سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
پس از اختراع لیزر در سال ۱۹۶۰ میلادی، ایده بکارگیری فیبر نوری برای انتقالاطلاعات شکل گرفت. خبر ساخت اولین فیبر نوری در سال ۱۹۶۶ همزمان درانگلیس و فرانسه با تضعیفی برابر با؟ اعلام شد که عملا در انتقال اطلاعات مخابراتی قابل استفاده نبود تا اینکه در سال ۱۹۷۶ با کوشش فراوان پژوهندگان، تلفات فیبر نوری تولیدی شدیدآ کاهش داده شد و به مقداری رسید که قابل ملاحظه با سیمهای هممحور بکاررفته در شبکه مخابرات بود.
فیبر نوری از پالسهای نور برای انتقال دادهها از طریق تارهای سیلکون بهره میگیرد. یک کابل فیبر نوری که کمتر از یک اینچ قطر دارد میتواند صدها هزار مکالمهٔ صوتی را حمل کند . فیبرهای نوری تجاری ظرفیت ۲٫۵ گیگابایت در ثانیه تا ۱۰ گیگابایت در ثانیه را فراهم میسازند . فیبر نوری از چندین لایه ساخته میشود. درونیترین لایه را هسته مینامند. هسته شامل یک تار کاملاً بازتاب کننده از شیشه خالص (معمولاً) است. هسته در بعضی از کابلها از پلاستیک کا ملاً بازتابنده ساخته میشود، که هزینه ساخت را پایین میآورد. با این حال، یک هسته پلاستیکی معمولاً کیفیت شیشه را ندارد و بیشتر برای حمل دادهها در فواصل کوتاه به کار میرود. حول هسته بخش پوسته قرار دارد، که از شیشه یا پلاستیک ساخته میشود. هسته و پوسته به همراه هم یک رابط بازتابنده را تشکیل میدهند که با عث میشود که نور در هسته تا بیده شود تا از سطحی به طرف مرکز هسته باز تابیده شود که در آن دو ماده به هم میرسند. این عمل بازتاب نور به مرکز هسته را (بازتاب داخلی کلی) مینامند. قطر هسته و پوسته با هم حدود ۱۲۵ میکرون است (هر میکرون معادل یک میلیونیم متر است)، که در حدود اندازه یک تار موی انسان است. بسته به سازنده، حول پوسته چند لایه محافظ، شامل یک پوشش قرار میگیرد.
یک پوشش محافظ پلاستکی سخت لایه بیرونی را تشکیل میدهد. این لایه کل کابل را در خود نگه میدارد، که میتواند صدها فیبر نوری مختلف را در بر بگیرد. قطر یک کابل نمونه کمتر از یک اینچ است .
از لحاظ کلی، دو نوع فیبر وجود دارد: تک حالتی و چند حالتی. فیبر تک حالتی یک سیگنال نوری را در هر زمان انتشار میدهد، در حالی که فیبر چند حالتی میتواند صدها حالت نور را به طور همزمان انتقال بدهد .
فیبر نوری در ایران = در ایران در اوایل دهه ۶۰، فعالیتهای پژوهشی در زمینه فیبر نوری در پژوهشگاه، برپایی مجتمع تولید فیبر نوری در پونکتهران را درپی داشت و عملا در سال ۱۳۷۳ تولید فیبر نوری با ظرفیت ۵۰٫۰۰۰ کیلومتر در سال در ایران آغاز شد. فعالیت استفاده از کابلهای نوری در دیگر شهرهای بزرگ ایران آغاز شد تا در آینده نزدیک از طریق یک شبکه ملی مخابرات نوری به هم بپیوندند. اولین پروژه فیبرنوری با اجرای 700 کیلومتر کابل با 13 هزار کانال بین چندین مسیر با هزینهای بالغ بر 40 میلیارد ریال بین سالهای 69 تا 73 انجام شد. در برنامه دوم توسعه پروژه فیبرنوری با 11600 کیلومتر کابل با 620 هزار کانال بین شهری با هزینه 654 میلیارد ریال در سالهای 74 تا 78 به انجام رسید و نهایتا در برنامه سوم توسعه 17850 کیلومتر تا 2 میلیون کانال با پروتکشن بین شهرهای کشور با هزینهای بالغ بر 1035 میلیارد در سالهای 79 تا 83 اجرا شد.
فیبرنوری یک موجبر استوانهای از جنس شیشه یا پلاستیک است که دو ناحیه مغزی و غلاف با ضریب شکست متفاوت و دو لایه پوششی اولیه و ثانویه پلاستیکی تشکیل شده است. برپایه قانون اسنل برای انتشار نور در فیبر نوری شرط: میبایست برقرار باشد که به ترتیب ضریب شکستهای مغزی و غلاف هستند. انتشار نور تحت تأثیر عواملی ذاتی و اکتسابی دچار تضعیف میشود. این عوامل عمدتآ ناشی از جذب فرابنفش، جذب فروسرخ، پراکندگی رایلی، خمش و فشارهای مکانیکی بر آنها هستند.
سیستم های مخابرات فیبر نوری
گسترش ارتباطات و راحتی انتقال اطلاعات از طریق سیستم های انتقال و مخابرات فیبر نوری یکی از پر اهمیتترین موارد مورد بحث در جهان امروز است. سرعت دقت و تسهیل از مهمترین ویژگی های مخابرات فیبر نوری میباشد. یکی از پر اهمیتترین موارد استفاده از مخابرات فیبر نوری آسانی انتقال در فرستادن سیگنال های حامل اطلاعات دیجیتالی است که قابلیت تقسیم بندی در حوزه زمانی را دارا میباشد. این به این معنی است که مخابرات دیجیتال تامین کننده پتانسیل کافی برای استفاده از امکانات مخابره اطلاعات در پکیجهای کوچک انتقال در حوزه زمانی است.برای مثال عملکرد مخابرات فیبر نوری با توانایی ۲۰ مگا هرتز با داشتن پهنای باند ۲۰ کیلو هرتز دارای گنجایش اطلاعاتی ۰٫۱٪ میباشد. امروزه انتقال سیگنالها به وسیله امواج نوری به همراه تکنیکهای وابسته به انتقال شهرت و آوازه سیستم های انتقال ماهوارهای را به شدت مورد تهدید قرار داده است. دیر زمانی ست که این مطلب که نور میتواند برای انتقال اطلاعات مورد استفاده قرار گیرد به اثبات رسیده است و بشر امروزه توانسته است که از سرعت فوق العاده آن به بهترین وجه استفاده کند. در سال ۱۸۸۰ میلادی الکساندر گراهام بل ۴ سال بعد از اختراع تلفن موفق به اخذ امتیاز نامه خود در زمینه مخابرات امواج نوری برای دستگاه خود با عنوان فوتو تلفن گردید. در ۱۵ سال اخیر با پیشرفت لیزر به عنوان یک منبع نور بسیار قدرتمند و خطوط انتقال فیبر های نوری فاکتور های جدیدی از تکنولوژی و تجارت بهتر را برای انسان به ارمغان آورده است. مخابرات فیبر نوری ابتدا به عنوان یک مخابرات از راه دور قرار دادی تلقی میشد که در آن امواج نوری به عنوان حامل یک یا چند واسطه انتقال استفاده میشد. با وجود آنکه امواج نوری حامل سیگنالهای آنالوگ بودند اما سیگنالهای نوری همچنان به عنوان سیستم مخابرات دیجیتال بدون تغییر باقی مانده است. از دلایل این امر میتوان به موارد زیر اشاره کرد: ۱)تکنیکهای مخابرات در سیستم های جدید مورد استفاده قرار میگرفت ۲)سیستم های جدید با بالاترین تلنولوژی برای داشتن بیشترین گنجایش کارآمدی سرعت و دقت طراحی شده بود. ۳)انتقال به کمک خطوط نوری امکان استفاده از تکنیکهای دیجیتال را فراهم میساخت. این مطلب نیاز انسان را به دسترسی به مخابره اطلاعات رابه صورت بیت به بیت پاسخگو بود.
توانایی پردازش اطلاعات در حجم وسیع: از آنجایی که مخابرات فیبر نوری دارای کارایی بالاتری نسبت به سیمهای مسی سنتی هستند بشر امروزی تمایل چندانی برای پیروی از سنت دیرینه خود ندارد و توانایی پردازش حجم وسیعی از اطلاعات در مخابره فیبر نوری او را مجذوب و شیفته خود ساخته است
آزادی از نویز های الکتریکی:بافت یک فیبر نوری از جنس پلاستیک یا شییشه به دلیل رسانندگی انتخاب میشود.در نتیجه یک حامل موج نوری میتواند از پتانسیل موثر میدانهای الکتریکی در امان باشد. از قابلیت های مهم این نوع مخابرات میتوان به امکان عبور کابل حامل موج نوری از میان یک میدان الکترومغناطیسی قوی اشاره کرد که سیگنالهای نام برده بدون آلودگی از پارازیت های الکتریکی و یا سیگنالهای مداخله گر به حد اکثر کارایی خود خواهند رسید.
فیبرهای نوری نسل سوم
طراحان فیبرهای نسل سوم، فیبرهایی را مد نظر داشتند که دارای کمترین تلفات وپاشندگی باشند. برای دستیابی به این نوع فیبرها، محققین از حداقل تلفات در طول موج ۵۵/۱ میکرون و از حداقل پاشندگی در طول موج ۳/۱ میکرون بهره جستند و فیبری را طراحی کردند که دارای ساختار نسبتاً پیچیدهتری بود. در عمل با تغییراتی در پروفایل ضریب شکست فیبرهای تک مد از نسل دوم، که حداقل پاشندگی آن در محدوده ۳/۱ میکرون قرار داشت، به محدوده ۵۵/۱ میکرون انتقال داده شد و بدین ترتیب فیبر نوری با ماهیت متفاوتی موسوم به فیبر دی.اس.اف ساخته شد.
کاربردهای فیبر نوری
کاربرد در حسگرها: استفاده از حسگرهای فیبر نوری برای اندازهگیری کمیتهای فیزیکی مانند جریان الکتریکی، میدان مغناطیسی، فشار، حرارت، جابجایی، آلودگی آبهای دریا، سطح مایعات، تشعشعات پرتوهای گاما و ایکس در سالهای اخیر شروع شده است. در این نوع حسگرها، از فیبر نوری به عنوان عنصر اصلی حسگر بهرهگیری میشود بدین ترتیب که ویژگیهای فیبر تحت میدان کمیت مورد اندازهگیری تغییر یافته و با اندازه شدت کمیت تأثیرپذیر میشود.
کاربردهای نظامی: فیبر نوری کاربردهای بیشماری در صنایع دفاع دارد که از آن جمله میتوان برقراری ارتباط و کنترل با آنتن رادار، کنترل و هدایت موشکها، ارتباط زیردریاییها (هیدروفون) را نام برد.
کاربردهای پزشکی: فیبرنوری در تشخیص بیماریها و آزمایشهای گوناگون درپزشکی کاربرد فراوان دارد که از آن جمله میتوان چندهسنجی (دُزیمتری) غدد سرطانی، شناسایی نارساییهای داخلی بدن، جراحی لیزری، استفاده در دندانپزشکیو اندازهگیری مایعات و خون نام برد.
فن آوری ساخت فیبرهای نوری
برای تولید فیبر نوری، نخست ساختار آن در یک میله شیشهای موسوم به پیشسازه از جنس سیلیکا ایجاد میگردد و سپس در یک فرایند جداگانه این میله کشیده شده تبدیل به فیبر میشود. از سال ۱۹۷۰ روشهای متعددی برای ساخت انواع پیشسازهها به کار رفته است که اغلب آنها بر مبنای رسوبدهی لایههای شیشهای در داخل یک لوله به عنوان پایه قرار دارند.
روشهای ساخت پیشسازه
روشهای فرآیند فاز بخار برای ساخت پیشسازه فیبر نوری را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
رسوبدهی داخلی در فاز بخار
رسوبدهی بیرونی در فاز بخار
رسوبدهی محوری در فاز بخار
موادلازم در فرایند ساخت پیش سازه
تتراکلرید سیلیکون: این ماده برای تأمین لایههای شیشهای در فرآیند مورد نیاز است.
تتراکلرید ژرمانیوم: این ماده برای افزایش ضریب شکست شیشه در ناحیه مغزی پیشسازه استفاده میشود.
اکسی کلرید فسفریل: برای کاهش دمایواکنش در حین ساخت پیشسازه، این مواد وارد واکنش میشود.
گاز فلوئور: برای کاهش ضریب شکست شیشه در ناحیه غلاف استفاده میشود.
گاز هلیم: برای نفوذ حرارتی و حبابزدایی در حین واکنش شیمیایی در داخل لوله مورد استفاده قرار میگیرد.
گاز کلر: برای آبزدایی محیط داخل لوله قبل از شروع واکنش اصلی مورد نیاز است.
مراحل ساخت
مراحل صیقل گرمایشی: پس از نصب لوله با عبور گازهایکلر و اکسیژن، در دمای بالاتر از ۱۸۰۰ درجه سلسیوس لوله صیقل داده میشود تا بخار آب موجود در جدار درونی لوله از آن خارج شود.
مرحله اچینگ: در این مرحله با عبور گازهای کلر، اکسیژن و فرئون لایه سطحی جدار داخلی لوله پایه خورده میشود تا ناهمواریها و ترکهای سطحی بر روی جدار داخلی لوله از بین بروند.
لایهنشانی ناحیه غلاف: در مرحله لایهنشانی غلاف، ماده تتراکلرید سیلیسیوم و اکسی کلرید فسفریل به حالت بخار به همراه گازهای [[هلیموارد لوله شیشهای میشوند و در حالتی که مشعل اکسی هیدروژن با سرعت تقریبی ۱۲۰ تا ۲۰۰میلیمتر در دقیقه در طول لوله حرکت میکند و دمایی بالاتر از ۱۹۰۰ درجه سلسیوس ایجاد میکند، واکنشهای شیمیایی زیر به دست میآیند.
ذرات شیشهای حاصل از واکنشهای فوق به علت پدیده ترموفرسیس کمی جلوتر از ناحیه داغ پرتاب شده و بر روی جداره داخلی رسوب میکنند و با رسیدن مشعل به این ذرات رسوبی حرارت کافی به آنها اعمال میشود به طوری که تمامی ذرات رسوبی شفاف میگردند و به جدار داخلی لوله چسبیده و یکنواخت میشوند. بدین ترتیب لایههای شیشهای مطابق با طراحی با ترکیب در داخل لوله ایجاد میگردند و در نهایت ناحیه غلاف را تشکیل میدهند.
شرافت و مرتبت معلم زماني اهميت دارد كه بتواند شان خداوند و پيامبران را در وجود خود محقق سازد و پيوند انسان به هدف متعالي خلقت يعني عبادت را برقرار سازد. لذا در اين تعريف شهيد مرتضي مطهري يكي از آن معلمان راستين است كه اولاً با نگاه تركيبي به همه معارف بشري نظر مي كند و ثانياتمامی تلاشهاي علمي و عملي را مقدمه اي براي عبادت مي داند و در اين راه به مرحله سوم دينداري راه مي يابد و با شهادت، عبادت عملي و علمي خود را كامل مي سازد. خداوند را مي خوانيم كه او رابا سالار و سرور شهيدان امام حسين (ع) محشور سازد.
هنر معلمي:
معلمي شغل و حرفه نيست، بلکه ذوق و هنر توانمندي است معلمي در قرآن به عنوان جلوه اي از قدرت لايزال الهي نخست ويژه ذات مقدس خداوند تبارک و تعالي است. در نخستين آيات قرآن که بر قلب مبارک پيغمبر اکرم (ص) نازل شد، به اين هنر خداوند اشاره شده است:
اقرا باسم ربک الذي خلق، خلق الانسان من علق، اقرأ و ربک الاکرم، الذي علم بالقلم، علم الانسان ما لم يعلم. (علق: 1ـ 5)
بخوان به نام پروردگارت که جهانيان را آفريد. انسان را از خون بسته سرشت بخوان ! و پروردگارت کريمترين است همان که آموخت با قلم، آموخت به انسان آنچه را که نمي دانست.
در اين آيات خداوند، خود را «معلم» مي خواند و جالب اين که معلم بودن خود را بعد از آفرينش پيچيده ترين و بهترين شاهکار خلقت، يعني انسان آورده است.
مقام معلم بودن خدا، بعد از آفرينش قرارداد. نوعي انساني را که هيچ نمي دانست، به وسيله قلم آموزش داد که اين از اوج خلاقيت و هنر شگفت خداوند در امر آفرينش حکايت دارد:
چو قاف قدرتش دَم بر قلم زد هزاران نقش بر لوح عدم زد
از اين رو، مي توان گفت که هنر شگفت معلمي از آن خداوند عالم است.
شهيد ثاني رحمت الله درباره هنر معلمي خداوند مي فرمايد:
خداوند از آن جهت به وصف (اکرميت) و نامحدود بودن کرامتش، توصيف شد که علم و دانش را به بشر ارزاني داشته است. اگر هر مزيت ديگري، جز علم و دانش، معيار فضيلت به شمار مي رفت، شايسته بود همان مزيت با وصف (اکرميت) در ضمن اين آيات همراه و هم پا گردد و آن مزيت به عنوان معيار کرامت نامحدود خداوند به شمار آيد. کرامت الهي در اين آيات با تعبير «الاکرام» بيان شده است. چنين تعبيري مي فهماند که عالي ترين نوع کرامت پروردگار نسبت به انسان با والاترين مقام و جايگاه او، يعني علم و دانش هم طراز است.
به همين جهت امام خميني (ره) مي فرمود:
معلم اول خداي تبارک و تعالي است ..... به وسيله وحي؛ مردم را دعوت مي کند به نورانيت؛ دعوت مي کند به محبت؛ دعوت مي کند به مراتب کمالي که از براي انسان است.
داستاني زيبا از رابطه شاگرد و معلم:
بهترين نوع اين رابطه که سرشار از ادب و فروتني است، در داستان حضرت موسي (ع) به عنوان شاگرد و حضرت خضر (ع) در مقام معلم ـ نمود دارد. موسي (ع) مأمور شد تا از بنده اي صالح به نام خضر (ع) کسب علم کند. قرآن آغاز گفت و گوي اين معلم و شاگرد را اين چنين بيان مي کند:
قال له موسي هل اتبعک علي ان تعلمن مما علمت رشداً * قال انک لن تستطيع معي صبراً *و کيف تصبر علي ما لم تحط به خبراً * قال ستجدني ان شاء الله صابراً و لا اعصي لک امراً *قال فان اتبعتني فلا تسئلني عن شي ءٍ حتي احدث لک منه ذکراً. (کهف: 66 ـ 70)
موسي به او گفت: «آيا از تو پيروي کنم تا از آنچه به تو تعليم داده شده که مايه رشد است به من بياموزي؟ گفت : «تو هرگز هم پاي من نمي تواني صبر کني و چگونه در مورد چيزهايي که از آن شناخت نداري، شکيبايي مي کني؟» گفت: «اگر خدا بخواهد، مرا شکيبا خواهي يافت و در هيچ کاري نافرماني تو نمي کنم». گفت: اگر به دنبال من آمدي، چيزي از من مپرس تا خودم از آن با تو سخن بگويم.»
معلم در کلام امام خميني (ره):
نقش معلم در جامعه، نقش انبياست؛ انبيا هم معلم بشر هستند.
تمام ملت بايد معلم باشند؛ فرزندان اسلام تمام افرادش معلم بايد باشند و تمام افرادش متعلم.
معلم در سخنان مقام معظم رهبري:
دست تواناي معلم است که چشم انداز آينده ما را ترسيم مي کند.
اگر مي بينيد که اميرمؤمنان، مولاي متقيان علي (ع) مي فرمايد: «من علمني حرفاً فقد صيرني عبداً؛ هرکس چيزي به من بياموزد، مرا غلام خويش کرده است.» اين بيان براي ما درس است تا معلمان، قدر خود را بدانند و تشخيص دهند که چقدر، وجود آنها در سرنوشت يک ملت مؤثر است.
معلم در کلام استاد مطهري:
معلم بايد نيروي فکري متعلم را پرورش دهد و او را به سوي استقلال رهنمون شود. بايد قوه ابتکار او را زنده کند؛ يعني در واقع، کار معلم آتش گيره دادن است. فرق است ميان تنوري که شما بخواهيد آتش از بيرون بياوريد و در آن بريزيد تا آن را داغ کنيد و تنوري که در آن هيزم و چوب جمع است و شما فقط آتش گيره از خارج مي آوريد و آن قدر زير اين چوب ها و هيزم ها قرار مي دهيد که اينها کم کم مشتعل شود.
مقام معلم
مي توان در سايه آموختن گنج عشق جاودان اندوختن
اول از استاد، ياد آموختيم پس، سويداي سواد آموختيم
از پدر گر قالب تن يافتيم از معلم جان روشن يافتيم
اي معلم چون کنم توصيف تو چون خدا مشکل توان تعريف تو
اي تو کشتي نجات روح ما اي به طوفان جهالت نوح ما
يک پدر بخشنده آب و گل است يک پدر روشنگر جان و دل است
ليک اگر پرسي کدامين برترين آنکه دين آموزد و علميقين
بدان هر كسى مدعى اين محبت است وادعا چقدر آسان و معناى آن چقدر دشوار است از اين رو انسان نبايد به نيرنگهاى شيطانفريفته شود، و به هنگامى كه نفس مدعى محبت خداوند مى شود پيش از آن كه با نشانه هاىآن او را بيازمايد و ادله و براهين آن را از او بخواهد خدعه او را باور كند محبتدرخت پاكيزه اى است كه ريشه اش در زمين استوار و شاخه هايش در آسمان است ؛ ميوه هاىآن بر دل و زبان و جوارح ظاهر مى شود، و اين آثارى كه از آن بر دل و جوارح جارى مىگردد، دال بر محبت است ، همان گونه كه دود بر آتش و ميوه بر درخت دلالت مى كند، واينها بسيارند يكى از آنها دوستى لقاى حق تعالى از طريق كشف و شهود در دارالسلاماست ترديدى نيست كه هرگاه دل محبوبى را دوست بدارد مشاهده و ديدار او را نيز دوستمى دارد و اگر بداند كه جز با مرگ و كوچ كردن از دينا بدين مقصود نمى رسد بايددوستدار مرگ بوده و از آن گريزان نباشد چه بر دوست گردان نمى آيد كه از وطن به سوىجايگاه محبوبش سفر كند تا از ديدار او بهره مند گردد. و مرگ كليد ديدار و درگاهدخول براى مشاهده است پيامبر خدا صلى الله عليه واله فرموده است : ((هر كس ديدار خداوند را دوست بدارد خداوند ديدار او را دوستمى دارد.
اگر بگويى : كسكه مرگ را دوست نمى دارد آيا قابل تصور است كه خداوند را دوست بدارد؟ پاسخ ايناست كه بدانى كراهت از مرگ گاهى به خاطر دوستى دنيا و جدايى از مال وزن و فرزند استو اين با دوستى كامل خداوند منافات دارد، چه محبت كامل آن است كه همه دل را فراگيرد ليكن دور نيست كه علاوه بر مبحت زن و فرزند رشحه اندكى از محبت خداوند نيز دردلش وجود داشته باشد زيرا مردم در دوستى با يكديگر تفاوت دارند؛ برخى با تمام قلبخدا را دوست نمى دارند بلكه او و غير او را نيز دوست مى دارند،لذا خوشحالى او بهلقاى خداوند به هنگام ورود بر او به اندازه محبت او و رنج و اندوه اواز فراق دنيابه هنگام مرگ نيز به اندازه محبت او به دنياست.
سبب دوم كراهت از مرگ آن است كهبنده در آغاز مقام محبت باشد و از مرگ كراهت نداشه باشد، ليكن از اين كه پيش ازآماده شدن براى لقاى پروردگار فرا رسد آن را ناخوشى مى دارد اين كراهت دليل ضعفدوستى نيست ، چه او در اين موقع مانند دوستى است كه ورود محبوبش را به او خبر دهندو او دوست بدارد كه ورود او ساعتى به تاءخير افتد كه خانه خود را مرتب و وسايل لازمرا آماده كند تا بتواند به همان گونه كه مى خواهد با دلى سبكبار از مشغله ها وآسوده از موانع دوست خود را ديدار كند كراهت اگربدين سبب باشد با محبت كامل به هيچوجه منافات ندارد و نشانه آن جديت در عمل وبه كار بردن همه فكر در ايجاد آمادگى است.
از نشانه هاى ديگر آن كه چيزى را كه خداوند دوست مى دارد بر آنچه او در ظاهر وباطن دوست مى دارد ترجيح دهد، و از پيروى شهوتها دورى كند، و از سستى و تن آسائىروى بگرداند، و پيوسته بر طاعت خداوند مواظبت داشته باشد و با به جا آوردن نافله هابه او تقرب جويد و درجات بيشتر را از او بخواهد، همان گونه كه دوست همواره مزيد قربخود را در دل محبوب خواهان است خداوند محبان را به ايثار توصيف كرده و فرموده است:
يحبون من هاجر الهيم و لا يجدون فى صدورهم حاجةمما او توا و يوثرون على انفسهم . و هر كس به پيروىاز هواى نفس ادامه دهد محبوب او هواى نفس اوست ، چه محب كسى است كه خواست خود را بهخاطر خواست محبوبش رها كند چنان كه گفته اند:
اريد وصاله و يريدهجرى
فاترك ما اريد لما يريد
بلكه محبت هنگامى كه غلبه يابد خواهشهاى نفسرا ريشه كن مى كند و تنعم به غير محبوب را در دل او باقى نمى گذارد، در اين صورتكسى كه خدا را دوست بدارد مرتكب گناه نمى شود از اين رو ابن مبارك در اين باره گفتهاست :
تعصى الاله و انت تظهرحبه
هذا لعمرى فى الفعال بديع
لو كان حبك صادقاطعته
ان المحب لمن يحب مطيع
و اترك ما اهوى لما قدهويته
و ارضى بما ترضى و ان سخطت نفسى
سهلشوشترى گفته است : نشانه دوست آن است كه محبوبش را بر نفس خود بر گزيند؛ و چنيننيست كه هر كس طاعت خدا كند محبوب او مى شود بلكه دوست آن است كه از نافرمانىبپرهيزد. همچنين گفته است : زيرا دوستى او نسبت به خدا سبب دوستى خداوند نسبت بهاوست ، چنان كه خداوند فرموده است : يحبهم و يحبونه(114) . هنگامى كه خداوند كسى را دوست بدارد با اودوستى مى كند و او را بر دشمنانش يارى مى دهد ودشمن او نفس و شهوتهاى اوست ، لذاخداوند او را خوار نمى كند و او را به نفس و هواها و شهوتهايش وا نمى گذارد. از اينرو فرموده است : والله اعلم باعدائكم و كفى بالله وليا و كفىبالله نصيرا اگر بگويى : آيا گناه ضد اصل محبت است؟
پاسخ اين است كه نه ! چه گناه ضد كمال آن است نه اصل آن بسيارى از مردمان درحالى كه خود را دوست مى دارند به هنگامى كه بيمار مى شوند و آرزوى تندرستى دارندچيزهايى را با علم به اين كه براى آنها زيان دارد مى خورند، و اين امر دليل بر آننيست كه خود را دوست نمى دارند؛ ليكن گاهى معرفت ضعيف و شهوت غالب مى شود و نمىتواند حق محبت را پاس بدارد دليل بر اين آن است كه نقل كرده اند: نعيمان انصارى اردر هر مدت كوتاهى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه واله مى آوردند و به سبب گناهى كهمرتكب مى شود حد بر او جارى مى فرمود، تا آن كه روزى او را آوردند و به سبب گناهىكه مرتكب مى شد حد بر او جارى مى فرمود، تا آن كه روزى او را آوردند و پيامبر صلىالله عليه واله بر او حد زد، مردى او را لعنت كرد و گفت : چقدر او را نزد پيامبرخدا صلى الله عليه واله مى آوريد، آن حضرت فرمود: ((اورا لعن مكن چه او خدا و پيامبرش را دوست مى دارد.))بنابراين گناه او را از محبت بيرون نبرده استليكن از كمال محبت بيرون مى آورد يكى از دانشمندان گفته است : هرگاه ايمان شخص درظاهر دل باشد نسبت به خداوند محبتى متوسط دارد، و اگر در عمق دل نشيند محبتش كاملاست و گناه را ترك مى كند خلاصه آن كه در ادعاى محبت خطر است و به همين سبب فضيلگفته است : هرگاه به تو گفته شود: آيا خدا را دوست مى دارى ؟ در پاسخ سكوت كن ، چهاگر بگويى : نه ، كافر شده اى ، و اگر بگويى : آرى ، چون صفات محبان در تو نيست ازخشم خداوند بپرهيز، يكى از دانشمندان گفته است : در بهشت نعمتى برتر از نعمت اهلمعرفت و محبت نيست ، و در جهنم عذابى سخت تر از عذاب كسى كه ادعاى معرفت و محبت كندو آن را تحقق ندهد وجود ندارد.
از نشانه هاى ديگر آن كه به ذكر خداوند حريص باشدو زبانش از آن سست و دلش از آن خالى نشود، زيرا هر كس چيزى را دوست بدارد ناگزير آنو هر چه را بدان تعلق دارد زيادياد مى كند لذا نشانه محبت خداوند دوستى ذكر او ودوستى قرآن است كه گفتار اوست و دوستى پيامبر اوست و دوستى هر چه به او منسوب استچه هرگاه كسى انسانى را دوست بدارد سگ كوى او را نيز دوست مى دارد، و محبت هرگاهقوى و سرشار شود از محبوب تجاوز مى كند و به هر چه گردا گرد او را گرفته و او رااحاطه كرده و يا به اسباب او تعلق دارد نيز مى رسد؛ و اين شركت در محبت نيست ، زيراكسى كه فرستاده محبوب را به خاطر آن كه رسول اوست ، و كلام محبوب را به سبب آن كهگفتار اوست دوست مى دارد محبت او از محبوب به غير او تجاوز نكرده بلكه اين امر دليلكمال محبت اوست . كسى كه محبت خداوند بر دلش غلبه يافته است همه خلق خدا را دوستمى دارد چه آفريدگان اويند در اين صورت چگونه ممكن است قرآن و پيامبر و بندگانشايسته او را دوست نداشته باشد، و ما تحقيق اين مطلب را در كتاب آداب اخوت و صحبتذكر كرده ايم از اين رو خداوند فرموده است : قل ان كنتم تحبونالله فاتبعونى يحببكم الله، و پيامبر صلىالله عليه واله فرموده است : ((خداوند را به خاطر آن كهاز نعمتهاى خود به شما مى خوراند و مرا به خاطر او دوست بداريد))؛ و گفته اند: كسىكه دوست خدا را دوست بدارد خدا را دوست داشته ، و آن كه گرامى بدارد كسى را كه خدارا گرامى داشته خداوند را گرايم داشته است . از نشانه هاى ديگر آن كه با خلوت ومناجات با خداوند و تلاوت كتاب او انس داشت و بر بيدارى شب مواظبت داشته باشد،آرامش شب و صفاى وقت و رفع موانع را مغتنم شمارد.
كمترين درجات محبت خلوت كردنبا دوست و لذت بدن از راز و نياز گفتن با اوست ، و كسى كه خواب و افسانه گويى براىاو لذيذتر و گواراتر از مناجات با حق تعالى باشد چگونه ممكن است دوستى او درست باشدهرگاه به غير خدا انس گيرد به اندازه اين انس از خدا دور و از محبت او ساقط مى شوددر داستان برخ كه برده اى سياه بود و موسى (عليه السلام ) به وسيله او استسقاء وطلب باران كرد آمده است كه خداوند به موسى عليه السلام فرمود: برخ بنده اى نيكوبراى من است جز اين كه در او عيبى است ، عرض كرد: پروردگارا عيب او چيست ؟ فرمود: از نسيم سحر خوشش مى آيد و با آن آرامش مى يابد، و كسى كه مرا دوست بدارد به چيزىآرام نمى گيرد.
نقل شده است عابدى در بيشه زارى روزگارى دراز خدا را عبادتكرد.روزى نگاهش به پرنده اى افتاد كه در درختى آشيانه ساخته و در آن سكنا گزيده ونغمه سر مى دهد، گفت : اى كاش نماز گاه خود رادر زير اين درخت قرار دهم و با آوازاين مرغ انس گيرم و همين كار را انجام داد خداوند به پيامبر زمان او وحى فرمود كهبه فلان عابد بگو: چون به مخلوقى انس گرفتى تو را از درجه اى ساقط كردم كه هرگزبه هيچ عمل خود نمى توانى به آن برسى ، بنابراين نشانه محبت كمال انس به مناجات بامحبوب و كمال تنعم به خولت با او و كمال بيزارى از هر چيزى است كه خلوت را بر اومنغض كند و مانع لذت راز و نياز او با محبوب گردد؛ و نشانه كمال انس با خدا آن استكه همه عقل و فهم آدمى در لذت مناجات با او مستغرق شود، و مانند كسى باشد كه بامعشوق خود در خطاب است و با او راز و نياز مى گويد. اين لذت در برخى بدان پايهرسيده كه هنگامى كه در نماز بوده اند حريق در خانه شان روى داده و آنان متوجه آننشده اند و يا پاى آنها را به سبب علتى كه به آن دچار شده در موقعى كه مشغول نمازبوده اند بريده اند و احساس نكرده اند، و هرگاه محبت و انس غلبه يابد خلوت با خداو مناجات با او مايه روشنى چشم انسان مى شود، و به سبب آن همه غمهايش بر طرف مىگردد بلكه دلش چنان در محبت و انس مستغرق مى شود كه امور دنيا را تا چند بار در گوشاو باز گو نكنند نمى فهمد، و او همچون عاشقى شيداست كه به زبانش با مردم سخن مىگويد و در باطن با ياد دوست خود همنشين است . آرى دوست آن است كه جز به محبوب خودآرام نگيرد.
خداوند به داوود (عليه السلام ) وحى فرمود: كسى كه مدعى محبت منباشد و به هنگامى كه شب فرارسد از من غافل شود و بخوابد دروغ گفته است : آيا نه ايناست كه هر محبوبى ديدار دوستش را طالب است ؟ و اينك من براى كسى كه جوياى من استموجودم . موسى (عليه السلام ) عرض كرد: پروردگارا! كجايى تا من قصد تو كنم ،فرمود: هرگاه قصد من كنى به من رسيده اى.
از نشانه هاى ديگر آن كه بر آنچه جزخدا از او فوت مى شود اندوه نخورد، بلكه در برابر هر ساعتى كه بر او بگذرد و در آناز ذكر خدا و طاعت او فارغ باشد متاسف شود و در اين هنگام است كه با التماس و پوزشو طلب آمرزش و توبه به خدا بازگشت مى كند يكى از عارفان گفته است : خداوند رابندگانى است كه او را دوست مى دارند و به او آرامش مى يابند و بر آنچه از دنيا كهاز آنها فوت شده تاءسف نمى خوردند و به لذتهاى نفسانى نمى پردازند، دلهاى آنها شاكرو راضى است ، چه سلطنت پادشاه آنها كامل است ، آنچه را بخواهد واقع مى شود و هر چهنصيب آنهاست به آنان مى رسد و آنچه از ايشان فوت شده به مقتضاى حسن تدبير او نسبتبه بوده است وظيفه دوست آن است كه چون از غفلت باز گردد بى درنگ رو به سوى محبوبخود آورد و به پوزش و پرسش بپردازد و بگويد: پروردگارا! به سبب چه گناهى احسانت رااز من دريغ داشته اى و مرا از پيشگاه خود رانده اى ، و به نفس خود مشغول و به پيروىاز شيطان واداشته اى ؟ او بدين طريق صفاى ذكر و رقت دل پيدا مى كند و همين حالتكفاره و سبب محو غفلتى است كه در سابق از او سر زده است ، و اين لغزش زبانى موجبتجدد و تازگى ذكر و صفاى دل او مى شود هرگاه محب جز محبوب را نبيند و همه چيز را ازاو بداند هرگز دچار اندوه نمى شود و شكايت نمى كند و همه چيز را با رضا تلقى مى كندو مى داند كه محبوب جز آنچه را كه خير او در آن است براى او تقدير نكرده است ، وقول خداوند را به ياد مى آورد كه فرموده است : عسى ان تكرهواشيا و هو خير لكم .
از نشانه هاىديگر آن كه به طاعت آسايش يابد و بر او سنگينى نكند و بدان وسيله رنج از او دورشود؛ براى اينها نمونه ها و مثالهايى موجود و مشهود است ؛ چه عاشق سعى در راه معشوقرا گران نمى شمارد و دلش به خدمت او لذت مى برد هر چند بر بدنش مشقت بار باشد؛ وهرگاه تنش از اداى خدمت ناتوان شود بزرگترين آرزويش آن است كه دوباره قدرت يابد وعجز و ناتوانى از او بر طرف گردد تا به خدمت او مشغول شود آرى محبت خدا چنين است ،زيرا هر محبتى بر دل چيرگى يابد ناچار محبتهاى پايين تر از خود را مقهور و از صحنهدل بيرون مى كند لذا كسى كه چيزى در نزد او محبوبتر از تن آسانى باشد براى خدمت بهآن تن آسانى را رها مى كند، و اگر چيزى در نزد او محبوبتر از مال باشد در راه محبتآن از مال چشم مى پوشد. به يكى از محبان كه توان و مال خود را بذل كرده بود، تا بهحدى كه چيزى برايش باقى نمانده بود گفته شد: سبب اين حال تو در طريق دوستى چه بودهاست ؟ پاسخ داد: شنيدم روزى محبى بر محبوبش دست يافته بود و به او مى گفت : به خداسوگند من با تمام قلبم تو را دوست مى دارم و تو با تمام رخسار از من روى مى گردانى . محبوب به او گفت : اگر تو مرا دوست مى دارى چه چيزى را برايم خرج مى كنى ، پاسخداد: اى مولاى من هر چه دارم ملك تو مى كنم سپس روحم را برايت خرج مى كنم تا هلاكشود، من گفتم : اين محبت مخلوقى نسبت به مخلوقى و بنده اى درباره بنده اى است پسمحبت بنده نسبت به معبود بايد چگونه باشد و حال آن كه همه اينها به سبب اوست . از نشانه هاى ديگر آن كه نسبت به همه بندگان خدا دلسوز و مهربان و بر همهدشمنان خدا و همه آنهايى كه خلاف دستور او را به جا مى آورند سرسخت و ناسازگار باشدچنان كه خداوند متعال فرموده است : اشداء على الكفار رحماءبينهمدر راه رضاى خدا نكوهش هيچ نكوهشگرى در او تاثيرنكند، و هيچ او را از خشم براى خداباز ندارد. خداوند دوستانش رابه همين اوصاف معرفىكرده و در يكى از كتب آسمانى فرموده است : آنها كسانى هستند كه مانند كودك كه بهچيزى حريص باشد به محبت من حرص مىورزند است : آنها و به ياد من باز مى گردند چنانكه كركس به آشيانه خود باز مى گردد، در برابر محرمات من مانند پلنگ خشمگين مى شوندو باك ندارند كه مردم كم باشند يا زياد.
اينك به اين مثال توجه كن ، چه كودكهرگاه به چيزى حريص گردد به هيچ وجه از آن جدا نمى شود، و اگر آن چيز از او گرفتهشود گريه و فرياد سر مى دهد تا آنگاه كه آن را به او برگدانند هنگامى كه مى خوابدآن را در جامه اش با خود نگه مى دارد و چون از خواب بيدار مى گردد دوباره با آنمشغول و سرگرم مى شود؛ و كسى كه با او درباره آن نزاع كند با او دشمن مى شود و كسىكه آن را به او باز دهد دوست او مى گردد. اما پلنگ به هنگام خشم نمى تواند خود رانگه دارد حتى ممكن است از شدت خشم خود را هلاك كند.
اينها كه ذكر شد نشانه هاىمحبت است و كسى كه همه اين نشانه ها در او كامل است محبت او كامل و عشق او خالص استو شراب او در آخرت صافى و آبشخور او شيرين و گوارا مى باشد اما كسى كه با محبت اومحبت غير او را بياميزد در آخرت به اندازه محبتش متنعم مى شود، چه شراب او بهمقدارى با شراب مقربان آميخته مى شود چنان كه خداوند درباره ابرار (نيكان ) فرمودهاست : ان الابرار لفى نعيم ، على الارائك ينظرون ، تعرف فىوجوههم نصرة النعيم ، يسقون من رحيق مختوم ، ختامه مسك و فى ذلك فليتنافس المتنافسون ، و مزاجه من تسنيم ، عينا يشربها المقربون .گوارايى شراب ابرار به سبب اندكى آميختگى آنبا شراب خالصى است كه ويژه مقربان است ؛ و شراب عبارت از همه نعمتهاى بهشت است چنانكه كتاب عبارت از همه اعمال است خداوند فرموده است : آن كتابالابرار لفى عليين . سپس فرموده است : يشهده المقربون، نشانه علو كتابآنها اين است كه بالا برده مى شود تا جاى كه مقربان آن را مى بينند، و همچنان كهابرار با تقرب و مشاهده در حال و معرفت خود رشد و فزونى مى يابند در آخرت نيز حالآنها به همين گونه خواهد بود؛ چه خداوند فرموده است : ما خلقكمو لا بعثكم الا كنفس واحدة، و نيز: كمابدانااول خلق نعيده، و نيز فرموده است : جزاء وفاقا، يعنى پادش بروفق اعمال آنهاست ، اعمال خالص با شراب ناب و عمل مشوب با شراب مشوب پاداش داده مىشود، و شايبه هر شرابى به اندازه شايبه اى است كه در محبت و عمل او در گذشته وجودداشته است . فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره ، و من يعمل مثقالذرة شرا يره؛ و نيز: ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم ؛؛ و نيز: ان الله لا يظلممثقال ذرة و ان تك حسنة يضاعفها؛و نيز: ان كان مثقال حبة من خردل اتينابها و كفى بنا حاسبين.
بنابر اين كسى كه خدا دوستى او به اميدنعمتهاى بهشت و حور و قصو آن باشد بهشت براى او ميسر مى شود تا در هر جاى آن بخواهدسكنا كند و با ولدان بسر برد، و از زنان بهره گيرد؛ و كسى كه مقصدش رب الارباب ومالك الملك بوده و تنها محبت خداوند بر او چيره باشد صدق و اخلاص او وى را در مقعدصدق عند مليك مقتدرجاى مى دهد.
از اين رو ابرار (نيكان ) درباغهاى بهشت مى چرند، و در آن با حور و ولدان متنعمند، و مقربان مقيم و ملازم حضرتاحديتند، و به ديده حقارت به نعمتهاى بهشت مى نگرند و آنها را ذره اى بيش نمى دانندلذا دسته اى به ارضاى شهوت و شكم و فرج مشغول و گروههاى ديگر براى مجالست آماده اندلذا پيامبر صلى الله عليه واله فرموده است : ((بيشتراهل بهشت نادانها مى باشند))و عليون براى خردمندان و صاحبدلان است و چون فهمها از دركمعناى عليون ناتوان است خداوند آن را به بزرگى ياد كرده كه : و ما ادريك ما عليون، چنان كه فرموده است : القارعة ما القارعة و ما ادريك ما القارعة.
از نشانه هاى ديگر آن كه در محبت خود نسبتبه خداوند ترسانم از هيبت و عظمت او حقير و نزار باشد شايد گمان رود كه ترس ضد محبتاست ولى چنين نيست ، چه ادراك عظمت باعث هيبت است چنان كه ادراك جمال موجب محبت مىباشد در حالى كه در مقام محبت بخصوص براى محبان ترسهايى است كه براى ديگران نيست وبرخى از ترسهاى شديدتر از برخى ديگر است . نخستين آنها ترس از اعراض است و شديدتراز آن خوف حجاب و سخت تر از آنها بيم طرد و ابعاد است اين معنا در سوره هود عليهالسلام آمده است همان سوره اى كه سرور محبان را پير گردانيد زيرا نداى حق تعالى راشنيد كه فرمود: الا بعدا لعاد قوم هود،الا بعدا لثمود،الا بعدا لمدين كما بعدتثمود.
هيبت بعد و ترس از آن در دل كسى بزرگ استكه به محبت و قرب الهى خوگرفته و آن را چشيده و بدان متنعم بوده است ، چه شنيدن سخنبعد و دور باد دور شدگان . اهل قرب را بزودى پير مى كند، ليكن كسى كه به دورى از حقخود گرفته هرگز مشتاق آن نمى شود. و كس كه توانايى حضور بر بساط را نيافته از خوفدورى گريه نمى كند. پس از اينها خوف وقفه و سلب مزيد در قرب است ، چه گفتيم كه : درجات قرب نهايت ندارد و شايسته است بنده در هر نفسى كه بر مى آورد بكوشد تا در آنتقربش به حق تعالى افزون گردد. به همين سبب پيامبر خدا صلى الله عليه واله فرمودهاست: ((هر كس دو روزش يكسان باشد مغبون است و آن كهامروزش بدتر از ديروزش باشد ملعون است؛ و نيز فرموده است : ((دلم را حجابى فرا مى گيرد از اين رو در شبانه روزهفتاد بار استغفار مى كنم))استغفار بنده از گام نخستين است چه آن نسبت بهگام دوم دورى از حق و عقوبت سستى در راه و توجه به غير محبوب است چنان كه در يكى ازكتابهاى آسمانى آمده است كه خداوند مى فرمايد: ((عالمهنگامى كه شهوتهاى دنيا را بر طاعت من برگزيند كمترين كارى كه با او مى كنم لذتمناجاتم را از او مى گيرم) . بنابراين سلب مزيد لطف به سبب شهوات ، عقوبتىاست كه دامنگير همه است اما خواص به مجرد ادعا و خود بينى و اعتماد بر آنچه ازمبادى لطف بر آنها ظاهر مى شود از مزيد الطاف محجوب و محروم مى شوند و ظهور مبادىلطف مكرى است خفى كه جز راسخان در علم نمى توانند خود را از تكيه بدان دور نگهبدارند. پس از اين ترس از فوت چيزى است كه اگر از دست رود ديگر به دست نمى آيد. سپس ترس از اين كه به چيزى سرگرم شودد و آتش شوق او تسكين يابد چه دوست بايد هموارهمشتاق و در طلب كوشا باشد و از تحصيل مزيد لطف سست نگردد و جز به لطف تازه پروردگارتسلى نيابد، چه اگر به غير آن تسلى يابد همين امر سبب وقوف يا بازگشت او خواهد شد،و فراموشى و بى غمى از جايى كه نمى داند به او دست خواهد يافت چنان كه گاهى محبت ازراهى كه نمى داند بر او عارض مى شود اين دگرگونيهاى دل اسبابى پوشيده و آسمانى داردكه آگاهى بر آنها از توان بشر خارج است ؛ و هرگاه خداوند نسبتبه بنده اى اراده مكركند و بتدريج هلاكت او را بخواهد آنچه را كه مايهسكون و توقف او مى شود بر اوپوشيده مى دارد تا در حال رجاء باقى بماند و به حسن ظن خود فريفته شود و غفلت وهواى نفس و فراموشى بر او غلبه يابد، و همه اينها از سپاه شيطانند كه بر لشكريانفرشتگان كه عبارت از علم و عقل و ذكر و ثبات است چيره مى شوند؛ و همان گونه كه ازصفات بارى تعالى كه لطف و رحمت و حكمت است چيزهايى آشكار مى شود كه موجب هيجان و برانگيختن محبت است همچنين از صفات جبروت و عزت و استغناى او امورى ظاهر مى گردد كهباعث فراموشى و سكون است و اين از مقدمات مكروشقاوت و حرمان مى باشد. سپس خوفاستبدال است و آن انتقال دال از محبت او به محبت غير اوست و اين امر((مقت))و دشمنى با خداست ، وفراموشى و بى غمى مقدمه آن است اعراض و حجاب سرآغاز اين فراموشى و انصراف از امورخير و دلتنگى از مداومت در ذكر و سستى در اداى وظايف او را در اسباب و مقدمات اينامور مى باشند از اين رو ظهور اين اسباب دليل بر انتقال آدمى از مقام محبت به مقاممقتداست كه ما از آن به خداوند پناه مى بريم ؛ و بيم مداوم از اين امور و شدت پرهيزاز آنها به كمك مراقبتى دقيق نشانه صدق محبت است چه كسى كه چيزى را دوست بداردناگزير از فقدان آن ترسان است از اين رو هرگاه از دست رفتن محبت ممكن باشد محب آنهرگز از بيم خالى نيست يكى از عارفان گفته است : هرگاه كسى خدا را به صرف محبت و بىترس و بيم پرستش كند به سبب خوشحالى و تجرى هلاك مى شود، و آن كه خدا را از طريقخوف بدون داشتن محبت مى پرستد به علت بعد و وحشت از او بريده مى شود، و كسى كه اورا از طريق خوف و محبت پرستش مى كند خداوند او را دوست مى دارد و مقرب ميگرداند وبه او قدرت و دانايى مى دهد بنابراين محب بايد از ترس تهى نبوده و ترسان از محبتخالى نباشد كسى كه محبت بر او غالب است و در اين راه گامهاى بلند برداشته است ليكنجز اندكى از خوف در او نيست گفته مى شود كه او در مقام حبت است و او را از محبان مىشمارند رشحه اى خفو، سر مستى محبت راتسكين مى دهد، چه اگر محبت غلبه كند و معرفتاستيلا يابد توان بشرى ياراى آن را نخواهد داشت و خوف آن را تعديل مى كند و سنگينىآن را بر دل تخفيف مى دهد.
روا نيست در امثال اين معارف كه بدانها اشاره شد همهمردم مشاركت داشته باشند و براى كسى كه اين معارف بر او مكشوف شده جايز نيست آنهارابراى كسى كه چيزى از آنها بر او كشف نشده است اظهار كند، چه اگر در اين مسائل همهمردم مشاركت داشته باشند دنيا ويران مى شود و حكمت اقتضا مى كند كه به منظورآبادانى دنيا غفلت شمول و تعميم داشته باشد بلكه اگر همه مردم چهل روز حلال بخورندبه سبب زهد آنها دنيا خراب و بازارها و زندگى تعطيل مى گردد حتى اگر عالمان حلالخورند ناچار به اصلاح نفس خويش مشغول مى شوند و زبانها و قلمها از انتشار بسيارى ازعلوم باز مى ايستد ليكن خداوند در چيزى كه در ظاهر بد به نظر مى رسد اسرار وحكمتهايى قرار داده چنان كه در چيزى كه خوب است نيز او را رمزها و حكمتهاست ، وحكمتهاى او پايان ندارد همان گونه كه قدرتش بى پايان است . از نشانه هاىديگرآن كه محبت خود را نسبت به خداوند پوشيده بدارد و از ادعا دروى كند، و براىتعظيم محبوب و جلال و هيبت او و غيرت داشتن بر اسرار او از اظهار و جد و محبتخوددارى كند، چه دوستى سرى از اسرار دوست است ، ديگر آن كه ممكن است در ادعاى خوداز حد معنا و مقصود بگذرد و چيزى بر آن بيفزايد و افترا و تجرى به حساب آيد ومجازات آن در آخرت بزرگ و در دنيا موجب تعجيل در بلا گردد. بلى گاهى محب دچار مستىمحبت مى شود به طورى كه هوش خود را از دست مى دهد و احوالش مضطرب مى شود و در نتيجهمحبت او آشكار مى گردد.
اگر اين دگرگونى احوال از روى حيله گرى و به منظور كسبفايده اى نباشد او معذور خواهد بود زيرا بى اختيار و مقهور است ؛ و بسا آتش محبت اوبر افروخته شود و توان تحمل آن را نداشته باشد و از دل چنان لبريز شود كه نتواند ازآن جلوگيرى كند.
اگر بگويى : محبت كه بالاترين مقامات است و اظهار آن ظاهر كردنخير است چرا زشت شمرده مى شود؟ پاسخ اين است كه بدانى محبت پسنديده است و اظهارآن نيز پسنديده مى باشد و آنچه مذموم و ناپسند است تظاهر كردن به آن است ، چه متضمنادعا و استكبار است ؛ و سزاوار محبت آن است كه محبت پنهان او از احوال وى دانستهشود نا از گفتار و كردار او بلكه بايد محبت خود را بدون آن كه قصد اظهار آن راداشته باشد يا مرتكب عملى شود كه دلالت بر محبت او كند ظاهر سازد و قصد او تنها آنباشد كه محبوب را از محبت خودآگاه كند اما آگاه كردن غير او شرك در محبت و نقص آناست چنان كه در انجيل آمده است : هرگاه صدقه دهى به گونه اى ده كه دست چپت از آنچهدست راستت كرده است آگاه نشود چه آن كه پوشيده ها را مى بيند پاداش تو را آشكاراخواهد داد و هرگاه روزه گرفتى دستهايت را بشوى و سرت را چرپ كن تا جز خداوند كسىبدان آگاه نشود چه اظهار آن به قول و فعل همگى ناپسند است جز آنگاه كه مستى محبت بردل غلبه كند و زبان رها و اعضا آشفته گردد، در اين هنگام انسان نكوهش نمىشود. از جمله مواردى كه تظاهر به محبت كراهت دارد آن است كه محب عارف باشد واحوال فرشتگان را بداند كه آنان داراى محبتى دايمى و شوقى زايل نشدنى هستند و بههمين سبب خداوند درباره آنها فرموده است : ((يسبحونالليل و النهار لا يفترون لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤ مرون، در اين صورت از اظهار وجود و محبت خويش سربازمى زند و به يقين مى داند كه او در مملكت خداوند پست ترين محبان بوده و محبت او ازمحبت هر محب خدا ناقصتر و ناچيزتر است اينها مجموعه اى از نشانه هاى دوستى و ثمراتآن است و از جمله آنها انس و رضاست چنان كه پس از اين ذكر خواهد شد. كوتاه سخنآن كه همه محاسن دين و مكارم اخلاق ثمره محبت است و آنچه ثمره محبت نيست نتيجهپيروى هواى نفس و از اخلاق نكوهيده است آرى برخى انسانها خدا را به سبب احسانى كهبه آنها مى كند دوست مى دارند، و بعضى به سبب جلال و جمال وى دوستدار اويند هر چندبه آنها احسانى نكرده باشد؛ و محبان از اين دو قسم بيرون نيستند از اين رو جنيدگفته است : مردم در دوستى خداوند يا عوامند و يا خواص . عوام بدين سبب به دوستى خدادست يافته اند كه دوام احسان و كثرت نعمتهاى او را شناخته اند وناگزير او را دوستمى دارند جز اينكه كمى و بسيارى محبت آنها بستگى به مقدار نعمت و احسانى دارد كهشامل آنها شده است اما خواص خداوند رابه سبب عظمت مقام و قدرت و علم حكمت و بىهمتايى و تفرد او در ملك و ملكوت دوست مى دارند، و چون صفات والا و اسماى حسناى اورا شناخته اند نمى توانند او را دوست نداشته باشند، چه از نظر آنها او مستحق محبت وسزاوار آن است هر چند همه نمعمتها را از آنان سلب كند آرى برخى از مردم هواى نفس ودشمن خدا ابليس را دوست مى دارند و با اين حال به حكم غرور و نادانى امر را بر خودمشتبه كرده گمان مى كنند كه دوستان خدا مى باشند اينان همان كسانى هستند كه ايننشانه ها در آنها نيست و يا به منظور نفاق و ريا و شهرت طلبى آنها را به خود بستهاند، و چون غرض آنها بهره بردن از متاع عاجل دنياست چيزى را از خود ظاهر مى كنند كهخلاف باطن آنهاست همچون عالمان و قاريان بد اينان دشمنان خدا در روى زميند. ابوتراب نخشبى در نشانه هاى محبت ابيات زيرا را سروده است .
لا تخد عن فللمحجبدلائل
ولديه من تحف الحبيب وسائل
منها تنعمه بمربلائه
و سروره فى كل ما هو فاعل
فالمنع منه عطيهمبذولة
و الفقرا اكرام و بر عاجل
و من الدلائل ان يرى منعزمه
طوع الحبيب و ان الح العاذل
و من الدلائل ان يرىمتبسما
والقلب فيه منالحبيب بلابل
و من الدلائل ان يرىمتقشفا
متحفظا من كل ما هو قائل
مى گويم : ازجمله چيزهايى كه درست است دليل اين گفتار قرار داده شود سخنانى كه غزالى ضمن آنچهدر اواخر اين كتاب در معناى محبت گفته و ما آنها را حذف كرده ايم از بعضى از آنهانقل كرده است كه : محبت عبارت از محو ارادات و احتراق صفات و حاجات است ؛ و ازديگرى كه نقل كرده است كه : محبت معنايى است كه محبوب كه قولب را مقهور مى كند دلهااز ادراك آن ناتوان و زبانها از بيان آن ممنوعند، كسى كه آن را در دل خود براى خدابيابد او محب خداوند است.
بيان معناىانس با خدا
گفتيم كه انسو خوف و شوق از آثار محبت است جز اين كه آنها بر حسب نظر محب و آنچه در وقت براوغلبه دارد مختلف مى شود. هرگاه نگريستن از پس پرده غيب به منتهاى جمال حق بر اوغالب باشد و قصور خود را از آگاهى بر كنه جلال او احساس كند دل به طلب برانگيخته مىشود و در او نا آرامى و هيچان پديد مى آيد اين حالت نا آرامى و بيقرارى را شوق مىنامند، و آن نسبت به امرى است كه از او غايب است هرگاه شادى قرب و مشاهده حضور كهاز كشف حاصل مى شود بر او غلبه يابد و نظرش بر مطالعه جمال حاصل از كشف مقصور بودهو به آنچه هنوز درك نكرده توجه نداشته باشد دل به آنچه ملاحظه مى كند شاد مى شود، واين شادى از انس مى نامند اگر نظرش به صفات عز و بى نيازى حق و عدم مبالات و خطرامكان زوال و بعد از او معطوف باشد به سبب اين احساس دلش دردناك مى شود و اين دردناكى را خوف مى گويند اين حالات تابع همين نظرات و اين نظرات نيز تابع سببهايى استكه مقتضى آنهاست و قابل شمارش نيستند.
بنابر اين انس عبارت از خوشحالى و شادى دلبه سبب مشاهده جمال محبوب است به طورى كه هرگاه غلبه يابد ودل از آنچه از او غايباست فارغ بوده وبه اين كه ممكن است خطر زوال به او راه يابد توجه نداشته باشد، دراين صورت نعمت و لذت اوبس بزرگ خواهد بود. از اين رو هنگامى كه به يكى از آنان گفتهشد: آيا تو مشتاقى ؟ پاسخ داد: نه ! شوق جز به غايب نيست و هرگاه غايب حاضر باشد بهچه كسى مشتاق باشم ؟ اين گفتار كسى است كه به سبب آنچه يافته مستغرق در شادى است وبه اين كه امكان مزيد الطاف باقى است توجه ندارد؛ و كسى كه حالت انس بر او غلبهيافته تمايلش به تنهايى و خلوت است و بس ؛ زيرا انس با خدا مستلزم وحشت داشتن ازغير خداست بلكه هر چيزى كه مانع خلوت شود آن گرانتر چيزى بر دل اوست چنان كه روايتشده است در هنگامى كه پروردگار با موسى (عليه السلام ) سخن گفت تا مدت درازى موسىسخن كسى را نمى شنيد جز اين كه حالت بيهوشى به او دست مى داد، چه محبت محبوب و ياداو را در دل شيرين مى كند و شيرينى آنچه را غير از آن است از دل بيرون مى سازد بههمين سبب يكى از حكيمان در دعاى خود گفته است : اى كسى كه مرا به ذكر خود انس دادهاى و از خلق خود بيزارى بخشيده اى خداوند به داوود (عليه السلام ) فرمود: با من انسبدار و از غير من بيزار باش عبدالواحدبن زيد گفته است : از كنار راهبى گذشتم به اوگفتم : اى راهب ! تو را تنهايى خوش آمده است ، پاسخ داد: اگر شيرينى تنهايى را بچشىاز نفس خود نيز به آن پناه مى برى تنهايى سرمايه عبادت است گفتم : اى راهب ! كمترينچيزى كه در تنهايى مى يابى چيست ؟ گفت : آسودگى از سازش با مردم و سلامتى از شرآنهاست گفتم : اى راهب ! كى بنده شيرينى انس با خدا را مى چشد؟ گفت : زمانى كهانديشه ها در راه طاعت خدا يكى شود يكى از حكيمان گفته است : شگفت از خلايق كهچگونه براى تو بدلى خواستند، شگفت ازدلها كه چگونه با غير تو انس گرفتند.
اگربگويى : ناشنه انس با خدا چيست ؟
پاسخ اين است بدانى نشانه خاص آن دلتنگ بودن ازآميزش بامردم و به ستوه آمدن از آنان و شيفتگى او به ذكر خداست و اگر با مردممعاشرت كند مانند منفردى در جماعت ، و مجتمعى در خلوت ، و غريبى در حضر، و حاضرى درسفر، و شاهدى در غيبت ، و غايبى در حضور خواهد بود. بدن او با مردم معاشرت مى كندليكن دل او تنها و مستغرق در شيرينى ذكر خداست على (عليه السلام ) در توصيف اينانفرموده است : ((آنان گروهى هستند كه علم و دانايى برحقيقت امر به ايشان رو آورده ، و با آسودگى يقين دمساز گشته اند، آنچه را متنعمانسخت و دشوار دانستند آنان سهل و آسان يافتند، و به آنچه نادانها از آن دروى مى كنندانس گرفتند، و در دنيا با بدنهايى كه ارواحشان به محل اعلا آويخته و پيوسته بودزندگى كردند، آنان جانشينان خداوند در زمين و دعوت كنندگان به سوى دين اويند))آرى معناى انس باخدا و نشانه و دلايل آن همين است.
برخى از متكلمان انس و محبت و شوق را انكار وگمان گرده اند اين امور گوياى تشبيه است و ندانسته اند كه جمال مدركات باطنى لذتبخشتر از جمال ديدنيهاى با چشم سر است و لذت شناخت آنها بر ارباب قلوب غالبتر مى باشد. حتى بعضى از اينان مقام رضا را نيز منكر شده گفته اند: رضا جز صبر چيز وجود ندارد. چه محسوسات و آنچه در عالم خيال مى آيد همه در طريق دين قشر و ظاهرند و مغز مطلوب وراى آنهاست كسى كه از گردو جز به پوست آن نرسيده گمان مى كند همه گردو چوب است وخروج روغن را از آن محال مى داند.
او معذور است ليكن عذرش پذيرفته نيست . در اينباره گفته اند:
الانس بالله لا يحويهبطال
و ليس يدركه بالحول محتال
و الا نسون رجال كلهمنجب
اماتوا منها ما خشوا ان يميتهم...».
(سفينة 2 / 69)
50- ابرار و نيكان
آيات
1 - برّ و نيكى از اسماء حسنى الهى:
«انّه هو البرّ الرحيم» طور، 28
كه اوست نيكوكار و مهربان .
2 - برّ و نيكى از اوصاف فرشتگان:
«بايدى سفرة كرام بررة» عبس، 16
(قرآن كريم) به دست سفيرانى است والامقام فرمانبردار و نيكوكار .
3 - تعريف برّ و نيكى و معرّفى ابرار و نيكان:
قرآن كريم در مقام تعريف برّ و نيكى ابرار و نيكان را معرّفى مىكند تا اينكه اشاره به اين نكته نمايد كه
هيچ اثرى براى ذكر مفاهيم خالى از مصداق نيست .
الميزان ج، 1 ص، 436
«ليس البرّ ان تولّوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البرّ من آمن بالله...»
بقره، 177
نيكى تنها اين نيست كه در هنگام نماز روى خود را به سوى مشرق و يا مغرب كنيد بلكه نيكى و نيكوكار
كسى است كه به خداوند و روز رستاخيز و فرشتگان و كتاب آسمانى و پيامبران ايمان آورده است .
«ليس البرّ بان تأتوا البيوت من ظهورها و لكنّ البرّ من اتّقى و اتوا البيوت من ابوابها» بقره، 189
كار نيك آن نيست كه از پشت خانهها وارد شويد بلكه نيكى اين است كه پرهيزكار باشيد و از در خانهها
وارد شويد و تقوا پيشه كنيد .
4 - انفاق از اموال مورد علاقه راه رسيدن به ابرار:
«لن تنالوا البرّ حتى تنفقوا ممّا تحبّون» آل عمران، 92
هرگز به حقيقت نيكوكارى نمىرسيد مگر آنكه از آنچه دوست مىداريد در راه خدا انفاق كنيد .
5 - مقام ابرار و نيكان:
«انّ الابرار لفى نعيم» انفطار، 13
به يقين نيكان در هر نعمتى فراوانند .
«و ما عند اللَّه خير للابرار» آل عمران، 198
و آنچه در نزد خدا است براى نيكان بهتر است .
«ان الابرار يشربون من كأس كان مزاجها كافوراً» انسان، 5
به يقين ابرار و نيكان از جامى مىنوشند كه با عطر خوشى آميخته است .
6 - دعاى خردمندان توفىّ با ابرار:
«فاغفرلنا ذنوبنا و كفرّ عنّا سيأتنا و توفّنا مع الابرار» آل عمران، 193
پروردگارا گناهان ما را ببخش و بدىهاى ما را بپوشان و ما را با نيكان و در مسير آنان بميران .
7 - تشويق براى رسيدن به مقام ابرار:
«تعاونوا على البرّ و التقوىّ و لا تعاونوا على الاثم و العدوان» مائده، 2
در راه نيكى و پرهيزكارى با هم تعاون كنيد و هرگز در راه گناه و تعدّى همكارى ننماييد .
8 - مذمت از امر به برّ و نيكى و فراموشى خود:
اتأمرون الناس بالبرّ و تنسون انفسكم و انتم تتلون الكتاب افلا تعقلون » بقره، 44
آيا مردم را به نيكى دعوت مىكنيد و خودتان را فراموش مىنماييد با اينكه شما كتاب آسمانى را
مىخوانيد آيا نمىانديشيد .
9 - تمجيد از برّ و نيكى به والدين :
«يا يحيى خذ الكتاب بقوّه و اتيناه الحكم صبيّاً و حناناً من لدنا و زكوة و كان تقيّاً و برّاً بوالديه و لم يكن
جبّاراً عصيّاً» مريم، 14-12
اى يحيى كتاب خدا را به قوت بگير ما فرمان نبوت و عقل كافى در كودكى به او داديم و رحمت و
محبتى از ناحيه خود به او بخشيديم و پاكى دل و جان و او پرهيزكار بود او نسبت به پدر و مادرش
نيكوكار بود و جبّار و متكبّر و عصيانگر نبود .
10 - نشانههاى ابرار
الف) وفاى به نذر:
«يوفون بالنذر»
آنها به نذر خود وفا مىكنند .
ب ) خوف از روزى كه عذابش فراگير است:
«و يخافون يوماً كان شرّه مستطيراً»
و از روزى كه عذابش گسترده است مىترسند .
ج ) اطعام به مسكن و يتيم و اسير:
«و يطعمون الطعام على حبه مسكيناً و يتيماً و اسيراً»
و غذاى خود را با اينكه به آن علاقه و نياز دارند به مسكين و يتيم و اسير مىدهند .
د ) اخلاص:
«انما نطعمكم لوجه اللَّه لانريد منكم جزاء و لا شكوراً»
و مىگويند ما شما را به خاطر خدا اطعام مىكنيم هيچ پاداش و سپاسى از شما نمىخواهيم .
ما از پروردگارمان خائفيم در آن روزى كه عبوس و سخت است .
تذكر: قرآن كريم ريشه و اساس همه نيكىها را كه خلاصهاى از امور اعتقادى و عملى و اخلاقى است در آيه
شريفه 177 بقره بيان نموده است.
روايات 1 - ابعاد برّ و نيكى
الف - قال الباقرعليه السلام : «الا اخبركم خمس خصال هنّ من البرّ و البرّ يدعوا الى الجنة قلت بلى قال
اخفاء المصيبة و كتمانها و الصدقة تعطيها بيمينك لا تعلم بها شمالك و برّ الوالدين فان برّهما لله رضى و
الاكثار من قول لا حول و لا قوّة الا باللَّه العلىّ العظيم فانّه من كنوز الجنّة و الحبّ لمحمد و آل محمد
صلى الله عليه وآله وسلم».
آيا خبر دهم شما را از پنج خصلتى كه از نيكى است؟ ونيكى به سوى بهشت دعوت مىكند پنهان ساختن
مصيبت و صدقه دادن بوسيله دست راست به جورى كه دست چپ تو متوجّه نشود و نيكى كردن به پدر و مادر كه نيكى به آنها خشنودى خدا در آن است و زياد گفتن جمله (لا حول ولا قوة الاّ باللَّه) كه از گنجهاى بهشت است و محبت به محمد و آل محمد. (بحار/69/390)
ب - قال علىعليه السلام : «ثلاث من ابواب البرّ: سخاء النفس و طيب الكلام و الصّبر على الاذى».
سه چيز از درهاى نيكى است، سخاوت داشتن و خوش سخن بودن و صبر بر اذيتها .
(بحار / 71 / 89)
ج - قال رسول اللَّهصلى الله عليه وآله وسلم : «اربع من كنوز البرّ كتمان الحاجة و كتمان الصدقة و كتمان الوجع و كتمان المصيبة».
پنهان داشتن چهار امر از گنجهاى نيكى است: حاجت و نياز، صدقه، درد و مصيبت .
شهر بابل مرکز شهرستان بابل در استان مازندران است. شهر بابُل را پیشینیان با نام مامیترا میخواندهاند. در نوشتههای اسلامی این شهر را مامطیر و ممطیر هم نوشتهاند.
نام این شهر در ایران باستان مامطیر بوده که مامطیر عربی شده ی مامیترا می باشد و این شهر باستانی جای میترای بزرگ و به عبارتی آتشکده ی میترا می باشدبنابر تصویبنامه هیات دولت درسال شصت و هشت بابلسر از شهرستان بابل جدا شد و خود به شهرستانی مستقل بدل گشت.
برخی از پژوهشگران همروزگار ما ریشه این نام را چنین بازمی نمایانند:
شهر بابل امروزی شهری بوده پاک و وَرجاوند (مقدس) در نزدیکیهای دریا و در پی جای داشتن (میترای بزرگ) یا (آتشکدهیمیترا) در آنجا، بومیان آن را (مهمیترا) یا جایگاه میترای بزرگ مینامیدند.
مه میترا در پی رونق بازارهای هفته و جایگاه شهر در نیمه راه میان ساری و آمل و از سوی دیگر نزدیکی به دریا به احتمال از سده هشتم به «بارفروشده» تغییر نام یافت. در آغاز دوران زندیانو به روایتی از سدهٔ سیزدهم یعنی از زمان پادشاهی فتحعلی شاه قاجار واژه «ده» از پشت این نام افتاد و این شهر بارفروش خوانده شدهاست. بارفروش همواره بهعنوان یکی از شهرهای پرارزش، میدان زد و خوردهای سیاسی و تاریخی بودهاست. در روز یکم آذر سال ۱۳۱۰ هجری خورشیدی نام بارفروش همراه با ساخت ساختمانهای تازه دولتی همچون اداره پست (۱۳۱۵)، در کنار سبز میدان و ساختمان شهرداری (۱۳۱۴) به شهر بابل تغییر نام یافت. نام بابل از نام رودخانه (باوُل) گرفته شد، که در بر غربی شهر روان است. البته امروزه با توجه به ساخت و سازهای فراوان و گسترش فضای شهر این رودخانه تقریبا در قسمتهای مرکزی شهر قرار گرفته است . از لحاظ تاریخی چندین اتفاق در 300 سال اخیر در شهر بابل افتاده است که نشان دهنده رونق اقتصادی و غنای فرهنگی آن بوده است . 1- تاج گذاری رسمی آقامحمدخان قاجار در این شهر صورت گرفت . (خواجه تاجدار اثر جان گور) 2- از 20 نفر پایه گذاران اولیه حزب ملی ایران در سال 1320 ، 3 نفر از اهالی شهر بابل بودند 3- در منطقه مازندران و گیلان که در زمان رضا شاه به استانهای اول و دوم نامگذاری شده بودند ، رضا شاه تنها در بابل دارای کاخ و محل سکونت بود .
شهرهاي شهرستان بابل: شهرستان بابل متشكل از چهار شهر اصلي بابل، اميركلا، گتاب و گلوگاه است.
شهر باستانی بابلزير چكمه های سربازان آمريكايی
شهر بابل، عراق – در این شهر باستانی هم اکنون تشخیصویرانه ها از آنچه که به تازگی ویران شده است بسیار سخت است.
ساختمان های آجریکه عمری حدود 2500 سال دارند هم اکنون به قلعه های شنی با خاک یکسان شده تبدیل شدهاند.
ومکان های مشهور نظیر برج بابل وباغ های معلق طعمه نی های رودخانه شدهاند.
رد پای اشغال نظامی همه جا دیده می شود؛ سنگر ها، غلاف های فشنگ، حلقه هایبراق سیم و آثار انفجار بر روی دیوارها. بابل، شهری است آجری كه تاوان جنگ راپرداخته است. او در این جنگ به غارت رفت، درهم کوبیده شد، با خاک یکسان شد، مورد بیمهری قرار گرفت و در آخر به کلی اشغال شد. باستان شناسان گفته اند که سربازانآمریکایی حتی از خاک وآثار بسیار گران قیمت آنجا پر کردن کیسه های شن خود استفادهکرده اند.
ولی رهبران عراقی ومسئولان سازمان ملل در برابر این اتفاقات تسلیم نمیشوند. آنها به شدت در تلاشند تا بابل، موطن یکی از عجایب هفتگانه جهان را مجدداًباز سازی کنند وآن را تبدیل به مرکزی فرهنگی در عراق کنند.
هیچ کس مطمئن نیست کهاین اتفاق به زودی رخ دهد ولی آنچه این پروژه را امکان پذیر می نمایاند این است کهمنطقه اطراف بابل یکی از امن ترین نواحی عراق است و این بابل را دوباره تبدیلبه مشعل تمدن درسرزمین هرج ومرج نموده است.
بابل باستانی که به سرچشمه ی قانون،خط وزندگی شهری مشهور است، درست در خارج شهر مدرن حلّه در 60 مایلی جنوب بغداد واقعشده است. ادنا البیاتی شهردارحله آرزوهای بزرگی برای بابل دارد: "من برای اینجارستوران ، فروشگاه ، هدیه وپارکینگهای بزرگ وطویل می خواهم" او اضافه کرد: وانشاءالله حتی مسافرخانه.
مرکز فرهنگی،علمی، آموزشی سازمان ملل متحد در تلاشبرای جمع آوری کمک برای باز سازی این شهر باستانی است. در همین زمینه فیلیپ دلانگ،ماٌمور سازمان ملل که به این پروژه کمک می کند گفت که : "بعد از نفت، صنعت تورسیممی تواند دومین صنعت بزرگ در عراق باشد" او با لحنی کنایه آمیز اضافه کرد: ولیقبل از آنکه این مسئله محقق شود. مسائل کوچکی هست که باید اتفاق بیافتد.
یکی ازاین اتفاقات، مطمئناً، امنیت بهتر است. نظامیان آمریکایی همچنان پایگاه هایی درنزدیکی شهر بابل دارند، مردم عراق نیروهای اشغالگر را مسئول بیشتر تخریبات اخیربابل می دانند.
دونی جرج، رئیس برد باستانی عراق اعلام کرد که سربازان لهستانیدر سرتاسر یک آرامگاه باستانی خندق های عمیقی حفر کرده اند و پیمانکاران نیز تمامویرانه های باقی مانده را برای ایجاد سکوی فرود هلی کوپترصاف کردند.
آقای جرج باناراحتی پرسید: ما الان چگونه باید از شر این سکوی فرود هلی کوپتر رها شویم؟ خدایمن، اینجا بابل است!
بابل ! نام او پس از همورابی ، پادشاه بابل که در سالهای 1750-1792 قبل از میلاد حکومت می کرده است طنینی جادویی دارد . او(همورابی) به دلیلپایه گذاری یکی از اولین قانون های مدون بشری معروف است. پس از همورابی، این شهردر زمان نبوخد نصر دوم، که در سال های 605-562 قبل از میلاد حکومت می کرده است،دومرتبه به دوران شکوفایی اش بازگشت. نبوخذ نصر به خاطر باغ های معلقی که برایهمسرش آمو هیا ساخته بود معروف،است،یکی از عجایب هفت گانه. تفنگداران آمریکاییدر مسیر خود به بغداد به دره فرات-جایی که صدام بر روی ویرانه ها قصری به شیوه یزیگورات های سومری ساخته بود و نام آن را «تپه صدام» گذاشته بود- یورش بردند و تپهی صدام را با خاک یکسان کردند. هنوزدست نوشته های سربازان بر دیوار ها مشاهده میشود:سلام وانيسا؛، دوستت دارم! (Hi Vanesa, I love you! ) ولی مسئله ی بسیارمهم تر، بنا به گفته ی باستان شناسان، استفاده از تجهیزات سنگین نظیرهلی کوپتر وخودردهای سنگین است، که احتمالا آثار باستانی زیر خاک را تا کنون پودر کردهاست.
آقای جرج با تاسف ادامه داد: فقط تصور کنید که ما چه چیزهایی را از دستداده ایم. غارتگران پس از حمله به عراق، به موزه ها و کارگاه های باستان شناسیزیادی دست برد زدند و آثار بی شماری را به سرقت بردند. به طوری که در تابستان 2003یک لوح به خط میخی که از ملت عراق دزدیده شده بود، در میان بسیاری از آثار دیگردزدیده شده در e-bay به فروش رسید.
بر طبق تحقیقات موزه بریتانیا در سال 2004آثار باستانی بسیاری سر از کیسه های شن سربازانی در آوردند که از این سایتها محافظتمی کردند. آقای جرج در آخر، با امیدواری گفت: یک روز میلیون ها نفر از بابل دیدنخواهند کرد، ولی این اتفاق چه زمانی رخ خواهد داد؟ هیچ کس نمی داند.
سرزمین ریگستانی خشکی به صورت مثلثی میان بحراحصر و رود فرات و خلیج فارس و دریای هند و عمان بنام عربستان معروف است این شبه جزیره دارای سوابق تاریخی است که توجه کلیه مورخین را بخود جلب کرده و صفحاتی از اوراق تاریخ بشریت را اشتغال نموده است . این سرزمین که بزرگترین و معروفترین و ستوده ترین شهرهایش مکه و مدینه است از زمان آدم ابوالبشر سابقه تاریخی دارد و حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل و داستان قربانی او در این سرزمین رخ داده و تورات و انجیل و قرآن و کتب تاریخ مشحون به حوادث تاریخی این سرزمین است باضافه که موقعیت جغرافیایی آن جا و مرکزیت تجارت مکه موجب اهمیت شد .
درعصر طلوع آفتاب وجود محمد (ص) اوضاع این کشور مانند سایر کشورهای مجاور خاورمیانه بسیار وخیم . آشفته بود ظلمات جهالت و ضلالت سرباسری دنیای افق را گرفته و جهان آدمیان نیازمند به یک مصلح ومنجی بزرگی بود که سطح افق فکر و اندیشه مردم را روشن سازد .
غارت ٬ دزدی ٬ هرج و مرج ٬جاه طلبی ٬ غرور جاهلیت ٬عصبیت فردی و قبیله ی جنایات غیر قابل تحمل مانند دخترکشی که آن محیط را فرا گرفته و امنیت جانی و مالی و ناموسی وجود داشت سطح فکر افق ساختمان دما همه مردم در حضیض مذلت و زبئنی مادی و امور زندگی شهوی منغمز بود و محیط احتیاج مبرم به یک بارقه نورانی داشت که این افق تاریک را روشن سازد و این فواصل فردی و اختلاف طبقاتی و بریدگی های فاصلی را به تٲلیف قلوب و اخوت و برادری و مهر و محبت مبدل سازد ظلمات نادانی محیط ایران و روم وهند و مصرو کشورهای غربی را فرا گرفته و در تمام این کشورها اختلاف طبقاتی به حد کافی شیوع داشت وعادات زشت و رسوم ننگین و سنن بیجا و غلط اسباب انحطاط اخلاقی مردم فراهم کرده و کشمکش و نزاع وجدان دست وگریبان با مردم بود .
میان یهود و نصاری و کشیشان و پاپها و اسقفها و رهبانان سخت بدبینی و اختلاف وجود داشت وضع عربستان مخصوصا" مکه مرکز این همه اختلاف طبقاتی و خصومتهای فردی و اجتماعی گردیده بود.
در این گیرودار ابرهه برای آنکه مرکزیت تجارت و عبادت را از مکه به منا تبدیل نماید با فیل سواران برای خراب کردن به مکه آمد در همین اوقات بود که دست قدرت پروردگار کودکی را که پدرش از جهان گذشته بود بوجود آورد و نور وجودش از مشرق شعب ابوطالب پرتو افکن گردید و متدرجا" مقام شبه جزیره عربستان را به نور آموزش و پرورش آسمانی خود منور و روشن گردانید سطح فکر و افق اندیشه مردم را از آن رذایل اخلاقی پاک کرده و بشر را از ظلمات بدبینی نجات بخشید و بزرگترین منجی حقیقی عالم بشریت گردید .
میلاد پیغمبر
افق اجتماعی مردم حجاز چنان تاریک بود که آشفتگی اوضاع مردم درمخابرهبودند امنیت جانی و مالی و ناموس نبود . علم ودانش ٬ حکمت و فلسفه وجود نداشت فضیلت آنها فقط در نظم و قصص بوده ابرهای جهالت و نادانی سرتاسر آن محیط و فضای آن شبه جزیره را فرو برده ناگهان با طلوع فجر روز جمعه ١٧ ربیع الاول سال ٥٧١ میلادی مطابق ٢٨ نیسان نوری از مشرق شهر مکه از عرفه که در شعب ابوطالب بوده تابیدن گرفت این نور پاک همچون بارقه آسمانی فضای عالم را همیشه روشن ساخت این نور پاک محیط زندگانی عقلانی بشر را برای همیشه منور گردانید و روزافزون تر می گردید در ترتیب و اندیشه اش تقویت می یافت مقارن میلاد این مولود آسمانی چهار واقعه مهم در دنیای آن روز رخ داده که همه ی مورخین اعتراف کرده و اتفاق نموده اند .
اول : آتشکده ی فارس پس از هزاران سال خاموش شد .
دوم : دریاچه ساوه ناگهان خشک گردید .
سوم : ایوان کسری شکست خورد.
چهارم : بتهای کعبه ناگهان فرو ریخت .
اعراب این واقعه بزرگی برای آنها رخ می داد و مبداء تاریخ خود محسوب می کردند در این سال عام الفیل از وقایع مهمی گردید .چهار واقعه دیگر نیز منشاء تاریخ شد ومهمتر از همه مولود این برگزیده حق بود که آثار وجودش چشم را خیره ساخته و انگشتان عبرت بدندان حیرت .
نام پیغمبر اسلام
نام ونشانی برای راهنما و رهبری شخصیتهای وجودی است و حکما می گویند « الشی اذالم یتشخص لم یو حد »تا هر موجودی شخصیت وجودی پیدا نکنند در عالم طبع موجود نمی شود و هر موجودی نامی دارد تا از دیگران ممتاز باشد و هر اندازه شخصیت موجود مهمتر و توسعه معانی آن بیشتر خواهد بود زیرا کلمات و الفاظ برای معانی رسا و کافی نیستند ناگزیر باید از یک نام تعدی کرد به نامهای مختلف آن شخصیتهای بزرگ را معرفی کرد و یقین است که بین هر نام و شخصیت بین هر اسم و مسمی وهرلفظ و معنی ارتباط سنخیتی است که گفته اند :
« الا سماء تنزل من السماء »
در این آیه« وعلم آدم الاسماء کلها » می توان به این نتیجه رسید که پروردگارعالمیان ٬ آثار و وجودی خود را که نام و نشانی خالق بداند و همان حقیقت است که حکما دلیل علمی تعبیر کرده اند و از اثر می توان پی به موثر برد و از ذره تا دره از اتم تا افلاک هم نام ونشانی کامل وجود واجب الوجود است و چون پیغمبر اکرم (ص) عقل کل و اشرف رسل و فرد ممتاز خلقت و مظهر کامل حقیقت انسانیت بوده پس از حق جل و علاء اسامی مختلف برای او گذاشتندکه باید همه اسامی که به معنی حقیقی دریافت تا پیغمبر را شناخت .
حکما می گویند وجود قبل از آثار شناخته می شود و شخصیت از آثار پدید می آید یعنی شما اگر کسی را از دور دیدید اول وجود او را تشخیص می دهید و می بینید و اعتراف به وجودیت آن می کنید تا نزدیک بشوید و جهان او را ببینند و کیفیت او را دریابید.
پیغمبر اکرم (ص) وجودی بود که موجودیت او بعد از فعالیت او ظاهر و هویدا گشت . انبیا عظام در کتب آسمانی او را به نام فضیلت توصیف کردند تا از پرده ی خفا به عالم ظهور آمد و مظاهر کمال عقل و علم و نبوغ قدرت غرائز خود را نشان داده و متجلی به کلمات و صفات و سجایایی شد که هر یک نوع آن نامی دارد و لذا پیغمبر (ص) دارای نامهای بسیار است و برای هر وصفی از دو اسمی در میان است و همان طورکه برای خداوند تبارک و تعالی هزارو یک نوع اسم از باب تکثیر ادب گفته اند و هر نامی نماینده یکی از صفات وجودی اوست . برای حبیب برگزیده او هم که وجود کامل عالم طبع و امکان است هزار اسم استکه نماینده شخصیت او می باشد . در آسمان ها بنام احمد و در زمین بنام محمد (ص) و محمود و ابوالقاسم شهرت دارد –طه – یس- خاتم – امین – فاتح - و غیره تا هزار اسم می باشد درقرآن غیر از کلمات ابواب و مفاتیح سوره که بجز یا نامهای مخصوص است و به تشابهات قرآن تعبیر کرده اند و که به ؟ نام خطاب شده است .
اسامی و نامهای این بزرگترین برگزیده ی الهی ؟ کلیه مشتق از صفات کمال وجدان اوست حضرت ابوجعفر امام محمد باقر می فرماید جدم رسول خدا هزار نام داشت مادرش در حین حمل نام او را احمد گذاشت و در حین تولد اسم او را محمد (ص) گذاشت .
القاب پیغمبر (ص)
اصولا" لقب و کنیه روی صفات و سجایایی ذاتی یا بروز ملکات اخلاقی و آثار موثر شخصیت پدید می آید و در اشخاص در همه طبقات یک سلسله القاب و کنایی دیده می شود که روی آثار وجودی آنهاست مثلا" سلطان التمکین عماد الواعظین – ملک المحققین – استاد المجهدین و نظایر آن که پیدایش آنها روی تحقیق علمی با فنی مانند ملک الکتاب و غیره بود و در انبیا نیز این سنت وجود داشته که پروردگار عالم هر نبی و رسول خود را در صفاتی که بیشتر قدرت بروز آن را داشته اند لقب نموده مانند آدم صفی الله – ابراهیم خلیل الله – موسی کلیم الله – عیسی روح الله – محمد حبیب الله و درباره ی شخص پیغمبر اسلام (ص) که دارای موثر بشماری از فضیلت و کمال است القاب بی حسابی برای آن حضرت نوشته و گفته اند که هریک معرف صفات جسمی یا روحی و آثار طبیعی و موثرمعنوی او میباشد که رسول الله – حبیب الله – رحمت العالمین خبیرۃ سید المرسلین امام المتقین – خاتم النبیین رسول الهادی قائد- المحجلین خیر البریه – نبی الرحمۃ مفتاح الجنۃ و غیره می باشد و هزاران لقب در کتب مختلف برای آن حضرت نوشته اند که در خطبه حضرت امیر (ع) و خطبه حضرت سجاد (ع) بیان شده است و در کنیه ابوالقاسم ٬ ابوالطاهر٬ ابوابراهیم ٬ ابوالطیب٬ ابوالمساکین٬ابوالدرین٬ ابوریحانین ٬ابوالبسطین ٬ ابوالارامل آورده اند.
گزیدن گرفتند واقعه ابرهه بر اهمیت دینی کعبه افزوده و مردم را به فکر جلب کرد مسافرین از اطراف پس از داستان ابرهه به مکه می آمدند و از تولد یک مولودی که آثار وجودی نقل محافل بود مطلع گشته اخبار میلاد او را به اطراف می بردند .
این مولود عجیب از سه چشمه غیبی آب حیات خورده و قبل از تولدش خردمندان را متوجه ساخته بسیاری از یهود و نصاری و کهنه و رهبانان درانتظارتحولات تولد او بودند و مترقب یک انقلاب بزرگی در آستانه تاریخ بسر می بردند – این کودک نوزاد در حمایت قوای نامرئی از حوادث مصون ماند و با همه ی دشمنی که درباره او کردند خدایش از همه آفات و بلایات نگاه داشت و با فضیلت اخلاقی که شگفت آور بوده مانند راستی ٬ درستی ٬ امانت ٬ حق جوئی ٬ حق گوئی او را تربیت کرد و ندای دعوت را به جهانیان رسانید نور پاک محمد (ص) از مشرق به دامان آمنه بنت وهب عروس ناکام و شوهر مرده چنان طلوع کرد که مرگ عبدالله را از نظر او برد مادرش اخباری روایت می کند که نمونه بارزی از قوت ونیروی این کودک بوده ونشان می دهد که تا چه حد موجب تسلیت مادر در مرگ او بوده.
آمنه زنی با ایمان و راستگو بود عاطفه و علاقه ای به شوهر و فرزند داشت آنچه می گفت درباره فرزند براستی عمل می کرد تا حمل این مولود که پنج ماهش در مرگ فراق شوهر می گذرانید اثری عجیب در مادر می گذاشت و اسباب تسلیت خاطر مادر می شد .
آمنه مادر محمد (ص) حکایاتی از آنچه در حین حمل فرزند دیده و مخصوصا" برای وضع حملش پیش آمده نقل می کند که اسباب جالب توجه است که از آن جمله گویند در حین ولادت چهار حوری آمدند چهارطرف من نشستند و گفت برای کمک تو آمده ایم و شربتی به من دادند که تاکنون نیاشامیده بودم گفتند بیاشام که تو رابه بزرگترین مردان گیتی بشارت می دهم چون آشامیدم یک نور روشنایی مخصوص مشاهده کردم دلم روشن شد شنیدم .
آنگاه لباسهای حریری که من ندیده بودم آوردند به آن کودک پوشانیدند گفتند بگیر اورا و از چشم دشمنان محفوظ دار .
برتری پیغمبر(ص) برهنه انبیاء مرسل
ازنظر روانشناسی مابین علما قدیم و جدید این موضوع محل بحث و گفتگو بوده که آیا فضیلت پیغمبر آخر بیشتر است یا انبیاء از نظر کمال قرب و جلالتشآن و عظمت مقام حضرت محمد بن عبدالله (ص) انبیاء سلف برتری و افضلیت دارد امام فخررازی این حجر ازشخصیتهای معتقد باین حقیقت هستند و قرون اخیر و مستشرقین و مورخین جهان هم از این نظر؟پیروی کرده اند.
می نویسید هر گاه تمام فضایل و انبیاء ورسل گذشته را جمع کنند و در کفه ترازویی بگذارید فضیلت و ؟حضرت محمد(ص) به تنایی به آنها میچربد و افزونی دارد او بود که افضل حلق بوده و شریعت او افضل شرایع و امن او بهترین آدم و آل و اهل بیت او بهترین خاندان و اصحاب و پیروان او و مقایسه سطح اندیشه و فکر و عمل آنها با سایر ملل بشری ان حقیقت راروشن میسازد.
حضرت محمد(ص) تا مرز وجود رسید مافوق او واجب الوجود بوده و جز آن چیزی برتری نداشت.
زنان پیغمبر(ص)
یکی از پیغمبر این بود که ٩زن گرفت درحالی که هیچ مسلمان؟نمی تواند بیش از چهار زن عقوی بگیرد و گرفتن این زنها دراسلام هریک به منظور خویشاندی و اسلام آوردن و تالیف قلوب قبیله باملتی بود.
ابوالفدا مینویسد رسول الله ٢٥ زن گرفته که همه روی مصالح پیشرفت اسلام بود ١۴ زن ١ خدیجه بنت خویلو ٢ سوده دختر ابیعه بن نیس ٣ عاشیه دخترا ابوبکر ۴حفصه دختر عهر ٥ زینب دختر جهش ٦زینب دختر خزیمه ٧ ام سلمه دختر ابی امر ٨ جویریه بنت الحارث ٩ ام حبیه دختر سفیان ١٠ صفیه دختر حجاج ١١ میمونه بنت حارت ١٢ ماریه قبظه؟ ١٣ ام هانی خواهر علی(ع) ١۴ ریحانه از یهودا
رحلت پیغمبر(ص)
پیغمبر (ص)هنگام رحلت فرموده ای گروه مسلمان من از میان شفا میروم سخن مرا بشنوید هر کسی که بر پشت او ضربتی وارد اوردم اکنون از من انتقام بکشد که در جهان دیگر طاقت انتقام ندارم و اگر بکسی بد کوئی کرده باشم تلافی کند و اگر فال کسی گرفته ام از مال من بر دارد اشخاصی کهاین کاررابکنند از غضب من محفوظ خواهند بود به جهت اینکه از قلب من دور است چون نزد خدا خود بروم و از عقاب او صتیر سم هر کس هر گونه زجری دیده قصاص کند اینکه در یمان شفا قردناهل بیت را میگذارم احترام انها را لازم دانید وصایای مرا فراموش نکنید مردی سه درهم به عنوان صلب مطالبه کرد فورا اداء فرموده .فرمود رسوایی دنیا بهتر است از رسوایی اخرت عربی دیگر گفت در مراجعت از جنگ بدر چنا شلاق تو از اسب رد شده به پشت من وارد امده اینک می خواهم قصاص کنم حضرت فرستاد همان شلاق را اوردند و فرمود قصاص خود را بکن ان شخص پشت مبارک اورا بوسید عرض کرد خواستم بدن تو را بوسیده باشم که اتش جهنم مرا حس نکند .
تو اصل وجود امدی از نخست دگر هرچه موجود شد فرع بست ؟
با مهد بود عشق پاک جفت بهره عشق اورا خدا بولاک ؟گفت
منتهی در عشق او چون بود فرد پس مرا وراز انبیاءتخصیص کرد
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن