سایت علمی و پژوهشی آسمان - مطالب ارسال شده توسط asemankafinet2

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

هوازدگی

بازديد: 137

هوازدگی

هوازدگی به زبان ساده عبارت است از پاسخی که مواد سطح زمین در مقابل تغییر محیط از خود بروز می‌دهند و شامل از هم پاشیدن سنگها و تجزیه آنها در سطح زمین و یا نزدیک به سطح زمین است. بعد از میلیونها سال ، بالا آمدگی و فرسایش ، سنگهای موجود در سقف توده‌های نفوذی از بین رفته و توده در سطح زمین رهنمون پیدا می‌کند. این توده متبلور که در دما و فشار زیاد و احتمالا در چند کیلومتری زیر زمین تشکیل شده بود، اکنون در سطح زمین و در معرض شرایطی کاملا متفاوت قرار دارد.

در چنین وضعیتی ، توده سنگ به تدریج تغییر می‌کند تا جایی که دوباره با شرایط جدید به حالت تعادل برسد به چنین تغییراتی در سنگ ، هوازدگی می‌گویند. هوازدگی معمولا به دو صورت مکانیکی و شیمیایی بررسی می‌شود ولی در طبیعت این دو همزمان عمل می‌کنند.

انواع هوازدگی

هوازدگی را با توجه به نوع تغییراتی که در سنگ صورت می‌گیرد به انواع مکانیکی و شیمیایی تقسیم می‌کنند.

هوازدگی مکانیکی

در هوازدگی مکانیکی هیچ تغییری در ترکیب شیمیایی سنگ صورت نمی‌گیرد بلکه سنگها تحت تاثیر یک سری از عوامل فیزیکی به قطعات کوچکتر تقسیم می‌شوند. بر اثر خرد شدن سنگها سطح جانبی قطعات زیادتر شده و در نتیجه برای این عوامل عبارتند از : یخبندان ، انبساط حاصل از برداشته شدن بار فوقانی ، انبساط حرارتی و فعالیت موجودات زنده.

 

 

هوازدگی شیمیایی

در هوازدگی شیمیایی ساختمان داخلی کانیها بر اثر افزایش یا کاهش عناصر تغییر می‌کند. در واقع در این نوع هوازدگی ترکیب شیمیایی سنگها تغییر می‌کند. در هوازدگی شیمیایی آب مهمترین عامل به شمار می‌رود. ولی لازم به ذکر است که آب خالص غیرفعال بوده و نمی‌تواند هیچ تغییری در سنگها ایجاد کند. افزایش مقدار کمی از مواد محلول می‌تواند آب را فعال سازد. اکسیژن و دی‌اکسید کربن محلول در آب باعث ایجاد تغییرات اساسی در سنگها می‌شوند.

سرعت هوازدگی

سرعت هوازدگی سنگها به عوامل زیادی بستگی دارد از جمله این عوامل می‌توان به اندازه ذرات کانیهای سازنده سنگ و عوامل آب و هوای محیط را نام برد. هر چقدر اندازه کانی کوچکتر باشد سطح موثر آنها زیادتر بوده و در نتیجه سریعتر تحت تاثیر عوامل هوازدگی ، تجزیه می‌شوند. جنس کانیهای سازنده سنگ اثر بسیار مهمی در هوازدگی دارد به عنوان مثال سنگهای گرانیتی بسیار مقاوم تر از سنگ مرمر هستند، زیرا مرمر از کلسیت ساخته شده که به آسانی حتی در محلول اسیدی ضعیفی نیز حل می‌شود.ترتیب هوازدگی کانیهای سیلیکاته مطابق ترتیب تبلور آنهاست. کانیهایی که زودتر از همه تبلور می‌نمایند یعنی در درجه حرارت و فشارهای زیادتری بوجود می‌آیند، نسبت به کانیهایی که بعدا متبلور می‌شوند در سطح زمین پایداری کمتری دارند. زیرا شرایط تشکیل آنها با شرایط سطح زمین بسیار متفاوت است.

عوامل آب و هوایی ، بویژه رطوبت اهمیت ویژه‌ای در سرعت هوازدگی سنگها دارد. بهترین محیط برای هوازدگی شیمیایی آب و هوای گرم و فراوانی رطوبت است. در نواحی قطبی و در عرضهای جغرافیایی بالا چون برودت هوا ، رطوبت مورد نیاز برای هوازدگی را به صورت یخ در می‌آورد لذا هوازدگی شیمیایی در این نواحی بی‌تاثیر است. در نواحی خشک نیز به علت وجود رطوبت کافی هوازدگی شیمیایی نقش نداد.

 

هوازدگی و نهشته‌های معدنی

هوازدگی در ایجاد بعضی از نهشته‌های معدنی مهم نقش دارد، زیرا عناصر فلزی پراکنده در سنگ مادر را در یک جا جمع می‌کند. به چنین نقل و انتقالی غالبا غنی شدگی اطلاق می‌شود. غنی شدگی به دو طریق انجام می‌شود. در روش اول هوازدگی شیمیایی به همراه آب نفوذی موادی را که مناسب نیستند از سنگ در حال تجزیه جدا می‌کنند. لذا این عناصر مطلوبی که تراکم آنها در افق نزدیک سطح زمین کم می‌باشد به اعماق برده شده و با رسوب مجدد تمرکز آنها افزایش می‌یابد.

 

بوکسیت

بوکسیت که کانی اصلی آلومینیوم می‌باشد یکی از کانسارهایی است که به روش غنی شدگی طی فرآیندهای هوازدگی بوجود آمده است. بوکسیت در آب و هوای گرمسیری بارانی همراه با لاتریت تشکیل می‌شود. وقتی سنگ منشا غنی از آلومینیوم در معرض هوازدگی شدید و طولانی قرار بگیرد بیشتر عناصر اصلی آن نظیر کلسیم و سدیم و سیلیس در نتیجه شستشو از محیط خارج می‌شود و بر میزان آلومینیوم آن افزاوده می‌شود. با گذشت زمان خاکی غنی از آلومینیوم به نام بوکسیت حاصل می‌شود که می‌توان از آن آلومینیوم استخراج کرد.

 

 

نهشته‌های مس و نقره

بسیاری از نهشته‌های مس و نقره زمانی حاصل شده‌اند که فرآیند هوازدگی عناصری را که در کانسار اولیه با عیار پایین پراکنده بودند در یک جا متمرکز کرده است. معمولا چنین غنی شدگی در نهشته‌های پیریت‌دار (FeS) و کانیهای سولفوری معمول انجام می‌شود. پیریت به دلیل اینکه از نظر شیمیایی به اسید سولفوریک تغییر می‌یابد، می‌تواند در آبهای نفوذی فلزات معدنی را حل کند.

با انحلال کانیها مورد نظر فلزات به تدریج از خلال توده کانسار اولیه به سمت پایین مهاجرت می‌کنند تا سرانجام ته نشین شوند. ته نشینی هنگامی اتفاق می‌افتد که محلولهای مزبور به منطقه آبدار زیرزمینی نزدیک می‌شود. در این محل تغییرات شیمیایی ته نشینی عنصر فلزی می‌شود.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 08 فروردین 1394 ساعت: 20:07 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

موقعیت زن از نظر اسلام

بازديد: 63

موقعیت زن از نظر اسلام :

 

پیش از اینکه به اصل بحث بپردازیم لازم است چند مطلب را یادآور شویم:

1- راه تشخیص نظریات و احکام اسلام، دقت و تدبر کافی در آیات قرآن شریف و بررسی اخبار صحیحی که از پیغمبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) رسیده و روش علمی ایشان می باشد، و عمل مسلمانان و منتسبین به اسلام در پاره ای از امکنه و ازمنه دلیلی بر وجود یا عدم یک حکم معین نمی شود بنابراین اگر بعضی از مسلمانان عملا" افراط یا تفریط در حقوق زن نمودند نمی توان آنها را به حساب اسلام آورد، و نمی توان به استناد اینکه در فلان عصر یا در فلان منطقه. مسلمانان زنان ؟؟؟؟؟؟را از حقوق مشروعه محروم می داشته اند ادعا کرد که در اسلام چنین حقوقی برای زن منظور نشده، چنانکه به استناد اینکه برخی از کشورهای اسلامی و خلاف نصوص دینی در بعضی از قوانین از اروپاییها تقلید کرده اند نمی توان گفت که اگر این مطلب برخلاف اسلام بود ملیونها مسلمان از آن پیروی نمی کردند.

همچنین افراط و تفریطهای غربیها را نمی توان سند شریعت حضرت مسیح (ع) دانست و حتی اگر بعضی از فرق مسیحی قائل شدند باینکه زن برزخی است میان انسان و حیوان یا روح زنان (به استثنای روح حضرت مریم) جاودانه نیست و سعادت ابدی مخصوص مردان است نباید آنها را به حساب تعالیم حضرت عیسی گذاشت چنانکه بی بندباری و بی عفتیهای غربیها را نمی توان سند ؟؟؟/؟؟؟؟؟؟مذهب

2- درقوانین مدنی و جزایی و مطلق مقدرات اجتماعی، همیشه ملاک، نوع افراد جامعه استو هیچ گاه روی موارد نادر و اتفاقی حساب نمی شود و شاید ؟؟؟؟/ماده قانون پیدا شود که مناط؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟وضع آن بدون هیچ استثنا در ؟/ افراط موجود می باشد.

بنابراین وجود موارد نادر و اتفاقی که فلسفه ؟؟؟؟؟؟؟و حکمت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟قانون در آنها جاری نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟نبوده و نباید به واسطه آنها بر قانون گذار خرده گیری کرد.

3-در قوانین دینی و احکام الهی علاوه بر حفظ نظام اجتماع و رعایت مصالح مادی  جامعه،امور روحی و ؟؟؟؟ معنوی نیز ملحوظ است و نباید ؟؟؟؟؟؟؟/که در ؟؟؟؟؟؟؟/اجتماعی اسلام جز مصالح دنیوی چیزی منظور نشده و چگونه میتوان چنین احتمالی را درباره قانونگزاری داد که بیش از هر چیز به سعادت حقیقی و جلودانی؟؟؟؟؟؟ اهمیت میداده و روح توحید و خداپرستی را در ؟؟؟؟؟ مظاهر حیات جلوه گر میساخته است؟

چنانکه نباید گمان کرد که در تعالیم مقدسه این دین،نسبت بامور دنیوی اهمالی شده، و چگونه میتوان چنین احتمالی را درباره قانونگزاری داد که رابطه جسم و جان را برای حفظ غرض آفرینش برقرار کرده و زندگی دنیا را مقدمه و مزرعه زندگی جلودانی ؟؟؟؟؟؟؟؟/// قرار داده و حیات اخروی را نتیجه و پاداش آن دانسته است؟

غرض آفرینش از ؟؟؟///؟ دنیوی انسان است که با یک سیر تکاملی با آخرین کمال لایق بخود برسد، بنابراین ستون زندگانی دنیا نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟به حیات جلودانی جنبه ؟؟؟؟؟؟؟؟دارد و کیفیت اطوار آن تأثیر مستقیمی بر سعادت یا شقاوت اخروی می کند، ؟؟؟؟؟؟؟؟؟تشریع این است که انسان در مراحل مختلف زندگی در پرتو ؟؟؟؟؟؟؟/راهنمایی ؟راه راست را شناسد و با پیمودن آن به سر منزل مقصود برسد.

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چنانکه در مباحث نبوت به ثبوت رسیده از آن ؟؟؟؟؟؟؟؟است که فرائض انسان مانند حیوانات برای تشخیص همه ی انواع مصالح و مفاسد متعلق به حیات دنیوی و اخروی کافی نیست و عقل بشر از نظر عدم احاطه بر جمیع جهات، برای این منظور وافی نیست.

بخصوص مصالح ؟؟اخروی ،چه ،انسانی که هنوز با آن عواملم راه نیافت تحول ؟؟ نمیتواند همگی اسباب و شرایط و موانع سعادت آن را بشناسد و تشخیص بدهد که وظیفه او هر آنی از آنات و شأنی از شئون زندگی نسبت به مسائل معنوی و اخروی ؟؟ چیست.

بنابر این ،بشر نیازمند بتعالحی؟؟ است که از طرف کسی که محیط بجمیع؟؟ عواملم ؟؟ومطلع از همه اسرار و رموز است فرستاده شده باشد بنابراین ،نظام تکوین و نظام تشریع هر رو برای یک هدف برقرار شده و هیچکدام غرض دیگری را نقض نمیکند بلکه هرکدام معاضد ؟؟ و مکمل دیگری شمار می رود.و اساسا" آنکس که انسان را آفریده و او را برای یک سیر تکاملی؟/// در مسیر فطرت به راه انداخت و با راهنمایی های تکوینی و تشریعی به سوی عالی ترین هدف هدایت کرده و بیش از هر کس بترقی و تعالی او علاقمند است ،و آیا جز او کس میتواند بجزئیات مصالح مادی و معنوی و دنیوی و اخروی و جسمانی و روحانی بندگان احاطه پیدا کند و مقرراتی را برای زندگی فردی و اجتماعی بشر تنظیم نماید که در همگی آن ها رعایت جمیع جهات و شئون شده باشد؟

از اینرو باید که دین اسلام مشتمل بر یک سلسله نظامات تشریعی است که از طرف پروردگار متعال برای راهنمایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بشر و رساندن انسان ها ؟؟؟؟؟؟؟به درجه کمال ؟؟؟و معنوی و دنیوی و اخروی توسط آخرین پیغمبران در دسترس جامعه بشریت قرار گرفته است و در قوانین و احکام آن هیچگونه قصوری وجود ندارد.

در اینصورت کسی که خود را مسلمان می داند اگر گمان کند که در قوانین و احکام آن هیچگونه قصوری وجود ندارد.

در اینصورت کسی که خود را مسلمان میداند اگر گمان کند در قوانین مقدمه اسلام نسبت به امور اجتماعی اهمال و قصوری شده یا احکام و قوانین این دین محدود به زبان یا مکان خاصی است،با کمال تأسف باید گفت که از ساده ترین و قطعی ترین معارف اسلامی بی اطلاع است یا نیروی تعقل کافی برای درک این مطالب ندارد.

4- اختلاف افکار بشر از دوران اولیه تاریخ تاکنون و ترقی و تکامل روزافزون  عصری بنهایت کمال نرسیده بود و همه واقعیات در هیچ رمان و مکانی برای بشر مکشوف نشده بوده است.

هم اکنون مجهولات بسیاری وجود دارد که دانشمندان در دل آنها ؟؟؟؟؟؟؟؟؟و هیچ عاقلی نمی تواند ادعا کند که بعد از این دیگر فکر بشر ترقی نخواهد کرد و معلومات جدیدی برای او پیدا نخواهد شد و تازه لازمه چنین ادعایی این نیست که بشر عصر اتم ؟؟؟؟/رموز اسرار آفرینش پی برده است و سبکسرانی که چنین ادعاهای پوچی میکردند دیر زمانی است که به اشتباه خودشان واقف شده اند.

بنابراین، توقع اینکه ما همه اسرار ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟توقع بسیار بیجایی است.

آیا ما توانسته ایم نظام اسرار طبیعی یک موجود زنده را بشناسیم که میخواهیم بر همگی موجودات مادی و معنوی و جسمانی و روحانی و دنیوی و اخروی که در قوانین الهی رعایت شده احاطه پیدا کنیم؟

پس اگر در مورد بعضی از احکام فردی یا قوانین اجتماعی اسلام به اسراری چند برخورد کردیم نباید گمان کنیم که فلسفه تشریع آن تنها همان بوده که ما ؟؟؟؟؟؟؟؟؟وبس.

چه بسا اسرار دیگری دارد که با اکتشافات ؟؟؟//جدیدی که در طول قرنهای آینده واقع می شود برای ؟؟؟؟؟؟؟؟روشن خواهد شد، چنانکه بسیاری از آن ها بر انسان های چند قرن پیش مخفی بوده و بر بشر این عصر مکشوف شده است. و چه بسا پاره ای از آن ها از حد خودم بشر عادی خارج باشد.

5- باید در نظر داشت که مجموعه تعالیم اسلام از عقاید و اخلاصیات؟؟؟ و احکام عملی بمنزله ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟است که با استفاده از آن، عموم دردهای جامعه اصلاح، و سعادت دنیا و آخرت برای نوع بشر ؟؟؟؟؟؟/می شود.

ولی نباید انتظار داشت که هر حکمی از احکام اسلام به تنهایی در هر اجتماع و تحت هر شرایطی نتایج مطلوبه را بدهد.

بنابراین،نباید گفت که فلان قانون اسلام در اجتماع فعلی ما قابل اجرا نیست و این را نقض؟؟؟؟؟//قوانین اسلام یا دلیل محدود بودن آن ها به زمان ؟؟؟؟؟؟؟دانست.

در آیه ی (195) از سوره آل عمران میفرماید.

زن وظیفه شناس و پرهیز کار با مرد متقی و درست کار از نظر اسلام فرقی ندارند.

زن در جامعه اسلامی میتواند مالک شود، در اموال خود تصرف کند، از خویشاوندان ارث ببرد،تحصیل علم کند و حتی بطریق مشروع و کسب و تجارت نماید. چنان که «زینب عطاره» عطر فروشی میکرد و پیغمبر اکرم (ص) از او عطر میخرید، و از نظر معاشرت و شرکت در امور اجتماعی تا حدودی که با عفت و پاکدامنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نداشته باشد آزاد است.

در صدر اسلام بسیاری از زنان همراه مجاهدین در جنگها حاضر میشدند و بکارهایی مانند طب و پرستاری و زخم بندی مجروحین اشتغال می ورزیدند.

 

 

 

زن یا نیمی ازپیکر اجتماع

مؤلف : استاد محمد تقی مصباح

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 08 فروردین 1394 ساعت: 20:07 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

جلال‌الدین محمد بلخی

بازديد: 221

جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی معروف به جلال‌الدین رومی، جلال‌الدین بلخی، رومی، مولانا و مولوی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ - ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) از زبده‌ترین عارفان و یکی از مشهورترین شاعران ایرانی به شمار می‌آید. نام او محمد و لقبش در دوران حیات خود «جلال‌الدین» و گاهی «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» بوده و لقب «مولوی» در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن نهم) برای وی به کار رفته] و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. خانوادهٔ وی از خانواده‌های محترم بلخ بود و گویا نسبش به خلیفهٔ أول ابوبکر می‌رسدو پدرش هم از سوی مادر به قولی دخترزادهٔ سلطان محمد خوارزمشاه بود، هرچند «بدیع‌الزمان فروزانفر» از مولاناشناسان نامدار با ارائهٔ دلایل کافی این نظریه را رد کرده‌است.

 

زندگی‌نامه

جلال‌الدین محمد بلخی در ۶ ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ (ولایتی در افغانستان امروزی) زاده شد. پدر او مولانا محمدبن حسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است.و نیز او را با لقب سلطان العلماء یاد کرده اند. بهاءولد از اکابر صوفیه واعاظم عرفا بودو خرقۀ او به احمد غزالی می پیوست. وی در علم عرفان و سلوک سابقه ای دیرین داشت و از آن رو که میانۀ خوشی با قیل وقال و بحث و جدال نداشت و علم و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی می دانست و نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی، پرچمداران کلام و جدال با او از سر ستیز در آمدنداز آن جمله فخرالدین رازی بود که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را بر ضد او برانگیخت. به درستی معلوم نیست که سلطان العلماء در چه سالی از بلخ کوچید، به هر حال جای درنگ نبود و جلال الدین محمد ۱۳ سال داشت که سلطان العلماءرخت سفر بر بست و بلخ و بلخیان را ترک گفت و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت جهانبانی نشسته به شهر خویش باز نگردد. پس شهر به شهر و دیار به دیار رفت و در طول سفر خود با فریدالدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و بالاخره علاءالدین کیقباد قاصدی فرستاد و او را به قونیه دعوت کرد. او از همان بدو ورود به قونیه مورد توجه عام و خاص قرار گرفت.

سرانجام شمع وجود سلطان العلماء در حدود سال ۶۲۸ هجری قمری خاموش شد و در دیار قونیه به خاک سپرده شد. درآن زمان مولانا جلال الدین گام به بیست و پنجمین سال حیات خود می‌نهاد، مریدان گرد او ازدحام کردند و از او خواستند که برمسند پدر تکیه زند و بساط وعظ و ارشاد بگسترد.

همه کردند رو به فرزندش                       که تویی در جمال مانندش

شاه ما زین سپس تو خواهی بود                از تو خواهیم جمله مایه و سود

سید برهان الدین محقق ترمذی مرید صدیق و پاکدل پدر مولانا بود و نخستین کسی که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد. وی ناگهان بار سفر بر بست تابه دیدار مرشد خود سلطان العلماء د رقونیه برسد. شهر به شهر راه پیمود تا اینکه به قونیه رسید و سراغ سلطان العلما را گرفت غافل از آنکه او یکسال پیش ا زاین خرقه تهی کرده و از دنیا رفته بود.

وقتی که سید نتوانست به دیدار سلطان العلماء نائل شود رو به مولانا کرد و گفت در باطن من علومی است که از پدرت به من رسیده این معانی را از من بیاموز تا خلف صدق پدر شود. مولانا نیز به دستور سید به ریاضت پرداخت و مدت نه سال با او همنشین بود و زان پس برهان الدین رحلت کرد.

بود در خدمتش به هم نه سال                         تا که شد مثل او به قال و به حال

 

طلوع شمس

مولانا در آستانۀ چهل سالگی مردی به تمام معنی و عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و عامه مردم از وجود او بهره ها می‌بردند تا اینکه قلندری گمنام و ژنده پوش به نام شمس‌الدین محمد بن ملک داد تبریزی روز شنبه ۲۶ جمادی‌الاخر سال ۶۴۲ هجری قمری به قونیه آمد و با مولانا برخورد کرد و آفتاب دیدارش قلب و روح مولانا را بگداخت و شیداییش کرد. (در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد. در این دوره که سی سال از حیات مولانا را شامل می شود، مولانا آثاری برجای گذاشته است که جزو عالی ترین نتایج اندیشه بشری است.) و این سجاده نشین با وقار و مفتی بزرگوار را سرگشته کوی و برزن کرد تا بدانجا که خود، حال خود را چنین وصف می کند:زاهد بودم ترانه گویم کردی                     سر حلقۀ بزم و باده جویم کردی

سجاده نشین با وقاری بودم                              بازیچۀ کودکان کویم کردی

 

پیوستن شمس به مولانا

روزی مولوی با خرسندی و بی خیالی از راه بازار به خانه باز می گشت ناگهان عابری نا شناس ا زمیان جمعیت پیش آمد گستاخ وار عنان فقیه و مدرس پر مهابت شهر را گرفت و در چشمهای او خیره شد و گستاخانه سؤالی بر وی طرح کرد: «صراف عالم معنی، محمد (ص) برتر بود یا بایزید بسطام؟»

مولانای روم که عالی ترین مقام اولیا را از نازلترین مرتبۀ انبیا هم فروتر می دانست با لحنی آکنده از خشم جواب داد: «محمد(ص) سر حلقۀ انبیاست بایزید بسطام را با او چه نسبت؟»

اما درویش تاجرنما که با این سخن نشده بود بانگ برداشت: «پس چرا آن یک (سبحانک ما عرفناک) گفت و این یک (سبحانی ما اعظم شأنی) به زبان راند؟» مولانا لحظه ای تأمل کرد و گفت: «با یزید تنگ حوصله بود به یک جرعه عربده کرد. محمد دریانوش بود به یک جام عقل و سکون خود را از دست نداد». مولانا این را گفت و به مرد ناشناس نگریست در نگاه سریعی که بین آنها رد وبدل شد بیگانگی آنها تبدیل به آشنایی گشت. نگاه شمس به مولانا گفته بود از راه دور به جستجویت آمده‌ام اما با این بار گران علم و پندارت چگونه به ملاقات الله می‌توانی رسید؟

ونگاه مولانا به او پاسخ داده بود: «مرا ترک مکن درویش و این بار مزاحم را از شانه هایم بردار.»

پیوستن شمس به مولانا در حدود سال ۶۴۲ هجری قمری اتفاق افتاد و چنان او را واله وشیدا کرد که درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت و از آن زمان طبع ظریف او در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پر شور و حال عرفانی پرداخت. شمس به مولانا چه گفت و چه آموخت و چه فسانه و فسونی ساخت که سراپا دگرگونش کرد معمایی است که «کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را». اما واضح و مبرهن است که شمس مردی عالم و جهاندیده بود. و برخی به خطا گمان کرده‌اند که او از حیث دانش و فن بی‌بهره بوده است مقالات او بهترین گواه بر دانش و اطلاع وسیع او بر ادبیات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است.

 

غروب موقت شمس

رفته رفته آتش حسادت مریدان خام طمع زبانه کشید و خود نشان داد. آنها می دیدند که مولانا مرید ژنده پوشی گمنام گشته و هیچ توجهی به آنان نمی کند از این رو فتنه جویی را آغاز کردند و در عیان و نهان به شمس ناسزا می گفتند و همگی به خون شمس تشنه بودند.

شمس از گفتار و رفتار گزندۀ مریدان خودبین و تعصّب کور و آتشین قونویان رنجیده شد و چاره ای جز کوچ ندید. از این رو در روز پنجشنبه ۲۱ شوال سال ۶۴۳ شهر قونیه را به مقصد دمشق ترک گفت.

شمس در حجاب غیبت فرو شد و مولانا نیز در آتش هجران او بی قرار و ناآرام گشت. مریدان که دیدند رفتن شمس نیز مولانا را متوجه آنان نساخت لابه کنان نزد او آمدند و پوزش ها خواستند.

پیش شیخ آمدند لابه کنان                                         که ببخشا مکن دگر هجران

توبۀ ما بکن ز لطف قبول                                       گرچه کردیم جرمها ز فضول

مولانا فرزند خود سلطان ولد را همراه جمعی به دمشق فرستاد تا شمس را به قونیه باز گردانند. سلطان ولد هم به فرمان پدر همراه جمعی از یاران سفر را آغاز کرد و پس از تحمل سختی های راه سرانجام پیک مولانا به شمس دست یافت و با احترام پیغام جان سوز او را به شمس رساند و آن آفتاب جهانتاب عزم بازگشت به قونیه نمود. سلطان ولد به شکرانۀ این موهبت یک ماه پیاده در رکاب شمس راه پیمود تا آنکه به قونیه رسیدند و مولانا از گرداب غم و اندوه رها شد.

 

غروب دائم شمس

مدتی کار بدین منوال سپری شد تا اینکه دوباره آتش حسادت مریدان خام طمع شعله ور شد توبه شکستند و آزارو ایذای شمس را از سر گرفتند. شمس از رفتارو کردار نابخردانۀ این مریدان رنجیده خاطر شد تا بدانجا که به سلطان ولد شکایت کرد:

خواهم این بار آنچنان رفتن                                           که نداند کسی کجایم من

همه گردند در طلب عاجز                                         ندهد کس نشان ز من هرگز

چون بمانم دراز، گویند این                                         که ورا دشمنی بکشت یقین

او چندین بار این سخنان را تکرار کرد و سرانجام بی خبر از قونیه رفت و ناپدید شد. بدینسان، تاریخ رحلت و چگونگی آن بر کسی معلوم نگشت.

 

شیدایی مولانا

مولانا درفراغ شمس ناآرام شد و یکباره دل از دست بداد و روز و شب به سماع و رقص پرداخت و حال زارو آشفتۀ او در شهر بر سر زبانها افتاد.

روز و شب د رسماع رقصان شد                           بر زمین همچو چرخ گردان شد

این شیدایی او بدانجا رسید که دیگر قونیه را جای درنگ ندید و قونیه را به سوی شام و دمشق ترک کرد. مولانا در دمشق هر چه گشت شمس را نیافت و ناچار به قونیه بازگشت. در این سیر روحانی و سفر معنوی هر چند که شمس را به صورت جسم نیافت ولی حقیقت شمس را در خود دید و دریافت که آنچه به دنبال اوست در خود حاضر و متحقق است. این سیر روحانی د راو کمال مطلوب پدید آورد. مولانا به قونیه بازگشت و رقص و سماع را از سر گرفت و پیرو جوان و خاصو عام همانند ذره ای د رآفتاب پر انوار او می گشتند و چرخ می زدند. مولانا سماع را وسیله ای برای تمرین رهایی و گریز می دید. چیزی که به روح کمک می کرد تا دررهایی از آنچه او را مقید در عالم حس و ماده می‌دارد پله پله تا بام عالم قدس عروج نماید. چندین سال بر این منوال سپری شد و باز حال و هوای شمس در سرش افتاد و عازم دمشق شد ولی هرچه کوشید شمس را نیافت سر انجام چاره ای جز بازگشت به دیار خود ندید.

صلاح الدین زرکوب

مولانا بنا بر عقیدۀ عارفان و صوفیان بر این باور بود که جهان هرگز از مظهر حق خالی نگردد و حق درهمۀ مظاهر پیدا و ظاهر است و اینک باید دید که آن آفتاب جهانتاب از کدامین کرانه سر برون می‌آورد و از وجود چه کسی نمایان می شود؟

روزی مولانا از حوالی زرکوبان می گذشت از آواز ضرب ایشان حالی دروی ظاهر شد و به چرخ در آمد شیخ صلاح الدین به الهام از دکان بیرون آمد و سر در قدم مولانا نهاد و از وقت نماز پیشین تا نماز دیگر با مولانا در سماع بود. بدین ترتیب بود که مولانا شیفتۀ صلاح الدین شد و شیخ صلاح الدین زرکوب توانست این لیاقت و شایستگی را در خود حاصل کند و جای خالی شمس را تا حدودی پر سازد. صلاح الدین مردی عامی و امّی از مردم قونیه بود و پیشۀ زرکوبی داشت و از علم و سواد بی بهره . مولانا زرکوب را خلیفۀ خود ساخت و حتی سلطان ولد را با آن همه مقام علمی سفارش اکید کرد که باید حلقۀ ارادت زرکوب را به گوش کند. هر چند سلطان ولد تسلیم سفارش پدر خود بود ولی در عین حال مقام خود را به ویژه در علوم ومعارف برتر از زرکوب می دانست ولی سر انجام به فراست دریافت که معلومات و معارف ظاهری نمی تواند چاره ساز مشکلات روحی و معضلات معنوی باشد. او با این تأمل خودبینی را کنار گذاشت و از سر صدق و صفا مرید زرکوب شد. صلاح الدین زرکوب نیز همانند شمس تبریزی مورد حسادت مریدان واقع می شد اما به هر حال مولانا مدت ده سال با وی مؤانست و مصاحبت داشت تا اینکه زرکوب بیمار شد و سرانجام نیز خرقه تهی کرد و در قونیه دفن شد.

 

حسام الدین چلبی

حسام الدین چلبی معروف به اخی ترک از اکابر عرفا و مرید صدیق مولانا بود. مولانا با او نیز ده سال مجالست داشت.

 

 

 

درگذشت مولانا

آرامگاه مولوی در قونیه، ترکیه

مدتها بود جسم نحیف و خستۀ مولانا در کمند بیماری گرفتار شده بود ا اینکه سرانجام این آفتاب معنا درپی تبی سوزان در روز یکشنبه پنجم جمادی الآخر سال ۶۷۲ هجری قمری رحلت فرمود.

در آن روز پر سوز، سرما و یخبندان در قونیه بیداد می کرد و دانه های نرم و حریرین برف در فضا می رقصیدند و بر زمین می نشستند. سیل پر خروش مردم پیرو جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند. افلاکی می گوید:« بسی مستکبران و منکران که آن روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند » و چهل شبانه روز این عزا و سوگ بر پا بود.

بعد چل روز سوی خانه شدند                                     همه مشغول این فسانه شدند

روزو شب بود گفتشان همه این                                 که شد آن گنج زیر خاک دفین

آری چنین بود زندگی مولانای ما، زندگی این خداوندگار بلخ و روم که برای وصول به عشق واقعی برای نیل به از خود رهایی در مقام فنا و بالاخره برای سیر تا ملاقات خدا که راه آن در فراسوی پله های حس و عقل و ادراک عادی انسانی است از زیر رواقهای غرور انگیز مدرسه و از فراز منبری که در بالای آن آدمی آنچه را خود بدان تن د رنمی دهد از دیگران مطالبه می کند، خیز برداشت و با حرکتی سریع و بی وقفه پله پله نردبان نورانی سلوک را یک نفس تا ملاقات خدا طی کرد. یک نفس اما در طول مدت یک عمر شصت و هشت ساله که برای عمر تاریخ یک نفس هم نبود.

 

 

 

آثار

آثار منظوم

مثنوی معنوی

مولانا کتاب معروفش مثنوی معنوی را با بیت معروف «بشنو از نی چون حکایت می‌کند/از جدایی‌ها شکایت می‌کند» آغاز می‌کند. در مقدمهٔ کاملاً عربی مثنوی معنوی نیز که به انشای خود مولانا است، این کتاب به تأکید «اصول دین» نامیده می‌شود («هذا كتابً المثنوي، و هّو اصولُ اصولِ اصولِ الدين»).

مثنوی حاصل پربارترین دوران عمر مولاناست. چون بیش از پنجاه سال داشت که نظم مثنوی را آغاز کرد. اهمیت مثنوی از آن رو نیست که یکی از آثار قدیم ادبیات فارسی ایران است بلکه از آن جهت است که برای بشر سرگشته امروز پیام رهایی و وارستگی دارد. مثنوی فقط عرفان نظری نیست بلکه کتابی است جامع عرفان نظری و عملی. او خود گفته‌است: «مثنوی را جهت آن نگفتم که آن را حمایل کنند، بل تا زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی معراج حقایق است نه آنکه نردبان را بر دوش بگیرند و شهر به شهر بگردند.» بنابراین، عرفان مولانا صرفاً عرفان تفسیر نیست بلکه عرفان تغییر است.

 

دیوان شمس

غزلیات و «دیوان شمس» (یا دیوان کبیر)، محبوبیت فراوانی کسب کرده‌اند. درصد ناچیزی از این غزلیات به زبانهای عربی و ترکی بوده و عمده غزلیات موجود در این دیوان به زبان پارسی سروده شده‌اند.

 

رباعیات

مولانا در کنار «دیوان شمس» و شعرهایش در «مثنوی‌معنوی»، رباعیات عاشقانه‌ای نیز سروده‌است که می‌گویند پس از خیام از بی‌پرده‌ترین رباعیات به زبان فارسی است.[چه کسانی گفته اند؟] پژوهندگان به ظن قوی بسیاری از رباعیات وی را از او نمی‌دانند.[کدام پژوهندگان؟]

نمونه‌ای از رباعیات وی چنین است :

عشق از ازل است و تاابد خواهدبود        جوینده عشق بی‌عدد خواهدبود

فردا که قیامت آشکارا گردد                         هرکس که نه عاشق است رد خواهد بود

عشق آمدو شد چو خونم اندر رگ و پوست تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست

اجزای وجود من همه دوست گرفت                 نامیست زمن باقی و دیگر همه اوست

 

آثار منثورفیه ما فیه

مجالس سبعه

مکاتیب

 

سال جهانی مولانا

یونسکو با پیشنهاد ترکیه سال ۲۰۰۷ را سال جهانی مولانا نامیده‌است

رویدادهای سال مولانادر این سال تمبر مولانا با نمایی از استاد بهزاد در آمریکا منتشر شد.

در روزهای ۶ تا ۱۰ آبان ۱۳۸۶، کنگره بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولانا با شرکت اندیشمندانی از ۳۰ کشور جهان در سه شهر تهران، تبریز و خوی برگزار شد. ریاست آن را غلامعلی حداد عادل بر عهده داشت. حدود ۴۵۰ مقاله به این کنگره ارسال شده بود و ۲۸۰ استاد و پژوهشگر در آن به ارائه‌ی مقاله پرداختند. در حاشیه‌ی این کنگره محمود فرشچیان از تابلوی مینیاتور شمس و مولوی پرده‌برداری کرد.

برگزاری همایش بین المللی داستان پردازی مولوی در روزهای ۶ و ۷ آبان ۱۳۸۶، در مرکز همایش های بین المللی صداوسیما.

 

ادعاهای ترکیه درباره مولانا

ترکیه در برنامه‌هایی که به مناسبت سال جهانی مولانا برگزار کرده‌است، تلاش کرده‌است که مولانا را به عنوان یک چهره فرهنگی کشور خود به دنیا معرفی کند. در این میان کم توجهی مقامات ایرات در کنار تشدید انزوای ایران در سالهای اخیر، در موفقیت دولت ترکیه نقش فراوانی داشته است و این در صورتی است که به قول دکتر میرجلال‌الدین کزازی: بزرگداشت مولانا را توسط دوستانمان در ترکيه به فال نيک مي گيريم، اما نبايد فراموش کنيم که اين بزرگ مرد ادبيات جهان، نخست به ما (ایرانیان) تعلق دارد و سپس به ديگران. نبايد کوتاهي کنيم.

همچنین مولانا در مثنوی معنوی به سخن گفتن به پارسی سفارش کرده‌است:

پارسی گو گرچه تازی خوشتر است         عشق را خود صد زبان دیگر است

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 08 فروردین 1394 ساعت: 20:04 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ادبیات عرب

بازديد: 205

ادبیات عرب

زبان عربی گذشته از پیوند هزارو چند ساله اش با زبان فارسی ، زبان دین ماست و لذا برای بررسی آن حتما لازم است که ادبیات عرب و تاریخ ادبیات عرب برسی شود . تا دوره های ادبی از جاهلیت تا عصر ما و آثار هر عصر و نیز عوامل فرهنگی و غیر فرهنگی موثر در آن ، کاملا روشن شود و تمام خطوط و جزئیات شخصیت روانی و اجتماعی و هنری ادبا به وضوح تصویر شود.عربها واژه ادب رادرمعانی مختلفی به کار می برند ، در زمان جاهلیت به معنی دعوت به طعام مهمانی ( مأدوبه ) بود. و در جاهلیت و اسلام به خلق کریم و حسن معاشرت با خواص و عوام به کار می رفت. سپس بر تهذیب نفس و آموزش صفات پسندیده و معارف و شعر اطلاق شد. در قرن نهم میلادی و قرون بعد از آن همه علوم و فنون را از فلسفه و ریاضیات و نجوم و کیمیا و طب و اخبار و انساب و شعر و جز آن را از آنگونه معارف والا که در بهبود بخشیدن به روابط اجتماعی به کار می آید در بر می گرفت.

در قرن دوازدهم ، لفظ ادب در شعر و نثر و آنچه به آن دو مربوط است چون نحو و علوم لغت و عروض و بلاغت و نقد ادبی استعمال شد.

ادب عربی به دو قسم تقسیم می شود: ادب انشائی یا ایجادی و ادب وصفی یا موضوعی که نخستین آن شامل شعر و نثر است و دومی شامل تحلیل ادبی و تاریخ ادب

فنون ادبی عربی نیز بر دو قسمک می باشند:

فنون ادبی شعری و فنون ادبی نثری . فنون ادبی شعری عبارتند از شعر قصصی یا حماسی ، شعر غنائی ، شعر تمثیلی و شعر تعلیمی .

ادب عربی قدیم از شعر حماسی و تمثیلی خالی است. زیرا قوم عرب کمتر شهرنشین بود و بیشتر به واقعیت گریش داشت و از این رو تخیلش بارور نشده بود. از طرف دیگر شیوه کسب روزی به وسیله شعر که در میان شاعران قوم رواج گرفت جائی برای سرودن اشعار حماسی و تمثیلی باقی نگذاشت. با این همه اگرچه ادب عربی از آثار حماسی بلند و طولانی خالی است از قصائدی که در آنها روح حماسی می باشد خالی نیست.

اما فنون ادبی نثری عبارتند از تاریخ و خطابه و قصه و تعلیم و رسائل . ادب قدیم عربی از داستانهای طولانی نیز خالی است. عرب نثر را به دو گونه می نوشت:نثر مرسل و نثر مسجع.

در میان اعراب شعر بیش از نثر عرصه بروز یافت و از سجع آغاز شد و به ارجوزه ها رسید و از آنجا به اوزان مختلف راه یافت. دوره های ادب عربی نیز در سه نهضت منحصر می شود: نهضت جاهلی و اموی ، نهضت عباسی ، نهضت جدید.بنابر این این دوره ها از عصر جاهلیت شروع می شوند و تا ظهور اسلام و بعد از آن حمله مغول و تأثیر آن بر ادب عربی کشیده می شوند. بر اساس موشکافیهای تاریخی و ادبی و مطالعه تطبیقی زبان شناسانه باید به اصالت شعر جاهلی نظر داد. و شعر عربی پس از آن دجار تحول و دگرگونی گردید و شاعران معروفی چون امرئ القیس و زهیر و اعشی و ... پیدا شدند و هرکدام سبک و بینش خاصی داشتند و تصویر خاصی در شعر خویش نمایان کردند. باآمدن اسلام ادب و زبان عربی نیز از قرآن و اسلام تاثیر پذیرفت و ارزش و اهمیت یافت که از صورت یک زبان قومی و محلی در گوشه ای محجور از دنیا به موقعیت یک زبان مهم جهانی نایل گردید و با مشارکت موثر همه مسلمین به ویژه ایرانیان ، گسترش و دامنه ای کم نظیر یافت و آثار و آثار بیشماری در موضوعات گوناگون به عربی نوشته شد.

 

سیر تاریخی معانی واژه ادب در ادبیات عربی       

واژه ادب از کلماتی است که معنی آن همراه با تحول زندگی قوم عرب و انتقال آن از بدویت به مدنیت تغییر یافته و پی درپی معانی نزدیک به هم پیدا کرده ، تا این معنی را که امروز متبادر به ذهن می شود به خود گرفته ، که عبارت است از سخنی رسا که به نیت تاثیر درز عواطف خواننده یا شنونده به شعر یا نثر انشاء شود. اگر در عصر جاهلی راجع به کلمه ادب کندو کاو کنیم آن را در زبان شاعران نمی یابیم ، بلکه به کلمه آدب به معنی کسی که مردم را به طعام فرا می خواند بر می خوریم . در شعر طرفه بن عبد آمده است:

نحن فی المشاه ندعوا الجفلی لا تری الآدب فینا ینتقر

یعنی ما در قشلاق دعوت عام می کنیم و آدب ما در دعوت به طعام تبعیض قائل نمی شود. مأدبه به معنی خوراکی که مردم بدان دعوت می شوند نیز از همین ریشه است، از اشتقاقات این لغت « ادب ، یأدب » می باشد یعنی طعامی آماده کرد ، یا : به طعامی دعوت کرد.

گذشته از بیت طرفه ، شعر دیگری که دلالت بر انتقال کلمه ادب از معنای حسی مذکور به معنای دیگر کند در دست نیست، تا آنکه در زبان حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم این کلمه در معنای اصلاح و پرورش اخلاقی به کار گرفته می شود: « ادبنی ربی فاحسن تأدیبی » شاعر مخضرم ، سهم بن حنظله غنوی نیز کلمه ادب را در همین معنی به کار برده:

لایمنع الناس منی ما اردت ولا اعطیهم ما ارادوا احسن ذا ادبا

این را که هر آنچه از دیگران بخواهد مانعش نمی شوند لیکن همه آنچه دیگران از او بخواهند ، ندهد ، دلیل بر حسن ادب گرفته ، یعنی نوعی پرورش اخلاقی نه عمل بر وفق طبیعت یا پیشامد.چه بسا کلمه ادب در عصر جاهلی نیز در همین معنی اخلاقی به کار گرفته شده باشد لیکن نصی که این حدس را تأیید کند به دست ما نرسیده است.

نلینو با این فرض که ادب مقلوب دأب است بر آن رفته که ادب در جاهلیت به معنی سنت و سیرت پدران استعمال می شده است.در واقع اعراب همچنانکه جمع بئر را آبار و جمع رأی را آرا می آورده اند دأب را هم به آداب جمع بسته اند ، و بعدها پنداشته اند که آداب جمع کلمه ادب است و ادب در معنای سنت و سیرت (دأب) در زبانشان رایج و معمول شده و ادب را به معنی خوی و عادت پسندیده گرفته اند. اما این فرض بعیدی است؛ قریب به ذهن این است که کلمه از معنی حسی آن: دعوت به طعام به معنی ذهنی یعنی دعوت به بزرگ منشیها و اخلاق ستوده انتقال یافته باشد، همچنانکه تمام اسم معنیها به این گونه نخست در یک معنای حسی حقیقی به کار می رفته و سپس مفهوم ذهنی و مجازی یافته اند.

در عصر بنی امیه کلمه ادب در معنی اخلاقی و تربیتی استعمال می شود، و پیش از پایان آن دوره معنای دیگر و تازه تری بدان می افزایند: آموزش.

در واقع عده ای از معلمین که خلیفه زادگان را طبق نظر خلفا فرهنگ عربی تعلیم می دادند، مودبین نامیده شدند. اینان به فرزندان خلفا شعر و خطبه و اخبار و انساب و ایام عرب ، مربوط به دوره جاهلی و اسلامی می آموختند. این استعمال جدید مجال آن را پدید آورد که ادب در مقابل کلمه علم قرار بگیرد. علم در آن دوره به دانش شریعت اسلامی از قبیل فقه و حدیث پیامبر و تفسیر قرآن اطلاق می شد.در عصر عباسی دو معنای پرورشی و آموزشی کلمه ادب ، هر دو در کنار هم کاربرد دارد. چنانکه ابن مقفع دو رساله اش در پندهای اخلاقی و اندرزهای سیاسی را الادب الاصغیر و الادب الکبیر نامید. و ابوتمام بخش سوم دیوان الحماسه را باب الادب نام نهاد که برگزیده ای است از اشعار نغز در مضامین اخلاقی. همین معنی کاملا بر بخشی از صحیح بخاری به نام کتاب الادب منطبق است، همچنین بر کتاب الادب نوشته ابن معتز.

در قرن دوم و سوم هجری و پس از آن کلمه ادب بر شناخت اخبار و اشعار عرب اطلاق کردند و شروع به تألیفاتی در این موضوع کردند و کتب ادب نامیدند ، مانند البیان و التبیین جاحظ که مجموعه ای است از اخبار و اشعار و خطبه ها و نکات جالب با بسیاری اظهار نظرهای انتقادی و سخن سنجانه و نیز الکامل فی الغه و الادب تألیف مبرد که وجهه نظرش بحث در واژه هاست و چون در آن عصر فن نثر نویسی رو به پیشرفت داشت نمونه هایی از رساله های منثور نیز ارائه کرده است. اما کلمه ادب در معنی آموزشی ، که به دو فن نظم و نثر و نکات و لطایف مربوط به آن مختص است، متوقف نماند بلکه توسعه یافت و احیانا شامل همه معارف غیر مذهبی گردید که انسان را از جهت اجتماعی و فرهنگی ارتقا می دهد. کلمه ادب در این معنی گسترده نزد اخوان الصفا می یابیم ، در رسائل ایشان ادب علاوه بر علوم لغت و بیان و تاریخ و اخبار ، به جادو و کیمیاو حساب و آیین تجارت و معاملات نیز دلالت می کند. تا اینکه در قرن هشتم هجری این کلمه شامل انواع معرفت به ویژه علوم بلاغت و لغت می شود، و در اینجاست که ابن خلدون می گوید: ادب یعنی برداشتن اشعار و اخبار عرب و دانستن مجملی از هر علم.

از قرن سوم هجری به بعد کلمه ادب بر مجموعه آیینهایی دلالت می کند که طبقه بخصوصی از مردم بایستی رعایت کنند و دراین معنی کتابهای بسیاری نوشته شده مانند: ادب الکاتب ابن قتیبه و ادب الندیم کشاجم . و به دنبال آن کتب مختلفی در موضوع ادب القاضی ( آیین قضاوت) ادب الوزیر( آیین وزارت) و ادب الحدیث ( آیین سخن گفتن) و ادب الطعام ( آیین غذا خوردن) و ادب المعاشره( آداب نشست و برخاست)و ادب السفر و غیره نوشته شده است. مضاف بر اینکه در اشعار و لطایف نیز در بسیاری موارد مدلول کلمه ادب همین است. بالاخره از اواسط قرن گذشته کلمه ادب به دو معنی دلالت می کند، یکی معنای کلی در مقابل Litterature که فرانسویان بر هر نوشته ای در هر موضوع و به هر سبک اطلاق می کنند چه علمی باشد چه فلسفی یا ادبی به معنای ویژه ، پس هر چه محصول خرد یا احساس است ادب نامیده می شود. اما در معنای خاص مراد از ادب تنها تعبیر معانی و مقاصد نیست بلکه بعلاوه می باید تعبیر چنان زیبا باشد که در عواطف خواننده یا شنونده اثر کند، بدان گونه که در فن شعر و انواع نثر ادبی از خطابه و تمثیل و مثل و داستان و نمایشنامه و مقامه ، معلوم و معهود است.

 

 

 

ادبیات عرب در سده دهم

این مقاله به تمیزکاری نیاز دارد. لطفاً آن را تا جایی که ممکن است از نظر املا، انشا، چیدمان و درستی بهتر کنید. سپس این الگو را از بالای مقاله حذف کنید. محتویات این مقاله ممکن است غیرقابل اعتماد و نادرست یا جانبدارانه باشد یا قوانین حقوق پدیدآورندگان را نقض کرده باشد.

ابن حزم که کتاب الفصل را در زمینه تاریخ ادیان و شعبه‌ها و فرق مختلف ادیان و مذاهب (۱۰۶۴) تألیف کرده معتقد است دین اسلام از اعتقادات و آراء ادیان و مذاهب گوناگون مگر تصوف هیچگونه تأثیری را نپذیرفت. تصوف بر فکر و زهد عربی با برخی از بقایای اعتقادات و تعالیم و جنبش‌های دینی قدیمی در منطقه سوریه استوار گردید و رسالات علمی خالص در تصوف را از جمله منصور حلاج، ذوالنون و دیگری آثاری تألیف کردند. و شعر صوفیانه در طی چند تألیف ظهور کرد.

انتشار تألیفات علمی سبب تطور نثر گشت تا جائیکه قادر به بیان و معانی دقیق در فلسفه شد اما آن تطور و توانائی در همه زمینه‌ها و آثار دانشمندان نفوذ نکرد. تأثیر یونان علوم‏، فلسفه با اینکه زیاد بود اما بسیاری از نویسندگان از تأثیر بر کنار ماندند و تأثیر کمی در نثر جید و افکار فلسفی و در آنچه در آثار ادبی سرخی (۸۸۹) توحیدی (۱۰۲۳) ابن مسکویه (۱۰۳۰) پدید آوردند، کرد. ولیکن جنبش‌های فکر عمومی‏، پس از ابن قتیبه که ادبیات فنی شامل مجموعه‌هائی از موضوعات مختلف و متعدد تألیف می‌شد. آثار ابن‌المعتز (۹۰۸) ابن ابی‌الدنیا (۸۹۴) ابن عیدریه (۹۴۰) صولی (۹۴۶) و مهم‌ترین همه آنها ابوالفرج اصفهانی (۹۶۷) صاحب کتاب اغانی همچنین مجموعه‌های تنوخی (۹۹۴) و ثعالبی (۱۰۳۸) اهمیت بسیار داشت ادیبان صرفاً به موضوعات خالص ادبی پرداختند کتابهای المجالس، امالی از نمونه‌های جالب این شیوه به شمار می‌رود. از مشهورترین نویسندگان امالی، مبرد، ثعلب، ابن درید، قالی بودند در این احوال فن بلاغت پدید آمد اما جاحظ، ابن‌معتز تحولی در نظم فکر انتقادی و در کامل ساختن موضوعات ادبی پدید آوردند. در فن خطابه جاحظ تکامل و تحولی ایجاد کرد. ابن معتز در علم بدیع تحولی بوجود آورد و انواع صنایع بدیع را بلفظی و معنوی برای اولین بار مشخص کرد. ندامه ابن جعفر (۱۲۲) برخی صنایع لفظی و معنوی را وارد شعر کرد. ابوهلال عسکری (۱۰۰۵) در شعر و نثر از لحاظ بنا و اسلوب، بلاغت و از لحاظ صنایع بدیعی در کتاب صناعتین مورد بحث و تحقیق قرار داد و نزد ابوهلال و قبل از وی فکر طغیان لفظ بر معنی قوت یافت تا اینکه عبدالقاهر جرجانی (۱۰۸۷) ظهور کرد و مقام معنی را بر لفظ رجحان داد و در دو کتابش الاعجاز و المعانی مباحث جالبی عنوان و طرح کرد.

استفاده از صنایع لفظی بدیعی، مورد توجه ادیبان قرار گرفت از جمله در استعمال سجع به شیوه دقیق به ترقیاتی رسیدند. این معتز اولین کسی به شمار می‌رود که برای رواج این نوع از تألیف ادبی که تا قرن هم ادامه داشت کوشید و نویسندگان بعدی تقلید کردند و شیوه نگارش که در دیوان‌های حکومتی رایج گشت از آنوقت بود. همچنانکه در رسائل این عمید، صاحب ابن عباد (۹۹۵ میلادی) دیده می‌شود. همچنین در مؤلفات مجموعه‌های شعر و تاریخ به شیوه مسجع و مصنوع همانطور که در یتیمه‌الدهر ثعالبی و زهرالاداب حصری (۱۰۶۱) می‌بینیم. این سبک مغلق مصنوعو مسجع نگارش، تا روزگار ابوالعلای معری دوام یافت تا اینکه وی در نثر عربی تغییر و تحولی ایجاد و نظم و نثر عرب را از حال جمود و رکود خارج کرد چه میان نثر و نظم واقعی و نثر مصنوع رایج آن زمان اختلاف فراوان وجود داشت. نگارش نثر مسجع تا عهده بدیع‌الزمان همدانی که کتاب مسجع مقامات را پدید آورد دیده می‌شود و از این روش ابن شهید آندلسی در اسپانیا در التوابع و الزوابع دیده می‌شود و در آن مناظره‌ای است میان او و (عبقری) شیاطین شعرای گذشته. هشت سال عبد ابوالعلای معری رساله الغفران را که مناظره‌ای میان شاعری به نام ابن قارح و دیگران در بهشت و در آن از جنت مطالبی به چشم می‌خورد و یک اثر ادبی نسبتاً جالب محسوب می‌گردد. ولی این شیوه نگارش زنده ادبی رواج چندانی تا ظهور رساله ابن‌زیدون در هجاء‌و خودستائی و مفاخره ابن عبدون یا کتاب کمال‌البلاغه قابوس ابن وشمگیر امیر طبرستان تا مقامات بدیع‌الزمان، انتشار و رواج قطعی نیافت مگر پس از اینکه حریری (۱۱۲۲م) فن مقاله نویسی را حیاء کرد و آنچه وی در مقامات خویش آورده از آن جلوه گراست و علم و تسلط حریری را در زبان و لغت و ظرایف نکات ادبی و صنایع لفظی و معنوی نشان می‌دهد.

آثار حریری و بدیع‌الزمان همدانی صورت صادق و گویائی از جامعه اسلامی است، انتشار تألیفات تاریخی در این عصر رواج پیدا کرد. محمد جریر طبری (۹۲۳) کتاب مهم و معتبر تاریخ اسلام را تا زمان خویش تألیف کرد و علاوه بر این تفسیر مهم بر قرآن نگاشت، بلاذری (۸۹۲) ازرقی، فقیهی، زبیری و ابن سعد کاتب واقدی، در کتابش به نام انساب الاشراف صورتهای دیگری از تاریخ به واسطه تفکیک و جداگشتن ادب از تاریخ آغاز شد، مثل تاریخ المدن (بغداد) طیفور (۸۹۳) چه مورخان توجه به موضوعات مهم و عظیم مثل تاریخ عالم می‌کردند.

سفرنامه‌های مسعودی (۹۵۶) و الحیاه المعاصره، اخبار حکام، شرح حال بزرگان و امراء و تاریخ، قسمتی از کار یک نویسندگان مؤثر و تاریخ در سبک و مضامین و نگارش نویسندگان دارای تأثیر بود. روی همین اصل تاریخ به دو سو و جانب گرایش و مطالب و کتب تاریخی دو روش نگارش یافت یک دسته که جنبه علمی دقیق داشت آثاری از قبیل تألیفات: المصبحی، القرطبی، بیرونی، خطیب بغدادی و نوع دیگر که جنبه ادبی داشت و گاه برای تبلیغات مذهبی به کار می‌رفت در آن‌صورت ممکن بود به کمال فصاحت و جلوه به‌وسیله داعیان مذهبی اسلامی رسیده باشد مخصوصاً این نوع کتب تاریخی به وسیله شیعه در کمال بلاغت پدید آمد این گروه برای تأیید و توجیه اعتقادات خویش از اخبار و احادیث سود می‌جستند و یکی از بهترین نمونه‌های این گونه کتابها نهج‌البلاغه شامل خطبه‌ها و نامه‌های علی‌ابن ابیطالب‏، کتابها و نامه‌ها و مکاتبات آل بویه، غزنویان از جمله: امثال الصابی، العتبی که شامل موضوعات و مسائل تاریخی و سیاسی و اجتماعی بوده‌است. سبک نگارش این گونه کتابها جالب و بیشر مسجع بود چه ملوک خواستار این قبیل آثار بودند. در این احوال شعر برای بیان افکار فلسفی با پیشرفتهای علمی از سیر تکاملی تقریباً باز ماند و ترقیات قابل ملاحظه‌ای شامل آن نگشت از قرن نهم میلادی، اشعاری جالب خلق و ابداعات فراوانی در شعر به ایجاد کردند و آثارشان جنبه کلاسیک به خود گرفت اولین آنها ابوتمام (۸۴۶) بود که سازش میان شعر غنائی و شعر جاهلی را برقرار کرد. عده‌ای دیگر از جمله بحتری نیز در این راه کوشش‌هائی به عمل آورد و عصر طلائی شعر در رزوگار عباسیان پدید آمد شاعران تقلید از سبک قدیم را وجهه نظر خویش ساختند و شعر روانی و دلپذیری خاصی یافت. در عراق ابن الرومی (۸۹۶) این تحول را بوجود آورد و در سرودن قصیده از راه تحلیل و بیان عاطفی پرداخت و شیوه یوانی در این سبک نفوذ کرد اما اشعار عامیانه چندن تغییری حاصل نکرد.

ابن‌المعتز (۹۰۸) در احیاء شعر به شیوه قدیم کوشش بسیار کرد و در تجدید حیات شعر سعی فراوان نمود. جزوه‌ای در ۴۵۰ بیت در وصف خلافت پسر عمویش المتعضد سرود. این سبک ساده و زیبا و جالب بود.

از سده دهم فنون و صنایع بدیعی وارد شعر گشت و اساس نظم بشمار آمد و برای شاعر ماهر آمیختن ویژگی‌های شعر سوری و عراقی لازم آمد. در شعر به این شیوه کسی به پای متنبی (۹۶۵) نمی‌رسد، گر چه از سبک شعری ابن رومی و ابن معتز بهره جست ولی ازبک سوری نیز آموزش یافت و در منطقه نفوذ سیف‌الدوله بود و قسمت اعظم از حیات شعریش در روزگار سیف‌الدوله گذشت.

 

تي اس اليوت؛ منتقد يا شاعر

روزي که توماس استرنر اليوت در سنت لوييز به دنيا آمد، پنجاه‌ وچهارسالي مي شد که افراد خانواده‌اش در مي سوري آمريکا زندگي مي کردند. اين خانواده به رغم نفوذ زبان و فرهنگ و معتقدات مردم جنوب و غرب آمريکا همچنان«انگليسي»، از نوع انگليسي‌- آمريکايي هاي نيوانگلند باقي مانده بودند و از اين رو عجيب نبود که اليوت حتي زماني که در هاروارد بود، شيوة لباس پوشيدن و لحن سخن گفتن انگليسي ها را داشت و به سال 1927 به تابعيت بريتانيا درآمد و هميشه نگران بود که مبادا اروپا آمريکايي شود.

اليوت تحصيلات متوسطه را در آکادمي اسميت در سنت‌لوييز به پايان برد، خود در بارة اين سال ها مي نويسد: «زبان هاي لاتين و يوناني را آموختم و تاريخ يونان، روم، انگليس و آمريکا را دقيقاً مطالعه کردم. با رياضيات تا حدي آشنا شدم و بعد به سراغ زبان هاي فرانسه و آلماني رفتم و جالب تر از همه زبان انگليسي را به درستي آموختم. شکسپير را خواندم؛ گرچه اگر اختيار دست خودم بود ابداً لاي کتاب او را باز نمي کردم و در عوض فقط وفقط ترجمه فيتزجرالد از عمر خيام را مي خواندم؛ که برايم هم لذت‌ بخش بود و هم دردناک. من تحت تأثير اين اشعار، شروع به سرودن رباعي کردم؛ رباعياتي که خيال‌انگيز و غم‌افزا بودند.»

سنت خانوادگي اليوت او را به هاروارد پيوند داد؛ هم‌اکنون مجموعه اي از وسايل و اشيای مربوط به دوران تحصيلش در هاروارد نگه‌داري مي شود. او چهار سال در هاروارد بود و بعد، به مدت يک سال، براي خواندن ادبيات و فلسفه به سوربن رفت و سپس براي پي‌گيري مطالعاتش به هاروارد برگشت و در نهايت در آلمان و آکسفورد به تحصيل پرداخت. در نامه اي به تاريخ 23 آوريل 1928  به سر هربرت ريد، شاعر انگليسي، مي نويسد: «تصميم دارم در بارة شيوة فکري يک آمريکايي بنويسم که در جنوب آمريکا به دنيا آمده ولي آمريکايي نيست؛ و خود نمي داند که کجايي است. گاهي فکر مي کند بيشتر فرانسوي است تا آمريکايي و بعضي اوقات خود را فقط و فقط انگليسي مي داند، حال آن‌که صد سالي مي شود که خانواده‌اش آمريکايي هستند.»

به هنگام تحصيل در هاروارد اليوت تحت تأثير ايروينگ بابيت، منتقد مشهور و استاد ادبيات تطبيقي، قرار مي گيرد؛ رمانتي‌سيسم را رد مي کند و به کلاسي‌سيسم روي مي آورد و آن را چنين تعريف مي کند: «کلاسي‌سيسم يعني ذهنيت بالغ، يک‌سره واقعيت‌گرا، بدون توهم و خيالپردازي و با توکل بسيار.» سفر به فرانسه، و آشنايي با فلسفة هانري برگسون و فرضيه هاي او در زمينه زمان و کشف و شهود، اثر فراواني روي تفکر و ذوق اليوت مي گذارد. خواندن آثار شاعران سمبوليست، نظير بودلر و مالارمه، در شکل دادن به فکر وسليقة او موثر مي افتد و بعد از آشنايي با ازراپاوند، ژول لافورگ، شاعر سمبوليست فرانسوي را کشف مي کند و لافورگ و دانته سبک‌آفرينان شعر اليوت مي شوند. پاوند در بارة لافورگ گفته: « شعر لافورگ در واقع رقص هوش در جمع واژگان است.»

در سپتامبر 1914، در حول‌وحوش شروع جنگ جهاني اول اليوت به انگلستان مي رود تا رسالة دکتري خود را زير نظر پرفسور برادلي بنويسد که به علت بيماري استاد موفق نمي شود. با اين حال سال هاي 1914 و1915 را در انگلستان مي ماند و دليل اقامتش ديدارهاي متعدد با ازرا پاوند بوده است. خودش گفته:«بهترين ساعات عمرم را در آپارتمان ازرا پاوند، در کنزينگتون، و به هنگام بحث و گفت‌وگو با او گذرانده‌ام.»

بين سال هاي 1910 و 1912 اليوت چهار منظومه به زبان انگليسي و يک منظومه به فرانسه منتشر کرده بود و خودش را تا حدي در جهان ادبيات به ثبوت رسانده بود؛ اشعار او با شعرهايي که پيش از آن به چاپ مي رسيد متفاوت بود. وقتي شعر پروفراک  را سرود، ازرا پاوند آن را براي ماهنامه ادبي شعر فرستاد؛ اليوت در اين‌باره مي نويسد: «اشعار اوليه خود را بين سال هاي 1911 تا 1915 سروده بودم، به استثناي دوره اي که کنراد ايکن براي چاپ آن ها در لندن تلاش کرد و موفق نشد، آن ها در کشوي ميزم خاک مي خوردند. تا بعدها با تلاش پاوند نخستين جلد اشعارم به چاپ رسيد.» نام کتاب کوچک چاپ شده«پروفراک و ديگر ملاحظات» بود و با«آواز عاشقانة چي.آلفرد پروفراک» آغاز مي شد که در بردارندة تخيلات شاعرانة مردي بود که نمي تواند تصميمش را بگيرد و به زني اظهار عشق کند. چاپ اين کتاب، اليوت، کارمند بانک لويد در لندن، را رسماً وارد جرگة اديبان کرد.

در همين سال ها است که اليوت ازدواج مي کند. برتراند راسل، فيلسوف انگليسي، در اين باره گفته: « به نظر مي آيد اليوت از ازدواج خود شرم‌سار است.» و الدوس هاکسلي، داستان‌نويس انگليسي، مي گويد:«همسر اليوت آدمي است مخصوص به خود؛ يک زن عامي که اصراري ندارد سليقة عوام‌پسندانة خود را پنهان کند.» اليوت اما با همسر خود و نامرادي هاي ديگر مي ساخت؛ از بانک به خانه اي برمي گشت که در آن کمترين نوري از شادي نبود و به‌رغم اين که روح و جسمش بسيار خسته و فرسوده بود تا ديرگاه شب مي نوشت، تا اين‌که در پاييز 1921 به شدت بيمار شد و به توصية پزشکان، به مرخصي سه ماهه، به لوزان سويس رفت. حاصل اين مرخصي شعري شد که بنيان تازه اي در ادبيات منظوم زبان انگليسي گذاشت. اليوت شعر خود را، که قريب هشت‌صد سطر بود، براي ازراپاوند به پاريس فرستاد. پاوند در اين باره نوشته است:«اليوت در دوران مرخصي اجباري خود «سرزمين ‌هرز» را سروده است؛ که شاه‌کار است. اي‌کاش مي شد که او خدمت در بانک را ول کند.» و پاوند مشغول جمع‌آوري پول شد تا شايد اليوت را از کارمندي بانک در لندن نجات دهد.

ازرا پاوند در شعر اليوت تغييرات بسياري به وجود آورد و بر بسياري از سطور آن خط بطلان کشيد؛ به نظر او يک شعر سمبليک نمي بايست چنين شروع شود و آميخته به صناعات و توضيحات اضافي باشد. در نتيجه از قريب هشتصد سطر فقط چهارصد‌وسي‌وسه سطرباقي گذاشت. اليوت با آن‌که با همة نظريات پاوند موافق نبود سر تسليم فرود آورد و گفت: «پاوند انبوهي از ابيات و بندهاي آشفته و درهم‌برهم  را به شعري منقح تبديل کرده است.» و بعدها، در 1928، برتري تام‌وتمام و منحصر به‌فرد ازراپاوند را در مقام استاد نوع ادبي شعر ستود و گفت:«شعر پاوند پيوسته رو به بهبود داشته» و در 1936 نقد پاوند را«بزرگ ترين نقد مؤثر قرن تا زمان حاضر» دانست و از اين‌که«اهميت خطير نقد آقاي پاوند به حدي که سزاوار آن است شناخته نيست» اظهار تأسف کرد و دريک ستايش شخصي و پرشور در 1946، به ويرايش سرزمين‌ هرز، توسط پاوند، اشاره کرد و آن را «شاهد غيرقابل انکار نبوغ انتقادي پاوند» دانست و در 1954 گزيده اي از مقالات ادبي ازراپاوند را از درون شماره هاي قديم مجلات بيرون کشيد و ويرايش و منتشر کرد.

سرزمين‌ هرز در اکتبر 1922 در مجلة ادبي کرايتريون،معيار، به سردبيري خود اليوت، در لندن منتشر شد و يک ماه بعد نشرية ادبي دايال در آمريکا آن را به چاپ رساند. اين شعر، مرگ‌وزندگي بشر و روياهاي او را، که همه واهي و پوچ هستند، تصوير مي کند.

انسان درمانده است،

و رنج‌کشيده،

زنده است،

اما در واقع مرده.

خودش در بارة اين شعر مي نويسد: «به نظر من عالي ترين راهي که براي بيان انديشه در يک شعر وجود دارد به کارگيري سبک دراماتيک،نمايشي، در شعر است.» و سراسر شعر سرزمين هرز پر است از صحنه هايي از زندگي انسان ها. آدم ها به سرعت مي آيند و در حداقل زمان نقش خود را ايفا مي کنند و مي روند؛ بي‌هيچ شرح‌وبسطي. گاهي يک کلمه يا يک اشاره بيان‌کننده داستاني است که بايد براي آن کتابي نوشت و شعر، در ميان بندها، به گونه اي است که خواننده حس مي کند پرده افتاده و پردة ديگري بالا رفته است. اما بايد ‌به خاطر داشت که اين شعر با نمايشنامه هاي شکسپير و ديگر درام هاي منظوم کاملاً متفاوت است؛ اوج مشخصي ندارد و نقش‌آفرينان آن، به خلاف ديگر نمايش‌نامه ها، بي‌شمار هستند، و گاهي چند شخصيت نمايش‌گر يک تن است و يا گفت‌وگوي جمع زيادي بيان‌کننده يک فکر.

طي سال هاي آتي، کار اليوت سرودن شعر، خدمت در بانک، او خود را اين‌طوري توصيف کرده است: «قدوبالاي کارمندي»، سردبيري مجلة کرايتريون، نمايندگي دو نشرية دايال و نوول‌روفرانس، و نوشتن نقد بود. اگر او مشهورترين شاعر زمانش نشده بود، بي‌شک به عنوان ممتازترين منتقد ادبي روزگارش شناخته مي شد و حتي مي توان گفت که تميز دادن اليوت شاعر از اليوت منتقد محال است؛ زيرا نقد او از حساسيت شاعرانه‌اش سرچشمه مي گيرد و شعر او را به وسيلة نقدش مي توان توضيح داد و تفسير کرد.

خودداري، سرکوب تمايلات شخصي و جست‌وجو براي يافتن اصول ساختاري، در خود اثر، از ويژگي هاي اليوت منتقد است. او تفسير و نقد حکمي را رد مي کند و تفسير را فقط در موردي جايز مي داند که اصلاً تفسير نباشد و فقط ارايه داده هايي به خواننده باشد که اگر به او ارايه نمي شود از آن غافل بماند. مي گويد: «منتقد نبايد اعمال زور کند و نبايد به داوري هاي مربوط به بدتر و بهتر بپردازد.» گرچه منع داوري و رتبه‌بندي را خيلي از جاها، عملاً خود زير پا مي گذارد؛ و شايد راز موفقيت و جذابيت او در مقام منتقد هم همين است. اليوت در نقدهايش با رمانتي‌سيسم به شدت مخالفت مي کند و ميلتن و سنت ميلتني را مورد انتقاد قرار مي دهد و شاعران سمبوليست فرانسه را نمايندگان شعر طراز اول به شمار مي آورد. او به شعر«عاري از جنبة شخصي» معتقد است و مي گويد: «شعر رها کردن عنان عاطفه نيست، بلکه گريز از عاطفه است. بيان شخصيت نيست، بلکه گريز از شخصيت است.» و به عبارتي شعر را رونوشت بلاواسطه احساس نمي داند و مي گويد: «شاعر به طور غير مستقيم به بيان شخصيت خود مي پردازد.» گرچه در جاهايي اين گفته خود را نقض مي کند و مي گويد: «هنر پالايندة رنج شخصي هنرمند است.» اليوت از کاربرد«گفتار محاوره اي» در شعر دفاع مي کند؛ ولي خود در بسياري از شعرهايش از آن طريق فرسنگ ها منحرف مي شود؛ ويژگي و سبک شعر او با نظريات و عقايدش هم‌خواني ندارد واز گفته هاي بعضاً متناقض اليوت چنين برمي آيد که مفهوم شعر نزد او، هم از لحاظ خاست‌گاهش در ذهن شاعر و هم از نظر تأثيرش در خواننده، صرفاً عاطفي است. 

بين سال هاي 1935 تا 1941 توجه اليوت معطوف شعري مي شود که بعضي از شعرشناسان انگليسي آن را شاه‌کار او مي دانند؛ چهار کوارتت. اين شعر که در چهار بند سروده شده است، در هر بند پنج پاره دارد و در آن طرز ارايه تصويرها، و بازگشت مکرر آن ها، که به هيچ‌وجه صورت تکرار ندارد، ياد‌آور موسيقي است.

انجام، مقدم بر آغاز است،

و انجام و آغاز هميشه آن‌جا بوده است،

پيش از آغاز و پس از انجام.

بيشتر منتقدان مي گويند که انتشار اين شعر باعث اعطاي جايزه ادبي نوبل به او شد.

«آقاي اليوت! اعطاي اين جايزه به شما بيشتر به خاطر قدرداني از موفقيت هاي درخشاني است که شما به عنوان يک شاعر پيشرو در شعر امروز به دست آورده ايد... با درود بسيار از سوي فرهنگستان سوئد، از شما خواهش مي شود که جايزه خود را از دست والاحضرت وليعهد سوئد دريافت داريد.»

اليوت به نمايش‌نامه‌نويسي هم علاقه‌مند بود. اولين نمايش‌نامه اي که نوشت، سوئيني اگونيستس، هر چند از موسيقي سرشار کلام برخوردار بود اما براي همگان قابل فهم نبود و ظاهراً خود اليوت هم متوجه اين نکته شده بود که تا هشت سال بعد در زمينة تئاتر اثري منتشر نکرد، و بعد به سال 1934 نمايشنامه صخره و سال بعد از آن نمايش‌نامه قتل در کليساي جامع را نوشت که در آن استفاده از صحن و محراب کليساي جامع به جاي صحنة نمايش، تأثير دراماتيک فوق‌العاده اي ايجاد کرد. در نمايش‌نامه کوکتل‌پارتي کسالت‌بارترين چشم‌اندازهاي دنياي مدرن و همة ابتذالات دادوستدهاي اجتماعي مورد پژوهش قرار داد:

آيا قادريم که فقط به چيزي،

 که تصورمان آفريده عشق بورزيم؟

و به راستي در توانمان نيست که دوست بداريم و دوستمان بدارند؟

انسان چه‌قدرتنهاست.

سه نمايش‌نامه قتل در کليساي جامع، اجتماع مجدد خانواده و کوکتل پارتي ويژگي هاي باله را دارند و بر اساس تضاد بين قهرمان و هم‌سرايان بنا شده‌اند. اليوت به معناي بسيار خاص و بسيار محدود نمايش‌نامه‌نويس است؛ اما محدوديت هاي خود را مي شناسد و شکل خاص نمايش‌نامه او منسجم، قائم‌بالذات و فوق‌العاده اجرايي است و بيشتر عناصر يک نمايش‌نامه عملاً در نمايشنامة ديگر او تکرار مي شود. خود او در چهار کوارتت مي گويد:

مي گوييد تکرار کنم،

آن‌چه را پيشتر گفته‌ام.

و من دوباره و دوباره آن ها را خواهم گفت.

در مقاله«گفت‌وگو در شعر نمايشي» اليوت اين مطلب را پيش مي کشد که نمايش بايد از نظر صوري به باله نزديک شود و نمايش منظوم به نمايش منثور ترجيح دارد: «زيرا هرگاه بخواهيم امر دائم و کلي را بيان کنيم، بايد به نظم روي آوريم.» و در مقاله«چهار نمايش‌نامه‌نويس عصر اليزابت» مي گويد که موفق ترين نمايش‌نامه‌نويسان عصر اليزابت در واقع موفق ترين شاعران هستند و شعر و نمايش در چنين نمايش‌نامه هايي از يک‌ديگر تفکيک‌پذير نيستند.

در سال 1928 الیوت در مقاله اي ديدگاه و شخصيت خود را اين‌طور خلاصه کرد: «کلاسي‌سيست در ادبيات، سلطنت‌طلب در سياست و انگلو-کاتوليک در مذهب.» ليبرال ها و راديکال ها از اين واکنش صادقانه او يکه خوردند و او را از دست‌رفته خواندند، در چاپ بعدي مقاله، اليوت اين قسمت مبهوت‌کننده را حذف کرد و گفت که اين سخن سوءتفاهمي پيش آورده و خوانندگانش را به اين فکر انداخته است که در ذهن او اين سه، اهميتي يک‌سان دارند، حال آن‌که تأکيد اصلي او روي مذهب است. اين کارمند بانک که هر روز با بيزاري سرکار مي رفت اعلام کرد که: «سازمان جامعه بر پاية سود شخصي و نابودي عمومي قرار گرفته و اين به مسخ انسانيت از طريق صنعتي شدن بي‌نظم و قائده و نابودي منابع طبيعي منجر مي شود.» و گفت که: «اشتباه راديکال ها در عدم درک نقش مذهب در فراهم آوردن پشتوانة فوق طبيعي براي قوائد اخلاقي سست و نااستوار است.» و اعلام کرد که: «تنها اعتقاد به خدا مي تواند انسان را در مبارزه‌اش عليه گناه و وحشت مرگ، ياري دهد.» گرچه به نظر نمي رسد اليوت در مذهبي که خود تبليغ مي کرد چندان آرامشي به دست آورده باشد، چرا که آخرين اثر او سرشار است از احساس درماندگي و مرگي که هيچ اميد ملموسي نسبت به زندگي شادمانة پس از مرگ را نويد نمي دهد. گرچه او نمي توانست يکسره در بدبيني خود پابرجا باشد؛ چرا که چند سالي پس از مرگ همسر اولش، و درشصت‌وهشت سالگي، با زني بيست‌ونه ساله پيوند زناشويي بست. دوست نزديک او الدوس هاکسلي به طور کنايه‌آميزي گفته: «تام اليوت به حد حيرت‌آوري ملال‌انگيز شده و دليل اين امر، نمي دانم، شايد به خاطر اين باشد که در ازدواج دوم خود آدم خوشبختي است.»

اليوت و همسر تازه‌اش بارها به آمريکا سفر کردند. کسي از او پرسيده بود که فکر مي کند به کدام جامعه تعلق دارد؛ آمريکا يا انگليس؟ و او پاسخ داده بود: «من از اين‌که اين شانس را داشتم که بين دو فرهنگ زندگي کنم سپاسگزارم و اگر حقيقتش را بخواهيد از بعضي جهات خيلي آمريکاييم، ولي خب، در عين حال خيلي انگليسي.» او سال هاي آخر عمر را در جزاير هند غربي گذراند و بارها بيمار شد و به پزشک مراجعه نکرد و سرانجام در چهارم ژانوية سال 1965 در هفتادوشش سالگي بدرود حيات گفت و اين در حالي بود که بيشتر شاعران موفقت انگليسي زبان اليوت را به عنوان پيش‌کسوت پذيرفته بودند و بعضي از آن ها از شيوه وسبک او تقليد مي کردند. گرچه بيشتر آن ها به«مانيفست کمونيست» نظر داشتند و به خداي اليوت وقعي نمي گذاشتند. اليوت در سراسر عمرش تنها بود و جز چند سالي بسيار کوتاه، از جهان، جز غم بي‌حاصلي و بيهودگي نديد و شايد مناسب ترين سخن در بارة او سرودة خودش در نمايش‌نامه کوکتل‌پارتي باشد:

 

در آن جا دري بود

که من توان گشودنش را نداشتم.

نمي توانستم به دستگيره‌اش دست بزنم.

نمي توانستم از زندان خويش خلاصي بيابم.

دوزخ چيست؟

دوزخ  درون خود انسان است.

مکاني است که امکان گريختن از آن نيست.

و تنهايي است و تنهايي و تنهايي.

 

منبع :

 

http://daneshnameh.roshd.ir

 

http://fa.wikipedia.org

 

www.dibache.com

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 08 فروردین 1394 ساعت: 20:04 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تي اس اليوت؛ منتقد يا شاعر

بازديد: 179

تي اس اليوت؛ منتقد يا شاعر

روزي که توماس استرنر اليوت در سنت لوييز به دنيا آمد، پنجاه‌ وچهارسالي مي شد که افراد خانواده‌اش در مي سوري آمريکا زندگي مي کردند. اين خانواده به رغم نفوذ زبان و فرهنگ و معتقدات مردم جنوب و غرب آمريکا همچنان«انگليسي»، از نوع انگليسي‌- آمريکايي هاي نيوانگلند باقي مانده بودند و از اين رو عجيب نبود که اليوت حتي زماني که در هاروارد بود، شيوة لباس پوشيدن و لحن سخن گفتن انگليسي ها را داشت و به سال 1927 به تابعيت بريتانيا درآمد و هميشه نگران بود که مبادا اروپا آمريکايي شود.

اليوت تحصيلات متوسطه را در آکادمي اسميت در سنت‌لوييز به پايان برد، خود در بارة اين سال ها مي نويسد: «زبان هاي لاتين و يوناني را آموختم و تاريخ يونان، روم، انگليس و آمريکا را دقيقاً مطالعه کردم. با رياضيات تا حدي آشنا شدم و بعد به سراغ زبان هاي فرانسه و آلماني رفتم و جالب تر از همه زبان انگليسي را به درستي آموختم. شکسپير را خواندم؛ گرچه اگر اختيار دست خودم بود ابداً لاي کتاب او را باز نمي کردم و در عوض فقط وفقط ترجمه فيتزجرالد از عمر خيام را مي خواندم؛ که برايم هم لذت‌ بخش بود و هم دردناک. من تحت تأثير اين اشعار، شروع به سرودن رباعي کردم؛ رباعياتي که خيال‌انگيز و غم‌افزا بودند.»

سنت خانوادگي اليوت او را به هاروارد پيوند داد؛ هم‌اکنون مجموعه اي از وسايل و اشيای مربوط به دوران تحصيلش در هاروارد نگه‌داري مي شود. او چهار سال در هاروارد بود و بعد، به مدت يک سال، براي خواندن ادبيات و فلسفه به سوربن رفت و سپس براي پي‌گيري مطالعاتش به هاروارد برگشت و در نهايت در آلمان و آکسفورد به تحصيل پرداخت. در نامه اي به تاريخ 23 آوريل 1928  به سر هربرت ريد، شاعر انگليسي، مي نويسد: «تصميم دارم در بارة شيوة فکري يک آمريکايي بنويسم که در جنوب آمريکا به دنيا آمده ولي آمريکايي نيست؛ و خود نمي داند که کجايي است. گاهي فکر مي کند بيشتر فرانسوي است تا آمريکايي و بعضي اوقات خود را فقط و فقط انگليسي مي داند، حال آن‌که صد سالي مي شود که خانواده‌اش آمريکايي هستند.»

به هنگام تحصيل در هاروارد اليوت تحت تأثير ايروينگ بابيت، منتقد مشهور و استاد ادبيات تطبيقي، قرار مي گيرد؛ رمانتي‌سيسم را رد مي کند و به کلاسي‌سيسم روي مي آورد و آن را چنين تعريف مي کند: «کلاسي‌سيسم يعني ذهنيت بالغ، يک‌سره واقعيت‌گرا، بدون توهم و خيالپردازي و با توکل بسيار.» سفر به فرانسه، و آشنايي با فلسفة هانري برگسون و فرضيه هاي او در زمينه زمان و کشف و شهود، اثر فراواني روي تفکر و ذوق اليوت مي گذارد. خواندن آثار شاعران سمبوليست، نظير بودلر و مالارمه، در شکل دادن به فکر وسليقة او موثر مي افتد و بعد از آشنايي با ازراپاوند، ژول لافورگ، شاعر سمبوليست فرانسوي را کشف مي کند و لافورگ و دانته سبک‌آفرينان شعر اليوت مي شوند. پاوند در بارة لافورگ گفته: « شعر لافورگ در واقع رقص هوش در جمع واژگان است.»

در سپتامبر 1914، در حول‌وحوش شروع جنگ جهاني اول اليوت به انگلستان مي رود تا رسالة دکتري خود را زير نظر پرفسور برادلي بنويسد که به علت بيماري استاد موفق نمي شود. با اين حال سال هاي 1914 و1915 را در انگلستان مي ماند و دليل اقامتش ديدارهاي متعدد با ازرا پاوند بوده است. خودش گفته:«بهترين ساعات عمرم را در آپارتمان ازرا پاوند، در کنزينگتون، و به هنگام بحث و گفت‌وگو با او گذرانده‌ام.»

بين سال هاي 1910 و 1912 اليوت چهار منظومه به زبان انگليسي و يک منظومه به فرانسه منتشر کرده بود و خودش را تا حدي در جهان ادبيات به ثبوت رسانده بود؛ اشعار او با شعرهايي که پيش از آن به چاپ مي رسيد متفاوت بود. وقتي شعر پروفراک  را سرود، ازرا پاوند آن را براي ماهنامه ادبي شعر فرستاد؛ اليوت در اين‌باره مي نويسد: «اشعار اوليه خود را بين سال هاي 1911 تا 1915 سروده بودم، به استثناي دوره اي که کنراد ايکن براي چاپ آن ها در لندن تلاش کرد و موفق نشد، آن ها در کشوي ميزم خاک مي خوردند. تا بعدها با تلاش پاوند نخستين جلد اشعارم به چاپ رسيد.» نام کتاب کوچک چاپ شده«پروفراک و ديگر ملاحظات» بود و با«آواز عاشقانة چي.آلفرد پروفراک» آغاز مي شد که در بردارندة تخيلات شاعرانة مردي بود که نمي تواند تصميمش را بگيرد و به زني اظهار عشق کند. چاپ اين کتاب، اليوت، کارمند بانک لويد در لندن، را رسماً وارد جرگة اديبان کرد.

در همين سال ها است که اليوت ازدواج مي کند. برتراند راسل، فيلسوف انگليسي، در اين باره گفته: « به نظر مي آيد اليوت از ازدواج خود شرم‌سار است.» و الدوس هاکسلي، داستان‌نويس انگليسي، مي گويد:«همسر اليوت آدمي است مخصوص به خود؛ يک زن عامي که اصراري ندارد سليقة عوام‌پسندانة خود را پنهان کند.» اليوت اما با همسر خود و نامرادي هاي ديگر مي ساخت؛ از بانک به خانه اي برمي گشت که در آن کمترين نوري از شادي نبود و به‌رغم اين که روح و جسمش بسيار خسته و فرسوده بود تا ديرگاه شب مي نوشت، تا اين‌که در پاييز 1921 به شدت بيمار شد و به توصية پزشکان، به مرخصي سه ماهه، به لوزان سويس رفت. حاصل اين مرخصي شعري شد که بنيان تازه اي در ادبيات منظوم زبان انگليسي گذاشت. اليوت شعر خود را، که قريب هشت‌صد سطر بود، براي ازراپاوند به پاريس فرستاد. پاوند در اين باره نوشته است:«اليوت در دوران مرخصي اجباري خود «سرزمين ‌هرز» را سروده است؛ که شاه‌کار است. اي‌کاش مي شد که او خدمت در بانک را ول کند.» و پاوند مشغول جمع‌آوري پول شد تا شايد اليوت را از کارمندي بانک در لندن نجات دهد.

ازرا پاوند در شعر اليوت تغييرات بسياري به وجود آورد و بر بسياري از سطور آن خط بطلان کشيد؛ به نظر او يک شعر سمبليک نمي بايست چنين شروع شود و آميخته به صناعات و توضيحات اضافي باشد. در نتيجه از قريب هشتصد سطر فقط چهارصد‌وسي‌وسه سطرباقي گذاشت. اليوت با آن‌که با همة نظريات پاوند موافق نبود سر تسليم فرود آورد و گفت: «پاوند انبوهي از ابيات و بندهاي آشفته و درهم‌برهم  را به شعري منقح تبديل کرده است.» و بعدها، در 1928، برتري تام‌وتمام و منحصر به‌فرد ازراپاوند را در مقام استاد نوع ادبي شعر ستود و گفت:«شعر پاوند پيوسته رو به بهبود داشته» و در 1936 نقد پاوند را«بزرگ ترين نقد مؤثر قرن تا زمان حاضر» دانست و از اين‌که«اهميت خطير نقد آقاي پاوند به حدي که سزاوار آن است شناخته نيست» اظهار تأسف کرد و دريک ستايش شخصي و پرشور در 1946، به ويرايش سرزمين‌ هرز، توسط پاوند، اشاره کرد و آن را «شاهد غيرقابل انکار نبوغ انتقادي پاوند» دانست و در 1954 گزيده اي از مقالات ادبي ازراپاوند را از درون شماره هاي قديم مجلات بيرون کشيد و ويرايش و منتشر کرد.

سرزمين‌ هرز در اکتبر 1922 در مجلة ادبي کرايتريون،معيار، به سردبيري خود اليوت، در لندن منتشر شد و يک ماه بعد نشرية ادبي دايال در آمريکا آن را به چاپ رساند. اين شعر، مرگ‌وزندگي بشر و روياهاي او را، که همه واهي و پوچ هستند، تصوير مي کند.

انسان درمانده است،

و رنج‌کشيده،

زنده است،

اما در واقع مرده.

خودش در بارة اين شعر مي نويسد: «به نظر من عالي ترين راهي که براي بيان انديشه در يک شعر وجود دارد به کارگيري سبک دراماتيک،نمايشي، در شعر است.» و سراسر شعر سرزمين هرز پر است از صحنه هايي از زندگي انسان ها. آدم ها به سرعت مي آيند و در حداقل زمان نقش خود را ايفا مي کنند و مي روند؛ بي‌هيچ شرح‌وبسطي. گاهي يک کلمه يا يک اشاره بيان‌کننده داستاني است که بايد براي آن کتابي نوشت و شعر، در ميان بندها، به گونه اي است که خواننده حس مي کند پرده افتاده و پردة ديگري بالا رفته است. اما بايد ‌به خاطر داشت که اين شعر با نمايشنامه هاي شکسپير و ديگر درام هاي منظوم کاملاً متفاوت است؛ اوج مشخصي ندارد و نقش‌آفرينان آن، به خلاف ديگر نمايش‌نامه ها، بي‌شمار هستند، و گاهي چند شخصيت نمايش‌گر يک تن است و يا گفت‌وگوي جمع زيادي بيان‌کننده يک فکر.

 

طي سال هاي آتي، کار اليوت سرودن شعر، خدمت در بانک، او خود را اين‌طوري توصيف کرده است: «قدوبالاي کارمندي»، سردبيري مجلة کرايتريون، نمايندگي دو نشرية دايال و نوول‌روفرانس، و نوشتن نقد بود. اگر او مشهورترين شاعر زمانش نشده بود، بي‌شک به عنوان ممتازترين منتقد ادبي روزگارش شناخته مي شد و حتي مي توان گفت که تميز دادن اليوت شاعر از اليوت منتقد محال است؛ زيرا نقد او از حساسيت شاعرانه‌اش سرچشمه مي گيرد و شعر او را به وسيلة نقدش مي توان توضيح داد و تفسير کرد.

خودداري، سرکوب تمايلات شخصي و جست‌وجو براي يافتن اصول ساختاري، در خود اثر، از ويژگي هاي اليوت منتقد است. او تفسير و نقد حکمي را رد مي کند و تفسير را فقط در موردي جايز مي داند که اصلاً تفسير نباشد و فقط ارايه داده هايي به خواننده باشد که اگر به او ارايه نمي شود از آن غافل بماند. مي گويد: «منتقد نبايد اعمال زور کند و نبايد به داوري هاي مربوط به بدتر و بهتر بپردازد.» گرچه منع داوري و رتبه‌بندي را خيلي از جاها، عملاً خود زير پا مي گذارد؛ و شايد راز موفقيت و جذابيت او در مقام منتقد هم همين است. اليوت در نقدهايش با رمانتي‌سيسم به شدت مخالفت مي کند و ميلتن و سنت ميلتني را مورد انتقاد قرار مي دهد و شاعران سمبوليست فرانسه را نمايندگان شعر طراز اول به شمار مي آورد. او به شعر«عاري از جنبة شخصي» معتقد است و مي گويد: «شعر رها کردن عنان عاطفه نيست، بلکه گريز از عاطفه است. بيان شخصيت نيست، بلکه گريز از شخصيت است.» و به عبارتي شعر را رونوشت بلاواسطه احساس نمي داند و مي گويد: «شاعر به طور غير مستقيم به بيان شخصيت خود مي پردازد.» گرچه در جاهايي اين گفته خود را نقض مي کند و مي گويد: «هنر پالايندة رنج شخصي هنرمند است.» اليوت از کاربرد«گفتار محاوره اي» در شعر دفاع مي کند؛ ولي خود در بسياري از شعرهايش از آن طريق فرسنگ ها منحرف مي شود؛ ويژگي و سبک شعر او با نظريات و عقايدش هم‌خواني ندارد واز گفته هاي بعضاً متناقض اليوت چنين برمي آيد که مفهوم شعر نزد او، هم از لحاظ خاست‌گاهش در ذهن شاعر و هم از نظر تأثيرش در خواننده، صرفاً عاطفي است. 

بين سال هاي 1935 تا 1941 توجه اليوت معطوف شعري مي شود که بعضي از شعرشناسان انگليسي آن را شاه‌کار او مي دانند؛ چهار کوارتت. اين شعر که در چهار بند سروده شده است، در هر بند پنج پاره دارد و در آن طرز ارايه تصويرها، و بازگشت مکرر آن ها، که به هيچ‌وجه صورت تکرار ندارد، ياد‌آور موسيقي است.

انجام، مقدم بر آغاز است،

و انجام و آغاز هميشه آن‌جا بوده است،

پيش از آغاز و پس از انجام.

بيشتر منتقدان مي گويند که انتشار اين شعر باعث اعطاي جايزه ادبي نوبل به او شد.

«آقاي اليوت! اعطاي اين جايزه به شما بيشتر به خاطر قدرداني از موفقيت هاي درخشاني است که شما به عنوان يک شاعر پيشرو در شعر امروز به دست آورده ايد... با درود بسيار از سوي فرهنگستان سوئد، از شما خواهش مي شود که جايزه خود را از دست والاحضرت وليعهد سوئد دريافت داريد.»

اليوت به نمايش‌نامه‌نويسي هم علاقه‌مند بود. اولين نمايش‌نامه اي که نوشت، سوئيني اگونيستس، هر چند از موسيقي سرشار کلام برخوردار بود اما براي همگان قابل فهم نبود و ظاهراً خود اليوت هم متوجه اين نکته شده بود که تا هشت سال بعد در زمينة تئاتر اثري منتشر نکرد، و بعد به سال 1934 نمايشنامه صخره و سال بعد از آن نمايش‌نامه قتل در کليساي جامع را نوشت که در آن استفاده از صحن و محراب کليساي جامع به جاي صحنة نمايش، تأثير دراماتيک فوق‌العاده اي ايجاد کرد. در نمايش‌نامه کوکتل‌پارتي کسالت‌بارترين چشم‌اندازهاي دنياي مدرن و همة ابتذالات دادوستدهاي اجتماعي مورد پژوهش قرار داد:

آيا قادريم که فقط به چيزي،

 که تصورمان آفريده عشق بورزيم؟

و به راستي در توانمان نيست که دوست بداريم و دوستمان بدارند؟

انسان چه‌قدرتنهاست.

سه نمايش‌نامه قتل در کليساي جامع، اجتماع مجدد خانواده و کوکتل پارتي ويژگي هاي باله را دارند و بر اساس تضاد بين قهرمان و هم‌سرايان بنا شده‌اند. اليوت به معناي بسيار خاص و بسيار محدود نمايش‌نامه‌نويس است؛ اما محدوديت هاي خود را مي شناسد و شکل خاص نمايش‌نامه او منسجم، قائم‌بالذات و فوق‌العاده اجرايي است و بيشتر عناصر يک نمايش‌نامه عملاً در نمايشنامة ديگر او تکرار مي شود. خود او در چهار کوارتت مي گويد:

مي گوييد تکرار کنم،

آن‌چه را پيشتر گفته‌ام.

و من دوباره و دوباره آن ها را خواهم گفت.

در مقاله«گفت‌وگو در شعر نمايشي» اليوت اين مطلب را پيش مي کشد که نمايش بايد از نظر صوري به باله نزديک شود و نمايش منظوم به نمايش منثور ترجيح دارد: «زيرا هرگاه بخواهيم امر دائم و کلي را بيان کنيم، بايد به نظم روي آوريم.» و در مقاله«چهار نمايش‌نامه‌نويس عصر اليزابت» مي گويد که موفق ترين نمايش‌نامه‌نويسان عصر اليزابت در واقع موفق ترين شاعران هستند و شعر و نمايش در چنين نمايش‌نامه هايي از يک‌ديگر تفکيک‌پذير نيستند.

در سال 1928 الیوت در مقاله اي ديدگاه و شخصيت خود را اين‌طور خلاصه کرد: «کلاسي‌سيست در ادبيات، سلطنت‌طلب در سياست و انگلو-کاتوليک در مذهب.» ليبرال ها و راديکال ها از اين واکنش صادقانه او يکه خوردند و او را از دست‌رفته خواندند، در چاپ بعدي مقاله، اليوت اين قسمت مبهوت‌کننده را حذف کرد و گفت که اين سخن سوءتفاهمي پيش آورده و خوانندگانش را به اين فکر انداخته است که در ذهن او اين سه، اهميتي يک‌سان دارند، حال آن‌که تأکيد اصلي او روي مذهب است. اين کارمند بانک که هر روز با بيزاري سرکار مي رفت اعلام کرد که: «سازمان جامعه بر پاية سود شخصي و نابودي عمومي قرار گرفته و اين به مسخ انسانيت از طريق صنعتي شدن بي‌نظم و قائده و نابودي منابع طبيعي منجر مي شود.» و گفت که: «اشتباه راديکال ها در عدم درک نقش مذهب در فراهم آوردن پشتوانة فوق طبيعي براي قوائد اخلاقي سست و نااستوار است.» و اعلام کرد که: «تنها اعتقاد به خدا مي تواند انسان را در مبارزه‌اش عليه گناه و وحشت مرگ، ياري دهد.» گرچه به نظر نمي رسد اليوت در مذهبي که خود تبليغ مي کرد چندان آرامشي به دست آورده باشد، چرا که آخرين اثر او سرشار است از احساس درماندگي و مرگي که هيچ اميد ملموسي نسبت به زندگي شادمانة پس از مرگ را نويد نمي دهد. گرچه او نمي توانست يکسره در بدبيني خود پابرجا باشد؛ چرا که چند سالي پس از مرگ همسر اولش، و درشصت‌وهشت سالگي، با زني بيست‌ونه ساله پيوند زناشويي بست. دوست نزديک او الدوس هاکسلي به طور کنايه‌آميزي گفته: «تام اليوت به حد حيرت‌آوري ملال‌انگيز شده و دليل اين امر، نمي دانم، شايد به خاطر اين باشد که در ازدواج دوم خود آدم خوشبختي است.»

اليوت و همسر تازه‌اش بارها به آمريکا سفر کردند. کسي از او پرسيده بود که فکر مي کند به کدام جامعه تعلق دارد؛ آمريکا يا انگليس؟ و او پاسخ داده بود: «من از اين‌که اين شانس را داشتم که بين دو فرهنگ زندگي کنم سپاسگزارم و اگر حقيقتش را بخواهيد از بعضي جهات خيلي آمريکاييم، ولي خب، در عين حال خيلي انگليسي.» او سال هاي آخر عمر را در جزاير هند غربي گذراند و بارها بيمار شد و به پزشک مراجعه نکرد و سرانجام در چهارم ژانوية سال 1965 در هفتادوشش سالگي بدرود حيات گفت و اين در حالي بود که بيشتر شاعران موفقت انگليسي زبان اليوت را به عنوان پيش‌کسوت پذيرفته بودند و بعضي از آن ها از شيوه وسبک او تقليد مي کردند. گرچه بيشتر آن ها به«مانيفست کمونيست» نظر داشتند و به خداي اليوت وقعي نمي گذاشتند. اليوت در سراسر عمرش تنها بود و جز چند سالي بسيار کوتاه، از جهان، جز غم بي‌حاصلي و بيهودگي نديد و شايد مناسب ترين سخن در بارة او سرودة خودش در نمايش‌نامه کوکتل‌پارتي باشد:

در آن جا دري بود

که من توان گشودنش را نداشتم.

نمي توانستم به دستگيره‌اش دست بزنم.

نمي توانستم از زندان خويش خلاصي بيابم.

دوزخ چيست؟

دوزخ  درون خود انسان است.

مکاني است که امکان گريختن از آن نيست.

و تنهايي است و تنهايي و تنهايي.

 

 

منبع :      

 www.dibache.com

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 08 فروردین 1394 ساعت: 20:03 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 185

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس