دوره دبیرستان - 22

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

انواع ضرب المثل های ایرانی

بازديد: 1355

 

آ ـ الف

1- ادب از كه آموختي از بي ادبان :        باديدن رفتار بي ادبان و انجام ندادن آن.

2- آب در هاون كوبيدن :                      كاربيهوده انجام دادن .

3- آش كشك خاله ات بخوري پاته نخوري پاته :    اين كار را بايد انجام دهي  چه دلت بخواد چه دلت نخواد.

4- آش دهانسوزي نيست :                     بسيار مطلوب و محبوب نيست.

5- آتيش بيار معركه:                             كسي كه بهم زني مي كند .

6- آتيش زده به مالش :                         هر چي داشته بخشيده .

7- آب از دستش نمي چكد :                   خيرش به كسي نمي رسد .

8- آفتاب عمرش لب بومه :                    چيزي بمرگش نمانده .

9- آسمون همه جاش يه رنگه:               هر جا كه باشي وضع همينه .

10- از اين ستون به آن ستون فرجي است :     گذشت زمان ممكن است براي حل مشكل تو  مؤثر واقع شود.

11- آب ازآهن جدا كردن:                    كار د شواري را انجام دادن .

12- آب ازدريا بخشيدن :                      از مال ديگران بخشيدن و منت  نهادن

13- آب برو ، نان برو تو هم به دنبالش برو:    جمله ي توهين آميزي است.

14- اسب تازي گر ضعيف بود                  همچنان از طويله خربه

15- آن راكه حساب پاك است  ا ز  محاسبه چه باك است :كسي كه كارش در ست است از حساب و كتاب ترسي ندارد.

16- اندازه نگهدار كلواوشر بواو لا تسرفوا :  پرخوري .

17- اي كه پنجاه رفت و در خوابي                   مگر اين پنج روز را دريابي

18- آنروز كه آواز بود فكر زمستانت هم بود:   تا توان داشتي و مزمت داشتي به فكر آينده بودي يا نه مستانت

  19- آب دريا به دهن سگ نجس نمي شود :    پشت ديگران ازكسي بدگويي كردن.

ب

1- بازبان خوش مار را از سوراخ بيرون مي كشد:    باچرب زباني كارهاي خويش راپيش مي برد .

2- بزك نمير بهارمياد .خربزه با خيار مي ياد:           به كسي و عده هاي دورو رازدادن.

3- بادمجان بم آفت نداره:      كنايه از اين است كه يك آدم زشت خود برتر
مي ميرد.

4- با يك گل بهار نميشه:     با يك شخص درستگار دنيا درست نمي شود.

5- با يه من عسل هم نمي شود خوردش:    بد اخلاق بودن

6- به دعاي گربه سياه بارون نمي باره:     خدا به دعاي آدم گناهكار اهميت نمي دهد.

7- براي لاي جزر ديوار خوبه:     خيلي بي مصرف است.

8- با يك تير و دو نشون زدن:

9- باد آورده را باد مي برد:     هر چيزي كه آسان بدست مي آيد آسان هم از دست مي رود.

10- به در گفت ديوار بشنوه:    غير مستقيم حرف زدن

11- به هر گماني مبر كه خاكي است     باشد كه پلنگ خفته باشد:           بيشه

12- به نطق آدمي بهتر است از دواب ، دواب از تو به گر نگويي صواب

13- با هر دست كه دادي پس مي گيري.

14- بزرگي به عقل است نه به سال.

15- براي همه مادر است براي من زن بابا:   با همه مهربان است با من نا مهربان است.

16- با ماه نشيني ، ماه شوي ، با ديگ نشيني سياه شوي:    در تأثير همنشيني گويند ،‌يعني در اثر همنشيني با بدان ،‌بد مي شوي و با نيكان نيك.

17- با پولها كباب بي پول ها دود كباب:    شخص ثروتمند از مواهب زندگي استفاده مي كند و بينوا مي بيند و حسرت مي كشد.

پ

1- پشت چشم نازك كردن:      ناز آوردن

2- پشت دست داغ كردن:        تصميم گرفتن كه كاري را انجام ندهند.

3- پا به دريا بگذاره دريا خشك مي شود:      بد شانس است.

4- پرسيدن عيب نيست ،‌ ندانستن عيب است:      ناداني بد است.

5- پنجه با شير انداختن و مشت با شمشير زدن كار خردمندان نيست:     كار خطرناك كردن كار انسانهاي عاقل نيست.

6- پول كه زياد شد خانه تنگ مي شود و زن زشت:     ثروت زياد ، انسان را به تفنن هاي ناپسند وا مي دارد.

7- پي تقدير رفتن از كوري است.

8- پشم در كلاه نداشتن.

9- پرتو نيكان نگيرد هر كه بنيادش بد است:     تربيت نا اهل را چون گردوگان بر گنبد است.

10- پرده هفت رنگ مگذار تو كه در خانه بوريا داري:         قناعت.

11- پولش از پار و بالا مي ره:    ثروت زيادي دارد.

12- پشت دست را داغ كردن:       تصميم به انجام ندادن كاري گرفتن.

13- پايان شب سيه سپيد است:    مثل از پي هر گريه آخر خنده اي است.

14- پول علف خرس است:     دارايي و مال منان را به هر كس كه بخواهد نبايد داد.

15- پياده شو با هم راه بريم:   در مورد كسي كه خيلي مغرور و متكبر شده است.

 

ت

1- توبه گرگ مرگ است:    كسي كه دست از عادتش بر نداره.

2- تا تنور گرم است نان را بچسبان:   كاملاً از فرصت استفاده كردن.

3- تعارف اومد نيامد دارد:    به كسي كه تعارف مي كني ممكن قبول كنه ممكن نكنه.

4- تيرش به سنگ مي خوره:   به هدفش نرسيده.

5- تير توي تاريكي انداختن:    با چشم بسته كاري رو انجام دادن.

6- تافته جدا بافته بودن:      خود را غير از بقيه دانستن.

7- تا تواني دلي بدست آور:    دل شكستن هنر نمي باشد.

8- تيشه به ريشه زدن:‌        با پاي خود به گور رفتن.

9- توي هفت آسمون يك ستاره نداشتن:    بد شانسي آوردن.

10- تو را خواهند پرسيد كه عملت چيست نگويند پدرت كيست:    باز خواست آخرت.

11- ترسم نرسي به كعبه اي اعرابي كه اين ره كه تو مي روي به تركستان است

12- تا مردم سخن نگفته باشد                         عيب و هزش نهفته باشد

13- توانگري به قناعت به از توانگري به بضاعت:        كسي كه قانع است قدرتمند است.

14- تو به خير و ما به سلامت.

 

ج

1- جوجه را آخر پائيز مي شمرند:    نتيجه كار آخر معلوم مي شود.

2- جواب ابلهان خاموشيست:     جواب نادانها را نبايد داد.

3- جانماز آب كشيدن:     به ظاهر خود را خوب نشان دادن.

4- جنگل مولاست:     جماعتي نامناسب در جايي جمع شده اند.

5- جواب دندان شكن:     يعني با منطق و حساب پاسخ داد.

6- جايي نمي خوابه كه آب زيرش بره:     براي افراد زيرك گفته مي شود.

7- جايي رفت كه عرب ني انداخت:     كنايه از اين است كه بازگشتي ندارد.

8- جنگ دو سردارد:     يعني پايان جنگ گاهي پيروزيست و گاهي شكست است.

9- جاتره بچه نيست:    چيزي وجود ندارد.

10- جان كسي را به لب آوردن:      زيادي منتظر شدن.

11- جاي كه نمك خوردي نكمدان مشكن

12- جهان اي برادر نماند بر كس          دل اندر جهان آفرين بند و بس

13- جاي سوزن انداختن نيست

14- جوانمردي كه بخورد و بدهد به از عابري كه نخورد و بنهد:     جوانمردي كه به ديگران كمك مي كند بهتر از پارسايي است كه نمي خورد و به ديگران هم كمك نمي كنند.

15- جاي شكرش باقي است.

 

چ

1- چرا عاقل كند كاري كه باز آرد پشيماني:     عاقل كاري را كه پشيماني به بار مي آورد نمي كند.

2- چو فردا شد فكر فردا كنيم:     از حالا جوش فردا را نزنيم.

3- چند تا پيراهن بيشتر پاره كرده:     با تجربه تر است.

4- چغندر به هرات زيره به كرمون:     هر چيزي به جاي خودش.

5- چيزي كه عوض داره گله نداره:      اين كار به آن كار در.

6- چاقو دسته خودش را نمي بره:     خويشان و بستگان براي همديگر ناراحتي توليد نمي كنند.

7- چيزي بارش نيست:      ساده لوح بودن.

8- چيزي كه از خدا پنهان نيست از بنده چه پنهان:     چيزي مخفي كردن نيست.

9- چشم بسته غيب مي گويد:     به كسي گفته مي شود كه از موضوع روشن و واضح خبر مي دهد.

10- چشمش آلبالو گيلاس مي چينه:       چيزي را به طور درست نمي بيند.

11- چه خوش گفت آن تهي دست سلحشور                           جوي زر بهتر از پنجاه من روز.

12- چو آيد زپي دشمن جان شان                    بيند و اجل پاي اسب دوان.

13- چوب به لانه زنبور كردن.

14- چو انداختن:    جال و جنجال را انداختن.

15- چو كردي با كلوخ انداز پيكار                   سر خود را به نالاي شكستي.

16- چشمش آلبالو گيلاس مي چينه:    چيزي را به طور درست نمي بيند.

 

ح

1- حساب حساب ، كاكابرادر:     مثل ، برادريمان سر جاش بزغاله يكي هفت صنار.

2- حرف راست را بايد از بچه شنيد:     صحبت درست را كه كودك مي گويد ، صحيح است.

3- حسود هرگز نياسود:    از بخل و كينه به جايي نمي رسد.

4- حق به حقدار مي رسد:       كار شايسته سزاي آدم دستكار است.

5- حرفهاي گنده تر از دهنش مي زنه:      حرفهايي كه بزرگتر از دهنش است مي زند.

6- حالا كه ماست نشد شير بده:   مقصودي معين ندارد.

7- حاجي ، حاجي را در مكه مي بيند:     وقتي كسي وعده اي مي دهد و مي رود و مدتي از او خبري نمي شود چون او را مي بينند چنين مي گويند.

8- حسود از نعمت حق بخيل است و بنده بي گناه را دشمن مي داند:    حسادت.

9- حال در ماندگان كسي داند كه به اصول خويش در ما ند:    دردمندي.

10- حادثه خبر نمي كند:    اتفاقات پيش از آنكه بفهميم روي مي دهد.

11- حلوا حلوا دهن شيرين نمي شه:      با زدن حرف حلوا بدان كه دهانت شيرين نمي شود.

12- حسني به مكتب نمي رفت وقتي مي رفت جمعه مي رفت:      كار را بي موقع انجام دادن.

13- حرف حساب جواب نداره:     درست گفتن مسئله اي درباره حق كسي.

14- حرف حق تلخه:    درست گفتن هر حرفي را گويند.

 

خ

1- خرما از گرگي هم نداشت:    بدشانس بودن.

2- خودم كردم كه لعنت بر خودم باد:    كاش اين كار را نمي كردم.

3- خانه به دوش:    بي خانه بودن.

4- خرتب مي كنه:     در فصل تابستان كسي كه لباس گرم بپوشد.

5- خر بيار و باقالي بار كن:    در موردي گفته مي شود كه آشوب و معركه بر سر موضوعي باشد.

6- خدا از دهنت بشنوه:     كاش همان شود كه شما گفتين.

7- خواب زن چپ مي زند:     در موري گفته مي شود كه خواب به تعبيرش خود باشد و بالعكس.

8- خود را به موش مردگي زدن:     در مورد كسي گفته مي شود كه براي انجام كاري دچار ضعف مي شود.

9- خوردن براي زيستن و دكر كردن است     تو معتقد كه زيستن از بهر خوردن است

10- خران و گاوان كار بردار                  به ز آدميان مردم آزار

11- خر كه كمتر نهر بر وي بار                          بي شك آسوده تر كند رفتار:    بر خري كه كمتر بار بگذارند بهتر راه مي رود.

12- خواب نوشين بامداد در جميل                  ميل باز دارد سپاه از سبيل

13- خاموشي ، به كه جواب سخت.

 

د

1- ديگ به ديگ مي گه روت سياه:    كسي كه عيب دارد به ديگران طعنه مي زند.

2- در نا اميدي بسي اميد است                       پايان شب سيه سپيد است:       

هيچ گاه اميدت را از دست مده.

3- دل به دريا زدن:     ريسك كردن.

4- دل به دل راه داره:      كاري را عيناً انجام دادن.

5- در دوازه رو مي شه بست ولي در دهان مردم را نمي شود بست:     هر كاري بكني مردم درباره ات حرف مي زنند.

6- دودو تا چهار تا:     چيزي كه واضح است.

7- دشمن دانا به از دوست نادان:    دانايي و فهميدگي گرچه در دوست باشد ، خوب است.

8- ديوار موش داره موشم گوش داره:     حرف گوش به گوش بقيه مي رسد.

9- در كار نكو حاجت هيچ استخاره نيست:    در انجام دادن كار خوب فكر و تأمل كردن جايز نيست.

10- دود از كنده بلند مي شه:    هر چيز فشايي دارد.

11- درخت هرچه بارش بيشتر مي شود سر فروتر مي رود.

12- دروغي مصلحت آميز به كه داشتي فتنه انگيز:   دروغ مصلحت آميز.

13- دوست شمار آنكه در نعمت زند                 لاف ياري و برادر خواندگي

14- دشمن آن به كه نيكي بينند:    نيكوكاري.

15- داشتم فايده نداره از داريم بگو:     از آنچه داشته نگو بگو اكنون چه داري.

 

 

 

ر

1- ريگ تو كفششه:     منظور داشتن از كاري.

2- روكه نيست سنگ پاي قزوينه:     پررو بودن.

3- رفتم ثواب كنم كباب شدم:      در برابر خوبي ، بدي ديدم.

4- راه باز است و جاده دراز:     كسي براي رفتن مانع نمي شود.

5- روده بزرگه ، روده كوچكه رو خورد:    وقتي كه انسان خيلي گرسنه باشد.

6- رنگش مثل گچ سفيد شد:     منظور كسي است كه از چيزي ترسيده و رنگش پريده باشد.

7- رفتن و نشستن به كه دويدن و گسستن:      آرامش.

8- روده تنگ به يك نان تهي پر گردد              نعمت روي زمين پر نكند و بهره ننگ

9- رگ خواب كسي را به دست آورن.

10- ريش در دست ديگران داشتن.

11- ريش به فاضل انداختن گرسنه باشد.

12- رفت كه ريش در بياورد ، سبيلش را هم باخت:       خواست وضع بهتري پيدا كند ، آنچه داشت از دست داد.

 

ز

1- ز تعارف كم كن و بر مبلغ افزا:     هنگامي گفته مي شود كه تعارف بي فايده و باعث رنجش ديگران مي شود .

2- زديم و نگرفت :      كسي كه خود را به خطر بياندازد و نتيجه اي نداشته باشد .

3- زبانم مو در آورد : وقتي كه كسي زياد توضيح دهد و نتيجه نداشته باشد .

4- زير آب كسي را زدن :          ‌كسي را نزد ديگري بي اعتبار كردن

5- زير كاسه ، نيم كاسه است : يعني فريب و حقه اي در كار است .

6- زردآلو را مي خورد براي هسته اش:         هر كاري را براي نتيجه اش انجام مي دهد.

7- زن به در سراي مرد نكو هم درين عالم است دوزخ او

8- زاهد كه درم گرفت و دينار شتر زاهدتر از آن كسي به است آر

9- زير رنج بود گنج هاي پنهاني

 

س

1- سري كه درد مي كند دستمال نمي بندند :             وقتي احتياج به كاري نيست دنبال كار اضافي نرو.

2- سيب دو نيمه :‌             كنايه از شباهت .

3- سرش به تنش زيادي كرده است :‌             از جانش سير شده است.

4- سكوت نشانه ي رضايت است :‌            وقتي كسي ساكت است رضايتش را نشان مي دهد.

5- سرش به تنش مي ارزد :‌               ارزش احترام گذاشتن را دارد.

6- سگ زرد برادر شغال است :‌             يعني در يك جنسند .

7- بسيلش را چرب كردن :               يعني به كسي رشوه دادن.

8- سر پيري و معركه گيري :‌          در مورد كساني است كه زمان پيري كار جوانان را انجام مي دهند .

9- سالي كه نكوست از بهارش پيداست :           مواقعي گفته مي شود كه كاري بر وفق مراد باشد.

10- سير به پياز ميگه پيف پيف چقدر بو مي دي :‌              كنايه به كسي است كه خود پر از عيب و اشكال است ولي عيب كوچك ديگران را بزرگ جلوه دهد.

11- سه چيز پايداري نماند مال بي تجارت و علم بي بحث و ملك بي سياست :                   سه چيز استوار نمي ماند مال كه خريد و فروش شود و علمي كه مشورت در آن نباشد و پادشاه بي سياست.

12- سخن را سر است اي خردمند و بن                        مياور سخن در ميان سخن :‌           ارزش سخن

13- سخنران پرورده ي پيركهن            بينديشد آنكه بگويد سخن

14- سخي دوست خداست :‌             سخاوتمند و بخشنده دوست خداست.

15- ستاره ي سهيل است

 

 

 

ش

1- شتر در خواب بيند پنبه دانه ؟ :                 كنايه از آدمي است كه آرزوهاي دور و درازي دارد.

2- شنيدن كي بود مانند ديدن :              هرگاه با چشم خودت نديدي شايعات را باور نكن .

3- شتر بابارش گم مي شه :              وقتي چيزي با ظرفش گم مي شود.

4- شتر سواري دولا دولا نمي شود :            كار را بايد با آگاهي انجام داد.

5- شاهنامه آخرش خوش است :                  هميشه در اول كار نبايد قضاوت كرده

6- شتري كه در خانه ي همه را مي زند :‌             چيزي كه براي همه است .

7- شمر ، جلودارش نميشه :           يعني بسيار آدم شروري است.

8- شنيدم گوسفند را بزرگي              رها نيندازدهان و دست گرگي

9- شبانگه كاردبر حلقش بماليد روان گوسفند از وي نباليد .

10- شيطان با مخلصان بر نمي آيد و سلطان با مفسلان :‌                 شيطان با آدمهاي يك رنگ كاري ندارد.

11- شوي زن زشت روي و نابينا به :                شوهر زن زشت باشد بهتر است

12- شام و ناهار هيچ چيز ،‌آفتاب به لگن هفت دست :              خوراكي هيچ ،‌اسباب و ظروف و سفره بيار - اصل هيچ و فروع بسيار

 

ص

1- صابوش به جامه‌ي كسي خوردن :          يعني ضرور و زيان به او هم رسيده.

2-صد تا چاقو بسازه ، يكيش دسته نداره :      يعني هيچوقت به‌حرفش اعتماد نكن.

3- صورتش را با سيلي سرخ نگاه مي دارد :            كنايه از كسي كه هميشه ظاهرش را حفظ مي كند.

4- صبر ،‌كليد كارهاست :            يعني عجله كردن در كارها اصلاً جايز نيست .

5- صياد بي روزي در دجله نگيرد و ماهي بي اجل بر خشك نميرد:    روزي

6- صبر ايوب

7- صلاح مملكت خويش خسروان دانند.

8- صاحب دلي به مدرسه آمد ز خانقاه                        شكست عهد صحبت اهل طريق را:     پيمان شكني.

9- صدا از ته چاه بر آمدن.

10- صلح دشمن چو جنگ دوست بود.

 

ض

1- ضرر تلخه:    يعني ضرر و زيان حتي اگر خيلي كم هم باشد با اين حال ناراحت كننده است.

2- ضرب ، ضرب اول:    در مبارزه آن كسي برنده است كه ضربه اول را زده باشد.

3- ضامن روزي بود روزي رسان.

4- ضعيفي كه با قوي دلاور كند ياد دشمن است در هلاك خويش:    هركس بايد به توان خودش كاري را انجام دهد.

 

ط

1-    طاقتم طاق شد: بيش از اين تحمل ندارم ، صبرم تمام شده است.

2-   طوطي وار ياد گرفتن:   يعني بدون اين كه معني اش را بداند اين حرف را زده است.

3-  طبل توخاليست:   فقط داد و فرياد مي زند و گرنه چيزي بارش نيست.

4-   طاووس‌رابه‌نقش ونگاري‌كه هست‌خلق‌تحسين‌كنند:  واوخجل ازپاي‌زشت‌خويش.

5-   طلب كردم زدانايي بكي پند مرا فرمود با نادان مپيوند.

6-   طمع را سه حرف است هر سه تهي.

7-   طبالي به كه بطالي

 

 

ع

1- عاقبت جوينده يابنده بود:   كسي كه تلاش مي كند به مقصودش مي رسد.

2- عقل اون پاره سنگ بر مي داره:    عقل ندارد.

3- عجله كار شيطونه:   عجله كار درستي نيست.

4- عاقبت حق به حقدار رسيد:    هميشه در سرانجام هر كار كسي كه حق دارد برنده است.

5- عالم نا پرهيزگار كور شعله دارست:     عالم ناپرهيزگار.

6- عالم از بهر دين پروردن است نه از بهر دنيا خوردن.

7- عالم بي عمل به چه ماند گفت به زنبور بي عسل:    عالم بي عمل.

8- عاقلان را يك اشارت بس بود.

9- عروس تعريفي آخرش شلخته در مي آيد.

10- عطاي او را بلقاي او بخشيدم:   افرداي كه خير و شر آنها يكي است.

 

ف

1- فيلش ياد هندوستان كرده:    ياد خبري دور افتاده است.

2- فلفل نبين چه ريزه بشكن ببين چه تيزه:    هيچ گاه از ظاهر كسي نمي توان قضاوت كرد.

3- فردا هم روز خداست:    يعني اجبار نيست كه همه كارها را امروز بكنيد.

4- فلاني اجاقش كوره:    منظور از كسي است كه بچه دار نمي شود.

5- فرو مايه هزار سنگ بر مي دارد و طاقت سختي نمي آورد.    تحمل و طاقت.

6- فرق است ميان آنكه يارش در بر    آنكه دو چشم انتظارش بر در:    انتظار.

7- فهم سخن چون نكند مستمع                    قوت طبع از متلكم بجوي.

8- فكر نان كن كه خربزه آب است:    به فكر نان درآوردن باش كه خربزه آب است و شكم را سير مي كند.

 

ق

1- قدر زر ، زرگر شناسد ، قدر گوهر ، گوهري:    ارزش هر چيزي را خبره آن مي داند نه ديگران.

2- قصاص در اين دنياست:   يعني هر كس نتيجه اعمال خود را در زندگي مي بيند.

3- قاشق نداره آش بخورد:   كنايه از شخص بينهايت تهيدست است و وسيله لازم را دراختيار ندارد.

4- قوز بالاقوز:   كار را خراب تر از آنچه كه بود كردن.

5- قرص خورشيد در سياهي شد يونس اندر دهان ماهي شد.

6- قرآن بر سر زبان است و در ميان جان:    ديانت

7- قدر عافيت كسي داند كه به مصيبتي گرفتار آيد:    قدر عافيت.

 

ك

1- كوه به كوه نمي رسد آدم به آدم مي رسد:    آدم مي تواند تلافي كند.

2- كبكش خروس مي خونه:    خيلي خوشحال است.

3- كوگوش شنوا:    گوش ندادن به حرف.

4- كوزه گر از كوزه شكسته آب مي خورد:    خيس بودن.

5- كارها به صبر برآيد و مستعجل به سر در آيد:   صبر.

6- كس نبيند بخيل فاصل را       كر نه در عيب گفتنش كوشد ور كريمي دو صد گز دارد      كرمش عيبها فرو پوشد:      افراد فاصل.

7- كرم بين و لطف خداوند گار       گر بنده كرده است و او شرمسار.

8- كند همجنس با همنجنس پرواز:     هر كسي با مثل خودش رابطه دارد.

 

گ

1- گر صبر كني ز غوره حلوا سازم:   صبر كردن.

2- گاومون زائيده:     دردسر به سراغ آدم آمدن.

3- گاو پيشاني سفيد است:    همه كس و در همه جا او را مي شناسند.

4- گاو بي شاخ و هم:   يعني انسان قوي و هيكل دارد.

5- گر از بيني ديگر شد هلاكمرا هست بطراز طوفان چه باك

6- گر دست فتاده اي بگيري مردي                 ور بر كسي خرده نگيري مردي

7- گربه شير است در گرفتن موش                 ليك موش است در مصاف پلنگ

8- گاه باشد در كودكي نادان               بغلسط بر هدف زند تيري

9- گرت از دست برآيد ذهني شيرين كف       مردي آن نيست كه مشتي بزني بر دهني

10- گرگ كه پير مي شود ، رقاص شغال مي شود:      هر آدم شروري ، در روزگار پيري دست آموز ديگرانست

 

ل

1- لگد به بخت خود زدن:     در مقابل خود ايستادن

2- نقش دادن:     كاري به طول انجاميدن

3- لبش بوي شير مي دهد:      هنوز طفلي بيش نيست

4- همه مهربانتر از مادر:      تملق كردن

5- لذتي كه در بخشش هست در انتقام نيست:     هيچگاه وقتي مي توان ببخشي انتقام نگير

 

م

1- مرغ همسايه غاز است:    نا آگاهي

2- ماهي را هر وقت از آب بگيري تازه است:    وقت داشتن

3- ماست را كيسه كردن:    گول زدن

4- مرغ يك پا داره:    لجبازي كردن

5- مار تو آستين پرورش دادن:    كسي كه زيان و ضرر مي زند را بزرگ كردن

6- مار خورده و افعي شده:     خيلي باهوش و زيرك است

7- مگواندوه خويش با دشمنان                       كه لامول گويند شادي كنان:   دشمني

8- مال از بهر آسايش عمر است نه عمر از بهر گرد كردن مال:                        آسايش

9- مورچگان را چو بود اتفاق               شير ژيان را به راننده پوست

10- مزن بي تأمل بگفتار دم                 نگو گوي گردوگوئي چه غم

11- مار گزيده از ريسمان سياه و سفيد مي ترسد

12- مسكين خر اگر چه تميز است                  چون با رهمي برد عزيز است:زحمتكش

 

ن

1- نفس از جاي گرم برآمدن:    در مورد شخصي گفته مي شود كه بي خيال مستمندان باشد.

2- نم پس نمي دهد:    كارش عيب و ايراد ندارد

3- نخود هر آش شدن:            فضول بودن

4- نور علا نور بودن:                كار خيل خوب بودن

5- نان خود خوردن و نشستن به كه كمر زرين بستن و به خدمت ايستادن:   قناعت

6- نصيحت پادشاهان كردن كسي رامسلم بود كه نيم سرندارد يااميد.          كاربيهوده

5- ندانستي كه بيني بر پاي                            چو در گوشت نيامد مردم

6- نماند به ستمكار بد روزگار               بماند بر او لعنت پايدار

7- نان از براي كنج عبادت گرفته اند صاحب دلان به كنج عبادت براي نان:   سوء استفاده

8- نا بينا به كار خويش بيناست.

 

و

1- وجود يكي است ولي شكم دوتاست:    يعني دو نفر هر چقدر به يكديگر نزديك باشند باز هم از هم جدا هستند.

2- وقت نداره سرشو بخارونه:  منظور آنست كه گرفتار است.

3- وين شكم بي هنر پيچ ، پيچ             صبر ندارد كه بسازد به هيچ

4- وقت ضرورت چون نماند گزير           دست‌بگيردسرشمشيرتيز: ضرورت‌كارواجب

5- وفاداري مدار از بلبلان چشم             كه هردم بر گلي ديگر سرآيند: وفاداري

هـ

1- هر پستي ، بلندي دارد:    بعد از هر سختي آساني هست.

2- هادي ، هادي اسم خود بر ما نهادي:    يعني كه به ارتكاب عمل خلافي دست زده اي و مرا بدان متهم مي كني.

3- هشتش گرو نهش است:   آه در بساط ندارد.

4- هر كه بامش بيش ، برفش بيشتر:   هر كس كار بيشتري كند بهره بيشتر مي‌برد.

5- هركه درحال‌توانايي نكوئي‌نكند         ازوقت ناتواني‌سختي ببيند: انجام‌كارخوب

6- هركه در زندگاني نانش بخورند چون بميرد نامش نبرند: حسنت در اين دنيا

7- هر كه آمد عمارتي تو ساخت                      رفت و منزل بديگري پرداخت

8- هر كه نان از عمل خويش خورد                  منت از حاتم طائي نبرد

9- هر كه با بزرگان ستيز و خون خود ريزد:     پا از گليم خود دراز كردن

10- هر جا سر است سخن است.

11- هر كه نان از عمل خويش خورد     منت از حاتم طائي نبرد

ي

1- يكي به دو كردن:    جر و بحث كردن

2- يك دست صدا نداره: بايد با ديگران متحد بود

3- يك من ماست چقدر كره مي دهد:   تلافي كردن

4- يك پاش لب گور است:    پير است

5- يك خلعت زيبا به از هزار خلعت زيبا

6- يزدان كسي را كه دارد نگاه                        نگردد ز سرما و گرما تباه

7- يارديرينه‌مراگونه‌زبان توبه مده    كه مراتوبه‌شمشيري نخواهدبودن: سرسختي

8- يك تير و دو نشان:            با يك كار به دو نتيجه رسيدن

9- ياسين به گوش خر خواندن:           پند بي فايده به كسي دادن

10- يك چشم گريان و يك خندان:    در مورد كسي گويند كه دو گانه عمل مي كند.

 

 

توجه :

برای دیدن سایر ضرب المثل ها و حکایت ها بر روی لینک های زیر کلیک کنید :

نظر هم یادتون نره

بازنویسی حکایت یکی از حکما شنیدم که می گفت

باز نویسی حکایت سگی بر لب جوی استخوانی یافت

باز نویسی حکایت مردکی را چشم درد خواست

باز نویسی حکایت شخصی به عیادت مریضی رفت

بازنویسی حکایت در مورد دزدی پیراهنی را دزدید و به پسرش داد

باز نویسی حکایت صفحه ۷۰ پایه نهم با موضوع روزی شخصی نزد طبیب رفت

بازنویسی حکایت فردی با سپری به میدان جنگ رفته بود

بازنویسی حکایت شخصی شتری گم کرده بود جدید

بازنویسی حکایت شخصی خانه به کرایه گرفته بود

بازنویسی حکایت روزی در فصل بهاران باجمعی از دوستداران

بازنویسی حکایت انوشیروان و وزیرش

بازنویسی حکایت حاکمی دو گوشش ناشنوا شد

بازنویسی حکایت سوداگری بار آبگینه داشت یکی از باج گیران عنان بارگیرش

بازنویسی حکایت بیابان گردی را دیدم در حلقه جوهریان بصره

مثل نویسی به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است

گسترش حکایت سوداگری بار آبگینه داشت

بازنویسی حکایت یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی گفت

ساده نویسی حکایت در مورد طاووس و زاغی

داستان ضرب المثل حلّاج ِ گرگ بوده

مورچه سیاه کوچولو ( بر اساس ضرب المثلِ : مور گرد آورد به تابستان تا فراغت بود زمستانش

بازنویسی ضرب المثل در مورد اب که یک جا ماند می گندد

بازنویسی ضرب المثل تو نیکی می کن و در دجله انداز

بازنویسی ضرب المثل در مورد از تو حرکت از خدا برکت

بازنویسی ضرب المثل در مورد کار نیکو کرن از پر کردن است

باز نویسی ضرب المثل فضول رو بردن جهنم گفت هیزمش تر است

داستان نویسی ضرب المثل کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد

بازنویسی ضرب المثل باد آورده را باد می برد

توضیح ضرب المثل عالم شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل

گسترش ضرب المثل آب ریخته جمع شدنی نیست - انشا

بازنویسی ضرب المثل از این گوش می گیرد و از آن گوش در می کند

گسترش ضرب المثل از دل برود هر ان که از دیده برفت

بازنویسی ضرب المثل آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم

بازنویسی ضرب المثل آدم ترسو هزار بار می میرد

بازنویسی ضرب المثل زبان خوش مار از سوراخ بیرون می آید

انشا درباره ضرب المثل گیرم پدر تو باشد فاضل از بهر پدر تو را چه حاصل

بازنویسی ضرب المثل برو کار می کن مگو چیست کار پایه دهم فنی صفحه 21

تحقیق درباره ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر می‌شود

تحقیق درباره ضرب المثلهای فارسی

تحقیق درباره ضرب المثلها

انواع ضرب المثل های ایرانی

بازنویسی شعر در میخانه ببستند خدایا مپسند که در خانه

بازنویسی حکایت سوداگری بار آبگینه داشت یکی از باج گیران عنان بارگیرش

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 27 مرداد 1393 ساعت: 17:24 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره زبان و اهميت آن

بازديد: 397

 

تحقیق درباره زبان و اهميت آن

زبان يكي از جلوه هاي تمدن و فرهنگ است كه انسان از دير باز به آن به عنوان پديده اي ويژه نگاه مي كرده است. بشود و يكي از خيزش هاي بزرگ تاريخي خود موفق به اختراع خط و ثبت زبان گفتاري شد ، يكي از مهم ترين و رساترين زبانها زبان عربي است.

مقايسه بين زبان عربي و فارسي كه هر دو صاحب ادبيات تاريخي ، پويا و توانمند مي باشند مفيد فايده است ، در فارسي حروفي داريم كه در زبان عربي نيست :
(پ ، ژ ، چ ، گ) ، در زبان عربي هم حروفي هستند كه گرچه صورت مكتوب آنها در فارسي هست اما صدا و تلفظ آنها در عربي تفاوت قابل ملاحظه اي دارند. مثل: ز ، ذ ، ض ، ظ كه همگي در فارسي يك صدا دارند اما در زبان عربي داراي تمايز غير قابل انكاري است.

پس بنابر آنچه گفته شد اهميت اين زبان كه زبان قرآن است بيش از پيش مشخص مي شود و بر ما مسلمانان لازم است كه اين زبان را ياد بگيريم و با آن آشنا شويم.

 

 

 

 

زبان عربي مانند ساير زبانها ما را با ساخت انواع كلمه و تغييراتي كه در كلمات داده مي شود تا معاني مختلفي از آن به دست آيد ، آشنا مي كند.

                                                                   اسم

كلمه در عربي به سه دسته تقسيم مي شود        فعل

                                                                   حرف

اسم: كلمه اي است كه داراي معاني مستقلي است و همراه يكي از زمانهاي سه گانه (حال ،‌ گذشته ، آينده ) نباشد.

مانند: رَجل (مرد) ، كتاب و

فعل: كلمه اي است كه داراي معاني مستقلي است كه همراه يكي از زمانهاي (گذشته، حال ،‌ آينده) باشد.

مانند: ضَرب (زد) ، يضرب (مي زند) و

حرف: كلمه اي است كه به تنهايي داراي معني نيستند و براي دلالت بر معني خود بايد از كلمات ديگري استفاده شود.

مانند: في (در)دَخَلت في المدرسه  (داخل در مدرسه شدم)

 

 

تقسيمات اسم

1-    مذكر يا مؤنث

2-    مفرد ، تثنيه ،‌ جمع (متصرف و غير متصرف)

3-    معرفه ، نكره

4-    مصدر و غير مصدر

5-    معرب و مبني

6-     جامد و مشتق

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تقسيمات فعل

1-    ماضي

2-    مضارع

3-    امر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

       
 
   
 

 

 

 

1-   

مجازي

 

حقيقي

 

مجازي

 

اسم

 

 

مذكر حقيق: اسمي است كه حقيقتاً بر انسان يا حيوان مذكر دلالت دارد.

          مانند: رجل (مرد)         جمل (شتر نر)

مذكر مجازي: اسمي است كه مجازي و اعتباري به صورت مذكر استعمال مي شود (حقيقتاً مذكر نيست)

مانند: قلم ، كتاب ، جوار «ديوار» كه اين كلمات مذكر و مؤنث ندارند اما به صورت مذكر استعمال مي شوند.

مؤنث حقيقي: اسمي است كه حقيقتاً بر انسان يا حيوان ماده دلالت دارد.

مانند: اِمرأه (زن)ناقه (شتر ماده)

مؤنث مجازي: اسمي است كه مجازي و اعتباري به صورت مؤنث استعمال
مي شوند.

سفينه «كشتي»شمس «خورشيد»        كه به صورت مجازي مؤنث استعمال مي شوند

 

مؤنث معنوي

 

مؤنث لفظي

 

اسم مؤنث ممكن است به دو صورت ديگر نيز بيايد

 

مؤنث لفظي آن است كه آن اسم داراي يكي از علامتهاي مؤنث «ه ،‌ اء ، ي » باشد.

                   مانند: امرأه (مؤنث حقيقي و لفظي)        صحراء (مؤنث لفظي و مجازي)

                   صغري (لفظي و حقيقي)

مؤنث معنوي آن است كه اسم داراي علامتهاي مؤنث نباشد.

                   مانند: مريم (مؤنث حقيقي و معنوي)       شمس (مؤنث مجازي و معنوي)

نكته: علامتهاي مؤنث سه تا است:          ه «تامي تأنيث)

                                                اء «الف ممدوه)

                                                ي «الف متصوره)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اسمي كه بتوان آن را به صورت مفرد ، تثنيه و جمع در آورد به آن اسم متصرف مي گويند.

مانند: رجل (يك مرد)              رجلان (دو مرد)           رجال (مردان)

اسم مفرد اسمي است كه فقط بر يك فرد يا يك حيوان يا يك شيئ دلالت دارد.

                   مانند: قلم‏ٌ (يك قلم)

تثنيه اسمي است كه برد و فرد يا دو حيوان يا دو شيئ دلالت دارد.

                   مانند: قلمان (دو قلم)

 

       
 

ان  رجلان        دو مرد

 
   
 

 

 

َ ين    رجلين       دومرد

 

علائم تثنيه

 

جمع اسمي است كه بر سه يا بيش از سه دلات مي كند

 

مذكر

 

                   مانند: رجال ، مؤمنون

 

       
 
   
 

 

 

مكسر

 

انواع جمع

 

جمع مذكر سالم جمعي است كه با «ون» و « ـ ين » جمع بسته مي شوند و شكل مفرد آن در هنگام جمع بستن تغيير نمي كند.

                   مانند: مؤمن : مؤمنون ، مؤمنين

 

جمع مكسر جمعي است كه داراي علامت مشخصي نيست و شكل مفرد آن نيز هنگام جمع بستن تغيير مي كند ، اين تغيير شكل مفرد به سه گونه است.

1)     به مفرد آن حرفي يا حروفي اضافه مي شود. رجل: رجال

2)     از مفرد آن حرف يا حروفي كم مي شود. مانند: كتاب : كتب

3)     يا شكل مفرد تغيير نمي كند فقط حركات آن تغيير مي كند.

مانند: اَسد «شير» : اسد «شيران»

 

       
 
   
 

 

3- اسم :

اسم معرفه اسمي است كه بر چيز معين و معلومي دلالت دارد.

                   مانند: محمد(ص) ،‌ مكه ، القمر

اسم نكره اسمي است كه بر چيز غير معين و ناشناخته اي دلالت دارد و داراي يكي از علامتهاي ً  ٍ ٌ  مي باشد.

                   مانند: رجلٌ (مردي)                كتابٌ (كتابي)

اسم هاي معرفه شش تا هستند.

1- ضماير        2- اسم اشاره             3- اسم موصول           4- اسم علم

5- اسمي كه داراي «ال باشد               6- اسمي كه به اسم ديگر اضافه شده باشد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 27 مرداد 1393 ساعت: 17:21 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق در باره رمان

بازديد: 453

 

رمان به عنوان ادبيات غيرديني

مقدمه:

رمان نوعي هنر ادبي است كه دين را به ندرت مضمون اصلي و آشكار خود قرار مي دهد.

برخي از كتابها كه شبيه رمان اند چنين مي كنند ولي بهتر اين است كه آنها را از آثار ارشادي خواند، زيرا گرچه شايد از لطف اسلوب يا قوت ترغين بهره مند باشند، خاستگاهشان هنري نيست تبليغي است.

رمان اصيل،حتي در ساده ترين گونه هاي آن مي كوشد انسان را در جامعه نمايش دهد؛ هر آموزشي كه محتملاً ملازم آن است ، يا هر نتيجه اخلاقي كه محتملاً بدان اشارات دارد در مرتبتي فروتر ازاين سائقه هنري جاي دارد.

رمان نويسان بزرگ چه بسا مضمون هايي اختيار مي كنند كه واجد مفاهيم ضمني ديني اند، ولي اين مفاهيم ضمني پوشيده بيان مي شوند و در عمل و تفكر «شخصيت هاي داستان» بروز مي يابند نه در پند و اندرز مستقيم.

براي آنكه درك درستي از پيوند رمان ودين پيدا كنيم مي بايست پيوست اثر هنري را بشكافيمو به مغز آن بنگريم، و نمي بايست انتظار همرأييِ تام و تمام رمان با هيچ صورتي از مذهب رسمي باشيم. نمي خواهيم كه بگوييم كه آب رمان و دين به يك جوي نمي رود.، اگر واژه دين را به اين معناي آن بگيريم كه مستلزم رعايت دقيق نيروها، قوانين، انديشه ها و آرمانهايي است كه چندان نيرومندند كه حرمت و ايمان بر مي انگيزند.

رمان مي كوشد كه نشان دهد كه انسان، گيج و خطاكار، با پيچيدگي هاي زندگي روبرو مي شود كه در ميان آنها شايد عناصري باشد كه بتوان آنها را الهي خواند . اگر بپذيريم كه انسان فطرتاً ديني است، رمان نمي تواند دين را ناديده بگيرد گرچه مضمون اصلي آن همچنان انسان باشد.

تاريخچه رمان

رمان به تقريب 400سال پيش پديد آمد. اين شكل داستاني را مي توان خلف حماسه (epic) دانست كه با انسان به مثابه  وجودي قهرماني سروكار داشت و خلف رمانس(romance) كه فارغ از اين بايستگي بوده كه شخصيت هايش از قوانين احتمالات متابعت كنند يا علل معين   پيامدهاي معمولشان را سبب گردند.

رمان،كه در نتيجه رنسانس به عالم ادبيات پا نهاد و از نهضت اصلاح دين (REFORMATION) قوياً تأثير پذيرفت ، اقتضا مي كند كه داستان به طور كلي محتمل باشد و شخصيت هايش بر حسب تجربه متعارف باوركردني  جلوه كنند.

از رمان انتظار مي رود كه داستاني باشد درباره آنچه بيشتر خوانندگان زندگي واقعيش به حساب مي آورند و چون انديشه هاي مربوط به زندگي واقعي به نحو جدايي ناپذيري همبسته با چيزس است كه بشر در هر دوره اي از تاريخ، معمولاً آن را بدون چندان تفكري مي پذيرد.

رمان آيينه جامعه شد و به همين دليل آيينه سرشت دوراني كه رمان ناظر به آن بود گرچه رمان نمي كوشد از موضوع هايي كه كاملاً ديني است  دوري جويد ، كارمايه اصلي آن را در اين قلمرو بهتر است اخلاقي خواند.


اخلاق از نظر رمان نويسان

اخلاقي را كه رمان نويسان مطرح مي سازند مي توان در چند اصل اخلاقي كلي (ياموضوع كلي)خلاصه كرد:«خدا را نمي توان فريفت، زيرا هر كسي آن مي درود كه مي كاردٍ»(عهد جديد،رساله پولس رسول به غلاطيان ، باب6، آيه7)؛«خداوند مي گويد انتقام از آن من است، من مكافات خواهم داد»(همان،رساله به عبرانيان، باب10، آيه30)؛«سگ ديگر بار به قي خود باز گشته است و خنزير شسته شده  به كار غلطيدنش در گل»(همان، رساله دوم پولس رسول، باب2، آيه23)؛ «انسان هيچ است، و اگر گمان كند كه چيزي است خود را فريب داده است»(همان، رساله پولس به غلاطيان،باب6،آيه3).

اينها برخي از اصول اخلاقي متنبه ساز كتاب مقدس است كه خمير مايه دهها رمان بوده است.

اين واقعيت كه مجري بودن اين قوانين عام را در زندگي روزمره مي توان به چشم ديد، و نيز اين امر كه قوانين عام مزبور حقايق روان شناختي اند ، آنها را راهنماي رمان نويسان مي سازد كه لازم است، مثل هر هنرمند ديگري مشاهده تيزبين باشد. او ممكن است اين حقايق تلخ را با شوخ طبعي بيان كند، و بعضي از رمان هاي به حق ديني به چشم جهانيان كتابهاي با مزه اي جلوه كرده است ولي اخلاق موجود در زير ساخت آنها فراتر از بامزگي و خنده است.

دون كيشوت

در اين مقاله مجال بررسي تاريخي رمان نيست با وجود اين بي فايده نيست به دون كيشت (1605) اثر ميگوئل دِ سروانتس اشاره كنيم كه غالباً آن را نخستين رمان اصيل دانسته اند.

داستان اين رمان سرگذشت مردم محترمي است كه مطالعه كتابهاي قديمي رمانس و سلحشوري عقل او را زايل كرده است؛ او ابلهانه لباس شواليه ها بر تن مي كند و به دنبال ماجرا پيش مي تازد. او در قصه اي پريشان و گاه خشن وسرسري به مسخره گرفته مي شود، كتك مي خورد و تحقير مي شود، تا سرانجام در بستر مرگ بلاهت آميز بودن پندار واهي اش را در مي يابد.

بسياري از مردم اين كتاب را از طريق اقتباس هاي تئاتري و سينمايي و اپرايي و همچنين از طريق واژه quixotic كه «برانگيخته از آمارهاي افتخار آميز به دست نيامدني» معني مي دهد و رواج عام دارد، مي شناسند و ان را به طور سطحي مي خوانند يا اصلاً نمي خوانند .ولي مطالع دقيق رمان دليل اصلي قدرت فوق العاده آن را آشكار مي سازد.

دون كيشت نخستين نمونه ادبيات عامه پسند است كه مضمون عميقاً ديني آن عبارت است پيروز شدن در عين شكست ـ مفهومي كه ريشه محكمي در مسيحيت دارد دون كيشت كه در برابر كساني كه با او بد رفتاري مي كنند مؤدب و بزرگمنش است و آماده است به هر قيمتي كه هست به ياري درماندگان بشتابد و بر ظلم و جور بتازد، به وضوح از روستائيان كودن و اشراف بي رحمي كه او را مي آزارند و از او نفرت دارندوالاتر است.

ما او را دوست مي داريم زيرا ديوانگي او مسيح وار استو پيروزي او اينجهاني نيست.

نامه هاي پيكويك

اين مضمون در رمان هاي بيشماري تكرار شده است يكي از بزرگترين اين رمان ها نامه هاي پيكويك اثر چارلز ديكنز است كه در آن آقاي پيكويك كه در ابتدا شخصيتي ابله و تقريباً لوده جلوه مي كند به سبب حبس نا عادلانه اي چنان ژرف نگر مي شود كه از شقاوتي كه بخشي از جامعه اوست كاملاً آگاهي مي يابد.

اين نكته از لحاظ مضمون مورد بحث ما واجد اهميت است كه آقاي پيكويك به يمن وجود نوكرش ، سام ولر، همچنان كه دون كيشت به يمن وجود نديم روستايي اش سانچو پانزا ، به آن حد از فهم عادي و خرد عملي دست مي يابد كه از بلا نجات مي يابد.

سروران مظهر ايمان و اميد و خيرخواهي و عدالت و شجاعتند ولي آنان بدون تدبير و ميانه روي نوكران به گمراهي دچار مي شدند. شخصيتي كه همه هفت فضيلت بزرگ1 را داراست  مقامي فراتر از قهرمان رمان دارد، ولي هرگاه قهرماني كه بيشتر آن فضايل را داراست به يمن وجود ياور يا خادمي كامل گردد كه داراي فضايلي است كه او فاقد آنهاست شايد داستان بزرگ و سحر آميزي پدي آيد.

همچنان كه فضيلت هاي بزرگ در رمان هاي بزرگ به صورت هاي بيشمار، گرچه غالباً در لفافه ظاهر مي شوند گناهان كبيره نيز چنينند.

ذكر يك نمونه براي هر يك از اين گناهان فهرستي فراهم مي آورد كه به ناچار فاقد بسياري ديگري از آثاري است كه همپايه آن نمونه اند. با وجود اين هرگاه غرور را مد نظر قرارمي دهيم به ياد مي آوريم كه با چه درخششي در دامبي و پسر (1880) اثر فئودور داستايوسكي و موبي ديك(1851)اثر هرمن ملويل است؛ حسد خميرمايه دختر عمو بت(1846) اثر اونوره دوبالزاك است؛ شهرت نمونه هاي فراواني دارد كه برخي از آنها اين رذيلت را به صورتي ظريف عرضه كرده اند، از جمله كلاريسا هارلو اثر ساموئل ريچاردسون و برخي ديگر با صراحت ، از جمله فاني هيل اثر جان كله لند، شكم بارگي مضموني است كمتر متداول، گرچه شرابخواري كه مي توان آن را يكي از وجوه شكمبارگي دانست بسيار متداول است در آسوموار (1877)اثر اميل زولا كاويده شده است، آز مضموني است متداول و پسر عمو پونس (1847) اثر بالزاك آن را در لفافه جنون جمع آوري اشياء عتيقه نشان مي دهد. اين جنون در سيلون پونس با آزي مرتبط است كه شكمبارگي را در زرورق خوش خوراكي مي پوشاند  تا از زشتي آن بكاهد تنبلي او بلمف اثر ايوان گنچارف را به ياد مي آورد كه در آن اين گناه تا بطنش كاويده شده است بي ترديد اين فهرست كامل نيست ، چه مثلاً بي رحمي كه ديكنز نمونه هاي بسياري از آن به دست داده است. جزو هفت گناه كبيره1. نيست؛ و حماقت هم كه گوستار و فلوبر با ظرافت در مادام بوواري به نمايش گذاشته است جزو آن نيست؛ فخر فرشي هم نيست .

اين گناه اگر چه بزرگ نيست، در عالم بورژواها دلمشغولي رايجي است و در هيچ اثر ديگري به اندازه در جستجوي زمان گمشده اثر مارسل پروست موشكافانه تشريح نشده است. به واقع هر فضيلتي كه به افراط كشيده شود به رذيلت بدل مي شود و گاه نيز رذيلت ممكن است رنگ رنگ فضيلت به خود گيرد.

اين امر عالِم اخلاق را با وضع دشواري روبرو مي سازد ولي رمان نويس را خوش مي آيد زيرا كاميابي او منوط است به تمايزهاي ظريف و به حركت در جهت مخالف (enantiodromia) ، يا گرايش صفات و عواطف به اينكه به ضد خود تبديل شوند كه حقيقتي شناخته شده در روان شناسي است.

رمان هايي با مضمون كليسايي

رمان نويساني كه كليسا و كليساييان را مضمون اثر خود قرار مي دهند غالباً بر نقص ها انگشت مي گذارند كه ترديدي در وجود آن نقص ها نيست ولي تصويري كه آنان از كل كليسا به دست مي دهند التفات آميز نيست .

اين مطلب به ويژه هنگامي صادق است كه مذهبي كه تصوير مي گردداز نوع مذهب كليساي انجيلي است.

در چنين مذهبي عامه مردم انتظار دارند كه واعظ ي كشيش خود نمونه اي از فضيلت هايي باشد كه به ديگران توصيه مي كند واجد آنها باشند؛ به تعبير سينكلر لوئيس او يك «نيكمردحرفه اي» است. ناكامي او در اينكه نيكمرد تمام عياري باشد رمان را شيرين مي سازد زيرا ريا كاري داستان جذاب تري است تا فضيت.

در اِلمر گنتري(1927) اثر سينكلر لوئيس  تمام شيادي هاي مقدس نمايي  عاميانه بر ملا مي گردد و مضحك بودن جاذبه اي كه اين نوع شيادي ها براي مردم ساده دل و ساده انديش دارد نشان داده مي شود.

تصوير حقيقي تري از زندگي ديني بدان سان كه كشيشان خوش نيت ولي بي بهره از استعداد روحي داشته اند در رمان هاي انتوني ترولوپ يافت مي شود.

در سرپرست(1855)، شخصيت اصلي، آليجناب سپتيموس هاردينگ، مردي نيك ولي بزدل وضعيف است و و مشكل او به هنگامي كه متهم مي گردد بدون انجام كاري مقرري دريافت مي دارد انتخاب بين اصول اخلاقي مسيحي و مقتضيات زندگي است ؛ او به پيروي ازافكار عمومي از شغل سرپرستي بيمارستان استعفاء مي دهد .

در برجهاي بارچستر(1857)، كه دنباله سرپرست است، ما با داماد عاليجناب هاردينگ، كشيش گرانتلي آشنا مي شويم كه با اشتياق آرزوي جانشيني پدر را در سر مي پرورد كه اسقف است، زيرا او بلند پروازي دنيوي سفت و سختي دارد؛ ولي در فصل نخست كتاب،گرانتلي مي بايست تصميم بگيرد كه آيا حاضر است شغل اسقفي را به قيمت زندگي پدرش به دست بياورد يا نه. ا. به تكيه بر ايمانش تصميم مي گيرد نه به فرمان بلند پروازي اش.

صحنه اي كه در آن در كنار بستر پدرش طلب بخشايش مي كند تكان دهنده است و با استادي ساخته شده است.  ذره اي مقدس نمايي ب تزوير در آن صحنه به چشم نمي خورد.

گرانتلي قديس نيست ولي مردي است اصولي . درهمين رمان خوش ساخت ما با يكي از زير دستان اسقف ، آقاي اسقف ، آقاي اسلوپ آشنا مي شويم كه بلند پروازي مفرطش را در زير رداي پرهيزكاري مي پوشاند و با عاليجناب دكتر ويزي استنهوپ كه مواجب كشيشي دريافت مي دارد ولي در ايتاليا به تنعم زندگي مي كند و كارش را به دوش كشيشان زيردستش بار كرده است.

ترولوپ انواع زيادي از روحانيان را از برابر چشم هاي ما عبور مي دهد كه برخي از ايشان به اين دليل از رسوايي اخلاقي نجات مي يابندذ كه كليساي انگلستان نقش ويژه كشيشي را از شخصي كه آن را انجام مي دهد متمايز كرده است ، گرچه سوء استفاده از اين تمايز را ناپسند دانسته است ولي شخصيت هايي نظير آقاي هاردينگ سرپرست و عاليجناب فرانسيس ارابين كه نمونه اي است از دانشمند كشيش و روشنفكر و عاليجناب جوسايا كرولي كه خالق در وجود او غرور و فروتني ، مردانگي و ضعف و هوشياري زيركانه و خشك انديشي تلخ را در هم آميخته است ، روحانيون ترولوپ را سربلند مي سازند  و اين اعتقاد كاملاً انگليسي و كاملاً ويكتوريايي او را تأئيد مي كنند كه روحانيون لازم نيست قديس باشند ولي بايد مردان مطلقاً اصولي و محترمي باشند.

اِلمر گنتري، كه نه اين بود و نه آن بود، شباهت چنداني به چنين روحانيوني نداشت.

هيچ بحثي در باب اين موضوع نمي تواند نقشي را كه منش هنري و فكري رمان نويس در نمايش او از دين ايفا مي كند  و تأثير آن را بر شخصيت هايش ناديده بگيرد هر نوع تعميمي ترديد برانگيز است ولي به طور كلي مي توان گفت آن طبعي كه نويسنده را رمان نويس مي سازد با مذهب رسمي سر سازگاري ندارد، و مبازه مانوي بين تاريكي و روشنايي بيشتر با قصد او (نمايش انسان در جامعه)سرسازگاري دارد تا پايبندي تزلزل ناپذير به يك كيش، البته استثناهاي مهمي نيز وجود دارد.

تقدير كالونيستي خميرمايه خاطرات واعترافات خصوص يك گناهكاربخشوده(1824)اثر جيمز هاگ است.

به تحقيق در بتن تمامي آثار جيمز جويس ، گراهام گرين و آنتوني برجيس انديشه كاتوليكي وجود دارد و روح ارتودكسي يكپارچه اي به رمان هاي الكساندر سولژنيتسين دميده شده است. ولي غالباً مضمون دون كيشوت  تكرار مي گردد: مرد خوب ضعف هايي از خود نشان مي دهد كه او را ب دردسر مي اندازد و نيروهاي مخالف او كه به احتمال بيشتر بلاهت و سنت گرايي و خود پرستي اند و تا شرارت عمدي موقتاً پيروز مي شوند.

اين خواننده است كه خوبي قهرمان را درك مي كند و پاس مي دارد و اي امر در اثري كه حسن هنري چنداني ندارد شايد فقط رضليت خاطري به خواننده بدهد حال آنكه در رمان هاي بزرگ به او بينش وسيعتري از زندگي و دركي از احساس ديني مي بخشد كه او قبلاً فاقد آن بوده است.

هدف عمده ي رمان نويس

رمان نويس خوب به وسايل غير مستقيم به اين نتيجه دست مي يابد؛ قصد او آموزش دادن نيست بلكه سرگرم كردن به منظور متقاعد كردن است.

هدف عهده او، كه اگر از آن منحرف شود به هنرش لطمه زده است، تصوير كردن زندگي بدان گونه است كه مي بيند و طبع او هر چه او را لمس مي كند به رنگ خود در مي آورد.

طبع هنرمند همواره نجيب نيست؛ جامعيت جان هدف اوست نه كمال آن.

بسياري از رمان نويسان كه سينكلر لوئيس نمونهاي از ايشان است، آرمان گرايان سرخورده اي هستند كه از زندگي خشمگينند زيرا زندگي با بهتري تصورهاي آنان همنوا نيست، و خرده گيري آنان از دين همچون ساير مضمون هاي بزرگ ميل به تلخي دارد. نگرش ملايم ترولوپ موهبت نادرتري است. مي توان تا سرحد ملال نمونه ذكر كرد بي آنكه چندان حاصلي به دست آورد. اجازه بدهيد به گفتن اين مطلب بسنده كنيم كه روان معذب و ناآرامي چون داستايوسكي دين را مثل نويسنده اي چون تولستوي كه متخلق به اخلاق عميقتر و در عين حال محدود تري است نمي بيند.

هيچ يك از اين دو نويسنده روحيه اي شبيه به روحيه فلسفي و شوخ و قطعاً تحصلي توماس مان ندارد. دررمان هاي اينان و و نويسندگان بيشمار ديگر، اگر پي چيزي بگرديدكه«زندگي واقعي» خوانده مي شود، به جستجوي چيزي برخواسته ايد كه فقط به صورتي مبهم مي توان تعريفش كرد.

به گفته ولاديمير نابوكف :«هر داستان بزرگ استادانه اي جهان نومايه اي است و به همين جهت بعيد است با جهان خواننده مطابق داشته باشد» خواننده جدي به همان صورتي به چنين جهانهاي نومايه پا مي گذارد كه با هر اثر هنري مواجه مي شود- در جستجوي انبساط وروشن نگري.

ارگ رمان چنين حاصلي داشته باشد دريافت خواننده از «زندگي واقعي» دگرگون مي شود.

خوانندگا جدي اكثريت خوانندگان را تشكيل نمي دهند، نويسندگان جدي نيز در اكثريت نيستند.

لازم است از اين خطاي مهم برحذر باشيم كه مي كوشد هنر را منحصراً برحسب حدي اعلاي آن تعريف كند. فروتر از حد اعلا ، رمانهاي بيشماري وجود دارند كه نمي توان آنها را واجد هيچ نوع شايستگي ندانست و كنار گذاشت؛ آنها شايد آثار كوچكي باشند، يا در سطحي فروتر از اين ، يا شايد بسيار عامه پسند باشند و به همين لحاظ تا حدي تأثيرگذار .

 رمان پرفروش را نبايد به اين دليل كه بسياري از مردم دوستش مي دارند كنار گذاشت؛ همين محبوبيت خود نشان مي دهد كه بيشتر مردم چه چيزي را نمايش انسان در جامعه مي دانند و بنابراين نشانه هاي است از اينكه آن مردم جامعه را چگونه مي بينند.

ادبيات عامه پسند حتي بيش از اينكه بنماياند اين خوانندگان چه چيزي را حقيقت مي پندارند نشان مي دهد آنان آرزو دارند كه چه چيزي حقيقت مي داشت.

اين مطلب هم در مورد دين صادق استو هم در مورد بسياري از چيزهاي ديگر.

چنين مي نماياند كه بسياري از خوانندگان علاقه مندند كه دين از ورود به رمان معاف شود، چه به صورت مستقيم و چه به شكل نوعي آگاهي از امر مينوي.

نويسندگاني كه اين علاقه خوانندگان را ناديده مي گيرند خويشتن را در معرض خشم ايشان قرار مي دهند.

آلدوس هاكسلي ، كه به چشم گروه مشتاق و كثيري از خوانندگان مظهر كامل شكاكيت دوران پس ازجنگ جهاني اول بوده ، آنان را در سال 1936 با انتشار نابينا در غره حيرت زده و دلگير كرد.

در اين رمان صداي عالم اخلاق و كاشف ايمان را كه بيشتر در دنياي جديد زيبا(1932) آشكار بود ديگر نمي شدناشنيده گرفت.

تجربه مشابهي نيز براي اِوِلين وو رخ داد . آثار اين نويسنده كه هم طنز آميز است و هم خنده دار(اين دو اصطلاح مترادف نيستند) خوانندگان مشعوفي براي او دست و پا كرد. خوانندگان گرچه مي دانستندكه او كاتوليك است ولي تا سال 1945 كه ديداري ديگر از برايدزهد از خواننده مي طلبيد كه مذهب رسمي كاتوليكي را امري بسيار جدي طلقي كند در نمي يافتند كه او تا چه حد كاتوليك سرسختي است.

توبه لرد مارچمين را در بستر مرگ منتقداني استهزا كرده اند كه نمي توانستند به خود بقبولانند كه چنين چيزي مي تواند حقيقت داشته باشد. توده هاي از لحاظ ديني بي سواد، كه بسياري از منتقدان از جمله آنانند، اين حقيقت را بر نمي تافتند كه شخص بذله گو و لوده مي تواندذ مذهبي هم باشد.

نكته مهم اينكه هاكسلي هنگامي روحيه جستجو گرش را كه زير ظاهر شكاكش پنهان بود آشكار ساخت كه چهل ساله بود؛ و اِوِلين وو هنگامي خوانندگانش را مجبور كرد  با واقعيت گيج كننده روبرو شوند كه چهل و دو ساله بود. هر دوي آنان نيمي از عمر را پشت سر گذاشته بودند كه دگرگوني بنيادي روان شناختي مسائلي عرضه كرد كه ديگر نمي شد آنها را مطرح نساخت يا از چشم خوانندگان پوشاند.

زندگي تمام رمان نويسان جدي، بدون استثنا نشان مي دهد كه استحاله اي از اين دست در كار هنري شان رخ داده است.

اگر دين به نحو كاملاً قابل تشخيصي رخ ننمايد، روح خضوع ديني و نوعي اعتقاد اخلاقي در آثار نويسنده تجلي مي يابد -  به خصوص در اثري كه بيش از همه مبين روحيات اوست.

در داستان هاي عامه پسند، يعني در رمان هاي پر فروش، نويسنده دين يا ظواهر دين را بكار مي گيرد(نه لزوماً از سر كهنه رندي) تا در خوانندگانش اين تصور را به وجو بياورد كه درباره مسائل جدي به تفكر و تعمق مشغولند. نمونه اي از اين داستان ها درد عشق (1977) اثر كالين مكالچ است كه خوانندگان بيشماري آن را شگفت انگيز و حتي عميق دانسته اند.

كشيش از عشق خود دست نمي كشد زيرا اين كار پا گذاشتن بر سر چيزي است كه لازمه جامعيت اوست؛ به موقع، در هنگامي كه مقام كاردينالي يافته است، پسر حرامزاده اش را به حرفه كشيشي وارد مي كند.

 دربطن كتاب كالين مكالچ  و نظايرآن،چيزي نهفته است كه نبايد ناديده اش گرفته: مسيحيت تمايلات جنسي انسان را هرگز كاملاًبخش بالقوه شريفي از هستي او نشناخته است.

اين كتابها اعتراضي است نسبت به آن نگرش، و خواهان اين است كه دين تمايلات جنسي و عنصر مشخصاً زنانه را بخشي از جان انساني بدان سان كه در هر دو جنس متجلي استبه حساب آورد.

تعارض بين روحيه زنانه والا و روحيه عذاب دهنده كاملاً مردانه با ظرافت در داغ ننگ (1850) اثر ناتانيل هاثورن كاويده شده است؛ عظمت هستر پرين روياروي مذهب رسمي عاشق پنهاني اش عاليجناب آرتور ديمسديل ، قرار مي گيرد و ترديدي وجود ندارد كه روح كداميك در حقيقت ديني تري است.

كتابهاي بيشماري اين مسئله را به شيوه اي بررسي كرده اند كه شايد در حد اعلاي توان نويسندگانش بوده است ولي توان ايشان را فقط مي توان ناچيز خواند يا در پاره اي از موارد پوچ يكي از نخستين نمونه هاي اين نوع كتاب رمان پر طرفدار آمبروسيو يا راهب(1795) اثر جنون جنسي زنانه ، قتل ، جادو و شهرت نامطبوع آميخته با كنايه هايي از همجنس بازي كاويده شده است.  اين رمان بي ترديد بسيار خواندني است ولي تصور آن از الوهيت از صحنه هاي تفتيش عقايد و پيمان بي معني با شيطان فراتر نمي رود(نمونه اي زيبا از مضمون پيمان با شيطان دكتر فاستوس(1947) اثر توماس مان است).


اثر منزجز كننده وگوتيك1 لوئيس بدين لحاظ ذكر شد كه پيشرو بسياري از قصه هايي است كه در آنها دين به شيوه اي كه ويليام شكسپير «عسل چاشني شكر» توصيفش كرده است به زشتكاري خدمت مي كند ولي اين رمان ها عامه پسند، و نمي توان انكار كرد كه آنها نشان دهنده اين واقعيت اند كه بسياري از مردم دين را چگونه مي بينند.

گوژپشت نتردام(1831)اثر ويكتور هوگو از لحاظ هنري نمونه عاليتري است.

يهودي سرگردان(1844) اثر اوژن سو اثر كوچكي است كه در آن عقل گرايي فاقد اصول فوضي يسوعيان كاويده شده است.

لازم است اشاره بكنيم به گروه بزرگي از كتابها كه از راز به مثابه بخش حاشيه اي داستانهايشان و نوعي شيطان پرستي رمانتيك بكار مي گيرند تا فضايي شيطاني و منحط ايجاد كنند .

دو اثر ژوريس كارل هويسمانس تحسين شده است: وارونه(1884) كه در آن كاتوليسيسم چاره بدبيني فلج كننده اي دانسته شده است و انجا(1891) كه قهرمان آن از طريق سحر و جادو به جستجوي ايمان تسلي بخش برمي خيزد.

در سطحي فروتر از لحاظ هنري رمانس ديرپاي دراكولا (1897) اثر برم استاكر قرار دارد  كه در آن مضمون عامه پسند خون آشامي خمير مايه رويدادهاست .

اين كتاب ها را در هيچ بحثي در باب دين و رمان نمي توان ناديده گرفت زيرا آنها گواه اين آرزو در گروه كثيري از عامع خوانندگانند كه نازايي معنوي مسلم جهان را كه برآمده از انقلاب صنعتي و علمي است چيزي تعديل كند . اينكه عامه مردم به روح منفي سحر و جادوي روي مي آورند نه به چيزي اميد بخش تر تعجب انگيز نيست.

هرگان دين نيرويش را از دست بدهد ، خرافات به سرعت جاي آن را مي گيرد  و به وحي يا جهش ديني نو ونيرومندي نياز است تا آن حركت را ديگرگون سازد.

تعجب انگيز نيست كه هرگاه دين در اين طبقه از ادبيات ظاهر مي گردد كاتوليسيسم و ارتدوكسي و عرفان يهودي (قباله)همدلانه تر از پروتستانيسم با احساس ديني عاميانه يا تكامل نايافته سازگاري نشان مي دهند.

مذاهب اصلاح شده مسيحيت به خاطر شوقي كه در نابودكردن خرافه دارند گاه چنين مي نمايد كه هرگونه حس الوهيت را نيز به همراه خرافه نابود كرده اند و شايد بتوان گفت كه انسان نمي تواند بدون برخي از عناصر ايمان كه عالمان سخت گير اخلاق آنها را در رديف خرافه جاي مي دهند به آسودگي زندگي كند .

روح انسان قادر نيست فقط به سوي جنبه مثبت و روشن حيات جذب شود؛ مي بايست براي ايجاد تعادل بهره اي از عناصذ تاريك و ناشناخته و ترسناك نيز داشته باشد.

به خاط همين كشش ناشناخته به سوي جنبه تاريك الوهيت است كه حتي براي هنرمند ادبي بزرگ اين همه دشوار است كه شخصيتي كاملاً خوب و پسنديده تصوير كند . ضد قهرمانان ديكنز از قدرتي برخوردارند  كه در مردان و زنان خوب او يافت نمي شود و اين هرمند بزرگ معمولاً توازني ايجاد مي كند ، از جمله در مغازه عتيقه فروشي (1841) كه ليتل نل معصوم و مقدوس روياروي خباثت غريب كوئيلپ كوتوله قرار مي گيرد. اين رويارويي تنشي ايجاد مي كند كه به رمان حيات مي بخشد، و رمان سست مي شد اگر نل بدون برخورد با هيچ مانعي هر چه مي خواست مي كرد.

داستايوسكي در برادران كارامازوف (1880) نمي تواند با همه استادي و توان هنري اش آليوشاي مقدس را به اندازه برادرش  ايوان واقعي بنماياند كه مردي بود نيمي نيك و نيمي شرير.

انسان جديد آگاه است كه اين تنش عنصري ناگزير در زندگي خود اوست و ان را در داستان مي پسندد.

تصوير قدرتمندي كه لئو تولستوي در جنگ و صلح (1868) و آنا كارنين (1878) از اين تنش به دست داد او را هنرمند ادبي عاليمرتبه اي ساخت ولي هنگامي كه بعداً مصمم شد آثاري با لحن اصلاح گرانه آشگاري بنويسد  آن شكوه و جلال از دست رفت. با وجود اين ما مي بايست با اين اعتقاد عميق تولستوي همدلي نشان دهيم كه قوه محركه هنر بايد ديني باشد و احساس ديني را در اعلاترين مرتبه اش در دسترس مردمي بگذارد كه نه عابدند و نه فلسفي مشرب. اين اعتقاد را در بسياري از رمان هاي درجه يك مي توان مشاهده كرد.

در قلمرو وسيعي از ادبيات عامه پسند اخلاق مقبول ولي گاه خامي راه يافته است كه هدفش بيش از هر چيز ديگر جلب رضايت خوانندگان است.

 در رمان هاي وسترن قهرمان و ارزش هايي كه او به حمايتشان برخاسته است بر ضد قهرمان كه فاسد و بي رحم است و رفتارش با زنان غالباً تحقير آميز است پيروز مي شود. زيرا پيروزي ضد قهرمان در مبارزه اسطوره لياقت و شايستگي را كه خوانندگان رمان هاي وسترن ارزش مي نهند باطل مي كند. اخلاق ساده مشابهي نيز در بيشتر داستان هاي علمي به چشم مي خورد. اين نكته اي است معني دار و مهم .

 به گفته گيلبرت چسترتون:«مفروضات اساسي و انرژي هاي جاوداني بشر را مي توان درداستان هاي ترسناك دوپولي  و نو ولت هاي يك پولي يافت» . شمار زيادي از خوانندگان داستان هاي پليسي ، بي آنكه به روي خود بياورند، هواخواه اخلاق «خداوند مي گويد انتقام از آن من است ، من مكافات خواهم داد»هستند يا قانون خشن تر سفر خروج -«اگر فتنه اي ديگر پيش آيدآنگاه جان به عوض جان بستان ،چشم به عوض چشم،دندان به عوض دندان، دست به عوض دست و پا به عوض پا». چه كسي وسيله انتقام خداوند است، چه كسي قاتل يا دزد را به سزاي عملش مي رساند؟ البته كاراگاه بزرگ ، خواه شرلوك هولمز باشد كه ماشين استنتاج خونسردي است؛ خواه پدر براون خود چسترتون كه اهل شفقت است؛ خواه پيتر ويمسي كه اشراف زاده دانشوري است؛ و خواه نرو ولف كه روشنفكر بي تحركي است در حال كاراگاه بزرگ چهره اي است كه در نمايش ديني قرون وسطي نيز،كه گاه«تأديب الهي» ناميده مي شد، وجود داشت. او برقرار كننده توازن و مجري عدالت است و به نيابت از جانب قدرت برتري كار مي كند.

همين الگو در داستان جاسوسي نيز مشاهده مي شود كه رقيب اصلي رمان پليسي است . وسوسه هايي كه جاسوس را وا مي دارد به كشورش خيانت كند هر قدر كه جذاب و قابل اغماض باشد و ضد جاسوس هر قدر كه كُند وخسته و سرخورده و شلخته باشد، رد پايان خائن به ارزش هاي برتر مي بايست پيدا شود و جزاي خيانت خود را ببيند. 

در اين داستان ها لحن غالباً بدبينانه است ؛ خدمت جاسوسي غالباً نوعي بازي معرفي مي گردد ولي در وراي هر بازي آرزوي پيروزي نهفته است و در نتيجه پيروزي برقرار كردن يا اثبات مجدد برتري.برتري چه؟ برتري اخلاق متعالي.

اخلاق تا چه حد با دين فرق دارد؟ از لحاظ رمان نويس اخلاق گاه شبيه مذهبي است كه مردمي اختيار مي كنند كه مي خواهند خدا را ناديده بگيرند يا او را در وراي اين حجاب نگه دارند كه خدا بزرگتر از آن است كه با كار علائق عادي بيابد.

اين شايد مذهب مردمي باشد كه خداي هميشه حاضر را رفيق مزاحمي مي دانند ، زيرا آگاهند كه نمي توانند همواره در كمال زندگي كنند ، و باور ندارند كه خدا نقايص آنان را درك مي كند .

ولي اثبات يك نظام اخلاقي بدون توجه به ارزشهاي الهي كار دشواري است كه فيلسوف به عهده مي گيرد و فراتر از چشم انداز حتي خوانندگان بسيار هوشمند است.

رمان در بهترين حالتش يك اثر هنر ادبي است، و شكلي از سرگرمي در تمام سطوح، كه با انسان در تمام وجوه زندگي اش سروكار دارد از جمله ، ولي نه لزوماً با نظر موافق ، با زندگي ديني اش.

اينكه پيوستگي رمان با دين به طورعمده از طريق اخلاق صورت مي گيرد نه از طريق ايمان يا وحي نبايد باعث توجه كسي شود.

رمان به هر كمالي كه در اخلاق يا فلسفه دست يابد ، سرشتش اينجهاني باقي مي ماند.


چكيده مطالب:

در داستان هاي عامه پسند يعني در رمان هاي پرفروش نويسنده دين ي ظاهر دين را بكار مي گيرد تا در خوانندگانش اين تصوير را به وجود بياورد كه درباره مسائل جدي به تفكر و تعمق مشغولند. قصد رمان نويس خوب آموزش دادن نيست بلكه سرگرم كردن به منظور متقاعد كردن است هدف او كه اگر از آن منحرف شود به هنرش لطمه زده است . تصوير كردن زندگي بدان گونه است كه مي بيند و طبع او هر چه را لمس مي كند به رنگ خود در مي آورد. بسياري از رمان نويسان آرمان گرايان سرخورده اي هستند كه از زندگي خشمگينند زيرا زندگي با بهترين تصورهاي آنان هم نوا نيست  و خرده گيري آنان از دين همچون ساير مضمون هاي بزرگ ميل به تلخي دارد. رمان پر فروش را نبايد به اين دليل كه بسياري از مردم دوستش دارند كنار گذاشت همين محبوبي فرد نشان مي دهد كه بيشتر مردم چه چيزي را نمايش انسان در جامعه مي دانند بنابراين نشانه اي است از اينكه ان مردم جامعه را چگونه مي بينند ادبيات عامه پسند حتي بيش از اينكه نشان بدهد اين خوانندگان چه چيزي را حقيقت مي پندارند نشان مي دهد آنان آرزو دارند كه چه چيزي حقيقت مي داشت. گروهي از كتابها راز را به مثابه بخش حاشيه اي داستانهايشان استفاده مي كنند از نوعي شيطان پرستي رمانتيك بكار مي گيرد تا فضايي شيطاني ايجاد كنند . از نظر رمان نويس اخلاق گاه شبيه مذهبي است كه بعضي از مردم آن را انتخاب مي كنند تا خدا را ناديده بگيرند، يا او را در وراي اين حجاب نگه دارند كه خدا بزرگ تر از آني است كه به كار علائق عادي بيابد.

رمان در بهترين حاتش يك اثر هنر ادبي است و شكلي از سرگرمي در تمام سطوح كه با انسان درتمام زندگي اش سروكار دارد. رمان به هر كمالي كه در اخلاق يا فلسفه دست يابد سرشتش اين جهاني باقي مي ماند.   

 

 

 

 

 

فهرست منابع و مآخذ

1-    برگزيده مقالات دايره المعارف ديني ـ نويسنده ميرچا الياده

2-    ادبيات و دين ـ آنتوني سي. يو

3-    رمان به عنوان ادبيات غير ديني ـ رابرتسون ديويس

4-    اخلاق و دين ـ رونالد م. گرين=


 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 27 مرداد 1393 ساعت: 17:20 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگی نامه مهدی اخوان ثالث

بازديد: 2035

 

اخوان نمادی از آمیزش کهنه و نو

اخوان یکی از تابناکترین چهره‌های شعر معاصر است کهن سرایی است که در تحول و دگرگونی اساس شعر فارسی نقشی بسزا بر عهده می‌گیرد در پیدایش نارسایی ابهام‌ها و لغزش‌های شعر نو می‌کوشد و بدعتها و بدایع شعر نیما را آشکار می‌سازد

در دوره‌ای که عدم آشنایی عمیق یا حتی آشنایی نسبی با جلوه‌های مختلف فرهنگ  گذشته ایران بخصوص شعر و ادب کهن از جمله عوامل ضعف و کمبود بسیاری از شاعران نوپرداز معاصر است اخوان با توشعه‌ای پر بار از قصیده و غزل از دوبیتی‌ و رباعی به شعر نیمایی رو می‌کند و به متعصبین کهنه پرست نشان می‌دهد که خواست و پذیرش صورت و قالبی تازه و بدیع از عجز شاعر در سرودن ابیاتی به سبک و سیاق بزرگ شاعران قدیم سرچشمه نمی‌گیرد

وانگهی اخوان ادیب است، سخنران و استاد مسلط زبان فارسی و در این زمینه‌ها هیچ یک از سرایندگان عصر ما ، حتی نیما، هم سنگ و هم پایه‌ی او نیست نگاهی هرچند گذرا به مقالات و تالیفات او به خوبی خواننده را متقاعد می‌کند که اخوان مهمترین آثار نظم و نثر پارسی را بارها و بارها خوانده، با آثار درخشانترین ستارگان آسمان ادب، از فردوسی گرفته تا ایرج و بهار و نیز با دیوان دیگر شعرا شاید کم اهمیت چون حبیب خراسانی، عاشق اصفهانی، فکری، گیلانی، حسن غزنوی بسیاری دیگر آشنایی کامل دارد. او در عین حال به خوانشی اجمالی بسنده نکرده است بلکه به تحلیل جنبه‌های مختلف این آثار پرداخته آمیختگی و آلودگی‌های دیوان شاعرانی چون عنصری ، فرخی، انوری، و غیره را تمیز داده ، سره را از ناسره جدا نموده و اندوخته‌ای که خود از گنجینه سرشار ادب برداشته ، بی‌شک مجموعه‌ای از نابترین گوهرهاست.

اما اخوان در عین حال به زبان مردمان عصر خویش بی‌اعتنا نیست. او با استفاده از اصطلاحات ساده و روزمره امثال وحکم مردمی و حتی لن و بیان عامیانه، اشعاری می‌نویسند که به دل اهل و نااهل شعر می‌نشینند و گاه سخت و پرشور و حال جلوه می‌کند قطعاتی چون قاصدک و آواز کرک ، لحظه دیدار، زمستان ، نادریا اسکندر، هدیه، پرستار و بسیاری دیگر از سروده‌های او همچنین سخنی که از دل برآید لاجرم بر دلها نشیند و سرود و زمزمه مردم یا نشانی از خشم و خروش آنها می‌شود.


زندگی نامه اخوان ثالث

اخوان ثالث در سال 1306 یا 1307 خورشیدی در توس مشهد بدنیا آمد. پدرش عطار طبیب و مادرش خانه‌دار بود علی اخوان ثالث پدرامید که عطاری و داوفروشی و طبابت قدیمی داشته و علاقه‌مند به اشعار فردوسی و سعدی و حافظ بوده با این همه امید بیش از شاعری و موسیقی دلبستگی پیدا کند و پنهان از پدر به تارزدن و مشق موسیقی می‌پردازد و با برخی از دستگاههای آن ماهور ، همایون ، ترک و افشاری .... آشنا می‌شود علی اخوان از کار پسر آگاه می‌گردد. و چون باور داشته که موسیقی نکبت می‌آورد و موسیقی‌دان‌ها شور بخت می‌شوند به او اندرز می‌‌گوید که من خود از موسیقی لذت می‌برم....

و از لحاظ مصلحت زندگانی راضی نیستم تو گرفتار این هنر نکبت‌بار شوی و پس او را به مشاهده‌ی فارابی موسیقی دان شوریده و معتاد و دوره‌گرد مشهد می‌برد تا عبرت گیرد و دیگر دنبال موسیقی نرود . شوق موسیقی در مهدی به تدریج جایش را به اشتیاق به شعر و سخن می‌دهد و او به شعر سرایی روی می‌آورد، شعرک‌هایی که سروده روی کاغذ‌های کوچک می‌نویسد و درای کتاب‌های پدر می‌گذارد تا او بخواهد و از هر فرزند آگاه شود و سرانجام علی اخوان در می‌یابد که مهدی به شعر سرایی روی آورده اشعارش را نزد دوست خود اتخار مسنن ، ؟ شاهرودی دندانساز از خضای مشهد می‌برد. افتخار از این شعرها خوشش می‌آید و یک جمله مسالک المعسنین ، طالب زاده به شاعر جایزه می‌دهد و به این ترتیب مهدی اخوان ثالث به شعر سرودن روی می‌اورد.

مهدی پس از آموزش ابتدایی وارد هنرستان صنعتی مشهد می‌شسود و ا کارسوهان کشی و اره کشی  و آهنگری سردرمی‌آورد. در این زمان پدر به او می‌گوید حالا دیگه خودت باید بروی نانت را در بیاوری و او ناچار به تهران می اید و معلم می‌شود محل خدمت او در کریم آباد ورامین بوده است.

با اوج‌گیری مبارزات ملی و حزب چپ در سال 1328 مهدی وارد نبردهای اجتماعی می‌شود و در نتیجه به زندان می‌افتد و به کاشان تبعید می‌شود. اشعار این دوره او که جنبه‌ی رئالیسم حزبی دارد بیشتر در روزنامه‌ها و مجله‌های حزب چپ به چاپ رسیده است در این دوره او و شاملو کسرایی و ابتهاج و شاهرودی و نیما ... در جبهه‌های حزبی فعالیت دارند و در 1331 به پویندگان راه صلح می‌پیوندند.

امید به واسطه شعری که درباره مبارزه‌های صلح طلبانه سروده به دست‌یابی به جایزه شعر صلح توفیق می‌یابد.

در اثر کودتای مرداد 1332 امید، نیما و دیگران به زندان می‌افتند بعضی زندانیان توبه نامه کذایی را می‌نویسند و از زندان آزاد می‌شوند ولی امیر مقاومت می‌کند و یک سال در زندان قصر و قزل قلعه می‌ماند پس از رهایی از زندان، مدتی به کار روزنامه‌نویسی می پردازد و همزمان با آن در رادیو و برخی موسسه‌های فرهنگی از جمله سازمان فیلم ابراهیم گلستان بکار می‌پردازد.

سالهای چند پس از کودتای 28 مرداد سال 1332 هـ.ش اخوان شاعر روزهای خستگی و درد خود را مزد شتی خواند.

و اعلام کرد زرتشت و مزدک را در دل و دنیاز خویش آشتی داده و بر حاصل این آشتی پیام‌های بودا و مافی را نیز افزوده است پناه به مزداشت واکنشی مردی تنها به زمانه‌ای پرجوز و زخم بود واکنش مردی که مزدک‌های زمانه‌اش را عارف می‌خواست مانی‌ها زمانه‌اش را عادل پیامبرانی که پیش از آن که شمشیر در راه عشق کشند آن چه در سر دارند بنهند آن چه در کف دارند بدهند و آنچه بر آنها آید بفهمد اخوان نیک پنداری زرتشت و عدالت جویی مزدک و بی‌نیازی ما نی را یک جا می‌خواست بازگشت او به سوی شرف طبیعی و خانه‌ی پدری نشان نیاز به جهان دیگر بود. نیاز به سرودی نیکانی رسته‌ از بند هرچه هست افلاطون گفته بود نیاز مدینه‌ی فاضله ان جاست که مردان خوب حکم رانند و اخوان همه‌ی خوبی‌ها را گرد‌آورده بود تا مدینه فاضله در دل برپا کند که جهان را امید رستگاری نبود.

اخوان در 1345 در نثر منازعه‌ای خصوصی به زندان فصر می‌رفته و نه ما در زندان می‌ماند بهرحال ماجرا هرچه بوده از لحاظ شعر اخوان اهمیتی دارد زیرا دفترهای پاییز در زندان 1348 و زندگی می‌گوید 1357 یادگاری از این ایام زندان اوست.

اخوان از شاعرانی است که بسیاری از دشواری‌های شخصی و خانوادگی‌شان را در آثار و یادداشت‌های خود ثبت کرده‌اند از توضیح‌ها و حاشیه‌نویسی‌های اشعارش بر می‌ایبد.که مردمی صمینی و بی شیله و پیله بوده است البته گاهی در این یادداشت ها به باورهای خود نیز می پردازد

نصرت رحمانی می‌نویسد «شیفته عماد خراسانی بود و در همان نخستین دیدار احساس می‌کردم به خراسان به هر چیز خراسن توجه خاص دارد.

از چشم‌های بسیار زیبایش تیزهوشی و غروری که شباهت بسیاری به خودخواهی داشت می‌بارید.

در آخرین سال عمرش سفری چند ماهه به کشورهای اروپایی داشت و در بازگشت پس از زمانی کوتاه زندگی را بدورد گفت در توس در آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی در آینده‌ای شاهنامه او را به خاک سپردند اخوان ثالث یکی از برجسته‌ترین شاعران قرن اخیر زبان فارسی است و شعرش آمیزه‌ای است از سنت و تجدد.

به این ترتیب شعر نو از برج عاج[1] خود فرود می‌آید و در بطن جامعه راه می‌گشاید اما چنان که گفتیم اخوان و اصرار کلام فاخر بزرگان قلم نیز هست. او نه تنها با ظرایف و دقایق زبان آنها آشنایی کامل و دیرینه دارد بلکه این زبان استوار و پرصلابت چنان بر باد و ذهن او چیره گشته که شاعر همزمان با بهره‌گیری از لحن صمیمانه مردم عصر خود واژها و ترکیبات کهن را با مهارت و سهولت تام به کار می‌گیرد و اگر آن چنان که گفتند هیچ آبایی ندارد که فعل مجموری را به کار ببرد[2] از این روست و نه متغایر گاه با چنان ظرافتی به هم پیوند می‌خوردند که نه تنها خواننده معمولی بلکه ناقدان فرهیخته نیز از تفکیک و تجزیه این دو باز می‌مانند. [3] اخوان خود در این بار می‌گوید :

می‌کوشم تا بتوانم اعصاب و رگهای سالم و درست زبانی پاکیزه و متداول را که اغلب تاروپودش زنده و استخوانبندی استوارش از روزگاران گذشته است- به خون و احساس و تپش امروز پیوند بزنم[4]

و در جای دیگر می‌نویسد

اتکای من به ادب هنر مساله فارسی است از تمام آنچه امکان داشته بهره‌برداری کنم ، کرده‌ام و می‌کنم و خواهم کرد.  زبانی که محدود باشد به شکلی است که دایره زیبایی شناسی‌اش محدود است. وقتی چنین بود راه نمی‌دهد به ورود کلمهای دیگر وقتی زیبایی شناسی و بلاغت یک زبان گسترده باشد و راه وسیع داشته باشد خیلی چیزها که دارای حالت بلاغی هستند شکل و شمایل دارند، می‌توانند بیایند. [5]

و زیبایی شناسی زبان اخوان دارای چنان وسعتی است که واژها و ترکیب‌های تازه بسیار حتی نام آوا بیان کوچه و بازار و عبارات نادر و غریب آشنا در شعر او وارد می‌شوند باقی می‌مانند و گاه مأنوس جلوه می‌کند. [6] البته اخوان بر این نکته تأکید دارد که گسترش آگاهانه «دایره کلمات» نمی‌تواند و نباید هدف شعر باشد و کوشش عمدی در این زمینه بی‌ارزش ، بچگانه و مضحک است [7] مگر آنکه واقعا معنویتی در کار باشد و شاعر به واژه یا ترکیبی احساس نیاز کند [8] اما به صورت ، معنویت اقتضای زمان، جستجوی شیوه بیانی تازه‌تر و رسانه ، حاجت و نیاز شاعر یا هر علت و دلیل دیگری که بیابیم و بررسی کنیم نتیجه آشکار تمام این عوامل گسترش دایره واژگان و غنای زبان اخوان است و این نکته در پژوهش حاضر یکی از معیارهای ما در انتخاب این شاعر بخصوص بوده زیرا بدیهی است که شاعری با دستمایه‌ای اندک فقط می‌تواند به تفهیم مطلب مورد نظر خود بپردازد حال آنکه گنجینه سرشار شاعری پرتوان، گزینش واژهایی را برای وی میسر می‌سازد که نه تنها بیانگر مفهوم‌اند بلکه در پیدایش موسیقی کلام را نقشی بسزا بر عهده می‌گیرند و این ویژگیها اخوان است که شاید بیش از هر چیز به آهنگین بودن شعر توجه معطوف می‌دارد. اخوان در انتخاب واژها و اصطلاحات دقت و حتی وسواس به خرج می‌دهد و افسوس کلام وی، نه تنها از غنای زبان بلکه از حساسیتی نشئت می‌گیرد که گوش و هوش او به لطف و زیبایی موسیقی اصیل ایرانی دارند. در واقع اخوان از دیرباز با هنر موسیقی آشناست.

خود این باره می‌نویسد:

در آن وقتها من قبلا با یک هنر دیگر با موسیقی هم کم و بیش سروسری داشتم خیلی بیشتر از شعر و بیشتر هم یعنی پنهانی برای خودم چندی بود که تار می‌زدم و پیش استادی مشق و تمرین می‌کردم و کمابیش در آن راه مثلا پیشرفت هم کرده بودم تا آنجا که دیگر کم کم ترانه‌های آن روزا تا حدی که بشود شنید از آب در می‌آوردم و به بعضی دستگاههای موسیقی می‌شناختم محلی‌مان آشنا شده بودم ماهوار و همایونی ترک و شوری افشاری و سه گاهی خلاصه درآمد و فرود و واج و می‌شناختم و دستم با پرده‌های ساز کم‌کم آشنا شده بود و مضرابم قوت گرفته بود [9]

اما در جوانی اخوان ، موسیقی ظاهرا با مصلحت زندگی سازگاری ندارد و راهی است نوازده را به ناکجا آباد می‌کشنا پس اخوان به تشویق پدر استاد و مشق و تمرین را کنار می‌گذارد و به شعر روی می‌آورد با این همه موسیقی را هرگز رها نمی‌کند و عشق به آهنگ و نغمه و ترانه نیز بسان میلی سرکوب شده در شعر او تصعید و شکوهمندی می‌رسد.

خواننده‌ای که تنها با یکی از دیوان‌های «م. امید» [10] آشنا می‌شود چنان با تکرارها و طنین خاص او خو می‌گیرد که در میان صدها قطعه شعر معاصر و آوای اخوان را به دلیل آهنگ و ترنم ویژه، تمیز و تشخیص می‌دهد.

منتقدان گاه از تکیه اخوان بر موسیقی جاوی موسیقی و بخصوص قافیه بازی او با کلمات سبک او در برخورد باواژها وسواسهای لفظی و وسواسه‌های تغزلی او سخن گفته‌اند اما آنچه بسیار جالب توجه می‌نماید آن است که تنها یک نفر یک موسیقیدان از ارزشهای والایی که در شعر او از نظر موسیقی وجود دارد و از احاطه اخوان به ظرافتهای موسیقیهایی کلام صحبت کرده است. پرویز مشکاتیان به عنوان اولین عامل پدید آورنده این موسیقی به ارزش حروف یعنی در حقیقت اهمیت آواها اشاره می‌کند و می‌افزایند به راحتی می‌توان گفت که شاعری که با موسیقی و آهنگ کلام آشناست به همان اندازه موفق‌تر است که آهنگسازی با شعر

اینک اگر به گفته استناد کنیم و هم رای با او باور داشته باشیم که :

در هر شعر خوب یک طنین پنهانی هست یک نوا و نجوا که در زیر صورت آشکار کلام جریان دارد.

آن را آهسته می‌شنوید ولی همان است که به نهانی‌ترین تارهای روان نواخته می‌شود. [11]

سوینبدن [12] شاعر معروف انگلیسی (1909-1837) شعری دارد با عنوان «باغ پروسرپاین) در اساطیر رومی نام درختر زئوس (ژریتر) و می‌گرداند اما دمتر دختر را باز می‌گرداند و سرانجام توافق می‌کنند که فصل بهار و تابستان دختر بر روی زمین و پاییز و زمستان را در زیر زمین بسر برد که کنایه‌ای است از هنگام شکوفایی و باروری زمین و دوره بی‌فاصلی آن در این شعر اشاراتی به این اسطوره وجود دارد که نموداری از اوضاع عصر شاعر و ناخرسندی او از پژمردن شور و شادیها بر اثر نیرو گرفتن پیرایشگران (پیوریتن‌ها) تواند بود.

در بند دوم آن چنین می‌خوانیم

من از اشک‌ها و خندها خسته شده‌ام

و از مردمی که می‌خندند و می‌گویند

از آنچه که ممکن است اولین پیش پیش آید

از برای مردمی که می‌کارند و می‌دروند

من از روزها و ساعتها ملولم

از غنچه ها پرپر شده گلهای نازا

از آرزوها و احلام و قدرتمندیها

و از هرچیز به جز خواب

الیور التن در این شعر رنگی از مردن و خاموش شدن می‌بیند و صفاتی که سرنیبری بکار برده نیز نموداری از این حالت تواند بود.

بادهای ساکن امواج بی رمق غنچه‌های ناشکفته سرها زده از برخا غشقهای کهن بالهای خسته و خوابی جاودانه در شبی جاودانه مرگ نیز به صورت زنی رنگ پریده با تاجی از برگهای بی‌حرکت ایستاده است او همه چیزهای فنا پذیر را گرد می‌آورد با دستهای سرد و فنا ناپذیر او در انتظار هر کس و همه کس است.

شعر سوینبرن نمونه‌ای است که چگونه شاعر توانا اخوان خود و عرصه خویش را خلال اسطوره‌ای کهن و تصاویر گویا نقش کرده است به نظر بنده شعر زمستان مهدی اخوان ثالث (م . امید) نیز از لحاظی دیگر چنین کیفیتی دارد و اثری است شاین توجه و تحسن در زبان فارسی بسیاری از پیشینیان و معاصران از زمستان و جلوه‌های آنان تصور گوناگون به اقتضای مقام سخن گفته‌اند. [13]

برخی از این آثار وصفی است بسیار کوتاه از منظرة زمستان و برف و گاه به شرح سخن می‌رود از سرما و افسردگی و سرسپیدی باغ و بوستان و پرواز از ، تعزلی زمستانی و مناسب و احیانا گریز به مدح بدیهی است در این میان توصیف برف به عنوان مظهر بارز زمستان جایی خاص دارد .[14]

ثونانیان قدیم که چهار فصل را به شکل چهار زن نمایش می‌دادند. زمستان را زنی تصور می‌کردند سربرهنه در کنار درختان بی‌برگ و آنگاه که چهار جانور را برای نمایش دادن فصل‌ها برمی‌گزیدند زمستان به صورت یک سمندر نقش می‌شد.

در هر حال در برابر این همه اشعار فارسی که بسیاری از آنها خوب زیباست آنچه م. امید سروده با هه آنها تفاوت بارز دارد چه از نظر مایه و مصمون و چه از نظر صورت و طرز بیان به عبارت دیگر وی از این موضوع معروف و مأنوس تابلوی تازه نقش کرده و اثری بدیع و بی‌سابقه پرداخته است که اینک به تماشای آن می‌پردازیم.

این شعر که تاریخ سرودن آن دی ماه 1334 است. ظاهرا نمودار برخورد شاعر با فضای کشور پس از 28 مرداد 1332 و آنچه او را می‌آزرده است محیط تنگ و بسته و خاموش نبودن آزادی قلم و بیان نابودی آرمانها تجربه‌های تلخ پراکندگی یاران و همفکران بی‌وفا و پیمان شکنیها و سرانجام کوشش هر کس برای گلیم خویش از موج به در بردن و دیگران را به دست حوادث سپردن در این سردی او پژمردگی و تاریکی است که شاعر زمستان اندیشه و پویندگی را احساس می‌کند در این میان غم تنهایی و بیگانگی شاید بیش از هر چیز در جان او چنگ انداخته است که وصف زمستان را چنین آغاز نمایند.

 

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت

سرما در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار باران را

نگه جز پیش پا را دید نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگردست صحبت سوی کس بازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است.

گذرندگان «نی خواهند» سلامتش را پاسخ دهند هر کس در خور رفته و به راه خویش می‌رود و یارای آن ندارند که سر برکند و اظهار آشنایی نماید. در این راه تاریک و لغزان بیشتر از پیش پای خویش را نیز نمی‌توان دید دیدی محدود و راهی بسته و آینده‌ی مجهول سردی کشندة تهدید و مرگ ، چنان همه را بیم زده کرده که پاسخ به محبت آشنایان را نیز با اکراه برگزار می‌کنند.

می‌بینید با وصف این شهر سرد و مردم سرمازده شاعر احوال خود را چگونه بیان کرده است اینک تصویری دیگر زیبا و گویا از جنس نفس در سینه‌ها پروای سخن خویش داشتن برخورد با دیوارها و نومیدی از همگان

نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم

زچشم دوستان دور یا نزدیک

در این بی کسی و تنهایی و گریز همه از تو و تو از آنان در این زمستان به کجا توان پناه برد آیا با تأثیر از سنت شعر فارسی است و یا در جستجوی بی‌خبری و فرو خواباندن اعصاب بی‌قرار و اندیشه‌های پریشان است که شاعر داوری غم را در باده می‌جوید و در هوایی که بس ناجوانمردانه سرد است به جوانمردی پیر باده فروش پناه می‌برد.

مسیحا جوانمردی من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناجوانمردانه سرد است .... آی

دقت گرم و سرت خوش باد

سلام را تو پاسخ گوی در بگشای

وقتی که کوبندة دراز خویشتن یاد می‌کند حاکی از افسردگی ، رمیدگی و تلخکامی گوینده است از آنچه بر سر او و دیگران آمده است با لحنی بیزار از هستی:

منم من ، میهمان هر شب لولی وش مغموم

منم من سنگ تیپا خوردة رنجور

منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور

زمزمة او با جملاتی کوتاه و آهنگی مناسب ادامه دارد بیان دلتنگی است از نیرنگها اظهار بی‌رنگی و کناره‌گیری از همه رنگها از سرمای شبانگاهی لرزیدن در سکوت صدای دندان بهم خوردن خویشتن را شنیدن:

نه از روهم نه از رنگم همان بی‌رنگ بی‌رنگم

بیا بگشای در بگشای دلتنگم

حریفا   ! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد

تگرگی نیست ، مرگی نیست

صدای گر شنیدی ،‌صحبت سرما و دندان است.

من امشب آمده دستم وام بگذارم.

حسابت را کنار جام بگذارم.

در پاسخ باده فروش که می‌گوید شب بی‌گاه و سپری شد ، و بامداد آمد گویی رفتار کسانی درج شده که در آن روزهای تاریک نوید فرارسیدن روشنایی بامداد را می‌دادند. ما مرد تنهای شب فروغ این صبح کاذب را باور نمی‌کند و آن را غریبی بیش نمی‌داند سیلی سرد زمستان را بر بناگوش خویش احساس می‌کند آسمان را تنگ می‌بیند و چراغ او را در تابوت ظلمات پنهان شب و روز را یکسان اگر نوری در این دل ظلمات بتوان جست چراغ ماه است همان گونه که حافظ نیز از جام سعادت فروغ خورشید قدح چراغ می و شعاع جام سخن می‌گفت و می‌سرود ساقی به نور باده برافروز جام‌ها اما امید چراغ باده را در شبی غم زده و تاریک و نومید بزم افروز خویش می‌خواهد اینک از او بشنوید

چه می‌گویی که دیگه شد سحر شد بامداد آمد

فریبت می‌دهد بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست.

حریفا گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستانی است

و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است.

حریفا رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است.

بند آخر تصویری است عالی از این زمستان و در عین حال نوعی رد العجز الی الصدر آهنگین و تصویری با ابتکار خاص و برخوردار از حسن مقطع آنچه از هوا ظاهر خانه‌ها حالت عیوان ، درختها ، زمین ، آسمان ماه و خورشید با ایجاز تمام گفته شده نمایشی است محسوس و گویا از این فصل سرد اما در عین حال در پس هر جزء از آن گوشه‌ای از اجتماع ترسیم شده که چون همه در کنار یکدیگر قرار می‌گیرد تابلویی تمام بدست می‌دهد از زمستانی به تعبیر جیمز تامسن «عبوس و غمگین» که شاعر در جان خویش و در دل جامعه احساس می‌کند.

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت.

هوا دلگیر درها بسته سرها در گریبان دستها پنهان

نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین

درختان اسکلتهای بلور آجین

زمین دل مرده سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده ، مهر و ماه

زمستان است

 زمستانی که امید در این تابلو زنده و پایدار نقش کرده زمستان امیدست. تصویری است شاعرانه و تجربه‌ای اجتماعی ساختمان اثر، در عین تازگی یک پارچه هم آنگ و بهم پیوسته است در این اثر هنری از یک سو لطف حریقه و قوه ابداع شاعر بارزست و از دیگر سو چیرگی وی بر زبان فارسی که حاصل تتبع و تامل اوست در آثار بزرگان ادب این شعر هم از وزن برخوردار است و هم از قافیه منتهی ترکیب این عناصر در مصراع‌های کوتاه و بلند که به اقتضای جریان طبیعی سخن از طبع شاعر تراویده به صورتی تازه و دلکش است . به این معنی که شاعر توانسته است در این مفهومی حاصل از نغمه حروف و چنین ترکیب کلمات مصراع بندی وقفها ،‌سکوتها ، تکیه بر برخی اجزاء کلام و بجا نشاندن قافیه‌ها در هر مورد متناسب مقام آهنگی مناسب به سخن ببخشید ذوق اواز آرایشهای لفظی و معنوی کلمات نیز بهره بوده است.

از این قبیل است پیر پیرهن چرکین  سرما سخت سوزان است بیا بگشای در بگشای دلتنگم و امثال آن هوراش شار و سخن سنج نامور رومی می‌گفت زبان مانند درخشان بیشه‌ای است که مجموعه‌ای از برگهای کهنه و تازه دارد زبان شعری امید مصداق این سخن است بعلاوه وی توانسته است در کنار واژهایی خصیع و دیرینه از قبیل یارستن یا زیدن حریف (هم پیاله) وام گذاردن بیکه چراغ افروختن کلماتی از بان گفتار امروز را بیاورد مانند دمت گرم، تیپا خورد ، ناجور ، حساب را کنار جام نهادن و این دو نوع کلمات و ترکیبات را با مهارت مقام با یکدیگر سازگار کرده است ببینید در بکاربردن کلمة آی که یکی زا اصوات و در زبان روزمرة عام مردم هم رایج است و قافیه کردن آن تناسب مقام چه ذوقی بخرج داده است.

بعلاوه در ساختمان جمله و نحو سخن نیز تأثر او از زبان خصه‌های قدیم مشهور دست نه به صورت تقلید خام بلکه با حسن انتخاب مثلا در فارسی قدیم گاه جزئی از جمله بعد از فعل می‌آید به این طریق برجستگی بیشتری پیدا می‌کندنظیر «افشین برخاست شکسته و بدست و پای مرده تاریخی بیهقی 220) در شعر امید نیز این کیفیت مکرر دیده می‌شود کسی سربرنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار باران را حتی نتایج اضافات که در بلاغت غالبا ناپسندیده است و در القاء معنی کند ایجاد می‌کند با کاربرد بجای او سبب قوت تصویر و تاکید مناسب می‌شود به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است.

اما امید در شعر به برخورداری از گنجینه زبان پیشینیان اکتفا نمی‌کند بلکه خود نیز به آفرینش ترکیبات تازه می‌پردازد نظیر گرمگاه  سینه لولی وش تابوت مستبد ظلمت نه توی مرگ اندود اسکلتهای بلور آجین حتی در تعبیر رایج مثل بید می‌لرزد تغییر اندک پدید می‌آورد و می‌گوید «مهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد» و با همین دگرگونی به جمله رنگی از لطف شعری می‌بخشد و تصویری نو به دست می‌دهد

اثر هندی هر قدر دلپذیر است دوستار هنر تمامیت و کمال بیشتر در آن می‌جوید نظیر بلوری درخشان و خوش تراش که در آن وجود یک مویه نازک پوشیده از انظار نیز دور از انتظار است زمستان از جوهر شعری و لطف مصمون و جمال اسلوب برخوردار است و شعری است گیرا و دلکش امید با روح شاعرانه و حسن ذوق و بصیرتی که در زبان فارسی دارد به خلق این اثر و نظایر آن توفیق یافته است.

در هر حال شعر زمستان از آثار نفذ و ماندگار ادبیات معاصر است بی سبب نیست که شاعر نیز مجموعه‌ای از اشعار خویش را که سی و نه قطعه است نام این قطعه زمستان نامیده است که خود نوعی گزینش است.

اگر بخواهیم نمونه‌‌هایی برجسته از شعر امروز فارسی را برگزینیم برای قطعه زمستان باید در آن میان جایی خاص در نظر گرفت گویندة آن نیز بی‌گمان از شاعران و نمایندگانی شعر امروز است هم به واسطة طبع و قریحه توانا و پرودة خویش و هم بر اثر مایه وری از فرهنگ ایران و ادب فارسی

زمستان

سلامتی را نمی‌خواهند پاسخ گفت

سرما در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید نتواند

که ره تاریک و لغزان است.

و گر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است.

نفس کز گرمگاه سینه می‌آید برون ابری شود تاریک

چو دیوار اسیت در پیش چشمانت

نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم

زچشم دوستان دور یا نزدیک

مسیحا جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا سین ناجوانمردانه سرد است ... آی ...

دست گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای

منم من میهمان هر شبت لولی وش مفهموم

منم من سنگ تیپاخوردة رنجور

منم دشنام پست آفرینش نغمة ناجور

نه از روحم نه از رنگم همان بی رنگ بی‌رنگم

بیا بگشای در بگشای دلتنگم

حریفا میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد.

تگرگی نیست مرگی نیست

صدای گر شنیدی صحبت سرما و دندان است.

من امشب آمده ستم وام بگذارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه می‌گویی که بی گر شد، سحر شد بامداد آمد

فریبت می‌دهد بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است.

و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندوه ، پنهان است.

حریفا رو چراغ باده را بفروز شبا با روز یکسان است

سلامت را نمی‌خواهد پاسخ گفت

هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان

نفسها ابر، دلها خسته و غمگین

درختان استکلهای بلور آجین

زمین دلمرده،‌ سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده و مهر و ماه زمستان است.


شعر معاصر

از زمانی که نیما یوشیج علی اسفندیاری شعر معروف «افسانه» را منتشر کرده دوران تازه‌ای در شعر و شاعری آغاز شد موافقان و مخالفان هر یک بسته به عقیدة خاص خود آن نقد کردند که اغلب این نقدها و اظهار نظرها در مجلة موسیقی به چاپ می‌رسید. در فاصله زمانی سالهای 1300 هـ و 1317 هـ نیما یوشیج تقریبا شعری قابل توجه به چاپ نرسند و ظاهرا با توجه به نقدها در جست و جوی تکمیل شیوة خود بود تا در سال 1317 شعر خانوادة سرباز را به چاپ سپرد.

از این تاریخ به بعد است که شعر معاصر مشکل کلی خود را می‌یابد و در بین جوانان نوجو، طرفدارانی پیدا می‌کند خود نیز در نامه‌های همسایه چند و چون کار خویش را بیان می‌کند و راه را به دیگران می نمایاند.

نیما یوشیج اصل گفتار خود را بر اساس تحول لفظ و معنی در شعر معاصر قرار می‌دهد در مورد تحول ظاهر و فرم شعر یعنی قالب و وزن و قافیه اعتقاد او بدین گونه است.

1- وزن او معتقد است که اوزان قدیم و کلاسیک شعری فارسی سنگ شده است بدین معنی که شعر در اول منظومه خود قصیده، غزل ،‌مثنوی و .... وزنی را بر می‌گزیند و تا پایان منظومه بالااجبار آن وزن را رعایت می‌کند و این عمل از پرش فکری شاعر می‌کاهد و او را اسیر قالب عروضی می‌کند در این اسارت چه بسا خصوصا و زوائدی که مجبور است به کار بگیرد با ایجازهای مخلی که در کلام بیاورد تا میزان وزن شعر متعادل شود.

برای پرهیز از این سد و مانع او شعر را با یکی از عروضی آغاز می‌کند و به تبع مضمون و مطلبی که می‌خواهد سراید تعداد اضاعیل عروضی را کم و زیاد می‌کند بدین جهت است که مصراعهای شعر با وجودی که در یک وزن کلی سروده می‌شود اما تعداد عروضی در هر مصراع کم و زیاد و مصراع‌های کوتاه و بلند می‌شود. مثلا

می‌ تو او دهتاب

می‌درخشد شب تاب

نیست یکدم شکند خواب به چشم کلی و لیک

غم این خفته چند

خواب در چشم ترم می‌شکند.

نکته دیگر این که بیت در این گونه شعره مرکب از دو مصراع متساوی نیست. بلکه مجموعه مصراعهای کوتاه و بلند به دنبال هم و تا پایان بیان یک دریافت مصراع یا بیت‌محسوب می‌شود به همین جهت است که قافیه گاهی در پایان هر بند آورده می‌شود.

2- در مورد قافیه نیز نیما یوشیج معتقد است که قسمتی از موسیقی کلام بر دوش قافیه می‌تواند قرار گیرد. به شرطی که قافیه مانعی برای بیان مطلب در شعر نشود زیرا که در شعر شاعران گذشته خصوصا آنان که ذهنی توانا در سرودن شعر کلاسیک قافیه، راهنمای آنها در بیان مطلب بیت است، یعنی قافیه اختیار برگزیدن مضمون را از شاعر می‌گیرد و اندیشه او را به دنبال خود می‌کشاند و این بزرگترین عیب قافیه با همه محاسنش می‌تواند باشد.

نیما ، قافیه را می‌پذیرد اما به شرطی که مانع بیان فکر شود و هر جا که شاعر لازم بداند آن را بیاورد گاه پشت سر هم و گاه عدم رعایت آن با آوردن کلماتی که موسیقی پایان به مصراع‌ها بدهد مثلا در این شعر اخوان ثالث

لحظه دیدار نزدیک است

باز من دیوانه‌ام، مستم

باز می‌لرزد دلم،‌دستم

بازگویی در جهان دیگری هستم

********

آن نخراشی به غلفت گونه‌ام را تیغ

آن نپریشی به غفلت را دست

آبرویم را نریزی دل

لحظه دیدار نزدیک است

 

در بند اول سه مصراع پشت سر هم قافیه دارد ولی در بند دوم هیچ گونه موسومی وجود ندارد بلکه کلمات تیغ دست و دل خود نوعی موسیقی درونی ایجاد کرده‌اند که به جای قافیه به کار گرفته شده است.

3- در مورد مضمون نیز نیما یوشیج مطلبی قابل توجه دارد او میگوید شاعر باید ذهنیات را تبدیل به عینیات کند بدین معنی که ذهن را از تصویرهای کلیشه‌ای شاعران گذشته بردارید و توجه خود را به اطراف خود معطوف کند و آنچه را که می‌بینید رنگ شاعرانه بزند و بیان کند بدین گونه شعر از ذهنگرایی و کاربرد تصویرهای ذهنی نجات می‌یابد و معطوف به موضوعات پیرامون شاهر و عینیات او می‌شود این بحث سرانجام به تعصر و مسئولیت شاعر کشیده می‌شود به همین جهت اغلب شاعر این دوره هر کجا به نوعی خود را مقابل مردم و جامعه انسانی مسئول می‌بیند و شعر به طرف بیان دردها و رنج‌ها موجود جامعه یا انتقاد اجتماعی است کم کم شعر بزرگان ادب این دوره به نوعی رمزگونه و سیولیسم متوجه می‌شود.

باید متذکر شد که پیش از نیما یوشیج کسانی چون تقی رفعت شمس کسمایی و جعفر خامنه مریک تلاشی برای درهم شکستن فرم شعر گذشته کردند اما نیما چون بر اصالت و خاصیت زبان فارسی تکیه کرده نیز توجه به مفاهیم آشنا اما تازه سوای قالب شکنی داشت مورد پذیرش قرار گرفت و این شیوه به نام خود او نامگذاری شد.

بعد از نیما یوشیج چون احمد شاملو ، اخوان ثالث ، فروغ فرخزاد ،‌نادر پور و بعدا کسانی چون فریدون مشیری ، سهراب سپهری و شفیعی کدکنی و ... راه او را دنبال کردند و هر یک بعدی از شعر امروز را به کمال رساندند.


تک بیتی‌های اخوان ثالث

تا که دندان داشتم ، نانم نبود               نان چون پیدا گشت ، دندانم نبود

***

نیست درخانه خالی و هیچ                               دزدگو دور خود با مپیچ

***

دیوانه شد آیینه، چون روی تو پر می‌دید           حسن توپری را به لباس بشری دید

***

تا زشت و بداین چنین فزاینده است       هر روز گذشته به زآینده است

***

خداوندا خودت اینقدر زیبا                                  جهانت را چرا زشت آفریدی

***

می‌تراشیدیم و درآمد باز ریش کاش بودم کوسه ، یا پاکیزه رو چون روز پیش


منابع

منبع ،‌فارسی عمومی ، تالیف رضا اشرف زاده چاپ هشتم 1384

منبع : نگاهی به مهدی اخوان ثالث ، تألیف عبدالعلی دست غیب ،‌چاپ اول ، 1373 ، انتشارات مروارید

آن گاه پس از تندر ، انتشارات سخن ، چاپ سوم ،  1384 منتخب هشت دفتر سروده اخوان ثالث (م. امید)

آوا و القا ، رهیافتی به شعر اخوان ثالث تألیف مهوش وقاری انتشارات مرسس چاپ اول 1383

ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم، انتشارات مروارید چاپ اول 1367 تألیف مهدی اخوان ثالث (مجموعة شعر

 



[1]- این استعاره را فلوبر برای توصیف اسامی به کار می‌برد که برا ی عامه مردم قابل درک نیس.

[2]- تقی پور نامداریان ، همان صفحه 194

[3]- همان ، ص 194 و رضا  براهنی طلا درس ناشر نویسنده تهران 1371 جلد دوم ص 1791 و مقایسه کننده تفسیر دو منعقد از از واژه امروزه

[4]- مهدی اخوان ثالت زمستان ، انتشارات مروارید ، چاپ سوم ، 1348 ، ص 14

[5]- مهدی اخوان ثالث (م . امید) بهرین امید ،‌چاپ میهن ، تهران 1348 ص 35 تا 34

[6]- فروغ فرخزاد در این باره می‌نویسد : اخوان با تکیه به سنتهای گذشته زبان و آمیختن کلمات فراموش شده به زندگی امروزه زبان شعری تازه‌ای می‌آفریند : زبان او با فضای شعرش هماهنگی کامل دارد کلمات زندگی امروز وقتی در شعر او در کنار کلمات سنگین و مغرور گذشته می‌نشیند ناگهان تغییر ماهیت می‌دهند و قد می‌کشند در یکدستی شعر اختلافها فراموش می‌شود در جای دیگر می‌گوید : مشکل است که آدم کلمات خیلی رگ و ریشه‌دار و سنگین زبان فارسی را بیاورد پهلوی کلمه‌های زبان روزانه و متداول بگذارد و هیچ کس نفهمد یعنی این کار آنقدر ماهرانه و صمیمانه انجام بدهد که آدم باآنکه متوجه شود بگذرد.

[7]- بهترین امید ،‌فوق الذکر ص 33

[8]- همان ص 30

[9]- همان ص 18

[10]- مهدی اخوان ثالث ، بویژه در اوایل دوران شاعی به «م . امید» تخلص می‌کرد.

[11]- محمد علی نوشن سخنگوی دشت خاوران همان ص 91

[12]- نقل از چشمه روشن دکتر غلامحسین یوسفی انتشارات سخن

[13]- ازان چمله‌اند رودکی ، دقیقی ابوالحسن علی آغاجی کسایی مروزی ، فردوسی ، منوچهری ،‌اسدی طوسی ، خضرالدین اسعد گرگانی، مسعود سعد سلطانی ناصر خسرو انوری ازرقی هروی ، نظامی گنجه‌ای ، خاقانی ، حسن وثوق ، رهی معیری،‌ نسیم ، ابراهیم صهبا و دیگران

[14]- کسانی چون منوچهری و کمال الدین اسماعیل اصفهانی و قبول ترشیزی در آنان به شرح سخن گفته‌اند کمال الدین اسماعیل اصفهانی قصیده‌ای مشهور برف سروده است که قبولی ترشیزی و رهی معیری و ابراهیم صهبا نیز همان وزن و ردیف را اختیار کرده‌اند. تا می‌رسد به نمایش برف و اسکی سوارها از وثوق الدوله و مطایبه رهی و صهبا در باب اسکی سواری مدیر روزنامه بابا شمل

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 27 مرداد 1393 ساعت: 17:04 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره سنگ ها و انواع آن

بازديد: 92097

 

سنگ

سنگ از نظر زمين‌شناسان به ماده‌ي سازنده‌ي پوسته‌ و بخش جامد سست‌كره‌ي زمين گفته مي‌شود. سنگ‌ها از يك يا چند كاني درست شده‌اند و از نظر چگونگي پديد آمدن در سه گروه سنگ‌هاي آذرين، سنگ‌هاي رسوبي و سنگ‌هاي دگرگوني جاي مي‌گيرند. سنگ‌هاي آذرين از سرد شدن گدازه‌ي آتش‌فشان‌ها به وجود مي‌آيند. سنگ‌هاي رسوبي پيامد فرسايش سنگ‌ها و انباشته شدن رسوب‌ها در درياها هستند. هنگامي كه سنگي در فشار و گرماي زياد قرار گيرد، سنگ دگرگوني پديد مي‌آيد.

سنگ‌ها و كاني‌ها

كره‌ي زمين از نظر ويژگي‌هاي فيزيكي ساختار لايه‌اي دارد. بخش مركزي آن جامد است، بيش‌تر از آهن و نيكل درست شده و هسته‌ي دروني ناميده مي‌شود. پيرامون هسته‌ي دروني را لايه‌ي مايعي از آهن و نيكل فراگرفته كه هسته‌ي بيروني نام دارد. پيرامون هسته‌ي بيروني را لايه‌اي به نام گوشته در بر مي‌گيرد كه خود از لايه‌ا‌ي جامد و سخت به نام گوشته‌ي زيرين و لايه‌اي نرم‌تر و خميري به نام سست‌كره درست شده است. پيرامون گوشته را لايه‌ي نازك و جامدي به نام پوسته فراگرفته كه بيش‌تر از سيليس، اكسيژن و آلومينيوم درست شده است. زمين‌شناسان به مواد طبيعي و بي ‌جان سازنده‌ي پوسته سنگ مي‌گويند و بيروني‌ترين لايه‌ي زمين را سنگ‌كره مي‌نامند.

سنگ‌ها از يك يا چند كاني درست شده‌اند. كاني به موادي بي‌جان، جامد و بلوري گفته مي شود كه تركيب شيميايي به نسبت ثابتي دارند. بيش از 3 هزار گونه كاني در طبيعت يافت شده است كه نزديك 20 تا 25 گونه از آن‌ها در ساختمان بسياري از سنگ‌ها وجود دارند. بيش‌تر سنگ‌ها از چند كاني درست شده‌اند، مانند گرانيت كه بخش زيادي از آن از سه كاني كوارتز، فلدسپات و بيوتيت است. هر گروه از سنگ‌ها نيز داراي كاني‌هاي مشخصي هستند كه در گروه سنگ‌هاي ديگر وجود ندارند يا بسيار اندك هستند. براي نمونه، كاني هاليت فقط در سنگ‌هاي رسوبي ديده مي ‌شود و در سنگ‌هاي آذرين يا دگرگوني ديده نمي ‌شود. كاني ولاستونيت نيز فقط در سنگ‌هاي دگرگوني يافت مي شود. با اين همه، برخي از كاني ‌ها، مانند كوارتز، ممكن است در هر گونه سنگي وجود داشته باشند.

سنگ‌ها و كاني‌هاي آن‌ها

گونه‌ي سنگ

كاني‌هايي كه در آن يافت مي‌شود

سنگ‌هاي آذرين

ارتوز، پرتيت، ميكروكلين، پلاژيوكلاز، كوارتز، نفلين،

لوسيت، هورنبلند، اوژيت، بيوتيت، مسكوويت، اليوين

سنگ‌هاي رسوبي

كاني‌هاي رسي ، كلسيت، دولوميت، كوارتز، هاليت، سيلوين،

ژيپس، انيدريت،گلوكونيت، اكسيدها(به‌ويژه آهن)،كربنات‌هاي ديگر

سنگ‌هاي دگرگوني

استروليت، كيانيت، آندالوزيت، سيليمانيت، گرونا، ولاستونيت،

تروموليت، كلريت، گرافيت، تالك

 سنگ‌هاي آذرين

هرچه بيش‌تر به ژرفاي زمين برويم، دما بالاتر مي ‌رود و در ژرفاي زياد به اندازه‌ي مي‌رسد كه براي ذوب‌ شدن سنگ‌ها كافي است. با اين همه، مواد دروني زمين به حالت مذاب نيستند و فشار زيادي كه از لايه‌هاي بالايي بر لايه‌هاي زيرين وارد مي‌شود، از ذوب شدن سنگ‌ها جلوگيري مي‌كند. اما در جاهايي از ژرفاي زمين كه به دليلي(براي نمونه، در پي جايه‌جايي ورقه‌هاي سنگ كره) از فشار كاسته مي‌شود يا سنگ‌هاي سطحي زمين به زير سطح فرو مي‌روند، سنگ‌ها ذوب مي‌شوند. هر جايي كه سنگ‌ها ذوب شوند، ماده‌ي مذاب، كه ماگما نام دارد، به سوي بالا راه پيدا مي‌‌كند و آرام آرام دماي آن كاهش مي‌يابد و سنگ‌هاي آذرين را پديد مي‌آورد.

ماگما ممكن است به بخش‌هاي بالايي پوسته نفوذ كند يا از راه شكاف‌ها و سوراخ‌ها به سطح پوسته راه يابد. ماگمايي كه از سطح پوسته بيرون نمي‌زند به آهستگي و طي سال‌ها سرد مي‌شود و سنگ‌هاي آذرين دروني را مي‌سازد. به ماگمايي كه از دهانه‌ي آتش‌فشان بيرون مي‌آيد و به سطح زمين مي‌رسد، گدازه مي‌گويند. همه‌ي حجم گدازه‌اي كه به سطح زمين مي‌آيد، به حالت مذاب نيست و قطعه‌هاي ذوب نشده‌ي سنگ و كاني‌هاي بلوري را نيز در خود دارد. گدازه طي چند روز سرد مي‌شود و سنگ‌هاي آذرين بيروني را مي‌سازد.

بررسي تركيب شيميايي سنگ‌هاي آذرين و گدازه‌ي آتش‌فشان‌هاي فعال نشان داده است كه ماگما يك تركيب سيليكاتي با اندكي اكسيدهاي فلزي ، بخار آب و مواد گازي است. سنگ‌هاي آذرين را بر پايه‌ي درصد اين مواد در سه گروه گرانيتي(اسيدي)، بازالتي(بازي) و آندزيتي(ميانه) جاي مي‌دهند. سنگ‌هاي آذريني مانند ريوليت و داسيت را كه محتواي سيليس آن‌ها بالاست، يعني بيش از 63 درصد 2 SiO دارند، از گروه سنگ‌هاي آذرين اسيدي به شمار مي‌آورند. سنگ‌هاي آذريني مانند آندزيت كه بين 52 تا 63 درصد 2 SiO دارند، از سنگ‌هاي آذرين ميانه و سنگ‌هايي مانند بازالت و گابرو را كه محتواي سيليسي كم‌تري دارند، از سنگ‌هاي آذرين بازي هستند. برخي از سنگ‌هاي آذرين، مانند پريدوتيت، را كه محتواي سيليسي آن‌ها بسيار پايين است، فرابازي مي ‌دانند.


 

بافت سنگ‌هاي آذرين

زمين‌شناسان در بررسي‌هاي صحرايي، كه ابزارهاي پيچيده‌ي آزمايشگاهي در دسترس نيست، از اندازه و آرايش بلورهاي سنگ، كه بافت سنگ نام دارد، براي توصيف سنگ‌ها بهره مي‌گيرند. اصطلاح بافت سنگ هنگام بررسي سنگ زير ميكروسكوپ نيز به كار مي ‌رود. بافت سنگ آذرين علاوه بر اين كه آن را از سنگ‌ها ديگر جدا مي‌كند، ما را از دروني بودن يا بيروني بودن آن و حتي ژرفايي كه سنگ در آن‌جا از ماگما پديد آمده است، آگاه مي‌سازد.

1. بافت نهان‌بلورين. بلورها را نمي‌توان با چشم غيرمسلح ديد. اگر بلورها به اندازه‌اي كوچك باشند كه فقط با ميكروسكوپ‌ پولاريزان ديده شوند، اصطلاح ميكروكريستالين و اگر فقط با ميكروسكوپ الكتروني يا پرتوهاي ايكس شناسايي شوند، اصطلاح كريپتوكريستالين را به كار مي‌برند.

2. بافت آشكاربلورين. بلورها درشت و از 2 تا 5 ميلي ‌متر هستند. اين بافت زماني پديد مي‌آيد كه ماگما به آهستگي درون زمين سرد شود.

3. بافت پگماتيتي. گونه‌اي از بافت آشكاربلورين است كه اندازه‌ي بلورهاي آن بزرگ‌تر از 5 سانتي‌متر و حتي چند متر است.

4. بافت پرفيري. گونه‌اي از بافت آشكاربلورين است كه داراي بلورهاي درشت در زمينه‌اي از بلورهاي ريز است. اين بافت نتيجه‌ي سرد شدن آهسته زير سطح زمين و آمدن ناگهاني ماگما به سطح زمين است كه نخست با پديدآمدن بلورهاي درشت و سپس با بلورهاي ريز همراهي مي‌شود.

5. بافت سوراخ‌دار. در پي سرد شدن تند گدازه‌اي كه گاز فراوان در خود دارد، بر سطح زمين پديد مي‌آيد. سنگ‌پا نمونه‌اي از اين بافت است.

6. بافت شيشيه‌اي. در برخي فوران‌هاي آتش‌فشاني، گدازه به درون آب ريخته مي‌شود و بسيار تند سرد مي‌شود. اين گونه سنگ‌ها بلور ندارند و بافتي مانند شيشه دارند.

7. بافت آذرآواري. هنگامي كه گدازه به صورت ذره‌هاي خاكستر به هوا پرتاب مي‌شود و آن ذره‌ها به صورت لايه‌اي ته‌نشين مي‌شوند، سنگ‌هايي را مي‌سازند كه ذره‌هاي سازنده‌ي آن‌ها آذرين، ولي ته‌نشيني آن‌ها شبيه سنگ‌هاي رسوبي است.

8. بافت آگلومرا. اگر اندازه‌ي ذره‌هاي پرتابي از دهانه‌ي آتش‌فشان بزرگ باشد، پس از ته‌نشين شدن به يكديگر جوش مي‌خورند و سنگ يكپارچه‌اي را مي‌سازند كه آگلومرا ناميده مي‌شود.

خانواده‌هاي سنگ‌هاي آذرين

سنگ‌هاي آذرين را بر پايه‌ي بافت، درصد سيليس، رنگ، چگالي، تركيب شيميايي و در نظر داشتن ويژگي‌هاي ديگر، طبقه‌بندي مي‌كنند.

1. خانواده‌ي گرانيت- ريوليت. گرانيت از شناخته‌شده‌ترين سنگ‌هاي آذرين دروني است كه فراواني و زيبايي آن پس از صيقل يافتن، باعث شده است كه در معماري مورد توجه باشد. نام اين سنگ از واژه‌ي لاتين گرانوم به معناي دانه‌ي گندم گرفته شده است، زيرا بيش‌تر كاني‌هاي آن به اندازه‌ي دانه‌ي گندم است. بافت‌ آن از نوع آشكاربلورين است و بيش‌تر از فلدسپات پتاسيم‌دار، پلاژيوكلاز سديم‌دار و كوارتز درست شده است. كاني‌هاي بيوتيت، آمفيبول، هورنبلند و گاهي ميكاي سفيد نيز در ساختمان آن ديده مي‌شود.گرانيت‌ها به رنگ‌هاي سفيد، خاكستري و صورتي ديده مي‌شوند كه برخاسته از نوع فلدسپات آن‌هاست.

ريوليت از نظر نوع كاني‌ها با گرانيت تفاوت زيادي ندارد و در واقع گرانيتي است كه بيرون از پوسته‌ي زمين پديد مي‌آيد. ريوليت‌ها رنگ روشني دارند و چون جهت‌يافتگي ماده‌ي مذاب را به آساني مي‌توان در آن‌ها شناسايي كرد، به اين نام خوانده مي‌شوند( ريوليت به معناي جريان يافته است.) در اين خانواده سنگ‌هايي با بافت شيشه‌اي نيز وجود دارد كه ابسيدين شناخته‌شده‌ترين آن‌هاست. اين سنگ تيره‌رنگ است و تيرگي آن به اين علت است كه هيچ گونه بلوري در آن وجود ندارد. به سنگ‌هاي بيروني با بافت سوراخ‌دار اين خانواده، پونس، پاميس يا سنگ‌پا مي ‌گويند. توجه داشته باشيد كه سنگ‌پا ممكن است در خانواده‌هاي ديگر نيز وجود داشته باشد.

2. خانواده‌ي گرانوديوريت- داسيت. گرانوديوريت يكي از فراوان‌ترين سنگ‌هاي آذرين دروني است كه از نظر كاني ‌شناسي، در ميانه‌ي سنگ‌هاي گرانيتي و ديوريتي جاي مي‌گيرد. زيرا درصد كوارتز آن اندكي از گرانيت كم‌تر ولي از ديوريت اندكي بيش‌تر است. داسيت همانند بيروني گرانوديوريت است. اين سنگ در ايران فراوان است و بيش‌تر به رنگ روشن ديده مي شود.

3. خانواده‌ي ديوريت- آندزيت. ديوريت‌ها سنگ‌هايي هستند كه بيش‌تر از فلدسپات‌ پلاژيوكلاز سرشار از كلسيم درست شده‌اند. اين سنگ‌ها اغلب كوارتز ندارند، اما گاهي اندكي كوارتز و فلدسپات پتاسيم‌دار نيز در ساختمان آن‌ها ديده مي‌شود.كاني‌هاي تيره‌رنگ ديوريت‌ها اغلب آمفيبول، پيروكسن و بيوتيت است. آندزيت همانند بيروني ديوريت است كه به رنگ خاكستري تيره ديده مي‌شود به صورت سنگ‌پا و آذرآواري نيز وجود دارد.

4. خانواده‌ي گابرو- بازالت. گابروها سنگ‌هاي تيره با چگالي به نسبت بالا هستند كه بيش‌تر از پيروكسن و پلاژيوكلاز كلسيم‌دار درست شده‌اند. البته، ممكن است اندكي اليوين نيز در آن‌ها ديده شود. بازالت همانند بيروني گابرو است. بازالت و گابرو 75 درصد سنگ‌هاي آذرين پوسته‌ي زمين را مي‌سازند. بازالت سوراخ‌دار را اسكوري مي‌گويند كه شبيه سنگ‌پاست. بازالت شيشه‌اي نيز وجود دارد كه به آن‌ها تاكي‌ليت مي‌گويند. در پيرامون آتش‌فشان خاموش دماوند، به‌ويژه در كناره‌ي جاده‌ي هراز، مي‌توان گونه‌هاي اسكوري، پرفيري و آگلومراي بازالتي را پيدا كرد.

5. خانواده‌ي پريدوتيت. پريدوتيت سنگي بسيار بازي است كه بيش‌تر از كاني‌هاي آهن و منيزيم‌دار درست شده است.پريدوتيت‌ها چگالي بالايي دارند و رنگ آن‌ها تيره است. اليوين فراوان‌ترين كاني پريدوتيت‌هاست، اما ممكن است اندكي پيروكسن و حتي آمفيبول نيز در آن‌ها ديده شود. پريدوتيت‌ها سرشار از اليوين را دونيت گويند و پريدوتيت‌هاي سرشار از پيروكسن را پيروكسنيت مي‌نامند. در صورتي كه هم اليوين و هم پيروكسن را داشته باشند، لرزوليت خوانده مي‌شوند. لمبورژيت، كه بسيار كمياب است و از بلورهاي ريز اوژيت(نوعي پيروكسن) و اليوين آهن‌دار درست شده است، همانند بيروني پريدوتيت‌هاست و به رنگ قرمز قهوه‌اي ديده مي ‌شود. كيمبرليت را نيز همانند بيروني آن‌ها مي‌دانند كه سرشار از اليوين است و بلورهاي ريز و اندكي گرونا(كاني دگرگوني) و الماس دارد.

سنگ‌هاي رسوبي

چهره‌ي زمين همواره در حال دگرگوني است و عامل‌هايي مانند نيروي گرانش، آب‌هاي جاري، موج‌هاي دريا، باد، يخچال‌ها و حتي انسان، همراه با كنش‌هاي شيميايي موادي مانند آب، اكسيژن، دي‌اكسيد كربن، اسيدها و مواد ديگر، باعث از هم‌پاشي ساختمان سنگ‌ها و خرد شدن آن‌ها مي ‌شوند. خرده‌سنگ‌ها همراه با مواد محلول به جاهاي پستي مانند درياها، درياچه‌ها، كنار رودخانه‌ها، غارها و جاهاي ديگر مي‌روند و در آن‌جا ته‌نشين مي‌شوند. مواد ته‌نشين شده، كه رسوب ناميده مي‌شوند، در اثرعامل‌هاي گوناگوني، مانند فشار و گرما، به هم پيوسته مي شوند و سنگ‌هاي سخت و يكپارچه‌اي را مي‌سازند كه به آن‌ها سنگ‌هاي رسوبي مي‌گويند.

سنگ‌هاي رسوبي به علت لايه‌لايه بودن و نيز داشتن برجاي ‌مانده‌هايي از جانداران گذشته، به زمين‌شناسان كمك مي‌كنند تاريخ گذشته‌ي زمين را بازسازي كنند. سنگ‌هاي رسوبي در مقايسه با سنگ‌هاي آذرين و دگرگوني بخش كم‌تري از پوسته‌ي زمين را مي ‌سازند، اما چون در سطح زمين ساخته مي ‌شوند، بخش زيادي از سطح قاره‌ها را پوشانده‌اند. اين سنگ‌ها جاي انباشته شدن و جابه‌جايي آب‌هاي زيرزميني هستند و به دليل اندوخته‌هاي زغال‌سنگ، نفت و گاز، نمك، كاني‌هاي آهن‌دار و ديگر كاني‌هايي كه در صنعت ارزش دارند، بسيار مورد توجه هستند.

رسوب‌گذاري

هنگامي كه انرژي يك رود زياد است، بستر خود و هر چه را كه در راه آن است، خراب مي‌كند و خرده‌ها را به خود جابه‌جا مي‌كند. هنگامي كه از انرژي رود كاسته مي‌شود، براي نمونه هنگامي كه شيب بستر كاهش مي‌يابد يا حجم آب كاهش مي‌يابد، توان جابه‌جايي مواد همراه خود را از دست مي دهد و ته‌نشيني آن مواد آغاز مي شود. آن مواد رسوبي ممكن است ذره‌هاي حاصل از خرد شدن سنگ‌هاي آذرين، دگرگوني و حتي رسوبي باشند. به اين گونه رسوب‌ها رسوب‌هاي آواري مي‌گويند.كوارتز، فلدسپات، كاني‌هاي سنگين و سپس ميكاها و كاني‌هاي رسي ، از ذره‌هاي رسوب‌هاي آواري هستند.

برخي از رسوب‌ها پيامد فرايندهاي شيميايي و زيست‌شيميايي هستند. رسوب‌هاي آهكي درون غارها و رسوب‌هاي ژيپس و نمك خوراكي، از نمونه‌هاي فراوان فرسايش شيميايي هستند. پوسته‌ي آهكي برخي از جانداران دريايي پس از مرگ در كف دريا ته‌نشين مي‌شود و بخشي از سنگ‌هاي رسوبي مي شود. اين پوشش‌ها حاوي كاني‌هايي از كربنات‌هاي كلسيم، منيزيم، سيليسيم و گاهي فسفات‌ها، سولفيدها و اكسيدهاي آهن هستند. برخي از سنگ‌هاي رسوبي حاصل از آن‌ها در معماري ارزش بسيار دارند.

فعاليت‌هاي آتش‌فشان‌هاي دريايي و قاره‌اي باعث پرتاپ شدن ذره‌هاي گوناگوني به صورت خاكستر، غبار، تكه‌هاي كوچك و بزرگ و ماده‌ي مذاب به پيرامون آتش‌فشان مي‌شود. اين ذره‌ها روي‌هم انباشته مي‌شوند و در پي فرايند فرسايش فيزيكي و شيميايي به جاهاي رسوب‌گذاري برده مي‌شوند اين گونه رسوب‌ها را كه خاستگاه آتش‌فشاني دارند، رسوب‌هاي آذرآواري گويند. از برخورد شهاب‌سنگ‌ها و گذر دنباله‌دارها از نزديكي زمين نيز اندكي مواد رسوبي با خاستگاه فرازميني به محيط‌هاي رسوبي وارد مي‌شود. حجم اين رسوب در زماني كه جو زمين رقيق بوده، قابل توجه بوده است.

رسوب‌ها در شرايط معيني در درياها و خشكي‌ها ته‌نشين مي‌شوند. اين شرايط در جاهاي گوناگوني فراهم مي‌شوند كه از آن‌ها با نام محيط رسوبي ياد مي‌كنند. اين محيط‌ها عبارتند از:

1. مخروط افكنه. در دامنه‌ي كوه‌ها و جاي برخورد كوه با دشت به وجود مي‌آيد. مواد سازنده‌ي آن قلوه‌سنگ، ريگ و گاهي ذره‌هاي رس است. ذره‌هاي رسوبي آن جورشودگي و گردشدگي ضعيفي دارند. لايه‌هاي سازنده‌ي آن نيز متقاطع و نامنظم روي هم قرار گرفته‌اند.

2. دشت سيلابي. در زمين‌هاي به نسبت هموار پيرامون رودها به وجود مي‌آيد. در زمان سيل و طغيان، رودخانه تا آن جا گسترش مي‌يابد. ماسه‌هايي با جورشدگي به نسبت خوب همراه با توده‌هايي از گل و لاي و رس در آن ديده مي‌شوند. فسيل‌هاي نرم‌تنان آب شيرين و شاخ و برگ درختان نيز درون آن‌ها يافت مي‌شود. گاهي داراي لايه‌هاي متقاطع هستند.

3. دلتا. در جاي برخورد رود با دريا يا درياچه به وجود مي‌آيد. ماسه‌هايي با جورشدگي وگردشدگي خوب، با لايه‌هاي موازي و در بيش‌تر جاها متقاطع، در آن‌ها ديده مي ‌شود. فسيل نرم‌تنان آب شور و شاخ و برگ گياهان نيز درون آن‌ها ديده مي‌شود.

4.تلماسه‌ي ساحلي. در كناره‌ي درياهايي كه رطوبت كمي دارند به وجود مي ‌آيد. ذره‌هايي با جورشدگي و گردشدگي خوب و لايه‌هاي متقاطع، در آن‌ها ديده مي‌شود.

5. محيط كولابي. رسوب‌گذاري در درياچه‌هايي كه در اقليم خشك بياباني به وجود آمده‌اند، بيش‌تر از رسوب‌گذاري شيميايي است. نمك‌هاي گوناگوني مانند ژيپس، انيدريت، نمك خوراكي، همراه با رسوب‌هاي سيلتي تيره رنگ كه گاهي از مواد آلي سرشار است، در آن‌ها ته‌نشين مي‌شود.

6. محيط ساحلي. جايي است كه هنگام جزر از آب بيرون مي‌ماند و هنگام مد زير آب مي‌رود. رسوب‌هاي آن درشت و ريز هستند و از قطعه‌سنگ‌هاي بزرگ تا گل نرم در ميان آن‌ها ديده مي‌شود. برجاي ‌مانده‌هاي صدف نرم‌تنان و اسكلت آهكي مرجان‌ها نيز درون آن‌ها يافت مي‌شود.

7. فلات قاره. جايي است كه از سطح آب به هنگام جزر آغاز مي‌شود و تا ژرفاي 200 متر ادامه مي‌يابد. رسوب‌هاي اين محيط از نظر ويژگي و پراكنش گوناگوني زيادي دارند، زيرا شدت موج‌ها و جريان‌هاي دريايي و ورودي رودها در اين جا متفاوت است. در اين‌جا ماسه فراوان است. در دهانه‌ي رود لاي و رس نيز فراوان است. رسوب‌هاي آهكي نيز به فراواني ديده مي‌شود. هم‌چنين صخره‌هاي مرجاني در آن‌جا به وجود مي‌آيد.

8. محيط عميق. از ژرفاي 200 متر به پايين دريا گفته مي‌شود. داراي دو نوع رسوب اصلي است: رسوب‌هاي بسيار دانه‌ريزي كه از قاره‌ها آمده‌اند، اما به دليل سبكي در جاهاي كم‌عمق رسوب نكرده‌اند. اين مواد را گل‌هاي دريايي مي‌گويند كه رنگ‌ آن‌ها ممكن است سبز، آبي ، قرمز يا زرد باشد. نوع ديگر رسوب‌هاي اين محيط از دسته‌ي رسوب‌هاي آلي و بيش‌تر از برجاي‌ مانده‌هاي اسكلت جانداران ريز دريايي، يعني پلانكتون‌ها، است كه پوشش آهكي يا سيليسي دارند.

دياژنز: سنگ‌زايي

پس از انباشته شدن رسوب‌ها در محيط‌هاي رسوبي ممكن‌ است فرايندهاي فيزيكي و شيميايي گوناگوني در آن‌ها رخ دهد كه به سنگ‌شدن آن‌ها بينجامد. به مجموعه‌ي فرايندهاي فيزكي و شيميايي كه پس از رسوب‌گذاري و طي روند سنگ‌شدن رخ مي‌دهد، دياژنز يا سنگ‌زايي مي‌گويند. عامل‌ها و فرايندهاي زير در روند سنگ‌زايي دخالت دارند:

1.گرما. هر چه از سطح زمين به پايين برويم، گرما افزايش مي ‌يابد. افزايش گرما بر سرعت واكنش‌هاي شيميايي مي ‌افزايد و بيرون رفتن آب و خشك شدن رسوب‌ها را ممكن مي‌سازد.

2. فشار. وزن رسوب‌هاي بالايي فشاري پديد مي‌آورد كه مهم‌ترين عمل فيزيكي در سخت‌شدن رسوب‌هاست. فشار روي رسوب‌هاي لاي و رس بيش‌تر اثر مي‌گذارد. فشار در بيرون رفتن آب و خشك‌شدن رسوب‌ها نيز اثر دارد.

3. از دست دادن آب. گرما و فشار برآمده از وزن لايه‌هاي بالايي باعث خشك شدن رسوب مي شود، اما از دست دادن آب در دماي معمولي روي سطح زمين نيز رخ مي‌دهد.

4. سيماني شدن. آب‌هاي زيرزميني هنگام جابه‌جا شدن از بين سوراخ‌ها و شكاف‌هاي ميان رسوب‌ها، مواد محلول در خود را به صورت سيمان بين ذره‌هاي رسوبي جا مي‌گذارند كه باعث به هم ‌پيوستن آن‌ها مي‌شود. گاهي سيمان از خود رسوب‌ها فراهم مي‌شود.

5. بلوري شدن دوباره. در اين فرايند يك كاني به حالت پايدارتري درمي‌آيد. براي نمونه، صدف جانداران دريايي به صورت آراگونيت است، اما پس از مرگ جاندار به صورت كلسيت در مي‌آيد كه پايدارتر است. در اين فرايند تغييري در تركيب شيميايي كاني رخ نمي‌دهد، اما بلوري‌شدن دوباره باعث پر شدن سوراخ‌ها و شكاف‌هاي خالي مي‌شود.

6. واكنش‌هاي زيست‌شيمايي. در ژرفاي 75 متري، هر گرم لجن كف دريا نزديك 63 ميليون باكتري در خود دارد. اين باكتري‌ها در پديد آمدن نفت، زغال‌سنگ و كاني‌هايي چون دولوميت پيريت نقش دارند. براي نمونه، باكتري‌هاي ناهوازي اكسيژن مورد نياز خود را از تركيب‌هاي سخت نشده‌اي مانند 4 FeSO به دست مي‌آورند و مواد سختي مانند FeS را برجاي مي‌گذارند.

7. زمان. به تنهايي در سنگ‌شدن رسوب‌ها نقش ندارد، اما نقش عامل‌هاي ديگر طي زمان پر رنگ مي‌شود. براي نمونه، رسوب‌هاي نرم گل‌ سفيد اگر چند لحظه در فشار 6000 اتمسفر بمانند، تغيير چنداني پيدا نمي‌كنند، اما اگر براي 17 سال در همين فشار بمانند، سنگ آهك سختي مي‌شوند.

بافت سنگ‌هاي رسوبي

از بافت سنگ‌هاي رسوبي مي‌توان چيزهايي درباره‌ي سرگذشت سنگ رسوبي، از جمله راهي كه طي كرده است و چگونگي محيط رسوب‌گذاري، برداشت كرد. سه نوع بافت اصلي را در سنگ‌هاي رسوبي مي ‌توان شناسايي كرد: بافت آواري و دو بافت ناآواري كه بلورين و اسكلتي ناميده مي‌شوند.

1. بافت آواري. از ذره‌هاي ريز و درشت درست شده است. در اين بافت علاوه بر اندازه‌ي ذره‌ها، ميزان يك اندازه بودن ذره‌ها، كه به آن جورشدگي مي‌گويند، نيز مورد توجه است. از ميزان جورشدگي مي‌توان اطلاعاتي پيرامون فرايند رسوب‌گذاري و محيط رسوب‌گذاري به دست آورد. براي نمونه، رسوب‌هاي بادي داراي جورشدگي خوب و رسوب‌هاي يخچالي داراي جورشدگي اندك هستند. ميزان گردشدگي ذره‌ها نيز مهم است كه به سختي و جنس ذره‌ها، ميزان برخوردهاييكه ذره‌ها با هم داشته‌اند، درازي راهي كه طي شده و انرژي جابه‌جا كننده، بستگي دارد.

2. بافت بلورين. اين بافت را در سنگ‌هاي رسوبي شيميايي مي‌توان ديد. طي فرايند سنگ‌زايي، مواد محلول در آب به طور مستقيم بلوري مي‌شوند يا در پي بلوري‌شدن دوباره، شبكه‌ي به هم‌پيوسته‌اي از بلورهاي از پيش موجود، پديد مي‌آيد. بلورها ممكن است با چشم ديده شوند(درشت‌بلور) يا براي ديدن آن‌ها به ميكروسكوپ نياز باشد(ريز‌بلور). اگر بلورهاي سنگ از دو اندازه‌ي متفاوت باشند، اصطلاح پورفيروبلاستيك را براي آن بافت به كار مي‌برند.

3. بافت اسكلتي. اين بافت از گردهم‌آمدن بخش‌هاي سخت بدن بي‌مهرگان دريايي و پوشش‌هاي سيليسي يا آهكي پلانكتون‌ها به وجود مي‌آيد. صدف‌ها و پوشش‌هاي سخت پس از مرگ جانداران روي هم انباشته مي‌شوند و گاهي سيماني آن‌ها را به هم پيوند مي‌دهد. بافت سنگ به دست آمده شبيه بافت آواري است، اما ذره‌هاي سازنده‌ي آن بخش‌هاي سخت جاندارن است.


 

خانواده‌هاي سنگ‌هاي رسوبي

سنگ‌هاي رسوبي را در دو گروه سنگ‌هاي آواري(ناشي از فرسايش فيزيكي) و ناآواري(ناشي از فرسايش شيميايي و زيست‌شيميايي) جاي مي‌دهند. سنگ‌هاي آواري را بر پايه‌ي اندازه‌ي ذره‌ها در چهار خانواده‌ي بزرگ‌تر از ماسه، به اندازه‌ي ماسه، به اندازه‌ي لاي و كوچك‌تر از لاي طبقه‌بندي مي‌كنند.

1. بزرگ‌تر از ماسه: ذره‌هاي آن از 2 ميلي‌متر بزرگ‌تر است.

الف) كنگلومرا، كه ذره‌هاي آن كم و بيش گرد شده است و در ميان سيماني از سيليس، آهك يا رس جاي گرفته‌اند.

ب) برش كه ذره‌هاي آن گوشه‌دار است و جورشدگي خوبي ندارند و در پي فعاليت‌هاي ورقه‌هاي قاره‌اي، فعاليت‌هاي آتش‌فشاني يا رسوب‌گذاري در يخچال‌ها پديد مي‌آيند.

2. به اندازه‌ي ماسه: ذره‌هاي آن بين 06/0 تا 2 ميلي‌متر است.

الف) ماسه‌سنگ‌هاي كوارتزي، كه بيش از 90 درصد ذره‌هاي آن از كوارتز است.

ب) آركوز، كه 25 درصد ذره‌هاي آن از فلدسپات‌ها و بيش از 50 درصد آن از كوارتز است.

ج) گريواك، كه بخش زيادي از آن از كوارتز و فلدسپات‌هاست، اما كاني‌هاي تيره‌اي مانند ميكا، هورنبلند و پيروكسن نيز در آن ديده مي‌شود.

3. به اندازه‌ي لاي: ذره‌هاي آن بين 06/0 تا 002/0 ميلي‌متر است.

الف) لاي ‌سنگ، از ذره‌هاي كوارتز درست مي‌شودكه سيماني از جنس سيليس، آهك يا حتي رس آن‌ها را به هم پيوند مي‌دهد. به اين سنگ‌ها سنگ سيلتي يا فورش‌سنگ نيز مي‌گويند و اگر نيمي از ذره‌هاي آن‌ها از رس باشد، به آن‌ها گل‌سنگ نيز گفته مي‌شود.

ب) لس، در پي سخت شدن رسوب‌هاي بادي به وجود مي‌آيد. لس‌ها به طور معمول زردرنگ هستند و ذره‌هاي آن‌ها بيش‌تر از كوارتز، فلدسپات، كلسيت، ميكا، كاني‌ها آهن‌دار و كاني‌هاي رسي است.

4. كوچك‌تر از لاي: ذره‌هاي آن از 002/0 ميلي‌متر كوچك‌تر است.

الف) سنگ‌هاي رسي، بيش از نيمي از ذره‌هاي آن‌ها از ذره‌هايي به اندازه‌ي لاي كوچك‌تر است. كاني‌هاي رسي (سيليكات‌هاي آبدار)، كوارتز، فلدسپات و ميكا به فراواني در آن‌ها ديده مي‌شود.

ب) مارن، گونه‌اي سنگ رسي است كه ميزان كربنات كلسيم آن بين 25 تا 50 درصد است. اغلب مارن‌ها به رنگ خاكستري ديده مي‌شوند، در خود فسيل دارند و با اسيدكلريدريك مي‌جوشند.

ج) شيل، به گروهي از سنگ‌هاي رسي يا حتي لاي‌سنگ‌ها گفته مي‌شود كه در پي فشارهاي كوه‌زايي، كم و بيش حالت ورقه‌اي از خود نشان مي‌دهند. شيل‌ها در خود فسيل دارند و از برخي از آن‌ها، كه شيل نفتي ناميده مي‌شوند، پس از تقطير نفت به دست مي‌آيد.

سنگ‌هاي ناآواري را نيز در چهار خانواده‌ي سنگ‌هاي آهكي، سنگ‌هاي سيليسي، سنگ‌هاي اشباعي و زغال‌سنگ‌ها جاي مي‌دهند.

1. سنگ‌هاي آهكي: بيش از نيمي از تركيب آن‌ها را كربنات كلسيم مي‌سازد.

الف) سنگ‌ آهك معمولي، بيش از 90 درصد آن از كربنات كلسيم است. به رنگ شيري تا كرم ديده مي‌شود. هنگام شكستن داراي لبه‌هاي تيز مي‌شود.

ب) چاك(گل سفيد)، سنگ آهك نرم و سفيدي است كه بيش‌تر از اسكلت جانداران ميكروسكوپي درست شده است.

ج) كوكينا، به طور كامل از صدف جاندران دريايي درست شده است.

د) تراورتن، سنگ آهك به نسبت خالصي است كه در خشكي‌ها ديده مي‌شود و از رسوب‌گذاري آب چشمه‌هاي حاوي كربنات كلسيم درست مي‌شود.

ه) دولوميت، سنگ آهكي است كه اندكي منيزيم دارد. در مقايسه با سنگ آهك معمولي تيره‌تر است و اسيدكلريدريك رقيق بر آن بي ‌اثر است.

2. سنگ‌هاي سيليسي: بيش از نيمي از تركيب آن‌ها را سيليس شيميايي يا زيستي مي‌سازد.

الف) چرت، نوعي سنگ سيليسي با دانه‌هاي ريز كه فلينت(سنگ آتش‌زنه)، ژاسب(چت قرمز) و سنگ محك(چرت سياه) از نمونه‌هاي شاخص آن است.

ب) دياتوميت، بيش از نيمي از تركيب آن را پوسته‌ي جانداران تك‌سلولي به نام دياتومه مي‌سازند.

ج) تريپولي، يا سنگ سمباده كه بيش‌تر از كلسدوني درست شده و از هوازدگي ديگر سنگ‌هاي سيليسي به وجود مي‌آيد.

3. سنگ‌هاي اشباعي: از ته‌نشيني يون‌ها در محيط‌هاي رسوبي پديد مي‌آيند.

الف) سنگ نمك، از كاني هاليت درست شده و اگر ناخالصي‌هايي از اكسيدهاي آهن يا رس داشته باشد، به رنگ زرد تا قرمز در مي‌آيد.

ب) سنگ گچ، از سولفات كلسيم درست شده و به دو صورت بي‌آب(انيدريت) و آب‌دار(ژيپس) يافت مي ‌شود.

4. زغال‌سنگ‌ها: از پيكره‌ي گياهان كه در لابه‌لاي رسوب‌ها جاي گرفته‌اند، درست مي‌شوند.

الف) تورب، بين 45 تا 60 درصد كربن دارد و آن را زغال‌سنگ نارس مي‌دانند.

ب) ليگنيت، بين 60 تا 70 درصد كربن دارد و به رنگ قهوه‌اي تيره است.

ج) زغال‌سنگ معمولي، بين 70 تا 90 درصد كربن دارد و به رنگ سياه براق است.

د) آنتراسيت، بين 90 تا 95 درصد كربن دارد. براق و سياه‌رنگ است، اما دست را سياه نمي‌كند.

ه) گرافيت، كربن 100 درصد خالص است كه به صورت ورقه‌هاي نازك روي هم جاي گرفته‌اند.

سنگ‌هاي دگرگوني

برخي سنگ‌ها در پي فشار و گرماي زياد، بي‌آن‌كه ذوب شوند، دگرگوني‌هاي فيزيكي و شيميايي پيدا مي‌كنند و سنگ‌هاي ديگري به نام سنگ‌هاي دگرگوني را پديد مي‌آورند. سنگ دگرگوني ممكن است نسبت به سنگ مادر، شكل، اندازه، نوع كاني‌ها و در نتيجه بافت و تركيب شيميايي بسيار تازه‌اي داشته باشد. هر چه گرما و فشاري كه به سنگ‌ها وارد مي شود، كم‌تر باشد، دگرگوني آن‌ها كم‌تر است كه از آن به دگرگوني ضعيف ياد مي‌شود. به وجود آمدن گرافيت و برخي زغال‌سنگ‌ها از اين گونه است. اما هر چه گرما و فشاري كه به سنگ وارد مي ‌شود، بيش‌تر باشد، دگرگوني‌ها نيز بيش‌تر خواهد بود كه از آن به دگرگوني شديد ياد مي‌شود. به وجود آمدن الماس نمونه‌ي از دگرگوني بسيار شديد است.

علاوه بر فشار و گرما، برخي سيال‌ها نيز در فرايند دگرگوني دخالت دارند. بررسي‌ها نشان داده است كه همه‌ي سنگ‌ها به طور ميانگين 5/3 درصد دي ‌اكسيدكربن و 5/5 درصد آب دارند. طي دگرگوني، آب و دي‌اكسيد كربن سيال فعالي را به وجود مي‌آورند كه البته نقش آب پر رنگ‌تر است. بررسي‌ها نشان داه است كه فشار و گرماي زياد در بسياري از سنگ‌ها هيچ گونه دگرگوني به وجود نمي‌آورند، اما اگر به سنگي كه در فشار و گرماي زياد است، اندكي آب افزوده شود، برخي كاني‌ها با تندي بيش‌تر رشد مي‌كنند و حتي كاني‌هاي جديدي در سنگ به وجود مي‌آيد. چرا كه آب به جدا شدن برخي يون‌ها از كاني‌ها و جابه‌جا شدن آن‌ها در سنگ كمك مي‌كند.

سنگ‌هاي دگرگوني به روش‌هاي زير پديد مي‌آيند:

1. دگرگوني مجاورتي. گاهي سنگ مادر در كنار توده‌ي آذرين قرار مي‌گيرد. در اين صورت، در جاي برخورد آن با توده‌ي داغ، بلوري‌شدن دوباره و دگرگوني شديد رخ مي‌دهد. اما با زياد شدن فاصله از توده‌ي آذرين از شدت دگرگوني كاسته مي‌شود.

2. دگرگوني جنبشي. اين نوع دگرگوني در پي فشار جهت‌دار و گرماي فراهم شده از انرژي مكانيكي هنگام شكستن سنگ‌ها رخ مي‌دهد. در جاي گسل‌ها، كه شرايط اين دگرگوني را دارند، سنگ دانه ريز و سياه‌رنگي به نام ميلونيت پديد مي‌آيد.

3. دگرگوني دفني. اين نوع دگرگوني در پي انباشته شدن پيوسته‌ي رسوب‌ها در كف محيط‌هاي رسوبي به وجود مي‌آيد. لايه‌هاي زيرين در پي فشار وزن رسوب‌ها فشرده مي شوند و سنگ‌هاي رسوبي را پديد مي‌آورند. اما لايه‌هاي بسيار پايين‌تر، در پي فشار و گرماي زياد رفته‌رفته دگرگون مي‌شوند.

4. دگرگوني گرمابي. در اين دگرگوني آب بسيار داغ نقش مهمي دارد. اين آب ممكن است از ماگما يا آب‌ها زيرزميني باشد. در اين دگرگوني گاهي موادي به سنگ مادر افزوده يا از آن برداشت مي شود.

5. دگرگوني برخوردي. در پي برخورد سنگ‌هاي آسماني بزرگ بر سطح زمين رخ مي‌دهد. اين نوع دگرگوني در زمين كمياب است، اما در سطح ماه و مريخ به فراواني رخ مي‌دهد.

6. دگرگوني ناحيه‌اي. اين نوع دگرگوني نتيجه‌ي همه‌ي عامل‌هايي است كه در دگرگوني سنگ‌ها از آن‌ها نام برديم. بيش‌تر سنگ‌هاي دگرگوني نيز به همين روش به وجود مي‌آيند. اين نوع دگرگوني اغلب در فرورانش ورقه‌هاي سنگ‌كره رخ مي‌دهد. در ايران در راستاي رشته كوه زاگرس از سنندج تا حاجي‌آباد(شمال بندر عباس)اين نوع دگرگوني ديده مي ‌شود و بخش زيادي از سنگ‌هاي دگرگوني كه در كارهاي ساختماني كاربرد دارند، از معدن‌هاي همين ناحيه به دست مي‌آيد.

بافت سنگ‌هاي دگرگوني

سنگ‌هاي دگرگوني به دليل فشار همه‌سويه‌اي كه به آن‌ها وارد مي‌شود، بسيار متراكم هستند و حجم فضاهاي خالي در آن‌ها بسيار پايين است. دگرگوني جنبشي بيش از همه باعث بر هم ‌خوردن بافت اوليه‌ي سنگ مي‌شود. طي دگرگوني كاني‌هاي دانه‌ريز با هم يكي مي‌شوند و كاني‌هاي دانه‌درشت‌تري به وجود مي‌آورند. گاهي نيز، به‌ويژه در دگرگوني جنبشي، دانه‌ها شكسته مي‌شوند و دانه‌هاي ريزتري به وجود مي‌آيد. با بلوري شدن دوباره و رشد دانه‌ها، ديواره‌ي بين دو كاني كنارهم، حالت دندانه‌اي و مضرس به خود مي‌گيرد. اين بافت را مضرسي يا درهم و گاهي دانه‌قندي مي‌گويند. فشار جهت‌دار عمودي نيز باعث جهت‌يافتگي كاني ‌ها به صورتي مي‌شود كه سنگ نماي لايه‌اي يا نواري پيدا مي‌كند كه از آن به فولياسيون ياد مي‌شود.

خانواده‌هاي سنگ‌هاي دگرگوني

سنگ‌هاي دگرگوني را بر پايه‌ي جهت‌يافتگي در دو گروه داراي جهت‌يافتگي و بدون جهت‌يافتگي جاي مي‌دهند.

1. سنگ‌هايي كه كاني‌ها آن‌ها جهت‌يافتگي دارند: اين سنگ‌ها مانند سنگ‌هاي رسوبي نماي لايه‌اي دارند.

الف) اسليت، در پي دگرگون شدن ضعيف شيل‌ها پديد مي‌آيد. كاني‌هاي رسي،كوارتز، مسكوويت و كلريت از كاني‌هاي اصلي آن هستند.

ب) فيليت، در پي دگرگون شدن ضعيف شيل‌هايي پديد مي‌آيد كه كاني‌ها ورقه‌اي بزرگ‌تري دارند. اين سنگ با داشتن سطح براق از اسليت بازشناخته مي‌شود.

ج) شيست، از دگرگون شدن شديد شيل‌ها پديد مي‌آيد. بيش از نيمي از كاني‌هاي آن را كاني‌هاي ورقه‌اي مانند مسكوويت و بيوتيت تشكيل مي‌دهند. دوگونه از شيست‌ها، تالك‌شيست و كلريت‌شيست، از دگرگوني سنگ‌هاي بازالتي پديد مي‌آيند.

د) گنايس، فراوان‌ترين سنگ دگرگوني است. سنگ مادر آن ممكن است گرانيت، ريوليت، سنگ‌هايي با دگرگوني ضعيف و سنگ‌هاي رسوبي، مانند آركوز، باشد. كاني‌هاي اصلي گنايس‌ها از كوارتز، فلدسپات سديم‌دار و فلدسپات پتاسيم‌دار است. بيش‌تر آن‌ها نوارهاي يك‌درمياني از رنگ سفيد يا صورتي و لايه‌هاي تيره دارند. گنايسي كه بيش‌تر از كاني‌ها تيره درست شده باشد، آمفيبوليت نام دارد.

2. سنگ‌هايي كه كاني‌هاي آن‌ها جهت‌يافتگي ندارند: اين سنگ‌ها مانند سنگ‌هاي آذرين نماي توده‌اي دارند.

الف) مرمر، از دگرگوني سنگ‌هاي آهكي و دولوميت پديد مي‌آيد. اگر خالص باشد به رنگ سفيد برفي و اگر داراي كاني‌هايي مانند ميكا، گرونا، ولاستونيت و كلريت باشد، به رنگ‌هاي سبز، صورتي، خاكستري و حتي سياه ديده مي‌شود.

ب) كوارتزيت، در پي دگرگوني نه چندان شديد ماسه‌سنگ كوارتزي پديد مي‌آيد. كوارتزيت خالص سفيدرنگ است اما اكسيدهاي آهن آن را صورتي يا قرمز مي‌كنند.

ج) هورنفلس، از دگرگوني مجاورتي سنگ‌هاي رسي پديد مي‌آيد. بافت مضرس و رنگ تيره‌اي دارد.

چرخه‌ي سنگ

طي زمان دراز و در پي واكنش‌هاي شيميايي، فيزيكي و زيستي، هر سه گروه سنگ‌ها مي‌توانند به هم تبديل شوند. سنگ‌هاي آذرين از سرد شدن ماده‌ي مذاب به وجود مي‌آيند. اگر فرياند سرد شدن ماده‌ي مذاب زير پوسته‌ي زمين رخ دهد، سنگ‌هاي آذريت دروني پديد مي‌آيند. سنگ‌ها آذرين بيروني از سرد شدن گدازه نزديك يا روي سطح زمين به وجود مي‌آيند. زمين شناسان بر اين باورند كه سنگ‌هاي آغازين زمين همه از نوع آذرين بوده‌اند، چرا كه زمين در آغاز توده‌اي از ماده‌ي مذاب بوده است.

سنگ‌هاي آذرين در برخورد با هوا و آب دچار هوازدگي و فرسايش مي‌شوند و به صورت ذره‌هاي كوچك‌تري مي‌شكنند و خرد مي‌شوند. آن ذره‌ها در پي نيروي گرانش، آب‌هاي جاري، يخچال‌ها، موج‌ دريا و باد جابه‌جا مي‌شوند و به محيط‌هاي رسوب‌گذاري، به‌ويژه درياها و درياچه‌ها، مي‌روند. طي اين جابه‌جايي نيز بيش از پيش خرد مي‌شوند. رسوب‌ها در محيط‌هاي رسوب‌گذاري به صورت لايه‌هاي موازي و افقي روي هم انباشته مي‌شوند و طي فرايند سنگ‌زايي، سخت مي‌شوند و سنگ‌هاي رسوبي را پديد مي‌آورند.

اگر سنگ‌هاي رسوبي در ژرفاي زيادي جاي گرفته باشند، در پي فشار وزن لايه‌هاي بالايي يا فشار فراهم شده از جابه‌جايي ورقه‌هاي زمين و گرماي درون زمين، آرام‌آرام دگرگون مي‌شوند و سنگ‌هاي دگرگوني را مي‌سازند. سنگ‌هاي دگرگوني نيز اگر گرماي بيش‌تري ببينند، ذوب مي‌شوند و ماگما مي‌سازند. از سرد شدن ماگما نيز بار ديگر سنگ آذرين پديد مي‌آيد.

اين چرخه‌ي سنگ، كه از آغاز پديد آمدن زمين همواره ادامه داشته است، بيش از 200 سال پيش از سوي جيمز هاتن پيشنهاد شد. او با گردآوري يافته‌هاي زمين‌شناسان پيش از خود به اين نتيجه دست يافت. اين چرخه با افزايش آگاهي دانشمندان از فرايند زمين‌ساخت ورقه‌اي بيش از پيش روشن‌تر شد. اين چرخه ميان‌برهايي نيز دارد. براي نمونه گاهي سنگ آذرين بي آن كه هوازده شود و سنگ رسوبي پديد آورد، در پي گرما و فشار به سنگ دگرگوني تبديل مي‌شود. جاي برخورد ورقه‌هاي قاره‌اي نمونه‌اي از جاهايي است كه اين فرايند در آن رخ مي‌دهد.

 


 

 

 

منبع:

1. حسيني ، احمد. سنگ‌ها. انتشارات مدرسه، 1385

2. لوتگن/تاربوك. مباني زمين‌شناسي. ترجمه‌ي رسول اخروي. انتشارات مدرسه، 1378

3. درويش‌زاده، علي. سنگ‌شناسي دگرگوني. انتشارات دانشگاه پيام‌ نور، 1379

4. پروين، حسين. سنگ‌شناسي رسوبي. انتشارات دانشگاه پيام‌ نور، 1379

5.خيري، فلوريز. سنگ‌شناسي آذرين. انتشارات دانشگاه پيام‌ نور، 1379

6. معماريان، حسين. زمين‌شناسي فيزيكي. انتشارات دانشگاه پيام‌ نور، 1370

7. سرابي، فريدون/ايران‌پناه، اسد/ زرعيان، سيروس. سنگ‌شناسي. انتشارات دانشگاه تهران، 1356

8. همبلين، كنت/ هاوارد، جيمز. شناسايي مقدماتي سنگ‌ها. انتشارات مدرسه، 1370

 توجه. برای حمایت از سایت ما و ایجاد انگیزه برای سایت ما برای گذاشتن بیشتر تحقیقات و جواب سوالات کتاب ها بصورت رایگان برای شما  ، بر روی لینک های زیر هر چند بار خواستید (بعد خواندن مطلب یا قبل از آن ) کلیک کنید :

لیست کلیه اقدام پژوهی ها

لیست کلیه تحقیقات و تجربیات ارتقای شغلی دبیران

لیست کلیه پایان نامه ها

لیست کلیه مقالات و تحقیقات

لیست کلیه پروژه های آماری

لیست کلیه پروژه ها کارآموزی و مالی

 

به کانال سایت علمی و پژوهشی آسمان در تلگرام بپوندید.کلیک کنید

http://up.asemankafinet.ir/view/1069338/chanal1.png

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 27 مرداد 1393 ساعت: 8:11 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,
نظرات(5)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 71

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس