سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
اين شعر با ريتم های موزون و رقصنده ای ادامه می يابد تا از اعمال اعجازآميز عشق که تلخی را شيرين می کند و هر ذره ای را بحرکت در
می آورد و به درختان رقص می آموزد و بدون آن زندگی هيچ لذتی ندارد سخن بگويد :
من آزمودم مدتّی بی تو ندارم لذتّی کی عمر را لذّت بود بی ملح بی پايان تو
رفتم سفر بازآمدم ز آخر بآغاز آمدم در خواب ديد اين پير جان صحرای هندوستان تو
هندوستان در اينجا همچنانکه اغلب در
ادبيات قرون وسطايی فارسی آمده بمعنای خانه ی ازلی است که روح طی يک رويای سرورانگيز ناگهان آن را بياد می آورد و اين همانجايی است که روح بازگشت بيدرنگ به آن را آرزو می
کند و با پاره کردن زنجيرهای مادی همچون پيل از وطن دورمانده ای
بسوی جنگل آغازين خود می شتابد . مولوی در اينجا اين شعر جذاب و طولانی را که بنظر می آيد يکی از اشعار پيشين اوست با پذيرفتن دوبارهي عجز و ناتوانی خويش در توصيف قدرت اسرار آميز عشق که جمع کاملی از
اضداد است بپايان می رساند :
از بس که بگشادی تو در در آهن و کوه و حجر
چون مورشد دل رخنه جو در طشت و در پنگان تو
گر تا قيامت بشمرم در شرح رويت قاصرم
پيموده کی تاند شدن ز اسکّرهي عمان تو
عشق در چند شعر ديگر بعنوان آينه هر دو جهان تجلّی می کند و انسان نمی
تواند از آن دم بزند يعنی از آن سخن بگويد . عشق همچنين می تواند بصورت نيروی صيقل دهنده فولاد وجود (اشياء تيره و تار و مکدر آفرينش ) جلوه گر شود بطوريکه سراسر جهان سرانجام آينه آن خواهد شد .
مولوی در جايی ديگر عشق را همچون (مصحف )
نسخه ای از قرآن می بيند که عاشق آن در روياها و آرزوهايش می خواند. عشق نيز همچون لوحی است که او
شعرش را از روی آن مینويسد يا اينکه او درست مانند قلمی است در ميان انگشتان عشق که آنچه را نمی داند مینويسد .آيا نام شمس الدين از ازل در دفتر عشق ثبت نبود؟ قامت خميده عاشق همچون طغرای
(امضای شاهانه ) پيچيده ای در منشور (دانشنامه ) عشق است .
اگر چه مولوی اشعار فارسی و عربی بيشماری در ستايش عشق نوشته است اما
تکرار چنين ستايش را مجاز و منطقی می داند :
«اگر عشق را با صدهزار زبان ستايش کنم زيبايی و جمال آن در هيچ ظرفی نمی گنجد».
عرفا و شاعران ديگر همانند مولوی عشق را
به متابهي عيان و نهان بودن توأمان بدون آغاز و انجام توصيف کرده اند و اين بدان سبب است که همچون
خدا عشق ابدی است و يا به تعبير حلاج عشق هستی جوشان و بسيار پويای خداوندی است و همچون
خدا بی پايان است . عشق مولانا به شمس نيز بی پايان است بلکه در برسي اين عشق هزاران هزار ايوان با چشم اندازهای زيبا وجود دارد که عاشق می
تواند (در ورای آن سفر کند ) و هر چه پيش تر می رود سعادت بيشتری نصيب خويش می سازد . وقتی خود
عشق سفر آغاز می کند صد ها هزار آسمان و زمين برای سير و سفر آن تنگ می نمايد . عرفا و فلاسفه اشراق
عشق را دليل هر حرکتی می دانند :
اگر و زمين و کوه ها عاشق نبودند چمن بر سينه هاشان نمی روئيد ......
اين ايده در ديوان شمس و مثنوی معنوی تکرار می شود . مولوی مانند ديگر شاعران عشق را مکررأ
با کهربا مقايسه می کند که ذرات خود کاه را بسوی خود می کشد (عشق آنچنان نيرومند است که کوهی
بزرگرا بصورت کاهی در می آورد ).
مقايسه ای که در عين حال به گونه های زرد
(کاه مانند ) عاشقان لاغر و نذار اشاره دارد . اهن ربا که همچون جذبهي عشق که دلها را بسوی خود می کشد ذرات آهن را جذب می
کند تصوير مشترکی از عشق است که حتی در نوشته های فلسفی مانند ابن سينا نيز ديده می شود. چنين چيزی در ميان شعرای غير عارفی همچون نظامی نيز معمول است .
تمايل قبلی مولوی به تصاويری از زندگی روز مره
مشهور است . برای مثال اوعشق را همچون
مدرسه ای می بيند . در اينجا بر مولوی سبقت گرفته اند . چون صوفيانی (مخصوصأ روزبهان
بقلی شيرازي ) از ارزش تحصيلی و آموزشی و عشق انسان صحبت کرده اند که آدمی را
برای عشق الهی آماده می سازد : قهرمان به پسر کوچکش شمشيری چوبی می دهد تا روش
استفاده مناسب از ان را يادبگيرد و در بزرگی بتواند از سلاح واقعي استفاده کند . مدرسه عشق
که در آن روح به کمال می رسد؛ خداوند متعال خود معلّم است و تعليم دنيوی جهالت و عشق نوعی آتش .عشق گوش
آدمی را می گيرد و هر روز صبح او را به اين مدرسه می کشاند که نام آن اشاره ای به اين سوره از قرآن دارد
:الذين يوفون بعهدالله و لا ينقضون الميثاق .(کسانی که به پيمان خداوند وفادرند وميثاق خويش را نقض نمی کنند ـ سوره رعد آيه 20 ). در اين مدرسه حتی به روستائيان که در شعر مولوی
معمولأ نمايانگر غرايز اساسی انسان است ـ می آموزند که از روی لوح جهان غيب بخوانند .
آيا اين عشق نيست که بخاطر آن آسمانها بهم پيوستند و ستارگان بی نور
گشتند و قامت خميده (دال) بصورت قامت راست (الف) در آمد و بدون عشق (الف) به حالت خميده و تکيده (دال) تغيير يافت ؟ و بدينگونه عشق هزار نکته ظريف بر سيمای شاعر رسم می کند که
ديگر شاعران می توانند آنها را بخوانند.
مولوی زمانی می شنود که عشق او را آتشی خطاب می کند
که از طوفان عشق برافروخته است اما تصوير و نماد مورد علاقه وی که از گوی آتشين گرفته شده موقعيت را وارونه جلوه می
دهد:
عشق، آتشی است که مرا آب می کند اگر من سنگ سختی باشم
و در آغاز مثنوی
اعلام می دارد:
آتش است اين بانگ ناي و نيست باد هر که اين آتش ندارد نيست باد
اين در واقع همانگونه که در مورد جوان دولاکروز آتش
زنده عشق مصداق دارد ، درباره مولوی نيز صدق می کند . در اينجا تصوير و نماد همانگونه که
غالبأ اينچنين است دوگانه می باشد . او با حسرت می گويد:
هزارآتش و دود و غصّه است اين که نامش عشق می باشد پس از اين
يا اعلام می کند که خورشيد و هزاران نفر مانند او
بال و پرشان را با عشق دولت (شمس الدين ) می سوزانند، اما هميشه در می يابد که اين آتش برای يک عاشق راستين گلستان می شود
همچنانکه بر ابراهيم چنين آتشی (سرد وسلامت )شد،(سوره انبياء آيه 69 ). او تا اندازه ای از اين آتش لذت می برد چون
(روح يک سمندر ) است بدين معنا که در بيرون آتش زنده نمی ماند .
ولی با وجود اين روح وقتی خود را در محاصره آتش سه لايه صورت گلگون دوست سيمای سرخ فام شراب و چهره
خونين عشق می بيند ، گاه دوست دارد از چنين مخمصه ای بگريزد . عاشق می تواند
مانند گوگرد يا ذغال قابل اشتعال آماده آتش گرفتن باشد و مکررأ مانند نيزاری به آتش کشيده شود .اين ايده با قدرت بسياری در آغاز مثنوی طی ابياتی درباره نيستان بيان می شود . و اين تصويری است که بعدها توسط بسياری از شعرای پارسی زبان
مخصوصأ در سنت هندو ايرانی تقليد شد . چون آتش عشق هر شکل و تصويری را می سوزاند، بنابراين خطاها و نقايص انسان را محو و نابود
می کند ، بطوريکه تمام خارهای گلستان دوست (در اينجا صلاح الدين ) از ميان می رود و عاشق می تواند در پيشگاه معشوق گلهای سرخ بيفشاند . چنين ايماژها و تصاويری به آئين های باستانی و کهن بر
می گردد که در آن بوسيله آتش پاک می شدند و همين مسئله به علم کيميا منجر گشت .
آيا عاشق نوری نيست که ابرهای پنهان
کننده ماه را می سوزاند؟ چرا که عشق هر چيزی را ميان انسان و زيبايی جاودانه معشوق حايل می شود از ميان می برد و از اين رو (نردباني به سوی بهشت ) است .
دلها و جگرهايی که در آتش عشق می
سوزند وصف حال شاعران پارسی است که بوی جگرهای سوخته شان (قابل قياس با هواهای سوخته ) به منزل
معشوق میرود . عشّاق از سوختن در آتش عشق لذت می برند ، مانند عودی که در حال سوختن بوی خوشی را
بسوی حرم دوست روانه می کند يا اندوه آتشينی که ديده بلا را از جمال دوست
دور می سازد . (آيا عشق پنبه وجود يا خرمن هستی را نمی
سوزاند ؟) اين پرسشی است که مولوی با اشاره به سرنوشت و شهادت عارفانه حلاج که نامش بمعنای
(پنبه زن ) است از خود می کند. اجاق تنور عشق يخ وجو آنانکه در عالم سرد و
زمستانی ماده مانده اند آب ميکند و گرمشان می سازد همچون سنگ معدنی که در کوره
آهنگری برای طلا شدن ذوب می گردد و پاک می شود.
مولانا از نماد و تصوير مورد علاقه اغلب
شاعران پارس مکررأ استفاده نمی کند ، يعنی (شمع و پروانه ) اما وقتی بکار می برد دارای معنا
و ژرفای خاصی است :
پروانه خود را در ميان آش می افکند چون آتش برايش مانند پنجره ای جلوه
می کند
از طرف ديگر او از ( چراغ عشق ) سخن می گويد يا از عشقی که مانند شمع
دل است و طی ابياتی موزون و پرشور عاشقان را فرا می خواند تا بدنها و مغزهايشانپوست بيندازد و بصورت روغنی
برای چراغ درآيند / عجيب تر آنکه وی عاشقان را با شتر مرغ مقايسه می کند که طبق عقايد مردم شرق دغالهای درسته را می
بلعد. بدين ترتيب ، طی يک غزل شورانگیز با اين مطلع می سرايد :
وقتی عشق از راه می رسد (آيا روح خود را تسليم من نمی کنی؟)
چرا بلافاصله نمی گويی(آری)،(آری)؟
او دارای اين بصيرت است :
عشق مانند برج نور است برج نوری که اندر ان چه آتشی
است !
همچو شترمرغان روحها گرد آن برج غذايشان : آتشی خوش
طعم...............
در اين گوی آتشين ، خورشيد تصوير کاملی از عاشق و
معشوق(شمس الدين ) بدست می دهد. چنين عشقی هم زيباو هم خطرناک است و تجلّی کامل
"جمال"و "جلال" خداوندی است يعنی (زيبايی عرفانی )و (ابهت و
عظمت عرفانی )، همانگونه که مولوی در آغاز مثنوی برای حسام الدين جوان توضيح می دهد . خورشيد هميشه با شمس در ارتباط است
، يعنی شمس تبريز و به اين ترتيب کاملترين نماد دوگانگی طبيت عشق است : عشق ، فجر
صادق است که پيش از آن انديشه و دغدغه که همچون (فجر کاذب ) است از ميان می رود ، يا همچون خورشيد در نيمه شب ناگهان می درخشد .عشق سنگ
را به لعل مبدل می سازد و انگور را شيرين ورسيده می کند و با وجود اين اگر خورشيدبه سياره ما نزديکتر شود هر چيزی را می سوزاند و نابود
می سازد . اغلب ،شاعران مانند غبار برگرد خورشيد در رقصند که تحت تأثير جاذبه وی می باشند ،
چرا که اين ، خورشيد عشق بود که آنها را از عدم به وجود آورد . اشعار مولوی در بسياری از موارد مشابه
غزلهای نيرومندی است که درمصر و آشور باستان در ستايش از آتش مرکزی حيات سروده می شد ، همچون
سرودهای قرون وسطايی که به ياد بود مسيح سروده شده اند ، عشق عشق ها . اما عشق هم آتش است و
هم آب :
هر ساکن جهنمی که سوخته شد و در اين آتش افتاد
در آب
کوثر افتاد چون عشق آب کوثر است
يک حوض بهشتی . عشق در
واقع (آتشی است که آب حيات بوسيله آن بخار می شود ) عشق به مثابهي هستی خداوندی بصورت
نماد اقيانوسی است بی پايان ، اقيانوسی که آب آن ميتواند خون يا آتش باشد و امواج آن
لؤلؤ و مرواريد . بدينسان عاشق مانند ماهی
غرق در امواج اقيانوس عشق شنا می کند و هرگز خسته نمی شودو هر چه از آب آن بنوشد پايان نمی گيرد .
گاه مولوی
تصاوير غريبی از ماهی را می بيند كه خود اقيانوس است همچون عاشقی که
در عشق و برای زندگی می کند . در اين اقيانوس آغاز و سرانجام هر چيزی عشق است و همچون
رودهايی که به دريا می ريزند ، کلمات هيچ نيستند مگر آبهايی از اين اقيانوس . بعدأ دوباره ،
عشق به صورت (مانند سيل ارواح مادام گويون ) سيلاب نيرومندی ظاهر می شود که هر چيزی را از پيش روی بر ميدارد و وجود خارجی انسان
راکاملأ
نابود می سازد . عشق همچو آتش هر عيب انسان را می سوزاند در حاليکه عشق به مشابهي آب هر چيزی را پاک میسازد . عشق متمايل است گناهان عاشقان را
از طريق آلودگی پاک سازد . مولوی يکبار ديگر تأکيد می کند :
(چون برای ارواح در حمام
گرم عشق هيچ حجابی وجود ندارد ـ من که تصويری در حمام نيستم ـ چرا نبايستی لباسهايم را پاره نکنم و از هم
ندانم ؟)
عشق يا معشوق می توانند باران باشند ، چون عاشق (همچون
ابرهايی است که از اقيانوس عشق آبستن است ) . اين استعاره اغلب در
ارتباط با پيامبر بکار برده می شود و بخصوص از اين جهت مناسبت دارد که وقتی ابرهای عشق فرو می بارند
زمينی مرده سرسبز و حاصلخيز می شود :
(چقدر شادمان است چمنزاری
که در آن گلهای سرخ و نسترن از آب عشق می رويند و آهوان صحرا به چرا
مشغولند !)
بنابر اين ، چمن و برگ های درختان به مثابه نمادهايی از انسان بايد شادمانه باران را تحمل
کنند اگر چه ممکن است لحظاتی در زير ضربات آن کوبيده شوند .
به گونهي قابل فهمی ، البته مثبت
، همه جنبه های عشق در نماد آب قويتر از نماد آن در آتش اند مقايسه ها آسان ارائه می
شوند : عشق ، آب حيات واقعی است که در دل ظلمت پنهان است . عشق سرمدی
همچون کشتی نوح می تواند عاشق را از غرق شدن در ميان سيلابهای جهان نجات بخشد .
آيا عشق در حالت مستی و بيخبری در کشتی عشق آرام بخواب نرو نمیرود ؟ آب مايه زندگی است :
(در ميان شن های سوزان صحرا تو
ابرهای عشق را می بينی که با صدايی رعد آسا فرياد بر می آورد) . و بزودی ، صحرای مرده پر از گل و سبزی می شود . و بسيار شبيه نماد آب ، تصوير باغ است :
(بهار عشق به بوستان روح
در آمد.)
در اينجا توصيفات مولوی زنده تر و پويا ترند ، مخصوصأ زمانی
که نسيم بهاری عشق که درختان را به رقص در می آورد می سرايد . او می بيند که :
نسيم عشق ما را [ همچون درختان ] زرد و سبز می سازند .
عشق خود يک باغ است و يک باغ سرمدی در واقع :
هرچه که در بهاران می رويد در خزان میميرد ـ
باغ گل سرخ
عشق محتاج حمايت از بهار نيست .
اين باغ با پرشکوه (با دريای ديدگان آبياری می شود ) يعنی وقتی عاشق اشک شوق
را از ديدگان خود جاری می سازد باغ بارور و شکوفا می شود و هر خار آن عجيب تر از همه گلهای سرخ
آن است . بلکه ، يک خار اين باغ که جگر عاشق را سوراخ می کند و می شکافد از صد
باغ ديگر ارزشمند تر است . بدين سبب ، مولوی که پيشقراول شاعران پارسی و
اردو در اين زمينه است ،اعلام می کند که (عشق در ميان مجابهای خونين خود باغهايی از گل سرخ دارد ) و
آنانکه باغبانند (عاشقند) در آنجا ميوه های دل خويش را بچينند.)
بهاريه های بيشمار مولوی ابعاد گوناگونی از اين نماد هستند . عشق
بارها خود را بصورت باغ عرضه می کند ، يا از دل گرد و خاک گلزارها و چمن زارها می روياند ، بعدأ بصورت نسيم بهاری ظاهر می شود، و يا معشوق با، ردای بهشتی از راه می
رسد . هر وقت سخنی از باغ به ميان می آيد ، به نحوی از انحاء، با عشق در رابطه است ، چون
در باغ عشق در آرزوی سماع (رقص عرفانی ) اند
آنانکه سرو قامت همچون درخت کاج و شمشاد کف زنان می آيند.
همانگونه که مولانا در غزل پرشور پيشين می سرايد .
عشق مکن است بصورت درختی ديده شود که سايه اش عشّاق هستند که در هنگام
تکان خوردن شاخه هايش می رقصند . درخت عشق که با کلمات نمی توان آن را توصيف کرد ، از هر چيزی که آفريده شده برتر است و تنها در قالب پارادوکس يا حقيقت مهمل نما يا متناقض می توان آن را
توضيح داد :
(شاخه های عشق ازلی و ريشه هايش ابدی اند
اين درخت در برابر عرش
الهی و زمينی و يا پای انسان سر تسليم فرود نمی آورد)
و دوباره ، مولوی مقايسه های ديگر را صورت می دهد که
اگر چه بيهوده می نمايد اما در عالم عشق کاملأ با معناست : عشق مانند گياه خزنده ای عمل میکند که کاملأ بدور درخت يعنی انسان واقعی تا آخرين شاخه کوچک آن می پيچد و آن را می پوشاند .
نماد باغ تقريبأ تمام جنبه های زندگی
را در بر می گيرد . اما مولا نا عشق را بر گونه يک پادشاهی ، يک شهر ، يا يک مدينه زيبا که از هر دو جهان
بزرگتر است ، نيز می بيند. در موارد نادری او اين شهر را مشخص می سازد که ممکن است دمشق باشد که در
آن مولوی گمشده خود ، يعنی شمس را پيدا کرد و بنابراين از اين شهر با عنوان دمشق عشق
ستايش می کند ، يا ممکن است مصر باشد که در آن يوسف ، مجسمه زيبايی ساکن است و کاروانهايی با بارهايی از شکر در حرکت اند تا
کام عاشقان را شيرين سازند . عشق، بغداد پنهانی است که مقر عشق خداوندی در آن
قرار دارد ، در آن ايام پايتخت حکومت عباسيان بود . اما عشق چه يک دژ نيرومند باشد و چه جلگه وسيع بی درختی که در طول اقيانوس چشم امتداد می يابد ، همواره پر از
شگفتی است : در خيابانهای آن انسان شاهد ميله های آهنين (زندانها)وسرهای بريده ای است که بطور معجزه
آسايی حياتی دوباره می يابند . سر منزل عشق ـيکبار خانه خدا ناميده شد ـ بامها و دريايی از غزل و ترانهدارد و انسان میتواند معشوق زيبا و مهوش را بر پشت بامش بيابد . در موارد نادری ،
مولانا عشق را
صومعه کرم يا غاری برای راهبان و خانقاهی می بيند و يا غاری که در آن پيامبر و يارش يعنی ابوبکر در شب هجرت
از مکه به مدينه همچون ( دو نام و يک روح ) گذراندند . در بسياری از اشعار مولوی جنبه
نيرومند و اغلب پرچم عشق خودنمايی می کند ـ درد فراق ، خاطره مبهم
خون بر درگاه شمس الدين اغلب در ايماها و نمادهای او حضور
دارند . او به تجربه می داند که هيچ راهی برای گريز وقتی که عشق بر قلب
آدمی مستولی می شود وجود ندارد : چون عشق دست مرا گرفته و می کشد همچون گرسنه ای به
لبه سفره چنگ می زند ـ چه کسی می تواند از چنگ عشق بگريزد که دل من بگريزد ؟دسته شمشير موج زنان در چنگ عشق
من بود .
عشق همچون دامی اغلب خود را نشان می دهد برای بدام
انداختن پرنده روح . کدام پرنده می تواند از دام دانهها، شکر و بادام که طعمه های دام او هستند
بگريزد ؟ در واقع :( او که از تور عشق دور است آيا پرنده ای هست که بال
نداشته باشد ؟)
چون تنها پرندگان دوستداشتنی و عاشق بدام عشق می افتند ـ نه جغد که در ويرانه ها ساکن است و از نگاه کردن به خورشيد امتناع می کند: تناقص عشق اين است هر چه آدمی
گرفتارتر به آن می شود آزادتر می شود و تنها شکرانه عشق اين است که وی می تواند
بسوی بهشت به پرواز در آيد . بنابراين حتی سيمرغ که پرنده ای بهشتی است ديگر بسوی آشيانه اش يعنی کوه قاف پرواز نمی کند يعنی انتهای جهان چون او يکبار به دام عشق افتاده
است . دست نيرومند عشق بنظر می رسد که هيچکس را آزاد نمی گذارد حتی شيران از آن می سوزند و
بدام آن می افتند و فيلها در دام عشق همچون گربه های بی دفاعی میشوند .
ابو معين ناصربن
خسروقبادياني بلخي مروزي از شاعران و نويسندگان بزرگ و سخن گستر سده پنجم هجري است
. درباره او هر چند پژوهش هاي نسبتاً تازه هم شده ، ولي هنوز تحقيقات علامه سيد
حسن تقي زاده تازگي خود را از دست نداده است . كنيه او ابومعين و لقب و تخلص او
((حجت)) است . در ماه ذوالقعده 394 هجري قمري مطابق با تيرماه 382 هجري شمسي در
قاديان از نواحي باخ چشم به جهان گشوده و پس از سال 460 و به روايت درست تر در سال
481 هجري قمري در يمگان از اعمال بدخشان وفات يافته است .
از آغاز زندگاني او
اينقدر مي دانيم كه از ابتداي جواني در تحصيل علوم و فنون و آلسنه و اديبات رنج
فراوان برده است . از آن جمله قرآن مجيد را بسيار خوانده و حفظ كرده است :
خواندن قرآن و زهد و علم و عمل مونس
جان اند هر چهار مرا
يا اينكه مي گويد :
مقرم به
مرگ و به حشر و حساب كتابت
زبر زبر دارم اندر ضمير
گذشته از اين ،
تقريباً در همه دانش هاي عقلي و نقلي متداول عصر ، و مخصوصاً در علوم يوناني همچون
رياضي – از قبيل مجلسي بطلميوس و هندسه اقليدس – و طب بقراط و جالينوس ، و نجوم ، و فلسفه ( حكمت فلسفي ) ،
و كلام ( حكمت ديني)تبحر يافته است . از مطالعه آثارش بر مي آيد كه از ملل و نحل و
اديان و مذاهب نيز اطلاعات نسبتاً وسيعي كسب كرده بوده است .
اشعار عربي و حتي
ديوان عربي هم داشته است . اما از ديوان تازي او چيزي به دست ما نرسيده است و نيز
شبه نيست كه پيش از سفر مصر شعر مي سروده است ، اما غالب و بلكه همه اشعار او كه
در دست است ظاهراً پس از اين سفر انشاء شده است . خود وي در آغاز سفرنامه و هم در
ديوان خود به شعر گفتن پيش از سفر اشاره مي كند ، و در بازگشت از سفر و وصول به
بلخ هم چند بيت گفته كه در سفرنامه درج است و در ديوان او نيست .
اين حكيم حقيقت جوي
كه ذهن وقاد و خاطر تيز او به اصول عقلي و نقلي زمان خود كه اذهان متوسط را تسكين
مي داد قناعت نمي كرده ، به واسطه خوابي كه در ماه جمادي الاخره 437 در جوزجانان
ديد از شراب خوردن توبه كرد ، و به قصد وصول به حقيقت به سفر قبله عازم شد ، و در
اين راه با بردار كوچكتر خود ابوسعيد و يك غلام هندي روانه حجاز شد . اين مسافرت
كه 7 سال طول كشيده و با بازگشت به بلخ در جمادي الاخره سال 444 هجري قمري و ديدار
برادر ديگر خود خواجه ابوالفتح عبدالجليل خاتمه يافته ، مبدا يك دوره جديد از
زندگاني اوست . در اين سفر ، چهار بار حج كرده ، و شمال شرقي و غربي و جنوب غربي و
مركز ايران و بلاد ارمنستان و آسياي صغير و حلب و طرابلس و شام و سوريه و فلسطين و
جزيرالعرب ، مصر – كه قريب سه سال آنجا بود ، و
قيروان (درتونس) و نوبه و سودان را سياحت كرده و پس از آنكه اغلب ايام خود را در
پايتخت خلفاي فاطمي يعني مصر سپري كرده و در آنجا داخل مذهب اسماعيليه و طريقه
فاطميان شده ، به قصد ترويج آن مذهب و نشر دعوت فاطمي در خراسان به وطن خويش
بازگشته است . ناصر در اين سه سال ، درجات سير باطنيان را طي كرده و از مراتب
((مستجيب)) و ((مأذون)) و ((داعي)) بالاتر رفته به مقام ((حجتي)) رسيده ، و يكي از
((حجت)) هاي دوازدگانه فاطميان در دوازده جزير نشر دعوت شده . و از طرف امام فاطمي
آن زمان يعني ابوتميم معد بن علي المستنصر با ا... ، تعيين شده ، و به ماموريت ،
يعني دعوت مردم به طريقه اسماعيليان و بيعت فاطميان در ممالك خراسان و سرپرستي
شيعيان آن سامان و به قول خودش ((شباني رمه متابعان دين حق )) به ايران بازگشت . و
به اين فقرات در اشعار خود اشارات بيشمار دارد ، و برخي از آنها را در همين متن
مطالعه خواهيد كرد .
در وقت بازگشت از مصر
و حجاز به وطن خود بلخ ، پنجاه سال قمري از عمر او گذشته بود . فرار او از بلخ به
هر حال پيش از سال 453 هجري قمري كه تاريخ تاليف زادالمسافرين است واقع شده است ،
چه در آن كتاب از بيرون رانده شدن خود از بلخ سخن مي گويد . و چون هم غالب قصايد و
اشعار او كه در دست است ، و هم اغلب مصنفات او ، بعد از هجرت از بلخ نوشته شده ،
از كار او در بلخ پس از بازگشت از سفر مصر ، اطلاعي نداريم . اما شكي نيست كه در
آنجا شوق و همت خود را صرف ترويج مذهب اسماعيليان كرده است . ناصر به سبب شهرت
يافتن در شاعري و حكمت و قدرت بسياري كه در فن مناظره كتبي و شفاهي داشته ، و نيز
به سبب خصومت عالمان و غوغاي جاهلان دشمنان زيادي پيدا كرد و خصوصاً دعوت صريح او
به سمت خليفه فاطمي – كه هميشه در اشعار و
آثار او خود ، او را ((ميانجي)) ، ((امام)) و ((خداوند زمان)) و ((اميرالمومنين))
و خود را ((بنده)) و ((مامور)) و ((امين)) و ((مختار)) و ((سفير)) او مي خواند ، و
مكرر در ديوان خود نام او را مي برد – موجب تحريك
غضب علماي خراسان و مخصوصاً بلخ ، و شورش عامه ، و خشم سلطان يا امير سلجوقي ، و
شايد تكفير خليفه بغداد شده ، و تهمت ((بد ديني)) و ((قرمطي)) و ((ملحد)) و ((رافضي)) بودن را براي او به ارمغان آورده و او
مجبور به فرار گشته است ، و چندي در نهان مي زيسته است و از همين جاست كه
در وجه دين مي گويد (( حجت ها از انظار پوشيده باشند)) . وي پس از مدتي بر اثر
فشار بيشتر مجبور به ترك بلخ شده ، و لهذا به مازندران پناه برده ، و شايد به
مناسبت اينكه امراي گرگان و اسپهدان طبرستان شيعي مذهب بوده اند به حمايت بزرگان
آن سامان روي آورده است .
معلوم نيست كه ناصر
چه مدتي در طبرستان بوده ، و قبل از آن و بعد از آن ، تا رسيدن به بدخشان كجاها
بوده است . ولي به هر حال ، ممكن است ميل به نزديكي به خراسان او را به قصبه يا
قلعه يمگان در اقصاي خاك بدخشان كشيده ، و از قرار معلوم ، تا آخر عمر در اين قصبه
اقامت داشته و به اداره كار دعوت فاطمي در خراسان مستقر بوده است . اخراج ناصر از
زادگاه خود و سخت گيري و تهديد و نفرين و طعن و هرگونه آزاري كه به او وارد مي
آمده ، او را سخت متاثر ساخته ، و از اين ستم ها و مظلوميت و بيچارگي و آوارگي و
محبوسي خود در تنگناي دره يمگان اغلب مي نالد ، و از جفاي روزگار و بد حالي و سختي
زندگاني و تنهايي و بي خانماني خود در آن زندان و مخصوصاً از غربت شكايت دلسوز جانگذاز سر مي دهد ، ولي در اين حال به
جبر و بي اختياري نمي گرايد و همه جا مي گويد : اين مصائب و سختي ها
اختياري است و در راه دين و عقيده خود آن همه را بر مي تابد و اگر پاي بندي به عقيده و انديشه خود نمي داشت
از تحصيل عز و جاه عاجز نبود ، و اگر اكنون نيز از راه و عقيده و شيوه خود برگردد
و آن را فرو گذارد همه گونه جاه و جلال صوري نزد اميران و خلفا و سلاطين تواند
يافت .
از خصوصيات ناصر ،
گذشته از مقام حجتي ، جويندگي اوست : از اين شهر به آن شهر ، پرسان پرسان مي رفت ،
و از دريا به خشكي راه مي پيمود تا حكمت بياموزد :
پرسنده همي رفتم از
اين شهر بدان شهر جوينده همي گشتم از اين بحر بدان بر
و سوال خود را از
پارسي و تازي و هندي و ترك و سندي و رومي و عبري همه مي پرسيد ، و براي اين منظور
، بسي روزها كه از سنگ ، بستر و بالين ساخته و از ابر خيمه و چتدر گرفته است :
برخاستم از جاي و
سفر پيش گرفتم نز
خانه م ياد آمد و نز گلشن و منظر
از پارسي و تازي وز
هندي وز ترك وز سندي و رومي و ز عبري همه يكسر
وز فلسفي و مانوي و
صابي و دهري درخواستم اين حاجت و پرسيدم بي مر
از سنگ بسي ساخته ام
بستر و بالين و از ابر بسي ساخته ام خيمه و چادر .....
اطلاعات
، سبك ، آثار
ناصر خسرو ، حكيم است
، اما حكيم به دو معني بكار مي رود : حكيم ديني و حكيم فلسفي .
حكيم ديني كسي است كه
علل اشياء را بررسي مي كند و در اين راه به افراط و تفريط نمي گرايد و ازچارچوب
شريعت بيرون نمي رود . و به همين دليل است كه سيد شريف جرجاني وقتي ((حكما)) را
تعريف مي كند مي گويد : (( حكما كساني هستند كه گفتار و كردارشان بر طبق سنت يعني
شريعت است )) . چنين كساني ((حكيم ديني)) هستند يعني متكلم ، و مقابل ايشان
((حكيمان فلسفي )) اند كه چون عقل خود را بيش از حد معقول بكار مي برند دچار حيرت
و تناقص مي شوند . شيخ محمد شبستري در اين باره مي گويد :
حكيم فلسفي چون هست
حيران نمي بيند ز اشيا غير امكان
ز مكان مي كند اثبات
واجب از اين حيران شد اندر ذات واجب
ناصر خسرو نيز اين معني
را نيز به شيوه خود بيان مي كند و ((حكيمان فلسفي)) را به نام (( دهري شيدا))
نكوهش مي كند :
عالم قديم نيست سوي
دانا مشنو محال دهري شيدا را
چندين هزار بوي و
مزه و صورت بر دهريان
بس است گواما را
بررس كه كردگار چرا
كرده ست اين گنبد مدور خضرا را
وين جان كجا شود چو
مجرد شد وين جا گذاشت اين تن رسوا را
و از اين بيت ناصر ،
جدايي ((حكنت ديني )) از حكمت فلسفي)) به خوبي برمي آيد
كتاب ايزد است اي
مرد دانا معدن حكمت
كه تا عالم بپاي است اندر اين معدن همي پايد
چو سوي حكمت ديني
بيابي ره ، شوي آگه
كه افلاطون همي بر خلق عالم باد پيمايد
در همه آثار ناصر اين
فكر دنبال مي شود يعني تفكر در حوزه دين و براي حمايت از دين . و او هر چه حكيم و
متفكر است ولي هرگونه تفكر فلسفي را كه از اين حوزه خارج گردد ، و سر به كفر و
الحاد بزند – همچون انديشه هاي پسر زكريا و
ابوالعباس ايران شهري به باد انتقاد شديد مي گيرد و آنها را ((دهري)) و ((طبايعي))
و ((منكر صانع)) و ((مهوس بي باك)) مي خواند :
زندگي و شادي اندر
علم دين است اي پسر
خويشتن را ، گرنه مستي ، مست و مجنون چون كني
؟
شعر حجت را بخوان و
سوي دانش راه جوي
گر همي خواهي كه جان و دل به دين مرهون كني
چون گشايش هاي ديني
تو ز لفظش بشنوي
سخره زان پس بر گشايش هاي افلاطون كني
اطلاعات وسيع
ناصرخسرو مايه آفرينش آثار گوناگوني به نثر فارسي شد كه نامبردارترين آنها جامع
الحكمتين ، زادالمسافر يا زادالمسافرين ، وجه دين و سفرنامه است . در نظم نيز
ديوان قصايد ، و دو مثنوي فلسفي – كلامي سعادت
نامه و روشنايي نامه را ساخته است كه انتساب اين دو كتاب اخير به وي اندكي مورد
ترديد است . اين حكيم فاضل سياح مناظر و مباحث ، بي ترديد يكي از شاعران بسيار
توانا و زبان آور و مضمون آفرين زبان فارسي است . طبع وي نيرومند ، و سخنش استوار
است ، و اسلوبي نادر و خاص خود دارد . زبان بيان او به زبان شاعران آخر دوره
ساماني نزديك مي شود . ويژگي عمده شعر او اشتمال آن بر مواعظ و حكم بسيار است ، و
نيز جنبه دعوت مذهبي او به اشعارش رنگ ديني آشكاري داده است ، و در همان حال بيان
او منطقي و همراه با قياسات خطابي و عقلي هر دو است، و درست به همين دليل ، از
هيجانات و عواطف شاعرانه و خيالات باريك و دقيق شاعران ديگر خالي است . اما در
بيان اوصاف طبيعت و فصول سال و شب و روز و درخشش ستارگان و نظاير آنها قدرت
شاعرانه بسياري نشان داده است . در يك كلمه ، ناصر غزل سراي نيست بلكه حكمت جوي
است ، اولي را مايه فرومايگي و چاكري مي داند و دومي را سرمايه افتخار و بزرگواري .
براي فهميدن شخصيت
ناصر خسرو ، خواننده بايد پيش از آغاز مطالعه ديوان او ، كسي را در نظر آورد كه
چون به اصولي پاي بند است ، و زمانه و اهل زمانه ، آن اصول را بر نمي تابند ، و او
را در كمال حقانيت و صلاحيت ناحق و عاري از صلاح مي شمارند ، دلش به درد آمده است
. و به دليل اينكه از دنيا و مافيا جز زبان تيز و منطق و بيان روشن چيزي ندارد ،
در برابر ناملايمات ، نامردمي ها و حق كشي ها ، تيغ زبان بر كشيده و با آن تيغ به
همه مخالفان اصول خود مي تازد ، و شاه و فقيه ، اموي و عباسي ، آشنا و بيگانه ،
ترك و تازي ، عراقي و خراساني ، زاهد و صوفي ، عارف و عامي را در مورد تعرض قرار
مي دهد . ظاهراً تنها اهل يمگان ، كه رشته اطاعت المستنصر باا... فاطمي را به گردن
داشته اند ، و به دستور او ، ناصر را زنهار داده بودند ، مورد لطف او قرار گرفته
اند ، و لذا ناصر آن مردم را ((اهل زنهار)) و ((لشكر فرشته)) خوانده است :
يمگيان لشكر فريشته
اند
گر
چه ديوان پليد و غدارند
ديو با لشكر
فريشتگان
ايستادن به حرب كي يارند ؟
زينهارم نهاد امام
زمان نزد ايشان
كه اهل زنهارند
اهل غار پيمبرند
همه هر كه با ((حجت)) اندر اين غارند
تاثر
از قرآن و حديث
ناصر خسرو در كتب و
اشعار خويش ، معاني قرآن مجيد و مضامين احاديث نبوي و ائمه معصومين را به طرق
گوناگون ايراد كرده است . وتسلط خود را در فهم معاني كتاب مجيد از يك سوي ، و نيز
استنباط معاني از سخنان بزرگان دين از سوي ديگر آشكار مي سازد . تسلط اين شاعر و
حكيم ديني به مفردات قرآن تا بدانجاست كه گاهي آنها را در ميان جمله هاي خود مي
آورد ، مانند ((مسنون)) ، ((عرجون)) ، ((غسلين)) ، ((شعوب و قبايل)) ، ((سراء)) ،
و ((ضراء)) و مانند آنها . گاهي نيز لغات مركب مانند ((دارالسلام)) ، (0اصحاب
الرقيم)) ، ((عروالوثقي)) ، و ((لؤلؤ مكنون)) و نظاير آنها را بكار برده است . در
برخي موارد حتي خود تركيباتي از قرآن مجيد ساخته است ، مانند : ((مكان العلي)) ، و
((شمس الضحي)) و در همين گزيده مقدار زيادي از همين تاثرات و استفاده ها را خواهيد
يافت .
• فروغ در تولدي ديگر يک تابلو نقاشي ميخ شده
به ديوار است که با شجاعتي دوست داشتني ساز برون رفت از ميخ و ديوار را ساز مي
کند. تولدي ديگر پاسخي است به واقعيت چارچوب و تلاشي است از سوي محدود براي پا
گذاشتن به خارج از محدوده.
مقدمه
بدون شک ما در تولدي
ديگر، با تولد سر و کار داريم. اما تولد چيست؟ آيا تولد چارچوب است، وهم است، اميد
است و يا تولد نظم و يک پرانتز در بي نظمي است. چشم ما جهان است و جهان وهمي است
که اسارت چشم ما آن را به عنوان يک جهان غير قابل ترديد و ملموس به ما تحميل مي
کند. شايد جهان وهمي است که تنها در اسارت چشم ما مي تواند پائيز باشد يا بهار،
استکان چاي روي ميز باشد با گربه اي که در کنار گرماي شوفاژ پناه گرفته است. بدون
در نظر گرفتن تعريف ما از تولد و بدون در نظر گرفتن چارچوب شايد بتوان ادعا کرد که
تولد تنها در درون چهارچوب يا اسارت است که مي تواند اتفاق بيفتد.
اگر ما تولد را وهم
بودني که چارچوب به ما تحميل مي کند بدانيم در قدم بعدي و شايد همزمان با وهم
ديگري به نام رهايي روبرو خواهيم بود. اسارت مي تواند تنها با تکيه به رهايي به
تعريف و درک اسارت نزديک شود. رهايي در بهترين حالتها تعريف اسارت است. رهايي
چارچوب است که در دهان چارچوب نفس مي کشد با اين وجود ادعا مي کند که اسارت نيست.
اسارت تابلو نقاشي ميخ شده به ديوار، اسارت ميخ شده به مکان و زمان است و رهايي،
ميل يا آرزوي تابلو براي کنده شدن از ديوار. من فکر مي کنم رهايي بيش از هر چيزي
به اسارت نزديکتر است، رهايي به جز اسارت نمي تواند. رهايي وهمي است که در چارچوب
اسارت نفس مي کشد، تغذيه مي کند، به پياده روي مي رود، زاد و ولد مي کند و درنهايت
در زير بار اسارت به خاک سپرده مي شود با اين وجود ادعا مي کند که اسارت نيست.
واژه ي تولد چه درآستانه
ي سرک کشيدن از دهانه ي بام رسيده ي يک رحم و چه در حوزه ي زبان و هنر آلوده به
وهمي تب دار است. تولد، وهمي است که نوستالژي وهمي ديگر، رهايي را با دو پاي درشت
و چهارزانو مي نشاند جلو روي اسير. حس قفس، لمس واقعيتي زيبا در درون وهمي
خانمانسوز است. قفس يک ضرورت است و حس قفس بدون قفس نمي تواند اتفاق بيفتد.
فروغ در تولدي ديگر،
فروغ است و همزمان فروغ نيست. فروغ در تولدي ديگر دست به گريبان پارادوکس فروغ
است. فروغ، آيه ي تاريکيست و همزمان فروغي است که رو به سوي درخت آب آينه چشم
دارد. فروغ در تولدي ديگر چارچوبي است که به درک اسارت نزديک مي شود. فروغ در
تولدي ديگر يک تابلو نقاشي ميخ شده به ديوار است که با شجاعتي دوست داشتني ساز
برون رفت از ميخ و ديوار را ساز مي کند. تولدي ديگر پاسخي است به واقعيت چارچوب و
تلاشي است از سوي محدود براي پا گذاشتن به خارج از محدوده .
تولد، در تولدي ديگر،
وهمي است که وهم فروغ را بردوش گرفته به سوي وهمي ديگر کوچ مي کند. تولدي ديگر، لب
گرفتن از خود است براي درک بهتر و به زير زبان آوردن خود. " من " در
درون اين وهم به دنبال تعريفي ديگر از قفس، چارچوب ، و بوم ميخ شده اي به نام
"من"است. فروغ در مقطع رودررويي با تولدي ديگر به بلوغ فکري لازم رسيده
است که در قدم اول از خود "من" لب بگيرد و در قدم دوم و براي رسيدن
تعريفي متفاوت از فروغ با فروغ همخوابه شود. بدون شک فروغ در تولدي ديگر حوصله و
توان کافي براي باردار شدن را داراست . او در تولدي ديگر يک فروغ آبستن است. فروغ
در تولدي ديگر فروغ را بو مي کند، لمس مي کند ،فروغ را روي زانو مي نشاند و موهاش
فروغ را با دقت و وسواس تمام و تا سر حد وسواس شانه مي زند، در مقابل آينه چشم ها
را تا آستانه ي درشت سرمه مي کشد. فروغ در تولدي ديگر بام رسيده ي يک رحم با ظرفيت
هاي بالاي زايش است. فروغ تولدي ديگر، بازيگوش، مغرور، و به شدت دوست داشتني است.
در تولدي ديگر فروغ شاهد حضور پررنگ و پهلوانانه تفکر است. تفکر در تولدي ديگر
تلاشي است براي تعريف دوباره اي از "من "، براي تعريف دوباره اي از
" آيه تاريک". اين تلاش براي بالا رفتن از ديوار طلسم غليظ خارج از
اسارت، مثل تب صميمي و به شدت دوست داشتني است.
به نظر من تم اصلي تولدي
ديگر ، تولد است. نطفه ي تولدي ديگر، در درون يک دايره بسته مي شود، تولد ي ديگر
در درون همان دايره و در هفت بخش به ظاهر متفاوت و با تکيه به انسجام ذهني قابل
توجهي، به جز بخش پاياني، شکل مي گيرد، رشد مي کند و در نهايت در نقطه اي ديگر از
همان دايره و رو به خودي که خود نيست ، چشم باز مي کند. تولدي ديگر، نگاه فروغ است
به خود در فاصله ي يک چشم برهم زدن. فروغ در فاصله اين چشم بهم زدن با دو فروغ
متفاوت دست به گريبان است، او با فروغي روبروست که فروغ نيست.
شايد تولدي ديگر فضاي
بيشتر، يا شکل و شمايل ديگري را براي نگاه به خود طلب کند. اما نگاه من به تولدي
ديگر نگاهي است گذرا و شايد از روي تفنن و صرفا براي ايجاد فضايي است براي کنجکاوي
هاي ذهن خودم. مانع اصلي در اين پياده روي، خود فروغ است که با حضور پررنگ خود ،
رسيدن به نزديکيهاي يک نگاه بي طرفانه و چند بعدي به تولدي ديگر را شايد براي من
به يک غير ممکن تبديل کرده باشد.
بخش اول
همه هستي من آيه
تاريكيست
كه ترا در خود تكرار كنان
به سحرگاه شكفتن ها و رستن هاي ابدي خواهد برد
من در اين آيه ترا آه كشيدم آه
من در اين آيه ترا
به درخت و آب و آتش پيوند زدم
در اين بخش
"من" سه بار و " ترا " سه بار تکرار مي شود. "من
اول" همه هستي من آيه تاريکيست که" تراي اول" را به بردن به سحرگاه
شکفتن ها و رستن هاي ابدي، نويد مي دهد. روي صحبت همه ي هستي" من"، رو
به" ترا" دارد. اين" من" مي گويد که همه هستي او آيه
تاريکيست. با اين وجود به"ترا" نويد مي دهد که " ترا" در خود
تکرار کنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن هاي ابدي خواهد برد"
در اين بخش"
من" رو به " تو" اعلام ميکند؛ " من در اين آيه ترا آه :کشيدم
آه و من در اين آيه ترا به درخت و آب و آتش پيوند زدم." شناسايي
"من" شايد کار آساني باشد. شايد شکي نباشد که " من " ، شاعر و
فروغ است. در مورد" ترا" کار به اين آساني نيست. واژه ي تو مي تواند
حامل يک صميميت و نزديکي بين دو نفر باشد. شايد شکي نباشد که" من" تولدي
ديگر به " تو " احساس نزديکي مي کند، من با تو غريبه نيست و به او علاقه
دارد و او را مي شناسد. براي شناسايي " ترا" شايد طرح اين سوال ضروري به
نظر برسد که آيا" توي" تولدي ديگر يک مرد است يا زن؟ در ادامه به اين
پرسش خواهم رسيد، ولي آنچه که مسلم است اين است که " تو" در تولدي ديگر
هم نسل فروغ است. و شايد سحرگاه شکفتن ها و رستن هاي ابدي يک بار اروتيک هم داشته
باشد. به عبارتي ديگر" تو" در تولدي ديگر نمي تواند مثلا پدر يا مادر،
عمه يا عموي فروغ باشد. و اما در مورد جنسيت اين" تو".
تصوير ما از فروغ
اتوماتيک وار به ما تحميل مي کند که بايد منطقا " توي" تولدي ديگر يک
مرد باشد. مثلا يک معشوق. من و تو بسيار به هم نزديک و دست در دست هم حرکت مي کنند
و ايندو " تو" و "من" در تولدي ديگر نه تنها سه بار تکرار مي
شوند که ايندو در ظرف زماني واحدي هم نفس مي کشند. با اين وجود من فکر مي کنم
"تو " در تولدي ديگر يک معشوق يا مرد نيست چرا که تم شعر تولد ي ديگر
عاشقانه نيست. يک فرق اساسي ديگر که بين "من" و" تو" جلب توجه
مي کند اين است که اين "من" است که اکتيو يا فعال است و "تو"
در طول تولدي ديگر پاسيو و خاموش مي ماند. اين اکتيو بودن يک بعدي نيست. در تولدي
ديگر نه تنها "من" سخن مي گويد بلکه او مفعول هم هست. يک تفاوت ديگر
اينکه ظاهرا وجود "تو" به" من" وابسته است."تو"
توسط "من" و در يک آيه آه کشيده مي شود . منظور از آيه همان
"من" است که سعي در دميدن " آه " به "تو" را دارد.
منظور از آه ، دم، نفس يا زندگي است که "من"، در يک آيه، که تاريک است
او را آه مي کشد. بنابر آنچه گفته شد تو و من در تولدي ديگر يک فرد و در عين حال
يک فرد نيستند. "من" در تولدي ديگر، فروع تعريف شده در چارچوب زمان و
مکان، "من"، و" تو" در تولدي ديگر تصويري است سورئاليستي و
کوششي است عقلاني براي رسيدن به تعريفي متفاوت از و دوباره اي از "من"
که با اصرار تمام سعي در دميدن" آه "( نفس، زندگي) به "تو "را
دارد.
به عبارت
ديگر"من" در تولدي ديگر اسير و "تو" انتظار تولد خارج از
اسارت است. تولدي که مجبور است در داخل و چارچوب اسارت نفس بکشد. تولدي ديگر
تصويري روشن از "من" دارد. او را يک آيه تاريک تعريف مي کند. اين"
من" از يک طرف آيه است، معجزه است با بار مثبت و از طرف ديگر تاريکست( آيه
تاريک، مفهوم طلسم را در ذهن تداعي مي کند)." من" اسير در درون اين
معحزه و براي فرار از آيه تاريک، رو به سوي "تو " مي کند.
تولدي ديگر، هيچ شکي در
مورد هويت" من" ندارد، " همه هستي من آيه تاريکيست". تولدي
ديگر "من" را در عين حال که يک معجزه مي داند ، اعلام مي کند که "
من" آيه تاريکي است. "من" در تولدي ديگر ، براي فرار از" من"
تکرار کنان به خود وعده مي دهد که چشم اندازهاي تازه اي را پيش روي آيه تاريک
"من" باز خواهد کرد. در واقع ادامه حيات "من"، وابسته به وجود
اين چشم انداز است و در اين معني "من" هم به نوعي وابسته به"
تو" است." من" بدون " تو"نمي تواند فضاي لازم را براي
نفس کشيدن پيدا کند.
بخش اول تولدي دگير
موتور حرکت است. در اين بخش" من" رو به سوي خود وعده شکفتن و رستن هاي
ابدي مي دهد،" من" وعده مي دهد که " تو " را به درخت و آب و
آتش پيوند زدم.
تلاش براي کشيدن"
آه" ، تلاش براي پيدا کردن درخت و آب و آتش، در بخش دوم تولد ي ديگر اتفاق مي
افتد. بخش دوم آماده کردن بستر و رحمي مناسب براي رشد و به واقعيت رسيدن "
تو" است. تلاشي است براي دميدن آه به تويي که مي تواند در چارچوب"
من" نفس بکشد، تويي که" من" نيست.
بخش دوم
زندگي شايد
زندگي يك خيابان درازست كه هر روز زني با زنبيلي از آن مي گذرد
زندگي شايد
ريسمانيست كه مردي با آن خود را از شاخه مي آويزد
زندگي شايد طفلي است كه از مدرسه بر ميگردد
زندگي شايد افروختن سيگاري باشد در فاصله رخوتناك دو همآغوشي
يا عبور گيج رهگذري باشد
كه كلاه از سر بر ميدارد
و به يك رهگذر ديگر با لبخندي بي معني مي گويد صبح بخير
زندگي شايد آن لحظه مسدوديست
كه نگاه من در ني ني چشمان تو خود را ويران مي سازد
و در اين حسي است
كه من آن را با ادراك ماه و با دريافت ظلمت خواهم آميخت
در اتاقي كه به اندازه يك تنهاييست
دل من
كه به اندازه يك عشقست
به بهانه هاي ساده خوشبختي خود مي نگرد
به زوال زيباي گلها در گلدان
به نهالي كه تو در باغچه خانه مان كاشته اي
و به آواز قناري ها
كه به اندازه يك پنجره مي خوانند
در اين بخش" من"، يک من کنجکاو، يک من اميدوار است.( شايد فضاي ذهني
" من " در اين بخش شباهت زيادي داشته باشد به آدمي که در رودخانه اي و
با چشماني باز و براق و با صبر و حوصله غربال به دست گرفته و مشغول غربال کردن
شنها است بااين اميد که بالخره دير يا زود چشمش به برق طلا آشنا خواهد شد.) تولدي
ديگر، بدون داشتن انتظارات از پيش تعيين شده و در جاهاي غير منتظره سعي مي کند چشم
باز کند. چشمان اين بخش از تولدي ديگر چشماني کودکي است که به دنبال شکلات خوشمزه
کاسه شکلات را زير رو مي کند، يک شکلات در دهان مي گيرد به اميد آنکه خوشمزه
بتواند در دهان او جان بگيرد تا در لحظه ي ديگر شکلات را نيمخور از دهان گرفته و
به دنبال مزه برتر به شکلاتي ديگر پناه ببرد. در اين بخش تلاش براي تولدي ديگر، به
پنج "شايد" پناه مي برد.
با "شايد" اول
به خيابان مي رود و براي دست يابي به درخت آّب و آتش، به زنبيل زني آويزان مي شود
که هر روز از يک خيابان دراز مي گذرد. با تکيه به شايددوم ريسمان مردي مي شود که
مردي خود را از از شاخه مي آوزيد و در شايد سوم طفلي مي شود که از مدرسه برمي
گردد. سوار بر" شايد" چهارم سيگار افروخته اي مي شود در فاصله رخوتناک
دو هم آغوشي و عبور گيج يک رهگذر و در" شايد" آخر نگاهش يک لحظه ي مسدود
مي شود که در ني ني چشمان تو خود را ويران مي سازد. در اينجا جستجو به پايان مي
رسد و تولدي ديگر "در اتاقي که به اندازه يک تنهائيست" به زوال گل ها در
گلدان مي رسد. در اينجا گل همان "تو" تصويري از آنچه بايد باشد يا مي
تواند، يا مي توانسته باشد، و گلدان ظرف است، "من" است، چارچوب است، که
تو را در خود دفن دارد. زوال زيباي گلها در گلدان، حضور پر رنگ مرگ را در ذهن
تداعي مي کند.
"شايدها" نه
تنها "من" را به "تو" ، نه تنها" من" را به درخت و
آب و آتش پيوند نمي زند که محصول اين همخوابگي و تلاش تولد در درون اسارت حضور
پررنگتر از هميشه ي قفس و مطرح شدن مرگ به عنوان تنها راه نجات است. اين اتفاق در
بخش سوم اتفاق مي افتد
بخش سوم
در اين بخش، تولدي ديگر
کفش ها را از پا در آورده ، چشم ها را بسته و از خيابان برگشته و با چشماني خسته
"تو " را به خاک سپرده و حالا تنها جنازه" من" را بر دوش
کشيده و براي درک اين ترادژي به مفهوم "سهم" پناه مي برد. واژه ي سهم در
اين فضا نزديک به مفهوم تقدير يا سرنوشت است. واژه ي سهم يک اجبار را در توي
پرانتز و با خود يدک مي کشد. بنابراين به نظر مي رسد که" من" در اين بخش
پرچم سفيد را در مقابل تقدير، چارچوب، آيه تاريک، طلسم؟ بالا برده و تنها براي درک
اين تراژدي و با تکيه به شجاعت و غروري با شکوه به پيشواز واقعيت مي رود.
آه ...
سهم من اينست
سهم من اينست
سهم من
آسمانيست كه آويختن پرده اي آن را از من مي گيرد
سهم من پايين رفتن از يك پله متروكست
و به چيزي در پوسيدگي و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودي در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدايي جان دادن كه به من مي گويد
دستهايت را دوست ميدارم
در اين بخش پنج بار کلمه
"سهم" آورده مي شود. يک بار کافي نيست براي درک بار اين سهم. تنها با
تکرارو نگاه پنج باره به سهم است که صدا مي تواند آنرا تا حدودي درک کند. براي درک
درد واگويه کردن درد يک ضرورت است. اين تعريف با بند اول" همه هستي من"
هماهنگي دارد. شايد اين بخش به نحوي ترجمه يا باز کردن مفهوم" آيه
تاريک" بخش اول تولدي ديگر هم باشد. آيه تاريک بخش اول در اين بخش آسمانيست
که آويختن پرده اي آن را از من مي گيرد.
بخش جهارم
دستهايم را در باغچه مي كارم
سبز خواهم شد مي دانم مي دانم مي دانم
و پرستو ها در گودي انگشتان جوهريم
تخم خواهند گذاشت
در اين بخش" مي
دانم" سه بار تکرار مي شود. دستهايم را در باغچه مي کارم سبز خواهم شد. دستها
در اينجا به عنوان نماد يا ابزاري کارآ که مي توانددر مقابل سرنوشت، سرنوشت خودش
را رقم بزنند تصويري نمادين از "تو " است که حالا بايد به خاک سپرده
شوند. اين خاک سپاري، خاک سپاري اميد به بيرون رفتن از" من" و پا گذاشتن
به" تو" هم هست. دستها به عنوان نماد " تو "در باغجه دفن مي
شوند ولي "من" براي نباختن روحيه مجبور است بعد از دفن کردن دستها
" تو" در باغچه سه بار رو به خود بگويد سبز خواهم شد مي دانم مي دانم مي
دانم. ولي در فضايي که اين مي دانم ها تکرار شده ، تاکيدي است بر روي سبز نشدن. در
اين لحظه تولدي ديگر در استانه سقوط قرار گرفته و در حالي که در پرتگاهي ايستاده و
زمين زير پا را مي بيند رو به خود تکرار کنان مي گويد؛ بپر، جايي براي نگراني
نيست. تکرار "مي دانم" بعد از سبز خواهم شد مشخصا اين معني را مي رساند
که سبز نخواهم شد مي دانم مي دانم مي دانم.
در بخش پنجم تولدي ديگر،
" آيه تاريک" با تکيه به يک غرور دوست داشتني، گوشواري به دو گشش مي
آويزد ،مثل يک محکوم به اعدام که در شب اعدام حمام مي گيرد با دقت تمام مسواک مي
زند و موها را شانه مي زند و بعد به پاي چوبه دار مي رود، فروغ در اين بخش خود را
براي خداخافظي گفتن با "تو" آماده مي کند.
بخش پنجم
گوشواري به دو گوشم مي
آويزم
از دو گيلاس سرخ همزاد
و به ناخن هايم برگ گل كوكب مي چسبانم
كوچه اي هست كه در آنجا
پسراني كه به من عاشق بودند هنوز
با همان موهاي درهم و گردن هاي باريك و پاهاي لاغر
به تبسم معصوم دختركي مي انديشند كه يك شب او را باد با خود برد
كوچه اي هست كه قلب من آن را
از محله هاي كودكيم دزديده ست
اين بخش با گوشواري به
دو گوشم مي آوزيم شروع مي شود. گشواري به دو گوشم مي آويزم، نشان مهماني رفتن است.
تولدي ديگر در اين مقطع مثل يک سرباز اسير در سنگر خط مقدم است. در آستانه ي
تسليمي سيگاري را دود مي کند و بعد عکسي را از جيب در مي آورد و به ياد مي آورد
زمين را و کوچه اي را که؛ پسراني که به من عاشق بودند هنوز، با همان موهاي درهم و
گردن هاي باريك و پاهاي لاغر، به تبسم معصوم دختركي مي انديشند كه يك شب او را باد
با خود برد.
بر باد رفتن اين تصوير
در ذهن فروغ است که اتفاق مي افتد. دخترک معصوم براي هميشه از ذهن فروغ پاک شده
است تصوير تبسم هاي دخترک معصوم، تصوير فروغ از خودي است اميدوار به تولدي ديگر،
که ديگر وجود خارجي ندارد. اين تصوير حالا مثل يک عکس قديمي مي تواند در اين لحظه
تسليم دوست داشتني و مايه دلگرمي فروغ باشد.
بخش ششم
سفر حجمي در خط زمان
و به حجمي خط خشك زمان را آبستن كردن
حجمي از تصويري آگاه
كه ز مهماني يك آينه بر ميگردد
و بدينسانست
كه كسي مي ميرد
و كسي مي ماند
گره گشايي در تولد ي
ديگر در اين بخش صورت مي گيرد. از بند اول همه هستي من آيه تاريکسيت تا به اينجاي
شعر يک سفر اتفاق افتاده است و محصول آن يک حجمي است از تصوير آگاه که ز مهماني يک
آينه بر مي گردد. سفر در تولدي ديگر در اين آينه اتفاق مي افتد. و بعد از آن يک
نفر مي ميرد که به نظر من "تو" چيزي که اسير نيست، در ذهن"
من" است. و کسي مي ماند که به جز" من" اسير در وهم، چارچوب و آيه
تاريک نيست که بعد از گذر از يک خيابان دراز و ريسماني آويزان از شاخ درخت و يک
سيگار افروخته در فاصله رخوتناک دو هم آغوشي و عبور از يک رهگذر گيج ، در نهايت به
آيه تاريک مي رسد. تولدي ديگر مثل يک هوا خوري است براي آيه تاريک، يک هواخوري که
منجر و شناخت ودرک واقعيت سلول و وهم زود گذر هواخوري است.
و در نهايب بخش پاياني
تولدي ديگر
هيچ صيادي در جوي حقيري كه به گودالي مي ريزد مرواريدي صيد نخواهد كرد
من
پري كوچك غمگيني را
مي شناسم كه در اقيانوسي مسكن دارد
و دلش را در يك ني لبك چوبين
مي نوازد آرام آرام
پري كوچك غمگيني كه شب از يك بوسه مي ميرد
و سحرگاه از يك بوسه به دنيا خواهد آمد
اين بخش با هيج صيادي در حوض حقيري که به گودالي مي ريزد مرواريدي صيد نخواهد کرد،
شروع مي شود. ديگر صحبت از وعده و وعيد، ديگر خبري از شايدها نيست. جايي براي
دلداري و اميد باقي نيست. "من" تولدي ديگر با صيادي روبرو است که در حوض
حقير "من" مرواديدي "تو" صيد نکرده است.
تولدي ديگر ما را به
مهماني خود سقوط دعوت نمي کند و تنها رو به خود مي گويد که او پري کوچک و غمگيني
را مي شناسد که در اقيانوسي مسکن دارد. من فکر مي کنم منظور فروع از اقيانوس، زبان
و يا شعر است که دلش را در يک ني لبک چوبين شعر؟ مي نوازد
ما در اين بخش شاهد گسست
ذهنيت فروغ در تولدي ديگر هستيم . به نظر من تولدي ديگر با، هيج صيادي در جوي حقير
که به گودالي مي ريزد مرواريدي صيد نخواهد کرد به پايان مي رسد. و بخش پاياني شعر
اضافي به نظر مي رسد.
رضا شهرستاني 20060325
تولدي ديگر
همه هستي من آيه تاريكيست
كه ترا در خود تكرار كنان
به سحرگاه شكفتن ها و رستن هاي ابدي خواهد برد
من در اين آيه ترا آه كشيدم آه
من در اين آيه ترا
به درخت و آب و آتش پيوند زدم
زندگي شايد
يك خيابان درازست كه هر روز زني با زنبيلي از آن مي گذرد
زندگي شايد
ريسمانيست كه مردي با آن خود را از شاخه مي آويزد
زندگي شايد طفلي است كه از مدرسه بر ميگردد
زندگي شايد افروختن سيگاري باشد در فاصله رخوتناك دو همآغوشي
يا عبور گيج رهگذري باشد
كه كلاه از سر بر ميدارد
و به يك رهگذر ديگر با لبخندي بي معني مي گويد صبح بخير
زندگي شايد آن لحظه مسدوديست
كه نگاه من در ني ني چشمان تو خود را ويران مي سازد
و در اين حسي است
كه من آن را با ادراك ماه و با دريافت ظلمت خواهم آميخت
در اتاقي كه به اندازه يك تنهاييست
دل من
كه به اندازه يك عشقست
به بهانه هاي ساده خوشبختي خود مي نگرد
به زوال زيباي گلها در گلدان
به نهالي كه تو در باغچه خانه مان كاشته اي
و به آواز قناري ها
كه به اندازه يك پنجره مي خوانند
آه ...
سهم من اينست
سهم من اينست
سهم من
آسمانيست كه آويختن پرده اي آن را از من مي گيرد
سهم من پايين رفتن از يك پله متروكست
و به چيزي در پوسيدگي و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودي در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدايي جان دادن كه به من مي گويد
دستهايت را دوست ميدارم
دستهايم را در باغچه مي كارم
سبز خواهم شد مي دانم مي دانم مي دانم
و پرستو ها در گودي انگشتان جوهريم
تخم خواهند گذاشت
گوشواري به دو گوشم مي آويزم
از دو گيلاس سرخ همزاد
و به ناخن هايم برگ گل كوكب مي چسبانم
كوچه اي هست كه در آنجا
پسراني كه به من عاشق بودند هنوز
با همان موهاي درهم و گردن هاي باريك و پاهاي لاغر
به تبسم معصوم دختركي مي انديشند كه يك شب او را باد با خود برد
كوچه اي هست كه قلب من آن را
از محله هاي كودكيم دزديده ست
سفر حجمي در خط زمان
و به حجمي خط خشك زمان را آبستن كردن
حجمي از تصويري آگاه
كه ز مهماني يك آينه بر ميگردد
و بدينسانست
كه كسي مي ميرد
و كسي مي ماند
هيچ صيادي در جوي حقيري كه به گودالي مي ريزد مرواريدي صيد نخواهد كرد
من
پري كوچك غمگيني را
مي شناسم كه در اقيانوسي مسكن دارد
و دلش را در يك ني لبك چوبين
مي نوازد آرام آرام
پري كوچك غمگيني كه شب از يك بوسه مي ميرد
و سحرگاه از يك بوسه به دنيا خواهد آمد
علی اسفندیاری
مشهور به نیما یوشیج در 15 جمادی الاول سال 1315 هجری قمری برابربا 11 نوامبر سال
1897 میلادی در دهکده یوش به دنیا آمده است این تاریخ برابر است با 21 آبان ماه
سال 1276 شمسی .
یوش زادگاه نیما
دهکده ای است ییلاقی از دهستان اوز رود بخش نور شهرستان آمل . در حال حاضر با ماشین از دوراه می شود به آنجا رفت: از راه چالوس ، ازجاده منشعب از پل
زنگوله ، بالاتر از تونل کندوان ، که تا یوش 45 کیلومتر فاصله دارد و دیگری از
جاده هراز ، از جاده ای منشعب از دو آب آمل ، 42 کیلومتر مانده به آمل . از دوآب
تا یوش 69 کیلومتر فاصله است .
دهکده یوش در دره
ای تقریباً میانه جاده چالوس و هراز واقع شده است . امروزه می توان با ماشین به
یوش رفت اما در زمان نیما پیشتر از پل زنگوله را با قاطر می رفتند که تقریباً یکروز طول می کشید و از آبادیهای ایلکا ، نسن ،
پل و اوز می گذشت .
نیما خود در
یاداشتی نسبش را چنین نوشته است :
((علی بن ابراهیم
– معروف به اعظام السلطنه – ابن علی معروف به ناظم الایاله – ابن محمد رضا – معروف
به بابان خان بیک – ابن محمد هاشم بن محمدرضا))
از پیشینیان مشهور این دودمان است : کیا جمال الدین ( منسوب
به دودمانی که در تمام دوره های اسلامی برحوالی نور و لاریجان حکومت داشتند ) که
مزار او برفراز تپه ای در یوش باقی است و دارای چهار پسر بود به نامهای اسفندیار –
کریم – جمشید وداود که می گویند جد تمام
اهالی یوش بود و از اینجا است نام خانوادگی اسفندیاری ها – کریمی ها –جمشیدیها و
داودیهای یوش و
پیشتر از او گیلانشاه که زمان زندگیش مقارن با ایام یزدگر ساسانی بود و موسس سلسله
بادوسپانان طبرستان .
اما پدرش ابراهیم
خان اعظام السلطنه مردی محتشم بود که به کار کشاورزی و گله داری می پرداخت و از
((حامیان شجاع نهضت مشروطه به شمار می رفت و به همراه امیر موید سواد کوهی انجمن
طبرستان را تاسیس کرده بود ))
مردی درشت اندام
بود که ازسالهای 1288 به بعد در تهران اقامت داشت و یک خرداد سال 1305 در تهران
درگذشت .
مادرش ، طوبی
مفتاح بود نوه حکیم نوری منتقد و شاعر و فیلسوف زمان قاجار . آشنا و علاقه مند به
شعر بود و نیما نوشته است که ((در کودکی حکایتهای حکیم نظامی را برای او تعریف می
کرد ))
نیما در خردسالی
علی خوانده می شد و پسر بزرگ خانواده بود .
برادرچهارسال
کوچکتر از او رضا ((بعدها لادبن)) نام داشت
وخواهرانش مهراقدس ، ناکتا و ثریا بودند .
درجوانی ، حدود
سالهای تحصیل در مدرسه سن لوئی نام خود را نیما نهاده بود در روی جلد کتاب ((قصه
رنگ پریده ، خونسرد)) که آنرا در حمل 1300 به هزینه خود در مطبعه سعادت تهرا ن چاپ
کرده ، تنها نام نیما به فارسی و لاتین آمده است در خرداد ماه 1304 شمسی با مراجعه
به اداره سجل احوال نام و نام خانوادگی خود را رسماً نیما یوشیج خواند و شناسنامه
دریافت کرد .
در هر حال هیچگاه
نام او رسماً علی اسفندیاری نیامده است و دانسته نیست این اشتباه بزرگ که نام او
علی اسفندیاری و تخلصش نیما یوشیج است از کجا منشا گرفته است .
نیما خود در
یاداشتی در باره معنی ((نیما )) می نویسد :
نیماور اسم دو سه
نفر از اسپهبدان غربی مازندران بوده است . مورخین نیماور را ((نام آور)) می نویسند
که غلط است . نیماور مرکب است از نیما = قوس . برج نهم از بروج در زبان طبری =
کمان + ور یعنی کماندار برگزیده ، شناخته شده مثل کمانداری عالی .
این کلمه از
ترکیبات اوستایی است که با صورت مخفف ، یعنی حذف ی ، در زبان طبری مانده است .
در زبان طبری ،
لغات اوستائی و سانسکریت زیاد است . فخر الدوله نیماور دوم ، پدر شراگیم در 640
فوت کرده است . نما رستاق محل سکونت نیماور فخرالدوله بوده است .
نیماور مثل
شهریور = نگهدار شهر ، نگهدار کمان است .
جادارد از لادبن
به دلیل شخصیت برجسته اش و هم به این دلیل که در دوران جوانی بیشترین تاثیر را بر
نیما یوشیج داشته است ، بیشتر بنویسیم :
از نامه های نیما
چنین دانسته می شود که لادبن چهار سال از نیما کوچکتر بود و به این ترتیب تاریخ
تولد او سال 1280 شمسی است در یوش بدنیاآمد و در خردسالی رضا نامیده شد و در جوانی
نام خود را به لادبن تغییر داد که بنا به نوشته نیما نام کوهی است .
از نیما 24 نامه
به لادبن در دست است (برخی از این نامه ها را در بخش پیوستهای این تحقیق می
خوانید)
که بهترین منبع
برای شناسائی احوالات و افکار او در دوران جوانی و همچنین یکی از گسترده ترین
منابع در مورد لادبن است .
او همراه نیما به
تهران فرستاده شد .
به دبستان حیات
جاوید رفت و سپس دوره مدرسه سن لوئی را همراه نیما به پایان رساند . (( در 15 وئن 1917 برابر سرطان 1335 قمری) و مدتی نیز
همراه نیما نزد مرحوم آقا شیخ هادی یوشی در مدرسه خان مروی درس عربی خواند .
ابتدا به استخدام
یکی از ادارات دولتی درآمد اما کارش دیری نپایید و نتوانست محیط کار دولتی را تاب
بیاورد و استعفاء داد در حوالی سالهای 1297-1298 به تشکیلات حزب عدالت پیوست که در
شمال ایران فعال بود و عده ای از روشنفکران و مردم طبقه متوسط ایران را به خود جلب کرده بود هنگامی که عده ای
از اعضای حزب عدالت حزب کمونیست ایران را تشکیل دادند لادبن هم به آنها پیوست و
نقش موثری در جناح چپ جنبش جنگل و تشکیل جمهوری سوسیالیستی گیلان داشت .
سردبیری روزنامه
مارکسیستی ایران سرخ را به عهده گرفت که ارگان تبلیغاتی کمیسیاریای دولت انقلابی
جمهوری گیلان بود .
لادبن ضمن
سردبیری و انتشار روزنامه ایران سرخ بادیگر روزنامه های کمونیستی که در آن زمان در
گیلان و باکو منتشر می شد ، از جمله سرباز سرخ ، بیرق عدالت و انقلاب سرخ همکاری
داشت .
از اشاره کوتاه
نیما در نامه ای به تاریخ چهار مرداد 1300 شمسی به مادرش ، گمان برده می شود که
لادبن علاوه برکارهای ادبی در جنبش به عنوان سرباز نیز تفنگ بردوش می گرفت و با
دشمنان انقلاب جنگل می جنگید :
((مادرعزیزم !
گریه مکن از سرنوشتت ، پیش همسایه شکایت نداشته باش . پسرت باید فردا در میدان جنگ
اصالت خود را به خرج دهد .
با خون پدران دلاورم
به جبین من دو کلمه نوشته شده است : خون و انتقام . اگر مرا دوست داری دوست دار
چیزی می شود که من آن را دوست دارم . مرگ و گرسنگی را در مقابل این همه گرسنگان و
شهدای مقدس دوست داشته باش تا زنده و سیر بمانی . برادرم به ولایت نزدیک شده است .
لشگر گرسنه ها در حوالی کلاردشت هستند . شیطان با فرشته ها می جنگد .))
اما پیش روی قوای
انقلابی جنگلی ها چندان طول نکشید و دولت انقلابی جمهوری گیلان متلاشی شد و لادبن
در اواخر اسفند سال 1300 همراه با جمعی از اعضای حزب کمونیست به شوروی گریخت .
ابتدا در قفقاز و سپس در داغستان ساکن شد و به نوشتن پرداخت .
لادبن پس از مدتی
اقامت در قفقاز و داغستان به مسکو رفت و در دانشگاه شرق شناسی مسکو به تحصیل
پرداخت .
نیما که از
اختناق محیط رضا شاهی به ستوه آمده بود اندیشه ی رفتن به شوروی و پیوستن به لادبن
را داشت اما دولت که از رواج افکار مارکسیستی در هراس بود اجازه این کار رانمی داد
.
بخش دوم
زندگی شاعر و زمینه فکری
نخستین شعرها
1310- 1299
هنگام تولد نیما
دو سال از سلطنت مظفرالدین شاه می گذشت که هشت سال بعد از این شاه در گذشت .
دریازده سالگی نیما که به دنبال نهضت مشروطه ، دلاوران تبریز و رشت و بختیاری به یاری علمای تهران علیه
حکومت استبدادی محمد علی شاه قیام می کنند و قشون مشروطه خواهان وارد تهران می شود
. محمد علی شاه خلع ، مشروطه اعلان و احمد شاه قاجار به سلطنت برگزیده می شود.
نیما در دهکده
یوش خواندن و نوشتن را نزدملای ده آموخت در دوازده سالگی برای تحصیل به تهران
فرستاده شد در تهران ابتدا به دبستان حیات جاوید و سپس به مدرسه متوسطه کاتولیک سن
لوئی رفت در این مدرسه بود که زبان فرانسه را آموخت . معلم ادبیات فارسی اش (نظام
وفا) بود مدتی هم در مدرسه خان مروی نزد آقا شیخ هادی یوشی زبان عربی را آموخت .
نخستین کار اداری
اش بدست آوردن شغلی کم اهمیت در وزارت مالیه بود در سال 1298 که هشت سال به تناوب
با مرارت تمام در این کار دوام آورد با
حقوقی ماهی 22 تومان در یادداشتی بدون تاریخ در این باره می نویسد :
((در مالیه از
زیر دامن کارد بستــــــــه ، عبا به دوش انداخته ، چکمه می پوشیدم با کلاه پوستی
. من یک آدم خطرناک شناخته شده بودم . هرنوع کار می کردم که هیچ کس نمی کرد برای
این که من در کوهستان و زندگی وحشی آن طور دیگر تربیت شده بودم پدرم خودش مرا دور
از مردم و خشت بار آورده بود .
در اسفند ماه سال
1299 نخستین شعر بلند خود مثنوی ((قصه رنگ پریده ، خون سرد)) را می سازد و بلافاصلــــه
آن را به هزینه خود به چاپ می رساند در مطبعه ی سعادت با 32 صفحه و قیمت یک قران .
درروی جلد نام سراینده فقط نیما با حروف فارسی و لاتین آمده است و در پایان شعر
نوشته شده است نیما نوری ((یوشی))
در دی ماه سال
1301 شعر مهم افسانه را می سازد و قسمتهای آغازین آن را در هفته نامه ((قرن بیستم
)) میرزاده عشقی به چاپ می رساند .
انزوا را دوست
دارد و این که همیشه در آغوش طبیعت باشد و زندگیش سراسر فکر است و خیال در نامه ای
به مادرش می نویسد :
((همه وجود من
فکر شده است با وجود این یک فکر شایسته راجع به زندگانی خود ندارم ، اگر یک فکر
هوشیارانه می کنم این است که کی یک شکار بزنم متاسفانه آن هم با باروت خراب انسان
نمی داند این درد را به که بگوید اقلاً مثل یک شکارچی درست و حسابی هم یک شب به
این کلبه خرابه نباید برگشت اما صرفه جویی را خوب بلد شده ام به عکس صرفه جویی در
فکر و خیال))
گرچه دیگر شاعر
شده و مشهور است و نام و آثارش در ((منتخبات آثار، از نویسندگان و شعرای معاصرین
)) می آید و حتی محمد ضیاء هشترودی در این کتاب شر او را چنین ستوده است (( از این
نکته هم نباید غافل گردید از معنی گذشته ادبیات فارسی شکل جدید مهمی به خود نمی
بیند تنها طرز تغزل جدید نیما می تواند از مدعای فوق مستثنا گردد)) اما او با روشن بینی و آینده نگری
که نشانه شناخت او از موقعیت سیاسی و اجتماعی ایران است اوضاع و احوال سیاسی
روزگار خود را دنبال می کند .
در تاریخ 6
اردیبهشت ماه سال 1305 نیما یوشیج در 29 سالگی با خانم عالیه جهانگیر فرزند میرزا
اسماعیل شیرازی و خواهرزاده روزنامه نویس انقلابی میرزا جهانگیر صوراسرافیل ازدواج
کرد این پیوند با وجود فراز و نشیب فراوان تا پایان زندگی هردو ادامه یافت .
زنده یاد عالیه
جهانگیر همسر نیما در دفتر خاطراتش که در سال 1341 به خواهش و اصرار سیروس طاهباز
گردآوری کرد ولیکن به پایان نرساند آشنائیش با نیما را چنین نوشته است :
((وقتی که من زن
نیما شدم 21 سال داشتم معلم هم بودم معلم کلاس چهارم ابتدائی بودم و ماهی پانزده
تومان می گرفتم ))
همه مرا دوست می
داشتند حتی شاگردها برای من روی تخته سیاه شعر می نوشتند موسیقی را دوست می داشتم
، مادرم وقتی فهمید عشق به موسیقی دارم برایم تاری خرید و معلمی آورد در مدت کمی
خیلی خوب دوره ابتدائی موسیقی را فرا گرفتم .
مادرم خیلی فکرش
باز بود دم از آزادی می زد برادرش میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل را در دوره
مشروطیت کشته بودند پسر ارشدش در جنگ بین دولت و ملت کشته شد خیلی نطاق بود سواد
قدیمی داشت حافظ سعدی و مثنوی را از حفظ می خواند پدرم هم در طفولیت کشته شد .
سیکل دوم را هم
تمــــام کردم و در این موقع برای من خواستگارهایی می آمد اما من قبول نمی کردم
روزی شوهر همشیره بزرگترم از اداره آمد و به من گفت برای شما خواستگاری پیدا شده
گفتم خیال شوهر کردن ندارم و به همشیره ام گفت آن شخص از من قول گرفته به منزل ما
بیاید من نمیتوانم او را رد کنم باید بیاید شاید اورا پسندیدید .
فردای آن روز
غروب شخصی به منزل ما آمد و کارتی را که این جملات رویش نوشته بود به نوکر ما داد
و رفت : (( تو ساز کوک شده ی آسمانی ، قابلیت و هنر تو نواخته شدن و لرزانیدن است
. قلبت را جلوی طبیعت باز کن تا نغمه های عشق و جوانی را با ارتعاش اشک و تبسم از
تارهای آن بیرون بکشی ))
وقتی کارت به دست
همشیره من رسید تعجب کرد که این چه نوع کارتی است و این عبارات چه مفهومی دارد
نوکر راخواستند پرسیدند این را چه کسی داده ؟ گفت یک جوان متوسط القامه سرخ رویی
به من داد و گفت این را بده به آقا .
شوهرش کارت را که
دید گفت این همان شخصی است که گفتم .
همشیره ام گفت
اصرار نداشته باشید باید اوراضی باشد .
گفت عیبی ندارد
او به دیدن من می آید شما از خلال در ببینید شاید بپسندید .
نیما اتفاقاً باز
فردا شب آمد با یک جلد کتاب ((قصه رنگ
پریده )) که از آثار خود او بود همشیره ام مرا به اصرار برد از پشت در او را به من
نشان داد از من پرسیدند چطور است ؟ قلبم طبید و نفرتی درمن ایجاد شد بعد از کمی
سکوت گفتم بگذارید برودبچرخد از جواب من پی بردند که میل ندارم بعد از چند روز
پدرش که برعکس پسرش مردی قوی هیکل بود آمد باز هم جوابی نشنیدند بعد از چند روز دو
تن از خواهرهایش آمدند و مرا به اصرار داخل اتاق بردند مادرم از امتناع من مشکوک
شد پیش خودش فکر می کرد شاید به شخص دیگری دلبستگی دارم .
بالاخره باز
فردای آن روز مادرش آمد و بازهم جوابی به دست نیاوردند پس از چند روز مادر و
خواهرش آمدند و پی در پی خودش می آمد .
بالاخره با زبان
چرب و نرم مادرم را راضی کرد که این امر خیر سر بگیرد با یک خرج کمی عقد کنان را
راه انداختند .
من قلباً راضی
نبودم اما از یک طرف دیگر افکار وعبارات و تشبیهات و طبیعت شناسی او در آن کتاب که
به عنوان ارمغان و در واقع عوض تشریفات عقد آورده بود مرا مفتون کرد و خواهی
نخواهی صیغه عقد مرا جاری کردند من در تشویش بودم که او به غیر حقوق ناچیزش عایدی
دیگر ندارد ما چطور زندگی کنیم ای کاش که فقر جانشین صفات بد او بود .
در خرداد همان
سال یعنی یک ماه بعد از عقد پدرش فوت کرد او بدون عروسی گرفتن به منزل ما آمد .
یک روز اوایل
تابستان شروع کرد به جمع آوری کتابهایش جلو رفتم پرسیدم کجا می روی ؟ گفت می خواهم
بروم یوش پیش مادر و خواهرم تو هم باید بیائی .
من از رفتن ابا
کردم و شروع کردم به گریه کردن .
گفت بی خود گریه
نکن اگر نیایی همه تان را می کشم و در جنگل متواری می شوم .
در آن وقتها در
وزارت دارائی کار می کرد اغلب روزها به هوای اداره بیرون می رفت اما به اداره نمی
رفت در خیابان ناصریه اورا می دیدند که ایستاده پشت شیشه کتابفروشیها کتابها را
وارسی می کند .
مثل معمول ظهر می
آمد منزل و کم کم شروع کرده بود از غــذا ایراد می گرفت وغرغر می کرد گاهی هم قهر می کرد و ناهــــــار
یا شام نمی خورد گاهی زمزمه می کرد که چندی بعد مجسمه ی مرا می ریزند و ما را به
شهرها دعوت می کنند و مردم به استقبال ما می آیند و گل نثار ما می کنند برای این
که من شاعرم و تو زن شاعری .
من هم خواستم
گفته های اورا باور کنم ولی مثل این که کسی در خفا به من و به او می خندید .
بالاخره فهمیدم این مقدمه برای این است که آقا رفته به مستشار وزارت دارائی گفته
من شاعرم کار من شعر گفتن است نه بایگانی من نمی توانم این کارها را بکنم او رابه
میل خودش منتظر خدمت کردندبا ماهی 9 تومان من ماهی 15 تومان بیشتر نداشتم روزها
برای این که مادر و یا برادرم نفهمند که او اداره نمی رود صبح زود از خانه بیرون
می رفت و در خیابانها می گشت و ظهر به خانه می آمد و گاهی شب دیر وقت .
نیما در سال 1307
همراه عالیه خانم که به بار فروش (بابل) منتقل شده بود به آن شهر می رود عالیه
خانم در ((مدرسه دوشیزگان سعدی)) تدریس می کند اما نیما کار ثابتی ندارد ، گه گاه
تدریس می کند در همین شهر است که محضر آیه الله محمد صالح علامه حائری رادرک می
کند و بین آنها دوستی عمیقی برقرار می شود نیما اغلب صبحها به منزل علامه حائری می
رفت و در جلسات تدریس حکمت ، فقه و اصول ایشان شرکت می کرد مکاتباتی هم بین آنان
بوده است و نیما شعر بلندی هم برای علامه حائری سروده است .
اقامت نیما در
بارفروش تا خرداد ماه سال 1308 است در این شهر خاموش و نزدیک به ساحل و در زیر
ابرهای تیره و دائمی آن ، نیما همچنان می نویسد او از این شهر 19 نامه به دوستان و
نزدیکانش نوشته است از این نامه ها می توان گذشته از شعر به آثار دیگری که در این
شهر نوشته است پی برد : تاریخ ادبیات ولایتی ، رمان آیدین ، حکایت دزد و شاعر
نمایشنامه کوتاه کفش حضرت غلمان و سفرنامه بارفروش .
این سفرنامه یکی
از نوشته های باارزش او در این شهر است که حاصل دقت و تجسس در روح آدمها ست و در
واقع باید آن رانخستین کوشش نیما در نوشتن دفتر یادداشتهای روزانه اش نامید اگرچه
متاسفانه ناتمام مانده است .
در مهرماه سال
1308 به اتفاق عالیه خانم به آمل و از آنجا به لنگـرود می روند و در آبان ماه همین
سال در رشت ساکن می شوند .
سرگرمی نیما در
رشت مطالعه درروحیات مردم و مقایسه آن با روحیات مردم مازندران ، نوشتن تتبع در
آراء بعضی از فلاسفه قدیم شرقی ، رفتن به کانون ایران و کتابخانه فرهنگ ، گردش با
عالیه خانم در محله های شهر ، بخصوص محله آنجرا که لادبن بربالکون خانه ای در آن
محله مقالات روزنامه اش را می نوشت و نشستن در داروخانه دوستش یحیی آرین پور بود .
در همین شهر
سفرنامه رشت را تنظیم نمود .
با وجود این نمی
گذارند نیما و عالیه خانم بیش از چند ماه در رشت بمانند از دی ماه سال 1308 این دو
در لاهیجان هستند و تا پایان سال تحصیلی خردادماه 1309 در آنجا می مانند خود در
این باره می گوید (( در این شهر کوچک زندگی خود را مثل یک تبیعد شده ادامه می دهم
لاهیجان برای من مدرسه است من در آن برخلاف معاصرین خود که مستعنی از این در سند ،
درس می خوانم ))
زندگی در میان
مردم ساده و شوخ طبع لاهیجان و محیط آرام آن نیما را سروجد می آورد و چند اثر
ممتاز و متفاوت با سایر آثار او محصول این سال است : داستان طنز آمیز مرقد آقا و
شعرهایی برای کودکان .
شعرهایی که نیما
در این تاریخ برای بچه ها سروده است نشانه توجه او به نسل آینده است و با توجه به
تاریخ سروده شدن آنها می توان نیما را از نخستین کسانی دانست که در ایران آثاری
خاص کودکان آفریده اند .
از نیما یوشیج 5
شعر برای کودکان و یک لالایی که مال سالهای بعدتر است به جای مانده است .
مجموعه اشعار او
برای کودکان شامل :
1-بهار که دراسفند ماه سال 1308 در لاهیجان سروده شده است .
2-آواز قفس .
3-بچه خوب .
4-زنبور عسل که در فروردین ماه سال 1309 در لاهیجان سروده است.
5-کودکان شاد .
قسمتهایی از شعر
بهار به شرح زیر است :
بچه ها بهار
گل ها واشدند .
برف ها پا شدند .
از روسبزه ها
از روکوهسار
بچه ها بهار
از مهر ماه سال
1309 نیما و عالیه خانم در آستارا هستند عالیه خانم مدیر مدرسه نسوان است و نیما
هم معلم مدرسه پسرانه حکیم نظامی .
هفته ای 25 ساعت
تدریس با حقوق ماهیانه 46 تومان که تازه دریافت آن هم ماهها به تعویق می افتد و
سرانجام با کسر فراوان به دستش می رسد.
اقامت نیما و
همسرش در هریک از شهرهای بار فروش ، آمل ، رشت ، لنگرود ، لاهیجان و آستارا بین یک
ماه تا حداکثر دو سال بیشتر نیست .
گمان می رود دلیل
این کوتاهی اقامت را باید در شرایط غیر فرهنگی و استبداد حاکم برآن زمان جست و جو
کرد که فعالیتها ، گفته ها و رفتارهای او در سرکلاس و بیرون از مدرسه معاشرتها و
مکاتباتش از چشم ماموران حکومتی پنهان نمی ماند و استقرار او را بیش از یکی دو سال
در هر شهر ((صلاح)) تشخیص نمی دهند .
اقامت نیما و
عالیه خانم در آستارا از مهر ماه سال 1309 تا دی ماه سال 1311 است .
شرحی بر آثار
نیما یوشیج :
نخستین شعر موجود
نیما مثنوی ((قصه رنگ پریده ، خون سرد)) است که در تاریخ حوت 1299 مصادف با مارس
1921 در 243 بیت سروده است این شعر از نظر وزن و زبان شبیه مثنوی مولوی است و در
آن نیما از خود سخن می گوید و آنچه بر او گذشته است و آنچه در پی آن است .
در این شعر شاعر
که خود را عاشق حق می نامد از این که مردم خود پرستند نه حق پرست از آنان دوری می
جوید و به عزلت می گراید .
مردم شهرنشین و
خودبین را دون می نامد و از این که او پردرد کوهستان است و از آنان نیست اظهار شعف
می کند به این ترتیب آن طور که خود اشاره می کند ((برضد جهان سخن می گوید)) :
راست گویند این
که من دیوانه ام
در پی اوهام
یاافسانه ام
زانکه برضد جهان
گویم سخن
یا جهان دیوانه
باشد یا که من
شعر قصه رنگ
پریده به دو دلیل حائز اهمیت است : نخست آن که نخستین شعر موجود نیما یوشیج است و
دوم اینکه آن را می توان سرمشق و نمونه ابتدایی شعر مهم افسانه خواند .
نیما این شعر را
به سرمایه خود در سال 1299 در مطبعه سعادت چاپ کرده است به بهای یک جلد قران و در
32 صفحه .
در دی ماه سال
1301 شعر افسانه را که منظومه است در 127 بند که منظور از بند هر پنج سطر از
شعراست را سرود . این در حالی است که نیما در این تاریخ 25 سال سن دارد .
شعر افسانه بروزن
فاعلن فاعلن فاعلاتن سروده شده است در قالبی نامرسوم اما زیبا سروده شده که چهار
سطر هربند آن به صورت چهار پاره است که غالب آنها مانند چهار پاره های معمول در خط
دوم و چهارم قافیه دارند و به دنبال این چهار سطر سطر پنجمی می آید که از نظر
قافیه با چهار سطر قبلی ارتباطی ندارد .
قسمت اعظم شعر
مکالمه است میان عاشق – شاعر و موجودی خیالی درونی به نام افسانه در واقع افسانه
همان همراه همیشگی شاعر –عشق – است که در قصه رنگ پریده ، خون سرد با وضوح بیشتری
نمایانده شده است به این ترتیب افسانه را نمی توان موجودی انسانی و یامعشوق تصور
کرد بلکه این شخصیت نماینده مفهوم انتزاعی و دگرگون شونده عشق است که در شرایط و
مراحل مختلف به شکلهــــای گوناگون رخ می نمایاند .
تازگی دیگر این
شعر چگونگی گفت و گو میان دو شخصیت این شعر است که به آن همچنان که نیما خود در
مقدمه آن نوشته است حالتی نمایش گونه بخشیده است و طرز مکالمه طبیعی و آزاد را
نشان می دهــــــــد می توان گفت نیما به طبیعت نگاه نمی کند بلکه در طبیعت زندگی
می کند و این معنی در ادبیات ما بی سابقه است .
قسمتهای آغازین
افسانه در همان زمان سروده شدنش در هفته نامه ((قرن بیستم )) میرزاده عشقی چاپ شده
است .
علاوه براین محمد
ضیاء هشترودی در کتاب ((منخبات آثار)) از نویسندگان و شعرای معاصر ، به تاریخ 1342
قمری ((1303 شمسی)) در صفحات 72 الی 82 پنجاه و هشت بند از آن راچاپ کرده است .
متن کامل افسانه
نخستین بار در سال 1329 توسط احمد شاملو به چاپ رسید .
بند 91 شعر
افسانه این چنین است :
آنچه دیدم همه
خواب بوده
یاکه چنین رخ آب
بوده
عشق هذیان بیماری
بود
یا خمار می ناب
بوده
همرها این چه هنگامه ها بود
ذکر این نکته
حائز اهمیت است که ظاهراٌ قبل از شعر افسانه شعر ((ای شب)) سروده شده است :
هان ای شب شوم
وحشت انگیز
تا چند زنی به
جانم آتش
یاچشم مرا زجای
برکن
یا پرده زروی خود
فروکش
یا باز گذار تا
بمیرم
کزدیدن روزگار
سیرم .
این گونه نگاه به
طبیعت و نماد پردازی را که در شعرهای بعدی او دقیق تر بیان می شود نباید با کاربرد
موازین مکتب سمبولیسم فرانسه و شعر شاعرانی چون مالارمه و بودلر یکی دانست بلکه
باید آن را درونی کردن شعر و ویژگی خاص شعر نیما شمرد .
به هر حال چنین
نگاهی به شب درشعر شاعران ایران پیش از نیما بی سابقه است و تازگی دارد و بنا به
پژوهش دکتر عطاء الله مهاجرانی تنها فردوسی است که درداستان ((بیژن و منیژه ))
تصویری متفاوت از شب عادی بیان کرده است :
شبی چون شبه روی
شسته به قیر نه بهرام پیدا نه
کیوان نه تیر
شعر بعدی ((شیر))
به تاریخ 1301 زبانی فاخر و حال و هوایی ستیزه گرانه دارد که نماد خود شاعر و
سرآغاز شعرهای بعدی اوست که در آنها جانورانی واقعی یا خیالی با شاعر هویتی یگانه
می یابند و شاعر با بیان حالات آنان در واقع خود را بیان می کند :
بخوابید این دم
که آلام شیر
نه دارو پذیرد
زمشتی اسیر
فکندن هر آن را
که در بندگی ست
مرا مایه ی ننگ و
شرمندگی ست
شعرهای دیگر این
سالها یا در قالب مثنوی است : چشمه کوچک ، گل نازدار ، مفسده گل ، جامه نو ، پسر ،
انگاسی 2 ، کچبی ، عمو رجب ، خریت ، انگاسی 4 و 5، کبک، درجوار سخت سر و گنبد ، یا
قطعه : انگاسی 1 ، انگاسی 3 ، عبدالله طاهر و کنیزک ، خروس ساده ، کرم ابریشم ،
اسب دوانی ، صدای خرچنگ، خروس و بوقلمون ، عقوبت ، پرنده منزوی ، آتش جهنم ،
میرداماد ، دیهقانا ، خوشی من ، هیئت در پشت پرده ، خاطره مبهم ، فضای بیچون .
علاوه بر شعرهای
سنتی فوق شعرهای نیمه سنتی در قالب چهار پاره : وطنم ، قو و شعرهایی که پس از هر
چهار پاره یک یا دو مصرع با قافیه هایی متفاوت از قافیه های چهار پاره آمده است و
انواعی از مسمط و مستزاد و ترکیب بند به وجود می آورد : ای شب ، محبس و خارکن .
شعر مهم اجتماعی
دیگر نیما در این سالها شعر بلند سرباز فولادین است که آن را در ستایش سرهنگ احمد
خان پولادین رئیس کمیته سری و سرپرست گارد رضا شاه ساخته است که در سال 1306 برای
سرنگونی رژیم پهلوی اقدام کرد اما به او خیانت شد و دستگیرش کردند و به اعدام
محکوم شد .
نیما ، شاعری است
آرمانی و مردم گرا با افکاری نشات گرفته از اندیشه های مترقی زمان خود گذشته از
این شعرها که کاملاً اجتماعی اند در هر حکایت و تمثیلی که می آورد نکته ای فلسفی
یا پندآموز و انتقادی را مطرح می کند .
بخش سوم
زندگی شاعر و زمینه فکری شعرهای او
1315-1311
یما یوشیج در آستارا به تعبیر خودش زندگی را ((مثل جغد)) و
((صوفی های قرون گذشته )) می گذراند . اما همچنان سرگرم کار خلاقه ی خود است و
درعین حال از تعقیب و اظهار نظر در باره اوضاع فرهنگی مرکز غافل نیست به دکتر تقی
ارانی نامه می نویسد و کتاب ((معرفه الروح)) اورا نقد می کند ((رفیق من ! قبل از
این که اسم مرا بدانید این کاغذ معرف من است . منتقل می شوید که این صدا صدایی
آشناست)) به پرویز ناتل خانلری درس نویسندگی و شاعری می دهد و می نویسد ((عنصری و
امثال او شدن و عامل و آلت طبقات ظالم بودن آسان است))
در این سالها
زندگی را در کمال سختی می گذراند درآمد او مختصر پولی است که آن را از فروش زمین
متعلق به پدرش به دست آورده است در سال 1315 دوندگیهای او باعث می شود که به شغل
معلمی بازگردد در این سال او به استخدام وزارت پیشه و هنر در می آید و با حقوق
ماهانه چهارصد و بیست ریال به تدریس ادبیات در مدرسه صنعتی ایران و آلمان می
پردازد روش تدریس و رفتارش در کلاس راچنین توصیف کرده اند :
((اصلاً به
برنامه درس و کتاب کاری ندارد در کلاس مانند یک دوست پهلوی شاگردان می نشیند و با
آنها به گپ زدن و درد دل می پردازد گاهی هم داستانها یا شعرهایی از خود و شعرای
دیگر می خواند))
این سالها سالهای
در به دری ، بیکاری و پریشانی و کم کاری نیما بود در سالهای 1311 و 1312 شعری از
او در دست نیست در 16 اردیبهشت سال 1313 شعر ((دود)) را داریم که به صورت قطعه است
و یادآور شعر پیشین ((خاطره مبهم )) می باشد .
سالهای 1311 تا
1316 سالهای ادامه سلطه سردودمان خاندان پهلوی است در فاصله سالهای 1310 تا 1313
شعر مهمی از نیما در دست نیست .
قصیده پنجاه و
چهار بیتی و بی تاریخ در وصف بهار و منقبت مولای متقیان علی (ع) که آن را با وزنی
شعری از قاآنی ساخته است یک قصیده باشکوه و استوار است با همان برائت استهلال و
ورود به مطلب و مقصود با اشاراتی به زمان حال . این قصیده همچنین یک قطعه و چند
رباعی که نیما در این مضمون سنتی دارد نشانه ای از خلوص نیت و صفا و نوعی ایمان
مذهبی اوست باز آمد نوروز مه دلبر و ساغر
زان گشته همه باغ
پراز ساغر و دلبر
بس گل شکفیده است
زهر جانب بستان
پس غنچه دمیده
است به هر گوشه به ره بر
آن ماند زلفینش
به آن شوخ دلارا
در فاصله سالهای
1311 الی 1315 گرچه شعرها و نامه های زیادی از نیما در دست نیست تا به روشنی افکار
او را بیان کند و از این گذشته از آوارگی و بیکاری و تهیدستی رنج می برد با این
همه نامید نیست
در سال 1315
کتابهای صادق هدایت را که توسط بزرگ علوی برای او فرستاده شده است در نامه ای به
تفصیل نقد می کند که نخستین نقد جدی از نوشته های صادق هدایت در آن تاریخ است .
بخش چهارم
زندگینامه نیما یوشیج
یوش یک آبادی است
با قدمتی نسبتاً طولانی و کوهستانی و ییلاقی . ناصرالدین شاه قاجار هم چند بار در
آنجا اطراق کرده و نام آن را در سفرنامه مازندران خود آورده است در این سفرها کمال
الملک هم همراه او بوده است .
یوش را ((فرهنگ
جغرافیایی ایران)) چنین معرفی می کند :
((یوش ده از دهستان اوز رود بخش نور شهرستان آمل
7 کیلومتر باختر بلده ، 42 کیلومتر خاور شوسه چالوس (حدود کندوان) کوهستانی ،
سردسیر ، سکنه 1100 ، فعلاً 600 نفر ، شیعه ، مازندرانی و فارسی آب از رودخانه اوز
رود و چسمه سارهای متعدد محصولات : غله ، لبنیات ، حبوبات ، میوه جات . شغل :
زراعت و گله داری .زمستان اکثر سکنه جهت تامین معاش به کارگری حدود قشلاقی نور و
به تهران می روند بناهای مهمی داشته که رو به ویرانی است مسجد و تکیه آن قدیمی
است))
خانه ای که نیما
در آن زاده شده است خانه ای تاریخی است که توسط علی معروف به ناظم الایاله ، جد
نیما متجاوز از دویست سال پیش از این ساخته شده است و گذشته از معماری بسیار زیبا
دارای گچکاریها و درها و پنجره های بسیار زیبایی بوده است که می گفتند برای ساختن
آن معمار و گچکار از اصفهان آورده بودند .
این خانه دارای
((بیرونی )) است و برای ورود به آن از در اصلی و دالانی باید گذشت و سپس به حیاطی
رسید که حوض کوچکی در وسط دارد ضلع شمالی آن یا به اصطلاح ((تالار)) و ((شاه
نشین)) در اختیار نیما بوده است که پنجره چوبی و بزرگ و بسیار زیبا دارد و اطاقهای
ضلع شرقی و غربی در اختیار خواهران او . ضلع جنوبی ((سردر)) جای خدمه و سرایدار
بود .
خانه تاریخی و
زیبا امروز رو به ویرانی کامل است گرچه سازمان میراث فرهنگی کشور بنا دارد آن را
تعمیر و به صورت یک مرکز فرهنگی درآورد اما هنوز به این وعده وفا نشده است .
در تابستان سال
1372 این بنا جزو میراث فرهنگی کشور به ثبت رسید و در 26 شهریور همان سال کالبد
نیما یوشیج پس از 34 سال که به صورت امانی در امامزاده عبدالله تهران قرارداشت با
همت اهالی یوش به آنجا انتقال یافت و در وسط حیاط همین خانه به خاک سپرده شد در
سال 1375 یونسکو به مناسبت کنگره بزرگداشت صدمین سال تولد نیما یوشیج تعمیراتی در
بنا انجام داد و از آن پس هرزگاهی سازمان میراث فرهنگی تعمیرات اندکی در بنا انجام
داد در 28 اسفند ماه 1377 کالبد سیروس طاهباز به عنوان گردآورنده کلیه آثار نیما
یوشیج در کنار او به خاک سپرده شد و امروزه خیل عظیم مشتاقانی که برای زیارت این
دو عازم یوش می شوند به طرف این شهر روان است .
از تمام دوره
بچگی خود بجز زد و خوردهای وحشیانه و چیزهای مربوط به زندگی کوچ نشینی و تفریحات
ساده آنها در آرامش یکنواخت و کور و بی خبر از همه جا چیزی به خاطر ندارد .
در همان دهکده که
متولد شد خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده یاد گرفت
خانواده نیما
همواره هوش و زیرکی او را مورد تشویق قرار می دادند .
زمانی که نیما در
مدرسه سن لوئی در تهران که یک مدرسه کاتولیک بود تحصیل می کرد جنگهای بین المللی
ادامه داشت و او اخبار جنگ را به زبان فرانسه می توانست بخواند .
شعرهای نیما در
آن دوره اکثراً سبک خراسانی بود .
نیما علاوه
برتحصیل در مدرسه سن لوئی مدتی نیز به آموختن زبان عربی وتحصیلات طلبگی در مدرسه مروی تهران نزد مرحوم
آقا شیخ هادی یوشی پرداخته است .
دو سال پس از
فراغت از تحصیل با حقوقی ناچیز به استخدام وزارت مالیه مشغول شد .
آثار نیما تا سن
27 سالگی در کتاب منتخبات آثار در کنار اسامی شعرای معاصر همچون ادیب الممالک ،
پروین اعتصامی ، دشتی ، دهخدا ، عشقی ، ملک الشعراء بهار ، آمده است .
نیما در 29 سالگی
در تاریخ 16 اردیبهشت ماه سال 1305 با خانم عالیه جهانگیر فرزند میرزا اسماعیل
شیرازی ، خواهرزاده انقلابی شهید و نویسنده مشهور میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل
ازدواج کرد .
عالیه در زمان
ازدواج 25 سال سن داشت و در یکی از مدرسه های دخترانه درس می داد .
درخرداد ماه همین
سال نیما پدرش ابراهیم نوری را که سخت به او دلبسته بود از دست می دهد .
نیما مردی بود که
حقایقی از مسائل اجتماعی در مدارسی که تحصیل می کرد به زبا می آورد برای همین در
هر شهری معمولاً مدت طولانی توقف نکرده بود .
نیما مردی پاک و
درستکار و جدی بود به همین جهت هم مورد بی مهری رئیس معارف و برخی از معلمین قرار
گرفت بطوریکه دستور داده بودند بخاری کلاسی را که نیما در آن تدریس می کرد روشن
نکنند .
محصلین مدرسه
متوسطه عموماً دوستدار و طرفدار نیما بودند .
از فروردین سال
1312 نیما در تهران به سر می برد .
پس از یکی دو سال
خانه نشینی در سال 1316 به تدریس ادبیات در دوره دوم دبیرستان صنعتی می پردازد و
از سال 1317 به همراه دوست دیرینش محمد ضیاء هشترودی و صادق هدایت و عبدالحسین
نوشین به عضویت هیات تحریریه مجله موسیقی انتخاب می شود که جدی ترین و مناسب ترین
شغل اداری نیما یوشیج در تمام طول زندگیش می باشد .
پس از تعطیل شدن
مجله موسیقی که گویا در پی مرگ مدیر مسئول آن سرگرد غلامحسین مین باشیان پیش آمد
نیما یوشیج مدتی بیکار بود هسمرش عالیه جهانگیر خود را از وزارت فرهنگ به بانک ملی
منتقل کرده بود و عملاً هزینه زندگی به عهده او بود نخستین و تنها فرزندشان شراگیم
((به معنای شیرمانند)) در 13 اردیبهشت سال 1324 بدنیا آمد .
نیما یوشیج تا
سال 1326 شغل ثابتی ندارد و از این سال است که با حقوقی ناچیز به خدمت در اداره
نگارش وزارت فرهنگ مشغول میشود و تا پایان زندگیش این شغل اداری اوست و آخرین
حقوقش سیصد تومان در ماه و این سندی است از نحوه برخورد روسا با این بزرگترین شاعر
زمانه ما .
نیما در این
سالها با نشریات ((مردم برای روشنفکران )) و سپس ((نامه مردم ماهانه)) که سردبیر
آن احسان طبری و مدیرداخلی اش جلال آل احمد بود همکاری داشت .
در تیرماه 1325
نخستین کنگره نویسندگان ایران ((برحسب ابتکار هیات مدیره انجمن روابط فرهنگی ایران
و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و به همت کمیسیون ادبی انجمن )) در خانه وکس
تشکیل شد از نیما یوشیج هم برای شرکت در این کنگره دعوت به عمل آمد ظاهراً این
نخستین دعوت از او برای شعر خوانی در یک مجمع رسمی بود .
نیما با خوشحالی
این دعوت را پذیرفت .
در این کنگره که
از 4 تا 12 تیر ماه از ساعت 6 عصر تا 10 شب ادامه داشت 78 نفر از شاعران و
نویسندگان ایران دعوت شده بودند از جمله آنها : ( ملک الشعرای بهار ، جلال آل احمد
، دکتر خانلری ، علی اکبردهخدا ،دکتر محمد معین ، رهی معیری ، صادق هدایت ، حبیب
یغمائی ))
در همین کنگره
حبیب یغمائی در خصوص نیما می گوید :
((نیما دارای تنی
لاغر ، سری بزرگ ، چهره ای بیضی ، پیشانی بلند ، مویی سفید و آشفته و چشمی درخشنده
است کلاه برسر نمی گذاشت لباس ساده می پوشید ملایم و آهسته حرف می زد سربه زیر
افکنده و مودب و متواضع بود))
البته پس از
پایان کنگره نیما زیاد از شرکت در آن راضی نبود .
نیما یوشیج در پی
این سالها کمتر شعر می گوید و جز با همسایه شان جلال آل احمد و سیمین دانشور و هم
محله ایشان براهیم ناعم با کسی محشور نیست .
در فاصله 28
مرداد سال 1332 روز آغاز یاس مجدد نیما و ملت او تا 13 دی ماه سال 1338 روز خاموشی
جسم او نیما یوشیج گرچه شعرهای فراوانی نساخته است در خلوت خود تاملاتی دارد .
نیما یوشیج سنت
شکن نوآور شبانگاه دوشنبه 28 خرداد ماه سال 1335 همچون سنی ترین مسلمانان قرون و
اعصار یکی از آخرین شعرهای خود یعنی وصیت نامه اش را می نویسد .
و بالاخره این
مرد بزرگ در شبانگاه چهارشنبه 13 دی ماه سال 1338 به دنبال سفری ناخواسته به یوش
همراه پسرش از مرض ذات الریه از دنیا رحلت می کند .
او نیز چون حافظ
، مولوی ، خیام ، فردوسی و رودکی در شعر زمانه خود تاثیر گذار بود .
پیوست 1 :
درباره شعر نیما و دیگران
·ویژگیهای شعر و زندگی نیما یوشیج
·آب که سربالا می رود
·نگاهی به مجموعه شعرهای نو ، غزل ، قصیده و قطعه های نیما یوشیج و پاسخی به
شراگیم یوشیج
دو سال بعد از
مرگ نیما یوشیج سیروس طاهباز و جلال آل احمد به خانه نیما رفت.
ویژگی های
شعرنیما : رسالت بخشیدن به شعر وهنر ایرانیان
2-جنبه ضد
استبدادی شعر او
3-روحیه مبارز
نیما
4-مردمی و متعهد
بودن شعر او
خودش در این مورد
می نویسد مایه اصلی شعر من رنج من است من برای رنج خود شعر می گویم .
5- نیما یوشیج
آغازکنند ه وپیش آهنگ است .
6- ارجگذاری به
سنت می گوید آنکه قدیم را درست نفهمد قادر به فهم جدید نیست به نظامی علاقه فراوان
دارد و حافظ را اعجوبه ی خلقت انسانی می داند شعر بی وزن را مثل اندام برهنه می
داند . اصولاً شعر او ادامه طبیعی سنت شعر فارسی است با حذف قید و بندهای آن از
جمله تساوی طولی مصرعها و قافیه اجباری و غیره .
7- نیما نظریه
پرداز و تئوریسین است . به کتابهای ارزش احساسات در زندگی هنر پیشگان و حرفهای
همسایه و نامه به شین پرتو و تعریف و تبصره مراجعه کنید .
8- نیما آثار
گوناگون دارد خودش می گوید (( می توانم بگویم من به رودخانه شبیه هستم که از
هرکجای آن لازم باشد بدو سرو صدا می توان آب برداشت علاوه بر شعرهای به شیوه خاص
خودش در اکثر قالبهای شعری از تغزل نو ((افسانه)) تا قصیده و قطعه و مخصوصاً رباعی
آثار فراوان دارد .
9- نیما وارسته و
اهل قناعت است . همین قدر می گوییم که در دوره معلمیش در سالهای 1307 تا 1312 ماهی
شصت تومان حقوق می گرفت و در دوره ترقیات بعدی یعنی سالهای سی ماهیانه سیصدو هشتاد
تومان مادرش خانم طوبی مفتاح ماهی صدتومان به او کمک مالی می کرد .
10- زندگی و هنر
نیما جنبه ضد شهری و ضد زندگی مصرفی است اگر حمل برسوء تفاهم نشود عرض می کنم
همسایگی و معاشرت طولانی زنده یاد جلال آل احمد با نیما در آل احمد تاثیر فراوان
گذاشته است .
11- زندگی و هنر
نیما ایمان اوست . هم ایمان به کار و هنر خودش هم نوعی ایمان مذهبی .
12- نیما شاعر
بزرگی است و سازنده نمونه های فراوان درخشان شعر فارسی .
آب که سربالا می
رود :
استاد شهریار در
پاسخ به پرسش ((نظرتان راجع به نیما چیست)) فرموده اند : نیما شاعر بسیار خوبی بود
شاگر ملک الشعراء بود سبکش یک سبک ترکستانی بود قصائد خوب داشت و قطعات خوبی داشت
افسانه اش یک شاهکار است من خیلی تحت تاثیرش واقع شدم .
کار اساسی نیما
این نبود که وزن را شکست و سخن را از قید مکرر قافیه رها کرد این بود که روح شعر و
جهت نگاه و احساس شاعر را دگرگون ساخت و این زبان خدایی را از قید حصارهای بلند به
کوچه آورد و چنان نیرومند و موفق گویی اساساً در قالب شعر نیمایی نمی توان مدیحه سرود
به عبارت دیگر
ارزش کار نیما در این است که طرز تلقی مردم را از شعر دگرگون کرد به قول زنده یاد
جلال ال احمد شعر را پولیتیزه کرد دوران عنصری را تمام شده اعلام کرد و ناصر خسرو
وار بانگ برآورد
من آنم که در پای
خوکان نریزم مراین قیمتی
در لفظ دری را
نیما یوشیج شاعری
چالاک و جامع الاطراف اما مظلوم بود به دلیل سرخم نکردن در برابر صاحبان زر وزور
عاملان دستگاه حاکم زمانش بااو سر عناد داشتند کار ثابت و در خور شان نداشت و
بنابر نوشته خودش حقوقش از حقوق یک پیشخدمت کمتر بود .
در سال 1362
شراگیم یوشیج به اتفاق همسرشان به خارج از کشور رفتند و تمام دست نوشته های نیما
را به سیروس طاهباز با دریافت مبل یکصد تومان سپردند و پیشنهاد کردند که از این پس
پانزده درصد حق التالیف کتابهایی که به همان ترتیب آماده می شود به ایشان و پنج
درصد به طاهباز تعلق گیرد .
کتاب مجموعه
شعرهای نو ، غزل ، قصیده ، قطعه نیما یوشیج توسط فرزند ایشان آقای شراگیم تهیه و
توسط نشر اشاره به چاپ رسید .
آبآبا
1)
2)
3)بآآ
نیما یوشیج
کماندار بزرگ کوهساران
استاد
ارجمند :
سرکار
خانم معصومه ابرکار
گردآورنده
:
نرگس ایزانلو
بهار88
فهرست مندرجات
عنوان صفحه
بخش اول 1
بخش دوم 7
بخش سوم 20
بخش چهارم 23
پیوست یک 29
نامه ها
عکسها
مقدمه :
استاد گرامی سرکارخانم ابرکار:
تحقیق حاضر که هم
اکنون در دسترس جنابعالی می باشد در خصوص زندگینامه نیما یوشیج پدر شعر معاصر
ایران می باشد که در عین مظلومیت در جامعه آن روز ایران زیست ، زندگی کرد و شاید
ارزش نوشته های او در خصوص شعر نو و کیلاسیک پس از مرگش شناخته شد . در هر صورت
اینجانب به گونه ای که درخور مقام ادبی نیما است سعی کردم گوشه ای هرچند کوتاه از
زندگانی او به تصویر بکشم روحش شاد .
رابطه بیکاری ، کار ، تحصیل کنگره60
به عنوان مرکز راهنمایی رایگان درمان اعتیاد ،همواره سعی دارد موضوعاتی را که در ارتباط نزدیک با پدیده
اعتیاد و درمان آن میباشند را
مورد بررسی و کنکاش قرار دهد . یکی از میادین اصلی تبادل نظر و گفت وشنوددر خصوص این موضوعات ، دستور
جلسات هفتگی کنگره 60 می باشد . این هفته در کلیه شعبکنگره 60 موضوع دستور جلسه هفتگی ، بیکاری ، کار و تحصیل است . منظور از
طرح ایندستور جلسه ، بررسی این موضوعات
در ابعاد اجتماعی نیست بلکه بررسی وضعیت وضعیت مصرفکننده مواد مخدر و درمان اعتیاد در ارتباط با این موضوعات است . می
خواهیمبدانیم فردی که برای درمان
اعتیاد خود اقدام کرده است ، در طول دوره درمان و بعد ازدرمان نسبت به موضوعات فوق چه دیدگاهی باید داشته باشد ،
چگونه در خصوص این موضوعاتبرنامه
ریزی و عمل کند . شاید
تصور شود مصرف کننده مواد مخدر که تحت درمان میباشد و در دوره درمان را سپری می کند . نیاز به استراحت و
بستری شدن داشته باشد ،در بعضی
از روش های درمان اعتیاد وضعیت فرد به گونه ای است که از کار از بستری شدنو استراحت کردن نیز فراتر می
رود و فرد وضعیت بسیار وخیمی را پشت سر می گذارد
. تفاوت اصلی
روش درمان تدریجی یا کاهش پله ای مصرف ( تیپرینگ ) یابا سایرروش های
درمان اعتیاد در این است که در این روش هیچ گونه نیازی به استراحت نیست . فردی که با استفاده از روشکنگره 60 دوره درمان را سپری می
کند می تواند ماننددیگر
شهروندان زندگی کند ، سرکار خود باشد و به امورات زندگی خود رسیدگی کند ، دراین روش با توجه به برنامه ریزی
دقیق و مصرف داروی تریاک یا اپیوم تینکچر و کاهشتدریجی و پله ای آن ، شخص از یک تعادل نسبتا خوب برخوردار است
و به راحتی از عهدهکلیه
امورات زندگی خود برمی آید . در روش درمان کنگره 60 هیچ گونه نیازی به استراحتنیست
. در این
روش هیچ گونه رژیم ، برنامه یا پرهیز غذایی وجود ندارد . در اینروش هیچ گونه نیازی به مصرف قرص
یا داروهای شیمیایی و حتی داروهای تقویتی نیست ، دراین روش شخص مانند یک انسان معمولی به زندگی خود می رسد ،
اینکه بگوییم یک سفر اولیکه دوره
درمان و تیپرنگ را سپری می کند نباید کارکند، چنین چیزی به صورت کلی درکنگره 60 وجود ندارد . مگر در
موارد خاص و استثنایی که به راهنمای شخص مربوط می شودو بعضی از مشاغل سنگین از نقطه نظر حجم کار و ساعات کار که
ممکن است در برنامهدرمان
شخص و حضور فرد در کلاس ها اختلال ایجاد نماید
. به طور
کلی در طول سفراول که
شخص در حال تیپر داروی خود ( تریاک یا اپیوم تینکچر ) می باشد ، اولویت اودر صدر برنامه های زندگی بایستی
، درمان و حضور به موقع در کلاس ها باشد . تا ایناتفاق روی ندهد ، یعنی خواست و برنامه ریزی او و حضور در کلاس
ها در صدر تمامبرنامه
هاقرار نگیرد، بعید به نظر می رسد که بتواند از عهده درمان بیماری اعتیادبرآید . زیرا در زمان اعتیاد ،
مصرف مواد مخدر در صدر تمام مسائل زندگی و اولویتاول است و هیچ عاملی نمی تواند از حیث اهمیت و اولویت بالاتر
از مصرف مواد مخدرقرار
بگیرد . به همین دلیل در زمان درمان اعتیاد این وضعیت معکوس می شود و برنامهریزی درمان و رهایی و شرکت به
موقع در جلسات و غیبت نداشتن بایستی اولویت اول باشد، به همین دلیل راهنمایان توصیه می کنند که شاگردانشان وضعیت کار و
ساعات کاری خودرا به
گونه ای تنظیم کنند که بتوانند جلسات و کلاس های خود را به موقع
شرکت کنند ،سفر اولی هایی که غیبت و عدم
حضورشان را به بهانه کار و زندگی توجیه می کنند ، یاخواست رهایی را ندارند که در
این صورت اگر هزاران سال هم سفر کنند به درمان و رهایینمی رسند و یا اینکه از سر ناآگاهی اهمیت لازم را به حضورشان
نمی دهند که در اینصورت نیز
خبری از درمان اعتیاد و موفقیت نخواهد بود.
بنا
براین در کنگره 60برای سفر
اولی ها ، نسخه بیکاری وجود ندارد ، برنامه کار سنگین و پرحجم به گونه ایکه نتواند در کلاس ها شرکت کند
و عملیات تیپرینگ را با موفقیت اجرا کند نیز نبایستیوجود داشته باشد . حد فاصل و تعادل بین این دو ،
موضوعی است که کنگره 60 ازمسافران
سفر اول انتظار دارد . در مقاطع
بعدی ، یعنی بعد از درمان و رهایی نیزکار و
زندگی بایستی به گونه ای باشد که شخص بتواند پایه های مالی زندگی خود را محکمکند ، این مسئله از دروس مهم
کنگره 60 میباشد . بعضا
شنیده می شود و دیده می شودکه در
خارج از کنگره 60 مصرف کنندگان مواد مخدر به طور کلی روحیه طلب کارانه ایدارند و معتقدند ، حالا که ما
ترک کرده ایم بایستی خانواده و جامعه ما را حمایتکنند . به ما کار بدهند تا ما پاک بمانیم و نزنیم ( مواد مصرف
نکینم ) کنگره 60هرگز چنین اعتقادی ندارد و
معتقد است که این افراد درمان نشده اند و فقط ترک کردهاند و به دنبال بهانه ای هستند برای مصرف مواد . کنگره 60
معتقد است کسی که ازعهده
درمان اعتیاد بر می آید بسان فردی است که با ندانستن و بلد نبودن شنا بتوانداز وسط اقیانوس خود را به ساحل
برساند ، چنین شخصی در سایر امورات زندگی مانند پیداکردن کار و تحکیم پایه های مالی زندگی بایستی کاملا موفق عمل
کند و چنین مسائلیبرای او
در قیاس با اقیانوس ، مانند پریدن از جوی آب است . خودش بایستی تمام بار ومسولیت زندگی اش را به عهده
گیرد و منتظر کوچکترین حمایتی در این خصوص نباشد
. تحصیل : کنگره 60
معتقداست که درمان فوق ترک است وتعادل فوق درمان و ما درکنگره 60 به دنبال تعادل هستیم . یکی از نشانه های بارز تعادل
، کار ، زندگی و پایههای
مستحکم مالی است ، اما تمام زندگی کار و پول درآوردن نیست، آموزش و خدمت نیز ازدیگر مصادیق بسیار مهم
تعادل می باشند ، اعضای کنگره 60 خوب می دانند که چگونه اینامور را در کنار یکدیگر قرار دهند و از عهده همه برآیند ، کار
، زندگی ، آموزش وخدمت .
بخش مهمی از بار مفهوم آموزش در درون واژه تحصیل نهفته است ، تحصیل
علم وکوتاهی نکردن در طریق علم نیز
از توقعات مهم کنگره 60 از مسافران خود می باشد
. بسیاری
از ما ممکن است در زمان اعتیاد ، تحصیل خود را رها کرده باشیم . مانندخود من ، اما حالا کنگره 60
از ما می خواهد که تحصیل را از سر بگیریم ، بسیاری ازاعضای کنگره 60 بعد از درمان و
رهایی و حتی در سفر اول تحصیلات خود را از سر گرفتهاند . خیلی ها در زمان ورود به کنگره 60 دیپلم هم نداشته اما
اکنون
نه تنها دارایتحصیلات دیپلم می باشند بلکه
وارد دانشگاه شده و تحصیلات عالیه را دنبال می کنند
. آقای رضا
ترابخانی ، یکی از راهنمایان موفق کنگره 60 ، تا چندی پیش مدرک دیپلم همنداشت اما اکنون نه تنها دارای
مدرک دیپلم می باشد ، بلکه در کنکور دانشگاه آزاداسلامی نیز پذیرفته شد . یکی ازاعضای کنگره 60 شعبه انقلاب ( مهدی حسینی )
کهمصرف کننده هروئین و قرص بود ،
تحصیلاتش را در مقطع دبیرستان رها کرده بود ، او سالهای دبیرستان را در اوج اعتیاد بود ، او همزمان با سفر اول و سپری
کردن دوره درمان،
تحصیلش را شروع کرد و موفق شد مقطع دبیرستان را به اتمام برساند ، بعداز درمان ورهایی همزمان با قبولی در
امتحانان کمک راهنمایی ، در دانشگاه نیز قبول شد ( مقطعکاردانی ) بعد از اتمام دوره کاردانی همزمان با کمک راهنمایی
، در مقطع کارشنانسینیز
پذیرفته شد ، یکی دیگر از اعضای کنگره 60 ( آقای فریدون ) در سن 50 سالگیتحصیلات دانشگاهی را از سر گرفت ، او
دارای مدرک لیسانس بود اما این بار در رشته ایدیگر . یکی دیگر
از اعضای کنگره 60 ( علی جلالی ) که مصرف کننده هرویین و حشیشبود ، در زمان ورود به کنگره ،
دیپلم نداشت و از درس و درس خواندن فراری بود . علیدر حتا حاضر نه تنها تحصیلات متوسطه را به پایان رسانده بکله
دانشجوی رشته موسیقینیز می
باشد . نمونه های این چنینی در کنگره 60 زیاد داریم و این ها نشانه هایتعادلی هستند که مد نظر کنگره
60 می باشد . اینکه بگوییم از ما گذشته است و ما دیگروقت و حوصله درس خواندن نداریم ، دیدگاهی کاملا ً اشتباه و
بازدارنده است . برایدرس
خواندن و برای تحصیل هیچ زمانی دیر نیست ، همانگونه که برای برخاستن هیچ گاهدیر نیست . همان گونه که برای
درمان اعتیاد و خروج از تاریکی هیچ گاه دیر نیست
. فراموش
نکنیم که در کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر ، توصیه مهمی که از سویسردار خطاب به نویسنده کتاب و
در ادامه خطاب به تمامی اعضای کنگره 60 می شود ایناست که در طریق علم کوتاهی نکنیم . شاید جالب باشد که بدانید
آقای مهندس دژاکام درآستانه
سن 60 سالگی ، به صورت منظم آموختن زبان انگلیسی و عربی را ادامه می دهند . هفته ای سه روز ساعت 6
صبح استخر هستند و در طول روز ، حدود 12 ساعت کار می کنند
. کار ،
زندگی ، آموختن و آموزش ، خدمت ، ورزش . و هماهنگی این امور یعنی تعادل ،یعنی نزدیک شدن به فرمان عقل .
اعتیاد یک بیماری روانی، اجتماعی و اقتصادی است که از مصرف غیرطبیعی و
غیرمجاز برخی مواد مانند الکل،
تریاک، حشیش
و... ناشی میشود و باعث وابستگی روانی یا فیزیولوژیک فرد مبتلا (معتاد) به این
مواد میشود و در عملکرد جسمی، روانی و اجتماعی وی تأثیرات نامطلوب بر جای میگذارد.
[۲] بررسی پدیده اعتیاد در قالب علوم پزشکی،
روانشناسی و جامعهشناسی صورت میگیرد. از سال ۱۹۶۴ میلادی، سازمان بهداشت جهانی استفاده از عبارت وابستگی
دارویی یا وابستگی به دارو را به جای اصطلاح اعتیاد توصیه نمودهاست،
اما استفاده از اصطلاح اعتیاد هنوز رایج است.
اعتیاد حالتی است که
ناشی از استعمال مداوم بعضی از داروها (موسوم به مواد مخدر) میباشد، بهطوری که قطع استفاده از این مواد
باعث بروز اختلال در عملکرد بدن انسان میشود. این وابستگی از طرفی باعث تسکین و
آرامش موقت و گاهی تحریک و نشاط گذرا برای فرد میگردد و از طرف دیگر بعد از اتمام
این اثرات سبب جستجوی فرد برای یافتن مجدد ماده و وابستگی مداوم به آن میشود. در
این حالت فرد هم از لحاظ جسمی و هم از لحاظ روانی به ماده مخدر وابستگی پیدا میکند
و مجبور است به تدریج مقدار ماده مصرفی را ا فزایش دهد.
مواد اعتیادآور
سازمان بهداشت جهانی مواد اعتیادآور را از جهت
تأثیر آنها بر انسان
به ۸ دسته کلی تقسیم میکند ،که عبارتاند از:
1.آشنایی: در این مرحله فرد از
راههای مختلف (مثلاً از طریق دوستان خود) با مواد مخدر و نحوه استعمال آن آشنا میشود.
2.شک و تردید: در این مرحله، فرد
سعی میکند با میل خود مبارزه کند.
3.اعتیاد واقعی: در این مرحله فرد
دچار اعتیاد میشود و برای رسیدن به حالت نشئگی، هر بار بر میزان مصرف خود میافزاید.
زیانهای جانبی
اعتیاد به مواد مخدر
افزون بر زیانهایی که به طور مستقیم برای مصرفکنندهٔ آن دارد و هیچ فایده و سودی برای استفادهٔ آن تأیید نشدهاست یکی از عوامل اصلی گسترش بیماریهایی چون ایدز و هپاتیت میباشد
و همچنین زیانهای اجتماعی و اقتصادی درخوری برای جامعه دارد که از آن میان میتوان
به از بین بردن بخشی از نیرو و مغز فعال جامعه اشاره کرد.
به تازگی، برخی با
مدلسازی اعتیاد با به کارگیری دانش اقتصاد نشان دادهاند که درآمد و مصرف امروز
مواد مخدر به چه میزان بر تقاضای مواد مخدر در آینده تأثیر خواهد گذاشت
آزمایش اعتیاد
یکی از آزمایشهای
سنتی اعتیاد آزمایش ادرار است که روشی حتمی و دقیق نبوده و فرد میتواند با
استفاده از مصرف مواد شیمیایی ویژهای نتیجهٔ آزمایش را تغییر دهد هرچند که روشهای دیگری برای آزمایش اعتیاد وجود دارد که
با اطمینان بسیار بالا میتوان از آنها بهره گرفت
شاید
بهترین واژه ای را که میتوان جایگزین مخدرات کرد و حقیقت مخدراست (ام الخبائث)باشد و برای
درک آن کافی است یک لحظه چشمانمان را ببندیم و مجسمکنیم و به یاد آوریم که با ما و زندگی ما چه کرده و اینکه
چگونه انسان را احاطهمیکندو
خیلی آرام انسان را آنجایی فرود میآورد که میخواهد.مگر او به خاطر این موضوعتا روز موعود از خداوند مهلت
نخواسته تا تنها ویژگی محترم انسان را دچار اختلالکند. البته او
فقط دعوت می کند و کسی که از دعوت اجابت به عمل میاوردمن هستم وبا یک تعارف و با اولین بار مرا
چنان حساب شده و زیرکانه در دام خود اسیر می کند کهبعد از آن هر چه سعی میکنی از دستش رها شوی در دام او اسیر تر
میشوی و در جایی کهبا روبرو
شدن و مواجهه با دشمن دو راه بیشتر پیش رو نداری و باید یا مقابله کنی ویا تسلیم شوی ،دومی را انتخاب
میکنی و مانند مسخ شده ها تن به معامله دو سر سوخت میدهی و اگر در سایر معامله های زندگیت(قدرت ،ثروت و ...)به ظاهر
برنده بودی ولی دراین
معامله به ظاهر و باطن بازنده ای و شیطان با گماشته هایش در این کارزار برندهاند و من فقط قربانی سرابی شده
ام که خود ساخته ام. باعث
میشوی تا با دستانخودت
،خودت را در نکبتی که برای خویش مهیا نموده ای غوطه ور کنی و زندگیت را به طرفنابودی بکشانی و هر زمان که
بخواهی از دست این عجوزه که بصورت عروس زیبایی آراستهشده اعتراضی کنی به تو پاسخ خواهد گفت که برو ونفس پر طمع
خودت را ملامت و سرزنشکن،من
فقط از تو دعوت کردم و از حربه و شیوه ای که تابلوی خطری جدی برای انحراف استاستفاده کردم و در افکارت به
گونه ای وارد شدم که تو فکر کردی من دعوت به خیر وخوبی می کنم و چنان باطل را با چهره حق و حقیقت جلوه دادم و
معرفی کردم(تحت اینعنوان که
ماده مخدر انرژی میدهد،باعث تسکین و فراموشی درد ها میشود و...)که تو حتییک لحظه هم فکر نکردی و به
سادگی فریب خوردی و با خود نگفتی که این چگونه انرژی استکه تبدیل به دندانهای خراب و شانه های افتاده و قیافه کج و
کوله و ... میشود. آخر اگر
این ماهروی جادوگر ظاهری فریبنده دارد و باطنی زشت و وحشت آفریندارد ولی انسانی که با میل و
رغبت خود آلوده به مواد مخدر میشود دارای ظاهر و باطنیزشت می شود و تبدیل به یک فرمانروای نا لایق و بی کفایت که هر
بلایی را بر سر جسم وروان و
تفکرش میاوردو سرمایه گوهر جانش را دو دستی تقدیم اهریمن می نماید و انواع واقسام ضربه ها را به خودش و
خانواده اش و جامعه و کل هستی وارد میکندو خود را تبدیلبه زشت ترین انسانها می نماید(البته ممکن است اندازه این
لطمات و ضربه ها به یکاندازه
نباشد) و شاید در ظاهر حتی مشخص هم نباشد که باز خود این دام دیگریست ولینکته حائز اهمیت این است که
باطن اعتیاد و مواد مخدرخبیث و پلید است و خمر محسوبمیشود چون روی افکار و اندیشه انسانی حجاب ایجاد میکند. ما تا
زمانی که ازآمادگی لازم بر خوردار نشویم و
نتوانیم خود را قوی نماییم همچنان طعمه درندگانخونخوارخواهیم شدو باید همان طور که با دستان خویش وسایل
نابودی خویش را فراهمنموده
ایم باید خودمان هم از این جهنم بیرون بیاییم و الهی شکر که خوشبختانه خداوندرحم کرده و اجازه داده که هر
زمان که بخواهیم میتوانیم ره را بر بیگانه ببندیم وراه نجات همیشه هست و هیچ کس نمی تواند بگوید از من گذشته و
من دیگر در زشتی هاغوطه ورم
و کاملا غرق شده ام بلکه اختیار کامل دارد و میتواند خود را تغییر دهد وخداوند هم قطعا او را یاری
خواهد کرد تا بتواند از ظلمت اعتیاد رها و آزاد شود وطوق بردگی را به تاج بندگی تبدیل کند و خداوند را ولی و سر
پرست خود قرار دهد
نگهبان جلسه ، مرزبان ، دیده بان کنگره 60
مرکز علمی وتحقیقاتی و سازمان مردم نهادی
است که در حوزه کاهش آسیب های ناشی از مصرف مواد مخدرو اعتیاد فعالیت می کند . یافته های علمی و تجربی کنگره 60 در
طول 10 سال تحقیقاتمیدانی
گوی سبقت را از بسیاری مجامع علمی فعال در حوزه اعتیاد و مواد مخدر در سراسردنیا ربوده است و اکنون کنگره
60 از پیشگامان ارائه کننده نظریه ها و روش های کاملاعلمی و تجربه شده می باشد که به نتیجه قطعی و موفقیت آمیز نیز
رسیده است. اینموفقیت
ها روی کاغذ نیست ، بلکه شمار زیادی از مصرف کنندگان انواع مواد مخدر سنتی وصناعی شیمایی است که توانسته
اند اعتیاد خود را بر خلاف نظر و دیدگاه جهانیان که میگویند اعتیاد درمان ندارد ، درمان کننده آن هم درمان قطعی . کنگره 60
همان گونهکه در زمینه درمان اعتیاد مبتکر
و ارائه کننده روش بسیار موفق DST بوده است ، درساختار درونی و از نقطه نظر
چارت سازمانی و نحوه اداره این سازمان مردم نهاد ، طرحهای بسیار مبتکرانه و جالبی را ارائه کرده است که شاید در هیچ
کجای دنیا و در هیچسازمان
دیگری شاهد آن نباشیم . اعضای
کنگره 60 و به وجود آورندگان این سازمانمردم نهاد ، افرادی هستند که در گذشته مصرف کننده مواد مخدر
بوده اند و هر کدامبرای به
هم ریختن یک خانواده و یک طایفه کافی بوده اند ، اما چه شده است که اکنوندر کمال آرامش و احترام و
درنهایت نظم و برنامه ریزی در قالب های اداره کننده کنگره
60 جای می
گیرند و به بهترین شکل ممکن کار خود و وظیفه و خدمت خود را انجام می دهند،آن هم به دور از کوچکترین بی نظمی . سیستم
اداره کنگره 60 به گونه ایست که تمامیبرنامه
های کلاس ها ، مراسم ، جشن ها ، تولد ها ، و خلاصه تمامی امور ، راس ساعتمقرر، بدون کوچکترین تاخیری انجام می
شود.
به عنوان مثال
کلاس های گروه درمانی وکارگاه
های آمورزشی کنگره 60 در سراسر کشور و در تمام شعب کنگره ساعت 5
بعد از ظهرآغاز می شود . کنگره 60در طول
سال نزدیک به یک هزار جلسه و کارگاه آموزشی برگزار میکند ، آیا تا به حال شنیده اید که یکی از کلاس ها مثلاً باده
دقیقه تاخیر برگزارشود ؟
برگزار کنندکان این جلسات و کلاس ها ، همان مصرف کنندگان مواد مخدر هستند کهزمانی کسی برای آنها ارزشی قائل
نبود . همان افراد بی نظم و بی مسئولیت . معجزهکنگره 60 تنها به درمان قطعی اعتیاد ختم نمی
شود ، بلکه بخش عظیمی از این معجزه درپرورش
انسان سالم و صالح است ، انسان منظم و باانضباط است . انسانی که نظم درسرلوحه تمام کارهایش است. آن هم
انسانی که زمانی در قعر تاریکی اعتياد بودهاست . روزهای
جمعه در پارک طالقانی تهران شاهد برگزاری مسابقات المپیاد ورزشیکنگره 60 هستیم که نزدیک به 9
ماه طول می کشد و در طول این مدت صدها مسابقه و بازیگروهی در 14 رشته ورزشی و با حضور صدها ورزشکار که
رهایافتگان از دام اعتیاد هستندبرگزار
می شود . آیا تا به حال اتفاق افتاده است که حتی 1 روز مثلا به دلیل بدی هوا، باران ، برف ، و یا به هر علت دیگری ،
مسابقات برگزار نشود ؟ این ها
بخشکوچکی از شگفتی های اداره کنگره
60 است که توسط خود بچه های کنگره 60 صورت می گیرد
. وقتی به
این موضوعات فکر می کنیم دوست داریم از صمیم قلب و با تمام وجودمان بهکسی که طراح ساختار های کنگره
60 می باشد ، یعنی مهندس حسین دژاکام ، تبریک بگوییم، او در شرایطی کنگره 60 را بنا نهاد که هیچ کدام از ما در کنگره
نبودیم نهراهنمایی بود و نه مرزبانی ، نه
کلاسی بود و نه کارگاهی ، نه مسافری بود و نههمسفری . نه دیده بانی بود و نه
شورایی ، او تنهای تنها ، با قوت گرفتن از قدرتمطلق کار خود را آغاز کرد ، در اولین جلسه کنگره 60 فقط
تعدادی که شمار آنها بهانگشتان
دست هم نمی رسید و همگی مصداق کامل واژه حال خراب بودند ، حضور داشتند . نگهبان کنگره 60 از این نقطه حرکتش را
آغاز کرد و در ادامه با تبدیل این انسان هابه انسان هایی درمان شده و رها یافته و در ادامه با
کادر سازی و طراحی ساختارهایمدون ،
نوشتارها ، چگونگی برگزاری کلاس ها ، طراحی ساختار آموزشی ، کمک راهنما وراهنما ، نگهبان جلسه ، دبیر ،
استاد و در ادامه تشکیل کنگره دیده بانان و سپستشکیل کنگره های مرزبانی مناطق ، کنگره 60 را به جایگاه
امروزی رساندند. کنگره60از نقطه نظر علم سازمان و مديريت
، دارای چارت سازمانی بسیار پیشرفته ای است کهامورات آن در نهایت نظم و بدون کوچکترین اصطکاکی برگزار می
شود . وظایف صف
وستاد با نهایت دقت
و با نگاه همه جانبه ، طراحی و به اجرا گذاشته شده است . محضآشنایی با بعضی از این مسولییت ها در حد امکان به بخشی از آن
ها اشاره می کنیم . نگهبان
جلسه : در کنگره
60 به جلسات گروه درمانی ، کارگاه آمورشی گفته میشود ، زیرا در این جلسات پیرامون موضوعی خاص به صورت علمی و
تجربی گفت و شنود وتبادل
نظر و بیان مسائل علمی و تجربی و نتایج آنها به صورت کاربردی انجام می گیرد . به همین دلیل ، کارگاه آموزشی است . کارگاه
های آموزشی یا جلسات گروه درمانیکنگره 60
در دو نوع عمومیو خصوصی برگزار می شود . عمومی یعنی
شرکت برای عموم آزاداست و
خصوصی یعنی فقط مسافران می توانند شرکت داشته باشند. این کلاس ها در سه بخشاصلی کنگره 60 ، یعنی کنگره
آقایان مسافر ، کنگره خانم های مسافر و کنگره همسفرانیاخانواده ها به صورت کاملا جداگانه و تفکیک شده ، برگزار می
شود . هر یک از
اینجلسات دارای یک کادر اداره
کننده است که به ترتیب مسئولیت عبارتند از : نگهبان جلسه، دبیر جلسه و استاد جلسه . نگهبان جلسه شخصی است که
برای مدت 14 هفته و یا 14جلسه با
رای مستقیم اعضای شعبه ، برای اداره جلسه یا کارگاه آموزشی ، انتخاب می شود . معمولا در هریک از شعب کنگره 60 به
صورت استاندارد ، در هفته 4 کارگاه آموزشیبرگزار می شود ، یک کارگاه آموزشی عمومی ، دو کارگاه آموزشی
خصوصی ویژه آقایانمسافر و
یک کارگاه آموزشی خصوصی ویژه همسفران . برای هریک از این جلسات یا کارگاهها به صورت جداگانه یک کادر
اداره کننده نگهبان و دبیر انتخاب می شود که انتخابنگهبان با رای گیری کتبی است و انتخاب دبیر به پیشنهاد نگهبان
منتخب و رای گیریشفاهی از
اعضا صورت می گیرد . نگهبان
کارگاه های آموزشی عمومی بایستی در کارنامهخود ، گذراندن یک دوره دبیری و یک دوره نگهبانی جلسات خصوصی
را داشته باشد و درزمان
کاندیدا توری در هیچ یک از شعب کنگره ، داری مسئولیت دبیری و یا نگهبانی نباشد .نگهبان کارگاه های آموزشی عمومي بایستی حداقل یک سال از
رهاییش گذشته باشد امابرای
نگهبانی کارگاههای آموزشی خصوصی ، مدت رهایی می تواند کمتر از یک سال باشد .ازنقطه نظر مسئوليت فردي در
كارگاه هاي آموزشي کنگره 60 ، بعد از مرزبان کشیک ،بالاترین مسئولیت به عهده نگهبان جلسه است . در کنگره
60 به واژه رئیس ، ازواژه
نگهبان استفاده می شود ، بنابراین نگهبان جلسه ، رئیس جلسه است . کلیه سوالاتیکه ممکن است درخصوص برگزاری
یک جلسه یا کارگاه آموزشی مطرح شود ، از حیث بارآموزشی، مدت زمان برگزاری جلسه ، نظافت و مرتب نمودن سالن قبل
و بعد از جلسه ، و یاهر مسئله
دیگری
، پاسخگو ، نگهبان جلسه است . نگهبان بایستی حداقل یک ساعت قبل ازبرگزاری جلسه در سالن حضور
داشته باشد . کلیه امور مربوط به برگزاری جلسه را هماهنگنماید و در انتخاب استاد جلسه نیز با توجه به موضوع دستور
جلسه دقت کافی را لحاظنماید . مرزبان : طراحی
ساختار مرزبانی و کنگره مرزبانان منطقه یا شعبه درکنگره 60 به سال 1381 بر می گردد. تا آن موقع مسولییت اداره
شعب به عهده دیده بانانو
نگهبانان جلسات در شعب بود . در آن زمان جلساتی تحت عنوان جلسه هماهنگي نگهبانانبرگزار می شد که تقریبا مسائل
مربوط به شعبه در آن جلسه مطرح می شد . به دلیلمشکلاتی که در آن زمان مطرح بود ، ساختار مرزبانی توسط نگهبان
کنگره 60 طراحی و درشورای
دیده بانان به تصویب رسید و اولین گروه مرزبانان درکنگره 60 در آذر ماه 1381در شعبه انقلاب
فعالییت خود را آغاز نمودند . طراحی
ساختار مرزبانی
یکی ازحرکت های بسیار ثمر بخش در
کنگره 60 بود که برکات بسیاری را برای کنگره 60 بهارمغان آورد .مرزبانان اداره کننده گان شعب کنگره 60 هستند که
در اداره امور داخلیشعبه
مستقل هستند اما در خط مشی کلی ، تابع مرکز می باشند. مرزبانان حافظ و نگهبانمرزهای علمی و معنوی شامل اصول
، قوانین و حرمت کنگره 60 در شعبه خود هستند
. مرزبانان
مسئول مستقیم کیفیت آموزشی و درصد رهایافتگان شعبه خود می باشند . مرزبانان همه ساله توسط آرای مستقیم
اعضای هر شعبه برای مدت یک سال انتخاب می شوند
. کنگره
مرزبانان هر منطقه ، شامل 7 نفر مرزبان است که 5 نفر از آنها از گروهآقایان مسافر و 2 نفر از کنگره
همسفران یا خانواده ها می باشند . هر یک از شعبکنگره 60 دارای دیده بان رابط نیز می باشد که این شخص ، رابط
بین کنگره مرزبانانمنطقه و
کنگره دیده بانان می باشد و تصمیمات و مصوبات مرزبانان شعبه را در کنگرهدیده بانان مطرح می نماید و به
اطلاع دیگر اعضای کنگره دیده بانان می رساند
. دیده
بانان رابط ناظر بر اجرای قوانین کنگره 60 در شعب می باشند ، بعد ازطراحی و به وجود آمدن ساختار
مرزبانی در کنگره 60 ، شعب و مناطق مختلف کنگره ،پیوسته درحال ارتقا و پیشرفت بوده و همه ما شاهد هستیم که هر
سال با روی کار آمدنمرزبانان
جدید، گویی روح تازه ای در هریک از شعب کنگره 60 دمیده می شود که حقیقتادر ارتقای شعبه در تمامی سطوح ،
نقش بسیار تعیین کننده ای دارد. افرادی
که برایشرکت در انتخاب مرزبانی ، می
توانند کاندید شوند ، بایستی به درجه کمک راهنماییرسیده باشند ، نشان مرزبانی در کنگره 60 شال زرد رنگ می باشد
و مرزبانان پس از کسبآرای
لازم ، در کنگره دیده بانان پیمان مرزبانی خود را امضا می کنند . ما ،اعضای کنگره 60 آموخته ایم که
در تمام امور با مرزبانان هماهنگ باشیم و به گفته هاو فرامین آن ها توجه نماییم و از آن ها حرف شنوی کامل داشته
باشیم . این مهم نشاندهنده
سطح آگاهی ، دانایی و تعادل ماست . بی توجهی به این مسئله ، یکی از مصادیقبارز بی تعادلی و حال خرابی است
. زیرا آن ها با تمام وجود به ما و به کنگره 60خدمت می کنند ، مرزبان کشیک از 9 صبح تا 9 شب در خدمت کنگره و
اعضای کنگره است. برای من ، برای تو ، و برای
تمام آنهایی که خواستار رهایی از دام اعتیاد هستند و آنهایی که در راهند . دیده بان : کنگره 14
نفره دیده بانان ، بالاترین مرجعتصمیم
گیری کنگره 60 ، بعد از موسس و بنیانگذار می باشد . کنگره دیده بانان ، متشکلاز اعضای هئیت مدیره و خبرگان
دیگر است که کلیه قوانین داخلی کنگره 60 را به تصویبمی رسانند ، کنگره دیده بانان هر 21 روز ، روزهای چهارشنبه
راس ساعت 3 بعد از ظهر،تشکیل
جلسه می دهد . در این نشست درباره کلیه امور جاری کنگره ، بحث و تبادل نظرصورت می گیرد ، از جمله وظایف
کنگره دیده بانان می توان به بررسی و تایید انتخابمرزبانی شعب و اعطای شال مرزبانی به مرزبانان جدید ، بررسی
شرایط قانونی کمکراهنمایان
جدید و اعطای شال کمک راهنمایی به آنها ، تصویب دستور جلسات سالانه ،تعیین اهداف سالانه و اهداف
دراز مدت کنگره 60 اشاره نمود . دیده
بانان علاوهبر عضوییت در کنگره 14 نفره ،
مسئولیت کلی شاخه های فعالییت کنگره 60 را نیز دارامی باشند . این مسئولیت ها به قرار زیراست . دیده بان
امور مالی : مجید سلامی ،روابط عمومی : محسن خان ،
گروه خانواده : خانم آنی ، کنگره خانم های مسافر : خانمراد ، راهنمایان : رضا ترابخانی ،
آموزش و جهان بینی : امین دژاکام ، ورزش : مهدیسهیلی ، مناطق و امور شهرستان ها : احمد حکیمی
،
انتشارات : ساسان حیدری ،تحقیقات : علی خدامی ، مسئولیت
انتخاب دیده بانان جدید نیز به عهده کنگره دیدهبانان می باشد
. افرادی که
در طول دوره خدمت خود در مسئولیت های محوله از جملهمرزبانی ، کمک راهنمایی و غیره بهترین عملکرد را داشته اند ،
از سوی شورا به عنوانسیتی زن
دیده بانی معرفی می شوند .این افراد مدت زمانی در حدود 3 سال را به عنوانسیتی زن دیده بانی پشت سر می
گذارند و در این مدت آموزش های لازم را می بینند
. سیتی زن
ها در جلسات دیده بانی حضور دارند اما حق رای ندارند . در حال حاضر سيتي زنهاي ديده باني عبارتند از
آقايان : محمود هنر بخش ، سعيد سبزه اي و احمد ربيعي
. این
افراد پس از گذراندن این دوره در صورت كسب راي موافق ديده بانان ، به عنواندیده بان معرفی می شوند . نشان
دیده بانی در کنگره 60 شال سفید می باشد
.
معتادان را مار نگزيده كه سم
زدايي مي كنيم ۱۴اصل
اعتياد : سخنرانی در سمينار سراسری اعتياد ، چالش ها و درمانها ، دانشگاه علوم پزشکی و
خدمات بهداشتی درمانی استان زنجان آبانماه۸۱
متن سخنراني
بيا تا
گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم فلكرا سقف بشكافيم و طرحي نو در
اندازيم
اگر غم
لشگر انگيزد كه خون عاشقانريزد من و
ساقي به هم سازيم و بنيادش براندازيم
چو در
دست است روديخوش بزن مطرب سرودي خوش كه دست
افشان غزل خوانيم و پاي گوبان سراندازيم
يكي از
عقل مي لافد يكي طامات مي بافد بيا كين
داوري ها را به پيشداور
اندازيم
بله يكي
از عقل مي لافد و يكي طامات ميبافد؟ جنگ
هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون
نديدند حقيقت ره افسانه زدند
من مهندس الكترونيك بودم و يك
محقق در الكترونيكبودم ،
از بد حادثه به اينجا پناه آورده ام ، من تمامي پزشكان و روانپزشكان را ازصميم قلب دوست دارم ، انسان را
دوست دارم ، علم را دوست دارم ، به من مي گفتند تومهندس برقي ، نبايد در علم پزشكي و روان پزشكي و اعتياد
مداخله كني چون درسش رانخوانده
اي ، پاسخ من اين بود: من خود
اعتيادم ! من خود مواد مخدرم ! منخود كتاب اعتيادم ! من ويروس اعتيادم !
من خود جرمم ! من خود بيمارم ! من در دم ودرمانم ! من 17 سال معتاد حرفه اي بوده
ام و قريب پنج سال از اعتياد آزادورها هستم، من زبان دارم .خودم خودم را براي شما تعريف مي كنم . نقاط ضعف و قدرتمرا بيان مي كنم ، براي شما مي
گويم درد چيست و درمان چيست به شما ميگويم با روشهايموجود درمان شده ام يا نه ! شما بعنوان عالم و دانشمند قضاوت
كنيد ، من هر چه ميگويم
آرزو ميكردم پزشك يا روانپزشك بودم تا شما مرا مي پذيرفتيد ، ولي خداوندنخواست و زندگي مرا بگونه اي
ديگر رقم زد و خواست من بيش از 20 سال روي سيستم هايپيچيده صنعتي كار كنم و عيب آنها را مشخص كنم ولي در همان حال
به اعتياد كشيده شدمو با
كوله باري از بدبختي هاي اعتياد عاقبت بفكر عيب يابي خودم افتادم . تجربياتم
را در كتاب عبور از منطقه 60 درجه زير صفر منشر نمودم . كه تاكنون 5نوبت تجديد چاپ شده و اكثر نقاط
كور درمان اعتياد در اين كتاب شكافته شده و روشجديد درمان اعتياد ابداع گرديده است
. من دست
يك يك شما هموطنان خودم را ميفشارم .
در 21 ژوئن سال 2000 طبق اعلاميهسازمان
دارويي وابسته به وزارتبهداشت
آمريكا، روش درمان اعتياد ، تدريجي پله اي ، كه اينجانب طراحي نمودم ، كهدرمان اعتياد با استفاده از خود
مواد مخدر بعنوان دارو مي باشد ، بعنوان بهترين وكم خطرترين و با راندمان ترين روش اعلام گرديد و 15 كشور بزرگ
جهان آن را تائيدنمودند و
اكنون هزاران ، هزار نفر با استفاده از اين روش درمان شده اند يا در حالدرمان هستند ، براي من گريه آور
است كه در داخل كشورم هنوز عزيزان از اين موضوعاطلاع ندارند و حتي چون من پزشك نيستم روي سخنانم بعضي ها حتي
فكر هم نمي كنند، منبا اكثر
خبرگزاري هاي معتبر جهان مصاحبه داشته ام
، با هيئت هاي علمي انگلستان،
فرانسه ، آلمان ، اسپانيا ، نشست داشته و طبق دليل روش هاي آنها را نقد كرده ام ونقاط ضعف آنها را بيان نمودم . به اولين
كنگره پزشكي سراسري ايران در زاهدانمقاله
علميصورتمسئله اعتيادرا ارائه كردم كه پذيرفته شد در
آنمقاله روش هاي درمان اعتياد
موجود را مردود اعلام كردم . اكنون
طبق بخشنامه مركزدانشگاه
آزاد اين مقاله و ساير مقالات من براي استفاده استادان و دانشجويان به بيشاز 150 دانشگاه ارسال شده است ،
در بيش از 20 دانشگاه سخنراني داشته ام . اكنوندبيرکل کنگره ۶۰و عضو هيئت مديره آن هستم ،
مركزتحقيقاتي و گروه درماني كنگره
60 را بنيان نهادم و تمامي روش ها و قوانين آن رامكتوب نمودم . كنگره 60
هم اكنون يكي از موفق تريم نوع گروه درماني در سطح جهانمي با شد ، همه روزه دانشجوياني براي تحقيق نزد من مي آيند و
رساله خود را مينويسند
هم اكنون صدها نمونه كه به درمان قطعي رسيده اند ، ترياك ، هروئين ، ترزيق وقرص و اعتيادهاي وحشتناك نزد من
مي باشند و آماده هستند هر كجا كه بگوئيد بيايند وسخن بگويند مگر براي اثبات هرگونه علم يا سخن علمي راهي جز
بوته آزمايش و تجربهوجود
دارد؟ اكنون در
هفته 14 جلسه گروه درماني كنگره 60 در 5 نقطه تهران برگزارمي شود كه حداقل افراد گروه از 50 نفر تا 400 نفر مي باشند و
همه خدمات بصورترايگان
ارائه مي گردد.
ما سر
شوريدگان را به كجا بايد شد ! معتادان
را مار نگزيده كه سم زدايي مي كنيم
!
سم امر
نسبي است و سم زدايي در پزشكي كاربردويژه اي
دارد. مواد
مخدر براي كسانيكه آن را مصرف نمي كنند سم است و حتي اثركشنده دارد اما براي فرد معتاد كه هر روز آن را مصرف مي كند
مثل سم عمل نمي كند . اعتياد
مسموميت مزمن نيست،
هر كس اين تعريف را ارائه نمودهاست
مفهوم سم و اعتياد را نشكافته است . اعتياد :
جايگزيني مزمن است . چون موادمخدر
خارجي دقيقاً جايگزين سيستمهاي توليد كننده مواد شبه افيوني و سيستم درد بدنشده است ، ( مثل : اندروفين ها
، دينورفين ها و آنكفالين ها و ...) اين
تعريف « مسموميت مزمن » جهاني را گمراه
نموده است چون در اين تعريف ، مسئله سم مطرح مي شودو فردي كه سم مصرف كرده بايد سم زدايي شود. ما اگر
بخواهيم شخص معتاد به موادمخدر را
سم زدايي كنيم نيازي به روشهاي آنچناني و پر هزينه نيست . كافي است نصفقاشق چايي خوري جوهر ليمو در آب
حل نمائيم و يا يك استكان آب ليمو و يك كاسه ترشيبه فرد معتاد بخورانيم تا ظرف مدت كوتاهي سم زدايي شود. ديگر نه
نياز به بيهوشي ميباشد و
نه جراحي مغز و نه تعويض خون و غيره .... اما در
تعريف جايگزيني ،جايگزين
مطرح مي شود ، مواد مخدر جايگزين مواد شبه افيوني بدن شده و نبايد جايگزينرا به يكباره حذف نمائيم . ما زماني
مي توانيم جايگزين را حذف كنيم كه سيستمتوليد كننده مواد شبه افيوني بدن راه اندازي شده با شد. امروز در
سطح جهانمعتادان خواستار و علاقمند به
درمان و رهايي از اعتياد راگروه
گروه بهمسلخ
سم زدايي مي برند و چون جواب نمي گيرند مي گويند : اعتياد درمان ندارد و معتاداراده! ؟ كسي نيست
سئوال كند : خارج كردن تركش بمبهاي جنگي از يك شهريكه 10 سال تمام بمباران شده چه اثري روي خرابيهاي تاسيسات
شهري دارد ، و خارج كردنبقاياي
بمبهاي مواد مخدر از جسم شخص معتاد ، چه اثري روي تخريبهاي جسم او دارد. مضافاً به اينكه جسم انسان ، خود به خود سه روزه بقاياي مواد
مخدر را از جسم معتادخارج مي
كند ولي ما بدون توجه به مكانيزم جسم ، مواد جايگزين را خارج مي كنيم وزلزله اي را در حدود 8 ريشتر در
جسم معتاد بوجود مي آوريم كه اثرات بسيار مخرب ونابود كننده دارد! به فضل
خداوند اكنون 14 اصل از اعتياد را مطرح مي نمايم تا بهكمك دانشمندان عزيز تكميل گردد:
اصل يكم
: مواد مخدر ماده
مخدر به ماده اي گفته مي شود كه انسان را از حالت تعادل طبيعي خارج نمايد . بنابر اين به غير از مواد مخدر شناخته
شده الكل ، حشيش و داروهاي روان گردان عادتآور كه بدون تجويز پزشك متخصص مورد استفاده قرار گيرند نيز
ماده مخدر محسوب ميگردند.
اصل دوم
: معتاد كيست معتاد
فرد بيماريست كه براثر
استفاده مكرر از مواد مخدر در قسمت جسم ، روان و جهان بيني (تفكر و انديشه ) او تخريب ايجاد گرديده و از تعادل خارج
شده است .
اصل سوم : جايگزيني اعتياد
مسموميت مزمن نيست ، اعتياد جايگزيني مزمن است ، چونمواد مخدر خارجي جايگزين مواد مخدر داخلي يا جسم گرديده است .
اصلچهارم :روان معتاد
بيما راست . اما بيمار الزاماً و ذاتاً رواني نيست
! همانطوريكه
انسان مست بيمار رواني نيست . حركات نامعقول او اثرات الكل است وهمينطور اختلالات رفتاري فرد معتاد
در اثر مصرف يا عدم مصرف مواد مخدر مي باشد
.
اصل پنجم
: زمان طول
درمان اعتياد در اكثر مواد مخدرمثل
ترياك ، هرويين ، الكل ، داروها در قسمت جسم يا راه اندازي سيستمهاي توليدكننده مواد شبه افيوني بدن
حدوداً 11 ماه است و مثل فرآيند حاملگي ، زمان بخصوصدارد و ما طول درمان را با هيچ دارويي نمي توانيم كاهش اساسي
بدهيم . توضيحاينكه : اين مدت 11 ماه فقط در
اثر تجربه هاي گوناگون بدست آمده است .
اصل ششم : بهترين دارو بهترينو كاملترين دارو براي درمان
هرگونه اعتياد همان مواد مخدر مصرفي فرد معتاد است كهدر طول زمان طبق محاسبات دقيق ميزان مصرف آن را كاهش مي دهيم
تا به موازات كاهشمصرف
مواد مخدر سيستمهاي از كار افتاده جسم فرصت بازسازي خود را داشته باشند . برايالكل ، الكل ، براي ترياك ،
ترياك ، براي هروئين ، ترياك ، جون هروئين و ترياك هردو از يك خانواده هستند و پايه هر دو مرفين است .
اصل هفتم : عكس العملهاي جسم عوارض
قطع ناگهاني مصرف در خانواده ترياك شامل دو بخش است
: الف – عكسالعملها يا اختلالات آشكار ،
طول درمان يك تا دو هفته . علائم :اسهال
،عطسه ،خميازه ، آب ريزش بيني و چشم ،
بي خوابي ، استخوان درد ، پرش عضلات . ب – عكسالعملها يا اختلالات پنهان ،
طول درمان ده ماه و نيم . علائم :
افسردگي ، تنبلي،
بي خوابي ، عدم ميل به زندگي ، بالا رفتن ميل جنسي ، ناتواني جنسي ، تمايل بهخودكشي ، كند ذهني . علت :
عدم تعادل سيستمهاي شبه افيوني بدن . توضيح :
بعضياز مواد مخدر مثل حشيش فقط علكس
العملهاي پنهان را دارد به همين دليل فكر ميكنند حشيش اعتياد ندارد.
اصل هشتم : سم زدايي قطع سريعمواد مخدر يا سم زدايي باعث
ايجاد شوك مخرب در فرد معتاد مي شود و ترميم اثرات اينتخريب بسيار مشكل و در بعضي موارد غير قابل جبران است . بنا براين
، بستري ، بيهوشي،
و درمانهاي سرپايي امروزي به منظور سم زدايي فاكتورهاي غلط در درمان اعتياد هستند !
اصل نهم : داروهاي رواني يا
روانگردان براي
درمان اعتياد بايستي فقط از داروهاي استاندارد درماناعتياد استفاده شود و استفاده از داروهاي خواب آور ، روان گردان
، ضد افسردگي وداروهايي
كه مربوط به بيماران رواني مي باشد ، فرآيند درمان اعتياد را به تعويق مياندازد و شخص دوباره به اعتياد
برمي گردد. در حاليكه به مصرف اين داروها نيز عادتكرده است ، عوارض طولاني مدت اين داروها به مراتب بيش از مواد
مخدري مثل ترياك وهروئين
است .
اصل دهم : گروهبندي معتادان معتادين
به سه گروه اصلي تقسيم مي شوند : الف –
نامزدهاي اعتياد يا معتادانتفريحي
كه مواد مخدر را به صورت تفنني مصرف مي كنند اين افراد معتادان آينده راتشكيل مي دهند ، شايسته است
پيشگيري به عمل آيد. ب -
معتادان دوستار اعتياد ،شايسته
است مهار گردند. ج – معتادان
خواستار رهايي از اعتياد ، شايسته است درمانشوند.
اصل يازدهم : روشهاي ترك و
درماناعتياد الف – ترك
سقوط آزاد يا قطع سريع مواد مخدر بدون استفاده ازهرگونه ماده اي . ب – ترك شبه
سقوط آزاد يا اصطلاحاً سم زدايي . ج – ترك
سنتيبا استفاده از مواد مخدر مصرفي
و كاهش آن در مدت كوتاه حدوداً 20 روز د – روشدرمان تدريجي يا پله اي : روش
ابداعي اينجانب كه مشروح آن در كتاب عبور از منطقه 60درجه زير صفر به چاپ رسيده است در اين روش مواد مخدر مصرفي يا
داروي جايگزين كهمطابق با
استانداردهاي جهاني باشد در طول مدت 11 ماه به تدريج كاهش مي يابد و بهصفر مي رسد. توضيح :
اعتياد موضوعي فقط رفتاري نيست كه آن را ترك نماييم
. اعتياد
بيماري است و بيماري ترك ندارد و بايستي درمان شود.
اصل دوازدهم : تعادل درماناعتياد ، فوق ترك اعتياد است و
رسيدن به تعادل ، فوق درمان است اشخاصي كه پس از تركاعتياد به اعتياد بازگشت مي نمايند در اثر عدم تعادل جسم
آنهاست كه درمان نشده است . اشخاصي
كه پس از درمان جسم به اعتياد بازگشت مي نمايند در اثر عدم تعادل جهانبيني آنهاست زيرا در طول درمان
بايستي روي تفكر و جهان بيني يا نگرش فرد معتاد كارشود و از حالت افيوني بودن خارج شود تا به تعادل جسمي ، رواني
و جهان بيني برسد .
اصل سيزدهم : آگاهي بزرگتريناصل در پيشگيري ،مهار و درمان
اعتياد آگاهي است مشروط به اينكه فرد پيشگيري كننده، مهار كننده و درمان كننده اعتياد ، خودش اعتياد را كاملاً بشناسد
و آن طوريكهاعتياد هست نه آن طوريكه تصوير
مي نمايند چون اعتياد در شروع كار بسيار جذابيت داردو در آخر بدبختي .
اصل چهاردهم : هيچ فرد
يا پزشگيا روانپزشك ، روانشناس كه
اعتياد را به صورت تخصصي نخوانده و كارآموزي نكرده استنمي تواند و نبايد معتادان را درمان نمايد. چون هر معتاد
الزاماً بيمار رواني نيست !
كنگره 60 اعتقاد دارد در كنار
بازسازي جسم بايد روان و جهان بيني فرد مصرفكننده مواد مخدر تغيير نمايد . توضيح
كامل و شرح صورت مسئله اعتياد مقاله اي است كهتوسط مهندس دژاكام در اولين كنگره
سراسري پزشكي راهكارهاي اعتياد در سال 1378 نوشتهو پذيرفته شده است .
هدف : در اين
مقاله بررسي ميشود كهدرمان يا
ترك اعتياد موادمخدر از نظر جسمي يا فيزيولوژي در كوتاه مدت مثلاً يك هفتهو يا دوهفته امكانپذير نيست و
روشهاي متداول امروزي براي ترك اعتياد كه توسط اكثرپزشكان ارجمند اجرا ميشود ، صحيح نميباشد. زيرا هنوز درمان
بهطور كامل انجامنشده است
كه با يك آزمايش صوري و قراردادي (آزمايش ادرار) بيمار را رها مينمايند .
مقدمه : اينجانب
به مدت 17 سال بهطور مداوم معتاد بهترياك
بودم و روزانه به جز كشيدن ، 5 تا 7 گرم ترياك يا شيره ميخوردم و بارهااقدام به ترك اعتياد به روشهاي
گوناگون و زير نظر پزشكان عزيز نمودم كه هميشهناموفق بوده است و چون مهندس الكترونيك و محقق بودم ، روي
اعتياد خود شروع به تحقيقنمودم و
به اين نتيجه رسيدم كهترك
اعتياد به علت اثر مواد افيوني رويساختار
جسم و تخريبي كه ايجاد ميكند ، در كوتاه مدت امكانپذير نيست .
روشتحقيق : با توجه
به اينكه ازاولينباري كه در سال 63 اقدام
به ترك اعتياد نموده بودم ، دوازده سال ميگذشت ، پساز شكستهاي پيدرپي و مطالعات بسيار در ترك اعتياد با فرض
اينكه سيستمهاي تخريبشده
ضددرد و سيستمهاي توليدكننده مواد شبهافيوني جسم من مجدداً بايد راهاندازيگردد ، اقدام به كاهش مواد
مصرفي خود طبق برنامه نمودم و به مدت 11 ماه موادمخدرمصرفي خود را به صورت كاهش پلهاي و تدريجي تيپر نموده و به
صفر رساندم تا به آراميجسم من
فرصت بازسازي خود را داشته باشد كه اين كار در تاريخ 15/9/76 با موفقيت بهپايان رسيد ، كه اين روز در
واقع احياي دوباره من است. سپس اين تحقيق روي افرادديگري نيز انجام پذيرفت كه نتيجه تقريباً مشابه بود. به دليل
تحقيقات فراوان رويتعداد
زيادي از مصرفكنندگان موادمخدر توانستم كنگره 60 را بهوجود آورم و همچنانبه مطالعه و تحقيقات خود ادامه
ميدهم .
يافتههاي
پژوهشي : در اين
مقاله صورت مسأله اعتياد فقط در مقوله جسم و فيزيولوژي انساندر دو بخش تحت عنوان عكسالعملها يا اختلالات آشكار و عكسالعملها
يا اختلالاتپنهان جسم انسان بهطور خلاصه
بررسي شده است. در مرحله عكسالعملهاي آشكار مسألهروشن است. اما در مرحله عكسالعملهاي پنهان(اختلال در توليد
12 ماده شبهافيونيبدن
انسان) قضيه فرق ميكند و هميشه مسأله ناديده گرفته ميشود. طول اين مرحلهحدوداً 11 ماه است كه روي بالغ
بر 50 نفر معتاد ترك كرده صادق بود. پس از اين مدت ،مشكلاتي مثل خواب ، پرش عضلات ، بالا رفتن ميلجنسي در عوض
ناتواني جنسي ، گريهكردن ،
عدم ميل به زندگي و . . . روبه تعادل ميرود. شرح كامل در كتابعبوراز منطقه 60درجه زيرصفربه قلم نويسنده مقاله تقديم ميگردد .
عكسالعملهاي
جسم در اثر قطع مصرفموادمخدر هرگاه
شخص مصرفكنندة موادمخدر(ترياك و خانواده آن) به هردليل مصرف مادة خود را قطع نمايد و يا به او نرسد ، عكسالعملهاي
نسبتاً شديدي درجسم او
ظاهر ميگردد. اين عكسالعملها شامل دو بخش عمده ميباشد كه نكته كور درمانيا ترك اعتيادهاي ناموفق و
متداول امروزي در آن نهفته است .
الف :عكسالعملهاي آشكار ب :عكسالعملهاي پنهان
عكسالعملهاي آشكار يا به
اصطلاح سمزدايي : در صورت
نرسيدن موادمخدر به شخص مصرفكننده و يا قطع ناگهاني مواد ،عكسالعملهايي در جسم او ظاهر ميشود كه بسته به نوع مواد
مصرفي ، مقدار و تعداددفعات
مصرف در 24 ساعت ، معمولاً چند ساعت پس از دير شدن نوبت مصرف آغاز ميشود واختلالاتي كه به آرامي شروع شده
بود پس از 24 ساعت به اوج خود ميرسد. اينعكسالعملها و اختلالات شامل موارد زير است :
عرق كردن
پرش پا
آبريزش بيني
گرفتگي عضلات در پاها و گردن
عطسه هاي پي در پي
بي خوابي
استخوان درد يا سم كشي در مچ پا و بازوها
اسهال
با وجود
اين عوارض اگر از دارو هم استفاده نشود،
مكانيزم بدن حداكثر پس از يك هفته رو به تعادل ميرود و پس از طي دو هفته بهحداقل خود ميرسد ولي باز ادامه
دارند .
درمان در
مرحله عكسالعملهاي آشكار يا بهاصطلاح
سمزدايي : براي
كاهش عكسالعملهاي اين مرحله ميتوان ازروشهاي ذيل استفاده نمود:
1 ـ از
طريق پزشك با استفاده از داروي مناسب ، مثلمتادون (آمپول ، شربت و قرص)، ظرف يكهفته يا دوهفته دُز دارو
را كاهش داد .
2 ـ كاهش
موادمخدر مصرفي با استفاده از روش سنتي مثل استفاده از تنتور ترياك و يا آبشيرة ترياك كه بايد ظرف مدت
دوهفته مواد مصرفي را كاهش داد .
3 ـ از
طريق سايرروشهاي حاشيهاي مثل طب سوزني
همراه با دارو و غيره .
4 ـ از
طريق شلاق درماني،
شلنگ آب ، زنداني كردن در منزل و غيره و هزار ترفند ديگر كه البته اين روش بسيارمردود و غلط ميباشد و كساني كه
با زور اين كار را انجام دادهاند ، تصور ميكنندروش آنها درست است و جواب ميدهد ، در حاليكه در اين مرحله
زمان مسأله را حلميكند و
مكانيزم بدن خودبهخود به حال تعادل ميرسد كهالبته زمان را فرد معتادسپري ميكند و از اين مرحله موفق بيرون ميآيد .
5 ـ با
استفاده از روش تركيابويي
يا سقوطآزاد : اين روش مثل سقوطآزاد ، فرد معتاد بدون استفاده از هيچدارويي مواد خود را قطع ميكند
و به اين دليل آن را معتادان تركيابويي گفتهاند ،چون انسان بايد مثل يك يابو از نظر جسمي قوي باشد .
نتيجهگيري : اين
مشكلات هيچكدام در وحلة اول منشاء يا علت
رواني ندارند. به دليل اينكه ريشه وجود اين اختلالاتضعيف شدن سيستم ضددرد بدن انسان و عدم توليد يا بازدهي
نامناسب سيستمهاي توليدمواد شبهافيوني
و شبه مرفيني جسم انسان است. بايستي براي معالجه بهگونهاي رفتارنمود تا اين سيستمها به آرامي
كار خود را شروع نمايند. به عبارتي چشمه بايستي ازخود جوشش داشته باشد. با آب ريختن درون چشمهاي كه متروكه شده
نميتوان آن را بهجوشش
آورد. به ديگر سخن استفاده از داروهاي عادتآور و مخرب باعث نابودي چشمههايدرون بدن ميشود . براي
ترميم اين سيستم تجربه نشان داده است در صورتبرنامهريزي صحيح ميتوان با طي مسافت زماني حدود 11 ماه به
90% تعادل از نظر جسميرسيد. با
تعادل جسم ، روان هم به تعادل ميرسد. 10% بقيه در طول زمان حل ميشود كهالبته مشكل جهانبيني يا نگرش
فرد نسبت به خودش و جهان پيرامونش هنوز به قدرت خودباقي است و اگر اين مشكل هم حل نشود با برطرف شدن كليه مشكلات
جسم و روان دوبارهشخص به
اعتياد روي ميآورد .
درمان
اين مرحله : 1ـ ميتوانبدون دارو و مواد مصرفي اين مرحله را طي نمود كه از نظر
بازگشت به اعتياد بسيارخطرناك
است و اگر شخص به اعتياد خود برگردد ، كاري طبيعي انجام داده است و اگر بهاعتياد برنگردد عملي غيرعادي و
فوقالعاده انجام داده است. البته شخص تا يكسالراندمان كاري مناسبي ندارد. از نظر جنسي ناتواني پيدا ميكند
و مشكلات زيادي دارد. در اين مرحله در اثر قطع مواد
شوك مخرب بر جسم و روان شخص وارد ميشود كه بعضي ازتخريبها تا پايان عمر شخص هم به تعادل نميرسد . 2ـ ميتوان از روز اول قطعمواد با جايگزين كردن داروي
مناسب ، كه داروها بايستي داروي اصلي و مخصوص تركاعتياد باشد ، اين مرحله را در فاصله زماني 6 تا 11 ماه طي
نمود و به آرامي دُزدارو را
كاهش داد و به صفر رساند . 3ـ براي معتادان ترياك ميتوان
موادمخدرمصرفي فرد را در طي زمان كاهش
داد و به صفر رساند و اين مرحله شايسته است در 11 ماهطي شود . 4ـ براي معتادان هروييني و
تزريقيها بايستي مصرف هرويين به مدتيكهفته
يا حداقل سهروز كاملاً قطع شود ( در صورت ضرورت 100 ميليگرم ترياك بهصورت خوراكي ) و سپس 500 ميليگرم
در دو وعده به صورت خوراكي مصرف شود و سپس بهصورت تدريجي تيپر شود تا به صفر برسد. ترياك به صورت خام
متناسب با دستگاه گوارشهمه نيست
و بايستي ترياك پخته شود تا قابل هضم باشد (براي پخته شدن ، ترياك را رويشعلة كبريت يا منبع حرارتي ديگر
قرار ميدهند).
نكته : خارج از
بحثهاي قانوني و حقوقي ، من به تجربه دانستم هيچ داروييمناسبتر ، قويتر ، كاملتر ، ارزانتر و مفيدتر از خود ترياك
براي ترك اعتياد يكمعتاد
فعلاً وجود ندارد .
طرح كلي
درمانمعتادان
شايسته
است ما در طرح پيشگيري ، درمان و مهار اعتياد، مانند باطري اتومبيل عمل نماييم. به عبارتي ما با نيروي اوليه
خود ، نيروگاهنسبتاً بزرگي را به كار مياندازيم
و كنار ميرويم. درست مثل باطري ، موتور ساكناتومبيل را روشن ميكند و كنار ميرود. البته موتور هم پس از
روشن شدن باطري راشارژ مينمايد
تا براي راهاندازي بعدي آماده گردد. ما هرگز
نميتوانيم نقشباطري و
موتور را به عهده بگيريم. اگر به فرض محال از تمام پزشكان استفاده نماييم ،قرنها طول خواهد كشيد تا
بتوانيم تمام معتادان موجود را معالجه نماييم كه البته باروشهاي متداول دوباره همة آنها به اعتياد خود برخواهند گشت . در حقيقت
ماهستههاي گروه درماني به وجود
ميآوريم و از انرژي خود مصرفكنندگان براي اداره آنبا دادن اطلاعات به آنها بالاترين استفاده را ميكنيم. درست
مثل زدن اولين ضربه بهساچمههايي
كه پشت سرهم با فاصله كمي قرار دارند . اين روش
مثل تصاعد حسابي باكمترين
هزينه و بالاترين راندمان عمل خواهد نمود. انشاا...
درمان به
صورت كامل : تركاعتياد بسيار آسان است. آنقدر
آسان كه هر معتاد چندين بار اين كار را انجام دادهاست و تجربه كافي دارد ! اما در اين طرح هدف ما درمان و بهبودي
كامل فرد معتادميباشد
كه از زاويه ديگري كه به حقيقت نزديكتر باشد ، به موضوع نگاه خواهيم نمودو روشي كاربردي را مطرح مينماييم . براي
درمان و معالجه فرد معتاد ما بايد سهپارامتر
در انسان را مورد توجه قرار دهيم كه بايستي اين سه پارامتر همزمان و بهموازات هم جلو بروند و چنانكه
يكي از اين مؤلفهها ناقص باشد مشكل فرد معتاد حلنخواهد شد و درمان حاصل نميگردد
.
اين
مؤلفهها به شرح زير ميباشند :
الف :
جهانبيني انسان ب : جسم
انسان ج : روان
انسان
براي مثال اگر فردي در جهانبيني
خود به پوچي برسد ،چنانكه
مشكل جسم و روان او حل بشود ، بازهم به طرف اعتياد كشيده خواهد شد .
حل مشكل جسمي 11 ماه
حل مشكل رواني 11 ماه
حل مشكل جهانبينيمتفاوت
جدول
زمانی برای رسيدن به حدود ۹۰٪ سلامتی
در اين
طرحبيشتر روي پارامتر مشكل جسمي
بررسيهاي لازم انجام گرفته كه بايستي همزمان با آنبراي اصلاح مسأله جهانبيني و مسأله رواني كلاسهاي ويژه
آموزش ، سخنراني ومشاورههاي
لازم انجام پذيرد. در ضمن با حل مشكل جسمي به ميزان قابل توجهي مسألهرواني هم خودبهخود حل ميگردد.
چون با طول درمان حسابشده ، سيستمهاي ازكارافتاده جسم شخص معتاد بهبودي يافته و شخص به حال تعادل
نزديك ميگردد .
مراحل
اجراي طرح در سازمانها : الف ـ
جلسهتوجيهي براي مديران و آشنايي با
مقولة اعتياد جهت اقدامات پيشگيري و درمان معتادانو جلب حمايت آنان از معتادان خواستار ترك اعتياد . ب ـ
برگزاري جلسات سخنرانيبراي
كليه كاركنان همراه با پرسش و پاسخ به منظور پيشگيري ، درمان و مهار اعتياد . ج ـ به
مدت يكسال به كاركنان فرصت داده شود تا براي درمان اعتياد خود اقدامنمايند. البته اين عمل بايستي
توسط مديران به وسيله بخشنامه يا هر اقدام ديگر انجامپذيرد تا بدين ترتيب راه براي داوطلبان درمان اعتياد باز شود
و بتوانند خودشان رامعرفي
نمايند . د ـ
ايجاد پايگاهي در سازمانها براي تشكيل كلاسهاي آموزشي ومشاورهاي ، جهت درمان ، پيشگيري و مهار اعتياد تا همه روزه
در ساعات خاصي در اينمحلها
توسط خود مصرفكنندگان عمليات گروه درماني انجام پذيرد. البته مصرفكنندگاندر شيفتهاي خاص به گروههاي
خاص تقسيمبندي ميشوند. ه ـ در
اختيار گذاشتنكتاب ، بروشور ، جزوه ، نوار
كاست ، فيلم و . . . به پايگاهها ، به منظور درمان ،پيشگيري و مهار اعتياد ، كه هزينة آن توسط سازمان يا مصرفكنندگان
انجام پذيرد . و ـ در
اين پايگاهها به مصرفكنندگان كه گزينش ميگردند ، آموزش لازم دادهميشود تا به درمان خود و
ديگران بپردازند . لازم به
توضيح است كه در سازمانهاتحت هيچ
شرايطي نميتوان از ترك سريع استفاده نمود. چون در ترك سريع بايستي فرد درمنزل باشد و تا يكماه اصلاً
قادر به كار نخواهد بود و پس از يكماه تا يكسالبازهم راندمان كاري ندارد و شخص با كوچكترين حركتي از كنترل
خارج ميگردد و اينبراي
نيروهاي حساس بسيار مسألهساز خواهد بود و ميتواند نظم سازمان را مختل نمايد .
الف ـ
نامزدهاي اعتياد : كساني
هستند كه ازموادمخدر به صورت تفريحي
استفاده ميكنند. اين گروه مطمئن هستند و تصور مينمايندواقعاً هرگز معتاد نخواهند شد ! اين افراد معتادان آينده
خواهند بود !
راهحل
پيشگيري شايسته
است از نظر اطلاع وشناخت و
آگاهي به صورت واقعي محاسن و معايب اعتياد را براي آنها بشكافيم تا بدانندآنچه نميدانند. اين گروه در
اولويت قرار دارند و از اهميت خاصي برخوردارند
.
راهحل
اجرايي برگزاري
جلسات سخنراني در كارخانهها ،ارگانها
، سازمانها و ميزگردهاي تلويزيوني ، جرايد ، آموزش معلمهاي پرورشي مدارسو كتابهاي درسي .
جلسات
سخنراني بايد توسط افرادي باشد كه مردم حرفهاي آنان را ازدل و جان قبول داشته باشند ، نه افرادي كه به مصرفكنندگان
ناسزا بگويند و مردم رابترسانند .
ب ـ گروه
معتاداني كه از اعتياد خود خرسند هستند
: اين گروه
تصور ميكنند به يك ماده جادويي دست يافتهاند و لذتميبرند و حتي تصور ميكنند انسانهايي كه از اين ماده جادويي
استفاده نميكنندبايد
چيزي كم داشته و يا انسانهاي كمخردي هستند. اين گروه يا در اوايل كار هستندو اعتياد براي آنها كار انجام
ميدهد و يا در اعتياد غرق شدهاند و بسان زنبارگانيهستند كه عجوزه را جوان ميبينند
.
راهحل
اول : ما فعلاً
از نظر درماني هيچكاري
براي اين گروه نميتوانيم انجام دهيم مگر اينكه از نظر انديشه ، نقطه تفكري درآنها به وجود آوريم تا شايد
روزي اين نقطه تفكر بزرگتر گردد .
راهحل
دوم : مهار
اعتياد مبحث جديدي است كهبه جز
درمان و پيشگيري در حال وارد كردن آن در فرهنگ اعتياد ميباشيم. چون عملاًپله مناسبي خواهد بود براي ترك
اعتياد اين گروه. در مهار
اعتياد به فرض اگربتوانيم
حركتي انجام دهيم تا فردي كه مثلاً روزانه 17 بار به خودش تزريق ميكند ويا 200 عدد قرص ميخورد و يا دو
مثقال (5/9 گرم) ترياك يا شيره ميخورد ، 17تزريقخود را مثلاً به 3 تزريق برساند و در همان وضع بماند ، به هر
حال كار مناسبي انجامدادهايم
و بين بد و بدترين ، بد را انتخاب ميكنيم و اين خود باعث كاهش ميزانتقاضاي موادمخدر ميگردد و شخص
هم در حالت تعادل بهتري قرار ميگيرد و ممكن استبراي مرحله بعدي ترك يا درمان آماده گردد و يا به او براي
تزريق سرنگ بدهيم تا ناقلبيماري
ايدز و هپاتيت در جامعه نباشد و هزينههاي سنگين را براي درمان جامعه بهوجود نياورد . (كاهش آسيب)
ج ـ گروه
معتادان خواستار ترك اعتياد : اين گروه
معتاداني هستند كه از اعتياد خود در رنج دائم به سر ميبرند و هرچهتاكنون تلاش كردهاند راهي براي
رهايي از اعتياد پيدا نكردهاند اين افراد همانگروهي هستند كه جوياي كمك ما ميباشند و ما ميتوانيم برنامة
مشخص و نسبتاً صحيحيرا براي
درمان آنها اجرا نماييم . در اينجا
قبل از مطرح كردن راهحل ، بهتراست
موادمخدر مورد نظر را به طور خلاصه ذكر نماييم
:
هرويين : كه با
روشهاي زير مورد استفادهقرار ميگيرد : 1ـ
تزريق در رگ : معمولاً به دستها تزريق ميشود و در نهايتبه كيسهخوني (رگهاي ناحيه كشاله ران) منتهي ميگردد . 2ـ دودي : روي زرورقدود ميشود . 3ـ
دماغي : توسط بيني بالا كشيده ميشود .
ترياك : كه به
روشهاي زير مورد استفادهقرار ميگيرد : 1ـ تزريق در داخل رگ : در ايران
كمتر تزريق ميشود ولي مرسومميباشد . 2ـ كشيدن : با ابزارهاي متفاوت
دود آن كشيده ميشود . 3ـخوراكي : به صورت خام خورده ميشود
( در معده دير حل ميشود ولي امروزه ، به ويژهدر نسل جوان ، بسيار زياد شيوع پيدا كرده است.)
شيرة
ترياك : نوع اصل
آن از جوشاندن سوختهترياك به
دست ميآيد طريق استفادة آن مشابه ترياك بوده ، اما خيلي قويتر از ترياكاست. 2 تا 3 برابر ترياك ايجاد
نشئگي ميكند. چون در معده سريع حل ميشود بيشتر بهصورت خوراكي مصرف ميشود . چرتآور است. با نگاري و قليون
كشيده ميشود .
قرص ،
دارو و آمپول (خوابآورها ، مسكنها و آرامبخشها)
: گاهي ترك
اعتياد آن به مراتب سختتر از ترياك و هرويين ميباشد وتخريب وحشتناكي روي انسان ايجاد ميكند و پس از قطع ناگهاني ،
شخص ممكن است در روزچندينبار
دچار غش و تشنج شديد گردد. افرادي يافت ميشوند كه در روز 200 تا 300 قرصميخورند و هر چه آمپول هم
گيرشان بيايد تزريق ميكنند. در حقيقت اين افراد هرچهگيرشان بيايد مصرف ميكنند و چند مصرفه هستند. از سر كشيدن
شربتهاي گوناگون كهداراي
مواد افيوني هستند خودداري نميكنند .
مقابسه
اثرات مصرف موادمخدر در بدن انسان بهطورتقريبي
:
1% گرم
تزريق ترياك = 1 گرم خوردن ترياك = 10 گرم كشيدن ترياك
گروه معتادان خواستار رهايي
شامل افراد زير ميباشد :
معتادان
شاغل : به مصرفكنندگاني
گفتهميشود كه به كار مشغول هستند.
مثل كارگران ، كارمندان ، دانشجويان ، پيشهوران و
. . . براي اين
گروه درمان به روش ترك تدريجي پيشنهاد ميگردد. چون در اثر ترك سريععملاً قادر به انجام كارهاي
محوله خود نيستند و اين موضوع باعث ميگردد كه مجدداًبه طرف مصرف مواد كشيده شوند. براي مثال اگر مصرفكنندهاي
صافكار باشد ، پس از قطعمواد تا
يكسالي قادر نيست كار خود را به نحو احسن انجام دهد و بيحوصله است. بههرحال روزي به خودش خواهد گفت :
اگر امروز يكذره مواد مصرف كنم ، كارم را تند وسريع انجام ميدهم و اين خود آغازي براي بازگشت به مصرف مواد
خواهد بود. طول درمان 10 ماه ميباشد .
نكته : در اين
مرحله افراد معتاد با مشاورهلازم و
گزينش و تقسيمبندي ميگردند. ممكن است براي بعضي افراد روشهاي ويژهاي كهخارج از برنامة تركتدريجي باشد
، اعمال گردد.
معتادان
بيكار : 1 ـ ميتوان از ترك سريع بادارو يا بدون دارو و يا با
استفاده از مواد ، مرحلة اول را طي نمود
.
2 ـميتوان از ترك تدريجي استفاده
نمود. البته به اوضاع و احوال و شرايط فرد بستگيدارد .
نكته : به اين
معتادان حداقل تا 11 ماهنميتوان
مسؤوليتهاي سنگين واگذار نمود. شايسته است اول برادري خود را ثابت نمايندو از گروهدرماني هم ، بايستي
استفاده نمود .
معتادان
آخر خطي : به گروهي
از معتادان گفتهميشود
كه همهچيز خود را از دست دادهاند. كار ، خانواده ، دوستان ، سرمايه ، حتيجايي براي خوابيدن هم ندارند .
پيشنهاد : اين گروه
به مراكز ويژهاي هدايتشوند و حداقل
تا يكسال به آنها هيچ مسؤوليتي واگذار نگردد و اگر رو به بهبوديرفتند ، از طريق كمكهاي
غيرنقدي مورد حمايت قرار گيرند . در خاتمه
چنانكهدبيرخانه همايش هزينههاي
مربوطه را بپذيرند تا 10 نفر از مصرفكنندگاني كه درمانشدهاند ميتوانند در همايش حاضر شوند و صحبت نمايند .
نكته : خارج از
بحثهاي قانوني و حقوقي ، منبه تجربه
دانستم هيچ دارويي مناسبتر ، قويتر ، كاملتر ، كمخطرتر ، ارزانتر ومفيدتر از خود ترياك براي ترك
اعتياد يك معتاد فعلاً وجود ندارد .
معتاد كيست ؟
معتاد فرد بيماري است كه در اثر استفادة مكرر از مواد مخدر در شهر وجودي يا جسم
خود تخريب به وجود آورده و زندگي خود و اطرافيان را آشفته نموده است .
اين عمل چه دانسته و چه ندانسته انجام شده باشد ، به هر حال فرقي نميكند ، چون هر
دو حالت دليل بارزي است بر عدم آگاهيها .
اين تخريب در قسمت جسم شامل از بين بردن سيستم ضد درد بدن و همينطور انهدام
سيستمهاي توليد كنندة موادّ شبه افيوني و ساير قسمتهاي ديگر ميباشد .
در قسمت جهانبيني ، در اثر وابستگي به مواد مخدر و از تعادل خارج شدن جسم و روان ،
باعث گرديده جهاني مملو از ترس ، اضطراب ، نگراني و حقارت پيرامون خود بوجود آورد
. براي اصلاح
90%
از ساختارهاي جسم و روان حدوداً 11 ماه وقت لازم است و براي
جهانبيني
خدا ميداند!
دراين مقاله قصد داريم به صورت گذرا و با نگاهي اجمالي يكي از قديميترين و شايع
ترين مواد مخدر يعني ترياك را مورد بررسي قرار دهيم زيرا گفتنيها در مورد ترياك
به قدري گسترده است كه به طور قطع نميتوان آنها را در يك مقاله گنجانيد.سابقه
استفاده از ترياك توسط انسان به گذشتههاي بسيار دور بر ميگردد ، آن قدر دور كه
ميتوان گفت از زماني كه انسان با طبابت و مقابله با بيماريها آشنا شد با ترياك
نيز به عنوان يك ماده دارويي آشنا شده است. به عنوان مثال در مصر باستان در حدود 4
هزار سال قبل از ميلاد استفاده از ترياك توسط طبيبان آن زمان مرسوم بوده است. در
ديگر تمدنهاي باستاني نيز آن گونه كه تاريخ حكايت ميكند رد پاي ترياك را ميتوان
مشاهده نمود. اگر قدري به جلو بياييم و تاريخ قرون اخير و نزديك را بررسي كنيم ميبينيم
ترياك از حد و اندازههاي يك ماده گياهي با استفادههاي دارويي و سطحي ، پاي خود
را فراتر گذاشته و به عنوان كالايي كه بسيار مورد توجه بوده است ، پا به ميدان ميگذارد
تا جايي كه به خاطر آن مسائلي چون لشكركشيها ، جنگها ، فتح سرزمينها و غيره نيز
مطرح ميشود. از مهمترين اين رويدادها ميتوان به توليد ترياك در هندوستان توسط
كمپاني هند شرقي و صدور آن به كشور چين كه در قرن نوزدهم باعث بروز چندين جنگ ميان
دو كشور چين و انگلستان گرديد ، اشاره كرد. در آن زمان مصرف ترياك در بين چينيها
به شدت شيوع پيدا كرده بود و فروش ترياك توسط كمپاني هند شرقي در چين مهمترين و كلانترين
درآمد اين كمپاني محسوب ميشد. امپراطوري چين نيز كه متوجه تخريب ترياك در بين
آحاد مردم خود شده بود هرزمان كه اقدام به مقابله يا ممنوعيت ورود ترياك مي كرد ،
با جنگي سخت روبرو ميشد و معمولاٌ در اين جنگها شكست ميخورد. جالب است بدانيد
كه جزيره تايوان را كشور چين به عنوان غرامت يكي از همين جنگ ها به طرف مقابل خود
واگذار كرد كه در سال 2000 ميلادي مجدداٌ به چين واگذار گرديد. ترياك توسط هنديها
و چينيها به بسياري از كشورهاي اروپا ، آمريكا و همين طور كشور خودمان رسوخ كرد.
تاريخچه مصرف ترياك در كشور ما از زماني كه به عنوان يك پديده قابل بررسي است ، به
حدود 200 سال قبل برميگردد. زماني كه مردم براي مقابله با بيماريهايي مانند وبا
، ترياك مصرف مي كردند و پس از مدتي دچار مصرف دائمي آن شده و به ْآن اعتياد پيدا
ميكردند.بررسي سير تاريخي مصرف اين ماده د كشورمان تا به امروز مطلبي نيست كه
بتوانيم در اين نوشتار به آن به پردازيم اما آن چه كه براي ما مهم و قابل بررسي
است جايگاه ترياك به عنوان يك ماده گياهي و دارويي و شناخت عوارض و خواص مثبت و
منفي آن است.
آنچه امروزه در ذهن بسياري از مردم از عوام گرفته تا خواص نسبت به شناخت ترياك
وجود دارد ، چيزي جز نگاهي منفي ناشي از نگريستن به عوارض سوء مصرف اين ماده نيست.
از اين ديدگاه ترياك يك ماده مخدر است كه مصرف آن باعث تخريب وجود انسان ، اعتياد
، بيماري ، بدبختي و بيچارگي است. از اين ديدگاه ترياك يك سم است ( در زمانهاي
قديم كساني كه قصد خودكشي داشتند با خوردن ترياك اقدام به اين كار ميكردند) از
اين ديدگاه ترياك يك ماده كشنده است كه استفاده اي جز سوء مصرف ندارد. مادهاي است
كه بايستي به شدت از آن دوري كرد و نسبت به آن تنفر داشت . مادهاي است كه بايد
نيست و نابود شود و اثري از آن نباشد .
تمامي اين ديدگاهها ناشي از نگريستن فقط به يك روي سكه است. رويي از سكه ترياك كه
فقط نشان دهنده عوارض ناشي از سوء مصرف اين ماده به دليل عدم آگاهي ، جهل ، ناداني
و عدم شناخت انسان و عدم درك او از استفاده صحيح مي باشد. شكي نيست كه اين ديدگاهها
واقعي است و مصائب ذكر شده در سوء مصرف اين ماده وجود دارند و غير قابل انكار.
حال اگر روي ديگر سكه را بررسي كنيم ميبينيم ترياك يكي از شاهكارهاي خلقت خداوند
در بخش گياهان دارويي است. ترياك ماده اي است كه امروزه در علم پزشكي و داروسازي
جايگاهي بسيار مهم و ارزشمند دارد. مرفين اولين و مهمترين تركيب ترياك است كه در
بين ترياك هاي مختلف مقدار آن از 3 تا 23% متغير است.مرفين در پزشكي امروز كه اغلب
داروهاي مسكن ، ضد درد ، بيهوش كننده و غيره از آن تهيه مي شود به قدري مهم و
حياتي است كه تصور نبود آن غير ممكن است.
كدئين دومين تركيب مهم ترياك است. كديين نيز در صنعت داروسازي جايگاهي بسيار مهم
دارد و طيف وسيع داروهاي كديين دار را همه ما ميشناسيم و نقش آن ها بر هيچكس
پوشيده نيست. نارسيين ، ناركوتين ، تبايين ، پاپاورين ، لودانيزين ، كوتامين ،
كدامين ، لودانين ، و غيره كه تا 25 مورد ادامه دارند همگي آلكالوييدهاي ترياك
هستند كه تمامي آن ها استفاده و كاربرد دارويي دارند.با نگاهي به اين تركيبات ،
طيف وسيع اثرات آنها و كاربرد آنها در داروهاي مختلف مشاهده ميكنيم در سيستم
دارويي كه امروزه بشر با تمامي تكنولوژي و دانش پيشرفته خود در اختيار دارد و با
استفاده از آن به رويارويي و مقابله با بيماريها ميرود ، ترياك و تركيبات آن
بدون اغراق جايگاه اول را به عنوان ماده اوليه دارويي به خود اختصاص داده است.
وضعيت فوق نشان مي دهد كه تنها نگرش منفي داشتن نسبت به اين ماده و آفريده شگفت
انگيز خداوند بي انصافي است و اگر بخواهيم در مورد اين ماده به درستي قضاوت كنيم
بايستي هر دو روي سكه را مد نظر قرار دهيم .
شايان ذكر است در حال حاضر مواد مخدر جديد مانند كرك ، شيشه يا آيس يا كريستال
چنان تخريبي در مصرف كننده به وجود ميآورند كه تخريب ترياك در مقابل آنها صفر
است.
سوء مصرف و عوارض نامطلوب ناشي
از آن و استفاده صحيح و كاربرد شفا بخش و زنگي بخش آن.
استفاده
صحيح و استفاده غلط و نابجا موضوعي نيست كه فقط منحصر به ترياك باشد بلكه هر موضوع
ديگري نيز ميتواند در اين قالب يعني استفاده درست و غلط گنجانده شود . هر موضوعي
را مي توان از اين زاويه بررسي كرد و به جرأت ميتوان گفت هيچ موضوعي نيست كه خارج
از اين چهارچوب باشد.كه مثلاً بتوانيم بگوييم اين مسئله فقط كاربرد منفي دارد و يا
فقط كاربرد مثبت دارد. هر چيزي در هستي داراي هردو نوع كاربرد مي باشد و اين موضوع
يكي از ظرافتهاي خاص خلقت خداوند و يكي از پايهها و اصول خلقت خداوند است يعني
جمع اضداد.
اين كه كدام يك از اين كاربردها مورد استفاده قرار گيرد به دانايي ، تشخيص ، معرفت
و شناخت انسان بر ميگردد. ابزاري ساده مثل چاقو كه در هر خانهاي يافت مي شود و
به آن نياز است ( كاربرد مثبت ) و آدم كشي و چاقو كشي ( كاربرد منفي ) ، گرفته تا
سرآمد تكنولوژي بشري يعني انرژي هستهاي كه ميتوان از آن در توليد انرژي استفاده
كرد ( كاربرد مثبت ) و همين طور ميتوان از آن بمب اتم ساخت ( كاربرد منفي ) . حتي
آب كه حياتي ترين عنصر زندگي است در حالت هايي ميتواند ويرانگر، مخرب و باعث مرگ
و نابودي شود.
قدر مسلم وجود كاربرد منفي و استفاده نادرست از هر موضوعي نمي تواند دليلي براي
كنار گذاشتن آن موضوع ، دوري از آن و منفي نگري نسبت به آن امر باشد.
ترياك ، اين ماده قدرتمند دارويي و عجيب همانقدر كه مي تواند باعث ايجاد بيماري ،
اعتياد ، فلاكت و بدبختي باشد ، همانقدر كه در تهيه مواد مخدر مختلف نظير هرويين و
اين روزها كرك ( كه از هرويين به دست مي آيد ) مي تواند مخرب و ويرانگر باشد به
همان اندازه و حتي به مراتب بيشتر از آن قدرت شفا بخش و زندگي بخش دارد. اصولاً هر
موضوع و يا امري كه در بعد منفي داراي قدرت تخريب و نابودي بالايي باشد ، در بعد
مثبت و استفاده صحيح و يا به ديگر سخن در جهت صراط مستقيم ميتواند با قدرتي بسيار
بيشتر به كمك انسان در زندگي و رويارويي با با مسائل منفي بيايد.
اعتياد به موادمخدر كه بارزترين و مهمترين عارضه منفي ناشي از سوء مصرف و سوء
استفاده ترياك به عنوان ماده اوليه ميباشد ، موضوعي است كه سالهاست ذهن بشر را
به خود معطوف كرده است. به راستي درمان آن چگونه است. با چه دارويي ؟ با چه روشي ؟
در چه مدت زماني ؟ اينها حداقل سؤالاتي هستند كه در بخش درمان اعتياد ، بشر هميشه
با آنها روبهرو است. در طول تاريخ جوابهايي بيشمار و گوناگون به اين سؤالات
داده شده است. روشهاي مختلف براي درمان اين بيماري پيشنهاد شده است و همينطور
بازار وسيعي از داروهاي ترك اعتياد نيز وجود داشته و وجود دارد. اما به راستي اين
جوابها ، اين روش ها و اين داروها تا چه اندازه مؤثر و مفيد بودهاند ؟ آيا
توانستهاند يك نفر بيمار يا يك مصرفكننده خواهان رهايي از اعتياد را براي هميشه
از اين بيماري نجات دهند و او را درمان كنند ؟ بهگونهاي كه شخص پس از قطع مصرف
يك انسان متعادل و با راندمان باشد و وسوسه و ميل مصرف مجدد را نداشته باشد. يا
اينكه فقط مصرفش را قطع ميكند و پس از قطع مصرف تنها چيزي كه وجود ندارد تعادل و
حال خوب است. آيا اين روشها توانستهاند در مقابل اين پديده به صورت قوي و كارآمد
ظاهر شوند و يا حد اقل قدري از گسترش آن جلوگيري كنند ؟ ما قصد نداريم به اين
سؤالات جوابي بدهيم كه مورد قبول همگان واقع شود و يا بگوييم كه جواب درست فقط
همين است كه ميگوييم. اما ميتوانيم نتايج تحقيقات و تجربيات خود را آن گونه كه
هست بيان كنيم قضاوت در درست يا نادرست بودن آن به عهده شماست.
جمعيت احياي انساني كنگره 60 يك سازمان غيردولتي و مردمي و تحقيقاتي است كه مدت 7
سال در زمين آموزش ، پيشگيري ، مهار و درمان اعتياد به تحقيقات ميپردازد و نتايج
كاربردي آن به وضوح و عينه قابل مشاهده است. دانش و علم كنگره 60 در خصوص اعتياد و
درمان آن دانشي نيست كه فقط در حد سخن و حرف باشد بلكه كاملاً جنبه كاربردي داشته
و نتايج مثبت آن بر روي صدها و هزاراننفر قابل مشاهده و بررسي است. كنگره 60 توسط
بنيانگذار خود آقاي مهندس دژاكام روشي نوين را جهت درمان اعتياد در دستور كار خود
دارد. اين روش كشف و يافتهاي است كه حاصل 17 سال تجربه اعتياد و بيش از 10 سال
تحقيق در اين خصوص ميباشد. اين روش طول درمان بيماري اعتياد را 11 ماه ميداند و
بهترين ، كاملترين ، كمعارضهترين ، سالمترين و با راندمانترين دارو براي
درمان اين بيماري را خارج از بحثهاي قانوني ، ترياك ميداند. آري همان ترياك كه
عامل ايجاد بيماري و اعتياد بوده است در اينجا به عنوان دارو مورد استفاده قرار ميگيرد.
اگر بپرسيد چرا 11 ماه ؟ ميگوييم به اين دليل كه سيستم توليد كننده مواد شبهافيوني
كه بر اثر مصرف مادهمخدر و ورود مرفين خارجي يا ساير تركيبات دارويي ضد درد ،
آرامبخش ، خوابآور و . . . از كار افتاده است و براي درمان بايستي راهاندازي
شود ، تحت هيچ شرايطي در كوتاه مدت قابل راهاندازي نيست زيرا يك فرايند بازسازي
سلولي در سيستم عصبي و مغز است كه گذشت زمان جزو لاينفك آن است. در كنگره 60 نتايج
تحقيقات انجام شده و تجربيات صدها و حتي هزاران نفر كه از اين روش استفاده كردهاند
نشان ميدهد راه اندازي اين سيستم با بالاترين راندمان در كمتر از 11 ماه امكان
پذير نيست.
اگر بپرسيد چرا ترياك ؟ ميگوييم بخش عمده موادمخدر مصرفي موجود يا خود ترياك است
و يا از خانواده ترياك نظير شيره و سوخته ترياك و يا بدست آمده از مرفين ترياك
نظير هرويين و كرك و يا ساير تركيبات دارويي نظير متاآمفتامين ، بنزوديازپينها ،
باربيتوراتها و همينطور ضد دردهاي غير مخدر و آرامبخشها و ضد افسردگيها ميباشد
كه همگي آنها دقيقاً روي سيستم توليدكننده مواد شبهافيوني اثر مستقيم ميگذارند
و آن را از كار مياندازند حتي اگر به طور مستقيم داراي مرفين نباشند. فقدان مواد
شبهافيوني جسم را هيچ مادهاي نميتواند به صورت كامل پوشش دهد. تنها مادهاي كه
به صورت كمپلكس داراي جميع خواص موادمخدر و داروهاي فوق ميباشد و ميتواند بهترين
جايگزين براي مواد شبهافيوني جسم باشد آن هم با كمترين عارضه ، ترياك است. زيرا
ترياك و تركيبات آن به طور كامل طبيعي و گياهي است و عوارض مواد و يا داروهاي
شيميايي را ندارد. در اين روش مصرفكنندگان موادمخدر به منظور درمان و مانند يك
دارو ترياك را مصرف ميكنند البته نه بيحساب و كتاب و نه به منظور سرخوشي و لذتجويي
، بلكه با محاسبات دقيق و برنامهريزي دقيق زماني ، آن هم در حد نياز جسم. در اين
روش هر 21 روز كه يك پله يا توقف و پريود كاملاً محاسبه شده و دقيق و علمي ميباشد
، 20 درصد از مقدار مصرف قبلي توسط راهنما كاهش داده شده و تيپر ميشود. اين كاهش
در حدي است كه به هيچ وجه عوارض شديد خماري را به دنبال ندارد و عوارض آن كاملاً
خفيف و قابل تحمل است در حدي كه جسم و سيستم توليدكننده مواد شبهافيوني ميتواند
به راحتي با آن هماهنگ شده و به اندازه كاهش صورت گرفته در مصرف موادمخدر ، مواد
شبهافيوني طبيعي را توليد كند و جاي خالي آن را پر كند.
اين افزايش توليد در بدن بعد از گذشت حداكثر يكهفته از كاهش مصرف موادمخدر به
خوبي خود را نشان مي دهد و شخص به وضوح آن را حس ميكند. اين فرايند ادامه مييابد
تا جايي كه مصرفكننده در آخرين پله خود به مقدار يك گرم براي مصرف 30 روز ميرسد.
در اين پله شخص روزانه حدود 33 ميليگرم ترياك را مصرف مينمايد كه بسيار ناچيز
است. در اين مقطع سيتم توليدكننده مواد شبهافيوني جسم به حداكثر توليد و كارايي
خود رسيده است و به طور كامل آمادگي قطع مصرف ترياك را دارد. زماني كه دستور قطع
مصرف صادر ميشود شخص بدون كوچكترين عارضه و تغييري مصرف خود را قطع ميكند. باور
اين موضوع شايد كمي سخت باشد اما حقيقتي است امكانپذير.
اين جانب نويسنده مطلب با همين روش اعتياد خود را به ترياك در كنگره 60 درمان كردهام
و در روزهاي پس از قطع مصرف باور اين موضوع براي خودم هم سخت بود چه رسد به
ديگران. در كمال ناباوري ميديدم كه مواد مصرف نميكنم و حالم خوب است شب به راحتي
ميخوابيدم و صبح به راحتي بيدار ميشدم بدون كوچكترين ناراحتي. شرح كامل اين روش
را ميتوانيد در كتاب عبور از منطقه 60 درجه زير صفر و يا در مانيفست كنگره 60 و
يا مقاله علمي اعتياد ، درمان و راهكارهاي مناسب نوشته مهندس حسين دژاكام در همين
سايت (www.congress60.org)
مطالعه كنيد. در كنگره 60 ميتوانيد حضوراً صدها نفر از مصرفكنندگان موادمخدر
مختلف كه با اين روش اعتياد خود را درمان كردهاند را ببينيد و با آنها صحبت كنيد
البته اگر مايل باشيد زيرا درب كنگره 60 هميشه به روي شما باز است .
يكي از نكات ظريف و تعجب برانگيز كه در بسياري از بچههاي كنگره 60 كه از اين روش
استفاده كردهاند مشاهده شده ، اين است كه بعضي از اين افراد علاوه بر بيماري
اعتياد داراي بيماريهاي ديگري نظير بيماري قلبي ، كبدي ، گوارشي ، عصبي و رواني و
حتي نازايي بودهاند كه بعد از گذراندن دوره 11 ماهه درمان تدريجي با استفاده از
ترياك به عنوان دارو و قطع مصرف متوجه شدهاند بيماري آنها كه شايد به ظاهر
ارتباطي با اعتياد نداشته است نيز از بين رفته و يا درمان شده است. آنچه كه از
ظاهر موضوع قابل برداشت و استنباط ميباشد اين است كه در اين دوره 11 ماهه كه
سيستم توليدكننده مواد شبهافيوني به بازسازي خود ميپردازد و از آنجايي كه ترشحات
اين سيستم نظير دينورفين ، اندروفينها ، انكفالينها و ساير واسطههاي شيميايي
فعال در سيستم عصبي كه روي عملكرد تمامي بخشهاي جسم اثر ميگذارند ، به گونهاي
بازنگري و چكاپ صورت ميگيرد و تمامي بخشها تحت تأثير اين بازسازي قرار گرفته و
با آن هماهنگ ميشوند و بسياري از بيماريها و ناراحتيهاي ديگر نيز در اين مدت از
بين ميروند .
يكي از بچهها به نام كورش علاوه بر اعتياد به ترياك داراي مشكل قلبي نيز بود به
گونهاي كه ريتم ضربان قلب او هيچ گونه نظم خاصي نداشت و پزشكان حتي از جراحي او نيز
نااميد بودند. كوروش بعد از درمان اعتياد خود با اين روش نه تنها اعتيادش درمان شد
بلكه مشكل قلبي او نيز تا 90 درصد از بين رفته است. يكي ديگر از بچهها موهاي سرش
بر اثر تركهاي پيدرپي و اشتباه و استفاده از داروهاي شيميايي به طور كامل ريخته
و طاس شده بود. پزشكان معتقد بودند رويش موهاي او به هيچ وجه امكانپذير نيست.
حسين حتي به خارج از كشور نيز رفته بود و نتيجهاي عايدش نشده بود وضعيت سر و پوست
سر حسين به گونهاي بود كه با ديدن ان انسان دچار حالت بد و چندشآور ميشد. اما
در حال حاضر حسين بعد از گذراندن روش درمان تدريجي و درمان اعتياد خود با ترياك ،
موهايي دارد كه همه به او غبطه ميخورند ، كسي باورش نميشود كه او طاس بوده است.
يكي ديگر از بچهها بر اثر سالها مصرف ترياك و الكل با هم دچار مشكل بينظمي در
كاركرد تيروئيد بود ، او نيز بعد از درمان اعتياد خودش با روش درمان تدريجي مشكل
تيروئيدش به صورت كامل از بين رفت. خود من زمان اعتياد دچار ناراحتي معده و دستگاه
گوارش بودم اما بعد از درمان اعتياد با روش تدريجي و با استفاده از ترياك در حال
حاضر كوچكترين اثري از آن بيماري گوارشي وجود ندارد. تمامي اين بچهها در طول دوره
درمان خود حتي يك عدد قرص يا داروي شيميايي مصرف نكردهاند. به طور قطع اين
تغييرات و درمان شدنها با مسئله استفاده از ترياك در درمان اعتياد به عنوان دارو
و دوره 11 ماهه بازسازي سيستم توليدكننده مواد شبهافيوني ارتباط مستقيم دارد. حال
مكانيزم آن به صورت دقيق به چه شكل عمل ميكند امري است كه محققين آينده به طور
قطع به آن خواهند پرداخت و زواياي پنهان آن را خواهند شكافت.
كساني كه در كنگره 60 با روش درمان تدريجي و با استفاده از ترياك با عنوان دارو
اعتياد خود را درمان كردهاند براي هميشه دفتر اعتياد را در زندگي خود بستهاند آنها
در طول 11 ماه دوره درمان نفس گرسنه خود را تربيت كرده و خواسته نامعقول مصرف
موادمخدر را به صورت كامل در خود ريشهكن كردهاند. نياز آنها به طور كامل بر طرف
شده است و بعد از قطع مصرف مواد هيچگونه ميل و نيازي به مصرف در خود احساس نميكنند
زيرا جسم آنها به اندازه كافي قويترين موادمخدر را توليد ميكند. در طول اين مدت
آنها با شركت در جلسات و كارگاههاي آموزشي تفكرات و جهانبيني خود را از حالت
افيوني و معتاد گونه خارج كرده و به سطحي از دانايي رسيدهاند كه ديگر فكر مصرف
موادمخدر و لذتها آن حتي در ذهنشان هم خطور نميكند. حتي اگر در بدترين شرايط و
آلودهترين محيطها نيز قرار بگيرند كوچكترين تأثيرپذيري از محيط آلوده نخواهند
داشت. آنها تنفري از ترياك ندارند و از آن فرار نميكنند زيرا نيك ميدانند كه
ترياك هرچند به دليل عدمآگاهي و تصورات غلط و استفاده ناصحيح از آن عامل اعتياد و
بسياري از مشكلات در زندگيشان بوده است ، اما از سويي ديگر همين ترياك به عنوان
دارو نجاتبخش آنها و عامل درمان و رسيدن به سلامتي بوده است. نسبت به ترياك نه
تنفري وجود دارد و نه عشق و دوست داشتن. حساب آنها با ترياك به طور كامل صفر شده
است و به همين دليل بدون كوچكترين تأثيرپذيري و به راحتي از كنار آن رد ميشوند ،
در غير اينصورت يعني وجود تنفر و يا عشق و دوست داشتن كه هر دوي اين حالات نشاندهنده
وجود وابستگي و عدم درمان است باعث ميشود شخص نتواند بدون تأثيرپذيري از كنار آن
بگذرد .
اعتياد به ترياك از ديدگاه غرب
ترجمه و تدوین: دکتر نازی اکبری ، عضو هیئت علمی کنگره 60
حروف چینی و تدوین : مارال شمشیری
تریاک در مقایسه با مواد مخدر
دیگر، خام ترین و کم تاثبرترین به شمار می آید. تریاک مایعی است شیر مانند که از
گیاه کال خشخاش بدست می آید. زمانی که این مایع در معرض هوا قرار می گیرد سخت شده
و به ماده قهوه ای سوخته و یا سیاه رنگی تبدیل میشود. شکل سخت شده آن معمولا"
تدخین میشود اما به طور خوراکی هم میتوان از آن استفاده کرد. تریاک به طور معمول
در کشور برمه و افغانستان کشت میشود.
تریاک به شکل استفاده میشود؟
در کشورهای غربی امروزه ، تریاک
به شکل پودری یا کلوخی به رنگ قهوه ای سوخته در دسترس مصرف کنندگان قرار میگیرد.
این ماده یا تدخین شده و یا به صورت خوراکی یا تزریقی مورد استفاده قرار میگیرد.
تاثیرات تریاک چیست؟
از آنجایی که ساختار تریاک
بسیار شبیه به ساختار مواد مخدر طبیعی بدن می باشد در اثر استفاده مولکولهای مخدر
موجود در تریاک گیرنده های اعصاب را تسخیر کرده و همان حس آرامش فاقد درد را در
بدن تولید میکند. این ماده مخدر ابتدا باعث حس شادمانی و سرخوشی شده اما با
استفاده مکرر، بدن برای دسترسی به این حالت به میزان هرچه بیشتر از این مواد نیاز
پیدا می کند.
سوء تغذیه، مشکلات تنفسی و افت فشار خون از جمله بیماریهایی هستند که با اعتیاد به
تریاک در رابطه اند.
تریاک ماده ای بسیار اعتیادآور است. در اثر استفاده از این ماده استیاق به مصرف چه
جسمانی و چه روانی بسیار سریع پیشرفت می کند. خماری ناشی از تریاک باعث تهوع،
آبریزش چشم، خمیازه، سرمازدگی و یا عرق میگردد.
حالت خماری بسیار ناراحت کننده و دردناک است.در واقع معتادین بیشتر برای جلوگیری
از درد ناشی از خماری به مصرف آن ادامه می دهند تا به دست آوردن حس سرخوشی نخستین
و یا رسیدن به تعادل جسمی و روانی !
تاریخچه کشت و مصرف تریاک
درغرب:
شواهد نشان می دهد که از 100
سال پیش از میلاد مسیح یعنی حدودا" 2100 سال پیش تریاک به عنوان دارویی محبوب
به شکل شربت و یا حب مصرف خوراکی داشته است. اعتیاد به تریاک از اواسط قرن 17
میلادی به بعد که به وسیله چینی ها به شکل تدخینی آن معرفی شد، به عنوان معضل
اجتماعی مطرح شد. در قرن 18 میلادی اعتیاد به تریاک به حدی بالا گرفت که چینی ها
برای جلوگیری از کشت و خرید و فروش آن به کشورهای غربی اقداماتی صورت دادند.
همزمان تریاک راه خود را به کشورهای اروپایی و شمال امریکا باز کرد تا جائیکه مصرف
دارویی آن جای خود را به اعتیاد داد.
پس از خاک برداری و حفاری باستان شناسان بر روی باقیمانده های دوران نوسنگی در
کشور سوئیس (به قدمت حدودا" 3200 سال پیش از میلاد مسیح) نشان داد که گیاه
خشخاش در آن زمان کشت می شده است. دانشمندان بر این باورند که این گیاه مصرف
خوراکی داشته و به عنوان مواد غذایی (حاوی 45 درصد روغن) مورد استفاده قرار می گرفته
است . اما بدون شک مردمان آن دوره از قدرت مخدری این گیاه آگاهی داشته اند.
مایع شیرگونه که از این گیاه گرفته می شود پس از خشک شدن از قدرت مخدر بالایی
برخوردار است که به آن تریاک می گویند. نوشته های تئوفراستوس فیلسوف یونانی (3 قرن
پیش از میلاد مسیح) از اولین نوشته هایی است که به تریاک اشاره کرده است. لغت
لاتین تریاک، "اوپیوم" گرفته شده از زبان یونانی به معنای "عصاره
گیاه" است و خود تریاک نیز ابتدا به شکل عصاره یا شیره گیاه خشخاش تولید می
شود.
پزشکان غرب به خوبی به فوائد و تاثیرات تریاک واقف بودند و تاجرین غربی این ماده
را به خاور دور معرفی کردند. پاراسلوس (1500 سال پیش از میلاد مسیح) زیست شناس،
فیزیکدان و منجم سوئیسی این ماده را مجددا" به اروپائیان معرفی کرد به طوریکه
دکتر سیدنهام انگلیسی (سال 1680 میلادی) در این باره می نویسد:
" در میان تمامی امکاناتی
که خداوند بزرگ برای رهایی درد انسانها خلق کرده هیچکدام به موثری تریاک
نیست!"
در قرن
18 میلادی تدخین تریاک در خاور دور بسیار رواج پیدا کرده بود و داد و ستد تریاک
یکی از منابع اصلی درآمد برای مستعمره های انگلستان و هلند محسوب می شد. حتی
اسپانیائیها هم سهم خود را از این معاملات از فیلیپین دریافت می کردند. با اینکه
در آن زمان تریاک در اروپا در دسترس همگان بود ولی وفور آن مشکل ساز نبود.
تریاک به طور قابل توجه ای از مواد مخدر مختلف ترکیب شده که در قرن 19 میلادی
دانشمندان موفق به تجزیه این ماده شدند. در سال 1806 فردریک سرترنر، شیمیدان
آلمانی ، برای نخستین بار موفق به استخراج یک ماده از کل مواد ترکیبی در تریاک شد
که آن را مرفین نامید. وی اسم "مرفین" را بر مبنای اسم خدای خواب
یونانیان "مورفوس" انتخاب کرد. دومین ماده اسنخراجی از تریاک
"کدئین"، توسط روبیکت ، پروفسور و شیمیدان فرانسوی، در سال 1832 میلادی
و به دنبال آن در سال 1848 میلادی ماده پاپاورین توسط " مرک" دانشمند
آلمانی به دست آمد. این مواد خالص جایگزین استفاده دارویی از تریاک خام شدند و
همانند تریاک این مواد به عنوان داروی ضد درد و اسهال مورد استفاده قرار گرفتند.
با اختراع و کشف تزریق زیرجلدی در اواسط قرن 19 ، مرفین به عنوان مسکن وریدی مورد
استفاده قرار گرفت.
میزان اعتیاد در آمریکا در طی صد سال گذشته رشد گسترده ای داشته است. این، بخشی به
دلیل مهاجرت چینی های معتاد به تریاک و بخشی به دلیل تزریق بی رویه مواد مخدر به
عنوان مسکن به زخمی های جنگی بوده است. به علاوه اینکه در بسیاری از داروهای معمول
و مورد استفاده عموم ، ترکیباتی از تریاک وجود دارد.
شاید بتوان گفت که بخشی به همین دلیل بود که مرفین به عنوان درمان اعتیاد معمول
شد، بدین شکل که اگر پزشکان برای درمان اعتیاد به تریاک مرفین استفاده می کردند،
شخص معتاد علاقه ای به خود تریاک نشان نمی داد و اعتیاد وی درمان می شد!!!
اروپایی ها هم با مشکلاتی مشابه روبرو شدند و با اینکه استفاده تریاک به مراتب
بیشتر از حال بود اما به عنوان مصارف دارویی مورد قبول قرار گرفت و این عمل باعث
بوجود آمدن مشکلات فراوانی شد.
در پایان قرن گذشته ایالات متحده آمریکا سعی وافری در مهار کردن مصرف غیردارویی از
تریاک کرد، خصوصا" درکشور چین و حتی اواخر قرن پیش سعی در ممنوعه کردن این
مواد کرد. علاقه آمریکا برای مهار این معضل به دو دلیل بود، یکی اینکه آنان برای
بازاریابی و فروش محصولات خود، به کشور چین نیاز داشتند اما کشور چینی با اقتصاد
قوی. و دلیل دوم ظاهرا" جنبه اخلاقی این موضوع بود.
در اثر جنگ اسپانیا و آمریکا، فیلیپین در استعمار آمریکا قرار گرفت و فرمانداران
جدید با مشگلی گسترده روبرو گشتند. در آن زمان اسقف اعظم فیلیپین، چارلز هنری برنت
آمریکایی، مبارزه اخلاقی در رابطه با داد و ستد تریاک و اعتیاد ناشی از آن علیه
آمریکا به راه انداخت که حمایت گسترده ای را به همراه داشت.با وجود ممنوعه اعلام
کردن مصرف تریاک در آمریکا و برخلاف کشورهای اروپایی، اعتیاد به تریاک همواره یکی
از معضلات اجتماعی به حساب می آمد.
با ضعیف شدن وضع اقتصادی چین، این کشور شاهد رشد جنبش ضد تریاک در دنیا بود.
ناگفته نماند که در عین حال انگلستان و هلند حامی این جنبش نبودند. چرا که کشت
خشخاش برای آنان از جمله منابع اصلی درآمد محسوب می شد.
در سال 1909 با فشار شدید
آمریکا، نمایندگان کشورهایی که دارای مستعمره در خاور دور بودندبه همراه کشور
ایران در شانگهای اولین کنفرانس بین المللی تریاک را به ریاست اسقف هنری برنت
برگزار کردند.
این کنفرانس پایه ای برای کنفرانس بعدی در سال 1911 در هیگ شد. انگلستان برای شرکت
در این کنفرانس با این پیشنهاد پیش آمد که این کنفرانس و معاهدات ناشی از آن می
بایست تهیه و داد و ستد کدئین و مرفین را هم در برگیرد. آلمانی ها به این شرط مخالفت
شدیدی نشان دادند چرا که صنعت داروسازی آنان در این زمینه فعالیتهای گسترده ای
داشته و به نوعی متکی به تولید این مواد بود.
پس از کشمکش های بسیاراین کنفرانس منجر به اخذ پیمان بین المللی تریاک در23 ژانویه
1912 میلادی شد. لازم به تذکر است که این پیمان تا آنجایی پیش رفت که کشورهای هم
پیمان موظف به کنترل دادوستد تریاک در چهارچوب قانونی و ملی کشور خود شدند.
آلمانی ها برای حفظ صنعت دارویی خود و تولید مرفین و کدئین حتی لغات و نوشتار این
معاهده را با وسواس انتخاب می کردند. تصویب این پیمان نهایتا" متکی بر همکاری
کشورهایی بود که در این کنفرانس شرکت نداشتند و به عبارتی این معاهده بسیار باز و
بی در و پیکر و عاری از هرگونه چهارچوب و مرزبندی خاصی بود.
کنفرانس بعدی در هیگ در سال 1913 برگزار شد که به همان اندازه کنفرانس قبلی در
اجرای شروط ناموفق بود. در کنفرانس هیگ به سال 1914 توافق نامه های به امضاء رسید
که "اجرای" شروط پیمان کنترل تریاک را در رابطه با هر کشوری، بدون امضای
تمامی کشورهای هم پیمان مجاز شمرد و این خود حرکتی به جلو بود.
پیرو این توافق نامه ایالات متحده آمریکا بلافاصله مصوبه "مواد مخدر" را
به تاریخ دسامبر 1914 به بندهای قانونی کشورخود اضافه کرد. این مصوبه نه تنها داد
و ستد مواد مخدر را تحت کنترل قرار داد بلکه تصاحب بدون مجوز هر کدام از مواد مخدر
نامبرده در پیمان را عملی "جنایی" شناخت و عدم رعایت آن منجر به 2000
دلار جریمه نقدی ومحکومیت تا 5 سال زندان می شد!!
و این خود اولین گام قانونی برای جنایی ساختن استفاده از مواد مخدر شد!
جنگ جهانی اول باعث رکود تمامی تلاشهای پیشین شد و این موضوع تنها پس از امضای
معاهده ورسای مجددا" مطرح شد. در این معاهده آمریکا اقداماتی را جهت تشویق و
جلب کشورهای دوری گزیده از الحاق به معاهده 1912 معرفی کرد. این پیمان در سال 1920
میلادی جهت اجرا به دست "لیگ ملت ها" سپرده شد.
همزمان در سال 1920 مصوبه "مواد مخدر خطرناک" در انگلستان به اجرا
درآمد. جالب توجه اینجاست که در حالیکه امریکائیها در این دوره استفاده از هروئین
را برای مصارف دارویی هم غیرقانونی اعلام کردند اما انگلیسی ها استفاده و تهیه
مواد مخدر، به طور مثال، هروئین، را برای مداوای معتادین به مواد مخدر مورد قبول
قرار دادند.
همانطور که قبلا" اشاره شد به دلیل عدم استحکام و انسجام معاهده 1912 تک تک
کشورها چگونگی وظایف مذکور در معاهده در رابطه با کنترل تریاک را هر زمان و به هر
شکلی که مایل بودند پیاده کردند و به همین دلیل استفاده از تریاک تا سال 1920 به
طور قانونی معمول بود. مشکل اصلی در این بود که استفاده شیمیایی قانونی یود و
تولید انواع مواد مخدر به غیر از تریاک خود معضلی اجتماعی را به وجود آورد. برای
مبارزه با این معضل جدید "لیگ ملت ها" دو کنفرانس دیگر در ژنو برگزار
کرد که موجب اخذ دو معاهده دیگر یکی به تاریخ 11 فوریه و دیگری 19 فوریه 1925
میلادی شد.
اولین معاهده میزان تولیدات داخلی و داد و ستد تریاک در مستعمره های خاور دور را
محدود کرد. دومین معاهده تولید برگ کاکائو، کوکائین خام، اکوگنین (مایع مخدر موجود
در برگ کاکائو) وگراس (علف) هندی را به لیست مواد مخدر مذکور در معاهدات قبلی
اضافه کرد. به علاوه کشورها موظف بودند که تهیه، داد و ستد و مالکیت تمامی مواد
"کرخت کننده" را به طور جدی و به طور سیستماتیک تحت نظر داشته باشند.
استفاده این مواد در چهارچوب شروط معاهده جرم جزایی محسوب نمی شد به علاوه اینکه
تریاک همچنان به طور قانونی در کشورهای شرقی کشت و مصرف می شد. در نتیجه تنها راه
مبارزه با سوء استفاده از تریاک ایجاد "حق امتیاز انحصاری" یا مونوپلی
به نظر می آمد.
در سال 1931 در سطح بین المللی تلاشهایی برای تغییر قوانین و ممنوع ساختن تولید
قانونی و استفاده تریاک تنها برای مصارف دارویی صورت گرفت. معاهداتی دیگر به این
منظور بسته شد از آن جمله می توان از معاهده ژنو (13 جولای 1931)، معاهده بانکوک
(27 نوامبر 1931) و معاهده ژنو (26 جولای 1936) و چندین معاهده دیگر با پیچیدگیهای
خاص خود نام برد.
آخرین معاهده مشخصا" برای سرکوبی معاملات غیرقانوی مواد مخدر از هم پیمانان
این معاهده درخواست کرد تا با جنایی معرفی کردن این عمل مجازات سخت تری تائین
کنند. با کمال تعجب آمریکایی ها با این معاهده مخالفت کرده و از امضای آن خودداری
کردند!
پس از جنگ جهانی دوم سازمان ملل
متحد این قضیه را به دست گرفت. بخش اقتصادی و شورای اجتماعی سازمان ملل متحد موفق
شد تا کمیسیون مواد مخدر سازمان ملل را دایر کند. این کمیسیون از اعضای 40 کشور
تشکیل شده و تهیه و نوشتار خط مشی و سیاست جهانی مواد مخدر را شروع کرد.
نتیجه فعالیت های این کمیسیون منجر به اخذ معاهده ای جدید (نیویورک 30 مارس 1961)
شد که جایگزینی برای تمامی معاهدات پیشین گردید و همواره مورد استفاده است!
بر مبنای این معاهده تمامی هم پیمانان می بایست جهت محدود ساختن دادوستد مواد
مخدر، تولیدات و مالکیت مواد مخدر تنها جهت مصارف علمی و دارویی ، اقدامات قانونی
و اجرایی لازم را ارزیابی کنند. تمامی فعالیت های دیگری که در جهت استفاده مواد
غیر از مصارف علمی و دارویی صورت می گرفت جرم محسوب شده و درخور مجازات است.
این معاهده مواد مخدر را به چهار بخش دسته بندی کرده که شرایط نظارت بر هر کدام از
این مواد مختلف است. سازمان ملل می تواند با مشورت و توصیه سازمان جهانی بهداشت هر
نوع مواد جدید دیگری راکه باعث تهدید و خطر جدی بر سلامت عموم بوده و منبع درآمدی
برای قاچاقچیان شود را به این لیست اضافه کند. تا آنجایی که این مواد ممنوعه اعلام
نشود ، تولید، داد و ستد و استفاده از آنها می تواند قانونی تلقی شود!
در این معاهده با در نظر گرفتن میزان سوءاستفاده از هر ماده، اسامی آن می تواند از
یک دسته یندی به دسته بندی دیگر منتقل شود و قوانین بین المللی نیز می بایست با
این تغییرات تغییر یابد.
جالب توجه اینجاست زمانی که تمامی این معاهدات بسته شد، استفاده از تریاک یک معضل
اجتماعی نبوده و برعکس تمامی قوانین اجتماعی دیگر، وعظ قانون مبارزه با استفاده از
تریاک در اثر عکس العمل به یک مشکل اجتماعی نبود بلکه در اثر تحمیل کشورهای بیگانه
به عنوان مثال آمریکا صورت گرفت. آمریکائیها تنها به خاطر عقاید غیرعادی و
ستمگرانه خود با برچسب زدن به افراد و تنها به خاطر منافع شخصی خود با قوانین به
اشکال مختلف بازی کردند و می کنند.
متأسفانه هیچ معاهده ای قادر به کنترل ، مصرف و کشت خشخاش در دنیا نشد. دولت ها در
عین حال که به این معاهدات می پیوندند از طرف دیگر تنها به خاطر مسائل اقتصادی از
داد و ستد های غیرقانونی چشم پوشی می کنند و قربانیان تنها مردم بیگناهی هستند که
در اثر عدم آگاهی و شرایط نامساعد اجتماعی به چنگال این هیولای در لباس دوست اسیر
می شوند و در پایان روز با برچسب "هروئين
آن گونه كه تاريخ و پنل مصرف مواد مخدر در جهان نشان ميدهد ، يكي از قويترين مواد
مخدر كه توانست در تخريب و ويراني شهر وجودي انسان و گسترش پديده اعتياد در سطحي
وسيع عمل كند هرويين است. در اواخر قرن نوزدهم مصرف ترياك در اروپا به شكل گستردهاي
رواج يافته بود و مردم براي درمان بساري از بيماريها مانند وباكه ناشي از آلودگي
محيط زيست آن موقع اروپا بود به مصرف ترياك روي ميآوردند و پس از مدتي به مصرف آن
اعتياد پيدا ميكردند. پزشكان آن زمان در اروپا به دنبال دارويي بودند تا بتواند
در درمان و يا ترك اعتياد به ترياك مؤثر باشد . ظاهراً براي اولين بار داروسازي
باير آلمان در سال 1896 از تركيب انيدريد استيك و مرفين خالص دارويي را ساخت كه
هرويين ناميده شد.
نام هرويين از واژه يوناني هيروHiro به معني قهرمان گرفته
شده است . در اين فرايند از يك كيلوگرم مرفين حدود 900 گرم هرويين به دست ميآمد
كه به آن دي استيل مرفين نيزگفته ميشود. هرويين براي اولين بار به عنوان داروي
ترك اعتياد به ترياك پا به عرصه وجود گذاشت . پزشكان آن زمان نميدانستند كه چه
اشتباه بزرگي را مرتكب شدهاند و چه ماده خطرناكي را به عنوان دارو به بازار عرضه
كردهاند. تصور پزشكان بر اين بود كه كه با مصرف هرويين و جايگزيني آن با ترياك ميتوان
اعتياد به ترياك را درمان كرد و سپس مصرف هرويين را ميتوان به راحتي قطع كرد اما
مصرف كنندگان ترياك با مصرف هرويين از چاله در ميآمدند و به چاهي عميق ميافتادند
كه بيرون آمدن از آن به مراتب سخت تر بود و اين آغازي بود براي ظهور گسترده ترين و
مخربترين نوع اعتياد كه در جاي جاي كره خاكي قرباني گرفته و ميگيرد و شعلههاي
ويرانگر آن هنوز زبانه ميكشد.
اين وضعيت يعني تجويز هرويين توسط پزشكان براي ترك اعتياد تا اواخر قرن بيستم
ادامه داشت تا جايي كه در دهه 1960 ميلادي پزشكان شهر لندن بيش از 500 كيلوگرم
هرويين به بيماران خود تجويز كردند.
شايد تصور بر اين باشد كه هرچه پزشكان ميگويند و هردارويي كه تجويز ميكنند بدون
نقص و اشتباه است ، اما آن گونه كه تاريخ نشان ميدهد علم پزشكي خصوصاً در مسئله
بيماري اعتياد دچار اشتباهات فاحشي شده است و توليد و عرضه داروهاي ترك اعتياد
توسط پزشكان نه تنها كمكي به حل مسئله نكرده است بلكه باعث تخريب بيشتر و حاد شدن
مسئله درمان بيماري اعتياد شده است و داستان داروهاي ترك اعتياد هنوز هم به همين
شكل اما در قالب داروهاي ديگر ادامه دارد.
در اواخر قرن بيستم با مشخص شدن عوارض ناشي از مصرف هرويين و نه تنها ناكارآمدي آن
بلكه تخريب وحشتناك آن ، تجويز آن براي درمان يا ترك اعتياد كنار گذاشته شد اما
ديگر دير شده بود و هرويين به عنوان يك ماده مخدر قوي و ويرانگر به همه جا رسوخ
كرده بود. اكنون بعد از گذشت سالها هنوز هم در فرهنگ عاميانه اعتياد و مواد مخدر
از زبان مصرف كنندگان هرويين شنيده ميشود كه ما براي ترك اعتياد به ترياك هرويين
مصرف كرديم ، به ما گفتند اگر چند روزي هرويين مصرف كنيد راحت تر ميتوانيد
اعتيادتان را ترك كنيد.
هرويين اصل يا لابراتواري كه هنوز هم به صورت قاچاق توليد ميشود پودري سفيدرنگ
است اما هرويينهايي كه به هرويين خياباني شهرت دارند كرم رنگ و بعضاً قهوهاي
روشن هستند. اين ماده به صورت مصرف كشيدني با زرورق ، استنشاقي و تزريق وريدي مصرف
ميشود.
هرويينهايي كه در حال حاضر در بازار قاچاق كشور ما وجود دارند ، طي آزمايشهاي به
عمل آمده مشخص شده است كه بيش از 90 درصد تركيبات آن تركيبي عجيب و غريب از انواع
قرصهاي روان گردان شامل خواب آور، ضد افسردگي ، آرامبخش و غيره است و كمتر از 10
درصد آن هرويين خالص است و بهتر است به آن قرصئين گفته شود تا هرويين. اين نوع
هرويين باعث چرت شديد ميشود و مصرف كننده آن پس از مصرف در وضعيتي قرار ميگيرد
كه مشاعر آن تقريباً از كار ميافتد در حاليكه تخريب هرويين خالص در اين حد و
اندازه نيست.
نشئگي هرويين در مقايسه با ترياك از دوام ، ماندگاري و طول عمر كمتري برخوردار است
. مصرف كنندگان هرويين تنها چند دقيقه و حتي در روش تزريق پس از چند ثانيه به اوج
نشئگي ميرسند اما باگذشت يكي دوساعت دوباره سطح نشئگي پايين ميآيد و مصرف كننده
خمار ميشود و بايد دوباره مصرف كند به همين دليل مصرف كنندگان هرويين عمدتاً از
ادامه روند زندگي عادي عاجز هستند و تمامي وقت خود را صرف تهيه و مصرف هرويين ميكنندو
زندگي آنها به سرعت از هم مي پاشد و سر از بيغولهها در ميآورند در حاليكه مصرف
كنندگان ترياك به دليل بالا بودن مدت ماندگاري و دوام نشئگي آن قادر هستند در طول
شبانه روز به زندگي و امورات خود رسيدگي كنندو مشكلات آنها به هيچ وجه قابل مقايسه
با مصرف كنندگان هرويين نيست.
ظاهراً تأثير هرويين بر روي گيرندههاي مرفين بدن به گونهاي است كه خيلي سريع جذب
آنها مي شود و همينطور اثر تخريبي آن روي سيستم توليدكننده مواد شبه افيوني جسم و
سيستم ضد درد ، بيشتر و سريعتر از ساير مواد مخدر است و در مدت كوتاهي اين سيستم
را در جسم انسان از كار مياندازد و مصرف كننده آن خيلي زود به مصرف آن اعتياد
پيدا مي كند.
شايان ذكر است در حال حاضر مواد مخدر جديد شامل كرك و شيشه يا آيس يا كريستال گوي
سبقت را در تخريب از هرويين ربودهاند و بلايي بر سر مصرف كننده ميآورند كه
هرويين با آن قدرت وحشتناك نميتواند بياورد و بسياري از مصرف كنندگان هرويين به
مصرف كرك روي آوردهاند. روش درماني كنگره 60 در مورد مصرفكنندگان هرويين تاكنون
كاملاً مؤفق بوده است و در حال حاضر مصرف كنندگان هرويين كه توانستهاند اعتياد
خود را به اين ماده مخدر در كنگره 60 كاملاً درمان كنند تعدادشان بسيار است. در
كنگره 60 طول درمان اعتياد به هرويين 11 ماه است زيرا در اين مدت سيستم توليدكننده
مواد شبه افيوني و ضد درد كاملاً راهاندازي ميشود.
جنایتکار" به دید
"انگل های" جامعه از اجتماع طرد می شوند!
مرفين
در سال 1804 م. اولين الكالوئيد ترياك – كه شناخته شد – مورفين(morphine) نامگذاري كردند كه از كلمه مورفئوس (Morpheuse)خداي روياي يونان باستان مشتق شده بود . از سال 1850م. كه سرنگهاي
تزريقي زير جلدي به بازار آمد ، استفاده از آن گسترش بيشتري پيدا كرد.مورفین از
ترياک استخراج میشود و یا مستقیما از ساقه خشخاش بدست مي آيد و به صورت پودري
کريستالي به رنگ قهوه اي روشن و يا سفيد مي باشد.
مورفين به اشكال قرص، كپسول،
پودر يا محلول عرضه مي شود و از طريق خوراكي، كشيدن از راه مجاري تنفسي و تزريق
زير پوستي و داخل سياهرگي مورد استفاده قرار مي گيرد.شروع مصرف ‹‹ مورفين ›› را
متخصصان به ‹‹ ماه عسل ›› تعبير مي كنند. زيرا ‹‹ مورفين ›› تمام احساسها را تغيير
مي دهد، و به تجربه هاي اداركي، خلقي و حسي و اساساً ارتباطات شخص با دنياي خارج،
ظاهر دلنشيني مي بخشد. اين لذت در ابتدا در مورد احساسات داخلي نامشخص، بسيار شديد
است.
كاركرد ذهني در سطوح بالا مانند
قدرت استدلال نه تنها دچار اشكال نمي گردد، بلكه عملكرد آن با شور و هيجان زياد
توأم است. البته پس از مدتي مصرف، عادت پديدار مي گردد و شخص به ناچار مقدار مصرفي
خود را افزايش مي دهد.
اضطراب كه خود جزئي از درد و رنج وابسته به كمبود احتمالي در اعتياد است، سبب مي
شود كه شخص علاوه بر افزايش مقدار مصرفي خود، فواصل مصرف را كاهش داده و به اين
شكل از بروز علائم كمبود و اضطراب احتمالي جلوگيري نمايد.
البته افرادي هستند كه مصرف
روزانه خود را بدون افزايش قابل ملاحظه ادامه مي دهند، و زندگي خود را براساس ريتم
سرنگ ها قرار داده و به كار و زندگي معمولي خود مشغول مي باشند. اما افراد ديگر
قادر به تداوم كار و فعاليت نبوده و دائماً درپي بالا بردن مقدار مصرفي و پر كردن
سرنگ هاي بعدي هستند.
اختلاف مورد اشاره مربوط به
سازمان رواني – شخصيتي
فرد و قدرت او در كنترل تمايلات و ارضا آن است. اما در اكثر موارد، اعتياد به
مشتقات ‹‹ ترياك ›› به طور عام و به ‹‹ مورفين ›› به طور خاص، موجب زوال سريع
فيزيكي ، رواني و اجتماعي مي گردد، و افرادي كه قدرت ذهني خود را حفظ كرده اند،
رنج فراوان مي كشند. زيرا ديگر از ماه عسل خبري نيست، بلكه فقط لحظات پر اضطراب و
سختي وجود دارد كه شخص به پركردن سرنگ فرداي خود مي انديشد.
مرفين به
صورت امروزي براي از بين بردن درد از قرن 19 م. سابقه دارد و از حيث طبقه بندي
فارماكولوژي، تضعيف كننده سيستم مركزي اعصاب مي باشد.
کدئين
كدئين به عنوان يك مخدر آگونيست كه اغلب بصورت كريستالهاي سفيد رنگ مشاهده ميشود
و به عنوان يك آرام كننده و ضد درد جزو مواد ناركوتيك و از مشتقات ترياك به شمار
ميرود. و درساخت با غلظت 10/1 درصد تا 2% درصد ساخته ميشود. اشكال مختلف كدئين
درسراسر جهان موجود ميباشد. كدئين فسفات سفيد رنگ وبصورت كريستالهاي سوزني شكل كه
بصورتمحلول معلق در آب و قابل حل در الكل ديده ميشود. كدئينسولفات نيز بصورتكريستالهاي
سوزني شكل بي رنگ ياسفيد يافتميشوندكه پودرآن قابليت حلاليت در آب وكمي آن
درالكل ميباشد.اشكال مختلف دارويي ديگر قرص، شربت و كپسول ميباشد.كدئين درشكل
شربت كه از راه خوراكي كه تجويز ميشود جهت تسكين سرفههاي غير خلطي و همچنين
تركيب آن با بعضي از داروها غير ناركوتيك مسكن جهت تسكين درد تجويز ميشود. مقادير
زياد كدئين و مصرف آن حتماً بايد با تجويز پزشك صورت بگيرد.
موارد تجويز کدئين:
جهت تسكين دردهاي خفيف و متوسط
شامل دردهاي مفصلي ـ دردكمرـ درد استخوان، درد دندان وسردرد و ميگرن وهمچنين تسكين
سرفههاي خشك واسهال بكار ميرود.
موارد احتياط:
تمام
اپيوئيدها و مخدرهاي آگونيست سبب ايجاد وقفه و يا اختلال درتواناييها ي مغزي و
فيزيكي انسانهاي مبتلا ميگردند. كدئين بايستي در افراد با بيماريهاي مزمن قلبي و
نارسايي تنفسي و آسم برونكيال و افزايش فشار جمجمه با احتياط مصرف شود. در افرادي
كه دچار صدمات مغزي نخاعي جمجمه اي شده اند استعمال اپيوئيدها ميتواند منجر به
نارسائي تنفسي گردد.اپيوئيدها همچنين بدليل اثر گذاري روي ماهيچة مثانه باعث
احتباس اداري و يا سختي دفع ادرار ميشوند.
مصرف در دوران بارداري :
درزنان باردار استفاده كدئين
احتمال تشكيل نقائص دستگاه تنفسي جنين را افزايش داده ويا منجر به زايمان زودرس يا
سقط جنين ميگردد. همچنين دربعضي از جنينها علايم سندرم ترك نيز مشهود بوده است.
اگر شما باردار هستيد و يا مادراني كه وظيفه شيردادن دارند نبايد از كدئين استفاه
نمايند.
طرق مصرف:
كدئين ميتواند از راه خوراكي (PO) زيرجلدي (SC) داخل ماهيچه اي (IM) ومقعدي (PR) مصرف گردد. اثر مصرف
مقعدي يا ركتال بطور قابل ملاحظه اي موثر تر از اثر مصرف به روش خوراكي آن ميباشد.
مصرف كدئين بصورت وريدي ممكن است منجر به ورم ريه، تورم پوست و آزاد كردن مقادير
خطرناك هيستامين و اثرات گوناگون قلبي عروقي شود. زمانيكه كدئين بصورت خوراكي مصرف
ميشود حتماً بايد يك ليوان پرآب و يامقداري غذا با آن خورده شود تا كمترين اثر را
روي سيستم گوارش داشته باشد.
دوز اثر:
بعضي از افراد جهت سرخوشي از
مقادير بالاي 150 ميلي گرم استفاده مينمايند. براي دردهاي خفيف ومتوسط دوز ائر به
ترتيب زير ميباشد. در بالغين 15 تا 60 ميلي گرم از راه خوراكي هر شش ساعت يا هر
چهار ساعت يكبار براي سرفههاي غير خلطي و خشك در اطفال يك سال به بالا mg/kg 5/0 دو بار در روز استفاده ميشود. پايين ترين دوز كشندة گزارش شده
دوازده ميلي گرم درهركيلوگرم ميباشد.
متابوليسم:
كدئين به سادگي در دستگاه گوارش
جذب ميشود و به سرعت به سرتاسر بافتهاي بدن از طريق سيستم عروقي انتشار مييابد و
پس از بافتها بوسيلة كبد و طحال و كلية دفع ميشود. آگونيستهاي مخدر و آنتاگونيستهاي
مخدر بطور مشخص برگيرندههاي مغزي و ديگربافتها اثري ميگذارند. اين گيرندهها
بطور گسترده اما نه پراكنده درسراسر سيستم مركزي اعصاب شاهده ميشوند. انواع
گيرندههاي مخدر شامل گيرنده مو(M) و كاپاKappa و دلتاdelta ميباشند. تمركز و
انتشار آنها و انواع مختلف گيرندهها براساس وجود آنها در سيستم اعصاب مركزي ميباشد.
گيرنده مو(M) بطور گسترده درسرتاسر سيستم مركزي اعصاب
خصوصاً سيستم لمبيك يافت ميشود و همچنين دربخشهاي ديگري مثل تالاموس و مغز مياني
نيز مشاهده ميشود.گيرنده كاپا در طناب نخاعي و كورتكس مغزي يافت ميشود.
بي دردي يا فقدان احساس درد در
اثر تغييرات سيستم درد در طناب نخاعي و ردههاي فوقاني سيستم مركزي اعصاب ناشي ميشود.
بطور كلينيكال تحريك گيرنده مو سبب ايجاد حالت فقدان درد، سرخوشي، دپرسيون تنفسي ،
تنگي مردمك چشم و كاهش حركات گوارش ميگردد. تحريك گيرنده كاپا نيز علاوه براثرات
فوق سبب كسالت و خستگي نيز ميگردد.
اثرات كدئين :
ليست زيرشامل تمام اثرات كدئين
و همچنين اثرات جانبي آن ميباشد.
1-
ساپرس كردن يا جلوگيري و توقف احساس پاسخ به درد، سرخوشي، خواب آلودگي، سستي كاهش
اعمال فيزيكي دربعضي افراد و افزايش اعمال فيزيكي دربعضي ديگر، ترس، بي احساسي و
احساس خستگي كردن، تنگي مردمك چشم،اختلال مغزي،عدم ديد در شب توهم و متوقف كردن
سرفه.
2- پايين آوردن وكاهش سرعت تنفس
3- تهوع و استفراغ، يبوست، كاهش
اشتها ، كاهش حركات معده، خشكي دهان، واكنشهاي آلرژيك، مشكلات تنفسي، تورم لبها
و زبان وصورت، تعريق، كاهش ميل جنسي، خارش پوست.
اين گروه از مواد به نامهاي مختلفي مانند "ماري جوانا"،
"علف"، "گراس"، "بنگ" و غيره وجود دارند. ماري
جوانا شايع ترين ماده مورد سوء مصرف در جوامع غربي است . سوء مصرف تمام ترکيبات
مشابه اين گروه در سطح بسيار وسيعي در ميان جوانان ديده ميشود. در پژوهشهاي
معتبر نشان داده شده است که مصرف اين مواد و به خصوص تکرار مصرف آنها احتمال مصرف
مواد قوي تر مانند کوکايين يا هرويين را در سنين بالاتر افزايش ميدهد. به عنوان
مثال در يک پژوهش انجام شده، تنها کمتر از 1% افرادي که به هيچ وجه سابقه مصرف
ماري جوانا را نداشتند، به هرويين و کوکايين وابسته شده بودند؛ ولي از کساني که
هزار بار يا بيشتر ماري جوانا مصرف کرده بودند؛ بعدها 73% به سراغ کوکايين و 33%
به سراغ هرويين رفتند.
اگرچه اين گروه از مواد در روزهای نخست مصرف موجب وابستگي جسماني نميشوند؛ ولي با
مصرف مزمن، تحمل ايجاد ميکنند (اين موضوع باعث ميشود که فرد معتاد، در طول روز،
ساعتها وقت خود را براي کشيدن اين نوع مواد صرف کند و بنابراين در کارهاي روزانه
اش وقفه و شکست ايجاد شود.)
آثار حشيش به نوع ماده مصرفي، روش مصرف، مقدار مصرف و موقعيت مصرف و اطرافيان فرد
و انتظارات او بستگي دارد. در صورت تدخين آثار آن به سرعت ظاهر شده و 3 تا 4 ساعت
باقي ميماند و در حالت مصرف خوراکي، آثارش ديرتر ظاهر شده و ممکن است تا 24 ساعت
هم ادامه پيدا کند.
کانابيس
کانابيس از گياهي به همين نام به دست ميآيد. قدرت اثر انواع مختلف گياهي آن به
غلظت ماده اي به نام دلتا-9 تتراهيدروکانابينول (THC) بستگي دارد. THC ماده اصلي روانگردان در
کانابيس است. در هر حال بيش از 60 ترکيب مولکولي ديگر در کانابيس وجود دارد که
احتمالاً بي تأثير هستند و يا تأثير کميبر افراد دارند. متابوليسم و جذب THC به سرعت از ريهها به جريان خون جذب ميشود
و حدود ده دقيقه بعد از کشيدن، غلظت خوني آن به حداکثر ميرسد. کاهش ميزان THC در خون نيز نسبتاً سريع است و بعد از يک ساعت شايد فقط 5% تا 10%
سطح خوني اوليه باقي بماند. در صورتي که THC به صورت خوراکي مصرف شود؛ جذب آن آسانتر خواهد بود و شروع اثر آن
بعد از يک ساعت يا بيشتر خواهد بود.
متابوليسم THC در ريه (در صورت تدخين) يا در روده (در صورت
خوردن) شروع شده و سپس اکثر اين ماده جذب خون شده و به کبد حمل ميشود. در کبد اين
ماده تبديل به 9-کربوکسي- THC و 11-هيدروکسي دلتا-9- THC ميگردد. اگرچه 9-کربوکسي- THC اثر رواني ندارد؛ اما 11 هيدروکسي دلتا-9- THC شايد قوي تر از THC باشد و شايد بسياري از
اثرات کانابيس مربوط به اين ماده باشد (مخصوصاً وقتي که خوراکي مصرف شود). THC در چربي قابل حل بوده و در بافت چربي ذخيره
ميشود و آزاد سازي تدريجي آن از بافت چربي باعث طولاني شدن اثر آن ميگردد. نيمه
عمر THC در بدن از سه تا پنج روز است. سطح خوني THCشايد رابطه مستقيميبا ميزان سرخوشي يا ساير علايم آن نداشته
باشد؛ بلکه بر طبق پژوهشهاي انجام شده، حداکثر سرخوشي به طور معمول مدتي بعد از
اينکه غلظت THC در خون شروع به کاهش
کرد؛ ظاهر ميشود. اين موضوع نشان دهنده اين است که يا برخي از متابوليتهاي THC باعث ايجاد سرخوشي ميشوند و يا وقتي که غلظت خوني THC کاهش پيدا ميکند، سطح THC در مغز افزايش پيدا ميکند.
نوروفارماکولوژي
در دهه 90 گيرندههاي کانابينوييدي در کورتکس مغز، هيپوکامپ، مخچه و غده پايه مغزي
مشخص شد. تحريک هر يک از اين گيرندههاي کانابينوييدي در کورتکس باعث افکار مغشوش،
در هيپوکامپ باعث حافظه مختل، و در مخچه موجب مختل شدن هماهنگي حرکتي ميشود.
سرخوشي به وسيله حشيش نيز با تحريک گيرندههاي کانابينوييدي در مسير دوپامينرژيک
مزولمبيک ايجاد ميشود.
ترکيب، مقدار و شيوه مصرف
ماري جوانا شايع ترين شکل مورد استفاده کانابيسها در آمريکاست. ماري جوانا شامل
مخلوطي از گلهاي دست چين شده و برگها و ساقه خشک شده گياه کانابيس است. THC موجود در ماري جوانا از 5% تا 14% متفاوت بوده و اين موضوع به
قسمتهاي گياهي که در توليد ماري جوانا به کار رفته و به ويژگيهاي ژنتيکي آن گياه
بستگي دارد. THC بيش از همه در گلها و پس از آن در برگهاي
بالايي و سپس برگهاي پايين و نهايتاً ساقه و تخم گياه کانابيس وجود دارد.
سينسميلا SINSEMILIA نوع بسيار قوي ماري جوانا است که قسمت اعظم
آن گلهاي انتخاب شده گياه ماده کانابيس بوده و غلظت THC در آن بين 7% تا 14% يا بيشتر است.
حشيش ترکيب قوي ديگر کانابيس است که از به هم فشردن و چلاندن گلهاي انتخاب شده
کانابيس يا شيوه ديگري که در طي آن صمغ زرد رنگ گلهاي دست چين شده گياه کانابيس
بيرون بيايد، به دست ميآيد. رنگ حشيش بعد از خشک شدن؛ قهوه اي تيره ميشود. آن را
تدخين کرده و يا به صورت خوراکي استفاده ميکنند (حتي در پختن نان قندي و در ميان
آن نيز حشيش را به کار ميبرند.) غلظت THC در حشيش بين 2% تا 8% و گاهي 10% تا 20% است.
روغن حشيش ماده خالص شده از حشيش است که به وسيله يک حلال، THC و ساير کانابينوييدهاي حشيش جدا شده تغليظ ميگردد. رنگ اين ماده،
سياه يا قرمز است که به وسيله پيپ يا قاطي شده با تنباکوي سيگار کشيده ميشود.
غلظت THC در روغن حشيش معمولاً بين 15% تا 50% بوده اما
گاهي به بالاي 60% هم ميرسد.
فقط 2 تا 3 ميلي گرم THC داخل وريدي باعث ايجاد
اثرات سرخوشي کافي است. يک سيگار ماري جوانا شايد بين 5 تا 150 ميلي گرم THC داشته باشد. اما در حين مصرف شايد 30% تا 80% آن جذب نشود و
تقريباً 5% تا 24% THC استنشاق شده به جريان خون
وارد ميشود. برآورد شده است که متوسط مصرف حشيش در ايالات متحده 50 ميلي گرم THC در روز و در جامائيکا يا آسيا 200 تا 400 ميلي گرم THC است. کشيدن کانابيس شايع ترين شيوه مصرف آن است. ماري جوانا
معمولاً با سيگار مخلوط شده و کشيده ميشود يا ميتواند با پيپ کشيده شود. پيپهاي
مخصوصي هم براي آن وجود دارد. يک راه ديگر مصرف آن خوردن است که اثرات آن ديرتر
ايجاد شده و طولاني تر باقي ميماند. حتي ميتوان آن را با خمير نان، شيريني و کيک
مخلوط کرده و بعد از پخت آن را مصرف نمود. در مصرف خوراکي اسهال، اضطراب و حملات
هراس بيشتر ميشود و اثرات مستي و آسيبهاي رفتاري را زيادتر ميکند. کشيدن
کانابيس سرخوشي ناشي از مصرف کوکايين از راه بيني را افزايش ميدهد. ماري جوانا و
آمفتامينها فعاليت سيستم عصبي اتونوم را افزايش ميدهند و محرکها اثرات تسکين
بخش و خواب آلودگي ناشي از کانابيسها را از بين ميبرند. ماري جوانا ميتواند با PCP يا ساير توهم زاها براي افزايش اثرات THC مصرف شود.
اثرات مصرف حاد
كانابيس ها طيف وسيعي از اثرات شناختي، احساسي، فيزيولوژيك و رفتاري را كه به
مقدار مصرف ارتباط دارند؛ ايجاد ميكنند. موقعيت و حالت هم زمان مصرف كننده، تجربه
قبلي مصرف كننده و انتظارات و نگرش او در ايجاد علائم مؤثر است. براي اغلب مصرف
كننده ها كانابيس يك سرخوشي خفيف يا آسودگي ايجاد ميكند. معمولاً كانابيس احساس
ساير تجربه ها مانند گوش كردن به موسيقي، مزه غذا يا لذت از فعاليت جنسي را افزايش
ميدهد. درك زمان از بين ميرود و معمولاً گذشت زمان طولاني تر احساس ميشود. در
موقعيت هاي اجتماعي پرحرفي و خنده بيشتر ميشود اما شايد نوسان هايي در خلق ايجاد
شود و افزايش توانايي هاي اجتماعي به خيال پردازي هاي درون گرايانه تبديل شود. بي
قراري و خواب آلودگي در هنگام از بين رفتن اثرات آن شايع است. از ديگر آثار مصرف
حشيش، قرمزي چشم، افزايش اشتها، خشكي دهان و گاهي اضطراب و يا افسردگي است.
مصرف مداوم با كانابيس ميتواند باعث افزايش اضطراب، هراس و بدبيني شود. معمولاً
اين علايم به دنبال مصرف مقدار بيش از حد معمول يا مصرف خوراكي ايجاد ميشود.
افزايش ضربان قلب ميتواند باعث افزايش هراس مصرف كننده شود. نوسانات فشار خون و
سبكي سر و غش كردن در هنگام ايستادن ممكن است، ديده شود. اگرچه اين اثرات ناراحت
كننده هستند؛ اما افراد مصرف كننده منظم، به اين اثرات تحمل پيدا ميكنند.
افرادي كه بيماري قلبي دارند معمولاً بايد در مصرف كانابيس ها احتياط كنند،. مصرف
مداوم كانابيس ها حافظه كوتاه مدت و توجه فرد را مختل ميكنند و بنابراين افكار و
گفتار منقطع ميشود و فرد جريان افكار و حرف هاي خود را فراموش ميكند.
تحمل، محروميت و وابستگي
تحمل به بسياري از اثرات كانابيس ها در مطالعات بر روي انسانها و حيوانات نشان
داده شده است. در اين مطالعات نشان داده شده كه مصرف گاه به گاه كانابيس تحمل قابل
توجهي ايجاد نميكند؛ اما مصرف روزانه مقادير بالاي كانابيس باعث تحمل به بسياري
از اثرات فيزيولوژيك شناختي و اجتماعي THC ميشود. در همين مطالعات شواهدي از محروميت در قطع ناگهاني مقادير
بالاي روزانه كانابيس نشان داده شده است و بعد از گذشت ساعت ها از آخرين مقدار THC، بي قراري دروني در افراد مصرف كننده منظم وجود داشته است.
بعد از گذشت 12 ساعت از آخرين مقدار مصرف THC، بي قراري، گرگرفتگي، بي خوابي، تعريق، خستگي، آبريزش بيني،
اسهال(مدفوع شل)، سكسكه و بي اشتهايي به طور شايع به چشم ميخورد. در مواردي رفتار
غير دوستانه و حتي رفتار پرخاشگرانه گزارش شده است؛ هر چند مواردي كه اين اثرات را
ايجاد كرده بودند؛ بالاست (مثلاً حدود 210 ميلي گرم در روز) اما شواهدي وجود دارد
كه در صورت مصرف مزمن مقاديري همانند ده ميلي گرم روزانه براي ده روز ميتواند
باعث ايجاد تحمل شود و علايم محروميت قطع مصرف نيز ايجاد ميشود. اما علايم
محروميت حتي با مصرف مقادير متوسط به بالاي روزانه هميشه آشكار نميشود.
در پژوهشي انجام شده 15% مصرف كننده هاي متوسط تا شديد كانابيس، سندرم محروميت قطع
مصرف را گزارش كردند كه شامل عصبيت، بي قراري، اختلال در خواب و بي اشتهايي بود. اين
علايم به مدت مصرف روزانه كانابيس ارتباط داشتند.
تعريق، اسهال، تهوع، استفراغ، درد عضلاني، لرزش، تحريك پذيري و اضطراب نيز در
مواقع نادر و در صورت مصرف بالا و طولاني مدت كانابيس ها و سپس قطع ناگهاني آن ميتوانند
ايجاد شوند. البته براي اين ناراحتي ها درمان دارويي به خصوصي وجود ندارد. به
عبارت ديگر درمان عمدتاً حمايتي و پرهيزي است. در واقع درمان اصلي وابستگي به
كانابيس ها همان درمان هاي غير دارويي نگه دارنده بعد از قطع مصرف آنها است.
اين موضوع مهم است كه به خاطر بسپاريم در هر حال علايم محروميت قطع مصرف كانابيس
خفيف بوده و در عرض 8 ساعت به اوج ميرسد و معمولاً 1 تا 3 روز به طول ميكشد.
بنابراين نيمياز كساني كه براي درمان مراجعه ميكنند؛ علايم محروميتي ندارند.
تشخيص وابستگي دارويي امروزه كمتر بر وابستگي فيزيكي بستگي دارد و بيشتر بر مبناي
رفتاري است (يعني بر مبناي رفتارهاي ايجاد شده در اثر مصرف مواد در طول زندگي،
مشكل بودن ترك يا كنترل مصرف آن و برگشت سريع وابستگي بعد از مدتي حفظ پرهيز از
مصرف). فقدان علايم محروميت قطع مصرف و تحمل، دليل نبودن وابستگي نيست و وابستگي
رواني ميتواند بدون اين دو نيز وجود داشته باشد.
وابستگي به كانابيس ها يكي از شايع ترين وابستگي ها به مواد در جهان محسوب ميشود.
خطر وابستگي به كانابيس ها در مردان بيشتر از زنان است. خطر وابستگي با افزايش
تعداد موارد مصرف بيشتر ميشود.
عوارض جانبي
كشيدن حشيش همانند كشيدن سيگار ميتواند خطراتي را براي انسان ايجاد كند (به خصوص
در سيستم تنفس)؛ اما خطر مصرف حشيش از سيگار بيشتر است. افرادي كه حشيش مصرف ميكنند؛
با تعداد كمتري سيگار حشيش و در سن كمتري (و مدت زمان كمتري) نسبت به افراد سيگاري
دچار عوارض جانبي ميشوند. اغلب آزمايش هاي عصبي رواني حساس، آسيب هاي كوچك اما
مهميرا در توانايي توجه كردن، تمركز و عملكرد اجرايي مصرف كننده هاي سنگين حشيش
گزارش كرده اند.
چندين مطالعه انجام شده نشان دهنده تأثير حشيش بر عملكرد شناختي فرد است. مصرف
كننده با دوزهاي بالا، ممكن است احساس مسخ واقعيت پيدا كند. مطالعات بر روي
حيوانات نشان دهنده كاهش قدرت دفاعي و ايمني بدن در اثر مصرف حشيش است اما در
انسانها هنوز اين موضوع ثابت نشده است.
كشيدن حشيش در حاملگي ميتواند باعث كوتاه شدن مدت حاملگي و تولد نوزاد با وزن كم
شود. در مطالعه اي بر روي مادران مصرف كننده حشيش در طي حاملگي، افزايش خطر در
ابتلا به شكل نادري از سرطان كودكان گزارش شده است؛ اما بايد اين موضوع در تحقيقات
بيشتري نشان داده شود.
مصرف حشيش ميتواند مقدمه اي بر استفاده مواد خطرناك تر باشد.
شواهدي وجود دارد كه حشيش گاهي به صورت نادر باعث سايكوز در فرد مصرف كننده ميشود.
گيجي، بي قراري، اضطراب، توهم و هذيان ميتوانند به دنبال مسموميت با حشيش ظاهر
گردند.
ديگر عوارض مصرف طولاني مدت اين مواد عبارت اند از : حملات هراس (Panic)، فراموشي دوره اي، زوال شخصيت (Depersonalization)، اغتشاش شعور (Deliriun) (كه غالباً به دنبال مصرف مقدار زياد به صورت خوراكي ايجاد ميشود)،
اختلال در مهارت هاي حركتي (اين مشكل تا پس از رفع اثرات ذهني آن دوام ميآورد و
تا 12 ساعت بعد از مصرف آن ممكن است باعث تلوتلو خوردن فرد شود)، اختلال در
قاعدگي، اختلال در تعداد و فعاليت اسپرم ها و در موارد نادر به دنبال مصرف طولاني
مدت مقادير بالا، تشنج نيز ديده شده است.
الكل
الكل خالص، مايعي شفاف است و معمولا داراي 96 تا 97 درجه الكل خالص است. به اين
معني كه در 100 حجم آن، 97 حجم الكل و 3 حجم آب و ديگر ناخالصي ها وجود دارد. الكل
اتانول از دير زماني شناخته شده و در طبيعت تقريبا در همه جا يافت مي شود. در
بسياري از انواع تخميرها هميشه مقداري از اين الكل به وجود مي آيد و مقدار كمي از
آن نيز در آبهاي طبيعي و معدني يافت مي شود. براي تهيه الكل از شيوه هاي تخمير
مواد نشاسته اي و قندي ، يا از شيوه هاي سنتز و مصنوعي استفاده مي كنند.
از نظر طبقه بندي فارماكولوژي،
تضعيف كننده سيستم مركزي اعصاب است كه جزو آرام بخشها و سستي زاها طبقه بندي مي
شود. در پزشكي مصارف زيادي دارد ولي به علت سو استفاده در مصرف آن، مشكلاتي را در
جامعه بشري ايجاد مي كند.
الكل
از جمله اثرات الكل افزايش خواب و گشاد شدن عروق است و به عنوان منبع انرژي زا
استفاده مي شود. در دردهاي بسيار شديد مانند دردهاي سرطاني يا تخفيف اسپاسم هاي
شديد عضلاني موثر است. هم چنين به صورت بخار در ماسكهاي اكسيژن براي افرادي كه
دچار برخي ناراحتي هاي آسم، ريوي و اختلالات تنفسي هستند، استفاده مي شود. همراه
با مرفين در اعمال جراحي قلب باز و نيز در ضد عفوني و پانسمان جراحات مختلف پوست
به كار مي رود.
از نامهاي خياباني الكل مي توان Booze (مشروب خواري ، ميگساري)،
Sauce (سوس، ترشي) و Juice (عصاره، شربت) را ذكر كرد.
اثر اصلي و عمده كوتاه مدت الكل
بر سيستم اعصاب مركزي است و به عنوان خواب آور يا بي حس كننده عمل مي كند. علاوه
بر آن، اثراتي در هوشياري فرد و اعمال و وظايف دستگاه مغز و اعصاب دارد. به طور
كلي اثر الكل بستگي به ميزان نوشيدن، اندازه، وزن بدن وضعيت سلامت جسمي و روحي فرد
مصرف كننده، تجربيات فرد از جمله درجه تحمل و وابستگي، خلق و خوي و درجه خلوص
نوشيدني محتوي الكل دارد.
مصرف نوشابه هاي الكلي در ابتدا
موجب نوعي آرامش و رها شدن از قيودات و سرخوشي زياد مي گردد، ولي پس از مدتي اثرات
واقعي آن از جمله ناهماهنگي در حركات عضلات (آتاكسي)، اختلال در قضاوت، آسيب اعمال
حركتي و مهارتي، كندي واكنش و فعاليت دماغي و فكري تشديد حالت تهاجمي و پرخاشگري،
تلوتلو خوردن، درهم و بر هم حرف زدن، سوزش قلب، پرحرفي، دوتا ديدن اشيا و افراد،
گيج، گر گرفتگي ، كرختي و بي حسي اعضاي بدن و افزايش ادرار مي باشد.
مصرف الكل حتي مصرف كم آن به
خصوص اگر همراه با ديگر مواد اعتياد آور باشد به مهارت رانندگي صدمه و آسيب مي
رساند. پس از 8 تا 12 ساعت كه از مصرف زياد آن بگذرد، سردرد، تهوع، لرزش و استفراغ
ايجاد مي شود. مصرف خيلي زياد آن ممكن است موجب فلج شدن فعاليتهاي مغزي و دستگاه
تنفسي و در نتيجه مرگ مي گردد. به طور كلي اين اثرات چنانچه همراه با مصرف آرام
بخشها و ديگر داروهاي تضعيف كننده باشد، تشديد مي گردد. مصرف زياد آن همراه با
داروهاي ضد افسردگي از جمله بار بيتوريك ها اغلب ممكن است، موجب مرگ فرد گردد.
مصرف منظم و مستمر حداقل 4 بار نوشابه هاي الكلي در روز ممكن است در بلند مدت و به
تدريج موجب آسيب كبد، مغز، قلب، و ديگر اعضاي بدن گردد. مصرف مداوم نوشابه هاي
الكلي موجب سايروز كبدي، پانكريت و اختلالات كيسه صفرا، ناراحتي هاي گوارشي، زخم
معده و اثني عشر، گاستريت و برخي از سرطانها در دستگاه جهاز هاضمه مي گردد. نقشهاي
دستگاه عصبي از جمله نارسايي هاي اعمال هوشي، حركتي و بي ثباتي هيجاني، كاهش ادراك
حسي و سرانجام از دست دادن حافظه و فراموشي، تيرگي بينايي در بيشتر افراد معتاد به
الكل ديده مي شود. شايع ترين اختلال سيستم عصبي در الكليسم مزمن، آسيب قرنيه و
اعصاب چشم است. آسيب به مغز و ضايعات نسوج مغز، ناراحتي هاي قلبي از جمله آريتمي و
تاكيكاردي از عوارض سوء مصرف است. الكل، رگهاي كرونري قلب را كاهش مي دهد. اين
ماده در مردان موجب ضعف قواي جنسي مي گردد و قدرت باروري آنان را كاهش مي دهد.
مصرف مزمن و زياد مشروبات الكلي موجب اضطراب، عصبانيت و تند خويي، تحريك پذيري
دليريوم، ترمنس و دپرسيون سيستم اعصاب مركزي مي گرد. از هم پاشيدگي زندگي
خانوادگي، شغل و اجتماعي به طور كلي اعمال ضد اجتماعي و زوال ابعاد شخصيتي در
نتيجه ادامه مصرف مشروبات الكلي پديدار مي گردد.
الكل اتانول يكي از داروهاي اعتياد آور محسوب مي شود كه به عنوان ماده آرام بخش
براي خواص نشاط آور آن مصرف مي شود. افزايش مقدار مصرفي آن به منظور ايجاد اثر
مطلوب، ممكن است موجب ايجاد تحمل و وابستگي فيزيكي گردد. مصرف كنندگان مزمن يا
افراد معتاد به آن ممكن است به مقدار ثابت مشروب بنوشند بدون اينكه مست شوند، در
اين صورت احتمال دارد كه يك نوع وابستگي جسمي و رواني در آنان به الكل به وجود آيد
كه قطع مصرف آن، نشانه هاي ترك را به صورت تحريك پذيري زياد، تشنج، دليريوم ترمنس،
حالات بي قراري يا عصبانيت، بي خوابي، بد اشتهايي، عرق كردن و استفراغ ظاهر مي
سازد.
الكل به عنوان داروي اعتياد
آور، قدرت ايجاد وابستگي جسمي و رواني را دارد.
الكل و بارداري:
استفاده
از مشروبات الكلي در دوران بارداري موجب ايجاد ناراحتي هاي جدي و غير طبيعي شدن
نوزاد مي گردد. زنان بارداري كه در دوران بارداري به حد زياد مشروب مي نوشند، ممكن
است كودكان غير طبيعي با نقيصه هاي ذهني يا جسمي به دنيا آورند. در يك آزمايشگاه – كه در
اثرات الكل بر روي جنين مادران الكلي آزمايش انجام شد- مشخص گرديد كه: نوشيدن زياد
و سپس قطع مصرف الكل در دوران بارداري، اثراتي را بر جنين مي گذارد. در 322 نوزادي
كه غير طبيعي بودند، 32 درصد آنان متعلق به مادران مشروب خوار در حد افراط بودند و
14 درصد آنان متعلق به مادران مشروب خوار در حد متعادل و 9 درصد آنان متعلق به
مادراني كه ترك كرده و در حال محروميت به سر مي برند. 20 نفر از 162 نوزادي كه پس
از تولد دچار سندرم قطع الكل بودند، متعلق به مادراني بودند كه در دوران بارداري شان
روزانه 300 ميلي ليتر يا بيشتر مشروبات الكلي مي نوشيده اند.
متادون
ترجمه و تدوين
دكتر نازي اكبري عضو هيئت علمي كنگره 60
متادون چيست ؟
متادون اولينبار در زمان جنگ جهاني دوم در كشور آلمان ساخته شد. زماني كه عرضة
ترياك در اروپا به دليل آغاز جنگ جهاني دوم متوقف شد مصرف كنندگان ترياك دراروپا و
خصوصاً در آلمان كه تعدادشان كم نبود با مشكل جدي مواجه شدند. در ميان مصرف
كنندگان آلماني ، مقامات عاليرتبه نظامي نيز از جمله هرمانگورينگ (جانشين هيتلر)
به چشم ميخوردند. شيمي دانان و شركتهاي داروسازي آلمان به سفارش مسئولين كشور
مادهمخدر مصنوعي جديديي توليد كردندكه به خشخاش متكي نبود. شيميدانان موفق به
توليد دارويي شدند كه نه تنها مؤثر بود بلكه ماندگاري آن نيز در بدن بيشتر از ساير
مواد مخدر بود.
مدت زمان تأثير هروئين در بدن حدود 2 ساعت است در نتيجه مصرف كنندگان نياز دارند
كه چندينبار در روز از اين ماده استفاده كنند درحاليكه اين دارو ميانگين بين 24
تا 74 ساعت ، با درنظر گرفتن ميزان مصرف و سوخت و ساز بدن افراد ، تداوم دارد .
نام اين دارو يا ماده مخدر مصنوعي متادون بود. با گذشت زمان متادون داروي منتخب
پزشكاني شد كه سعي در درمان بيماري اعتياد و وابستگي به موادمخدر داشتند و دارند .
متادون به چه شكل استفاده ميشود ؟
متادون مادهمخدر مصنوعي است كه به صورت قرص ، شربت و آمپول مورد استفاده قرار ميگيرد
و نوع قرص و شربت آن با دوزهاي مشخص به طور خوراكي مصرف ميشود. اين ماده ميتواند
معمولاً خماري و اشتياق معتادان به هروئين را تا 24 ساعت كنترل كند. بيماران
معمولاً از نظر فيزيكي به همان اندازه به متادون وابسته هستند كه به هروئين و يا
هر مادهمخدر ديگري وابسته بودند .
معتادان پس از هر بار استفاده از هروئين و كذشت ساعات اوج نشئگي ، مدت زمان كوتاهي
حالات طبيعي داشته و پس از آن با خماري روبرو ميشوند . اين خماري و حس نياز ميتواند
عوارضي شبيه به آنفلوآنزا با درد ، اضطراب و افسردگي.......... داشته باشد .
اين دوره يا سيكل تكراري ، هر 4 تا 8 ساعت با استفاده از هروئين تكرار ميشود. برخي
از متخصصين بر اين باورند كه اين دوره يا سيكل با استفاده از متادون قابل كنترل
است. از نظر علمي احتمال چنين امري وجود دارد چرا كه متادون با سرعت كمتري به
سيستم بدن وارد و رها ميشود و مدت طولانيتري از هروئين و يا هر موادمخدر ديگري
در بدن باقي ميماند. موادمخدر با گيرايي كوتاه مدت مانند هروئين ، هيدروكرون و
مرفين باعث ايجاد و تداوم نوعي فرايند غيرطبيعي در مغز شده كه باعث اختلال در
احساس سلامتي و روند عملكرد طبيعي بدن ميشوند .
استفاده از متادون در شرايط قطع مصرف مواد مخدر باعث قطع بسياري از اين روندهاي
تخريبي شده و بسياري از عملكردهاي بيولوژي سيستم عصبي را به حالت طبيعي در ميآورد
.
اما آنچه كه بايد درنظر گرفته شود اين است كه متادون به عنوان جايگزيني براي ديگر
موادمخدر استفاده شده و به خودي خود نوعي اعتياد است نه درمان !!
تأثيرات متادون
از معمولترين عوارض استفاده از متادون ميتوان از خوابآلودگي ، منگي ، ضعف ،
ناخوشي ، خشكي دهان ، اختلال دريچه پروستات و تأخير در روند ادرار طبيعي ، يبوست و
يا نوسان تنفسي نام برد .
حساسيت پوستي ، كهير ، خارش ، سردرد ، سرگيجه ، فقدان تمركز ، احساس مستي ، گيجي ،
افسردگي ، ضعف بينايي ، رنگ پريدگي ، عرق كردن ، طپش قلب ، حالت تهوع و استفراغ از
عوارض احتمالي استفاده از متادون ميباشند.
از غيرمعمولترين عوارض استفاده از متادون ميتوان از حساسيت آنافيلاكسي (نوعي
مسموميت خوني) ، اُفت فشار خون كه باعث ضعف و از حالرفتگي ميشود ، سردرگمي ،
توهم ، عدم تعادل در راه رفتن ، رعشه ، پرش عضلات و ضعف عضلاني نام برد. استفاده
از متادون خطر انسداد و از كار افتادگي كليهها را نيز همراه دارد .
علائم استفاده مفرط (overdose) يا استفاده بيش از حد
متادون شامل موارد ذيل مي باشد:
خوابآلودگي ، گيجي ، رعشه ، تشنج ، منگي كه منجر به كما ميشود ، سرماي بدن ، افت
فشار خون و كندي نسبي ضربان قلب ميباشد .
سمزدايي با متادون چيست ؟
سمزدايي با متادون معمولاً تحت نظر متخصصين صورت ميگيرد. در طول اين دوره درمان
هر زماني كه شخص معتاد علائم خماري را تجربه كند به وي متادون داده ميشود. اين
علائم عبارتند از عطسه ، خميازه ، آبريزش چشمها ، آبريزش بيني ، عرق شديد ، تب ،
گشادي مردمك چشمها ، دلپيچه ، حالت تهوع ، بدن درد ، رعشه و تندخويي .
پس از چندين هفته تنظيم ميزان و مقدار استفاده و با وضعيت ثابت حال درمانجو،
ميزان متادون به تدريج كاهش مييابد. ميزان كاهش متادون بستگي مستقيم به عكسالعملهاي
جسمي شخص دارد. هدف استفاده از متادون نگهداري عوارض خماري در حد قابل تحمل ، براي
درمانجوست .
آيا متادون اعتيادآور است ؟
پاسخ به اين سؤال مثبت است. در طي تحقيقاتي كه در جهت كشف ميزان اعتياد به متادون
در كشور انگلستان انجام شد اين موضوع به اثبات رسيد. به عنوان مثال در يكي از اين
آزمايشها به درمان جوياني كه چشمانشان بسته بود متادون و هروئين داده شد. هيچيك
از آن ها قادر به تشخيص بين تأثير اين دو مادهمخدر نبودند. اين تحقيق نشان داد كه
مشكل اضافي كه مصرفكنندگان متادون براي رهايي از هروئين تجربه ميكنند ترك خود
متادون است ! ترك اوليه هروئين شايد در مدت يك هفته تا 10 روز ميسر باشد ولي ترك
متادون ميتواند ماهها يا سالها طول بكشد .
عجيب آنكه متادون كه به عنوان مادهاي براي ترك موادمخدر بايد استفاده شود مرتباً
در بازار سياه و به طور غيرقانوني خريد و فروش شده و باعث ايجاد شمار گوناگوني از
مرگ در اثراستفاده بيش ار حد يا (overdose) شده است .
اعتياد به متادون بسيار خطرناك بوده و ترك آن هم بسيار مشكل. در تحقيقات NHSDA در آمريكا بسياري از افراد رها شده از مصرف هروئين معتقد بودند كه
”وحشت“ ترك هروئين به مراتب كمتر از ”عذاب“ ترك متادون است .
بسياري افراد از اعتياد به هروئين به اعتياد به متادون منتقل ميشوند و تنها وحشت
عذاب ترك متادون باعث ميشود كه طول درمان سالها ادامه يابد.
آيا متادون راه چاره است ؟
تحقيقات در گلاسگو بريتانيا
دكتر راسلنيوكومب مطالعه و تحليل خاصي را در مورد ميزان مرگ و مير در اثر استفاده
از متادون در شهر ليورپول انگلستان به انجام رساند . بر مبناي اين تحقيق وي به اين
نتيجه رسيد كه طرح استفاده از متادون براي كاهش صدمات به معتادين ممكن است باعث
افزايش تعداد قربانيان شود تا پيشگيري و درمان اعتياد .
وي يادآور ميشود كه متادون
ماده بيخطري نيست. تأثير متادون بر افراد مختلف متفاوت است. ميزان مصرفي متادون
يك شخص ميتواند براي شخص ديگر مسموميت ايجاد كند. اين به اين معناست كه شخص با
استقامت بدني بالا ميتواند از متادون استفاده و به زندگي عادي خود ادامه دهد و
همان مقدار متادون ميتواند براي شخص ديگري با استقامت پائينتر مرگآور باشد .
اين تحقيق باعث بروز بحث ، گفتگو ، انتقاد و تبادلنظر در ميان متخصصين در اين
زمينه شد. با اينكه عدهاي با نظرات و يافتههاي دكتر نيوكومب موافق بودند ، عدهاي
نيز اعتبار تحقيقات وي را زير سؤال بردند چرا كه معتقد بودند از تعداد مرگ و مير
ذكر شده در تحقيقات كلاسگو تعداد كثيري از تركيب داروهاي مختلف استفاده ميكردند و
نميتوان به صحت اين تحقيق تكيه كرد .
چكيدهاي از تحقيق و يافتههاي
دكتر نيوكومب :
در دهه 1970 در انگلستان (35 سال پيش) سمزدايي در انگلستان معمول بوده ولي از دهه
80 با شيوع بيماري ايدز استفاده از سوزن مشترك يكي از راههاي انتقال اين بيماري
شناخته شده و درمان از طريق متادون به طور قانوني آغاز شد .
هدف درمان از طريق متادون
ـ بهبود بخشيدن به وضع سلامتي معتادين با استفاده از مواد كم خطر و خالص و اندازهگيري
شده و تحت نظر متخصصين .
ـ پائين آوردن ميزان دزدي و جنايت با در اختيار گذاردن متادون به صورت مجاني. به
اين شكل كه آنان براي پرداخت هزينه مواد به دزدي و جنايت دست نزنند .
ـ بهبود بخشيدن به وضعيت اجتماعي معتادين ، روابط خانوادگي ، مالي ، كاري ، خانه و
قوانين مسكن (مثلاً افرادي كه در يكي از مراكز مخصوص با استفاده از متادون اقدام
به ترك ميكنند در ليست اولويت واگزاري خانههاي دولتي قرار ميگيرند. به اين شكل
از وضعيت كارتنخوابي نجات پيدا ميكنند. وقتي آدرس و مسكن داشته باشند ميتوانند
پول بيكاري بگيرند ـ جهت كاريابي به آنان كمك ميكنند و با داشتن آدرس مشخص پليس
به راحتي ميتواند آنان را زير نظر داشته باشد.
ـ در واقع استفاده از متادون و حتي مرگ و مير ناشي از آن حداقل بهايي است براي
مهار كردن شيوع بيماري HIV يا ايدز .
در سال 1988 ، 971مورد مرگ در اثر مسموميت با موادمخدر كنترلي اعلام شد. تا سال
1992 اين تعداد به 1001 رسيد و سه مورد مواد مشخص تجويزي يعني متادون ، مرفين و
هروئين شناخته شد .
در طول 10 سال يعني سال 82 تا 92
ـ مرگ در اثر متادون از 16 مورد در سال به 131 مورد رسيد
ـ مرگ در اثر مرفين از 27 مورد در سال به 95 مورد رسيد
ـ مرگ در اثر هروئين از 11 مورد در سال به 51 مورد رسيد
منتقدين معتقدند با اينكه در گلاسگو تعدادي از افراد در اثر اُوردوز با متادون جان
خود را از دست ميدهند ، در اثر نبود متادون اين احتمال وجود دارد كه تعداد بيشتري
در اثر تركيب مواد متعدد خياباني جان خود را از دست دهند .
دكتر نيوكومب در برآورد تحقيقي خود به اين نتيجه ميرسد كه :
ـ اگر به طور كلي ميزان مرگ و مير در اثر استفاده از هروئين را با متادون مقايسه
كنيم ـ ميزان تلفات در اثر استفاده متادون در سال 1990 شش برابر ، در سال 1991 سه
برابر و در سال 1992 چهار برابر بيشتر از استفاده از هروئين بود. همچنين اگر ميزان
مرگ و مير اتفاقي در رابطه با هروئين را با متادون مقايسه كنيم ميزان تلفات در اثر
استفاده از متادون در سال 1990 چهار برابر ، سال 1991 سه برابر و در سال 1992 چهار
برابر بوده است .
لازم به توضيح است با وجود اينكه ارقام ذكر شده در بالا نياز به تفسير و توضيحات و
حتي بررسي بيشتري دارد ، اما به طور شفاف نشانگر اين واقعيت است كه ميزان تلفات و
مرگ و مير در بين مصرفكنندگان متادون به مراتب بيشتر از مصرفكنندگان هروئين است
.
دكتر نيوكومب در نتيجهگيري پاياني اين تحقيق متذكر ميشود كه يكي از سؤالات مطرح
در اين تحقيق اين است كه چرا دستاندركاران امر ، توجه لازم را به عواقب استفاده
از متادون معطوف نميدارند ؟
وي معتقد است كه دولت ميبايست بيش از آنكه به مهار كردن موادمخدر به طور كل تمركز
كند در سياستهاي خود ، به چگونگي كمك به معتادان و شناسايي چگونگي كاهش آسيب و
ايجاد خطر براي سلامتي آنان بپردازد. يكي از نمايشهاي كليدي در جهت تشخيص اين
آسيبها پرداختن و تحت نظر گرفتن روند استفاده از مواد جايگزين و عوارض آن و تعداد
مرگ و مير در اثر استفاده از مواد است .
از ديد دكتر نيوكومب براي
مقابله با مرگهاي ناشي از مصرف متادون ، شايد ميبايست از رژيم و درمان با
استفاده از موادمخدر ديگري به جاي متادون استفاده كرد. به طور مثال مورفين يا
ديامورفين. اين نظريه مورد بررسي مديركل مراقبتهاي باليني در كينگر كالج لندن
قرار گرفت. وي در يكي از بيانيههاي مطبوعاتي خود گفت :
« معتادين ميزان صحيح متادون تجويز شده را استفاده نميكنند و شايد ميبايست به
آنان مواد ديگري مانند هروئين تزريقي تجويز شود. ما ميبايست به دنبال راهي براي
توقف روند استفاده و مصرف بيش از حد متادون و همزمان درمان ايمن معتادين باشيم. »
در پايان دكتر نيوكومب يادآوري
ميكند كه استفاده از متادون به يادآورندة اين مَثَل در بين پزشكان است كه ميگويند
: عمل جراحي با موفقيت انجام شد ولي مريض درگذشت ! اگر افرادي كه از هروئين به
متادون روي ميآورند در معرض خطر و ريسك بيشتري قرار ميگيرند ، با چه معياري ميتوان
تصميم گرفت كه چه تعداد مرگ و مير قابل قبول است ؟
نظر به اينكه ديدگاه دكتر
نيوكمب و مديركل مراقبتهاي باليني در كينگركالج لندن كه ميگويد شايد بايستي به
جاي متادون براي درمان اعتياد به معتادان مواد مخدر ديگري مثل هرويين تجويز كرد و
اين برنامه به صورت پروژه تحقيقاتي در حال اجرا مي باشد ، خوب است نظرمهندس خودمان
آقاي دژاكام كه در سخنراني خودش در كنگره سراسري اعتياد در دانشگاه سيستان و
بلوچستان در 8 سال پيش ارائه كرد را بنويسم.
مهندس دژاكام در پايان مقاله
خود كه تحت عنوان صورت مسئله اعتياد مطرح گرديد چنين ميگويد :
خارج از بحثهاي قانوني و حقوقي ، من به تجربه دانستم هيچ دارويي مناسبتر، قويتر
، كم خطرتر ، ارزانتر و مفيدتر از خود ترياك براي ترك اعتياد يك معتاد وجود
ندارد.
همچنين با صحبتي كه با ايشان
داشتم با نظر آقاي دكتر نيو كمب كاملاً موافق هستند ولي مي گويند ، هرويين به دليل
طول عمر و ماندگاري كوتاهش مناسب نيست اما ترياك با 25 نوع آلكالوييد قوي و
نيرومندش جايگزين بسيار مناسبي ميباشد.
به هرحال استفاده از ترياك براي
درمان اعتياد كه شامل پروتكل درمان به صورت كاهش تدريجي و پلهاي در طول 11 ماه ميباشد
به صورت جامع براي اولينبار در تاريخ 1997 توسط كنگره 60 در ايران مورد آزمايش
قرار گرفت كه نتايج بسيار مطلوبي را تاكنون به ارمغان آورده است كه غيرقابل تصور
ميباشد و بر همين مبنا كنگره 60 معتقد است كه اعتياد كاملاً قابل درمان ميباشد و
من خودم در سفري كه در چندين مرحله به ايران داشتم از نزديك با اين موضوع برخورد
نمودم و با افراد متعددي از كنگره 60 كه با اين روش درمان شده بودند مصاحبه داشتهام
و هماكنون نيز در حال تحقيق در كنگره 60 ميباشم .
لازم به توضيح است مشروح پروتكل درمان اعتياد با موادمخدر در كتاب عبور از منطقه
60 درجه زير صفر به زبان فارسي در سال 1997 توسط مهندس حسين دژاكام كه خودشان هفدهسال
مصرفكننده موادمخدر بودهاند ، نوشته شده است و تاكنون 6 مرحله تجديد چاپ شده است
.
ديفنوكسيلات
: مخدری مخرب و مهلک...
بشر از ابتداي آشنائي با ترياك از خواص درماني آن استفاده كرده است .ويژگي هائي
مانند ضد درد ، تسكين سرفه ،رفع مشكلات تنفسي ، درمان اسهال ، بيهوشي و ....
همواره باعث سوء مصرف از اين گياه قدرتمند و جادوئي شده است .
اما عمده مشگلات از جائي آغاز شد كه بعلت هزينه بالای استخراج آلكالوئيد هاي ترياك
در آزمايشگاه ها ساخت دارو هاي شبه مخدرسنتتیک يا نيمه سنتتيك بر پايه سنتز
شيميائي ترياك و يا همانند سازي مولكولي با دست بردن تغييراتي درساختار آنها شروع
شد و انواع و اقسام داروها به بازار سرازير گشت كه بسياري از اين دارو ها بعلت
عوارض شديد جانبي و پس از مشاهده آثار مخرب آن از چرخه توليد رسمي خارج گرديد اما
بعدها با فاش شدن فرمول ساخت آنها وارد بازار مصرف مواد مخدر شدند كه هروئين نمونه
شاخص اين گروه است ، اين روند اكنون نيز ادامه دارد . و داروهائي مانند
تمجيزك و ترامادول از اين دسته هستند . يكي از اين دارو ها كه دركنار مصرف پزشكي
نه چندان قابل توجه ( با توجه به نمونه های مشابه داروئي بدون عوارض )
باعث سوء مصرف گسترده گرديده است داروئي است سنتتیک به نام ديفنوكسيلات يا
لوموتیل. ديفنوكسيلات
مطابق با آمار رسمي منتشر شده در سال 1385چهارمین دارو از لحاظ فروش عددي در
ميان داروهاي مصرف شده ايران است كه همين موضوع بيانگر سوء مصرف فراوان ازاين دارو
است .
عمده مصرف كنندگان ديفنوكسيلات را افرادي تشكيل مي دهندكه قصد ترك يا درمان مواد
مخدر را داشته و به توصيه ديگران و يا خود سرانه براي از بين بردن علائم ناشي از قطع
مواد به مصرف اين قرص روي آورده اند و متاسفانه با افزايش دارو در مواردي شخص با
لغ بر صدها قرص را يكجا مصرف مي كند . قابل توجه اينكه سازندگان ديفنوكسيلات براي
جلوگيري از سوء مصرف آن مقداري آتروپين به آن افزوده اند ولي اين نيز هرگز چاره
ساز نبوده و با توجه به تداخل شديد داروئي اين ماده با ضد افسردگي ها و خواب آورها
باعث عوارض شديد و مخربي مي گردد . .
عوارض سوء مصرف ديفنوكسيلات در افراد با مصرف طولاني مدت و مقدار زياد دارومتفاوت
است و بيشتر شامل علائمي نظير خشكي دهان ، گر گرفتگي ، تاري ديد ، يبوست هاي مزمن ،
خواب آلودگي ، بي اشتهائي ، خارش ، مشكلات تنفسي ، تشنج ، اشكال در دفع ادرار ،
تاول هاي شديد عفوني ، نا تواني جنسي ، تيك هاي عصبي و .... است
قطع به يكباره ديفنوكسيلات در مصرف هاي با دوز بالا امكان پذير نمي
باشد و در واقع هيچ داروئي جوابگوي رفع علائم آن نيست اما با روش درمان تدريجي و
كاهش پله اي دارو در كنگره60 ، افراد بسياري كه روزانه
بالغ بر 500 قرص را به همراه مواد مخدر یا دارو هاي ديگر مصرف مي كردند اكنون
سلامتي خود را باز يافته اند و به درمان رسيده اند هر چند كه راه بسيار سختي را
پيموده اند و عوارض وحشتناكي را تجربه كرده اند ، شرح حال اين افراد در بر گيرنده
نكات عبرت انگيز بسياري است .
توصيه ها ؛
1-
ديفنوكسيلات داروئي است براي رفع علائم اسهال و به هيچ وجه علت زمينه اي اسهال را
درمان نمي كند .
2- هرگز دارو را خود سرانه مصرف نكنيد و مصرف آنرا بيش از يك هفته ادامه ندهيد .
3- اگر دچار اسهال خوني هستيد از ديفنوكسيلات استفاده نكنيد .
4-ديفنوكسيلات را هرگز با داروهاي ضد درد مخدري ، خواب آورها ، ضد افسردگي ، شل
كننده عضلات و داروهاي كاهش فشار خون استفاده نكنيد .
5- در صورت ابتلا به بيماري های: اختلال كليه و كبد ، مشكلات ريوي ، كوليت و مصرف
الكل پزشك خود را مطلع كنيد .
6- مصرف اين دارو براي كودكان ، زنان باردار و شيرده مجاز نيست .
7- اين دارو هرگز جايگزين مناسبي براي مواد مخدر و رفع علائم ناشي از محروميت قطع
مواد نمي باشد .
كراك
جمعيت احياء انساني كنگره 60 ، به عنوان يك تشكل مردمي و سازمان غيردولتي در حوزه
اعتياد و مواد مخدر شامل آموزش ، پيشگيري ، مهار و درمان و فعاليت ميكند. پايه و
اساس فعاليت كنگره 60 در اين حوزه تحقيقات علمي و كاربردي براي شناخت انسان و مواد
مخدر و ارائه طريق و راه حل براي رهايي از آن ميباشد. زيرا اعتياد از تركيب انسان
و ماده مخدر به وجود ميآيد و براي شناخت اعتياد بسيار لازم و ضروري است كه
تأثيرات فيزيولوژيك مواد مخدر بر روي انسان و همينطور بر روي صور پنهان يا روان
مورد بررسي قرار گيرد.
در طول 6 سال فعاليت كنگره 60 ، آمارهاي علمي نشان ميدهد بيشترين درصد مصرف مواد
مخدر را مصرف كنندگان ترياك تشكيل ميدهند 43% . دسته دوم هرويين 18% و به ترتيب
خانواده حشيش 13% ، الكل 13% ، قرصهاي روانگردان 10 % و در ردههاي آخر اكستازي
و كوكايين قرار دارد.
اين آمار مربوط به 2 سال پيش ميباشد كه در يك تحقيق علمي برروي گروه 300 نفري از
مراجعه كنندگان به كنگره 60 با استفاده از روش اف . جي . اس بدست آمد.
در حال حاضر آمار مراجعه كنندگان به كنگره 60 نشان ميدهد الگوي مصرف مواد مخدر در
حال دگرگوني و چرخشي عجيب به سمت مواد مخدر جديد شامل كرك و شيشه است كه در اين
ميان كرك جايگاه اول را به خود اختصاص داده است.
كرك يك ماده مخدر است كه خواستگاه نوع اصل آن آمريكاي جنوبي و لاتين است و از
تغييراتي كه بر روي برگ گياه كوك كه كوكايين از آن استحصال مي شود بدست ميآيد. در
اين فرايند مادهاي به نام كرك بدست ميآيد كه قوي تر و سريع الاثر تر از كوكايين
است و در دسته مواد مخدر انرژي زا قرار ميگيرد.
اما مادهاي كه امروزه در كشور ما تحت عنوان كرك عرضه ميشود ماده جديدي است كه
هيچ شباهتي به كرك بدست آمده از كوكايين ندارد . شكل ظاهري اين ماده كلوخي شكل ،
كرم رنگ و داراي پرزهايي شبيه پشمك مي باشد . جرم حجمي آن پايين و سبك وزن است .
طريقه مصرف آن همانند ترياك به صورت تدخين و با سنجاق و سوزن كه جايگزين سيخ و
سنجاق شده است ميباشد.. يكي از دلايل مهم شيوع مصرف اين ماده مخدر، مصرف راحت آن
، بي بو بودن و سريع الاثر بودن است و مهمتر از همه اينكه گفته مي شود مصرف اين
ماده اعتياد ندارد. تحقيقات كنگره 60 نشان ميدهد اين ماده از تركيب هرويين ، قرص
هاي روان گردان و مواد شيميايي و اسيدي ناشناخته ساخته شده است طوري كه به آن شيره
هرويين هم گفته ميشود و خواص آن شبيه خواص مواد مخدر از خانواده ترياك و هرويين
است در حاليكه به مراتب قوي تر و خطرناكتر از مواد فوق است و اعتياد بسيار سنگيني
كه از اعتياد به ترياك و حتي هرويين سنگين تر و وحشتناك تر است به دنبال دارد .
كساني كه مصرف ترياك به صورت كشيدني دارند با توجه به دردسرهاي مصرف ترياك به صورت
كشيدني نظير بوي قوي و شناخته شده آن و همينطور زمان قابل توجه براي مصرف و نياز
داشتن به مكان امن ، تحت تأثير اطلاعات غلط و تبليغات اين مواد جديد قرار گرفته و
به مصرف آن گرايش پيدا ميكنند زيرا كرك را ميتوان به راحتي و با دوسنجاق ، يكي
براي حرارت دادن و ديگري به جاي سيخ و همينطور شعله فندك به جاي شعله اجاق گاز و
يا گاز پيك نيك استفاده كرد و در هرجايي نظير اتوموبيل ، دستشويي ، حمام ، پارك و
حتي خيابان و اماكن عمومي مصرف كرد زيرا بو ندارد و مصرف كننده آن با گرفتن چند
دود يا پك به اوج نشئگي ميرسد و از اين بابت به آن 1 ، 2 ، 3 هم ميگويند .
در حال حاضرتعداد زيادي از مراجعه كنندگان به كنگره 60 جهت درمان اعتياد را مصرف
كنندگان كرك تسشكيل مي دهند و كنگره 60 هشدار خود را از شيوع اين ماده مخدر خطرناك
كه تخريب آن به هيچ وجه قابل مقايسه با ترياك نيست ، اعلام كرده است.
مصرف كنندگان كرك در ابتدا با مقادير بسيار كم شروع ميكنند و پس از مدتي تلورانس
يا نقطه تحمل آنها بالا رفته و دوز مصرفيشان به شدت بالا مي رود.تخريبي كه ترياك
در طول دهها سال براي مصرف كننده به وجود مي آورد را كرك در طول چند ماه بوجود ميآورد
و حتي بيشتر.
عوارض مصرف كرك علاوه بر نشئگي شامل سرخوشي ، احساس آرامش و ريلكس بودن ، چرت زدن
شديد و عرق كردن است . عوارض خماري آن نيز علاوه بر عوارض خماري ترياك و هرويين ،
عصباني بودن و پرخاشگري شديد ، تهوع و استفراق است و شخص مصرف كننده در اين حالت
قابل كنترل نيست و رفتارهاي بسيار پرخطري از او سر مي زند كه قابل پيشبيني نيست.
از نزديكترين افراد خانواده گرفته تا فروشنده مواد مخدر و يا مأموران پليس و يا
به هركس ديگري حمله ور مي شود.
در حال
حاضر مصرف كنندگان كرك كه به كنگره 60 مراجعه ميكنند با استفاده ار روش درماني
كنگره 60 ميتوانند اعتياد خود را به اين ماده مخدر خطرناك كاملاً درمان كنند و
موفقيت كنگره 60 در اين خصوص به عينه قابل مشاهده است.
مواد
مخدر توهم زا (hallucinogens )
توهم
زاها مجموعه نا هماهنگ و گسترده اي از مواد مخدر را تشكيل مي دهند و
بصورت كلي به دو دسته طبيعي و غيرطبيعي تقسيم مي شوند :
از جمله مواد طبيعي مي توان به گراس ، حشيش ، ماري جوانا ، چرس و برخي قارچها ي
خاص و ... اشاره كرد .
مواد مصنوعي اين دسته شامل MDMA,PCP,DMT,LSD ،
يا همان اكستازي ، كتامين ، مسكالين ، .... مي باشند .
مواد توهم زا ناراحتي هاي فكري و ادرا كي ايجاد مي كنند . تحمل نسبت به اين دارو
ها خيلي سريع و پس از 3 تا 4 روز از مصرف مداوم پديد مي آيد . مصرف اين مواد بسته
به دوز مصرف و محيط پيرامون فرد مي تواند سر خوشي ،انرژي كاذب و حالتي شبيه گذر از
عالم طبيعي و ورود به عالم متا فيزيك ، توهم هاي شنوائي يا بينائي ،هذيان ، اختلال
در قضاوت ، حافظه و هوشياري ايجاد مي كند و آشفتگي هاي رواني بسيار شديد در مقايسه
با ناراحتي هاي جسمي در هنگام قطع مصرف بوجود مي آيد.
بيش از 100 نوع ماده مخدر توهم زاي مصنوعي با ساختارهاي متفاوت شناخته شده است كه
در مقايسه با مواد توهم زاي طبيعي به مرا تب خطرناك تر وعوارض شديد تري دارند .
توهم زاها در سراسر تاريخ به عنوان قسمتي از مراسم مذهبي و فرقه اي مورد مصرف قرار
گرفته اند وعمده ترين مشكل در هنگام مصرف اين مواد عدم تشخيص واقعيت با خيال است
كه باعث فوت و مرگ مي شود .
توهم زاها
بطور معمول
سريع ترين تاثير را برروي سيستم عصبي گذاشته ، باعث افزايش ضربان قلب و دماي بدن
،لرزش ، تعريق ، خشكي دهان ، سر گيجه شده و بتدريج اختلالت ادراكي و توهم شامل مسخ
واقعيت و خطاهاي حسي مي شود كه همراه با توهم هاي بينائي و شنوا ئي است . رنگها پر
احساس تر و موسيقي پر معني تر شده و با اختلال حس ها به مرحله اي رسيده كه صداها
ديده و رنگها شنيده مي شوند. حس گذشت زمان آهسته مي شود و حتي زمان كاملاً
متوقف
مي گردد . و اين تجربيات به قدري واقعي مي نمايد كه فرد را فوق العاده تحت تاثير
قرار داده و مجبور مي سازد براي رسيدن به تجربيات جديد مدام مصرف خود را افزايش
دهد . توهم زاها گاهي باعث ايجاد ارتباط با ديگران و گاهي باعث احساس تنهائي
و جدائي از جمع مي شود . حافظه كوتاه مدت آسيب ديده ، اما خاطرات گذشته هاي دور
ظاهر مي شوند و در مواردي بسيار زنده و واقعي هستند .
اثر مواد توهم زا براي افراد بسيار متفاوت است ، موارد ظهور اين علائم و شدت آن
وابسته به پارامتر هائي چون :
مقدار مصرف و خلوص ماده مصرفي ، انتظارات فرد مصرف كننده ، حالات خلقي و شناختي
قبل از مصرف ، محيط فيزيكي مصرف و تجربيات گذشته ناشي از مصرف مواد توهم زا وابسته
است و به همين علت است افراديكه مقادير كم اين ماده را استفاده مي كنند بسياري از
موارد زير را تجربه نكرده اند و عوارض بيشتر جسمي و كمتر ادراكي واحساسي داشته اند
.
سفر بد (bad trip ) مهمترين اثر نا مطلوب مواد توهم زا مي
باشد اين عارضه زماني رخ ميدهد كه فرد مصرف كننده احساس مي كند،تجربه توهم زائي هرگز
پاياني نخواهد داشت و د ر اين مرحله قادر به تشخيص واقعيت از اثر دارو نمي باشد .
در اين حالت فرد دچار اضطراب و وحشت شديد مي شود . كنترل خود را از دست مي دهد و
احساس مي كند ارتباطش با محيط بيرون قطع شده است . اين مرحله خطرناك بوده و منجر
به آسيب رساندن بخود و ديگران مي شود و شخص بايد سريعاً تحت درمان
مناسب قرار بگيرد .
بطور كلي توهم زاها گيرنده هاي سروتونيني را سدمي كنند و در فضاي سينا پسي آنها را
بلوكه مي كنند . و يا از نگاهي ديگر فعاليت سروتونين
را تغيير مي دهند كه همين امر موجب سرخوشي در فرد مي
گردد و اين باور اشتباه را در مردم عادي تقويت كرده كه اين مواد اعتياد جسمي
ندارند . امروزه ثابت شده است جسم و روان در تقابل با يكديگر بوده و ريشه بسياري
از بيماري هاي رواني در جسم يا بالعكس مي باشد . اثرات مخرب مواد توهم زا و
شيميائي بمراتب گسترده تر و خطرناكتر از مواد طبيعي مي باشد و شيوع گسترده اين
مواد در سالهاي اخير زنگ هشداري است بر اي همگان .
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن