را بیهمتا
میسازد، پدید میآید. شاید بتوان گفت که تشکل تصور خود ، مهمترین فراگرد در رشد شخصیت
به شمار میرود.
اهمیت تجارب شخصی در رشد شخصیت
چرا کودکانی که در یک خانواده پرورش مییابند، حتی اگر تجربههای
یکسانی هم داشته باشند، با یکدیگر متفاوتاند؟ نکته مهم این است که آنان تجربههای
یکسانی نداشته ، بلکه در معرض تجربههای اجتماعی از برخی جهات مشابه و از برخی جهات
نامشابه قرار گرفتهاند. تجربه هرکس بیهمتاست. بدین معنا که هیچ کس دیگر بطور کامل
، نظیر آن تجربه را ندارد. یادداشت دقیق تجربههای روزانه کودکان یک خانواده میتواند
گوناگونی تجربههای آنان را به خوبی آشکار سازد. هر کودک اولاً ، وراثت زیستی بیهمتایی
دارد که کسی دیگر عینا نظیر آن را ندارد، ثانیاً ، از مجموعه بیهمتای تجربههای زندگی
برخوردار است که باز ، کسی دیگر ، عینا از آن برخوردار نیست.
نوآوری زمانی رخ میدهد که ایده به صورت محصول، فر آیند یا خدمتی
توسعه یابد. تعاریف مختلفی از نوآوری ارائه شدهاست. پیتر دراکر نوآوری را همانند هر
فعالیت عینی درکنار نبوغ و استعداد، نیازمند دانش، توجه و سختکـــوشی همه دست اندرکاران
میداند. او معتقد است آنچه در میان کارآفرینان مشترک یافتم نه گونه خاصی از شخصیت
بلکه تعهد سیستماتیک به نوآوری بوده است. مایکل تاشمن نوآوری را بستر پیروزی در کسب
وکار دانسته تا مدیران در پی شناسایی سازوکار چرخه فناوری و جویبار نوآوری بتوانند
به کمک انجام دگرگونیهای ناپیوسته در سازمان به امتیازهای ناشی از آنها برسند. خلاقیت
و نوآوری، استعداد مرموز نزد افراد نیست بلکه فعالیت روزمره برای برقراری روابطی است
که قبلاً دیده نشده و برقراری ارتباط بین مسائلی است که به طور معمول در کنار یکدیگر
قرار نمی گیرد. البته نوآوری در سایه نبوغ محض هم وجود دارد ولی بیشتر نوآوران به ویژه
پیروزمندان آنها، از راه جستجوی آگاهانه و هدفمند فرصتهای کمیاب به نتیجه رسیدهاند.
هالت اصطلاح نوآوری را در یک مفهوم وسیع به عنوان فرآیندی برای استفاده از دانش یا
اطلاعات مربوط به منظور ایجاد یا معرفی چیزهای تازه و مفید به کاربرد. در ادامه توضیح
می دهد که نوآوری هر چیز تجدید نظر شده است که طراحی و به حقیقت درآمده باشد و موقعیت
سازمان را در مقابل رقبا مستحکم کند و نیز یک برتری رقابتی بلند مدت را میسر سازد.
به عبارتی دیگر نوآوری خلق چیز جدیدی است که یک هدف معین را دنبال و به اجرا رساند.
اوریب، نیز بیان میکند نوآوری توسعه و کاربرد ایده جدید به صورت محصول، فرآیند یا
خدمت جدیدی است که منجر به رشد پویای اقتصاد ملی و افزایش استخدام برای تولید سود در
شرکت نوآور میباشد. نوآوری پدیدهای نیست که فقط یک بار رخ دهد، بلکه فرآیندی مستمر
و متشکل از فرآیند تصمیمگیری سازمانی در تمام مراحل، از توسعه ایده جدید تا کاربردی
شدن آن میباشد. ایده جدید اشاره به درک نیاز جدید مشتری یا روش جدید تولید دارد و
از طریق جمع آوری اطلاعات با دیدگاه کارآفرینانه توسعه مییابد. در فرایند کاربردی
شدن ایده جدید، به صورت محصول، فرآیند یا خدمت، به کاهش هزینه و افزایش بهرهوری باید
توجه شود
طبقه بندی نوآوری های عمومی:
نوآوری تکنولوژیکی
ارتباطات بین اجزا، روشها، فرآیندها و تکنیکهایی است که در
محصول یا خدمت استفاده میشوند و ممکن است به نوآوری سازمانی نیاز داشته باشد و یا
نداشته باشد. میتواند نوآوری محصول، فرآیند یا خدمت باشد. نوآوری محصول/خدمت باید
محصول جدیدی باشد که هدف آن ارضای بخشی از نیازهای بازار است. نوآوری فرآیند با معرفی
عناصری به عملیات سازمان میپردازد مانند مکانیسم جریانهای کار، اطلاعات و تجهیزات
مورد استفاده در تولید محصول/خدمت.
نوآوری بازار
شامل دانش جدید در کانالهای توزیع، محصول و کاربردها برای انتظارات،
ارزش، نیازها و خواستههای مشتریان است و هدف اصلی آن بهبود آمیخته بازاریابی (محصول،
قیمت، توزیع و ترفیع) است. فراسکاتی مانوئل بیان میکند که نوآوری بازار به بازاریابی
محصولات جدید و کلیه فعالیتهایی که به نحوی مرتبط با توسعه محصول جدید است توجه میکند
این فعالیت ممکن است شامل قسمتهای بازار، پذیرش محصول در بازارهای مختلف و تبلیغات
باشد ولی شامل ایجاد شبکه های توزیع برای نوآوری بازار نیست.
انواع نوآوری
نوآوری تدریجی
عبارت است از اضافه کردن تغییراتی بر روی مدل کسب و کار و یا
تکنولوژیهای موجود و بهبود آن ها. پورتفولیو یک شرکت معمولا مملو از نوآوریهای تدریجی
به عنوان روشی جهت کسب ارزش بیشتر از محل محصولات و خدمات موجود میباشد. نوآوری تدریجی
بسیار زیاد، در مواردی که منابع و زمان را به بهبود محصولات و خدمات کم ارزش موجود
تخصیص میدهد (در حالی که میتوان این منابع و زمان را به خلق محصولات باارزش تر تخصیص
داد)؛ میتواند مهلک و کشنده باشد. سرمایه گذاری کامل بر روی نوآوری تدریجی میتواند
سازمان را در مقابل رقابت آسیب پذیر کند.
نوآوری نفوذی
گویای تغییر اساسی در مدل کسب و کار (ربع پایین سمت راست ماتریس
تکاملی) یا تکنولوژی (ربع بالای سمت چپ ماتریس تکاملی) میباشد. شرکت کامپیوتری اپل،
به صورت تاریخی در حوزه نوآوری نفوذی، با توجه به معرفی نوآوریهای فنی رقابتی، عمل
میکند (ربع بالای سمت چپ)، در حالی که شرکت دل با معرفی یک مدل کسب و کار جدید که
به صورت مستقیم کالا را به دست مشتری میرساند و دردسرهای سیستم توزیع سنتی را ندارد،
در این حوزه بر اساس نوآوری در مدل کسب و کار (ربع پایین سمت راست) عمل میکند. شرکتها
در مواجه با این نوآوری، معمولا با تصمیمات پیچیده و دشواری روبه رو هستند؛ زیرا باید
در مورد این که تکنولوژی را تغییر بدهند و یا مدل کسب و کار را و همچنین باید در مورد
این که چگونه سرمایه گذاری اثربخش بر روی هر دو انجام شود، تصمیم گیری کنند. این ابهام
در سازما نها موجب اغتشاش و تعارض سازمانی و استفاده ناکارآمد از منابع خواهد شد.
نوآوری رادیکال
این نوآوری حاصل مدیریت موفق شرکت در مواردی است که به صورت
همزمان مدل کسب و کار و تکنولوژی تغییر میکند. یک نوآوری رادیکال مناسب میتواند در
محیط رقابتی صنعت تغییرات اساسی ایجاد کند. نوآوریهای رادیکال بیش از حد، میتوانند
منابع را هدر داده و موجب شکل گیری انتظارت غیرواقعی در مورد خلق چیزهای جدید در آینده
شو ند که ممکن است برای شرکت مهلک و کشنده باشند. بدون حمایت قدرتمند از قابلیتها
در نوآوریهای تدریجی و نفوذی و ایجاد یک ترکیب استراتژیک از انواع نوآوری ها، نوآوری
رادیکال میتواند بسیار پرهزینه باشد. باید توجه کرد که ایجاد تعادل و انسجام در پورتفولیو
سرمایه گذاری و ایجاد ترکیبات مناسب از نوآوریهای تدریجی، نفوذی و رادیکال برای تطابق
با واقعیات شرکت، از اهمیت بسزایی برخوردارند. این مهم نیاز به مدیریت مشخصههای تعاملی
مدلهای کسب و کار و تکنولوژی در طی ماتریس تکاملی دارد.
نظریهپردازان هوش هیجانی معتقدند که IQ به ما میگوید که چه کار میتوانیم
انجام دهیم در حالیکه هوش هیجانی به ما میگوید که چه کاری باید انجام دهیم . IQ شامل توانایی ما برای یادگیری ، تفکر منطقی و انتزاعی میشود ، در حالی که هوش
هیجانی به ما میگوید که چگونه از IQ در جهت موفقیت در زندگی استفاده کنیم. هوش هیجانی شامل توانایی
ما در جهت خودآگاهی هیجانی و اجتماعی ما میشود و مهارتهای لازم در این حوزهها را
اندازه میگیرد. همچنین شامل مهارتهای ما در شناخت احساسات خود و دیگران و مهارتهای
کافی در ایجاد روابط سالم با دیگران و حس مسئولیتپذیری در مقابل وظایف میباشد .
مقایسه هوش هیجانی و هوش عمومی
هوش عمومی و هوش هیجانی توانائیهای متفاوتی نیستند بلکه بهتر
است که چنین بیان نمود که از یکدیگر متفاوت هستند . همه ما ترکیبی از هوش و هیجان داریم
، در واقع بین هوش عمومی و برخی از جنبههای هوش هیجانی همبستگی پایینی وجود دارد
و باید گفت این دو قلمرو اساساً مستقلاند. براساس مطالعات دانیل گلمن در بهترین شرایط
همبستگی اندکی (07/0) بین هوش عمومی و برخی از ابعاد هوش هیجانی وجود دارد بطوریکه
میتوان ادعاد کرد آنها عمدتاً ماهیت مستقل دارند . وقتی افراد دارای هوش عمومی بالا
در زندگی تقلا میکنند و افراد دارای هوش متوسط به طور شگفتانگیزی پیشرفت میکنند
، شاید بتوان آن را به هوش هیجانی بالای آنان نسبت داد (گلمن ، 1995).
روون بار ـ آن (1999) در پی یافتن پاسخی برای این سؤال که چرا
برخی از افراد نسبت به برخی دیگر در ابعاد مختلف زندگی موفقترند ، به تحقیقات بسیاری
دست زده است. این سؤال لزوم مرور کامل عواملی که تصور میشود موقعیت کلی را رقم میزنند
و سلامت هیجانی را موجب میشوند ، ایجاب میکند . بار ـ آن دریافت که تنها کلید موفقیت
و تنها عامل پیشبینی کننده موفقیت آنها هوش کلی نیست، بلکه باید در جستجوی عوامل دیگری
بود .
دیدگاههای هوش هیجانی
با نگاه به تعاریف متعدد هوش هیجانی میتوان دو راهبرد نظری
کلی را در این زمینه مشخص نمـود :
1ـ دیدگاه اولیه از هوش هیجانی که آن را به عنوان نوعی از هوش
تعریف میکند که در برگیرنده عاطفه و هیجان میباشد .
2ـ دیدگاه دوم که به دیدگاه مختلط مشهور است و هوش هیجانی را
با دیگر توانمندیها و ویژگیهای شخصیتی مانند انگیزش ترکیب میکند .
دیدگاه توانمندی (پردازش اطلاعات)
اصطلاح هوش هیجانی ، برای اولین بار از سوی سالوی و مایر در
سال 1990 ، به عنوان شکلی از هوش اجتماعی مطرح شد . الگوی اولیه آنها از هوش هیجانی
شامل سه حیطه یا گستره از تواناییها میشد :
1ـ ارزیابی و ابراز هیجان : ارزیابی و بیان هیجان در خود توسط
دو بعد کلامی و غیرکلامی همچنین ارزیابی هیجان در دیگران توسط ابعاد فرعی ادراک غیرکلامی
و همدلی مشخص میشود .
2ـ تنظیم هیجان در خود و دیگران : تنظیم هیجان در خود به این
معناست که فرد تجربه فراخلقی ، کنترل ، ارزیابی و عمل به خلق خویش را دارد و تنظیم
هیجان در دیگران به این معناست که فرد تعامل مؤثر با سایرین (برای مثال آرام کردن هیجاناتی
که در دیگران درمانده کننده هستند) میباشد.
3ـ استفاده از هیجان : استفاده از اطلاعات هیجانی در تفکر ،
عمل و مسأله گشایی است .
شاخه بندی هوش
مایر ، سالوی و کاروسو (1997) مدل اصلاح شدهای از هوش هیجانی
را تدوین کردند که این مدل هوش هیجانی را به صورت عملیاتی در دو سیستم شناختی و هیجانی
بررسی میکند . این مدل در یک الگوی کاملاً یکپارچه عمل میکند اما با این وجود مدل
مورد نظر از چهار شاخه یا مؤلفه تشکیل میشود. (مایر و سالوی ، 1997) که هر یک طبقهای
از توانمندیها را که براساس پیچیدگی و به صورت سلسله مراتبی ، منظم شدهاند ، نشان
میدهد . این چهار شاخه عبارتند از :
1ـ ادراک هیجانی که در برگیرنده شناسایی و دروندهی اطلاعات
از سیستم هیجانی است .
2ـ تسهیلسازی هیجانی از افکار
به طور کلی تسهیل هیجانی شاخه تفکری در برگیرنده استفاده هیجان
برای بهبودی فرآیندهای شناختی است حال آنکه شاخه فهم هیجانی در برگیرنده پردازش شناختی
هیجان است .
3ـ فهم هیجانی که در برگیرنده پردازش آتی و جلوتر اطلاعات هیجانی
با نگاهی به حل مسأله.
4ـ مدیریت هیجان در رابطه با خود و دیگران
شاخه اول
اولین شاخه از هوش هیجانی با گنجایش ادراک و اظهار احساسات آغاز
میشود . هوش هیجانی نمیتواند بدون اولین شاخه آغاز شود . اگر زمانی که احساس بدی
در فرد ظهور پیدا کند فرد توجهاش را از آن برگرداند تقریباً هیچ چیز از احساس خودش
یاد نمیگیرد . ادراک هیجان در برگیرنده ثبت ، توجه و رمزگشایی کردن پیامهای هیجانی
است ، همانگونه که در اظهارات و بیانات صورتی ، تون صدا ، اشیاء هنری و دیگر دستاوردهای
هنری فرهنگی اظهار شدهاند
شاخه دوم
دومین شاخه هوش هیجانی در رابطه با تسهیلسازی هیجانی است .
هیجانات سازمانهای پیچیدهای از ابعاد فیزیولوژیکی ، هیجانی ، تجربی شناختی و هشیاری
از زندگی روانی هستند. هیجانات هم به عنوان احساسات (همانگونه که فرد احساس غمگینی
میکند) و هم به عنوان شناختارهای تغییر شکل یافته به سیستم شناختی ورود پیدا میکنند
، (به عنوان مثال زمانی که فرد غمگین فکر میکند که الآن حالم خوب نیست) . هنگامی که
هیجانات شناسایی شده و برچسب زده میشوند ، فهم هیجانی یا شاخه سوم آغاز میشود .
سؤالی که در اینجا مطرح است این است که تسهیلسازی هیجانی یا
همان شاخه دوم بر چه چیزی تمرکز دارد ؟ چگونه هیجانات به سیستم شناختی ورود پیدا میکنند
؟ برای کمک به تفکر چگونه شناختها را تغییر میدهند ؟
البته شناخت توسط اضطراب خراب میشود اما هیجانات میتوانند
الویتهایی را تحمیل کنند بهگونهای که سیستم شناختی به آنچه که مهمترین مطلب قلمداد
میشود ، توجه کند و حتی بر آنچه که به بهترین نحوی در یک خلق انجام میپذیرد ، متمرکز
شود.
همچنین هیجانات شناختها را تغییر میدهند. ممکن است زمانی
که فرد خوشحال است آنها را مثبت کنند و هنگامی که فرد ناراحت است آنها را منفی کنند.
این تغییرات، سیستم شناختی را معطوف به مشاهده موارد از جوانب مختلف میکند ، برای
مثال میان نقطه نظرات خوشایند و شکاکانه تفاوت قائل شود . سودمندی اینگونه تغییر و
تحولات برای تفکر کاملاً واضح است . نقل و انتقال نقطه نظر از شکاک بودن به خوشبینی
، فرد را تشویق میکند به اینکه نقطه نظرات چند گانهای را ببیند و به عنوان نتیجه
در باب مشکل عمیقتر و خلاقانهتر فکر کند .
شاخه سوم
سومین شاخه در برگیرنده فهمیدن و استدلال با هیجان است . همانگونه
که سابق بر این قید شد هیجانات شکل دهنده یک دسته از سمبلهای غنی و پر از روابط پیچیدهای
هستند که بسیاری از فلاسفه برای قرنها راجع به آن بحث و جدل کردهاند . فردی که قادر
است هیجانات را درک کند به عبارت دیگر درک معانی آنها و اینکه چطور خمیرهشان با هم
ممزوج میشود و چطور در طول زمان رشد میکنند ، حقیقتاً با گنجایش فهم حقایق بینادی
طبیعت بشری و روابط بین فردی مأنوس میشود و مورد تمجید قرار میگیرد . در حقیقت افرادی
که دارای هوش هیجانی بالا هستند به طور منظم با حالات بیثباتی خلقی مواجه شده و بر
آنها فائق میآیند و این نیازمند فهم قابل توجهی از خلقیات میباشد .
شاخه چهارم
چهارمین شاخه مدیریت هیجانی است . فردی که دارای مدیریت هیجانی
میباشد از اینرو باید بعضی از خطوط راهنما را رعایت کند ولی آن کار را با انعطافپذیری
انجام دهد . برای مثال : باز بودن به سوی یک احساس یک باید است اما نه همیشه . گاهی
اوقات برای هر کسی اتفاق میافتد ، خیلی دردناک است که با مطلبی مواجه شود و احتمالاً
هیجانپذیری به بهترین نحوی بسته میشود . مدیریت هیجانی دربرگیرنده این است که چگونه
یک فردی پیشرفتهای هیجانی را در روابطش با دیگران بفهمد . این روابط میتواند غیرقابل
پیشبینی باشد ، از اینرو مدیریت هیجانی دربرگیرنده خصوصیت و اهمیت راههای هیجانی
مختلف و انتخاب میان آنهاست.
برای انطباق با واکنشهای هیجانی بسیار محتمل در موقعیتها
، مدیریت هیجانی بایستی دارای انعطافپذیری لازم باشد . این مطلب به فرد اجازه میدهد
که در جهاتی پیشرفت کند که او فکر میکند بهترین جهت است . اینکه از نظر هیجانی ، معنوی
و دیگر زمینهها غنی باشی ضرورتاً به این معنی نیست که فرد بخواهد در یک شغلی بماند
و یا اینکه یک ازدواج را نجات دهد . اینکه باهوش باشی بدین معنی نیست که فرد در یک
روز کتابهای چالش برانگیز را بخواند بلکه به این معنی است که دیگر بخشهای شخصیت
و دیگر موقعیتهایی هستند که باید به حساب بیایند و درک کنیم که آن وقت چه اتفاقی
میافتد. در اینجاست که نیاز به انعطافپذیری توضیح میدهد که چرا هوش هیجانی به عنوان
یک توانمندی سنجیده میشود و هیچگونه همبستگی بالایی با خوشبینی ، خوشحالی و مهربانی
، درست بودن و دیگر خصوصیات ندارد . با این وجود نتایج مهم زندگی را پیشبینی میکند.
دیدگاه مختلط
هوش هیجانی از سوی بعضی از پژوهشگران برای توصیف کردن اسنادها
یا تواناییهایی که برخی از جنبههای شخصیت را نشان میدهد ، به کار رفته است. مایر
و سالوی و کاروسو (1997) مدل توانمندی را از مدل مختلط هوش هیجانی متمایز کردند . مدل
مختلط شامل طیف وسیعی از متغیرهای شخصیتی است که مخالف با مدل توانمندی مایر و سالوی
میباشد که کاملاً شناختی است . یک وجه کاملاً متفاوت این دو مدل، تفاوت میان مفهوم
«صفت» و «پردازش اطلاعات» هوش هیجانی است . این وجه تفاوت در دیدگاههای مختلف سنجش
و تعاریف عملیاتی از سوی نظریهپردازان مدل مختلط و توانمندی ، نمایان است . مفهوم
«صفت» هوش هیجانی با شاخصهای بین موقعیتی رفتار نظیر همدلی ، جرأت و خوشبینی ارتباط
دارد ، در حالیکه مفهوم «پردازش اطلاعات» مربوط به توانائیهایی نظیر توانایی تشخیص
، ابراز و بر چسب زدن هیجان میباشد . مفهوم «صفت» ریشه در چارچوب شخصیتی دارد که از
طریق پرسشنامههای خودسنجی که رفتار خاصی را میسنجند ، اندازهگیری میشود.
این دیدگاه در بررسی هوش هیجانی تحت الشعاع متغیرهای شخصیتی
(نظیر همدلی و تکانشی بودن) و ساختارهایی که همبستگی بالقوه با آنها دارند (مانند انگیزش
، خودآگاهی و امیدواری) قرار میگیرند ، برعکس دیدگاه «پردازش اطلاعات» بیشتر بر بخشهای
سازنده هوش هیجانی و رابطه آن با هوش سنتی متمرکز میشود.
هوش هیجانی از نقطهنظر گلمن
به نظر گلمن (1995) هوش هیجانی هم شامل عناصر درونی است و هم
بیرونی . عناصر درونی شامل میزان خودآگاهی ، خودانگاره ، احساس استقلال و ظرفیت خودشکوفایی
و قاطعیت میباشد . عناصر بیرونی شامل روابط بین فردی ، سهولت در همدلی و احساس مسئولیت
میشود . همچنین هوش هیجانی شامل ظرفیت فرد برای قبول واقعیات ، انعطافپذیری ، توانایی
حل مشکلات هیجانی ، توانایی حل و مقابله با استرس و تکانهها میشود .
گلمن هوش هیجانی را از IQ جدا کرده و به نظر او هوش هیجانی
شیوه استفاده بهتر از IQ را از طریق خودکنترلی ، اشتیاق و پشتکار و خودانگیزی شکل میدهد.
او مفهوم هوش هیجانی را در 5 حوزه قرار میدهد :
آگاهی از هیجانات خود
خودآگاهی ـ بازشناسی احساس ، آنگونه که رخ میدهد ـ محور اصلی
هوش هیجانی است . توانایی کنترل لحظه به لحظه احساسات ، برای بینش روانشناختی و درک
خویشتن ، اساسی است . تعریفی که گلمن (1995) برای خودآگاهی در نظر گرفته است چنین است
: «درک عمیق و روشن از احساسات ، هیجانات ، نقاط ضعف و قوت ، نیازها و سائقهای خود
. افرادی که به احساسات و هیجانات خود اطمینان بیشتری دارند ، مهارت بیشتری در هدایت
و کنترل وقایع زندگی از خود نشان میدهند ، در کارهای خود دقیق هستند امیدواری آنها
غیرواقع بینانه نمیباشد و مسئولیتی را قبول میکنند که در حد توان آنها میباشد .
همچنین این افراد با خود و دیگران صادق بوده و خیلی خوب میدانند که هر نوع احساسی
تا چه اندازه بر آنها و اطرافیان تأثیر میگذارد .
کنترل هیجانات
کنترل هیجانات به شیوهای مناسب مهارتی است که به دنبال خودآگاهی
ایجاد میشود . اشخاص کارآمد در این حیطه بهتر میتوانند از هیجانهای منفی نظیر ناامیدی
، اضطراب ، تحریکپذیری رهایی یابند و در فراز و نشیبهای زندگی کمتر با مشکل مواجه
میشوند و یا در صورت بروز مشکل به سرعت میتوانند از موقعیت مشکلزا و ناراحتکننده
به شرایط مطلوب بازگردند . برعکس افرادی که در این حیطه توانایی کمتری دارند ، همواره
درگیر احساسات درمانده کننده هستند .
خود انگیختگی
این مؤلفه مربوط به تمرکز هیجانها برای دستیابی به اهداف با
قدرت ، اطمینان، توجه و خلاقیت میباشد . افراد خود انگیخته ، ارضا و سرکوب خواستهها
را به تأخیر میاندازند ، اغلب به تکمیل یک عمل میپردازند . آنها همواره در تکاپو
و حرکت هستند و تمایل دارند که همواره مؤثر و مولد باشند . از نظر گلمن (1995) خودانگیزی
زبان سائق پیشرفت میباشد و کوششی است که جهت رسیدن به حد مطلوبی از فضیلت افرادی که
این خصیصه را زیاد دارند ، همیشه در کارهای خود نتیجه محور و سائق زیادی در آنها برای
رسیدن به اهداف و استانداردها ، وجود دارد . به طور کلی خودانگیختگی یک صفت ضروری برای
افراد میباشد زیرا از طریق خودانگیختگی است که میتوان به پیشرفت مورد انتظار رسید .
تشخیص هیجانات در دیگران
همدلی اساس مهارت مردمی است . افراد همدل با سرنخهای ظریف اجتماعی
و تعاملهایی که بیانگر نیازها و خواستههای دیگران باشند ، مأنوس و آشنا هستند
. این مهارت افراد را در حیطه ای آموزش حرفهای و مدیریت توانمند میسازد. این مؤلفه
با احساس مسئولیت در قبال دیگران نسبت بیشتری دارد و به عقیده گلمن عبارت است از درک
احساسات و جنبههای مختلف دیگران و به کارگیری یک عمل مناسب و واکنش مورد علاقه برای
افرادی که پیرامون ما قرار گرفتهاند . همدلی به معنی من خوبم و تو خوبی نیست و به
این معنی هم نیست که تمام احساسات طرف مقابل را تأیید و تحسین کنیم ، همدلی بیشتر به
معنی تأمل و ملاحظه احساسات دیگران میباشد .
کنترل روابط
مهارت در این حیطه با توانایی مشترک در کنترل هیجان و تعامل
سازگارانه با دیگران همراه است . همچنین به جنبههای ذاتی رهبری و روابط میان فردی
منظم ، موزون و سازگار ارتباط دارد. به نظر گلمن افرادی که میخواهند در ایجاد رابطه
با دیگران مؤثر واقع شوند باید توانایی تشخیص ، تفکیک و کنترل احساسات خود را داشته
باشند ، سپس از طریق همدلی یک رابطه مناسب برقرار کنند. این مهارت فقط شامل دوستیابی
نمیشود گر چه افرادی که این مهارت را دارند خیلی سریع یک جو دوستانه با افراد ایجاد
میکنند ولی این مهارت بیشتر به دوستیابی هدفمند مربوط میشود . این افراد به راحتی
میتوانند مسیر فکری رفتار دیگران را در سمتی که میخواهند هدایت کنند (گلمن ،
1995). گلمن (1998) همچنین در کتاب اخیر خود با عنوان «هوش هیجانی در کار» پنج مؤلفه
فوق را به بیست و پنج توانش هیجانی متفاوت تقسیم میکند ، نظیر : آگاهی سیاسی ، نظم
کارکنان، اعتماد به نفس، هشیاری و انگیزه پیشرفت، استقامت، اشتیاق، خوشبینی و کنترل
خود.
هوش هیجانی از نقطه نظر بار ـ آن
یکی دیگر از نظریهپردازان مدل مختلط هوش هیجانی بار ـ آن
(1997) است ؛ هوش هیجانی به وسیله بار ـ آن به این صورت تعریف شده است : « یک دسته
از مهارتها ، استعدادها و توانائیهای غیرشناختی که توانایی موفقیت فرد را در مقابله
با فشارها و اقتضاهای محیطی افزایش میدهد » . بنابراین هوش هیجانی یکی از عوامل مهم
در تعیین موفقیت فرد در زندگی است و مستقیماً بهداشت روانی فرد را تحت تأثیر قرار میدهد
. هوش هیجانی با سایر تعیینکنندههای مهم (توانایی موفقیت فرد در مقابله با اقتضاهای
محیط) از قبیل آمادگیهای زیست ـ پزشکی، استعداد هوش شناختی و واقعیتها و محدودیتهای
محیطی در تعامل است.
مدل بارـ آن از هوش هیجانی چند عاملی است و مربوط به استعدادهایی
برای عملکرد است تا خود عملکرد (یعنی استعداد موفقیت تا خود موفقیت) . این مدل همچنین
فرآیند مدار است تا نتیجه مدار . ماهیت جامع این مدل مفهومی براساس گروهی از مؤلفههای
عاملی (مهارتهای هوش هیجانی) و روشی که آنها تعریف میشوند ، قرار دارد.
بار ـ آن پانزده هوش هیجانی در پانزده خرده مقیاس پرسشنامه هوشبهر
هیجانی بار ـ آن معرفی کرده است . هوش هیجانی و مهارتهای هیجانی طی زمان رشد میکنند
، طی زندگی تغییر میکنند و میتوان با آموزش و برنامههای اصلاحی مانند تکنیکهای
درمانی آن را بهبود بخشید.
پانزده عاملی که توسط بار ـ آن به عنوان عاملهای هوش هیجانی
در نظر گرفته شدهاند عبارتند از : 1ـ خودآگاهی هیجانی ، 2ـ احترام به خود ، 3ـ قاطعیت
، 4ـ خودشکوفایی ، 5ـ استقلال ، 6ـ همـدلی ، 7ـ انعطافپذیری ، 8ـ تحمل استرس ، 9ـ
حل مسأله ، 10 ـ واقعیتسنجی ، 11ـ مسئولیتپذیری اجتماعی ، 12ـ کنترل تکانه ، 13ـ
شادکامی ، 14ـ خوشبینی ، 15ـ روابط بین فردی .
بار ـ آن مدلی از توانشهای هیجانی را ارائه داده است که این
مدل پنج حیطه یا گستره از مهارتها یا توانائیها را در بر میگیرد :
1ـ مهارتهای درون فردی : که خود آگاهی هیجانی (بازشناسی و
فهم احساسات خود) ، جرأت (ابراز احساسات ، عقاید ، تفکرات و دفاع از حقوق شخصی به شیوهای
سازنده) ، خود تنظیمی (آگاهی ، فهم ، پذیرش و احترام به خویش) ، خودشکوفایی (تحقق بخشیدن
به استعدادهای بالقوه خویشتن) و استقلال (خودفرمانی و خود کنترلی در تفکر و عمل شخص
و رهایی از وابستگی هیجانی) را در برمیگیرد.
2ـ مهارتهای میان فردی : که شامل روابط میان فردی (آگاهی ،
فهم و درک احساسات دیگران) ایجاد و حفظ روابط رضایتبخش دو جانبه که به صورت نزدیکی
هیجانی و وابستگی مشخص میشود ) ، تعهد اجتماعی (عضو مؤثر و سازنده گروه اجتماعی خود
بودن ، نشان دادن خود به عنوان یک شریک خوب) و همدلی است .
3ـ سازگاری : که شامل مسألهگشایی (تشخیص و تعریف مسایل ، همچنین
ایجاد راهکارهای مؤثر)، آزمون واقعیت (ارزیابی مطابقت میان آنچه به طور ذهنی و آنچه
به طور عینی تجربه میشود) و انعطافپذیری (تنظیم هیجان ، تفکر و رفتار به هنگام تغییر
موقعیت و شرایط) میباشد .
4ـ کنترل استرس : که توانایی تحمل استرس (مقاومت در برابر وقایع
نامطلوب و موقعیتهای استرسزا) ، کنترل تکانه (ایستادگی در برابر تکانه یا انکار
تکانه) را شامل میشود .
5ـ خلق عمومی : که شامل شادی (احساس رضایت از زندگی خویشتن ،
شاد کردن خود و دیگران) و خوشبینی (نگاه به جنبههای روشن زندگی و حفظ نگرش مثبت
حتی در مواجهه با ناملایمات است ) (بار ـ آن ، 1997)
بطور کلی تعاریف متعددی را که توسط روان شناسان برای هوش ارائه
شده است، میتوان به سه گروه تربیتی (تحصیلی)، تحلیلی و کاربردی تفسیم کرد.
تعریف تربیتی هوش
به اعتقاد روانشناسان تربیتی ، هوش کیفیتی است که مسبب موفقیت
تحصیلی میشود و از این رو یک نوع استعداد تحصیلی به شمار میرود. آنها برای توجیه
این اعتقاد اشاره میکنند که کودکان باهوش نمرههای بهتری در دروس خود میگیرند و پیشرفت
تحصیلی چشم گیری نسبت به کودکان کم هوش دارند. مخالفان این دیدگاه معتقدند کیفیت هوش
را نمیتوان به نمرهها و پیشرفت تحصیلی محدود کرد، زیرا موفقیت در مشاغل و نوع کاری
که فرد قادر به انجام آن است و به گونه کلی پیشرفت در بیشتر موقعیتهای زندگی بستگی
به میزان هوش دارد.
تعریف تحلیلی هوش
بنابه اعتقاد نظریه پردازان تحلیلی ، هوش توانایی استفاده از
پدیدههای رمزی و یا قدرت و رفتار موثر و یا سازگاری با موقعیتهای جدید و تازه و یا
تشخیص حالات و کیفیات محیط است. شاید بهترین تعریف تحلیلی هوش به وسیله « دیوید وکسلر
» ، روان شناس امریکایی ، پیشنهاد شده باشد که بیان میکند: هوش یعنی تفکر عاقلانه
، عمل منطقی و رفتار موثر در محیط.
تعریف کاربردی هوش
در تعاریف کاربردی ، هوش پدیدهای است که از طریق تستهای هوش
سنجیده میشود و شاید عملیترین تعریف برای هوش نیز همین باشد.
تاریخچه مطالعات مربوط به هوش
مساله هوش به عنوان یک ویژگی اساسی که تفاوت فردی را بین انسانها
موجب میشود، از دیرباز مورد توجه بوده است. زمینه توجه به عامل هوش را در علوم مختلف
میتوان مشاهده کرد. برای مثال زیست شناسان ، هوش را به عنوان عامل سازش و بقا مورد
توجه قرار دادهاند. فلاسفه بر اندیشههای مجرد به عنوان معنای هوش و متخصصان تعلیم
و تربیت ، بر توانایی یادگیری تاکید داشتهاند.
در مقالهای معتبر که در سال 1904 منتشر شد، « چارلز اسپیرمن
» ، روان شناس بریتانیایی ، نخستین کوشش برای تحقیق در ساختمان هوش را با روشهای تجربی
و کمی تشریح کرد. پیدایش مقیاس هوشی بینه سیمون ، در سال 1905 و به دنبال آن تهیه و
استاندارد شدن مقیاس استنفرد _ بینه ، در سال 1916 در امریکا ، از فعالیتهای اولیه
به منظور تهیه ابزار اندازه گیری هوش بوده است. البته در سال 1838 « اسکیرول » به منظور
تهیه ضوابطی برای تشخیص و طبقه بندی افراد عقب مانده ذهنی ، روشهای مختلفی را آزمود
و به این نتیجه رسید که مهارت کلامی فرد بهترین توانش ذهنی اوست. جالب آن که بعدها
نیز مهارت کلامی از عوامل اساسی توانش ذهنی شناخته شد و امروز نیز محتوای اکثر تستهای
هوش را مواد کلامی تشکیل میدهد.
ترستون ، ثرندایک ، سیریل برت ، گیلفورد ، فیلیپ ورنون ، از
دیگر افرادی بودند که در زمینه هوش به تحقیق و بررسی پرداختند.
عوامل موثر بر هوش
از عوامل مهم موثر بر هوش ، تغذیه و دیگر شرایط دوران بارداری
است. تغذیه مناسب در این دوران و رعایت بهداشت جسمی و روحی مادر ، تاثیر مهمی در هوش
نوزاد خواهد داشت. سطح هوشی والدین ، تغذیه دوران کودکی و نوزادی ، شرایط و امکانات
محیطی ، نوع ارتباط والدین با کودک از دیگر عوامل موثر در رشد و شکوفایی هوش به شمار
میروند. عوامل محیطی مثل وجود محرکات مناسب در محیط پرورش کودک که او را به کنجکاوی
و کنکاش وا میدارد، در بروز و ظهور و شکوفایی هوش وی نقش اساسی دارد.
انواع آزمونهای هوش
تست بینه به عنوان قدیمیترین آزمون برای سنجش هوش شناخته میشود
که آزمون استنفرد _ بینه شکل تجدید نظر شده است که به فارسی نیز برگردانده شده است.
تست ریون از دیگر آزمونهای هوش است که به لحاظ سهولت اجرا معروف است. آزمون وکسلر که
آزمونی پیشرفته برای سنجش ابعاد مختلف هوش است، آزمون دقیقی است که برای گروههای سنی
خردسالان و کودکان و بزرگسالان فرمهای مجزایی دارد.
طبقات هوش
با توجه به نمرات حاصل از اجزای آزمونهای هوشی و تعیین بهره
هوشی ، افراد در طبقات مختلفی قرار میگیرند. در طبقه بندیهای گذشته افراد دارای هوش
پایین در طبقات کودن ، کانا و کامیو قرار میگرفتند. امروزه دیگر این طبقه بندی رایج
نیست و از طبقه بندی عقب مانده ذهنی ، بهره هوشی پایین ، متوسط و بالا استفاده میشود.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن