تحقیق درباره تزکیه نفس
تزكيه نفس
تزكية نفس و تحصيل تقوي. امري است واجب در حالي كه به فراموشي سپرده شده است و تا حتي بسياري از بزرگان از آن غافلند اصل و هسته و ريشة تمام بدبختيهاي ما و جامعة ما توجه نداشتن به مسأله نفسي و تزكية آن است. (1) به مرور زمان روحمان آلوده به اكثر رذائل و كثافات شده است كه در نتيجه اين آلودگي حس خداپرستي. دين خواهي و نوعدوستي و بسياري از ملكات و سجاياي انساني به كنار رفته وجايش را به اطاعت از شيطان و چپاول و هرزگي و خيانت داده است. تزكيه نفس يعني پاك و پاكيزه كردن نفس و روح همانند پاكيزه كردن و پاك نگهداشتن تن ميباشد. (2)
|
بطور كلي خداوند تمام انبياء را در دنيا فرستاده تا سه چيز را به مردم تعليم دهند كه يكي از آنها تزكينه و تصفية آنها كه خود را از صفات رذيله پاك كنند. تزكيه يعني پاك كردن و اين پاك كردن به قسم در انسان متصور است يكي در بدن و ديگري در روح(3) تزكيه و پاك كردن بدن به سه قسمت ميباشد. 1-پاك كردن خود از كثافت ظاهري بدن. 2-پاك كردن بدن از نجاست ظاهري.3-پاك كردن بدن از چيزهائي كه عارض بدن ميشود.(4)
تزكيه روح يعني پاك كردن نفس از صفات و اخلاق رذيلهاي كه از اعمال و صفات شيطان است تزكيه نفس، انسان را سعادتمند و رستگار ميگرداند و به همين جهت خداون متعال در قرآن ميفرمايد: مسألة تزكية نفس و كسب كمالات روحي است و صراحتاً و بدون هيچ كنايه و استعارهاي بشر را دعوت به تزكية نفس و تقوي نموده است و حدود 25 مرتبه از تزكية نفس نام برده و انسانها را بسوي آن راهنمايي و ارشاد نموده است.(5)
|
در آئين مقدس اسلام مسألة تزكية نفس و كسب كمالات روحي به عنوان يك امر حياتي و ضروري مطرح ميباشد. چون فرض از خلقت كه خداون ميفرمايد همين است. روح انسان همانند زميني ميباشد كه اگر آب زلال فضائل و كمالات معنوي به آن نرسد و آن را سيراب نكند روح به نابودي و سياهي كشانده ميشود.(4) پرواضح است كه خداوند نيازي به سوگند و قسم ندارد ولي حقيقت تزكيه را با يازده قسم و سوگند ياد فرموده تا اهميت آن را به بشر بفهماند.(5) البته كمالات اخلاقي بعد از تزكية نفس و پاك كردن نفس از رذايل نفساني و شيطاني حاصل خواهد شد.(3) بايد دانست كه تزكية نفس يعني پاك كردن روح از امراض روحي و بازگشتن به صراط مستقيم كه از آن كم بيش فاصله گرفتهايم براي همة افراد بشر لازم و ضروري است.(2)
|
فقط انسان بيدار و آگاه به حقايق درك ميكند چقدر تزكية نفس و كسب كمالات اهميت دارد. بطوري كه براي رسيدن به اين هدف، حتي راضي ميشود تمام اموال و هستي خويش را بدهد چون ميداند آن چيزي كه بدست ميآورد ارزشش ميلياردها برابر بيشتر است.(3) تزكية نفس باعث سعادت و خوشبختي در اين دنيا نيز ميشود. حضرت اميرالمؤمنين ميفرمايد: بر فرض كه نه اميدي به بهشت و نه بيمي و ترسي از جهنم داشته باشيم و بر فرض اينكه در روز قيامت پاداش و كيفري نباشد. باز هم لازم است كه فضائل اخلاقي و كمالات روحي را كسب كنيم. زيرا فرا گرفتن صفات پسنديده و عمل برطبق آنها در زندگي ماية خوشبختي و سعادت و رستگاري ميباشد.(5) يكي از مهمترين وظيفة افراد براي ظهور حضرت وليعصر پذيرش وجود مقدسش ميباشد كه اين ميسر نيست مگر با تذهيب نفس به همين دليل بر همة افراد بشر لازم است كه در برطرف كردن امراض روحي و رسيدن به عقايد صحيح و كامل الهي و تزكية نفس و كسب كمالات روحي و انساني كوشش كنند.(1) تنها موقعي موفقيت در تزكيه نفس حاصل خواهد شد كه به مداواي امراض روحي و پاك شدن و كسب كمالات روحي مصمم شده باشيم و نهايت كوشش و سعي خود را بكنيم.(2) عواملي كه باعث امراض روحي ميشوند محيط فاسد و ناسالم، ارواح انساني، امراضي مثل حسد، تكبر، حرص، طمع، بخل، حب رياست، حب دنيا و دهها مرض ديگر كه در حدود هفتاد و چند عدد آن اصلي و صدها ريشة فرعي را شامل ميشود.
(4)
فهرست امراض روحي و صفات حميده
صفت حميده |
روح در حالت مرض |
صفت حميده |
روح در حالت مرض |
|||||||
خير و نيكي |
شر و بدي |
خردمندي |
بيخردي |
|||||||
ايمان |
كفر |
خاموشي |
پرگويي |
|||||||
تصديق حق |
انكار حق |
رام بودن |
گردنكشي |
|||||||
اميدواري |
نااميدي |
تسليم حق شدن |
ترديد كردن |
|||||||
دادگري |
ستم |
شكيبايي |
بيتابي |
|||||||
خشنودي |
قهر و خشم |
چشمپوشي |
انتقامجويي |
|||||||
سپاسگزاري |
ناسپاسي |
بينيازي |
نيازمندي |
|||||||
چشمداشت برحمت خدا |
يأس از رحمتش |
به ياد داشتن |
بيخبر بودن |
|||||||
توكل و اعتماد به خدا |
حرص |
در خاطر نگهداشتن |
فراموشي |
|||||||
نرمدلي |
سختدلي |
مهرورزي |
|
|||||||
مهرباني |
كينهتوزي |
قناعت |
حرص و آز |
|||||||
دانش و فهم |
ناداني |
تشريك مساعي |
دريغ و خودداري |
|||||||
شعور |
حماقت |
دوستي |
دشمني |
|||||||
پاكدامني |
بيباكي و رسوايي |
پيمانداري |
پيمانشكني |
|||||||
پارسايي |
دنياپرستي |
فرمانبري |
نافرماني |
|||||||
خوشرفتاري |
بدرفتاري |
تواضع |
بلندي جستن و تكبر |
|||||||
پروا داشتن |
گستاخي |
سلامت |
مبتلا بودن |
|||||||
فروتني |
خودپسندي |
بامحبت بودن |
تنفر و انزجار |
|||||||
آرامي |
شتابزدگي |
راستگويي |
دروغگويي |
|||||||
حق |
درستي |
باطل |
نادرستي |
|||||||
امانت |
خيانت |
پاگيزگي |
پليدي |
|||||||
پاكدلي |
ناپاكدلي |
حيا و آزرم |
بيحيايي |
|||||||
چالاكي |
سستي |
ميانه روي |
تجاوز از حد |
|||||||
زيركي |
كودني |
آسودگي |
خود را به رنجانداختن |
|||||||
شناسايي |
ناشناسايي |
آسانگيري |
سختگيري |
|||||||
مدارا و رازداري |
خشونت و راز فاش كردن |
بركت داشتن |
بيبركتي |
|||||||
يكرويي |
درويي و دغلي |
تندرستي |
گرفتاري |
|||||||
پردهپوشي |
فاش كردن |
اعتدال |
افزونطلبي |
|||||||
نماز گزاردن |
تباه كردن نماز |
موافقت با حق |
پيروي از هوس |
|||||||
روزه گرفتن |
روزه خوردن |
سنگيني و متانت |
سبكي و جلفي |
|||||||
جهاد كردن |
فرار از جهاد |
سعادت |
شقاوت |
|||||||
حج گزاردن |
پيمان حج شكستن |
توبه |
اصرار بر گناه |
|||||||
نگهداري سخن |
سخن چيني |
طلب آمرزش |
بيهوده طمع بستن |
|||||||
نيكي به پدر ومادر |
نافرماني پدر و مادر |
دقت و مراقبت |
سهل انگاري |
|||||||
با حقيقت بودن |
ريا كاري |
دعا كردن |
سرباز زدن |
|||||||
نيكي و شايستگي |
زشتي و ناشايستگي |
خرمي و شادابي |
افسردگي و كسالت |
|||||||
خودپوشي |
خودآرايي |
خوشدلي |
اندوهگين |
|||||||
تقيه |
بي پروار |
مأنوس شدن |
خشن بودن |
|||||||
انصاف |
جانبداري باطل |
سخاوت |
بخيل بودن |
|||||||
خودآرايي براي شوهر |
زنا دادن |
|
|
|||||||
تقوي
|
كلمة تقوي از ماده «وقي» گرفته شده است يعني به معناي صيانت و حفظ و نگهداري(5) تقوي يعني امتناع كردن از بديها و پرهيز كردن از آنچه كه هواي نفس به سوي آن انسان را دعوت ميكند(1) تقوي از «وقايه» است و آن عبارت است از محافظت شي از هرچه كه به او زيان ميرساند و تقوي يعني نفس را در وقايه و حصار قرار دادن از آنچه كه بيم ميرود(3) تقوي يعني در روح و قلب خود حالت و قوتي بوجود آوريم كه آن را مصونيت روحي و اخلاقي دهد كه اگر فرضاً در محيطي قرار گيرد كه وسائل و موجبات گناه و معصيت و مخالفت از قانون شرع فراهم باشد
(2) تقوي انسان را از آسيب رذائل و آلودگيها نگاه ميدارد و اين ملكة خوشبختي در روح انسان ايجاد نميشود مگر بعد از اينكه آن را از آلودگيها تزكيه كند وخداوند در قرآن حدود 210 مرتبه از آن نام برده و بشر را دعوت به تزكيه و تهذيب نفس نموده است. (4) حضرت علي(ع) به مسأله پر اهميت تقوي و تزكيه نفس سفارش و وصيت مينمايند كه: راه سعادت و رسيدن به آرزوهاي دنيوي و معنوي فقط منحصر به تقوي و تزكيه نفس است پس به آن مبادرت كنيد. (5) تقوي كليد دوستي و پسانداز روز قيامت است. آزادي است از هر قيد و رقيت و بندگي بوسيلة تزكيه و تقوي انسان به هدف خويش مي رسد و از دشمن نجات پيدا مي كند (2) تزكيه و تقوا داروي بيماري دلهاي شما و شفاي مرض بدنهاي شما و اصلاح خرابي سينههاي شما و ماية پاك شدن نفوس شما است.(4) تزكية روح چگونه موجب شفاء جسم ميشود؟ اگر روح تزكيه شود بسياري از مرضهاي جسمي كه نشأت گرفته از مرض روحي است از بين ميرود و ديگر به فكر طغيان و چپاول نيست،مرض حرص و طمع ندارد تا دست به هر جنايتي بزند.(6)
بعضيها خيال ميكنند تزكية نفس يعني از بين بردن غرائز در حالي كه اين طرز فكر غلط است غرائز و انگيزههايي كه در روح قرار دارد هر يك نقشي حياتي براي روح دارند كه روح را به كمال ميرسانند چنانكه قرآن ميفرمايد : آيا پنداشتيد كه ما شما را به عبث و بيهوده (نه از روي حكمت) آفريديم. وظيفة ما در تزكية نفس اين است كه از اين غرائز به طور صحيح استفاده كنيم. (1)
|
خواب غفلت
مردم در خواب غفلت بسر ميبرند لذا از حقايق و لذات معنوي چيزي نميدانند و آن را درك نميكنند. قبل از آنكه شما را بيدار كنند خود از خواب غفلت بيدار شويد يقظه و بيدراي اولين مرحلة سير و سلوك ميباشد كه سالك الي الله هدف از خلقت را درك ميكند. (4)
بيداري
|
بايد دانست كه خداوند متعال هيچ چيزي را عبث و بيهوده خلق نكرده است بلكه تمام افعال پروردگار از روي حكمت و مصلحت صورت ميگيرد. چنانكه ميفرمايند: پرورگارا اين همه آسمان و زمين و اين دستگاه با عظمت را بيهوده و باطل خلق نفرمودي(3) اكثر مردم تا دم مرگ متوجه نميشوند و از خواب غفلت بيدار نخواهند شد بلكه اسير شيطان و نفس اماره بالسوء خواهند بود. (5) اكثر مردم در خواب و غفلت بسر ميبرند و پس از مرگ از خواب غفلت بيدار ميشوند كه ديگر ندامت و پشيماني فائدهاي ندارد و خداوند از آن روز هشدار و بيم ميدهد(2) بيداري و اگاهي در دين نعمتي است، بر كسي كه (اين بيداري) به او روزي داده شده است. (1)
بزرگترين درسي كه ما ميتوانيم از سرگذشت سالكان بگيريم عبرت است يعني با مقايسه كردن وضع روحي خود با سرنوشت آنان خود را از خواب غفلت بيدار سازيم و از حالت تاريكي و گناه و انحراف از صراط مستقيم به پاكي و صفا و صراط مستقيم برگرديم(1) با خواندن شرح حال اولياء خدا، سالك متوجه ميشود كه آنان در ابتداء امر انسانهائي عادي بودند ولي تغيير و تحول روحي كه در خود بوجود آوردند از دامهاي شيطان خود را رهانيدند و چنگ به فضل و رحمت خداوند زدند تا اينكه از اولياء او گرديدند. لذا عبرت ميگيريد كه او هم با ايجاد تغيير و تحول روحي از كملين و اولياء خدا گردد.(4)
مدت مراحل
|
مراحل تزكية نفس به اعتبار الودگيهاي روحي براي افراد مختلف است يعني مردم از آلودگيها و رذائل كمي برخوردار هستند. اين افراد با تشخيص استاد مدت معيني براي عمل به دستور و نسخه، مراحل داده ميشود و افرادي كه آلودگي بيشتري دارند باز با تشخيص استاد مدت معين ديگري داده ميشود(3) بعضي خيال ميكنند با يك عبادت پر زحمت و خستهكننده به مقصد ميرسند و تمام كمالات روحي را كسب خواهند كرد و حال آنكه نتيجهاي نميگيرند و برعكس حالت خستگي روحي و انزجار از عبادت را در روح ايجاد ميكنند. (1) حقيقت اين است كه سالك الي الله نبايد در خواندن دعا يا عبادت افراط و زيادهروي كند زيرا يا از عبادت زده ميشود يا عبادت را از روي عادت و بدون هيچ اثر مثبتي در روح ندارد و برعكس اثرات منفي خواهد داشت. حضرت امير در وصايائي كه به فرزندش فرموده ميگويد: فرزندم؛ در زندگي و عبادتت ميانه رو باش و بر تو باد به انجام كاري كه به مداوم آن را ادامه دهي. (5)
|
درك الهامات رحماني: در اثر تزكيه نفس سالك روحش از آلودگي و كثافات گناه و معصيت پاك ميشود و قلب او جايگاه الهامات رحماني كه منشأ علم و حكمت است ميگردد. نه اينكه خداوند بعد از تزكية نفس به انسان الهام كند بلكه از اول خلقت بشر خداوند به او الهام ميكند و خير و شر را به او بوسيلة نور عقل ميفهماند ولي چون بشر به مرور زمان روح خود را آلوده به مخالفت با خداوند و اطاعت از شيطان كرده و ديگر درك و فهميدن الهامات رحماني براي او ميسر نيست. (2) لذا وقتي كه مشغول تزكية نفس شد و كثافات و رذائل را از قلب خود صيقل داد موجب افاضة علم و حكمت از جانب خداوند متعال به قلب سالك ميشود(3) دستورات و الهامات شيطان با فطرت و سرشت انسان منافات دارد لذا وقتي شخص مرتكب دستورات شيطان ميشود و وسوسه هاي او را مي پذيرد و به آنها ترتيب اثر مي دهد بعد بسيار ناراحت مي شود و حالت انزجار و ملامت به نفس را در خود مييابد. (4) اهل تقوي هنگامي كه از شيطان وسوسهاي به دلشان رسد همان هنگام خدا را به ياد آورند و همان لحظه بصيرت و بينايي پيدا كنند. و با اطاعت و بندگي دلش را جايگاه فرشتگان و جايگاه تابش نور قدسي ميسازد و به مقام والاي نفس مطمئنة ميرسد و مشمول اين خطاب خداوند متعال ميگردد. (5)
استاد براي تزكيه نفس
راه پر مخاطرة سيرالي الله بدون رهنما و استاد امكانپذير نيست. هنگامي كه آسانترين كارهاي مادي و دنيوي بدون استاد و راهنما ميسر نباشد چگونه ميتوان بدون استاد و مربي، مشكلترين كارها كه آدم شدن و كمال بندگي است ياد گرفت و انجام داد.(1)
اول قرآن كريم:
|
خواندن آيات قرآن و فكر و تدبر كردن در معاني آنها بزرگترين فريادي است كه انسان را از خواب غفلت بيدار ميكند و اثر عجيبي در روح و روان انساني كه روحش نمرده باشد، ميگذارد و آن را متوجه عالم معني ميكند. (4) تلاوت قرآن كريم و تدبر در آيات آن سالك را از دامهاي پر مخاطرة شيطان نجات ميدهد و انسان را از خواب غفلت بيدار ميكند و او را به نعمت يقظه و بيداري ميرساند. (2) از حضرت امام صادق(ع) نقل شده: بدان كه خداوند متعال دنيا را همچون دريايي عميق و پر از خطر آفريده و آن را رهگذري خطرناك بر روي جهنم قرار داده است تا بندگان از آن به محل دائمي و هميشگي خود برسند. خداوند بندگانش را در اين دنيا براي بندگي خويش مسكن داده و قرآن را به منزلة ريسمان محكم، براي نجات آن فرستاده.(1)
قرآن براي افرادي كه (به خود يا ديگران) از جهت كثرت آلودگي) ظلم كردهاند جز خسارت و زيان چيز ديگري دربرندارد ئ بهرههاي معنوي از آن نخواهد برد. (3)
ارزش عالم با عمل:
اگر بخواهيم از خواب غفلت بيدار شويم بايد با افراد آگاه و بيدار مراوده داشته باشيم با عالم با عمل كه مراحل تزكية نفس را در خود ايجاد كرده و موفق بوده است.(5)
|
افراد تزكيه نفس كرده روي مرز صراط مستقيم راه ميروند و بيم و ترسي ندارند و اگر به وظائفشان عمل ميكنند از روي عشق و محبت به خداوند است و پروردگارشان را معبود حقيقي خود يافتهاند. (3)
اگر تزكيه نفس همراه با علم باشد بسيار مفيد بوده و سريعتر به مقصد خواهد رسيد به همين جهت است كه اسلام دستور داده است با علمائي كه تزكية نفس كردهاند معاشرت داشته باشيم چون معاشرت و مجالست با عالم عامل، هم انسان را از خواب غفلت بيدار ميكند و هم او را بسوي كمالات سوق ميدهد.(2) همنشيني با عالم و پيروي از او، ديني است كه خدا بوسيلة آن پرستيده ميشود و اطاعت عالم موجب بدست آوردن حسنات و محو گناهان است و براي مؤمنين ذخيرهاي است و در زمان حيات ماية سربلندي و پس از مرگ موجب ذكر و خير آنها است.(4)
با توجه به روايات سالك درمييابيم كه حتماً بايد با عالمي كه از طريق دستورات شرع مقدس خود را تزكيه كرده است و به كمالات روحي رسانده است مراوده و مجالست داشته باشد نه هر شخصي كه ادعاي علم تنها كرد او عالم باشد و با او مجالست داشته باشد.(3) رسول اكرم فرمود: عابدان دليل راهند كه جماعت امت چشمشان به آنها دوخته شده است و بدنبال آنها حركت ميكنند. پس اگر دليل ها ، راه خود را گم كردند، چه كسي راهروان را هدايت خواهد كرد؟(5)
|
خواندن شرح حال اولياء خدا:
يكي ديگر از راههائي كه ميشود بوسيلة آن انسانهاي خواب را بيدار كرد و متوجه تزكية نفس و كمالات روحي نمود، خواندن شرح حال اوليا خدا، علماء و عالمين است كه با مطالعة سرگذشت آنان درسهاي عبرتانگيزي به انسانها داده ميشود چنانكه خداوند در سورة يوسف ميفرمايد: سرگذشت آنان درسهاي عبرت انگيزي، براي همة صاحبان عقل ميباشد.(2)
|
چون تزكية نفس سالك را به قرب حقيقي و كمال بندگي پروردگارش ميرساند لذا شياطين جني و انسي كه مدعيان ارشاد راهنمائي هستند كه در حقيقت گمراه كنندگان بندگان خدا ميباشند، دامهايشان را پهن كردهاند و مشغول گمراهي خلق گرديدهاند و انساني كه خود جاهل است و راه سير بسوي كمالات را نميداند اگر بدون استاد و راهنما طي طريق كند و خودرو عمل كند دچار وسوسههاي شياطين انسي و جني ميشود و در نتيجه سلطنت او را ميپذيرد.(2) براي اينكه سالك الي الله بتواند از راه صحيح كه همان قرآن و كلمات «اهل بيت عصمت و طهارت» «عليه السلام» باشد به قرب حقيقي و كمال بندگي پروردگارش برسد احتياج به يك استاد و راهنمائي دارد كه خود او از طريق قرآن و «اهل بيت عصمت» «عليه السلام» به مقصد رسيده باشد.(4) خداي تعالي قرآن و كلمات هدايت كنندة خود را فقط بر پيامبرش نازل كرده و تنها آن حضرت و اوصيانش در علوم و معارف ديني با خدا مرتبط بودهاند سپس آنان نيز اين علوم و معارف را به شاگردان مكتبشان منتقل نمودند كه ما بايد آنان را يعني شاگردان مكتب اهل بيت عصمت و طهارت را استاد و راهنماي خود قرار دهيم.(3) كسي كه طلب راه و سلوك طريق خدا باشد اگر براي پيدا كردن استاد اين راه نصف عمر خود را در جستجو و تفحص بگذارند تا پيدا كند ارزش دارد و كسي كه به استاد رسيد نصف راه را طي كرده است.(5) فقهائي كه نگه دارندة نفسشان باشند و محافظ دينشان ميباشند و بر هواهاي نفساني خودشان غالب شدهاند و مطيع محض امامشان ميباشند، چنين شخصي سزاوار پيروي و اطاعت در دين را دارد و مردم ميتوانند از او استفاده كنند.(2) چند مطلب بسيار مهم را در راه سير الي الله در سورة كهف وجود دارد كه اگر اينها نباشد سالك موفق به سيرالي الله نميشود. اول: اينكه بدون استاد و راهنماي الهي كه خود به كمال رسيده باشد، نميشود اين راه پرخطر را رفت. دوم: سالك بايد صددرصد در مقابل استاد تسليم باشد و در مقام سئوال و پرسش از دستورات استاد نباشد. سوم: سالك بايد
|
شخصيت و مقام ظاهري خود را در مقابل استاد فراموش كند. چهارم: سالك بايد بداند كه اگر سستي در اطاعت از استاد كرد يا زبان اعتراض را گشود. استاد ميتواند او را رها كند و از خود دور سازد.(4)
مراحل توبه :
حقيقت توبه :
|
سالكي كه از خواب غفلت بيدار شده و حالت يقظه به او دست داده است و به فكر سير و حركت بسوي كمالات افتاده بايد قدري راجع به حقيقت توبه اطلاعاتي پيدا كند. چون اولين قدمي كه برميدارد توبه است يعني بازگشت بسوي خداوند، يعني پاك شدن از گناهان گذشته و شستشوي قلب از كثافات و آلودگيهاي روحي(5) توبه و بازگشت به حق به اتفاق جميع فقهاء و به حكم عقل واجب است. روح انسان همانند آينهاي ميباشد كه بر اثر گناه و معصيت و نافرماني از خداوند تيره و سياه و تاريك ميشود. لذا تابش نور حق بر آن فايدهاي ندارد و آن را منعكس نميكند.(3) رسيدن به سعادت ابدي و نجات از مهلكات دنيا و آخرت متوقف است بر پاك كردن روح از كثافات و رذائل و رسيدن به انس و لقاء پروردگار و هر كس ممنوع از مشاهده و رسيدن به آن مقامات شود به انواع عقاب و آتش جهنم معذب ميشود و از جملة اشقياء ميباشد. و اين بدبختي و شقاوت سببي ندارد مگر معاصي و گناهان و رذائلي كه بر روح چيره شده است و چارهاي ندارد مگر توبه و استغفار و تزكية كامل آن(2) كسي كه ايمان به خداوند و پيامبر و ائمه اطهار(ع) داشته باشد ولي اعمال او موافق دستورات اسلام راستين نباشد مانند كسي است كه دست و پاي او بريده شده و چشمهاي او كور گرديده و كم كم به تمام اعضاي او خلل رسيده در اين صورت شكي نيست كه عاقبت او مرگ و نيستي ميباشد.(4) سالك وقتي كه از خواب غفلت بيدار شد بايد سعي كند كامل نفس خود را تزكيه و پاك كند و صفات حميده را كسب نمايد و اول قدمي كه برميدارد توبه و بازگشت بسوي پروردگارش ميباشد و بايد اين حقيقت را درك كند كه از هر چه نهي شده است براي او ضرر دارد و به آنچه كه امر شده است نفع ميبخشد.(2) توبه همانند دارويي ميباشد كه بايد سالك الي اله با دستورات خاصي كه متناسب با وضعيت روحي و آلودگي آن ميباشد، استفاده كند و مطابق دستور. بدون هيچ كم و زيادي عمل كند(5)
توبه نصوح:
|
يعني سالك هنگامي كه از خواب غفلت بيدرا شد متوجه ميگردد كه چه نعمتهاي معنوي را از دست داده است و چقدر از قافلة سالكين عقب مانده است لذا براي رساندن خود به اين قافله در سعي و تلاش برميآيد و دنبال وسيلهاي ميگردد كه سريع او را به مقصد برساند و عقب ماندگي او را جبران كند اينجا است كه خداوند وعده داده كه هر كس توبه نصوح كند عقب افتادگي او را جبران ميكنم.
قبولي توبه:
اگر انسان از روي حقيقت توبه كند و متوجه شود بر اثر تخلف از دستورات خداوند، چه نعمتهايي را از دست داده است. يعني از خواب غفلت بيدار شود، خداوند وعده داده است كه استغفار و پوزش او را ميپذيرد.(2) خداوند وعده داده كه هرگاه مؤمني عمل صالحي انجام دهد كه يكي بهترين اعمال صالح توبه بازگشت بسوي پروردگار است عقب افتادگي او را جبران ميكند و تمام بديهاي او را تبديل به خوبي و حسنات ميگرداند(3) شخص توبه كننده از گناه مانند كسي است كه هيچ گناهي ندارد و ديگر اينكه بعد از گذراندن مرحلة توبه در خود احساس سبكي عجيبي خواهد كرد مثل اينكه بار سنگيني را بر دوش ميكشيدهاي كه آن را برداشته و راحت شدهاي و ديگر اينكه شوق به كمال و معنويات در او زياد ميشود و دائماً در جستجوي لذات معنوي خواهد بود.(5)
|
برنامهاي براي مرحلةتوبه:
سالك الي الله بعد از اينكه حقيقت توبه و استغفار را درك كرد ميتواند به اين نسخه عمل كند تا از گناهان پاك شود. البته اين نسخه حالت بهداشت عمومي را دارد و به علت اينكه افراد به تناسب افعال و كردارشان با هم اختلاف دارند لذا بايد با استاد و فقيه جامعالشرايطي رجوع كنند و دستور خاص و لازم را بگيرند.(4) سالك بايد چهل روز در اين مرحله بماند و به اين دستورها خوب عمل كند. 1-هر روز لااقل 50 آيه از قرآن را با توجه بخواند. 2-براي هر يك از اعضاء و جوارح عمدة بدن استفغار كند. 3- غسل توبه نمايد. 4-نماز توبه و استغفار را بخواند. 5-مناجات تائبين حضرت سجاد را بخواند.(2) سالك الي الله با اهميت دادن به نماز اول وقت خود را در زمرة شيعيان حقيقي خاندان عصمت و طهارت(ع) قرار ميدهد و با اين عمل علاقه و عشق خود را نسبت به عبادت و بندگي پروردگارش ثابت ميكند.(3)
مرحلة استقامت
|
استقامت: بعد از مرحله توبه و بازگشت، سالك الي الله بايد در نفس و روح خود ايجاد عزمي راسخ و قاطعيتي بي بديل ايجاد كند. لذا وارد در مرحلة استقامت ميشود يعني سالك الي الله بايد خود را با استقامت و صبر به روحيهاي نيرومند و مقاوم در مقابل مشكلات مجهز كند تا به هر قيمتي كه شده است خود را به مقصد برساند و از سير الي الله بازنماند و به حدي قوي گردد كه مقاومت در مقابل او غير ممكن شود(5) يك سالك بايد بداند كه بعضي از فشارها و سختيها و گرفتاريها امتحاني است براي او كه بازگرداندن با گذراند اين جلسات امتحاني بنحو مطلوب به مرتبهاي از مقاصد عالية كمالات ميرسد.(2)
|
بيشتر مردم كه حرف از عدم توفيق و موفقيت خودشان كه در هر كاري تا حتي در مسائل عبادي ميزنند. علتش اين است كه تا به يك مانع برخورد ميكنند فوراً هدف و مقصود را رها ميكنند و از تعقيب آن منصرف ميشوند و غافل از اين امر مهم هستند كه كاميابي و پيروزي از آن وقتي است كه با وجود مشاهدة موانع و جريانهاي مخالف دست از تلاش خود نكشيده و آنقدر ايستادگي و استقامت از خود بخرج ميدهد تا به مقصد برسد.(3) تنها عدم ثبات رأي و نبودن استقامت و نداشتن پشتكار است كه انسان را از كار و تلاش باز ميدارد و موفقيت را از او ميگيرد. ولي كميابي با كساني است كه صفت استقامت را در خود ايجاد كردهاند و همانند كوهي ثابت قدم و محكمتر هستند(4) اولياء خدا هر گاه دست به كاري بزنند. خواه آن كار يا مسأله روحي يا عبادي و يا مادي و امور اجتماعي باشد. با نهايت استقامت و بردباري و حوصله خط سير خود را رها نميكنند و به راه ديگري منحرف نميشوند، بلكه با آرامش و اطمينان تمام و اميدواري كامل پيش ميروند آنقدر استقامت و پايداري از خودشان نشان ميدهند تا از ثمره كار و عمل خود با بهترين وجهي نفع ببرد و از او لذت ببرد.(2) سالك الي الله چون عملي را شروع كرد و دست به كاري زد اول بايد آن را مطابق با رضاي پروردگارش بيابد. سپس آن را با كامل خوبي به انجام رساند و اگر به مانعي يا مشكلي برخورد كرد با روي باز و دلي پر حوصله به استقبال آن رود تا موفق شود نه اينكه هر روز راه تازهاي پيش بگيرد.(3) قدم اولي كه شخص درمرحلة استقامت برميدارد تا در مقابل مصائب دنيا صبور و با استقامت شود. تحصيل معرفت و تصحيح اعتقاد نسبت به خداي تعالي ميباشد زيرا وقتي پروردگارش را شناخت به او تكيه ميكند و از او استمداد ميجويد و از اين راه آرامش، قلب و دل او را بدست ميگيرد لذا به آساني مصائب را تحمل ميكند.(5) در اين مرحله. براي اينكه از مسير صراط مستقيم خارج نشويم و بلكه كاملاً پشت سر امام(ع) در حركت باشيم، موظف هستيم كه مراقبت كامل بر تمام اعمال. گفتار و نيات باطنيم داشته باشيم و لااقل شبي يكبار تمام اعمال و رفتار روزانهامان را محاسبه كنيم كه خطايي از ما سر نزده باشد و يا اگر احياناً اشتباهي رخ داده آن را جبران كنيم.(2) پيامبر اكرم ميفرمايد: هر كس بر مصيبت شكيبا باشد تا جائي كه آن را به
|
خوبي و بردباري از خود بازگرداند خداوند براي او سيصد درجه مينويسد كه فاصله ميان هر درجه تا درجة ديگر به اندازة فاصلة ميان آسمان تا زمين است ولي صبر و استقامت در مقابل گناه و معصيت از تمام مراتب استقامت نيكوتر و پسنديدهتر است و خداوند متعال به چنين شخصي كه صبر و استقامت در مقابل گناه و معصيت از خود نشان دهد ارزش فوقالعادهاي عطا فرموده است.(1) مرحلة استقامت بر پايههاي: صبر و بردباري، اعتماد به نفس، نترسيدن از غير خدا، اميد همراه تلاش و كوشش. تلقين به نفس،استوار ميباشد كه با تفضيل آنها را براي معرفت سالكين الي الله بيان ميكنيم.(4)
اعتماد به نفس:
|
اعتماد به نفس يكي از صفات خوبي است كه بايد سالك الي الله در مرحلة استقامت آن را براي خود كسب كند.(5) اعتماد به نفس يعني در انجام كارها به خود تكيه كردن و روي پاي خود ايستادن و از ديگران قطع اميد نمودن اين صفت خوب و پسنديده باعث موفقيت و پيروزي وسعادت دنيا و آخرت سالك ميشود.(3) اعتماد به نفس نداشتن و اتكاء به غير يعني آدمي درراه رسيدن به هدفها و مقاصد خود به اميد اين و آن بنشيند و از به كاربردن نيروي سعي و كوشش خود شانه خالي كند. صاحبان اين صفت كه هميشه به ديگران متكي هستند و از خود اراده ندارند و به راحتي در آغوش تنبلي و بطالت آراميدهاند، در زندگي خود با شكست و عقب ماندگي و بدبختي مواجه هستند و دائماً در دام ندامت و پشيماني بسر ميبرند.(5) اگر انسان با اعتماد به نفس و با پشتكار و كوشش به ممارست پرداخت و از ترس شكست نااميد نشد و فعالتهاي خود را بكار انداخت و خستگي و رنج را تحمل كرد، هرگز عقبنشيني نخواهد كرد تا به مدارج عالي كه مد نظرش است برسد.(2) اگر سالك الي الله اعتماد به نفس نداشته باشد ارادة او در اثر اميد داشتن به ديگران ضعيف ميشود و پشتكار و استقامتش را از دست ميدهد و اعصاب او سست و ضعيف ميشود به حدي كه ديگر ارادهاي از خود ندارد در نتيجة يأس و نااميدي تمام وجودش را فرا ميگيرد.(2) علماء و اساتيد تزكيةنفس، يكي از شرائط سير الي الله را اعتماد به نفس ميدانند كه با اين صفت كه پاية استقلال فكري او استوار است،با آرامش خاطر و اطمينان كامل،بسياري از مشكلات و سختيها را پشت سر ميگذارد و با سرافرازي و پيروزي از آنها خارج ميشود و بسوي كمالات معنوي پرواز ميكند.(4) صفت اعتماد به نفس منشأش اتكاء و اعتماد به خداوند است، چون سالك الي الله بايد بداند، خداوند او را خلق نموده تا به مقام قرب پروردگار برسد. پس تمام قواي پيروزي و سعادت
|
را در وجود او خلق كرده وهرگز او را رها نخواهد كرد.(3)
نترسيدن از غير خدا:
سالك الي الله در مرحلةاستقامت بايد آنقدر نفس خود را تزكيه كند كه از غير خداوند نترسد فقط از پروردگار خود بيم داشته باشد تا او را سرپيچي نكند و از دائره بندگي و اطاعت او خارج نشوند.(5) مؤمنيني كه تبليغ رسالت خداوند را به خلق ميكنند و فقط از او ميترسند و از هيچ كس ديگر جز خداوند نميترسند، خداوند براي حساب و مراقبت كار خلق به تنهائي كفايت ميكند.(2) اكثر مردم از چيزهائي بدون هيچ سبب عقلي ترس و وحشت دارند مانند ترس از مرده، جن، شب تاريك و غيره كه اين نوع ترسها ناشي از ضعف روح و قوة واهمه انسان است كه منجر به عقب افتادگي و عدم موفقيت در امور زندگي و كسب شرافت و كمالات ميشود.(2)
عوامل ترس:
|
1-جهل و ناداني نسبت به خداوند و خصوصيات زندگي است. 2-دور شدن از كمالات روحي 3-وجود تخيلات بي پايه و اساس و دوري از واقعيات كه ايجاد مشكل و ناراحتي ميكند. 4-وابسته بودن به دنيا و لذات زودگذر آن و توكل نداشتن به خداوند است.(4) بعضي از ترسها مانند ترس از حيوان درنده يا آتش يا برق و… كه جنبةعقلاني دارد يعني عقلاء حكم ميكنند كه انسان بايد با اين چيزها با احتياط برخورد كند كه ضرري متوجه آنها نشود از مورد بحث ما خارج است.(3) وقتي سالك الي الله از هيچ چيزي نترسيد و فقط از خداوند عالم ترسيد آن هم ترس از اين جهت است كه او را عصيان نكند و از اوامرش سرپيچي نكند كه در كمال بدبختي واقع خواهد شد و اگر فقط او را اطاعت و بندگي كند و سلطنت او را بر خود پذيرفت به كمال سعادت خواهد رسيد، ديگر از هيچ چيزي نميترسد و حتي ترس از روزي فردا ندارد در اين صورت آرامش و اطمينان كاملي بر قلبش حكمفرما خواهد شد و با دلي آرام و قلبي مملو از محبت و اميد به پروردگار مهربان به سير الي الله ادامه ميدهد
.(5) اميد يعني مقصدي كه انسان براي رسيدن به آن تلاش و كوشش ميكند و آرزو دارد به آن برسد به همين جهت آدمي براي بهتر زيستن شب و روز در تقلا و تلاش است.(3)
|
راه مبارزه و چاره يأس: نااميدي را از روح خود پاك كند؛ بايد بداند كه دنيا و زندگي پر از مشقات و ابتلائات كه لازمة اين دنياي دني است ميباشد و كسي نيست كه به طريقي دچار ابتلائات و مشقات نباشد.(1) سالك الي الله هرگز از رحمت خداوند مأيوس نبايد باشد و يقين و اعتقاد كامل به رحمت خداوند داشته باشد.(4) يك سالك نبايد يأس و نااميدي را در روح خود جاي دهد بلكه بايد در مرحلة استقامت با اميد به رحمت خداوند و با اميد رسيدن به مقاصد خود، تلاش كند تا عاقبت به مقصد برسد.
(3)
تلقين:
|
تلقين عبارت است از يك فرايندي كه بدون دليل منطقي مورد قبول انسان قرار مي گيرد و يا يك القاي فكري به وي مي باشد و تلقين يك اثر تصوري است كه انسان آن را به عنوان واقعيت قبول ميكند.(5) تلقين پذيري افراد متفاوت است مثلاً اگر يك اتومبيلي در خياباني كه در حال حركت است و ناگهان ترمز شديدي كند و از آن صداي بلند و ناهنجاري بلند شود. مردمي كه در پياده رو در حال پيادهروي هستند هر يك به نحو خاصي عكسالعمل نشان ميدهند؛ افراد بر اثر صداي اتومبيل و تلقينپذيري يك نوع خاص عكسالعمل نشان ميدهند كه نشأت گرفته از اختلاف روحيات در شدت و ضعف آنها است.(2) ولي هر كس به يك نحوي تلقينپذير است فقط بايد تلقينات نسبت به معلومات و عقائد اشخاص تعيين شود تا زودتر اثر كند.(1) در تلقين پذيري افراد، شخصيت تلقين كننده نيز بسيار مهم است يعني هر قدر درجه و مقام اجتماعي تلقين عملي ميباشد. مثلاً اگر يك شخص بيسواد به مريضي بگويد فلان دارو براي مرض شما خيلي مفيد است ممكن است مريض به گفته او توجهي نكند ولي اگر يك پزشك آن دارو را معرفي كند مريض مورد تلقين قرار ميگيرد.(4) اكثر مرضهاي روحي را ميتوان با تلقين معالجه كرد و اگر تلقين بطور دقيق و صحيح انجام شود ميتوان شخص را هيپنوتيزم كرد.(3) در تلقين كردن چند چيز لازم است تلقين بايد با معلومات و عقائد مريض تناسب داشته باشد. حرف و تلقين از راه اعصاب، غدد مترشحه داخلي را تحريك ميكند و در نتيجه غدد مترشحه داخلي هرمونهائي توليد ميكنند كه شخص را معالجه يا بيمار ميكند.(5)
بسياري از بيماران را ميتوان با كمك تلقين و ايجاد عقائد صحيح در نهادشان، آنها را نجات داده يعني اول به آنها تلقين سلامتي كرد و دوم با بالا بردن ايمان و معرفتشان به پروردگار آنها را به رحمت خداوند اميدوار ساخت كه نتيجه موفق به سلامتي كامل روح و جسم ميشوند.(2) در افرادي كه ضعفهاي روحي دارند ميتوان با تجويز تلقين و با در نظر گرفتن اين شرائط آنها را از اين امراض رهائي بخشيد. مثلاً شخصي كه در مقابل مشكلات، زود خود را ميبازد يا وسواس دارد و هرگز بر مشكلات و يا وسوسة خود پيروز نميشود.(1)
|
مرحله صراط مستقيم
|
صراط مستقيم يعني راهي كه انسان را به خداوند متعال ميرساند و آن يك راه بيشتر نميباشد و در كتب لغت از آن تعبير كردهاند به «الواضح من الطريق» يعني راه واضح و روشن خداوند متعال و آيات فراواني بشر را به صراط مستقيم خوانده است.(3) فقط راهي كه انسان را نجات ميدهد و به سعادت ميرساند فقط پيروي از دستورات پروردگار و واقع شدن در جادة شريعت الهي و متابعت نكردن از نقطة مقابل عبوديت و بندگي پروردگار يعني شيطان ميباشد.(4) و آن افرادي كه خداوند به آنها صراط مستقيم را به عنوان نعمت عطا فرموده «انبياء» و «ائمه هدي» (عليهالسلام) ميباشند كه در اثر واقع شدن در صراط مستقيم دين با آنان محشور خواهد شد و به تصريح قرآن تفسير «انعمت عليهم» انبياء و ائمة هدي ميباشند.(5) خداوند در سورة حديد ميفرمايد: كساني كه از خداوند متعال و حضرت رسول اكرم(صليالله عليه و آله) اطاعت كنند و ايمان آورند آنان را ملحق به شهداء و صديقين مينماييم.(2) حضرت صادق ميفرمايد: آن راهي است بسوي معرفت خداوند و آن دو مرحله است صراطي در دنيا و صراطي در آخرت. اما آن صراطي كه در دنيا ميباشد امامي است كه واجب است بر همه از او پيروي كنند و هر كس او را در دنيا بشناسد و به او اقتدا كند. از صراطي كه در آخرت است عبور خواهد كرد كه آن پلي است بر روي جهنم و هر كس آن امام را نشناسد در روز قيامت قدمتي متزلزل خواهد بود.(1) هر گاه سالك اليالله ميزان اعمال خود را اهل بيت عصمت و طهارت (عليهالسلام) قرار داد او در صراط مستقيم واقع شده است و در اين راه از هيچ چيزي دريغ ندارد. ولو با از دست دادن جان و مال باشد همانند اصحاب باوفاي حضرت امام حسين(ع) كه تمام هستيشان را فداي راهشان كردند و عاقبت به فوز و رستگاري عظمي دست پيدا كردند.(3)
هر مقدار دقت فكر و عمل ما در حركت صحيح و صراط مستقيم بيشتر باشد، قرب ما به اسوة بشريت حضرت «حجه بن الحسن العسكري» روحي فداء، امام زمانمان، بيشتر ميشود و در واقع قرب ما به پروردگارمان بيشتر خواهد شد.(4) وقتي انسان، وارد مرحلة روحي جديدي ميشود بايد مراحل قبلي را نيز حفظ و نگهداري كند، يعني بعد از بيداري و يقظه براي هميشه بيداري را حفظ كند و مواظب باشد او را خواب غفلت فرا نگيرد و همچنين توبه و استقامت و صراط مستقيم بايد براي هميشه حفظ شود و همچنين مراحل بعد از صراط مستقيم.(5)
|
صراط مستقيم:
|
همانا از جانب خداوند براي هدايت شما نوري عظيم و كتابي به حق و آشكار آمد خداوند بدان كتاب هر كس را كه از پي رضا و خشنودي او رود به «راههاي سلامت» هدايت كند و او را از تاريكي (جهل و گناه) بيرون آورد و به عالم نور داخل گرداند و به «صراط مستقيم» وي را رهبري نمايند. در صورتي هادي و راهنماي سالك ميباشد كه در صراط مستقيم باشد يعني شرط هدايت صراط مستقيم است.(2) صراط مستقيم خود مشروط به چيز ديگري نيست لذا خداوند از آن به صراط مستقيم ياد نموده يعني بدون اينكه به چيزي مقيد باشد چون امكان دارد انتساب به غير حق نيز گردد و باعث نزول از مرحلة عبوديت و بندگي پروردگار شود.(1) مطلبي كه بسيار مهم براي سالك اليالله ميباشد تا دچار افراط و تفريط نگردد نجات دادن خود از جهل و ناداني است چون يكي از عوامل بسيار مهم انحراف از صراط مستقيم جهل و ناداني ميباشد كه باعث انحراف عقائد او و احكام و گفتار و كردار و حتي فكر او از صراط مستقيم ميشود.(3) در اين مرحله ميبايست افكار و عقايد را صددرصد با نمونة كامل و اصلي صراط مستقيم يعني پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) تطبيق داده شود و همچنين اعمال خود را نيز صددرصد مطابق رسالة علميه مرجع تقليد قرار دهيم بدون يك ذره افراط و كوچكترين تفريطي در تمام آنها.(4)
|
تعديل غرائز يا افراط و تفريط: عاملي كه موجب ارتكاب جرم و جنايت در انسان ميباشد احساسات و غرائزي است كه تعديل نشده، تمايلات و خواهشهاي نفساني است كه در صراط مستقيم واقع نشده و همانند حيوان لجام گسيختهاي است كه همواره در ضمير و نهاد مردم حكومت ميكند و آنان را براي ناپاكي و انحراف از صراط مستقيم سوق ميدهد.(4) با قرار دادن نفس در صراط مستقيم ميتوان تمايلات و خواهشهاي او را تعديل نمود و از مرض افراط و تفريط نجات داد و به همين مطلب حضرت علي(ع) اشاره فرمودند: تنها وسيلهاي كه ميتوان تضاد تمايلات را از ميان ببرد و هر يك از غرائز و خواهشهاي طبيعي انسان را در جاي خود به اندازة صحيح ارضاء نمايد تعديل تمايلات و محدود كردن تمنيات دروني او است.(1) راه نجات از مرض افراط و تفريط كه بتوان اين غرائز را مهار كرد و در جاي صحيح از آن استفاده نمود كه سعادتبخش و موجب هدايت و آرامش نفس گردد، حركت در صراط مستقيم ميباشد.(2) به جهت تعديل غرائز و خواهشهاي نفساني است كه خداوند به حركت در صراط مستقيم اهميت زيادي داده و در روايتي فرموده: يك ساعت حركت بر عدل (صراط مستقيم) بهتر از هفتاد سال عبادت ميباشد.(3) سالك بايد نفس سركش و آلوده و سياه را معالجه كند و آن را در صراط مستقيم واقع سازد تا احتياجي به رياضت كه چه بسا مخالف شرع مقدس اسلام است نباشد و غرائز و خواهشها را مانند شهوت تعديل نمود.(5)
تزكية نفس كلاس و درس ميخواهد تا به آن درسها و تمرينات كه از آيات و روايات استخراج شدهاند ملكة پاكي و تزكية كامل در روح ايجاد شود تا به مرز صراط مستقيم حركت كند و اين درسها و تمرينات نياز به يك استاد و مجتهد باكمالي است كه درسها و تمرينات را از آيات و روايات استخراج كرده باشد و در دسترس شاگرد قرار دهد.(4) «حد» يعني حائل و مانع بين دوچيز، مثلاً ديوار حائل و مانع از اختلاف و اشتباه دو مالك ميباشد. و لذا خداوند متعال براي بشر در افعال و گفتار حد و مرزي قرار داده كه اگر از اين حد و مرز تجاوز كند در حقيقت به خود ظلم كرده و از صراط مستقيم منحرف شده است.(1)
|
هرگاه انسان از خواب غفلت بيدار شد و خود را در راستاي تعديل غرائز و صراط مستقيم قرار داد و از افراط و تفريط دوري گزيد ايمان او مستقر ميشود و ديگر هرگز حاضر نيست ولو يك لحظه از صراط مستقيم منحرف شود.(2) سالك در تمام اعمال و حتي عقائدش بايد پيروي از خاندان عصمت و طهارت(ع) بكند با اطاعت آنان خود را در صراط مستقيم قرار داده و به مرز عبوديت پروردگار رسانده است.
(3)
گفتار سالك بايد در صراط مستقيم باشد:
|
سالك اليالله بايد همانطوري كه اعمال و كردارش را در صراط مستقيم قرار ميدهد گفتار و اقوالش را نيز در صراط مستقيم قرار دهد چون انسان الفاظ و كلمات را كه استعمال ميكند براي اداي معنا و نيت اوست و ميتواند معنا و نيت خود را به عبارت و الفاظي كه شيرين و خوشينه باشد بيان كند.(5) شخصيت افراد را ميتوان از طريق تكلم و كلماتي كه بكار ميبرند شناخت و به همين دليل است كه حضرت علي(ع) ميفرمايد: شخصيت افراد در زير زبانشان پنهان است هنگامي كه زبان به سخن باز كردند شخصيت آنان آشكار ميگردد.(4) يك سالك بايد عفت كلام را حفظ كند و هرگز كلام زشتي در كلماتش بكار نبرد در احاديث اهل بيت(ع) از گفتن بعضي الفاظ و از استعمال بعضي عبارات نهي شده است و همچنين از كلام ركيك و فحش و ناسزا جداً نهي شده است.(1) بايد توجه به اين مطلب داشت كه لعن فرستادن بر دشمن اسلام و اهل بيت(ع) غير از فحش و كلام قبيح است و لعن فرستادن و اظهار تنفر از دشمنان اهل بيت(ع) نشانة ايمان است.(2)
سالك اليالله هر سخن و گفتاري براي او جائز ميباشد مگر آن مواردي كه شارع مقدس حرام كرده باشد در مرحله صراط مستقيم نه فقط اعمال و گفتارش روي مرز و حدود تعيين شده باشد بلكه حالت هدايتگري و ارشاد مردم بسوي حق و حقيقت را در رفتار و كلماتش پيدا كرد.(3)
محاسبه و مراقبه:
محاسبه و مراقبه دو امر بسيار مهمي است كه سالك را بسوي صراط مستقيم دين سوق ميدهد و او را از دچار شدن انحراف و دامهاي شيطان نجات ميدهد براي تسهيل برنامة محاسبه و مراقبه: سالك بايد شبها قبل از خواب اعمال خود را محاسبه كند.(5) اعمال و كرداري كه از صراط مستقيم منحرف بوده، به ياد سالك نميآيد براي رفع اين فراموشي در تمام مدت روز و شب سالك اليالله مراقبة شديد بر اعمال و كرداري ميزند يا حرفي ميزند مراقب خود باشد كه از صراط مستقيم منحرف نشود.(4) هركس نفس خود را محاسبه نمايد سود و بهره ميبرد و هر كس از آن غافل شود خسارت و زيان نصيبش ميشود و هركس از خداوند بترسد ايمن ميگردد.(1)
|
نظم و انظباط:
|
يكي از برنامههاي بسيار مهم كه سالك اليالله در مرحلة صراط مستقيم بايد به آن توجه داشته باشد و در امور زندگيش آن را پياده كند نظم و انضباط است كه در پيشرفت سالك در اين مرحله نقش بسيار مهمي دارد.(2) سالك اليالله بايد فرصتها را از دست ندهد و در مرحلة صراط مستقيم با ايجاد كردن نظم و انضباط از تمام لحظات و فرصتهائي كه بدست ميآورد كمال استفاده را بكند چون معلوم نيست دوباره آن فرصت را به دست آورد.(5) اولياء خدا با نظم و تقسيم اوقاتشان كمال دقت را ميكردند تا اين فرصتها را از دست ندهند و از دوران كوتاه زندگي حداكثر استفاده را بكنند و در اثر همين نظم و برنامهريزي بوده كه توانستند مراحل تزكية نفس را تمام كنند و به سوي كمالات معنوي پرواز كنند.(3) سالك اليالله طبق دستور اسلام بايد در امور زندگي خود نظم و انضباط را حاكم سازد و ساعت عمرش را تقسيمبندي كند تا فرصتها را از دست ندهد.(4) دينداري با بينظمي به طور كلي مخالفت و تضاد دارد حتي در احكام فروع دين اگر مكلفي عملي را برخلاف نظم آن انجام دهد باطل است و از او پذيرفته نيست.(1) وقتشناسي معرف قيمت زندگي شبانهروزي ما است و حقيقت وجود ما همان قطعات شبانهروز است به همين جهت است كه «نظم در زندگي» يكي از مسائل مهم اخلاقي در مرحلة صراط مستقيم شمرده شده است.(2)
اكثر ناراحتيهاي عصبي از نداشتن نظم در زندگي است اگر در جامعهاي همه بانظم باشند آن جامعه از بهترين جامعههاي دنيا خواهد بود چون همه با آرامش و اعصاب سالم زندگي خواهند كرد.(5) اگر نظم و انضباط در زندگي انسان حاكم شود هر روزي كه ميگذرد باشادابي و آرامش و بدون هيچ ناراحتي و كسالتي آن روز را به پايان ميرساند و از نتيجة كار خود راضي خواهد بود.(3) سالك اليالله با تفكر كردن در نظم دستگاه خلقت همچنانكه او را به خالق و معبود خود ميرساند سرمشقي نيز هست براي او كه از اين سنت الهي كه عبارت است از نظم و ترتيب در سرتاسر عالم، پيروي كند و روحش را با قانون نظم و انضباط تربيت نمايد.(2) سالك هرگاه ديد كه اعمال نامنظم و بيهوده انجام داده است خود را كنترل كند و روز بعد آن را تكرار نكند و كاملاً مراقب رفتارش باشد كه نامنظم بوجود نيايند و از صراط مستقيم خارج نشود.(4)
|
مرحله محبت:
|
محبت: محبت نيروي بسيار عظيم و قدرتمندي است كه محرك بشر در تمام امور و مظاهر گوناگون زندگيش ميباشد.(1) محبت احساس مطبوع و دلپذيري است كه با وجود آن مشكلات آسان ميشود و مصائب و دردها قابل تحمل ميگردد.(3) محبت آدمي را براي فداكاري و از خودگذشتگي ميكشاند و باعث ميشود براي رضاي محبوب از همه چيز خود بگذرد.(2) حيات و محبت با يكديگر توأمند هر موجودي كه خواست، محبت و عشق نداشته باشد حيات ندارد و زنده نيست. هر موجودي كه از حيات بيشتري بهره داشته باشد محبتش بيشتر است.(5) محبت اصلي مال خدا است بخاطر اينكه جامع تمام نيكيها و خوبيها خدا است. به هر چيزي كه انسانهاي پاك و حقيقتطالب محبت پيدا ميكنند، كاملش و اصليش و واقعياش مال خدا است.(4) يكي از بهترين راههائي كه انسان به كمال ميرسد، نيروي محبت است يعني اين نيروي عظيم خدادادي را اگر در مسير اصلي نه مجازي آن قرار داده شود به فيض كسب فضائل و دوري از رذائل نائل خواهد شد.(3) محبت به علم و عالم، طبق فطرت اوليه، نوعي محبت به علم مطلق و عالم كل جهان هستي خداوند باري تعالي است كه هيچ جهلي در او راه ندارد.(1) مردم براي خدا شريك قرار ميدهند و «محبت» را كه بايد به خدا داشته باشند به غير خدا متوجه ميكنند ولي آنهايي كه ايمان آوردهاند بيشترين محبتشان به خداي تعالي است و اصولاً محبت با معرفت صحيح تنظيم ميشود.(2) محبت از خواست شروع ميشود و اين خواستن زياد ميشود تا به عشق ميرسد اگر محبت به اين معنا در شخصي وجود نداشته باشد حيات ندارد خداي تعالي از هر موجودي محبتش بيشتر است، بخاطر اينكه حياتش و خواستنش توأم با اراده است البته خداي تعالي را نميتوان با هيچ موجودي مقايسه كرد اما از همه موجودات محبتش بيشتر است.(5)
|
تنظيم محبت: سالك اليالله در مرحلة محبت، بايد محبت خود را تنظيم كند يعني بايد فقط خداوند را دوست داشته باشد و هركس و يا هر شيء ديگر را هم اگر دوست ميدارد فقط براي خداوند باشد.(4) غير از خداوند هيچ كس سزاوار محبت و دوستي نيست و اگر جز خداوند كسي يا چيزي قابل محبت و دوستي باشد باز بايد از جهت تعلق و نسبتش به خداوند باشد كه اگر او را دوست دارند به جهت منسوب بودن او به خداوند است.(3) خداوند در سورة مجادله ميفرمايد: «پيدا نخواهي كرد قومي را كه به خداوند و روز قيامت ايمان داشته باشند و در عين حال دشمنان خدا و رسول را دوست داشته باشند اگرچه آن دشمنان پدران و فرزندان و يا برادران و يا خويشان آنها باشند اين مردم افرادي هستند كه خداوند ايمان را در قلب آنها ثابت نموده و آنها را به نور قرآن مؤيد و متصور گرانيده است.(1) يك مسلمان بايد قلبش را مملو از محبت پروردگارش كند و فقط او را دوست داشته باشد تا از مهلكات دنيا و آخرت نجات پيدا كند و راه سعات را بپيمايد.(2) اگر قلب مملو از محبت خدا و اولياء او گردد بدون شك محبت دشمن خدا و اولياء دشمن خدا در او ديگر جاي ندارد.(5) انسان نميتواند محبتش را متوجه دو شيء كه ضد همديگر هستند بكند البته برگشت اين نوع محبت به ايمان انسان است، يعني اگر دو شيء، يا دو كس كه با هم از جهت ايمان و عقايد اختلاف و ضد ميباشند نميتوان گفت به هر دو محبت دارد.(4)
|
هر چيزي سببي دارد و محبت هم از آن ماهياتي است كه سبب دارد كه اگر سبب محبت در ما ايجاد شود و هر قدر آن سبب شدت و ضعف داشته باشد محبت هم شدت و ضعف پيدا ميكند.(3) سالك اليالله از راه علم و معرفت به اين حقيقت ميرسد كه هيچ چيز در عالم ملايمتر به طبع او از ذات اقدس خداوندي نيست زيرا هيچ چيزي به ما نزديكتر از او نيست چنانكه قرآن ميفرمايد: «و ما از رگ گردن او (انسان) به او نزديكتر هستيم».(1)
|
يكي از راههائي كه سالك اليالله ميتواند محبتش را متوجه خداوند كند تحصيل و ازدياد معرفت خداوند ميباشد چون عامل مؤثر محبت و دوست داشتن كسي يا چيزي، معرفت و شناخت آن كس يا آن چيز است يعني اگر انسان مثلاً آب را بشناسد و خواص آن را بداند به همان اندازه از علم و معرفت به او گرايش و محبت پيدا ميكند.(4) انساني كه خداشناس شد ميل و محبت به سوي خداوند دارد و هرچه علم و معرفتش نسبت به ذات اقدس زيادتر شود، ميل و محبتش به خداوند زيادتر ميشود.(2) سالك ميتواند از راه تفكر در صفات خداوند محبت پروردگارش را كسب كند لهذا يكي از اسباب ايجاد محبت تفكر در صفات كمال و جلال پروردگار است.(5) سالك اليالله با تفكر كردن به صفت قيوميت پروردگار يقين پيدا ميكند كه تمام موجوداتي كه در عالم وجود دارند قوامشان به ذات خودشان نيست بلكه به يك موجود ديگري است كه او هستيش قائم به ذات خودش است.(3) سالك هنگامي كه از طريق تفكر و براهين پروردگارش را شناخت محبت به او پيدا ميكند و مييابد كه او خالق كل شيء است (سوره سجده). و فاني كننده هر چيزي است و فقط او است كه باقي ميماند (سوره قصص).(1) يكي از راههاي متوجه نمودن محبت به خداوند، به ياد آوردن نعمتهاي پروردگار است سالك هر چه بيشتر نعمتهاي پروردگارش را بشناسد. در مقابل محبت او زيادتر ميشود. يكي از راههاي محبت به خداوند، اين است كه سالك هرگز چشم طمع به مال مردم ندوزد، بلكه خود را در صراط مستقيم قرار دهد و تمام حوائجش را از پروردگارش طلب كند و نزد او عرض حاجت كند كه خداوند دوست دارد بندهاش حوائجش را يكييكي نام ببرد و از او طالب كند.(2) يكي از اسباب ايجاد محبت سنخيت روحي ميباشد يعني ايجاد صفات روحي محبوب در روح باعث تقرب و نزديكي بيشتر به محبوب ميشود.(5) هر چيزي كه ملائمت با طبع انسان داشته باشد آن چيز سبب براي محبت واقع ميشود. مثلاً شما ميوهاي را دوست ميداريد چون خوردنش و لذت آن ملائمت با طبع شما دارد حال اگر همين لذت از ميوه را ميتوانستيم از غير آن ميوه بدست آوريم ميديديد كه آن ميوه محبوب شما نيست بلكه آن مزه و طعم ملائمت با نفس شما بوده است لهذا آنها را دوست ميداريد.(3) انسان بايد فقط آن كاملي را دوست بدارد كه در ذاتش هيچ عيبي نباشد به همين جهت است كه در مورد خداوند ميگويند: صفت كمالش زائد بر ذاتش نيست يعني او است كه احد است او است كه بيمثل است.(4)
|
يكي از اسماء پروردگار قيوم است، يعني قوامش به خودش است و در اين صفت او يگانه و وحيد است چون همة عالم و تمام موجودات را او خلق كرده است و تمام اين موجودات در هستي و بقائشان محتاج اويند همانطور كه قرآن ميفرمايد: اي مردم تمام شما محتاج به خداوند هستيد و او است كه بينياز و ستوده است.(3)
كنترل محبت: در اين مرحله آنقدر محبت كنترل ميشود كه فقط بايد خدا را دوست داشته باشد و اگر چيزي غير از خدا را دوست ميدارد به جهت انتساب او به خدا ميباشد.(1) سالك در هر حالي كه باشد از خداي خود راضي و خشنود است اگر نعمتي از جانب حق به او برسد شكرگزار است و اگر نعمتي از او سلب و گرفته شود فزع و جزع نخواهد كرد بلكه راضي به رضاي دوست است.(4) تمام زهد و پارسائي در دو جمله از قرآن آمده است: هرگز به آنچه از دست شما رود دلتنگ نشويد و به آنچه كه به شما رسد دلشاد و فرحناك نشويد. كسي كه غم گذشته را نميخورد و نسبت به آينده و عطاهائي كه به او ميشود آنقدر شاد نميشود كه از خداوند غافل شود و در اينصورت هر دو بال زهد را در اختيار گرفته است.(5) زهد آن است كه دلبستگي و محبت چيزي يا به كسي جز خدا، نداشته باشد و اين دلبستگي ولو به كشكول باشد مانع است از رسيدن به كمالات و زاهد نيست.(2)
|
شكوفايي محبت: سالك اليالله بايد محبت خود را با عمل شكوفا و اظهار كند همانطوري كه اگر محبت مجازي به معشوقي داشته باشد سعي ميكند با كارها و گفتاري كه معشوق خوشش ميآيد و خرسند ميشود محبتش را به او اظهار كند.(3) محبت در صورتي آشكار ميشود كه در مقام عمل خود را نشان دهد در اين مرحله است كه خواست و ارادة محبوب را برخواست و ارادة خويش مقدم ميدارد. و درصدد كسب رضاي محبوب و قرب محبوب برآيد.(1) سالك تا جائي ميرسد كه دوري محبوب براي او بسيار سخت ميشود و هرگاه خبري از محبوب به گوشش برسد ناخودآگاه چشمانش پر از اشك ميشود.(4) انسان براي شكوفايي و اظهار محبت خود بايد اولياء خدا و دوستان خدا را دوست داشته باشد و از آنها اطاعت كند و ولايتشان را بپذيرد كه در رأس آنها خاندان عصمت و طهارت(ع) ميباشند.(5) اگر بخواهيم محبتمان به خداوند را شكوفا و اظهار كنيم بايد از طريق جانشينان او باشد، چون مستقيماً اظهار محبت به خداوند امكان ندارد چون او از سنخ وجود ما نيست لذا خداوند تبارك و تعالي بهترين مخلوقاتش را كه خاندان عصمت و طهارت(ع) باشند براي هدايت و ارشاد خلق فرستاد كه ايشان هم سنخ بشر بوده و بشر ميتواند از راههاي مختلف به آنها اظهار محبت و دوستي كند.(2) سالك اليالله بايد ميزان محبتش، اهل بيت(ع) باشد و محبتش را روي آنان متمركز سازد و هر كس و يا هر چيزي كه به آنان نزديكتر است بيشتر دوست داشته باشد تا بتواند محبتش را كنترل نمايد.(3) پيامبر ميفرمايد: هر كس با محبت بميرد، شهيد مرده است. هر كسي كه با محبت «آل محمد» بميرد آمرزيده مرده است. هر كسي با محبت بميرد تائب مرده
|
است. هركسي كه با محبت بميرد مؤمن و كاملالايمان مرده است.(1)
اثرات محبت: امام صادق(ع) ميفرمايد: آنگاه كه برق محبت خداوند بر باطن بندهاي بتابد و باطن او را روشن كند او را از هر چيز و از هر ذكر جز ياد خداوند نهي ميسازد.(4) اثر ديگر محبت به پروردگار اين است كه سالك با اولياء الله و دوستان خداوند انس ميگيرد و چون سنخيت روحي بينشان ايجاد شده است آنان را دوست ميدارد و از محضرشان بهرههاي معنوي زيادي ميبرد.(5) اگر مردم به عظمت و مقام محبت خدا پي بردند كه تا چه اندازه نزد پروردگار بزرگ است بيترديد جز با خاك قدم او به خدا تقرب نميجويند.(2) ديگر از اثرات محب اين است كه سالك از مناجات و گفتگوي با محبوبش لذت ميبرد و هرگز خود را تنها نمييابد و هرگاه در جاي خلوتي قرار بگيرد با پروردگارش، محبوبش انسي ميگيرد و مشغول مناجات ميشود.(3) از اثرات ديگر محبت به پروردگار اين است كه از مرگ ترس و بيمي ندارد بلكه مرگ را القاء پروردگار و ديدار محبوب خود ميداند.(1) يكي از آثار محبت به خداوند اين است كه سالك راضي به رضاي محبوبش ميباشد و هر چه او بخواهد ميخواهد و در مقابل محبوبش تسليم محض ميباشد و هيچ اظهار ناراحتي و درد نميكنند.(4) سالك اليالله در اين مرحله با برنامهها و معلوماتي كه از طرف استاد به او داده ميشود محبت خود را متوجه پروردگار مهربان ميسازد و بدان وسيله محبتش را اظهار و شكوفا مينمايد مثلاً با خواندن «زيارت جامعة كبيره» و با تأمل كردن در معاني آن محبت خود را نسبت به اولياء خداوند اظهار ميسازد كه اين خود محبت به پروردگار است.(5) امام صادق(ع) درباره اثرات محبت « در … خداوند متعال به بركت وجود او بلاد و زمينهاي خود را آباد ميسازد و به واسطة بزرگواري او به بندگانش نظر لطف دارد » و هرگاه مردم خداي متعال را به حق آنان قسم ميدهندخواستههاي آنها را برآورده ميكند و با لطف و مهرباني خود بلاها و گرفتاريها را از آنان برطرف ميسازد.(2)
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان -- صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنیداين مطلب در تاريخ: یکشنبه 03 اسفند 1393 ساعت: 12:11 منتشر شده است
برچسب ها : تحقیق درباره تزکیه نفس,تحقیق درباره تزکیه روح,تحقیق درباره جهاد با نفس,