سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
جاده ایی بلند که انتهایش ختم می شود به پیچی که نمی دانم آن سمت پیچ چه چیزی انتظارمان را می کشد.دره ایی هولناک یا که رودخانه ای پرخروش و یا کوهی به بلندی آسمان. آسمانی که سقف بزرگ جنگل و درختان قاب عکس شده است. جاده ایی طویل که درختان عریان زمستانی بر رویش سایه افکنده اند و از آسمان پر از ابر سیاه برف های سفید مرواریدی شکل بر زمین و بر درختان می نشیند و درختان عریان کم کم پوشیده می شوند از لباس زیبای زمستانیشان که زیبایی آن را منحصر به فرد می کند.
سکوتی حاکم است بر جنگل و هیچ صدایی به گوش نمی رسد نه پرنده ایی پرواز می کند لابه لای درختان و نه رهگذری می گذرد از این جاده ی زیبا، تنها یک لحظه است و یک قاب عکس گوشه ی اتاق که شاید تصور آن خیلی سخت نباشد اما حس و حال آن با آن همه زیبایی وصف ناشدنی است زیرا مگر می شود زیبایی و نعمت خداوند را دید و زیر لب شکر نگفت.
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
شامل چند نوع انشا و بازپروری در مورد این شعر تا آخر ببینید :
پایه دهم صفحه ی۹۷ شعر را بخوانید و درک و دریافت خود را بنویسید
بازپروری شعر مگر دیده باشی که در باغ و راغ بتابد به شب، کرمکی چون چراغ
مگر دیده باشی که در باغ و راغ بتابد به شب، کرمکی چون چراغ
یکی گفتش، ای کرمک شب فروز چه بودت که بیرون نیایی به روز
ببین کاتشی کرمک خاکزاد جواب از سر روشنایی چه داد
که من روز و شب جز به صحرا نیم ولی پیش خورشید پیدا نیم
بوستان. باب سوم
مقدمه: گول ظاهر را نخورید. بلکه به عمق آن باید توجه کنید. چیزهایی در دنیا وجود دارد که در ظاهر بسیار حیرت انگیز هستند اما در باطن بسیار ساده و بر عکس چیزهای به ظاهر ساده ایی در دنیا وجود دارد که در باطن بسیار پر رمز و راز هستند.
معنی:تا به حال دیده ایی که در باغ و بیشه در هنگام شب کرمی مانند چراغی بتابد؟ یکی دیگر گفت: ای کرم کوچکی که شب ها نورافشانی می کنی به چه علت در روز و روشنایی بیرون نمی آیی؟
کرم که مانند آتشی کوچک روشنایی داشت و از خاک زاده شده بود از سر عقل و درایت این چنین پاسخ داد: که من روز و شب(تمام مدت) در صحرا هستم اما در شب دیده می شوم. زیرا که من در مقابل عظمت خورشید جلوه ایی ندارم.
مفهوم شعر: تصورات ما با آنچه که در واقعیت وجود دارد فرق می کند. ما انسان های حکیم و دانشمند زیادی را می بینیم که از نظر عقلی و هوش و درایت بسیار بالا هستند و زمانی که از میزان عقل و هوش آن ها مطلع می شویم غبطه می خوریم و می گوییم این فرد همه چیز را می داند اما در واقعیت دانسته ها و آگاهی آن ها محدود است به یک مقطع و درجه ایی در حالی که درایت و آگاهی خداوند بسیار زیادتر از آن دانشمند است. دقیقا مانند نور همان کرم شب تاب در مقایسه با نور خورشید که نور کرم شب در مقایسه با خورشید بسیار ناچیز است یا مانند پزشک معالجی که با مداوای بیماری یک شخص بسیار شکرگزار و قدردان او می شویم اما در حقیقت این پزشک در مقایسه با خلقت و معجزه ی خداوند بسیار ناچیز است.
در حالی که خداوند همه ی خلقت خود را، سلول به سلول و اتم به اتم با چنان نظم و درایتی در کنار یکدیگر چیده است، تا این چیزی که ما می بینیم شده است.
نتیجه گیری: در ظاهر که به کرم نگاه می کنیم متوجه می شویم که این آفرینش بسیار حیرت انگیز است ولی با کمی دقت متوجه می شویم که این ها همه آفریده ی پروردگار است. ظاهر ماجرا ساده است اما کمی که تفکر کنیم متوجه می شویم انقدر سخت و پیچیده است که حتی فکر و ذهن ما گنجایش آن را ندارد.
بازنویسی مگر دیده باشی که در باغ و راغ
شاید تا به حال در میان باغ کرم شب تابی را دیده باشی که همچون چراغ در شب می درخشد، یک نفر از کرم شب تاب پرسید که چرا هنگام شب هنگام بیرون نمی آیی و نمی تابی.
بنگر که کرم شب تاب از روی بینش و آگاهی چه جوابی به او داد؛
من تمام طول شبانه روز را در صحرا به سر میبرم ولی در برابر تابش خورشید درخشان دیده نمی شوم و به چشم نمی آیم.
شاید دیده باشی که در باغ و صحرا، در هنگام شب، کرم شبتاب همچون چراغ میدرخشد.
شخصی به کرم شبتاب گفت: ای کرم روشن کننده شب! برایت چه اتفاقی افتاده است که در هنگام روز بیرون نمیآیی؟
نگاه کن که آن کرم کوچک که از خاک آفریده شده و همچون آتش بود، چه جوابی (که نشانه روشندل بودنش بود) داد:
که من چه روز و چه شب، جای دیگری بجز صحرا نیستم. ولی هنگامی که خورشید هست، دیده نمیشوم.
مفهوم:
یعنی ممکن است هر کس در حوزه خود برای هم نوعان خود پادشاه باشد اما در پیشگاه مقام برتر از خود حرفی برای گفتن ندارد و قدرت و جلالش به چشم نمی آید. همانطور که سعدی در ابتدای این شعر مثلی از یک پدر و فرزندش زده که در مسیر خود به پادشاهی برخورد می کنند و پدر که خود رئیس دهی بوده از دیدن این همه جلال و هیبت پادشاه دگرگون می شود و به گوشه ای می گریزد و وقتی که پسر علت را از پدر جویا می شود پدر می گوید: ” عزت من تنها در ده است نه بیرون از آن”.
بازپروری سوم :
مقدمه : خداوند هنگامی که انسان را آفرید تفاوت هایی برای او با سایر موجودات قائل شد که یکی از این تفاوت ها قدرت تعقل و تفکر می باشد. بدنه : وقتی به اطراف خود می نگریم دنیایی حیرت انگیز را می بینیم. دنیایی که بسیاری از پدیده ها و اسبابش ساخته ذهن انسان است. گاهی با خود فکر میکنم که چقدر عقل انسان ها گسترده است و چقدر ذهن انسان های دانشمند توانمند است. گاهی نیز با خود می اندیشیم که هیچ چیز در جهان برتر از ذهن و اندیشه انسان نیست. این در حالی است که تمام قضاوت ها و تصورات انسان درمورد توانمندی ذهن خود نه تنها درست نیست ، بلکه اشتباه محض است. چرا که اگر کمی تامل کنیم در خواهیم یافت که چیزی بسیار برتر از ذهن انسان وجود دارد. چیزی که ذهن انسان درمقابل آن به مانند کرم شبتابی در مقابل خورشید است و آن تنها خداوند اضداد است که خالق تمام اذهان و افکار و اندیشه هاست. نتیجه : شایسته است با وجود ناچیز بودن خود در مقابل خداوند کریم و بلندمرتبه کمی تواضع و خشوع پیشه کنیم و ارزش خود را نسبت به چیزهایی که از ما برتر هستند بسنجیم.
بازپروری چهارم :
پیرامون ما پر است از اجزای کوچک که در مقابل اجزای بزرگ دیده نمی شوند اما در موقعیت و شرایط خاص، جلوه گر می شوند به طور مثال همان کرم شب تابی که در مقابل نور خورشید هیچ دیدی ندارد
اما همین که شب فرا می رسد و خورشید در پشت ابرها پنهان می شود، تابش نور شب تاب به چشم می آید. او همان شب تاب است! همان که در روز هم نورافشانی می کرد اما همین که نور بزرگ تر کنار رفت نور کوچک دیده شد.
گاهی در زندگی کافی است در زمان و شرایط خاص دیده شوند. یا اعمال و رفتارهای کوچکی که همچون نور کوچکی ما را برای رسیدن به اهداف بزرگ تر راهنمائی می کند.
در نگاه اول، کارهای کوچک به نظرمان ناچیز و بی ارزش جلوه گر می شود اما تا زمانی که همان اهداف کوچک نباشد ما به اهداف بزرگ تر خود دست نخواهیم یافت! کرم شب تاب در طول شب، راهنمای تو خواهد بود و به نوبه ایی با همان نور کم چراغ دلت و امیدت را روشن می سازد تا به خورشید و روشنایی کامل دست یابی.
قانون طبیعت همین گونه است از کوچک تا بزرگ، همه در کنار یکدیگر قرار دارند و هر کدام وظیفه ایی را به دوش می کشند. مهم آن است که هر کسی موقعیت خاص خود را پیدا کند و در موقعیت خاص خود نورافشانی کنند. آن موقع نه کم ارزش خوانده می شوند و نه ناچیز
بلکه می تواند در کنار همدیگر با هم نوری به روشنایی خورشید بسازند، درست مثل کرم شب تاب هایی که دست در دست هم یکجا جمع شده اند گویی خورشید شب ها هم می تابد
مقدمه:عشق یا نفرت ؟ کدامیک را انتخاب می کنید ؟ یقینا جواب شما این است که بستگی دارد در چه شرایطی قرار بگیرید تا یکی از ان ها را انتخاب کنید اما بیشتر افراد در همان لحظه یکی از این دو را انتخاب می کنند عشق یا نفرت بررسی این موضوع شیرین است برای من .
متن انشاء: پیش امده است که در شرایطی قرار بگیریم و بپرسیم که عشق را انتخاب کنیم یا نفرت را ؟ و در ادامه به این فکر کرده ایم که نفرت انتقامد به بار می اورد ؟ عشق دوستی و محبت ؟ و به جوابی رسیده ایم که مارا قانع تر سازد و با خود بگوییم من توانایی انتاخاب یکی از این دو را دارم . انتخاب بسیار سختی است این انتخاب اگر بخواهیم به مقایسه و سنجش این دو بپردازیم یعنی مقایسه عشق با نفرت و عواقب ان به نتایجی خواهیم رسید این نتیجه خواهد توانست به ما کمک کند تا انتخابی درست داشته باشیم اولین قدمی که میتوانیم به ان پا بگذاریم این است که با خود فکر کنیم اگر من تنفر بورزم در یک اتفاق خواسته یا ناخواسته به کسی چه اینده ای خواهد داشت شاید به این جواب برسیم که اینده ای تاتریک و پر از نفرت و خشم و جنگ و فکر شکست دادن کسی که به او تنفر می ورزیم شاید هم به این نتیجه برسیم که به مرور زمان ان را فراموش می کنیم جواب جالبی برای من نیست چراکه کسی که این جواتب را می دهد باید همان اول فراموشی را در راه خود قرار بدهد نه این که تنفر برای فراموشی بورزد تنفر ادمی را نه تنها به سمت فراموشی نمی کشاند بلکه ارامش واقعی را از زندگی وی نیز می گیرد و فرد توانایی برگرداندن ارامش و فراموشی تنفر را هیچ وقت نخواهد داشت حتی اگر کسی به معنای واقعی تنفری نداشته باشد از کسی اما تلقین کند که متنفر است این تلقین تنفر در رفتار او تاثیر میگذارد و رفته رفته به تنفر واقعی نیز می رسد این ها فقط نصف مشکلات حاصل از تنفر می باشد بااین حال ایا هستند کسانی که بازهم به تنفر خود اصرار دارند ؟ به این فکر کرده ایم که تنفر فقط به خود ما اسیب می رساند نه به کسی؟ اگر به جای تنفر از کلمه عشق و دوستی و محبت استفاده کنیم چه اینده ای خواهد داشت ؟ اینده ای روشن که نه به من اسیب میرساند نه به کسی عشق و دوستی این نفرت و خشم را از حافظه من پاک خواهد کرد و ارامش بیشتری در زندگی خودم خواهم داشت این مسئله یک امر عادی است و هرکسی می تواند بین عشق و نفرت یکی را انتخاب کند در صورتی که بداند کدامیک نه نفع خودش است نفرت ؟ نفرتی که ارامش راازاو می گیرد یا عشقی که او را به ارامش واقعی میرساند.
نتیجه: من نمی گویم که باید بین عشق و نفرت عشق را انتخاب کرد من می گویم گاهی در خشم نباید تصمیمی گرفت که در ارامش پشیمان بود تصمیمی را که میگیریم در ارامش بگیریم تا هیچ خشمی سر راهمان قرار نگیرد..
مقدمه: لحظه به لحظه زندگی پر است از حس های مختلف..گاهی غم، گاهی شادی. لحظه ایی خندان و لحظه ایی دیگر گریان… و گاهی قلب پر از عشق و لحظه ایی دیگر لبالب از تنفر و نفرت.
عشق بهتر است یا نفرت؟ عشقی که قلب را مالامال از محبت و علاقه و مهر و دوستی می کند و یا نفرتی که قلب را از کینه و پلیدی سرشار می کند. عشقی که انسان را به سمت پاکی و خوبی می کشاند و قلبش را سفید و نورانی می کند به گونه ایی که تنها خیر و صلاح یار را می خواهد و خوشبختی و سعادتی! یا نفرت را که انسان را به سمت زشتی ها و بدی ها می کشاند و قلبش را سیاه و تاریک می کند به گونه ایی که تنها به فکر انتقام و شر است. مرز میان عشق و نفرت به اندازه ی نخی نازک است که هر لحظه امکان پاره شدن دارد و عاشق را به نفرت و نفرت را به عشق تبدیل کند. به نظر شما کدام یک بهتر است! گزینه اول که سعی کنید عاشق دنیا و آدم هایش باشید و از هر فرصتی برای رغم زدن لحظه های شاد و خاطرات شیرین استفاده کنیم و از زندگی و دنیا و آدم هایش لذت ببریم و یا گزینه دوم که نفرت است و هر لحظه با بداخلاقی و تندخویی دنیای خود و اطرافیانمان را تیره و تار کنیم و هیچ کوله باری جز غم و اندوه و انتقام نداشته باشیم و هر لحظه زندگی برایمان تلخ تر و زهرتر از دیروز باشد و تنها از خود بدی و خاطرات بد به یادگار بگذاریم. زندگی آنقدر کوتاه است که ارزش غم و اندوه و کینه و نفرت را ندارد، تا لحظه های خوب جوانی و فرصت های خوب برای بهتر زندگی کردن را داریم از لحظه به لحظه آن استفاده کنیم و قلب خود را از نفرت پر نکنیم در مقابل آن عاشق باشیم و عشق بورزیم. عاشق خدا، پدر و مادر، عاشق طبیعت و گاهی عاشق زیباترین نعمت خداوند یعنی همسر.
نتیجه گیری: تا زندگی ادامه دارد و لحظات زندگی هر لحظه رو به اتمام است از تمام ثانیه های آن به نحو احسن استفاده کنیم و دل خود را از سیاهی و پلیدی دور نگه داریم.
انشای سوم
وجود انسان پر از احساسات مختلف است و هر انسان در شرایط متفاوت احساسات متفاوتی را از خود بروز می دهد.
عشق و نفرت هم، احساساتی هستند که در هر وجود هر انسانی یافت می شوند و در طول زندگی، ما بارها آن ها را تجربه می کنیم.
لحظه ی تولد، آغوش مادر و نوازش هایش به ما عشق را یاد می دهد و تا پایان عمر نیز انواع مختلفی از عشق و محبت نسبت به انسان ها و هر چه در جهان است را می آموزیم.
عشق به هر کسی، و هر چیزی، اندازه های متفاوتی دارد، و ممکن است بعضی آدم ها یا بعضی موارد را در زندگی بیش تر از بقیه دوست داشته باشیم.
مرز باریکی بین عشق و نفرت وجود دارد و حتی ممکن است بعضی مواقع عشق تبدیل به نفرت و یا نفرت تبدیل به عشق شود.
عشق و نفرت بیش از حد، می تواند زندگی انسان را خراب کند. عشق یک طرفه و شدید گاهی به خاطر بی محلی طرف مقابل تبدیل به نفرت می شود، و در صورتی که فرد نتواند خودش را کنترل کند حوادثی بدی را به دنبال خواهد داشت.
زندگی فرصتی است که خداوند در اختیار انسان گذاشته است تا عشق بورزد و محبت خود را بی منت نثار دیگران کند.
در این دنیای زود گذر باید نفرت را از وجود خودمان بیرون کنیم، زیرا نفرت قلب انسان را پر از کنیه می کند.
انسانی که پر از نفرت است هم خودش را آزار می دهد و هم دیگران را، اما زمانی که قلب تان پر از عشق به خدا، دیگران و … باشد، با آسایش و آرامش زندگی خواهید کرد.
نتیجه گیری : انسان تنها زمانی می تواند زندگی خوبی داشته باشد که دلش پر از عشق و محبت باشد و از نفرت و کینه دوری کند.
انشای چهارم
در لغت نامه دهخدا تعاریف متعددی برای دو کلمه ی ” عشق ” و ” نفرت ” آمده است.
از تعاریف جالب عشق: ” در گذشتن از حد در دوستی ، یا کوری حس از دریافت عیوب محبوب ، یا مرضی است وسواسی که می کِشد مردم را به سوی خود ” را می توان ذکر کرد.
عشق می تواند باعث شود فردی برای شما جذابیتی افسانه ای داشته باشد، یا شما صلاح دیگری را به خود ترجیح دهید، و برای آسایش او متحمل رنج شوید.
یا این که چشم شما فقط خوبی معشوق را ببیند و عیب او را مشاهده نکنید، مانند زمانی که اطرافیان پیش مجنون از عیب های لیلی گفتند و او این بیت را در جواب گفت:
” اگر در دیدهٔ مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی ”
عشق یکی از احساسات ذاتی انسان است، احساسی که با حس صلح دوستی و انسانیت نیز مطابق است. احساس آشنایی که بارها و بارها در لحظات مختلف زندگی آن را تجربه و یا در اطرافیان مشاهده می کنیم.
در تعریف نفرت نیز آمده است: ناپسند داشتن؛ بیزاری و رمیدگی و یا دوست نداشتن عمیق شی و یا شخصی.
نفرت را متضاد با عشق دانسته اند، و این احساس باعث بروز خصومت و خشمی می شود که فرد را آزار می دهد.
کسی که قلبی برای محبت دیگران داشته باشد پذیرای نفرت نیست.
عشق، صلح و دوستی می آفریند و نفرت، بیزاری. اگر خواهان از بین رفتن نفرت در وجود دیگران باشی، ابتدا باید آن را از وجود خود پاک کرده و با عشق بر نفرت غلبه کنی.
امام علی (ع) می فرماید:
«قلب، خاک خوبی دارد. در برابر هر دانه که در آن بنشانی، هزار دانه پس میدهد. اگر ذره ای نفرت کاشتی، خروار ها نفرت درو خواهی کرد؛ و اگر دانه ای از محبت نشاندی، خرمن ها بر خواهی داشت »
نتیجه گیری : باید عشق را به دیگران هدیه کنیم تا زندگی خودمان هم سرشار از عشق شود.
انشای پنجم بصورت ادبی
پروردگار مهربان آدمی را خلق کرد تا عشق بورزد، و عشق تنها یک واژه نیست، احساسی است که در تمام ذرات جهان وجود دارد.
عشق را در ذره ذره و هر لحظه ی این جهان هستی می توان حس کرد.
هنگامی که به چهره ی پدر یا مادر نگاه می کنی، هنگامی که به گلی خیره می شوی، یا هنگامی که باران می بارد و آسمان رحمتش را بر زمین جاری می کند و هزاران لحظه ی زندگی ما، یاد آور عشق است.
اما گاهی انسان چشم می بندد و تنها نفرت و پلیدی را می بیند.
نفرت دل آدمی را تیره می کند و اجازه نمی دهد نوری که حاصل عشق است در زندگی فرد جریان داشته باشد.
اما عشق هدایت گر و روشنی بخش است، و انسان را به معبود می رساند، معبودی که خود سر چشمه ی تمام خوبی های عالم است.
این قدرت عشق است که می تواند آدمی را ویران کند یا بسازد. گاهی عشق شخصی را مجنون می کند و گاهی او را به والاترین مقام ها می رساند.
گاهی دچار عشقی زمینی می شویم که در انتها تبدیل به نفرت می شود و گاهی همین عشق زمینی آغاز گر راه رسیدن به عشقی والاتر است.
عشق و نفرت هر دو تاثیر عمیقی بر روح و روان دارد، نفرت می تواند تمام خوشی های آدمی را در نظرش پوچ کند، و عشق می تواند تمام زشتی های جهان را در نظر انسان تبدیل به زیبایی کند.
انسانی که نفرت را به جای عشق، در دلش راه داد دیگر هیچ چشمی برای دیدن عشق و محبت جاری در اطرافش نخواهد داشت. این شخص خویشتن را نفرین کرده و زندگی خود را تباه می سازد.
خداوند با عشق آسمان ها و زمین و هر چه در آن هاست را آفرید پس رسالت انسان دوست داشتن، دوست داشته شدن و دوری از نفرت است.
موضوع انشا: عشق و نفرت
عشق، سر آغازی بزرگ در دنیا، حسی که همزمان با انسان متولد شد. همان لحظه که خدا از روحش در او دمید. خدا حوا را فرستاد. همدمی برای انسان. این بار عشق با زن آمد. همان لحظه که آدم حوا را دید و دلش لرزید. ازدواج کردند. بچه آوردند. این بار عشق با فرزند آمد. بچه ها بزرگ شدند. بزرگ و بزرگ تر. یک زن بود و دو مرد عاشق. آن دورها ، بین آتش ، در ظلمات ، شیطان نشسته بود. سنگ هایی تیز در بغل داشت. غرورش بود که شکسته بود. هنگام تقاضای سجود. همان لحظه که فهمید آدم از او برتر است. آن قدر برتر که باید سر فرود آورد برای بزرگی و عظمتش. نفرت را ساخت. با سیاهی چشم. با آتش دستان. از آدم کینه به دل گرفت. کینه ای بزرگ. آن قدر بزرگ که تصمیم گرفت نشان دهد بی لیاقتی انسان را. جهلش را. حقیر بودنش را. عقده ها وجودش را پر کرده بودند. فرصت را مناسب دید. در گوش قابیل نجوا کرد. هر روز و هر شب. نفرت را به کره ی خاکی آورد و شد آنی که نباید می شد. سال ها گذشت. آدم و حوا مردند. نه نسل انسان از تبار آدم به دنیا آمدند و مردند. قابیل هم مرد. اما نفرت نه. نفرت هیچ وقت نمرد. جهل زمین را فرا گرفت. از همه جا صدای قهقه ای به گوش می رسید. قهقه ی شیطان. داشت می خندید. خیال می کرد به هدف رسیده. فکر می کرد آن قدر به پاکی انسان و محبت و عشق بین مخلوقان آسیب رسانده که خدا شرمنده شود. شرمنده از آفریدن انسان ها. اما خدا نوح را فرستاد. صبر کرد و صبر کرد. جهان بهتر شد. راستش کمی بهتر شد. آن قدر کم که به چشم نمی آمد. خدا بهتر دید جهان از نو شروع بشود. دنیا زیر آب برد. همه مردند. به جز عاشق ها. به جز کسانی که نفرت در دلشان جایی نداشت. دنیا درست شد آن طوری که خدا دلش می خواست. گذشت. زمان جلو رفت و همه چیز فراموش شد. حتی آن واقعه ی بزرگ. انسان مغرور شد. فکر کرد پاک است و قوی. برای فرزندانش از شیطان می گفت. از بدیش. نفرت را به سیب زمینی گندیده با بویی منزجر کننده تشبیه می کرد ، اما نفرت سیب زمینی نبود. از سیب زمینی باهوش تر بود. عطری زد و خود را میان زندگی ها ، انسان ها ، عشق ها و دوستی ها ؛ خلاصه هر چه که در آن اثری از محبت و پاکی هر چند کوچک دیده می شد ، جای کرد. مانند بادی وزید و شمع ها را خاموش کرد. از روشنی دنیا کاسته شد. عشق به اغما رفت. دنیا تاریک شد. در دنیا تک توک چند شمع روشن بود. باد نفرت خاموششان می کرد ، اما باز با کبریت عشق روشن می شدند. عشق کوچک شده بود و حقیر. تنها امیدش آن شمع ها بودند. نفرت از شمع های خاموش کمک گرفت. همه با هم به جان شمع روشن افتادند. فوت می کردند و فوت می کردند که شمع های روشن به خود آمدند. عشق داشت می مرد. یعنی مرده بود. نبض نداشت. شمع ها از غصه آب شدند. آب شدنشان فایده نداشت پس به سمت شمع های خاموش دویدند. نجاتشان دادند. روشنشان کردند. عشق به هوش آمد. قلبش ضعیف می زد ، اما هنوز زنده بود. نفس می کشید. شیطان عصبانی شد. صدای قهقه اش با خرناس حاصل از خشم عوض شد. نفرت را فرستاد. دوباره نجوا کرد. در گوش ها زمزمه کرد بدی ها را. کینه ها را. دشمنی ها را. همهمه ای در دنیا به وجود آمد. آدم ها دیوانه شدند و مجنون. همه شان نه ، اما کم هم نبودند. باز هم جنگ. باز هم جدال. پیکار بین خوبی و بدی. پستی و برتری. عشق و نفرت. باز هم گذشت. باز هم همه چیز فراموش شد. از آن همه اتفاق تنها داستانشان ماند. داستان هایی که هیچ کس هیچ کدامشان را باور نمی کند. بعد از آن روز عشق به زندگی نباتی خود ادامه داد. خدا هم دیگر دنیا را زیر آب نبرد. نوحی هم نفرستاد. صبر کرد. باید صبر می کرد تا عشق تیمار شود. آدم ها تیمارش کنند. دیوانه ها عاقل شوند. نفرت باید از بین می رفت. باید خفه می شد با دستان کسی که آن را اورده بود به این دنیا. به دست انسان.
نویسنده: فاطمه ربیعی سال دهم تجربی دبیرستان نمونه دولتی حضرت معصومه اهواز دبیر: خانم برونی
موضوع انشا: عشق و نفرت
جنگی بسیار تماشایی بین سپاهیان عشق ونفرت برای بدست اوردن سرزمینی به نام قلب درحال آغاز شدن بود.
هردو سپاه با جنگاورانی شجاع اماده حمله بودند،عشق باوجود فرماندهانی شجاع به نام های صبر،دلتنگی و شادی ترسی نداشت،اما نفرت با نگاه خشمگین خود به سپاه عشق می نگریست وگاهی با فرماندهان خود که همان غرور،کینه وحسرت بودند سخن می گفت. عشق با فروتنی به وسط میدان آمد ونفرت را صدازد،نفرت با نگاهی زهراگین روبه روی او ایستاد ومنتظر شد.عشق با مهربانی به او گفت:«نمیخواهی تصمیمت را عوض کنی؟مگر یادت نیست که من و تو هردو ازجایی به نام قلب رشد می کنیم،گاهی ممکن است مرگ تو باعث تولد من شود و گاهی کشتن من باعث پیروزی تو می شود!چرا با خودت اینگونه میکنی؟ نفرت با نگاهی پراز غم به عشق گفت:«چون از تو و از خودم خسته شدم! تو هروز برای انسانها شیرین تر میشوی امامن روز به روز تلخ تر می شوم؛نفرت به خودش آمد،پوزخندی زد و ادامه داد:اما میدانم روزی انسانها از این همه شیرینی دل زده می شوند و روزی منِ تلخ را می پرستند! عشق با نگاه دلخوری به او گفت:«نفرت!تو کاملا در اشتباهی،انسانها هرگز از شیرینی وجود من خسته نمی شوند و من را می پرستند،اما همه از تلخی تو بیزارند،چون کارتو جدایی بین قلب و روح انسانها است.» نفرت فریاد زد وگفت:«از تو وامثال تو متنفرم! عشق گفت:«میدانستی زندگی من و تو مثل زندگی خورشید وماه است!درهنگام شب وقتی ماه با غرور می تابد خورشید جایی در آسمان ندارد ودر هنگام روز خورشید می تابد و ماه در خوابی آرام است،دقیقا مثل من و تو،هنگامی که تو هستی من زنده نیستم و هنگامی که من هستم تو جایی نداری، گاهی قلب انسان نیاز به کمی نفرت و گاهی نیاز به عشق دارد و گاهی خالی از هر حسی است. نفرت در چشمان زیبای عشق نگاه کرد و برای اولین بار خندید!عشق هم خندید! وسرزمین قلب با خنده آنها به تصرفشان درآمدعشق بار دیگر پادشاه قلب شد ونفرت در خانه ای کوچک در نقطه ای دور از عشق به خوابی عمیق رفت تا نوبت ماموریت او شود.
نویسنده: خانم زهرا بازه
موضوع انشا: عشق و نفرت
از زمانی که تازه چشمانمان را رو به این دنیا گشودیم و زمانی ک طعم شیرین آغوش گرم و پرمهر پدرومادر را درک کردیم آن وقت بود که دکمه ی احساساتمان فشرده شد. از آن به بعد هروز با احساسات مختلفی آشنا شدیم .روزی خوشحال و روز غمگین،روزی با حس تنهایی گذشت و روزی خوشبختی. اما این احساسات ابتدایی تا زمانی ادامه داشت که هنوز معنی واقعی خوب و بد را نچشیده بودیم .باگذشتن از دوران کودکی و پاگذاشتن ب دنیای جدید و حقیقیه بزرگسالی ، احساساتمان هم با ما بزرگ شد . دیگر نمیتوانستیم مثل اوایل یا همان کودکی بخاطر داشتن آبنباتی انقدر خوشحال شویم که خودمان را خوشبخت ترین فرد دنیا بدانیم . حال احساساتمان فرق میکرد ،درست بود که ازهمان احساسات دوران کودکی منشا می گرفت اما پیشرفت کرده بود ، میتوانستیم آن ها را به دوقسمت عشق و نفرت تقسیم کنیم. حال دیگر بزرگ شده بودیم افراد زیادی وارد زندگیمان شدند ،خیلی از آنها مسیر زندگیمان را عوض کردند، بعضی از آنها مارا داخل چاهی فرو کردند که دیگر نتوانستیم از آن بیرون بیاییم ، چقدر که برای ورود ب این چاه دل نشکسته بودیم و اطرافیانمان را عذاب نداده بودیم . الان در دل دو حس دیده میشد ۱. تنهایی ۲. نفرت دومی مهمتر بود چون قلب را ب رنگ زغال کرده بود . این حس نفرت تنها یک کلمه نبود زیرا در ادامه ی خود احساساتی مثل انتقام را در دل پرورش میداد، آن زمان زندگی به سیاهی شبی می شد که حتی یک ستاره هم درآن پیدا نبود. اما خیلی ها هم بودند که زندگی را برایت به شیرینی عسل کردند، آنقدر تورا حمایت کردند تا تو به بهترین مقام برسی حتی اگر کمکی هم از جانبشان به تو نرسیده باشد ، چشیدن حس بودنشان ، پشتیبانیشان و دوست داشته شدنت دلیلی برای زنده بودنت و امیدی برای شب های غمبارت بود ، انقدر خوب بودند که می توانستی جانت راهم فدای آنها کنی . قطعا این معنی جز عشق و دوست داشتن نیست. اما در آخر می توان گفت که هر دوی آنها احساساتی هستند که زندگیمان با آنها رقم می خورد ، یادمان باشد اگر روزی نفرت در قلبمان را کوبید بی چون و چرا و حتی فکری آن را رد کنیم اما اگر عشق به ما نزدیک شد به سمت آن پرواز کنیم و با جان و دل به آغوشش بکشیم چون با ارزش است و به زندگی معنی می دهد.
نویسنده: نگین احمدزاده - پایه دهم
موضوع انشا: عشق و نفرت
زندگی اتفاقهای زیادی دارد که گاهی بزرگ گاهی کوچک،تلخ یا شیرین،خوب یا بد،زیبا یا زشت است. اما گاهی زندگی روی خوش و شیرینِ لذت بخشش را برایمان بوجود می آورد و در سرنوشتمان روزی از بهترین روزهای عمرمان رؤیایی ترین روز را همراه با بهترین اتفاقها رقم میزند،شاید هم اتفاقهایی که بر خلاف خواسته ی خودمان سرانجام شیرینی نداشته باشد، گاهی مثل دوستی،آشتی شاید هم عشق... عشق زیباست مثل رویش گلها در روزهای پایانی زمستان،مثل موجهای خروشان دریا که با قدرت حرکت میکند مثل صدای جیک جیک گنجشکانِ روی درخت توی باغچه یا شاید مثل تنین صدای کودکی که در هنگام بازی کردن با شادی تمام میخندد و قهقه میزند.اما گاهی کاتب سرنوشتمان روزهای خوب و خوش را برای روز مبادا نگه میدارد و بدیها را نثارمان میکند و نفرت را در قلب های اطرافیانمان بارور میکند؛در دله همان کسانی که روزی تمام روزهای شیرینمان را با آنها گذراندیم و شیرین ترین خاطرات موجود در حافظه ی مان خاطرات همان شخص است؛نفرت،پایان همان عشقیست که روزی چاشنی زندگیمان بود و امید فرداهایمان و بهانه ی نفس کشیدنمان.چقدر با رؤیایی که داشتم قصر رؤیای خیالم را با شکوه کرده بودم رؤیاهایی که شب ها با فکر به واقعیت تبدیل شدن تک تکشان خوابم میبرد رؤیاهایم را مانند ساختمانی محکم در ذهنم استوار و محکم بود اما...اما، با کار های تلخ خودشان قصر رؤیاهایم که محکم و استوار بود به کلی نابود شد و پایه های عشق دیروزمان نابود شد و نفرت را بر دیوار قلبشان حک کردند و عشقش، دلیل زندگیم را برای همیشه نابود کردند.اما ای کاش خاطره هایش را هم مثل عشقش میسوزاند و میرفت....
موضوع انشا: عشق و نفرت
عشق طپش تند قلبم است ، تنفر حس بد زندگی نسبت به چیز های متفاوت . عشق بی خبر است بدون اینکه اجازه دهم ؛ وارد قلبم می شود در می امیزد مانند میهمانی نا خوانده ، ورودش در مواقعی نا خوشایند ،نا خواسته وسخت است ...... تنفر گاهی کنار عشق قرار دارد وگاهی دور از آن . درکش بسیار دشوار است ؛ عشق ادامه دارد در دل لانه می کند بلکه می سازد و می ماند ....... اما تنفر روزی از بین میرود ،چه کنیم که سر آغاز عشق با تنفر است . عشق مانند آبشاری است که از کنار ه های قلبم جاریست ، عشق راز پنهانی است در وجودتمام بشریت . گاهی دست یابی به ان فرسنگ ها دور است اما همینکه جوانه زد وریشه دواند آرامش بخش است و روح نواز . تنفر با ان چهره عبوس وپر کینه نیز گاهی به عشق منتهی می شود . عشق همیشه جاودانه و زیباست .بیایید جهان را با عشق رنگ آمیزی کنیم
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
نام کتاب درسی: علوممقطع تحصیلی:پنجم ابتداییموضوع درس: ذره بین
ف
اهداف :
دانش آموزان با ذره بین و کاربردهای آن آشنا شوند .
اهداف جزئی
1 - دانش آموزان با ذره بین و عدسی آشنا شوند .
2 - دانش آموزان کانون عدسی را مشخص می کنند .
3 - دانش آموزان کاربردهای مختلف عدسی ها را درک کنند .
اهداف رفتاری
1 - دانش آموزان ذره بین را تعریف کنند ؟ ( دانش )
2 - دانش آموزان کانون عدسی را با انجام آزمایش مشخص کنند و فاصله آنرا با ذره بین اندازه بگیرند ( مهارتی )
4 - دانش آموزان به کمک عدسی تصاویر اشیا را روی پرده نمایش دهند (مهارتی)
5 - دانش آموزان نحوه کاربرد عدسی در وسایل مختلف را طی جدولی ترسیم نمایند ( مهارتی )
-فایل بصورت ورد و قابل ویرایش - تعداد صفحات : سه صفحه - قیمت : فقط دوهزار تومان :
برای اطمینان شما عزیزان:
فایل پی دی اف کامل این طرح درس فقط برای مشاهده در زیر آمده است . ابتدا فایل پی دی اف را مشاهده نمائید و در صورت رضایت فایل ورد و قابل ویرایش و بدون آرم این طرح درس به قیمت دو هزار تومان از لینک خرید دریافت نمائید .ابتدا فایل پی دی اف را مشاهده نمائید :
در صورت رضایت فایل ورد و قابل ویرایش این طرح درس را از لینک خرید زیر و با قیمت دو هزار تومان دریافت نمائید :
راهنمای خرید : برای خرید آنلاین و دریافت بلافاصله فایل ورد ابتدا بر روی لینک خرید زیر کلیک نمائید . تا وارد صفحه خرید و دانلود سایت علمی و پژوهشی آسمان شوید .لینک خرید :
توجه :
همچنین می توانید سایر طرح درس های همه کتاب های پایه پنجم ابتدایی را از لینک های زیر ببینید :
نام کتاب درسی: علوم مقطع تحصیلی: نهم موضوع درس:آثاری از گذشته زمین
اهداف :
آشنایی دانش آموزان با فسیل و مطالب مرتبط با آن
دانش آموزان به اهمیت فسیلها پی ببرند .
دانش آموزان شرایط لازم برای تشکیل فسیل را درک کنند .
دانش آموزان با کاربرد فسیل ها آشنا شوند .
دانش آموزان مفهوم جمله"حالکلیدی برای گذشته است"را متوجه شوند.
دانش آموزان با تعریف فسیل و کاربرد و اهمیت فسیل و راههای تشکیل آن آشنا شوند.( حیطه شناختی )
با استفاده از خمیر بازی یا مواد مشابه فسیل بسازند و برای تشکیل فسیل راهکارهایی بیابند. ( حیطه مهارتی )
برای انجام آزمایشات مربوطه اشتیاق داشته باشد. به مسائل علمی مربوط به فسیلها و گذشته زمین علاقه نشان د اده و تمایل به همکاری گروهی داشته باشد ( حیطه نگرشی )
با شناخت شرایط تشکیل فسیل و کاربرد فسیلها به عظمت آفرینش و پیچیدگی جهان پی ببرد . ( حیطه نگرشی )
-فایل بصورت ورد و قابل ویرایش - تعداد صفحات : دو صفحه - قیمت : فقط دو هزار تومان :
برای اطمینان شما عزیزان:
فایل پی دی اف کامل این طرح درس فقط برای مشاهده در زیر آمده است . ابتدا فایل پی دی اف را مشاهده نمائید و در صورت رضایت فایل ورد و قابل ویرایش و بدون آرم این طرح درس به قیمت دو هزار تومان از لینک خرید دریافت نمائید .ابتدا فایل پی دی اف را مشاهده نمائید :
در صورت رضایت فایل ورد و قابل ویرایش این طرح درس را از لینک خرید زیر و با قیمت دو هزار تومان دریافت نمائید :
راهنمای خرید : برای خرید آنلاین و دریافت بلافاصله فایل ورد ابتدا بر روی لینک خرید زیر کلیک نمائید . تا وارد صفحه خرید و دانلود سایت علمی و پژوهشی آسمان شوید .لینک خرید :
توجه :
همچنین می توانید سایر طرح درس های علوم متوسطه اول (پایه هفتم ، هشتم ، نهم ) را از لینک های زیر ببینید :
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن