تحقیق و پروژه رایگان - 1302

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره تفسیر سوره اسراء

بازديد: 495

 

 

 

تفسير سوره اسراء

 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

تسبيح موجودات:

 

44)آسمان هاي هفتگانه وزمين وهركه درآنهاست,تسبيح خداوند را مي گويند,

وهيج چيز نيست مگرآنكه با ستايش,از اوبه پاکي ياد مي كند ولي شما تسبيح

آنها را نمي فهميد.هما نا او بردبار و آمرزنده است.

 

نكته ها:

1.     اين آيه مي گويد:همه ي هستي براي خداوندتسبيح وسجده وقنوت دارند. برخي مفسران

اين تسبيح را تسبيح تكويني دانسته اند,يعني ساختار وجودي هر ذره اي از عالم,نشان از اراده,حكمت,علم وعدل خدا دارد.

2.    بعضي ديگر معتقدندكه هستي,شعوروعلم داردوهمه در حال تسبيح اند,ولي گوش ما

صداي آنها را نمي شنود.حتي سنگ هم علم وخشيت داردواز خوف خدا ازكوه سقوط

مي كند.خداوند كوهها رامخاطب قرارداده:اي كوهها همراه با داوود نيايش كنيد.

3.    تسبيح گويي حيوانات وموجودات,درروايات هم آمده است,ازجمله:

الف:به چهره حيوانات سيلي نزنيد,كه تسبيح خدا مي گويند.

ب:هرگاه صيد تسبيح نگويد,شكار صياد مي شود.

ج:هيج درختي قطع نمي شود,مگر بخاطرترك تسبيح خداوند.

د:سنگريزه در دست پيامبر(ص)به نبوت او گواهي داد.

ح:صداي گنجشك ها تسبيح آنهاست.

هركس به زباني صفت حمد تو گويد

بلبل به غزلخواني وقمري به ترانه


پيا م ها:

1)     همه ی هستی خدا را تسبيح می گويند،پس چرا انسان از اين کاروان عقب بما ند.

2)     در آسمان موجودات زنده وبا شعور هست.

3)     تسبيح هستی،همراه با حمدو ستايش است.

4)     بعضی صداها را ممکن است بشنويم،اما نمي فهميم که تسبيح است.

5)     همه ي هستي شعور دارند،ولی اطلاعات انسان از هستي ناقص است.

6)     تحمل عقايد خرافی وسخنان نا روا ،بر خاسته ازحلم وبردباری خداست.

 

45)و هرگاه قرآن می خوانی،ميان تووکسانی که به قيامت ايمان ندارند،حجابی

ناپيدا (ومعنوی)قرار می دهيم تا از درک معارف حق محروم بمانند.

 

نکته ها:

1.قرآن وسيله ي هدايت متقين است،واز نشا نه هاي متقين،يقين به آخرت است،پس قرآن

براي آنان که به قيامت ايمان ندارند،هدايت گرنيست.اين همان حجاب پنهاني

است که سبب مي شودانسان از فهم وحي ولذت درک معارف الهي محروم

بماند،گرچه اززبان خودپيامبر(ص)نيزوحي را بشنود.

 

پيا م ها:

1)     اگر انسان،قا بليت هدايت نداشته باشد،تلاوت قرآن،توسط رسول الله هم بي اثر است.

2)     قهر الهي،پس از لجاجت وکفرانسان است.

3)     تلاوت قرآن مي تواندانسانرا ازشر کفار،ايمن کند.

4)     محروميت از درک وحي،عذاب وقهر الهي است.چوب خدا صدا ندارد.

5)     خداوند حقايق ومعارف رااز غير اهلش پوشيده داشته است0


46) بردلهاي آنان(کفار)پوشش هايي قرارداديم تا آن رانفهمندودرگوشهاي آنها

سنگيني تاحق را نشنوند.وچون پروردگارت را درقرآن به يگانگي يادکني،

آنان پشت کرده وگريزان مي شوند.

 

نکته ها:

1.      بيش از هزاربار درقرآن، از توحيد ياد شده است،ولي کوردلان از شنيدن آيات توحيد   وبهره گيري ازآنها محروم وناراحتند، اما از شنيدن سخن شرک وياوه خرسند مي شوند.

2.   امروز نيزهرگاه بحث از توحيد مي شود،بعضي متنفرند،ولي سخن شرقي ها وغربي ها

برايشان جاذبه دارد.قرآن چنين گروه هاي گريزان از حق را به الاغ هايي تشبيه کرده

که از شيران رم مي کنند.

پيام ها:

1)   روح بسته ودل مرده،معارف ناب قرآن را نمي پذيرد.

2)  محروم ماندن ازدرک معنويات،نوعي قهرالهی است.

3) توحيددرربوبيت،سخت ترين چيزبراي مشرکان است.

4) ياد غيرخدا کفراست،يادخداوغيرخدا شرک،وتنها يادخداي يکتا توحيد است.

 

47) ما داناتريم که چون به توگوش مي دهند،براي چه گوش مي دهند و آنگاه                   که براي خنثي کردن تبليغات پيامبربا هم نجوامي کنند.آن زمان که به  ستمگران ديگران مي گويند: شما جزازمردي افسون شده پيروي نمي کنيد(آن راهم مي دانيم).

 

نکته ها:

1.    اين آيه به پيامبردلگرمي مي دهدکه ازفراروبي احترامي کفار،متأثر نمي شود،چون همه

چيزبرخدا روشن است.

 

2.     در تفاسير آمده است که هريک ازسران کفار،شبانه وبدون اطلاع يکديگر مخفيانه پشت

خانه پيامبرحاضر مي شدندتا درتاريکي ،صوت قرآن رابشنوندو سپس تحليل کنند.گاهي

هم درتاريکي به هم برمي خوردندويکديگرراشناخته ملامت مي کردندکه ما خود،دل از

صوت محمد(ص) نمي کنيم،مردم چه کارکنند!

پيام ها:

1)     خداوند،ازاهداف واغراض مردم نيز آگاه است.

2)     همه ی شنوندگان،حسن نيت ندارند.

3)     مبلغ حق،نبايد بافراريا تهمت مردم عقب نشيني کندبلکه بايد بداندکه زيرنظرخداست و

دلگرم باشد.

4)     دشمنان،چون توجه مردم رابه رهبران الهي مي بينند،باتهمت ودروغ به آنان ضربه ميزنند.

 

48)اي پيامبر! بنگرکه چگونه براي تومثلهازدندودرنتيجه گمراه شدند،پس نمي توانند

راه حق رابيابند.

 

نکته ها:

1.     پيامبر(ص)ورهبران ديني وموءمنين،بايد ازشيوه تبليغات دشمن آگاه باشند.

2.     توهين به رهبران الهي،عامل گمراهي است.

3.     کفر،سرانجامي ندارد.

4.     آنان که براي ردکردن دين،منطق ندارند،بامثل زدن،به پيامبربدگويي واورا تحقيرميکنند.

5.     گمراهي انسان ها به تدريج حاصل مي شود،اول گرفتارتوهين وضربالمثل نابجا مي شود،

آنگاه به انحراف،سپس به بن بست مي رسد

 

49)وکافران گفتند:آيا آنگاه که ماچون استخوان پوسيده وپراکنده شويم،آيا براستي

ما باآفرينشي تازه،برانگيخته مي شويم؟

 

 

نکته ها:

1.  قرآن نيزدرپاسخ منکران معادتکيه برعلم وقدرت وحکمت خدا درآفرينش وذکرنمونه         ای درطبيعت وتاريخ وخودانسان داردکه اول نبوده وسپس پديدآمده است .خداوند مي تواند

بار ديگرموجودات راپس از مرگ،زنده کند.

 

50و51)بگو:(استخوان خردشده که آسان است،شما سنگ باشيديا آهن. ياهرمخلوقي

ازآنچه که درنظر شما ازآن هم سخت تراست (بازخدا مي تواند شما رادوباره

زنده کند) آنان بزودي خواهندگفت:چه کسي  ما رابازميگرداند؟بگو: همان

کسي که نخستين بارشما را آفريد. پس بزودي سرهاي خويش را به سوي تو

تکان خواهند دادوگويند :آن روز، چه زمان خواهدبود؟ بگو: شايد نزديک

باشد!

 

نکته ها:

1.     گرچه انسان پس ازمرگ،متلاشي وخاک مي شود،ولي خاک،سرچشمه ودروازه ي حيات

وزندگي است.گياهان ازخاک مي رويندوموجودات زنده درخاک پرورش مي يابند.پس زنده کردن مردگان ازخاک،نزد خداوند متعال مهم ودشوار نيست،حتي اگرشما سنگ و

آهن وسخت تراز اينها هم باشيد،که فاصله شان باحيات،دورتر است،بازهم خداوند،شما را

زنده خواهدکرد.

2.   منکران، دليلي برانکار معادندارند،تنها سوال دارندکه چه کسي وچه زماني وچگونه ما را

زنده مي کند؟ پاسخ قرآن اين است که همان خداکه اولين بارشما را آفريد، قدرت باز آفريني شمارادارد، زمان آن نيزخيلي دور نيست، شايد نزديک باشد!

 

پيام ها:

1)   زنده ساختن مجدد مردگان،حتي اگرسنگ وآهن هم شده باشد،برخدا آسان است.

2)   معاد جسماني است.

3)   دليل انکارمعاد، غفلت ازقدرت الهي است.

4)   عمردنيا نسبت به آخرت، کم وکوتاه است وهرکس بايد مرگ وقيامت را نزديک بداند.

 

52)روزي که شماراازقبرهايتان فرا مي خواند، پس شما حمدگويان اجابت مي کنيد

ومي پنداريدکه جزمدت کوتاهي دردنيايابرزخ درنگ نکرده ايد.

 

پيام ها:

1)   قيامت را فراموش نکنيد.

2)   قيامت روز فراخواني عمومي مردم است.

3)   هنگام رستاخيز، همه ي مردم ثنا گوي خدايند(ولي براي کافران سودي ندارد).

4)   مدت دنيا وبرزخ، نسبت به قيامت، بسيارکوتاه است.

 

کلام نيکوتر:

 

53 )وبه بندگانم بگو:سخني گويندکه نيکوتراست،چراکه شيطان باسخنان ناموزون                                            ميان آنها فتنه وفساد مي کند. همانا شيطان همواره براي انسان، دشمني آشکاربوده است.

 

نکته ها:

1.   خداوند، آفريدگار بهترين هاست؛ ازمانيز بهترين ها رامي خواهد؛ بهترين عمل، بهترين

سخن وبهترين حرفها را پيروي کردن.

 

پيام ها:

1)      دردعوت به مرام نيکو،بايد خود نيکو سخن بود.

2)      لازمه ي عبوديت، خوش گفتاري با ديگران است.

3)      شيطان درفتنه گري ودشمني با انسان،  بسيار جدي است.

4)      کلام وگفتارخوب،زمينه ساز محبت،وسخن ناروا،زمينه ساز انواع وسوسه هاي شيطاني

است.آري،سخن نيکو،زمينه وسوسه را مي  زدايد.

 

علم خدا به انسان ها:

 

54)پروردگارشمابه شماداناتراست،اگربخواهدبرشمارحمت مي آورد،يا اگربخواهد

(به خاطر کردارتان)شما راعذاب مي کند.وما تورا به عنوان وکيل مردم نفرستاديم(تا به

ايمان آوردن مجبورشان کني)0

 

نکته ها:

1.     انسان خود را برتراز ديگران نداند، آنان را تحقير نکند وحتي به کفار نگويد: شما اهل

دوزخيدومااهل بهشت،چراکه چنين روشي،سبب فتنه مي شود.به علاوه ماچه مي دانيم

عاقبت خوش با کيست؟خدا آگاه تر است،اگر بخواهد مي بخشد يا عذاب مي کند.

 

پيام ها:

1)   به ايمان خود مغرورنشويم.

2)   کارهاي الهي، براساس علم اوست.

3)   علم خدا ومهروقهر او، از  شئون ربوبيت خداونداست.

4)   انسان بايد همواره بين خوف ورجا باشد.

5)   انسان ها درانتخاب عقيده آزادند، حتي پيامبران هم مأموراجبار مردم بر ايمان نيستند.

 

علم خدابه همه موجودات زمين:

 

55)وپروردگارت به هرکه درآسمان ها وزمين است،دانا تراست.والبته ما بعضي

ازپيامبران رابر بعضي ديگربرتري بخشيديم وبه داوود زبور داديم.

 

نکته ها:

1.  پيا مبران،يکصدو بيست و چهار هزارنفربودند؛ بعضي مبعوث برهمه ي مردم وداراي کتاب

آسماني بودند،برخي نيزدرمنطقه يا برقوم خاصي مأموربودند وتحت فرمان پيامبربزرگتري

انجام وظيفه مي کردند.

 

پيام ها:

1)     پيامبران تحت توجه خاص الهي مي باشند.

2)     عالم،محضر خداست واوبرهمه چيزآگاه است.

3)     درآسمان ها نيزموجودات با شعوروجود دارند.

4)     کتاب آسماني،  ازنشانه هاي برتري يک پيامبراست.

5)     برتري فرهنگي، اساسي ترين برتري است،نه مال ومقام وعمر.

6)     در ميان پيامبران نيزسلسله مراتب برتري وجوددارد.بهترين افراد نيزبا هم يکسان نيستند.

 

56)بگو:کساني راکه غيرخداوندگمان مي کرديد(معبود شمايند)بخوانيد.آنها نه مشکلي

را مي توانند ازشما برطرف کنند ونه تغييري درآن دهند.

 

پيام ها:

1)    سراغ غيرخدارفتن وبه آن اميدداشتن، خيالي بيش نيست.

2)    ازانگيزه هاي پرستش، به يک  قدرت است وبت ها اين توان را ندارند.

3)    غيرخدا، نه مي تواند خطر رارفع کندونه آن را به ديگري برگرداند،ويا آن را تبديل کندو

يا تخفيف دهد(عقيده به شفاعت اولياي خدا براي رفع مشکلات وعذاب،به اذن خداست و

حساب ديگري دارد.)

 

57)آنان راکه(مشرکان رابه جاي خدا)مي خوانند(مانندعيسي وفرشتگان) خودشان

وسيله اي هرچه نزديک تر،وبه رحمت اواميدوارندواز عذابش بيمناک.همانا عذاب

پروردگارت درخورپرهيزووحشت است.

 

نکته ها:

1.  پيامبراني که مردم را به حق دعوت مي کنند، خودشان نيز(درحرکت معنوي) به سوي

پروردگارشان، به سراغ وسيله مي روند، آن هم وسيله اي که بيشتروسريعترآنان را به خدا

نزديک کند،يا هرپيامبري مقرب تراست، بيشترسراغ خداوند مي رود.

2.     درروايات بسياري ذيل اين آيه آمده است که دوکفه بيم واميد درانسان بايد يکسان باشد،و

گرنه يا مأيوس مي شود،يا مغرور.

 

پيام ها:

1)    براي قرب به خدا،راهها و وسائلي وجود دارد.

2)    سراغ وسيله رفتن وشفاعت طلبي، نبايد انسان را از عذاب غافل کند.

3)    درتقرب به خدا، سبقت ومسابقه ارزش دارد.(هرکه به خدانزديک تراست،تلاشش براي توسل بيشتر است.)

4)    بهترين وسيله آن است که انسان را به خدا نزديک تر کند..

5)    عذاب، ازشئون ربوبيت خداوند است، آن را شوخي نگيريم.

 

58)و هيچ منطقه آبادي  نيست، مگرآنکه پيش از روز قيامت، آن راهلاک مي کنيم

يا(بخاطرگناهانشان) به شدت عذاب مي کنيم،اين درکتاب الهي(ولوح محفوظ)

ثبت شده است.

 

پيام ها:

1)    زندگي براي هيچ کس ماندگاروپايدار نيست.

2)    برچيده شدن بساط زندگي روي زمين، نه يک تصادف،بلکه بر اساس قانوني است که

خداوند،از پيش تعيين وثبت کرده است.

کشتن ناقه ي صالح:

 

59)و هيچ چيزي ماراازفرستادن آيات و معجزات(مورددرخواست مردم)بازنداشت، جز

اينکه امت هاي پيشين آنها را تکذيب کردند(وهلاک شدند). ما به قوم ثمود ماده

شتری داديم که روشنگر(اذهان مردم)بود،امابه آن ستم کردندو ما آيات ومعجزات

(درخواستي)را نمي فرستيم مگربراي بيم دادن.

 

نکته ها:

1.     شتريک حيوان است،ولي خداوند درباره شتر صالح مي فرمايد:((ناقـه الله ))،چون هرچه به خدا منسوب شودقداست دارد،حتي نام ابولهب وشيطان چون درقرآن است، بي وضو به

آن درمتن قرآن نمي توان دست زد.

 

پيا مها:

1)  پيامبران با داشتن معجزه هاي گوناگون، پيوسته گرفتارافراد لجوج بودند.

2)  توهين به مقدسات و تکذيب معجزات، قهروعذاب الهي رادنبال دارد.

3)  آنچه ازسوي خدا است و رنگ خدايي دارد،حسابش از امور عادي جداست.

4)  معجزات، وسيله ی شناخت وبينش وهشدار مردم است.

5)  خداوند برهرکاري تواناست،اما کارش بر اساس حکمت است، نه ارضاي هوسهاي مردم.

 

 

شجره ملعونه:

 

60)و (به يادآور) آنگاه که به توگفتيم: هماناپروردگارت برمردم احاطه دارد وآن

رؤيايي راکه نشانت داديم وآن درخت نفرين شده درقرآن را،جزبراي آزمايش

مردم قرارنداديم.وما مردم رابيم مي دهيم، ولي(هشدار ما) جزطغيان وسرکشي

بزرگ، چيزي برآنها نمي افزايد.

 

نکته ها:

1.دراين آيه، سخن از شجره ملعونه که قاتل اهل بيت پيامبر(ص)بودند.درروايات مي خوانيم

که اهل بيت فرمودند:ماکمتراز ناقه ي صالح نيستيم،جسارت به ما هلاکت را به دنبال دارد.

2.در قرآن،چندرؤيابراي پيامبراسلام بيان شده است:يک رؤيادرآستانه جنگ بدر،که خداوند

دشمنان را به چشم پيامبر اندک نشان داد،تا مسلمانان سست نشوند.

ديگري رؤياي ورود فاتحانه به مسجدالحرام. البته برخي رؤيارا مربوط به معراج دانسته اند

در حالي که معراج در بيداري بودو رؤيا ظهور در خواب ديدن دارد. خداوند اين شجره ملعونه واعمالشان رادرخواب به پيا مبر(ص)نشان داد وفرمود که اين سبب فتنه ي امت توست وبا جمله((ان ربک احاط بالناس)) آن حضرت را دلداري داد.

3.((شجره)) هم به معناي درخت است، وهم هراصلي که شاخه ها وفروعي داشته باشد. لذا به

قبيله هم شجره گفته مي شود.به سلسله ي نسب ونژاد نيز((شجره نامه))گفته مي شود.پس

شجره ملعونه، قومي ريشه دارند که ملعونند.

4.در قرآن امور متعددي لعنت شده است، مثل: ابليس، يهود، منافقان، مشرکان، علمايي که

حق را کتمان کردند، آزاردهندگان پيا مبر، اما تنها منافقانند که همراه مسلمانان وموجب

فتنه آنانند، زيراابليس واهل کتاب ومشرکين، چهره اي روشن دارند، ولي منافقان به ظاهر

مسلمان، پيوسته عامل فتنه بوده اند.

5. مرحوم کليني صاحب کتاب کافي نقل مي کندکه پيامبر(ص) درخواب، بالا رفتن بوزينگان

رااز منبرخود ديدوبسيار غمگين شد، جبرئيل نازل شد، حضرت خواب خودرا براو بيان کرد

جبرئيل به آسمان رفت وچون برگشت، اين آيات را با خودآورد:((أفرأيت ان متعناهم سنين

ثم جائهم ما کانوا يوعدون. ما أغني عنهم ما کانوا يمتعون))، نمي بيني که اگرما سالياني آنان

را بهره مند سازيم، سپس عذابي که به آنان وعده داده شده، سراغشان آيد، بهره گيري هاي

دنيوي برايشان سودي نخواهد بخشيد. اين رؤياهمچنين سبب نزول سوره قدر شد، تا به پيامبر

تسلي بدهد که اگر بني اميه هزار ماه حکومت مي کنند، در عوض ما به توشب قدر داديم که

بهترازهزار ماه است. مسأ له خواب ديدن بوزينه هايي که حکومت رابه دست گرفتندوبر منبر

پيامبر بالا مي رفتند، ازامام باقروامام صادق(ع) نيز روايت شده است.

پيام ها:

1)خداوند، گاهي از طريق خواب، بعضي حقايق را به پيامبروديگران الهام مي کند.

2)هرحادثه اي، حتي تعبير خواب، مي تواند وسيله ي آزمايش مردم قرار گيرد.

3)قبايل وگروه هايي که عامل انحراف شوند،شجره ملعونه اند.

 

61)و به يادآور زماني که به فرشتگان گفتيم: براي آدم سجده کنيد، پس سجده کردند،

مگر ابليس که گفت: آيا براي کسي سجده کنم که از گل آفريده اي؟!

 

نکته ها:

1. ابليس، از جن است،ولشکرياني دارد، وسپاه اوپياده وسواره، وعامل انحراف وسجده نکردنش

نيزقياس خاک وآتش بود.

 

پيام ها:

1)    سجده براي غير خدا، اما به فرمان خداوند، مانعي ندارد.

2)    فرشتگان، تسليم فرمان خدايند.

3)    انسان گل سرسبد موجودات است، چرا که فرشتگان معصوم دربرابر او سجده کردند.

4)    اعتقاد به برتري هاي موهوم، شيطاني است، زيرا شيطان، به برتري نوع خود عقيده داشت.

5)    اعتراض به حکمت، عدل وامر خدا، بدتر ازسجده نکردن است.

6)    ابليس موجودي سنجش گر و داراي اختيار است.

7)    ريشه معصيت گاهي خود برتربيني است.

8)    حسدابليس،چشم حقيقت بين اورابست،خاک وگل بودن آدم راديد،ولي روح الهي اورانديد

9)    ابليس، ملاک ارزش را عناصر مادي مي پندارد.

 

 

62)ابليس گفت: به من خبرده،اين است آن کسي که برمن گرامي داشتي؟اگرتا قيامت

مهلتم دهي، يقينا برنسل او افسارزده، به زيرسلطه مي کشم، مگر اندکي را.

پيام ها:

1)    خودپرستي، انسان را به طغيان در برابرخدا مي کند.

2)    دل کندن ازجاه ومقام، يکي ازسخت ترين امتحانات است.

3)    حسادت، به تدريج به کينه واقدام عليه ديگران تبديل مي شود.

4)    برخي حسدها وکينه ها نسل هاي آينده را نيز در بر مي گيرد.

5)    ابليس هم از قيامت آگاه بود وهم به آن ايمان داشت.

6)    انسان دربرابر وسوسه هاي شيطان، آزاد است وحق انتخاب دارد.

7)    برخي از خطر سلطه ي ابليس در امانند.

 

63)(خداوند به ابليس)گفت:برو،هرکس ازآدميان ازتوپيروي کند، قطعاکيفرتان دوزخ

است، کيفري کامل!

 

پيام ها:

1)   خداوند، مهلت خواهي  ابليس را پذيرفت.

2)   انسان درپذيرش راه خدا يا پيروي ازشيطان، آزاد است.

3)   جايگاه ابليس وپيروانش، دوزخ است.

4)   کيفر الهي کامل است، گنهکاران هم کيفر گناهان خود رامي چشند، هم کيفرگمراه کردن ديگران را به طور کامل دريافت مي کنند.

 

راههاي مشارکت شيطان:

 

64)و(اي شيطان)!هرکس ازمردم رامي تواني باصداي خودبلغزان ونيروهاي سواره

وپياده ات رابرضدآنان گسيل دارودر اموال وفرزندان باآنان شريک شووبه آنان

وعده بده، وشيطان جزفريب، وعده اي به آنان نمي دهد.

 

نکته ها:

1. ابليس براي فريب انسان ازيک راه واردنمي شود،بلکه با تبليغات،وعده ها،آرزوها، وسوسه ها

همراهي ومشارکت ، پياده و سواره ، انسان را محاصره مي کند و در اين ميان عده اي  همراه

او مي شوند.

2. درروايات مي خوانيم: کسي که باکي نداردکه چه مي گويد ويا درباره او چه گفته مي شود و

دست به هرکاري مي زندوعلناگناه ياغيبت مي کند،شريک شيطان است.همچنين حرامخواري

زنا وبه وجود آوردن نسلي فاسد ومنحرف ازموارد شريک شدن شيطان است.

 

پيام ها:

1)    قدرت ابليس محدود است.

2)    تبليغات فاسد، در انحراف مردم نقش دارد.

3)    شيطان ابتدا با تبليغات، انگيزه ي توحيدي انسان را مي گيرد، سپس با تسليحات ولشکريانش

بر اوهجوم مي آورد.

4)    شيوه شيطان، درکمين نشستن وجلب وربودن است.

5)    هرآزادي واختياري نشان لطف الهي نيست، گاهي قدرت مانور، نوعي قهر الهي است.

6)    بستر نفوذ شيطان، آرزوهاي انسان است که با وعده هاي خيالي شيطان تقويت مي شود.

7)    شيطان علاوه برفريب، گناه راتوجيه مي کند، وعده دروغ شفاعت مي دهد، وتوبه را به

تأخير مي اندازد.

 

65)قطعا توبر بندگان(خالص) من تسلط نداري وحمايت ونگهباني پروردگارت(براي

آنان)کافي است.

 

نکته ها:

1.     با آنکه همه ي مردم بندگان خدايند، ولي خداوند بعضي را ازروي احترام وتکريم به خود

نسبت داده است.

2.     در حديث آمده است که:اذان ونماز، عامل طرد شيطان است.

پيام ها:

1) بندگان واقعي خداوند، کم هستند.

2) انسان آزاد است ودر برابر هجوم ابليس مي تواند با پناه بردن به ايمان وعبوديت، مقاومت

کند.

3) کسي که عبد خدا شد، خداوند هم وکيل، حافظ وعهده دار او مي شود.

 

66)پروردگارشماکسي است که برايتان کشتي را دردريا به حرکت درمي آورد، تا با

تلاش خود ازفضل رحمتش بهره بريد. البته اوهمواره نسبت به شما مهربان است.

 

پيام ها:

1) تأمين نيازهاي مادي انسان، نشانه قدرت خداوند برکفايت انسان است.

2)  امکانات وفضل ازسوي خداست وکاروتلاش از ما .

3) ربوبيت خداوند همراه رحمت دائمي اوست.

 

67)وهرگاه دردريا به شما محنت ورنج رسد،هرکه را جزخداوند مي خوانيد، محووگم

مي شود،پس چون شما رانجات دهد وبه خشکي رساند،ازاورو مي گردانيد.وانسان

 

 

نکته ها:

1. يکي ازدلايل فطري بودن توحيد، اين است که انسان درحالت درماندگي و نا اميدي از همه

وسائل مادي، متوجه يک نقطه غيبي مي شود که اورا نجات دهد.

2. شخصي منکر خدا، ازامام صادق(ع) دليلي براثبات خدا مي خواست. حضرت پرسيد: آيا تا

کنون سوارکشتي شده اي که دچارحادثه شود؟گفت: آري،يک بار در سفري دريايي کشتي

ما متلاشي شدومن برتخته پاره اي سوارشدم.امام پرسيد:آيا درآن هنگام،دل تومتوجه قدرتي

بود که تورا نجات دهد؟ گفت: آري، فرمود: همان قدرت غيبي، خداست.

 

پيا م ها:

1) ايمان وتوبه ي موسمي وموضعي ارزشي ندارد.

2) در گرداب خطر انسان يکتا پرست مي شود.

3) فاصله گرفتن از وسائل مادي، عامل درک بهتر حقايق است.

4) جز خداوند، هرمعبودي محو ونابود مي شود

5) دعاي خالصانه، مستجاب است.

6) آسايش، زمينه ساز غفلت است.

7)  جاذبه هاي دنيا به قدري دلفريب است که انسان پس از ساعتي نجات از مهلکه، همه چيز را

فراموش مي کند.

 

68)پس آيا ايمن شده ايدازاينکه شمارادرناحيه خشکي(به قهر خود)فرو برد، يا باران

ريگ برشما ببارند، سپس نگهباني براي خود نيابيد؟

 

پيام ها:

1) به نعمت هاي الهي مغرور نشويم.

2) احساس امنيت از عقوبت، زمينه ساز غفلت وتجاوز است.

3) دربرابرقهرخدا، هيچ قدرت وتکيه گاهي نيست.

4) انسان درهرلحظه وهرجا که باشد، دردست قدرت خداست وخشکي ودريا براي قهر خدا فرق

نمي کند.

 

69)يا اينکه ايمن شده ايدازاينکه خداونددوباره شمارا به دريا ببردوطوفاني شکننده بر

شما بفرستد، پس شما را بخاطر کفرتان غرق کند. آنگاه براي خودتان هيچ دادخواه وپيجويي

دربرابر قهر ما نيابيد؟!

 

پيام ها:

1) به آرامش هاي موقت مغرور نشويم، خطر همواره در کمين است

2) کيفر بعضي ناسپاسي ها، درهمين دنياست.

3) غفلت ازخدا پس از نجات، نمونه اي ازکفران است.

4) عامل هلاک وبدبختي انسان، گرايش او به کفر وعملکرد خود اوست.

5) هيچ قدرتي نمي تواند در برابر خداوند، قرار گيرد وخداوند در برابر هيچ کس مسئول نيست.

 

کرامت انسان:

 

70)وهمانا فرزندان آدم را گرامي داشتيم وآنان رادر خشکي ودريا(برمرکب ها)حمل

کرديم وازچيزهاي پاکيزه روزي شان داديم وآنان را بربسياري از آفريده هاي خود

برتري کامل داديم.

 

نکته ها:

1. کرامت، گاهي کرامت معنوي واکتسابي ونزد خداست، مثل کرامتي که خاص اهل تقواست.

کرامت انسان هم درخلقت وهوش وعقل و استعداد است، و هم در دارا بودن قانون آسماني و

رهبري معصوم، و مسجود فرشتگان واقع شدن.

2. انسان برتراز فرشته است، زيرا:

الف) انسان، مسجود فرشتگان است.

ب) فرشته، عقل محض است وشهوت ندارد واز اين رو کمالش به ارزش کمال انسان نيست. هر

که عقلش را برشهوتش غلبه دهد، برتر از فرشته است.

ج) درشب معراج، جبرئيل به پيامبر(ص) گفت: توامام باش تا به تواقتدا کنم، زيرا خداوند شما

را برما برتري  داده است.

3. با آنکه خداوند بشر را بر همه ي موجودات، حتي فرشتگان برتري داد، ولي سوء انتخاب و

عمل ناپسندانسان،اورا به پست ترين درجه وبه مرتبه حيوانات و پست ترازآن پايين مي آورد.

4. سفريکي از لوازم زندگي بشر، براي رفع نيازها وکسب تجربه هاست، که خداونداسباب آن را

درخشکي ودريا، دراختياربشرقرارداده وآن رابه عنوان يکي ازنعمت هاي خودبرشمرده است.

 

پيام ها:

1) توجه انسان به مقام وکرامت خود، سبب شکر ودوري از کفران است.

2) نه تنها حضرت آدم، بلکه نسل انسان مورد کرامت وبرتري وگراميداشت است.

3) زمينه هاي  رشد وکمال انسان از سوي خداست.

 

71)روزي که هرگروهي از مردم رابا پيشوايشان فرا مي خوانيم، پس هرکس نامه ي

عملش به دست راستش داده شود، پس آنان نامه ي خود را(با شادي) مي خوانند و

کمترين ستمي برآنان نمي شود.

 

نکته ها:

1. قرآن از دوگونه پيشوا نام برده است: يکي امام نوروهدايت، وديگري امام نار وضلالت، که

گروه دوم، با زور وتهديد وتطميع وتحقير، مردم را به اطاعت خود وا مي دارند.

2.  ابوبصير به امام صادق(ع) گفت:گواهي مي دهم که توامام من هستي. امام فرمود: در قيامت

هر گروهي با امامشان محشور مي شوند، خورشيد پرستان با خورشيد وماه پرستان با ماه.

 

پيام ها:

1) قيامت را فراموش نکنيم.

2) تقسيم بندي مردم درقيامت، براساس رهبرانشان خواهد بود.

3) مسلمان نبايددرمسائل رهبري،منزوي وبي تفاوت باشدزيرادرقيامت به همراه اومحشورميشود.

4) در قيامت نيکان از خواندن نامه ي عمل خود شاد مي شوند و يکديگر را صدا مي زنند که

بياييد نامه ي مرا بخوانيد.

 

کوري قيامت:

 

72)و هرکس دراين دنيا کوردل وگمراه باشد، در آخرت نيز کور وگمراه خواهد بود.

نکته ها:

1. در روايات است:کسي که حج براوواجب شود، ولي حج نرود،يا قرآن بخواندولي عمل نکند

کور محشور مي شود.

2. کوردلي بدترازکوري چشم است،چنانچه حضرت علي(ع) مي فرمايد: بدترين کوري،کوري

دل است وهمچنين فرمودند: بدترين وسخت ترين کوري، کوري کسي است که چشم ديدن

فضايل ما را ندارد.

 

ولايت علي(ع):

 

73)و بسا نزديک بودکه تورا ازآنچه به تووحي کرديم غافل کنندتا چيز ديگري

غير از وحي را به ما نسبت دهي، وآنگاه تورا دوست خود گيرند.

 

نکته ها:

1. کفار براي جذب انبيا نيز طرح وبرنامه مي ريزند.

 

74)واگر ما تورا استوار نکرده بوديم، هر آينه نزديک بود که اندکي به آنان تمايل

پيدا کني.

 

نکته ها:

1. چنانکه امام رضا(ع) فرمودند:اين آيه ازاين باب مي باشد که به درمي گويند تا ديوار بشنود.

در واقع خطاب آيه به مسلمانان است نه شخص پيامبر.

 

پيام ها:

1) اگر لطف ونگهداري الهي نباشد، براي مصونيت وعصمت پيامبران هم ضمانتي نيست.

2) خداوند پيامبران را معصوم نگاه مي دارد.

75)آنگاه دو برابر(کيفر مشرکان) درزندگي ودو برابر در مرگ، عذابت مي چشانديم

وبراي خويش در برابر قهرما ياوري نيافتي.

 

نکته ها:

1. پس از نزول اين آيه، رسول خدا(ص) اين دعا را مي خواندند:((اللهم لا تکلني الي نفسي

طرفه عين))، خدايا! به اندازه ي چشم برهم زدني مرا به خود وا مگذار!

 

پيام ها:

1) خداوند، هم لطف دارد هم قهر.

2) تمايل به کفار، سبب تنها ماندن انسان ومحروم شدن از نصرت خداست

3) در برابر قهر الهي، حتي براي پيامبر نيز هيچ قدرت ومقامي نمي تواند مانع ايجاد کند.

 

76)و بسا نزديک بودکافران تورا از اين سرزمين بلغزانند تا از آن بيرونت کنند، ودر

آن هنگام،جز مدت کمي پس از توپايدار نمي ماندندوبه خاطراين ظلم گرفتارقهر

الهي مي شدند.

 

نکته ها:

1. پيامبر در معرض هرگونه خطر، توطئه، ترور، آوارگي وتبعيد بود.

2. حضور پيامبر در ميان مردم، مانع قهر الهي است واگرآن حضرت را از خود دور کنند، در

مدت کوتاهي نابود مي شوند.

 

 

77)اين، سنت(هلاک طغيان گران) درباره پيامبراني که پيش ازتوفرستاديم جاري بوده

است وبراي سنت ما هيچ تغييري نمي يابي.

 

نکته ها:

1. سنت هاي الهي چون بر اساس حکمت اوست، ثابت وپايدار و بدون تغيير است..

2. توطئه کفار وامدادهاي غيبي خدا نسبت به پيامبران، ريشه تاريخي دارد.

3. خداوند عادل است ودر شرايط يکسان، مهر وقهرش يکسان است.

 

78)نماز را به هنگام بازگشت خورشيد(به سمت مغرب) تا تاريکي شب، بپادار و

همچنين قرآن سپيده دمان را. همانا قرائت قرآن به هنگام فجر درنماز صبح

مورد مشاهده فرشتگان است.

 

نکته ها:

1. امام صادق(ع) مي فرمايد: اولين نمازي که واجب شد، نماز ظهر بود. در روايت ديگري آمده

آمده است:اگر نماز صبح دراول فجر اقامه شود،فرشتگان شب وروزهردوآن راثبت مي کنند

 

پيام ها:

1) برنامه هاي ديني، زمان بندي شده است

2) نماز تنها عبادتي است که به نام((قرآن)) توصيف شده است.

3) در ميان نماز ها، نماز صبح جايگاه ويژه اي دارد.

 

ارزش نماز شب:

 

79)وپاسي از شب رابيدار باش وتهجد وعبادت کن، واين وظيفه اي افزون براي

توست، باشد که پروردگارت تورا به مقامي محمود وپسنديده برانگيزد.

 

 

نکته ها:

1. ((تهجد)) به معناي برطرف کردن خواب با عبادت مي باشد.

2. نماز شب از نماز هاي بسيار با فضيلت است ودر روايات بيش از 30 فضيلت براي نماز شب

برشمرده شده است که به برخي فضائل آن اشاره مي شود:

1» تمام انبيا نماز شب داشتند. نماز شب رمز سلامتي بدن وروشنايي قبر است.

2» نماز شب، گناه روز را برطرف مي کند ونور قيامت است.

3» امام صادق(ع) مي فرمايد: پاداش نماز شب آن قدر زياد است که خداوند مي فرمايد:

هيچ کس پاداشي را که براي آنان درنظرگرفته شده نمي داند.

4» امام صادق(ع) مي فرمايد: شرف مؤمن، نماز شب است وعزتش، آزارواذيت نکردن مردم.

5» درمانده کسي است که از نماز شب محروم باشد.

6» بهترين شما کسي است که اطعام کند، سلام را آشکارا بدهد، وهنگامي که مردم در خوابند

نماز بخواند.

7» سه چيز برپيامبراکرم(ص) واجب بود وبرديگران مستحب: نماز شب، مسواک وسحرخيزي

8» حضرت علي(ع) مي فرمايد: گناهان واعمال ورفتار بدانسان، موجب محروميت او ازنماز

شب مي شود.

 

پيام ها:

1) با عبادت هاي خويش، حقي برخدا نداريم که طلب کنيم، هرچه هست، اميد است وفضل او.

2) نماز شب به تنهايي کافي نيست، کمالات ديگري نيز لازم است.

3) تا کسي خود گامي به سوي کمال برندارد ،خداوند اورا به مقامي نمي رساند.

 

صدق وصداقت:

 

80)و بگو پروردگارا! مرا با ورودي نيکو وصادقانه واردکارهاکن وبا خروجي

نيکوبيرون آر وبراي من از پيش خودت سلطه وبرهاني نيرومند قرار ده.

 

نکته ها:

1. رمز شکست بسياري از حرکت ها، نبود صداقت در آنها وقطع امداد الهي از آن است.

2. انسان به جايي مي رسد که از «صديقين» مي شود، هرچه مي گويد عمل مي کند وهرچه را

عمل مي کند، مي گويد. قلب و زبان و عملش يکي مي شود.

 

پيام ها:

1) خواسته هاي خود را در برابر خداوند به زبان بياوريم.

2) دعا کردن را هم بايد از خدا آموخت که چگونه بخوانيم وچه بخواهيم.

3) همه ي امور به دست خداست و بايد ازاو مدد خواست.

 

 

معنای حق:

 

81)و بگو:حق آمد وباطل نابود شد، همانا باطل نابود شدني است.

 

نکته ها:

1. حق،به معنای ثابت وباقي است لذا خدا وهرچه از سوی اوباشد، حق است،حق يکي ازنام های

خداست.

2. امام باقر(ع) فرمود: هنگامی که امام زمان(ع) قيام کند، دولت باطل برچيده مي شود.

 

82)وآنچه ازقرآن فرو می فرستيم، مايه ی شفای دل ورحمتی برای مؤمنان است و

ستمگران را جز خسران نمی افزايد.

 

نکته ها:

1. استدلال قرآن، رکود فکری را شفا می دهد، موعظه ی قرآن، قساوت را درمان می کند،

تاريخ قرآن تحير رابرطرف می سازد، زيبايی آهنگ وفصاحتش روح فراری را جذب می کند

قوانين واحکامش عادات خرافی را ريشه کن می سازد، تلاوت وتدبر در آن، بيماری غفلت را

شفا می دهد، تبرک به آن، امراض جسمی را شفا می دهد و رهنمود های آن، تاريکی ها را

روشن می کند.

2. شفای قرآن با شفای داروهای مادی تفاوت های زيادی دارد. داروی قرآن، ضرری را به دنبال

ندارد، کهنه نمی شود وتاريخ مصرف ندارد. شفا يافته قرآن عامل شفای ديگران می شود. در

نسخه شفای قرآن اشتباه نيست، هميشه ودر اختيار همه است، طبيب اين داروهم مارا می شناسد

هم دوستمان دارد وهم نتيجه نسخه اش ابدی است، نسخه وداروی اوهم مشابه ندارد.

 

پيام ها:

1) بهره بردن ازالطاف قرآن، استعداد ولياقت می خواهد.

 

 

83)وهرگاه که به انسان نعمتی عطاکرديم،روی گرداندوشانه خودراازروی تکبرچرخاند

وچون کمترين گزندی به او رسد از همه چيز مأيوس ونوميد شود.

 

نکته ها:

1. رفاه وآسايش، زمينه ساز غفلت است.

2. نعمت ها ازخداست، ولی شروبدی ازعملکرد خود ماست.

3. بدتر ازهر سختی وحادثه ای، نا اميدی مي باشد.

4. انسان آنقدر ضعيف است که با نعمتی، گرفتار غروروغفلت شده وبا سختی وحادثه کوچکی

نا اميد می شود.

5. انسان به جای اينکه نعمت را از خدا بداندوبه اوبگرود، آن را ازفکر، استعداد، نبوغ وکارخود

می پندارد وخدا را رها می کند.

 

84) بگو:هرکس برساختاروخلق وخوی خويش عمل می کند، پس پروردگارتان داناتر

 

است به کسی که به هدايت نزديک تراست.

 

نکته ها:

1. رفتار انسان برگرفته از شخصيت فکری وروحی واخلاقی اوست.

2. چون رفتارها ريشه درحالات وعادات دارد، بايد از انگيزه ها وخوگرفتن های نابجا پرهيزکرد

تا اعمال نابجا به صورت ملکه درنيايد.

3. راههای هدايت نيز درجات وسلسله مراتب دارد.

4. هرکس نيت بهتری داشته باشد، به هدايت نزديک تراست.

 

روح چيست؟

 

85) وازتودرباره ی روح می پرسند.بگو:روح از امور پروردگارم ومربوط به اواست

وجز اندکی از دانش به شما نداده اند.

 

نکته ها:

1. امام باقر(ع) کلمه«قليل» را به علم قليل تفسيرنکردند،بلکه به معنای افرادقليل تفسيرفرمودند.

يعنی علم کامل، تنها به اندکی ازمردم داده شده وتنها آنان به روح آگاهی دارند.

2. پيامبران، مرجع پرسش های مردم بودند.

3. حقيقت روح، فوق فهم ودانش بشروسری از اسرار الهی است.

4. تمام علوم بشری، هديه ی الهی است.

5. دانش انسان، محدود وبسيار اندک است.

 

86و87) واگر بخواهيم،هرآينه آنچه رابه تووحی کرديم، ازيادت می بريم، سپس کسی

را نمی يابی که دربرابرما ازتودفاع کند.جزرحمت از پروردگارت مدافعی نخواهی

يافت قطعا فضل خداوند نسبت به تو بزگ است.

نکته ها:

1. آيه 86، حالت تهديد آميز نسبت به پيامبر دارد که خداوند، همچنان که عطا می کند، اگر

بخواهد باز پس می گيرد. وآيه 87، لحن تشويق آميزی دارد.

2. قرآن، وحی، نبوت، خاتميت وشفاعت، همه از تفضلات الهی نسبت به پيامبر(ص) بوده واز

مقام ربوبيت خدا سرچشمه می گيرد وخدا عطاهايش را ازاو بازپس نمی گيرد،هرچند دستش

باز، قدرتش استوارومی تواند همه را بازگيرد.

 

پيام ها:

1) نعمت ها را از خدا بدانيم و مغرور نشويم، زيرا بقا وزوال نعمت ها به اراده اوست.

2) هيچ کس در برابرقهر الهی نمی تواند نقشی داشته باشد.

3) قرآن فضل بزرگ الهی است.

 

اعجاز قرآن:

 

88) بگو: اگرتمام انس وجن گردآيندتا همانند اين قرآن رابياورند، نمی توانند مثل

آن را بياورند، هرچندکه بعضی پشتيبان وياور ديگری باشند.

 

نکته ها:

1. ويژگی های بی همتای قرآن کريم، عبارت است از اينکه: هم معجزه است، هم روان ومتنوع

هم خبر ازآينده می دهد، هم بهترين داستان ها را دارد، هم بهترين شيوه دعوت را دارد، هم

بيان کننده ی همه ی مسائل ونياز های فردی واجتماعی، دنيوی واخروی در همه ی زمينه ها

ودرتمام زمان ها وبرای تمام افراد است.

 

پيام ها:

1) جنيان نيز همانند انسان ها مکلفند وقرآن، کتاب آنان نيز می باشد.

2) جن وانس می توانند با يکديگر ارتباط وهمکاری داشته باشند.

 

89) وهمانا دراين قرآن ازهرگونه مثال برای مردم آورديم ولی بيشترمردم سرباززده و

جزانکار کاری نکردند!

 

پيام ها:

1) خداوند باآيات قرآن حجت را برمردم تمام کرده است.

2) دليل انکار مردم، لجاجت آنان است، نه آنکه حجت برای آنان نيامده است.

3) کتاب هدايت، بايد در دسترس همگان باشد.

 

90و91) وگفتند: ما هرگز به توايمان نمی آوريم، مگر برای ما چشمه ای اززمين جاری

سازی .يا برای تو باغی از خرما وانگور باشد که از ميان آن نهرها جاری گردانی

 

نکته ها:

1. مشرکان که منکراعجاز قرآن بودند، شرط ايمان آوردن خود را رسيدن به ماديات قرار داده

وتوقعات نابجايي از پيامبر داشتند غافل ازآنکه پيامبر، برای اثبات نبوت خود معجزه انجام

می دهد، نه برای اشباع هوسهای مردم لجوج، يا سرگرمی وتفريح، يافرار از کاروتلاش.

 

پيام ها:

1) هدف پيامبران، ارشاد مردم به توحيد بود، ولی گروهی به فکر باغ وطلاو نقره بودند.

2) هرکس به قدر فکرش درخواست دارد، ملاک نبوت درديد مشرکان باغ وچشمه و... بود.

 

92و93) يا آسمان را همانگونه که می پنداری به صورت پاره هايي برما بيفکنی، يا

خداوند وفرشتگان را درمقابل ما بياوری.يا برای توخانه ای اززروزيور باشد،

يا درآسمان پروازکنی وبه پروازوبالارفتن توايمان نخواهيم آوردتاآنکه کتابی

برمافرود آری که آن را بخوانيم. بگو: پروردگار من منزه است، آيا جزاين است که

من بشری فرستاده شده ام!

 

نکته ها:

1. معجزه، ازشئون ربوبيت خداوندوسرچشمه آن اراده وحکمت الهی است وازشرايط معجزه آن

است که بی هدف وبيهوده يا محال نباشد.

2. درخواست های کفارازپيامبراکرم(ص) دراين آيه بيهوده است ساقط ساختن آسمان به نابودی

همه می انجامد کسی نمی ماند تا ايمان آورد احضار خدا وفرشتگان هم محال است چون جسم

نيستند تا احضار شوندوما آنان را مشاهده کنيم.

 

پيام ها:

1) کفار، لجوج وبی ادبند.

2) کفار، تهديدات انبيا راباور نداشتند.

3) ارائه معجزات وچگونگی آنها تنها به اراده ودرخواست خداست، نه انبيا

4) در خواست های محال و بيهوده ازکسی پذيرفته نمی شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 9:29 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره تفسیر سوره انفال

بازديد: 221

 

 

1.     انفال كه غنائم جنگي است. اين غنائم مربوط به خدا و رسول خدا مي باشد.

2.     صفات مومنين . مؤمنين كساني هستند: وقتي ذكري از خدا مي‌شود دلهاشان ترسان و لرزان مي‌شود از عظمت و جلال خداوند.

3.     مؤمنان كساني هستند : وقتي آيات خدا بر آنها تلاوت مي‌شود ايمانشان افزايش مي‌يابد.

4.     مؤمنين كساني هستند: كه در هر كاري بر خداوند متعال توكل دارند

5.     مؤمنين كساني هستند: كه نماز را اقامه مي‌دارند و از آنچه خدا به آنها داده انفاق مي‌كنند.

6.     خداوند به مؤمنين مي‌فرمايد: در ميدان جنگ وقتي با كفار روبرو شديد مبادا از بيم آنها پشت كرده  از جنگ بگريزيد.

7.     خداوند مي‌فرمايد اي مؤمنان نه شما بلكه خداوند كافران را كشت و اي رسول چون كه تو تيري افكندي نه تو بلكه خداوند افكند.

8.     خداوند مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد خدا و زسول را اطاعت كنيد و از فرمان آنان سرپيچي نكنيد.

9.     خداوند مي‌فرمايد: بدترين جانواران (و شقي‌ترين افراد) كساني هستند كه از شنيدن و گفتن حرف حق كرولالند و در آيات خدا فكر يا تعقل نمي كنند.

10.خداوند مي‌فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد اي اهل ايمان چون خدا و زسولش شما را به ايمان دعوت كنند اجابت كنيد تا به حيات ابدي رسيده و بدانيد كه خدا ميان شخص و قلبش حائل است.

11.خداوند مي‌فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد در كار دين با خدا و رسول خيانت مكنيد و در كار دينا نيز به يكديگر خيانت نكنيد.

12.خداوند مي فرمايد: بدانيد اموال و فرزندان شما در دنيا مايه آرامش شما بيش نيستند.

13.خداوند مي‌فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده‌ايد اگر از خدا بترسيد و پرهيزگار شويد خدا به شما ديده‌ي بصيرت مي‌دهد كه خوب را از بد و حق را از باطل تشخيص دهيد . و گناهان شما را مي‌پوشاند و شما را مي‌آمرزد.

14.خداوند مي فرمايد: اي مؤمنان با كافران جهاد كنيد كه در زمين فتنه و فسادي باقي نماند و آئين همه دين خدا گردد.

15.خداوندمي‌فرمايد: بترسيد از بلايي كه چون آيد تنها مخصوص ستم كاران شما نباشد. بلكه ظالمان و مظلومان را فراگيرد . ظالمان را به كيفر ظلم و ستم و مظلومان به كيفر زير بار ظلم رفتن.

16.آيه خمس. خداوند مي‌فرمايد: اي مؤمنان بدانيد كه هر چه به شما غنيمت و فايده مي‌رسد چه كم و چه زياد خمس آن مخصوص خدا و رسول و خويشان او و يتيمان و فقيران و در راه سفرماندگان است.

17.خداوندمي فرمايد:كافران اموالشان را انفاق مي‌كنندبراي اينكه‌راه خدا را سد كنند.

18.خداوند مي فرمايد: شما مؤمنان در مقام مبارزه باكفار خود را مهيا كنيد و تا آن حد كه مي توانيد از آذوقه و آلات جنگي و اسبان سواري براي تهديد دشمنان خدا و دشمنان خودتان فراهم سازيد.

19.خداوند مي فرمايد: آنچه در راه خدا و احياي دين خدا صرف مي كنيد خداوند تماما به شما عوض خواهد دادو هرگز به شما ستم نخواهد شد.

20.خداوند مي فرمايد اي رسول مؤمنان را بر جنگ با كفار ترغيب كن. اگر 20 نفر از شما صبور و پايدار باشيد بر 200 نفر از دشمنان غالب خواهيد شد. و اگر 100 نفر بوده باشيد بر 2 هزار نفر از كافران غلبه خواهيد كرد.


سوره انفال

حزب 4

استاد محترم

سركار خانم نجاتي

 

 

تهيه و تنظيم:

سيد محمد سينا طلايي مقدم

 

 

زمستان 84

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 9:27 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره تفسیر سوره یوسف

بازديد: 251

 

جزء 12-  حزب 4 (سوره يوسف)

به نام خداوند بخشنده مهربان

6- همانا در حكايت يوسف و برادرانش براي دانش‌طلبان و اهل تحقيق عبرت و حكمت بسيار مندرج است . (نكته) عشق پدر به فرزند- معجزه خداوند ...

7- هنگامي كه برادران يوسف گفتند ما را آنكه چندين برادريم پدر چنان دلبسته يوسف است كه او را تنها بيش از همه ما دوست مي‌دارد و ذلالت او در حق يوسف نيك پديدار است . ( نكته) در حقيقت حس حسادت در برادرانش بيدار شد.

8- بايد يوسف را يا بكشيد با در دياري دور از پدر بيافكنيد و روي پدر را يك جهت به طرف خود كنيد. (نكته) و بعدش (آنگاه بعد از اين عمل (يعني كشتن يا دور كردن يوسف توبه كرده) و مردي صالح و درستكار شويم. عمل زشتي كه از قبل پنداشته و عملي كرده باشيم نبايد توقع بخشش از سوي كسي يا خداوند متعال داشته باشيم.

9- رأي كه مطرح شد يكي از برادران يوسف اظهار داشت كه اگر ناچار سوء قصدي داريد البته بايد از كشتن وي صرف نظر كنيد ولي او را بر سر راه كاروانان به چاهي درافكنيد كه كارواني او را بيابد .(نكته) (اسم برادر حضرت يوسف روبيل مهين است.)

10- (نكته ) و بعد با نيرنگ طوري كه با احساسات حضرت يعقوب بازي كرده باشند گفتند كه اي پدر چرا تو بر يوسف از ما ايمن نيسيتي در صورتيكه ما برادران همه خير‌خواه يوسفيم.

11- اي پدر فردا او را با ما به صحرا فرست كه در چمن و مراتع بگرديم و بازي كنيم و البته ما هم از هر خطري نگهبان اوئيم . (نكته) (بعد از ادعا كردن محافظت از جان يوسف)

12- يعقوب گفت اي فرزندان من از آن ترسان و پريشان خاطرم كه از او در بيابان غفلت كنيد و طعمه گرگان شود.

13- برادران گفتند اگر با آنكه ما چند مرد نيرومند به همراه اوئيم باز هم گرگ قصد او كند. پس ما بسيار مردم ضعيف زيانكاري خواهيم بود. (نكته) (آنان اعتماد خود را در نزد يعقوب (ع) بالا بردند تا يعقوب(ع) حاضر شود كه يوسف را به آنان بدهد براي گردش.)

14- همين كه او را به صحرا بردند و بر اين عزم متفق شدند كه يوسف را به چاه درافكنند ما به او وحي نموديم كه البته تو روزي برادران را به كار بدشان آگاه مي‌سازي كه آنها درك نمي‌كنند .(نكته) وحي خداوند به يوسف (ع) در زمان كودكي و خبر از آينده)

15- و بعد از كار ناپسندي كه انجام دادند شبانه با چشم گريان به نزد پدر بازگشتند .

16- حضرت يعقوب (ع) وقتي برادران يوسف را ديد و يوسف (ع) را همراه آنها نديد حال يوسف (ع) را جويا شد و آنها توضيح دادند كه ما در صحرا براي مسابقه رفته و يوسف را بر سر متاع (لباس) خود گذارديم و گرگ يوسف را طعمه خود ساخت و هر چند ما راست بگوئيم تو باز از ما باور نخواهي كرد .(نكته) و در آخر طوري صحبت مي‌كنند كه اگر حضرت يعقوب (ع) شكي در وجودش نسبت به برادران يوسف داشته باشد برطرف شود.)

17- و بعد پيراهن يوسف را به خون آلوده كرده به دروغ پيش حضرت يعقوب (ع) بردند و پدر گفت بلكه اين امر زشت قبيح را نفس در نظر شما زيبا جلوه داده .(نكته) منظور شيطان وجودي برادران است كه يعقوب(ع) اشاره مي‌كند كه نفس شما اين عمل زشت را در ديد و نظر شما زيبا قرار داده.

18- كارواني آنجا رسيد و سقاي قافله را براي آب فرستادند او را از چاه دربياورد.(نكته) سطلي كه آب را با استفاده از آن خارج مي‌كنند از چاه)و گفتند به به اين بشارت و خوشبختي كه به ما رخ داده و او را پنهان داشتند كه سرمايه تجارت كنند خدا به هر چه خلق مي‌كنند آگاه است.(نكته) يعني از يوسف (ع) به عنوان كالا كه مي‌تواند آن را به بزرگان سرزميني بفروشند و از يوسف بدگويي كردند تا كاروان درباره او بي‌علاقه و بدگمان شد.

19- عزيز مصر كه او را خريداري كرد به زن خويش سفارش غلام كرد كه مقامش بسيار گرامي دار كه اين غلام اميد است و به ما نفع بسيار بخشد. يا او را به فرزندي برگيريم. (نكته) خداوند يوسف (ع) را چنين به اقتدار و مقام رسانيد و علم خوابها را به آن حضرت آموخت. خداوند بر كار خودش غالب است و همه در مقابل قدرت او مغلوب و ناتوانند. (نكته) ويوسف بعد از سن رشد و كمال رسيد او را به مسند حكم‌فرمائي و مقام دانش نشاندند. خداوند نيكوكاران عالم را پاداش مي‌بخشد.

20- يوسف (ع) در خانه زليخا زندگي مي‌كرد و حكم غلام را داشت. به خاطر شكوه و زيبايي كه داشت زليخا خاستار مراوده با او را داشت. (نكته) اما يوسف بعد از دعوت زليخا به مراوده با او دستانش را به بلند كرد و گفت پناه مي‌برم به خدا . خداوند من را مقامي نيكو و منزه عطا كرده و خداوند هرگز ستمگران را دوست ندارد و رستگار نسازد. 21- آن زن از فرط ميل با آنكه از يوسف جواب رد و امتناع شنيد باز هم اصرار كرد. (نكته) اما خداوند از قصد ميل او را از اين عمل زشت برگرداند كه او از بندگان معصوم و پاكيزه است.

22- وهر دو براي گريختن به جانب در شتافتند . پيراهن يوسف از پشت پاره شد و در آن حال شوهر زليخا رسيد و زن از ترس شوهرش يوسف را مقصر ناميد .(نكته) رسوايي زليخا و كسي كه كاري زشت و ناپسند انجام مي‌دهد و به دروغ به ديگري نسبت مي‌دهد خود را شناسانده و خود را مقصر قرار مي‌گيرد. (تهمت بر ديگري بستن)

23- زليخا باز هم تقاضاي مراوده كرد از يوسف (ع) و گفت اگر دوباره عفت بورزد  خواهش مرا رد كند زنداني مي‌شود. و خوار و ذليل گردد. (نكته) و يوسف (ع) دعا كرد نزد خداوند و گفت اي خدا مرا رنج زندان خوشتر از اين كار زشتي است كه زنان از من تقاضا دارند.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 9:25 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره حقوق انسان از نظر قران

بازديد: 405

 

قرآن و حقوق انسان

عصر رنسانس، عصر جدا انگاري علم و دين و تفكيك قلمروهاي آن دو است. در اين دوران، بسياري از دانشمندان و متخصصان غرب به ويژه آنان كه از برخورد نادرست ارباب كليسا با نخبگان علمي‌ناخشنود بودند به نسبت سنجي ميان علوم مختلف با دين پرداختند.

يكي از مسائل كه در اين عصر مورد توجه قرار گرفته مساله حقوق انسان و علم حقوق و نسبت آن با دين و گزاره‌هاي ديني بود. عده اي از حقوقدانان مي‌گفتند: قلمرو دين محدود به مسايل آن جهاني و آخرت انسانها بوده و نسبت به مسائل دنيوي و مشكلات و نابساماني‌هاي آن ساكت است. گروسيوس هلندي از حقوقدانان بر جسته قرن هفدهم در اين باره مي‌گويد

(خداوند به اعمال و كردار مخلوقات كاري ندارد.)1

سيطره دانش غربي از يك سو، و بهره گيري شرقيان از دستاوردهاي فريبنده آنان از سوي ديگر، و جيره خواري شرقيان بر سر سفره پر زرق آنان، سبب شد تا باور جدايي دين از حقوق بشر در ميان مسلمانان و به خصوص حقوقدانان مسلمان نيز رسوخ يابد و گروهي معتقد شوند كه اسلام هيچ سيستم و نظام حقوقي ندارد، چرا كه اين حقوق آن‌اندازه ارزشمند و پر ارج نيست تا خداوند در آن دخالت كند، و اگر هم اسلام را داراي نظام حقوقي بدانيم چنين سيستمي‌بيش از آن كه به نفع اسلام باشد به ضرر آن خواهد بود، زيرا در اين صورت بايد بپذيريم دين اسلام در تمام اعمال فردي و اجتماعي دخالت مي‌كند و آزادي و اختيار انسان را از ميان مي‌برد، و اين خود از ضعف دين اسلام حكايت دارد نه حقانيت و قوت آن.

در مقابل،  گروه ديگري از حقوقدانان، اسلام را داراي نظام حقوقي دانستند، نظامي‌كه با آزادي انسان سازگار است و ارزش آن را دارد كه خداوند به بيان آن بپردازد.

اين گروه معتقدند كه دين، كتابهاي آسماني و پيامبران، نخستين نظامها و سيستمهاي حقوقي را درجامعه بشري وضع كرده‌اند و قرآن به عنوان يقيني ترين منبع شناخت اسلام بر اين امر تصريح كرده است.

(كان الناس امة و احدة فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين وانزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه)             بقره /213

افزون بر اين در بسياري از آيات، از اهل ايمان خواسته شده است تا جز بر اساس احكام و قوانين و حقوق تعيين شده از سري وحي، حكم نرانند.

(و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الفاسقون)       مائده /47

(و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون)         مائده /44

(و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الظالمون)                  مائده/45

در آياتي نيز از پيامبر خواسته شده بر اساس آيات قرآن حكم كند و اختلافات مردم را بر طرف كند و از هوسهاي ديگران به هنگام بيان حكم بپرهيزد.

تعبير (من لم يحكم) ظهور در كار قضا و محاكمات حقوقي ميان مردم دارد، ولي آيه سوره مائده و تعبير (و ان احكم بينهم) مي‌تواند صريح در قضا و حكم ميان مردم باشد.

در مفهوم (حق) داشته باشيم. (تاملي در مفهوم حق) پيش از آنكه بخواهيم نظري درباره آرامي‌ياد شده ارائه دهيم، شايست است تاملي.

حق، واژه اي عربي است و معادل آن در زبان فارسي هستي پايدار وثبوت است، يعني هر چه اثبات و پايداري برخودار باشد.

كلمه حق و مشتقات آن در قرآن كاربرد فراوان دارد (الحق) 194 بار، (حق) 33 مرتبه، (حقا) 17 مرتبه و (حقه) سه بار در قرآن به كار رفته است.

اين واژه كه به صورت مصدر، اسم مصدر و صفت در آيات قرآن به كار رفته است، در معاني بسياري به كار رفته است كه برخي از آنها عبارتند از: قرآن (ز خرف/ 29)، اسلام (اسرا /81)، عدل (اعراف/81)، توحيد (زخرف /86)، صدق (يونس/4)، قرض (بقره /282)، دليل (حج/4) و

برخي از مفاهيم حق در قرآن با اصطلاح بكار رفته از طرف حقوقدانان و فقيهان، هماهنگ و همخوان است، مانند آيات:

(و في اموالهم حق للسائل و المحروم)                                         ذاريات /19

(و الذين في اموالهم حق معلوم. للسائل و المحروم)                        معارج /25-24

و آنها كه در اموالشان حق معلومي‌است براي تقاضا كننده و محروم.

(فان كان الذي عليه الحق سفيها او ضعيفا)                                    بقره /282

و اگر كسي كه حق بر ذمه اوست سفيه يا ضعيف است

(فليملل الذي عليه الحق)                                                 بقره/ 282

و آن كسي كه حق بر عهده اوست بايد املا كند.

(فات ذالقربي حقه و المسكين و ابن السبيل)                                روم /38

پس حق نزديكان و مسكينان و در راه ماندگان را ادا كن.

حق در اصطلاح فقيهان

اين واژه در كتابهاي فقيهي گاه مفهوم وسيعي دارد و تمام احكام وضعي و تكليفي و تاسيسي وامضايي را در بر مي‌گيرد و در مواردي نيز حق در برابر حكم قرار گرفته است. مرحوم نائيني مي‌نويسد:

(اگر مجعول شرعي به دنبال خود اضافه و سلطه نداشته باشد حكم است و نام گذاري آن به حق، به لحاظ معناي لغوي آن است.)3

علامه بحر العلوم مي‌نويسد:

(حق، قدرتي است اعتباري و قراردادي كه به موجب آن يك انسان بر مالي يا شخصي يا هر دو مسلط مي‌گردد، مانند عين مستاجره، كه مستاجر نسبت به يكي از اموال مخصوص موجر سلطنت دارد.)4

حق در اصطلاح حقوقدانان

براي (حق) در منابع حقوقي تعريفهاي گوناگوني آمده است. از آن جمله نويسنده كتاب (مقدمه علم حقوق) مي‌نويسد.

(حق، امتيازي است كه قواعد حقوقي براي تنظيم روابط اشخاص به سود پاره اي از آنان در برابر ديگران ايجاد مي‌كند.)5

در مقدمه همين كتاب نيز مي‌خوانيم:

"براي تنظيم روابط مردم و حفظ نظم و اجتماع، حقوق براي هر كس امتيازهايي در برابر ديگران مي‌شناسد و توان خاصي به او مي‌بخشد. اين امتياز و توانايي را حق مي‌نامند كه جمع آن حقوق است(حقوق فردي) نيز گفته مي‌شود. حق حيات، حق مالكيت، حق آزادي شغل و زوجيت به اعتبار همين معني است كه با عنوان حقوق بشر مورد حمايت قرار مي‌گيرد."6

يكي ديگر از حقوقدانان مي‌نويسد.

(حق، اقتدار، سلطه و امتيازي است كه براي اشخاص يا شخص، اعتبار شده و ديگران مكلف به رعايت آن مي‌باشند: مانند: حق مالكيت، حق زوجيت، ابوت، اكتشافات و )7

نويسنده كتاب (حقوق اساسي) به صورت تفصيلي و روشن تر حق را تعريف مي‌كند:

(افرادي كه در درون جامعه زندگي مي‌كنند براي تامين نيازمندي‌هاي خود حركت مي‌كنند و عمل مي‌نمايند، در نتيجه با يكديگر ارتباط برقرار مي‌نمايند، حركت و عمل و رابطه آنها نياز به مرزبندي و تحديد حدود دارد. نتيجه نبودن حد و مرز، تعدي و تجاوز افراد به جان و به دسترنج يكديگر است. جوامع بشري در طول هزاران سال به تجربه دريافته‌اند كه براي جلوگيري از هرج و مرج و تعدي براي حركت و عمل فرد در داخل جامعه، حدودي تعيين كنند كه در چهار چوب آن حدود، فرد فاعل مختار باشد و اگر از آن حدود تجاوز كرد قوه نماينده جامعه او را گوشمالي دهد. اين حدود همان است كه به آن حقوق مي‌گويند و مفرد آن (حق) است)8

در كنار اين تعريفها و ساير بيانهايي كه حقوقدانان ارائه كرده‌اند بايد چند نكته را از نظر دور نداشت:

1-                   ارائه تعريفي جامع و مانع براي حقوق با توجه به اختلاف نظامها و سيستمهاي حقوقي ميسر نيست، زيرا هر تعريفي كه محققان حقوق عرضه مي‌كنند تنها با نظام حقوقي مورد قبول آنان سازگار است و ممكن است با تعريفي كه ساير نظامهاي حقوقي براي حقوق مي‌آورند ناسازگار نمايد. بلي، اگر در تمام تمدنها و ملتها يك نظام حقوقي وجود داشت آن گاه ممكن بود تعريفي كه مورد قبول همگان باشد ارائه شود.

2-                   حق از مفاهيم اعتباري است و داراي ماهيت نيست، بنابراين نمي‌توان مفهوم آن را به جنس و فصل تحليل كرد و به اصطلاح نمي‌توان تعريفي حقيقي براي حق جست و جو كرد، در نتيجه تمام تعريف‌هايي كه براي حق از سوي خقوقدانان بيان شده و  مي‌شوند، تعريف لفظي و غير حقيقي هستند تا آنجا كه برخي از فلاسفه، حق را غير قابل تعريف دانسته‌اند واظهار داشته‌اند:

(درباره معناي اصطلاحي حق كه در علم حقوق مطرح است بايد گفت كه تعريف اصطلاحي آن از حد گذاري و تحديد ماهوي ممكن نيست حق اصطلاحي از مفاهيم اعتباري است، اگر حق، داراي ماهيت بود و حد و رسم داشت قابل ترسيم و تحديد بود.)9

 

حقوق قرآن، آميزه اي از امتياز و تكليف

اگر چه واژه (حق) و (حقوق) تعريفي دقيق را به آساني بر نتابد، اما مي‌توان برخي ويژگيها و مميزات آن را در يك كالبد شكاف مفهومي‌دريافت و آن را گونه اي تعريف و شناسايي به شمار آورد.

چنانچه نمونه‌ها و مصاديق حق را در قرآن مورد توجه قرار دهيم، خواهيم يافت كه هر حقي بر دو پايه 1- امتيازي به صاحب حق 2- تكليفي بر طرف مقابل، استوار است. يعني، هر كجا تكليفي جعل شده است در برابر، عده اي حق پيدا مي‌كنند، مثلا زماني كه كسي متاعي را از فروشنده اي مي‌خرد، در برخي موارد، براي خريدار (حق فسخ) قرار داده شده است. و مشتري با شرايطي خاص و در زمان تعيين شده، مي‌تواند متاع را باز گراند و پولي را كه پرداخته است باز پس گيرد. اگر دقت شود، در حق فسخ دو چيز موجود است:

الف- امتيازي براي خريدار كه به آن مي‌تواند معامله را فسخ كند كه در اصطلاح حق ناميده مي‌شود.

ب-وظيفه و تكليفي بر فروشنده كه موظف است پيشنهاد فسخ را از سوي خريدار گردن نهد.

نمونه ديگر را در (حق  قصاص) مي‌توان شاهد بود، به خويشان مقتول (اوليا دم) حق قصاص داده‌اند در حالي كه قاتل يعني محكوم، مكلف به تسليم در برابر قصاص كنندگان است.

انواع حقوق در قرآن

حقوق قرآن را به چهار گروه مي‌توان تقسيم كرد:

1-                   قواعدي كه امتياز بهره وري و تكليف حق پذيري در آن متوجه فرد است.

(ذي حق و من عليه الحق، فرد است)

2-                   قواعدي كه (ذي حق) و (من عليه الحق) جامعه و يا اكثريت و يا گروهي از افراد جامعه‌اند.

3-                   قواعدي كه (ذي حق) فرد است و (من عليه الحق) اكثريت افراد را تشكيل مي‌دهند.

4-                   قواعدي كه (ذي حق) اكثريت افرادند و (من عليه الحق) فرد است.

مشتركات قواعد حقوقي قرآن و ساير قواعد حقوقي

حقوقدانان به ويژه فلاسفه حقوق براي قواعد حقوقي ويژگيهايي بيان مي‌كنند، مانند كلي بودن، الزامي‌بودن، داشتن ضمانت اجرا و 10 كه اين ويژگيها در قواعد حقوق قرآن نيز مشهود است.

الف- كلي بودن

حقوقي كه در قرآن به صورت قاعده حقوقي مطرح شده است موردي و شخصي نيست، بلكه عام و فراگير است. چنان كه قواعد حقوقي متعارف نيز چنين ويژگي دارند11، چه اين كه بر اساس آيات قرآن تمام انسانها در برابر قانون مساوي هستند و هيچ فردي بر ديگري برتري ندارد. براي نمونه، يكي از حقوق شخص انسان كه در شمار حقوق غير مالي قرار داده شده، حق مصونيت از لطمه زدن به حيثيت و شرافت است. هيچ شخص يا مقامي‌نبايد به اين حق مسلم انسان تعدي كند و با تهمت، افترا، دروغ و حيثيت و آبروي افراد را ببرد.

(و الذين بر مون المحصنات الغافلات لعنوا في الدنيا و الاخره و لهم عذاب اليم)          نور /23

كساني كه زنان پاكدامن و  بي خبر ( از هر گونه آلودگي) و مومن را متهم مي‌كنند در دنيا و آخرت از رحمت الهي بدورند و عذاب بزرگي براي آنهاست.

در آيه شريفه كه به منظور دفاع از حيثيت و آبروي افراد نازل شده است، ويژگي قواعد حقوقي كه همان كلي بودن و فراگيري است وجود دارد به اين معني كه آيه چنان كه در بحث اسباب نزول مطرح است اختصاص به كسي ندارد كه به عايشه يا ماريه قبطيه تهمت زد، بلكه هر كس در هر زمان و در هر مكاني كه در شرايط مشابه قرار گرفت. اگر چنان تهمتي بزند، شرايط قذف در حق وي جاري خواهد شد. (در اصطلاح قرآن پژوهان، ملاك، عموم آيه است نه خصوص سبب).

ب. الزامي‌بودن

دومين ويژگي قواعد حقوقي متعارف الزامي‌بودن آنهاست در عين آن كه قاعده حقوقي كلي است و شامل تمام افراد مي‌گردد وقتي بر موردي تطبيق شد حالت اجبار دارد 12 و براي رسيدن به هدف حقوق و ايجاد نظم و انضباط در جامعه بايد رعايت قواعد حقوق الزامي‌باشد.

اين ويژگي قواعد حقوقي متعارف در قواعد حقوقي قرآن نيز وجود دارد با اين تفاوت كه منشا الزام و ملاك يا عامل الزام در قواعد حقوقي متعارف تنها قرار داد و همبستگي اجتماعي و ترس از واكنش مردم است، اما در قواعد قرآن افزون بر اين عوامل، اعتقاد به نظارت پنهان خداوند و پاداش و جزاي او نيز هست.

آيه قبل با حدي كه براي قذف در شريعت اسلام تعيين شده والزامي‌كه در آيات ديگر در مورد اجراي حدود الهي بيان گرديده است، نشانگر بعد الزامي‌حقوقي قرآني است.

براي نمونه حق حيات را مي‌توان بر شمرد كه يكي از حقوق فردي به شمار مي‌آيد.

در قرآن از بين بردن اين حق با كشتن و نابودي همه اجتماع و جامعه، برابر معرفي شده است.

( و من قتل نفسا بغير نفس او فساد في الارض فكانما قتل الناس جميعا)               (مائده /32)

هر كسي انساني را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روي زمين بكشد، چنان است كه گويي همه انسانها را كشته است.

بنابراين اگر فردي زندگي همه نوع خود را نابود كند و جان او را بگيرد، خانواده مقتول حق خون خواهي و قصاص خواهد داشت.

(يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم القصاص في القتلي الحر و با لحر.)   بقره /78

اي افرادي كه ايمان آورده ايد، حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما الزامي‌شده است.

البته اين الزام براي كل جامعه و مجريان احكام است كه چشم از اين حق بر نگيرند و درخواست خانواده مقتول را بي پاسخ نگذارند و گر نه خود خانواده مقتول در اصل قصاص حق انتخاب دارد.

 

ج. داشتن ضمانت اجرا

قاعده حقوقي، قاعده اي است كه از سوي دولت و حكومت يا هر نيروي ديگر تضمين شده باشد.13

در برخي كشورها، قواعد حقوقي ضمانت اجراي مدني دارد و در تعدادي كشورها ضمانت اجراي كيفري، در جمهوري اسلامي‌قواعد حقوقي از سوي حكومت تضمين شده است، حكومت اسلامي‌موظف است بر قواعد حقوقي قرآن عمل كند و اجراي آنها را تضمين نمايد.

براي نمونه: حق حاكميت، نمونه بارز حق عيني است. بر اساس اين حق، هيچ فردي نبايد به اموال ديگران دستبرد بزند و آنها را از سلطه و اختيار مالك خارج سازد. اگر شخصي مال ديگري را سرقت كند، حكومت اسلامي‌بايستي بر اساس آيات وحي كه در شكل يك قاعده حقوقي است مال مالك را از سارق باز پس گيرد و آن را به مالك برگرداند و سارق را نيز مجازات كند.

(و السارق و السارقه فاقطعوا ايديهما جزا بماكسبا نكالا من الله)                 مائده /38

دست مرد و زن دزد را به كيفر عملي كه انجام داده‌اند به عنوان يك مجازات الهي قطع كنيد.

اما از سوي ديگر ميان قواعد حقوقي قرآن با ساير نظامهاي حقوقي تفاوتي هست، در قواعد حقوقي متعارف تنها ضمانت اجراي دولتي وجود دارد كه اگر ترس از آن نباشد قانون زير پا گذاشته مي‌شود، ولي در قواعد حقوقي قرآن، هم حكومت اسلامي‌و هم ترس از عذاب اخروي، وجدان، تمايل به نزديكي به خداوند و اجراي قواعد حقوقي را تضمين مي‌كنند و مردم را به مراعات آنها وا مي‌دارند.

د. يكي ديگر از ويژگيهاي قواعد متعارف كه برخي از حقوقدانان مطرح كرده‌اند و در قواعد حقوقي قرآن نيز وجود دارد، آن است كه حوزه و قلمرو قواعد حقوقي نبايد از اجتماع خارج باشد، اگر انسان زندگي اجتماعي ندارد و به صورت كاملا انفرادي زندگي مي‌كند نه حقي دارد و نه تكليفي نسبت به ديگران. 14

(كان الناس امه واحده فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب با الحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه) بقره /213

مردم يك دسته بودند، خداوند پيامبران را بر انگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند، و كتاب آسماني كه به سوي حق دعوت مي‌كرد، با آنها نازل نموده، تا در ميان مردم در آن چه اختلاف داشتند داوري كند.

اين آيه شريفه و آيات ديگري كه علت نزول كتابهاي آسماني و آمدن پيامبران را بيان مي‌كنند همه حاكي از آن هستند كه قواعد حقوقي قرآن يابا عبارتي كلي تر قواعد حقوقي اسلام، در صورتي معني مي‌يابند كه اجتماعي باشند.

البته اين موضوع در زمينه قواعد حقوق اجتماعي مطرح است، ولي در اسلام و چه بسا ساير ادبيان الهي، حقوق ديگري نيز وجود دارند كه در قلمرو و حقوق انسان نسبت به خويش يا حق خداوند بر انسان مي‌گنجند كه در آن ميدان، هر چند انسان به صورت انفرادي و جداي از جامعه هم باز مشمول همان حقوق است، اما با دقتي دريافت مي‌شود كه در آن موارد نيز انسان بانگاهي الهي و جهان بيني خاص دين، موجودي تنها و كاملا بريده از همه چيز و همه كس ديده نشده است. چه اين كه انسان در تنهاترين حالت‌ها، در محضر خداوند و از آن اوست. و همين بينش، منشا حقوق مي‌شود كه در جهان بيني غير الهي، جاري آن حقوق خالي است. از آن جمله اين كه انسان همان گونه كه حق ندارد جان ديگري را بگيرد، حق ندارد به جان خود لطمه اي وارد نمايد.

 

هدف حقوق از ديدگاه‌هاي گوناگون

يكي از موضوعات مهم و پيچيده فلسفه حقوق، تعيين و شناخت هدف حقوق و قواعد حقوقي است.

اين بحث از سويي در ايجاد و وضع قواعد حقوقي بسيار كارساز است و راهگشاي قانونگذار است و از سوي ديگر مساله پر اهميت (مباني حقوق) و شناخت مباني حقوق بدون اين بحث امكان پذير نيست.

حقوقدانان و به خصوص فلاسفه حقوق در اين زمينه كوشيده‌اند تا به اين پرسشها پاسخ گويند:

هدف اصلي و واقعي قواعد حقوقي و حقوق انسان چيست؟

آيا هدف حقوق، تامين آزادي افراد و حفظ حقوق فردي در برابر جامعه و قدرت هيئت حاكمه و دولت است، يا هدف، اجتماع و جامعه انساني است؟

آيا قانونگذاران به هنگام وضع قوانين و حقوق، احترام به حقوق طبيعي و كمال و رشد افراد را در نظر دارند يا هدف آنها از وضع و تصويب قواعد حقوقي احترام به جامعه و آرمانها و تكامل اجتماع است؟

كوتاه سخن آن كه آيا در وضع حقوق، اصالت به فرد داده شده و يا به جامعه و اجتماع؟

در پاسخ به اين پرسشها، ديده گاه‌هاي متفاوتي از سوي فلاسفه حقوق ابراز شده است. بعضي از اين ديدگاه‌ها كاملا در برابر يكديگرند و بعضي همسازتر مي‌نمايند. دو ديدگاه كاملا ناسازگار عبارتنداز:

الف- مكتب حقوقي اصالت فرد (nidivdualisme)

ب مكتب حقوقي اصالت اجتماع (socialism)

 

مكتب حقوقي اصالت فرد

پيروان اين مكتب، حقوق فردي را بر حقوق جامعه يا اكثريت افراد، مقدم مي‌دارند. آنها مي‌گويند:

(جامعه زاييده توافق ضمني اشخاص است و وجود طبيعي ندارد. جامعه چيزي جز اجتماع افراد نيست، هر فردي در اين اجتماع، وجود آزاد و مستقل از جمع دارد، مي‌تواند با جمع و در كنار آنها زندگي كند و يا از جامعه و اجتماع كناره گيرد و به صورت انفرادي به زندگي ادامه دهد. نتيجه اين كه جامعه در خدمت فرد است و اگر در جامعه حقوقي وضع و تصويب مي‌شود، هدف، تامين آزادي فرد و احترام به شخصيت و حقوق طبيعي اوست. نياز فرد به اجتماع براي حمايت از حقوق فردي خويش است و اگر فرد از برخي حقوق فطري خود چشم مي‌پوشد، تنها براي حفظ اجتماع و دفاع از حقوق فردي و جلوگيري از تعدي و تجاوز به آن، حقوق است.15)

جان لاك يكي از پيروان مكتب اصالت فرد مي‌گويد:

(براي حفظ حقوق طبيعي نياز به قدرتي بود كه بر اساس قرار داد اجتماعي شكل گرفت، و افراد از يرخي حقوق خود به نفع دولت دست برداشتند تا دولت بتواند در برابر از حقوق فردي ايشان دفاع كند)16

ژان ژاك روسو در (قرار داد  اجتماعي) مي‌نويسد:

( آن گاه كه انسان به اجتماع قدم گذاشت، بين او و اجتماع قرار دادي منعقد شد. بر اساس اين قرار داد هر فرد قسمتي از آزاديها  و حقوق خويش را مي‌دهد و در برابر، هيات اجتماع از ساير حقوق و آزاديهاي او حمايت و پيشيباني مي‌كند.)

به باور طرفداران اين مكتب، دولت، نقش پليس را دارد و بايستي از افراد و حقوق ايشان در برابر تعرضات و دفاع كند و هيچ گونه وظيفه اي براي ترقي دادن و تكامل و رشد آنها ندارد.17

در اين مكتب، اشخاص از جهت حقوقي در برابر يكديگر مستقل و آزادند، و عدالت مفهومي‌جز برابري و تناسب سود و زيان ناشي از معاملات و اعمال حقوق ندارد. حقوق بدون توجه به شايستگي و نيازمندي افراد’ بايد تعادل بين اموالي را كه مبادله مي‌شوند فراهم سازد. دولت هيچ سهمي‌در توزيع ثروت و سنجش لياقتها ندارد و عدالت معاوضي است. در اعمال حقوقي آن چه فرد اراده كند عادلانه است و چون هر كس بيش از ديگران مي‌تواند سود و زيان خود را تشخيص دهد، امكان بسته شدن قرار دادهاي ظالمانه نمي‌رود.18

 

مباني مكتب اصالت فرد

با دقت و تامل در گفته‌ها و نوشته‌هاي فرد گرايان بر اين حقيقت رهنمون مي‌شويم.

كه دست كم دو پيش فرض در شكل گيري اين مكتب وجود داشته است:

الف. حقوق فطري يا طبيعي

نخستين مبناي مكتب اصالت فرد، مساله حقوق فطري است. حقوق فطري يا طبيعي در برابر حقوق موضوعه به كار مي‌رود. حقوق موضوعه مجموع قواعدي هستند كه در زمان معين بر ملتي حكومت مي‌كنند و اجراي آنها از سوي سازمانهاي اجتماعي تضمين مي‌شود. اما حقوق فطري قواعدي هستند برتر از حكومت وقانونگذار، قانونگذار كوشش دارد اين حقوق را بشناسد و در وضع و تدوين حقوق موضوعه از آنها به عنوان معيار و راهنما سود برد. اين حقوق بر خلاف حقوق موضوعه، ثابت و غير قابل تغييرند و در تمام زمانها و مكانها انسانها به صورت مساوي از آن برخوردارند و بر خلاف حقوق موضوعه كه از اجتماع نشات گرفته، اين حقوق از طبيعت انسان، عقل بديهي و نظم جهان نشات مي‌گيرند.19

سيسرون مي‌گويد: حقوق طبيعي به وسيله عقل بشر به عنوان دستاوردي از تجربه اش درك مي‌شود.20

گروسيوس، پر فندرف و دكارت فرانسوي معتقدند: حقوق فطري دستاورد عقل بشر و برخاسته و نشات گرفته از طبيعت امور است.21

عدالت خواهي.، حق ازدواج، حق حيات، حق مالكيت و از جمله حقوق فطري و طبيعي خوانده شده‌اند.

ب. عدالت معاوضي

دومين منباي مكتب اصالت فرد، مساله عدالت معاوضي است. طرفداران اين مكتب هيچ حقي براي دولت در توزيع ثروت و سنجش لياقتها نمي‌بينند و به اصطلاح عدالت توزيعي را باور ندارند. آنها مي‌گويند: افراد اجتماع، آزاد و مستقل هستند، همه ضرورتهاي اجتماع بر پايه قرار داد اجتماعي تكيه ندارند و حاكميت اراده، عدالت و برابري را به همراه مي‌آورد. آنچه فرد اراده مي‌كند حتما عادلانه است زيرا با وجود توانايي افراد بر شناخت سود و زيان خود، امكان بسته شدن قراردادهاي غير عادلانه وجود ندارد.

بدين سان در اين مكتب، وظيفه دولت تنها پشتيباني از توافق اشخاص است و نمي‌تواند به بهانه رعايت عدل و انصاف،تعهدات طرفين را ناديده انگارد.

 

مکتب حقوقی اصالت اجتماع

در برابر مکتب فرد گرایان، گروهی از فلاسفه حقوق، مکتب اصالت اجتماع را مطرح کرده‌اند، هر چند‌اندیشه اصیل بودن از گذشته ای دور در نوشته‌ها و آثار فلاسفه به روشنی دیده می شود.

در این مکتب، انسانها اجزاء تشکیل دهنده دولت و ماند اتمهایی هستند که به جسم شکل می دهند چنان که هر اتم وابسته به کل است و از خود آزادی و استقلال ندارد هر فرد نيز مانند اتمها وابسته به جامعه است و از خود اراده مستقلي ندارد. بنابراین فرد در زندگی اجتماعی حقی ندارد و زندگی خصوصی کاملا بی معنی است، هر چند وجود دارد باید فدای جامعه و منافع آن گردد. روابط حقوقی و اجتماعی مردم باید متکی به قواعد واصولی باشد که از خود اجتماع پدید آمده وادراک و فهم و درک این قواعد و اصول نیز از راه مشاهده، آزمایش و تحقیق در حوادث حقوقی و اجتماعی امکان پذیر است.

در نگاه طرفداران اصالت اجتماع، هدف حقوق، تامین سعادت اجتماع و ایجاد نظم در زندگی اجتماعی است وافراد هیچ حقی مطلقی در برابر جامعه و منافع اکثریت ندارند. و چیزی به نام حقوق فطری در مساله اقتصاد اصلا وجود ندارد، چنان که اگوست کنت می گوید: افراد تکلیف دارند نه حق.22

 

مبانی مکتب اصالت اجتماع

1-       انکار حقوقی فطری

طرفداران اصلات اجتماع مانند ساوین یی، ریموند سالی،‌هانری کاپیتان، اوگوست کنت و ... حقوق فطری را بارو ندارند و آن را به عنوان مبنایی برای قواعد حقوقی و حقوق موضوعه نمی پذیرند.

این مکتب که بیش تر در در رژیمهای سوسیالیستی طرفدار دارد، حقوق و قواعد حقوقی را برون ذاتی می داند و افراد را قبل از وضع حقوقی ذی حق نمی شناسد. به اعتقاد صاحبان این مکتب، حق، موهبتی الهي يا دويعه فطري نيست بلكه امتيازي است كه در جهت تامين منافع عمومي‌ به افراد جامعه داده می شود و همیشه با تکالیف همراه است. بنابراین افراد نمی توانند از این حق، هر کجا خواستند استفاده نمایند، بلکه باید تنها در جهت منافع عمومی که هدف اصلی اعطای حق به افراد است از آن سود برند.23

عدالت توزیعی

جامعه گرایان، وجود فرد خارج از اجتماع را غیر قابل تصور می دانند. به باور ایشان هر کسی، وابسته به گروه یا دسته و اجتماعی است که در آن زندگی می کند و قواعد حقوقی بایستی تکالیف وی را نسبت به گروه و اجتماع، و هم چنین تکالیف گروهها و اجتماعات را نسبت به افراد روشن نماید. از سویی دولت حق دارد از افراد جامعه در راستای رسیدن به آمال و آرزوهای عمومی مالیات بگیرد و آنها را به خدمت سربازی وادار کند و از سوی دیگر باید عواید ملی و در آمدهای حاصل از مبادلات اقتصادی را عادلانه تقسیم کند.

 

هدف حقوق در قرآن

با توجه به آیات قرآن، برقراری امنیت، تامین امنیت، استقرار عدالت و ... را می توان از اهداف حقوق در قرآن به شمار آورد.

در این بحث سوال این است که تامین عدالت برای چه کسی، برقراری امنیت به چه منظوری و استقرار عدالت به کدام هدف آيا قواعد حقوقي و حق‌هايي كه در قرآن بيان شده است براي تامين و برقراري امنيت در حقوق فردی است یا این قواعد برای تکامل اجتماع و جامعه اسلامی وضع شده است و هیچ توجهی به حقوق فردی افراد ندارد؟ به دیگر سخن آیا قرآن در اهداف حقوقی خود، مکتب اصالت فرد را تایید می کند، یا مکتب اصالت اجتماع را، و یا نظریه ای دیگر دارد؟

برای پاسخ به این سوال، نخست باید نگاه قرآن به انسان و جامعه را جویا شد و پس از آن هدف حقوق قرآنی را جست و جو کرد.

در نگاه قرآن، انسان موجودی است دو بعدی، یا دو میدان نیاز و متناسب با آن دو میدان حقوق. انسان از یک سو دارای بعد جسمانی و نیازهای مادی و حقوق متناسب با آن است، و از سوی دیگر دارای روح و نیازهای روحی و معنوی و متناسب با آن دارای حقوق معنوی است.

(و بد خلق الانسان من طین)                                                      سجده /7

خداوند آفرینش انسان را از گل آغاز کرد.

(فاذا سویته و نفخت فیه من روحی)                                             حجر/29

پس آن گاه که جسم آدم سامان یافت و تکمیل شد و از روح خویش در آن دمیدم...

(و قلنا یا آدم اسکن انت  زوجک الجنه و کلا منها رغدا حیث شئتما)             بقره/35

و آن گاه که گفتیم ای آدم، تو و همسرت در این بهشت سکنی گزینید واز هر چه می خواهید بخورید.

در این آیه انسان، نیازمند به مسکن و غذا و برخوردار از آن حق دانسته شده است.

(انا هدینا السبیل اما شاکرا و اما کفورا)                                        دهر /3

ما انسان را به راه بایسته و صحیح هدایت می کنیم و او یا تشکر گزار خواهد بود و یا کفر پیشه.

در این آیه و مانند آن نیاز معنوی انسان به هدایت و قدرت انتخاب گری وی یاد آوری شده است.

انسانی که قرآن معرفی می کند برای ارضای خواسته‌ها و نیازها و تمایلات خود بایستی در کنار دیگران زندگی کند. زندگی در انزوا از نظر قرآن، یک بدعت است و نه یک رهنمود دینی.

انتخاب همسر و تشکیل خانواده، حقوق متقابل مادی و معنوی را به وجود می آورد. مثلا خانواده این حق را پیدا می کند که هم نیازهای مادی و ضروری او از سوی پدر خانواده تامین شود و هم بخشی از نیازهای معنوی آن.

مجموع این نظر گاه‌ها به انسان، این نتیجه را به دست می دهد که انسان در نگاه وحی هم شخصیتش موضوعیت دارد وهم جامعه اش، هم جسمش و هم روحش، هم حقوق مادی دارد و حقوق معنوی... و به فرد و جامعه باید همپای هم‌اندیشید.

انسان به دلیل ساختار خاص وجود خود، هم دارای حقوق طبیعی است وهم دارای حقوق اجتماعی. حقوق طبیعی انسان، نشات یافته از ساختار مادی و روحی است که وی را نیازمند به تایمن جسم و تغذیه روح کرده است و حقوق اجتماعی او ریشه در ناگزیری انسان از تشکیل خانواده و انتخاب همسر و الفت با محيط خویشاوندی و ... دارد.

 

حقوق طبیعی انسان، از مبانی حقوق قرآن

یکی از مبانی حقوقی قرآن، حقوق طبيعي  انسان است که جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده است. و حقوق طبیعی انسان در اسلام بسیار گسترده تر از حقوق طبیعی مطرح در مکتبهای غربی است. از آنجا که از دیدگاه اسلام و قرآن، آفرینش جهان، هدفمند و دارای غایت است و شعوری کلی بر نوامیس آفرینش حاکم است و هدف کلی از آفرینش نیز همان کمال انسان است، و از سوی دیگر انسان برای رسیدن به این هدف و مقصد اعلی نیازمند برآورده ساختن خواسته‌های طبیعی و جسمانی است، بنابراین او  می تواند از آنچه در طبیعت است در راستای این هدف بهره جوید و اگر این حق طبیعی برای او نبود راه رسیدن به کمال بسته بود. در نتیجه وجود خواسته طبیعی در انسان ثابت بودن حقوق طبیعی را برای او ایجاب می کند. از جمله حقوق طبیعی که قرآن برای انسان قائل است، موارد زیر هستند:

 

حق حیات

یکی از حقوق طبیعی که بسیار مورد توجه فلاسفه حقوق قرار گرفته حق حیات است و به اصطلاح برخی از فلاسفه، صیانت ذات حق طبیعی انسان است.

در قرآن، حیات، موهبتی الهی خوانده شده و هیچ فرد یا مجموعه ای نمی تواند این حق را از فرد سلب کند و یا به صورت فیزیکی و غیر فیزیکی به جسم و روح انسان آسیب برساند.

(و لا تقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق)                           اسراء /32

و کسی را که خداوند خونش ار حرام شمرده نکشید جز به حق.

(و لا تقتلوا اولادکم خشیه املاق نحن نرزقهم و ایاکم ان قتلهم کان خطا کبیرا.)        اسراء /31

و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید! ما آنها و شما را روزی می دهیم، بی تردید کشتن آنها گناه بزرگی است.

(و لا تقتلوا انفسکم ان الله کان بکم رحیما)                 نساء /29

و خودکشی نکنید، خداوند نسبت به شما مهربان است.

حق مالکیت

حق مالکیت یکی از حقوق طبیعی خوانده شده است، این حق که از نیازها و ویژگیهای اسنان به وجود می آید مورد توجه خداوند قرار گرفته است و در بسیاری از آیات بر این حق مسلم انسان تاکید شده است.

در آیات قرآن، مالک حقیقی همه موجودات، خداست و جهان و تمام آفریده‌ها در دست اراده و قدرت اوست، باخواست او ایجاد شده و با اراده او محو می گردد.

(و لله ما فی السموات و ما فی الارض و کان الله بکل شییء  محیطا) نساء /126

خداوند به عنوان مالک همه هستی و مالک انسان، با توجه به نیازهایی که در انسان پدید آورده، حق مالکیت را به او بخشیده است.

(و لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل الا ان تکون تجاره عن تراض منکم)   نساء /29

( ان ترک خیرا الوصیه للوالدين و الاقربین بالمعروف)                          بقره /180

تعبیرهایی ماندن (اموال شما)، (تجارت از روی رضایت)، (وصیت برای دیگران) همه نشان دهنده حق مالکیتی هستند که خداوند برای افراد انسان در نظر گرفته و مورد امضاء قرار داده است.

 

حقوق طبیعی- معنوی انسان

بر خلاف باور طرفداران اصالت اجتماعی و مخالفان حقوق فطری و به تعبیر لئواشتراوس، قرار داد گرایان، از نظر قرآن انسانها فطریاتی دارند. خداوند به هنگام آفرینش انسانها چنان که به انسانها خواسته‌ها و آروزهای مادی داده است، به آنها ویژگیها و خصوصیاتی نیز که معنوی خوانده می شوند ارزانی داشته است که آن ویژگیها و به تعبیری آن گرایشها در تمام انسانها به صورت طبیعی و ذاتی وجود دارند، مانند حقیقت جویی، خیر خواهی، گرایش به زیبایی، عشق، خداپرستی، عدالتخواهی، عزت جویی و ...

(فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها )              روم /30

پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفرید.

تامل در آیه می نماید که:

1-       انسانها بر خلاف باور ماتریالیستها و گروهي از اگزیستانسليت‌ها دارای فطرتند.

2-       چنان که در تعریف حقوق طبیعی، تغییر ناپذیری و پایداری به عنوان یک شاخصه اصلی برای حقوق فطری معرفی شد، در فطرتی که خداوند به انسان داده است این ویژگی وجود دارد و فطرت انسان هیچ دگرگونی و تغییر را بر نمی تابد (لاتبدیل لخلق الله).

3-       تشریع، تابع تکوین است، یعنی حقوق، ریشه در ساختار و طبیعت انسان دارد.

وقتی انسانها بر اساس نوع خلقت و ساختار وجود خود و بر اساس فطرت، جویای حقیقت باشند، در تشریع قوانین و حقوق، می بایست آن حقیقتها مورد توجه قرار گیرد، یعنی قانون گذار نیز در مقام وضع و تدوین حقوق موضوعه باید به این این حق فطری انسانها توجه کند و قانونهايي را وضع کند که با این حقوق مسلم ناسازگار نباشد.

علامه طباطبایی در تفسیر آیه (قاقم وجهک للدین ...) می نویسد:

(دین جز حیات و راه روشی که انسان باید از آن پیروی کند و به سعادت برسد نیست. بنابراین، تنها هدف وغایت انسان دسترسی به سعادت است. چنان که تمام خلوقات نیز به سوی سعادت خود هدایت فطری شده‌اند و به گونه ای آفریده شده‌اند و از امکاناتی بهره مند گشته‌اند که به ان غایت برسند. موسی (ع) در پاسخ فرعون گفت: 0ربنا الذی اعطی کل شیی خلقه ثم هدی) (طه /50) و نیز آمده است: (الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی) (اعلی /2-3).25

رسیدن به سعادت در نگاه علامه، هدفی فطری و طبیعی است و هیچ قانونی نباید ناهمسان با این نیاز طبیعی انسان وضع شود، بلکه باید در جهت تامین این حق بکوشد.26

هر چند بر پایه آیات قرآن، اصل مساله حقوق طبیعی پذیرفته شده و بسیاری از قوانین و احکام آن در این رابطه‌اند، اما نمی توان گفت همه حقوق قرآن تنها برای حفظ حقوق فردی شکل گرفته‌اند. گر چه خداوند، تمایلات و خواسته‌هایی به انسان داده است كه به طبع، حقوقي را براي او ايجاب مي‌كنند ولي در نگاه قرآن، انسان دارای ویژگيهايي است که او را با دیگران درگیر و به دنبال آن ناگزیر از رعایت منافع جمعی می سازد، از جمله قرآن، انسان را با ویژگی‌هایی مانند مال دوستی شدید، فزون طلبی، شتاب زدگی، بخل، ناسپاسی، طغیان گری و ... تصویر می کند. انسان با چنین ویژگی‌ها نیازمند زندگی اجتماعی و به دنبال آن عدالت اجتماعی است.

قرآن و حقوق اجتماعی انسان

در قرآن، میان فرد و اجتماع، ارتباطی وجود دارد، از این رو برای اجتماع و ملت، اجل، کتاب، شعور، فهم، عمل، طاعت و معصیت بیان می کند، چنان که برای افراد انسان، مسوولیت، حق و تکلیف قائل شده است.

(و لکل امه اجل فاذا جاء اجلهم ليستافرون ساعه و لایستقدمون         اعراف /34

برای هر قوم و جمعیتی زمان و سرآمد (معینی) است و هنگامی که سر آمد آنها فرا رسد، نه ساعتی از آن تاخیر می کنند و نه بر آن پیشی می گیرند.

(کل امه تدعی الی کتابها)                                                جائيه/ 8

هر امتی به سوی کتابش خوانده می شود.

(زینا لکل امه عملهم)                                                      انعام/ 108

این چنین برای هر امتی عملشان را زینت دادیم.

(منهم امه مقتصده) امتی از آنان معتدل و میانه رو هستند.      مائده /66

( و لکل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط)                 يونس/47

برای هر امتی رسولی است، هنگامی که رسولشان به سوی آنان بيايد به عدالت در ميان آنها داوري مي‌كند به همين جهت قرآن برخلاف روش معمول تاريخ نگاران كه داستانهای اشخاص  و افراد می پرداختند، داستان ملتها و گروههای اجتماعی را مطرح می کند، و اساسی ترین و مهم ترین تکالیف و دستورات دینی را بر اساس اجتماع پایه ریزی می کنند، مانند حج، جهاد، نماز و ...

این توجه خاص قرآن به اجتماع و امت و بیان خواص و آثار است، حکایت از نقش ویژه ای دارد که قرآن برای جامعه علاوه بر افراد و آحاد انسانها دارد.

اگر قرآن از کشتن دیگران و خودکشی منع شدید دارد و حق حیات انسان را از خدا می داند و به کسی اجازه نداده است بدون حق، این حیات و زندگی را تهدید کند، همان گونه از وحدت اجتماعی که به منزله حیات جامعه است پاس داشته است.

(و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا)                                 آل عمران /103

همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید

این ریسمان و رشته الهی اجتماعی (وحدت فکری و عملی و اعتقادی) به مثابه روح الهی است که خداوند در هر انسان دمیده است.

(و لا تکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاء البینات و اولئک لهم عذاب عظیم) آل عمران /105

و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند آن هم پس از آن که نشانه‌های روشن به آنان رسید و آنها عذاب عظیمی دارند.

چنان که می بینید، کسانی که روح وحدت اجتماعی را از میان ببرند و جامعه را ماننده مرده ای بی جان سازند، سزاوار عذاب عظیم دانسته شده‌اند.

(و لا تنازعوا فتفشلوا وتذهب ریحکم)

نزاع نکنید تا سست نشوید و قدرت شما از میان نرود.

علاوه بر این، در قرآن از حقوق یاد شده که از حقوق جامعه اسلامی هستند و در برابر این حقوق، فرد مکلف است، وگاه این حقوق به گونه ای هستند که حق فطری یا طبیعی فرد را تحت الشعاع قرار می دهد، مثلا یکی از حقوق طبیعی انسان حق حیات يا صيانت ذات است از سوي ديگر قرآن براي جامعه نيز مرگ و حيات و حق حيات و صیانت از ذات قائل است، ولی آن گاه که حیات جامعه تهدید شود، بر حق حیات و صیانت از ذات افراد تقدم می یابد و پیش از حفظ خود می بایست از کیان اجتماعی دفاع کرد.

(اذن للذين يقاتلون بانهم ضللموا... الذين اخرجوا من ديارهم    حج/40-39

عدالت، دومين مبناي حقوقي  قرآن

پس از حقوق طبيعي و نيازها و منشاء و طلبهاي ساختاري وجود انسان، مساله عدالت و قسط و تحقيق وپايداري آن از ديگر مباني قوانين قرآن است. تا آنجا كه هدف از رسالت پياميران، برقراري قسط و عدل معرفي شده است.

(لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط)       حدید /5

ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم، تا مردم قیام به عدالت کنند.

(و لکل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط و هم لایظلمون )               یونس /47

برای هر امتی رسولی است، هنگامی که رسول ایشان به سوی آنان بیاید به عدالت در میان آنها داوری می شود و ستمی به آنها نخواهد شد.

( یا ایها الذین امنو کونوا قوامین لله شهداء  بالقسط و لایجر منکم شنئان قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی)                                                                   مائده /8

ای کسانی که ایمان آورده اید همواره برای خدا قیام کنید، و از روی عدالت، گواهی دهید، دشمنی با جمیعتی شما را به گناه و ترک وعدالت نکشاند، عدالت کنید که به تقوا نزدیک تر است.

(و لا تفربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن حتی یبلغ اشده و اوفوا الکیل و المیزان بالقسط .. و اذا قلتم فادلوا..)                                                                   انعام /152

و به مال یتیم جز به بهترین نزدیک نشوید تا به حد رشد خود برسد، و حق پیمانه و وزن راه به عدالت ادا کنید... و هنگامی که سخن می گویید عدالت را رعایت نمایید.

عدل از صفات ذاتی خداوند به شمار می آید. خداوند در تمام تکلیف و قوانین و حقوقی که وضع نموده است عدالت را رعایت کرده است به گونه ای به انسانها تکلیف می کند و از آنها می خواهد به قوانین و مقررات الهی عمل کنند که به فطرت آنها سازگار باشد و با ضعف انسان  ( و خلق الانسان ضعیفا) هماهنگ باشد.

(لایکلف الله نفسا الا وسعها)                                                       بقره /286

خداوند هیچ کس را، جز به‌اندازه توانش تکلیف نمی کند.

(لیس علی الضعفاء و لا علی المرضی و لا علی الذین لایجدون ما ینفقون حرج اذا نصحوا الله و رسوله ما علی المحسنین من سبیل)                                               توبه /91

بر ضعیفان و بیماران و آنها که وسیله ای برای انفاق (در راه جهاد) ندارند ایرادی نیست (که در میدان جنگ شرکت کنند) هر گاه برای خدا و رسول او خیر خواهی کنند، بر نیکو کاران راه مواخذه نیست.

در نهایت می توان گفت که عدالت در تارو و پود قوانین و مقررات و حقوق قرآنی رسوخ کرده و هیچ تکلیفی،قانونی و حقی ناسازگار و ناهماهنگ و ناهماهنگ با عدالت نیست

عدالت معاوضی یا توزیعی ؟

یکی از موضوعاتی که در مساله عدالت در قلمرو حقوق مطرح می باشد این است که در حقوق قرآنی کدام عدالت رعایت شده استن عدالت معاوضی یا توزیعی؟

لازم به یاد است که بحث عدالت توزیعی و معاوضی بیش تر در اقتصاد آثار خود را نشان می دهد بنابراین اگر در بررسی ابن مبنا، بحث، شکل اقتصادی حقوقی به خود می گیرد، این به تبعیت از دیدگاه‌هایی است که در این زمینه وجود دارند. هر چند بحث عدالت معاوضی و توزیعی در مسائل سیاسی و حقوقی نیز کارآیی دارد، ولی می توان حکم آن را از بحث اقتصادی به سادگی
به دست آورد.

عدالت معاوضی

از آیات قرآنی می توان به نتیجه رسید که اصل حاکمیت اراده و آزادی انسان ایجاب می کند که اگر افراد در معاملات و قراردادهای حقوقی خود به توافق رسیده‌اند، در صورتی که تعهدات آنها بر خلاف ضوابط و قوانین اسلام نباشد- و حلالی حرام، و حرامی حلال نشود، آن قرار داد درست است و اسلام دستور به پایبندی به آن قرار داد می دهد و دخالت دولت در این قرار دادها را نفی می نماید.

(یا ایها الذین آمنو اوفوا بالعقود)                                 مائده /1

ای کسانی که ایمان آورده اید به پیمانها و قرار دادها وفا کنید.

از نگاه قرآن اگر دو طرف قرار داد، عاقل، بالغ  و رشید، آزاد و مختار باشند قرار داد میان آنها هیچ گونه عیب و نقصی ندارد و باید به آن عمل کنند. (ر. ک: نساء 5-6)

(لا تاکلو اموالکم بینکم بالباطل الا ان تکون تجاره عن تراض منکم) نساء /29

اموال یکدیگر را به باطل نخورید مگر این که تجارتی با رضایت شما انجام گیرد.

اما بضعی از قرار دادها هر چند به امضای طرفین قرار داد رسيده است و طرفین بالغ، عاقل، رشید و مختار و ... باشند، به دلیل موانع خاصی که تعادل اجتماعی را بر هم می زند، باطل اعلام شده است. نمونه آن ربای قرضی و معاملات ربوي است هر چند خریدار و فروشنده با اراده و اختیار قرار داد بسته باشند.

(الذین یا کلون الربا لایقومون الا کما بقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس ذلک بانهم قالوا انما البیع مثل الربا)                بقره /275

کسانی که ربا می خورند (در قیامت) بر نمي‌خيزند مگر مانند کسی که با اثر تماس شیطان دیوانه شده این به خاطر آن است که گفتند : داد و ستد هم مانند ر با است.

دولت اسلامی نیز وظیفه دارد با پدیده‌ها و فعالیتهای کاذب اقتصادی مقابله کند. افزون بر این برخی قرار دادهای که اشکال شرعی نیز ندارندچه بسا عادلانه نیستند. چه بسا قرار دادهایی میان کارگران و کارفرمایان بسته می شود که حقوق کارگران در آنها رعایت نیم شود و در عین حال، آنان ناگزیر آن را امضا می کنند. قرآن کریم وظیفه نظام اسلامی می داند که در راستای رسیدن ستمدیدگان و محرومان به حقوق شایسته خود تلاش کند و از محرومان در برابر ستمکاران حمایت کند.

(و ما لکم لاتقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان...)

چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکانی که به ناتوانی کشیده شده‌اند پیکار نمی کنید.

بنابراین دولت اسلامی در برخی قرار دادهای حقوقی هیچ گونه دخالیت ندارد، و در برخي از قرار دادها جهت جلوگیری از اجحاف و زیر پا نهادن عدالت یا تخلف از قوانین شریعت دخالت دارد. بنابراین با عدالت معاوضی نه به طور کامل مخالف است و نه یکسره موافق.

عدالت توزیعی

در بحث عدالت معاوضی، دخالت نامحدود دولت و اجتماعی در قرار دادها مورد پذیرش اسلام نیست، زیرا بخشی از قرار دادهای بدون دخالت دولت نیز عادلانه است و طرفین از آن راضی هستند. اما در برخی از قرار دادها دولت اسلامی باید دخالت کند و از اجحاف و ظلم کارفرمایان جلوگیری کند وعدالت را خود برقرار سازد، اما این عدالت مانند عدالت توزیعی رژیمهای سوسیالیستی نیست، یعنی توزیع ثروت در اسلام با اجبار و اکراه ثروتمندان و صاحبان کارخانه نمی باشد، بلکه در اسلام توزیع عادلانه ثروت است با کمال آزادی اسلام و اقتصاد اسلامی به گونه ای نیست که توزیع ثروت را با اجبار واکراه افراد تجویز کند، بلکه در اسلام حقوق انسان با اصول و باورهای اعتقادی، اخلاقی، عبادی، و ... پیوند خورده است. قرآن و روایات از کسانی که از امکانات مالی برخورداند پرداخت خمس، زکات و انفاق را می طلبد.

(و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلاه و ایتاء  الزکاه)                   انبیاء /73

به فرمان ما مردم را هدایت می کردند و انجام کارهای نیک و بر پا داشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم.

(و اقیموا الصلاه و اتوا الزکاه و اطیعوا الرسول)                        نور /56

و نماز را بر پا دارید و زکات را بدهید و رسول خدا را اطاعت كنيد.

(و الذین یکنزون الذهب و الفضه و لاینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم)

                                                                                   توبه /34

و کسانی را که طلا ونقره را گنجینه می سازند و در راه انفاق نمی کنند به مجازات دردناکی بشارت‌ده.

3- مصالح برتر، سومین مبنای حقوقی قرآن

اساس قانون گذاری در قرآن رعایت مصالح و مفاسد است و مصلحت سنجی از جمله مهم ترین مبانی و معیارهای آرای حقوقی قرآن است.

در‌اندیشه دین داران و آنان که قرآن را کتاب آسمانی می دانند، احکام، قوانین، حقوق و ضوابط ارتباط افراد با یکدیگر و افراد با اجتماع و دولت، همگی دارای حکمت و فلسفه خاصی است. چرا که در‌اندیشه این افراد خداوند عالم و حکیم است و لازمه علم و حکمت، رعایت مصالح برتر است، چه در اصل خلقت و آفرینش و چه در تعیین حقوق و قوانین.

(و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلا)                       ص /27

(الذی احسن کل شیء خلقه)                                 سجده /7

برخی از حقوق دانان، مصالح را به سه گروه فردی، عمومی و اجتماعی تقسیم کرده‌اند و مصالح فردی را نیز به سه قسم زیر تقسیم کرده‌اند :

الف: مصالح فردی

1- مصالح مربوط به شخصیت انسان، مانند امنیت و سلامتی بدن، آزادی امنیت معنوی و ...

بسیاری از قوانین قرآن بر اساس این دسته از مصالح شکل گرفته است، برای نمونه به آیات زیر توجه کنید:

(و ما کان لمومن ان یقتل مومنا الا خطا)                     نساء 92

هیچ فرد با ایمانی مجاز نیست که مومنی را به قتل برساند، مگر آن که این کار از روی خطا واشتباه از او سر زند.

(و من یقتل مومنا متعمدا فجزاوه جهنم خالدا فیها)

و هر کس فرد با ایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است در حالی که جاودانه در آن می ماند.

( یا ایها النبی اذا جاء ک المومنات یبایعنک علی ان لایشرکن با لله شیئا و لایسرقن و لایزنین و لایقتلن اولادهن و لایاتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن...)            ممتحنه /12

ای پیامبر هنگامی که زنان مومنه نزد تو آیند و با تو بیعت کنند که چیزی را شریک خدا قرار ندهند، دزدی و زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند و تهمت و افترایی پیش دست و پیا خود نیاورند.

(والذین یرمون ازواجهم و لم یکن لهم شهداء الا انفسهم..)               نور/ 27

ای کسانی که ایمان آورده اید، در خانه‌هایی غیر ازخانه خود وارد نشوید تا آشنایی دهید و اجازه بگیرید.

(فان لم تجدوا فیها احدا فلاتد خلوها حتی یوذن لکم )            نور /28

و اگر کسی در خانه نیافتيد وارد نشوید تا به شما اجازه داده شود.

2- مصالح فرد در کانون خانواده ماننده تامین نیازمندی‌های اعضای خانواده از سوی سرپرست خانواده و حفظ اموال و دارایی‌های اعضای خانواده و جلوگیری از فروپاشی خانواده.

(و علی المولود له رزقهن و کسوتهن بالمعروف)                                       بقره /233

و بر آن کسی که فرزند برای او متولد شده لازم است خوراک و پوشاک مادر را به طور شایسته بپردازد.

(لاتضار والده بولدها و لامولود له بولده)                                         بقره /233

نه مادر حق ضرر زدن به کودک را دارد و نه پدر.

(فان کان الذی علیه الحق سفیها او ضیعفا او لا یستطیع ان یمل هو فلیملل ولیه بالعدل)

                                                                                             بقره /282

و اگر کسی که حق بر ذمه اوست سفیه یا ( از نظر عقل ) ضعیف (و مجنون) است یا (بخاطر لال بودن)توانایی املا کردن ندارد، باید ولی او را رعایت عدالت املا کند. 

(و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا اما یبلغن عندک الکبر احد هما او کلاهما فلاتقل لهما اف و لا تنهر هما و قل لهما قولا کریما)                                    اسراء /23

و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. هر گاه یکی از آن دو یا هر دوی آنها نزد تو به سن پیری برسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار و بر آنها فریاد مزن و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها  بگو.

3- مصالح مالی فرد: برخی از قوانینی که در قرآن آمده برای حفظ مصالح مالی و در عین حال فردی است، مانند:

(و لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل)                                                          بقره /188

و اموال یکدیگر را به باطل و ناحق در میان خود نخورید.

(و لا تقربو مال الیتیم الا بالتی هی احسن حتی یبلغ اشده)                       انعام /152

و به مال یتیم به بهترین صورت نزدیک نشوید تا به حد رشد خود برسد.

(و ان الذین یاکلون الیتامی ظلما انما یاکلون فی بطونهم نارا و سيصلون سعیرا)       نساء /10

کسانی که اموال یتیمان را به ظلم و ستم خورند (در حقیقت) تنها آتش می خورند و بزودی در شعله‌های آتش می  سوزند.

(و لا توتوا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما                                    نساء /5

اموال خود را که خداوند وسیله قوام زندگی شما قرار داده به دست سفیهان نسپاريد.

ب- مصالح دولتی

در فقه اسلامی قوانیین وجود دارد که مردم ومسلمانان را از تصرف در اموال دولتی که در شمار مصالح دولتی قرار می گیرد باز می دارد. و این قوانین و مقررات بدان جهت تشریع شده که مصالح حکومت اسلامی رعایت گردد.

(یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله و الرسول فاتقوا الله)                                      انفال /1

از تو درباره انفا سوال کنند، بگو انفال از آن خدا و پیامبر است، پس از مخافت فرمان خدا بپرهیزید.

و ما افاء الله علی رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل و لا رکاب و لکن الله بسلط رسله علی من یشاء والله علی کل شیء قدیر..)                                                         حشر/6

و آنچه را که خدا از آنها به رسولش باز گردانده چیزی است که شما برای به دست آوردن آن نه اسبی تاختید و نه شتری، ولی خداوند، رسولان خود را بر هر کسی بخواهد مسلط می سازد، و خدا بر هر چیز توانا است.

ج- مصالح اجتماعی

بخشی از قوانین حقوقی قرآن، ناظر به حفظ مصالح کلی جامعه انسانی و اسلامی است تا آنجا که گاه ضرورت می یابد، مصالح فردی فدای آن مصالح همگانی شود. آیاتی که مبارزه با اهل بغی را لازم می دانند از این دسته‌اند.

بخشی از آیات قرآن برای حفظ اخلاق عمومی که یکی از مصالح اجتماعی است محدودیتهایی برای افراد بیان می کند، مانند قوانینی که در مودر قمار، فحشا و ...وجود دارد.

(یسئلونک عن الخمر والمیسر قل فیهما ائم کبیر)                            بقره /219

از تو درباره شراب و قمار می پرسند، بگو در آن در آن دو گناه بزرگی است.

(انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوه و البغضاء فی الخمر و المیسر)       مائده /91

همانا شیطان می خواهد از راه شراب و قمار در میان شما دشمنی و کینه بیفکند.

(و الذین يرمون المحصنات ثم لم ياتوا باربعه شهداء فاجلدوهم ثمانین جلده) نور/4

و کسانی که زنان پاکدامن را متهم می کنند، سپس چهار شاهد ( بر مدعای خود) نمی آوردند آنها را هشتاد تازیانه بزنید.

(الزانیه و الزانی فاجلدوا کل و احد منهما ماه جلده)                         (نور /2)

هر یک از مرد و زن زناکار را صد تازیانه بزنید.

(و لا تقربوا الزنی انه کان فاحشه و ساء سبیلا)                                        اسراء /32

و نزدیک زنا نشوید که کاری بسیار زشت و بد راهی است.

یکی دیگر از مصالح اجتماعی، حفظ منابع عمومی است که می تواند از آن به مصلحت حفظ منابع طبیعی مانند جنگلها، نفت، گاز، آب و ... و منابع انسانی مانند حمایت خویشاوندن و تربیت کودکان و پرستاری معلولان یاد کرد.

(فان کان الذی علیه الحق سفیها او ضعیفا او لا یستطیع ان یمل هو فلیملل ولیه بالعدل) بقره /283

و اگر کسی که حق بر ذمه اوست سفیه، یا ضعیف باشد، یا توانایی بر املا کردن ندارد، باید ولی او با رعایت عدالت املا کند.

 

1-       قاضي، ابوالفضل، حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، 631/1.

2-       دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، 8028/6.

3-       نجفی خوانساری، موسی، منیه الطالب فی حاشیه المکاسب/42.

4-       آل بحرا العلوم، محمد، بلغه الفقیه، 1-13.

5-       کاتوزیان، ناصر ، مقدمه علم حقوق /24 و نیز بنگرید به تعریف حق در دیباجه ای بر حقوق.

6-       همان/2.

7-       مدنی، جلا الدین، مبانی و کلیات علم حقوق/24.

8-       عالی خانی، محمد، حقوق اساسی، 10-11.

9-       جوادی آملی، عبد الله، فلسفه حقوق بشر /74-75.

10-   کاتوزیان، ناصر، فلسفه حقوق، 1/426.

11-   مدنی، جلال الدین، مبانی و کلیات علم حقوق /30-31.

12-   همان /32.

13-   کاتوزیان، ناصر، فلسفه حقوق، 1/432.

14-   کاتوزیان، ناصر، مقدمه علم حقوق /54.

15-   مدرس، علی اصغر، حقوق فطری یا مبانی حقوق بشر/ 256، بوبیو، نور بر تو، لیبرالیسم و دمکراسی، ترجمه بابک گلستان 55/-56.

16-   کاتوزیان،د ناصر ، فلسفه حقوق، 1/362.

17-   عالی خانی، محمد، حقوق اساسی/61، ساندل، مایکل، لیبرالبسم و منتقدان آن، ترجمه احمد تدین، بحث دولت حداقل و دولت فراتر از حداقل/165.

18-   کاتوزیان، ناصر، مقدمه علم حقوق /31-32.

19-   رک: اشتراوس، لئو، حقوق طبیعی و تاریخ، ترجمه باقر پرهام، ساندل، مایکل، لیبرالیسم و منتقدان آن /175.

20-   ساکت، محمد حسین، نگرشی تاریخی به فلسفه حقوق /151.

21-    کاتوزیان، ناصر، فلسفه حقوق 1/35-36.

22-   رک: مدنی، جلال الدین، مبانی و کلیات علم حقوق /68-69، مدرس، علی اصغر، حقوق فطری یا مبانی حقوق بشر/257-259، کاتوزیان، ناصر، مقدمه علم حقوق /36-37، عالی خانی، محمد، حقوق اساسی /60.

23-   رک: مدرس، علی اصغر، حقوق فطری یا مبانی حقوق بشر/257.

24-   کاتوزیان، ناصر، مقدمه علم حقوق /37، ساندل، مایکل، لیبرالیسم و منتقدان آن، ترجمه احمد تدین /175-174.

25-   طباطبایی، محمد حسین، المیزان، 16/178-179.

26-   همان، 2/343.

27-   همان، 20/347.

 


فهرست مطالب

قرآن و حقوق انسان. 1

حق در اصطلاح فقيهان. 4

حق در اصطلاح حقوقدانان. 4

حقوق قرآن، آميزه اي از امتياز و تكليف.. 6

انواع حقوق در قرآن. 7

مشتركات قواعد حقوقي قرآن و ساير قواعد حقوقي.. 7

الف- كلي بودن. 8

ب. الزامي‌بودن. 9

ج. داشتن ضمانت اجرا10

هدف حقوق از ديدگاه‌هاي گوناگون. 12

مكتب حقوقي اصالت فرد. 13

مباني مكتب اصالت فرد. 14

الف. حقوق فطري يا طبيعي.. 15

ب. عدالت معاوضي.. 15

مکتب حقوقی اصالت اجتماع. 16

مبانی مکتب اصالت اجتماع. 17

عدالت توزیعی.. 18

هدف حقوق در قرآن. 18

حقوق طبیعی انسان، از مبانی حقوق قرآن. 20

حق حیات.. 21

حق مالکیت.. 22

حقوق طبیعی- معنوی انسان. 22

قرآن و حقوق اجتماعی انسان. 24

عدالت معاوضی یا توزیعی ؟. 28

عدالت معاوضی.. 29

عدالت توزیعی.. 30

3- مصالح برتر، سومین مبنای حقوقی قرآن. 31

الف: مصالح فردی.. 32

ب- مصالح دولتی.. 35

ج- مصالح اجتماعی.. 35


عنوان:

كاربرد پليمرها در صنعت راه سازي

و كاربرد ژئوتكستايل

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 9:23 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره اهمیت علم

بازديد: 299

 

اهميت و ارزش علم و دانش از نظرگاههاى حكماءو كتب كهن آسمانى 
لقمان :
لقمان حكيم به فرزند خود مى گويد: ((فرزند عزيز! ديدگان بصيرت خود را در انتخاب مجالسى كه در آنها شركت مى كنى كاملا باز كن و بهگزين باش . اگر ديدى مجلسى از مردمى متشكل شده است كه با دل و جان و زبان ، خدا راياد مى كنند، در آن مجلس شركت كن ؛ زيرا اگر عالم و دانشمند باشى علم و آگاهى تو درچنين مجلسى به مدد تو برميخيزد و به تو سود ميرساند و خاطر ترا نسبت به علم تجديدمى نمايد. و اگر جاهل و نادان باشى آنان به تو علم مى آموزند، و با شركت در آن مجلسسرانجام ، به علم و بصيرتى دست مى يابى . بنابراين باز هم شركت تو در چنين نشستى ،درخور و مناسب تو مى باشد، و اين اميد هم وجود دارد كه خداوند، شركت كنندگان در اينمجلس را زير سايه لطف و رحمت خود قرار دهد، و از طريق ، چنين لطف و مرحمتى ضمناشامل حال تو نيز گردد.

 آنگاه كه با گروهى از خدابى خبر مواجه شوى و ببينى كه درمجلسى ، افرادى شركت دارند كه از خدا ياد نمى كنند، بلكه او را بدست فراموشىسپردند، با آنان نشست و برخاست نكن ؛ زيرا اگر خود، از علم و آگاهى برخوردار باشى ،علم تو در طى مجالست با آنها به تو سودى نمى رساند. و اگر جاهل و نادان باشىهمنشينى تو با آنها، جهل و بى خبرى و غفلت ترا فزاينده تر مى سازد. علاوه بر اينممكن است خداوند متعال آنانرا به كيفر جهل و غفلت دچار سازد و اين كيفر، ترا نيزدربرگيرد)) (124) .توراة :

 در توراة آمده است كه موسى (عليه السلام ) فرمود: ((علم و حكمت و استوارمندى در انديشه و گفتار و كردار را، بسشگرف و عظيم برشمار و از آن تجليل كن ؛ زيرا اگر من نيروى حكمت و صواب انديشى را درقلب كسى برقرار مى سازم صرفا بدين منظور است كه مى خواهم او را مشمول رحمت و آمرزشخويش قرار دهم .

 اى موسى ! حكمت آموز باش و رفتار خويش را بر موازين حكمتمنطبق ساز و آنرا به ديگران بياموز تا در اين رهگذر به كرامت من در دنيا و آخرت دستيابى )).
زبور:
خداوند متعال در كتاب زبور بهداود پيامبر(عليه السلام ) مى فرمايد: ((داود! به احبارو دانايان و علماء بنى اسرائيل و رهبانان (صومعه نشين ) هشدار ده كه با مردمانپرهيزكار، گفتگو و مجالست و بحث و مذاكره نمائيد. اگر در محيط خود؛ با مردم تقوىپيشه و پرهيزكار برنخورديد با علماء و دانشمندان به بحث و مذاكره بنشينيد. و اگر درجمع افراد محيط و پيرامون خود، دانشمندى را نيافتيد با عقلاء و بخردان نشست وبرخاست و گفتگو كنيد؛ زيرا پرهيزكارى و دانش ‍ و خردمندى عبارت از سه مرحله و درجهاى است كه هدف من از سپردن هر يك از اين سه مرحله به مردم ، اينست كه مى خواهم بشردچار سقوط و نابودى نگردد)). (و هر كسى گمشده خويش يعنىتقوى و علم و عقل را در جوامع بشرى بيابد. و از هر يك از گروه پرهيزكاران ودانشمندان و خردمندان ، بهره خويش را بازگيرد تا جامعه انسانى احساس فقر و كمبودنكرده و دچار انحطاط و سقوط نگردد).
درباره مطلب فوق ، اين سؤ ال پيش مى آيد كهچرا خداوند در طبقه بندى اين مراحل ، تقوى و پرهيزكارى را بر ساير مراتب ديگر مقدمداشته است ؟
پاسخ چنان سؤ الى اين است كه تقوى و پرهيزكارى ، با علم و دانش بهگونه اى پيوند و همبستگى دارد كه تقواى بدون علم ، قابل تصور و امكان پذير نيست . وچنانكه قبلا نيز يادآور گشتيم خشيت و بيم از خداوند صرفا در سايه علم و دانش امكانپذير است . لذا خداوند در طبقه بندى مراتب سه گانه مذكور، علم و دانش را بر عقل وخرد مقدم نموده است ؛ زيرا هر عالم و دانشمندى ، ناگزير بايد عاقل و خردمند باشد تابه مرحله علم ارتقاء يابد.
انجيل :
خداوند متعال در سوره هفدهم انجيل مىفرمايد: ((واى بر كسى كه نام و عنوان علم و دانش بگوشاو برسد و از آن جويا نگردد. او چگونه حاضر است ، با نادانان محشور شود و در آتشجهنم با آنان همنشين گردد؟
مردم ! پوياى علم باشيد و آنرا بياموزيد؛ زيرا علم ودانش اگر فرضا موجبات سعادت و نيكبختى شما را فراهم نياورد باعث تيره روزى و بدبختىشما نمى گردد. اگر علم و دانش ، مقام شما را رفيع نگرداند، سبب پستى و فروهشتگىمنزلت شما نمى شود. اگر شما را بى نياز نسازد، تهى دستى را براى شما به ارمغان نمىآورد. اگر به شما سودى نرساند، زيانبخش نخواهد بود.
اين سخن را بر زبان جارىنسازيد: كه مى ترسيم عالم و دانشمند شويم و نتوانيم به مضمون علم و آگاهى خود عملاپاى بند باشيم ؛ بلكه بايد بگوئيد: اميدواريم كه عالم و دانشمند گرديم و طبق آگاهىو علم خود عمل كنيم .
علم و دانش به مدد عالم و دانشمند برميخيزد، و از او شفاعتو وساطت مى كند، و بصورت قدرتى درميآيد كه با عالم و دانشمند هميارى مى نمايد. بنابراين حقا نبايد خداوند، عالم و دانشمند را در روز قيامت ، فرومايه و ذليلسازد.
اى گروه علماء و دانشمندان ! درباره پروردگار خود چگونه مى انديشيد؟ آنهامى گويند: فكر و گمان ما درباره پروردگار ما اين است كه ما را مشمول رحمت و آمرزشخويش قرار دهد. خداوند به آنان مى گويد: من هم به انديشه و درخواست و اميد شما عملكردم ؛ زيرا من حكمت و دانش و استحكام و استوارمندى در تفكر و رفتار را به شماسپردم و هدف من از اين كار، چنين نبود كه بدخواه شما بودم ؛ بلكه نسبت به شما ارادهخيرخواهى داشتم . بنابراين - زير سايه لطف و رحمت من - همراه بندگان شايسته من بهبوستان بهشت و سراى نيكبختى من درآئيد)).
مقاتل بنسليمان مى گويد: در كتاب ((انجيل )) به اين مطلب برخوردم كه خداوند متعال به عيسى (عليه السلام ) فرمود:
((
دانشمندان را گرامى دار و دربزرگداشتآنان دريغ مكن ، و اهميت و ارزش مقام و مرتبت والاى آنانرا بشناس ؛ زيرا مندانشمندان را از لحاظ مقام و منزلت بر تمام آفريدگانم - بجز پيامبران و رسولان خود - مزيت و برترى بخشيدم ، مزيت و برترى آنان بر مخلوقات ، همانند مزيت و برجستگىآفتاب بر ستارگان ؛ و همسان برترى آخرت بر دنيا، و همچون برترى من بر تمام پديدههاى هستى مى باشد)).
و از سخنان مسيح (عليه السلام ) است كه فرمود:
((
اگر كسى به زيور علم و دانش آراستهگردد، و رفتار خود را با موازين علمى خويش منطبق سازد، يعنى به علم خود عمل كند، اوهمان كسى است كه در ملكوت آسمان ها به عنوان شخصيتى عظيم و شكوهمند و انسانى بزرگنامبردار بوده و از او به عظمت ياد كنند)).
و - سخن فرزانگان دين و دانش درباره علم و علماءو دانشجويان 
ابى ذرغفارى :
((
هر باب و درى از علم كه فراسوى ما گشودهمى شود و آن را فرامى گيريم از ديدگاه ما از هزار ركعت نمازى كه استحبابا و با هدفطاعت از امر غير واجب انجام مى شود، محبوب تر و خوش آيندتر است )) (125) .
ابوذر غفارىمى گويد: از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) شنيديم كه مى فرمود: ((اگر مرگ دانشجوئى - همزمان با تحصيل و دانشجوئى او - در رسدبه عنوان شهيد و سرباز جان باخته در راه خدا محسوب مى گردد)).
وهب بن منبه(126) :
(
تحصيل وتاءمين بسيارى از مزايا در خود دنيا نيز رهين علم و آگاهى انسان مى باشد)؛ زيرا علمو دانش منشاء بسيارى از مزايا است و اين مزايا از علم سر برمى آورند، آرى علم استكه به شخص فرومايه ، منزلت ، و به انسان ذليل و خوار، عزت و سرفرازى ، و به اشخاصفراموش شده و ناديده انگاشته و بدور از انظار، قرب و منزلت ، و به افراد تهى دست وبى چيز، غناء و بى نيازى ، و به انسانهاى گمنام ، شهرت و نام آورى ، و به افرادفاقد شخصيت و نفوذ اجتماعى ، هيبت و شكوه(127) ، و به افرادبيمار و سست مزاج ، نيرو و تندرستى مى بخشد)).
سخنعارفان در مزاياى علم :
يكى از عرفاء مى گويد: ((مگرنه چنين است كه اگر از بيمار، غذا و نوشيدنى و دارو را دريغ دارند آن بيمار مىميرد؟! قلب و دل آدمى نيز (به غذا و دارو نيازمند است ). اگر دل و جان انسان ازدانش و تفكر و حكمت محروم گردد چنين دل و جانى از كار مى افتد و دچار مرگ و نابودىمى شود)).
آثار نيك همنشينى با دانشمندان :
عارفىديگر مى گويد: ((اگر كسى در حضور عالم و دانشمندىبنشيند و نتواند از اندوخته هاى علمى او مايه اى ذخيره كند و در صيانت و حفظ كردن واز بر نمودن سخنانش احساس عجز و ناتوانى نمايد (عليرغم چنين محروميت و ناتوانى ،صرف همنشينى با عالم و دانشمند و شرفيابى از محضر او) هفت كرامت و فضيلت ، نصيب اومى گردد:
1-
به فضيلت و پاداشى - كه (در تعاليم و فرهنگ دانش پرور اسلامى ) براىشاگردان و دانش آموختگان منظور شده است - دست مى يابد.
2-
مادامى كه در محضرعالم و دانشمند بسر مى برد از گناهان و معاصى مصونيت دارد (و قهرا از تيررس جرم ونافرمانى خدا بدور است ).
3-
و آنگاه كه در جهت پويائى از علم و دانش اندوختن ،از خانه خويش بيرون مى آيد - تا آنگاه كه در سراى عالم و مجلس درس او حاضر شود - مشمول لطف و رحمت الهى است .
4-
وقتى كه در ميان حلقه درس و در حضور عالم ودانشمند، جلوس مى كند - نظر به اينكه سايه رحمت الهى ، چنين حلقه اى را زير پوششخود قرار ميدهد - او را از اين بارش رحمت ، نصيبى خواهد بود.
5 -
مادامى كه اوبه درس و سخنان عالم و دانشمند گوش فرامى دهد، همين گوش فرادادن ، به عنوان طاعت اوبه شمار آمده و در پرونده اعمال او ثبت و ضبط مى گردد.
6-
و اگر او عليرغماستماع سخنان استاد، احساس كند كه چيزى از گفتار او را درك نكرده و به خاطر چنيناحساسى ، اندوهگين گردد، همين اندوه و تنگدلى ، وسيله اى براى قرب او به پيشگاه خدامى شود؛ چون خداوند متعال فرموده است :
(( ((انا عندالمنكسرة قلوبهم )) ))
من دردلهائى كه (به خاطر من ) درهم شكسته و فرو ريخته است ، جاى دارم .
7-
چنين شخصىبا حضور خود در حوزه درس عالم و دانشمند - با وجود اينكه نميتواند از لحاظ دانشاندوزى ، طرفى ببندد - اين حقيقت را در مى يابد كه مسلمانان به عالم و دانشمند دينىارج مى نهند، و فاسقان و گناهكاران را تحقير و تقبيح مى نمايند. درك اين حقيقت موجبمى شود كه قلبش از فسق و گناه ، متنفر و روى گردان شده و سرشت و طبيعتش به علم ودانش ، گرايش و آمادگى يافته ، و روحش با علاقه و دلبستگى به علم و معرفت ، آميختهو عجين گردد. به همين جهت رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) به مردم فرمانميدهد كه با افراد صالح و مردمى كه كاملا آراسته و پيراسته اند مجالست و نشست وبرخاست نمايند)).
آثار متفاوت همنشينى با طبقاتمختلف :
و نيز همان عارف گفته است : ((مجالست وهمنشينى با هفت فرقه ، موجب فزونى هفت خصلت مى گردد:
1-
مجالست با اغنياء ودولتمندان ، موجب فزونى دلبستگى به دنيا و ازدياد
گرايش و تمايل عصبى انسان بهمسائل دنيوى مى شود.
2-
نشست و برخاست با تهى دستان و فقراء، سبب ازدياد رضاىدرونى و شكر و سپاس انسان در برابر همان مقدارى از نعمتها مى گردد كه خداوند نصيباو ساخته است .
3-
همدمى با پادشاهان ، مايه فزايندگى قساوت و سخت دلى و باعثازدياد تكبر انسان مى شود.
4-
همنشينى با زنان بر مراتب جهل و بى خبرى و هوسرانىآدمى مى افزايد.
5 -
مجالست با كودكان و خردسالان موجب فزايندگى جراءت و جسارتانسان نسبت به گناه و باعث تاءخير و مسامحه در توبه و تعويق در بازگشت به خدا مىشود.
6-
مخالطت و شدآمد انسان با افراد صالح و شايسته ، بر گرايش انسان در طاعتاز خداوند متعال ، فزونى مى بخشد.
7-
رفت و آمد و مجالست با علماء و دانشمندانبر علم و آگاهى انسان مى افزايد)) (و فرد از اين رهگذر،اندوخته هاى علمى خود را غنى تر مى سازد(128) ).
هر علم وفنى راه گشاى نيكبختى انسان است :
((
خداوند متعال ،هفت چيز را به هفت نفر آموخت:
1-
اسماء اعظم (و رمزهاى گشايشگر و نمايانگرحقايق ) را به آدم ابوالبشر (عليه السلام ) تعليم داد.
2-
فراست و هوشمندى ژرفبينانه اى به خضر(عليه السلام ) اعطاء كرد.
3-
تعبير رؤ يا و خواب گزارى را بهيوسف (عليه السلام ) تعليم داد.
4-
فن و هنر زره سازى را به داود (عليه السلام ) آموخت .
5 -
زبان مرغان و پرندگان را به سليمان (عليه السلام ) تعليم داد.
6-
عيساى مسيح (عليه السلام ) را به توراة و انجيل آشنا و آگاه ساخت .
قرآن كريم دراين باره مى گويد:
(( ((و يعلمه الكتاب و الحكمة والتوراة و الانجيل(129) )) ))
خداوند متعال به عيسى (عليه السلام ) كتابو حكمت و توراة و انجيل را تعليم ميدهد.
7-
به (خاتم الانبياء) محمد (صلى اللهعليه و آله ) شريعت و قوانين الهى و آئين يگانه پرستى را آموخت )). و منظور از تعليم كتاب و حكمت به پيامبر گرامى اسلام (صلىالله عليه و آله ) (كه در آيات قرآنى به چشم ميخورد) همين آگاهيهاى مربوط به قوانينالهى و آئين يكتاپرستى است .
نتيجه :
الف - علم و آگاهى آدم ابوالبشر (عليهالسلام ) به اسماء و حقايق الهى ، سبب گشت كه فرشتگان در پيشگاه او به سجده افتند ورفعت مقام و منزلت انسان بر همه موجودات ، محرز گردد.
ب - هوشمندى و فراست و ژرفبينى خضر (عليه السلام ) موجب شد كه موسى و يوشع (عليهماالسلام ) همچون شاگردانمكتب او گردند، و سرانجام موسى را ناگزير كند كه در برابر او سخت فروتنى نمايد؛چنانكه اين حقيقت از لابلاى آيات مربوط به داستان موسى و خضر(عليهماالسلام )،استفاده مى شود.
ج - علم به تعبير رؤ يا و خواب گزارى يوسف (عليه السلام ) زمينهاى براى او فراهم ساخت كه خاندانى آبرومند تشكيل دهد، و رياست مملكت و كشورى رابدست گرفته و به گونه اى تمكن يابد كه به عنوان فرد شاخص و برگزيده اى در ميانخاندان يعقوب و تمام خاندان بشرى بدرخشد.
د - مهارت و كارآئى فنى داود (عليهالسلام ) در امر زره سازى ، موجب رياست و والائى مقام او گشت .
ه‍- سليمان (عليهالسلام ) از رهگذر درك زبان مرغان ، توانست بلقيس را بيابد و بر حكومت او (يعنىحكومت ابرقدرت زمان ) چيره شود.
و - اطلاع عيسى (عليه السلام ) بر حقايق توراة وانجيل ، موجب گشت كه لكه هاى تهمت را از دامن مادر پاكدامن خويش بسترد.
ز - بصيرت و آگاهى حضرت خاتم الانبياء محمد (صلى الله عليه و آله ) به راه و رسمزندگانى انسانى و قوانين الهى و آئين يكتاپرستى ، اين افتخار را نصيب او ساخت تا ازامت خود در روز قيامت ، شفاعت كند)).
راه بهشت وسعادت جاويد در دست چه كسانى است ؟
((
راه بهشت ونيكبختى جاويد در دست چهار كس قرار دارد: عالم ، زاهد، عابد، و مجاهد:
1-
اگرعالم و دانشمند در دعوى خويش ، راستين باشد، حكمت و دانائى و ژرف انديشى بدو ارزانىمى شود.
2-
زاهد و پارسا (در سايه زهد و پارسائى خود) از رفاه و امنيت روحى وآرامش درونى برخوردار مى شود، و در روز قيامت از عذاب دوزخ ايمن است .
3-
عابد ونيايشگر درگاه الهى ، از نعمت خوف و بيم از خداوند بهره مند مى گردد.
4-
مجاهد وكوشاى در راه خدا (كه همه هم خويش را به راه خدا مى نهد و در اعلاء كلمه حق ،فرسايش ناپذير و نستوه است ) از ستايش و تكريم خدا و خلق برخوردار مى شود)) (و گامهايش در راه حق ، استوارتر مى گردد).
طبقه بندىدانشمندان و تفاوت درجات آنها: علماء، حكماء و كبراء:
يكى از محققان مى گويد: دانشمندان ، سه دسته اند:
الف - كسانى كه خداشناس اند، و در عين حال به احكام ودستورات او آگاهى دقيق ندارند، اينگونه دانشمندان ، بندگانى هستند كه معرفت و بينشالهى بر دلهايشان چيره گشته است . لذا در مشاهده انوار جلال و كبرياء پروردگار،مستغرق اند و براى دانش اندوزى و كسب علم در مورد احكام و دستورات خداوند - جز درمسائل مبتلابه و حداقل احكامى كه ناگزير از فراگرفتن و عمل به آنها هستند - مجال وفرصتى نمى يابند و در آن توفيقى ندارند.
ب - گروهى ديگر از دانشمندان ، به اوامرو احكام الهى وقوف و آگاهى عميق دارند؛ ولى نسبت به خود خداوند، فاقد چنين آگاهىژرف بينانه اى هستند. اينان همان دانشمندانى هستند كه حلال و حرام و دقائق احكامفقهى را عميقا شناسائى كرده اند؛ لكن در شناخت اسرار الهى گرفتار قصور و نارسائىعلمى مى باشند.
ج - سه ديگر، دانشمندانى هستند كه در عين علم و آگاهى ژرف بينانهنسبت به خداوند، واجد بصيرت و بينش فقهى در مورد اوامر الهى هستند. چنين دانشمندانىدر مرز مشترك ميان جهان معقولات ، و جهان محسوسات جاى دارند. آنها گاهى از جهت حبالهى و قرب به خداوند، با خود او ماءنوس و دلخوش اند. و گاهى از رهگذر پيوند وارتباط با محسوسات ، از طريق شفقت و رحمت به بندگان خداوند، با آنها انس و الفتىبرقرار مى سازند.
آنگاه كه اينگونه دانشمندان ، حاجت روحى و درونى خود را ازطريق پيوند با خدا برآورده ساختند، نظر خويش را سوى خلق خدا معطوف داشته و بدآنهامى پيوندند و آنچنان با بندگان خداوند، اتحاد و همبستگى مى يابند كه بصورتاندامهائى از پيكره آنها درمى آيند كه گوئى خداى را نمى شناسند.
اما آنگاه كهخلق خدا مى برند و در جهت همبستگى با پروردگار خود با وى خلوت مى كنند چنان سرگرمياد خدا و خدمت به او مى گردند كه گوئيا خلق خدا را نمى شناسند.
آرى ، راه و رسمزندگانى رسولان و فرستادگان خدا و صديقين و افراد راستين ، اين چنين مى باشد (كهارتباط و پيوند دو جانبه خويش را با خدا و خلق ، همواره پاسدارى نموده و هيچگاه ازطريق پيوند با خدا، وابستگى خود را با خلق از دست نمى دهند. چنانكه با برقرارىارتباط با خلق ، پيوند خويش را از خدا نمى برند).
اين دانشمندان سه گانه را بايدمصداق كلمه هاى ((العلماء)) و ((الحكماء)) و ((الكبراء)) دانست كه در سخن رسولگرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) به چشم ميخورد آنجا كه ميفرمايد:
(( ((سائل العلماء وخالطالحكماء و جالس الكبراء)) )) : (كنز 10/238)
از دانشمندان بپرسيد، و با حكماء ودانشمندان استوارمند نشست و برخاست كنيد، و با بزرگمردان همنشينى نمائيد.
منظوررسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از كلمه ((العلماء)) در جمله ((سائل العلماء)) دانشمندانىهستند كه دقيقا اوامر و احكام الهى را شناسائى كرده اند، ولى از تعمق و ژرف بينىدرباره خود خداوند بى بهره هستند، و مردم موظفند به هنگام نياز به استفتاء، سؤ الاتخود را با آن ها در ميان گذارند (و در شناخت تكاليف شرعى خود به آنان مراجعهكنند).
و مقصود از كلمه ((الحكماء)) در جمله ((خالطالحكماء)) دانشمندانى هستند كه به (اسرار جلال و ملكوت الهى آگاهبوده ، و دقيقا به خود) خداوند، عالم و آشنا هستند، ولى به احكام و اوامر و تكاليفالهى (جز در حد ضرورت شخصى )، علم و آگاهى رسائى ندارند. رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) مردم را ماءمور فرمود (تا به منظور وقوف به اسرار ملكوت الهى ) با آنانمخالطت و شدآمد كنند.
اما منظور از كلمه ((الكبراء)) در جمله ((جالس الكبراء)) دانشمندانىهستند كه در هر دو جهت ، معرفت و آگاهى به هم رسانده اند (يعنى هم واقف به اسرارجلال و ملكوت الهى هستند، و هم نسبت به احكام و اوامر الهى از آگاهى عميق و گستردهاى برخوردار مى باشند) و مردم بر طبق فرمان پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله ) مكلفند تا با آنان نيز همنشينى كنند و از اين رهگذر به خير و نيكبختى دنيا وآخرت دست يابند.
مشخصات و امتيازات گروههاى سه گانه دانشمندان مذكور:
براى هريك از اين گروه سه گانه دانشمندان مذكور، علائم و مشخصاتى وجود دارد كه آنها راممتاز نموده و تفاوتهائى ميان آنان برقرار مى سازد كه به شرح زير شناخته مىشوند:
الف - نشانه علم و دانشمندى كه (در حد گسترده و عميق ) به اوامر و تكاليفالهى آگاهى دارد اين است كه زبانش به ذكر خدا گويا است ؛ ولى قلبا به ياد او نيست . از خلق و توده مردم بيمناك است ؛ ولى نسبت به پروردگار در دل خويش هراسى ندارد. درظاهر نسبت به مردم ، داراى شرم و حياء است ولى در سر و نهان از خدا شرمىندارد.
ب - نشانه عالم و حكيمى كه (به اسرار ملكوت الهى واقف است ) و به خودخداوند، عالم و آگاه مى باشد اين است كه از ژرفاى درون به ياد خدا بوده و از اوخائف و شرمگين است . ذكر او ذكر درونى و باطنى است نه ذكر زبانى . خوفى كه در دلدارد با آميزه رجاء و اميد تواءم است ، و بيم و هراس او، بيم معصيت و گناه نيست . شرم و حياء او به باطن و قلب او نفوذ كرده است و صرفا شرم و حياء ظاهرى و برون سازىنيست ، يعنى شرم خويش را آشكار ننموده و بدان تظاهر نمى كند.
ج - مشخصات عالم ودانشمند كبير - كه هم عالم و آگاه به اوامر الهى ، و هم واقف به اسرار ملكوتپروردگار مى باشد - اين است كه داراى شش امتياز مى باشد: سه امتياز ويژه دسته اول ،يعنى علماء كه فقط در اوامر و احكام الهى داراى بينش عميق هستند. به عبارت ديگر: كبراء، واجد سه خصلت علماء مى باشند كه عبارتند از اينكه : 1- با زبان به ياد خداهستند 2- از خلق بيمناكند 3- نسبت به مردم داراى شرم و حياء مى باشند.
علاوه براينكه اين دسته سوم داراى سه امتياز ويژه ديگرى نيز مى باشند:
1-
در مرز مشتركميان جهان غيب و شهود جاى دارند.
2-
چنين دانشمندانى ، معلمان و رهبران علمىمسلمين و جامعه پيرو قرآن اند.
3-
دو فرقه اول و دوم يعنى (علماء و حكماء) بهگروه سوم يعنى كبراء نيازمندند، ولى گروه سوم به هيچوجه به دو فرقه اول و دوم نيازىندارند.
فرقه اخير (كه ((كبراء)) و بزرگان نام دارند) علاوه بر آنكه اصحاب معرفت و بينشعميق نسبت به اسرار جلال و ملكوت الهى مى باشند و اوامر و تكاليف الهى را نيز دقيقاشناسائى كرده اند - همانند خورشيد تابناكى هستند كه نه فزونى مى يابد و نه كاهش مىپذيرد.
و فرقه دوم يعنى حكماء - كه صرفا اصحاب معرفت الهى هستند - همانند ماه مىباشند كه گاهى به صورت بدر، تام و كامل . و گاهى به صورت هلال ، زياده و نقصان پذيراست .
اما فرقه اول يعنى علماء - كه اهتمام و عنايت خود را در شناخت عميق اوامرو تكاليف الهى ، محدود مى سازند - همانند چراغ فروزانى هستند كه خود را مى سوزانندو به ديگران روشنائى مى بخشند.
ز- رهنمودهاى عقل و خرد در فضيلت علم و علماء 
از ميان دلائل و رهنمودهاى عقل درارائه فضيلت علم و علماء، فقط به ذكر دو وجه اكتفاء مى كنيم :
1-
با طبقه بندىمعقولات ، اهميت و ارزش علم و علماء روشن مى گردد:
آنچه در ظرف عقل و ذهن انسانمى گنجد - كه ما آن را ((معقولات )) مى ناميم - به دو بخش تقسيم مى گردد: موجود و معدوم .
هر عقل سليمى گواهى و تاءييد مى كند كه (در سلسله ممكنات )، موجود بر معدوم ،شرف و برترى دارد و بلكه اساسا معدوم ، فاقد هرگونه شرف و اعتبار است .
همهموجودات و پديده هاى هستى نيز به دو دسته تقسيم مى شوند:
1-
جمادات (كه فاقدهرگونه جنبه هاى حياتى هستند).
2-
نامى (كه به نوعى از حيات و زندگى برخوردارند. مانند همه موجوداتى كه رشد و نمو مى نمايند).
موجودات نامى - كه از لحاظ حجم ،متوقف نمى مانند و همواره در حال رشد و نمو بسر مى برند) - بر جمادات (كه هميشه درحال توقف بسر مى برند و فاقد رشد و نمواند) برترى دارند.
موجودات نامى به دو قسم : حساس و غيرحساس تقسيم مى شوند (به عبارت ديگر: بخشى از موجودات نامى داراى حس مىباشند، و بخشى ديگر فاقد حس ‍ هستند). و بدون ترديد موجودات حساس (امثال انسان وحيوان ) بر موجودات غيرحساس (امثال نباتات و جمادات ) شرف و برترىدارند.
موجودات حساس نيز به دو بخش : عاقل (انسان و امثال آن ) و غيرعاقل (يعنىحيوان گنگ و جانور) تقسيم مى گردند. و بدون شك موجودات عاقل بر موجودات غيرعاقلفضيلت دارند.
موجودات عاقل نيز به دو قسم : عالم و دانا، و جاهل و نادان تقسيممى گردند. بدون هيچگونه شبهه و ترديد، عالم و دانا، برتر از جاهل و نادان مىباشد.
بنابراين با توجه به طبقه بندى معقولات به اين نتيجه قطعى مى رسيم كه عالمو دانشمند، شريفترين و والاترين معقولات و پديده هاى هستى است . و اين نتيجه رابايد يكى از بديهيات تلقى نمود (كه هيچگونه شك و ترديد در آن راه ندارد).
2-
ردهبندى اموريكه در زندگانى با آنها سر و كار داريم ما را به فضيلت علم و علماء،رهنمون است :
امورى كه در زندگانى خود با آنها سر و كار داريم به چهار بخش تقسيممى شود:
1-
امورى كه عقل و خرد انسان ، آنرا مى پسندد ولى مطابق دلخواه و شهواتو تمايلات نفسانى نيست .
2-
امورى كه با تمايلات و دلخواه انسان هماهنگى دارد؛ولى عقل و خرد آدمى آنرا تاءييد نمى كند.
3-
امورى كه هم مطابق دلخواه آدمى است، و هم عقل و خرد انسان بر آن صحه مى گذارد.
4-
امورى كه نه عقل آن را مى پسنددو نه با دلخواه آدمى هماهنگى دارد.
الف - نمونه بخش اول ، امراض و بيماريها وحالاتى است كه انسان با نارضايتى با آنها مواجه مى شود. و به خاطر دنيا و دلبستگىبه آن ، آدمى از چنين عوارضى بيزار است .
ب - تمام معاصى و گناهان ، نموداربارزى براى بخش دوم مى باشد (كه با تمايلات انسان هماهنگى دارد ولى خرد انسان ،آنرا تاءييد نمى كند).
ج - علم و دانش را ميتوان به عنوان نمونه بخش سوم دانست (كه عقل و خواهش دل - هر دو - آنرا مى پسندند).
د - جهل و نادانى ، بهترين مثالو نمونه براى بخش چهارم است (كه عقل و خواهش دل از آن بيزارند(


عليهذا مقام ومنزلت علم و دانش در كنار جهل و نادانى ، به منزله بهشت در كنار دوزخ است . وهمانگونه كه عقل و دل و خرد و شهوت انسان ، آتش دوزخ را نمى پسندند، نبايد به جهل ونادانى رضايت دهند. و همانطور كه عقل و خواسته دل انسان ، بهشت و نيكبختى جاويد راخواهان است بدينسان بايد پوياى علم باشند.
اگر كسى علم و دانش را پسند كرده و بهآن دلبستگى يابد قطعا به بهشتى درآمده است كه دنيا در اختيار او قرار داده ، و اينبهشت را در دسترس او آماده ساخته است .
ولى اگر كسى جهل و نادانى خويش را تاءييدكند و به آن تن در دهد، در حقيقت به آتش دوزخى تن در داده است (كه بايد در دنيا نيززندگى خود را در ميان لهيب شكنجه آور آن سپرى كند)، آتشى كه حاضر و در دسترس او است (و خرمن دنيا و آخرت او را نيز مى سوزانند).
اگر كسى (از ميان تمام مزاياى حياتو زندگانى دنيا) علم و دانش را برگزيند، به او پس از مرگ مى گويند: تو در دنيا بهاقامت و زندگانى در بهشت خو گرفته و با آن ماءنوس بودى ؛ پس هم اكنون نيز به بهشتدرآى (و شيوه و عادت خود را پيوسته دار).
و به ديگرى (يعنى جاهل و نادان - كهبجز علم و دانش - به همه مزاياى ديگر زندگانى ، روى آورده بود پس از مرگش ) مىگويند: تو در دنيا با آتش دوزخ جهل ، دمخور و معتاد بودى ، پس هم اكنون نيز به آتشدوزخ درآى .
دليل بر اينكه علم و دانش به منزله بهشت ، و جهل و نادانى همچون آتشدوزخ مى باشد اين است كه كمال لذت و كامجوئى انسان را بايد در درك و نيل او به امورمجهول و مسائل نهانى جستجو كرد (يعنى انسان داراى حس كنجكاوى است و ميخواهد ازاسرار و رموز مسائل نهانى و نايافته جهان سردرآورد و آنها را بيابد و از اين امرلذت مى برد). و شكنجه شديد و كمال رنج و درد انسان ، عبارت از فراق و جدائى و دورىاز مطلوب و محبوب او است .
علت اينكه جراحت و زخمهاى بدنى ، شكنجه آور و دردناكمى باشد اين است كه اين زخم ، بخشى از اندام را از بخش ديگرى كه محبوب آنست و با آنوابستگى دارد جدا نموده و از هم دور مى سازد، اجزائى كه اجتماع آنها محبوب است و درنتيجه ، آدمى احساس درد مى نمايد؛ چون اجزاء اندام بدن ، آن اجتماع و همبستگى محبوبو مطلوب را از دست مى دهد.
درد و شكنجه اى كه آتش به طور عموم و يا آتش جهنم دراندام آدمى ايجاد مى كند به مراتب سخت تر و گرانتر از درد و رنجى است كه از جراحت وزخم پديد مى آيد؛ زيرا جراحت و زخم از آن جهت شكنجه آور است كه ميان جزء معينى ازاندام و جزء معين و محدود ديگرى جدائى ايجاد مى كند (و در نتيجه ، ميان اجزاءمحدودى از بدن ، ناهماهنگى و گسستگى و دورى بوجود مى آيد و انسان ، احساس درد مىنمايد)؛ ولى آتش دوزخ در تمام اجزاء بدن رسوخ و نفوذ مى نمايد، و مآلا تمام بخشى ازاجزاء و اندام انسان نسبت به مجموع بخش ديگر از هم پاشيده شده و دستخوش تفرق وتجزيه مى گردند.
(
پس بنابراين ، رنج و شكنجه ناشى از آن ، بى اندازه سهمگين وفرساينده خواهد بود. ((اعاذنا الله تعالىبفضله من عذاب النيران)) ).
با توجه بهمقدمات مذكور، بايد چنين بينديشيم كه هر اندازه ، درك و فهم ما درباره حقايق ، عميقتر و ژرف تر و استوارتر باشد، و نيز موجودى كه حقايق را بدينگونه درك مى كند،شريفترين و كامل ترين موجودات باشد، و همچنين مدركات و موضوعات مورد شناسائى او نيزپاكيزه ترين و مقدس ترين موجودات باشند، قطعا لذت ناشى از درك چنين حقيقتى ،والاترين و شريفترين لذات خواهد بود.
شكى نيست ، نيروئى كه انسان به وسيله آن ،لذت را درك و احساس مى نمايد، و به عبارت ديگر: كانون لذت آدمى ، عبارت از روح وجان او است . روح و جان آدمى ، خود شريفتر و والاتر از بدن انسان مى باشد؛ (چونموجودى لطيف و پاكيزه و در عين حال فناناپذير است ؛ بر خلاف بدن كه موجودى آلوده وناپايدار مى باشد). مسلما ادراكات عقلى و دريافتهاى روحى ، عميقا در انسان اثر مىگذارد. و همين ادراكات روحى ، شريفترين حالات در اوضاع و شرايط زندگانى انسان ،محسوب مى گردد.
بدون ترديد، انسان در ادراكات عقلى و روحى با موضوعاتى آشنا مىشود كه شريفترين وجود و پديده هاى هستى هستند و آنها عبارتند از: خداى پروردگارجهان ، و همه پديده هاى آفرينش اعم از فرشتگان و امثال آنها، و نيز شناخت تكاليف ووظائف انسانى (در سايه راهبريهاى آسمانى ).
واقعا چه موضوعاتى را سراغ داريم كه (مورد شناسائى عقل انسان قرار گيرد و در عين حال ) از چنين موضوعاتى از لحاظ شرف ومنزلت ، والاتر و ارجمندتر باشد؟
(
تمام مطالبى كه درباره شرف و فضيلت علم وعلماء و متعلمان از ديدگاههاى مختلف - در تحت عنوان ((مقدمه )) - مورد بحث قرار گرفت، ما را به اين حقيقت مسلم و قطعى واقف مى سازد) كه عقل و نقل ، (و دين و خرد، ووحى و حكمت )، شرف و فضيلت علم و دانش و والائى و منزلت و عظمت و شكوه ماهيت وحقيقت بينش و گرانمايگى ذات علم و معرفت را، تاءييد و گواهى مى كنند.
در بيانارزش و اهميت مقام علم و دانش و عظمت مقام معلمين و متعلمين به همين مقدمه اكتفاءمى كنيم (و از اين پس به بحث و تحقيق درباره آداب و وظائفى آغاز مى نمائيم كه بايداستاد و شاگرد در مسير تعليم و تعلم با آن ها آشنا شده و خويشتن را عملا پاى بندچنين آداب و آئين ها بدانند تا در رسيدن به هدف هاى عالى علمى ، كاملا پيروز وكامياب گردند).

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 9:20 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1652

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس