تحقیق و پروژه رایگان - 1324

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

مشروعيت حكومت ديني و ولايت فقيه

بازديد: 189

تأثير انواع «مشروعيت» در «مشاركت سياسى» با نگاهى به مشروعيت حكومت دينى و نظريه ‏هاى ولايت فقيه

 

 

سرآغاز


از جمله مفاهيم پراهميت در فلسفه سياسى، مفهوم «مشروعيت» است كه علاوه بر گرانمايگى تئوريك و مفهومى كه پاسخ پرسش مهمى چون چرايى الزام قدرت سياسى و التزام آن را بر عهده خويش گرفته است؛ از حيث تأثيرگذارى بر ديگرمفاهيم
نيزپرارج و اهميت‏است.

                                                            
در اين نوشتار تأثيرگذارى مشروعيت در يكى از مفاهيم مهم ديگر،يعنى «مشاركت‏سياسى» مدنظر قرار گرفته است و در اين طريق، تلاش در تبيين اين نكته بوده است كه انواع نظريه‏هاى مشروعيت به طور مستقيم در چگونگى، كيفيت و سطح مشاركت سياسى تأثيرگذار مى‏باشند. به گمان نگارنده هر يك از انواع مشروعيت على‏الاصول ميزان خاصى از مشاركت سياسى را برمى‏تابند و هر نظام سياسى با لحاظ مشروعيت خاصّ خويش، سطح معينى از مشاركت سياسى را تحمل مى‏كند. در پايان سخن، اين بحث نظرى را بر ايران پيش و پس از انقلاب اسلامى افشانده‏ايم تا به اختصار پتانسيل‏هاى مشاركت سياسى را در حكومتهاى قبل و بعد از انقلاب اسلامى ملاحظه كنيم. از همين رهگذر در مقطع پس از انقلاب انواع نظريه‏هاى مطرح در خصوص حكومت دينى و ولايت فقيه را از نظر گذرانده‏ايم. بى‏شك اين بنيان نظرى قابليت طرح تفصيلى بيشترى را در تطبيق با مصاديق و حكومتها دارا مى‏باشد و ما در اين مجال به همين ميزان بسنده كرده‏ايم. تا توفيقى ديگر ...

مشروعيت چيست؟


پيش از آنكه بخواهيم به بررسى تأثير انواع مشروعيت در مشاركت سياسى بپردازيم، مى‏بايست تعريف و تبيين مختصرى از مشروعيت ارائه دهيم تا از اين رهگذر بتوانيم به نظريه‏هاى موجود در باب حكومتهاى مختلف نگاهى بيافكنيم. اصولاً ميان حاكميت و مشروعيت ارتباطى وثيق وجود دارد. به طورى كه مى‏توان گفت مشروعيت پايه و اساس حاكميت است. اگرچه واژه «مشروعيت» از «شرع» ساخته شده و در برخى موارد و در استعمال‏هاى درون‏دينى به معناى «وابسته و مستند به شرع يا شارع» است، اما در ادبيات سياسى كه مشروعيت (
hegitimacy) در ارتباط با حاكميت و قدرت سياسى مورد استفاده قرار مى‏گيرد، اگر بخواهيم با يك واژه مختصر آن را مترادف‏سازى كنيم، شايد «حقانيت» نزديكترين و مناسب‏ترين لغت براى معناى خاصّ مشروعيت باشد.(2) اما تعريف و توضيح تفصيلى مشروعيت چيست؟
در درون مشروعيت و به هنگام كالبدشكافى اين واژه با دو مطلب مواجه مى‏شويم: اول، ايجاد حق حكومت براى حاكمان و دوم، پذيرش آن حق از جانب مردم. در واقع توجيه حق حكومت براى حاكمان (
Governors) و پذيرش آن حق از سوى حكومت‏شوندگان (Governeds) تشكيل‏دهنده اجزاى مفهومى مشروعيت هستند. اگر حكومت حكومتگران و حكومت‏پذيرى حكومت‏شوندگان را الزام و التزام سياسى بناميم، مى‏توان گفت كه پرسش از چرايى الزام و التزام سياسى پرسش از مشروعيت است. تعريف تقابلى و واژه مخالف و مقابل مشروعيت - از باب تعرف الأشياء بأضدادها - غَصب (Usurpation) مى‏باشد و لذا مقابل حكومتهاى مشروع، «حكومتهاى غاصب» قرار دارد.


مسأله مشروع بودن يا نبودن حكومتها آنقدر پراهميت است كه دولتها و حكومتهاى غاصب نيز همواره تلاش مى‏كنند تا حكمرانى خود را مشروع جلوه دهند و با مشروعيتى دروغين و كاذب، كاستى مشروعيت اقتدار خود را ترميم و جبران كنند.
در خصوص منشأ مشروعيت و انواع آن مباحث گسترده‏اى مطرح شده است اما از آنجا كه اين موضوع در بحث ما طريقيّت دارد و مدخل ورود ما به مباحث بعدى است، اشاره‏اى گذرا به اهمّ مطالب و مواردى كه مورد نياز ما در اين مجال است خواهيم داشت.
از جمله انديشمندانى كه به شايستگى - و البته نه به كفايت - به بحث مشروعيت پرداخته ماكس وبر بنيان‏گذار جامعه‏شناسى سياسى است. او در كتاب گرانسنگ «اقتصاد و جامعه»اش‏
(3) بحث مشروعيت سياسى را با اين مقدمه آغاز مى‏كند كه آدمى در گستره زندگى‏اش هماره كوشش دارد تا تمامى ابعاد و عرصه‏هاى زندگى را معنادار نموده و اقدام و عملش را هدفمند كند. حال اعمال قدرت از يك سو و تمكين قدرت از سوى ديگر نيز از شؤون زندگى هر انسانى است و اين هم از قاعده مذكور مستثنى نبوده و لذا احتياج به معنادارى دارد. به عقيده وبر، هدفمند بودن و با معنا بودن در اين مقاله روشن‏كننده و تعيين‏كننده «مجوّز» براى حكمرانى حاكم و «توجيه» براى فرمانبران خواهد بود.


به‏عقيده وبر قدرت از سه طريق مشروعيت مى‏يابد: 1- از طريق سنت؛ 2- از طريق كاريزمايا فرّه يك رهبر فرزانه؛ و 3- از راه توافقات عقلانى متجلى در قانون و به تبع اين سه طريق، سه‏نوع‏اقتدار سنتى (
Tnaditional)، اقتدار فرهمند (Cayismatic) و اقتدار عقلانى، قانونى (Legel _ Rational) را ذكر مى‏كند. البته به عقيده وبر در برخى از موارد ممكن است كه مشروعيت قدرت يا حكومتى، تلفيقى از نوع اول و دوم (يعنى سنتى - كاريزماتيك) باشد. وبر براى نوع نخست از انواع ذكر شده، نوع حكومتهاى پاتريمونيال، فئودال، پدر سالار و كلاً حكومتهاى موروثى سلطنتى را مثال مى‏زند.
اما بدون آنكه بخواهيم به جزئيات مباحث وبر و تقسيم‏بندى‏هاى او بپردازيم، بايد بگوييم با توجه به حكومتهاى مختلف پديد آمده در طول تاريخ هم الان كه ما بر بام قرن بيستم و در آغاز قرن بيست‏ويكم قرار گرفته‏ايم مى‏توانيم در يك نگاه كلى و در يك تقسيم‏بندى، انواعى از مشروعيت را بيان نموده و مهمترين نظريه‏ها در منشأ مشروعيت حكومتها را چنين برشمريم:


1. قهر و غلبه،

2. سنتها و وراثت،

3. قرارداد اجتماعى،

4. مشروعيت الهى،

5. و شايد نظريه ماركسيستى به عنوان نوع خاصى از نگرش به مشروعيت حكومتها.
در نوع اول در تاريخ، انديشه انديشمندانى چون ماكياولى، هابز و نيچه و نيز ابن‏تيميه و روزبهان خنجى در پى توجيه و فلسفه‏مند كردن تشكيل حكومت از راه زور و استفاده از قوه قهريه بودند. ملاك اصلى در اين نوع انعقاد حكومت اين است كه حق و حقيقت به جانب زورمداران است؛ يعنى همان شعار «الحق لمن غلب» يا به عبارتى «
miyht is Riyht». در نوع دوم اين قرارداد ميان حاكمان و مردم است كه توجيه كننده آمريت حكمرانان است. در نظر متفكرانى چون افلاطون، هابز، لاك وروسو قرارداد اجتماعى به گونه‏اى خاص تعريف و تفسير شده است. در نوع سوم مشروعيت حكومت خاستگاهى سنتى و وراثتى دارد. غالب شيخ‏نشين‏هاى عرب و نيز حكومت پادشاهى كشورهايى چون نپال، داراى چنين منشأ مشروعيتى هستند. اما در نظريه ماركسيستى، ماركسيست‏ها مشروعيت حكومت خود را تابع روابط توليدى مى‏دانند و البته طبقه كارگر را برآيند اين روابط مى‏دانند.


اما مشروعيت الهى آن است كه در يك معناى فراگير، حاكمان در توجيه آمريت، خود و حكومتشان را به خداوند نسبت مى‏دهند. مثل فراعنه مصر و يا بسيارى از پادشاهان كه خود را ظلّ‏اللَّه مى‏دانستند اما آيا مشروعيت الهى‏(4) صرفاً در همين معناى فراگير و كلى است يا معانى ديگرى نيز مى‏تواند داشته باشد؟

مشروعيت الهى و مشروعيت دينى


ما، ميان مشروعيت الهى و دينى تفاوت قائل مى‏شويم. به يك بيان مى‏توان گفت ميان اين دو، رابطه عموم و خصوص مطلق برقرار است و مشروعيت الهى اعم از مشروعيت دينى است. هر مشروعيت دينى الهى است ولى لزوماً هر مشروعيت الهى دينى نمى‏باشد. مشروعيت الهى در تعريفى كه آمد يك نوع انتساب عام حكومت و حكمرانى به خداوند است اما مشروعيت دينى يك مشروعيت الهىِ نهادينه شده، كاناليزه و منضبط در دايره دينى خاص مى‏باشد. مثلاً پيامبران و ائمه معصومين عليهم‏السلام و علماى دينى در عصر غيبت مشروعيت دينى داشته‏اند و همان گونه كه گفتيم صد البته اين مشروعيت دينى، الهى است.


نكته‏اى كه بايد بدان توجه كرد اين است كه چه بسا در حدوث حكومتى يك نوع مشروعيت خاص نقش داشته باشد ولى آن حكومت در استمرار، آميخته به انواع ديگر مشروعيت شود. يا اينكه در آغاز منشأ مشروعيت حكومتى يك نوع خاصى است ولى در استمرار با آغشته كردن آن مشروعيت به نوعى ديگر، قسم جديدى را وانمود و جا مى‏زنند. مانند حكومتى كه بر اساس قهر و غلبه بر سر كار مى‏آيد ولى بعداً به حكومت و جايگاه حاكم، جنبه خدايى و الهى داده مى‏شود؛ اتفاقى كه در مورد بسيارى از پادشاهان ايران افتاده است. يا اينكه با زور و كودتا حكومت تشكيل مى‏شود ولى بعداً جنبه سنتى و مشروعيت موروثى آن مطرح مى‏گردد.(5)
البته در برخى موارد صرف وانمود كردن نوعى خاص از مشروعيت توسط حاكمان باعث نمى‏شود كه حقيقتاً نوع مشروعيت هم متحول شود. از همين زاويه يكى از نويسندگان به درستى به اين نكته اشارت دارد كه وقتى پادشاهان مشروعيت خود را الهى و عطيه الهى معرفى مى‏كنند اين كفايت نمى‏كند و در واقع امر، اين «قدرت» است كه پديدآورنده نوعى كاريزماست و به كارگيرى و اعمال مستمر قدرت به خودى خود و فى حدّ ذاته مشروعيت‏آور است.(6)


بنابراين مى‏توان گفت منشأ اصلى مشروعيت در اين موارد زور و قهر و يا وراثت بوده است و به جهت كاستى و نقصانى كه در اين انواع از مشروعيت ديده مى‏شود، به جهت ترميم اين نقص و كاستى پادشاهان با سوء استفاده از فطرت خداجوى آحاد مردم رنگ الهى بدان مى‏بخشيدند. به همين دليل موارد بسيارى را در تاريخ مشاهده مى‏كنيم كه پادشاهان فاتح و زورمدار، پيروزى خود را از امدادهاى غيبى مى‏دانستند و حكومت و اقتدار ديكتاتورمآبانه خويش را عطيه الهى معرفى مى‏كردند. سابقه چنين روشى حتى به پيش از ظهور اديان و در زمان فراعنه مصر هم مى‏رسد. همين سيره مستمّر باعث شده تا در لايه‏هاى فرهنگى جامعه، اين انديشه ريشه دواند كه پادشاهان در هر عصرى برگزيدگان خداوند و سايه او بر روى زمين هستند. چنانكه نمونه‏هايى از اين انديشه را در نوشته عالمانى چون خواجه نظام‏الملك طوسى مى‏بينيم كه در مقام مدح ملك شاه سلجوقى گزارشى از آن انديشه پيش گفته، مى‏دهد:

«ايزد تعالى، در هر عصرى و روزگارى يكى را از ميان خلق برگزيند و او را به هنرهاى پادشاهانه و ستوده آراسته گرداند و مصالح جهان و آرام بندگان را بدو بازبندد و درِ فساد و آشوب و فتنه را بدو بسته گرداند و هيبت و حشمت او اندر دلها و چشم خلايق بگستراند ...».
(7)

اين ويژگى كه مغز مشروعيت حكومتها زور و قهر باشد و پوسته آن فرهمندى الهى و مشروعيت دينى، در زمان خلفاى جور زمان ائمه معصومين نيز به وفور ديده مى‏شود.(8) در خاطرات و سياستنامه‏ها و اندرزنامه‏هاى زمان قاجاريه نيز به وفور انتساب پادشاهى به خداوند و انديشه ظل اللهى را مشاهده مى‏كنيم. در يكى از معروفترين نوشته‏هاى قاجاريه چنين مى‏خوانيم:

«سلطان سايه يزدان است و هر كه را كه تقدير الهى به اين موهبت و عنايت اختصاص داد پيكرش را جامه قدس و شرف پوشاند و صاحب ديهيم كرامت و امر حكومت گردانيد.»(9)

البته اين نكته كه چرا پس از ورود اسلام به ايران على‏رغم تحولات شگرفى كه درلايه‏هاى زيرين فرهنگى و اجتماعى پديد آمد، اما مجدداً سيستم حكومتى و حكمرانى به‏ادوار پيشين و سنتهاى پادشاهى و به نوعى سيستم پاتريمونياليستى پيش از اسلام‏بازگشت، خود بحثى است على حده كه اين مجال فرصت پرداختن بدان را نمى‏دهد.اما پيش از ارزيابى بحث مشاركت در انواع مشروعيت، شايسته است تا مقدارى در مورد مشاركت سياسى سخن بگوييم و روشن كنيم كه مشخصاً مراد ما از مشاركت سياسى چه مى‏باشد.

مشاركت سياسى

مشاركت سياسى در غالب مباحث جديد به عنوان يك شاخصه مهم در سه حوزه مفهومى مطرح مى‏شود؛ اول در جمهوريت نظام، دوم در مباحث مربوط به توسعه سياسى وسوم در مباحث مربوط به جامعه مدنى كه البته تمامى اين حوزه‏ها به نوعى با همديگرمرتبط هستند. از منظر جامعه‏شناسى سياسى، مشاركت سياسى از ويژگيها ومشخصه‏هاى جامعه مدنى است و در مباحث مربوط به توسعه، وجود مشاركت سياسى در سطوح مختلف جامعه از محصولات و جلوه‏هاى تحقق توسعه سياسى به حساب مى‏آيد. در مباحث مربوط به نظامهاى سياسى نيز مشاركت سياسى خميرمايه نظامهاى جمهورى را تشكيل مى‏دهد.
اما جداى از ارتباط مشاركت سياسى با ساير مفاهيم و موضوعات علوم سياسى، بايد ببينيم كه به تنهايى اين واژه داراى چه بار مفهومى مى‏باشد. به تعريف ما مشاركت سياسى عبارت است از فعاليتهاى داوطلبانه و آزادانه اعضاى يك جامعه (چه به صورت فردى و چه به صورت جمعى) در امور حكومتى و سياسى. غلظت و رقيق بودن اين مشاركت، بستگى به ظرفيتهاى ساختارى هر جامعه داشته و با بررسى نوع و سطح مشاركت مى‏توان شدت مشاركت سياسى را اندازه‏گيرى نمود. قبل از اينكه سطوح مشاركت را تبيين كنيم، بايد به يك نكته مهم توجه داشت و آن اينكه براى تحقق مشاركت سياسى واقعى در هر جامعه مى‏بايست نهادهاى سياسى مشاركت در آن جامعه به وجود آيند. بنابراين مى‏توان گفت كه ايجاد نهادهاى مشاركت بر اصل مشاركت سياسى تقدم و اولويت دارد. از همين منظر است كه هانتينگتون يكى از مهمترين علت‏هاى بحرانهاى سياسى كشورهاى در حال توسعه را در اين نكته مى‏داند كه در اين كشورها به واسطه نوسازى اجتماعى و اقتصادى رخ داده، يك نوع تقاضاى مشاركت و اشتهاى مشاركتى در اين كشورها به وجود مى‏آيد و اين اشتها و طلب در حالى است كه نهادهاى سياسى لازم براى پاسخگويى به اين تقاضاها وجود ندارد و لذا اين جوامع دستخوش بحران و ناثباتى سياسى - اجتماعى‏مى‏شوند.
(10)

سطوح مشاركت سياسى

اگر بخواهيم به صورت پديدارشناسانه كيفيت و ميزان تحقق مشاركت سياسى را در جامعه‏اى مشخص كنيم، به ناچار مى‏بايست مواردى را به عنوان مصاديق و نمونه‏هاى عينى مشاركت سياسى ذكر كرد كه اين موارد و مصاديق در يك ترتيب و تنظيم خاص، همان سطوح مشاركت سياسى هستند. سطوح مشاركت سياسى علاوه بر معين كردن ميزان شدت و ضعف مشاركت سياسى مى‏تواند در بررسى‏هاى آمارى تا حدود قابل قبولى مباحث انتزاعى حوزه علوم اجتماعى و سياسى را به صورت كاربردى تبديل نمايد. از جمله نويسندگان و محققينى كه در مورد سطوح مشاركت سياسى سخن گفته‏اند «مك كلاوسكى» است كه در دائرةالمعارف علوم اجتماعى و در ذيل واژه Participation Political اين سطوح را در يازده مورد برشمرده است كه عبارتند از:
1- رأى دادن، 2- كسب اطلاعات سياسى، 3- بحث در مورد موضوعات و مسايل سياسى، 4- شركت در جلسات و محافل سياسى، 5- كمك مالى به فعاليتهاى سياسى، 6- گفتگو و مذاكره با نمايندگان، 7- عضويت در احزاب سياسى، 8- شركت جستن در ثبت‏نام افراد وتبليغ‏جهت احزاب سياسى، 9- نگاشتن مقالات و ارائه سخنرانى‏هاى سياسى، 10- شركت در رقابتها و مبارزات سياسى، و 11- رقابت جهت انتخاب شدن براى پُست‏هاى سياسى‏حزبى.
(11)
البته محققان و عالمان ديگر علوم سياسى هر كدام از زاويه خاص تحليلى خود به مسأله سطوح مشاركت سياسى نگريسته‏اند و مواردى را ذكر كرده‏اند. از اين جمله‏اند وربا (
Verba) و راش (Rush) كه هر كدام در رتبه‏بندى‏هاى خاص خود مواردى را ذكر مى‏كنند كه از پايين‏ترين سطوح، مثل رأى دادن و علاقه‏مندى نسبت به مسايل سياسى شروع مى‏شود و تا دخالت جدى در پُستهاى سياسى و احياناً تغييرات بنيادين در ساختار حاكميت ادامه مى‏يابد، كه به علت مشابهت زياد مفهومى اين سطوح با مواردى كه از مك كلاوسكى نقل شد، ذكر آنها لازم نيست.
در يك جمع‏بندى اگر بخواهيم اهم موارد سطوح مشاركت سياسى را برشمريم، به ترتيب اهميت، از پايين‏ترين تا بالاترين سطوح مشاركت سياسى را در پنج سطح ذكر مى‏كنيم:
سطح يك: رأى دادن و شركت در گزينش و انتخاب مسؤولين سياسى و اجتماعى،
سطح دو: آزادى بيان و شركت در تشكّلهاى فعال سياسى و نقد و ارزيابى عملكرد نهادها، مسؤولين و ساختار حكومتى،

سطح سه: نامزد شدن جهت پُستها و كرسيهاى سياسى و فعاليت آزاد انتخاباتى،
سطح چهار: دخالت و مشاركت در تغييرات و اصلاحات درون‏ساختارى،
سطح پنج: اقدام و عمل براى تغييرات بنيادين نهادها و ساختارهاى نظام حكومتى.
در ارزيابى اين سطوح بايد گفت كه از لحاظ اولويت و اهميت و نيز ميزان تأثيرگذارى سطح پنجم تأثيرگذارترين و پراهميت‏ترين سطح است ولى از لحاظ پراكندگى در سطح اول‏بيشترين ميزان مشاركت سياسى وجود دارد. بنابراين احتمال رخداد سطح پنجم كه‏مى‏تواند منجر به تغيير نظام شود در مقايسه با چهار سطح ديگر كمتر مى‏باشد. به بيانى‏ديگر مى‏توان گفت هرچه ميزان فعاليت سياسى بالا رفته و شدت پذيرد، از ميزان مشاركت افراد كاسته مى‏شود؛ يعنى ميان سطح فعاليت سياسى و شدت آن با ميزان مشاركت سياسى رابطه‏اى معكوس برقرار است. اين تناسب را به صورت نمودارى مى‏توان چنين ترسيم كرد:

البته به عنوان آخرين نكته در خصوص مشاركت سياسى بايد گفت از آنجا كه ميزان تحقق سطح پنجم مشاركت سياسى در مقايسه با سطوح ديگر بسيار اندك مى‏باشد و معمولاً مشاركت سياسى، دخالتها، فعاليتها و مشاركتهاى سياسى درون ساختار و نظام سياسى است؛ غالباً در موارد استفاده و استعمال واژه مشاركت سياسى، اين اصطلاح ناظر به چهار سطح نخست مشاركت مى‏باشد.

مشروعيت و مشاركت سياسى

با توجه به آنچه تاكنون در خصوص مشروعيت و مشاركت سياسى گفته شد، مى‏توانيم رابطه ميان مشروعيت و مشاركت سياسى را تا حدودى تحليل و ارزيابى كنيم. از يك منظر مى‏توان گفت كه غالباً مشاركت سياسى مؤخّر از مشروعيت است؛(12) حال از آنجا كه مشاركت سياسى در دلِ يك نظام سياسى كه داراى مشروعيتى مشخص است رخ مى‏دهد و هر يك از اقسام مشروعيت، ميزان و سطح خاصى از مشاركت سياسى را برمى‏تابند، بنابراين در نظامهاى سياسى كه داراى مشروعيتهاى متفاوت هستند، ميزان و سطح مشاركت سياسى نيز متغيّر و متفاوت است. از ديگر سوى، از آنجا كه نوع مشروعيت هر نظام بيان‏كننده استعداد، ظرفيت و قابليت آن حكومت براى تحقق مشاركت سياسى است؛ بنابراين مى‏توانيم با بررسى ميزان تحقق مشاركت سياسى در هر جامعه، به شناخت مشروعيت واقعى آن جامعه پى برده و مشروعيتهاى كاذب را از مشروعيتهاى حقيقى بازشناسيم و «بود»ها را از وراى غبار «نمود»ها مشخص كنيم. البته غرض اصلى ما در اين نوشتار ذكر اين نكته است كه هر نوع مشروعيتى؛ يا به عبارتى هر نوع حكومتى كه بر مبناى يكى از اقسام مشروعيت بنيان نهاده شده و قيام و قوام پيدا كرده است، ظرفيت و استعداد خاصى را براى مشاركت سياسى دارد. يعنى در نظامهايى كه مشروعيت آنها سنتى و اقتدارگرايانه و موروثى است اين ظرفيت و استعداد براى مشاركت سياسى به حداقل خود مى‏رسد، در حالى كه در حكومتهايى كه مشروعيت آنها بر اساس نوعى قرارداد اجتماعى است، مشاركت سياسى تا حدّ بالايى تحقق پيدا مى‏كند و در حكومتهايى كه مشروعيت آنها الهى است با تفصيلى كه براى مشروعيت الهى ذكر كرديم اگر مقصود مشروعيت الهى غير دينى (ظل اللهى) باشد باز هم مشاركت سياسى بسيار ضعيف است و اگر منظور از مشروعيت الهى، مشروعيت دينى باشد، بايد قائل به تفصيل شد و مشخصاً بنيانهاى تئوريك آن مشروعيت دينى را كالبدشكافى كرد. چرا كه در برخى موارد امكان تحقق مشاركت سياسى در مشروعيت دينى كاملاً وجود دارد و در برخى از نظريه‏هاى حكومتى و تبيينهاى تئوريك از مشروعيت دينى امكان تحقق مشاركت سياسى كمتر ديده مى‏شود كه البته در جاى خود بدان مى‏پردازيم. به جهت كاربردى‏تر شدن بحث و فرضيه‏اى كه ذكر شد به مطالعه و بررسى موردى دو مقطع زمانى در تاريخ معاصر ايران مى‏پردازيم و اين مباحث نظرى را در زمان پهلوى (اول و دوم) و پس از پيروزى انقلاب اسلامى جستجو مى‏كنيم.

1. عصر پهلوى

با توجه به تقسيم‏بندى‏هايى كه ذكر شد، در نظام پادشاهى پهلوى اول به نوعى از مشروعيت فرهمند ظل‏اللهى سنتى (روال پادشاهان گذشته) و اقتدارگرا برمى‏خوريم كه البته در خصوص پهلوى دوم مى‏بايست مسأله موروثى بودن را نيز اضافه كنيم. البته چنانكه اهل نظر مى‏دانند و مورخين تاريخ معاصر ايران نيز جسته و گريخته اشارت داشته‏اند تمامى موارد اقتدارگرايى و ظل‏اللهى يا فرهمندى به يكباره از ابتداى بر تخت نشستن و روى كار آمدن شاهان پهلوى به وجود نيامد بلكه رفته رفته اين روند ادامه يافت و چنين شد. بر همين اساس پس از به قدرت رسيدن رضاخان كه با كودتا به نخست‏وزيرى رسيد اين رييس كودتا از لقب «پدر وطن» اندك اندك به شاه شاهان و سايه خداوند ارتقاى مقام مى‏يابد! «عشقى» در خصوص همين رييس كودتا و پدر وطن مى‏سرايد:

پدر ملت ايران اگر اين بى‏پدر است‏

به چنين ملت و روح پدرش بايد ...

القاب پرطمطراق بعدى كه در ساليانى نه چندان طولانى به رضاخان تعلق مى‏گيرد نشانگر نوع مشروعيت تبليغ شده در دوران پهلوى است. در زمان حاج مخبرالسلطنه به «منويات اعلى‏حضرت» و در زمان متين دفترى به كثرت به «ذات اقدس همايونى» و مقام «ظل اللهى» پادشاه‏برمى‏خوريم.

همين روند البته با سرعت بيشتر در مورد پهلوى دوم نيز اتفاق مى‏افتد. به طورى كه در ابتداى روى كار آمدن محمدرضا و در دولت سهيلى مى‏بينيم كه قوام‏السلطنه، شاه تازه بر تخت نشسته جوان را «پسرجان» خطاب مى‏كند اما با گذشت زمان كوتاهى در زمان دوره دكتر اقبال مجدداً «خداوندگار آريامهر» مطرح مى‏شود و دقيقاً همان روندى كه براى پدر اتفاق افتاد، براى پسر هم محقق مى‏شود. يعنى همان طور كه فروغى در جشن تاجگذارى رضاخان او را يادگار سلاسل عديده از «ملوك نامدار» و «وارث بالاستحقاق تاج كى و تخت جم»(13) خطاب مى‏كند؛ اسداللَّه علم وزير دربار محمدرضا نيز پهلوى دوم را «سايه خداوند و مأمور انجام خواسته‏هاى يزدان»(14) مى‏داند. خود محمدرضا نيز در تخت جمشيد با فرستادن درود از جانب شاهنشاه ايران به شاه هخامنشى، كورش، بر پيوند پادشاهى كهن ايران با شاهنشاهى جديد تأكيد ورزيده و تخت خود را ميراث پادشاهان گذشته مى‏داند و مى‏گويد: «آسوده بخواب زيرا كه ما بيداريم و براى نگهبانى ميراث پرافتخار تو همواره بيدار خواهيم ماند»!(15)
بنابراين، بدون شك، نوع مشروعيت حكومت عصر پهلوى از جهاتى كه گفته شد موروثى و ظل‏اللهى فرهمند بوده است و از آن حيث كه رأس هرم قدرت پادشاه است و همه چيز به او ختم مى‏شود و او در نوع و سيستم خاص حكومتى، قدرت مطلقه را در اختيار دارد و هر گونه اقدام و عمل مستقل و آزاد سياسى در اين نوع حكومت ممكن نيست، مشروعيتى اقتدارگرايانه دارد؛ كه البته اين خصوصيت تمامى حكومتهاى سلطنتى - موروثى و ظل‏اللهى است. اين نوع مشروعيت سقف محدود خود را در كارآمدى سياسى - اجتماعى دارد. به عقيده نگارنده، حداكثر كارآيى آن در زمان رضاخان بود كه ساختارهاى اجتماعى و ادارى متحول شد و دولتى نسبتاً مدرن با توسعه دستگاه بروكراسى به وجود آمد. اما چنانكه گفتيم براى تحقق مشاركت سياسى مى‏بايست نهادهاى مشاركت به طور واقعى تشكيل شده و فعاليت حقيقى داشته باشند و اين نكته‏اى بود كه هرگز محقق نشد. احزاب و گروههاى ذى‏نفوذ به معنى واقعى و تعريف شناخته شده - مانند تعريف آرتوربنتلى -(16) و از سوى ديگر سنديكاها و مطبوعات به عنوان نهادهاى مشاركت نه وجود داشتند و يا اگر برخى از آنها حضورى هم داشتند، هيچ نقشى در تحولات سياسى ايفا نكردند.
داستان انتخابات مجلس و احزاب، در دوران پهلوى داستانى اسف‏انگيز داشت و حتى در زمان محمدرضا كه به خاطر حفظ ظاهر دمكراتيك بر انتخابات مجلس و احزاب تبليغ مى‏شد، اين وضع اسفناك استمرار داشت، چرا كه شخص شاه با استفاده از استانداران و ژاندارمرى و شهربانى انتخاباتى كاملاً تحت نظر و نمايشى را به اجرا مى‏گذارد و بدين‏ترتيب اختيار هر دو مجلس شوراى ملى و سنا در دست شاه بود. قصه احزاب نيز وضعى وخيم‏تر از انتخابات را داشت. آبراهاميان در اين زمينه مى‏نويسد:
«درباريان قديمى و كهنه‏كار از جمله دكتر منوچهر اقبال و اسداللَّه علم مجلس را به دو حزب سلطنت‏طلب تقسيم كردند. اقبال كه با افتخار خود را نوكر شاه معرفى مى‏كرد، رهبر حزب ملّيون بود و علم، دوست دوران كودكى شاه و زمين‏دار بزرگ سيستانى، هدايت حزب مردم را بر عهده داشت. بنابراين، دو حزب نامبرده به احزاب «بله قربان» و «چشم قربان» معروف شده بودند. همچنين اصلاحيه‏هاى قانون اساسى از يك سو با پايين آوردن ميزان حدّ نصاب لازم براى رأى‏گيرى، احتمال هر گونه مخالفت آتى را در مجلس كاهش داد و از سوى ديگر با دادن حق وتو در مصوبه‏هاى مالى به شاه او را تقويت كرد.»
(17)

در فاصله سالهاى 1329 تا 1349 شمسى، 80 درصد نمايندگان مجلس سنا (سناتورها) را زمين‏داران بزرگ تشكيل مى‏دادند و در سال 1342 نظام دو حزبى عملاً به صورت تك‏حزبى در آمد، چرا كه حزب مليون (اقبال) در تجديد سازمان خود با نام جديد «حزب ايران نوين» به رهبرى حسنعلى منصور - نخست‏وزير - معرفى شد و بعد نيز رهبرى آن به دست اميرعباس هويدا افتاد و همان جبهه مخالف صورى حتى نتيجه انتخابات را هم زير سؤال نبرد. اما همين وضعيت نيز ادامه نمى‏يابد و على‏رغم اينكه شاه در سال 1340 و در كتاب مأموريت براى وطنم مى‏نويسد:
«اگر من هم به جاى پادشاه مشروطه، يك ديكتاتور بودم به ايجاد يك حزب واحد و فراگير وسوسه مى‏شدم، مثل حزبى كه هيتلر برپا كرد يا اين روزها در كشورهاى كمونيستى مشاهده مى‏كنيد.»

در سال 1354 شمسى به صورت رسمى و به طور كامل نظام تك‏حزبى را با تأسيس «حزب رستاخيز ملت ايران» (در سال 1354) و به رهبرى هويدا برقرار مى‏سازد و مقرر مى‏كند تا تمام «ايرانيان وفادار» در اين حزب نام‏نويسى كنند!(18)
شاه در تجديدنظرى كه در چاپهاى بعدى كتاب خود مى‏كند با حذف مطالب مربوط به كمونيستى و فاشيستى بودن نظامهاى تك‏حزبى، مشكل خود را به آسانى حل مى‏كند! بنابراين همان به اصطلاح «پادشاه مشروطه» با ايجاد يك حزب فراگير به يك «ديكتاتور» از نوع حكومتهاى فاشيستى تبديل مى‏شود.

به هر حال، نبود اين نهادهاى اصلى مشاركت در تمام دوران پهلوى كاملاً محسوس است و پيش از كودتاى 28 مرداد به ويژه اگر هم احزابى اسماً حضور مى‏يابند يا مطبوعاتى جرقه مى‏زنند، از آنجا كه كار از اساس اشكال دارد و تحول زيربنايى در بنيان مشروعيت به وجود نيامده است همه اينها چون كف روى آب سريع‏الزّوال هستند و فاصله تولد و مرگ آنها بسيار به هم نزديك است.

در اين ميان نخبگان نيز كه هم در مشروعيت‏بخشى و هم در نوع مشاركت احزاب مى‏توانند مؤثر باشند در هر دو كاركرد عملاً در خدمت نظام سلطنتى و پادشاهى درمى‏آيند و با هضم در رژيم پهلوى، بنيانهاى مشروعيت سلطنتى و ظل‏اللهى شاه را تحكيم مى‏كنند. از اين‏رو است كه مى‏بينيم از فروغى تا اقبال و آموزگار جملگى در خدمت نظام ديكتاتورى پدر و پسر قرار گرفتند.(19)

در اين نوع مشروعيت اقتدارگرايانه سلطنتى نخبگان نيز اگر در راه تحكيم پايه‏هاى مشروعيت نظام باشند اجازه جولان دارند و در غير اين صورت همانند احزاب و مطبوعات به هيچ عنوان اجازه نقش‏آفرينى و عرض‏اندام را ندارند.(20)
بنابراين با توجه به آنچه كه در خصوص ارتباط مشروعيت و مشاركت سياسى گفتيم مى‏بينيد كه ظرفيت و پتانسيل نوع مشروعيت حكومتهاى عصر پهلوى به گونه‏اى است كه كمترين آمادگى را براى ايجاد مشاركت سياسى فراهم مى‏آورد و مشاركت سياسى را در حدّ صفر تنزّل مى‏دهد.


2. دوران پس از انقلاب اسلامى

پايه‏گذار انديشه حكومتى ايران پس از پيروزى انقلاب، امام خمينى است كه با دكترين ولايت فقيه، پيش از انقلاب به طرح اثباتى حكومت اسلامى پرداختند. امام خمينى در دو مرحله به تبيين اصول تئوريك و مباحث نظرى و استدلالى ولايت فقيه اقدام كردند؛ نخست، مباحثى است كه به صورت موجز به قلم ايشان در رساله اجتهاد و تقليد نگاشتند و ديگرى مباحث ولايت فقيه در نجف اشرف بود كه بعد از مدت كوتاهى به صورت كتاب تنظيم شد و مخفيانه در سراسر ايران توزيع شد. همان مباحث به زبان عربى در جلد دوم كتاب البيع به قلم خود ايشان نيز نگارش يافته است. در اين منابع امامّ خمينى كليات انديشه حكومتى را بيان نموده‏اند و چنانكه خود ايشان تصريح مى‏كنند جزئيات و متفرعات آن را به نسل جوانتر سپرده‏اند. امام خمينى در اين خصوص چنين مى‏گويند:

«ما اصل موضوع را طرح كرديم و لازم است نسل حاضر و نسل آينده در اطراف آن بحث و فكر نمايند ... و ان‏شاءاللَّه تعالى كيفيت تشكيل و ساير متفرعات آن را با مشورت و تبادل نظر به دست بياورند.»(21)

البته با پيروزى انقلاب اسلامى و رهبرى عملى امام خمينى و تشكيل جمهورى اسلامى، در طول ده سال رهبرى امام تا حدى جزئيات آن اصول كلى به مناسبت مسايل پيش آمده در امر حكومت از سوى امام خمينى مطرح شد. مشروعيت نظام ولايت فقيه و اصل نظام پس از انقلاب، قطعاً خاستگاهى الهى دارد و به يك معنى مشروعيتى الهى است و از آنجا كه چارچوبهاى نظرى اين مشروعيت الهى با توجه به مستندات دينى (اسلامى - شيعى) تبيين مى‏شود، مشروعيت الهى از نوع دينى است. البته خود نظريه ولايت فقيه به طور كلى داراى تلقّى‏هاى گوناگونى است كه براى جستجو كردن از مباحث جزئى‏ترى چون مشاركت سياسى، مى‏بايست حتماً به نوع تلقى از ولايت فقيه متوجه بود. علاوه بر تلقى و تبيين امام خمينى از ولايت فقيه، نظريه انتخاب در ولايت فقيه مطرح شده است كه در اين نظريه خداوند حق حكومت را مستقيماً به مردم مى‏دهد و مردم حق خود را به فقيهى كه انتخاب مى‏كنند محول مى‏نمايند.(22) در اين نظريه اگرچه خداوند حق حكومت را مستقيماً به مردم داده است ولى از آنجا كه مردم، فقيه حاكم (ولى فقيه) را انتخاب مى‏كنند و حقوق خود را به او مى‏سپارند، نظريه انتخاب ناميده شده است. در مقابل اين نظريه، نظريه مشهور انتصاب قرار دارد كه در اين نظريه ولى فقيه منصوب به نصب عام، از جانب خداوند است. در نصب عام، خداوند از طريق امام معصوم(ع) شرايط اصلى حاكم و فقيه حكمران را بيان نموده است و وظيفه مردم اين است كه مستقيم يا غير مستقيم (توسط كارشناسان و خبرگان منتخب خود) اين شخصِ داراى شرايط را از ميان اشخاص و فقهاى در مظانّ، «كشف» كنند.(23) اگرچه در مباحث امام خمينى نامى از انتصاب و انتخاب برده نمى‏شود و اصولاً در آن زمان ايشان در مقام ارائه چنين تفكيكى نبوده‏اند اما بدون شك نظريات امام خمينى در باب حكومت اسلامى و ولايت فقيه منطبق با قائلين به نظريه انتخاب نيست. هرچند ترويج‏كنندگان نظريه انتصاب اين نظريه را نظريه حضرت امام دانسته و بر آن پاى فشرده‏اند اما اثبات چنين مطلبى به آسانى ممكن نيست؛ چه اينكه بعضى از اظهار نظرها و ابراز عقايد امام خمينى در طول حيات سياسى ايشان نه تنها منطبق بر نظريه انتصاب نيست كه با آن مغايرت و منافات دارد. از اين‏رو در يك بازخوانى جديد از نظريات امام خمينى، نظريه مشروعيت تركيبى‏(24) (الهى، مدنى) طرح شده كه در اين نظريه و بازخوانى، جملات و شيوه عمل امام خمينى با اين نظريه منطبق مى‏شود. در نظريه مشروعيت تركيبى يا مشروعيت الهى - مدنى بين عنوان حقوقى «ولايت» با عنوان حقيقى «فقيه» تفاوت گذارده مى‏شود. عنوان حقوقى ولايت و اصل حاكميت احكام دينى در اين نظريه منشأيى كاملاً الهى و آن جهانى دارد. بنابراين مشروعيت عنوان ولايت تماماً «الهى» است. اما آن فقيه كه عهده‏دار اين مقام مى‏شود و منصب ولايت را بر عهده مى‏گيرد، مى‏بايست از جانب مردم «انتخاب» شود و اصولاً در اين نظريه بحث كشف اصلاً مطرح نيست و فقط انتخاب است. البته با اين تأكيد كه اين انتخاب تنها در زمان غيبت و براى فقهاست و اختلاف حاكم فقيه با امام معصوم دقيقاً در همين نقطه است، چه اينكه در امام معصوم هم منصب ولايت و هم شخص امام مشروعيتى الهى داشتند و مردم تنها در كارآمدى و مقبوليت دخالت داشتند. در نظريه مشروعيت الهى - مدنى اصولاً آن مقبوليت و كارآمدى به شيوه‏اى كه براى معصوم وجود دارد و قائلين به نظريه انتصاب، همان را به ولىّ فقيه تسرّى مى‏دهند معنى ندارد. در نظريه مشروعيت الهى - مدنى از آنجا كه مشروعيت عنوان ولايت، الهى است و مشروعيت شخص فقيه، مردمى و مدنى است، بنابراين «ولىّ فقيه» داراى مشروعيتى الهى - مدنى مى‏شود.
از لحاظ قابليت و ظرفيت مشاركت سياسى، نظريه انتصاب و انتخاب هيچ تفاوت عينى و عملى در نهايت امر با يكديگر ندارند. چه اينكه در نظريه انتخاب نيز مآلاً باز اين ولى فقيه است كه تمامى حقوق مردم بدو سپرده شده است و تفاوت انتصاب و انتخاب در اين است كه حق حكمرانى در نظريه انتصاب مستقيماً از جانب خداوند به شخص فقيه رسيده است ولى در نظريه انتخاب حق تشكيل حكومت مستقيماً به مردم مى‏رسد و به واسطه مردم به فقيه مى‏رسد. به هر حال و در نهايت، آن فقيه، چه با واسطه و چه بى‏واسطه تمامى حقوق حكمرانى در دست اوست و مردم بدون اذن او نمى‏توانند رأساً به عمل سياسى و مشاركت سياسى بپردازند و هر گونه اقدام و عمل سياسى مستقل و غير مأذون، غير مشروع نيز تلقى مى‏شود. در حالى كه به نظر مى‏رسد در نظريه مشروعيت الهى - مدنى، مردم حق عمل مستقل سياسى و ابراز عقايد را دارند و بالتبع مشاركت سياسى به معناى واقعى كلمه امكان تحقق بيشترى دارد و از آن جهت كه مردم مستقيماً در قسمتى از مشروعيت ولى فقيه نقش دارند، حق اعمال نظر و ابراز نصيحت و نقد رفتار و عملكرد رهبرى را نيز دارا مى‏باشند. از سوى ديگر ولى فقيه نيز از آن حيث كه بخشى از مشروعيت خويش را از آراى مردم كسب مى‏كند موظف به پاسخگويى و در معرض نقد قرار گرفتن است و از جايى كه نيمى از مشروعيت خود را از جانب خداوند مى‏گيرد و عنوان ولايت مرهون رأى مردم نيست، حق نظارت مقتدرانه بر عملكرد سياسى مردم را نيز دارا مى‏باشد.
(25)
به هر حال بدون اينكه بخواهيم به بررسى بيشتر و جزئيات نظريات ياد شده بپردازيم، اگر مبناى قضاوت را آنچه كه از بيان و بنان امام خمينى صادر گشته قرار دهيم و در حاشيه آن نيم‏نگاهى به قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران بياندازيم، مى‏توانيم تا حدود زيادى قابليت و پتانسيل نظام جمهورى اسلامى كه مبتنى بر نظريه ولايت فقيه امام خمينى است را از لحاظ تحقق مشاركت سياسى ارزيابى كنيم.
با نگاهى گذرا به سخنان و نظريات امام خمينى مى‏بينيم كه مشاركت سياسى نه تنها پذيرفته شده كه به آن تأكيد و سفارش شده است. مى‏دانيم كه برجسته‏ترين جلوه حكومتهاى دمكراتيك همين مشاركت سياسى است و امام خمينى نه تنها بحث دمكراسى اسلامى را طرح مى‏كند كه در مقايسه با دمكراسى ليبرال و غربى، آن را پيشرفته‏تر مى‏داند:

«ممكن است دمكراسى مطلوب ما با دمكراسى‏هايى كه در غرب هست مشابه باشد اما آن دمكراسى‏اى كه ما مى‏خواهيم به وجود آوريم در غرب وجود ندارد. دمكراسى اسلام كامل‏تر از دمكراسى غرب است».(26)

«در اسلام دمكراسى مندرج است و مردم آزادند در اسلام، هم در بيان عقايد و هم در اعمال، مادامى كه توطئه در كار نباشد».(27)

ايشان باز در مورد دمكراسى و نسبت آن با جمهورى اسلامى ايران چنين عقيده‏دارند:
«نظام حكومتى ايران، جمهورى اسلامى است كه حافظ استقلال و دمكراسى است».
(28)
امام خمينى در بيانهاى مختلف با اشاره و تصريح، به تكرار گفته‏اند كه ما حق نداريم كه به‏ملت چيزى را تحميل كنيم و تخلف از حكم ملت براى ما جايز نمى‏باشد و ما تابع آراى ملت هستيم.

امام خمينى بر خلافِ رهيافت نخبه‏گرايى كه فقط نخبگان و فلاسفه را داراى استعداد تشخيص صحيح از سقيم مى‏داند، معتقد است كه هر فرد مسلمان از اين قوه تشخيص به نوعى برخوردار است و نگاهش به مردم يك نگاه استراتژيك است و نه نگاه تاكتيكى. ايشان در وصيت‏نامه خويش با تأكيد بر اين نكته مى‏نويسند:
«من با كمال مباهات از رشد سياسى و تعهد اسلامى ملت شريف ايران تشكر مى‏كنم. من در ايام آخر عمر با اميدوارى كامل و سرافرازى از نبوغ شما به سوى دار رحمت حق كوچ مى‏كنم.»

يكى از سطوح مورد توجه مشاركت سياسى «نظارت و نقد و ارزيابى» مسؤولين و نهادهاى سياسى است كه در تقسيم‏بندى امثال بورگاردوس نيز براى مقياس‏هاى سطح مشاركت سياسى مورد توجه واقع شده است. همين مطلب دقيقاً مورد توجه امام خمينى واقع مى‏شود، ايشان در اين خصوص مى‏گويند:

«جامعه فردا، جامعه‏اى ارزياب و منتقد خواهد بود كه در آن تمامى مردم در رهبرى امور خويش شركت خواهند جست.»(29)

يا در جاى ديگر مى‏گويند:

«همه ملت موظفند كه نظارت كنند بر امور، نظارت كنند اگر من يك پايم را كنار گذاشتم، كج گذاشتم، ملت موظف است بگويد پايت را كج گذاشتى، خودت را حفظ كن.»
و حتى در سطح بالاتر مشاركت سياسى براى تعويض مسؤوليت‏ها با جديت، وارد شدن مردم را مجاز مى‏داند:

«بايد مسلمان اين طور باشد كه اگر هر كه مى‏خواهد باشد، خليفه مسلمين و هر كه مى‏خواهد باشد اگر ديد پايش را كج گذاشت، شمشيرش را بكشد كه پايت را راست بگذار.»(30)
البته اين نكته نيز شايان ذكر است كه در مشروعيت دينى چون ديندارى مردم مفروض است، بنابراين در اين نوع مشاركت ميزان اطلاع و آگاهى مردم از اسلام بسيار مهم است، بنابراين، امثال امام خمينى به عنصر آموزش و آگاهى مردم نسبت به مسايل اصيل اسلامى و آشنايى آنان با حق و تكليف، اهميت ويژه‏اى قائل مى‏شود. در قانون اساسى على‏الخصوص فصل سوم آن، كه در خصوص حقوق مردم است و متخذ از اسلام و در چارچوب مشروعيت الهى است مواردى كه در تشكيل نهادهاى مشاركت مؤثر است ذكر شده است. از جمله در اصل 24 در مورد آزادى نشريات و مطبوعات، اصل 26 در خصوص احزاب و جمعيتها (حتى براى اقليتهاى دينى)، اصل 27 براى تشكيل اجتماعات و راهپيمايى‏ها و اصل 32 در مورد ممنوعيت دستگيرى بدون دليل افراد. به هر حال به نظر مى‏رسد در مشروعيت دينى پتانسيل‏هاى لازم براى مشاركت فعال سياسى وجود دارد و هيچ مانع تئوريك و قانونى براى تحقق مشاركت سياسى وجود ندارد.

بنابراين از مجموع آنچه كه گفته شد به روشنى نتيجه گرفته مى‏شود كه براى تحقق مشاركت واقعى سياسى در نظام جمهورى اسلامى هيچ مانع قانونى و هيچ منع تئوريك و نظرى وجود ندارد و نظام ولايت فقيهى كه حضرت امام تبيين‏كننده آن بودند به تأكيد بر اين مشاركت اصرار ورزيده‏اند و چنانچه پيشتر اشاره شد، نگاه امام خمينى به مردم، يك نگاه استراتژيك و راهبردى است نه نگاهى تاكتيكى و كاربردى! در انديشه امام خمينى انتخابات واقعى كه مشاركت حقيقى مردم در آن نهفته است، منظور نظر است و از نظر ايشان اگر انتخابات در انحصار احزاب و گروهها هم درآيد و نظر واقعى مردم در اين مشاركت منعكس نگردد، انتخابات واقعى و مشاركت حقيقى واقع نشده است و اين نكته در حقيقت رفع و دفع حيله‏هاى دمكراسى غربى است كه برخى از احزاب با روشهاى مختلف، انتخابات را در انحصار خود درمى‏آورند. امام خمينى در همين خصوص مى‏گويند:

«انتخابات در انحصار هيچ كس نيست، نه در انحصار روحانيين است، نه در انحصار احزاب است، نه در انحصار گروههاست. انتخابات مال همه مردم است. مردم سرنوشت خودشان دست خودشان است.»(31)

بنابراين جمهورى اسلامى و نظام مبتنى بر ولايت فقيه، پتانسيل و ظرفيتهاى كاملى را براى مشاركت سياسى مردم دارد و طبق تبيين حضرت امام از نظام ولايت فقيه، مردم نقشى تعيين‏كننده و جزئى مشروعيت‏بخش به نظام الهى ولايت هستند.(32)


1. عضو هيأت علمى دانشگاه علوم سياسى دانشگاه آزاد اسلامى - تهران مركزى.
2. البته در برخى موارد واژه Legitiwacy به قانونى يا چيزى كه «قانونى» و «بجا» شناخته مى‏شود (being recogniged as Lawpulor proper) نيز معنى شده است.

Scott, Foresman; Advanced Dictionary; Illinois .U.S.A. ,1979, :ن.ك

3. Man, Weber. «Economy and Society». Edited by G.Roth & C.Wittich, 1a78.Berkeley, Unirersity of Califotrnia‑Economy press. 21.S.A.

4. اگرچه در مباحث وبر به صورت مستوفى از مشروعيت و از جمله مشروعيت الهى بحث نشده است اما در برخى مباحث وبر مثل كاريزماى غير خالص يا روالمند شدن كاريزما مى‏توان گفت كه تا حدودى به مفهوم مشروعيت الهى نزديك مى‏شود.

5. مانند حكومت جديد قطر كه شيخ حَمَد بن‏خليفه آل‏ثانى با كودتايى غير خونين به جاى پدر آمد و مسند قدرت را در اختيار گرفت ولى بعداً اسم خاندان و موروثى بودن و سنتى بودن سيستم حكومتى را پررنگ كرد يا پهلوى دوم در ايران در ابتدا به واسطه موروثى بودن قدرت انتقال مى‏يابد و با سركوب، استمرار داده مى‏شود ولى بعداً سعى مى‏كند تا به حكومتش جنبه اُلوهى و رنگ الهى ببخشد.

6. S.Amir Arjomand, The Shadow Of God and The Hidden Imam, U.S.A. 1984.

7. خواجه نظام‏الملك طوسى، سياستنامه (سير الملوك)، به كوشش دكتر جعفر شعار، شركت سهامى كتابهاى جيبى (سپهر)، چاپ پنجم، 1371 (تهران)، ص‏5.

8. افزون و علاوه بر كتب فراوان تاريخى در اين مورد مى‏توانيد رجوع كنيد به:

و.و. بارتولد، خليفه و سلطان، ترجمه سيروس ايزدى، تهران، مؤسسه انتشارات اميركبير، چاپ اول، 1358.

9. محمدحسن‏خان اعتمادالسلطنه، خلسه (مشهور به خوابنامه)، به كوشش محمد كتيرايى، تهران، انتشارات طهورى، 1348، ص‏17.

10. ر.ك: ساموئل هانتينگتون، سامان سياسى در جوامع دستخوش دگرگونى، ترجمه محسن ثلاثى، نشر علم، تهران،1370،ص‏388.

11. Ehrbert, Meclosky, Internationl Encyelopedia Of The Soeial Sciences; Macmillan Company New york, 1972, P.252.

12. البته به جز سطح پنجم كه باعث دگرگونى نظام سياسى شده و مى‏تواند يك مشروعيت جديدى را همراه با نظام سياسى جديد، متولد و محقق كند. بنابراين بديهى است كه معمولاً هيچ نظام حكومتى‏اى خواستار تحقق سطح پنجم مشاركت سياسى نيست. و لذاست كه مشاركت سياسىِ سطح پنجم مى‏تواند به نحو خشن و جبراً روى دهد كه معمولاً در مباحث مربوط به اقسام مشاركت سياسى به اين موضوع پرداخته مى‏شود. مجال اين مقال طبيعتاً فرصت پرداخت تفصيلى به اين بحث را نمى‏دهد.

13. ر.ك: عبداللَّه امير طهماسب، «تاريخ شاهنشاهى اعلى‏حضرت رضاشاه كبير»، انتشارات دانشگاه تهران، ط دوم، تهران، 1355، ص‏706 به بعد.

14. اسداللَّه علم، «گفتگوهاى من با شاه»، ترجمه گروه مترجمان، طرح نو، تهران، 1371، ج اول، ص‏609 - البته مارگارت لاينگ با درنگى بر همين جمله «علم»، اين نكته را مطرح مى‏سازد كه چطور ممكن است شخصيتى كه سايه خداوند در روى زمين است، زندگى يك آدم ديگرى چون ژنرال دوگل را به عنوان الگو و مدل زندگى سياسى خود انتخاب كند!! ن.ك: مارگارت لاينگ، «مصاحبه با شاه»، ترجمه اردشير روشنگر، نشر البرز، تهران 1371، ص‏15.
15. ويليام شوكراس، «آخرين سفر شاه»، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى، نشر البرز، تهران 1374، ص‏47.

16. .A.Bentley .«The Procss Of Government»,Harvard ,1987.

17. يرواند آبراهاميان، «ايران بين دو انقلاب»، ترجمه گل‏محمدى و فتاحى، نشر نى، چاپ چهارم، تهران، 1378، ص‏516.

18. علاوه بر منبع پشين ر.ك: جان فوران، «مقاومت شكننده»، ترجمه احمد تدين، نشر رسا، تهران، 1377، ص‏467 - 468.

19. علاوه بر شواهدى كه از جملات فروغى و اقبال پيشتر ذكر شد، در مورد جمشيد آموزگار ماروين زونيس مى‏نويسد: «او تمام مذاكرات مهم و همه مسؤوليت‏هاى مربوط به افزايش قدرت و ثروت ايران را به نبوغ شاه نسبت مى‏داد.» ن.ك: ماروين زونيس، «شكست شاهانه»، ترجمه اسماعيل زند و بتول سعيدى، نشر نور، تهران، 1370، ص‏179.

20. در خصوص مطبوعات بايد گفت در طول دوران پهلوى اول و دوم تنها در مقطع كوتاه پيش از كودتاى 28 مرداد و زمان بحرانى ماههاى آخر عمر رژيم شاه و پيش از پيروزى انقلاب، مطبوعات تا اندازه‏اى نقش واقعى خود را ايفا كردند و در ديگر اوقات به طور كامل و وفادارانه در خدمت رژيم پهلوى بودند. ر.ك: «شكست شاهانه»، ص‏471.

21. امام خمينى، «ولايت فقيه»، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، تهران، 1373، ص‏114.
22. نظريه انتخاب براى نخستين بار به صورت نسبتاً مفصل و مدوّن از سوى آقاى صالحى نجف‏آبادى در كتاب «ولايت فقيه، حكومت صالحان» مطرح شد و پس از آن توسط آقاى حسينعلى منتظرى همان مباحث با تفصيل و توسعه افزون‏تر در «دراساتٌ فى ولاية الفقيه و فقه الحكومة الاسلامية» عنوان شد. از ديگر قائلان به اين نظريه آقاى محمدهادى معرفت است كه در نوشته‏هاى مربوط به ولايت فقيه خويش، همين قول را با مختصر تغييراتى بيان نموده‏اند.
23. آقايان مصباح يزدى و جوادى آملى از جمله قائلين و نويسندگان به نظريه انتصاب هستند كه در آثار خود اين نظريه را به تفصيل بيان نموده‏اند.

24. البته بحث مشروعيتِ تركيبى (Compound Legitiwacy) در مباحث وبر از مشروعيت نيز سابقه داشته است. ر.ك:

Man Webwr.«Economy Wd Society».Edited by G.Roth & C.Wittich 1978.Berkeley University of California press U.S.A

25. براى اطلاع بيشتر از تفصيل نظريه مشروعيت الهى - مدنى ر.ك: مقاله «حقوق طبيعى انسان»، سيدعباس قائم‏مقامى، مندرج در كتب «خط قرمز (آزادى انديشه و بيان و حد و مرزهاى آن)»، نشر قطره، تهران، 1377.

و نيز سيدعباس حسينى قائم‏مقامى، «قدرت و مشروعيت»، (رويكردى نو و نقادانه به نظريه‏هاى مشروعيت در ولايت فقيه)، انتشارات سوره مهر، تهران، 1379.

26. صحيفه نور، ج‏3، ص‏13.

27. همان، ج‏4، ص‏234.

28. همان، ج‏3، ص‏16.

29. همان، ج‏2، ص‏53.

30. منشور روحانيت.

31. صحيفه نور، ج‏18، ص‏245.

32. شواهد مثال مشروعيت الهى - مدنى نظام ولايت فقيه در بيانات حضرت امام فراوان است. براى نمونه در حكم تنفيذ رياست جمهورى آيت‏اللَّه خامنه‏اى مى‏خوانيم: «اينجانب به پيروى از ملت عظيم‏الشأن و با اطلاع از مقام و مرتبت متفكر و دانشمند محترم جناب حجت‏الاسلام آقاى سيدعلى خامنه‏اى ايده‏اللَّه‏تعالى رأى ملت را تنفيذ و ايشان را به سمت رياست جمهورى اسلامى ايران منصوب نمودم و «رأى ملت مسلمان متعهد» و «تنفيذ» آن محدود است به اينكه ايشان ... از اين پس نيز به همان تعهد باقى باشند. (صحيفه نور، ج‏15، ص‏179) و نيز مراجعه كنيد به تنفيذ حكم رييس دولت موقت.


 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 12:23 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق اختیارات ولایت فقیه

بازديد: 173

وظايف و اختيارات ولايت فقيه در رهبري جمهوري اسلامي ايران

خبرگزاري مهر: ولايت فقيه از ديدگاه امام خميني مترقي ترين اصل از قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران است که بر اساس شرايط مندرج در همين قانون از سوي نمايندگان مردم در مجلس خبرگان انتخاب و بر اساس نص اين ميثاق ملي ، رهبري را برعهده مي گيرد. متن زير مروري بر اصول مربوط به اختيارات و وظايف رهبري در قانون اساسي دارد. ضمن اينکه تغييرات انجام شده در اين اصول طي بازنگري سال 68 نيز ضميمه گشته است.

دراصل دوم آمده است:

 جمهوري اسلامي، نظامي است بر پايه ايمان به:‏

1 - خداي يکتا (لا اله ‏الا الله) و اختصاص حاکميت و تشريع به او و لزوم تسليم در برابر امر او.

2 - وحي‏ الهي و نقش بنيادي آن در بيان قوانين.

3 - معاد و نقش سازنده آن در سير تکاملي انسان به سوي خدا.

4 - عدل خدا در خلقت و تشريع.

5 - امامت و رهبري مستمر و نقش اساسي آن در تداوم انقلاب اسلام.

6 - کرامت و ارزش والاي انسان و آزادي توأم با مسئوليت او در برابر خدا، که از راه‏‏:

الف - اجتهاد مستمر فقهاي جامع‏الشرايط بر اساس کتاب و سنت معصومين سلام‏الله عليهم اجمعين،

ب - استفاده از علوم و فنون و تجارب پيشرفته بشري و تلاش در پيشبرد آنها،

ج - نفي هر گونه ستمگري و ستم‏کشي و سلطه‏گري و سلطه‏پذيري،

 قسط و عدل و استقلال سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و همبستگي ملي را تأمين ميکند.

در اصل 5 آمده است:

در زمان غيب حضرت ولي عصر "عجل الله تعالي فرجه" در جمهوري اسلامي ايران و ولايت امر و امامت امت بر عهده فقيه عادل و با تقوي، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر است که طبق اصل يکصد و هفتم عهده ‏دار آن ميگردد.

اصل پنجم قبل از بازنگري سال 68 : در زمان غيبت حضرت ولي عصر، عجل‏الله تعالي فرجه، در جمهوري اسلامي ايران ولايت امر و امامت امت بر عهده فقيه عادل و با قتوي، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر است، که اکثريت مردم او را به رهبري شناخته و پذيرفته باشند و در صورتي که هيچ فقيهي داراي چنين اکثريتي نباشد رهبر يا شوراي رهبري مرکب از فقهاي واجد شرايط بالا طبق اصل يکصد و هفتم عهده‏دار آن ميگردد. )

 در اصل 57 آمده است:

قواي حاکم در جمهور اسلامي ايران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضاييه که زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آينده اين قانون اعمال ميگردند. اين قوا مستقل از يکديگرند.

اصل پنجاه و هفتم قبل از بازنگري سال 68 :  قواي حاکم در جمهوري اسلامي ايران عبارتند از‏: قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضاييه که زير نظر ولايت امر و امامت امت، بر طبق اصول آينده اين قانون اعمال ميگردند. اين قوا مستقل از يکديگرند و ارتباط ميان آنها به وسيله رييس جمهور برقرار ميگردد. )

 دراصل 60 آمده است:

اعمال قوه مجريه جز در اموري که در اين قانون مستقيما بر عهده رهبري گذارده شده، از طريق رييس جمهور و وزراء است.

( اصل شصتم قبل از بازنگري سال 68:  اعمال قوه مجريه جز در اموري که در اين قانون مستقيما بر عهده رهبري گذارده شده، از طريق رييس جمهور و نخست‏وزير و وزراء است. ) 

 دراصل 91آمده است:

به منظور پاسداري از احکام اسلام و قانون اساسي از نظر عدم مغايرت مصوبات، مجلس شوراي اسلامي با آنها، شورايي به نام شوراي نگهبان با ترکيب زير تشکيل ميشود.

 1 - شش نفر از فقهاي عادل و آگاه به مقتضيات زمان و مسائل روز. انتخاب اين عده با مقام رهبري است.

 2 - شش نفر حقوقدان، در رشته‏هاي مختلف حقوقي، از ميان حقوقدانان مسلماني که به وسيله رييس قوه قضاييه به مجلس شوراي اسلامي معرف ميشوند و با رأي مجلس انتخاب ميگردند.

اصل نود و يکم قبل از بازنگري سال 68:  به منظور پاسداري از احکام اسلام و قانون اساسي از نظر عدم مغايرت مصوبات مجلس شوراي ملي با آنها، شورايي به نام شوراي نگهبان با ترکيب زير تشکيل ميشود:

 1 - شش نفر از فقهاي عادل و آگاه به مقتضيات زمان و مسائل روز. انتخاب اين عده با رهبر يا شوراي رهبري است.

 2 - شش نفر حقوقدان، در رشته‏هاي مختلف حقوقي، از ميان حقوقدانان مسلماني که به وسيله شوراي عالي قضايي به مجلس شوراي ملي معرفي ميشوند وبا رأي مجلس انتخاب ميگردند. )

 در اصل  107 آمده است:

پس از مرجع عاليقدر تقليد و رهبر کبير انقلاب جهاني اسلام و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت آيت‏الله‏العظمي امام خميني " قدس سره‏الشريف " که از طرف اکثريت قاطع مردم به مرجعيت و رهبري شناخته و پذيرفته شدند، تعيين رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبري درباره همه فقهاء واجد شرايط مذکور در اصول پنجم و يکصد و نهم بررسي و مشورت ميکنند هر گاه يکي از آنان را اعلم به احکام و موضوعات فقهي يا مسائل سياسي و اجتماعي يا داراي مقبوليت عامه يا واجد برجستگي خاص در يکي از صفات مذکور در اصل يکصد و نهم تشخيص دهند او را به رهبري انتخاب ميکنند و در غير اين صورت يکي از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفي مينمايند. رهبر منتخب خبرگان، ولايت امر و همه مسئوليت‏هاي ناشي از آن را بر عهده خواهد داشت.

رهبر در برابر قوانين با ساير افراد کشور مساوي است.

( اصل يکصد و هفتم قبل از بازنگري سال 68 :  هر گاه يکي از فقهاي واجد شرايط مذکور در اصل پنجم اين قانون از طرف اکثريت قاطع مردم به مرجعيت و رهبري شناخته و پذيرفته شده باشد، همانگونه که در مورد مرجع عاليقدر تقليد و رهبر انقلاب آيت‏ الله‏ العظمي امام خميني چنين شده است، اين رهبر، ولايت امر و همه مسئوليتهاي ناشي از آن را بر عهده دارد، در غير اين صورت خبرگان منتخب مردم درباره همه کساني که صلاحيت مرجعيت و رهبري دارند بررسي و مشورت ميکنند، هر گاه يکي مرجع را داراي برجستگي خاص براي رهبري بيابند او را به عنوان رهبر به مردم معرفي مينمايند، وگرنه سه يا پنج مرجع واجد شرايط رهبري را به عنوان اعضاي شوراي رهبري تعيين و به مردم معرفي ميکنند. ) 

دراصل 109 آمده است:

شرايط و صفات رهبر:

 1 - صلاحيت علمي لازم براي افتاء در ابواب مختلف فقه.

 2 - عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلام.

 3 - بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت کافي براي رهبري.

 در صورت تعدد واجدين شرايط فوق، شخصي که داراي بينش فقهي و سياسي قوي‏تر باشد مقدم است.

 

اصل يکصد و نهم قبل از بازنگري سال 68 : شرايط و صفات رهبر يا اعضاي شوراي رهبري:

 1 - صلاحيت علمي و تقوايي لازم براي افتاء و مرجعيت.

 2 - بينش سياسي و اجتماعي و شجاعت و قدرت و مديريت کفاي براي رهبري.  

 دراصل 110 آمده است:

وظايف و اختيارات رهبر:

 1 - تعيين سياستها کلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام.

 2 - نظارت بر حسن اجراي سياستهاي کلي نظام.

 3 - فرمان همه‏پرسي.

 4 - فرماندهي کل نيروهاي مسلح.

 5 - اعلام جنگ و صلح و بسيج نيروهاي.

 6 - نصب و عزل و قبول استعفاي‏ :

 الف - فقهاي شوراي نگهبان.

 ب - عاليترين مقام قوه قضاييه.

 ج - رييس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران.

 د - رييس ستاد مشترک.

 ه - فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي.

 و - فرماندهان عالي نيروهاي نظامي و انتظامي.

 7 - حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه.

 8 - حل معضلات نظام که از طرق عادي قابل حل نيست، از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام.

 9 - امضاء حکم رياست جمهوري پس از انتخاب مردم صلاحيت داوطلبان رياست جمهوري از جهت دارا بودن شرايطي که در اين قانون ميآيد، بايد قبل از انتخابات به تأييد شوراي نگهبان و در دوره اول به تأييد رهبري برسد.

  10- عزل رييس جمهور با در نظر گرفتن مصالح کشور پس از حکم ديوان عالي کشور به تخلف وي از وظايف قانوني، يا رأي مجلس شوراي اسلامي به عدم کفايت وي بر اساس اصل هشتاد و نهم.

 11 - عفو يا تخفيف مجازات محکوميت در حدود موازين اسلامي پس از پيشنهاد رييس قوه قضاييه.

 رهبر ميتواند بعضي از وظايف و اختيارات خود را به شخص ديگري تفويض کند.

اصل يکصد و دهم قبل از بازنگري سال 68:  وظايف و اختيارات رهبري:

 1 - تعيين فقهاي شوراي نگهبان.

 2 - نصب عاليترين مقام قضايي کشور.

 3 - فرماندهي کلي نيروهاي مسلح به ترتيب زير:

 الف - نصب و عزل رييس ستاد مشترک.

 ب - نصب و عزل فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي.

 ج - تشکيل شوراي عالي دفاع ملي، مرکب از هفت نفر از اعضاي زير:

 - رييس جمهور.

 - نخست‏وزير.

 - وزير دفاع.

 - رييس ستاد مشترک.

 - فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي.

 - دو مشاور به تعيين رهبر.

 د - تعيين فرماندهان عالي نيروهاي سه گانه به پيشنهاد شوراي عالي دفاع.

 ه - اعلام جنگ و صلح و بسيج نيروهاي به پيشنهاد شوراي عالي دفاع.

 4 - امضاي حکم رياست جمهور پس از انتخاب مردم صلاحيت داوطلبان رياست جمهوري از جهت دارا بودن شرايطي که در اين قانون مي آيد بايد قبل از انتخابات به تأييد شوراي نگهبان و در دوره اول به تأييد رهبري برسد.

 5 - عزل رييس جمهور با در نظر گرفتن مصالح کشور، پس از حکم ديوان عالي کشور به تخلف وي از وظايف قانوني يا رأي مجلس شوراي ملي به عدم کفايت سياسي او.

 6 - عفو يا تخفيف مجازات محکوميت، در حدود موازين اسلامي، پس از پيشنهاد ديوان عالي کشور. ) 

 دراصل 111 آمده است:

هر گاه رهبر از انجام وظايف قانوني خود ناتوان شود. يا فاقد يکي از شرايط مذکور در اصول پنجم و يکصد و نهم گردد، يا معلوم شود از آغاز فاقد بعضي از شرايط بوده است، از مقام خود بر کنار خواهد شد.

تشخيص اين امر به عهده خبرگان مذکور در اصل يکصد و هشتم ميباشد. در صورت فوت يا کناره‏گيري يا عزل رهبر، خبرگان موظفند، در اسرع وقت نسبت به تعيين و معرفي رهبر جديد اقدام نمايند. تا هنگام معرفي رهبر، شورايي مرکب از رييس جمهور، رييس قوه قضاييه و يکي از فقهاي شوراي نگهبان به انتخاب مجمع تشخيص مصلحت نظام، همه وظايف رهبري را به طور موقت به عهده ميگيرد و چنانچه در اين مدت يکي از آنان به هر دليل نتواند انجام وظيفه نمايد، فرد درگير به انتخاب مجمع، با حفظ اکثريت فقهاء، در شورا به جاي وي منصوب ميگردد.

اين شورا در خصوص وظايف بندهاي 1 و 3 و 5 و 10 و قسمت‏هاي (د) و (ه) و (و) بند 6 اصل کيصد و دهم، پس از تصويب سه چهارم اعضاء مجمع تشخيص مصلحت نظام اقدام ميکند.

هر گاه رهبر بر اثر بيماري يا حداکثر ديگري موقتا از انجام وظايف رهبري ناتوان شود، در اين مدت شوراي مذکور در اين اصل وظايف او را عهده‏دار خواهد بود.

اصل يکصد و يازدهم قبل از بازنگري سال 68:  هر گاه رهبر يا يکي از اعضاي شوراي رهبر يا يکي از اعضاي شوراي رهبري از انجام وظايف قانوني رهبري ناتوان شود يا فاقد يکي از شرايط مذکور در اصل يکصد و نهم گردد از مقام خود بر کنار خواهد شد. تشخيص اين امر به عهده خبرگان مذکور در اصل يکصد و هشتم است.

مقررات تشکيل خبرگان براي رسيدگي و عمل به اين اصل در اولين اجلاسيه خبرگان تعيين مي‏شود. ) 

 در اصل 112 آمده است:

مجمع تشخيص مصلحت نظام براي تشخيص مصلحت نظام براي تشخيص مصحلت در مواردي که مصوبه مجلس شوراي اسلامي را شوراي نگهبان خلاف موازين شرع و يا قانون اساسي بداند و مجلس با در نظر گرفتن مصلحت نظام نظر شوراي نگهبان را تأمين نکند و مشاوره در اموري که رهبري به آنان ارجاع ميدهد و ساير وظايفي که در اين قانون ذکر شده است به دستور رهبري تشکيل ميشود.

 اعضاء ثابت و متغير اين مجمع را مقام رهبري تعيين مينمايد.

 مقررات مربوط به مجمع توسط خود اعضاء تهيه و تصويب و به تأييد مقام رهبري خواهد رسيد.

اصل يکصد و دوازدهم قبل از بازنگري سال 68 : رهبر يا اعضاي شوراي رهبري در برابر قوانين با ساير افراد کشور مساوي هستند. ) 

 دراصل 113 آمده است:

پس از مقام رهبري رييس جمهور عاليترين مقام رسمي کشور است و مسئوليت اجراي قانون اساسي و رياست قوه مجريه را جز در اموري که مستقيما به رهبري مربوط ميشود، بر عهده دارد.

 ( اصل يکصد و سيزدهم قبل از بازنگري سال 68 :  پس از مقام رهبري رييس جمهور عاليترين مقام رسمي کشور است و مسئوليت اجراي قانون اساسي و تنظيم روابط قواي سه گاه و رياست قوه مجريه را جز در اموري که مستقيما به رهبري مربوط ميشود، بر عهده دارد. )

 در اصل 131 آمده است:

در صورت فوت، عزل، استعفاء، غيبت يا بيماري بيش از دو ماه رييس جمهور و يا در موردي که مدت رياست جمهوري پايان يافته و رييس جمهور جديد بر اثر موانعي هنوز انتخاب نشده و يا امور ديگري از اين قبيل، معاون اول رييس جمهور يا موافقت رهبري اختيارات و مسئوليتهاي وي را بر عهده ميگيرد و شورايي متشکل از رييس مجلس و رييس قوه قضاييه و معاون اول رييس جمهور موظف است ترتيبي دهد که حداکثر ظرف مدت پنجاه روز رييس جمهور جديد انتخاب شود، در صورت فوت معاون اول و يا امور ديگري که مانع انجام وظايف وي گردد و نيز در صورتي که رييس جمهور معاون اول نداشته باشد مقام رهبري فرد ديگري را به جاي او منصوب ميکند.

اصل يکصد و سي و يکم قبل از بازنگري سال 68 :  در صورت فوت، کناره گيري يا بيماري بيش از دو ماه و عزل رييس جمهور، يا موجبات ديگري از اين گونه، شوراي موقت رياست جمهوري موظف است ترتيبي دهد که حداکر ظرف پنجاه روز رييس جمهور جديد انتخاب شود و در اين مدت وظايف و اختيارات رياست جمهوري را جز در امر همه‏پرسي بر عهده دارد. ) 

 در  اصل 142 آمده است:

دارايي رهبر، رييس جمهور، معاونان رييس جمهور، وزيران و همسر و فرزندان آنان قبل و بعد از خدمت، توسط رييس قوه قضاييه رسيدگي ميشود که بر خلاف حق، افزايش نيافته باشد.

اصل يکصد و چهل و دوم قبل از بازنگري سال 68 :  دارايي رهبر يا اعضاي شوراي رهبري، رييس جمهور، نخست وزير، وزيران و همسر و فرزندان آنان قبل و بعد از خدمت، توسط ديوان عالي کشور رسيدگي ميشود که بر خلاف حق افزايش نيافته باشد. ) 

 دراصل 157 آمده است:

به منظور انجام مسئوليت‏هاي قوه قضاييه در کليه امور قضايي و اداري و اجرايي مقام رهبري يک نفر مجتهد عادل و آگاه به امور قضايي و مدير و مدبر را براي مدت پنج سال به عنوان رييس قوه قضاييه تعيين مينمايد که عاليترين مقام قوه قضاييه است.

 اصل يکصد و پنجاه و هفتم قبل از بازنگري سال 68:  به منظور انجام مسئوليتهاي قوه قضاييه شورايي به نام شوراي عالي قضايي تشکيل ميگردد که بالاترين مقام قوه قضاييه است و وظايف آن به شرح زير ميباشد‏:

 1 - ايجاد تشکيلات لازم در دادگستري به تناسب مسئوليتهاي اصل يکصد و پنجاه و ششم.

 2 - تهيه لوايح قضايي متناسب با جمهوري اسلامي.

 3 - استخدام قضات عادل و شايسته و عزل و نصب آنها و تغيير محل مأموريت و تعيين مشاغل و ترفيع آنان و مانند اينها از امور اداري، طبق قانون. ) 

دراصل 175 آمده است:

در صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، آزادي بيان و نشر افکار با رعايت موازين اسلامي و مصالح کشور بايد تأمين گردد.

 نصب و عزل رييس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران با مقام رهبري است و شورايي مرکب از نمايندگان رييس جمهور و رييس قوه قضاييه و مجلس شوراي اسلامي (هر کدام دو نفر) نظارت بر اين سازمان خواهند داشت.

 خط مشي و ترتيب اداره سازمان و نظارت بر آن را قانون معين ميکند.(2)

اصل يکصد و هفتاد و پنجم قبل از بازنگري سال 68 : در رسانه‏هاي گروهي (راديو و تلويزيون) آزادي انتشارات و تبليغات طبق موازين اسلامي بايد تأمين شود. اين رسانه‏ها زير نظر مشترک قواي سه گانه قضاييه (شوراي عالي قضايي)، مقننه و مجريه اداره خواهد شد. ترتيب آن را قانون معين ميکند. )

 دراصل 177 آمده است:

بازنگري در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، در موارد ضروري به ترتيب زير انجام ميگيرد.

مقام رهبري پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام طي حکمي خطاب به رييس جمهور موارد اصلاح يا تتميم قانون اساسي را به شوراي بازنگري قانون اساسي با ترکيب زير پيشنهاد مينمايد:

 1 - اعظاي شوراي نگهبان.

 2 - روساي قواي سه گانه.

 3 - اعضاي ثابت مجمع تشخيص مصلحت نظام.

 4 - پنج نفر از اعضاي مجلس خبرگان رهبري.

 5 - ده نفر به انتخاب مقام رهبري.

 6 - سه نفر از هيأت وزيران.

 7 - سه نفر از قوه قضاييه.

 8 - ده نفر از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي.

 9 - سه نفر از دانشگاهيان.

 شيوه کار و کيفيت انتخاب و شرايط آن را قانون معين ميکند.

 مصوبات شورا پس از تأييد و امضاي مقام رهبري بايد از طريق مراجعه به آراء عمومي به تصويب اکثريت مطلق شرکت‏کنندگان در همه‏پرسي برسد.

اصل صد و ده قانون اساسي جمهوري اسلامي که اختيارات ولي فقيه را شمارش مي کند به قرار زير است:
اصل صد و ده :« (1) وظايف و اختيرات رهبر:
1 - تعيين سياستها كلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام.
2 - نظارت بر حسن اجراي سياستهاي كلي نظام.
3 - فرمان همه‏پرسي.
4 - فرماندهي كل نيروهاي مسلح.
5 - اعلام جنگ و صلح و بسيج نيروهاي.
6 - نصب و عزل و قبول استعفاي‏:
الف - فقه‏هاي شوراي نگهبان.
ب - عاليترين مقام قوه قضاييه.
ج - رييس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران.
د - ريييس ستاد مشترك.
ه - فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي.
و - فرماندهان عالي نيروهاي نظامي و انتظامي.
7 - حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه.
8 - حل معضلات نظام كه از طرق عادي قابل حل نيست، از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام.
9 - امضاء حكم رياست جمهوري پس از انتخاب مردم صلاحيت داوطلبان رياست جمهوري از جهت دارا بودن شرايطي كه در اين قانون ميآيد، بايد قبل از انتخابات به تأييد شوراي نگهبان و در دوره اول به تأييد رهبري برسد.
10- عزل رييس جمهور با در نظر گرفتن مصالح كشور پس از حكم ديوان عالي كشور به تخلف وي از وظايف قانوني، يا رأي مجلس شوراي اسلامي به عدم كفايت وي بر اساس اصل هشتاد و نهم.
11 - عفو يا تخفيف مجازات محكوميت در حدود موازين اسلامي پس از پيشنهاد رييس قوه قضاييه.
رهبر ميتواند بعضي از وظايف و اختيارات خود را به شخص ديگري تفويض كند.


( 1 - اصل سابق‏‏‏‏: اصل يكصد و دهم : وظايف و اختيارات رهبري:
1 - تعيين فقهاي شوراي نگهبان.
2 - نصب عاليترين مقام قضايي كشور.
3 - فرماندهي كلي نيروهاي مسلح به ترتيب زير:
الف - نصب و عزل رييس ستاد مشترك.
ب - نصب و عزل فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي.
ج - تشكيل شوراي عالي دفاع ملي، مركب از هفت نفر از اعضاي زير:
- رييس جمهور.
- نخست‏وزير.
- وزير دفاع.
- رييس ستاد مشترك.
- فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي.
- دو مشاور به تعيين رهبر.
د - تعيين فرماندهان عالي نيروهاي سه گانه به پيشنهاد شوراي عالي دفاع.
ه - اعلام جنگ و صلح و بسيج نيروهاي به پيشنهاد شوراي عالي دفاع.
4 - امضاي حكم رياست جمهور پس از انتخاب مردم صلاحيت داوطلبان رياست جمهوري از جهت دارا بودن شرايطي كه در اين قانون ميآيد بايد قبل از انتخابات به تأييد شوراي نگهبان و در دوره اول به تأييد رهبري برسد.
5 - عزل رييس جمهور با در نظر گرفتن مصالح كشور، پس از حكم ديوان عالي كشور به تخلف وي از وظايف قانوني يا رأي مجلس شوراي ملي به عدم كفايت سياسي او.
6 - عفو يا تخفيف مجازات محكوميت، در حدود موازين اسلامي، پس از پيشنهاد ديوان عالي كشور.»
اينها اختيارات قانوني ولي فقيه است. علاوه بر اين ولي فقيه نظام مي تواند با حکم حکومتي هر قانوني و عملي را تائيد و يا نفي کند که اطاعت از آن براي کارگزاران حکومت اجباريست.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 12:13 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

مشخصات تاریخی سیراغ

بازديد: 193

فهرست كلي عناوين :

 

 

1-  شناخت وضع موجود :                                           2-  تعيين اهداف كلي :                                              4-  ارائه طرحها

خصوصيات عمومي :                                                  الف ) بهبود عملكردي فضاهاي كنوني                           ( ارائه طرحهايي با توجه به اهداف عملياتي)

الف ) مشخصات تاريخي شهر و علل رشد و انحطاط آن     ج ) پيش بيني فضاهاي جديد                                                                           

ب ) موقعيت جغرافيائي طبيعي و تعليمي شهر               3-  تعيين اهداف عملياتي :                                         5-  ارزيابي طرحها :

ج ) خصوصيات اجتماعي و اقتصادي شهر                       الف ) ساماندهي بافت قديم و نواحي اتصال                   6-  انتخاب طرح بهينه

خصوصيات فيزيكي :                                                  ب ) ساماندهي شبكه عبور و مرور                                7-  اجرا :

الف ) مالكيت اراضي    ب ) تاسيسات و تجهيزات           ج ) پيش بيني جهات گسترش و نحوه آن                        لازم به تذكر است سيزاغ يك

ج ) شبكه عبور و مرور    د ) ساختار شهر                      د ) ساماندهي و مكانيابي مراكز خدماتي و صنعتي           شهر خيالي است و مطالب ذكر

هـ ) سيماي شهر          و ) شكل شهر                        هـ ) هويت بخشي و توسعه صنعت توريست                   شده دراين رساله واقعيت ندارد.

 

 

 

 


 

شناخت :

1-1 ) مشخصات تاريخي و عمومي شهر و علل رشد و انحطاط آن

شهري كه توصيف آن در اين رساله آمده سيزاغ نام دارد اين شهر در عرض جغرافيائي 3 و27 و35 عرض شمالي در يك منطقه نيمه كوهستاني زاگرس محصور است . هسته اوليه اين شهر در دره اي با شيب كم از ناحيه شرق و جنوب و محصور به دو كوه شمالي و جنوب غربي است .

اين شهر از كوچ اقوام آريايي در 2000 سال قبل از ميلاد مسيح بصورت يك قوم كوچك كه با كشاورزي بسيار ابتدايي امرار معاش مينمودند شكل گرفت و بصورت يك روستا شهر رونق پيدا كرد و تا 3000 سال دستخوش عواملي مختلف چون بيماري و قحطي قرار گرفت ولي برجاي ماند و در 2500 سال قبل شهري نسبتاً آباد شد تا اينكه در زمان يورش قوم سود ( 500 سال بعد ) مردم زيادي در آن كشته ، و بناي هاي بسياري ويران شد و شهر بصورت نيمه مخروبه درآمد و ساكنين كمي داشت تا اينكه 600 سال بعد از ميلاد به دليل عوامل امنيتي و امرار معاش بهتر ، شهر حدود 5 كيلومتر به سمت شهر تغيير مكان داد و در قسمت جنوبي كره شمالي آن ( سوران ) بصورت يك قلعه نظامي ساخته شد . كه علّت آن شكل گيري يك دولت قوي مركزي و سقط بر شهرهاي آن دوره بود .

مرداويج كه يكي از سرداران آنوش دوم بود ، مردم را به مكان جديد سوق داد و قلعه شمالي آن را ساخت و نام خود را بر شهر نهاد كه بعدها به سيزاغ تغيير نام يافت . از نام قبلي آن اطلاعي در دست نيست ، با ظهور اسلام شهر چند بار تغيير و تحول يافت و بناهايي به آن اضافه يا كم شد ، به جا مانده در آن تقريباً همگي مربوط به دوره اسلامي است و مربوط به حدود 500 سال پيش به بعد

 

1-2 ) مشخصات جغرافيائي ، طبيعي و اقليمي شهر :

آنطور كه ذكر شد سيزاغ كنوني در دامنه جنوبي سلسله جبال زاگرس قرار دارد و در دامنه جنوبي كوه سوران ، داراي آب و هوايي مطلوب كوهپايه ايست بهار بسيار دل انگيز و مفرح و تابستانهاي نسبتاً گرم دارد و زمستانها بسيار سرد و برفگير است ، رودخانه اي نيز به همان نام ( سيزاغ ) از جنوب آن عبور ميكند باد غالب آن در سمت دره و از شمال غرب ميوزد ( سياه باد ) . جنوب شهر داراي زمينهاي آبرفتي و مستعد براي كشاورزي است كه متاسفانه از رونق افتاده است ( حاشيه رودخانه ) اگر چه زماني در اين  نواحي كشاورزي بسيار پر رونق بوده است ( نقشه تاريخي ) .

در غرب و شمال غرب درختان طبيعي و كشت مصنوعي از نفوذ باد به داخل آن جلوگيري ميكند و در شمال شرق آن يك معدن دولوميت با ظرفيت سال نه حدود 2700 تن وجود دارد كه به اشتغال آن كمك زيادي نموده است شهر تاكنون چند بار طغيان رودخانه را به ياد دارد و در سابقه آن ريزش برف از كوه شمالي آن نيز ميتوان سراغ گرفت اين شهر از نظر جغرافياي سياسي ، مركز استان زاگرس است .

 

1-3 ) خصوصيات اجتماعي و اقتصادي سيزاغ :

مردم اين ناحيه فارسي زبان هستند اگر چه اقوام كرد نيز در آن زندگي ميكنند ، آنچنانكه در سابقه تاريخي ذكر شد ساكنين شهر با پرداختن به كشاورزي و دامپروري امرار معاش داشته اند ولي هنگاميكه شهر امنيت بيشتري يافت هنر وصنعت نيز رونق يافت تا جايي كه گليم وفرش وبرخي صنايع دستي و همچنين ساختن بناهايي با اهميت بيشتر در آن آغاز شد و خدمات تازه تجاري و اداري نيز در آن رشد يافت و جنبه شهر نشيني آن اهميت بيشتر يافت .

با ظهور عصر صنعت بخاطر وجود آب فراوان و كشف معدن دولوميت اين شهر اهميّت صنعتي نيز يافت و بر رونق آن افزوده شد در شهر سيزاغ كنوني طبق آخرين آمارگيري 000/400 نفر زندگي ميكنند و شهر به يك قطب نيمه صنعتي ، آموزشي ، توريستي و همچنين كشاورزي و دامپروري ( در حومه آن ) تبديل شده است همانطور كه ذكر شد معدن دولوميت شمال شرقي شهر نيز در اوج گيري شهر نقش موثري داشته است با وجود تمام عوامل مثبت ياد شده رشد جمعيتي شهر و توسعه سريع شهر نشيني و اقتصاد بيمار كشور باعث شده كه درصد نرخ بيكاري در آن به n% برسد كه اهميت ايجاد مشاغل جديد را در آن نمايانگر ميسازد

 

1-4 ) مالكيت اراضي :

آنچه در مالكيت اراضي بيشتر مطرح است توسعه و گسترش شهر در زمينهاي شهري و حومه آن است . در قسمت مركزي سيزاغ كه بناهاي قديمي فراوان با بافتي ارگانيك دارد امكان ساخت وساز ابنيه بسيار محدود است در منطقه غربي آن نيز و در فاصله 2 كيلومتري يك منطقه باستاني حفاظت شده قرار گرفته است ( شهر قديم ) كه سابقه تاريخي آن ذكر شد منطقه ذكر شده داراي بناهاي باقيمانده از قبل از اسلام است .

از ناحيه شمال نيز شهر به خاطر وجود كوه سوران با شيب زياد محدود و بسته است و شمالي ترين بنا و مرتفع ترين آن قلعه نظامي است كه در دوران هاي تاريخي مختلف ساخته شده است در قسمت جنوبي شهر نيز زمينهاي كشاورزي محدودي وجود دارند همچنين برخي خدمات فراشهري چون پايانه هاي مختلف مسافربري در آن ايجاد شده است در شمال شرق نيز معدن دولوميت و ناحيه حفاظتي آن قرار گرفته است و تقريباً تنها منطقه باز و بدون مالكيت شرق شهر است كه توسعه فعلي شهر نيز بدان سمت بيشتر بوده است .

 

1-5 ) تاسيسات و تجهيزات شهري :

در سيزاغ يك فرودگاه تازه تاسيس ، ايستگاه راه آهن ، ترمينال مسافربري وجود دارد كه اغلب در ناحيه جنوبي شهر قرار گرفته اند همچنين شهر داراي يك تصفيه خانه فاضلاب و سيستم شبكه اي فاضلاب است كه در سالهاي اخير به بهره برداري رسيد . در حومه شرقي آن نيز يك نيروگاه سوختي و يك سيلوي بزرگ گندم و همچنين چند كارخانه بزرگ و كوچك وجود دارد كه باعث آلودگي آب شهر شده است تجهيز

تجهيزات به كار رفته در شهر نيز عبارتند از چند پل بر روي رودخانه كه يكي از آنها بسيار قديمي و زيباست و بعضاً عناصر شهري بصورت تجهيزات پاركها و علائم و نمادها و يا دواره ها و عناصر ديگري كه جنبه هشداري تبليغي و ... دارند

 

1-6 ) شبكه عبور و مرور شهري :

بحث درسترسي در سيزاغ از اهميت ويژه اي برخوردار است اين اهميت بخاطر وجود چند نكته است . اولاً وجود بافت ارگانيك در مركز و شمال آن كه به رواج تمامي شهرهاي قديمي مشكلات خاصي را به علت عدم تطابق زندگي ماشيني با فضاي سنتي دارد . ثانياً وجود رودخانه اي بين مركز و جنوب كه در طول شرقي و غربي شهر ، آن را به قسمت تقسيم نموده است كه دسترسي ها را محدود و غير منطقي و طبعاً بافت شهر را دچار ناهمگوني نموده است ، ثالثاً عدم وجود برنامه ريزي مطلوب در شبكه هاي دسترسي به علت وجود بافت قديم و عوارض مختلف جغرافيايي . اين مشكلات خود عوارض زيادي ايجاد نموده است كه در جاي خود بيشتر بررسي ميشود

به طور كلي شبكه دسترسي شهر داراي چند خيابان اصلي و طولاني شرقي و غربي است كه در نقاط زيادي توسط شبكه هاي عمودي شمالي جنوبي قطع شده اند و در بعضي نقاط تقاطع ها تبديل به ميدان شده اند يك كمربند جنوبي شرقي غربي نيز در شهر به ترافيك درون شهري كمك ميكند .

 

1-7 ) ساختار شهر :

شهر سيزاغ در قسمت مركزي داراي بافت متراكم نظير ديگر شهرهاي قديمي است يك منطقه تجاري ، اداري و مذهبي در مركز شهر وجود دارد كه رفتارهاي شهري را تا حدي متمركز خود نموده است ( بازار -  ارگ و مسجد جامع ) در حواشي آن بافت مرحله دوم شهر است كه از حدود 80 سال پيش به آرامي شكل گرفته و تا حدود 25 سال پيش پيشرفتي نه چندان منضبط ( تقريباً نيمه ارگانيك ) به شهر داده است داراي عملكردهاي تازه اداري ، تجاري و آموزشي و بعضاً پارك هاي محلي كوچك است اما خدمات به علت توسعه اندك شهري و عدم برنامه ريزي چندان پاسخگو نيستند و نبوده اند .

در مرحله سوم كه از حدود 25 سال پيش آغاز شده است توسعه اصلي شهر با توجه به بعضي اصول طراحي و برنامه ريزي شهري و كنترل سرانه هاي خدماتي و طرحهاي و تفصيلي داراي شكل منطم و عملكردهاي شهري شده است و بعضاً مسائل شهري در آن حل شده است .

 

1-8 ) سيماي شهر :

در بافت ارگانيك و مركزي شهر سيزاغ فضاها و نماهاي خاص سنتي هنوز به طور وسيع ديده ميشود اگر چه با توسعه شهرنشيني مدرن بر سيما و ظاهر كلاسيك آن لطمه وارد شده است . ليكن تعاريف فضا و توده در آن مخصوصاً در نواحي پنهان بافت ( كوچه ها و خانه ها و تكيه ها و ... ) هنوز ساختار خود حفظ نموده است و سالانه اين بافت گردشگران داخلي و گاهاً خارجي بسياري را پذير است . بافت مياني شهر ، گرفتار يك ناهمگوني شديد در فضاها و نماها و ناخوانايي در لبه هاي شهري گشته است در بسياري از محلاًت بافت مياني تنها به حركت طولاني شبكه ها به صورت دو بعدي توجه شده است و به توده هاي

1-       يك فضا در بافت قديم سيزاغ ( داراي اصالت و هويت خاص خود )

2-       بدنه خيابان در بافت مياني سيزاغ ( ناخوانايي و عدم انسجام در بدنه شهري )

3-       عملكردهاي جديد هويت بافت قديم را مخدوش نموده است ( بافت قديم )

شكل دهنده آن توجه زيادي نشده است توده ها نسبت به هم بي اعتنا بوده و هر كدام به تنهايي معني دارند و فضاها نيز بي هويت شده اند . در بافت جديد كه در بعضي مناطق با اصول تازه شهر سازي و رعايت تراكم ها و اصول شبكه بندي و تقسيمات شهري همراه بوده است تا حدي بافت شهري هويت نمايي و عملكردي يافته است .

 

1- 9 ) شكل شهر :

قسمتي از شهر كه بافت قديمي دارد آنطور كه عنوان شد ارگانيك وخود رشد بوده و خيابانها و كوچه ها بصورت متراكم ، كم عرض و نسبتاً تو در تو و داراي فضاهاي باز مثل چهار سوق ، كاروانسراها و صحن مسجد و بعضاً مركز وجود داشته اند كه همگي در نظام شهري گذشته از فضاهاي شهري بوده اند . بافت ارگانيك نيز در بعضي نواحي خصوصاً حاشيه آن خود را با بافت مياني منطبق كرد و دچار تغيير و تحول شد و آسفالت معابر گسترش عرضي آنها و ساخت ابنيه جديد به تخريب برخي واحدها منجر شد و سپس بافت مياني تقريباً در ادامه اين تغييرات ساخته شد ، از سمت شرق و غرب آن رشد كرد و بصورت يك شبكه شطرنجي نمودار شد آنچه دراين رشد به وقوع پيوست ، مشكل ايجاد نواحي اتصال بافت مياني و ارگانيك بود كه در جاي خود بررسي ميشود در دوره سوم اين شبكه ها با توجه به عوارض زمين و اصول و ضوابط شهرسازي پيش رفت و تا حدي شكل منظم به شهر داد گسترش و شكل شهر به صورت تقريباً خطي از شرق به غرب است و اين شكل آنچنانكه عنوان شد به خاطر وجود عوارض مختلف زمين و محدوديت ها و مالكيت هاي زمين حادث شده است .

به طور كلي شهر را به 5 منطقه ميتوان تقسيم كرد كه در طرح جامع نيز لحاظ شده است . در سمت بالاي رودخانه 4 قسمت كه دو قسمت آن در كنارة شرقي بافت مياني ، يك قسمت خود بافت مياني و نواحي اطراف آن و ديگري كناره غربي بافت مياني است نواحي زير رودخانه نيز خود يك منطقه محسوب شده است . برخي از عناصر ديگر شهر و فراشهري ( پايانه ها و تاسيسات و ... ) خارج از اين محدوده شكل گرفته است .

 

2 ) تعيين اهداف كلي ( تشريح كلي مشكلات و شالوده طرحهاي پيش بيني شده )

2-1 ) چگونگي بهبود بخشيدن به عملكرد و توسعه بافت ها ، فضاها و بناهاي موجود :

الف ) بافت :

مشكل اصلي در بافتهاي موجود كنوني  از دوجهت است . اولاً بافت هاي قديم كه داراي هويت و انسجام خاص در شهر سازي است و رشد ارگانيك آن نسبت به زمان خود پاسخگوي عملكردهاي آن دوره بوده است ديگر در حال حاضر جوابگوي رفتارها و عملكردها و رفع نيازهاي فيزيكي مردم سيزاغ نميباشد .

ثانياً بافت دوره دوم وسوم شهر سيزاغ كه با عملكرد و رفتارهاي كنوني مردم تا حدي منطبق است ، داراي همخواني و همراهي لازم با بافت قديم شهر نيست كه اين موارد خود موجب از بين رفتن و ايجاد اصطكاك در بافت قديم شده و مشكلات شده و مشكلات ترافيكي و عملكردي خاص را ايجاد نموده است

ب ) شبكه عبور و مرور :

پيرو مشكلات موجود در بافت كه توضيح داده شد طبعاً شبكه هاي عبور و مرور نيز ناهمگون بوده و كارايي لازم را ندارند اگر چه در بافت قديم در شبكه ها سلسله مراتب پياده و فضاهاي حركت و سكون در آن به خوبي رعايت شده ليكن كارآيي آن در مورد سواره ناكافي است . در بافتهاي دوران بعد نيز اغلب به خاطر توجه نكردن به مكانيابي صحيح خدمات شهري ( نبودن مراكز محله در جاي مناسب خودم سلسله مراتب حركتي در شبكه ها ناهمگون شده و گاهاً خيابانهاي درجه 2 يا حتي 3 متحمل رفتارهاي حركتي خيابانهاي درجه 1 شده اند .

ج ) مراكز خدماتي :

اهم مراكز خدماتي در شهر سيزاغ كه مشكل عملكردي دارند شامل اند بر مراكز تفريحي ، توريستي ، تجاري ، اداري و صنعتي

مراكز تفريحي و توريستي سيزاغ با توجه به وجود جاذبه هاي طبيعي ( رودخانه و كوهستانهاي شمالي و جنگلهاي حومه شمال غربي ) و تاريخي ( شهر قديم در غرب شهر و بافت مركزي دوره اسلامي ) سالانه بازديد كنندگان زيادي از داخل كشور و بعضاً كشورهاي ديگر دارد و متاسفانه تاكنون به اين مراكز توجه كافي نشده است . مراكز تجاري و اداري شهر نيز بصورت غير اصولي و نابجا در شهر و مخصوصاً بافت مركزي آن ايجاد شده اند كه باعث بروز مشكلات ترافيكي شده است . كارخانه هاي صنعتي سيزاغ نيز بعضا ( كارخانه هاي قديمي و كوچك هنوز در حاشيه شهر ديده ميشوند كه باعث ايجاد و آلودگي شده اند و كارخانه هاي جديد نيز در قسمت شرقي شهر ( با فاصله حدود 5 كيلومتر ) قرار دارند و باعث آلودگي آب شهر شده اند ( جهت جريان آب از شرق به غرب است ) كه خود مشكلات بهداشتي بسياري را ايجاد نموده است . تراكم هاي مسكوني و خدماتي نيز در بافت جديد اصولي تر و عملكردي تر است .

 

2-2- ) پيش بيني و احداث بافت ها ، فضاها و بناهاي جديد در جهت رفع نيازهاي حال و آينده :

الف ) گسترش شهر :

با توجه به اينكه در محدوده اراضي شهر سيزاغ مالكيت در جهات مختلف شهر و همينطور عوارض طبيعي گسترش شهر را با مشكل مواجه ساخته است . پيدا كردن راهكارهاي اصولي در زمينه جهت گسترش و نحوه آن بسيار مثمرثمر خواهد بود .

ب ) ايجاد مراكز خدماتي :

با توجه به امكانات بالقوه سيزاغ در جهت توسعه اقتصادي و فرهنگي و فزوني نرخ بيكاري و ناكافي بودن خدمات موجود در زمينه هاي مختلف ايجاد سرمايه گذاري در زمينه فضاهاي جديد فرهنگي ، صنعتي ، توريستي ساخت و سازهاي تجاري و اداري در غالب طرحهاي مختلف با مشاركت مردم علاوه بر رفع نيازهاي موجود بر رونق اقتصادي و فرهنگي اجتماعي شهر كمك شاياني خواهد نمود .

 

3-  تعيين اهداف عملياتي :

3-1 ) ساماندهي بافت قديم و نواحي اتصال بافت قديم و جديد :

با توجه به مشكلاتي كه قبلاً در مورد بافت قديم شهر سيزاغ خصوصاً در زمينه عملكردي ذكر شد . بافت ارگانيك مركزي شهر با توجه به كليه زيبايي ها و محاسني كه داراست مشكلاتي را خصوصاً ترافيكي و عملكردي در شهر ايجاد نموده است علاوه بر اين بناهاي جديدي كه در بافت قديم در حال ساختن است هماهنگ با زمينه خود نيست و ايجاد ناخوانايي در لبه هاي شهري نموده است و اصالت و مفهوم عملكردي اغلب فضاهاي قديمي را از بين برده است . آنچه در اين مورد حائز اهميت است اينست كه چگونه بافت قديم خود را با عملكردهاي جديد منطبق سازد و يا چگونه رفتارهاي جديد خود را با مفهوم عملكردي بافت قديم وفق دهند !

نواحي اتصال دو بافت قديم و جديد نيز مشكل تازه اي را ايجاد نموده اند زيرا ارگانيك هستند نه هندسي هم مشكلات سلسله مراتب حركتي را براي پياده ايجاد مينمايند و هم براي سواره كه مسلماً بايد در جهت اصلاح اين بافت نيز راه حل مناسبي در نظر گرفت مشكل اساسي در اين بافت خاص ، خيابانهايي است كه با فرم بناهاي اطراف هماهنگي ندارد ( توده هايي كه قرباني فضاي اتفاقي شده اند ) بناهايي كه اجباراً در سطوح نامنظم هندسي مشكل گرفته اند نمنه بارز اينگونه توده هاست كه گاهاً در اطراف رودخانه نيز به خاطر شكل ناموزون طولي آن بالعكس فضاهايي اينچنين شكل گرفته اند .

 

3-2 ) ساماندهي شبكه عبور و مرور

در مورد شبكه عبور و مرور آنچه خصوصاً در بافت مياني مشهود است . عدم رعايت سلسله مراتب دسترسي ها و اهميت حركتي آنها است . در بافت جديد اين نكته تا حد زيادي رعايت شده اگر چه ، خيابانهايي ناخواسته اهميت بيش از لياقت حركتي خود گرفته اند و موجب بروز مشكلات ترافيكي شده اند كه نياز به ريشه يابي علل آن قابل توجه است . اين مورد بعضاً با استفاده از پلهاي نابجا بر روي رودخانه و يا ايجاد فضاهاي خدمات نابجا شده اند .

آنچه در بافت قديم نيز در مورد شبكه عبور و مرور قابل طرح است بيشتر كم عرض بودن معابر و شلوغي آنها است كه راه حلهاي ويژه خود را ميطلبد

 

3-3 ) پيش بيني جهات گسترش و نحوه گسترش :

آنچنانكه در مبحث مالكيت اراضي طرح شده جهات گسترش در شهر سيزاغ تقريباً محدود به شرق و جنوب آن است . زيرا شمال آن كوه سوران با شيب زياد و غرب آن محدود به منطقه حفاظت شده شهر قديم است . آنچنان كه ذكر شد جنوب شهر وجود برخي پايانه هاي مختلف حمل و نقل و مسافربري فضاهايي بزرگ را اشغال كرده و مسير توسعه را نسبتاً محدود نموده است و نواحي حومه شرقي نيز در امتداد توسعه طولي شهر زمينهاي مناسب را داراست آنچه در مورد نحوه گسترش ميتوان يادآور شد توجه به طرحهاي جامع و تفصيلي شهر است . طرحهاي آماده سازي زمين را نيز در حومه ميتوان قابل بررسي دانست بهرحال نحوه گسترش شهر در ساختار آن و نهايتاً شكل آن تأثير گذار خواهد بود .

 

3-4 ) ساماندهي مراكز خدماتي و صنعتي موجود و مكانيابي آنها در فرآيند گسترش :

آنچه در مورد مراكز خدمات و تاسيسات صنعتي شهر ( همچنين در سيزاغ ) حائز اهميت است بهترين دسترسي ها با توجه به نوع فعاليت آنها برخي از آنها بايد قابليت گرايش پياده را داشته باشند و برخي سواره . معمولاً برخي از خدمات شهري را ميتوان در مراكز محله مطرح نمود ( مانند برخي خدمات تجاري يا اداري محدودتر ) و برخي مقياس فرا شهري دارد مثل ادارات كل يا بازارهاي سنتي و ... و برخي اهميت استاني يا كشوري دارند كه در حد امكان در خارج شهر با دسترسي هاي مطلوب صورت ميگيرد مانند كارخانجات يا مراكز تفريحي خاص . در فرآيند گسترش و توسعه شهر سيزاغ نيز در طرحهاي جامع و تفضيلي در نظر گرفتن مراكز خدمات در مكان مناسب بايد مورد ارزيابي قرار گيرد همچنين توجه به مراكز خدمات كنوني شهر نيز كه بازدهي لازم را ندارند بايد مد نظر قرار داد .

 

3-5 ) اهميت دادن به جاذبه هاي توريستي و چگونگي توسعه آن و رفع مشكلات آنها :

آنچه بعنوان جاذبه توريستي  ( اعم از گردشگر شهري يا فرا شهري ) ميتوان در سيزاغ مورد توجه قرار داد عموماً تقسيم ميشوند .

 

الف ) جاذبه هاي توريستي طبيعي : كه قسمتي در داخل شهر و يا حواشي شهر هستند مثل اطراف رود زيباي سيزاغ و يا كوهستانهاي سرسبز شمال آن و يا نواحي خوش آب و هوا و مفرح خارج از شهر كه قابل سرمايه گذاري هستند .

 

ب ) جاذبه هاي توريستي تاريخي : شهر سيزاغ داراي دو مركز تاريخي اصلي است كه يكي خارج شهر بنام شهر قديم كه منطقه ايست حفاظت شده از سوي سازمان ميراث فرهنگي . سابقه تاريخي آن همانطور كه در مراحل تاريخي ذكر شد به حدود ( 1500 ) سال پيش باز ميگردد و شهرت خاص يافته است ديگري بافت قديمي مركز شهر است كه همچون ديگر شهرهاي اسلامي داراي بناهاي مختلف خاص معماري اسلامي است و لطف و هويت خاص خود را دارد آنچه بايد در مورد اين مناطق توريستي ياد آور شد چگونگي رفع مشكلات و سرمايه گذاري و توسعه آنهاست .

 

4-1 ) ارائه طرحها :             آنچه در اين مرحله ذكر ميشود بيشتر بصورت گزينه اي ( با توجه به اهداف ذكر شده ) طرح ميگردد

4-1 ) پيشنهاداتي در مورد استفاده از بافتهاي قديم و ناحيه اتصال بافتها :

آنچه در مورد بافت قديم و يا ترميمي آن ميتوان ذكر كرد در چند گزينه خلاصه ميشود .

الف ) اهميت دادن به عملكرد و رفتارهاي عملكردي فيزيكي استفاده كنندگان در بافت قديم و اصلاح و حتي تخريب بافت براي رسيدن به هدف ذكر شده و استفاده از بناهاي مورد نياز عصر حاضر در آن در حد ساخت و ساز بافتهاي جديد ( تفكر صرفاً عملكردي )

ب ) بستن بافت جديد بر روي سواره و اتومبيل ها و بازگرداندن  عملكردهاي گذشته در آن براي سالم نگهداشتن بافت و حفظ آن بصورت خالص گذشته و جلوگيري و جلوگيري از هر گونه عمليات بنايي در محدوده آن ( تفكر صرفاً ايده آليستي )

ج ) راه حل واسط بدين معني كه از دسترسي هاي بي مورد در بافت خودداري و بناهاي جديد را در آن طوري بسازيم كه هويت و اصالت آن از بين نرود و بناهاي جديد هم آوا و همخوان با بافت قديم باشند سعي شود در بافت از تخريب خودداري شود مگر برخي مواردي كه اجبارآن است ( در بناهاي كم ارزش تر )

در مورد نواحي اتصال نيز آنطور كه ذكر شد مشكل نامشخص بودن ساختار ناحيه و ايجاد فرم هاي نامتجانس است كه باز هم چند راهكار را ميتوان ارائه داد .

الف ) تخريب كلي بافت و بازسازي آن منطبق با بافت جديد

ب ) تخريب كلي بافت و بازسازي آن منطبق با بافت قديم

ج ) ترميم دسترسي هاي بافت و امتداد آن در راستاي بافت هندسي در حد امكان و جلوگيري از تخريب بافت هاي قديم در حد امكان

 

4-2 ) پيشنهاداتي در مورد ساماندهي شبكه عبور و مرور :

الف ) اصلاح فيزيكي و عملكردي معابر و دسترسي ها در بافت قديم و عدم استفاده از هناصر خدماتي و تاسيساتي در خيابانهايي كه شرياني هستند در بافت جديد

ب ) بستن معابر و دسترسي هاي بافت قديم به سواره جهت حفظ آن و استفاده از خدمات شهري در تمامي معابر بدين  لحاظ كه همواره در دسترس باشد .

ج ) تعريض معابر و دسترسي هاي بافت قديم جهت استفاده سواره و استفاده از عناصر خدمات شهري در شبكه هاي شرياني به فواصل مشخص

 

4-3 ) پيشنهاداتي در مورد جهات گسترش و نحوه آن :

الف ) گسترش از سمت شرق و با توجه به زمينهاي مناسب و بدون مالكيت ادامه يابد به طوري كه در راستاي طرحهاي جامع و تفضيلي باشد

ب ) گسترش از جنوب و شرق بدون توجه جدي به طرح جامع و تفضيلي ادامه يابد و شهروندان را در انتخاب زمين و ساخت آن آزاد گذاشت

ج ) اولويت در گسترش از سمت جنوب باشد و نحوه آن منطبق با طرحهاي بالادست و استفاده از طرحهاي آماده سازي زمين با مشاركت مردم باشد

 

4-4 ) پيشنهاداتي در مورد مراكز خدماتي و تاسيسات صنعتي :

سياستهاي كلي در مورد خدمات و تاسيسات در بافت كنوني و آينده شهر را ميتوان چنين ارائه نمود .

در مورد مراكز خدمات داخل شهر موارد زير را ميتوان مطرح نمود :

الف ) استفاده از مراكز خدمات بزرگ در مركز شهر و محدود كردن مراكز خدمات محله اي

ب ) استفاده از مراكز خدمات خاص در مركز شهر و توسعه مراكز خدمات محله اي

ج ) توسعه خدمات شهري در خيابانها و شريانهاي اصلي به صورت شبكه اي متصل در جهت توزيع پيوسته خدمات .

در مورد مراكز تاسيسات صنعتي حومه شهري و خارج از شهر نيز ميتوان موارد زير را خاطر نشان ساخت :

الف ) استفاده از مراكز صنعتي شرق شهر و انتقال صنايع حاشيه شهر به آن قسمت و الزام صاحبان صنايع به آلوده نكردن آبها

ب ) انتقال تدريجي صنايع به قسمتهاي حومه غربي با فاصله از آن ،  و انتقال صنايع حاشيه شهري نيز به سمت ياد شده

ج ) جلوگيري از صنعتي شدن بيشتر شهر با اين فلسفه كه سيزاغ شهري است تاريخي و توريستي و داراي منابع طبيعي مطلوب كه در معرض خطر قرار خواهد گرفت .

 

4-5 ) ارائه راه حلهايي جهت توسعه توريست و رفع مشكل توسعه آن :

الف ) سرمايه گذاري مشترك دولت و مردم در جهت توسعه كوتاه دت اين مراكز و ساخت و پرداخت سريع آنها به حداكثر امكان اقتصادي بخاطر سود دهي مطلوب آنها

ب ) توجه به اقتصاد نامطلوب و ساختن و ترميم اينگونه مراكز بصورت خود اكتفا چنانكه اخذ سرمايه هاي بدست آمده در آن حتي بصورت طولاني مدت در جهت پيشرفت بيشتر اين مراكز هزينه شود .

 

5-  ارزيابي طرحها :            در اين مرحله با توجه به راهبردهاي مختلف ارائه شده سعي در ارزيابي و بررسي آنها خواهد شد

5-1 ) بررسي پيشنهادات مطرح شده در مورد استفاده از بافت هاي قديم و ناحيه اتصال دوبافت جديد و قديم :

در مورد بافت قديم موارد زير را ميتوان به بحث و بررسي گذاشت :

الف ) اهميت دادن به عملكردي بودن فرآيند شهر و رفع مشكلات رفتاري استفاده كنندگان بعنوان يكي از ضروري ترين نيازهاي شهرسازي مطرح است ولي بايد توجه داشت كه اهميت بافتهاي قديم نه تنها در زيبايي و اصالت آن و نور تنها در جذب گردشگر و سرمايه و نه فقط به خاطر افتخار و غرور ملي است بلكه خود داراي اندرزهاي مختلف عملكردي و شناخت فضايي است بنابراين قرباني كردن بافت قديم با ساخت و ساز بي رويه و تخريب آن ضرر و زيان بزرگي در پي خواهد داشت

ب ) اگر چه حفظ اين بافت در جاي خود حائز اهميت بسيار است ليكن باز گرداندن عملكردهاي گذشته با توجه به عادت به رفتارهاي اجتماعي جديد مردم كاري غير ممكن خواهد بود و نهايتاً بلااستفاده بودن بافت و تخريب تدريجي آن را به خاطر خواهد داشت . بنابراين لزوم استفاده از آن و حتي ساخت بناهاي جديد در آن در حد متعارف بلا اشكال است .

ج ) اصولاً بافت قديم نيز خود فرآيندي است در طول مدت زمان معين و يا حتي نامعين ، و مجموعه اي نبوده است كه ناگهان شكل گرفته باشد بنابراين ساخت و ساز در آن با رعايت اصول فضاها و حتي عملكردها و همچنين حفظ خوانايي با بافت قديم و عدم تحت الشعاع قرار دادن نماياني اجزاء آن ميتواند از هر جهت مورد قبول واقع شود در مورد تخريب نيز بايد گفت كه تنها در مواردي صورت ميگيرد كه عملكردهايي لازم الاجرا و بافتي نه چندان با اهميت وجود دارد .

در مورد نواحي اتصال نيز ارزيابي هاي انجام شده شامل مراحل زير است .

الف ) تخريب كلي بافت كه در گزينه اول ارائه شد اصولاً داراي محدوديت هاي مالكيت زمين و مشكلات اقتصادي فراوان است علاوه بر آن اغلب بر جهاد و دروازه  هاي اندكي كه از بافت قديم باقي مانده و داراي ارزش بنايي زياد هستند در اثر انطباق آن با بافت جديد تخريب خواهند شد

ب ) علاوه بر آنچه در مورد تخريب كلي بافت ها گفته شد در مورد انطباق با بافت قديم كه در مورد دوم مطرح است بايد گفت كه كاري بيهوده ، بي ارزش و اصولاً غير ممكن خواهد بود و داراي هيچ منطق اجرايي نيست

ج ) آنچه كمترين تخريب و هزينه را خواهد داشت و منطقي به نظر ميرسد اصلاح و ترميم دسترسي ها در راستاي بافت جديد و كمترين تخريب در بافت قديم علي الخصوص بناهاي قديمي آن است كه در مورد اجراي آن ميتوان مشاركت مالي و ارضي مردم را مورد توجه قرار داد اگر چه نميتوان بيشترين كارآيي را از اين روش انتظار داشت

 

5-2 ) ارزيابي پيشنهادات داده شده در مورد ساماندهي شبكه عبور و مرور :

الف ) در بافت قديم با توجه به محدوديتهاي تخريب و كم عرض بودن اغلب دسترسي بهتر است اين شبكه ها بيشتر حالت شرياني ( حركتي ) و كمتر حالت ارائه خدمات داشته باشند مگر در بعضي نقاط ويژه با توجه به عملكرد آنها ، آنهم با توجه به ايجاد توقفگاههاي لازم و حتي الامكان اجازه ورود اتومبيل به تمام نقاط حساس اين بافت داده نشود ( مانند آنچه در ميدان نقش جهان اصفهان اتفاق افتاده است ) در بافت جديد سيزاغ نيز توجه به نوع دسترسي ها و نحوه ارائه خدمات آنها بايد مورد توجه واقع شود در اغلب شريانهاي اصلي بايد از استفاده طولي خدمات مختلف اجتناب كرد و آنها را بصورت مراكز محله يا منطقه با مسيرهاي انحرافي در نقاطي مجتمع نمود تا مشكل ترافيك ايجاد نشود ( بزرگراهها ) در مورد استفاده رودخانه شهر نيز بايد دقت كرد به طوري كه پلها را در معابر درجه 1 و نهايتاً 2 ايجاد كرد تا محلات مسكوني كمتر در معرض حركت اتومبيل ها قرار گيرند .

ب ) بستن معابر در بافت قديم و جلوگيري از حركت اتومبيلها در آن از جهاتي در حفظ ساختار و ايجاد اصالت اين بافت و كمك به تاثير گذاري عناصر آن  بر انسان در محيطي ساكت و اصول ميتواند مورد توجه قرار گيرد ليكن اگر چه در بعضي نقاط بافت اين عمل منطقي به نظر ميرسد ليكن به طور كلي غير منطقي است و معضلات شهري بسياري را بوجود خواهد آورد . در بافت جديد نيز وجود خدمات شهري به صورت طولي اگر چه نيازهاي خدماتي را در تمام لحظات و نقاط مرتفع ميسازد اما باعث ايجاد مشكلات ترافيكي در طول مسير خواهد شد مگر آنكه خيابان قابليت هاي فضايي اين حالت را دارا باشد كه در آن صورت قابل بررسي است

ج ) در بافت قديم به لحاظ خصوصيات خاص اعتباري بدنه هاي شهري تعريض ، راه حل اصولي نيست مگر در بعضي نقاط خاص در بافت جديد نيز تعيين استاندارد فاصله براي عناصر خدماتي كاري غير اصولي است زيرا بايد سرانه ها و تراكم هاي مختلف دقيقاً مورد ارزيابي قرار گيرد و سپس نسبت به انتخاب محل تصميم گرفت عليرغم آنكه رعايت اين مورد به گره ترافيكي شهر يا عملكردهاي شبكه اي نيز تاثير ندارد .

 

5-3 ) ارزيابي راه حلهاي گسترش شهر و نحوه انجام آن :

الف ) با توجه به اينكه حومه شرقي شهر سيزاغ داراي زمينهاي مناسب و فضاي كافي براي ساخت و ساز است مالكيت اراضي آن غير از نواحي شمال كه در اختيار تاسيسات معدن اتس و دولتي است ، مانع ديگري ندارد ميتواند براي گسترش شهر جهت مناسبي باشد به شرط آنكه توجه به طرحهاي بالادست در ساختار آن رعايت شود . مورد اصلي اين جهت ازدياد گسترش طولي از شرق به غرب در شهر است كه باعث طولاني شدن دسترسي ها در يك جهت و اتلاف وقت حركتي خواهد شد و نهايتاً ساختار و شكل شهر را تحت شعاع قرار ميدهد

ب ) گسترش از هر دو قسمت جنوب و شرق ميتواند يك تعديل در گسترش جهات مختلف شهر ايجاد نمايد كه با توجه به آزاد گذاشتن شهروندان در ساخت و ساز و انتخاب زمين و تنها هدايت و نظارت به آنها به صورت كلي ممكن است يك بافت ارگانيك خاص با توجه به نيازهاي و رفتارهاي جامعه جديد ايجاد شود و تجربه اي كه در بافتهاي ارگانيك قديم تكرار شد و براي زمان خود پاسخگو بود اينبار نيز عملي شود اگر چه در اين مورد ديگر برنامه ريزي شهري از اهميت چنداني برخوردار نخواهد شد .

ج ) با توجه به بافت خطي فعلي شهر سيزاغ كه بيشتر به خاطر عوارض طبيعي ايجاد شده است اهميت استفاده از زمينهاي جنوبي و اولويت دادن به ساخت در آن جهت منزوي نكردن خدمات فراشهري از نقاط شهري و در دسترس قرار دادن آن به تمامي نقاط شهري با توجه به رعايت حريم هاي كاربري هاي اصلي جنوب شهر ( خصوصاً پايانه هاي مسافري و حمل و نقل ) ميتواند مطرح باشد اگر چه اين كيفيت بايد با برنامه ريزي دقيق شهري و توجه به طرحهاي بالا دست صورت گيرد و براي تشويق مردم براي ساخت و ساز در اين ناحيه ميتوان از طرحهاي آماده سازي زمين با مشاركت خود آنها در اين نواحي استفاده كرد اين طرحها داراي كاربري هاي شهري مطلوبي نيز هستند و فضا در آنها اهميت خاص يافته است با توجه به اين حالت كمربند جنوبي شهر نيز كه لياقت ترافيكي ، عملكردي بيشتري نيز دارد ميتواند در مقياس حركتي شهر نيز مطرح شود وبه ترافيك كمك شاياني نمايد به شرط آنكه به اتصالات دسترسي هاي فرعي آن توجه كافي بشود در مراحل بعدي مناطق شرقي شهر نيز ميتواند مورد توجه واقع شود ( با فرآيند رشد كمتر )

 

5-4 ) ارزيابي راه حلهاي پيشنهادي در مورد مراكز خدماتي و تاسيسات صنعتي :

در مرحله اول راه حلهاي مشكلات خدمات درون شهري را مورد بررسي قرار ميدهيم :

الف ) استفاده از يك مركز خدمات بزرگ شهري در مركز شهر قادر است به اغلب نيازهاي شهري پاسخگو باشد و تمركز و ازدحام را در يك نقطه جمع نموده و از كثرت آن جلوگيري مي كند و از نظر دسترسي نيز همگي يكسان باشند و مراكز خدمات محله اي تنها خدمات مختصر و كم اهميت تر را ارائه دهند .

ب ) برخي خدمات خاص را كه ميتواند مقياس فراشهري داشته باشد ، ميتوان در مركز شهر ايجاد نمود گروهي از اين خدمات به طور سنتي وجود دارند ( مثل مسجد جامع و يا بازار ) و گروه ديگر را نيز ميتوان با توجه به كيفيت بافت قديم در آن ايجاد كرد ( مثل موزه ها ) ليكن ايجاد مراكز تجاري و اداري عظيم اگر چه ممكن است در بعضي از اين نقاط قابل اجرا باشد ليكن نميتواند يك راهكار كلي در نظر گرفته شود و بهتر است اين عناصر شهري را به مراكز مناطق با دسترسي هاي  مطلوب منتقل كرد ، خدمات در اين مراكز ميتواند شامل اداري ، تجاري ، ورزشي ، فرهنگي و ... بصورت كلان در نظر گرفت و در محلات ميتوان بعضي از آنها را بصورت خرد تر در نظر گرفت .

ج ) توسعه خدمات شهري در طول شريانها و شبكه هاي شهري آنطور كه در مبحث شبكه هاي دسترسي توضيح داده شد ميتواند خدمات را بصورت « خلق الساعه »! در تمامي مسير ارائه نمايد به شرط آنكه خيابانهاي شهر قدرت ارائه خدمات و راهكار حل مشكل ترافيك شهر را داشته باشند در غير اينصورت خيابانها عملكرد واقعي خود را از دست ميدهند .

در مرحله دوم راه حل مشكلات مراكز صنعتي خارج شهري را مورد بررسي قرار ميدهيم .

الف ) صنايعي كه در حومه شرق سيزاغ شكل گرفته است از اين نظر كه در جهت باد غالب شهر ( شمال غرب به جنوب شهر ) قرار ندارند ، باعث آلودگي شهر نميشوند جايگاه خوبي دارند ليكن جريان رودخانه سيزاغ از شرق به غرب است و اين صنايع باعث آلودگي آب رود و نهايتاً جريان آن در شهر باعث ايجاد و بيماري هاي خاصي در مردم نموده است . در نتيجه بايد كارخانجات را ملزم به رعايت قوانين محيط زيست نمود و در صورت موفقيت بقيه كارخانجات حاشيه شهر و كارخانه جاتي را كه در آينده تاسيس خواهند شد را به آن نقطه منتقل نمود .

ب ) از آنجا كه آلودگي آبها آنهم آبي كه از شهر عبور مي كند ميتواند آلودگي غير قابل جبراني پديد آورد و از آنجا كه وجود آب براي اغلب صنايع اجتناب ناپذير است بهتر است آنها را به فاصله زياد در نواحي غربي حومه شهر منتقل كرد به طوري كه جريان باد نيز آلودگي را برفراز شهر منتقل نكند البته روند اين عمليات بايد بصورت تدريجي و با ساختن يك شهرك صنعتي در ناحية مورد نظر و ارائه زمينهاي آن با قيمت ارزان و تشويق صاحبان صنايع به سازوساز در آن و انتقال تدريجي صنايع موجود در شرق و صنايع كوچك در حومه به آن نقطه را ، به طور كلي ، بايد پي گيري كرد اگر چه در آن شرايط نيز بايد الزامات جلوگيري از آلودگي آب رعايت شود .

ج ) با توجه به اينكه براي ايجاد يك شهر توريستي تمام پيش زمينه هاي شهري را بابد منطبق با آن در نظر گرفت و ايجاد صنايع در از بين بردن ارزش تاريخي و طبيعي و كم كردن زيبائي آن مثمرثمر است لذا بايد از ساخت صنايع جديد در اين شهرپرهيز كرد و اين نكته را در نظر گرفت كه ضرري كه از وجود صنايع بر پيكره شهر و گردشگري آن وارد ميشود از سود آن بيشتر است .

 

5-5 ) بررسي راه حل هاي پيشنهادي در مورد توسعه صنعت گردشگري و رفع معضلات آن :

الف ) صنعت گردشگري يكي از منابع مهم جذب سرمايه براي يك منطقه و حتي يك كشور است واغلب كشورها درآمد عمده شان از اين مورد حاصل مي شود به همين لحاظ ايجاد زمينه هاي مختلف توسعه در اين صنعت به طوري كه بتواند در كوتاه مدت و حداكثر توان اقتصادي عملي شود ميتواند پاسخگوي تمامي نيازهاي مالي و اقتصادي ديگر شهر نيز باشد ايجاد مشاركت بين مردم در طرحهاي دولتي براي اين مهم علاوه بر بازگشت سريع سرمايه بصورت مستقيم و غير مستقيم ( مردمي و دولتي ) انگيزه حفظ و نگهداري آنها را نيز در ميان جامعه بيشتر ميكند .

ب ) از آنجا كه مشكلات اقتصادي ، اجتماعي و فيزيكي بسياري در شهر سيزاغ بصورت بيكاري در جوانان يا نامناسب بودن بهداشت و آموزش و مشكلات شهري و ....... وجود دارد بهتر است ابتدا سرمايه ها را در جهت التيام موارد عمده فوق هزينه كرد وبراي توسعه گردشگري تنها به درآمدهاي كه در طول مدت زمان از آن حاصل است اكتفا نمود .

 

6 ) انتخاب راه حل بهينه

6-1 ) انتخاب بهترين راه حل در زمينه بافت و نحوه اتصال آن :

الف ) در مواردي كه در مورد بافت قديم و چگونگي استفاده از آن مورد بررسي قرار گرفت بهترين انتخاب توجه به عوامل عملكردي در عين حفظ اصالت و هويت است و رعايت هر دو جنبه نبايد سبب از بين بردن ديگري شود بنابراين مورد ( ج ) بهترين راهكار است .

ب ) در مواردي كه در مورد نواحي اتصال دو بافت مورد بررسي قرار گرفت بهترين و كارآمدترين راه حل مورد ( ج ) است كه با توجه به توضيحات داده شده اگر چه اصلاح و شبكه هاي دسترسي در راستاي بافت هندسي حداقل مشكل دسترسي ها و تقاطع هاي غير متعارف را حل ميكند و اقتصادي ترين و اجرايي ترين پيشنهاد است ليكن نميتوان بهبود عملكرد 100% را از آن انتظار داشت

 

6-2 ) انتخاب بهترين راه حل در زمينه ساماندهي شبكه عبور و مرور :

با توجه به مواردي كه در اين مواردي كه در اين مورد توضيح داده شد بهترين راه حل اولين آن است ( الف ) اگر چه برخي از موارد ذكر شده در پيشنهادات ديگر از جمله جلوگيري از فعاليتهاي شهري نابجا در بافت قديم ( پيشنهاد دوم ) و همچنين تعريض بافت قديم ( پيشنهاد سوم ) را نيز در بعضي از نقاط ميتواند قابل طرح باشد ليكن مهمترين مسائل همان شرياني كردن معابر بافت و جلوگيري از ورود اتومبيل به بعضي نقاط بافت و استفاده از پاركينگهاي عمومي در نقاطي كه خدمات عمده ارائه ميشود ، ميباشد .

6-3 ) گزينش بهترين راهكار در ارزيابي موارد عنوان شده در گسترش و نحوه آن در شهر سيزاغ :

بهترين راه حل در اين مورد همان اولويت در گسترش از سمت جنوب با انطباق از طرحهاي بالادست و استفاده از طرحهاي آماده سازي با مشاركت مردم است ليكن پيشنهاد سوم ( ج ) بهترين است . در مورد بافت ارگانيك خاص و جديد شهري كه در مورد دوم ( ب ) مطرح شد بايد توجه داشت كه اين روند حاصلي جز اغتشاش در شهر سازي نداشته و نمونه آن ساخت و سازهاي بي رويه و بدون مجوز حاشيه شهرها است كه سيماي شهر را از بين برده است .

 

6-4 ) انتخاب بهترين راهبردها در بررسي حل مشكلات مراكز خدماتي و تاسيسات صنعتي :

در مورد انتخاب بهترين راه حل خدمات درون شهري بايد گفت آنچه در مورد خدمات درون شهري حائز اهميت است بهترين دسترسي به آنها به صورتي كه بتوان در حداقل زمان و حداقل ترافيك اين خدمات سرويس دهي كنند . بنابراين بهترين راهكار استفاده از مراكز خدمات خاص در مركز شهر و توسعه مراكز خدمات محله اي است ( گزينه ب ) در مورد ( الف ) ما هميشه بيشترين ترافيك را ايجاد ميكنيم و در مورد ( ج ) ايجاد چنين شريانهاي خدماتي عملاً در خيابانهاي غير ممكن است .

در مورد مراكز صنعتي نيز بهترين پيشنهاد انتقال تدريجي صنايع به قسمتهاي حومه غربي شهر با فاصله نسبتاً زياد از آن و انتقال صنايع حاشيه اي نيز به سمت ياد شده ، ميباشد ( مورد ب ) . در مورد ( الف ) با توجه به اينكه الزام صاحبان صنايع به رعايت محيط زيست لازم است اما عملاً بسيار مشكل است و به هر حال كارخانه جات آلوده كننده اند در مورد ( ج ) نيز بايد توجه داشت كه هر شاخه از فعاليتهاي شهري در جاي خود ارزش و اهميت دارد و به خاطر كوچكترين منافات با شاخه ديگر آن نميتوان آنرا حذف كرد بلكه بايد راههاي استفاده صحيح از هردو را بررسي كرد . در مورد صنعتي شدن و توريستي شدن شهر نيز ميتوان به نكات ذكر شده توجه كرد بنابراين گزينه ( ب ) آنطور كه گفته شد اگر چه در مدت طولاني قابل اجرا است و صرف هزينه ميكند اما لازم الاجرا و حياتي است .

 

6-5 ) گزينش بهترين راهبرد در مورد صنعت گردشگري و حل مشكلات آن :

بهترين پيشنهاد در اين مورد نيز ، پيشنهاد ( الف ) است زيرا گردشگري اگر سريعتر توسعه يابد جذب سرمايه نيز زودتر انجام ميشود ، سرمايه اي كه ميتواند هنگفت تر از هر گونه سرمايه گذاري شهري باشد و چون بازگشت سرمايه ( By Back ) سريع خواهد بود با اين لحاظ ميتواند مشكلاتي را نيز كه در مورد ( الف ) بدان اشاره شد و به عنوان معضلات اصلي جامعه شهري سيزاغ مطرح شد را نيز مورد معالجه قرار داد .

7-  اجراء :

آنچه بايد بيشتر در اين مرحله در نظر گرفت اولويت بندي پيشنهادات و حتي الامكان چگونگي سرمايه گذاري است نكات مختلف ارائه شده به ترتيب اولويت اجرايي ارائه ميگردد . اما آنچه قبل از ذكر اين نكات و توضيح درباره آنها بايد خاطر نشان ساخت تراز مالي فيزيكي آنهاست كه بر اساس آن سود آوري و ارزش افزوده طرحها ( تراز مثبت ) و يا هزينه گري ( تراز منفي ) آن را بررسي ميكنيم بعضي طرحها نيز خود اكتفا هستند و به صورت فرآيندي انجام ميشوند .

اولين موردي كه در سرمايه گذاري ميتواند در اولويت باشد ايجاد جاذبه هاي توريستي مختلف و توسعه آنها است تا حدي كه حتي تا حصول نتيجه آن ميتوان كمتر به كارهاي ديگر پرداخت ( به طور نسبي ) البته ميتوان در سرمايه گذاري آن مشاركت مردمي را نيز در نظر قرار داد مورد ديگر در فرآيند اجرا ساماندهي مراكز خدماتي و پيرو آن صنعتي است كه باز هم در اين زمينه ميتوان به مشاركت بخش خصوصي در اين پروژه ها اهميت ويژه داد بهتر است از خدمات آغاز كرد كه تراز مثبت مالي و فيزيكي و بازگشت سرمايه دارند مثلاً خدمات تجاري و بعضاً تاسيساتي .

مورد ديگر لازم الاجرا كه باز هم ميتواند از طريق مشاركت بخش خصوصي تامين سرمايه اوليه نمايد عمليات توسعه شهري ، بازسازي و نوسازي در بافت شهري و خاصه بافت مركزي آن است كه احتياج به صرف هزينه هاي هنگفت دارد و در بعضي موارد با فعاليتهاي توسعه گردشگري نيز همسويي دارد ( مثل عمليات مرمت بناهاي بافت مركزي تحت نظارت سازمان ميراث فرهنگي )

مسئله ديگري كه بعد از آن مطرح است اصلاح شبكه عبور و مرور است كه عموماً توسط شهرداري انجام ميشود . اين مرحله داراي تراز مالي فيزيكي منفي است هزينه هاي آن را شهرداري معمولاً از طريق درآمد ناشي از عوارض ، خودياري ، جريمه و يا ترازهاي مالي مثبت و ... تامين مينمايد در عين حال اين مهم نيز ( با وجود صرف هزينه بدون بازگشت ) بسيار اساسي است و در فرآيند بهبود فضاي شهري و حل مشكل آن تقريباً نقش اول را ايفا ميكند .

مورد ديگري كه ميتوان جداي از اين موارد مطرح كرد فرآيند گسترش بافت شهر است گسترش بافت شهر نوعي رشد است كه به هر حال انجام ميشود و احتياج به سرمايه گذاري خاصي ندارد زيرا بخش خصوصي در آن حرف اول را ميزند . ليكن بايد آن را كنترل نمود و در جهت دلخواه آنرا هدايت كرد كه در اين مورد علاوه بر استفاده از طرحهاي بالادست ( جامع و تفصيلي ) و كنترل تراكم هاي مسكوني و خدماتي بايد از پروژه هاي ديگر نيز ( آنچنان كه قبلاً ذكر شد ) مانند طرحهاي آماده سازي زمين و توسعه فضاي شهري استفاده كرد تا علاوه بر ايجاد تراز مالي مثبت بازده عملكردي بهتري نيز داشته باشد

تبصره : موارد هفت گانه ياد شده در بال قطعاً ميتواند پاسخگوي مسائل و مشكلات شهري باشد ليكن احتياج به بررسي و ارائه مطالب بسيار بيشتر از مطالبي كه ارائه شده دارد . توضيحات داده شده بنابر سفارش استاد گرامي در حدود 45 برگ تنظيم و ارائه گرديد .

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 9:43 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق در مورد عالی قاپو

بازديد: 1007

عالي قاپو

اين قصر كه نمونه منحصر به فردي از معماري كاخهاي عهد صفوي است، در اوايل قرن يازدهم هجري به فرمان شاه‏ عباس اول ساخته شد و شاه صفوي سفراء و شخصيت هاي عالي‏قدر را در اين كاخ به حضور مي‏پذيرفته است. اين كاخ داراي 5 طبقه است كه هر طبقه تزئينات مخصوص دارد. در زمان شاه‏ عباس دوم به بناي اصلي افزوده شده و شاه و ميهمانانش از تالار همين عمارت، مناظر و چوگان و چراغاني و آتش‏بازي و نمايش هاي ميداني را تماشا مي ‏كردند . اين‌ قصر كه‌ «دولتخوانه‌ مباركه‌ نقش‌ جهان‌» و «قصر دولتخوانه‌» نام‌ داشت‌، نمونه‌منحصر به‌ فردي‌ از معماري‌ كاخ‌هاي‌ عهد صفوي‌ است‌. مينياتورهاي‌ هنرمندانه‌ رضاعباسي‌،نقاش‌ معروف‌ عهد شاه‌عباس‌، نقاشي‌هاي‌ گل‌ و بوته‌، شاخ‌ و برگ‌، اشكال‌ وحوش‌ و طيور و گچ‌ بري هاي‌ زيباي‌ آن‌ به‌ شكل‌ انواع‌ جام‌ و صراحي‌ در تاق‌ها و ديوارها تعبيه‌ شده‌ است . گچ‌بري هاي‌ اتاق‌ صوت‌ با هدف‌ آكوستيك ‌طراحي‌ و اجرا شده‌اند تا نغمه‌ها و صداها به‌ طور طبيعي‌ و دلنشين‌ شنيده‌ شوند .

 عالي قاپو به دو صورت تلفظ گرديده كه براي هر كدام وجه تسميه‏ي است. آنچه بيشتر در مورد محاورات و مكاتبات متداول مي باشد عالي قاپو است كه مركب از كلمه عالي و قاپوي تركي به معني در مي باشد يعني باب عالي و مراد اينست همان طور كه در عثماني باب عالي معمول بوده بين ايرانيان شيعه هم چنين يابي وجود داشته كه مانند باب عالي عثمانيه ا مورد احترام بوده است و از اين رو كليه كساني كه مي خواستند وارد عالي قاپو شوند بايد خم شده آستانه را بوسيده و داخل شوند و حتي شاه عباس هم هنگام دخول باين عمارت از اسب پياده مي شده است. گذشته از اين عالي قاپو محل تحصن مقصران و گناهكاران بوده كه هر جاني و يا گناهكاري كه وارد درب عالي قاپو مي گرديد كسي نمي توانست او را از آنجا بيرون بياورد مگر به امر شاه صفوي و خلاصه عالي قاپو همان احترامي را داشت كه باب عالي در عثماني داشت.  و اما عده اي كه آنرا علي قاپو و علي قاپو نوشته ‏اند معتقدند كه هنگاميكه شاه عباس كبير درب نقره براي بارگاه حضرت اميرالمومنين عليه السلام به نجف برد و نصب كرد دري را كه در پيش آنجا نصب شده بود براي تيمن و تبرك اصفهان آورد و در عالي قاپو نصب كرد و از اين جهت آن را عالي قاپو و يا قاپي ناميده ند كه اين در منسوب به حضرت علي بن ابي طالب عليه السلام است و از اين رو مورد احترام شاه و مردم بود و حتي تا چند سال پيش هم مردم در اطراف آنجا آش‏ ها مي ‏پختند و نذوراتي مي كردند و بزنجير جلو در مزبور رشته هائي بعنوان دخيل مي ‏بستند و همانطور كه گفته شد در زمان سلاطين صفويه جاي بست گناهنكاران بود.  در هر حال از هر دو نام و وجه تسميه چيزيكه استنباط مي گردد نصب اين دو رفتاري كه در مقابل آت در مي شده مربوط به يك امر سياسي بوده كه همان استقلال صفويه در مقابل عثماني ها باشد.  و اما عمارت عالي قاپو بنيانش از زمان سلطنت سلاجقه است و در زمان صفويه داراي آن همه زيبائي و شكوه شده است و درب آنرا شاه عباس بزرگ از نجف اشرف آورده و از اين جهت مورد احترام سلاطين صفويه و مردم بوده است و چون اين كاخ در مقابل باب عالي عثماني ‏ها قرار داشته فوق العاده در جهت عظمت و زيبائي آن همت مصروف داشته‏ اند.  كاخ عالي قاپو سه طبقه و هر طبقه منقسم به دو طبقه اطاق است كه در واقع شش طبقه مي شود و چون از بام طبقه آخر ميتوان تمام مناظر شهر را ديد خود بام را هم يك طبقه حساب كرده‏ اند و مي گويند عالي قاپو هفت طبقه است ارتفاع آن 48 متر و در 28 متري داراي ايوان بزرگي است كه در ميان ستون هاي آن حوض مسي قرار دارد كه آب از آن فوران مي كرده است.  گچبري و نقاشيهاي عالي اطاق‏ ها متعدد آن هر بيننده را خيره مي كرده و اكثر گچبري ها بشكل بطري و شيشه‏ هاي شراب است.  اين كاخ در غرب ميدان شاه است كه عرصه آن 386 متر طول و 140 متر عرض است در مقابل عالي قاپو مسجد شيخ لطف الله در شرق ميدان واقع شده است.  شاردن فرانسوي كه سه مرتبه باصفهان مسافرت كرده و عمارت و كاخهاي دولتي را ديده گفته است .

 عالي قاپو بزرگترين كاخي است كه ممكن است در يك پايتخت وجود داشته باشد. پس مي توان گفت كه اين كاخ در زمان صفويه از بهترين كاخ ها دنيا محسوب مي شده است و از اين رو محتوي بر تمام مزايا و محاسن بوده و آنچه لازمه يك كاخ سلطنتي بوده در آن وجود داشته است.

 براي اينكه وضع كاخ مزبور در پايان قرن سيزدهم هجري معلوم گردد بهتر اين است كه نظريه مورخان آن زمان را نقل كنيم. مولف نصف جهان في تعريف الاصفهان چنين گفته است:  اما عمارت عالي قاپو كه دروازه بزرگ عمارات دولتي برآن است و آن مثل سردري بر آن واقع شده محل نظر مهندسان و تمام معماران ايران و غيره است و به وضعي ساخته شده كه مايه حيرت جمع گشته است. عمارت باين ارتفاع و باين قطر و باين پايه و اين استحكام كه از وقت بناي آن تاكنون كه قريب سيصد سال، است با وجود تواتر شليك توپ و تفنگ كه در آن ميدان واقع است اصلا خللي و تزلزلي در اصول و بنيان آن راه نيافته مگر بعض فروع آن از كاشيكاري و غيره كه في الجمله ريخته است. و مجملاً عمارت مذكور ارتفاعاً محتوي بر پنچ چشمه دارد كه همه آنها مشتمل بر حجرات و همه بالاي  يكديگر است و محلهاي نيكو است و يك جهت آن با ديگري چشمه‏ ها متفاوت است اين عمارت را شاه عباس بزرگ بنا و تمام نموده و دروازه از صحن نجف اشرف تيمناً و تبركاً آورده ست و بر آن نصب كرده و تا حال دروازه عمارات است و بجا است و به همين سبب آنرا عالي قاپو نام نهاده است. سلاطين بعد از او پيش اين دروازه را عمارت خروجي بطرف ميدان طرح انداخته و ساخته‏ اند و دو طرف آنرا هم يميناً، يساراً، دخولي و حجرات بنا كرده و بر بالاي همه آن تالاري به طرزي خوب و جهي مرغوب بنا و تمام نموده ‏اند با ستون هاي بلند و سقف مرتفع به استحكام استوار كرده كه بيننده را حيرت افزايد و در ميان آن تالار حوضي ساخته‏ اند كه در زمان پيش آب مينموده ‏اند و با استحكامي است كه اصلاً رطوبتي بسقف بناي زير آن نشر نمي كرده و اين تالار محل نشيمن پادشاه براي عرض لشكر بوده و از چند حجره مياني آن عمارتن رفيع راه ورود باين تالار است و چنان استادي در ساخت و اتصال اين دو عمارت نموده‏ اند كه كسي گمان نمي كند اينها را در دو وقت ساخته و متصل نموده اند و چون بر بالاي اين عمارت به طبقه آخري روند تمام شهر بل اطراف آن نمايان و ناظر را حالت انبساط و فرح روي بنمايد و در آن بالا هم يك مربعي محلي باز ساخته‏ اند كه چون بر آن روند نمايندگي زياد و صفا بيشتر و كيفيت غريب‏تر باشد. مثل اين عمارت و غرابت و نفاست آن كه در تمام ايران بلكه بسياري از ممالك ديگر موجود نيست.  ميرزا عليخان نائيني روزنامه نويس ناصرالدين شاه قاجار در سال 1300 هجري قمري گزارشي كه راجع به تاريخ و جغرافياي ايران در دو جلد تهيه كرده كه هنوز مخطوط و تا چند سال قبل در كتابخانه وزارت دارائي بود و به طوريكه در پيش اشاره شده آنچه راجع به اصفهان نوشته عيناً با كتاب جغرافياي اصفهان ميرزا حسينخان تحويلدار كه به چاپ رسيده بعين منطق مي باشد راجع به كاخ عالي قاپو چنين نوشته است.  تالار و قصر عالي قاپو تا حال به نيكوئي و عظمت و ارتفاع آن عمارتي در ايران ساخته نشده پنج طبقه قصر مزبور بانضمام كلاه فرنگي عرشه آن 34 ذرع ارتفاع دارد هر كدام از طبقاتش و مشتمل برمكان هاي ملوكانه و اطاق هاي وسيع و طاق هاي رفيع و بيوتات زمستانه و تابستانه و جلو قصر از پايه روي زمين الي محاذي سقف طبقه دوم قصر پايه و صحن تالار عظيم تالار فوقاني واقع شده چاه و منبع طبقه دوم قصر، من بعد از ظهر آن منبع حوض از مس يكپارچه است و غير از مجراي دو سوراخ تنگ تنلبه ممر و مدخلي بجهت قصر و تالار ندارد كه با چرخ و دلو بتوان آب كشيد. و ديگر درب بسيار عالي كه بدروازه دالان تحتاني قصر منصوب است از چوب زياد با دوام و قوامي است معروف به چوب كلوذه كه جوزق درختي باشد از هر چوبي هست درب اول بقعه متبر كه حضرت اميرمومنان عليه السلام است كه سلاطين هندوستان در نجف اشرف برده بودند. وقتي شاه عباس صفوي درب نقره را برد و بجاي آن نصب نمود درب مزبور را جهت تيمن و تبرك به اصفهان آورد و به دروازه دالان قصر و تالار برقرار فرمود، الان قصر منسوب به آن درب است و درب موسوم به علي قاپو و قبله گاه خلايق است.  وضع ساختمان عالي قاپو را مسترسايكس انگليسي بطور اختصار چنين توصيف كرده:  در طرف مشرف ميدان شاه عالي قاپو يا عالي قاپو دروازه بزرگي قرار دارد كه آن مدخل قصر سلطنتي بوده است. اين بنا عبارت از يك طاق نماي بزرگي است كه روي آن يك تالار بزرگ بر روي ستون هاي چوبي قرار گرفته و يكي از نمونه‏ هاي خاص معماري عصر نوروز را رعام مي دادند. شاردن ميگويد اين تالار زيباترين اين تالاري است در نوع خود كه من در تمام دنيا ديده‏ ام و از همين عمارت بود كه شاه صفوي مسابقه‏ هاي چوگان بازي، اسب سواري، و جنگ حيوانات وحشي، را در حضور هزاران رعاياي خود تماشا مي‏ كردند.  جابري انصاري در تاريخ اصفهان و ري اظهار نظر كرده كه اشتهار اينكه درب عالي قاپو را از نجف آورده ‏اند براي جلب افكار عمومي و احترام بدر بار صفوي بوده است و اگر نه آوردن درب از نجف اشرف محرز نيست.  در تاريخچه ابنيه تاريخي اصفهان وضع گذشته و زمان تاليف 1335 ه.ش را تشريح كرده و چنين گفته:  عالي قاپو - علي قاپو - در ميدان نقش جهان دوره تيموريان كه تبديل به ميدان شاه امروزي شده است عمارتي از زمان تيموريان باقي بود كه در زمان شاه اسماعيل صفوي تا اندازه ‏اي آباد و سپس بحالت خرابي در آمده وقتي كه شاه عباس اول صفوي پاي تخت را به اصفهان انتقال داد ابتدا در باغ بزرگي كه در طرف طوقچي بود منزل نمود و سپس كه ميدان را مسطح و مرتب كرد عمارت قديمي را نيز براي سكونت خود و درباريان ساختمان نمود. و در دوران شاه صفي و شاه عباس دوم (1053) و شاه سلسمان و شاه سلطان حسين نيز تعميراتي از آن به عمل آمده است. سياحان و مورخين خارجي و داخلي شرح مفصلي نسبت به وضعيت و شكوه اين كاخ نوشته ‏اند بخلاصه اينكه در آن تاريخ اين قصر از تمام قصور سلاطين زيباتر و دلرباتر و جامع‏تر بوده است.  اين عمارت فعلاً داراي جلوخاني است كه در طرفين آن دو اطاق و از اره‏اش تماماً به ارتفاع يك متر و نيم از سنگ سياه پوشيده و استوار شده و تمام بنا از آجرهاي تراش و يكنواخت ساختمان گرديده است و كسي حق نداشته سواره وارد شود. در جلو اين جلوخان از قديم زنجير دانه درشت آهني وجود داشت كه بحلقه‏ هاي طرفين باز و بسته ميشد كه هر كس پناهنده ميشد در امان سلطان بوده است.  به فاصله چند متر در اصلي كاخ ببلندي 5 متر واقع است كه روي آنرا از فلز مطلا جدول كشي نموده‏ اند و در طرفين دو سكوي بزرگي به ابعاد 4 در 5.2 متر از شش پارچه سنگ مرمر  ظريف ساخته شده و بالاي در ورودي عبارت: انا مدينة العلم. و علي بابها بر روي كاشي زمينه زرد نوشته شده است. آستانه اين در سنگ مرمر مدوري است كه ميگويند شاه عباس هر وقت سواره مي آمد در اينجا پياده مي شد و پا روي آستانه نمي گذاشت و عبور مي كرد.  درباره وجه تسميه عالي قاپو بعضي را عقيده آنست كه اين در را شاه عباس از نجف و بجاي در نقره‏ اي كه بدانجا برده آورده و از اين جهت علي قاپو ناميده مي شود. عده ديگري گويند به جهت اينكه در بلند و عالي است بنام عالي قاپو گفته‏ اند و يا در برابر باب العالي تركيه نام گذارده شده اين در نيز داراي زنجير مطلائي بوده كه حكم بست را داشته و الحال نيز قطعه از آن باقي است كه تا اين اواخر مردم متوسل بآن شده نذوراتي مينمودند و مانند مقابر متبركه نيز پارچه ‏اي باين زنجير مي ‏بستند.  بالاي در ورودي پنجره مشبك چوبي از زمان قديم باقي است. دهليز عمارت ازاره ‏اش از سنگ هاي سياه و بالاتر تماماً از نقاشي هاي زيبا گل و بوته تزيين يافته ورودي آنرا گچ كشيده بودند كه اين اواخر كم و بيش نثاشي ها را از زير گچ بيرون آورده‏ اند.  دو دهليز ورودي و خروجي عمارت از مشرق به مغرب يا به عكس بطور عمود بر يكديگر مانند صليب ساخته شده كه در اصلي و سكوهاي سنگ مرمر طرفين واسطه بين آن دو است. در يكي از چادرهاي اين كاخ طبقات مختلفه تعمير و نقاشي كاخ را در گذشته بخوبي نشان مي ‏دهد در روي يكي از ورقه‏ هاي نقاشي، ديوار اين عبارت خوانده ميشود: گركند براه تو.... زانكه تقوي سر هم كرم است   نا گرفتن درم بوجه حرام

بهتر از بذل كردن اميرالمومنين ...

  كتبه الفقير سيد افضل مقصود علي دوراني بتاريخ جمادي الاول 1032 و مخصوصاً نامي از شاه صفي و تاريخ آن برده است.  اين بنا در قديم دو راه پلكان پيچ مانند داشته كه اكنون باقي است و شاه عباس راه وسيع‏ تري براي اياب و ذهاب خود و سفراء ساختمان نموده كه كف تمام آنها از كاشي هاي هفت رنگ عالي تزيين شده بوده است. اين راه شامل 40 پلكان و دوراه ديگر داراي 17 پله مي باشد و تا طبقه چهارم اطاق هاي متعدد و منقوش در اطراف دهليز ببالار دارد كه مختص بدرباريان بوده است.  شاه عباس كبير بيشتر وقت خود را در اين قصر بسر ميب رد و پذيرائي ‏هاي و رسمي را نيز در همين جا اختصاص داده و از بالاي تالار سان قشون و پيشك هاي سفرا و چوگان بازي و يا عمليات ورزشي پهلوانان را تماشا مي كرده. اين ايوان بطول 28 و عرض 16 و ارتفاع 12 متر و از كف ميدان تازير سقف 24 متر مي باشد كه فقط طرف غرب آن متصل بكاخ يا اطاق هاي مسكوني است ايوان داراي 18 ستون چوبي و بر روي پايه ‏هاي سنگي منشوري شكل قرار دارد. اين ستون ها مانند ستون هاي عمارت چهلستون 16 ضلعي و 8 ضلعي و داراي نقاشي و آينه كاري بوده است كه در دوره قاجاريه از بين رفته و در سال 1327 نيز براي تعمير و جلوگيري از نفوذ موريانه تخته‏ هاي روكوب آن برداشته شد. در وسط اين ايوان حوض مستطيل شكلي بابعاد 4در6/5 متر است كه اطرافش از سنگ هاي مرمر و كف حوض از مس پوشيده شده و داراي سه فواره بوده است. در پاشويه اين حوض قسمتي از سنگ مرمر مشبك و براي خروج آب هاي زيادي بوده كه در ناودان مطلاي طرفين تالار رو بطرف ميدان شاه مي ريخته است منبع آب اين حوض را در دامنه كوه صفه مي دانند كه از آنجا به عمارات سلطنتي دنباله رودخانه مانند آينه خانه و هفت دست و غيره مي رسيده و سپس به اين عمارت مي آمده است. ولي از نوشتجات سياحان و غيره مخصوصاً بنا به گفته شاردن چنين معلوم ميشود كه در جنب اين كاخ نيز چاهي بوده كه بوسيله چهار گاو با دم مخصوصي آب بطبقات مختلفه مي رسيده است در بالاي اين تالار اشعاري بشرح زير موجود است كه چند فرد آن نوشته مي شود:

 كلب درگاه علي فخر شهان - يا الله

حامي دين جان سلطان زمان - يا محمد

 زانكه آب رحمتست خاك بهشت- يا علي مدد

دست قدرت طينت گردون سرشت - يا الله

 پايه ايوان كاخش بي حساب - يا محمد

باشد آن جائي كه سرزد آفتاب - يا محمد يا علي

 منتظم باشد از آن گردون ماب - يا الله

ران........ همچو........انتخاب - يا محمد

 روز بادا اميرالمومنين - يا علي 

شاه دين شاه زمان سلطان حسين

 يا الله........... اين سليمان بن سليمان بارگاه

  از اره ديوارها تماماً از نقاشي هاي بسيار زيبا و مصلا تزيين شده بود ه كه الان نيز مشاهده ميشود در قسمت هاي بالا هم تصاوير متعدد ايراني و اروپائي موجود است كه هر بيننده را مات و متحير ميسازد اين نقاشي ها در دوران هر يك از سلاطين بطرز خاصي تعمير و نقاشي شده و بعد در زير گچ مستور گرديده روي بعضي صورت هاي موجوده را در سال 1328 از طرف باستانشناسي شيشه نصب نموده‏ اند كه از دستبرد و خرابكاري جهال محفوظ ماند ولي متاسفانه افراد مغرض و نادان از شكستن شيشه‏ ها و خرابي صورت هاي دريغ نداشته‏ اند.  سقف اين تالار از تخته چوب هاي مثلث الشكل و با رنگهاي عالي منقش تزيين گرديده است. اتاق شاه نشين بمساحت 9*8*7 متر و طول آن شش اطاق كوچكتر و منقش گوناگون كه هر يك دلپذيرتر از ديگري است واقع شده و طول زمان و كچ كشي روي آنها كمترين تاثيري و تغييري و در نقاشي و آب و رنگ آنها نداده است. در شاه نشين اطاق از از اره ببالا همان نقاشي ‏هاي عالي و قلم معجزآساي نقاشان با ايمان صفوي كه با استادي عليرضا و امثالهم ساخته شده بقدي زنده با روح و متناسب است كه هر قدر نگاه كني غير ممكن است كه ديده خسته و يا كسل شود. هر قسمتي از اين اطاق ها و طاقچه‏ ها نوعي مخصوص و بقلم نقاشان ايراني و اروپايي تزيين شده است.  اطراف اين ايوان در قديم نرده و طارمي هاي چوبي مشبكي داشته است. چوب بست روي ايوان كه از الوارهاي قطور و چوب هاي عظيم با اصول معماري و هندسي كلاف كشي شده و سقف ايوان و ستون ها را استوار داشته موجب حيرت و تعجب است.  در سال 1334 بنابرتصميم اداره كل باستان‏شناسي تعميرات لازمه سقف و طرح‏ هاي اطراف بعمل آمده و شيرواني آهني زده شده در طبقه پنجم عمارت اطاق ها و ايوانچه هائي است كه همه از نقاشي هاي بسيار زيبا و خوش آب و رنگ نقاشي شده و چنانچه معروف است و مورخين نيز نوشته‏ اند از اين طبقه ببالا مسكن حرامسراي شاهي بوده كه مسلط بر تالار و ايوان شاهي باشند و بتوانند عمليات و جشنها و پذيرائي ‏هاي شاهانه را مشاهده نمايند.  در طبقه ششم كه وارد شويد بر حيرت و تعجب شما افزوده مي شود زيرا اطاق هاي متعدد تو در تو و گچبري ها و نقاشي هاي حيرت‏ انگيز مختلف را خواهيد ديد كه هر قسمتي بطرز خاصي جلوه گر است از اره و بدنه بنوعي خاص نقاشي شده و در بالا گچبري هاي زيبائي مانند جاي ظروف و يا باشكال هندسي ساخته‏ اند. عده ‏اي را عقيده بر آنست كه در زمان شاه عباس حبس الصوت بوده كه وقتي نوازندگان دست از نواختن مي كشدند مجدداً همان صدا و آواز بگوش مي رسيده است و در كتب و نوشتجات نيز اين اطاق ها را بسفره خانه و يا شرابخانه و يا چيني خانه ناميده ‏اند.  طبقه هفتم عمارت يا سقف بام كه بارتفاع 48 متر از روي زمين مي باشد مشرف بر تمام شهر اصفهان است و منظره بي نهايت عالي و جالب توجهي را در بيننده ايجاد مي كند و بيشتر سياحان و يا تماشاچيان آمدن به عالي قاپو را براي ديدن منظره شهر اصفهان و نقاشي هاي زيباي آن انتخاب مي نمايند. از بالاي اين كاخ آثار تاريخي اصفهان در مشرق مانند بناهاي دوره سلجوقي و مسجد سلطاني در جنوب و طرف مغرب كوه آتشكاه و مدرسه سلطاني و ساير بناهاي زيباي اصفهان را ميتوان بخوبي مشاهده و عكس برداري نمود.  منظره ميدان شاه و مسجد زيباي شيخ لطف الله روح تازه يا بهر بيننده و عاشق اين ابنيه ميدهد. در مغرب اين كاخ عمارت شهرباني است كه گنبد آجري توحيد خانه يا گنبد طاوس دوره صفوي واقع شده اين گنبد داخلش تزيينات آجري زيبائي دارد كه در زمان صفويه قابل توجه بوده و اكنون زندان شهرباني است و عوامل آنرا گنبد شير گويت مي نمامند.  اين كاخ در زمان صفويه احترام خاصي داشته و تمام مردم درباره آن بچشم احترام و بزرگواري نگاه ميكردند و بتمام باغات و عمارات سلطنتي متصل بوده است. شاه عباس جشن نوروز سال 1006 ه1598 م را براي اولين مرتبه در اينجا بر پا نمود و بعد از او نيز هر يك از سلاطين در اين قصر جشن هائي ترتيب داده و پذيرائي هاي شاهانه از بزرگان و سفراي خارجي نموده و بر شكوه و جلال اين قصر افزوده‏ اند شاه عباس دوم و شاه سليمان هر يك از پذيرائي هاي مفصلي در اين كاخ نموده كه شرح تفضيلي آنها در تاريخ درج است.  در زمان شاه سلطان حسين نيز اين قصر تعمير شده و در دوره افاغنه و اواخر قاجاريه خراب گرديده است. مطابق كتيبه سر در ورودي بر روي كاشي بسال 1274 هجري در زمان ناصرالدين شاه قاجار تعمير گريده و بعداً متروك مانده تا در دوره رضا شاه فقيد تحت تعمير درآمده و مدتي اداره شهرداري بوده و اكنون در تصرف وزارت فرهنگ و اداره باستان‏شناسي محافظت مي شود.  در اين پانزده سال اخير كه نگارنده عهده دار قسمتي از امور باستان‏شناسي ميباشم بعلت نبودن اعتبار نمايندگان محترم باستان‏شناسي موفق نشدند كنجكاوي بيشتري نسبت به نقاشي ها و يا تاريخ و كتيبه‏ هاي آن بنمايند علاوه بر اين احتياج كاملي بتعمير و كلاف كشي اطراف و تعويض بعضي ستون هاي معوج آن دارد زيرا شكاف هاي گوناگون بر اين بناي باستاني وارد گرديده و اميد است بزودي تعميرات شاياني از اين بعمل آيد.

 مولف دانشمند گنجينه آثار تاريخي اصفهان راجع بوضع ساختمان عالي قاپو چنين نوشته است:  تالار عمارت عالي قاپو از الحاقات دوره شاه عباس دوم است:  به طبقه سوم عمارت عالي قاپو در دوره شاه عباس دوم تالاري با 18 ستون از چوب چنار اضافه شده است كه ستون هاي آن با آينه پوشش مي شده و سقف آن با صفحات بزرگ نقاشي روي آلت هاي چوبي تزيين شده. با يك نظر بساختمان اين تالار، الحاقي بوده آن بعمارت اصلي، واضح مي شود. در وسط اين تالار حوضي از، مرمر و مس قرار دارد كه داراي فواره هائي بوده و در مراسم مخصوص آب از آنها جستن مي كرده شاردن سياح فرانسوي كه در دوره سلطنت شاه عباس دوم و شاه سليمان در اصفهان بوده و اين عمارت را در سفرنامه خود توصيف كرده است صريحاً مي نويسد كه آب را بوسيله ماشين هاي مخصوصي بالا مي آوردند و بديهي است آنچه را كه شاردن ماشين مي نامد چيزي غير از چرخ آبهاي معمولي منازل اصفهان، نمي تواند باشد: مولف اصولا توجه به ساختمان تالارها با حوض  وجهش آب از فواره يا شيرهاي سنگي از اختصاصات بناهاي دوره شاه عباس ثاني است و اين كيفيت در تالار چهلستون و تالار عمارت آئينه خانه كه در دوره سلطنت اين پادشاه با تمام رسيده به خوبي مشاهده مي شود. ديوارهاي تالار عمارت عالي قاپو بطوري كه عيان است داراي دو پوشش تزييناتي مي باشد كه بر روي هم قرار گرفته‏ اند. پوشش زيرين تزيينات عهد شاه عباس دوم است و پوشش بعدي تزييناتي است كه بذوق و سليقه شاه سلطان حسين در تالار اين كاخ اضافه شده است. تزيينات نقاشي و اشعاري بخظ نستعليق قرمز رنگ بر زمينه گچ سفيد در زيرقشري از گچ ديگر كه در اواخر عهد قاجاريه در پوشش عهد صفوي را مستور نموده بوده است آسيب زياد ديده معذلك در بعضي قسمت ها تشخيص اين تزيينات و بعضي خطوط در سنوات اخير از زير گچ خارج شده امكان‏پذير شده است

 كلمات و مصرعهائي از اشعار منقوش بر ديوار عمارت عالي قاپو كه از تعميرات با اضافات دوره شاه سلطان حسين حكايت مي كند و هنوز قابل خواندن است بشرح زير مي باشد.

 يا الله (شهنشاه دين) يا محمد (داور دين پرور ايران زمين) يا علي مدد

 كلب درگاه علي فخر شهان (يا الله) حامي دين نبي...(يا محمد)   آنكه ز آب، رحمت و خاك بهشت (يا علي مدد)  دست قدرت طينت گردون سرشت (يا الله) پايه، ايوان قدرش بي حجاب (يا محمد) باشد آنجائيكه سر زد آفتاب (يا علي مدد) منتظم باشد از آن گردون مآب -يا الله.

 ملت همچون آن جناب (يا محمد) - (يا علي مدد) شاه دين شاه زمان سلطان حسين (يا الله) بن سليمان اين سلطان بارگاه. اشعار دين شاه زمان سلطان حسين (يا الله) بن سليمان اين سلطان بارگاه (اشعار محمد بيك فرصت راجع بساختمان ايوان عالي قاپو )بنقل از قصص الخاقاني، خطي در سال 1053 هجري شاه عباس ثاني به ميرزا تقي الدين محمد وزير اعظم خود دستور داد معماران عالي قدر در عمارت عالي قاپو رو بطرف ميدان نقش جهان تالاري بنا نمايند و روز پنجشنبه بيست و چهارم شهر ذي القعده سال 1053 بناي اين تالار گذاشته شد و در عرض اندك مدتي با تمام رسيد. شاعري موسوم به محمدي بيك متخلص به (فرصت) كه تو پيچي سركارشاهي بود در تاريخ بناي تالار اين اشعار را سروده است

 اي معلا بناي عرش نظام                   وي فلك كرسي فرشته مقام

سر به سر عالم از تو گلشن شد              از تو چشم زمانه روشن شد

 گرچه فرزند مادر خاكي                    خلف خاندان افلاكي

 تا زمين از تو يك نشان دارد             سرفرازي برآسمان دارد

 آسمان از بلنديت شده پست              تا تو برخاستي سپهر نشست

 گر فرو ريزد آسمان بر هم              نشود خشتي از بناي تو كم

 چل ستون تو چهلستون باشد              كه مدامت نگاه بآن باشد

 هر ستوني كه از تو پاي بجاست              فلك پير را بدست عصاست

 هر ستون تو اي رفيع بناي                 شده راهي بعالم بالاي

 طرحش از گرد نور ريخته ‏اند              در گچ او ستاره بيخته‏اند

 آسمان با مهي در افشانش             كهنه فانوسي از شبستانش

 بهر ديوان آن سپهر بنا                              زحل افكنده خشت بر بالا

 حسن خورشيد بام ديوارش              من ندانم كه بوده معمارش

 سقف او را چه جاي زيور بود            قبه زر بسي مكرر بود

 نصب كرد آخر اوستاد هنر              مهر انور بجاي قبه زر

 زده آن طارم فلك پايه                   آسمان را بسر گل سايه

 سقف تالار آن رفيع بنا               بر سر عرش  گشته چتر گشا

 تا فلك ديده سرفرازي او              خوانده تكبير جان درازي او

 روي طاقش ز فيض يزداني              چون كريمان گشاده پيشاني

 درو ديوارش از كرشمه نگار              گل تصوير او هميشه بهار

 بلبلان خمش بناله زار                 ميسرايند بن در و ديوار

 مرع تصويرش ازر نظاره كند              گل گريبان رنگ پاره كند

 نيست ممكن كه هيچ دانائي                     بخيال آورد چنين جائي

  دم عيسي هواي منظر او                         لوح تقدير تخته در او

 بت چنين است نقش خاك درش              در فردوس سينه چاك درش

 ديده كي بيند از نظر سيرش              دل گرفتار زلف زنجيرش

 بارها خورده آسمان بلند                 بشر آستانه‏اش سوگند

 كه برون از تلاش گفت و شنيد            كس چنين نقش بي قرينه نديد

 هست در وصف او زبان مغرور         شاه بيت است در جهان مشهور

  الواحي از كاشي بر جبهه شرقي عمارت عالي قاپو از تعميرات دوره ناصرالدين شاه قاجار حكايت مي كند چهار جانب عمارت عالي قاپو در دوران پادشاهي شاه عباس اول و شاه عباس دوم با كاشي هاي خشتي خوش نقش تزيين شده بود كه توام به درها و پنجره‏ هاي نفيس آن منظره ‏اي بس جالب باين عمارت تاريخي مي داده است و موجب نهايت تاسف است كه از آن همه در و پنجره فقط يك پنجره در طبقه سوم عمارت بر جاي مانده و بقيه آنها به تاراج رفته است. در دوره سلطنت ناصرالدين شاه قاجار كه مختصر توجهي نسبت به تعمير بعضي بناهاي تاريخي اصفهان شده در عمارت عالي قاپو و هم ظاهراً كارهائي صورت گرفته كه بطور حتم تعويض طرح ‏هاي فوقاني عمارت يكي از آن جمله كارها است و به اين مناسبت بجاي كاشي ‏هاي خشتي گل و برگ عهد صفويه بر جبهه بالاي سردر ورودي فعلي كاشي هاي ديگري كه در بين آنها سه لوح خط نيز جاي داده شده قرار داده‏ اند. عبارت اين سه لوح اشعاري است كه شاعري بنام كفاش سروده ضمن تعميرات سال 1274 هجري قمري بخط نستعليق سفيد و در هم بر زمينه لاجوردي بجاي كاشي هاي عهد صفويه نصب شده است.

 عبارات و اشعار لوح وسط اين كاشيكاري بشرح زير است:

    ناصرالدين شاه قاجار

 در زمان ناصرالدين شاه قيصر پاسبان          شد ز تعمير علي قاپي رشك جنان

 باده دولت بجامش تا در آيد آفتاب           سكه شاهي بنامش تا بگردد آسمان

    السلطان بن السلطان

 لوح سمت راست:

 دلا تاريخ تعمير علي قاپو است اين انشاء            كه شد از ناصرالدين شاه‏اين نيكو بنا احياء

 لوح سمت بشرح زير است:

 تا علي در عالم امكان ولي الله باد

صدر اعظم در پناه ناصرالدين شاه باد  در فهرست ابنيه تاريخي و اماكن باستاني ايران نيز تاييد گرديده كه عمارت عالي قاپو در سال 1274 هجري قمري تعمير گرديده است و حاج ميرزا حسن خان جابري انصاري در كتاب آگهي شهان از كار جهان تاريخ تعمير را سال 1272 نوشته است.  در اشعاري كه كفاش اصفهاني براي تعمير عالي قاپو در زمان ناصرالدين شاه سروده تاريخ تعمير كه در شعر گفته شده با تاريخي كه در ذيل اشعار نوشته شده و نيز با تاريخ مرقوم در آگهي شهان از كار جهان مطابقتي ندارد. تاريخي كه صراحة در ذيل السلطان بن السلطان نوشته شده: 1274 ميباشد و تاريخي كه از شعر ماده تاريخ كفاش بر ميايد كه شد از ناصرالدين شاه اين نيكو بنا احيا يك هزار و دويست و هشتاد و نه مي باشد و اگر فرض كنيم كه لفظ كه عدد آن به حروف جمل 25 است جز تاريخ نباشد مي شود 1274 و با تاريخ تصريح شده در كتيبه مطابقت دارد و قسمت دوم درست بنظر مي رسد و ممكن است گفت كه تاريخ مندرج در آگهي شهان از كار جهان تاريخ شروع تعمير بوده است.  در هر حال در سال 1299ه.ق مميزماليه اصفهان عمارت عالي قاپو را جزء عهمارات نيمه خراب قلمداد كرده و در مجله ارمغان سال اول شماره 59 صفحه 986 مندرج مي باشد.  آنچه مسليم است بعد از ناصرالدين شاه توجهي كه به عمعارت عالي قاپو نشده كه هيج حتي المقدور وقت درصدد خرابي و برداشتن آثار عتيقه آن بوده‏ اند و حتي آثار گذشتگان را محو مي كرده ‏اند و از همين جهت بوده كه روي نقاشي ها را گچ مي گرفتنه ‏اند.  نگارنده بخاطر دارم پيش از طلوع سلسله پهلوي اين عمارت گردشگر عمومي هر كسي به سليقه خود مي توانست در آنجا تصرفاتي كند و با يادگاري بنويسد و آنجا محل آش پختن و دخيل بستن شده بود و در واقع خرابه و جغد نشين بود.  ولي پس از طلوع سلسله پهلوي روز به روز موجبات تعمير و حفط اينگونه عمارات با تصويب قانون عتيقات و تاسيس ادارات وابسته به آن فراهم گرديد و اكنون اين كاخ تاريخي و ديگر انبيه باستاني تقريباً بحال اول برگدانيده شده‏ اند. عمارت عالي قاپو اكنون مورد تعميرات اساسي و تزييني و مهاركشي آهني بنا و اصلاح نقاشي هاي داخل ساختمان و تحديد كاشيكاري جبهه خارجي و پشت بغل هاي آن مي باشد. كاخ مزبور در طي شماره 104 به ثبت تاريخي رسيده است

 عمارت عالي قاپو از دو قسمت متمايز تشكيل شده است:

 1- قسمت جلويي و مدخل عمارت

 2 - ساختمان اصلي كاخ

  1 - قسمت جلويي ساختمان از ساختمان اصلي جلوتر است و مدخل وسيع عمارت در همين بخش واقع است. مدخل داراي تاق جناغي است و در دو طبقه طرفين آن درها و تاقنماهاي كوچكتري وجود دارند. بالاي مدخل ايواني هست كه از سه جهت باز است و تاق چوبي دارد. تاق ايوان بر 18 ستون تراشيده قرار گرفته است. در زمانهاي گذشته به هنگام ضرورت اطراف ايوان را باپرده مي‏ پوشانيده‏ اند. حوضي با لبه‏ هاي مرمرين در وسط ايوان قرار دارد كه فواره هايي دارد ؛ كف حوض را از مس ساخته‏اند. از نوشته‏هاي جهانگرداني چون تارونيه و شاردن چنين بر مي‏آيد كه در گذشته دور، ديوار انتهاي ايوان و سطوح ستونها آينه كاري بوده است. بناي اين ايوان يا به عبارت ديگر تالار بر اساس كتاب قصص الخاقاني در سال 1053 هجري قمري آغاز شده در مدتي بسيار اندك به اتمام رسيده است. مدخل به دهليزي راه مي‏يابد كه به صورت شمالي - جنوبي ساخته شده. در پشت اين دهليز عمارت اصلي عالي قاپو قرار دارد كه در آن مقابل مدخل كه از آن نام برديم قرار دارد.

 2 - بناي اصلي عالي قاپو از شش طبقه تشكيل شده است. در طرفين در ورودي عمارت شش طبقه دو سكوي سنگي وجود دارد. كتبه‏ اي  نيز در بالاي اين در قرار دارد كه قسمتي از آن با گذشت زمان از بين رفته است. كرباسي كه پس از در ورودي قرار گرفته سقفي بلند به اندازه مدخل جلويي ساختمان دارد. در همين كرباس مقابل در ورودي عمارت اصلي دري ديگر با دو سكو در طرفين هست كه كرباس را به حياط پشت ارتباط مي ‏دهد. بالاي اين در پنجره‏اي مشبك قرار دارد كه از آن نور به داخل كرباس مي ‏تابد. اتاق هاي اطراف همين كرباس در حقيقت محل ادارات دولتي بوده است.

 دو راه پله مارپيچ در دو گوشه طبقه اول راههاي ارتباطي را تشكيل مي‏دهند. بالاي طبقه اول چهار طبقه هست كه هر دو طبقه علاوه بر اتاقهايي كه دارند داراي تالار بزرگ هستند. نخستين تالار به وسيله دري بزرگ به ايوان بخش جلويي عمارت باز مي‏شود. بر در ديوار اين تالار نقوشي زيبا و رنگارنگ وجود دارد كه اغلب از آثار رضا عباسي است.

 طبقه ششم تالاري بزرگ دارد كه تماماً گچ كاري است. اين تالار كه به اتاق صوت نيز شهرت دارد، بر اساس شناخت فيزيكي صوت و انعكاس آن به نحوي ساخته شده كه مثل يك استوديوي مجهز به ضبط صدا طنين‏هاي اضافي صدا را از بين مي ‏برده است و اصوات را به صورتي صاف به تمام قسمتهاي تالار مي‏رسانده است. ديوارهاي اتاقهاي اطراف نيز با نقاشيهاي زيبا تزيين شده‏اند.

 با چند روش مختصر از سفرنامه پيترودولااله، جهانگرد ايتاليايي كه در سال 1617 ميلادي، هنگام روي كاربودن سلسله صفويه به ايران سفر كرده به معرفي بيشتر عمارت عالي قاپو مي ‏پردازيم:

 ... اتاقهاي كوچك به اندازه‏اي از راههاي مختلف به يكديگر مرتبط شده‏ اند كه به قرار گفته مستحفظ در عمارت پانصد در كوچك به وجود آمده است. زيبايي اين عمارت بيشتر از آن ناشي است كه تمام ديوارها از صدر تا ذيل تذهيب و با مينياتورهاي بسيار ظريف و الوان منقوش شده است و در بين طلاكاريها و رنگهاي مختلف در بعضي نقاط روي ديوار كنده كاريهايي شده كه واقعاً زيبايي خاصي دارد، مضافاً به اينكه دايوارها نمي‏دانم از گچ مخصوص با چه ماده ديگري به وجود آمده كه علاوه بر يكپارچگي و صافي، درخشش و جلاي خاصي دارند و گويي از حرير سفيدند و روي آنها نه تنها خطوط سياه كنده كاري شده بلكه برق طلا و رنگ لاجوردي و رنگهاي تند ديگري كه به كار رفته فوق العاده جلب نظر مي ‏كند.

 به اندازه ‏اي سقفها زيبباست كه بايد از طرف ما ايتاليايي ها مورد تقليد قرار گيرد.

 بعضي پنجره ‏ها نيز واقعاً شايسته تقليدند. اين پنجره‏ها غالباً در بالاي اتاق واقع شده‏اند زيرا فقط براي گرفتن نور از آنها استفاده مي‏ شود و به اين ترتيب باز كردن آنها مورد لزوم نيست.

 در داخل اين عمارت، روي ديوارها به طور تك تك چهارچوبي وجود دارد كه داخل آن را نقاشي كرده ‏اند.

 اينك كه با كل عمارت عالي قاپو آشنا شديم، يادآوري اين موضوع نيز خالي از فايده نيست كه از پشت بام آخرين طبقه آن مي ‏توان منظره عمومي شهر اصفهان را تماشا كرد.

باغ چهل‏ستون كه بالغ بر 67 هزار متر مربع مساحت دارد، در دوره شاه‏ عباس اول احداث گرديده و در وسط آن عمارتي ساخته شده و در سلطنت شاه ‏عباس دوم در ساختمان موجود مركزي، تغييرات كلي صورت گرفته است اگرچه انعكاس ستون هاي بيست‏ گانه، تالار چهل‏ستون در حوض مقابل عمارت، مفهوم چهلستون را بيان مي‏كند ولي در حقيقت عدد چهل در ايران، كثرت و تعداد را مي‏رساند و وجه تسميه عمارت مزبور به چهل ستون‏ به علت تعداد زياد ستون هاي اين كاخ مي‏باشدقسمت‌هاي‌ جالب‌ و ديدني‌ كاخ‌ چهل‌ ستون‌عبارتند ازشيرهاي‌ سنگي‌ چهارگوشه‌ حوض‌ مركزي‌، تالار و ازاره‌هاي‌ مرمري‌ منقش‌ اطراف‌ آن - تزئينات‌ طلاكاري‌ سرسراي‌ پادشاهي‌ و اتاق‌هاي‌ طرفين‌ تالار آينه‌ و تابلوهاي‌ نقاشي‌ تالار پادشاهي‌ كه‌ تصويرشاهان‌ صفوي‌ بر آن‌ نقش‌ بسته‌ استتصوير شاه‌عباس‌ اول‌ با تاج‌ مخصوص‌ و مينياتورهاي‌ اتاق‌ گنجينه - سردر «مسجد قطبيه‌» و سردرهاي‌ «زاويه‌ درِكوشك‌» و آثاري‌ از مسجد «درب‌ جوباره‌» و «مسجد آقاسي‌» كه‌ برديوارهاي‌ ضلع‌ غربي‌ و جنوبي‌ باغ‌ نصب‌ شده‌ است‌. تالار و ايوان‌ اين‌ كاخ‌ در پنجمين‌ سال‌ سلطنت‌ شاه‌ عباس‌دوم‌ بناشده‌ است‌. انعكاس‌ ستون‌هاي‌ بيست‌گانه‌ تالارهاي‌ چهل‌ ستون‌ در حوض‌ مقابل‌ عمارت‌، مفهوم‌ چهل‌ستون‌ را القاء مي‌كنند

 اين كاخ در جنوب خيابان سپه كنوني واقع و 67000 متر مربع مساحت دارد. اغلب مورخان نوشته ‏اند كه كاخ مزبور قسمتي از باغ نقش جهان بوده و مقداري از آن را شاه عباس بزرگ جدا كرده و در وسط آن عمارت كلاه فرنگي سبكي ساخته بوده و جشن و نوروز سال بيست و سوم جلوس خود را در آن محل بر پا داشته است.

 سپس در زمان سلطنت شاه عباس دوم بر عمارات آن افزوده و كاخ چهلستون بنا گرديد. و در تاريخ يك هزار و پنجاه و هفت هجري پايان يافت و ماده تاريخ آن را مباركترين بناهاي دنيا گفتند.

 برخي از مورخان گفته‏اند چهلستوني كه بدست شاه عباس دوم ايجاد گرديد داراي چهل ستون بوده و در هنگام آتش سوزي كه در 21 رمضان سال هزار و يكصد و هيجده (1118) هجري اتفاق افتاد از پنج ستوني هشت تائي فقط بيست ستون آن باقي مانده و در واقع قسمتي از عمارت و بيست ستون طرفين از جلو سوخته است و تاريخ آتش سوزي آنرا چنين سروده‏اند:

 يكصد و هيجده زهجرت نبوي

گذشته بود كه آتش به چهلستون افتاد و تاريخ تعمير آن‏را كه در زمان سلطنت شاه سلطان جسين صفوي اتفاق افتاده چنين سروده‏اند. مبارك باد تالار بلند ايوان جمجماهي كه سال 1118 ه.ق را ميرساند.

 اين كاخ كه شامل چهلستون و باغ است عمارت چهلستون در وسط آن واقع شده و ساحتش دو هزار و يك صد و بيست متر مربع مي باشد و يك شعبه از مادي فدا از وسط آن ميگذرد محل بناي عمارت ساخته شده كه حكم درياچه دارد. گويا بعنوان دولتخانه بنا شده بوده و ليكن چون چهلستون داشته بنام اخير معروف شده است. كاخ چهلستون مشتمل بر ايوان بزرگ بطول 38 متر و عرض 17 متر و به ارتفاع 14 متر رو بطرف مشرق ساخته شده و هيجده ستون از چوب چنار و كاج دارد و شكل آن كثيرالاضلاع و 16 ضلعي و 8 صلعي مدور مي باشد. چهارستون وسط بر روي چهارشير سنگي قرار دارد و طوري حجاري شده دو شير با يك سرنشان داده مي شود و از دهان چهارشير جلو آب جستن كرده وارد حوض مرمر وسط مي شده است.  

 در ايوان دومي كه اندكي مرتفع‏تر است دو ستون چوبي با ارتفاع دوازده متر قرار گرفته كه با ستونهاي ايوان بزرگ بالغ بر بيست ستون ميشود.

 بالاي اين ايوان دو كتيبه يكي از زمان شاه عباس دوم شامل اين اشعار است:

 بعهد شهنشاه عباس ثاني              كه عهدش جوان كر دپير جهان را

 بنا كرد از فيض لطف الهي              بنائي كه شد رشك نه سقف مينا

 زيس رعتش بر سپهر كواكب              نمايد چو ريگ ته جو ثريا

 كواكب چو گلهاي باغش نمايان              مجره در او همچو جوئي است پيدا

 كند سالها اندر آن كامراني              بود قرنها سجده گاه برايا

 مبارك بود زانكه تاريخ آن شد              مباركترين بناهاي دنيا

  كتيبه ديگر از اول تا آخر ايوان در زمان سلطنت شاه سلطان حسين صفوي و بخط نستعليق سفيد محمد صالح نوشته شده كه شامل 28 فرد بوده و قسمتي از آن كه خوانده ميشود چنين شروع ميگردد:

 بحمدالله كه باز از نو باقبال شهنشاهي           

مرصع شد زمين و آسمان از ماه تا ماهي

 تجلي در گريبان طالع از جام جهان بين شد              

صفاي صبح عيد و فيض انوار سحرگاهي

 بحكم شاه دين سلطان حسين آن ماه مهر آئين              

كه صبح و شام عالم را كند خورشيدي و ماهي

 سهيل صبح عيد زندگاني خسرو عادل              فروغ اختر روشن دلي خورشيد آگاهي

 ز شير و پرچم سرپنجه تيغ جهانگردي              بلند و پست عالم را گرفت از ماه تا ماهي

 زبس در كفه ميزان احسانش سبك گشته              خجالت ميكشد دائم طلا از چهره كاهي

 شب و روز جهان را ريخت درهم مهر و مه يكجا              

كه ريزد طرح و رنگ اين بناي آسمان جاهي

 زهي عالي بنا كاندر بلندريهاي اوصافش              

قباي لفظ براندام معني كرده كوتاهي

 خدا زان بيستون گرداند خلق اين آسمانها را              

كه بر پا باشد از اين چهل ستون از ماه تا ماهي

  چو شمع محفل خضر نبي زرين ستونهايش            

  يدبيضا بكف با خضر و موسي كرده همراهي

 برنگ چل تنان چلستون در ربع آن مسكون

گرفته اربعين بهر دوام دولت شاهي

مرصع كاري سرو ستونهايش بآن ماند              

كه آيين كرده با دست دعا با عرش همراهي

 چهل ديوند بر سر داده جا تخت سليمان را             

 ستونهاي مرصع پوش تالار شهنشاهي

 بجز در آب و آئينه نديده مثل و مانندش             

 سكندر گرد عالم گشت همچون حرف افواهي

 زهي نقاش صورت آف‏رين كلك نقاشي              

كشيده درين روشندلي تصوير آگاهي

زرنگ روحي و جسمي نموه ظاهر و باطن         

بهر معني كه ميجوئي و هر صورت كه ميخواهي

 ز آهنگ شبيه چارتاري هم نيم غافل        دو گاهي ميرساند گاه بر گوشم سحرگاهي

 صفاي منبع فواره گوهرفشان آن            كبوترهاي زرين بال انجم را كند چاهي

 ضياء چار ديوار مرصع كار مينايش           بود تا صبح حش آئينه دار طلعت شاهي

 اگر چه ماه اوج سلطنت دارد بهر شهري     مكان هاي همايوني و منزل هاي جمجماهي

 وليكن اين هميون بارگاه آسام رفعت              گرفت از كرسي اعلي خطاب عرش درگاهي

 نگهدارش بود از چشم زخم ديده بدبين              علي مرتضي تعويد بازوي يداللهي

 چو شد اتمام اين عالي بنا زينت ده گردون              بتاييدات يزداني و توفقيات الهي

 نجيب از نو بطاق آسمان بنوشت تاريخش              مبارك باد تالار بلند ايوان جمجاهي

    كتيبه محمد صالح

 از قصيده مزبور كه بعضي از ابيات آن خوانده نميشود معلوم ميگردد كه ناميدن اين كاخ به چهلستون براي شكون عدد چهل و داراي بيست ستون بوده كه در آب منعكس و جمعاً چهلستون ميشده است.

 اين نكته از شعر:

 برنگ چل تنان چل ستون در ربع آن مسكون     گرفته اربعين بهر دوام دولت شاهي

 و شعر:

 چهل ديوند بر سر داده تخت سليمان را        ستونهاي مرصع پوش تالار شهنشاهي

  كاملاً معلوم مي گردد. از دو موضوع ديگر بسيار توصيف شده يكي فواره‏ها و ديگر تذهيب كاري ستونه و سقف.

 اين اشعار سروده نوالدين محمد نجيب كاشاني است كه ملك الشعراي دربار شاه سلطان حسين صفوي بوده و كتابي هم بنام كشيك خانه در (1109ه.ق( تاليف كرده است كه در كتابخانه سلطنتي كاخ گلستان ديده شده است.

 در دو طرف شاه نشين چهلستون و ايوان مدخل سالون پادشاهي و در داخل تزيينات آئينه كاري دو طرف مقرنس سقف آن در دو لوح بخط نسخ مشكي بر زمينه گل و بوته دار مذهب بخط شمس الدين بن ملا محمد سعيد جيلاني مورخ بسال (1119 ه.ق( اين عبارات نوشته شده.

 1 - لوح جنوبي شاه نشين نصر من الله و فتح قريب و بشر المومنين رب انزلني »منزلا مباركاً وانت خيرالمنزلين تولوا قفل تولوا قفل حسبي الله كتيبه العبد شمس الدين بن ملا محمد سعيد الجيلاني في 1119)

 2 - لوح شمالي: نصر من الله و فتح قريب و بشر المومنين رب انزلني منزلا.

 مباركاً و انت خيرالمنزلين و لايوده حفظهما و هو العلي العظيم كتيبه العبد شمس الدين بن ملا محمد سعيد الجيلاني.«

 تمام آنچه در ساختمان و نقاشيها و تذهيبها كه در كاخ مزبور ديده ميشود از دوره صفويه است مگر چند تابلو كه عبارت از:

 1 - جنگ شاه اسماعيل اول با سپاه عثماني در چالدران 2 - مجلس جنگ نادر شاه افشار با هندوها كه بعد از صفويه الحاق شده است.

 ميرزا عليخان نائيني روزنامه نگار دربار ناصري در سال يكهزار و سيصدهجري قمري گزارشي راجع به عمارت چهلستون داده كه با مطالب جغرافياي اصفهان ميرزاحسين خان تحويلدار عيناً مطابقت دارد و آن چنين است:

 عمارت باغ چهلستون و درياچه‏هاي دو طرف تالار وسط باغ و اطاقهاي بزرگ جنين و بيوتات فوقاني و اطاق طنابي تحتاني كه سرتاسر عقب تالار افتاده با عرض عريض و ارتفاع طاقي كه دارد و درهاش بچهار سمت باز، بانضمان ايوانهاي بزرگ و ايوانچه‏هاي و غلام گردشهاي اطراف عماراتي است قوي بنياد كه نظير مانند ندارد از بنائي و نجاري و  حجاري و آينه كاري و طلا و لاجورد و تصويرات كثيره كارهاي استادان بزرگ و ستونهاي رفيعه و حمالهاي عظيمه و سايرآلات ادوات جراثقالي كه در زير و رو و جوف سقف تالار و غيره بكار رفته در غرابت عظمت و در رفعت و صناعت عقل همه اهالي خبره و بصيرت بحيرت است.

 يك زبان خواهد زافواه ملك              تا بگويد وصف آن رشك فلك

  يكي از اوصاف اين عمارت آن است كه در بزرگي و وسعت هم ميان تالار جلو و هم در اطاق طنابي عقب ميتوان سلام عام ملوكانه بست و نيز يك درياچه بزرك جلو طنابي عقب و يك درياچه عظيم كه در عظمت ثاني ندارد در پيش روي تالار افتاده كه هميشه آب رودخانه از آنها جاري است وجوي وجداول سنگي و آب نماها و آب افشارها در ميان خيابانهاي باغ واقع شده كه بسيار نقل دارد.

 مولف تاريخ نصف بيشتر به توصيف كيفيت ساختمان كاخ چهلستون پرداخته و چنين گفته است؟

 ديگر از عمارات عاليه دولتي كه قابل ذكر است عمارت چهلستون است كه آنرا شاه عباس ثاني ساخته و وضع آن مركب است از طرز عمارات چين و فرنگستان و ايران و بنفاست و خبوي اين عمارت در تمام ايران نيست، تالار عالي با سقف آينه و ستونهاي غريب چوبي كه در زير چهارعدد آنها سنگي بزرگ و اطراف آن سنگها را صورت شيريال دار در آورده و ساخته‏اند، و حجاري بكمال خوبي نموده و حوضي در ميان اين چهارستون است كه اطراف آنها بسنگ مرمر فرش نموده‏اند ساخته و از دهان آن شيرهاي روي بحوض راه و سوراخ آب هست كه در آن حوض ميريخته و در سقف آن مهندسان صنعتهاي عجيب نموده‏اند و در استحكام آن مبالغه فرموده ستونهاي آن بيست عدد است و تمام آنها را نقش و آينه كاري نموده بودند، عقب آن تالار طنابي است بس عالي و زيبا كه آن را سقفي رفيع به سه چشمه زده‏اند و مذهب تذهيب و زرنشان نموده و در نماهاي آن صورت بعضي از سلاطين صفويه را ساخته‏اند كه اكثر آن مطابق واقع است چنانچه صورت شاه اسماعيل و هر دو ساه عباس موافق صورت شاه اسماعيل در ميدان جنگ اوزبك است و از ديگران مجلس بزم است و در نماهاي ميان صورت جنگ شاه اسماعيل با رومي.

 و جنگ نادرشاه را با محمد شاه هندي ساخته‏اند در زمان متاخر از آنها و هيچيك از صورتها موافق نيست.

 بالجمله اين عمارت مطمح نظر همه كس ميباشد و اين عمارت و تالار در باغي است كه معروف به همان چهلستون است  و در پيش روي آن عمارت درياچه مربع طولاني ساخته‏اند كه اكثر پرآب و در كمال صفا است.

 جابرانصاري كه در تاريخ اصفهان بصيرت كافي داشته راجع بساختمان اين كاخ و باني و زمان آن نيز مطالبي نوشته كه عين آن نگاشته ميشود.

 و باغ چهلستون كه آن هم از باغ نقش جهان گرفته شده يكي از بزرگترين مباني صفويه است و طرحش را زمان شاه عباس اول ريختند و بناي چهلستون را شاه عباس دوم در (1057) پس از صلح با عثماني اقدام كرد، و مساحت آن با باغچه‏هاي گرداگردش قريب پنجاه جريب ميشود. عمارت وسط چون ديگر مباني قديم تيموريه روي به مشرق افتاده طنابي بزرگ عقب تالار ايوان است كه شاه نشين سلطنتي بوده و داراي سه گنبد طول تقريباً بازيرديوارها 28 ذرع و عرض بيش از 11 ذرع و نيم در بهايش از اطراف روبه ايوانهاي گرداگرد باز ميشود و دو اطاق بزرگ خروجي جنبين ايوان شاه نشين است و صندوق خانه‏ها و بالاخانه‏ها عقب هم دارد و خود جنين ايوان شاه نشين و اطاقها است و بيست ستون بلند پايه‏هاي آن سقف بيستون مانند است و بيست ستون هم عكس آن در آينه‏هاي سقف ميافتاد. طول حوض بيرون تخميناً 12 ذرع و عرضش بيش از 10ذرع و آن سقف محيرالعقول را از چوبهاي كاج زده‏اند حقيقة ديدني است. چوتيرهائي قويتر از تيرهاي عصاري و بلندتر با چه آهنها و ميخها بهم بسته و با جرثقيل بالا كشيده‏اند و بچه زنجيرها پيوسته ميان كف سقف زيرين و سقف پائين ايستاده براحتي گردش توان كرد و دربها و بباغ باطراف براي دخول هوا ميان دو سقف باز است و تذهيب ستونها و قابهاي سقف زيرين نمايش زيبا دارد، و سقف ايوان و ديوارهايش همه به آينه‏هاي سنگ بزرگ و نقشهاي كار استاد مزين بود و در اين شصت ساله پيش از (1300) همي بردند و فقط شاه نشين آينه كاري ماند، آينه‏هاي بزرگ ديوارها حكايتي از چرخ آينه گون مينمود خصوصاً آينه چهلستون نما يا جهان نماي ديوار بالاي سر حوض كه چندان بزرگ و عالي و شفاف و روشن بود هر قدر جمعيت از درب عراد چهلستون كه تا عمارت تقريباً 180 متر فاصله داشت پيدا ميشد عكس آن جماعت در آن آينه بخوبي نمودار بود و دربها يكسره خاتم و پاره منقش بنقوش دلربا كار اساتيد بزرگ و ستونها نيز بآينه‏هاي ريزه و رنگارنگ با نقاشيهاي قشنگ زينت افزا و آن آينه‏هاي را با دربهاي بحدود (1300 قمري( بمسعوديه طهران بردند و شنيدم آينه چهل ستون نما را يكپارچه دربي بزرگ قرقره دار ساخته كه با فنر باز و بسته ميشد و جيوه را برداشته و دور و بلور نمايان و بعضي از آن آينه‏ها در هجوم بختياري بطهران شكسته و بعضي را به عمارت ديگر پيوسته پنجره‏هاي بالاي سردرب‏ها نيز بسي زيبائيها داشت. وسط ايوان حوض ميريخت و منبع آن آب از هزار جريب و جوي سياه بود و در شاه نشين پرده شكل جواني ناصرالدين شاه كار حسن خان لال مصور بود گوئي خود ناصرالدين شاه است سخن ميگويد و از محمد شاه نيز صورتي عينا در طنابي بود و دو آية الكرسي خط ميرزااحمد تبريزي استاد نسخ بستونها و سلام سلطنتي در اين ايوان بود و حوض بزرگ وسط باغ و طول تالار بيش از 32 ذرع و عرض 22 ذرع.

 در 1118 عمارت چهل ستون سوخت كه بفال بدگرفتند و پس از چهارده سال فتنه افغان عراق و فارس را ويران نمود خاصه اسپهان را ديوارهاي دو ايوان شمالي و جنوبي طنابي را نقشهائي بود از چهره دختران گرجي و ارامنه كه ديده را خيره ميساخت و دل بدان نقش و نگار بي روان ميباخت. امروزه كه بر آن گچها كشيده اند و طرح برداشته باز حسنش نمودار است.

 بالاخانه‏هاي گوشه ايوآنهابراي خلوت نشيني و خواب بود و خرقه شاه صفي و طومار عهدنامه منسوب به حضرت امير)ع( و قرآن منسوب بخط امام حسن عسگري )ع( در آن بالاخانه محفوظ و خواص را ملحوظ، خط طومار و قرآن را چنين نسبت ميدادند ولي خلجاني بقلب مولف بخاطر است كه شايد مانند سياست آل عثمان در قرآن منسوب بخط عثمان صفويه نيز در مورد اين قرآن خط قديم نظر سياسي داشته‏اند.

 در طنابي چهل ستون ارازه‏هاي سنگ مرمر و گچبري كار اساتيد معتبر و طلا و ميناكاري و شش مجلسي نقاشي است: چهار مجلس آن را گويند از عهد صفويه بوده يكي مجلس همايون شاه پسر ظهيرالدين با بركه پس از هجوم شيرخان بدو او بدرباز ايران پناه آورد در (951) هر چند آن روزگار قزوين مركزيت داشت اما همايون را بگردش بلاد تا اصفهان آوردند كه طهماسب بزرگ همه جا سلطان محمد پدر شاه عباس را بمهمانداري او مقرر داشت و اگر مهماني هم شهر ديگر بوده نقشه را اينجا كشيده‏اند.

 و مجلسي هم بزم شاه عباس بزرگ و حضور ولي محمد خان پادشاه ترك 1019 كه او نيز ملتجي بدربار صفويه شد.

 و مجلسي هم جنگ شاه عباس و باز مجلسي ديگر از شاه صفوي و اكبر يكي از شاهزادگان هندي كه باصفهان آمده و دو مجلس هم پس از صفويه نقاشي شده و بامر نادر و يقيناً مجالس قدرت صفويه را قبلا داشته از آمدن سلاطين ترك چون ولي محمد خان و عبدالعزيز خان و ندر محمد باصبهان يا جنگهاي فاتحانه شاه عباس بزرگ باروميان و بامر نادر بسياست اتحاد اسلام و برانداختن نام صفويه حك نموده‏اند و روي آنها نقشه شكت شاه اسماعيل را از سلطان سليم و فتح نادر هند را كشيده‏اند ظني قوي است و هم گمان ميبرم نقش بزم باده گساري صفويه نيز بامر نادر پيوست بوده خصوصاً مجلش شاه طهماسب كه يقيني است باده نبوده و او سالها بوده همه را از ميگساري توبه داده و خود لب نيالوده پس از نادر هم كريمخان زند صورت خود را گفته كشيده‏اند. بكودكي ياد دارم در طنابي چهلستون قالي تخت دو رو بافت بود كه هر وجبي از آن را ببهائي گزاف ميخريدند بي مبالاتي از سال 1298 قمري تا 1305 قطعه قطعه از ميان رفت.

 مسترسايكس انگليسي در جلد دوم تاريخ ايران ترجمه فخر داعي در باب كاخ چهلستون كه آنجا را در اواخر قرن سيزدهم و اوائل قرن چهاردهم هجري مشاهده كرده شرخ مختصري چنين ايراد كرده است:

 عالي قاپو انسان را به باغهاي وسيعي هدايت ميكند كه در آن كاخهاي متعددي قرار داشته و مهمتر از همه كاخ چهلستون است. اين تختگاه مجلل بابام آن از تنه درختان عظيم چنار بنا شده و بر بيست ستون ساخته شده‏اي از همان درخت يعني درخت چنار نگاهداشته‏اند. اطراف اين ايوان از سنگ مرمر سفيد پوشيده شده بود و روي آن آئينه كاري كرده بودند. جايگاه واقعي سرير سلطنت در عقب اين ايوان واقع شده بود و از آنجا شاه نشيني تكيه گاه سرير راه داشت در هر طرف اطاقهاي كوچكي براي وزيران و كار آنها تعبيه شده بود و پشت سر كه در تمام طول ساختمان امتداد دارد راهرو و يا غلام گردش درازي با سه تابلو نقاشي روغني بسيار بزرگ و نفيس در هر طرف آن وجود دارد كه هر سه تاي آنها در اين كتاب گراور شده است لرد گرزن شرحي كه در اين باب نوشته ما آنرا ذيلاً نقل ميكنيم:

 اين تابلوها دوره مجلل سلطنت شاه عباس و اسلاف و اخلاف او را در نظر ما مجسم ميسازد، در اين تابلوها شاه ايران در حال جنگ و يا در مجلسي بزم با پياله شراب مشاهده ميشود، سبيلهاي بلند و ضخيم، چانه‏هاي تراشيده و عمامه هائي، كه در اين تابلو بنظر ميرسد نماينده يك نوع آرايشي است كه مدتها است و از مد اتفاده و منسوخ گرديد است. سلاح و لباس جنگجويان آلات طرب مطربان و حركات رقاصه‏ها درهاي بسته گذشته را بر روي ما باز و تاريح روزگار پيشين را در پيش چشم ببينده مصور مي‏نمايند و گوئي بي اختيار هر بيننده‏اي خود را در اين مجالس پرشور و مجلل بزم و رزم پادشاهان صفوي شريك و سهيم ميباشد.

 كروزنيسكي ميگويد: عمارت اوليه چهلستون طعمه حريق  شده و اين بناي فعلي را دوباره شاه سلطان حسين بجاي آن ساخته است.

 اين بود وضع گذشته كاخ چهلستون كه مورخان شرح آنرا نوشته‏اند و در برخي موارد اختلافات مختصري ديده ميشود و اما وضع كنوني اين كاخ مطابق آنچه اخيراً نوشته‏اند بررسي ميگردد:

 مولف تاريخچه ابنيه تاريخي اصفهان كه در سال 1335 شمسي انتشار يافته شرح مبسوطي راجع بكاخ چهلستون نوشته كه منتخبي از آن اين است:

 در جنوب خيابان سپه باغ مشجر بزرگي بمساحت 67000 متر مربع واقع شده كه ميگويند در ابتدا جز باغ نقش جهان بوده و از وسط آن مادي فدا ميگذرد اين باغ داراي سه درب خروجي است و در قديمي باغ در طرف خاور ميباشد. در وسط باغ تقريباً يك متر بلندتر كاخ چهلستون ساخته شده و مساحت آن دو هزار و يكصد وبيست (2120) متر ميباشد. پس از نقل قول ميرسيد علي جناب مولف الاصفهان راجع بسوختن بيست ستون از چهل ستون گفته كه آقاي معارفي معمار ابنيه تاريخي آثار سوختگي را در قسمت غرب عمارت ديده است .و نيز گفته‏اند بعضي را عقيده بر اينست عمارت چهلستون دورو بوده و تالار بيست ستوني يا كمتر در طرف مغرب عمارت وجود داشته و اين قسمت آتنش گرفته كه آثار در و پنجره آن هنوز باقي و در زمان شاه سلطان حسين تعميرات كلي در آن بعمل آمده است. و نيز متذكر شده‏كه سلاطين صفويه پس از عالي قاپو جشن‏هاي مهم را در كاخ مزبور برگزار ميكرده‏اند و وضع كنوني را چنين بيان كرده است:

 ايوان بزرگ كاخ بطول 38 متر و عرض 17 متر و بارتفاع 14 متر روبطرف مشرق بنا شده و داراي 18 ستون از چوب چنار و كاج است كه بشكل كثيرالاضلاع 16 ضلعي و 8 ضلعي مدور ميباشد چهارستون وسط بر روي چهار شير سنگي قرار داد و حجاري آنها طوري است كه دو شير بايك سر نشان داده ميشود و از دهان چهار شير جلو آب فوران نموده داخل حوض مرمر وسط ميريخته است.

 تاريخ حجاري شيرها را بعضي بزمان هخامنشيان و عده‏اي بساسانيان )خسرو پرويز( و حتي اشكانيان و برخي بديالمه و بالاخره بصفويه مربوط ميدانند.

 در ايوان دومي كه كمي مرتفعتر است دو ستون چوبي بارتفاع 12 متر قرار دارد كه با ستونهاي ايوان بزرگ كه بيست ستون ميشود. بالاي اين ايوان دو كتيبه دارد يكي مربوط ببناي آن در سلطنت شاه عباس دوم يعني سال (1057ه.ق( ديگري مربوط به تغيير آن بعد از حريق يعني سال يكهزار و يكصد و هيجده قمري هجري است كه در سال 1327 هجري شمسي از زير گچ بيرون آمده است.

 سقف ايوان از آيئنه‏هاي مستطيل شكل و اطرافش از قطار بنديهاي رنگين ساختمان شده است ديوارهاي سفيديكه ديده ميشود در قديم نقاشي و آينه كاري بوده و ازاره‏اش سنگهاي مرمر منقوش ميباشد.

 در دو طرف ايوان دو اطاق كه بچهار طرف در دارد واقع شده و هر يك داراي تصاوير گوناگون است كه ازير گچ بيرون آمده است و ميرزا عبدالله نقاش طرحهاي اوليه رضا عباسي را با تغييراتي تعمير نموده است در اطاق شمالي در منبت كاري و منبر خاتمه دور صفوي و كاشيهاي متفرقه سلجوقي و صفوي و سقف زراندودي كه از زير گچ بيرون آورده‏اند و نيز در اطاق جنوبي تصويرهائي ديده ميشود.

 ايوان سومي كه مرتفعتر و كوچكتر است بنام شاه نشين و بمساحت 7*5/5 متر ساخته شده. در طرفين ايوان علاوه بر آينه‏هاي مستطيل شكل سنگي چهارتابلو مصور كه دو تاي آنها بسيار خوب و بلباس اروپائي و دو تاي ديگر را تعمير بسياري بدي كرده‏اند و دو لوحه از آيات قرآني بخط شمس الدين ملا محمد سعيد الجيلاني در 1119 ديده ميشود.

 در طرفين شاه نشين دو اطاق منقوش است كه درهايش به ايوان شمالي و جنوبي باز ميشود. نقاشيهاي اطاق جنوبي كه داراي صورتهاي اصلي و قديمي است در سال 1331 از زير گچ بيرون آورده شده است و شامل مجلس بزم مفصلي است كه به سبك ايراني و هندي نقاشي شده شايد طرح عروسي رضاقلي ميرزا باشد ياقصه وامق و غذرا و طاقچه بلند سمت راست مجلس يوسف و زليخا و روبرويش خسرو و شيرين است و چند تصور ديگر. در اطاق مقابل شمالي كه در ديماه سال 1334 شمسي از زير گچ خارج شده روبرو مجلس بزم شاه عباس است كه در كنار نهر آبي نشسته و جمعيت زيادي از مرد و زن در اطارفش ميباشند و در طاقچه سمت راست يكي از شاهزادگان صفوي و روبرو شاه عباس با كلاه مخصوص گرجي ديده ميشود كه از ساقي با حضور چند نفر جام ميگرد.

 در جرزهاي طرفين در ورودي دو اطاق سه تصوير زيبا ديده مي‏شود كه بنا بگفته حاج مصور الملكي نقاش از آثار رضا عباسي است.

 در بالاي شاه نشين محفظه‏اي وجود دارد كه در قديم قرآن امام حسن و عهدنامه علي بن ابي طالب بانصاري وجبه شيخ صفي الدين اردبيلي در آنجا محفوظ بوده و الحال در ويترينهاي سالن گذارده شده است.

 شاه نشين بسالن بزرگي كه طولش 22 و عرضش 11 متر از شمال بجنوب و به ارتفاع 12 متر متصل ميگردد. سالن داراي سه گنبد منقوش زراندود عالي است كه بيننده رامات و مبهوت مينمايد. لچكهاي رنگارنگ و طرحهاي طلائي و شفاف از شاهكارهاي هنري و نفيس محسوب است ازاره طالار كه فعلاً با گچ سفيد پوشيده شده در قديم از كاشيهاي منقش مستور بوده است.

 ولي اكنون روي نمونه كتاب بررسيهاي هنر ايران پرفسور پوپ كاشيهائي تهيه و زينت افزاي تالار گرديده است. در بالاي ازاره دور تا دور 24 مجلس مينياتور مختلف ديده ميشود كه در حال عيش و سرورند همه بر روي گچ و اطرحهاي اوليه زمان شاه عباس صفوي است كه در سال 1307 شمسي بدون توجه بطرز و سبك قديمي آنها تعمير و روغن مالي شده است. بالاتر شش مجلس نقاشي نفيس بطول 4*6 مشاهده ميشود كه دو مجلس وسط طرفين تالار جنگ چالدران و كرنال را نشان ميدهد و مربوط بدوره نادرشاه افشار است كه در زمان محمد خان قاجار بقلم استاد صادق نقاشي تعمير گرديده است. و در زير تابلو جنگ كرنال چنين نوشته شده است:

 بحسب الحكم شاهنشاه دوران              فريدون فر محمد خان قاجار

 زكلك صادق نقاش نو شد                 نشان و فر نادرشاه افشار

يا صادق الوعد

 چهار مجلس كه دو تا از آنها مجلس پذيرائي شاه عباس اول و دوم پادشاهان از بك و دو تا ديگر مجلس پذيرائي شاه طهماسب از همايون شاه هندي پسرظهيرالدين بابركه از شيرزار افغان شكست خورد و در سال 951 هجري قمري به ايران پناهنده شد و يكي جنگ با ازبكان از نقاشيهاي خوب قديمي و جالب است. بنا بنظر حاج مصور الملكي نقاش معروف مجالس آخرين بقلم استاد رجبعلي شاگرد مظفر علي و دو تاي اول بقلم استاد صادق است.

 عكس ناصرالدين شاه قاجار بقلم محمد حسن افشار نقاش در تاريخ 1276 هجري در زير لنگه طاق نير ديده ميشود. چهاربخاري در اطراف سالن بدستياري مرحوم استاد حاجي اسماعيل گچ بر و ميرزاعلي بطرز قديم در سال 1327 شمسي ساخته شده است.

 اشيائي كه در اين سالن ديده مي‏شود بيشتر مربوط به مقبره شيخ صفي الدين اردبيلي است كه بر حسب مساعي جناب سيد محمد تقي مصطفوي رياست وقت اداره كل باستان‏شناسي و مساعدت مرحوم احسني رئيس فرهنگ وقت و سرپرستي مهندس روانبد از تهران به اصفهان نقل شده و اعليحضرت همايوني شاهنشاه آريا مهر هنگام مسافرت براي زدن كلنگ تونل كوهرنگ موزه چهلستون را نيز افتتاچ فرمودند و اين افتتاح در تاريخ هشتم مهر ماه 1327واقع گرديد.

 در سه طرف ديگر اين سالن سه ايوان وجود دارد كه هر يك داراي نقاشيها و صورتهاي بسيار عالي ايراني و اروپائي است كه با لباسهاي قرن 17 ميلادي ترسيم شده و امكان دارد صورت سفرا يا شاهزادگان فرانسوي و ايتاليائي باشد كه بدست نقاشان هندي و ايتاليائي ساخته شده است.

 در توصيف آن محمد بيك شاعر معاصر شاه عباس دوم سروده است:

 عكس آئينه‏اش بجلوه گري              ميكند ديو را بشكل پري

 در و ديوار گشته رنگارنگ              همه تصويرهاي كارفرنگ 

روي دو ايوان بزرگ چوب بست عجيب و غريبي از الوارهاي قطور و بلند با يك اسلوب هندسي و. فني درست كلاف شده كه ببيننده را متعجب ميسازد و بفاصله سه متر بالاترشيرواني آجري كه بمنزله بام عمارت است ساخته شده و پنجره‏هاي اطراف براي هواكش و عبور و مرور پرندگان ميباشد. اطراف عمارت مجراي آب است كه در وسط آن فواره‏اي سنگي از قديم موجود است.

 در جنوب شرقي باغ عمارت استانداري از زمان قاجاريه است و برج هشت شلعي سه طبقه مرتفعي از زمان صفويه نيز ديده ميشود. قسمت فوقاني آن مورد استفاده استانداري و تحتانيش در تصرف اداره آمار ميباشد. نكته ايكه ممكن است مورد مداقه و بحث واقع شود چهلستون است كه با اينكه كمتر از چهل ستون داشته و دارد آنرا چهلستون ناميده‏اند.

 آنچه از مطالعه تاريخي اينگونه اسامي استنباط ميگردد اعداد 7و40و100 در موقع اغراق در توصيف و غرابت ابنيه بكار ميرفته است.

 مثلاً كاخ صد ستون در تخت جمشيد و يا چهلستون مسجد جامع اصفهان و چهلستون مسجد جمعه تهران و نظائر آنها و يا چهلستون مسجد گوهرشاد در مشهد مقدس كه هيچكدام از نظر عدد با اسم مطابق نيست بلكه چهلستون كنايه از اينستكه آن قصر يا شبستان در بزرگي و توسعه بحد اعلي كه احتياج بداشتن چهل ستون باشد رسيده و آن اندازه وسيع است كه بدون اتكاء به چهل ستون ابقاي آن مقدور نبوده است.

 و همينطور است كلمه صد ستون در كاخ صد ستون كه حاكي و مبين وسعت زياد كاخ است كه در حدود صد ستون تكيه گاه لازم دارد.

 و با تشريح نكات مزبور روشن گرديد اينكه گفته‏اند كاخ چهلستون در موقع حريق چهل ستون داشته و بيست ستون آن سوخته است اساسي ندارد و همان بيست ستون را داشته است، زيرا اگر كاخ چهلستون پيش از حريق داشته بود خلف شاه عباس دوم هنگام حريق همان چهل ستون را ميساخت نه اينكه نقصي در آن قائل شود و با بيست ستون تجديد بنا كند.

 در كاخ چهلستون سردرها و ساختمانها و تابلوها و آثار ديگري مشاهده ميشود كه جزكاخ مزبور نبوده و براي محافظت بآنجا نقل گرديده است:

 1 - پنجره عالي گچبري كه از شاهكارهاي اين صنعت است و ابتداء تمام آن از گچ ريخته شده و سپس از قسمت پشت خلل و فرج آن با شيشه ‏هاي رنگي تزيين شده و سرانجام تركيبي بي نظير و عالي شده است اين پنجره از بناي تاريخي درب امام كه ساختمان آن مورخ بسال 857 ه.ق است بعمارت چهل ستون انتقال داده شده است.

 2 - پايه ستونهايي كه به صورت مجسمه‏ هاي شير و انسان در چهارگوشه استخر قرار دارد و چهار قطعه است و دو تخته سنگ حجاري شده بشكل چهارشير كه در دو باغچه دو طرف خيابان ورودي كاخ قرار دارد از بقايايي عمارات سرپوشيده صفوي و آينه خانه بكاخ چهلستون نقل شده است.

 3 - سردركاشيكاري مسجد قطبيه مربوط بزمان شاه طهماسب اول كه در مسير خيابان واقع و براي محافظت چهل ستون انتقال يافته ورودي ديوارهاي جنوبي باغ چهلستون قرار داده شده است.

 4 - قطعات كاشيكاري از مسجد آقاسي - مسجد خواجه علم - مسجد درب جوباره - پيربكران نيز بر روي ديوارهاي جنوبي باغ كاخ مزبور ديده ميشود.

 5 - سردرب كاشيكاري بناي تاريخي در كوشك مورخ بسال 902 ه.ق از عهد رستم آق قوينلو كه براي محافظت به كاخ چهل ستون منتقل و در قسمت ضلع غربي باغ نگهداري مي گردد.

 اين كاخ باستاني طي شماره 108 به ثبت تاريخي رسيده است.

کاخ چهلستون به روايتي ديگر

باغ چهلستون كه بالغ بر 67000 متر مربع مساحت دارد در دوره شاه عباس كبير احداث شده و در وسط آن عمارتي ساخته شده بوده است. در سلطنت شاه عباس دوم در ساختمان موجود مركزي تغييرات كلي داده شده و تالار آينه و تالار 18 ستون و دو اتاق بزرگ شمالي و جنوبي تالار آينه و ايوانهاي طرفين سالن موزه فعلي و حوض بزرگ مقابل تالار با تمام تزيينات نقاشي و آينه كاري و كاشيكاري ديوارها و سقفها افزوده شده است.

 قسمتهاي جالب و ديدني كاخ چهلستون به شرح زير است:

 1 - سقف باشكوه نقاشي تالار 18 ستون و سقف آينه كاري تالار آينه و مدخل آينه كاري سالن جلوس شاه عباس دوم.

 2 - ستونهاي عظيم تالارهاي 18 ستون و تالار آينه كه هر يك از آنها تنه يك درخت چنار است.

 3 - شيرهاي سنگي چهارگوشه حوض مركزي تالار و ازاره‏هاي مرمرزي منقش اطراف كه معرف صنعت حجاري در عهد صفويه است.

 4 - تزيينات عالي طلاكاري سالن پادشاهي و اطاقهاي طرفين تالار آينه و تابلوهاي بزرگ نقاشي سالن موزه كه پداشاهان صفوي را به شرح زير معرفي مي‏نمايد:

 شاه عباس كبير در حال پذيرايي از ولي محمد خان فرمانروايي تركستان شاه اسمعيل اول در جنگ چالدران شاه طهماسب اول در حال پذيرايي از همايون پادشاه هندوستان. شاه اسماعيل اول يا شاه عباس اول در جنگ ازبكان، شاه عباس دوم در حال پذيرايي از ندر محمد خان امير تركستان. بعلاوه يك تابلو از جنگ كرنال كه در سلطنت نادر شاه افشار افزوده شده و تصويري از ناصرالدين شاه قاجار.

 5 - تصويري از شاه عباس كبير با تاج مخصوص مينياتورهاي ديگري در اتاق گنجينه چهلستون كه در سنوات اخير از زير گچ خارج شده و اخيراً به وسيله متخصصين ايتاليايي تحت تعمير و ترميم واقع شده است.

 6 - پنجره عالي گچبري اتاق جنوبي تالار آينه كه از بناي تاريخي ديگري به نام درب امام به عمارت چهلستون انتقال داده شده و شاهكار هنرگچبري در ايران است.

 7 - قرآنهاي بسياري نفيس به خط كوفي و خرفه شيخ صفي الدين اردبيلي

 تبصره:

 1 - سال ساختمان كاخ چهلستون به موجب اشعاري كه در جبهه شرقي تالار از زير گچ خارجي شده مصراع مباركترين بناهاي دنيا است كه به حساب حروف ابجد سال 1057 هجري مي‏شود يعني پنجمين سال سلطنت شاه عباس ثاني.

 2 - سنگ شيرها و مجسمه‏هاي سنگي اطراف حوض و داخل باغچه‏ها تنها آثاري است كه از دوقصر با شكوه ديگر صفويه يعني آينه خانه و عمارت سرپوشيده باقي مانده است.

 3 - اگر چه انعكاس ستونهاي بيست گانه تالارهاي چهلستون در حوض مقابل عمارت مفهوم چهلستون را تشريح مي‏كند ولي در حقيقت عدد چهل در ايران كثرت و تعدد را مي‏رساند و وجه تسمه عمارت مزيور به چهلستون تعدد ستونها است.

 اكنون كه قصر سلطنتي چهلستون تا حدي توصيف شد به شرح دو مجلس از نقاشيهاي ديواري چهلستون كه موضوع آنها پيرايي شاه عباس اول و دوم از مهمان خود ولي محمد خان و ندر محمد خان پادشاهان تركستان است و در شهر اصفهان پذيرايي شده ‏اند مي‏پردازيم.

 


عمارت عالي قاپو

من از بيرون عالي قاپو عکس زياد ديدم. اما از داخلش هيچي. هيچ تصوري هم نداشتم از توش . به محض ورود چشمم که کاشي کاري ها و معماري ورودي افتاد يکم خشکم زد.

راستش با بيرونش خيلي فرق داره.هر چند که از بيرون هم زيباست. خوشبختانه کاشي خيلي مقاوم هست و پس از گذشت سالها کاشيکاريهاي داخل خيلي خوب مونده بودند. اما نقاشي هاي روي ديوارها اکثرا از بين رفته بود. يکي از هنرمندان ميراث فرهنگي مشغول بازسازي نقوش تزئيني روي ديوار بود. خيلي دوست دارم ببينم اون ابتدا چه جوري بوده. حتماً فوق العاده زيبا بوده. رضا عباسي واقعاً هنرمند بي نظيري بوده.

عالي قاپو شش طبقه هست. ولي از هر طرف يه جور نشون مي ده. راه پله ها خيلي باريک هستند. پله ها با کاشي هاي زيبا پوشانده شده بودند و ديوارها هم داراي نقوش بسيار زيبا بودند.

داخل هر اتاق يک( به قول امروزي ها) شومينه قرار داشت که به نظر من خيلي زيبا بود.

هر چه بالا تر مي رفتي بر زيبايي اتاقها افزوده مي شد. تالار موسيقي در طبقات آخرين بود و فوق العاده زيبا. تزئينات سقفش که تا بالاي ستونها هم آمده بود بي نهايت زيبا بود و من مبهوت زيبايي و خلاقيتي که درش به کار رفته بود شدم. بيشترين نقشي که درش بکار رفته بود يه چيزي شبيه جام بود.

اون طبقه معماريش و تزئيناتش شاهکار بود. تا اونجايي که يادم هست طبقه ي بالاش مي شد ايوان که در اون يک حوض مسي بود. يکي از شاهکار هاي اين ساختمان در اين است که اين آب بدون پمپ تا اون ارتفاع که حوض قرار داشت مي رفته. متاسفانه نتوانستم از حوض عکسي بگيرم. چون دور تا دورش رو داربست زده بودند. فکرش رو بکنيد در زماني که ازش استفاده مي شده چقدر زيبا بوده. آب، داخل يک حوض مسي سفيد شده، چه تلالويي داشته! يک نکته ي جالب ديگر اين بود که در آن زمان ساختن يک حوض در طبقه چندم يک ساختمان و عايق بندي اون شاهکار بوده. در آن طبقه يک تالار هم بود. ورودي آن بسيار زيبا بود و از بيرون نشون مي داد که داخلش بايد خيلي قشنگ باشه.

و همين طور هم بود! کاشيکاري سقف و ديوارها شاهکار بودند.

 

 

 

سقف هم بسيار بلند بود. من که دوست نداشتم از اونجا بيام بيرون. درآن زمان آنجا تالار پذيرايي بوده. خوش به حال مهمانها!

http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=134947

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 9:38 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

استبداد در ایران

بازديد: 359

مقدمه


سرگذشت اتحاد استبداد، سلطنت و مذهب در برابر قیام و اصلاحات در ایران، جان مایه تاریخ ایران است. هر دودمانی که سقوط کرده، تا آخرین لحظه دمار از روزگار مردم ایران برآورده و در این جدال، که به بزرگترین قیام های مردمی انجامیده مذهب گاه به همت اندیشه ها و جرقه‌های نو در درون آن، در کنار مردم بوده و بیش از آن، علیه مردم و در کنار دربار سلطنتی. از میان مردم، رهبرانی برخاسته‌اند که رسم و آئینی اصلاحی را در قالب مذهب به میدان آورده و در دل مردم جا باز کرده اند، اما در نهایت این نواندیشان دینی نیز یا جذب قدرت شده‌اند و یا آن ها نیز با مردم یک سرانجام یافته و سرکوب شده اند. این سرگذشت، یعنی جدال "نو" با "کهنه" هم در مذهب و هم در بطن جامعه ایران عبرت آموز است و عجیب آن که تاریخ قضا و قضاوت در ایران نیز پیش از پیدایش حضرت محمد(ص) و اسلام تا کنون- از هخامنشیان تا جمهوری اسلامی- همین بوده است: دستگاهی در کنار قدرت مستبد!

قیام کاوه آهنگر علیه ضحاک ستمگر گرچه افسانه‌ای تاریخی است ولی این حقیقت را که مردم ایران زمین در برابر جور و ستم زیر درفشی که نمودار رنج و محرومیت تودهً زحمتکش است گرد می‌‌آیند و به مبارزه می‌‌پردازند، مجسم می‌‌کند. تاریخ نویسان ایرانی و بیگانه با تحریف و تغلیط، بیشتر جنبش ها و قیام ها را زیر پرده جانبداری سیاسی و مذهبی خود پنهان کرده، به آن ها زمانی رنگ الحاد و زندقه و گاهی خیانت و فتنه گری زده اند. این قیام ها و جنبش ها را که به پیش از اسلام، بعد از آن تا آغاز قرن بیستم و سرانجام قرن معاصر باز می‌‌گردد را، باید از زیر خاکستر قرون و اعصاربیرون کشید و زنگ زمان و پلیدی های تاریخ سازان را از آن ها زدود.

 جنبش مانوی 276- 216 م

"این جامعه را ترک کن، تو از جانبداران آن نیستی، تو باید عادات و رسوم را منظم کنی و لذایذ را تحت تسلط درآوری".

این ندائی است که طبق آثار مانوی از جانب "شاه نور بهشت" که نام عالی‌ترین "نیکی" است در سن 12 سالگی به مانی رسیده. مانی در سال 217/216 م. در خانواده‌ای مذهبی از "ادریون مغتسله" بدنیا آمد و در بابل پرورش یافت. بطور کلی جامعه آن روزی به بندگان و کشاورزان (آزاد) در برابر شاه و شاهزادگان، مهان (بزرگان)، نجبا کوچک و دهگانان (نجبای ده) و پیشوایان مذهبی زردتشت تقسیم می‌‌شد. کشاورزان آزاد و یا بطورکلی زحمتکشان ) آزاد( همواره در خطر بنده شدن بودند. هر آزاد که قادر به پرداخت مالیات نبود و یا در جنگ اسیر می‌‌گردید فورا به بنده تبدیل می‌‌شد و چون جنگ ها از دوران اشکانیان تا ساسانیان و قحط و غلا مداوم بود، سیلی از آزادان به طرف بندگان روان بود. بندگان مانند کالا بفروش می‌‌رسیدند. اختلافات مذهبی بین زردشتیان، عیسویان، یهودان نیز به این وضع آشفته می‌‌افزود. این جامعه دارای دو قطب حاکم و محکوم که تضاد اصلی آن را تشکیل می‌‌دادند، بود. تضادهای دیگر از جمله تضاد بین شاه و نجبا و اشراف و دستگاه مذهبی، تضاد با دولت روم در غرب و باهیاطله در شرق، تضاد بین شهر و ده که نتیجه سیر تکامل جامعه بود بحران پایان حکومت اشکانی را تشدید میکرد. استخراج معادن، توسعه محصولات دستی و کارهای ساختمانی در شهرها و کارهای آبیاری و راه داری و نظائر آن با وضع عقب مانده دهات و وابستگی انسان های ده در تضاد بود. واکنش چنین وضعی در درون مانی ندائی است که به مانی می‌‌گوید: " این جامعه را ترک کن، تو از جانبداران آن نیستی"

مانی پس از مسافرت به هند و آشنائی با مذهب بودائی سیستم جهان مذهبی خود را که التقاطی از مذهب زردشتی، بودائی و عیسوی و میتولوژی بود با دقت تنظیم کرد و در کتاب "شاهپورگان" اصول آن ها را بیان و هنگام تاجگذاری شاپوراول به شاه هدیه کرد. مانی اصول اخلاقی خود را بر پایه فلسفی مثنویت: روشنائی و تاریکی که ازلی و ابدی هستند استوار نمود. در واقع این اصول )امتناع از قتل نفس حتی در مورد حیوانات، نخوردن شراب، دوری از زن و جمع نکردن مال ( واکنش در مقابل زندگی پر تجمل و پر از لذت طبقات حاکم و عکس العمل منفی در برابر بحران اجتماعی پایان حکومت اشکانی و آغاز حکومت ساسانی است. شاپور و هرمزد، نشر چنین مذهبی را تجویز کردند، زیرا با وجود مخالفت آن با شهوت پرستی و غارتگری و سود جوئی طبقات حاکم، از جانبی مردم را به راه "معنویت" و "پاسیفیسم" سوق می‌‌داد و از جانب دیگر از قدرت مذهب زردشت می‌‌کاست. جنبش معنوی مانی به سرعت در جهان آن روزگسترش یافت و تبدیل به نیروئی شد که با وجود جنبه منفی آن با هدف های شاهان و نجبا و پیشرفت جامعه آن روزی وفق نمی‌داد. پیشوایان زردتشتی و عیسوی که با هم دائما در نبرد بودند، متحد شدند و در دوران شاهی بهرام اول که شاهی تن آسا و شهوت پرست بود در جریان محاکمه او را محکوم و مقتول نمودند 276 میلادی. از آن پس مانی کشی آغاز شد و مغان مردم بسیاری را به نام زندک ) زندیق( کشتند. مانویان درد و جانب شرق و غرب، در آسیای میانه تا سرحد چین و در غرب تا روم پراکنده شدند. در غرب گروهای مذهبی مسیحی تحت تاثیر مانویت مانند آلبیژوا و کاتار پدید آمدند که آن ها هم به علت ناسازگاری با وضع اجتماعی موجود و با منافع کلیسا قتل عام شدند.

 

مزدک

در پایان سده پنجم و آغاز سده ششم میلادی جنبش بزرگی جامعه ایران را تکان داد که به صورت قیامی واقعی سی سال )24-494 م.( دوام آورد و تاثیر شگرفی در تکامل جامعه آن روزایران بخشید. درقرن پنجم میلادی بحرانی که درآغاز سده سوم- اواخر حکومت اشکانیان- آغازشده بود تشدید گردید. کوشش بنادگذاران دودمان ساسانی نتوانست مسئله بحران را بطور قطعی حل کند، فقط بروز یک قیام اجتماعی را که نتیجه منطقی وضع آن روز بود به تاخیر انداخت. در آغاز حکومت ساسانی تغییرات زیر در جامعه ایران پدید آمد:

1 ـ شهرسازی به سرعت رو به افزایش رفت، 2 ـ روابط فئودالی به مقیاس زیادی فزونی گرفت، 3 ـ قدرت در دربار متمرکز شد.

این سه جریان در راه تکامل خود به موانعی جدی برخورد کرد که از خصلت جامعه آن روز ناشی می‌‌شد. کمبود زمین مانع رشد شهرها می‌‌شد، زیرا بیشتر زمین ها را اشراف و نجبا و دستگاه مذهبی در اختیار داشتند، دهاتی که کشاورزان در آن ها مشترکا کار و زندگی می‌‌کردند )ویس ها( تضعیف شده و فئودال ها برای تصاحب آن ها با کشاورزان در نبرد بودند، کوشش شاهان برای تمرکز قدرت و بالا بردن مالیات ها برای اداره امورکشور و امور جنگی با مقاومت شدید نجبا و دستگاه مذهبی روبرو گردیده بود. در دوران سلطنت پیروز) 484- 459 م.( قحطی بزرگی آمد و وضع را بدتر کرد. شاه ناچار شد مالیات های تازه‌ای وضع و حتی انبارهای غله را بین مردم تقسیم کند. در سال 484 م. پیروز در جنگ با هیاطله شکست خورد و ایران مجبور به قبول خراج سالیانه سنگینی شد. در دوران بلاش )488-484 م.( رومی ها از پرداخت خراج به ایران سرباز زدند و کار خرابی اوضاع بالا گرفت. به ناچار بلاش مالیات های سنگینی بر املاک ) نجبا، اشراف، فئودال ها و دستگاه مذهبی( بست. آن ها هم متحدا علیه او قیام کردند و عزل و کورش کردند. به این ترتیب بحران به اوج خود رسید. در چنین اوضاعی مزدک پسر بامدادان به تبلیغ مذهب خود که گویند موسسش زردشت خورک بابوندس بوده، پرداخت. عقاید مزدک بر دوگانگی مانوی استوار است: روشنائی دانا و تاریکی نادان، به عبارت دیگر نیکی با عقل و بدی جاهل، این دو نیرو با هم در نبردند و چون روشنائی داناست سرانجام پیروز خواهد شد. وظیفه انسان مبارزه با بدی و کمک به روشنائی در نبرد او با تاریکی است. اهمیت مزدک در تبلیغ این فلسفه نیست، بلکه درخشش و فروغ او در بکار بستن این فلسفه در زندگی روزانه و اجتماعی مردم است که به آن روح وزندگی می‌‌بخشد. اساس تعلیمات اجتماعی مزدک دو چیز است:

یکی برابری و دیگری دادگری. این دو شعار منعکس کننده تمایلات توده‌های مردم آن زمانست که باعث پیشرفت مزدکی‌گری شد. " مزدک می‌‌گوید: "آنچه مخالف روشنائی و موافق تاریکی است عبارتست از خشم و نفاق و چون ثروت و زن دو عامل اصلی ایجاد اختلاف بین انسان هاست، لذا لازم است که زنان آزاد و ثروت اجتماعی گردد."

مزدک می‌‌گوید: "اگرکسی با این نظامات موافقت نکرد، او پیرو اهریمن است و باید با قهر آنچه را که باید بدهد از او گرفت." ) نقل از دبستان‌المذاهب ( مزدک می‌‌گوید اهورامزدا نعمات زیادی را به طور مساوی در دسترس انسان ها گذاشت و نابرابری از آنجا بوجود آمد که کسانی با قهر اموال دیگران را تصاحب کردند. مزدک مرد پرهیزکاری بود که مردم را به تقوی می‌‌خواند. اینکه او را متهم به اشتراک زنان و هرج و مرج در جنسیت می‌کنند نادرست است. در آن زمان شاهان و اشراف و فئودال ها هزاران زن زیبا را در حرم های خود مدفون کرده بودند، در حالی که توده‌های مردم غالبا از داشتن یک زن محروم بودند. اشتراک در زن در مذهب مزدک آزادی زنان و بازگشت به زندگی اشتراکی )ویس( هاست. گیرشمن باستان شناس برجسته فرانسوی می‌‌گوید: "برنامه مزدک که به حق آن را کمونیسم ایرانی باید نامید، یک انقلاب واقعی بود. بسیاری از دانشمندان این جنبش را واکنش بندگان و نیم بندگان ) کشاورزان وابسته به زمین( و همچنین عکس العمل ساکنان شهرها و حومه آن ها که سابقا آزاد بودند، علیه فئودالیسم و دستگاه بنده ساز آن می‌‌دانند که به صورت مبارزه طبقاتی درآمد و علیه حرمسراهای اغنیا که در آن ها زنان متعدد محبوس بودند، اعتراض کرد."

مردم بسیاری به سرعت پیرو مذهب مزدک شدند و انبارهای غله و ذخائر اشراف و فئودال ها حتی خانواده سلطنتی، زمین ها و حرمسراها را از چنگ استثمارگران بیرون کشیدند. قباد پادشاه ساسانی که سلطنتش در برابر بحران اقتصادی و اجتماعی جامعه متزلزل بود، برای مدتی به مزدک و مزدکیان با دیده اغماض و تا حدی جانبداری نگریست، به جبهه متحد اشرافی- فئودالی روی خوشی نشان نداد و مالیات های سنگینی به زیان آنان وضع کرد. این دو نیروی ارتجاعی با هم متحد شده قباد را به زندان انداختند و به جای او برادرش (زاماسب) را برگزیدند. قباد از زندان فرار کرد و با کمک هیاطله که با او خویش بودند بار دیگر به سلطنت رسید )499 م.( و بشدت از نجبا و اشراف انتقام گرفت. جنبش مزدکی در این مدت پیش می‌‌رفت. اما همین که پایه سلطنت قباد محکم شد و نجبا و اشراف بقدر کافی ضعیف گردیدند و به قباد تسلیم شدند، بهانه‌ای بدست آورد و در محکمه مسخره‌ای حکم محکومیت مزدک و مزدکیان را صادر نمود. روحانیان زردشتی و مسیحی مانند دوران مانی بهم پیوستند و حکم قتل او را از شاه گرفتند. جنبش مزدکی با قتل او و پیروانش به طرز وحشیانه‌ای سرکوب شد، اما افکار او اثر خود را حتی در قیام ها و جنبش های مردم ایران در دوران اسلام، باقی گذاشت. نیم قرن بعد از مزدک افکار او الهام بخش جنبشی به رهبری پسر خاقان ترک گردید که واحه بخارا را تصرف کرد، اشراف و نجبا را براند و اموال آن ها را مصادره و تقسیم کرد و سپس سرکوب و رهبر آن اعدام شد. در آغازقرن هشتم میلادی خورزاد برادر شاه خوارزم در راس جنبش مزدکی قرار گرفت. دارائی ثروتمندان و اشراف را بین فقرا و محرومان تقسیم کرد. این جنبش را شاه خوارزم به کمک "قتیه" فرماند عرب در سال 712م سرکوب کرد. شکست مزدکیت، اصلاحات قباد و انوشیروان برای مدت کوتاهی بحران جامعه را تخفیف داد، اما چندی نگذشت که بار دیگر با شدت بیشتری بروز کرد و زمینه را برای شکست در جنگ با اعراب فراهم نمود.

خیزش ایرانیان علیه چیرگی اعراب و اسلام خلافتی اسلام  با ادعای برابری و برادری برای توده ها به میدان آمد. سیدقریشی و سیاه حبشی را برابر می‌‌گذاشت، پرهیزکاری را تنها وسیله فضیلت می‌‌شمرد. این افکار در مقابل جامعه‌ای تبداری که با دقت ریاضی مردم را به طبقات ممتاز و محروم تقسیم می‌‌کرد، می‌‌توانست به آسانی پیروز گردد. از نظر نظامی نیز قدرت جوانی که در مرگ و زندگی سعادت و نیکبختی می‌‌دید و مسحور غنائمی می‌‌شد که شکوه و جلال دربار و طبقات ممتاز ایران در چشم انداز او می‌‌نهاد، می‌‌توانست بر سازمان نظامی دولتی که سر تا پا غرق در فساد و بی عدالتی، نفاق و شهوت رانی بود، پیروزگردد. چنین هم شد. مذهب زردشت در مقابل اسلام شکست خورد و شاهنشاهی ساسانی در برابر اعراب بیابان گرد از پای درآمد. یزدگرد آخرین شاه ساسانی در کشورخود تنها ماند و بدست یکی از اتباع خویش نابود گردید. دیری نپائید که خلفا و فرماندهان عرب اصول صدراسلام را زیر پا نهادند و امید توده‌های محروم را به یاس بدل کردند. قشر تازه‌ای از فئودال ها جانشین فئودال های گذشته شد و خراج و جزیه و انواع تحمیلات از طرف اربابان خارجی که ممالک گشوده را غارت و ساکنان آن ها را بنده و برده می‌‌کردند، برقرار گردید. امویان توهین و تحقیر نژادی را نیز بر این همه افزودند و بار دیگر زمینه برای انواع مقاومت ها و جنبش ها آماده گردید. باید گفت که تا انقلاب مشروطیت تقریبا تمام جنبش ها رنگ مذهبی دارد و حاملین اصلی آن ها به ترتیب بندگان و کشاورزان هستند که در مواردی دهقانان و نجبای کهن بیاد دوران های گذشته بدان ها می‌‌پیوندند و مبارزه آن ها در دوران حکومت اعراب و ترکان جنبه ضد سلطه خارجی نیز دارد. اینک شمه‌ای از این جنبش ها:

 ابو لوء لوء

ابو لوء لوء اولین اسیرایرانی بود که نتوانست رفتار ناپسند و غیرانسانی اعراب را با کودکان و اسرای ایرانی تحمل کند و او که از جور مولای خود مغیره به عمر شکایت برده و داد نستانده بود، عمر را با کاردی دو دمه از پای درآورد. ایرانیان ازاو شیعه‌ای ساختند و او را به شخصیتی تاریخی تبدیل کردند، اما در واقع او همچنان به مذهب اجداد خود باقی بود.

ایرانیان و مختار 692- 683 م

ایرانیان از آغاز بروز اختلاف در امر خلافت برای تضعیف حکومت عرب استفاده کردند، به عباسیان علیه حکومت اموی کمک نمودند و سپس به آل علی در برابر عباسیان پیوستند و به اشکال گوناگون دستگاه حکومتی عرب را متزلزل کردند تا آن که قدرت آن ها را بکلی برانداختند. از جمله هنگامی که مختار بن ابوعبیده تقفی به خونخواهی حسین بن علی برخاست موالی یعنی ایرانیان مسلمان بدو پیوست و ضربت سختی به خلافت اموی وارد کردند. از هشت هزار تن سپاهیان مختار کمتر از عشر آن ها عرب و بقیه موالی ) ایرانی( بودند. قیام مختار بدست مصعب بن زبیر سرکوب شد.

 

 

ایرانیان و ابن اشعت 84- 81 ه.ق

ابن اشعت یکی از سرداران عرب بود که به کمک مردم کرمان و بر حجاج فرمانده خونخوارعرب بشورید، بصره و کوفه را تصرف کرد و کار او به کمک موالی بالا گرفت چنان که حجاج از عهده او برنیامد و بین او و ابن اشعت هشتاد جنگ اتفاق افتاد. سرانجام سپاه تازه‌ای از شام به مدد حجاج آمد و ابن اشعت شکست خورد. در این جنگ حجاج به درجه‌ای در کشتار و بی رحمی افراط کرد که حتی خلیفه اموی او را سرزنش نمود.

ایرانیان و خوارج

جنبش ضد عرب در ایران موجب شد که ایران پناهگاه مخالفان اموی گردد. خوارج در امر خلافت نظری دموکراتیک داشتند و به دسته‌های چندی تقسیم می‌‌شدند. مردمانی دلیر و بی باک، در امر مذهب سختگیر و با ایرانیان که بیشتر طرفدار مذهب تشیع بودند اختلاف نظر داشتند. ولی همین که در جزیره، کار بر آن ها سخت شد گروهی به ایران آمدند و به کمک مردم علیه خلفا قیام کردند و با سرسختی با آن ها جنگیدند. فقط صفاریان که ایرانی و طرفدار استقلال ایران بودند توانستند خارجیان را در جنوب ایران سرکوب کنند. از سرکردگان معروف خارجیان در سیستان حمزه و عمارخارجی هستند.

جنبش در خراسان و ماوراء النهر

اسلام گرچه درغرب ایران به سرعت پیش رفت، اما در شرق با مقاومت سخت روبرو گردید. این منطقه به علت دوری از مرکز قدرت اسلامی، ابتدا مورد هجوم اعراب قرار نگرفت. مردم این سامان از آزادی نسبی برخورداربودند. زردشتیان، مانویان و بودائیان در کنارهم زندگی می‌‌کرند. مدتی طول کشید تا فرماندهان عرب خراسان و ماوراالنهر را به تصرف درآوردند. پس از تسلط اعراب نیز خراسان ضعیف‌ترین نقطه کشور پهناور اسلام بود. بسیاری از نو مسلمانان فقط مسلمان ظاهری بودند و از هر موقعیتی برای بازگشت به دین خود و رهائی از حکومت عرب استفاده می‌‌کردند. خاندان علی بن ابیطالب و اعقاب عباسی عموی پیغمبر که داعیه خلافت داشتند، چون این منطقه را برای گردآوری نیروهای ضد اموی مساعد می‌‌دیدند، مبلغان خود را پنهانی بدانجا می‌‌فرستادند. بدین ترتیب جبهه‌ای از ایرانیان و عناصر عرب ضد خلفا تشکیل گردید. قیام های خراسان همه رنگ مذهبی داشت، ولی آنهائی که به نام اسلام برپا شد امکان پیروزی بیشتر یافتند، زیرا در طول زمان مذهب اسلام در ایران ریشه می‌‌دوانید و به علاوه گروهی از مسلمانان عرب را نیز با خود همراه می‌‌کرد. اینک پاره‌ای از این جنبش ها:

 

قیام به آفرید

به آفرید پسر ماه فرزین از مردم زوزن از محال نیشابور خراسان بود که در عهد ابومسلم قیام کرد. او تغییراتی در مذهب زردشت داد و به نام دین نویی آن را تبلیغ می‌‌کرد. می‌‌گفت ثروت هیچکس نباید از چهارصد درهم تجاوز کند، معتقد به رجعت و برای اعداد خواصی قائل بود. مردم بسیاری به او گرویدند و کارش بالا گرفت. آن ها به آبادی راه ها و پل ها پرداختند و یک هفتم دارائی خود را در این راه صرف می‌‌کردند.

پیشوایان زردشتی به ابومسلم شکایت بردند و چون او به همراهی زردشتیان نیازمند بود، جنبش به آفرید را سرکوب کرد.

قیام ابومسلم 9 ژوئن 847- 755م

"اگر توانستی عرب زبان در خراسان نگذاری چنین کن و هر کودکی قدش به پنج وجب رسید و درباره او شک داشتی خونش بریز...." این دستور ابراهیم امام به ابومسلم از پناهگاهش در عراق است. با داشتن چنین دستوری ابومسلم در خراسان قیام کرد. درباره نسب او اختلاف است. از نظر ما این امر اهمیت زیادی ندارد، آنچه ابومسلم را در نظر مردم ایران بزرگ کرد و تا حد خدائی رساند، رهبری او از جنبش ضد عرب بود. با تدبیر بین اعراب ساکن خراسان تفرقه انداخت و گروهی را به طرف خود جلب کرد. سپس به کمک توده مردم به نام عباسیان اعراب را سرکوب نمود. قیام او عامل مهم سقوط امویان گردید. عباسیان به خلافت رسیدند ولی ابومسلم در سر هوای استقلال داشت و نقطه اتکاء او نیروهای لشگری و مردم خراسان بودند. عباسیان این معنا را دریافتند و ناجوانمردانه او را کشتند. قتل ابومسلم خود جنبش های دیگری را که در ذیل به بعضی از آن ها اشاره می‌‌شود در پی داشت:

سنباد مجوس ) مرگ در سال 756- 755 م.( به خونخواهی ابومسلم از دهات اطراف نیشابور قیام کرد، شهر "کومش" را اشغال نمود و به خزائن ابومسلم دست یافت و قصد خود را مبنی بر تصرف حجاز و برانداختن حکومت عرب اعلام کرد. مردم زیادی بر او گرد آمدند. مزدکیان و شیعیان بدو پیوستند. اتباع او به صد هزار تن رسید. پس از پیروزی هایی که نصیب او شد جموربن مزار سردار منصور او را شکست داد و مقتول کرد. این قیام 70 روز طول کشید و طبق نوشته "الفخری" شصت هزار تن از طرفدارانش مقتول شدند ) 756- 755 م.(

اسحاق ترک

اسحاق یکی از افراد عامی بود که پس از مرگ ابومسلم در ماوراءالنهر قیام کرد و مدعی شد که ابومسلم نمرده بلکه غیبت کرده و ظهورخواهد نمود، لقب ترک را به اسحاق از آن رو داده‌اند که در ترکستان به تبلیغات خود دست زد. گروهی از جانبداران ابومسلم بدو پیوستند، ولی سرانجام قیام او با شکست مواجه شد.


راوندیان

هنوز منصورخلیفه عباسی از قتل ابومسلم فارغ نشده بود که راوندیان پدید آمدند. این فرقه مذهبی بدست ایرانیان تاسیس شد. عقاید آنان ترکیبی از مذاهب گوناگون بود. از جمله به تناسخ، مظهریت و پاره‌ای از افکار مزدک معتقد بودند. جنبش آن ها بدانجا رسید که قصر خلیفه را محاصره کردند و جان او را در خطر انداختند. اگر معن بن زائده، که یکی از سرداران شجاع عرب و مغضوب خلیفه بود، از نهان گاه خود بیرون نتافته و به راوندیان نتاخته بود، کار خلیفه را ساخته بودند. راوندیان به شدت سرکوب شدند ولی تا مدتی افکار آن ها طرفدارانی داشت. قیام ابومسلم و طرفدارانش به قدرت مطلقه عرب پایان داد و گرچه به استقلال کامل ایران منتهی نشد، ولی از آن تاریخ به بعد ایرانیان به اشکال گوناگون در حکومت عباسیان شرکت کردند و نفوذ اعراب در ایران متزلزل شد.

 

 

استاذسیس 768- 766 م

استاذسیس یکی از متنفدین محلی در سیستان و هرات بود. به گفته "الیعقوبی" از شناسائی مهدی به ولایت عهد منصور سرپیچید. طبری و ابن اثیر می‌‌نویسند که سیصد هزار کس بر او گرد امدند. بر خراسان و مرو زود استیلا یافت. خود را موعود زردشت یعنی "هوشیدر" خواند. چند بار بر سرداران خلیفه پیروزی یافت. سرانجام محاصره و سرکوب گردید. ) به طوری که از جریان جنبش های فوق معلوم می‌‌گردد سنن مذهبی و قومی ایرانیان پا برجا مانده و در این جنبش ها اثر خود را همواره نمایان می‌‌کرده است(.

سپید جامگان – المقنع

در سال 159 هجری قمری هاشم ابن حکیم ) نقابدار خراسان ( در خراسان و ماوراء النهر علیه اشغال گران عرب قیام کرد. عقاید او از رواندیه سرچشمه می‌‌گرفت. توده‌های کثیری از کشاورزان بدو پیوستند و مسلحانه علیه حکام عرب قیام کردند. مدت ها طول کشید تا خلفا توانستند در سال 169 ه. ق. این جنبش را سرکوب کنند. آن ها درفش و لباس سفید را در مقابل علم سیاه که علامت عباسیان بود بکار می‌‌بردند. پیروان المقنع روزگاری دراز در دو ولایت کش و نخشب باقی ماندند. این قیام که به تمام معنی قومی و ضد عربی بود سر آغاز پایان حکومت عرب در این منطقه و مایه رشد قیام های دیگری در ایرانست.

یوسف الپرم

در سال های 778- 777 م. شخصی به نام یوسف الپرم در خراسان قیام کرد. قیام او کمتر معروف و احتیاج به تحقیق بیشتری دارد. )طبری، جلد سوم- الیعقوبی، جلد دوم(

بابک خرم دین

قیام بابک به سال 201 ه. ق. از شهر اردبیل آذربایجان آغاز و تبدیل به نهضتی وسیع و خلقی ضد عرب شد. تعلیمات بابک دنباله تعلیمات راوندیان و المقنع و شامل بسیاری از عقاید اجتماعی مزدک است. خرم دینان که فرقه‌ای ضد اسلام و ضد عرب در بلاد غربی و شمال غربی ایران بودند، همواره در این مناطق علیه خلفا مقاومت می‌‌کردند. چون مرکز اولی آن ها دهی بنام خرم در منطقه اردبیل بود به خرمی معروف بودند. بابک جانشین جاویدان بن سهل رهبر این فرقه گردید و مدت بیست سال با خلفا جنگید و منطقه وسیعی را به نام بلاد بابک متصرف شد. بابک و طرفداران او برای اولین بار درفش و جامه سرخ را بعنوان نمودار قیام بکار بردند. بابکیان مردمی دلیر و سرسخت بودند که با جنگ هائی شبیه به جنگ های چریکی امروز) پارتیزانی ( بهترین سرداران عرب را شکست دادند. سرانجام افشین سردار ترک نژاد ایرانی در دربار خلیفه با نیرنگ و فریب بابک را به چنگ آورد و جنبش را سرکوب نمود.

مازیار

مازیاربن قارن یکی از اسپهبدان طبرستان پیشوای فرقه‌ای از خرمیان بود که به سود کشاورزان زمین ها را از فئودال ها گرفته و بین کشاورزان تقسیم کرد. در سال 224 ه. ق. علیه خلفا قیام نمود و پس از چندی گرفتار و در شهر "سامره" مقتول گردید. در همین سال افشین که در سرکوب خرم دینان خدمت بزرگی به خلفای عباسی کرده بود، در زمان خلیفه العتصم زندانی و در سال 226 مقتول گردید. گویند افشین با مازیار روابط و قرارهای پنهانی برای سرنگون کردن حکومت خلفا در ایران داشت. در شکست کلیه قیام های بعد از اسلام که در بالا ذکرشد دو عامل مهم نقش اساسی داشت. یکی اینکه پس از نفوذ اسلام در بین مردم، سلاح فکری جنبش ها کهنه و زنگ زده و براساس عقاید و افکار دوران ساسانی بود، دیگر اینکه رهبران جنبش پس از رسیدن به قدرت در فکر بازگشت به دوران حکومت ساسانی بودند و توده‌های مردم را فراموش می‌‌نمودند و خود به اشرافیت می‌‌گرائیدند و سرانجام تنها می‌‌ماندند.

 

قیام زنگیان

در ماه شوال 225 ه.ق. ) 869 میلادی( قیام زنگیان آغاز و نزدیک 15 سال دوام یافت. هسته اصلی قیام را بردگان که به قشر وسیعی تبدیل شده بودند، تشکیل می‌‌داد. رهبر این قیام که دست کمی از قیام اسپارتاکوس ندارد، علی بن عبدالرحیم طالقانی است. خانواده اش از طرفداران آل علی بودند. او که در بندگان نیروی بزرگی می‌‌دید با دادن شعار آزادی جنبش زنگیان را بوجود آورد و خود در بصره مقام گرفت. این جنبش چنان نیرومند شد که چندین بار زنگیان انقلابی بزرگترین سرداران عرب را شکست دادند. "صاحب الزنج" رهبر قیام بر نواحی اهواز، شوش، دشت میشان و جی و جندی شاپور دست یافت. عاقبت خلیفه عباسی ـ الموفق- موفق به سرکوبی این جنبش گردید. در این جنبش نیز تغییر رویه رهبران که پس از پیروزی های اولی خود به گرد آوردن عنائم و شیوه خلیفه گری دست زدند، عامل مهم شکست بود. ضعف دستگاه خلافت و نفوذ ایرانیان در این دستگاه مقدمه پدید آمدن حکومت های نیم مستقل و مستقل در ایران گردید که بطور خلاصه بدان ها اشاره می‌‌شود.

 

 

1400سال مبارزه اسلام ایرانی - اسلام عربی

ضعف دستگاه مرکزی خلافت اسلامی و نفوذ ایرانیان در این دستگاه، مقدمه پدید آمدن حکومت های نیم مستقل و مستقل در ایران گردید که بطور خلاصه بدان ها اشاره می‌‌شود.

طاهریان

موسس این سلسله که اولین حکومت مستقل ایران، اما بظاهر مطیع خلفا را تشکیل میداد، طاهربن حسین ازخاندانی ایرانی بود، که درقریه هوشنج واقع در ده فرسنگی هرات زندگی میکرد. طاهربه خدمت مامون فرزند هارون الرشید که از طرف مادر ایرانی بود و برسرخلافت با برادرش امین درجدال بود، درآمد و با استفاده ازاین جدال بنام پشتیبانی ازمامون که ازکودکی بین ایرانیان بزرگ شده بود، راه استقلال قسمتی از ایران را هموار کرد. طاهر با سرداری سپاه مامون در سال 198 یا 200 ه .ق. بغداد را تصرف کرد وامین را کشت و مامون به خلافت رسید و طاهرذوالیمنین را بحکومت خراسان منصوب کرد. حکومت نیم مستقل طاهریان تا سال 200 ه .ق. دوام داشت.

صفاریان

مؤسس اولین سلسله مستقل ایرانی هستند. یعقوب پسر لیث رویگر که در جرگه جوانمردان (کسانی که ضد عربان عیارانه مبارزه می‌‌کردند( بود و در جنگ امیر سیستان با خوارج به مقام سپهسالاری "درهم بن حسین" رسیده بود، امیرعرب را برانداخت و در سیستان حکومت خود را برقرار کرد و به عمار خارجی که در این منطقه به تاخت و تاز مشغول بود چنین پیغام داد: "خوارجی که پیش از تو در سیستان بودند بر ضد خلفا قیام می‌‌کردند و به مردم سیستان کوچکترین آزاری نمی‌رساندند. یا مانند دوستان به دوستان ما پیوند و یا از اذیت سیستانیان دست بردارد". ) 259 ه.ق.( یعقوب لیث خراسان، گرگان، فارس و کرمان را به تصرف درآورد و در جهت غرب تا جندی شاپور پیشرفت. رفتار جوانمردانه یعقوب که از بین توده‌های مردم بر آمده بود او را محبوب عامه کرد و خلیفه المعتمد را به وحشت انداخت. صفاریان تا سال 394 ه.ق. گاه در قسمت بزرگی از ایران و گاه در جنوب در سیستان حکومت داشتند تا آنکه محمود غزنوی در سال 392 سلسله آن ها را برانداخت.

سامانیان

پیش ازهجوم اعراب از حکام ماوراءالنهر بودند و بعد ازاسلام هر چه داشتند از دست دادند و به عیاری پرداختند. گویند از دودمان بهرام چوبین بوده اند. در دوران طاهرذوالیمنین به لشگریانش پیوستند و به حکومت شهرهائی از ماوراءالنهر رسیدند ) 204 ه.ق.(. رفته رفته زورمند شدند و با استقلال حکومت خود را در ماوراءالنهرو سپس در خراسان مستقر کردند. سامانیان به احیاء آداب و رسوم گذشته ایران و همچنین به ترویج زبان فارسی دری و پیشرفت فرهنگ ایرانی به سود خویش کمک بسیار کردند. آزادی نسبی مذهبی در منطقه حکومت آنان وجود داشت. تقریبا به خلفا باج ندادند و فقط به ظاهر نامی از خلیفه می‌‌بردند. رویهم رفته 128 سال حکومت کردند و کار آن ها در سال 395 بدست ترکان غزنوی پایان یافت.       

اسپهبدان

طبرستان تا زمان منصور دوانقی استقلال خود را حفظ کرد. اسپهبدان که از نجبای کهن ایرانی بودند براین ناحیه حکومت میکردند. در زمان منصور لشکرعرب ازاسپهبد خورشید اجازه گرفت تا ازراه کناره عازم خراسان شود، ولی هنگامیکه اعراب به طبرستان رسیدند ناجوانمردانه حکومت اسپهبدان را برانداختند و معلوم شد که قصد منصور تصرف طبرستان از راه خدعه و فریب بوده است.

ملوک رستمدار و علویان

پس از سقوط ساسانیان در حدود سال چهلم هجری رشته‌ای از خانواده گاوپاره در ولایت رستمدار استقلال محلی یافت. یکی از افراد این خانواده بنام، با دوستان پسر "خورزاد" به اتفاق مازندرانیان اعراب را برانداختند. در دوران اسپهبد، عبداله بن وندا امید حسن بن زید علوی در طبرستان علیه خلفا خروج کرد. عبداله به او پیوست و به اتفاق طبرستان را از وجود اتباع خلفا مصفی کردند و تا قتل مازیاربن قارن این منطقه مستقل ماند. پس از قتل مازیار و تسلط مجدد خلفا، بار دیگر حسن بن زید از اعقاب امام حسن به طبرستان که از مرکز مقاومت ضد عرب بود آمد و پس از او در سال 270 ه.ق. محمدبن زید تمام طبرستان و مازندران را با کمک مردم از عمال خلفا پاک کرد. امیر اسماعیل سامانی بنام خلفا محمدبن زید را مغلوب کرد، ولی بار دیگر ناصر کبیر در گیلان قیام نمود و حکام سامانی را که بنام خلفا در طبرستان بودند براند. وفات او در سال 304 هجری قمری است. حکومت علویان از بهترین حکومت های کوچک و مستقل ایرانی است که در بهبود وضع کشاورزان و حفظ کمون های آن ها در برابر فئودا لها کوشیده است.

ملوک باوند باجبال

آل باوند از خانواده‌های قدیم ایرانی از سال 45 تا سال 750 ه.ق. در سه مرحله در جبال مازندران و یا در تمام آن حکومت کردند و ماموران خلفا را عاجز نمودند و مکرر امرای عرب را از طبرستان اخراج کردند. در سال 496 ه.ق. علیه سلجوقیان قیام کردند و پیروز شدند. این سلسه تا دوران حکومت چنگیزیان نیز پا برجا ماند.

آل زیارو آل بویه (دیلمیان)

در غرب و مرکز ایران دو سلسله به نام آل زیار که موسس آن مرداویچ زیاری است ) 319 ه.ق.( و آل بویه که هر دو از مناطق شمال برخاسته‌اند نواحی مرکزی و غربی ایران و فارس را از تصرف خلفا آزاد کردند. مخصوصا دیلمیان سخت نیرو گرفتند و مدت 128 سال حکومت راندند و چون خلفا در برابر آن ها چاره‌ای جز تسلیم ندیدند حکومت بغداد را به آنها واگذاشتند و خود بعنوان خلیفگی و احترامات ظاهری قناعت کردند. این سلسله در سال 487 ه. ق. بدست سلجوقیان و درنتیجهٔ اختلاف دائمی که با آل زیار و سایرامرا ی محلی ایرانی داشتند، منقرض شد.

جنبش قرمطيان

قرامطه دسته‌ای از اسماعیلیان اند که ظاهرا متعقد به امامت محمد بن اسماعیل بن جعفرصادق بودند. در سال 286 ه.ق. ابوسعید حسین بن بهرام جنابی قرمطی در بحرین ضد خلفای عرب قیام کرد و مدتی دراز خود و خانواده اش که ایرانی بودند، عباسیان را بخود مشغول داشتند و با جنگ و گریز مکرر سرداران عباسی را شکست دادند. ابوسعید دامنه متصرفات خود را وسعت داد و در سال 302 ه.ق. کشته شد. پس از او ابوطاهرسلیمان به ریاست رسید و چنان میدان را بر عباسیان تنگ کرد که در بغداد و بصره و شام خواب راحت نداشتند. در ذی الحجه سال 317 به مکه حمله کرد و سنگ سیاه کعبه را به احسائه مرکز قرامطه برد. قرامطیان به ظاهراسلام عقیده نداشتند و ظواهر اعمال را نادانی می‌‌دانستند تا اواخر قرن پنجم هجری مردم را ضد عباسیان شوراندند. اصول عقاید اجتماعی قرامطیان تساوی حقوق مردمان، از بین بردن طبقات ممتاز و برداشتن قیود مذهبی بود. مبلغان آن ها سرتا سر ایران را پیمودند و علیرغم زجر و شکنجه حکام بدعوت و تبلیغ بین توده مردم و دانشمندان پرداختند. بیشتر علمای ایران که در آن زمان به تحقیق و تتبع می‌‌پرداختند یا قرمطی بودند و یا بدان متهم می‌‌شدند، زیرا قرمطیان به تعصبات مذهبی معتقد نبودند و راه تفکر و تعاقل را که باعث پیشرفت دانش است باز می‌‌گذاردند. قرمطیان بحرین تا سال 367 درسواحل خلیج فارس و منطقه بحرین قدرت داشتند. بسیاری از شخصیت های علمی و ادبی به اتهام قرمطی بودن مخصوصا در دوران غزنویان که خود را طرفدار متعصب خلفای عباسی می‌‌نمودند، کشته شدند.

اسماعیلیان ایران ـ حسن صباح

مؤسس اسماعیلیه ایران - حسن صباح به قولی از اهالی ری بود که با تدبیر و کوششی فراوان به کمک توده مردم شهری و کشاورزان پایه قدرت اسماعیلیان ایران را، با تصرف قلاعی مستحکم گذاشت. جنبش اسماعیلیان در ایران از طرفی علیه حکومت ترکان و از طرف دیگر ضد خلفای عباسی بود. حسن صباح و پیروان او چنان سازمان محکم و متینی بوجود آوردند که مدتی نزدیک به دو قرن در سرزمین ایران، به خصوص در رودبار الموت ) تصرف الموت در سال 483 ه.ق.( و قهستان پایداری کرد و حکومت های وقت را به وحشت انداخت. اسماعیلیان کلمه رفیق را برای اولین بار بین خود رواج دادند و رفتار آن ها نسبت به یکدیگر رفیقانه بود. در آغاز نقطه اتکاء حسن و یارانش کشاورزان و کسبه و پیشه وران شهری بودند ولی بتدریج از توده مردم دور و تبدیل به نوعی از فئودال ها شدند که در اطراف قلاع خود کشاورزان را استعمار می‌‌کردند. اسماعیلیان نیروی ضربتی ورزیده و متهوری بوجود آوردند که در رازداری و فداکاری بی نظیربود. طرز فعالیت و سازمان دادن پنهانی آنان در شرایط ترور و اختناق نمونه‌ای از دقت و تدبیر و سرمشقی برای کارهای مخفی است. قلاع اسماعیلیه بخصوص قلعه الموت در رودبار از مرکز تتبع و تحقیقات علمی در دوران خود بود، زیرا اسماعیلیان معتقد به تفسیر و توجیه و تفکر و تعقل در احکام مذهبی بودند و پابند ظواهر اعمال مذهبی نمی‌شدند. حتی یکی از جانشینان حسن به نام حسن بن محمد بن بزرگ امید با اعلام رسیدن قیامت کلیه وظایف شرعی را ملغی کرد. در سال 518 ه.ق. حسن صباح مرد و تا سال 653 ه.ق. که هلاکوخان مغول قلاح اسماعیلیه را درهم کوبید، جانشینان حسن در استحکامات متعدد خود صاحب قدرت بودند و شاهان سلجوقی و خوارزمی از آن ها حساب می‌‌بردند.

سلطان جلال الدین

جلال الدین پسر سلطان محمد خوارزمشاه که سرداری لایق ولی سیاستمداری نالایق بود، به مقاومت علیه مغولان برخاست و از سال 617 تا 628 ه.ق. دلیرانه با اشغال گران مغول جنگید و مکرر قوای چنگیزخان را شکست داد. چنگیز شخصا به جنگ او شتافت و در کنار سند او را مغلوب کرد. جلال الدین با اسب از آب سند گذشت و پس از چندی بار دیگر به ایران باز آمد و منطقه بزرگی را آزاد کرد. اما عیاشی، بی تدبیری و عدم توجه به توده‌های مردم سرانجام موجب شکست و نابودیش شد.

جنبش درویشان ـ سربداران

با آن که تصوف در ایران مدت ها صورت مقاومت منفی با وضع اجتماعی موجود داشت و به همین دلیل پس از مدتی حق حیات در جنب متشرعه یافت، با این حال پس از هجوم مغول و تاخت و تاز تیموریان و هنگامی که فقر و فاقه توده‌های مردم را در جامعه قرون وسطائی قرون هفتم و هشتم هجری از پای درمی آورد، دراویش در سبزوار و مازندران و آذربایجان جنبشی را که از یک طرف علیه حکام مغول و از طرف دیگر ضد فئودال ها و اشراف و روحانیان بود، رهبری کردند. در سال 738 ه.ق. سربداران سبزوار را بتصرف در آوردند و علیه مغولان مکرر جنگیدند و دامنه حکومت خود را تا مازندران و گرگان توسعه دادند. سربداران دعوی داشتند که می‌‌خواهند کاری کنند که حتی یک تاتار تا قیام قیامت خیمه در خاک ایران نزند. به قول مؤلف روضات الجنات این گروه را از آن جهت سربداران گویند که گفتند: "اگرتوفیق یابیم دفع ظلم ظالمان کرده باشیم والا سر خود را بردار ببینیم که دیگر تحمل تعدی و ظلم نداریم" سربداران مدت پنجاه سال در سبزوار و نواحی مجاور آن حکومت کردند.

حروفیه

حروفیه ) صوفیانی که برای حروف خواص معینی قائل بودند( به صورت فرقه‌ای مذهبی که موسس آن فضل اله استرآبادی بود، علیه مغولان به فعالیت پرداختند و در زمان شاهرخ تیموری متهم به سؤقصد علیه او شدند و به شدت تحت پیگرد قرار گرفتند و بقایائی از آن ها به مملکت عثمانی پناه بردند و فرقه بکتاشیه را که برمبانی عقاید آن ها تاسیس شد، بوجود آوردند.

مرعشیه

موسس این سلسله از دراویش قوام الدین مرعشی است که در سال 760 ه.ق. در راس جنبشی توده‌ای قرار گرفت و حکام دست نشانده تاتار و خوانین محلی را از مازندران براند و حکومت مرعشی را در مازندران برقرار کرد. مرعشی ها هنگام حمله تیمور به ایران مقاومت مردانه‌ای کردند و پس از شکست، تیمور آن ها را به ماوراء النهر کوچ داد. در زمان شاهرخ به مازندران بازگشتند. مردم، شمس الدین غوری حاکم آن سامان را کشتند و مرعشی ها دوباره به حکومت مازندران رسیدند.

نکته قابل توجه در تمام این جنبش ها اینست که در آغازجنبه توده‌ای دارد، ولی پس از آن که رهبران به قدرت می‌‌رسند از طرفی مردم را فراموش می‌کنند و از طرف دیگر بین جانشینان آن ها بر سر قدرت جنگ و جدال داخلی در می‌‌گیرد.

 صفویه

آخرین جنبش مسلح و متعرض دراویش جنبش صوفیان پیرو شیخ صفی الدین اردبیلی است که از درون آن سلسله صفویه بیرون آمد. در تاریخ ایران پس از اسلام ظهور سلسله صفویه نقطه عطفی است مهم؛ زیرا که پس از قرنها، ایران توانست با دستیابی مجدد به هویت ملی ،‌ به کشوری قدرتمند و مستقل در شرق اسلامی تبدیل شود. این کشور به رقابتی نزدیک به امپراطوری شمال برمی خیزد و دایره سروری و خلافت عثمانیان را بر ممالک اسلامی رد می‌‌کند. حکومتی که صفویان در اوایل قرن دهم هجری برپا کردند یک حکومت مذهبی و بر پایه تشیع بود، این دوره نزدیک به دو قرن و اندی طول کشید. با تأسیس این حکومت مقطع جدیدی در تاریخ ایران گشوده شد. زمانه‌ای که ایرانیان برای کسب هویت خود به تکاپو پرداختند، و لذا این دوران از اهمیت خاصی برخوردار شد. با توجه به تأثیر طولانی مدت دستاورهای صفویان تا عصر حاضر، می‌‌توان گفت که آنها در حل و فصل مشکلات برخاسته از امور نظامی، اقتصادی، مذهبی و اجتماعی تا حدود قابل ملاحظه‌ای موفق بودند. در این دوره، نعمت و فراوانی حاصل شد، امنیت بر راهها سایر گسترد، تجارت و بازرگانی به شکوفایی رسید؛ اقلیتها محل تساهل و تسامح مذهبی قرار گرفتند؛ دشمنان خارجی عقب زده شدند؛ هنرها و صنایع در حد و حجم قابل اعتنایی شکوفان گردیدند و دانشمندان بزرگی در عرصه فلسفه پدیدار شدند. سلسله هایی که پس از صفویان بر سر کار آمدند در پیدا کردن راه حل برای مشکلات موجود جامعه به اندازه صفویان موفق نبودند. نظام صفویان به رغم فشارهای داخلی و خارجی به مدت دویست و بیست و پنج سال در ایران ثبات و استواری پدید آورد. در زمان صفویه نیز شورش ها و قیام هائی بوقوع پیوست که بعلت تراکم مطالب از ذکر آنها در این وجیزه خود داری و فقط بذکر مختصری درباره جنبش نقطویه قناعت می‌‌شود.

نقطویه

گروهی  بودند  که  از درون حروفیه بیرون آمدند. به قول اسکندر بک منشی در کتاب عالم  آرای  عباسی  این  طایفه  به مذهب  حکما عالم  را قدیم  شمرده‌ اند و اصلا اعتقاد  به حشر و نشر اجساد  و قیامت ندارند  و مکافات حسن  و قیح اعمال را در عاقبت و مذلت دنیا قرار داده و بهشت و دوزخ را همان می‌‌شمارند. بدستور شاه عباس اول درویش خسرو قزوینی یکی از پیشوایان این طایفه و گروهی از یاران او را کشتند و سپس دستور کشتار آن ها در کشور داده شد. اسکندر بک می‌‌نویسد: "القصه از سیاست این جماعت، اگر کسی از این طبقه بود از این دیار بیرون رفت یا در گوشه خمول خزیده خود را بی نام و نشان ساخت. یکی از اکابر این طایفه به هندوستان رفت و نزد پادشاه هند تقرب یافت

 

جنبش بابیه

جنبشی است که در زمان سیطره سلسله قاجار بدست سید محمد علی باب شیرازی ) تولد 1225، وفات 1266 ه.ق.( در حدود سال 1260 بوجود آمد. باب و طرفداران او با توجه بوضع اجتماعی دهقانان که بی رحمانه استثمار می‌‌شدند و همچنین پیشه وران و کسبه کوچک زندگی رقت باری داشتند با افکار و عقایدی نظیر دوران راوندیان و قرمطیان و شعبه‌های شیعه با اعلام ظهورمهدی موعود به تبلیغ بین آنان پرداختند. سید محمد علی که در آغاز خود را باب می‌‌خواند در اواخر ادعای مهدویت کرد و لقب باب را به ملا حسین بشرویه داد که به باب الباب خوانده شد. سید از مقام امامت نیز پا فراتر نهاد و کتاب خود "بیان" را ناسخ قرآن دانست و برای خود مقام پیامبری قائل گردید. گروه زیادی از کشاورزان و کسبه شهری و تجار و حتی عده‌ای از روحانیان به بابیان پیوستند. بابیگری از شیخی گری که نمایندگان برجسته آن شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی هستند سرچشمه می‌‌گیرد. باب در تبریز به فتوای علما تیرباران شد ) ماه شعبان 1266(. پس از او میرزا حسینعلی نوری بهاء الله ادعای مهدویت ) نقطهٔ اولی( کرد و بعنوان "من بظهرالله" بیشتر پیروان باب به او گرویدند. صبح ازل نیز که از بابیان برجسته و مورد توجه باب بود ادعای نقطه بودن نمود و گروهی نیز بدو پیوستند. جنبش بابی و بهائی گری آخرین واکنش علیه استبداد و تعصب روحانیون قشری به صورت مذهبی در ایرانست و چون با شرایط زمان وفق نمی‌داد، سلاح کهنه‌ای در مقابل استبداد قاجار و روحانیان بود که علیرغم فداکاری جانبداران خود و نفوذی که بخصوص در دهستان ها یافت، از کار افتاد. بعدها این فرقه خصلت خود را از دست داد و تبدیل به گروهی کوچک شد که امروز اتباع خود را از دخالت در امور سیاسی و اجتماعی باز می‌‌دارد.

 جنبش های اجتماعی در تاریخ ایران

انقلاب مشروطیت

انقلاب مشروطیت ـ پوسیدگی جامعه فئودال ایران که صدها سال از عمر آن می‌‌گذشت، رشد نسبی بورژوازی تجاری و خرده بورژوازی در ایران، آشنائی گروهی از روشنفکران با افکار و زندگی مردم اروپای غربی، بیداد و غارتگری امپریالیست های انگلیسی و روسیه تزاری، مقدمات یک جنبش ضد فئودالی و ضدامپریالیستی را در اوائل قرن بیستم در ایران فراهم می‌‌کرد. شکست روسیه تزاری در جنگ با ژاپن، انقلاب 1905 روسیه و آشنائی عده‌ای از زحمتکشان ایران که برای کار به قفقاز می‌‌رفتند به افکار سوسیال دمکراسی، فشار دو گانه دربار فاسد قاجار و روحانیان و توسعه تبلیغات ترقیخواهانه از طرف گروه‌های تجدد طلب بوسیله شب نامه ها و جرائدی که در خارج طبع و در ایران دست بدست می‌‌گشت، در سال 1906 آتش انقلاب بورژوا دموکراتیک ایران را برافروخت که دامنه آن تا سال 1922 کشیده شد. انقلاب مشروطیت ایران سرآغاز جنبش های ملی در آسیاست. لنین این انقلاب را می‌‌ستاید، حزب سوسیال دموکرات روسیه با تمام قوا بدان یاری می‌‌رساند و آن را از دایره تنگ بورژوائی بیرون می‌‌کشد و مهر جنبش توده‌ای را در سرتا سرشمال ایران بدان می‌‌زند. انقلاب ایران در برابر امپراتوری انگلیس و روس، در مقابل استبداد شاهان قاجار و درباریان و رو در روی آن قسمت از روحانیان که بر انقلاب اجتماعی رنگ الحاد و کفر می‌‌زدند، ایستاد و مکرر پیروز شد و گرچه به هدف های نهائی خود نرسید، اما بهرحال منشاء تحولات بزرگی در تمام شئون زندگی مردم ایران گردید. انقلاب مشروطه نشان داد که مردم ایران دارای ظرفیت بزرگ انقلابی، روحیه فداکاری و از خود گذشتگی و شایستگی فهم و درک مقتضیات زمان هستند و می‌‌توانند از میان خود مجاهدان بزرگی مانند ستارخان قهرمان جنبش مشروطیت ایران پرورش دهند. انقلاب مشروطیت آغاز ظهور انقلاب زیر درفش احزاب سیاسی با هدف های مشخص و معلوم اجتماعی و طبقاتی بود. مرحله اول این انقلاب که بنام مشروطیت خوانده می‌‌شود از 1906 تا 1911 طول کشید و مراحل دیگر آن به اشکال گوناگون در جریان جنگ جهانی اول و پس از آن تا سال 1922 دوام یافت. انقلاب اکتبر در سال 1917 نیرو و خصلت و جهت تازه‌ای به جنبش های انقلابی ایران داد. از دوران این جنبش ها نهضت کارگری ایران بیرون آمد و حزب کمونیست ایران پا به عرصه وجود و فعالیت گذاشت. ما با کمال اختصار به قیام ها و جنبش های بعد از انقلاب "مشروطیت" ذیلا اشاره می‌‌کنیم.

 

 

ایران در جنگ جهانی اول

آغاز جنگ جهانی اول با حضور کشورهای روس، فرانسه و انگلیس به نام « دول متفق» و کشورهای اتریش و آلمان به عنوان « دول محور» و پیوستن عثمانی، ایتالیا و ژاپن به گروههای متخاصم با یکدیگر، جهان را درگیر محاربه‏ای بزرگ و خانمانسوز کرد که ایران آن روزگار را هم به مناسبت موقعیت ژئوپولتیکی دور از معرکه نگذاشت. با وجود آنکه ایران در زمانه سلطنت احمدشاه قاجار و صدارت میرزاحسن مستوفی‏الممالک بیطرفی خود را به دول متخاصم اعلام کرد اما نیروهای درگیر در جنگ این بیطرفی را عملاَ و مکرراَ نقض کردند و از این رهگذر خسارات فراوانی به کشور وارد آمد. به دنبال آغاز جنگ در ژوئیه 1914م، عثمانی‏ها به بهانه آنکه روسها آذربایجان را اشغال کرده‏اند، با ارائه یادداشتی به دولت ایران، نقض نکردن بیطرفی کشورمان را موکول به بیرون رفتن روسها از آذربایجان کردند. تلاش دولتمردان ایران به منظور بیرون راندن روسها که از چند سال پیش از شروع جنگ، بخشهایی از شمال کشور را به اشغال خود درآورده بودند به نتیجه‏ای نرسید و آنها به بهانه حفظ جان اتباع خود در ایران، نیروهای خود را از آذربایجان و سایر نواحی اشغالی خارج نکردند و ایران همچنان به علت ضعف نیروهای نظامی خود ناگزیر به تحمل حضور بیگانگان و تجاوزات آنان در خاک خود شد. هر چند دلایل عمده و ریشهای این اقامت مشکل‏ساز نیروهای بیگانه را در قرارداد 1907 و اولتیماتوم روسیه به ایران در مسئله اخراج مورگان شوستر آمریکایی، مستشار مالی، و پس از آن در قرارداد سرّی 1915 باید جست.

 قیام جنگل و انقلاب گیلان

در جریان جنگ جهانی اول که قوای متخاصم بی طرفی ایران را نقض و کشور ما را اشغال کردند، جنبش وسیعی ضد نیروهای اشغالگر پدید آمد. لبه تیزاین جنبش متوجه قوای انگلیس و روسیه تزاری ـ دو دشمن دیرین ایران و انقلاب مشروطیت بود. میرزا کوچک خان، یکی از مبارزان دوران مشروطیت در راس گروهی از آزادیخواهان در گیلان علیه قوای تزاری برپا خاست و سپس موازی با شرایط مساعد و یا نامساعد روز برحسب خصلت بورژوازی خود گاه بصورت انقلابی ای دو آتشه و زمانی بحال تسلیم و عقب نشینی در جنگل و اطراف رشت مستقر گردید. هنگامی که انگلیسها مجبور به عقب نشینی از قفقازشدند و ارتش سرخ صحنه قفقاز را از قوای خارجی و نیروهای ارتجاعی داخلی پاک کرد، میرزا کوچک خان با کمک کمونیست ها و توده‌های مردم که از پیروزی های انقلاب اکتبر به جنبش آمده بودند، به رشت وارد شد. در این حکومت، کمونیست ها، جنگلی ها، احسان اله خان و خالوقربان که نماینده قشرهای گوناگون اجتماعی بودند، شرکت داشتند. در 22 ژوئن همین سال اولین کنگره حزب کمونیست ایران در بندر انزلی تشکیل و برنامه حزب را مبنی براخراج انگلیسها از ایران، واژگون کردن رژیم سلطنتی و فئودالی و مصادره و تقسیم بلاعوض املاک مالکان بزرگ، تصویب و کمیته مرکزی خود را انتخاب کرد. این حزب وارث سنن انقلابی حزب عدالت و گروه‌های سوسیال دموکرات و کمونیست ایران بود که با برنامه‌ای روشن به میدان مبارزه قدم گذاشت. دیری نپائید که هم در رهبری حزب و هم بین حزب و کوچک خان که هدف هایش در چهارچوب تنگ بورژوائی و داعیه شخصی محدود بود، اختلاف بروز کرد. میرزا کوچک خان، حکومت انقلابی را ترک کرد و به جنگل عقب نشست و حکومت جدید به ریاست احسان اله خان تشکیل گردید. این انشعاب و اختلاف ضربت سختی به جنبش انقلابی گیلان زد. در این موقع قوای دولتی با کمک نیروهای نظامی انگلیس حمله بزرگی علیه نیروهای مسلح انقلابی که تا نزدیک قزوین پیش آمده بودند، آغاز کردند و آن ها را تا بندرانزلی ) پهلوی( عقب نشاندند. دلیری و شهامت مبارزان و کمک انقلابیون قفقاز توانست مهاجمان را به عقب راند. شهر رشت بار دیگر بدست انقلابیون افتاد. حیدرعمواوغلی بدان سامان شتافت تا بکار سامان دهد. اما اختلاف ریشه دار از یک طرف و تحریکات حکومت قوام السلطنه و انگلیس ها از طرف دیگر کار را به آنجا رساند که کوچک عده‌ای از سران نامدار این حزب را برای مذاکره به جنگل دعوت و آن ها را غافلگیر کرده، به قتل رساند و به این ترتیب زمینه پیروزی قوای دولتی فراهم گردید. حکومت انقلابی گیلان از پای درآمد و دیری نپائید که نیروی میرزا کوچک خان به تحلیل رفت و خود او هنگام فرار نابود گردید (نوامبر1921 م( شکست انقلاب گیلان نیروهای ملی را پراکنده کرد. تنها این حزب بود که تحت شرایط نامساعد نوین به فعالیت خود ادامه داد. 

جنبش انقلابی از مجلس دوم تا انقلاب اکتبر

به طوری که معلوم است دخالت مستقیم حکومت تزاری با اعزام نیرو به تبریز انقلاب مشروطیت را در آستانه پیروزی قطعی سرکوب نمود. آنچه باقی ماند قانون اساسی و فرم حکومتی مشروطه بود، ولی نیروهای آگاه انقلاب سعی کردند از این تغییرات صوری استفاده کرده به مبارزه خود ادامه دهند. بدین منظور در سال 1909 حزب دموکرات ایران را تشکیل دادند که برنامه‌ای مترقی داشت )تقسیم املاک بین دهقانان، ایجاد بانک کشاورزی، ایجاد ارتش ملی، تفکیک دولت از مذهب، برقراری تعلیمات اجباری....(. این حزب توانست 28 نفر نماینده به دوره دوم مجلس شورا بفرستد و از تریبون مجلس خواست های مردم را اعلام و علیه دخالت های استعمارگرانه امپریالیست های انگلیس و روس مبارزه کند. در دوران فترت بین دوره دوم و سوم مجلس که به منظورسرکوب این حزب و سایر نیروهای انقلابی بوجود آورده بودند، موفق به سرکوب این حزب نشدند. در مجلس سوم دموکرات ها31 کرسی بدست آوردند و توانستند عده دیگری از وکلا را با خود هم آواز کنند. تحمل چنین مجلسی برای امپریالیست ها که عملا ایران را در اشغال داشتند ممکن نبود. مجلس را تعطیل کردند. جنگ بین المللی و ورود قوای متخاصم به ایران تکان تازه‌ای به مردم داد و در هر گوشه‌ای از کشورمخصوصا در شمال و بین ایلات جنوب مقاومت های مسلحانه آغاز گردید. حزب دموکرات ابتدا حکومتی موقت در قم و پس از شکست در کرمانشاه تشکیل داد و سپس اعضاء و طرفداران آن مجبور به "مهاجرت" شدند. طلیعه انقلاب اکتبر که در ایران به صورت تشکیل شوراهای سربازان روس در شمال ایران پدید گردید، تکان تازه‌ای به نیروهای انقلابی داد و حزب دموکرات به خصوص در تبریز نیروی تازه‌ای گرفت. در آستانه وقایع ژوئیه 1917 در روسیه، همکاری دموکرات ها با شوراهای سربازان روس بدانجا رسید که سربازان روس با آزادیخواهان تبریز و دمکرات ها میتینگ مشترکی بر مزار شهدای راه آزادی تشکیل دادند و نطق های آتشینی ایراد کردند. از جمله ناطقان یکی شیخ محمد خیابانی بود که بنام حزب دموکرات سخن راند. شمال ایران با انقلاب اکتبر یکباره از زیر فشارامپریالیسم آزاد شد و شعله‌های انقلاب اکتبر سرتاسر این منطقه را به جنبش تازه‌ای که در سطح عالی تری از جنبش مشروطیت قرارداشت، درآورد. در جنوب انگلیس ها با تمام قوا کوشش کردند که از تاثیر انقلاب اکتبر در مردم بکاهند و نفوذ خود را مستحکم کنند و سپس آتش انقلاب را در شمال خاموش نمایند، اما در سرتاسر ایران مقاومت با سر سختی تمام علیه انگلیس ها جریان یافت. جمعیت های گوناگون که هدف آن ها اخراج انگلیس ها و تسلیم پلیس جنوب به دولت ایران و الغای قراردادهای تحمیلی بود، تشکیل گردید.

قیام خیابانی

فراخواندن ارتش روس از ایران و اشغال آذربایجان از طرف عثمانی ها که قصد تجزیه و الحاق این منطقه را به ترکیه داشتند، شرایط نامساعد تازه‌ای برای دمکرات های آذربایجان و آزادیخواهان بوجود آورد. عثمانی ها خیابانی و عده‌ای از سران جنبش را توقیف و تبعید کردند. پیشرفت ارتش سرخ در قفقاز، عقب نشینی قوای انگلیس از باکو و فشار دولت جوان شوروی به عثمانی ها برای تخلیه خاک ایران منجر به بیرون رفتن نیروی عثمانی از آذربایجان گردید و بار دیگر شرایط مساعد برای جنبش در آذربایجان فراهم آورد. در شب عید نوروز سال 1299 )20 مارس 1920( میتینگ عظیمی با شرکت بیش از 20 هزار نفر در تبریز تشکیل گردید که با شعار "مرده باد انگلیس" خواهان تخلیه ایران از نیروهای انگلیسی بودند. پادگان انگلیسی تبریز شهر را تخلیه وعقب نشینی کرد، ولی شهربانی مانند معمول رهبران جنبش را تحت فشار قرار داد. نتیجه فشار شهربانی قیام تحت رهبری حزب دموکرات آذربایجان که به علت دور ماندن از مرکز حزب و نابسامانی آن در مناطق دیگر ایران، بنام "فرقه دموکرات آذربایجان" نامیده شده بود، بوقوع پیوست. قیام در هفتم آوریل 1920 میلادی آغازشد و طی دو روز همه ادارات از جمله شهربانی بدست قیامیون افتاد. ابتدا هیئتی بنام "هیئت اجتماعی" کار قیام را اداره می‌‌کرد، اما در 20 ژوئن 1920 این هیئت منحل و حکومت ملی با برنامه ذیل تشکیل گردید:              برانداختن سلطنت، برقراری جمهوری، نجات کشور از قید اسارت خارجی، خود مختاری در آذربایجان، برقراری روابط سیاسی و بازرگانی با کشور شوروی. حکومت ملی بلافاصله دست به یک سلسله اصلاحات در زمینه امور بهداشتی و فرهنگی و تاسیس ارتش ملی و نظامی آن زد و خیابانی هر روز برای روشن کردن افکار عمومی به نطق هائی آتشین پرداخت که تاثیر بزرگی از لحاظ فکری در مردم داشت. پیشرفت های حکومت ملی نمی‌توانست حکومت مرکزی را به تلاش نیاندازد. کابینه وثوق الدوله عاقد قرارداد تحت الحمایگی 1919 با کمک انگلیس ها به انواع حیل متشبث شد تا این حکومت را براندازد، ولی توفیق نیافت و خود در نتیجه نفرت عمومی مردم ساقط گردید. مشیرالدوله که تا حدی خوش نام بود سرکار آمد و مخبرالسلطنه را که از دموکرات های سابق بود به استانداری آذربایجان فرستاد. خیابانی به او اعتماد کرد و آزادانه وارد تبریزشد. مخبر السلطنه با استفاده از نیروی خلع سلاح نشده قزاق و خیانت فرمانده ژاندارمری خیابانی را غافلگیر کرد و این انقلابی پرشور در 22 شهریورماه 1299 بدست قزاقان شهید شد. جنبش و قیام معروف به خیابانی در آذربایجان یکی ازصفحات درخشان تاریخ حرکت انقلابی در ایران و بخصوص در آذربایجان است.

نظامی های ایران در جنبش های اجتماعی

قیام خداوردی

پس از انقلاب اکتبر جنبش های وسیع دهقانی شمال و شرق خراسان را در برگرفت. دهقانان کرد ساکن شمال خراسان به رهبری خداوردی نام که قبلا چوپان یکی از خوانین زعفرانلو بود، قیام کردند. این جنبش در نواحی دیگر خراسان نیز تاثیر کرد. قیام از شهر شیروان که مرکز آن بود تجاوز کرد و نواحی قوچان و باجگیران را در برگرفت. قوام السلطنه استاندار خراسان با عده‌ای از سران ایلات کرد و بلوچ این جنبش را سرکوب کردند (اوت 1920 م(.

قیام کلنل

کلنل محمد تقی خان پسیان عضو حزب دموکرات، افسر برجسته ژاندارمری بود که از لحاظ ایدئولوژی دارای افکار انقلابی، مخالف حکومت اشراف، طرفدار حکومت دموکراتیک و در سیاست خارجی مخالف نفوذ انگلیس ها بود. کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ سیدضیاالدین و پیدایش سردار سپه که ظاهرا قرارداد 1919 را لغو و اشراف و اعیان و عده‌ای از فئودال ها را زندانی کردند، ابتدا کلنل را امیدوار کرد، اما با سرکارآمدن قوام السلطنه که کلنل او را به خوبی می‌‌شناخت این امید به یأس مبدل شد و او را به قیام واداشت. کلنل با قوای مسلح خود و با یاری عده‌ای از آزادیخواهان، منطقه خراسان را از حیطه اقتدار حکومت مرکزی رهاند، کمیته‌ای از نمایندگان طبقات مختلف بنام "کمیته ملی" تشکیل داد. این کمیته با شعاراصلاحات ارضی به روستا رفت، ولی دست به اقدامات اساسی نزد. قوام السلطنه که با سران عشایر فئودال های محلی روابط دوستانه داشت، آن ها را علیه کلنل تحریک کرد و آتش فتنه را از هر طرف برافروخت. کلنل که مردی دلیر و بی پروا بود در زد و خوردی با اکراد شخصا در نبردی نابرابرشرکت کرد و کشته شد. سپس قوای دولتی که مدتها منتظر فرصت بودند به مشهد وارد شدند و به این طریق قیام سرکوب گردید. کلنل که زمانی به کمک آلمان ها امیدواربود، پس از انقلاب اکتبر جانبداری جدی حکومت جوان شوروی گردید و احساسات بسیار دوستانه‌ای از خود در نقطق هایش نسبت به این حکومت نشان داد.

قیام لهاک خان باوند

در سال 1926 پادگان بجنورد تحت فرماندهی ستوان لهاک باوند ) سالار جنگ( مسلحانه قیام نمود. پشتیبان این قیام توده‌های دهقانی بودند که خاطره جنبش دهقانی خراسان و مبارزه خاوردی کرد را به یاد داشتند. مهمترین شعار این قیام مصادره و تقسیم بلاعوض املاک بین دهقانان بود. شعارهای دیگر تغییر مالیات ها به نفع پیشه وران و کسبه شهرها، برقراری مالیات بر عایدات، استقرار حکومت جمهوری و قطع نفوذ انگلیس ها بود. این قیام از طرف دولت با کمک انگلیس ها که هواپیماهای خود را بکار انداختند، در 18 ژوئیه 1926 فرو نشانده شد و لهاک خان به اتحاد شوروی پناه برد.

قیام لاهوتی

ماژور ) سرگرد( لاهوتی از دموکرات های با سابقه‌ای بود که در دوره "مهاجرت" به ترکیه رفت و پس از پایان جنگ و خاتمه جنبش خیابانی بازگشت، مورد عفو واقع و در ژاندارمری تبریز با درجه سرگردی پذیرفته شد. در این موقع رضاخان ) سردارسپه( در مقام انحلال ژاندارمری و الحاق آن به نیروی قزاق به منظور ایجاد ارتش متحد الشکل برآمد. این اقدام را بیشتر افسران ژاندارمری دنباله سیاست انگلستان برای قبضه کردن ارتش ایران می‌‌دانستند. علاوه بر این رفتار مستبدانه رضا خان وزیر جنگ را، در مقابل مجلس و دولت ناقض قانون اساسی می‌‌شمردند. از این رو چند نفر از افسران ژاندارمری و از جمله آن ها لاهوتی در ماه حوت 1300 نقشه قیامی را بدست افراد ژاندارمری که مدتها حقوقشان نرسیده بود، کشیدند. این افسران ابتدا با افراد فرقه دموکرات که پس از قتل خیابانی مترصد فرصت بودند، تماس گرفته موافقت آن ها را جلب و در یک حمله موفقیت آمیز قسمت مهمی از شهر تبریز را تسخیر کردند و به تمام شهرستانها پیروزی و قیام خود را اطلاع دادند و آن ها را از نیات ضد استبدادی و ضد استعماری خود مطلع نمودند. اردوی دولت در خارج شهر و بعضی از محلات مقاومت می‌‌کرد و به حمله نمی‌پرداخت. سرانجام جنگ سختی بین طرفین درگرفت و بعلت آمادگی افراد ژاندارم نیروی دولتی پیروزشد و لاهوتی به اتحاد شوروی پناهنده و قیام سرکوب گردید.

قیام پادگان سلماس

در سال 1926 میلادی سربازانی که مدت ها حقوقشان پرداخت نشده بود در شهر سلماس (شاهپور کنونی( قیام کردند، عده‌ای را از میان خود به رهبری انتخاب و شهر خوی را تصرف کردند. قسمتی از پادگان خوی بدان ها پیوست و هدف قیام از تقاضای حقوق تجاوز کرد و شعارهای دهقانی موضوع اصلی قرار گرفت. دولت پس از اعزام نیروی بزرگی از تبریز و پادگان های اطراف این قیام را سرکوب و رهبران آن را اعدام کرد. بدین ترتیب دفترقیام های مسلح و جنبش های وسیع خلقی بسته شد و حکومت دیکتاتوری رضا شاه مستقر گردید. تنها جنبشی که به فعالیت خود ابتدا به طور نیم علنی و سپس مخفی ادامه داد حزب کمونیست ایران بود که پس از شکست انقلاب گیلان مرکز خود را به تهران منتقل کرد و به تاسیس شعب خود در ولایات دست زد و تا استقرار سلطنت پهلوی از مختصر آزادی استفاده کرده به تلفیق کار علنی و مخفی پرداخت، اتحادیه‌های صنفی و کارگری بوجود آورد و در درون حزب اجتماعیون دست به فعالیت سیاسی زد. روزنامه هائی وابسته به حزب و اتحادیه‌های به رهبری حزب منتشر گردید که نقش تبلیغاتی موثری ایفا کردند. این حزب از همان آغازعضو انترناسیونال سوم ) کمینترن( گردید و از کمک های این سازمان بهره مند شد، ولی در این بین سردار سپه که مدتی تا حدی بدیده اغماض به جنبش های دموکراتیک می‌‌نگریست و هنوز آن نیرو را نداشت که در تمام جبهه ها بجنگد، پس از پیروزی در سایر جبهه ها و رسیدن به مقام سلطنت حمله خود را علیه نهضت کارگری ایران آغازکرد. در جنوب، در اصفهان، تبریز و مشهد به اتحادیه‌های کارگری هجوم بردند و آن ها را متلاشی کردند. عده‌ای از سران این حزب و اتحادیه ها توقیف گردیدند و سپس "قانون" کذائی 1310 از مجلس دستوری رضا شاه علیه جنبش کارگری به تصویب رسید.

پنجاه و سه نفر

حکومت دیکتاتوری رضا شاه با سیستم پلیسی خود از هرگونه اجتماع ولو بعنوان مذهبی جلوگیری نمود و هر جنبش را ولو هر قدر کوچک بود با زندان و اعدام سرکوب کرد. شرایط فعالیت برای حزب کمونیست بسیار دشوار شد. قسمت مهمی از نیروهای فعال حزب در زندان ها از کار افتادند. قوای تازه و متدهای نوی برای ادامه کار لازم بود. در این موقع است که دکترارانی و چند نفر دیگراز یاران او به ایران آمدند و با همکاری چند نفر از اعضای با سابقه این حزب دست به فعالیت زدند. بدین ترتیب فعالیت تبلیغاتی و تربیت کادرهای جوان آغاز گردید. در دانشکده ها و دانشسرای عالی جنبش دانشجوئی که چند بار دست به اعتصاب زد به رهبری کانون جدید این حزب، بوجود آمد. جنبش کارگری می‌‌رفت رونق تازه‌ای بگیرد که در نتیجه بعضی اشتباهات سازمانی در سال 1316 پلیس این سازمان نو بنیاد را کشف کرد. ارانی و یاران او وعده‌ای از کسانی که با آن ها ارتباط و آشنائی داشتند توقیف و محکوم گردیدند. دکتر ارانی بدست پلیس در زندان از پای درآمد و بقیه یاران او تا ورود ارتش سرخ به ایران و فرار رضاشاه در زندان های مناطق بد آب و هوای جنوب و قصر قاجار در حبس ماندند و عده‌ای از آن ها در جریان تشکیل حزب توده در سال 1320 نقش قابل توجهی ایفاء کردند.

 

 

 

 

                                                                                        

از ویکی پدیا ، دانشنامه آزاد

سایت اختصاصی:                                           

www.fawikipedia.org

www.newikipedia.org  

                                                                                                   

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فهرست مندرجات                                                        مقدمه        

·                                 ۲ جنبش مانوی 276- 216 م

·                                 ۳ مزدک

·                                 ۴ خیزش ایرانیان علیه چیرگی اعراب و اسلام خلافتی

o                                                        ۴.۱ ابو لوء لوء

o                                                        ۴.۲ ایرانیان و مختار 692- 683 م

o                                                        ۴.۳ ایرانیان و ابن اشعت 84- 81 ه.ق

o                                                        ۴.۴ ایرانیان و خوارج

o                                                        ۴.۵ جنبش در خراسان و ماوراء النهر

o                                                        ۴.۶ قیام به آفرید

o                                                        ۴.۷ قیام ابومسلم 9 ژوئن 847- 755م

o                                                        ۴.۸ اسحاق ترک

o                                                        ۴.۹ راوندیان

o                                                        ۴.۱۰ استاذسیس 768- 766 م

o                                                        ۴.۱۱ سپید جامگان – المقنع

o                                                        ۴.۱۲ یوسف الپرم

o                                                        ۴.۱۳ بابک خرم دین

o                                                        ۴.۱۴ مازیار

o                                                        ۴.۱۵ قیام زنگیان

·                                 ۵ 1400 سال مبارزه اسلام ایرانی - اسلام عربی

o                                                        ۵.۱ طاهریان

o                                                        ۵.۲ صفاریان

o                                                        ۵.۳ سامانیان

o                                                        ۵.۴ اسپهبدان

o                                                        ۵.۵ ملوک رستمدار و علویان

o                                                        ۵.۶ ملوک باوند باجبال

o                                                        ۵.۷ آل زیارو آل بویه (دیلمیان)

o                                                        ۵.۸ جنبش قرمطيان

o                                                        ۵.۹ اسماعیلیان ایران ـ حسن صباح

o                                                        ۵.۱۰ سلطان جلال الدین

o                                                        ۵.۱۱ جنبش درویشان ـ سربداران

o                                                        ۵.۱۲ حروفیه

o                                                        ۵.۱۳ مرعشیه

o                                                        ۵.۱۴ صفویه

o                                                        ۵.۱۵ نقطویه

o                                                        ۵.۱۶ جنبش بابیه

·                                 ۶ جنبش های اجتماعی در تاریخ ایران

o                                                        ۶.۱ انقلاب مشروطیت

o                                                        ۶.۲ ایران در جنگ جهانی اول

o                                                        ۶.۳ قیام جنگل و انقلاب گیلان

o                                                        ۶.۴ جنبش انقلابی از مجلس دوم تا انقلاب اکتبر

o                                                        ۶.۵ قیام خیابانی

·                                 ۷ نظامی های ایران در جنبش های اجتماعی

o                                                        ۷.۱ قیام خداوردی

o                                                        ۷.۲ قیام کلنل

o                                                        ۷.۳ قیام لهاک خان باوند

o                                                        ۷.۴ قیام لاهوتی

o                                                        ۷.۵ قیام پادگان سلماس

o                                                        ۷.۶ پنجاه و سه نفر

·                                 ۸ جستارهای وابسته

·                                 ۹ منبع

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 اسفند 1393 ساعت: 9:32 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1652

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس