تحقیق کامل درباره پرستش
ریشه و تعریف واژه پرستش
عبادت از ریشه «عَبَدَ» و به معنای پرستش و اطاعت خاشعانه و نهایت خضوع است. از ریشه عبد دو مصدر عبودیت و عبادت مشتق شدهاست. این دو واژه در عبری و عربی کاربرد داشته و معنی همسان دارد.
ابوعلی سینا گفتهاست::: العباده هی غایه الخضوع و التذلّل (عبادت نهایت خصوع و فروتنی است). مرتضی مطهری در تعریف عبادت میگوید: پرستش آن حالتی است که در آن انسان یک توجهی میکند که از ناحیه باطن خودش به آن حقیقتی که او را آفریدهاست و خودش را در قبضه قدرت او میبیند، خودش را به او نیازمند و محتاج میبیند. در واقع سیری است که انسان از خلق به سوی خالق میکند. این امر اساساً قطع نظر از فایده و اثری که داشته باشد، خودش یکی از نیازهای روحی بشر است.
پرستش در ادیان ابراهیمی
عبادت و پرستش در سه دین ابراهیمی یهودیت، مسیحیت و اسلام به عنوان یک اصل جدایی ناپذیر برشمرده میشود که در هر سه دین به عنوان یکی از اولویتها بر آن تأکید شدهاست. این تأکید به حدی است که در آرمان و هدف بعثت موسی(ع) آمده که او مأمور شده بنیاسرائیل را برای عبادت خداوند از مصر بیرون ببرد. قرآن نیز اولین دعوت پیامبر را دعوت به توحید، عبادت خدا و دوری از شرک ذکر میکند. ادا کردن عبادت در زندگی انسان با آغاز خلقت بوده به طوری که اولین عبادت به صورت قربانی در تورات و قرآن در مورد دو پسر آدم(ع) (قابیل و هابیل) ذکر شدهاست. عبادت در طول زمان، صورتهای مختلفی به خود گرفتهاست. عبادت به معنی اخص آن عبارت است از عبادات شریعت که در شریعت یهود، عمدتاً به قربانی، عشریه، روزه، اعیاد و نماز و در شریعت اسلامی عمدتاً به نماز، روزه، زکات و حج اطلاق میشود.
پرستش در یهودیت
عبادت از منظر کتب عهد قدیم، اطاعت کامل و محض خداوند میباشد چنانچه در «اول تواریخ» آمده:
حال ای پسر من سلیمان، بکوش تا خدای اجداد خود را بشناسی و با تمام دل و جان او را بپرستی و خدمت کنی. خداوند تمام دلها را میبیند و هر فکری را میداند. اگر در جستجوی خداباشی، او را خواهی یافت، ولی اگر از او برگردی، تو را تا ابد طرد خواهد کرد.
در مزامیر نیز آمدهاست که: خداوند را با تمام دل خود، در مجلس راستان و میان قوم او ستایش خواهم کرد. اطاعت در عهد قدیم شامل اطاعتی میشود که از روی میل و رغبت است. و عبادت مختص خداوند بوده و برای غیر خدا سزاوار نمیباشد و تنها اوست که شایسته عبادت است. در یهودیت حتی جنگ هم در راستای عهد خداوند عبادت است. در یهودیت آمدهاست: خداوند، جان پناه من است، او صخره من است و مرا نجات میبخشد. خدایم صخره محکمی است که به آن پناه میبرم. او همچون سپر از من محافظت میکند. به من پناه میدهد و با قدرتش مرا میرهاند. او را به کمک خواهم طلبید و از جنگ دشمنان رهائی خواهم یافت. ای خداوند بزرگ تو شایسته پرستش هستی. (مزامیر ۱۸:۲-۳)
پرستش در مسیحیت
خداوند، در یهودیت خدائی است مهربان و بخشنده که پناهگاه و محل انس و امنیت است برای مردم زمانه، و همه چیز با او معنا پیدا میکند امّا در عهد جدید خداوند معنای عمیقتر و باشکوهتر دارد. از دیدگاه مسیح خداوند را باید با تمام قلب و جان دوست بدارید و این اولین و مهمترین دستور خدا است. ایمان و عبادت در مسیحیت به دو معنای دوست داشتن خداوند با تمام قلب و جان و محبت و خدمت به مردم به کار رفتهاست. امّا در مسیحیت از آنجائی که باور عهد جدید بر آن است که عیسی پسر خداوند است، عبادت هم شامل خداوند آسمانی میشود و هم خداوندی که جسم شد؛ یعنی مسیح. پس پرستش و عبادت خداوند، بدون اطاعت و پرستش مسیح غیر ممکن است. مسیح چهره دیدنی خدای نادیدهاست. او فرزند خداست و بر تمام موجودات برتری دارد. در واقع هستی به وسیله عیسی مسیح به وجود آمدهاست....... (کولسیان ۱:۱۵-۱۹)
پرستش در اسلام
روشهای صحیح و کاربردی عربی نشان میدهند که عبادت، نوعی از خضوع در نهایت درجه آن و ناشی از دریافت قلبی نسبت به عظمت و سلطه معبود است. برای عبادت دو چیز لازم است: اول: پایبندی به آنچه خداوند به صورت امر و نهی و حلال و حرام تشریع نموده و توسط پیامبران ابلاغ گردیدهاست. این امر به عنصر اطاعت و خضوع در برابر خدا عینیت میبخشد. کسی که از پذیرش فرمان خدا سرپیچی کند و از پیروی راه و پایبندی به شریعت او استکبار ورزد، بنده و پرستش کننده خدانیست؛ هر چند او را خالق و روزی دهنده خود بداند و بدین امر اعتراف کند، چنانچه مشرکان عرب هم چنین ادعایی داشتند.
دوم: پایبندی او، از دل سرشار از محبت خدا برخیزد؛ زیرا در هستی، چیزی دوست داشتنیتر از خدا وجود ندارد. برای اینکه او صاحب فضل و احسان است و انسان را که چیزی نبود به وجود آورد و آفرید. اساس محبت خداوند متعال، آگاهی از فضل، نعمت، نیکی، رحمت، احساس جمال و کمال اوست. اگر کسی احسان را دوست دارد، صاحب احسان اوست و اگر زیبائی را دوست دارد، مصدر زیبائی اوست و اگر کسی طالب کمال است، کمال حقیقی اوست و اگر کسی خود را دوست دارد، بداند که آفریننده و پدید آورندهاش خداوند میباشد. کسی که خدا را بشناسد، او را دوست دارد و به اندازه درجه شناخت خویش، نسبت به او محبت پیدا میکند. به همین دلیل محبت محمد نسبت به خداوند، از همه بیشتر بود؛ زیرا معرفت بالاتری نسبت به خدا داشت.
- علم ( science)
محصول مواجه خاصي از آدمي با جهان ( طبيعت و انسان) و دين محصول مواجهه انسان با امر قدسي (the Holy, the Sacred, ) به حساب مي آيند. از اين رو، هم علم و هم دين را مي توان در دو حوزه به بررسي نشست : ساحت حضوري ( تجربه ، experience و ساحت حصولي ( تعبير، interpretation . اين دو حوزه البته مربوط به دو حوزه از آدمي هستند كه در يك حوزه، معرفت و شناخت آدمي قرار دارد و در حوزه ديگر، ساحت وجودي انسان رخ مي نمايد. ارتباط انسان با خود و ديگري ابتدا در حوزه وجودي آدمي صورت مي گيرد و پس از وقوع اين تجربه است كه انسان، آن را به حوزه معرفتي وارد مي كند و از آن تجربه، مفهوم سازي مي نمايد. علم و دين نيز از اين قانون مستثنا نيستند و انسان ابتدا از ارتباطش با جهان (مبدأ علم) و امر قدسي (مبدأ دين) تجربيات و اثراتي اخذ مي كند و ساحت حضوري و وجودي اش را غني و سرشار مي سازد و آنگاه با تحويل داده هاي اين ساحت حضوري ، به ساحت حصولي، زمينه پيدايش مفاهيم و تعابير آن تجربيات و تاثيرات را فراهم مي كند. از رابطه انسان با جهان (از منظر علم) تجربه علمي حادث مي شود و از رابطه انسان با امر قدسي ، تجربه ديني و تنها پس از اين رابطه است كه در مقام حصول، معرفت علمي و معرفت ديني با مفهوم سازي آن تجربيات، حاصل مي شوند.
آنچه البته از تعارض علم و دين مراد است بيشتر به تعارضاتي كه در مقام حصول حادث مي گردند، توجه دارد و آنجا كه از تعارض روش علم و دين، زبان آنها، موضوعاتشان و پرسش هاي آنها سوال مي شود، تعارضات در ساحت حصولي ( تعبير) مد نظر هستند و پرسش هايي چون : تفاوت ها و تشابهات زبان علم و زبان دين چيستند؟ معرفت علمي از چه رويكردهايي سود مي جويد و اين رويكردها چه نسبتي با روش هاي معرفت ديني پيدا مي كنند؟ پرسش هاي معرفت ديني و معرفت علمي هر يك چه ماهيت و مبنايي دارند؟ معيارهاي سنجش گزاره هاي ديني و علمي چه هستند و ارتباط آنها با هم چگونه است؟ گوشه اي از ارتباط علم و دين را در مقام حصول نشان مي دهند. (1) اما اين، همه ماجرا نيست و جست وجوي ارتباط علم و دين در مقام حضور نيز مي تواند مكمل نگاه، از منظر حصول باشد و علاوه بر آن، چه بسا هر سختي در مورد نسبت به معرفت علمي و معرفت ديني مي رود اگر پيشاپيش توجهي در خور در ماهيت تجربه ديني و تجربه علمي را به همراه نداشته باشد، سخن و كلام عميقي محسوب نمي شود. هدف ما در اين مقاله آن است كه رويكردي متفاوت به تجربيات ديني و علمي داشته باشيم و با مشخص كردن دو تجربه اصيل و عميق ديني و علمي ( يعني تحير عابدانه و تعجب عالمانه)، نسبت علم و دين را از اين دريچه به بررسي بنشينيم. به زعم ما نكاتي در مقايسه اين دو تجربه وجود دارند كه پيش از اين به طور تخصصي نظر كسي را جلب نكرده است و مقاله ما اگر نقطه عطفي داشته باشد در همين تذكار تمايز و البته تشابه ميان گونه اي تجربه ديني (حيرت) با نوع تجربه علمي (تعجب) به حساب مي آيد.
2 - تجربه علمي آدمي از جهان (انسان و طبيعت) را مي توان با نمودهاي متفاوتي مشخص كرد: منظم ديدن جهان، بر انگيختن حس زيبايي شناختي (2)، تعجب و شگفتي و حتي ترس، برانگيخته شدن حس شفقت ورزي انسان ( در علوم انساني ) و حس دسترس ناپذيري عالم و آدم، از جمله تجليات تجربه علمي در حوزه احساسي و وجودي انسان به شمار مي روند.
انسان با توجه به آدم و عالم (موضوعات علم) نظمي را ميان اجزاي آنها درك مي كند و مي تواند ميان اين مولفه ها چنان تناسب و هماهنگي دريابد كه حس زيبايي شناختي او تحريك شود. حتي دسترس ناپذير بودن و تو در تو ديدن جهان مي تواند گونه اي ترس و واهمه را براي وي به همراه داشته باشد، اما شايد حسي كه بتواند همه اين مظاهر را در برگيرد، تعجب و شگفتي باشد كه از مواجهه انسان با عالم و آدم (طبيعت و انسان) به او دست مي هد. تعجب و شگفتي، حالاتي از وجود انسان هستند كه پس از مواجهه وي با امر يا اموري بس پيچيده حادثه مي شوند، حالاتي كه وجود انسان از درك آنها عاجز است. (3) از اين رو، دور از واقع نيست اگر تجربه دانشمندي را كه با طبيعت، آسمان ، گياه، انسان و يا هر يك از اجراي آنها مواجه مي شود، تجربه اي شگفتي زا و تعجب آور نام نهيم (هر چند كه بايد براي هر يك از اين تجربيات شگفتي زا و حيرت آور عمق و وسع متفاوتي قائل شد كه از دانشمندي به دانشمند ديگر متفاوت است و حتي براي يك دانشمند در زمان هاي متفاوت گوناگون است). عالمي كه نگاهي عميق به انسان و طبيعت مي كند با ديدن اين همه پديده ها و نشانه ها كه هم علت آنها و هم فرايندشان براي وي مجهول اند، بسي دچار تعجب و بهت مي شود؛ بهت و تعجبي كه وجود انسان در رابطه با پديده هايي فوق تصور از خود نشان مي دهد.
به نقل ار سي پي اچ
خیرخواهی نباید حق شهروندی را نادیده بگیرد
محمد صادق جنان صفت
رعایت حق شهروندان و خیرخواهی برای آن ها دو مقوله جداگانهاند. عدم تفکیک دقیق این دو مقوله از سوی نهاد دولت و سایر نهادهای قدرت به صورت عمدی یا بر پایه سهو و اشتباه، عموماً به زیان شهروندان است. حق شهروندی، چیزهایی است که در عرف جامعه یا قانون به عنوان منافع مدنی برای شهروندان لحاظ شده است.
زندگی، آزادی، تندرستی آسایش تن و همچنین تملک اشیای خارجی مثل پول، زمین، مسکن، اثاثیه و لوازم منزل از جمله چیزهایی است که ذیل مقوله حق شهروندی میگنجند. نهاد دولت و حاکمان سیاسی وظیفه دارند با اجرای عادلانه عرف و قانونهای برابر، از منافع مدنی شهروندان حراست کنند.
خیرخواهی برای شهروندان و ملزم کردن آن ها به خیرخواهی و اقدام خیر برای دیگران اما جزو وظایف و اختیارات نهاد دولت قرار نمیگیرد و یک مقوله شخصی و فردی است. شهروندان مطابق با عرف و قانون میتوانند حق شهروندی خویش را از نهاد دولت مطالبه کرده و در صورت امتناع دولت یا ناتوانی در رعایت این حق، انتقاد و اعتراض کنند.
شهروندان اما نمیتوانند از دولت و سایر نهادهای موثر بر سرنوشت شهروندان، مطالبه خیرخواهی کرده و آنها را مجبور کنند اقدامهای خیرخواهانه فراتر از عرف و قانون انجام دهند یا از فرد و گروههای اجتماعی مطالبه خیرخواهی کنند. به این ترتیب، دولت میتواند به شهروندان و به زیرمجموعه خود فرمان دهد حق شهروندی دیگران را مراعات کنند، اما برای این که آنها اقدامهای خیرخواهانه انجام دهند، جز ترغیب و تشویق هیچ ابزار دیگری نباید به کار گرفته شود.
فرض کنیم رییس دولت یا حکومت در یک جامعه به این باور برسد که اجرای یک تصمیم یا یک فکر به نفع و خیر شهروندان یا گروهی از آنها است، در این وضعیت چه باید کرد؟ معلوم است که حاکم سیاسی حق ندارد آن تصمیم یا اندیشه را بدون این که به عرف یا قانون تبدیل کند به مرحله اجرا گذارد. حاکم سیاسی در صورتی که بر اندیشه خود اصرار داشته باشد باید آن اندیشه خیرخواهانه را به صورت برنامه و طرح به مجلس قانونگذاری تقدیم کند تا دستکم، صورت قانون داشته باشد.
تجربه، اندیشه و عمل جامعههای انسانی نشان میدهد خیرخواهی حاکمان سیاسی و نهاد دولت در خالصترین شکل و ماهیت و خوشبینانهترین نگاه به ویژه اگر خارج از عرف، قاعده و قانون باشد نه ضرورت دارد، نه فایدهای ملموس برای شهروندان خواهد داشت. چون خیر هر فرد یا گروه اجتماعی ممکن است به لحاظ تشخیص و در واقعیت با خیر یک فرد یا گروه اجتماعی دیگر در تعارض باشد.
واقعیت این است که نهاد دولت در ایران به دلایل گوناگون به ویژه به این دلیل که سرچشمههای قدرت و ثروت در اختیارش است، خیرخواهی صوری و بدون اندیشه و تفکر منسجم را به جای رعیات حق شهروندان گذاشته و تصمیمها و اقدامهای عجیب اتخاذ و اجرا کرده و میکنند.
به طور مثال میتوان به برخی تصمیمهای دولت فعلی اشاره کرد. دولت آقای احمدینژاد در یکی از تصمیمهای خویش، سازمانهای تحت مدیریت و مالکیت خویش را ناگزیر کرد در محیط کار به جای این که به کارمندان قند بدهند تا آنها با آن چای بنوشند از خرما و توت خشک استفاده شود. علت این تصمیم، خیرخواهی برای کارمندان بود و استدلال میشد خوردن قند برای بدن مضر و خوردن خرما و توت مفید است. این تصمیم خیرخواهانه، اما در صورت اجرای کامل، به زیان گروهی از کسانی بود که خوردن چای با خرما برایشان لذتی نداشت. این اقدام خیرخواهانه به این دلیل که در عرف و در قانون جایی نداشت و ندارد، متضمن فایده ملموسی نبوده و حق شهروندی را رعایت نکرده است. به این ترتیب که اگر گروهی از کارمندان بخواهند برای خوردن چای از منابع مالی خویش قند خریداری کنند، حق آنها توسط نهاد دولت نادیده گرفته شده است، چون بقیه کارمندان ناگزیر به این اقدام نیستند و از منابع عمومی استفاده میکنند.
تجربه 3 سال اخیر نشان میدهد، دولت فعلی در این مسیر، گامهای بلندتر و شتابان برداشته و با انگیزههای تعریف ناشده، تلاش میکند اقدامهای خیرخواهانه را با جلوه بیشتری انجام داده و بعضا جایگزین حق شهروندی کند.
مثال بارز و آشکار این اندیشه و عمل متعاقب آن را میتوان درباره روش برخورد با پسانداز و دسترنج شهروندان ایرانی دید. اندیشه، روش و اقدام دولت برای کاهش دستوری نرخ سود تسهیلات، اقدام یا شروع به مطالعه درباره ادغام بانکهای دولتی و تبدیل بانکهای تجاری به بانکهای قرضالحسنه، بخشیدن بدهی گروهی از شهروندان به بانکهای دولتی، پرداخت منابع بانکی با نرخ سود ترجیحی به متقاضیان تاسیس بنگاههای زودبازده، ایجاد و گسترش «صندوق مهررضا» با منابع دولتی برای پرداخت وام ازدواج و اقدامهای خیرخواهانهای از این دست که یک بسته سیاستگذاری به هم پیوسته را تشکیل میدهند، با رعایت حقوق شهروندان تناسبی ندارد و عمدتاً ذیل مقوله خیرخواهی جای میگیرند.
نتیجه و دستاورد این اندیشه و روش، اما در واقعیت رشد شتابان نرخ تورم و کاهش سطح قدرت خرید شهروندان بوده است. به این ترتیب، اقدامهای خیرخواهانه نهاد دولت نه تنها دستاورد مثبت و فایدهمندی بر جای نگذاشته است، بلکه حق برخورداری آنها از بهرهمندی پساندازشان را به بوته فراموشی سپرده است. بر پایه کدام خرد و منطق میتوان دسترنج یک شهروند ساکن منطقه محروم دهلران را که برای در امان ماندن پسانداز خویش از شر تورم، آن را به بانک دولتی گذاشته است به یک دامدار یا ماهیگیر تهرانی یا بندرعباسی بخشید؟ این رفتارهای غمانگیز متاسفانه تبدیل به روش شده و دیگر استثنایی در کار نیست و ادامه آن میتواند به مبهم شدن معنای خیرخواهی در گستره وسیع منجر شود. دشواری کار این است که شهروندان برای حق از دست داده خویش و قربانی شدن آن زیر پای خیرخواهیهای تعریف نشده و با انگیزههای مبهم کاری از دستشان برنمیآید.
روانشناسی احساس
مقدمه
تمام اطلاعاتی که ما از جهان پیرامون خود داریم از طریق حواس ما بدست میآید. حواس ، ما را از خطرات احتمالی آگاه میسازد و اطلاعات لازم را برای تفسیر رویدادها و پیش بینی آینده در اختیار میگذارد. همچنین از راه حواس است که لذت و درد را احساس میکنیم، رنگها را تشخیص میدهیم. همه این اطلاعات به ما کمک میکنند تا فرآیندهای پیچیدهتری چون ادراک و شناخت را داشته باشیم. در واقع بدون حواس این فرآیندها نیز اتفاق نخواهد افتاد و ما نخواهیم توانست تواناییهای دیگر ذهنی خود را بکار بگیریم.
با توجه به علاقهای که روانشناسان به بررسی اینگونه فرآیندهای پیچیده و درک آنها دارند در مرحله اول لازم به نظر میرسد که از گامهای اولیه آغازین این فرآیندها اطلاعات کامل داشته باشند. از اینجاست که به بررسی چگونگی احساسات انسان میپردازند. روانشناسان احساس تلاش میکنند از راه پروژهش کاربردی در زمینه فرآیندهای حسی سعی دارند توانایی تمییز و تفسیر محرکهای حسی را در آدمیان تعیین کنند تا این توناییها بر الزامات تکالیف گوناگون منطبق شود.
موضوعات مورد بحث در روان شناسی احساس
بینایی
دستگاه بینایی انسان از چه اجزایی تشکیل یافته است؟ چگونه این اجزاء فعالیت میکنند و فعالیت آنها چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟ انطباق با تاریکی چگونه اتفاق میافتد؟ پدیده زنگ بینی به چه صورت است و چگونه رنگها را تشخیص میدهیم؟ نظریههای مختلف در رنگ بینی کدامها هستند؟
ابعاد روانشانسی رنگ ، مساله کوررنگی ، ردهای تصویری طرح بینی و تفکیک دیداری ، پردازش عصبی طرحها ، بازشناسی طرحها و ... از جمله مباحثی هستند که در بخش مربوط به بینایی توجه روانشناسان احساس را خود جلب کردهاند. همچنین روانشناسان احساس در پی آنند تا ارتباط این حس را با فرآیندهای دیگر ذهنی مثل تفکر ، حافظه و ... مورد بررسی قرار دهند. در این راستا مبحث حافظه تصویری و تفکر مطرح میشود.
شنوایی
دستگاه شنوایی انسان از چه اجزایی تشکیل یافته است؟ به چه محرکاتی پاسخ میدهند و این محرکات چه ویژگیهایی باید داشته باشند تا احساس شوند؟ نظریههای مربوط به شنوایی ، تاثیرات روان شناختی صداها ، مساله سر و صدا و ... از جمله مواردی هستند که مورد توجه و بحث و بررسی روان شناسان احساس هستند. در این راستا روانشناسان سعی میکنند بین ویژگیهای شنوایی و ادراک ذهنی ارتباط پیدا کنند.
بویایی
بویایی از نظر تکاملی یکی از ابتداییترین و مهمترین حسهاست. هر چند که ظاهرا اهمیت آن کمتر از بینایی و شنوایی به نظر میرسد، اما اندام حس بویایی جایگاه برجستهای را در مغز اشغال میکند. جایگاهی شایسته ، حسی که باید بر رفتار فرمان براند. از آنجائیکه بویایی از هر حس دیگر به شیوه مستقیم با مغز ارتباط دارد، از لحاظ کارکردهای روان شناختی نیز بسیار مورد توجه بوده است. شناسایی اجزاء دستگاه بویایی ، مناطق مغزی درگیر در حس بویایی و کارکردهای روان شناختی بویایی مثل تأثیر آن در یادگیری ، حافظه و ادراک از موارد مورد بحث در حیطه روان شناسی احساس است.
به عنوان مثال ، دانشمندان دریافتهاند که حشرات و بعضی از جانوران راههای بالاتر از حس بویایی برای برقراری ارتباط استفاده میکنند. این جانوران نوعی ماده شیمیایی به نام فرومونها از خود ترشح میکنند و در هوا پخش میشود و همنوعان جانور را بسوی او جذب میکند. شواهد، حاکی از آنست که بقایای تحولی نوعی فرومون ممکن است بر رفتار آدمیان نیز اثر بگذارد. یکی از این تاثیرات در رفتار جنسی میمونها و انسان دیده شده است. تأثیرات فرمونها هر چند به اندازه تاثیر آنها در جانوران ردههای پایینتر نباشد، چرا که عوامل فردی و اجتماعی دیگر در این امر نقش دارند، اما هر چند خفیف هنوز در آدمیان در کار است. سازندگان انواع ادکلنهای زنانه و مردانه از این یافته روانشناسی احساس کمک میگیرند.
تداعی یک سو با شرایط و موقعیتهای خاص و همچنین به یاد آوردن خودبخود یک بو و احساس آن از مطالب دیگر مورد بررسی در روانشناسی احساس بویایی است. حتما به یاد دارید که گاهی یک بوی خاص انواعی از خاطرات را برای شما زنده میکند، اینکه چه ارتباطی بین این خاطرات و بو وجود دارد در حوزه روانشناسی احساس قابل بررسی است. علاوه بر این بخاطر آوردن احساس آن در ذهن به عنوان یک مساله جالب مورد توجه است. آیا این بو همان تأثیرات عصبی یک بوی واقعی را بر میانگیزد یا نه؟ چه عواملی در به یادآوری آن سهیم هستند؟ در قلمرو احساس مطرح هستند.
چشایی
بررسی اجزا درگیر حس چشایی ، ارتباط آنها با ادراک چشایی ، تأثیرات روانی از بین رفتن چشایی و تفاوتهای فردی در ادراک چشایی از جمله مباحث مورد علاقه روانشناسی احساس است. تفاوتهای فرهنگی در ترجیحات مربوط به مزهها نیز اغلب مورد بحث و جالب توجه روانشناسان بوده است. برخی از فرهنگها گرایشات بیشتری نسبت به یک مزه نشان میدهند. به نظر میرسد ترجیحات چشایی به مسائل فرهنگی ، جغرافیایی ، آب و هوا و ... ارتباط دارد.
حسهای پوستی
فشار ، درد ، گرما و سرما حسهای اصلی پوستی هستند. احساسات دیگر پوستی مثل خارش ، غلغلک ، درد تند و تیز ، درد آرام آمیزههای مختلفی از همان چهار حس اصلی هستند. بررسی ماهیت روان شناختی این احساسات اغلب مورد توجه روانشناسان است. آگاهی از شیوه عمل این حواس روانشناسان در بررسی پدیدههای پیچیدهتری مصل درک یک حس پوستی در شرایطی که محرک واقعی وجود ندارد یاری کرده است.
حس جنبش و تعادل
در واژگان روزمره واژهای وجود ندارد که بیانگر دستگاه حسی بخصوصی باشد که ما را از موقعیت و جنبش اعضای بدن خویش آگاه کند. به زبان این حس را حس جنبش میخوانند، یعنی حس مربوط به ماهیچه ، زردپیها و مفصلها.
اگر حس جنبش نبود کار حفظ موقعیت بدن و راه رفتن ، بالا رفتن و کنترل حرکات ارادی از قبیل دراز کردن دست و یا چنگ زدن دستکاری بسیاری دشوار میشد. معمولا چندان توجهی به این حس نداریم تا اینکه تصادفا پایمان به خواب میرود و متوجه میشویم که راه رفتن بدون اطلاع از تماس پا به کف تا چه حد سخت است. حس تعادل نیز به عنوان همکار حس جنبش با موقعیت کل بدن در ارتباط است و جهت گیری بدن در فضا از تنظیم میکند.
ارتباط روانشناسی احساس با سایر حوزهها
روانشناسی احساس با سایر حوزههای روانشناسی ارتباط عمیق دارد، بطوری که یافتههای آن اغلب مورد استفاده در زمینه روانشناسی بالینی ، روانشناسی صنعتی و سازمانی بوده است. ارتباط آن با حوزه روانشناسی فیزیولوژیک و روان شناسی ادراک بسیار عمیقتر از سایر حوزههای روان شناسی است. در حوزه روانشناسی تفاوتهای فردی نیز از یافتههای روانشناسی احساس استفاده فراوان میشود. در دیگر شاخههای علمی روانشناسی احساس با علوم زیستی ، فیزیولوژی و علوم پزشکی ارتباط نزدیک دارد.
خلاقیت
مقدمه
آرامش زندگی در گرو برآوردن نیازهاست. نیازها به طور کلی به 5 گروه تقسیم میشوند:
• نیازهای فیزیولوژیکی
• نیاز به امنیت
• نیازهای اجتماعی
• نیاز به احترام
• نیاز به خودیابی
که بترتیب نیازهای اولی نیازهای رده پایین و نیازهای آخری نیازهای رده بالا به حساب آمده و نیاز به خودیابی حد بالای نیازهاست.
برآورده شدن مناسب نیازها شرط لازم برای بوجود آمدن آمال و آرزوهاست. به عنوان مثال یک فرد گرسنه و آواره هرگز به فکر پرواز بر فراز کوهها نخواهد افتاد. بسیاری نیز معتقدند که خلاقیت در نیاز متولد میشود همانگونه که بسیاری از اختراعات بزرگ نه محصول تعریف مشکلی خاص بلکه برای برآورن نیازی خاص به وجود آمدهاند.
اصول اولیه خلاقیت
به طور کلی خلاقیت فرایندی است که طی زمان ادامه داشته و ابتکار، انطباقپذیری و تحقق از خصوصیات بارز آن به شمار میآیند و میتواند جوابگویی برای مشکلات باشد. برخی از محققان اصولی برای مشخص شدن مرزهای خلاقیت تعریف نمودهاند: اول اینکه خلاقیت متضمن پاسخ یا مفهومی نو باشد یا آنکه احتمال وقوع آن بسیار کم باشد. اما باید توجه داشت که نو بودن و اصالت با آنکه شرط لازم خلاقیت است اما کافی نیست. زمانی یک پاسخ را میتوان بخشی از یک فرایند خلاقیت به شمار آورد که تا اندازهای با واقعیت مطابقت داشته یا اصولاً واقعی باشد. دوم خلاقیت باید گرهای را بگشاید یا با وضعیتی تناسب داشته و یا مقصود معینی را برآورد. سوم، خلاقیت واقعی مشروط به دوام آن بینش ابتکاری، ارزیابی و تفسیر و رشد آن باشد. در جملهای کوتاه میتوان اینگونه بیان کرد «خیلیها ایدههای خوب دارند اما عده کمی آنها را عملی میکنند». همچنین یکی از عواملی که معمولاً با خلاقیت مربوط میدانند موضوع هوش است.
وجوه هوش
یک مبنای طبقهبندی، نوع فرایند و یا نحوه عملکرد خاصی است که انجام میگیرد. این نوع طبقهبندی شامل 5 گروه اصلی از توانشهای هوشی میباشد که عبارتند از عوامل
• شناخت
• حافظه
• تفکر همگرا
• تفکر واگرا و
• ارزشیابی
شناخت، کشف و یا کشف دوباره و بازشناسی است. حافظه عبارت از حفظ آن چیزی است که درک شده است. در تفکر واگرا ما در جهات متفاوت تفکر میکنیم، گاهی به تفحص میپردازیم و گاهی در جستجوی تنوع هستیم در حالی که در تفکر همگرا اطلاعات به یک جواب درست و یا به بهترین جواب شناخته شده و قراردادی منتج میگردد. واضح است که یکی از توانشهای تفکر واگرا گوناگونی پاسخهایی است که تولید میشود. این نوع تولید تماماً زاده اطلاعات ارایه شده نیست. در اینجاست که مبحث انعطافپذیری در تفکر پیش میآید که از مباحث اصلی خلاقیت به شمار میآید.
با این حال در بررسی افراد خلاق این نتیجه به دست آمده است که اگر چه داشتن حد معینی از هوش لازم است ولی شرط کافی نیست و لزوماً افراد با هوش خلاق نبودهاند در حالی که افراد با هوش متوسط میتوانند افراد خلاق برجستهای باشند. در واقع امور خلاقیت شاید بیشتر اکتسابی باشد تا فطری و میتوان با آموزشهایی این توانایی را در خود افزایش داد.
خصوصیات افراد بسیار خلاق
از مطالعه افراد بسیار خلاق موارد زیر نتیجه شده است. البته این خصوصیات شخصیتی آنهاست نه اینکه با اینگونه رفتارها، انسان بتواند به خلاقیت برسد:
• تمایل به تعریف و تمجید از خود دارند
• اشخاص خلاق مخصوصاً خواهان قبول پیچیدگی و حتی بینظمی در دریافتهای خود هستند بدون آنکه نگران آشفتگی ناشی از این امر باشند. این بدان معنی نیست که آنان فی نفسه بینظمی را دوست دارند بلکه پرمایگی موجود در بینظمی را به کم مایگی نظم ترجیح میدهند. تمایل دارند نزد دیگران به داشتن نظرات تند و احمقانه شهرت داشته باشند.
• کارهای آنها با اظهار نظر اینکه از موضوع پرت هستند مشخص میشود. شوخطبعی و بذلهگویی از صفات بارز این افراد است. باید به این افراد کمک کرد که بدون اینکه کینهتوز و پرخاشگر باشند جسارت خود را حفظ کنند.
عوامل باز دارنده خلاقیت
• تلاشهای قبل از بلوغ برای حذف خیالبافی
• محدودیتهای بازدارنده قوه تدبیر و کنجکاوی کودکان
• تکیه بیش از حد به نقش جنسیت؛ تفکر خلاق مستلزم حساسیتی بیش از حد (خصوصیتی کاملاً زنانه) و وابستگی به غیر و اتکای به خود (خصلتی کاملاً مردانه) است. از همین رو یک پسر بسیار خلاق نسبت به سایر همجنسان همسال خود بیشتر دارای صفات زنانه به نظر میرسد.
• تاکید زیاد بر پیشگیری (نحوه پاسخگویی کودکان به مسایلی که مستلزم چارهاندیشی فرد هنگام قرار گرفتن در وضعیتی بنبست است نشان میدهد که تأکید بر پیشگیری قوه تصور بسیاری از کودکان را از رشد باز داشته است).
• القای ترس و کمرویی
• تاکید بر مهارتهای کلامی
خطری که استعداد خلاق فرد را تهدید میکند، قضاوت یا ارزیابی تجربه فرد نیست بلکه پیشداوری است که به تبع آن تجارب بسیاری در حوزه دریافت را نمییابند. خطری که آموزشهای معمول چه در خانه و چه در مراکز آموزشی در بردارند این است که نظرات نو و احتمال وقوع اعمال جدید خیلی زود و بیش از اندازه مورد انتقاد قرار میگیرند.
عوامل تشدیدکننده خلاقیت و نوآوری
حس درونی تفکر، انسان را قادر میسازد شرایطی را که وجود خارجی ندارند، در درون ذهن شبیهسازی نماید و به وی این امکان را میدهد تا در امکانات یکسان با سایرین برای خود فرصتهای بهتری بیافریند. در واقع امور خلاقیت شاید بیشتر اکتسابی باشد تا فطری و میتوان با آموزشهایی این توانایی را در خود افزایش داد. مجموعه عواملی که باعث تشدید و ترغیب فرد به نوآوری میگردند به عوامل تشدیدکننده تعبیر میگردند که خود به دو بخش کلی انگیزهها و ابزارها تقسیم میشوند که در اینجا توضیح داده میشوند.
انگیزهها
انگیزههای ترغیب کننده به نوآوری، میتوانند به خصوصیات و زندگی خصوصی افراد مربوط باشد و یا اینکه به اجتماع محل سکونت فرد بستگی داشته باشد که ما در اینجا دلایل بروز هر یک را بررسی میکنیم.
انگیزههای بیرونی
به همه انگیزههایی که از جامعه به فرد القاء میگردند گفته میشود که خود بر اثر موارد زیر ناشی میگردند:
• بحرانهای جامعه:
میدانیم سرچشمه خلاقیت نیاز است. اغلب مواقع اگر نیازی در زندگی بشر مشاهده نشود، الزامی به خلاقیت وجود نخواهد داشت. نیازهای بشر معمولاً به طور یکنواخت بروز مییابند مگر در شرایطی استثنایی مانند بحرانهای مختلف از جمله بحرانهای طبیعی چون سیل و زلزله و آتشفشان و طوفان و همچنین بلایایی که خود انسان مسب آنهاست که بارزترین آنها جنگ است. نوع و دلیل بروز یک بحران در اینجا مد نظر نیست و آنچه حائز اهمیت است هجوم سیل عظیمی از نیازها پس از وقوع بحران است که میتواند در جامعه سبب یک انقلاب فکری در نزد افراد گوناگون گردیده و به شکل نوآوری و خلاقیت بروز نماید.
• سطح توقعات جامعه:
جامعهای که در آن سیر صعودی پیشرفت حاکم باشد، هر روز از طرف تک تک اعضای خود شاهد خلاقیت و نوآوری است. در این جامعه نوآوری به قشر متفکر و اندیشمند محدود نگردیده و همه مردم را شامل میشود بطوریکه حتی تبهکاران نیز در این جامعه هر روز به فکر خلق روشی نو در روند کاری خود میباشند.
انگیزههای درونی
انگیزههایی که از درون شخص، منشاء میگیرند را انگیزههای درونی مینامند که شامل موارد زیر میباشند:
• اسعتداد ذاتی فرد:
این امر حتی بدون وجود هر گونه محرک خارجی ممکن است آگاهانه یا ناآگاهانه صورت گیرد و با داشتن هوشی متوسط و آموختن راههای افزایش تفکر خلاق، کاملاً قابل دسترسی برای همه نیازهای زندگی میباشد.
• نیازهای درونی:
گاهی اوقات افراد در خود نیرویی احساس میکنند که همواره آنان را وا میدارد که در جهت کمک به دیگران و ارتقای سطح زندگی در جامعه، دست به نوآوری بزنند. این افراد از هر جنس و سن و شغلی میتوانند باشند. به عنوان مثال خانمی در آمریکا که از آگهی های تجاری تلویزیون ناراضی بود آنها را مطابق با ذوق خود مجدداً مینوشت.
• بحرانهای شخصی:
بحرانهای شخصی نیز مانند بحرانهای جامعه، میتوانند محرک بسیار قوی در امر نوآوری برای شخص باشند.
ابزار ها
برخی فاکتورهای تعیینکننده برای دستیابی به تفکر خلاق و جود دارند که میتوان از آنها به عنوان ابزارهای نوآوری یاد کرد. این ابزارها عبارتند از:
• اراده
• اعتماد به نفس
• کمیت
• شبیه سازی
• استمداد از دیگران
• مجاورت / تشابه / تباین
• تغییر دادن
• فعالیتهای جنبی و . . .
شش دانشمند جهان
ايزاك نيوتن
ايزاك نيوتن در سال 1642 در انگلستان بدنيا آمد.پدرش دو ماه قبل از متولدشدنش درگذشته بود. زماني كه ايزاك 3 ساله بود مادرش دوباره ازدواج كرد،واو نزد مادربزرگش باقي ماند. او علاقه اي به مزرعه خانوادگي نداشت،به همين جهت او براي تحصيل به دانشگاه كمبريج فرستاده شد.
ايزاك تنها چند ماه بعد ازمرگ گاليله متولد شد،يكي از بزرگترين دانشمندان تمام قرن ها. گاليله ثابت كرده بود كه اين سياره ها هستند كه به دور خورشيد مي چرخند و نه بدور زمين،آمطور كه عموم مردم مي انديشيدند. ايزاك نيوتن به دستاوردها و اكتشافات گاليله و ديگران بسيار علاقمند بود. ايزاك فكر مي كرد كه عالم هستي مثل ماشيني عمل مي كند كه قوانين كم و ساده اي بر آن حاكم است.
بنيامين فرانكلين
بنيامين فرانكلين يك ديپلمات، سياستمدار، صاحب چاپخانه و دانشمند بود. او عدسيهاي دوكانوني، فرخوراك پزفرانكلين، اختراع کرد
آزمايشاتي در رابطه با الكتريسيته انجام داد. فرانكلين در 1706 در بوستون، ماساچوست متولد شد. او هوش و استعدادش را در خواندن و نوشتن به زودي نشان داد. در سن ده سالگي مدرسه را ترك كرد تا حرفة پدرش ساختن شمع را ياد بگيرد. بنيامين جوان از اين كار متنفر بود و در سال بعد در مغازه چاپ برادرش جيمز شروع به شاگردي كرد. بعد از 5 سال مغازه برادرش را ترك كرد و به نيويورك رفت. در نيويورك كاري پيدا نكرد. بنابراين به فيلادلفيا رفت. فيلادلفيا در آن زمان شهر بزرگتري بود. فرانكلين به عنوان يك چاپگر بسيار موفق بود. ثروت به او فرصت داد تا روي اختراعات و علاقهمنديهايش كار كند. فرانكلين فهميد كه اجاقهاي معمولي ناكارا هستند. او اجاق فرانكلين را براي استفاده بهتر از حرارت طراحي كرد. اجاق او هواي سرد را گرفته گرم ميكردو سپس هواي گرم شده را به چرخش در ميآورد.
زندگينامه آلبرت انيشتين
اين سخن بسيار گفته شده است كه براي پي بردن به ساختمان پركاهي با عمق و دقت ؛بايد جهان را به درستي شناخت امّا آن كس كه بتواند با چنين عمق و دقتي به ساختمان پركاهي پي برد. در هيچ يك از امور جهان نكته تاريكي نخواهديافت ، من براي شرح حال و زندگي انيشتن را نه براي رياضدانان ونه براي فيزيكدانان ،نه براي اهل فلسفه نه براي طرفداران استقلال يهود بلكه براي آن كساني كه مي خواهند چيزي از جهان پرتناقض قرن بيستم درك كنند . و اينك شرح حال زندگي او از كودكي تا پابان عمر :
آلبرت انيشين در چهاردهم مارس 1879 در شهر اولم كه شهر متوسطي از ناحيه و ورتمبرگ آلمان بود متولّد شد . امّا شهر مزبور در زندگي او اهميتي نداشته است . زيرا يك سال بعد از تولّد او خانواده وي از اولم عازم مونيخ گرديد.
پدر آلبرت ، هرمان انيشتين كارخانه ي كوچكي براي توليد محصولات الكتروشيميايي داشت و با كمك برادرش كه مدير فني كارخانه بود از آن بهره برداري مي كرد. گر چه در كار معاملات بصيرت كامل نداشت .پدر آلبرت از لحاظ عقايد سياسي نيز مانند بسياري از مردم آلمان گرچه با حكومت پروسي ها مخالفت داشت امّا امپراتوري جديد آلمان را ستايش مي كرد و صدراعظم آن « بيسمارك » و ژنرال «مولتكه » و امپراتور پير يعني «ويلهم اول» را گرامي مي داشت.
ابوعلي سينا
در دنياي امروز كمتر ملتي است كه به مفاخر گذشته خود توجه نكند زيرا يكي از علايم حيات و زنده بودن ملت ها ملتفت بودن و توجه داشتن به مفاخر گذشته فلسفي. علمي.فرهنگي .ادبي .سياسي.اجتماعي و ملي انهاست كه اين گذشتگان با وجود گذشت روزگار و سير زمان و وقوع حوادث نا گوار با هزاران خون دل براي اينده گان خود به ميراث گذ اشته اند كه بايد انرا گرامي و عزيز داشت و انرا بارور ساخت.
شيخ الرئيس نواسه علي سينا، معروف به ابن سينا . به قولي در ماه صفر سال 370 هجري قمري(مطا بق 980 ميلادي ) از پدر بلخي ايي بنام عبدالله ( از سبب وزير ماليه بودن در زمان سلطنت نوح بن منصور به بخارا مركز ماورالنهرو خراسان انزمان انتقال نموده بود) و مادر بخارايي بنام ستاره در قريه خورميثن(قريه اي ميان بلخ و بخارا)طفلي چشم به جهان گشودکه نام او را حسین گذاشتند
افلاطون ( Plato )
افلاطون در سال 427 قبل از در خانواده اي اشرافي به دنيا آمد. در 18 سالگي با سقراط آشنا شد و مدت 10 سال را به شاگردي سقراط به سر برد. بعد از اعدام سقراط يك سلسله سفر را آغاز كرد كه در طي اين سفرها از نقاط مختلفي از جهان نظير مصر و سيسيل و فلسطين ديدن كرد كه در اين سفرها با انديشه هاي متفاوتي آشنا شد كه تاثير آنها در افكار افلاطون هويدا است.هنگامي كه افلاطون به آتن بازگشت 40 سال داشت. در اين زمان بود كه مدرسه معروفش را به نام آكادمي تاسيس كرد. اين مدرسه را مي توان اولين دانشگاه محسوب كرد كه در آن دروسي نظير فلسفه رياضيات و نجوم تدريس مي شد.
براي مطالعه افلاطون يقينا بهترين منبع همان آثار اوست كه در قالبي ادبي نوشته شده اند. با مطالعه اين آثار به راحتي مي توان به قريحه ادبي افلاطون پي برد. مهمترين و در عين حال كاملترين اثر افلاطون كتاب جمهوريت است. كه او در اين كتاب در باره مسايل فلسفي مختلفي سخن رانده است از اخلاق گرفته تا ساسيت و هنرو تربيت و مابعد الطبيعه سخن رانده است.
با مطالعه نوشته هاي افلاطون مي توان به سير افكار او پي برد. كتب وي را مي توانيم بر اساس دوره اي از زندگي كه افلاطون اقدام به نگارش آن كرده است به سه دسته تقسيم بندي نماييم.
دسته اول كتب و رسالاتي هستند كه در دوران جواني او نگاشته شده اند. نوشته هاي اين دوران اكثرا ديالوگهايي بدون نتيجه گيري هستند. سمت و سوي نوشته هاي اين دوران مربوط به فعاليت هاي تربيتي است.
آثار دوره ميانسالي بر خلاف دوره جواني حاوي ديالوگهايي با نتيجه گيري است. درآثار اين دوره است كه مسايل اساسي فلسفه فلاطون نظير ايده و مثل مطرح مي گردد . اثر برجسته افلاطون در اين دوره جمهوريت است.
و بالاخره آثار دوران كهولت افلاطون كه مي توان آنها را آثار دوران پختگي و اصلاح آثار قبلي دانست .براي مثال از آثار اين دوره مي توان به قانون و نواميس اشاره كرد.
زندگينامه دانشمندان - سقراط
سقراط را بيشتر از طريق ارسطو به خصوص شاگردش افلاطون مىشناسيم. زيرا او در طول زندگىاش چيزى ننوشت وبيشتر اطلاعات ما از او از شاگردانش بدست آمده است. كه همين امر و مرگ دلخراشش باعث شده است كه دركتب زيادى وى با مسيح مقايسه گردد.
او نخستين فيلسوف مهمى بود كه در آتن بدنيا آمد كه بيشتر عمر خود را صرف گفتگو ومباحثه در كوچه و بازارهاى آتن مىكرد. او جوانانى را ازاقشار مختلف و باعقايد گوناگون دور خود جمع مىكردو به گفتگو با آنها مىپرداخت . كه بعدها بسيارى از اين جوانان نماينده هاى فكرى فلسفه هاى گوناگون در يونان باستان شدند. كه همين امر باعث شد كه مكاتب زيادى سقراط را از خود بدانند. او به غير از مباحثه وتفكر كار ديگرى نمىكرد و شغل خاصى نداشت و نسبت به فردايش بىاعتنا شده بود. در خانه هم دل خوشى نداشت و به فكر همسر و فرزند نبود وهمواره به خاطر اين خصوصياتش با زنش مشكل داشت. البته مىتوان گفت كه در نهايت زنش به اوعلاقه داشت زيرا بعد از اعدام سقراط نمىتوانست به خود تسلى خاطر بدهد.
شايد بتوان گفت بارزترين موضوعى كه هنگام مطالعه سقراط به آن برمىخوريم هنر گفت و شنود سقراط باشد. او خود در اين باره مىگويد: من نيز مانند مادرم هنر مامايى دارم. مامايى من مامايى حقيقت و دانش است او دايما تاكيد مىكرد كه خود چيزى نمىداند بلكه مانند مامايان عمل مىكند يعنى با گفتگويى هدفمند نقاط ضعف و قوت افكار عقايد افراد را به آنها نشان مىدهد و از اين طريق به زاده شدن حقيقت و دانش در آنها كمك مىكند
دهه فجر
دههٔ فجر به روزهای ۱۲ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ گفته میشود که طی آن سید روحالله خمینی بعد از تبعید پانزده ساله در دوازدهم بهمن سال ۱۳۵۷ یه ایران وارد و در نهایت با اعلام بیطرفی ارتش شاهنشاهی، سلطنت پهلوی در بیست و دوم بهمن ماه منقرض شد.
۱۲ بهمن روز ورود روحالله خمینی به ایران
در اینروز بزرگترین استقبال تاریخ در تهران برگزار شد؛ بطوری که طول جمعیت استقبال کننده از آیت الله خمینی به ۳۳ کیلومتر رسیده بود. در ساعت ۹:۵۰ دقیقه بامداد روز دوازدهم بهمن هواپیمای حامل خمینی در میان تدابیر شدید امنیتی در فرودگاه مهرآباد برزمین نشست. خمینی پس از ورود به فرودگاه و ایراد سخنرانی طبق برنامهای که از قبل تنظیم شده بود عازم گورستان بهشت زهرا شد. خمینی در میان استقبال گسترده مردم تهران در ساعت یک بعد از ظهر وارد قطعه ۱۷ که مدفن شهدای انقلاب بود شد و سخنرانی خود را ایراد نمود.[۱]
وقایع ۲۲ بهمن
در این روز به ترتیب زندان اوین، ساواک، سلطنت آباد، مجلسین سنا و شورای ملی، شهربانی، ژاندارمری و ساختمان زندان کمیته مشترک به تصرف مردم در آمد.[۹] در تسخیر شهربانی سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران به دست انقلابیون مسلح افتاد. پادگان باغشاه و دانشکده افسری، دبیرستان نظام، زندان جمشیدیه، پادگان عشرت آباد و پادگان عباس آباد یکی پس از دیگری تسلیم شدند و آخرین مرکزی که به تصرف درآمد رادیو و تلویزیون بود.[۱۰]
اربعين در فرهنگ عاشورا
در فرهنگ عاشورا، اربعين به چهلمين شب شهادت حسين بن علي(ع) گفته ميشود که مصادف با روز بيستم ماه صفر است. از سنتهاي مردمي گرامي داشت چهلم مردگان است، که به ياد عزيز فوت شده خويش، خيرات و صدقات ميدهند و مجلس ياد بود بر پا ميکنند، در روز بيستم صفر نيز، شيعيان، مراسم سوگواري عظيمی را در کشورها و شــــهرهاي مختلف به ياد عاشوراي حسيني بر پا ميکنند. عاشقان و پيروان آن امام، در سحال اســـــرار اربعين به ذکر پرداخته و باران اشکبار چشم خويش را با مظلوميت حسين و يارانش پيوند مي زنند. اين راه، راه تداوم عشق است و بي گمان هيچگاه بي رهرو نخواهد بود.
نخستين اربعين
در نخستين اربعين شهادت امام حسين (ع)، جابر بن عبدالله انصاري و عطيه عوفي موفق به زيارت تربت و قبر سيد الشهدا شدند. بنا به برخي نقلها، در همان اربعين، کاروان اسراي اهل بيت (ع) دربازگشت از شام و سر راه مدينه، از کربلا گذشتند و با جابر ديدار کردند. البته برخي از مورخان نيز آن را نفي کرده و نپذيرفته اند، از جمله مرحوم محدث قمي در «منتهي الامال» دلايلي ذکر ميکند که ديدار اهل بيت از کربلا در اربعين اول نبوده است. به هر حال، تکريم اين روز و احياي خاطره غمبار عاشورا، رمز تداوم شعور عاشورايي در زمانهاي بعد بوده است.
اربعين و عرفان
اربعين از رازهاي هستي، خصوصيت عدد چهل و اسرار نهفته در آن براى ما روشن نيست. البته چه بسا، با توجه به ويژگى هاى انسان، «چهل بار» تكرار يك رفتار پسنديده موجب ملكه معنوى و تعميق آن رفتار و قابليت نزول فيض خاص خداوند مى شود. در فرهنگ اسلامى هم عدد چهل (اربعين) جايگاه ويژه اى دارد. چله نشينى براى رفع حاجات، حفظ كردن چهل حديث، اخلاص چهل صباح، كمال عقل در چهل سالگى، دعا براى چهل مؤمن، از اين نمونه هاست.
آمده است که چون حضرت موسي (ع) را قابل استماع کلام بي واسطه خداوند ميکردند چهل روز به خلوت فرستادند و خداوند فرمود: «… و اذا واعدنا موسي اربعين ليله »
پيامبر حکيم (ص) فرمود:
« من اخلص لله اربعين يوماً فجر الله ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه»: هر كس چهل روز فقط براى خداوند تعالى اخلاص چشمه های خداوند ورزد حكمت را از قلبش بر زبانش جارى مى سازد.»
صاحب مرصاد العباد، عارف نامي نجم الدين شيرازي نيز گفته است: "و عدد اربعين را خاصيتي است در استکمال چيزها که اعداد ديگر را نيست." چنانکه در حديث صحيح آمده است:
ان خلق احدکم بجمع في بطن امه اربعين يوما ثم يکون علقه مثل ذلک.
و خواجه عليه السلام ظهور چشمه هاي حکمت از دل بر زبان را اختصاص اخلاص اربعين صباحا فرموده است، و حوالت کمال تخمير طينت آدم عليه السلام به اربعين صباحا کرد و از اين نوع بسيار است."
تقویت روح و جسم
ورزش نياز روح و جسم
مقدمه
از مهمترين و اساسيترين نيازها و خواستههاي انسان، نياز به تحرّک، فعاليت، تفريح و سرگرمي است. تداوم زندگي انسان به حرکت، نيرو و تلاش و کوشش بستگي دارد. بنابر اصل فيزيولوژيک و پاتولوژيک(آسيبشناختي،Pathological) «عضوي که کار نکند، محکوم به فناست.» موجود زنده اگر در حد توانايي، ظرفيت و تحمل طبيعي خود فعاليت داشته باشد، طبعاً سالمتر و شادابتر از زماني خواهد بود که کمتر از اقتضاي حال طبيعي و نياز فطرياش فعاليت و حرکت کند.
عضلات بدن اگر دچار کمتحرکي يا سکون شود، روز به روز ضعيف و لاغر ميگردد و رفته رفته تحرک وسلامت خود را از دست ميدهد. بدين دليل است که مهندس ازلي شوق تحرک، گردش، فعاليت و ورزش را در وجود انسانها به وديعه نهاده، تا در اثر اين خواسته و کشش، ترک تنبلي و کمتحرکي کنيم. پس انسان در مقابل تأمين اين نياز مهم خويش مسؤل و پاسخگو است و بايد آن را با فعاليّت و تلاش و کوشش ارضا کند؛ بهترين دشمن سکون و کمتحرکي، ورزش است.
امروزه، علل و عوامل بسياري دست به دست هم داده و به طور محسوسي از قدرت، تحرک و فعاليت انسانها کاسته، که خود منشأ پيدايش بسياري از بيماريهاي جسمي و رواني شده است. ابنخلدون ميگويد: «ورزش در تعب ونشاط روح دخيل است، که اين تعب و نشاط در شهر نشينان کمتر است؛ به دليل اين که در پيش شهر نشينان، ورزش وجود ندارد؛ علتش اين است که آنان غالباً درحالت سکون و آرامشاند و از ثمرات ورزش به هيچوجه بهرهمند نميشوند، و هيچ نشانهاي از آن در ميان ايشان يافت نميشود؛ بدين دليل، بيماريهاي بسياري در شهرها و بلاد بروز ميکند و نسبت به بروز امراض، مردمِ شهرها به اين فن [پزشکي] نيازمند ميشوند.» [1]
دين فطري و انسانساز اسلام که به اميال، غرايز وفطرت انسان آگاهي کامل دارد، به اين نياز و خواستة انسان توجه ويژهاي کرده، و با توصيهها و برنامههاي خود پيروانش را به تحرّک و فعاليت فراخوانده و کسالت، کمتحرکي و بينشاطي را دشمن کار و کوشش و مُضرّ به دين و دنياي انسان معرفي ميکند. امام صادق(عليه السلام) در اين باره ميفرمايد:
«عَدوُّ العَمَلِ الکَسَلُ [2]»؛ «دشمن کار و کوشش، کسالت و تنبلي است.»
«الکَسَلُ يَضُرُّ بِالدِّينِ و الدُّنيا [3]»؛ «کسالت و تنبلي، به دين و دنياي شخص ضرر ميزند.»
کساني که نميخواهند ورزش را به صورت حرفهاي دنبال کنند و يا فرصت چنين کاري را ندارند، به ورزش به عنوان يک تفريح سالم نيازمندند. زندگي بانشاط و رو به تعالي، بدون تفريح سالم ميسر نيست؛ تفريحات، مخصوصاً براي آنان که کارهاي فکري ميکنند و يا به تحصيل مشغول هستند، لازمتر است. از اقسام تفريحات سالم، ترک کردن کار يکنواخت است، حتي همان کشاورزي که هميشه در هواي آزاد و آرام زندگي ميکند، از اين زندگي يکنواخت خسته ميشود و لازم است بخشي از وقت خود را به تفريح اختصاص دهد.
از اين رو، مقام معظم رهبري(دام ظله) نيز با توجه به اهميت و نقش فوقالعادة ورزش در دستيابي به زندگي بانشاط و سعادتمند، تأکيدات و سفارشات فراواني نسبت به اين امر دارند. ايشان در يکي از ديدارهايشان با جوانان، آنها را به تحصيل، تهذيب و ورزش فرا خواندند. اين که رهبر بزرگوارمان ورزش را در کنار تحصيل و تهذيب قرار دادهاند حاکي از آن است که ورزش در رسيدن به موفقيت تحصيلي و تربيتي نقش فراواني دارد.
نياز به ورزش
نياز انسان به ورزش، از نياز به بدن سالم و تندرست و روح شاداب و با نشاط سرچشمه ميگيرد. ورزش از بهترين، پرفايدهترين و مطمئنترين اسباب و وسايل تأمين کنندة اين نيازها ميباشد. ورزش براي رشد و بالندگي، ايجاد توانايي و نيرو، گسترش مهارت در زندگي، تقويت روحية کار و تحصيل، تأمين نيازهاي غريزي، بهداشت رواني و پرورش روح، ايجاد هماهنگي بين قواي جسماني و رواني، دستيابي به استقامت بدني، شهامت و آمادگي بهتر براي رويارويي با شدايد و سختيهاي زندگي و ... لازمه يک زندگي مطلوب و توأم با شادي و تندرستي است.
بهطور کلي ورزش در ارضاي نيازهاي زير اثرات مطلوبي دارد:
• نياز به بدن سالم و نيرومند؛
• نياز به تحرّک و تخليه انرژي به گونهاي مفيد؛
• نياز به سلامتي رواني و تعادل هيجاني و عاطفي؛
• نياز به حل مشکلات شخصي و خانوادگي؛
• نياز به آموختن اصول و قواعد زندگي اجتماعي و جذب ارزشهاي فرهنگي؛
• نياز به جلب احترام و پذيرش و توفيق؛
• نياز به درک ارزش وجود خويشتن؛
• نياز به شکوفايي استعدادهاي وجودي و ظاهري.
هدف اسلام از ورزش نيز تأمين کردن سلامتي و تندرستي، تقويت قواي جسماني و توان رزمي و کسب نشاط و شادابي، براي تلاش و کوشش، رشد و چابکي، پيشرفت و کاميابي و داشتن زندگي هدفمند و سعادتمندانه در اين دنيا؛ و در سايه آن پرداختن به پرورش و پاکي روح، بندگي خداوند و خدمت به خلق خدا، و در نتيجه رسيدن به آرامش واقعي و کمال مطلق ميباشد. لذا اميرالمؤمنين(عليهالسلام) در مناجاتهايش اينگونه ميفرمود: «اِلهي قَوِّ عَلَي خِدمَتِکَ جَوارِحي» [4]؛ «خدايا! اعضا و جوارحم را در راه خدمت و بندگي خودت، قوي و نيرومند گردان.»
ورزش موجبات تندرستي جسم و شادابي روان را فراهم ميسازد، و جسم و روان سالم و باطراوت وسيلهاي مناسب براي پرواز دادن روح به ملکوت اعليٰ ميباشد. امام علي(عليهالسلام) همچنين در تفسير آيه «و ابْتَغِ فِيما ءَاتاکَ اللهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ و لا تَنْسَ نَصِيْبَکَ مِنَ الدُّنْيا» [5]، ميفرمايد: «تندرستي و توانايي و آسودهخاطري و جواني و نشاطت را فراموش مکن، و با استفاده از آنها آخرت را بطلب.» [6]
ورزش عامل ورزيدگي جسم و جان
انسان موجودي دوبعدي و دوساحتي است، و روح و جسم شالکه اصلي آدمي را تشکيل ميدهند. چنانکه اين جسم و بدن به غذا، تقويت و ورزش نيازمند است، روح و روان نيز به ورزش و پرورش نيازمند ميباشد. اسلام عنايت خاصي به نيرومندي و تندرستي جسم و از آن بيشتر به پرورش و ورزيدگي روح دارد. لذا در دعاهايمان سلامتي و تقويت هر دو بعد را از خدا ميخواهيم؛ «اَللّهُمَّ أَعْطِنِي ... الصِّحَّةَ في الْجِسْمِ وَ القُوَّةَ فِي البَدَنِ و السَّلامَةَ فِي الدِّينِ» [7]؛ «خدايا! صحّت و سلامت در جسم و قوّت در بدن و سلامت در دين به من عطا فرما.»
جسم و روان آدمي با هم در ارتباط مستقيم و تنگاتنگ بوده و در همديگر تأثير ميگذارند. اين امر به بديهيات عصر کنوني تبديل شده و در بينش انسانساز الهي هم به آن تأکيد شده است، که حالتها و چگونگي هر يک در سلامت و نشاط يا ضعف و بيماري ديگري اثر مستقيم دارد. يکي از مربيان تعليم و تربيت ميگويد: «ميان جسم و روان، اتصال و پيوستگي و فعل و انفعال مشترک و متقابل وجود دارد؛ به اين معني که جسم در روان، و روان در جسم تأثير ميکند. ما نميتوانيم ميان جسم و روان جدايي ببينيم؛ چون نميتوانيم از يک جنبش جسماني بحث کنيم که از حد و مرز روان خارج باشد.» [8]
امروزه ثابت شده است که در تحول و گسترش تعداد زيادي از بيماريهاي جسمي، به ويژه بيماريهاي قلبي، سرطان، روماتيسم، التهاب کيسه صفرا، ميگرن، آسم و اختلالهاي معده و روده مثل زخم معده و ورم روده، عوامل رواني نقش مهمي دارند. [9] همچنين بررسيهاي متخصصان تربيت بدني نشان داده است که بسياري از ناراحتيها، ريشه رواني از قبيل ترس، خشم، يأس و نااميدي و ... دارند. فشار و انقباض عضلاني که در اثر ناراحتيهاي رواني و عاطفي پيش ميآيد، از عوامل مهم اختلالات و کسالتهايي است که به پارهاي از آنها در فوق اشاره شد. [10]
از طرف ديگر، وجود بيماريها و اختلالات جسمي و به هم ريختن تعادل حياتي فرد و فشارهاي ناشي از آنها، در اکثر مواقع باعث به هم ريختن تعادل رواني فرد و از دست رفتن نشاط و شادابي او شده و در مواقعي عامل مهمي در بروز بسياري از اختلالات رواني همچون افسردگيها، اضطرابها و بيماريهاي روانتني [11] ميگردد. «فشارهاي ناشي از اشتغال ممتد ذهني و جسمي (به خصوص ذهني) نه تنها ممکن است همراه با از دست دادن نشاط و تعادل حياتي فرد باشد؛ بلکه در مواقعي عامل مهمي در بروز بسياري از اختلالات رواني همچون نوروزها و افسردگيها و نارساييهاي جسمي از نوع بيماريهاي روانتني (سايکوسوماتيک) ميگردد.» [12]
پس ورزش تنها براي سلامتي و تقويت اندامها و عضلات بدن نبوده، و پرورش و ورزيدگي روح و روان انسان را نيز در پي دارد. از اين رو، فرهنگهاي فارسي، براي ورزش معناي وسيع و عامي را درنظر گرفتهاند. به عنوان نمونه فرهنگ معين مينويسد: «ورزش، اجراي مرتب تمرينهاي بدني به منظور تکميل قواي جسمي و روحي است.» [13]
امام خميني(ره) ميفرمايد: «ورزشکارها هميشه اين طور بودند که يک روح سالمي داشتند، از باب اين که توجه به شهوات نداشتند، توجه به لذّات نداشتند، توجه به يک فعاليت جسمي داشتند که «عقل سليم در بدن سالم است.» و شما اگر دقت کنيد در حال جامعهها و طبقات جامعه ميبينيد که آنهايي که در عيش و عشرت ميگذرانند، حقيقتاً عيش و عشرت نيست؛ بدنها افسرده، روحها پژمرده و کسالت سرتاپاي آنها را فرا گرفته است. اگر دو ساعت عشرت ميکنند، بيست و دو ساعت در ناراحتي آن هستند. اشخاصي هستند که اهل خدا هستند، توجه به خدا دارند، ورزش جسمي ميکنند و ورزش روحي، آنها در تمام مدت، اشخاصي هستند که پژمردگي در آنها نيست، افسردگي در آنها نيست. و اين يک نعمتي است از خداي تبارک و تعالي که خداوند نصيب همه بکند، ان شاءالله.» [14]
در فرهنگ اصيل اسلامي، ورزشکاران و به ويژه پهلوانان همواره توأم با خصلتهاي جوانمردي، صداقت و درستي، انساندوستي، ياري دادن به ديگران و دستگيري از ضعفا و سرکشي در مقابل نهادهاي قدرت و ظلم بودهاند. که اين صفتها جز با پرورش و ورزيدگي روح حاصل نميشود.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 10 فروردین 1399 ساعت: 20:54 منتشر شده است
برچسب ها : تحقیق پرستش,ریشه و تعریف واژه پرستش,پرستش در ادیان ابراهیمی,پرستش در یهودیت,پرستش در مسیحیت,پرستش در اسلام,انشا در مورد پرستش خدا,