سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
خشم يكي از پيچيده ترين هيجانات انساني است و واكنش طبيعي به ناكامي و بد رفتاري محسوب مي شود. همه ما در طول زندگي خود مواقعي با برخي موقعيتها مواجه شده ايم كه خشم ما را بر انگيخته است. مشكلي در خشم وجود دارد اين است كه گر چه خشم قسمتي از زندگي ما را تشكيل مي دهد، اما مي تواند ما را از رسيدن به اهدافمان باز دارد. به همين دليل هيجان خشم افراد را دچار تصاد مي كند. از يك طرف خشم پاسخ طبيعي انسان مي باشد و از طرف ديگر مي تواند منجر به اختلال در روابط بين فردي ما و بهمريختگي ساختار دروني و روان شناختي مي شود و همچنين مانع دستيابي به ا هدافمان مي شود. با اين حال مي توان گفت (به خشم آمدن سهل و آسان است ولي به موقع خشمگين شدن و در جاي مناسب به خشم آمدن سخت است).
راسل و فهر (1998) معتقدند بطور كلي پرخاشگري، رفتارهاي تهاجمي و خصمانه و واكنشي نسبت به ناكامي و سركوب اميال است كه زاييده تعامل پيجيده بين وضعيت محيطي و تغييرات بيوشيميايي و عوامل فرهنگي و پاسخهاي آموخته شده است و به صورت ضرب و جرح و آزار و اذيت و تخريب و صدمه رساني به ديگران بروز مي كند. مي توان پرخاشگري را واكنشي دفاعي دانست كه هدف آن رفع مانع و حذف عامل تهديد است و پرخاشگري رفتاري است به منظور آسيب رساندن يا معدوم ساختن كسي يا چيزي، پرخاشگري اغلب به صورت خشونت و عمل تخريبي، عليه افراد يا اموال، جلوه گر مي شود. تكاخشهايي پرخاشگرانه به صورت عملي (تخريب و آسيب رساندن به خود و ديگران) و گاه به صورت كلامي صورت مي گيرد.
خلاصه پژوهش
پرخاشگري به عنوان يك حوزه مطالعاتي، حتي براي زادگاه مطالعاتي و تحقيقاتي آن كه اروپا باشد تازگي دارد. نخستين جست و جوهايي كه در اين زمينه صورت گرفته، داراي سابقه كوتاهي است كه هنوز حتي به نيم قرن نمي رسد. تازه بودن آن ايجاب مي كند كه تلاشي براي آشنايي با مفاهيم به تعاريف و ديدگاههاي آن و سرانجام راههاي كنترل و پيشگيري از آن انجام گيرد. تحقيق خاضر با هدف مقايسه ميزان پرخاشگري در دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرادي و گروهي آغاز شد. فرضيه اصلي تحقيق حاضر اين است كه بين ميزان پرخاشگري دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي و انفرادي تفاوت معناداري وجود دارد و ساير فرضيه ها به مقايسه ميزان پرخاشگري فيزيكي پرخاشگري كلامي، خشم و خصومت در دانش آموزان ورزشكار رشته
هاي گروهي و انفرادي مي پردازد براي اين منظور كليه دانش آموزان پسر ورزشكار شركت كننده در مسابقات قهرماني كشور سال 1384 به عنوان جامعه آماري انتخاب شدند كه از اين جامعه، با استفاده از روش نمونه گيري طبقه اي نسبي نمونه اي به شرح زير انتخاب شدند. رشته ورزشي كشتي 50 نفر، وزنه برداري45 نفر، دو و ميداني 70 نفر، فوتبال 72 نفر، واليبال 60 نفر و هندبال 60 نفر و اين افراد از تيمهاي شهرستانهاي مختلف انتخاب شدند. در اين تحقيق نوع ورزش كه به صورت انفرادي يا گروهي است به عنوان متغير مستقل و ميزان پرخاشگري به عنوان متغير وابسته در نظر گرفته شدند. ابزار اندازه گيري، پرسشنامه پرخاشگري است اين پرسشنامه در سال 1992 توسط آرنولد اچ باس و مارك پري ساخته شد و داراي29 سوال مي باشد كه 4 چيز پرخاشگري را مي سنجد كه شامل پرخاشگري فيزيكي، پرخاشگري كلامي، خشم و خصومت است. تحقيق حاضر از نوع زمينه يابي است. جهت تجزيه و تحليل داده هاي تحقيق از نرم افزار آماري sp15 در دو سطح آمار توصيفي و استنباطي استفاده شد.در سطح آمار توصيفي: استفاده از ميانگين انحراف معيار، جداول فراواني و در صد و در سطح آمار استنباطي استفاده از آزمون را در گروههاي مستقل و همچنين تحليل واريانس يك طرفه (ANOVa) استفاده شد.
يافته هاي تحقيق
درتحقيق حاضر 165 پرسشنامه از ورزشكاران رشته هاي انفرادي جمع آوري شد و 15 پرسشنامه به علت مخدوش بودن به كنار گذاشته شد بدين صورت كه كشتي 45 پرسشنامه، وزنه برداري 39 پرسشنامه و 65 پرسشنامه از رشته دو و ميداني مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت، تا در مجموع 150 پرسشنامه مربوط به رشته هاي انفرادي مي باشد. در بخش ورزشهاي گروهي از 192 پرسشنامه جمع آوري شده 15 پرسشنامه به علت مخدوش بودن بكنار گذاشته شد بدين صورت كه فوتبال 68 پرسشنامه، واليبال 54 پرسشنامه و 55 پرسشنامه از رشته هندبال مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت. تا در مجموع 177 پرسشنامه مربوط به رشته هاي گروهي باشد. و در مجموع دو رشته 327 پرسشنامه مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت. كه از اين تعداد 9/45 درصد مربوط به رشته هاي ا نفرادي و 1/54 درصد مربوط به رشته هاي گروهي هستند. در تحقيق حاضر 5/27 درصد آزمودنيها فرزند اول، 9/33 درصد فرزند دوم،3/18درصد فرزند سوم،2/20 درصد فرزند چهارم و بعد از آن هستند. در تجزيه و تحليل داده ها و بررسي فرضيه ها نتايج زير به دست آمد:
1-بين ميزان پرخاشگري دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي و انفرادي تفاوت معني داري وجود دارد.
2-بين ميزان پرخاشگري فيزيكي دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي و انفرادي تفاوت معني داري وجود دارد
3-بين ميزان پرخاشگري كلامي دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي و انفرادي تفاوت معني داري وجود دارد
4-بين ميزان خشمدانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي و انفرادي تفاوت معني داري وجود دارد
5-- بين ميزان خصومت دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي و انفرادي تفاوت معني داري وجود دارد.
6-بين ميزان پرخاشگري دانش آموزان ورزشكاربا ترتيب تولدهاي مختلف تفاوت معني داري وجود ندارد.
7-بين ميزان پرخاشگري فيزيكي دانش آموزان ورزشكاربا ترتيب تولدهاي مختلف تفاوت معني داري وجود ندارد.
8-بين ميزان پرخاشگري كلامي دانش آموزان ورزشكاربا ترتيب تولدهاي مختلف تفاوت معني داري وجود ندارد.
9-بين ميزان خشم دانش آموزان ورزشكاربا ترتيب تولدهاي مختلف تفاوت معني داري وجود ندارد.
10- بين ميزان خصومت دانش آموزان ورزشكاربا ترتيب تولدهاي مختلف تفاوت معني داري وجود ندارد.
11- بين ميزان پرخاشگري دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرادي تفاوت معني داري وجود ندارد.
12- بين ميزان پرخاشگري فيزيكي دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرادي تفاوت معني داري وجود ندارد.
13- بين ميزان پرخاشگري كلامي دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرادي تفاوت معني داري وجود ندارد.
14- بين ميزان خشم دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرادي تفاوت معني داري وجود ندارد.
15- بين ميزان خصومت دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرادي تفاوت معني داري وجود ندارد.
16- بين ميزان پرخاشگري دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرادي با ترتيب تولدهاي مختلف، تفاوت معني داري وجود ندارد.
17- بين ميزان پرخاشگري فيزيكي دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرادي با ترتيب تولدهاي مختلف، تفاوت معني داري وجود ندارد.
18- بين ميزان پرخاشگري كلامي دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرادي با ترتيب تولدهاي مختلف، تفاوت معني داري وجود ندارد
19- بين ميزان خشم دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرادي با ترتيب تولدهاي مختلف، تفاوت معني داري وجود ندارد
20- بين ميزان خصومت دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرادي با ترتيب تولدهاي مختلف، تفاوت معني داري وجود ندارد
21- بين ميزان پرخاشگري دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي تفاوت معني داري وجود ندارد.
22- بين ميزان پرخاشگري فيزيكي دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي تفاوت معني داري وجود ندارد.
23- بين ميزان پرخاشگري كلامي دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي تفاوت معني داري وجود ندارد.
24- بين ميزان خشم دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي تفاوت معني داري وجود ندارد.
25- بين ميزان خصومت دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي تفاوت معني داري وجود ندارد.
26- بين ميزان پرخاشگري دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي با ترتيب تولدهاي مختلف، تفاوت معني داري وجود ندارد.
27- بين ميزان پرخاشگري فيزيكي دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي با ترتيب تولدهاي مختلف، تفاوت معني داري وجود ندارد.
28- بين ميزان پرخاشگري كلامي دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي با ترتيب تولدهاي مختلف، تفاوت معني داري وجود ندارد.
29- بين ميزان خشم دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي با ترتيب تولدهاي مختلف، تفاوت معني داري وجود ندارد.
30- بين ميزان خصومت دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي با ترتيب تولدهاي مختلف، تفاوت معني داري وجود ندارد.
بحث، تحليل و نتيجه گيري
براي تبيين يا پيش بيني رفتار لازم است كه علت هاي احتمالي آن را بشناسيم. دانشمندان، تا مدتها تبيين هاي زيستي و روان اجتماعي براي رفتار خشونت آميز در انسانها ارائه مي كردند. اين نگره ها، راههايي براي كنترل و جهت دهي ابراز خشونت به شيوه اي پيش بيني پذير و مثبت پيشنهاد مي كنند. البته در صورتي كه بتوان آن را كنترل كرد و جهت داد. براي نمونه، مشاهده كردن و شركت جستن در رقابت ورزشي را به عنوان روزنه اي خروجي براي نيازهاي دروني به ابراز خشونت نگريسته اند. اما به نظر مي رسد كه برخي به اين روزنه بيشتر از ديگران نياز دارند. در تحقيق حاضر تمام فرضيه ها تاييد شد كه به شرح زير مي باشد.
1-بين ميزان پرخاشگري دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي و انفرادي تفاوت معني داري وجود دارد. از آنجا كه ميانگين پرخاشگري دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي معادل 39/79 و ميانگين پرخاشگري دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرداي معادل 23/89 است مي توان نتيجه گرفت كه ميزان پرخاشگري دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرادي بيشتر است.
2-بين ميزان پرخاشگري فيزيكي دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي و انفرادي تفاوت معني داري وجود دارد. از آنجا كه ميانگين پرخاشگري فيزييكي دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي معادل 90/22 و ميانگين پرخاشگري فيزيكي دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرادي معادل 93/25 است مي توان نتيجه گرفت كه ميزان پرخاشگري فيزيكي دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرادي بيشتر است.
3-بين ميزان پرخاشگري كلامي دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي و انفرادي تفاوت معني داري وجود دارد. از آنجا كه ميانگين پرخاشگري كلامي دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي معادل73/14 و ميانگين پرخاشگري كلامي دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرادي معادل 2/16 است مي توان نتيجه گرفت كه ميزان پرخاشگري كلامي دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرادي بيشتر است.
4-بين ميزان خشم دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي و انفرادي تفاوت معني داري وجود دارد. از آنجا كه ميانگين خشم دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي معادل 58/19 و ميانگين خشم دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرادي معادل 57/22 است مي توان نتيجه گرفت كه ميزان خشم دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرادي بيشتر است.
5-بين ميزان خصومت دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي و انفرادي تفاوت معني داري وجود دارد. از آنجا كه ميانگين خصومت دانش آموزان ورزشكار رشته هاي گروهي معادل 18/22 و ميانگين خصومت دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرادي معادل 53/24 است مي توان نتيجه گرفت كه ميزان خصومت دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرادي بيشتر است.
در بخش يافته هاي اضافي تنها يك فرضيه تاييد شده كه عبارت است از:
بين ميزان پرخاشگري كلامي دانش آموزان ورزشكار رشته هاي انفرادي با ترتيب تولدهاي مختلف تفاوت معني داردي وجود دارد. در آزمون تعقيبي مشخص شد اين تفاوت مربوط به فرزندان اول و سوم مي باشد و از آنجا كه ميانگين نمرات پرخاشگري كلامي فرزندان اول بيشتر است مي توان نتيجه گرفت فرزندان اول نسبت به فرزندان سوم از ميزان پرخاشگري بيشتري برخوردار هستند.
نتايج به دست آمده با اكثر تحقيقات انجام شده داخل و خارج كشور همخوان است:
آنچه در ادبايت و پيشينه تحقيق آمده اين است كه بطور كلي يكي از راههاي كاهش و كنترل ميزان پرخاشگري ، ورزش است اما آنچه اين تحقيق و تحقيقات مشابه به دست آمده اين است كه ورزشهاي گروهي در كاهش پرخاشگري موثرتر است يا به عبارتي ديگر ورزشكاران رشته هاي گروهي ميزان پرخاشگري كمتري را گزارش مي كنند از اين جا مي توان نتيجه گرفت كه در جمع و گروه بودن مي توان تاثير مثبتي در كاهش پرخاشگري داشته باشد.
پيشنهادهاي تحقيق:
پيشنهادهايي مبتني بر يافته هاي تحقيق
1-يكي از بهترين راههاي كاهشي پرخاشگري، انجام ورزش است، لذا توصيه مي شود سئولين به اين مهم بيشتر توجه كنند و شرايط حضور تمام اقشار جامعه در ميادين ورزشي را بيشتر فراهم آورند تا در نهايت از بسياري از نزاعها و درگيريها جلوگيري شود.
2-از آنجا كه انجام ورزش هاي گروهي تأثير مثبت تري در كاهش پرخاشگري نسبت به ورزش هاي انفرادي دارد، لذا توصيه مي شود كه انجام ورزش هايي چون واليبال، فوتبال، بسكتبال و هندبال بيشتر از طرف مسئولين مورد حمايت و پشتيباني قرار گيرد.
پيشنهاد براي تحقيقات آينده
1-از آنجا كه در اين تحقيق مقايسه اي ميان رشته هاي مختلف ورزشي انجام نشده توصيه مي گردد محققين در آينده تحقيقي به منظور مقايسه ميزان پرخاشگري در رشته هاي مختلف ورزشي انجام دهند.
2-پيشنهاد مي گردد ميزان پرخاشگري در دانشجويان يا دانش آموزان دختر ورزشكار در رشته هاي مختلف انجام گيرد.
3-پيشنهاد مي گردد ميزان پرخاشگري در افراد ورزشكار و غيرورزشكار مورد مقايسه قرار گيرد.
4-پيشنهاد مي گردد ميزان پرخاشگري در افراد ورزشكار حرفه اي و آماتور مورد مقايسه قرار گيرد.
فهرست منابع فارسي:
-اتيكسون، ريتاال و همكاران، (1378). زمينه روان شناسي هيلگارد. ترجمه: محمد نقي براهني و هكاران. تهران: انتشارات رشد.
موضوعيکه در اينجا ميخواهيم آن را بررسي کنيم،پديده ايست که در گذشته ها هم وجود داشته، ولي خيلي کم و محدود. اما متأسفانه امروز خيلي گسترش و توسعه يافته و سبب شده است جامعه دچار نگراني و اضطراب گردد و اين پديده که بنام خودکشي و يا خودسوزي شناخته مي شود. متأسفانه در شهر هرات تبديل به يک مد و روش ناپسند شده است و جان عده اي از خواهران ما را گرفته و علل و عوامل گوناگوني در بوجود آوردن اين پديده نقش مهمي دارند که تعدادي را به کام خود فرو برده است و مطالب اين مقاله سعي دارد که اين موضوع را مورد تحليل و بررسي قرار داده تا عوامل آن را دقيقاً شناخته و راه حل هاي ممکنه را يادآوري نمايد.
تعريف خودکشي:
در مورد خودکشي ، علما و روانشناسان و روانکاوان با تجربه تعاريف مختلفي را ارائه نموده اند و اين اختلافات درتعريف هم ناشي از اختلاف جوامع، فرهنگها و محيطهاي اجتماعي و معيشتي افراد مي باشد. چون مشکلات معضلات و نابسامانيها که علت اصلي خودکشي و انتحار مي باشد در جوامع متفاوت مي باشد، ولي نظر کلي که مي توان ارائه نمود و اکثريت آنرا نيز يادآوري نموده اند،بصورت فشرده عبارت از عملي مي دانند که ناشي از احساس قصور و حالت عناد با خود است که براي انسان دست مي دهد و آنرا بعنوان آخرين حربه با خود تعريف مي کنند و اين تعريف دانشمنداني همچون دکتر حسين آرزو و دکتر خواجه نوري از بزرگترين روانکاوان ايران و سنکا فيلسوف مشهور رومي مورد تأکيد قرار داده اند.
علل و عوامل خودکشي:
انديشه هاي مربوط به علل خودکشي به چند گروه اصلي تقسيم ميشوند و ابعاد مختلفي را احتوا مي کند که آنها عبارتند از:
1- بعد ديني: از همه مهمتر بعد ديني اين قضيه مي باشد آن اينکه متأسفانه اکثر کسانيکه دست به خودکشي مي زنند از ارزشهاي ديني بي خبرند. خودکشي به هر وسيله و بهانه اي که باشد از بين بردن نفسي است که خداوند به عنوان وديعه پيش او قرارداده و شخص حق ندارد نسبت به اين امانت بي توجه باشد، چه رسد به آنکه به آن خيانت وتجاوزنمايد و يا آنرا از بين ببرد. خداوند مي فرمايد:" خودتان را نکشيد همانا خداوند با شما مهربان است". نسا 22. اسلام مي خواهد يک انسان مسلمان ثابت قدم ،بااراده ، محکم ودر برابر مشکلات نيرومند باشد و اجازه نمي دهد در زندگي ترسو و ناتوان بوده از مشکلات فرار کند. وقتي که به آرزوي خود نرسد دنيا را بر خود تنگ سازد و چاره اي جز خودکشي با آتش ويا وسايل ديگر نداشته باشد. انسان براي کوشش و تلاش و دفاع خلق شده، نه براي نشستن و فرا ر کردن و گريه و زاري نمودن، ايمان واخلاق اسلامي اجازه نمي دهد که مسلمان از ميدان زندگي بيرون رود و در مقابل مسئوليت ها شانه خالي کند، مسلمانان اسلحه اي در دست دارند که هيچ گاه از کار نمي افتد و آن ايمان مؤمن است. پس چطور مي شود کسي خود را بسوزاند و مومن هم باشد. آري فراموش شدن همين بعد اخلاقي و ايماني است که حادثه مي آفريند. انسانيکه وجودش از ارزشهاي ديني تهي گردد،ديگر هيچ نمي تواند خود را در مقابل مشکلات و مصائب مسلح سازد و فکر مي کند که زندگي به آخر رسيده است و خود را از پاي در مي آورد.
اما بايد ياداور شد که علاوه بر عوامل ذکر شده درباره خودسوزي ،عامل ديگري نيزهست که از همه مؤثر تر مي باشد و ان قرار گرفتن زنان بيگناه و مظلوم در چنگال مردان بي عاطفه است، انسانهاييکه پايبند به هيچ گونه ارزش انساني و اسلامي نيستند. اين گونه انسانهاي بيرحم زنان و فرزندان خود را تحت شديدترين فشارهاي جسمي و روحي قرار ميدهند و عرصه زندگي را براي خانواده هايشان چنان تنگ و ناممکن مي سازند که آنها هم به چيزي جز رهايي ياتن از چنگال آن مردان بي انصاف فکرنمي کنند و چون تمام راهها را در مقابل خود مسدود مي بينند فکر مي کنند که تنها راه نجات يافتن از اين زندگي انتحار است و براي هميشه تومار زندگي خود را درهم مي پيچند.
بناءً جرم و جنايت آنانيکه مسبب و محرک اين اعمال هستند کمتر از قتل نيست و آنان در پيشگاه خداوند مجرم اند و در آخرت بخاطر اعمالشان مجازات خواهند شد و در عذاب دردناک الهي خواهند سوخت. و در دنيا هم قانون وشريعت اسلامي براي کسانيکه محرک و مسبب انتحار اند نيز مجازاتهايي را تعيين نموده است که بايد از طرف مراجع مربوطه بخصوص حارنوالي مورد تعقيب قرار گرفته به سزاي اعمال خود برسند. چنانکه در کتب فقه وهمينطور در قانون جزايي فعلي افغانستان ماده 397 چنين تصريح شده است:
·شخصيکه ديگري را به انتحار تحريک نمايد و يا به نحوي از انحاء در انتحار وي کمک نمايد به جزاي حبس که از هفت سال بيشتر نباشد محکوم مي گردد.
·اگر بر اثر تحريک شروع به انتحار صورت گرفته محرک به حبس قصير محکوم مي گردد.
2- بعد اقتصادي: عامل ديگري که مي توان آنرا بعنوان يکي از دلايل انتحار در جامعه ذکر نمود مي توان معضل اقتصادي افراد دانست و شايد هم بزرگترين عامل افسردگي،انزوا،گوشه گيري وبالاخره پرخاش گري را فقر و يا مناسب نبودن وضعيت اقتصادي افراد که اينها نقش مهمي درکشاندن انسان بسوي نابودي دارند دانست. چون وقتيکه شخص نمي تواند لباس مناسب ،خوراک مناسب و بالاخره زندگي مناسب براي خود آماده سازد فکر مي کند که تمام افراد جامعه از وي دوري ميجويند و احساس حقارت مي کند. چون از تربيت والاي ديني هم برخوردار نيست،فکر مي کند بهترين راه نجات از اين همه بدبختي انتحار و خودکشي مي باشد. ديگر اينکه در گذشته بيشترين جمعيت کشور درقريه ها زندگي ميکردند. ، جوانان شغل و زندگي يکساني داشتند ولي امروز جوانان جامعه ما به شهرها روي آورده اند شغل مناسبي ندارند واين خود بر فقر اقتصادي و عدم تعادل رواني و خشونت اخلاقي و خانوادگي اش مي افزايدو منجر به طلاق ويا خودسوزي مي شود. از همه مهمتر اينکه در گذشته نگاه مردم نسبت به زندگي سراسر از ايمان وعشق به خدا و زيبايي هاي طبيعي بود که امروز زندگي مادي نگاهها را از دلها به چشم ها برده ايمان و مقاومت فرد را گرفته و يأس و ناکامي را به او بخشيده است.
3 - بعد اجتماعي: يکي ديگر از عوامل اساسي خودکشي افراد معضله اجتماعي است که به اشکال مختلف تبارز مي کند. مثلاً يکي از پديده ها، ازدواج هاي اجباري و چند همسرداري است که در گذشته امري طبيعي بوده وامروز مورد نفرت مي باشد. بخصوص آن بخش از ازدواجهاي اجباري که مخالف با تمام نورمهاي انساني و اسلامي است که متأسفانه انسانهاي بي عاطفه دختران جوان را فداي خودخواهي ها و هوسبازيهاي خود مي سازند. دخترانيکه جبراً تن به چنين کاري ميدهند، بالاخره تنها راه نجات خويش را ازاين زندگي انتحار مي دانند. ديگر اينکه قبلاً خانواده هاي کوچک تحت امر خانواده هاي بزرگتر بودند،به دليل کمبودي تجربه زوجهاي جوان اختلافات شديدي به ميان آمده و منجر به طلاق و يا خودکشي مي شود. مسئله ديگر اينست که قبلاً سر و کار مردم با دولت کم بود، اما امروزه بر اساس مشکلات زندگي شهري و وابستگي مردم به دولت افزايش يافته است ،عدم برخورد نيک،درخواست رشوه و نبودن عدالت اجتماعي برمشکلات رواني و خانوادگي و شخصي مي افزايد که عامل خشونت است و خشونت عامل انتحار. معضل مهم ديگر اجتماعي پديده اعتياد است که روز در روز به افزايش است و عامل بزرگ نابودي انسان و خانواده مي باشد. مشکل ديگر جامعه ما فلمهاي نامناسب و تقليد کورکورانه مردم از آنهاست که وارد خانواده ها شده و الگوهاي منفي را براي خانواده ها معرفي ميدارند. جوانان و بخصوص دختران جوان را به خيال پردازي وزندگي عاشقانه و رويايي سوق داده و در صورت براورده نشدن خواسته هاي شان دست به خودکشي مي زنند که بايد راه حل مناسبي را جستجو نمود.
4 - بعد رواني: موضوع ديگري که سبب از هم گسيخته شدن شالوده حيات انساني مي گردد، بيماري هاي روحي و رواني است که اکثراً افراد جامعه ما بدان مبتلا مي باشند و در بعضي افراد شديد وگسترده و در بعضي ديگر کمتر مشاهده مي شود که دست آورد بيش از دودهه جنگ، ويراني، مهاجرتهاي اجباري،تبعيض و توهين و بالاخره از دست دادن عزيزان شان مي باشد.
راه حل ها:
در بخش ديني:
·علما و روشنفکران ديني بايد روشهاي ارشاد ودعوت گري خودرا در عصر مدرنيزه شدن مورد بازنگري قرار داده و از خود در اين مورد صداقت کامل نشان دهند.
·از طريق منابر و مساجد کوشش شود تا مردم را به زندگي اميدوار ساخته و آنان را بزندگي اسلامي آشنا سازند وهدف آفرينش انسان را به آنها بفهمانند تا روحيه ايماني در مردم تقويه گردد.
·به مردم عواقب وخيم خودکشي وخودسوزي توضيح داده شود که در صورت حلال شمردن انتحار مرتد و درغير آن مرتکب گناه کبيره شده و در آخرت هم همانطوري که در دنيا خود را سوزانده اند عذاب خواهند شد. علماء ديني از بين خود کميسيوني را توظيف کنند تا به مشکلات اجتماعي مردم رسيدگي کنند.
·علماء ديني تلاش ورزند تا رسم و رواجهاي بي اساس و رقابتهاي ناسالم را از جامعه دور و ريشه کن سازند.
·رسيدگي جدي محاکم به درخواست و عرايض خواهران که در چنگال مردان نامرد و بي عاطفه اسير گرديده اند.
·علماء بايد تجار محترم را تشويق نمايند تا وظيفه ديني خويش را در قبال طبقات محروم ادا نموده و وظيفه انساني و ايماني خويش را بجاي آورند. و خانواده هاي بي بضاعت را تحت پوشش قرار دهند.
راه حلهاي اقتصادي:
در بخش اقتصادي راهکارهاي مناسب فراواني وجود دارد که بيشتر متوجه دولت مردان مي گردد:
·دولت بايد اقداماتي را روي دست بگيرد تا مشکل بيکاري را حل نمايد . چرا که بيکاري سبب افسردگي و افسردگي باعث انتحار ميگردد و با حل نمودن اين معضل مي توان بسياري از نا بسامانيهاي اجتماعي را برطرف نمود.
·دولت بايد فاميل هاي بي بضاعت را تحت پوشش قرار داده و براي ايجاد نهادهاي خيريه مردمي از قبيل تأسيس صندوقهاي قرض الحسنه کوشش و تلاش نمايد.
·تجار خير بايد با خانواده هاي فقير کمک کنند و مناسبترين راه کمک به آنها ايجاد شغل مي باشد و بهترين راه ايجاد اشتغال تأسيس فابريکه هاي صنعتي است که هم نيازهاي اوليه جامعه را برآورده مي سازد و زمينه مصروفيت را براي آدمهاي بيکار بوجود مي آورد.
·والدين سعي کنند فرزندان خود را بيکار نگذاشته وزمينه مصروفيت سالمي را براي آنها آماده نمايند تا هم خودشان و هم جامعه در آرامش بسر برند.
راه حل هاي اجتماعي:
تلاش شود تا مشکلات اجتماعي مردم و نارساييهاي موجود در زمينه هاي مختلف برطرف گردد:
·مردم بايد در امر تربيت سالم فرزندان خود جديت بيشتري را بخرج داده و در برابر اين نسل جديد احساس مسئوليت نمايند. در جامعه اي که اولاد آنها از تربيت سالمي برخوردار نيستند براي آن مجتمعات مشکل آفرين مي شوند و ديگر اينکه خانواده ها از ازدواجهاي اجباري بر دختران و پسران شان خودداري نمايند که عواقب بسيار خطرناکي را به دنبا ل دارد و اکثر خودسوزيهاي فعلي جامعه ما نتيجه همين عمل غير انساني است.
·دولت بايد با ايجاد فضاي باز سياسي و تأسيس نهادهاي مستقل اجتماعي و مشاور خانواده، مشارکت مردم را در امر دولت سازي مشاورت ملي ارتقاء داده شادي و اميد را به آينده بيشتر سازد.
·دولت بايد با ايجاد سيستم مالياتي منظم اقشار ضعيف جامعه را تحت پوشش قرا رداده موانع سر راه خود اشتغالي را بکاهد. تعليم و تربيه ودرمان رايگان به اقشار کم در آمد جامعه ارائه دهد و از فاصله طبقاتي را تقليل دهد.
·بايد در ادارات دولتي يک نوع اصلاحات بوجود آيد تا از کاغذ پراني و سرگرداني و امتيازهاي بيمورد و پارت پارت بازي و رشوت ستاني که نتيجه اي جزناراحتي هاي عصبي ، پرخاشگري خشونت که همه اينها سبب انتحار است به شدت بکاهد.
·دولت بايد با وزارت هاي تعليم وتربيه و اطلاعات و فرهنگ کمک بيشتر نمايد تااز يکسو سويه تحصيلي جامعه بالا رود و از سوي ديگر زمينه رشد و گسترش هر چه بيشر هنرهاي سالم را در جامعه فراهم آورد تا ذوق و اميد جوانان شکوفا شده و احساسات و استعدادهاي شان در راه مثبت صرف گردد.
·از فيلم هاي نا منا سب جلوگيري شود همانطوري که که قبلاً در بخش عوامل انتحار ذکر شد نمايش فيلمهاي نا منا سب از بزرگترين عوامل نابساماني هاي اجتماعي است که متأسفانه در جامعه ما بطور وحشتناکي رو به گسترش است و الگوهاي بسيار منفي را به جوانان ما معرفي مي کند. بناءً بهترين راه حل اجتماعي خودسوزي ها تحت کنترول درآمدن فيلم ها و نمايش دادن آنها در خانواده ها مي باشد.
·کميسيون مشاوره خانواده از اشخاص فهميده و کاردان تشکيل شود تا مشکلات روحي و رواني افراد را بطور کارشناسانه بررسي نموده و راه حلهاي مناسب را پيش روي آنها بگذارد.
راه حلهاي رواني:
در بخش رواني هم مي شود کارهايي کرد تا به مردم کمک شود تا راه بهتر زيستن را بشناسند و زندگي زيباي خود را در شعله هاي سوزان آتش حريق نسازند.
·از طريق رسانه هاي ارتباط جمعي کوشش شود تا اثرات منفي جنگ کمرنگ شده و مردم به آينده بهتر اميدوار شوند.
·مراکز روان درماني در صحت عامه ايجاد شود تا به مشکلات مردم در اين زمينه رسيدگي نمايد.
·کلينيک هاي روان درماني در اطراف و ولسئواليها و مناطق دورافتاده ايجاد گردد.
·بيماري شايع در هرات که همان خودسوزي است توسط روانپزشکان مورد بررسي قرار گرفته و راه حلي براي آن جستجو گردد.
·دفتر ساحوي حقوق بشر بايد در نقاط عمومي ديد مردم و مراکز شهري و ولسئوالي ها وجود داشته باشد تا تمام مردمي که مشکلات دارند توان دسترسي را به آن داشته باشند.
خاتمه: در خاتمه ازدفتر ساحوي کميسيون مستقل حقوق بشرافغانستان در هرات تشکر ميکنم که اين سمينار را به موقع برگزار نمودند و معضل مهم اجتماعي را مورد بررسي قرار داده است و اميدوارم که برگزاري اين گونه سمينارها تداوم داشته باشد و موضوع خودکشي و خودسوزي خواهران را کارشناسانه بررسي نمايند و يقيناً نتايج مثبت و باارزشي را در قبال خواهد داشت و اثرات آن در جامعه بزودي محسوس خواهد گرديد.
به اميد داشتن يک جامعه سالم و عاري از هرگونه تبعيض ،خشونت اختناق و انتحار.
با وجود تنوع تعاريف از سوي روانشناسان و دانشمندان علوم روان شناختي از مفاهيم بدرفتاري، سوء رفتار و ... بايد گفت، تمام اين تعريفها حول چهار محور آزارهاي جسماني، جنسي، غفلت و آزارهاي عاطفي رواني مي گردد.
حدود كودك آزاري از محروم ساختن كودك از غذا، لباس ، سرپناه، و محبت پدر و مادر تا مواردي كه در آن كودكان از نظر جسمي توسط يك فرد بالغ مورد آزار و بد رفتاري قرار مي گيرند كه آشكارا به صدمه ديدن و غالباً مرگ آنان منجر مي شود، گسترده است.
بسيارياز اين كودكان مورد آزار جنسي قرار گرفته اند، گرسنگي كشيده اند،سوزانده شده اند، كتك خورده اند، زخمي شده اند، به ميز و صندلي زنجير يا محبوس گشته اند و شمار بسياري از اين كودكان در نتيجه شدت اينگونه بدرفتاري ها از دنيا رفتهاند.
قانون حمايت از كودكان مصوبه 1988 آزار بدني را چنين تعريف ميكند: «آسيب ديدن و صدمهديدگي كودك زير18 سال، توسط والدين يا سرپرست بلافصل وي كه موول رفاه و آسايش اوست. به طوري كه سلامت و ايمني كودك طبق قوانين تدوين شده به وسيله وزارت بهداشت و خدمات انساني به خطر افتاده است.»
خشونت شديد بر اساس اين شاخص شامل لگد زدن، كتك زدن، باشت ضربه زدن، با اشياء اقدام به كتك زدن، ارعاب كردن، تهديد به وسيله چاقو يا اسلحه، سوزانيدن، گاز گزفتن، پرت كردن و سيلي زدن است. (خضروي افلاكفر، 1375، ص:5و8و20)
به گزارش خبرگزاري جمهوري اسلامي، كميسيون امور جوانان اسپانيا در دسامبر1998 چنين گزارش داد:
در حال حاضر يك ميليون و 400 هزار كودك و نوجوان اسپانيايي توسط والدين خود مورد انواع تنبيه قرار ميگيرند.
اين كميسيون با انتشار نتيجه تحقيقات خود كه در تمامي مطبوعات اين كشور به چاپ رسيد، عنوان كرد: 500هزار تن از كودكان در خانواده با «تربيت بدني» موجه ميشوند و 900 هزار كودك و نوجوان نيز توسط والدين تحت فشارهاي رواني و آزار و اذيت قرار مي گيرند.
در اين تحقيقات همچنين تصريح شده است: 400 هزار تن از كل اين تعداد كودكان نيز قرباني هر دو شكل تنبيه بدني، شكنجه و آزارهاي رواني در خانوادهها هستند. اين كميسيون در گزارش خود از والدين اسپانيايي خواست تا به جاي پرداختن به اعمال شيوههاي تنبيه، محبت را به كودكان و نوجوانان خود بياموزند.
كميسيون مورد نظر همچنين افزود: 5/72 درصد از كودكان مجرم در آمريكا توسط واليدن خود مورد تنبيه شديد قرار گرفتهاند و 9/96 درصد اين كودكان بدون ابراز هيچگونه محبتي از سوي والدين خود رشد كردهاند.
به خبري كه در ژانويه 1999 در روزنامه لوپاريزن به چاپ رسيد و توسط خبرگزاري جمهوري اسلامي مخابره شد، توجه كنيد: يك زوج هائيتيتبار مقيم فرانسه به اتهام شكنجه فرزند ده ساله خود، در دادگاه منطقه ورساي (در حومه پاريس) محاكمه شدند).
«ژوزف توسان» 44 ساله و همسرش «ويولان» متهمند كه پاهاي «امانوئل» را با زنجير بسته و وي را در محل اقامتش زنداني كردهاند.
از ديگر موارد اتهام والدين امانوئل شكنجه و ضرب و شتم فرزندشان است.
رفتار وحشيانه اين زوج با فرزندشان هنگامي فاش شد كه امانوئل موفق به فرار از اتاقي شد كه در آنجا براي مدتي طولاني زنجير شده بود.
امانوئل پس از فرار از منزل، خود را به خانه يكي از دوستانش رساند و والدين دوست وي پس از مشاهده آثار شكنجه بر بدن كودك، او را به اداره پليس محل منتقل كردند.
به نوشته لوپاريزين، علاوه بر ضرب و شتم كودك، آثار شلاق بر بدن امانوئل همچنان باقي است و به گفته خود او، والدين سنگدل گاهي اوقات مدتها وي را از ناحيه پا از سقف اتاق آويزان ميكردند.
در ماههاي نخست سال 1999 ميلادي پس از آنكه مشخص شد كه پدر و مادرها بچههاي كوچك خود را به شدت كتك ميزنند، كميته اي در كاليفرنيا تشكيل شد تا حقوق كودكان، حفظ شده و تنبيه بدني آنان باعث عقده حقارت در نوجواني و ميانسالي نگردد.
اين كميته پس از بررسي چگونگي تنبيه كودكان اعلام كرد: «پدر و مادرها تنها حق دارند با كف دست به پشت بچهها بزنند و به اين ترتيب آنان را تنبيه كنند».
بدرفتاري جسماني با كودك چيست؟
در تعريف بدرفتاري جسمي با كودك، اتفاق نظر وجود ندارد. «جلس« و «استروس» در سال 1979، بدرفتاري جسمي با كودك را اين گونه عنوان كردهاند: طهرگونه خشونتي كه به قصد آزار جسمي به كودك اعمال يا به اين نيت تلقي شود.»
به اين ترتيب، سيلي زدن به صورت يا روي دست نيز بدرفتاري جسمي است. در حالي كه معمولا اين ميزان تنبيه، قانوني و از نظر اجتماعي پذيرفته شده است. تعريف عمليتر از بدرفتاري جسمي با كودك چنين استك «هر عملي كه به طرز غير تصادفي موجب وارد آمدن آسيب جسمي به يك كودك شود».
اين آسيب اغلب، به دنبال تنبيه بدني شديد يا بدون دليل ايجاد ميشود.
بسياري از خشونتهاي خانوادگي از ديد اجتماعي، قابل پذيرش نيست و خشونت بدرفتارانه خوانده ميشود. اگر پذيرش يا نپذيرفتن اجتماعي يك رفتار را ملاك تفكيك رفتار طبيعي از بدرفتاري بدانيم، مي بايست. ميزان شيوع رفتارهاي خشونتآميز را در هر جامعه سنجيد و معيار خاص آن جامعه را ارائه نمود. به عنوان نمونه. اگر در يك منطقه تنبيه كودكان با سوزانيدن دست. شايع و طبيعي تلقي شود. نبايد اين رفتار را بدرفتاري خواند.
بنابراين به نظر ميرسد، براي رسيدنه به يك تعريف واحد و كاربردي. بهتر است به جاي ملاك نرم اجتماعي، از ملاك وقوع صدمه استفاده نمود. 0رحيمي موقر، 1376، همايش)
آزار جسمي كودك طيف وسيعي دارد. كتك زدن، نيشگون گرفتن. تكانهاي شديد به كودك. سيلي زدن، داغ كردن. گاز گرفتن و . . . همگي از عواملي است كه در بسياري از موارد، منجر به فوت كودك ميگردد.
حتي در صورت زنده ماندن كودك نيز گاه آثار شكنجه تا ابد بر بدن وي باقي خواهد ماند. ممكن است. نوزادي كه زياد گريه ميكند، بر اثر تكانهاي شديدي كه مادر يا پرستار بر او وارد ميكند، جان بسپارد.
كودك ديگري كه بر اثر ضربه جسمي سنگين بر جمجمهاي دچار خونريزي مغزي شده، فوت نمايد . . . اما هستند، كودكاني كه انواع شكنجه ها داغ شدن. كتك خوردن و . . . را شايد هر روز. بارها و بارها تجربه ميكنند.
اين كودكان معمولا توسط همان كساني كه شكنجه ميشوند. از خوردن غذا نيز منع ميگردند. به لحاظ روحي و رواني انواع توهينها. تحقيرها، تبعيض ها . . . را تحمل مي كنند ودچار مرگ تدريجي مي شوند.
نمونه بارز اين مورد، دختر 9 سالهاي بود كه نيمه شب 1376 در حالت كما به بيمارستان مفيد تهران آورده شد و پس از 30 ساعت مراقبت، به رغم درمانهاي انجام شده، فوت كرد.
رزيدنت ارشد بيمارستان مفيد، وضعيت اين كودك را به هنگام ورود به بيمارستان چنين عنوان كرد.
در بدو مراجعه، علائمي از حيات در بيمار وجود نداشت. در معاينهاي كه به عمل آمد، قلب و ريه كودك به هيچ وجه كار نميكرد و به اصطلاح دچار مرگ مغزي شده بود. بلافاصله اقدامهاي اوليه احيا را انجام داديم و توانستيم، قلب بچه را برگردانيم، ولي تنفس به دليل مرگ مغزي عملا قابل برگشت نبود . . .
بيمار مجموعا 36 ساعت تحت مراقبت بود، اما متاسفانه قلب او از تپش ايستاد و موفق به احياي مجدد آن نشديم.
دكتر عليرضا كاهاني، متخصص پزشكي قانوني، گزارش پزشكي قانوني را درباره مرگ اين كودك چنين اعلام كرد:
اين كودك با 110 سانتيمتر قد و 15 كيلوگرم وزن 24 ساعت پس از مرگ به پزشكي قانوني تحويل داده شد. تمام عضلات و قسمتهاي بدن او تحليل رفته و نماي واضحي از يك سوء تغذيه شديد بود.
موهاي سر او در بعضي از نواحي به طور كامل كنده شده بود.
زخمهاي در حال التيام در فرق سر، گونهها، شكستگي دندان پيشين سمت راست از ريشه ساييدگيهاي در حال التيام روي گونه و پشت گوش و در مجموع 16 زخم در حال التيام و چهار ساييدگي در سر و صورت.
چرا پدر و مادر فرزند خود را كتك ميزنند؟
اغلب ما كه فرزند داريم، گاه احساس ميكنيم، ميخواهيم، آنها را كتك بزنيم. اين احساس به ويژه وقتي فرزندمان از گريه دست نميكشد، غرولند مي كند يا روي حرف ما حرفي ميزند، در ما تشديد مي شود.
گاه بيش از رفتار كودك، حال خود ما و اينكه تا چه اندازه خسته، زير فشار عصبي، مضطرب يا ناخشنود هستيم، سبب بدرفتاري ما با فرزندانمان ميشود.
بسياري از ما ميتوانيم، اين احساس را در خود كنترل كنيم، اما متأسفانه بسياري از والدين از انجام اين مهم برنميايند.
تنها براي پي بردن به علت ميتوانيم به حدس و گامن متوسل شويم. اما والديني كه اقدام به مجازاتهاي جسماني ميكنند، ظاهرا از ويژگيهاي مشتركي برخوردارند.
نخست اينكه به هر دليل نميتوانند، نيروي محركه خود را ككنترل كنند. پدران و مادراني كه فرزندان خود را كنترل ميكنند، هر آيينه گرفتار احساسات منفي باشند و نيازمند تخليه آن شوند به اين كار اقدام ميكنند و به نظر ميرسد، اينوالدين از نتايج كاري كه ميكنند، مطلع نباشند.
ضرب و شتم فرزندان گاه واكنش خود به خود به استرس است. اغلب كساني كه فرزندان خود را مورد ضرب و شتم قرار ميدهند، خود در خانوادههايي بزرگ شدهاند كه در آنجا بدرفتاري جسماني متداول بوده است. بخش مهمي از رفتار آنان تكرار مستفيم آن چيزي است كه خود در كودكي تجربه كرده اند و در كم سالي آموختهاند. الگوي آنها كسي بوده كه با آنها بدرفتاري كرده است.
بسياري از اين والدين با انبوهي از مشكلات احاسي و نيازهاي برآورده نشده، پاي به دوران بلوغ ميگذارند و به لحاظ احساسي هنوز كودكاند.
اغلب آنها به عنوانجانشين پدر و مادر به فرزندان خود نگاه ميكنند و مي خواهند، نيازهاي احساسي و عاطفي برآورده نشده در دوران كودكي خود را برآورده سازند. پدر و مادر بدرفتاري كه ميبينند، اين كودك نميتواند، نيازهاي آنها را براورده سازد، خشمگين ميشوند وخشم خود را بروز مي دهند. در آن لحظه به خصوص كودك بيش از هر زماني در مقام جانشين پدر و مادر است. زيرا در واقع يا مادر بدرفتار خشم از پدر و مادر خود را بر سر او خالي ميكند.
بسياري از پدران و مادراني كه فرزندان خود را كتك ميزنند، الكلي يا معتاد به مواد مخدر هستند. مصرف مواد مخدر اغلب به فروپاشي كنترلهاي عمل با انگيزه آني منجر ميشود. هر چند لزوما والديني كه اقدام به ضرب و شتم فرزندان خود مي كنند، به اين گروه محدود نميشوند. بدرفتاري جسماني انواع متعدد دارد، اما در تاركترين طيف اين گروه به والديني برخورد ميكنيم كه صرفا به منظور خالي كردن نارحتيهاي خود بچهدار ميشوند. بسياري از اين اشخاص مانند سايرين و ديگرانحرف ميزنند و رفتار مي كنند. اما اينها انساننما هستند و از احساسات و ويژگي هاي انساني بويي نبرده اند.
خشونت جسماني با فرزندان، اعلب واكنشي نسبت به استرس ناشي از محيط كار، اختلاف با يكي از اعضاي خانواده يا يكي از دوستان يا تنش عمومي به خاطر سبك و طرز زندگي و ناخشنودي از آن به طور كلي است.
بچهها هدفهاي سادهاي هستند. نميتوانند، به دفاع از خود برخيزند و ميتوان آنها را به سكوت مجبور كرد.
متأسفانه هم براي شخص بدرفتار و هم براي قرباني، جابهجا شدن خشم تنها به طور موقت اسباب تسلي خاطر بدرفتار را فراهم ميسازد. بخش اصلي خشم او دست نخورده باقي ميماند و بار ديگر توليد مشكل ميكند و متأسفانه هدف خشم او نيز مجبور به تحمل ميشود تا اين ناراحتي را به دوران بلوغ ببرد.
جمعي ديگر از بدرفتارها به جاي اينكه كسي را مسؤول رفتار خود بدانند و او را سرزنش كنند، در مقام توجيه رفتار خود ميگويند كه به مصلحت كودك با او چنين رفتاري ميكنند. بسياري از والدين هنوز معتقدند كه مجازات جسماني تنها راه موثر براي ايجاد يك رفتار اخلاقي درست در منزل است.
بسياري از والدين روزگار ما معتقد به وجود شر و شرارت در كودك هستند. معتقدند كه با كتك زدن و مجازات جسماني مانع از آن ميشوند كه فرزندشان به راه بد برود.
در مقام توجيه كار خود ميگويند: «من هم در كودكي بارها كتك خوردم و اين كتك خوردن بهمي آسيب نزد . . . »
در اين ميان جمعي از والدين هم معتقدند كه با كتك زدن به فرزندان خود، آنان را موجوداتي محكمتر، شجاعتر يا قويتر ميسازند.
كاملا بيمعني است، اگر گمان كنيم كه مجازات جسماني روي كودك تأثير مثبت بر جاي ميگذارد.
بررسيهاي به عمل آمده نشان ميدهد كه مجازاتهاي جسماني حتي اگر در واكنش به رفتار ويژهاي باشد. موثر واقع نمي شود. ثابت شده است كه كتك زدن در نهايت اثري كوتاه مدت دارد و در كودك احساس قدرتمندي از خشم. انتقام و بيزاري از خويشتن ايجاد ميكند.
كاملا مشخص است كه آسيبهاي ذهني، احساسي و جسماني ناشي از مجازاتهاي بدني به مراتب از مزاياي موقتي آن بيشتر است. 0فوروارد، 1372، صص: 152 تا 161)
در ماه اوت 1997 (مرداد ماه 1376 خبري از واشنگتن مبني بر آثار منفي تنبيه بدني بر كودكان در نشريات به چاپ رسيد در اين خبر چنين آمده است:
آخرين تحقيقات دانشمندان آمريكايي، نشان داده است كه تنبيه بدني كودكان نه تنها آنان را تربيت نميكند، بلكه موجب دروغگويي، شرارت و نفرت آنان از جامعه ميشود. دانشمندان پس از آزمايشهايي كه روي كودكان انجام دادند، اعلام كردند، هرچه تنبيه بدني كودكان بيشتر باشد، نفرت آنان از جامعه نيز بيشتر خواهد شد و كودكاني كه تنبيه بدني ميشو ند، بيش از همسالان خود به دروغگويي و فريبكاري تمايل پيدا ميكنند و پس از رفتارهاي بد و شكستن عمدي اشياء، احساس پشيماني نميكنند.
چگونه ميتوان كودك آزاري را تشخيص داد؟
يكي از راههاي تشخيص كودك آزاري، گرفتن شرح حال كودك از والدين است. در چنين مواقعي لازم است كه به شرح حالي كه والدين يا كساني كه كودك را به مراكز درماني آوردهاند، به دقت توجه شود.
براي مثال از موارد ذيل ميتوان تشخيص داد كه كودك توسط خود والدين مورد آزار و شكنجه قرار گرفته است، يا خير.
1- والديني كه از دادن شرح حال كامل و ابراز جزئيات واقعه خودداري ميكنند.
2- والدين معمولا در شرح حال ميگويند كه كودك بهطور ناگهاني آسيب ديده يا بيمار شده است و از چگونگي آن بيخبرند.
در مرداد ماه سال 1377 گزارشي از بندرعباس مبني بر شكنجه دختر بچه 7 سالهاي كه مدتها تحت شكنجه و آزار خانوادگي قرار د اشت، در يكي از روزنامههاي صبح به چاپ رسيد. پدر و نامادري اين كودك به بهانه آنكه وي زمين خورده است، او را به بيمارستان كودكان بندرعباس منتقل كردند، اما پزشكان پس از معاينه وي اعلام كردند. او مدتها تحت خشونت و بدرفتاري خانواده به سر برده است و آثار سوختگي، شكستگيهاي متوالي در سر، دست و پاي او وجود دارد.
نامادري كودك در مورد علت اين حادثه چنين اظهار داشت: «من در خانه نبودم، وقتي آمدم، متوجه شدم، فاطمه حال خوبي ندارد و به اتفاق پدرش او را به بيمارستان رسانيديم».
پزشك معالج فاطمه در مورد صدمات وارده به اين كودك گفت: «يك گوش اين كودك بر اثر شكنجه. قدرت شنوايي خود را از دست داده و سرش بيماري كچلي گرفته است».
3- معمولا صدمات، با شرح حال داده شده، همخواني ندارد. به اين ترتيب كه مكانيسم، شدت و نوع آسيب وارده آمده با شرح حال مغاير است و آسيبهاي مشهود متعلق به زمانها و مراحل ترميمي مختلفاند.
پروندههاي متعددي در اين مورد در پزشكي قانوني وجود دارد. از جمله يكي از اين پروندهها مربوط به پسربچه پنجسالهاي است كه بر اثر خونريزي مغزي فوت كرده است. پزشكي قانوني صدمات وارد شده را چنين اعلام ميكند: «آثار زخمهاي التيام يافته يا در حال التيام كه بر اثر جسم برنده ايجاد شده، روي ساق، ران و كف پاها».
والدين علت فوت كودك را تصادف شب كذشته ذكر ميكنند؛ولي وقتي پزشكي قانوني اعلام مي كند كه ضايعات، مربوط به زمانهاي مختلف است، مادر اعتراغف مي كند كه پدر ناتني كه اتفاقاً معتاد هم بوده، كودك را دائماً مورد اذيت و آزار قرار ميداده، چندين بار او را با سيم داغ سوزانيده و دائماً او را نيشگون مي گرفته است.
5- تأخير در گزارش موارد كودك آزاري جسماني، به رغم آسيبهاي شديد و جدي.
تأخير عمدي در مراجعه به مراكز درماني يا گزارش واقعه وجود دارد. در صورتي كه اگر والدين مقصر نباشند، بيدرنگ به دنبال اقدامهاي درماني ميروند. دختربچه 12 سالهاي كه پدرش دوبار ازدواج ناموفق داشته است، به خواهر ناتنياش سپرده ميشود.
خواهر ناتني دختر را به مدرسه نميفرستد و به عنوان پيشخدمت از او استفاده ميكند.
چندي بعد دختر فوت ميكند. خواهر ناتني در مورد علت مرگ اظهار ميدارد كه حال دختر بد شده است و تا رسيدن به بيمارستان فوت كرده است.
روي بدن دختر آثار كبودي و سوختگيهاي فراواني به چشم ميخورد. خواهر ناتني در مورد علت ايجاد اين آثار روي بدن كودك ميگويد: «مدتي قبل هنگامي كه وي ميخواسته چراغ را نفت كند، بدن كودك دچار سوختگي شده است».
آثار كبوديها نيز به دليل آن ايجاد شده كه دختر ضعيف بوده و دائما بدنش با اجسام برخورد ميكرده است.
6- تغيير شرح حال، چنانچه آزار دهنده احساس كند كه توضيحات اوليهاش مورد سوء ظي واقع شده، داستان را تغيير ميدهد. بنابراين توضيحات وي مغاير و متفاوت با يكديگر است.
جسد پسربچه چهارسالهاي بر اثر خونريزي داخلي و پارگي كبد به پزشكي قانوني فرستاده ميشود.
بنابر نظر پزشكي قانوني، وي به سوء تغذيه ناشي از غفلت و مسامحه والدين دچار شده است. روي ساق پاهاي او آثار سوختگي به چشم ميخورد. راديوگرافيهاي انجام شده، آثار شكستگي ةآي قديمي متعدد در دنده را نشان ميدهد.
پدر كودك ابتدا مرگ او را ناشي از سقوط كودك از پلهها بيان مي كند. پس از پرسشهاي پزشكي قانوني، پدر اين بار دليل مرگ را افتادن برادر كودك روي شكم او عنوان ميكند.
7- شرايط و محلي كه حادثه يا مرگ در آن رخ داده است، با شرح حال اختلاف دارد.
توضيحاتي كه والدين و سرپرستان كودك در مورد يك كودك آسيبديده بيان ميدارند، معمولا مغاير با واقعيات موجود است. به همين منظور در زير فهرستي از دلايلوالدين در مورد توجيه علت صدمه يا مرگ كودك به همراه حقيقت موجود ارائه شده است:
توجيهات والدين يا سرپرستان كودك
واقعيت موجود
·از كالسكه افتاد و گوشش به دسته آن گير كرد.
×به صورت كودك سه ضربه وارد و سپس به زمين پرتاب شده است.
8- در مواردي طفل (3 تا 5 ماهه) به طور ناگهاني فوت نموده و شرح حال حاكي از آن است كه كودك دائما گريه مي كرده و ريسه مي رفته و علت مرگ «هماتوم ساب دورال» (خوانريزي و تجمع خون زير كاسهسر) بدون يا همراه شكستگي جمجمه يا شكستگي استخوانهاي ديگر و تورم نسخ نرم يا كوفتگي پوستي است.
جسد ديگري كه به پزشكي قانوني فرستاده شد، مربوط به يك نوزاد بود. مادر اين نوزاد كه بيماري رواني داشت و قادر به تحمل گريههاي نوزاد نبود، كنترل خود را از دست داده، نوزاد را خفه ميكند.
9- بيشتر كودكاني كه در شب با آثار ضربه به بيمارستان آورده ميشوند و سابقه بيماري قبلي ندارند.
10- هنگامي كه والدين شخصا مراجعه نميكنند و در اين رابطه از بستگان ديگر مانند خواهر يا برادر كمك ميگيرند.
11- اين قبيل والدين:
الف) در نشان دادن نگراني و دلواپسي خود دچار مشكل هستند و درجه نگراني آنان با شدت صدمهاي كه به كودك وارد شده است، متناسب نيست.
ب) در ارتباط با آسايش و رفاه كودك، بيعلاقه و خوانسرد به نظر ميرسند. به عبارتي قادر نيستند، به كودك آرامش دهند و رفتاري كه نشاندهنده درك آنان از احساسات عاطفي و جسماني كودك باشد، در اين والدين مشاهده نميشود.
ج) بين ارتباط كلامي و غير كلامي والدين و كودك تفاوت وجو د دارد.
د) بيشتر تعبيرهاي منفي در مورد كودك به كار ميبرند و مرتبا از او انتقاد و تكرار ميكنند، كودك خودش مسبب صدمه است.
تظاهرات باليني كودك كتك خورده
حالات و رفتار كودك كتك خورده، بارز و مشخص است. علايم ترس از پدر و مادر را نشان ميدهد. نگاهش از نگاههاميگريزد و حالتي مظلوم به خود ميگيرد. چشمان باز و بهت زده دارد. (البته چنين حالتي در تمام موارد صادق نيست.)
ساير نشانهها عبارتند از:
-كوفتگيها وجراحات متعدد در بدن آنان ديده ميشود كه بيشتر به صورت قرينهاند. مثلا در دو طرف صورت يا جراحات منظم روي پشت، بدن، كپلها و رانها.
كوفتگيها ممكن است. به شكل وسايل ايجادكننده آنها مثل سگك كمربند يا طناب باشد.
سوختگي سيگار به صورت جوشگاههاي گرد قرنيه ديده ميشوند. فرو رفتن در آب جوش، سوختگيهايي به شكل جوراب، دستكش و پيراشكي ايجاد ميكند.
شكستگيهاي متعدد به ويژه در خردسالان در اثر صدمه جسماني و همچنين خونريزي شبكيه چشم در شيرخواران به علت تكانهاي شديد ايجاد ميشود.
آسيبهاي وارد آمده به كو دك به ص ورت ك وفتگي، خراشيدگي، بريدگي، پارگي، سوختگي تورم بافتهاي نرم و خونريزي ظاهر ميشود.
ويژگيهاي كودكاني كه مورد بدرفتاري قرار گرفتهاند
-معمولا واكسيناسيون آنان انجام نشده است.
-از اختلالات خواب و اختلالات روانتني (نظير سردرد، تهوع و دردشكم) شكايت ميكنند.
-ظاهري كثيف و خسته دارند و فاقد انرژي ميباشند.
-صبحانه نخورده به مدرسه ميروند و غالبا گرسنه هستند.
-غذا گدايي ميكنند يا دست به دزديدن غذا مي زنند.
-نيازشان به عينك، مراقبت از دندانها و . . . برآورده نميشود.
-لباسهايي ميپوشند كه مناسب فصل نيست.
-اين كودكان انتظار محبت از سوي والدين خود را ندارند و هنگامي كه از آنان جدا ميشوند، اضطراب و دلتنگي كمي نشان ميدهند و به نظر ميرسد از آنان ميترسند.
-اغلب غمگين يا ترسو و عصباني هستند.
-لباسهايي ميپوشند كه صدمات را پنهان كند.
-مكرر دير به مدرسه ميروند و از مدرسه غيبت ميكنند يا خيلي زود به مدرسه رفته و پس از تعطيلي سرگردانند.
-در مدرسه مشكلآفرين هستند.
-به وسايل مدرسه آسيب ميرسانند يا آنها را ميشكنند.
-تكاليف مدرسه را انجام نميدهند.
به طور كلي افرادي كه دوران كودكي مورد اذيت و آزار و بدرفتاري قرار ميگيرند، اغلب در دوران بزرگسالي به افراد بيمار، الكلي، افسرده، معتاد به مواد مخدر و مبتلا به چاقي تبديل ميشوند.
اين محققان دريافتند، موارد كودك آزاري با تشكيل عادات بد بهداشتي در بزرگسالي ارتباط نزديكي دارد.
كساني كه بيش از چهار حادثه بدرفتاري و آزار را در كودكي تجربه كردهاند، در مقايسه با كساني كه هيچ تجربهاي از اين دست ندارند، 12 برابر بيشتر با خطر اعتياد به مواد مخدر، الكليسم، افسردگي و اقدام به خودكشي روبهرو هستند.
كودكآزاري شامل آزار جنسي، آزار رواني، آزار جسمي و «اختلال خانوادگي» نظير بزرگ شدن با يك پدر معتاد يا الكلي، جنايتكار يا همسرآزار است.
محققان ميگويند، عوارض ناشي از چنين تجربياتي احتمالا به سختي در درون مغز كودكان جاي ميگيرد.
در اينجا دو مكانيزموجود دارد. پيامدهاي رواني و عاطفي و پيامدهاي دراز مدت عصبي. «آندا» ميگويد: يك نوازد با يك ميليارد عصب متولد مي شود، اما بيشتر ارتباطهاي عصبي تا سن 12 سال انجام ميشود و تغيير مغز بعد از 12 سالگي دشوار است.
افراد در تلاش براي زدودن دردهاي دوران كودكي خود احتمالا رفتارهاي خطرناكي را پيشه ميكنند به طور مثال سيگار مي كشند و با چنين زمينهاي تسكين فوري پيدا ميكنند.
يك بررسي آماري روي 900 كودك يك تا چهار ساله نشان داده است، تنبيه بدني كودكان ولو با فاصله زماني دو هفته يكبار ميتواند، روي هوش آنان تأثير منفي بگذارد.
تا اينجا هر چه عنوان شد، بيشتر بر جنبههاي باليني كودكآزاري اشاره داشت. اما عمق فاجعه زماني مشخص ميشود كه پاي صحبت افرادي بنشينيم كه در كودكي مورد آزار و اذيت قرار گرفته و در بزرگسالي با مشكلات عديدهاي دست و پنجه نرم ميكنند. آلامي كه شايد درمانهاي بلند مدت روانكاوي بتواند، اندكي از عمق آن بكاهد.
دكتر سوزان فوروارد، تجربيات 18 ساله خود را در زمينه روان درمانگري افرادي كه در كودكي مورد آزار جسمي، جنسي، عاطفي، روحي و رواني قرار گرفتهاند، در قالب كتابي با عنوان «تربيت مسموم» به رشته تحرير درآورده است.
بخش دوم: آزار جنسي كودكان
سوء استفاده جنسي از كودكان ظالمانه ترين و اهانتآميزترين تجربه براي كودكان است.
قربانيان كم سال بدرفتاري جنسي. وابسته تمام عيار به متجاوزان خود هستند؛ نه جايي براي پناه دارند و نه كسي را كه به او رجوع كنند.
شرايطي است كه حامي كودك، متجاوز به ا و ميشود و حقيقت به زنداني از سر و اسرار كثيف مبدل ميگردد.
بدرفتاري جنسي با كودك قداست كودكي را باطل ميكند. 0همان، صص:177)
موضوع سوء استفاده جنسي كودكان توسط بزرگسالان در طول تاريخ بشر همواره مطرح بوده است. در اين بين ارزشها و هنجارهاي اجتماعي، نقش تعيينكنندهاي در پذيرش يا نپذيرفتن اين پديده داشتهاند.
در سالهاي اخير با توج به يافتههاي باليني، ويژگيهاي رفتاري-رواني قربانيان سوء استفاده جنسي مورد بررسي قرار گرفته است. تا جايي كه اين مسأله را اسا بياري از مشكلات جدي شخصيتي و رواني دانستهاند. (ابراهيمي قوام، 1376، همايش)
بدرفتاري جنسي با كودك چيست؟
بدرفتاري جنسي با كودك به صورت هرگونه تماس جنسي ناخواسته فرد بالغ با كودك تعريف شده است.
بر اسا تعريف مندرج در قانون ممانعت از آزار و بدرفتاري با كو دكان، بدرفتاريجنسي، عبارتسات از:
1-بهكارگيري، استفاده، اغوا، تشويق، واداشتن كودك به درگير شدن با هرگونه رفتار روشن جنسي يا نمايش اين گونه رفتار.
2-تجاوز، تماس جنسي، فحشا يا هرگونه بهرهبرداري ديگر جنسي از كودكان. (رحيمي موقر، 1376، همايش)
مركز ملي سوء استفاده و غفلت، سوء استفاده جنسي را چنين تعريف ميكند: «تماسها يا مقاربتهاي جنسي بين كودك و بزرگسال، در شرايطي كه كودك به منظور تحريك جنسي آن فرد يا شخص ديگر مورد سوء استفاده قرار ميگيرد.»
بنابر تعريف ديگر، آزار جنسي، عبارت است از استفاده از كودك براي لذت بردن توسط يك فرد بزرگسال براي ارضاي نيازها يا تمايلات جنسي خودش.
در مجموع، تعريف هر جامعه از پديده آزار جنسي، منعكس كننده رفتار و ديدگاه مردم آن جامعه است.
گروهي، متغيرهاي زيادي را در تعريف، ملحوظ نظر دارند. متغيرهايي از قبيل سن قرباني، سن متجاوز، تفاوت سن تجاوزگر و قرباني، ارتباط و وابستگي بين قرباني و متجاوز، جنسيت تجاوزگر، نوع و ماهيت آزار جنسي، رضايت و ميزاني كه كودك تمايل دارد يا مقاومت ميكند.
جنس كودكان قرباني سوء استفاده جنسي
قربانيان آزار جنسي بيشتر مؤنث و اغلب اوقات جوان هستند. در واقع بعضي از آنان هنوز كودكاند. دختران پنج با بيش از پسران در معرض قرباني شدن قرار دارند.
پسران بيشتر به وسيله يك مرد مورد سوء استفاده جنسي قرار ميگيرند.
بر اساس آمار كشورهاي عربي، 90 درصد قربانيان سوء استفادههاي جنسي دختر و 20 درصد پسر هستند. به گزارش يكي از روزنامههاي اسپانيايي در اكتبر 1998. باندهاي مافيايي ادمربايي، 142 تن از كودكان اين كشور را در سالهاي اخير ربوده اند و به ساير نقاط جهان انتقال دادهاند.
يافتههاي تحقيق انجام شده توسط سازمان پزشكي قانوني كشور طي سه سال 71 تا 73 نشان ميدهد كه :
1-موارد كو دكآزاري جنسي در دختران چهار مورد صفر تا 5 سال، 32 مورد 6 تا 10 سال و 183 مورد 11 تا 13 ساله بودهاند. بنابراين شايعتري سن مراجعه 11 تا 15 سال بوده كه 83 درصد از كل موارد كراجعه را در بر ميگرفته است.
2-در پسران، از نظر شيوع سني 7 مورد زير 5 سال، 42 مورد بين 6 تا 10 سال و 35 مورد بين 11 تا 15 سال بودهاند. بنابراين شايعترين سن ارجاع و تجاوز ثابت شده در پسران 6 تا 10 سال است. (همان، صص: 15 و 16)
دنور و كنتول (1981) در بررسي گزارشهاي موارد سوء استفاده جنسي، دريافتند كه تمام قربانيان زير سن 18 سال بودهاند. به طور كلي ميزان سوء استفاده جنسي در هر هزار نفر، يك نفر بودهاند. همچنين سن 45 درصد از قربانيا ن كمتر از 12 سال و 16 درخد كمتر از 6 سال ذكر شده است.
سوء استفاده جنسي محارم از كودكان معمولا بين سنين 12 تا 14 سال ميباشد كه دوره پرخطر آن 4 و 9 سالگي است. زيرا انجام اعمال جنسي با كودكان، تحت عنوان ابراز محبت يا بازي يا از طريق دادن رشوه و تعديد كردن بسيار راحت و آسان است.
بسياري از كودكان از اين اعمال آگاهي ندارند. تنها در سنين 10-11 سالگي آن است كه آنان ميفهمند اين قبيل اعمال از نظر اخلاقي نادرست است. (ابراهيمي قوام، 1376، همايش)
تقريبا يك سوم قربانيان آزار ج نسي كودكان كمتر از 6 سال، يك سوم بين 6 تا 12 سال و يك سوم بين 6 تا 12 سال و يك سوم بين 12 تا 18 سالهاند.
حدود 50 درصد از كودكاني كه مورد آزار جنسي قرار ميگيرند، به دليل كمسني قادر به بازگوكردن موارد نيستند و اين امر بيانگر اين امر است كه آمارهاي اعلام شده در زمينه شيوع آزار جنسي در سنين پائين. از اعتبار و روايي برخوردار نيست.
طبق آمار كشورهاي عربي، سن متوسط قربانيان جنسي 5 سال است.
چه كساني به كودكان تجاوز ميكنند؟
اغلب بچهها، معصومانه تمايلات جنسي خود را بروز ميدهند و در اين كار هيچ گناهي بر گردن آنان نيست. صددرصد مسؤوليت سوء استفاده جنسي از فرزندان بر عهده پدر و مادر است.
در زمينه سوء استفاده جنسي از كودكان، دموكراسي كامل حاكم است. در تمام سطوح اجتماعي-اقتصادي كشور اين پديده به چشم ميخورد و تقريبا هر كس ممكن است به اين كار اقدام كند.
طبقهبندي اينكه چه كساني به اين كار تن ميدهند. عملي نيست. اغبل اين اشخاص پركار، ظاهرا محترم و اهل كليسا و از جمله زنها و مردهاي معمولي هستند. برخي از آنان افسر پليس، آموزگار مدرسه، بنّا، مددكار اجتماعي، دكتر، الكلي و كشيش بودهاند.
اين اشخاص اغلب داراي ويژگيهاي مشترك رواني هستند و كمتر ميتوان براي آنان طبقه اقتصادي، نژادي. فرهنگي با اجتماعي خاصي را در نظر گرفت.
تحقيقات نشان ميدهد، 54 درصد از سوء استفادهكنندگان از اعضاي خانواده (پدر و ناپدري) بودهاند. اگر ساير گروههاي خويشاوندي، دوستان خانوادگي، پرستار بچه را نيز به اين نسبت اضافه كنيم، درصد قابل توجهي از متجاوزان كه كودك با آنها آشنا بوده است، افزايش خواهد يافت. (ابراهيمي قوام. 1376، همايش9
با توجه به اطلاعات موجود، مشخص است كه اين (نوع) بدرفتاري بيشتر از ناحيه ساير افراد خانواده صورت گرفته كه كودك به آنان اعتماد و اطمينان دارد. (فوروارد، 1372، ص: 181)
بررسيها نشان ميدهند كه 97 درصد از متجاوزان. مذكرند و زنان تجاوزگر، بيشتر پرستار كودكاند.
بر اساس گزارشهاي سازمانهاي مدافع حقوق بشر، علاوه بر كودكان آواره در خيابانها، كودكاني كه در خانه افراد ثروتمند به عنوان خدمتكار كار ميكنند، نيز در معرض سوء استفاده جنسي قرارميگيرند.
انواع شوء استفاده جنسي
زناي با محارم
هرگونه فعاليت جسماني-جنسي بين اعضاي خانواده است كه همخوني بين آنها ضروري نيست.
ناپدري، خواهر و برادر تني كه با يكديگر زندگي ميكنند و حاصل ازدواج قبلي والدين هستند، همچنين ساير خويشاونداني كه با كودك زندگي نميكنند، مانند عمو، دايي. پدر و مادربزرگ نيز جزء محارم محسوب ميشوند. (ابراهيمي قوام، 1376 ، همايش)
سوء استفاده جنسي از محارم در خانوادههايي مشاهده ميشود كه در آن انزواي احساسي فراوان، رمز و راز، نياز، استرس و نبودن حرمت و احترم وجود دارد.
بچهبازي
اين اصطلاح اغلب به طور مبهم به كار برده ميشود و توصيف كننده نوعي خاصي از فعاليت جنسي نيست؛ بلكه موضوع اصلي آن كسب برنگيختگي جنسي از طريق مشاركت كودك نابالغي در فعاليتهاي جنسي با فرد بزرگسال است. معمولا سن اين قبيل كودكان 4 تا 12 ساله است.
آزار و تزوير
استفاده از آزار و تزوير، فريب و تهديد براي شركت فعالانه كودك در اعمال جنسي
هرزهنگاري
به هر گونه عكسبرداري، توليد فيلم و ساير مواردي كه در آن اعمال جنسي كودك با كودك و بزرگسال با كودك منعكس شود، هرزهنگاري اطلاق ميشود.
اگر از وسايل مزبور براي تحريك جنسي در حضور يا غياب كودك استفاده شود، باز هم به عنوان ابزاري به منظور سوء استفاده جنسي در كودكان تلقي ميشود. (ابراهيمي قوام، 1376، همايش)
فاحشهگري
اغلب كودكاني كه مورد سوء استفاده جنسي محارمشان قرار گرفتهاند، براي امتناع از تماسهاي بعدي از خانه خود فرار ميكنند و اغلب آنان براي تهيه لباس، غذا، دارو و . . . خود را در اختيار بزرگسالان قرار ميدهند.
تجاوز به عنف
رفتار خشن و وحشيانه اي است كه از طريق اعمال جنسي ابراز ميشود. تجاوز به عنف براي ابراز قدرت و خشم صورت ميگيرد و به ندرت در چنين مواردي مسأله جنسي است.
اغلب موضوع جنسي در خدمت نيازهاي غير جنسي به كار گرفته ميشود. متجاوزين به عنف اغلب زير 30 سال سن دارند. (همان) تأثير سوء استفاده جنسي بر كودكان
با اينكه تعداد مراجعان دختر در سنين صفر تا 5 سالگي به مراكز درماني بسيار كم است، اما تقريبا نصف موارد مراجعهكننده دچار ضايعات باليني شديد شدهاند. در حالي كه در ساير سنين اين مقدار به كمتر از يك سوم تقليل مييابد.
تا كنون بيش از صد تحقيق پيرامون آثار گذرا و پايدار سوء استفاده جنسي انجام گرفته است كه حاكي از واكنشهاي جسماني و رواشناختي به نسبت مشابهي در قربانيان است.
محققان، عوامل چندي را در تشديد واكنشها ذكر كردهاند كه عبارتست است از:
سن قرباني
هرچه سن قرباني بيشتر باشد، تجارب سختتري خواهد داشت.
سن متجاوز
هر چه سن متجاوز بيشتر باشد، آثار شديدتري بر قرباني به جاي ميگذارد. هويت جنسي
متجاوزان مذكر آثار سخت و جدي بر كودك ميگذارند.
طول دوره سوء استفاده جنسي طولانيتر باشد، آثار منفي شديدتري بر قرباني خواهد داشت.
شدت سوء استفاده جنسي
هرچه فعاليتهاي جنسي متجاوز متنوعتر باشد، آثار منفي بيشتري به جاي ميگذارد.
ارتباط متجاوز و قرباني
هرچه رابطه بين متجاوز و قرباني نزديكتر باشد – پدر، ناپدري، برادر – آثار ايجاد شده، منفي و شديدتر است.
تعداد سوء استفاده كنندگان
اگر تعداد سوء استفاده كنندگان متعدد باشد، آثار شديدتري بر قرباني بر جاي ميماند.
ميزان مشكلاتي كه قرباني با آن موجه خواهد شد
در مواردي كه كودك موضوع سوء استفاده جنسيقرار گرفتن خود را توسط اعضاي خانواده يا خويشاوندان اطلاع دهد، ممكن است، مورد طرد و بيتوجهي اعضاي خانواده و حتي همسالان خود قرار گيرد.
وجود ارتباط ضعيف بين قرباني، خواهر و برادرانش
اگر روابط بين قرباني، خواهر و برادرانش صميمانه و نزديك باشد، آثار سوء استفاده تخفيف خواهد يافت.
ماهيت عمل سوء استفادهگرانه
اين امر با توجه به ميزان اغواگري، اجبار و خشونتي كه مورد سوء استفاده متجاوز قرار گرفته است، در ارتباط است.
نتايج درماني يا مداخلات قانوني
اگر قرباني مورد درمان لازم قرار نگيرد يا مراجع قانوني به دليل كمبود شواهد لازم، شكايت را مختوم اعلام كنند، آثار منفي بيشتري روي قرباني خواهد داشت.
ميزان رشد و تجارب قبلي كو دك از نوع سوء استفاده جنسي
اگر كودك در حال رشد باشد، ممكن است، سوء استفاده جنسي، آثار غير قابل جبراني را بر فرآيندهاي روانشناختي و فيزيولوژيكي او بر جاي گذارد و موجبات تأخير يا وقفه برخي از عملكردهاي رشدي وي را فراهم آورد.
بخش سوم: بيتوجهي و غفلت
غفلت از كودك به معناي حذف يا ناديده گرفتن كودك است كه اين امر ممكن است با آزار بدني همراه باشد يا نباشد.
غفلت به منزله الگوي پايدار است كه بيانگر رابطه متقابل اندك والدين و كودك، حذف و برآورده نساختن نيازهاي اوليه كودك از لحاظ جسماني يا هيجاني، از جمله در زمينه تغذيه، سلامت. پوشاك، نظافت، تربيت، مراقبت پزشكي، حمايت، ابراز عشق و علاقه است. (خضروي، 1375، ص: 32)
مصاديق غفلت عبارتند از:
1-غفلت جسمي مانند ترك و به حال خود رها كردن ورسيدگي نكردن به وضعيت تغذيه (رحيمي موقر، 1376، همايش)
2-غفلت هيجاني مانند محبت نكردن كافي به كودك، بدرفتاري شديد يا مزمن با همسر در حضور كودك.
3-غفلت آموزشي مانند رسيدگي نگردن بهوضعيت تحصيلي كودك، بيتوجهي به ترك تحصيل يا فرار از مدرسه.
4-غفلت پزشكي مانند مراقبت نكردن از كودك در برابر مسائل بهداشتي
بخش چهارم: كودكازاري عاطفي
آزارهاي عاطفي، گرچه بر خلاف آزارهاي جسماني اثر قابل رويت بر جسم كودك بر جاي نميگذارد، اما آثار آنها به مراتب عميقتر و فاجعهآميزتر است و تا آخر عمر بر روح و روان فرد باقي خواهد ماند.
پدر و مادري كه دائما فرزند خود را تحقير و سرزنش ميكنند و در مقام انتقاد از او برمي آيند، وي را با همسالانش مقايسه ميكنند، والديني كه براي فرزند خود، ولو آنكه در مرحلهنوجواني قرار داشته باشد، مقررات و كنترلهاي شديد در نظر ميگيرند، كساني كه انتظارات بيش از حد از كودك خود دارند و از او ميخواهند، مانند يك فرد بزرگسال رفتار كند و غيره همگي كودك خود را در معرض فشارهاي روحي و رواني شديد قرار ميدهند.
بدرفتاري رواني-عاطفي با كودك چيست؟
تعريف كنفرانس بينالمللي در سال 1983 از بدرفتاري رواني، عبارتست از: هرگونه رفتار با كودك كه طبق استانداردهاي اجتماعي و نظر متخصصان، از نظر رواشناختي، آسيبزا باشد. يعني هرگونه رفتاري كه بر عملكرد رفتاري-شناختي و عاطفي و جسمي كودك تأثير سوء داشته باشد، بدرفتاري رواني با كودك خوانده ميشود.
با اين تعريف، ابعاد بدرفتاري بسيار گستردهتر ميشود. در واقع تمام انواع بدرفتاري 0جسمي، جنسي، عاطفي و غفلت) يا بدرفتاري رواني همراه است.
مصاديق بدرفتاري عبارتند از:
1)رفتار و نگرشهاي منفي مداوم، به صورت كلامي و غير كلامي مانند سرزنش يا تحقير مداوم.
2)مقررات و كنترل شديد. مانند ترسانيدن از جدايي يا تنبيه سخت بدني.
3)تشخيص ندادن مرزهاي فردي و روانشناختي كودك. مانند به خدمت گرفتن كودك در ارضاي نيازهاي عاطفي خود.
4)ايجاد بيثباتي و دگرگوني شناختي مانند دادن پيامهاي متضاد به كودك يا پاسخهاي غير قابل پيشبيني والدين (رحيمي موقر. 1376، همايش).
آثار اجتماعي كودكآزاري عاطفي
كودك آزاري بر رشد اجتماعي كودكان آسيبهاي جدي وارد ميسازد و مشكلات زير را ايجاد ميكند:
-ناسازگاري با ديگران و محيط پيرامون خد در خانه و مدرسه
-كاهش روابط اجتماعي همراه با نشانههاي انزواطلبي
-بدبيني، بدگماني و اعتماد نكردن به ديگران
-مشاركت نكردن در فعاليتهاي گروهي
-ناتواني در پذيرش مسووليت و انجام ان
-رعايت نكردن مقررات و ضوابط مدرسه كاهش ارتباطهاي كلامي با ديگران
-شكلگيري نشانههاي بزهكاري به ويژه در دوران بلوغ كه با خشونت، تخريب، دزدي، اختلال سلوك و ساير انحرافات همراه است.
يك فرد زماني داراي سلامت روان است كه با شناخت و حفظ ويژگيهاي شخصيتي، خود را با محيط تطبيق دهد. شناخت خود مجموعه ادراكات، ارزشها، افكار و عواطف را تشكيل مي دهد كه سبب و آگاهي فرد از موجوديت خود مي شود. بدين معني او مي فهمد كيست و چيست. در تامين سلامت روان علاوه بر عوامل ژنتيكي عوامل محيطي نيز تاثير فراوان خواهند داشت. اگرچه شناخت كامل ويژگيهاي مربوط به سلامت روان در يك فرد بسيار مشكل است ولي زماني افراد از نظر رواني سالم مي باشند كه داراي خصوصيات شاخصي گردند
. اعتماد به نفس دارند. از خصوصيات مثبت و برجسته خود استفاده مي كنند در عين اينكه به محدوديتها و نواقص خود آشنايي دارند توانائيهاي خود را مي شناسند و حداكثر استفاده از آن را مي كنند اين افراد واقعيت وجودي خود را انكار نمي نمايند بجاي عذرتراشي و دليل تراشي شكستها را براحتي پذيرفته و نگراني به خود راه نمي دهند.
2. احتياجات اوليه را براحتي برطرف مي نمايند. برآوردن نيازهاي اوليه زندگي بخصوص نيازهاي جسماني باعث تلاش دائمي در اين افراد مي گردد. و با شناخت واقعيتها واقع بينانه تر با مشكلات زندگي مقابله مي نمايند.
3. به ديگران به ديده خوب مي نگرند. ضمن دوست داشتن ديگران به آنها اعتماد مي كنند و در حفظ روابط با ديگران كوشا هستند محبت خويش را مستقيماً ابراز مي نمايند و براي آن شواهدي مناسب ابراز مي دارند.
4. مسئوليت پذيرند ضمن پذيرش مسئوليت مناسب با سن خود مسئوليت كارهايي كه خود انجام مي دهند را مي پذيرند از كسب تجربه لذت برده و هميشه براي بهترين نتيجه در تلاش خواهند بود.
جوان و سلامت روان
سرنوشت خود را با افكارتان تعيين كنيد." كارلايل
" ما همان گونه زندگي مي كنيم كه مي انديشيم." ماردن
بي شك جوانان به همان اندازه كه مايلند از سلامت بدن برخوردار باشند به منظور روشن تر شدن موضوع ضروري است كه قدري در معنا و مفهوم اين پديده تامل كنيم روان شناسان مكتب كمال برخي از شاخص هاي سلامت روان را به قرارزير معرفي مي كنند :
1. ميان محركها و پاسخ هاي فرد ،تناسب و تعادل منطقي وجود دارد . 2. آرمان ها و هدفها ي فرد ،در محدوده امكانات او فرار دارد به اين مفهوم كه در انتخاب اهداف زندگي به واقعيت توجه كافي مي شود
3. فردي كه داري سلامت روان است آگاهي و شناخت نسبتا ًمطلوبي ازانگيزه هاي خويش دارد و ارتباطي منطقي ميان انگيزه و رفتار خويش برقرار مي كند . 4. فردي كه رواني سالم و به هنجار دارد معمولا ً رواني يكسان و همانگي دارد براي مثال در حوزه احساسات و انفعالات " ثبات عاطفي " دارد و به سادگي دستخوش هيجانات زودگذز و ناپايدار نمي شود.
5. ميان انتظارات شخصي فرد از خويش و توانايي هاي ذاتي اوتناسب منطقي و معقولي وجود دارد به اين مفهوم كه هيچ گونه تضادي در اين مورد مشاهده نمي شود و او قادر است با درك هويت خويش تضادهاي درونيش را برطرف كند. 6. فرد با روبه روشدن با شكست ها و واقعيت هاي دردناك زندگي توانايي ويژه اي دارد او ناكامي هاي خود را با شجاعت مي پذيرد و از آنها به منزله سكوي پرتاب به دنياي كاميابي ها و موفقيت هايش استفاده مي كند.
ما و سلامت رواني جوانان به راستي اطرافيان جوان چه نقشي در تامين سلامت رواني او مي توانند ايفا كنند؟برخي از راه كارها در اين مورد عبارتند از :
1. ياري رساندن به جوانان تا از توانايي هايشان آگاه شوند و انتظاراتشان را از خويشتن بر ميناي توانايي هايشان تنظيم نماينداين امر مقدمه اي براي دستيابي آنها به سازگاري شخصي است.
2. به منظور حفظ " حرمت نفس "جوانان ما نيز خواسته هاي خود را از آنان متناسب با امكاناتشان در نظر گيريم تا در رشد اعتماد به نفس انان وقفه نيفتد. 3. به لحاظ تاثير رواني شكستها و ناماكي ها بر اعتماد جوانان ضروريست كه پس از هر ضربه و ناكامي به ترميم روحي آنان بپردازيم و توان لازم را براي مقابله با مشكلات احتمالي آينده در آنها ايجاد نماييم
4. بايد به جوانان تفهيم نماييم كه "حادثه" و " تفسير حادثه" دو موضوغ متفاوت از يكديگرنديك حادثه براي دو نفر واكنش هاي متفاوتي را به دنبال دارد و اين امر در حقيقت به تفسير فرد از حادثه مرتبط مي شود .افراد حوادث را بر اساس تجربيات ،پيشين زمينه ذهني و نوع رويكردشان تفسير مي كنند.
5. مساعدت به جوانان به منظور تنظيم برنامه اي متنوع در زندگي از ضرورتهاي ارتباط با آنان در تأمين سلامت رواني است زيرا روح آدمي نياز به تنوع مطلوب و دلپذير دارد ،به گونه اي كه كهر و فعاليت و درس و مطالعه ،عبادت و معنويت ،ديدار دوستان و بستگان ،ورزش و برنامه هاي مفرح ،هر يك در جاي خود در زندگي نسل جوان مطرح شوند. 6. ايجاد فرصت هاي مطلوبي براي همدلي با جوانان ،گام مؤثري در تأمين سلامت رواني آنان است .زيرا گفت گوي صميمي و سازنده دريچه اي براي فشارهاي روحي است اطرافيان نسل جوان بيشترين تأثير را در تأمين سلامت روحي آنان دارند. 7. عادي تلقي كردن مشاوره ،نسل جوان را بر مي انگيزد تا به منظور تأمين و حفظ سلامت رواني خويش با مشاوراني آگاه و متعهد ،گفت وگوكند و راه حلي مطمئن براي مشكل خويش بيابد .اين امر از راه معرفي مراكز مشاوره،تأكيد بر اهميت مشاوره در سلامتي رواني و تأييد جنبه هاي مثبت و سازنده مشاوره ،امكان پذير خواهد بود.
سلامت روان مفهومي است که چگونگي تفکر ، احساس و عملکرد ما را در مواجهه با موقعيت هاي زندگي نشان مي د هد و به درک ما از خود و زندگي مان بستگي دارد. همچنين بسته به ميزان برخورداري از سلامت روان عملکرد ما در کنترل استرس ، برقراري ارتباط با ديگران ، ارزيابي ها و انتخابمان متفاوت است. در حقيقت سلامت روان چيزي بيش از عدم وجود بيماري روحي است. بدين معني که صرفا به لحاظ نداشتن بيماري روحي نمي توان سلامت روان را در يک فرد صددر صد تاييد کرد.
حتي با اينکه بسيار ي ازما از بيماري خاص روحي قابل تشخيص رنج نمي بريم اما واضح است که برخي از ما به لحاظ روحي سالم تر از ديگران هستيم. مطالعه ويژگي هايي که سلامت روان را مي سازند تحت عنوان " روانشناسي مثبت" نام گرفته است.
آنچه مسلم است حفظ سلامت روان نيز مانند سلامت جسم حائز اهميت است. شايد اقداماتي در اين زمينه صورت گيرد اما خدمات بهداشت روان عمدتا به گروه کوچکي ازافراد که مشکلات جدي و آشکار دارند اختصاص مي يابد و به همه کساني که از مشکلات طولاني رواني طولاني مدت رنج مي برند يا افرادي که معمولا افسردگي و اضطراب را تجربه مي کنند ، کمک نمي کند.
ممکن است تشخيص و ريشه يابي مشکلات مربوط به سلامت روان دشوار باشد اما متخصصان بهداشت روان با آگاهي از علائم ، اين مشکلات را تشخيص مي دهند. مسلما عدم درمان هر يک از مشکلات مربوط به سلامت روان مانند اضطراب و افسردگي بر شدت آن مي افزايد و به اين ترتيب درمان دشوار تر شده و احتمال پيدايش مشکلات عميق تر وجود خواهد داشت.
تحقيقات نشان داده است که اکثر بيماري هاي روحي از اوائل زندگي (نيمي از همه موارد تا 14 سالگي) آغاز مي شوند.
شروع بسياري از موارد با علائم خفيف که براحتي قابل رفع هستند مانند اضطراب کم يا خجالت دائمي است اما در صورت عدم درمان مي توانند بسرعت به افسردگي شديد ، ترس هاي ناتوان کننده يا اضطراب باليني تبديل شوند.
اينکه موارد زيادي از اين بيماري ها در زمان جواني افراد (سه چهارم تا 24 سالگي) آغاز مي شود ابهام آميز است و بر تلاش بيشتر براي تشخيص و درمان در مراحل اوليه تاکيد دارد. بنابراين اگر عضوي از خانواده شما، يا يكي از همكاران و دوستانتان اغلب احساس عصبي بودن و اضطراب ميكند بايد نگران او باشيد و در برخي موارد به او پيشنهاد كنيد براي بررسي بيشتر به مراكز درماني مراجعه كند.در اينجا به برخي ويژگي هاي سلامت روان اشاره مي شود:
- توانايي لذت بردن از زندگي : توانايي لذت بردن از زندگي براي داشتن سلامت روان ضروري است. جيمز تيلور مي نويسد "راز زندگي لذت بردن از گذشت زمان است". تمرين مديتيشن و آرامش ذهن يکي از راههاي پرورش توانايي لذت بردن از زندگي است. البته ما بايد براي آينده برنامه داشته باشيم و نيز بايد از گذشته درس هايي را بياموزيم اما بسياري از اوقات اغلب ما زمان حال را در نگراني آينده و يا حسرت گذشته از دست مي دهيم.
- سازگاري : توانايي خارج شدن از پريشان حالي تحت عنوان سازگاري گفته شده است. مدتهاي مديدي است که مشخص شده برخي افراد استرس را بهتر از ديگران کنترل مي کنند. علت آنکه عده اي با وجود شرائط نامطلوب خانوادگي افراد موفقي مي شوند و عده اي ديگر در اين شرائط زندگي ناموفق ديگري را تکرار مي کنند اين است که گروه اول با استرس هاي موجود کنار مي آِيند و درست تصميم گيري مي کنند. - تعادل : بنظر مي رسد حفظ تعادل در زندگي منجر به ارتقاء سلامت روان مي شود. براي مثال همه ما بايد زماني را که صرف امور اجتماعي مي کنيم با مدت زماني را که به خود مي پردازيم هماهنگ کنيم.
کساني که همه وقتشان را درتنهايي مي گذرانند ممکن است برچسب "گوشه گير" به آنها زده شود و شايد بسياري از مهارت هاي اجتماعي را از دست بدهند. انزوا گرائي مفرط حتي مي تواند منجر به جدايي از واقعيت شود. کساني هم که از نياز به کمي انزوا طلبي غافل مي شوند بهمين ترتيب ممکن است دچار چنين جدايي شوند. تعادل بين اين دو مهم است.
ديگر حوزه هايي که بنظر مي رسد تعادل حائز اهميت باشد شامل هماهنگي بين کار و تفريح ، تعادل بين خواب و بيداري ، هارموني بين استراحت و ورزش ، و حتي تعادل بين زمان سپري شده در خانه و محيط بيرون است.
- انعطاف پذيري : با افرادي که شديدا بر ايده هاي خود پافشاري مي کنند آشنايي داريم. هيچ بحثي قادر به تغيير نظر آنها نيست.
چنين افرادي اغلب با انتظارات سختي که دارند ، خود را در معرض استرس بيشتر قرار مي دهند. تمرين منعطف تر نمودن توقعات مي تواند به بهبود سلامت روان کمک کند. افرادي که از سلامت روان برخوردارند طيفي از احساسات را تجربه نموده و اين احساسات را بروز مي دهند. برخي افراد احساسات خاصي را سرکوب مي کنند و آنها را غير قابل قبول تلقي مي کنند.
اين عدم انعطاف احساسي ممکن است آنها را در معرض مشکلات مربوط به سلامت روان نمايد.
خود شکوفايي :از مواهبي که در اختيارمان نهاده شده چه ساخته ايم؟ رخي از افراد توانايي هايشان را شکوفا مي کنند و عده اي هم آنچه را در اختيار دارند بر باد مي دهند. ما بايد ابتدا داشته ها و مواهبي را که به ما ارزاني شده بشناسيم و اين روند تشخيصي بخشي از راهي است که به سوي خود شکوفايي بايد طي کنيم. کساني که از سلامت روان برخوردارند ، در اين راه قدم برداشته اند. آنچه از نظر تان گذشت مختصري بود از مفاهيمي که در شناسايي سلامت روان حائز اهميت هستند. توانايي برقراري روابط سالم با ديگران ، اعتماد به نفس ، نحوه رويارويي با مرگ عزيزان نيز ازجمله مفاهيم حائز اهميت در بحث سلامت روان هستند.
بهداشت روان
بهداشت (سلامت) روان چيست؟
سلامت روان به نحوة تفکر، احساس و عمل شما مربوط مي شود .
بطور کلي مردمي که از سلامت روان خوبي برخوردار هستند:
· داراي نگرش مثبت هستند ... آنها آماده بر خورد با مشکلات زندگي هستند.
· در مورد خود و ديگران احساس خوبي دارند.
· در محيط کار و فعاليتشان و در روابط شان مسئو ليت پذير هستند.
وقتي از سلامت روان خوبي برخوردار باشيد، انتظار بهترين چيزها را در زندگي داريد ... وآماده برخورد با هر حادثهاي هستيد.
چرا بايد در مورد سلامت روان بدانيم؟
چون با آموختن ويژگي هاي سلامت رواني، بهتر مي توانيد به آن دست پيدا کنيد.سلامت رواني در بسياري از موارد مانند سلامت جسماني است.
بطور مثال :
- بسياري از مردم گهگاه احساس افسردگي مي کنند همانطور که بسياري از مردم دچار سرماخوردگي مي شوند .
- شما نمي توانيد از همه نا راحتي هاي روحي جلوگيري کنيد، همانطور که از بروز همه بيماريها نيز نمي توانيد جلوگيري کنيد.
رسيدن به سلامت رواني خوب به هيچ وجه تصادفي نيست . اين امر با صرف زمان و زحمت محقق مي شود!
اعتماد به نفس کليد سلامت روان است.
اينکه شما چه نظري نسبت به خودتان داريد، شديداً به نحوة تفکر، احساس و عمل شما مربوط مي شود .
وقتي اعتماد به نفس بالا باشد احتمالاً :
رضايت خاطر از زندگي داريد.
روابط سالم و قوي برقرار مي کنيد.
هدفهاي زندگي را مشخص مي کنيد و به آنها مي رسيد.
براي حل مشکلات به خود اتکا مي کنيد.
وقتي اعتماد به نفس پايين باشد احتمالاً :
احساس مي کنيد زندگي خارج از کنترل شماست .
استرسها برايتان طاقت فرساست.
در انتظار شکست هستيد و نهايتاً شکست مي خوريد.
از مشکلات زندگي فرار مي کنيد.
شما مي توانيد «اعتماد به نفس» خود را بسازيد!
راه صد ساله در يک شب نمي توان پيمود، ولي شما با پشتکار مي توانيد به نتيجه برسيد.
- تمايل به پيشرفت داشته باشيد.
- با خودتان صادق باشيد.
اعتماد به نفس سالم هميشه با يک تصوير صحيح از خود شروع مي شود.
هر کسي نقاط ضعف و قوتي دارد. براي پيدا کردن اين نقاط قدري وقت بگذاريد و سپس کار کردن با آنها را بياموزيد.
- اهداف خود را معين کنيد.
خود را با ديگران مقايسه نکنيد، به جاي آن استانداردهاي خود را براي موفقيت تنظيم کرده و براي رسيدن به آنها کوشش کنيد.
- نهايت تلاش خود را انجام دهيد.
استرس يکي از واقعيتهاي زندگي است ولي برخورد مناسب با آن به شما کمک مي کند سالم بمانيد.
ميزاني از استرس طبيعي است، اما استرس بيش از حد مي تواند زيانبار باشد در صورتيکه استرس بهر دليلي طولاني شود مي تواند موجب فرسايش بدن شود که نتايج آن عبارتند از
زيانهاي جسمي از قبيل : مشکلات قلبي، سردردها.
زيانهاي رواني از قبيل افسردگي و اضطراب .
چگونگي کنار آمدن با استرس را بياموزيد.
موقعيت هاي پر استرس را محدود کنيد.
وقت خود را تنظيم کنيد.
با ديگران صحبت کنيد.
تکنيکهاي آرامسازي (Relaxation) را بياموزيد.
تنفس هاي عميق، تمرکز، آرامش ماهيچه ها تنها برخي از راههاي خلاصي از استرس هستند.
عقل سالم در بدن سالم است.
هر دوي اينها دريک سيستم پيچيده با هم کار مي کنند. براي حفظ اين تعادل وارد عمل شويد.
- از استعمال الکل و مواد مخدر خودداري کنيد.
- سيگار را ترک يا کم کنيد.
- بطور منظم ورزش کنيد.
- از مواد غذايي مناسب استفاده کنيد.
- به اندازه کافي استراحت کنيد.
- وزن خود را کنترل کنيد.
وقتي که مشکلات بروز مي کنند:
در اين حالت حتي افرادي که از سلامت روان خوبي برخوردارند، ممکن است احساس ناراحتي کنند.
همه گاهي احساس خستگي و کسالت مي کنند، ولي نياز به رنج کشيدن نيست.
در صورت بروز علائم زير نياز به کمک داريد :
علائم شديد يا طولاني مدت
روي روابط، شغل، مطالعه و يا سلامت جسمي شما تأثير بگذارند.
درمان وجود دارد:
بسته به نوع مشکل شما مي توانيد از يکي از کمکهاي زير بهره بگيريد :
مشاوره از افراد حرفه اي در اين زمينه بصورت گروهي، خانوادگي يا فردي
گروههاي خودياري که در گروهها که مشکلات مشابه داشته اند فرد را مورد حمايت قرار مي دهند.
داروها... که ممکن است براي کاهش برخي علائم تجويز شوند.
بنابراين هيچ گاه اجازه ندهيد بين شما و سلامت روحي تان يک مشکل قابل درمان، فاصله بيندازد.
پس :
کسب سلامت روان به زحمتش مي ارزد!
بسازيد :اعتماد به نفس را.
بياموزيد :چگونگي مقابله موثر با استرس را.
مراقبت کنيد :از سلامت روحي و جسمي خود.
کمک بخواهيد :اگر هرگونه مشکل جدي يا طولاني مدتي داريد.
از يک عمر سلامتي و خوشحالي لذت ببريد.
تاثير آموزش مهارتهاي زندگي بر سلامت روان
موفقيت از ديدگاه روانشناسي
در نظر گرفتن ذوق و استعداد:
دستگاه آفرينش همه را يك جور نيافريده است بلكه براي اينكه چرخهاي اجتماع بچرخد افراد را با ذو ق و استعدادهاي متفاوتي آفريده است پاره اي از شكستهاي جوانان معلول انحراف از اين اصل مهم است. آنها اين اصل مهم را فراموش كرده اند كه 1در هر سري شوري است، خوشبخت كسي است كه ذوقش را در يابد .2
حال براي مثال خاطره يك نقاش را بيان ميكنم. او در دبيرستان شاگرد تنبلي بود نه درس ميخواند ونه به همكلاسانش اجازه درس خواندن ميداد. روزي روانشناس مدرسه با او شروع به صحبت كرد واورا نصيحت كرد و از عواقب كارش ترسانيد. گفت كه مشكلات زندگي فراوان است و سايه پدر او هميشه بالا ي سرش نيست. وقتي دبيرداشت با او حرف ميزد ناگهان ديد كه دانش آموز در حالي كه به سخنان او گوش ميدهد با قطعه زغالي كه از روي زمين برداشته بود عكس پرنده اي را كشيد كه روي شاخه هاي پر برگ نشسته است. دبير هوشمند فهميد كه اين دانش آموز براي نقاشي آفريده شده و تصميم گرفت با پدرش ماجرا را در ميان بگذارد . گذشت زمان حرف دبير را اثبات كرد. چيزي نگذشت كه وي نقاش هنر مند و چيره دستي شد .
افرادي كه ذوق واستعداد خويش را نميشناسند دو نوع ضرر به جامعه ميزنند . كاري كه شايسته آن هستند انجام نميدهند و ديگر آنكه كاري كه عهده گرفته اند به خوبي انجام نميدهند واز عهده آن بر نمي ايند .
دانشمندان زيادي و همچنين مخترعان زيادي بودند كه ازهمان كودكي استعداد خود را فهميدند وبا تلاش به موفقيت دست يافتند به عنوان مثال تولستوي در دوران بچگي علاقه زيادي به مطالعه پيدا كرد و كتابهاي فلسفي را زياد ميخواند وسعي ميكرد مسائل مهم زندگي را مطرح كند وتا پايان عمر اين مسائل در قلمرو فكر اوبود .خلاصه اينكه وقتي انسان خود و استعداد درون يعني شايستگي اش را شناخت و كار را مطابق با آن انجام داد چون استعداد آن را دارد در هدف خود كامياب ميگردد. چه بسا استعداد هاي نهفته اي است كه در شرايط خاص بروز ميكند وروان شناسي زبردستي لازم است كه اين استعداد ها را شناسايي وبه بروز و ظهور آن كمك كند .
نقش تلاش وكوشش در موفقيت:
يكي ديگر از علل به موفقيت نرسيدن برخي از جوانان اين است كه روح فعاليت در آنها كشته شده است و دليل اين سخن، هجوم جوانان به سوي ادارات و اشغال ميزهاي مؤسسات دولتي است ونشانگر آن عدم عشق به كارهاي سنگين است. با تحقيق درزندگي مردان موفق نشان ميدهد كه همگي اين مردان مردكاروتلاش بوده اند3 به عنوان مثال الكساندر هاميلتن نابغه عصر خود ميگويد :مردم به من ميگويند تو نابغه هستي من از نبوغ خودم خبر ندارم فقط ميدانم شخص زحمتكشي هستم.4
در زندگي نامه بيشتر دانشمندان ميخوانيم كه ايشان در زندگي خواب و استراحت كافي نداشته اند حتي خوراك كاملي نميخوردند و شب وروز در آزمايشگاه و محل كار خود به سر ميبردند و علت آن :
كشف استعداد.
تلاش در راه اين استعداد.
شايد ميتوان گفت اين افراد از نظر حافظه نابغه نبودند و حتي مغز آنها بايك فرد عادي يكي بوده است ولي در سايه سعي و تلاش به آنجا رسيده اند كه مردم تا ابد مديون زحمات بي دريغ ايشان هستند .
در مقابل گفته هاي بالا در مجله موفقيت شماره 69ص23يك شاعر خارجي در باره گذاشتن چيزي از خود ميگويد :يك نقاشي احمقانه بكش يك شعر لي لي لولو بگو يك آواز لالالي لي بخوان توي آشپز خانه ديرام دارام برقص چيز جديدي به جا بگذار كه قبلا در دنيا نبو ده است .
وقتي اين شعر را با آميزه هاي ديني خود ميسنجيم به روشني به يك پوچ گرايي ميرسيم و به غني بودن دين خود و مذهب خود پي ميبريم كه براي هر ساعت و براي هر روز ما انسانها برنامه ريزي كرده است و هرگز كاري لغو و بيهوده را جزء برنامه كاري قرار نداده است و در سايه برنامه ريزي صحيح وبا تلاش و كوشش است كه انسان ميتواند به درجات عالي برسد. در اين جا لازم ميبينم كه مثال جالبي را كه براي خودم نيز مؤثر بوده است بياورم :
پدري كه به پسرش درس تلاش و كوشش ميداد به او گفت :پسرم به اين مورچه نحيف نگاه كن من ساعتها او را زير نظر داشتم اين موجود خستگي ناپذير بارها و بارها با اين توشه بزرگ از اين ديوار بزرگ بالا رفت و پايين افتاد اما از تلاش باز نايستاد . پسر جلو رفت و با انگشتش مورچه را له كرد و پيروزمندانه گفت :فايده اين همه تلاش و كوشش چيست ؟پدر با تأسف نگريست و گفت :بيهودگي اين نيست كه ممكن است لحظه اي ديگر با سر انگشتي له شوي بيهودگي آن است كه براي لحظه اي ديگر چه اتفاقي خواهد افتاد و دست از تلاش برداري .5
ايمان داشتن به هدف خود:
در پرتو ايمان به هدف، انساني كه كاميابي و رسيدن به هدف را در سر ميپروراند سختيها و مشكلات را آسان مي شمارد. گاهي روي عشق داشتن به هدف جان و مال خويش را مي بازد و با چهر ه گشاده به استقبال مرگ ميرود و در راه هدف جان مي سپارد اين همان عشق و علاقه است كه انسان را به سوي كرات آسماني ميكشاند، مرگ انتظارش را ميكشد براي اينكه طلسم آسمانها را بشكند .
ولي وقتي ايمان به هدف نباشد براي تقويت اراده سربازان امريكايي لازم است هر ماه دسته اي از هنر پيشه ها و رقاصان با مخارج زياد به راه بيفتد و به زندگي تيره آنها با رقص و مجالس دانسينگ رونق و روشني ببخشند ولي در مقابل سربازان ويتنامي براي هدف مشخص ميجنگيدند و هدف آنها آزا د زيستن است .
ايمان به هدف آثار فراواني دارد از آن جمله جانبازي و فداكاري در راه هدف است و در قرآن نيز تصريحات زيادي نسبت به اين موضوع شده است .
متمر كز ساختن فكر:
تمركز فكر يكي از راههاي كاميابي است .متمركز ساختن فكر در يك نقطه باعث ميشود كه فشار فكر به يك نقطه توجه پيدا كند و هر گونه مانع سرسخت از جلوي پاي انسان برداشته ميشود .نقش تمركز فكر در كار مانند نقش اهرم در فيزيك است. كار اهرم آن است كه نيروها را در يك نقطه متمركز كند وبا يك فشار متناسب جسم سنگين را جابه جا كند . دو دلي و جابه جا كردن نهال و اصول فكر موجب پريشاني ميشود. همه كاره بودن علاوه بر ضررهاي فردي، لطمه اجتماعي شديدي دارد ،چه بسا اقتصاد و فرهنگ يك كشور را فلج ميسازد، هرج و مرج و بيماري بوجود ميآورد كه اصلاح آن به سختي صورت ميگيرد .
(رمز پيروزي مردان بزرگ )از نيوتن پرسيدند چطور موفق به اكتشافات زياد شدي وي گفت: با تأمل مستمر در آنها .او در باره يك موضوع آنقدر فكر و تأمل ميكرد تا مانند روز روشن ميشد.
از دير باز بشر در اين انديشه بوده است تا با ترفندهاي خاصي مانع از تشتت و پراكندگي فكر خود شود وضمن بكارگيري فنون و روشهايي خاص ،گونه اي تمرينها و ورزشهاي فكري ساده و پيچيده رادر اين زمينه ابداع كرده است كه يكي از رايجترين آنها يوگا ميباشد. يوگا مارا بر آن ميدارد تا به سلامتي جسم وجان خود بيانديشيم و از قدرت تمركز حواس و نيروي اراده و دقت برخوردار شويم و در موارد عاليتر به جذبه هاي معنوي دست يابيم. راه ديگري كه براي تمركز فكر در اين كتاب پيشنهاد شده است تلقين به نفس است زيرا اين روش ميتواند افكار سياه و منفي را از ذهن بيرون كند وذهن را فقط متمركز در امور مثبت سازد.6
وحالا يك مثال ملموس درباره تلقين به نفس: لئوناردو داوينچي در دوازده سالگي با خود اين گونه پيمان بست و تلقين نمود :روزي من يكي از بزرگترين هنرمندان تاريخ جهان خواهم شد و با پادشاهان زندگي خواهم كرد و همنشين شاهزادگان خواهم بود.7
درباره تمركز فكر و راههاي رسيدن به آن كتابهاي فراواني و جود دارد و اسلام نيز به آن توصيه فرموده مانند اينكه ميگويد در نماز چيزهايي كه مانند عكس باعث بي تمركز بودن شماست حذف كنيد .
نظم و انضباط داشتن:
نظم و انضباط نه تنهايكي از رازهاي موفقيت مردان بزرگ است بلكه كاخ بلند آفرينش روي آن استوار ميباشد .اگر منظومه شمسي برقرار است و سيارات دور آن ميچرخند و كوچكترين خللي در آن رخ نميدهد براي اين است كه آفرينش آن را نظم و محاسبه تشكيل داده است. نخستين توصيه حضرت علي عليه السلام بعد از پرهيز از نافرماني خدا اين بود :
اوصيكم بتقوي الله و نظم امركم
شما را به پرهيز از نافرماني خدا و نظم و انضباط در زندگي تو صيه مينمايم.
يكي از نشانه هاي نظم اين است كه اوقات شبانه روز را بر اساس نياز منديهاي خود تقسيم كنيم واز بي نظمي كه بر باد دهنده هرگونه استعداداست بپرهيزيم .
شروع كردن كار ازجاهاي كوچك:
مقصود از شروع كردن كار از جاي كوچك در جازدن درهمان نقطه نيست و اينكه ما باهمت كم وكوچك وارد كارشويم بلكه مقصود اين است كه با نقشه بزرگ و همت عالي وارد شويم ولي همه نقشه را يك جا عملي نكنيم بلكه كم كم و خرده خرده به آن جامه عمل بپوشانيم .حال سؤال اين است كه چرا بايد با نقشه بزرگ وارد كار شويم براي اين كه كسانيكه فكر بزرگ دارند نميتوانند همت خودرا در دايره كوچكي محصور كنند. حتي از نظر رواني نيز اين چنين است يعني تا انسان خود را براي هدف بزرگ آماده نسازد گاهي به نيمي از هدف هم نميرسند چه رسد به همه آن. لذا بايد تلاش كنيم كه در دل خود همتهاي عالي را به وجود آوريم .
همت بلند دار كه مردان روزگار از همت بلند به جايي رسيده اند
حال چرا بايد از جاي كوچك آغاز كرد ؟ براي اينكه از همان ابتداي كار سود و زيان آن معلوم نيست و به طول زمان نياز دارد كه موانع موجود را از سر راه برداشت چه بسا ممكن است راهي راكه انتخاب كرده ايم بيراهه باشد و اشتباهات فراواني در نقشه برداري داشته باشيم در اين صورت اگر كار را به صورت بزرگ آغاز كنيم بازگشت از بيراهه به راه بسيار مشكل خواهد بود .مثال براي اين مطلب همانا پيامبر گرامي اسلام است كه از ابتدا از برنامه هاي كوچك شروع كرد و آن فقط يك شهادتين بود كه از مردم مي خواست. بعد از آن كم كم و در آخر كار تمام زندگي مردم را براي آنها برنامه ريزي كرد و حتي براي كوچكترين كارها ي آنها برنامه داشت .
شورومشورت داشتن:
از اصطكاك دو سيم مثبت ومنفي برق مي جهد، تقابل و برخورد دو انديشه نيز فروغ مي بخشد. اين گاهي پيش پاي انسان را روشن ميسازد و احيانا افق وسيعي را منور ميسازد. البته معناي مشورت اين نيست كه خود وافكار خودرا در اختيار ديگران قرار دهيم زيرا نتيجه آن همان تقليد وپيروي كور كورانه است كه يك نوع خودكشي است بلكه مقصود اين است كه اول درباره مشكل فكر وتدبر كند وبعد راهنمايي ديگران را جويا شود وبا تلفيقي ازاين دو مشكلش را حل كند. مانند پيامبر گرامي اسلام كه در جنگ خندق با اصحاب خود مشورت فرمودند و هنگامي كه دشمن مانند مورو ملخ به قصد تسخير مدينه به جنگ با آنها آمده بودند با پيشنهاد سلمان فارسي خندقي در اطراف شهر ايجادكردند و بااين كار در جنگ پيروز شدند .مشاوره يكي از تعاليم عالي اسلام است خداي بزرگ به پيامبر خود دستور ميدهد كه اي محمد (صلي الله عليه واله):
شاورهم في الامر
در امور اجتماعي و سياسي با ياران و دوستان خو د مشاوره بنما (ال عمران آيه 159)
عبرت گرفتن از تاريخ:
يكي از خوشبختيهاي ما در اين زمان اين است كه اولين نفراتي نيستيم كه براين كره خاكي قدم ميگذاريم بلكه پيش از ما ميلياردها انسان زندگي ميكرده اند كه تاريخ شاهد اعمال زشت و زيباي آنها بوده است و نتيجه اين اعمال را به وديعه در اختيار ما گذاسته است تا ما از آنها عبرت بگيريم.
پاپها و كشيشان در قرون وسطي با به وجود آوردن (شركت اعضاي علم) در ميان دسته خاص ،ديگران را از خواندن كتاب منع ميكردند تا از جهالت مردم بيشتر استفاده كنند و بهتر بتوانند بر آنها حكومت كنند. در سوره روم آيه 9 خداوند به مردم دستور ميدهد كه زندگي اقوام گذشته را بخوانند و از زندگي آنها عبرت بگيرند حضرت علي عليه السلام نيز درا ين باره ميفرمايند: فرزندم اگر چه من با ملل گذشته همزمان نبوده ام اما تاريخ آنهارا با دقت خوانده ام وبه پستيها و بلنديهاي روز گار و قوانين ملل واقف شده ام من آنچنان تاريخ آنها را خوانده و بر آنها مسلطم تو گويي باآنها زندگي كرده ام ودر حوادث زندگي باآنها همقدم بوده ام .خلاصه اينكه انسان با مطالعه كتب عبرت آموز ميتواند زندگي حال و آينده اش را بسازد .
استفاده كردن از فرصت:
فرصتهاي زيادي براي افراد پيش مي آيد اما بعضي از افراد چون عادت دارند كار امروز را به فردا بيندازند اين كليدهاي طلايي راكه راز كاميابي و موفقيت آنهاست ازدست ميدهند در صورتيكه نه تنها كار امروز را نبايد به فردا انداخت بلكه كار فردا را هم نيز بايد امروز انجام داد .از ابومسلم خراساني پرسيدند راز كاميابي شما چه بوده است گفت: هر گز كار امروز را به فردا نيفكندم.
چه بسا نيرويي كه براي تاخير انداختن كار مصرف ميشود براي انجام خود آن كار كافي باشد.8
عده اي كارشان اين است كه برگذشته افسوس بخورند وبا خود بگويند اگر آن باغ را خريده بودم سود كلاني نصيبم ميشد يااگر ادامه تحصيل داده بودم و به دانشگاه رفته بودم اكنون يك شخصيت به نام بودم وبااين كار تمام وقت خودرا در افسوس خوردن وبر قبر ديروز گريه كردن تلف ميكنند. در حالي كه اگر امروز تكاني بخورند و تصميمي جدي بر استفاده از وقتهايشان بگيرند به موفقيت خواهند رسيد. گروهي ديگر بر عكس گروه بالا هستند يعني هميشه مضطرب هستند كه مبادا رفوزه شوم يا مبادا در اين كار موفق نشوم واين افكار واضطراب آنها را از مطالعه وكار باز ميدارد وفرصت رااز دست مي دهند.
دراين باره چه زيبا سروده است سراينده تازي زبان :
ما فات مضي وما سياتيك فاين قم فاغتنم الفرصه بين العدمين
يعني آنچه را از دست دادي گذشته است و آينده هنوز نرسيده است هم اكنون برخيز واين لحظه را كه از هر دو طرف بر نيستي ميرسد غنيمت بشمار وكار را انجام ده .
نگاهي ديگر به ازدست ندادن فرصتها: براي اينكه قدر فرصتها ي خود را بداني به آنهايي فكر كن كه هيچ گاه فرصت آخرين نگاه وخداحافظي رانيافتند به آنهايي فكر كن كه در حال خروج از خانه گفتند روز خوبي داشته باشي و هرگز روزشان شب نشد.9
بهترين فرصت براي كار كردن درس خواندن وثروت اندوختن دوره جواني است وهر چه ازاين دور ه بگذرد قدرتهاي مادي و معنوي او رو به كاهش ميرود.
حضرت علي عليه السلام ميفرمايد: انسان هنگامي پي به با ارزش بودن جواني و تندرستي ميبرد كه آنها را از دست داده باشد .
از سفارشات پيامبر اكرم صلي الله عليه واله به يكي از شاگردانش به نام ابوذر اين است كه پيش از آنكه زمان پيري تو فرارسد ارزش جواني را بدان .
كساني كه پي به با ارزش بودن وقت و عمر خود برده اند اوقات خود را بيهوده تلف نميكنند به عنوان مثال گروهي از دانشمندان برخي از آثار و نوشته هاي خود را در مواقعي نوشته اند كه اغلب مردم آنرا به اتلاف ميگذرانند مانند دكتر ماري كوري كه يكي از آثار خود را در ضمن رفتن از خانه بيماري به خانه بيمار ديگر نوشته است يا مثلا دكتر بورني زبان فرانسوي و ايتاليايي ر ادر طي رفتن به اداره و بازگشت از آن ياد گرفت يا فقيه علم وادب مرحوم مدرس خياباني يكي از آثار گرانبها ي خود راكه در پيرامون مترادفات زبان فارسي ميباشد موقع صرف صبحانه نوشته است .
البته اعصاب خسته احتياج به تفريح و سرگرمي دارند و هرگز نبايد آنرا به حساب اتلاف وقت نهاد زيرا اين قبيل تفريحات انسان را از افسردگي نجات ميبخشد ولي با اين همه ديدن هر نوع فيلم و خواند ن همه نوع كتاب صحيح نيست چون همه آنها آموزنده نيستند وضررها ي سهمگيني به انسان وارد ميكنند.
قاطعيت در تصميم:
انسان مانند حيوان دارا ي اراده است ولي تفاوت آن در اين است كه حيوان لگام اراده اش به دست غريزه حيواني اش ميباشد ولي لگام اراده انسان به دست عقل و فرد ميباشد. مقصود اين است كه انسان بعد از اينكه سود و زيان كارش را سنجيد و عقل و خرد آن را تاييد كرد بايد با قاطعيت تصميم جدي براي رسيدن به آن هدف گرفت و بايد بدانيم هر چه كار مشكلتر باشد اراده ما بايد راسختر باشد و رمز موفقيت، داشتن اراده تواناست كه مشكلات را از ميان بردارد .
ترديد ودودلي يكي از آفات اراده و تصميم است و ضربه محكمي بر هوش و نبوغ محسوب ميشود. مرد مصمم مانند يك سرباز آماده به خدمت است كه هر گاه به او فرمان آماده باش دهند به پيشباز حوادث ميرود واز مشكلات هراس به خود راه نميدهد .
اميرمومنين به فرزند خود دستور تصميم ميدهد : در جنگ جمل كه ميان علي عليه السلام وپيمان شكنان در گرفت امير مومنان پرچم حمله را به دست فرزند خود محمد حنفيه داد وبراي تقويت اراده فرزندش جمله هايي گفت. او چنين فرمود: اگر كوههاي اطراف بصره از جاي خود كنده شوند تو هرگز از جاي خود تكان نخور وپابه فرار و عقب نشيني مگذار دندانهاي خود را روي هم بگذار و فشارده تا نيروي اراده وتصميم از داخل وجود تو سخت بجوشد كاسه سر را در راه خدا عاريت ده با ديدگان تيزبين سربازيت حركات دشمن را در تمام ميدان در نظر بگير و چشم خودرا از هرگونه ناگواريها بپوش وبا قدرت اراده و قاطعيت تصميم همه را ناديده بگير. بدان پيروزي نهايي از ناحيه خداست وما موظفيم از طريقي كه نشان داده شده وارد شويم (نهج البلاغه خطبه 10)
مردان بزرگ وپايه گذاران علوم كساني بودند كه "نميشود" و "نميتوانم "را از قاموس زندگي حذف كردند وبه همه چيز از طريق عقل و كلمات "ميشود" و"ميتوانم" استفاده ميكنند .مرداني كه منفي باف وضعيف الاراده هستند هيچگاه نميتوانند از موقعيتهاي خود استفاده كنند بلكه هميشه مزاحم ديگران هستند امروزه بسياري ازبيماريها و مشكلات از طريق تقويت اراده معالجه ميشوند.
احساس ثروتمند بودن10:
بزرگي ميگويد نيازي به داشتتن دارايي هاي مادي نيست تا ثروتمند باشيم فقط كافي است احساس بي نيازي و قناعت را در خود تقويت كنيم. چه بسا نعمتهايي كه به ما انسانها بخشيده شده ولي ما آنها را ناديده گرفته ايم .ميتوان به خاطر نداشتن خانه اتومبيل و املاك و...هر روز شكايت كرد ويا بايك ديد مثبت به تمام مسائل نگاه كرد. نمونه اي از اين ديدگاهها :
من ثروتمندترين انسان روي زمين هستم .از آنجايي كه اگر به مدت طولاني در يك خانه بمانم خسته ميشوم پس سعي ميكنم خانه نخرم تا خودم را محدود نسازم. من سالي يك بار خانه ام را عوض ميكنم بنابراين ميتوانم تجربيات زيادي در مورد همسايه ها ،ويژگيهاي يك خانه خوب و محله خوب كسب كنم .من از يك نفر ميخواهم كه يك سال خانه اش را به من بدهد تا ببينم مناسب است يا نه و اگر نامناسب بود خانه را به او پس ميدهم وخانه يك نفر ديگر را امانت ميگيرم .
سعادت يا عدم سعادت ما نتيجه تفكر ماست .ذهن انسان ونظام باورهاي او تعيين كننده كيفيت زندگي او هستند و ذهن ما بسته به شيوه اي كه براي تربيت آن اتخاذ ميكنيم ما را ثروتمند يا فقير نگه ميدارد. فقر نتيجه تفكر فقيرانه است اگر ثروت ميخواهيد نوع تفكر خود را بايد عوض كنيد .پول به خودي خود نه خوب است ونه بد پول فقط پول است وهر كس ممكن است بتواند بدون آن هم كاملا شاد باشد. ما اين را ميگوييم كه وضعيت هر فرد ساخته و پرداخته خود اوست و اگر اوواقعا تصميم به تغيير بگيرد به اين هدف دست پيدا كند. 11
پي نوشت ها:
1. سبحاني، جعفر، رمز پيروزي مردان بزرگ ،انتشارات نسل جوان، ص 10
برونگرايي ودرون گرايي ( نکات مهم آموزشی برای امتحانات کارشناسی ارشد و دکتری )
مقدمه
از ديدگاه يونگ (1913) پديدههاي برونگرايي (Extraversion) و درونگرايي (Introvwersion) دو جنبه مهم از شخصيت انساني را تشكيل ميدهند.
برونگرایی:هنگامي كه توجه به اشيا و امور خارج چنان شديد باشد كه افعال ارادي و ساير اعمال اساسي آدمي نتيجه ارزيابي ذهني نباشد، بلكه معلول مناسبات امور و عوامل خارجي باشد، برونگرايي خوانده ميشود. (سياسي، علياكبر، 1371، ص 82).
افراد درون گرا از لحاظ رواني داراي سرعت فعاليت مغزي بالاتر از حد طبيعي هستند و اين امر سبب ميشود كه افراد درونگرا به قواي محركه (Stimulation)كمتر از حد طبيعي نياز پیدا نمایند. افراد درونگرا داراي ديدگاه دروني و ذهني هستند و آمادگي بيشتري را براي خود داري و تسلط بر نفس خويش از خود نشان ميدهند.
اين افراد اوقات خود را به مطالعه و بيشتر در تنهايي سپري نموده و كمتر مايل به معاشرت با ديگران هستند. (بنزيگو، 1999).
از سوي ديگر افراد برونگرا داراي سرعت فعاليت مغزي پايينتر از حد طبيعي هستند و از اين رو اين افراد براي اداره امور زندگي خويش به قواي محركه بالاتر از حد طبيعي نياز دارند.
افراد برونگرا بيشتر داراي ديدگاه عيني و خارجي بوده و داراي فعاليت عملي عاليتري هستند (سياسي ـ علياكبرـ همان منبع). ولي ميزان تسلط آنها بر نفس خودشان نسبت به افراد درون گرا كمتر است. اين افراد مايلند كه بر محيط افراد خود تأثير گذارده و به رقابت با ديگران پرداخته و در مجامع عمومي بيشتر ظاهر ميشوند. (بنزيگر ـ 1999).
بنابراين اگر درونگرايي و برونگرايي در حد كمال در افراد ظاهر شوند ما را در برابر دو شخصيت نابهنجار قرار ميدهند كه اولي به صورت اختلال اسكيزفرني و دومي به صورت اختلال هيستري تظاهر خواهد نمود. تعداداين افراد البته بسيار كم است و اكثريت مردم ميان اين دو قطب نهايي جاي دارند. عدهاي نزديكتر به قطب نهايي درونگرايي و گروهي نزدیكتر به قطب نهايي برونگرايي هستند. و عده كثيري هم هر دو جنبه برونگرايي و درونگرايي را به صورت متعادل دارا ميباشند كه اصطلاح آمبيوِرت (ambivert) به آنها اطلاق ميشود. (سياسي علياكبر به نقل از يونگ (1913)).
از سوي ديگر اضطراب يك ترس دروني شده است از اينكه مبادا تجارب دردآور تكرار شوند. از ديدگاه فرويد، اضطراب هسته مركزي روان نژندي است و علامت اخطاري است به «خود».
اهميت پژوهش
زماني كه افراد به مدت نسبتاً طولاني در معرض اضطراب مزمن (Chronic anxiety) قرار ميگيرند، سيستمهاي عصبي رتيكلوآندوتليال (Reticlo endothelial system-R.A.S) آنها به گونهاي خود را تنظيم مينمايند كه فرد به طور طبيعي در حالت بيداري، هوشياري بيشتري را نسبت به وقايع اطراف خويش نشان ميدهد. اين امر طبيعتاً سبب ميشود كه نياز به محرك خارجي در آنها كمتر شده و تا زماني كه منبع اضطراب كشف و رفع نگردد به سوي درونگرايي متمایل ميشوند. (بنزيگرـ 1999).
با توجه به موارد فوق مشاهده ميشود كه وجود اضطراب در افراد جامعه تأثير بسزايي در ميزان درونگرايي و برونگرايي آنها دارد. به گونهاي كه ممكن است يك فرد برونگرا در اثر شدت فشارهاي وارده ناشي از اضطراب به تدريج به فردي درونگرا تبديل شود و در صورتيكه اين فشار همچنان ادامه داشته باشد ممكن است در افرادي كه با مشاغل اجتماعي سر و كار دارند و بايد در تعامل دايم با جامعه باشند سبب كاهش شديد كارآيي آنها بشود. اين موضوع در جامعه معلمان بسيار حائز اهميت است.
براساس ديدگاه آيزنگ نظريه يونگ مبني بر اينكه «درونگرايي به عنوان يك حالت روانشناختي طبيعي در شرايط خاص محيطي است» كاملاً صحيح ميباشد و اين امر مبتني بر خواص فيزيولوژيكي بدن است و به عنوان يك واكنش طبيعي در برابر اضطراب تلقي ميشود.
از سوي ديگر افراد درونگرا در مواردي كه جامعهشان افراد برونگرا مورد تقدير و ستايش قرار ميگيرند، دچار خجالت زدگي شده و احساس كم ارزشي ميكنند (آرون ـ 1996).
همچنين بسياري از افرادي كه در معرض اضطرابهاي مداوم قرار ميگيرند ممكن است نسبت به زندگي داراي ديدگاه منفي شوند. ولي بايد اعلام نمود كه اضطراب در زندگي افراد به علت انتخابي است كه آنها برای ادامه زندگي خويش انجام دادهاند و اين انتخاب بنا به هر دليلي ممكن است آنها را با مشكلات مواجه كرده باشد. اما نكته مهم اين است كه تمايل افراد به درونگرايي در زمان رويارويي با اضطرابهاي ممتد اين توانايي را به آنها ميدهد كه با تمركز بيشتري به مشكل خود توجه نموده و نهايتاً درحل آن مشكل كوشش نموده و موفق شوند.
در اين موارد افراد درونگرا با دقت هر چه تمامتر كه به جمعآوري اطلاعات در خصوص علل بروز مشكلات و چگونگي رفع آنها ميپرازند.(Aron, Elaine w. )و آنقدر كوشش ميكنند تا نهايتاً با حل مشكلات مورد نظر به طور طبيعي به ديدگاه مثبت نسبت به زندگي دست مييابند.
دراينجا بايد به نظريه آيزنك اشاره نماييم كه بروز درونگرايي و برونگرايي در افراد هميشه حالت نسبي داشته و در ارتباط با وقايع خارجي زندگي آنها ميباشد به صورتي كه در شرايط مناسب افراد داراي يك حد تعادل در رفتارهاي درونگرا و برونگراي خويش بوده و براساس شرايط زندگي خويش ممكن است بيشتر به سوی درونگرايي و يا برونگرايي متمايل شوند.
به طور مثال فردي كه درحالت عادي برونگرا است ممكن است پس از تماس طولاني مدت با اضطراب مزمن تبديل به يك فرد درونگرا بشود و پس از رفع اضطراب ميتواند دوباره به شخصيت برونگراي خويش برگشت نمايد. (آيزنك Eysenek- 1981).
بنابراين با توجه به روابط پويا و ديناميك ما بين دو بعد رفتاري درونگرايي و برونگرايي و ارتباط آن با اضطراب، اهميت این امر مشاهده ميشود.
Eysenck, Hans J. A Model of Personality, Springer-Verlag, Berlin, 1981.
از پرسشنامة مربوط به 16 فاكتور شخصيتي (16PF) كه توسط كاتل (Cattel) و اِبِر (Eber) و تاتسوكا (Tatsuoka) در 1986 طراحي شده است براي ارزيابي جنبههاي شخصيتي افراداستفاده ميشود. در اين پرسشنامه اختصاصاً سوالات مربوط به چهارگونه شخصيتي شامل برونگرايي، درونگرايي، اضطراب
شديد و اضطراب خفيف استخراج و ارائه ميشوند.
تعريف واژهها
اضطراب: anxiety
تعريف نظري: اضطراب يك ترس دروني شده است از اينكه مبادا تجارت دردآور گذشته تكرار شوند. از ديدگاه فرويد فرويد كششهاي غريزي نامطلوب موجب اضطراب ميشوند. اضطراب با احساس ترس مترادف است با اين تفاوت كه ترس منشاء خارجي دارد ولي اضطراب منشاء دروني دارد. (شفيعآبادي ـ 1378 ص 52).
درون گرايي: Introversion
تعريف نظری: رفتاري است كه با ديدگاه دروني ذهني همراه بوده و فرد درون گرا آمادگي بيشتري براي خود داري و تسلط بر نفس از خود نشان ميدهد. اين افراد كمتر تمايل به حضور در جمع دارند و و بيشتر دقت خود را به مطالعه و فعاليتهاي ذهني انفرادي ميگذرانند. (آيزنگ ـ 1947).
برون گرايي: (Extraversion)
تعريف نظري: رفتاري است كه با ديدگاه عيني و خارجي مشخص شده و با فعاليت عملي بالاتري همراه است، افراد برونگرا (آمادگي كمتري براي تسلط بر نفس خويش برخوردارند. (آيزنگ ـ 1947).
از پرسشنامه(MBTI) (Myers-Briggs) براي ارزيابي ميزان برونگرايي ـ درونگرايي و از پرسشنامه اضطراب (State-Trait) براي ارزيابي ميزان اضطراب استفاده خواهد شد.
در پرسشنامه16PF كه توضيح داده شد هر چهار موضوع درونگرايي ـ برونگرايي، اضطراب خفيف و شديد با هم قابل محاسبه هستند.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن