تحقیق و پروژه رایگان - 521

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

بهره وري (ميزان توليد) و سنجش آن و مفهوم ارزش افزوده

بازديد: 97

بهره وري (ميزان توليد) و سنجش آن و مفهوم ارزش افزوده

مقدمه

مي توان گفت كه بهره وري علت وجود داشتن مديريت (اداره كردن) است. هنوز هم نحوه خوب انجام دادن كار مديران، سرپرستان و همه كارمندان، به شناخت و درك كامل و درست از اين مفهوم (انديشه كلي) و همه اجزا تشكيل دهنده آن دارد؟

هدف اين فصل كتاب، توسعه و گسترش دادن بحث و گفتمان، مطابق با به وجود آوردن ساختار (چهارچوب) مي باشد كه بتوان راجع به موضوعات بهره وري بحث و تبادل نظركرد، و تعدادي از شيوه ها پيچيده و متفاوت (ناهمگون) را جهت ارزيابي كردن بهره وري در سطح (رده) سازماني را گرد آوري كنيم.

به طور كلي، پيام آن است كه بهترين شيوه يا راه حل كامل و بي نقص وجود ندارد، اما تشخيص دادن ضرورت براي بهسازي و اصلاح، مي تواند اولين مرحله مهم بودن تشخيص معضل (گرفتاري) باشد، و همچنين مي تواند براي استقرار يك معيار مناسب و پسنديده، بهره وري (ميزان توليد) باشد.

بهره وري، حالا يك واژه رايج روزمره شده است. از زمان جنگ جهاني دوم، همه حكومتها، سياستمداران، آكادميك ها (دانشگاهيان) و اقتصاددانان، در مورد مهم بودن بهره وري تاكيد داشتند، علت آن هم، ارتباط و وابستگي آن با علم اقتصاد به طور جامع بود، و علم جامع اقتصادي هم، به بهداشت و تندرستي ملت وابسته بود. به طور جهاني، مديريت جمعي و مشترك به بهره وري (ميزان توليد) مربوط و وابسته است، چون، آن به مانند يك شاخص مهم و اساسي بازده (راندمان) به حساب آورده مي شود، آن هم وقتي كه مقايسه و همانندي با رقيبان (رقباي) بازار جهاني، وجود داشته باشد

تاكيد داشتن حكومت ها بر روي ارتباط و وابستگي ميان بهره وري سطح زندگي، تورم و رشد و توسعه اقتصادي بود. (سال 1972 Craig)

در طي همه دورانها، همه حرفه ها، زماني را جهت توجه كردن به مسئله بهره وري و چگونگي ارزيابي كردن آن، صرف كردند، اما به هيچ گونه از نتيجه گيري دستيابي نداشتند.

Faraday (سال 1971) اظهارنظر كرد كه برداشت همراه با محاسبه بهره وري(ميزان توليد)، زمينه بحث و مباحثه طولاني بود، و تلاشهاي زيادي در آن مورد انجام شد، اما در نتيجه گيري از آن داراي ارزش كمي بود، زيرا آن نتيجه گيري ها حاوي نواقص و ضعف هاي زيادي بود، در سال 1972 ، Craig معضل بهره وري را خلاصه كرد، وقتي كه او گفت كه بهره وري مانند، اغفال كننده ترين مفهوم (برداشت كلي) در ادبيات بازرگاني و اقتصادي باقيمانده است. مفهوم بهره وري اغفال كننده (درهم و برهم) باقي ماند، زيرا به علت فقدان سبك كاري نظري (تئوريك) معتبرو  كامل- عمدتاً در رده موسسات بازرگاني بود.

مرحله بعد- تعريف شفاش سازي بهره وري و اجزاي تشكيل دهنده آن معمولا بهره وري (ميزان توليد) را مانند نسبت ارزيابي فرآوري (توليد) به ارزيابي برخي يا همه اندوخته ها كه براي ايجاد كردن اين فرآوري استفاده شده است، تعريف و شناسايي مي كنند. در شناسايي كردن به اين روش (شيوه) يك يا تعدادي ارزيابي (معيار) اطلاعات به كار گرفته مي شود و با يك تا تعدادي از معيارها (ارزيابي هاي) فرآوري مقايسه مي گردد.

هنگاميكه سعي و كوشش براي ايجاد كردن همه داده ها (اطلاعات) و همه فرآوري ها (توليدات) در يك سيستم (ساختار) انجام گرفته باشد. آن معيار (ارزيابي) به نام مجموع (معيار  بهره وري يا معيار كامل بهره وري TPM) ناميده مي شود. در سال 1979 ، Palik در تعريف و شناسايي خود از معيار كامل بهره وري مطرح كرد كه داده ها (اطلاعات) استفاده شده در اين شيوه مي تواند، ساعت كار كردن كارگران، واحد سرمايه، و مقدار دقيق (ميزان) مواد خام باشد، كه با نتايج (پيامدهاي) توليد مقايسه مي گردد.

با گفتمان مجدد در مورد الگو مفهومي و نظري بهره وري، منشأ، نشانگر داده ها (اطلاعات) به سيستم (ساختار) مي باشد. بدنه الگو، روش (شيوه) تبديل و دگرش مي باشد، و شاخه ها و برگها و ميوه هاي الگو ، سيستم (ساختار) فرآوري و توليد است. الگو دو تا مسئله (معضل) اساسي و بنيادي را نشان مي دهد.

1-  با انتخاب كردن عوامل متفاوت داده ها (اطلاعات) و فرآوري ها (توليدات) مي تواند به معيارها (ارزيابي هاي ) متفاوت از بهره وري استنتاج گردد.

2-   متنوع كردن مجموع عوامل داده ها و توليدات، كه بسياري از آنها به خاطر نوع كيفي (ماهيت كيفي) آن باشد.

با اين وجود، هنوز هم، گفتمان (گفتگو) معدودي، راجع به نياز، به توانايي داشتن، براي ارزيابي كردن بهره وري، مقايسه و همانندي عملكرد امكان پذير نمي باشد، و عمل مهار كردن را نمي توان به طور مناسب يا درست انتخاب كرد.

سؤال آن است كه ما چه چيزي را مي خواهيم ارزيابي كنيم، و ما چگونه معيار آنرا جمع آوري مي كنيم، و چگونه مي توانيم داده ها (يافته ها) را كه گرداوري كرديم و تجزيه و تحليل كنيم؟

براي ارزشيابي كردن، ما چه عوامل (فاكتورهايي) را انتخاب كرديم و تا چه اندازه اي آن عوامل مهم و با اهميت است، و ما چگونه مي توانيم، آن سنجش (ارزشيابي كردن) را انجام دهيم، شايد آن بهترين شيوه پيشرفت و گردآوري اطلاعات باشد كه از طريق تجزيه و تحليل كردن دلايل مشخص و ويژه، و جوابگويي به سؤال شركت هايي مي باشد كه تمايل به ارزيابي كردن بهره وري (ميزان توليد) خود دارند.

در سال 1973 دو اقتصاد دان Teague , Eilon طرح كلي، دلايل عمده، توجه داشتن به نياز براي ارزشيابي كردن بهره وري را خلاصه كردند.

1-  جهت اهداف استراتژيك ، براي مقايسه كردن عملكرد جهاني موسسه با رقباي خود يا با موسسات همانند خود، مي باشد.

2-  براي اهداف تدبيري (ماهرانه)، براي قادر بودن مديريت جهت اداره كردن (مهار كردن) عملكرد موسسه، از طريق اداره كردن عملكرد مناطق مجزا و مستقل موسسه، يا توسط عملكرد آن يا توسط توليد آن، باشد.

3-  براي اهداف طرح ريزي شده، براي مقايسه كردن منافع (سودهاي) به دست آمده و وابسته از طريق استفاده كردن از داده ها (اطلاعات) متفاوت و متضاد با هم، و يا از طريق تغيير دادن و متفاوت كردن داده ها (اطلاعات) همسان و همانند است.

4-   براي اهداف مديريت داخلي، مانند، بستن قرارداد و انجام دادن معامله مشترك و همگاني با اتحاديه هاي كارگري.

در سال 1982 Thorp ، دقيقاً برخي از شرايط (مقتضيات) سنجش (ارزشيابي كردن) مشخص و ويژه شركت ها را تحت اين عناوين (طبقه بندي) و همچنين داده ها (اطلاعات) جمع آوري شده، براي اين اهداف، را مورد بررسي بيشتر قرار داد، و چگونگي استفاده نمودن از اين طبقه بندي و تضاد و ابهام موجود در اين طبقه بندي (عناوين) و معضلاتي (گرفتايهاي) كه رخ مي دهد، را هم مورد بررسي قرار داد.

1-   سنجش مندرجات (مفاد) سبك كار و پاداش دادن به كارگران

2-   معين سازي سطوح كارمندان توسط مقايسه كردن آنها

3-   ارزشيابي (ارزيابي) عملكرد مربوط به مديريت و مدير

4-   سرمايه گذاري براي تصميم گيري و قاطعيت در تصميم گيري

پژوهش هاي طولي از شصت و سه سازمان در سال 1983، همكاران و Bowegy) متوجه شد كه در ميان معضلات (مسائل) و انتخاب كردن شيوه ارزشيابي كردن آنها، عبارتند از:

1-  معضلات (مسائل) مفهومي و نظري كه به سنجش دقيق بهره وري وابسته مي باشد، و همچنين بهسازي و بهبود بهره وري، و آنچه را كه دقيقاً باعث عملكرد بهسازي و بهبود شركت شده است.

2-   ديد (ژرفانمايي) متفاوت مردم از درك و برداشت واژه بهره وري (ميزان توليد).

3-  مسائل (معضلات) كاربردي وابسته به جمع آوري داده ها (اطلاعات) و ادغام و تركيب كردن انواع مختلف و متفاوت داده ها با همديگر.

مرحله بعدي نسبت بهره وري-

پيشرفت و توسعه بنابر تاريخ باستان (از آغاز تا انقراض امپراطوري روم غربي در سال 476 ميلادي)- مي توان استنتاج كردن، كه از زمانهاي آغازين ثبت شده در تاريخ، گروههاي مردم براي كار كردن با يكديگر سازماندهي مي شدند، و هدف آنها رسيدن به خواسته هاي طرح ريزي شده خود بود.

اين هماهنگي و منظم كردن كوشش و تلاش و كنترل و اداره كردن آن براي دست يافتن به آن نتايج (پيامدها) بود. گرچه واژه علمي مديريت در انقلاب صنعتي به خوبي شناخته نشده بود (در اواخر نيمه قرن نوزدهم 19th). تاريخچه آن ، مدت زمان طولاني تري از واژه آن، مورد توجه و تفكر قرار گرفته بود.

با توجه كردن به مهارتهاي موردنياز براي مديريت، طبق مصري كهن، براي ساختن اهرام سه گانه‌ي خود، طبق، مردم قديم چين براي ساختن ديوار بزرگ چين، و يا مهارتهاي مديريت مردم بين النهرين، براي آب رساني كردن (آبياري كردن) زمين و چاه (سد) شهرهاي خودشان، يا مطابق با مردم روم موقعي كه جاده هاي خود را ساختند، يا آبروها (جوپلها) و ديوار Hadrian را بنا كردند.

همه اين بناها (ساختمانها) ساخته شده توسط بشر، نيازمند ميزان زيادي از سعي و تلاش انسان بود، و بنابراين به ساختار (سازمان) هم احتياج داشت. يعني، به طرح ريزي كردن، اداره و مهاركردن، و هماهنگي احتياج داشت.

اهرام سه گانه مصر داراي 75600 مربع فوت در پايه (ته) خود بود، و داراي 480 فوت ارتفاع بود و متشكل از بيشتر از 2 ميليون سنگ ساختماني سيمان بود (بلوك سنگ ساختماني بود).  هر بلوك (قالب) سنگ ساختماني در حدود 205 تن وزن داشت. پايه ساختمان (بنا) فقط 7 اينچ مربع كامل بود. اين اهرام سه گانه مصر بدون استفاده كردن از كامپيوتر، ماشين حساب برقي، و يا مهار كردن تجهيزات مواد مدرن، و يا بدون استفاده كردن از الگوها / تكنيك (شيوه ها) پيشرفته و مدرن، دقيق و صحيح (رياضياتي) به دست آمده بود.

- مديريت ماهرانه و علمي- برخي از نويسندگان دوران كهن- فيلسوف حكيم چيني Mencius (289-372) به الگوهاي نظري و مفهومي، و سيستم ها (ساختارهاي) كه اكنون تحت عنوان واژه تكنيك مديريت فرآوري (توليد) معروف شده است، پرداخته بود. او منافع جداسازي نيروي كار را نشان داده بود. ركوردها (ثبت تاريخي) نشان مي دهد كه مردم يونان باستان منافع جداسازي نيروي كار، جداسازي حرفه اي ها (افراد مجرب و باتجربه)، و شيوه هاي كار مشابه و يكسان را درك كرده بودند.

نظاميان آنها، نحوه ساختن سلاح ها و تجهيزات خود را ياد گرفته بودند، و در هنگام حمله غافلگيرانه، آنها بايد طبق نقشه و تجهيزات خود آماده مي شدند، آنها همچنين از آهنگ، سبك كار براي توسعه و گسترش دادن ريتم ان استفاده مي كردند.

در حقيقت آن كار را براي به دست آوردن سرعت روان اجرا كمتر خسته كننده، و براي توسعه و گسترش دادن بهره وري (ميزان توليد) استفاده مي كردند.

جداسازي نيروي كار توسط Plato (BC 347- 427) تشخيص داده شد. او در نظام جمهوري نوشته بود، كه يك انسان كه در كار خود محدود شده، و داراي محدوديت وظيفه خود مي باشد، بايد ضرورتاً در انجام آن كار، بهترين باشد.

نگرش كهن به كار

به هر حال، خود كار مطمئناً توسط مردم يونان و روم كهن، مانند خوار و پست كردن خود، مورد بررسي قرار گرفته بود.

كار، چيزي براي مانع شدن، در جهت كسب كردن و فهميدن بيشتر خواسته ها و آرزوهاد است، مانند هنر و ماجراجوئي براي كارهاي هنري، ماجراجويي براي فلسفه، و ماجراجويي نظامي است. بنابراين، آنهايي كه مي توانستند، و براي انجام دادن كار سعي و تلاش مي كردند، و از آنها مانند بردگان استفاده مي شده است.

-         پس از سقوط امپراتوري روم

همراه با سقوط امپراتوري روم، توسعه و پيشرفت، مختصر و محدود شد بردگي جايگزين فئوداليسم (نظام فئوداليته) شد.

در قبل از اصلاح و بازسازي مسيحيان اروپا، به كار كردن مانند يك بار غصه و مسئوليت توجه مي كردند، يك مجازات و گوشمالي براي گناهان حضرت آدم و حوا بود، زيرا پاداش را بايد در دوران پس از مرگ يافت. در همين دوران، ساعت خودكار توسط Heinrich Von Wych در شهر پاريس و در سال 1370 اختراع شد و چايخانه (ماشين چاپ) گوتنبرگ اختراع كليدي و مهم براي همه رخدادهاي توسعه و پيشرفت در علوم مديريت بود.

اختراع اولي، (اختراع ساعت خودكار) سنجش (ارزشيابي كردن) سبك كار درست و مطابق با معيار بود، اختراع دوم (اختراع چاپخانه)

مهارت و استعداد ارتباط داشتن با واژه چاپ بود. البته الهام‌ بخشيدن به ابتكار و نوآوري، تفكر اختراع ماشين چاپ، مي‌تواند مانند نمونه آغازين شيوه (روش) پژوهش كردن، بررسي شود.

حكايت اختراع، چنين آغاز شد كه، همزمان با جشنواره شراب، Guttenberg، متوجه شد، كه او مي‌تواند با بكارگيري تكنيك، و استفاده كردن از سوراخ‌هاي قالب- سكه، كه اين كار توسط فوت و فن ماشين له كردن انگور (ماشين فشار) انجام داده باشد، كه باعث به وجود آمدن صفحه چاپي شد، كه اين صفحه چاپي تركيبي از حروف جدا از هم، در عوض آنكه يك قالب حكاكي شده واحد و يكپارچه باشد، و در نهايت اين تفكر به اختراع ماشين چاپ منتهي شد. در سال 1436 يك بازديد كننده اسپانيايي كه از مجموعه شهر و نيز (در شمال ايتاليا) بازديد مي‌كرد، گزارش كه كه «وقتي كه كسي وارد دروازه شهر وينز مي‌شود، با يك خيابان پهناور و بزرگ در يك طرف شهر، و درياي بزرگي در ميان (وسط) شهر مواجه مي‌گردد. و در يك طرف شهر هم پنجره‌هايي به طرف بناقورخانه باز شده بود، و از جهت ديگر همان مناظر هم مشاهده مي‌شد، و عاقبت آنكه، يكي گالي (نوعي كشتي قديمي) مشاهده شد، كه توسط يك كشتي بزرگ ديگر يدك‌كشي شده بود. و از درون بنا، آنها براي هميدگر اطلاعيه ارسال مي‌كردند، از طريق، يك فيش (برگه) عملكرد، از طرف ديگر باليستيك (پرتابه) و خمپاره پرتاب مي‌كردند، و خلاصه از همه طرف، همه چيزهايي كه مورد نياز بود، مشاهده مي‌شد، و هنگامي كه گالي به انتهاي خيابان رسيد، همه افراد مورد نياز بر روي عرشه كشتي بودند، همه با هم مشغول كامل كردن يك پارو بودند و پارو از قسمت انتها- به انتها مجهز شده بود. به اين گونه (روش) ده‌تا گالي، كاملاً مسلح، ميان زمان‌بندي سه و نه (3 و 9) حاصل شد. بازديد كننده اسپانيايي، شاهد يك شيوه توليد بود، اين رخداد 500 (پانصد) سال قبل از Henry Ford اتفاق افتاد.

مجموعه شهر وينز، از قسمت‌ها (بخشهاي) همگون و ميزان‌دار براي ساخت استفاده كرده بود. انحنا پيدا كردن كشتي جنگي، با انواع مختلف پيكان سازگاري و مطابقت داشت. قسمتهاي غيرقابل انعطاف عقب كشتي با همه انواع تيغه‌هاي سكان كشتي و ساير افزارگان كشتي سازگاري و مطابقت داشت. قسمتهاي عرشه كشتي، بايد قبل معاوضه و تبادل‌پذير باشند. اين شيوه، طرح (الگو) پيش از موقع، براي كاهش دادن كنترل و اداره كردن بود. از تكه پاره‌هاي كشتي بزرگ بايد قطعه ‌برداي مي‌كردند.

رشد و توسعه دادن شيوه بهره‌وري، براي توليد گالي (كشتي بزرگ) بود و تعدادي از ميزان كار، براي سنجش و شيوه (روش) پژوهش جهت برقرارسازي (استقرار)، مهمتر تسهيلات را از قبل فرض مي‌كنند. علاوه بر آن، تمايل داشتن براي پيشرفت و توسعه بدون استفاده كردن از شيوه همراه، با نياز به چرخش در آوردن، اجراي آن، يغمي، كاهش دادن هزينه، رقابت، محافظت كردن، و همچنين مدعي بودن براي همچشمي، و يا بهبود بخشيدن به همچشي و رقابت كردن بود.

در قرن پانزدهم، صومعه‌نشينان (راهبها) همه قوت خود را، براي ايجاد كردن صومعه و سنگ‌كاري كردن آن صرف كرده بودند اين چنين ثبت تاريخي، تلاش و كوشش، را، حتي اگر در دوران آغازين هم باشد، جهت جايگزين كردن معيار (استاندارد) كيفيت، و معيار زمان‌بندي كردن كار، و معيار توليد،‌ را توصيه مي‌كند.

- علم مديريت

Frank, Lillian Gilbreth l1l2l3l

Frank, Lillian Gilbreth و Frederick winslowtaylor متحد و هم پيوند شدند Gilbreth، برخلاف Taylor، داراي تجزيه و مهارت در تشكيل دادن اتحاديه بود، كه احتمالاً، شور واشتياق آنها را در تعيين كردن زمان انجام دادن كار،‌ محدود كرده بود.

در اولين حرفه Frank Gilbreth، او در معيارسازي و شيوه (روش) پژوهش علاقمند بود.

قابل ذكر است كه در، آجرچيني (خشت‌ مالي)،‌ در محل ساختماني كه او در آنجا كار مي‌كرد. دو تا آجرچين (خشتمال) از يك روش دقيق و همانند استفاده نمي‌كردند، يا حتي از يك مجموعه طرح‌ريزي شده حركتي همانند، آن هم موقعي كه در جهت مخالف كار كردن آهسته، يعني به سرعت كار مي‌كردند، استفاده نمي‌شد. او سعي كرد كه براي كشف كردن يك شيوه (روش) پيشرفته طرح‌ريزي كند.

نتيجه آن بود، كه او قادر شد كه توليد (فرآوري) آجر را از تعداد 1000 عدد در هر سال، به تعداد 2700 آجر در هر سال افزايش دهد.

از طريق پژوهشهاي مختلف و متنوع Gilbreths موفق شد كه اصول حركت انساني را توسعه و گسترش دهد، كه اين اصول حركت انساني تكامل يافته، قوانين حركت اقتصادي بود.

آن همان نوآوري بود، كه آنها، آنرا در اصطلاح «پژوهش حركت (طرح پژوهشي)»، براي زير پوشش قرار دادن وسعت پژوهش و تحقيق خود،‌انتخاب كردند، و همچنين شيوه (روشي) براي جدا كردن طبقه‌بندي كردن آنها، و از شيوه‌هاي وابسته به «پژوهش براي، زمان تعيين شده براي انجام دادن كار» بود.

آن تكنيك (شيوه‌اي) بود، كه آنها معتقد بودند، كه بايد هميشه بر همه شيوه‌هاي پژوهشي، ارجحيت داشته باشد.

امروز، اين شيوه هنوز هم، ادامه دارد.

استفاده كردن از كامارا (دوربين عكاسي) در طرح پژوهش (پژوهش حركت) از همان زمان ناشي شده است، و Gilbreths هم از نتيجه پژوهش حركت ميكروسكوپي، در جهت ثبت كردن و بررسي و امتحان كردن مفصل آن، حركت زنجيره‌ي كمتر از حد لازم، و همچنين اختراع كردن گراف (نمودار) چرخه‌اي و پرهوني، و همچنين اختراع كردن گراف (نمودار) زنجيره‌ ثانيه شمار (گاه شمار)، براي مشاهده كردن ميزان زماني و حركت استفاده كردند.

«با دو جين (دوازده عدد) ارزانتر تمام مي‌شود»

Frank و Gilbreth كار پژوهشي خود را به مرحله‌ي عملي آن، تا آنجايي رساند كه نهايت رساله آنها، در مورد «ارزانتر بودن با دوجين» را بررسي كرده و خانواده دوازده‌تايي را نمونه و الگو كار خود قرار داده بودند. اين قسمت از پژوهش همچنين در سينما هاليوود هم برگزيده و اجرا شد. اين الحاق (تشكيل) كاري آنها در چگونگي زندگي خانواده هم، اكنون مشهور و خارق‌العاده است.

-Henry Gantt-

سومين پيش‌كسوت مشهور و شناخته شده در روزگار آغازين علم مديريت Henry Gantt بود. او براي Frederick winslow Taylor در ايالات متحده آمريكا كار مي‌كرد. و بايد به خاطر تأثير داشتن او بر روي علم مديريت و جنبه انساني بخشيدن به علم مديريت، توسط او، از او ياد كرد. او به شرايطي كه داراي تأثيرات روان‌شناسي مطلوب و سازگار براي كارگران بود تأكيد و پافشاري داشت.

- Gantt chart-

علت يادآوري كردن از Gantt chart، نشان دادن (نمايش دادن) گراف بصري بود كه براي جدول زمان‌بندي كردن، كه براساس زمان هم مي‌باشد، استفاده دارد، در عوض آنكه براي كيفيت، حجم يا وزن استفاده داشته باشد، و اين اختراع مهم او بود.

از طريق دكترين (تعاليم) Gilbreths, Taylor، مشاهده مي‌شود، كه آنها به توسعه و گسترش تند و سريع در ماشين آلات و تكنولوژي ادامه داده، و با گسترش و بهسازي مواد، باعث به وجود آوردن حركت و جنبش خط مونتاژ شدند.

- توليد خط مونتاژ-

در اواخر قرن نوزدهم، موتور داخلي اشتعال اختراع شد، كه به توسعه و گسترش دادن موتور اتومبيل منجر شد. آن اختراعات، جنبشي بطرف پربازده كردن (بركارايي افزودن) توليد بود، و اولين شيوه، توليد خط مونتاژ را مي‌توان به سفارش كالا ويژه توسط پست Roebuck, Sears، متعلق به آمريكا، نسبت داد.

از مشهورترين پيش‌كسوتان Henry Ford، بود. كارخانه اتومبيل Henry Ford در ايالات متحده آمريكا، بهترين الگو (مثال) براي تغيير دادن خط مونتاژ سنتي به تكنيك خط مونتاژ تكنيك خط مونتاژ، هر شاسي (تنه‌ي اتومبيل) توسط يك نفر مونتاژ مي‌شد. كه اين مونتاژ كردن در حدود 12 ساعت و نيم، از ميزان زماني را به خود اختصاص مي‌داد.

هشت ماه بعد از اختراع كردن تكنيك خط مونتاژ، معيارسازي، تقسيم و جداسازي نيروي كار انجام شد. و زمان مورد نياز براي مونتاژ كردن شاسي اتومبيل فقط به 93 (نود و سه دقيقه) براي هر اتومبيل، كاهش يافت. (جالب است كه خاطر نشان شود كه عقيده اختراع كردن خط مونتاژ، موقعي براي او انفاق افتاد كه او در حال مشاهده كردن، حركت انتقال دهنده (نقاله)، مزدار و لاشه يك حيوان ذبح شده،‌در شيكاگو بود.

نوآوري و ابتكار خلاقيت همانند و متشابه در مفهوم آفريني و طرح اوليه Gutenberg براي اختراع كردن ماشين چاپ هم وجود داشت.

Charles Bedaux

پيش‌كسوت ديگر، در وسعت پژوهش علم مديريت Charles Bedaux بود، گرچه از آغاز كردن حرفه خود، تا بعد از فوت صرفنظر كرده بود، ولي او تأثيرات فراوان و رايجي، اولاً در ايالات متحده امريكا، و بعداً هم در اروپا داشت.

بسياري از شركت‌هاي اروپايي، مشتري او بودند، گرچه بسياري از افراد كه پژوهش او را تجربه كرده بودند، مديران (اداره كنندگان) بي‌وجدان و بي‌شرفي بودند، كه باعث سوء شهرت از او شدند.

او مفهوم (انديشه كلي) نسبت ارزيابي مدت زمان لازم براي انجام دادن كار را شناسايي كرد (آشنا‌سازي كرد).

او، آشناسازي Gilbreth را در مورد متكي بودن، به مجاز شمردن و قبول كردن، بهبودي از خستگي و واماندگي، رعايت كرده بود. گرچه ممكن است در آغاز نامي (خام بودن) و ناكافي بودن، حاصل شد، ولي سيستم (نظام كاري) او داراي پيامدهاي بزرگ و وسيعي، در توسعه و گسترش دادن سبك كار پژوهش بعدي بود؛

او همچنين به خاطر توسعه و گسترش دادن، زنجيره (طبقه‌بندي كردن) تكنيك‌هاي بكار گرفته شده، در سبك كار پژوهش، كه همچنين حاوي ارزشيابي كردن تجزيه و تحليل مي‌باشد، معروف و سرشناس شد.

 

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 12 اسفند 1394 ساعت: 16:16 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

موضوع درس سمينار

بازديد: 91

موضوع درس سمينار

رابطه بين هوش هيجاني و كارآفريني

استاد محترم :

 جناب آقاي دكتر فرحبخش

گرد آورنده :

 عذرا يوسفي

بهار 85


هوش هيجاني

با توجه به پيشرفت روز افزون دانش و فن آوري، و همچنين اهميت فراوان يادگيري و توانايي حل مسائل و مشكلات پيچيده عصر فن آوري، شناخت همه جانبه توانمندي هاي روان شناختي، اهميت ويژه اي يافته است. دراين ميان عواملي كه درموفقيت فردي در ابعاد تحصيلي، شغلي، زناشوئي دخيل هستند بيش از پيش مورد توجه ومطالعه قرار گرفتند. نكته شايان ذكر است كه هوش بهريا IQ به تنهايي درموفقيت افراد درابعاد ذكر شده نقش چنداني ايفا نمي كند.

دركشورهاي پيشرفته بحث بهره هيجاني و هوش هيجان مطرح شده است. اين مفهوم در مؤسسات، سازمانها و مراكز صنعتي و به خصوص درمصاحبه هاي استخدامي كابرد فراوان دارد. زيرا هوش هيجاني بالا درموفقيت افراد تأثير فراوان دارد. البته مشروط بر آن كه فرد از يك بهره هوشي نرمال برخوردار باشد.

تعريف هوش هيجاني (EQ)

اصطلاح هوش هيجاني درسال 1995 توسط دانيل گلمن مطرح شد. گلمن هوش هيجاني را چنين تعريف مي كند: هوش هيجاني يعني توانايي مهارتمايلات عاطفي و هيجاني خود، درك خصوصي ترين احساسات ديگران، رفتار آرام سنجيده درروابط انساني، به عبارت ديگر، فردي كه از هوش هيجاني بالايي برخوردار است، به خوبي مي تواند احساسات خود را مهار كند و آنها را به شكل مناسب بيان كند.


مفهوم هوش هيجاني از ديدگاه بار- آن

بار- هوش هيجاني را عامل مهمي درشكوفايي توانايي افراد براي كسب موفقيت درزندگي تلقي مي كند و آنرا با سلامت عاطفي و درمجموع، سلامت رواني مرتبط مي‌داند.

گلمن بامطرح ساختن پژوهش هاي خارق العاده اي كه درزمينه مغز و رفتار انجام شده است. نشان مي دهد كه عوامل ديگري دست اندركارند كه موجب مي شوند افرادي كه هوشبهر بالايي دارند درزندگي موفقيت هاي چنداني به دست نياورند، اما كساني كه هوش متوسطي دارند، درمسير موفقيت قرار بگيرند اين عامل جنبه ديگري از هوشمندي را شامل مي شوند كه گلمن آن را هوش هيجاني مي خواند.

اين ويژگي ها، مشخصه افرادي است كه درزندگي واقعي، موفق و كارآمدند. و درمحيط كارخود، نظر همه را به خود جلب مي كنند.

هوش بين فردي توانايي درك افراد ديگر است: يعني اينكه چه چيزي موجب برانگيختن آنان مي شود. چگونه كار مي كنند و چگونه مي توان با آنان كاري مشترك انجام داد.

بازارياب هاي موفق، ساستمداران، معلمان، پزشكان و رهبران مذهبي احتمالاً درزمره افرادي هستند كه از درجات بالايي از هوش ميان فردي برخوردارند.

تعريف قابليت هيجاني از ديدگاه « كارولين سازي»[1]

صلاحيت يا قابليت هيجان عبارت است از تجلي كفايت خود، درمبادلات اجتماعي كه هيجانها را برمي انگيزد. كفايت خود يعني فرد عقيده دارد وي داراي ظرفيت و مهارت براي رسيدن به نتيجه مطلوب مي  باشد. هوش هيجاني شامل كنترل احساسات و هيجانهاي خود شخص و ديگران مي  گردد.

تنظيم آنها و استفاده از اطلاعات برمبناي هيجانها، براي راهنمائي تفكر و عمل قابليتهائي كه درهوش هيجاني وجود دارند شامل الف، ارزيابي و بيان هيجانها درخود و ديگران (ب) جذب و درونسازي هيجانها و افكار (ج) ادراك و تجزيه و تحليل هيجانها ورد، تنظيم هيجانها براي پيشبرد رشد هيجاني وعقلاني مي  باشد.

سالوي درسالهاي اخير تعاريف قبلي از هوش هيجاني راتاحدي تصفيه نموده و به مدل توانايي هوش هيجاني اشاره دارد كه شامل چهار جزء اصلي مي باشد 1- ملاحظه و دريافتن، ارزيابي و بيان هيجان 2- تسهيل تفكر به وسيله هيجان 3- ادراك و تجزيه و تحليل هيجانها با بكار بردن معلومات هيجاني 4- تنظيم سازگارانه هيجان به معني ديگر هوش هيجاني از ديدگاه مايروسالوي اشاره دارد به يكدسته توانائي ها كه در پردازش اطلاعات هيجاني به كار مي روند.

بنابراين هوش هيجاني را ميتوان اين گونه تعريف كرد: توانائي درك، ارزيابي و بيان صحيح هيجانها توانايي درك مفاهيم مربوط به هيجانها كاربرد زبان مربوط به هيجانها، توانايي دستيابي و توليد احساسات براي تسهيل فعاليتهاي شناختي، توانايي كنترل و تنظيم هيجانهاي خود و ديگران براي رسيدن به رشد، حال خوب و ارتباطات اجتماعي مؤثر پنج عامل مركب و مقياسهاي 15 گانه هوش هيجاني بار آن عبارتند از  عامل اول) هوشي درون فردي به توانايي تشخيص و درك احساسات شخصي، بيان احساسات، عقايد و افكار و دفاع از حقوق فردي به شيوه اي غير مخرب و رها بودن از وابستگي اطلاق مي  شود.

عامل دوم) هوش بيان فرد: به معني توانايي هم دلي يعني آگاهي، درك و ارزيابي احساسات ديگران است.

عامل سوم) قابليت انطباق : سازگاري شامل توانمدينهاي حل مساله، ارزيابي واقعيت، انعطاف و پذيرش است.

عامل چهارم) كنترل استرس : توان تحمل وقايع ناخوشايند و شرايط استرس زا و همچنين مقاومت يا به تأخير انداختن يك تكانه، سائق يا وسوسه، براي عمل كردن مي  باشد.

عامل پنجم) خلق عمومي: توانايي رضايت از زندگي و شاد بودن وداشتن نگرش مثبت يا ثابت حتي درزمان بد اقبالي

خرده مقياس ها عبارتند از:

1-خود آگاهي هيجاني:

خود آگاهي هيجاني، توانايي شناخت احساسات خود، تفكيك آنها، آگاهي از احساس خودو چرايي آن.

2- قاطعيت:

قاطعيت، توانايي بيان احساسات، عقايد و افكار خود و دفاع از حقوق خود به شيوه اي منطقي، غير مخرب.

مهارت درارتباط بين فردي: توانايي برقراري و حفظ ارتباطات متقابل است كه صميميت و تبادل محبت ازويژگي هاي آن مي باشد.

3-حرمت نفس

حرمت نفس توانايي احترام به خود و پذيرش خود به و پذيرش خود به عنوان شخصي ارزشمند، احترام به خود آن گونه كه هستيم، بدين معني كه توانايي پذيرش جنبه هاي مثبت و مفني قابليت ها و محدوديت خود را داريم.

4-خودشكوفايي

خودشكوفايي، مستلزم شناخت توانمندي هاي بالقوه در خود، سپس رشد و شكوفايي آنهاست.

5-استقلال:

استقلال عبارت است از توانايي خود هدايت گري و خود كنترلي درتفكر و عمل و عدم وابستگي عاطفي، افراد مستقل افرادي متكي به خود دربرنامه ريزي و تصميم گيري هاي مهم مي باشند و پيش از تصميم گيري ، درجستجوي نقطه نظرات ديگران برمي آيند و به آنها توجه مي كنند. اما تصميم نهايي از آن خود آنهاست.

6-همدلي :

همدلي توانايي فهم و درك احساسات ديگران و حساس بودن به چگونگي و چرايي اين احساسات است.

7-روابط بين فردي:

مهارت درارتباط بين فردي: توانايي برقراري و حفظ ارتباطات متقابل است كه صميميت و تبادل محبت از ويژگي هاي آن مي  باشد.

8-مسئوليت پذيري اجتماعي:

مسئوليت پذيري اجتماعي، توانايي ابراز خود به عنوان فردي همكار، كمك رسان و سازنده درگروه هاي اجتماعي است. اين توانايي مستلزم مسئول بودن شخص است.

چنين افرادي داراي وجدان اجتماعي بوده و رفتار آنها با پذيرش مسئوليت هاي اجتماعي جلوه گر ميشوند.

اين بعد ازتوانايي، با انجام كار با ديگران، پذيرش ديگران، اخلاقي بودن و رعايت قوانين رابطه دارد.

9-حل مساله :

حل مساله توانايي شناسايي و تعريف مشكلات، ايجاد و انجام راه حل هاي مؤثر است.

10-واقعيت سنجي:

واقعيت سنجي يعني توانايي ارزيابي بين آنچه تجربه مي  شود با آنچه عيناً وجود دارد.

11-انعطاف پذيري:

انعطاف پذيري، توانايي منطبق ساختن عواطف، افكار و رفتار با موقعيت ها و شرايط متغير است. اين بعد از هوش هيجاني به توانايي كلي فرد و سازگاري با شرايط ناآشنا، غير قابل پيش بيني و پويا تكيه دارد.

12-تحمل فشار رواني:

تحمل فشار رواني عبارت ست از: توانايي مقاومت دربرابر رويدادها و موقعيتهاي فشار زا، بدون توقف، اين توانايي به معني پشت سرگذاشتن موقعيت هاي مشكل ساز، بدون ازپا درآمدن است.

13-كنترل تكانه:

كنترل تكانه، توانايي مقاومت يا به تأخير انداختن تكانه، سائق يا وسوسه انجام عملي است. اين توانايي شامل قابليت پذيرش تكانه هاي پرخاشگرانه، خودار بودن و كنترل خشم، خصومت يا رفتار غير مسوولانه است.

14-خرسندي:

خرسندي توانايي رضايت از زندگي، لذت بردن از خود و ديگران و شاد بودن است افراد خرسند اغلب احساس خوب وراحت را درمحيط كار، خانه و هنگام فراغت تجربه مي كنند.


مولفه هاي هوش هيجاني

1-  خود آگاهي هيجاني توانايي درك و ارزيابي صحيح و مطلوب خود درك احساسات حتي از ترس، قدرت است دو سيكات ترجمه نورافروز،1375 ، ص 11. وقتي با احساسات خود آشنا هستم از ابعاد مختلف وجود خود و خواسته ها و نياز هايمان مطلع مي شويم، بعضي ازاين ها با يكديگر درتضاد هستند و تنها ما مي توانيم آنها را جدا كنيم و دريابيم كدام يك عميق تر است و اهميت بيشتري دارد.

2-  جرات ورزي: يعني توانايي ابراز عواطف و ابراز خود به نحوي مفيد و سازنده توانايي بيان آشكار عقايد وافكار خود مثلاً توانايي بيان باورهاي مخالف و اتخاذ موضعي مشخص، حتي اگر به لحاظ عاطفي انجام آن دشوار و حتي باعث از دست دادن امتياز مي شود. (عباس آبادي، 1383)

3-   عزت نفس‌: توان خود آگاهي ودرك و پذيرش خويش و احترام به خود.

4-   خودشكوفايي توانايي و نيزحركت براي تحقق اهداف خود و شكوفا نمودن توانائيهاي خود

5-  استقلال : توانايي اتكا به خودورهايي از وابستگي به ديگران (سياروچي وهمكاران ترجمه نصيري 1383) استقلال يعني توان خود رهبري و خويشتن داري فكري و عملي و رهايي از وابستگي ها)

6-   همدلي : توان آگاهي يافتن از عواطف ديگران ودرك آنها

7-  روابط ميان فردي توانايي برقراري روابط خوب و مطلوب با ديگران از ويژگي هاي ارتباط مثبت بين فردي، توانايي صميميت و محبت و انتقال دوستي به شخص ديگر است.

8-  مسئوليت پذيري اجتماعي، توانايي شناخت مسئوليتهاي خود درمقابل اجتماع و درك اين موضوع كه جزيي ازيك گروه اجتماعي هستيم (سياروچي و همكاران ترجمه نصيري، 1383)

9-  واقعيت سنجي : توانايي اعتبار بخشي و بي طرفانه به افكار و احساسات. واقعيت سنجي توانايي ارزيابي انطباق بين آنچه تجربه مي  شود و آنچه عيناً وجود دارد.

10-     حل مساله: توانايي حل مسائل شخصي و بين فردي يعني توانايي تشخيص و تعريف مشكلات و خلق و كاربست راه حل هاي مؤثر و مناسب با آن.

11-           انعطاف پذيري: توانايي انطباق و سازگار نمودن احساسات و افكار خود با شرايط جديد

12-     تحمل تنش: توانايي مديريت عواطف خود به نحوي موثر، توانايي تحمل فرد دربرابر رويدادهاي ناخوشايند و شرايط تنش زا و هيجان هاي شديد. اين توانايي به معني پشت سرگذاشتن موقعيت هاي مشكل ساز بدون از پا درآمدن است.

13-     كنترل تكانه : توانايي مقاومت فرد دربرابر تنش ها يا وسوسه و كنترل هيجان‌هاي خويش شامل كنترل تكانه توانايي مقاومت يابه تأخير انداختن تكانه سايق و يا وسوسه انجام عملي است.

14-     خوش بيني : توانايي توجه به جنبه هاي روشن تر زندگي و حفظ نگرش مثبت راحتي هنگام وجود احساسات مفي و ناخوشايند (جلالي، 1381)

خوش بيني فردرا در رويارويي بارويداهاي دشوار، درمقابل افتادن درگرداب بي‌تفاوتي نااميدي و افسردگي مقاوم سازد.

نشاط : توانايي احساس رضايت از زندگي، احساس رضايت ازخود و ديگران شادكامي پيامد جانبي يا شاخص مهم درجه كلي هوش هيجاني و عملكرد هيجاني است.

اهميت و نقش هوش هيجاني درمحيط كار

هشتاد درصد افرادي كه كار خود شكست خوردند فقط يك دليل براي آن دارند. آنان قادرنيستند به خوبي با ديگران رابطه برقرار كنند.

هوش هيجاني نقطه عطفي است براي تمامي كساني كه نگران آينده كاري خود هستند.

رمز شغل موفقيت آميز، درك اين واقعيت است كه حرفه ي شما را از بقيه ي زندگي‌تان جدا نيست.

پايين بودن سطح هوش هيجاني درمحيط كار بدون ترديد درنتيجه  نهايي فعاليت خلل وارد مي كند حتي ممكن است به سقوط شركت ها بيانجامد.

تحقيقات انجام شده

كريم پور (1383) درمقطع كارشناسي ارشد دانشكده حسابداري و مديريت دانشگاه  علامه طباطبائي پايان نامه خود را با موضوع بررسي ويژگي تشخيص كار آفرينان دفاع نموده است.

درزمينه بررسي ويژگي هاي كار آفريني، خارج از كشور تحقيقات زيادي انجام شده است به عنوان نمونه ميل درسال (1848) درزمينه مخاطره پذيري افراد كارآفرين تحقيقات انجام داده است.

عوامل زمينه ساز جهت اقدام به كارآفريني درزنان انگيزه براي كسب استقلال تأمين بودجه اوليه نيز موضوع ديگران است كه زنان و مردان كارآفرين در آن متفاوت عمل مي كنند مردان علاوه بر سرمايه خصوصي از سرمايه گذاران وام بانكي يا فرض شخصي به عنوان منبع تأمين سرمايه سود مي جويند امازنان تنها متكي بر دارايي هاي شخصي يا پس انداز خود مي باشند.

از نظر پشتيبان نيز زنان اغلب همسران و دوستان نزديك را پشتيبان دارند اما مردان مشاوران خارج ازمحدوده خصوصي (وكيلان و حسابداران). اعتماد به نفس زنان كار آفرين كم است. نگرش افراد جامعه اين است كه مديريت مؤسسه  بيشتر يك فعاليت مردانه است اما دربين زنان كارآفرين ميانگين هوش هيجاني بالاتر بوده است.

كارآفرين كيست ؟كارآفريني چيست؟

كارآفرين فردي است داراي ايده و فكر جديد كه از طريق فرايند ايجاد كسب و كار (كسب و كار خانگي، كسب و كارمجازي، كسب و كار درمغازه يا شركت ياسازمان، توام با بسيج منابع و مخاطره مالي واجتماعي، محصول ياخدمت جديدي به بازار عرضه مي  كند.

اصولاً كارآفرينان باكسب و كارهاي تازه و نوشناخته مي شوند. اين تازگي، ممكن است در زمينه هاي زير باشد: عرضه محصول تازه يا محصولي با كيفيت جديد ب-ارائه روشي جديد براي توليد يك محصول گشايش بازار تازه تهيه منابع و روشي جديد براي تأمين مواد اوليه يا اجزاي تشكيل دهنده يك محصول سازماندهي مجدد يك صنعت سپس مي توان گفت كه كارآفريني به فرآيند شناسايي فرصتهاي جديد و ايجاد كسب و كار و سازمانهاي جديد و رشد يابنده براي بهره برداري از فرصتهاي شناسايي شده اطلاق مي شود كه درنتيجه آن كالاها و خدمات جديدي به جامعه عرضه مي شود. كارآفريني عبارت است از فرآيند كشف وبرنامه ريزي عنصر وجودي (خودواقعي) خويشتن درعرصه فعاليت حرفه اي جهت دست يابي به خود شكوفايي

كارآفريني عبارت است از فرآيند ايجاد ارزش از راه تشكيل مجموعه منحصر به فردي ازمنابع به منظور بهره گيري از فرصتها (احمد پور 1380)

كارآفريني ويژگي فردي است كه با عزمي راسخ و با وجود موانع بسيار دررساندن يك محصول يا ارايه خدمت جديدي به بازار، فرآيند نوآوري را با موفقيت هدايت مي‌كند. خلاصه مطلب اين كه كارآفريني چيزي بيش از ايجاد كار است گر چه اين امر به طور قطع يكي از وجوه مهم آن است ولي تصوير كاملي از كارآفريني ارايه نمي دهد. خصوصياتي همچون جستجو به دنبال فرصتها به جان خريدن خطرات و اصرار درتحقق پيوستن ايده ها درمجموع ديدگاه خاصي را تشكيل مي دهند كه كارآفرينان را به تصوير مي  كشند (دانلداف، ريچارد ام؛ ترجمه عامل محرابي، 1383ص 22)

رفتار فرد حاصل تعامل ويژگي هاي شخصيتي با شرايط و عوامل محيطي است. بدون شكل رفتار همه انسانها ازشرايط اجتماعي و ويژگي هاي شخصيتي آنها ناشي مي شود. آنچه مهم است اين است كه جنبه فاعليت به كدام بخش مربوط مي  شود؟  درپس رفتارهاي جديد معمولاً فاعليت به ويژگي هاي شخصيتي و برداشت فرد از آن بر ميگيردد. دركار آفريني نيز چنين شرايطي حاكم است . به مواردي كه دانلداف[2] دراين زمينه چنين بيان مي كند بازاريابي مهم است، امور مالي حائز اهميت است حتي كمك به نهادهاي عمومي نيز اهميت دارد ولي هيچ يك از آنها به تنهايي باعث ايجاد كارهاي جديد نمي شوند از همين رو به شخصي نياز داريم كه درذهن او كليه حالات ممكن گردهم آورده شوند، از همين رو به شخصي نياز داريم كه درذهن او كليه حالات ممكن گرد هم آورده شوند، باور داشته باشد.

با پررنگ شدن نقش كارآفرينان درتوسعه اقتصادي، روان شناسان باهدف ارايه نظريه هاي مبتني بر ويژگي هاي شخصيتي و هم چنين باتفاوت قائل شدن بين كارآفرينان بامديران و غير كارآفرينان به بررسي ويژگي هاي روانشناختي كارآفرينان پرداختند (فرن ها م 1994 به نقل از احمد پور 1380)

اهميت كارآفريني

كارآفريني نوش داروي لحظات دشواري :

كارآفرين مي تواند درحالت اضطراري پاسخگو باشد. او درصورت نياز مي تواند فوراً تصميم گيري كند. براي اين كار، او بايد حوادثي را كه ممكن است درآينده اتفاق بيفتد پيش بيني كندو از عواقب آن  آگاه باشد. ماهيت شغلي كارآفريني، سرمايه گذاري طولاني مدت، پيش بيني جايگزين ها و عواقب آن ها قبل و بعد از  اتفاق پيش بيني تغييرات و آمادگي تطبيق با اين شرايط را ايجاب مي كند (سالازارو و همكاران، ترجمه نطاق،1380،ص 45)

كارآفريني مسير خودشكوفايي:

كارآفريني يك فرآيند اجتماعي است كه درآن كارآفرين با اشتياق و پشتكار دركار خويشتن خويش را پيدا مي  كند و از بند عادات و سنت هاي مرسوم رها مي  شود (احمد پور، نقل از سعيدي كيا، 1382، ص35)

كارآفريني عامل رشد و شكوفايي استعداد ها و سوق دهنده به سوي خود شكوفايي است.

كارآفريني توانائيهاي انباشته فردي را آزاد مي كند. نيازهايي مانند استقلال و اتكا به نفس  نمونه هايي هستند كه با توسعه كارآفريني درافراد امكان بروز پيدا مي كنند. براساس تحقيقات انجام شده درميان خانوارهاي كشور انگلستان افراد دركنار انگيزه هاي مادي مانند پول و سمت، كارآفريني را راهي براي ارضاي نيازهاي معنوي خود مانند آزادي، استقلال و كسب جنب و جوش درزندگي انتخاب مي كنند و گزارش منتشر شده توسط اتحاديه اروپا، سال 2003 ، نقل از سايت مؤسسه  خانه پژوهش نوانديش

كارآفريني به عنوان جوهره رويش سيستم اقتصادي : كارآفرين موتور توسعه ي اقتصادي و ايجاد ساختار ها و مناسبات اقتصادي جديداست. تخريب خلاق در واقع همان جوانه زدن است. جوانه هايي كه طراوت و شادابي را به سيستم اقتصادي بازمي گرداند. تداوم حيات اقتصادي را فراهم مي كند بنابراين تنها راه تداوم حيات اقتصادي كارآفريني است.

كارآفريني فرآيند خلق ارزشها است. كارآفرين باعمل خود سه ارزش را خلق مي كند.

1-ارزش اقتصادي (ثروت) : كارآفريني فرآيند خلق و توزيع ثروت  دراجتماع است.

ارزش اجتماعي: كارآفرين با كار خود ازيك سو به تقاضاهاي افراد جامعه جواب مي دهد و ازسوي ديگر با خلق ثروت، رفاه و آسايش را به اجتماع ارزاني مي دارد و اين ها خود ناشي از حس احترام و ارزش براي ديگران مي  باشد. اگر نتوان گفت كه انگيزه اوليه كارآفريني پاسخ به نيازهاي اجتماعي است اماتداوم كارآفريني وابسته به اين امر مي باشد.

3-ارزش وجودي و خلق معناي زندگي، مكتب معني درماني براي معنابخشيدن به زندگي سه راه پيشنهاد مي  كند. يكي از اين راهها عبارت است از خلق چيزي درجهان كه كارآفريني اين فرآيند را فراهم مي كند.

شناسايي ويژگي هاي تشخيصي كارآفرينان ازاهميت خاص برخوردار مي  باشد. براي ترويج و پرورش صفت كارآفريني دراجتماع نيازمند شناخت ويژگي هاي شخصيت و روان شناختي مؤثر درامر كار آفريني مي  باشيم. يكي از اين ويژگي ها كه دربين كارآفرينان و افراد عادي متفاوت مي  باشد. هوش هيجاني و باشد. گلمن (2001) هوش هيجاني را مهارتي داند كه دارنده آن مي تواند از طريق خود آگاهي روحيات خود را كنترل كند؛ ازطريق خود مديريتي آن را بهبود بخشد، از طريق همدلي، تأثير آنها را درك كند و از طريق مديريت روابط به شيوه اي رفتار كند كه روحيه خود و ديگران را بالا ببرد به نقل از خائف الهي، دوستار 1382 ص 54

به دلايل ذيل شناخت ويژگهاي روان شناختي و شخصيتي كارآفرينان ازاهميت ويژه اي برخوردار مي باشد.

 1- شناخت افراد مستعد كارآفريني براي چنين شناختي بايد ويژگيهاي مرتبط با كارآفريني را شناسايي كرد. داشتن ويژگي هاي خاص روان شناختي و شخصيتي ازملزومات كارآفريني است. توسعه كارآفريني نيازمند تربيت افراد كارآفرين مي‌باشد. درسرتاسر دنيا مراكز مختلفي را به براي آموزش و آماده كردن افراد جهت كارآفريني وجود دارد يكي از راههاي سريع در آموزش كارآفريني اين است كه افرادي را كه بصورت بالقوه از روحيه كارآفريني برخوردار مي باشند. شناسايي نموده و سپس امكانات لازم را جهت فعليت رساندن آن ها را فراهم نمايد.

2-توسعه و تشويق بينش كارآفريني: درتربيت كارآفرين دو عامل مد نظر مي  باشد، كه يكي از اين عوامل رويكرد شناخت ويژگي هاي روان شناختي و رفتار كارآفرينانه فرد مي باشد. دراين ديدگاه ويژگي هاي كارآفرينان را براي فرد بيان كرده و راه هاي كسب اين توان مندي ها و ويژگي ها را به او نشان مي  دهند تا فرد تشويق شود و با كسب توانايي هاي فردي دست به فعاليت هاي كارآفرينانه بزند . به عبارتي با اين عامل،  بذر را تقويت مي كنند و با شيوه اي اصلاح نباتات كار مي كنند كه اين بذر درهر خاك و شرايط سخت جوي رشد كند و بتواند درعرصه رقابت دوام آورده و پايدار بماند.

3- ساخت و تهيه آزمونهاي روان شناختي معتبر در زمينه كار آفريني: امروزه يكي از مهمترين اولويتهاي حرفه اي شناخت كارآفرينان بالقوه مي  باشد. چرا كه اين افراد را مي توان با سرمايه گذاري اندكي به كارآفرينان موفق تبديل نمود، شناخت افرادي با ويژگي هاي كارآفريني براي سازمانها و شركتها يك امر حياتي است زيرا با شناسايي اين افراد و قراردادن آنها درجايگاه مناسب مي  توان ميزان بهره وري سازمان را بسيار بالابرد. بر عكس اگر چنين افرادي شناسايي نشوند و همانند سايرين با آنها برخورد شود نه تنها درپيشبرد اهداف مؤثر نمي باشند بلكه به صورت ناخودآگاه به مانع تبديل مي  شوند. (مقصودي 1384)

4-مشاوره كارآفريني: توجه به مشاوره كارآفريني يك ضرورت جدي درامر توسعه كارآفريني مي باشد. يك  مشاور كارآفرين بايدبه صورت كاملاً تخصصي ازويژگي هاي فردي مؤثر درامر كارآفريني اطلاع داشته باشد كه اين امر مستلزم شناخت ويژگي هاي مؤثر دركارآفريني است.

5-توجه به اين ويژگي ها درتدوين متون و منابع آموزشي كارآفريني: اين امر زماني محقق مي  شود كه اين ويژگي قبلاً شناسايي شده باشند. مدتي است كه تشكيل كارگارههاي آموزشي درزمينه كارآفريني بسيار رايج شده است. زماني اين كارگاهها بيشترين بازدهي را خواهند داشت كه به اين ويژگي ها توجه شود.

وظايف كار‏آفرين

وظيفه كارآفرين عبارت است از اصلاح و متحول ساختن الگوي توليد با بهره برداري از اختراع يا به طور عمومي تر امكان فني امتحان نشده درتوليد كالاي جديد ياتوليد كالاي قديمي به روش جديد، بازگشايي منابع جديد براي دسترسي به مواد يا بازار جديد محصولات باسازماندهي صنعتي جديد بنابراين به طور خلاصه كارآفرينان سه وظيفه دارند.

1-     نوآوري (كارآفرين بايد فرصتهاي تجاري ناشي از تغييرات درتقاضا و فناوري جديد را شناسايي كند)

2-     سرمايه گذار ي(توانايي و تمايل به يافتن و فراهم كردن سرمايه مخاطره آميز براي يك شركت)

3-     مديريت، هنگامي كه شركت تأسيس شده است.

هاري وظايف كارآفرين را به دو دسته تقسيم مي كندوظيفه اول، وظيفه اجرايي است. يعني مديريت امور و رفع نيازهاي افراد، وظيفه دوم رابط بودن است. يعني انتقال احساسات به ديگران اين وظيفه همراه با وظيفه اصلي درفعاليت انساني و اجتماعي موجب بالارفتن شهرت و جايگاه كار‏آفرين مي شود. كارآفرين بايد سعي نمايد تا حاصل پيام دوستي، اعتماد، صداقت با مشتريان بوده و موجب تداوم روابط و هم چنين موفقيت شود (قائم پناه، 1381)

مدلي از رشد توسعه كارآفرين

الف) مرحله اثبات دراين مرحله كار‏آفرين به توانايي ها و استعدادهاي خود آگاه مي  شود، و به خودباوري دست پيدا مي كندفردي كه باور داشته باشد داراي كالا يا خدمات ارزشمند جهت عرضه نمودن است و نيز احساس كند كه بازار بالقوه اي براي آن وجود دارد. احتمالاً وارد حرفه اي درآن زمينه خواهد شد.

ب) مرحله گسترش: دراين مرحله كار‏‏آفرين با توجه به خبرگي كه در مرحله قبلي به دست آورده است و حاصل آن  را بصورت يك كالا و يا يك خدمت به جامعه ارائه داده است جامعه پذيراي وي مي  شود.

دراين موقع كارآفرين فعاليت حرفه اي خود را وسيله براي تحقق اهداف والاتر درنظر مي گيرد.

ج)مرحله يكپارچگي : دراين مرحله كارآفرين با توجه به سطح برخوردها و انتظاراتي كه جامعه از وي دارد زمينه چالش هاي جديدي را براي وي فراهم مي كند و زمينه روبرو شدن باابعاد مختلف وجودي خويشتن را براي وي فراهم مي كند. دراين مرحله كار‏‏‏‏آفرين ابعاد وجودي خويش اعم از مثبت و منفي رامي پذيرد و اين ويژگي ها و انگاره هاي ذهني خويش را دركنار هم قرار مي دهد  و توانايي الحاق صحيح اين باورها و عقايد را پيدا مي  كند. زماني كه اين فرآيند رخ دهد كار‏آفرين به يك پارچگي و جودي دست پيدا مي كند.

بدين كدام قسمت به درد مي خورد.

افرادي كه سرچشمه كار‏آفريني رامطالعه كرده اند، دريافته اند كه كار‏‏آفرينان معمولاً از فرسنگ هايي مي آيند كه نگرش به خصوصي به فعاليت هايي چون رقابت، وقت، كسب، وضعيت اجتماعي، كارو پو داشته اند. فرهنگهايي كه زمان حال را براساس آينده بنگرند موجب رشد روحيه كار‏‏آفريني مي شوند.

موانع كارآفريني

عدم اعتماد به نفس             محافظه كاري

متعهد بودن             وابستگي و جمود فكري        عدم تمركز ذهني

مقاوم نبودن كمرويي         عدم انعطاف پذيري

عدم دانش كافي درمورد علوم مربوطه

هوش هيجاني داستاني نگفته درپس پديده كارآفريني

1-كار‏آفريني منبع تضاد هيجاني است. براي كار‏آفريني كه فعاليت اقتصادي منحصر به فرد خود را در عمل آغاز مي  كند، اين تجربه مملو از اشتياق، عجز و ناكامي، اضطراب و كار سخت است بنابراين كار‏آفرين درطول فرآيند كار‏آفريني باتضادهاي هيجاني فراواني روبرو مي شود ازيك سو اشتياق و ازسوي ديگر عجز و ناكامي و اضطراب و چنانچه فرد از لحاظ خود آگاهي هيجاني قوي نباشد نمي تواند منابع اشتياق و ياعجز ناكامي را شناسايي نمايد و درنتيجه احتمال موفقيت او بسيار كم مي شود. از سوي ديگر فردي كه از خود آگاهي هيجاني بالايي برخوردارباشد با شناسايي منابع اشتياق و تجزيه و تحليل عوامل آن، آنرا هانند نيروي جلوبرنده به خدمت مي گيرد و منابع اضطراب و ناكامي را از قبل شناسايي و با برنامه ريزي نقش اين عوامل را كاهش مي دهد.

2-يكي از ويژگي هاي كار‏آفريني توانايي ريسك پذيري است.

درفعاليت كار‏آفرينانه مصاديق ريسك پذيري بيشتر است به خصوص از لحاظ اجتماعي و رواني به عبارت ديگر يك كارآفرين از آبرو و اعتبار خويش مايه مي گذارد. ريسك پذيري از ويژگي هاي هوش عاطفي به شمار مي رود. توانايي پيش بيني پيامدهاي تصميم تنها از هوش هيجاني بر مي آيد. ايجاد تعادل بين حس استقلال طلبي و نياز به وابستگي عموماً كار‏آفرينان افرادي هستند كه مي  خواهند كار را به شيوه خودشان انجام دهند و كار كردن براي ديگران برايشان دشوار است و ازطرف ديگر  كار آفريني نياز به حمايت دارد. بنابراين كارآفرين بايد توانايي بالايي درمديريت عواطف داشته باشد، تا بتواندتعادلي بين اينكه ازيك سو مي خواهد مستقل باشد و از سوي ديگر حمايت ديگران را نيز از دست ندهد برقرار نمايد.

3-بيشتر انگيزه هاي كارآفرينان هيجاني است. و چنانچه فرد از لحاظ هيجاني به مرحله پختگي نرسيده باشد و به نوعي ازلحاظ هيجاني هوشمند نباشد احتمال شكست خيلي بيشتر است درحالي كه فردي كه ازهوش هيجاني بالايي برخوردار باشد، احتمال دارد بيشتر موفق شود.

4-خلاقيت: جان مايه كارآفريني خلاقيت است و خلاقيت خود مبنايي انگيزشي دارد قسمت اعظم دانش خلاق و شهودي هر فرد برمبناي هوشي هيجاني قرار دارد. (كوپر، ترجمه عزيزي، 1377)

5-يكي از ويژگي هاي كارآفريني مديريت و رهبري است و ازمهمترين ويژگي هاي يك رهبر موفق داشتن هوش هيجاني بالاست يعني عملكرد بالاي سازمان بستگي به كيفيت هيجاني رهبر آن دارد ازجمله خود كنترلي، انعطاف پذيري، پايداري، همدلي و توانايي سازش و به سربردن با ديگران.

6-شهود: يكي از ويژگي هاي افراد خلاق و كارآفرين توانايي شهودي است. توانايي تصميم گيري برپايه شم وبصيريت. ارزشمندترين دارايي كار آفرينانه و حاصل سال ها تجربه دراتخاذ تصميمات لازم در موقعيتهاي بسيار پيچيده است.

7-اميدوار بودن: يكي از ويژگي هاي كار‏آفرينان اميدواري است. از ديدگاه هوش هيجاني اميدوار بودن به اين معناسي كه فرد درمقابل اضطراب فشارآور، نگرش حاكي از شكست يا افسردگي دررويارويي با چالش ها يا موانع دشوار، تسليم نخواهد شد.

8-خوش بيني: يكي از ويژگي هاي كارآفرينان خوش بيني است، افرادي كه خوش بين هستند شكست را چيزي مي بينند كه مي توانند آن را تغيير دهند و مي توانند درنوبت بعدي موفق شوند.

ازديدگاه هوش هيجان خوش بيني نگرشي است كه افراد را دررويارويي با رويدادهاي دشوار درمقابل افتادن درگرداب بي تفاوتي، نا اميدي و افسردگي، مقاوم مي  سازد.

9-غرقه شدن دركار : يكي ديگر از ويژگي هاي كارآفرينان غرقه شدن دركار است. رسيدن به سطح غرقه شدن دركار، از هوش هيجاني دربهترين حالت خود حكايت دارد. شايد غرقه شدن بيانگر هدف نهايي استفاده از هيجان ها درخدمت عملكرد يا فراگيري مطلبي باشد.

10-خود انگيزي : كارآفريني درمسيري قدم مي گذارد كه مشوقهاي بيروني كم است لذا بايد انگيزه ازدرون كارآفرين بجوشد. توانايي جهت دادن، احساسات به سوي پاياني پرثمر اين عمل مي تواند كنترل تكانه و به تأخير انداختن كامروا سازي، تنظيم حالات روحي خود به گونه اي كه به جاي محدودكردن فكر راه گشاي آن باشد.

11-توانايي؛ به  تعويق انداختن لذت ها و كاميابي ها براي بدست آوردن لذت ها و كاميابي هاي بالاتر كوپر اين توانايي رايكي از جلوه هاي هوش هيجاني مي داند.

12-يكي از ويژگي هاي افراد كار آفرين داشتن قاطعيت دركار است كه شامل 5 مهارت است.

1-جهت يابي جدي

2-توانايي انجام كار

3-كنترل اضطراب ها و ترس

4-روابط انساني خوب دركار

5-هنر مذاكره و گفتگو (هايم و جين بر، چيني) از اين پنج مهارت ذكرشده چهار مورد آن از مولفه هاي هوش هيجاني است.

11-انگيزه پيشرفت، انگيزه پيشرفت يكي ازعوامل مولفه (انگيزش)هوش هيجاني از ديدگاه گلمن باشد. درواقع كار آفرين كسي است كه دركار خود بازدهي بالايي دارد.

12-خودآگاهي: كارآفرينان از جمله افرادي هستند كه به دنبال تحقق روياهاي خود هستند اگر فرد از احساساتي كه تجربه مي  نمايد آگاه باشد، دروقاع كليد كنترل و هدايت خويشتن را در دست دارد. خودآگاهي، نقش محوري و اساسي درخود كنترلي ايفا مي كند.

طبق تحقيق آقاي مقصودي تفاوت خرد مقياسهاي هوشي هيجاني به اين صورت است. (تفاوت ميانگين ها دريك نمونه 70نفري)

خود آگاهي هيجاني             كار‏آفرينان               افراد عادي

جرأت ورزي                     47/31                     43/28

عزت نفس                        93/38                     99/34

خودشكوفايي                              79/38                     43/33

                                     كار‏آفرينان               افراد عادي

استقلال                            57/27                     94/23

همدلي                                       32                         91/30

روابط بين فردي                20/43                     43/39

مسئوليت پذيري اجتماعي     81/39                     67/39

حل مساله                         06/35                     51/32

واقعيت سنجي                   09/36                     60/33

انعطاف پذيري                   60/30                     47/26

سازگاري                         74/101                   59/92

تحمل تنش                        89/34                     79/30

كنترل تنش                       06/70                     23/63

كنترل تكانه                       17/35                     44/31

نشاط                              20/36                     24/33

خوش بيني                        60/34                     44/31

خلق عمومي                      80/70                     69/64

هوش-هيجاني كلي              70/520                   61/473

ميانگين هوش هيجاني افراد كارآفرين به نسبت افراد عادي بالاتر است. اين تفاوت علاوه برميانگين هوش هيجاني كلي درهرپنج مولفه تركيبي هوش هيجاني نيز معني دار ا ست.

پژوهشي كه در سال 2003 در استراليا توسط برني تدكراس. آنتوني تراواگلون انجام شده است كه تحقيق با استفاده از روشهاي كيفي، چند كارآفرين استراليايي (5نفر) دررابطه باتوانايي هوش هيجاني خود مورد مطالعه قرار گرفتند دراين تحقيق ازمصاحبه هاي بسيار عميق بهره گرفته شد سوالات برمبناي تلفيقي از مدلهاي ماير، كارسووسالوي (1990، مدل هوش هيجاني محل كار متعلق به گلمن، 1998) يعني ارزيابي و بيان احساسات تعديل و استفاده از عواطف هريك از كارآفرينان، آگاهي فراوان نسبت به احساسات خود و ديگران نشان دادند.

عملكرد خارق العاده كارآفرينان درزمينه قابليت هوشي هيجاني محل كار متعلق به گلمن (1998) هريك از كارآفرينان سطح بسيار بالايي ازسه جزء مدل ماير، كارسو وسالوي (1990) يعني ارزيابي و بيان احساسات تعديل و استفاده از عواطف هريك از كارآفرينان، آگاهي فراوان نسبت به احساسات خود و ديگران نشان دادند.

عملكرد خارق العاده كارآفرينان درزمينه قابليت هوشي هيجاني و همينطور همه مقياسهاي جانبي ديگر به يقين نشان ميدهند كه مفهوم «هوش هيجاني» احتمالاً‌همان عامل گمشده اي است كه محققان درتحقيقات مرتبط با كارآفرين درجستجوي آن هستند (كراسي و تراوا گلون ، 2003)

ترجمه كامل اين پروژه درادامه آورده مي شود.درپايان مقاله براي ما چند سوال پيش مي آيد كه جاي ابهام دارد كه دراينجا به آن مي  پردازيم

1-آيا هوش هيجاني را مي توان افزايش داد تا به كارآفريني بيشتر افراد منتهي گردد

2-آيا مي  توان هوش هيجاني را آموخت يا آموزش داد.

آنچه كه مهم به نظر مي رسد اين است كه  حتي اگر نتوان هوش هيجاني افراد را تغيير داد شايد بتوان به افراد مهارتهاي هيجاني را آموزش داد و به معلومات آنها در اين زمينه افزود.

درواقع ازديدگاه يكي از بنيانگذاران تئوري هوش هيجاني يعني آقاي پيتر سالوي ميتوان شخص را ازنظر هيجاني بهتر تربيت كرد وبا انگيزه و كوشش كافي كارهاي بسياري مي توان انجام داد تا مهارتها  بهتر آموخته شده وقابليتهائي را كه قسمتي از هوش هيجاني مي باشند افرايش يابد.

ماير يكي ديگر از بنيانگذاران هوش هيجاني عقيده دارد آن قسمت از ظرفيت رواني كه ازتجارب زندگي آموخته مي شود مي تواند ازطريق كوشش تمرين و تجربه پيشرفت يابد.

بنابراين سوال اين جاست كه آيا مي توان درطول دوران تحصيل به خصوص دردوران كودكي ازطريق منابع آموزشي و شيوه هاي تدريس فوق برنامه  پرورش اين ويژگي (هوش هيجاني) را مورد توجه قرارداد؟

و يا با تشكيل كارگاههاي خود شناسي و آموزش مولفه هاي هوش هيجاني دردبيرستانها و دانشگاهها هوش هيجاني افراد را تقويت نمود.

شناسايي افرادي كه هوش هيجاني بالايي دارند ازهمان كودكي و هدايت آنها به سوي رشته هايي كه امكان كاآفريني درآنها بيشتر است؟

و سئوال ديگر اين كه آيا افراد با ويژگيهاي شخصيتي متفاوت مثلاً هوش هيجاني بالاگرايش به سمت كار آفريني دارند؟

توجه به پروش ويژگي هاي روان شناختي جهت رشد و پرورش ويژگي هاي مؤثر در امر كارآفريني تا چه حد ما را به اهدافمان مي رساند.

توجه به آموزش اين ويژگي ها درترويج كارآفريني چقدر اهميت دارد؟


منابع

-مقصودي، جعفر(1384) بررسي و مقايسه ويژگي هاي شخصيتي وروان شناختي (هوش هيجاني، خلاقيت، خود پنداره، خود كارآمدي، منبع كنترل) كارآفرينان تهران با افراد عادي پايان نامه كارشناسي ارشد دانشگاه علامه طباطبائي

-وسيكات، ترجمه نورافروز، 1375 ص 110

-سيار وچي و همكاران، 1383 ، هوش عاطفي درزندگي روزمره ترجمه اصغر نوري و حبيب اله نصيري، اصفهان انتشارات نشر نوشته احمدپوردارياني، محمود، 1384 كارآفريني وزارت آموزش و پرورش دفتر برنامه ريزي تاليف آموزش هاي فني و حرفه اي و كاردانش

-ديدگاه مشاور، فصلنامه كارشناسي مشاوره منطقه 11 پائيز 83

-سالوي، پيتر و ديگران هوش هيجاني ترجمه نسرين اكبرزاده، تهران،فارابي ،1383

-اسدي، جوانشير 1382 بررسي رابطه بين هوش هيجاني، فرسودگي شغلي و سلامت روان، كاركنان شركت ايران خودرو، پايان نامه كارشناسي ارشد دانشگاه علامه طباطبايي.

-اعرابي، سيد محمد 1381 تبين عوامل توفيق كارآفرينان و ارائه الگوي مناسب كارآفرينان دربازار ايران، منتشر شده دركتاب مجموعه مباحث و مقالات اولين كنگره كارآفريني دربخش بهداشت و درمان تهران، انتشارات سيماي فرهنگ.

-جلالي، سيد احمد، 1381، هوش هيجاني، فصلنامه تعليم و تربيت سال هجدهم، شماره 1و2، بهار و تابستان 1381

-شولتز، دوان ، سيدني آلن 1377. نظريه هاي شخصيت، ترجمه يحيي سيد محمدي، تهران : نشر هما

-گلمن، دانيل1382، هوش هيجاني، ترجمه نسرين پارسا، تهران انتشارات رشد.

-كوراتكو، دانلداف، هاجتسي،ريچاردام.1383 نگرشي معاصر بر كارآفريني، ترجمه، ابراهيم عامل محرابي جلداول، مشهد : انتشارات نشر دانشگاه فردوسي مشهد.

-كتاب سلسه نشستهاي علمي اشتغال، تهران . جهاد دانشگاهي، سازمان همياري خائف الهي ، احمد علي، دوستار، محمد 1383 ابعادهوشي هيجاني فصلنامه مدريت و توسعه شماره 181 سال 1382

منابع انگليسي :

Berndette cross , antnony travaglione (2003).

The untold story: is the entrepreneur

Of the 21 ST century defined by emotionaL intellgene?

International gournal of oryanizational

Analysis. bowling green 2003. Vol./11 oiss.3

Py.221.8pys copyright © zoo5 proquest

Information and learning company all rights reserved.

 

 



[1].carolgn sarni

[2]. donald.f 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 12 اسفند 1394 ساعت: 11:09 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق در مورد جن

بازديد: 313

جن

جن : (بكسراول) اين كلمه 22 بار درقرآن مجيد آمده است.

جن درعرف قرآن موجودي است با شعور و اراده كه باقتضاي طبيعتش از حواس بشر پوشيده مي باشد و مانند انسان مكلف و مبعوث درآخرت و مطيع وعاصي و مؤمن و مشرك و ... است، و خلاصه دوش بدوش انسان تنها فرقشان آن است كه انسان محسوس و جن غيرمحسوس است و شايد بعضي فرقهاي مختصر هم داشته باشند. جنتة بكسر اول بمعني جن است «مِن الْجِنَّةِ و النّاسِ» درصحاح و قاموس اسلامي بحث مفصلي درباره جن نگاشته ام و مطلبي از روزنامه اطلاعات درباره جهان ضد ماده نقل كرده‌ام اينكه مقداري از آنرا دراينجا نقل مي كنم:

1-جن و انس دو مجود پرارزش «ثقلان» روي زمين اند تأمل درآيات سوره رحمن كه بيشتر از سي بار بصورت «فَبِاّي الاء رَبِّكما تُكذّبانِ» جن و انس را مخاطب قرار داده اين مطلب را روشنتر مي كند و درآن سوره كه بارها بعد از ذكر نعمت ها وعذابهاي دنيا و آخرت آيه فوق تكرار شده مبين آنست كه دنيا و آخرت براي هر دو است دراين باره به آن سوره و معانيش توجه فرمائيد و يك سوره درقرآن به نام سوره جن است و كاملان قابل دقت مي باشد.

2-جن از آتش (نيرو و حرارت مخصوص) آفريده شده همچنانكه انس بتدريج از خاك «وَلَقدْ خَلْقناَ الاْنسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَاءِ مَسْنونٍ. و الْجانَّ خَلَقناهُ مِنْ قَبْلَ مِنْ نارِ السَّموَمِ» حجر: 27 انسان را از گل خشك، از گل سياه بدبو و كهنه آفريديم و جن را پيشتر، از آتش نافذ آفريديم. «سموم» يعني نافذ است و جن پيشتر از انسان بوجود آمده است و در آيه ديگر هست «وَخَلَقَ الْجانَّ مِنُ مارِجٍ مِنْ نارٍ» رحمن : 15 جن را از مخلوطي از آتش آفريد «مرجع» بمعني خلط است. گرچه حقيقت جن را نمي دانيم ولي از آيات ميفهميم كه في الجمله از نيرو و آتش مجهول آفريده شده است.

3-جن مانند انسان مكلف باعمال است «وَماخَلقْتُ الْجِنَّ وَ الاْنسَ اِلاّ لِيَعبُدونَ» ذاريات : 56 روز قيامت بجن و انس گفته مي شود آيا پيامبران نيامدند؟ آيا از اين روز بيم ندادند هردو بر كفر خود گواهي دهند «يا مَعْشَرَ الجِنِّ والاْنْسِ اِلَم يأتِكُم رُسلُ مِنْكُم يَقّصونَ عَلَيكُم آياتي وَ ينُذرونَكُم لِقاءِ يَومِكُم هذا قالوا شَهِدنا عليْ اَنفسِنا و غَرتْهمُ الحَيوةِ الدّنيا و شَهِد و اعلّي انْفسَهم انَّهم كانوا كافِرينَ » انعام : 130 آيه صرح است دراينكه جن مكلف و درپيش خدا مسئول اند و همچون انسان كافر مي شوند و پيامبراني از خود دارند «رُسُلٌ مِنكُم» از مراجعه بسوره جن و آيات 29-32 احقاف و از آيات ديگر بدست ميايد و خواهيم گفت كه حضرت رسول نيز براي آنها پيامبر است.

4-گناهكاران و كفار جن همچون انسان ها اهل جهنم اند و در غذاب خواهند بود و «ولَقدْ ذراَنا لِجَهنَّمِ كثيراً مِن الجِّنِ و الانسِ لهُم قلوب لايَفقَهونَ بها... اولئِكَ هُمُ الْغافِلونَ»‌ اعراف: 179 ونظير آن است دو آيه ذيل«... لاَمْلَئَن جَهَنمّ مِنَ الجًّنةِ واْلناسِ اجْمَعين» هود: 119 «حَقَ اْلقولِ مِنّي الاًْملئن جَهَنمّ مِنَ الجِّنَةِ و النّاسِ اَجْمعينَ» سجده :13.

5-جن همچون انسان ميميرد و از بين ميرود و گروهي جاي گروهي را مي گيرند « حَقَّ عَليهمَ القُولُ في اُمَم قَدْخَلَت مِنْ قبلِهِم مِن الجِّنِ والاْنسِ انَّهم كانوا خاسِرينَ» فصلت: 25 كلمه «قدجلت» مبين آن است كه امتهاي جن مانند گروه هاي آدمي از بين رفته اند، نظير اين آيه است آيه «اولِئكَ الذّينَ حَق عليْهم القُول في اممٍ قَدْخَلَتْ مِن قَبْلهِم من الِجّن و الاْنسِ»‌ احقاف: 18 همچنين است آيه 38 از سوره اعراف .

6-جن ما را مي بيند ولي ما آنها را نمي بينيم درباره برحذر داشتن بني آدم از شيطان و اتباع او آمده است «اِنّه يَريكُم هُوَ و قَبيلِهُ مِن حَيْثُ لاتَرونَهَم» اعراف : 27 او و همجنسانش شما را از جائي مي بينند كه شما آنها را نمي بينيد و بحكم آيه «فِسَجِدوا اّلا ابليسَ كانَ من الْجِّنِ فَفَسَقَ عَنْ امرِرَ بِهِ» كهف : 50 ابليس از جن است و جنس بخصوصي نيست. رجوع به «شيطان» .

7-آنها مانند آدميان كار مي كنند وقدرت كار دارند حضرت سليمان كه آنها را بامر خدا مسخر كرده بود براي او كار مي كردند كاخها، تمثالها، و كاسه هاي بزرگ مي‌ساختند «مِن الجِّن مَن يَعمَلْ بينَ يديْهِ باِذْنِ ربِّه ... يَعملونَ لَهُ مايَشاءُ من محاريبَ و تمائِيلَ و جِفانٍِ كَالْجوابِ و قدرٍو راسياتٍ اِعملوُا آل داوُدَ شُكْراً» سباء:12-13 درسوره نمل آيه 17 تا 39 لشكر كشي حضرت سليمان به مملكت سباء نقل شده و درآنجا هست كه عده اي از جن جزء لشگريان او بودند و عفريتي از جن بوي گفت: من تخت ملكه را پيش از آنكه از جاي خود حركت كني نزد تو مي آورم درسوره انبياء آيه 82 نيز اين مطلب آمده است. دراصول كافي ج 1 ص 394 طبع آخوندي بابي تحت عنوان (جن بمحضر ائمه عليهم اسلام مي ايند و مسائل ديني خود را مي پرسند....) منعقد است و درآن باره هفت حديث نقل شده از جمله از سدير صيرفي نقل مي كند كه امام باقر درمدينه بمن سفارشهايي فرمود. از مدينه بيرون رفتم، درميان راه روحا (محلي است چهل يا سي ميلي مدينه) بودم كه مردي با لباس خود بمن اشاره كرد، بسوي او برگشتم و خيال كردم كه تشنه است ظرف آب را باو دادم گفت: بآبم نياز نيست، نامه اي بمن داد كه مركب مهر آن خشك نشده بود، ملاحظه كردم مهر امام باقر بود گفتم: اين نامه را كي بتو داد؟ گفت: الان. درنامه دستورهائي بود، چون متوجه آن مرد شدم ديدم كسي نيست، بعد از آن ابوجعفر (به مكه) آمدند به حضرتش عرض كردم فدايت شوم مردي نامه شما را آورد كه مهرش خشك نشده بود فرمود: اي سدير ما خدمتكاراني از جن داريم چون خواهيم كاري بفوريت انجام پذيرد آنها را مي فرستيم.

8-درچند آيه درباره وصف حوريان بهشتي هست «لَمُ يَطْمثِهنَّ اِنس‏ٌ قَبلَهُم و لاجانٌ» رحمن : 56 و 74 حوريان بهشتي را قبل از شوهرانشان نه آدمي دست زده و نه جن، از اين آيه مي‌توان حدس زد كه تكثير جن به وسيله مقاربت نرو ماده بوده باشد. درباره شيطان هست «كانُ مِنَ الجِّنِ فَفَسَق عَنْ اَمرِ ربّهِ اَفتَتّخذُ و نَهُ و ذريتَّةِ اولياءَ مِنْ دوُني... ما اَشْهَدتُهم خلقَ اسّمواتِ والاْرضِ» كهف: 50 آيه صريح است در اينكه ابليس ازجن است و همچنين ذريه دارد و خدا در خلقت آسمانها و زمين آنها را حاضر نكرده است، آيا ذريه او بواسطه توالد و تناسل است؟

9-جن برسول خدا ايمان آوردند و چون ما سخن مي گويند و يكديگر را به نيكو كاري دعوت كرده و از عذاب خدا مي ترساند با آيات زير و ترجمه آنها توجه فرمائيد.

«وَاذصَرفنا اِليْكِ نَفَراً‌ ِمنَ الجِّن يَستَمعونَ القرآنِ فلّما حَضَروده قالوُا اَنصْتُوا فَلمِّا قُضِيَ وّ لو الي قَومِهِمْ مُنذِرينَ، قالوا يا قومَنا انّا سِمِعنْا كِتاباً اُنْزِلَ مِنْ بعدِ مُوسي مُصدِّقاً لما بيَن يَديهِ يَهديِِ الي الحَقّ و الِي طريقِ مُستقيمٍِ يا قَومَنا اجيبوُا داعي الله وَ آمِنوا بِهِ يَغْفِرلَكُم مِن ذُنوبِكُم و يَجْركُم مِن عذابِ اليمِ» احقاف : 29-31.

«قُل اوحي الي انه اسْتمعِ نفرُ من الجّن فقالوا انا سَمعنا قرآناَ عجباَ يَعدي الي الّرشدِ فامّنابه و لن نُشرِك بِربناّ احداً ... و انّا سَمعْنا كتاباً اُنزلُ مِن بعدِ موسي مِصداقاً لما بَينَ يَديْهِ يَهدي اِلي الحِّق والِي طريقٌ مستقيمِ يا قومَنا اجُيبوا داعيِ الله و آمِنوا به يَغفْرِلًكُمْ مِن ذُنُوبِكُم و يَجرِكُم مِن عذابٍ اليم » احقاف : 29-31

«قًلْ اوحيِ الِي انّه استَمع نفِرمِن الجّن فقالوا اِنا سَمعنا قُرآناً عَجِباً يهديِ الي الرّشد فامنابه ولَنْ نَشركُ بربّنا اَحداً ... و اِناّ مِنّا الصالحونَ و مُنادون ذالكَ كنّا طرائِقَ قدداً ...و اِناّ لما سَمعْنا الهدي امّنا به فَمن يؤمنُ بربِّه فلايَخافُ بخاساً و لارهقاً و اِنامنّا المُسلمونَ و منّا القاسِطونَ فَمَن اُسلمِ فاولئكَ تحّر وا رشداً و اما القاسِطونَ فكانوا الجَهنّم حِطباً»

جن: 1-15.

يعني چون تني چند از جن را سوي تو آورديم كه قرآن را بشنوند و چون نزد پيغمبر حضور يافتند، به همديگر گفتند: گوش فرا دهيد، وچون قرآن خوانده شد سوي قومشان بازگشتند در حاليكه انذار كننده بودند، گفتند : اي قوم جن ما كتابي استماع كرديم كه بعد از موسي نازل شده و مصدق كتابهاي پيش است، بحق و راه راست هدايت مي كند، اي قوم: داعي خد را اجابت كنيد و بدو ايمان بياوريد تا گناهانتان را بيامرزد و از عذاب دردناك شما را برهاند.

بگو بمن وحي آمده كه گروهي از جن استماع قرآن كردند و گفتند : ما قرآني شگفت آور شنيديم كه بكمال دعوت مي كند و بدان ايمان آورديم و هرگز كسي را بخداي خود شريك قرار نمي دهيم .... گروهي از ما شايستگانند و گروهي پس از آنها و مافرقه هاي مختلفيم... و ما چون هدايت را شنيديم بدان مؤمن شديم هر كه بپروردگارش ايمان آورد آنها قصد هدايت شدن داشته اند اما ستمگران هيزم جهنم اند از اين آيات بدست مي آيد كه جن قرآن را شنيده و بدان ايمان آورده اند و آنها از حيث ايمان و كفر وغيره مثل مااند و حضرت رسول برآنها نيز پيغمبر است درگذشته از كلمه «رسل منكم» استظهار كرديم كه آنها از جنس خود پيغمبر دارند، شايد هم از خود دارند و هم آن حضرت پيامبر آنهاست و دراين باره روايات داريم و دربند 7 اشاره كرديم كه پيش امامان اهل بيت نيز ميامدند و مسائل مي پرسيدند، و اينكه ميان خود گفتند: اين كتاب بعد از موسي نازل شده قهراً بموسي نيز اعتقاد داشته اند ولي چرا بعد از عيسي نگفته اند آيا آنها يهودي بوده اند؟ و يا اينكه انجيل تتمه تورات است لذا از آن نام نبرده اند. احتمال دوم بهتر است.

10-    درسوره رحمن كه پيشتر اشاره شد سي ويك دفعه بجن و انس بلفظ «فباي آلاءِ ربكما تكذبان» خطاب شده است و درخصوص هر دو آمده «كل من عليها فان» و «سِنفرغِ لِكُم ايّها الثقلانِ» رفيق دانشمندم آقاي محمد امين رضوي سلدوزي احتمال داده كه مراد از تثينه آوردن «ربّ المَشرقينِ و ربّ المَغربين» شايد شرق وغرب جن و انس بوده باشد همچنين بهشت ها و چشمه ها دو تا دوتا آمده است و آنها همه قابل دقت مي‌باشند.

11-    درباره نر و ماده بودن جن آيات زير قابل دقت است «ُسبحانَ الذّي خَلقِ الازواجِ كُلّها مِماتبت الارْضِ من انْفُسِهم و مِمّا لايعلمون» يس : 36 يعني منزه است آنكه همه جفت ها را بيافريد از آنچه زمين مي روياند و همچنين از انسانها و ازچيزهائيكه نمي‌دانند.

آيه مي گويد نبات و انسانها نر وماده دارند و نيز چيزهائيكه ما آنها را نمي دانيم نر وماده دارند جمله «ومّا لايَعلمونَ» جن را نيز شامل است و مي شود گفت : نر و ماده دارند ولي ما كيفيت آنرا نمي دانيم اين درصورتي است كه مراد از «الازواج» درآيه اصناف نباشد. رجوع شود به «زوج».

روشنتر از اين آيه، آيه «وِمنْ كّل شَيءِ خَلْقنا زوجَين لَعلكم تَذكرون» ذاريات : 49 است اين آيه صريح  است دراينكه نرو مادگي درتمام اشياء عموميت دارد وجمله «كل شيء» بطور حتم جنيان را نيز شامل است.

و درسوره جن از قول آنها نقل شده كه مي گفتند «وَانَّه كانَ رِجالً مِن الا‎ْنسِ يعوذُونَ بِرِجالِ مِنْ الجِّن» جن: 7 يعني مرداني از آدميان بمرداني از جن پناه مي بردند «رجال من الجن» مبين آن است كه جنيان مرداني دارند (والله العالم)

12-درباره تجسم وديده شدن جن از قرآن چيزي بدست نياورديم ممكن است از قصه سليمان بدست آورد كه مجسم مي شوند زيرا درآن هست «قال عفَريتُ مِن الجِّن اِنا اتَيْك بِهِ قَبْل اِنَّ تَقومُ مِن مقامِكَ» نمل : 39 و ظهور آن در تجسم است و اينكه براي سليمان كار و غواصي مي كردند ظاهر آنست كه مجسم شده و آن كارها را مي كرده اند.

ولي تجسم ملك و بصورت بشر درآمدنش درقرآن مجيد صريح است مثل تجسم ملك برمريم كه مريم پنداشت جواني است و مي خواهد باو دست اندازد «فَارْسَلنا اِ ليْها روحَنا فَتمْثل لهاَ بشراً سوِّيا» مريم : 17 و مثل آمدن ملك ها پيش ابراهيم و لوط درقضيه بشارت باسحق و عذاب قوم لوط.

در «بلس» گذشت و در «شطن» خواهد آمد كه جن هم مجسم و مرثي مي شود اين از لحاظ قرآن ولي از لحاظ اخبار جن بطور حتم مجسم وديده مي شود در كافي ج 1 ص 394 هست كه سعد اسكاف آنها را بصورت مرداني زاهد ديد و امام باقر فرمود: آنها جنيان اند ونيز ابن جبل بصورت هندي ها وديگران بصورت ديگر ديده اند و دراين باره روايات و نقلها زياد است.

رانده شدن جن

رانده شدن جن از آسمان نيز يكي از مطالب قابل دقت قرآن است. ما ابتدا آيات آنرا نقل و سپس خلاصه آنرا خواهيم گفت. بايد دانست كه در اين مسئله جن وشياطين هردو يكي است چنانكه از آيات روشن خواهد شد و تنها فرقي كه مي توان قايل شد اين است كه شياطين متمردان جن اند و جن بطور اطلاق هر دو را شامل است اينك آيات:

1-وَ انّا لَمِسْنا السّماءِ فَوجْدناها مِلئَت حَرساً شديداً و شَهْبا وَ اِنّا كُّنا نَقْعَدَ منِها مِقاعِدَ للسَّمعِ فَمَن يَستَمِعُ الانِ يَجْدَله شِهابارً صِداً. و انّا لانُدري اَشراريدَ بِمَن فيِ الاْرضِ ام ارًادَبَهم ربُّهم رُشد» جن : 8-10.

اين آيات صريح اند در اينكه جن قبلا محلهائي در آسمان براي استراق سمع داشته اند و سپس ديده اند كه آسمان پراز نگهبان و شهاب است و شهاب دركمين آنها است كه استراق سمع مي كنند پيش خود گفتند: نمي دانيم آيا خداوند در اثر اين تحول رشد و كمالي براي اهل زمين اراده كرده و يا بلائي بآنها خواهد رسيد.

در روايات اهل بيت منقول است كه اين تحول بعد از ولادت رسول اكرم اتفاق افتاد و از اهل سنت آنرا در وقت بعثت آنحضرت گفته اند و آنرا در مجمع ذيل آيه 18 سوره حجر از ابن عباس و درسوره جن از بلخي نقل كرده است. درصافي درسوره جن از احتجاج از حضرت صادق نقل شده : اين ممنوعيت براي آن بود كه در زمين چيزي مانند وحي از خبر آسمان نباشد و آنچه از جانب خدا آمده ملتبس نگردد...

ناگفته نماند : اين آيات دال برآنند كه در آسمان محلي براي دانستن اسرار خلقت و كارهيا آينده روي زمين وجود دارد كه جن بآنجاها نزديك مي شده اند آيا مراد شنيدن كلمات ملائكه بود؟! آيا سخن گفتن ملائكه مثل ماها مي باشد؟!

2-«اِناَ زَينّا اَسماءِ الدّنيا بِزينةَ الْكواكِب. وَ حَفَظاً مِن كلّ شيطانِ ماردِ. لايَسْمَعون اِلي الملاءِ الاعي و يَقذُفثون مِن كلّ جانبٍ دحوراً و لَهم عَذابٌ و اَصبٌ الاّ مِنْ خَطَفِ الخَطفة فابَعه شِهاب ثاقبِ»

صافات : 6-10 «حفظاً» چنانكه درمجمع فرموده مفعول فعل مقدر است يعني «حفظناها حفاظاً» و معني آيه چنين مي شود ما آسمان نزديك را با زينتي كه كواكب باشد زينت داديم و از هر شيطان متمرد و بي فايده محفوظش نموديم. علي هذا كواكب فقط زينت اند نه موجب حفظ. «يَقدفون مِن كلّ جانِبِ» روشن مي كنند كه حفظ بوسله قذف است كه حقيقت و كيفيت آن شناخته نيست. و ظهور آيه «زَيّنا السّماءِ الدُّنيا بِمصابيحِ و جَعَلنْاها رُجوماً الشّياطيِن» ملك : 5 و «اِلاّ مِنْ خَطَفِ الخطفة» مير ساند كه متخلفين بوسيله تيرهاي شهاب طرد مي شوند آنها هم مصابيح اند و هم رجوم. «ولَقد جَعَلنا فِي السّماء بروجاً و زَيّناها للناظرينَ وحَفِظناها مِنْ كلِّ شيطانٌ رجيم‏، اِلاّ مِن اسْتَرَقُ الّسمْعِ فاتًبَعه شِهابً مُبين» حجر: 16-18.

ظاهراً مراد از كواكب سيارات منظومه شمسي و مراد از «اسماء الدنيا» درآن آيات نزديكترين آسمانهاي عالم به زمين است كه آسمان منظومه شمسي باشد و مراد از آن درآيه 5 سوره  ملك نزديكترين آسمانهاي هفتگانه زمين است يعني اولين طبقه جو. چنانكه در«سماء» بند هفتم توضيح داده شده است و نيز در «رجم» بطور تفصيل آمده است .

«لايَسمِعونَ اٍلي المَلاءِ الاعَلي» نشان ميدهد كه شياطين نمي توانند بملاء اعلي گوش بدهند و «الا من خطف الخطفة...» مبين آن است كه اگر كسي از آنها تخلف كرده و بملاء اعلي نزديك شود فوراً شعله اي آشكار و نوراني او را تعقيب مي كند. ولي با وجود اين ممكن است جسته و گريخته چيزهائي بشوند زيرا در آيات ديگر آمده «وَما تَنَزلّتْ بهِ الشّياطينَ. وَ ما يَسطيعونَ اِنّهم عَنِ السّمع لِمعزولونَ... هَلْ اَنبَئَكُم عَلي مِن تَنَزّلَ الشّياطينُ تَنَزلَ علي كَلِ افاكَ اُثيمَ. يَلقُونَ السَّمْعِ و اَكثرهُم كاذِبون» شعرا : 210-223.

دراين آيات ابتدا فرموده قرآن را شياطين نازل نكرده اند.... كه آنها از سماع (ظاهراً شنيدن گفتگوي ملاء اعلي) معزول اند...

سپس فرموده : آنها بر هردروغگوي مجرم نازل شده و مسموع خويش را القا مي كنند و بيشترشان دروغگواند. اين سخن مي رساند : با وجود تعقيب تيرهاي شهاب باز بعضي از آنها جان بدر برده و چيزهايي مياورند. و بردروغگويان القا مي كنند.

آيات گذشته روشن مي كنند حوادث آينده روي زمين در آسمان ودراختيار ملائكه است و شايد اسرار خلقت نيز. و شياطين قدرت ورود بآنجاها را ندارند «وَحَفْظناها مِن كِّل شيطانٌ رجيمِ وَ يَقْذُفونَ مِنْ كُلٍ جانِبَ» ولي پيش از ولادت يا بعثت آنحضرت بجاهايي از آسمان ميرفتند و از آنجا سرقت سمع مي كردند نه اينكه بخود آن مجمع وارد شوند كه گفته اند «وَاِنّا كُنّا نَقَعَد مِنْها مِقاعَدَ للَّسمعِ» با ولادت يا بعثت آنحضرت از آن هم محروم شدند. اين است ظهور آيات گذشته و خدا بواقع داناتر است. بعضي ازبزرگان رانده شدن با شهاب و غيره را حمل بر تشبيه عالم واقع بمحسوسات فرموده كه كلامش در «شعب» نقل وبررسي شده است.

در«سماء» زير عنوان (موجودات زنده درآسمان) مشروحاً بيان شده كه درآسمان موجودات زنده غير از ملائكه وجود دارند و آيات آن بررسي شده است.

عده اي از دانشمندان مسلم گرفته اند كه پيامهاي مرموزي بطور مرتب و موجهاي منظم از آسمان بزمين ارسال مي گردد و آنرا (بي سيم كيهاني) نام گذاشته اند كارل جانسكي بسال 1932 ميلادي 8 ماه مراقب گرفتن اين پيامها با بي سيم خود شد و ديد هر شب چهار دقيقه از شب قبلي زودتر ارسال مي گردند و آن بواسطه اين بودكه گردش زمين بدور خورشيد موجب مي شود غروب طلوع ستارگان هرروز چهار دقيقه زودتر از روز قبل باشد.

درپايان سال 1933 ميلادي سميناري از متخصصين اين علم منعقد شد. جانسكي دراين سمينار طي بيانيه اي از مشاهدات خود پرده برداشت و متذكر شد كه در ستارگان موجوداتي ميباشند كه  قادر بتكلم هستند و اني پيامدهاي آسماني كه با تلسكوبهاي بي سيم قابل دريافت هستند انسانرا در شناخت هرچه بيشتر جهان كمك مي‌كند... در فوريّه سال 1942 دلائلي بر صحت نظر جانسكي اضافه شد.

زيرا ديده شده است كه يك سلسله پيامدهاي فضائي كار جهت يابي راداري را كه در انگلستان بكار گذاشته شده بود متوّقف كرد دانشمندان پس از كوشش فراوان بالاخره دريافتند كه اين وقفه در اثر يك سري پيامدهاي تلگرافي است كه از يك سو ناشناخته از ما واري افق بوده است (نقل از كتاب قرآن بر فراز اعصار تأليف عبدالرزاق نوفل ترجمه بهرام پور و شكيب).

فعلاً اين مطلب را دانشمندان تقريباً مسلّم گرفته اند ولي از نظر قرآن مجيد چنانكه در سابق اشاره شد اين مطلب مسّلم و حتمي است. نويسنده كتاب فوق عقيده دارد كه جّن براي شيندن چنين اصواتي بآسمان نزديك مي شدند نه براي شنيدن وحي زيرا وحي را جز كسيكه باو وحي ميشود كسي نميشود. و «مَلَاء اَعلي» همانهاست نه مجمع ملائكه. ولي آيات گذشته مخصوصاً «اِنَّهُم عَنٍ الَّسْمع لَمَعزولونَ» با ملاحظه ماقبل و ما بعد آن، خلاف اين مطلب را مي رساند. و خلاصه آيات گذشته روشن مي‌كند كه جنيان ميكوشيدند تا آسمان را رصد كنند و اسرار آنرا بدست آورند تا از اسرار خلقت و حوادث آينده مطلع شوند.

جانّ :‌ «لايسْئَل عَن ذَنْبِه اِنْسٌ ولا جاّنٌ» رحمن: 39 جان هفت بار در قرآن آمده است دو دفعه درباره عصاي موسي و پنج با در مقابل انسان و انس. در قاموس و اقرب گريد: جاّن اسم جمع جّن است. لذا هر دو يكي اند. غير هم نيستند زيرا جاّن و انس مقابل هم آمده اند انس يكنوع بيش نيست هكذا جاّن و جّن. فرق همان است كه گفته شده مثلا فرمونده «لَئِنِ اجْتَمَعَتَ الْانْس‎‏‘ و الْجّن‘ » و اشراء: 88 نيز آمده «لَم يَطْمِثْهّنَ اِنسْ قَبلَهَم‘ ولا جاّنٌ» رحمن : 56 علي هذا آنچه در مجمع و كشاف و نهايه وغيره آمده:‍ جاّن پدر جّن است و آنچه راغب گفته : جّان نوعي از جّن ، مدرك صحيحي ندارد.

در باره عصاي موس آمده «فَلَمّا رَها تَهْتَّز كَاَنَّها جّان‏ٌ ولّي مَدْبِراً... » نمل: 10- قصص 31 مار سفيد و سياه چشمي است بي آزار اغلب در خانه ها يافت مي شود قيد (سيفيد) را ندارد، صحاح مطلق اين تسميه شايد مخفي بودن آن باشد معناي آيه اين است چون آنرا ديد مانند مار حركت مي‌كند برگشت گريزان.

نا گفته نماند درباره عصاي موسي كه در طور هنگام بعثت مبّدل بمار شده يكدفعه حيّة و دو دفعه جاّن نقل شده است مثل «قالَ اَلِقها يا موسي فَالَقْها فَاِذا هَيِ حَيَّتة‎ٌ‌ تَسعْي»

طه: 20 مي دانيم كه حيّه، مار معمولي وجاّن بمعني مار كوچك و يا مار معمولي است.

ولي هنگام نشان دادن معجزه در پيش فرعون ثعبان گفته شده كه بمعني اژدها ست مثل «فَاَلْقي عَصاه‏‏‏ُ فَاِذا هَيِ ثُعْبان‏ٌ  مُبينٌ» اعراف: 107 شرعراء: 32 اين دو چگونه جمع مي شود.

بنظر نگارنده: هنگام بعثت مار شدن كافي بود زيرا همين لازم بود كه موسي متوّجه اين حقيقت بشود ولي در نزد فرعون براي ارعاب و اتمام حجّت لازم بود كه باژدها مبدل شد مخصوصاً موقع بلعيدن ابزار ساحران.

مجمع البيان و الميزان معتقد است كه موقع بعثت نيز عصا باژدها مبّدل شده و در سوره نمل و شعراء كه جّان نقل شده نظر بحركت آن نه بزرگي جثّه اش. آنجا كه فرمودن «رَأها تَهْتَزّ‏‏ُ  كَاَنَّها جانّ‏‎ٌ‌» عصا در اهتراز بجّان تشبيه شده وگرنه در واقع اژدها بود.

نا گفته نماند در سوره طه  چنانكه گذشت «حيّة» آمده است و از اهتراز و غيره خبري نيست و اگر موقعي وحي اژدها بود لازم بود گفته شود «فَاِذاهِيَ ثُعْبان‏ٌ» چنانكه در اعراف و شعراء هست. علي هذا آنچه ما گفتيم مقرون بصحت است و در سوره نمل و قصص اگر جّان مشّبه به واقع شود تشبيه شيء بنفسه لازم نميايد زيرا ضمير «كَاَنَّها» بعصا راجع است.

جنّت: باغ بهشت . «كَمَثَلِ جَنَّةٍ‌ بِرَبوَةٍ اصابَها وابِلٌ ... »

بقره : 625 همچون باغيكه در بلندي است و بارن تندو درشت دانه بان رسيده.

جمع آن جنّات است مثل «كَمْ تَركوُ مِن جَنّاتٍ وَ عُيوُنٍ ... »  دخان : 25 .

نا گفته نماند از بهشت و محل زندگي اتقيا در قيامت بلفظ جنّت و جنّات تعبير آمده و بيشتر از هر صفت درباره آن «تَجْريِ مِنْ تَحْتِهَا الْانْهارٌ» ذكر شده است.

بنظر ميايد كه اين تعبير و نامگذاري بر تشبيه به جنّات ديناست كه تفهيم آن آسان شود وگرنه جنّات آخرت را نميتوان با باغات دنيا مقايسه كرد، قابل دقت است كه «حنّات» درباره آخرت هميشه نكره آمده است يعني: جنّات بخصوصي.

و تنها در آيه «وَ الَذينَّ آمَنوُ وَ عَمِلوُا الصّالِحاتِ في رَوضاتِ الْجَناتِ ... »

شوروي : 22 معرف با الف و لام آمده است ولي «الجنّة» با الف و لام نيست درباره علم بغلبه بودن ويا وصف بودن آن، براي بهشت بحث شود، امّا لازم است به ببينيم قرآن بهشت آخرتب را چگونه معرفّي ميكند.

1-«مَثَلُ الجَنَّتةِ الَّتي وُعِدَ المُتَّقُونَ فيها اَنهارٌ مِنْ ماء غَير آسِنٍ  وَ انْهارٌ مِن لَبَن لَمْ يَتَّغَيَّرْ طَعْمُهُ. وَ اَنهارٌ مِنْ خَمْرِ لذَّةٍ للِشّار بينَ وَ اَنْهارٌ مِنْ عَسَل مُصّفي و لَهُمْ فيها مِن كُّلِ الثمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِن رَبّهِمْ ... »

محمد : 15 وصف بهشتي كه به پرهيزكاران وعده شده چنين است: در ‌آن نهرهائي است  از آب تغيير ناپذير، و نهرهائي از شير كه طعم آن تغيير نيافته و نهرهائي از خمر كه براي نوشندگان لّذت است و نهرهائي از عسل صاف شده و براي‌ آنهاست در آن جنّت از همه ميوه ها و چاره سازي از پرودگارشان .

آب شيرين بي تغيير و هميشه تازه ميرساند كه جنّت آخرت داراي تغيير و تبديل و فساد باكتري و مخّمرها در آن وجود ندارند و از كهولت خبري نيست و شير و تمام ميوه ها در اختيار آنان گذاشته شده است، پيداست كه اين جنّات دنيا قابل مقايسه نميباشد.

2-«وَ سارِ عُواِلي مَغْفرَةٍ مِن رَبّكُم و جَنَّةٍ عَرْضُها السَّموات وَ الارْضُ اُعِدَّت للْمُتَّقينَ» آل عمران : 33 « سابِقُوا اِلي مَغْفَرَةٍ مِنْ رَبّكُمْ‌ وَ جَنَّةٍ عَرضُها كَعَرْض السَّماء وَ الْارْض اعِدَّتْ لِلَّذينَ آمَنُوا بالله رُسُلِه ... »

حديث : 21

در اين دو آيه وسعت بهشت وسعت آسمانها و زمين ذكر شده، بمضون آيه اوّل روز قيامت آسمانها و زمين همه تبديل به بهشت شده و جزء آن خواهند بود پس بهشت يا نامتناهي است و يا عرض و طول آنرا جز خدا كسي دانا نيست.

3-«مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي و عِدَ الْمُتَّقُونَ تَجري مِنْ تَحْتِها الْانْهارُ اكُلُها دائِمٌ و ظّلُها تِلكَ عُقْبَي الَّذينَ اتَّقوا عُقبي الكافِرينَ النّآرُ» رعد : 35

«قُل اذلكَ خَيرٌاَك جَنَّة الخُادَ الَّتي و عِدَ الْمُتَقُونَ ... لَهُمْ‌ فيها ما يَشاوٌنَ خالدينَ كانَ علي رَبِّكَ وَ عْد اًمَسْئوُلا»

فرقان : 15-16 نظير آن آيات در قرآن مجيد بسيار است، اين آيات مبينّ آنست و تمام شدني نيست و بهشت هميشگي است واهل بهشت هر چه بخواهند در اختيار دارند جمله «لَهُم فيها ما يَشاوٌنَ لَهُم مايَشاوٌنَ» پنج بار درباره بهشت تكرار شده يازده بار «جَنّاتُ عَدْنٍ» (بهشت جاودان )‌ آمده است.

4-«فَهُوَ عيشَةٍ راضِيَةٍ في جَنَّةٍ عاليةٍ. قطُوفها رانِيَتةٌ » حاقه: 22 «في جَنَّةٍ عاليةٍ لا سْمعُ فيها لا غَيَةً فها عَيْنٌ جارِيَةٌ فيها سُرٌ مرْفوُعَةٌ و‌ اكوابٌ‌ موْضوُعَةٌ‌ وَزَرابيُّ مبثوُثَهٌ»

غاشية : 10-16 آيات شريفه در تعريف بهشت آخرت و نعيم آنست و از عيش پسنديدة آن خبر مي دهند.

5-«يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم برَحْمَةٍ منْهُ و رضوانٍ و جَنَّاتٍ لَهُم فيها نَعيمٌ مقيم» توبه : 21 اين آ‌يه از دوام نعمت بهشتي خبر مي‌دهد و اينكه نعمت آن وافر و هميشگي است. مخفي نماند اگر بخواهيم راجع به جنتّ آخرت بطور تفضيل سخن بگوئيم بايد صدها آيه نقل و ترجمه نمائيم، فوق بسيار اهم نعمت و لذت دنيا فاني و آخرت آنست كه نعمتهاي دنيا فاني و نا پايدار و زودگذر است و با ادامه آن و عادت شدن موقعيت خود را از دست ميدهد ولي نعمت آخرت ابدي است و اصلا نقصان و تغيير در آن نيست، اين است فرق اساسي اين سرا و آن سرا.

در تعريف زندگي آخرت مي خوانيم «اُدْخُلُو الْجَنَّةَ لاخَوفٌ عَلَيْكُم وَ لا انْتُم تَحزَنُونَ» اعراف‌: 49 دنيائي فرض كنيد كه در آ‌ند اندوه فعلي و خوف از آينده وجود نداشته باشد، اين زندگي در دنيا ميسر نيست زيرا آدمي همواره نقصان فعالي دارد كه سبب اندوه اوست و ترس آينده و زوال نعمت و مرگ و تصادف ها دارد و آن باعث خوف اوست. تنها زندگي آخرت است كه در آن لحاظ حال نقصان و اندوه از لحاظ آينده خوف و زوال چندين بار در قرآن تكرار شده است آنچه راجع بدنيا باشد مشروط است زيرا در دنيا از خوف وحزن فراري نيست و آ‌نچه درباره آخرت است مطلق و بي قيد ميباشد زيرا در بهشت مطلقا اندوه و ترسي و جود ندارد و ممكن است تمام آنها را كه جمعاً چهارده بار است راجع با آخرت دانست به المعجم المفهرس «خوف» رجوع شود. ايضاً رجوع شود به «قيامت».

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 12 اسفند 1394 ساعت: 11:07 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

بررسي و ارزيابي نظريات جامعه شناسي انقلاب و ارتباط آن با انقلاب اسلامي

بازديد: 99

مقاله  پژوهشي

 

 

 

 

 

تأليف و گرد آوري:

موسي افضليان سلامي
مقدمه

شايد بتوان انقلاب اسلامي را بزرگترين تحول تاريخي دانست كه از ظهور اسلام درايران به وقوع پيوسته است و اگر دقت كنيم تغييرات بنيادي بسياري در ساختارهاي اجتماعي ايران در نتيجه انقلاب اتفاق افتاده است كه حتي آثار آن در جهان نيز قابل درك است. از آنجائيكه بنده مربي درس جامعه شناسي درمقطع دبيرستان و پيش دانشگاهي مي باشم و مخصوصاً قسمت آخر كتاب نظام اجتماعي پيش دانشگاهي مربوط به نتايج صدور انقلاب مي باشد برخود لازم دانستم تا حداقل درحد دبيرستان ابعاد و ريشه هاي نظري انقلاب اسلامي را از منظر جامعه شناساني كه در حيطه انقلاب بحثهاي مختلفي دارند تحقيق وبررسي كنيم. همچنين ايجاد ارتباط و تعامل بين نسل انقلاب و نسل سوم كه انقلاب را شايد فقط از واژه هاي الفبايي كتاب و دريچه شيشه اي تلويزيون ديده باشند باعث شد تا اين مطالب را از منابع مختلف جمع آوري كرده تا درصورت لزوم به پرسشهاي آنها توانايي پاسخگويي داشته باشم. اميدوارم بتوانم با اين چكيده اندك قسمت كوچكي از زحمات شهدا و امام شهدا را جبران كرده باشم.

همتم بدرقه راه كن اي طاير قدس

 

كه دراز است ره مقصد و من نوسفرم

درتبيين علل انقلاب اسلامي ايران برخي براساس نظريه هاي انقلاب و  برخي براثر برداشت هاي علم خويش به بررسي پرداخته اند. اما اين بررسي ها را مي توان براساس يافته هاي علمي دسته بندي كرد. دقت در آثارانقلاب نشان مي دهد هر اثر به يك يا تعدادي يا همه عوامل فرهنگي جامعه شناختي اقتصادي و رواني سياسي تأكيد كرده است. دراين مقاله نظريات چند تن از بزرگان جامعه شناسي را درمورد علل و عوامل انقلاب مطرح مي كنيم.

الف) تأكيد برعوامل اقتصادي و اجتماعي

 (تدااسكاچپل) وي دركتابي تحت عنوان دولتها و انقلاب هاي اجتماعي ضمن رد ادعاي ارادي بودن انقلاب وقوع انقلاب را از پيش تعيين شده مي داند و آنرا براساس عوامل ساختاري تحليل مي كند. زيرا وي به نوعي يكي از اصحاب مكتب ماركسيسم ساختاري و تحت تأثير آنها مي باشد. وي نقش انقلابيون را درجريان انقلاب نفي كرده و معتقد است كه انقلاب ها ساخته نشده بلكه بوجود مي آيند. اين تحليل كلي وي از انقلاب مي باشد اما ايشان مقاله اي درسال 1982 تحت عنوان «دولت رانتي و اسلام شيعي» درانقلاب ايران نوشته كه كاملاً درآن به وضوح به نقش اراده و  آگاهي و رهبر درانقلاب ايران واقف است. و نظريه ساختاري خود را درمورد انقلاب ايران نقض كرده و تنها انقلاب آگاهانه را انقلاب ايران مي داند ضمن اينكه نقش عوامل ساختاري را در ايجاد انقلاب اسلامي نفي نمي كند. عواملي مانند صنعتي شدن، مهاجرت، اصلاحات ارزي، عدم دخالت روحانيون درفعاليتهاي مختلف جالب است كه وي نقش مساجد را و مخصوصاً شكل فرهنگي تاريخ تشيع و حضرت امام حسين را درجريان انقلاب مؤثر ميداند. نقطه ضعف نظريه اسكاچپل درمورد انقلاب عدم اشاره وي به نقش رژيم پهلوي و آمريكا دراين مقاله مي باشد كه به نوعي يك دترمنيسم پنهان درآن ديده مي شود.

ب)عوامل روانشناسي فردي و اجتماعي انقلاب اسلامي

مارويل زونيس كتاب وي در تحليل انقلاب كه با محوريت نقش شاه و تصميمات او نوشته شده كتاب «شكست شاهانه» مي باشد وي دراين كتاب به بررسي شخصيت شاه از جنبه هاي رواني و اجتماعي پرداخته و خلقيات وي و اعضاي خانواده اش را به عنوان عامل اصلي انقلاب مطرح مي كند. وي حتي نحوه تربيت شاه درخانواده را كه موجب شده فردي مردد و فاقد اعتماد به نفس باشد را در جريان انقلاب موثرمي داند. سپس زونيس از وجود عواملي نام مي برد كه به شاه قدرت اعتماد به نفس مي داند. و در نبود آنها شاه به معظل اساسي فكري دچار شده و همه اينها را عامل انقلاب مي داند. اين عوامل عبارتند از:

1.      ارنست برون كه دوران كودكي وي باشاه سپري شده و مشاور او بوده است

2.   اسدالله علم كه شاه از همه بيشتر به او اعتماد داشت و درجريان قيام پانزده خرداد با سركوبي آن بزرگترين خدمت را به شاه كرد.

3.   اشرف خواهر دوقلوي شاه كه يكي از بازيگران اصلي صحنه سياسي ايران كه ملقب به پلنگ سياه مي باشد و مردم فوق العاده نسبت به او حساس بودند.

4.   جالب است كه زونيس حمايت الهي را يكي از عوامل اعتماد به نفس شاه مي داند و اين نشان مي دهد كه مطالعات وي در جريان انقلاب ضعف دارد زيرا وي به اقدامات ضد مذهبي شاه اصلاً‌توجه نكرده است.

5.   آمريكا  شاه كه خود را عامل آمريكا مي داند و رؤساي جمهوري امريكا براي وي چهره اي پدر مانند بوده كه جايگزين پدر او شده اند ضعف نظريات زونيس در عدم توجه وي به خصوصيات و ويژگي ها و اقدامات انقلابيون مي باشد.

ج) عوامل مذهبي و سنتي

بنوعزيزي يكي از تحليل هاي جالب و به عقيده من تا حدي واقع بينانه تحليل عزيزي از انقلاب ايران مي باشد وي كه از نظريه پردازان مكتب نوسازي جديد در توسعه است اهميت زيادي را براي نقش سنت درجريان توسعه قائل بوده و معتقد است كه اين عامل برخلاف تصور مي تواند به عنوان عامل توسعه باشد تا مانع توسعه. درهمين زمينه بررسي تجديد حيات جنبش هاي سنت گرا را آغاز كرده و انقلاب ايران را به عنوان يكي از برجسته ترين طغيانهاي تجديد حيات اسلامي مورد بررسي قرار داده است وي تصور غربي ها را از افراطي و واپس گرا بودن انقلاب ايران اظهار نظري يكطرفه مي داند و درهمين زمينه مواردي چند را مطرح مي كند. نخست تغيير و تحولات ساختاري كه به نفع عوامل غرب زده و طبقات بالاي شهري انجام مي شود وموجب نارضايتي مردم مي شود. دوم درنتيجه اين تحولات نوسازي يك شكاف عميق فرهنگي ميان نخبگان و تحصيل كرده غربي و دهقانان تهي دست را بررسي مي كند. سوم اينكه وي به سرشت منحصر به فرد مذهب شيعه در پيشبرد انقلاب معتقد بوده و عقيده دارد كه مذهب شيعه هيچگاه قابليت ذاتي مبارزه طلبي خود را از دست نداده است. حتي وي به وعده مسيحايي تحقق يك نظام عادلانه اجتماعي و بازگشت يك امام غايب دراين مكتب اشاره كرده و درپايان اين قسمت به نقش علماي شيعه به عنوان نخبگان سياسي و فرهنگي نيز نظر دارد. چهارم وي معتقد به يك انقلاب اجتماعي است كه از ائتلاف گروههاي اجتماعي و ايدئولوژي هاي سياسي شكل گرفته و درهمين جا اشاره مي كند به علت انعطاف پذيري  اسلام با منافع و خواسته هاي تمام گروهها انطابق دارد. البته انتقاداتي به نظريه وي وارد است ازجمله اينكه به نقش كاريزماي رهبري درجريان انقلاب و عوامل رواني مخصوصاً‌شخص شاه كمتر اشاره كرده است.

بررسي عوامل تاريخي و معنويت گرايي

ميشل فوكو وي كه نظريه پرداز مشهور جريان پست مدرنيسم مي باشد از معدود انديشمنداني است كه از نزديك درتهران و قم شاهد وقوع انقلاب بوده است تحليل وي از انقلاب با ديدگاهش در دو مقوله تاريخ و قدرت ارتباط دارد وي معتقد است كه انقلاب ايران با انگيزه هاي اجتماعي و مادي صورت نگرفته است زيرا مشكلات اقتصادي درآن زمان به آن اندازه اهميت نداشت كه سينه هاي عريان به مقابله با مسلسل ها بپردازد. از نظر وي شكل و محتواي مذهبي انقلاب امري اتفاقي و تصادفي نيست بلكه تشيع بود كه با تكيه بر موضع مقاومت توانست نقش آفريني نموده و مردم را برعليه رژيم شاه تحريك كند وي به طور مستقيم به ارزيابي شخصيت امام پرداخته و دراين زمينه او را يك افسانه مي داند زيرا هيچ رئيس دولتي نمي تواند كاري كند كه مردمش با اين پيوندي چنين شخصي و نيرومند داشته باشد. وي درجريان انقلاب به معنويت گرايي اشاره كرده و هدف ايرانيان را در خلال انقلاب ايجاد تحويل و تحول درخويش مي بيند و مي گويد هدف آنها ايجاد يك تحول بنيادي در وجود فردي و اجتماعي و نحوه تفكر بود. و اسلامي را جستجو مي كردند كه براي آنان هم دواي درد جمعي مي باشد و هم دواي درد فردي ./

فوكو كه براي درك انقلاب به سراغ مردم در خيابانها رفته بود مي نويسد از ديد مردم حكومت اسلامي از يك سو حركتي براي ارائه نقشي تعريف شده به ساختارهاي سنتي جامعه اسلامي و از طرف ديگر راهي براي وارد كردن ابعاد معنوي در زندگي سياسي بود. به طور خلاصه مفهوم معنويت گرايي سياسي قلب تحليل فوكو از انقلاب سياسي ايران را تشكيل مي دهد و وي انقلاب ايران را يك انقلاب فرامدرن مي داند.

نظريه هاي انقلاب و انقلاب اسلامي

الف) نظريه ماكسي

دراين نظريه به تحليل طبقاتي انقلاب و تأكيد بر نقش مسلط عامل اقتصاد شده است افراد اين دسته دو گروهند : 1. گروهي كه انقلاب را انقلاب ندانسته و آنرا يك قيام و حركت اتفاقي مي دانند 2. گروهي كه انقلاب را انقلاب دانسته و مي كوشند كليشه هاي خود را برآن منطبق كنند. اين گروه ماهيت مذهبي انقلاب اسلامي و ويژگي هاي رهبري آنرا نفي مي كند. از سوي ديگر هيچ محقق منصفي نمي تواند از نقش امام خميني در انقلاب ايران بگذرد وي آنچه را وظيفه خود مي دانست عمل مي كردو اقداماتش دراختيار اين يا آن گروه نبود. بنابراين آنطور كه گروه دوم براساس عقايد ماركس برژوازي را سردمدار انقلاب اسلامي مي دانند نمي توانند هيچ ارتباطي بين رهبري انقلاب و برژوازي پيدا كنند ب) نظريه هاي كاركرد گرايي
چالمرز جانسون
وي با بهره گيري از نوشته هاي پارسونز و ساير كاركردگراها ديدگاه ويژه اي در بحث انقلاب گشوده است كه اين ديدگاه در نقطه مقابل نظريه ماركسي  انقلاب كه تضاد را چهره اساسي جامعه مي دانست و تغيير و تحولات تاريخي را داراي جنبه خشونت آميز قلمداد مي كرد مطرح كرده است لذا ديدگاه جانسون ماهيتاً مبتني بر رضايت نه تضاد مي باشد و لزوماً انقلاب را خشونت آميز نمي داند. براساس اين ديدگاه انقلاب براثر سه عامل متوالي به وقع مي پيوندد:

عدم تعادل + انعطاف ناپذيري نخبگان + عوامل شتابزاانقلاب درايران عدم تعادلي كه مي تواند به عنوان يك عامل انقلاب در نظر گرفته شود از اواخر 1356 قابل مشاهده بود شعارها اعتصاب ها همه نشانگر اين عامل بودند در مورد عامل دوم بايد گفت گاهي روند انقلاب را بسته به شرايط كند و گاه تشديد مي كرده است لذا نمي شود گفت كه انعطاف پذيري تعادل را باز مي گرداند درايران رژيم شاه درسال 1357 انعطاف هايي از جمله آزادي زندانيان سياسي تعويض برخي از مقامات انجام داد اما هيچ يك نه تنها اثر نبخشيد بلكه انقلاب را تشديد كرد درباره عامل سوم نيز رژيم شاه پس از فرمان امام مبني بر فرار نظاميان دچار گسيختگي نيروهاي نظامي شد براساس اين نظريه درايران سال 56 و 57 هرچند شرط سوم وجود داشت اما به دليل عدم وجود شرط دوم بايد تعادل به جامعه باز مي گشت اما چنين نشد درمجموع اين نظريات كاركردگرايان به ويژگي هاي فيزيكي و فردي و رواني توجه چنداني نمي كند.

نتيجه گيري :

درمجموع نظريات جامعه شناسان اين ايراد وجود دارد كه تمام آنها به جنبه هاي از انقلاب اسلامي توجه كرده و تمام عوامل و علل انقلاب را بررسي نكرده اند. و با توجه به اينكه جامعه شناسي علمي چند عليتي است نميتوان پديده هاي اجتماعي را تك علتي بررسي كرد لذا اين نقص در تمام اين بررسي ها وجود دارد نكته مهم وجالب توجه اينكه در اكثر اين نظريات بحث پيوند تشيع و رهبري با انقلاب كاملاً برجسته بوده وشايد اين در كمتر انقلابي وجود داشته باشد. به عنوان مثال اين را شايد در در انقلاب هاي روسيه و انگليس كه به نظر كرين برينتون در كتاب كالبد شكافي چهار انقلاب انقلاب مي باشد درحالي كه مشخصات يك انقلاب را ندارد ما نمي توانيم پيدا كنيم البته از بعضي شاخص ها مي توان انقلاب ايران را با انقلاب اكتبر روسيه و كبير فرانسه مشابه دانست كه جاي بحث و بررسي آن در حيطه اين مقاله نيست.

وسلام


منابع و مآخذ

1.      انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن جمعي از نويسندگان تهران نشر معارف 1379

2.      مقدمه اي بر انقلاب اسلامي- صادق زيبا كلام- تهران- نشر روزنه 1375

3.      انقلاب اسلامي از ديدگاه محققان شوروي لقمان بايماتوف تهران انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي 1382

4.      نظريه هاي جامعه شناسي در دوران معاصر جرج ريتزر تهران انتشارات اعلمي 1374.

5.      تغيير اجتماعي و توسعه الوين سوي

6.      نظريه هاي انقلاب و انقلاب اسلامي در حديث انقلاب دكتر مصطفي ملكوتيان

7.      ايرانيان چه رويايي در سر دارند ميشل فوكو- ترجمه حسين معصومي همداني-

 

8.      شكست شاهانه ماروين زونيس ترجمه عباس مخبر

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 12 اسفند 1394 ساعت: 11:06 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق در مورد مولانا

بازديد: 151

مولانا نه براي شعر گفتن، خود را به زحمت مي‌اندازد و نه ديگران را زحمت مي‌دهد كه وي را به عنوان شاعر بپذيرند و حال آنكه برجستگي‌هاي شعري او از هر شاعر ديگر بيشتر و بهتر و بالاتر است، در شعر مولانا خواصي است كه در شعر هيچ شاعري شايد يافت نشود. اين نيز گفتني است كه بسياري، بسيار شعر مي‌گويند اما هرگز به عنوان شاعر، با وجود شعرهاي زياد، شناخته نمي‌شوند و برخي هم هستند كه حتي با يك غزل و حتي با يك بيت شعر شاعري خود را ثبت مي‌كنند. و وزن شعري خود را به همه عالم تحميل مي‌نمايند و اهل شعر و ادب چاره‌اي جز تسليم در برابر شعر ايشان نمي‌يابند. كساني چون مولانا، فردوسي، حافظ، نظامي، عطار، عراقي، سنايي، وحشي و غيره از اين دست بحساب مي‌آيند.

باري چنان كه گفتيم مولانا به شعر و شاعري وقعي نمي‌نهد و بهايي براي آن قائل نيست، شعر و لحن موزون اسير قدرت فهم و قلب و انديشه اوست و او براي ساخت شعر تلاش نمي‌كند و خود را به سختي نمي‌افكند، به سهولت و آساني لفظ را به هر گونه كه بخواهد دراختيار مي‌گيرد. روح خروشان و مواج او و تسلطش بر موسيقي به راحتي مي‌تواند شعر ريتميك و موسيقايي خلق كند، شعري كملاً هنري و تأثيرگذار و اين خاصيتي است كه در كمتر شاعري متجلي و پديدار است.

اگر «شاعري» براي يك شاعر اصل و فخر است براي او شايد عار و ننگ باشد چنان‌كه در كتاب فيه‌مافيه مي‌گويد:

من از كجا، شعر از كجا؟ ولله كه من از شعر بيزارم و پيش من از اين بدتر چيزي نيست؛ و نيز در همان‌جا باز مي‌گويد: در ولايت و قوم ما از شاعري ننگ‌تر كاري نبود.[1]

و اگر به كسي چون او شاعر بگوييم در حقش جفا كرده‌ايم، كه او شاعر نيست و اگر براي آنكه شعر مي‌گويد و در جهان ادب به عنوان شاعر شناخته شده است شاعر نگوييم باز در حقش جفا كرده‌ايم. در آنجا با گفتن و در اينجا با نگفتن!

واقع اين است كه شأن مولانا هزاران بار بيش‌تر از آن است كه شاعرش بدانيم و به شعر و شاعري توصيفش كنيم كه او بدنبال شعر نيست و هرگزدر پي ساختن «قافيه» كه همه انديشه و ذهن شاعر است نمي‌گردد. او به فنوني آراسته است كه شاعران ندارند و غير از فنون شعرا در خود هزاران هنر سراغ دارد، هنرهايي كه در كمتر كسي يافت مي‌شود.

شعر چه باشد بر من تا كه از آن لاف زنم

هست مرا فن دگر غير فنون شعرا

شعر چو ابريست سيه من پس آن پرده چومه

ابر سيه را تومخوان ماه منور به سماء[2]

اگر به نظر اوست، قافيه و بيت و غزل را هيچ مي‌شمارد و همه را يكجا بدست سيلاب مي‌سپارد.

رستم از اين بيت و غزل اي شه و سلطان ازل

مفتعلن مفتعلن مفتعلن كشت مرا

قافيه و مغلطه را گو همه سيلاب ببر

پوست بود پوست بود در خور مغز شعرا[3]

بر اين اساس او نمي‌تواند و نمي‌خواهد كه شاعر باشد، چگونه مي‌توان او را شاعر دانست در حالي كه او خود مغز شعرا را در خورپوست تلقي مي‌كند و از عروض و قافيه به واقع ناخوش مي‌شود و از آن خود را در زحمت مي‌يابد. اما نكته‌اي كه هست اين كه قدرت روحي او به گونه‌اي است كه شعر و قافيه و غزل و لفظ موزون را خلق مي‌كند، سخن گفتن او به خودي‌خود شعر و موزون است و لذا او نه تنها دنبال قافيه نمي‌رود بلكه همواره به قدرت روحي و جاذبه‌هاي باطني اين قافيه است كه به دنبال لفظ او كشيده مي‌شود.

قافيه انديشم و دلدار من

گويدم مينديش جز ديدار من

حرف چبود تا تو انديشي در آن

صوت چبود؟ خار ديوار رزان

حرف و صوت و گفت را برهم زنم

تا كه بي اين هر سه با تو دم زنم

آن دمي كز آدمش كردم نهان

با تو گويم اي تو اسرار جهان[4]

اگر شعر به نوعي غليان و طغيان مناسب احساسات پاك و صاف روحي مواج باشد بدون شك مولانا جلال‌الدين از همه شاعران شاعرتر است و شعر او از همه اشعار احساسي‌تر مي‌نمايد و رمز تأثيرگذاري آن نيز در همين حالت باطني خود مولاناست.

استاد فروزانفر در سخناني در باب شعر مولوي گفته است:

مولانا درست و راست از 38 سالگي شاعري را آغاز كرد و بدين معني مي‌توان گفت كه مولانا نابغه است. يعني ناگهان كسي كه مقدمات شاعري نداشته، شعر سروده است و عجب است كه اين كسي كه سابغه شاعري نداشته، و در مكتب شعر و شاعري مشق نكرده و تلمذ ننموده است، بسيار شعر گفته و همه را زيبا سروده است هرگاه مولانا را با ستارگان قدر اول ادبيات فارسي كه امروز مابين ما مشهورند و عبارتند از استاد طوس مظهر ممكلت ايران و حضرت شيخ اجل سعدي شيرازي و خواجه بزرگوار حافظ مقايسه كنيم مقدار شعري كه از مولانا باقي مانده است به نسبت از همه بيشتر است. مقصود اين است كه شاعري مولانا امري است خارق‌العاده و با سابقه تحصيل و كار او مناسبتي نداشته است.[5]

صفت كلام و شعر حقيقي اين است كه در خواننده تأثير كند و خواننده را به عالم شاعر ببرد. در شعر مولانا اين اثر به طور قطع و به حد اشد موجود است يعني هيچ يك از شعراي ما اين اندازه نمي‌توانند وجد و حال و شور در خواننده ايجاد كنند كه مولانا ايجاد كرده است و از اين حيث يعني از جهت وجد و شور و حال خارق‌العاده كه در غزليات مولانا هست غزليات مولانا امتياز دارد. كثرت غزليات او نيز ممتاز است. يعني مولانا 3500 غزل ساخته است. در پنجاه و پنج بحر مختلف شعر ساخته است. در زبان فارسي هيچ يك از شعراي ما نيستند كه اين اندازه توسعه در اوزان داده باشند.

آن اوزان متروكي كه در شعر قديم وجود داشته و متروك شده و شمس قيس آنها را جزء اوزان متروكه نام برده است تمام آن اوزان را مولانا ساخته و بهتر از اوزان معموله ساخته است و اين توسع در وزن مولود موسيقي است. از اين جهت كه مولانا رباب مي‌زده و در رباب اختراعي داشته است و موسيقي مي‌دانسته است. دانستن موسيقي كه در حقيقت مايه وزن است به مولانا اين سرمايه را داده كه در اشعارش تفنن در اوزان از هر شاعري بيشتر است و بسياري از اوزان هم در غزليات مولانا است كه در اشعار ساير شعرا نيست.

استاد فروزانفر پديداري شعر مولانا را در 38 سالگي مي‌داند و آن هم بداهه و غير تمهيدي، يعني يكباره و دفعتاً؛ و اين سن با توجه به تاريخ ولادت مولانا اگر در 604 باشد زمان رويارويي با شمس تبريزي است كه به زعم او شعر را در او پديدار كرده است. البته اسناد و مدارك اين نظر را تأييد و تصديق نمي‌كند و در واقع سخن بي اساسي است، چه مولانا با اشرافي كه بر ادبيات داشته قهراً مشق شعري هم مي‌كرده است و با توجه به انسي كه با ديوان‌هاي شعري، بويژه ديوان متنبي داشته و شمس از خواندن آن منغ مي‌كرده است، به خوبي مي‌رساند كه شعر مولانا دفعتاً و بدون مقدمه نبوده است.

به قول استاد زرين كوب:

شعر مولانا وراي اين احوال است، ترتيب ذوقي و تجربه ادبي او كه مربوط به سال‌هاي قبل عهد صحبت شمس است او را تاحدي به سنت‌هاي شعر مرهون مي‌دارد و پيداست كه طول ممارست او در ديوان‌هاي شعر و در سفينه‌ها و مجموعه‌هاي منتخب و رايج در عصر او تأثير كلام قدما خاصه شعراي خراسان و ماوراءالنهر را در بناي شعرش بايد قابل تشخيص كرده باشد. اين كه خود او خويشتن را قبل از مولاقات با شمس «عطارد وار دفترباره» مي‌خواند و از سابقه ارتباط خويش با «اديبان» ياد مي‌كند تأثير شيوه فكر و بيان شاعران گذشته را در كلام او توجيه مي‌كند.[6] 

باري مولانا به دنبال كلمات نو و تأثيرگذار بوده است لذا بيش‌ترينه شعر او يا تعليمي است يا در حالتيكه سكر بر او غالب شده و در چرخ و سماءع بوده است، هويدا شده است. چون روح او نوبه‌نو و تازه و شاداب مي‌نمايد و به قول خود مولانا:

هين سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود

وارهد از حد جهان بي حد و اندازه شود.[7]

و نيز:

نوبت كهنه فروشان در گذشت

نو فروشانيم و اين بازار ماست.[8]

مولانا و شب:

شب در نزد عارفان بسي اسرار نهفته دارد، رازآلود است و جز بيداران و عاشقان كسي از آن بهره نمي‌گيرد، در دل شب هزاران غوغا و حادثه است كه براي عارفان معني و مفهوم دارد. در دل اين شب‌ها مي‌توان به حقايقي رسيد و چهره‌هايي از باطن را مشاهده كرد.

اساساً شب زنده داري، تهجد و بيدار بودن از خصايص اهل عرفان است. ايشان در تعاليمشان بر نومريدان 3 چيز را حكم مي‌كنند و نسبت به آن سخت مي‌گيرند: كم گفتن، كم خوردن و كم خفتن و اين مورد اخير مورد سفارش قرآن كريم نيز هست كه شب‌ها به پا خيز! آنها كه در خوابند و ميل به خواب دارند از جلگه عاشقان و اهل درد كه عارفانند خارج و به دورند و لذا از دريافت بسياري از حقايق نيز فارغ و قافلند. شب اعتباري عرفاني و ديني دارد، نماز شب، مناجات شب، دعاي شب، رازگويي و خلوت شبانه، انديشه‌هاي شبانه و ليالي «شب‌هاي» قدر از جمله مسائل مهم ديني-عرفاني است كه بسيار به آن بها داده مي‌شود.

آنان كه در بند چرت و خوابند و به راحتي خو كرده‌اند از جلگه عارفان و عاشقان به دورند، از اين بابت مولانا حكاياتي نغز و خوش در كتاب شريف مثنوي آورده و عاشق خواب‌آلوده را خام و كودك تلقي مي‌كند و بيان مي‌دارد كه عاشقان بي‌خواب و خورند! مولانا خود از زمره كساني است كه بسيار كم مي‌خفت و اين كم خفتن وكم خوردن وي از بابت عشقي الهي است كه در جانش افتاده و اورا بي قرار ساخته و مدام به سخن‌گويي با معشوق كل فرا مي‌خواند.

امشب از چشم و مغز خواب گريخت

ديد دل را چنين خراب گريخت

خواب دل را خراب ديد و يباب

بي نمك بود اين كباب گريخت

خواب مسكين به زير پنكه عشق

زخم‌ها خورد و زاضطراب گريخت

عشق همچون نهنگ لب بگشاد

خواب چون ماهي اندر خواب گريخت

خواب چون ديد خصم بي‌زنهار

مول مولي بزد شتاب گريخت

ماه ما شب برآمد و اين خواب

همچو سايه ز آفتاب گريخت

خواب چون ديد دولت بيدار

همچو گنجشك از عقاب گريخت

شكرالله هماي باز آمد

چون كه بازآمد اين غراب گريخت

عشق از خواب يك سوالي كرد

چون  فروماند از جواب گريخت

خواب مي‌بست شش جهت را در

چون خدا كرد فتح باب گريخت

شمس تبريز! از خيالت‌ خواب

چون خطاييست كز صواب گريخت[9]

مولانا نه تنها كم مي‌خوابيد بلكه سفارش به درك شب مي‌كرد و بيان مي‌داشت كه نخوابيد و رازهاي شب را دريابيد. آن كسي كه شبي را در هواي معشوق راستين بيدار باشد و نخوابد در نظر مولانا چونان روز روشن است كه هوا زو منور است. راستي را كه هر كس بخوابد از اصحاب عشق و معرفت نيست، كه هرگاه چهره و جلوه عشق در نظر و خيال باشد خواب كجا مي‌آيد و كي مجال مي‌يابد؟

جمع باشيد اي حريفان زان كه وقت خواب نيست

هر حريفي كه بخسبد ولله از اصحاب نيست[10]

اما آنان كه ناعاشقند در خوابند و خواب ايشان را سزاست و غفلت آنان را رواست.

تو را كه عشق نداري، ترا رواست، بخسب

برو كه عشق و غم او نصيب ماست، بخسب

زآفتاب غم يار ذره‌ذره شده‌ايم

ترا كه اين هوس اندر جگر نخاست، بخسب

به جست‌وجوي وصالش چو آب مي‌پويم

ترا كه غصه آن نيست كه كجاست، بخسب

طريق عشق ز هفتاد و دو برون باشد

چو عشق و مذهب تو خدعه و رياست، بخسب

صباح ماست صبوحش، عشاي ما عشوه‌‌ش

ترا كه رغبت لوت و غم عشاست، بخسب

زكيميا طلبي ما چون مس گدازانيم

ترا كه بستر و همخوابه كيمياست، بخسب

چو مست هرطرفي مي‌فتي و مي‌خيزي

كه شب گذشت كنون نوبت دعاست، بخسب

فضا چو خواب مرا بست اي جوان تو برو

كه خواب فوت شدت خواب را قضاست، بخسب[11]

شب در نظر مولانا به واسطه حضور معشوق و خلوت مثابه تتق شاهد غيبي‌ست و از اين بابت روز كجا باشد همتاي شب؟! براي ديگران شب چونان ديگ سياهي است كه خواب مي‌آرد و بي معناست و لذا چون از حلواي شيرين شب حظ و بهره‌اي ندارند و مزه لقاي معشوق و خلوت انس و خيال يار را نچشيده‌اند از آن گريزانند. اين شب را هركس دريابد و درك كند خواب به خودي‌خود ازآن گريزان است و لذا:

روز اگر مكسب و سودا گري‌ست

ذوق دگر دارد سوداي شب[12]

يار كه نزديك است خفتن نارواست. خفتن آنگاه است كه يار در كنار نيست و صفت عاشقي نيز حاصل و حاضر نيست و معشوق سترگ به كار عاشق ناظر نيست.

امشب مخسب اي دل مي‌ران به سوي منزل

كان ناظر نهاني بر منظرست امشب

به جان تو كه مرو از ميان كار مخسب

ز عمر يك شب كم گير و زنده‌دار مخسب

هزار شب تو براي هواي خود خفتي

يكي شبي چه شود؟! از براي يار مخسب

براي يار لطيفي كه شب نمي‌خسبد

موافقت كن و دل را بدو سپار و مخسب

بترس از آن شب رنجوريي كه تو تا روز

فغان و يارب و يارب كني بزار مخسب

شبي كه مرگ بيايد قنق كرك گويد

به حق تلخي آن شب كه رهسپار مخسب

از آن زلازل هيبت كه سنگ آب شود

اكر تو سنگ نه‌اي آن بيادآر مخسب

اگر چه زنگي شب سخت ساقي چستست

گير جام وي و ترس از آن خمار مخسب

خداي گفت كه شب دوستان نمي‌خسبند

اگر خجل شده‌اي زين و شرمسار مخسب

بترس ازآن شب سخت عظيم بي‌زنهار

ذخيره ساز شبي را و زينهار مخسب

شنيده‌اي كه مهان كام‌ها به شب يابند

براي عشق شهنشاه كاميار مخسب[13]

 


مولانا و موسيقي و سماع:

دردانش علمي و عملي موسيقي مولانا كسي شك نكرده، و همه مي‌داند كه در مثنوي بويژه در ديوان شمس دريايي از موسيقي با مفاهيم و اصطلاحات و آلات و ابزار آن است و اگر آشنايي با اصل ساز و نغمه‌هاي متنوع آنها نبود بعيد بود محققي چون مولانا مقلدانه از اين آلات نام ببرد. ني كه آغاز مثنوي با آن شروع شده، به اين آگاهي وقوف مي‌دهد. به اين كار بردن انواع سازهاي بادي كه نزد شرقي‌هاي سابقه كهن داشته و ذكر بيشترينه آنها در دفاتر مثنوي و ديوان شمس نشان علاقه مولانا به آنها است.

غير از ني بسياري از ساز‌ها به مانند: رباب، كمانچه، طنبور، دف، ني‌انبان، سرنا، دهل، بربط و عود و غيره را مي‌توان در آثار مولانا ديد كه خود به مولانا برخي را به خوبي مي‌نواخته و مابقي را به جد مي‌شنيده است و البته كه از برخي از اين آلات نيز در مجلس سماع خود بهره مي‌گرفته اما از همه بيشتر از ني و دف در آن مجالس استفاده مي‌شده‌است.

مولانا موسيقي را، يا بهتر بگوييم اصل موسيقي را، اين جهاني نمي‌داند بلكه معتقد است كه اين الحان موسيقايي كه ما با آواز خود يا با نغمه‌هاي ساز ايجاد و خلق مي‌كنيم بازتاب درياي گسترده و ژرف در كيهان است و گويي انعكاس آن صداهاست كه بر برخي گوش‌ها مي‌نشيند و از آنجا به ساز يا به حلق منتقل مي‌شود؛ و همچنين مي‌پندارد كه اصل موسيقي از نغمه‌هاي بهشت است و اين كه بر جان عارفان خوش مي‌آيد نيز درست از همين جهت است و لذا گوش جان ما به زعم مولانا سابقه‌اي ديرينه در شنيدن آن الحان و اصوات آن هم در بهشت آدم داشته است و پس از هبوط آدم، آن نيز به دست فراموشي سپرده شده است و لذا آنچه كه نزذ خلق نغمه و لحن و موسيقي به حساب مي‌آيد در واقع ياد كردن و يا به يادآوردن آن نغمه‌هاي كهن است. نغمه‌هايي آن جهاني، كيهاني و بهشتي!

بانگ گردش‌هاي چرخ است اين كه خلق

مي‌سرايندش به طنبور و به حلق

پس حكيمان گفته‌اند اين لحن‌ها

از دوار چرخ بگرفتيم ما

مؤمنان گويند كآواز بهشت

نغز گردانيد هر آواز زشت

ما همه اجزاي آدم بوده‌ايم

در بهشت آن نغمه‌ها بشنوده‌ايم

ناله سرنا و طنبور و دهل

چيزكي ماند به آن ناقور كل

گرچه بر ما ريخت آب و گل شكي

يادمان آيد از آنها اندكي

پس غذاي عاشقان آمد سماع

كه درآن باشد خيال اجتماع[14]

سماع نيز بازتاب فهم شعر و موسيقي است هر جا كه ريتم باشد، فهم باشد، شعر خوب و دلكش باشد سماع هم در مي‌گيرد. سماع راست كه به زعم مولانا هركس را دست نمي‌دهد چه بسياري رقص مي‌كنند نه سماع. كه سماع در حال غليان احساسات و وجد معني حاصل مي‌شود و لذا هرگاه فهم در نقطه‌اي اشباع و كامل شد و نغمه‌اي خوش جان را فراگرفت ناخواسته وجد حاصل مي‌شود و سماع در‌ مي‌گيرد كه سماع نتيجه موسيقي سالم و خوش است از آنگونه كه مولانا آنرا بهشتي و ديرينه و آشنا با جان آدميان مي‌داند مولانا نه تنها اهل شعر و موسيقي بلكه اهل سماع هم بوده است از آن نوعي كه خود آنرا راست مي‌خوانده و لذا درك آن و رسيدن به آن صعب و دشوار است. وي نه تنها سماع مي‌كرده بلكه در خانقاه خود مجالسي پرشور و سرشار از جمعيت براي سماع داشته است مجلسي كه در آن از همه دست پيدا مي‌شده، دانش‌مند و فقيه، صوفي و عارف، متكلم و فيلسوف، امرا و اشراف، و سرمايه‌داران، فقيران و كسبه، زن ومرد، پير و جوان و كودك و خلاصه از گونه‌اي بوده كه هركس مي‌خواست مي‌توانست حضور يابد و اين البته بخشي از آن چيزي است كه در سماع مولانا و مجالس سماع اوست.چه سماع مولانا فقط به مجالس سماع خود خلاصه نمي‌شد بلكه گاه در كوچه و بازار نيز به اين مقوله مي‌پرادخت و به شدت به آن توجه مي‌كرد؛ و لذا سماع را با حال و جذبه و وجد قرين مي‌يافته و هرجا كه چنين چيزي حاصل مي‌شد بلافاصله سماع در مي‌گرفت و از حال مولانا بسياري به وجد و دست‌افشاني و پايكوبي در مي‌آمدند و به واقع اين حضور و حال و وجد مولانا بود كه مجلس سماع را خلق و ايجاد مي‌كرد نه صرف مجلس و جايگاه خاص هرجا كه مولانا بود و حال سماع داشت آنجا مجلس سماع بود و بسياري نيز با او هم‌آوا و هماهنگ در رقص و پايكوبي مي‌شدند و اما آنگونه كه او مي‌خواست!

مولانا خود در خلوت گاهي به نواختن رباب مشغول مي‌شد و حتي از سر ذوق در ساخت آن تصرف‌هايي انجام داد، با ني نيز بسيار آشنا بود و اين دو، يعني ني و رباب، را پاسخ نياز روحي تلقي مي‌كرد. علاقه او به موسيقي گاه اسباب آن را فراهم مي‌ساخت تا حتي از بانگ آسياب نيز به تحرك و وجد بيايد و نقل است كه روزي از بازار عبور مي‌كرد و كسي كه پوست روباه مي‌فروخت و با صداي بلند مي‌گفت: دلكو‌، دلكو، مولانا از آن واژگان آنچه را كه خود مي‌خواست مي‌فهميد و با انتزاع دل كو؟ دل كو؟ به وجد و سماع درآمد و ياران را نيز در همان بازار به چرخش واداشت و شور وحالي را در ميانه بازار بپا خواست.

از همه مشهورتر رقص طولاني اوست در بازار زركوبان كه همه چيز از وجد او به تحرك درآمده و همه بازار در سماع او خوش و چرخان شده بود.

ماجراي بازار زركوبان در همان ايام، سماع او را در بازار به يك مجلس شور و حال صوفيانه تبديل كرد. آن روز از بازار زركوبان مي‌گذشت و جمعي از مريدان نيز با او همراه بودند. از آهنگ تاق‌تاق پتك و سندان كه در زير سقف بازار مي‌پيچيد و در آن لحظه هماهنگي جالبي پيدا كرده بود، شور و حالي عجيب در وي پديد آمد. آهنگ غريب اما موزون و ضربي شور انگيز كه در اين صدا بود بي‌اختيار وي را به وجوآورد. مولانا، كه در يك لحظه خود و مريدان و بازار و عابران بازار را از ياد برد بي خودوار در دم به سماع و چرخش مشغول شد، مريدان هم به موافقت برگرد او در سماع آمدند و هنگامه عظيم جمع آمد. صلاح‌الدين زركوب كه سماع مولانا در مقابل دكان او آغاز شد دراين هنگام با شاگردان خويش سرگرم كار بود. وي با مولانا دوستي و ارادت ديرينه داشت و سال‌ها در خلوت و در جمع با او مربوط بود. وقتي شور و حال وي را مشاهده كرد به شاگردان اشارت كرد تا همچنان به كار خويش ادامه دهند.

زركوبان ديگر، در داخل كارگاه‌ها دست از كار كشيده بودند و با حيرت و شگفتي به وجد و رقص مولانا و مريدان ديده دوخته بودند.

مولانا همچنان گرم سماع بود و صلاح‌الدين و شاگردان همچنان پتك و چكش بر سندان مي‌كوبيدند شمش‌ها و ورق‌هاي زر در زير ضربه‌هاي پتك و چكش خرد مي‌شد و پاره‌پاره مي‌گشت. شاگردان از خستگي عرق مي‌ريختند و همچنان به اشارت استاد زركوب كار خود را ادامه مي‌دادند. شيخ كه خود از مريدان مولانا و از دوستان شمس بود از دكان بيرون جست و به هنگامه ياران پيوست. همراه ياران هم به رقص و سماع پرداخت و به اشارت او شاگردان اين موسيقي غريب بازاري را ادامه دادند. شيخ به شاگردان گفته بود «تا مولانا سماع مي‌كند دست از ضربه وامگيريد و اگر زر تلف شود باكي نيست» [15]

به هر جهت سماع جزو عناصر اصلي عرفان و انديشه و سلوك مولاناست و در مثنوي خود از اين بابت سخنان نغزي دارد و در همان جا ماهيت سماع خود را نيز تعريف و معين مي‌كند، هرچند كه وي سماع را آزاد مي‌داند و هرجايي كه حالي و جذبه‌اي باشد را محل سماع مي‌شناسد، اما اين باور نيز در او هست كه آنان كه مقدمات سماع را از بابت آلات موسيقي فراهم مي‌كنند بايد صافي و يكدل و پاك باشند و لذا با صراحت درباره دف كه سازي عرفاني و خانقاهي و از اسباب سماع روحاني‌است مي‌گويد دف مني هين مخور سيلي هر ناكسي.

سماع آرام جان زندگان است

كسي داند كه او را جان‌جان است

كسي خواهد كه او بيدار گردد

كه او خفته ميان بوستان است

وليك آن كو به زندان خفته باشد

اگر بيدار گردد در زيان است

سماع آنجا بكن آنجا عروسي‌است

نه در ماتم كه آن جاي فغان است

كسي كو جوهر خود را نديده‌است

كسي كان ماه از چشمش نهان است

چنين كس را سماع و دف چه باشد

سماع از بهر وصل دلستان است

كساني كه روشان سوي قبلست

سماع اين جهان و آن جهان است

خصوصاً حلقه‌اي كندر سماعند

همي گردند و كعبه در ميان است

اگر كان شكر خواهي همان جاست

ور انگشت شكر خود رايگان است[16]

 

وصيت مولانا:

حضرت مولانا وصيتي عارفانه اما كوتاه و نغز دارد كه: اوصيكم بتقوي الله في السر و العلانيه، و بقله‌الطعام، و قله‌الكلام، و قله‌المنام، و هجران‌المعاصي والاثام، و مواظبه‌الصيام، و دوام‌القيام، و ترك‌الشهوات علي‌الدوام، و احتمال‌الجفاء من جميع‌النام، و ترك مجالسه السفهاء و العوام، و مصاحبه‌الصالحين و الكرام، فان خير الناس من ينفع‌الناس، و خير‌الكلام ما قل و دل، والحمدلله وحده.

شما را به تقواي الهي در خفا و آشكار سفارش مي‌كنم و به اينكه كم خوريد و كم گوييد و كم خوابيد و از عصيان و گناه دوري گزينيد همواره روزه را پاس داريد و ترك دائم شهوت و نفس پيش گيريد از جميع خلايق احتمال جفاء را پذيرا باشيد. از همنشيني با عوام نادان و جاهلان برحذر باشيد و تا مي‌توانيد با نيكان و صالحان همنشين گرديد كه بهترين مردمان كساني‌اند كه سودشان بر مردم بيشتر است و بدانيد كه بهترين سخن آن است كه كوتاه و راه‌بر باشد، وسپاس مخصوص خدايي است كه يگانه و لاشريك است.

باري، بعد از وفات مولانا جلال‌الدين، علم‌الدين قيصر كه از اكابر خونيه بود با سرمايه 30 هزار درم همت بست تا بنايي برسر تربت پاك مولانا بنياد كند، اين اهتمام را به قولي همسر معين‌الدين پروانه و بقولي خود معين‌الدين پروانه يار و مريد مولانا در دو نوبت يكي هشتاد هزار درم و ديگر باره با پنجاه هزار درم ديگر ياري كرد و مزار حضرتش را به گونه‌اي خاص بنا كردند بنايي كه زيارت‌گاه عاشقان و عارفان و عابدان راستين هر زمان است، آنجا كه قبه حضر است و به راستي كه سبز و با تراوت است و اميد كه همواره به مدد اهل عرفان و ايمان سبز و تازه بماند.

زخاك من اگر گندم برآيد

ازآن گر نان پزي مستي فزايد

خمير و نانبا ديوانه گردد

تنورش بيت مستانه سرآيد

اگر بر گور من آيي زيارت

تورا خرپشته‌ام رقصان نمايد

ميا بي دف به گور من برادر

كه در بزم خدا غمگين نشايد

ز نخ بربسته و در گور خفته

دهان افيون ونقل يار خايد

بدري زان كفن بر سينه‌بندي

خراباتي زجانت درگشايد

زهر سو بانگ جنگ و چنگ مستان

ز هر كاري به لابد كار زايد

مرا حق از مي عشق آفريدست

همان عشقم اگر مرگم بسايد

منم مستي و اصل من مي عشق

بگو از مي بجز مستي چه آيد؟

به برج روح شمس‌الدين تبريز

بپرد روح من يكدم نپايد.[17]

 



[1] . فيه مافيه، ص74.

[2] . منسوب به مولانا جلال‌الدين (ديوان سلطان ولد)

[3] ديوان شمس، غزل 38.

[4] . مثنوي، دفتر اول، بيت 1727 و بعد.

[5] . يادنامه مولوي، صص147و152

[6] . پله‌پله تا ملاقات خدا، ص 238.

[7] . ديوان شمس، غزل 546

[8] . همان، غزل 424.

[9] . ديوان شمس، غزل 501.

[10] . ديوان شمس، غزل 393.

[11] . ديوان شمس، غزل 314.

[12] . ديوان شمس، غزل 316.

[13] . همان، غزل 312.

[14] . مثنوي، دفتر چهارم، بيت 734 و بعد

[15] . پله‌پله تا ملاقات خدا، صص 171-170.

[16] . ديوان شمس، غزل 339.

[17] . ديوان شمس، غزل 683.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 12 اسفند 1394 ساعت: 11:04 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1652

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس