تحقیق درباره شیوه زندگی سالم
نوسازي مفهوم شيوه زندگي سالم
مقدمه
موضوع شيوه زندگي سالم، به خودي خود موضوع مهمي ميباشد. هم زمان با كاهش بودجه هاي دولتی، فشار به مردم براي برخورداري از يك زندگي سالم افزايش مييابد. در چنين حالتي سياست گذاران بايد به نقش رهبري خود در اين زمينه متفكرانه بيانديشند و بيش از گذشته به كاهش تنش بين مسووليت های فردي (من چه بايد بكنم) و نیز مسووليت های اجتماعي (ما چه بايد بكنيم، من براي آن چه كه در اطرافم رخ ميدهد چه بايد بكنم) مردم و استقرار محيط هاي سالم در جوامع، انتخاب سياست های سالم و كاهش شكاف عدالت اجتماعي توجه نمايند.
تصور مي شود مهمترين موانع انتخاب شيوه زندگي سالم، شامل نحوه تعريف و پذيرش مفهوم آن و توان مردم به ويژه اقشار با وضعيت اقتصادي و اجتماعي پايين براي رعايت شيوه زندگي سالم باشد. در واقع بايد به اين سؤال ها جواب دهيم:
- آيا شيوه زندگي سالم، مفهومي مفيد مي باشد؟
- تعيين كننده هاي انتخاب شيوه زندگي، چه هستند؟
- چه رويكردهايي براي توسعه شيوه زندگي سالم استفاده شدهاند و آيا آن ها اثربخش بوده اند؟
- فرآيندهاي اجتماعي و عمومي، چگونه ميتوانند شيوه زندگي سالم را توسعه دهند؟
يك شيوه زندگي سالم بايد با محيط اجتماعي خودش سازگار باشد و جز با تصور آن به عنوان مجموعه اي از مداخلههاي هماهنگ با شيوه زندگي گروههاي هدف، احتمال موفقيت برنامههايش اندك خواهد بود.
شيوه زندگي سالم، منبعي ارزشمند براي كاهش شيوع و تأثير مشكلات بهداشتي و ايمني، ارتقاي سلامت، تطابق با عوامل استرس زاي زندگي و بهبود كيفيت زندگي ميباشد با اين حال، قانع كردن مردم به اين كهسلامت يك سرمايه مناسب است و ايجاد انگيزه براي خلق فرهنگي سلامت پرور فرآيندي پيچيده ميباشد.
آسيب و بيماري هزينه بر است. بخش قابل ملاحظهاي از منابع افراد، خانوادهها و جوامع براي پاسخ گويي مقتضي به بيماري و آسيب و رهايي از مشكلات سلامت هزينه مي شود. افزايش شيوع بيماريهاي مزمن و شرايط ناتوانكننده، همراه با اميد به زندگي بيشتر و افزايش ميانگين سن مردم، از عوامل اثبات شده افزايش بار بيماري و آسيب هستند. شرايطي نظير بيماري قلبي، سرطان، ديابت، بيماريهاي مفصلي و ناراحتيهاي رواني؛ مسوول بخش عمدة مرگ و ناتوانياند. تاكنون استراتژيهاي اصلي ما براي برخورد با اين شرايط، تكيه بر اراية مراقبتهاي باليني ويژه توسط متخصصان ماهر بهداشتي بوده است اما شرايط امروز حاكي از آن است كه جز با آغاز اقدام جدي براي ارتقاي سلامت، نميتوان براي بهبود شرايط اقدام نمود. برنامههاي جديد بايد شامل توسعه اقدامهاي مؤثرتري به جاي مداخلههاي جاري براي پاسخگويي به بيماريها و آسيب ها باشد.
بسياري از مشكلات بهداشتي قابل پيشگيري اند يا حداقل مي توان وقوع شان را به تعويق انداخت. همچنين در طول 20 سال گذشته مشاهده شده است كه بخش قابل توجهي از 10 عامل مرگ، ناشي از عوامل قابل تعديل اجتماعي و شيوه زندگي مي باشد.
برخي از مشكلات بهداشتي به سهولت رفع شدني است مثل نبستن كمربند ايمني اما بسياري از مشكلات بهداشتي نظير عدم تحرك فيزيكي، تغذيه نامناسب، استعمال سيگار و سوءمصرف مواد ريشه در فرهنگ و شرايط اقتصادي اجتماعي مردم دارند و رويارويي با آن ها بسيار مشكل است.
شواهد نشان مي دهد كه بسياري از عوامل فردي و اجتماعي وابسته به سلامت، مواردي هستند كه تنها از طريق استراتژيهاي جامع، بين بخشي و طولاني مدتي كه متضمن انواعي از رويكردهاي آموزش سلامت، ارتقاي سلامت و پيشگيري از آسيب و بيماري باشد، قابل تعديل و تغييراند .
بسياري از رفتارهاي مؤثر در بهبود سلامت يا پيشگيري از بيماري و آسيب، به طور واضحي با روابط متقابل شيوه زندگي مردم و شرایط جامعه ای که در آن زندگی می کنند، مرتبط هستند. هم زمان با موفقيتهاي محدود استراتژيهاي ارتقاي سلامت متمركز بر تغيير رفتارهاي فردي، به تازگي ما با مفاهيمي چون همبستگي اجتماعي، حمايت اجتماعي و وابستگي متقابل آشنا شدهايم. شيوه زندگي مردم عامل مؤثر مهمي در سلامت جسمي، رواني و اجتماعي آن ها است. شيوه زندگي به ويژه وقتي كه در ارتباط با رفتارهاي مخاطره آميزي نظير استعمال سيگار و نداشتن تحرك فيزيكي مطرح ميشود، به طور خاص به عنوان عملكردي ارادي و نتيجه انتخابهاي شخصي مردم تجسم ميشود.
واژه شيوه زندگي از ارزش قابل ملاحظهاي در تحليل سلامت برخوردار است اما در اكثر جوامع هنوز از تعریف معيني برخوردار نيست. گسترش شيوه زندگي در وراي اداركي فردگرايانه، كليد توسعه مفهوم فرد و جامعه سالم است. درك روابط بين مردم و بستر اجتماعي جامعه ای که در آن زندگی می کنند موجب توسعه روشهاي مؤثر بهبود سلامت خواهد شد. توسعه فرصتهاي مشاركت مردمي و تغيير بستر اجتماعي جوامع، موجب تقويت سلامت مردم ميشود.
مسایل فرهنگی به سادگي بر شيوه زندگي مردم اثر نميگذارد. مردم بايد براي ارزيابي و تغيير شرايط اجتماعي جامعه اشان به گونهاي كه قادر به برخورداري از یک شيوه زندگي سالم شوند در مشاركت با سایر اعضاي جامعه خود اقدام كنند. سياستها و اقدامهاي كلان مدیریت جامعه تأثيري اساسي بر شيوه زندگي مردم، روابط شان با سایر اعضاي جامعه و ظرفيت جامعه مربوطه دارد. در بحث آموزش سلامت براي ارتقاي سلامت مردم و جوامع، شركا در توسعه و حمايت از مفهومي جامع از شيوه زندگي و نيز در تبادل افكار و تأمين محيطي حمايتي براي توانمندسازي مردم در رعايت شيوه زندگي سالم،از جايگاه والايي برخوردارند.
واژه شيوه زندگي متكي بر اين ايده است كه مردم به طور معمول الگوي قابل تشخيصي از رفتار را در زندگي روزانه خود به نمايش ميگذارند براي مثال هنگام كار، فراغت و یا برقراری روابط اجتماعي. واژه شيوه زندگي سالم ناشي از اين ايده است كه الگوي روزانة فعاليت های مردم ميتواند به عنوان سالم يا ناسالم و غيرايمن مورد داوري قرار گيرد. به طور معمول، يك شيوه زندگي سالم به عنوان زندگي متعادلي مشخص ميگردد كه در آن هر فردي به طور آگاهانه انتخاب ميكند البته مجموعه انتخاب های مردم، متأثر از عوامل زیادی ميباشد.
در زندگي واقعي، شيوه زندگي محصول تركيبي از انتخابها، شانس ها و منابع ميباشد. روتن (1995) برخي از عناوين متفاوت مطرح در بحث شيوه زندگي را شامل موارد زير دانست :
- شرايط زندگي(منابع)
- اداره زندگي(الگوي رفتار)
- شيوه زندگي(الگوهاي مشترك اداره زندگي)
- شانس هاي زندگي (احتمال تطابق ساختاري شيوه زندگي و شرايط زندگي)
محيط فرهنگي اجتماعي جامعه، يكي از مهمترین عوامل تعيين كننده شيوه زندگي است. در واقع، شیلدز (1992) و ساير جامعه شناسان پيشنهاد كردهاند كه شيوه زندگي مردم به طور اساسي مصنوع و تصويري از فرهنگ آن هاست و اهمیت انتخاب مردم نسبت به تعيين كنندههاي اجتماعي، كم تر ميباشد. شيوه زندگي مردم، مجموعهاي از عناصر نهادين مؤثر در شكلگيري مدل رفتار، آرايش و سليقه هاي آن ها را در بر ميگيرد.
تعريف شيوه زندگي
لالوند شيوه زندگي را اينگونه تعريف كرده است: انباشت تصميمهاي متخذه توسط مردم كه بر سلامت شان تأثير گذارد و از سوي ديگر كم يا زياد تحت كنترل آن ها باشد. عادتهاي بد بهداشتي مردم، موجب ايجاد مخاطرات خود خواسته براي آن ها ميشود. وقتي كه تهديدهاي مذكور موجب بيماري يا مرگ شود، ميتوان شيوه زندگي قرباني را عامل مؤثر يا موجب بيماري يا مرگ اش دانست.
مباحث اوليه شيوه زندگي به طور ابتدايي بر تغذيه، تحرك فيزيكي، استعمال دخانيات و مصرف الكل متمركز بود. برنامههاي بهبود شيوه زندگي نيز متكي بر اين تصور بود كه آموزش مردم ميتواند شيوه زندگي آن ها را تغيير دهد. امروزه، درك ما از شيوه زندگي و رابطه اش با سلامت مردم، نسبت به آن زمان دچار تغييري اساسي شده است. تحقيق و تجربه در زمينه ارتقاي سلامت مردم، روش تفكر ما درباره شيوه زندگي و نحوه تلاش ما براي بهبود سلامت را تغيير داده است.
در طول 30 سال گذشته، تعريف سازمان جهاني بهداشت از شيوه زندگي موجب درك گستردهتري از عوامل تعيين كننده يك شیوه زندگي سالم شده است. طبق این تعريف: شيوه زندگي راهي براي زندگي بر اساس الگوهاي قابل تعريف رفتار است كه از طريق تعامل بين ويژگيهاي فردي مردم و روابط اجتماعي آن ها و نیز شرايط زندگي اجتماعي، اقتصادي و محيطي مربوطه تعيين ميشود.
تعريف سازمان جهانی بهداشت حاكي از آن است كه الگوهاي رفتاري به طور مداوم در پاسخ به شرايط متغير اجتماعي و محيطي تعديل ميشوند. طبق تعريف مذكور، تلاش براي بهبود سلامت مردم از طريق توانمندسازي آن ها براي تغيير شيوه زندگياشان بايد هم در راستاي تغيير فرد و هم در راستاي تغيير شرايط زيستي و اجتماعي مؤثر در رفتار يا شيوه زندگي اشان تنظيم گردد. این تعريف بيشتر مؤيد آن است كه شيوه زندگي ايده آل معلوم نيست و عوامل زيادي در تعيين راه مناسب براي زندگي هر یک از اعضاي جامعه مؤثراند.
يك تعريف بازسازي شده از شيوه زندگي بايد علاوه بر عوامل مؤثر در تغذيه، تحرك فيزيكي و مصرف الكل؛ بتواند تأثير شرايط و فرآيندهاي اجتماعي نظير وضعيت اقتصادي اجتماعي و روابط اجتماعي حاکم بر جوامع بر شيوه زندگي مردم را محاسبه نمايد و مرزهاي شيوه زندگي بايد در آن سوي افراد تعيين شود.
چشم اندازهاي اخير در مورد عوامل تعيين كننده سلامت مردم، درك ما را از عناصر تشكيل دهنده يك شيوه زندگي سالم توسعه داده است براي مثال ميتوان به عناصر زير اشاره نمود:
·تطابق مؤثر اكنون بهطور گستردهاي به عنوان يك تعيين كنندة مهم سلامت محسوب ميشود. رفتارهاي تطابقي به مردم كمك ميكند تا فارغ از رفتارهاي مخاطره آميز با چالش ها و استرس هاي زندگي شان رو به رو شوند.
· يادگيري مادام العمر بخشي از يك شيوه زندگي سالم است.
·احتياطهاي ايمني و امنيتي در خانه، مدرسه و محل كار بخشي از یک شيوه زندگي سالم است.
·فعاليتهای اجتماعي و داوطلبانه با شناخت تأثير روابط اجتماعي بر سلامت به عنوان جزيي مهم از شيوه زندگي سالم محسوب ميشود.
·حس هدفمند و معنا دار بودن زندگي، معنويت و اميد از عناصر اصلي يك شيوه زندگي سالم است. اين مفاهيم در برگيرندة تلاش براي درك و يافتن موقعيت فرد در دنيا ميباشد.
طبق نظر مکلوری و همكاران، رفتارهاي بهداشتي مردم توسط پنج دسته از عوامل تعيين مي شوند: عوامل درون فردي؛ فرآيندهاي بين فرد و گروههاي اوليه؛ عوامل ساختاري؛عوامل اجتماعي و سياستهای همگاني.
قرارگرفتن چهار عامل از پنج عامل مذكور در بيرون فرد يعني در جامعه او نشان دهندة اهميت بيشتر مداخلههاي پيش بيني شده در جامعه نسبت به مداخله در سطح فردي ميباشد. شواهد قوي و قانع كننده بسياري درباره تأثير عوامل تعيين كننده اجتماعي بر سلامت وجود دارد. براي اجتناب از اين تصور كه شيوه زندگي يك خصيصه فردي است و اين كه رفتار فردي اولين سطح تغيير مي باشد، فرولیش و پوتوین (1999) پيشنهاد كردند كه تعريف مجدد شيوه زندگي نيازمند بررسي شيوه زندگي جمعي مردم است. اين مؤلفان پيشنهاد كردند كه چنين اكتشافي به درك كاملتر تعامل بين شرايط اجتماعي و رفتار فردی در شكل دهي سلامت كمك خواهد كرد. آن ها همچنين پيشنهاد كردند كه مفهوم معاصر شيوه زندگي با تجسم اوليه آن بر اساس نظر ماکس وبر بسيار متفاوت است. وي شيوه زندگي را به طور عمده مبتنی بر شرايط و تفاوت موجود ميان گروههاي مختلف جامعه تعريف مي كرد و معتقد بود كه شيوه زندگي مردم توسط مدل هاي مصرف تقويت ميگردد.
نوسازي مفهوم شيوه زندگي
نوسازي مفهوم شيوه زندگي سالم بر اساس موقعيت اجتماعي مردم، مشابه بازسازي مفاهيم موجود در حيطه استرس و تطابق مي باشد. براي نوسازي مفهوم استرس و تطابق از مفهومي تنها فردي (چگونه من به تنهايي با استرس مقابله كنم)، به فرآيندهايي اجتماعي (چگونه ما با استرس مقابله كنيم و چگونه ديگران بر استرس و تطابق، اثر ميگذارند)، حركت هايي انجام شده است. تم اصلي اين تغيير در انديشه وابستگي متقابل و شواهد فزاينده در زمينه تاثیر آن بر تطابق و بر انتخاب شيوه زندگي سالم است. وابستگي متقابل به معناي به هم پيوستگي مردم با جامعه ای است که در آن زندگی می کنند. هويت ها، انتخاب ها و شيوه زندگي هر شخصي تا اندازه خيلي زيادي با توجه به وابستگي متقابلش تعريف ميشود. در يك تفكر مبتني بر وابستگي متقابل، شيوه زندگي سالم كمتر به عنوان مهارتهاي فردي اكتسابي و بيشتر به عنوان صلاحيتهاي اكتسابي و انتخاب مسيري براي خلق يك محيط حمايتي مشترك براي زندگي سالم درك مي شود.
اتكاي ساختار سلامت مردم بر شواهد قوي، موجب افزايش توجه به عرصة جامعه ميگردد. در كل، جامعه جايي در زنجيرة بين مردم و محيط فيزيكي زندگي آن ها مي باشد. با استفاده از تعریف گرین و کریوتر (1999) می توان گفت که جامعه جمعي از مردم است كه با ارزشهاي مشترك و علايق متقابل شان در زمينه توسعه و ارتقاي سلامت گروه يا ناحيه جغرافيايي اشان تعيين مي شوند. جامعه كانون تعامل بين مردم و نيز كانون تعامل بين بسياري از عوامل تعيينكننده محيطي (بيرون از فرد) سلامت نظير محيط زيست می باشد. تأثير جامعه بر سلامت مردم، تک بعدي نيست (جامعه من، سلامت من را متأثر میسازد). ارتباط مذكور دو بعدي (مردم سلامت جامعه را تقويت يا تضعيف ميكنند و بر تندرستي ديگران مؤثراند) و با ارتباط دروني (جامعه و اعضاي اش جدايي ناپذير هستند) مي باشد.
تمركز بر مباحث ويژة شيوه زندگي مردم نظير تغذيه و تحرك فيزيكي به تنهايي و از يك منظر فردگرايانه، اين نگاه كه شيوه زندگي سالم تنها درباره (من براي خودم چه بايد بكنم) مي باشد را تقويت مي كند. حال بايد ديد كه در صحبت از شيوه زندگي سالم با توجه به رابطه فرد با جامعه، چه عناصري از فرد در متن جامعه بايد در تعريف ما از يك شيوه زندگي سالم لحاظ گردد؟
در زير فهرستي از عناصر مذكور بيان مي شود:
الف)سلامت و ايمني من، بر شيوه زندگي ديگران اثر ميگذارد: سلامت شخصي مردم بر شيوه زندگي ديگران تأثير دارد (بار بيماري و آسيب و ارايه مراقبت).
ب)اقدامات من، بر شيوه زندگي ديگران اثر مي گذارد: اقدامهايي كه شيوة زندگي ديگران را تحت تأثير قرار مي دهد شامل حمايت اجتماعي از رفتارهاي سالم، خدمات نجات داوطلبانه، ايفاي نقش به عنوان يك الگو براي كودكان وخانواده ها يا هم سالان، ايجاد محيط فيزيكي مناسب براي زندگي سالم، جلب شرکا برای معرفي عملكرد سالم به ديگران، پيشنهاد فرصت مناسب براي مداخله در رفتارهاي مثبت بهداشتي به مردم (كمك هاي بهداشتي و خدمات امداد و نجات) میباشد.
ج)من بر شرايط جامعه اي كه در آن زندگي ميكنم، اثر ميگذارم و اين اثر در شيوههاي زندگي سالم دخيل است: مردم درسلامت جامعه اشان سهيم هستند. آن ها از انرژي و تخصص خود در برنامه ريزي، طراحي و توسعه ابتكارهاي جامعه سالم و براي حمايت از كاهش عوامل ضد سلامت ( مثل محيط هاي فيزيكي غيرايمن) استفاده ميكنند.
د)ما (در همكاري با هم) بر سلامت ديگران اثر ميگذاريم: اعضايهر جامعه اي براي كمك به افرادي كه در نتيجه شرايط فردي يا مجموعهاي از عوامل استرس زا مثل از دست دادن شغل شان، دوران سختي را ميگذرانند يا كساني كه براي سازش مؤثر نيازمند حمایت دیگران هستند، همكاري ميكنند. ممكن است مردم براي خلق حمايتهاي بنيادين مثل ايجاد يك مكان تفريحي يا لابي براي كاهش آلودگي ها در جوامع شان با هم همکاری کنند. حمايت جوامع نيز ممكن است كه به دنبال حوادثي كه براي افراد رخ مي دهد، فعال شود اما آنچه كه بيشترين تأثير را دارد شبكه هاي اجتماعي محلی است.
در جوامع پيش صنعتي، مردم براي بقا نيازمند تعاون و اشتراك هستند. با صنعتي شدن جوامع و تغييرهاي حاصل از آن، ارزش ها و هنجارهاي اجتماعي از عدم وابستگي (استقلال) و كسب منابع فردي حمايت ميكنند. اكنون، بسياري از مردم اهل يك جامعه حمايت گر نيستند. در مرکز و حومه شهرها، مردم زیادی دور از خانواده و دوستان شان زندگي ميكنند. فرهنگ سرعت، فرصتي براي ايجاد روابط جديد و خلق عواطف عمومي باقي نميگذارد. جايگزيني وابستگي به خانواده، همسايه ها و هم محلي ها توسط نهادهايي نظير سازمان ها، دولت ها و شركت ها موجب توسعه بي عاطفگي و قطع ارتباطات انسانی ميشود.
جامعه اغلب محل خواب، كار و عبور است. جامعه بازارنگر فردگراي ما مردم را به خريد خدماتي كه در آغاز توسط روابط فردي و جمعي ارايه ميگرديد، تشويق مي كند بنابراين ديگر انگيزهاي براي سرمايهگذاري در ايجاد روابط انسانی باقي نميماند و توسعه مبتني بر مشاركت مردم با تزلزل روبرو مي شود. در چنین شرایطی شاید نیازمند پرورش مفهوم جدیدی از وابستگي متقابل مي باشیم كه در آن جامعه به عنوان جايي براي وابستگي متقابل و پويای مردم به یکدیگر و به جامعه ای که در آن زندگی می کنند، ارزش گذاري ميشود؛ جايي كه مردم احساس كنند بخشي از يك جامعه توسعه دهندة سلامت و بخشي از رشد و وجود آن جامعه اند.
وقتي كه واژة شيوه زندگي به كار برده ميشود بايد مؤلفههاي بيانگر وابستگي متقابل بين مردم و جامعه را نيز در برگيرد. مهمتر آن كه انحصار اين واژه در جنبه هاي رفتاري مؤثر بر سلامت نظير تغذيه يا تحرك فيزيكي صحيح نيست و نبايد تنها به عنوان رفتارهاي بهداشتي اصلاح پذير فردي مشاهده شود.
يك شيوه زندگي سالم مي تواند به عنوان تعريفي عمومي از رفتار مردم در سه بعد درون فردی، محيطي (خانواده، هم سالان، جامعه، محل كار) و رابطه بين مردم و جامعه آن ها در نظر گرفته شود.
مفهوم بازسازي شدة شيوة زندگي سالم، شامل ابعاد مردم، جامعه و وابستگي متقابل بين مردم و جامعه ميباشد. یک شيوة زندگي سالم تلاشي است براي تأمين تعادل منطقي و خردمندانة (اصلاح يا افزايش) سلامت فردي، سلامت سایر مردم و سلامت جامعه. اكثر مردم انتخاب ميكنند اما انتخاب هاي بسياري از آن ها محدود است. در تنظيم انتخابهاي در دسترس، عواملي نظير آموزش، روابط، جامعه پذيري، فرديت، توانايي جسمي و رواني، عوامل موقعيتي و اهداف نهايي و مالي و ساير منابع درگيراند. مردم در متن هنجارهاي اجتماعي و گسترة جامعه و شرايط اقتصادي، دست به انتخاب ميزنند. براي مردم برخوردار از درآمدها و آموزش بالاتر، فرصت انتخاب بيشتر است اما اين بدان معنا نيست كه آن هايي كه از دانش و منابع کافی برخوردارند، هميشه رفتار سالم تر و ايمن تري را انتخاب ميكنند.
وقتي كه سلامت بيشتر به عنوان حاصل انتخابهاي فردي مردم مورد ملاحظه قرار گيرد، پيوندهاي واضح موجود ميان انتخاب شيوه زندگي و شرايط زندگي نمايان ميگردد و ضرورت توجه جدي به وابستگي متقابل بين عملكرد فردی مردم و بافت اجتماعي اقتصادي جوامع نيز واضحتر ميشود. تعريف سازمان جهانی بهداشت از سلامت خاطر نشان ميسازد كه سلامت خود يك انتها نيست بلکه منبعي براي زندگي روزانه است. علاوه بر اين، انتخابهاي بهداشتي و شيوههاي زندگي مردم، داخل فعاليتهاي روزانه (كار، آموزش، والدي، روابط بين فردي/گروهي و اجتماعي) جاي ميگيرند طوري كه ممكن است به طور خاص به عنوان انتخابهاي سلامت تشخيص داده نشوند.
به اعتقاد لوپتون (1994) امور حفظ سلامت به تنهايي رخ نميدهند بلكه در ساير امور زندگي روزانه جاي مي گيرند البته بهگونهاي در زندگي روزمره مردم ادغام شده اند. اغلب هر رفتار تداعي كننده سلامت، به روشي در ساية ساير مقاصد مهم براي وجود فرد رخ ميدهد. نقش فعاليت ها و ارزشهاي ارتقای سلامت و گفتگو در باره آن ها باید در فرهنگ با ارزش زندگي روزانه مردم، ارزيابي شود.
بسیاری از مردم براي رفع نيازهاي چندگانه و رقابتي فردي و خانوادگي خود مجبورند دست به انتخابهايي بزنند و كه گاه انتخابهايي ميشود كه به طور خاص معطوف به سلامت فردي است.
بسیاری از مردم به شيوهاي زندگي مي كنند كه ميدانند ناسالم است اما مي خواهند به نيازهاي اصلي و فوري خود پاسخ دهند. به منظور مقابله با انتخاب شيوه زندگي ناسالم (آن هايي كه از نظر علمي ثابت شده است كه براي سلامت فرد مضراند)، بايد عوامل مؤثر در عرصة زندگي مردم درك و تغيير داده شوند تا انتخاب هاي سالم تر امكانپذير گردد.
مدل كيفيت زندگي
مدل كيفيت زندگي مركز ارتقاي سلامت دانشگاه تورنتو بيانگر بودن، شايسته بودن و وابسته بودن مي باشد. به اعتقاد ریبورن، روتمن(1998) و رنویکو همکاران (1996) اين مدل پيشنهاد ميكند كه مردم كيفيت زندگي را به عنوان يك هدف نهايي تعريف مي كنند و سلامت مفهوم تلاش هاي فردي آن ها در راستاي تحقق آن هدف نهايي ميباشد.
سلامت و بيماري ريشه در تعامل پيچيدة بين مردم، عوامل ساختاري اجتماعي (مثل موفقيت تحصيلي و شغل)، عوامل فرهنگي (مثل باورهاي سلامت جوامع گوناگون محلي و خرده فرهنگ هاي همسان ها) دارد كه به صورت خطرها يا عوامل حفاظتي خاص ديده ميشوند. علاوه بر عوامل مذكور، فشارهاي جلب مشتري بازار و اطلاعات منابع مختلف نيز ممكن است بر درك سلامت و خطر اثر گذارد.
اگر مجاورت با ميكروب ها (باكتري يا ويروس)، با محصولات (سيگار يا استعمال دخانيات)، يا با آلوده كننده هاي شيميايي در هوا، آب و غذا به عنوان عوامل مؤثر بر سلامت قلمداد شود، عوامل تعيين كننده سلامت (مثل آموزش، جنسيت، استعداد ژنتيكي و غيره) بايد به عنوان مشروط كنندههاي فردي و اجتماعي مؤثر بر احتمال و وسعت مجاورت با عوامل مؤثر بر سلامت در نظر گرفته شوند.
معلوم شده است كه تعامل بين مجاورت مردم با عوامل مؤثر بر سلامت، عوامل متغیر اجتماعي و زمينه هاي ژنتيك، موجب تجربه درجههاي گوناگوني از سلامت و بيماري توسط افراد و جمعيت هاي مورد نظر ميگردد. در چنين حالتي شيوه زندگي سالم به صورت تعامل بين انتخابها و عادات مردم با موقعيت هاي اجتماعي، آسيب پذيري ها و مجاورت های محلی با خطرها تعريف مي شود. زمان صرف شده داخل و خارج از خانه و نوع همسايگي در جامعه نيز همانند عادتهاي غذايي، تحرك فيزيكي و مصرف الكل يا دارو از عوامل مؤثر بر شيوه زندگي مردم هستند.
تفكر در باره سلامت و خطرهاي سلامت مطرح شده به عنوان عوامل تعيين كننده سلامت، شيوه هاي زندگي و الگوهاي حاصله از مجاورت با چندين عامل خطر و نتايج نامساعد آن؛ براي رسيدن به درك بهتري از نحوه حفظ سلامت يا توليد بيماري مهم ميباشد. با چنين درك كاملي، ضرورت تجربه هم زمان و هماهنگ برنامههاي مداخلهاي چند سطحي، تركيب اطلاعات، سياستهاي مالياتي، بازاريابي اجتماعي، اقدامات تقنيني و اجتماعي براي تأثير بر سلامت مردم توجيه مي شود.
به اعتقاد فرولیش و پوتوین (1999) انتخاب مردم، رفتاري اتفاقي و مستقل از ساختار و بافت جامعه ای که در آن زندگی می کنند نيست بلكه متأثر از شانسهاي زندگي آن ها می باشد. پنج عامل مهم تعيينكنندة انتخاب هاي مردم -که شیوه زندگی را نیز می توان ترکیبی از این انتخاب ها دانست- شامل مهارت هاي فردي، استرس، فرهنگ، روابط اجتماعي و احساس كنترل ميباشد. با وجود اين كه مفاهيم مذكور به عنوان عناصر اصلی هر شيوه زندگي در نظر گرفته ميشوند اغلب در مداخلات ترویج شیوه زندگی سالم نادیده گرفته می شوند.
امروزه به خوبي مشخص شده است كه افزايش مهارت هاي فردي مردم، عنصر مهمي از ارتقاي سلامت بوده و شامل مهارتهايي وراي مهارتهاي مرتبط با اقدامهاي خاص بهداشتي مي باشد. مهارتهاي زندگي، تواناييهاي تطبيق و رفتارهاي مثبتي هستند كه مردم را قادر به رويارويي مؤثر با تقاضاهاي زندگي روزمره ميسازند. چنين مهارتهايي شامل مهارتهاي فردي، بين فردي، شناختي و فيزيكي ميباشد كه مردم را قادر به كنترل و اداره زندگياشان ميسازند. مهارتهاي زندگي فردي شامل سواد خواندن و شمردن، تصميمگيري و حل مسأله، تفكر خلاق و نقاد، هم دلي، حمايت متقابل، خودياري، جلب حمايت، برقراری ارتباط و تطابق مي باشد.
انتخابهاي مردم همچنين به شدت تحت تأثير استرس ميباشد. تمامي رفتارهاي انسان حتي میزان مقاومت افراد در برابر فرهنگ غالب در یک جامعه، به درجات متفاوتي فرهنگ و ارزشهای آن جامعه را منعكس ميسازد. از سوی دیگر هنجارهاي اجتماعی و کلیشه های رفتاري رایج در جامعه نيز انتخاب فردي مردم را محدود ميكنند. احساس كنترل زندگي و موفقيت نیز از ديگر مؤلفههاي مهم موثر در انتخاب و در نتیجه شيوه زندگي ميباشد. سطوح بالاي استرس نشان دهندة عدم كنترل طولاني مدت است كه موجب اضطراب و احساس ناامني ميشود. به اعتقاد برونر (1997) استرس مسوول طیف گسترده اي از تغييرات فيزيولوژيك شامل افسردگي، استعداد ابتلاي به عفونت، ديابت، فشار خون بالا و خطر بيشتر حملة قلبي ميباشد. لوماس (1998) بيان ميكند كه تأثير حمايت و همبستگي اجتماعي بر بيماري قلبي بسيار قويتر از مراقبت های پزشكي از مردم ميباشد.
والرشتاین (1992) نقش ناتواني را به عنوان عامل خطري براي بيماري و در مقابل نقش توانمندی را به عنوان يك عامل موثر در ارتقاي سلامت گزارش كرد. او ادبيات موجود در زمينه اپيدميولوژي اجتماعي، سلامت شغلي، استرس، سرمايه اجتماعي، ظرفيت جامعه، مشاركت مردم و شبكه هاي اجتماعي و مدیریت جامعه را مرور نمود و از اين مجموعه ادبيات گوناگون، نتيجه گرفت كه احساس كنترل مردم بر سرنوشت فردي يا فقدان آن، به صورت يك عامل خطر آشكار مي شود. يك فرضيه مؤثر آن است كه فقدان احساس كنترل بر سرنوشت در مردمی كه بسياري از تقاضاهاي شان بي جواب مانده يا به طور مزمن در شرايط حاشيهاي قرار گرفتهاند و نيز در مردم فاقد منابع، حمايتها يا تواناييهاي لازم براي توسعه كنترل بر زندگي اشان، استعداد ابتلاي آن ها به بيماري را افزايش مي دهد.
يك جامعه سالم، احساس تعلق و برخورداري از ارزش را در مردم ايجاد ميكند كه چنين احساسي از استرس ميكاهد، باعث تقویت احساس كنترل در مردم می شود و نیز از انزوای اجتماعي آن ها می کاهد. محيط حمايتي ميتواند در خانه، اماکن عمومي، مدارس، محل كار و محیط تفريح خلق شود. در کنار این پاسخ های اجتماعی به استرس؛ پاسخ فردي به استرس شامل كنترل آن با دارو يا مديريت فردی استرس ميباشد.
بنا بر اعلام سازمان جهانی بهداشت (1998) رويارويي با دلايل استرس در سطح جامعه از طريق خلق محيط هاي حمايتي در خانه، مدارس، شركت ها و ساير سازمان ها رويكرد مقبولتري است. به اعتقاد هانسون و اینپرس (1996) حمايت و ارتباط اجتماعي با خانواده، دوستان و اعضای جامعه، عوامل مهمي براي ارتقای سلامت و كاهش مرگ زود هنگام ميباشند.
امروزه حمايت اجتماعي به عنوان يك عامل تعيينكنندة مهم سلامت شناخته شده است. ممكن است ثبات تأثير روابط اجتماعي بر سلامت، بيشتر و حتي خيلي بيشتر از تأثير رعایت فردی شیوه زندگي سالم و اجتناب از رفتارهاي پر خطر باشد. حمايت اجتماعي، حفاظي در برابر حوادث گوناگون زندگي و شرايط زندگي بوده و نيز منبعي عاطفي و كاربردي براي افزایش قدرت سازش و نیز افزايش كيفيت زندگي مردم ميباشد.
وابستگي و تعلق مردم به يك گروه اجتماعي یا هویت محلی موجب ميشود مردم مراقبت شدن، دوست داشته شدن و محترم شمرده شدن را احساس كنند. بنابر اعلام سازمان جهانی بهداشت (1998)، چنين احساس تعلقي موجب تقویت احساس برخورداري از ارزش و مقام اجتماعي و نیز افزایش احساس كنترل ميگردد كه اثر حفاظتي اين دو عنصر بر سلامت مردم بسيار قوي مي باشد. به اعتقاد کاپلان و همکاران (1998)، کاواچی و همکاران (1996) و اکسمن و همکاران (1992) احتمال تجربه افسردگي و بيماري رواني، خطرات بارداري و ناتواني مزمن در افراد منزوی و فاقد حمايت اجتماعی، بيشتر است.
بنا بر اعلام سازمان جهانی بهداشت (1998) داشتن روابط اجتماعي مناسب مي تواند عواقب استرس را كاهش دهد. مداخلههاي تقویت حمايت اجتماعي، نتايج پزشكي را در مجموعهاي از جمعيت هاي پرخطر بهبود مي بخشد.
البته نبايد بدون بررسی جدي، جامعه به عنوان كانون ايدهآل تلاشهای ارتقای سلامت محسوب شود. چالش هاي تمركز بر جامعه، شامل مسايل قدرت (در گروه ها و يا خارج از گروه ها)، شبكه سازي و كنترل (تحدید آزاديهاي فردي) مردم ميباشد. در واقع مدیریت جامعه ميتواند بسیار دشوار باشد. با استفاده از نظرات هابفول (1998) و لیونست و همکاران (1998) می توان گفت که يكي از بزرگ ترين چالشها، ایجاد امتداد منطقي بين فرد و جامعه و ضرورت رسيدن به تعامل معقول بين تلاش در سطح فردی و اجتماعی ميباشد. هر چند كه جامعه منبع عمده اي براي سلامت است اما مي تواند خود چالش عمدهاي براي سلامت باشد.
به اعتقاد استوارت (1996) احتمال درگيري در رفتارهاي مخاطره آميز نظير انتخاب غذاي ناسالم و استعمال دخانيات در مردمی كه در جوامع فقیر يا ناامن زندگي ميكنند، بيشتر است چون لذت تأمين شده از چنين رفتاري، اغلب موجب دوري و رهايي موقت مردم از شرايط دشوار زندگي اشان مي گردد.
صفات فردي نظير خوش بيني و رضايت شخصي در زندگي سالم مردم مؤثراند. براي مثال، تحقيقات نشان دادهاند كه افراد خوش بين عمر بيشتري دارند. مردمی كه درباره خودشان تفكر مثبتي ندارند يا تأثير تلاش خود را در ايجاد تغيير احساس نميكنند، چرا بايد یک شيوه زندگي سالم را برگزينند؟ مفهوم درماندگي آموخته شده بيانگر چنين وضعيتي است.
درماندگي آموخته شده بيان ميكند كه مردم وقتي وارد فعالیت های اجتماعي ميشوند كه باور كنند تلاش آن ها بيفايده نخواهد بود. به اعتقاد باندورا (1986) و سلینگن (1975) در حالت درماندگي آموختــــه شده، مردم نميتــوانند هيچ كـنـتـرلي بــر شرایط و محل زندگـــي اشان داشتــه باشند. اگر مردم معتقد شوند كه نميتوانند بر جنبههاي مختلف زندگي خود اعمال كنترل نمايند، تغيير رفتارشان براي كنترل سلامت خود، خانواده و جامعه ای كه در آن زندگي ميكنند، بعيد به نظر ميرسد.
رويكردهاي تأثير بر شيوه زندگي ميتوانند به طور بالقوه در راستاي تغيير رفتار فردي مردم، تغيير برخي از شرایط جامعه يا تغيير روابط بين فرد و جامعه اعمال شوند. امروزه شواهدي از موفقیت مداخلات ارتقای سلامت چند سطحی (تغییر رفتار فردي و نيز تعدیل هم زمان شرایط اجتماعي) موجود است.
بازشناسي دو مفهوم رفتار مرتبط با سلامت و رفتار منتهي به سلامت مهم مي باشد. اولي رفتاري است كه براي سالم گشتن اتخاذ ميشود و دومي رفتار اتخاذ شده به دلايل ديگر است كه داراي نتايج بهداشتي نيز ميباشد (خواه شناخته شده يا شناخته نشده براي فرد). تلاشهاي ارتقاي سلامت گاهي اوقات براي افزايش رفتار مرتبط با سلامت اعمال ميشوند و در مواقعي ديگر در راستاي رفتار منتهي به سلامت هستند.
امروزه، اكثر راهبردهاي تغيير يا تقويت شيوه زندگي مردم در سطح فردي هدفگذاري ميشوند و راهكارهايي نظير بسيج هاي آموزشي چندرسانه ای، بازاريابي اجتماعي، اقدامات تشويقي و تنبيهي (وضع قوانين، مالياتها، جريمهها، بيمه، استانداردهاي ايمني)، آموزش، ارتباطات سلامت (جمعي و بين فردی)، خدمات ارتقاي سلامت و پيشگيرانه سیستم سلامت همگاني، كلينيكهاي اجتماعي و فعاليتهاي ارتقاي سلامت در موقعيت هاي ويژه نظير محل كار، مدرسه، خانه يا مطب پزشكان دارند.
يافتههاي عمومي حاصل از تحقيق در مورد ارتقاي سلامت و اصلاح رفتارهاي بهداشتي مردم نشان داده است که بعيد است برخوردهاي كوتاه مدت بدون دخالت و مشاركت مردم، موجب تغيير هنجارهاي فرهنگي جامعه گردد و تداوم يابد. تحريك تغيير هنجارهاي فرهنگي اغلب نيازمند تأمين منابع است. رهبري برخاسته از جامعه، نقش مهمي در موفقيت مداخلههاي ارتقای سلامت دارد و مشاركت مردم در تعيين اهداف نهايي و انتخاب راهبردهای ارتقای سلامت بسیار مهم ميباشد.
اولگولین و همکاران (1999) ميگويند بدون يا تا تضمين نيازهاي زندگي روزانه مردم، مردمی كه در شرايط با درآمد پايين تری به سر ميبرند، متمايل يا قادر به توجه به پيشگيري از بيماري قلبي عروقي به عنوان يك اولويت بهداشتی نيستند. مطلب بعدي آن است كه تا زماني كه آژانس ها و گروه هاي اجتماعي جامعه براي مشاركت در چنین برنامههایی بسيج نشوند و نقش رهبري مداخلات منتخب را به عهده نگيرند، برخورداري از تعهد پايدار و مداوم گروه هاي مذكور نسبت به برنامههايي كه اغلب به سادگي توسط متخصصان انتخاب ميشوند و از منابع كافي برخوردار نيستند، ممكن نيست.
موفقيت محدود تلاشهاي اوليه براي بهبود سلامت مردم از طريق آموزش شيوه زندگي سالم، تمركز مداخلات را از رويكردهاي فردي به سوي رويكردهاي جامعي كه سلامت را به عنوان موضوعي اجتماعي ميبينند و روي فرآيندهاي اجتماعي مؤثر بر رفتار فردي مردم كار ميكنند، برگردانده است. امروزه درك شده است كه قرار دادن مسووليت مطلق تغيير روي فرد، پاسخ كاملي نيست. چنين پاسخي بيش از رويارويي با شرايط اجتماعي خالق رفتار مضر، قرباني را سرزنش ميكند.
به اعتقاد لیونز و همکاران (1998)، پاسخهاي اجتماعي ميتوانند موجب تقويت راهبردهاي سازش يا تغيير فردی و در نتیجه بهبود سلامت گردند. با اين حال، بستر جامعه ميتواند احتمال بروز مشكل براي افراد را افزايش دهد.
به گفته لوماس(1998) مداخلههاي اجتماعی،كل جامعه را از طريق طراحی و اجرای مداخلات واضح مبتنی بر جامعه اند براي تعديل رفتار مردم، اصلاح مي كنند. به اعتقاد کاواچی، کندی و همکاران (1997) اكنون اهميت اقدام مبتنی بر جامعه براي ارتقاي سلامت مردم- از طريق ايجاد شبكههاي اجتماعي و خلق سرمايه اجتماعي- بیش از گذشته شناخته شده است.
سرمايه اجتماعي توسط تعامل روزانه مردم با یکدیگر در ساختارهايي نظير گروه هاي مدني و مذهبي، اعضاي خانواده، شبكه هاي اجتماعي غير رسمي و بر اساس هنجارهاي داوطلبي، نوع دوستي و اعتماد خلق مي شود. هم كاري اعضاي يك جامعه در زمينه منافع مشترك، چنين شبكه ها و پيوندهايي را قويتر ميسازد. بنا بر اعلام سازمان جهانی بهداشت (1998) سرمايه اجتماعي بر سلامت مردم تأثير ميگذارد و ممكن است فوايد سرمايهگذاري براي سلامت را افزايش دهد.
در حركت شهر سالم، شهرها به طور موفقيتآميزی شيوه هاي زندگي جمعي سالم را از طريق افزايش فضاي سبز و زمين هاي بازي، دور كردن ماشينها از خيابان هاي مركزی شهر، بهبود حمل و نقل عمومي و ايجاد مراكز تفریح جمعي، خطوط پيادهروي و مسيرهاي دوچرخه سواري خلق كردهاند.
ویندهال و همكاران (1999) در سوئد و در يك مداخله اجتماعي براي پيشگيري از بيماري هاي قلبي عروقي، نتيجه گرفتند كه استفاده هم زمان از رویکردهای فردی و جمعی در یک جامعه، ميتواند موفق باشد. ابتكارهاي اجتماعي طراحي شده براي اصلاح روابط بين فرد و جامعه با اميدهاي زيادي روبرو است. اندرسون (1999)، گلوبرمان (1999) و استوکلنر (1996) نشان دادهاند كه اين رويكردهاي زيستي اجتماعي داراي اثر مثبتي بر سلامت هستند.
رويكردهاي زيستي اجتماعي سلامت را به عنوان محصولي از روابط بين فرد و جامعه اش، قلمداد ميكنند و بر افزايش توانایی مردم براي درگيري در بهبود شرایط جامعه اشان متمركز ميباشند. رویکردهای زیستی اجتماعی اغلب چند رشتهاي و با يك مؤلفه مشاركت فردي قوي ميباشند. چنين رويكردهايي، مداخلههاي فردي و متمركز بر جامعه را درهم ميآميزد. در طول دهه گذشته، برنامههاي ارتقاي سلامت، از صدها پروژه مبتني بر مشاركت مردم طراحي شده در زمینه توانمندسازی مردم براي مشاركت در تغییر وضعیت جامعه اشان حمايت نمودهاند.
ایجاد چارچوبي منطقی براي توسعه مفهوم وابستگي متقابل، نیازمند توجه به تأثير متقابل مردم بر انواع مسايل محیط زندگی اشان و نيز همكاري مردم با يكديگر است. هم زمان با پيچيده شدن مشكل موردنظر، سطح اقدام نيز باید پيچيدهتر شود چرا كه در چنین شرایطی مردم نيازمند منابع بيشتري ميشوند (مثل بيماري مزمن). درك سطح اقدام جمعي مورد نياز براي رويارويي مؤثر با هر مسأله اي، يك مهارت سازشي مهم مي باشد. با استفاده از نظرات لیونز و همکاران (1998)، می توان گفت يك شيوه زندگي سالم بايد در برگيرنده فراگيري مهارتهاي سازشي، گردآوري منابع مورد نیاز برای سازش و توسعه راهبردهاي سازش در چشم اندازي از وابستگي متقابل باشد.
خلق محيط هاي حمايتي براي ارتقای سلامت مردم در جوامع نيازمند اقدام در بسياري از سطوح است و ممكن است شامل تلاشهاي سياسي براي توسعه و اجراي قوانين و سياست هاي حمايتي، توسعه اقتصادي پايدار جوامع و انواع اقدامات اجتماعي باشد.
تحقيقات نشان دادهاند كه مشاركت مردم در برنامههاي ارتقاي سلامت و پيشگيري از بيماري و آسيب، حياتي ميباشد. جوامع و اعضاي شان بايد ظرفيت ايفاي نقشهاي قويتر در ارتقاي سلامت و پيشگيري از بيماري و آسيب را كسب نمايند. ظرفيت جامعه به معناي توسعه نهاد جامعه براي ارتقاي سلامت و پيشگيري از بيماري و تعهد آن براي مداخله در اين مقاصد ميباشد. این فرآيند چند وجهي ميباشد: يك فرهنگ عمومي قوي حامي سلامت مردم، تعهد مردم به ارتقای سلامت را افزايش ميدهد؛ در چشم اندازي مشترک، تندرستي و ايمني همه مردم را افزايش ميدهد؛ بهبود تعامل فرد و جامعه با افزایش مشاركت مردم موجب ارتقای سرمايه اجتماعي، همبستگي اجتماعي و بهبود پذيري جامعه ميگردد؛ سلامت به منبعي فردي و جمعي برای بهبود کیفیت زندگی تبديل ميشود؛ علاوه بر اين، سلامت مردم و جوامع، در کل سلامت ملل را نيز بهبود ميبخشد. به طور واضح، ايجاد چنين ظرفيتي براي ارتقاي سلامت و پيشگيري از بيماري و آسيب در سطح جامعه، بايد بخشي مهم از خدمات سلامت متمركز بر بهبود شيوه زندگي مردم را تشكيل دهد.
بسيج جامعه ميتواند بخش های مختلف آن را آمادة مشاركت جمعي در اقدامات بيشتر براي سلامت همه مردم نمايد. آموختن مهارتهاي گروهي نظیر رهبري، همكاري، ارتباطات، راهبردهاي حمايت اجتماعي، راهبردهاي حل مسأله و سازش جمعي مؤثر بايد به عنوان بخش اصلي آموزشهاي شيوه زندگی به مردم محسوب شود.
نتیجه گیری
اصلاح شيوه زندگي مردم نیازمند تأمين فرصتهايي براي توسعه راهبردهاي سازشي و تقویت انعطاف پذيري فردي و جمعی آن ها است. يك شيوه زندگي سالم در برگيرنده تعادلي بين استقلال فردي مردم و تعامل شان با جامعه ميباشد. رویکردهای اجتماعي اصلاح شیوه زندگی مردم شامل آموزش مهارتهايي است كه به تقویت سرمايه اجتماعي جوامع كمك ميكنند. رويكردهاي زيستي اجتماعي بر ارتقای ظرفيت جوامع و توانمندسازي مردم، متمركز هستند. هدف نهايي ترویج یک شيوه زندگي سالم در بین مردم، توسعه تعادلی منطقی بین وابستگي متقابل با آزادي و اختيار مردم و فرصت ها و موقعيت های موجود در جوامع است که به این منظور بهينه سازي منابع جوامع و تعيين سطح اقدام جمعي مورد نياز در جامعه براي رويارويي مؤثر با یک مساله مهم مي باشد.
توسعة شيوه زندگي سالم به معناي اصلاح محتوا و روابط شيوه زندگي مردم با مهارت ها و شرايط زندگي آن ها است بنابراين براي ترويج موثر شيوة زندگي سالم در جوامع، باید با مفهوم واقعی شيوه زندگي سالم و راهبردهاي مشاركتي مورد نیاز براي تحقق آن آشنا شويم.
منابع :
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان -- صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 05 اسفند 1393 ساعت: 9:50 منتشر شده است
برچسب ها : تحقیق درباره شیوه زندگی سالم,