پروژه و تحقیق رایگان - 139

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تدریس تفکر با زبان کودکی

بازديد: 145

تدریس تفکر با زبان کودکی

چکیده:
عصری که ما در آن زندگی میکنیم عصر اطلاعات و دانایی است. در این عصر یکی از مهمترین اهدافی که باید دنبال شود؛ پرورش قدرت تفکر افراد جامعه است و برای رسیدن به این مقصود باید از کودکی آغاز کرد و ذهن کودکان را با شیوه‌های مناسب پرورش داد. در بین شیوه‌های مختلف آموزش تفکر به کودکان بهترین شیوه، پرورش ذهن از طریق بازی است که در این نوشتار چند نمونه از بازیهایی که در پرورش استعدادهای فکر کودکان موثرند معرفی شده است.

کلیدواژه‌ها: بازی، آموزش، پرورش ذهن، عصر دانایی 

مقدمه
از دوره‌یی که ما در آن قرار داریم تحت عنوان عصر اطلاعات و دانایی یاد میکنند. با نگاهی به گذشته در میابیم بشر تاکنون دو دوره دیگر را نیز پشت سر گذاشته است( [1]): دوره اول دوره کشاورزی است. در این دوره نیروی کار یدی است و استفاده بشر از دانش خود بسیار محدود و جزئی و منبع اصلی این عصر کارخانه‌ها بودند. در دورة کنونی که عصر فرا صنعتی است، نیروی کار عمدتاً خبره و افراد ماهر هستند. بنابرین پایه و اساس این عصر, دانش و دانایی است. (الهام حجتی، 1384، 122)

متناسب با عصر کنونی یکی از مهمترین اهدافی که باید دنبال شود، پرورش قدرت تفکر افراد جامعه است چرا که در عصر حاضر آنچه انسان را قادر میسازد تا خود را با پیشرفتهای بشری همگام سازد و به سلاح علم، هنر، اخلاق و معنویت مجهز شود و توانایی حل چالشهای پیش‌رو را داشته باشد پرورش قدرت فکری اوست. با این وجود در غالب موارد, سبک‌های آموزش در دوران کودکی بگونه‌ای است که بخوبی تواناییهای ذهنی را پرورش نمیدهد و کودکان را واجد تفکر نقاد و خلاّق نمیکند و به همین دلیل, آنان در این دوران, از مهارتهای زندگی که براساس قدرت تمییز شکل میگیرند، برخوردار نیستند (امی و قراملکی، 1384). این امر از آنرو است که مربیان و والدین از شیوه‌های سنتی برای آموزش کودکان بهره برده‌اند. در این شیوه آموزشی، حفظ کردن مطالب اهمیت دارد؛ حال آنکه حفظ کردن مطالب و انباشتن ذهن از مجموعه‌های وسیعی از اطلاعات، گونه‌ای مهارت فکری کم‌ارزش و سطحی را به کودکان ارائه میدهد.

برخی از پیش فرضهای روشهای سنتی آموزش بشرح زیر است:
- علم و معرفت تقریباً معادل اطلاعات است. نتیجه آنکه، اگر کسی اطلاعات حاضر و آماده را از معلم دریافت کرد و آنها را بخاطر سپرد، صاحب علم و معرفت خواهد شد.
- کودکان نیازی به تأمل در مورد مطالب آموزشی ندارند؛ چرا که قبلاً بزرگان تأمل و تفکرات لازم در مورد این مطالب را به عمل آورده‌اند.
- کودکان نه تنها نیازی به تحقیق و تأمل در امور جهان ندارند، بلکه آنها اساساً نمیتوانند و نباید خودشان برای خودشان فکر کنند.
- کودکان نه تنها علاقه‌ای به پرداختن به مسائل انتزاعی ندارند، بلکه   اصولاً قادر نیستند با مفاهیم انتزاعی و قالبهای استدلالی سروکار داشته باشند.
- شاگردان در جریان آنچه یاد میگیرند، نقش مؤثری ندارند(ناجی 1383).

به مرور زمان پیش‌فرضهای شیوه‌‌های سنتی زیر سئوال رفت و تغییر در آنها ضروری قلمداد گردید و دیویی و لیپمن از جمله افرادی بودند که در این پیش فرضها تردید کردند و سعی در ارائه رویکردی جدید نمودند. دیویی معتقد بود چیزهایی مثل دانش‌ و ایده‌ها مثل آجر نیستند که بتوان آنها را تقسیم کرد و از شخصی به شخصی دیگر منتقل کرد (دیویی 1916). به نظر او در آموزش باید از شیوه‌های عملی استفاده کرد و باید به امور حسی و عینی تأکید کرد تا کودک درگیر فرایند آموزش شود نه اینکه صرفاً با یکسری مفاهیم نظری و کلی گویی، مفاهیم مورد نظر را انتقال دهد.

لیپمن نیز همانند دیویی از منتقدان روشهای سنتی بود. او معتقد بود چنانچه ذهن کودکان را درگیر مباحث فلسفی کرده و کنجکاوی طبیعی آنان را با فلسفه مرتبط کنیم میتوانیم از آنان متفکرینی بسازیم که بیش از پیش نقاد, انعطاف‌پذیر و مؤثر باشند (صفایی، مقدم 1377). بر همین اساس او برنامه‌ای تحت عنوان آموزش فلسفه به کودکان ارائه داد که یکی از اهداف اصلی این برنامه، بهبود شرایط آموزش تفکر در سیستمهای آموزشی است (لیپمن، 1991). لیپمن بر این باور بود که هدف از این برنامه کمک به کودکان است تا یاد بگیرند که چگونه فکر کنند. همچنین اهداف این برنامه کمک به بهبود توانایی استدلال، توسعه خلاقیت، گسترش ارزشهای اخلاقی، افزایش خودآگاهی و بالا بردن تفکر انتقادی است. (مرعشی، 2007)

با توجه به آنچه آمد و برخلاف شیوه‌‌های سنتی آموزش، باید ویژگیهای یادگیرنده   در عصر اطلاعات تغییر کند و یادگیرنده بتواند فعالانه در امر آموزش و تولید دانش مشارکت کند. همچنین یادگیرنده باید توانایی تجزیه و تحلیل و کاربرد مطالب آموخته شده را دارا باشد و این مستلزم پرورش استعدادهای فکری افراد جامعه در این عصر است.
 
بازی و پرورش تفکر
اغلب روانشناسان و کارشناسان تربیتی معتقدند اگر بخواهیم استعدادهای فکری و توانایی ذهنی افراد را به بهترین وجه پرورش دهیم باید از کودکی آغاز کنیم و از شیوه‌های آموزشی مناسب بهره ببریم. برای پرورش تفکر در کودکان هرچند میتوان از روشهای گوناگونی مدد گرفت اما در بین سبکهای آموزشی, یکی از بهترین و لذت‌بخش‌ترین سبکها که به پرورش تفکر کمک شایانی میکند استفاده از بازی است. تحقیقاتی که بر روی مغز انجام گرفته موید این ادعا است که بازی کردن بر رشد کودکان تأثیر گذار است (مک کین، ماستارد و شانکار 2007). بازی کردن در کنار پرورش قدرت تفکر در کودکان منجر به ایجاد لذت و رشد خلاقیت میشود.
 
همچنین بازی، کودکان را قادر میسازد تا جهان را بهتر درک کنند، فهم اجتماعی و فرهنگی‌شان را گسترش دهند، افکار و احساساتشان را بیان کنند، یاد بگیرند که دیدگاهها ونظرات افراد دیگر را هم در نظر گیرند، برخود کنترل بیشتری داشته باشند، مهارتهای زبانی و گفتاری خود را بهبود بخشند و با تمرین نقشهای اجتماعی در خلال بازی، مسئولیتهای خود را در جامعه یاد گیرند (پلگرینی و اسمیت 1993). بعلاوه جهانی که ما در آن زندگی میکنیم بسرعت در حال تغییر است و سرعت این تغییرات به حدی است که ما نمیدانیم فرزندانمان در بزرگسالی با چه مسائلی روبرو خواهند شد ولی میدانیم برای اینکه بتوانند با این مسائل روبرو شوند باید فکرِ پرورش یافته و خلاق داشته باشند و بازیهای مناسب میتواند به این امر کمک شایانی کند.

بازی انواع مختلفی دارد که برخی از آنها به شرح ذیل است:
- بازیهای فیزیکی ؛ شامل آن دسته از بازیها است که کودک در آنها از عضلاتش استفاده میکند و تمام بدنش را در این بازیها درگیر میکند و از حرکات بدنیش لذت میبرد؛ مثل شنا و دوچرخه‌سواری.

- بازیهای خلاق؛ که از تخیل خود کودک نشأت میگیرد. این نوع بازیها به کودک اجازه میدهند تا ایده‌های جدید را امتحان کند و از تخیلش در ساخت چیزهای تازه بهره گیرد (هاگس 2002). در اینگونه بازیها کودک قوانین بازی را خود خلق میکند و در طول مدت بازی از تخیلش کمک میگیرد؛ مانند ساخت چیزهایی با خاک رس یا خمیر بازی.

- بازیهای زبانی؛ بچه‌ها دوست دارند با الگوهای زبانی و صداها بازی کنند وقتی افراد کارکردها و قالبهای زبانی را برای سرگرم شدن دستکاری میکنندبازی های زبانی رخ میدهد (دیوید 1996). بازیهای زبانی شامل بازیهای بچه‌ها با کلمات و صداها میشوند؛ جوکها و داستانهای خنده‌‌دار و تغییر دادن تن صدا نمونه‌ای از بازی های زبانی‌اند.

- بازیهای وانمودی؛ در این بازیها بچه‌‌ها وانمود میکنند که موضوعات، کارها و موقعیتی که در بازی دارند واقعی است. مثلاً وقتی کودک به عروسکش غذا میدهد و قاشق را به دهان عروسکش نزدیک میکند در این شرایط کودک وضعیتی ایجاد میکند که گویا آن شرایط بمعنای واقعی کلمه اتفاق افتاده و عروسکش موجودی زنده است که حقیقتاً در حال میل غذاست و یا زمانی که کودک خود را جای پلیس، مادر، دکتر یا فروشنده میگذارد و وانمود میکند نقش آنها را داراست یکی دیگر از بازیهای وانمودی را به نمایش میگذارد.

- بازیهای با قاعده؛ در این شیوه بچه‌ها از یک سری قوانین پیروی میکنند تا به هدف مشترکشان برسند؛ مثل بازیهای کامپیوتری.

- بازیهای نظارتی؛ وقتی است که کودک به بازی دیگران نگاه میکند ولی خودش درگیر بازی نیست (سانتراک 2007)؛ مثل گفتگو کردن و نظر دادن در مورد بازی بدون اینکه خودش بازی کند.

بازیهای فوق, بخشی از بازیهاست که بدانها اشاره شد. اما آنچه در این نوشتار مورد نظر است آن دسته از بازیهاست که منجر به پرورش قدرت تفکر و خلاقیت ذهنی کودکان میگردد که در ادامه به چند نمونه از آنها اشاره خواهد شد.

بازی بساز بساز
این بازی را میتوان بصورت فردی و یا گروهی انجام داد. شیوه بازی بدین صورت است:
مربی در بین بچه‌ها میرود و میگوید «بساز بساز»
بچه‌ها همچنانکه دور مربی و یا در محوطه در حال حرکت هستند پاسخ میدهند: «چی بسازم؟»
معلم میگوید: «یک رشته ورزشی بساز»
بچه‌ها سعی میکنند حالت یک رشته ورزشی جدید را گرفته و آن را انجام دهند. مربی میتواند در خلال بازی بین آنها رفته و از هرکدام در مورد رشته ورزشی ای که ساخته‌اند سئوالاتی بپرسد و بهترین و ابتکاری‌ترین حرکت ورزشی را انتخاب و سازنده آن را تشویق نماید. مربی میتواند در بازی «بساز بساز» از بچه‌ها چیزهای متنوعی بخواهد که بسازند مثلاً از بچه‌ها بخواهد یک شغل جدید، یک کار در خدمت مردم، یک شیوه تشکر از والدین و ... بسازند. این بازی باعث میشود بچه‌ها از ذهن خود استفاده کنند و با استفاده از ابتکارات و خلاقیتشان, حرکت جدید و نویی را خلق کنند. همچنین سبب میشود که به محیط خود توجه بیشتری نمایند و به حرکات دیگران توجه و دقت کنند.

بازی آیینه 
در این بازی هر حرکتی که مربی انجام دهد بچه‌ها باید عکس آن را انجام دهند. این بازی را میتوان بصورت فردی و گروهی انجام داد، در صورتی که بازی بصورت گروهی باشد, بصورت رقابتی انجام میشود و هر دانش‌آموزی که حرکتی را اشتباه انجام دهد از دور بازی خارج میشود تا بالاخره یک نفر باقی مانده و برنده مسابقه گردد. برای مثال:
مربی روبروی دانش‌آموز می‌ایستد, دست راست بالا (همزمان مربی دست راست خود را بالا میبرد) متربی: دست چپ را بالا میبرد.
مربی: پای چپ جلو
متربی: پای راست را جلو می‌آورد.
 
بازی نقاشی زشت

شیوه‌ بازی به این صورت است که مربی ابتدا از بچه‌ها میخواهد تا موضوعی را برای نقاشی انتخاب کنند. مثلاً موضوع نقاشی به تصویر کشیدن یک پرنده است. سپس بچه‌ها را به سه یا چهار گروه مساوی تقسیم میکند و از اعضای هر گروه میخواهد تا پشت سر هم قرار بگیرند. سپس مربی به هر یک از اعضای گروه وظیفه نقاشی کردن بخشی از موضوع را محول میکند، مثلاً یک نفر مسؤل کشیدن سر پرنده، دیگری مسئول کشیدن یکی از بالها میشود و به همین ترتیب، سپس از آنها میخواهد تا میتوانند قسمت تعیین شده را زشت بکشند و بدین منظور با دیگر اعضای گروهشان مشورت کنند و از ایده‌های آنها سود برند.
 
در این بازی هرکسی تنها مجاز به کشیدن قسمت تعیین شده خود است و کشیدن نقاشی اضافی موجب کسب نمره منفی برای گروه میشود. اعضای هر گروه باید سریع برگردند تا نفر بعدی خود را به تخته برساند و قسمت بعدی را تکمیل کند گروهی که زودتر نقاشی را تکمیل کند برنده بازی است. ممکن است گروهی نقاشی‌ای را سریع تمام کند اما در نقاشی‌اش عناصر خلاقیت و ابتکار بچشم نخورد در این صورت گروهی که این ویژگیها در آنها بیشتر دیده شود برنده خواهد بود. در هنگام تکمیل نقاشی, اعضای هرگروه باید ایده‌های خود را به هم منتقل کنند، آنچه در این بازی مورد نظر است بروز ایده‌های جدید برای خلق اثری متفاوت از دیگران است که خود مستلزم به کارگیری قدرت تفکر بصورت فردی یا گروهی است.
 
بازی دلایل
مربی روی برگه یا روی تخته جمله‌ای مینویسد، مثل «من مادرم را دوست دارم زیرا ... » سپس از هر یک از بچه‌ها میخواهد به نوبت دلایل خود را بگویند و یا آنها را بنویسند. در پایان جملات , دلایل گفته شده توسط کودک خوانده میشود. بعضی از دلایل بچه‌ها جدی و برخی شوخی و جنبه طنز گونه خواهند داشت، اما همه دلایل جالب خواهد بود.

بازی ذره‌بین
مربی بچه‌ها را به دو گروه تقسیم میکند و از هر گروه یک نفر را انتخاب مینماید و از آنها میخواهد تا برای مدت 30 ثانیه یکدیگر را تماشا کنند. سپس از یکی از آن دو میخواهد تا به بیرون از جایی که بچه‌ها هستند برود و از دیگری میخواهد تا تغییری در خود بوجود بیاورد مثلاً خودکاری سرجیبش بگذارد یا در موهایش تغییری ایجاد کند. بعد از فردی که بیرون رفته میخواهد تا به داخل بیاید و حدس بزند چه تغییری در دوستش ایجاد شده است. اگر حدسش درست بود به گروهش یک امتیاز تعلق میگیرد وگرنه گروه مقابل امتیاز دریافت میکند. این کار چند بار انجام میگیرد تا گروه برنده مشخص شود.

نتیجه‌گیری
بازی یکی از عوامل مهم و ضروری در پرورش تفکر کودکان و رشد اجتماعی آنهاست. هرچند بازی کردن از دوران طفولیت آغاز میشود اما در برخی از افراد تا بزرگسالی ادامه می‌یابد چرا که بازی برای کودکان و بزرگسالان سرگرم کننده، چالش برانگیز و لذت‌بخش است. در کنار این ویژگیها از بازی میتوان بعنوان یک روش آموزش تفکر نیز بهره برد. مربیان و والدین میتوانند از فرصتهای آموزش و یادگیری که بازیها فراهم میکنند در جهت پرورش ذهن کودکان بهره برند و این مستلزم آشنایی آنها با برخی از بازیها   مثل آیینه، ذره‌بین و ... است. همچنین والدین و مربیان با کمک به کودکان برای شرکت در انواع مختلفی از این بازیها علاوه بر پروش قدرت تفکر و بارور نمودن استعدادهای ذهنی کودکان، میتوانند این فرصت را بیابند که یکبار دیگر دنیا را از دریچه چشم کودکان ببینند.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:12 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

اتاق شاد برای کودک نقاش

بازديد: 155

اتاق شاد برای کودک نقاش

\"\"
اولین تفریح کاغذ ـ مدادی کودکان است. آنها نخستین بار با دیدن کار و فعالیت نوشتاری والدینشان یاد می‌گیرندکه مداد را به دست گرفته و روی صفحه کاغذ اشکالی را بکشند. در ابتدای راه آنها مداد را به شکلی ناپخته در دست گرفته و خطوطی را با کمترین دقت و ظرافت می‌کشند.
 
کشیدن این خطوط هر چند شکل و تصویر خاصی ندارد ولی به عضلات دست کودک کمک کرده و آن را تقویت می‌کند. در سال‌های بعد عضلات دستش قوی‌تر شده و با الگوبرداری از بزرگسالان مداد را به شکل صحیح‌تری در دست می‌گیرد. سپس خطوط را به شکل دایره‌‌وار بر صفحه می‌کشد. حدود سن ۵ سالگی تصاویر کمی کامل‌تر شده و کودک حال قادر است آدمک بکشد.
 
او چیزی شبیه انسان می‌کشد ولی تصویر پخته نیست بدن و شکل را ناکامل می‌کشد. در پایان سن ۶ سالگی و آغاز سن دبستان تصاویر کامل‌تر شده و آنها با جزئیات بیشتری نقاشی می‌کنند. آنها حالا مناظر و یا صحنه‌ای از خانه و خانواده‌شان را نقاشی می‌کنند. بنابراین اگر از همان ابتدای کودکی نقاشی و تصاویری که کودکان ترسیم می‌کنند مورد تشویق قرار گیرد احساس خوبی خواهند داشت و در نتیجه در جهت ارتقای تصاویر کشیده شده تلاش بیشتری خواهند کرد.
 
تحقیقات نشان داده دختران بیشتر از پسران نقاشی می‌کنند این علاقه‌مندی آنها نباید در مهدکودک یا مدرسه منحصر شود بلکه خانه و خانواده مهمترین رکن پرورش استعدادهای کودکان است. خانواده‌هایی که کودکانشان به نقاشی علاقه دارند بهتر است محیط خانه را پذیرای هنرکودکانه آنها کنند.
 
یک اتاق شاد با زمینه‌ای از رنگ‌های شاد که به علاقه کودک انتخاب می‌شوند در ادامه استعداد کودک اثرگذار است. خصوصاً آنکه دیوار جلوی میز نقاشی او تصویر یک نقاشی شاد باشد. استفاده از طیف گسترده ترکیب رنگ‌ها به خلاقیت کودک در رنگ‌آمیزی کمک می‌کند. رنگین کمان برای این موضوع بهترین گزینه است.
 
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:09 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تأثیر رنگها برتفکر و خلاقیت

بازديد: 95

تأثیر رنگها برتفکر و خلاقیت

 ما در دنیای رنگها زندگی می‌کنیم و تا حد بسیار زیادی به رنگها خو گرفته‌ایم. رنگی بودن جهان یکی از بزرگترین موهبتهای الهی است که باعث شادی و نشاط انسانها شده و موجب رسیدن به امید و آرامش در آنان می‌شود.  همه ما از وجود رنگها آگاهیم امّا آیا از تأثیر آنها بر روح ، روان ، ذهن و اندیشه‌مان نیز باخبریم؟ روان‌شناسان دریافته‌اند که رنگها تأثیرات معجزه‌ آسایی بر روح و روان انسانها داشته و علاقه به رنگهای خاص نیز گویای بسیاری از ناگفته‌های ذهن و روح آنهاست.
 
آنچه سبب شد در این مقاله به تأثیر رنگها بپردازیم، بررسی اثرات رنگها بر خلاقیت فکری و ذهنی کودکان و رشد تفکر در آنها ست ؛ چرا که می‌توان از رنگها بعنوان ابزاری در خدمت رشد تفکر بچه‌ها استفاده کرد. قبل از هر چیز لازم است بدانیم که رنگها چطور تعریف می‌شوند؟ رنگ به کیفیتی گفته می‌شود که با آن می‌توانیم اسمی برای آنچه در طیف می‌بینیم مثل سبز، زرد، قرمز، نارنجی و ... بگذاریم. 
ته رنگ نیز وقتی ایجاد می‌شود که به رنگ موردنظر کمی رنگ سیاه اضافه شود و تون وقتی ایجاد می‌شود که به رنگ مورد نظر کمی خاکستری اضافه شده باشد.
 
حال در اینجا به بررسی تأثیر رنگهای مختلف بر خلاقیت افراد می‌پردازیم:
رنگ قرمز:
رنگ قرمز یکی از سه رنگ اصلی است که بسیار هیجان‌انگیز و اعتمادآفرین است و اغلب، خطر و آتش را تداعی می‌کند. در ضمن حواس را تحریک کرده و انرژی‌های متمرکز، جاه‌طلبی، شهامت و اشتها را افزایش می‌دهد. قرمز، رنگی است هیجانی و ذهن منطق‌گرا را به زانو در می‌آورد. این رنگ، انرژی مهار نشده ای است که موجب افزایش خلاقیت، انرژی و شادابی در زندگی می‌گردد.

چکیده‌ ویژگیهای رنگ قرمز
مثبت                     منفی
پر انرژی                خسته کننده
با اعتماد به نفس     پرخاشگر
پر شور                    ناراضی
روراست                  عجول
اقدام کننده              بی‌تاب
کاوشگر           بیش از حد مغرور
اخلاق‌گرا
 
توجه: رنگ قرمز در معماری کلاسهای درس، کاربردی ندارد؛ زیرا دیوارهای قرمز کودکان را آشفته حال و بَد خلق می‌کند و به علت روح هیجانی که در این رنگ نهفته است، کودک را از حالت آرام خارج کرده و به جنب و جوش و ناآرامی می‌کشاند و از تمرکز او جلوگیری می‌کند؛ لذا بهتر است از رنگ قرمز در فضای کلاسی استفاده نشود اما می‌توان از این رنگ در محیطهای بازی ، نمایش و ورزش استفاده کرد.
 
زرد
در میان رنگها، زرد بالاترین بازتابش را داشته و محرک فکر است. این رنگ، سمبل طبیعی آگاهی و روشنی است و روی ضمیر انسان، خلاقیت و مثبت اندیشی اواثر می‌گذارد بطوری که مثبت بودن را تداعی می‌کند؛ ولی در عین حال، معانی منفی زیادی دارد. زرد یکی از رنگهای اصلی است که با فعالیتهای ذهنی تداعی دارد و هوش و کنجکاوی فرد را تقویت می‌کند. بنابراین با نماد سرعت، بویژه سرعت تفکر و تصمیم‌گیری در ارتباط است و تمرکز حواس را بالا می‌برد.

 
لیمویی
لیمویی یکی از رنگهای خانوادة زرد می‌باشد که نشان‌دهندة شخصیت مثبت و زود فهمی است. در ضمن ترکیب آن با آبی آسمانی نشانگر ذهن باز، فهم زیاد و درک بسیار شفاف است.لازم به تذکر است که رنگ زرد Contrast یا تقابل ویژه‌ای با خاکستری که رنگ خنثی است دارد، لذا برای حذف معانی منفی آن، از رنگ خاکستری و خانواده آن استفاده می‌شود.

توجه: رنگ زرد در دکوراسیون داخلی، فضا را روشن و شاد می‌سازد ولی مشاوران و مددکاران اجتماعی که سر و کارشان با کسانی است که از لحاظ احساسی، آسیب پذیرند باید در انتخاب این رنگ با احتیاط عمل کنند؛ زیرا این رنگ هم برای احساسات خوب و هم برای احساسات بد بسیار تحریک کننده‌ است. لازم به ذکر است که طراحان اتاقهای آموزشی هم از این امر مستثنی نبوده و باید در انتخاب رنگ فضای آموزشی توجه لازم را داشته باشند.

نارنجی
رنگ نارنجی، مخلوطی از قرمز و زرد است و گفته شده شوق را با استعداد ترکیب می‌کند. در ضمن رنگ یادگیری، آزمایش، قضاوت، پذیرش یا رد مطلب هم هست. نارنجی احساسات متلاطم و هیجانی را تسکین می‌دهد و برای رسیدن به آرامش بسیار مؤثر است؛ چرا که قسمت زرد آن، با خنثی کردن انرژی و هیجان رنگ قرمز، انجام این فرایند را به صورت عقلانی و منطقی تضمین می‌کند.

قرار گرفتن در محیط نارنجی، افق دید و فکر را وسیعتر کرده و رنگی انقلابی بشمار می‌رود، چرا که پشتکار و پروژه‌های رسیدن به گامهای موفقیت آمیز را ترسیم می‌کند.در ستاره‌شناسی، نارنجی با علامت شیر (مرداد) ارتباط خاصی دارد و به تقویت ایده‌آلهای دوستانه و اجتماعی، خلاقیت و خودشکوفایی کمک می‌کند. در رنگ نارنجی، حسی مستتر شده که می‌تواند بر حمله‌های غیرمنطقی و فوبی‌ها (ترسها) پایان دهد.

استفاده از رنگ نارنجی در محیط آموزشی
رنگ نارنجی، رنگی زنده و قوی است و بهتر است با رنگهایی همچون رُسی یا زردآلویی مخلوط شود تا اتاق را از حالت پرتنش خارج کرده و به محیطی آرام‌ و دوستانه‌تر تبدیل کند. از آنجا که نارنجی رنگی است محرک ، برای فضای آموزشی در مقطع دبستان بسیار ایده‌آل است؛ چرا که از یک طرف دانش آموزان را سرزنده، نیرو‌بخش، گرم و آرامش طلب می‌کند و از طرف دیگر از خواب آلودگی و بی علاقگی کودک مخصوصاً در ساعات اولیه صبح جلوگیری می‌کند.

سبز
رنگ سبز می‌تواند در درون ساختار روان‌شناختی ما تعادل کامل ایجاد کند و در بین همه رنگها از همه آنها خوشایندتر است، زیرا چشم برای تمرکز کردن روی آن هیچ نیازی به تنظیم شبکیه ندارد. روان‌شناسان بر این عقیده‌اند که سبز حالتی از نگرش ذهنی مثبت را ایجادکرده و چون با رنگهای طبیعت، بیشتر سر و کار دارد احساس ثبات و امنیت را در ما تقویت می‌کند. البته رنگ سبز در تُن‌های متفاوت، نمادی متفاوت دارد.

رنگ سبز در تُن‌های متفاوت:
سبز یشمی
در این رنگ، آرامش روحی نهفته شده و فراست و هشیاری فرد را بالا می‌برد. سبز به انسان کمک می‌کند تا اسرار نهان جهان هستی را بهتر درک کرده و به او بینش فلسفی همراه با عقل سلیم عطا می کند. کسانیکه سبز یشمی را دوست دارند بطور ذاتی روشن‌بین و منطقی هستند.

سبز تیره
سبز تیره نشان‌دهنده قابلیت اعتماد (اعتماد پذیری) است و فردی که این رنگ را دوست دارد، دارای شخصیت با ثباتی است که در بحرانها می‌تواند بدون دستپاچگی کنترل اوضاع را در دست گیرد. در چنین اشخاصی عقل، منطق و ذهنیت واقع‌بین از خصوصیات درونی آنها زاییده شده است.درضمن اختلاط سبز تیره با آبی آسمانی، آزادی اندیشه و خلاقیت را نشان می‌دهد.

استفاده از رنگ سبز در فضای آموزشی
سبز، یک رنگ ثانویه است که از ترکیب دو رنگ متضاد زرد و آبی بدست می‌آید. این رنگ چون با طبیعت در ارتباط است، رنگی متعادل محسوب می‌شود و به آرامش روحی و اعصاب کمک کرده و محیطی آرامش‌بخش را ایجاد می‌کند. سبز برای دکوراسیون اتاقهای مطالعه، فضا‌های آموزشی و مکانی که به تمرکز احتیاج دارد با اهمیت بوده و رنگ ایده‌آلی محسوب می‌شود. این رنگ به اتاق و کسانیکه در آن فضا قرار دارند، آرامش‌ متعادلی می‌دهد. اگر سبز را با انواع کرم و سفید مخلوط کنیم و در رنگ‌آمیزی اتاق و فضای آموزشی بکار بریم، فضای آرام‌بخش و تفکر آمیزتری خواهیم داشت و اگر با رنگ قرمز ترکیب شود، به شکوفایی خلاقیت افراد در آن فضا پرداخته وازخود ترکیبی قوی می‌سازد.

رنگ آبی با رنگ سبز ترکیبی دلنشین و هماهنگ دارند که در طبیعت به صورت گلهای آبی در میان شاخ و برگهای سبز نمودار شده است. این دو رنگ به کلاس ، فضایی متعادل و آرام داده و به تقویت تمرکز افراد می‌انجامد که برای اتاقهای مطالعه بسیار ایده‌آل است. بطور کلی تلفیق این دو رنگ، آرام‌بخش و متمرکز کننده حواس است. تونالیته‌های قرمز، صورتی و زرد، هم در ترکیب رنگی با آبی، همراهان بسیار عالی محسوب می‌شوند و می‌توانند هر کدام از سردی رنگ آبی بکاهند.

آبی
آبی، یکی از رنگهای اصلی است که به رنگ حقیقت شهرت دارد. این رنگ نشانگر ذهن عالی و هوش سرشار است و با احساسات و معنویت در ارتباط است. این رنگ، آرام، آرامش‌بخش و تسلی‌دهنده است. اگر کسی بیش از حد احساس ناراحتی کرده و در آستانه خشم و اضطراب قرار داشته باشد پوشیدن لباس آبی، آرامش و هماهنگی‌ ذهن او را افزایش داده، باعث بالارفتن تفکر او می‌شود . بالأخره توانایی آرام کردن روح مشوش راداشته و آرامش خیال او را فراهم می‌آورد. (مانند حالتی که در اثر نگاه به آسمان برای فرد حاصل می‌شود).

هنگامی که آبی به دو قسمت رنگهای تیره‌تر و روشن‌تر تقسیم می شود، نشان‌دهنده نوعی شخصیت در فرد است. فردی که به آبی تیره علاقمند است، قابل اعتماد، عاقل و جسور خواهد بود و چون با تمرکز شدید روی عقل و منطق حرکت می‌کند ، ممکن است احساساتش تحت‌الشعاع قرار گرفته، آن را از دست بدهد و یا ضعیف‌تر عمل کند. بر عکس، افرادی که به آبی روشن علاقمندند،ذاتا هنرمند و فرهیخته هستند. این تیپ افراد را بیشتر افراد هنرمند، طراح، نویسنده و هنرپیشه تشکیل می‌دهند که در فعالیتهای خلاقانه شرکت دارند. رنگ آبی، تخیل فعال و حتی در بعضی موارد بیش از حد خلاق را القا می‌کند.

استفاده از رنگ آبی در فضای آموزشی:
از آنجا که رنگ آبی، کیفیتی سرد و رسمی دارد، فضا را به آرامش می‌کشاند و البته از حالت دوستانه و گرمی‌بخش دور می‌کند. لذا بهتر است در فضاهای آموزشی و کلاس، این رنگ را با تلفیق رنگهای دیگر استفاده کرد.

بنفش و ارغوانی
بنفش، ترکیبی از رنگ قرمز و آبی است که یکی از معنوی‌ترین رنگها بشمار می‌آید و نشانگر هماهنگی بین عقل و احساسات و مرز بین معنویات و مادیات محسوب می‌شود. این دو رنگ در سمبولیسم رنگها تفاوت چندانی ندارند به همین منظور در یک قسمت قرار می‌گیرند.این دو رنگ با تفکر عالی، درک روحی و تواناییهای روانی مرتبط هستندو در تلفیق این دو رنگ، تُن‌های مختلفی بچشم می‌خورد که هر کدام بیانگر خصوصیت روحی افراد است.

ارغوانی مایل به آبی
این رنگ کمال گرایی، ایده‌آلیسم، انسان‌گرایی و تفکر فلسفی را تقویت می‌کند. کسانیکه این ترکیب را دوست دارند افرادی پر احساس و خوش فکرند و دارای حس ششم قوی‌ای هستند. ارغوانی روشن، رنگی است که در تصمیم‌گیری با تفکر و منطق در ارتباط است.

طراحی رنگ بنفش در فضای آموزشی:
همانطوری که گفته شد عناصر تشکیل‌دهندة رنگ بنفش، قرمز و آبی هستند. امتزاج این دو رنگ با بنفش، سردی و گرمی خاصی را در محیط ایجاد کرده که رنگ قرمز، گرمی فضا و رنگ آبی سردی آن را بیشتر می‌سازد؛ لذا طیفهای کم رنگ بنفش به فضا و محیط آموزشی؛ آرامش ، روحیه و شادابی را تلقین می‌کند، ولی لازم به ذکر است که قرار گرفتن به مدت طولانی در فضای صرف بنفش،سبب افسردگی می‌شود، زیرا انرژی‌های آن به قدری قوی است که ذهن نمی‌تواند بار اضافی آنرا تحمل کرده و از خود واکنش نشان می‌دهد.پس بهتر است در طراحی فضای آموزشی، رنگ بنفش را با رنگهای سفید، سبزو یاسی‌ ممزوج کرد.

 
شایان ذکر است که بدانیم غریزه ایجاد هارمونی و هماهنگی در استفاده از رنگها، هدیه‌ای است که در برخی افراد،از بدو تولد بطور ذاتی نهاده شده است؛ ولی کسانی که از این خصوصیت برخوردار نیستند هم می‌توانند قوانینی را در مورد مدیریت رنگها بیاموزند و بکار گیرند.برای مثال سایه‌ها، توناژها و ته رنگ‌ها به خاطر ارتباط تصویری طبیعی‌شان در کنار هم می‌نشینند و قوانین ساده‌ای را به وجود می‌آورند که می‌توان آنها را با هم مخلوط و هماهنگ کرد. دنیای رنگها، آنقدر وسیع و پرجاذبه است که مورد توجه و استفاده همگان قرار می‌گیرد.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:09 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

نوابغ چگونه می اندیشند؟

بازديد: 123

نوابغ چگونه می اندیشند؟

سالیان سال، پژوهشگران بسیاری کوشیده اند تا از طریق تحلیل های آماری، نبوغ را مطالعه کرده و به کمک انبوهی از داده ها و اطلاعات، معمای نبوغ را روشن نمایند. هاولوک الیس، در سال ۱۹۰۴ طبق مطالعاتی که روی نوابغ انجام داد، به این نتیجه رسید که اکثر نوابغ پدرانی بالای ۳۰ سال و مادرانی زیر ۲۵ سال داشته اند و عموماً در کودکی، بیمار و رنجور بوده اند. پژوهشگران دیگری نیز مدعی بوده اند که بسیاری از نوابغ، یا مجرد بوده اند (همچون دِکارت)، یا یتیم بوده اند (همچون دیکنز)، و یا مادر نداشته اند (همچون داروین). نهایت امر، انبوه داده ها و اطلاعات نیز چیزی را روشن نکرد. 
 
دانش پژوهان نیز کوشیدند تا ارتباط بین هوش و نبوغ را بسنجند. نتیجه این بود که هوش، نمی تواند به تنهایی موجب نبوغ گردد. ضریب هوشی (IQ) بسیاری از فیزیکدانان به مراتب بالاتر از ریچارد فاینمن (برنده جایزه نوبل) است، در حالیکه او با ضریب هوشی حدود ۱۲۲ نبوغی شگفت انگیز از خود نشان داد. نابغه کسی نیست که در آزمون های دانشگاهی رتبه ی اول را کسب می کند، یا ضریب هوشی فوق العاده بالایی دارد. بعد از مطالعات روانشناسی جوی گولفورد (در دهه ۱۹۶۰)، که به خاطر رویکرد علمی خود به خلاقیت معروف شده است، روانشناسان به این نتیجه رسیدند که خلاقیت و هوش ماهیت های متـفاوتی دارند. انسان می تواند بـسیار بـاهوش باشـد ولی خـلاق نباشد و به عکس می تواند بسیار خلاق باشد ولی چندان باهوش نباشد.
 
اکثر افراد نسبتاً باهوش می توانند پاسخ متعارفِ یک مسأله یا سوال را بیابند. مثلاً اگر از ما بپرسند "نصف ۱۳ چقدر می شود؟"، اکثرمان بی درنگ پاسخ می دهیم شش ونیم. شما هم احتمالاً چند ثانیه ای ذهنتان معطوف به محاسبه جواب شد و بعد باز به متن بازگشته اید.
 
تفکر آفرینشگر در برابر تفکر بازآفرین
عموماً ما به روش بازآفرینی ـ یعنی برمبنای مسایل مشابهی که در گذشته با آن ها مواجه شده ایم ـ تفکر می کنیم. زمانی که با مسأله ای روبرو می شویم، آن را به قالبی می بریم که قبلاً جواب داده است. از خود می پرسیم: "برای حل این مسأله، چه چیزی را قبلاً در زندگی، تحصیل یا کار خود آموخته ام؟"، سپس به روشی تحلیلی، مطمئن ترین روش را که در تجربیات گذشته مان جواب داده است، انتخاب کرده و بقیه را حذف می نماییم. آنگاه در چارچوبی کاملاً مشخص به حل مسأله می پردازیم. از آنجایی که براساس تجربیات خـود، به درسـتی و منطـقی بودن گـام های روش خـود مطـمئـنیم، مغرورانه به درستی نتیجه گیری مان نیز معتقدیم. در مقابل، نوابغ به روشی آفرینشگرانه می اندیشند نه بازآفرین. آن ها وقتی با مسأله ای مواجه می شوند، به جای اینکه بپرسند "چه روشی را دیگران تا به حال برای حل این مسأله به من آموخته اند؟" از خود می پرسند: "به چند روش می توانم به آن نگاه کنم؟"، "چگونه می توانم به روشی نو به آن بنگرم؟" و "به چند روش مختلف می توانم آن را حل کنم؟"، آن ها با پاسخ هایی بسیار متفاوت، بعضاً غیرمتعارف و حتی منحصربه فرد، به مسأله جواب می دهند. یک متفکر آفرینشگر (در پاسخ به سوالی که بیان کردیم)، ممکن است بگوید سیزده (thirteen) را به روش های مختلف می توان بیان کرد و به راههای مختلف نیز می توان آن را نصف کرد، مثلاً:
۵/۶
۳ و ۱ = ۳ | ۱
۴s = THIR TEEN
۲ و ۱۱ = II | XI
۸ = XIII
همان طور که مشاهده می کنید، با بیان عدد ۱۳ در قالب های مختلف، می توان پاسخ داد که یک دوم سیزده، می تواند ۵/۶، ۱ و۳، ۴، ۱۱ و ۲، ۸ یا خیلی چیزهای دیگر باشد.
 
با تفکر آفرینشگرانه، شما به آفرینش تمامی رویکردهایی قابل تصور می پردازید و کمرنگ ترین رویکردها را همچون واضح ترین رویکردها، مدنظر قرار می دهید. در واقع اراده و تلاش برای کشف تمامی روش های ممکن ـ حتی بعد از اینکه راهی مطمئن و قطعی پیدا شده باشد ـ بسیار مهم است. از انشتین پرسیدند، فرق تو با یک فرد معمولی (متوسط) چیست؟ او گفت اگر از فردی معمولی بخواهید سوزنی را در انبار کاه بیابد، او با اولین سوزنی که می یابد کار را پایان می دهد و زحمت جستجوی کل انبار کاه برای یافتن تمامی سوزن های ممکن را به خود نمی دهد. اما من تمام انبار را می گردم تا هم ه ی سوزن های ممکن را پیدا کنم!
 
هرگاه فاینمن ـ فیزیکدان ـ در مسأله ای در می ماند، راهبردهای فکری جدیدی ابداع می کرد. او متوجه شده بود که راز نبوغش در این توانایی اوست که می تواند بدون توجه به اندیشه متفکران گذشته نسبت به یک مسأله، روش های تازه ای را برای اندیشیدن بیافریند. او در برخورد با یک مسأله بسیار "راحت" برخورد می کرد و در صورتی که جواب خود را از یک راه به دست نمی آورد، به راحتی چندین راه دیگر را در نظر می گرفت تا بهرحال راهی بیابد که تصوراتش را به حرکت در آورد. او به طرز شگفت انگیزی، آفرینشگر بود.
 
فاینمن پیشنهاد کرد به جای آموزش "تفکر بازآفرین" در مدارس، تفکر آفرینشگری یاد داده شود. او معتقد بود یک استفاده کننده موفقِ ریاضیات، کسی است که بتواند راههای جدیدِ اندیشیدن برای شرایط موردنظر را ابداع کند. او اعتقاد داشت حتی اگر روش های سنتی برای حل یک مسأله، کاملاً شناخته شده باشند، بهتر است هر کس از راه خود و یا از راهی جدید، به دنبال حل مسأله برود.
 
معمولاً مسأله "? = ۳ + ۲۹" را به این دلیل برای بچه های پیش از کلاس سوم دبستان مناسب نمی دانند، که نیازمند جمع پیشرفته (انتقال ارقام) است؛ ولی فاینمن معتقد بود که بـچه هـای سال های آغازین دبستان هم می توانند با دنبال کردن: ۳۰، ۳۱ و ۳۲، مسأله را حل نمایند. در واقع یک بچه می تواند با نوشتن اعداد روی یک خط و شمردن فضاهای خالی بین آن ها به جواب برسد ـ روشی که می تواند برای فهم اندازه گیری ها و کسرها نیز مناسب باشد. یک فرد می تواند با نوشتن اعداد بزرگتر در یک ستون و انتقال دهگان به ستون بعدی، این کار را انجام دهد یا از انگشتان خود کمک بگیرد و یا حتی از جبر استفاده نماید (۲ برابر چه عددی به علاوه ۳ می شود ۷؟). فاینمن، آموزگاران را تشویق می کند تا به بچه ها نشان دهند که چگونه می توان به کمک سعی و خطا، به چند روش مختلف راجع به یک مسأله فکر کرد.
 
انحراف توسط منشور تجربیات گذشته
نکته قابل توجه اینست که تفکر بازآفرین، جمود فکری افراد را تشدید می کند. در واقع ما به همین علت غالبا" در برخورد با مسایل جدیدی که مشابه تجربیات گذشته است ولی عمق ساختاری آن با مسایلی که قبلا" با آن ها مواجه شده ایم، متفاوت است، با شکست مواجه می شویم. تفسیر این گونه مسایل از دریچه منشور تجربیات گذشته (طبق تعریف)، باعث سردرگمی ما خواهد شد. تفکر بازآفرین ما را به ایده های معمولی می رساند نه به ایده های اصیل. اگر همواره مانند گذشته بیندیشید، همیشه همان چیزهایی را به دست می آورید که تا بحال کسب کرده اید.
 
در سال ۱۹۶۸ سوئیسی ها همانند چندین قرن گذشته، صنعت ساعت را در سیطره خود داشتند و البته همین سوئیس بود که در موسسه نیوکاتل خود، جنبش ساعت های الکترونیکی نوین را آغاز کرد. اما در همان سالی که این اختراع جدید برای اولین بار در همایش جهانی ساعت معرفی شد، از سوی تمامی ساعت سازان سوئیسی رد شد. آنان برمبنای تجربیات گذشته خود معتقد بودند که ساعت های الکترونیکی، نمی توانند ساعت های آینده باشند؛ چرا که این ساعت ها با باتری کار می کردند و یاتاقان، شاه فنر و چرخدنده نداشتند. اما شرکت الکترونیکی سیکو در ژاپن، چشم از این اختراع جدید برنداشت و کوشید تا آینده بازار جهانی ساعت را متحول نماید.
 
در طبیعت نیز، مجموعه ژنهایی که قابلیت تغییر نداشته باشند، نمی توانند خود را با محیط و شرایط در حال تغییر وفق دهند. زمانی ممکن است خِردی که به صورت ژنتیکی به رمز درآمده است (نهادینه شده)، به حماقت مبدل گردد و عامل نابوده کننده حیات آن موجود گردد. فرآیند مشابهی می تواند در وجود ما، به عنوان انسان، رخ دهد. همگی ما، مجموعه ای غنی از ایده ها و مفاهیم در وجود خود داریم که بر پایه تجربیات گذشته مان شکل گرفته اند و ما را قادر می سازند تا زنده بمانیم و بدرخشیم. ولی اگر ما نیز خود را برای تغییر مهیا نکنیم، ایده های معمول مان به مرور زمان کهنه می شوند و مزایای خود را از دست می دهند. نهایتاً اینکه، در میدان رقابت از حریفان شکست می خوریم و از میدان بیرون می رویم.
 
وقتی چارلز داروین، از سفر جزایر گالاپاگوس به انگلستان بازگشت، نمونه فنچ هایی را که با خود آورده بود در اختیار جانورشناسان حرفه ای گذاشت، تا به درستی تعیین هویت شوند. یکی از برجسته ترین خبرگان، جان گولد بود. مهمترین نکته قابل توجه در اینجا، آن چیزهایی است که برای داروین رخ داد اما برای گولد رخ نداد.
 
نوشته های داروین نشان می دهد که گولد او را به سراغ تمامی پرندگانی که نامگذاری کرده بود، برد. گولد، دائماً راجع به تعداد گونه های مختلف فنچ چانه می زد. تمامی اطلاعات آنجا بود ولی او گیج شده بود که بـاید چه بکند. فـرض وی این بود که خداوند یـک مـجموعه از پرندگان را آفریده است، پس بایستی نمونه های یک گونه پرنده از نواحی مختلف جهان، همه یکسان باشند. او هیچگاه به دنبال تفاوت های آن ها (به خاطر شرایط زیستی متفاوت) نگشت. گولد فکر می کرد پرندگانی که این قدر متفاوت هستند، لاجرم باید از گونه های مختلفی باشند.
 
آنچه قابل توجه است، تأثیرات کاملاً متفاوت این مسأله بر دو فرد است. گولد فکر کرد در مواجهه با شرایطی قرار گرفته است که باید به عنوان یک جانورشناس و رسته شناس خبره عمل کند، نه اینکه کتاب ناگشوده تکامل را که در برابرش قرار دارد، ببیند. واقعیت این است که داروین هم نمی دانست که آن پرندگان، فنچ هستند. اما فردی که دارای هوش، دانش و تخصص بود، نتوانست آن چیز نو را ببیند. در عوض، داروین که دانش و خبرگی کمتری داشت، توانست با ایده ای که از ذهنش تراوش کرد، نوعِ نگاه جدیدی به عالم را خلق کند، که ما کاری به درستی یا نادرستی آن نداریم.
 
راهبردهای فکری نوابغ
نبوغ را می توان همانند تکامل بیولوژیکی دانست که نیازمند نسلی غنی و غیرقابل پیش بینی از گزینه ها و احتمالات متنوع است. به این ترتیب، این فکر است که باعث استمرار بهترین ایده ها در راستای توسعه و ارتباطات آینده می شود. جنبه مهم این نظریه این است که شما بایستی ابزارهایی برای ایجاد تنوع در ایده هایتان در اختیار داشته باشید و برای اثربخشی واقعی، این تنوع باید "کور" باشد. این تنوع کور باعث عزیمت از دانشِ بازآفرینی (حفظی) به آفرینشگری می شود.
 
پـژوهشگران فـراوانی قـصد تـوصیف و مستندسـازی روش تـفکـر نـوابـغ را داشته اند. آنـان بـا مطالعه و بـررسی دفـترچـه های خاطـرات، ارجـاعات، مکالـمات و ایـده های بـزرگترین متفکران جـهان کـوشیده اند تـا راهبـردهای ویژه تـفکر نوابغ و الگوهای فـکری آنـان را که می تواند گستره ی حیـرت انگیزی از ایده هـای بـکر و اصـیل را بیـافریند، کشـف نمایند.
 
هشت راهبرد مورد استفاده ابرخلاقان
اکنون، هشت مورد از راهبردهایی را که در الگوهای اندیشه نوابغ خلاق (در تاریخ علم، هنر، و صنعت) مشترک است، شرح می دهیم:
۱) نوابغ از دریچه های مختلف به مسأله نگاه می کنند. نوابغ اغلب به دنبال یافتن نگرشی نو هستند که تاکنون دیگران آن ها را برنگزیده اند. لئوناردو داوینچی معتقد بود که برای کسب دانش راجع به قالب یک مسأله، باید یاد بگیریم که چگونه آن را از راههای گوناگون، بازسازی کنیم. او اعتقاد داشت که اولین نگرش ما به یک مسأله، به شدت متأثر از نگرش معمول و روزمره مان است. او مسأله خود را ابتدا از یک نگاه، بعد از نگاهی دیگر و بعد از نگاههای دیگر بازسازی می کرد. با هر تغییر، درک او از مسأله عمیق تر و به همان اندازه به فهم اصل مسأله نزدیک تر می شد.
 
نظریه نسبیت انشتین، اساسا"، توصیف تعاملات بین چند نگاه مختلف است. روش تحلیلی فروید نیز به دنبال یافتن جزئیاتی است که با نگاه سنتی نمی توان آن ها را دید. در حقیقت فروید همواره در جستجوی یافتن زاویه نگرش کاملاً جدیدی بوده است.
 
یک اندیشمند، برای حل خلاقانه یک مسأله، باید در ابتدا رویکرد اولیه خود را که برخاسته از تجربیات گذشته است، کاملا" رها کند و مسأله را مجدداً تصور و تخیل نماید. نوابغ با اجتناب از نگاه یک سویه فقط به حل مسائل موجود (همچون ابداع یک سوخت سازگار با محیط زیست) نمی اندیشند، بلکه به کشف مسائل جدید نیز می پردازند.
 
۲) نوابغ افکار خود را به تصویر می کشند. انفجار خلاقیت در عصر رنسانس به شدت متأثر از تدوین و توزیع دانش عظیم و گسترده نقاشی، طراحی و نمودارهایی همچون نمودارهای مشهور داوینچی و گالیله بود. گالیله در زمانی که اکثر معاصران وی همچنان از رویکردهای متعارف ریاضی و گویشی استفاده می کردند، با نمایش تفکرات خود بر صفحه کاغذ ، انقلابی در علم ایجاد کرد.
 
نوابغ بعد از آنکه حداقل توانایی های خاص گویشی را به دست می آورند، به دنبال افزایش مهارت های تصویری (دیداری) و تجسمی خود می روند تا بتوانند، اطلاعات را به روش های مختلف نمایش دهند. وقتی انشتین با مسأله ای مواجه می شد، همواره لازم می دید تا موضوع خود را به تمامی روش های ممکن (همچون نمودارها) فرموله نماید. او ذهنی بسیار تصویری داشت؛ و به جای اندیشیدن در چارچوب های خشک استدلال های ریاضی و گویشی، در قالب گزاره های تصویری و فضایی فکر می کرد. در واقع، او معتقد بود که کلمات و اعداد (آن گونه که آن ها را می خوانیم یا می نویسیم)، چندان نقشی در فرآیند تفکرش بازی نمی کنند.
 
۳) نوابغ تولید می کنند. یکی دیگر از ویژگی های متمایز نوابغ، باروری و استعداد تولید سرشار آنان است. توماس ادیسون، ۱۰۹۳ اختراع ثبت نموده و همچنان سرآمد مخترعین است. او برای تضمین بهره وری گروهش، برای همه اعضا سهمیه ایده تعیین کرده بود. سهمیه شخصی خود او، حداقل یک اختراع کوچک در هر ۱۰ روز و یک اختراع بزرگ در هر ۶ ماه بوده است.
 
باخ، هر هفته یک آواز می سرود، حتی اگر مریض یا بی حال بود. موتزارت، بیش از ۶۰۰۰ قطعه موسیقی خلق کرد. انشتین هم اگرچه بیشتر به خاطر مقاله خود در باب نسبیت مشهور است، ولی ۲۴۸ مقاله دیگر نیز منتشر کرده است. تی اس الیوت، چندین پیش نویس برای "برهوت" تهیه کرد که ملقمه ای از پیام های خوب و بدی بود که به ناگاه به شاه قطعه تبدیل شدند.مطالعه ای که دین کیت سایمونتون از دانشگاه کالیفرنیا روی ۲۰۳۶ دانشمند انجام داد، نشان داد که معتبرترین دانشمندان، فقط آثار گرانقدر خلق نکرده اند، بلکه انبوهی از کارهای بد و نامطلوب نیز داشته اند و از حجم عظیم و کمیت کار آنان، کیفیت نیز سر برآورده است.
 
۴) نوابغ، ترکیباتی بدیع می آفرینند. سیمونتون درکتاب "نابغه علمی" خود (۱۹۸۹)، تصریح می کند که نوابغ، به جای اینکه صرفاً کارها را بر اساس ذوق و استعداد انجام دهند، بیشتر ترکیبات بدیع و نو می آفرینند. یک نابغه نیز همچون یک کودک بسیار بازیگوش که با مجموعه ای از بلوک های ساختمانی سرگرم می شود، دایماً در حال تجزیه و ترکیب ایده ها، تصاویر و افکار به روش های مختلف در ضمیرهای خودآگاه وناخودآگاه خویش است.
 
معادله انشتین را در نظر بگیرید: E=mc۲. انشتین مفاهیم انرژی، جرم و سرعت نور را اختراع نکرد. در عوض، با ترکیب این مفاهیم در قالبی نو، توانست جهانی را که دیگران نیز می دیدند، به روشی متفاوت ببیند. قوانین وراثت که علم ژنتیک نوین بر پایه آن بنا شده، برخواسته از نظرات یک کشیش اتریشی بنام گروگر مندل است که ریاضیات و زیست شناسی را ترکیب کرد تا علمی نو بیافریند.
 
۵) نوابغ، روابط را تقویت می کنند. اگر الگویی از تفکر، نشانگر نبوغی خلاقانه باشد، همانا متأثر از توانایی کنار هم گذاشتن موضوعات نامرتبط است. این توانایی در بهم ربط دادن مقولات مجزا، نوابغ را قادر می سازد تا چیزهایی را ببینند که دیگران نمی توانند ببینند.
 
داوینچی سعی کرد تا رابطه ای بین صدای زنگ و سنگی که در آب می افتد، ایجاد کند. این نکته، باعث کشف این اصل شد که صدا همچون موج حرکت می کند. درسال ۱۸۶۵، اف. ای. ککوله، شکل حلقوی مولکول بنزن را در خیالات خود، در قالب ماری تجسم کرد که دُم خود را گاز می گیرد. ساموئل مورس، به خاطر ناتوانی در تولید سیگنال های تلگرافی که بتوانند از یک قاره به قاره دیگر برسند، به ستوه آمده بود. تا اینکه روزی مشاهده کرد که اسب های چاپار را در ایستگاهها تعویض می کنند و کوشید تا ارتباطی بین ایستگاههای اسب های چاپار و سیگنال های قوی پیدا کند.
 
۶) نوابغ به تضادها می اندیشند. فیزیکدان و فیلسوف معروف، دیوید بوهم، معتقد بود که نوابغ از این جهت قادرند افکاری متفاوت داشته باشند که می توانند دمدمی مزاجانه بین مقولات متضاد یا موضوعات ناسازگار حرکت نمایند. آلبرت روتنبرگ محقق معروف در زمینه فرآیند خلاقیت، نیز متذکر وجود همین توانایی در اکثر نوابغ ـ همچون انشتین، موتزارت، ادیسون، پاستور، کونراد و پیکاسو ـ شده است و آن را در کتاب خود، "الهه نوظهور: فرآیند خلاقیت درهنر، علم و سایر زمینه ها" (۱۹۹۰) شرح می دهد.
 
فیزیکدان معروف، نیلز بوهر اعتقاد داشت که وقتی شما همزمان خود را در مواضع متضاد نگاه می دارید، افکار خود را معلق کرده و نتیجتاً ذهنتان به سطحی جدید منتقل می شود. معلق بودن ذهن، امکان می دهد تا ذکاوتی فرای تفکر ساده وارد عمل شود و قالبی نو خلق نماید. این چرخش و گردش مابین تضادها، شرایطی را ایجاد می کند که ذهن شما آزادانه به زوایای دید جدید دست یابد. توانایی بوهر در تصور دوگانه نور در قالب ذره و موج، باعث شد تا او به درک و تدوین "اصل مکملی" برسد. اختراع یک سیستم عملی روشنایی توسط توماس ادیسون، ناشی از ترکیب سیم پیچی مدارات موازی با رشته های مقاومت بالا در لامپ هایش بود ـ چیزی که در نظر دیگر اندیشمندان، غیرممکن تلقی می شد. در حقیقت دیگران چنین ترکیبی را عملاً ناسازگار فرض می کردند. از آنجا که ادیسون می توانست پرش بین دو چیز ناسازگار را بپذیرد، توانست رابطه ای را ببیند که سرانجام منجر به کشف بزرگ او شد.
 
۷) نوابغ، استعاری می اندیشند. ارسطو، استعاره را نشانه نبوغ می دانست و معتقد بود فردی که می تواند شباهت های دو مقوله متفاوت هستی را درک کرده و بین آن ها پیوند برقرار کند، گوهری گرانقدر در اختیار دارد. اگر چیزهایی نامشابه، از چند منظر و رویکرد، مشابه باشند،از مناظر دیگر نیز می توانند مشابه تلقی شوند.
 
الکساندر گراهام بل، عملکرد داخلی گوش را با یک پرده محکم فلزی لرزان مقایسه کرد و این مقایسه به اختراع تلفن انجامید. انشتین بسیاری از قوانین مجرد خود را از رخدادهای مشابه طبیعی برداشت می کرد و توضیح می داد؛ رخدادهایی همچون پاروزدن در یک قایق یا ایستادن در ایستگاهی که قطاری از آن می گذرد.
 
۸) نوابغ خود را برای فرصت ها مهیا می کنند. ما هرگاه مبادرت به انجام کاری می کنیم و شکست می خوریم، به ناگاه با شرایطی نو مواجه می شویم. این اولین اصل حادثه خلاق است. ممکن است از خود بپرسیم چرا من در این کار شکست خوردم؛ که البته سوالی منطقی است. ولی حادثه خلاق، سوال متفاوتی را پیش روی ما می گذارد: ما چه کرده ایم؟ پاسخ به این پرسش از طریقی نو و غیرمنتظره، اقدامی خلاقانه و اساسی است. این، خوش شانسی نیست، بلکه بینشی خلاقانه در بالاترین مرتبه است.
 
الکساندر فلیمینگ، اولین پزشکی نبود که در مطالعه باکتری های کشنده، متوجه کپک های ظرف کشت میکروب (که در محیط باز قرار گرفته بود) شد. کمتر پزشک خوش شانسی پیدا می شود که به جای دور ریختن این ظرف، آن را "جذاب" بداند و به آن به دیده یک "فرصت" بنگرد. این نگرش علاقه مندانه ی او، به کشف پنی سیلین منتهی شد. ادیسون، وقتی در حال تفکر عمیق راجع به چگونگی ساخت یک رشته کربنی بود، ناخواسته با تکه ای از خمیر بتونه سرگرم شده بود، آن را می چرخاند و دور انگشتانش می پیچید، لحظه ای که نگاهش به انگشتانش افتاد، برق از چشمانش پرید و گفت: "کربن را مانند یک رشته بپیچ!". بی اف اسکینر، این گونه بر اولین اصل روش شناسان علمی تکیه می کند: "وقتی چیزی برایتان جالب است، همه چیز را رها کنید و به مطالعه آن بپردازید". وقتی فرصتی در می زند و ما مجبور به اتمام کاری از پیش تعیین شده هستیم، شکست های ناخواسته ی بسیاری در زندگی مان رخ می دهد. نوابغ خلاق، منتظر دستاوردهای شانسی نمی نشینند، بلکه فعالانه به دنبال اکتشاف تصادفی می گردند.
 
این راهبردها را به کار بگیرید
نوابغ خلاق می دانند که چگونه ازاین راهبردهای فکری استفاده کنند و به دیگران نیز بیاموزانند که از آن ها استفاده کنند. جامعه شناس معروف، هریت زوکرمن، متوجه شد که شش نفر از شاگردان انریکو فرمی (برنده جایزه نوبل)، همانند خود او موفق به دریافت جایزه نوبل شدند. ارنست لاورنس و نیلز بوهر نیز هر یک چهار شاگرد برنده جایزه ی نوبل داشتند. جِی جِی تامسون و ارنست رادرفورد نیز مشترکاً ۱۷ برنده جایزه نوبل را تربیت نمودند. این برندگان نوبل، تنها نابغه نبودند؛ بلکه قادر بودند نبوغ را به دیگران نیز بیاموزانند. بررسی های زوکرمن نشان می دهد تأثیرگذارترین بزرگان، علاوه بر محتوای فکری،الگوها و راهبردهای تفکر را نیز آموزش می دادند. بنابراین واضح است که راهبردهای فکری را می توان آموخت.
 
درک، تشخیص و به کارگیری راهبردهای فکری مشترک بین نوابغ خلاق، شما را قادر می سازد تا در زندگی کاری و شخصی خود، خلاقانه رفتار کنید.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:05 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

چگونه می توانیم پیچیده فکر کنیم؟

بازديد: 103

چگونه می توانیم پیچیده فکر کنیم؟

این مقاله با ابزارها و تکنیکهای خاص اداره سیستم های پیچیده کار ندارد، بلکه به برخی مفاهیم پایه می پردازد که کمک می کند تا در باره پیچیدگی تفکر و گفتگو کنیم. همچنین مروری بر تفکر کلاسیک و طرحهای درونی آن در مواجهه پیچیدگی خواهیم داشت . به علاوه نشان می دهیم گه چگونه پیچیدگی ما را وادار می سازد تا مدلهای ساخته شده بر پایه نافرجامی(Unpredictability) و نامعلومی (unpredictability) را انتخاب کنیم. لیکن ما هنوز می توانیم با مشکلاتی که بدین طریق بوجود می آیند سر و کار داشته باشیم اگر انعطاف پذیر باشم و از توانمندی های سیستم های پیچیده برای خود سازمانیابی و هوش توزیع یافته که می تواند حاصل کند، بهره ببریم.
 
تفکر کلاسیک
بخش اعظم مدلهای علمی و همچنین بیشتر فهم الهامی ما – تلویحا بر پایه تفکر کلاسیک یا دکارتی است که بصراحت در مکانیک کلاسیک یا نیوتونی بکار رفته که جهان بینی علمی را از ابتدای قرن بیستم تحت سیطره خود داشته است . این تفکر بر مفروضات زیر مبتنی است (Heylighen, ۱۹۹۰) :
 
فروکاست گرایی یا تحلیل (Reductionalism or Analysis) : برای فهم کامل یک سیستم باید آنرا به اجزای سازنده و خواص بنیادی اش تفکیک کنیم .
 
قطعیت(Determinism) : هر تغییر را می توان به شکل حرکت سیستم ( یا حالت سیستم) در فضا نشان داد یعنی ترتیب خطی از حالات که از قواعد ثابت طبیعی تبعیت می کند . این قواعد بطور کامل مسیر حرکت به سمت آینده را مشخص می کنند (پیش بینی پذیری) و همچنین مسیر گذشته را نمایان می کنند ( برگشت پذیری)
 
دو گامگی (Dualism) : اجزای سازنده نهایی هر سیستمی ذرات هستند یعنی قطعات بدون ساختاری از ماده ( ماده گرایی Materialism ) از آنجاییکه ماده در حال حاضر بطور کامل با قواعد مکانیک تبیین شده است ، آزادی عمل برای مداخله و تفسیر وجود ندارد و تنها راهی که می توانیم انسان را در تئوری دخیل کنیم این است که ذهن (Mind) را به عنوان یک مقوله مستقل معرفی کنیم .
 
تئوری انطباق دانش ( Correspondence Theory of knowledge) : از طریق مشاهده شخص میتواند اساسا دانش کاملی درباره هر سیستمی بدست آورد و یک نمود درونی بوجود آورد که اجزای آن منطبق بر اجزای سیستم خارجی هستند . در اینحالت نقشه برداری یگانه ، صحیح و عینی از واقعیت ماده ( سیستم ) در واقعیت ذهن ( نمود Representation) حاصل می آید .
 
عقلانیت (Rationality): با داشتن اطلاعات کاملی از شخص در تعامل با سیستم می تواند گزینه ای را انتخاب کند که فایده سیستم را به حد اکثر برساند . بنابر این اعمال ذهن ، همسان با حرکات ماده معین یا قابل پیش بینی خواهند بود .
 
این مفروضات تحت عنوان قاعده حفاظت از تمییز (Distinction conservation) خلاصه شده اند (Heylighen,۱۹۸۹,۱۹۹۰) : علم کلاسیک با ایجاد تمییز دقیق تا حد ممکن بین اجزائ ، خواص و حالات سیستم تحت بررسی آغاز می شود . این تمایز ها مطلق و عینی فرض می شوند یعنی برای همه مشاهده گر ها یکسانند . آنها بر پایه منطق ارسطویی هستند: یک پدیده یا به مقوله الف تعلق دارد یا غیر الف و نمی تواند هر دو باشد یا هیچکدام یا حد واسط یا "بستگی دارد به ..." .
 
تکامل سیستم با حفظ همه تمایزات صورت می گیرد زیرا که حالتهای مشخص اولیه در مسیر حالتهای مشخص بعد حرکت می کنند و بر عکس( علت و معلولی Causality) بنگرید به (Heylighen,۱۹۸۹) . دانش چیزی فراتر از نقشه برداری با حفظ تمایز ها از عینیت به ذهن نیست و این در حالی است که عمل نقشه برداری معکوس از ذهن به عین است .
 
مسلم است که می دانیم این مفروضات مواردی ایده آل را تصویر می کنند که هر گز در عمل بدست نمی آیند. با این وجود اغلب افراد تحصیل کرده هنوز تمایل دارند فرض کنند باید در قالب یک تئوری کامل و قطعی فعالیت کنند . در نظرشان، روش علمی حتی آسانتر و با اطمینان بیشتری به چنین دانش عینی ختم خواهد شد . لیکن درسهایی که تحقیق در پیچیدگی به ما می آموزد روندی دیگر را نشان می دهند.
 
پیچیدگی
پیچیدگی چیست ؟ بهتر است به ریشه لاتین آن یعنی کمپلکسوس (Complexus) برگردیم .که به معنی در هم پیچیدن یا در بر گرفتن است . این معنا را به روشهای زیر می توان تفسیر کرد : برای اینکه پیچیدگی داشته باشید باید:
۱) دو یا چند بخش مجزا داشته باشید
۲) که بهم به صورتی پیوسته اند که جدا کردن آنها مشکل باشد . در اینجا ما دو گانگی بنیادی اجزا را می یابیم که در آن واحد مجزا و مرتبط هستند .بنابر این ، روش تحلیلی به تنهایی فهم پیچیدگی را مقدور نخواهد ساخت زیرا با جداسازی اجزا از یکدیگر ارتباط آنها از بین خواهد رفت و این توضیحی بر همراهی " دشواری " است که لغت " پیچیدگی " به ذهن متبادر می کند . اجزا به صورت زوجی به هم تنیده اند به شکلی که تغییر در یک جزئ در بافت تعاملات به دیگر اجزا گسترش پیدا می کند و نتیجتا اجزای بیشتری را تحت تاثیر قرار می دهد که می تواند جزئی که ابتدا فرایند را آغاز کرده است را هم در بر بگیرد . پس دنبال کردن رفتار اجزائ سیستم در سطح کلی(Global) در اینحالت دشوار خواهد بود . بر خلاف سیستم های ساده " شبیه توپ بیلیارد " که در مکانیک کلاسیک بررسی می شوند ، سیستم های پیچیده بسیار متداولند و حالتهای استثنایی نیستند . مثالهای نمادین آنها سلول زنده، جامعه، اقتصاد، یک اکوسیستم، اینترنت،آب و هوا، مغز و یک شهر هستند . اینها همه از اجزای زیادی تشکیل شده اند که تعاملاتشان رفتاری فرا گیر (Global) ایجاد می کند که نمی توان آن را به اجزای تفکیک شده تقلیل داد. پیچیدگی خود مفهومی پیچیده است، زیرا ما نمی توانیم یک تمایز بدون ابهام بین یک سیستم ساده و پیچیده برقرار کنیم . بسیاری از ابعاد (Measures) پیچیدگی برای ساختار های مختلف پیشنهاد شده اند : مثل محاسبه ای ، اجتماعی، اقتصادی، زیست شناختی و غیره(Edmonds,۲۰۰۰)
 
لیکن هیچ قاعده فراگیری وجود ندارد که با آن میزان پیچیدگی یک سیستم خاص را مشخص سازیم ، لیکن در چار چوب مرجع مورد توافق می توانیم گاهی دو سیستم را مقایسه کنیم و ابراز کنیم که یکی از دیگری پیچیده تر است . بنابر این پیچیدگی در بهترین حالت در بر دارنده یک ترتیب نسبی است و ابزار کمی نیست . در مجموع می توانیم بگوییم که پیچیدگی یک سیستم با افزایش تعداد اجزای مستقل و افزایش تعداد ارتباطهای بین آنها و پیچیدگی اجزا و پیچیدگی ارتباطها افزایش می یابد . این تعریفی جامع است که به اندازه ای عمومی است که می تواند در زمینه های مختلف به کار رود . برای مثال وقتی بقیه شرایط برابر باشد یک شرکت از دیگری پیچیده تر است اگر شعبه های بیشتری داشته باشد، اگر شعب آن کارمندان بیشتری داشته باشند ، اگر شعب آن کانالهای ارتباطی بیشتری داشته باشند ویا اگر کانالهای ارتباطی شامل ارتباطات بین فردی بیشتری باشد .
 
از آنجاییکه نیاز به اندازه گیری مطلق پیچیدگی نداریم ، استفاده از چنین مقایسه های نسبی می تواند مفید باشدکه مشخص کنیم چه موقع باید فرضیات ساده و کلاسیک خود را رها کنیم و مدل هوشمندانه تری طراحی کنیم. حرکت از تفکر کلاسیک به پیچیده سود و زیانهایی در بر دارد. بهتر است از انتظاراتی که باید کنار بگذاریم شروع کنیم و سپس به برخی نظر گاههای جدیدی که بدست می آوریم اشاره کنیم .
 
عدم قطعیت(Indeterminacy)
ترک تفکر کلاسیک به معنای رها کردن حفاظت از تمایز است . این بدان معناست که دیگر نمی توانیم تمایز های مشخص بدون خدشه فرض کنیم . تمایزی که یک ناظر در شرایطی(Context) حاصل می کند دیگر نمی تواند برای ناظر دیگر در شرایط دیگری معنا دار باشد .
 
این نکته با بیشترین قدرت در مکانیک کوانتوم مشهود است (Heylighen,۱۹۹۰) در برخی شرایط ، یک الکترون مانند یک ذره تظاهر می کند و در شرایط دیگری مثل موج . لیکن با توجه به تفکر کلاسیک ، موج و ذره مقولاتی مستقل از هم هستند . از طرفی در مکانیک کوانتومی موج و ذره مکمل هم هستند : آنها بطور بهم پیوسته برای مشخص کردن یک الکترون لازمند ولی هیچگاه با هم دیده نمی شوند . ازینرو شرایط آزمایشگاهی (Set up ) مشاهده برای تشخیص خواص" ذره مانند" با آنچه برای مشاهده خواص " موج مانند " لازم است متفاوت است . هایزنبرگ (Heisenberg) این موارد را تحت عنوان اصل عدم قطعیت نظم بخشید: هر چه دقیقتر خواص ذره مانند را مشخص کنیم خواص موج مانند نامطمئن تر و عدم قطعی تر خواهد شد.
 
مثال ملموس تر عدم قطعیت شکل مبهم آشنایی است که برخی وقتها به شکل خرگوش و گاهی به شکل اردک است . با اینکه هر دو گشتالت(Gestalts) به یک اندازه در نقاشی قابل تشخیص اند، درک ما – نظیر شرایط مشاهده کوانتوم از مشاهده هر دو آنها با هم نا توان است . بنابر این تمایل دارد که بین دو تفسیر حرکت کند . خواص مکمل نظیر گشتالتهای خرگوش و اردک ، متمایز و در عین حال به هم پیوسته اند ولی وقتی یکی را می بینیم قادر به دیدن دیگری نیستیم !
 
بدلیل تصور انطباقی، در تفکر کلاسیک آنچه ما قادریم از اشیا تصویر کنیم با آنچه اشیا واقعا هستند اشتباه می شود . بنابر این مشاهده کنندگان در گیر اختلاف نظر هایی در باب اینکه "اشیا چه هستند"شده اند . ، در حالی که عدم توافق در روشی است که این پدیده ها تبیین یا مدل سازی می کنند . وقتی ما در باره پدیده صحبت می کنیم دشوار است مشخص کنیم منظورمان نمایش ماست یا آنچه به نمایش در آمده است ( The representation or to the represented) زیرا زبان ما تمایزی بین ایندو با استفاده از فعل "بودن((To be" ایجاد نمی کند .برای پرهیز از چنین اختلاطی ،تمایز هستی شناسانه ای را بین بودن مطلق (Absolute being) و بودن نسبی (Relative being) پیشنهاد کرده ایم (Gerhenson, ۲۰۰۲) . منظوراز بودن مطلق آن چیزی است که شیئ عملا هست مستقل از ناظر آن ("دینگان سیچ" کانت Kant’s Ding an sich). منظور از بودن نسبی خواصی از شیئ است که ناظر، بر پایه زمینه (Context) از شیئ تشخیص می دهد . از آنجا که ناظر محدود است و نمی تواند اطلاعات کامل جمع آوری کند ، بودن نسبی محدود است . در حالی که بودن مطلق وجوه نامحدود فراوانی دارد . بنابر این پتانسیل نامحدودی از بودن های نسبی برای یک بودن مطلق وجود دارد .
 
ما می توانیم این نکته انتزاعی را با یک تصویر از یک کره نیمی سفید و نیمی سیاه آنچنانکه تصویر ۱ نمایش می دهد روشن کنیم . فرض کنید فقط می توانیم نیمکره را از یک زاویه ببینیم . برای برخی کره (نسبی ) سفید و برای برخی دیگر (نسبی ) سیاه و برای عده ای (نسبی) نیمی سفید و نیمی سیاه و به همین منوال حالتهای دیگر خواهد بود . چگونه می توانیم نظر بدهیم که کره بطور مطلق چه رنگی دارد؟ میانگین گرفتن کفایت نمی کند زیرا میتواند حالتی باشد که نود و پنج درصد افراد کره را سفید ببینند و ما نتیجه بگیریم که بیشتر آن سفید است در حالی که حقیقت (مطلق) نیمی سفید و نیمی سیاه است. بهترین کاری که می توانیم بکنیم اینست که مشخص کنیم از چه زاویه دیدی(Perspective)(یازمینه ای Context) کره رنگ خاص خود را (نسبی) دارد . در ارتباط با سیستمهای واقعی هیچگاه نمی توانیم به بودن مطلق آنها دست پیدا کنیم زیرا همیشه خواص بیشتری (ابعادی) وجود دارند که ما از آنها آگاه نیستیم. این کار به مشخص کردن رنگ یک کره با ابعاد بی نهایت می ماند در حالی که ما فقط می توانیم یک گستره دو بعدی آنرا در یک زمان ببینیم.
 
در سیستم های ساده مانند کره سه بعدی، تعداد بودن های نسبی محدود است . لیکن سیستمهای پیچیده تعداد زیادی اجزا و ارتباطات دارند که ناظران می توانند بودن های نسبی از آنها درک کنند که چنان متفاوتند که شاید غیر ممکن باشد که آنها را به عنوان وجوه یک شیئ واحد شناخت . برای مثال سازمانهایی با استفاده از نمایه هایی(Metaphors) نظیر یک ارگانیزم، یک ماشین ، مغز، یک جامعه،یک فروشگاه یا یک بازی قدرت سیاسی توصیف شده اند و یا مدلهایی نظیر نظام طبقاتی(Hierarchy) ، شبکه و یا سیستم خطی ورودی خروجی استفاده شده اند . برای یک مدیر با تفکر کلاسیک این جابجایی مستمر بین مدل ها و روشها مدیرتی مبتنی بر آنها گیج کننده است، چون فرض می کند که یکی ( یا هیچکدام ) از این روش ها می تواند درست باشد . در حالیکه یک سازمان هر دو وجه مکانیکی و ارگانیک را داراست و می تواند همزمان یک جامعه اشتراکی و هم یک صحنه رقابت باشد . می تواند یک سیستم قانونمند باشد و در عین حال یک محیط باز خلاق باشد . یک شبکه باشد و....
 
هیچ مدل بهترینی وجود ندارد زیرا بودن های نسبی متفاوت برای شرایط و اهداف مختلف مناسبند . (Beer, ۱۹۶۶; Heylighen, ۱۹۹۰) در قالب تفکر کلاسیک تمام تلاش ما مبنی براینست که مشخص کنیم سیستم چیست. از طرف دیگر تفکر پیچیده به ما اجازه می دهد نمود های مختلف را در آن واحد مد نظرداشته باشیم ( یعنی با طرح یک فرا نمایهMetarepresentation) (Heylighen,۱۹۹۰) که برای داشتن فهم بی نقص تری از سیستم مفید است . برای چالش با مسائل جزمی می توانیم نمایشی را انتخاب کنیم که برای آن شرایط خاص مناسب تر باشد با آگاهی از این مطلب که حل مسائل مختلف نیاز به تغییر دادن کلی در نوع نمایش انتخابی دارد . برای مثال وقتی با مشکلات داخلی یک شرکت سرو کار داریم بهتر است آنرا به مثابه شبکه ای از جوامع در هم پیوسته فرض کنیم و وقتی قصد بهینه سازی تولید را داریم می توانیم آنرا یک مکانیزم پردازش ماده و اطلاعات در نظر بگیریم .
 
ناخطی بودن و آشوب(Non linearity and chaos)
در تفکر کلاسیک تمایزات چه در مورد افراد مختلف و چه در زمانهای مختلف یکسانند . اصل علیت را می توان به این صورت تبیین کرد که " علل یکسان تاثیرات یکسان دارند " یا به عبارت دیگر " آثار و علل آنها با هم تغییر می کنند . این چیزی فراتر از این جمله نیست که تمایزات بین علل یا حالتهای اولیه باید الزاماً به معلولهای آنها منتهی شوند و بالعکس. در حالی که ما شاید این قاعده را در سطح بودن مطلق درست فرض کنیم یعنی چیز های کامل در ذات خودشان ( علیت میکروسکوپی Heylighen,۱۹۸۹ ) بطور عموم در سطح بودن نسبی، یعنی تمایزات نا دقیق و محدود ناظرصحیح نیست. پس علیت میکروسکوپی (یعنی قطعیت) بخودی خود علیت ماکروسکوپی (پیش بینی پذیری ) را بوجود نمی آورد. این قاعده را میتوان بطور صریحتر از وجود آشوب (Chaos) (قطعی) استنتاج کرد که خود حاصل ناخطی بودن است که مشخصه سیستم های پیچیده است.
 
یک سیستم خطی است اگر تاثیرات (خروجی ها) متناسب با علت ها ( ورودی ها) باشند. برای مثال اگر زغال سنگ کوره را دو برابر کنید محصول فولاد کارخانه تقریباً دو برابر خواهد شد . فهم این مطلب از قانون حفظ ماده و انرژی بدست می آید : مقداری که حاصل می آید مستقیما به مقداری که وارد می شود وابسته است ( البته مطمئنا مقادیری این طرف و آن طرف به هدر می رود . )
 
حال چه اتفاقی می افتد اگر مقداری از خروجی دوباره به ورودی بر گردانده شود ؟ قاعدتاً خروجی بعدی بزرگتر خواهد شد زیرا که هم از ورودی استفاده می کند و هم خروجی قبلی و دیگر متناسب با ورودی به تنهایی نخواهد بود . خروجی بعدی آن بازهم بزرگتر خواهد بود زیرا که نه تنها ورودی جدید را استفاده می کند بلکه از دو خروجی قبلی هم استفاده می کند . مثلاً در یک شرکت می توان قسمتی از پول حاصله را دوباره سرمایه گذاری کرد تا تولید افزایش پیدا کند. افزایش تولید پول بیشتری حاصل می کند و تولید را بیشتر افزایش می دهد و افزایش انفجاری در خروجی می دهد.
 
بنابراین ناخطی بودن رامی توان به شکل اثرحلقه علیتی فهم کرد که تاثیرات یا خروجی ها به علتها یا ورودی های فرآیند پسخوراند (Feedback) می دهند. سیستمهای پیچیده با شبکه ای ازچنین حلقه های علیتی مشخص می شوند. در یک پیچیدگی، در هم پیوستگی ها چنین است که بخش الف بخش ب را تحت تاثیر قرار می دهد، لیکن ب هم چه بصورت مستقیم یا نا مستقیم بطور کلی الف را تحت تاثیر قرار می دهد .یک حلقه پسخوراند می تواند مثبت یا منفی باشد. یک پسخوراند مثبت هر تغییری در الف را تشدید می کند و رشد آن را انفجاری می کند . نتیجه این است که کوچکترین تفاوت میکروسکوپی بین حالتهای اولیه می تواند بصورت افتراق قابل مشاهده ماکروسکوپی رشد کند .
 
این حالت" وابستگی حساس به شرایط اولیه" (Sensitive dependence on initial conditions) نامیده می شود و یک وجه مشخصِ آشوب (Chaos) است .ازآنجاییکه تفاوت ابتدایی کوچکتر ازآن است که درک شود ، اصل علیت نمی تواند برای پیش بینی نتیجه نهایی به ما کمکی ِکند. یک مثال شناخته شده چنین سیستم آشوبی، دشواری در پیش بینی وضع آب و هواست ، زیرا بال زدن یک پروانه در توکیو می تواند به طوفانی ویرانگر در نیویورک تبدیل شود. مشاهده اینکه تغییرات کوچک می تواند تاثیرات بزرگ داشته باشد در سیستم های اجتماعی هم رایج هستند . مثلاً در جریان یک مذاکره جدی یک نیشخند کوچک بر لب یکی از طرفین می تواند این توهم را در دیگری بوجود آورد که این فرد قابل اعتماد نیست و باعث شود که نظرشان بر گردد و در نهایت یک معامله بیلیون دلاری معلق بماند. چنین سیستمی به تعبیری، تمایزات را خلق می کند . زیراکه یک تفاوت غیرقابل تشخیص کوچک درحالت اولیه می تواند منجر به نتایج ماکروسکوپی متمایز شود .
 
در مقابل اثر تشدید کننده پسخوراند های مثبت، اثر تعدیل کننده پسخوراند های منفی قرار دارد . در اینجا با هر تغییری مقابله می شود یا در مقابلش مقاومت می شود و سیستم را به حالت تعادلش بر می گرداند . در نتیجه علل بزرگ ( تغییرات ) ممکن است اثری کوچک داشته باشند یا بی تاثیر باشند . برای مثال یک فرهنگ محدود شده در یک ساختار تعریف شده ممکن است بسیار بسختی تغییر داده شود، زیرا در برابر روشهای جدید به صورت فعال و غیر فعال مقاومت می شود وافراد آنها را نادیده می گیرند و یا دفع می کنندِ. چنین سیستمی تمایزات را از بین می برد و در نتیجه علل مختلف نتیجه یکسانی به بار می آورد.
 
سیستم های پیچیده بطور معمول از کلافه ای از حلقه های پسخوراند مثبت و منفی تشکیل شده اند که تاثیر هر تغییر در یک جزء بصورت آبشاری در بین تعداد فزاینده ای از اجزای مربوط پیش می رود که بخشی به جزء اولیه پسخوراند مثبت ویا منفی خواهند داد. اگر تاخیر زمانی متفاوتی بین این تاثیرات باشد عملا پیش بینی ناممکن است زیرا نمی دانیم کدام تاثیر می گذارد ، کدام اول است و آیا یک تاثیر قبل از آنکه فرصتی برای گسترش پیدا کند سرکوب خواهد شد یا خیر .(CF. Gerhenson et al ۲۰۰۳) یک مثال را می توان در بورس سهام یافت که در آن سهام بر اساس قیمتشان خرید و فروش می شوند که خود قیمتها بر مبنای مقداری که سهام خرید و فروش می شوند تعیین می گردد. این حلقه پسخوراند داخلی وجوه مثبت و منفی دارد. قانون عرضه و تقاضا یک پسخوراند منفی را تحمیل می کند . بنابراین افزایش قیمت، تقاضا را کم می کند و این – بعد از یک تاخیر نا معلوم – قیمت را مجددا کاهش خواهد داد . لیکن مکانیسم موازی احتکار، یک پسخوراند مثبت ایجاد می کند به این صورت که افزایش قیمت، فروشندگان را بر آن می دارد که به طمع قیمت بیشتر در آینده باشند و تحریک شوند که سهم بیشتری خریداری کنند . تعامل بین دو دسته تاثیرات غیر خطی حرکت آشوبی قیمت سهام را می سازد که آن را به خوبی می شناسیم .
 
در شرایط ساده تری که زمانها در آن معلوم است ( یا می توان آنرا نادیده گرفت) گاهی ممکن است بتوانیم دست کم تخمین کیفی از آنچه می تواند اتفاق بیفتد را با درک نشانه ها( مثبت و منفی) و قوت پسخوراند مختلف در شبکه تاثیرات بدست آوریم. این روش که بعد ها برای شبیه سازی کامپیوتری استفاده شد در دینامیک سیستم به انتظام در آمد (Sterman, ۲۰۰۰).
 
نتیجه گیری:
ما هنوز پیچیدگی را خوب نمی شناسیم و کار های زیادی باید انجام شود و در این جهت کنکاش شود . فرهنگ ما اکنون در پیچیدگی غرق است و با آن احاطه شده است . لیکن برخورد با این پیچیدگی ما را مجبور می کند که روشهای تفکر خود را عوض کنیم ( Heylighen, ۱۹۹۱) . نشان دادیم که چگونه تفکر کلاسیک با تکیه اش بر تحلیل، پیش بینی پذیری و عینیت ، در برابر سیستمهای پیچیده شکست می خورد . مشکل اساسی در فلسفه کلاسیک اینست که تمایزات ِ تغییر ناپذیر و ثابت، مفروض هستند در حالیکه سیستم های پیچیده چنان در هم تنیده اند که اجزا و خواص آنها را نمی توان از هم جدا و منفک کرد . بعلاوه بدلیل غیر خطی بودن یا "حلقه ای" (Loopiness) بودن، سیستم به شکلی آشوبی و غیر قابل پیش بینی تغییرمی کنند. در بهترین حالت می توانیم تمایزاتی بر پایه شرایط (Context based distinctions) ایجاد کنیم که از آن برای ساخت مدل نسبی استفاده شود . لیکن چنین مدلی هرگز نمی تواند همه خواص اصلی سیستم را در بر گیرد و در شرایط جدید عموما یک مدل جدید مورد نیاز خواهد بود.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت: 10:05 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1554

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس