سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
اعتياد ، سالها تنها به عنوان يك « جرم » شناخته مي شد و فرد معتاد را صرفاً يك « مجرم » مي شناختند . تحقيقات جامعي كه به ويژه در دانشگاه « يل » انجام گرفت بروز تغييرات شيميايي و حتي ، فيزيكي در بافت مغز افراد معتاد را به اثبات رساند و كارشناسان ، امروزه اعتياد را يك بيماري مزمن و عود كننده مي شناسند كه به صورت حمله هاي متناوب « احساس نياز » و « مصرف » ماده مخدر تظاهر مي يابد . متأسفانه به نظر مي رسد كه در برخورد با معضلات و مشكلاتي كه اهميتي به مراتب كمتر از اعتياد دارند منطقي تر برخورد مي شود . عذر يك فرد سيگاري كه با قيافه حق به جانب ادعا مي كند كه « مجبور است » سيگار بكشد ؛ به راحتي پذيرفته مي شود و خيلي مؤدبانه از او مي خواهند كه در محل مجزايي به استعمال دخانيات مشغول شود .
اين در حالي است كه نگاه صرفاً مجرمانه به شخص معتاد ، از او تنها و تنها انتظار « ترك » و آن هم « خيلي فوري » دارد . دكتر آلن لشنر «Alan Leshner » دبير انستيتو ملي مبارزه با مواد مخدر معتقد است كه هيچ نيازي در انسان ، قوي تر و شديدتر از احساس نياز يك معتاد به مصرف مواد مخدر نيست .
اعتياد در ايران
كشور اسلامي ايران به علت قرار داشتن در شاهراه ترانزيت مواد مخدر و نيز جايگاه نسبتاً موجه مصرف ترياك در فرهنگ ايراني ، همواره با خطر و عوارض اجتماعي اعتياد روبرو بوده است .
تخمين زده مي شود كه حدود 2 ميليون نفر معادل 3 درصد از كل جمعيت ايران به نوعي از مواد مخدر استفاده مي كنند . پس از پيروزي انقلاب اسلامي به ويژه در يك دهه اخير اقدامات بسيار جدي و مؤثري در مقابله با گروههاي قاچاق و توزيع مواد مخدر صورت گرفته است . با اين حال ، افزايش شيوع اعتياد در جمعيت زنان همه و همه حقايقي هستند كه لزوم برخورد ريشه اي تر و منطقي تر با اين معضل ملي را طلب مي كنند .
نكته مهمي كه در اين مجال قصد پرداختن به آن را داريم ؛ پرداختن به مشكلات بهداشتي و بيماريهاي عفوني خطرناك است كه يك فرد معتاد را در جامعه و محيط زندان تهديد مي كنند و با توجه به ارتباط اين افراد با كل جامعه ، آنها را به منابع خطرناكي براي انتشار بيماريهاي عفوني خطرناكي چون ايدز و هپاتيت تبديل مي سازند .
ايـدز
از زماني كه نخستين مورد بيماري ايدز در سال 1981 در كشور آمريكا گزارش شد تا كنون بالغ بر 3 ميليون مورد ثابت شده بيماري ايدز از 208 كشور جهاني به سازمان جهاني بهداشت ( WHO ) گزارش شده است و به گزارش همين سازمان ، امروزه حدود 1/36 ميليون نفر انسان زنده آلوده به ويروس ايدز در جهان زندگي
مي كنند.
آمار رسمي منشر شده در انتهاي سال 1380، تعداد مبتلايان به عفونت ويروس ايدز در ايران را 3109 نفر عنوان مي كند . در حاليكه كارشناسان و متخصصين امر، اين رقم را به حدود 25 هزار نفر تخمين مي زنند
بر اساس آمارهاي جهاني ، حدود 80 درصد از عفوتنهاي ويروس ايدز از راه تماس و رابطه جنسي ، 12 درصد از طريق اعتياد تزريقي و استفاده از سرنگهاي آلوده و مشترك و 4 درصد از طريق انتقال فرآورده هاي خوني آلوده منتقل مي شوند . اين در حالي است كه متخصصين و كارشناسان معتقدند كه الگوي انتقال ويروس ايدز در كشور ما متفاوت است و برآورد مي شود كه 31 درصد از موارد ابتلا در ايران از طريق اعتياد تزريقي ، 25 درصد از راه انتقال خون و فرآورده هاي خوني آلوده و 11 درصد متفرقه انتقال مي يباند .
به اين ترتيب در مي يابيم كه افراد معتاد و به ويژه ، معتادان تزريقي به طرز فاحشي بيشتر از افراد عادي جامعه در معرض خطر آلودگي با ويروس ايدز ( HIV ) قرار دارند .
هپـاتـيت
هپاتيت به معني التهاب كبد است و 5 نوع ويروس هپاتيت D ، C ،B ،A و E شايع ترين و مهمترين علت اين بيماري به شمار مي روند .
هپاتيتهاي ويروسي شايع ترين علت بيماريهاي مزمن كبدي و سرطان كبد شناخته شده اند و سازمان بهداشت جهاني سرطان و سيروز كبدي ناشي از هپاتيت B را نهمين علت مرگ و مير در تمامي دنيا معرفي كرده است .
ويروسهاي هپاتيت نوع B وC مهمترين و خطرناكترين نوع هپاتيتهاي ويروسي را ايجاد مي كنند ودرست مانند ويروس ايدز ، اعتياد تزريقي و انتقال فرآورده هاي خوني آلوده ، مهمترين راه انتقال آنها به شمار مي روند و معتادان تزريقي ، باز هم به عنوان گروه پر خطري شناخته مي شوند كه بيش از افراد عادي جامعه در معرض آلودگي با اين نوع ويروسها قرار دارند .
در خصوص بيماري هپاتيت نوع B كه 2 ميليون نفر را در ايران مبتلا نموده است ، 3 درصد جمعيت كشور را پوشش مي دهد .
زنـدان
جرمهايي كه افراد زنداني به علت انجام آنها در زندان به سر مي برند اغلب همان رفتارهاي پر خطري هستند كه فرد را در معرض ابتلاء به بيماريهاي عفوني خطرناكي چون ايدز و هپاتيت قرار مي دهند . ( اعتياد تزريقي ، بي بند و باري جنسي ، خشونت و ... ) از سوي ديگر ، محيط زندان براي بسياري از افراد ، نخستين فرصت زندگي براي آشنايي با اعمال خلافي چون اعتياد و بي بند و باري جنسي محسوب مي شود .
با وجود تمام ممنوعيتها و مراقبتها ديده مي شود كه رفتارهاي پر خطري چون اعتياد تزريقي ، اشتراك سرنگ ، خالكوبي ، رابطه جنسي و ... در بين زندانيان از شيوع بالايي برخوردار است .
زندانيهاي معتاد در اثر پيامدهاي رواني ماده مخدر و يا در ازاي دريافت پول يا دارو گاهي تن به روابط جنسي نامشروع مي دهند . از سوي ديگر، ممنوع بودن استفاده از مواد مخدر و در دسترس نبودن وسيله مناسب تزريق گاهي افراد معتاد را مجبور مي سازد كه از هر راه و به هر شيوه اي متوسل شود تا ماده مخدر را به بدن خود برساند . ديده شده است كه در برخي موارد 15 تا 20 نفر از يك سرنگ آلوده مشترك استفاده مي كنند و استفاده از وسايل معمولي مانند مغز خودكار به يك جهت تزريق مواد مخدر چندان ناشايع نيست .
بر اساس اطلاعات موثق و تأييد شده اي كه از زندانها و مراكز بازپروري كشور به دست آمده است ، عده بسياري از ساكنان اين مراكز بخصوص در استانهاي كرمانشاه و كرمان از نظر عفونت با ويروس ايدز ، ويروس هپاتيت ، مثبت هستند .
از سوي ديگر ، زندانها ، ديگر چهار ديواريهاي بلند و جدا از جامعه به شمار نمي روند . خيلي از زندانيها دوره حبس كوتاه دارند و بسياري از آنها در دوران مرخصي و يا پس از آزادي به جامعه باز مي گردند و با جامعه در ارتباط هستند .
در تحقيقي كه در كشو رآمريكا انجام گرفت ديده شد كه 51 درصد از زندانيان و 12 ساعت پس از آزادي ، يك رابطه جنسي داشته و 11 درصد آنها در نخستين روز آزادي به تزريق مواد مخدر روي آورده اند .
يك فرد معتاد زنداني نه تنها خود در معرض آلودگي به بيماريهاي خطرناكي چون ايدز و هپاتيت قرار دارد بلكه مي تواند به عنوان يك ناقل عمل كرده و عوامل عفوني خطرناك را به داخل انتقال دهد .
اقدامات صحيح
زندان براي بسياري ، نخستين فرصت آشنايي با اعمال خلاف است . با اين حال ، براي بسياري از افراد هم اولين و تنها فرصت بهرمند شدن از امكانات بهداشتي و درماني به شمار مي رود .
كم نيستند افرادي كه فرصت معاينه و بررسي جامع و دقيق پزشكي را براي نخستين بار در زندان بدست مي آورند . پس ، پسنديده است كه ما هم از اين فرصت استفاده كرده و :
1- با آموزش صحيح آنها را از رفتارهاي پرخطر آگاه كرده و رفتارهاي سالم و صحيح را به آنها آموزش دهيم .
2- با انجام بيماريابي ، زندانيان بيمار و معتاد را در بدو ورود به زندان شناسايي كنيم .
3- زندانيهاي بيمار و معتاد را افراد نيازمندي بدانيم كه درمان كامل آنها مي تواند از خطر جدي انتشار آلودگي بين زندانيان و نيز انتقال به محيط خارج از زندان جلوگيري كند .
4- با پيگيري كارآمد زنداني پس از آزاد شدن از زندان ، از سوي آوردن مجدد وي به اعمال رفتارهاي پر خطر جلوگيري نماييم .
استراتژيهاي كاهش آسيب
در آخرين دستورالعمل انجمن طب اعتياد آمريكا ، فصل مجزايي به معرفي روشهاي كاهش آسيب در معتادان تزريقي اختصاص يافته است .
امروزه كارشناسان معتقدند كه انتظار ترك آني و اصلاح فوري و كامل از يك فرد معتاد كه با مشكلات فرهنگي ، اقتصادي و اجتماعي متعددي دست به گريبان است چندان انتظار واقع بينانه اي به نظر نمي رسد و پيشنهاد مي كنند كه با آموزش صحيح رفتارهاي كم خطر و بهداشتي لااقل از آلودگي وي با انواع بيماريهاي خطرناك و مسري جلوگيري به عمل آيد .
به اين ترتيب ، علاوه بر اينكه فرد معتاد و كل جامعه در مقابل ابتلاء و انتقال عوامل عفوني خطرناك مصون مي مانند ، خود اين تغييرات رفتاري اندك مي توانند زمينه ساز اصلاحات بزرگتر و ترك كامل ماده مخدر توسط فرد معتاد گردند .
در بسياري از كشورها امكان دستيابي فرد معتاد به سرنگ استريل چه در جامعه و چه در داخل زندان ، حتي شرايط و ضوابط خاصي وجود دارد. دسترسي فرد معتاد به داروي متادون نيز اقدام ديگري است كه كارشناسان معتقدند لااقل سبب مي گردد كه فرد معتاد از رفتار پرخطرتزريق به شيوه كم خطر تر خوردن ماده مخدر روي آورد .
به هر حال، تجربه نشان داده است كه منع كردن انسانها از يك رفتار اشتباه بدون جايگزين كردن يك رفتار صحيح ، اغلب نتيجه اي جز تلاش انسانها براي دستيابي به آن رفتار اشتباه از شيوه هايي به مراتب خطرناك تر و اشتباه تر به بار نخواهد آورد .
خلاصه
بطور خلاصه ، يك فرد معتاد در حقيقت انسان بيماري است كه به دليل مشكلات فرهنگي ، اقتصادي و اجتماعي متعدد و نيز احساس نياز شديد و ناگهاني به مصرف ماده مخدر ، بسيار در معرض انجام رفتارهاي مخرب و زيانبار قرار دارد . جمعيت معتاد و زندانهاي كشور در يك نگاه واقع بينانه و بر اساس آمارهاي متعدد داخلي و خارجي ، كانونهاي مناسبي براي ابتلاء و انتقال بيماريهاي عفوني مهم و خطرناكي چون ايدز و هپاتيت هستند و برخورد ريشه اي و كارشناسي با موضوع اعتياد و رسيدگي عاجل به وضع بهداشتي زندانهاي كشور بايد در رأس برنامه هاي سياستگزاران و دست اندركاران مربوطه قرار گيرد .
تعريف اختلالات مربوط به اعتياديا مبتني بر كميت، فراواني و يا شدت رفتارهاي مواد جويانه از طرف بيمار ميباشد ويا اينكه اصطلاح ”مصرف غير قانوني مواد“ مبناي تعريف اختلالات مربوط به اعتياد قرارميگيرد.
امروزه در محافل دانشگاهي به جاي اعتياد از وابستگي به مواد (substance dependence) نام برده ميشود، هر چند كه در ميان مردم اين بيماري ”اعتياد“ و خودبيمار به عنوان معتاد شناخته شده است.
بيمار وابسته به مواد عليرغم تجربه مشكلاتمتعدد ناشي از مصرف مواد قادر بر قطع مصرف آن نيست. مصرف مواد يك الگوي رفتاريناسازگارانه و بيمار گونه است كه بروز علائم رفتاري، رواني، شناختي و جسمي بهاختلالهاي باليني در فرد مصرف كننده منجر ميشود. اين اختلالها عبارتند از:
1- ايجاد تحمل: بيمار در دفعات بعدي مصرف مواد براي رسيدن به سطح قبلي رواني و جسمانيناشي از اثر مواد بايد مقادير بيشتري از آن را مصرف كند. 2- بروز علائم ترك: عدممصرف مواد علائم جسماني و رواني ترك مانند بيقراري، اضطراب، بيخوابي، درد عضلات،اسهال و استفراغ ظاهر ميشود. 3- تمايل بعدي: هوس، در بيشتر بيماران پس از قطعمصرف مواد وجود دارد ولي بيمار قادر به كنترل هوس و ترك مصرف اين كارنميباشد. 4- بيمار براي تهيه مواد، هزينه، وقت و سرمايههاي ديگران و خانوادهرا مصرف ميكند. 5- درپي استمرار مصرف مواد با تغييرات رواني و رفتاري در بيمار،مشاركت وي در فعاليتهاي خانوادگي، اجتماعي، تفريحي و شغلي كاسته ميشود. 6- عليرغم آگاهي بيمار از عوارض جسماني و رواني مصرف مواد، بيمار قادر به عدم استفادهاز آن نميباشد. در تعريف علمي براي اينكه فردي را بيمار وابسته به مواد بدانيملازم است حداقل 12 ماه الگوي مستمر مصرف مواد را داشته باشد. موضوعات مطرحشدهدر بالا نكات آموزشي براي بيماران، خانواده آنان و همه افراد جامعه بهويژه جواناناست. همه بايد اين نكات را بدانند، و بدانند كه حتي يكبار مصرف هم ممكن است فرد رابهسوي اين همه مشكل بكشاند.
طبقه بندي مواداعتياد آور
مواد مخدر را به اعتبارات متعددي مي توان طبقه بندي كرد. مثلا اگر آنها را به طبيعي، نيمه مصنوعي و مصنوعي گروه بندي كنيم، يا از نظر تاريخ كشت يا آشنايي بشر با آنها، كشف و ساخت دسته بندي كنيم، يا در دو گروه، يعني گروه مواد مخدري كه مصرف پزشكي دارد. يا گروه مواد مخدري كه مصرف پزشكي ندارد، دسته بندي شوند، همه درست بوده، ولي در عين حال هيچيك طبقه بندي يا تعريفي جامع و مانع نمي باشند. اگر چه متخصصيــن، طبقه بندي هايي از جنبه هاي علمي و تجربي ارائه داده اند ولي بهترين نوع گروه بندي از طرف سازمان بهداشت جهاني به عمل آمده كه طبقه بندي مواد از جهت تاثير آنها بر انسان است . این طبقه بندی به صورت زیر می باشد:
در مقابل بيماران ”وابسته“ كساني هستند كه اقدامبه مصرف ميكنند ولي با مشخصاتي كه در بالا براي بيماران وابسته به مواد ذكر شدمطابقت ندارند. در اين گروه شدت مصرف به حدي نميباشد كه وابسته تلقي شوند. اينگروه از بيماران بارها و به طور متناوب مواد مصرف ميكنند. الگوي مصرف اين دسته برخلاف گروه بالا مقاومت ناپذير نبوده و جنبه اجباري ندارد. اما بهرحال نتايج مصرف ومخرب مواد را در پي دارد. از اين موارد ميتوان غيبت از مدرسه، محل كار، درگيري باهمكاران و دوستان، عدم انجام تعهدات اجتماعي و خانوادگي، بي توجهي به فرزندان وخانواده و... را نام برد. الگوي مصرف به هر گونهاي كه باشد ميتواند با مخاطراتفيزيكي مانند مصرف مواد هنگام رانندگي و خطرهاي فراوان به دنبال آن همراه گردد. بهخاطر داشته باشيم يكبار مصرف ممكن است موجب سوءمصرف يا مصرف تفريحي شود و مصرفتفريحي موجب مصرف دائم و اعتياد شده و خطر بعدي اعتياد مصرف تزريقي و ايدزاست.
علل و عوامل مؤثر براعتياد
اعتياد يك بيماري زيست شناختي، روانشناختي و اجتماعي است. عوامل متعددي در سبب شناسي سوء مصرف و اعتياد مؤثر هستند كه در تعامل با يكديگرمنجر به شروع مصرف و سپس اعتياد ميشوند. عوامل مؤثر بر فرد، محيط فرد و عواملاجتماعي، عوامل در هم بافتهاي هستند كه بر يكديگر تأثير ميگذارند. آشنايي باعوامل زمينه ساز مستعد كننده بروز اعتياد و نيز عوامل محافظت كننده در مقابل آن ازدو جهت ضرورت دارد: 1- شناسايي افراد در معرض خطر اعتياد و اقدامهاي پيشگيرانهلازم براي آنان؛ 2- انتخاب نوع درمان و اقدامهاي خدماتي، حمايتي و مشاورهايلازم براي معتادان.
عوامل مخاطرهآميز
عوامل مخاطره آميز مصرف مواد شامل عوامل فردي، عوامل بين فردي ومحيطي و عوامل اجتماعي است.
1- از عوامل مخاطره آميز فردي ميتوان به دورهنوجواني، استعداد ارثي، صفات شخصيتي، اختلالات رواني، نگرش مثبت به مواد وموقعيتهاي پر خطر اشاره نمود. 2- از بين عوامل مخاطره آميز بين فردي و محيطينيز ميتوان عوامل مربوط به خانواده، دوستان، مدرسه و محل سكونت را نام برد. 3- از ميان عوامل مخاطره آميز اجتماعي نيز به عواملي چون فقدان قوانين و مقررات جدي ضدمواد مخدر، بازار مواد، مصرف مواد به عنوان هنجار اجتماعي، كمبود فعاليتهايجايگزين، كمبود امكانات حمايتي، مشاورهاي و درماني، توسعه صنعتي، محروميت اجتماعيـ اقتصادي اشاره نمود.
درماناعتياد
1- مرحله سم زدايي (detoxification)
نخستين گام برايبيماراني است كه وارد برنامههاي درمان و توانبخشي ترك مواد مخدر ميشوند. سادهترين راه براي سم زدايي درمان علامتي بيماران به صورت سرپايي با داروهاي مسكن،آرام بخش و خواب آور ميباشد.
2- مداخلههاي غير دارويي
با توجه به اينكهاعتياد به مواد مخدر يك بيماري مزمن و عود كننده است و عوامل و شرايط زيستي و روانيـ اجتماعي منجر به گرايش مجدد به مصرف مواد مخدر پس از تكميل دوره درماني ميشودضروري است كه مراكز درمان اعتيادپس از تكميل دوره سم زدايي براي مدتي كه احتمال عوداعتياد زياد است ارتباط مراجعان با مراكز درماني را حفظ نمايند. مطالعات مختلف نشانداده است كه ميزان عود در معتادان به الكل و مواد مخدر بسيار بالا است و سه چهارمافرادي كه دوره درمان را كامل نمودهاند در فاصله يكسال پس از تكميل درمان عود مجددداشتهاند. درمانهاي غير دارويي با هدف مداخلههايي مانند تغيير نگرشهاي نادرست فردمعتاد، آموزش مهارتهاي لازم براي مقابله با عوارض جسمي و رواني ترك و تحمل بهترآنها و مداخله در محيط بيمار با درگير نمودن خانواده در راستاي درمان بيمار و ايجاديك شبكه اجتماعي حمايت از وي و در نهايت كمك در جهت يادگيري مهارتهاي شناختي وحرفهاي لازم در پيدا كردن شغل مناسب و قابل قبول وي و يا انجام بهتر وظايف شغليخود ميباشد. سرانجام بازگشت به جامعه به عنوان يك فرد عادي و بهرهگيري از يكزندگي معمول با لذات واقعي آن است. بيمار و خانواده بهخاطر داشته باشند كه قادرنيستند به تنهايي اينهمه كار انجام دهند. روانپزشك، پزشكان عمومي آموزشديده،روانشناسان باليني، مشاوران، مددكاران و پرستاران متخصص در اين رشته لازم است حتماًدر كار درمان همراه نظارت داشته باشند.
اعتياد ايدز و هپاتيت درزندان
اعتياد ، سالها تنها به عنوان يك « جرم » شناخته مي شد و فرد معتاد را صرفاً يك « مجرم » مي شناختند . تحقيقات جامعي كه به ويژه در دانشگاه « يل » انجام گرفت بروز تغييرات شيميايي و حتي ، فيزيكي در بافت مغز افراد معتاد را به اثبات رساند و كارشناسان ، امروزه اعتياد را يك بيماري مزمن و عود كننده مي شناسند كه به صورت حمله هاي متناوب « احساس نياز » و « مصرف » ماده مخدر تظاهر مي يابد . متأسفانه به نظر مي رسد كه در برخورد با معضلات و مشكلاتي كه اهميتي به مراتب كمتر از اعتياد دارند منطقي تر برخورد مي شود . عذر يك فرد سيگاري كه با قيافه حق به جانب ادعا مي كند كه « مجبور است » سيگار بكشد ؛ به راحتي پذيرفته مي شود و خيلي مؤدبانه از او مي خواهند كه در محل مجزايي به استعمال دخانيات مشغول شود .
اين در حالي است كه نگاه صرفاً مجرمانه به شخص معتاد ، از او تنها و تنها انتظار « ترك » و آن هم « خيلي فوري » دارد . دكتر آلن لشنر «Alan Leshner » دبير انستيتو ملي مبارزه با مواد مخدر معتقد است كه هيچ نيازي در انسان ، قوي تر و شديدتر از احساس نياز يك معتاد به مصرف مواد مخدر نيست .
اعتياد در ايران
كشور اسلامي ايران به علت قرار داشتن در شاهراه ترانزيت مواد مخدر و نيز جايگاه نسبتاً موجه مصرف ترياك در فرهنگ ايراني ، همواره با خطر و عوارض اجتماعي اعتياد روبرو بوده است .
تخمين زده مي شود كه حدود 2 ميليون نفر معادل 3 درصد از كل جمعيت ايران به نوعي از مواد مخدر استفاده مي كنند . پس از پيروزي انقلاب اسلامي به ويژه در يك دهه اخير اقدامات بسيار جدي و مؤثري در مقابله با گروههاي قاچاق و توزيع مواد مخدر صورت گرفته است . با اين حال ، افزايش شيوع اعتياد در جمعيت زنان همه و همه حقايقي هستند كه لزوم برخورد ريشه اي تر و منطقي تر با اين معضل ملي را طلب مي كنند .
نكته مهمي كه در اين مجال قصد پرداختن به آن را داريم ؛ پرداختن به مشكلات بهداشتي و بيماريهاي عفوني خطرناك است كه يك فرد معتاد را در جامعه و محيط زندان تهديد مي كنند و با توجه به ارتباط اين افراد با كل جامعه ، آنها را به منابع خطرناكي براي انتشار بيماريهاي عفوني خطرناكي چون ايدز و هپاتيت تبديل مي سازند .
ايـدز
از زماني كه نخستين مورد بيماري ايدز در سال 1981 در كشور آمريكا گزارش شد تا كنون بالغ بر 3 ميليون مورد ثابت شده بيماري ايدز از 208 كشور جهاني به سازمان جهاني بهداشت ( WHO ) گزارش شده است و به گزارش همين سازمان ، امروزه حدود 1/36 ميليون نفر انسان زنده آلوده به ويروس ايدز در جهان زندگي مي كنند.
آمار رسمي منشر شده در انتهاي سال 1380، تعداد مبتلايان به عفونت ويروس ايدز در ايران را 3109 نفر عنوان مي كند . در حاليكه كارشناسان و متخصصين امر، اين رقم را به حدود 25 هزار نفر تخمين مي زنند
بر اساس آمارهاي جهاني ، حدود 80 درصد از عفوتنهاي ويروس ايدز از راه تماس و رابطه جنسي ، 12 درصد از طريق اعتياد تزريقي و استفاده از سرنگهاي آلوده و مشترك و 4 درصد از طريق انتقال فرآورده هاي خوني آلوده منتقل مي شوند .
اين در حالي است كه متخصصين و كارشناسان معتقدند كه الگوي انتقال ويروس ايدز در كشور ما متفاوت است و برآورد مي شود كه 31 درصد از موارد ابتلا در ايران از طريق اعتياد تزريقي ، 25 درصد از راه انتقال خون و فرآورده هاي خوني آلوده و 11 درصد متفرقه انتقال مي يباند .
به اين ترتيب در مي يابيم كه افراد معتاد و به ويژه ، معتادان تزريقي به طرز فاحشي بيشتر از افراد عادي جامعه در معرض خطر آلودگي با ويروس ايدز ( HIV ) قرار دارند .
هپـاتـيت
هپاتيت به معني التهاب كبد است و 5 نوع ويروس هپاتيت D ، C ،B ،A و E شايع ترين و مهمترين علت اين بيماري به شمار مي روند .
هپاتيتهاي ويروسي شايع ترين علت بيماريهاي مزمن كبدي و سرطان كبد شناخته شده اند و سازمان بهداشت جهاني سرطان و سيروز كبدي ناشي از هپاتيت B را نهمين علت مرگ و مير در تمامي دنيا معرفي كرده است .
ويروسهاي هپاتيت نوع B وC مهمترين و خطرناكترين نوع هپاتيتهاي ويروسي را ايجاد مي كنند ودرست مانند ويروس ايدز ، اعتياد تزريقي و انتقال فرآورده هاي خوني آلوده ، مهمترين راه انتقال آنها به شمار مي روند و معتادان تزريقي ، باز هم به عنوان گروه پر خطري شناخته مي شوند كه بيش از افراد عادي جامعه در معرض آلودگي با اين نوع ويروسها قرار دارند .
در خصوص بيماري هپاتيت نوع B كه 2 ميليون نفر را در ايران مبتلا نموده است ، 3 درصد جمعيت كشور را پوشش مي دهد .
زنـدان
جرمهايي كه افراد زنداني به علت انجام آنها در زندان به سر مي برند اغلب همان رفتارهاي پر خطري هستند كه فرد را در معرض ابتلاء به بيماريهاي عفوني خطرناكي چون ايدز و هپاتيت قرار مي دهند . ( اعتياد تزريقي ، بي بند و باري جنسي ، خشونت و ... ) از سوي ديگر ، محيط زندان براي بسياري از افراد ، نخستين فرصت زندگي براي آشنايي با اعمال خلافي چون اعتياد و بي بند و باري جنسي محسوب مي شود .
با وجود تمام ممنوعيتها و مراقبتها ديده مي شود كه رفتارهاي پر خطري چون اعتياد تزريقي ، اشتراك سرنگ ، خالكوبي ، رابطه جنسي و ... در بين زندانيان از شيوع بالايي برخوردار است .
زندانيهاي معتاد در اثر پيامدهاي رواني ماده مخدر و يا در ازاي دريافت پول يا دارو گاهي تن به روابط جنسي نامشروع مي دهند . از سوي ديگر، ممنوع بودن استفاده از مواد مخدر و در دسترس نبودن وسيله مناسب تزريق گاهي افراد معتاد را مجبور مي سازد كه از هر راه و به هر شيوه اي متوسل شود تا ماده مخدر را به بدن خود برساند . ديده شده است كه در برخي موارد 15 تا 20 نفر از يك سرنگ آلوده مشترك استفاده مي كنند و استفاده از وسايل معمولي مانند مغز خودكار به يك جهت تزريق مواد مخدر چندان ناشايع نيست .
بر اساس اطلاعات موثق و تأييد شده اي كه از زندانها و مراكز بازپروري كشور به دست آمده است ، عده بسياري از ساكنان اين مراكز بخصوص در استانهاي كرمانشاه و كرمان از نظر عفونت با ويروس ايدز ، ويروس هپاتيت ، مثبت هستند .
از سوي ديگر ، زندانها ، ديگر چهار ديواريهاي بلند و جدا از جامعه به شمار نمي روند . خيلي از زندانيها دوره حبس كوتاه دارند و بسياري از آنها در دوران مرخصي و يا پس از آزادي به جامعه باز مي گردند و با جامعه در ارتباط هستند .
در تحقيقي كه در كشو رآمريكا انجام گرفت ديده شد كه 51 درصد از زندانيان و 12 ساعت پس از آزادي ، يك رابطه جنسي داشته و 11 درصد آنها در نخستين روز آزادي به تزريق مواد مخدر روي آورده اند .
يك فرد معتاد زنداني نه تنها خود در معرض آلودگي به بيماريهاي خطرناكي چون ايدز و هپاتيت قرار دارد بلكه مي تواند به عنوان يك ناقل عمل كرده و عوامل عفوني خطرناك را به داخل انتقال دهد .
اقدامات صحيح
زندان براي بسياري ، نخستين فرصت آشنايي با اعمال خلاف است . با اين حال ، براي بسياري از افراد هم اولين و تنها فرصت بهرمند شدن از امكانات بهداشتي و درماني به شمار مي رود .
كم نيستند افرادي كه فرصت معاينه و بررسي جامع و دقيق پزشكي را براي نخستين بار در زندان بدست مي آورند . پس ، پسنديده است كه ما هم از اين فرصت استفاده كرده و :
1- با آموزش صحيح آنها را از رفتارهاي پرخطر آگاه كرده و رفتارهاي سالم و صحيح را به آنها آموزش دهيم .
2- با انجام بيماريابي ، زندانيان بيمار و معتاد را در بدو ورود به زندان شناسايي كنيم .
3- زندانيهاي بيمار و معتاد را افراد نيازمندي بدانيم كه درمان كامل آنها مي تواند از خطر جدي انتشار آلودگي بين زندانيان و نيز انتقال به محيط خارج از زندان جلوگيري كند .
4- با پيگيري كارآمد زنداني پس از آزاد شدن از زندان ، از سوي آوردن مجدد وي به اعمال رفتارهاي پر خطر جلوگيري نماييم .
استراتژيهاي كاهش آسيب
در آخرين دستورالعمل انجمن طب اعتياد آمريكا ، فصل مجزايي به معرفي روشهاي كاهش آسيب در معتادان تزريقي اختصاص يافته است .
امروزه كارشناسان معتقدند كه انتظار ترك آني و اصلاح فوري و كامل از يك فرد معتاد كه با مشكلات فرهنگي ، اقتصادي و اجتماعي متعددي دست به گريبان است چندان انتظار واقع بينانه اي به نظر نمي رسد و پيشنهاد مي كنند كه با آموزش صحيح رفتارهاي كم خطر و بهداشتي لااقل از آلودگي وي با انواع بيماريهاي خطرناك و مسري جلوگيري به عمل آيد .
به اين ترتيب ، علاوه بر اينكه فرد معتاد و كل جامعه در مقابل ابتلاء و انتقال عوامل عفوني خطرناك مصون مي مانند ، خود اين تغييرات رفتاري اندك مي توانند زمينه ساز اصلاحات بزرگتر و ترك كامل ماده مخدر توسط فرد معتاد گردند .
در بسياري از كشورها امكان دستيابي فرد معتاد به سرنگ استريل چه در جامعه و چه در داخل زندان ، حتي شرايط و ضوابط خاصي وجود دارد. دسترسي فرد معتاد به داروي متادون نيز اقدام ديگري است كه كارشناسان معتقدند لااقل سبب مي گردد كه فرد معتاد از رفتار پرخطرتزريق به شيوه كم خطر تر خوردن ماده مخدر روي آورد .
به هر حال، تجربه نشان داده است كه منع كردن انسانها از يك رفتار اشتباه بدون جايگزين كردن يك رفتار صحيح ، اغلب نتيجه اي جز تلاش انسانها براي دستيابي به آن رفتار اشتباه از شيوه هايي به مراتب خطرناك تر و اشتباه تر به بار نخواهد آورد .
خلاصه
بطور خلاصه ، يك فرد معتاد در حقيقت انسان بيماري است كه به دليل مشكلات فرهنگي ، اقتصادي و اجتماعي متعدد و نيز احساس نياز شديد و ناگهاني به مصرف ماده مخدر ، بسيار در معرض انجام رفتارهاي مخرب و زيانبار قرار دارد . جمعيت معتاد و زندانهاي كشور در يك نگاه واقع بينانه و بر اساس آمارهاي متعدد داخلي و خارجي ، كانونهاي مناسبي براي ابتلاء و انتقال بيماريهاي عفوني مهم و خطرناكي چون ايدز و هپاتيت هستند و برخورد ريشه اي و كارشناسي با موضوع اعتياد و رسيدگي عاجل به وضع بهداشتي زندانهاي كشور بايد در رأس برنامه هاي سياستگزاران و دست اندركاران مربوطه قرار گيرد .
افزايش درصد اعتياد در سنين پايين كشور
نتايج يك تحقيق نشان ميدهد كه درصد اعتياد در سنين پايين در ايران رو به افزايش است
اين تحقيق توسط دكتر «عبدالرضا عزيزي» پزشك و درمانگر اعتياد، از بررسي شرح حال دوهزار فرد معتاد منتج شده و در آن رويكرد به اعتياد، به عنوان يك بيماري كه مستلزم درمان است، معرفي شده است.
محقق در اين پژوهش متوسط سن شروع اعتياد را ۲۴ سال ذكر كرده و افزوده است: از اين افراد بيش از ۵۱ درصد بين ۲۰ تا ۴۰ سال و ۴۵ درصد زير ۲۰ سال سن داشتهاند. به اعتقاد وي مهمترين عامل اعتياد به مواد مخدر در ايران و بهويژه در بين جوانان، ريشه در اعتقادات و فرهنگ مردم دارد كه معضلات اقتصادي، بيكاري و نبود امنيت شغلي آن را تشديد ميكند.
در اين تحقيق همچنين به نقش خانواده به عنوان اصليترين مراكز كنترل رفتار فردي اشاره شده كه گاهي با آسيبپذير شدن خود، عاملي براي گرايش جوانان به اعتياد ميشود.
محقق معتقد است اين محيط در ايران طي چند سال اخير به علت اختلال در روابط والدين با فرزندان از جمله به سبب گرفتاري پدر، مادر و يا اعتياد آنها، متزلزل و ثبات آن با چالش روبهرو شده است.
دسترسي آسان به مواد مخدر در ايران (بهخاطر همجواري با افغانستان و در مسير قاچاق بودن)، عدم يك برنامه مدون و پايدار براي پيشگيري از اعتياد، كمبود امكانات تفريحي، ورزشي و سركوب برخي از خواستههاي طبيعي جوانان از جمله علل ذكر شده براي گرايش آنان به استعمال مواد مخدر است.
طبق نتايج اين پژوهش، دوستان و محيط نامناسب عامل رويآوري ۶۰ درصد افراد به مواد مخدر است و اين عامل خود در بازگشت به اعتياد همچنان پررنگترين عامل محسوب ميشود.
در اين پژوهش ۱۷ درصد معتادان درمان بيماريهاي بعضاً پيش پاافتاده مانند سرماخوردگي، دردهاي مفصلي، دردهاي عصبي و آرتروز را عامل استفاده از مواد مخدر ذكر كردهاند، كه به اعتقاد محقق اين نشانگر ميزان تاثير باورها و ضعف فرهنگي در خصوص مراجعه و اعتماد به پزشك است.
همچنين بسياري به اين علت كه در هنگام ترك اعتياد اذيت شدهاند، به مصرف مجدد روي آوردهاند كه اين ميتواند نتيجه خوددرماني و يا عدم درمان صحيح از سوي درمانگر باشد.
در اين پژوهش درخصوص نوع مواد مصرفي و ميزان آن توسط معتادان آمده است: سيگار، اولين ماده مصرفي در ۱۹/۷۳ درصد افراد است و اين معتادان قبل از اعتياد به مواد مخدر، سيگار مصرف ميكردهاند.
همچنين در اين تحقيق به بالا بودن مصرف «ترياك» در كشور اشاره شده است: نوع مصرف در ۳۴/۶۷ درصد بيماران ترياك، در ۳۸/۲۰ درصد افراد شيره ترياك و در ۱۲/۱۲ درصد معتادان هرويين است. نزديك به ۴۰ درصد افراد تجربه استعمال حشيش و ۵۰ درصد تجربه نوشيدن مشروبات الكلي را داشتهاند.
از ديگر يافتههاي اين پژوهش، حصول يك رابطه معنيدار و معكوس بين ميزان تحصيلات و اعتياد است. به اين معنا كه افراد تحصيلكرده كمتر دچار اعتيار به مواد مخدر ميشوند و بيش از ۹۰ درصد اين بيماران بيسواد بوده يا داراي تحصيلات ديپلم و زيرديپلم هستند.
در اين پژوهش در خصوص انگيزههاي ترك اعتياد آمده است: بيش از ۶۰ درصد از معتادان با اعلام انزجار از ادامه اين روند و خسته شدن از وضعيت فعلي، براي ترك اعتياد اقدام ميكنند.
درمان نامناسب اعتياد توسط پزشكان ناوارد و ايجاد عوارض سوء براي فرد، ترس از اطلاعيافتن خانواده از اعتياد فرد در هنگام ترك اعتياد و ناتواني افراد در شناسايي پزشكان رازدار و معتمد، از جمله عواملي ذكر شده كه باعث ميشود فرد عليرغم ميلش به مصرف موادمخدر ادامه دهد
نقش فعاليت هاي بدني در درمان اعتياد
اعتياد در مراحل نسبتا پيشرفته خود سبب مي گردد تا فرد معتاد انساني بي هدف و بدون برنامه شده ساعت هاي خواب و بيداريش نامنظم شود اينكه چه بخورد چه بپوشد ديگر برايش مهم نيست اين موضوع كه چه كار انجام دهد و كجا برود اهميتش را ازدست مي دهد لذا لازم است فرد ترك كرده با كمك خودش برنامه ريزي وهدفش را تعيين كند زيرا نداشتن برنامه مشخص موجب سرگرداني فكري فرد شده و اين خود عاملي جهت عوداعتياداست فردي كه اعتياد را ترك كرده بايد برنامه روزانه اش را مشخص باشد مثلا در اوايل جهت تقويت جسم و يا پرورش عضلات و اندام ها برنامه ريزي كند در ورزش هاي صبحگاهي شركت كرده و راهپيمائي ساده و يادويدن ملايم داشته باشد و يكي از راههاي اساس جهت مبارزه با كسالت بي حوصلگي در معتادان ورزش كردن وفعاليتهاي بدني هدف دار و يا پرداختن به كار و تفريحات سالم است پس بايد فعاليت هاي بدني را هدف دار نمود و مرتبا تغييرات جسماني كه در حقيقت نشان دهنده بهبودي بيشتر است كنترل نمود فرد ترك كرده بايد روز به روزشاداب تر و سر حال تر گردد پرداختن به كار تفريح در مناطق ييلاقي و خوش آب وهوا همچنين قدم زدن درپارك ها فضاي سبز و باغ ها رفتن به سينماها و نمايشگاها باز ديد ازبستگان و دوستان سبب مي گردد فرد معتاد ترك كرده مجددا با افراد جامعه و فعاليتها و تفريحات موجود در آن آشتي كرده و در كنار ديگران بودن به او كمك مي كند تا بتواند دوره درمان را بهتر طي نموده و رفته رفته به زندگي عادي برگردد و فرد قادر خواهد بود زندگي وكارها را بدون مصرف مواد مخدر انجام دهد و اين اولين احساس مثبت در بيماراست كه باعث تداوم و استمراربهبودي در وي خواهد شد.
تفاوت عادت و اعتياد
عـادت » و « اعتــياد » دو اصطلاح و عنواني هستندكه در افكار عمومي به غلط مشابه و معادل هم در نظر گرفته ميشوند در صورتيـكه اختلاف كلي و اساسي با هم دارند . « عادت » در اصل عبارتست از تطابق موجود زنده با محيط زيـست يا شرايـط جديد و بيسابقه كه در انسان انواع مختلف وجود داشته و در كتاب « معماي عادت » طرح جديـدي در مورد تعريف و تقسيمبندي آن ارئه گشته و « عادت » بر چهار گروه اصلي بشرح زير تقسيم شدهاند :
اول - « عادت روحي » كه عبارتست از تطابق روحي و معنوي با مسائل و موضوعات و كليه پديدههاي جديد و بيسابقهايـكه با آنها انس و عادتي از پيش وجود نداشته تا آثار معنـوي حاد آنها از بين برود ؛ از قبيل خبر خوش يا ناخوش مهمي كه در ابتدا انـسان را بشدت متأثـر نموده و تحت تأثير خود قرار ميـدهد ، مانند اثرات خبر فوت پدر يا مادر و نزديكان مورد علاقه يا خبر موفقيت در كنكور ورودي دانشگاه و يا خبر اصابت جايـزه بزرگي در قرعهكشي و غيـره . به مرور زمان كه خبر كهنه ميـشود ( انسان ضـمن انس گرفتن به آن عادت كرده ) اثرات رواني آن از بين ميرود .
دوم - « عادت عضوي » عبارتست از عادت دادن عضوي از اعضاء بدن بكار و فعاليت منظم و مداوم غيرارادي معيني كه قبلاً از روي علم و آگاهي و دخالت شـعور و اراده انسان صورت ميگرفته ولي پس از تمرين و تكرار كافي ميتواند بطور خودبخودي و غير ارادي و ناآگاه نيز انجام گيرد ، مانند عادت دادن انگشتان به حروف ماشين تايپ يا عادت دادن دستها و پاها بكارهاي معيني مانند دوچرخه سواري و راننـدگي يا به هنرها و صنايع .
سوم - « عادت غريزي » عبارتست از عادت عضوي مشخصي كه به اقتضـاي فطري و ناآموخته از بدو حيات در اعضاء وسـلولها و نسوج معيني بوجود آمده و همان خـصوصيات عادت نامبرده دو فوق را داراست مانند كار قلب و كليـهها و ريـهها و فعاليتهاي دروني اعـضاء و نـسوج و سلولهاي داخلي بدن كه بطور غير ارادي و منظم انجام ميگيرد .
چهارم - « عـادت حياتي » عبارتست از تـطابق بدن مـوجود زنده ( تطابق بيولوژيكي ) با شرايط جديد محيط زندگي بخصوص از نظر عوامل فيزيكي وشيمايي مانند تـطابق بدن با گرما و سرما ( عامل فيزيكي ) يا با رژيمهاي غذائي و داروئي مختلف ( عامل شيـميائي ) يـا با آب و هواهاي مختلف ( عامل فيـزيكي و شيميائي توأم ) .
در استعمال دارو بمدت دراز ( و هر نوع تركيبات شيـميائي مختلف در حد تحمل بدن ) نوعي تطابق بيـولوژيكي بوجود ميآيد كه در صورت قطع استعمال آن دارو يا ماده شيميائي معين و بخصوص ( مانند استعمال طولاني داروهاي مسـكن يا خواب آور ) ممكنست اختلالات فيزيكي و شيميائي و بدنبال آن اختلالات فيـزيولوژيكي و بيولوژيـكي محسوس و گاهي غيرقابل تحمل در شخص بوجود آيد زيرا بدن در اثر عادت به آن دارو و تطابق با شرايـط مربوط بمصرف آن به يك اعتدال مجازي موقتي رسيـده كه با حذف آن ، اعتدال بدن بر هم ميخورد و شخص موقتاًتحت فشار خاصي قرار ميگيرد زيرا بدن مستقيماً به آن دارو عادت كرده و خو گرفته است كه ايـن امر در مورد مواد مخدر بسيـار سخت و از تمام انواع عادات بيـولوژيكي ياحياتي ( تطابق بيـولوژيكي ) دردناكتر و غيرقابل تحملتر است .
« اعتيـاد » عبارتست از تطابق بدن با هر دارو يا ماده شيميائي خارجي غيرلازمي بمدت طولاني كه يكي از انواع عادات حياتي يا عادات بيولوژيـكي محسوب ميگردد . استعمال مداوم و طولاني مواد مخدر منجر به ايـجاد سختتريـن انواع عادات حيـاتي در بدن ميشود كه همان « اعتيـاد به مواد مخدر » ميـباشد .
تـريـاك يا تغيير « عـادت » عموماً سهلتر و سريعتر و بـدون عوارض سخت بوده و به مانند ترك اعتياد با مـشكلات بزرگ روبرو نميگردد ، در حاليكه « اعـتياد » علاوه بر لطمات سنگين جاني و خـسارات مالي بسيـار و آماده كردن بـدن به انـواع بيـماريهاي جسمي و روحي گوناگون ، از نظر تـرك و رهائي با مشكلات بزرگ و گاهي با زحمات و مشقات و سختـيها و نامـلايمات بيشتري همراه است ولي البته نبايد فراموش كنيم كه « ترك اعتــياد غير ممكن نيست » و چون عنوان « اعتــياد » از طرفي اكثراً با « عادت »قابل اشتباه بوده و در تمام موارد نميتواند مطابق با واقعيـت امر در استعمال طولاني داروهاي مختلف و مواد ، صدق و تطابق نمايـد از اينروست كه در سالهاي اخير از طرف محافل علمي و پزشكي تعاريف ديگري انتخاب گرديده كه بيش از هعمه تعاريـف سازمان بهداشت جهاني كاملتر و جامعتر و مطمئنتر و نيز قابل استفاده در تمام جهات استعمال مداوم داروها ( اعم از مخدر و غيره ) بوده و آن انتخاب عنوان « وابستگي به دارو » است.
اعتياد يك بيماري زيست شناختي، روانشناختي و اجتماعي است عوامل متعددي در اتيولوژي سوء مصرف و اعتياد موثر هستند كه در تعامل با يكديگر منجر به شروع مصرف و سپس اعتياد مي شوند. عوامل موثر بر فرد، محيط فرد و كليه علل و عوامل درهم بافته اي هستند كه بر يكديگر تاثير مي گذارند. درك كليه علل و عوامل زمينه اي موجب مي شود تا روند پيشگيري، شناسايي، درمان و پيگيري به طور هدفمند طرح ريزي شود.
بنابراين، آشنايي با عوامل زمينه ساز مستعد كننده در مقابل آن از دو جهت ضرورت دارد:
1- شناسايي افراد در معرض خطر اعتياد و اقدامهاي پيشگيرانه لازم براي آنان؛
2- انتخاب نوع درمان و اقدامهاي خدماتي، حمايتي و مشاوره اي لازم براي معتادان.
عوامل مخاطره آميز
عوامل مخاطره آميز مصرف مواد شامل عوامل فردي، عوامل بين فردي و محيطي و عوامل اجتماعي است.
عوامل مخاطره آميز فردي
□ دوره نوجواني □ استعداد ارثي
□ صفات شخصيتي:
● صفات ضد اجتماعي● پرخاشگري ● اعتماد به نفس پايين
□ اختلالهاي رواني:
● افسردگي اساسي ● فوبي
□ نگرش مثبت به مواد
□ موقعيتهاي مخاطره آميز:
● ترك تحصيل ● بي سرپرستي
□ تاثير مثبت مواد بر فرد
در اينجا به شرح هر يك از عوامل فوق مي پردازيم:
دوره نوجواني
مخاطره آميز ترين دوران زندگي از نظر شروع به مصرف مواد دوره نوجواني است. نوجواني دوره انتقال از كودكي به بزرگسالي و كسب هويت فردي و اجتماعي است. در اين دوره، ميل به استقلال و مخالفت با والدين به اوج مي رسد و نوجوان براي اثبات بلوغ و فرديت خود ارزشهاي خانواده را زير سوال مي برد و سعي در ايجاد و تحليل ارزشهاي جديد خود دارد. مجموعه اين عوامل، علاوه بر حس كنجكاوي و نياز به تحرك، تنوع و هيجان، فرد را مستعد مصرف مواد مي نمايد.
ژنتيك
شواهد مختلفي از استعداد ارثي اعتياد به الكل و مواد وجود دارد. تاثير مستقيم عوامل ژنتيكي عمدتاً از طريق اثرات فارماكوكينتيك و فاركوديناميك مواد در بدن مي باشد كه تعيين كننده تاثير ماده بر فرد است. برخي از عوامل مخاطره آميز ديگر نيز تحت نفوذ عوامل ژنتيكي هستند مانند برخي اختلالهاي شخصيتي و رواني و عملكرد نامناسب تحصيلي ناشي از اختلالهاي يادگيري.
صفات شخصيتي
عوامل مختلف شخصيتي با مصرف مواد ارتباط دارند. از اين ميان، برخي از صفات بيشتر پيش بيني كننده احتمال اعتياد هستند و به طور كلي فردي را تصوير مي كنند كه با ارزشها يا ساختارهاي اجتماعي مانند خانواده، مدرسه و مذهب پيوندي ندارد و يا از عهده انطباق، كنترل يا ابراز احساسهاي دردناكي مثل احساس گناه، خشم و اضطراب بر نمي آيد. اين صفات عبارتند از: عدم پذيرش ارزشهاي سنتي و رايج، مقاومت در مقابل منابع قدرت، نياز شديد، احساس فقدان كنترل بر زندگي خود، اعتماد به نفس پايين، فقدان مهارت در برابر پيشنهادهاي خلاف ديگران، فقدان مهارتهاي اجتماعي و انطباقي. از آنجا كه اولين مصرف مواد، معمولاً از محيطهاي اجتماعي شروع مي شود هر قدر فرد قدرت تصميم گيري و مهارت ارتباطي بيشتري داشته باشد، بهتر مي تواند در مقابل فشار همسالان مقاومت كند.
اختلالهاي رواني
در حدود 70 درصد موارد، همراه با اعتياد اختلالهاي ديگر روانپزشكي نيز وجود دارد. شايع ترين تشخيصها عبارتند از: افسردگي اساسي، اختلال شخصيت ضد اجتماعي، فوبي، ديس تايمي، اختلال وسواسي- جبري، اختلال پانيك، مانيا، اسكيزوفرني.
نگرش مثبت به مواد
افرادي كه نگرشها و باورهاي مثبت و يا خنثي به مواد مخدر دارند، احتمال مصرف و اعتيادشان بيش از كساني است كه نگرشهاي منفي دارند. اين نگرشهاي مثبت معمولاً عبارتند از: كسب بزرگي و تشخص، رفع دردهاي جسمي و خستگي، كسب آرامش رواني، توانايي مصرف مواد بدون ابتلا به اعتياد.
موقعيتهاي مخاطره آميز فردي
بعضي از نوجوانان و جوانان در موقعيتها يا شرايطي قرار دارند كه آنان را در معرض خطر مصرف مواد قرار مي دهد. مهمترين اين موقعيتها عبارتند از: در معرض خشونت قرار گرفتن در دوران كودكي و نوجواني، ترك تحصيل، بي سرپرستي يا بي خانماني، فرار از خانه، معلوليت جسمي، ابتلا به بيماريها يا دردهاي مزمن. حوادثي مانند از دست دادن نزديكان يا بلاياي طبيعي ناگهاني نيز ممكن است منجر به واكنشهاي حاد رواني شوند. در اين حالت فرد براي كاهش درد و رنج و انطباق با آن از مواد استفاده مي كند.
تاثير مواد بر فرد
اين متغير وقتي وارد عمل مي شود كه ماده حداقل يك بار مصرف شده باشد. چگونگي تاثير يك ماده بر فرد، تابع خواص ذاتي ماده مصرفي و تعامل آن با فرد و موقعيت فرد مصرف كننده است. تاثير مواد بر فرد مصرف كننده، به ميزان قابل توجهي، به مشخصات او بستگي دارد. اين مشخصات عبارتند از: شرايط جسمي فرد، انتظار فرد از مواد، تجربيات قبلي تاثير مواد و مواد ديگري كه هم زمان مصرف شده اند. مواد مختلف نيز تاثيرهاي متفاوتي بر وضعيت فيزيولوژيك و رواني فرد دارند، مثلاً: هروئين و كوكائين سرخوشي شديد، الكل آرامش و نيكوتين مختصري هشياري و آرامش ايجاد مي كند.
عوامل مخاطره آميز بين فردي و محيطي
□ عوامل مربوط به خانواده:
● غفلت از فرزندان ● وجود الگوي نامناسب در خانواده ● خانواده آشفته
□ عوامل مربوط به دوستان:
● دوستان مصرف كننده مواد
□ عوامل مربوط به مدرسه:
● فقدان محدوديت ● فقدان حمايت
□ عوامل مربوط به محل سكونت:
● شيوع خشونت و اعمال خلاف
عوامل مربوط به خانواده
خانواده اولين مكان رشد شخصيت، باورها و الگوهاي رفتاري فرد است. خانواده علاوه بر اينكه، محل حفظ و رشد افراد و كمك به حل استرس و پاتولوژي است، منبعي براي تنش، شكل و اختلال نيز مي باشد. نا آگاهي والدين، ارتباط ضعيف والدين و كودك، فقدان انضباط در خانواده، خانواده متشنج يا آشفته و از هم گسيخته، احتمال ارتكاب به انواع بزهكاريها مانند سوء مصرف مواد را افزايش مي دهد. همچنين والديني كه مصرف كننده مواد هستند باعث مي شوند فرزندان با الگوبرداري از رفتار آنان مصرف مواد را يك رفتار بهنجار تلقي و رفتار مشابهي پيشه كنند.
تاثير دوستان
تقريباً در 60 درصد موارد، اولين مصرف مواد به دنبال تعارف دوستان رخ مي دهد. ارتباط و دوستي با همسالان مبتلا به سوء مصرف مواد، عامل مستعد كننده قوي براي ابتلاي نوجوانان به اعتياد است. مصرف كنندگان مواد، براي گرفتن تاييد رفتار خود از دوستان، سعي مي كنند آنان را وادار به همراهي با خود نمايند. گروه«همسالان» به خصوص، در شروع شروع مصرف سيگار و حشيش بسيار موثر هستند. بعضي از دوستيها، صرفاً حول محور مصرف مواد شكل مي گيرد. نوجوانان به تعلق به يك گروه نيازمندند و اغلب پيوستن به گروههايي كه مواد مصرف مي كنند، بسيار آسان است. هر چند پيوند فرد با خانواده، مدرسه و اجتماعات سالم كمتر باشد، احتمال پيوند او با اين قبيل گروهها بيشتر مي شود.
عوامل مربوط به مدرسه
از آنجا كه مدرسه بعد از خانواده، مهم ترين نهاد آموزشي و تربيتي است، مي تواند از راههايي زير زمينه ساز مصرف مواد در نوجوانان باشد:
بي توجهي به مصرف مواد و فقدان محدوديت يا مقررات جدي منع مصرف در مدرسه، استرسهاي شديد تحصيلي و محيطي، فقدان حمايت معلمان و مسئولان از نيازهاي عاطفي و رواني به خصوص به هنگام بروز مشكلات و طرد شدن از طرف آنان.
عوامل مربوط به محل سكونت
عوامل متعددي در محيط مسكوني مي تواند موجب گرايش افراد به مصرف مواد شود: فقدان ارزشهاي مذهبي و اخلاقي، شيوع خشونت و اعمال خلاف، وفور مشاغل كاذب، آشفتگي و ضعف همبستگي بين افراد محل و حاشيه نشيني از جمله اين عوامل هستند.
عوامل مخاطره آميز اجتماعي
□ فقدان قوانين و مقررات جدي ضد مواد مخدر
□ بازار مواد
□ مصرف مواد به عنوان هنجار اجتماعي
□ كمبود فعاليتهاي جايگزين
□ كمبود امكانات حمايتي، مشاوره اي و درماني
□ توسعه صنعتي، محروميت اجتماعي- اقتصادي
مشخصات فردي و عوامل محيطي بخشي از علل اعتياد هستند و بخش ديگر را بازارهاي بين المللي مواد و عوامل اجتماعي- اقتصادي حاكم بر جامعه تشكيل مي دهند. اين عوامل عبارتند از:
قوانين
فقدان قوانين جدي منع توليد، خريد و فروش، حمل و مصرف مواد، موجب وفور و ارزاني آن مي شود.
بازار مواد
ميزان مصرف مواد، با قيمت آن نسبت معكوس دارد. هر چه قيمت مواد كاهش يابد، تعداد افرادي كه بتوانند آن را تهيه كنند افزايش مي يابد. همچنين سهل الوصول بودن مواد به تعداد مصرف كنندگان آن مي افزايد.
مصرف مواد به عنوان هنجار اجتماعي
در جوامعي كه مصرف مواد نه تنها ضد ارزش تلقي نمي شود، بلكه جزيي از آداب و سنن جامعه و يا نشان تمدن و تشخيص و وسيله احترام و پذيرايي است، مقاومتي براي مصرف مواد وجود ندارد و سوء مصرف و اعتياد شيوع بيشتري دارد.
كمبود امكانات فرهنگي، ورزشي، تفريحي
كمبود امكانات لازم براي ارضاي نيازهاي طبيعي رواني و اجتماعي نوجوانان و جوانان از قبيل كنجكاوي، تنوع طلبي، هيجان، ماجراجويي، مورد تاييد و پذيرش قرار گرفتن و كسب موفقيت بين همسالان، موجب گرايش آنان به كسب لذت و تفنن از طريق مصرف مواد و عضويت در گروههاي غير سالم مي شود.
عدم دسترسي به سيستمهاي خدماتي، حمايتي، مشاوره اي و درماني
در زندگي افراد، موقعيتها و مشكلاتي پيش مي آيد كه آنان را از جهات مختلف در معرض خطر قرار مي دهد. فقدان امكانات لازم يا عدم دسترسي به خدماتي كه در چنين مواقعي بتواند فرد را از نظر رواني، مالي، شعلي، بهداشتي، اجتماعي حمايت نمايد، فرد را تنها و بي پناه، بدون وجود سطح مقاومت اجتماعي رها مي كند.
توسعه صنعتي جامعه، مهاجرت، كمبود فرصتهاي شغلي و محروميت اقتصادي- اجتماعي
توسعه صنعتي، جوامع را به سمت شهري شدن و مهاجرت از روستاها به شهرها سوق مي دهد. مهاجرت باعث مي شود تا فرد، براي اولين بار، با موانع جديدي برخورد نمايد. جدايي از خانواده، ارزشهاي سنتي و ساختار حمايتي قبلي به تنهايي، به انزوا و نااميدي فرد مي انجامد. كم سوادي، فقدان مهارتهاي شغلي، عدم دسترسي به مشاغل مناسب و به دنبال آن محدوديت در تامين نيازهاي حياتي و اساسي زندگي و تلاش براي بقا، فرد را به مشاغل كاذب يا خريد و فروش مواد مي كشاند و يا براي انطباق با زندگي سخت روزمره و شيوه جديد زندگي به استفاده از شيوه هاي مصنوعي مانند مصرف مواد سوق مي دهد( رحيمي موقر، آفرين؛ و همكاران، 1376).
انواع مواد مخدر
:اين مواد كند كننده فعاليتهاي سيستم اعصاب مركزي، جزو گروه مواد سستي زا، مسكن درد و شديدا اعتياد آور مي باشند. معمولا ايجاد حالت سرخوشي و نشاط مي كنند. برخي از اين مواد به صورت طبيعي وجود دارند، مانند ترياك كه از بوته خشخاش بدست مي آيد. بقيه به طور مصنوعي و شيميايي در آزمايشگاهها ساخته مي شود. برخي از مخدرها مانند كديين ارزش استفاده پزشكي و درماني دارند، ولي مصرف بي رويه و نابجاي آنها بدون تجويز پزشك، خطراتي را به دنبال دارد. به علت اينكه مصرف اين گونه مواد مشكلات جدي فردي و اجتماعي را موجب مي گردد، اين داروها تحت كنترل شديد قانوني مي باشند.
ر- هيدرو كديين و كليه داروهايي كه هيدرو كديين دارند
هروئين
هروئين كه نام شيميايي آن "دي استيل ـ مورفين" است و در سال 1900 به عنوان وسيلهاي براي درمان مؤثر اعتياد به مورفين ارائه شد. اما افسوس كه اين اميد واهي خيلي زود به يأس مبدل گشت. زيرا متوجه شدند، گرچه هروئين خوابآوري كمتري دارد، اما قدرت مسموم كنندگي آن پنج برابر مورفين است.
هروئين با عمل تقطير از مرفين استخراج ميشود. هروئين پودر كريستالي سفيد رنگي است كه در سال 1874 توسط دانشمند انگليسي در بيمارستان سنت مري كشف شد. دانشمند قوي اين ماده را تترااستيل مرفين خواند تا اينكه در حدود سال 1890 دانشمند آلماني بنام درسر و چند دانشمند ديگر مطالعات بيشتري روي آن انجام دادند و دريافتند كه اين مشتق دي استيله است و آن را براي معالجه اشخاص مبتلا به سل و ساير بيماريهاي جهاز تنفسي و همچنين براي ترك اعتياد به مرفين پيشنهاد و عمل كردند.
كارخانه باير آلمان دست به تهيه تجارتي آن زد و به آن نام هروئين داد شايد باير كلمه هروئين را از كلمه كه در زبان آلماني به معني عامل بسيار قوي و بسيار موثر كه مقدار كم آن اثر زياد دارد، اقتباس كرده است. از طرفي شايد چون مصرف هروئين ميتواند اثر اعتياد مرفين را از بين ببرد (چون يك مخدر قويتر ميتواند اثرارت فيزيولوژيكي داروي مخدر قبلي را از بين ببرد و خود جانشين آن بشود)در ضمن چون پس از مصرف هروئين البته فقط در شروع و اوايل مصرف آن اعمال رواني و جسماني به شدت تقويت ميشود و شخص ميتواند كار چند روزه را در يك روز تمام كند به اين ماده نام هروئين مشتق از كلمه به معني قهرمان دادند.
پودر هروئين در رنگ سفيد
پودر هروئين در رنگ قهوه اي
هروئين اعتياد شديد فيزيكي را در كمتر از 21 روز در 97 درصد اشخاصي كه آن را مورد مصرف قرار داده بودند، به وجود آورد. هروئين ماده مخدري قوي است، كه آخرين پله نردبان اعتياد را در مصرف مواد مخدر به خود اختصاص داده است و شخص را به سفري مي برد كه كمتر كسي از آن به سلامت بازگشته است!
فردي كه پس از سير در مصرف انواع مواد مخدر به هروئين روي ميآورد. ابتدا آن را استنشاق ميكند، اما كمي بعد جهت تأثير فوري و افزايش دادن اثر آن، به سرنگ روي ميآورد و در رگ تزريق ميكند.
هروئين تزريق شده احساس لذت عمومي و سريع و شديد را توليد ميكند. متخصصان اين حالت را شبيه اوج در جماع توصيف نموده ولي در اصطلاح، معتادان آنرا فلش (Flash) يعني چيزي شديد و آني همانند نور فلش دوربين عكاسي مينامند.
فلش عكسالعملي است ناگهاني، زنده و عميق كه ارگانيسم نسبت به ورود ماده نشان ميدهد. اين حالت كه حداكثر در حدود 10 ثانيه طول ميكشد براي معتاد هميشه عالي است. هروئين كه قدرت خوابآوري كمتري دارد، توليد برانگيختگيهاي شديد و خشني ميكند، ليكن سهولت تفكر و تصور ترياك را توليد نمينمايد،شايد به همين علت است که مصرف اين ماده بيشتر در بين مردها متداول است. بررسيهاي آماري نشان ميدهد كه در برابر هر 5 مرد معتاد فقط يك زن معتاد وجود دارد.
هروئين از مورفين مستبدتر است و كمبود آن زودتر احساس مي شود. به طوريكه معتاد را مجبور ميسازد در فواصل زماني مشخص ( 3 تا 5 ساعت براي هروئين و 8 تا 12 ساعت براي ترياك) از اين ماده استفاده كند، تا اضطراب غيرقابل تحمل ناشي از كمبود را از بين ببرد.
مضافا اينكه پس از مدتي، مصرف هروئين به جز رفع احتياج، اثر ديگري ندارد و مكانيسم وابستگي، ريتم تزريق و مقدار مصرف را رفته رفته افزايش ميدهد و زوال و نابودي فرد را سرعت ميبخشد. اعتياد به هروئين بندگي مطلق است و معتاد فقط براي هروئين و توسط آن زنده است. شخص معتاد به علت آگاهي از اعتياد خود رنج فراوان ميبرد، اما ظاهرا كاري از دستش بر نميآيد.
بايد دانست هروئين برخلاف الكل كه بعضي از رفتارهاي سركوب شده را آزاد ميسازد، تعدادي از رفتارهاي پايه، مانند رفتارهاي جنسي، خشونتي و تهاجمي و حتي رفتارهاي رفع گرسنگي را سركوب كرده و از قدرت اصلي آن ميكاهد. ايجاد حالت كرخي در معتاد باعث مي گردد كه فشار مختلف و دردهاي جسماني خصوصا دلواپسي و اضطراب وي بهبود يابد.
وابستگي فيزيكي بسيار شديد است، معتاد ميبايست حداقل هر 8 تا 12 ساعت يكبار از اين ماده مصرف كند تا از بروز علائم كمبود جلوگيري نمايد.
تجربيات حاصله نشان ميدهد كه مصرف روزانه 60 ميليگرم هروئين ميتواند در مدت دو هفته فرد را كاملا معتاد سازد. زيرا در اين مدت ارگانيسم بدن خود را با ماده مخدر وفق داده و با آن سازگار ميگردد، و وقتي شخص از نظر فيزيكي كاملا معتاد شد، كمبود مصرف يا عدم دستيابي باعث بروز علائمي ميشود. تقريبا 12 ساعت بعد از آخرين مصرف، معتاد خود را بدحال حس ميكند، احساس ضعفي به او دست داده و خميازه ميكشد، ميلرزد و عرق ميكند، از بيني و چشمهايش ترشحات زيادي خارج ميشود. اين علائم توام با حالت آشفتگي به مدت چند ساعت ادامه يافته و پس از آن معتاد به خوبي ناآرام فرو ميرود. در موقع بيداري يعني 18 تا 24 ساعت بعد از آخرين تزريق فرد معتاد وارد عمق جهنم زندگيش ميشود. خميازه ها آنچنان شديد مي گردد كه ميتوانند فكهايش را از هم جدا سازند. ترشحات بيني همچنان ادامه مييابد، موهاي بدن سيخ ميشود و انقباضات شديدي در معده و رودهها پديد ميآيد، كه باعث ايجاد اسهال و استفراغ شديد ميشود. حدود 36 ساعت بعد از آخرين تزريق، معتاد خود را با پتوهاي متعدد ميپوشاند. زيرا بدنش به شدت ميلرزد و پاهايش بياختياد دچار لرزشهاي شديدي مي گردد. به طوري كه قادر به خوابيدن نيست، بلند ميشود، راه ميرود، روي زمين دراز ميكشد و فرياد ميزند.
ريزش ترشحات از بيني همچنان ادامه مييابد و سرعت و ميزان آن باور نكردني است، زيرا فقط تعريق او باعث خيس شدن دائم لباسها و رختخوابش ميشود.
در اين مرحله ضعف جسماني به حدي است كه فرد قادر به بلند كردن سر از روي بالش نميباشد و گاهي متخصصان از بيم جان بيمار به هراس ميافتد و مقداري هروئين به وي تزريق ميكنند. تزريق مقدار كمي هروئين تقريبا تمام علائم را به سرعت از بين ميبرد.
هاريس ايزبل در اين مورد مينويسد "منظره شگفت انگيزي است، زيرا شخصي كه به شدت مريض است، نيم ساعت پس از تزريق به صورت آدمي سالم، خنده رو، خوشحال و مرتب در ميآيد." البته اگر تزريق انجام نگيرد تمام علائم فوق پس از 6 تا 7 روز از بين ميرود، زيرا بدن پس از اين مدت دوباره قابليت عدم نياز به هروئين را باز مييابد.
حشيش چيست؟
حشيش صمغ چسبناك از بوته كانابيس است كه معمولا به صورت تكه هاي جامد مكعبي شكل فروخته مي شود و در رنگهاي مختلف از قهوه اي كم رنگ تا سياه ديده شده، در ساختمان تركيبي اش به صورت انواع مختلف از خشك و سخت گرفته تا نرم و شكننده ديده مي شود. معمولا آن را خرد و ريز كرده و در پيپ و يا سيگارهايي كه با دست درست مي كنند، مي پيچند و با ماري جوانا يا توتون مصرف مي كنند. حشيش به صورت خشت پخته مي شود.
نامهاي خياباني آن (Pot, Smoke, grass, Hash) مي باشد. از نظر طبقه بندي فارماكولوژي، تضعيف كننده يا محرك سيستم اعصاب مركزي است.
مصرف پزشكي:
حشيش به عنوان مسكن و ماده رفع بي خوابي كه ايجاد آرامش مي كند و THC و ديگر مشتقات براي درمان برخي از بيماريها از جمله آسم و صرع مي تواند مورد استفاده قرار گيرد، ولي در حال حاضر فقط در درمان حالت تهوع و استفراغ ناشي از شيمي تراپي در درمان سرطان، استفاده مي شود.
اثرات كوتاه مدت:
بايد دانست كه اثرات حشيش با توجه به مقدار و نوع استفاده (كشيدن يا خوردن) متفاوت است. وضعيت جسمي و سلامت فرد از جمله وزن، اندازه، خلق و خوي فرد، درجه تحمل و ... فرق مي كند. اثرات كشيدن حشيش در عرض چند دقيقه پس از مصرف ظاهر مي شود و 2 تا 4 ساعت باقي مي ماند. در صورت خوردن هضم آن به طور بطي و كند صورت مي گيرد. لذا اثر آن به تدريج و طولاني تر مي گردد، معمولا فرد پس از مصرف حشيش احساس آرامش و راحتي مي كند، قوه درك و احساس او افزايش مي يابد، رنگها به نظرش شفاف تر و روشن تر مي آيند، صدها به نظر از فاصله دورتر به گوش مي رسد. به هر حال در ادراكات حسي به خصوص بينايي و شنوايي تحريف به وجود مي آيد، اشتها افزايش مي يابد، مخصوصا در مورد غذاهاي شيرين.
حشيشروغن حشيش:
از اثرات كوتاه مدت ديگر مصرف حشيش عبارتند از: خواب آلودگي ، قرمز شدن چشمها، افزايش ضربان قلب، خشكي دهان و گلو، گشادگي مردمك چشم، مختل شدن قوه حافظه و تمركز فكري به طور موقت، اختلال درك زمان و مكان، اضطراب، افسردگي، هيجان، تحرك زياد، تحريك پذيري، تند مزاجي، بي قراري، پر حرفي، خنده هاي بي دليل، احساس طرد شدگي، ترس و وحشت، دگرگوني و تغيير شكل فضا و زمان – اختلال در هماهنگي و تعادل در راه رفتن، احتمالا اوهام كه اغلب توام با حالت پارانويايي به خصوص در مصرف مقدار زياد آن همراه است. دوز معمولي آن، مهارتهاي كاربردهاي ماشيني را لطمه مي زند، از اين رو به خصوص رانندگي در حين مصرف حشيش بسيار خطرناك است ، ماده T. H. C. كه تركيب فعال حشيش است در بدن افرادي كه تصادفات شديد رانندگي داشته اند و منجر به جراحات سختي گرديده، ديده شده است.
اثرات عمده بلند مدت:
تحقيقات نشان مي دهد كه اثرات سوء مصرف حشيش به خصوص در بين جوانان و بزرگسالان حتمي است از جمله: از دست دادن انگيزه و علايق، آسيب به حافظه و تمركز فكر، عدم قابليت رانندگي، كاهش قواي دفاعي بدن در برابر عفونتها و بيماريها، گيجي و سردرگمي، فقدان انرژي و ... در اثر استفاده مرتب و مداوم حشيش پيش مي آيد.
هم چنين خطر ابتلا به برونشيت مزمن، سرطان ريه و بيماريهاي دستگاه تنفسي در مصرف كنندگان منظم حشيش بيش از ديگر گروههاست. كشيدن سيگار ماري جوانا و حشيش آسيب شديدي به دستگاه تنفسي مي زند، زيرا تار موجود در آن، دو برابر قوي تر از تار موجود در سيگار معمولي است. هم جنين عوامل ايجاد كننده سرطان در تار موجود در حشيش خيلي بيش از سيگارهاي معمولي است.
مطالعات و تحقيقات نشان مي دهد كه رشد طبيعي بك نوزاد به وسيله مصرف مرتب حشيش يا ماري جوانا به وسيله مادر، در دوران بارداري مي تواند به طور جدي آسيب ببيند. آزمايشات بر روي حيوانات نشان داد كه نوزادان حيوانات آزمايشگاهي كه در دوران بارداري تحت مصرف اين ماده قرار گرفته بودند، داراي برخي از ناهنجاريها و رفتار غير عادي بودند، در اثر مصرف مداوم وابستگي رواني و تحمل ايجاد مي شود، نشانه هاي ترك شامل اضطراب، عصبانيت، از دست دادن اشتها و بي خواب و بد خوابي است.
روغــــن غليظ سبزه تيره يا قهوه اي مايـــــل به قرمز است كه از تصفيه حشيش با يك ماده محلل ارگانيك بدست مي آيد و معمولا آن را به توتون داخــــل سيگار ماليده و به صورت دود كردني مصرف مي شود.
تي. اچ. سي. (T. H. C.)
يك تركيب حلال در حشيش است و به طور خالص، يك تركيب شيميايي است. THC به ندرت در خيابان قابل دسترسي و خريد و فروش است و آنچه كه به نام THC فروخته مي شود، معمولا پي. سي. پي يا ال. اس. دي است.
THC مخفف (Tetra Hydro Cannabinol) يكي از عناصر فعال شاهدانه است. THC يك ماده قوي توهم زاست، و اثرات شيميايي آن شباهتهايي به L. S. D. دارد كه عبارتند از تغييرات در رفتار، اختلال در حس زمان و حواس بينايي و شنوايي، از خود بي خود شدن. با اين همه شواهدي وجود دارد كه نشان مي دهد احتمالا اين دو دارو از طريق مكانيسم هاي بيوشيميايي مختلفي عمل مي كنند و اثرات آنها روي عملكرد مغز متفاوت است.
آيا تا بحال نام اکستاسي را شنيده ايد؟ آيا تا به حال در ميهمانيهائي موسوم به اکس پارتي شرکت کرده ايد؟ احتمالاً در بين دوستان شما کساني هستند که اسم اين ماده را شنيده اند يا آنرا مصرف کرده اند ؟! اکستاسي در قالب قرص هاي شادي بخش به طاعون خفتۀ عصر ما تبديل مي شود. ايدۀ ابتدائي نوشتار اين مطالب نگراني جمعي از دانشجويان پزشکي است که با توجه به شيوع مصرف اين ماده در بين جوانان بر آن شدند تا تحقيقي جامع در اين زمينه از بررسي عوارض مصرف تا بررسي ميزان مصرف انجام دهند. آنچه در اين نوشتار مشاهده مي کنيد نتيجۀ تحقيقات اين جمع است که به منظور اطلاع رساني عمومي خدمتتان عرضه مي شود.
●آيا مي دانيد در صورت دستگيري فرد مصرف کننده يا توزيع کننده قرصهاي اکس اين فرد به دادگاه انقلاب ارجاع مي شود و در اين موارد حکم تعزيري صادر مي شود ؟
تركيب MDMAيا 3 و 4 متيلن دي اكسي مت امفتامين كه به نامهاي اكستاسي، اكستازي، XTC ، E (اي) ،X (اکس) هم معروف است. در ايران به نام قرص شادي هم شناخته ميشود. اين ماده در 1914 در آلمان به عنوان كم كننده اشتها مورد استفاده قرار گرفت كه به علت اثرات آن از رده مصرف خارج شد. در دهه 70 ميلادي اين دارو كاربرد مجدد يافت و در روان درماني براي كمك به بيان احساسات بيماران استفاده شد كه در 1984 با اثبات اثرات آن روي مغز حيوانات آزمايشگاهي، از رده خارج شد. در 1985 در آمريكا، مصرف آن ممنوع اعلام شد. در سالهاي اخير مصرف آن در آمريكا، در پارتيهاي شبانه موسوم به Raves به شدت افزايش يافته است كه باعث نگراني دولت امريكا شده است. در دوره زماني خاصي در اروپا، مصرف اين مواد انرژي زا و شاديبخش براي كاهش مصرف ساير مواد مخدر مثل هروئين تشويق شده است بطوري كه مصرف آن در اروپا در 1995 از 500 هزار قرص در سال به 30 ميليون قرص در دو سال بعد رسيده است.
2 درصد مردم امريكا حداقل يكبار اين تركيب را مصرف كردهاند. حداقل يازده و هفت دهم درصد دانشاموزان كلاس آخر دبيرستان در آمريكا يكبار “اكس” مصرف كردهاند مصرف اين قرصها در ايران به خصوص در يكسال اخير در پارتيهاي شبانه به شدت افزايش يافته است. جوانان تحصيل كرده و مرفه مصرفكنندگان اصلي اين داروها هستند. لازم است عموم مردم و پزشكان با اثرات سوء مصرف اين دارو آشنا شوند ميزان مراجعه به اورژانسها در امريكا در اثر سوء مصرف اين دارو به شدت افزايش يافته است. (از 1143 مورد در 1998 به 4511 مورد در سال 2000) همچنانكه ذكر خواهد شد مشكل اصلي در مصرف اين مواد عوارض مزمن آن ميباشد. عوارض حاد مصرف بيشتر در مرتبه اول مصرف و در صورت تداخل با بعضي داروهاي ضدافسردگي پيش ميآيد.
دارو در امريكا بصورت قرصهاي خوراكي و جويدني، كپسول و مواد تدخيني و تزريقي موجود است. قيمت هر قرص بين 10 تا 30 دلار است در ايران قيمت قرص بين 4 تا 20 هزار تومان (متوسط 10 هزار تومان) است كه با ماركهاي مرسدس بنز و ميستوبيشي، $ ، KO ، صليب، موجود است و به علت قابليت ساخت آن كه براحتي انجام ميشود در لابراتورهاي داخلي هم ساخته ميشود كه خطر وجود مواد اضافي در آن و عوارض آن است. هر قرص خوراكي حاوي 80 تا 160 ميليگرم MDMA است. پس از بلعيدن اثرات قرص پس از 20 تا 90 دقيقه بعد ظاهر شده و حدود 2 تا 3 ساعت اثرات آن در يك حد حفظ شده و بعد افت مي کند و از 3 تا 24 ساعت اثرات آن باقيست.
ميزان مصرف اين قرصها در آمريكا به شدت ميان جوانان و نوجوانان در حال افزايش است طبق آخرين آمار تعداد كساني كه براي حداقل يكبار از اين ماده استفاده كردهاند بين دانشآموزان كلاس آخر دبيرستان در آمريکا از نه درصد به دوازده درصد افزايش يافته است. دو درصد از کل حمعيت ايالات متحده حداقل يکبار اکستاسي مصرف کرده اند. نحوۀ اثر در مغز
آمينهاي مغز – بويژه نوراپي نفرين و سرتونين نوروترانسيمترهاي مسيرهايي هستند كه كارشان بروز خلق است. با توجه به فرضيه آميني، كاهش عملكرد اين آمينها باعث افسردگي خواهد شد و افزايش فعاليت آنها باعث بالا رفتن خلق ميشود.
MDMA از طرقي كه ذكر خواهد شد باعث افزايش خلق و احساس نشاط ميشود.
●افزايش شديد احساس خوب بودن در فرد ●افزايش انرژي در فرد ●احساس تمايل براي ارتباط با ديگران و احساس تعلق و نزديكي به ديگران ●احساس عشق و سرخوشي ●دست و دلبازي ●افزايش هوشياري و درك موسيقي ●افزايش حسهاي بويايي و چشايي ●احساس تجربيات و حالات روحي جديد در زندگي ●احساس روشنايي ●تمايل براي آغوش گرفتن و بوسيدن ديگران ●به علت افزايش انرژي در افراد مصرف كنندگان تمايل براي فعاليت شديد و رقصهاي طولاني دارند. ●يك تجربه: الكساندر شوگيلين بيوشيميت آمريكايي كه براي اولين بار روي عوارض اين دارو كار ميكرد پس از يكبار مصرف اكستاسي مينويسد كوهي كه نزديك منزلم بود و هر روز آنرا ميديدم پس از مصرف اكستاسي طوري به نظرم ميآمد كه دوست داشتم ساعتها آنرا تماشا كنم؟!
●●اثرات منفي:
●كاهش اشتها ●تغييرات بينايي
●گشاد شدن مردمكها (ميدرياز) افراد مصرف كننده در محلهاي مصرف مثل پارتيها با وجود كم بودن نور مجبور به استفاده از عينكهاي آفتابي در شب هستند كه علت آن تحريكپذيري با نور است. ●حركات غيرطبيعي چشم (نيستاگموس)
●توهم بينايي (هالوسيناسيون)
●افزايش ضربان قلب و فشار خون (تاكيكاردي و هيپرتانسيون)
●تغيير در نظم حفظ دماي بدن
●فك زدنهاي طولاني (افراد مصرف كننده براي جلوگيري از حالت قفل شدن فك مجبور به مصرف آدامس هستند، تا ساعتها پس از مصرف اين حالت فك زدنهاي غير طبيعي موجود است). ●لرزيدن، عصبي شدن، عدم تمايل براي استراحت ●تمايل شديد براي مصرف مجدد اين ماده پس از افت تاثير اوليه ●●اثرات منفي شديد:
●انقباض شديد فك و پارگي زبان در اثر فك زدنهاي طولاني (Trisma){در صورت بروز اين حالت بايد از آمپول ديازپام و يا قرصهاي خوراکي آن استفاده کرد. ●عدم تمركز، فراموشي، اختلال در يادگيري (Confusion) ●افزايش دماي بدن و كاهش آب بدن (در پارتيهايي كه اين دارو مصرف ميشود افراد مجبور به مصرف آب فراوان و مكرر هستند و اين مساله خطرات خاص خود را به دنبال دارد). ●اختلال در مكانيسم نعوظ و نرسيدن به اوج لذت جنسي (ارگاسم)
●تهوع و استفراغ ●كاهش سديم خون در اثر مصرف زياد مايعات (هيپوناترمي) ●سردرد و سرگيجه و تشنج ●آنمي آپلاستيک (سرکوب شديد خونسازي مغز استخوان) ●افت شديد خلق در روزهاي پس از مصرف ●خستگي و افسردگي شديد تا يك هفته پس از مصرف
●احتمال اعتياد جسمي كم است ولي احتمال اعتياد رواني بسيار زياد است.
●احتمال سميت كبدي ●صدمه به اعصاب مغزي
●بزرگ شدن پستان در آقايان (ژنيكوماستي) ●احتباس ادراري (Retension) ●تخريب عضلات مخطط (رابدوميوليز) که در نتيجۀ افزايش دماي بدن رخ مي دهد و مي تواند بعلت رسوب مواد حاصل از اين تخريب در کليه باعث آسيب به اين ارگان شود. ●ميزان بروز مرگ در اثر مصرف اكستاسي 2 در 100000 مصرف كننده است. ●●دختران جوان بعلت اثرات هورمونهاي جنسي زنانه، در صورت مصرف اكستاسي در معرض خطر بيشتري براي ابتلا به افت سديم خون و بدنبال آن تشنج هستند. (ميزان بروز SIADH در ارتباط با استروژن خون افزايش مييابد).
●●موارد منع مصرف:
با توجه به اثرات اكستاسي در افزايش فشار خون و تعداد نبض و با توجه به اينكه گروهي از مردم پاسخ و واكنش بيشتري نسبت به اين ماده نشان ميدهند افراد با سابقه فشار خون بالا، مشكلات قلبي (اختلالات ضربان قلب و…) يا افراد با سابقه سكته قلبي نبايد از اين ماده استفاده كنند. افراد با سابقه مشكل كبدي و كليوي نيز منع مصرف قطعي دارند.
كساني كه از داروهاي ضد افسردگي مثل فنلزين، ترانيل سيپرومين و ضد افسردگيهايي مثل پروزاك و زولوفت (Zoloft) هم استفاده ميكنند به هيچوجه نبايد از اكستاسي استفاده كننده موارد مرگ ناشي از مصرف همزمان اين داروها با اكستاسي گزارش شده است. علائم مسموميت با اكستاسي (مربوط به بالا رفتن بيش از حد غلظت دارو در خون) به شكل افزايش شديد ضربان قلب، فشارخون، خستگي، گرفتگي عضلاني يا حملات حاد ترس (Panic Attack) ميباشد. در صورت بروز علائم فوق شخص بايد فعاليت را كنار گذاشته، بنشيند و مايعات (آب و آب ميوه) به ميزان كافي مصرف كند. در صورت بروز علائم مثل تشنج، كاهش سطح هوشياري و … هرچه سريعتر به مراكز درماني مراجعه شود. در صورت مصرف همزمان قرصهاي اكستاسي با الكل عوارض ناشي از دهيدراتاسيون و كاهش آب بدن تشديد ميشود و در عين حال عوارض اكستاسي بر خلق كاهش مييابد
●●نتايج آخرين تحقيقات:
در يك بررسي انجام شده يا كمك اسكن(PET (Positron Emission Tomography كه روي 2 گروه 14 نفري از مصرف كنندگان اكستاسي (حداقل 3 هفته مصرف) كه هيچ داروي روانگردان ديگري مصرف نكردهاند و 15 نفر كه هيچ دارويي مصرف نميكنند نشان داده شد كه ميزان سروتونين در مغز بشدت كاهش يافته است و سلولهاي عصبي حاوي سروتونين آسيب ديدهاند. لازم به ذكر است كه افراد مورد مطالعه از لحاظ سن و تعداد زن و مرد مشابه بودهاند. ●● در مقاله اي که در مجله نوروساينس در 15 ژوئن 1999 به چاپ رسيد، نتايج يك تحقيق بر روي ميمونها به چاپ رسيد. در بررسي اين ميمونها كه براي مدت 4 روز و روزي 2 بار قرص Ecstasy محلول در مايعي را مصرف كرده بودند و ميمونهاي كه فقط همين مايع را استفاده كرده بودند و پس از 7 سال كالبد شكافي شده بودند مشاهده شد كه تغييراتي در سلولهاي سروتونيني مغز ايجاد شده است كه در لوب فرونتال و نواحي مربوط به فكر كردن، ناحيه هيپوكامپ و نقاط عمقي مغز مربوط به حافظه بوده است. پس مشاهده ميشود كه مصرف اكستاسي در دراز مدت باعث ايجاد اختلال در قوه تفكر و حافظه و قابليت يادگيري در فرد ميشود. در تحقيقي ديگر مشاهده شد كه پس از مصرف دارو، ميزان سروتونين در مغز به ميزان بيست تا شصت درصد كاهش مييابد و مشاهده شد كه اثرات مخرب مغزي غيرقابل بازگشت است و تغييراتي در نورونهاي دوپامينرژيك مشاهده شد.
درمان اعتياد: شامل پرهيز از مصرف و حمايت رواني فرد ميباشد.از داروهاي ضد اضطراب و ضدافسردگي نيز استفاده ميشود.
کوکائين و کراک چيستند؟ كوكايين، آلكالوئيد اصلي برگ كوكا است كه از برگهاي بوته اي به نام (Ergthroxglom Coca) بدست مي آيد، كه مركز اصلي رويش آن آمريكاي جنوبي است. كوكايين به عنوان ماده موثر در سالهاي 60- 1859 م. از برگ كوكا (تصوير 1) مجزا و استحصال شد. كراك را نيز از كوكايين تهيه و در اواخر تابستان و اوايل پاييز سال 1985 م. به بازار شهر نيويورك عرضه كردند. كراك خطرناكترين ماده اعتياد آوري است كه تا كنون به بازار آمده و به حدي وابستگي آور است كه يك بار مصرف آن، فرد را معتاد مي كند. از نظر طبقه بندي فارماكولوژي، محرك سيستم اعصاب مركزي است.
كوكايين پودر سفيد نرم شفاف كريستالي با طعمي تلخ است كه اغلب با پودر تالك، يا ملين ها يا شكر مخلوط مي شود و معمولا به صورت استنشاق، تزريقي، خوراكي يا دود كردن و گاهي هم به طريق پاشيدن روي دستگاه تناسلي مصرف مي كنند.
دود معمولي آن براي انفيه و استنشاق 30 تا 100 ميلي گرم است و 10 تا 25 ميلي گرم آن براي تزريق استفاده مي گردد. كوكايين بي حس كننده موضعي است و به ندرت براي برخي از اعمال جراحي استفاده مي شود.
نامهاي خياباني آن Coke مخفف كلمه كوكايين (Cocaine)، Candy (شيريني) ، Nose (بيني) ،Snow (برف) ، Happy (خوشحال، خوشبخت) و Dust (مواد گردي، گرد و خاك) مي باشد. تصوير1- گياه کوکا
استعمال كوكا قرنها است در كشورهاي هند، پرو و بوليوي معمول بوده، برگهاي رنگ كوكا را براي لذت و خوش بودن مي جوند، مردم اين كشورها براي قادر شدن به انجام كارهاي سخت و جدي و راه رفتن و تحمل گرسنگي و تشنگي از جويدن كوكا ياري مي گيرند. تا آنجا كه به تاريخچه كوكا مربوط مي شود، اين عادت در ميان ساكنان كوه هاي آند رايج بوده است. در تابوت هاي (Huacas) باستاني پرو، مجسمه هاي در حال استعمال كوكا كشف شده اند. روشن ترين علامتي كه بر چهره معتادان كوكا ديده مي شود فرو رفتگي گونه هاست كه در اثر مكيدن برگ كوكا به وجود مي آيد.
پودر کوکائين
کراک اثرات كوتاه مدت:
اثرات كوتاه مدت آن مشابه آمفتامين است ولي با مدت زمان كوتاهتر، احساس افزايش انرژي، چابكي و سرخوشي زياد مي كند، از جمله اثرات آن پس از مصرف عبارت است از: افزايش ضربان قلب، نبض، تنفس، درجه حرارت بدن، فشار خون، گشادگي مردمك چشم، پريدگي رنگ، كاهش اشتها، تعرق شديد، تحريك و هيجان، بي قراري، لرزش به خصوص در دستها، توهمات شديد حسي، عدم هماهنگي حركات، اغتشاش دماغي، گيجي، درد پا، فشار قفسه سينه، تهوع، تيرگي بينايي، تب، اسپاسم عضله، تشنج و مرگ.
در حالت قطع ماده نيز افسردگي شديد حادث مي شود. ناخالصي كوكايين خيابان اغلب موجب حساسيت و آلرژي شديد مي شود كه معمولا با آب ريزش بيني و بي خوابي شديد همراه است. در مسموميت حاد با كوكايين، فرد مصرف كننده دچار بي قراري و تشويش، هيجان، شوريدگي فكر و اختلال تنفسي مي گردد. ضربان، تنفس و فشار خون فرد افزايش مي يابد.
اثرات دراز مدت:
از جمله اثرات بلند مدت آن از دست دادن وزن بدن، يبوست، بي خواب، ضعف جنسي، دپرسيون تنفسي، اشكال در ادرار كردن، تهوع، كم خوني، رنگ پريدگي، تعرق شديد، دردهاي شكمي و اسهال، اختلالات در هضم و دستگاه گوارشي، سردرد، لرزش دست ها، لرزش و تشنج، پريدن عضلات و سفتي آنها، هپاتيت، آب ريزش دائمي بيني، ايجاد زخم، آماس و جوشهاي پوستي به خصوص اطراف مخاط گوش و بيني، زخم مخاط بيني (در مصرف به صورت انفيه)، اضطراب، بي قراري، تشنج پذيري شديد، سوء ظن، گيجي، اختلالات درك زمان و مكان، رفتار تهاجمي، تحريك پذيري شديد، افسردگي، پرخاشگري، تمايل به خود كشي، توهمات و اختلال در حواس (به خصوص بينايي، شنوايي، و لامسه)، افكار هذياني، و گاهي اشتهاي كاذب و سرانجام ناراحتي جدي دماغي و رواني به نام سايكوز و كوكايين.
تحمل و ايجاد وابستگي كوكايين مشابه آمفتامين است وابستگي شديد رواني ايجاد مي كند كه اين وابستگي در عصاره كوكايين يعني كراك شديدتر مي باشد.
در آزمايشاتي كه براي تحقيق پيرامون اثر كوكايين بر روي موش و ميمون انجام شده، پس از قطع مصرف آن، نشانه هاي ترك از جمله ضعف شديد، بد خوابي، افسردگي، تحريك پذيري، گرسنگي زياد ديده شده است.
مصرف كننده، كراك را چه به طريق استنشاق يا پاشيدن روي توتون و ماري جوانا و چه از راه كشيدن با پيپ استعمال كند، ديگر نمي تواند از مصرف آن خودداري كند و بايد پي در پي آن را استعمال نمايد. خيلي سريع جذب ريه گشته و به مغز مي رسد و حالت تهاجمي به مصرف كننده دست داده، باعث بزرگ شدن قلب، افزايش فشار خون مي شود، به گونه اي شديدتر از كراك پديدار مي گردد. اصولا فردي كه كراك مصرف مي كند، ديگر بر خود تسلط ندارد و گويا خودي خود را گم كرده است.
درنيمه قرن بيستم كساني در جهان پيدا شدند وملتي را نيز با اين افسون برانگيختندكه نژاد ما برترين نژادهاي جهان است و خود را مجاز دانستند به بهانه« گسترش فضاي حياتي » به سرزمينها ومال وجان ملل ديگر تجاوز كنند و براي آنان حق حيات قائل نشوند ! وقتي انسان اين واقعه بزرگ را به ياد ميآورد دچار شگفتي ميشود كه خودپرستي آدميان را به كجا ميكشاند ! اگرمحمود غزنوي ، هزارسال پيش ، «انگشت در كرده بود در همه جهان » و براي جلب حمايت خليفه عباسي هرجا قرمطي وشيعه ميجست بردار ميكشيد ، فاجعه نژادپرستي نازيها درقرن بيستم در دل مغرب زمين و مهد تمدن اروپا پديد آمد و به نابودي ميليونها تن افراد بشري انجاميد و حال آنكه مقارن همان سالها جرج مور[1]نويسنده ايرلندي(1825ـ1933م.) مينوشت : « سرانجام به اين نكته ميرسيم كه بيش از يك نژاد دردنيا وجود ندارد : نژاد انسانيت ».
كساني كه كوشيدهاند در هر زمينه از خودخواهي و تنگ مشربي و ستم ورزي بشر بكاهند و اورا به ديگرخواهي وسعه صدر وانصاف رهنمون شوند بيگمان خدمتگزاران بزرگ عالم انسانيت بودهاند . پيامبران خدا و اديان آسماني ، افراد بشر را به شناخت خداي يگانه و همدلي و همآهنگي با يكديگر و رافت و رحمت به همه آفريدگان او فرا خواندهاند . ازآنان كه بگذريم انديشه وراني نيز با الهام از همين سرچشمه روشن آثاري پديد آوردهاند كه مبشر انسانيت است و بلندانديشي و تسامح . يكي ازاين گونه آثار گرانقدر ترجيعبند مشهور سيد احمد هاتف اصفهاني شاعر قرن دوازدهم هجري است كه برجستهترين اثر اين شاعر نيز هست و درحقيقت همين اثرست كه ، با وجود ديگر اشعار فارسي و عربي وي ، او را در ادب فارسي چنين بلند آوازه كرده است !
اين شعربا نيايش خداوند شروع ميشود ، با زباني عارفانه و عاشقانه . خدا معشوق و محبوب است و هرچه هست از اوست ونثار او. كسي نميتواند به او دل نسپارد . درعين حال در راه رسيدن به او دشواريها وجود دارد : وسوسه ، ترديد ، كوتاه همتي ، لغزش … اما رهرو اين طريق درپيشگاه خدا اهل تسليم و رضاست و مولوي وار«بر قهر و لطف وي بجد عاشق» است . اين است سرآغاز زيباي ترجيع بند هاتف :
اي فداي تو هم دل وهم جان دل فداي تو ، چون تويي دلبر دل رهاندن زدست تو مشكل راه وصل تو ، راه پر آسيب بندگانيم جان و دل بر كف گر سر صلح داري ، اينك دل
وي نثار رهت هم اين و هم آن جان نثار تو ، چون تويي جانان جان فشاندن به پاي تو آسان درد عشق تو، درد بي درمان چشم بر حكم و گوش بر فرمان ورسر جنگ داري، اينك جان
صحنه اول سيرسالك است در شبي كه شور عشق وحيرت او را به هرطرف ميكشاند ، در جستجو و تكاپوست ، تا به خلوتي ميرسد كه نور حق آن را روشن كرده است نه آتش . اگر آتشي ديده ميشود از آن گونه است كه آن شب موسي ابن عمران دركوه طور ديد . توصيف شاعر از بزم مغان ، با ياد همه مناسبات آن زنده و شورانگيزست . وقتي رهرو جوينده حال وشوق يزدان پرستي آنان را ميبيند از كاستي اخلاص خويش شرمنده ميشود . دراين مجلس همه چيز رنگي از آتش دارد . ساقي «آتش دست» است و ساغري از باده عشق حق كه براو مينوشاند خود «آتشي است سوزان». چندان كه حجابهاي ظاهر را ميسوزاند و او مست ميافتد . مستيي كه درشعر عرفاني مطرح است مستي از عشق خداست ، عالمي فراسوي حدود ظاهري كه درآن دل وجان پذيراي حقايق عرفان ومستعد كشف و شهود ميشود . در حقيقت گشايش درهاي معرفت و حقيقت است . در واژگان عرفان شايد هيچ كلمهاي را پرمعني تر و پهناورتر از عشق نتوان يافت . عارفان در حقيقت همه اخلاص و خضوع وخشوع خويش را نسبت به خدا وآرزوهاي متعاليشان را دراين كلمه گنجانده و آن را غايت مقصود و اوج پرواز انديشه و عواطف انسان قراردادهاند ، عشقي بزرگ كه از يك سو متوجه آفريدگارست و از سويي ديگر همه موجودات رادربرميگيرد .
مطلع بند دوم نيز خطاب به معشوق است وبيان دل بستگي جاودانه به او.برخورد پدر نصيحتگر با عاشق ، مظهري است از معارضه عقل و عشق درآثار عرفاني . بيت پنجم نمودار تسليم به مشيت الهي و عشق است . اگر شاعردر بخش نخستين در آتشگاه مغان نيز نورعشق به خدا را جلوهگر ميديد اينك درگفتگو با دختر ترسا در كليسا ، يعني مرحله وجايگاهي ديگر براي نيايش ، سئوال و جوابي باريك طرح ميشود . بين اين مخاطب و آغاز بند تناسبي ظريف وجود دارد. اما پرسش آن است كه در پرستش خداي يگانه ، اقنومهاي سه گانه : آب ، ابن و روحالقدس چه وجهي دارد ؟ تا كي بايد اينها مانع راه يافتن به وحدت باشد ؟ و پاسخ ــ كه از لب شيرين دلبر ترسا با شكرخند همراه است ــ تعبيري است زيبا از وحدت ، مبني براين كه شاهد ازلي درسه آيينه تجلي كرده است ، تفاوت درتعبيرست وگرنه پرنيان و حريرو پرند هرسه جز ابريشم نيست و باز درهمين كليساست كه وقتي بانگ ناقوس برميخيزد ، ناقوس بيجان نداي حقيقت درميدهد و در هر طنين خود يك سخن را تكرار ميكند
يكي از خصائص ترجيعبند آن است كه بند آن به منزله برگرداني موثر پرشهاي انديشه و تخيل شاعر را به هرسو ، با يكديگر پيوند ميدهد و باصطلاح رشته ارتباط «خانهها»ست . بند موزون و پرمعنايي كه هاتف در اين ترجيعبند اختيار كرده نمونهاي است بارز از حسن انتخاب بند وكاربرد آن در ترجيع . به همين سبب در اين جا نيز خواننده را به همان افق بلندي پرواز ميدهد كه بند اول به آن جا ميرسيد و نيز اوج بندهاي ديگرست .
بند سوم وصف كوي باده فروش است و بزم باده نوشان . در شعر عرفاني ، همچنان كه گذشت ، دو عنصر مهم ، ركن عمده بيان است : عشق و مستي ، و به اين مناسبت «باده» و همه اجزاء متناسب با آن مطرح ميشود . بديهي است درچنين بزمي جام و مي،لطيفتر و روحانيتر و پرمعنيتر از آن است كه از ظاهرالفاظ ممكن است به ذهن برسد . به همين سبب بادهنوشان عربده جو نيستند ، دلي پاك و روشن دارند و چشمي حقبين و مجلسشان چنين روحاني و نوراني است و همه از عنايت ازلي بهرهورند .
ميبينيد شاعر در ابيات بالا با آوردن تركيبهاي وصفي در مصراعها ، بدون توسل به فعل ، چه قدرت فصاحتي بخرج داده و مفاهيم مورد نظر را چه هنرمندانه بيان كرده است!
اكنون سالك با پيري روبرو شده است كه دل او را قرارگاه سروش ميبيند . از اين رو درد سرگردانيخويش را كه ناشي از شوق رسيدن به حقيقت است با وي در ميان ميگذارد . در گفتگوي او با پير واظهار عاشقي ــ كه به نظر پير خام مينمايد ــ صحنهاي ديگر از رويارويي عقل و عشق تصوير شده است ، عقل ظاهربين حسابگر و درنگ پيشه و عشق دروننگر و پاكباز و از سرجان گذشته .
دراين گفتگو رنگ ملامتي سخنان پير و نيز آهنگ اجزاء ابيات ، تحت تاثير لحن محاوره ، درخور توجه است . دارويي كه پير به جوينده راه ميدهد پيالهاي از باده عشق است كه او را از « رنج عقل و محنت هوش » و حيرتها و وسوسههاي پرسش انگيز فارغ ميگرداند و وقتي براثر آن مستي ، از دنياي ظاهر ميرهد و درعالم جان بهوش ميآيد ميآيد به چشم دل جز يك حقيقت واحد و ابدي مابقي همه چيز را خطوط و نقوشي ناپايدار مييابد. ناگهان هنگام سير در صوامع ملكوت از سروش حديثي دل انگيز به گوش جان ميشنود ؛ اين است شرح آن سخنان با پير روشن ضمير و حاصل سير در عالم معني .
به ادب پيش رفتم و گفتم : عاشقم دردمند و حاجتمند پير خندان بطنز با من گفت: تو كجا ما كجا كه از شرمت گفتمش سوخت جانم ، آبي ده دوش ميسوختم از اين آتش گفت خندان كه همين پياله بگير جرعهاي در كشيدم و گشتم چون بهوش آمدم يكي ديدم ناگهان در صوامع ملكوت كه يكي هست و هيچ نيست جز او
اي تو را دل قرارگاه سروش درد من بنگر و به درمان كوش اي تو را پير عقل حلقه بگوش دختر رز نشسته برقع پوش و آتش من فرو نشان از جوش آه اگر امشبم بود چون دوش ستدم گفت هان زياده منوش فارغ از رنج عقل و محنت هوش ما بقي را همه خطوط و نقوش اين حديثم سروش گفت به گوش وحده لا اله الا هو
عارف صاحب دل وآگاه درهمه جا «پرتوي از روي حبيب» و جلوهاي از پرستش خدا ميبيند . به همين سبب مولوي ميگفت :
مومن و ترسا ، جهود و نيك وبد بلكه سنگ وخاك و كوه و آب را
جملگي را هست روسوي احد هست واگشت نهاني با خدا
هاتف نيز دربند چهارم ترجيع خود به نتيجه اصلي ميرسد : دعوت به ژرف نگري و بهرهوري از عشق . از اين ديدگاه است كه ميتوان همه پويندگان راه هستي را خداجوي يافت و بر يك طريق . تاكيد او بر آن است كه بايد چشم دل گشود تا بتوان ناديدنيها را ديد ، و در اقليم عشق و محبت است كه همه آفاق گلستان مينمايد و همه جهانيان را ميتوان دوست داشت .
آن حكايت معروف را شنيدهايد كه پيلي را از هندوستان براي نمايش آورده و درخانهاي تاريك نگاه داشته بودند . هر كس به آن جا ميرفت و بر اندامهاي پيل : خرطوم ، گوش ، پاي و پشت او دست ميسود حيوان در تصورش به شكلي متفاوت مينمود ، بصورت ناودان ، بادبزن ، ستون و يا تخت . مولوي كه اين حكايت را بنظم آورده در پايان ميگويد :
از نظر گه گفتمشان بد مختلف در كف هر كس اگر شمعي بدي
آن يكي دالش لقب داد ، اين الف اختلاف از گفتشان بيرون شدي
اين حكايت پرمغز درمقابسات ابوحيان توحيدي به نقل از افلاطون ودر حديقه سنائي و كيمياي سعادت غزالي و كشف الحقائق عزيز نسفي هم با تفاوتي آمده است كه جويندگان پيل چند تن نابينايند و با لمس دست خويش ميخواهند پيل را بشناسند . از قضا جان گادفري ساكس[2]، شاعرآمركايي ( 1816ـ 1887م.) هم همين روايت را بشعر در آورده و اخيراً در يك كتاب روانشناسي به زبان انگليسي چاپ 1975م. ديدم مولفان كتاب شعر وي را شاهد آورده بودند براي اين كه ممكن است اشخاص مختلف از يك موضوع واحد تصوراتي متفاوت داشته باشند كه هريك نمودار بخشي از آن باشد ، نظير ديد مردم شناس ، جامعه شناس و روان شناس درباره رفتار وطبيعت بشري كه هريك از نظرگاهي خاص بدان مينگرد .
مقصود هاتف نيز رسيدن به نظير چنين نكته باريكي است .چشم بصيرت داشتن و عمق مفاهيم و حقيقت را ديدن و درپرتو عشق به آفريدگار به آفريدگان نگريستن آدمي را از تنگناي ظواهر به عالمي برتر پرواز ميدهد و او را به شناخت حقيقت واحد يعني خداي يگانه رهنمون ميشود ، خود را با همگنان همدل و همگام و همآهنگ ميبيند ، اين سعادت دروني و وحدت حاصل از عشق ، وبه تعبير هاتف «كيمياي جان» ، به دلبستگي و رضايتي منتهي ميشود كه وصف حال اين وارستگان بينياز را دراين بند به زيبايي تمام ميتوان ديد .
اين دعوت عام به تسامح وسعه صدر و وحدت را هاتف درمحيطي به شعر ميسرود كه چندي پيش از آن صفويان بر ضد اهل سنت ، وعثمانيان وازبكان بر ضد شيعيان يكديگر را زنديق و ملحد و مخالف آيين پيامبر ودشمن خدا ميشمردند و بر اثر سختگيري هردو طرف قتل عامهاي وحشت انگيز صورت ميگرفت و دانشمندان بزرگ هريك ازدو طرف از قلمرو حكومت آنان ناگزير ميگريختند و هنوز اثرات اين مصائب عظيم باقي بود . از اين رو نه فقط لطف بيان بلكه عمق افكار هاتف دراين ترجيعبند ــ كه نداي خداپرستي و انسانيت است ــ هانري ماسه را تحت تاثير قرار داده وآن را از شاهكارهاي شعر عرفاني شمرده و شلختا وسه رد[3] ترجيعبند مزبور را به زبان آلماني و ادوارد براون آن را به زبان انگليسي[4] ترجمه كرده است . مگر نه آنكه اروپا نيز سالهاي دراز گرفتار جنگهاي كاتوليكها و پرتستانها و فرقههاي ديگر بود و خاطراتي تلخ از اين رهگذر داشت . از اينرو در مغرب زمين هم براي مردم آگاه و اهل انديشه اين سخنان داراي جاذبهاي خاص بود و به همين سبب جان استوارت ميل [5]مينوشت : «بيشتر به سود عالم بشري آن خواهد بود كه افراد يكديگر را تحمل كنند كه همگان به پسند خويش زندگي كنند تا اين كه مجبور شوند به پسند ديگران زيست نمايند» و اينشتين به لزوم روح تسامح در تمامي جامعه تاكيد مينمود و تنها قوانين را براي تضمين آزادي كافي نميديد .دربند آخر هاتف،حقيقترا از دروديوار درتجلي ميبيند . منتهي بدرآمدن از ظلمات خودخواهي و شوق شناخت حقيقت و طلب را شرط كار ميداند و نورعشق را چراغ راه . آنگاه در گل و خاروهمه چيزهاي ديگر ميتوان ظهورصنع و وجود صانع را ديد و آدمي به عالمي برتر از پرواز تخيل و تفكر خواهد رسيد ، يعني عروج انسان به نهايت تعالي كه پيغمبراكرم به آن نايل آمد حتي نه جبرئيل .
اين انديشههاي بلند وزيبا را هاتف به زباني ساده و گويا و درعين حال دلنشين و گيرا بيان كرده است . نابرابري خانهها كه اولي بيست وسه بيت ، دومي پانزده بيت ، چهارمي شانزده بيت و سومي و پنجمي نوزده بيت است نموداري است كه وي درهر خانه تا آن جا كه سيرفكر و معني اقتضا ميكرده سخن گفته و تابع قاعده معمول تساوي ابيات خانهها نشده است . هرخانه حالت غزلهاي عرفاني وعاشقانه را دارد . واژگان شعر ، همه تعبيرها و تصويرها لطيف و غنائي است و از اين حيث همآهنگي و تناسب آشكاري در سراسر ترجيعبند ديده ميشود . با آن كه انديشه اصلي شعر عارفانه وفضاي شعر كاملاً عرفاني استزبان و بيان شاعر از اصطلاحات عرفان درسي ــ كه درآن روزگار رايج بود ــ گرانبار نشده است و جزچند اصطلاح ساده (نظير : عشق ، شوق ، وصل ، وحدت ، شاهد ازلي ، وجد ، سماع ، تجلي ، طلب و عيناليقين ) كه برخي از آنها كاربرد معمولي نيز دارد چيزي درسخن او نميبينيم . قافيه ابيات ساده و برپايه كلمات مانوس فارسي است و شاعر در بافت آشنا و دلپذير شعر خويش توانسته است گاه تعبيرات قرآني و تركيبات عربي را هنرمندانه و به آساني بگنجاند (مانند :بالغدو والاصال ، بالعشي والابكار ، يا اولي الابصار، لن تراني ، مشارق الانوار ، حتي الوريد والشريان ، لامكان ، هنيئاً لك و صوامع ملكوت ). وزن شعر و تركيب موسيقي كلام شاعر در سرتاسر ترجيعبند متناسب و گوش نوازست . مثلاً دربند اول پويايي ابيات هفتم ونوزدهم ، ويا هشت بيت آغاز بند سوم را درنظر بگيريد و مقايسه كنيد با ايستايي و آرامي ابيات شانزدهم ، بيست ويكم و بيست و دوم در بند اول . يا موازنه اجزاي ابيات سوم تا پنجم در همان بند ، تناسب لفظي درمطلع بند دوم و ابيات سوم و چهارم آن و ابيات ششم و هفتم ازبند چهارم و تكرار تاكيدآميز دربيت هجدهم ازبند پنجم جلوههايي از موسيقي داخلي شعرست . دراكثر ابيات تناسبهاي لفظي و معنوي بصورتي پوشيده و نامحسوس اما موثر يافته ميشود ، بخصوص پيوستگي ظريف بين تصويرها كه نوعي همآهنگي و وحدت دروني به شعرميبخشد صفتي بارز از لطف بيان شاعرست .
بيگمان يكي از جهات حسن تاثير وشهرت ترجيعبند هاتف ، قالب متناسب و زبان شعري اوست كه وسيله القاء اين مفاهيم عميق و انساني شده است . من هروقت اين ابيات را با خود زمزمه ميكنم خويشتن را درعالمي ديگر مييابم ، درنيايش خداي يگانه وبا همگان يگانه ، و معني سخن حافظ را بخوبي احساس ميكنم :
در عشق خانقاه و خرابات فرق نيست آن جا كه كار صومعه را جلوه مي دهند
هرجا كه هست پرتو روي حبيب هست ناقوس ديرراهب و نام صليب هست
اي خواب
ديوان اميري فيروزكوهي را كه ميگشايم وميخوانم خود رادركنار او و درمحفل دلپذيرش درتهران يا خراسان احساس ميكنم . همان صفاي ضميرو صداقت كه در گفتار و رفتارداشت درديوانش نيزمشهودست ، لطف ذوق وفطرت شاعرانه و حساسيت در برابر مظاهر جمال از شعر و موسيقي وانديشه وكتاب گرفته تا چهره زيبا و اندام موزون ــ كه ازخلال سخنانش ميتروايد ــ در شعرش هم منعكس است . اندوختهها و معلومات فراوان كه درشعرشناسي و زبان و ادب فارسي و عربي ومعارف اسلامي ومنطق و حكمت و كلام و فقه و اصول و ديگر زمينهها داشت ودرمصاحبتش بتدريج معلوم ميشد درديوانش نيز به نوعي تاثيركرده است . نالاني و درد آشنايي درطول عمر وازدرد جسم و جان رنج بردن كه اورا سالها عزلت گزين و خانه نشين كرده بود و درديدار و گفتار و رفتارش آشكارمينمود ديوان اشعارش را نيز از ناله روح وفغان تن لبريز كرده است . غم و گله و شكايت همآهنگ با زندگي واقعي وي بود نه آن كه آن را به خود بسته باشد از اين رو خود را «كوه اندوه»ميناميد .[6]درگفتگو رغبت داشت در هرزمينه به تحليل روحيات آدمي وانگيزههاي رفتارها وژرف نگري در زواياي روح وانديشه انسان بپردازد و داستانهاي صادق هدايت را بخصوي بدان سبب ميپسنديد كه به «تجزيه و تحليلهاي روحي و توصيفات دقيق و پردامنه از زاواياي تاريك و پرپيچ وخم نفسانيات و احوال گونه گون آدمي ، بلكه ساير موجودات از حيوانات ذي شعور» دست زده است . يكي از موجباتي هم كه شعر صائب را آن همه ميستود آن بودكه وي «به ابداع مضامين و ابتكار معاني و قوت خيال و قدرت تجسم تمام تاثرات وعواطف بشري و كيفيات نفساني و تجسس دراعماق روح آدمي پرداخته ويك چيز واحد را از نظرگاههاي مختلف مورد لحاظ و تجزيه و تحليل فلسفي قرارداده است »؛ درون مايه بسياري ازاشعار اميري نيز اين گونه تاملها و درون بينيهاست ، نظير قطعه «طبع آدمي» ، منظومه «اي ياد» ، قطعه «چيستيم» و بسياري ديگر. چنان كه اعتقاد او به دين مبين اسلام و پيغمبر اكرم(ص) و ائمه هدي (ع) نيزدرشعرش جلوهگرست . از روزگار نوجواني تا پايان عمر شعرقسمت اعظم زندگي اميري فيروزكوهي و برحيات او چيره بود . با شعربه بسر بردن و از شعرفارغ نماندن و شاعرانه به جهان و جهانيان نگريستن جوهر زندگي او شده بود .از اين رو ميگفت و مينوشت : «درمن وامثال من ، درد شعر دردي است ذاتي ومادرزادي و درحكم غريزهاي حاكم برتمام غرائز طبيعي و نهادي ، نه خوي وخصلت قابل زول مانند سايرخلقيات ازملكات و احوال و گريز ازان ممتنع و محال …»
با اميري كه مينشستي با روحي شاعر در گفتگو بودي ، درديوانش نيز همان روح است كه درآيينه شعرش مصورست . با همان سادگي وصراحت و بيريايي كه از فراز و نشيب زندگاني و تجربههاي خويش با دوستان سخن ميگفت ، درمقدمه ديوانش نيز نوشته است : «بيش از دوازده سال نداشتم كه جواني تمام عيار و عشرت طلبي كهنه كاربودم» ، يا «عمهزاده بسيار عزيز و مهربان من … بامن همپاي خردي و فرار ازمدرسه و شيطنت درخانه و ميخانه بود و همخوي اوائل بلوغ و همدم شبانروزي ايام جواني». «من اصلاً عقل معاش بلكه عقل زندگاني و سعي و تلاش نداشتم وهمه وظائف و تعهدات را در اداره امور مادي حيات با حسن ظن تمام و اعتماد كامل به عهده دوستان وحتي دشمنان خود ميگذاشتم».گفتم كه مجلس مصاحبت اميري فيروزكوهي را درديوان شعرش جلوهگر ميبينم .همان شور و عشق و دلبستگي كه نسبت به همسر و فرزندان و خانواده و نيزبه دوستان شاعر و هنرمند و دانشور ومعاشران صميم خود داشت ديوان اشعار او را تحت تاثير قرار داده واشعار بسيار كه به نام و ياد آنان سروده از او بيادگار مانده است . حتي آن سماور هميشه آماده و درجوش كنار اوــ كه اميري علاقهمند بود خود براي دوستان از آن چاي بريزد ــ شعري را درديوان وي به خود اختصاص داده است ونيز به تعبير خود او آن «گياه شيطاني» كه يك عمرهمنفس و همدم وي بود واميري را بندرت دور از او ميتوانستي ديد ، توصيفش موضوع مثنويي طولاني درديوان اوست :
بوي خوش زان گيا بن خاكي شاخ آن ، نردبان عرشه راز داستان فريب آدم از او
ريشه خاكي و شاخه افلاكي خاكيان از وي آسمان پرداز گندم افسانه مسلم از او …
مقصود آن كه شعراميري فيروز كوهي جلوهگاه روشن زندگي اوست . وي درهمه حال و در هرزمينه همان گونه سخن گفته كه زيسته و احساس كرده و انديشيده است . ازاين رو شعرش واجد صداقت و اصالت است ، نمونهاي از شعر راستين .
اميري سي وچند سال نيمه دوم عمرخود را تا پايان زندگي [7]درعزلت وانزوا ميزيست و كمتر ازخانه بيرون ميآمد و غالباً ناخوش احوال بود . خانهاش درتهران نيز درناحيهاي نسبتاً دور افتاده ( خيابان زرين نعل ) قرار داشت . مع هذا شاعران واديبان و محققان و دانشمندان و موسيقيدانان و هنرمندان و اهل ذوق و ادب از ديرباز درطي سالهاي دراز به نزد او رفت و آمد داشتند و مصاحبت با او را درآن اطاق كوچك مغتنم ميشمردند . وي باهمه آنان انس و الفت و روابط صميمانه توام با محبت داشت . هرچند از وسعت معاش برخوردار نمينمود درخانهاش برروي همگان باز بود . خلق و خوي نرم و رفتارو گفتار مهرآميز و گرم و همراه با شرم حضور و محضرشيرين و فيض بخش او كه غالباً درآن سخن ازشعر و ادب وفضل و هنربود سبب شده بود كه با همه گوشهنشيني هيچگاه تنها و بي همدل و همزبان نميماند واين تفضل خداوندي در حق او بود كه محبوب زيست و محترم درگذشت .
شعراميري سرشار از روح و عواطف شاعرانه است . به هرچه نگريسته و درهرباب تامل كرده برخورد او شاعرانه است و خيالانگيز و توام با انديشه ورزي ، چه منظرهاي از طبيعت باشد و چه خاطرهاي ويا نكتهاي .
لطف تخيل جوهرشعر و ازعناصر اصلي آن است . قوه تصور و تخيل دراميري نيرومند و تيزپرواز بود . درست است كه سالهاي دراز سروكارداشتن با شعرصائب و پيروان وي و دقت درنازك خياليهاي آنها ذهن و فكراميري را دراين زمينه ورزيده كرده بود اما استعداد و توانايي خود او را درآفرينش صورخيال و نوآوريها دراين باب نبايد از نظر دورداشت ، بخصوص كه بسياري از بدايع تصويرهاي او از تازگي و حالتي خاص برخوردارست . به علاوه تامل در انواع مظاهرحيات و در وراي آنها نكتههاي باريك ديدن و انديشيدن و بيرون كشيدن ــ كه درمكتب صائب هم سابقه دارد ــ از ويژگيهاي طبع و سبك اميري نيز هست . در شعر وي هرچيز جلوهاي تازه دارد آن گونه كه اوآن را تصور و احساس كرده و دريافته است .
همين تخيل جوشان و ذهن پوياست كه مضمونهاي تازه فراوان درشعر اميري پديد آورده است و چون زمينه فكري او طوري است كه همواره سرگذشت حيات خود را در هرچيز منعكس ميبيند براثر اين همدلي و همجوشي ، همه پديدهها حتي اشياء درشعر وي زنده و حساس به نظرميآيند ، متاثراز نحوه ديد و حالات و عوالم اوست .
حساسيت طبع اميري ، وسعت دامنه انديشه وتخيل مضمون ياب و آفريننده وي سبب شده كه هرشيء و موضوع و حادثهاي دراو تاثير كند و شعري را بوجود آورد ، نظير منظومههايي كه درباره كبك سروده ، يا درتاثر از قطع درخت گردويي سالخورده ، بدرود با خانه تابستاني درسيمين دشت فيروزكوه ، تصوير مردي بر روي گلداني چيني و آهنگي قديمي و فراموش شده ، يا مرگ پهلوان تختي و زلزله دردهكده قير فيروزآباد فارس ، «عصرماشين» و «مرگ روستايي».
اميري شاعري درون گراست و عزلت پيشه اما نيروي عواطف انساني دراو و شفقت نسبت به همگان سبب انعكاس بسياري نكات اجتماعي و انتقادي وحكمت آميز درشعر او شده است ، نظير برخي از آنچه گذشت يا بعضي قصايد وي[8]يا قطعات «خدمتكار» ، «ابناي عصر» ، «بازيگران» ، «مجانين» ، «تزوير» ، «آلايش» ، «سخره» ، «بعد از شهريور1320» و منظومه «قياس شعردر شرق وغرب» ، «مرگ سياه» و نيز درخلال برخي غزلها مانند اين ابيات :
كسي كه روي وي ازسنگ آسيا باشد وفاي خلق چنان وقف روز حاجت گشت به روزگار مذلت همه زنيكانند چنان كه شهرت عنقاي مغرب افسانهست
هميشه گردش اين آسيا بنوبت اوست كه بي وفائي هركس نشان نعمت اوست عيارنيك وبد مرد روز عزت اوست…. حقيقت همه كس بر خلاف شهرت اوست
گفتيم اميري فيروزكوهي هم قريحه شاعرانه توانا داشت ، هم قوه ابتكار ومضمون آفريني و تصوير پردازي .بعلاوه مطالعات فراوان و تامل در آراء وافكار پيشينيان فكر او را ورزيده كرده بود . آگاهي از شاخههاي فرهنگ ايران نيز افزون براينها بود . مجموع اين خصائص و شايد عزلت و فرصت و فراغت سبب شده بود وقتي موضوعي را به شعر درميآورد از زواياي گوناگون به آن مينگريست و حاصل تاملها وسيرتخيل خستگي ناپذير خود را درقالب الفاظ موزون ميريخت .
از اين رو شعرهاي دراز دامني درديوان او بجا مانده است ، نظير«مويدنامه» دربيش از دو هزاربيت ، بسياري از منظومهها از جمله «عصرماشين» ، بعضي قصيدهها كه به سبك خاقاني تجديد مطلع كرده است ، حتي 37 غزل با رديف «مرا» سروده است كه از اين حيث وي شبيه صائب است[9].البته همه اين گونه شعرها رنگارنگ است و متنوع نه يكنواخت و مكرر و حكايت ميكند از ذخيره بي پايان مضامين درذهن سراينده . بعلاوه شاعرملزم نيست هميشه شعرهايي كوتاه بسرايد . شايد انس ما با قالبهايي نظيرغزل و قطعه و قصيده موجب ميشود ديگرانواع شعر را طولاني تلقي كنيم . شعرهاي پردامنهتر اميري فيروزكوهي بيشتر منظومههاي اوست درجلد دوم ديوان بصورت چارپاره و مسمط و امثال آن ويا مثنوي كه تنوع قافيه درآنها تفصيل شعر را هموارميكند . بن جانسن[10]، نمايشنامه نويس و شاعرانگليسي ، دركتاب خود به نام Timber درباره شاعربزرگ معاصر خويش ، شكسپير، نوشته است : «من آن مرد را دوست ميداشتم و خاطرهاش را تا حد پرستش يك بت به اندازه هركس ديگر گرامي ميدارم… او داراي نيروي تخيل عالي ، استنباطي شهامت آميز وبياني لطيف بود ؛ و در هرجايي كه وي با چنان سهولت شخم ميكرد گاه لازم ميشد او را متوقف كنند .چنان كه اگوستوس[11]درباره هاتريوس[12]گفته است : اوبه منع و جلوگيري احتياج داشت ، قريحه وي منشا قدرت او بود ؛ اي كاش تسلط بر آن نيز درقدرتش بود.»
تصورمن درمورد استاد اميري نيز آن است كه اگر برطبع روان وجريان مستمر مضامين وتصاوير و معاني كه از ذهنش ميجوشيد وبرقلمش جاري ميشد بيشتر فرمانروايي ميداشت وتا حدي از تفصيل مطلب خودداري ميورزيد درآن صورت خواننده شعراو ــ خاصه با توجه به زندگاني شتاب آميز روزگار ما و گرايشي كه عموم مردم درمطالعه به اختصار و ايجاز دارند ــ با رغبت بيشتربا ديوان وآثارش سروكار پيدا ميكرد.
اميري فيروزكوهي درشعر فاسي تتبع بسياركرده و مايه فراوان اندوخته بود.سالها مطالعه آثارادب و تامل انتقادي در چگونگي آنها و «درآمد و بيرون شد ازمضايق و دقايق سخن» ونيز نشست و خاست و بحث و گفتگو با فضلاي ادب فارسي و يك عمر تجربه عملي درشاعري موجب تسلط او برزبان فارسي شده بود. به نوعي كه هرمضمون گريزنده و هرمعني ومفهمومظريف وديرياب با به آساني درسلك عبارت ميكشد و بدون هرگونه پيچيدگي ــ كه دربرخي اشعار صائب و ديگران وجود دارد ــ به خوانندگان منتقل ميكند . زبان شعر او درعين حال كه حاوي مواد زبان گفتار و به زبان مردم نزديك است لحظهاي از تكاپو و خلق تركيبات تازه به اقتضاي ضرورت ونياز باز نميماند از اينرو زباني است زنده و پويا و قابل انعطاف و بليغ . ازطرف ديگر غناي واژگان و ذخيره سرشاري كه وي از كلمات و تعبيرات و اصطلاحات گوناگون درذهن دارد و حتي گاه نثراو را نيز مسجع و موزون ميكند درعين حال كه بيان هرنكته و مفهومي را براي وي آسان كرده ، بخصوص ارتباط او با زبانو ادب عربي وحكمت و فقه ، گاه گاه سبب شده مفردات و تركيباتي نامانوس از قلم وي بيرون جهد و زبان او را ناهموار سازد . اين حالت علاوه بر موارد گوناگون ، خاصه درموقعي كه مثلاً به اقتفاي خاقاني شعرگفته يا قطعهاي خطاب به دوستي دانشمند و اهل مصطلحات ادبي و حكمي و تلميحات اسلامي سروده بيشتر پديد آمده است .اما اين بروز و ظهور به منظور اظهارفضل نيست بلكه اين گونه واژهها و تركيبات و اصطلاحات جزء مانوسات ذهن شاعربوده و دركابرد آنها احساس غرابت نميكرده است ، بعلاوه چندان فراوان نيست كه زبان شعر او از انس و دريافت خوانندگان دوركند . با آنكه تاثيرسبك مسعود سعد ، سنائي ، ناصرخسرو و خاقاني و بيش از همه صائب درجاي جاي ديوان اميري مشهودست وي داراي اسلوبي است مستقل ، و شعر او با همه تتبع اميري در ديوان صائب و مكتب وي و اعتقاد به او ، آب و رنگي متفاوت دارد و حتي از جهاتي از شعر صائب زدودهتر ، روشنتر و هموارتر و گاه از نظرانديشه ژرفترست و درهرحال فرزند طبع خود اوست .
ديوان اميري مشتمل بر انواع شعر از غزل و قصيده و مثنوي و قطعه ومستزاد و مسمط و منظومههاي متعدد به زبان فارسي است و نيز برخي اشعار به زبان عربي . با آنكه وي بيشتر غزل سروده است و در جلد اول ديوانش بيش از پانصد غزل آمده است و پس از چاپ و نشرديوان نيز غزلهاي فراوان ديگرسرود ، به مسمطها و دوبيتيهاي پيوستهاي كه آنها را «منظومه» ناميده و درآغاز جلد دوم ديوان مندرج است بيشتر ابراز علاقه مينمود . خود وي وقتي جلد دوم ديوان انتشار يافت و نسخهاي ازآن را از راه لطف براي بنده فرستاد در نامهاي نيز تامل درآنها را خواسته و نوشته بود : «خواستم تقاضا كنم كه در مسمطات آنكه منظومهها ناميده شده است با دقت نظر و رقت احساس نظري بيفكنيد.» حق با او بود . بسياري از بدايع انديشه و تخيل وي درخلال اين منظومهها مندرج است . از اين رو در اين فصل ، منظومه «اي خواب» را ــ كه اميري آن را بيش از ديگر منظومههايش ميپسنديد ــ انتخاب كردهام .اين منظومه كه در پاييز1348 سروده شده شامل85 دوبيتي است . پس از انتشار ديوان باز هم آن را گسترش داده ابياتي ديگر نيز سروده و برآن افزوده بود ( برروي هم 187 دوبيتي ) كه درچاپ دوم ديوان وي منتشرخواهد شد . آنچه دراين جا نقل ميشود گزيدهاي از آن منظومه است ، بيآن كه در اصل موضوع نقصي وارد شده باشد .
موضوع منظور يعني درشرح وكيفيت خواب به شعرسخن گفتن خود جنبه ابتكاري دارد و من شعري دراين باب به اين تفصيل درادبيات فارسي سراغ ندارم . شاعر به خواب از نظرهاي گوناگون مينگرد و چون تخيلي ظريف دارد و نيز اهل تامل و تفكرست و با مباحث حكمت و مصطلحات آن و افكار پيشينيان آشناست بعلاوه مي تواند هرچه در ضمير دارد به آساني تعبيركند ، آنچه دركيفيت خواب انديشيده و اوصافي كه به زباني شاعرانه براي آن برشمرده درخور توجه است .
گاه خواب را «جهان دگر در جهان خاك» و «برزخ وجود و عدم در وجود ما» انگاشته و گاه «تصويري از طبيعت بود و نمود چرخ» و «تمثالي ازحقيقت غيب وشهود» ( دوبيتي1). ميبينيد «وجود و عدم ، بود و نبود ، غيب و شهود» اصطلاحات فلسفي و عرفاني است كه وي آنها را به طرزي ظريف و شاعرانه بكاربرده است ، نظير بازيي كه حافظ با دو اصطلاح فلسفي «دور و تسلسل» كرده است : ساقيا درگردش ساغر تعلل تا بچند ؟/ دور چون با عاشقان افتد تسلسل بايدش .
در دوبيتي دوم «خيال مجرد» و «عالم مثال» نيز دو اصطلاح فلسفي ديگرست .مضمون اصلي دوبيت «خيال» است كه براساس آن شاعر خواب را با وصفي ديگر تصوير كرده . وي در ويژگيهاي خواب تامل ميكند و غالباً درهردوبيتي حالتي متفاوت ازآن را نمايش ميدهد .
سپس سخن از بيكرانگي عالم خواب است و فراسوي جهات و حدود ودرنگ و شتاب بودن كه در آن همه قواعد زمان و مكان و تناهي ابعاد و امثال آن متزلزل ميشود(3)
اگر خواب را «همعنان مرگ» ناميدهاند از آن روست كه به يك لحظه ما را از خويشتن ميربايد (4) اين انديشه در فرهنگ ملل ديگر نيز هست چنان كه بيومانت و فلچر[13]و آرتور شنيتسلر[14]نيز خواب را «برادرمرگ» خواندهاند . برروي هم دراين منظومه سخن بر سر اين است كه جان وتن ، بسته الم و گرانبار از زندگي است و خواب پرشي است براي رهايي از جهان خاك و «سير به گلشن افلاك»(5) نمايش اين دو حالت متضاد زميني و آسماني بصورتهاي مختلف بقلم آمده است . اين رنگ تيره كه تصويرهاي عالم عيني و آفاقي در اين شعر اميري دارد و ترجيح جهان خيال آميز خواب بر آن نموداري است از شكوههاي او از محيط زندگاني و آنچه با آن سروكار داشته است .
آنگاه سخن مي رود از آنچه در خواب ، فارغ از حدود زمان و مكان درباره گذشته و آينده خود و ديگران ميشنويم و ميبينيم و بياد ميآوريم (6) از اين رو خواب را «نقاش آرزو» و «مشاطه خيال » خوانده است كه بر نگارگريهاي گوناگون قادر است (7) يك حالت خواب كه شاعر آن را ميپسندد بيخبري محض است ، فارغ از رنجها ، غمها و سردرگميها(8) ، اين فراغ و آزادي جسم و جان است كه شاعر آن را «بهشتي بكام» مينامد(9)هرجا دنياي بيداري با خواب مقايسه ميشود از زشتيها و تيرگيهاي عالم واقع سخن ميرود كه گرفتار خدعه و ريا و حيله است و كسي در آن به پيروي از فطرت خويش شادمانه نميتواند زيست(10) ويليام هزليت[15]نيز نوشته است : در خواب است كه ما رياكار نيستيم . گسستن از دنياي مادي كه درعالم خواب حاصل ميشود رنگي است وارستگي عرفاني به خواب داده است(11) و گرنه همه خوابها چنين از قيد تعلق آزاد نيست . بازهم در ترجيح خواب ، انتقاد از دنياي واقعي است كه مظاهر زشت آن از اين قرارست : «ترس و بيم غير ، روي و رياي خلق ، زجر و منع حكم و چون و چراها»(12) ميبينيد ستايش خواب نيز تلخيهاي محيط را از ياد شاعر نميبرد .خواب را از آنرو ميپسندد كه چنان رنج آور نيست و تاكيد مكرر وي با كلمه «نه»، بيزاري او را از آن گرفتاريها نشان ميدهد : «آداب زندگاني و آزار زندگان» كه «بهشت مسلم» خواب وراي آنهاست (13) .
تحليلي كه در تجسم بيداري و خواب از يك روح و دوتن كرده و وصف زيباي آن دو با تركيبهاي «جسدوار» و«روانوار» برفرش و عرش درخور توجه است (14) و تعبير خواب و مرگ به «انقطاع موقت» و «انقطاع ابد» (15) وحيرت از چند گونگي طبيعت آدمي در حالات مختلف كه بر او ميگذرد (16) بديهي است حالات انسان در عالم خواب نيز گونهگون است : گاه فرشته آساست و گاه ديومانند (17) ، يا به تعبيرديگر شاعر گاه با عيسي برخوان آسمان همكاسه است و گاه شيطان صفت بر اثر عصيان ، برخاك گرم تباهكاري است(23) با تاملي ديگر از«آرزوهاي مرده» سخن به ميان ميآيد كه در روياها زنده و بيدارميشوند و از «چهرههاي گمشده» و از ياد رفته درطي ماهها و سالها كه با ديگر درذهن پديدار ميگردند ، بعبارت ديگر منظور تذكر و احياي خاطرات است با دو تركيب پرمعني «آرزوي مرده» و «چهرههاي گمشده»(18)ياد خاطرات خوش دوران كودكي و جواني با تعبير آنها به «بوي ديار خردي و رنگ گل شباب» و تصويرهاي زيبا درمورد قصههايي كه شاعر در روزهاي خردسالي شنيده است چهاربيت ديگر را به خود اختصاص داده(19،20) و نيز «ياران رفته» و در گذشته كه بازهم در جهان ابد ، همچنان كه درزمان حيات ، در«جستجوي گمشده آرزوي خويشند[16]» و پيام آنها كه زندگي از خوابي به خوابي ديگر گريختن است و به دعوت آنها مرگ بيداري است و از خواب گران برآمدن(21،22)
شاعر خواب را توصيف ميكند و ميستايد كه از پليديهاي زندگي بر روي زمين بدور و مصفاست . ازاين رو از بازگشت به بيداري و كشاكشها و درد و تعب آن در بيم است (24،28) اين ترس و نگراني خود نمودار نوعي انتقاد از مصائب حيات و دنياي واقعي است . درست است كه گاه شخص از رويايي نامطبوع يا هراسناك بيدارميشود و خوشحال است كه آنچه با آن روبرو بوده درخواب ميگذشته است نه در بيداري ، اما ذهن اميري دراين شعر به اينگونه روياها توجهي نشان نداده و اساس تاملات او بيشتر بر وجوه مرجح خواب بربيداري است .
نگرشي ديگر كه به خواب دارد تفسيرسخن بزرگان است كه خواب سبكبار شدن از گرانباري حيات است و مرگ ازاين رو به خواب ميماند(25) و طرح پرسشهايي حكمتآميز كه اگر آدمي اسير آب و گل است و چون فرش خانه بر خاك افتاده و نيز گرفتار درد ، چگونه هرشب ميتواند چنين سبك سير و تا عرش معلي دور پرواز باشد ، فارغ از هرگونه درد و رنج ؟.(26ـ27) اين همه سئوالي بسيار دقيق و زيبا را پديد آورده است :
آيا جهان زندگي ما دوگانه زاد ؟ يا صورتي به سخره و بازي به بام چرخ
يا بي خبر زما ، دگري در وجود ماست ؟ از خواب زندگاني و وهم نمود ماست ؟
وصفهاي كوتاه و ساده و پرمعني كه خطاب به خواب آمده(30) مقدمهاي است براي آرزوي آن كه كاش دنياي پرهياهوي بيداري و حيات ، آرامش و سكون و آسايش خواب را داشت(31) اما افسوس كه هرصبحدم بايد از آغوش گرم و آرزوخيز خواب ، «لرزان و آسيمهسر به وادي خونخوار زندگي» بازگشت(32) پس نه عجب كه شاعر به قياس راحت خواب يك شب از عمر ، آرزوي خواب ابد كند(نظير15) و روز را درآرزوي خفتن شبانه و خواب ابد بگذراند(33)
«خواب» موضوعي است كه همه افراد در سراسر طول زندگي همواره با آن سروكار دارند ، همه آن را پيوسته احساس و تجربه ميكنند . اما شاعر در برخورد با اين پديده عادي و همگاني و روزمره ما را به عوالمي ميبرد بديع و تماشايي .
گرايش طبع اميري فيروزكوهي به تامل دراحوال دروني انسان و عقدههاي روحو انديشه او، توانايي وي دراين گونه تعمقها سبب شده است دراين زمينه نكاتي ظريف بينديشد و چون به آساني ميتواند احساسات و عواطف و دريافتها و انديشههايش را در قالب واژهها و تركيبهاي موزون و خوش ساخت و رسا و مانوس ادا كند حاصل سيرو سفر فكر خيال خود را در آفاق گوناگون درباره «خواب» دراين منظومه دلكش براي خوانندگان اشعارش به ارمغان آورده است . خواننده سخن شناس در ديوان او از اين گونه آثار بديع و خيال انگيز و دلپذير بسيار تواند يافت و تصور ميكنم با من هم داستان خواهد بود كه به خواندن آثار وي دعوتش ميكنم .
جبران خليل جبران2 در ششم ژانويه سال 1883، در خانوادة ماروني «جبران» در البشري3، ناحيهاي كوهستاني در شمال لبنان زاده شد.
در آن زمان، لبنان بخشي از سورية بزرگ (شامل سوريه، لبنان و فلسطين) و يك ايالت تحت سلطه عثماني بود، كه به منطقة لبنان حكومت خودمختار داده بود. مردم لبنان، سالها براي استقلال از حكومت عثماني جنگيده بودند. و بنا بود خود جبران هم بعدها به اين جنبش بپيوندد و يكي از اعضاي فعال آن شود. منطقة لبنان، به خاطر دخالتهاي خارجي كه به نفرت مذهبي ميان مسيحيان، به ويژه فرقة ماروني و مسلمانان دامن ميزد، منطقهاي پردردسر بود. بنا بود بعدها جبران فرقههاي مذهبي گوناگون را با يكديگر متحد كند و بدين وسيله كينهها و نفرتهاي مذهبي گوناگون را با يكديگر متحد كند و بدين وسيله كينهها و نفرتهاي مذهبي را از بين ببرد. فرقة ماروني كه در دورة اشتقاق در كليساي بيزانسي در قرن پنجم پس از ميلاد بنيانگزاري شده بود، گروهي از مسيحيان سوريه را دربرميگرفت كه به پيروي از راهبي به نام مارون4 قديس، فرقه و اصول فكري خود را شكل دادند.
مادر جبران كميلاز رحمه5 سي ساله بود كه جبران را از شوهر سومش خليل جبران به دنيا آورد. شوهرش مردي بي مسئووليت بود و خانواده را به ورطة فقر كشاند. جبران به خليل يك برادر نانتي به نام پتير6، شش سال بزرگتر از خودش، و دو خواهر كوچكتر به نامهاي ماريانا7 و سلطانه8داشت كه در تمام عمرش به شدت به آنها وابسته بود. خانوادة كاميلا سابقة مذهبي معتبري داشتند كه ارادة نيرومندي را در كاميلاي تحصيل ناكرده رشد داده بود و بعدها به او كمك كرد به تنهاي خانوادهاش را در آمريكا سرپرستي كند.
جبران كه در ناحية سرسبز «البشري» رشد ميكرد، كودكي منزول و متفكر بود كه از مشاهدة آبشارهاي عظيم، صخرههاي نوك تيز، و سرودهاي فراوان پيرامونش لذت ميبرد و اين زيبايي تأثير نمادين و شگرفي بر نقاشيها و نوشتههاي او داشت. از آن جا كه در فقر بزرگ ميشد، از تحصيلات رسمي بي بهره ماند، و آموزشهايش محدود به ملاقاتهاي منظم با يك كشيش روستايي بود كه او را با اصول مذهب و انجيل، و نيز با زبانهاي سوري و عربي آشنا كرد. كشيش كه سرشت كنجكاو و هوشيار جبران را درك كرده بود، آغاز به آموختن مقدمات الفبا و زبان به او كرد، و جهان تاريخ، علم و زبان را به روي او گشود.
در ده سالگي، جبران از صخرهاي سقوط كرد و شانة چپش آسيب ديد كه تا پايان عمرش هم ضعيف ماند. خانوادهاش، براي جا انداختن شانهاش، او را به يك صليب بستند و تا چهل روز بسته نگه داشتند، و اين حادثه نمادين كه مصلوب شدن مسيح را به ياد ميآورد، در ذهن جبران تأثير عميق گذاشت و براي هميشه در خاطرهاش نقش بست.
مهاجرت به آمريكا ( 1898 ـ 1895 )
جبران هشت ساله بود كه پدرش به علت عدم پرداخت ماليات به زندان افتاد و حكومت عثماني تمامي اموالشان را صبط، و خانواده را آواره كرد. خانوادة جبران كوشيدند. مدتي نزد اقوام خود بمانند؛ با اين وجود، سرانجام مادر جبران تصميم گرفت به اميد ساختن زندگي بهتر، خانوادة خود را به آمريكا كوچ دهد، پدر جبران در سال 1894 از زندان آزاد شد، اما به علت بيمسؤوليتي در قبال خانواده، نتوانست در بارة مهاجرت تصميم بگيرد و در لبنان ماند.
اما بقية اعضاي خانواده، در 25 ژوئن سال 1895، به مقصد سواحل نيويورك در آمريكا، سوار بر كشتي شدند.
خانوادة جبران در بوستون ساكن شدند كه در آن دوران. بعد از نيويورك، بزرگترين محل اقامت اتباع سوريه در ايالات متحده بود. كاميلا با فضاي آن منطقه كه از نظر فرهنگي با ساير مناطق آمريكا بسيار متفاوت بود، احساس آشنايي ميكرد، و از شنيدن زبان آشناي عربي و ديدن لباسهاي عربي لذت ميبرد. كاميلا كه اينك نان آور خانواده بود، با دستفروشي در خيابانهاي فقر زده جنوب بوستون آغاز كرد. در آن زمان، دورهگردي مهمترين منبع درآمد مهاجران سوريه بود كه به خاطر رسوم عربي و عدم تطابق فرهنگي، تصوير منفياي در جامعه آمريكايي ايجاد كرده بودند و كمتر در مشاغل بهتر پذيرفته ميشدند.
جبران كه گرفتار دورة فقر ديگري شده بود، ناچار بود درد در نخستين سالهاي زندگياش را بار ديگر تجربه كند، و اين رنج اثري پاك نشدني برزندگياش گذاشت.
بااين حال، به خاطر وجود مؤسسههاي خيريه در مناطق فقر زدة مهاجرنشين، فرزندان مهاجران ميتوانستند در مدارس دولتي حضور يابند تا از خيابانها دور شوند. و جبران تنها عضو خانوادهاش بود كه تحصيلات مدرسهاي يافت. خواهرانش به خاطر موانع سنتي خاورميانه و نيز مشكلات مالي، اجازه نداشتند وارد مدرسه شوند. قرار بود بعدها، جبران به قهرمان مبارزه براي آزادي و تحصيل زنان تبديل شود، و گرداگرد خود را پر از زنان بلندهمت، انديشمند و مستقل كند.
در مدرسه، اشتباهي در ثبت نام، نام او را براي هميشه تغيير داد و به كهليل جبران تبديل كرد كه عليرغم تلاشهايش براي بازيابي براي كاملش، تاپايان عمرش برجا باقي ماند از آن جا كه تحصيلات رسمي نداشت. او را در كلاس درجهبندي نشدة ويژة فرزندان مهاجران قرار دادند كه ميبايست انگليسي را از اول ميآموختند.
با تلاشهاي سخت كاميلا، وضع مالي خانواده بهتر شد و سرانجام پيتر توانست يك خواربار فروشي تاسيس كند و هر دو خواهرش را در آن به كار گيرد. مشكلات مالي و دوري خانواده از موطن، همه را به هم نزديك كرد. كاميلا هم از نظر مالي و هم از نظر عاطفي فرزندانش را حمايت ميكرد. به ويژه به پسر درون گراي خود جبران ميپرداخت و در پرورش دادن استعدادهاي هنري او ميكوشيد. در اين دوران سخت، گوشهگيري جبران از زندگي اجتماعي افزايش يافت و انديشناكي ذاتياش عميق تر شد كاميلا در غلبه بر انزوايش به او كمك ميكرد. استقلال مادر به جبران اجازه ميداد با زندگي اجتماعي بوستون درهمآميزد و جهان پر رونق هنري و ادبي آن را كشف كند.
كنجكاوي جبران او را به سوي جنبة فرهنگي بوستون سوق داد و به جهان غني تأثر، اپرا و نگارخانههاي هنري بوستون كشانيد. وي با طرحهاي هنرياش، توجه آموزگارانش را در مدرسة دولتي جلب كرد و آموزگارانش براي اين پسرك سوريهاي، آيندهاي هنري را بر جبران گشود و او را در آغاز جادة اشتهار هنري قرار داد.
جبران در سال 1896 با فرد هلندي دي ملاقات كرد و از آن تاريخ، به خاطر رهايي دي از قرادادهاي سنتي هنري، توانست در جادة هنر پيش برود. دي جبران را با اساطير يونان، ادبيات جهان، نوشتههاي معاصر و عكاسي آشنا كرد كه لبناني كنجكاو را تا پايان عمر وادار به تلاش براي ابراز خويشتن كرد. مطالعات آزاد و شيوة اكتشاف هنري نامرسوم دي، جبران را تحت تأثير گذاشت و بعدها شيوة برداشت رها از بند دي را درتحقق خويشتن و اصلات آثارش به كار برد. دي تلاشي برراي بالابردن سطح تحصيلات جبران نكرد و به جاي آن، همت خود را معطوف به افزايش اعتماد به نفس او كرد. كه در اثر برخورد بد با مهاجران و فقر شديد، به شدت آسيب ديده بود. تعجبي نداشت كه جبران، آموزندة سريعي از آب درآمد و هر آنچه را كه از دي ميديد، بلعيد.
در يكي از نمايشگاههاي هنري فرد هلند دي، جبران طرحي از زني به نام ژوزفين پيادي11 كشيد، شاعره و نويسندهاي گمنام، كه بعدها به يكي از تجربههاي عشقي ناموفق جبران تبديل شد؛ مدتها بعد، جبران به او پيشنهاد ازدواج داد و ژوزفين پيشنهاد او را نپذيرفت، و اين نخستين ضربه از سوي زناني بود كه جبران به آنها مهر ورزيد.
دي كه پيوسته جبران را تشويق ميكرد به نقاشي و طراحي ادامه دهد، در انتشار تصاوير جبران بر روي جلد كتابها در سال 1898 بسيار مؤثر بود. در آن زمان، جبران آغاز به رشد دادن فن و شيوة خود در نقاشي كرد. اندك اندك وارد حلقة بوستونيها شد و استعدادهاي هنرياش، سبب اشتهار او شدند. با اين وجود، خانوادهاش به اين نتيجه رسيدند كه موفقيت زودهنگام ميتواند منجر به مشكلاتي در آينده شود، و با موافقت جبران، او را به لبنان فرستادند تا تحصيلات خود را به پايان برساند و عربي بياموزد.
بازگشت به لبنان (1902-1898)
جبران در سال 1898 وارد بيروت شد. هم در زيان انگليسي و هم حتا در زبان عربي مشكل داشت؛ ميتوانست به خوبي عربي صحبت كند، اما نميتوانست به اين زبان بنويسد يا بخواند. براي بهبود زبان عربياش، تصميم گرفت در مدرسهاي ماروني به نام «مدرسه الحكمه» ثبت نام كند كه در كنار آموزشهاي مسيحي، برنامهاي مليگرايانه نيز داشت. سرشت مصمم جبران مانع از آن ميشد كه به برنامة آموزشي كوته نظرانة مدرسه تن در دهد، او به برنامهاي منحصر به فرد در سطح دانشگاهي نياز داشت تا با احتياجهاي تحصيلي او تطابق كند و رفتارهاي طغيانگر و فردگرايانهاش، او را در معرض اتهام به كر قرار داد. با اين حال، مدرسه برنامة تحصيلي او را مطابق با ميل او تغيير داد. جبران تصميم گرفت در كتاب مقدس به زبان عربي غرق شود، و شيفتة سبك نگارش و محتواي آن شد، و اين شيفتگي در آثار گوناگوني از او پديدار شده است. رفتار بيگانه و فردگرايانة جبران، اعتماد به نفس و موهاي بلند نامرسومش در دوران تحصيل، تأثيري شگرف برآموزگاران و همكلاسيهايش گذاشت. معلم عربياش در او «قلبي عاشق اما مهار شده، روحي گستاخ، ذهني عصيانگر، و نگاهي كه هر آنچه را كه ميبيند، به سخره ميگيرد» يافته بود. در هر حال فضاي محدود و بستة مدرسه با روحية جبران سازگار نبود. آشكارا وظايف مذهبياش را انجام نميداد. از كلاسها ميگريخت و روي كتابهايش نقاشي ميكرد. در مدرسه با يوسف حواييك آشنا شد و همراه با او، مجلهاي به نامه «المناره» منتشر كرد كه حاوي نوشتههاي هر دو، و نقاشيهاي جبران بود.
در همان هنگام، ژوزفين پيبادي، زيباروي بيست و چهارسالة بوستوني كه در يكي از نمايشگاههاي دي توجه جبران را به خود جلب كرده بود، فريفتة هنرمند جوان لنباني شد كه يكي از طرحهايش را به او تقديم كرده بود. و در دوران اقامتش درلنبان، با او مكاتبه كرد. كمي بعد، رابطهاي عاطفي ميان آن دو درگرفت كه تا پايان دوستيشان ادامه يافت. چند سال بعد، ژوزفين پيشنهاد ازدواج جبران را نپذيرفت و خود در سال 1906 ازدواج كرد.
جبران دانشگاه را در سال 1902 به پايان رساند. زبانهاي عربي و فرانسه را آموخته بود و در سرودن شعر به مهارت رسيده بود. در اين هنگام، رابطهاش با پدرش قطع شد و ناچار شد به خانة پسر عمويش نقل مكان كند و زندگي محقر و فقيرانهاي را سر بگيرد كه تا پايان عمر از يادآوري آن منزجر بود. فقر خليل در لبنان با خبر شيوع بيماري در خانوادهاش همراه شد. برادر ناتنياش سل گرفته بود، خواهرش سلطانه مشكل رودهاي داشت و مادرش دچار سرطان شده بود. با شنيدن خبر بيماري هولناك سلطانه، جبران در ماه مارس 1902 لبنان را ترك گفت.
مرگ در خانواده و بازگشت به ايالات متحده (1908-1902)
متأسفانه جبران بسيار دير رسيد؛ سلطانه در چهارم آوريل سال 1902، در سن چهارده سالگي درگذشت، و اين نخستين مرحله از سه مرگي بود كه در فاصلة چند ماه در خانوادهاش رخ داد.جبران خواهرانش را بسيار دوست داشت. در همان دوران سوگواري، دي و ژوزفين سعي كردند با برگزاري نمايشگاهها و گردهماييهاي هنري در بوستون، توجه او را منحرف كنند. پيش از آن، استعدادهاي هنري و رفتار يگانة جبران توجه جامعة بوستوني را جلب كرده بود و به راحتي اين خارجي مستعد را به درون حلقههاي هنري خود راه دادند.
ژوزفين كه به آرامي قلب جبران را تسخير ميكرد، اغلب با عنوان «پيامبر جوان» از او ياد ميكرد. ژوزفين به شدت مسحور پس زمينة شرقي خليل و ارتباطهاي زندة او شده بود. توجه و علاقة ژوزفين، نخستين الهام بخش كتاب «پيامبر» بود. و حتا عنوان اين كتاب، از شعري يازده بندي گرفته شد كه ژوزفين در دسامبر سال 1902 سرود و در آن، زندگي جبران را در البشري توصيف ميكرد. بعدها، جبران «پيامبر» را به ژوزفين تقديم كرد.
بيماري دو باره به خانواده حمله كرد. در ماه فوريه، مادرش براي خارج كردن يك تومور سرطاني، جراحي شد. جبران ناچار شد كار و بار خانواده را بر عهده گيرد و خواربار فروشي را بگرداند. چون برادر ناتنياش پيتر آن را رها كرده بود، تا در كوبا به دنبال سرنوشتش برود. اين بار تازه بر روح جبران سنگيني ميكرد و ديگر نميتوانست خود را وقف تلاشهاي هنرياش كند. در اين دوره، سعي داشت از خانه و از فضاي مرگ آلود، فقيرانه و بيمارگونة حاكم بر خانه بگريزد. ماه بعد، پيتر با بيماري كشندهاي از كوبا به بوستون بازگشت و چند روز بعد، در دوازدهم مارس، به بيماري سل درگذشت. سرطان مادرش نيز همچنان رشد كرد و سرانجام، همان سال در 28 ژوئن فوت كرد. و اين صحنه، باعث شد جبران، از هوش برود و كفي خون آلود از دهانش خارج شود.
به دنبال مرگ سه نفر از اعضاي خانواده، جبران فروشگاه خانوادگي را فروخت و در نوشتههاي عربي و انگليسي خود غرق شد، و تا پايان عمر اين فعاليت موازي را دامه داد در همان هنگام، دي و ژوزفين به او كمك ميكردند. نمايشگاه هنري خود را بر پا كند. نمايشگاه در سومه مه 1904 برگزار شد و مطرحهاي تمثيلي و نمادين او كه با زغال كشيده شده بودند، توجه بسياري از منتقدان را جلب كرد. با اين حال،اهميت اين نمايشگاه جاي ديگري بود. شوهر آينده ژوزفين، مدير مدرسهاي به نام ماري هسكل را دعوت كرد تا طرحهاي جبران را بررسي كند. اين معرفي جبران به ماري هسكل آغازگر يك رابطة مادام العمر شد كه بعدها تأثيري شگرف بر نويسندگي جبران گذارد. پيش از آن، جبران نوشتههاي عربياش را به انگليسي ترجمه ميكرد و نظر ژوزفين را دربارة آنها ميخواست. به علت موانع زباني، ژوزفين تنها ميتوانست پندارها و عقايد درون آن نوشتهها را نقد كند. و جبران در مواجهه با مشكلات زبان شناختياش تنها بود. بنابود ماري هسكل وظيفة ناتمام ژوزفين را برعهده گيرد.
ماري هسكل كه در آن زمان سي سال داشت و ده سال بزرگتر از خليل جبران بود. به حمايت مالي از رشد هنري جبران، و تشويق او براي تبديل شدن به هنرمندي كه ميخواست، ادامه داد. هسكل به عنوان يك مدير مدرسه، زني تحصيل كرده، مصمم و مستقل، و از اعضاي جنبش آزادي زنان بود، و از اين لحاظ سرشت او با سرشت عاطي ژوزفين پيبادي تفاوت داشت. ماري بود كه جبران را تشويق كرد از ترجمة آثار عربياش به انگليسي دست بكشد و مستقيماً به زيان انگليسي بنويسد. ماري با تصحيح كردن آثار انگليسي چمران، آنها را صيقل ميداد و نوشتهها اغلب پيش از رسيدن به دست ناشران، از زير نظر ماري ميگذشتند. ماري ساعتها را دركنار جبران ميگذراند. بر واژهيابي او كار ميكرد، به تصحيح اشتباههايش ميپرداخت و پندارهاي جديدي به او القا ميكرد. حتا سعي كرد عربي بياموزد تا با زبان و افكار جبران بيشتر آشنا شود.
اهميت دوستي ماري با جبران، دردفتر خاطرات ماري آشكار است. ماري در اين دفتر، پيشرفت هنري جبران، مكالمههاي شخصي و تخصصي ميان خودش و او، و درونيترين افكار او را تا نزديك به هفده سال و نيم بعد ثبت كرد. اين يادداشتها در رابطه با افكار و پندارهايي كه جبران از اذهان عمومي پنهان ميكرد، بينشي ارزشمند در اختيار منتقدان قرار داده است.
در سال1904، جبران ملاقاتي براي روزنامة مهاجران عرب (المهاجر) فرستاد و نخستين آثار مكتوب خود را در آن كرد. نخستين اثر منتشر شدة او «الهام» نام داشت كه متني پر احساس دربارة پرندهاي محبوس بود. علي رغم آن كه جبران چهار سال را در لبنان به آموزش عربي گذرانده بود، متون عربياش هنوز نقص داشتند. جبران براي تسلط بر زبان عربي و افزايش دامنة واژگان عربي خود، بيشتر به گوش خود و داستانهاي عرب زباني كه در البشري شنيده بود، تكيه ميكرد. بدين ترتيب، نوشتههاي عربياش حالتي محاورهاي داشتند كه خواندن آنها را براي خوانندگانش جالب ميكرد. از نظر جبران، قواعد زباني براي شكسته شدن ساخته شده بودند و به حمايت از نويسندگان عرب روزنامة المهاجر، براي شكستن سنتها و تلاش براي يافتن يك سبك نگارش منحصر به فرد، به مبارزه ادامه ميداد. نوشتههاي عربي جبران در طول زندگياش، هرگز با تحسينهايي همچون كتابهاي انگليسياش مواجه نشدند، و همين باعث شد بعدها بر نوشتن به زبان انگليسي تمركز كند و از نوشتن به عربي دست بكشد.
نخستين اثر عربي جبران در سال 1905، تحت تأثير نوازندگي برادرش و بارها رفتن به اپرا، با عنوان «نوبطاح في فن الموسيقي»، منتشر شد. در آن سال، جبران ستوني را با نام «اشكها و خندهها»، در نشريه المهاجر تأسيس كرد كه قرار بود مبناي كتابش «اشكي و لبخندي» بشود. هنگامي كه در المهاجر مينوشت، يك نويسندة مهاجر عرب به نام امين ريحاني، به ستايش مقالهاي از جبران پرداخت كه در آن به نويسندگان معاصر عرب تاخته بود كه از نويسندگان كهن تقليد و از شعر براي منافع مادي استفاده ميكردند. بعدها ريحاني به يكي از نويسندگان برجستة عرب و دوستان جبران تبديل شد. در آن هنگام، جبران چند شعر عربي در بارة عشق، راستي، زيبايي، مرگ و خير و شر منتشر كرد. بسياري از نوشتههايش لحني احساساتي، تلخ و طعنه آميز داشتند.
سال 1906، جبران دومين كتاب عربياش را با نام «پريان درهها» منتشر كرد كه مجموعهاي از سه حكايت بود كه در لبنان شمالي رخ ميدادند. اين سه حكايت كه «مارتا»،«يوحناي ديوانه»، و «غبار اعصار و آتش ابدي» نام داشتند، به روسپيگري، تفتيش عقايد مذهبي، تناسخ و عسق از پيش مقدر ميپرداختند و به شدت تحت تأثير قصههاي عاميانة البشري و شيفتگي جبران به كتاب مقدس، عرفان، و عشق بودند، بعدها، جبران در كتاب انگليسي زبان «ديوانه» بار ديگر به سراغ جنون رفت و رگههايياز اين كتاب را ميتوان در نخستين آثار عربياش يافت. چيزي كه نخستين آثار عربي جبران را متمايز ميكرد، استفاده از كنايه، واقعيتگرايي داستانها، و تصوير كردن شهروندان درجة دو بود كه با نوشتههاي سنتي و قالب گرايانة عربي در تضاد بودند.
جبران سومين كتاب عربي خود را با نام «الارواح المتمرده» (ارواح عصيانگر) در ماه مارس سال 1908 منتشر كرد كه مجموعهاي از چهار متن روايت گونه بود. اين كتاب به مسايل اجتماعي داخل لبنان ميپرداخت. اين چهار روايت به ترتيب داستان زني رها شده ازقيد شوهر، فرياد آزاديخواهي يك كافر، خودكشي عروسي براي گريز از ازدواج ناخواسته، و بيعدالتيهاي خانهاي فئودال لبنان را در قرن نوزدهم تصوير ميكردند. كتاب جبران مورد انتقاد كليسا قرار گرفت. بعدها، هنگامي كه مرگ، بيماري و كمبود محبت جبران را تسخير كرده بود، دوران سياه نگارش «ارواح عصيانگر» را به ماري يادآوري كرد. محتواي ضد كليسايي كتاب، جبران را در معرض تكفير توسط كليسا قرار داد و كتابش توسط دولت سوريه سانسور شد.
جبران براي آن كه نگارش عربي خود را پيشرفت دهد، از صاحب نشرية المهاجر خواست آثار او را در جهان عرب منتشر كند تا بتواند در برابر اعتراضهاي كليسا قد علم كند. در نخستين صفحه كتاب، تقديمنامهاي به مضمون تقديم به روحي كه روح مرات پذيرفت نوشته شده كه منظور، ژوزفين پيبادي، نخستين عشق جبران است.
همچنان كه جبران از موفقيت نسبي در آثار عربياش لذت ميبرد، در سال 1906، رابطة عاطفياش با ژوزفين قطع شد. در اين سال، ژوزفين با يكي از آشنايات ماري هسكل ازدواج كرد. و اين حركت سبب نزديكتري شدن ماري به زيندگي جبران شد. از آن جا كه خليل را پيش از اين نز ملاقات كرده بود، از او دعوت كرد به كلاسهايش بيايد تا طرحهايش را نمايش دهد و با زندگي اجتماعي بوستون آشنا شود. اندك اندك، رابطة جبران و ماري نزديكتر شد، و ماري به شدت به رشد هنري خليل جبران علاقهمند شد. د ازاي كلاسهاي نقاشياي كه خليل در مدرسه برگزار ميكرد. پيشنهاد كرد به او پول بدهد. و تشويقش كرد كه اين پول را بپذيرد و براي آموختن نقاشي در مدرسة هنري آكادمي ژوليان12 به پاريس برود.
سفربه پاريس و بازگشت به نيويورك (1914-1908)
در اول ژوئيه سال 1908، جبران بوستون را به مقصد پاريس ترك گفت. پس از ورود به فرانسه، تحت تأثير فضاي فرهنگي فرانسوي قرار گرفت و تمام وقت خود را به بررسي تابلوهاي نقاشي در موزهها و نمايشگاههاي هنري پاريس گذراند. در هر حال، سفر جبران به فرانسه فقدان پرورش هنرياش را آشكار، و او را منتقد آثار خودش كرد. پيش از آن، جبران حاضر نشده بودبه طور رسمي به آموزش نقاشي بپردازد و صرفاً به استعدادها و احساساتش تكيه ميكرد. اندكي بعد، جبران دانشگاه را ترك گفت تا آزادانه به اكتشاف هنر خود بپردازد. به همراه هم كلاسياش در لبنان، يوسف حواييك، شروع كردند به نقاشي و بازديد از نمايشگاهها، بعدها، جبران به همراه نويسندة عرب، امين ريحاني، به لنبان سفر كرد. هر دو نويسنده كه از خانوادههاي ماروني بودند، خاطرات مشتركي از لبنان داشتند. در ژوئن سال 1909، خبر مرگ پدر جبران به او رسيد، و جبران از شنيند آن كه پدرش پيش از مرگ براي او دعاي خير كرده و سرانجام رفتار مستبدانه و سلطه جويانهاش را نسبت به خليل ملايم كرده، احساس آرامش كرد.
در 31 اكتبر سال 1910، به تمامي مسافرتهاي خارج از كشورش پايان داد تا در ايالات متحده مستقر شود و فكرش را بر نوشتههايش متمركز كند. هنگام ورود به بوستون، به ماري گفت قصد دارد به نيويورك برود تا از محله لبناني بوستون بگريزد و فضاي هنري گستردهتري را در صحنة فرهنگي نيويورك بجويد. اين مهاجرت، خواهرش ماريانا، خياطي بي سواد را در بوستون تنها ميگذاشت كه براي مراقبت از خودش، فقط ماري هسكل را داشت.
نگارش دفتر خاطرات روزانة ماري، كه به خاطرات شخصياش از زندگي جبران اختصاص داشت، درم اه دسامبر سال 1910 آغاز شد و تا هفده سال بعد ادامه يافت. در دسامبر سال 1910، جبران به ماري پيشنهاد ازدواج كرد و از آنجا كه ماري ده سال از او بزرگتر بود. پيشنهاد او را نپذيرفت. مسألة اختلاف سن مانع از ايجاد يك رابطة عشقي بين اين دو نفر ميشد. چون ماري نگران واكنش جامعه نسبت به اظهار عشق او به يك مرد جوان بود. با اين وجود، اين اتفاق مانع تبديل شدن رابطة آنها از يك آشنايي صرف به يك رابطة عميق عاطفي و يك همكاري هنري نشد. مانع ديگر در رشد رابطة آنها،موضوع پول بود، جبران همواره ميترسيد نقش ماري به عنوان يك پشتيبان مالي،پيوند روحي آنها را كدر كند. اين دو نفر هميشه در مورد اين موضوع بحث ميكردند. با اين حال، حمايتهاي مالي ماري در اختيار مهاجران ديگر نيز بود، چون او هزينهها تحصيلي دانشآموزان مستعد ديگري را نيز تأمين ميكرد. هرچند هيچ يك از آنها به موفقيت جبران دست نيافتند.
در همين هنگام، سال 1911، جبران از نوشتن در روزنامه المهاجر دست كشيد و به نوشتن در روزنامة عربي «مرآت الغرب» پرداخت و تا سال 1912 به ارسال متون خود براي اين روزنامه ادامه داد. در ماه آوريل همان سال، جبران به نيويورك كه رفت تا زندگي هنري نويني را بجويد، و آن نيز نامههاي تشويق آميز ماري حمايتش ميكرد.
در نيويورك، شروع به تكميل كتاب بعدياش «بالهاي شكسته، كرد، نوشتن اين كتاب را از سال 1906 آغاز كرده بود و در سال 1912 منتشر شد. هرچند به ماري گفت تجربههاي نگاشته شده در اين كتاب ارتباطي به او ندارند، اما در حقيقت بالهاي شكسته نوعي زندگينامة روحاني شخصي جبران بود. اين كتاب كه بلندترين داستان عربي او است، به داستان سلمه گزمه، زني شوهردار، و عشق نافرجامشبه مردي جوان ميپردازد كه با مرگ سلمه به هنگام زادن فرزندش پايان ميگيرد. داستان سلمه كرمه با عشق جبران به زن لبناني بيوهاي پيوند داشت كه به هنگام تحصيل در لبنان با او آشنا شده بود. جبران بعدها ماجراي خود را با اين بيوة بيست و دو ساله، براي ماري تعريف كرد، كه خيلي زود درگذشت و تنها جواهرات و لباسهايش را براي جبران گذاشت. منتقدان ديگر به عشق نافرجام ديگر جبران به دختر لبناني حوان ديگري اشاره ميكنند. همچنين بالهاي شكسته ار تحت تأثير نمايشگاه تك پردهاي ژوزفين بيبادي ميدانند كه بالها نام داشت و در دوران رابطة نزديكش با جبران، در سال 1904 نوشته شده بود.
سال 1911، جبران تصويري از چهرة شاعر ايرلندي، بيتس13كشيد كه يكي از پرترههاي متعددي بود كه بعدها عنوان «معبد هنر» را بر مجموعة آنها گذاشت. اين مجموعه شامل پرترههاي شخصيتهاي مشهوري چون آگوست رودن14، سارابرنارد15، گوستاويونگ16، و چارلز راسل17 بود. جبران اندك اندك به فعاليتهاي سياسي گرايش يافت و عضو انجمن پيوندهاي زرين18، شد، كه گروهي از جوانان مهاجر سوريهاي بودند كه براي بهبود وضع زندگي شهروندان سوريهاي در سراسر جهان ميكوشيدند.
در اين سال، ايتاليا به تركيه اعلام جنگ كرد و اين حادثه، اميد لبنانيهاي جوان آزاديخواه را براي ايجاد يك حكومت خودمختار در سرزمينهاي تحت اشغال عثماني زنده كرد. رؤياهاي جبران براي ايجاد يك سورية آزاد، پس از ملاقاتش با جيوزيه گاريبالدي19، نوة ژنرال مشهور ايتاليايي، تقويت شد. جبران دلش ميخواست گاريبالدي گروهي از مهاجران سوريه را براي براندازي حكومت عثماني رهبري كند. بعدها، در جنگ جهاني اول، جبران يكي از مدافعان و حاميان سرسخت فعاليتهاي نظامي متحد عربي عليه عثماني شد.
در نيويورك نيز با حمايتهاي مالي ماريونيز تماسهاي ماري با هنرمندان نيويورك، توانست نگاهها را به خود جلب كند. جبران شخص جالب و جذابي بود كه توجه ميزبانانش را جلب ميكرد. در سال 1913، به هيأت تحريرية مجلة جديد مهاجران عرب، با نام «الفنون» پيوست انتشار افكار آزادي خواهانة او در اين مجله، توانست سبكي منحصر به فرد به آثارش ببخشد. چند مقاله براي اين مجله فرستاد كه بعدها بنيان نخستين كتاب انگليسي زبانش «ديوانه» شد.
رابطة عشقي بين جبران و ماري، به خاطر جدل بر سر پول، ازدواج و مسايل ديگر، تضعيف ميشد. اما اندكي بعد، ماري به مربي و ويراستار جبران تبديل شد. ماري يك دورة آموزشي براي جبران ترتيب داد تا نگارش او را به زبان انگليسي تقويت كند و به تحصيلات فرهنگي او پيشرفت بخشد. جبران در سال 1913 كار بر روي «ديوانه» را آغاز كرده بود. از همان سال 1908 كه «ازدواج عصيانگر» را مينوشت، سعي كرده بود آثار عربياش را به زبان انگليسي ترجمه كند تا نظر ژوزفين را نسبت به آنها بفهمد، در سال 1913، سعي كرد بار ديگر آثارش را ترجمه كند. اين بار براي آن كه ماري آنها را بخواند و تصحيح كند اما به خاطر مشكلات ترجمه و موانع زباني، ماري نتوانست چندان كمكي به او بكند. ماري كه بيحاص ميكوشيد زبان عربي بياموزد، سعي كرد.
نگارش به زبان انگليسي را به او آموزش دهد. در همان هنگام، او را تشويق ميكرد كه از ترجمة اثار عربياش به انگليسي دست بردارد و مستقيماً به زبان انگليسي بنويسد. با اين وجود، به تمامي مهاجران اصرار ميكرد در كنار آموزش زبان انگليسي، زبان مادري خود را كنار نگذارند، برنامة آموزشي ماري مؤثر بود. جبران به سرعت بر اشتباههاي دستوري و اشكالهاي تلفظ خود غلبه كرد. در اين هنگام، از سبك نگارشي و افكار نيچه خوشش آمد، هر چند با تصور خودش از مسيح متفاوت بود از نظر جبران، مسيح فرد ضعيفي نبود كه توسط نيچه تصوير شده بود. بلكه انسان ميراي والايي بود و بلندترين نوشتة انگليسي زبان خود عيسا، پسر انسان20، را وقف او كرد. در اين هنگام ماري و جبران با هم مشغول تصحيح و بازنويسي «ديوانه» بودند. درسال 1914، جبران پنجمين كتاب عربي خود «اشكي و لبخندي» را منتشر كرد كه مجموعهاي از مقالات منتشر شدهاش در روزنامة المهاجر بود.
سالهاي جنگ و انتشار ديوان (1923-1914)
در يكي از نمايشگاههاي هنري جبران در سال 1914، يك معمار آمريكايي به نام آلبرت پينكام رايدر21، بازديدي غير منتظره از نمايشگاه انجام داد و چنان تأثيري بر او گذاشت كه تصميم گرفت به افختارش، شعري به انگليسي بسرايد. اين شعر كه اول توسط ماري ويرايش شد، نخستين اثر منتشر شدة جبران به زبان انگليسي بود كه در ژانوية سال 1915 منتشر شد.
در همان هنگام، جبران بيشتر درگير مسايل سياسي روز و به ويژه جنگ جهاني اول شده بود. از نظر جبران، جنگ نويد بخش آزادي سوريه از سلطة عثماني بود كه ميبايست توسط يك جبهة متحد عربي انجام شود. مسلمانان و مسيحيان را به اتحاد با يكديگر فرا ميخواند تا بر عليه استبداد عثماني برخيزند. در حقيقت، دلش ميخواست يك جنگجو و قهرمان سياسي شود كه ميتواند كشورش را به آزادي رهنمون شود. وقتي به ماري گفت قصد دارد به لنبان برود تا به عنوان يك سرباز بجنگد، ماري به شدت مخالفت كرد.
در سال 1915، دردشانهاش كه از دوران كودكي گرفتارش بود، دو باره دعوت كرد و ناچار شد تحت درمان قرار گيرد، اما شانة چپ او تا پايان عمر نيمه فلج باقي ماند. در دوران جنگ، دچار افسردگي شد كه سلامتي و افكارش را به مخاطره انداخت. علي رغم نوشتههاي گسترده و فراوانش در رابرة به پا خاستن دنياي عرب در برابر عثماني، احساس نوميدي ميكرد و تمام پولش را به سوريه ميفرستاد. براي آن كه خود را از فكر جنگ دور نگاه دارد. سعي كرد در نيويورك مشهورتر شود، و در سال 1916 به مجلة ادبي هفت هنر22، پيوست. او نخستين مهاجري بود كه به عضويت هيأت تحريرية اين مجله درآمده بود. در آن هنگام، كم كم از حضور جبران در حلقههاي ادبي استقبال ميشد.
سال 1918، جبران در بارة اثري به زبان عربي با ماري صحبت كرد كه خودش آن را مرد جزيزهاي من23، ميناميد، و بذر مشهورترين كتابش «پيامبر» بود. «پيامبر» داستان مردي به نام «المصطفي» يا «برگزيده» است كه به جزيرهاي تبعيد ميشود. ماري در دفتر خاطراتش شيفتگي جبران را به اين كتاب نقل ميكند. جبران اين اثر را نخستين كتاب من «نخستين كتاب راستين من»، «ثمرة عمر من» مينامد. بعدها جبران بذر «پيامبر» را يكي از آثار غربي خود در شانزده سالگي دانست، كه داستان مردي بود كه در يك مسافرخنه در بارة مسايل گوناگون با مسافران ديگر صحبت ميكند با اين حال، هنوز نگران نوشتههاي انگليسي خود بود و همواره توصيههاي ماري را به كار ميبرد. جبران هميشة مسحور زبان كتاب مقدس به زبان عربي بود، كه ديدگاههاي جبران را در بارة خلق زباني مطلق منعكس ميكرد، و در نوشتههاي انگليسياش سعي داشت با خلق يك سبك مشترك جهاني، به آن دست يابد. تأثير ماري در شكل گرفتن «پيامبر» بسيار قاطع بود، چون او بود كه به جبران توصيه كرد اين اثر را به زبان انگليسي بنويسد. پس از توجه وافري كه به كتاب جديد الانتشارش «ديوانه» شد، جبران براي نوشتن به زبان انگليسي پيشتر ترغيب شد. صحبتهاي جبران با ماري در بارة ازدواج، زندگي، مرگ، و عشق، در پيامبر و بسياري از آثار ديگر او مشهور است. با اين حال، ماري با عنوان «پيامبر» كه جبران در سال 1919 براي اين كتاب انتخاب كرد. مخالف بود و عنوان «اندرزها» را بيشتر ترجيح ميغداد. و حتا پس از انتشار كتاب نيز با همين عنوان از آن ياد ميكرد. در پاييز 1918، جبران خود را براي منتشر كرد «المواكب» آماده ميكرد، كه نخستين تلاش جدي او براي نوشته يك شعر عربي كهن، با وزن و قافيه بود.
نخستين كتاب انگليسي جبران با عنوان «ديوانه» درسال 1918 منتشر شد و مطبوعات محلي از آن استقبال كردند و او را ويليام بليك24، شاعر انگليسي، و تاگور، نويسندة هندي. مقايسه ميكردند كه در پل زدن بر روي مغاك ميان شرق و غرب مشهور بود. «ديوانه» مجموعهاي از تمثيلهايي بود كه توسط خود جبران مصور شده بود و تأثير نيچه، يونگ و تاگور در آن آشكار بود. به دنبال موفقيت «ديوانه»، اشتهار جبران افزايش يافت و اندك اندك رابطهاش با دوستان قديمياش دي، ژوزفين و امين ريحاني از بين رفت. از هالة ابهامي كه در مردم ايجاد ميكرد، لذت ميبرد.
در سال 1919، شعر عربي «المواكب» را منتشر كرد كه از آن استقبال چنداني نشد. همان سال، به عضويت هيأت تحريرية مجلة محل ديگري به نام «فتات بوستون» درآمد جبران در سراسر زندگي خود، در سرزمينهاي بيگانه، به عضويت جوامع و مجلههايي همچون المهاجر، الفنون، انجمن پيوندهاي زرين و فتات بوستون درآمد. با اين حال، موفقيت جبران به عنوان يك نويسندة عرب بسيار محدود بود.
در مجلة فتات، رابطة نزديكي با يك نويسندة مهاجر عرب به نام ميخاييل نعيمي برقرار كرد كه پيش از آن در سال 1914 با او آشنا شده بود. نعيمي كه از متفكران برجستة زمان خود بود، يكي از نخستين نويسندهاي عرب بود كه از تلاشهاي جبران براي پيشرفت زبان عربي، و استفاده از رسوم عرب تمجيد كرد. او بالهاي شكسته جبران را نمونهاي از زبان جهاني ادبيات ميدانست و اشاره ميكرد كه سلمه كرمه ميتوانست به راحتي روسي، انگليسي يا ايتاليايي بوده باشد. حتا پس از مرگ جبران هم، نعميمي با بخشيدن تصويري آسماني به او، ناميرايش كرد.
در آوايل سال 1919، جبران به همراه نعيمي يك انجمن ده عضوه از مهاجران عرب تأسيس كرد كه به انتشار ادبيات عرب ميپرداختند نام اين انجمن «عربيه القلاميه» بود «عربيه» در دوران حيات خود نداي آزادي خواهي هنري جبران را منعكس، و نويسندگان را تشويق ميكرد تا قواعد را شكنند و به سبكل منحصر به فرد دست يابند. در آن دوران، درگيري جبران به نوشتن به عربي، او را تا مدتي از تكميل «پيامبر» باز داشت. از ان گذشته، بين از سرگيري كار روي «پيامبر» و يا آغاز يك تور سخنراني در ترديد بود. چون اشتهار روزافزون او، حضور هنري وسيعترش را ميطلبيد. در هر حال،همچنان خود را سخنگوي هر دو جهان عرب و انگليسي زبان ميدانست و از دشواريهاي اين وظيفه آگاه بود.
در همان زمان، افكار سياسي جبران، سياستمداران محلي سوريه را خشمگين ميكرد و در برابر مقالة او با عنوان شما لبنان خود را داريد و من لبنان خودم را واكنش نشان دادند. جبران شيوة مديريت قلمروهاي سوريه را تاييد نميكرد، چون منطقة سورية بزرگ داشت به لنبان فلسطين و سوريه تجزيه ميشد. در مورد ساختار كشورهاي جديدالتأسيس، جبران از سياستمداران ميخواست جنبههاي مثبت فرهنگ غرب را بگيرند و از وارد كردن ارزشهاي سطحي مانند سلاح و لباس پرهيز كنند اندكي بعد، افكار سياسي از منجر به شكل گرفتن ديدگاه عمومي او نسبت به ساختار فرهنگي اين كشورها و روش زندگي شهروندان شد.
در سال 1920، تقريباً سه چهارم «پيامبر» به پايان رسيده بود و نوشتههاي عربي جبران همچنان وقتش را ميگرفتند. در نامهاي پر كنايه به ماري، اعتراف كرد كه مشكل هويت را حل كرده و تأثيرات شرق و غرب را در خودش به تعادل رسانده است. و ميگويد: «اكنون ميدانم كه من بخشي از كل هستم –تكهاي از كوزه. اكنون فهميدهام كجا براي من مناسب است. و به شيوهاي خاص، من همان كوزه هستم… و كوزه همان من است.»
سال 1922، جبران از مشكل قلبي خود شكايت كرد كه بعد به وضعيت رواني عصبي او مربوط دانسته شد. و خودش شخصاً تأييد كرد كه: و اما عظيمترين درد من جسماني نيست. چيز شگرفي در درونم است. هميشه از آن آگاه بودم و نميتوانم بيرونش بكشم. يك «خود» خاموش بزرگتر است. نشسته و يك نفر كوچكتر را در درونم تماشا ميكند كه هر كاري انجام ميدهد.»
با نزديك شدن به پايان كار بر روي «پيامبر» ماري و جبران تأثير عظيم نيچه را بر روي اين كتاب تصديق كردند و آن را يادآور «چنين گفت زرتشت» نيچه دانستند. ماري توصيههاي لازم را درمورد سبك نگارش «پيامبر» استفاده از حروف بزرگ در جاي مناسب. نقطهگذاري و قالب دهي بندها به حبران كرده بود. جبران اصرار داشت كه بندهاي هر قطعه كوتاه باشند و حتا در يك خط خلاصه شوند. ماري همواره ميگفت كه جبران مردي «چند واژهاي» است. كه نامههايش را به حداقل واژهها محدود ميكند.
چند ماه پيش از انتشار «پيامبر»، جبران كتاب را براي ماري خلاصه كرد: «سراسر پيامبر فقط يك چيز را ميگوديد: «تو بسيار بسيار بزرگتر از آني كه ميداني… و همه چيز نيك است.»
سال 1923، جبران از راه مقالههايش در روزنامههاي مهاجر عربي، به اشتهاري مناسب در جهان عرب دست يافته بود. در اين دوران، وابستگي جبران از نظر مالي و ادبي به ماري كاهش مييابت. پيش از آن با ماري به توافق رسيده بودند كه بدهيهايش را با فرستادن تابلوهاي نقاشي براي ماري. به او بپردازد. و اين توافق به جدلهاي هميشگي آنها بر سر موضوع پول خاتمه داد و هر چه اعتماد به نفس جبران در نگارش به زبان انگليسي افزايش مييافت. اتكاي او به نظرات ماري كاهش پيدا ميكرد. با اين حال، چهرة ماري به عنوان الهامي براي نقاشيهاي او باقي ماند، هر چند اندكي بعد جبران تصميم گرفت نقاشي را به مصور سازي كتاب محدود كند. «پيامبر» سرانجام در اكتبر سال 1923 چاپ و با موفقيت متوسطي در ايالات متحده مواجه شد.
واپسين سالهاي زندگي جبران و بازگشت به خانه (1931-1923)
در سال 1923، جبران مكاتبة نزديكي را با زن نويسندة عربي به نام مي زياد،25 آغاز كرد. آشنايي آنها به سال 1912 برميگشت، كه مي زياده براي جبران نوشت كه داستان سلمه كرمه در كتاب «بالهاي شكسته» او را تكان داده است.
مي كه يك نويسندة متفكر و از طرفداران سرسخت آزادي زنان بود، در فلسطين به دنيا آمده و در يك صومعه تحصيل كرده بود. سال 1908، به قاهره سفر كرد و پدرش انتشار روزنامهاي را در آن شهر آغاز كرد. همانند جبران، مي نيز به سهولت به زبانهاي انگليسي، عربي و فرانسه صحبت ميكرد. و در سال 1911 اشعار خود را با نام مستعار «ايزيس كوپيا26» منتشر كرد. مي بالهاي شكستة را آزاديخواهانهتر از سلايق خود ميدانست. اما موضوع حقوق زنان تا پايان عمر فكرش را به خود مشغول نگاه داشت و اين موضوع، تمايل مشتركي بين او و جبران بود. بعدها، مي به قهرمان نوشتههاي جبران تبديل شد و نقش ماري را به عنوان ويراستار و همدم جبران در سالهاي بعدي گرفت. درسال 1921، جبران عكس مي را دريافت كرد و تا پايان عمر به مكاتبه با او ادامه داد.
در دهة 1920، جبران همچنان از نظر سياسي فعال ماند و به طور گسترده به نوشتن در بارة فرهنگو جامعة و نياز جوامع عرب به اخذ جنبههاي مثبت فرهنگ غرب ادامه داد. نوشتههاي جبران در سرزمين مادرياش با نظرات ضد و نقيضي مواجه بود، به ويژه ديدگاههاي او در بارة كليسا روحانيت مسيحي جبران به عنوان يك نويسنده از تناقض گويي لذت ميبرد و نوشتههايش همين روحيه را منعكس ميكردند. موفقيت كم او در جهان عرب، وادارش كرد اميد به پذيرش به عنوان يك نويسندة عرب را فراموش كند و تمام تلاش خود را معطوف به نوشتن به زبان انگليسي كرد. اندك اندك، جبران تسلط بر نوشتههاي خويش را به دست ميآورد و توانست سبك نگارشي نويني خلق كند، و همان طور كه براي ماري گفت. آرزو داشت كتابهاي كوتاه و تك ساخت بنويسيد كه بتوان در يك نشست خواند ودر جيب حمل كرد.
كمكاري نقش ماري در نويسندگي جبران ضعيف ميشد. اما پس از چند سرمايهگذاري بد جبران، به يارياش آمد. ماري همواره امور مالي جبران را سرپرستي ميكرد. و همواره براي جلوگيري از مديريت مالي ضعيف او آماده بود. با اين حال، قرار بود ماري تصميم مهم زندگي خود را در سال 1923 بگيرد. در اين سال، ماري براي زندگي به خانة يك زميندار جنوبي رفت و در ماه ماه سال 1926 با او ازدواج كرد. جبران به او كمك كرد اين تصميم را بگيرد. و همين تصميم، به تدريج رابطة آنها را كدر كرد. با اين حال، اعتماد جبران به ماري بر جاي ماند، و در بارة بخشهاي دوم و سوم «پيامبر» كه قصد داشت بنويسد، با او صحبت كرد. قرار بود بخش دوم باغ پيامبر27، نام بگيرد. و به دوراني بپردازد كه پيامبر در باغي در جزيره، به صحبت با پيروانش ميپرداخت. بخش سوم مرگ پيامبر28، ناميده ميشد و بازگشت پيامبر را از جزيره و زنداني و آزاد شدن او، و سپس سنگسار شدنش را در بازار توصيف ميكرد. برنامة جبران هرگز تكميل نشد، چون وضع سلامتياش به وخامت گراييد و از آن گذشته،تمام وقتش را صرف بلندترين كتاب انگليسياش «عيسا، پسر انسان» كرد.
همچنان كه ماري آهسته از زندگي او خارج ميشد. جبران دستيار جديدي به نامه هارنيتا بركتريج29 استخدام كرد كه پس از مرگ جبران نقش مهمي را بر عهده گرفت. هالنريتا آثار جبران را سازماندهي و در ويراستاري نوشتههايش كمكش ميكرد. در سال 1926، جبران به يك چهرة شناخته شدة بينالمللي تبديل شده بود. براي مطرح شدن بيشتر در سراسر جهان، در سال 1926 آغاز به انتشار مقالههايش در فصلنامة «نيو اورينت»30 كرد، كه ديدگاهي جهان وطني داشت و شرق و غرب را براي پيوستن به يكديگر تشويق ميكرد. در همان زمان،كار بر كتاب انگليسي جديد خود آبلعازر و محبوبهاش31، را آغاز كرده بود. كه در يكي از آثار عربي پيشينش ريشه داشت. اين كتاب مجموعهاي دراماتيك از چهار شعر بود كه داستان ابلعازر، جستجوي او به دنبال روحش و ملاقات نهايياش را با همزادش، از كتاب مقدس باز ميگفت.
ماري در ماه مي سال 1926 با فلورانس مينيس32، زميندار جنوبي ازدواج كرد. دفتر خاطرات ماري در آن دوران، هستة مركزي كتاب «عيسا، پسر انسان» را از ديدگاه جبران آشكار ميغكند. جبران تمام عمر آرزوي نوشتن داستان عيسا را در سر ميپروراند به ويژه ميخواست عيسا را به گونهاي تصوير كند كه هيچ كس ديگري پيش از آن نكرده بود. جبران زندگي عيسا را از سوريه تا فلسطين بررسي كرده بود، و هرگز كتابي را كه به زندگي سراسر سفر عيسا ميپرداخت. از دست نميداد از نظر جبران، عيسا انساني عادي در محيطي طبيعي بود و اغلب در بارة ملاقات با اين شخصيت آرماني در البشري رؤيا ميپروراند. تخيل جبران بيشتر ريشه در قصههاي بومي داشت كه در لبنان در بارة زندگي و اعمال عيسا شنيده بود. اندكي بعد، در ژانويه سال 1927، ماري به ويرايش كتاب پرداخت. چون جبران همچنان پيش از فرستادن آثارش براي انتشار، آنها را براي ويراستاري به ماري ميداد.
در سال 1928، وضع سلامتي جبران وخيم شد. و درد عصبي بدنش افزايش يافت و او را به مصرف الكل سوق داد. مدتي بعد، بادهگساري بيش از حد او در اوج دوران ممنوعيت مشروبات الكلي در ايالات متحده، به يك الكلي تبديلش كرد. از همان سال، به تفكر در بارة زندگي پس از مرگ پرداخت و آغاز به كسب اطلاعات در بارة خريد يك صومعه در البشري كرد كه در تملك كار مليتهاي33 مسيحي بود. در نوامبر سال 1928، كتاب «عيسا، پسر انسان» منتشر شد و با استقبال منتقدان محلي مواجه گشت، كه به تمجيد برداشت جبران از عيسا، پسر انسان پرداختند در همان هنگام، حلقههاي هنري فكر كردن زمان مناسب براي تجليل از جبران فرا رسيده است. در سال 1929 تمامي انجمنها در تلاش آن بودند كه از او قدرداني كنند. نشرية عربيه به افتخار موفقيتاهي ادبي جبران، يك مجموعه از آثار اولية او را با عنوان «السنابيل» منتشر كرد.
با اين حال، يك روز بعداز ظهر، بحران رواني و اعتياد جبران به الكل، سبب آن شد كه زير گريه بزند و بر ضعف آثارش مرثيه بسرايد. يك بار به هنگام قرائت يكي از آثار خود در حضور جمع، نايد كه: «نيروي خلاقة اوليهام را از دست دادهام».
در سال 1929، پزشكان توانستند مشكل جسماني او را به بزرگ شدن كبدش نسبت دهند جبران براي گريز از پذيرش بيماري، از تن دادن به كلية مراقبتهاي پزشكي اهتراز كرد و فقط در باده گساري غرق شد. براي دور كردن ذهنش از بيماري، به كار دوباره بر يكي از آثار قديمياش پرداخت كه در سال 1911، در بارة سه خداي زمين نوشته بود. اين كتاب جدي داستان سه خداي زمين را باز ميگفت كه به عشق دو نفر مينگرند ماري اين كتاب را ويراش كرد و كتاب در اواطس ماه مارس سال 1920 منتشر شد.
در سال 1920، باده گشاري بيش از حدش براي گريز از درد كبدي، بيمارياش را شدت بخشيد، و اميد به تمام كردن بخش دوم «پيامبر» يا «باغ پيامبر» در او ضعيف شد. جبران به ماري گفت قصد دارد در بشاري كتابخانهاي تأسيس نمايد و خيلي زود آخرين وصيتنامة خود را نوشت. سپس وحشت خود را از مرگ، براي دوست مكاتبهاش «مي زياده» چنين اعتراف كرد: «مي، من آتشفشان كوچكي هستم كه منفذش بسته است.»
سرانجام به علت گسترش سرطان كبدش، در دهم آوريل سال 1931، درسن چهل و هشت سالگي، در بيمارستاني در نيويورك درگذشت. خيابانهاي نيويورك دو روز براي او عزادار شدند، و در سراسر ايالات متحده و لبنان بر مرگ او سوگواري كردند وصيتنامة او مبلغ هنگفتي را به كشورش ميبخشيد، چون ميخواست مردم سوريه در سرزمين خود بمانند و به جاي مهاجرت، كشور سوريه را پيشرفت بخشند. ماري هسكل، خواهرش ماريانا، و هانريتا در استوديوي جبران جمع شدند، آثار او را منظم و تمام كتابها، نقاشيها و طرحهاي او را مرتب كردند. ماريانا و ماري براي تحقق بخشيدن به رؤياي جبران، در ژوييه سال 1931 به لبنان سفر كردند تا جبران را در زادگاهش بشاري دفن كنند. شهروندان لبنان بيشتر با خوشحالي از ورود تابوت او استقبال كردند تا سوگواري، و بازگشت او را به خانه جشن گرفتند، چون اشتهار جبران پس از مرگ افزايش يافت. به هنگام بازگشت جبران. وزارت هنر لبنان تابوت او را گشود و بدنش را هنرمندانه آراست در همان زمان، ماريانا و ماري آغاز به مذاكره براي خريد صومعة مارسركيس34 را خريدند و جبران به آرامگاه ابدياش منتثل شد. بنابه پيشنهاد ماري، متعلقات جبران، كتابهايي كه ميخواند، و برخي از آثار و نقاشيهاييش از آمريكا به لنبان منتقل شدند تا در همان صومعه نمايش داده شوند، و اين صومعه، بعدها به موزة جبران تبديل شد.
به دنبال مرگ جبران، ماري آثار بازماندة او را ويرايش كرد، و آخرين كتابش سرگردان35، در سال 1922 منتشر شد. ماري همچنين مراقبت از ماريانا، واپسين خويشاوند بازمانده از جبران را بر عهده گرفت. با اين حال، بزرگترين خدمت ماري به جبران پس از مرگ او، انتشار خاطرات روزانهاش بود، كه در مورد پندارها و عقايد جبران، بصيرت نويني به منتقدان بخشيد. هم ماري و هم ماريانا آخرين سالهاي عمر خود را در خانة سالمندان به سر بردند ماري در سال 1964 و ماريانا در سال 1968 درگذشتند.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن