سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
جنبش كنوني، هم در ادامه انقلاب 57 و هم دست آورد آن انقلاب است!
انقلاب بهمن 57 ايران سرآغاز فصلي تازه در تاريخ كشور ما بود. اين انقلاب توانست براي نخستين بار و در وسيعترين سطح ميليونها زن و مرد و پير و جوان را به عرصه زندگي سياسي و اجتماعي وارد كند. بر اثر اين انقلاب ، بويژه بدليل خصلت تودهاي آن و از خلال مبارزات ، تضادها و تناقضها، شرايط گذار آرام جامعه ما به دوراني نوين پديد آمد، كه نشانههاي آن، اكنون در جنبش اصلاحات انقلابي، موسوم به "جنبش دوم خرداد" خود را نشان ميدهد. شايد كساني نخواهند و يا نتوانند پيوندهاي جنبش اصلاح طلبي انقلابي كنوني ايران را با انقلاب 57 بپذيرند، اما اين نخواستن و يا نتوانستن در واقعيت اين پيوند تغييري نميدهد. تشديد توطئهها عليه اصلاحات انقلابي و جنبش كنوني مردم ايران چه در داخل و چه در خارج از كشور، كه هم انقلاب 57 و هم جنبش كنوني را شامل شده، خود به نوعي ديگر در تائيد اين پيوند است. اين توطئهها، تنها در مقاومت خونين سرمايهداري بزرگ تجاري و زمینداران بزرگ و مافياي وابسته به آن خلاصه نشده است. در عرصه ايدئولوژيك و رواني نيز توطئههائي كه از ابتداي انقلاب 57 و با هدف تحريف مضمون اين انقلاب به راه افتاده بود ، اكنون عليه جنبش اصلاحات تشديد شده است.
نكته مركزي در اين كارزار ايدئولوژيك و ظاهرا علمي عبارتست از طرح نظريه هايي، كه ظهور و بروز و پيروزي انقلاب بهمن 57 را در چارچوب به اصطلاح "تقابل تاريخي" سنت و مدرنيته جاي داده و اين انقلاب را به عنوان "واكنش سنت در برابر مدرنيته" و يا بعضا "انتقام" سنت از مدرنيته تعبير مينمايد. بر اساس اين نظريهها، گويا سرعت نوسازي و مدرنيسم يا به گفته برخي ديگر "غربي شدن" جامعه ايران در دوران ديكتاتوري شاه چنان شتاب گرفته بود كه اقشار و لايه هاي سنتي يا "توده هاي مسلمان" جامعه توان انطباق يا "تحمل" آن را نيافتند و در نتيجه به واكنش در برابر آن پرداختند و به انقلاب روي آوردند!
دو جريان عمده در ترويج اين نوع نظريهها از ابتداي انقلاب 57 تاكنون منافع بسيار جدي داشتند. سلطنت طلبان كه بر اين اساس خود را نماينده نوسازي و مدرنيسم ايران معرفي ميكنند، كه گويا با انقلاب و خلع آنها از قدرت اكنون جامعه در پسرفت و قهقرا غوطه ور شده است! در طرف ديگر نيروهاي ارتجاعي مذهبي قرار دارند كه خود را نماينده سنت معرفي كرده و در اين نظريه پردازيهاي انحرافي منبعي براي مشروعيت خود جستجو ميكنند و حكومت پس از انقلاب را حق خود ميدانند.
آنها نه تنها اين نظريهها را با اهداف سياسي و اقتصادي و برخاسته از منافع طبقاتي خويش ترويج كرده و ميكنند، بلكه ميكوشند به هر بهائي آن را تحميل كنند. براي رسيدن به اين هدف، كه در حقيقت "نفيانقلاب" را دنبال ميكند، بر جوانبي از واقعيت تكيه ميكنند كه خود در بوجود آوردن آن سهم عمده و اساسي داشتهاند.
اگر براي بخشي از اين مبلغين، "بورژوازي وابسته به امپرياليسم" تنها نماينده مدرنيسم در ايران است ، براي دسته ديگر "سرمايهداري تجاري وابسته" تنها نماينده سنت محسوب ميشود. اين در حالياست، كه آن "مدرن" و اين "سنت"، در عمل نه تنها هيچ "تقابلي" با هم ندارند ، بلكه ماهيتا هر دو در يك جبهه ، رو در روي انقلاب ايران قرار داشته و قرار دارند. آنها جنگ سنت و مدرنيسم را به سود خود و به زيان مردم ايران به راه انداختهاند و آن را به جنگ "با ريش" و "بدون ريش" ، "با حجاب" و "كم حجاب" و "بد حجاب" و "بيحجاب" تبديل كردهاند.
تعجب آور نيست كه همين دو جريان همصدا "مرگ انقلاب" را تبليغ ميكنند. جناح ارتجاع حاضر در حاكميت اينگونه تبليغ ميكند كه خلع از قدرت اين جناح از حاكميت به معناي پايان انقلاب است، اپوزيسيون جناح راست و سلطنت خواهان مهاجر نيز جنبش انقلابي كنوني را "كوبيده شدن آخرين ميخ ها بر تابوت انقلاب ايران" معرفي ميكنند.
ميزان تاثيرگذاري اين نظريات را، البته نبايد دست كم گرفت چرا كه آنها فقط يك نظريه نيستند، بلكه، در داخل حاكميت بخشي از ايدئولوژي حاكم هستند و ميرفتند تا ايدئولوژي مطلق و حاكم شوند.
بايد توجه داشت كه اين نظريهها بيش از ده سال بطور رسمي در جمهوري اسلامي تبليغ شده اند؛ نه تنها تبليغ شده اند، بلكه هزاران جوان كم آگاه و يا بياطلاع و بيارتباط با انقلاب 57 و ناآگاه نسبت به انقلاب جهاني را خوراك فكري دادهاند و توسط عواملي كه در ميان اين جوانان داشتهاند و يا بوجود آوردهاند، آنها را به كار گرفتهاند تا اين نظريهها را متكي به تجربه روزمره آنها، به "حقيقت" مسلم زندگي هر روزه آنها تبديل كنند. ارتجاع داخل كوشيده است، در اين كارزار ضد انقلابي، با ضربات تازيانه، تقابل "مدرنيته سلطنتي" و "سنت ارتجاعي" را در جامعه رسوخ دهد. بدين ترتيب، تمام قدرت ارتجاع در داخل و امپرياليسم و طرفداران بازگرداندن چرخ تاريخ به پيش از انقلاب در خارج در پشت سر اين نظريات و تبليغ و تحقق آن قرار دارند.
آيا انقلاب بهمن ضد مدرنيسم بود؟ آيا واقعا هدف انقلاب بهمن 57 بازگشت به سنتها بود؟ آيا انقلاب ايران حركتي قهقرايي است؟ آيا مضمون جنبش كنوني بازگشت، احيا و تحقق انقلاب ايران و آرمانهاي آن است و يا دفن انقلاب؟
جنبه مدرن انقلاب بهمن 57
انقلاب بهمن 57 چه به لحاظ اقشار و طبقات شركت كننده در آن، چه به لحاظ خواست ها و مطالبات مطرح شده در آن و چه از نظر روشهاي بكار گرفته شده در آن يك انقلاب مدرن بود.
به لحاظ طبقات شركت كننده، انقلاب 57 بر وسيع ترين لايه هاي اجتماعي متكي بود و به جز سرمايه داري وابسته به امپرياليسم تمام ديگر اقشار و طبقات اجتماعي اعم از سنتي يا مدرن با پيگيري كمتر يا بيشتر در آن شركت كردند. سرمايه داري سنتي تجاري و سرمايه داري مدرن وابسته از همان ابتدا ولي به اشكال متفاوت در برابر انقلاب قرار گرفتند.
انقلاب ايران به لحاظ خواست ها و مطالبات نيروهاي شركت كننده در آن نيز يك انقلاب مدرن بود. تودههاي مردم شركت كننده در انقلاب به هيچ وجه نوسازي و مدرنيسم يا تجدد را بطور مطلق مردود نميدانستند، بلكه آنها نوسازي وابسته و ناعادلانه را رد ميكردند. آنها آنگونه نوسازي را رد كردند كه در خدمت طبقهاي معين و گروهي اندك قرار داشت. هدف ميليون ها مردمي كه در انقلاب شركت كردند به هيچ وجه رد دستآوردهاي جامعه مدرن نبود، آنها خواهان آن نبودند كه مثلا به جاي استفاده از الكتريسيته به سنت ها بازگردند و از فانوس و شمع استفاده كنند، يا تلويزيون و يخچال هاي خود را به دور بريزند و آب اشاميدني خود را از آبانبارها تامين كنند. مردم نه با هدف خيالي انتقام از مدرنيسم، برعكس با هدف واقعي تقسيم مدرنيسم، استفاده عادلانه دستآوردهاي آن به انقلاب روي آوردند و شايد بتوان گفت كه مهمترين تحول جامعه ما و بزرگترين دستآوردهاي انقلاب ايران در همين عرصه تحقق يافت.
انقلاب بهمن 57 به لحاظ روشهاي آن نيز يك انقلاب كاملا مدرن بود. ابزارهايي نظير تظاهرات، راه پيمايي، اعتصاب، پخش اعلاميه و شبنامه، شعارهاي شبانه، سخنراني، تكثير نوار و … همگي از جمله ابزارهاي مدرن مبارزه است كه در انقلاب ايران وسيعا بكار گرفته شد. تئوري ها و روشهايي نظير "جنگ چريكي"، "محاصره شهر از روستا"، "تودهاي كردن مبارزه مسلحانه" و غيره كه عمدتا اقتباس از تجربه انقلاب هايي بود كه در جوامع نسبتا عقب مانده و با وزن دهقاني بالا رخ داده بود، در انقلاب ايران حتي مجال خودنمايي نيز نيافتند.
سنت ها در انقلاب
با اينحال، آشكار است كه در انقلاب ايران عناصري چشمگير از گرايش به سنت و تاريخ به چشم ميخورد كه به صورت خواست برقراري "جمهوري اسلامي" تبلور يافت و در يك سلسله از رفتارهاي خلقي و كنشها و واكنشهاي تودهاي نيز انعكاس پيدا كرد. اين عناصر در دوران پس از انقلاب در شرايط مبارزه پيچيده ميان ارتجاع از يكسو و جبهه انقلاب از سوي ديگر تشديد و در تحريف آرمانهاي انقلاب موثر شد.
اين واقعيت را چگونه بايد تحليل كرد؟ به چه دليل خواست برقراري جامعهاي نوين و مدرن در زير پرچم بازگشت به اسلام تجلي يافت؟
براي تحليل اين مسئله بايد اين نكته را در نظر گرفت كه انقلاب ايران نخستين انقلابي نيست كه زير پرچم شعارهاي مذهبي يا بازگشت به سنتهاي كهن تاريخي صورت ميگيرد؛ نه تنها نخستين انقلاب نيست، بلكه ماركس اين پديده را ويژه همه انقلاب هاي تاريخ بشري ميداند. فراموش نكنيم كه در انقلاب كبير فرانسه – كه هيچكس جنبه مدرن و تاريخي آن را انكار نميكند - روبسپير و دانتون لباس هاي دوران روم را به تن ميكردند و با الفاظ و زبان آن دوران سخن ميگفتند. ماركس در كتاب "هيجدهم برومر لويي بناپارت" با اشاره به اين نكته چنين مينويسد:
«سنت تمام نسلهاي پيشين با تمام وزن خود بر روي دوش زندگان سنگيني مي نمايد و حتي آن زمان كه بنظر مي رسد اين زندگان مشغول تغيير خود و اشيا هستند، در پي بناي چيزي كاملا نوين هستند، دقيقا در همين دوران هاي بحران انقلابي است كه آنها با ترس به سراغ ارواح گذشته مي روند، نام آنها،شعارهاي آنها، لباس هاي آنها را به عاريت مي گيرند تا بتوانند در صحنه نوين تاريخ با اين لباسهاي مبدل محترمانه، با اين زبان عاريتي ظاهر شوند.» (چاپ فرانسه صفحه 16و 17)
ماركس توضيح ميدهد كه چگونه انقلاب هاي 1789 تا 1814 پي در پي در زير لواي "جمهوري روم" و سپس "امپراطوري روم" ظاهر ميشود، چگونه انقلاب 1848 گاه پرچم انقلاب 1789 را برپا ميدارد و گاه به سنت انقلابي 1793 تا 1795 باز مي گردد. حتي خود انديشه "جمهوري" در انقلاب فرانسه همانطور كه ماركس اشاره ميكند به سنت جمهوري روم بازمي گشت؛ چنانكه بعدا سلطنت، با امپراطوري روم توجيه مي شد.
اما چرا مردم "دقيقا در همين دوران هاي بحران انقلابي" در همان زمان كه در فكر بناي زندگي نويني هستند به سراغ سنت هاي تاريخي و يادگارهاي مذهبي خود ميروند؟ چه چيز را در آنها جستجو ميكنند؟
ماركس مينويسد: «جمهوري بورژوايي هر قدر هم كه فاقد افتخار باشد، براي زايش آن كمتر قهرماني، فداكاري، ترور، جنگ داخلي و خارجي ناگزير نبوده است و مبارزان برقراري اين جامعه در سنتهاي كلاسيك جمهوري روم، آن آرمان ها و اشكال هنري، آن پندارهايي را يافتند كه به آنها نياز داشتند تا مضمون كاملا معين بورژوايي مبارزه خود را از خود پنهان كنند، تا بتوانند شور و شوق خود را به سطح يك تراژدي بزرگ تاريخي ارتقاء دهند.»
اگر انقلاب فرانسه زير پرچم جمهوري روم ظاهر ميشود، اگر انقلاب ها ريشههاي خود را در تاريخ و سنتها جستجو ميكنند ، از آنروست كه امر انقلاب و برقراري جامعهاي نوين به قهرماني و فداكاري نيازمند است، ولي هر انقلابي داراي يك مضمون معين طبقاتي است و نيروها و مردم شركت كننده در آن، به خاطر خواستهاي مشخص روزمره خود و در چارچوب اين مضمون در انقلاب ها شركت ميكنند. هيچكس براي بهبود جزيي زندگي روزمره حاضر به فدا كردن اصل زندگي و از جان گذشتگي نيست، در نتيجه لازم ميآيد كه آنها به عمل خود مضموني فراتر از تحقق خواستههاي روزمره را اعطاء كنند، لازم مي آيد كه آنها مضمون واقعي انقلاب خود را از خود پنهان كنند و عمل خود را به تاريخ گره بزنند تا احساس كنند در حادثهاي تاريخي يا بقول ماركس در يك "تراژدي بزرگ تاريخي" شركت ميكنند.
در عين حال، هر انقلابي نياز به رشته و نخ تسبيحي دارد كه بتواند منافع فردي و طبقاتي مختلف را به يكديگر پيوند بزند و آنها را در يك صف واحد قرار بدهد، به نحوي كه محتوا و محدوده طبقاتي واقعي انقلاب براي هيچ يك از شركت كنندگان در آن روشن نباشد. در اينجاست كه انقلاب ها نيازمند طرحي به اندازه كافي مبهم از يك جامعه آرماني هستند، جامعهاي كه هر كسي بتواند احساس كند كه منافع وي در آن تامين خواهد شد. اما تودههاي ميليوني اين طرح را در كجا مي توانند جستجو كنند؟ جز در سنتها و تاريخ خود؟
بدين شكل مي توانيم درك كنيم كه چرا انقلاب ايران با آنكه مضموني كاملا مدرن داشت، پرچم جمهوري اسلامي را برافراشت. مردم براي تبيين طرح جامعه آرماني به تاريخ مراجعه كردند. اين تاريخ دو بخش داشت: بخش سلطنتي و بخش اسلامي. بخش سلطنت در يك انقلاب ضد سلطنتي قابل استفاده نبود. لذا آنها بخش اسلامي را برگزيدند، ولي درون سنتهاي اسلامي آن سنتهايي را جستجو كردند كه مبارزه آنها را تسهيل ميكرد و به آن سمت تاريخي ميداد. آنها اين سنتها را با شكل جمهوري كه از نزديك به 70 سال پيش در ايران مطرح شده بود و به لحاظ جهاني نيز براي مردم شناخته شده بود تلفيق نمودند و از درون آن جامعه آرماني "جمهوري اسلامي" سربرآورد.
اما انتخاب "اسلامي" تنها از سر ناگزيري نبود. جنبش اسلامي به لحاظ عملي يك جنبش بسيار فعال، سازمان يافته و نيرومند بود و به لحاظ تاريخي در ذهن مردم با يك سلسله سنتهاي انقلابي پيوند خورده بود؛ سنتهايي كه مسير مبارزه را هموار مينمود و فلسفه شهادت و مكتب عاشورا و امثال آنها به خوبي امكان آنچه كه ماركس از آن به عنوان احساس شركت در يك "تراژدي تاريخي" ياد ميكند را براي مبارزان اين انقلاب و اين جامعه نوين آرماني فراهم ميآورد.
ما مشابه بسياري از نمونه هايي كه ماركس در مورد انقلاب فرانسه مطرح ميكند را در انقلاب ايران نيز ميتوانيم مشاهده كنيم. اگر در انقلاب فرانسه پوشيدن لباسهاي دوران جمهوري روم نشان انقلابي بودن به شمار ميرفت، در ابتداي انقلاب لباس روحانيت، كه ياد آور قهرماني اماماني نظير فرزندان حضرت علي و يا خود حضرت علي و پيغمبر اسلام بود چنين نقشي را داشت، تصوري كه البته به سرعت زير تاثير واقعيتها فرو ريخت.
گرايشهاي مشخص تر ديگري نيز وجود داشت، از قبيل نفي كراوات كه تمثيل و وجه مشخصه طبقات بالاي جامعه و بيان نوعي از پوشش تلقي ميشد كه معناي نفي جامعه سلطنتي را با خود نداشت. يا برعكس، ظاهر ساده و صورت نتراشيده و يا گرايش به حجاب كه همگي جلوه ها و اشكال مختلفي بود كه خواست تغيير اجتماعي از خلال آنها خود را نمايان ميساخت. حتي در خصوص "حجاب" نيز بخش مهمي از زنان با توجه به تجربه شناخت از پدران و شوهران و برادران خود احساس ميكردند كه با پذيرش آن و حتي فراگير شدنش، آزادي آنها به عنوان يك زن ايراني، بيشتر تحقق خواهد يافت.
همينگونه است زبان. زبان ساده و درعين حال شكسته و محاورهاي كه آيت الله خميني بدان سخن ميگفت از سر بياطلاعي او از زبان فارسي نبود. نوشتههاي وي نشان ميدهد كه كاملا بر زبان فارسي مسلط بود. حتي سخنراني هاي قبل از انقلاب و يا حوادث 15 خرداد او شبيه به آن زباني نيست كه وي پس از انقلاب بدان سخن ميگفت. ميتوان پذيرفت كه وي اين زبان ساده را آگاهانه بكار ميگرفت، چرا كه مردم در آن زبان، دوران نوين، روحيه نوين، خواست نوين و تودهاي خود را براي برپايي جامعهاي نوين درك ميكردند، كه با روحيه، خواست و زبان سلطنت و دربار تفاوت اساسي داشت! بدين ترتيب يك سلسله اصطلاحات تازه در جامعه رايج شد كه همچنان باقي است. اصطلاحاتي نظير "مستضعفان" به جاي زحمتكشان “"استكبار" به جاي امپرياليسم، "طاغوت" به جاي رژيم ديكتاتوري و مشابه آنها، كه در جريان انقلاب وسيعا رواج يافت. اين اصطلاحات هر چند كه ريشه در منابع اسلامي و قرآني داشت، اما براي بيان مضموني كاملا نوين بكار گرفته ميشد.
دين و دولت در انقلاب ايران
در پي انقلاب ايران، بر خلاف انقلاب فرانسه دولت و دين با هم درآميخت. اما در فرانسه دولت از قبل با دين آميخته بود و دين پوشش ايدئولوژيك سلطنت را به عهده داشت. به همين لحاظ انقلاب عليه سلطنت به صورت انقلاب عليه مذهب هم درآمد. در حاليكه در ايران مذهب نيروي مبارز عليه سلطنت بود. از اينرو در انقلاب ايران مسئله جدا كردن دين از دولت، كه از قبل هم جدا بود در اساس نمي توانست مطرح باشد. به همين دليل روش انقلاب ايران نمي توانست جنبه ضد مذهبي داشته باشد، همانطور كه عليرغم همه تلاش نيروهاي ارتجاعي، انقلاب ايران هيچگاه به انقلابي ضد كمونيستي تبديل نشد.
انقلاب ايران دولت را ديني نكرد، اما به واسطه سياسي شدن مذهب و تصرف قدرت دولتي توسط مذهبيون سياسي ، دولت نيز لاجرم ديني شد. ولي از سوي ديگر براي آنكه دولت ديني بماند لازم بود كه مذهب سياسي شود. در نتيجه، سياسي شدن مذهب و تودهاي شدن سياست در شرايط انقلاب ايران بطور متضاد ضرورت غير ديني بودن دولت را آشكار ساخت. ديني شدن دولت متقابلا به معناي دولتي شدن دين هم بود و دين بدين طريق ناچار شد مسئوليت پيامدهاي سياسي دولت را بر عهده گيرد. از اينرو دولت ديني و دين دولتي در شرايط ناتواني از پاسخگويي به خواسته هاي توده هاي وسيعي كه به واسطه مذهب سياسي در حيات جامعه درگير شده بودند، روند غير مذهبي شدن جامعه را نيز شكل بخشيد. به عبارتي به همان اندازه كه سياسي شدن مذهب به لحاظ جنبه مثبت آن راه نوسازي و مدرنيسم را گشود، به همان اندازه ديني شدن دولت راه غير مذهبي شدن جامعه را بتدريج باز كرد!. و اين رويداد بسيار مهمي در تحولات آينده ايران است!
بايد به اين واقعيت اشاره كرد كه حزب توده ايران با اينكه همواره از پيامدهاي آميخته شدن دين و دولت آگاه و به همين لحاظ با آن مخالف بوده است، اما نه اين مسئله را در شرايط انقلاب ايران عمده كرد، و نه جدايي آنها در آينده را موضوع پيشبيني و شعار خود قرار داد. اين امري بود كه بايد مسير طبيعي خود را طي ميكرد. حزب توده ايران همواره معتقد بود و هست كه اين مسئلهاي است كه بايد مردم در تجربه خود بدان دست يابند.
انقلاب ايران و دوران
اينكه انقلاب ايران، انقلابي مدرن بود و خواست جمهوري اسلامي هيچ ارتباطي با بازگشت به سنت ها نداشت به معني اين نيست كه انقلاب ايران از تضاد و تناقض در درون خود و با دوران خود خالي بود.
انقلاب ايران مانند انقلاب هاي پيشين در جهان به تاريخ و سنت هاي خود مراجعه كرد، اما اين بار در شرايطي كه بخشي از بشريت براي نخستين بار انديشيدن به انقلاب را قبل از تحقق آن آغاز كرده بود.
ماركس در همانجا كه به انقلاب هاي پيشين و ريشه گيري سنتي آنها اشاره ميكند، بر اين نكته نيز تكيه ميكند كه انقلاب هاي آينده در اروپا ديگر به گذشته باز نخواهند گشت. به گفته وي «انقلاب هاي پيشين به خاطره پردازي مه آلود تاريخي نياز داشتند تا مضمون خود را از خود پنهان كنند، اما انقلاب قرن نوزدهم بايد دفن مردگان را به مردگان بسپارد تا هدف خود را به اجرا در آورد.»
چرا انقلاب هاي آينده در اروپا ديگر به سنت ها و گذشته باز نخواهند گشت؟ زيرا كه بنظر وي از يكسو ما ابزارهاي تئوريك لازم براي تحليل تحول اجتماعي را از اين پس در اختيار داريم و از سوي ديگر اهداف پرولتاريا همان اهداف بشري است و لذا نياز ندارد كه به اهداف خاص خود لباس اهداف عمومي و كل جامعه را بپوشاند.
اما انقلاب ايران يك انقلاب پرولتري نبود. تضاد انقلاب ايران نيز در آن نبود كه طرح جمهوري اسلامي قابل تحقق نبود. اين طرح قابل تحقق بود و تحقق يافت. تضاد در فضاي تاريخي و جهاني بود كه اين طرح در آن مطرح ميشد، فضايي كه آن چه عملا و در ماهيت مي توانست تحت نام "جمهوري اسلامي" تحقق پيدا كند را كاملا مشروط و آن را به دو امكان محدود ميكرد. انقلاب ايران در جامعه اي و در جهاني بوقوع پيوست كه دو نيروي سوسياليستي و سرمايه داري نه تنها در آن از قبل حاضر بودند، بلكه در نبردي سخت عليه يكديگر قرار داشتند. در اين شرايط زمينه عيني مساعدي وجود داشت تا انقلابي با محتواي اسلامي از سوي بخشي از شركت كنندگان در نبرد ضد سرمايه داري به درستي درك نشود و به نوعي بازگشت به ماقبل سرمايهداري تعبير شود. امپرياليسم نيز با آگاهي از اين واقعيت كوشيد تا انقلابي كه عليه آن روي داده بود را انقلابي عليه مدرنيسم، عليه بشريت، عليه تاريخ معرفي كند و روي اين نكته حساب كرد كه خواهد توانست بخشي از جريان روشنفكري و چپ ايران و جهان را با خود همراه كند و سپس آن را از هرگونه محتواي واقعي انقلابي خالي كند. كينه وصف ناپذيري كه آنها نسبت به حزب توده ايران پيدا كردند از جمله از آن رو بود كه حزب ما با حمايت خود از انقلاب ايران، اين توطئه را نقش بر آب ساخت. بعدها نيز در جريان يورش و غيرقانوني اعلام كردن حزب توده ايران، از جمله نكاتي كه مدام بر آن تاكيد ميشد آن بود كه ادعاي حزب در حمايت از انقلاب ايران از روز اول دروغ بوده است و اصلا يك حزب چپ و لائيك نميتواند مدافع انقلاب ايران باشد. اتهامات كودتاي حزب توده ايران و براندازي نيز در جهت تحكيم همين تز عمل ميكردند، تزي كه امپرياليسم و ارتجاع براي پيشبرد نقشههاي بعدي خود عليه انقلاب ايران به شدت به آن نياز داشتند.
اما حزب توده ايران اين نكته را به درستي دريافته بود، كه در انقلاب ايران مسئله بازگشت به گذشته تحت هيچ شرايطي مطرح نيست و نميتواند مطرح باشد. اين انقلاب هر نامي را كه در برابر خود قرار داده باشد، هدف آن برقراري يك جامعه نوين است و نه بازگشت به گذشته و هر نامي كه بر نظام برآمده از آن گذاشته شود، ولو ده بار و صد بار بر جنبه اسلامي آن تاكيد شود، در شرايط تاريخي و جهاني كه در آن زاده شده است دو راه بيشتر پيش رو ندارد: يا اين و يا آن شكل نظام سرمايه داري را حفظ كند و توسعه دهد و يا اينكه يك سمتگيري سوسياليستي را در پيش گيرد. انتخاب اين يا آن نام فقط ميتواند مبارزه براي اين يا آن راه را سهل تر يا دشوارتر نمايد.
بدين ترتيب در انقلاب ايران زمينه هم براي اينكه اين انقلاب از سوي بخشي از هواداران سوسياليسم درك نشود و هم اينكه عليه اين نيروها جهت بگيرد وجود داشت. هر دو مسئله نيز، عليرغم همه كوشش حزب توده ايران براي جلوگيري از آن، بصورتي خونين تحقق يافت، اما نتوانست قطعيت بيآبد. ارتجاع براي رسيدن به اين اهداف تكيه بر سنت و تلاش در جهت سمت دهي آن به نفع خود و تبديل آن به يك منبع مشروعيت را به صورت يك استراتژي آگاهانه دنبال كرد. بدينطريق بود كه تبديل جمهوري روم به امپراطوري روم در انقلاب فرانسه به شكل استراتژي تبديل جمهوري اسلاميبه حكومت اسلامي در انقلاب ايران دنبال شد.
نيروهاي ارتجاعي به سرعت دريافتند كه از يكسو نميتوانند به مقابله آشكار و رودررو با انقلاب برخيزند و از سوي ديگر در آموزش هاي اسلام سنتي مي توان فضاي مناسبي را يافت كه يك استراتژي ضد انقلابي را با حفظ مناسبات سرمايه داري وابسته، از طريق آن به پيش برد.
آنچه كه تحت عنوان جمهوري اسلامي و با ماهيت ارتجاعي بعدا تحقق و برتري يافت حاصل نبردي،- در پاره اي موارد بسيار خونين - و برآيند كشاكش چندين نيرو بود.
يك- نيروي مردمي كه در انقلاب شركت كرده بودند و تحقق خواستهاي خود را از آن انتظار داشتند،
دوم- نيروهاي مترقي مذهبي كه در سمت تحقق خواستهاي مردم با آگاهي و پيگيري كمتر يا بيشتر عمل ميكردند،
سوم- نيروهاي مترقي چپ و پيشاپيش همه آنها، حزب توده ايران كه ميكوشيدند انقلاب ايران در سمتي سوسياليستي به سود اكثريت زحمتكش جامعه جهت بگيرد،
چهارم- ماجراجوياني كه انقلاب را نردباني براي تصرف قدرت به حساب ميآوردند،
پنجم- جريان ضد انقلاب كه از خارج به توطئه پردازي و نقشه سازي عليه انقلاب مشغول بود،
ششم- جريان ارتجاع كه از همان ابتداي انقلاب استراتژي "حكومت اسلامي" را به پيش ميبرد،
هفتم- و بالاخره فضاي جهاني كه مجموعه اين نيروها در درون آن عمل ميكردند.
نتيجه اين برآمد نيروها و كشاكشها آن چيزي شد كه هيچكدام از آنها احتمالا نه انتظار آن را داشتند و نه پيش بيني آن را ميكردند. در اين وضعيت هر آنچه كه ارتجاع كرد به پاي انقلاب گذاشته شد و هر آنچه كه انقلاب براي مردم كرد، ارتجاع آن را به حساب خود نوشت.
پايان سخن
انقلاب ايران كوشيد نوسازي و مدرنيسم را در جامعه ايران تقسيم كند. در اين تقسيم آنها كه قبلا بيشتر به دست آورده بودند، بخشي از سهم خود را از دست دادند، ولي اكثريت عظيمي كه در بند سنت ها و محدوديت ها گرفتار آمده بودند، گام هاي عظيمي را به پيش برداشتند. اين تقسيم در شرايط يك نبرد و مبارزه حاد طبقاتي و اجتماعي صورت گرفت، كه در آن نيروهاي ارتجاعي با تكيه بر شعارهاي مذهبي انقلاب پرچم بازگشت به سنتهاي ارتجاعي را به عنوان استراتژي مهار انقلاب برافراشتند و توانستند در پارهاي موارد و در برخي عرصه ها عقبگردهايي نيز به جامعه برآمده از انقلاب تحميل كنند. هر چند كه اين عقبگردها عليرغم همه تلاش نيروهاي ارتجاعي هرگز به ماهيت انقلاب تبديل نشد، اما آنها از اين طريق و به دلايل معين تاريخي توانستند به تدريج بر اهرمهاي حكومت چنگ بياندازند، آن را در جهت تحكيم قدرت و ثروت خود بكار اندازند و آرمانهاي انقلاب را تحريف كنند.
در برابر اين قدرت، اين ثروت و اين انحراف اكنون در كشور ما جنبش انقلابي مسالمتآميزي قد برافراشته است كه هم ادامه انقلاب بهمن است و هم دستآورد انقلاب بهمن. همه آن نيروي مثبتي كه در انقلاب ايران انباشته شد در اين جنبش تبلور يافته است و همه پيآمدها و تجربيات گران بهايي كه انقلاب ايران به دنبال داشت به تكيه گاه اين جنبش تبديل شده است.
ارتجاع هيچگاه نه حق دارد و نه مي تواند بنام انقلاب ايران سخن بگويد،
اگر انقلابيون با صداي بلند به نام خود و به نام انقلاب سخن بگويند.
چند ماه پس از کودتاي 28 مرداد دکتر دانلد. ان. ويلبر مأمور ارشد سازمان اطلاعات مرکزي آمريکا، سيا و يکي از طراحان و فعالان اصلي کودتا جزوه اي به نام « سرنگوني مصدق، نخست وزير ايران» تهيه کرد که در آن ضمن بيان چگونگي شکل گيري پروژه کودتا به نام پروژه آژاکس، به شرح رويدادهايي پرداخته است که منجر به سرنگوني دکتر محمد مصدق شد.
کودتاي 28 مرداد 32 در ايران نخستين کودتايي بود که دولت آمريکا توانست از آن طريق، دولتي را سرنگون سازد.
جزوه « ويلبر» تا سال 2000 جزو اسناد محرمانه سازمان سيا تلقي مي شد و انتشار نيافته بود ولي در ماه ژوئن آن سال در اختيار روزنامه نيويورک تايمز قرار گرفت و منتشر شد. اين جزوه از گزارش هاي نادري است که درباره کودتاي 28 مرداد از زبان يک دست اندرکار کودتا نوشته شده و در آن جزييات عمليات آن روز آمده است. در اينجا خلاصه اي از مطالب گزارش دکتر دانلد . ان . ويلبر را مي خوانيد:
نطفه کودتا از زمستان سال 1331 با ديدار مقامات امنيتي - اطلاعاتي بريتانيا با مقامات بخش خاور نزديک و آفريقاي سيا در واشنگتن بسته شد.
کرميت روزولت رييس بخش خاور نزديک و آفريقاي سازمان سيا نيز در اين ديدار شرکت داشت. در 16 فروردين 32 رييس سيا بودجه اي يک ميليون دلاري به ستاد سيا در تهران اختصاص داد تا هر طور که لازم باشد براي سرنگوني مصدق خرج کند.
به « هندرسون» سفير آمريکا و « راجر گويران» رييس ستاد سيا در تهران اختيار تام داده شد تا بدون نياز به مجوز اضافي همه اين يک ميليون دلار را به مصرف برسانند. در ارديبهشت 32 ويلبر مشاور مخفي ان اي ا ، بخش خاور نزديک و آفريقاي سيا مأموريت يافت تا در همکاري نزديک با سازمان ضد جاسوسي بريتانيا ( اس آ اس) نقشه سرنگوني مصدق را بريزد.
ستاد سيا در تهران بر اين عقيده بود که شاه قاطعانه عليه مصدق وارد صحنه نخواهد شد. توافق شد که ستاد سيا در تهران با تبليغات « خاکستري» سياست جديد خود را در حمله به دکتر مصدق شروع کند. ستاد سيا در تهران اين خط را به عوامل خود و از طريق سازمان ضد جاسوسي بريتانيا ( اس آ اس ) به برادران رشيديان انتقال داد. از بخش طراحي و هنري سيا در تهران خواسته شد تا مقدار زيادي کاريکاتور ضد مصدقي تهيه کند.
در 20 خرداد 32 همه آنهايي که در شکل گيري طرح کودتا شرکت داشتند وارد بيروت شدند. از جمله کرميت روزولت رييس کل پروژه و راجر گويران رييس ستاد سيا در تهران و ويلبر. در 26 خرداد جلسه ديگري در لندن تشکيل شد و تصميم نهايي گرفته شد.
در پايان تير ماه 32 ژنرال شوارتسکف که از سالهاي 21 تا 27 رياست هيأت نظامي آمريکا در ژاندارمري ايران را به عهده داشت و دوستي و احترامي بين او و شاه به وجود آمده بود مأموريت يافت تا با سفر به ايران سه سند را به امضاي او برساند: يک فرمان به نام زاهدي در مقام رييس ستاد، نامه اي حاکي از اعتماد وي به زاهدي تا بتوان به اتکاي آن به نام شاه از طريق اسدالله رشيديان افسران ارتش را براي طرح براندازي جلب کرد و بالاخره فرماني خطاب به همه صفوف ارتش تا از رييس قانوني ستاد وي حمايت کنند.
در اوايل مرداد ماه يک کارزار تبليغاتي و برنامه ريزي شده به نفع شاه و عليه مصدق در آذربايجان به راه افتاد. در 4 مرداد 32 روزولت و شوارتسکف در تهران بودند. با ورود روزولت به تهران، به عنوان بخشي از جنگ رواني تصميم گرفته شد که از ميزان تماس نزديک بين مقامات بلند پايه آمريکا و دولت مصدق کاسته شود.
در روز 6 مرداد جان فاستر دالس، وزير خارجه آمريکا در يک مصاحبه مطبوعاتي که به پيشنهاد سيا انجام گرفت گفت فعاليت هاي روز افزون حزب کمونيست غير قانوني در ايران و مداراي دولت مصدق با آن مايه نگراني دولت ماست، اين وضعيت اعطاي کمک هاي مالي به ايران را با دشواري روبه رو مي سازد.
در 10 مرداد شوارتسکوف توانست با شاه ديداري طولاني داشته باشد. در اين ديدار شاه تأکيد کرد که اگر مصدق همه پرسي را اجرا و مجلس را منحل کند آنگاه وي طبق قانون اساسي اختيار تام دارد که مصدق را برکنار کند و نخست وزير منتخب خود را به جاي وي بنشاند.
در اين زمان توجه مصدق به مجلس معطوف بود. يعني جايي که ظاهرا مخالفت ها سخت تر مي شد. وي در 23 تير نمايندگان طرفدار دولت را تشويق به استعفا کرد. شماري از نمايندگان بي طرف و مخالفان کم جرئت مصدق نيز به ديگران تأسي کردند و شمار مستعفيان به 28 تن رسيد. ستاد مرکزي سيا مصرانه مي خواست که نمايندگان ضد مصدق براي حفظ کرسي نمايندگي خود تشويق شوند و در مجلس بست بنشينند.
قرار شد زمينه سازي شود تا نمايندگاني که استعفا نداده بودند خودشان مجلس را به عنوان نهادي قانوني تشکيل دهند. اين موضوع باعث شد که مصدق بيشتر در انحلال مجلس مصر شود. وي اعلام همه پرسي کرد و از مردم خواست به انحلال مجلس رأي آري يا نه بدهند. همه پرسي در 13 مرداد در سراسر کشور انجام و گزارش شد که دو ميليون نفر به همه پرسي راي مثبت داده اند و فقط چند صد نفر راي نداده اند.
بيانيه هاي آيت الله کاشاني در اين روزها تأکيد بر غير قانوني بودن همه پرسي داشت. در روز 12 مرداد رشيديان جزييات عمليات را به شاه گفته بود. در همين روز روزولت ديداري طولاني و بي نتيجه با شاه داشت. در روز 17 مرداد روزولت بار ديگر شاه را ديد و کوشيد بر ترديد او فايق آيد. شاه موافقت کرد شفاها به افسران براي عمليات دلگرمي بدهد. 20 مرداد سرهنگ حسن اخوي با شاه ملاقات و فهرست افسراني را که آماده اند با فرمان شاه دست به عمليات بزنند به او داد. شاه دوباره تأکيد کرد که گرچه با اين عمليات موافق است اما پاي هيچ ورقه اي را امضا نخواهد کرد. اخوي به اين تصميم اعتراض کرد و به دنبال رشيديان فرستاد.
رشيديان پيامي از روزولت براي شاه آورد که وي با بيزاري کامل ايران را ترک خواهد کرد مگر آنکه شاه ظرف چند روز آينده دست به کار شود. سرانجام شاه گفت که اوراق را امضا مي کند و زاهدي را مي بيند و سپس به رامسر مي رود.
رشيديان و روزولت به اين نتيجه رسيدند که دو فرمان سلطنتي وجود داشته باشد يکي فرمان برکناري مصدق و ديگري فرمان انتصاب زاهدي به نخست وزيري. رشيديان و بهبودي سرپرست کارکنان دربار که يکي از مأموران با سابقه بريتانيا بود متن فرمان ها را آماده کردند.
روز 21 مرداد سرهنگ نعمت الله نصيري فرمانده گارد شاهنشاهي متن فرمان ها را براي امضا به رامسر برد. به گفته نصيري، سرانجام ثريا شاه را راضي به امضاي فرمان ها کرد.
بر اساس بيانيه تيمسار محمد تقي رياحي رياست ستاد ارتش که طرفدار مصدق بود، او در ساعت 5 بعد از ظهر 24 مرداد، از جزييات توطئه آگاه شده بود. ساعت 11 شب رياحي معاون خود تيمسار کياني را به باغ شاه فرستاد. در باغ شاه سرهنگ نصيري که پيشتر به آنجا رسيده بود به همراه افسران طرفدار شاه، کياني را دستگير کرد. در همين ساعات تعدادي کاميون پر از سربازان طرفدار شاه به دستگيري افراد پرداختند. به نظر مي رسد رياحي توانسته بود قبل از نيمه شب دسته هايي از سربازان را به نقاط حساسي که امکان حمله به آنها مي رفت گسيل کند.
اينکه چه حادثه يا چه واکنشي از سوي رياحي و ديگر نظاميان طرفدار مصدق روي داد که موجب ضعف افسران طرفدار زاهدي در انجام وظايف خود شد، به درستي معلوم نيست. با اين حال معلوم شد که تيمسار باتمانقليج رييس ستاد زاهدي ترسيد و پنهان شد. بي ترديد اين کار و همچنين خبر دستگيري کياني که به سرعت در همه جا پراکنده شد تأثير چشمگيري در تضعيف روحيه ها آن هم در لحظات حساس داشت. صبح روز 25 مرداد تيمسار باتمانقليج دستگير شد و تيمسار آبان فرزانگان از مأموران ارشد ستاد سيا در تهران به اين ستاد پناه آورد.
در سحرگاه 25 مرداد راديو تهران بيانيه ويژه دولت را پخش کرد که در آن از انجام کودتاي شب پيش ياد شده بود. ستاد سيا در تهران با اين وظيفه رو به رو شد که طرح را از شکست کامل نجات دهد و به سرعت تصميمات مهمي اتخاذ کند. چندي نگذشت که خبر رسيد شاه گريخته است.
روزنامه « شجاعت» که به جاي روزنامه اصلي حزب توده « بسوي آينده » منتشر مي شد، از 22 مرداد وقوع يک کودتا را پيش بيني کرده بود. اين روزنامه همچنين خبر داده بود که مصدق روز 23 مرداد از آن با خبر شده بود. حزب توده از نقشه کودتا مطلع بود ولي چگونگي آن معلوم نيست. ظهر 25 مرداد راديو برنامه کوتاهي از دکتر مصدق پخش کرد که در آن گفته مي شد بر اساس اراده ملي که از طريق همه پرسي ابراز شد مجلس هفدهم منحل و انتخابات مجلس هجدهم بزودي برگزار مي شود.
حوالي ساعت 4 عصر دو تن از مقامات ارشد سفارت اميد خود را از دست داده بودند ولي روزولت هنوز شانس کمي براي موفقيت قايل بود به شرط آنکه شاه که به بغداد گريخته بود، پيامي مي فرستاد و زاهدي در موضع تهاجمي قرار مي گرفت. ستاد سيا در تهران پيش نويس پيامي را که مي بايست شاه قرائت کند آماده کرد. صبح 26 مرداد خبر بيانيه اي که شاه از بغداد فرستاده بود از راديوهاي خارج پخش شد.
در اين پيام شاه گفت که فرمان هايي مبني بر عزل مصدق و انتصاب زاهدي به نخست وزيري صادر کرده است و افزود که از سلطنت کناره گيري نکرده و به وفاداري مردم ايران اعتماد دارد. غروب روز 26 مرداد پرکارترين و فرساينده ترين زمان براي ستاد سيا در تهران بود. تصميم گرفته شد که عملياتي براي روز چهارشنبه 28 مرداد انجام گيرد.
در همين روز پيامي به ستاد تهران رسيد که در آن گفته شده بود بهتر است روزولت به خاطر مسايل امنيتي هر چه زودتر تهران را ترک کند و از شکست طرح اظهار نارضايتي شده بود.
صبح روز 27 مرداد شاه بغداد را با يک فروند هواپيماي تجاري به سوي رم ترک کرد. ساعت ده و نيم صبح روز 27 مرداد تيمسار رياحي رييس ستاد ارتش با افسران عالي رتبه ارتش در تالار سخنراني دانشگاه جنگ ملاقات کرد و برنامه شورش را براي آنها خواند و تأکيد کرد که ارتش بايد به دولت وفادار باشد.
دفتر اس آي اس در نيکوزيا از لندن خواست که شاه را تحت فشار بگذارد که براي زيارت عتبات عاليات به عراق باز گردد تا با روحانيون آنجا در تماس مستقيم باشد. جنگ تبليغاتي کيواني و جليلي از مأموران سيا در تروريست جلوه دادن حزب توده به اوج خود رسيد.
در شب 28 مرداد دستجات بظاهر توده اي را به خيابانها گسيل داشتند. اين دسته ها مأموريت داشتند که در خيابان هاي لاله زار و اميريه هر مغازه اي را که به دستشان رسيد غارت کنند و درهم بشکنند و نشان دهند که اين کارها کار اعضاي حزب توده است.
قبل از ساعت 9 صبح روز 28 مرداد گروههاي طرفدار شاه در منطقه بازار گرد آمدند. اعضاي اين گروهها نه تنها انتخاب خود را بين شاه و مصدق کرده بودند بلکه تحت تأثير حرکات روز گذشته منتسب به حزب توده به اندازه کافي تحريک شده و آماده اقدام بودند. اين جماعت فقط به يک رهبري احتياج داشتند. جليلي که يک گروه را در پيشروي به سوي مجلس همراهي مي کرد، در سر راه خود به روزنامه « باختر امروز» که متعلق به حسين فاطمي، وزير خارجه بود حمله کرد.
اين روزنامه را که در روزهاي 26 و 27 مرداد خضمانه ترين حملات را به شاه کرده بود، به تحريک او آتش زدند و تقريبا درهمان ساعت ها فرد ديگري به نام افشار گروههاي ديگري را به سوي روزنامه هاي توده اي هدايت کرد که همه آنها منهدم شدند
خبر اينکه رويدادهاي کاملا تکان دهنده در حال وقوع است به سرعت سطح وسيعي از شهر را در نورديد. دستوراتي به جليلي و کيواني داده شد تا بکوشند نيروهاي امنيتي را در کنار تظاهر کنندگان قرار دهند و به سوي راديو بروند و آن را تصرف کنند. اينکه تا چه اندازه فعاليت هاي بعدي حاصل تلاش هاي مشخص مأمورين ما بود هرگز معلوم نمي شود.
تا ساعت ده و پانزده دقيقه صبح، کاميون هاي حامل نيروهاي نظامي طرفدار شاه در ميدان هاي اصلي شهر مستقر شده بودند. گروههاي بزرگ و کوچک چوب و سنگ به دست در ميدان سپه به يکديگر پيوستند و به سوي شمال و مرکز شهر پيش رفتند. حدود ظهر پنج تانک و بيست کاميون سرباز به اين جمعيت پيوستند.
حدود ساعت 10 صبح تيمسار رياحي به مصدق اطلاع داد که ارتش ديگر تحت فرمان او نيست و تقاضاي کمک کرد. سرهنگ ممتاز تنها توانسته بود يک گردان فراهم آورد که آن را در اطراف خانه مصدق مستقر ساخت. سلطنت طلبان با به دست آوردن و تصرف تجهيزات مهم اين امکان را به دست آوردند تا سيل تلگرام و پيام راهي شهرستانها شود و مردم را به قيام به طرفداري از شاه تشويق کنند.
جليلي مأمور ستاد سيا جمعيتي را در خيابان فروسي تشويق کرد تا به ساختمان دژبان مرکز بروند و باتمانقليج و نصيري را آزاد کنند. اين دو آزاد شدند و نگهبانان مقاومتي نکردند. در همين زمان مأمور ديگر ستاد سيا تيمسار قدس نخعي با اتومبيل خود به گشت زني در شهر پرداخت و کوشيد اعضاي گارد سلطنتي را که بعداً در حمله به خانه مصدق شرکت کردند، جمع آوري کند.
ايستگاه راديو در ساعت هاي اول بعد از ظهر به تصرف در آمد و خبر پيروزي سلطنت طلبان با متن فرمان شاه از راديو پخش شد. در ساعت 5 و 25 دقيقه بعد از ظهر زاهدي از راديو صحبت کرد. ستاد مرکزي ارتش در ساعات آخر بعد از ظهر تسليم شد.
قبل از ساعت 7 شب خانه مصدق تصرف و به ويرانه اي تبديل شد. وسايل موجود در آن به خيابانها برده شد و به رهگذران فروخته شد. توده اي هاي شناخته شده تحت تعقيب قرار گرفتند ومغازه هاي هواداران آنها غارت شد. باتمانقليج رييس ستاد ارتش شد. فرزانگان حاميان شناخته شده پروژه آژاکس را به فرماندهي واحدهاي تهران گماشت. اين واحدها هدف هاي کليدي نظامي را تصرف کردند و طبق ليست به بازداشت افراد پرداختند.
نگاهي به سير حضور آيت الله کاشاني در نهضت ملي شدن نفت و حوادث پس از کودتا
مقدمه
آنچه در اين مقال مي آيد پرداختن به تحليل مشروطه يا انقلاب اسلامي نيست. نويسنده تنها قصد دارد نقش آيت الله کاشاني در جنبش و بخصوص از جريان واقعه ۳۰ تير ۱۳۳۱ به بعد بيان کند.
در آن زمان ۳ دسته روحاني وجود داشتند. دسته اول به رهبري آيت الله بروجردي (مرجع بزرگ شيعيان و ساکن در قم) بودند. اين دسته با حکومت مصدق کاري نداشتند و چون اسلام و تشيع را به محمد رضا شاه مديون مي دانستند او را قبول داشتند و دعاگوي ذات ملوکانه بودند که به اسلام عمل مي کند و حوزه هاي علميه را آزاد گذاشته است. اوج اين احساسات مربوط به زماني ميشود که شاه به رم فرار کرده است. آيت الله بروجردي بالا ترين مرجع تقليد زمان در تلگرافي به شاه چنين مينويسد: "بياييد که تشيع و اسلام به شما احتياج دارد.شما پادشاه شيعه هستيد".وي بعد ازکودتا و بازگشت شاه به ايران به او تلگرافي فرستاد و ورود او راخير مقدم گفت. يا بعد از سقوط هواپيماي برادر شاه (عليرضا که هواپيمايش بعد از ۲۸ مرداد در شمال سقوط کرد) آيت الله بروجردي به شاه توصيه کردند:"چون شما متعلق به شيعه هستيد , براي حفظ تشيع در مسافرت از سوار شدن بر هواپيما خودداري کنيد.مبادا جانتان به خطر بيافتد".(2)
دسته دوم روحانيون مبارزي بودند که تا آخرين لحظه با مصدق ايستادند و حتي بعد از کودتا هم پشت او را خالي نکردند. آيت الله سيد رضا زنجاني؛ ايت الله طالقاني؛ ايت الله محلاتي؛ سيد جعفر غروي ... از اين دسته بودند. ايت الله زنجاني نماد يک روحاني علوي بود. در جريان کودتا او به زندان افتاد ولي اندکي بعد ازاد گرديد و نامه هاي مخفيانه دکتر فاطمي را از زندان به مصدق ميرساند. مصدق در زمان نخست وزيري اش خواست که حساب و کتاب قسمتي از بودجه و خراج مملکت را به او بدهد ولي او قبول نکرد و در جواب گفت: مي ترسم اگر در اين کار قصوري رخ داد مردم انرا به پاي مذهب بگذارند.(3)
و دسته اخر گروهي بودند که نه تنها شاه را ستايش مي کردند که مصدق را هم مي کوبيدند. نماينده شاخص انها آيت الله بهبهاني بود. آيت الله هاي دسته سوم دست به دست هم دادند تا دولت مصدق سرنگون شود. اينها طوري وانمود کردند که حزب توده مي خواهد بر ملت سوار شود و کمونيسم را رواج دهد.خوب است در اينجا خاطره اي را که ايت الله طالقاني تعريف کرده است بشنويم."در منزل ايت الله بهبهاني که از علماي درباري بود تني چند از نويسندگان هم نشسته بودند.نويسندگان با جوهر قرمز به امضاي جعلي حزب توده براي تمام علما و ائمه جمعه کشور با پست نامه نوشتند که محتواي آن اين بود:"ما بزودي شما را با شالهاي سرتان بالاي تير هاي چراغ برق بدار خواهيم زد. امضا-حزب توده" يکي از نويسندگان که با طالقاني اشنا بود براي ايشان مي گويد:"انقدر نشستيم و نوشتيم که تا مدتها بعد از ۲۸ مرداد انگشت هايمان درد ميکرد"(4)
و اما ايت الله کاشاني که راه هيچ کدام از اين ۳ دسته را پيش نگرفت. ابتدا با نهضت پيش امد و سپس تدريجا از نهضت و اهدافش فاصله گرفت وبالاخره به نهضت پشت کرد..در اينجا نه ميخواهيم نقش او را بي اهمييت جلوه دهيم که همگان مي دانند که نقش او در بسيج مردمي در ۳۰ تير پر ارزش است و نه مي خواهيم اغراق را پيشه کنيم و وانمود کنيم که نقش او در قيام ۳۰ تيرحرف اول را زده و اگر او نبود قيام ۳۰ تير هم نبود که همگان مي دانند که نقش حزب زحمتکشان و توده و نيروي سوم در هماهنگي؛ بسيج و کشاندن مردم به خيابانها غير قابل انکار است.
زندگي آيت الله کاشاني
سيد ابوالقاسم کاشاني در سال ۱۲۶۰ شمسي در ايران يا بين النهرين متولد شد. بعد از گرفتن حکم اجتهاد به خاطر مخالفتش با اشغال بين النهرين توسط انگليسي ها شهرت پيدا کرد. در جنگ جهاني اول در مبارزه عليه استعمار فعال بود و جايزه اي براي کسي که او را دستگير کند در نظر گرفته شد. در سال ۱۲۹۹ موفق به فرار و ورود به تهران شد. در مبارزات ضد جمهوري خواهي به همراه آيت الله مدرس شرکت کرد(5) سپس وي به اتهام هواداري از آلمان در جنگ جهاني و همچنين دست داشتن در سو قصد به جان شاه دستگير و در بهمن ماه ۱۳۲۷ به لبنان تبعيد شد.
با آزاد تر شدن فضاي جامعه و جنبش آزاديخواهان و جبهه ملي در اوايل سال ۱۳۲۹ به ايران بازگشت. در روز ورود او به ايران دکتر مصدق ملت را به استقبال از او دعوت کرد و شخصا به فرودگاه رفت. در روز ورود وي از فرودگاه تا محله او "پامنار" ۲۷ طاق نصرت بسته شد.(6) در روز ۳۰ تير اعلام کرد که اگر لازم شود کفن پوش راه مي افتد و مردم را به حضور در خيابان ها تشويق و تهييج کرد. او تا قبل از ۳۰ تير به حق نقش خود را به عنوان يکي از دو رهبر جنبش ضد استعماري به خوبي ايفا کرد.
بعد از ۳۰ تير ۱۳۳۱ :
متاسفانه آيت الله کاشاني بعد از ۳۰ تير گمان کرد که همه ي اين تظاهرات ميليوني به خاطر اراده او بوده و کم کم غرور و نخوت در او ريشه دواند. دائما نامه مي نوشت و مي گفت اين اقا را بردار ان اقا را بگذار و يا فلاني را عوض کن. مصدق در جواب او بطور خصوصي مي گفت: توصيه اين و آن را نفرماييد. در شان شما نيست و در جامعه هم انعکاس نامطلوب دارد و مورد سو استفاده قرار ميگيرد. اگر نظرات اصولي داريد با دولت در ميان بگذاريد تا رفع مشکلات شود. اصلا گيريم که اين مسائل درست بوده. اينها در درجه دوم اهميت است. ايا شما در خط اساسي نهضت ملي انحرافي مي بينيد؟ اگر هست بگوييد اصلاح کنم و اگر نکردم بگوييد از کار ها کناره بگير. و الا براي مسائل جزئي که نمي توانيم اختلاف داشته باشيم.(7)
امريکا و انگليس هم غرور ايت الله را فهميده بودند. تايمز لندن مقاله اي درباره ي کاشاني نوشته بود و مجله خواندنيها (ارگان دربار) آنرا ترجمه کرده بود و کاريکاتوري از سر کاشاني روي تنه شير چاپ کرده بود. در اين مقاله امده بود که کاشاني انچنان شخصيتي است که يک اشاره او نه تنها ايران که خاورميانه را به اعتصاب مي کشد.چند بيت شعر هم زير کاريکاتور امده بود.مصراع هاي اول اين بود که استعمار چنين و چنان ميکند و مصراع دوم بيت ها اين بود:"شير پامنار اگر بگذارد". اين شماره مجله را به مقدار زياد چاپ کرده بودند و مجله ها را کنار تشک حاج اقا گذاشته بودند و سيل جمعيتي که به ديدار حاج اقا مي رفتند به دريافت يک نسخه مجله نائل ميشدند و از زبان اقا مي شنيدند که ميگفت:"بيسواد.برو اين مقاله رو بخون ببين چي نوشته"(8)
يکي از مذهبيون به پيش کاشاني رفته بود تا نگراني خود را از اختلاف در نهضت بيان کند. کاشاني به او گفته بود:"نگران نباشيد.تا من هستم هر چوبي را که جاي مصدق بگذارم کار او را خواهد کرد"( 9)
پس از درخواست تمديد اختيارات؛ کاشاني به مبارزه علني با مصدق پرداخت و ضمن مخالفت با تمديد قرارداد؛ آن را جاه طلبانه ناميد. و مصدق را"پنهان در پشت نقاب تزوير و ازاديخواهي""مستبدي که ميخواهد به دوران قبل از مشروطه برگردد" و "کسي که به خيال خداوندگاري افتاده است" خواند. او همچنين شاه را مرد تربيت شده عاقل ناميد( مجله مصور روزنامه اطلاعات10 فروردين 32)
به محض اينکه تقاضاي تمديد اختيارات به مجلس رسيد کاشاني که از يکسو با دربار مشغول زد و بند بود و از سوي ديگر با هندرسون سر وسري داشت و در مخالفت با مصدق سر از پا نميشناخت بر خلاف وظايف و اختيارات قانوني خود به مجلس نوشت:"تا موقعيکه من رياست مجلس شوراي ملي را بر عهده دارم اجازه طرح اينگونه لوايح را که مخالف قانون اساسي است در مجلس نميدهم و صريحا قدغن ميکنم که از طرح آن خودداري شود"(10)
مصدق پس از تصويب لوايح به ملت ايران گفت:"انان که به عظمت مبارزه نمي انديشند چه شايسته و بجاست که مجالي باقي گذارند تا از اين ورطه هولناک بگذريم و کار حريف حيله گر خود را به پايان رسانيم. آنوقت ممکن است براي جدال ها و مبارزه هاي کوچک فرصت پيدا شود.امروز مجادله با حکومتي که در تمامي جبهه ها با اجنبي مشغول زد و خورد است اگر دور از انصاف نباشد شايسته وطن پرستان و علاقه مندان به استقلال و حاکميت مملکت نيست"(11)
کيهان در روز 29/1/31 نوشت"روز گذشته اقاي لوئي هندرسون براي تسليت به کاشاني به مناسبت فوت متعلقه ي وي و دادن نامه رئيس مجلس نمايندگان امريکا با ايت الله ملاقات کرد.اين ملاقات 1.5 ساعت طول کشيد".
حسين فاطمي نيز گفته بود:"کاشاني که در ابتداي نهضت با خدمات با ارزش به پيشرفت نهضت کمک کرد اواخر بيش از حد غرور و نخوت پيدا کرده بود بطوريکه مکرر ميگفت"اگر من بخواهم ۱۳۶ وکيل ايران را انتخاب کنم همه مردم به انها که من بگويم راي خواهند داد"
بعد از کشته شدن سرلشگر وفادار افشار طوس مدارکي بدست امد که نشان مي داد مظفر بقايي و زاهدي بدستور شاهپور غلامرضا در اين ماجرا دست داشتند."زاهدي که متهم اصلي بود با موافقت کاشاني رئيس مجلس و بوسيله ي مير اشرافي به مجلس آورده شد و به بهانه نداشتن امنيت در انجا متحصن گرديد و کاشاني از او بگرمي استقبال نمود و از مزاحمت هايي که تا کنون براي وي فراهم شده اظهار تاسف کرده و خدمات او به نهضت ملي را ستود"(کيهان 14/2/32)(12)
کاشاني در مجلس با زاهدي روبوسي کرد و به او گفت که تا هر وقت که ميخواهد در مجلس باشد.همچنين به کارکنان مجلس دستور داد تا از اين "مهمان عزيز" پذيرايي کنند.(13)
روزنامه شورش به مديريت کريم پور شيرازي(14) در ۲۷ تير ۳۲ با انتشار عکسي از کاشاني در ميان اوباشي چون شعبون بي مخ و رمضان يخي خبر از پنهان شدن زاهدي در منزل کاشاني داد.
بعد از کودتاي نافرجام ۲۵ مرداد و در شب ۲۷ مرداد کاشاني نامه اي به مصدق فرستاد و پس از گله از مصدق به خاطر رفتار با خود از او مي خواهد دست به دست دهد تا کودتا را خنثي کند گرچه معلوم نيست منظورش کدام کودتاست. جواب مصدق به وي اين گونه بود : "اينجانب مستظهر به پشتيباني ملت ايران هستم. والسلام"
"درباره ي اعتبار نامه ها با آنکه بسيار روي آن جدل شده است ولي از روي نحوه دستخط و نحوه نگارش آنان جاي هيچ گونه شکي باقي نمي ماند که نامه معتبر است. از طرف ديگر اين استدلال هم پذيرفتني نيست که اين نامه ها کاشاني را از هر گونه دخالت در کودتا مبري ميکنند و سندي بر بلاهت مصدق در عدم توجه به توصيه او هستند .در روز ۲۷ مرداد کودتاي دو روز پيش نا فرجام مانده بود و اگر کودتاي ۲۸ مرداد بوده پس بعيد است درباره ي کودتاي قريب الوقوعي نامه بنويسد .(ن.ک پاراگراف بالا و مطلب روزنامه ي شورش).
بعد از کودتا
روزولت در روز کودتا 390000 دلار بين دار و دسته ي شعبون بي مخ پخش کرد. آنچنان که در عصر روز کودتا واحد پول تهران از تومان به دلار تغيير پيدا کرده بود.ت ا جاييکه اين اشرار پول تاکسي را هم به دلار ميپرداختند.(16)
آنچه که مسلم است اينست که روزولت مقدار 10000 دلار در پاکت گذاشته و داده است تا از طريق احمد آرامش به دست کاشاني برسد . ولي اينکه ايا اين پول به دست کاشاني رسيده است يا نه .ميتوان اين شواهد را جدي گرفت ولي قضيه هنوز قاطع و مسلم نيست.(17)
کاشاني طي اعلاميه اي که از راديو تهران پخش شد به دولت زاهدي اخطار داد که مبادا بر سر نفت سازش پنهاني کند.البته در پايان اعلاميه اش گفت که زاهدي خود يکي از طرفداران جبهه ملي بوده است(18)
مهندس حسيبي که از ياران مصدق بود گفت:"هندرسون قبل از اينکه روز 27 مرداد به خانه ي مصدق بيايد خانه ي کاشاني بوده است.(19)
کاشاني همچنين در مصاحبه باروزنامه ي المصري گفت:"من از ژنرال زاهدي مادام که به منفعت ايران قدم برميدارد پشتيباني ميکنم. هر وقت که نظرم برسد او بر خلاف مصلحت ايران عمل ميکند با او مخالفت مي کنم. تا اين لحظه راجع به کار او نمي توان قضاوت کرد.(20)
کيهان در روز ۹ مهر ۳۲ مي نويسد:" از ابتداي روي کار آمدن دولت جديد اقاي سپهبد زاهدي تصميم گرفته اند هر ۱۵ روز با آيت الله کاشاني ديدار نمايند. ديروز ظهر اين ملاقات در منزل شخص ثالثي انجام پذيرفت و کاشاني در پاسخ به سوال اخبار اليوم مبني بر اينکه به نظر شما بزرگترين اشتباه مصدق کدام است؟ گفت: پايمال کردن قانون اساسي و و عدم اطاعت از اوامر شاه(21)
کاشاني در جواب روزنامه ي المصري که پرسيده بود آيا عقيده داريد مصدق مستحق همين سرنوشتي بود که به او رسيد؟ گفت:"خداوند عادل است و انچه امروز بر مصدق گذشته است نتيجه ي عدل خداوندي است.(22) وي همچنين در مصاحبه با اخبار اليوم گفت:"اين مصدق راه را گم کرده و مستحق چنين عاقبتي بوده است.تمام هم و غم او اين شده بود که مردم فرياد زنند زنده باد مصدق. مصدق به من و کشورش خيانت کرد. طبق شرع شريف اسلامي مجازات کسي که در فرماندهي و نمايندگي کشورش خيانت کند مرگ است.(23)
سرانجام در ۲ دي ۱۳۴۰ دکتر اميني نخست وزير به ملاقات وي رفت و شاه هم در ۱۸ اسفند از او عيادت کرد و آيت الله کاشاني در ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ فوت گرديد.
پاورقي ها
1-اشاره به سخنراني سيد محمود کاشاني(پسر ايت الله کاشاني و کانديداي رياست جمهوري سال80) تحت عنوان « ائتلاف و اتحاد مصدق و حزب توده اتحادي شوم براي مردم ايران بود؛» و در تاريخ 30 مرداد 1383 از طريق سايت "خبرگزاري کار ايران" ( ايلنا )" وي همچنين مصدق و جبهه ملي را در جريان ملي شدن صنعت نفت دخيل نداست و صرفاً روحانيان را آغازگر اين مسير ناميد". 2-ن.ک به مصدق و تاريخ.نوشته بهرام افراسيابي .صفحه282.تحليلي بر نهضت ملي از صفحه 257 تا 339 به قلم طاهر احمد زاده. وي سالهاي زيادي از عمرش را در راه مبارزه عليه استبداد پشت ميله هاي زندان گذرانيده است و از دوستان استاد محمد تقي شريعتي و دکتر علي شريعتي و از مبارزان جبهه ملي بوده اند. 3-ن.ک به رودخانه خروشان عشق نوشته محمود حکيمي 4-ن.ک به طالقاني و تاريخ.سعيد دهقان و بهرام افراسيابي.صفحه 282 5-مدتي بعد حائري زاده و کاشاني به مجلس موسسان رفتند و به انقراض قاجار راي دادند.ايت الله زنجاني در خاطراتش ميگويد به ياد دارد روزي که کاشاني بر له شاه و بر ضد مدرس ميتينگ داد. 6-ن.ک مصدق و تاريخ307 7-همان336 8-همان333 9-همان334. از دوستان طاهر احمد زاده 10-کيهان شماره2904-28/10/31 11-کيهان-4/11/31 12-گذشته چراغ راه اينده است نشر از جامي 13-مصدق و مبارزه براي قدرت در ايران((musaddiqand the struggle for power in iran نوشته محمد علي همايون کاتوزيان ترجمه فرزانه طاهري.صفحه 212 14-کريمپور شيرازي روزنامه نگار و شاعر ازاده وطن که در وفاداري به مصدق جان خويش را از دست داد. او را بعد از ۲۸ مرداد دستگير کردند.چرا که چنان به شاه حمله کرد و او رارسوا ساخت که شاه حتي اجازه نداد او را بطور کامل محاکمه کنند.يکي دو جلسه بيشتر از دادگاهي که اورااز قبل محکوم به اعدام کرده بود نگذشته بود که درباريان انتقان زخم هايي را که ازقلم اين روزنامه نگار خورده بودند جبران کردند و در حياط زندان زرهي بر رويش نفت ريختند و زنده اتشش زدند.وي پس از رسيدن به بيمارستان به علت شدت سوختگي جان باخت. 15 مصدق و مبارزه براي قدرت در ايران نوشته محمد علي همايون کاتوزيان صفحه 214 16-مقدار پول از کتاب خاطرات و تالمات محمد مصدق به قلم خودش و بخش بعدي جمله از کتاب گذشته چراغ راه اينده است صفحه 650 است. 17-ن.ک به مقاله"the 1953coup d' etat in iran" اين مقاله را غلامرضا نجاتي به فارسي ترجمه کرده و به عنوان ضميمه کتاب جنبش ملي شدن صنعت نفت ايران منتشر کرده است.همچنين ن.ک به کتاب کودتا در کودتا نوشته کرميت روزولت 18- کيهان 11 ابان 32 19-ن.ک به رودخانه خروشان عشق صفحه 155 20-کيهان 17 شهريور 1332 21-کيهان 17 شهريور 32 22-ن.ک جلد 3 از کتاب مکتوبات و پيام هاي ايت الله کاشاني 23-همان
با هجوم عظيم فرهنگي در دو قرن اخير بر جوامع اسلامي يكي از جنجال برانگيزترين مسائل، موضوع حجاب زنان و بالاخره ترديد در ضرورت آن بود. مصطفي كمال پاشا در تركيه و به تقليد او رضا شاه در ايران، عليه مستوري زنان و حتي اجبار آنان به بيحجابي تا دخالت قواي قهريه و كمك گرفتن از پليس و پاسبان پيش رفتندواز سيل عظيم تبليغاتي كه حجاب را نشانهاي از اسارت زنان ميدانست، بهره جستند.
قبل از انقلاب اسلامي، روشنفكران مسلمان براي مبارزه با فرهنگ مهاجم زمان، بار ديگر داوطلبانه به اين سنت اسلامي روي آوردند. از آنجا كه اين اقبال با ساير آرمانها و اصول آن نهضت هماهنگي داشت، بسرعت در ميان دانشگاهيان و تحصيلكردهگان و ساير قشرهاي شهري ايران توسعه يافت و حتي گاهي بصورت پرچم و نشانهاي عليه فرهنگ حاكم در آمد.
پس از پيروزي انقلاب، ميل و رغبت بسياري از زنان به سردي و گاهي مقاومت در مقابل حجاب مبدل شد. فشارهاي نامناسب و غالباً غير عاقلانه، فاصله عظيم ميان قول و فعل و شكاف ميان عقيده و سازماندهي، بر دلسرديها و مقاومتها افزود. و بالاخره حوادث گوناگون سياسي به مخالفان جرأت داد تا بار ديگر پوشش زنان را به عنوان نشانة اسارت آنان تبليغ كنند.
مخالفان بي عدالت فرهنگ اسلامي به بهانه همين مسائل، دستاويزي براي سوء استفاده خود يافته و با تمام قوا درصدد تخطه مجموعه اصول و كليت احكام اسلامي برآمدند. شايد تلقي مردم از اصرار و پافشاري حاكميت بر او حجاب، بيشتر به عنوان نمايش قدرت و نشانه اقتدار حكومت بوده است تا خير خواهي مشفقانه و ايكاش اين چنين بود.
اينكه غالب مردان بهنگام مراوده با زنان بي پوشش، عنان و اختيار را از كف داده و به جاي سازندگي بسوي تباهي ميروند، يا وظيفه و احساس برادري نسبت به زنان، جاي خود را به كامجوئي و تسلط طلبي خواهد داد، يا حريم مقدس زنان، بسيار محترم تر از آنست كه دائماً هدف نگاههاي حريصانه و خريدارانه قرار گيرد، و اينكه زيباييهاي خدادادي مادران جامعه وسيلهاي براي ثروت اندوزي و فروش كالا نيست، وضع عمومي زنان در غرب، بيثباتي خانوادهها، دربدري كودكان معصوم و ... همگي از ابعاد مهم و جهات مختلف اين مسأله است كه ميتوان مطرح ساخت.
تاريخچه حجاب
قدر مسلم اينست كه قبل از اسلام در ميان بعضي ملل حجاب وجود داشته است.
در ايران باستان و در ميان قوم يهود و احتمالاً در هند حجاب وجود داشته و از آنچه در قانون اسلام آمده سختتر بوده است، اما در جاهليت عرب حجاب وجود نداشته است و بوسيله اسلام در عرب پيدا شده است.
ويل دورانت در صفحه 30، جلد 12 ، تاريخ تمدن (ترجمه فارسي) راجع به قوم يهود و قانون تلمود مينويسد:
« اگر زني به نقض قانون يهود ميپرداخت چنانكه مثلاً بي آنكه چيزي بر سر داشت به ميان مردم ميرفت و يا در شارع عام نخ ميرشت يا با هر سخني از مردان درد دل ميكرد يا صدايش آنقدر بلند بود كه چون در خانهاش تكلم مينمود همسايگانش ميتوانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهريه او را طلاق دهد.»
عليهذا حجابي كه در قوم يهود معمول بوده است از حجاب اسلامي بسي سختتر و مشكلتر بوده است. در ميان مسيحيان نيز عيناً ديده ميشود. هر چند پيروان جديد يا مذاهب اصلاح شده اكنون همه آن فروع را رعايت نميكنند.
همينطور حجاب سخت و شديدي در ايران باستان حكمفرما بوده، حتي پدران و برادران نسبت به زن شوهردار نامحرم شمرده ميشدهاند.
در هند نيز حجاب سخت و شديدي حكمفرما بوده است ولي درست روشن نيست كه قبل از نفوذ اسلام در هند وجود داشته است و يا بعدها پس از نفوذ اسلام در هند رواج يافته است و هندوان غير مسلمان تحت تأثير مسلمانان و مخصوصاً ايراني حجاب زن را پذيرفتهاند. آنچه مسلم است اين است كه حجاب هندي نيز نظير حجاب ايران باستان سخت و شديد بوده است.
اگر تمايل به رياضت و ترك لذت را يكي از علل پديد آمدن حجاب بدانيم بايد قبول كنيم كه هند از قديميترين ايام حجاب را پذيرفته است، زيرا هند از مراكز قديم رياضت و پليد شمردن لذات مادي بوده است.
به هر حال آنچه مسلم است اين است كه قبل از اسلام حجاب در جهان وجود داشته است و اسلام مبتكر آن نيست.
نگاهي تاريخي به حجاب ستيزي_ از رضاخان تا شيراک
رضاخان که محصول سياسي جريان روشنفکري لائيک و اميدوار به غرب در ايران بود، با حمايت سياست خارجي و در چارچوب دخالتهاي مستقيم انگليس در امور داخلي ما و همچنين به توصيه مشتي ازروشنفکران غربگرا، حجاب را به عنوان مهمترين مانع بر سر راه ورود زنان به کاروان تمدن بشري عنوان کرد. پس از آن، با تماميتوان کوشيد تا به هر قيمت شده حجاب را از سر زن ايراني بردارد. وي که تفکر نظاميگري داشت، راهحل فيزيکي را برگزيد و از طريق امنيههاي خود، در تمامي شهرها براي تحقق اين هدف کوشيد و به تمام معنا فاجعه آفريد.
اين اقدام که در برخورد مستقيم با يک سنت شرعي عميق و ريشهدار بود، کينه مردم را نسبت به پهلوي برانگيخت. شايد تودههاي مردم از نفوذ سياست خارجي سر درنميآوردند، اما همه آنان درک ميکردند که رضاخان به دنبال بر باد دادن سنن شرعي آنهاست. قيام گوهرشاد يکي از واكنشهاي اين واقعه بود که تا چندين دهه بعد، به ياد آن در شهرهاي مختلف عزاداري ميشد.
بدون ترديد بايد گفت، اين مسأله يکي از عميقترين ريشههاي مخالفت با حکومت رضاخاني را در عمق جامعه مذهبي ايران پديد آورد. مخالفتي که در نهايت به سرنگوني اين دولت منجر شد.
سالها گذشت و دولت ايران در سال 1322 (ه.ش) اجباري بودن کشف حجاب را لغو کرد. از آن پس کساني که به مرور بيحجابي را پذيرفته بودند، همچنان بيحجاب ماندند. اما بخش عمده مردم مسلمان ايران حجاب خويش را حفظ کردند.
در آستانه انقلاب اسلامي، درست زماني که ميرفت تا خروش مردمي خشمگين، بساط حکومت ظالمانه پهلوي را بر اندازد، ناگهان جمعيت عظيمي از زنان سياهپوش سطح خيابانها را پر کرد. بازگشت تدين در ميان نسل جديد در قالب بازگشت حجاب خود را نشان داد.
انقلاب الامي به گونه اي عنوان انقلاب حجاب به خود گرفت وخوشبختانه در روزهاي پس از انقلاب، حجاب به عنوان يک اصل در فرهنگ ايران اسلامي پذيرفته شد. يکي از مهمترين دلايل آن هم اين بود که حجاب هيچگاه محدوديت به حساب نيامد و جمهوري اسلامي نشان داد که زنان با حجاب هم ميتوانند در تمامي عرصهها فعال باشند.
آنان که با فرهنگ اسلامي در کشورهاي عربي و غيرعربي سر و کار دارند، ميدانند که تقريبا پنج تا ده سال پس از انقلاب اسلامي، به آراميفرهنگ حجاب در سراسر دنياي اسلام قوت گرفت. هر سالي که ميگذشت، حجاب در جهان اسلام نيرومند تر از گذشته ميشد. لبنان، سوريه و مهمتر از همه ترکيه نمونههاي خوبي هستند که ميتوانند روند رو به رشد حجاب را طي بيست سال گذشته اثبات کنند.
اکنون پس از گذشت 25 سال از انقلاب اسلامي، حجاب به صورت يک رمز، سمبل و شعار در تمامي جهان اسلام و نيز ميان مسلماناني که به صورت اقليت در کشورهاي غيراسلامي زندگي ميکنند درآمده است. حجاب تنها به عنوان يک امر شرعي مورد توجه نيست، بلکه به عنوان يک نشان و يک علامت از بازگشت به سنتهاي اسلاميمورد توجه قرار گرفته است.
جنبشهاي لائيک صفت، در تمامي کشورهاي اسلامي، حتي اگر ادعاي مسلماني هم داشته باشند، به طور مداوم به سمت سست کردن پايهها و ارکان حجاب حرکت ميکنند، زيرا حرکت آنها در راستاي هضم شدن در فرهنگ غربي است که به غلط نام فرهنگ جهاني به خود گرفته است. اين در حالي است که سنت گرايان روي حجاب به عنوان يک امر اساسي و يک مسأله حياتي پافشاري دارند. اين برخورد، يک نشان بسيار صريح از نوع و چگونگي حرکتهاي فرهنگي است که در جهان اسلام در جريان است.
طي سالهاي اخير بحث حجاب، يکي از مباحث زنده در کشورهاي غربي بوده است. فرانسه که رسالت خود را در حفظ بنيادهاي اساسي لائيسم ميداند، علمدار کشف حجاب اجباري در اين کشور شده است. در واقع، شيراک خوب ميداند که حجاب يک شعار و يک رمز براي حفظ هويت اسلامي کساني است که در دل فرهنگ غربي زندگي ميکنند. راه بازداشتن آنها از هويت پيشين آنان، آن است که حجاب را به يک سوي گذارند و اين رمز و شعار را از دست بدهند و تنها در آن صورت است که در فرهنگ جديد هضم خواهند شد.
اسلام و حجاب
غالباً چنين تصور مي شود كه آداب و سنن و همچنين شعائر و قوانين اسلامي، مستقلا توسط بنيانگزاران و رهبران صدر اسلام وضع گرديده. بسياري نيز با اينكه اعتقادي به خرافات مذهبي ندارند برخي شعائر و قوانين مذهبي را مفيد بحال جامعه مي شمارند. حجاب يكي از مهمترين اين شعائر است. از ياد نبرده ايم زماني كه مزدوران و اوباشان حزب اللّه شعار "بي حجابي زن از بي غيرتي مرد اوست" را سر مي دادند، چگونه با اين شعار برده دارانه بر اينگونه ادراكات رايج و ارتجاعي خصوصاً در بين مردان اتكاء مي كردند. مشاهده اسناد و شواهد تاريخي نشان ميدهد كه بسياري از اينگونه شعائر و قوانين بطور مستقيم متاثر از شرايط جامعه و ساير اديان بوجود آمده اند، و نه از توهمي بنام چشمه في اض و نوربخش الهي. بعنوان مثال بسياري از آداب و سنن و مناسك اسلامي متاثر از عيسويت، يهوديت، زرتشتيگري و حتي جاهليت اعراب 14 قرن پيش است. مثلا روزه از مذهب يهود و از مجراي عادات اعراب به اسلام آمده. در آن دوران اعراب، پيش از اسلام روز دهم محرم را روزه مي گرفتند. پس از هجرت به مدينه ده روز اول محرم را روزه مي گرفتند. و پس از آنكه مسلمانان خرج خود را از يهوديان جدا كردند ماه رمضان به ماه روزه گرفتن اختصاص يافت. حج تحقيقاً براي تاييد و تثبيت عادات قومي عرب مقرر شده است. عاداتي كه بعلت رونق كسب و كار و تجارت سران قريش و ديگر قبايل عرب رواج يافته بود. چرا كه بعلت وجود بتخانه بزرگ كعبه و هجوم زوار، مكه به يك مركز تجاري بزرگ اعراب تبديل شده بود، و تبليغات عليع بت پرستس از جانب محمد خطر لطمه وارد ساختن به كسب و كار برده داران و تجار بزرگ عرب و در نتيجه عدم برخورداري وي از حمايت آنان را بهمراه داشت. بهمين دليل سنت حج كه پيش از اسلام و در ميان اعراب بت پرست نيز وجود داشت، ابقاء گرديد. تمام مناسك حج، عمره، احرام، لمس حجرالاسود يا سنگ سياه، "سعي" يعني باشتاب راه رفتن ميان دو نقطه صفا و مروه، وقفه در عرفات، رمي جمره يا سنگباران شيطان، همگي در دوره جاهليت متداول بود و در اسلام تنها با برخي تعديلات مواجه شد. حتي بريدن دست راست دزد نيز پيش از اسلام متداول بود. همچنين انواع غسل، و منع ازدواج با برخي نزديكان. شباهت مقام معنوي دختر زرتشت "پوروچيستا" با فاطمه دختر پيغمبر، شباهت اهميت پنج نماز روزانه در اسلام و زرتشتيگري، اعتقاد به روز محشر و پل صراط ـ همان پلي كه بهنگام عبور از آن در آخرت كافران و زيانكاران به قعر جهنم سقوط مي كنند و مومنان به بهشت راه خواهند يافت ـ اعتقاد به ملائك مقرب، و همچنين باور به ظهور مهدي همه از مشتركات اين دو مذهب است. قابل ذكر است كه حتي خود قرآن كه كتابي بزبان عربي فصيح بوده و به نسبت زياد از كلمات غيرعربي بركنار مي باشد، حدود 30 كلمه فارسي در آن وجود دارد.
تاريخچه حجاب نيز از اين قاعده مستثني نيست. ويل دورانت، مورخ سرشناس در كتاب تاريخ تمدن خود مي نويسد: "در زمان زرتشت زنان منزلتي عالي داشتند، در كمال آزادي و با روي گشاده در ميان مردم آمد و شد مي كردند."
اما با گذشت زمان و تحولات حاصله در ايران آن دوره، اوضاع تغيير مييابد. در اوايل حكومت هخامنشيان چهار طبقه اصلي در ايران وجود داشت: بردگان، برزگران، فرمانروايان ولايت (يعني مامورين دولتي) و درباريان. غير از سيل عظيم و روزافزون بردگان كه بدون مزد فقط بيگاري مي كردند، دهقانان نيز ماليات مي پرداختند، بيگاري مي كردند، وبصورت آزاد نيز زندگي مي كردند. با وجود اينكه اين ماليات و بيگاري كمر دهقانان را خرد مي كرد ولي آنها بهرحال جزء دهقانان آزاد محسوب مي شدند. فشار طاقت فرساي كار و توليد، زنان زحمتكش را نيز به پروسه توليد مي كشاند و اين امر خود به آزادي زنان روستا نسبت به زنان شهري و درباري كمك مي كرد. ولي مامورين دولت، دولتي كه هر روز در اثر جهان گشاي قدرتمندتر ميشد و بدين جهت مامورين آن نيز جابرانه تر عمل مي كردند، با چشماني حريص بدنبال زيباترين زنان و دختران جهت ارائه و هديه به شاه، درباريان، حكام و سوءاستفاده شخصي، مي گشتند. به اينجهت مرد كه در اين جامعه صاحب و مالك خانه و مالك زن و فرزندان خود بود، جهت جلوگيري از غارت زنان و دختران خود چاره اي جز پوشاندن و مخفي كردن آنها از نظر مامورين دولتي نداشت. پوشاندن زن و دست و پاگير بودن آن در پروسه توليد و كار خانه، حجابي متناسب با كار را براي زنان كه عبارت از شلوار بلند چين دار، روسرس و شالي در كمر بود، ايجاب مي كرد. بدين ترتيب ميل به عيش و عشرت شاهان، برده داران و فئودالها از يكسو، و حكومت مردان در خانه بتدريج نقش زن در اقتصاد در اقتصاد و سياست و علم و هنر و فرهنگ، و به يك كلام به حاشيه راندن زنان در جامعه را شدت بخشيد.
زنان در شهرها بر خلاف زنان روستاها، اساساً در كار توليد اجتماعي شركت نداشتند. به اينجهت تنها فعاليت مهم آنها انجام كارهاي خانه، خدمتگزاري مردان و زائيدن و بزرگ كردن فرزندان بود. اين تقسيم كار اجتماعي بعنوان زيربنا كه در نهايت مردان را سرور و حاكم، چه در سطح جامعه و جه در عرصه خانواده تعيين مي نمود، رفته رفته موقعيت زن بمثابه موجود درجه دوم و در خدمت مردان را تثبيت كرد.
البته اين تقسيم كار تاريخي بسيار پيشتر از اينها آغاز و تثبيت شده بود، اما آنچه در اينجا بيان مي شود، اسناد تاريخي معتبر مربوط به آن دوره از حيات جامعه ايران است.
هردوت، مورخ معروف يوناني، درباره طبقه اشراف عهد هخامنشي مي نويسد: "هركدام از آنها چند زن عقدي داشتند ولي عده زنان غيرعقدي آنان بيشتر بود. وجود مامورين بسيار در شهرها، بويژه زنان زحمتكش را در خطر ربوده شدن و تجاوز قرار مي داد. به اين جهت در شهرهاي ايران حجاب اهميت بيشتري را نسبت به روستا كسب مي كرده و با شدت بيشتري رعايت مي شد."
پس از حمله اسكندر و گسترش فرهنگ يوناني در قلمرو وسيع او در ايران، قدري از محدوديت زنان در زمينه هاي مختلف بويژه مسئله حجاب كاسته شد. اين امر در مناطقي كه يوناني ها در جوار سكنه بومي زندگي مي كردند و يا با سكنه بومي در نتيجه ازدواج مخلوط شده بودند، بروشني ديده مي شود.
از اسناد و شواهد تاريخي چنين برمي آيد كه در زمان اشكانيان نيز تعدد زوجات معمول بوده. مرد مي توانست فقط يك زن عقدي و تعداد زيادي زنان غيرعقدي داشته باشد. با توجه به اين واقعيت مي بينيم كه با ظهور اسلام و حمله مسلمانان به ايران در زمان عمر، و مشروع بودن داشتن چهار زن عقدي در قرآن، بر ابعاد محروميت و تعدي به حقوق زن در ايران افزوده شد. البته ناگفته نماند كه بسته به اينكه قدرت اقتصادي مردان طبقه اشراف و درباريان و همچنين ميزان نفوذ سياسي آنان در جامعه چقدر بوده، ابعاد تسلط آنان بر شئون اجتماعي نيز متغير بوده. بعنوان مثال، خسرو يكي از شاهان ساساني حرمسرايي مشتمل بر 3000 زن داشت، و هر زمان كه وي ميل تجديد حرم مي كرد، نامه اي به فرمانروايان اطراف مي فرستاد و در آن وصف زنان مورد دلخواه خود را برميشمرد. پيرو چنين نامه هايي مامورين او در هر كجا زني را كه با مشخصات توصيف شده تطابق مي كرد، به دربار مي بردند.
كشورگشائي هاي مكرر در دوره ساسانيان و افزايش تعداد بردگان يكي از دلايل رشد تعديات وحشيانه به حقوق زنان در اين دوره مي باشد. چرا كه در اثر اين كشور گشائي ها و افزايش ثروت طبقات حاكم و عدم برخورداري زنان از استقلال اقتصادي، بر توان مالي و نفوذ مردان در جامعه افزوده گشت. بارتلو مه ي از شرق شناسان معروف در مورد تعدد زوجات در دوره ساسانيان چنين مي نويسد: "تعداد زوجات در امپراتوري ساساني همانند امروزه كشورهاي اسلامي بوده است. در عمل تمايل مرد، مخصوصاً موقعيت مالي او بود كه تعداد زنان را معين مي كرد. يك مرد معمولي بايد به يك زن قناعت كند، در حاليكه مرد ثروتمند و اشرافي مي توانست با تعداد زيادي از زنان ازدواج نمايد. گزارشات يوناني حتي از صدها زن در اين رابطه صحبت مي كنند."
بنابراين مي بينيم كه ايدئولوژي اسلامي اگر حق و حقوق بيشتري در خصوص تعدد زوجات به مردان اعطاء نكرده باشد، حقوق كمتري نسبت به آنچه كه شاهان و اشراف ايراني قبل از اسلام براي مردان قائل بودند، در نظر نگرفته است.
فلسفه پوشش در اسلام
فلسفههايي كه قبلا براي پوشش ذكر كرديم غالبا توجيهاتي بود كه مخالفينپوشش تراشيدهاند و خواستهاند آن را حتي در صورت اسلامياش امري غير منطقي ونامعقول معرفي كنند.روشن است كه اگر انسان مسالهاي را از اول خرافه فرض كند،توجيهي هم كه براي آن ذكر ميكند متناسب با خرافه خواهد بود.اگر بحث كنندگان،مساله را با بيطرفي مورد كاوش قرار ميدادند در مييافتند كه فلسفه پوشش وحجاب اسلامي هيچ يك از سخنان پوچ و بياساس آنها نيست.
ما براي پوشش زن از نظر اسلام فلسفه خاصي قائل هستيم كه نظر عقلي آن راموجه ميسازد و از نظر تحليل ميتوان آن را مبناي حجاب در اسلام دانست.
واژه«حجاب»
پيش از اينكه استنباط خود را در اين باره ذكر كنيم لازم استيك نكته رايادآوري كنيم.آن نكته اين است كه معناي لغوي«حجاب»كه در عصر ما اين كلمهبراي پوشش زن معروف شده است چيست؟كلمه«حجاب»هم به معني پوشيدن استو هم به معني پرده و حاجب.بيشتر، استعمالش به معني پرده است.اين كلمه از آنجهت مفهوم پوشش ميدهد كه پرده وسيله پوشش است،و شايد بتوان گفت كه به حسب اصل لغت هر پوششي حجاب نيست،آن پوشش«حجاب»ناميده ميشود كه ازطريق پشت پرده واقع شدن صورت گيرد.
در قرآن كريم در داستان سليمان غروبخورشيد را اين طور توصيف ميكند: حتي توارت بالحجاب (1) يعني تا آن وقتي كهخورشيد در پشت پرده مخفي شد.پرده حاجز ميان قلب و شكم را«حجاب» مينامند.
در دستوري كه امير المؤمنين عليه السلام به مالك اشتر نوشته است ميفرمايد: «فلا تطولن احتجابك عن رعيتك» (2) يعني در ميان مردم باش،كمتر خود را در اندرونخانه خود از مردم پنهان كن;حاجب و دربان تو را از مردم جدا نكند،بلكه خودت رادر معرض ملاقات و تماس مردم قرار بده تا ضعيفان و بيچارگان بتوانند نيازمنديها وشكايات خود را به گوش تو برسانند و تو نيز از جريان امور بي اطلاع نماني.
ابن خلدون در مقدمه خويش فصلي دارد تحت عنوان«فصل في الحجاب كيف يقع فيالدول و انه يعظم عند الهرم».در اين فصل بيان ميكند كه حكومتها در بدو تشكيل ميانخود و مردم حائل و فاصلهاي قرار نميدهند ولي تدريجا حائل و پرده ميان حاكم ومردم ضخيمتر ميشود تا بالاخره عواقب ناگواري به وجود ميآورد.ابن خلدون كلمه«حجاب»را به معني پرده و حائل(نه پوشش)به كار برده است.
استعمال كلمه«حجاب»در مورد پوشش زن يك اصطلاح نسبتا جديد است.درقديم و مخصوصا در اصطلاح فقها كلمه«ستر»كه به معني پوشش استبه كار رفتهاست.فقها چه در كتاب الصلوة و چه در كتاب النكاح كه متعرض اين مطلب شدهاندكلمه«ستر»را به كار بردهاند نه كلمه«حجاب»را.
بهتر اين بود كه اين كلمه عوض نميشد و ما هميشه همان كلمه«پوشش»را بهكار ميبرديم، زيرا چنانكه گفتيم معني شايع لغت«حجاب»پرده است و اگر در موردپوشش به كار برده ميشود به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همين امر موجبشده كه عده زيادي گمان كنند كه اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانهمحبوس باشد و بيرون نرود.
وظيفه پوشش كه اسلام براي زنان مقرر كرده استبدين معني نيست كه از خانه بيرون نروند.زنداني كردن و حبس زن در اسلام مطرح نيست.در برخي از كشورهايقديم مثل ايران قديم و هند چنين چيزهايي وجود داشته است ولي در اسلام وجودندارد.
پوشش زن در اسلام اين است كه زن در معاشرت خود با مردان بدن خود رابپوشاند و به جلوهگري و خودنمايي نپردازد.آيات مربوطه همين معني را ذكر ميكند وفتواي فقها هم مؤيد همين مطلب است و ما حدود اين پوشش را با استفاده از قرآن ومنابع سنت ذكر خواهيم كرد.در آيات مربوطه لغت«حجاب»به كار نرفته است.آياتيكه در اين باره هست،چه در سوره مباركه نور و چه در سوره مباركه احزاب،حدودپوشش و تماسهاي زن و مرد را ذكر كرده استبدون آنكه كلمه«حجاب»را به كاربرده باشد.آيهاي كه در آن كلمه«حجاب»به كار رفته است مربوط استبه زنانپيغمبر اسلام.
ميدانيم كه در قرآن كريم درباره زنان پيغمبر دستورهاي خاصي وارد شده است. اولين آيه خطاب به زنان پيغمبر با اين جمله آغاز ميشود: يا نساء النبي لستن كاحد منالنساء يعني شما با ساير زنان فرق داريد.اسلام عنايتخاصي داشته است كه زنانپيغمبر،چه در زمان حيات آن حضرت و چه بعد از وفات ايشان،در خانههاي خودبمانند،و در اين جهتبيشتر منظورهاي اجتماعي و سياسي در كار بوده است.قرآنكريم صريحا به زنان پيغمبر ميگويد: و قرن في بيوتكن يعني در خانههاي خودبمانيد.اسلام ميخواسته است«امهات المؤمنين»كه خواه ناخواه احترام زيادي در ميانمسلمانان داشتند از احترام خود سوء استفاده نكنند و احيانا ابزار عناصر خودخواه وماجراجو در مسائل سياسي و اجتماعي واقع نشوند.و چنانكه ميدانيم يكي از امهاتالمؤمنين(عايشه)كه از اين دستور تخلف كرد ماجراهاي سياسي ناگواري براي جهاناسلام به وجود آورد.خود او هميشه اظهار تاسف ميكرد و ميگفت دوست داشتمفرزندان زيادي از پيغمبر ميداشتم و ميمردند اما به چنين ماجرايي دست نميزدم.
سر اينكه زنان پيغمبر ممنوع شدند از اينكه بعد از آن حضرت با شخص ديگريازدواج كنند به نظر من همين است;يعني شوهر بعدي از شهرت و احترام زنشسوء استفاده ميكرد و ماجراها ميآفريد.بنابر اين اگر درباره زنان پيغمبر دستور اكيدترو شديدتري وجود داشته باشد بدين جهت است.
به هر حال آيهاي كه در آن آيه كلمه«حجاب»به كار رفته آيه53 از سوره احزاب است كه ميفرمايد: و اذا سالتموهن متاعا فاسالوهن من وراء حجاب يعني اگر از آنهامتاع و كالاي مورد نيازي مطالبه ميكنيد از پشت پرده از آنها بخواهيد.در اصطلاحتاريخ و حديث اسلامي هر جا نام«آيه حجاب»آمده است مثلا گفته شده قبل از نزولآيه حجاب چنان بود و بعد از نزول آيه حجاب چنين شد،مقصود اين آيه است كهمربوط به زنان پيغمبر است (3) ،نه آيات سوره نور كه ميفرمايد:
قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم-الي آخر-قل للمؤمنات يغضضن منابصارهن .
يا آيه سوره احزاب كه ميفرمايد: يدنين عليهن من جلابيبهن الي آخر.
اما اينكه چطور در عصر اخير به جاي اصطلاح رايج فقها يعني ستر و پوششكلمه حجاب و پرده و پردگي شايع شده استبراي من مجهول است،و شايد از ناحيهاشتباه كردن حجاب اسلامي به حجابهايي كه در ساير ملل مرسوم بوده استباشد.مادر اين باره بعدا توضيح بيشتري خواهيم داد.
سيماي حقيقي مساله حجاب
حقيقت امر اين است كه در مساله پوشش-و به اصطلاح عصر اخير حجابسخن در اين نيست كه آيا زن خوب است پوشيده در اجتماع ظاهر شود يا عريان؟ روح سخن اين است كه آيا زن و تمتعات مرد از زن بايد رايگان باشد؟آيا مرد بايد حقداشته باشد كه از هر زني در هر محفلي حداكثر تمتعات را به استثناي زنا ببرد يا نه؟
اسلام كه به روح مسائل مينگرد جواب ميدهد:خير،مردان فقط در محيطخانوادگي و در كادر قانون ازدواج و همراه با يك سلسله تعهدات سنگين ميتوانند اززنان به عنوان همسران قانوني كامجويي كنند،اما در محيط اجتماع استفاده از زنان بيگانه ممنوع است.و زنان نيز از اينكه مردان را در خارج از كانون خانوادگي كاميابسازند به هر صورت و به هر شكل ممنوع ميباشند.
درست است كه صورت ظاهر مساله اين است كه زن چه بكند؟پوشيده بيرونبيايد يا عريان؟ يعني آن كس كه مساله به نام او عنوان ميشود زن است و احيانا مسالهبا لحن دلسوزانهاي طرح ميشود كه آيا بهتر است زن آزاد باشد يا محكوم و اسير و درحجاب؟اما روح مساله و باطن مطلب چيز ديگر است و آن اينكه آيا مرد بايد دربهرهكشي جنسي از زن،جز از جهت زنا، آزادي مطلق داشته باشد يا نه؟يعني آن كه دراين مساله ذي نفع است مرد است نه زن،و لااقل مرد از زن در اين مساله ذينفعتراست.به قول ويل دورانت:
«دامنهاي كوتاه براي همه جهانيان بجز خياطان نعمتي است.»
پس روح مساله،محدوديت كاميابيها به محيط خانوادگي و همسران مشروع،ياآزاد بودن كاميابيها و كشيده شدن آنها به محيط اجتماع است.اسلام طرفدار فرضيهاول است.
از نظر اسلام محدوديت كاميابيهاي جنسي به محيط خانوادگي و همسرانمشروع،از جنبه رواني به بهداشت رواني اجتماع كمك ميكند،و از جنبه خانوادگيسبب تحكيم روابط افراد خانواده و برقراري صميميت كامل بين زوجين ميگردد،و ازجنبه اجتماعي موجب حفظ و استيفاي نيروي كار و فعاليت اجتماع ميگردد،و از نظروضع زن در برابر مرد،سبب ميگردد كه ارزش زن در برابر مرد بالا رود.
فلسفه پوشش اسلامي به نظر ما چند چيز است.بعضي از آنها جنبه رواني دارد وبعضي جنبه خانه و خانوادگي،و بعضي ديگر جنبه اجتماعي،و بعضي مربوط استبهبالا بردن احترام زن و جلوگيري از ابتذال او.
حجاب در اسلام از يك مساله كليتر و اساسيتري ريشه ميگيرد و آن اين استكه اسلام ميخواهد انواع التذاذهاي جنسي،چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر،بهمحيط خانوادگي و در كادر ازدواج قانوني اختصاص يابد،اجتماع منحصرا براي كارو فعاليتباشد.بر خلاف سيستم غربي عصر حاضر كه كار و فعاليت را با لذتجوييهايجنسي به هم ميآميزد اسلام ميخواهد اين دو محيط را كاملا از يكديگر تفكيك كند.
اكنون به شرح چهار قسمت فوق ميپردازيم:
1.آرامش رواني
نبودن حريم ميان زن و مرد و آزادي معاشرتهاي بي بند و بار هيجانها و التهابهايجنسي را فزوني ميبخشد و تقاضاي سكس را به صورت يك عطش روحي و يكخواست اشباع نشدني درميآورد.غريزه جنسي غريزهاي نيرومند،عميق و«درياصفت»است،هر چه بيشتر طاعتشود سركشتر ميگردد،همچون آتش كه هر چه بهآن بيشتر خوراك بدهند شعلهورتر ميشود.براي درك اين مطلب به دو چيز بايدتوجه داشت:
1.تاريخ همان طوري كه از آزمندان ثروت ياد ميكند كه با حرص و آزيحيرتآور در پي گرد آوردن پول و ثروت بودهاند و هر چه بيشتر جمع ميكردهاندحريصتر ميشدهاند،همچنين از آزمنداني در زمينه مسائل جنسي ياد ميكند.اينها نيزبه هيچ وجه از نظر حس تصرف و تملك زيبارويان در يك حدي متوقف نشدهاند. صاحبان حرمسراها و در واقع همه كساني كه قدرت استفاده داشتهاند چنين بودهاند.
كريستن سن نويسنده كتاب ايران در زمان ساسانيان در فصل نهم كتاب خويشمينويسد:
«در نقش شكار طاق بستان فقط چند تن از سه هزار زني كه خسرو(پرويز)در حرمداشت ميبينيم.اين شهريان هيچ گاه از اين ميل سير نميشد.دوشيزگان و بيوگان وزنان صاحب اولاد را در هر جا نشان ميدادند به حرم خود ميآورد.هر زمان كهميل تجديد حرم ميكرد نامهاي چند به فرمانروايان اطراف ميفرستاد و در آنوصف زن كامل عيار را درج ميكرد.پس عمال او هر جا زني را با وصف نامهمناسب ميديدند به خدمت ميبردند.»
از اين گونه جريانها در تاريخ قديم بسيار ميتوان يافت.در جديد اين جريانها بهشكل حرمسرا نيست،به شكل ديگر است،با اين تفاوت كه در جديد لزومي نداردكسي به اندازه خسرو پرويز و هارون الرشيد امكانات داشته باشد.در جديد به بركتتجدد فرنگي،براي مردي كه يك صد هزارم پرويز و هارون امكانات داشته باشد ميسر است كه به اندازه آنها از جنس زن بهرهكشي كند.
2.هيچ فكر كردهايد كه حس«تغزل»در بشر چه حسي است؟قسمتي از ادبياتجهان عشق و غزل است.در اين بخش از ادبيات،مرد،محبوب و معشوق خود راستايش ميكند،به پيشگاه او نياز ميبرد،او را بزرگ و خود را كوچك جلوه ميدهد،خود را نيازمند كوچكترين عنايت او ميداند،مدعي ميشود كه محبوب و معشوق«صد ملك جان به نيم نظر ميتواند بخرد،پس چرا در اين معامله تقصير ميكند»،ازفراق او دردمندانه مينالد.
اين چيست؟چرا بشر در مورد ساير نيازهاي خود چنين نميكند؟آيا تاكنونديدهايد كه يك آدم پول پرستبراي پول،يك آدم جاه پرستبراي جاه و مقامغزلسرايي كند؟!آيا تاكنون كسي براي نان غزلسرايي كرده است؟چرا هر كسي از شعرو غزل ديگري خوشش ميآيد؟چرا همه از ديوان حافظ اينقدر لذت ميبرند؟آيا جزاين است كه همه كس آن را با زبان يك غريزه عميق كه سراپاي وجودش را گرفتهاست منطبق ميبيند؟چقدر اشتباه ميكنند كساني كه ميگويند يگانه عامل اساسيفعاليتهاي بشر عامل اقتصاد است!!
بشر براي عشقهاي جنسي خود موسيقي خاصي دارد،همچنانكه براي معنوياتنيز موسيقي خاص دارد،در صورتي كه براي حاجتهاي صرفا مادي از قبيل آب و نانموسيقي ندارد.
من نميخواهم ادعا كنم كه تمام عشقها جنسي است و هم هرگز نميگويم كهحافظ و سعدي و ساير غزلسرايان صرفا از زبان غريزه جنسي سخن گفتهاند.اينمبحث،مبحث ديگري است كه جداگانه بايد بحثشود.
ولي قدر مسلم اين است كه بسياري از عشقها و غزلها عشق و غزلهايي است كهمرد براي زن داشته است.همين قدر كافي است كه بدانيم توجه مرد به زن از نوع توجهبه نان و آب نيست كه با سير شدن شكم اقناع شود،بلكه يا به صورت حرص و آز وتنوع پرستي درميآيد و يا به صورت عشق و غزل.ما بعدا در اين باره بحثخواهيمكرد كه در چه شرايطي حالتحرص و آز جنسي تقويت ميشود و در چه شرايطيشكل عشق و غزل پيدا ميكند و رنگ معنوي به خود ميگيرد.
به هر حال اسلام به قدرت شگرف اين غريزه آتشين توجه كامل كرده است. روايات زيادي درباره خطرناك بودن«نگاه»،خطرناك بودن خلوت با زن،و بالاخره خطرناك بودن غريزهاي كه مرد و زن را به يكديگر پيوند ميدهد وارد شده است.
اسلام تدابيري براي تعديل و رام كردن اين غريزه انديشيده است و در اين زمينه،هم براي زنان و هم براي مردان تكليف معين كرده است.يك وظيفه مشترك كه برايزن و مرد هر دو مقرر فرموده مربوط به نگاه كردن است:
قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم...قل للمؤمنات يغضضنمن ابصارهن و يحفظن فروجهن .
خلاصه اين دستور اين است كه زن و مرد نبايد به يكديگر خيره شوند،نبايدچشم چراني كنند،نبايد نگاههاي مملو از شهوت به يكديگر بدوزند،نبايد به قصدلذت بردن به يكديگر نگاه كنند.يك وظيفه هم خاص زنان مقرر فرموده است و آن ايناست كه بدن خود را از مردان بيگانه پوشيده دارند و در اجتماع به جلوهگري و دلربايينپردازند،به هيچ وجه و هيچ صورت و با هيچ شكل و رنگ و بهانهاي كاري نكنند كهموجبات تحريك مردان بيگانه را فراهم كنند.
روح بشر فوق العاده تحريك پذير است.اشتباه است كه گمان كنيمتحريك پذيري روح بشر محدود به حد خاصي است و از آن پس آرام ميگيرد.
همان طور كه بشر-اعم از مرد و زن-در ناحيه ثروت و مقام از تصاحب ثروت واز تملك جاه و مقام سير نميشود و اشباع نميگردد،در ناحيه جنسي نيز چنين است.
هيچ مردي از تصاحب زيبارويان و هيچ زني از متوجه كردن مردان و تصاحب قلبآنان و بالاخره هيچ دلي از هوس سير نميشود.
و از طرفي تقاضاي نامحدود خواه ناخواه انجام ناشدني است و هميشه مقروناستبه نوعي احساس محروميت.دست نيافتن به آرزوها به نوبه خود منجر بهاختلالات روحي و بيماريهاي رواني ميگردد.
چرا در دنياي غرب اينهمه بيماري رواني زياد شده است؟علتش آزادي اخلاقيجنسي و تحريكات فراوان سكسي است كه به وسيله جرايد و مجلات و سينماها وتئاترها و محافل و مجالس رسمي و غير رسمي و حتي خيابانها و كوچهها انجامميشود.
اما علت اينكه در اسلام دستور پوشش اختصاص به زنان يافته است اين است كه ميل به خودنمايي و خودآرايي مخصوص زنان است.از نظر تصاحب قلبها و دلها مردشكار است و زن شكارچي،همچنانكه از نظر تصاحب جسم و تن،زن شكار است ومرد شكارچي.ميل زن به خودآرايي از اين نوع حس شكارچيگري او ناشي ميشود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباسهاي بدن نما و آرايشهاي تحريك كنندهبه كار برند.اين زن است كه به حكم طبيعتخاص خود ميخواهد دلبري كند و مرد رادلباخته و در دام علاقه به خود اسير سازد. لهذا انحراف تبرج و برهنگي از انحرافهايمخصوص زنان است و دستور پوشش هم براي آنان مقرر گرديده است.
ما درباره طغيان پذيري غريزه جنسي و اينكه بر خلاف ادعاي افرادي مانند راسلغريزه جنسي با آزاد گذاشتن كامل و خصوصا با فراهم كردن وسائل تحريك هرگزسير نميشود و اشباع نميگردد و همچنين درباره انحراف«چشم چراني»در مردان وانحراف«تبرج»در زنان،باز هم بحثخواهيم كرد.
2.استحكام پيوند خانوادگي
شك نيست كه هر چيزي كه موجب تحكيم پيوند خانوادگي و سبب صميميترابطه زوجين گردد براي كانون خانواده مفيد است و در ايجاد آن بايد حداكثر كوششمبذول شود،و بالعكس هر چيزي كه باعثسستي روابط زوجين و دلسردي آنان گرددبه حال زندگي خانوادگي زيانمند است و بايد با آن مبارزه كرد.
اختصاص يافتن استمتاعات و التذاذهاي جنسي به محيط خانوادگي و در كادرازدواج مشروع، پيوند زن و شوهري را محكم ميسازد و موجب اتصال بيشتر زوجينبه يكديگر ميشود.
فلسفه پوشش و منع كاميابي جنسي از غير همسر مشروع،از نظر اجتماعخانوادگي اين است كه همسر قانوني شخص از لحاظ رواني عامل خوشبخت كردن اوبه شمار برود;در حالي كه در سيستم آزادي كاميابي،همسر قانوني از لحاظ روانييك نفر رقيب و مزاحم و زندانبان به شمار ميرود و در نتيجه كانون خانوادگيبر اساس دشمني و نفرت پايهگذاري ميشود.
علت اينكه جوانان امروز از ازدواج گريزانند و هر وقتبه آنان پيشنهاد ميشود،جواب ميدهند كه حالا زود است،ما هنوز بچهايم،و يا به عناوين ديگر از زير بار آنشانه خالي ميكنند همين است;و حال آنكه در قديم يكي از شيرينترين آرزوهاي جوانان ازدواج بود. جوانان پيش از آنكه به بركت دنياي اروپا كالاي زن اينهمه ارزانو فراوان گردد« شب زفاف را كم از تخت پادشاهي» نميدانستند.
ازدواج در قديم پس از يك دوران انتظار و آرزومندي انجام ميگرفت و به هميندليل زوجين يكديگر را عامل نيكبختي و سعادت خود ميدانستند،ولي امروزكامجوييهاي جنسي در غير كادر ازدواج به حد اعلي فراهم است و دليلي براي آناشتياقها وجود ندارد.
معاشرتهاي آزاد و بيبند و بار پسران و دختران ازدواج را به صورت يك وظيفهو تكليف و محدوديت درآورده است كه بايد آن را با توصيههاي اخلاقي و يا احياناچنانكه برخي از جرايد پيشنهاد ميكنند-با اعمال زور بر جوانان تحميل كرد.
تفاوت آن جامعه كه روابط جنسي را محدود ميكند به محيط خانوادگي و كادرازدواج قانوني، با اجتماعي كه روابط آزاد در آن اجازه داده ميشود اين است كهازدواج در اجتماع اول پايان انتظار و محروميت،و در اجتماع دوم آغاز محروميت ومحدوديت است.در سيستم روابط آزاد جنسي پيمان ازدواج به دوران آزادي دختر وپسر خاتمه ميدهد و آنها را ملزم ميسازد كه به يكديگر وفادار باشند و در سيستماسلامي به محروميت و انتظار آنان پايان ميبخشد.
سيستم روابط آزاد اولا موجب ميشود كه پسران تا جايي كه ممكن است ازازدواج و تشكيل خانواده سر باز زنند و فقط هنگامي كه نيروهاي جواني و شور ونشاط آنها رو به ضعف و سستي مينهد اقدام به ازدواج كنند و در اين موقع زن را فقطبراي فرزند زادن و احيانا براي خدمتكاري و كلفتي بخواهند،و ثانيا پيوند ازدواجهايموجود را سست ميكند و سبب ميگردد به جاي اينكه خانواده بر پايه يك عشقخالص و محبت عميق استوار باشد و هر يك از زن و شوهر همسر خود را عاملسعادت خود بداند بر عكس به چشم رقيب و عامل سلب آزادي و محدوديتببيند وچنانكه اصطلاح شده استيكديگر را«زندانبان»بنامند.
وقتي پسر يا دختري ميخواهد بگويد ازدواج كردهام،ميگويد براي خودمزندانبان گرفتهام. اين تعبير براي چيست؟براي اينكه قبل از ازدواج آزاد بود هر كجابخواهد برود،با هر كسي بخواهد برقصد،بلاسد،هيچ كس نبود كه بگويد بالاي چشمتابروست.ولي پس از ازدواج اين آزاديها محدود شده است،اگر يك شب دير به خانهبيايد مورد مؤاخذه همسرش قرار ميگيرد كه كجا بودي؟و اگر در محفلي با التهاب با دختري برقصد همسرش به او اعتراض ميكند. واضح است كه روابط خانواده درچنين سيستمي تا چه اندازه سرد و سست و غير قابل اطمينان است.
بعضيها مانند برتراند راسل پنداشتهاند كه جلوگيري از معاشرتهاي آزاد صرفا بهخاطر اطمينان مرد نسبتبه نسل است;براي حل اشكال،استفاده از وسائلضد آبستني را پيشنهاد كردهاند;در صورتي كه مساله،تنها پاكي نسل نيست;مسالهمهم ديگر ايجاد پاكترين و صميميترين عواطف بين زوجين و برقرار ساختن يگانگيو اتحاد كامل در كانون خانواده است.تامين اين هدف وقتي ممكن است كه زوجين ازهر گونه استمتاع از غير همسر يا همسران قانوني چشم بپوشند،مرد چشم به زن ديگرنداشته باشد و زن نيز در صدد تحريك و جلب توجه كسي جز شوهر خود نباشد واصل ممنوعيت هر نوع كاميابي جنسي در غير كادر خانواده حتي قبل از ازدواج همرعايت گردد.
به علاوه،زني كه تا اينجا پيش رفته است كه به پيروي از امثال راسل و تقليد ازصاحبان مكتب«اخلاق نوين جنسي»با داشتن همسر قانوني عشق خود را در جايديگر جستجو ميكند و با مرد مورد عشق و علاقه خود همبستر ميشود،چه اطمينانيهست كه به خاطر همسر قانوني كه چندان مورد علاقهاش نيست وسائل ضد آبستنيبه كار برد و از مرد مورد عشق و علاقه خود آبستن نشود و فرزند را به ريش همسرقانوني نبندد؟قطعا چنين زني مايل است كه فرزندي كه به دنيا ميآورد از مرد موردعلاقهاش باشد نه از مردي كه فقط به حكم قانون همسر اوست و الزاما به حكم قانوننبايد از غير او آبستن شود.همچنان مرد نيز طبعا علاقهمند است كه از زن مورد عشقو علاقهاش فرزند داشته باشد نه از زني كه با زور قانون به او پيوند كردهاند.دنياياروپا عملا نشان داده است كه با وجود وسائل ضد آبستني آمار فرزندان غير مشروعوحشتآور است.
3.استواري اجتماع
كشانيدن تمتعات جنسي از محيط خانه به اجتماع،نيروي كار و فعاليت اجتماعرا ضعيف ميكند.بر عكس آنچه كه مخالفين حجاب خردهگيري كردهاند و گفتهاند: «حجاب موجب فلج كردن نيروي نيمي از افراد اجتماع است»بيحجابي و ترويجروابط آزاد جنسي موجب فلج كردن نيروي اجتماع است.
آنچه موجب فلج كردن نيروي زن و حبس استعدادهاي اوستحجاب به صورتزنداني كردن زن و محروم ساختن او از فعاليتهاي فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي استو در اسلام چنين چيزي وجود ندارد.اسلام نه ميگويد كه زن از خانه بيرون نرود و نهميگويد حق تحصيل علم و دانش ندارد-بلكه علم و دانش را فريضه مشترك زن ومرد دانسته است-و نه فعاليت اقتصادي خاصي را براي زن تحريم ميكند.اسلام هرگزنميخواهد زن بيكار و بيعار بنشيند و وجودي عاطل و باطل بار آيد.پوشانيدن بدن بهاستثناي وجه و كفين مانع هيچ گونه فعاليت فرهنگي يا اجتماعي يا اقتصادي نيست. آنچه موجب فلج كردن نيروي اجتماع است آلوده كردن محيط كار به لذتجوييهايشهواني است.
آيا اگر پسر و دختري در محيط جداگانهاي تحصيل كنند و فرضا در يك محيطدرس ميخوانند دختران بدن خود را بپوشانند و هيچ گونه آرايشي نداشته باشند بهتردرس ميخوانند و فكر ميكنند و به سخن استاد گوش ميكنند يا وقتي كه كنار هرپسري يك دختر آرايش كرده با دامن كوتاه تا يك وجب بالاي زانو نشسته باشد؟آيااگر مردي در خيابان و بازار و اداره و كارخانه و غيره با قيافههاي محرك و مهيج زنانآرايش كرده دائما مواجه باشد بهتر سرگرم كار و فعاليت ميشود يا در محيطي كه باچنين مناظري روبرو نشود؟اگر باور نداريد،از كساني كه در اين محيطها كار ميكنندبپرسيد.هر مؤسسه يا شركتيا ادارهاي كه سخت مايل است كارها به خوبي جريانيابد از اين نوع آميزشها جلوگيري ميكند.اگر باور نداريد تحقيق كنيد.
حقيقت اين است كه اين وضع بيحجابي رسوا كه در ميان ماست و از اروپا وآمريكا هم داريم جلو ميافتيم از مختصات جامعههاي پليد سرمايهداري غربي استو يكي از نتايجسوء پول پرستيها و شهوترانيهاي سرمايهداران غرب است،بلكه يكياز طرق و وسائلي است كه آنها براي تخدير و بي حس كردن اجتماعات انساني ودرآوردن آنها به صورت مصرف كننده اجباري كالاهاي خودشان به كار ميبرند.
«اطلاعات»5/9/47 گزارشي از اداره كل نظارت بر مواد خوردني،آشاميدني،آرايشي نقل كرده است.درباره لوازم آرايش چنين مينويسد:
«تنها در ظرف يك سال 210 هزار كيلو مواد و لوازم آرايش از قبيل ماتيك،سرخاب،كرم،پودر، سايه چشم براي مصرف خانمها وارد شده است.از اين مقدار 181 هزار كيلوگرم آن انواع كرم بوده است.در اين مدت به 1650 قوطي و 2500دوجين پودر صورت و 4604 عدد روژ لب،2280 عدد صابون لاغري،2280آمپول آرايشي اجازه ورود داده شده است.البته بايد 3100 عدد سايه چشم و2400 خط چشم را نيز به آن اضافه كرد.»
آري بايد زن ايراني به بهانه« تجدد» و« تقدم» و« مقتضيات زمان» هر روز و هرساعتبا وسائلي كه در دنياي سرمايهداري تهيه ميشود خود را در معرض نمايشبگذارد تا بتواند چنين مصرف كننده لايقي براي كارخانههاي اروپايي باشد.اگر زنايراني بخواهد خود را فقط براي همسر قانوني و يا براي حضور در مجالساختصاصي زنان بيارايد،نه مصرف كننده لايقي براي سرمايهداران غربي خواهد بود ونه وظيفه و ماموريت ديگرش را كه عبارت است از انحطاط اخلاق جوانان و ضعفاراده آنان و ايجاد ركود در فعاليت اجتماعي،به نفع استعمار غرب انجام خواهد داد.
در جامعههاي غير سرمايهداري با همه احساسات ضد مذهبي كه در آنجا وجوددارد كمتر شنيده ميشود كه چنين رسواييها به نام آزادي زن وجود داشته باشد.
4.ارزش و احترام زن
قبلا گفتيم كه مرد به طور قطع از نظر جسماني بر زن تفوق دارد.از نظر مغز و فكرنيز تفوق مرد لااقل قابل بحث است.زن در اين دو جبهه در برابر مرد قدرت مقاومتندارد،ولي زن از طريق عاطفي و قلبي هميشه تفوق خود را بر مرد ثابت كرده است. حريم نگه داشتن زن ميان خود و مرد يكي از وسائل مرموزي بوده است كه زن برايحفظ مقام و موقع خود در برابر مرد از آن استفاده كرده است.
اسلام زن را تشويق كرده است كه از اين وسيله استفاده كند.اسلام مخصوصاتاكيد كرده است كه زن هر اندازه متينتر و باوقارتر و عفيفتر حركت كند و خود را درمعرض نمايش براي مرد نگذارد بر احترامش افزوده ميشود.
بعدا در تفسير آيات سوره احزاب خواهيم ديد كه قرآن كريم پس از آنكه توصيهميكند زنان خود را بپوشانند ميفرمايد: ذلك ادني ان يعرفن فلا يؤذين يعني اين كاربراي اينكه به عفاف شناخته شوند و معلوم شود خود را در اختيار مردان قرار نميدهندبهتر است و در نتيجه دورباش و حشمت آنها مانع مزاحمت افراد سبكسر ميگردد.
زن و حجاب
رعايت حجاب تکليفي است از سوي خداوند به زن؛ البته مرد هم در اين مورد هم تکليفي دارد که به اندازه تکليف زن نيست؛ چرا که در برابر حق خدا، براي اين دو جنس، تکليف ايجاد شده است. اکنون به آيه هاي 30 و 31 سوره نورکه در آن حجاب تشريع شده است توجه کنيد:
«(اي پيامبر)به مردان بگو که ديده از نظربازي فرو گذارند و ناموسشان را محفوظ بدارند.اين براي آنان پاکيزه تر است و بي گمان خدا به آنچه که مي کنند آگاه است.و به زنان بگو که ديدگانشان را فرو گذارند و ناموسشان را محفوظ بدارند و زينتشان را جز آنچه از آن آشکار است ،آشکار نکنند. و روسريهايشان را بر گربيانشان باندازند جز بر پدر و مادر و شوهر و.....بگو که چنان پاي نکوبند تا زينتي که پنهان داشته اند آشکار شود و اي مومنان همگي به درگاه خدا توبه کنيد»
در اين آيه ابتدا به مردان مومن دستور داده است که که چشم از نامحرم فرو ببندند و شرمگاه خويش را بپوشانند؛و در اينجا اين گونه رفتار را سبب پاکدامني آنان معرفي کرده است.و به مومنان يا آور شده است که تنها خداست که به آنچه بندگان مي کنند آگاه است لذا در نهان و آشکار حکم او را به اجرا گذارند و از نظر بازي بپرهيزند تا دامنشان به گناه بزرگ آلوده نشود .و سپس همين دستور را براي زنان مومن صادر کرده است و آنان را هم به چشم فروپوشي و حفظ شرمگاه امر کرده و آنگاه لباسي را که براي زنان معين کرده براي بستگانش واجب نکرده است.
خداوند در آيه 59سوره احزاب به پيامبر خطالب مي کند که:«اي پيامبر به همسرانت و دخترانت و زنان مسلمان بگو که روسريهاي خود را بر خود بپوشانند که به اين وسيله متحمل تر است که شناخته شوند و رنجانده نشوند و خداون آمرزگار و مهربان است»
بنابراين هر گونه شتابزدگي و تهديد و اعراب و ارعاب و اجبار و گاهي اعمال ضرب و شتم در معابر و خيابانها و به کار بردن تازيانه عبرت بدون ارشاد و آگاهي صحيح و بهره برداري از يک تربيت اخلاقي همراه باديانت واقعي معکوس و لجاجت خواهد داد و بايد طوري عمل کرد که بانوان با ارشاد صحيح از آن استقبال کنند.بديهي است که که در جو اسلامي امروز و بلکه هميشه، آزادي و بي بندري در لباس پوشيدن تجاوز به حريم اخلاقي جامعه است و برخوردهاي نادرست و ايجاد توطئه و جنجال و سوءاستفاده مغرضين و قشريون بهانه جو خواهد بود.
پس حکم حجاب به اين جهت صادر شده و رعايت آن واجب شده است که که ابتدا دلهاي مردان و سپس دلهاي زنان را پاکيزه نگاه دارد تا در دامن گناه نيافتند و ثانيا زنان را از خطر آزار مردان مصون و محفوظ بمانند.و به نظر بنده حجاب از مواردي است که خداوند به زن لطف و عنايت بسيار کرده است .يکي از شعرهائي که بر ديوار شهر نوشته شده اين است که«حجاب مصونيت است نه محدوديت»آري، حجاب موجب مصونيت زن از آزار مردان بوالهوس است.از اين آيه و آيات ديگر به روشني مي توان فهميد که بعضي از مردان به زنان چشم طمع مي دوزند و با سخنان به ظاهر دلنشين ولي با سوء نيت هم خود را گناه کار مي کنند و هم دامن زنان را آلوده مي کنند.پس با اينها مي توان گفت که وقتي زن ،نرمي گفتارش را در نگاه مرد بنشاند و او را به پرتگاه هوا و هوس خواهد انداخت و اگر زن به هوا و هوس مرد تسليم نشود آزار خواهد ديد و در چنين وضعيتي آيا به صلاح فرد و با جامعه نيست که زن رعايت حجاب و عفت خود را بکند؟؟؟؟آيا براي جلوگيري از وقوع جرايم ناموسي، که مردم جهان همه روزه شاهد آنند نبايد به راههائي که خداوند آنان را هدايت فرموده است بروند؟؟؟؟ چرا به خود نيائيم و با روش آسان پيشگيري از وقوع جرايم، خود و جامعه را از خطر ضرب و جرح و حتي قتل و بي عفتي در امان نگاه نداريم؟؟چــــــــــــرا؟؟
اما چگونگي حجاب
آنچه از موضوع احاديث بر مي آيد اين است که اسلام دستور حجاب صورت و دست و پا را نداده است و نمونه آن در نماز و هنگام اداي فريضه حج است.در قرآن مجيد در چندين آيه به حجاب اشاره شده است ولي در مورد کيفيت آن که به چه شکل و چه رنگي و چه نوعي باشد اشاره نشده و آنچه که امروز به صورت رنگ سياه و سراسر پوشيده و روي هم طبق سليقه خصوصي و نظري است که هر سازمان به ميل خودش فتوا صادر مي کند.
ديانت اسلام فرم حجاب را مشخص نکرده است ولي چون طرفدار حفظ سلامت اخلاق و صيانت ناموس زنان است حجاب را اجمالاً به معني پوشش ضروري مي داند و در هر نوعي مي پذيرد.
از طرفي کساني را که حجاب را که حجاب را وسيله اختفاي عمل ناشايست خود کنند مورد نکوهش و سرزنش قرار مي دهد و در اين صورت مضار اين گونه حجاب را بيش از محسنات آن را مي داند که:
«ما حکم به العقل کم به الشرع» هرآن چه را عقل حکم کند شرع نيز اين گونه حکم مي کند.
اما با خيلي ها گمان مي کنند که اسلام حجاب را فقط براي زنها واجب شمرده است .ولي به عقيده بنده حجاب و عفت هم شامل مرد مي شود و هم زن .عفت زن اين است که خود را در معرض ديد مردان نامحرم قرار ندهد و عفت مرد اين که چشم خود را از نامحرم فروببندد.
اکنون با در نظر گرفتن نکات فوق در باره حجاب مي توان مطلب را چنين خلاصه کرد:
1)اولاً حجاب به معني عفت و پرهيزکاري و تقوا در شرع اسلام براي مرد و زن هر دو واجب و ضروري است.
2)ثانياً حجابي که براي زن دستور داده شده پوشيدن سر ومو و بدن است و دستور حجاب رخساره، کفين(کف دست و پا)براي زنان نيست با ذکر اين که بدون آرايش باشد.
3)ثالثاً اين که حجاب به معني چادر و يا مقنعه به فرم امروزي نيست بلکه به هر نوع و به هر شکلي که زن بتواند بدن بتواند بدن و سر و موي خود را مخفي کند، کافي است.
حجاب زن حق الهي
شبهه اي كه در ذهنيت بعضي افراد هست، اين است كه خيال مي كنن حجاب براي زن محدوديت و حصاري است كه خانواده و وابستگي به شوهر براي او ايجاد نموده است و بنابراين، حجاب نشانه ضعف و محدوديت زن است راه حل اين شبهه و تبيين حجاب در بينش قرآن كريم اين است كه زن بايد كاملاً درك كند كه حجاب او تنها مربوط به خود او نيست تا نگويد من از حق خودم صرف نظر كردم، حجاب زن مربوط به مرد نيست تا مرد بگويد من راضيم، حجاب زن مربوط به خانواده نيست تا اعضاي خانواده رضايت بدهند، حجاب زن، حق الهي است.
لذا مي بينيد در جهان غرب و كشورهايي كه به قانون غربي مبتلا هستند اگر زن همسرداري آلوده شد وهمسرش رضايت داد، قوانين آنها پرونده را مختومه اعلام مي كنند، اما در اسلام اين چنين نيست، حرمت زن نه اختصاص به خود زن دارد نه شوهر نه ويژه برادر و فرزندانش مي باشند، همه اينها اگر رضايت بدهند قرآن راضي نخواهد بود، چونن حرمت زنن وحيثيت زن به عنوان حق الله مطرح است وخداي سبحان زن را با سرمايه عاطفه آفريد كه معلم رقت باشد و پيام عاطفه بياورد.
اگر جامعه اي اين درس رقت وعاطفه را ترك نموده و به دنبال غريزه و شهوت رفتند به همان فساوي مبتلا مي شوند كه در غرب ظهور كرده است. لذا كسي حق ندارد بگويد من به نداشتن حجاب رضايت دارم.
از اين كه قرآن كريم مي گويد هرگروهي اگر راضي هم باشند. شما حد الهي را در برابر آلودگي اجرا كنيد، معلوم مي شود عصمت زن، حق الهي است وبه هيچ كس ارتباط ندارد. قهراً همه اعضاي خانواده و اعضاي جامعه وخصوصاً خود زن امين امانت الهي هستند. زن به عنوان امين حق الله از نظر قرآن مطرح است.
يعني اين مقام را واين حرمت وحيثيت را خداي سبحان كه حق خود اوست، به زن داده و فرموده: اين حق مرا، تو به عنوان امانت حفظ كن، آن گاه جامعه به صورتي در مي آيد كه شما در ايران مي بينيد، جهان در برابر ايران خضوع نموده است، زيرا كه در مسأله جنگ تا آخرين لحظه، صبر نمود وكاري كه بر خلاف عاطفه و رقت ورأفت و رحمت باشد انجام نداد. جامعه اي قرآن در او حاكم است، جامعه عظيم است وسرش اين است كه نيمي از جامعه را معلمان عاطفه به عهده دارند و آن مادرها هستند.
پوشش زن
دنياي غرب و غربزدگان مي گويند زن بايد همانند مرد از نظر لباس و پوشش آزاد باشد و در مكان هاي مختلف به هر شكلي كه دوست دارد و با هر كس كه مورد علاقه اش مي باشد، رفت وآمد نمود وروابط جنسي داشته باشد و بالاتر از همه، بايد اين روابط و عشق ها را نيز محترم و مقدس شمرد.
درمقابل اينان، اسلام مي گويد: برهنگي از زنان در اجتماع و در برابر ديدگان جوانان هوس باز، عامل فساد و از هم پاشيدگي خانواده را ببار مي آورد وخود زنان را نيز در اين آتش مي سوزاند.
هنگامي كه زنان بدون پوشش لازم وبا قيافه اي فريبنده در صحنه اجتماع و مردم ظاهر شوند، قهراً در چنين جامعه اي زنان ومردان به ويژه جوانان اعصابي آرام و قلبي مطمئن نخواهند داشت زيرا از ديدن يكديگر در چنين وضعفي فوق العاده تحريك گرديده و به بيماري هاي اعصاب و روان گرفتار مي شوند و هيجانات روحي با شدت تمام افكار آنان را پريشان خواهد ساخت. علاوه بر اين معاشرت هاي اختلاطي و بي بند و باري زنان با مردان نه تنها راهيان اين راه را اشباع نمي كنند، بلكه عطش و هوس آنان را نيز افزايش مي دهند.
خسرو پرويز پادشاه ساساني، با اين كه سه هزار زن و دوازده هزار كنيز وبازي گر داشت. با وجود آنها اشباع نگرديد و به عمال و كارگزارانش دستور داد هر كجا زناني زيبا و دوشيزگاني مطلوب ديدند آنان را به دربار شاهنشاهي بفرستند!
مهم تر از آن مسأله زنان در اروپاي متمدن و آزاد است، مردم اروپا بدون كوچك ترين مانع قانوني و اخلاقي به امور جنسي و شهوتراني مي پردازند و هيچ گونه انحصار ناموسي در اين سرزمين هاي آزاد و متكامل بچشم نمي خورد ولي با اين وضع مردم اين سرزمينها نه تنها سير نمي شوند بلكه عطش آنان در بي بند وباري روز به روز افزونتر مي گردد.
هنگامي كه در بلژيك، «پارلمان اروپا» تشكيل شد، در رابطه با «تجاوز به عنف» به بانوان، بحثي رامطرح ساختند از جمله مطالبي كه پس از تحقيقات لازم گزارش نمودند اين بود كه دستگاه پليسي وقضايي آمريكا هنگام شكايت زنان از ديگران، خود نيز به زور به آنان تجاوز مي كنند. يك خانم آلماني در اين جلسه گفت: در كشور من هر ساعت 20 تجاوز به عنف، فقط در رابطه با محارم صورت مي گيرد و روز به روز رو به افزايش است.
هم اكنون سه برابر شده است وتازه 26 درصد اين تجاوزها را تجاوز به كودكان خانواده تشكيل مي دهند. سپس گزارش گر ديگر گفت: زنان درمحل كارشان امنيت ندارند مورد تجاوز به زور قرار مي گيرند و در كارهاي خدماتي و اجتماعي نيز وضع به همين گونه است حتي بيماران زن در مطب پزشكان اروپايي امنيت جنسي ندارند.
اين آمار رسمي گوياي وضع مردم سرزمين برهنگان است كه زنان در اين مناطق آزادي مطلق دارند و اما مردمان آنها هرگز سير نمي شوند وعطش آنان روز به روز در حال افزايش است.
آري زماني كه زن در بازار مشترك جوانان متاع مناسب قرار گرفت، آمار طلاق ها بالا مي رود، عشق و صفا از ميان خانوداده رخت مي بندد و شماره بچه هاي نامشروع به ميليون ها تن مي رسد، تا آنجا كه درهر سال بيش از پانصد هزار نوزاد نامشروع فقط در انگلستان متولد مي شوند و سرزمين هاي ديگر غرب نيز مطلوب تر از انگلستان نيستند، بلكه همه آنان گرفتار فحشاء و مرض «ايدز» گرديده اند.
حالا خوب به قضاوت بنشينيد آيا با اين فرهنگ منحط وبا اين فحشاء وبي بند وباري، پيوند خانوادگي استوار مانده و علاقه اي ميان زن و شوهر باقي مي ماند؟ آيا در چنين اجتماعي جوانان رغبت براي ازدواج پيدا مي كنند؟ آيا در ميان مردم اين سرزمين كسي را مي توان پيدا كرد كه صفات مردانگي داشته باشد؟
بنابراين برهنگي وبي حجابي و اختلاط زن ومرد با آن كيفيت، بدون ترديد زيان آور و برخلاف مصالح اجتماع است و مسلمانان و انسان هاي آزاد انديش بايد خود را با فرهنگ غني اسلام كه همان پوشش بدن از نامحرم و بيگانه است تطبيق دهند.
حجاب حق زنان، حدّ مردان
مقدمه
اصولا مکاتب بدون شعائر در جوامع حضور ندارند و شعائر نيز بدون مکاتب نمي توانند موجوديت مستقلي داشته باشند. شعائر، به منزله شاخ و برگي هستند که ريشه در مکاتب دارند و به ميزان بهره مندي مکاتب از حقيقت ،آنها نيزاز حقيقت برخوردارند و پيروانشان در وهله اول « توفيق در اعتقاد » و در وهله دوم « تکليف در اجرا» را مي يابند.
ما در اين فرصت فراهم آمده بنا بر ضرورتهايي که در متن بحث به آن خواهيم پرداخت به يکي از شعائر مکتب اسلام ، از ميان مجموعه شعائري همچون نماز – روزه – حج – حجاب و خمس و .... خواهيم پرداخت ، ابتدا به اين پرسش مي پردازيم که در بين شعائر و رفتارهاي ديني بر شمرده ، کدام شعار است که مي تواند به صورت فوري و فراگير ، نه تنها انتخاب يک فرد را، بلکه سمت و سوي خاص يک نظام فرهنگي – سياسي را در جامعه نشان دهد ؟ تصور کنيد مثلاًٌ جهانگردي ، به کشور ما بيايد ، آيا در بدو ورود اين نماز و روزه و خمس و زکات است که مي تواند نوع نظام فرهنگي – سياسي حاکم را نشان دهد،يا حجاب زنان ؟ پس زنان با نوع حضور و حجابشان هم مَنش حکومت را نشان مي دهند و هم کٌنش اعتقادي و التزامي شهروندان را . در واقع نوع پوشش، وحضور اجتماعي زنان به هر تازه واردي يک شناخت اجمالي مي دهد که البّته اين شناخت اجمالي با ورود به لايه هاي فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي کشور مي تواند تصديق يا تکذيب شود .حال که نوع پوشش زنان به يک مورد جامعه شناختي تبديل شده است لازم مي نمايد که تأمل و دقت بيشتري بر آن داشته باشيم .
پس زمينه انديشه هاي جهاني در مورد حجاب
حجاب از جمله شعائر اسلامي است که در طي سالها، بيشترين حرف و سخن را به دنبال داشته است . با اين حال تأمل درمورد حجاب ، نمي تواند بدون طرح يک " پس زمينه در جهان" و" پيش زمينه در ايران "کاري منصفانه و همه جانبه باشد لذا در پرداختن به اين دو بخش بايد بگوييم که :" پس زمينه جهاني "، ساختن يک فضاي موثر و برنامه ريزي شده براي جدايي انداختن ميان زن و حجاب بوده است .
فضايي که با فريب ، عفاف را يک رياضتِ بي جهت و غير عاقلانه نشان داد و حجاب را يک رعايت با زحمت و غير عادلانه معرفي کرد. فضايي که بي حجابي را نوعي آزادي دروني و بيروني بر شمرد تا از گذر آن مردان از تمتع آزادانه و از قدرت انتخاب بيشتر برخوردارباشند و زنان نيز اسير پاسخگويي به آنان باشند . بنابراين در" پس زمينه جهاني" ، عصري را در برابر خود مي بينيم که وارث يک قرن يورش به نهادها و نمادهاي ديني است.
يک قرن غارت با عصاي آبرومندانه علم ، به منظور فرود آوردن و به زير کشاندن آموزه ها و گزاره هاي ديني نه از اِريکه حقيقت و حقانيت، بلکه از اِريکه هنجارها و ارزشهاي ذهن و تاريخ و جامعه بشري صورت گرفته است .اين موضوع ، يعني توان علم در فرو کشاندن حاکمان ذهني و تاريخي بشر که با بالا بردن استيلاي علمي بر طبيعت همراه بود، به خدمت « انانيت بشر » در آمد، و عصري را پديد آورد که در بخشي، وارث الحاد گذشته بود و در بخش ديگر، مي توانست والد الحاد آينده باشد. لذا قرن بيستم، هم محل ظهور الحادهاي پيشين است و هم خالق الحادهاي پسين . وارث الحاد قرن نوزدهم ، الحاد سرمايه داري است و الحاد قرن هجدهم ، الحاد آکادمي است . در کل قصد بر اين است که :اولاً جهان را بدون خدا تبيين کنند و دوماً بدون خدا در جهان با رفاه و سعادت زندگي کنند . البته قرن بيستم با اِلحاد ديگري که خاص اين قرن است يعني «اِلحاد سياسي» روبروست که در پي حکومت و اداره حيات جمعي انسانها است . اين حجم از تاريکيهاي هولناک است که بشر را از عصر نوگرايي و مدرنيسم به سوي عصر فرانوگرايي و پست مدرنيسم روانه مي کند و عصر ديگري را بوجود مي آورد که به لزوم غفلت از خدا راضي نمي شود و در پي لزوم غيبت خدا است. اين عصر نه با مشخصه سر پيچي از خدا ،که با سرکوبي خدا به پيش مي تازد !!
حاصل اين تهاجم تاريک ، پيدايش انديشه هاي قدرتمنــد در غرب و شرق عالم است . نظامات ملحد اين عصر ، در پي گسترش گستاخانه جدايي ايمان از عقل ، اخلاق از علم ، دين از سياست ، تعالي از هنر ،مسئوليت از آزادي، و در نهايت انسانيت از انسان هستند . در اين دنياي پست که آرمانش « اومانيسم » است ، همانطور که روز به روز بر شکوه بشري افزوده مي گردد شِکوه انساني نيز فزوني مي يابد. در اين عصر هر چقدر دستهاي کار کردن و پاهاي راه رفتن تواناتر مي شود به عوض چشمهاي ديدن ، لوچ تر و احول تر مي گردد ، دائماً « وهم » فربه و « فهم » لاغر مي شود . اين طوفان تباه کننده ، که حامل مرگ ايمانها و ارزشهاي راستين است ، به نيرنگ ، خود را نسيم روحبخش مي نماياند و در درون همه چيز مي خزد و پاي مي گيرد . ورودش به عرصه فرهنگ ، اباحه گري ، به عرصه اقتصاد ، سرمايه داري ، به عرصه اجتماع ، لذت گرايي و به عرصه سياست ، دين زدايي را در پي دارد .
انديشه هاي قدرتمند قرن 20
از پيامد هاي چنين طرز تفکري اين است که در اين چرخه آزاد ، انسان همه چيز را مي تواند در صحنه " فکر و نظر " انتخاب کند ، حتي مذهب را و در صحنه" رفتار و عمل" ، همه چيز را مي تواند انتخاب کند الا مذهب را . اين ستم هنجار شده که علم با همه دانندگي، و اقتصاد با همه دارندگي اش به حمايت از آن برخاسته ، در هر دوره داراي قربانيان بي شماري بوده است و مثل همه نظامهاي باطل که وقتي به زنها مي رسند ، بيشترين ستم را به آنها روا مي دارند در اين ستم مدرن نيز زنان بيشترين آسيب و آفت را مي بينند. وقتي براي رونق اقتصادي کار ارزان و کم توقّع مي خواهند زن را با نام " آزادي" از خانه به خيابانها مي کشانند. براي تأمين ديدگاه هاي هدونيستي ولذت گرا ، زن، همه جاذبه هاي لازم را دارد . پس باز او را با نام « آزادي از پوشش » به کوي و برزن مي کشانند و اين سرنوشت غم انگيز زن امروز در غرب است.
پيش زمينه انديشه ها در ايران
اما پيش زمينه اين تراژدي در ايران ، اگر چه ظهور رگه هاي نخستين اش به دوره قاجار و اولين سفر ناصرالدين شاه بر مي گردد، اما گسترش همه جانبه و جاسازي کردن آن در لايه هاي مختلف فرهنگي – اجتماعي – سياسي به دوره پهلوي مي رسد . به قول مخبرالسلطنه- رئيس الوزراي رضا شاه –غرب، با لابراتورهايش که مظهر سخت کوشي و نظم و پژوهش است، به ايران وارد نمي شود بلکه با بلوارهايش که مظهر برهنگي و خوش باشي و کافه نشيني است وارد مي شود و ماندگارميکردد.اين نکته را نيز جلال آل احمد به درستي در کتاب غرب زدگي اشاره مي کند که :
« از واجبات غرب زدگي يا مستلزمات آن ، آزادي دادن به زنان است . ظاهراً لابد احساس کرده بوديم که به قدرت کار اين پنجاه درصد نيروي انساني مملکت نيازمنديم که گفتيم آب و جارو کنند و راه بندانها را بردارند تا قافله نسوان برسد !!اما چه جور اينکار را کرديم ؟... به زن تنها اجازه تظاهر در اجتماع را داديم فقط تظاهر ، يعني خود نمايي ، يعني زن را که حافظ سنّت خانواده و نسل و خون است را به ولنگاري کشيده ايم ، به کوچه آورده ايم و به خود نمايي و بي بند و باري واداشته ايم سر و رو را صفا بدهد و هر روز ريخت يک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد ... ما در کار آزادي صوري زنان ، سالهاي سال پس از اين هيچ هدفي جز افزودن به خيل مصرف کنندگان پودر و ماتيک – محصول صنايع غرب – نداريم و اين صورت ديگري از غرب زدگي است ... »
اگر چه موضوع زن در دوره ستمشاهي پهلوي يک قطعه از کل پازل فرهنگي ، سياسي و اقتصادي آن نظام را نشان مي دهد که چگونه رژيم نسبت به غرب در بعد فرهنگي مجذوب ، در بعد اقتصادي مرعوب و در بعد سياسي مأمورگرديد، و در هر عرصه نوکري را با نام نوگرايي ، به اتمام رسانيد ، نحوه حضور و پوشش زن سريعتر از هر موضوع ديگر مي توانست اشکال ظاهري را نسبت به جامعه ايده آل غربي نشان دهد. پس مهمترين مخاطبان جامعه زنان بودند و لذا بيشترين سرمايه گذاري را نيز روي زنان انجام دادند. در واقع به زن توجّه کردند ، اما از همان توجهي که صياد در همه فراخناي شکار، نسبت به صيدش دارد !
زنان در آستانه ورود به انقلاب
با اين وصف زنان فهيم جامعه ما ، با ورود آگاهانه خود به عرصه انقلاب و قرار گرفتن در صف مبارزه اي، به وسعت يک ملت ، همه نقشه هاي شيطان را نقش بر آب کردند و سرباز فداکار عرصه هاي جديد « تحّول و تحمّل » شدند . رشد چشمگير زنان که حتي در برابر ديدگان معاندين و مخالفين انقلاب هم قابل انکار نيست ، خود گواه حضورمثبت زنان در مشارکتهاي سياسي و مشاغل اجتماعي و عرصه هاي علمي و به ويژه در سنگرهاي پايداري و ايثار است.
به اين ترتيب همه جا مشحون از حضور سرافرازانه زنان شد، اما نقاط چالش در موضوع حجاب و نحوه حضور به اين نکته بر مي گردد که پس از انقلاب اسلامي ، عده اي با ايمان و بدون آگاهي ، عده اي با آگاهي و بدون ايمان و عده اي نيز با ايمان و آگاهي ، بسته به آنکه در کجاي حلقه هاي تصميم گيري باشند ، شروع به کار نمودند .
1- عده اي آگاه بي دين ، ميدانستند راه را چگونه بروند که نه ردّي از جرم بماند و نه از اهدافشان دور بمانند و چون مي دانستند بد دفاع کردن هزاران بار مؤثرتر از خوب کوبيدن است با تقلب در انديشه و عمل ، دست به کار شدند . ظهور وبروز آن در مدرسه و دانشگاه و خيابان و اداره به رفتارهايي انجاميد که با اسلام مطابقت نداشت پس نتيجه اش هم نمي توانست افزايش مسلماني باشد.
2- عده اي ديگر ايمان بدون آگاهي داشتند ، صادق جاهل بودند ، نسبت به ارزشها صادق بودند و نسبت به روشها جاهل . و چون به گفته امام جعفر صادق (ع) ، يکسان است نتيجه کاري که به جاهل و يا به خائن سپرده مي شود ، لذا هر دو گروه اگر چه انگيزه هاشان متفاوت بود ولي انگيخته هاشان يکي شد !
3- آن عده ي ديگر که با ايمان آگاه بودند از هر دو طرف ، تحت فشار بودند . آنها مي دانستند که قلبها ايمان پذيرند نه فرمان پذير، يعني جسم تابع فرمان مي شود ، قلب تابع ايمان . پس بايد با دادن آگاهي و فرصت به مخاطب و بکارگيري شيوه مناسب براي مفاهمه فکري و مراوده قلبي، در پي تربيت و هدايت بود ، واِلا با فرمان و بخشنامه، فقط مي توان به يک سلسله هم شکلي هاي ظاهري دست يافت بدون آنکه شاکله شخصيتي و فهم قلبي و ايماني در آنها ايجاد شده باشد. در واقع اعمال روشهاي غير منطقي، طرح منطقي ِ آراء اسلام را که قدرت ايجاد انقلاب دروني در انسانها و اصلاح بيروني در اجتماع دارد را مهجور مي کند.
اما حلقه غم انگيز اين ماجرا وقتي رو مي شود که ببينيم همانهايي که مهره ها و مدلهاي اصلي اين رَويه هاي نابخردانه بودند بي آنکه ذره اي از سنگيني آثار عملکرد گذشته را بر دوش داشته باشند ، شاد و چالاک از آن طرف جوي به اينطرف پريدند و به سرعت سراغ تريبونهاي گفتگو رفتند ، براي جوانها سخن سرايي نمودند و براي آزاديهاي بر باد رفته شان دل سوزاندند . آن روز که مدير بودند نردبان معنويت جوانان نشدند بلکه امروز که منتقد شدند، جوانان نردبان موقعيت ايشان شدند . هيچکس هم در اين آشفته بازار نبود که برخيزد و برود منصفانه و محققانه از متن جرايد ها و روزنامه ها ، مصاحبه ها و گزارشها و گفته ها ، شيوه هاي اعمال مديريتي شان را بيرون بکشد که چگونه ديروز ، جوانان را از دينداري جدا کردند و امروز هم با زبان و شيوه اي ديگر دين گريزي را رواج ميدهند.
6 حضوروحجاب زن و نحوه برخورد با آن
در اين چرخه ، ماجراي حضور و حجاب زن و نحوه برخورد با آن از همه غير قابل تحمل تر است ، زيرا نه به کام تشنگان پاسخ چرايي حجاب، سبوي آگاهي و معرفت رساندند و نه به جويندگان پاسخ ِ چگونگي حجاب ،پاسخ دقيقي ارائه دادند. طيفي از پوشش مقبول تا مطلوب را ارائه دادندو در واقع سَرخود، مدرسه ايي را ساختند که هر کس نمره ممتاز را نمي گرفت مردود مي شد ، آنها کمتر از بيست را بر نتابيدند و حالا بايد ما در درياي صفر، مبهوت و مغروق گرديم .
حجاب، يک فريضه عبادي-عرفاني-حماسي
حجاب نماز نبود که در روز چند نوبت اقامه شود و تمام گردد . روزه نبود که در سال يکماه فريضه گردد . خمس نبود که چون تسويه شود ديگر وظيفه ايي به بار نياورد . حجاب، يک فريضه ي" عبادي- عرفاني – حماسي" بوده و هست .
"عبادتي" است در تمام لحظات . زن محجبه در حال عبادت و فرمانبرداري خداوند است و همين مسئله مي تواند براي او کافي باشد.
داشتن حجاب براي زن محجبه حالت "عرفاني" دارد که با عشق در آميخته است و همين امر، اجراي آن را آسان و آثار آن را ماندني مي کند .
از طرف ديگر جنبه" حماسي" دارد ، يعني پرچم حق سالاري و عدالت خواهي است . زن با حجاب خود فرصت مرد سالاري و حاکم شدن تمنيات را نمي دهد . حجاب، لباس مشارکت و حضور اجتماعي است چرا که اگر زن در فضاي خانه خود ، بدون هيچ ارتباطي با محيط اطراف خود زندگي ميکرد و تنها با محارم خود در ارتباط بود ، خود به خود حجاب معني و ضرورت نمي يافت .
ضرورت طرح حجاب از جانب مکتب اسلام
طرح مؤکدانه حجاب از طرف مکتب مترقي اسلام، بيانگر آن است که حضو زن را پذيرفته و براي سلامت حضور ، حجاب را مطرح مي نمايد پس مغز حجاب ، حضور مثبت و سازنده زن است و آنقدر اين حضور ِ شايسته نزد خداي متعال پسنديده است که فريضه بي بدليل نماز را براي زنان ، با لباس حضور اجتماعي قرين و همراه خواسته است . ميتوان گفت: حجاب « حقّ زنان » است و « حدّ مردان ».
زنان با حجاب به حق خود مي رسند و مردان با حجاب حّد خود را مي يابند . حجاب از فطري ترين قوانيني است که کاملاً بر تکوين و طبيعت زن و با تکامل و تعالي او توافق دارد . متأسفانه اين امر ، در چرخه « بد دفاع کردن ِدوستان » و « خوب کوبيدن دشمنان » قرار گرفته است .
اين بي اعتنايي در محيطهاي علمي که بيشترين مسئوليت را در تبيين و تحکيم حجاب دارند ، نشانگر آن است که براي تفهيم علمي و براي تمرين عملي، بخصوص براي دختران دانش آموز در محيط هاي تحصيل،نه تنها اقدامات در خوري انجام نشده است برعکس کارهاي صادره از کج فهمي و بد سليقگي مسئولين،مثل نشان دادن عبور و مرورزنان مجرم و متهم با چادر، و ابلاغ بخشنامه هايي جهت ظاهر شدن زنان با چادر آن هم از روي اجبار نه تربيت آنان ، بويژه در محيطهاي علمي ، همچنان جاري و ساري است .
ميتوان به اين چرخه، اين را هم اضافه کرد که عده اي هوشمندانه تفاوت و يا تضاد آنچه را که اعلام مي کنيم با آنچه را که دنبال مي کنيم مي يابند و زبان به اعتراض مي گشايند که: شما حفظ کرامت زن را که سخن درستي است ، به خوبي دنبال نميکنيد ، زيرا وقتي از حجاب و لزوم آن براي زن سخن ميگوييد، شأن زن را تا عرش بالا مي بريد و حريم و حرمتش را تعريف ميکنيد، اما وقتي همين زن با مشکل جّدي حقوقي و اجتماعي مواجه مي شود و گذرش به قانون مي افتد بايد براي کمترين احقاق حق ، در دالان دادگاه وقانون ، نالان بماند ، زيان ببيند و زبان ببندد .
اما زنان فهيم و والاي ما مي دانندکه به دور از معايب و نواقص در عملکردها ، حجاب براي حفظ و رشد زن، «حق» است و براي حفظ و رشد ديگران « تکليف » ، پس نبايد بگذارد به هيچ ترفندي اين حق از او گرفته و يا با هيچ توطئه اي اين تکليف در اوسست گردد .او بدرستي مي داندکه دستاورد بي حجابي همچنانکه نتايج گسترده آن در غرب مشهود است، چيزي جز آسيب زدن به عفاف و طهارت فردي و اجتماعي نيست .
مدافعان فرهنگ بي حجابي خواهان آن هستند که زن با جنبه زنانه اش در اجتماع حضور يابد و جنبه انساني زن در حضور اجتماعي مغفول و مهجور و بلکه منفور بماند . دستاورد مهم حجاب به تعبير زيباي قرآن « اَن يعرفن فلا يؤذين » است . يعني زن شناخته شود، تا هم فرصت شناخت خود را بيابد و هم جامعه او را با جنبه انساني اش بشناسد و طلب کند .
حجاب براي ناشناختگي و مغفول ماندن نيست ، بلکه زن در مکتب حجاب مي آموزدکه با جنبه انساني اش با جامعه در يک تعامل همه جانبه و سازنده و خردمندانه باشد . او مي آموزد که جنبه زنانگي زن، براي محيط گرم و صميمي خانه و تربيت و توليد نسل سازنده بماند و حاصل اين شناخت وعمل « فلا يؤذين » است يعني اذيت نديدن و به رنج نيفتادن و احساس امنيت کردن .
وضعيت حجاب دردوران فعلي
اما مع الوصف بايد ديد که چرا با همه ضرورت و حرمتي که حجاب دارد و توافق فطري و باطني که با روح زن و جامعه زنان دارد، وضعيت حجاب و عفاف و ميزان وفاداري به آن به وضعيت امروز رسيده است ، وضعيتي که هيچ انسان مسلمان انقلابي مکتب امام را قانع و راضي نمي کند . واقعاً سهم دشمن در وضعيت پيش آمده چقدر است و سهم ما چقدر ؟ دشمن که پيداست، بايد دشمني کند که مي کند . دشمن از روزي که از اشغال مرزها نتيجه نگرفت، به اغفال مغزها طمع نمود ، از ارائه الگوهاي متکثر و پر جاذبه براي نسل جوان گرفته تا توليد انبوه و توزيع سازمان يافته فرآورده هاي ضد فرهنگي . اما سهم ما چقدر است ؟
در وضعيت پيش آمده صحبت از بد حجابي هاي ناآگاهانه و غير معاندانه نيست، بلکه به طرز مرموزي "جنون عصيان" و" ابتذال"است که از حاشيه جامعه به سمت اشغال متن جامعه به پيش مي تازد .امروز، نسل ِ جوان ِ مسئول ِ آگاه ما که به خوبي جوهره ايمان و انقلاب را از پدران و مادرانشان که جوانان ديروز انقلاب اسلامي بودند به ارث برده اند، به طرح اين پرسشهاي اساسي کشيده مي شوند که :
- آيا اين هجوم، صبغه ديانت حکومت را کمرنگ نمي کند ؟
- آيا اراده مسئولان را در تطهير جامعه از تباهي به زير سئوال نمي برد ؟
- آيا انبوه اين تيرگيهاي ناخواسته و تحميلي توهم توافق مسئولين را بر ادامه حيات اين روند ، تشديد نمي کند ؟
- آيا رسانه ها به ويژه راديو و تلويزيون و مطبوعات ، تماميت رسالت و توانايي و خردشان در دفاع فرهنگي ، همين است که به تماشا گذاشته اند ؟
- آيا نيروهاي امنيتي و انتظامي و مردمي که در برابر « جنگ تحميلي » ايستادند، در برابر فســـاد و « ننگ تحميلي » آرام مي نشينند ؟
- آيا دانشگاههاي ما رسالت علمي و ايماني خود را در طرح پرسشهاي عميق و پاسخهاي همه جانبه انجــــــــــام مي دهند ؟
و دهها آيا و چرا و پرسش ديگر که همه را وا مي گذاريم و سراغ امام علي (ع) را در نهج البلاغه مي گيريم که فرمودند :
« ادعاهايتان کوهها و صخره ها را مي شکند اما عملهايتان دشمن را اميدوار مي سازد »
بي ترديد يگانه راه نجات و بقا و بهروزي، راه عزتي است که امام حسين (ع) در اصلاح جامعه نشان داد. بايد آهنگ يک بازگشت عمومي ، « توبوا الي الله جميعاً »، به ارزشها و اصالتها در جامعه طنين انداز شود.
بايد براي نابودي قاطع و قهر آميز فساد و فحشا و اعتياد ، عزم و اراده ملي بکار گرفته شود تا اعتماد و اعتقاد آحاد ملت به خدمت صادقانه مسئولان دوباره باز گردد و زمينه هدايت اسلامي و عدالت اجتماعي محقق گردد .
حدود پوشش
در اينكه پوشانيدن غير وجه و كفيّن بر زن واجب است، از لحاظ فقه اسلام هيچ گونه ترديدي وجود ندارد اين قسمت جزء ضروريات و مسلّمات است. نه از نظر قرآن و حديث و نه از نظر فتاوي در اين باره اختلاف و تشكيكي وجود ندارد آنچه مورد بحث است پوشش چهره و دستها تا مچ است.
به چند دليل ميتوان گفت كه پوشش وجه و كفيّن واجب نيست:
1. آية پوشش كه همان آيه 31سورة نور است و براي بيان اين وظيفه و تعيين حدود آن است پوشانيدن وجه و كفيّن را لازم نشمرده است.
2. در موارد بسياري كه مستقيماً مسأله پوشش يا مسأله جواز و عدم جواز نظر مطرح است ملاحظه ميكنيم كه در جواب و سؤالهايي كه ميان افراد و پيشوايان دين رد و بدل شده فقط مسأله « مو» مطرح است و مسأله « رو» به هيچ وجه مطرح نيست؛ يعني وجه و كفيّن مفروغ عنه و مسلم فرض شده است.
3. رواياتي كه مستقيماً حكم وجه و كفيّن را چه نظر پوشيدن و چه از جنبه نگاه كردن بيان ميكند ولي البته عدم لزوم پوشيدن وجه و كفيّن دليل بر جواز نظر نيست اما جواز نظر دليل بر عدم لزوم پوشيدن وجه و كفيّن هست.
4. رواياتي كه در باب احرام، پوشانيدن چهره را بر زن حرام ميكند.
راههاي مقابله با بيحجابي و بدحجابي
براي مقابله صحيح با بيحجابي و بدحجابي و مظاهر آن، كارهاي مختلفي بايد در جامعه صورت گيرد كه نمونهاي از آنها را در ذيل بيان ميداريم:
1ـ تعبيين صحيح حجاب از ديدگاه قرآن و سنت؛
2ـ تعبيين آثار حجاب و آثار شوم بيحجابي و بدحجابي.
3ـ رشد فكري و فرهنگي و تعبيين شخصيت واقعي زن در اسلام و جامعه اسلامي و يادآوري وضعيت اسف بار فرهنگي و اجتماعي زنان در جوامع ديگر و دوران ننگين ستم شاهي.
4ـ تبليغات غير مستقيم از طريق الگوسازي و ...
5ـ آسان كردن ازدواج
6ـ شناسائي ترفندهاي استعمارگران در اين راستا و مقابله و مبارزه شديد و پيگير با تمامي آنها؛
7ـ تعبيين جايگاه غيرت براي مردان؛
مسئله حجاب اسلامي در كشور آلمان
بعد از رخداد تروريستي يازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ ميلادي، و روشنشدن اين نكته كه بسياري از عاملان آن اعضاي گروه هاي افراط گراي اسلامي و بخصوصشبكه تروريستي القاعده بودند، سختگيري بر مسلمانان جهان كه در كشورهاي غربي زندگيمي كنند، افزايش يافت. يكي از نمونه هاي اين سختگيري ها، مسئله پوشش اسلامي درفرانسه و آلمان است. چندي پيش مخالفت با سر كردن روسري عليه فرشته لودين، يك زنافغاني مربي مهد كودك در آلمان و شكايت او به ديوان عالي كشور، بحث در اين مورد رادوباره داغ كرد.
در آلمان ديگر ديدن زناني با پوشش اسلامي كم نيستند و اين زنان چادري بخشيناگسستني از نماي شهرهاي بزرگ كشورهاي اروپاي غربي شده اند. زنان مسلمان حتي ايناجازه را يافته اند كه با چادر و روسري به محل كار خود در كارخانه ها بروند. امااكنون حضور آنها به عنوان معلم در مدارس با مخالفت هاي شديدي روبرو شده است.
مهد كودكي در شهر كوچك Bergkamen در منطقه اي آرام در ايالت نورد راين وستفالندر آلمان. سِلما گوموس، يكي از معلمان زن اين مهد كودك كوچك و زيباست. اين زن سيساله در آلمان به دنيا آمده و پدر و مادرش ترك هستند. چند هفته اي ست كه چرخ هاياتوموبيل سِلما گوموس را با كارد سوراخ مي كنند و به اتوموبيلش آسيب مي رسانند. چند سال پيش در ابتداي شروع كار، سِلما گوموس مورد علاقه ي بسيار كودكان، همكارانو پدر و مادر ها بود، تا اين كه دو سال پيش با روپوش اسلامي به مهد كودك آمد و ازهمان زمان مخالفت با روسري او آغاز گشت. اختلافات بالا گرفت و به اخراج او منجر شد. رونالد شِفِر، شهردار شهر در اين مورد مي گويد: “ما در ابتدا سعي كرديم به اينخانم بفهمونيم كه اين البته حق اوست كه در مواقع بيكاري ، اگه خواست روسري سرش كنه،اما بايد بدونه كه وقتي به مهد كودك مياد ، بايد روسري رو برداره. در همين راستا دوبار بهش تذكر داديم تا اين كه تابستون سال ۲۰۰۲ حكم اخراجش رو صادر كرديم.”
حكم ديوان عالي كشور آلمان در باره اعتراض فرشته لودينِ افغاني، شامل حال سِلماگوموس هم شد و او اجازه يافت تا به سر كارش بازگردد. قضات ديوان عالي كشور در موردفرشته لودين اعلام كردند كه تنها در صورتي مي توان از ورود زنان مسلمان با روسري بهمدارس جلوگيري كرد كه مجلس هر ايالت آلمان به طور جداگانه لايحه هايي را در اينمورد به تصويب برسانند. سِلما گوموس به سر كارش بازگشت اما از بازگشت خود خوشنودنيست و در اين مورد مي گويد :“شروع مجدد اصلا ساده نيست. از وقتي كارم رو دوبارهتوي مهد كودك آغاز كردم، دو تا نامه ي تهديد آميز عليه من به مهد كودك رسيده. نويسنده نامه ها رو كسي نمي شناسه. چرخ ماشينمو پاره كردن ... اين خيلي بي انصافيه. من فقط برا به دست آوردن حقم مبارزه كردم. من اينجا زندگي مي كنم و براي بچه هامعلم خوبي هستم، اما اينا چنان كارهاي تنفر انگيزي انجام مي دن كه از برگشتن به سركارم پشيمون شده ام.”
ممنوع كردن روسري در آلمان به اين سادگي ها هم نيست. قانون اساسي كشور به همهاتباع، حق آزادانه ي اجراي مراسم مذهبي خود را داده است. اما در جاي ديگرِ همينقانون آمده، افرادي كه در ادارات دولتي كار مي كنند بايد در محل كار خود، بي طرفيكامل را رعايت كرده و براي هيچ مذهب و يا عقيده سياسي تبليغ نكنند. موافقانممنوعيتِ روسري براي معلمان، موافق اين بي طرفي، بخصوص در مدارس هستند، زيرامعلمان الگوي كودكانند و مي توانند بر ديدگاه آينده آنها تاثيراتي عميق برجايگذارند. آنها بر اين نظرند كه روسري نماد تحقير زن و نابرابري او با مرد است، و بههمين جهت بايد بر طبق قانون اساسي، در مدارس ممنوع گردد. رولاند شِفِر، شهردار شهربِرگ كامِن، در اين مورد مي گويد: “روسري نشونه ي اجراي يه عمل مذهبيه وبههمين دليل هم من با روسري مخالفم. اين فقط در مورد زناي مسلمون نيست. من اجازه نصبصليب مسيح رو هم، روي ديوار كلاس هاي مدارس نمي دم و معلماي مسيحي مدارس هم حقندارند، با صليبي به گردن به مدارس بيان.”
مخالفان روسري در آلمان بسيارند. Hans Peter Raddatz يكي از اين افراد است. اوكتاب هاي بسياري در مورد اسلام نوشته و مخالف سرسخت روسريِ معلمان است. او اين حجاباسلامي را نشاني از نابرابري حقوقي ميان زنان و مردان مي داند و دليل مي آورد كه كهفقط مسلمانان افراطي از زنان مي خواهند تا روسري سر كنند. او مي گويد، در ميانمسلمان افراطي نقش زن در اجتماع بسيار ناچيز است و چنين برخوردي به زن با قانوناساسيِ آلمان به هيچ وجه همخواني ندارد:“قوانين اسلامي حق انتخاب پوشش رو اززنها مي گيره. اونا نمي تونن خودشون در مورد پوشيدن و يا نپوشيدن روسري تصميمبگيرن. زندگي زنها در كشورهاي اسلامي، ارتباطي ناگسستني با خانواده، پدر، برادرهاو بعد از ازدواج با شوهر داره. در واقع در مراسم عقد، شوهر با پرداخت مبلغي، حقتملك زن رو براي ارضاع تمايلات جنسي و توليد بچه، به دست مي ياره.”
آقاي Helmut Wiesmann ، مسئول گفتگوي ميان مذاهبِ كليساي كاتوليك آلمان هم،نظري منفي نسبت به روسري دارد. او با اشاره به اين نكته كه در بسياري از كشورهايمسلمان، زنان اين حق را دارند كه روسري سر نكنند، به گروه هاي مسلمان افراط گرايياشاره مي كند، كه برايشان سر كردن روسري براي زنان امري حياتي ست.او در توضيح ايننظر مي گويد:“اين برداشت مسلمون هاي افراطي از روسري تا حديه كه ميگن، زنهاييكه روسري سر نمي كنند، پاك و منزه نيستند. در ميان چنين گروه هايي، زنهايي كه مخالفسركردن روسري هستند، از جمع رونده مي شن. شما مي تونيد در خيلي از بحث هايي كه درآلمان، در مورد روسري انجام ميشه، بينيد كه موافقاي روسري، به زنايي كه حجاباسلامي رو رعايت نمي كنند، بي بندوبار و يا حتي بدكاره مي گن. در چنين شرايطي، بايدزنهايي كه روسري سر نمي كنندرو مورد حمايت قرار داد.”
پرفسور Heinrich Steiger يكي از قضات ديوان عالي كشور آلمان، بحث در مورد مسئلهروسري را تنها بخشي بسيار محدود از مشكلات عميق ترِ مهاجرانِ به آلمان مي داند و ميگويد :“ما در واقع بايد به مباحثي بپردازيم كه براي جامعه حائز اهميتي گرهيهستند، مباحثي در مورد اين كه روند رشد عمومي جامعه در چه جهتي باشه.”
بله، مباحثي چون چگونگي زندگي فرهنگ هاي گوناگون در كنار هم در كشور آلمان ازاين گونه اند. آن چه مسلم است اين است كه در اين كشور، سياست اجرا شده در زمينهمهاجران، در سال هاي گذشته با شكست روبرو گشته. كودكانِ خانواده هاي مهاجر، زبانآلماني نمي دانند، شمار خارجياني كه در جامعه آلمان ادغام شده اند، بسيار كمند وبسياري از آنها آگاهانه از اين كار سرباز مي زنند. در مجموع زندگي بدون درد سرآلماني ها و خارجيان مهاجر بسيار دشوار شده است. و در چنين شرايطي ست كه مسئلهروسري براي بسياري ناقدان، عاملي تشديد كننده است براي جدايي بيشتر مهاجران، ازجامعه آلمان و قبول نكردن آگاهانه هنجارهاي اجتماعي آن. در مقابل، هنوز كم نيستندكساني كه به اين تز خرده مي گيرند و برابر دانستن همه كساني كه روسري سر مي كنندرا با بنيادگرايان خشونت گراي اسلامي، كاملا اشتباه ارزيابي مي كنند.
نتيجه
حتي نگاهي گذرا به عوارض و تبعات خارج كردن زنان از مستوري و پوشيدگي، بسياري از حكمتهاي اين حكم الهي را روشن خواهد كرد. مواهب خداوند به زنان تنها زيبايي ظاهري نيست كه با پايان آن زن به پايان نقش خود در حيات اجتماعي نزديك شود و سپس همين مبلغان كم معرفت بيبندوباري بياعتنا از كنار او بگذرند.
ارزش زنان به كسب كمالات و فضايل اخلاقي و انساني و جلب رضاي خداوند متعال است نه اصرار بيهوده و جلب توجه ديگران. متأسفانه بزرگترين بازنده اين بازي زنان خواهند بود. زنان مستور و پوشيده اگر چه زحمت اجتنابناپذيري را تحمل ميكنند، اما بعدها كليدي مؤثر در زندگاني فردي و اجتماعي در دست دارند كه درهاي بسته بسياري را ميگشايد.
گذشته از آنكه پوشيدگي براي زنان و عفاف براي زنان ومردان، حكم خداوند است واطاعت از حكم پروردگار به خودي خود بزرگترين ارزشهاست.
منابع تحقيق
حجاب نوشتهي متفكر شهيد استاد مرتضي مطهري
سه اصل ضروري رفع حجاب
غالباً مطالبي كه در ضرورت رفع حجاب از سوي شاه و اطرافيان تحت عناوين متعدد از جمله نهضت آزادي زنان مورد تاكيد قرار مي گرفت اين بود كه وجود حجاب اولا « خلاف تمدن » ثانيا « خلاف قانون طبيعت» بوده و ثالثا « سبب عدم حضور زن به عنوان نيمي از مردم جامعه در عرصه كار» مي شود.
مخبر السلطنه هدايت كه خود بيش از شش سال و سه ماه بعنوان رئيس الوزراء در خدمت رضا شاه بود در خاطرات خود سه اصل ياد شده را اين گونه تحليل مي كند : « در اين اوقات (سالهاي بعد از تصويب تغيير لباس به تاريخ 6 دي 1307) روزي به شاه عرض كردم تمدني كه آوازه اش عالمگير است، دو تمدن است : يكي تظاهرات در بولوارها، يكي تمدن ناشي از لابراتوارها. تمدني كه مفيد است و قابل تقليد، تمدن ناشي از لابراتوارها و كتابخانه است. گمان كردم به اين عرض من توجهي فرموده اند. آثاري كه بيشتر ظاهر شد تمدن بولوارها بود كه به كار لاله زار مي خورد و مردم بي بند و بارخواستار بودند.» در جاي ديگر ضمن استهزاء «روز 17 دي 1314» در مورد نقش زن ايراني در اقتصاد كشور مي نويسد :
« 17 دي روز ورود به صحنه تمدن است. مملكت را آوازه تمدن و ترقي فراگرفته است. مسرورم كه مي بينيم خانمها در نتيجه معرفت به وضعيت خود آشنائي يافته اند. نصف قواي مملكت بيكار بود و به حساب نمي آمد، اينك داخل جماعت شده است. آنان كه مشغول خانه داري بودند به عرصه ولنگاري قدم نهادند. در هيچ جاي دنيا زن به قدر ايران كار نمي كرد و نمي كند. در شهرها و قراء زن علاوه بر كارخانه داري بزرگترين كمك را به اقتصاد مملكت مي كند. قالي، گليم، جاجيم، اغلب از زير دست زن بيرون مي آيد يا دخترها».
شاهكار بزرگ تاريخ شاه !!
خبر، انفجار آميز بود، قانون توسط شاه ابلاغ گرديد. بايد به قانون احترام گذاشت. در تهران و شهرستانها، تمام روزنامه ها و مجلات دولتي سرمقاله هاي خود را به موضوع رفع حجاب اختصاص دادند و عمل شاه را يك نقطه عطف در تاريخ زنان دانسته، اقدام شاه را يك شاهكار بزرگ تاريخي ناميدند و خلاصه بحث بيشتر روزنامه هاي آزادي زنان از قيد اسارت بود. با وجوي كه طرح و برنامه ريزي و تبليغات، از سه سال پيش و پس از كنگره زنان شروع شده بود، روزنامه ها و مجلات مرتبا از جشنها و ميهماني هايي كه (البته به زور) تشكيل مي گرديد و در آن زنان بي حجاب به همراه شوهرانشان شركت مي كردند، عكس و تفسير مي نوشتند. از مدارس مختلف و شاگردهاي ممتاز در هر مدرسه، عكس برداري و در روزنامه چاپ مي گرديد. هدف اصلي نشان دادن تصوير زنان بي حجاب و در واقع تشويق و ترغيب ديگران به اين كار بود ... و اسفبارتر از همه، معرفي زنان هنرپيشه خارجي به عنوان سمبل زنان آزاد و بصورتي احترام انگيز و قابل ملاحظه با لباسهايي كه از نظر بيشتر زنان ايران عجيب و غريب مي نمود، بود.
بزرگداشت روز 17 دي توسط روزنامه هاي دولتي
در مجلات و روزنامه هاي دولتي مرتب ميهماني هايي را كه برگزار مي گرديد و در آن زنان و مردان مشتركا حضور داشتند، معرفي و عكسهايي از زنان بي حجاب به چاپ مي رساندند. تيتر روزنامه ها و مقالات اول آن، همه درباره كشف حجاب بود و اينكه در تهران رفع حجاب با سرعت زيادي پيشرفت دارد و يااينكه رفع حجاب عموميت مي يابد. 17دي 1315 سرمقاله هاي روزنامه ها بزرگداشت اين روز و اينكه رفع حجاب در ايران از ضروريات بوده است و سبب پيشرفت و ترقي مردم ايران گرديده، اختصاص داشت. زنان كوشش مي كنند هر چه بيشتر و هرچه زودتر حقوق از دست رفته خود را به دست بياورند و جالب است كه در يكي از روزنامه ها مي خوانيم : فروشگاهها و تجار و صاحبان مغازه ها و بوتيك ها در تهران تصميم گرفته اند كه جنس به زنان با حجاب نفروشند. انجمن هاي زنان و گردهمايي ها براي احقاق حقوق از دست رفته گسترش مي يابد.
برداشتن روسري از سر زنان توسط پليس
امر داده شده بود كه از اول فروردين 1314 مردها كلاه شاپو به سر بگذارند و زنها بدون چادر از خانه خارج گردند ، زنها ابتداي امر ، وقتي از خانه خارج مي شدند ، پيراهن هاي بلندي پوشيده ، روسري بر سر مي نهادند .
... پليس اجازه يافت روسري ها را با زور از سر زنان بردارد و اگر روسري ها داراي ارزشي بود ، به ادارة پليس تحويل داده شود . درگيري ميان زنان و پليس تا مدتها ادامه داشت و نتيجتاً بسياري از بانوان كه نمي خواستند به هيچوجه بدون حجاب خارج شوند تصميم به ماندن در خانه گرفتند تا به تمام درگيريها خاتمه دهند ، براي عده اي ، اين خانه ماندن تا رفتن رضاشاه از ايران ادامه داشت و عده اي رفت و آمد هاي خود را فقط در شب ها انجام مي دادند و چه بسيار خانه هايي كه اجبارا اقدام به ساختن حمام نمودند كه زنان جهت حمام مجبور نشوند از خانه ها خارج گردند .
محمدرضا و كشف حجاب :
اقداماتي كه پدرم براي ترقي و پيشرفت معنوي بانوان بعمل مي آورد ، طبعا با مخالفتهايي مواجه مي گرديد ولي با ان شهامت و دور انديشي فطري كه داشت موانع را از پيش برداشته و راه را هموار مي ساخت . چنانكه مثلا در سال 1307 كه مادرم به زيارت عتبه منورة حضرت معصومه عليها السلام به قم مشرف شه بود ، با وجود انكه خود و همراهانشان در نقاب بودند ولي باز چون چادرشان كمي كوتاه بود از طرف بعضي از متعصبين جاهل مورد طعن و توهين قرار گرفتند . به مجرديكه اين خبر به تهران رسيد ، پدرم با چند كاميون سرباز به ان شهر رفت و عامل آن اهانت را شخصا تنبيه فرمود .
پدرم بدوا به رفع حجاب زنان اقدام كرد و در اثر تشويق و تحريص وي در سال 1309 نخستين بار بعضي از بانوان طبقه اول در خانه هاي خود و مجالس مهماني به لباس زنان اروپائي در آمدند و عدة كمي هم جرأت كرده بدون حجاب در خيابانها ظاهر شوند . در سال 1313 آموزگاران و دختران دانش آموز از داشتن حجاب ممنوع شدند و افسران ارتش با زنانيكه حجاب داشتند راه نمي رفتند . بالاخره روز 17 ده 1314 پدرم با اعلام كشف حجاب قدم نهايي را در اين راه برداشت و از مادر و خواهرانم خواست كه بدون حجاب همراه وي در يكي از جشنهاي مهم رسمي كشور حاضر شوند . جشن مزبور به مناسبت اعطاي دانشنامه به بانوانيكه از دانشسرا فارغ التحصيل شده بودند برگزار مي شد و موقع بسيار مناسبي براي اعلام اين تصميم عمومي بود .
روبه ديوار ايستادن زنان در تمام طول سخنراني رضا شاه
در تمام طول سخنراني شاه بعضي از بانوان چنان از بي حجابي خود ناراحت بودند كه رو به ديوار ايستاده و روي خود را بر نمي گرداندند و از گرية خود نمي توانستند جلوگيري نمايند ( اين هم رفع حجاب اجباري ) . از فرداي آن روز ، بر سر كردن چادر در خيابانهاي تهران ممنوع گرديد .
اهانت و كتك زدن به زنهاي چادري
« در اتوبوس زن با حجاب را راه نمي دادند و در معابر پاسبانها از اهانت و كتك زدن به زنهايي كه چادر داشتند با نهايت بي پروايي و بي رحمي فروگذار نمي كردند ، حتي بعضي از مامورين بخصوص در شهرها و دهات زنهايي كه پارچه روي سر انداخته بودند ، اگر چه چادر معمولي نبود از سر آنها كشيده پاره پاره مي كردند و اگر زن فرار مي كرد او را تا توي خانه اش تعاقب مي كردند و باين هم اكتفا نكرده اتاق زنها و صندوق لباس آنها را تفتيش كرده ، اگر چادر از هر قبيل مي ديدند پاره پاره مي كردند يا به غنيمت مي بردند . من اين حركات وحشيانة مامورين پست فطرت را در ولايات زياد شنيده بودم ولي در محلات كه بهتر از همه جا اطلاع به اوضاع داشتند ، اين قبيل اقدامات از طرف مامورين حاكم و خود حاكم زياد واقع شده بود » .
منابع تحقيق :
حكايت كشف حجاب
( خاطرات و حكايتهاي واقعه كشف حجاب ، حادثة مسجد گوهرشاد ، اسناد و مدارك خوشنت رضاخاني و مقاومت مردمي )
(( ... ما شاهد رفتن رژيم ها و آمدنرژيم هاي ديگر بوده ايم ، اما تفاوتى که حادثه تحول رژيم شاهنشاهى به رژيم جمهورياسلامى در ايران داشته ، يک تفاوت اساسى است با موارد مشابه آن ; و آن اينکه اينملت با زور اسلحه و بازوي نظامى بر يک رژيمى که تا بن دندان مسلح بود، پيروز نشدبلکه با کلام ، با حضور مظلومانه در صحنه ، با بيان منطقى خواسته هاي خودش و آمدنبه خيابانها، يک رژيم مسلح و نظامى و متکى به پشتيبانى نيروهاي بين المللى را ازپاي درآورد و به اين هم اکتفا نکرد. اين انقلاب بلافاصله تعيين سرنوشت را به عهدهخود مردم گذاشت . شما کدام انقلاب را سراغ داريد که هنوز يک سال از عمر آن نگذشتهباشد ولى با راي مردم ، صاحب قانون اساسى شده باشد و مبناي نظم قانونى تعريف شده درآن مشخص گردد. در همه مراحل انقلاب ، شکل گيري نهادهاي مديريت جامعه با آراء مردم وانتخابات شکل گرفت که دست کم شما عزيزان ، شما نمايندگان ملتهاي مختلف در ايران ،در آخرين انتخابات شاهد حضور چشمگير مردم و نقش تعيين کننده آنها در سرنوشت خودشان، بوديد. در اين مدت يک جنگ 8 ساله را ملت ما پشت سر گذاشت . جنگى که براي دو ملت ودو کشور ايران و عراق ، خسارات و ضايعات فراوانى داشت در اين مدت 19 سال و بخصوص درسالهاي اوليه پيروزي انقلاب ، ملت ما سهمناک ترين طوفان تروريسم را از سر گذراند. فکر نمى کنم در تاريخ ، هيچ ملتى مانند ملت ايران تاوان استقلال خواهى خود را ومنطقى بودن خود را با امواج سهمگين ترور پرداخته باشد. تروريست هايى که متاسفانهامروز در خيلى از کشورها آزادانه باز هم عليه منافع ملت خودشان و کشور خودشان ،فعاليت مخرب دارند .... ))
سخنرانى در جمع سفيران خارجى مقيمايران -21 /11/ 1376]
وى ادامه داد: بزرگترين تفاوت انقلاب اسلامى با انقلاب هاى ديگر در وحدت رهبرى و هدايت مطالبات استقلال، آزاده خواهى وديندارى توسط يك فرد (امام قدس سرهالشريف) بود كه امام هم نماد آزاديخواهى بود و هم نقطه تلاقى اين سه جريان بود. سيدحسن خمينى در قسمتى ديگر از سخنان خود افزود: در مورد از دست رفتن استقلال كشور همين بس كه رفتن شاه با دستور و يا مشورت آمريكا صورت گرفت و يا لوايحى به مجلس مى رفت كه بهاتباعخارجى مصونيت قضايى مى داد وى ادامه داد: امام خمينى (ره) رهبر اين سه جريان يعنى ، آزادى خواهى استقلال طلبى و ديندارى بود و حكومت جمهورى اسلامى كه ما در آن قرار داريم شالوده اين سه جريان است. سيد حسن خمينى ادامه داد: استقلال بزرگترين شعار جمهورى اسلامى است، استقلال سياسى و اقتصادى وابسته به استقلال فرهنگى است، استقلال فرهنگى يعنى اينكه ما از درون يافته هاى دينى خود رفتارهايمان را دريابيم. وى افزود: دشمنان ما امروز منتظرند تا ما كوچكترين اشتباه را مرتكب شويم و از اين اشتباه ما به اهداف خود دست پيدا كنند. وى در مورد انتخابات رياست جمهورى گفت: اصل شركت در انتخابات آزاد است ، اما در يك شرايط خاص تبديل به يك وظيفه مى شود. آنچه در اين انتخابات اتفاق مى افتد تأثير بزرگى بر آينده خواهد داشت.
دوازدهم بهمن ماه بيست و شش سال پيش، هنگامي كه «امام» از ميقات 15 سالة خويش بازگشت، چنان آرامش ملكوتي داشت و نفس مطمئنهاي مينمود كه گويي همچون «موسي كليم» در قيام «لله» خويش به مقام «صعق» و «صحو» نائل شد، و اينك از ميقات بازگشته است. ميقاتي كه نقطة آغاز آن هنگامي بود كه برگونه متجاوزان «قبطي» (آمريكايي) چنان سيلي زد كه عزّت مسلمين و استقلال كشور را تضمين كرد. گمان آن بود كه آن پنجشنبه روز، روز پايان شاهنشاهي است. امّا خدا چنان خواست كه «ده روز» ديگر اين ميقات تمديد شود: «و اتممناها بعشر» باشد تا در پايان اين دهه، كه فجر دين در عصر دين گريزي و دين ستيزي بود، دولت حق و عصر دين بدمد. آن روز شامگاه يكشنبه 22 بهمن 1357 بود و شايد اين پيام نمادين را داشت كه از اين پس نه تنها از منارههاي مساجد كه از ناقوس كليساها نيز بانگ پيوند دين با سياست، طغيان بر قيصر، و دفاع از مظلوم و استقرار حكومت حق بر مدار دين نواخته خواهد شد.
از آن روز تاكنون بيست سال پرتلاش و چالش گذشته است، انقلاب اسلامي در گذر از گردونههاي سخت و دشوار همچنان مقتدر و تنومند، شجرة طبيهاي است كه «اصلها ثابت و فرعها في السماء». آن امام همام، نه سال است كه در جوار پروردگار خويش آرميده است: «فيمقعد صدق عند مليك مقتدر» ياران و پيروان بسياري از او همگي در سفرة ارتزاق ربوبي «عند ربهم يرزقون» اند.
و زمام امور كشور به دست يكي از خيل ياران «من ينتظر»ي است كه «صدق» و «وفاداري» و پايداري را در حوادث ايام آزموده و سربلند است و در پيمان خود با امام و شهيدان تبديل و تحويلي نخواسته است:... و ما بدّلوا تبديلاًاز سويي جوانان برومند اين كشور، نسلي نوين هستند كه بايد اين وديعه را از جوانان ديروز به امانت بستانند و پاس دارند و امانتدار صديق اين وليده و وديعه الهي باشند. نگاهي به تلاشها و چالشهاي اين دوره ضرورت حتمي در «اعتبار» از تجارب و اتخاذ منش صحيح در تداوم راه دارد. به نظر ميرسد تحليل مناسب اين فرايند با تقسيم به چهار دوره بهتر ميسر شود:
1- آغاز پيروزي انقلاب تا هفتم تيرماه 1360 (انقلاب و چالشهاي سياسي، درگيريهاي نظامي)
2- از سال 1360 تا پايان جنگ در سال 1367 (جنگ)
3- عروج امام از سال 1368 تا سال 1376 (سازندگي- توسعه)
4- دورة هفتم رياستجمهوري از سال 1376 تاكنون (چالشهاي تقابل آزادي و عدالت)
مسائل انقلاب در هر دوره چه بوده و پاسخ انقلاب نسبت به اين معضلات چه بوده است؟
نگاهي هر چند گذرا بر اين ادوار اسباب عبرت و تجربت است. اگر رفتار با تقوي آميخته شود، از سقوط در چالههاي حوادث مصون ميمانيم.«... و اما من له العبر من المثلات حجزته التقوي عن تقحم الشبهات».
و هر كس از حوادث ايام پند نگيرد، اقبال خويش را به ادبار بدل خواهد كرد: «يستدل عل الادبار باربع بسوء التدبير و قبح التبذير و قله الاعتبار و كثره الاغترار.»
از سويي چالشهاي اين دوران را به چالشهاي سياسي- فرهنگي و اقتصادي ميتوان تقسيم نمود. چالشهايي كه در دوران انقلاب نيز به گونهاي ديگر وجود داشته است. پرداختن تفصيلي به اين امور كاري است كه مجال بيش از يك مقاله و فرصتي افزونتر ميطلبد. با ذكر فهرستي از موضوعات و معضلات اين دورهها جدالهاي اقتصادي را با تأملي بيشتر مورد توجه قرار دادهايم.
بيست سال در يك نگاه
از آغاز اداره كشور، شوراي انقلاب با نگرشهاي متضاد دروني مواجه گرديد. جناح دولت موقت كه به ميانهروي، سازشكاري و ليبراليسم شهرت يافت، و جناح اصولگراي انقلاب كه طيف روحانيون مبارز شوراي انقلاب را تشكيل ميدادند. تأكيد بر قطعيت اجراي احكام شرعي و انطباق شرايط زمان بر قواعد ديني، در مقابل مسامحه و تساهل در تطبيق دين بر شرايط خارجي و عصري كردن دين، دو سوي نگرشي بود كه در تقابل با يكديگر جبهة انقلاب را دچار تنش كرد. در قانون اساسي جريان اول انديشه خود را در پيشنويس متجلّي كرد و نگرش دوم در قانون اساسي مدون فعلي ظهور و بروز كرد. تلاش جريان نخست براي انحلال مجلس منبعث از رأي مردم و تحميل شرايط مطلوب خود بر نظام ناموفق ماند. مواضع امام و خط پيرو امام در اين دوره مصروف هدايت به سوي اصول ناب اسلامي، حفظ پيامهاي اصلي انقلاب در يك نظام هماهنگ (استقلال- آزادي- جمهوري اسلامي) و استقرار نهادهاي قانوني نظام در چهارچوب قانون اساسي، استقرار نظم و امنيت، رفع محروميت و حمايت از مستضعفين در قالب طرحهاي ايجاد بنياد مسكن، جهاد سازندگي، بنياد شهيد، طرح شهيد رجايي، شد. واقعة اشغال لانة جاسوسي، انقلاب فرهنگي و حركت جناح اصولگراي انقلاب در دانشگاه، براي قطع سلطة بيگانه و استقرار نظام نوين آموزشي در اين دوره شكل گرفت. در مقابل جناح سازشكار با غرب موفق به كسب پايگاه قدرت رياست جمهوري شد - مجلس در اختيار طيف همسو با خط امام قرار گرفت و تقابل فكري در قالب دو نهاد مهم قدرت حاكم، آسيبهايي را بر كشور تحميل كرد. 25 خرداد 1360، روز سختي در تقابل نظام ديني و نظام سكولار بود كه به نفع نظام ديني خاتمه يافت، و «جبهة ملّي» در پرتگاه «ارتداد ديني» موضع روشني در برخورد با انقلاب يافت. نهضت آزادي از پرتگاه اين حادثه، توانست خود را وارهاند، و يك بار ديگر نظام ديني در يك حضور ملّي و فراگير، تثبيت شد. طيف مقابل انقلاب در تلاشهاي مختلف با ائتلاف با جريانهاي محافظهكار- التقاطي، و گروههاي مختلف، طرح براندازي نظام اسلامي را پي ميگرفت. از سوي ديگر فشارهاي خارجي، حول حقوق بشر، تحريم اقتصادي، كودتاي داخلي، حملة نظامي، جنگ تحميلي (از پايان سال 57 تا پايان نيمة اول سال 59) جبهة مخالفت داخل را با خارج پيوند زد. بالاخره در سيام خردادماه 1360، منافقين كه با رئيس جمهور وقت (بنيصدر) به وحدت و همكاري و هماهنگي رسيده بودند، همزمان با طرح استيضاح رئيسجمهور در مجلس، جنگ مسلحانه شهري را آغاز كردند.
پس از عزل رئيسجمهور، دوره دوم درگيريها و تنشها با جنگ مسلحانه آغاز ميشود. انفجار 6 تيرماه 60 در مسجد ابوذر تهران و ترور امام جمعة تهران (مقام معظم رهبري) و تكميل حوادث در هفتم تيرماه 1360، نقطة عطف مقابله تروريسم و نظام جمهوري اسلامي است. موضع خشن و در عين حال شفاف منافقين و طيفهاي مختلف و ضدانقلاب، موجب مداخله روشن مردم در مقابل ضدانقلاب شد. پس از فاجعه هفت تير، سازمانها و نهادهاي حكومتي، همسويي مناسبي يافتند و ضربة هشتم شهريور سال 60 نتوانست اين هماهنگي را مختل كند. جنگ سامان بهتري يافت، و قدرت دفاعي كشور جنگ را در مواضع برتر به نفع جمهوري اسلامي قرار داد، بخش اعظمي از خاك كشور از اشغال دشمن، پيروزمندانه خارج شد و در عين حال ترورهاي مكرر شخصيتهاي برجسته فرهنگي، ديني و سياسي و آحاد مردم كه پايگاه حساس انقلاب بودند، كشور را با آسيبهاي جبرانناپذيري مواجه ساخت و باعث شد تا كشور يك پارچه در مقابل تروريسم داخلي و حاميان خارجي قرار گيرد. متأسفانه به تدريج اختلاف نظرات جبهة خودي در ادارة كشور رخ نمود و از سال 61 به بعد چالشهاي اقتصادي و سياسي نمودار شد و ناكامي احزاب و گروههاي سياسي، آشكار شد. «فقه پويا» در مقابل «فقه سنتي» از مخترعات اين دوره است. كه عمدهترين انگيزه طرح آن حل مشكلات اقتصادي و محروميت زدايي بود. تلاشهاي مقدس اعتقادي را در اين عرصه نبايد ناديده گرفت. به هر حال جد و جهد هر دو سو براي يافتن راه حل اسلامي و فقهي براي مشكلات جاري بود. نظريه «ولايت مطلقه فقيه» از سوي امام، تئوري ديني حل معضلات زمان در مجراي فقه غني شيعي بود كه عليرغم استقبال بسيار از آن و احياناً بعضي تصفيه حسابهاي سياسي، اخيراً با بيمهري و يا تحريف از سوي جناحهاي تجديدنظرطلب و مخالف، مواجه شده است.
شكلگيري روحانيون مبارز و دو قطبي شدن روحانيت در سطح سياسي، حاصل اواخر اين دوره است كه در پايان سال 67، به انتهاي خود ميرسد. دورهاي كه «امام راحل» در منشور برادري، ناگزير به تعيين اصول راهبردي هماهنگي جناحهاي انقلاب در عين تكثر درون نظام ميشود. حاكميت خط توسعه خواه با عنوان سازندگي كشور، از آغاز سال 68 تا سال 76، عوارض اجتماعي و اقتصادي خاص را بجاي گذاشت كه به ظهور دوم خرداد 76، انجاميد، و فضايي كه ساخت موضع عدالتخواهي را با آزادي، درگير نمود. مطامع دشمنان خارجي با خواستهاي به حق و معقول داخل كشور درهم شد و روندي ايجاد شد كه ميبايست با توجه به تجارب آغاز دهة شصت، تدبيري نو براي آن انديشيد. پرداختن تفصيلي به اهم مسايل و اختلاف آرا، انديشهها و سليقهها، موفقيتها و مشكلات آن، در اين مختصر نميگنجد و ميتواند عرصة بحثهاي مختلف باشد. اميد است كه با نگارش تاريخ تحليل انقلاب اسلامي اين مهم انجام شود. در اين تلاش مختصر فهرستي از موضوعات مورد بحث و مناقشه در زمينههاي اقتصادي ارائه ميشود. موضوعي كه بايد با نگرش اقتصادي و تخصصي عميق به آن نگريسته شود كه از تخصص نگارنده خارج است، ولي به نظر ما اساسيترين موضوعي است كه ميتواند در استقرار موضع جريانات سياسي نسبت به عدالت، معين و چارهساز باشد.
چالشهاي اقتصادي
غارت اموال عمومي، حاكميت تعداد محدودي از وابستگان رژيم بر بخش عظيمي از منابع اقتصادي كشور، و بخصوص تهاجم سرمايهداران خارجي به ويژه آمريكايي در دهة سي به بعد، فاصله و شكاف اقتصادي بين طبقات جامعه كه فقر و محروميت گستردهاي را بر كشور حاكم كرده بود، انتظار بازسازي اقتصادي، استقرار عدالت اجتماعي و فقرزدايي و رفع محروميت را به طور طبيعي مطرح كرده بود. «عدالت علي» از شعارهاي انقلاب اسلامي بود و حمايت از مستضعفان شعار مكتبي انقلاب، اين شعارهاي اسلامي در بياثر كردن تيغ ماركسيستها در حمايت از كارگران- كشاورزان به نحو قابل توجهي موثر بود و به تعبير امام راحل (ره) از بلعيده شدن نيروهاي انقلابي در كام ماركسيسم جلوگيري كرد و عدالت اسلامي ما جوانان اين كشور را به سوي اسلام و آرمانهاي انقلابي آن هدايت كرد.
حمايت رهبر انقلاب اسلامي- امام (ره) – از محرومين و مستضعفين نه اختصاص به بعد از انقلاب داشت و نه شعار دورة پرخروش 57-56، بلكه از آغاز نهضت در آغاز دهة چهل، با آن مواجه بودهايم. امام پيوسته در عين اعتراضات عميق خود به بنيانيترين سياستهاي مخرب رژيم و عناصر خارجي آن- آمريكا و اسرائيل- پيوسته مشكل فقر و محروميت آحاد مردم را مطمح نظر داشتند.
اين نگرش، به علاوه ديدگاههاي التقاطي، زمينههاي مساعد افراطي را براي پايهريزي اقتصادي و سوسياليستي فراهم ميساخت و گاهي زمينههاي تبليغي و بدبينانه را در اين جهت فراهم ميكرد. به طوري كه هر اقدام اقتصادي كه جهتگيري آن محروميت زدايي يا حمايت از مستضعفان يا كاهش اقتدار اقتصادي در بخش خصوصي يا تحديد مالكيت بود متهم به نگرش سوسياليستي ميشد.
امام خميني در سال 1360، در ديدار با اعضاي شوراي نگهبان ضمن طرح مسائل اساسي اقتصادي به اين نكته مهم اشاره داشت و با اين سخن آغاز فرمودند:
«امروز ما گرفتار دو جريان هستيم، يكي آن جرياني است كه همين كه به نفع مستضعفين و محرومين سخن گفته ميشود و از كاخنشينها و غاصبين حقوق مردم صحبتي شود ميگويند اين همان كمونيسم است، و جريان ديگر اين كه وقتي گفته ميشود خودسرانه اقدام به تقسيم زمين يا گرفتن اموال ننمايند ميگويند طرفداري از سرمايهدارها و فئودالها شده است، در حالي كه همان طور كه ميدانيد اسلام نه با سرمايهداران موافق است نه با كمونيسم، اسلام راه و رسم ديگري غير از اينها دارد.»
تأثير افراطي نگرش اقتصادي، در زمان تصويب قانون اساسي نيز، با اصرار بر ذكر عنوان «جامعة بيطبقه توحيدي» به عنوان شاخص نظام اسلامي متبلور ميشد و بخشي از چالشهاي آن زمان مصروف بر تبيين «بيطبقه» بودن جامعه اسلامي ميگرديد.
اهميت مسائل اقتصادي در حدي بود كه قانون اساسي يك فصل را (فصل چهارم) اختصاص به مسائل اقتصادي داده است، موضوعي كه در قانون اساسي مشروطيت سابقه نداشته است. اصولاً در قانون اساسي حداكثر بر موضوع مالكيت و مشروعيت و حمايت قانوني از آن تأكيد ميشود. اصول 43 تا 55 قانون اساسي در خصوص مسائل اقتصادي و امور مالي است. در مقدمه قانون اساسي نيز- كه نگرش و بنيادهاي نظري قانون اساسي را در مورد اقتصاد با عنوان اقتصاد وسيله است نه هدف تشريح كرده است- آمده است:
«در تحكيم بنيادهاي اقتصادي، اصل، رفع نيازهاي انسان در جريان رشد و تكامل است نه همچون ديگر نظامهاي اقتصادي تمركز و تكاثر ثروت و سودجويي، زيرا كه در مكاتب مادي اقتصاد خود هدف است و بدين جهت در مراحل رشد، اقتصاد عامل تخريب و فساد و تباهي ميشود ولي در اسلام اقتصاد وسيله است و از وسيله انتظاري جز كارآيي بهتر در راه وصول به هدف نميتوان داشت.»
با اين ديدگاه برنامه اقتصاد اسلامي فراهم كردن زمينه مناسب براي بروز خلاقيتهاي متفاوت انساني است و بدين جهت تأمين امكانات مساوي و متناسب و ايجاد كار براي همه افراد و رفع نيازهاي ضروري جهت استمرار حركت تكاملي او برعهده حكومت اسلامي است.
موضوع مالكيت شخصي از مهمترين مسائل اوان انقلاب اسلامي است. فضاي غالب اين دوره به حدي شديد است كه به راحتي نميتوان از اعتبار مالكيت شخصي و مشروعيت آن سخن گفت. دفاع از مالكيت شخصي معادل دفاع از نظام سرمايهداري تلقي ميگردد. مهمترين اقدامات اقتصادي آغاز انقلاب اسلامي كه مصون از چالشهاي مختلف نماند بدين شرح است:
1- ملّي كردن بانكها
از نخستين اقدامات شوراي انقلاب، اعلام ملي كردن بانكها بود. اين قانون در خردادماه 1358 به تصويب شوراي انقلاب رسيد و به مثابه يك اقدام انقلابي از سوي دولت موقت اعلام شد. در پيام رئيس دولت موقت آمده است:
«هموطنان عزيز از آنجايي كه بانكهاي خصوصي وضع نامساعد زيانباري پيدا كرده بودند دولت لازم دانست براي حفظ حقوق و سرمايههاي ملي و به منظور تضمين پساندازهاي مردم و جلوگيري از اتلاف سپردهها، مديريت كليه بانكهاي خصوصي را به عهده بگيرد.»
وي در پايان پيام اظهار اميدواري كرد كه:
«به يمن روزبا سعادت ميلاد مظهر عدل و رحمت علي (ع) اين عمل دولت موقت موجب بسط عدالت و بركت بشود.»
متعاقب اين اقدام، قانون اساسي نيز در اصل چهل و چهارم بانكداري را در انحصار بخش دولتي قرار داد قبل از ملي كردن بانكها، تلاش براي حذف سيستم ربوي از نظام بانكي از دغدغههاي اساسي انقلاب اسلامي بود. نگارنده در سال 59، از مرحوم شهيد بهشتي- در يك جلسه درسي- شنيدم كه ايشان فرمودند: امام در سال 57، به طور جدي خواستند ربا از سيستم بانكي حذف شود و قبل از عزيمت به قم مصرانه خواستار اعلام آن شده بودند و عزيمت به قم را متوقف به اعلام حذف ربا نموده بودند.
زماني كه خود مرحوم شهيد بهشتي، رئيس ديوانعالي كشور بودند، در مورد خسارت تأخير تأديه كه به وسيله محاكم مورد صدور حكم قرار ميگرفت، به دليل ربا دانستن آن، سخت ابراز مخالفت ميكردند، لكن براي جلوگيري از صدور رأي نياز به قانون بود، كه ايشان ضمن منع شفاهي از صدور رأي، ميگفتند كه هرگز نخواهند گذاشت هيچ قاضي به خاطر خودداري از صدور رأي به پرداخت خسارت تأخير تأديه، محاكمه انتظامي شود.
1- مالكيت
چنانكه اشاره شد موضوع مالكيت خصوصي نيز از مباحث جدي دورة آغازين انقلاب است. مصوبات شوراي انقلاب در اين مورد به طور مستقيم حكمي ندارد ولي در مصوبات شوراي انقلاب التفات به اين مهم ديده ميشود: در مقدمه قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن آمده است:
«از آنجا كه طبق موازين اسلام زمين موات ملك كسي شناخته نميشود، در اختيار دولت اسلامي است و اسناد مالكيتي كه در رژيم سابق نسبت به زمينهاي موات در داخل محدوده شهري يا خارج آن صادر شده بر خلاف موازين اسلام و مصلحت مردم بوده است.»
در توجيه قانون حفاظت و توسعه صنايع ايران، وضعيت صنايع كشور را اينگونه ترسيم كرده است:
«نظام گذشته ضمن حمايت ظاهري از صنايع كشور كه به بهاي نابودي كشاورزي به عمل ميآورد آنها را به صورت وسايلي براي چپاول سرمايههاي ملي به دست عمال خود و وابستگي اقتصاد ايران به سرمايهداري خارجي و مصرفي ساختن كشور درآورده بود. صنايع ايران بر پايه صنعت و اقتصاد وابسته به سرمايهداري غارتگر جهاني به وجود آمده بود و طبيعي بود كه دير يا زود دچار نابساماني شود. آثار اين نابساماني در دو سه سال اخير روز بروز نمايانتر ميشد و در اعتصابات سال 1357 و بعد از سقوط رژيم به حد اعلي رسيد و در اثر آشفتگي روابط كارگري و مديريت و مالكيت از يك طرف و مشكلات سفارش مواد اوليه و فروش كالاهاي ساخته شده از طرف ديگر دچار بحران شديد گرديد و اينك نجات صنعت و اقتصاد كشور ايجاب ميكند اقدامي قاطع در جهت احيا و اداره صحيح و توسعه آنها به منظورهاي ذيل به عمل آيد».
اصل مالكيت مشروع مشروط، عنواني است كه در ماده 1 ذكر شده است و منشأ پذيرش رسميت مالكيت شناخته شده است.
در قانون نحوه واگذاري و احياء اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران ميگويد: «با توجه به اصول و موازين شرع مقدس اسلام مبني بر تعلق اراضي و منابع طبيعي به آفريدگار بزرگ و بهرهگيري انسان از اين مواهب الهي بر اساس كار مفيد و در جهت رفع نياز و خودكفايي جامعه و به منظور تشويق و حمايت از كار و كوشش و همكاري افراد در زمينه فعاليتهاي كشاورزي و جلوگيري از معطل ماندن بيمورد منابع آب و خاك، مقررات ذيل در مورد نحوه زمينداري و ترتيب واگذاري و احياء و بهرهبرداري از اراضي تصويب و به مرحله اجرا گذاشته ميشود.»
در تمام اين موارد، محدوديت مالكيت شخصي استشمام ميشود. امام خميني (ره) در ديدار با شوراي نگهبان نگرش خود را نسبت به مالكيت شخصي اينگونه ترسيم فرمودند:
«ببينيد اين ثروتهاي بزرگ چطور انباشته شده است، من احتمال اين را كه اينها حقوق شرعي خود را پرداخته باشند حتي در مورد يك نفرشان هم نميدهم، در مواردي كه اگر تمام اموالشان هم گرفته شود باز بابت حقوق شرعي بدهكارند. وقتي در پاريس بودم عدهاي از سرمايهدارها كه حس كرده بودند كه رژيم سابق رفتني است و لذا براي اينكه در حكومت بعدي هم آنها به همانگونه باشند و زندگي كنند پيش من آمدند كه ميخواهيم وجوه شرعي خود را پرداخت كنيم، من مقصود آنها را فهميدم و گفتم شما برويد اساس كارتان را درست كنيد من پولي از شما نميگيرم.
الان هم عدهاي هستند كه ميروند مثلاً صدهزار تومان به يكي از آقايان ميدهند كه اين حقوقي است كه شرعاً به عهده من است و آنها هم ميگويند بله فلاني وجوه شرعي خود را پرداخته است در حالي كه اين شخص پنجاه ميليون تومان از اين بابت بدهكار بوده است، ميخواهد با پرداخت اين مبلغ كم بگويد كه اين اموالش ديگر مال خودش است. شما بياييد احكام الهي را اجرا كنيد. بايد قوانيني وضع بشود كه حقوق محرومين و فقرا به آنها بازگردانده بشود.»
امام در همين ملاقات فرمودند:
«... ما حديث داريم كه ميشود با آن فتوي داد و عمل كرد و آن اين است كه باشد به اينكه «فقرا در مال اغنيا شريك هستند» مگر نه اين است كه مال مورد شركت مشاع است پس فقرا در مال اغنيا شركت دارند، كسي كه حقوق مالي خود را پرداخت نكرده است و ميبايست پرداخت كند به صورت تصاعدي افزايش پيدا ميكند تا آنجا كه اگر كليه اموالشان را هم بدهند باز بدهكارند.»
ايشان در آبان ماه 58 در ديدار با دانشجويان اصفهان فرمودهاند: «... مالكيت هم مشروع، هم مشروط، محترم است، لكن معنا اين نيست كه هر كس هر كاري ميخواهد بكند و مالكيت از هر جا ميخواهد پيدا بشود. مشروع بودند معنايش اين است كه روي موازين شرعي باشد. ربا در كار نباشد مال مردم استثمار بيجهت نباشد. اگر به من نسبت دادند كه حد و مرزي ندارد، اگر مقصودشان اين است كه حد و مرزي ندارد يعني نه قيدي دارد و نه حدي دارد، اين غلط نسبت دادند. من نميدانم اين كسي كه گفتيد نسبت داده است، چه كسي است و چرا نسبت داده است؟ مالكيت در صورتي كه مشروع باشد، روي موازين باشد، محترم است، چه ما مرتجع باشيم، چه نباشيم، مالكيت غير مشروع محترم نيست...»
امام حتي مالكيت مشروع را به وسيلة وليفقيه قابل تحديد ميدانند:
«ما اگر فرض بكنيم كه يك كسي اموالي هم دارد خوب اموالش هم مشروع است لكن اموال طوري است كه حاكم شرع، فقيه، ولي امر تشخيص داد كه اين به آن قدر كه هست نبايد اين قدر باشد براي مصالح مسلمين ميتواند... تصرف كند و يكي از چيزهايي كه مترتب بر ولايت فقيه است و معالاسف اين روشنفكرهاي ما نميفهمند كه ولايت فقيه يعني چه، يكياش هم تحديد اين امور است. مالكيت را در عين حال كه شارع مقدس محترم شمرده است لكن ولي امر ميتواند همين مالكيت محدودي كه ببيند خلاف صلاح مسلمين و اسلام است همين مالكيت مشروع را محدودش كند به يك حد معيني و با حكم فقيه از او مصادره بشود.»
نگرش امام به نظام اقتصادي اسلامي يك نگرش ثابت و بادوام است چنانكه در وصيتنامه نيز به اين مهم اشاره دارند: «يكي از اموري كه لازم به توصيه و تذكر است، آن است كه اسلام نه با سرمايهداري ظالمانه و بيحساب و محروم كنندة تودههاي تحت ستم و مظلوم موافق است، بلكه آن را به طور جدي در كتاب و سنت محكوم ميكند و مخالف عدالت اجتماعي ميداند. گرچه بعض كجفهمان بياطلاع از رژيم حكومت اسلامي و از مسائل سياسي حاكم در اسلام در گفتار و نوشتار خود طوري وانمود كردهاند و باز هم دست برنداشتهاند كه اسلام طرفدار بيمرز و حد و سرمايهداري و مالكيت است و با اين شيوه كه با فهم كج خويش از اسلام برداشت نمودهاند چهره نوراني اسلام را پوشانيده و راه را براي مغرضان و دشمنان اسلام باز نمودهاند، كه به اسلام بتازند و آن را رژيمي چون رژيم سرمايهداري غرب مثل رژيم آمريكا و انگلستان و نيز چپاولگران غرب به حساب آورند».
در چنين شرايطي گروههاي چپ، و گروههاي موسوم به التقاطي كه اصول فكري خود را با تحليل ماركسيستي از مباني اسلامي اقتباس كرده بودند، نظام جمهوري اسلامي را به گرايشات سرمايهدارانه محكوم ميكردند و برچسب ارتجاع و سرمايهداري تعبير رايج اين جريانات عليه نظام نوپاي اسلامي بود.
2- اصلاحات ارضي
رژيم پهلوي در سال 1341 با طرح اصلاحات آمريكايي، موضوع انقلاب سفيد را مطرح كرد. امام با توجه به اهداف اساسي اين به اصطلاح انقلاب كه عمدهترين پيام آن اسلامزدايي و وابستگي بيشتر اقتصاد كشور به آمريكا و ساقط كردن كشاورزي كشور شناخته شده بود، با آن مبارزه و مخالفت كردند. ولي در همان ايام، ايادي رژيم گذشته در پي اثبات اين مدعا بودند كه علما بالاخص امام راحل (ره) در حمايت از فئوداليسم است كه با اصلاحات ارضي مخالفند. در تاريخ 16/2/1357 مصاحبهگر لوموند از امام سوال ميكند:
«زمينهايي كه گرفته شدهاند به مالكين قديمياش برگردانده خواهد شد؟»
«مسلماً نه، درست همين مالكانند كه در طول سالها درآمدهايي را بر هم انباشته بودند بي آنكه مقررات اسلام را در خصوص توزيع آنها اجرا نمايند و بدين ترتيب ثروتي را كه حق جامعه بوده و بايد به جامعه برسد در نزد خود نگه داشته و برخلاف قوانين اسلامي ثروتمند شدهاند. بنابراين اين اگر ما به قدرت و حكومت برسيم، ثروتهايي را كه اين مالكان به ناحق متصرف شدهاند ضبط خواهيم كرد و براساس حق و انصاف ميان محتاجان مجدداً توزيع خواهيم نمود.» در 22/8/57 خبرنگار البيرق از امام (ره) ميپرسد: «شورويها ميگويند كه علت انقلاب ديني برضد شاه اين است كه اصلاحات ارضي امتياز املاكي را كه روحانيون داشتهاند از آنها گرفته است، جواب شما به چنين اتهامي چيست؟»
«اگر كسي از وضع زندگي روحانيون مطلع باشد خوب ميداند كه روحانيون املاكي نداشته و ندارند روحانيون از طبقه سوم ميباشند، مسئله، مسئله اصلاحات ارضي نيست...»
در جايي ديگر صريحاً فرمودهاند:
«خيال نكنيد كه اين املاكي كه حالا از اين گردنكلفتها گرفته شده است، حكومت اسلامي ميآيد و ميگويد زمينها را بدهيد به خودشان، يكييكي را ميآيد مينشاند حساب از آنها ميكشد...»
پس از پيروزي انقلاب، قوانين متعددي در اين زمينه به تصويب شوراي انقلاب رسيد. قانون نحوه واگذاري و احياء اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران در 25/6/58 و اصلاحات بعد از آن بخصوص اصلاح مورخه 8/12/58 كه يكي از اقسام اراضي قابل واگذاري را «اراضي بزرگ كه در دست زمينداران بزرگ است و ظاهراً با ملاكهاي رژيم قبلي مجوز قانوني هم دارند» ذكر كرده است و زمين بزرگ را به زميني كه سه برابر زميني است كه عرف محل براي يك نفر لازم ميداند، تعريف ميكند. اين امر كه در بند «ج» اصلاحيه مزبور ذكر شده است به «بند ج» موسوم شد. مدتي پس از اجراي اين قانون، به دليل مخالفتهاي متعددي كه در اجرا و هم از نظر مباني نظري آن به وجود آمد، اجراي اين قانون متوقف گرديد. توقف اجراي اين بند از مهمترين اختلافات نظري سالهاي 58 تا 60 است. به طوري كه يكي از پرسشهاي اصلي مجامع سياسي و عمومي را همين پرسش تشكيل ميداد. آيتالله جنتي از فقهاي شوراي نگهبان در سال 1360 در يكي از سخنرانيهاي خود در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اظهار ميدارد:
«الان چيزهايي كه ما هر جا ميرويم مورد سوال است، بند (ج) است، شايد من نتوانم يك جايي را پيدا بكنم كه ما رفته باشيم در جمع مردم و برنامههايي داشته باشيم و مردم از ما سوالاتي كرده باشند و يكي از سوالات درباره بند (ج) نباشد و يا مسئله اراضي شهري كه آن كمتر مورد سوال بوده...»
ايشان عمدهترين علت اين توقف را سوءاجرا و عدول از معيارها و ضوابط قانوني آن ذكر ميكنند و در عين حال همه عوامل توقف را اين نميدانند. وي در تشريح اين موضوع ميگويد:
«يكي از مسائلي كه امروز براي مملكت واقعاً مسئله شده و معلوم هم نيست كه آخرش به كجا بكشد، اين مسئله اراضي زمينها، زمينهاي كشاورزي و همچنين زمينهاي موات شهري بود. خوب اينها قانوني است. يك قانوني بوده است هيئتهاي هفت نفره و يك قانوني بوده است سازمان عمران و اراضي در داخل شهر، اگر اين قانون حدودش دقيق رعايت شده بود، و خود آن اساسنامههاو آئيننامه كه در دست اينها بود به همانها عمل كرده بودند، اين تا مدتهاي خيلي زيادي قابل عمل بود و جلو ميرفت. اما تنديها شروع شد در اجرا، تخلفات فراوان شد. مثلاً يك زميني مشجر بوده بايد گرفت و داخل شهر يك زميني نبايد گرفته شود، گرفته شد. گاهي زمين گرفته ميشود و به كساني واگذار ميشود كه نبايد به آنها واگذار شود. بايد گرفته شود و به مستضعفين داده شود. مثلاً به كساني داده ميشد كه داراي شرايط نبودند و يك كارهاي خلاف اين طوري واقع ميشد. اينها از اول ميگفتند ما به نفع مستضعفين كار ميكنيم، بود و خوب از نظر هم ممكن بود يكجا، دو جا، پنج جا، به نفع مستضعفين هم باشد، ولي در جمع به ضرر مستضعفين تمام شد. يعني چي اين خلافها ديگر؟ و اين طرف و آن طرف مطرح شد و به اينجا گفته شد و به آنها گفته شد، به مجلس گفته شد و به همه مقامات پياپي گفتند و يك عوامل گوناگوني هم دست بهم دادند. البته يك عامل نبود. نميخواهم همهاش را بگذارم گردن اين عامل. اينها سبب شد كه كار متوقف شد و براي مدتهاي زيادي به صورت يك مسئله درآمده...»
آيتالله مشكيني در تشريح علت توقف اجراي بند «ج» عواملي متعددي را برشمردهاند: «در بين كار، اين افراد به يك سري محذوراتي برخورد كردند. از جمله بعضي از اين متصديان در كارشان اشتباهاتي كردند كه آن اشتباهات باعث شد سروصدايي بلند شود عمده كساني هم كه صاحبان زمينهاي بزرگ هستند نوعاً ميتوانند در صورت وارد آمدن ضربه و ضرري به زندگي و منافعشان، صدايشان را به همه جاي دنيا برسانند، به همين دليل اين افراد مرتب تلگراف و شكايت ميگفتند كه گرفتن زمينهاي ما به اين صورت اسلامي نيست و اين بر خلاف اسلام است. علاوه بر اين همين دوستان روحانيت، هم عدهاي با اين طرح از نظر فقهي مخالف بودند. طبق نظري اين طرح را ارائه داده بوديم اما بعضي از آقايان علماي شهرستانها از نظر مسئله فقهي با ما اختلاف داشتند و روي همين اختلافنظر براي مردم گفتند كه اين طرح صحيح نيست و اين طرح شرعي نيست و از اين قبيل...»
ايشان سپس مباني اختلافنظر فقهي را تشريح نموده و از جمله اين موارد اظهار داشتهاند: «حاكم شرع ميتواند در اموال جامعه تصرف كند، البته اموال جامعه هم متعدد است از قبيل اموال عمومي، اموال ملي، اموال دولتي، اموال وقف، اموال نذورات، انفال، اخماس و امثال اينها. تصرف ولايت فقيه در بعضي از اين اموال مثل خمس براي همه آقايان علماء مورد اشكال است. مثلاً وقتي ميگويند همين حاكم شرع ميتواند از كسي كه مالش خيلي زياد است و بيش از نيازش ميباشد بگيرد و به افراد نيازمند بدهد. بعضي علماء اشكال ميگيرند و معتقدند كه حاكم شرع اين سلطه را ندارد. بعضي ديگر ميگويند حاكم شرع اين سلطه را دارد. اينجاست كه اختلاف پيدا شده است.» سپس ايشان نظر خود را بدينگونه مطرح مينمايند:
«ما معتقديم كه حاكم شرع چنين سلطههايي را دارد، البته مشروط به اينكه تصرفاتش به صلاح جامعه باشد نه صلاح فرد.»
توقف اين قانون باعث شد بسياري از اراضي به صورت كشت موقت در اختيار زارعين باقي بماند كه عدم ثبات مالكيت از عوامل موثر در روند رشد اقتصادي كشور تلقي ميگرديد. سرانجام مجلس شوراي اسلامي (مجلس دوم) در سال 1365، به عنوان ضرورت با استفاده از اختيارات ناشي از عناوين ثانويه شرعي، تكليف اراضي كشت موقت را تعيين كرد و بعضي از مشكلات اجرايي آن نيز در سال 1367، با تصويب مجمع تشخيص مصلحت نظام، رفع گرديد.
3- بازرگاني خارجي
وابستگي سياسي رژيم شاه به قدرتهاي خارجي به خصوص آمريكا بالطبع وابستگي اقتصادي را در پي داشت. اساساً منافع اقتصادي غريبان از مسائل اساسي بود كه موجب وابستگي سياسي گرديد. مسير نابودي اقتصاد كشور از سال 1352 كه مواجه با افزايش غيرقابل تصور درآمد ارزي دولت- به دليل افزايش قيمت نفت- شد روند شديدتري به خود گرفت. زيرا اصولاً اقتصاد تك محصولي نفت شرايطي را بر كشور تحميل كرد كه قسمت عظيم درآمدهاي نفتي را صرف واردات كالاهاي مختلف مصرفي يا تجهيزات نظامي ميكرد. بنابر اين درآمد كشور كه از محل فروش نفت حاصل ميشد مجدداً به جيب سرمايهداران خارجي خصوصاً آمريكايي و اروپايي برميگشت. حجم واردات ايران در طول برنامههاي عمراني چهارم و پنجم از سال 1347 تا سال 1356 بيش از ده برابر بالا رفت. واردات ايران كه در سال 46 بالغ بر 5/1 ميليارد دلار بوده در سال 56 به حدود 5/14 ميليارد دلار رسيد. اين حجم واردات علاوه بر تأثير مخرب اقتصادي آن، تأثيرات سوء ديگري نيز در راستاي تحقق برنامههاي فرهنگي رژيم شاه داشت. به طور مثال حجم واردات مشروبات الكلي و دخانيات در اين مدت حدود 2500 درصد افزايش يافته است. اين سياستهاي مخرب در روند بازرگاني خارجي به علاوه تأثيري كه اصولاً تجارت خارجي در سياستهاي اصولي نظام دارد، دخالت دولت را در اين بخش ضروري مينمايد. كمتر كشوري در جهان وجود دارد كه تمامي يا بخشي از بازرگاني خارجي آن تحت نظارت يا كنترل مستقيم و يا غيرمستقيم و يا تصدي دولت نباشد.
اين امر در جهاني كه موسوم به جهان سوم شده است، به دليل سلطه خارجي، به طور جديتر مورد نياز است. پس از پيروزي انقلاب نيز نابسامانيهاي اين بخش، معضلات جديدي براي كشور فراهم كرد: «به موجب گزارش بانك مركزي، واردات بخش خصوصي در سال 58 عليرغم 19 درصد كاهش فروش ارز نفت نسبت به سال 57، حدود 100 درصد افزايش يافته است و اين در حالي است كه بخش دولتي خريد ارز خود را در قبال كاهش واردات مواد اوليه قطعات و لوازم به ميزان 35 درصد كاهش داده بود و با توجه به اينكه درسال 58 سرمايهگذاري جديد صنعتي انجام نشد و حدود 70 درصد صنايع ملي شده در اختيار بخش دولتي قرار گرفت و بقيه صنايع در يد بخش خصوصي به سبب تحريم اقتصادي سال مزبور با ظرفيت كامل كار نميكردند و با واردات كالاهاي واسطهاي در مواد اوليه رونقي نداشت، ميتوان نتيجه گرفت كه واردات كالاهاي مصرفي توسط بخش خصوصي در سال 58 نسبت به سال قبل به مراتب بيش از دو برابر بوده است. فقدان كنترل روي كالاهاي مصرفي و وجود واسطههاي گوناگون و احتكار روي اينگونه كالاها، قيمتها را به طور سرسامآوري افزايش داد و سود سرشاري عايد واردكنندگان آن نمود. به طوري كه تقاضاهاي اخذ پروانه واردات در سال 1359 از 16 هزار به يكصدهزار رسيد. بخش خصوصي در سال 1359 حدود 1200 ميليارد ريال سود تحصيل نموده است و تنها 6 درصد از ماليات حقه خود را به دولت پرداخته است.»
قانون اساسي در اصل چهل و چهارم بازرگاني خارجي را در اختيار بخش دولتي قرار داده است.
اجراي اين اصل مستلزم تصويب قانون و تببين ابعاد آن بود. از مباحث حساس در سالهاي 59 تا 61، لايحه بازرگاني خارجي است. در سال 1361، لايحه دولتي كردن بازرگاني خارجي به وسيلة مجلس تصويب و به شوراي نگهبان ارسال شد. شوراي نگهبان ضمن تأييد لايحه از حيث انطباق با قانون اساسي، آن را از جهت شرعي مورد تائيد قرار نداد، و دليل آن را اينگونه بيان كرد:
«در مواردي كه كل امور صادرات و واردات را راساً در اداره مستقيم و منحصر دولت قرار داده است و همچنين در مواد مربوط به هماهنگي و نظارت بر امر توزيع، انطباق آنها با موازين شرعي نظربه اينكه شامل غير موارد ضرورت نيز ميشود به تأييد اكثريت فقهاء شورا نرسيد.»
چنانكه ملاحظه ميشود شوراي نگهبان اصولاً با انحصار بازرگاني خارجي به وسيلة دولت مخالف بود و تنها در صورت ضرورت يعني به عنوان «ثانويه» ميتوانست با آن موافق باشد.
تأييد لايحه به عنوان ثانوي نيز مستلزم تصويب دو سوم نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و به عنوان ضرورت بود لذا در اصلاحيه بعدي شوراي نگهبان به اين امر تصريح كرد:
«نظر شوراي نگهبان كه عدم مشروعيت اداره مستقيم و منحصر بازرگاني خارجي بوسيله دولت در غير موارد ضرورت است در اصلاحيه تأمين نشده است، چنانچه مباشرت مستقيم و منحصر دولت در كل امور بازرگاني خارجي يا بخشي از آن ضرورت داشته باشد، طبق فرمان حضرت امام بايد به تصويب دو ثلث نمايندگان محترم برسد.»
شورا، نظارت دولت را مشروع ميدانست، لكن تصدي بازرگاني خارجي را بنحو انحصار مورد تاييد شرعي قرار نميداد. ظاهراً شوراي نگهبان اطلاق بازرگاني خارجي را در انحصار دولت، شرعي ندانسته و با استفاده از اصل چهارم قانون اساسي، اين اطلاق را مقيد به عدم انحصار و جواز اقدام به وسيلة بخش خصوصي دانسته است.
اصلاحات كلي در مجلس نتوانست شوراي نگهبان را متقاعد نمايد. لذا اين لايحه پس از تعاطي بسيار بين مجلس و شوراي نگهبان مسكوت ماند.
مناقشات مربوط به اين امر بين صاحبنظران فقهي و اقتصادي و گروههاي مختلف سياسي، به تدريج زمينههاي ايجاد دو جريان چپ و راست داخلي را ايجاد كرد.
البته جهات اختلاف يكي نبود. شهيد بهشتي (ره) كه از مدافعان جدي دولتي نمودن بازرگاني خارجي بود، ضمن رد اشكالات مخالفين نظر خود را در ضرورت اين امر چنين بيان مينمود:
«يكي از راههاي مخفي نگهداشتن سرنخهاي اقتصادي از دولت، چه وزارت دارايي، چه وزارت بازرگاني، همين خصوصي بودن تجارت خارجي است. اگر ما كالايي را كه از خارج ميآيد به دست دولت بدهيم و دولت بداند كه چقدر از اين كالا و با چه قيمتي آمده است پايه محاسبه نرخها در مورد كالاهاي وارداتي، در دست دولت خواهد بود. اين حتي ميتواند پايه محاسبه نرخها در بسياري از بخشهاي داخلي هم باشد. پس مسئله اول اين است كه شما با دولتي كردن تجارت خارجي يك پايه مهم از شناخت نرخ واقعي كالاها را در اختيار داريد. از اينجا ادامه بدهيد و تا مصرف كننده برويد. اولاً واسطههاي زيادي را بزنيد. ثانياً تعاوني با نرخ معين از شما ميخرد و با سود معيني حق دارد به فروشنده بدهد وفروشنده هم با سود معيني حق دارد به مصرف كننده بدهد. اگر شما توانستيد مكانيزم اقتصادي اين را از نظر عرضه به اندازه، توازن عرضه و قدرت خريد و قيمت مشخص اعلام شده فراهم كنيد، بقيهاش با مردم و قوه قضائيه است. آن وقت با همكاري مردم و قوه قضائيه و وزارت بازرگاني، آنها ديگر چه كاري ميتوانند بكنند؟ چه سوءاستفادهاي ميتوانند ببرند؟ ماالان از مجهول بودن مسائل است كه داريم چوب ميخوريم... شما محبت كنيد و بتوانيد با همين شيوهها سريعتر نرخ واقعي يك كالا را كه در دست فروشنده آخر كه به دست مردم ميدهد، ميباشد، به ما بدهيد كنترل و بقيهاش را به عهده مردم و دستگاه قضايي بگذاريد.»
در سال 1363 كه آخرين تعاطي نظر بين مجلس و شوراي نگهبان انجام شده بود، امام راحل (ره) در ديدار هيئت وزيران به مناسبت هفته دولت به حدود مداخله دولت در امور مختلف از جمله بازرگاني خارجي اشاره داشته و فرمودند:
«... كارهايي كه از بازار ميآيد، جلوش را نگيريد، يعني مشروع هم نيست آزادي مردم نبايد سلب بشود، دولت بايد نظارت بكند، مثلاً در كالاهايي كه ميخواهند از خارج بياورند مردم را آزاد بگذارند. آن قدري را كه ميتوانند، هم خود دولت بياورد هم مردم. لكن دولت نظارت كند در اين كه يك كالاهايي كه برخلاف مصلحت جمهوري اسلامي است، برخلاف شرع است، آنها را نياورند. اين نظارت است نه همچون كه آزادشان كنيد كه فردا بازارها پر بشود از آن لوكسها و از آن بساطي كه در سابق بود.»
در عموم مسائل ذكر شده نقطه نظرات فقهي، بيش از آنكه ناظر به كارآيي يك روش يا سيستم باشد مبتني بر «حقوق فردي» است. آنچه را شرع از حقوق اشخاص شناخته است، بدون دليل موجهي قابل سلب نيست و سلب آن به استناد عنوان ثانوي و ناشي از ضرورت يا جلوگيري از اضرار عمومي است. البته اين بيان فكري، مورد توجه طرفين نيز بوده است و شايد اختلاف مصداقي يا به عبارت ديگر نزاع «صغروي» بوده است. به طور مثال شهيد بهشتي (ره)، اصول نظري خود را در خصوص مسائل اقتصادي چنين بيان ميكند:
«1- اصل برآزادي فردي (اقتصادي، سياسي، عقيدتي، رفتار خانوادگي و...) است عدول از آزادي فرد بايد دليل و موجب روشني داشته باشد. آزادي اقتصادي، نقش تعيين كنندهاي در حفظ و رشد آزاديهاي ديگران دارد. مالكيت شخص بر منقول و غيرمنقول و بر ابزار كار و بر سرمايه قانوني است. ازآنجا كه در جامعه اسلامي بايد هر انساني از اين مواهب برخوردار باشد، تأمين اين مواهب براي كل انسانها، يك هدف ميباشد و در تنظيم برنامهها، نقش تعيين كننده دارد. با اينكه هدف زندگي انسان مسير الي الله و حركت رشد ياب به سوي خدا است و نقش انگيزههاي مادي و اقتصادي هم، در ايجاد كار و حركت براي فرد و جامعه به شرط اينكه به حد دنياپرستي و مال پرستي نرسد و جاي پرستش خدا رانگيرد، مورد قبول است.
2. در جامعه اسلامي نقش محدوديتهاي دولتي، مورد پذيرش است ولي اين محدوديتها، بايد به حداقل ممكن برسد. بنابراين، اصل بر كاهش نقشهاي الزامي و اجباري افراد از ناحيه دولت و اينكه دولت در كار افراد كمتر دخالت كند، ميباشد. 3. در اسلام، سوددهي سرمايه توليدي مورد قبول است. سود دهي بازرگاني نيز قابل قبول ميباشد.
اما در نظام اقتصادي اسلام، سودبريهاي غيرمنصفانه در جامعه، چه از ناحيه سرمايه توليدي و چه از ناحيه سرمايه بازرگاني، ممنوع است.
4. استقلال واقعي امت اسلامي و بينيازي كامل آنها از ديگران به طوري كه هرگونه سلطه بيگانه را از بين ببرد، از واجبات قطعي و بسيار مهم نظامي اسلامي است.»
5- بهره و ربا
حرمت ربا متفق بين همه مسلمين و متكي به نص قرآني است ولي تشخيص مصاديق ربا امري اختلافي است. يكي از مصاديق مورد اختلاف در اوان انقلاب اسلامي، خسارات تأخير تأديه بود كه بسياري ان را مصداق ربا ميدانستند. اين خسارات هم به وسيلة دادگاهها و هم به وسيله سيستم بانكي و قوانين ثبتي استيفاء ميشد. شايان ذكر است كه بند 5 اصل 43 قانون اساسي منع ربا را جزء مباني اقتصاد جمهوري اسلامي قرار داده است و در اصل 49 دولت را موظف كرده است ثروتهاي ناشي از ربا را به صاحب حق و يا بيتالمال رد كند.
يكي از عناويني كه در قرض ربوي مطرح است، خسارت تأخير تأديه است. در اين كه پرداخت اين وجه اضافي به عنوان خسارت تآخير تأديه است ربا محسوب ميشود و حرام است يا خير، اختلاف نظر وجود دارد. عنوان خسارت موهم، خروج از عنوان ربا است. زيرا به نظر ميرسد مماطلل از پرداخت دين موجب اضرار به طلبكار است، از سوي ديگر نرخ ثابت خسارت و بينيازي از اثبات ورود خسارت آن را در مظان ربا قرار ميدهد. دو استفتاء از امام راحل (ره) در اين خصوص، آن را ربا تلقي كرده است. يك استفتاء از سوي شوراي حقوقي بنياد مستضعفان و استفتاء ديگر از ناحيه انجمن اسلامي كاركنان سازمان ثبت اسناد و املاك كشور. شوراي نگهبان در سال 1362 در پاسخ به پرسش شوراي عالي قضايي، «دريافت خسارت تأخير تأديه موضوع مواد 712 و 719 قانون ايين دادرسي به نظر اكثريت فقهاء مغاير با موازين شرعي» اعلام كرد. در سال 1264 و 1367، نيز شوراي نگهبان همين نظر را در مورد مواد 719 تا 723 و ماده 34 قانون ثبت و تبصرههاي 4 و 5 و ماده 36 و 37 آئيننامه اجرايي ثبت اعلام نموده است. بالاخره بانك مركزي از طريق شوراي پول و اعتبار موضوع خسارت تأخير تأديه را به صورت قرار داد در سيستم بانكي حل نمود و با كيفيت مزبور شوراي نگهبان مورد را خلاف شرع نشناخت. اين روش جديد ناظر به آينده بود و شامل گذشته نميگرديد. از طرفي قانون عمليات بانكي بدون ربا نيز در سال 1362 به تصويب رسيد. و براي دادن وام و تسهيلات بانكي ازسوي بانكها روشها و عناوين خاصي از قبيل مشاركت، مضاربه، اجاره به شرط تمليك، جعاله، و مزارعه و مساقات پيشبيني نمود. بانكها نسبت به مطالبات گذشته درخواست خسارت تأخير تأديه مينمودند و آن را مستند به نظر شوراي نگهبان قلمداد ميكردند. شوراي نگهبان درسال 1365 شديداً به اين عمل معترض شد و اعلام نمود:
«با عنايت به فتواي صريح حضرت امام مدظله و اعلامهاي مكرر شوراي نگهبان بر حرمت مبلغي كه به عنوان خسارت تأخير تأديه دريافت ميشود بر حسب شكايات متعدد كه از سوي مقامات و افراد ميرسد، بانكها به عنوان تأخير تأديه نسبت به معاملاتي كه قبل از قانون جديد به طور ربوي انجام شده از بدهكاران مطالبه خسارت دير كرد مينمايند و جواز اين حرام مسلم را رسماً به موافقت شوراي نگهبان مستند ميسازند. لازم است صريحاً به كلية بانكها دستور دهيد كه در مطالبه زايد در مبلغ اصل بدهي به عنوان خسارت تأخير تأديه يا دير كرد خودداري نمايند و افرادي را كه به شوراي نگهبان اين استناد واهي را دادهاند مورد مؤاخذه لازم قرار دهيد و نتيجه را به شوراي نگهبان اعلام فرمائيد.»
سرانجام مجمع تشخيص مصلحت نظام در اواخر سال 1368 «قانون وصول مطالبات بانكها» را مورد تأييد قرار داد و براساس آن كليهي وجوه و تسهيلات مالي بانكها را طبق قانون زمان اعطاي آن قابل وصول دانست و محاكم دادگستري را ملزم نمود كه خسارت تأخير تأديه، جريمه عدم انجام تعهد و غيره را در رد حكم قرار دهند. و بدين ترتيب موضوع وصول خساراتي كه به صورت قراردادي مورد توافق طرفين قرار گرفته بود، به گذشته و بدون وجه قرار داد نيز تسري يافت. و خسارت تأخير تأديه ضرورتاً تنفيذ شد. قانون عمليات بانكي كه در واقع طراحي سيستم مالي غيرمتكي به ربا است و از اين رو مورد تاييد شوراي نگهبان قرار گرفته است، متأسفانه انعكاس آن در افكار عمومي و شيوههاي اجرايي آن شائبه «ربا» را در اذهان به طور قوي جاي داده است و تبليغات اعطاي سود و بهره بر اين پديده غيرشرعي و غيرمنطقي افزوده است. اين موضوع در ترويج پديدة شوم ربا در جامعه بيتأثير نبوده واين رويه منسوخ به تدريج به بدنة روابط مالي افراد جامعه رسوخ يافته و خطرات آن هم اكنون، مورد توجه متشرعين و آحاد مردم است. روابطي كه در گذشتة نزديك به صورت قرارداد مضاربه، شناخته ميشد و مجرايي براي بزهكاري مالي عدهاي سودجو گشته بود، به تدريج بيپرواتر به ربا و بهره تبديل شده است و بايد نگران عواقب مخرب آن بود.
6- سرمايهگذاري خارجي
انقلاب به واسطه بعد ضداستكباري خود حساسيتهاي ويژهاي نسبت به هر نوع ردپاي بيگانه در كشور نشان ميداد. خطربازگشت اين سلطه در ابعاد مختلف سياسي، فرهنگي و اقتصادي، مورد توجه رهبري انقلاب اسلامي و مجموعة برگزيدگان سياسي و ديني انقلاب بود. در قانون اساسي در هر جا كه اين خطر قابل پيشبيني بوده است با تمهيدات بسيار راه تحقق آن بسته شده است.
«نفي سلطهگري و سلطهپذيري» «طرد كامل استعمار و جلوگيري از نفوذ اجانب»، «انفكاك ناپذير بودن استقلال، آزادي، وحدت تماميت ارضي كشور،»«محدوديت در اخذ وام و كمكهاي خارجي» «منع استخدام كارشناسان خارجي به وسيله دولت» «منع اعطاي امتياز تشكيل شركتها و مؤسسات تجاري صنعتي و كشاروزي و ... به خارجيان» و امثال آن، از تمهيداتي است كه به صراحت مورد توجه قانون اساسي قرار گرفت. ساير برنامهها و سياستهاي اقتصادي و اجرايي كشور نيز به گونهاي تدوين گرديد كه راه سلطه در هيچ شكلي فراهم نشود. از جمله امور مهم و مورد توجه در زمينة اقتصادي، اصل هشتاد و يك قانون اساسي است كه مقرر ميدارد:
«دادن امتياز تشكيل شركتها و مؤسسات در امور تجارتي و صنعتي و كشاورزي و معادن و خدمات به خارجيان مطلقاً ممنوع است.» اين اصل مصداقي از بند 8 اصل چهل و سوم قانون اساسي است كه براساس آن «جلوگيري از سلطه اقتصادي بيگانه بر اقتصاد كشور» از ضوابطي برشمرده شده است كه اقتصاد جمهوري اسلامي ايران بايد بر آن مبتني شود.
اصل مزبور در فعاليتهاي اقتصادي و سرمايهگذاريهاي خارجي به حدي در روند فعاليتهاي دولت مؤثر بود كه دولت كمترين شائبهاي را بر نميتافت و ناگزير از شوراي نگهبان در تفسير اين اصل استعلام ميكرد.
اين امر حساسيت فوقالعاده شوراي نگهبان را در مورد قراردادهاي خارجي نشان ميدهد. به نحوي كه شورا، حتي نسبت به نوع تاريخ معمول در قراردادها و هر نوع عباراتي كه شائبه عدول از بعضي از ارزشهاي نظام اسلامي داشته است، اعتراض كرده است. به طور مثال شوراي نگهبان در مورد لايحه مبادلات كالا بين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت عربي سوريه، ذكر انحصاري تاريخ ميلادي را در قرارداد خلاف قانون اساسي تلقي كرد.
در مورد قرار داد همكاري اقتصادي علمي و فني بين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت جماهير عربي مردمي سوسياليستي عبارت «نظام اقتصادي جهاني نوين» را كه در مقدمه ذكر شده بود، چون اشعار به نظام سوسياليستي داشت، خلاف شرع تلقي كرد. دولت وقت در زمان جنگ، يكي از افتخارات مهم اين دوره را ادارة كشور بدون نياز به استقراض خارجي بيان كرد. در طول اين مدت هيچ قانوني در سرمايهگذاري خارجي به تصويب مجلس نرسيد. پس از پايان جنگ به تدريج موضوع سرمايهگذاري خارجي مطمع نظر گروههايي از كارگزاران حكومتي قرار گرفت و به تدريج به عنوان يك راهحل شكوفايي اقتصادي كشور، به وسيلة اشخاص و گروههاي سياسي مطرح گرديد و قبح اوليه خود را از دست داد. اتكاي كارگزاران حكومتي به قوانين پيش از انقلاب بوده و ضمن حمايت تخصصي از اين روش، مشكلات و اصول قانون اساسي كه مانع اين امر تلقي ميشد توجيه نمودند. ترديد و شهبه در اصل 81 قانون اساسي كه دادن هرگونه امتياز به خارجيان را مطلقاً ممنوع ميكرد، آغاز گرديد. «امتياز» انحصار تعريف شد و تأسيس شركت با مشاركت خارجي تا 99% مجاز شناخته شد. تبليغ براي جلب سرمايهداران و سرمايهگذاران خارجي، تمهيد امنيت كافي براي آنان و تشويق به اين امر يكي از محورهاي مورد توجه بخشي ازقوه مجريه قرار گرفت هر چند قوه مقننه در اين زمينه اقدام جدي مبذول نكرده است و موضوع همچنان در هالهاي از ترديدهاي اجرايي باقي مانده است. امام (ره) در تعيين سياستهاي كلي سازندگي كشور، اتكا به توان داخلي را يك اصل قرار داده و در بند «7» اصول بازسازي مقرر فرموده بودند:
«استفاده از نيروي عظيم مردمي در بازسازي و سازندگي و بهادادن به مومنين انقلاب خصوصاً جبهه رفتهها و توسط حضور مردم در كشاورزي و صنعت و تجارت و بازسازي شهرهاي تخريب شده و شكستن طلسم انحصار در تجارت داخل و خارج به افراد خاص متمكن و مرفه و بسط آن به تودههاي مردم و جامعه.»
7. خصوصي سازي
همين افراط در سالهاي اخير نسبت به خصوصي سازي مؤسسات مطرح شد و خصوصي سازي از اقتصاد تا فرهنگ كشور نفوذ كرد، به طوري كه رهبر انقلاب حضرت آيتالله خامنهاي در سال 74 در ديداربا رؤساي دانشگاههاي كشور- صريحاً موضع خود را در مخالفت با خصوصي سازي آموزش عالي اعلام فرمودند:
«... و اما صحبتي كه در مورد خصوصي سازي آموزش عالي وجود دارد من صدردصد با اين مخالفم، اين را شما بدانيد خصوصيسازي آموزش عالي در اين كشور با اين شرايط، با اين دشمنان، با اين ضعف دستگاه فرآوردههاي علمي و تبليغي در كشور ما، علمي و جايز نيست و اين نخواهد شد. يعني من كه مخالف باشم طبعاً نميشود. بدانيد اين نشدني است. اگر هم كساني در جايي صحبت آن را ميكنند، اين نخواهد شد. كسي براي آن برنامهريزي نكنند.»
در يك نگرش كلي به روند برنامهريزهاي اقتصادي كشور، تغيير مسير در اهداف آغاز انقلاب با پايان اولين دهة آن مشاهده ميشود. تغييري كه در آن، مفاهيم «عدالت اجتماعي»؛ «محروميت زاديي»، «حمايت از مستضعفان»، جاي خود را به آزادي اقتصادي، توسعه، رفاه، سپرده و طبقة جديد اقتصادي را پديد آورده است. اما نگرانيهاي اين پديدة جديد، براي رهبريت انقلاب پيوسته وجود داشته و مكرراً بر تقدم عدالت، تأكيد داشتهاند. تأكيدات مكرر ايشان در سالهاي اخير در مبارزه با ثروتهاي حرام و بادآورده، بيانگر تلاش براي حفظ مواضع اصولي انقلاب بوده است. هرچند با تنشها و چالشهاي متفاوت مواجه گرديده است. در اين فرايند، بخصوص براي نسل دوم انقلاب نبايد اين شائبه ايجاد شود كه اصول بنيادين اسلامي كه مورد تأييد انقلاب بوده و در قانون اساسي آن نهادينه شده است اصولي ناكارآمد است و نوسانات در عقيده و روش، چهرة دين را آنگونه متغير و متفاوت نشان دهد كه حقيقت ثابت دين را ناپايدار جلوه دهد و زمينه اين تفكر نادرست توسعه بايد كه «توجه به مصلحت عامه مردم» كه يكي از معيارهاي نظري حكومت ديني است به «فرآيند عرفي شدن دين» تعبير شود. آنچه كه در دهة اول انقلاب اسلامي در تبيين بنيادهاي نظري فقيهان و صاحبنظران حكومت ديني و حاكمان مطرح بود و پيوسته در جامعه با دقت و وسواس پيگيري ميشد، نبايد جاي خود را به تحكم قانوني، توجيه و بينيازي از تبيين علمي بسپرد.
بلكه بايد ضمن واقعنگري كه پيوسته امري مقبول بوده است، حقيقت انقلاب و دين را از گزند آسيبهاي فكري و اجتماعي حراست كرد. تا نسل نوين انقلاب، بداند حقيقت آزادي و استقلال در جهاد و تلاش و مبارزه است و عصر جهاد اكبر، دشواريهاي افزونتر از جهاد اصغر دارد. آنچه كه رهبر انقلاب بدان تأكيد دارند و امام راحل (ره) نيز در پيامهاي آخرين آن بدان تصريح ميفرمودند:
«امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استكبار و جنگ پابرهنهها و مرفهين بي درد شروع شده است و من دست و بازوي همة عزيزاني كه در سراسر جهان كوله بار مبارزه را بر دوش گرفتهاند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاي عزت مسلمين را نمودهاند ميبوسم و سلام و درودهاي خالصانه خود را به همه غنچههاي آزادي و كمال نثار ميكنم.»
جوانان و انقلاب اسلامي / آيا جوانان ايراني با سياست بيگانه اند؟
26 سال پس از وقوع انقلاب و در يک نگاه اجمالي به تحولات اساسي در جامعه مي توان گفت که تغيير و دگرگوني نظام سياسي کشور علاوه بر دستاوردهاي مثبتي که به همراه داشت بعضا کمبودها ونارسايي هايي نيز دربرداشت.
آسيب شناسي انقلاب نه به معناي نفي دستاوردهاي آن بلکه بيشتر پرداختن به زواياي امور از نگاهي ديگر تلقي مي شود. انقلابي گري به معناي تحول در همه زمينه ها، امکان بهره گيري از فرصت هاي برابر و زيستن در شرايطي بهتر را فراهم مي آورد.
تاثير انقلاب بر رشد وافزايش آگاهي افراد جامعه از آن چنان اهميتي برخوردار است که مي توان گفت تغيير نظام سياسي همراه با پيامدهاي آن مردم و جوانان را در مسير تازه اي از کسب آگاهي ها و شناخت محيط پيراموني قرار داد.
در بخش نخست اين گزارش تلاش مي شود آسيب شناسي انقلاب به لحاظ سياسي و ارتباط آن با جوانان بررسي شود ، اين امر تحليلي است از نقطه ضعف ها که شناسايي به موقع و موثر آن ها در سياستگذاري درازمدت و قوام بخش در حوزه جوانان مو ثر است.
جوانان و سياست
به لحاظ سياسي، تغيير و تحول در نگرش هاي سياسي جوانان ايران ظرف 26 سال گذشته تا به امروز بيانگر استيلاء نوع خاصي از گفتمان ها و قرائت هاي سياسي بوده است.
"حسين نژاد فلاح" نماينده مجلس در باره آسيب شناسي انقلاب مي گويد: بزرگترين دستاورد انقلاب براي جوانان اعطاي آزادي ، استقلال ، امنيت و خودباوري به جوانان بود.
عضو کميسيون اجتماعي مجلس شوراي اسلامي معتقد است جوانان در حوزه سياست نسبت به قبل از انقلاب آگاه تر شده اند به طوري که افزايش ميزان شعور سياسي و بالا رفتن قدرت درک و تحليل مسايل ، نشان دهنده تاثير انقلاب در رشد و پرورش اگاهي سياسي جوانان ايراني بوده است.
اين نماينده مجلس مي افزايد: جوانان ايراني قبل از انقلاب نيز به واسطه برخي آموزه هاي مکتبي از شعور سياسي وسيع برخوردار بودند و در نظام جمهوري اسلامي نيز ما شاهد بوديم که جوانان مکتبي با درس گرفتن از آموزه هاي مکتب اهل بيت، نظام را در برابر آسيب پذيري ها بيمه کردند.
"حميد عزتي"، دانشجوي معماري معتقد است جوان امروز ايراني با جوان انقلابي 26 سال قبل زمين تا آسمان متفاوت است.
وي در توضيح بيشتر مي گويد: نوع و نحوه نگرش جوانان به مسايل سياسي در ايران از چنان تنوع و ابعاد و پردامنه اي برخوردار است که نمي توان به طور قاطع درباره آن به اظهار نظر پرداخت.
اين دانشجو مي گويد: تا قبل از جنگ جوانان شور انقلابي داشتند و همه چيز را با گفتمان سياه و سفيد ارزيابي مي کردند. در دوران جنگ ، جوانان شور نهضتي داشتند و نگاهشان به تحولات سياسي در چارچوب بر هم زدن مواه قوا به نفع جنگ حق عليه باطل خلاصه مي شد. در دوره پس از جنگ تا دوم خرداد 76 جوانان به دنبال تعريفي مناسب از جايگاه خود در عرصه سياست بودند و طبعا به خاطر فقدان شديد نهادهاي مدني به نوعي واگرايي و نااميدي مبتلا بودند و نتيجه آنکه تمام مطالبات فرو خورده و گمشده جوانان براي حضوري آگاهانه در عرصه سياست در انتخابات دوم خرداد رقم خورد و با نااميدي تدريجي از اصلاحات در حال حاضر تمايل به عدم مداخله در سياست در جوانان ديده مي شود.
بيشتر آگاهان و صاحبنظران سياسي معتقدند که نظام اسلامي قادر بود پس از پايان جنگ و رحلت امام به يک باز تعريف مناسب از اهداف انقلاب دست بد.
وابسته مطبوعاتي اسبق سفارت ايران در انگليس در باره نقش جوانان در حوزه سياست در دوران انقلاب مي گويد: جوانان در دوران انقلاب و در نظام جمهوري اسلامي با اعتماد به نفس بيشتر به تحليل مسائل سياسي مبادرت کردند.
"محمد جهرمي" در توضيح بيشتر مي افزايد: در نظام جمهوري اسلامي همه نوع عقيده و گرايش امکان نمود و تجلي دارد در حالي که جوانان در نظام شاهنشاهي سايه رعب و وحشت سيستم پليسي را بالاي سر خود حس مي کردند.
وي معتقد است بيشترين آسيب پذيري پيش روي انقلاب متوجه تهاجم فرهنگي و تلاش براي از خود بيگانه کردن جوانان از دستاوردهاي انقلاب اسلامي است.
"مسعود متين" کارشناس ارشد مطالعات منطقه اي و تحولات ايران مي گويد: اگر نظام سياسي نتواند در دراز مدت خود را باز تعريف کند و به باز توليد مناسب از ارزش ها مبادرت کند خود را با انبوهي از مطالبات برآورده نشده روبرو مي بيند که در دراز مدت قادر به برآورده کردن آنها نيست.
وي مي افزايد: گفتمان مسوولان با مردم و جوانان نيز تغيير کرده است، نظام سياسي پس از انقلاب و بعد از جنگ در مسير يک باز تعريف اصولي از مطالبات جوانان حرکت نکرد، تمام انگيزه ها، واقعي يا غير واقعي در جهت باسازي ويراني هاي ناشي از جنگ بسيج شده بود و لايه هايي از نظام هم مترصد تقويت دوباره ارزشها و حاکم کردن آميزه اي از فضاي انقلابي و روحيه سلحشوري بود.
اين کارشناس درباره قصور و کوتاهي هاي صورت گرفته در قبال جوانان مي گويد: آگاهي دهي سياسي اصلي ترين غفلت صورت گرفته در نظام سياسي پس از جنگ بود، نظامي که مدعي برخورداري از روحيه انقلابي و مصر به قراردادن جوانان در مسيرهاي تجربه شده قبلي به ظن وجود جو انقلابي ملتهب بود، در حاليکه شرايط تغيير کرده بود اما اراده قدرتمندي براي باز تعريف جديد از موقعيت جوانان در عرصه نظام وجود نداشت.
"محمود کدخدايي" استاد علوم سياسي دانشگاه علامه طباطبايي معتقد است، نظام سياسي کشور پس از جنگ مي بايست به نهاد سازي سياسي مبادرت مي کرد تا بتواند از طريق دروني کردن ارزش هاي انقلاب، جوانان را به سمت درک بهتر از تحولات سياسي واجتماعي جهان رهنمون کند.
اين استاد دانشگاه مي افزايد: در حال حاضر شاهد بيگانه شدن تدريجي قشر خاصي از جوانان کشور با دستاوردهاي انقلاب اسلامي هستيم که اين نشان مي دهد استفاده از استراتژي اجبار در تفهيم و قبولاندن ارزشهاي اسلامي نتيجه معکوس داشته است.
کدخدايي درباره ميزان علاقمندي جوانان قبل و بعد از انقلاب به مشارکت در امور سياسي مي گويد: به خاطر فضاي سياسي خاص سال هاي 57 تا 59 و از آن زمان تا سال 67 که دوره هشت ساله جنگ را پشت سرگذاشتيم نوعي مشارکت شبه سياسي در امور سياسي وجود داشت ولي رکود اين مشارکت ها از سال 68 به بعد نتايج خود را بعد از تحولات دوم خرداد نشان داد که اين نشان مي دهد نظام در يک دوره زماني خاص به فرصت سوزي مبادرت کرده و جوانان علاقمند به هر نوع مشارکت سياسي را در برابر سيل گسترده امواج بيگانه مثل ماهواره و ... قرارداد.
وي مي افزايد: طبعا زماني که برنامه ريزي وجود نداشته باشد قشر جوان براي پرکردن اوقات فراغت خود مجبور است به جايگزين هايي رو زني بياورد که در تضاد با ارزش هاي نظام است.
اين استاد دانشگاه گرايش به مدهاي غربي و روي آوردن به فيلم هاي قبل از انقلاب را نتيجه انکار ناپذير ناديده گرفتن قشر جوان دانست و افزود: آمارهايي که آقاي زم ارايه دادند که بعد از 20 سال از انقلاب گذشته 90 درصد جوانان کشور نماز نمي خوانند، اعتراض به سياستگذاري اشتباه و نسنجيده نهادهاي مرتبط با امور جوانان بود.
صاحبنظران و کارشناسان مسايل ايران در آن سوي مرزها معتقدند که ارزش هاي انقلاب بيشتر از آنکه در ميان جوانان داخل ايران دروني شود در بين جوانان خاورميانه باورپذير شده و سد محکمي در برابر تحرکات ابرقدرت ها به وجود آورده است.
با اين حساب مي توان گفت که فقدان راهکارهاي مناسب در دروني کردن ارزش هاي سياسي نخستين آسيب پذيري انقلاب در ارتباط با جوانان محسوب مي شود.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن