دانش آموزی - 283

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره مقایسه میزان استرس

بازديد: 427

تحقیق درباره مقایسه میزان استرس

 

فصل اول

 

مقدمه :

قرن حاضر قرن فن‌آوري، قرن اضطراب و قرن پيچيدگي‌‌هاست كه هر كدام انسان را مخاصره كرده‌اند. در ميان اين گرداب، آن چه از انسان امروزي انتظار مي‌رود دانش آموزي و كنار آمدن با پيچيدگي‌هاي دنياست. اين پيچيدگي، انسان امروزي را بر آن داشته تا با آن كنار آيد و براي كنار آمدن بر اين وضع، از مكانيزم تعادل حياتي سود مي‌جويد. انسان مجموعه‌اي از هيجانات است كه براي مقابله با اين پيچيدگي‌ با آنها توسل مي‌جويد. در اين ميان اضطراب مشهود و بارز است. همه ما از معناي واژه اضطراب و چگونگي احساس‌مان در زماني كه مي‌گوييم مضطربيم، تصور كلي داريم. ما مي‌توانيم تا حدي در مورد تجربه‌ دروني مرتبط با چنين احساس‌هايي هم داستان‌ باشيم. جدا از نظريه‌‌پردازيهاي كه در مورد اضطراب شده، اضطراب نقش يك علامت خطر را مبني بر اين كه جريان بر وقف مراد نيست براي فرد ايفا مي كند. در اين تلاطم قرن، نقش انسان بر كسب دانش رقم زده است. انسان دانش را كسب كرده و به پيش مي‌رود و هرچه مي‌آموزد در انبار ذهن خويش آنها را اندوزش مي‌كند.

انسان در عصر پراضطراب به پيش مي‌رود و علم مي‌آموزد ولي ارتباط مخزن اندوزش ذهني وي با اين هيجانات، او را با مشكلات عديده‌اي مواجه ساخته است. ارتباط بين هيجانات و حافظه بسيار پيچيده است؛ زيرا اين دو در بسياري از زمينه‌ها با يكديگر روابط متقابل دارند( خداپناهي، 1376).

به هر حال اضطراب به منزله بخشي از زندگي هر انسان، در همه افراد در حد اعتدال آميز وجود دارد و در اين حد به عنوان يك پاسخ سازش يافته تلقي مي‌شود، به گونه‌اي كه مي‌توان گفت اگر اضطراب نبود همه ما پشت ميزهايمان به خواب مي‌رفتيم، يا فقدان اضطراب ممكن است ما را مشكلات و خطرات قابل ملاحظه‌اي مواجه كند( دادستان، 1376). ولي با اين حال اضطراب مي‌تواند عملكرد شناختي را مختل سازد و بايستي اين پديده را در موسسات آموزشي مد نظر قرار داد. عملكرد يك دانش آموز در جلسه امتحان تحت تأثير اضطراب قرار مي‌گيرد، اين امر نبايد سبب شود فكر كنند يادگيري صورت نگرفته است، اين دانش آموز ممكن است، جواب سوال‌ها را به خوبي ياد گرفته باشد، اما اضطراب او باعث ناتواني‌اش در دادن جواب كامل سوال گردد( سيف، 1379).

اگر موقعيتي فراهم شود تا افراد در سطح بهينه هيجاني به آموزش بپردازند در اين صورت اضطراب نه به عنوان عامل مختل، بلكه به عنوان ياري رسان در يادگيري ايفاي نقش مي‌كند. همه مي‌دانند كه در پايين‌ترين سطح هيجاني، انسان دچار كسالت و خواب‌آلودگي مي‌شود و در بالاترين سطوح هيجاني، فرد دچار آشفتگي رواني مي‌شود، ولي با اين حال در سطح بهينه هيجاني، فرد به بهترين عملكرد دست مي‌يابد. سطح پايين انگيختگي با محروميت حسي ارتباط دارد و انگيختگي زياد به احساس استرس فشار و ناكامي مي‌انجامد و در سطح بهينه انگيختگي، عملكرد به بهترين شكل بروز مي‌كند( مارشال ريو[1]، 1376).

اضطراب به عنوان يك انگيختگي هيجاني در نظر گرفته مي‌شود و در دهه‌هاي اخير در پرداخت به اضطراب متخصصان باليني و آموزشي، يكي از نشانه‌هاي حاصل از اضطرابي سطح بالا را افت تحصيلي ناميده‌اند و از آن به بعد تحقيقاتي در اين زمينه انجام گرفته است و افرادي چون دارك[2] 1989، و بسياري كسان ديگر، در اين زمينه دست به تحقيق زده‌اندو تأثير اضطراب بر هوش، حافظه، پيشرفت تحصيلي، عزت نفس و ... را  مورد توجه قرار داده‌اند.


بيان مسئله

تقريباً هر كسي تجاربي از نوع ناراحتي‌هاي كلي، انتظار رويدادهاي شوم و احساس تنش در موقعيت‌هايي را داشته است كه علت تنش نيز روشن نيست. ما معمولاً اضطراب را به اين گونه پديده‌ها ارتباط مي‌دهيم. اضطراب را مي‌توان در گسترده‌ترين معناي آن به حالت عاطفي و فيزيولوژيكي گوناگوني ارتباط داد. هنگامي كه كودكي در بامداد امتحان، تمايلي به مدرسه رفتن نشان نمي‌دهد. ممكن است بي‌ميلي او را به احساس اضطراب نسبت به كاركرد وي در امتحان نسبت دهيم. هنگامي كه قهرمان ورزشي نمي‌تواند پيش از مسابقه مهمي غذا بخورد ممكن است رفتار او را ناشي از اضطراب بدانيم. همچنين هنگامي كه كودكي، درسي را بر مي‌گزيند كه آشكارا براي او كششي در بر ندارد، ممكن است گزينش او نتيجه ترس از شكست و يا اضطراب بدانيم. ظاهراً اضطراب داراي منابع گوناگون است و مي‌تواند از راههاي ممكن بسياري پديدار شود. اضطراب ممكن است به نشانه‌هاي فيزيولوژيكي معيني منجر شود كه بي‌شباهت به نشانه‌هاي ناشي از عاطفه‌ ترس نيست . اضطراب مي‌تواند به كاهش كاركرد در كار فكري پيچيده بينجامد. ممكن است به گزينش غير منطقي بينجامد و يا ممكن است به عقب‌نشيني فرد از موقعيت‌هايي منجر شود كه اضطراب‌آورهستند. در هر صورت، در حالي كه تفكر درباره منشاء و معني اضطراب سده‌هاي پياپي مورد توجه الهيون و فلاسفه بوده است. اغلب گفته مي‌شود كه فرويد نخستين بررسي روان‌شناسي اضطراب را انجام داده است. منظور از اضطراب نوعي حالت هيجاني ناخوشايند و مبهم است كه با پريشاني، هواس، تپش  قلب، تعرق، سردرد، بي‌قراري و تكرر ادرار همراه است. هنگامي كه فرد نسبت به كارآمدي، توانايي و استعداد خود در شرايط امتحان دچار نگراني و ترديد مي‌شود مي‌توان از اضطراب امتحان سخن گفت. در هنگام امتحان، به ويژه امتحانات سرنوشت ساز( كنگور و امتحان نهايي) بيشتر دانش آموزان و دانشجويان اضطراب امتحان را تجربه مي‌كنند. وجود اندكي اضطراب در انسان طبيعي و مطلوب است و موجب افزايش تلاش و تكاپو مي‌شود، اما اگر از حد اعتدال تجاوز كند موجب كاهش پيشرفت تحصيلي خواهد شد. دانش آموز و دانشجويي كه اضطراب امتحان دارد احساس مي‌كند كه ذهنش خالي شده و هرچه را كه آموخته فراموش كرده است، چنين فردي معمولاً به پرسش‌ها پاسخ‌هاي بي‌ربط، نادرست و يا ناقص مي‌دهد و با افكاري نامربوط و ناخواسته در مورد پيامدهاي امتحان درگير است.

ساراسون و ماندلر بر اين باورند كه در موقعيت‌هايي نظير موقعيت امتحان، معلومات مرتبط با آزمون و حالات اضطرابي آموخته شده وارد ميدان مي‌شوند. پاره‌اي از اين حالات اضطرابي با آزمون مورد نظر مرتبط و برخي ديگر با آن نامرتبطند. اگر سطح اضطراب برانگيخته شده با محتواي آزمون مرتبط باشند سطح كارآمدي افزايش مي‌يابد. در حالي كه اضطراب نامرتبط با وظيفه محوله، سطح كارآمدي را كاهش مي‌دهد(دادستان، 1376).

اهميت و ضرورت مسئله

جامعه امروز با يك تغيير سريع به جلو مي‌رود و عدم انطباق با تغييرات آن، موجب عدم سازگاري انسان‌ها مي‌شود. براي انطباق دادن خود با محيط، بايد هم محيط و هم خود شناخته شود. احتياجات و نيازهاي افراد به دقت مورد كنكاش قرار گيرند، اگر اين تحولات را وارد جريان دانش كنيم بايد آموزشگاه، مدرسه و دانشگاه اين تغييرات را در نظر بگيرند. يكي از موضوعاتي كه امروزه در روان‌شناسي به طور گسترده مطالعه مي‌شود، نقش هيجانات و عواطف است. اضطراب مي‌تواند عملكرد فرد را به شدت تحت تأثير قرار دهد. بنابراين درك اضطراب، روند و تأثيرات آن ضروري است.

بايستي گفته شود، كه اضطراب در بين انسان‌ها وجود دارد، هر موجود با هوشي، اضطراب‌دارد، مي‌توان گفت كه اضطراب يك حالت طبيعي بدن است، انواع متعدد مسائل زندگي فردي، اجتماعي و جسماني ايجاب مي‌كند كه به طور دايم از خود سازگاري نشان دهيم، غير از اضطراب چه چيزي ما را بر جلو بر مي‌دارد و هر انساني كه فكر مي‌كند داراي سهمي از اضطراب است و به طور كلي مي‌توان گفت 10 درصد اضطراب‌ها براي يك انسان عادي، ضرورت دارند اما متاسفانه اين درصد هميشه پايين نيست(گنجي، 1376). به هر حال، انسان‌ها داراي سهمي از اضطراب هستند كه از پائين‌ترين حد تا بالاترين حد گسترده شده است. به همين خاطر نياز است تا به اهميت و گستردگي مسئله پرداخت شود.

با شروع فصل امتحان باز هم شاهد سردرد، تهوع، دل درد و ... ناشي از استرس فراگير امتحاني، ميان دانش آموزان و دانشجويان هستيم. استرسي كه هر ساله با شروع فصل امتحانات، حتي جامعه‌شناسان، روان‌شناسان و كارشناسان مسايل آموزشي و تربيتي را هم به تحليل، هشدار و ارايه راهكارها وا مي‌دارد. پس ضرورت دارد تحقيقاتي در زمينه اضطراب و به خصوص اضطراب امتحان صورت پذيرد. دراين پژوهش نيز سعي شده است تا ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات و در ايام امتحانات با هم مقايسه شود. اين پژوهش بر آن است تا به اين سوال پاسخ دهد كه آيا ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات با ميزان اضطراب دانشجويان در ايام امتحانات تفاوت دارد و آيا اين تفاوت معني‌دار است.

 


اهداف پژوهش

آيا بين ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات و موقع امتحانات تفاوت
وجود دارد.

 

فرضيه‌هاي پژوهش

بين ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات و موقع امتحانات تفاوت
وجود دارد.

 


تعريف متغيرها

تعريف مفهومي اضطراب

اكثر نظريه‌پردازان با نظر لنگ[3] مبني بر آن اضطراب يك سازه فرضي است موافقند. به اين ترتيب اضطراب مفروضه‌اي است كه موجوديت فيزيكي ندارد، اما مي‌تواند در تهمين پديده‌هاي قابل مشاهده سودمند باشد. مي‌توان اضطراب را بر حسب افكاري مانند اينكه «‌من مي‌ترسم»، يا احساس‌هاي جسمي، از جمله افزايش ضربان قلب، تعريق و تنش و يا بر اساس رفتارهاي مثل اجتناب از موقعيت يا گريختن تفسير كرد(انرايت[4] و پاول[5]، 1378).

 

تعريف مفهومي اضطراب امتحان

اضطراب امتحان نوعي خود اشتغالي ذهني است كه با خود كم انگاري و ترديد درباره توانايي‌هاي خود بروز پيدا كرده و اكثراً به ارزيابي شناختي منفي، عدم تمركز حواس، واكنش‌هاي جسماني نامطلوب و افت عملكرد تحصيلي منجر
مي‌گردد( ساراسون و ديديوسون).

 

تعريف عملياتي اضطراب

در اين پژوهش اضطراب به عنوان مفهومي در نظر گرفته شده است كه به وسيله آزمون اضطراب زونگ سنجيده مي‌شود. در اين ارتباط سطوح اضطراب با موارد ذيل مشخص مي‌شود.

 

سطح اضطراب

درصد اضطراب

طبيعي

%49-%0

خفيف

%59-50%

متوسط

%69-%60

شديد

%79-%70

بسيار شديد

%100-%80

 

 


 

فصل دوم

پايه‌هاي نظري و پيشينه  تحقيق

 

مقدمه

در اين فصل سعي شده است تا ابتدا هيجاني نظري مربوط به پژوهش ارائه شود و سپس يافته‌هاي تجربي حاصل از تحقيقات داخلي و خارجي مرتبط با آن مورد بررسي قرار گيرد.

 

اضطراب

اضطراب به منزله بخشي از زندگي هر انسان، در همه افراد در حدي اعتدال‌آميز وجود دارد، و اين حد، به عنوان پاسخي سازش يافته‌ تلقي مي‌شود به گونه‌اي كه مي‌توان گفت « اگر اضطراب نبود همه ما پشت ميزهايمان به خواب مي‌رفتيم». فقدان اضطراب ممكن است ما را با مشكلات و خطرات قابل ملاحظه‌اي‌ مواجه كند. بنابراين اضطراب به منزله بخشي از زندگي هر انسان، يكي از مولفه‌هاي ساختار شخصيت وي را تشكيل مي‌دهد و از اين زاويه است كه پاره‌اي از اضطراب‌هاي دوران كودكي و نوجواني را مي‌توان بهنجار دانست و تأثير مثبت آنها را بر فرآيند تحول پذيرفت به عبارتي ديگر مي‌توان گفت كه اضطراب در پاره‌اي از مواقع سازندگي و خلاقيت‌ را در فرد ايجاد مي‌كند و بالعكس، اضطراب مرضي نيز وجود دارد، چرا كه حدي از اضطراب مي‌‌تواند سازنده و مفيد باشد و اغلب مردم بايد تجربه كنند، اما اين حالت ممكن است جنبه مزمن و مداوم بيابد كه در اين صورت نه تنها نمي‌توان پاسخ را سازش يافته دانست بلكه بايد آن را به منزله منبع شكست و استيصال فرد تلقي كرد كه فرد را از بخش عمده‌اي از امكاناتش محروم مي‌كند و طيف گسترده‌اي از اختلال‌هاي اضطرابي را كه از اختلال‌هاي شناخته و بدن تا ترس‌هاي غيرموجه و وحشت‌زدگي‌ها گسترده‌اند، به وجود مي‌آورند(دادستان، 1375، ص60).

بسياري از اوقات ترس با اضطراب، به صورت يك جا در نظر گرفته مي‌شود. حال آن كه بين ان دو تفكيك وجود دارد، چنان كه ترس بستگي به محرك شناخته شده‌اي دارد، در حالي كه اضطراب، محرك ناشناخته و غيرمشخصي خواهد داشت. در مورد ترس، محرك تهديد كننده قابل ملاحظه‌ و مشاهده است، ولي اضظراب به انتظار خطر بستگي دارد، آدمي از عامل، خطر مي‌ترسد ولي در اضطراب عامل ناشناخته است( عظيمي، 1370). ترس عبارت است از واكنش در مقابل يك خطر واقعي، ولي اضطراب عبارت است از واكنش در مقابل خطري كه وجود ندارد(گنجي، 1376). در تقسيم‌بندي كلي دو نوع اضطراب وجود دارد. اول، نوعي كه به طور طبيعي به عنوان عكس‌العمل در مقابل استرس يا خطر تجربه مي‌شود. مثلاً شخصي بتواند تهديد عليه امنيت يا سلامتي‌اش را به درستي تشخيص دهد يا وقتي سارق مسلحي تهديدش مي‌كند، يا هنگامي كه ترمز اتومبيل ببرد. در اين هنگام شخص احساس لرزه و رعشه مي‌كند، دهانش خشك مي‌شود، كف دست‌ها و پيشانيش عرق مي‌كند، ضربان قلبش سريع‌تر شود، در معده‌اش احساس سوزش كرده و عصبي مي‌گردد، او اضطراب و ترس روحي را تجربه مي‌كند. بيشتر مردم اين چنين احساساتي را به هنگام خطر يا فشار داشته‌اند. همچنين اگر كسي مكرراً در موقعيت ميعني مورد حمله قرار بگيرد يا ترسانيده شود، ياد مي‌گيرد كه هر زمان با آن موقعيت مواجه شود، هراسان گردد. اين يك عكس‌العمل دفاعي معمول است اين اضطراب را كه يك عكس‌العمل طبيعي به استرس موجود در محيط خارجي فرد است برون‌زا[6] يا اضطراب تحريك شده مي‌ناميم. عبارت فوق اين عقيده را منعكس مي‌كند، كه فرد هميشه مي‌تواند هنگام ظاهر شدن اين نوع اضطراب منشأ قابل توجيهي بر آن تشخيص دهد.

نوع ديگري از اضطراب وجود دارد كه اضطراب‌ درون‌زا[7] ناميده مي‌شود، اكنون شواهد جمع‌آوري شده نشان مي‌دهد كه نوع دوم اضطراب يك بسياري است كه به نظر مي‌رسد قربانيان آن با يك آسيب‌پذيري ژنتيكي به آن زاده مي‌شوند، اين نوع معمول با علائمي از اضطراب شروع مي‌شود كه ناگهان و بدون هشدار و بي‌هيچ علت ظاهري، ضربه زننده هستند. گاهي به نظر مي‌رسد كه بخش‌هاي متفاوتي از بدن از كنترل خارج مي‌گردد. حتي ممكن است در غياب هر نوع خطر يا استرس ظاهري قلب به سرعت بزند يا حالت سرگيجه، خفگي و تنگي نفس و يا احساس مورمور شدن ظاهر شود. ناگهاني بودن اين علائم و اين حقيقت كه آنها بدون  هشدار و بدون وجود استرس آشكار ظاهر مي‌شوند، بيماري را از نوع ديگر اضطراب يعني پاسخ طبيعي به
تهديد جدا مي‌كند در واقع اضطراب برون‌زا و درون‌زا كاملاً متفاوت هستند( شيهان، بي‌تاريخ).

 

تعاريف ارائه شده از اضطراب

اساساً اضطراب را نمي‌توان در قلمرو آن چه تحت عنوان آزردگي مشخص مي‌شود محدود كرد، چرا كه احساس اضطراب نه تنها در بيماران افسرده، وسواسي و روان گسسته وجود دارد، بلكه در افراد بهنجار نيز به صورت‌هاي مختلف، پديدار مي‌گردد. شايد به همين دليل است كه در مورد اضطراب نمي‌توان تعريف مشخص و روشني را ارائه داد، چرا كه اضطراب در افراد مختلف به گونه‌هاي متفاوت بيان مي‌شود. با توجه به موارد ذكر شده مي‌توان در زير به تعاريفي در زمينه اضطراب پرداخت:

لافون اضطراب را اين چنين تعريف مي‌كند: اضطراب يك انتظار به ستوه آورنده است و ممكن است در تنشي گسترده، موحش و اغلب بي‌نام اتفاق مي‌افتد، اين حالت كه به شكل احساس و تجربه كنوني است مانند هر اغتشاش هيجاني در سطح همبسته رواني و بدني در فرد پديد مي‌آيد و ممكن است يك تهديد عيني و اضطراب‌آور داشته باشد. در واقع اضطراب به عنوان احساسي رنج‌آور است كه با يك موقعيت ضربه‌آميز كنوني يا به انتظار خطري كه به شئي نامعيني وابسته است تعريف مي‌شود(دادستان، 1375، ص 61).

- اضطراب يك حالت احساسي و هيجاني است كه از خصوصيات برجسته آن توليد حالت بي‌قراري و دلواپسي است كه با اتفاقات زمان و شرايط تناسب ندارد (معاني، 1370، ص21).

- اضطراب حالت هيجاني ناخوشايند و مبهم و وضعيت تحريك تشديد شده هيجاني است كه اساسا نگراني يا ترس را هم دربر دارد( آرتور، 1999؛ فرانكو، 1370).

- اضطراب را در واقع همه انسان‌ها تجربه مي‌كنند، اضطراب احساس ناخوشايند و اغلب مبهم دلواپسي است كه با يك يا چند تا از احسا‌س‌هاي جسمي همراه مي‌گردد(آلن وهمكاران، 1372).

اما تعريف D.S.M.I.V از اضطراب اين گونه است :

نگراني پيشاپيش نسبت به خطرها، بدبختي‌هاي آينده، توأم با احساس بي‌لذتي، با نشانه‌هاي بدني تنش، منبع پيش بيني نشده مي‌تواند دروني‌ يا بيروني باشد( ترجمه پورافكاري، 1368).

و نهايتاً اين كه با اضطراب عبارت است از احساس مبهم و توأم با ناراحتي كه اغلب منشاء و علت مشخصي ندارد، و براي فرد شناخته شده نيست( آرلن، 1998).

 

فيزيولوژي اضطراب

دستگاه عصبي خودمختار[8] (ANS) و غدد درون‌ريز[9] Eg نقش مهمي در اضطراب دارند. مي‌‌توان گفت دستگاه عصبي خود مختار واسطه دستگاه عصبي مركزي[10] و غدد درون ريز است. دستگاه عصبي خودمختار در اكثر موارد موجب فعاليت غدد درون ريز مي‌شود و غدد درون‌ريز با پسخوراند[11]، فيزيولوژيك فعاليت عصبي را تعديل مي كند كنش دستگاه عصبي خود مختار اين است كه بدن را در محيط متغير، ثابت نگه مي‌دارد(دابسون، 1983، ترجمه پناهي شهري، 1372).

فعاليت دستگاه عصبي خود مختار و غدد درون‌ريز موجب بروز علائمي مي‌گردد كه در تشخيص اضطراب داراي اهميت زيادي مي‌باشد. به هنگام بروز اضطراب بي‌قراري و تنش عضلاني مشهود است، فرد سريع‌تر سخن مي‌گويد، راه مي‌رود و اين تنش شديد موجب هدر رفتن انرژي و بروز خستگي مي‌شود كه بسيار آن را به صورت فشار توضيح مي‌دهد. احساس فشار در عضلات پيشاني و گيجگاهي موجب نوعي سردرد تنشي[12] مي‌شود و فرد احساس مي‌كند چيزي محكم دور سر او بسته شده است و معمولاً از اين حالت درد در پيشاني شكايت مي‌كند.لرزش اندام در بيماران اضطرابي به علت تنش عضلاني محسوس‌تر است، به هنگام كارهاي ارادي و تمركز و دقت كاهش مي‌يابد و موجب شكايت‌هاي رواني بيمار مي‌گردد و اين تصور به فرد دست مي‌دهد كه مبادا قدرت فكري خود را از دست داده باشد، تظاهرات حركتي در حالت اضطراب بسيار بارز است. اضطراب مزمن نيز معمولاً توأم با اختلالات روان ‌تني است( شافر[13]، 1984؛ به نقل از پناهي شهري، 1372).

 

سبب شناسي اضطراب

عواملي كه سبب ايجاد و حالت اضطراب شخص مي‌شوند و به دو دسته كلي تقسيم مي‌شوند: گروه اول، آن دسته عواملي هستند كه با اثرگذاري بر روي ساختمان بدن و جسم، موجب اضطراب مي گردند، گروه دوم؛ عواملي كه برخاسته از طرز تفكر و بينش فرد است و سبب اضطراب دروني مي‌گردد.

گروه اول : عوامل جسمي و فيزيكي ،

1- كم كاري يا پركاري تيروئيد[14]

2- نزول شديد قند خون[15]

3- پركاري مركز غده فوق كليوي

4- افزايش هورمون كورتيزول

5- مسموميت با داروهاي محرك

6- قطع ناگهاني اين داروها

 

الف) الكل

ب ) مسكن‌ها :

بسياري كه از اضطراب رنج مي برد، در اولين گام بايد اطمينان حاصل گردد مبني بر اينكه اضطراب او مربوط به داروها نباشد؛ چرا كه قطع ناگهاني برخي داروها منجر به اضطراب هاي شديد مي‌گردد، از جمله قطع داروهايي از گروه آرام‌بخش‌ها، خواب‌آورها و باربيتوراتها.

7- تومورهاي مغزي، در مواردي ممكن است عامل به وجود آورنده اضطراب باشد، به خصوص تومورهاي حوالي بطن سوم.

8- بيماريهاي مزمن انسداد ريه‌ها

9- مسموميت با فلزات سنگين

10- بعضي از انواع صرع مربوط به ابتلاء ديانسفال

11- عدم تحمل قرص آسپرين( معاني، 1370، ص 14).

گروه دوم؛ داشتن افكار نامعقول، اصرار فرد بر اينكه ؛

1- چنان چه امور بر وفق مراد نباشند، نهايتاً به بدبختي فرد ختم مي‌شود.

2- اعتقاد فرد به اينكه، براي كسب احساس ارزشمندي بايد از تمامي جهات كامل و بي نقص باشد.

3- اعتقاد فرد بر اينكه تجارب گذشته به طور مطلق بر رفتار تأثير مي‌گذارد.

4- اعتقاد فرد بر اينكه عوامل خطرناك بيروني وجود داشته و فرد بايد از بروز آنها جلوگيري كند(شفيع آبادي، 1372، ص 11).

 

علائم اضطراب

پژوهشگران علائم اضطراب را به دو دسته علائم جسمي و علائم رواني تقسيم مي‌كنند:

 

- علائم جسماني اضطراب :

فقدان اشتها، بي خوابي، احساس خستگي دائمي، مشكلات تنفسي، احساس خفگي، تپش قلب، در برخي از موارد از نفس افتادن، حالت تهوع، سردردهاي متوالي، پاهاي لرزان، از دست دادن تعادل بدن، تمايل به عرق كردن زياد بدون علت مشخص، درد و فشار در سينه، احساس كرختي خصوصاً در پاها و پنجه‌ها، پرش عضلات، گرفتگي شديد عضلات، سرگيجه و غش، تنش‌هاي عصبي، حملات گريه كردن يا تمايل به گريه كردن، فشار خون بالا، ناخن جويدن، سوء هاضمه‌هاي متعدد( شيهان 1953؛ ترجمه حريري 1371، ص 42).

 

- علائم رواني اضطراب :

كج خلقي دائم با مردم، احساس عدم توانايي در مقاومت، بي‌علاقه به زندگي به طور دائمي يا ادواري، ترس از بيماري، احساس گناه، احساس بد بودن و آزار رسانيدن به خود، اشكال در تصميم‌گرفتن، بي‌علاقگي نسبت به ساير مردم، آگاهي از خشم فرو خورده، هراس از آينده، از دست دادن احساس لذت،‌ عدم توانايي در نشان دادن احساس واقعي، احساس هدف دشمني ديگران قرار گرفتن، احساس شكست، احساس نداشتن كسي كه به او اعتماد كند، اشكال در تمركز حواس،ترس شديد از يك فضاي باز يا بسته يا از تنهايي، عدم توانايي در اتمام يك كار قبل از پرداختن به كار ديگري، ترس از ديوانه‌شدن و ترس از دست دادن كنترل( كوپر، مترجم مديحي، 1370، ص32).

 

بيماري‌هايي كه در اثر اضطراب ايجاد مي‌شود:

- افزايش فشار خون و بيماري قلبي

افزايش فشار خون و بيماري قلبي ارتباط نزديكي با اضطراب دارند. فشار خون بالا در اغلب اوقات منشاء عضوي مستقيمي كه به سادگي بتوان شناخت، ندارد. افزايش فشار خون جزئي به علت بروز تغيير در مقاومت رگ‌هاي خوني است و قسمتي از فشار عروق خوني كه خون را به بافت‌ها حمل مي‌كند به وسيله سيستم عصب سمپاتيك و رها ساختن مواد شيميايي به داخل عروق ايجاد مي‌شود و ادامه فعاليت پاسخ‌هاي شيميايي عصب سمپاتيك باعث كاهش قدرت انقباض و انبساط رگ‌ها و درنتيجه بالا رفتن فشار خون مي‌گردد. فشار خون پديد آمده مي‌تواند منجر به بيماري‌هاي قلبي گردد، زيرا قلب به ناچار، خون را با نيروي بيشتري به داخل شرياني كه فشار آن بالا رفته است مي فرستند و در نتيجه كار اضافي به آن تحميل مي‌گردد و همچنين افزايش فشار خون احتمال پارگي شريان‌ها را كه مي‌تواند منجر به مرگ گردد بالا ببرد به طوري كه پاره شدن يك سياهرگ در مغز مي‌تواند ايجاد سكته مغزي نمايد( كوپر 1982، مترجم، مديحي، 1370).

 

سرطان

اضطراب در ايجاد سرطان مي‌تواند نقش اساسي داشته باشد چرا كه اضطراب در بسياري از موارد باعث وقفه در سيستم دفاعي بدن مي‌گردد در مطالعه‌اي كه بر روي 2000 زن در يك درمانگاه بيماريهاي ويژه پستان انجام شده، مشخص شده است كه در دو سال آخر درصد ابتلا به سرطان در ميان زناني كه فردي از قبيل شوهر، دوست، يا يكي از اقوام خود را از دست داده‌اند.بيشتر از زماني كه اين ضربه‌ها را نداشته‌اند( كوپر 1982، مترجم مديحي 1370، ص 54).

 

- مسائل معده و روده

افراد معيني در مقابل اضطراب با افزايش اسيد معده عكس‌العمل نشان مي‌دهند كه غالباً عامل موثري در ايجاد زخم معده و روده است. ساير حالاتي كه معتقدند به علت اضطراب ايجاد مي‌شود يا با اضطراب مزمن تشديد مي‌گردد شامل زخم‌هاي خونريزي دهنده روده بزرگ و سندروم روه تحريك‌پذير مي باشد كه باعث حملات انقباضي دردناك در روده بزرگ مي‌گردد(همان منبع، ص 21).

 

- سردرد و كمر درد

بسياري از سردردها به علت كشش عضلاني صورت و جمجمه پيدا مي‌شود. اين نوع سردردها كه بعضي از اوقات از آنها به نام سردرد تنشي نام برده مي‌شود يكي از شايعترين علائم اضطراب است. سردردهايي كه به نام ميگرن ناميده مي شود به نظر مي رسد كه ناشي از انقباض عروق خوني مغز باشد و انقباض عروق خوني به خاطر اضطراب ايجاد مي‌گردد. بنابراين نتيجه مي‌گيريم كه يكي از علل ميگرن اضطراب است. همچنين پشت درد و كمر درد كه غالباً متعاقب انقباض عضلاني ناشي از  اضطراب يا به علت ضعف جسماني يا عدم انعطاف‌پذيري در طول كار پديد مي‌آيد
( منبع قبلي، ص 22).

 

- بيماريهاي ريوي و مسائل جلدي

اضطراب شديد همراه با استعمال دخانيات مي‌تواند در بروز سينه پهلو و آنفلوانزا اثر داشته باشد. به نظر مي رسد كه اضطراب اثر مستقيم تري در بروز بيماري آسم داشته‌ باشد نهايتاً اينكه اضطراب در بيماريهاي پوستي به طور قابل ملاحظه‌اي باعث تشديد بيماري مي گردد. اگزما و كهيل، صورت‌هاي مختلف بيماري پوستي هستند كه به احتمال زياد به دليل اضطراب به وجود مي‌آيند چون اضطراب باعث تغييراتي در سلول‌هاي پوستي فرد مي‌گردد و اين مساله نهايتاً به تغييراتي در پوست افراد مي‌گردد(منبع قبلي، ص 22).

قبل از پرداختن به رويكردهاي گوناگون اضطراب تعريفي كه لانگ ارائه داده و اكثر نظريه‌پردازان با آن موافقت كرده‌اند را از نظر مي‌گذرانيم. اكثر نظريه‌پردازاني با لانك موافقند كه اضطراب يك مفهوم فرضي است. يعني اضطراب نوعي تصور است كه وجود خارجي و عيني ندارد ولي در تغيير پديده‌هاي مشاهده‌پذير مي‌تواند مفيد باشد. وي مدلي سه سيستمي از اضطراب ارائه داده است كه وسيعاً به فهم تعريف‌هاي مختلف كمك كرده است. اضطراب را مي‌توان بر حسب افكار تغيير كرد، براي مثال « من وحشت‌زده هستم» يا آن را به حسب احساسات و واكنش‌هاي جسماني تغيير كرد مثل افزايش ضربان قلب، تعريق و تنش يا بر حسب رفتار مثل اجتناب ورزيدن از يك موقعيت يا گريز از آن در نظر گرفت. نيمرخ اضطراب افراد مختلف بسته به اين كه كدام نظام بيشترين تأثير را پذيرفته است، متفاوت خواهد بود( پاول و اندايت ، 1377).

 

رويكردهاي نظري به اضطراب

در ذيل نظريه‌هاي مكاتب گوناگوني به اضطراب را از نظر مي گذرانيم و خواهيم ديد كه اين مكاتب، سازه اضطراب را تببين مي‌كنند، البته هيچ كدام از آن تبيين رضايت بخش يا كاملي از علت و ماهيت اضطراب ارائه نمي‌كنند، با اين همه، هر يك در پيشبرد دانش ما براي شناخت بيشتر اين پديده سهمي دارند.

 

نظريه‌هاي زيست شناختي اضطراب

البته ترديدي نيست كه همراه با اضطراب يك فرآيند زيست شناختي نيز وجود دارد. اما پرسشي كه به ميان مي‌آيد اين است كه در بحث از سبب شناسي اضطراب، آيا اين فرآيند بعداز مكانيسم‌هاي روانشناختي اوليه قرار مي‌گيرد يا آن كه تجربه‌هاي متفاوت افراد از اضطراب صرفاً مبين ساخت زيست شيميايي و كاركرد مغزي متفاوت آنهاست. به منظور درك پيچيدگي‌ مغز و فرآيندهاي زيست شيميايي همراه با اضطراب، نخست لازم است بحث مختصري پيرامون مباني كالبدشناسي عصبي داشته‌باشيم. مي‌توان مغز را تقريباً به سه ناحيه تقسيم كرد : ناحيه بسيار پيشرفته پيش مغز[16]، كه مركز هوش و استدلال است، ميان مغز[17] يا سيستم ليمبيك به ويژه بادامه[18] كه در فرآيندهاي هيجاني دخالت دارد.سومين ناحيه، مغز پسين[19] است كه در تعادل حياتي نقش دارد. اين ناحيه شامل هيپوتالاموس و غده هيپوفيز است و اين ساختارها هستند كه در پاسخ هاي زيست شناختي اضطراب و فشار رواني اهميت ويژه‌اي دارند( پاول و اندايت، 1378).

نظريه‌پردازان در صدد مطالعه احتمال وجود يك حلقه ژنتيكي در تجربه اضطراب برآمده‌اند. اسلاتر و شيلدز ميزان همگاني اختلال‌هاي اضطرابي و در دوقلوه‌هاي يك تخمكي را 41 درصد و دو قلوهاي غيرهمسان را 4 درصد نقل مي‌كنند. اگرچه اين نتايج ممكن است از فرضيه زيست پزشكي حمايت كنند، اما بايد در نظر داشته باشيم كه دو قلوهاي همسان همان‌طور كه ژن‌هاي همانندي به ارث مي‌برند اغلب در محيط عادي همانندي نيز بزرگ مي‌شوند. شواهد ديگري در تاييد نقش عوامل زيست شناختي ارائه كرده‌‌اند. آيزنگ[20] مي‌گويد تفاوت‌هاي فردي در تجربه اضطراب ممكن است ناشي از نظرات ساختار ژني ويژه‌اي باشد كه فرد را مستعد نوسانات هميجاني پايين يا بالا مي‌سازد. آيزنگ اين فرايند را به صورت تمايل به نشان دادن واكنش‌هاي خيفيف يا شديد در برابر محرك ويژه‌اي كه مي‌‌تواند موجب ناراحتي و پريشاني فرد شود تعريف مي‌كند. وي همچنين اظهار مي‌دارد كه علاوه بر اين، برخي افراد مستعد يادگيري پاسخ‌هاي شرطي نيرومندي هستند و بدين ترتيب نظريه‌هاي زيست پزشكي و رفتاري را تلفيق مي‌كند.

نظريه سليگمن پيرامون آمادگي در ابتلاء به هراس، تلفيقي است از نظريه‌هاي زيست شناختي و رفتاري، به نظر او آدمي، به واسطه فرايندهاي تكاملي، از نظر زيستي متسعد ابتلاء به شماري ترس‌هاي شرطي در برابر محرك‌هاي خاصي است. اين ترس ها در انسان نخستين به مثابه پاسخي طبيعي واكنشي كه ضامن بقاي نوع به شمار مي‌رفته، تجلي پيدا كردند( به نقل از پاول و اندايت، 1378).

 

نظريه‌هاي روانكاوي

نظريه فرويدي:

فرويد بين سه نوع متفاوت از اضطراب تمايز قائل شده است: اضطراب عيني يا اضطراب در برابر واقعيت كه هر كسي آن را تجربه مي‌كند و قابليت واكنش به خطر واقعي است آن گونه كه در همان خارجي رخ مي‌دهد. فرويد مشخص مي‌كند كه چنين اضطرابي هم منطقي و هم متناسب با محرك مي‌باشد. چنين اضطرابي شيوه‌اي سريع و سازگارانه است كه فرد هنگام مواجهه با خطر به آن متوسل مي‌شود. دو شكل اضطراب كه موجب مشكلات رواني مي شوند اضطراب اخلاقي[21] و اضطراب روان رنجوري[22] خوانده مي‌شوند.

فرويد اظهار مي‌دارد كه نخستين تجربه اضطراب در اثر تولد رخ مي‌دهد. نوزاد از رحم كه جايي امن براي اوست جدا مي‌شود و وارد يك موقعيت نو و ناآشنا مي‌شود و به ناگاه در مي‌يابد كه نيازهاي نهاد[23] يا تأخير ارضا مي شود. اين اضطراب اوليه است كه پس از آن براي تمامي تجربه‌‌هاي ديگر الگو مي شود به دومين شكل از اشكال سه گانه اضطراب فرويد بر مي‌گرديم. اضطراب اخلاقي به ترس از تنبيه توسط فراخود[24] اشاره دارد و زماني رخ مي‌دهدكه نهاد، فرد را مجبور كند تا رفتاري را انجام دهد
يا تمايل انجام آن رفتار را در او برانگيزد و رفتار با هنجارهاي معمول،
سازگار نباشد.

در چنين مواقعي اضطراب به شكل احساس گناه و شرح در مي‌آيد. سومين شكل يعني اضطراب روان رنجوري نتيجه تهديد نهاد براي تسلط برخود است كه پيامد اجتماعي آن نيز رفتار ناپسند لذت جويانه يا پرخاشگرانه است. كودك شديداً به واسطه چنين رفتارهايي از گذشته تا حال مورد تنبيه قرار گرفته است. همچنين انتظار تنبيه آتي است كه اضطراب ايجاد مي‌كند خود[25] تلاش مي‌كند تكانش هاي نهاد را با توجه به نظارت فراخود، واپس زند ولي وقتي اين واپس زني به طور جزئي موفق باشد اضطراب شناور[26] تجربه مي‌شود( پاول و اندايت، 1378).

 

نظريه نو فرويدي :

اين نظريه‌‌ها در دهه‌هاي 1930 و 1940 و عمدتاً نتيجه اختلاف نظر درباره آن چه تاكيد افراطي فرويد بر اهميت تكانه‌هاي بيولوژيكي تلقي مي‌شد، خصوصاً تكانه جنسي و تهديدي كه آن تكانه‌ها بر فرد تحميل مي‌كند، مطرح شدند.

نوفرويدها شخصيت آدمي را به ميزان زيادي پيامد و نتيجه تأثيرات اجتماعي مي‌دانند. آنها بر اين باورند كه اضطراب اوليه نه در آغاز تولد بلكه بعدها بروز مي‌كند، زماني كه كودك فهميد به والدين وابسته است. كودك نه تنها براي ارضاي نيازهاي فيزيولوژيكي اساسي، بلكه براي حفاظت و حمايت نيز به والدين وابسته است. اضطراب در نتيجه ناكامي بالقوه يا واقعي چنين نيازهاي ايجاد مي‌شود. بر اثر رفتارهاي بد كودك، والدين ممكن است عواطف و حمايت خويش را از كودك دريغ كنند. اين تهديد، كودك را بر مي‌انگيزد تا با انتظارات والدين همنوا[27] شود. با وجود اين، نياز مداوم كودك به واپس زني اين تكانه‌ها، ناكامي و سپس پرخاشگري معطوف به والدين را بوجود مي‌آورد. آشكارا اگر كودك اين پرخاشگري را ابراز دارد به طرد و اضطراب اوليه منتهي مي شود و در غير اين صورت در نتيجه مجبور مي‌شود، با استفاده از مكانيسم‌هاي دفاعي كاملاً تثبيت شده كه در اوان زندگي براي سركوبي اضطراب اوليه به چالش گرفته شوند. بر طبق نظريه نوفرويديها وقتي كه دفاع‌هاي اوليه كه عليه اضطراب به كار گرفته مي‌شوند منطقي و معقول باشند به آساني در موقعيت‌هاي جديدي مورد تهديد خواهند گرفت. اگر چنين دفاع‌هايي ضعيف باشند يا در نتيجه فشار رواني درازمدت تضعيف گردند، آن گاه دفاع‌هاي جديدي شكل مي‌گيرند كه اضطراب‌هاي جديد را دامن مي‌زنند و در نتيجه روان نژندي تمام عيار ايجاد مي‌شود(پاول و اندايت، 1378).

 

نظريه‌هاي رفتاري اضطراب

آزمايش‌هاي اوليه واتسون[28] و رينر[29] اضظراب را بر اساس نظريه رفتاري مورد پژوهش قرار داده. بنابر توصيف آنها، هراس‌ها مي‌توانند از طريق شرطي شدن كلاسيك فرا[30] گرفته شوند و اين تبيين را از آزمايش‌هايي كه در مورد آلبرت كوچولو انجام داده بودند، به دست آوردند( سيف، 1997).

ماوور[31] در اين مورد نظريه دو عاملي را ارائه داده است. در عامل اول، ترس ها همان گونه كه اشاره شد از طريق شرطي‌سازي كلاسيك ايجاد مي‌شوند و فرد ياد مي‌گيرد كه ترس را به وسيله گريز آموزي كاهش دهد. كاهش ترس از طريق اجتناب يعني دومين نوع يادگيري شرطي سازي فعال ايجاد مي‌شود و پاسخ اجتنابي فرا گرفته مي‌شود. مساله آموخته مي شود و اضطراب كاهش مي‌يابد و تقويت مي‌شود. نظريه سليگمن نيز بر اساس پيوستار از پيش آمادگي، عدم آمادگي مي‌تواند بر فهم ترس شرطي شده كمك كند. محرك‌هايي كه ما نسبت به آنها از نظر فيزيولوژيكي آمادگي داريم، با سرعت بيشتري نسبت به محرك‌هاي غير آماده، شرطي مي‌شود(سيف، 1997).

 

نظريه يادگيري شناختي اجتماعي

اين ديدگاه از رفتارگرايي تحول يافت و گسترش آن در نتيجه انتقاد از چيزي بود كه انعطاف‌ناپذيري و عقايد ساده‌گراينه رفتارگرايي محض خوانده مي‌شود. بندورا[32] اين نظريه را درست مي‌داند كه ترس و اضطراب فرا گرفته مي‌شوند، ولي براي يادگيري، چهار مكانيسم اجتماعي را بر شمرد: نخست ، ترس ممكن است از طريق شرطي‌سازي كلاسيك دقيقاً به همان شيوه‌اي كه توصيف شده، فرا گرفته شود. دوم بنا به اظهار بندورا تجربه نيابتي[33] مي‌تواند با اهميت تلقي شود. اين فرآيند هم سرمشق‌گيري[34] خوانده شده است. سوم، آموزش نمادين كه به يادگيري از طريق آموزش اشاره دارد، خواندن يا گفتن اينكه چيزهايي معين تهديد‍ا، دردزا، يا منع شده[35] هستند. چهارم، بندورا به منطق نمادين[36] كه بالقوه در ايجاد اضطراب مهم مي‌باشد نيز اشاره دارد. شخصي ممكن است استنباط كند چيزي خطرناك است. اين فرايند ممكن است منطقي يا غيرمنطقي باشد. بنابراين در نظريه‌هاي يادگيري شناختي اجتماعي بر اهميت تركيب اصول يادگيري همراه با نقش تفكر و استدلال فردي در ايجاد اختلالات اضطرابي تاكيد مي‌شود( پاول و اندايت، 1378).

 

نظريه‌هاي شناختي اضطراب

در نظريه‌هاي شناختي عقيده بر اين است كه عامل بوجود آورنده اضطراب يا فشار رواني رويدادها يا مشكلات نيستند، بلكه تفسير فرد از رويدادها يا وقايع است كه مي‌تواند اين مشكلات را به دنبال داشته باشد. نظريه‌هاي شناختي به عنوان رويكردي براي تبيين و درمان افسردگي توسعه يافته‌اند. اخيراً از اين نظريه‌ها در حيطه اضطراب نيز استفاده شده است و نكات مورد تأكيد و تلويحات درماني آنها در اين مورد نيز معتبر به شمار مي‌روند. با وجود آن كه نظريه‌هاي مختلف نكات نسبتاً متفاوتي را مورد تاكيد قرار مي‌دهند، در مجموع مي‌توان گفت كه اضطراب به وسيله ارزيابي اشتباه يا نادرست از موقعيت ايجاد مي‌شود(پاول و اندايت، 1377). تئوري شناختي بك از اضطراب و افسردگي، مورد بررسي قرار گرفته است. اين تئوري مطرح مي‌كند كه هر حالت آسيب شناختي يك نيمرخ شناختي خاصي دارد. در وضعيت اضطرابي اين نيمرخ شامل موقع تهديد جسماني يا رواني ادراك شده در حوزه فردي است،‌ نظريه شناختي بك تفاوت ميان حالت عاطفي مبتني بر محتواي شناختي خاص همراه با هر اختلال را مطرح مي‌كند(بك، 1992). بك مي‌گويد افكار اضطراب‌زا در اثر يك يا چند مورد از 4 نوع معناي فكري ايجاد مي‌شود. اليس[37] با طرح اين موضوع كه شماري از باورهاي غيرمنطقي، عامل اوليه رنج و ناراحتي آدمي هستند به بسط و گسترش نظريه شناختي پرداخت به نظر وي اضطراب از باورهاي غيرمنطقي ايجاد مي شود. وي محرك‌ها را موجب اضطراب نمي‌داند.بلكه تفسير فرد از محرك‌ها در ايجاد اضطراب مهم مي‌داند و بازده باور غيرمنطقي طرح مي‌كند(پاول و اندايت، 1377).

 

اضطراب امتحان

منظور از اضطراب نوعي حالت هيجاني ناخوشايند ومبهم است كه باپريشاني، هراس، تپش قلب، تعريق، سردرد، بي‌قراري و تكرر ادرار همراه است. هنگامي كه فرد نسبت به كارآمدي، توانايي و استعداد خود در شرايط انسان دچار نگراني و ترديد مي‌شود
 مي‌توان از اضطراب امتحان سخن گفت، در هنگام امتحان، به ويژه امتحانات سرنوشت ساز( كنكور و امتحان نهايي) بيشتر دانش‌آموزان و دانشجويان اضطراب امتحان را تجربه مي‌كنند. وجود اندكي اضطراب در انسان طبيعي و مطلوب است و موجب افزايش تلاش و تكاپو مي‌شود، اما اگر از حد اعتدال تجاوز كند موجب كاهش پيشرفت تحصيلي خواهد شد. به عبارت ديگر يكي از دلايل اساسي افت تحصيلي، اضطراب امتحان است كه 15 تا 30 درصد از موارد تجديدي و مردودي را به آن نسبت مي‌دهند. دانشجويي كه اضطراب امتحان دارد احساس مي‌كندكه ذهنش خالي شده و هرچه را كه آموخته فراموش كرده است، چنين دانشجويي معمولاً به پرسش ها پاسخ‌هاي بي‌ربط، نادرست و يا ناقص مي‌دهد و با افكاري نامربوط و ناخواسته درمورد پيامدهاي امتحان درگير است.

ساراسون و ديويد سون اضطراب امتحان را اين گونه تعريف مي‌كنند: اضطراب امتحان نوعي خود اشتغالي ذهني است كه با خود كم انگاري و ترديد درباره توانايي‌هاي خود بروز پيدا كرده و اكثرا به ارزيابي شناختي منفي، عدم تمركز حواس، واكنش‌هاي جسماني نامطلوب و افت عملكرد تحصيلي منجر مي‌گردد.

 

علل اضطراب امتحان

علل و عوامل اضطراب امتحان در دانشجويان بسيار مختلف و متفاوت است، اما آنها را مي‌توان به سه دسته كلي تقسيم كرد:

1- عواملي فردي و شخصيتي دانشجو مانند اضطراب عمومي، پايين بودن اعتماد به نفس، هوش، تمركز و به ويژه روش‌هاي نادرست مطالعه و انتظارات نادرست از خود.

2- عوامل آموزشگاهي و اجتماعي همچون انتظارات اساتيد، رقابت، سيستم آموزشي، حاكم بر دانشگاه، نوع درس و مدرك گرايي.

3- عوامل خانوادگي چون شيوه تربيتي والدين، انتظارات سطح بالاي والدين، جوعاطفي حاكم بر خانواده، ويژگي‌هاي شخصيتي والدين و طبقه اقتصادي و اجتماعي والدين.

 

پيشگيري از اضطراب امتحان

اضطراب امتحان به ميزان زيادي قابل پيشگيري است. در اين جا به برخي از روش‌هاي پيشگيري از آن اشاره مي‌شود. 1- ارزيابي واقع بينانه وبدون اغراق از امتحان: اگر دانشجويان امتحان را امري عادي تلقي كنند و از قوانين و سوالات ترسانده نشوند، كمتر دچار اضطراب مي‌شوند. 2- اجتناب از توجه بيش از حد به اضطراب امتحان : هر اندازه كه دانشجويان اضطراب امتحان را بيشتر در معرض توجه قرار دهند، دلهره و نگراني‌ آنها بيشتر خواهد شد  بهتر است به جاي توجه بيش از اندازه به اضطراب امتحان، به تجارب موفقيت‌آميز قبلي خود توجه كنند. 3- رفتارهاي سازنده مانند مشورت و تمرين: پاسخ‌ها و رفتارهاي سازنده از قبيل مطالعه بيشتر، مشورت با ديگران، تمرين سوالات امتحاني قبلي و يا سوالات احتمالي فعلي مي‌تواند مضر باشد. 4- ايجاد شايستگي براي غلبه بر امتحان: بايد در دانشجويان اين احساس ايجاد شود كه امتحان مشكلي ندارد و مي‌توان بر آن مسلط شود براي اين منظور مي‌توان موقعيت‌هاي مشابه امتحان واقعي ايجاد كردتا اضطراب آنان در اثر ترجبه اين موقعيت‌هاي بي‌خطر كاهش يابد. 5- برطرف كردن محرك‌هاي نامطلوب: محرك‌هاي نامطلوبي ماند احساس گناه، ناامني و ترس از گرفتن نمره پايين.

 

روش‌هاي كنترل اضطراب

آرميدگي :

يكي از روش‌هاي موثر در كنترل اضطراب روش آرميدگي است. در اين روش فرد به حالت نشسته يا دراز كش قرار مي‌گيرد، سپس چشم‌ها را بسته و به صورت عميق و آرام تنفس مي‌كند. بين دم و بازدم براي مدت كوتاهي نفس را در سينه حبس مي‌كند و هنگام بازدم عضلات بدن و چهره را آرام و شل مي‌كند.

 

ورزش :

انجام ورزش به طور منظم و مداوم موجب سلامتي جسماني، كاهش اضطراب و فشار رواني و افزايش عزت نفس مي‌شود. نوع ورزش بايد متناسب با علاقه و توانايي فرد باشد. ورزش‌هايي مانند دويدن، شنا كردن، و به ويژه يوگا در كاهش اضطراب و افزايش تمركز تأثير چشمگيري دارند.

 

تغذيه:

مصرف ويتامين‌ها به ويژه ويتامين‌هاي گروه B در كاهش اضطراب تأثير بسزايي دارند و مي‌توان براي تأمين آنها را در بدن از ميوه و سبزي تازه استفاده كرد. يكي از عواملي كه موجب كاهش تمركز در انسان مي‌شود، هايپوگليسمي( كاهش قند خون) است، براي جلوگيري از آن مي‌توان قندهاي طبيعي مانند خرما، كشمش، انجير، عسل و مانندآن استفاده كرد و از پرخوري پرهيز كرد، زيرا باعث تجمع خون در اطراف دستگاه گوارش مي‌شود و تمركز را كاهش مي‌دهد.

 

با اضطراب امتحان چه كنيم؟

اضطراب امتحان نوع خاصي از اضطراب است كه به آن اضطراب عملكردي تظاهري مي‌گويند، در اضطراب امتحان، فرد هر بار كه مي‌خواهد امتحان بدهد دلشوره گرفته، عرق مي‌كند، معده درد مي‌گيرد، مي‌لرزد و ضربان قلبش سريع مي‌شود. گاهي اين ماجرا آنقدر جدي است كه فرد حس مي‌كند الان است كه غش كند. البته ماجراي اضطراب امتحان از عدم تمركز در شرايط خاص جدا است. مثلاً وقتي عزادار است يا خانواده‌اش دچار بحران جدي شده و يا مسائلي از اين قبيل، قطعاً در سر جلسه امتحان تمركز نداشته و نمي‌تواند نتيجه مطلوبي بگيرد.

دو علت عمده براي اضطراب امتحان وجود دارد. يكي اينكه فرد براي امتحان مطالعه كافي و مناسب نداشته است و در سر جلسه امتحان متوجه مي شود كه آمادگي لازم را ندارد و همين مسئله باعث ترس و وحشت او مي‌شود. دوم نوع نگاه افراد به موضوع است اگر فرد منتظر اضطراب و شكست باشد، به احتمال زياد همان‌ها را هم تجربه مي‌كند. اما اگر طرز برخورد فرد مثبت باشد همه چيز خوب پيش مي‌رود. معمولاً وقتي منتظر اتفاقي تنش‌زا و ناراحت كننده باشيم، اضطراب به صورت بك واكنش طبيعي بروز مي‌كند، در اين شرايط بدن تحت تأثير قرار مي‌گيرد و علائم جسمي اضطراب كه قبلاً ذكر شده بروز مي‌كند.

قبل از امتحان زمان‌بندي كنيد. تا وقت براي مطالعه كافي باشد. براي اين كار از روش‌هاي مناسب استفاده كنيد:

مرور دائم مطالب، تهيه خلاصه درس و مطالعه صحيح زودتر از زمان امتحان. براي اينكه طرز برخوردتان با امتحان صحيح باشد خودتان را توانمند و با مهارت تصور كنيد. به امتحان با اين ديد نگاه كنيد كه انگار فرصتي پيدا كرده‌ايد تا دانسته‌هاييان را نشان دهيد. از استرس به نفع خودتان استفاده كنيد، استرس سيستم هشدار دهنده بدن است و نشانه‌اي است كه به شما كمك مي‌كند خودتان را براي شرايط مهم آماده كنيد، بنابراين از آن به نفع خودتان استفاده كنيد. به جاي اينكه با ترس، شكايت و غر غر كردن با امتحان برخورد كنيد، فقط بگذاريد استرش شما را براي امتحان آماده‌تر كند.

بعضي از دانشجويان فكر مي‌كنند حضور در كلاس براي يادگيري و موفقيت در امتحان كافيست. اما قضيه فقط به كلاس ختم نمي‌شود. بايد روش مطالعه شما درست باشد. براي همين است كه فقط در شب امتحان درس خواندن و تا صبح بيدار ماندن هيچ فايده‌اي ندارد. بايد از قبل آماده باشيد. هر چه مطالب را كاملتر درك كرده باشيد اعتماد به نفستان بيشتر شده و اضطرابتان كمتر مي‌شود.


پيشينه تحقيق

هيجان‌ها چه نقشي را در زدگي ما بازي مي‌كند؟ بسياري از افراد بر اين باورند كه هيجان‌هاي آدمي از زمان‌هاي قديم و از نسل‌هاي اوليه به نسل‌هاي فعلي منتقل شده‌اند و اين به زماني باز مي‌گردد كه رفتار هيجاني با بقاي انسان سرو كار داشت. لذا براي انسان امروزي هيجان‌ها نامربوط و حتي مزاحم هستند( سيف، 1997). امروزه براي علم ثابت شده است كه وجود هيجان‌ها براي زندگي ضروري است، اين ضرورت از سطح بقاي فردي تا سطح دانش اندوزي گستردگي دارد. نورمن معتقد است كه هيجان‌ها در برخورد ما با محيط نقش مهمي ايفا مي‌كنند و او آنها را در بين نظام هماهنگ كننده و نظام شناختي قرار مي‌دهد. از نظر نورمن، دانستن اين نكته كه چگونه تجارب شناختي‌ ما به وسيله هيجان‌ها رنگ مي‌گيرند مهم است( سيف، 1997).

به اعتقاد گيورا و لودلو اضطراب امتحان نوعي واكنش ناخوشايند و هيجاني نسبت به موقعيت ارزيابي در مدرسه و كلاس است. اين حالت هيجاني معمولاً با تنش، تشويق، نگراني، سردرگمي و برانگيختگي سيستم اعصاب خودمختار همراه است. همين طور از نظر كالو اضطراب امتحان عبارت است از نگراني فرد در مورد عملكرد( انتظار شكست) استعداد و توانايي خويش به هنگام امتحان و موقعيت‌هاي ارزيابي.

با اين همه بسياري از متخصصين اضطراب امتحان را از ديدگاهي كلي مثبت ارزيابي كرده و اين دو پديده را  لازم و ملزوم هم و در كل پديده‌اي مثبت مي‌دانند. آنها معتقدند اضطراب علاوه بر امتحان با انتخاب نيز قرين شده كه نشان دهنده سلامت فكر و روان فرد است. كسي كه از ميان دو راه و يا چند گزينه بايد يك راه و يك گزينه را انتخاب كند، دچار اضطراب و استرس مي‌شود. اين موقعيت براي او معناي امتحان هم دارد بنابراين طبيعي است كه تا حدودي شخص به دليل اين كه خود را در اضطراب انتخاب و امتحان ببينددچار اضطراب شود. اما آنچه كه به صورت يك بيماري همراه با سرگيجه، خشك شدن آب دهان، بالا رفتن تعداد ضربان قلب، تهوع، سردرد، بي‌خوابي، كم شدن اشتها و ... بروز پيدا مي‌كند. در يك پژوهش در زمينه علايم و نشانه‌هاي اضطراب امتحان آمده است: « علايم و نشانه‌هاي اضطراب امتحان همانند علايم و نشانه‌هاي اضطراب است. با  توجه به تحقيقات انجام شده، آشفتگي معده، به هم خوردن ساعت‌هاي خواب و آرامش، تغييراتي در ميل به غذا، ضعف، سرگيجه، تغيير در فشار خون، ميزان نبض و ترشح هورمون‌هاي آدرنالين و نورآدرنالين در افراد داراي اضطراب امتحان و يا در ايام امتحانات و در نتيجه هنگام امتحان در افراد مستعد به اضطراب را افزايش مي‌دهد. همچنين در افراد داراي اضطراب امتحان در امتحانات شفاهي، تپش قلب، پريدگي رنگ صورت، لكنت زبان، حركت‌هاي غيرارادي دست و پا، تغيير صدا، لرزش بدن و صدا، تغيير دماي بدن ، خشك شدن دهان و عرق كردن بارز است.

اضطراب امتحان باعث ضعف ايمني بدن مي‌شود و در نتيجه در ايام امتحانات عفونت دستگاه تنفس در دانش‌آموزان و دانشجويان افزايش مي‌يابد» در اين پژوهش در مورد شيوع اضطراب امتحان مي‌خوانيد: « درباره شيوع سني و كلاس اضطراب امتحان بايد گفت كه بازياد شدن سن و بالا رفتن پايه تحصيلي، اضطراب امتحان نيز افزايش مي‌يابد و به نظر مي‌رسد اضطراب امتحان بين سنين 10 تا 11 سالگي شكل گرفته و ثبات پيدا مي‌كند و تا بزرگسالي ادامه مي‌يابد.

تحقيقات نشان مي‌دهد دختران بيش از پسران اضطراب امتحان را تجربه مي‌كنند. تفاوت‌هاي جنسيتي در اضطراب به خوبي با نقش پذيري جنسيتي تبيين مي‌شود زيرا در دختران، تشويق به پذيرش اضطراب و قبول آن به عنوان يك ويژگي زنانه ديده مي‌شود و آن را ويژگي زنانه ادراك مي‌كند. به عبارت ديگر دختران ياد مي‌گيرند كه به هنگام اضظراب به شكلي منفعلانه تسليم شوند. در حالي كه در پسران در مورد پذيرش اضطراب دفاعي برخورد شده و آن را تهديدي براي احساس مردانگي خود به حساب مي‌آورند پسران مي‌آموزند كه با اضطراب كنار آمده و يا آن را انكار كنند و يا راهكارهايي براي مقابله و تسلط بر آن پيدا كنند».

ابراهيم ناصري، كارشناس مسايل آموزشي و تربيتي بخش عمده اضطراب امتحان را در حوزه نابساماني فضاي آموزش بررسي مي‌كنند:

« اضطراب امتحان را در دو بعد عوامل دروني و بروني مي‌توان تحليل كرد؛ بخش دروني آن بر مي‌گردد به ويژگي‌هاي شخصيتي افراد، وراثت و تربيت ( تأثير تربيت بر روي شخصيت فرد)، اما بخش عمده پديده استرس امتحان را بايد در عوامل بيروني و خارج از كنترل افراد بررسي كرد». برخي معتقدند انتظارات بيش از حد والدين از فرزندان خود يكي از اصلي‌ترين عوامل اضطراب انسان است. بسياري از مادران و پدران، فرزندان خود را با ديگر همسالان مقايسه كرده و كودك خود را به دليل ناتواني در رسيدن به آن مرحله تحت فشار قرار مي‌دهند.

كارشناسان به طور مشخص سه عامل اصلي اضطراب را عوامل شخصيتي، خانوادگي و آموزشگاهي ارزيابي مي‌كنند كه در اين ميان دو عامل خانوادگي و آموزشگاهي كه به عنوان بيروني مطرح هستند از اهميت بالاتري برخوردارند. با اين همه موضوعي كه مي‌تواند متوجه خود دانش آموزان و دانشجويان باشد . بيش از ساير عوامل به موقع خواندن درس است و تقريباً تمامي كارشناسان در اين زمينه متفق القول هستند كه باقي نگذاشتن خواندن دروس و تمرينات براي شب امتحان يك روش مطمئن جلوگيري از اضطراب  امتحان است.

همان طور كه عنوان شد مقداري از اضطراب در شكل طبيعي خود در همه افراد وجود دارد كه در صورت موفقيت اين نوع، اضطراب و هيجان به نيروي مثبت تبديل مي‌شود و نه تنها آثار مخربي ندارد، مي‌تواند قوا و انرژي خود را به شكل مطلوبي تجديد كند. اما اگر استرس از حالت نرم و طبيعي خارج شده و به خصوص آن كه نتيجه مثبتي هم در پي نداشته باشد مي‌تواند به نيروي مخرب براي جسم و روح تبديل گردد.

كارشناسان مختلف، نظريات و روش‌هاي مختلفي را براي مبارزه با اضطراب و يا پيشگيري از آن پيشنهاد مي‌كنند. برخي از اين نظريات، نظرياتي در ارتباط با نوعي فعاليت بدني همچون ورزش است در حالي كه برخي ديگر روش‌هايي را براي تعديل روحيه پيشنهاد مي‌دهند و نيز مديريت در فرآيند آموزش شيوع اين اختلال گسترده است، پژوهش‌هاي 1988 و ده سال بعد 1998 نيز اين موضوع تاييد شده است ولي در ايران در مورد شيوع شناسي آن كار چنداني نشده است.

داو در سال 2000 نشان مي‌دهد چنانچه مهار‌ت‌هاي مطالعه آموزش داده شود، اضطراب امتحان كاهش مي‌يابد.

خانواده در شدت بخشيدن به اضطراب نقش مهمي دارد( روش‌هاي آمرانه، انتظارات دور از توانائيها و استعدادهاي فرد) تحقيق جالب بولدوگ 1992، در مورد اين كه آيا فشار پدر يا مادر با ميزان اضطراب امتحان رابطه دارد. پسراني كه از طرف پدر احساس فشار مي‌كرده‌اند اضطراب امتحان كمتري نسبت به كساني از طرف مادر تحت فشار بوده‌‌اند، داشته‌ايد. مطالعه واكتا 1999، باكاهش اضطراب امتحان، اعتماد به نفس
افزايش مي‌يابد.

رابين 1999، عزت نفس پائين موجب اضطراب مي‌شود. افراد باهوش بالا و با هوش پايين‌كمتر رنج مي‌برند، افراد با هوش متوسط بيشتر از اضطراب امتحان،
رنج مي‌برند.

رابين 1999، معتقد است در اضطراب امتحان به جنبه‌هاي فرهنگي توجه شود. نوع فرهنگ در آسيا، آمريكا، اروپا تفاوت معناداري نشان مي‌دهد. ارزش‌هاي فرهنگي بر تشكيل عزت نفس تأثير مي‌گذارد و اين عزت نفس باعث بروز يا عدم بروز اضطراب امتحان مي‌شود.

1373 سماوات در دانشگاه تبريز، تركيبات خون دانشجويان قبل و بعد از امتحان را مشاهده كرده است، اين تركيبات قبل و بعد از امتحان، متفاوت بوده كه مي‌تواند اضطراب امتحان باعث تشديد بيماريهاي قلبي شود.

 


 

فصل سوم

روش تحقيق

مقدمه

در اين فصل سعي شده است، تا ضمن معرفي جامعه آماري تحقيق از نمونه آماري و روش انتخاب آن سخن گفته شود و با ارائه مطالبي در خصوص ابزارهاي تحقيق و روش‌ اجراي تحقيق در پايان شيوه تجزيه و تحليل داده‌ها ذكر شود.

 

جامعه آماري

جامعه آماري اين پژوهش شامل كليه دانشجويان پسر دانشگاه تبريز در مقطع كارشناسي در نيمسال دوم سال تحصيلي 86-1385 مي‌باشد.

 

نمونه آماري

روش نمونه‌گيري در اين پژوهش تصادفي ساده است و چون اين تحقيق در خوابگاه دانشجويان اجرا شد، به طور تصادفي 50 اتاق از مجتمع خوابگاه دانشجويي وليعصر دانشگاه تبريز انتخاب و به هر اتاق دو پرسشنامه اضطراب زونگ ارائه گرديد.

تعداد كل نمونه آماري 100 نفر مي‌باشد كه در جدول زير جزئيات بيشتر
مشاهده مي‌گردد.

 

جدول 3-1 فراواني و درصد فراواني بر حسب رشته

گروه تحصيلي

فراواني

درصد فراواني

فني و مهندسي

33

33%

علوم پايه

33

33%

انساني

34

34%

كل دانشجويان

100

100%

 

همانطور كه در جدول فوق ملاحظه مي‌گردد حجم كل نمونه آماري 100 نفر مي‌باشد كه 33 نفر مربوط به گروه تحصيلي فني و مهندسي، 33 نفر مربوط به گروه تحصيلي علوم پايه و 34 نفر مربوط به گروه تحصيلي انساني مي‌باشد.

با توجه به جدول فوق ملاحظه مي‌گردد كه درصد دانشجويان در سه گروه تحصيلي يكسان مي‌باشد.

 

 

 

ابزارهاي اندازه‌گيري

در اين تحقيق جهت جمع‌آوري اطلاعات به منظور بررسي فرضيه‌هاي تحقيق از پرسش‌نامه اضطراب زونگ استفاده شده است.

اين پرسش‌نامه داراي 20 سوال مي‌باشد. براي تكميل آن حدوداً 10 دقيقه وقت نياز مي‌باشد. روش نمره‌گذاري به اين صورت است كه هر كدام از گزينه‌ها امتيازي بين 4-1 نمره را به خود اختصاص مي‌دهد. ارزش گزينه‌ها در برخي سوالات ترتيب 1 تا 4 و در برخي سوالات به طور معكوس يعني از 4 به 1 مي‌باشد. لذا نمرات مقياس مي‌تواند دامنه بين 20 الي 80 را دارا باشد.

روش محاسبه درصد اضطراب آزمودني به اين صورت است :

 

درصد اضطرابي=

100×

نمره خام

80

 


 

كليد مقياس اضطراب زونگ

سوالات 5، 9، 13، 19 (منفي)

بقيه سوالات (مثبت )

 

+

1

2

3

4

-

4

3

2

1

 

 

سطح اضطراب

درصد اضطراب

طبيعي

49%-0%

خفيف

59%-50%

متوسط

69%-60%

شديد

79%-70%

بسيار شديد

100%-80%

 

 

شيوه اجراي تحقيق

همانطور كه در جدول 3-1 كه مربوط به نمونه آماري پژوهش مورد نظر مشاهده مي‌گردد حجم كل نمونه آماري 100 نفر مي‌باشد كه 33 نفر مربوط به گروه تحصيلي فني و مهندسي، 33 نفر مربوط به گروه تحصيلي علوم پايه و 34 نفر مربوط به گروه تحصيلي انساني مي باشد. بعد از انتخاب تصادفي دانشجويان از بين دانشجويان مجتمع خوابگاه وليعصر دانشگاه تبريز به هر يك از آنها يك پرسش‌نامه اضطراب زونگ كه شامل 20 سوال بود ارائه گرديد.

در اين تحقيق اجراي پرسش‌نامه به صورت انفرادي در بين دانشجويان بومي و غيربومي ساكن در خوابگاه دانشجويي وليعصر دانشگاه تبريز بود. حتماً دانشجويان قبل از جواب دادن به پرسش‌نامه، به سوالات در حيطه جمعيت شناسي كه در قسمت بالاي پرسش‌نامه درج گرديده بود، بايد جواب مي‌دادند. اين سوالات شامل مشخص كردن نام، سن، ميزان تحصيلات، جنسيت، رشته تحصيلي، وضعيت تأهل، بومي يا غير بومي بودن و تعداد اعضاي خانواده بود.

 

روش‌هاي آماري

در اين پژوهش براي سازمان دادن، خلاصه نمودن و تجزيه و تحليل داده‌ها از آمار توصيفي و استنباطي استفاده شده است.

در تحليل توصيفي با استفاده از مشخصه‌هاي آماري نظير فراواني، درصد فراواني، ميانگين، به تجزيه وتحليل داده‌ها پرداخته شده است.

همچنين در تجزيه و تحليل استنباطي براي بررسي تفاوت ميانگين‌ها از آزمون t استفاده شده است.

 

 


 

فصل چهارم

يافته‌هاي پژوهش

 

مقدمه

در ابتدا لازم است در زمينه پژوهش و نمونه آماري به طور اختصار توصيح داده شود. همانطور كه در فصل اول اشاره شد، هدف اصلي پژوهش پاسخ به اين سوال است كه آيا بين ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات و موقع امتحانات تفاوت وجوددارد. تعداد كل نمونه آماري 100 نفر مي‌باشد كه 33 روز مربوط به گروه تحصيلي فني و مهندسي، 33 نفر مربوط به گروه تحصيلي علوم پايه و 34 نفر مربوط به گروه تحصيلي انساني مي‌باشد.

ملاحضه مي‌گردد كه درصد دانشجويان در سه گروه اصلي تحصيلي يكسان است.

 

 

 

 

 

يافته‌هاي توصيفي

 

جدول 4-1- مقايسه ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات

 و موقع امتحانات

 

ميانگين اضطراب دانشجويان

قبل از امتحانات

ميانگين اضطراب دانشجويان

موقع امتحانات

42%

58%

 

همانطور كه در جدول فوق ملاحظه مي‌گردد، ميانگين اضطراب دانشجويان قبل از امتحان 42 درصد است، اين ميزان اضطراب نشان مي‌‌دهد كه اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات طبيعي است، ميانگين اضطراب دانشجويان موقع امتحانات 58درصد است، اين ميزان اضطراب نشان مي‌دهد كه اضطراب دانشجويان موقع امتحانات بالاتر رفته است و در طبقه اضطراب خفيف قرار مي‌گيرد.

 

 

 

 

 

جدول 4-2- بررسي وضعيت سني دانشجويان

 

حداقل

حداكثر

ميانگين

ميانه

20

26

22

22

 

همان طور كه در جدول بالا ملاحظه مي‌گردد حداقل و حداكثر سن دانشجويان نمونه آماري به ترتيب 20 و 26 سال است. همچنين ميانگين سني نمونه آماري 22 سال و ميانه 22 سال است.

 

جدول 4-3- فراواني و درصد آزمودني‌ها بر حسب گروه تحصيلي

گروه تحصيلي

فراواني

درصد فراواني

فني و مهندسي

33

33%

علوم پايه

33

33%

انساني

34

34%

تعداد كل

100

100%

 

همانطور كه در جدول فوق ملاحظه مي‌گردد از تعداد كل دانشجويان 33 نفر مربوط به گروه تحصيلي فني و مهندسي، 33 نفر مربوط به گروه تحصيلي علوم پايه و 34 نفر مربوط به گروه تحصيلي انساني مي باشد. درصد دانشجويان در سه گروه تحصيلي يكسان مي‌باشد.

 

جدول 4-4- توزيع فراواني و درصد فراواني دانشجويان مجرد و متأهل

وضعيت تأهل

فراواني

درصد فراواني

مجرد

76

76%

متأهل

11

11%

وضعيت نامعلوم

13

13%

 

مطابق جدول بالا 76% از دانشجويان نمونه آماري را افراد مجرد، 11% آنها را متأهلين تشكيل مي‌دهند. ضمناً 13% از دانشجويان نيز وضعيت تأهل خود را مشخص نكرده‌اند.

 

جدول 4-5- توزيع فراواني و درصد دانشجويان بومي و غيربومي

شاخص‌هاي آماري

فراواني

درصد فراواني

بومي

64

64%

غيربومي

31

31%

وضعيت نامعلوم

5

5%

 

بر حسب جدول فوق 64 درصد  از افراد نمونه دانشجويان غيربومي، 31 درصد بومي و 5 درصد نيز وضعيت خود را مشخص ننموده‌اند.

 

جدول 4-6- درصد فراواني دانشجويان بر اساس تعداد اعضاي خانواده[38]

اعضاي خانواده

فراواني

درصد فراواني

تعداد كم

38

38%

تعداد متوسط

33

33%

تعداد زياد

21

21%

تعداد افرادي كه اعضاي خانواده خود را مشخص نكرده‌اند.

8

8%

 

همانطور كه در جدول فوق ملاحظه مي‌گردد 38 درصد از دانشجويان در خانواده‌هاي كم جمعيت، 33 درصد در خانواده‌هاي با جمعيت متوسط، 21 درصد در خانواده‌هاي را جمعيت و حدود 8 درصد از افراد تعداد اعضاي خانواده خود را مشخص نكرده‌اند.

 

يافته‌هاي استنباطي

نتايج حاصل از مقايسه ميانگين نمرات اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات و در ايام امتحانات

 

تعداد n

ميانگين

انحراف استاندارد

خطاي انحراف استاندارد

تفاوت ميانگين

T

df

p

قبل از امتحانات

100

15/42

64/15

38/1

22/16

7/6

99

001/0

در ايام امتحان

100

37/58

41/17

17/1

 

فرضيه پژوهش :

بين ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات و در ايام امتحانات تفاوت وجود دارد و اين تفاوت از لحاظ آماري معني‌دار است.

براي آزمون فرضيه فوق از آزمون T استفاده شده است. همانطور كه در جدول مشاهده مي‌شود چون T به دست آمده 7/6= T از T جدول  62/2= T بزرگتر است، پس اين نتيجه مبين تفاوت در ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات و در ايام امتحانات است و اين ميزان تفاوت از لحاظ آماري معني‌دار است. بدين ترتيب فرضيه پژوهش تاييد مي‌گردد.


 

فصل پنجم

بحث و نتيجه‌گيري

 

مقدمه

در اين فصل تلاش مي‌شود تا يافته‌هاي اين پژوهش با يافته‌هاي قبلي مقايسه شده و بحث و نتيجه‌گيري به عمل آيد. در اين راستا ابتدا سوال پژوهشي ارائه شده در فصل اول مورد بررسي قرار مي‌گيرد و در پايان پس از جمع‌بندي، پيشنهادهاي پژوهشي و كاربردي ارائه خواهد شد.

 

بحث و نتيجه‌گيري

دراين پژوهش سوال پژوهشي به اين صورت مطرح شد كه آيا بين ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات و در ايام امتحانات تفاوت وجود دارد.

تحليل اين سوال نشان داد كه بين ميزان اضطراب دانشجويان قبل از امتحانات و در ايام امتحانات تفاوت وجود دارد و اين تفاوت معني‌دار است. به طور كلي تحقيقات زيادي تأثير نامطلوب اضطراب را بر عملكرد دانش آموزان و دانشجويان تأييد كرده‌اند.

از جمله اين پژوهش‌ها  مي‌توان به پژوهشي كه هيل و ساراسون انجام دادند اشاره كرد. آنها در مدت چهار سال در يك مطالعه طولاني مدت 713 كودك دبستاني را پيگيري كردند. كودكاني كه اضطراب زيادي داشتند نسبت به آنهايي كه اضطراب كمي داشتند نمرات كمتري گرفتند. تفاوت بين كودكاني كه اضطراب امتحان در آنها بالا بود و آنهايي كه اضطراب كمتري داشتند با بالاتر رفتن سن بيشتر مي‌شد.

سماوات 1373 در دانشگاه تبريز، تركيبات خون دانشجويان قبل و بعد از امتحان را مشاهده كرده است، اين تركيبات قبل و بعد از امتحان، متفاوت بوده كه مي‌تواند اضطراب امتحان باعث تشديد بيماريهاي قلبي شود.

خانواده در شدت بخشيدن به اضطراب نقش مهمي دارد. (روش‌هاي آمرانه، انتظارات دور از توانائيها و استعدادهاي فرد). تحقيق جالب بولدوگ 1992، در مورد اينكه آيا فشار پدر يا مادر با ميزان اضطراب امتحان رابطه دارد. پسراني كه از طرف پدر احساس فشار مي‌كرده‌اند اضطراب كمتري نسبت به كساني كه از طرف مادر تحت فشار بوده‌اند، داشته‌اند.

رابين 1999 معتقد است در اضطراب امتحان به جنبه‌هاي فرهنگي توجه شود. نوع فرهنگ در اسيا، اروپا و آمريكا تفاوت معنا‌داري را نشان مي‌دهد. ارزش‌هاي فرهنگي بر تشكيل عزت نفس تأثير مي گذارد و اين عزت نفس باعث بروز يا عدم بروز اضطراب امتحان مي شود.

البته تحقيقات ضد و نقيض ديگري نيز وجود دارد. يان سيچاني(1372) در تحقيقي با عنوان بررسي ميزان اضطراب ناشي از امتحانات در دروس دانش آموزان به اين نتيجه رسيد كه بين اضطراب ناشي از امتحانات و پيشرفت تحصيلي رابطه معني‌داري وجود ندارد.

وكلمر و فيتر(1991) در پژوهشي كه انجام دادند بين تلاش به پيشرفت و آزمون اضطراب رابطه نيافتند.

 


پيشنهادهاي كاربردي

1- ايجاد و گسترش مراكز مشاوره‌ در خوابگاه‌هاي دانشجويي

2- روان شناسان و متخصصان در زمينه پيشگيري، كنترل و درمان اضطراب، كتاب‌ها و نشرياتي را چاپ كرده‌ و در اختيار دانشجويان قرار دهند.

3- از آن جايي كه تحقيقات زياد تأييد كرده‌اند كه دانشجويان در شرايط اضطراب كم، بهتر مي‌آموزند، توجه به اين شرايط مي‌تواند در امر يادگيري موثر افتد.

4- برقراري شرايط رقابت سالم بين دانشجويان، اجراي امتحانات آزمايشي و ميان ترم قبل از امتحانات اصلي، وقت امتحان متناسب با موضوع باشد. همه اين عوامل در كاهش اضطراب دانشجويان نقش بسزايي دارند.

 


پيشنهادهاي پژوهشي

1- جهت افزايش اعتبار بيروني تحقيق، پيشنهاد مي‌شود كه اين تحقيق روي دانشجويان دانشگاههاي دولتي و آزاد اسلامي از هر دو جنس اجرا گردد.

2- با توجه به اين كه اضطراب امتحان موضوع مهمي است ضروري است در آينده بيش از پيش بر روي متغيرهاي دخيل در اضطراب امتحان مانند عوامل آموزشگاهي، والدين (سطح انتظارات و تحصيلات آنها) و فرهنگ  پژوهش‌هايي صورت گيرد.

3- متغيرهاي در اين زمينه پيشنهاد مي شود كه پژوهشگران علاقمند مي‌تواند با تدوين فرضيه‌هاي مناسب، آنها را مورد بررسي قرار دهند. از جمله بررسي ميزان اضطراب دانشجويان با عزت نفس، خودكارآمدي، شيوه‌هاي فرزند پروري و محوبيت گروهي.

4- با همكاري اساتيد محترم در جهت بومي كردن، اعتباريابي و پايايي پرسش‌نامه اضطراب زونگ مطالعات صورت گيرد تا اين پرسش‌نامه به عنوان ابزاري معتبر در تحقيقات آينده به كار رود.

5- بررسي رابطه رشته تحصيلي با اضطراب امتحان.

6- بررسي تفكيكي بين اضطراب امتحان و اضطراب كلي و تأثير آنها

7- پژوهش در مورد تأثيرگذاري اضطراب بر حافظه

 

محدوديت‌هاي پژوهش

پژوهش حاضر نيز همچون ساير پژوهش‌ها با محدوديت‌هايي مواجه بود كه موارد زير از جمله مهمترين آنها هستند:

1- اجراي تحقيق روي دانشجويان پسر تعميم‌پذيري و يا به عبارت ديگر اعتبار بيروني پژوهش را محدود مي‌سازد.

2- به دليل عدم آشنايي برخي از دانشجويان با روح تحقيق، وقت و انرژي زيادي صرف توجيه و توضيح اهميت اجراي تحقيق و جلب همكاري و مساعدت آنها گرديد.

3- پايين بودن اعتبار دروني post test به دليل خستگي و كسالت دانشجويات در فصل امتحانات

4- عدم وجود فضايي آرام براي اجراي آزمون؛ از آنجا كه آزمون مي‌بايست در فضاي نسبتاً آرام اجرا شود، يافتن فضاي نسبتاً آرام براي اجراي آزمون در محيط خوابگاه دانشجويي امكان‌پذير نبود، ولي بيشتر سعي شد تا استانداردهاي اجراي آزمون رعايت شود.

 

 


منابع و ضمائم

1- انجمن روانپزشكي آمريكا، 1373. طبقه‌بندي اختلالات رواني D.S.M.I.V ترجمه نصرالله پورافكاري، انتشارات آزاد.

2- انرايت، سايمون، ج.، پاول، ترور، ج. 1378. كنترل اضطراب و فشار رواني. ترجمه مهرداد پژوهان. تهران. غزل

3- شولتز، دوان شولتز، الن سيدني. 1381. نظريه‌هاي شخصيت. ترجمه يحيي سيدمحمدي. تهران. ويرايش.

4- پورافكاري، نصرت‌الله. 1373. فرهنگ جامعه روان‌شناسي روانپزشكي و زمينه‌هاي وابسته. تهران. فرهنگ معاصر.

5- كاپلان، سادوك و گرب . 1367. خلاصه روانپزشكي علوم رفتاري و روانپزشكي باليني. ترجمه پورافكاري. تهران. انتشارات شهر آشوب.

6- كاپلان، هارولد و سادوك، بنيامين. 1368. خلاصه روانپزشكي باليني. ترجمه پورافكاري. تهران. ذوقي.

7- مجد، محمد. 1365. روان پويايي اضطراب، نشريه روان‌شناسي ، سال هفتم ، شماره 13، ص 41.

8- سيف، علي‌اكبر، مقدمه‌اي به روان‌شناسي يادگيري. انتشارات دوران.

9- دادستان، پريرخ. 1375. روان شناسي مرضي تحولي از كودكي تا بزرگستالي. انتشارات سمت. ج 1.

10- سيف ، علي‌اكبر. 1367. تغيير رفتار در رفتار درماني نظريه‌ها و روش‌ها. انتشارات نشر دانا.

11- گلدبرگ، ريچارد. اضطراب. ترجمه نصرالله پورافكاري. 1368. تبريز. انتشارات تابش.

12- كوپر، كاري. 1980. غلبه بر اضطراب. ترجمه ماشاءالله مديحي. 1373. انتشارات يادآوران .

13- معاني، ايرج. 1370. اضطراب. انتشارات چاپ پخش.

14- دادستان، پريرخ. 1376. سنجش و درمان اضطراب امتحان. مجله روان‌شناسي. شماره 1. ص 31.

15- خداپناهي، محمدكريم. 1376. انگيزش و هيجان. تهران. انتشارات سمت.

16- غفوري، منصور. 76-1375. بررسي رابطه بين انگيزش پيشرفت، منبع كنترل، خلاقيت و پيشرفت تحصيلي دانش آموزان سال سوم دبيرستان‌هاي نظام جديد متوسط شهر تبريز. در سال تحصيلي 76-1375. پايان‌نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه تبريز.

17- آلياني، زهرا. 1382. بررسي رابطه پايبندي به دعا با ميزان اضطراب دانشجويان دانشگاه تبريز. پايان‌نامه كارشناسي ارشد. داشگاه تبريز.

18- پناهي شهري، محمود، 1372. بررسي مقدماتي روايي و اعتبار فرم هاي سياهه حالت و صفت اضطراب. پايان‌نامه كارشناسي ارشد. دانشگاه تربيت مدرس.

19- آذرنيا، اكبر. 1382. بررسي رابطه بين سطوح مختلف اضطراب با حافظه و پيشرفت تحصيلي دانش آموزان پسر سوم راهنمايي شهرستان تبريز در سال تحصيلي 82-1381 . پايان‌نامه كارشناسي ارشد. دانشگاه تبريز.

20- يان سيچاني، كرمعلي. 1372. بررسي ميزان اضطراب ناشي از امتحانات در دروس دانش آموزان سال دوم دبيرستان‌هاي اصفهان. پايان‌نامه كارشناسي ارشد. دانشگاه تربيت مدرس.

21- پاول و اندايت. 1378. فشار رواني اضطراب و راههاي مقابله با آن. ترجمه دكتر بخشي‌پور و صبوري. مشهد. انتشارات آستان قدس رضوي.

 


كليد مقياس اضطراب زونگ

سوالات 5، 9، 13، 19 (منفي)

بقيه سوالات (مثبت)

 

+

1

2

3

4

-

4

3

2

1

 

درصد اضطرابي=

100×

نمره خام

80

 

 

سطح اضطراب

درصد اضطراب

طبيعي

%49-%0

خفيف

%59-50%

متوسط

%69-%60

شديد

%79-%70

بسيار شديد

%100-%80

 

آزمون اضطراب زونگ

لطفاً جملات زير را بخانيد و متناسب با حس خودتان در يكي از خانه‌هاي داخل پاسخنامه علامت بگذاريد.

1- احساس مي‌كنم بيشتر از حدعادي، عصباني و مضطرب هستم.

2- بدون هيچ دليلي احساس ترس مي‌كنم.

3- زود برآشفته مي‌شوم.

4- احساس مي‌كنم كه دارم خورد مي‌شوم و از هم مي‌پاشم.

5- احساس مي‌كنم كه همه چيز روبراه است و اتفاق بدي رخ نخواهد داد.

6- دست و پايم مي‌لرزد.

7- سردرد، گردن درد و پشت درد اذيتم مي‌كند.

8- احساس ضعف مي‌كنم و زود خسته مي شوم.

9- احساس آرامش كرده و آرامش خود را به راحتي حفظ مي‌كنم.

10- احساس مي‌كنم قلبم سريع مي‌زند.

11- دايم سرم گيج مي‌رود.

12- غش مي‌كنم يا احساس شبيه به غش كردن دارم.

13- به راحتي نفس مي‌كشم.

14- احساس مي‌كنم انگشتان دست و پايم كرخت شده و مورمور مي‌كند.

15- دل درد و سوء هاضمه آزارم مي‌دهد.

16- زياد ادرار مي‌كنم.

17- دستهايم معمولاً گرم و خشك است.

18- صورتم داغ و سرخ مي‌شود.

19- به راحتي به خواب مي‌روم و شبها خوب مي‌خوابم.

20- در خواب كابوس مي‌بينم.

 


پاسخ نامه آزمون اضطراب زونگ

 

 

نام                      سن                        ميزان تحصيلات

جنسيت      مردo                    زن o                     رشته تحصيلي

وضعيت تأهل

مجردo                  متأهلo        بومي o           غيربومي  o

تعداد اعضاي خانواده : كم (3-1)o         متوسط (6-3)o    زياد (6 به بالا) o

 

رديف

اصلاً ، خيلي كم

گاهي وقتها

بيشتر وقتها

اغلب وقتها

 

رديف

اصلاً، خيلي كم

گاهي وقتها

بيشتر وقتها

هميشه

1

 

 

 

 

 

11

 

 

 

 

2

 

 

 

 

 

12

 

 

 

 

3

 

 

 

 

 

13

 

 

 

 

4

 

 

 

 

 

14

 

 

 

 

5

 

 

 

 

 

15

 

 

 

 

6

 

 

 

 

 

16

 

 

 

 

7

 

 

 

 

 

17

 

 

 

 

8

 

 

 

 

 

18

 

 

 

 

9

 

 

 

 

 

19

 

 

 

 

10

 

 

 

 

 

20

 

 

 

 

 

 



[1]-Marshal Reeve

[2]-Darke

[3]-Lang

[4]-Enright

[5]-Powell

[6]-Exogenous

[7]-Endogenous

[8]-Auto nomic neurous system

[9]-Endocrine Glands

[10]-‍‍Central neurous system

[11]-Feed back

[12]-Tension headache

[13]-Shaffer

[14]-Hydo and hypethyoidism

[15]-Hypogly cemia

[16]-Forebrain

[17]-Mindbrain

[18]-Amygdulu

[19]-Hidbrain

[20]-Eysenk

[21]-Moral anxiety

[22]-Neuratic anxiety

[23]-Id

[24]-Superego

[25]-Ego

[26]-Free- floating

[27]-Confrom

[28]-Watson

[29]-Rayner

[30]-Classical conditioning

[31]-Mawrer

[32]-Bondura

[33]-Vicarious exprience

[34]-Modeling

[35]-Taboo

[36]-Symbolic logic

[37]-Ellis

[38]- تقسيم‌بندي تعداد اعضاي خانواده به صورت كم منظور 3-1، تعداد متوسط 6-4 و تعداد زياد 6 نفر بالا مي‌باشد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 04 فروردین 1394 ساعت: 23:54 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

انواع كودك آزاري

بازديد: 175

انواع كودك آزاري

بخش اول: كودك آزاري جسماني

با وجود تنوع تعاريف از سوي روانشناسان و دانشمندان علوم روان شناختي از مفاهيم بدرفتاري، سوء رفتار و ... بايد گفت، تمام اين تعريفها حول چهار محور آزارهاي جسماني، جنسي، غفلت و آزارهاي عاطفي رواني مي گردد.

حدود كودك آزاري از محروم ساختن كودك از غذا، لباس ، سرپناه، و محبت پدر و مادر تا مواردي كه در آن كودكان از نظر جسمي توسط يك فرد بالغ مورد آزار و بد رفتاري قرار مي گيرند كه آشكارا به صدمه ديدن و غالباً مرگ آنان منجر مي شود، گسترده است.

بسيارياز اين كودكان مورد آزار جنسي قرار گرفته اند، گرسنگي كشيده اند،سوزانده شده اند، كتك خورده اند، زخمي شده اند، به ميز و صندلي زنجير يا محبوس گشته اند و شمار بسياري از اين كودكان در نتيجه شدت اينگونه بدرفتاري ها از دنيا رفته‌اند.

قانون حمايت از كودكان مصوبه 1988 آزار بدني را چنين تعريف مي‌كند: «آسيب ديدن و صدمه‌ديدگي كودك زير18 سال، توسط والدين يا سرپرست بلافصل وي كه موول رفاه و آسايش اوست. به طوري كه سلامت و ايمني كودك طبق قوانين تدوين شده به وسيله وزارت بهداشت و خدمات انساني به خطر افتاده است.»

خشونت شديد بر اساس اين شاخص شامل لگد زدن، كتك زدن، باشت ضربه زدن، با اشياء اقدام به كتك زدن، ارعاب كردن، تهديد به وسيله چاقو يا اسلحه، سوزانيدن، گاز گزفتن، پرت كردن و سيلي زدن است. (خضروي افلاك‌فر، 1375، ص:5و8و20)

به گزارش خبرگزاري جمهوري اسلامي، كميسيون امور جوانان اسپانيا در دسامبر1998 چنين گزارش داد:

در حال حاضر يك ميليون و 400 هزار كودك و نوجوان اسپانيايي توسط والدين خود مورد انواع تنبيه قرار مي‌گيرند.

اين كميسيون با انتشار نتيجه تحقيقات خود كه در تمامي مطبوعات اين كشور به چاپ رسيد، عنوان كرد: 500هزار تن از كودكان در خانواده با «تربيت بدني» موجه مي‌شوند و 900 هزار كودك و نوجوان نيز توسط والدين تحت فشارهاي رواني و آزار و اذيت قرار مي گيرند.

در اين تحقيقات همچنين تصريح شده است: 400 هزار تن از كل اين تعداد كودكان نيز قرباني هر دو شكل تنبيه بدني، شكنجه و آزارهاي رواني در خانواده‌ها هستند. اين كميسيون در گزارش خود از والدين اسپانيايي خواست تا به جاي پرداختن به اعمال شيوه‌هاي تنبيه، محبت را به كودكان و نوجوانان خود بياموزند.

كميسيون مورد نظر همچنين افزود: 5/72 درصد از كودكان مجرم در آمريكا توسط واليدن خود مورد تنبيه شديد قرار گرفته‌اند و 9/96 درصد اين كودكان بدون ابراز هيچ‌گونه محبتي از سوي والدين خود رشد كرده‌اند.

به خبري كه در ژانويه 1999 در روزنامه لوپاريزن به چاپ رسيد و توسط خبرگزاري جمهوري اسلامي مخابره شد، توجه كنيد: يك زوج هائيتي‌تبار مقيم فرانسه به اتهام شكنجه فرزند ده ساله خود، در دادگاه منطقه ورساي (در حومه پاريس) محاكمه شدند).

«ژوزف توسان» 44 ساله و همسرش «ويولان» متهمند كه پاهاي «امانوئل» را با زنجير بسته و وي را در محل اقامتش زنداني كرده‌اند.

از ديگر موارد اتهام والدين امانوئل شكنجه و ضرب و شتم فرزندشان است.

رفتار وحشيانه اين زوج با فرزندشان هنگامي فاش شد كه امانوئل موفق به فرار از اتاقي شد كه در آنجا براي مدتي طولاني زنجير شده بود.

امانوئل پس از فرار از منزل، خود را به خانه يكي از دوستانش رساند و والدين دوست وي پس از مشاهده آثار شكنجه بر بدن كودك، او را به اداره پليس محل منتقل كردند.

به نوشته لوپاريزين، علاوه بر ضرب و شتم كودك، آثار شلاق بر بدن امانوئل همچنان باقي است و به گفته خود او، والدين سنگدل گاهي اوقات مدتها وي را از ناحيه پا از سقف اتاق آويزان مي‌كردند.

در ماه‌هاي نخست سال 1999 ميلادي پس از آنكه مشخص شد كه پدر و مادرها بچه‌هاي كوچك خود را به شدت كتك مي‌زنند، كميته اي در كاليفرنيا تشكيل شد تا حقوق كودكان، حفظ شده و تنبيه بدني آنان باعث عقده حقارت در نوجواني و ميانسالي نگردد.

اين كميته پس از بررسي چگونگي تنبيه كودكان اعلام كرد: «پدر و مادرها تنها حق دارند با كف دست به پشت بچه‌ها بزنند و به اين ترتيب آنان را تنبيه كنند».

بدرفتاري جسماني با كودك چيست؟

در تعريف بدرفتاري جسمي با كودك، اتفاق نظر وجود ندارد. «جلس« و «استروس» در سال 1979، بدرفتاري جسمي با كودك را اين گونه عنوان كرده‌اند: طهرگونه خشونتي كه به قصد آزار جسمي به كودك اعمال يا به اين نيت تلقي شود.»

به اين ترتيب، سيلي زدن به صورت يا روي دست نيز بدرفتاري جسمي است. در حالي كه معمولا اين ميزان تنبيه، قانوني و از نظر اجتماعي پذيرفته شده است. تعريف عملي‌تر از بدرفتاري جسمي با كودك چنين استك «هر عملي كه به طرز غير تصادفي موجب وارد آمدن آسيب جسمي به يك كودك شود».

اين آسيب اغلب، به دنبال تنبيه بدني شديد يا بدون دليل ايجاد مي‌شود.

بسياري از خشونتهاي خانوادگي از ديد اجتماعي، قابل پذيرش نيست و خشونت بدرفتارانه خوانده مي‌شود. اگر پذيرش يا نپذيرفتن اجتماعي يك رفتار را ملاك تفكيك رفتار طبيعي از بدرفتاري بدانيم، مي بايست. ميزان شيوع رفتارهاي خشونت‌آميز را در هر جامعه سنجيد و معيار خاص آن جامعه را ارائه نمود. به عنوان نمونه. اگر در يك منطقه تنبيه كودكان با سوزانيدن دست. شايع و طبيعي تلقي شود. نبايد اين رفتار را بدرفتاري خواند.

بنابراين به نظر مي‌رسد، براي رسيدنه به يك تعريف واحد و كاربردي. بهتر است به جاي ملاك نرم اجتماعي، از ملاك وقوع صدمه استفاده نمود. 0رحيمي موقر، 1376، همايش)

آزار جسمي كودك طيف وسيعي دارد. كتك زدن، نيشگون گرفتن. تكانهاي شديد به كودك. سيلي زدن، داغ كردن. گاز گرفتن و . . . همگي از عواملي است كه در بسياري از موارد، منجر به فوت كودك مي‌گردد.

حتي در صورت زنده ماندن كودك نيز گاه آثار شكنجه تا ابد بر بدن وي باقي خواهد ماند. ممكن است. نوزادي كه زياد گريه مي‌كند، بر اثر تكانهاي شديدي كه مادر يا پرستار بر او وارد مي‌كند، جان بسپارد.

كودك ديگري كه بر اثر ضربه جسمي سنگين بر جمجمه‌اي دچار خونريزي مغزي شده، فوت نمايد . . . اما هستند، كودكاني كه انواع شكنجه ها داغ شدن. كتك خوردن و . . . را شايد هر روز. بارها و بارها تجربه مي‌كنند.

اين كودكان معمولا توسط همان كساني كه شكنجه مي‌شوند. از خوردن غذا نيز منع مي‌گردند. به لحاظ روحي و رواني انواع توهين‌ها. تحقيرها، تبعيض ها . . . را تحمل مي كنند و  دچار مرگ تدريجي مي شوند.

نمونه بارز اين مورد، دختر 9 ساله‌اي بود كه نيمه شب 1376 در حالت كما به بيمارستان مفيد تهران آورده شد و پس از 30 ساعت مراقبت، به رغم درمان‌هاي انجام شده، فوت كرد.

رزيدنت ارشد بيمارستان مفيد، وضعيت اين كودك را به هنگام ورود به بيمارستان چنين عنوان كرد.

در بدو مراجعه، علائمي از حيات در بيمار وجود نداشت. در معاينه‌اي كه به عمل آمد، قلب و ريه كودك به هيچ وجه كار نمي‌كرد و به اصطلاح دچار مرگ مغزي شده بود. بلافاصله اقدامهاي اوليه احيا را انجام داديم و توانستيم، قلب بچه را برگردانيم، ولي تنفس به دليل مرگ مغزي عملا قابل برگشت نبود . . .

بيمار مجموعا 36 ساعت تحت مراقبت بود، اما متاسفانه قلب او از تپش ايستاد و موفق به احياي مجدد آن نشديم.

دكتر عليرضا كاهاني، متخصص پزشكي قانوني، گزارش پزشكي قانوني را درباره مرگ اين كودك چنين اعلام كرد:

اين كودك با 110 سانتي‌متر قد و 15 كيلوگرم وزن 24 ساعت پس از مرگ به پزشكي قانوني تحويل داده شد. تمام عضلات و قسمتهاي بدن او تحليل رفته و نماي واضحي از يك سوء تغذيه شديد بود.

موهاي سر او در بعضي از نواحي به طور كامل كنده شده بود.

زخمهاي در حال التيام در فرق سر، گونه‌ها، شكستگي دندان پيشين سمت راست از ريشه ساييدگي‌هاي در حال التيام روي گونه و پشت گوش و در مجموع 16 زخم در حال التيام و چهار ساييدگي در سر و صورت.

چرا پدر و مادر فرزند خود را كتك مي‌زنند؟

اغلب ما كه فرزند داريم، گاه احساس مي‌كنيم، مي‌خواهيم، آنها را كتك بزنيم. اين احساس به ويژه وقتي فرزندمان از گريه دست نمي‌كشد، غرولند مي كند يا روي حرف ما حرفي مي‌زند، در ما تشديد مي شود.

گاه بيش از رفتار كودك، حال خود ما و اينكه تا چه اندازه خسته، زير فشار عصبي، مضطرب يا ناخشنود هستيم، سبب بدرفتاري ما با فرزندانمان مي‌شود.

بسياري از ما مي‌توانيم، اين احساس را در خود كنترل كنيم، اما متأسفانه بسياري از والدين از انجام اين مهم برنمي‌ايند.

تنها براي پي بردن به علت مي‌توانيم به حدس و گامن متوسل شويم. اما والديني كه اقدام به مجازاتهاي جسماني مي‌كنند، ظاهرا از ويژگيهاي مشتركي برخوردارند.

نخست اينكه به هر دليل نمي‌توانند، نيروي محركه خود را ككنترل كنند. پدران و مادراني كه فرزندان خود را كنترل مي‌كنند، هر آيينه گرفتار احساسات منفي باشند و نيازمند تخليه آن شوند به اين كار اقدام مي‌كنند و به نظر مي‌رسد، اين   والدين از نتايج كاري كه مي‌كنند، مطلع نباشند.

ضرب و شتم فرزندان گاه واكنش خود به خود به استرس است. اغلب كساني كه فرزندان خود را مورد ضرب و شتم قرار مي‌دهند، خود در خانواده‌هايي بزرگ شده‌اند كه در آنجا بدرفتاري جسماني متداول بوده است. بخش مهمي از رفتار آنان تكرار مستفيم آن چيزي است كه خود در كودكي تجربه كرده اند و در كم سالي آموخته‌اند. الگوي آنها كسي بوده كه با آنها بدرفتاري كرده است.

بسياري از اين والدين با انبوهي از مشكلات احاسي و نيازهاي برآورده نشده، پاي به دوران بلوغ مي‌گذارند و به لحاظ احساسي هنوز كودك‌اند.

اغلب آنها به عنوان  جانشين پدر و مادر به فرزندان خود نگاه مي‌كنند و مي خواهند، نيازهاي احساسي و عاطفي برآورده نشده در دوران كودكي خود را برآورده سازند. پدر و مادر بدرفتاري كه مي‌بينند، اين كودك نمي‌تواند، نيازهاي آنها را براورده سازد، خشمگين مي‌شوند و  خشم خود را بروز مي دهند. در آن لحظه به خصوص كودك بيش از هر زماني در مقام جانشين پدر و مادر است. زيرا در واقع يا مادر بدرفتار خشم از پدر و مادر خود را بر سر او خالي مي‌كند.

بسياري از پدران و مادراني كه فرزندان خود را كتك مي‌زنند، الكلي يا معتاد به مواد مخدر هستند. مصرف مواد مخدر اغلب به فروپاشي كنترل‌هاي عمل با انگيزه آني منجر مي‌شود. هر چند لزوما والديني كه اقدام به ضرب و شتم فرزندان خود مي كنند، به اين گروه محدود نمي‌شوند. بدرفتاري جسماني انواع متعدد دارد، اما در تارك‌ترين طيف اين گروه به والديني برخورد مي‌كنيم كه صرفا به منظور خالي كردن نارحتي‌هاي خود بچه‌دار مي‌شوند. بسياري از اين اشخاص مانند سايرين و ديگران  حرف مي‌زنند و رفتار مي كنند. اما اينها انسان‌نما هستند و از احساسات و ويژگي هاي انساني بويي نبرده اند.

خشونت جسماني با فرزندان، اعلب واكنشي نسبت به استرس ناشي از محيط كار، اختلاف با يكي از اعضاي خانواده يا يكي از دوستان يا تنش عمومي به خاطر سبك و طرز زندگي و ناخشنودي از آن به طور كلي است.

بچه‌ها هدفهاي ساده‌اي هستند. نمي‌توانند، به دفاع از خود برخيزند و مي‌توان آنها را به سكوت مجبور كرد.

متأسفانه هم براي شخص بدرفتار و هم براي قرباني، جابه‌جا شدن خشم تنها به طور موقت اسباب تسلي خاطر بدرفتار را فراهم مي‌سازد. بخش اصلي خشم او دست نخورده باقي مي‌ماند و بار ديگر توليد مشكل مي‌كند و متأسفانه هدف خشم او نيز مجبور به تحمل مي‌شود تا اين ناراحتي را به دوران بلوغ ببرد.

جمعي ديگر از بدرفتارها به جاي اينكه كسي را مسؤول رفتار خود بدانند و او را سرزنش كنند، در مقام توجيه رفتار خود مي‌گويند كه به مصلحت كودك با او چنين رفتاري مي‌كنند. بسياري از والدين هنوز معتقدند كه مجازات جسماني تنها راه موثر براي ايجاد يك رفتار اخلاقي درست در منزل است.

بسياري از والدين روزگار ما معتقد به وجود شر و شرارت در كودك هستند. معتقدند كه با كتك زدن و مجازات جسماني مانع از آن مي‌شوند كه فرزندشان به راه بد برود.

در مقام توجيه كار خود مي‌گويند: «من هم در كودكي بارها كتك خوردم و اين كتك خوردن به  مي آسيب نزد . . . »

در اين ميان جمعي از والدين هم معتقدند كه با كتك زدن به فرزندان خود، آنان را موجوداتي محكم‌تر، شجاع‌تر يا قوي‌تر مي‌سازند.

كاملا بي‌معني است، اگر گمان كنيم كه مجازات جسماني روي كودك تأثير مثبت بر جاي مي‌گذارد.

بررسي‌هاي به عمل آمده نشان مي‌دهد كه مجازاتهاي جسماني حتي اگر در واكنش به رفتار ويژه‌اي باشد. موثر واقع نمي شود. ثابت شده است كه كتك زدن در نهايت اثري كوتاه مدت دارد و در كودك احساس قدرتمندي از خشم. انتقام و بيزاري از خويشتن ايجاد مي‌كند.

كاملا مشخص است كه آسيب‌هاي ذهني، احساسي و جسماني ناشي از مجازاتهاي بدني به مراتب از مزاياي موقتي آن بيشتر است. 0فوروارد، 1372، صص: 152 تا 161)

در ماه اوت 1997 (مرداد ماه 1376 خبري از واشنگتن مبني بر آثار منفي تنبيه بدني بر كودكان در نشريات به چاپ رسيد در اين خبر چنين آمده است:

آخرين تحقيقات دانشمندان آمريكايي، نشان داده است كه تنبيه بدني كودكان نه تنها آنان را تربيت نمي‌كند، بلكه موجب دروغگويي، شرارت و نفرت آنان از جامعه مي‌شود. دانشمندان پس از آزمايشهايي كه روي كودكان انجام دادند، اعلام كردند، هرچه تنبيه بدني كودكان بيشتر باشد، نفرت آنان از جامعه نيز بيشتر خواهد شد و كودكاني كه تنبيه بدني مي‌شو ند، بيش از همسالان خود به دروغگويي و فريبكاري تمايل پيدا مي‌كنند و پس از رفتارهاي بد و شكستن عمدي اشياء، احساس پشيماني نمي‌كنند.

چگونه مي‌توان كودك آزاري را تشخيص داد؟

يكي از راه‌هاي تشخيص كودك آزاري، گرفتن شرح حال كودك از والدين است. در چنين مواقعي لازم است كه به شرح حالي كه والدين يا كساني كه كودك را به مراكز درماني آورده‌اند، به دقت توجه شود.

براي مثال از موارد ذيل مي‌توان تشخيص داد كه كودك توسط خود والدين مورد آزار و شكنجه قرار گرفته است، يا خير.

1- والديني كه از دادن شرح حال كامل و ابراز جزئيات واقعه خودداري مي‌كنند.

2- والدين معمولا در شرح حال مي‌گويند كه كودك به    طور ناگهاني آسيب ديده يا بيمار شده است و از چگونگي آن بي‌خبرند.

در مرداد ماه سال 1377 گزارشي از بندرعباس مبني بر شكنجه دختر بچه 7 ساله‌اي كه مدتها تحت شكنجه و آزار خانوادگي قرار د اشت، در يكي از روزنامه‌هاي صبح به چاپ رسيد. پدر و نامادري اين كودك به بهانه آنكه وي زمين خورده است، او را به بيمارستان كودكان بندرعباس منتقل كردند، اما پزشكان پس از معاينه وي اعلام كردند. او مدتها تحت خشونت و بدرفتاري خانواده به سر برده است و آثار سوختگي، شكستگي‌هاي متوالي در سر، دست و پاي او وجود دارد.

نامادري كودك در مورد علت اين حادثه چنين اظهار داشت: «من در خانه نبودم، وقتي آمدم، متوجه شدم، فاطمه حال خوبي ندارد و به اتفاق پدرش او را به بيمارستان رسانيديم».

پزشك معالج فاطمه در مورد صدمات وارده به اين كودك گفت: «يك گوش اين كودك بر اثر شكنجه. قدرت شنوايي خود را از دست داده و سرش بيماري كچلي گرفته است».

3- معمولا صدمات، با شرح حال داده شده، همخواني ندارد. به اين ترتيب كه مكانيسم، شدت و نوع آسيب وارده آمده با شرح حال مغاير است و آسيبهاي مشهود متعلق به زمانها و مراحل ترميمي مختلف‌اند.

پرونده‌هاي متعددي در اين مورد در پزشكي قانوني وجود دارد. از جمله يكي از اين پرونده‌ها مربوط به پسربچه پنج‌ساله‌اي است كه بر اثر خونريزي مغزي فوت كرده است. پزشكي قانوني صدمات وارد شده را چنين اعلام مي‌كند: «آثار زخمهاي التيام يافته يا در حال التيام كه بر اثر جسم برنده ايجاد شده، روي ساق، ران و كف پاها».

والدين علت فوت كودك را تصادف شب كذشته ذكر مي‌كنند؛ولي وقتي پزشكي قانوني اعلام مي كند كه ضايعات، مربوط به زمانهاي مختلف است، مادر اعتراف مي كند كه پدر ناتني كه اتفاقاً معتاد هم بوده، كودك را دائماً مورد اذيت و آزار قرار مي‌داده، چندين بار او را با سيم داغ سوزانيده و دائماً او را نيشگون مي گرفته است.

4- والدين شديداً منكر آزار رسانيدن يا آسيب ديدن كودك مي شوند.

5- تأخير در گزارش موارد كودك آزاري جسماني، به رغم آسيبهاي شديد و جدي.

تأخير عمدي در مراجعه به مراكز درماني يا گزارش واقعه وجود دارد. در صورتي كه اگر والدين مقصر نباشند، بي‌درنگ به دنبال اقدامهاي درماني مي‌روند. دختربچه 12 ساله‌اي كه پدرش دوبار ازدواج ناموفق داشته است، به خواهر ناتني‌اش سپرده مي‌شود.

خواهر ناتني دختر را به مدرسه نمي‌فرستد و به عنوان پيشخدمت از او استفاده مي‌كند.

چندي بعد دختر فوت مي‌كند. خواهر ناتني در مورد علت مرگ اظهار مي‌دارد كه حال دختر بد شده است و تا رسيدن به بيمارستان فوت كرده است.

روي بدن دختر آثار كبودي و سوختگي‌هاي فراواني به چشم مي‌خورد. خواهر ناتني در مورد علت ايجاد اين آثار روي بدن كودك مي‌گويد: «مدتي قبل هنگامي كه وي مي‌خواسته چراغ را نفت كند، بدن كودك دچار سوختگي شده است».

آثار كبوديها نيز به دليل آن ايجاد شده كه دختر ضعيف بوده و دائما بدنش با اجسام برخورد مي‌كرده است.

6- تغيير شرح حال، چنانچه آزار دهنده احساس كند كه توضيحات اوليه‌اش مورد سوء ظي واقع شده، داستان را تغيير مي‌دهد. بنابراين توضيحات وي مغاير و متفاوت با يكديگر است.

جسد پسربچه چهارساله‌اي بر اثر خونريزي داخلي و پارگي كبد به پزشكي قانوني فرستاده مي‌شود.

بنابر نظر پزشكي قانوني، وي به سوء تغذيه ناشي از غفلت و مسامحه والدين دچار شده است. روي ساق پاهاي او آثار سوختگي به چشم مي‌خورد. راديوگرافي‌هاي انجام شده، آثار شكستگي ةآي قديمي متعدد در دنده را نشان مي‌دهد.

پدر كودك ابتدا مرگ او را ناشي از سقوط كودك از پله‌ها بيان مي كند. پس از پرسش‌هاي پزشكي قانوني، پدر اين بار دليل مرگ را افتادن برادر كودك روي شكم او عنوان مي‌كند.

7- شرايط و محلي كه حادثه يا مرگ در آن رخ داده است، با شرح حال اختلاف دارد.

توضيحاتي كه والدين و سرپرستان كودك در مورد يك كودك آسيب‌ديده بيان مي‌دارند، معمولا مغاير با واقعيات موجود است. به همين منظور در زير فهرستي از دلايل  والدين در مورد توجيه علت صدمه يا مرگ كودك به همراه حقيقت موجود ارائه شده است:

توجيهات والدين يا سرپرستان كودك

واقعيت موجود

         ·         از كالسكه افتاد و گوشش به دسته آن گير كرد.

        ×        به صورت كودك سه ضربه وارد و سپس به زمين پرتاب شده است.

         ·         به زمين افتاد و شكمش به در خورد.

        ×        مادر با لگد به شكم او زده است.

         ·         از پله‌ها، روي ميز، ديوار، صندلي و . . . پائين افتاد.

        ×        با پنج لگد يا دسته جارو به او ضربه وارد شده است.

         ·         از پله‌ها افتاد و سرش به ميز خورد.

        ×        از پشت گوش توسري خورده است.

 

8- در مواردي طفل (3 تا 5 ماهه) به طور ناگهاني فوت نموده و شرح حال حاكي از آن است كه كودك دائما گريه مي كرده و ريسه مي رفته و علت مرگ «هماتوم ساب دورال» (خوانريزي و تجمع خون زير كاسه‌سر) بدون يا همراه شكستگي جمجمه يا شكستگي استخوانهاي ديگر و تورم نسخ نرم يا كوفتگي پوستي است.

جسد ديگري كه به پزشكي قانوني فرستاده شد، مربوط به يك نوزاد بود. مادر اين نوزاد كه بيماري رواني داشت و قادر به تحمل گريه‌هاي نوزاد نبود، كنترل خود را از دست داده، نوزاد را خفه مي‌كند.

9- بيشتر كودكاني كه در شب با آثار ضربه به بيمارستان آورده مي‌شوند و سابقه بيماري قبلي ندارند.

10- هنگامي كه والدين شخصا مراجعه نمي‌كنند و در اين رابطه از بستگان ديگر مانند خواهر يا برادر كمك مي‌گيرند.

11- اين قبيل والدين:

الف) در نشان دادن نگراني و دلواپسي خود دچار مشكل هستند و درجه نگراني آنان با شدت صدمه‌اي كه به كودك وارد شده است، متناسب نيست.

ب) در ارتباط با آسايش و رفاه كودك، بي‌علاقه و خوانسرد به نظر مي‌رسند. به عبارتي قادر نيستند، به كودك آرامش دهند و رفتاري كه نشان‌دهنده درك آنان از احساسات عاطفي و جسماني كودك باشد، در اين والدين مشاهده نمي‌شود.

ج) بين ارتباط كلامي و غير كلامي والدين و كودك تفاوت وجو د دارد.

د) بيشتر تعبيرهاي منفي در مورد كودك به كار مي‌برند و مرتبا از او انتقاد و تكرار مي‌كنند، كودك خودش مسبب صدمه است.

تظاهرات باليني كودك كتك خورده

حالات و رفتار كودك كتك خورده، بارز و مشخص است. علايم ترس از پدر و مادر را نشان مي‌دهد. نگاهش از نگاه‌هامي‌گريزد و حالتي مظلوم به خود مي‌گيرد. چشمان باز و بهت زده دارد. (البته چنين حالتي در تمام موارد صادق نيست.)

ساير نشانه‌ها عبارتند از:

-    كوفتگي‌ها و  جراحات متعدد در بدن آنان ديده مي‌شود كه بيشتر به صورت قرينه‌اند. مثلا در دو طرف صورت يا جراحات منظم روي پشت، بدن، كپلها و ران‌ها.

كوفتگي‌ها ممكن است. به شكل وسايل ايجادكننده آنها مثل سگك كمربند يا طناب باشد.

سوختگي سيگار به صورت جوشگاه‌هاي گرد قرنيه ديده مي‌شوند. فرو رفتن در آب جوش، سوختگي‌هايي به شكل جوراب، دستكش و پيراشكي ايجاد مي‌كند.

شكستگي‌هاي متعدد به ويژه در خردسالان در اثر صدمه جسماني و همچنين خونريزي شبكيه چشم در شيرخواران به علت تكانهاي شديد ايجاد مي‌شود.

آسيب‌هاي وارد آمده به كو دك به ص ورت ك وفتگي، خراشيدگي، بريدگي، پارگي، سوختگي تورم بافتهاي نرم و خونريزي ظاهر مي‌شود.

ويژگي‌هاي كودكاني كه مورد بدرفتاري قرار گرفته‌اند

-         معمولا واكسيناسيون آنان انجام نشده است.

-         از اختلالات خواب و اختلالات روان‌تني (نظير سردرد، تهوع و دردشكم) شكايت مي‌كنند.

-         ظاهري كثيف و خسته دارند و فاقد انرژي مي‌باشند.

-         صبحانه نخورده به مدرسه مي‌روند و غالبا گرسنه هستند.

-         غذا گدايي مي‌كنند يا دست به دزديدن غذا مي زنند.

-         نيازشان به عينك، مراقبت از دندانها و . . . برآورده نمي‌شود.

-         لباسهايي مي‌پوشند كه مناسب فصل نيست.

-    اين كودكان انتظار محبت از سوي والدين خود را ندارند و هنگامي كه از آنان جدا مي‌شوند، اضطراب و دلتنگي كمي نشان مي‌دهند و به نظر مي‌رسد از آنان مي‌ترسند.

-         اغلب غمگين يا ترسو و عصباني هستند.

-         لباسهايي مي‌پوشند كه صدمات را پنهان كند.

-    مكرر دير به مدرسه مي‌روند و از مدرسه غيبت مي‌كنند يا خيلي زود به مدرسه رفته و پس از تعطيلي سرگردانند.

-         در مدرسه مشكل‌آفرين هستند.

-         به وسايل مدرسه آسيب مي‌رسانند يا آنها را مي‌شكنند.

-         تكاليف مدرسه را انجام نمي‌دهند.

به طور كلي افرادي كه دوران كودكي مورد اذيت و آزار و بدرفتاري قرار مي‌گيرند، اغلب در دوران بزرگسالي به افراد بيمار، الكلي، افسرده، معتاد به مواد مخدر و مبتلا به چاقي تبديل مي‌شوند.

اين محققان دريافتند، موارد كودك آزاري با تشكيل عادات بد بهداشتي در بزرگسالي ارتباط نزديكي دارد.

كساني كه بيش از چهار حادثه بدرفتاري و آزار را در كودكي تجربه كرده‌اند، در مقايسه با كساني كه هيچ تجربه‌اي از اين دست ندارند، 12 برابر بيشتر با خطر اعتياد به مواد مخدر، الكليسم، افسردگي و اقدام به خودكشي روبه‌رو هستند.

كودك‌آزاري شامل آزار جنسي، آزار رواني، آزار جسمي و «اختلال خانوادگي» نظير بزرگ شدن با يك پدر معتاد يا الكلي، جنايتكار يا همسرآزار است.

محققان مي‌گويند، عوارض ناشي از چنين تجربياتي احتمالا به سختي در درون مغز كودكان جاي مي‌گيرد.

در اينجا دو مكانيزم  وجود دارد. پيامدهاي رواني و عاطفي و پيامدهاي دراز مدت عصبي. «آندا» مي‌گويد: يك نوازد با يك ميليارد عصب متولد مي شود، اما بيشتر ارتباط‌هاي عصبي تا سن 12 سال انجام مي‌شود و تغيير مغز بعد از 12 سالگي دشوار است.

افراد در تلاش براي زدودن دردهاي دوران كودكي خود احتمالا رفتارهاي خطرناكي را پيشه مي‌كنند به طور مثال سيگار مي كشند و با چنين زمينه‌اي تسكين فوري پيدا مي‌كنند.

يك بررسي آماري روي 900 كودك يك تا چهار ساله نشان داده است، تنبيه بدني كودكان ولو با فاصله زماني دو هفته يكبار مي‌تواند، روي هوش آنان تأثير منفي بگذارد.

تا اينجا هر چه عنوان شد، بيشتر بر جنبه‌هاي باليني كودك‌آزاري اشاره داشت. اما عمق فاجعه زماني مشخص مي‌شود كه پاي صحبت افرادي بنشينيم كه در كودكي مورد آزار و اذيت قرار گرفته و در بزرگسالي با مشكلات عديده‌اي دست و پنجه نرم مي‌كنند. آلامي كه شايد درمانهاي بلند مدت روانكاوي بتواند، اندكي از عمق آن بكاهد.

دكتر سوزان فوروارد، تجربيات 18 ساله خود را در زمينه روان درمانگري افرادي كه در كودكي مورد آزار جسمي، جنسي، عاطفي، روحي و رواني قرار گرفته‌اند، در قالب كتابي با عنوان «تربيت مسموم» به رشته تحرير درآورده است.

بخش دوم: آزار جنسي كودكان

سوء استفاده جنسي از كودكان ظالمانه ترين و اهانت‌آميزترين تجربه براي كودكان است.

قربانيان كم سال بدرفتاري جنسي. وابسته تمام عيار به متجاوزان خود هستند؛ نه جايي براي پناه دارند و نه كسي را كه به او رجوع كنند.

شرايطي است كه حامي كودك، متجاوز به ا و مي‌شود و حقيقت به زنداني از سر و اسرار كثيف مبدل مي‌گردد.

بدرفتاري جنسي با كودك قداست كودكي را باطل مي‌كند. 0همان، صص:177)

موضوع سوء استفاده جنسي كودكان توسط بزرگسالان در طول تاريخ بشر همواره مطرح بوده است. در اين بين ارزشها و هنجارهاي اجتماعي، نقش تعيين‌كننده‌اي در پذيرش يا نپذيرفتن اين پديده داشته‌اند.

در سالهاي اخير با توج به يافته‌هاي باليني، ويژگيهاي رفتاري-رواني قربانيان سوء استفاده جنسي مورد بررسي قرار گرفته است. تا جايي كه اين مسأله را اسا بياري از مشكلات جدي شخصيتي و رواني دانسته‌اند. (ابراهيمي قوام، 1376، همايش)

بدرفتاري جنسي با كودك چيست؟

بدرفتاري جنسي با كودك به صورت هرگونه تماس جنسي ناخواسته فرد بالغ با كودك تعريف شده است.

بر اسا تعريف مندرج در قانون ممانعت از آزار و بدرفتاري با كو دكان، بدرفتاري  جنسي، عبارتسات از:

1-       به‌كارگيري، استفاده، اغوا، تشويق، واداشتن كودك به درگير شدن با هرگونه رفتار روشن جنسي يا نمايش اين گونه رفتار.

2-      تجاوز، تماس جنسي، فحشا يا هرگونه بهره‌برداري ديگر جنسي از كودكان. (رحيمي موقر، 1376، همايش)

مركز ملي سوء استفاده و غفلت، سوء استفاده جنسي را چنين تعريف مي‌كند: «تماسها يا مقاربت‌هاي جنسي بين كودك و بزرگسال، در شرايطي كه كودك به منظور تحريك جنسي آن فرد يا شخص ديگر مورد سوء استفاده قرار مي‌گيرد.»

بنابر تعريف ديگر، آزار جنسي، عبارت است از استفاده از كودك براي لذت بردن توسط يك فرد بزرگسال براي ارضاي نيازها يا تمايلات جنسي خودش.

در مجموع، تعريف هر جامعه از پديده آزار جنسي، منعكس كننده رفتار و ديدگاه مردم آن جامعه است.

گروهي، متغيرهاي زيادي را در تعريف، ملحوظ نظر دارند. متغيرهايي از قبيل سن قرباني، سن متجاوز، تفاوت سن تجاوزگر و قرباني، ارتباط و وابستگي بين قرباني و متجاوز، جنسيت تجاوزگر، نوع و ماهيت آزار جنسي، رضايت و ميزاني كه كودك تمايل دارد يا مقاومت مي‌كند.

جنس كودكان قرباني سوء استفاده جنسي

قربانيان آزار جنسي بيشتر مؤنث و اغلب اوقات جوان هستند. در واقع بعضي از آنان هنوز كودك‌اند. دختران پنج با بيش از پسران در معرض قرباني شدن قرار دارند.

پسران بيشتر به وسيله يك مرد مورد سوء استفاده جنسي قرار مي‌گيرند.

بر اساس آمار كشورهاي عربي، 90 درصد قربانيان سوء استفاده‌هاي جنسي دختر و 20 درصد پسر هستند. به گزارش يكي از روزنامه‌هاي اسپانيايي در اكتبر 1998. باندهاي مافيايي ادم‌ربايي، 142 تن از كودكان اين كشور را در سالهاي اخير ربوده اند و به ساير نقاط جهان انتقال داده‌اند.

يافته‌هاي تحقيق انجام شده توسط سازمان پزشكي قانوني كشور طي سه سال 71 تا 73 نشان مي‌دهد كه :

1-  موارد كو دك‌آزاري جنسي در دختران چهار مورد صفر تا 5 سال، 32 مورد 6 تا 10 سال و 183 مورد 11 تا 13 ساله بوده‌اند. بنابراين شايعتري سن مراجعه 11 تا 15 سال بوده كه 83 درصد از كل موارد كراجعه را در بر مي‌گرفته است.

2-  در پسران، از نظر شيوع سني 7 مورد زير 5 سال، 42 مورد بين 6 تا 10 سال و 35 مورد بين 11 تا 15 سال بوده‌اند. بنابراين شايعترين سن ارجاع و تجاوز ثابت شده در پسران 6 تا 10 سال است. (همان، صص: 15 و 16)

دنور و كنتول (1981) در بررسي گزارش‌هاي موارد سوء استفاده جنسي، دريافتند كه تمام قربانيان زير سن 18 سال بوده‌اند. به طور كلي ميزان سوء استفاده جنسي در هر هزار نفر، يك نفر بوده‌اند. همچنين سن 45 درصد از قربانيا ن كمتر از 12 سال و 16 درخد كمتر از 6 سال ذكر شده است.

سوء استفاده جنسي محارم از كودكان معمولا بين سنين 12 تا 14 سال مي‌باشد كه دوره پرخطر آن 4 و 9 سالگي است. زيرا انجام اعمال جنسي با كودكان، تحت عنوان ابراز محبت يا بازي يا از طريق دادن رشوه و تعديد كردن بسيار راحت و آسان است.

بسياري از كودكان از اين اعمال آگاهي ندارند. تنها در سنين 10-11 سالگي آن است كه آنان مي‌فهمند اين قبيل اعمال از نظر اخلاقي نادرست است. (ابراهيمي قوام، 1376، همايش)

تقريبا يك سوم قربانيان آزار ج نسي كودكان كمتر از 6 سال، يك سوم بين 6 تا 12 سال و يك سوم بين 6 تا 12 سال و يك سوم بين 12 تا 18 ساله‌اند.

حدود 50 درصد از كودكاني كه مورد آزار جنسي قرار مي‌گيرند، به دليل كم‌سني قادر به بازگوكردن موارد نيستند و اين امر بيانگر اين امر است كه آمارهاي اعلام شده در زمينه شيوع آزار جنسي در سنين پائين. از اعتبار و روايي برخوردار نيست.

طبق آمار كشورهاي عربي، سن متوسط قربانيان جنسي 5 سال است.

چه كساني به كودكان تجاوز مي‌كنند؟

اغلب بچه‌ها، معصومانه تمايلات جنسي خود را بروز مي‌دهند و در اين كار هيچ گناهي بر گردن آنان نيست. صددرصد مسؤوليت سوء استفاده جنسي از فرزندان بر عهده پدر و مادر است.

در زمينه سوء استفاده جنسي از كودكان، دموكراسي كامل حاكم است. در تمام سطوح اجتماعي-اقتصادي كشور اين پديده به چشم مي‌خورد و تقريبا هر كس ممكن است به اين كار اقدام كند.

طبقه‌بندي اينكه چه كساني به اين كار تن مي‌دهند. عملي نيست. اغبل اين اشخاص پركار، ظاهرا محترم و اهل كليسا و از جمله زنها و مردهاي معمولي هستند. برخي از آنان افسر پليس، آموزگار مدرسه، بنّا، مددكار اجتماعي، دكتر، الكلي و كشيش بوده‌اند.

اين اشخاص اغلب داراي ويژگي‌هاي مشترك رواني هستند و كمتر مي‌توان براي آنان طبقه اقتصادي، نژادي. فرهنگي با اجتماعي خاصي را در نظر گرفت.

تحقيقات نشان مي‌دهد، 54 درصد از سوء استفاده‌كنندگان از اعضاي خانواده (پدر و ناپدري) بوده‌اند. اگر ساير گروه‌هاي خويشاوندي، دوستان خانوادگي، پرستار بچه را نيز به اين نسبت اضافه كنيم، درصد قابل توجهي از متجاوزان كه كودك با آنها آشنا بوده است، افزايش خواهد يافت. (ابراهيمي قوام. 1376، همايش9

با توجه به اطلاعات موجود، مشخص است كه اين (نوع) بدرفتاري بيشتر از ناحيه ساير افراد خانواده صورت گرفته كه كودك به آنان اعتماد و اطمينان دارد. (فوروارد، 1372، ص: 181)

بررسيها نشان مي‌دهند كه 97 درصد از متجاوزان. مذكرند و زنان تجاوزگر، بيشتر پرستار كودك‌اند.

بر اساس گزارش‌هاي سازمانهاي مدافع حقوق بشر، علاوه بر كودكان آواره در خيابانها، كودكاني كه در خانه افراد ثروتمند به عنوان خدمتكار كار مي‌كنند، نيز در معرض سوء استفاده جنسي قرار  مي‌‌گيرند.

انواع شوء استفاده جنسي

زناي با محارم

هرگونه فعاليت جسماني-جنسي بين اعضاي خانواده است كه همخوني بين آنها ضروري نيست.

ناپدري، خواهر و برادر تني كه با يكديگر زندگي مي‌كنند و حاصل ازدواج قبلي والدين هستند، همچنين ساير خويشاونداني كه با كودك زندگي نمي‌كنند، مانند عمو، دايي. پدر و مادربزرگ نيز جزء محارم محسوب مي‌شوند. (ابراهيمي قوام، 1376 ، همايش)

سوء استفاده جنسي از محارم در خانواده‌هايي مشاهده مي‌شود كه در آن انزواي احساسي فراوان، رمز و راز، نياز، استرس و نبودن حرمت و احترم وجود دارد.

بچه‌بازي

اين اصطلاح اغلب به طور مبهم به كار برده مي‌شود  و توصيف كننده نوعي خاصي از فعاليت جنسي نيست؛ بلكه موضوع اصلي آن كسب برنگيختگي جنسي از طريق مشاركت كودك نابالغي در فعاليت‌هاي جنسي با فرد بزرگسال است. معمولا سن اين قبيل كودكان 4 تا 12 ساله است.

آزار و تزوير

استفاده از آزار و تزوير، فريب و تهديد براي شركت فعالانه كودك در اعمال جنسي

هرزه‌نگاري

به هر گونه عكسبرداري، توليد فيلم و ساير مواردي كه در آن اعمال جنسي كودك با كودك و بزرگسال با كودك منعكس شود، هرزه‌نگاري اطلاق مي‌شود.

اگر از وسايل مزبور براي تحريك جنسي در حضور يا غياب كودك استفاده شود، باز هم به عنوان ابزاري به منظور سوء استفاده جنسي در كودكان تلقي مي‌شود. (ابراهيمي قوام، 1376، همايش)

فاحشه‌گري

اغلب كودكاني كه مورد سوء استفاده جنسي محارمشان قرار گرفته‌اند، براي امتناع از تماسهاي بعدي از خانه خود فرار مي‌كنند و اغلب آنان براي تهيه لباس، غذا، دارو و . . . خود را در اختيار بزرگسالان قرار مي‌دهند.

تجاوز به عنف

رفتار خشن و وحشيانه اي است كه از طريق اعمال جنسي ابراز مي‌شود. تجاوز به عنف براي ابراز قدرت و خشم صورت مي‌گيرد و به ندرت در چنين مواردي مسأله جنسي است.

اغلب موضوع جنسي در خدمت نيازهاي غير جنسي به كار گرفته مي‌شود. متجاوزين به عنف اغلب زير 30 سال سن دارند. (همان) تأثير سوء استفاده جنسي بر كودكان

با اينكه تعداد مراجعان دختر در سنين صفر تا 5 سالگي به مراكز درماني بسيار كم است، اما تقريبا نصف موارد مراجعه‌كننده دچار ضايعات باليني شديد شده‌اند. در حالي كه در ساير سنين اين مقدار به كمتر از يك سوم تقليل مي‌يابد.

تا كنون بيش از صد تحقيق پيرامون آثار گذرا و پايدار سوء استفاده جنسي انجام گرفته است كه حاكي از واكنش‌هاي جسماني و روا‌شناختي به نسبت مشابهي در قربانيان است.

محققان، عوامل چندي را در تشديد واكنش‌ها ذكر كرده‌اند كه عبارتست است از:

سن قرباني

هرچه سن قرباني بيشتر باشد، تجارب سخت‌تري خواهد داشت.

سن متجاوز

هر چه سن متجاوز بيشتر باشد، آثار شديدتري بر قرباني به جاي مي‌گذارد. هويت جنسي

متجاوزان مذكر آثار سخت و جدي بر كودك مي‌گذارند.

طول دوره سوء استفاده جنسي طولاني‌تر باشد، آثار منفي شديدتري بر قرباني خواهد داشت.

شدت سوء استفاده جنسي

هرچه فعاليتهاي جنسي متجاوز متنوع‌تر باشد، آثار منفي بيشتري به جاي مي‌گذارد.

ارتباط متجاوز و قرباني

هرچه رابطه بين متجاوز و قرباني نزديك‌تر باشد پدر، ناپدري، برادر آثار ايجاد شده، منفي و شديدتر است.

تعداد سوء استفاده كنندگان

اگر تعداد سوء استفاده كنندگان متعدد باشد، آثار شديدتري بر قرباني بر جاي مي‌ماند.

ميزان مشكلاتي كه قرباني با آن موجه خواهد شد

در مواردي كه كودك موضوع سوء استفاده جنسيقرار گرفتن خود را توسط اعضاي خانواده يا خويشاوندان اطلاع دهد، ممكن است، مورد طرد و بي‌توجهي اعضاي خانواده و حتي همسالان خود قرار گيرد.

وجود ارتباط ضعيف بين قرباني، خواهر و برادرانش

اگر روابط بين قرباني، خواهر و برادرانش صميمانه و نزديك باشد، آثار سوء استفاده تخفيف خواهد يافت.

ماهيت عمل سوء استفاده‌گرانه

اين امر با توجه به ميزان اغواگري، اجبار و خشونتي كه مورد سوء استفاده متجاوز قرار گرفته است، در ارتباط است.

نتايج درماني يا مداخلات قانوني

اگر قرباني مورد درمان لازم قرار نگيرد يا مراجع قانوني به دليل كمبود شواهد لازم، شكايت را مختوم اعلام كنند، آثار منفي بيشتري روي قرباني خواهد داشت.

ميزان رشد و تجارب قبلي كو دك از نوع سوء استفاده جنسي

اگر كودك در حال رشد باشد، ممكن است، سوء استفاده جنسي، آثار غير قابل جبراني را بر فرآيندهاي روان‌شناختي و فيزيولوژيكي او بر جاي گذارد و موجبات تأخير يا وقفه برخي از عملكردهاي رشدي وي را فراهم آورد.

بخش سوم: بي‌توجهي و غفلت

غفلت از كودك به معناي حذف يا ناديده گرفتن كودك است كه اين امر ممكن است با آزار بدني همراه باشد يا نباشد.

غفلت به منزله الگوي پايدار است كه بيانگر رابطه متقابل اندك والدين و كودك، حذف و برآورده نساختن نيازهاي اوليه كودك از لحاظ جسماني يا هيجاني، از جمله در زمينه تغذيه، سلامت. پوشاك، نظافت، تربيت، مراقبت پزشكي، حمايت، ابراز عشق و علاقه است. (خضروي، 1375، ص: 32)

مصاديق غفلت عبارتند از:

1-  غفلت جسمي مانند ترك و به حال خود رها كردن ورسيدگي نكردن به وضعيت تغذيه (رحيمي موقر، 1376، همايش)

2-   غفلت هيجاني مانند محبت نكردن كافي به كودك، بدرفتاري شديد يا مزمن با همسر در حضور كودك.

3-  غفلت آموزشي مانند رسيدگي نگردن به  وضعيت تحصيلي كودك، بي‌توجهي به ترك تحصيل يا فرار از مدرسه.

4-   غفلت پزشكي مانند مراقبت نكردن از كودك در برابر مسائل بهداشتي

بخش چهارم: كودك‌ازاري عاطفي

آزارهاي عاطفي، گرچه بر خلاف آزارهاي جسماني اثر قابل رويت بر جسم كودك بر جاي نمي‌گذارد، اما آثار آنها به مراتب عميقتر و فاجعه‌آميزتر است و تا آخر عمر بر روح و روان فرد باقي خواهد ماند.

پدر و مادري كه دائما فرزند خود را تحقير و سرزنش مي‌كنند و در مقام انتقاد از او برمي آيند، وي را با همسالانش مقايسه مي‌كنند، والديني كه براي فرزند خود، ولو آنكه در مرحلهنوجواني قرار داشته باشد، مقررات و كنترلهاي شديد در نظر مي‌گيرند، كساني كه انتظارات بيش از حد از كودك خود دارند و از او مي‌خواهند، مانند يك فرد بزرگسال رفتار كند و غيره همگي كودك خود را در معرض فشارهاي روحي و رواني شديد قرار مي‌دهند.

بدرفتاري رواني-عاطفي با كودك چيست؟

تعريف كنفرانس بين‌المللي در سال 1983 از بدرفتاري رواني، عبارتست از: هرگونه رفتار با كودك كه طبق استانداردهاي اجتماعي و نظر متخصصان، از نظر روا‌شناختي، آسيب‌زا باشد. يعني هرگونه رفتاري كه بر عملكرد رفتاري-شناختي و عاطفي و جسمي كودك تأثير سوء داشته باشد، بدرفتاري رواني با كودك خوانده مي‌شود.

با اين تعريف، ابعاد بدرفتاري بسيار گسترده‌تر مي‌شود. در واقع تمام انواع بدرفتاري 0جسمي، جنسي، عاطفي و غفلت) يا بدرفتاري رواني همراه است.

مصاديق بدرفتاري عبارتند از:

                    1)        رفتار و نگرشهاي منفي مداوم، به صورت كلامي و غير كلامي مانند سرزنش يا تحقير مداوم.

                    2)        مقررات و كنترل شديد. مانند ترسانيدن از جدايي يا تنبيه سخت بدني.

        3)    تشخيص ندادن مرزهاي فردي و روان‌شناختي كودك. مانند به خدمت گرفتن كودك در ارضاي نيازهاي عاطفي خود.

        4)    ايجاد بي‌ثباتي و دگرگوني شناختي مانند دادن پيامهاي متضاد به كودك يا پاسخهاي غير قابل پيش‌بيني والدين (رحيمي موقر. 1376، همايش).

آثار اجتماعي كودك‌آزاري عاطفي

كودك آزاري بر رشد اجتماعي كودكان آسيبهاي جدي وارد مي‌سازد و مشكلات زير را ايجاد مي‌كند:

-         ناسازگاري با ديگران و محيط پيرامون خد در خانه و مدرسه

-         كاهش روابط اجتماعي همراه با نشانه‌هاي انزواطلبي

-         بدبيني، بدگماني و اعتماد نكردن به ديگران

-         مشاركت نكردن در فعاليتهاي گروهي

-         ناتواني در پذيرش مسووليت و انجام ان

-         رعايت نكردن مقررات و ضوابط مدرسه كاهش ارتباطهاي كلامي با ديگران

-    شكل‌گيري نشانه‌هاي بزهكاري به ويژه در دوران بلوغ كه با خشونت، تخريب، دزدي، اختلال سلوك و ساير انحرافات همراه است.

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 04 فروردین 1394 ساعت: 23:53 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

کاهش استرس

بازديد: 199

کاهش استرس

شخص مي تواند به ليستي از مردم واشيا فكر كند و مثالي بدهد از اينكه چطور هر يك آنچه كه به نظر مي رسد باشند، نيستند. بذله گويي و شوخي كردن، قابليت ديدن زندگي به صورت يك بازي سرگرم كننده است. شخص مي تواند زندگي را به صورت يك بازي نگاه كرده و به بازي يك اسم بدهد. شخص بايد زمانهاي احساسات متفاوت- خنده، لذت، ترس، عصبانيت، ناراحتي- را شناخته و برد و باخت ها را چارت‌بندي كند.

تواضع و فروتني، تمايل به سوال در مورد اهميت ارزشها، تفكرات و عقايد، كارها وجود شخصي مي باشد. يك فرد بايد به معني زندگي فردي را بررسي كرده و ببيند كه چگونه موقعيت هاي شادي فراهم مي آورند و چگونه روابط شاد، حاوي رنج و عذاب باشند. طعنه و استهزاء توانايي ديدن اينست كه موقعيتها سياه يا سفيد نيستند.

تمركز:

تمركز به كاهش استرس با برگرداندن تعادل ذهن و بدن، كمك مي كند. با تسلط سمت چپ، كارهاي ادراكي، زيبايي شناسي و خلاقانه تحت استرس كاهش مي يابند. براي تمركز خود، شخص بايد زبان شخص را روي دكمه تمركز كه حدود يك چهارم اينچ پشت دندانهاي جلويي بالايي مي باشد، بگذارد. اين نقطه ظاهرا غده تيموس را تحريك كرده اثر استرس را ضعيف مي كند و نيمكره هاي مغز را به تعدل مي رساند. فعاليتهاي ديگري كه ظاهرا دو نيمكره مغز را متعادل مي سازند عبارتند از خواندن يك شعر به حالت ريتميك و آهنگين، گوش دادن به يك فرد با صداي تسكين و آرامبخش، گوش كردن به يك موسيقي كلاسيك، گوش دادن به صداهاي طبيعي مثل خرخر گربه، جيك جيك پرندگان يا صداي آبشار يا جوي آب، تماشاي تصاويري از مناظر زيبا يا لبخند زدن به مردمي كه حركات و اقدامات دلسوزانه انجام مي دهند، گرفتن بازوي شخص ديگري به هنگام يك پياده روي شديد و دوش گرفتن، قرار دادن خود در وضعيتي خوب نيز مفيد است.

تغذيه

تغذيه خوب به نگهداري براي فعاليتي كامل و مفصل كمك مي كند. صرف يك وعده متعادل، خوردن منابع ويتامين و نوشيدن مقدار زيادي آب مهم مي باشند. به طور كلي مردم ايالات متحده نياز دارند كه چربي و كلسترول، قند و نمك و مصرف غذاي اضافي را كاهش دهند. رژيم آنها شامل مقادير زيادي چربي و كلسترول است كه در گوشت قرمز، تخم مرغ، پنير و غذاي آماده فراوان مي باشد. مصرف بيش از حد چربي با بيماريهاي قلبي عروقي ارتباط دارد. آنها ميزان كالري زيادي از قند دريافت مي كنند كه با چاقي، پوسيدگي دندانها ديابت و بيماريهاي قلبي ارتباط دارد. اين نگراني وجود دارد كه مواد افزودني و مواد آلوده كننده با سرطان ارتباط دارند. اين مواد افزودني خوراكي شامل مواد نگهدارنده، مواد رنگي، مواد رنگي، مواد طعم دهنده و مواد ثابت كننده اي كه زندگي طاقچه اي و قفسه اي را گسترش داده و غذاهاي آماده اي با طعم بهتر ايجاد مي كنند. بعلاوه حشره كش ها ومواد آلوده كننده شيميايي ديگر نيز براي سلامتي مضر هستند. مصرف زياد قند و چربي هاي اشباع، همراه با كاهش سطح فعاليت، باعث افزايش ‌چاقي مي شود. به طور كلي مردم ايالات متحده بايد ورزش بيشتري كنند تا ورود كالري خصوصا كالري حاصل از چربي و قند را كاهش دهند. همزمان در صد كالريهاي حاصل از  غذاهاي آماده، معمولا عاري از فيبر بوده و اغلب داراي قند ونمك مي باشند. دانه‌هاي خوراكي كه مي خوريم، اغلب با آرد سفيد و برنج بكار برده مي شوند، بنابراين، مقدار زيادي از سلولز خود را از دست مي دهند. اگرچه اصلاح عادت غذايي از استرس جلوگيري نمي كند، ما يك راه براي نگهداري و حفظ تناسب مورد نياز با استرس است.

تمرين ورزشي

تمرين منظم و شديد نيز مي تواند به شخص كمك كند كه در برابر استرس مزمن مقاومت كند تمرين تنفسي سرعت قلب را در طول دوره تمرين و براي مدتي بعد از تمرين ترفيع مي دهد. محدوده ترفيع لازم براي توليد يك اثر تنفسي از 60 تا 80 درصد سرعت muximal قلب شخص كه در 220 منهاي سن شخصي به سال محاسبه مي شود مي باشد. طناب زدن، دوچرخه سواري و شنا، تمرينهاي ورزشي بسيار خوبي هستند. رقصيدن نيز باعث مي شود كه شخص ماهيچه هايش را كش و قوس داده و مقاوم كند و هيجان و تنش را كاهش دهد.

تمرين ورزشي منظم ظرفيت كار و عملكرد را در چندين ناحيه افزايش دهد و مقدار انقباض قلبي، اندازه شريانهاي اكليلي (coronary) رساندن خون به قلب، اندازه ماهيچه قلب و حجم خون، كفايت توزيع محيطي و برگشت خون را افزايش مي دهد. تمرين ورزشي رساندن خون به شش ها و ظرفيت كاري آنها را در طول تمرين، افزايش مي دهد همچنين تمرين ورزشي استرين و تنشهاي عصبي حاصل از استرس روانشناسي را كاهش داده و تمايل به سستي و افسردگي را نيز كاهش مي دهد.

خواب

خواب نيز براي مقابله با استرس مهم است. نياز به خواب با افزايش سن كاهش مي يابد و مردم هرچه سنشان بالاتر مي رود ممكن است چند بار در شب بيدار شوند. اين مسئله نبايد با بي خوابي كه يك ناتواني طولاني براي خواب است اشتباه گرفته شود. سه نوع بي خوابي وجود دارد: 1- اوليه كه بيش از 15 دقيقه طول مي كشد تا به خواب برويم. 2- متناوب: بيدار شدن در طول شب و به سختي به خواب رفتن مجدد. 3- نهايي، صبح زود بيدار شدن و نواتواني خوابيدن مجدد.

فاكتورهاي فيزيكي، عاطفي و احساسي و تغذيه اي مي توانند به بيخوابي كمك كنند. فقدان تمرين فيزيكي، مسائل و مشكلات هاضمه، ناراحتي قلبي، فشار خون بالا مانع خواب مي شوند. اوضاع عاطفي آشفت مثل عصبانيت، ترس، احساس گناه، افسردگي و سستي، خشم تنشي ايجاد مي كنند كه مانع از خواب مي شود. رژيم نامتعادل، الكل، مصرف كافئين و وعده غذايي زياد كمي قبلاز خواب نيز مانع خواب مي شود.

براي ايجاد يك خواب شبانه خوب، فعاليتهاي روزانه قل از آماده شدن براي خواب، كم كم باريك شوند. تمرين ورزشي منظم باعث خواب عميق مي شود اما نبايد چند ساعت قبل از خواب انجام بگيرند. همينطور، باز خورد زيستي و مديتيشن و مراقبه نيز خاصيت كاهش استرس دارند كه باعث ايجاد خواب مي شود اما نبايد قبل از رفتن به تختخواب انجام گيرند زيرا مي توانند باعث انرژي وهوشياري شوند. شكلات، نوشابه، قهوه و غذاها و نوشيدنيهاي ديگر كه كافئين دارند بايد خصوصا در هنگام عصر محدود شوند. از خوردن زياده از حد، خصوصا غذاهاي سنگين در شب نيز بايد جلوگيري به عمل آيد. تختخواب بايد مناسب خواب بوده و اتاق نيز بايد تاريك و ساكت باشد.

آرام سازي (relaxation)

تنفس شكمي:

تكنيك‌هاي متعددي مي توانند براي ايجاد آرامش استفاده شوند. تنفس شكمي روشي سريع است. هنگام استرس، مردم تمال مي يابند كه تنفس كوتاه و سطحي انجام دهند. در نتيجه شش‌ها به طور كامل پر نمي شوند. هواي باقيمانده، كهنه مي شود و اكسيداسيون بافتها ناتمام است. كشيدگي ماهيچه اي نتيجه مي شود بدون واضح بودن و برجستگي، شخص مي تواند تنفسهاي شكمي كمي تقريبا در هر جايي و در هر زماني كه انجام دهد. بهتر است تنفس شكمي را به مدت 5 تا 10 دقيقه يكبار يا دو بار در روز هنگامي راست نشسته ايم، انجام دهيم. آن مي تواند در طول زمانهاي معمولا كوتاه انجام شده يا پاسخ به استرس را وقتي كه شروع شدهاست معكوس كند. براي تنفس شكمي، شخص بايد به آرامي از طريق بيني استنشاق كند و پشت را نيز مستقيم نگه دارد. اول شكم منبسط شده بعد سينه و نهايتا شانه ها منبسط مي شوند. سپس شخص بايد به آرامي نفس كشيده و نفس را به مدت 1 يا 2 ثانيه قبل از شروع تنفس بعدي حبس كند.

ماساژ:

ماساژ مي تواند تنش را آرام كرده و حالت منفعل و بي اراده اي از تمرين را فراهم آورده و ارتباط لمسي ايجاد كند. آن آرامسازي (relaxation) و انعطاف پذيري را تحريك مي كند. ماساژ خود نيز مي تواند از يك صندلي نيز انجام مي شود ان مي تواند به صورت ماساژ كامل بدن يا ماساژ قسمتي از بدن كه مخصوصا سفت و كشيده است انجام شود. براي ماساژ كامل بدن شخص بايد با قرار دادن دو دست بالاي سر و حركت آنها با حركات چرخشي آرام به سمت پايين، پشت سر، گردن و شانه ها شروع شود. گردن و شانه مكانهاي معمول براي تنش و كشيدگي هستند. آنها مي توانند به راحتي با  crossover دستها انجام گيرد طوري كه دست راست، شانه چپ را و دست چپ شانه راست را ماساژ دهد سپس دستها به بالاي سر برگردانده شده و با حركات چرخشي به سمت پيشاني، صورت، گردن و سينه حركت مي كنند. براي تسكين و آرامش بازوي راست، شخص نوك انگشتان دست راست را با دست چپ محكم گرفته و به سمت بالاي دست و بازو تا شانه با حركات چرخشي و طوري كه انگشتان بالا و شست در زير مي باشد، حركت مي كند. سپس شخص شست قسمت پايين سمت راست سينه را ماساژ مي دهد. اين عمل تا بالاي بازوي چپ و پايين سمت راست تكرار مي شود. دستها روي قسمت زيرين شكم قرار مي گيرند طوري كه انگشتان بالا و شست در زير مي باشد، حركت مي كند. سپس شخص قسمت پايين سمت راست سينه را ماساژ مي دهد. اين عمل تا بالاي بازوي چپ و پايين سمت راست تكرار مي شود دستها روي قيمت زيرين شكم قرار مي گيرند به طوري كه نوك انگشتان با بدن تماس دارند و حركات چرخشي تا بالاي سينه استفاده مي شوند. قسمت پايين پشت ناحيه ديگري است كه معمولا كشيده و تنيده است. شخص نوك انگشتان دست را روي قسمت پايين در دنبالچه قرار مي دهد. نو انگشتان بالا را تا  هر جا كه دست برسد ماساژ مي دهند پا بايد با ماساژي كه به سمت بالاي پا تا مچ پا و بالاي ساق پا و ران ماساژ بايد براي پاي ديگر نيز تكرار شود اين ماساژ كامل بدن مي تواند بعد از يك حمام گرم در زمان خواب انجام گيرد تا خواب بياورد.

آرامسازي و آرامش تدريجي:

آرامش تدريجي نيز مي تواند براي ايجاد خواب استفاده شود. آن انقباض هوشياري و آرام كردن و سست كردن ماهيچه هاست. با كشش سنجيده و محتاطانه ماهيچه ها شخص مي تواند بياموزد كه چگونه ماهيچه ها سفت شده و بياموزد كه آنها را سست كند. آن مي تواند قبل، همزمان يا بعد از يك حالت خشم استفاده شود. اگر روزانه به طور معمول يك بار يا دو بار انجام شود مي تواند كمك كند كه سطح خشم و عصبانيت شخص را پايين بياورد. آرامش تدريجي مي تواند در حالت ايستاده، نشسته يا خوابيده انجام گيرد در حالت خوابيده احتمال خواب رفتن بيشتر است. در حالت نشسته شخص بايد سر را به صورت عمودي روي شانه ها  پشت را روبروي صندلي، كف پاها روي كف زمين، پاها غير متقاطع و دستها را روي نرمه گوش در موقعيت سست نگهدارد. در طول آرامش تدريجي، شخص، ماهيچه هاي خاصي را تا بيشترين درجه كشيده و متوجه مي شود كه ماهيچه ها به مدت 5 ثانيه چقدر سست مي شوند.

سپس ماهيچه سست شده و احساس خوش آرامش به مدت حدود 10 ثانيه فراهم مي شود. براي پيشرفت از سر تا پنجه، شخص بايد با چين انداختن به پيشاني شروع كرده و توجه كند كه كجا احساس كشيدگي مي كند. سپس شخص آن قسمت را به آرامي، سست كرده، ماهيچه هايي را كه در حال سست شدن مي باشند، شناسايي كرده و به تفاوت بين كشيدگي و سستي توجه كرده و از احساس سستي و آرامش لذت مي برد با كس 3-2، حاوي دستورالعملهاي مختصري براي قسمتهاي ديگر بدن مي باشد.

با كسب تجربه در آرامش تدريجي شخص همچنين مي تواند بياموزد كه بدون كشش سست و آرام كند. شخص در ابتدا روي سست كردن هر قيمت از بدن و سپس روي سست كردن كلي با تنفس عميق متمركز مي شود. شخص، نفسي عميق مي كشد، آنرا نگه مي دارد و سپس به آرامي در حالي كه كل بدن را از سر تا پنجه سست مي كند ودر حالي كه مي گويد آرام، طوري كه m وقتي گفته مي شود كه تمركز به پنجه مي رسد آن را بيرون مي دهد.

بازخورد زيستي:

بازخورد زيستي از دستگاه هاي مكانيكي استفاده مي كند تا خود تنظيمي را براي كنترل پاسخ هاي خود مختار به دست آورد. پاسخ برقي ناگهاني و گالواني پوست از الكترودهايي استفاده مي كند كه به نوك انگشتان متصل شده تا مقاومت پوست را اندازه بگيرد كه رطوبت پوست است كه اضطراب و پريشاني را نشان مي دهد. سرخرگها تحت استرس، منقبض شده و با آرامش و آرامسازي گشاد مي شوند. يك حرارت منبع (thermistor) روي انگشت، تغييرات درجه حرارت جانبي پوست را كه با فعاليت ماهيچه هاي نرم و صاف در سرخرگهاي جانبي مرتبط است، آشكار مي سازد. درجه حرارت پوست مخصوصا براي كنترل سردردهاي ميگرني مفيد است. الكتروسفالوگراف از الكتررودهاي متصل به پوست سر براي آشكار كردن فعاليت الكتريكي روي قشر يا كورتكس مغز استفاده مي كند الگوهاي متفاوت امواج مغزي با اوضاع مختلف ذهني مرتبط هستند. الكتروسفالوگراف از الكترودهاي متصل به پيشاني يا ساعد براي اندازه گيري كشيدگي ماهيچه حاصل از تكانهاي الكتريكي ماهيچه ها استفاده مي كند. افراد با سردردهاي ميگرني و هيجاني، مشكلات عصبي و مشكلات روده اي و شكمي، بسيار خوب به اين بازخوردهاي زيستي پاسخ دادند از آنجا كه دستگاه ها و وسايل، مقاومت و حساسيت پوست، حرارت پوست امواج مغزي و كشيدگي ماهيچه ها را به علامت ها و سيگنالهاي قابل مشاهده تبديل مي كنند لذا افراد مي توانند بگويند كه پاسخهاي بدنشان را كنترل مي كنند يا نه. آنها همچنين مي آموزند كه سيگنالهاي بدن را بدون استفاده از دستگاه ها خوانده و تفسير كنند تا پاسخ هايشان را اصلاح كنند.

آموزش اتوژني:

آموزش اتوژني، آرامش عميقي از طريق ايجاد خواب به وسيله خود  فراهم مي آورد. اين جلسات مختصر و منظم تمركز منفعل و بي اختيار روي محرك سازگار با فيزيولوژي، محركهاي بيگانه و نامربوط ديگر را كاهش داده و به حل مشكل آسم، آرتروز، يبوست، مشكلات عصبي، سردردهاي ميگرني و پريشاني و نامنظم بودن خواب كمك مي كنند.

براي انجام شخص  بايد با چشم بسته در اتاقي ساكت دراز بكشد و چند نفس عميق بكشد. هر جلسه آموزش اتوژني حدود 2 تا 20 دقيقه ترجيحا 20 دقيقه و 2 يا 3 بار در روز وقت مي گيرد. شش تعبير يا اصطلاح وجود دارد. هنگام يادگيري آموزش اتوژني فقط بايد يك عبارت در يك زمان يك بار در هفته افزوده شود. عبارت اول روي سنگيني، دوم روي گرمي، سپس ضربان قلب، تنفس و شبكه (خورشيدي) متمركز مي شود، تقويت عبارتهايي مثل «من در حال آرام شدن هستم» يا «من در آرامش هستم» بين عبارتهاي مذكور قرار گرفته اند در مورد عبارت سنگيني شخص به طور منظم روي اين فكر متمركز مي شود كه هر قسمت از بدن احساس سنگيني مي كند.«صورتم سنگين است، من در حال آرام شدن هستم، گردنم سنگين است، من آرام هستم، شانه هايم سنگين هستند، من دارم استراحت مي كنم. سينه ام سنگين است. من آرامم. در مورد عبارت گرمي شخص گرما را به جاي سنگيني در عبارت قبلي جايگزين مي كند. عبارت قلب به اين صورت استكه ضربان قلبم آرام و منظم است. سپس شخص  متمركز مي شود روي اينكه تنفس من آرام و راحت است. سپس شخص دستها را روي شكمش گذاشته تا گرما ايجاد كند و تكرار مي كند «شبكه : من گرم است» براي برگشت به حالت هوشيار شخص چند نفس عميق مي كشد و فكر مي كند «من نيرويي تازه و هوشياري ام را از سر مي گيرم» سپس بازوها و پاهايش را حركت داده و چشمهايش را باز مي كند و به آرامي بيدار مي شود.

مديتيشن (مراقبه):

مراقبه توجه را روي تجربه متمركز كرده و به شخص كمك مي كند تا از پاسخش آگاه شود و تكميل جنبه هاي فيزيكي، ذهني، عاطفي و تنفس زندگي شخص را آسان مي كند.

روشهاي زيادي براي مراقبه وجود دارد. يك شخص مي تواند روي موضوعي مثل شمع candly آوازخواني، گوش دادن به موسيقي يا مراقبه روي تنفس خود تمركز كند. براي مراقبه روي تنفس بايد تنفس خود را بشمارد: يك روي دم، دو روي بازدم، سه روي دم  و چهار روي بازدم. اين مرحله مي تواند تا وقتي زما تخصيص يافته براي مراقبه تمام شود، ادامه بيابد. معمولا مردم آرامشي دروني و احساس بهتر بودن را از طريق مراقبه تجربه مي كنند.

تصور و شبيه سازي ذهني:

تصور و شبيه سازي ذهني مي تواند براي آرامش به كار رود. شخص از موقعيتي آرام شروع كرده و افكار خوشي را تصور مي كند. شخص مي تواند روي شيئي مرئي و رنگي مثل آسمان آبي، ابر سفيد، درخت سبز، سيب قرمز يا گل صورتي مراقبه كند. شخص مي تواند تصور كند كه در مكاني مطلوب مثل يك ساحل ماسه اي، در كوهستان، يا جلوي يك شومينه در اتاقي زيبا و حال شنيدن موسيقي، مي باشد. شخص مي تواند روي مناظر، صداها، بوها، مزه ها و احساس روياهاي دلپذير تمركز كند.

شعر و شاعري:

خواندن يا نوشتن شعر براي كاهش تنش مخصوصا وقتي كه شخص افسرده و كسل است و حركت و تكلمي ندارد مفيد است. اشعار را از روي آهنگشان، حالتشان و احساساتي كه بيان مي كنند، انتخاب مي شوند. اشعار مي توانند به صورت تك به تك يا در مجلسي گروهي خوانده شوند. بحث درباره معني مي تواند به احساسات تكلمي كمك كند.

موسيقي:

موسيقي كلاسيك ملايم مي تواند به رهايي احساسات و عواطف كمك كرده و آرامش را فراهم كند.

حمام كردن:

آب يك ماده آرامبخش است. شخص بايد وان حمام را با آبي با درجه حرارت بدن پر كند و خود را به مدت 15 دقيقه تا گردن داخل آن كند.

افزايش عزت نفس:

«شما خودتان، بيشتر از هر كس ديگري در  جهان به عشق و محبت خود نياز داريد.» بودا

اظهارات مثبت مي توانند براي افزايش عزت نفس شخص مورد استفاده قرار بگيرند. شخص مي تواند با تفكر مثبت در مورد خود، آرامتر شده و مقدار خود كم بيني را كاهش دهد. فرد ممكن است صحنه هاي مثبتي را تصور كند و خودش را به آنصورتي كه مي خواهد باشد، ببيند. شخص مي تواند اظهارات مثبتي مثل : من خوشحال هستم، من سالم هستم يا من زيبا هستم را تكرار كند. شخص همچنين مي تواند عبارتهاي مثبت را روي برگه هايي نوشته و آنها در مكانهاي واضح و جلوي چشم قرار دهد و اغلب آنها را بخواند. مردم مي تواننند با ايجاد نظرات مثبت در مورد يكديگر، حالتهايي بگيرند.

گروه هاي پشتيباني

سيستم هاي پشتيباني synergistic هستند. شخص مي تواند از طريق گروه‌هاي پشتيباني از بهتر از حالت انفرادي كار كند. گروه هاي پشتيبان احساس مورد قبول بودن، با ارزش بودن، دوست داشته شدن و محترم بودن و احساس تعلق ايجاد مي كنند. علاوه بر ايجاد حمايت عاطفي، سيستم‌هاي پشتيبان به شخصيت اجتماعي كمك كرهد و منبعي از اطلاعات خدمات و كمك هاي مادي هستند.

ويتلي (2002) مي گويد كه بسياري از مردم احساس انزوا ي كم توجهي مي كننه و مي خواهند در مورد نگراني ها و كشمكش‌ها صحبت كنند. تعريف داستانهايمان رابطه اي ايجاد كرده و به ما كمك مي كند كه به يكديگر نزديك شويم. مشكل است از كسي متنفر شويم كه سرگذشت او را مي دانيم. ويتلي (2002) اصول زير را ترويج مي دهد: 1- اعتراف به برابري با يكديگر  2- كنجكاو ماندن درباره يكديگر 3- شناخت اينكه به كمك يكديگر نياز داريم تا شنونده هاي بهتري بشويم 4- آرام بودن براي تفكر و انعكاس 5- درك اينكه گفتگو و مكالمه يك روش تفكر با يكديگر است و 6- انتظارات متقابل

چند نوع سيستم پشتيبان وجود دارد. معمولا خانواده سيستم پشتيبان طبيعي است كه گروه پشتيبان اوليه را تشكيل مي دهد. گروه هاي پشتيباني نظير و همتا نيز مهم هستند آنها متشكل از مردمي مي باشند كه تجربيات مشابهي داشته اند، تعديل يافته اند و مي خواهند اطلاعاتشان را به اشتراك بگذارند. يك سرپرستار مي تواند از سرپرستاران ديگر حمايت دريافت كند. سازمانهاي مذهبي مجمعي فراهم مي آورند كه رهنمودهايي براي زندگي ارائه داده مقادير سرمايه گذاري مي كند و رسم‌ها و سنت‌هايي اجياد مي كند. گروه‌هاي خدمات رساني داوطلب گروه‌هاي خود كمك حمايتهايي براي اهداف خاص مثل كاهش وزن، ترك اعتياد به الكل، ترك سيگار يا تنظيم mastectomy (ماستكتومي) يا stoma فراهم مي آورند. خانواده، دوستان و همكاران و جانب ديگران، كافي نيست، در دسترس قرار مي گيرند.

بسيار مهم است كه مديران به نحوي بسيار عالي به رفاه خود توجه كنند آنها مي تواند به صورت بهتر عمل كنند اگر كه سالم باشند. آنها به انرژي قابل ملاحظه اي نياز دارند تا حامي ديگران باشند و اگر ضرر مي كنند اجباري نيست كه سرمايه گذاري كنند. همانطور پرستاران كارمند بايد احساس سلامتي و رفاه كنند تا مراقبت پرستاري بهتري را انجام دهند. مديران، مسئول مراقبت از افراد تحت حمايت خود هستند.

يك مدير بايد پرسنل خود را در برابر استرس زايد و بي جهت محافظت كند. پرسنل و كارمندان مي توانند تحت تعليم شناخت علائم استرس و مديريت آنها قرار بگيرند. معاينات فيزيكي سالانه مورد نياز است. تعطيلات بايستي فراهم شده و ترويج بيابند. مشاوره و خدمات ارجاعي مي توانند به صورت سيستم‌هاي حمايتي ايجاد شوند.

باكس 3-2 آرامسازي تدريجي ماهيچه

-       چشم ها را خوب ببنديد

-       به بيني چين بدهيد

-       دندانها را روي هم بگذاريد و لبها را به دندانها فشار دهيد مثل حالت لبخند

-       زبان را به سختي به سقف دهان فشار دهيد

-       دندانها را بهم فشار دهيد

-       لبها را چروك كنيد

-       چانه را به سمت سينه ببريد

-       سر را به شانه سمت راست فشار دهيد

-       سر را به شانه سمت چپ فشار دهيد

-       بازو را مستقيم به جلو ببريد، مشت كنيد و همه بازو را سفت كرده و يا آرنج را با سفتي به درون ببريد.

-       با دست ديگر تكرار كنيد

-       تيغه هاي شانه را به سمت يكديگر فشار دهيد

-       سينه را داخل بكشيد

-       شكم را داخل دهيد

-       ماهيچه هاي پايين شكم، كفل، ران را سفت كرده و خود را روي صندلي بالا ببريد.

 

-   كف پايتان را به كف زمين فشار دهيد سپس پنجه ها را به سمت سر متوجه كنيد و اين كار را با پاي ديگر تكرار كنيد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 04 فروردین 1394 ساعت: 23:51 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

سوالات خود کارآمدی2

بازديد: 103

سوالات خود کارآمدی2

لطفاً جملات زیر را به دقت خواهنده و یکی از پنج گزینه را که میزان موافقت شما با عبارت مورد نظر  را بیان می کند در پاسخنامه مشخص نمائید.

1) وقتی طرحی می ریزم، مطمئن هستم می توانم آن را انجام دهم.

2) یکی از مشکلات من این است که وقتی می بایست کار را انجام دهم، نمی توانم از عهده آن برآیم.

3)اگر نتوانم کاری را بار اول انجام دهم ، به تلاشم برای انجام آن ادامه می دهم.

4) وقتی که اهداف مهم برای خود تعیین می کنم ح، بندرت به آنها دست می یابم

5) قبل از تمام کردن کارهایم ، آن را رها  می کنم.

6) از روبرو شدن با  مشکلات اجتناب می کنم.

7) در صورتیکه کاری خیلی پیچیده بنظر برسد حتی زحمت امتحانش را بخود نمی دهم.

8)هنگامی که کاری را که باید  انجام دهم نامناسب است ، آنقدر پایداری می کنم تا آن را تمام کنم.

9) وقتی تصمیم به انجام کاری گرفتم ، بطور جدی و دقیق رئوی انجام همان کار تمرکز می کنم.

10) هنگامی که سعی می کنم چیز جدیدی بیاموزم ، اگر در ابتدا موفق نشوم بزودی آن را رها می کنم.

11)وقتی مشکلات غیر مترقبه ای برایم رخ می دهد بخوبی از پس آن بر نمی آیم.

12) از یادگیری مطالب جدید هنگامی که بنظرم مشکل بیایند اجتناب می کنم.

13) شکست باعث تلاش بیشتر من می شود.

14) به توانایی خود برای کارها اعتماد ندارم.

15) به خودم متکی هستم.

16) به سادگی تسلیم می شوم.

17) توانایی برخورد با اغلب مشکلاتی را که در زندگی برایم پیش می آید، ندارم.

 

پاسخنامه آزمون خودکار آمدی

الف) کاملاً موافقم               ب) موافقم            ج) نظری ندارم (حد وسط)               د) مخالفم    

ه) کاملاً مخالفم

ردیف

الف

ب

ج

د

ه

ردیف

الف

ب

ج

د

ه

1

 

 

 

 

 

10

 

 

 

 

 

2

 

 

 

 

 

11

 

 

 

 

 

3

 

 

 

 

 

12

 

 

 

 

 

4

 

 

 

 

 

13

 

 

 

 

 

5

 

 

 

 

 

14

 

 

 

 

 

6

 

 

 

 

 

15

 

 

 

 

 

7

 

 

 

 

 

16

 

 

 

 

 

8

 

 

 

 

 

17

 

 

 

 

 

9

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جمع نمرات کارآمدی ..................


 دستورالعمل: هر عبارت داخل جدول احتمالاً بیانگر وضعیت سلامت عمومی شما است. لطفاً هر سوال را به دقت بخوانید و از میان گزینه های موجود پاسخی را که بیشتر از همه با وضعیت سلامت عمومی شما مطابقت دارد، لطفاً توجه داشته باشید که عدد 1 برابر با کمی ، 2 برابر با زیاد و 3 برابر با خیلی زیاد است.

 

وضعیت سلامت عمومی شما از یک ماه گذشته تا امروز

خیر

کمی

زیاد

خیلی زیاد

1- آیا از یک ماه گذشته تا به امروز احساس کرده اید که خوب و سالم هستید؟

0

1

2

3

2- آیا از یک ماه گذشته تا به امروز احساس کرده اید که به داروهای تقویتی نیاز دارید؟

0

1

2

3

3- آیا از یک ماه گذشته تا به امروز احساس ضعف و سستی کرده اید؟

0

1

2

3

4- آیا از یک ماه گذشته تا به امروز احساس کرده اید که بیمار هستید؟

0

1

2

3

5- آیا از یک ماه گذشته تا به امروز سردرد داشته اید؟

0

1

2

3

6- آیا از یک ماه گذشته تا به امروز احساس کرده اید که سرتان را محکم با چیزیمثل دستمال بسته اند، یا این که فشاری به سرتان وارد می شود؟

0

1

2

3

7- آیا از یک ماه گذشته تا به امروز احساس کرده اید که بعضی اوقات بدن تان داغ یا سرد می شود؟

0

1

2

3

8- آیا از یک ماه گذشته تا به امروز اتفاق افتاده که بر اثر نگرانی دچار بیخوابی شده باشید؟

0

1

2

3

9- آیا از یک ماه گذشته تا به امروز شبها وسط خواب بیدار می شوید؟

0

1

2

3

10- آیا از یک ماه گذشته تا به امروز احساس کرده اید  که دائماً تحت فشار هستید؟

0

1

2

3

11- آیا  از یک ماه گذشته تابه امروز عصبانی و بد خلق شده اید؟

0

1

2

2

12- آیا از یک ماه گذشته تا به امروز بدون هیچ دلیل قانع کننده ای هراسان یا وحشت زده شده اید؟

0

1

2

3

13- آیا از یک ماه گذشته تابه امروز متوجه شده اید  که انجام هر کاری از توانایی شما خارج است؟

0

1

2

3

14- آیا از یک ماه گذشته تا به امروز احساس کرده اید که درتمامی مدت عصبی هستید و دلشوره دارید؟

0

1

2

3

15- آیا از یک ماه گذشته تا به امروز توانسته اید خودتان را سرگرم و مشغول نمائید؟

0

1

2

3

16- آیا از  یک ماه گذشته تا به امروز اتفاق افتاده که وقت بیشتری را صرف انجام کارها نمایید؟

0

1

2

3

17- آیا از یک ماه گذشته تا  به امروز بطور کلی احساسکرده اید که کارها را به خوبی انجام می دهید؟

0

1

2

3

18-آیا از یک ماه گذشته تا به امروز از نحوه انجام کارهایتان احساس رضایت می کنید؟

0

1

2

3

19- آیا از یک ماه گذشته تا به امروز احساس کرده اید که نقش مفیدی در انجام کارها به عهده دارید؟

0

1

2

3

20- آیا از یک ماه گذشته تا به امروز توانایی تصمیم گیری درباره مسائل را داشته اید؟

0

1

2

3

21- آیا از یک ماه گذشته تابه امروز قادر بوده اید از فعالیت های روزمره زندگی لذت ببرید؟

0

1

2

3

22- آیا از یک ماه گذشته تا به امروز فکر کرده اید که شخص بی ارزشی هستید؟

0

1

2

3

23- آیا از  یک ماه گذشته تا به امروز احساس کرده اید که زندگی کاملاً نا امید کننده است؟

0

1

2

3

24- آیا از یک ماه گذشته تا به امروز احساس کرده اید که زندگی ارزش زنده بودن ندارد؟

0

1

2

3

25- آیا از یک ماه گذشته تا به امروز به این مسئله فکر کرده اید که ممکن است دست به خودکشی بزنید؟

0

1

2

3

26- آیا از یک ماه گذشته تا به امروز به این مسئله فکر کرده اید که ممکن است دست به خودکشی بزنید؟

0

1

2

3

27- آیا از یک ماه گذشته تا به امروز به این مسئله فکر کرده اید که چون اعصاب تان خراب است نمی توانید کاری انجام دهید؟

0

1

2

3

28- آیا از یک ماه گذشته تا به امروز این فکر به ذهن تان رسیده است که بخواهید به زندگی تان خاتمه دهید؟

0

1

2

3

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 04 فروردین 1394 ساعت: 23:49 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره سازمان های یادگیرنده

بازديد: 421

تحقیق درباره سازمان های یادگیرنده

مقدمه‌

برنامه‌هاي‌ بهبود مداوم‌ كه‌ امروزه‌ نقل‌ محافل‌ مديريتي‌ است‌، به‌ سرعت در تمام‌ سازمانها گسترده‌ مي‌شوند. مديران‌ به‌ اين‌ اميد چنين‌ برنامه‌هايي‌ را، كه‌بعضاً هزينه‌هاي‌ گزافي‌ را نيز به‌ سازمان‌ تحميل‌ مي‌كنند، در دستور كار قرارمي‌دهند كه‌ بتوانند در سازمان‌ توان‌ رقابت‌ در بازار جهاني‌ و مقاومت‌ در برابر پيچيدگي‌هاي‌ روزافزون‌ را ايجاد كنند. برنامه‌ها و تكنيك‌هاي‌ بهبود مداوم‌ بسيارمتنوع‌اند، چنانكه‌ تنها تهيه‌ فهرستي‌ از عناوين‌ آنها نيز كار سختي‌ است‌. متأسفانه‌ در اين‌ وادي‌ تعداد شكست‌ها به‌ مراتب‌ بيش‌ از پيروزيهاي‌ بدست‌ آمده ‌است‌. نظريه‌ سازمانهاي‌ يادگيرنده‌، كه‌ ابتدا توسط تعدادي‌ از مديران‌ هوشمند وبا تجربه‌ در محيط كسب‌‌و‌كار به‌ صورت‌ عملي‌ مورد استفاده‌ قرار گرفته ‌و سپس‌ در محيط‌هاي‌ دانشگاهي‌ توسط نظريه‌پردازان‌ پرورش‌ داده‌ شده‌ است‌، به‌ دنبال يافتن‌ جواب‌ اين‌ مسئله‌ است‌.
بسياري‌ از مديران‌ از فهم‌ اين‌ حقيقت‌ اساسي‌ كه‌ بهبود مداوم‌ نياز به‌ تعهدسازمان‌ به‌ يادگيري‌ مداوم‌ دارد، عاجزند. اساساً چگونه‌ مي‌توان‌ انتظار داشت‌ كه سازماني‌ بتواند به‌ پيشرفت‌ نائل‌ شود و افقهاي‌ جديدي‌ از فعاليت‌ و كار رافراروي‌ خود بگشايد، بدون‌ اينكه‌ بخواهد چيز جديدي‌ ياد بگيرد. حل‌ يك‌ مسئله ‌چالش‌ برانگيز، معرفي‌ محصولي‌ جديد و بازمهندسي‌ يك‌ فرايند توليد جملگي‌ نياز به‌ مشاهده‌ جهان‌ به‌ طريقي‌ نو و تلاش‌ عملي‌ در جهت‌ اجراي‌ يافته‌هاي‌ جديددارند. در فقدان‌ عنصر حياتي‌ يادگيري،‌ سازمانها و افراد آنها تنها شيوه‌هاي‌كهنه‌ را - حداكثر با بيانهاي‌ جديد - تكرار مي‌كنند.


انواع‌ يادگيري‌:

در يك‌ تقسيم‌بندي‌ كلاسيك‌ در ميان‌ نويسندگان‌ صاحبنظر يك وفاق ‌جمعي‌ در تفكيك‌ دو نوع‌ يادگيري‌ وجود دارد كه‌ صرف‌ نظر از نام‌گذاري‌ هريك ‌از اين‌ دو نوع‌ تقريباً مفهوم‌ يكساني‌ توسط آنها اراده‌ شده‌ است‌. فايول‌ و لايلز (1985)انواع‌ يادگيري‌ را در قالب‌ دو سطح‌(12)  بيان‌ مي‌كنند كه‌ عبارتند از: يادگيري‌سطح‌ پايي(13)  و يادگيري‌ سطح‌ بالا(14) . يادگيري‌ سطح‌ پايين‌ در داخل‌ يك‌ ساختار سازماني‌ و يا مجموعه‌اي‌ از قواعد اتفاق‌ مي‌افتد. ”يادگيري‌ سطح‌ پايين‌ منجر به‌توسعه‌ روابط پايه‌اي‌ ميان‌ رفتار و نتايج‌ مي‌شود، اما اين‌ امر اغلب‌ در دوره‌كوتاهي‌ اتفاق‌ مي‌افتد و تنها بخشي‌ از آنچه‌ سازمان‌ انجام‌ مي‌دهد را تحت‌ تأثيرقرار مي‌دهد“(Fiol and Lyles,1985: 807).. به‌ نظر اين‌ دو نويسنده‌ يادگيري‌سازماني‌ نتيجه‌ تكرار رويه‌ معمول‌ است‌ و شامل‌ ايجاد روابط بين‌ رفتارها ونتايج‌ مربوط به‌ آنها مي‌باشد. در نتيجه‌ اين‌ اتكال‌ به‌ رويه‌ و روال‌ عادي‌،يادگيري‌ سطح‌ پايين‌ بيشتر در زمينه‌ سازماني‌ اتفاق‌ مي‌افتد كه‌ به‌ خوبي‌درك‌شده‌ و مديريت‌ به‌ توانايي‌ خود در كنترل‌ موقعيت‌ها باور داشته‌ باشد. هرچند اين‌ نوع‌ كنترل‌ واضح‌ بر روي‌ عوامل‌ محيطي‌ بيشتر از ويژگيهاي‌ مديران‌سطح‌ پايين‌ و مياني‌ است‌ تا مديران‌ سطح‌ بالا، اما يادگيري‌ سطح‌ پايين‌ را نبايد باسطوح‌ پايين‌ سازمان‌ اشتباه‌ گرفت‌. هر سطح‌ از سازمان‌ ممكن‌ است‌ به‌ نوبه‌خود درگير اين‌ نوع‌ از يادگيري‌ شود. آرجريس‌ و شون‌ (1978) اين‌ نوع‌ از يادگيري‌ را يادگيري‌ تك‌ حلقه‌اي‌ ناميده‌اند. يادگيري‌ تك‌ حلقه‌اي‌ فرايندي‌ است‌كه‌ جنبه‌هاي‌ اصلي‌ و كليدي‌ «تئوري‌ مورد استفاده» (15)  يا مجموعه‌ قواعد سازمان ‌را حفظ مي‌كند و خود را به‌ مشخص‌ كردن‌ و تصحيح‌ خطاها در درون‌ اين‌سيستم‌ مفروض‌ از قواعد محدود مي‌كند.
از سوي‌ ديگر، هدف‌ يادگيري‌ سطح‌ بالا تنظيم‌ قواعد و هنجارهاي‌ كلي‌ به‌ جاي‌ فعاليت‌ها و رفتارهاي‌ بخصوص‌ است‌. ”روابطي‌ كه‌ در نتيجه‌ يادگيري‌سطح‌ بالا ايجاد مي‌شوند، اثرات‌ بلندمدتي‌ بر روي‌ سازمان‌ به‌ عنوان‌ يك‌ كل‌دارند. اين‌ نوع‌ از يادگيري‌ با استفاده‌ از كاوش‌ خلاقه‌(16) ، توسعه‌ مهارت‌ و بينش‌اتفاق‌ مي‌افتد. بنابراين‌، يادگيري‌ سطح‌ بالا بيش‌ از يادگيري‌ سطح‌ پايين‌ فرايندي‌شناختي‌ است“ (
Fiol and Lyles 1985:808). به‌ نظر فايول‌ و لايلز (1985)زمينه‌ يادگيري‌ سطح‌ بالا معمولاً ابهام‌آميز و نامعين‌ است‌ كه‌ اساساً در اين‌چنين‌ زمينه‌اي‌ رفتار كاملاً تكراري‌ تقريباً بي‌معني‌ خواهد بود. با توجه‌ به‌ اين‌نكته‌، يادگيري‌ سطح‌ بالا عمدتاً در سطوح‌ بالاي‌ مديريت‌، كه‌ هنجارهاي‌تصميم‌گيري‌ از حداقل‌ درجه‌ معيني‌ برخوردارند، اتفاق‌ مي‌افتد.

 آرجريس‌وشون‌ (1978) اين‌ نوع يادگيري‌ را يادگيري‌ دو حلقه‌اي‌ مي‌شناسند. يادگيري‌دوحلقه‌اي‌ زماني‌ اتفاق‌ مي‌افتد كه‌ سازمان‌ خطاها را كشف‌ و اصلاح‌ مي‌كندوهنجارها، رويه‌ها، سياستها، و هدفهاي‌ موجود را زير سؤال‌ مي‌برد و به‌ تعديل‌واصلاح‌ آنها مي‌پردازد. آرجريس‌ و شون‌ (1996) نوع‌ سومي‌ از يادگيري‌ تحت‌ عنوان‌يادگيري‌ ثانويه‌(17)  يا سه‌ حلقه‌اي‌(18)  را معرفي‌ مي‌كنند. يادگيري‌ ثانويه‌زماني‌ اتفاق‌ مي‌افتد كه‌سازمانها ياد بگيرند كه‌ چگونه‌ يادگيري‌ تك‌ حلقه‌اي‌ و دوحلقه‌اي‌ را اجرا كنند. به‌ عبارت‌ ديگر، يادگيري‌ سه‌ حلقه‌اي‌ توانايي‌ يادگرفتن‌ درباره‌ يادگيري‌است‌.
فايول‌ و لايلز ويژگيهاي‌ تعاريف‌ ارائه‌ شده‌ از دو نوع‌ يادگيري‌ سطح‌پايين‌و سطح‌ بالا را در قالب‌ جدول‌ شماره‌ يك‌ مقايسه‌ كرده‌اند(Fiol and Lyles,1985:810).
 


مايكل‌ جي‌ ماركوارت‌ (1995) دسته‌بندي‌ ديگري‌ شامل‌ چهار نوع‌ يادگيري‌سازماني‌ ارائه‌ مي‌كند كه‌ تفاوتهاي‌ اندكي‌ با انواع‌ يادگيري‌ سازماني‌ كه‌ تا به‌ اين‌مرحله‌ معرفي‌ شدند، دارند. در اين‌ تقسيم‌بندي‌ انواع‌ يادگيري‌ سازماني‌ عبارتنداز:

 الف‌- يادگيري‌ انطباقي‌:(19)  يادگيري‌ انطباقي‌ زماني‌ اتفاق‌ مي‌افتد كه‌ يك‌ فرد ياسازمان‌ از تجربه‌ و تفكر(20) ياد مي‌گيرد. ”فرايند يادگيري‌ انطباقي‌ خود شامل‌چهار مرحله‌ است‌ كه‌ عبارتند از:

 

1- سازمان‌ اقدام‌ به‌ فعاليتي‌ مي‌كند كه‌ در جهت‌ دستيابي‌ به‌ هدف‌ از پيش‌تعيين‌ شده‌ است‌؛
2- فعاليت‌ سازمان‌ منجر به‌ نتيجه‌اي‌ داخلي‌ يا خارجي‌ مي‌شود؛
3- تغيير به‌ وجود آمده‌ از جهت‌ همسازي‌ با هدف‌ تجزيه‌ و تحليل‌ مي‌شود؛
4- يك‌ فعاليت‌ جديد يا نوع‌ تعديل‌ يافته‌اي‌ از آن‌ براساس‌ نتيجه‌ اتخاذ مي‌شود.
يادگيري‌ انطباقي‌ را مي‌توان‌ به‌ ترتيب‌ زير نمايش‌ داد:

انعكاس‌ داده‌هاي‌ بدست‌ آمده‌ نتيجه‌ كنش‌ (فعاليت)“(Marquardt,1995:38).

در تقسيم‌ بندي‌ ماركوارت‌ يادگيري‌ انطباقي‌ مي‌تواند تك‌ حلقه‌اي‌ يا دوحلقه‌اي‌ باشد. يادگيري‌ تك‌ حلقه‌اي‌ بر كسب‌ اطلاعات‌ براي‌ پايدار كردن‌ و حفظ سيستم‌هاي‌ موجود متمركز است‌ و تأكيد آن‌ بر تشخيص‌ و تصحيح‌ خطا مي‌باشد. يادگيري‌ دو حلقه‌اي‌ عميق‌تر است‌ و شامل‌ پرسش‌ از خود سيستم‌ و اينكه‌ اساساً چرا خطاها يا موفقيت‌ها به‌ وقوع‌ پيوسته‌اند، مي‌باشد. يادگيري‌ دوحلقه‌اي‌ توجه‌ خود را به‌ ساختارها و هنجارهاي‌ زيربنايي‌ معطوف‌ مي‌كند. به‌طور خلاصه‌ مي‌توان‌ دو نوع‌ يادگيري‌ تك‌ حلقه‌اي‌ و دو حلقه‌اي‌ را در مدل‌ ساده‌زير با يكديگر مقايسه‌ كرد.

”شاين‌ اشاره‌ مي‌كند كه‌ اغلب‌ سازمانها و افراد تمايلي‌ به‌ درگيري‌ دريادگيري‌ دو حلقه‌اي‌ ندارند، زيرا اين‌ نوع‌ يادگيري‌ شامل‌ در معرض‌ ديد قراردادن‌ خطاها و اشتباهات‌ و نيز پرسشگري‌ در رابطه‌ با مفروضات‌، هنجارها، و ساختارها و فرايندهاي‌ موجود مي‌باشد(Marquardt, 1995: 38).

ب‌- يادگيري‌ پيش‌بيني‌ كننده‌(21) : يادگيري‌ پيش‌بيني‌ كننده‌زماني‌ اتفاق‌ مي‌افتد كه‌سازمان‌ از آينده‌ مورد انتظار مي‌آموزد. اين‌ نوع‌يادگيري‌ يك‌ رويكرد ”دورنما(22) - تفكر‌ - عمل‌“ به‌ يادگيري‌است‌ كه‌ به‌ دنبال‌ اجتناب‌ از نتايج‌ و تجربيات‌ منفي ‌از طريق‌ تعريف‌ بهترين‌فرصتهاي‌ آينده‌ و كشف‌ راههايي‌ براي‌ دستيابي‌ به‌ آن آينده‌ مي‌باشد. يادگيري‌پيش‌بيني‌ كننده‌ را مي‌توان‌ به‌ صورت‌ زير نمايش‌ داد:

شيوه‌ عمل‌ انعكاس‌ دورنما يا چشم‌انداز آينده‌

ج‌- يادگيري‌ ثانويه‌: اين‌ نوع‌ يادگيري‌ همان‌ نوع‌ سوم‌ از دسته‌بندي‌ آرجريس‌ وشون‌ است‌ كه‌ يادگيري‌ سه‌ حلقه‌اي‌ نيز ناميده‌ مي‌شود. ماركوارت‌ به‌ پيروي‌ از آرجريس‌ و شون‌ اين‌ نوع‌ يادگيري‌ را «يادگيري‌ در رابطه‌ با يادگيري»(23)  تعريف‌مي‌كند. به‌ نظر او وقتي‌ سازمان‌ در يادگيري‌ ثانويه‌ درگير مي‌شود، اعضايش‌ از زمينه‌هاي‌ سازماني‌ قبلي‌ براي‌ يادگيري‌ آگاه‌ مي‌شوند. افراد كشف‌ مي‌كنند كه‌چه‌ چيزي‌ انجام‌ داده‌اند كه‌ يادگيري‌ را تسهيل‌ كرده‌ يا مانع‌ شده‌ است‌ تا بتوانند استراتژي‌هاي‌ جديدي‌ براي‌ يادگيري‌ ابداع‌ كنند.
د- يادگيري‌ عملي‌:(24)
  يادگيري‌ عملي‌ توسط رجينالد روانز(25) ، يكي‌ از معماران‌ اوليه ‌مفهوم‌ سازمان‌ يادگيرنده‌، مطرح‌ شده‌ است‌. يادگيري‌ عملي‌ شامل‌ كار بر روي‌مسائل‌ واقعي‌، تمركز بر يادگيري‌ حاصل‌ شده‌، و به‌ كار بستن‌ واقعي‌ راه‌حلها مي‌باشد. ”براي‌ روانز، يادگيري‌ بدون‌ عمل‌ اتفاق‌ نمي‌افتد و عملي‌ بدون‌ يادگيري ‌وجود ندارد. معادله‌ يادگيري‌ عبارتست‌ از: يادگيري‌ = آموزش‌ برنامه‌ريزي‌شده‌ (به‌ معني‌ دانش‌ مورد استفاده‌ روزمره‌) + پرسش‌ (بينش‌ جديد نسبت‌ به‌آنچه‌ كه‌ تاكنون‌ دانسته‌ نشده‌ است‌)، و يا به‌ صورت‌ خلاصه: L=P+Q“(Marquardt, 1995: 39).
 درتقسيم‌بندي‌ ماركوارت‌ يادگيري‌ انطباقي‌ چه‌ از نوع‌ تك‌ حلقه‌اي‌ و چه‌دوحلقه‌اي‌ بيشتر انفعالي‌ است‌ و براي‌ غلبه‌ بر مسئله‌ به‌ كار مي‌رود، در حالي‌كه‌ دونوع‌ يادگيري‌ پيش‌بيني‌ كننده‌ و ثانويه‌ بيشتر مولد(26)  و خلاقه‌(27)  هستند.
 
زمينه‌هاي‌ شكل‌گيري‌ نظريه‌ سازمان‌ يادگيرنده‌:

به‌ عقيده‌ پيتر ام. سنج‌(28)  (1990)، نظريه‌پرداز اصلي‌ سازمان‌ يادگيرنده‌، انسانها براي‌ يادگيري‌ طراحي‌ شده‌اند. هيچكس‌ اعمال‌ اساسي‌ مورد نياز كودكان‌ را به‌ آنها نمي‌آموزد، بلكه‌ آنها خود به‌ كمك‌ حس‌ عميق‌ كنجكاوي‌ و آزمايش‌ كردن‌ كه‌ در درون‌ خود دارند، راه‌ رفتن‌، صحبت‌ كردن‌ و... را يادمي‌گيرند. متأسفانه‌، سازمانها در جوامع‌ امروزي‌ غالبا به‌ كنترل‌ كردن‌ به‌ جاي‌يادگيري‌ تمايل‌ دارند. اين‌ سازمانها افراد را به‌ خاطر كاركردن‌ براي‌ ديگران‌مورد تشويق‌ قرار مي‌دهند و نه‌ به‌ دليل‌ بهره‌گيري‌ از كنجكاوي‌ طبيعي‌ و انگيزه‌ فطري‌ يادگيري‌ در وجودشان‌. افراد از زمان‌ كودكي‌ در اولين‌ برخورد خود باسازماني‌ به‌ نام‌ مدرسه‌ مي‌آموزند كه‌ كار آنها، «يافتن‌ پاسخ‌ صحيح‌ و اجتناب‌ ازخطاست‌»، و اين‌ بازي‌ در دوره‌هاي‌ متمادي‌ عمر انسانها و به‌ هنگام‌ كار براي ‌سازمانهاي‌ متفاوت‌ به‌ صورت‌ يكسان‌ در جريان‌ است‌.

طول‌ عمر بسياري‌ از مؤسسات‌ حتي‌ به‌ اندازه‌ نصف‌ عمر طبيعي‌ يك‌انسان‌ نمي‌باشد. نتيجه‌ يك‌ بررسي‌ كه‌ در سال‌ 1983 ميلادي‌ توسط شركت‌شل‌(29) صورت‌ گرفت‌، حاكي‌ از اين‌ بود كه‌ يك‌ سوم‌ شركتهايي‌ كه‌ در سال‌ 1970ميلادي‌ جزو 500 شركت‌ بزرگ‌ دنيا بوده‌اند، محو شده‌ و از بين‌ رفته‌اند. درهمين‌ مطالعه‌ تخمين‌ زده‌ شده‌ است‌ كه‌ طول‌ عمر متوسط عظيم‌ترين‌ بنگاههاي‌اقتصادي‌ كمتر از چهل‌ سال‌ بوده‌ است‌. به‌ نظر پيتر سنج‌ (1377) مشكل‌ اصلي‌دست‌ به‌ گريبان‌ سازمانهاي‌ امروزي‌ اينست‌ كه‌ آنها اغلب‌ به‌ صورت‌ يك‌ كل‌قادر به‌ شناسايي‌ تهديدها و اثرات‌ آنها نبوده‌ و از خلق‌ گزينه‌ها و راه‌حلها عاجزند، به‌ بيان‌ ديگر سازمانها در يادگيري‌ دچار مشكل‌ هستند. حتي‌موفقترين‌ سازمانها در صورتي‌ كه‌ دچار فقر يادگيري‌ باشند، با وجود اينكه به حيات خود ادامه خواهند داد، هرگز تمامي‌ قابليتهاي‌ خود را به‌ منصه‌ ظهور نخواهند رساند. در تحقيقي‌ كه‌ توسط شركت‌ شل‌ انجام‌ شده‌ است‌، و قبلاً به‌ آن‌ اشاره‌شد، محققين‌ دريافتند كه‌ تعداد بسيار كمي‌ از سازمانها بيش‌ از 75 سال‌ عمركرده‌ بودند. نكته‌ جالب‌ توجه‌ اينست‌ كه‌، نكته‌ كليدي‌ در موفقيت‌ اين‌ سازمانها توانايي‌ آنها در جستجو براي‌ كسب‌وكار و فرصت‌هاي‌ سازماني‌ جديدي‌ كه‌منابع‌ بالقوه‌ جديدي‌ براي‌ رشد فراهم‌ آورند، تشخيص‌ داده‌ شد.

به‌عقيده‌ ريچارد ال‌. دفت‌(30) (1998) حوزه‌ مديريت‌ در حال‌ طي‌كردن‌ يك‌مرحله‌گذار پارادايم‌ سازماني‌ از مدرن‌ به‌ پسامدرن‌(31)  است‌. بسياري‌ از شركت‌هادر حال‌ انتقال‌ از مديريت‌ سنتي‌- سلسله‌ مراتبي‌ به‌ مديريت‌ مشاركتي‌ هستند.اين‌ جابجايي‌ پارادايم‌ سازماني‌ دراشكال‌ جديد سازماني‌، از قبيل‌ سازمانهاي‌شبكه‌اي‌، شركتهاي‌ مجازي‌، و سازمانهاي‌افقي‌ نيز منعكس‌ شده‌ است‌. دگرگوني‌ و جابجايي‌ در مديريت‌ بر اثر دو روندشتاب‌گيرنده‌ به‌ وقوع‌ پيوسته‌است‌. اولين‌ روند نرخ‌ فزاينده‌ تغييري‌ است‌ كه‌ارمغان‌ رقابت‌ جهاني‌ مي‌باشد.سازمانها بايد بتوانند سريعتر خود را تطبيق‌ دهند ودر عرصه‌ وسيعتري ‌فعاليت‌ كنند. روند دوم‌ تغيير اصولي‌ در فناوريهاي‌ سازماني‌است‌. سازمانهاي‌ سنتي‌ به‌ گونه‌اي‌ طراحي‌ شده‌ بودند كه‌ از تكنولوژيهاي‌ماشين‌محور(32)  استفاده‌ كنند، اما سازمانهاي جديد دانش‌محورند(33) ، به‌ اين‌ معني‌ كه‌ آنهابراي‌ بكارگيري‌ ايده‌هاو اطلاعات‌ طراحي‌ شده‌اند و هر كارمند در يك‌ يا چند زمينه‌ از فعاليتهاي‌ ذهني‌متخصص‌ است‌. هر كارمند به‌ جاي‌ تلاش‌ براي‌كارايي‌، بايد به‌ صورت‌ مداوم‌ يادبگيرد و قادر باشد تا مسائل‌ مربوط به‌ حوزه‌ فعاليت‌ خود را تعريف‌ و حل‌ كند. دراين‌ نظم‌ جديد جهاني‌، مسئوليت‌ مديريت‌خلق‌ قابليت‌ يادگيري‌ سازماني‌(34)  است ‌.


 

 

دربسياري‌ از صنايع‌ يادگيري‌ و تغييرسريعتر نسبت‌ به‌ رقبا تنها مزيت‌ رقابتي‌ ممكن‌خواهد بود. دفت‌ تحول‌ سازمان‌يادگيرنده‌ را در نمودار شكل2 خلاصه‌ كرده‌ است (Daft, 1988: 348).
سازمانها در دو بعد متحول‌ شده‌اند. در بعد اول‌ مسئوليت‌تصميم‌گيري‌ وانجام‌ فعاليتهاي‌ روزمره‌ با رويكرد عدم‌ تمركز از مديران‌ عالي‌ به‌كاركنان‌تفويض‌ شده‌ است‌. بعد دوم‌ تحول‌ سازماني‌ در جهت‌گيري‌ استراتژيك‌ اتفاق‌افتاده‌ است‌. در سلسله‌ مراتب‌ سنتي‌، مديريت‌ عالي‌ مسئوليت‌ هدايت‌ استراتژي‌سازماني‌ و نيز وظيفه‌ فكر كردن‌ و عمل‌ براي‌ طراحي‌ شيوه‌هاي‌ كاري‌ مورد نيازسازمان‌ را به‌ عهده‌ داشت‌. كاركنان‌ تنها عواملي‌ براي‌ توليد با كارايي‌ بالابه‌شمار مي‌رفتند. با پيشرفت‌ به‌ سمت‌ سازمان‌ افقي‌ توانمندي‌ تفكر و عمل‌براي‌طراحي‌ شيوه‌هاي‌ كاري‌ مورد نياز سازمان‌ در كاركنان‌ ايجاد شد. هرچنددرسازمان‌ افقي‌ مديران‌ عالي‌ هنوز جهت‌گيري‌ استراتژيك‌ را تعيين‌مي‌كنند،كاركنان‌ آزادي‌ عمل‌ بيشتري‌ در اجراي‌ اين‌ جهت‌گيري‌ دارند. در مرحله‌بعدي ‌از پيشرفت‌ يعني‌ شكل‌گيري‌ سازمان‌ يادگيرنده‌، كاركنان‌ در تعيين‌جهت‌گيري‌استراتژيك‌ تا حد زيادي‌ مشاركت‌ دارند. كاركنان‌ نيازها را به‌ گونه‌اي‌تعريف مي‌كنند كه‌ استراتژي‌ از فعاليتهاي‌ مجتمع‌ شده‌ گروههاي‌ كاري‌ كه‌وظيفه‌خدمت‌ به‌ مشتريان‌ را به‌ عهده‌ دارند، شكل‌ مي‌گيرد.

نظريه‌ سازمان‌ يادگيرنده‌:

نظريه‌ سازمان‌ يادگيرنده‌ اساساً با تكميل‌ نظريه‌هاي‌ مربوط به‌ يادگيري‌ و يادگيري‌ سازماني‌ شكل‌ گرفته‌ است‌ و از اينرو محققين‌ متعددي‌ درشكل‌گيري‌ اين‌ نظريه‌ نقش‌ داشته‌اند. اما به‌ اقرار كليه‌ صاحبنظران،‌ نظريه‌پرداز اصلي‌ سازمان‌ يادگيرنده‌ پيتر ام‌ .سنج‌(35)  از دانشگاه‌ MIT مي‌باشد. سنج‌ ابتدا درسال‌ 1990 مقاله‌اي‌ تحت‌ عنوان‌: «كار جديد رهبر: ساختن‌ سازمان‌هاي‌يادگيرنده‌»‌(36) منتشر كرد و سپس‌ در همان‌ سال‌ كتاب‌ «اسلوب‌ پنجم‌: هنر ومهارت‌ سازمان‌ يادگيرنده‌»‌(37) را به‌ رشته‌ تحرير درآورد كه‌ نظريه‌ خود را در رابطه ‌با سازمان‌ يادگيرنده‌ در اين‌ مقاله‌ و كتاب‌ به‌ طور مبسوط شرح‌ داده‌ است‌. به ‌عقيده‌ پيتر سنج‌ ايجاد سازمان‌ يادگيرنده‌ نه‌ تنها مشكل‌ نيست،‌ بلكه‌ كاملاً موردپذيرش‌ كليه‌ افرادي‌ است‌ كه‌ از يك‌ حداقل‌ آشنايي‌ با آن‌ برخوردارند، اما مانع‌اصلي‌ در ايجاد سازمان‌ يادگيرنده‌ مسئله‌ رهبري‌ است‌. مردم‌ درك‌ واقعي‌ از نوع‌مشاركتي‌ كه‌ براي‌ ساختن‌ چنين‌ سازماني‌ لازم‌ است‌، ندارند و اين‌ وظيفه ‌رهبران‌ سازماني‌ است‌ كه‌ سازمان‌ يادگيرنده‌ را به‌ صورت‌ واقعي‌، عملي‌ و فراگير به‌ مردم‌ معرفي‌ كنند. اما تصوير سنتي‌ ما از رهبران‌ - به‌ عنوان‌ مردماني‌كه‌ جهت‌گيري‌ كلي‌ را مشخص‌ مي‌كنند و تصميم‌هاي‌ كليدي‌ را مي‌گيرند ريشه ‌در ذهنيت‌ فردگرايانه‌ و غيرسيستمي‌ دارد. رهبري‌ در سازمان‌ يادگيرنده‌ كاملاًبا تصميم‌‌گيرنده‌ كاريزماتيك‌ در سازمانهاي‌ سنتي‌ متفاوت‌ است‌. ”رهبران ‌طراح‌، معلم‌ و خدمتگزارند. اين‌ نقش‌هاي‌ جديد به‌ مهارتهاي‌ نويني‌ احتياج‌ دارند:توانايي‌ ايجاد دورنماي‌ مشترك‌، نمايان‌ ساختن‌ و درگيرشدن‌ با مدلهاي‌ ذهني‌رايج‌، و پرورش‌ دادن‌ الگوهاي‌ تفكر هرچه‌ سيستمي‌تر. خلاصه‌ اينكه‌ ،رهبران‌در سازمانهاي‌ يادگيرنده‌ مسئول‌ ساختن‌ سازمانهايي‌ هستند كه‌ مردم‌ در آنجابه‌ صورت‌ مداوم‌ توانايي‌هاي‌ خود را براي‌ شكل‌ دادن‌ به‌ آينده‌ توسعه‌ مي‌دهند -يعني‌، رهبران‌ مسئوليت‌ يادگيري‌ را به‌ عهده‌ دارند“ (Senge,1990:726).
 كشش‌ خلاق‌‌(38) : اصل‌ تلفيق‌كننده‌

رهبري‌ در سازمان‌ يادگيرنده‌ با اصل‌ كشش‌ خلاق‌ شروع‌ مي‌شود. كشش‌خلاق‌ از ملاحظه‌ آنچه‌ مي‌خواهيم‌ باشيم‌، (دورنما)‌(39) ، و بيان‌ حقيقت‌ در رابطه‌ باآنچه‌ هستيم‌ (واقعيت‌ موجود)‌(40)  ناشي‌ مي‌شود. فاصله‌ بين‌ اين‌ دو يك‌ كشش‌(تنش‌) طبيعي‌ را ايجاد مي‌كند.
افراد، گروهها و سازمانهايي‌ كه‌ مي‌آموزند تا چگونه‌ با كشش‌ خلاق‌كاركنند، ياد مي‌گيرند كه‌ چگونه‌ از انرژي‌ حاصل‌ از اين‌ كشش‌ براي‌ حركت‌دادن‌ «واقعيات» به‌ طريق‌ مطمئن‌تر به‌ سمت‌ «دورنما» استفاده‌ كنند. بدون‌دورنما كشش‌ خلاق‌ به‌ وجود نخواهد آمد. كشش‌ خلاق‌ نمي‌تواند تنها از واقعيت‌ موجود حاصل‌ شود. اگر از تمام‌ قدرت‌ تجزيه‌ و تحليل‌ موجود در جهان‌ استفاده‌كنيم‌، هيچگاه‌ دورنما حاصل‌ نخواهد شد. افرادي‌ كه‌ به‌ نحوي‌ اين‌ ايده‌ را قبول‌ندارند، بر اين‌ باورند كه‌ مردم‌ در صورتي‌ كه‌ تنها واقعيت‌ موجود را درك‌ كنند، مطمئناً در خود انگيزش‌ لازم‌ براي‌ تغيير را احساس‌ خواهند كرد. اما اين‌ افراد مطمئناً پس‌ از پي‌ بردن‌ به‌ اين‌ واقعيت‌ كه‌ مردم‌ در مقابل‌ تغيير در واقعيت ‌موجود مقاومت‌ مي‌كنند، مأيوس‌ خواهند شد. آنچه‌ اين‌ گروه‌ از آن‌ غفلت‌كرده‌اند، اينست‌ كه‌ انرژي‌ طبيعي‌ لازم‌ براي‌ تغيير واقعيت‌ موجود از ايجادتصويري‌ روشن‌ از آنچه‌ براي‌ مردم‌ از واقعيت‌ موجود مهمتر است‌، ناشي‌مي‌شود.
”اصل‌ كشش‌ خلاق‌ چنين‌ مي‌آموزد كه‌ تصويري‌ دقيق‌ از واقعيت‌ موجود دقيقاً به‌ اندازه‌ يك‌ تصوير قانع‌كننده‌ از آينده‌ موردانتظار اهميت‌دارد“ (
Senge,1990:727).
پيتر سنج‌ (1990) به‌ تفاوت‌ ظريفي‌ ميان‌ رهبري‌ با استفاده‌ از كشش‌ خلاق‌ و حل‌ مسئله‌ اشاره‌ مي‌كند. به‌ عقيده‌ او، در حل‌ مسئله‌ انرژي‌ لازم‌ براي‌ تغييرناشي‌ از تلاش‌ براي‌ خلاصي‌ از جنبه‌هايي‌ از واقعيت‌ موجود است‌ كه‌ناخواسته‌اند. اما در كشش‌ خلاق‌ انرژي‌ لازم‌ براي‌ تغيير ناشي‌ از دورنما - يعني‌آنچه‌ مي‌خواهيم‌ انجام‌ دهيم‌ - است‌. هرچند اين‌ تفاوت‌ ممكن‌ است‌ ناچيز و ساده ‌به‌ شمار آيد، تبعات‌ آن‌ گسترده‌اند. بسياري‌ از مردم‌ و سازمانها تنها زماني‌براي‌ حل‌ مسئله‌ برانگيخته‌ مي‌شوند كه‌ احساس‌ كنند، مشكل‌ ناشي‌ از عدم‌ حل‌ مسئله‌ به‌ اندازه‌ كافي‌ دردسرساز شده‌ است‌. اين‌ نوع‌ برخورد براي‌ مدت‌كوتاهي‌ مؤثر خواهد بود، اما فرايند تغيير با كم‌ شدن‌ فشار ناشي‌ از مسئله‌ به‌سرعت‌ از حركت‌ مي‌افتد. در حل‌ مسئله‌، انگيزش‌ براي‌ تغيير برون‌زا مي‌باشد،برخلاف‌ كشش‌ خلاق‌ كه‌ انگيزش‌ دورن‌زا است‌.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 04 فروردین 1394 ساعت: 23:47 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 824

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس