تحقیق و پروژه رایگان - 1326

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق جنگ خندق

بازديد: 339

جنگ خندق ( 17 شوال سال 5 هجري)

مهمترين حادثه ي اين سال جنگ خندق است به پيامبر خبر رسيد كه كفار قريش با هماهنگي و هم عهدي با قبايل مختلف آماده نبرد با پيامبر مي شوند پيامبر مسأله را با اصحاب خود در ميان گذاشتند به پيشنهاد صحابي بزرگ ايشان حضرت سلمان فارسي در اطراف مدينه خندق حفر كردند خندق به صورت يك زاويه قائمه حفر شد چون نيازي نبود كه در اطراف مدينه حفر خندق به صورت دايره انجام شود يك رشته كوه در يك طرف مدينه و قلعه بني قريضه هم در كنار آن عملاً مدينه را از دو سمت و سو محفوظ مي داشت نقطه ضعف در دو قسمت ديگر مدينه بود در حفر خندق 2 هزار نفر شركت داشتند لذا حفر خندق در مدت 6 روز انجام شد عرض خندق 4 متر و عمق آن پيش از 2متر بودت بعضي از محققين معتقدند كه طول خندق 12000 زارع يعني حدود 5/5 كيلومتر بوده است با توجه به اينكه عرض آنرا 5 متر و عمق آن نيز 5 متر تخمين زده اند با اين حساب بايد هر ده نفر در 6 روز 20 متر از خندق را حفر كرده باشند يعني 500 متر خاكبرداري بعبارت ديگر 500/137 متر خاكبرداري توسط مسلمانان در عرض 6 روز صورت گرفته باشند

چنانكه ديديم ابوسفيان در سال 4 هجرت گروهي را به بدر آورد اما در وسط راه پيشيمان شد و برگشت اين بازگشت موقعيت فرماندهي او را در نظر بزرگان قريش ضعيف كرد و ناچار شد به تهية سپاه بزرگ و متعلمي بپردازد سرانجام در سال هجرت سپاهي بين هفت تا  هزار تن فراهم آورد كه 600 تن سواره جزء آنان بود اين لشكر بزرگ رو به مدينه نهاد چون سپاه از قبيله هاي مختلف عرب تشكيل شده بود اين جنگ احزاب ناميده اند به علاوه در اين جنگ گروهي از يهوديان بني فقير كه در خيبر به سر مي بردند با قريش و قبيله غعلغان عليه پيغمب متحد شدند يهوديان بني قريفله نيز كه پيرامون مدينه سكونت داشتند و متعهد بودند كه قريش را ياري نكنند پيمان شكني كردند و با مردم مكه همدست شدند در مقابل اين لشكر انبوه پيغمبر فقط 30 هزار سپاهي داش ت كه به جز چند تن بقيه پياده بودند مردم مدينه بر خلاف جنگ احد اين بار پذيرفتند كه شهر حالت دفاعي بخود بگيرد در اين جنگ بود كه به صلاح دير سلمان فارسي براي حفاظت شهر خندقي كندند مدينه از 3 سو به وسيله نخلستان و ساختمان محفوظه بود و دشمن نمي توانست از اين 3 جانب به شهر حمله برد و با كندن خندقي در شمال آن سمت نيز از هجوم سراران دشمن محفوظ ماند پيش از آنكه سپاه مكه به نزديكي مدينه رسد كار كنمدن خندق پايان يافت چون دشمن بر انجا رسيد در شگفت ماند چه تا آن رو چنان مانعي براي پيشروي جنگي نديده بود سواران نمي توانستند از خندق بهمند و چون پيش مي آمدند تيراندازان به آن ها مجال نمي دادند عمروبن عبدور و عكرمه بن آبي جمل تصميم  گرفتند از خندق عبور كند عمرو كه شجاعي نامدار بود  به دست علي ( ع) كشته شد به صورت ظاهر جنگ خندق براي مدينه زيان آور بود سپاه اندك مسلمانان در مقابل آن لشكر انبوه چه مي توانست بكند؟ پيغمبر نخست خواست قبيلة غطفان را از جمع لشكريان جدا كند بدانها پيام داد يك سوم محصول مدينه از آن شما بر شرطي كه با قريش همكاري نكنيد انصار مدينه از پيغمبر پرسيدند اين مصالحه وحي آسماني است؟ گفتند در اين صورت ما تن به چنين شكستي نمي دهيم آن روزها كه خدا ما را به دين اسلام هدايت نكرده بودجه خواري تن در نمي داديم امروز كه خدا به سبب تو ما را رستگار ساخته چگونه ممكن است خود را زبون سازيم در نتيجه آن مصالحه انجام    نشد .

عسرت در حفر خندق

بسياري از مورخين و محققين وقتي مي خواهند به جنگ احزاب با خندق بپردازند و اسناد و مدارك را مورد بررسي قرار دهند از شكوه شور انگيز مسلمانان در حفر خندق و مقامت چهل روزه آنان در برابر كفار و مشركين قريش دار سخن مي دهند و ناتوانمي بت پرستان و همپيمانان آنها را در نفوذ به مدافع مسلمانان مورد تجزيه و قرار مي دهخند كمتر ديده و شنيده ايم كه محققين به عمق فاجعه اي كه احزاب در چند قدمي آنها براي همدم و نابودي حرث و نسل مسلمين تدارك ديده بودند اشاره كنند مسلمانان در شرايط بسيار سختي به لحاظ اقتصادي و معيشتي بسر مي بردند شهر مدينه در محاصره بود منافقين مدينه آخرين اطلاعات ازمواضع مسلمانان و تغيير و تحولات جبهه ها را به مشركين مي دادند و يهوديان بين قرينه كه با مسلمانان پيمان نامه امضا كرده بودند با نزديك شدن قريش به نزديك مدينه پيمان شكني كردند و به آنها پيوستند اين دو گروه اطلاعات مهمي را از مسايل مسلمانان به دشمن مي دادند قريش بر مبناي اين اطلاعات بهتر مي توانستند براي شكست مسلمانان برنامه ريزي كنند مهمتر از همه اين كه حفر خندق در فصل تابستان در ماه رمضان انجام شده است از غذا و نان خبري نبود مسلمانان براي اينكه احساس گرسنگي نكنند سنگ پهني را در دستمان قرار مي دادند . آنرا به شكم خود مي بستند اين سنگ به حجر مجاعه معروف شد

در چنين شرايطي به حفر خندق اقدام كردن در محاصره دشمنان به دفاع از تماميت اسلام پرداختن و با توكل بر قدرت قاهره الهي در انتظار پيروزي بودن دليل محكم و نيرومندي برا ايمان مومنان صدر اسلام و برهان مستحكمي بر ارزشمندي جنگ خنداست مشركين قريش در 17 شوال سال5 هجري به پشت خندق رسيدند و بسيار تعجب كردند زيرا تا آنروز چنين پديده اي را براي دفاع از شهرها نديده بودند قريش پي برد كه فكر حفر خندق از غير عرب است بنابراين در پشت خندق متوقف شدند و به حفر سنگر و نصب چادر پرداختند روزها طول كشيد و امكان نفوذ به مدينه وجود نداشت

چندين بار ابوسفيان نمايندگاني را به نزد كعب اين اسد رئيس يهوديان بني قريضه فرستاد و تقاضاي كمك كرد كعب همپيمان پيامبر بوده او درآغاز تقاضاي همكاري با قريش را رد كرد ولي بالاخره اصرار حي بن اخصلب رئيس قبيله بني نضير و ديگر شخصيت هاي مكه مقاومت او را شكست و حاضر شد پيمان خود را با پيامبر بكشند او 3 نوع همكاري را به قريش قول داد:

1ـ به قريش آذوقه و خوار و بار بدهد

2ـ نيروي رزمنده براي جنگيري در اختيار قريش بگذارد

3ـ در مدينه به ناامني و تخريب و احياناً ترو دست بزند

و البته اين يك پيروزي بزرگ براي قريش بود پيامبر از پيمان شكني كعب آگاه شدند بر حفاظت از شهر و نظارت بيشتر بر بني قريضه و رفت و آمدهاي به داخل قلعه آنها افزودند پيامبر به منظور ايجاد رعب در دل بني قريضه و وحشت در دل مشركين قريش و تقويت روحيه مردم مسلمان مدينه همه روزه گروههاي منظمي را به داخل شهر مدينه و كوچه هاي فرستاند و آنها شعار الله اكبر و لا الله الا الله را با صداي رسا و دسته جمعي سر مي دادند بسياري از يهوديان بني قريضه از رفتار پيامبر و مسلمانان متوجه شدند كه پيمان شكنه آنها را پيامبر فهميده اند بنابراين سخت به وحشت افتادند عمر وبن عبدود شجاع معروف عرب با پريدن از روي خندق محاصره را شكست و خود را به سپاهان اسلام رساند و مبارز طلبيد بهمراه عمرو چند تن ديگر فرماندهان قريش مانند عكرمه بن ابي جهل و هبيره بن وهب و نوضل بن عبد الله و... و از عرض خندق عبور كردند. البته نوضل بن عبد الله به ميان خندق سقوط كرد حضرت امير ( ع ) به ميان خندق آمد و او را از پاي در آورد .

 

حفظ زبان

1ـ سعي كه در گفتن آنچه كه مردم راخوش نيايد،بي پروا باشد،درباره اش خبرهايي خواهند گفت كه نمي دانند

2ـ زبان عاقل در نهانگاه دلش قرار دارد،ودل احمق بر سر زبانش ‍‍.

واز مضامين عجيب وشريفي ومنظور امام (ع) اين است كه: عاقل زبان را به حال خود ميگذارد،تا با دل خود شور نمايد و در ذهن آنرا بر ميرسد،و احمق هر چه بر زبانش آيد،بر تفكر وتحليل آن پيشي دارد .پس به اين ماند كه زبان عاقل دنباله رو و احمق پيرو زبان اوست.

3ـ دل احمق در دهانش قرار دارد وزبان عاقل در دلش.{هر دو معني يكي باشد}

4- وحشي است زبان،مي گزد اگر غفلت كنند از آن.

5ـ وقتي عقل كمال يافت،كس به پر گويي نپرداخت.

6ـبر مردم زماني ميرسد كه جز سخني چنين را تحويل نگيرند،وجز بد كار را طرفه كار نخوانند،وجز منصف را ضعيف نينگارند.

7- آدمي مخفي است در زير زبان.

8-سخني بخردانه بر زبان نياوردن،سودي نمي بخشد،همانطور كه سخني به ناداني گفتن.

9-ابهت آدمي در كمتر سخن گفتن حاصل مي گردد،وانصاف داشتن به تعداد دوستان مي افزايد،وبا بخشش قدر مرتبت آدمي بالا مي رود،وبا تواضع،نعمت كامل مي شود،وتحمل رنج،مرد را سرآمدمي سازد،و عدالت،دشمن را مقهور مي گرداند،و بردباري مقابل فرد كم عقل،ياران را مي افزايد.

10-حكيمان اگر سخني درست گويند،درمان كنند واگر نه درد افزايند.

11-بيانگر ميزان عقل توست فرستاده است،واز آنچه بر زبان مي راني رساتر است نامه ات.

12-وقتي سخنت به اوج رسيد،گشايش حاصل مي گردد وهنگاميكه زنجيره بلايا آدمي را در بر ميگيرند،راحتي فرا مي رسد.

13- اگر از دهان كسي چيزي پريد تا وقتي كه ميتواني آن را به نيكي توجيه كن نبايد كه بر آن گمال بد بري

14ـ سخن به زبان توست تا به سخنش نگفته اي، و چون گفتي تو در اختيار آني بنابراين مراقب زبان خود باش آنگونه كه درهم و دينارت را مراقبي چه بسا حرفي نعمتي را به باد داد و نقمتي را بر نهاد

15ـ تا مرد سخن نگويد عيب و هنرش نهفته مي ماند

16ـ چه بسا حرفي كه برش آن از يورش بردن بيشتر است

17ـ با كسي كه به تو گفتن آموخت تيز گويي مكن و در برابر آنكه آداب سخن را با تو گفت به بلاغت دم نزن

18ـ سكوت خوب نيست وقتي بايد سخن گفت همانطور كه سخن از روي ناداني صحيح نيست

19ـ آن كسي كه در زبان هم ناخشنودي خود را بيان نمود اجر يابد و از آن نخستين برتر است

20ـ بعضي مردم كار ناشايست را با دست و زبان و دل خود زشت مي شمارند اين چنين افرادي خصايل نيك را به غايب كسب نموده و بعضي مردم به زبان و دل زشت مي شمارند ولي دست به كار نمي شوند اين افراد خصلت از خصايص نيك را كسب كرده  اند و يك خصلت را ضايع نموده اند و بعضي ناشايست را تنها به دل زشت مي شمارند و به دست و زبان چنين نكنند اين افراد در خصلت را كه شريف تر است ضايع داشته اند به يك خصلت نموده اند و بعضي به طور كلي ناشايست را نه به دل و نه به زبان و نه به دست مقابله نكرده اند اين افراد مردگاني ميان زندگان و تمام اعمال نيك و جهاد در راه خدا در مقابل امر به معروف و نهي از منكر تنها بازدهي است بر درياي پر خروش به واقع امر به معروف و نهي از منكر نه اجلي را نزديك سازند و نه از مقدار روزي كم مي كنند و بهتر از همه عدالت گويي نزد حاكم ستمكار است

21ـ از راههاي آمرزش گناهان سلام كردن و نيكو سخن گفتن است

22ـ خداوند متعال بهشت را حرام كرده است بر هر فحش دهنده و ناسزا گويي كم حيا كه نسبت به آنچه مي گويد و مي شنود بي مبالات است

23ـ آنكس كه زبانش راست گويد عملش نيز پاكيزه مي شود و هر كس كه نيتش خوب باشد روزيش زياد مي شود

24ـ قرآن فرا گيريد زيرا كه بهترين سخن است و در آن بينديشيد كه به راستي بهاي دلهاست

25ـ نزديك ترين شما به من در فرداي قيامت راستگوترين شما در سخن و امانت دارترين شماست

26ـ آدمي بايد كه بسيار نگويد و سخن ديگري به سخن خود قطع نكند

27ـ آنكس كه در كردار و رفتار ناخوشايد بكوشد ديگران هم سخنان ناپسنديده درباره اش مي گويند

28ـ اخلاق خوب چند چيز است راستي گفتارـ عطاي گدا ـ نيكي در عوض نيكي ـ حفظ امانت ـ حمايت همسايه

29ـ از دروغ جدي يا شوخي بپرهيزيد

30ـ از خدا بترسيد و متوجه باشيد چه ميگوييد

31ـ از دوستي با آنكس كه دروغ مي گويد بپرهيز چون او همچون سرابي است كه دور را به تو نزديك و نزديك را برايت دور مي كند

32ـ از سخنان بيهوده چشم بپوش سخني كه رفع حاجت كند تو را كفايت كند

33ـ اگرچه پيش خردمند خاموشي ادب است به وقت مصلحت آن به كه در سخن كوشي

34ـ اگر سري داريد با كسي مگوئيد در قرينه ي دل آنرا صيانت كنيد

35ـ امر به معروف و نهي از منكر راستي در گفتار سه ركن كوشش است

36ـ اميدواري در سه چيز است؛ حياء، امانت و راستي

37ـ ايمان، شناخت با قلب، اقرار به زبان و عمل به اعضا و جوارح است

38ـ بحث زياد نكن كه از ارزشت كم مي شود

39ـ بدانيد آنچه در سينه هاي شماست چه نهان كنيد و چه آشكار خدا مي داند

40ـ بدانيد شنواترين گوش آن است كه براي بيداري دل سخن فرا گيرد

41ـ بد بنده اي است بنده اي كه دررو داشته باشد و دو زبان در حضور برادرش بستايدن و در نبود او غيبتش كند

42ـ بدتر از شمشير زبان اصحاب نظم و نثر است

43ـ بدترين خلقها دروغگويي و نفاق است

44ـ بدترين سخنان آن است كه با هم متناقض باشد

45ـ بدگوئي و بد زباني از صفات اسلام نيست پس اخلاقتان را نيكو سازيد

46ـ برترين ادب آن است كه از حدود خود خارج نشود

47ـ به كسي كه تو را سخنوري آموخته و به راه راست خوانده تند زبان مكن

48ـ بهترين سخنها حقي است كه در مقابل ستمكار گفته شود

49ـ بي بهاترين دانشها علمي است كه زباني باشد و گرانبهاترين علمها دانشي است كه آثارش از كردگار و رفتار آشكار باشد

50- بيچاره كسي كه به صحب جباران مبتلا گردد و گره عهدشان زود سست شود و رخسار وفايشان به چنگال وفا مجروع باشد

51ـ بيش از داناييت سخن مگو و هنگاميكه درباره ي ديگري سخن ميگويي از خداوند بترس

52ـ پرگو بسيار خطا كند

53ـ پرهيز كنيد از سخنان بيهوده اتلاف مال و خواهشهاي زياد

54ـ تنها مرگ است كه دروغ نمي گويد و مرگ رهاننده است

55ـ جراحتي كه به تيغ زبان به دل رسد هرگز التيام نيابد

56ـ جهاد نيز بر چهار گونه است امر به نيكي، نهي از بدي، دشمني با بدكاران، صدق و راستي در گفتار كردار

57ـ چه بسيار حرفهايي هستند كه براي گوينده اش خوف و خطر ايجاد مي كند

58ـ چه بسيار زبانهايي هستند كه بر ضرر صاحبانشان تمام مي شوند

59ـ چه بسيار سخناني هستند كه اثرشان از زخم شمشير بيشتر است

60ـ چه بسيار سخناني هستند كه جواب آنها سكوت است

61ـ چه بسيار سخناني هستند كه خاموشي از گفتن آنها بهتر است

62ـ چه بسيار سخني كه اثرش بسيار بيشتر از حمله و ستيز است

63ـ چه بسيار سخناني كه فقط حرفند و عمل ندارند

64ـ حكمت درختي است كه بيخ آن در دل مي رود و ثمره ي آن به زبان آيد

65ـ خيانت براي دروغ  است

66ـ دامن مطلب سخن را بدست آوردن بهتر از عبادت آراستن است

67ـ در روزه چون دهان را مهر كردي پس چشم گوش و زبان را هم مهر كن

68ـ درشتي ز كس نشنود نرم گوي سخن تا تواني به آزرم گوي

69ـ دروغ آدمي را به بدكاري مي كشاند

70ـ دروغ خرابي ايمان است

71ـ دروغگو هميشه ذليل و خار است

72ـ دروغگوي مرد همين بس كه هر چه بشنود بگويد

73ـ دروغگويي موجب فرومايگي مي شود

74ـ دروغي را نگوييد كه پشيمان شويد چرا گفتيد؟

75ـ دست راستي و درستي رداي گمان را مي شكافد

76ـ دلي شكر گذار زباني ذاكر زني پارسا بهترين چيزي است كه مردم ذخيره مي كنند

77ـ دو چيز ملاك و مبناي دين است؛ صداقت ـ ايمان

78ـ مراز دار باشيد تا انديشه ي شما محافظت شود

79ـ راز دل پنهان نمي ماند و از پرهيزهاي رنگ و سخنان ناهماهنگ رازها افشا مي شود

80ـ راستي آرامش دست و دروغ اضطراب

81ـ راستي، تو را نجات مي دهد اگرچه از آن بترسي و دروغ تو را هلاك مي كند اگر چه از آن ترسي داشته باشي

82ـ راستي، سخن آرايش زبان است

83ـ راستي محكمترين پايه ي ايمان است

84ـ راستي و درستي آدمي را به نيكو كاري مي كشاند

85ـ رأس ايمان درستي و صداقت در كردارت است

86‍ـ زبانت ترجمان دلت است درويت آينه ي دلت

87ـ زبانت را نگه دار تا عزيز شوي و شيطان را زمامدار مگردان تا خوار نشوي

88ـ زبان حال راستگو تراز زبال قال است

89ـ زبان حيوان درنده ايست كه اگر بي انديشه رهايش كني تو را تباه سازد

90ـ زبان خردمند پشت دلش و قلب بي خرد پشت زبانش است

91ـ زبان قاضي ميان دو راه است يا به سوي بديست يا خوبي

92ـ زبان گوينده ي راز عقل است

93ـ زبانهاي گويا هلاك دلهاي خاموش است

94ـ زبوني و ترس عيب است و نقص

95ـ زشتي و بدي بي حيائي است

96ـ سخني كه از دهان بيرون رفت و تير كه از قبضه ي كمان گذر يافت بازگشت آن ممكن نيست

97ـ سخني كه در ميان جمع نمي توان گفت در پنهاني هم نمي توان گفت چ

98ـ سخن از براي مال پايمال مكن

99ـ سخن چيني، خوي و روش بي دين است

100ـ سخن در ميان دو دشمن چنان گوي كه گر دوست گردنه شرم زده نشوي

101ـ سخن ماند از تو همي يادگار تو با گنج دانش برابر مدار

102ـ سخن در نهان نبايد گفت كه بر انجمن نشايد گفت

103سخن گوييد كه شناخته شويد و بدانيد كه شناسايي مرد به زبان و سخنش است

104ـ سزا نيست وقتي از شما سخن مي پرسند و شما نمي دانيد از گفتن واژه ي نمي دانم شرمگين شويد

105ـ سستي و كاهلي زبوني است

106ـ سعي كنيد مردم از زبانتان در حذر باشد

107ـ سكوت حكمت است اما كمتر كسي آنرا بكار مي بندد

108ـ سكوت و كم خرجي موجب سلامت مي شود

109ـ سنت مردمان نيك آن است كه نرم سخن بگوييد در سلام گفتن پيشدستي كنند

110ـ سنت مردمان نيك حسن برخورد با ديگران است

111ـ سنت مردم لئيم آن است كه هميشه بد دهن مي باشند

112ـ سوگند دروغ قواعد عمرو بر اساس زندگي را زود خراب مي كند

113ـ شخص منافق فقط با زبان تشكر مي كند نه با عمل

114ـ شخص هيچ چيز را براي زنداني كردن سزاوارتر از زبان نداند

115ـ شخصي كه زبانش حاكم بر عقل اوست پيوسته نزد خويش سر افكنده خوار و بيمقدار است

116ـ شرابخواري نكنيد و بدگويي مردمان را انجام ندهيد

117ـ شنونده ي سخنان بيهوده در گفتن آنها شريك است

118ـ شنونده ي غيبت در حكم غيبت كننده است

119ـ شوخي زياد نكنيد كه زبان ديگران به رويتان باز مي شود

120ـ شوق سوختن دل است و پاره شدن جگر و زبان زدن آتش درون

121ـ صحبت اهل دنيا آتش است ابراهيمي بايد كه او را آتش نسوازند

122ـ صداقت و وفا سبب زياد شدن دوستي ميان مردم مي شود

123ـ صدق شمشير خداوند است

124ـ صدق و راستي امانت است

125ـ صادح انسان در خوشي زبان و احسان به مردم است

126ـ عقلت را با ادب درخشان كن يا همانطوريكه كه شعله ي آتش بوسيله ي هيزم فروزانتر مي شود

127ـ علم منافق در زبانش است و علم مومن در عملش

128ـ عقل گنجينه اي است كه كليدش زبان و پاسبانش سنجيدن است كه گوش شنونده همچون رهزني به كمين نشسته و سخن بريابد

129ـ غضب را با سكوت و شهوت را با عقل مداوا كنيد

غيبت گو سخن حق را در غيبت نگويد

130ـ فاش كردن راز خيانت است

131ـ فقر و تنگدستي زبان گوياي زيرك و دانا را گنگ و لال مي كيند

135ـ قبل از كلام سلام كنيد

136ـ كسي كه در خود اين سه صفت را دارد به او اميدوار باش حياء امانت و راستي

137ـ كسي كه  بدن تأمل و انديشه هر چيزي گويد بدون مقام و منزلت است

138ـ كسيكه سعادت نداشته باشد سخن نصيحت او را تاريك مي كند و آيينه ي دل او را زنگار مي گيرد

139 ـ كم سخن گفتن ننگها را مي پوشاند و آدمي را از لغزش حفظ مي كند

140ـ كسي كه به زبان طلب آمرزش كند و در دل از گناهان خود پشيمان نباشد خود را مسخره كرده است

141ـ كسيكه تو را به مطالب باطل خشنود سازد و به بازي و سخنان غير واقعي گدل بزند او حقايق را از تو پنهان داشته و به تو خيانت كرده است

142ـ كسيكه خويش را ادب آموزد و تربيت كند عزيزتر و گراميتر از آنكس است كه در آموزش ديگران بكوشد

143ـ گوينده را چه غم كه نصحيت قبول نيست گرنامه رد كنند گناه رسول نيست

144ـ گفتار پسنديده همراه با اعمال پسنديده است

145ـ مسلمان كسي است كه ديگران از زبان و دست او در امان باشند

146ـ محبت دنيا عقل را فاسد ميكند و گوش دل را از شنيدن مطالب حكيمانه ناشنوا م يكند

147ـ مرد تا سخن نگفته عيبش نهفته مي ماند

148ـ مسلمان كسي است كه مردم از دست و زبان او سالم باشند

149ـ نداشتن ادب سبب همه ي فسادهاست

150ـ نشانه ي ايمان چنين است آنجا كه راست به تو زيان رساند و دروغ تو را سود دهد و راست را بر دروغ برگزيني

151ـ نه دروغ گفتم و نه گمراه گشتم و نه دروغ شنيدم و نه كسي را گمراه ساختم

152ـ هر كه سخن گوينده به حق نشنود چشمه ي زندگاني در سينه ي وي خشك شود و حكمت نزايد

153ـ هر كه به جرمي متهم شد اگر دروغ هم باشد آنرا بي اهميت نداند بلكه راه آن قسمت را برخود دفع كند

154ـ هر كه به پدر و مادر خويش ناسزا گويد ملعون است

155ـ هر كه گفتارش بسيار باشد خطايش بسيار گردد و سرانجام گناهش بسيار شود

156ـ هنگاميكه سخن مي گوييد دروغ نگوييد

157ـ هر وقت در مجلسي هستيد كه اشخاص مختلف از آشنا و ناآشنا در آنجا حضور دارند زياد گوش كنيد و كم حرف بزنيد گوينده ي ماهر همان شنونده ي ماهر است

158ـ همانگونه كه به ناداني سخن گفتن پسنديده نيست با داشتن علم و حكمت پيوسته خاموش نشستن نيز زيبنده نيست

159ـ هنگاميكه خود به اوج برسد پر گويي نقصان يابد

160ـ ياد خدا بودن نور و هدايت است و از دروغ به راه راست ياري مي كند

حكايتي در مورد: زبان نرم خواجه

شخصي براي خواجه نصير الدين طوسي عالم پر آوازه ي شعيي نامه اي نوشت و در آن بسيار ناسزا و دشنام داد و از جمله نوشته بود( گلب بن گلب) ( سگ پسر سگ ) خواجه نصير در پاسخ گفت: اينكه مرا سگ خوانده اي درست نيست زيرا كه سگ مثل چهار پايان عوعو مي كند پوستش از پشم است ناخنهاي دراز دارد و من اين چننين نيستم قامت من راست و تنم بي پشم و ناخنم پهن و ناطق و خندانم و فصول و خواصي كه مراست غير از فصول و خواص سگ است و آنچه در من است متناقض است با آنكه صاحب نامه درباره من گفته است

با اين زبان نرم به وي پاسخ داد و بي آنكه كلمه ي درشتي بر زبان آرد و فرستاده اش او را برنجاند

حكايتي در مورد پاسخ فحاش

مردي به پيامبر ( ص) گفت: فردي از خويشاوندانم مرا دشنام ي دهد در حاليكه از من پايين تر است آيا براي من جايز است با دشمنام پاسخش دهم؟ فرمود: دشنام دهندگان ( و به زبانان) شيطانهايي هستند كه مانند دو سگ بر يكديگر بانگ زنند و آبروي هم بريزند و فرمود خيانت مكن به كسيكه به تو خيانت كرده كه اگر خيانت خودي تو هم مثل او شوي

حكايتي در مورد: حفظ زبان

شخصي نزد پيامبر ( ص) آمد و گفت: مرا پندي آموز فرمود: احفظ لسانك زبان خود را نگهدار بار ديگر گفت نصيحتم كن فرمود زبانت را نگهدار پس از درنگي بار سوم تقاضاي اندرز نمود پيامبر جواب فرمود زبانت را نگهدار آن مرد گفت: حفظ زبان آنچنان مهم است كه هر سه بار مرا فقط به آن سفارش كني؟ حضرت محمد (ص) جواب داد آيا جزء عواقب و پيامبر زبان است كه انسان را با صورت در درون شعله هاي آتش مي افكند؟

حضرت علي(ع) ميگويد المومن ملجم انسان با ايمان دهنه بر دهان دارد .

 

 

 

 


 

 
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 30 بهمن 1393 ساعت: 23:38 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تاريخ جمع مصحف در زمان عثمان

بازديد: 285

تاريخ جمع مصحف در زمان عثمان

 

ابن جعفر عسقلاني تاريخ جمع مصحف عثماني راتفه 25 هجري ضبط كرده و قول كساني را كه در تاريخ جمع مصحف را در حدود سال سي هجري ذكر كرده اند بر مبناي بي خبري و غفلت دانسته است بي آنكه در صف قول خود مستندي را ارائه دهد.

ابن جزري در كتاب « النشر في القرآن العشر» راجع به تاريخ جمع قرآن     مي نويسد : در حدود سال سي هجري ـ در زمان خلافت عثمان ـ حزيفه بن اليمان كه در جنگ ارمنستان و آذربايجان اختلاف مردم را در امر قرائت ديده بود ( از عراق به مدينه ) نزد عثمان آمد و به او گفت : درياب اين امت را پيش از آنكه در قرآن همان اختلافي رخ دهد كه در ميان يهود و انصاري روي داد. پس عثمان براي حفصه پيام پرستاد كه صحف را نزد ما بفرست تا نسخه چند از آ“ برداريم و آن گاه به تو آن را باز پس دهيم .

حفصه آنرا نزد عثمان فرستاد و عثمان فرمان داد تا زيد بن ثابت و عبدالله بين زبير و سعيد بن عاص و عبدالرحمن بن حارث بن هشام از آن نسخه بردارند و هر گاه اختلافي در قرائت بازديد پيش آيد . به سان قريش بنويسند زيرا قرآن به زبان قريش نازل شد.

ابن فرري مي نويسد : مصحف هايي كه از روي صفحه بوبكري استنساخ شد همه مجرد از نقطه و شكل بودند و با همان حروف و نقطي به كتابت در آمد كه پيامبر در حديق (انزل القرآن علي سبعه (حرف ) اشاره فرموده بود و در آخرين عرضه بر رسول الله مورد قبول قرار گرفت .

اختلاف نظر ابن مسعود با عثمان در مورد جمع قرآن

و نيز ابن واضح يعقوبي در تاريخ خود درباره جمع قرآن در زمان خلافت عثمان چنين مي نويسد :

« عثمان قرآن را جمع آوري كرد دويت نمود و سوره هاي دراز را با سوره هاي طويل و سوره هاي كوتاه را با سوره هاي قصار پهلوي هم قرار داد. و به اطراف و اكناف نوشت كه قرآن را جمع آوري كنيد تا همه جمع آوري شد. پس آن ها را با آب گرم و سركه جوشانيد و بقولي آنها را سوزانيد و جز مصحف عبدالله بن مسعود با همه مصحف ها چنين كرد ابن مسعود در كوفه بود و زير بار نرفت كه محصف خود را به عبدالله بن عامر بدهدو عثمان بدو نوشت كه عبدالله بن مسعود را نزد من فرست چه تباهي به اين دين و فساد به اين امت راه ندارد. پس در حالي كه عثمان خطبه مي خواند عبدالله به مسجد در آمد و عثمان گفت : اكنون جانوري سياه بر شما در آمد . پس ابن مسعود سخني درشت گفت و عثمان فرمود تا او را با پايش كشيدند و دو دنده او شكسته شد پس عايشه به حرف آمد و بسيار سخن گفت .

و به قولي ابن مسعود اين پيشنهاد را به او نوشت ولي چون خبر يافت كه عمثان قرآن ها را مي سوزاند گفت اين را نخواستم و به قولي حذيفه بن اليمان اين پيشنهاد را به عثمان نوشت و ابن مسعود رنجور شد پس عثمان به عيادت وي آمد و به او گفت : چه سخني است كه از تو به گوشم رسيده است ؟ گفت : همان چه را با من كردي گفته ام تو فرمودي كه تن مرا لگدكوب كردند و نماز ظهر و عصر را بيهوش بودم و مقرري مرا باز گرفتن .

گفت : اكنون براي قصاص آمده ام پس همان كاري كه با تو انجام شده است با من    انجام ده

گفت : من آن كس نيستم كه به قصاص را بر خلفا بگشايم گفت اين مقرري تو است    آن را بگير

گفت : آنگاه كه بدان نياز داشتم آنرا از من دريغ داشتي و اكنون كه از آن بي نيازم آن را به من مي بخشي نيازي بدان ندارم

پس عثمان باز گشت و ابن مسعود بر عثمان خشمناك بود تا وفات كرد و عمار ياسر بر او نماز خواند.

و عثمان نسخه هاي قرآن را به شهرها فرستاد ، نسخه اي بر كوفه و نسخه اي بر بصره و مصحفي به شام و مصحفي به بحرين و مصحفي به يمن و مصحفي بر جزيره

و مردم را فرمود كه از يك نسخه قرائت كنند و سبب آن بود كه خبر يافت كه مردم مي گويند : قرآن آل فلان . پس خواست كه يك نسخه باشد گزارش ابن واضح در مورد اين كه عمثان همه مصحف ها را جز مصحف ابن مسعود از بين برد البته استثناء هاي ديگر هم داشته است چنانچه ابن نديم در الفهرست از قول ابن منادي مي نويسد كه گفت : « من نزد ابويعلي حمزه حسني قرآن به خط علي بن ابيطالب ديدم كه چند ورقي افتاده داشت و آن قرآن در خاندان حسن به توارث مانده بود .. ) مضافا به اينكه ابن واضح خود نيز ترتيب سوره هاي قرآن را در مصحف امام علي قيد و ثبت كرده است . ابن اشته نيز از قول ابن سيرين مي گويد كه اميرالمومنين علي در مصحف خود ناسخ و منسوخ را نوشته بود و من آن مصحف را خواستم و به مدينه نوشتم ولي به دستم نرسيد.

عبدالله را به عنوان جانشين خود كند . عمر گفت : « نه به خدا سوگند ، دو مرد از پسران خطاب ، متصدي امر خلافت نشود . آنچه كه عمر به دوش كشيد بس است . » آنگاه گفت : « رسول خدا (ص ) هنگام وفات ، از شش تن از افراد قريش راضي و خشنود بود : علي ، عثمان ، طلحه ، ذبير ، سعد بن ابي وقاص و عبدالرحمن بن عوف و نظر من اين است كه خلافت را بين اين شش نفر به شورا بگذاريم تا اين كه خود يك نفر را انتخاب كنند .» سپس گفت : « اگر جانشين تعيين كنم ، كسي كه از من بهتر بود ( ابوبكر ) چنين كرد ، و اگر تعيين نكنم آن كسي كه از من بهتر بود ( رسول خدا (ص) نيز چنين كرد . » سپس گفت : « اين چند نفر را نزد من آوريد .» پس آن شش نفر هنگامي كه او در حال احتضار بود ، حاضر شدند . عمر نظري بر آنها افكند و گفت : « آيا همه شما بعد از من به خلافت طمع بسته ايد ؟ » آنها ناراحت شدند و سكوت كردند . عمر سخن خود را دوباره تكرار كرد ، زبير گفت : « چرا ما شايستگي آن را نداشته باشيم . تو متصدي خلافت شدي در صورتي كه سابقه و قرابت ما از تو نزديكتر و بيشتر است .»

بعد عمر درباره سابقه هر كدام مطالبي را بيان داشت ، آنگاه گفت « ابوطلحه انصاري را نزد من آريد .» و چون او را نزد عمر آوردند ، به او گفت: « اين اباطلحه ، بنگر هنگامي كه از دفن من بازگشتيد با پنجاه نفر از انصار كه همگي مسلح به شمشير باشند ، اين شش نفر را خبر كن و در خانه اي گردآور كه تحت نظر آن پنجاه نفر باشند و آنها بر در آن خانه باشند ، تا اين شش نفر با يكديگر مشورت كنند و از بين خود يكي را انتخاب كنند . پس اگر ديدي پنج نفر با هم اتفاق كردند و يكي مخالفت كرد. او را گردن بزن، و اگر دو گروه سه نفري شدند ، بنگر كه عبدالرحمن بن عوف در كدام طرف است ، پس تو آن طرف را بگير ، و اگر آن سه نفر ديگر بر مخالفت خود اصرار كردند ، گردن آنها را بزن ، و اگر بعد از سه روز آن شش نفر به نتيجه اي نرسيدند ، همگي را گردن بزن و مسلمانان را به حال خود واگذار تا يك نفر را برگزينند.»

طبق دستور عمر ، ابوطلحه بعد از دفن عمر آن شش نفر را جمع كرد و خود با پنجاه نفر شمشير به دست پشت در خانه منتظر ماندند تا آن شش نفر به گفتگو بپردازند .

نخستين كسي كه به سخن آمد طلحه بود. او حاضران را به گواهي طلبيد ، و اعلام كرد كه وي به نفع عثمان كنار خواهد رفت و حق خود را به او خواهد بخشيد . چون مي دانست تا وقتي كه علي (ع) و عثمان هستند مردم زير بار اطاعت او نخواهند رفت و با اين عمل خود موضع عثمان را تقويت كرد.

علت كنار رفتن طللحه به نفع عثمان نيز به خاطر اين بودكه طلحه از قبيله تيم و عموزاده ابوبكر بود و بين دوقبيله بني هاشم و تيم به خاطر مسئله خلافت ، كدورت پيدا شده بود.

زبير نيز به نفع علي (ع) كنار رفت و گفت : « گواه باشيد كه من نيز حق خود را به علي (ع) بخشيدم . » اگر زبير همان خويشاوندي و حميت نسبي بود، چون او پسر عمه علي (ع) بود.

بدين ترتيب از شش نفر چهار نفر باقي ماندند.

سعد بن ابي وقاص نيز به نفع عبدالرحمن كنار رفت و گفت : « من حق خود را به عموزاده ام عبدالرحمن بخشيدم . » اين همه به جهت اين بود كه هر دو نفر از قبيله بني زهره بودند و سعد مي دانست كه با خلافت وي موافقت نمي كنند.

در نتيجه سه نفر باقي ماندند . در اين وقت عبدالرحمن به علي (ع) و عثمان گفت : « از شما دو نفر ، كداميك خاضر است به نفع ديگري كنار رود ؟ » چون پاسخي از هيچ كدام نشنيد، خود به سخن آمد و گفت : « من شما را گواه مي گيرم كه من از خلافت كنار مي روم تا يكي از شما دو نفر را انتخاب كنم .» سپس رو به علي (ع) كرد و گفت : « من با تو بر كتاب خدا و سنت رسول خدا و سيره شيخين ابوبكر و عمر بيعت مي كنم .»

علي (ع) فرمود : « من مي پذيرم به شرط ان كه بر كتاب خدا و سنت رسول و طبق نظر خودم عمل نمايم.» عبدالرحمن رو به عثمان كرد و همان سخنان را تكرار كرد و عثمان پذيرفت . عبدالرحمن براي بار دوم و سوم كلمات خود را با علي (ع) تكرار كرد و آن حضرت نيز همان پاسخ را داد و براي عثمان نيز تكرار كرد و او همه شرايط عبدالرحمن را پذيرفت .

در اين وقت عبدالرحمن دست خود را به دست عثمان زد و گفت :

«السلام عليك يا اميرالمومنين »

بدين ترتيب عبدالرحمن ، عثمان را به خلافت منصوب كرد.

 

اظهارات عقيده يكي از نويسندگان مصري درباره تركيب شورا

در اينجا نظر يكي از نويسندگان اهل سنت نقل مي گردد ، تا به ماهيت اين شورا بهتر پي برده شود.

عبدالفتاح عبدالمقصود در اين باره چنين مي نويسد :

آن علم هوشياري در ميان روياي بيهوشي به هم پيچيده شد و از ميان رفت .. عمر بر طبق خواست خواب ( نه تجربه و معرفت ) وصيت كرد و انچه از نزديك در شخصيت پسر ابي طالب ديده و سنجيده بود ، ناديده گرفت . گرچه در اين وصيت شخص معيني را بر نگزيد ، ولي با نقشه اي كه رسم كرد خلافت را انچنان در ميان شش نفر محدود ساخت ، كه از آنها تجاوز نكند و به يكتن از آن جمع تعلق گيرد . با اين نقشه آيا مي توان گفت كه علي (ع) را محدود نساخته بود ؟ اگر صريحا دستور نداد، ولي به طر غير مستقيم راه او را براي زمامداري بست ، و با ديگران ، براي از بين بردن حق اين مرد هاشمي كه مورد حسد بود ، همسدت شد . او اعلان نكرد كه بايد علي (ع) از خلافت بر كنار باشد ، ولي با قرين ساختن او با آن اشخاص نشان داد كه از نظر او علي (ع) با آنها يكسان است و از نظر مقاو شان بر آنها برتري ندارد. با اين انتخاب و اعلام بسي واضح بود كه باز دست علي (ع) از خلافت كوتاه مي ماند.

اكنون بگذريم نام اين چند تني كه قرين هم قرار داد ، به زبان آريم و ضع آنها را در صف كينه توزان بشناسيم .. ترديدي نيست كه اين چند تن ، يا از شاخه اي درخت كينه و حسد بودند ، يا در سايه اين درخت شوم پرورش يافته بودند. بهترين اين شش نفر ـ بر حسب خويشاوندي ـ زبير پسر عمه آن حضرت بود. با اين نسبت نزديك ، خوش قلبي او با علي (ع) پيوسته آلوده به حسد و بد دلي بود. گفتار و رفتار گذشته اش با آن حضرت معروف ، و آينده اش با معركه خون و كشتار ديده مي شود.

عمر عمدا يا بدون تدبير ، كينه هاي ديرينه قريش را بر سلاله هاشم بر انگيخت و با قرار دادن شورا در بين اين پنج نفر راهي پيش آورد كه پايان آن شكست دادن و عقب راندن علي (ع) بود ، چگونه بني تميم دل با آن حضرت پاك مي داشت و به خلافت او تن مي داد ، با آن كه علي (ع) معارض مقام شيخ آنها ، ابوبكر بود. اين طلحه تميمي است كه اكنون براي انتخاب خليقه حق راي دارد ، با اين احتساب ، آيا او از اين حق راي براي تلافي استفاده نمي كند ؟ مگر كينه هاي اموري از ميان رفتني بود. آن كينه هايي كه در ساليان دراز ريشه دوانيده و از پدر به اولاد به ارث رسيده بود . آنها هميشه منتظر فرصت بودند تا از سلاله هاشم خونخواهي كنند . و براي شكست دادن سلاله هاشمي در اين شوراي عمري همين بس كه طلحه تميمي و عثمان اموي صاحب راي بودند.

اين خليفه زخم خورده و در بستر مرگ خفته ، نقشه شورا را چنان طرح كرد كه قواي عصبيت هاي قومي يكسره در برابر علي (ع) بسيج شد. او سعد بن ابي وقاص و عبدالرحمن بن عوف را  هم از اعضاي اين شورا قرار داد. اين دو نفر از قبيله بني زهره بودند و نسبتشان به بني اميه مي رسيد. سعد از جانب مادرش «حمنه » دختر سفيان ، و عبدالرحمن از جانب همسرش ام كلثوم دختر عقبه خواهر عثمان ، با اين شورا آيا ديگر فرصت و اميدي بر خلافت علي (ع) باقي بود؟..

كداميك از تيره هاي قريش در ـ حالي كه در داوران ، اين انجمن ساختگي دشمنان او بودند ـ با او با عدالت و انصاف رفتار مي كرد؟

وصيت عمر بدين شورا مانند قراردادي رسمي بود كه با استناد به آن مرد مظلومي مانند علي (ع) بايد مغلوب مي شد.

اين تجليل و قضاوت يكي از دانشمندان و نويسندگان سني مذهب معاصر درباره تركيب شورا و توطئه كنار زدن علي (ع) از مقام الهي خود بود . قضاوت به خوانندگان گرامي واگذار مي شود تا با وجدان بيدار خود ببينند كه مردمان دنيا طلب با آن يگانه مظلوم تاريخ و افتخار بشريت چگونه رفتار كرد!

نقش علي (ع) در خلافت عثمان

به دستور عمر و تشكيل شوراي فرمايشي و حضور پنجاه نفر شمشير به دست ، عثمان به عفان براي اداره امور اسلام و حكومت اسلامي انتخاب شد. او به شهادت تاريخ در روشن ترين مسائل تاريخي و واضح ترين احكام الهي و قرآني دچار اشتباه مي گرديدو علي (ع) همواره در مورد خلاف كاريهايش به او تذكر مي داد . اين كار علي (ع) نه به عنوان راهنمايي ، بلكه براي جلوگيري از تخلفات خليفه و هواخواهان خلافت بود كه به چند نمونه از آنها اشاره مي شود.

1 . داستان «وليد بن عتبه » مورخان نوشته اند ، با روي كار آمدن عثمان و زمامداري او بني اميه كه سالهاي مترصد بودند تا راهي به زمامداري و حكومت پيدا كنند و شعارهاي عربيت و قوميت را دوباره زنده نمايند ، و به هر نحوي برگرده مردم سوار شوند ، با بدست آوردن اين فرصت مهره هاي خود را در پستهاي حساس گماردند و زمام امور را در دست گرفتند.

از جمله اين موارد ، حكومت و استانداردي وليد بن عتبه در كوفه بود. او به زناكاري و شراب خواري مشهور و معروف بود . روزي وليد ، پس از نوشيدن شراب ، نماز صبح را به جاي دو ركعت چهار ركعت خواند و به جاي ذكر ركوع مي گفت : «اشرب واسقني » شراب بنوش و به من هم بنوشان !

اين خبر به مدينه رسيد و علي (ع) و طلحه و زبير و ديگران به خليفه اعتراض كردند . در نتيجه عثمان به جاي وي «سعيد بن عاص » را با حكومت كوفه برگزيد.

بعد از عزل وليد ، علي (ع) فرمود كه بايد او را تازيانه بزنند و چون عثمان حاضر به انجام اين كار نشد، آن حضرت شخصا حاكم را جاري كرد و فرمود : « نبايد از حدود الهي عدول شود » هنگام اجراي حد ، وليد علي (ع) را دشنام مي داد و علي (ع) فرمود : « قريش پس از اين امر جلاد خود خواهند خواند !»

2 . از «عبدالله بن حارث بن نوفل » چنين نقل كرده اند كه عثمان عازم مكه شد و در منزل در حال احرام فرود آمد. اهل آن محل براي او شكاري را كه خود صيد كرده بودند بريان كردند و نزدش آوردند. همراهان عثمان از خوردن آن خودداري كردند ، ولي عثمانگفت : « شكاري است كه ما صيد نكرده ايم و دستور صيد آن را هم نداده ايم . مردماني كه محرم نبودند آن را صيد كرده و ما را به خوردن آن دعوت كرده اند . و كيست كه بدان ايراد بگيرد ؟» گفتند : « علي بن ابيطالب (ع)» پس كسي را نزدآن حضرت فرستاد. هنگامي كه عثمان جريان را براي علي (ع) تعريف كرد ، آن حضرت اين آيه را براي وي قرائت كرد كه خداوند مي فرمايد :

« و حرم عليكم صيد البر ما دمتم حرما»

شكار صحرا تا هنگامي كه محرم هستيد بر شما حرام است .

سپس كساني را كه در زمان رسول خدا (ص) حضور داشتند و شاهد جرياني مشابه آن بودند كه طي آن براي حضرت در حال احرام شكاري آوردند و رسول خدا (ص) از خوردن آن خودداري كرد ، به گواهي خواست و دوازده نفر شهادت دادند كه رسول خدا (ص) فرمود :

« ما محرم هستيم و آنها را به كساني كه اهل حرم و محرم نيستند بدهيد .»

چون عثمان اين استدلال و سپس آن گواهان را ديد ، از خوردن شكار خودداري كرد و دستور داد ان را به ديگران كه محرم نبودند بدهند.

3. در روايت ديگري نقل شده است كه مردي در زمان خلافت عثمان بن عفان ، در حاليكه جمجمه مرده اي در دست داشت ، نزد او رفت . و گفت : « شما مي پنداريد كه اين جمجمه در آتش مي سوزد و در قبر عذاب مي شود ، حال اينكه من دستم را به آن گذارده ام و هيچ حرارت آتش از آن احساس نمي كنم.»

عثمان كه نمي توانست پاسخ او را بدهد ، ساكت شد و كسي را نزد علي (ع) فرستاد . آن حضرت در حضور جمعي كه در اطراف آن مرد بودند ، فرمود : « سئوال خود را تكرار كن .» چون آن مرد سوال خود را تكرار كرد ، عثمان به علي (ع) گفت : « اي ابالحسن پاسخ او را بده .»

علي (ع) دستور داد يك سنگ چخماق و زند و پازندي آوردند ، و در برابر ديد آن مرد و حاضرات آن را به هم زدند ، آتش از آنها پديد آمد. آنگاه رو به آن مرد كرد و فرمود : « دستت را بر اين سنگ بگذار.» سپس فرمود : « دست خويش را بر اين پازند بگذار.»چون دست خود را گذارد علي (ع) فرمود : « آيا از اين دو احساس حرارت كردي ؟ » آن مرد مبهوت شد و نتوانست سخني بگويد و عثمان نيز بي اختيار گفت :

«لولا علي لهلك عثمان »

اگر علي (ع) نبود عثمان هلاك مي گرديد.

خلافكاريهاي روز به روز زيادتر شد..

از عثمان خلافهاي بسياري مانند : تمام خواندن نماز در سفر و تعطيل اجراء حد درباره وليد بن عتبه و حكم قصاص در مورد قتل «هرمزان » كه به دست «عبيدالله بن عمر  انجام شده بود، و كتمان حديث رسول خدا (ص) به خاطر پراكنده نشدن مردم از اطراف وي ، و بخشيدن فدك به «مروان بن حكم » با اين كه به گفته خود آنها صدقه رسول خدا (ص) بود و همچنين صدقات ديگر ، و بخششهاي بي شمار ، و بذل اموال بسيار به خويشاوندان نزديك خود مانند «حارث بن ابي العاص » و ديگران ، و تبعيد «ابوذر » ـ صحابي بزرگوار ـ به «ربذه » به خاطر انتقاد از رفتار خلافت وي و كارهاي ناشايست ديگر مشاهده شد.

گذشته از همه اينها ، او بر خلاف شيوه رسول خدا (ص) و حتي دو خليفه پيش از وي ، منصبهاي حكومت و اداره شهر ها و استانها را به بني اميه كه خويشان وي بودند واگذار كرد و اين شجره ملعونه را بر مسلمانات مسلط نمود . كساني كه هيچ گونه امتيازي جز خويشاوندي با خليفه نداشتند ، و همين موضوع سبب شد كه افراد فاسقي مانند «وليد بن عتبه » ، « مروان حكم » ، « حكم بن ابي العاص ، ، « معاويه بن ابي سفيان » و امثال آنها را كه هر كدام پرونده هاي قطوري از خلاف كاري داشتند ، بر مردم بگمارد. او از طرفي ديگر به بذل و بخشش بيت المال به نزديكان و خويشاوندان خويش پرداخت چنانكه درباره بذل و بخششهاي بي جا و بي حساب او مي نويسند:

يكصد هزار درهم به سعيد بن عاص بخشيد و چون مورد اعتراض قرار گرفت ، گفت : « به خاطر خويشاوندي دادم .» پولي را كه به عنوان قرض از بيت المال گرفته بود ، به وليد بن عتبه كه برادر مادري وي به شمار مي رفت ، بخشيد . به ابوسفيان صد هزار درهم داد. تمام خمس غنائم آفريقا را كه يكصد هزار دينار بود ، به عبدالله بن ابي سرح ( كه برادر رضاعي او بود ) بخشيد و هيچ كس را با وي شريك نساخت .

در همين باره علي (ع) مي فرمايد :

« .. و اسرع معه بنوابيه يخضمون مال الله خضم الابل نبته الربيع ان انتكث عليه فتله و اجهز عليه عمله و كبت به بطنته ..»

.. و پسران پدرش ( بنواميه ) به همدستي او شتافتند ، و مال خدا را چنان ( با اشتها ) خوردند ، همچون شتري كه گياه باري را مي خورد تا اينكه پرخوري اش او را بر زمين افكند و كردارش سبب قتل او گرديد..

مقدمات قتل عثمان

ابن ابي الحديد مي نويسد :

پس از انقضاي داستان شورا و استقرار امر خلافت براي عثمان ، وي بني اميه را بر مردم مسلط كرد ، شهرها و استانها را به آنها سپرد و عطايا را به ايشان بخشيد . پس از فتح «ارمينيه » در زمان عثمان ، او خمس غنايم آنجا را گرفت و همه را به مروان بخشيد . و «عبدالله بن خالد بن اسيد» از او عطايي طلب كرد و عثمان نيز چهارصد هزار درهم به او داد. «حكم بن ابي العاص » را كه رسول خدا (ص) تبعيدش كرده بود ، و ابوبكر و عمر حاضر نشدند ، او را به مدينه بر گردانند ، به مدينه آورد و هزار درهم نيز به او داد . محلي موسوم به «تهروز » را كه رسول خدا (ص) به مردم داده بود ، از آنان باز گرفت و به «حارثت بن حكم » برادر مروان داد ، فدك را كه فاطمه (ع) پس از رحمت پدرش رسول خدا (ص) مطالبه مي كرد و گاهي به عنوان ارث و گاهي به عنوان بخشش به او ندادند ، آنجا را به مروان بخشيد . مراتع مدينه را بر مواشي مسلمانان ممنوع ساخت و تنها به بني اميه اجازه داد كه مواشي خود را در آن مرتع بچرانند . همه آنچه را كه از غنائم آفريقا در مغرب براي او آورده بودند به عبدالله بن ابي سرح بخشيد و به احدي از مسلمانان ديگر چيزي نداد و كسي را با او شريك نساخت . به ابوسفيان دويست هزار درهم داد و در همان روز صد هزار درهم از بيت المال به مروان بخشيد ، زيرا مروان دختر خود « ام ابان » را به همسري او درآورده بود.

روزي « زيد بن ارقم » ـ خزانه دار عثمان ـ كليدهاي خزانه را نزد  او آورد و با گريه  استعفا داد. عثمان نيز پذيرفت . پس از اينكه ابوموسي اشعري اموال بسياري از عراق براي او آورد ، همه آنها را ميان بني اميه تقسيم كرد . بعد از ازدواج «عايشه » دختر عثمان با حارث بن حكم صد هزار درهم از بيت المال به او بخشيد.

كارهاي خلاف ديگر او مانند مضروب ساختن «عبدالله بن مسعود » تا جايي كه استخوان دنده اش شكست ، نصب دربان و حاجب ، عدول از طريقه عمر در اقامه حدود و رد مظالم ، نوشتن نامه به معاويه و دستور قبل جمعي از مسلمانان و ديگر موارد ، مسلمانان را به شورش وادار كرد و آناناز مصر و بصره و كوفه و ديگر مناطق گرد هم آمدند و مدت دو ماه خانه عثمان را محاصره كردند و عاقبت وي را به قتل رساندند و در محلي به نام «حش كوكب » كه يهوديان مردگان خود را در آنجا دفن مي كردند ، به خاك سپردند.

دوران خلافت عثمان قريب به سيزده سال بود . ماجراي قتل او در اواخر ماه ذي حجه سال 35 هجري اتفاق افتاد ، و در تحريك مردم به قتل وي ، جمع زيادي شركت داشتند ، از آن جمله عايشه و طلحه و زيبر و معاويه بودند كه بعدها به بهانه خونخواهي او بر ضد اميرالمومنين علي (ع) جنگهاي خونيني به راه انداختند.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 30 بهمن 1393 ساعت: 23:35 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

راهکارهاي تقويت اتحاد ملي و انسجام اسلامي

بازديد: 165

همايش کشوري تمدن ايراني و ظرفيتهاي وحدت ساز

 

 

راهکارهاي تقويت اتحاد ملي و انسجام اسلامي

الف نقش دين در تقويت اتحاد ملي و انسجام اسلامي

 

چکيده

اين مقاله به بررسي نقش دين در تقويت اتحاد ملي و انسجام اسلامي مي پردازد و به خوانندگان خاطرنشان مي کند که اتحاد و انسجام در هيچ ملتي به وجود نمي آيد مگر اينکه آحاد آن ملت با هم مراوده و آمد و رفت داشته باشند يعني اجتماع و گردهمايي افراد در ايجاد اتحاد نقش بسزايي دارد از اين رو شارع مقدس اسلام که خواهان سعادت مسلمانان بوده است براي رسيدن به اين هدف والا مسلمانان را به گردهمايي هاي متنوع ملزم ساخته که برخي از آنها واجب و برخي مستحب مي باشد :

الف :  اجتماع شبانه روزي ( برگذار کردن نمازهاي يوميه به جماعت)

ب : اجتماع هفتگي ( شرکت در نماز جمعه) با شرايط خود

ج : اجتماع سالانه : اقامه نماز عيد فطر و عيد قربان در بيابان با شرايط ويژه

د : اجتماع بيت المللي اسلامي : اجتماع مسلمانان در خانه خدا و مکه براي انجام مناسک حج

 

کليد واژه : نقش ، دين ، تقويت ، اتحاد ملي ، انسجام اسلامي

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه : انسان بر اساس طبيعت و سرشت خود ، خواستار عزت ، محبوبيت ، سعادت و خوشبختي است ، ليکن اگر راهنماي مطمئني چون عقل و شرع نداشته باشد ، دچار سردرگمي مي شود و به بيراهه مي افتد و گمراه مي گردد ، چرا که شيطان و هواهاي نفساني بويژه نفس اماره راههاي ديگري به او نشان مي دهند و وانمود مي کنند که سعادت و عزت و محبوبيت در کسب و جمع مال است ، در نتيجه به دام شيطان مي افتد و رهائي اش از آن دام بعيد به نظر مي رسد.

بدون ترديد اگر انسان از وحي و حاملان آن که اهل بيت عصمت (ع) هستند کمک بگيرد يه راه راست هدايت مي شود و به خواسته ها و آرزوهاي شرعي خود مي رسد خداوند سبحان راههاي رسيدن به عزت را معين کرده و به وسيله پيامبر اکرم (ص) و اوصياي گرامي اش به مردم ابلاغ فرموده ، در حديثي قدسي خداوند خطاب به موساي کليم (ع) فرموده است : اي موسي من عزت را در بندگي و اطاعت خود قرار داده ام و مردم عزت را در معصيت و نافرماني من مي جويند پس کي آن را مي يابند! [1]( هرگز آن را نمي يابند).

عزت انبياء و اوصيا و اولياي الهي ، در طول تاريخ بشر ، ريشه در بندگي خدا دارد و هر چه عبوديت و بندگي و سرسپردگي در برابر خدا بيشتر باشد ، دايره عزت وسيعتر و گسترده تر مي شود ، ( آنان که منکرند بگو روبرو کنند!) هر کس در اين حقيقت محسوس و ملموس شک دارد به نمونه هاي آشکار آن بنگرد.

پيامبران الهي بويژه پيامبر اسلام (ص) و ائمه اطهار و اولاد طاهرين آنها و علماي عاملين و عرفاي کملّين و شهداي واصلين نمونه هاي بارز اين عزت و محبوبيت مي باشند البته عزت دنيوي آنان براي محسوس و مشهود است و عزت اخرويشان بسي فراتر است چون خداوند آن را چنين توصيف کرده و فرموده است : براي بندگان شايسته ام چيزهايي در آخرت (بهشت) مهيا کرده ام که نه چشمي ديده و نه گوشي شنيده و نه به قلب بشري خطور کرده است.[2]

لازم به ذکر است که براي رسيدن به عزت فردي بهترين راه همين بندگي و طاعت است اما تواضع هم که در بطن عبوديت است نقش بسزايي در محبوبيت و عزت فردي دارد و مفاد روايات فراواني است که تواضع در برابر خدا و خلق خدا و موجب عزت و رفعت است پيامبر (ص) فرمود : هر کس در برابر خدا و براي خدا تواضع کند خدا به او رفعت درجه و مقام مي دهد[3]

( سعدي : تواضع سر رفعت اندازدت        تکبر به خاک اندر اندازدت ) 

عزت جمعي : اما راه رسيدن به عزت و شوکت جمعي و برون رفت از حالت غربت که پيامبر سلام (ص) فرمود : اسلام در آغاز غريب بود و همانند آغاز ، به غربت بر مي گردد[4] منحصر به اتحاد و انسجام و پرهيز از جدايي و تفرقه است ، و آن حاصل نمي شود مگر با ارتباط و پيوند دوستانه و برادرانه مسلمانان با يکديگر ، و مراوده و رفت و آمد و اجتماع و گردهمايي ، از اين رو خداي منان به منظور رسيدن مسلمانان به اين هدف ، اجتماعاتي گوناگون براي آنها مقرر فرمود به شرح زير :

الف : اجتماع شبانه روزي (نماز جماعت)

ب : اجتماع هفتگي (نماز جمعه)

ج : اجتماع سالانه (نماز عيدين)

د : اجتماع بين المللي (حجّ) که هر کدام مقاله اي مستقل مي طلبد ، و سعي نگارنده بر اجمال است.

اتحاد ، در لغت : يکي شدن ، وحدت ، توافق ، يگانگي کردن.[5]

اتحد يتحد اتحاد ، اتحد القوم ، آن قوم با هم متحد و هم پيمان شدند.[6]

انسجام : انسجم الکلام ، سخن انسجام يافت يعني منتظم شد.[7]

انسجام : يکپارچي استواري ، روان بودن.[8]

انساجم من المطر ، باران ريزان ، و معٌ ساجم ، اشک ريزان.[9]

انسجام : توافق ، تناسق در اجزا ، انسجام در سليقه ها ، مصالح ، آرا. [10]( Harmony)

انسجام : هماهنگي ( unison ) ، سازش و موافقت (agrement)[11]

انسجام از منظر قرآن کريم : با توجه به معاني گوناگوني که براي واژه در فرهنگ لغتها آمده است نوعي پيوستگي و وابستگي امت اسلام با يکديگر در سراسر جهان است که به نظر مي رسد با اتحاد کمي متفاوت است چون اتحاد ملي کمي محدودتر از انسجام اسلامي است ، انسجام اسلامي هماهنگي ، سازگاري ، همصدايي، همنوايي ، ارتباط تنگاتنگ همه ملت هاي اسلامي با يکديگر است ، اين انسجام مرزهاي جغرافيايي را در مي نوردد و به کشور خاصي مربوط نمي شود به عنوان نمونه : راهپيمايي مسلمانان جهان حتي مسلمانان اروپا و آمريکا و شوروي و غيره در روز جهاني قدس به حمايت از ملت مظلوم فلسطين و اعتراض به اشغالگري و جنايات رژيم صهيونيستي ، انسجام اسلامي محسوب مي شود و نگارنده مقاله سعي دارد به خواست خدا در اين محدوده و کادر از کتاب و سنت مطالبي ارائه کند. 

بدون ترديد مسلمانان جهان اعم از شيعه و سني در جاي جاي جهان ، غريب و مظلوم واقع شده اند همان طور که رسول اکرم (ص) خبر داد و فرمود : اسلام غريب آغاز مي شود و سرانجام به غربت برمي گردد[12] ، وحدت اسلامي براستي چه غربتي بالاتر از اين قابل تصور است که مسلمانان در نقاط مختلف جهان پراکنده اند يعني در قاره هاي مختلف ، کشورهاي اسلامي و مسلمانان وجود دارند و به خاطر اختلافات عقيدتي و فرقه اي و ديگر عوامل تفرقه که به دست دشمنانشان ايجاد مي شود پراکنده شده و در مقابل دشمنان ”يد واحده“ نمي شوند حال آنکه پيامبر (ص) فرمود : المسلمون يدٌ واحده علي من سواهم. مسلمانان بر ضد غير مسلمانان مشابه يک دست هستند.[13] و نيز فرمود : المسلمون اخوه لافضل لاحدٍ علي احدٍ الا بالتقوي ، مسلملنان برادران يکديگرند هيچکس را بر ديگري برتر نيست مگر به تقوا[14] کدام غربت از اين بالاتر که گروهي از مسلمانان باگروهي ديگر به خاطر امور پوچ و واهي با هم بجنگند و دشمنان شاد شوند يا يک حاکم کشور اسلامي از يک کشور دشمن اسلام ، عليه مسلمانان يک کشور کمک بگيرد ( مانند حمله صدام معدوم به ايران ) يا کمک برخي سران کشورهاي اسلامي يا برخي شخصيتهاي به ظاهر مسلمان با اسرائيل همسو و هم جهت باشند عليه فلسطين و سخن خدا را فراموش مي کنند که فرمود : لاتجدُ قوماً يؤمنون بالله و اليوم الآخِر يوادّون من حادّ الله و رسوله[15] هيچ قومي را که ايمان به خدا و روز قيامت دارد ، نمي يابي که با دشمنان خدا و رسولش دوستي کنند. و کدام غربت از اين دردناک تر است که رهبران آزاد انديش برخي ممالک اسلامي و در رأس آنها ايران اسلامي سران ديگر کشورهاي اسلامي را به وحدت و انسجام دعوت کنند و پاسخ مثبت نشنوند در طول تاريخ اسلام وضع بدين منوال بوده است ، سيد جمال الدين اسدآبادي در سالهاي حکومت سلسله قاجار و سلطنت ناصرالدين شاه ضرورت چنين وحدت و انسجامي را تشخيص داد و تلاش فراواني هم کرد و به نتيجه دلخواه نرسيد اما در بيداري برخي از کشورهاي اسلامي بي تأثير نبود ، و جاي بسي تأسف است که فرياد او را در گلو خفه کردند و خود مسلمانان و سران آنها مانع پيشرفت و موفقيت او شدند پادشاه عثماني سيد را به کشور خود دعوت کرد و او وارد قسطنطنيه شد و به اجبار در همانجا ماند.[16] و در حقيقت حبس نظر شد و سرانجام در شوال1314 يا 1315 هجري قمري در استانبول درگذشت و در سبب مرگ او اختلاف بسيار است که در ذيل به اجمال اشاره مي شود.[17] دشمنان قسم خورده اسلام فرياد وحدت طلبانه ديگر آزادي خواهان و درد آشنايان اعم از علما و غير علما را از نطفه خفه کردند ، و در هر فرصتي که زمينه هاي اتحاد و انسجام مسلمانان جهان فراهم شود دشمنان اسلام سنگ اندازي و توطئه مي کنند و با شگردهاي شيطاني خود زمينه تفرقه مسلمانان را فراهم مي آورند اما در هيچ شرايطي براي يک مسلمان درد آشنا ، سکوت جايز نيست چون سکوت مايه خواري و ذلت است ، ما نبايد مأيوس شويم چون تا قرآن و سنت نبوي را داريم زمينه هاي اتحاد و انسجام براي ما فراهم است چرا که نبي مکرم اسلام فرمود : در ميان شما چيزي برجاي گذاشتم که اگر به آن تمسک کنيد پس از من گمراه نشويد ، کتاب خدا (قرآن) و سنتم ، و در روايت (ترمذي) بجاي سنتم ، و عترتي (عترتم) آمده است.[18]

و نيز فرمود : شما را در راهي روشن رها کردم که شبش مانند روزش روشن است.[19]

پس راه روشن است و رونده گمراه نمي شود ، و رهبران بيدار و آگاه و شجاع هم داريم پس چيزي کم نداريم ، دليلي ندارد ساکت باشيم ، چرا معطليد ، رهبران فرياد وحدت سر مي دهند و رهنمود انسجام مي دهند ، زمينه هاي جهاني و شرايط زماني و مکاني هم فراهم است ، يا علي اين گوي و اين ميدان !!!

امام راحل از معدود فقها و رهبراني بود که آگاهانه و دلسوزانه به اين دعوت عام اقدام کرد ولي بيشتر سران ممالک اسلامي نپذيرفتند و به انسجام اسلامي دلخواه نرسيديم اگرچه انقلاب اسلامي به برکت خون شهدا به ديگر کشورها صادر شده واغلب ملتها را بيدار کرده است ولي اتحاد ملي در سايه رهنمودهاي امام راحل و به برکت خون شهدا و مقاومت دليرانه ملت قهرمان ايران و ابتکارات راهيانه و برنامه ريزيهاي خردمندانه و آينده نگريهاي مدبرانه مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي حفظه الله تعالي ، در کشور ايران بوجود آمده و روز به روز پايه هاي وحدت محکمتر مي شود و تأثيرات عميقي هم در سطح جهاني گذاشته و تاحدودي مسلمانان جهان را از خواب غفلت بيدار کرده است البته نبايد تلاشهاي بازوان محکم رهبر عزيز انقلاب يعني قواي سه گانه و مجمع تشخيص مصلحت نظام و مجلس خبرگان را ناديده گرفت ، اتحاد نيروهاي مردمي ، قواي سه گانه در شرايط کنوني به وضوح مشاهده مي شود و انتظار مي رود بيش از اين گسترش يابد و غربت جهاني مسلمانان به عزت جهاني تبديل شود انشاءالله ، و آن زماني است که همه سران کشورهاي اسلامي و ملتهايشان تعصبات قومي و فرقه اي و مذهبي و سليقه هاي فردي و مناقشات جغرافيايي کنار بگذارند و يک زبان را به عنوان زبان مشترک بين تمام مسلمانان معين کنند (زبان عربي) چون وحدت زبان در انسجام ملتها تأثير بسزايي دارد – آمريکا و انگليس براي ترويج زبان خودشان که انگليسي است تبليغات بسيار و هزينه هاي زيادي کردند يعني بيش از صد سال تلاش کردند تا يک زبان ، زبان زنده جهان شد . دقيقاً به خاطر دارم که در سال دوم دبيرستان انگليسي تدريس مي کردم ، در سالهاي 39 به بعد از سوي يک مؤسسه آمريکايي براي دبيران زبان انگليسي کلاس مکالمه رايگان گذاشتند و يک آمريکايي در آن کلاس تدريس مي کرد و من آن کلاس را گذراندم ، ايجاد وحدت سياسي ، نظامي ، اقتصادي ، فرهنگي در گرو وحدت زبان است ، بايد با تمام عوامل تفرقه زا در کشورهاي اسلامي مبارزه کرد و عوامل ايجاد اتحاد و انسجام اسلامي را در همه کشورها تقويت کنيم.

 

الف : اجتماعات شبانه روزي مسلمانان (نمازهاي يوميه)

خداوند در قرآن کريم فرموده است : نماز را برپا داريد و زکات را بپردازيد و با رکوع کنندگان رکوع کنيد (نماز را به جماعت برگزار کنيد).[20]  

مقصود از جمله « و ارکعوا مع الراکعين » خواندن نمازهاي يوميه به جماعت است بنابراين خداوند منان در اين آيه همان طوري که به اقامه نماز امر کرده ، به خواندن نماز به جماعت نيز امر فرموده است . در اين جمله با اين که خدا امر کرده که نماز به جماعت خوانده شود ولي از ميان تمام افعال نماز فقط رکوع را بيان کرده است .

نکته : شايد خداوند به اين جهت اين تعبير را آورده باشد تا خاطر نشان کند که يکي از ارکان نماز مسلمانان رکوع است تا از نماز يهود که مطلقاً رکوع ندارد ، ممتاز گردد.

نکته ديگر اينکه خداوند نمي فرمايد نماز بخوانيد ، بلکه مي گويد : نماز را برپا داريد (اقيموالصلوه) يعني تنها خودتان نماز خوان نباشيد بلکه چنان کنيد که آئين نماز در جامعه انساني برپا شود و مردم با شور و عشق به نماز روي بياورند.

برخي از مفسران گفته اند : معناي « اقيموالصلوه » اين است که نماز شما تنها ، اذکار و اوراد نباشد بلکه آن را بطور کامل بپا داريد که مهمترين رکن آن ، توجه قلبي و حضور دل در پيشگاه خدا و تأثير نماز در روح و جان آدمي است.[21]  

و ارکعو مع الراکعين : يعني در نماز جماعت مسلمانان شرکت کنيد زيرا نماز جماعت 27 درجه بر نماز فرادا فضيلت دارد براي اين که در نماز جماعت افراد و نفوس پشتيبان هم هستند. زيرا نماز همانند جنگ است و محراب همانند ميدان جنگ ، و در قتال و جنگ صفهاي جماعت ضروري است بنابراين جماعت نوعي قوه و قدرت است (مخاطب در اين آيه يهود است)[22]

مخاطب در اين آيه يهود است که در نمازشان رکوع نبوده. «مع الراکعين» يعني همانند اين مسلمانان که رکوع مي کنند ، نماز  بگزاريد و منظور اين است که نمازگزاران را تشويق کنند تا نماز را به جماعت برگزار کنند ، چون در آغاز آيه «اقيموا الصلوه» فرموده است.[23]  

اهتمام به جماعت در روايات : در روايتي صحيح از زراره و فضيل نقل شده که به امام باقر (ع) گفتيم آيا خواندن نمازها به جماعت واجب است ؟ فرمود : خواندن نمازها واجب است ولي خواندن همه نمازها به جماعت واجب نيست ليکن مستحب است و هر کس نماز جماعت را بي دليل به خاطر بي ميلي به آن و به جماعت مؤمنان ، ترک کند نمازش ارزشي ندارد.[24]

2- امام صادق (ع) فرمود : نماز جماعت بر نماز فرادا (24) نماز برتري دارد که خود آن نماز (25) نماز مي شود.[25]

3- محمدبن مسلم از امام باقر (ع) روايت کرده که فرمود : همسايگان مسجد که به جماعت حاضر نشوند نمازشان ارزشي ندارد مگر مريض باشد يا گرفتار و مشغول.[26]

4- رسول خدا فرمود : جماعت رحمت است و تفرقه و جدايي عذاب است.[27]

5- امام صادق (ع) از پدر بزرگوارشان روايت کرده که آن حضرت فرمود : رسول خدا با همسايگان مسجد شرط کرد که در نماز جماعت حاضر شوند و فرمود : گروههايي که به جماعت حاضر نمي شوند بايد از اين کار منتهي شوند (نهي پذير شوند) يا دستور مي دهم مؤذني اذان بگويد آنگاه نماز اقامه شود پس از آن شخصي از اهل بيتم را فرمان مي دهم (و او علي است) تا خانه کساني را که به نماز جماعت حاضر نمي شوند با هيزم به آتش بکشند.[28]

نتيجه گيري : براستي دليل اين همه تشويق و تأکيد و تهديد براي برگزاري نمازهاي يوميه به جماعت چيست به يقين نه خدا را در اين عمل نفعي است و نه رسول خدا را ، بلکه منافع اين کار به خود مسلمانان برمي گردد چون فلسفه برگزاري نمازهاي يوميه به جماعت و تشکيل صفوک بهم پيوسته يکي از عوامل همبستگي و دلبستگي مسلمانان به يکديگر است و اين همه تشويق براي اين است که علاوه بر اجر و ثواب اخروي از فوايد و منافع دنيوي آن بي بهره نمانند زيرا اگر فرهنگ حضور در نماز جماعت در جامعه اسلامي شهرها ، روستاها ، وزارتخانه ها ، دانشگاهها ، کارخانه ها ، کارگاهها ، مدارس و غيره نهادينه شود و نمازگزاران در هر کوي و برزن و هر منطقه اي از احوال هم مطلع شوند و در حل مشکلات فرهنگي ، ديني ، سياسي ، اقتصادي يکديگر همکاري کنند ، محبت به هم در آنها ايجاد مي شود و محبت و همدلي ، موجب اتحاد در برابر دشمن مي شود و يکي از اهداف مهم برگزاري نماز به جماعت ايجاد اتحاد است چرا اسلام بر دو پايه مهم استوار شده است : 1- کلمه توحيد (لا اله الا الله) ؛ 2- توحيد کلمه ، همه يک سخن بگويند ، يکدست شوند در مقابل بيگانگان و دشمنان اسلام که پيامبر (ص) فرمود : مسلمانان بر ضد غير مسلمانان (يک دست مي باشند و هم نسخ)[29]

 

ب : نماز جمعه  

اجتماع هفتگي مسلمانان و نقش آن در وحدت و انسجام از ديدگاه قرآن يا ايها الذينَ آمنوا اذا نودي للصلوه من يوم الجمعه فاسعوا الي ذکرالله و ذروا البيعَ ذلکم خيرٌ لکم إن کنتم تعلمون . فاذا قُضيتِ الصلوه فانتشروا في الارض و ابتغوا من فَضِل الله و اذکروا الله کثيراً لعلکم تفلحون .

اي کساني که ايمان آورده ايد هرگاه در روز جمعه براي نماز ندا در داده شد به سوي ذکر خدا (نماز) بشتابيد و خريد و فروش رها کنيد ، آن کار برايتان بهتر است اگر بدانيد. و چون نماز پايان يافت پس در زمين پراکنده شويد و از فضل خدا طلب کنيد و خدا را بسيار ياد کنيد باشد که رستگار شويد.[30] فلسفه نماز عبادي سياسي جامعه ، نماز جمعه قبل از هر چيز يک عبادت بزرگ دسته جمعي است و اثر عمومي عبادات را در بر دارد که تلطيف روح و جان و زدودن گناه از قلب مي باشد ، بويژه دو خطبه آن که علاوه بر اندرزها به مسائل و مشکلات مسلمانان پرداخته مي شود و از نظر اجتماعي و سياسي يک کنگره عظيم هفتگي است که پس از کنگره سالانه حج بزرگترين کنگره اسلامي مي باشد. در حقيقت مي توان ادعا کرد که اگر در اين اجتماعات بزرگ بعد از اجتماعات شبانه روزي نماز جماعت خود بهره برداري شود و اهداف مسلمانان و راههاي پيروزي بر دشمنان اسلام و رسيدن به عزت که همان وحدت و انسجام است تعقيب شود و مشکلات مسلمانان حل خواهد شد.[31]

 

نماز جمعه و نقش آن در وحدت و انسجام از ديدگاه روايات

1- پيامبر اکرم (ص) فرمود : هر که به خدا و روز جزا ايمان دارد مواظب جمعه و روز جمعه باشد مگر طفلي يا زني يا بيماري يا بنده مملوکي باشد و هر که از جمعه بي نيازي کند خدا از او بي نيازي کند که خدا بي نياز و ستوده است ، من عملي که شما را به خدا نزديک کند ندانسته ام مگر شما را بدان فرمان داده ام و عملي را که شما را به دوزخ نزديک کند ندانسته ام مگر شما را از آن منع کرده ام.[32]

2- پيامبر گرامي اسلام فرمود : بدانيد که خداي عزيز وجليل حضور جمعه را در اين مقام من در اين سال ، در اين ماه تا روز قيامت بر شما واجب کرد ، هر که امامي داشته باشد و جمعه را ترک کند خدا پراکندگي اش را فراهم نياورد وکارش را مبارک و فرخنده نکند.[33]  

3- علي(ع) فرمود : يکي از شما در روز پنجشنبه دارويي ننوشد! به آن حضرت عرض شد چرا دارو مصرف نکند ؟ حضرت فرمود : براي اينکه دچار ضعف نشود و از رفتن به نماز جمعه باز نماند.[34]

4- حلبي از امام صادق (ع) از جمع شدن هر يک از فطر و قربان با روز جمعه پرسيد ، حضرت فرمود : در زمان حضرت علي (ع) يکي از اين دو عيد با روز جمعه مصادف شد پس حضرت فرمود : هر که خواهد در جمعه شرکت کند و کسي که در خانه بنشيند اشکالي ندارد و بايد نماز ظهر را بخواند پس حضرت دو خطبه خواند و خطبه عيد و جمعه را با هم جمع کرد.[35]

نتيجه اهتمام ورزيدن قرآن کريم و روايات اهل بيت به نماز جمعه براي اين است مردم يک شهر هفته اي يکبار در مصلاي جمعه جمع شوند و به خطبه هاي خطيب و امام جمعه گوش جان بسپارند و از اوضاع فرهنگي ، سياسي اجتماعي ، و اقتصادي مسلمانان جهان آگاه شوند ، چرا که امام جمعه علاوه بر سفارش به تقواي الهي و امر به معروف موظف است مسائل روز مسلمانان را تشريح کند و مشکلات جهان اسلام را بازگونمايد و به نمازگزاران رهنمودهاي لازم را ارائه کند و آنها را به وحدت و انسجام دعوت نمايد و از تفرقه و جدايي و اختلاف بر حذر دارد و از دشمنان سلام و کفار و مشرکان برائت بجويد ، براي پيروزي اسلام و مسلمين دعا کند و زوال و نابودي دشمنان اسلام را از خدا بخواهد ، و خنثي شدن نقشه و توطئه هاي آنان را از خدا درخواست کند و راه دشمن شناسي و دشمن ستيزي را به آنان بياموزد ، چرا که عمل پيامبر (ص) و امامان معصوم (ع) براي ما شيعيان الگوست.

برائت علي (ع) از مشرکان در خطبه نماز جمعه

حضرت علي (ع) در خطبه نماز جمعه به درگاه خدا عرض کرد : بار خدايا کفار و اهل کتاب را که مردم را از راه تو باز مي دارند و آيات تو را انکار مي کنند و پيامبرانت را تکذيب مي نمايند کيفر ده و عذاب کن !

خدايا بين آنها اختلاف کلمه ايجاد کن ، و ترس در دلشان بيافکن و عذاب را بر آنها نازل فرما.

خدايا لشکريان و پيش قراولان و مرزبانان اسلام را در شرق و غرب عالم نصرت فرما.

خدايا مردان و زنان مؤمن ، زنان و مردان مسلمان را بيامرز.[36]

 

ج : 1- نماز عيد فطر 

خداوند در قرآن فرموده است : قد افلح من تزکي و ذکر اسمَ ربّه فصلّي[37] ، محققاً رستگار شد کسي که زکات پرداخت و نام پروردگار را ذکر کرد و نمازگزارد.

حديث 1- از امام صادق (ع) از گفته خداوند (قد افلح من تزکي) سؤال شد ، حضرت فرمود : پس به حضرت عرض شد «و ذکر اسمَ ربّه فصلّي» به چه معناست؟ فرمود : به بيابان خارج شود و نماز بگزارد[38]

حديث 2- جابر از امام باقر (ع) روايت کرده که پيامبر (ص) فرمود : هرگاه روز اول شوال شود سروشي فرياد مي زند : اي مؤمنان براي گرفتن جايزه خارج شويد ، آنگاه فرمود اي جابر ، جايزه هاي الهي مثل جايزه هاي اين شاهان نيست ، سپس فرمود : امروز ، روز جايزه گرفتن است.[39]

حديث 3- امام حسن مجتبي (ع) در روز عيد فطر به مردماني نگريست که بازي مي کردند ومي خنديدند پس به يارانش توجه کرد و فرمود : خدا ماه رمضان را ماه مسابقه براي بندگانش قرار داده که با بندگي در رسيدن به رضوان خدا با هم مسابقه دهند پس گروهي در اين مسابقه شرکت کردند و رستگار شدند و ديگران شرکت نکردند و زيان بردند پس شگفت بسيار از کسي که خنديد و بازي کرد ، روزي که نيکوکاران اجر مي برند و تقصيرکاران در آن نوميد مي شوند و به خدا اگر پرده کنار زده شود نيکوکار به کار نيکش مشغول و بدکار به کار بدش سرگرم است.[40]

خطبه امام علي (ع) در عيد فطر : امام (ع) در آخر اين خطبه طولاني فرمود : امروز روزي است که خدا آن را براي شما عيد قرار داده پس فطره خود را بپردازيد که سنت پيامبر شما و واجبي است از پروردگارتان و براي هر انساني از عائله خود مرد ، زن ، صغير ، کبير ، آزاد ، بنده ، صاعي گندم يا خرما يا جو بپردازيد ، اوامر خدا را اطاعت کنيد ، نماز را برپا داريد ، زکات را بپردازيد، روزه رمضان را بگيريد ، حج بگزاريد ، امر به معروف و نهي از منکر کنيد ، به زنان نيکي کنيد ، از منهيات الهي پرهيز کيد ، از ميگساري ، کم فروشي ، شهادت به ناحق دوري کنيد.[41]

 

ج : 2- نماز عيد قربان  

1- زراره در حديثي صحيح از امام باقر (ع) روايت کرده که فرمود : کسي که در جماعت روز عيد با امام نماز نگزارد نمازش درست نيست و قضا هم ندارد.[42]

2- محمدبن مسلم از امام باقر (ع) يا امام صادق (ع) روايت کرده که از امام درباره نماز فطر و قربان پرسيدم حضرت فرمود : نماز خواندن جز با امام درست نيست.[43]

3- به نقل زراره ، امام صادق (ع) فرمود : نماز عيدين بر مقيم واجب است (نه بر مسافر) و خواندن آن جز با امام روا نيست.[44] ( ظاهر روايات اين است که نماز عيدين با وجود شرايط مثل نماز جمعه واجب است و مي توان حمل بر استجاب کرد)

خطبه امام علي (ع) در عيد قربان : حضرت علي (ع) در پايان خطبه قربان خطاب به مردم فرمود : امر به معروف ونهي از منکر کنيد ، ستمگر را بترسانيد و ستمديده را ياري کنيد ، شبهه افکنان در دين را بگيريد و شبهاتشان را با دلائل محکم پاسخ دهيد و اگر سودمند نشد محبوس کنيد يا مانع شبهه افکني آنان شويد ، به زنان نيکي کنيد ، راستگو باشيد ، امانت را به صاحبش رد کنيد ، حق را برپا داريد ، و دنيا شما را نفريبد.[45]  

 

حج يا کنگره بين المللي اسلامي 

حج در قرآن کريم به معناي زيارت کردن خانه خدا (10) بار آمده است و کعبه و بيت (بيت الحرام ) در قرآن ذکر شده است.

جَعَل الله الکعبه البيتَ الحرام قياماً للناس و الشهرَ الحرامَ و الهدي و القلائد ذلک لتعلموا أن الله يعلم ما في السموات و ما في الارض و أن الله بکلّ شئي عليم.[46] خداوند ، کعبه ، بيت الحرام را وسيله اي براي سامان بخشيدن به کار مردم قرار داده و همجنين ماه حرام و قربانيهاي بي نشان و قربانيهاي نشان دار ، اين گونه احکام(حساب شده و دقيق) به خاطر آن است که بدانيد خداوند آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است مي داند و خداوند به هر چيزي داناست. خانه مقدس کعبه رمز وحدت مردم و مرکزي براي اجتماع دلها و کنگره اي عظيم براي استحکام پيوندهاي گوناگون است ، با توجه به معناي گسترده «قياماً للناس» مسلمانان مي توانند در پناه آن همه کارهاي خود را سامان بخشند. قوام و قيام ، چيزي است که انسان يا هر چيز ديگر به وسيله آن برپا مي شود مثل ستون و تکيه گاه ، و در آيه به همين معناست[47] لغت کعبه در اصل به معناي برآمدگي پشت پا آمده و سپس به هر نوع بلندي و برآمدگي اطلاق شده است.

اين کلمه هم به بلندي ظاهري خانه خدا و هم به عظمت و بلندي مقام آن اشاره دارد.

امام باقر (ع) فرموده است : شايسته نيست کسي خانه خود را برتر از کعبه بسازد.[48]

اعتبار بيت الحرام و شهر الحرام  احکامي که بر آن دو تشريع شده مبني بر حقيقتي علمي و اساسي و جدي است و آن اين است که اين بيت الله و احکام و مناسکش مايه قوام و حيات مردم است.[49]

پيوند قيام حج با قيام امام حسين (ع) : گفته شد که قيام ، در آيه 97 سوره مائده به معناي سامان بخشيدن به کارهاي انسان است و حج و مناسکش مايه قوام و حيات مردم مي باشد. امام حسين سامان بخشيدن به کارهاي انبياء بويژه زحمات 23 ساله جدش خاتم انبياء (ص) و پدرش علي (ع) و برادرش حسن مجتبي و زنده کردن احکام دين اسلام ، قيام تاريخي و رهايي بخش خود را با قيام حج گره زد و به افشاگري  ماهيت يزيد پرداخت و به سران شيعه در يمن و ديگر بلاد اسلام نامه نوشت و قيام خود عليه يزيد و ظلم حاکم بر جامعه اسلامي را به مسلمانان و شيعيان اعلام کرد و با شيعياني که از نقاط مختلف به مکه آمده بودند تا مناسک حج انجام دهند ، ملاقات کرد و خطر زوال دين و احکام آن را به آنان گوشزد فرمود و خاطر نشان کرد که تکليف من قيام در برابر ظلم و ظالم است ، و امر به معروف و نهي از منکر و اصلاح امت جدم رسول خدا پس هر که مايل است در اين جهاد مقدس شرکت کند به ما بپيوندد هدف امام حسين (ع) در قيام عاشورا مبارزه با ظلم و يازي مظلوم و حفظ دين بود که خود فرمود : اي مردم رسول خدا فرمود کسي که سلطاني ستمگر را ببيند حرامهاي خدا را حلال شمرده ، عهد و پيمان هاي خدا را شکسته ، مخالف سنت رسول خدا رفتار مي کند و بر بندگان خدا با گناه و ستمگري حکومت مي راند و با کردار و گفتار عليه وي شورش نکند ، بر خدا رواست که او را به جايگاه همان سلطان ظالم بکشاند . هشدار که اينان اطاعت شيطان را همراه شد و از اطاعت خداوند رحمان سر  ، باز زدند ، فساد را آشکار ، حدود الهي را تعطيل ، اموال عمومي را در اختيار خود و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام شمردند و من سزاوارترين کسي هستم که اين وضع را تغيير دهم و عليه اينها بشورم.[50]

اسرار حج : تمام مناسک حج داراي اسرار است که هم مربوط به حل مشکلات دنيوي مسلمانان مي شود و هم مربوط به حل مشکلات ديني آنها.

پس از محرم شدن بايد نيت حج کند يعني برخود تحريم کند هر چه را خدا بر اوحرام کرده است ، و نيز از غير خدا دل ببرد و با چنين اراده اي آن حرکت عاشقانه را شروع کند.

تلبيه پاسخ به نداي الهي است و بر زائران عارف در حال تلبيه گفتن چنان خوف و خشيتي غالب مي شد که نزديک بود قالب تهي کنند ، رنگ از چهره شان مي پريد و مي گفتند مي ترسيم به ما بگويند به نداي الهي جواب ندادي « لالبيک و لا سعديک»[51]  سعي صفا و مروه به سوي حق دويدن است ، فرار ، هجرت پناهندگي به او از او (خدا)

و تردد ميان آن دو کوه به معناي بودن بين خوف و رجا است[52] که از نشانه هاي مؤمن است اما اسرار دنيوي مناسک حج ، پوشيدن احرام و يکرنگ شدن همه حاجيان با هم ، دور افکندن لباسهاي مخصوص که موجب امتياز افراد است ، به ياد قيامت افتادن ، وحدت همرنگي هماهنگي در طواف انسجام ، همبستگي وجود دارد و نيز در ديگر اعمال و از همه مهمتر تبادل افکار مسلمانان نقاط مختلف جهان و چاره انديشي براي ايجاد وحدت و انسجام مسلمانان و جبهه گيري در برابر دشمنان اسلام است. نتيجه گيري نهايي : نقش دين در تقويت وحدت ملي و انسجام اسلامي در عوامل زير خلاصه مي شود :

1- نهادينه کردن اجتماعات اسلامي و هر چه بيشتر بهره مند شدن از آن در راستاي اعتلاي اسلام و مسلمين ترويج و اهميت دادن به نماز جماعت بويژه ايجاد جاذبه هاي مادي و معنوي ، جهت جلب جوانان به مساجد.

2- انتخاب امام جمعه هاي باسواد و خوش بيان و خوش ذوق و آشنا به مسائل روز به منظور جذب بيشتر مردم بويژه افراد تحصيل کرده به نماز جمعه که به لطف خدا تاکنون چنين بوده است مثلاً امام جمعه محترم مشهد هر هفته در خطبه هاي نماز جمعه يا در هر سخنراني و به هر مناسبتي مطلب بکري ارائه مي کند و اين خود عامل مؤثري در جذب نمازگزاران مي باشد.

3- اقامه نماز عيد فطر و قربان نيز از اين مسأله مستثني نيست.

4- حج يا کنگره بين المللي هم تاکنون در راستاي اهداف جمهوري اسلامي برگزار شده و تلاشهاي مسؤلان قابل تقدير است اما بجاست که در اين کنگره تصميمات اساسي و جدي براي ايجاد وحدت و انسجام گرفته شود ، وحدت زبان ، چه مانعي دارد که همه ملتهاي مسلمان غير عرب با حفظ زبان رسمي و مادري خود و فرهنگ کهن خويش بجاي آموختن انگليسي و يا ديگر زبان خارجي ، زبان عربي را تقويت کنند تا سطح خواندن و نوشتن و مکالمه اين زبان بالا رود ، چرا که زبان عربي زبان کتاب آسماني و سنت مسلمانان است ، تمام آثار فرهنگي و علمي وهنري ما مسلمانان به زبان عربي است و اگر عربي زبان همگاني شود همه از فلسفه ، کلام ، عرفان ، فقه ، اصول ، طب و تاريخ و نجوم و تفسير و ديگر علوم بهره مند مي شوند و از آبشخور سيراب مي شوند. در صادرات و واردات ، مسلمانان هر منطقه کمبودهاي خود را از ديگر کشورها تأمين کنند و نگذارند دشمناني مثل آمريکا و اسرائيل و مانند آنها يک کشور اسلامي را تحريم کند و آن کشور در جامعه از نظر سياسي و اقتصادي سقوط کند و همچنين تبادل فرهنگها تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.

 

 

 

منابع و مآخذ

 

1- قرآن کريم

2- نهج الفصاحه ، صص 279 ، 625 ، 661 ، 663.

3- آژنگ ، نصرالله ، گنجينه لفات ج1 ، حرف (الف) ، ص 120.

4- ابن اثير ، علي بن ابي الکرام ، الکامل في التاريخ ، ج4 ص48.

5- ابن منظور ، محمدبن مکرم ، لسان الوب ، ج 12 ، ماده (سجم)

6- ابوزهره ، محمد ، الوحده الاسلاميه ،ص5 و 7.

7- امين عاملي ، محسن ، اعيان الشيعه ، ج6 ص 283.

8- نجاري ، صحيح ، ج2 ، ص139.

9- بعلبکي ، روحي ، المورد ، قاموس عربي انگليسي حرف (س) ص624.

10- بعلبکي ، منير ، المورد ، قاموس انگليس عربي حرف (H) ص414.

11- بندر ريگي ، محمد ، فرهنگ عربي فارسي ، ج1 ص20 حرف (الف).

12- تهراني ، آقابزرگ ، الذريعه ، ج24 ، ص433.

13- حقي بروسوي ، شيخ اسماعيل ، تفسير روح البيان ، ج1 ، ص121 ، دارالحياء التراث.

14- راغب اصفهاني ، مفردات القرآن ص416.

15- شرتو لبناني ، سعيد ، اقرب الموارد ، ج3 ، ماده (سجم ).

16- شيخ صدوق ، محمدبن علي بن الحسين ، عقاب الاعمال ، باب من ترک الجماعه ، حديث 2 و 3 ، ص224.

17- طباطبائي ، محمدحسين (علامه) تفسيرالميزان ، ترجمه موسوي همداني ، ج6 ص 210- 209.

18- طبري ، محمدبن جرير ، تاريخ الامم و الملوک ج7 ص300.

19- طبرسي ، فضل بن حسن ، تفسير مجمع البيان ج1 ص97 ، چاپ مکتبه علميه اسلاميه .

20- شيخ طوسي ، محمدبن حسن تهذيب الاحکام ، ابواب زيادات ، حديث (2) .

21- مجلسي ، محمدباقر ، سجاد ، ج50 ص160 و ج67 ص237.

22- مجلسي ، محمدتقي ، روضه المتقين في شرح من لايحفر ، الفقيه ، ج2 ص483 ، 596 ، 746 ، 747 ، 748 ، 763 ، 770.

24- مسلم ، صحيح ، ج8 ، ص143.

25- مکارم شيرازي ، ناصر(آيت الله) ، تفسير نمونه ، ج1 ص 209.

26- نوري طبرسي ، ميرزا حسين ، مستدرک الوسائل ج10 ص166.  

 


 

 



[1]- يا موسي انّي وَضعُت العزّ في طاعتي و الناس يطلبون في معصيتي فمتي يجدون. احاديث قدسي  

[2]- قال الله تعالي : اعددتُ لعبادي الصالحين ما لا عينٌ رأت و لااُذنٌ سمعت و لا خطر علي قلبِ بشرٍ. صحيح نجاري ج2، ص139 ، ج8، ص 143.

[3]- قال النبي (ص) : من تواضع لله رفعه الله و من تکبر وضَعَه الله ، نهج الفصاحه ص578 .

[4]- قال رسول الله (ص) : بداء الاسلام غريباً و عاد غريباً کما بداء . محمد ابوزهره ، الوحده الاسلاميه ، ص5 .

[5]- آژنگ ، نصرالله ، گنجينه لفات ج1 ص50 ، حرف (الف) .

[6]- بندر ريگي ، محمد ، فرهنگ عربي فارسي ، ج1 ص20 حرف (الف).

[7]-  شرتو لبناني ، سعيد ، اقرب الموارد ، ج ، ماده (سجم ).

[8]- آژنگ ، نصرالله ، گنجينه لفات ج1 ص120 ، حرف (الف).

[9]- ابن منظور ، محمدبن مکرم ، لسان الوب ، ج 12 ، ماده (سجم).

[10]- بعلبکي ، منير ، المورد ، قاموس انگليس عربي حرف (H) ص414.

[11]- بعلبکي ، روحي ، المورد ، قاموس عربي انگليسي حرف (س) ص624.

[12]- ابوزهره ، محمد ، الوحده الاسلاميه ،ص5.

[13]- شيخ الفصاحه ، ص625. 

[14]- همان/ 629 .

[15]- مجادله/ 22.

[16]- ابوهمزه ، محمد ، الوحده الاسلاميه ص 6، دارالرائد العربي ، بيروت ، لبنان.

[17]- بنا به نقل صاحب اعيان الشيعه ، شاگرد سيد جمال ، سيد صالح شهرستاني در مجله عرفان از شاگرد سيد جمال ، صادق خان بروجردي نقل کرده که با يک فنجان قهوه مسموم کشته شده است جرجي زيدان نقل کرده که به مرض سرطان در گذشته است ، بعضي گفته اند که در عمل جراحي مرده است. امين عاملي ، سيد محسن ، اعيان الشيعه ، ج6 ص283. يکي از کتابهاي با ارزش او ( نيچريه يا ناتور السيم) است که در رد طبيعيون نوشته است ، آقابزرگ تهراني ، ذريعه ج24 ص433.  

[18]- قال النبي (ص) : ترکتُ فيکم ما إن أخذتم به لن تَضلّوا بعدي أبداً ، کتاب الله و سنتي و في روايه الترمذي ، « وعترتي» محمد ابوهمزه ، الوحده الاسلاميه ، دار الرائد العربي ، بيروت ، لبنان ص7.

[19]- قال (ص) : ترکتم علي المحجه البيضاء التي ليلها کنهارها ، همان ، ص7.

[20]- بقره/ 43.

[21]- مکارم شيرازي ، ناصر ، تفسير نمونه ، ج1 ص 209.

[22]- و ارکعوا مع الراکعين : اي في جماعاتهم فان صلوه الجماعه تفضل صلوه الغذّ بسبع و عشرين درجه لما فيها من تظاهر النفوس فان الصلوهَ کالغزو و المحراب کمحلّ الحرب و الابدّ للقتال من صفوف الجماعه فالجماعه قوه (و المخاطب اليهود) ، حقّي بروسوي ، شيخ اسماعيل ، تفسير روح البيان ج 1 ص 121.  

[23]- طبرسي ، فضل بن حسن ، تفسير مجمع البيان ج1 ص97 ، چاپ مکتبه علميه اسلاميه ، تهران ، ايران

[24]- شيخ طوسي ، محمدبن حسن تهذيب الاحکام ، ابواب زيادات ، حديث (2) ؛ شيخ صدوق ، عقاب الاعمال ، باب من ترک الجماعه ، حديث 3.

[25]- مجلسي ، محمدتقي ، روضه المتقين في شرح من لايحفر ، الفقيه ، ج2 ص483.

[26]- همان ، همان جا.

[27]- نهج الفصاحه ، ترجمه پاينده ، ابوالقاسم ، ص279.

[28]- شيخ صدوق ، محمدبن علي بن الحسين ، عقاب الاعمال ، باب من ترک الجماعه ، حديث 2 ، ص224 ، چاپ تهران.

[29]- قال رسول الله (ص) : المسلمون يدٌ واحدهٌ علي من سواهم ، نهج الفصاحه ص625.

[30]- جمعه / 10- 9 .

[31]- مکارم شيرازي ، تفسير نمونه ، ج24 ص134 با توضيحات نگارنده مقاله.

[32]- قال رسول الله (ص) : من کان يؤمن بالله و اليوم و الآخر فعليه الجمعه يوم الجمعه الّا صبيا او امرأهً او مريضاً او عبيداً مملوکاً و من استغني عنها استغني الله عنه والله غني حميز ما اعلم من عمل يقرّبکم الي الله الّا و قد امرتکم به و لا اعلم من عملٍ يقربکم الي النار الّا و قد نهيتکم عنه . نهج الفصاحه ، ص661.

[33]- واعلمو أن الله فرض عليکم الجمعه في مقامي هذا ، في عامي هذا ، في شهري هذا ، الي يوم القيامه فمن ترکها و له امامٌ فلا جمع الله شملَه و لا بارکَ له في امره . همان ، ص663.

[34]- قال علي (ع) : لايشرب احدکم الدواء يومَ الخميس فقيل يا اميرالمؤمنين و لم ذلک؟ قال : لئلا يضعف عن اتيان الجمعه . مجلسي ، محمدتقي ، روضه المتقين ، ج2 ص596.  

[35]- همان ، ص746.

[36]- مجلسي ، محمدتقي ، روضه المتقين ، ج2 ص605.  

[37]- اعلي / 12.

[38]- مجلسي ، محمدتقي ، روضه المتقين ، ج2 ص747.

[39]- همان/ 748.

[40]- همان/ 748 ، و نظر احسنُ بن علي الي ناسٍ في يوم فطر يلعبون و يضحکون فقال (ع) لاصحابه و التفت اليهم : إنّ الله جعل شهر رمضان مضماراً لخلقه يستبقون فيه بطاعته الي رضوانه فسبق فيه قومٌ ففازوا و تخلّف آخرون فخابوا ، فالعجب کل العجب من الضاحک اللّاعب الخ.  

[41]- مجلسي ، محمدتقي ، روضه المتقين في شرح من لايحفر ، الفقيه ، ج2 ص763.

[42]- شيخ طوسي ، تهذيب الاحکام ، ابواب زيادات ، باب صلوه العيدين ، حديث 5.   

[43]- همان حديث 7.

[44]- همان حديث 18.

[45]- مجلسي ، محمدتقي ، روضه المتقين ، ج2 ص770 ؛ لازم به ذکر است که جمله امام علي (ع) در خطبه که فرمود و خذوا علي يد المريب ، تکليف دانشمندان را در برابر شبهه افکنان که نوعي شبيخون فرهنگي است دو چندان مي کند ، در درجه اول آمادگي براي پاسخگوئي و  در درجه دوم که هدف منطقي را نپذيرفت حبس و زندان يا از شبهه افکني او منع کنيم و مرزباني علما در اينجا مصداق پيدا مي کند. نويسنده مقاله   

[46]- مائده/ 97.

[47]- راغب اصفهاني ، مفردات القرآن ص416.

[48]- لاينبغي لِأحَدٍ أن يرفَع بنائه فوق الکعبه ، محدث قمي ، حاج شيخ عباس ، سفينه البحار ج2 / 482.

[49]- طباطبائي ، محمد حسين (علامه) تفسيرالميزان ، ترجمه موسوي همداني ، محمدباقر ، ج6 ص209 و210.

[50]- ايها الناس إن رسول الله (ص) قال : من رأي سلطاناً جائراً مستحلاً لِحرام الله ناکثاً لعهدِ الله ، مخالفاً لسنّه رسول الله (ص) يعمل في عباد الله بالأثم و العدوان فلم يغير عليه بفعلٍ و لا قولٍ کانَ حقاً علي الله أن يدخله مدخله الا و إنّ هؤلاء قد لزموا طاعه الشيطان و ترکوا طاعه الرّحمن ، و اظهر و الفساد ، و و عطلّوا الحدود و استأثروا بالفي و أحلّوا حرام الله و حرّموا حلاله و أنا حق من غير. طبري ، محمدبن جرير ، تاريخ طبري ، ج7 ص300 ، ابن امير ، علي بن ابي الکرام الکامل في التاريخ ، ج4 ص48.    

[51]- مجلسي ، محمدباقر ، سجاد ، ج50 ص160 و ج67 ص237.

[52]- نوري طبرسي ، ميرزا حسين ، مستدرک الوسائل ج10 ص166.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 30 بهمن 1393 ساعت: 23:34 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقبق معماری بین النهرین

بازديد: 263

 

جغرافياي تاريخي بين النهرين

شواهد و مدارك درباره مذهب در بين النهرين از دو منبع عمده باستان شناختي و متون به دست آمده است . مدارك باستان شناختي از بهاياي ساختماني و سازه هايي مانند نماز خانه ها ،‌ معابد و برجهاي معابد يا زيگورتها ،‌و اشياء و ابزار پرستش به وسيعترين مفهوم كلمه از مجسمه و تصوير گرفته تا سحر و افسون تشكيل مي شود .

ويرانه هاي عظيم زيگورتها در شهرهاي بزرگ .‌به ويژه در جنوب بين النهرين نه تنها سرزمين بابل را به اشتها رساند ،‌بلكه به مقدار گسترده به بقاي شهرت تمدن بين النهرين ياري كرد . با وجود اين ، حتي امروز ما مفهوم واقعي اين بناها را
نمي دانيم . ما اين برجها را حفاري كرده و ساختار موثر و گيراي آنها را از ديدگاههاي تكنيكي مطالعه كرده ايم ،‌ما نام آنها را اصطلاحات اكدي براي بخشهاي گوناگون آنها را مي دانيم ،‌ما از تاريخ آنها آگاهي داريم ،‌اما به درستي نمي دانيم كه براي چه منظور ساخته شده اند .

البته در مورد معابد مي دانيم كه شبستان محل نگاهداري پيكره خدا بود . و اينكه پيش ـ شبستان ،‌ درهاي بزرگ ،‌حياطها ،‌ راهروها ،‌ و ديگر درهاي كوچكتر و فرعي به شيوه اي ساخته شده بود كه از يك سو بتواند به بهترين وجه ممكن در خدمت كاركنان معبد و پرستشگراني قرار گيرد كه پيوسته بهآنجا رفت و آمد داشتند ،‌و از سوي ديگر ،‌قدرت و ثروت خدا را به نمايش گذاشته و جاي امني براي حفظ كاركنان ونگاهداري گنجينه هاي آن باشد . اما پرسشهاي اصلي درباره معني ومفهوم آ“ها را نمي توان پاسخ گفت ،‌ پرسشهايي فراسوي توصيف آن چيزي كه ما مي بينيم و فراسوي كاربردهاي آشكار ،‌اما ظاهري ،‌ واحدهاي معتددي كه مجموعه معبد را به وجود مي آورد . يادمانهايي از پرستش و آيين مذهبي فراموش شده اي كه ما آن را تنها از طريق اسناد و مدارك مكتوب مي شناسيم ،‌ حتي اگر به طور كامل حفظ شده و سالم به دست ما رسيده باشد . تنها مي تواند بخشي كوچك و بازتابي ناچيز از فعاليتهاي نيايشي را كه زماني درون آنها انجام مي گرفت در اختيار ما قرار دهد. ساختار و كاربستهاي آن ،‌ و مفاهيمي كه انگيزه احكام و مقررات آيينهاي نيايشي را موجب شد براي ما ناشناس مانده است ، چنانكه گويي در رابطه با بعد كاملا ناشناخته ديگري است . موضوع كمتر آشكار ،‌اما درست به همان اندازه گمراه كننده ،‌ نتايج حاصل از مطالعه مدارك مربوط به شمايل شناسي است . چه چيزي را مي توان از تعداد ناچيز نقوش برجسته مذهبي و نمونه هاي اندكي از قطعات شكسته پيكره هاي به احتمال خدايان درباره معاني و مفاهيم آنها و مذهب بين النهرين دريافت . اين گونه بقايا نشان مي دهد كه بين النهريني ها از تصوير كردن خدايان .‌ آن گونه كه در هند و مصر رايج بود ،‌ با جنبه هاي غير انساني خوداري مي ورزيدند . اما اين موضوع از متوني كه در آنها نام خدايان و صفات و القاب خدايان را فهرست كرده اند به خوبي آشكار است . حتي يك مثال كاملا سالم نمي تواند نشان دهد كه براي كاهن و متدين چه مفهومي داشته ،‌ و عملكرد آن به عنوان نقطه مركزي نيايش چه بوده است .

درباره مدارك شمايل شناسي ،‌يعني نقوش برجسته ، مهرها پلاكهاي گلي و قفي ،‌ كه مي تواند ما را تا حدودي در شناخت مذهب بين النهريني ياري كند ،‌ بيش ازهمه مي توان به نمايشهاي داستاني براي نشان دادن داستان يك خدا انديشيد . اما به نظر نمي رسد چنان نمايشهايي نقش مهمهي در مذهب بين النهرين در سطح خلاقيت ادبي باقي ماند و تنها در دورانهاي آغازين و در موارد جنبي اين گونه نمايشها به اسطوره هاي مكتوب اشاره دارد . دستاوردهاي قهرماني يا به عبارت ديگر خارق العاده خدايان نه به صورت بيان واقعيات ،‌ بلكه بيشتر متعال و نمادي است . آنها فرمولبنديهاي غير داستاني و نامشهود را كه به نحوي در مراسم نيايش در معابد و نماز خانه ها اجرا مي شد .‌به صورت چيزي كه ما آن را نمادهاي متقارن مي ناميم ـ اغلب در شكل جانوران ـ‌ به نصوير كشيده اند . نمادهايي كه از طريق فرايندهاي كاملا فراسوي نيروي ادراك ما مقدس شده اند . افزون بر آن .‌اين نمادها ممكن است به صورت ديگري ـ  اغلب به شكل سلاح يا اشياي ديگر ـ  متجلي شوندكه بيانهاي فرمولي مربوط به خدايان ودنياي انسانها بوده و امروز از دسترس ما كاملا به دورند .

براي ديك مذهب بين النهرين سه نوع متون ميخي اهميت زيادي دارد :‌  دعاها و نمازها ،‌ متون اساطيري ،‌ و متون مربوط به آيينهاي نيايش .

دعا ونماز در مذهب بين النهرين هميشه با مراسم نيايش همراه بوده است . اين مراسم در بخشي در پايان نماز خطاب به نمازگزار يا كاهن پيشنماز به دقت توصيف شده است تا حركات ورفتار او ،‌ ونيز ماهيت قرباني و زمانو مكان انجام آن را تنظيم كند . فعاليتهاي نيايشي و دعا ها و نمازهاي همراه آن اهميت برابري دارد و در كنار يكديگر اعمال مذهبي را تشكيل مي دهند. مطالعه يكي از اين دو بدون ديگري بي ترديد ما را در شناخت درست مذهب بين النهريني ها و كسب بينشي صحيح از آن منحرف مي سازد .

دعاها و نمازها به تنهايي به موضوعهاي اساسي ويژه اي مانند انسان در رابطه با زمينه هاي روحي يا اخلاقي ،‌مسئله مرگ و زندگي ،‌ مسئله ارتباط بي درنگ با خدا‌. ومضوعهاي بسيار مهم در ادبيات مذهبي تمدن پيچيده اي مكانند تمدن بين النهرين ،‌ هيچ اشاره اي ندارد . با در نظر گرفتن نشانه هاي ديگر چنين بر مي آيد كه تاثير مذهب بر افراد ،‌و نيز تاثير آن بر جامعه در بين النهرين بي اهميت بوده است . هيچچ متني اشاره اي بر تاثير صريح و دقيق مقررات نيايشي بر اشتها و اشتياق فيزيولوژيكي افراد ،‌اولويتهاي روان شناختي ،‌ يا رفتار او نسبت به تملكات با خانواده اش نكرده است . نيازهاي مذهبي به هيچ وجه در بدن او ،‌  وقت او ،‌ داراييهاي ارزشمند او تاثيري جدي نداشت ،‌ و بنا بر اين هيچ منافاتي ميان وفاداري او به مذهب و زندگي دنيوي وي وجود نداشت . مرگ به صورت امري وقعي پذيرفته شده بود ،‌ و شركت تدر مراسم نيايش خداي حامي شهر در نهايت محدود به افراد و شخصيتهاي خاص بود .‌ و او در جشنواره هاي عمومي خاص و يا سوگواريهاي محلي صرفا نقش ناظري را داشت . او در جوي نه چندان مذهبي در چارچوب اجتماعي ـ  اقتصادي مي زيست ،‌ و انتظارات و تصورات ، و نيز قوانين اخلاقي او را در مدار جامعه اي كوچك شهري يا روستايي دور مي زد .

در سطح عالم رباني ،‌ بين النهرينيها خدا را به صورت پديده اي ترسس آفرين ،‌همراه با روشنايي خيره كننده .‌ وحشتزا،‌ صفات الهي به حساب مي آمد و با درجات گوناگون از شدت با هر چيزي كه الهي و مقدس محسوب مي شد ،‌ حتي با شخص پادشاه ،‌ همراه بود . در دعاها و نمازها ومتون ديگر براي بيان اين ويژگي الهي به طور پيوسته سلسله اصطلاحات خاص و گويا به كار رفته است . معني اصطلاح اكدي براي توصيف اين ويژگي ارتباط تنگاتنگي با وحشت و روشناييي ترسناك دارد.

گروه دوم از متوني را كه بايد آزمود ،‌ اساطير و آثار ادبي همراه با داستاهاي اساطيري شامل داستانهاي مربوط به خدايان و كارهايي را كه انجام مي دهند ،‌  جهاني كه ما در آن زندگي مي كنيم و چگونگي موجوديت يافتن آن ،‌ و تمامي داستنهاي سرگرم كننده با نتيجه گيريهاي اخلاقي را در بر مي گيرد كه آشكارترين عناوين را براي آفرينش ادبي در تمدني مانند تمدن بين النهرين ارائه مي كند .

گروه سوم متون بي شماري از مراسم نيايش ويژه اي است كه آن را كاهنان و فن شناسان كاهن در معابد اجرا مي كردند . اين  متون اغلب اعمال فرد را در مراسم نيايش ،‌نمازها و دعاها و اورادي كه بايد خوانده شود ،‌و هدايا و آلات و ادوات لازم براي قرباني را به تفصيل و در جزئيات كامل شرح مي دهد . و در جمله اي كوتاه مي توان گفت در ارائه تصوير كاملي از پاره اي فعاليتها در معابد بين النهرين موفق بوده است . اين موضوع به ويژه در مورد متون بابلي مراسم نيايش سال نو صادق است كه تمامي آيينها و تشريفاتي را كه از روز دوم تا پنجم جشن در اساگيل ،‌ معبد مردوك خداي بزرگ بابليها در شهر بابل اجرا مي شد ،‌ به تفصيل و در جزئيات كامل شرح مي دهد و بينشي يگانه از طبيعت جشني را عرضه مي دارد ،‌ كه از دوران پيش از سارگون اكدي در متون ديگر تنها به ذكر نامي از آلان بسنده كرد ه بود . چنين مراسم بنيادي و مشخص همچون خواندن حماسه آفرينش ،‌اجراي مراسم كهن بز طليعه ،‌ ساختن و سوزاندن دو پيكره چوبي با تزيينات گرانبها ،‌و نيز شركت پادشاه در مراسم عجيب را تنها مي توان در شرح جشن سال نو در بابل يافت ،‌ تعيين قدمت اين مراسم ناممكن است ،‌ زيرا ويژگيهاي كهن در يك آيين مذهبي گواه مستقيمي بر قدمت يا تاريخ آن نيست . براي اثبات اين موضوع به شرح رسم مذهبي خاصي مي پردازيم .

موثرترين ابزار جن گيري در بين النهرين دهلي بود مسي كه روي آن پوست نر گاو سياه كشيده بودند . شماري از مراسم نيايشي درباره تشريفات فراهم كردن پوست جديد براين گونه دهلها بود .اين متون از دو منبع به دست آمده است : يكي كتابخانه آشور بانيپال در نينوا و ديگري شهر اوروك دردوران سلوكي . شباهتهاي فراوان اين متون نشان مي دهد كه همه آنها به سنتي كهن در دوران بابل قديم يا اوايل دوران بابل مياني تعلق دارد ،‌ و آنها را از نسخه هاي قديميتر اقتباس كرده اند . اين موضوع همچنين از كاربرد دعاها و ديگر ويژگيهاي سومري در اين مراسم به اثبات مي رسد . با وجود اين ،‌ ميان متون به دست آمده از نينوا و اوروك تفاوتهاي فاحشي در جزئيات برخي از فرمولبنديها و تقدم و تاخر تاكيدها به چشم مي خورد. اساسا روند اين مراسم با اماده سازي نرگاو براي كشتن ،‌كندن پوست و دباغي آن ،‌ و كشيدن آن بر دهل مسي است كه با تشريفات مناسب ،‌نماز و دعا واهداي هدايا اجرا مي شود . نقطه اوج اين مراسم هنگامي است كه جانور با دقت برگزيده و با مراسم نيايشي خاص آماده شده را مي كشند تا نيرو و تقدس آن را به دهل منتقل سازند ، به ويژه آنكه گاو خود وسيله يا براي پرستش بوده است ،‌زيرا نيروهاي الهي به كمك جادو و افسون سلوكي از اوروك آشكار را متفاوت از متن آشوري است. مراسم جديدتر از اوروك توضيح مي دهد كه گاو را بكشيد ،‌ دل او را در برابر دهل بسوزانيد ،‌ پوست و زرد پي شانه راست را بكنيد ،‌ و لاشه را در جل قرمزي پيچيده ،‌ آن را درست مانند جسد انسان رو به سمت غرب دفن كنيد ،‌ و بر آن روغن بپاشيد . اما متن آشوري كه در حدود ششصد تا هشتصد سال كهنتر است ،‌ صحنه را به شيوه اي متفاوت تصوير مي كند:‌پس از آنكه گاو را كشتيد و دل آن را سوزانديد ،‌جن گير بايد حالت عزاداري به خود بگيرد و با صداي ناله مرثيه موقري را براي خداي مقتول بخواند ،‌ و مسئوليت آن را بر عهده نگرفته و بگويد :‌ جمع خدايان اين كار را مرتكب شده است . من آن را انجام نداده ام پس از آن ،‌ آماده سازي پوست ،‌آن گونه كه در متن جديد تر شرح داده شد .‌ انجام
مي گيرد ، در پايان متن آشوري در جمله اي كوتاه آمده است كه جن گير اصلي نبايد از گوشت اين گاو بخورد بنابراين به عكس متن اوروكي كه به استناد آن گاو را بايد دفن كرد ،‌ به اعتبار متن آشوري از گوشت آن مانند هر جانور قرباني ديگر ،‌بايد براي كاهنان معبد غذا فراهم آورد . هر چند كه كشتن اين نر گاو عمل وحشتناكي به حساب مي آمد و نياز به پرداخت كفاره داشت . آيا ما در اينجا با دو رسم متفاوت محلي روبه رو هستيم . يا اين تفاوتها بر اثر تعبيرهاي متفاوت گروههاي مختلف كاهنان حاصل شده است؟ هيچ پاسخ درستي براي اين پرسش و پرسشهاي مشابه وجود ندارد .

پس براي جستجوي منابع در شناخت مذهب بين النهرين بايد به كجا روي آوريم؟ شمار زياد متون مربوط به جن گيري و ديگر مراسم سحر و جادو چيزي جز يك رشته اعمال جادويي متداول در سرتاسر بين النهرين به ما نمي آموزد . هدف از اين اعمال وارد كردن خسارت و تحميل شر بر دشمن ،‌دو ر  كردن بلا و مصيبت از يك فرد ،‌ و حفظ اشخاص و اشياء از پيامدهاي نحو ست بار بوده است . هيچ چيزي در اين متون نم توان يافت كه به گونه اي مشخص و انحصاري ويژگي بين النهريني داشته باشد . فهرست خدايان كه به شيوه هاي گوناگون ترتيب داده شده است ،‌يا فهرست شمارش جانوران مقدس متعلق به خدايان و رابطه آنها با يكديگر به عمل آورده اس ت.‌بيشتر درباره طلبگي در ين النرين سخن به ميان مي آورد تا ماهينت دينداري در آن سرزمين . در اين متون مطالب غير ضروري زيادي به موضوعهاي جنبي زندگي مذهبي ـ عمدتا بحثهاي كاهنانه درباره ارتباط ميان شماري از خدايان بر حسب قدرت عملكرد ،  دستاورد ،‌ و خويشاوندي ـ اختصاص يافته سا .

تنها اصلي كه ممكن است بتواند مارا در دستيابي به زندگي مذهبي و انجام فرايض آن در بين انهرين ياري كند ،‌طبقات اجتماعي آن است كه كمابيش در متون همه دوره ها و مناطق آشكارا به چشم مي خورد . اگر مذهب شاهي را از مذهب مردم عادي . و اين هر دو را از مذهب كاهنان جدا سازيم .‌ شايد بتوانيم دورنماي بدون مانعي از مذهب بين النهرين به دست آويم بخش بزرگي از آنچه را كه ما مذهب بين النهرينين فرض مي كنيم ،‌تنها در رابطه با شخص شاه مفهوم مي يابد ،‌ و به همين دليل تصور ما از اين مذهب را خدشه دار مي كند . مذهب كهنه عمدتا بر پيكره و معبد متمركز بود ،‌و با انجام خدمات لازم براي پيكره خدا مانند شركت مردم در مراسم قرباني ،‌خواندن سرودهاي گوناگون در ستايش ا،و ،‌ و وظايف مربوط به دفع شر شياطين از اين پيكره ها براي جامعه ارتباط داشت . در بخش ديگري از همين فصل به تفصيل خوايم گفت كه چگونه انجام فرايضي كه در اصل تنها مربوط به شاه بود ،‌ به تدريج در دربار ،‌ و حتي به احتمال در ميان توده هاي مردم نيز شايع شد. اما در پايان ،‌ مردم عادي به صورت مهمترين عامل ناشناخته در مذهب بينالنهرين باقي ماندند . در بين النهرين خواسته هاي مذهب از افراد خصوصي بي نهايت محدود بود ، و نماز و دعا و روزه و رياضت و تحريم به ظاهر تنها بر شاه واجب بود .

نسبت به ارتباط با خدايان نيز وضعيت مشابهي حكمفرما بود . پادشاه مي توانست نوع خاصي از پيامهاي الهي را دريافت دارد،‌ اما نزديكي به خدا از طريق خواب و رويا براي افراد عادي عملي پذيرش ناپذير به حساب مي آمد . چنان رهيافتهايي از سوي افراد عادي به خدايان در منابع موجود بي اندازه كمياب است ،‌ و بيشتر آنها از نواحي اطراف بابل ،‌ و بعدها ،‌ شايد تحت تاثير غرب ،‌از آشور به دست آمده است . در اين هر دو سرزمين كاهناني خاص از پيشگوييهايي سخن به ميان
مي آورند كه هرگز در سرزمين اصلي بين النهرين مشاهده نشده است . مي توان گفت كه تجربه مذهبي جوامع كوچك و ساده در بين النهرين ،‌ مانند شركت در جشنواره ها و مراسم سوگواري ،‌هميشه با ميانچيگري معبد انجام مي گرفت و براي آنها تنها راه برقراري ارتباط با خدا بود . تجلي احساسات مذهبي ،‌تا آنجا كه به مردم عادي مربوط  مي شد ،‌بيشتر رسمي و تشريفاتي بود تا عميق و شخصي .

معماري بين النهرين

آثار و چگونگي معماري جارمو:

ديوار منازل مسكوني جارمو از چينه ساخته شده بود كه اغلب روي پي هاي معمولي قرار داشتند ولي در طبقات بالا تر پي ها را قلوه سنگهاي بزرگ تشكيل مي دهند بهترين نمونه هاي منازل مسكوني در جارمو داراي پلاني مربع مستطيل و در جهت 15 درجه غرب شمال جغرافيايي نباشده است . در مشرق اين بنا محوطه بازي بود ولي در شمال و احتمالا در جنوب با دو منزل مسكوني ديگري وربود  و در طرف غرب به حياط محصور شده اي محدود مني شد . ديوارهاي اين بنا با ساير بناها مشترك نبوده است . اطاق بزرگ ساختمان از داخل بوسيله ديوارك هاي تقسيم كننده به هفت قسمت تقسيم شده بود به احتمال زياد اين ديوارك ها تازير سقف ادامه داده نشده بودند . يك اطاق مستطيل شكل در جهت شمالي ـ جنوبي به عرض 20/ 2 و طول 6/ 5 متر در قسمت شرق منزل احداث شده بود كه به وسله يك ديوارك چينه اي به دوقسمت شمالي و جنوبي تقسيم شده بود . درب ورودي اين اتاق درگوشه جنوب شرقي اطاق قرار داشت . در قسمت شمال راهرويي كه به اطاق بزرگ منتهي مي شد چهار اطاق كوچك به ابعاد 5/1 × 2  متر ساخته شده اندازه كافي كوتاه بودند كه تردد از بالاي آنها آسان باشد از طرف ديگر حرارت ايجاد شده در تنور كافي بود كه فضاي داخل هر چهار اطاق را گرم نمايد . نكته مورد توجه درباره اين تنور اين بودكه از آن براي طبخ غذا استفاده نمي شد و محل طبخ غذا در اجاق ديگري بود كه در حياط يساختمان ساخته شده بود آقاي پروفسور بريدوود معتقد است كه از اين تنور براي بودادن ذرت و حبوبات استفاده مي كردند آتش خانه تنور در حياط واقع شده است. نمونه اي كه از اين تنورها به دست امده است داراي سطحي غير مسطح بود .

 

آثار معماري سامره :

به استثناي تل الوان وچغا ماهي و شمشا را و چند محل باستاني ديگر كه آثار و بقاياي دوره سامره را ارائه نموده اند همراه آثار بقاياي قسمتهاي از معماري آن دوره را نيز مي توان مطالعه نمود ولي از آنجا كه گزارشات حفريات اين محلها هنوز مراحل اوليه خود را طي مي نمايند در حال حاضر نمي توان مشخصات معماري دوره سامره را معرفي كرد .

در طبقه اول تل السوان بقاياي يك ساختمان نسبتاً بزرگ خاكبرداري گرديد كه ديوارها را با خشتها ي خام بزرگ ساخته و ورودي آن را با كاهگل اندود نموده بودند اين ساختمان داراي چندين اطاق مستطيل شكل بود كه در اطراف يك حياط مركزي بنا شده بودهد . يكي از اين نمونه ها به نظر مي رسد كه جنبه مذهبي داشته و معبد تل السوان بوده است . در اين معبد پيكرهاي گلي الهه هاي مادر بسياري به دست آمد و يك نمونه پيكرك از سنگ مرمر مشاهده گرديد كه پيدايش كاملي نداشت و مراحل اوليه ساخته شدن را طي كرده بود . در زير اين معبد گورستان تل السوان خاكبرداري گرديد كه از ميان بقاياي آن بيش از يكصد و پنجاه پيكرك و ظروف سنگي مرمر بدست امد . اجساد به طور جمعي درگوري كه در خاك بلكه حفر گرديد ه بود قرار داده شده بودند . كاملترين بنايي كه به معبد مشرر شده و از تل السوان شناسايي گرديده است در اوج شكوفايي فرهنگ سامره خاكبرداري گرديده است .

 

آثار معماري دوره جديد حلف :

در گزارش حفريات تپه اوپاچبه قيد گرديده است كه در گمانه اي كه دردامنه تپه حفاري شد پنج لايه ساختماني مربوط به دوره قديم حلف شناخته شد ولي جزئيات آن منتشر نشده است . اين بناها از نظر طرح و فرم به شكل خاصي بنا شده اند كه به تولوس موسومند قسمت اصلي اين باناها داراي نقشه و پلان مروري هستند كه براي سهولت آنها را خانه هاي گرد خواهيم ناميد .‌اين خانه ها بر روي پي سنگي كه از قلوه سنگهاي به اندازه متوسط بنا شده بودند ساخته شده اند فقط در يك نمونه پي بنا از بين رفته است . اختلاف شكل اين خانه هاي گرد به صورت اضافاتي كه به قسمت اصلي بنا الي ناشي گرديده است.

 

خانه سوخته:

از دوره جديد حلف ساختمان بسيار جالبي خاكبرداري شده است و خانه سوخته ناميده شده است. خانه سوخته به نظر مي رسد كه كارگاهي بوده كه اطاقهايي بدون طرح و نقشه قبلي در جوار يكديگر ساخته شده بودند. خانه سوخته داراي حياط مستقلي نيست و در آن قسمتهاي مجزايي براي رفع احتياجات روزمره مانند سيلو و محل ذخيره آذوقه ساخته نشده بود. ديوارها و كف اتاقها از چينه ساخته شده بود كه روي آنها را با كاهگل اندود نموده بودهند. از آنجا كه قسمتي از اين ساختمان در اثر آتش سوزي از بين رفته بود به خانه سوخته موسوم گرديد.

 

آثار معماري دوران عبيد

در تپه گاه ها قديمي ترين نمونه تولوس مشخص شده است. قطر اين تولوس حدود 5 متر بود. دوتولس ديگر نيز ديده شده است. ديگر ساختن اين بناها متوقف شده بود كه دوباره بزرگترين و مجهزترين تولوسها را كه قطر آن از ديوار خارجي بين 18 و 19 متر بود و داخل آن 17 اتاق ايجاد شده بود خاكبرداري گرديد. ورودي اين تولوس به صورت سطح شيب داري بود و ديوارهاي محل نزديك و رودي فخيم تر از ساير قسمتها ساخته شده بودند. بزرگترين اطاق داخل اين تولوسها اطاق مياني بود كه 13 متر طول و 60/2 متر عرض آن بود.

در جايي ديگر با يك نوآوري در ساختان بناهاي مذهبي روبرو مي شويم. يك معبد بزرگ خاكبرداري شده كه از قلوه سنگهاي بزرگ براي ساختمان پي بنا استفاده شده بود و تالار مركزي 12 متر طول و 5/3 متر عرض داشت و شامل 17 اتاق جانبي بود.

سه معبد كه در جوار يكديگر و متصل به يكديگر در اطراف يك محوطه باز و وسيع بنا شده بود خاك برداري شده است. كه به «معبد شمالي» و «معبد مركزي» و «نمازگاه شرقي» شهرت دارند. گوشه هاي اين سه معبد با چهار جهت اصلي شمال و جنوب و شرق و غرب در يك جهت قرار دارند. ديوارها با خشت ساخته بودند. عرض ديوارها به اندازه يك و نيم خشت بود و ديوارها را با پشتيبانهاي تزئيني استوار نموده بودند . به نظر مي رسد ديوارها را با رنگ نيز تزئين نموده بودند . پلان معبد شمالي دقيقاً شبيه معابد اريدو مي باشد.

 

آثار معماري اريدو:

معماري بناهاي مسكوني:

اقوام ساكن اريدو در خانه هاي خشتي و عده اي در كلبه هاي ساخته شده از ني زندگي مي كردند. در اينجا خانه اي خاكبرداري گرديد كه ديوارهاي آن را باني ساخته بودند و سپس دوسطح ديوارها را با اندودي از گل پوشانده بودند. صخامت ديوار فقط 15 سانتي متر بود و كف اتاق را با مخلوطي از گل و شن اندود نموده بودند. داخل كلبه به چند قسمت تقسيم گرديده بود كه در دو قسمت آن سكوي كوچكي تعبيه شده بود كه به نظر مي رسد روي آن امور مربوط به پخت و پز انجام مي شده است. كنار يكي از اين سكوها انبارك كوچك ذخيره غله ساخته شده بود و يك تنور گلي كه يك ظرف داخل آن قرار داشت و همچنين چند سه پايه گلي براي نگهداري ديگ به دست آمد كه خود دلايل ديگري هستند كه از اين سكوهاي كوچك جهت انجام امور پخت و پز استفاده مي شده است. مقدار زيادي وزنه هاي تورماهيگيري كه از گل ساخته شده بودند و قطعات سفال از داخل اتاقهاي اين خانه به دست آمد. پس از متدوك ماندن خانه داخل اتاقها به وسيله شن هاي روان پر شده بود.

 

معماري معابد:

مهمترين بقاياي فرهنگي كه در نتيجه حضريات اريدو مشخص شده اند بقاياي معابدي هستند كه به طور منظم در طبقات مختلف بر روي يكديگر بنا شده اند و در زيكورات اريدو واقع شده اند. بناي زيگورات اريدو را آمارسين كه در حدود بين سالهاي 2047 تا 2039 پيش از ميلاد به عنوان سومين پادشاه سلسله سوم اور در بابل حكومت مي كرد آغاز نمود ولي قبل از به اتمام رسيدن بنا بر اساس يك متن سومري در اثر عفونت ناشي از تنگي كفش و ميخچه پافوت شد. معابد هيجده گانه اريدو در گوشه اي در زير زيگورات اريدو بنا شده بودند. از اين معابد فقط طبقات 18 تا 6 متعلق به دوره عبيد بوده و بقيه در ادوار مختلف آغاز ادبيات (اروك و جمدت نصر) بنا شده است. ضخامت آثار باستاني كه بقاياي معابد را در بر مي گيرند به حدود 12 متر مي رسد. به طور كلي از نظر شباهات هاي موجود بين پلان آنها معابد دوره عبيد در اريدو را مي توان به سه گروه تقسيم نمود. قديمي ترين اين گروهها را معابد طبقات 18 تا 15 تشكيل مي دهد.

گروه دوم معابد طبقات 11 تا 9 هستند. در حد فاصل بين اين دو گروه معابد 14 تا 12 قرار مي گيرند كه از آنها فقط داغ ديوارها در بعضي قسمتها باقي مانده و قابل بازسازي نيستند تا بتوان از چگونگي پلان آنها اطلاعاتي به دست آورد. گروه سوم معابد طبقات 8 تا 6 هستند كه شباهت بسيار نزديكي بين پلان اين گروه و گروه دوم موجود است.

 

آثار معماري سلسله پادشاهي اور:

اين دوران از نظر كتيبه هاي تاريخي فقير مي باشد. اما اور -  نمو چندين زيگورات در اور ، اوروك ، اريدو ، نيپورو ، شهرهاي مختلف احداث كرد كه هنوز جالب ترين اماكن تاريخي بشمار مي روند.

يكي از اين برجها مطبق كه خوب محافظت شده زيگورات اور است كه مي توانيم آن را به عنوان نمونه ذكر كنيم. زيگورات يكي از اين برجها مطبق كه خوب محافظت شده زيگورات اور است كه مي توانيم آن را به عنوان نمونه ذكر كنيم. زيگورات اور را با خشت و گل بنا شده ولي «پوسته اي به ضخامت هشت پا از آجر روي آن را پوشانده» و از پايه تا رأس آن 200 تا 15 با ارتفاع دارد. زيگورات مزبور در اصل سه طبقه داشته و اكنون تنها طبقه اول و قسمتي از طبقه دوم باقي مانده است. ارتفاع كنوني آن 60 پا مي باشد. معذلك اين توده عظيم خشت و آجر حالت سبكي فوق العاده اي دارد كه بخشي از آن ناشي از تناسب كامل و بخش ديگر ناشي از اين واقعيت است كه كليه خطوط آن قدري منحني است . تدبيري كه گمان مي رفت بوسيله معماران يوناني كه معبد پارتنون را دو هزار سال بعد ساخته اند ، اختراع شده است. در كنار ضلع شمال شرقي برج ، سه رشته پلكان طولاني به يك پاگرد بين طبقه اول و دوم ختم مي شود و از اين پاگرد پلكانهاي ديگري به طبقات دوم و سوم و بالاخره به معبدي كه در رأس ساختمان قرار دارد مي رود. زيگورات روي يك زمين مسطح در قلب «شهر مقدس» بنا شده است ، يعني محوطه محصوري كه به خدايان و شاهان اختصاص داده شده بود و بخش عمده نيمه شمالي شهر را اشغال مي كرد. اين بناي عظيم سايه اش را به صحن بزرگ نانا ـ كه محوطه اي سرباز و گود است كه گرداگرد آن را انبارها و مجوه هاي كاهنان فرا گرفته ، و معاغبد خداي ماه و همسرش الاهه بين گال و كاخ شاهي و انبيه كم اهميت تر مي افكند. نظر به اين كه بلندي آن از ديوارهاي شهر بيشتر است انعكاس آن در آبهاي فرات كه از ضلع غربي آن مي گذرد به خوبي ديده مي شود. حتي امروزه نيز اين هرم مدور سرخ و قهوه اي كه بر فراز تپه عظيم ويرانه خاكستري رنگي قرار گرفته است. يك نقطه تحول تاريخي را نشان مي دهد كه از فاصله چند فرسخي قابل رؤيت است.

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 30 بهمن 1393 ساعت: 23:30 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق تخت جمشید

بازديد: 313

 

تخت جمشيد

تخت جمشيد را مي توان تقريباً همانند ارگ ها و يا دژهاي حكومتي و سكونت گاهي ايران در دوران اسلامي دانست، زيرا پادشاهان يا حاكمان ايالت ها يا شهرهاي بزرگ در ايران بر اساس شيوه اي كهن، فضاهاي سكونت گاهي، حكومتي و تشريفاتي خود را غالباً درون محوطه اي محصور و داراي استحكامات دفاعي مي ساختند كه در برابر تهديدها و مخاطرات خارجي و داخلي حتي الامكان در امان باشند. اين گونه مجموعه ها كه آن ها را دژ، كهندژ، قلعه يا ارگ مي ناميده اند، افزون بر فضاهاي سكونت گاهي، حكومتي و تشريفاتي، عرصه ها و فضاهاي متنوعي براي برخي از انواع فعاليت هاي خدماتي و نظامي داشتند. چنين الگويي در طراحي شهري از دوران پيش از اسلام تا اواخر دوره قاجار در بسياري از نواحي و مناطق سرزمين گسترده ايران وجود داشته است و تخت جمشيد را چنان كه داريوش در كتيبه اي به آن به عنوان يك دژ اشاره كرده است، بايد نمونه اي از اين گونه ارگ هاي سكونت گاهي - حكومتي - تشريفاتي دانست.

به عبارت ديگر تخت جمشيد يكي از پايتخت هاي هخامنشيان بود كه در ايامي كه هواي منطقه پارس مناسب بود، در آنجا اقامت مي كردند و البته مرام و آيين هاي بسيار كهن و با اهميت نوروز از سوي حكومت هخامنشي در اين جايگاه برگزار مي شد.

بايد توجه داشت كه تخت جمشيد مانند ساير ارگ ها يا دژها در ميان بيابان و دور از مركز سكونت گاهي نبود، بلكه آن را در كنار شهري آباد و بزرگ ساخته بودند. پروفسور كخ بر اساس مطالب نوشته شده در لوح هاي به دست آمده در تخت جمشيد اظهار داشته كه شهري بزرگ در دشت واقع در پايين صفه تخت جمشيد به نام خوادايتشيه. وجود داشت كه در منابع بابلي نيز به آن اشاره شده است. در  لوح هاي ديواني عيلامي به خوادايتشيه و پارسه تقريباً به يك نسبت توجه شده است. البته در ابتداي ساختن صفه و بناهاي تخت جمشيد در لوح ها بيشتر از شهر خوادايتشيه به عنوان مقصد سفر يا محل استقرار رئيس تشريفات نام برده شده، زيرا هنوز در روي صفه، ساختمان و تأسيسات كافي ساخته نشده بود، اما به تدريج كه در كارهاي ساختماني صفه تخت جمشيد پيشرفت حاصل مي شد، از پارسه بيشتر نام برده مي شد.

بنابراين، الگوي ساختن تخت جمشيد در كنار يك شهر مانند برخي ديگر از شهرهاي ايراني پيش از اسلام و همچنين در دوران اسلامي بوده است و آنجا را مي توان نوعي ارگ يا دژ حكومتي - سكونت گاهي دانست كه بخشي از امور حكومتي، سياسي، اداري و اقتصادي امپراتوري هخامنشي در آنجا انجام مي شد.

درباره چگونگي ساختن بناهاي روي صفه هنوز اطلاعات روشن و جامعي به دست نيامده و انتشار نيافته است. البته كتيبه اي از داريوش درباره شيوه ساختن كاخي در شوش وجود دارد كه گوياي چگونگي انجام فعاليت هاي بزرگ ساختماني در آن دوران است و مي توان حدس زد كه در ساختن تخت جمشيد از همان شيوه استفاده شده است. متن آن كتيبه به نقل از كتاب معماري ايران، پيروزي شكل و رنگ چنين است:

اين كاخ را من (داريوش) ساختم - زيور آن از راه دور آورده شد... زمين كنده شد تا به خاك سفت (كف سنگي) رسيدم وخندقي درست شد. سپس قلوه سنگ و شفته در آن انباشته شد. در طرفي به بلندي 40 ارش و سوي ديگر تا حدود 20 ارش. روي آن شفته كاخ بنا گرديد. كند و كوب و انباشتن و خشت هايي كه در قالب زده شد كار مردم بابل بود. الوار كاج از كوهي آورده شد كه آن را لبنان گويند. مردم آشور آن را به بابل و مردم كاركه و يونانيان آن را از بابل به شوش آوردند. چوب يكا از گاندهارا و كرمانا آورده شد. زر از سارد و بلخ آمد و در اينجا روي آن كار شد. سنگ لاجورد گران قيمت و عقيق شنگرفي را از سغد آوردند و فيروزه را از خوارزم. سيم و آبنوس از مصر آمد. تزييني كه ديوارها با آن زيور يافته از يونان، عاج از اتيوپي و از هند و از رخج آورده شد ولي در اينجا روي آنها كار شد. سنگ هايي كه در اينجا به صورت ستون درآمده سنگ آن را از شهري در الام به نام آبي رادو آوردند. سنگ بران و سنگ تراشان كه آنها را ساختند از مردم سارد و يونان بودند. آنهايي كه طلاها را به كار گرفتند مادي و مصري بودند. منبت كاران ساردي و مصري بودند. آنان كه از عاج خاتم مي ساختند بابلي و يوناني بودند. آن ها كه به تزيين ديوار پرداختند مادي و مصري بودند. به ياري و لطف اهورامزدا كاخي باشكوه در شوش بنا نهادم. اهورامزدا مرا و پدرم و كشورم را از هر آسيبي نگه دارد.

چنان كه از متن اين كتيبه آشكار است، در ساختن بناهاي بزرگ و مهم از مصالح و مواد غيربومي نيز استفاده مي شد و در برخي از بخش هاي ساختمان از بهترين انواع سنگ، چوب و ساير مواد و مصالح اصلي و نيز مواد تزييني شناخته شده در سرزمين هاي تابع امپراتوري هخامنشي بهره مي بردند. افزون بر اين از معماران، صنعتگران و هنرمندان اقوام غيرايراني نيز استفاده مي شد و به اين ترتيب از همه يا بخش مهمي از تجربيات معماري و هنري آن دوران - در ايران و ساير سرزمين هاي تابع ايران - به بهترين شكل بهره برداري مي شد. البته با اطمينان مي توان اظهار داشت كه برنامه ريزي، طراحي و نظارت كارها در مقياس كلان بر عهده معماران و هنرمندان ايراني بوده است و چنان كه در بخش بعدي اشاره خواهد شد، الگوهاي اساسي طراحي معماري و شهري در اين مجموعه كاملاً ايراني است.

 

كاخ ها، تالارها و بخش هاي مهم تخت جمشيد

انواع فضاها و عرصه ها

تخت جمشيد را همان گونه كه داريوش در كتيبه اي به آن اشاره كرده است، مي توان نوعي دژ يا ارگ حكومتي دانست كه جايگاهي براي اداره كشور و برگزاري مراسم رسمي و مذهبي و پذيرايي هاي مهم و باشكوه و تجمع هاي حكومتي و اقامتگاه پادشاه و نزديكان او بود. چنين دژ يا فضايي مانند دژهاي دوران اسلامي كه از برخي از آنها اطلاعات بيشتري در دست است، عرصه هاي گوناگون، اما كمابيش معين و مشخصي داشت. در نزديكي ارگ پارسه يا تخت جمشيد، يك يا چند سكونتگاه بزرگ وجود داشت كه محل زندگي گروه هاي متوسط مردم، كاركنان عادي كاخ ها، گروه هايي از كشاورزان و پيشه وران بود. در برخي لوحه هاي به دست آمده از تخت جمشيد به سكونت گاه هاي واقع در نزديكي تخت جمشيد اشاره شده است، اما هنوز از آنها آثار قابل ملاحظه اي يافت نشده است، زيرا بناهاي آنها با مصالح معمولي و كم دوام ساخته شده بود.

فضاها و عرصه هاي مهم تخت جمشيد را به چند گروه به شرح زير مي توان طبقه بندي كرد:

 

تالارها يا كاخ هاي حكومتي و تشريفاتي

از تالارها يا كاخ هاي تشريفاتي براي برگزاري تجمع هاي بزرگ حكومتي، به حضور پذيرفتن سفرا و نمايندگان ساير كشورها، بار دادن و به حضور پذيرفتن فرماندهان و فرستادگان سرزمين ها يا اقوام زير فرمان پادشاهي هخامنشي، و ساير تجمع هاي مهم اداري و حكومتي استفاده مي شد. در تخت جمشيد دو تالار يا كاخ بسيار باعظمت و باشكوه وجود داشت كه چنين كاركردهايي داشتند، آنها عبارتند از:

- تالار يا كاخ آپادانا در جبهه شمال غربي صفه تخت جمشيد و در نزديكي پلكان اصلي و بزرگ ورودي.

- تالار يا كاخ صد ستون در جبهه شمال شرقي صفه.

 

كاخ هاي سكونتگاهي يا سكونتگاهي - تشريفاتي

كاخ هاي سكونتگاهي يا سكونتگاهي - تشريفاتي، تالارها و كاخ هايي را در بر مي گيرد كه بيشتر به براي سكونت و نيز براي پذيرايي ها، مراسم، جشن ها، و تجمع هاي كوچك رسمي يا نيمه رسمي، خانوادگي و مانند آن مورد استفاده قرار مي گرفت.

اندازه ها، تناسبات و به ويژه موقعيت قرارگيري بسياري از اين كاخ ها و تالارها به خوبي گوياي چنين كاركردهايي است. البته بايد توجه داشت كه هنوز اطلاعات موجود درباره بسياري از عرصه ها و فضاهاي تخت جمشيد به اندازه اي نيست كه بتوان همه خصوصيات كاركردي آنها را به درستي و به طور كامل مورد شناسايي قرار داد. برخي از اين گونه كاخ ها عبارتند از:

- كاخ داريوش يا تالار آينه واقع در جبهه جنوبي آپادانا.

- كاخ هديش واقع در جبهه شمال غربي مجموعه حرمسرا.

- كاخ اندرون (موزه فعلي تخت جمشيد) واقع در جبهه شمال شرقي مجموعه حرمسرا.

- كاخ مركزي واقع در منتهي اليه جنوبي فضاي واقع بين آپادانا و كاخ صد ستون.

 

عرصه زندگي خانوادگي: اندروني يا حرمسرا

بخش اندروني يا حرمسرا در منتهي اليه جبهه جنوبي صفه تخت جمشيد قرار دارد. اين بخش از سمت جنوب به انتهاي صفه و از جبهه شمال به چند كاخ سكونتگاهي - تشريفاتي محدود شده است و از تالارها و فضاهايي نسبتا" كوچك تشكيل شده كه با زندگي خانوادگي پادشاه و اطرافيان نزديك او متناسب است.

 

خزانه

خزانه محل نگهداري انواع اشياء و لوازم مهم مانند بخشي از جواهرات و اشياء گرانقيمت، جنگ افزارها، آذوقه، لوحه هاي مربوط به فرمان ها و حسابرسي ها و ساير كالاها و لوازم باارزش بود. خزانه در جبهه جنوب شرقي صفه و به شكلي مجزا و مستقل از ساير بخش ها ساخته شده بود.

 

 

 

فضاهاي ورودي و دروازه ها

صفه تخت جمشيد چند ورودي اصلي و فرعي در جبهه هاي مختلف به ويژه در جبهه هاي غربي و شرقي داشت كه مهمترين آنها به شرح زير است:

- پلكان بزرگ ورودي و دروازه اصلي ورودي واقع در جبهه شمال غربي صفه.

- دروازه نيمه تمام واقع در شمال شرقي صفه و رو به روي كاخ صدستون.

براساس شواهد موجود چند دروازه و فضاي ورودي در جبهه شرقي صفه وجود داشته كه آثار اندكي از آنها بر جاي مانده است.

 

آرامگاه ها يا دخمه ها

دو آرامگاه در ديواره كوه مشرف به صفه تخت جمشيد وجود دارد كه گفته اند به اردشير سوم و اردشير دوم تعلق داشته است. آرامگاه ها يا دخمه هاي واقع در نقش رستم )شش كيلومتري تخت جمشيد( بي ارتباط با موقعيت صفه تخت جمشيد نبودند و مي توان آن ها را نيز بخشي از عناصر جانبي اين صفه به شمار آورد، زيرا محتمل است كه در فاصله بين صفه تخت جمشيد و نقش رستم، سكونتگاه ها و تأسيساتي وجودداشته كه هنوز اثري از آن ها به دست نيامده است.

 

 

عرصه ها و فضاهاي خدماتي و نظامي

عرصه ها و فضاهاي خدماتي و نظامي متعددي در بخش ها و قسمت هاي گوناگون صفه تخت جمشيد وجود دارد. از جمله فضاهايي در جبهه شرقي كاخ صدستون هست كه گفته اند محل نگهداري ارابه ها و اسب هاي شاهي بوده است. همچنين آثاري از حصارها و برج هاي نگهباني در جبهه هاي شرقي و نيز در امتداد محدوده و حصار شمالي صفه يافته اند كه براي نگهباني و محافظت از مجموعه تخت جمشيد ساخته شده است. در گوشه جنوب شرقي صفه نيز آثاري يافته اند كه آن را بقاياي برج نگهباني دانسته اند.

 

صفه تخت جمشيد

داريوش براي ساختن مجموعه كاخ ها، خزانه و سكونتگاه ها يا به عبارت ديگر ارگ حكومتي در دامنه كوه رحمت فرمان داد تا صفه يا سكويي بزرگ به درازاي 455 متر و پهناي 300 متر آماده كنند. براي اين كار مي بايست بخش هايي از دامنه كوه را مي بريدند و صاف مي كردند و بخش هاي ديگري را كه گودتر از سطح دلخواه بود، با خرده سنگ و ملاط پر مي كردند و همچنين در برخي جبهه ها به ويژه جبهه غربي و قسمت هايي از جبهه جنوبي و شمالي ديوارهايي با ضخامت زياد با سنگ درست مي كردند تا سطح صفه به شكل دلخواه فراهم شود. ارتفاع اين ديوارها در برخي جاها تقريبا" به 15 متر مي رسيد. براي ورود به اين صفه ابتدا يك پلكان ورودي در جبهه جنوبي ساخته شد و داريوش فرمان داد بر ديواره اين پلكان نبشته اي به چند خط ميخي، عيلامي و بابلي پديد آيد. وي فرمان داد در متن عيلامي اين سنگ نبشته چنين نگارند: پيش از اين در اين مكان دژي وجود نداشت. به خواست اهورامزدا من اين دژ را ساختم... و من آن را استوار، زيبا و مقاوم ساختم. همان طور كه ميل من بود. داريوش در اين كتيبه اشاره كرده كه وي براي نخستين بار فرمان ساختن دژ يا عرصه تخت جمشيد را داده بود. اين عرصه را صفه تخت جمشيد نيز مي نامند زيرا سطح آن از محيط اطرافش بالاتر است. در زمان داريوش، كاخ آپادانا، كاخ سكونتگاهي داريوش و عمارت خزانه بر روي اين صفه ساخته شد و براي دسترسي به آن ها پلكاني در جبهه جنوبي صفه ساختند. بر اساس كتيبه هايي كه در تخت جمشيد پيدا شده است، گفته اند كه در دشت پايين صفه سكونتگاهي پرجمعيت به نام خوادايتشيه وجود داشته كه در منابع بابلي نيز به آن اشاره شده است. پس از داريوش كارهاي عمراني مهمي در زمان خشايارشا در صفه تخت جمشيد صورت گرفت.

 

كاخ آپادانا

كاخ آپادانا يا كاخ بار داريوش كه تقريباً در ميانه جبهه غربي صفه تخت جمشيد قرار دارد، مهمترين بناي اين مجموعه به شمار مي آيد و به نظر مي رسد نخستين بناي مهم ساخته شده در اين عرصه بوده است. ساختن اين بنا كه از حدود سال 515 (پ.م.) به فرمان داريوش آغاز شد، نزديك به سي سال طول كشيد و در زمان خشايارشا به اتمام رسيد. نقشه كاخ آپادانا از لحاظ اصول معماري به نقشه كاخ بار كوروش در پاسارگاد شباهت دارد و اين نكته نشان مي دهد كه طرح كاخ مزبور الگوي آن بوده است. در مركز اين كاخ، تالاري ستون دار و مربع شكل وجود دارد كه در سه جانب آن (جبهه هاي شمالي، شرقي و غربي) ايواني ستون دار و در جانب جنوبي فضاها و اتاق هاي سكونتگاهي و خدماتي قرار دارد. در چهارگوشه بنا چهار فضاي برج مانند با نقشه اي مربع شكل وجود دارد. اين كاخ بالاتر از سطح صفه قرار دارد و با شماري پله به روي آن مي رفتند. اندازه هر يك از اضلاع تالار مربع شكل 60.5 متر و مساحت تالار اندكي بيش از 3600 متر مربع است كه در هر ضلع آن شش رديف ستون و در مجموع در داخل تالار 36 ستون و هر يك از سه ايوان كاخ نيز 12 ستون داشت. به اين ترتيب در كاخ در مجموع 72 ستون وجود داشت. ارتفاع ستون هاي اين كاخ نزديك به 20 متر بود. داريوش دستور داد متني خاص به مناسبت بناي آپادانا بر روي چهار لوحه سيمين و چهار لوحه زرين، هر يك به اندازه 33×33 سانتيمتر به سه خط فارسي باستان و عيلامي و بابلي بنويسند و در چهارگوشه آپادانا در زير پي بنا قرار دهند. يكيي از مجموعه هاي سيمين و زرين پيدا شده و در گوشه هاي ديگر، جاي قرارگيري محفظه لوحه ها را يافته اند كه البته لوحه هاي آنها غارت شده است. متن لوحه پيدا شده چنين است. داريوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه كشورها، پسر ويشتاسپ هخامنشي. داريوش شاه مي گويد: اين كشوري كه من دارم، از سرزمين سكاهاي آن سوي سغد تا حبشه، از هند تا سپارت (سارد، ليبي) را اهورامزدا، بزرگ ترين خدايان به من ارزاني داشت. اهورامزدا مرا و شاهنشاهي مرا بپاياد.

 

ايوان و پلكان شرقي آپادانا

ايوان شرقي 12 ستون در دو رديف شش تايي دارد كه درگاه ورودي تالار را در وسط آن ساخته اند. به نظر مي رسد كه ورودي اصلي كاخ آپادانا در ابتدا از جبهه شرقي آن بوده است و به همين سبب است كه مهمترين نقشي كه در تخت جمشيد حجاري شد و حاكي از اهميت اين مجموعه به عنوان مركز حكومتي امپراتوري هخامنشي بود، در نماهاي پلكان شرقي ايجاد شد، زير اهمه ميهمانان، سفرا و نمايندگان ايالت هاي زير فرمان امپراتوري و كشورهاي ديگر از طريق آن به كاخ وارد مي شدند. ورودي اين ايوان مانند ايوان شمالي از دو پلكان دوطرفه تشكيل شده كه يكي در جلوي ديگري قرار گرفته است. شكل كلي نماي پلكان جلويي از سه بخش تشكيل شده است. در بخش وسط كه به شكل مستطيل است، نقشي متشكل از هشت سرباز پياده وجود دارد كه در دو طرف يك سطح مستطيل شكل بدون نقش، رو به روي هم ايستاده اند. افراد هر يك از دو گروه چهار نفره به صورت يك در ميان لباس مادي (كلاه نمدي و لباس ساده) و لباس پارسي (كلاه ترك دار استوانه اي شكل و لباس بلند چين دار) پوشيده اند. در سطح مستطيل شكل وسط شايد مي خواسته اند نقشي يا متني حجاري كنند كه آشكار نيست به چه دليل موفق به اين كار نشده اند.

در وسط سطح حاشيه بالاي سطح فوق، نقش حلقه بال دار كه آن را نماد فر ايزدي يا نيروي اهورايي و برخي نمادي از قدرت الهي دانسته اند، وجود دارد و در دو سوي آن دو مجسمه از حيواني بال دار يا سر انسان كه احتمالاً نماد نگهباناني فوق بشري بوده است، وجود دارد. بر اساس بررسي هاي چند تن از باستان شناسان كتيبه سنگي حجاري شده اي كه در محل خزانه كشف شد، به اين پلكان تعلق داشت و در جاي سطح مستطيل شكلي كه توضيح داده شد، قرار داشت و به دلايلي كه هنوز كاملاً روشن نيست، آن را از جاي خود در آورده اند و به محل خزانه انتقال داده اند و سنگي را كه نقش هشت سرباز بر روي آن است، در جاي آن قرار داده اند. بر روي سطح حجاري شده اي كه در خزانه كشف شد، نقش مجلس (بار عام شاهي) حجاري شده است. برخي نكاتي كه بر اساس اين حجاري به نظر مي رسد، چنين است:

پادشاه و چند نفر ديگر در زير سايباني قرار گرفته اند. در نقطه مركزي تصوير، پادشاه بر روي نوعي تخت يا صندلي مجلل و مزين نشسته است. در دست راست او يك عصا يا چوب دستي بلند و در دست چپ او يك گل نيلوفر آبي قرار دارد. زير پاي او يك كرسي كوتاه طراحي شده و زيبا قرار دارد. پشت سر او شخصي عالي مقام ايستاده كه در دست راست او نيز يك گل نيلوفر قرار دارد. اين شخص و پادشاه بر روي سكوي كوتاهي كه اندكي از سطح زمين بالاتر است قرار گرفته اند، و به اين ترتيب جايگاه متمايز و بلندتري نسبت به اطرافيان مستقر شده اند. اين موضوع براي نشان دادن برتري آنان نسبت به سايرين بوده است. بعضي از باستان شناسان معتقدند كه شخص بر تخت نشسته داريوش و شخص ايستاده پسر و وليعهد او، خشايارشا بوده است. برخي نيز گفته اند كه شخص نشسته خشايارشا بوده است و ساختن ايوان و پلكان شرقي يا اتمام آن را به وي نسبت داده اند. شخصي در جلوي پادشاه به شكل محترمانه و در حالي كه دستش را به نشانه ادب و احترام در جلوي دهان خود گرفته، در حال ارائه گزارش امور (احتمالاً گزارش مربوط به آمدن نمايندگان ملل و اقوام گوناگون و معرفي آنان) به پادشاه است. برخي حدس زده اند كه او رئيس تشريفات بوده است. در پشت سر وليعهد شخصي ايستاده كه جامه پارسي بر تن دارد، اما سر بندي مانند شال روي سر، گردن و شانه هايش را پوشانده اتس، و حوله اي تا شده روي دست چپ او قرار دارد، احتمالاً او از خدمتكاران شاه يا وليعهد بوده است. با فاصله اندكي از وي نيز يك سرباز با لباس مادي قرار گرفته كه با دست راست كمانداني را گرفته است. در پشت سر اين شخص و در بيرون از سايبان، دو سرباز در لباس پارسي اما با كلاهي كوتاه، ساده و استوانه اي شكل ايستاده اند. دو مرد يا سرباز ديگر نيز كمابيش با همين هيبت و در حالي كه يكي از آنها جعبه يا بخورداني در دست دارد، در طرف ديگر و بيرون سايبان قرار گرفته اند. در هر يك از دو طرف اين صحنه، دو حيوان، يك شير و يك گاو، در حالي ديده مي شوند كه شير بر پشت گاو پريده و در حال دريدن اوست. برخي از پژوهشگران در تفسير اين صحنه نظريه هاي گوناگوني ارائه داده اند كه يكي از آنها با مراسم نوروز و مجلس سلام عام نوروز كه از ايام باستان تا دوران اخير مرسوم بوده است، سازگارتر است. بر اين اساس، شير يكي از صورت هاي فلكي (برج اسد) و نشانه و نماد خورشيد و همچنين نماد تابستان بوده است. گاو نيز يكي ديگر از صورت هاي فلكي (برج ثور) و نماد و نشانه زمستان بوده است. در اين صورت پيروزي شير بر گاو حاكي از رسيدن خورشيد به منزل گاو است و منظور از آن فرا رسيدن نوروز و سپري شدن زمستان بوده است. اين تفسير با ساير نقوش واقع در پلكان عقبي ايوان شرقي كه بار يافتن نمايندگان ملل در آنها  نشان داده شده، سازگار است، زيرا در گذشتهدر هنگام جشن نوروز نمايندگان ملل و اقوام تابع شاهنشاهي هخامنشي و احتمالاً سفيراني از ساير ملل و كشورها براي عرض تبريك سال نو در طي مراسمي خاص در مجلس بارعام شركت مي كردند. سطح نماي پلكان عقبي همين ايوان به دو بخش يا دو جبهه تقسيم مي شود، جبهه اي كه در طرف شمال پلكان جلويي قرار دارد و جبهه اي كه در طرف جنوب آن است. سطح جبهه شمالي عقبي به سه رديف افقي بر روي يكديگر تقسيم شده است كه در آنها سربازان (گارد جاويدان)، بزرگان لشكري و كشوري، و كاركنان اداري و خدماتي دربار نشان داده شده اند. سطح سمت جنوبي اين پلكان نيز به سه رديف افقي تقسيم شده است. سطح اين سه بخش كه شكلي شبيه به ذوزنقه پديد آورده به 23 قسمت تقسيم شده است كه در هر يك از آنها نمايندگاني از يك ايالت يا قوم ايراني يا زير فرمان ايرانيان بر روي سنگ حجاري شده است. هر گروه از سه تا نه نفر نماينده در لباس هاي بومي تشكيل شده است كه در جلوي هر كدام يك راهنماي پارسي يا مادي قرار دارد كه آنان را نزد پادشاه مي برد. مي توان حدس زيد كه اين گروه ها بر اساس سنتي كهن براي تبريك نوروز به پايتخت آمده بودند و هر كدام به ترتيبي معين نزد شاه مي رفتند و با هدايايي به نزد شاه مي رفتند. نام هر يك از گروه هاي مزبور با برخي از هداياي آنان به شرح زير است:

 

مادها

گروه مادي ها نه نفر است كه نفر اول آنان فردي نظامي با كلاهي نمدي شكل و متفاوت از بقيه گروه است و خنجري بر كمر دارد. در جلوي اين گروه يك فرد پارسي با عصايي در دست ايستاده كه آنان را به جايگاه هدايت مي كند. هداياي آنان عبارتند از: يك كوزه، دو كاسه، چند خنجر، گردنبند، دستبند، پارچه و لباس.

خوزي ها

گروه آنان شش نفر است و يك فرد نظامي مادي هدايت آنان را در جلو بر عهده دارد. آنان چند كمان، خنجر، يك شير و دو بچه شير به همراه دارند.

هراتي ها

گروه چهار نفره آنان همراه با يك افسر پارسي هدايايي مانند دو جام، يك شتر و پوست حيوان به همراه دارند.

رخجي ها

آنان چهار نفر هستند و به همراه يك نظامي مادي، دو جام، يك شير و يك پوست پيشكش مي برند.

مصري ها

بخش مهمي از نقش مربوط به گروه شش نفره آنان از ميان رفته است.

پارتي ها

گروه چهار نفره آنان با يك افسر راهنماي مادي، چند جام و يك شتر همراه است.

ساگارتيان ها

شخصي با كلاه مادي در جلوي گروه پنج نفره آنان و پشت سر يك راهنماي پارسي قرار دارد. آنان چند جامه و يك اسب به همراه دارند.

ارمني ها

گروه سه نفره ارمني ها همراه يك راهنماي پارسي، يك اسب و جامي نفيس هستند.

 

 

 

بابلي ها

آنان شش نفر هستند با يك راهنماي مادي كه چند پياله، لباس چين دار و يك گاوميش كوهان دار همراه دارند. نفر اول آنان شايد براي احترام دست راست خود را بلند كرده است.

آشوريان بين النهرين

هفت نفر آشوري با راهنمايي فردي ارسي، تعدادي پياله، پوست، لباس و دو قوچ براي هديه آورده اند.

سكاييان كلاه نوك تيز

گروه شش نفره آنان كه همگي خنجر به كمر بسته اند با يك افسر مادي هستند. آنان يك اسب، تعدادي دستبند و جامه همراه دارند.

گنداريان

سه نفر از گروه شش نفره آنان پنج نيزه و يك سپر در دست دارند و يك گاو كوهان دار نيز به همراه مي برند.

سكاها

گروه پنج نفره سكاها مسلح اند و يك اسب، چند تبرزين و خنجر پيشكش مي برند.

لوديه ها

چهار نفر از شش نفر آنان كلاه بر سر دارند و شماري گلدان، كاسه، بازوبند و ارابه دو اسبه همراه دارند.

كاپادوكي ها

آنان پنج نفر هستند و يك اسب و مقداري جامه هديه آورده اند.

ايونيه ها

آنان هشت نفر با لباسي يك شكل هستند، شماري كاسه، جام، پارچه و كلاه پيشكش آورده اند.

پارتوي ها

چهار نفر پارتوي همراه با راهنماي مادي خود تعدادي كاسه و پياله و يك شتر دوكوهانه به همراه دارند.

هندي ها

گروه پنج نفره هندي ها يك سرپرست دارد كه لباس او با چهار نفر ديگر متفاوت است. راهنمايي گروه را فردي پارسي بر عهده دارد. يك نفر از آنان ترازويي حمل مي كند كه اشياء گرانبهايي در آن است، يك قاطر و دو تبر نيز از هداياي آنان به شمار مي آيد.

سكاهاي اروپايي

محل حجاري اين گروه و چند گروه بعدي در جايي از پلكان است كه مجبور شده اند شخص راهنما را بالاتر و نفر آخر گروه را پايين تر از افراد ديگر تصوير كنند. آنان چهار نفر هستند و نيزه، سپر، و يك اسب به همراه دارند.

 

 

عرب ها

اين گروه سه نفره است. راهنماي آنان يك فرد پارسي است.  مقداري پارچه يا لباس و يك شتر حمل مي كنند.

زرنگي ها

اينان چهار نفر هستند. راهنماي ايشان يك فرد مادي است، نيزه، سپر و يك گاو همراه دارند.

ليبي ها

سه نماينده ليبي ها، نيزه، آهو و ارابه اي دو اسبه حمل مي كنند. راهنماي آنان يك فرد پارسي است.

حبشي ها

اعضاي اين گروه سه نفر هستند. ظاهراً موهاي آنان كوتاه و مجعد است كه نشان مي دهد آفريقايي هستند. آنان جعبه اي حاوي كالاهي گرانبها و احتمالاً يك عاج فيل و زرافه اي كوچك از گونه اي خاص به همراه دارند.

 

البته مي توان حدس زد كه به سبب كمبود سطح كافي براي نشان دادن مراسم سلام نوروز در يك محل نتوانسته اند تعداد واقعي نمايندگان را نشان دهند و چه بسا عده واقعي نمايندگان كشورها و مقدار هداياي آنان و نيز عده افسران و نظامياني كه در مراسم سان و رژه شركت مي كردند بسيار بيشتر از آن بوده كه حجاري شده است. افزون بر اين، مي توان آنان را نمايندگان برگزيده گروه هاي بزرگتر شركت كننده دانست كه مي توانستند به جايگاه مخصوص نزديك شوند. بين سطح مستطيل شكل همين پلكان و سطح مثلث شكل آن، سطحي مستطيلي وجود دارد كه كتبه اي از خشايارشا در آن است. اين كتبه نشان مي دهد كه حجاري هاي اين كارخ در زمان خشايارشا به اتمام رسيد. متن آن چنين است:

خداي بزرگ اهورامزدا (ارت) كه اين زمين آفريد، كه آسمان آفريد، كه مردمي آفريد، كه خوشبختي داد مردمان را كه خشايارشا (خشايارشا) را شاه كرد، يكي را شاه بسياري، يكي را فرمانرواي بسياري، من (هستم) خشايارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه كشورهايي كههمه گونه مردم دارد، شاه در اين كشور بزرگ و دورمرز، پسر داريون - شاه، (از تخمه) هخامنشي گويد خشايارشا شاه بزرگ آنچه مرا كرده آمد، اينجا و آنچه مرا كرده آمد در جاي هاي ديگر، همه را به تأييد اهورمزدا كرده ام. مرا اهورمزدا بپاياد! با ديگران ايزدان، و كشورم را، و هر آنچه را كه كرده ام.

 

كاخ داريوش

كاخ داريوش (معروف به تچر) در جبهه جنوب غربي آپادانا قرار دارد و به نظر مي رسد بناي آن همزمان يا اندكي پس از شروع ساختمان آپادانا آغاز شد.

اين كاخ از يك تالار مركزي مربع شكل با 12 ستون و ايواني در سمت جنوب تشكيل شده است. حياطي نيز در جلوي اين ايوان وجود دارد. در جبهه شمالي تالار مركزي دو اتاق بزرگ ستون دار وجود دارد كه در يك طرف هر كدام و در ميان آن ها اتاق هايي كوچك يا پستوهايي قرار دارند كه به نظر مي رسد براي انبار از آن ها اتاق هايي كوچك يا پستوهايي قرار دارند كه به نظر مي رسد براي انبار از آنها استفاده مي شد.م برخي از درگاه ها، قاب پنجره ها و طاقچه هاي سنگي اين كاخ بر جاي مانده است. بعضي از اين عناصر از يك قطعه سنگ يكپارچه ساخته شده اند. سنگ هاي مورد استفاده در اين كاخ از جنسي خاص و با سطحي بسيار صاف و صيقل شده و به گونه اي است كه تصوير اشياء و اشخاص در آن منعكس مي شود، به اين سبب در دوره معاصر آن را تالار آيينه نيز ناميده اند.

نگاره اي از داريوش در محل ورود به تالار اصلي كاخ وجود دارد كه او را در حال خارج شدن از كاخ نشان مي دهد. در اين نگاره، دو نفر در پشت سر دارويوش قرار دارند، يك نفر يك چتر آفتابي و ديگري يك مگس پران در يك دست و حوله اي در دست ديگر دارد. اين دو نفر كوچك تر از شاه نقش شده اند. در نزديك اين نگاره، كتيبه اي است كه متن آن چنين است: داريوش شاه، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه كشورها، پسر ويشتاسپ هخامنشي اين كاخ را ساخته است.

از تالار اصلي دو درگاه به سمت دو اتاق بزرگ در طرف شمال تالار وجود دارد كه نگاره اي بر آنها تصوير شده است. در اين نگاره شاه در حال وارد شدن به تالار از اتاق نشان داده شده است. در اين نگاره نيز ملازماني در پشت سر شاه قرار دارند.

در درگاه هاي شرقي و غربي اتاق بزرگ واقع در گوشه شمال شرقي تالار مركزي نگاره اي وجود دارد كه خدمتكاري را با روغن دان و حوله نشان مي دهد. اين نگاره حاكي از جنبه سكونتگاهي اين كاخ است.

دردرگاهي در تالار اصلي نيز نقشي وجود دارد كه نبرد پهلواني را با حيواني افسانه اي (با بدن شير، دم عقرب، با شاخ و بال) نشان مي دهد كه ظاهراً پهلوان كه بسيار استوار ايستاده است، در حال غلبه بر حيوان است.

حجاري ها و كتيبه هاي اين كاخ نشان مي دهد كه از آن به عنوان محل و فضاي پذيرش برخي مراجعه كنندگان نيز استفاده مي شده است.

 

منبع :

 

http://www.cappuccinomag.com/matlab.php?id=56&no=43

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 30 بهمن 1393 ساعت: 23:26 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1652

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس