پروژه و تحقیق رایگان - 641

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

زندگی نامه کامل و جامع ابوعلی سینا

بازديد: 227

زندگی نامه ابوعلی سینا

 

ابوعلی حسین بن عبد الله بن سینا در سال  359  - 370 هجری -  در روستایی در حوالی بخارا چشم بر جهان گشود  . پدرش عبد الله  ‏اهل بلخ بود و مادرش ستاره نام داشت ، زنی از اهالی روستای افشنه .‏

عبد الله پدر بو علی دوران جوانی اش را در زادگاه گذرانیده و  سپس به بخارا پایتخت حکومت سامانیان عزیمت کرد ‏‏.‏

هنگامی که عبد الله از شهر پدران خود به بخارا رفت سیصد سال از حکومت تازیان بیگانه گذشته بود و سامانیان بر ‏بخارا حکم می راندند .‏

هنگامی که ابن سینا پنج سال داشت ، نزد پدر که مردی فاضل بود حساب ، ریاضیات ، رو خوانی قرآن و صرف و نحو ‏زبان عربی می آموخت او از همان ابتدا بسیار باهوش بود و برای کسب دانش شوق و اشتیاق فراوانی داشت پس از ‏چندی نیز به مکتب رفت که سر آمد هم مکتبی های خود بود ‏

او در ده سالگی قرآن را  حفظ کرده و ادبیات و هندسه  ریاضیات و صرف و نحو عربی را نیز میدانست ، او به طبیعت ‏و گیاهان و حیوانات علاقه خاصی داشت و اوقات فراغت را در دشت و صحرا به جستجو و کسب تجربه می پرداخته و ‏بدین صورت از دوران کودکی به خواص گیاهان دارویی و طبابت علاقه مند شده است ‏

هنگامی که ابوعلی دوازده سال داشت به همراه خانواده در بخارا ، پایتخت سامانی می زیست و پدرش عبد الله نیز ‏دارای شغل و منصب دیوانی بود .‏

عبد الله فرزند خویش را نزد استادی به نام عبد الله ناتلی فرستاد تا نزد او معلومات خود را تکمیل کند . پیش از آن ‏هم ابوعلی علم فقه را از شخصی به نام اسماعیل زاهد فرا گرفته بود .‏

ابوعلی به حدی باهوش بود که گاهی در مطالب علمی وجوه تازه ای میافت به طوری که باعث تعجب استاد خود می ‏گشت . ناتلی نیز وی را تشویق به فراگیری علوم و دانش اندوزی میکرد و بدین گونه ابوعلی علم منطق را فرا گرفت و ‏بعد به تکمیل ریاضیات پرداخت .‏

ابوعلی سینا برای تکمیل و ارتقا معلومات خود چاره ای جز مداومت و کوشش خویش نداشت او طبیعیات و الهیات را ‏نزد خود خواند . او تمامی کتابهایی که در دسترسش قرار میگرفت سود می جست  و علم پزشکی را نیز خود به وسیله ‏کتابهای بزرگان و تجربیات عملی نزد خود فرا گرفت ‏

ابوعلی در جوانی حکمت ماوراء الطبیعه را نیز آموخت و هر کتابی که در این زمینه به دستش می رسید مطالعه و ‏تجزیه و تحلیل میکرد . روزی کتاب ما بعد الطبیعه ارسطو را به دست آورد و شروع به مطالعه آن کرد اما هر چه ‏میخواند مفاهیم نهفته در آن را به دست نمی آورد  و باز از ابتدا می خواند تا اینکه بیش از بیست بار کاتب را خواند ‏اما هنوز مفهوم جملات کتاب را به درستی درک نمیکرد تا اینکه یک روز که از بازار بخارا عبور میکرد فروشنده ای ‏راه او را گرفت و کتاب فرسوده ای را به وی فروخت . وقتی شروع به خواندن کتاب کرد متوجه شد که کتاب نوشته ‏ابونصر فارابی و در مورد شرح اغراض ما بعید الطبیعه ارسطو است همان کتابی که هر چی ابوعلی رد آن اندیشیده ‏بود برایش مفهوم نشده بود .‏

در سال 375 هنگامی که ابوعلی سینا هجده سال داشت نوح دوم بر بخارا حکومت میراند  . روزی غلامان امیر به ‏دنبال وی آمدن تا برای معالجه امیر به بالین ی رهسپار شود .‏

ابو علی سینا سابقه بیماری و نشانه های بیماری را که در امیر ظاهر شده بود از ابن خالد -  پزشک مخصوص دربار  -  ‏پرسید .معلوم گشت که امیر از مدتی پیش دچار  درد و سوزش شدید معده و حالت تهوع شده و نیز بخشی از بدنش ‏لمس گشته . ابو علی از روی عوارض بیماری به بیماری امیر پی برد و با بررسی  ظروف مخصوص خوراک امیر  ‏بیماری امیر را مسمومیت ناشی از سرب اعلام کرد  و  اقدام به  درمان بیماری امیر کرد . ‏

ابوعلی در قبال معالجه امیر از وی خواست اجازه ورود و استفاده آزادانه  از کتابخانه سلطنتی بخارا را کرد  - چرا ‏که تنها شاهزادگان و بزرگان حق استفاده از ان را داشتند - و نوح ابن منصور نیز موافقت کرد .‏

این واقعه که در هجده سالگی ابوعلی سینا اتفاق افتاد فصل تازه ایی در علم اندوزی و کسب دانش برای وی گشوده ‏شد . کتابخانه بخارا کی از کاملترین کتابخانه های آن روزگار ایران به شمار میرفت و از اکثر کتابهای قدیمی و ‏کمیاب یک نسخه در آن موجود بود

روزی که ابن سینا به کتابخانه سلطنتی پا گذاشت ، شادی اش از دیدن کتابهای گوناگون موجود در آن بی حد و ‏حصر بود  . ابو علی با حرص و ولع  همه آنها را از نظر گذرانید و در طول سه سالی که ابو علی در آن کتابخانه بود و ‏به گفته یکی از شاگردانش دوره طلایی برای تکامل وی محسوب می شد را بگذراند و معلوماتش را در فقه عمیق تر ‏کند . همچنین در مورد ادبیات و موسیقی و زوایای مختلف انها به تجربه و تحقیق بپردازد . او توانست بر روی نقشه ‏های نجومی منجمان گذشته کار کند 

ابو علی در سن بیست سالگی شروع به نوشتن کرد  و  مجموعه ای در ده جلد به نام حاصل و محصول را به رشته تحریر ‏در آورد بعد کتابی در باب اخلاق با عنوان البر و الائم - بی گناهی و گناه - نوشت ، نوشته بعدی وی کتابی در باب ‏فلسفه به نام حکمت عروضی در بیست و یک جلد می باشد ‏

هنگامی که ابوعلی سینا بیست و یک سال داشت . روزی در کتابخانه مشغول مطالعه بود که متوجه حریق در قسمت را ‏کتابخانه شد  . سعی ابوعلی و نگهبانان برای خاموش کردن آتش بی فایده بود و کتابها طعمه آتش قرا گرفت  بعد از ‏آتش سوزی که به روایاتی عمدی و توسط دشمنان ابوعلی در دربار صورت گرفته بود  در شهر شایعه کردند که خود ‏بوعلی کتابخانه را آتش زده که این موضوع نیز در امیر اثر کرد و سبب شد تا از ورود ابوعلی به بیمارستان و درمانگاه  ‏جلوگیری کنند . در همین حال پدر بوعلی نیز درگذشت وسبب شد تا بوعلی تصمیم به سفر گیرد و با دوست خود ‏ابوسهل مسیحی در سال  379 ترک دیار کرد و راهی مقصدی نا معلوم شد ‏

ابوعلی سینا پس از ترک پایتخت سامانی و گذشت نزدی به یک ماه در یکی از استراحتگاه های میان راه با مردی به ‏نام منصور بن عراق برخورد کرد کسی که خود از نجیب زادگان و اندیشمندان دربار خوارزم بود و ابن سینا را به ‏دربار خوارزم دعوت کرد  . در آن زمان دربار خوارزم تمامی دانشمندان و فرزانگان را به دربار خود دعوت ‏میکردند که به سبب وزیر فاضل ابن مامون  ابوالحسن احمد بن سهیلی بود که دانشمندان را در دربار خوارزم جمع ‏میکرد ‏

مرکز حکومت ابن مامون خوارزمشاه ، شهر گرکامج در ساحل رود جیحون بود  . در دربار خوارزمشاهیان ابوعلی ‏سینا و ابوسهیل به گرمی استقبال شدند ، و خود سهیلی وزیر خوارزمشاه   به پیشواز ایشان آمد  . پس از مدتی ‏استراحت با امیر ابن مامون دیدار کردند و او نیز به ایشان خوش آمد گفت ‏

ابو علی برای مدتی نزدیک به سیزده سال در گرگانج ماند و در طول این مدت وقت خود را به تدریس ، تحریر و ‏معالجه بیماران گذراند  . وی در این مدت کتابها و رسالات زیادی به رشته تحریر در آورد که از جمله آنها میتوان ‏رساله ای در مورد نبض به زبان فارسی ، رساله ای در مورد بیهودگی پیش بینی آینده بر اساس حرکت ستارگان به ‏زبان عربی  و قصیده ای در مورد منطق ، کتابی در باب فلسفه  به نام بقاء النفس الناطقه  و رساله ای در باب ‏افسردگی با نام حزن الاسبابه و بسیاری  بسیاری دیگر نوشت ‏

در این سالها ابوسهل همواره همرا بوعلی بود و دوستی بسیاری بین آنها پدید آمده بود . یک روز فرستاده ای از ‏سلطان محمود غزنوی خبر داد که خوارزمشاه باید تمامی دانشمندان خود را نزد او و به پایتخت غزنویان روانه کند ‏در این زمان بوعلی بر خلاف دیگر دانشمندان به غزنین نرفت و بعد از سیزده سال اقامت در گرگانج در زمستان سال  ‏‏392  به هراه دوست خود ابوسهل مسیحی شبانه از گرگانج گریخت . سلطان محمود از نیامدن ابن سینا ناراحت شده ‏و دستور میدهد تصاویر زیادی از وی کشیده برای فرمانروایان خراسان بفرستند وبرای دستگیری و تحویل او جایزه ‏بزرگی تعیین میکند .‏

ابو علی سینا ابتدا برای دیدن مادر خود راهی خراسان و شهر بخارا میشود . اما به زودی ماموران از برگشتن وی ‏باخبر میشوند و و او دوباره مجبور به فرار میشود  . و این بار همراه دوست خویش ابوسهیل راهی گرگان نزد سلطان ‏قابوس بن وشمگیر میشود در بین راه بر اثر طوفان شن دوست و همراه خود ابوسهل را از دست میدهد .ابوعلی سینا ‏بعد از طی مراحلی سخت وارد گرگان میشود که باخبر میشود سلطان قابوس توسط سپاهیانش کشته شده است ‏‏.ابوعلی سینا هنگام ورود به شهر مورد لطف و احترام زرین گیس دختر سلطان قابوس که مانند پدر دوستدار فضلا ‏بود قرار گرفت ‏

ابن سینا  اوایل سال 392 به گرگان رسیده بود در منزل شخصی به نام ابو محمد شیرازی سکنا گزیددر این دوران بود ‏که ابو عبیداله جوزجانی یکی از دانشجویان مستعد ابن سینا به خدمت او درآمد  و تا پایان عمر ابوعلی سینا ‏درخدمت او ماند . اوبعلی مدت یک سال در خانه ابو محمد ماند  . ی مطالب را به ابو عبید جوزجانی میگفت و او ‏مینوشت  و مطالبی  تحت عنوانهای الادویة القلبیه - دارویی برای قلب -  و اروزة فی الطب - قصیده ای در باب طب ‏‏-  و در همینجا بود که فکر تالیف کتابی به نام قانون در مورد طب در ذهن ابوعلی پیریزی شد .‏

ابوعلی در سال 393  عازم ری شد در این زمان  پادشاهان آل بویه در نواحی شمالی و مرکزی ایران سلطنت ‏میکردند ابن سینا به درخواست سیده خاتون ، زن فخر الدوله ، پادشاه ال بویه برای درمان فرزندش به ری رفت و ‏پس از درمان مجدالدوله که صرع داشت ریاست و سرپرستی بیمارستان ری را پذیرفت ‏

در سال 394 ابوعلی به خدمت شمس الدوله در آمد ، شمس الدوله که از بیماری قولنج رنج میبرد و پزشکان بیماری ‏وی را تشخیص نمیدادند توسط ابوعلی بهبود یافت  و سمت طبیب مخصوص امیر را گرفت و بعد از چند ماه به سمت ‏وزارت شمس الدوله منصوب گشت .‏

در طی سالهایی که در همدان گذرانید نوشتن کتاب قانون در سال  398 به پایان رسید  او در این دوران تعداد قابل ‏توجهی کتاب و رساله نوشت  . روز ها را صرف تدریس و طبابت در بیمارستان و رسیدگی به امور سیاست میکرد و ‏شب ها را صرف تحریر و تالیف کتاب و بعضا بحث و شب نشینی با اندیشمندان همدان میکرد .‏

در چهارمین سال وزارت قانونی برای کم کردن جیره غلامان و سپاهیان تدوین کرد که سبب شد سپاهیان علیه وی ‏شورش کنند . شمس الدوله برای راضی کردن سپاهیان ابوعلی را به خانه شخصی  به نام شیخ سعید ابن دخدوک  ‏تبعید کرد و فرمان او را جلوی چشم سپاهیان سوزاند . در دوران تبعید بود که ابوعلی کتاب شفا در مورد فلسفه و ‏نکات مثبت نظریات ارسطو نوشت ‏

بعد از مدتی بیماری امیر وخیم شد و ابوعلی را نزد وی آوردند  و بوعلی  سمت وزارت خود را از سر گرفت . در ‏همین ایام نامه ای از ابو ریحان بیرونی دریافت کرد که حاوی ده سوال بود که جواب آنها را در رساله ای به نام ‏الاجویه عن مسائل ابوریحان بیرونی نوشت ‏

بعد از مرگ شمس الدوله ابوعلی سینا با علاء الدوله دائی شمس الدوله که حاکم اصفهان بود مکاتبه کرد و خواستار ‏حضور در دربار وی شد که بعد از باخبر شدن سماء  الدوله جانشین شمس الدوله ، به جرم خیانت او را در زندان دژ ‏فرد جان در ناحیه فرهان زندانی کرد . ابوعلی کار نوشتن را در زندان نیز ادامه داد  در سال 402  علاء الدوله به ‏همدان حمله کرد ولی موفق به گرفتن دژ فرد جان نشد  . بعد از آن  سماء  الدوله ابن سینا را مورد عفو قرار داد و ‏او را به همدان باز گرداند . ولی بوعلی ماندن در همان را صلاح ندانست  و از همدان گریخت و راه اصفهان را در ‏پیش گرفت ‏

او در مدت زندان کتابهای الهدا فی الحکمت - راهنمای عقل - و کتابی دیگر با نام حی بن یقظان - زنده بیدار - را ‏به پایان رساند و رساله ای در باب قولنج و بیماری قلبی به رشته تحریر در آورد

در سال 403 ابو علی به اصفهان وارد شد وبه عنوان یکی از نزدیکان   علاء الدوله در آمد ‏

ابوعلی سینا در اصفهان کتاب شفا را به پایان رساند  . و بعد در سال های آخر عمر  تمامی تجربیات خود در زمینه ‏طب را در کتاب قانون نوشت  و کتاب ارزشمند  خود را کامل کرد ‏

در مهر 415 خبر حمله مسعود پسر سلطان محمود غزنوی به اصفهان رسید در همین هنگام  علاء الدوله با سپاهیان ‏خود از اصفهان خارج شد اوب علی نیز به همراه علاء الدوله از اصفهان خارج شد ولی کتابهایش در اصفهان ماند که ‏مورد تاراج غارتگران ترک قرار گرفت و بسیاری از آنها از بین رفت یا به غزنه منتقل شد ‏

علاء الدوله به سمت همدان حرکت کرد در این سفر ابوعلی به قلنج مبتلا شد  که جوزجانی به کمکش آمد ولی بوعلی ‏برای آنکه زودتر بهبود یابد میزان دارو را افزایش داد که سبب از بین رفتن قوای جسمی او گشت او در این زمان ‏کتابی در مورد اثبات خدا با نام حکمت المشرقین - فلسفه شرقی - که تقریبا نوعی وصیت نامه بود نوشت .‏

بعد از چندی بیماری ابن سینا شدت گرفت وی که چندین بار بر این بیماری در بدن دیگران غلبه کرده بود نتوانست ‏این بیماری را در خود درمان کند و در  هشتم آبان ماه 415 در شهر همدان رخت از جهان فانی بر بست  و او را در ‏همان شهر به خاک سپردن ‏

 

آثار ابن سینا :

 

به دلیل آنکه در آن عصر، عربی زبان رایج آثار علمی بود، ابن سینا و سایر دانشمندان ایرانی که در آن روزگار می‌زیستند ‏کتابهای خود را به زبان عربی نوشتند. بعدها بعضی از این آثار به زبانهای دیگر از جمله فارسی ترجمه شد.‏

افزون بر این، ابن‌سینا در ادبیات فارسی نیز دستی قوی داشته‌است. بیش از ۲۰ اثر فارسی به او منسوب است که از میان ‏آن‌ها انتساب دانشنامه علائی و رساله نبض بدو مسلم است. آثار فارسی ابن‌سینا، مانند سایر نثرهای علمی زمان وی، با ‏رعایت ایجاز و اختصار کامل نوشته شده‌است

آثار فراوانی از ابن‌سینا به جا مانده و یا به او نسبت داده شده که فهرست جامعی از آن‌ها در فهرست نسخه‌های مصنفات ‏ابن سینا آورده شده‌است. این فهرست شامل شامل ۱۳۱ نوشته اصیل از ابن سینا و ۱۱۱ اثر منسوب به او است. ‏

از مصنفات او: ‏

كتاب المجموع در یك جلد، كتاب الحاصل و المحصول در بیست جلد، كتاب البرّ و الاثم، در دو جلد، كتاب الشفاء، در هجده ‏جلد، كتاب القانون فى الطب، در هجده جلد، كتاب الارصاد الكلیه، در یك جلد، كتاب الانصاف، در بیست جلد، كتاب النجاه، در ‏سه جلد، كتاب الهدایه، در یك جلد، كتاب الاشارات، در یك جلد، كتاب المختصر الاوسط، در یك جلد، كتاب العلائى، در یك ‏جلد، كتاب القولنج، در یك جلد، كتاب لسان العرب فى اللغه، در ده جلد، كتاب الادویة القلبیه، در یك جلد، كتاب الموجز، در ‏یك جلد، كتاب بعض الحكمة المشرقیه، در یك جلد، كتاب بیان ذوات الجهه، در یك جلد، كتاب المعاد، در یك جلد، كتاب المبدأ ‏و المعاد، در یك جلد.‏

 رساله‏هاى او :‏

رسالة القضاء و القدر، رسالة فى الآلة الرصدیه، رسالة عرض قاطیغوریاس، رسالة المنطق بالشعر، قصائد فى العظة و ‏الحكمه، رسالة فى نعوت المواضع الجدلیه، رسالة فى اختصار اقلیدس، رسالة فى مختصر النبض به زبان فارسى، رسالة فى ‏الحدود، رسالة فى الاجرام السماویة، كتاب الاشاره فى علم المنطق، كتاب اقسام الحكمه، كتاب النهایه، كتاب عهد كتبه ‏لنفسه، كتاب حىّ بن یقطان، كتاب فى انّ ابعاد الجسم ذاتیة له، كتاب خطب، كتاب عیون الحكمه، كتاب فى انّه لا یجوز ان ‏یكون شى‏ء واحد جوهریا و عرضیا، كتاب انّ علم زید غیر علم عمرو، رسائل اخوانیه و سلطانیه و مسائل جرت بینه و بین ‏بعض العلماء.‏

فلسفه

• شفا ‏

• نجات ‏

• الاشارات والتنبیهات ‏

• حی بن یقظان ‏

 

ریاضیات

• زاویه ‏

• اقلیدس ‏

• الارتماطیقی ‏

• علم هیئت ‏

• المجسطی ‏

• جامع البدایع ‏

 

طبیعی

• ابطال احکام النجوم ‏

• الاجرام العلویة واسباب البرق والرعد ‏

• فضا ‏

• النبات والحیوان ‏

 

پزشکی

• قانون ‏

• الادویة القلبیه ‏

• دفع المضار الکلیه عن الابدان الانسانیه ‏

• قولنج ‏

• سیاسة البدن وفضائل الشراب 

• تشریح الاعضا ‏

• الفصد ‏

• الاغذیه والادویه ‏

کتاب قانون یک دایره المعارف پزشگی است که در ان تمام مبانی اصلی طب سنتی مورد بحث قرار کرفته‌است مانند :مبانی ‏تشریح/اناتومی/ مبانی علامت شناسی/سمیولوجی/داروشناسی وداروسازی و نسخه نویسی/فارماکولوجی/وغیره.کتاب ‏قانون در سال ۱۳۶۰ توسط مرحوم شرفکندی هژار از زبان عربی به زبان فارسی امروزی ترجمه شد وتوسط انتشارات ‏سروش منتشرگردید وتاکنون چندین بار تجدید چاپ شده‌است. کتاب قانون در دانشگاه‌های اروپایی وآمریکایی تادو قرن ‏پیش مورد استفاده پزشگان بوده وبه اکثر زبانهای دنیا ترجمه شده‌است. وبعد از انجیل بیشترین چاپ را داشته‌است. ‏افلاطون مغز و قلب و کبد رااز اعضای حیاتی بدن انسان ذکر کرده بود و لذا این اعضارا مثلث افلاطون /تریگونوم پلاطو/ ‏مینامیدند.ابن سینااعلام نمود که دوام وبفائ نسل انسان وابسته به دستگاه تولید مثل است ولذا جمع چهار عضو مذکور را ‏مربع ابن سینا/کوادرانگولا اویسینا / نامیدند. وی همچنین علاقه مند به تاثیرات اندیشه بر جسم بود و آثاری نیز در باب ‏روانشناسی دارد.‏

 

موسیقی

پورسینا تئوری‌دانی دارای دیدگاه‌های موسیقایی است. او مرد دانش و نه کنش در موسیقی بود ولی آنچنان از همین ‏دانش نظری سخن می‌راند که گویی در کنش نیز چیره دست است. گمان می‌شود پورسینا و فارابی بنیادگذاران نخستین ‏پایه‌های دانش هماهنگی(هارمونی) در موسیقی بوده‌اند. آثار موسیقایی پور سینا روی هم رفته پنج اثر مهم اوست که در ‏بخش‌هایی از آنها به موسیقی پرداخته شده:‏

• شفا ‏

• جوامع علم موسیقی ‏

• المدخل الی صناعة الموسیقی ‏

• لواحق ‏

• دانشنامه علایی ‏

• نجات ‏

• اقسام العلوم ‏

 

 : شاگردان ابن سینا


ابن سینا علاوه بر آثار خود چند شاگرد نیز تربیت کرد که هر کدام دانشمند بزرگی در زمان خود شدند. از میان شاگردان او این چندتن سرشناسترند

:

ابوالحسن بهمنیار بن مرزبان شاگرد بسیار معروف ابن سینا است که برخی از آثار او در دست است. وی از زردشتیات آذربایجان بود.ولی بعدها مسلمان شد و کنیهٔ ابوالحسن را برگزید. .چنانکه بسیاری از اراب تواریخ به این مطلب تصریح کرده اند و از نوشته‌های خود ابوالحسن بهمنیار از جمله التحصیل چنین مطلبی تایید می‌شود. یکی از کتاب‌های ابن سینا به نام المباحث بیشتر شامل جواب سؤالات او است.


ابوعبیدالله عبدالواحد بن محمد جوزجانی از سال ۴۰۳ هجری تا هنگام مرگ ابن سینا پیوسته در خدمت او بوده‌است و پس از مرگ او به گردآوری و تألیف آثار او پرداخت. تبحر او در ریاضیات بود.


ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی یکی دیگر از شاگردان مشهور ابن سینا است که رسالةالعشق را ابن سینا به نام او نوشت.وقتی نزاع علمی بوعلی سینا و ابوریحان بیرونی بر اثر برخی گفتارهای ابوریحان منقطع شد معصومی ادامهٔ بحث با ابوریحان را به عهده گرفت. مطالب معصومی به همراه اجوبه ابن سینا و سوالان و ردود ابی ریحان در کتابی به نام اسئله و اجوبه در ایران و لبنان چاپ شده است.


شیخ علی نسائی خراسانی یکی دیگر از شاگردان ابن سینا که ناصر خسرو هم در سفرنامه اش از وی نام می‌برد.

 

منبع :

www.sid.ir

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 17 خرداد 1394 ساعت: 11:36 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

علل و عوامل روانی و اجتماعی نقد گریزی برخی از افراد چیست ؟

بازديد: 1669

علل و عوامل روانی و اجتماعی نقد گریزی برخی از افراد چیست ؟

يکي از محورهاي اساسي در هر پژوهشي، مسئله نقد و بررسي است. يعني نقد فرضيه خود و فرضيه هاي رقيب. مواجهه نقادانه با آراء و انديشه ها از مهمترين عوامل اثر بخش تفکر، به طور کلي است. اما نظريه رقيب را چگونه مي توان نقد کرد؟ پاسخ به اين سوال، در گرو اين است که ما مراد خود را از مفهوم نقد مشخص سازيم تا در مرحله بعد به سراغ فرآيند نقد برويم از اين رو در ابتدا عرايض خود بفرماييد که منظور از نقد چيست؟

نقد به معناي سنجش يک ديدگاه براساس ترازوي منطقي و تعيين اعتبار، صحت و دقت آن بر مبناي ملاک هاي عيني و همگاني است. نقادي و انتقاد کردن به معناي عيب گرفتن نيست. معناي انتقاد، يک شي را در محک قرار دادن و به وسيله محک زدن به آن، سالم و ناسالم را تشخيص دادن است. منتقد هرگز با سوي گيري منفي صرفا به يافتن مواضع خطا و رخنه نمي پردازد، بلکه او بي طرفانه در مقام جدا کردن صادق از کاذب و سخن موجه از بيهوده بر مي آيد. به همين دليل محققان هوشمند اولين منتقدان آراي خود هستند. هدف نقد تخطئه صاحب نظريه نيست، بلکه مقصود از آن سنجش آراست و احکام و ارزش داوري مربوط به صاحب نظريه به سخن وي قابل سرايت نيست. پرهيز از نقد سخنگو به جاي نقد سخن و احتراز از مغالطه انگيزه و انگيخته از شرايط نخستين نقد بي طرفانه است. رشد علم و توسعه جامعه، سخت محتاج نقد بي طرفانه آثار، مقاله ها و آراء است. به وسيله نقد روشمند، سخنان بيهوده، کتاب سازي، شخصيت پنداري از رواج مي افتند و به جاي آن انديشه متقن آثار حقيقتا پژوهشي رونق مي گيرد.

هيچ آفتي به اندازه نقد گريزي و نقد ستيزي فرهنگ جامعه را تهديد نمي کند.

يکي از مهمترين عوامل نقد بي طرفانه، توجه به اصل تقدم فهم بر نقد است. ابتدا سعي کنيم سخني را که در مقام نقد آنيم، به دقت بشناسيم. سنت تقرير روشن ديدگاه مخالف ، نزد دانشمندان مسلمان حکايت از دقت نظر آنها دارد. شتاب زدگي در مقام نقد، مانع فهم ناقد از سخن مورد انتقاد مي گردد و اصرار جزم گرايانه بر نقد سبب فهم نادرست آن مي شود. استاد مطهري(ره) نقد عاري از فهم راستين از سخن مخالف را با تعبير “خود مي کشي و خود تعزيه مي کني” نکوهش کرده است.

يکي از اصول اخلاق حرفه اي در پژوهش اصل تقدم فهم بر نقد است؛ زيرا شتاب زدگي و نقد عاري از فهم، دو عارضه غيراخلاقي دارد: عارضه اول سوق دادن فرد به سوي باورهاي ناسنجيده است و دومين عارضه، تعدي به حقوق صاحب ديدگاه مورد نقد مي باشد. اخلاق باور اقتضا مي کند هيچ سخني را بدون نقد نپذيريم و به هنگام مواجهه با يک ادعا، با ساده انگاري به او نگرويم بلکه از ادله و لوازم آن پرسان شويم.

اما اخلاق باور بر اين نيز تاکيد مي کند که نقد شتاب زده و بدون فهم دقيق به تخطئه پرداختن غير اخلاقي است. براساس توصيه نخست، (فرمان اخلاقي) به نقد سخن قبل از پذيرفتن آن، بايد مهارت نقد بي طرفانه را کسب کرد (فنون نقد) و براساس توصيه دوم (اصل مسبوقيت نقد برفهم) بايد مهارت تحليل آراء را به دست آورد تا به فهم آن نايل شد (فنون تحليل.) فرمان “ابتدا فهم، آنگاه نقد” مادامي که با مهارت تحليل همراه نشود لغو و غيرقابل اجرا خواهد بود و به همين دليل بايد به فنون تحليل نيز دست يافت.

نقد کردن و نيز نقد پذيري، دو توانايي است که علاوه بر دانش و مهارت بر هوش هيجاني )EQ( محقق نيز استوار است. به همين دليل ژيلسون معتقد است که عظمت حقيقي يک فيلسوف، همواره متناسب است با امانتي که در مسائل عقلي به کار مي برد. وي در موضع ديگري مي گويد: اساس همه مشکلات فلسفي ما يک مشکل اخلاقي است و آن اينکه مردم سخت مشتاق يافتن حقيقت اند اما از پذيرفتن آن به شدت سر باز مي زنند.

نقد گریزی به عقب ماندگی می انجامد

هيچ كس نمى تواند ادعا كند كه حق را به تمامى در اختيار دارد و ديگرى كاملاً از آن بى بهره است. هر فرد و هر جامعه اى كه به اين اصل فلسفى معتقد باشد، به اصل مترقى نقد پايبند است.

رابطه اخلاق و سياست چيست؟

يكى از كهن‏ترين و در عين حال جدى‏ترين مسايل فلسفه سياسى، بيان نسبت اخلاق با سياست است. اين مقاله مى‏كوشد چهار ديدگاه عمده درباب اين نسبت را بررسى، و دلايل آن‏ها را نقد و تحليل كند.

اين چهار ديدگاه عبارت ‏اند: الف) نظريه جدايى اخلاق از سياست؛ ب) نظريه تبعيت اخلاق از سياست؛ ج) نظريه اخلاق دو سطحى و د) نظريه يگانگى اخلاق و سياست.

آيا سياست مى‏تواند اخلاقى باشد؟ و آيا بايد چنين باشد؟ يا آن كه اين دو، به دو حوزه متمايز تعلق دارند؟ اين پرسش از آن جا اهميت مى‏يابد كه اخلاق در پى حقيقت باشد، حال آن كه هدف سياست تأمين مصلحت است و در موارد متعدد حقيقت‏جويى با مصلحت‏خواهى ناسازگار است. مسئله نسبت اخلاق با سياست، به دوره خاص يا تمدن معينى منحصر نبوده و در همه تمدن‏ها كسانى به اين مسئله پرداخته و كوشيده‏اند درباره امكان سازگارى يا ناسازگارى آن دو موضعى را اتخاذ كنند. اين مسئله «از مسايل اساسى فلسفه سياسى است كه مرز نمى‏شناسد و در همه تمدن‏ها مطرح شده است».2

نسبت اخلاق و سياست، صرفاً مسئله‏اى نظرى و آكادميك نيست كه منحصر به حلقه‏هاى درسى باشد، بلكه نتايج عملى گسترده‏اى دارد كه ماحصل آن پايبندى يا عدم پايبندى دولت به اصول اخلاقى است. اگر ادعا شود كه اخلاق و سياست از يكديگر جدا هستند، لازمه‏اش اين است كه انتظار پايبندى به اصول اخلاقى را از دولت نداشته باشيم و عملكرد آن را بر اساس معيارهاى اخلاقى نسنجيم و تنها معيار را كارآمدى بدانيم. اما اگر ادعا كرديم كه دولت بايد اخلاقى باشد، آن‏گاه بايد در مواردى كه ميان اصول اخلاقى و منافع دولتى تعارضى پيش مى‏آيد، تكليف خودمان را روشن كنيم. «كدى» يكى از محققان معاصر اين وضع را تصوير، و جدايى اخلاق از سياست را اعلام مى‏كند. وى در مقاله‏اى با نام «سياست و مسئله دست‏هاى آلوده» مى‏كوشد تا اين واقعيت تلخ را اثبات نمايد كه سياست با پاكدامنى سازگار نيست و هر كه مى‏خواهد به عرصه سياست وارد شود، بايد هر گونه بدنامى، رذالت، تباهى و آلودگى را بپذيرد، چرا كه اقتضاى سياست و وضعيت بشر چنين است و نمى‏توان از آن گريخت: «اگر اين به معناى دست‏هاى آلوده باشد، در آن صورت صرفاً ناشى از وضعيت بشرى است ».3

تعبير «دست‏هاى آلوده» را مايكل والزر در دهه هفتاد ميلادى وارد ادبيات سياسى كرد. مقصود از اين اصطلاح، آن است كه دولت‏ها گاه به دلايل متعددى به خصوص در شرايط جنگى ناگزير از اتخاذ رويه‏اى مى‏شوند كه با عميق‏ترين اصول اخلاقى ناسازگار است و عملاً به زير پا نهادن آن اصول مى‏انجامد.4

در اين جا صورت‏هاى مختلف نسبت ميان اخلاق و سياست را بررسى كرده، موضعى را كه از دلايل نيرومندترى برخوردار است، بر مى‏گزينيم.

الف) نظريه جدايى اخلاق از سياست

گوهر اصلىِ اين نظريه آن است كه بايد ميان قواعد اخلاق و الزاماتِ سياست تفاوت قائل شد و براساس واقعيت و با در نظر گرفتن منافع و مصالح، به اقدام سياسى دست زد. براساس اين رويكرد كه گاه واقع‏گرايى سياسى نيز ناميده مى‏شود، توجه به اخلاق در سياست، به شكست در عرصه سياست مى‏انجامد، زيرا مدار اخلاق حق و حقيقت است، حال آن كه غرضِ سياست، منفعت و مصلحت مى‏باشد. اخلاق از ما مى‏خواهد تا حقيقت را - گرچه بر ضد خودمان باشد - بگوييم، حق‏كشى نكنيم، با انسان‏ها همانند ابزار رفتار نكنيم، همواره پايبند عدالت باشيم، دروغ نگوييم، از فريب‏كارى بپرهيزيم، حقايق را پنهان نكنيم و... . حال آن كه لازمه سياست دست شستن از پاره‏اى اصول اخلاقى است و اساساً هرگونه اقدامِ سياسى، با اخلاق‏ستيزى و زير پا نهادنِ فضايل اخلاقى آغاز مى‏شود و بدونِ «دست‏هاى آلوده» هيچ فعاليتِ سياسى ممكن نيست. از اين منظر، سياست چيزى جز عرصه‏اى براى كسب، توسعه و حفظ قدرت نيست و اينها تنها با فدا كردنِ اصول اخلاقى حاصل مى‏شود. در پس هر اقدام سياسى، انبوهى از فضايلِ له شده اخلاقى به چشم مى‏خورد.

توكوديدس (يا توسيديد)، سردار نظامى و مورخ يونانى قرن پنجم قبل از ميلاد، نتيجه مشاهدات و تأملات خود را در كتابى با عنوان «تاريخ جنگ پلوپونزى» به يادگار گذاشته است. در اين كتاب شاهد نظرگاهى هستيم كه به‏صراحت از جدايى اخلاق از سياست دفاع مى‏كند:

آتنيان چون شهر مِلوس را محاصره مى‏كنند، نمايندگانى جهت مذاكره با مردم آن شهر مى‏فرستند و در آن‏جا گفت وگوى بلندى ميان دو طرف در مى‏گيرد كه گوهر اين نظريه را به نيكى نشان مى‏دهد. آتنيان كه در موضع قدرت قرار دارند، قرارداد هم‏پيمانى خود را با اهالى ملوس شكسته، از آنان مى‏خواهند تا تسليم قواى آتن شوند، اما چون اعتراض ايشان را مى‏شنوند و سخن از اخلاق به ميان مى‏آيد، آن‏ها گفت و گو از اخلاق و تمسك به آرمان‏هاى اخلاقى را در عرصه سياست نادرست دانسته، به قدرت‏طلبى - كه گوهر سياست است - استناد مى‏كنند. آنان در دفاع از اين نظر مى‏گويند:

به حكم قانون كلى و ضرورى طبيعت، هميشه قوى بر ضعيف حكومت مى‏كند. ما نه اين قانون را خود وضع كرده‏ايم و نه نخستين كسانى هستيم كه از آن پيروى مى‏كنيم. اين قانون پيش از ما وجود داشت و پس از ما نيز تا ابد به اعتبار خود باقى خواهد ماند.5

هم‏چنين به نقل از او، كلئون كه از با نفوذان آتن و هواخواه خشونت در سياست بود، طى سخنانى مى‏گويد:

منافع دولت ما اجازه نمى‏دهد كه به حال ديگران دل بسوزانيم يا تسليم استدلال‏هاى دل‏انگيز شويم يا به سخن كسانى كه ما را به رفتار نيك فرا مى‏خوانند، گوش دهيم. اين سه عيب بزرگ با منافع دولتى بزرگ سازگارى ندارند.6

آموزه جدايى اخلاق از سياست، نزد ماكياولى گونه صريح‏ترى به خود مى‏گيرد. اين متفكر در نوشته معروف خود «شهريار» بر نظريه جدايى اخلاق از سياست تأثير گذاشته است. او نه تنها بر اين دوگانگى پاى مى‏فشارد، بلكه به حاكم يا شهريار توصيه مى‏كند كه «براى تحكيم قدرتِ خويش هر محذور اخلاقى را زير پا بگذارد7 .

ماكياولى گرچه اخلاق را لازمه زندگى افراد مى‏داند، پايبندى به آن را براى شهريار خطرناك مى‏شمارد و از خطر تقوا برحذر مى‏دارد و مى‏گويد:

هر كه بخواهد در همه حال پرهيزگار باشد، در ميان اين همه ناپرهيزگارى سرنوشتى جز ناكامى نخواهد داشت، از اين‏رو شهريارى كه بخواهد شهريارى را از كف ندهد، مى‏بايد شيوه‏هاى ناپرهيزگارى را بياموزد و هرجا كه نياز باشد به كار بندد.8

وفادارى و درستْ‏پيمانىِ شهريار مطلوب است، اما دريغ كه روزگار با درستْ‏پيمانىِ هميشگى سازگارى ندارد:

آزمون‏هاى دوران زندگى، ما را چنين آموخته است كه شهريارانى كه كارهاىِ گران از دست‏شان برآمده است، آنانى بوده‏اند كه راست‏كردارى را به چيزى نشمرده‏اند و با نيرنگْ، آدميان را به بازى گرفته‏اند و سرانجام بر آنان كه راستى پيشه كرده‏اند، چيره گشته‏اند».9

براى دست‏يابى به پيروزى دو راه وجود دارد: قانون و زور. قانون مخصوص انسان، و زور از آنِ جانوران است و چون راه نخست همواره پاسخ‏گو نيست، شهريار بايد راه دوم را نيز بياموزد:

شهريار مى‏بايد بداند چگونه هر دو سرشت را داشته باشد، زيرا كه با يكى از اين دو پايدار نمى‏تواند بود؛ پس اگر بنا است كه شهريار شيوه ددان را بياموزد و به كار بندد، مى‏بايد هم شيوه روباه را بياموزد و هم شيوه شير را، زيرا شير از دام‏ها نمى‏تواند گريخت و روباه از چنگال گرگان... بنابراين، فرمان‏رواى زيرك نمى‏بايد پايبندِ پيمانِ خويش باشد هنگامى كه به زيان او است و ديگر دليلى براى پايبندى به آن در ميان نيست... از همين روزگار نمونه‏هاى بى‏شمار مى‏توان آورد و نشان داد كه چه بسيار پيمان‏ها و عهدها كه از بدعهدىِ شهرياران شكسته و بى‏پايه گشته است و آنان كه روباهى پيشه كرده‏اند، از همه كام‏ياب‏تر برآمده‏اند. اما مى‏بايد دانست كه چگونه ظاهرآرايى كرد و با زيركى دست به نيرنگ و فريب زد و مردم چنان ساده‏دل‏اند و بنده دم كه هر فريفتارى همواره كسانى را تواند يافت كه آماده فريب خوردن‏اند.10

اين توصيه‏هاى صريح و بى‏پرده ماكياولى، بسيارى را برآشفت و عده‏اى به نقد آراى او پرداختند، از جمله مى‏توان از فردريك دوم، ولى‏عهد كشور پروس، نام برد كه رساله‏اى با نام «رد بر ماكياولى» نوشت و در آن گفت: «غرض از نوشتن اين رساله، دفاع از بشريت است در برابر آن ديو؛ آن دشمن سوگند خورده بشريت ».11 هرچند خود او پس از آن كه به قدرت رسيد، همه توصيه‏هاى ماكياولى را مو به مو به كار بست. خلاصه، چنين رويكردى به سياست، موجب رويگردانى بسيارى از افرادِ متدين و اخلاقى از آن شده، زيرا اين باور كه سياست ماهيتاً نيازمندِ جدايى از اخلاق است، ريشه‏دار شده است، به گفته امام خمينى، كار به جايى رسيده بود كه بيشتر اهلِ علم و مقدسان اين باور را پذيرفته بودند كه: «دين عليحده است و سياست عليحده است».12 حتى اگر مى‏خواستند از كسى غيبت كنند، او را «سياسى»13 مى‏خواندند.

 

1- ضرورت كاوش و جستجو از استاد و معلّم لايق و شايسته :

مهم ترين و پرارزش ترين آداب و وظائف معلّم و شاگرد درباره استاد، اين است كه بايد او - پيش از هر چيز - درباره كسى كه سرمايه علمى خويش را از ناحيه او به دست مى آورد، و حسن خلق و آداب و آئين هاى رفتار خود را تحت رهبرى او فراهم مى كند، مطالعه و بررسى نمايد، (يعنى درباره استادش تحقيق كند كه از لحاظ علمى و اخلاقى در چه پايه اى قرار دارد)؛ زيرا اگر ما در نظر گيريم كه استاد مى خواهد شاگرد خود را تربيت كند، و آلايش ها و خوي هاى پست ، و ريشه هاى رذائل اخلاقى را از دل و جان او بزدايد و بر كَند، و خلق هاى نيكو و فضائل اخلاقى را جايگزين آن ها سازد، اين كار و كوشش استاد درباره شاگردش ، همانند كار و كوشش زارع و كشاورزى است كه مى خواهد خس و خار را از زمين كشاورزى ، ريشه كن ساخته و گياه هاى هرز و زيان بخش را از محيط كشاورزى خود از بيخ و بن بر كند تا كشته و زراعت او به خوبى از زمين سر بر آورده و به نحو مطلوبى برويد و رشد و نمو و بركت و فزونى آن ، كامل گردد (و در سايه اين كوشش ، به محصولى مرغوب و مطلوب دست يابد).

هر استادى نمى تواند واجد چنين اوصاف و خصوصياتى باشد. استادانى كه واجد شرائط مذكور باشند شديداً در اقليت قرار دارند؛ زيرا استاد واقعى حقّاً جانشين پيامبر اكرم صلّی الله عليه و آله و نائب رسول خدا است . هر فرد عالم و دانشمندى ، در خور احراز مقام نيابت از رسول گرامی اسلام صلّی الله عليه و آله نيست .

بنابراين ، شاگرد و دانشجو بايد استادى را انتخاب كند كه از لحاظ اهليّت و شايستگى در حدّ كمال بوده و ديندارى او محرز، و مراتب شناخت و معرفت او مسلّم و به پاكدامنى معروف بوده ، و صيانت نفس او در برابر خواهش هاى دل ، مشهور باشد و مروّت و جوان مردى و مردانگى و احترام او به افكار عمومى ، و انصراف او محرز باشد. و نيز از نظر فنّ تعليم به عنوان فردى با كفايت تلقّى گردد، و از لحاظ تفهيم مطالب علمى ، از بيانى رسا و ذهنى پويا و شرائط مطلوبى برخوردار باشد.

در بحث هاى گذشته پاره اى از اوصاف و خصوصيات يك استاد لايق و شايسته را ياد كرديم . ولى بايد با تأكيد خاصّى در اينجا يادآور شويم كه : نبايد شاگرد، شيفته و فريفته فزونى معلومات و آگاهي هاى علمى استاد گردد، آن هم استادى كه از نظر تقوى و ديانت و جهات اخلاقى ، گرفتار نقص و كمبودهاى آشكارى مى باشد؛ چون زيان بار بودن چنين استادى به اخلاق و دين و آئين شاگرد، به مراتب سخت تر و شديدتر از تيرگى هاى جهل و نادانى است ، همان جهل و نادانى كه دانشجو مى كوشد هاله تيره آن را از محيط افكار و انديشه خويش بسترد. قطعاً زيان استادانى اين چنين ، از زيان جهل و نادانى شديدتر است .

يكى از علماء پيشين گفته است : اين علم و دانش الهى ، عبارت از همان دين و آئين آسمانى است . دقيق بنگريد كه دين و آئين خود را از چه استادان و معلّمانى فرا مى گيريد.

راه مناسب و روش مأنوس در شناختن استاد شايسته ، اين است كه دانشجو بايد با اساتيد معاصر، زياد به بحث و گفتگو نشسته و مجالست و همنشينى با آنان را ادامه دهد، و هر چه بيشتر آنان را بيازمايد و تحقيق كند كه آيا اساتيد فن ، استاد مورد نظر او را از لحاظ تعليم و تدريس تأييد مى كنند، و آيا سمت تعليم و اخلاق او را مى ستايند، و كيفيت بحث و تحقيق او را مى پسندند. و بالاخره بايد دانشجو، جهات مذكور را براى انتخاب استاد در نظر گرفته و سپس تحصيلات خود را نزد او آغاز كند.

شاگرد و دانشجو بايد از آن گونه اساتيدى بپرهيزد كه معلومات خود را از لابلاى كتاب ها - بدون آن كه آن را نزد اساتيد فن بخوانند - فراهم آورده اند؛ چون اين احتمال قويّاً وجود دارد كه چنين استادانى در فهم متون علمى از تحريف و تصحيف و اشتباه و لغزش ، مصون نباشند؛ و در نتيجه ، شاگردان را نيز بلغزانند.

يكى از دانشمندان سلف گفته است : اگر كسى شخصاً بينش دينى خود را از بطون متون علمى - و استاد ناديده - فراهم آورد، در حقيقت ، سعى و اهتمام خويش را در تضييع و تباه سازى احكام دينى ، مصروف داشته است .

دانشمند ديگرى مى گويد: از (صفحيون يا صحفيون ) بر حذر باشيد، يعنى از كسانى كه شخصاً - و بدون آن كه در محضر استاد بنشينند و از درس او مستفيض گردند - مطالب را از لابلاى كتب علمى و نوشتارها، استخراج و استنباط مى كنند؛ از اين گونه اساتيد دورى گزينيد، زيرا تباهكاري ها و لغزانندگى آنان از اصلاحات و درستكارى هاى آنها فزون تر است .

نبايد دانشجو، خود را مقيّد سازد كه نزد استادان معروف و نامور به تحصيل پردازد، و اساتيد منزوى و گمنام را از نظر دور دارد؛ زيرا پاى بند بودن به استاد مشهور و معروف و عدم توجّه به اساتيد گمنام ، بازده روح كبر و گردن فرازى شاگرد در برابر علم و دانش مى باشد. بلكه بايد گفت گرايش به چنين روحيه اى ، عين حماقت و نابخردى است ؛ چون علم و حكمت ، گم گشته هر مؤمن و انسان پاى بند به ايمان است ، او علم و حكمت را هر جا بيابد بدان دست مى يازد و آنرا بر مى گيرد، و وجود آن را - در هر موردى كه بتوان بر آن دست يافت - غنيمت مى شمارد و طوق منّت و احسان هر كسى كه او را در جهت علم و حكمت ، سوق مى دهد به گردن مى نهد.

چه بسا ممكن است يك استاد خامل و گمنام از چنان لياقت و شايستگى علمى و اخلاقى برخوردار باشد كه بايد براى خير و بركت علم ، به وى چشم اميد دوخت ؛ چون اگر استادى در عين خمول و گمنامى ، لايق و شايسته باشد، سود و بهره او گسترده تر، و تحصيل علم از ناحيه او داراى كمال فزون ترى است .

اگر در احوال پيشينيان و پسينيان ، سير و سياحتى كنيم و زندگى نامه آنان را از نظر بگذرانيم به اين نتيجه مى رسيم كه سودمندترين عوائد علمى صرفاً از سوى اساتيدى عائد مى گشته است كه از لحاظ تقوى و نصيحت و دلسوزى نسبت به شاگردان ، حظ و نصيب فراوانى را دارا بوده اند.

همچنين اگر آثار علمى و مصنّفات آنان را مورد مطالعه قرار دهيم مى بينيم كه بهره گيرى از اثر علمى يك دانشمند پرهيزكارتر، فزون تر بوده ، و موفّقيت و كاميابى دانشجويانى كه سرگرم تحصيل از روى متن چنين آثارى بوده اند، بيشتر و جالب تر مى باشد.

اين قضيه در مورد دانشمندان فاقد تقوى و عارى از مزاياى انسانى ، و نيز در مورد آثار علمى آنان ، نتيجه معكوسى را عايد دانشجويان مى گرداند. (يعنى دانشجويانى كه نزد استادان عارى از تقوى درس مى خوانند و يا در تحصيل و درس خود، از آثار علمى آنان استفاده مى كنند، خير و بركتى در كوشش آنها به چشم نمى خورد؛ بلكه در تحصيلات خود با ناكامى و عدم موفقيت مواجه مى گردند).

 

2- بايد استاد را به عنوان پدر واقعی و روحانی تلقّی كرد :

دانشجو بايد بر اين اساس بينديشد كه استاد و معلّم او، پدر واقعی و روحانی وی ، (و خود او به منزله فرزند روحانی او است ). پدر (و فرزند) روحانی از پدر (و فرزند) جسمانی ، با ارزش تر و ارجمندتراند.

بنابراين بايد دانشجو در اداء حقّ ابوت و وفاء به حقوق تربيت استاد - علاوه بر رعايت ادب در حقّ او، بدان گونه اى كه قبلاً ياد كرديم - به شدّت ، ساعى و كوشا باشد. و بيش از ديگران به او احترام گذارد.

از اسكندر پرسيدند: براى چه به معلّم و استاد خود بيش از پدرت ارج مى نهى ؟ در پاسخ گفت : معلّم ، منشاء و سبب زندگانى جاويد و پايدار من است . ولى پدر من ، مجراى وجود زودگذر و ناپايدار من مى باشد. علاوه بر اين پدرها معمولاً - همزمان با اعمال غريزه جنسى با مادر - از توليد نسل و ايجاد فرزند و كمال او، غافل اند و در اين جهت ، فاقد قصد و اراده مى باشند؛ بلكه قصد و اراده آنها متوجّه لذّت گيرى و كاميابى از اين غريزه است كه از اين رهگذر ناخود آگاه - فرزندى به ثمر مى رسد. بر فرض هم اگر پدر - در حين زناشوئى - اراده توليد نسل و يا كمال آن را داشته باشد، ارزش اراده مقرون با عمل ، از اراده عارى از عمل ، بيشتر است .(يعنى اگر هدف پدر - قبل از شروع به عمل زناشوئى - مسأله توليد نسل و يا كمال او باشد، همزمان با عمل زناشوئى ، از چنين اراده اى غافل مى باشد).

امّا يگانه هدف و اراده معلّم در تربيت شاگرد و فرزند روحانى ، تكميل وجود او است . آرى او مى كوشد تا شاگرد را به كمال لايق خود نائل گرداند.

اصل وجود و هستى هر موجودى نمى تواند به آن ، ارزشى اعطاء كند مگر آن گاه كه وجود را با عدم و نيستى بسنجيم . و الاّ خود وجود (فى نَفسِه ) نمى تواند شرافت و ارزش موجود را ارائه دهد؛ زيرا اين گونه وجود و هستى بسيط و ساده ، براى پست ترين موجودات مانند كرم ها و حشرات گندبو و خيزدوك ها نيز فراهم آمده است .

شرافت و ارزش هر وجود به كمال آن مربوط است . علّت كمال وجود شاگرد، شخص معلّم و استاد او مى باشد (نه پدر او كه بايد او را صرفاً مجراى وجود ساده و بسيط وى دانست ).

گويند : سيّد رضی (قدّس الله روحه )، شخصيتى بزرگوار و بلند همّت و داراى مناعت طبع بوده ، و از هيچ كسى ، منّت و احسانى (آزرم آفرين ) را نمى پذيرفت . وى داستان هاى شگفت آورى با خليفه عبّاسى (و دولتمردان وقت ) دارد كه همگى آنها نمودار شخصيت والا و منزلت برجسته انسانى اين مرد بزرگوار است . از آن جمله به خاطر نوزادى كه خداوند به سيّد موهبت فرمود، صله و هديه (كه فخرالملك وزير) براى او فرستاد (نپذيرفت ). امثال اين گونه داستان ها را به مقدار فراوان درباره سيّد رضی ياد كرده اند.

از آن جمله مى گويند : يكى از اساتيد وى ، روزى به او گفت : به من چنين گزارش شده است كه خانه تو كوچك و تنگ و محدود است ، و گنجايش كافى ندارد، و در خور شأن و مقام تو نيست ؟ من خانه اى وسيع و بزرگ دارم كه در خور شئون تو مى باشد، و آنرا به تو اهداء مى كنم ، و تو زندگانى خود را بدان جا منتقل كن . سيّد رضی از قبول هديه استاد، سر باز زد. ولى استاد اصرار ورزيد و سخن خود را تكرار كرد. سيّد رضی گفت : استاد عزيز! من تاكنون هرگز احسان و منّت پدرم را با ديده قبول نپذيرفتم ، با وجود داشتن چنين حالت روحى ، چگونه مى توانم احسان ديگران را قبول كنم ؟ استاد به او گفت : حقّ من نسبت به تو از حقّ پدرت بر تو، عظيم تر و مهم تر است ؛ زيرا من پدر روحانى تو هستم ؛ ولى پدر تو، پدر تن و جسد و جسم تو است . سيّد رضی در برابر چنين استدلال قوی ، تسليم بودن خود را اظهار كرده و هديه استاد را پذيرفت .

بر اساس همين نكته اساسى است كه يكى از فضلاء برجسته مى گويد:

من علم العلم كان خير اب ذاك ابو الروح لا ابو النطف

آن كه علم و دانش را به ديگران مى آموزد، بهترين پدر انسان به شمار مى آيد؛ چون او پدر روحانى و مجراى كمال جان و روان انسان است ،( او پدر نطفه نيست (كه ساختمان جسمانى و هستى تن و بدن و اندام ناپايدار آدمى را بپردازد. بلكه او، روح و روان انسانى را ولادتى نو و تازه و جاويد مى بخشد.

 

3- استاد را بايد به عنوان پزشك معالج جان و روان برشمرد:

شاگرد و دانشجو بايد با اين اعتقاد به خويشتن بنگرد كه او فردى مبتلا به بيمارى نفسانى است ؛ زيرا مرض و بيمارى عبارت از انحراف جسم از مجراى طبيعى است . شخصيت آدمى فطرتاً بر اساس سلامت روان ، و علم و بينش ، سرشته و استوار شده است . علّت انحراف روح و روان انسان از مجراى طبيعى و عامل گرايش او از مسير علم و دانش و دين ، عبارت از غلبه و تسلّط و عدم تعادل اخلاط و مزاج قواى بدنى است .

بايد دانشجو معتقد باشد كه استاد، پزشك درمان بخش بيمارى او است ؛ زيرا او سعى مى كند روح و روان شاگرد را به مجراى طبيعى آن بازگرداند. به همين جهت به هيچ وجه ، شايسته نيست كه از فرمان و اشاره او سرپيچى كند. مثلاً اگر به دانشجو گفت : فلان كتاب را بخوان ، و درس و مطالعه خود را به همين مقدار، محدود ساز و بدان قناعت كن . اگر دانشجو از اين فرمان استاد، سر باز زند، به منزله بيمارى است كه با پزشك معالج خود در طرز درمان خويش به جدال و مخالفت برمى خيزد و او را تخطئه مى كند. (بديهى است كه چنين بيمارى هرگز درمان نخواهد شد).

در حكم و امثال آمده است :مراجعه المريض طبيبه ، يوجب تعذيبه:

رفت و بازگشت و درگيرى و مخالفت بيمار با پزشك خود، موجب شكنجه و آزار و زيان به خود او مى گردد.

چنان كه بر هر بيمارى لازم است كه از تناول مأكولات آزاردهنده و زيان بخش ، و غذاهائى كه اثر دارو را خنثى و تباه مى سازد - چه در حضور پزشك و چه در غياب او - خوددارى كند، همچنين بر شاگرد و دانشجو لازم است كه خويشتن را از پليدى هاى روحى و معنوى - كه هدف نهائى و منتهاى همّت معلّم ، پرهيز دادن و نهى شاگردش از آنها است - خويشتن را حفظ و صيانت كند. اين پليدي ها و آلايش هاى روحى عبارتند از: كينه ، حسد، خشم ، آزمندى ، حرص ، كبر، غرور و امثال آنها از صفاتى كه از رذائل اخلاقى به شمار مى آيند. دانشجو بايد ماده اين بيمارى را از بيخ و بن بركند تا از راهنمائى هاى معلّم و پزشك روحى خويش سودمند گردد.

 

4- ارج نهادن به استاد و تجليل از مقام علم و دانش :

شاگرد و دانشجو بايد با ديده تكريم و احترام به استاد خويش بنگرد، و از عيوب او چشم پوشى كند. (يعنى با دل و زبانش از او خرده گيرى نكند)؛ زيرا اگر شاگرد با چنين ديدگاهى احترام آميز به استاد خود بنگرد مى تواند به بهره گيرى از استاد و نفوذ و ثبات بيان و گفتار او در ذهنش كمك نمايد.

يكى از علماء سلف آن گاه كه روانه جلسه درس و محضر استاد مى شد - مقدارى صدقه به فقير مى داد و مى گفت : خدايا عيب معلّم و استادم را از نظرم مخفى نگاهدار و بركات علم و دانش او را از من برنگير.

دانشمند ديگرى مى گويد: به خاطر هيبت و ابّهت استاد و احترام به او برگ هاى كتاب را با آهستگى و ظرافت خاصّى ، تورّق مى كردم تا صداى فرو افتادن و خش خش آنها را به گوش استاد نرسد، و او را نيازارد.

ديگرى مى گويد: سوگند به خداوند - به خاطر هيبت استادم : (شافعى) جرأت و جسارت آن را نداشتم كه در برابر نگاه ديدگان او آب بياشامم .

حمدان اصفهانى گويد: در حضور (شريك ) و مجلس درس او بودم ، ناگاه يكى از فرزندان خليفه عبّاسى ، يعنى فرزند (مهدى ) وارد شد و به ديوار تكيه داد، و سؤال و پرسشى را درباره يكى از احاديث با شريك در ميان گذاشت . ولى شريك به او توجّهى نكرد و چهره اش را به سوى ما برگرداند. فرزند سؤال خود را دوباره تكرار كرد، ولى باز هم شريك بدين سان بى اعتنائى كرد. فرزند خليفه خطاب به شريك گفت : آيا نسبت به فرزندان خلفاء، تحقير و توهين را روا مى دارى ؟ شريك گفت : نه ، ولى علم و دانش در پيشگاه خداوند، شكوهمندتر و برتر از آن است كه من (به دلخواه ديگران )، آن را ضايع و تباه سازم . فرزند خليفه جلو آمد و زانو بر زمين نهاد و در برابر شريك نشست . شريك به او گفت كه بايد بدين سان جوياى علم گرديد، (و دانش را با تواضع و فروتنى خوش آيندى از استاد درخواست نمائى ).

 

5-تواضع و فروتنی در برابر استاد :

بايد دانشجو - فزون تر از آن مقدارى كه مأمور به تواضع و فروتنى نسبت به علماء و دانشمندان ، و ديگر اصناف مردم است - در برابر استاد خود، متواضع و فروتن باشد. او بايد در برابر مقام علم و دانش نيز اظهار خاكسارى كند تا در سايه اين فروتنى و خاكسارى ، به علم و معرفت دست يابد. بايد او بداند كه اظهار ذلّت و خاكسارى در برابر استاد، نوعى عزّت و سرفرازى است . خضوع شاگرد در برابر استاد، افتخارى است براى او، و تواضعش موجب رفعت و بلندپايگى او مى گردد. حفظ حريم استاد و بزرگداشت مقام او، پاداش آفرين است . اگر شاگرد در خدمت به استاد، دامن به كمر زند، به شرف و بزرگوارى خويش مدد مى كند. رسول اكرم صلّی الله عليه و آله فرمود: دانش را بياموزيد، و به خاطر آن ، آرامش و متانت و وقار را فراگيريد، و در برابر كسى كه دانش را از او مى آموزيد فروتنى و خاكسارى كنيد. و نيز پيامبر اكرم صلّی الله عليه و آله فرمود : اگر كسى به شخصى مسأله اى را بياموزد، زمام اختيار و مالكيت او را به دست مى آورد. عرض كردند : حتّی آيا او مى تواند همانند برده ، او را به فروش رساند، و يا از رهگذر او خريدارى به عمل آورد؟ فرمود: نه ؛ لكن مى تواند به او امر و نهى كند.

يكى از دانشمندان ، در لزوم تذلّل و اظهار خاكسارى شاگرد در برابر معلّم و استاد، بيت زير را انشاء كرده است :

اهين لهم نفسى لكى يكرمونها و لن تكرم النّفس الّتى لاتهينها

من شخصيت و منزلت خويش را در برابر دانشمندان و استادان ، فروهشته و خوار مى سازم تا مورد احترام آنها قرار گرفته و از وجود آن ها بهره مند گردم . و هرگز نمى تواند نفسى كه آن را در برابر علماء، خاكسار و فروهشته نسازى - مورد احترام و تكريم قرار گرفته و كامياب گردد.

 

6- لزوم ترجيح رأی و نظريه استاد بر رأی و نظريه خود :

دانشجو نبايد رأی و نظريه استاد را مردود ساخته و با او با چهره و رفتار و گفتارى آمرانه مواجه گردد. او نبايد بر خلاف نظريه استاد، اشاره كند. بايد چنين بينديشد كه استاد او حق و صواب را بهتر از او مى شناسد. بلكه او بايد در تمام امور زندگى ، مطيع و منقاد استاد بوده و زمام تمام شئون حياتى خود را كاملاً در اختيار او قرار دهد، و در برابر اندرز و نصيحت او مطيع بوده و در هر حال ، جوياى رضا و خوشنودى او باشد. اگرچه رأی و نظر او با رأی و نظر استاد، در اين زمينه ها تفاوت داشته و روش استاد، دلخواه او نباشد.

با رأی و نظر استاد به مسابقه نپردازد، و پيش از رأی او نظريه اى را انتخاب نكند، و با او در تمام شئون زندگى خويش مشورت نموده و به دستور او گردن نهد. قلباً و لساناً از نظريه و تدبير استاد پا فراتر نگذارد.

يكى از فضلاء مى گويد: اشتباه و لغزش نمائى عمل و گفتار يك مرشد و راهبر، نافع تر و سودمندتر از گفتار و عمل حق يك مسترشد و ره جو است كه حق و صواب را با نظر شخصى خويش مى شناسد، و آن را ارزيابى مى كند، و با عالم و معلّم به مشورت نمى پردازد.

در داستان موسی و خضر عليهما السّلام نكته بيدارگرى در اين زمينه ديده مى شود، به اين معنى كه موسی عليه السّلام رفتار خضر عليه السّلام را اشتباه آميز مى پنداشت ؛ در حالى كه رفتار به ظاهر لغزنده و اشتباه آميز خضر عليه السّلام ، هماهنگ با واقعيت غيرقابل گريز، و صد در صد مطابق با حق بوده است ؛ چون موسی عليه السّلام فكر مى كرد كه خضر عليه السّلام اشتباه مى كند، و تصوّر مى نمود كه رأی و نظر خود او بر حق است.

دانشمندى فاضل ، از يكى از اساتيد خود نقل كرده است كه براى استاد خويش ، خواب و رؤيائى را بازگو مى كردم ، و به او گفتم براى چه ؟!. پس از نقل اين رؤيا، استاد حدود يك ماه از من فاصله گرفت و با من سخن نمى گفت ، و اظهار داشت : كه اگر تو قلباً مطالبه دليل و انتقاد و عيب جوئى از مرا روا نمى دانستى و سخن و گفتار مرا در باطن خويش ، شايسته انكار و مؤاخذه تلقّى نمى كردى ، چنين سخنى در عالم رؤيا بر زبانت جريان نمى يافت و از من انتقاد نمى نمودى .

واقعيت امر نيز همين نكته را تأييد مى كند؛ زيرا غالباً حالاتى كه در عالم خواب براى انسان اتّفاق مى افتد نمودار همان حالتى است كه در عالم بيدارى بر دلش ‍چيره گشته است ، و آنچه كه انسان در عالم رؤيا مشاهده مى كند به ندرت با آنچه كه در عالم بيدارى بر قلب آدمى مى گذرد متفاوت مى باشد.

اصول اخلاقی قبل ازدواج

رفت‌وآمد برای شناخت بیشتر

افراد می‌توانند به شیوه‌های مختلفی باهم آشنا شوند و در این زمینه محدودیتی وجود ندارد. اما زمانی که برای ازدواج تصمیم می‌گیرند، مهم است از نظر اعضای خانواده بهره بگیرند. اگر فکر می‌کنند ممکن است تصمیم آنها هیجانی باشد، توصیه می‌شود از مشاور کمک بگیرند. اینطور تصور نکنند خودشان قادر به حل همه‌ی مشکلات هستند. قبل از ازدواج تعهدی وجود ندارد، اما اگر انتخاب صحیح نباشد در آینده مشکلاتی ایجاد می‌شود.

 

برای این‌که زوج‌ها قبل از ازدواج با خصوصیات رفتاری و اخلاقی هم آشنا شوند، باید باهم رفت‌وآمد داشته باشند. در گذشته برخی از خانواده‌ها برای اینکه بفهمند پسری برای ازدواج مناسب است، تحقیقاتی را انجام می‌دادند. تا زمانی که رفت‌وآمد وجود نداشته باشد، رفتارهای افراد و خانواده‌ها نامعلوم باقی می‌ماند. از سوی دیگر وسیله‌ی ارتباطی انسان‌ها زبان‌شان است، که وجه تمایز انسان با موجودات دیگر هم همین قدرت سخنوری است. زبان برای صحبت کردن است. پس بهتر است دختر و پسر قبل از ازدواج و شروع زندگی مشترک درباره‌ی مهریه، نحوه‌ی زندگی، برقراری ارتباط با خانواده‌ها و... باهم صحبت کنند.

 

متأسفانه در مواردی می‌بینیم به دلیل باورها یا تعصبات خانواده‌ها، تا قبل از برگزاری مراسم عقد، رفت‌وآمدهای کمی انجام می‌شود. به‌طور مثال ممکن است پدر خانواده اجازه ندهد دختر با خواستگارش بیرون برود. در چنین شرایطی خانواده‌ها و همین‌طور دختر و پسر می‌توانند با همین میزان ارتباط یا ارتباطات تلفنی از هم پرس‌وجو کنند و سۆالات‌شان را بپرسند. حتی دختر و پسر می‌توانند در حضور خانواده در گوشه‌ای صحبت کنند. والدین دختر باید بدانند غرض ازدواج است و هیچ پسری برای آزار و اذیت برای خواستگاری به خانه‌ی کسی نمی‌رود. مادر‌ها می‌توانند در این زمان تلفنی باهم حرف بزنند، دختر و پسر در محل کار همدیگر را ببنند و... به هر حال راه‌های مختلفی برای حرف زدن هست. اما در برخی خانواده‌ها به دلیل وجود تعصبات، بعضی از دختران ازدواج نمی‌کنند یا پس از ازدواج به دلیل نداشتن شناخت کافی، با مشکلات مختلفی روبه‌رو می‌شوند.

 

پرسیدن عیب نیست

یکی از مهم‌ترین نکات در زمینه‌ی آشنایی‌های قبل از ازدواج که به شناخت رفتارهای فردی کمک می‌کند «سۆال پرسیدن» است. درواقع رفتار‌ها تا زمانی که درباره‌ی آنها صحبت نشود، ناشناخته می‌مانند. بنابراین بهتر است افراد در آشنایی‌های قبل از ازدواج باهم صحبت کنند و ارتباط بیشتری داشته باشند. آنها باید درباره‌ی هر موضوعی که برای‌شان مهم است از همسر آینده‌شان سۆال كنند. شاید قبل از ازدواج فرد خودش را از هر نظر خوب نشان ‌دهد، اما وقتی حرف می‌زند، رفتارهایش معلوم می‌شود.

 

وقتی افراد قبل از ازدواج باهم حرف می‌زنند بهتر است بدانند خیلی از حرف‌ها و نظرات قبل از ازدواج، در رفتارهای پس از ازدواج ظاهر می‌شوند. به‌طور مثال آقایی که می‌گوید مخالف کارکردن خانم در محیط مردانه است، پس از ازدواج فکرش عوض نمی‌شود.

 

اگر خانمی در معاشرت‌های قبل از ازدواج می‌بیند آقایی کم‌حرف است، باید از این رفتار بفهمد این آقا زیاد اهل صحبت نیست. بنابراین اگر دوست دارد شوهرش بیش از اینها حرف بزند و ساکت نباشد باید به این نکته توجه کند.

 

به هر حال با صحبت‌های پیش از ازدواج خیلی از رفتارها معلوم می‌شوند. ازدواج مهم است و باید انجام شود اما درباره‌ی آن نباید خیلی زود تصمیم گرفت. وقتی مورد مناسبی پیدا شد باید روی آن فکر کنید و با عجله تصمیم نگیرید. اگر ازدواج بدون شناخت کافی و عجولانه انجام شود، تصمیم درستی نیست. در چنین شرایطی اگر ازدواج به طلاق منجر شود اثرات بدتری برجای می‌گذارد و اگر این وسط بچه‌ای هم به دنیا آمده باشد مشکلات به‌مراتب بیشتر می‌شوند.

 شناخت پیش از ازدواج,آشنایی‌های قبل از ازدواج

 

شناسایی مرد خسیس

یکی از خصوصیاتی که ممکن است برخی از مردها داشته باشند، خساست است. این ویژگی در رفتارهای قبل از ازدواج هم خودش را نشان می‌دهد. وقتی خانواده‌ای به دختر و پسر اجازه می‌دهند باهم معاشرت داشته باشند و بیرون بروند، خانم‌ها می‌توانند با توجه به چند رفتار به ظاهر ساده به این خصوصیت رفتاری پی ببرند. به‌طور مثال به این نکته توجه کنند که پسر آنها را کجا می‌برد، تعارف می‌کند یا نه و ... یکی از مراجعه‌کنندگان من خانمی بود که می‌گفت برای آشنایی قبل از ازدواج دوبار با آقایی بیرون رفته است و آقا آنقدر او را در ماشین چرخانده که سردرد گرفته است. مدام بهانه‌جویی می‌کرده است و از جاهای مختلف ایراد می‌گرفته، حتی یک آب‌میوه هم برای خانم نخریده است و...

 

علاوه بر این، مراسمی مانند روز تولد یا روز زن وجود دارد که بهتر است مردها به‌عنوان خواستگار هدیه‌ای برای خانم‌ها بخرند. به هر ترتیب نوع خرج کردن مهم است و افراد خسیس زود خودشان را لو می‌دهند. پس از ازدواج هم رفتارهای‌شان در قالب خرجی ندادن بروز می‌کند. خیلی از افرادی که برای مشاوره مراجعه می‌کنند به دلیل خساست شوهران‌شان افسردگی گرفته‌اند. مرد به مادر خودش نگاه می‌کند که در شهر کوچکی زندگی کرده و هر چند سال یکبار فقط یک چادر می‌خریده است. در نتیجه توقع چنین رفتاری را از همسرش دارد و خیلی از انتظارات دختران امروزی را نادیده می‌گیرد. به هر حال زندگی با مرد خسیس مشکلات زیادی را ایجاد می‌کند.

 

هشدار برای اعتیاد و بیکاری

برخی از افرادی که برای مشاوره مراجعه می‌کنند درباره‌ی رفتارهایی حرف می‌زنند که قبل از ازدواج از همسرشان دیده و چشم‌پوشی کرده بودند. به‌طور مثال از قبل می‌دانسته‌اند همسرشان معتاد است یا کار ندارد، اما باز هم با او ازدواج کرده بودند.

 

گاهی اوقات هم خانواده‌ها می‌گویند طرف زن می‌گیرد و ازدواج می‌کند، بعد مشکلاتش حل می‌شود. اگر فردی قبل از ازدواج فردی تنبل و بیکار است، پس از ازدواج هم چنین رفتاری را ادامه می‌دهد. بنابراین لازم است قبل از ازدواج به وجود چنین رفتارهایی دقت شود.

 

اشتغال مردها اهمیت زیادی دارد. مهم است مرد قبل از ازدواج توانایی مالی لازم را داشته و مستقل باشد. خانواده‌ها می‌توانند تا حدودی کمک کنند، اما نه خیلی زیاد. وقتی کمک‌های مالی خانواده بیشتر می‌شود فرد از خانواده‌اش تأثیر می‌گیرد و شاید دخالت‌هایی پیش بیاید که زوج‌ها را با مشکلاتی روبه‌رو کند.

 

رفت‌وآمد با مجردها

گروهی از افراد و به‌ویژه خانم‌ها نسبت به رفت‌وآمد شوهران‌شان با دوستان‌شــان حساس هســـتند و چنین رفتاری را مناسب نمی‌دانند. به همین دلیل تصور می‌کنند چنین ارتباطاتی باید محدود یا قطع شود. در صورتی‌که این خانم‌ها باید بدانند وقتی همسرشان دوستانی دارد که مدت‌هاست با آنها رفت‌وآمد می‌کند، نمی‌تواند این ارتباط را قطع کند. چنین روابط و رفتارهایی باید مدیریت شود، هر دو طرف شرایط را در نظر بگیرند و قبل و بعد از ازدواج درباره‌ی این رفت‌وآمدها درخواست‌های نامعمول نداشته باشند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 17 خرداد 1394 ساعت: 10:23 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

نگاهی به ترجمه قرآن استاد جلال الدین فارسی

بازديد: 159
نگاهی به ترجمه قرآن استاد جلال الدین فارسی

رضا رضایی

ترجمه قرآن به زبانهای گوناگون در ردیف ضروری ترین و مهمترین پژوهشهای قرآنی به شمار می‌رود؛ چرا که قرآن، پیامی است از سوی خداوند که در قالب الفاظ عربی بر خاتم پیامبران(ص) نازل گردیده است و بر طبق گواهی بسیاری از آیات قرآن، غرض از نزول آن، فراهم آمدن زمینه هدایت برای همه مردم است؛ از هر قوم و نژادی که باشند، در هر زمان و مکانی که زندگی ‌کنند، با هر زبانی که سخن گویند.
« تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا » (فرقان/1)
برکت آفرین است خداوندی که فرقان (قرآن) را بر بنده‌اش (محمد 12) نازل کرد تا جهانیان را انذارگر باشد.
« كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ » (ابراهیم/1)
(قرآن) کتابی است که ما بر تو نازل کردیم تا مردم را به فرمان پروردگارشان، از تاریکیها بیرون آورده و به سوی نور ببری.
و در پرتو ترجمه قرآن است که زمینه بهره گیری همگان از قرآن فراهم می‌آید و بسیاری از انسانها که با زبان عربی آشنا نیستند، می‌توانند از تعالیم قرآن بهره مند شوند.
کار ترجمه با رسالت و مسؤولیّتی که بر دوش دارد، کاری دشوار و دقیق است و در این میان، ترجمه قرآن به عنوان کلام خالق و پیام جاودان، از اهمیّت و حساسیّت بیشتری برخوردار است و از آن جا که زبان، چونان بسیاری از پدیده‌ها با پیشرفت زمان تحوّل می‌پذیرد و تکامل می‌یابد، اگر دهها ترجمه دیگر هم از قرآن سامان گیرد، بی نیاز کننده از ترجمه‌های بعدی نخواهد بود.
خوشبختانه، در سالهای اخیر روند کار ترجمه قرآن به فارسی، شتاب بیشتری گرفته است. به گونه‌ای که در مدت زمان نسبتاً کوتاهی چند ترجمه فارسی از قرآن کریم، انتشار یافته است و نوید انتشار ترجمه‌های دیگری به دوستداران معارف قرآن داده شده است.
یکی از ترجمه‌های قرآن، ترجمه‌ای است که به همّت آقای جلال الدین فارسی شکل گرفته و نخستین چاپ آن در سال 1369 ھ – ش انتشار یافته است.
طبیعی است که هر گاه ترجمه‌ای جدید از قرآن در دسترس قرار گیرد، این انتظار و توقّع در نسل پژوهشگر پدید می‌آید که ترجمه در مقایسه با ترجمه‌های پیش، از امتیازهایی برخوردار باشد و بخشی از کاستیهای موجود در ترجمه‌های پیشین را بر طرف کرده و بر اتقان و زیبایی آن افزوده باشد.
این که آیا ترجمه آقای فارسی از قرآن، توانسته است چنان توقّع و انتظاری را برآورده سازد، یا خیر؟ نکته‌ای است که در این پژوهش کوتاه با جمال، مورد بررسی قرار می‌گیرد.
ناگفته نماند که مترجم محترم، در مقدمه کوتاهی که بر ترجمه خود از قرآن کریم نوشته است، به صورت غیر مستقیم به پرسشهای مقدّری که یاد شد، پاسخ گفته و در همان مقدمه، قواعدی را برشمرده است که با رعایت آن قواعد در فنّ ترجمه قرآن، می‌توان به نتایج مثبتی دست یافت.
امّا آیا خود ایشان تا چه اندازه به رعایت آن نکات پایبند بوده و تا کجا در این مسیر توفیق یافته است؟ بی تردید این نگرش کوتاه نمی‌تواند مدّعی باشد که پاسخی همه جانبه به پرسش فوق بدهد، اما می‌توان گفت که دریچه‌ای را به منظر این ترجمه می‌گشاید.
نگارنده این سطور از آغاز نوجوانی که روخوانی قرآن را آموخته است، همواره در آرزوی دستیابی به ترجمه‌ای روان و دقیق از قرآن کریم بوده است.
حضور ترجمه آقای جلال الدین فارسی در مجموعه ذخایر ترجمه‌های قرآن، نوید ترجمه‌ای قوی و رسا را داد، چرا که مترجم محترم از صاحب نظران معاصر و نان آشنا بود.
امّا پس از مطالعه آن، نکاتی شایان ذکر به ذهن رسید و از آنجا که مترجم محترم از مطالعه کنندگان خواسته‌اند که از اظهار نظر و پیشنهاد دریغ نکنند، نگارنده طی تلاوت حدود نه جزء از قرآن کریم و مروری بر ترجمه آن، نکاتی را یادداشت کرده‌ام که از سر اخلاص مطرح می‌کنم.
همزمان با تنظیم نکات یاد شده، اطّلاع یافتیم که برخی از اهل تحقیق و نظر نقدی بر ترجمه آقای فارسی نوشته‌اند که پس از مطالعه آن، معلوم شد بسیاری از نکات مورد نظر ما در مقاله ایشان آمده است. از این روی، در این مختصر به ذکر نکاتی بسنده شد که از تکرار به دور باشد.
1. عبارت قرآنی « الرّحمن الرّحيم »(فاتحه/1و3) چنین ترجمه شده است: «بخشایند مهربان». بسیاری از مترجمان دیگر هم، عبارت قرآنی فوق را به همین گونه ترجمه کرده‌اند و چه بسا مورد انتقاد هم قرار گرفته باشند. گویا آقای فارسی هم در این مورد، تسلیم اکثریت شده و همان ترجمه غیر محققانه را ترجیح داده‌اند. برخی از ایرادهایی که بر ترجمه یاد شده وارد است، از این قرار است:
الف . «الرّحمن» صیغه مبالغه است و «الرحیم» صفت مشبهه و همان گونه که می‌دانیم صیغه مبالغه دلالت بر کثرت دارد و صفت مشبهه دلالت بر دوام و در ترجمه آیه، این دو نکته رعایت نشده است.
ب . صفت « الرّحمن» و «الرحیم» هر دو از مادّه رحمت اشتقاق یافته‌اند، به چه دلیل در ترجمه کلمه «الرّحمن» بخشاینده و در ترجمه کلمه «الرحیم» مهربان آورده شده است.
ج . بخشایندگی و مهربان بودن، دو مصداق از مصادیق رحمت خدا به شمار می‌روند و به عبارت دیگر، مفهوم رحمت، گسترده تر از چیزی است که در ترجمه آمده است.
2. عبارت قرآنی «یؤمنون بالغیب» چنین ترجمه شده است: «و کسانی که به نادیده، می‌گروند.» مترجم محترم کلمه «نادیده» را در ترجمه واژه قرآنی «الغیب» آورده است که اگر نگوییم غلط است، بدون تردید ترجمه دقیقی نسیت، زیرا حقایق غیبی عبارتند از چیزهایی که قوای حسّی آدمی از درک آن ناتوان است. البتّه یکی از ویژگیهای حقایق غیبی هم این است که دیده نمی‌شوند.
به طور کلی در مورد واژه‌های قرآنی که معدل فارسی دقیقی برای آن درست نیست، بهتر این است که در ترجمه، با خود آن واژه آورده شود، و یا به گونه‌ای از واژه اصلی برای ترجمه کمک گرفته شود. همان گونه که مترجم محترم در ترجمه عبارت « وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ » (بقره /3) نوشته‌اند: «و از آنچه روزیشان کردیم انفاق می‌کنند».
و یا در ترجمه « وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ » (بقره / 4) آورده‌اند: « و به آخرت، ایشان یقین دارند» در صورتی که ممکن بود در ترجمه « يُنفِقُونَ» می‌بخشند، و در ترجمه « يُوقِنُونَ» باور دارند، آورده شود.
جالب است مترجم، در موارد دیگر که واژه «الغیب» آمده است نکته یاد آوری شده را رعایت کرده‌اند. از جمله در آیه 34 سوره بقره، عبارت قرآنی « إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ » این گونه ترجمه شده است:
«من نهانی (غیب) آسمانها و زمین را می‌دانم».
و یا در ترجمه «و لا اعلم الغیب» ( انعام / 6) آورده‌اند:
«و من غیب نمی‌دانم.»
و همچنین در ترجمه « ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ » نوشته‌اند:
«آن گاه، سوی دانای غیب ... و مشهود باز گردانده می‌شوند.»
و در ترجمه « وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ »(انعام/59) آمده است:
«و کلیدهای غیب در دست اوست.»
3. آیه 4 سوره بقره « والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ ...» چنین ترجمه شده است:
«و کسانی که به آنچه به سوی تو فرو فرستادیم و آنچه پیش از تو فروفرستادیم ایمان می‌آورند.»
در آیه مبارکه کلمه «انزل» در هر دو مورد، ماضی مفرد و مجهول است، ولی به صورت متکلم مع الغیر ترجمه شده است. ترجمه درست عبارت چنین است: و کسانی که به آنچه برتو و آنچه پیش از تو نازل گشته است، ایمان می‌آورند.
4. عبارت قرآنی « وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ »(بقره/191)چنین ترجمه شده است:
«وشکنجة از دین بیرون بردن، بدتر از کشتن است.»
و همین گونه در ترجمه آیه 193 همان سوره « وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ » آمده است:
« وبا آنان بجگید تا شکنجه از دین بیرون بردن نباشد.»
ترجمه واژه «فتنه» به شکنجه از دین بیرون بردن » گذشته از این که ترجمه شیوایی نیست، جای این پرسش را هم دارد که به چه دلیل مترجم محترم از معانی واژه « فتنه» این معنا را واز احتمالاتی که مفسران در تفسیر واژه « فتنه» ذکر کرده اند، این احتمال را برگزیده است.
در این باره، مرحوم طبرسی پس از طرح معانی لغوی واژه « فتنه» نوشته است:
«والمراد بها فی الآیة: الشّرک بالله و رسوله»1
مراد از فتنه در این آیه، شرک به خدا ورسول اوست.
نیز شیخ طوسی در بارة معنای واژة « فتنه» می‌نویسد:
« قال الحسن وقتاده و جمیع المفسیرین انّها الکفر.» 2
حسن وقتاده وتمام مفسران گفته اند که مراد از «فتنه» دراین آیه، کفر است.
همو، درجای دیگر می‌نویسد:
« والفتنه: الشّرک فی قول ابن عباس وقتاده و الربیع وبن زید و هو المروی عن ابی جعفر 11.» 3
مرحوم علامه طباطبایی در این باره، نوشته است:
« والفتنه فی لسان هذه الآیات هو الشّرک باتّخاذ الاصنام کما کان یفعله المشرکون ویدلّ علیه قوله تعالی :« ویکون الدین کلّه لله» 4
کلمه فتنه در لسان این آیات به معنای شرک است... و دلیل این که گفتیم «فتنه» در این آیات به معنای شرک است، جمله بعدی آیه« ویکون الدین کلّه لله» است.
5. در ترجمه « وَإِن كُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّآلِّينَ »(بقره/198) نوشته است:
« وگر چه پیش از آن گمگشتگان بودید.»
بهتر است در ترجمه « الضّالین»، گمراهان آورده شود، همان گونه که مترجم محترم عبارت « ولاالضّالین» (فاتحه/7) را به گمراهان ترجمه کرده است.

6. آیه مبارکه « وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ »(بقره/207)، چنین ترجمه شده است:
« واز آدمیان کسی هست که خویشتن در طلب خشنودی خدا بفروشد...»
در ترجمه آیه یاد شده، وفادار ماندن به متن در حدی است که به زبیایی و رسا بودن ترجمه صدمه زده است. بدون تردید کلمه «یشری» در آیه مبارکه به معنای خرید و فروش اصطلاحی نیست، بلکه معنای کنایی آن مراد است . ممکن است مترجم محترم بفرماید: در ترجمه هم همان معنای کنایی اراده شده است که مسلّم همین طور است، ولی اگر دقّت کنیم در زبان فارسی برای بیان این مقصود، بیشتر تعبیر جانبازی در راه خدا و جان باختن در راه حق به کار می‌رود.
7. درآیه مبارکه 11 سوره نساء، عبارت قرآنی « مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ » به این صورت ترجمه شده است:
« پس از انجام وصیتی که وی می‌کند یا قرضی که هست.»
عبارت فوق، بخشی از آیه ای است که درآن حکم میراث طبقه اول و چگونگی تفسیم میراث بیان گشته است. در این بخش از آیه، تصریح شده است که وارثان هنگامی مجازند مال میّت را میان خود تقسیم کنند که میّت وصیّتی نکرده باشد و بدهکار نباشد، اما در صورتی که وصیتی کرده است با بدهکار است، نخست باید به وصایای او عمل شود وبدهکاری او پرداخت شود، آن گاه باقیمانده اموال میت میان ورثه تقسیم گردد.
ایراد نگارنده، بر ترجمه متن این بخش از آیه نیست وفرض هم براین است که مترجم با درک درستی از مراد آیه، به ترجمه آن پرداخته است. اما نکته ای که از دید مترجم پنهان مانده است، ارتباط این بخش بابخشهای دیگر آیه است که می بایست این ارتباط،با افزوده شدن توضیحی کوتاه حفظ می‌شد. در صورتی که می‌بینیم به ترجمه لفظ اکتفا شده و هیچ گونه توضیحی در کنار آن نیامده است ودر نتیجه مطالعه کننده فارسی زبان، که فرضاً آگاهی چندانی از احکام میراث ندراد، بدشواری می‌تواند مراد آیه را دریابد و چه بسا در برداشت از ترجمه آیه دچار اشتباه گردد و چنین تصور کند که حکم مذکور در این بخش از آیه، مربوط به قسمت اخیر است. ( یعنی صورتی که وارثان میت عبارتند از چند برادر ومادر.) بخصوص این که در ویرایش این قسمت، از علائم سجاوندی مناسب هم استفاده نشده است.
در ترجمه این قسمت از آیه، به ترجمه آقای عبدالمحمد آیتی مراجعه شد. ترجمه ایشان چنین است:
« امّا اگر برداران داشته باشد، سهم مادر، پس از انجام وصیّتی که کرده و پرداخت وام او، یک ششم است.»
اگر نگوییم که مترجم محترم در ترجمه این بخش از آیه به خطا رفته، بدون تردید ترجمه ای نارسا و از دقّت به دور است وابهام آن، از ترجمه آقای فارسی بیشتر است.
8. عبارت« وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً »(نساء/49)« وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِيلاً »(نساء/77)و« وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً»(اسراء/71)، به ترتیب، چنین ترجمه شده است:« وبه اندازه پوسته ای ستم نمی‌شوند.» « وبه اندازه پوسته ای به شمان ستم نرود.» و«و به اندازه پرزه ای برایشان ستم نشود.»
در این که معنای واژه «فتیل» چیست؟ در کتابهای لغت چند احتمال ذکر شده است:
الف. رشته نازکی که در شکاف هسته خرما مشاهد می‌گردد.
ب. رشته نازک درون خرما.
ج. به معنای نقطه ای دردرون هسته خرما.
ممکن است به معنای «پوسته» و «پرزه» هم باشد، ولی واژه « فتیل» به هرمعنایی که باشد بی تردید در آیات یاد شده کنایه از چیز کوچک و اندک است. با توجه به این که هیچ کدام از معانی محتمل مرجحّی ندارند، بهتر است همان معنای کنایی در ترجمه آورده شود ومثلاً در ترجمه « وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً» نوشته شود: وکمترین ستمی برآنان نخواهدشد.
9. آیه 3 سوره مائده: « فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ » چنین ترجمه شده است:
« پس هرکس در گرسنگی جانگاه بدون تمایل، به گناه ناچار شود بداند که خدا آمرزنده ای مهربان است:
این بخش از آیه ناظر است به محرّماتی که در آغاز آیه بیان گردیده است. مقصود این است که استفاده از آن محرمات در حال ناچاری، مانعی ندارد.
ایرادی که در مورد ترجمه این قسمت به نظر می‌رسد، نارسا بودن ترجمه در انتقال مقصود است، بخصوص این که میان این بخش از آیه وبخش آغازین آن عبارت قرآنی :« الیوم یئس الذین کفرو من دینکم...» فاصله افتاده است که بظاهر، چندان ارتباطی با صدور و ذیل آیه ندارد.
10. آیه 103 سوره مائده: « مَا جَعَلَ اللّهُ مِن بَحِيرَةٍ وَلاَ سَآئِبَةٍ وَلاَ وَصِيلَةٍ وَلاَ حَامٍ »بدین گونه ترجمه شده است:
« خداهیچ بحیره و سائبه و وصیله وحامی را مقرّرنداشته است.
نگارنده با مطالعه ترجمه این آیه، به یاد لطیفه ای افتاد که گویند خردمندی از فرزند خود پرسید:« تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است.» یعنی چه؟
فرزند بدون تأمل، پاسخ داد؛ یعنی، تربیت نااهل را چون گردکان برگنبد است!
غرض از ترجمه قرآن، یاری رساندن به آنهایی است که بالغت واصطلاحات عربی آشنایی ندارند و می‌خواهند با کمک گرفتن از ترجمه به اندکی از معارف قرآن دست یابند . قطعاً با این شکل از ترجمه، آن غرض تأمین نخواهد شد. در چنین مواردی، افزودن توضیحاتی کوتاه و گویا، در کنار ترجمه، تنها راه حل مشکل است.
11. آیه 17 سوره مبارکه اعراف: « ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ... » چنین ترجمه شده است:
« آن گاه از راه تاریخ ولحاظ آینده و از طریق امور خوشایند وشوم به آنان بپردازم...»
شگفت آور است که مترجم محترم گاهی چنان در ترجمه آیات، به الفاظ آیه وفادار مانده است وزمانی این چنین الفاظ آیه را نادیده گرفته و به ترجمه ای کاملا آزاد روی آورده است . آنچه درترجمه این آیه آمده است، با فرض صحّت آن، می‌بایست به عنوان توضیح و به شکلی متمایز ازترجمه افزوده می‌شد.
در پایان، به نمونه ای از تعبیرات تکلّف آمیز و نامأنوس، که درترجمه راه یافته است، اشاره می‌شود:
* بقره/34: «... فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى... »
پس سجده بردند جز ابلیس، سرفراپیچید.»
* مائده/5: «... وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ... »
« وزنان خویشتن پای مؤمن .»
*مائده/8: « ...عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ... »
«که پا از خط داد بدر نهید، برخط داد باشید.»
*مائده /49: « وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ ...»
« واز آنان برحذر باش که تو را از پاره ای از آنچه به سویت فروفرستاد بدر لغزانند.»
* مائده/82: « ...أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً ...»
« سخت دشمنی ترین آدمیان.»
* انعام /55: « وَكَذَلِكَ نفَصِّلُ الآيَاتِ ...»
«وبدین گونه آیات را بشرح می‌آوریم.»
*انفال/29: « یِا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً وَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ »
« هان ای کسانی که ایمان آوردید، اگر از خدا پروا گیرید برای شما مایه تمیزی قرار می‌دهد... وخدا دارای دهشی عظیم است.»
* اعراف/184: «... بِصَاحِبِهِم ...»
« همشهریشان.»
* انعام/68: « وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا »
« وچون کسانی را ببینی که شروع می‌کنند به زدن حرف ناسزا در باره آیات ما.»
* انفال/27: « ...وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ...»
« واین که به سوی او فراهم برانگیخته می‌شوید.»

پی نوشت‌ها:

1 . طبرسی ، مجمع البیان ، ( بیروت ، دارامعرفة )، 1/511، ذیل آیه 191.
2 . شیخ طوسی ،تبیان ،( بیروت ، دارإحیاءالتراث) ، 2/146، ذیل آیه 191.
3 . همان / 147، ذیل آیه 193.
4 . علامه طباطبایی، المیزان ، ( بیروت، مؤسسه اعلمی) ، 2/62، ذیل آیه 193.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 16 خرداد 1394 ساعت: 13:48 منتشر شده است
نظرات(0)

فرهنگ واژه های قرآن کریم به زبان انگلیسی

بازديد: 327
فرهنگ واژه های قرآن کریم به زبان انگلیسی

شهره شاهسوندي

از ویژگیهای انکار ناپذیر قرآن و پیام آسمانی پیامبر خاتم(ص) جهان شمولی، فراگیری و حضور و حیات دایمی آن در میان نسلهای جاری و عصرهای متوالی است.
این نکته از صریح آیات وحی و وضوح سیره پیامبر(ص) مشهود است، بی آن که نیازی به تفسیر و تأویل و توجیه باشد، چنانکه مخاطب قرآن نه قومی خاص و نه قبیله‌ای مخصوص و نه نژادی ویژه‌اند، بلکه روی سخن قرآن در عنوانی عام و بی مرز زمان و مکان، توده‌های مردمند.
« يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ » (نساء / 174 )
هان ای مردمان ! برهانی عظیم و ژرف از پرورگارتان به سوی شما آمد.
« هَـذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ ...» (آل عمران / 138) 
این [قرآن] بیانی بزرگ و ارجمند برای تمامی مردم است.
« هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمِ يُوقِنُونَ » (جاثیه / 20) 
این [آیات وحی] بینشهای گرانسنگی است، برای تمامی مردم و برای آن گروه که ایمان آوردند، هدایت و رحمت است.
و سر انجام روشنتر و گویاتر از همه آیات فوق، این آیه است که می‌فرماید:
« وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ » (سبأ / 28)
[ای پیامبر] نفرستادیم تو را مگر برای تمامی مردم، به عنوان بشارت دهنده و انذار کننده، ولی بیشتر مردمان آگاه نیستند.
جمله آغازین و جمله پایانی آین آخرین آیه که یاد آور شدیم، دو پیام و بیان تأمل برانگیز دارد.
1. رسالت پیامبر خاتم(ص) باید بر تمامی انسانها بدون استثنا پرتو افکن باشد.
2. جهل و نا آگاهی بر بیشتر مردم سایه افکنده و این نا آگاهی مانع بهره وری آنان از رسالت جهانی پیامبر اسلام است.
در این میان، آنان که پشتوانه تعهّد و مسؤولیت را بر دوش جان دارند و خط رسالت نبی اکرم(ص) را تداوم دهنده‌اند، با این هشدار قرآن در می‌یابند که یکی از وظایف عمده آنان، زدودن ناآگاهیها و بی خبریها و کج فهمیها از ذهن توده‌ها نسبت به پیام وحی است.
تلاش در تبیین مفاهیم وحی از زوایای مختلف در زبان عربی و پارسی به گونه‌ای گسترده صورت گرفته است و هم اکنون نیز ادامه دارد، و.لی این تلاش در سایر لغتها و زبانها برای فهم صحیح قرآن، کمتر به کار بسته شده است، در حالی که همه ملّتها با هر زبان و نژادی که باشند، سهمی یکسان در بایسته‌های شتاخت پیام الهی دارند.
بر این اساس، واحد تحقیقات و پژوهشهای دفتر تبلیغات اسلامی خراسان – بخش فرهنگ و معارف قرآن مشهد – تلاش در جهت تبیین مفاهیم واژگان قرآن – به زبان انگلیسی – را در برنامه‌های تحقیقاتی خویش قرار داد و نیروهای کار آمد را تدارک دید و شیوه‌های ثمر بخش را به بررسی نشست.
نخست تلاش شد فعالیتهای مشابه در مراکز تحقیقات قرآنی ملاحظه شود تا دوباره کاری صورت نگیرد.
پس از کسب اطمینان از نبودن چنین طرحی – با ویژگیهای مورد نظر – در برنامه‌های تحقیقاتی سایر مراکز، کار پژوهش آغاز گردید که بخشی از اهداف و روشهای آن به وسیله خانم شاهسوندی – استاد زبان انگلیسی در دانشکده ادبیات مشهد و مجری طرح یاد شده – به رشته تحریر در آمده است.
بدان امید که خداوند کاستیهایمان را با کمال وصف ناپذیر خود جبران کند و این گامها را در جهت گسترش فهم قرآن در پهنه گیتی قرار دهد و ما را در زمره حاملان قرآن محسوب دارد. 
پژوهشهای قرآنی
زبان شناسی، علمی است که زبان یا سیستم برقراری ارتباط بین انسانها را مطالعه می‌کند. اهمیت روز افزون این علم در علوم و فنون مربوط با زبان، لزوم آشنایی با آن را دو چندان می‌نماید. از جمله فنون مرتبط با زبان شناسی، ترجمه است و مترجم آن جا که دخیل در بررسی متن زبان مبدأ و برگردان آن به زبان مقصد است، از این قاعده مستثنا نیست. اهمیت آگاهی او از این علم و تئوریهای ترجمه که مبتنی بر زبان شناسی است، امری نیست که بتوان از آن چشم پوشی کرد. مترجم به مدد یافته‌های زبان شناسی، می‌تواند ملاکهایی را برای خود تعیین نموده و از ظوابطی پیروی کند تا محصول تلاش او به گونه‌ای منسجم، در اختیار خوانندگانش قرار گیرد. بدین ترتیب، از ارائه اثر خویش، تنها بر اساس ذوق و سلیقه خود داری کرده و رنگ و صبغه علمی بر اثر خویش می‌زند.
پیشرفت علوم زبان شناسی و ترجمه شناسی در غرب، مباحث علمی بسیاری را در ترجمه متون مذهبی، مخصوصاً انجیل، مطرح ساخته است، به گونه‌ای که مباحث مطروحه سطوح مختلف زبان: واژگان، ارتباط دستوری، اجزاء ساختارها، معنا و پیام را در بر می‌گیرد و اهمیت توجه به آنها در انتقال معنا و پیام از زبانی به زبان دیگر را روشن می‌سازد. مجلات و فصلنامه‌هایی نیز بدین امر اختصاص یافته و شیوه‌ها و دشواریهای موجود در برگرداندن انجیل مورد مداقه و بررسی قرار می‌گیرد. متأسفانه نوپایی این علوم در کشورهای اسلامی و عدم توجه کافی به جنبه‌های کاربردی یافته‌های آنها موجب گردیده تا مباحث مطروحه در زبان شناسی و ترجمه شناسی، عملاً محلی از اعراب در ترجمه قرآن نداشته باشد. بررسی اجمالی آثار ترجمه شده قرآن بوضوح، اشکالهای عمده‌ای را آشکار می‌سازد که ناشی از عدم دقت علمی در بررسی واژه‌ها و آیات قرآنی در سطوح مختلف ترجمه است.
چنین نقصانی در برگردان قرآن مجید به زبانهای دیگر، که از لحاظ فرهنگی سنخیتی با اسلام و قرآن ندارند، مشکلات بیشتری را در سر راه درک قرآن به همراه می‌آورد، زیرا مخاطبان فعلی قرآن کریم در اقصی نقاط عالم، فاقد اطلاعات پیش زمینه‌ای و فرا زبانی هستند که مسلمانان صدر اسلام و اعراب دوران جاهلیت از آن برخوردار بوده‌اند. در عصر جاهلیت، فرهنگ غالب، بت پرستی و شرک بوده که در اساس با فرهنگ وحدانیت و یگانه پرستی اسلام مغایرت دارد. اسلام با ظهور خود بسیاری از آداب و سنن و مفاهیم آن دوران را مردود شناخته و آنها را رد نمود، امّا برخی از آنها با تغییر و تطبیق بر فرهنگ اسلام پذیرفت. برای مثال می‌توان از واژه‌های : جاهلیت، مروت، موت، تسلیم، تضرع، معروف و حیات نام برد. عدم اطلاع از شرایط تاریخی و جغرافیایی فرهنگی اعراب قبل و بعد از اسلام، موجب خواهد شد تا فضای حاکم بر محیط، بخوبی ادراک نشود و در ترجمه منتقل نگردد.
البته توجه به این نکته ضروری است که ترجمه قرآن، تنها با تکیه بر علم زبان شناسی و آگاهی از نظریات ترجمه عملاً ممکن نیست و مترجمان آن باید اطلاعات و آگاهی وسیعی در زبان عربی، تفسیر، معارف قرآنی، تاریخ اسلام و سایر ادیان و همچنین زبان مقصد و ویژگیهای آن داشته باشند، تا بتوانند به این امر خطیر دست یازند. از آن جا که علوم این روزها تخصصی شده یک مترجم، بتنهایی قادر نیست برگردان قابل قبولی از قرآن کریم ارائه دهد و به گروههایی از محققان و مفسران نیاز است تا با تلاشی مستمر و طولانی جنبه‌های مختلف قرآن را بررسی کرده، به نکات و ظرایف آن دست یابند و در ترجمه آن را انتقال دهند.
از دیگر مسائل تأسف آور در زمینه ترجمه قرآن، برگردان آن به دست افرادی است که خود مسلمان نبوده‌اند و طبیعی است که درک آنان محدود به دیدگاه خاص خود بوده و نمی‌توانند آنچنان که باید و شاید، حق مطلب را ادا نمایند. در بررسی قرآنهای ترجمه شده به دست غیر مسلمانها رنگ و بوی مفاهیم و فرهنگ ادیان دیگر، بخوبی مشهود است.
تلاش در راه اشاعه فرهنگ و معارف اسلامی در سالهای اخیر (پس از پیروزی انقلاب اسلامی) ما را بر آن داشت تا با توجه به فقدان ترجمه‌ای دقیق از قرآن کریم در ممالک غیر اسلامی، دست به پژوهش و تألیف فرهنگ واژه‌های قرآن کریم به زبان انگلیسی بزنیم و به دلایل چندی این امر را ضروری دانسته و می‌دانیم:
تحقیق بر روی ترجمه‌های قرآن کریم و همچنین فرهنگهای اصطلاحات اسلامی به زبان انگلیسی، این نکته را روشن ساخت که مترجمان و یا مؤلفان در آثار خود از دقت نظر کافی در معادل یابی برخوردار نبوده و به دلایل مختلف از ارائه معادل دقیق، عاجز بوده‌اند:
1. عدم آشنایی کافی با فرهنگ قرآن، اسلام، مسیحیت . ... .
2. عدم آشنایی کافی با زبان انگلیسی و عربی و ظرایف این دو زبان.
3. عدم آشنایی کافی با زبان شناسی و نظریات جدید ترجمه شناسی و کاربرد آن در ترجمه به صورت عملی.
4. در نظر نگرفتن وجوه معنایی متعدد واژه‌ها و آحاد معنایی هر واژه در مقایسه با معادل آن.
5. انجام برگردان متن به صورت فردی.
از این روی، در انجام این طرح پژوهشی بر آن شدیم تا با بهره جویی از همکاری صاحب نظران در زبانهای عربی و انگلیسی، معارف قرآنی، لغت و ترجمه سعی در جبران نواقص آثار صورت گرفته نماییم.
این طرح جزء طرحهای بنیادی – کاربردی محسوب شده و می‌تواند به عنوان مرجع توسط مبلّغان در امر تبلیغ و صدور فرهنگ اسلام و قرآن و توسط مترجمان در ترجمه کتابهای مذهبی، ادعیه و ... مورد استفاده علاقه مندان قرار گیرد.
در تألیف «فرهنگ واژه‌های قرآن» با استفاده از منابع مختلف (تفاسیر، کتابهای لغت، و ... ) وجوه معنایی هر واژه (آحاد معنایی آن) موارد کاربرد آن (اسم، فعل، صفت ...) همایش آن با لغات دیگر در قرآن را مشخص نموده، سپس به معادل یابی در زیان انگلیسی پرداخته می‌شود.
در زمینه معادل یابی ، ذکر نکات زیر ضروری است. برای واژه مورد نظر، ممکن است در زبان انگلیسی:
1. معادل مناسب وجود داشته باشد.
2. معادل شخصی وجود نداشته باشد.
3. معادل موجود بار فرهنگی – مذهبی زبان مقصد را داشته و آن را القا نماید.
با توجه به هر یک از نکات فوق و همچنین با توجه به آحاد معنایی هر واژه ، معادل مناسب آن انتخاب شود. معادل یابی برای واژه‌های گروه اول، مشکلی به همراه نخواهد داشت. گروه دوم واژه‌های قرآنی آن دسته از لغات هستند که معادل آنان در زبان مقصد وجود نداشته و به اصطلاح خلأ واژگان وجود دارد. برای مقابله با این خلأ واژگان، اگر بخواهیم به توصیف و توضیح واژه‌ها متوسل شویم، چنانچه لغت از واژه‌های کلیدی باشد و یا این که بسامد آن در قرآن زیاد باشد، عملاً با به کار گیری معادل چند کلمه‌ای به زیبایی و انسجام ترجمه لطمه خواهیم زد و اگر بدون در نظر گرفتن بار معنایی واژه، معادل نا مناسبی انتخاب کنیم، یقیناً دچار افت معنایی خواهیم شد. برای مثال می‌توان واژه‌های الزکاة، الجهاد، تیمم، الحج و نحس را نام برد. در این زمینه یا باید به جعل واژه در زبان مقصد اقدام نمود و یا از مکانیزمهای دیگری برای انتقال معانی و مفاهیم واژه استفاده کرد؛ کثلاً واژه الزکاة را مترجمان به poor due و یا alms ترجمه کرده‌اند. اگر به آحاد معنایی واژه الزکاة دقت کنیم:

الزکاة:

مالیات شرعی 
تکلیف شرعی 
مصادیق زکات
موارد مصرف زکات 
مجازات قانونی ندارد
مجازاً در مورد علم، بدن... به کار می‌رود
حد نصابی دارد که شامل افراد مستطیع می‌گردد

poor due:

مالیات شرعی 
تکلیف شرعی 
مصادیق زکات
موارد مصرف زکات

alms:

پول، لباس، غذا 
به افراد فقیر داده می‌شود
واژه‌های مذکور نمی‌توانند معادل مناسبی برای «الزکاة» باشند، زیرا فاقد آحاد معنایی آن هستند.
از طرف دیگر، توضیحات ناقصی که گاه از سوی مترجمان ارائه می‌شود، خود باعث گمراهی خوانندگان می‌گردد.
گروه سوم از واژه‌های قرآن، شامل آن دسته از واژه‌هاست که معادل آنها در فرهنگ انگلیسی زبانان وجود دارد، اما دارای بار فرهنگی متفاوت با فرهنگ قرآن هستند. واژه‌هایی نظیر «برزخ» ، «شهادت» و «توبه» که معادل آنها را عموماً در انگلیسی با بار فرهنگ مسیحیت به ترتیب: 
Repentence: martyrdom: porgatory: قرار می‌دهند. حال اگر به وجوه معنایی واژه «برزخ» در قرآن مراجعه کنیم، می‌بینیم معنای آن معادل حابل، مانع، فاصله و عالم برزخ است.
حایل « مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا يَبْغِيَانِ » الرحمن / 20
مانع « وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا » الفرقان / 53
عالم برزخ « وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ » المؤمنون / 100
اگر واژه فوق را در معنای «عالم برزخ» در نظر بگیریم، اشاره به مکانی دارد که همه انسانها پس از مرگ وارد آن شده و بسته به شیوه زندگی خود در دنیا پاداش داده شده و یا مجازات خواهند شد. اگر در دنیا اعمال نیک انجام داده باشند، متنعم خواهند بود و اگر گناهکار باشند، معذّب. معادل «عالم برزخ» را در انگلیسی، بعضی porgatory ذکر نموده‌اند. این واژه با بار فرهنگ مسیحیت به معنای:
Porgatory : n. pl 
1. often p. theol . a state or place in which in which in r. c. and other christian doctrine. Those have died in grace of God expiate their sins by suffering.
معادل انگلیسی آن در فرهنگ مسیحیت به مکانی اطلاق می‌گردد که گناهکاران به خاطر معاصی خود، در آن جا مجازات می‌شوند. در معنای فوق، جایی برای نیکوکاران وجود ندارد. حال اگر این واژه را معادل «عالم برزخ» قرار دهیم، به خاطر در نظر نگرفتن آحاد معنایی آن، افت معنایی خواهیم داشت.
به عنوان مثالی دیگر می‌توان واژه «شهد» را ذکر کرد که جدای از صرف فعلی آن، به صورتهای مختلف در قرآن کریم به کار رفته و هر کدام معادل مناسب خود را می‌طلبد. (شهد، شاهد، شهود، شهید، الشهادة، مشهد، مشهود).
1. « عَالِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ » زمر / 46
جهان محسوسperceptible - 
2. « فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ » نور / 6 
گواه (از نظر حقوقی) - testimonies
3. « شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ » آل عمران / 18
شاهد بودن - to be a witness 
4. « فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ » بقره / 185
درک – حضور داشتن - to be present 
5. « فَأُوْلَـئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِينَ »
نساء/ 69

گواهان بر اعمال مردم 
واژه «الشهداء» بنا به قول علامه طباطبایی، مؤلف تفسیر المیزان، به معنای گواهان بر اعمال مردم است. حال، حتّی اگر واژه مذکور به معنای مصطلح آن در زبان فارسی «شهید» باشد، چنانکه در ترجمه‌های قرآن به انگلیسی به این معنا به کار رفته است، معادل انگلیسی آن به هیچ وجه دارای بار معنایی آن نیست.

الشهداء:

کشته شدگان 
مرگ جسمانی 
حیات اخروی 
در راه رضای خدا
از طریق جهاد 
تقدس عمل 
مرزوق بودن نزد خداوند
بدن شهید غسل و کفن ندارد
جهاد به منظور دفاع و با برقراری عدل و قسط
Martyr: 1. a person who chooses to suffer or die rather than give up faith or principles : person tortured or killed because of his belief.
2. a personsuffers great pain or misery for a long time.
3. a person who assumes an attitude of self – sacrifice or suffering in order to arose feelings of pity. Guilt. Etc. in others.
(webster dictionary)
با توجه به آحاد معنایی این واژه، این گونه استنباط می‌شود که martyr به فردی اطلاق می‌گردد که در راه عقیده و اصول اعتقادی خود شکنجه و یا کشته شود. فردی که رنج و سختی بسیاری را برای مدتی طولانی تحمل می‌کند و نهایتاً به فردی اطلاق می‌شود که با ایثار و تحمل سختیها سعی در ایجاد احساس السوزی و گناه در دیگران دارد. جالب این جاست که برای اشاره به شهدای مذهبی از واژه religious martyrs و شهدای مسیحیت از christian martyrs استفاده شده است.
از سوی دیگر، پاره‌ای از واژه‌های قرآن که در آیات مختلف، دارای وجوه معنایی متفاوتی هستند، توسط بعضی مترجمان با عنایت به تنها یک وجه معنایی آن ترجمه گردیده است. از جمله مواردی که در این طرح مد نظر قرار می‌گیرد، توجه به ابعاد معنایی یک واژه است. برای مثال واژه «معروف» را در این جا مورد بررسی قرار می‌دهیم: 
1. « يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا » احزاب / 32
شیوه و نحوه سخن گفتن مناسب 
honorable words A 1
customary speech P 2
2.« وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النَّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاَ تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا» بقره / 231 
شایسته و پسندیده و درست 
honorably A.
in kindness P.
3. « وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْاْ بَيْنَهُم بِالْمَعْرُوفِ » بقره / 232 
با رعایت مقررات شرعی 

honorably A.
in kindness P.
4.« وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ » بقره / 233 
در حد متعارف 
honorably A.
seemly manner P.
5. « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُواْ النِّسَاء كَرْهًا وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُواْ بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ » نساء/190
معاشرتی که از نظر مردان شناخته شده و بین آنان متداول است
honorably A.
in kindness P.
6. « وَإِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُواْ أَوْلاَدَكُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُم مَّآ آتَيْتُم بِالْمَعْرُوفِ » بقره/233
honorably A.
in kindness P.
7. « وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ ...» توبه/72-71
bid to honor A.
enjoin the right p.
باعدم توجه به وجوه معنایی متفاوت واژه « المعروف» در قرآن مجید ، مترجمان اکثر این واژه را به یک معنا ترجمه کرده اند. واژه های honorably، kindnessبه ترتیب در فرهنگ لغت Webster به صورت زیر آمده است:
honorable: 1. worth of being honored. 2. having or showing a sense of right or wrong charactized by honesty and integrity upright. 3. bringing honor to the owner or door. 4. doing honor accompanied with marks of respect.
kindness: (n) the state quality or habit of being kind.
kind: sympathrtic friendly gentle tenderhearted generous.
همچنانکه مشاهده می‌کنیم ، عدم توجه به وجوه معنایی واژه مذکور ومتن آیه ای که این واژه درآن استعمال گردیده است، موجب شده تا تقریباً در تمامی آیات این واژه به یک معنا و با یک واژه بیان گردد.

روش پژوهشی طرح

در مرحله اول، ابتدا واژه های قرآن براساس معنا و اهمیت آن در درک مفهوم آیه انتخاب می‌شوند. لذا بسامد واژه، تأثیری در انتخاب آن ندارد. در این مرحله از انتخاب کلمات ربط، حروف، کلمات استفهام وصورتهای صرف شده فعلی در صورتی که تغییر معنایی ایجاد نشود، خودداری می‌گردد3. پس از واژه های انتخابی در کتابهای تفسیر ولغت ، تجزیه وتحلیل آنها آغاز می‌شود. وجوه معنایی هر واژه، آحاد معنایی، مشتقات، همایش آن با واژه های دیگر مشخص می‌گردد . واطلاعات لازم در مورد پیش تصورات موجود در واژه، معنای لغوی ، معنای تلویحی، معنای ارجاعی،معنای همایشی، لغات مترادف ومتضاد و... جمع آوری می‌شود. درمرحله بعدی، آحاد معنایی واژه ها با آحاد معنایی معادلهای موجود آن در زبان انگلیسی مقابله شده، چنانچه از گروه اول واژه ها باشد، طبعاً مشکلی ایجاد نمی‌شود . درمورد گروههای دوم وسوم نیز با توجه به روشهای پیشرفته موجود در ترجمه شناسی، ترجمه و زبان شناسی ، نسبت به یافتن معادل آنها اقدام می‌شود.
درمورد هر واژه اطلاعات زیر ارائه می‌شود:
1. خود واژه به زبان عربی؛
2. تلفظ واژه؛
3. نوع کلمه؛ 
4. معادل و یا معادل آن همراه با شاهد و یا شواهدی از قرآن کریم با ذکر سوره و آیه؛
5. همایش آن با کلمات دیگر؛
6. لغات مترادف و متضاد ( درصورت موجود بودن).
امید است که با یاری ایزد منان، این امر خطیر هرچه سریعتر و با دقتی هرچه بیشتر به پایان رسد.

******
*****

پی نوشت‌ها:

1 . A .Arberry the Quran Interpreted
2 .pickthall the Glorious Quran
3 . واژه ها در این فرهنگ لغت ، به همان ترکیب وصورتی است که در آیات قرآنی آمده اند. لغاتی که از یک ریشه مشتق شده اند و به اشکال مختلف درآمده اند ، در ذیل ماده اصلی ریشه خود براساس کتاب «المعجم المفهرس لاالفاظ القرآن الکریم» تنظیم می‌گردد.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 16 خرداد 1394 ساعت: 13:37 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

بررسی آماری اسباب نزول

بازديد: 147
بررسی آماری اسباب نزول

موسي حسینی

در این نوشتار برآنیم تا گزارش نموداری از نقش وحضور اسباب نزول در برخی از تفاسیر مهم را ارائه دهیم.
بررسی این نکته که چه تفاسیری بیش از همه به نقل روایات اسباب نزول پرداخته و کدام مفسّر بدان بها داده و کدام مفسّر به آن بی توجه بوده است، راهها و شیوه های متعددی دارد، امّا شاید عینی ترین روش، تحلیل و بررسی آماری و نموداری باشد، زیرا در این روش می‌توانیم به دور از هر گونه ذهنیّت و پیشداوری، میزان اهتمام مفسّر به نقل روایات اسباب نزول و سطح اهمیّت و ارجی را که بدانها می‌دهد دریابیم و همچنین از جایگاه اسباب نزول در تفاسیر مختلف آگاهی بابیم. در راستای این هدف، گزارش یاد شده در دو محور صورت می‌گیرد :
1. تعداد وحجم نقل روایات اسباب نزول در تفاسیر.
2. کیفیت و چگونگی نقل روایات اسباب نزول.
در محور نخست، هدف تنها شناخت تفاسیر از بعد پرداختن به روایات اسباب نزول ومیزان کاربرد این روایات درآنهاست، امّا در محور دوم، شناسایی دیدگاه مفسّران در برخورد با روایات اسباب نزول و میزان توجه و اهمیتی که با نقّادی و تحلیل آنها، از خودنشان داده اند، مورد نظر است.
برای دستیابی به هدفهای فوق، از عناوینی چند بهره گرفته‌ایم که اینک به توضیح مختصری دربارة آنها می‌پردازیم.

منظور از نقل گزارشی و نقل تحلیلی

اگر مفسر، تنها به نقل روایات اسباب نزول بسنده کرده وبدون هرگونه نقد و کندوکاوی نسبت به آنها از کنار روایات گذشته باشد، این چنین نقلی«گزارشی» به شمار می‌آید. و اگر همراه با نقل روایات، به نقادی وتجزیه و تحلیل متن آن و یا بررسی سند و صحت و سقم آن پرداخته باشد، از آن با عنوان نقل « تحلیلی» تعبیر می‌کنیم.

منظور از نقل اجمالی و نقل تفصیلی

گزارش ونقل روایات می‌تواند اجمالی باشد و می‌تواند تفصیلی صورت گیرد، زیرا اگر تمام حادثه یا جریان سبب نزول آیه در روایت منعکس شده باشد و مفسر آن را ثبت کرده باشد، در این صورت نقل سبب را « تفصیلی» می‌دانیم، امّا اگر مفسّر در صدد بیان اصل روایت نباشد و فقط به اشاره ای گذرا یا شخصی که در نزول آیه تأثیر داشته، بسنده کند، در این صورت، گزارش مذکور را « اجمالی» تلقّی می‌کنیم.
انتظار می‌رود با بهره گیری از این عناوین، میزان حضور و نقش اسباب نزول در تفاسیر و اصولاً در تفسیر وفهم قرآن، به شکلی ملموس شناخته شود.
در پایان شایان یاد است که حوزه کار دراین تحقیق، فقط در برگیرنده تفاسیر چندی است که بیشتر مورد استناد و استفاده محققان و دانش پژوهان قرار دارد، چه این که آمار گیری نسبت به همه تفاسیر، مجال دیگر و فرصت افزونتری را می‌طلبد.
امّا در بارة اصل این تحقیق و داوری، ما مدعی نیستم که آمار ارائه شده، کمترین کم وزیادی درآن راه نیافته و فاقد هرگونه اشکال است، ولی اطمینان داریم که این آمار، درصدد بسیاری، نمایانگر واقع ونشاندهنده میزان حضور اسباب نزول در تفاسیر مورد تحقیق است.
کار شمارش این موضوعات، آن هم با روش دستی( غیر کامپیوتری) معمولاً خالی از کاستی نیست، بخصوص نسبت به برخی تفاسیر که چاپ مطلوب ومهذّبی ندارد. به علاوه که کار گزینش این موضوعها تا حدّی متأثر از سلیقه وسطح شناخت و تلقی افراد بوده است واین واقعیتی است که درهر کار انسانی رخ می‌نماید، امّا آنچه می‌توان گفت این است که آمار ارائه شده، دست کم در حدّ 80 درصد می‌تواند معیار ارزیابی و داوری قرار گیرد.
تفاسیر مختلف، از نظر حجم روایاتی که در بردارند، در یک سطح نیستند، برخی در نقل روایات اسباب نزول راه افراط پیموده اند وبعضی دیگر راه تفریط را. برای توضیح بیشتر ف به ارقام به دست آمده در این زمینه نظر می‌افکنیم :
فی ظلال القرآن (103)
تفسیر فخز رازی (166)
المنار (177)
نمونه (259)
مجمع البیان(259)
تفسیر طبری (262)
المیزان (273)
تفسیر ابن کثیر(274)
کشاف (283)
الفرقان(288)
ابوالفتوح رازی( 323)
روح المعانی (673)
همان گونه که ارقام فوق نشان می‌دهد، کمترین گزارش اسباب نزول را تفسیر فی ظلال، و بیشترین آن را، روح المعانی دارد. سایر تفاسیر در سطح نزدیک به هم، در حدود بین 200 و 300 مورد، با اندک اختلافی دردو طرف قرا دارند. این تقارن سطوح در بیشتر تفاسیر، نشانگر دو نکته است:
1. این که تفاسیر در نقل روایات اسباب نزول، تاحدّ زیادی از یکدیگر متأثر بوده ودر پرداختن به اسباب نزول، نیم نگاهی به هم داشته اند ومراجعه مستقیم آنان به منابع تاریخی وروایی، در گزارش اسباب نزول بسیار محدود بوده است.
2. این که از ملاحظه حجم گزارشها می‌توان حدس زد که اسباب نزولهای معروف، همان حدّ متوسط ارقامی است که در بیشتر تفاسیر نشان داده شده است؛ یعنی در حدود 250 تا 300 مورد، با تفاوتهای جزئی که در انتخاب اسباب نزول وجود دارد. 
( رک: نمودار شماره1)
یاد آوری: نمی‌توان از فزونی یا کاستی بیش از اندازه گزارشها در برخی تفاسیر، دیدگاه مفسّر را نسبت به اعتبار و بی اعتباری روایات اسباب نزول دریافت، زیرا برخی تفاسیر هر چند حجم اندکی از تفاسیر خود را به نقل اسباب نزول اختصاص داده اند، امّامفسّر نسبت به 90 درصد از آنها تلّقی داشته و آنها را پذیرفته است، چنان که این موضوع را در تفسیر فخر رازی می‌بینیم و برعکس برخی دیگر از مفسران، هرچند تعداد زیادی اسباب نزول را نقل کرده اند، ولی نسبت به بیشتر روایات آن، با دید نفی و انکار نگریسته اند، مانند تفسیر المنار.
نقل اسباب نزول به گونه اجمال یا تفصیل براساس محاسبه به عمل آمده نسبت گزارشهای اجمالی به کل گزارشهای انجام گرفته در تفاسیر مورد بررسی از این قرار است:

نام تفسیر تعداد موارد تفصیل تعداد موارد اجمال نسبت موارد اجمال به کل
الفرقان 288 14 8/4%
نمونه 259 17 5/6%
طبری 262 18 8/6%
مجمع البیان 259 23 8/8%
المیزان 273 25 9%
روح المعانی 673 84 12%
ابوالفتوح 323 56 17%
المنار 177 43 2/24%
ابن کثیر 274 69 25%
فی ظلال القرآن 103 28 27%
فخر رازی 166 111 8/66%
کشاف 283 18 6%
(ر ک : نمودار شماره 2 )


چنان که مشاهده می‌شود در کیفیت گزارش اسباب نزول، بیشتر تفاسیر به نقل تفصیلی و مبسوط گرایش نشان داده‌اند، به گونه‌ای که جز تفسیر کبیر، سایر تفاسیر از نظر اجمال در گزارش، زیر 30 درصد قرار دارند؛ یعنی بیش از 70 درصد گزارشها توجه شود، نسبت نقلهای اجمالی در تفاسیر شیعی (‌تفاسیر مورد بررسی در این تحقیق) پایین تر از تفاسیر عامه است. به تعبیر دیگر گرایش مفسّران شیعی بیشتر به جانب نقل تفصیلی اسباب نزول بوده است.
نکته دیگری که در این زمینه می‌توان گفت این است که در مجموعه تفاسیر مورد تحقیق، چه بسا تفاسیری با گرایشهای متفاوت از نظر فلسفی، تاریخی، اجتماعی، در کیفیت گزارش اسباب نزول نوعی هماهنگی داشته و در یک ردیف قرار گرفته‌اند؛ مانند تفسیر الفرقان یا المیزان با تفسیر طبری و یا تفسیر المنار و فی ظلال با تفسیر ابن کثیر.
امّا کیفیت نقل اسباب نزول از نظر تحلیلی و گزارشی، بر اساس تحقیق به عمل آمده نسبت گزارشهای تحلیلی به کل گزارشها از این قرار است:
نام تفسیر تعداد موارد گزارشی تعداد موارد تحلیلی نسبت موارد تحلیلی به کل
المنار 177 85 48%
المیزان 273 114 7/41%
روح المعانی 673 104 4/15%
الفرقان 288 39 5/13%
نمونه 259 35 5/13%
فی ظلال القرآن 103 13 6/12%
فخر رازی 166 14 4/8%
طبری 262 17 4/6%
مجمع البیان 259 13 5%
ابن کثیر 274 11 4%
ابوالفتوح رازی 323 12 7/3%
کشاف 283 1 0
در این محاسبه، چنانکه می‌بینیم المنار، در بالاترین سطح از تحلیل و نقّادی روایات اسباب نزول قرار دارد و کشاف در پایین ترین آنها، بقیه تفاسیر در میان این دو نوسان دارند. 
(ر ک: نمودار شماره 3)
از ارقام به دست آمده، دو نکته را می‌توان دریافت:
الف. نوع نگرش مفسّران به روایات اسباب نزول از نظر میزان اهمیتی که به آنها داده است، زیرا حجم گزارشهای تحلیلی بوضوح نشان می‌دهد که مفسّر در چه حدّی به روایات پرداخته و آنها را مورد ارزیابی و تجزیه و تحلیل قرار داده است.
ب. دیگر آن که با گذشت زمان روایات اسباب نزول بیش از پیش، مورد نوجّه و اهتمام قرار گرفته است، زیرا از تفاسیر شیعی، سه تفسیر: المیزان، الفرقان و نمونه بیش از دیگران به تحلیل و نقّادی روایات اسباب نزول پرداخته‌اند، بویژه المیزان که بر اساس ارقام یاد شده، بیش از یک سوم روایات را به نقد گرفته است. از تفاسیر اهل سنّت نیز سه تفسیر: المنار، روح المعانی و فی ظلال، بیشترین نقد و بررسی را نسبت به آنها داشته‌اند. ویژگی مشترک این تفاسیر این است که همه آنها در صد سال اخیر پدید آمده‌اند و جزء تفاسیر جدید به حساب می‌آیند. پس می‌توان نتیجه گرفت که گذشت زمان و پدید آمدن شیوه‌های جدید تری از تفسیر، چون تفسیر قرآن با قرآن، یا در پرتو دریافتهای علمی، مجال افزونتری برای نقّادی و تحلیل صحیح روایات تاریخی فراهم کرده است و همین امر به مفسّران امکان داده است که روایات اسباب نزول را بیش از گذشته به نقد و ارزیابی بگیرند. 
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 16 خرداد 1394 ساعت: 13:35 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1554

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس