معرفی یک شاعر اسفراینی و شعر از او
1 - بقایی اسفراینی
مولانا بقایی متولد قریه بحرآباد اسفراین است. وی به روش مولانا عرفی شعر می گفته و طبعی شوخ داشته است. در عنفوان جوانی از اسفراین به مشهد رفت و مدتی در آنجا بسر برد و با شعرای آنجا شاعریها کرد. سپس عازم هند گردید. و خود را به دربار خان خانان رسانید و در سلک ملازمان انتظام یافت. و چون جواهر معنی و انوار سخندانی از چهره او لامع بود به خدمت کتابخانه عالی مأمور گشت. در آن زمان کتابخانه در قصبه سرنج بود و کامی سبزواری و غنی همدانی و دیگر مورخان به آن خدمت مأمور بودند بقایی مدت هت سال در کتابخانه خدمت نمود و اشعار آبدار سرود و پیشرفت کرد. آخر الامر از این سعادت محروم شد و در وسعت آباد هندوستان اوقات به سپاهیگری میگذرانید. می گویند که در شمس آباد هندوستان به تاریخ ۱۰۱۵ هجری کشته شد و در آنجا مدفون گشت. ابیات زیر از اشعار اوست:
گر با تو بگویم که چها کرد جدایی
از خود بگریزی و به نزدیک من آیی
پرسم ز تو، پرسین اگر عیب نباشد
عاشق چه نمیخواهی، معشوق چرایی
از بس که ترا بر دل هردل طلبیدم
بدنام شدم در همه عالم به گدایی
از ناله شبگیر اسیران حذر اولی
هر چند که کم کار کند تیر هوایی
بی دوست بجان آمد ام ای شب هجران
می خواهم اگر عمر منی هم به سرآیی
علاوه بر شعرا و رجال فوق تعدادی از شعرای اسفراین که نامشان در تذکره ها و کتب آمده است فهرست وار ذکر می شود.
۱- پورحسن متخلص به حسن اوغلی
۲- دوست محمد متخلص به حالی
۳- رافعی متخص به عزیزالدین
۴- مولانا قوسی
۵- مولانا مایلی
۶- سیدمسلمی اسفراینی
۷- مولانا عبدالوهاب اسفراینی
۸- محمد اسماعیل متخص به عارف
۹- شیخ نصیری متخلص به سالک
۱۰- شیخ ابوالحسن کسرقی.
2 - بابا همايونفر «رفيع» (متولد 1323 ـ ه.ش)
بابا همايونفر متخلص به «رفيع» از دبيران و شاعران و انديشمندان معاصر اسفراين است. وي از علاقهمندان به زبان و ادبيات فارسي است، طبعي روان و ظريفانديش دارد. او در فروردين سال 1323 ه.ش در اسفراين به دنيا آمد. نام خانوادگياش در گذشته «نجاركار» بود و از سال 1347 ه.ش شهرت «همايونفر» را براي خود برگزيد.
رفيع، تحصيلات ابتدايي را در اسفراين گذراند. افزون بر اين، جامع المقدمات و نصاب الصبيان ابونصر فراهي را تا حدودي فرا گرفت. پس از گذراندن دوره دبيرستان و طي دوره دو ساله دانشسراي كشاورزي مشهد به سال 1343 به خدمت آموزش و پرورش درآمد. در سال 1359 از دانشگاه علامه طباطبايي، ليسانس زبان و ادبيات فارسي گرفت در سال 1371 موفق به دريافت مدرك كارشناسي ارشد از دانشگاه شيراز شد. در سال 1373 از آموزش و پرورش بازنشسته شد و پس از آن با دانشگاه همكاري كرد و علاوه بر مسئوليت سرپرستي دانشگاه پيامنور اسفراين، به عنوان عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد اسلامي شيروان مشغول به كار شد. او تدريس بعضي از دروس رشته ادبيات فارسي دانشگاه پيامنور اسفراين را نيز بر عهده دارد.
در مجموع، كار و تلاش علمي، وي را در زمره دانشمندان، ادب دوستان و شاعران اين خطه درآورده است. آشنايي نگارنده با وي از زماني است كه در دبيرستان در كلاس درس ادبيات فارسي به عنوان شاگرد وي حضور مييافتم و با اشعارش از طريق مطالعه مجله باغ صائب آشنا شدم. نثر مسجع او بيشتر از اشعارش به دلم چنگ ميزند زيرا با زيبايي تمام، شواهدي كلام را بدون تعقيدات لفظي و معنوي به هم درميآويزد و وقتي قرار است مقصودي در كلامش به تصوير بكشد، جان و جلايي خاص به آن ميبخشد. غزليات و مثنويات او بر ديگر اشعارش ميچربد و در نقد ادبي، يد طولايي دارد، چنان كه يكي از مقالات علمي وي در رشته نقد ادبي در جشنواره دوم مطبوعات لوح تقدير و جايزه سفر به سوريه را به خود اختصاص داد. «قيمتي لفظ دُرّ دري»[1] عنوان مقالهاي است به قلم او، كه در آن بر كتاب سي قصيده ناصر خسرو تأليف دكتر علياصغر حلبي، نظرات محقّقانه و ارزشمندي آورده است:
دو نمونه از اشعار او را ذكر ميكنيم:
بزرگراه محبت
چه خوب بود كه عاشق شدن، شكست نداشت
قيام مرد در اين معركه، نشست نداشت
چه خوب بود كه گلبوتههاي آزادي
به ارتفاع گل آفتاب، جست نداشت
چه خوب بود زمين از نژاد آينه بود
دروغ و فتنه و نيرنگ و بند و بست نداشت
چه خوب بود كه دنيا، خُم محبت بود
حريف باده به جز، مردمي پرست نداشت...
3 - قدرت الله روشني زعفرانلو (متولد 1312 ه.ش)
استاد قدرت الله روشني زعفرانلو، از دانشمندان و مترجمان و خراسان شناسان معاصر ايران است. وي به سال 1312 ش در روستاي پرتان اسفراين چشم به جهان گشود. پدر وي محمد ابراهيم خان روشني زعفرانلو در آغاز دوره پهلوي حاكم قوچان و شيروان بود و مادرش بيبي قمر روشني زعفرانلو نام داشت.
روشني از چهرهاي شاخص محافل علمي و تاريخي ايران است. بزرگ منشي، ايران دوستي، فرهنگ پروري، نوع دوستي و تواضع از خصوصيات اخلاقي بارز اين دانشمند براي پژوهشگران اسفرايني است، و محفل او كانون اميدواري و دلگرمي اهل دانش است.
روشني اصالتاً كرمانج و از بزرگان ايل زعفرانلوست. او را در زمره كُردشناسان و دانشمندان كُرد زبان ايران ميتوان به شمار آورد.
روشني، تحصيلات ابتدايي را در اسفراين و دوره متوسطه را در مشهد تمام كرد. هوش سرشارش او را به دانشگاه تهران هدايت كرد و در رشته زبان انگليسي دانشگاه تهران به تحصيل پرداخت، سپس در اداره انتشارات و روابط فرهنگي دانشگاه تهران شروع به كار كرد و از سال 1347 ش در كتابخانه مركزي دانشگاه تهران در پست معاونت مشغول به كار شد.
روشني در كنار مشاغل اداري، به ترجمه از زبان انگليسي كوششي تمام داشت و از اين طريق خدمتي شايان به فرهنگ ايران زمين كرد. وي با دو مجله راهنماي كتاب و آينده همكاري مستمر داشت و مقالات ارزندهاي نيز در آنها به چاپ رساند.
منزل روشني در تهران، كانون دانشمندان طراز اول ايران از قبيل زرياب خويي، فتح الله مجتبايي، ايرج افشار، منوچهر ستوده، محمد تقي دانش پژوه، تكميل همايون و بسياري از انديشمندان نامي ايران است.
روشني بر اساس علاقهاي كه به زادگاه خويش دارد، اسفراين شناسي و خراسان شناسي را آغاز كرد و در اين راستا كتابها و مقالات پر باري چاپ و منتشر ساخت.
روشني زعفرانلو بنا به درخواست خود در مهر ماه سال 1359 باز نشسته شد، و در حال حاضر به اتفاق همسر دانشمند خويش خانم آذرميدخت اخوت كه از اعضاي كتابخانه مركزي دانشگاه تهران و از خانواده بزرگي است به تحقيق و پژوهش اشتغال دارد. تنها فرزند ذكور وي امير حسام روشني زعفرانلو است كه در رشته پزشكي دانشگاه بندرعباس مشغول تحصيل است. نتيجه و حاصل سالها تلاش علمي اين بزرگ مرد اسفرايني كتابها، مقالات و ترجمههايي است به شرح زير:
كتابها و ترجمههاي چاپ و منتشر شده
ـ سفرنامه فرخ خان امين الدوله مخزن الوقايع نوشته حسين بن عبدالله سرابي، به كوشش قدرت الله روشني زعفرانلو ـ كريم اصفهانيان، انتشارات اساطير، چاپ اول 1361 ش.
ـ اسناد و مدارك فرخ خان امين الدوله در پنج مجلد
ـ سه سفرنامه، هرات، مرو، مشهد، به اهتمام قدرت الله روشني زعفرانلو، انتشارات دانشگاه تهران، 1347 ش.
ـ سفرنامه خراسان و كرمان، افضل الملك، به كوشش قدرت الله روشني زعفرانلو، انتشارات توس، 1358 ش.
ـ سفرنامه خراسان و سيستان، تأليف كلنل چارلز ادوارد ييت، ترجمه قدرت الله روشني ـ مهرداد رهبري، سال 1365.
ـ سفرنامههاي سهام الدوله بجنوردي، چاپ اول، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران ـ 1374 ه.ش.
ـ سفرنامه كنتاريني، ترجمه قدرت الله روشني زعفرانلو، انتشارات امير كبير
ـ اميركبير و دارالفنون، نوشته قدرت الله روشني زعفرانلو، كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، سال.
ـ دو سفرنامه كلات، انتشارات فرهنگ ايران زمين
ـ راپورت مملكت خراسان، سياحت نامه حاجي محمد ميرزاي مهندس در ارض اقدس، به كوشش قدرت الله روشني، دفتر ششم ميراث اسلامي ايران.
مقالات
ـ سمنگان در اسفراين، در كتاب نامواره دكتر محمود افشار، جلد 3 ص 1284.
ـ دو جاي تاريخي در اسفراين، در مجله آينده سال 10، اسفند ماه 1363.
ـ دشت خوارزم در اسفراين، در نامواره دكتر محمود افشار.
ـ تپههاي تاريخي بام و صفيآباد، در يكي قطره باران، بزرگداشت استاد فقيد زرياب خوئي.
ـ اسفراين ـ بلقيس، در كتاب «شهرهاي ايران» به كوشش محمد يوسف كياني، جلد دوم، جهاد دانشگاهي تهران، 1366.
ـ سدّ مهار يا بند مهار در اسفراين، در كتاب هفتاد مقاله تاريخي ج1 بزرگداشت استاد فقيد دكتر غلامحسين صديقي، گردآوري يحيي مهدوي ـ ايرج افشار، سال 1369.
ـ مقاله اسفراين، در دايره المعارف بزرگ اسلامي ج نهم.
ـ ترجمه چند مقاله (حرف ب) از دانشنامه جهان اسلام.
ـ طوايف كرد زعفرانلو، چهارمين كنگره تحقيقات ايراني، شيراز 1353.
ـ مقالهاي براي شركت در «همايش فرزانگان كرد» سنندج 1375.
ـ بزرگداشت حبيب يغمايي (يغما 23) با همكاري دكتر ايرج افشار.
ـ شبكه ارتباطي راههاي خراسان، اولين سمينار بين المللي جاده ابريشم، شهريور ماه 1369، تهران ـ مشهد.
ـ داستان كوتاه، در مجله وحيد دورة چهاردهم، شماره پي در پي 193 تير ماه 1355، ص 232 ـ 235.
4 - ملا اسماعيل عارف روييني اسفرايني (م. 1288 ه.ق)
ملا اسماعيل روييني اسفرايني متخلص به «عارف» از شاعران و عارفان و اديبان قرن سيزدهم هجري و از معاصران حكيم حاج ملاهادي سبزواري است. وي به سال 1220 ه.ق در روستاي «رويين» چشم به جهان گشود. پدرش ملا قربانعلي، كه بنا به گفته عارف از «زبده اهل خرد» بود، در اثر اختلافات محلي همراه با برادرش ملا صفرعلي از وجهآباد شهريار تهران جلاي وطن كرد و به اسفراين آمد. ملا صفرعلي در روستاي «سرخ قلعه» اسفراين ساكن شد و ملا قربانعلي در روستاي «رويين» اسفراين اقامت گزيد و در آن جا ازدواج كرد. از او چهار فرزند باقي ماند، كه همه شاعر و اهل فضل و دانش بودند، بدين شرح:
1ـ اسماعيل (عارف)
2ـ حاجيه خانم
3ـ عبدالمجيد (سالك)
4ـ عبدالأئمه (سرّالعيان)
هنگامي كه عارف گام در 28 سالگي نهاده بود، پدرش به سراي جاويد شتافت. وي اين اشعار را براي سنگ مزار پدرش سرود، كه اكنون بر روي گور جاي او ديده ميشود. عارف، ماده تاريخ مرگ پدرش را بر اساس حروف تهجّي اين چنين به نظم كشيده است:
زبده اهل خرد قربانعلي آن كه روشن شد جهان از راي او
چون سراي عالم فاني نبود در حقيقت منزل و مأواي وي
رخت سوي بزم علييّن كشيد تا بپوشد خلعت ديباي وي
كلك «عارف» سال تاريخش نوشت «بزم رضوان باد اين دم، جاي وي» (1248 ه.ق)
عارف در زادگاهش خويش نشو و نما كرد و در مشهد مقدس تحصيلات عربي و ادبي را پي گرفت وي در حضور مرحوم حاج ملاهادي سبزواري حكيم نيز مدتي درك فيض كرد و چندي نيز در تهران و نجف اشرف به كسب علوم و معارف اسلامي پرداخت و سرانجام فاضلي شهير و عالمي متبحر گرديد. عارف به مقتضاي محيط، بقيه عمر را در اسفراين و نيز گاهي در بجنورد به سر برد، به همين دليل بعضي او را بجنوردي ناميدهاند. وي مورد عنايت و توجه جعفرقلي خان و حيدرقاي خان سهامالدوله ايلخاني شادلو بود كه از ممدوحان عارف به شمار ميآيند.[1]
متأسفانه قسمتي از اشعار دلپذيرش مدح است اما در لفافه آنها شيريني گفتار و بلندي فكر نيز جلوه ميكند، جان كه در اين قطعه، عذر مداحي خود را به خوبي خواسته است:
به آن خدا كه افكنده است از حكمت به دوش ميش و بز اندر جهان رداي برك ...
فكند تو دست به دامان رحمت الله خان كه دست اوست به دامان كبرياي برك
ديوان عارف در واقع تاريخ منظوم اسفراين در دوره قاجاريه است. ماده تاريخها، تاريخ بناي بعضي از آباديهاي اسفراين، كه در روزگار صفويه و قاجاريه ساخته شده، حوادث مهم قاجاريه و خرابي سلطانآباد اسفراين و سمنگان اسفراين و بسياري از وقايع مهم تاريخي قرن سيزدهم، كه جز در ديوان عارف در منابع ديگر به دست نميآيد، از نظر او دور نمانده است. اين مراتب بر ارزش كار عارف از بُعد تاريخي ميافزايد.
عارف از معاصران و مباشران مرحوم أب والحسن ميرزاي شيخ الرئيس بوده و بين عارف و شيخ الرئيس معارضات ادبي برقرار بوده است. در واقع، عارف، تالي حاج ملاهادي سبزواري حكيم بوده است.
خاندان عارف همگي شاعرند، گويي شعر و شاعري در اين خاندان موروثي بوده است و اكنون هم از نوادگان عارف، آقاي غلامرضا اسفرايني، كه «مشهدي» و «اسفرايني» تخلص ميكند، از جمله شعراي بديهيه سراي اسفراين به شمار ميرود.
عارف در اواخر عمر در قريه زادگاه خود زندگي ميكرد و سرانجام در سال 1288 ه.ق در همان آبادي چشم از جهان فرو بست، سپس جنازه او را به اسفراين حمل كردند و در ممرّ مسجد جامع اسفراين به خاك سپردند.
كتابخانهاي بسيار ارزشمند هم از عارف به يادگار مانده كه پس از وي به عارف ثاني رسيده و پس از مرگ عارف ثاني بين فزندان مرحوم رحماني (آقايان حميد رحماني، مهدي رحماني، جواد رحماني و ...) تقسيم شده و در دست آنها محفوظ است.
آثار باقي مانده از ملا اسماعيل عارف به بدين شرح است:
1ـ تحفه حيدرّيه (ديوان اشعار):
اين مجموعه، مشتمل است بر ترجيع بند، تركيب بند، قصيده، غزل، مثنوي و رباعي. نسخهاي كامل از اين ديوان در كتابخانه ملي ملك تهران به شماره 5546 و نسخهاي ديگر در كتابخانه آقاي احمد شاهد ـ اسفراين محفوظ است و نسخهاي ناقص از اين ديوان به شماره 18847 در كتابخانه دانشكده الهيات و معارف اسلامي مشهد نگهداري ميشود. ممدوحان عارف در اين ديوان، فتحعلي شاه قاجار، علي شاه ظل السلطان پسر فتحعلي شاه، سردار مفخم سهامالدوله، يارمحمدخان شادلو، ناصرالدين شاه قاجار، نجفقلي خان، نجفعلي خان و جناب حجهالاسلام حاج سيد اسدالله اصفهانياند كه اين آخرين، استاد عارف بوده است.
بسياري از اشعار نغز عارف، خاصه ترجيعبندي كه در نجف اشرف سروده، در مدح و منقبت مولا امير المؤمنين است و شايد از اين جهت ديوان اشعار وي «تحفه حيدريّه» شهرت يافته، چنان كه نسخه كتابخانه ملي ملك به «تحفه حيدريّه» مرسوم است.
2ـ اسرار العرفان:
اين كتاب به صورت نسخه خطي و به زبان عربي و در عرفان است مشتمل بر يك مقدمه و سه مقصد. آغاز كتاب چنين است: «الحمد الله الذي دلّ علي ذاته بذاته عن مُجالَستِهِ مخلوقاً ... اين كتاب، 27 قسمت دارد و هر قسمت، سرّي در عرفان را آشكار ميسازد.
پايان كتاب چنين است: السّر السابع والعشرون: في بيان معني الابداع و الخلق... فهو من المبتدعات و ايجاد تسمّي بالابداع و اِنْ كان مسبوق بالمادّه دون المدّهِ كالأجسامِ الفلكيّهِ فهو من المخترعات و ايجاد هُوَ الاختراع و اِنَ مسبوق بكليهما فهو الكائن كالعنصريات قال الشيخ الرئيس في الاشارات.[2] اين كتاب در 182 صفحه به رشته تحرير درآمده است. كتاب مذكور، به وسيله آقاي حسين شكراني به فارسي ترجمه شده ولي هنوز به چاپ نرسيده است.
3ـ انوارالعرفان:
كتابي است خطي به زبان فارسي، مشتمل بر مقدمه، سه مقصد و خاتمه، كه در 199 صفحه تحرير شده است. مباحث اين كتاب تحت عنوان «صدر نور» آمده است. مقدمه در امور عامه (مشتمل بر 24 نور).
مقصد اول: در شناخت ذات و مبدأ تعالي (17 نور).
مقصد دوم: در بيان اقسام ممكنات و صدور معلولات و نبوت و امامت (در 43 نور).
مقصد سوم: در معاد (26 نور) و خاتمه: در بيان پارهاي از مطالب ضروريه از حدوث زماني عالم اجسام، حقيقت ملائك و جن و شيطان ـ سرادقات و حُجب. اين كتاب در اواخر جماديالثاني سال 1252 ق تحرير شده است، آغاز كتاب چنين است:
« ستايش و سپاس خداوندي را سزاست كه با آنكه احدّيت ذاتش از شائبه كثرت مبرّاست نور وحدانيتش در تمام مراتب كثرت ظاهر و في كُلّ شيءٍ له آيهٌ ...» دو نسخة خطي از اين كتاب موجود است: نسخهاي به شمارة 8759 در كتابخانة آستان قدس رضوي كه تاريخ كتابت آن 1252 ه.ق است و نسخة ديگر در اسفراين متعلق به آقاي مجيدي كه توسط كاتب و شاگرد عارف، محمّد شريف بن ملاّحاجي محمّدخادم امامزاده حسين بن علي بن موسيالرضا ـ عليه الف آلاف التحيه و الثناء ـ در تاريخ يوم الاثنين (دوشنبه) سال 1287 ه.ق در ماه ربيعالاول تسويد شده است.
4ـ اجوبه المسائل البجنورديّه: رسالة مناظرة عارف اسفرايني با خاتمالحكماء المتاخرين و استاد الفضلاء و المتالهين حاجي ملاهادي سبزواري (قدس سره) است. عارف در زمينة مسايل نظري و حكمي و عرفاني قرآن و امام زمان (عج) سؤالاتي را تسطير و ترقيم كرده و به سبزوار ارسال ميداشته (سا1274 ه.ق) و حاج ملاهادي در ماه ذيالحجه همان سال جوابها را نوشته و فرستاده است. اصل اين رساله در كتابخانة مركزي دانشگاه تهران محفوظ است.
5ـ مثنوي ايرج و پري: منظومة بسيار شيرين و جاذبي است مربوط به چگونگي زندگي دختران حاكم فريمان اسفراين و خواستگاران آنها، توسلات دختران به حضرت امامزاده علي بن حسين (ع) در فريمان و به مراد رسيدن آنان و... كه به طرز استادانهاي به نظم كشيده شده است. نسخة خطي اين مثنوي در كتابخانه آقاي شاهد موجود است.
آغاز مثنوي:
بيا اي عارف راه شريعت ز من بشنو حديث بي شنيعت
پايان آن:
بجز عارف كه از عشّاق به بود چو زلف يار، كارش در گره بود
بگفتا دلستان «عارف» فقير است به فقر و بينوايي، زارو پير است[3]
نمونهاي چند از اشعار عارف:
جز اين مراد نخواهم، جز اين هوس نپذيرم
كه پيش نرگس بيمارت اي نگار بميرم
مساز اي مه ابرو كمان، نشانة تيرم
منم كه در خم آن زلف تابدار اسيرم
پناه جز تو نخواهم، كه جز نو نيست پناهم
بجز تو در كه گريزم، كه از تو نيست گزيرم
اگر چه در قفس تن، خموش و بي پرو بالم
پر است گلشن لاهوت از نواي صفيرم
5 - ملا اسماعيل عارف روييني اسفرايني(م.1288هـ.ق)
ملا اسماعيل روييني اسفرايني متخلص به «عارف» از شاعران و عارفان و اديبان قرن سيز دهم هجري و از معاصران حكيم حاج ملا هادي سبزواري است. وي به سال 1220 هـ..ق در روستاي «رويين» چشم به جهان گشود؛پدرش «ملا قربانعلي»،كه بنا به گفته ي عارف از«زبده ي اهل خرد» بود؛ در اثر اختلاف محلي همراه با برادرش «ملا صفر علي» از وجه آباد شهريار تهران جلاي وطن كرد و به اسفراين آمد. ملا صفر علي در روستاي «سرخ قلعه» اسفراين ساكن شد و ملا قربانعلي در روستاي «رويين» اسفراين اقامت گزيد و در آن جا ازدواج كرد . از او چهار فرزند باقي ماند، كه همه شاعر و اهل فضل و دانش بودند؛فرزندان او به شرح:1.اسماعيل(عارف)2.حاجيه خانم3.عبد المجيد(سالك)4.عبد الائمه (سر العيان) مي باشد.
هنگامي كه عارف گام در 28 سالگي نهاده بود،پدرش به سراي جاويد شتافت.
عارف در زادگاه خويش نشو نما كرد و در مشهد مقدس تحصيلات عربي و ادبي را پي گرفت وي در حضور مرحوم حاج ملا هادي سبزواري حكيم نيز مدتي درك فيض كرد و چندي نيز در تهران و نجف اشرف به كسب علوم و معارف اسلامي پرداخت و سر انجام فاضلي شهير و عالمي متبحر گرديد.عارف به مقتضاي محيط،بقيه عمر را در اسفراين و نيز گاهي در بجنورد به سر برد؛به همين دليل بعضي او را بجنوردي ناميده اند. وي مورد عنايت و توجه جعفر قلي خان و حيدر قلي خان سهام الدوله ايلخاني شادلو بود كه از ممدوحان عارف به شمار مي آيند.
ديوان عارف در واقع تاريخ منظوم اسفراين در دوره ي قاجاريه است. ماده ي تاريخ ها،تاريخ بناي بعضي از آبادي هاي اسفراين،كه در روزگار صفويه و قاجاريه ساخته شده،حوادث مهم دوره ي قاجاريه و خرابي سلطان آباد اسفراين و سمنگان اسفراين و بسياري از وقايع مهم تاريخي قرن سيزدهم، كه جز ديوان عارف در منابع ديگر به دست نمي آيد، از نظر او دور نمانده است. اين مراتب بر ارزش كار عارف را از بعد تاريخي مي افزايد.
عارف از معاصران و مباشران مرحوم ابوالحسن ميرزاي شيخ الرييس بوده و بين عارف و شيخ الرييس معارضات ادبي برقرار بوده است.در واقع،عارف،تالي حاج ملا هادي سبزواري حكيم بوده است.
خاندان عارف همگي شاعرند؛گويي شعر و شاعري در اين خاندان موروثي بوده است و تا سال هـ .ش1384يكي از نوادگان عارف، آقاي غلامرضا اسفرايني،كه به «مشهدي» و«اسفرايني» تخلص مي كرد،از جمله شعراي بديهه سراي اسفراين به شمار مي رفت.
عارف در اواخر عمر در قريه ي زادگاه خود زندگي مي كرد و سر انجام در سال 1288هـ .ق در همان آبادي چشم از جهان فرو بست؛سپس جنازه ي او را به اسفراين حمل كردند و در ممّر مسجد جامع اسفراين به خاك سپردند.
كتابخانه اي بسيار ارزشمند هم از عارف به يادگار مانده كه پس از وي به عارف ثاني و پس از مر گ عارف ثاني بين فرزندان مرحوم رحماني(آقايان حميد رحماني،مهدي رحماني،جواد رحماني و...)تقسيم شده و در دست آنان محفو ظ است.
آثار باقي مانده از ملا اسماعيل عارف بدين شرح است:
الف:تحفه ي حيدريه(ديوان اشعار)
ب:اسرار العرفان
پ:انوار العرفان
ت:اجوبة المسائل البجنورديه
ث:مثنوي ايرج و پري
6 - زندگی فرید احول
ملک الشعرا خواجه فرید الدین اسفراینی ، معروف به اَحوَل ، از شاعران استاد و معروف قرن هفتم هجری است .
وی را به سبب اقامت ممتد در اصفهان ، فرید اصفهانی ، و به علت زاده شدن در اسفراین فرید اسفراینی نامیده اند.
هدایت نام شاعر دیگری را ، یعنی فرید کاتب ، در ذیل عنوان فرید خراسانی آورده که نباید این دو فرید نام را با هم اشتباه کرد.
وی در اشعارش فرید تخلص می کند:
که لاف شاعری پیشت خرافاتست و کذابی | فریدا فخر اگر آری به قرآن و حدیث آور |
از ابتدای اطلاعات کافی در دست نیست ، جز این که می دانیم در جوانی پس از کسب معلومات ، از خراسان به اصفهان رفت.
فرید بعد از چند گاهی اقامت در اصفهان ، که مدت آن معلوم نیست ، به شیراز رفت.
فرید نیز به شیوه شاعران پایان قرن ششم و قرن هفتم ، علاقه خاصی به سرودن قصاید مصنوع داشت.
فرید شاعری خوش طبع ، فاضل ، سخن فهم ، نکته سنج چرب بیان و نکته سنج بود.
وی بیشتر قصاید معروف شاعران پیش از خود را جواب گفته بودو از عهده این کار به خوبی بر آمده است.
التزام قافیه ها و ردیف های دشوار در قصایدش دیده می شود.
فرید در وصف ، مهارت خاص دارد و قصاید متعددی در وصف آینه ، شمع ، خروس ، آفتاب ، بهار و... دارد ؛ که هر یک از این قصاید برهانی کامل در اثبات استادی این شاعر است.
دیوان وی موجود و شامل بیست هزار بیت است.
فرید الدین یکی از قصاید معروفش را در وصف شب و ستارگان ، در اصفهان سروده است:
فرو شد ز ورق زرین برآمد طشت سیمابی |
نماز شام کز امواج این دریای دولابی |
که گفته می شود این قصیده را به مدت یک هفته در اصفهان سروده است:
عجایب داشت طبع او از این تیزی و اشتابی |
به یک هفته در اصفاهان فرید این شعر انشا کرد |
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 29 بهمن 1393 ساعت: 18:55 منتشر شده است
برچسب ها : معرفی یک شاعر اسفراینی و شعر از او,