عدل جاويدان

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

عدل جاويدان

بازديد: 103

عدل جاويدان

عدل موبد و اقامه قسط ابدي كه هدف از ارسال پيامبران است و قرآن به دان گواهي مي‌دهد، دو مرحله دارد: تشريع و اجرا.

مقصود از مرحله تشريع، ايجاد قوانين عادله است كه سعادت بشر را تامين كند. اين مرحله، به وسيله پيامبران الهي به ويژه پيامبرگ بزرگ و مقدس اسلام انجام شده و بر دنياي بشريت عرضه گرديده است.

آغاز پيدايش بشر، با آغاز نخستين مرحله تشريع وقانونگذاري همراه بوده و هيچ وقت بشر از راهنمايي غيبي و آسماني محروم نبوده است. و پيامبران حق اين وظيفه را انجام داده‌اند. اين راهنمايان بزرگوار، براي كمك و ياري عقل بشر آمده‌اند تا بتواند دربرابر نفس و خواهل دل مقاومت كند. تا از استعمار عقل به وسيله دل جلوگيري كنند و عقل را از اين زنجير اسارت نجات بخشند.

مقصود از استعمار عقل آن است كه دل آن را براي رسيدن به هدف‌هاي حيواني به كار برد.

دومين مرحله، اجراي قوانين عادله است كه از نظر اهميت، كمتر از مرحله نخستين نيست. چون قانون صحيح اگر به طور صحيح اجرا نشود، نقض غرض از قانون خواهد بود. قانون بايستي به طور طبيعي اجرا شود و مقداري از خود مردم به درستي به صحت آن پايبند باشند و اجرا كنند.

قانوني را كه مردم صحت آن را نفهمند، به درد اجرا نمي‌خورد و عدلي كه با فشار اجرا شود و با زور و قلدري پياده گردد، عدل نخواهد بود.

زور و قلدري، با عدف منافات دارد؛ چون از ظلم و ستم جدا نيست. مردم، بايستي بفهمند كه قانون چيست و قانونگذار كيست و سود قانون چه خواهد بود. در اين صورت، خودشان مجري قانون خواهند بود.

نيكمردان بايستي بكوشند كه زمينه را براي اقامه قسط، و عدل جاويدان آماده سازند. چون همانطور كه در اغاز سخن ياد شد،در راه اميد، بايد كوشيد تا بدان رسيد؛ آن هم اميدي بزرگ كه سرنوشت جهان را براي هميشه دگرگون خواهد ساخت. آماده كردن زمينه، عبارت است از بيدار كردن مردم و هشيار ساختن آن به حقايق و وقايع با رفتار و كردار، نه آن كه با سخن دم از عدل بزنيم و در كردار،ظالمانه رفتار كنيم و در ويترين عدل را نشان دهيم و در درون، آتش ظلم را برافروزيم و هدف عدل را مبرر براي وسيله ظلم ادعا كنيم.

عدل موبد روزي به دست برگزيده حق اجرا خواهد شد و رنج و كوشش انبيا، بالاخره به ثمر خواهد رسيد.

آماده ساختن زمينه، مي‌تواند تسريع در ظهور برگزيده حق داشته باشد. مجري عدل همگاني، كسي است كه برگزيده خدا باشد و بداند كه انبيا براي چه آمده اند و چه كرده‌اند و چه خواسته‌اند و خدا آنها را براي چه فرستاده است. او بايستي از نظر دانش و بينش، بر بشر برتري داشته باشد. گذشته از علوم الهي، از دانش طبيعي بشر آگاه باشد. عمرا دزار كرده و تجاربي بسيار اندوخته باشد. دوران‌هاي بسياري از تاريخ بشر آگاه باشند. با هزاران گونه از مردم روبه‌رو شده ، از اخلاق و اطوار و احوال و روحيات خلق جهان، با خبر گرديده باشد.

جنگ‌ها و صلح‌ها ديده، مقاومت‌ها و پايداريها، شكست‌هاو پيروزيها، تسليم‌ها و طغيان‌ها، از برابر چشمش گذشته باشد و كيفيت اجراي عدل موبد جهاني را در همه زمان‌ها و نقاط مختلف جهان،در كشورهاي بزرگ و كوچك و ملت هاي گوناگون عالم، در نظر بگيرد.

شايد يكي از علل غيبت و طول عمر حضرت قائم آل محمد نيز، همين باشد؛ چون حضرتش بيكار نمي‌نشيند كه تماشاچي باشد، تا روز قيام برسد. وجود شريفش هميشه مورد عنايات خاصه الهي قرار دارد و در ترقي و تكامل است و در درياهاي علم و معرفت غوطه‌وراست.ساعت به ساعت، تجربه مي‌اندوزد و از خداي بزرگ، دانش مي‌آموزد.

علوم بشري ناقص است و نمي‌تواند محيط به همه چيز جهان و به همه جهانيان باشد، از زمان‌هاي آينده و از مردم آينده آگاهي ندارد و نمي‌تواند اطلاع كافي داشته باشد.

تنها علم خدايي است كه از زمان‌هاي آينده و از مردم آينده آگاهي دارد، و شاگردان مكتب الهي مي‌توانند از همه جا و همه چيز و از همه كس اطلاع حاصل كنند و راه اجرا و پياد كردن قوانين عدل را به خوبي مي‌دانند. براي اين مردم، انسان موجود شناخته شده خواهد بود و انسان ناشناس، نزد شاگردان مكتب حق مفهومي ندارد؛ چون همه چيز در اين مكتب شناخته شده خواهد بود.

 

عقل بشر در استخدام دل

عقل بشر كه بايستي راهنمايي او باشد در استخدام دلش است. دل است كه عقل را استثمار مي‌كند و آن را بيگار مي‌گيرد و به سوي برآوردن خواسته‌اي روانه مي‌سازد و عقلي كه نماينده جنبه انساني بشر است، در خدمت جنبه حيواني او به سر مي‌برد.

بايستي به كمك عقل شتافت و وي را از استخدام و بيگاري نجات بخشيد دل را مطيع و منقاد عقل قرار داد تا حق به حقدار برسد. چون حق عقل فرماندهي است نه فرمانبري. مهر ايزدي و رحمت الهي اين كمك را فراهم كرده و نيكمرداني را فرستاده تا به كمك عقل بشتابند و وي را از بردگي وجانور دو پا و راست قامت، رهايي بخشند، تا كارگر شهرت و برده غضب نباشد، و انحراف به سوي چپ و راست نداشته باشد.

راه انسان را ادامه دهدو  بس. راهي را كه خودش برمي‌گزيند از راستگرايي و شهوت به دور است و از چپ گرايي و غضب بركنار.

اين جاست كه رحمت الهي حضرت مهدي را مي‌‍فرستد تا عقل بشر را ياري كند و وي را از اسارت و بردگي نجات دهد و جامعه انساني تشكيل شود و عدل جهاني برقرار گردد.

ويژگي حضرت مهدي آن است كه ظهورش با قدرت همراه است، تا بتواند قدرت‌هاي بزرگ ضد انساني را بكود، خواه قدرت چپ، خواه قدرت راست، خواه قدرتي كه به نام انسان تشكيل شده باشد. چون جهان در دست اين سه قدرت است؛ يكي مظهر شهوت و ديگري مظهر غضب و سومي مظهر هر دو، كه هر سه قدرت، حيواني هستند و از قدرت انساني به دور.

نظريه مهدي

انسان كامل و مقدسي كه رهبري جهان را به دست خواهد گرفت و به كمك عقل بشر خواهد شتافت و برپا دارنده عدالت ابدي و جهاني خواهد بود، در زبان دانش و معرفت «مهدي» ناميده شده است.

آيا اين نام را اسلام براي حضرتش نهاده است؟ آري.

مهدي، كسي است كه ظلم و ستم را از جهان بركند، و خاور و باختر و شرق و غرب را از عدل و داد براي هميشه آكنده سازد.

نظريه مهدي، سمبل مبارزه با ظلم و بيدادگري وبرانداختن ستمكاري از صفحه گيتي است چنانچه در گذشته ياد شد، اين نظريه از اميدهاي اصلي و اجتماعي بشر بوده و هست و در كانون نهاد هر كس، چنين اميدي موجود است، و حضرت مهدي نور اين اميد است.

همه اديان و مذاهب بشري بدان خبر داده و كسي را نام برده‌اند كه او مهدي خواهد بود..

ازمياني پيغمبر در تورات از جنگي عظيم و جهاني خبر مي‌دهد كه دو سوم مردم زمين را نابود مي‌كند. سپس پادشاه عادلي آيد و جهان را اصلاح فرمايد.

زيور داود، از آمدن مصلحي نويد مي‌دهد كه دريا تا دريا را داد كند و جميع امت‌هاي جهان اطاعتش كنند.

يهودان و جهودان «عُزيز» نبي را مهدي مي‌دانند.

مسيحيان و ترسايان، «مسيح» را مهدي مي‌خوانند.

نزد گبران و زردتشتيان، «بهرام» است كه فرزند سوم زرتشت و يا «سوشنانت» كه جهان را پر از پندار نيك و گفتار نيك و كردار نيك خواهد كرد.

بودائيان و برهمائيان كه 220 فرقه گوناگون هستند، انتظار بازگشت پيشواي خود را دارند.

ايرانيان باستان، «كيخسرو» را منتظر بودند.مي‌گفتند روي نهان كرده و بازخواهد آمد.

ولي هيچ يك از اديان گذشته مانند اسلام، نظريه «مهدي» را محكم و استوار نساخت. نه تنها پيروان خود را به وجود مهدي مژده داد؛ پيروان مذاهب ديگر را متوجه اين نظريه نمود و آگاه ساخت كه در مذهب خودشان، اصل وجود مهدي ثابت است.

و اين يكي از حق‌هاي بزرگ اسلام بر جامعه بشريت است.

آري، عدل موبد از ارمغان‌هاي اسلام براي اجتماع بشري است.

حكومت واحد جهاني، از ارمغان‌هاي اسلام است.

الغاي تبعيض‌هاي نژادي و بيان مسافات خلق، از ارمغان‌ها اسلام استو.

الغاي طبقات اجتماع و برتري‌هاي قومي و ملي، از ارمغان‌هاي اسلام است.

اينك بايستي به كاوش پرداخت و تا معلوممان شود كه مهدي كيست و چگونه كسي است و بايستي چگونه باشد.

ضرورت عدالت

عدالت طلبي در فطرت انسان ريشه دارد و آرمان مشترك همه انسان‌ها و جوامع شناخته مي‌شود.

اگر بخواهيم از منظر اهداف مكاتب گوناگون به طبقه‌بندي مسائل اساسي اجتماعي بپردازيم بايد عدالت را در زمره بنيادي‌ترين نيازهاي عمومي قرار دهيم و اشتراك نظر اكثرانديشمندان در زمينه «ضرورت عدالت» را يادآور شويم البته امروزه در جهان غرب ديدگاه‌هايي هم مطرح مي‌شود كه عدالت طلبي را در تعارض با تكامل اجتماعي و مانع از دست يابي به رشد و توسعه پايدار معرفي مي‌كنند.

بدون شك رمز جهان پذير شدن «عدالت» به تاكيد فراگير اديان الهي بر ضرورت عدالت و تلاش‌هاي گسترده پيامبران براي تحقق آن در طول تاريخ باز مي‌گردد. و در اين راستا، بشر وامدار پيامبران و موحدان است.

حضرت آيت الله خامنه اي در سخناني با اشاره به مجاهدت پيامبران در راه اهداف والاي بشري مي‌فرمايد:

انبيا و مناديان حق امروز زنده‌اند، و هدف‌هايي كه در بشر دنبال مي‌كردند، با رفتن انها نمرد و به تدريج هدف‌هايشان در واقعيت و جريان تاريخ تحقق يافت.

امروز مي‌بينيد كه در دنيا، نداي عدالت و آزادي هست و روشنفكران عالم، هدف‌هايي را به عنوان هدف‌هاي عالي اسم مي‌آورند كه اين همان هدف‌هاي انبياست، گر چه خود ندانند كه از كيست.

آموزه‌هاي ديني و سيره معصومين مبين ضرورت انكار ناپذير عدالت است. امام علي (ع) در هنگام بيعت مردم با ايشان، دليل پذيرش خلافت را رسالت دانايان در برپايي عدالت دانسته و مي‌فرمايد:

آگاه باشيد سوگند به خدايي كه شكافنده دانه و خالق انسان است، اگر حضور بيعت كنندگان حاضر در صحنه نبود و با وجود ياران و همراهان، حجت تمام نمي‌شد و اگر عهد و پيمان خداي يكتا از دانايان نبود كه نبايد بر سيري ظالم و گرسنگي مظلوم رضايت دهند، هر آينه ريسمان و مهار شتر خلافت را بر كوهان آن مي‌انداختم و جام آفرينش را به جام اولين آن سيراب مي‌كردم.

امام خميني در سخناني با اشاره به سيره عدالت خواهي پيامبران، ضرورت پيگيري اصل عدالت را گوشزد كرده و مي‌فرمايد:

اين سيره مستمر انبيا بايد در كساني كه خودشان را تابع انبيا مي‌دانند نيز باقي باشد. حكومت اسلام بايد اقامه عدل بكند و ما اگر تابع اسلام هستيم و تابع انبيا هستيم، اين سيره مستمر انبيا بوده است و اگر تا ابد هم فرض كنيد، انبيا بيايند، باز همين است، باز جهات معنوي بشر تا اندازه‌اي كه بشر لايق است ادامه اقامه عدل در بين بشر و كوتاه كردن دست ستم گران است.

در همين زمينه حضرت آيت الله خامنه اي همواره توجه به اصل عدالت و ايجاد قسط و داد در كشوررا ضروري دانسته و عدالت اجتماعي را در راس سياست‌هاي كلان نظام اسلامي تلقي كرده اند. ايشان مسئولان كشور را به «تقسيم بهينه منابع و امكانات عمومي، دريافت ماليات بر حسب خودداري از درامد، حمايت جدي و قانوني از قشرهاي مستضعف جامعه در زمينه‌هاي مربوط به خدمات دولت و قوه قضائيه و بذل توجه و كمك بيشتر به مناطق محروم فراخوانده‌اند.

جايگاه عدالت در اسلام

عدل در اسلام-  از ديدگاه شيعه- يكي از اصول دين است و زيربنا و فلسفه فروع مكتب محسوب مي‌شود. مباحث علمي و عملي عدالت به ويژه در فرايند توسعه وسازندگي اجتماعي، در وهله نخست از قرآن و سخنان پيامبر اكرم و سيره عملي آن حضرت سرچشمه مي‌گيرد، سپس از زبان رساي امام علي (ع) تفسير شد و در طول پنج سال خلافت ايشان، الگوي عيني و عملي آن براي جهانيان ترسيم گرديده است.

با وجود آموزه‌هاي ديني در خصوص قسط و عدل، فيلسوفان و انديشمندان مسلمان درباه نقش و جايگاه دقيق عدالت با يكديگر اختلاف نظر دارند. گروهي از آنان «قسط و عدل» را آرمان نهايي زندگي اجتماعي مي‌شمارند و مهمترين رسالت مسئولان جامعه اسلامي را كوشش براي برپايي قسط در ميان مردم مي‌دانند، اما گروه ديگر، عدالت را تنها وسيله‌اي براي وصول به اهداف و آرمان‌هاي ارزشي جامعه تلقي مي‌كنند و در مقايسه با هدف نهايي جامعه اسلامي، آن را مقدمه و از لوازم اوليه تحقق هدف مي‌دانند. اينان به طور كلي،استقرار عدالت اجتماعي را در رديف ديگر سياست‌ها و خط مشي‌هاي كلان نظام اسلامي قرار مي‌دهند و براي آن هيچگونه اولويت ويژه اي قائل نيستند.

بر اساس نظر نخست، مسئولان و برنامه ريزان جامعه اسلامي بايد همواره در بسيج امكانات و هدايت سياست ها و برنامه‌‌هاي دراز مدت نظام، عدالت را در نظر داشته باشند، همچنين در صورت عارض هر يك از اصول و ارزش‌ها با اصل عدالت، بايد عدالت را بر انها مقدم داشت و نظام اجتماعي را بر اساس رجحان دادن اصل عدالت و اولويت بخشيدن به قسط و داد سامان دهي كرد.

هدف اصيل در حقوق اسلام، اقامه عدل درجامعه بشري است و تنها اصلي كه به صورت مطلق بدون كمترين قيد و شرطي مطرح است، اصل عدالت است. اصل عدالت، اصول ديگر مانند آزادي، مساوات و را شكل مي‌دهد؛ بدين معنا كه آزادي از نظر اسلام تا آنجا محترم است كه با اصل عدالت در تضاد نباشد و هر گاه اصلي در تعارض با اصل عدالت قرار گيرد، عدالت مقدم خواهد بود. ممكن است گفته شود كه عدالت نيز گاهي تحت الشعاع ارزش هاي ديگر قرار مي‌گيرد براي مثال در جايي كه دادن حق فردي با مصالح اجتماعي در تعارض باشد، براي حفظ نظم، از اجراي عدالت درباره فرد صرفنظر مي‌شود. پاسخ اين است كه در چنين مواردي، حقوق فردي تحت الشعاع تكاليف اجتماعي قرار گرفته است، يعني به دليل وابستگي سعادت فرد به سعادت جامعه، بخشي از قوق شخصي او براي تامين مصالح مهم‌تري كه براي خود او نيز ضروري است و بدون آن ممكن است منافع مهمتري را از دست بدهد، فدا مي‌شود؛ پس خود اين عمل از مصاديق عدالت است نه معارض با آن.

حال اگر بر پايه نظر دوم، عدالت را هم در رديف ساير اصول ارزشي و انساني جامعه انساني بدانيم. ديگر نمي‌توان مسئولان را ملزم ساخت كه در هر شرايطي عدالت را بر اصول ديگر مقدم بدارند. زيرا ممكن است در مواردي حفظ نظم و انضباط، رعايت منافع اكثريت و دفاع از حقوق و آزادي هاي فردي بر اجراي عدالت ترجيح يابد. در اين فرض، عدالت يك راهكار اجتماعي براي دست يافتن به اهداف توسعه تلقي شناخته مي‌شود كه در صورت تعارض با ديگر راهكارها يا اركان توسعه، مي‌توان براي مدتي از آن چشم پوشيد.

شايان ذكر است كه مناقشه علمي و فكري درباره جايگاه عدالت در نظام اجتماعي اسلام، در انديشه برخي پژوهشگران تحت عنوان «عدالت»  هدف يا وسيله مطرح شده است. از آن جمله، استاد شهيد مطهري است كه به تحقق و بررسي نظريه‌هاي گوناگون در اين زمينه پرداخت است. ايشان اين موضوع را از زاويه شناخت «‌هدف نبوت ها و بعثت‌ها» مورد مطالعه قرار داده و با نقد و ارزيابي برخي ديدگاه‌ها. نظر نهايي خويش را مطرح كرده است.

از ديدگاه استاد مطهري، قرآن كريم دو هدف اصلي براي پيامبران معرفي كرده و آموز‌ه‌هاي پيام آوران الهي را مقدمه‌اي براي دست يافتن به اين دو هدف دانسته است.

اي پيامبر، ما تو را گواه و نويد دهنده و دعوت كننده به سوي خدا به اذن پروردگار و چراغي فروزان فرستاديم.

عدل عالمگير

از خواسته‌هاي فطري بشر، آزادي در سفر و در حضر است، به جا كه مي‌خواهد بتواند برود و هر جا كه مي‌خواهد بماند، بتواند بماند. اين خواسته در اين زمان انجام پذير نيست.

تعدد كشورها، مرزهاي جغرافيايي، قدرتهاي گوناگون، مانع رسيدن بشر، بدين خواسته فطري اش است.

سفر. گذرنامه مي‌خواهد، اذن خروج مي‌خواهد تابتوان از مرز هوايي يا دريايي و يا زميني خارج شد.

به هيچ كشور نمي‌توان داخل شد، مگر آن كه حكومتش اجازه دهد و گذرنامه را ويزاكنند. خارجيان حق ندارند، بدون اجازه دولت، در كشوري سكونت كنند، حق ندارند در آن كشور به كار پردازند و زندگي كنند، مگر آن كه از دولت اجازه بگيرند و پروانه كسب داشته باشند.

اين خواسته بشر، در عدل عالمگير و حكومت واحدجهاني، تحقق پذير است و به يقين روزي خواهد رسيد كه بشر بدين خواسته مي‌رسد؛ چون خواسته همگاني است و امكان پذير.

مرزها برداشته خواهد شد، كشورها، كشوري واحد خواهند شد. دولت‌ها و حكومت‌ها حكومتي يگانه خواهند شد، و شرق و غرب در اختيار همه افراد قرار خواهد گرفت.

از خواسته‌هاي فطري بشر، مساوات نژادي و عنصري است، تا سپيد بر سياه برتري نداشته باشد، تا اروپايي بر آفريقايي تسلط نداشته باشد. تا عرب بر عجم، فارس بر ترك، پارسي بر هندي تقدم نجويد.

اين خواسته نيز در عدل عالمگير و حكومت واحد جهاني محقق مي‌شود؛ چون خواسته همگاني است و امكان پذير.

از خواسته‌هاي طبيعي بشر، مساوات فقير است با غني اين خواسته نيز در عدل عالمگير و حكومت واحد جهاني، تحقق پذير است.

الغاي سلطه قوي بر ضعيف و مساوات آنها در حقوق، از خواسته هاي همگاني خلق است و در عدل عالمگير و حكومت واحد جهاني محقق مي‌شود. عدل عالمگير و حكومت واحد جهاني، آرمان خلق عالم است.

حكومتي كه پايه‌اش بر عدل و داد، نهاده شده است.

اين حكومت، حد و مرز نداردو  بشر را از زنداني شدن در شهري و يا در كشوري نجات خواهد داد.

مرزهاي كشورها براي انسانها، طبيعي نيست و مصنوعي است و ساخته شده دولتهاست، نه خلق مردم.

در عدل عالمگير و حكومت واحد جهاني، تبعيضات نژادي وجود دارد، چون حكومت مردم است نه حكومت نژاد و نه حكومت گروهي خاص. عدل عالمگير، قوي و ضعيف نمي‌شناسد، ضعيف از مردم است، چنانچه قوي نيز از مردم است و هر دو با يكديگر مساوات دارند.

حكومت واحد جهاني حكومت يك تن نيست، حكومت يك حزب نيست، حكومت خلق است و قدرت در دست مردم است و نه در دست حزب و نه در دست يك تن يا چند تن.

مرزبندي كشورها و تبعيضات نژادي به سود دولت‌هاست و نه به سود مردم.

اين پديده‌ها از كوتاهي فكر ريشه مي گيرد هنگامي كه زمامداران بشر، انسان هاي كامل شدند، اين پديده ها از جهان زدوده مي شود.

چه وقت؟ وقتي حضرت مهدي بيايد و عدل عالمگير را برپا كند و آن را براي خلق جهان ارزاني بدارد و خلق را به خواسته اش برساند.

حضرتش در اين حكومت مانند يكي از مردم جا دارد و زندگاني مي‌كند و راهنما و مجري قانون است.

عدل عالمگير به وسيله زور و قدرت امكان پذير نيست و حكومت زور بر فرض برقرار شدن دوامي نخواهد يافت. حكومت زور ماندني نيست و از ميان خواهد رفت.

حكومت جهاني، بشري است، حكومت ملي نيست و اختصاص به نژاد و عنصري ندارد و ملتي را بر ملت ديگر ترجيح نمي‌دهد.

جهان از نظر خواسته و اخلاق و عادات و افكار و رفتار و پسند و ناپسند، متباين هستند؛ پسنديده نزد مردمي، ناپسند، نزد مردم ديگر است.

ساليان درزاي است كه فكر حكومت واحد جهاني در مغز دانشوران و متفكران بشر راه يافته و نخستين گام براي آنها پس از جنگ جهاني اول به صورت «جامعه ملل» برداشته شد، ولي به عللي چند نتوانست كاري انجام دهد  كه يكي از آن علل فقدان قوه مجريه بود. در نتيجه، موسوليني رهبر كشور ايتاليا با خونريزي كشور حبشه را بلعيد و جامعه ملل نتوانست از آن جلوگيري كند.

حكومت واحد جهاني، تحقق پذير نيست، مگر در صورتي كه ملت‌ها خواستار آن باشند  و آن وقتي است كه عدل عالمگير به وسيله حاكم عادلي برقرار شود اين حكومت، مطلوب طبيعي و عقلي همه افراد بشر خواهد بود، وبدون خونريزي دستگاه‌هاي امنيتي است.

اين حكومت كه در كشوري برقرار گردد و عدل در آن پياده شود، ملت‌هاي همسايه از آن آگاه مي‌شوند و يكي پس از ديگري، الحاق خود را بدان اعلام مي‌داند. كشورهاي دور دست كه از آن آگاه شدند، بدان محلق مي‌شوند و در جرگه دولت‌هاي مشترك العداله داخل مي‌شوند. عدالت، از تعصب نژادي مطلوبتر است.

عدل عالمگير عدل سه بعدي است:

عدل دولت بر ملت، عدل ملت بر ملت، عدل ملت بر دولت.

عدل دولت بر ملت، عبارت است از عدم تخلف از قانون، كه فاقد زورگويي و استثمار ملي  خواهد بود و قانونش قانوني است كه به تصويب الهي رسيده باشد، خدايي كه همه افراد بشر را مي‌شناسد و به خصوصيات همگان آگاه است.

عدل دولت بر ملت، مانندحكومت علي ولي حكومت آن حضرت پايدار نماند. چون فاقد بعد سوم بود كه عدل ملت بر دولت باشد.

آيا ناكثين و قاسطين و مارقين عدالت پيشه بودند؟!

آيا اهل كوفه، با علي (ع) به عدالت رفتار كردند؟ و راهنمايي‌هاي حضرتش را براي جنگ و صلح به كار بستند؟

عدل ملت بر ملت، وقتي محقق مي‌شود كه ظلم وستم شخصي از ميان افراد ملت بيرون رود. عدل ملت بر ملت، برقراري راستگويي و درستكاري در ميان خود افراد اين است كه هيچ يك ازآنها در نهان و آشكار به دگري ظلم نكند و ستمي روا ندارد.

اين است تكامل ملي و رشد افراد نيست ولي ابدي است.

در اين حكومت، مرزهاي مصنوعي جغرافيايي كه دولتها تاسيس كرده اند برداشته مي‌شوند و حكومت‌هاي نژادي و منطقه‌اي به هر شكلي كه باشند از ميان مي‌روند ديكتاتوري سياه، ديكتاتوري سرخ، حكومت اكثريت به نام دموكراسي، در اين حكومت حل مي‌شوند. آنچه كه بايستي به سراغش رفت، بعد سوم عدالت است كه عدل ملت بر ملت باشد؛ يعني گسترش عدل در ميان خلق و آن در صورتي است كه وجدان انساني فرد بر او قاضي و حاكم باشد و خود، پليس خود باشد تا از ارتكاب جرم و گناه دوري كند و اين حقيقت به جز ايمان به خدا، راه دگري ندارد.

خداي عادل روز واپسين را در انتظار نيكوكاران و گهنكاران قرار داده است و مقصود از حكومت مذهب همين استو جز اين نيست كه پايه‌اش بر بعدهاي سه گانه عدالت برقرار باشد و پايه آن بر ايمان به مبدا و معاد.

حكومت مذهب، حكومت خود است بر خود، و دموكراتيك‌ترين حكومت‌هاست چنانچه در حكومت حضرت علي ديده شد. لازم نيست كه بعد سوم عدالت همگاني شود و همه افراد بشر چنان باشند همان اندازه كه بخشي از مردم چنين شدند و شماره آنها به عددي برسد كه بتوانند پرچم عدل را در زير سايه حاكمي عادل در اهتراز درآورند، آغاز عدل عالمگير در جهان بشريت خواهد بود.

حضرت مهدي، پرچم عدل را در جهان خواهد برافراشت و خوشبختي و آسايش همگاني خلق جهان را براي هميشه، تامين خواهد كرد.

و آن وقتي است كه شماره ياران باوفايش به عددي كه مورد احتياج است برسد و مرداني نيكوكار در زير سايه بزرگمردي بزرگوار قرارگيرند.

حكومت الهي در جهان

شماره حكومت‌هاي الهي كه تاكنون در جهان تشكيل شده، بسيار ناچيز است و قابل قياس با شماره حكومت‌هاي بشري نيست.

شماره حكومت‌هاي بشري از ميليون ها متجاوز است، در حالي كه شماره حكومت‌هاي الهي از سه عدد تجاوز نمي‌كند و دوام نيافته است. چون بشر لياقت اين حكومت‌ها را نداشته و فاقد بعد سوم آن بوده عدل ملت بر ملت و عدل ملت بر دولت.

تاسيس حكومت الهي و دوام آن، روزي است كه بشر لياقت آن را داشته باشد و بعد سوم و دوم عدالت را دارا باشد و قرآن از آن خبر مي دهد و از آن  به «عباد صالحون» تعبير مي‌كند.

و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر آن الارض يرثها عبادي الصالحون

عباد الصالحون- كه وراث زمينند- همان مردمي هستند كه داراي بعد سوم و دوم عدالت هستند. در نتيجه، حكومت الهي سه بعدي و عدل عالمگير در جهان برپا مي‌شود و ابدي و   جاودان مي گردد. از لفظ ارض، استفاده مي‌شود كه نخستين حكومت الهي در جهان كه پس از توفان نوح تشكيل گرديد، حكومت حضرت يوسف پيغمبر در مصر بود. اين حكومت، محبوب‌ترين و پاكيزه‌ترين حكومت‌هاي سرزمين مصربود.

دومين حكومت الهي در جهان، حكومت «طالوت» براسرائيليان بود. طالوت، كسي بود كه از سوي خدا به فرمانفرمايي اسرائيليان منصوب گرديد. بزرگمردي بود بسيار دانشمند، قوي و شجاع و از اسرار نهاني جهان آگاه بود.

سومين حكومت الهي در جهان، حكومت حضرت علي بود كه فقدان بعد دوم و سوم در مردم، موجب شد كه حضرتش را بكشند و مورد نفرين آن حضرت قرار گيرند، نفرين آن حضرت چنين بود:

«پروردگارا مرا از اين مردم بگير.» كه شوم‌ترين نفرين در تاريخ بود.

آنچه كه در اين حكومت هاي سه گانهي الهي جلب نظر مي‌كند، سه گونه بودن اين حكومت‌هاست كه هر كدام رنگ خاصي داشتند. از اين استفاده مي‌شود كه حكومت عدل و حكومت الهي، رنگ خاص و شكل مخصوصي ندارد، و قوام آن حكومت به عدل است و بس، به شكلي كه حكومت اداره شود. خواه جمهوري باشد، خواه سلطنتي، خواه داراي مجلس سنا و شورا باشد، خواه نباشد، مقصود، اقامه قسط و برپايي عدل است و بس.

اين حكومت هاي سه گانه، سه رنگ بودند، ولي در حقيقت يك رنگ داشتند و آن رنگ عدالت بود كه هر سه رنگ، در آن قرار داشت.

يوسف در حكومت مصر، پادشاه نبود، چون به صريح آن، پادشاه مصر كس ديگري بود. يوسف، فرمانفرماي مصر بود، ولي ديكتاتور و خودكامه نبود، حكومتش دموكراسي نبود، چون دموكراسي، حكومت اكثريت است و اقليت در آن محروم و محكوم  اكثريت است.

حكومت يوسف، حكومت عدل بود كه حكومت همه ملت است.

طالوت در حكومتش پادشاه بود و سلطنتش انتصابي بود و از جانب خدا منصوب شده بود، و فرماندهي جنگ را شخصا به عهده گرفت و پيروز شد و نبوغ نظامي خود را نشان داد، و ذلت و خواري را از اسرائيليان گرفت و عزت و سربلندي را به آنها ارزاني داشت.

آري، حكومت عدل، عزت و سربلندي مي آورد.

حضرت علي حكومتش انتخابي بود و تنها كسي كه در ميان خلفاي راشدين كه دراثر انتخاب عمومي به حكومت رسيد، حضرتش انتخاب شد سپس با او بيعت كردند.

خلفاي سه گانه كه پيش از آن حضرت حكومت كردند، با بيعت به حكومت رسيدند، آن هم بيعتي كه نهاني ميان چند نفر قرارش گذاشته شده بود.

انتخابي بودن حكومت حضرت علي از نظر مردم است، وگرنه حضرتش از سوي خداي بشر به فرماندهي كون و مكان نصب شده بود و ولايت تكويني و تشريعي در اختيارش بود و پذيرش حكومت ظاهري، براي اقامه عدل بود. حضرت علي خودش عدل بود كه به صورت بشر درآمده بود.

حكومت حضرت مهدي، چهارمين حكومت الهي در جهان است و حكومت حضرتش، عين حكومت پدرش حضرت علي است، با اين تفاوت:

حكومت پدرش علي، محدود به زمان و مكان و موقتي بود، چون بشر آن روز ابعاد ثلاثه عدالت را نداشتند.

ولي حكومت حضرت مهدي، حكومت جهاني و جاويداني است، چون بشر در آن زمان داراي بعدهاي دوم و سوم عدالت هستند كه به تعبير قرآن «عباد صالحين» ناميده شده‌اند.

حكومت مهدي مانند حكومت پدرش علي از انتخاب برخوردار  است، ولي نه انتخاب اصحاب وحل و عقد و نه انتخاب مردم يك كشور، بلكه انتخاب مردم جهان، و انتخاش مشتمل بر دو مرحله است: انتخاب نوعي و شخصي.

انتخاب نوعي هم اكنون محقق است كه همه مردم جهان آرزوي ظهورش را دارند. انتخاب شخصي، پس از ظهور آن  حضرت واقع مي‌شود.

از ويژگي‌هاي حكومت الهي حضرت مهدي، پيروزي بدون خونريزي است. و حمام خوني كه جهانگيران جهان از قبيل اسكندر و چنگيز و تيمور براي كشورگشايي به پا كردند، در حكومت جهاني حضرت مهدي منتفي است.

حكومت حضرت مهدي، جهانگيري و جهانگشايي نيست، بلكه جهانباني و جهانمداري است و اين ويژه حكومت‌هاي الهي است كه در هر سه حكومت‌ها تحقق داشته و قدرت حكومت، با مهر و رحمت همراه بوده است.

به يقين روزي خواهد رسيد كه حكومت حضرت مهدي، جهان و جهانيان را زير پوشش خود قرار خواهد داد و بدون آن كه خونريزي در كار باشد، بشر به حسب فطرت از آغاز پيدايش خود، خواهان برپايي عدل بوده و هست ولي اين خواسته فطري، براي برپايي حكومت عدل كافي نيست.

چنانچه حكومت عدل را با زور سرنيزه نمي شود به پا كرد، چون ظلم به جز ظلم نخواهد زاييد و قداست هدف، مبرر به وسيله نخواهد بود. ولي هنگامي كه خواسته فطري بر اشتداد پذيرفت و به مرتبه شوق رسيد و فاعليت پيدا كرد، آن وقت است كه زمينه برپايي حكومت عدل عالمگير مهدي آماده شده است.

اشتداد خواسته فطري بشر، وقتي است كه ظلم وستم بسيار شود و بشر از آن به تنگ آيد تا خواسته فطري او فاعليت پيدا كند و او را برانگيزد كه شب و روز در راه پيدا كردن عدل گام بردارد و موانع رسيدن به آن را يكان يكان از ميان بردارد، تا به هدف برسد. در اين هنگام، قائدي توانا و بزرگوار شناخته شده، قدم در ميان خواهد گذارد و حكومت عدل را برپا خواهد كرد.

و نخستين حكومت عدل در نقطه‌اي از جهان برپا خواهد شد و درخشندگي پيدا خواهد كرد و همسايگان از آن آگاه خواهند شد. يكان يكان به سويش مي‌شتابند و الحاق خود را به حكومتش اعلام مي‌دارند. نوبت به جهانيان مي‌رسد و ملت‌هاي جهان از آن استقبال مي‌كنند و با جان و دل مي‌خواهند كه در ظل حكومتش قرار گيرند.

چنين حكومتي درست بر خلاف جانگيري جهانگشايان خواهد بود، چون آنها مي‌خواهند كشورهاي ديگر را تسخير كنند و ملت‌ها با آنها مي‌جنگند و از خود دفاع مي‌كنند و پيروزي جهانگشا، با خونريزي محقق مي‌شود.

برپا كننده عدل را ملت‌هاي جهان، خواستارش هستند تا در ظل حمايتش قرار گيرند. و پروزي عدالت به دست حضرت مهدي در سراسر گيتي محقق مي‌شود و حكومت الهي به جاي حكومت‌هاي بشري مي‌نشيند و جهان پر از عدل و داد مي‌شود و خواسته همگاني خلق، تحقق مي‌پذيرد.

خداي خلق هم وعده و مژده داده است كه چنين روزگاري خواهد آمد. از ويژگي‌هاي خاص حكومت هاي الهي آن است كه در اين حكومت‌ها اقليت و اكثريت وجود ندارد،همگان در آن يكسانند و حكومت، حكومت مردم است. پيدايش اقليت و اكثريت در حكومت ها، يا نژادي است و يا مذهبي، مساوات نژادي، اقليت و اكثريت نژادي را از ميان برمي‌دارد، چنانچه عدل شمولي، اختلافات مذهبي را مي‌شويد و به دريا مي‌افكند.

خواسته بشر

فطرت بشر از ظلم متنفر است و ستم را زشت مي‌شمارد.

اين تنفر و بيزاري چون فطرت بشر است، اختصاص به فردي يا جمعيتي ندارد و محدود به سرزميني و منطقه‌اي نيست.

همه افراد بشر از بزرگ و كوچك و سياه و سفيد و زرد و سرخ، از اين حكم فطري، برخوردار هستند.

كودك، از منظره كتك زدن كودك ديگر، غمگين مي‌شود و گاه مي‌گريد و از زننده اظهار انزجار مي‌كند و به كودك مضروب مهرباني مي‌كند.

تنفر و بيزاري از ظلم. از غريزه‌هاي بشري است و عقل را در آن راهي نيست و حكم به زشتي و منفوريت ظلم تنها ويژه عقلا و خردمندان نيست، ديوانگان هم از ظالم و ستمكار نفرت دارند.

دخالتي كه عقل در اين موضوع دارد، تشخيص مصاديق ظلم است كه غريزه را در اين جهت راهنمايي مي‌كند، پس از آن كه تنفر او را تاييد مي‌كند.

طبيعت بشر است كه هر چه راكه از آن تنفر دارد، نابودي آن را خوش دارد و اگر قدرتي داشته باشد در نابودي آن مي‌كوشد تا ديدگاه خود را از اين وجود زشت، پاكيزه گرداند و ديگر منفور خود را نبيند.

از اين سخن به اين نتيجه مي‌رسيم كه روزي بشر اين منفور فطري را از ميان خواهد برداشت و جهان را از لوث وجود ظلم و بيدادگري پاك خواهد ساخت.

همانطور كه فطرت بشر از ستم و بيدادگري تنفر دارد، همانطور كه دوستدار عدالت و شيفته عدل و داد است.

آنچه قطعي است آن است كه پسنديده بودن عدل خواسته فطري بشر است و اختصاص به فردي خاص و يا دسته‌اي مخصوص ندارد، همه انسان‌ها از هرنژاد و در هر زمان و مكان. عدالت را خوش دارندو انتظار برخورداري آن را دارند.

اختلاف انسانها از لحاظ طرز فكر، دانش، محيط زندگي، رنگ و نژاد، تاثير در اتحاد آنها در اين مطلوب فطري ندارد. همگان در آن متفقند و خواهان اين خواسته فطري هستند.

مطلوب فطري بشر، ويژه شهري يا كشوري يا قاره‌اي نيست، هر انساني آن را براي خود ديگران مي‌خواهد.

مردم اين شهر، نه تنها عدالت را براي خود مي‌خواهند، بلكه براي شهرهاي ديگر نيز مي‌خواهند. هر نژادي خواستار آن است كه دست ستمگر از تمام روي زمين قطع ‌شود.

نقطه اي كه در كره زمين عدالت برقرار باشد آنجا را بهشت نامند و محبوب همه انسان ها خواهد بود.

    بهشت آنجاست كه كارزاري نباشد   

        كسي را با كسي كار نباشد

هر بشري خوش دارد كه بدان جا برود و در آنجا بماند؛ چون محبوب فطري خود را در آنجا پيدا مي كند. آري، خوشترين جا، جايي است كه در آنجا دلبر باشد.

آوارگان، از ظلم و تعدي و مهاجران به كشورهاي ديگر، در اين زمان بسيارند.

طبيعي بشر است كه هر چه را كه بخواهد، به دنبالش مي‌رود و قدرت خود را به كار مي اندازد تا به مقصود برسد.

بسيار ديده شده است كه افرادي خواسته خود را انجام داده‌اند و تحولي در محيط ايجاد كرده و موفقيتي به دست آورده‌اند.

پس چيزي را كه همه افراد بشر جوياي آن هستند، به يقين وجود پيدا خواهد كرد و روزي خواهد آمد كه بشر بدين خواسته فطري خود برسد و عدل و داد در سراسر گيتي حكومت كند.

انتظار چنين روزي در دل همه افراد بشر نهفته است و اين انتظار فطري است و حكم فطرت خطار ندارد و اين انتظار سرانجام به سر خواهد رسيد و مطلوب همگاني بشر، محقق خواهد شد.

انسان، خواسته فطري دگر نيز دارد كه چهارمين خواسته او خواهد بود، و آن دوست داشتن آسايش روحي است؛ هر كس داراي اين خواهش طبيعي است، و بايستي روزي بيايد كه تمام افراد بشر به اين مطلوب طبيعي و مقصود فطري برسند.

خواسته فطري عدل و داد، با خواسته فطري آسايش، در يك روز و به يك چيز محقق خواهد شد. و آن وقتي است كه ظلم و ستم يكسره از جهان رخت بربندد و عدل همگاني در جايش بنشيند.

بشر با وجود ظلم ظالم، آسايش روحي نخواهد داشت و آسايش روحي بشر وقتي محقق خواهد شد كه دست‌هاي جنايتكاران و ستم پيشگان جهان قطع شود و ديگر فكر ستمگري در مغز جنايت پيشه‌اي راه نيابد.

پيدايش احزاب سياسي در جهان و موفقيت‌هاي نسبي آنها در پاره‌اي از كشورها در سايه همين خواسته فطري يعني اجراي عدالت بوده است. چون همگي احزاب دعوي ارمغان حكومت عدل را دارند.

رهبران احزاب، از اين خواسته فطري بشر بهره‌برداري كرده و براي خود ايجاد موفقيت مي‌كنند و بر اريكه قدرت مي‌نشينند. ولي هيچ يك از آنها تاكنون نتوانسته اند اين محبوب فطري بشر را در آغوش وي جاي دهند، چون تاسيس حكومت عدل، كار هر كسي نيست، به ويژه اگر حكومت عدل جهاني باشد.

فطرت عدالت خواهي و خواسته ايجاد عدل جهاني در بشر، موجب شده كه هر قومي اين لباس را بر قامت كسي شايسته ببيند و وي را موجد عدل عالي بدانند.

گفته شد تشخيص موضوع براي خواسته هاي فطري بشر به دست عقل است و فطرت اشتباه نمي‌كند ولي در تشخيص موضوع اشتباه رخ مي‌دهد. چون هر كسي عقل محض را راهنمايي خود قرار نمي‌دهد، احساسات و عواطف در اكثريت مردم نمي‌گذارند كه عقل محض رهنما باشد. و اختلافات از همين جا پيدا شده است.

اگر حاكم بر هر انساني، عقل او بوده باشد و بس و تمايلات قلبي در آن دخالتي نداشته باشد، اختلافي در جهان ميان افراد بشر رخ نمي‌دهد. اختلاف ملل عالم در موجد حكومت عدل جهاني، از همين جا حادث شده است.

اختلاف مسلك‌هاي احزاب و رهبران آنها، از اين جا پيدا شده است اينك به سراغ عقل برويم تا ببينيم  كه او چگونه كسي را شايسته برقرار كردن عدل برروي كره زمين مي‌داند.

عقل مي‌گويد: برپا كننده عدل جهاني، بايستي داراي شرايط و صفاتي باشد و كسي كه از اين شرايط و صفات برخوردار نباشد، قطعا موفق نخواهد شد كه بشر را به اين هدف عالي برساند.

رهبران احزاب، يا نخستين شرط را فاقدند و يا همه شرايط را از اين رو نتوانسته‌اند عدل را در جهان برقرار كنند، بلكه نتوانسته‌اند در گوشه‌اي از جهان پياده كنند.

ممكن است در يكي دو كشور شهوت‌هاي بسياري از افراد بشر ارضا شده باشد، ولي از ارضاي شهوت و رسيدن به تمايلات قلبي، تا برقراري عدل، هزاران فرسنگ فاصله است.

در بسياري از موارد، اجراي عدل بر خلاف تمايلات قلبي است، تمايلات قلبي حد و مرز ندارد و پياده كردنشان ظلم بر دگران است.

نخستين شرط

نخستين شرط در بر پا كننده عدل جهاني، آن است كه در دعوتش راستگو باشد و حقيقتا خواهان ايجاد عدل و داد باشد و كسي نباشد كه دعوت به عدل را وسيله استثمار قرار بدهد و منظورش از اين دعوت، سوار شدن بر دوش خلق و حكومت كردن باشد.

بديهي است كه چنين كسي، موفق به برقراري عدالت نخواهد شد. چون دروغ مي‌گويد منظورش اقامه عدل نيست و هدفش رسيدن به مطامع خويش است.

اين دسته اگر هم به گمان خود راست بگويند، خود را براي هدف نمي‌خواهند، بلكه هدف را براي خود مي‌خواهند.

كساني هستند كه دروغ مي‌گويند، ولي خودپرستي ايشان نمي گذارد كه بدانند دروغ مي‌گويند و خود را راستگو مي‌پندارند.

بهترين راه براي شناخت واقعيت انها، آن است كه در رفتار و گفتارشان ظلم و ستمي ديده نشود و از رياي سياسي و مذهبي به دور باشند و در رسيدن به هدف گناه را وسيله قرار ندهند و از عناوين ثانويه استفاده نكنند، تا خودشان، خودشان را بشناسند و هم دگران آنها را.

شرط دوم

دومين شرطي كه بايستي برپا كننده عدل جهاني دارا باشد، نقشه‌اي صحيح است نقشه اگر صحيح نباشد، رسيدن به هدف، دشوار، بلكه ناممكن است. به ويژه هدفي كه دشمناني بسيار دارد آن هم دشمناني تيزبين و داراي همه گونه قدرت. ساليان درازي است كه نعره عدالتخواهي رهبران احزاب با مسلك‌هاي گوناگوني كه دارند، در جهان بلند است، ولي چيزي كه به چشم نمي‌خورد، عدالت است! آيا اينان دروغ مي‌گويند يا نقشه‌اي صحيح دارند؟ يا هر دو؟

ستمگران براي رسيدن به قدرت و نگهداري آن، از هيچ گونه جنايتي دريغ نمي‌كنند! و به همه گونه پستي، تن در مي‌دهند! خود را به رنگ‌هاي مختلف درمي‌آورند،ماسكهاي گوناگون بر چهره مي‌زنند! هر روز يك جور بازي مي‌كنند، گاه عدالتخواه مي‌شوند! گهي آزادي طلب مي‌كنند! گاه بيچارگي مظلومان را بهانه قرارمي‌دهند! گاه لباس مذهب بر تن مي‌كنند! عابد مي‌شوند! زاهد مي‌شوند! گاه روشنفكر مي گردند براي مردم دلسوزي مي‌كنند! گاه به حكومت‌هاي ظالم و ستم پيشه دشنام مي دهند! تا به قدرتي برسند وبه ستمگري ادامه دهند!

دست اين گروه را از سر مردم كوتاه كردن و ريشه ظلمشان را از جهان بركندن، نقشه‌اي بسيار صحيح و دقيق و ماهرانه نياز دارد، زيرا كوچكترين اشتباه، مانع موفقيت مي شود.

شرط سوم

سومين شرط برپا كننده عدل جهاني آن است كه خودش داراي هيچ گونه نقطه ضعفي نباشد؛ چه نقطه ضعف شخصي و چه نقطه ضعف خانوادگي و ميراثي و چه نقطه ضعف اجتماعي، كه وجود يكي از اينها مانع موفقيت است.

پيشرو عدل جهاني، اگر نقطه ضعفي داشته باشد، در برابر تهديد، عقب مي نشيند، در برابر منافع شخصي، از اين هدف مقدس دست برمي‌دارد.

زيرا ستمگران براي حفظ موقعيت خود مقام و پست و رشوه مي‌دهند به زندان مي‌افكنند، شكنجه مي‌دهند، اعدام مي‌كنند، شايد پيشرو عدل از هدف خود دست بردارد.

عدالتخواهاني كه داراي نقاط ضعف باشند در برابر اين گونه چيزها تسليم شده، در نيمه راه مي‌مانند. چرا تاكنون ستمگران جهان، توانسته اند از برقراري عدل جلوگيري كنند وبه ظلم و جور ادامه دهند؟ چون عدالتخواهان بشري داراي نقاط ضعفي بودند كه آنها را از رسيدن به مقصد، بازداشته است.

رهبري كه پاك شد و نقطه ضعفي نداشت، تحت تاثير قرار نمي‌گيرد و آزمندان بيدادگر نمي‌توانند بهره‌برداري كرده، از آن مقصد عالي بازش دارند. آن كه مي خواهد پاكي را در جهان برقرار سازد، بايستي در درجه اول، خودش پاك باشد و تعادل قوا در پيكرش برقرار باشد، و گرنه ظلمت، نور نمي‌آورد و تاريكي، روشنايي نزايد و از مار جز مار نيايد.

اگر هدف، برقراري عدل در كشوري است، پاكيزگي رهبر بايستي بيشتر از بيشتر باشد و نقاط ضعف او كمتر از كمتر.

هر چه هدف بزرگتر شود، موانع سخت‌تر خواهد بود، تهديدها خطرناك‌تر شوند ورشوه‌ها سنگين‌تر گردند.

اگر هدف، اجراي عدالت در تمام جهان باشد رهبر آن بايستي پاكيزه‌ترين فرد بشر و منزه‌ترين انسان باشد.

رسيدن به هدف مقدس عدالت جهاني، رهبري پاك و پاكزاده و پيشوايي بسيار منزه مي خواهد و اين كار از افراد عادي ساخته نيست.

عدل جهاني و جاوداني هميشگي، عالي‌ترين مقصود بشري است و برقرار كننده اش بايستي پاكيزه‌ترين فرد بشر باشد.

هر كسي صلاحيت پيشروي كاروان خواسته فطري بشر را ندارد. فردي ايده‌آل مي‌خواهد كه بتواند ايده بشر را تحقق بخشد.

پيشرو اين قافله، اگر تقوا و فضيلتش در بالاترين درجه نباشد و انسان برترين نبود، نخواهد توانست بر تمايلات شخصي فاميلي دوستان و چيره شود و كاروان بشر را رهبري كرده و به سر منزل مقصود برساند.

شرط چهارم

چهارمين شرطي كه بايستي برقراري كننده عدل جهاني واجد آن باشد، شناخته شدن خودش و دودمانش به پاكي است، وگرنه صحت دعوتش را عقلا و خردمندان جهان، باور نخواهند كرد.

مردم بايستي بدانند كه او راست مي‌گويد، نقشه‌اي صحيح است، نقاط ضعف شخصي و ميراثي ندارد. در اين صورت، دعوتش را لبيك گويند و به ياري‌اش برمي‌خيزند. خردمندان، هيچ گاه كوركورانه به دنبال كسي نمي‌روند بدون مطالعه و تحقيق تسليم نمي‌شوند و سرنمي‌سپارند.

در اين وقت است كه زمينه براي عدل جهاني آماده مي شود.

شرط پنجم

پنجمين شرط براي برپا كننده عدل جهاني آن است كه خطا نداشته باشد چه اگر خطا داشته باشد، موفق نخواهد شد. خطاي بزرگان، بزرگ خطاهاست و خطا، خطا مي‌زايد و سرمشق خطا مي‌گردد. نداشتن خطا، اختصاص به كسي دارد كه داراي صفت عصمت باشد.

شرط ششم

ششمين شرط اين كه بايستي برپا كننده عدل جهاني از تاييد حق برخوردار باشد و قدرت الهي در پشت سرش قرار گيرد، وگرنه با قدرت بشري، بر همه قدرت‌هاي بشري پيروز نخواهد شد. عدل جهاني، قدرت جهاني مي خواهد كه ويژه ذات مقدس حضرت پروردگار است.

دادور و دادگر و دادگستر

روزي خواهد رسيد كه بشر قابليت پيدا كند كه دادگستري توانا و بينا بر او حكومت كند و قابليت پيدا كردن بشر براي چنين حكومتي، عبارت است از تكامل او.

بشر تكامل نيافته شايستگي و لياقت حكومت عدل را ندارد و آن را نمي‌پذيرد و اگر با جبر و زور براو تحميل شود، نقض غرض خواهد بود. جبر و زور، ظلم است و ظلم، نردبان عدل نخواهد بود. عدلي كه به وسيله ظلم برقرار شود، عدل نيست هر چند نام عدل بر آن گذارند.

بشر تكامل نيافته حاكم عادل را نمي‌پسندد و دوست مي دارد كه او بركنار شود حضرت علي مي‌گويدك

«اين مردم از من ملول شده‌اند و من هم از آنها ملول هستم.»

سپس در حق آنها نفريني كرد و گفت:

«خدايا مرا از آنها بگير»

حكومت عدل، بايستي با رضايت خلق برقرار شود و آن، وقتي است كه بشر خواستار آن باشد، بشر وقتي خواستار حكومت عدل مي‌شود كه خوي حيواني، تحت فرمان خوي انساني او قرار گيرد.

و تفصيل اين اجمال چنين است:

عدالت، كمالي است براي هر فردي از افراد بشر كه قدرت خودداري از گناه را به وي مي‌دهد و دارنده اين كمال را عادل و دادور مي‌گويند.

عادل كسي است كه بر اعصابش مسلط باشد، اسير غريزه نباشد، دادور، كسي است كه بر غريزه‌هاي خود حكومت كند و غريزه‌ها بر او حكومت نكنند.و عادل، كسي است كه خودپرست نباشد و خداپرست باشد، پيرو حقيقت و دين حق باشد، نه كسي كه خيال كند كه پيرو حقيقت و دين حق است.

عادل، كسي است كه آنچه كه خدا بدان امر فرموده، انجام دهد و آنچه از آن نهي فرموده، دوري ورزد. و حقيقت جهاد با نفس همين است.

عدالت، سه درجه دارد و عادلان در سه مرتبه قرار دارند:

نخستين درجه عدالت، آن است كه خود عادل به تنهايي از گناه دوري كند و در برابر گناهان، شخصي قوي و نيرومند باشد، در نهان از گناه دوري كند چنانچه در آشكار نيز بايستي از آن دوري كند. براي حضرت حق، نهاني، در كار نيست، هر چه هست آشكار است.

چنين عادلي، دادور است.

مرتبه دوم عدالت كه برتر وبالاتر است آن است كه از نظر ارتباط با دگران، از گناه دوري كند. ظلم وستم در اين مرتبه محقق مي‌شود و اجتناب از ظلم، دومين مرتبه عدالت را فراهم مي‌سازد.

عادل، دادگر در برابر ظالم و ستمگر است، چون عدل و ظلم، تضاد دارند. داد و ستم، مقابل هم هستند. ظلم، تعدي و تجاوز به ديگران است ظلم است. ستم، حق دگري را پايمال كردن است، عدالت و دادگري حق را به حقدار رسانيدن و از تعدي و تجاوز به حقوق ديگران، دوري گزيدن است. عدالت بدين معنا، كمالي است اجتماعي، از نظر ارتباط با ديگران . اين دو مرتبه عدالت، با هم جمع مي‌شوند و داور، دادگر مي‌گردد و گهگاه از هم جدا مي‌شوند و دادور، دادگر نمي‌گردد.

كساني كه به تنهايي زيست مي‌كنند و از اجتماع به دورند، دراين حال قرار دارند همچون صومعه‌زيستان وغار گزينان كه سر و كاري با دادگري ندارند.

مرتبه سوم عدالت كه بالاترين درجه و دشوار‌ترين آنهاست، خلق عدالت در جهان است و آن كمالي است انساني كه شخص هنگام قدرت و زمامداري بتواند اقامه عدل كند، چنين كسي، عادل دادگستر خواهد بود.

قدرتش را در راه نجات مظلومان و ستمديدگان به كار مي‌برد و آماده شنيدن شكايت‌هاست. از ظلمي كه به ديگران مي‌رسد رنج مي‌برد و مانند ظلمي مي‌داند كه به خودش شده باشد، بلكه ظلم به ديگران را بدتر از ظلم به خودش مي‌شمارد.

دقيقه‌اي، آرام نمي‌نشيند تا ظلم و ستم را از مجتمعي كه در آن جاي دارد و برطرف سازد. علي (ع) وقتي مي‌شنود كه خلخالي را از پاي زني كشيدند، مي گويد:

«اگر كسي از اين غم بميرد، سرزنش شنيده و ملامت كشيده نخواهد بود.»

عادل دادگستر، بايستي داراي دانشي باشد كه از سر و علن مردم آگاه بوده و از ظلم و ستم‌هاي نهاني، اطلاعي كافي داشته باشد.

منزل خود را در برج عاجي قرار نمي‌دهد تا مظلومان و محرومان بدو دسترسي نداشته باشند، ميان او و خلق فاصله‌اي وجود ندارد.

حضرت علي در مسجد مي‌نشست تا شكايت‌ها را بشنود و شر ظالمي را از مظلومي، در گوشه‌اي از سرزمين قدرتش دفع كند.

عادل دادگستر، حكومت را هدف نمي‌داند بلكه آن را وسيله‌اي براي اقامه عدل مي‌داند. دادگستري، همان قيام به قسط است كه به تعبير قرآن هدف از ارسال انبياست، قرآن مي‌گويد:

«ما رسولانمان را همراه كتاب و ميزان فرستاديم تا مردم در ميان خودشان عدالت برپا كنند.»

از اين آيه استفاده مي‌شود كه منصب دادگستري، از مناصب الهي است نه بشري.

اين منصب بايستي از جانب خدا اعطا شود و انسان كاملي را بدين مقام برگزيند، و  گرنه هر كسي شايستگي رسيدن به اين مقام را ندارد.

مرتبه دادگستري، عادل پروري و انسان‌سازي است و كسي به جز معصوم، صلاحيت رسيدن به اين مقام را ندارد.

چون بايستي رابطه‌اي مستقيم با ذات مقدس حق داشته باشد، و اين رابطه ازجانب خدا ايجاد مي شود و بس.

علوم بشري با تكاملي كه يافته است، جهل زدا نگرديده هنوز مجهولات بشر بيش از معلومات وي است.

اجتماع بشري  نيز، سه مرحله دارد:

صباوت، جواني، كمال

نخستين عنايت حق بر بشر، عطاي قابليت نامتناهي به وي، براي رسيدن به كمال است. هنگامي كه اين قابليت به فعليت برسد، كمال انساني براي بشر حاصل مي‌شود و اين نيز به وسيله عنايت خاص الهي تحقق پذير است آن هم در صورتي كه خود بشر بخواهد.

راهنمايي دوره صباوت بشر، فطرت اوست.

راهنماي دوره دوم بشر، از نظر فرد، عقل اوست كه ‌آفريننده بشر به وي عنايت فرموده. عقل به كمك فطرت بشر مي‌شتابد تا وي را از بديها و زشت‌ها دور سازد و او را به سوي خوبيها و نيكي‌ها روانه گرداند.

و راهنماي بشر در دوره سوم پيامبرانند تا بشر بتواند تكامل يابد و به هدف عالي خود برسد و انسان كامل گردد.

يكي از راهنمايي‌هاي پيامبران، نشان داد صغريات حكم عقل به بشر است و روشن ساختن اين است كه چه چيز ظلم است و چه چيز عدل.

پيامبران، راهنمايان بشر براي سه دوره اجتماعي او نيز هستند.

نخستين راهنماي بشر در دوره نخستين و پس از توفان نوح و ابراهيم خليل الله است كه از سوي خدا براي خلق فرستاده شده و پشرو پيامبران ابراهيمي است. او نخستين كسي است كه پس از توفان، بشر را به توحيد و يگانه پرستي دعوت كرده است و ايمان به مبدا و معاد را براي وي ارمغان آورده است. ايمان به مبدا و معاد، نخستين گام سلول و اولين پايه براي رشد و به كمال رسيدن بشر است.

راهنماي دوره دوم اجتماع بشري، موساي كليم و پيامبران بني‌اسرائيل  بوده‌اند. به زمان عيساي مسيح ختم مي‌شود وجود مقدسي كه از سوي حضرت حق، براي تكميل و اصلاح آيين يهود فرستاده شد.

برترين و سومين دوره اجتماعي بشر، راهنمايش حضرت محمد است كه بزرگترين رهنماي بشري است و برترين پيامبران است.

در اين دوره است كه بايستي بشر به كمال مطلق برسد و سراسر گيتي را عدل فرا گيرد و هدف نهايي از فرستادن انبيا، تحقق پذيرد و دادگستري الهي و پيشوايي آسماني براي بشر بيابد و هدف پيامبران را بركرسي نشاند.

برتري دوره سوم اجتماع بر دو دوره گذشته‌اش آن است كه در اين دوره، اجتماع بشري به حد كمال خواهد رسيد و بشر، تكامل خواهد يافت و شماره خوبان به حدي مي‌رسد كه شايسته باشند كه دادگستر جهان ظهور كند.

هنگامي كه اجتماع اين دوره به حد كمال رسيد و شماره خوبان به اندازه‌اي رسيد كه جهان شايسته حكومت ابدي گرديد، بشر، كوچه به كوچه و كوي به كوي در پي دادگستر مي‌گردد و براي ظهورش، دقيقه‌شماري مي‌كند تا نداي حضرتش را هنگام ظهور لبيك گويد.

حكومت عدل، بايستي با رضا و رغبت مردم برقرار شود و با جبر و زور نمي‌شود. وقتي كه اجتماع بشري به حد كمال نرسد و شماره خوبان به اندازه كافي نرسد دادگستر، ظهور نخواهد كرد.

از اين سخنان دانسته شد كه علت تاخير ظهور دادگستر جهاني چيست. چون بشر هنوز  در حال نقص است و شماره خوبان فداكار به حد نصاب نرسيده و اجتماع بشري، لياقت چنان حكومتي را ندارد و اگر اين دادگستر الهي ظهوركند، مانند دگران كشته خواهد شد و يا مسموم مي گردد.

ظهور آن حضرت روزي است كه وجود مقدسش از اين خطر محفوظ بماند و بشر لياقت حكومت عدل ابدي را پيدا كند و با جان و دل، خواستار چنان حكومتي باشد و توفيق ظفر بر دشمنان و بدخواهان داشته باشد.

بنابراين وجود مهدي نوعي از نظر اجتماعي محال است.

چنانچه مهدي نوعي مستلزم آن است كه سالها زمين خالي از حجت باشد، و اين هم بر خلاف اصول و مباني اسلام است. با اين حال، مدعيان مهدويت، همگي از ميان مسلمانان برخاسته‌اند، كسانيكه از اصول و مباني اسلام خبر نداشته‌اند و يا آگاه بوده، و حقيقت را به مسلمانان نگفته‌اند.

انتظار فرج

فرج به معناي گشايش است، گشايشي كه اميد اميدواران است و به يقين، تحقق ناپذير است و نااميدي‌ در آن راه ندارد، و ممكن است كه طول بكشد و طول كشيدن تحقق مطلوب، از لوازم اميدهاي بزرگ است. اميدهاي كوچك به زودي تحقق پذيرند و اميد، هر  چه بزرگتر باشد تحقق ديرتر و دراز مدت‌تري دارد.

به خصوص اگر بزرگترين اميدها باشد كه مقصود از فرج است.

و آن گشايش براي همه خلق و سيادت عدل و داد براي هميشه، در جهان است.

انتظار فرج، مشتمل بر يقين به تحقق مقصود است كه غم را مي‌زدايد و سرور مي‌زايد. مقصود از انتظار، نشستن و خوابيدن نيست، بلكه اداي وظيفه‌اي است كه در تسريع ظهور حضرت مهدي دخالت دارد.

چنانچه مقصود، انتظار شخصي نيست، بلكه وظيفه‌اي است اجتماعي، چون انجام مقاصد اجتماعي، قدمت‌هاي اجتماعي لازم دارد.

مقصود از انتظار، آمادگي است و آن دو مرتبه دارد:

نخستين مرتبه آن انتظار روحي است و خوشدل بودن براي تحقق اميد در آينده، و آن عبارت است از آمادگي براي قبول دعوت و زدودن مقاومت روحي براي رسيدن به كسي كه انتظار آمدنش هست.

دومين مرتبه آن انتظار عملي است كه اضافه بر انتظار روحي است.

انتظار، عملي مانند آمادگي براي آمدن مهمان و پذيرايي از او، كه غذا بايستي آماده باشد و با مقام مهمان و شخصيت او تناسب داشته باشد. محل نشستن او تميز و آماده خوابگاه و استراحتگاهش مرتب باشد.

هر دو مرتبه انتظار بايستي براي ظهور حضرت مهدي فراهم باشد تا فرج همگاني تحقق پذير شود.

منتظران نيز بر دو گونه‌اند: منتظران مرحله نخست كه بسياري از منتظران از اين قبيل هستند. اينان، كساني هستند كه از شدت ظلم و جور به تنگ آمده و آه مي كشند و آرزومند منجي و رسيدن وي هستند، ولي قدمي برنمي‌دارند. اين انتظار، چندان تاثيري در تسريع قيام حضرت مهدي ندارد. آنچه كه در تسريع قيام حضرت مهدي موثر است، انتظار در مرحله دوم است، هر چه شماره منتظران اين گروه افزوده شود، ظهور آن حضرت نزديكتر مي شود و موفقيت در دعوت را شديدتر مي‌سازد.

انتظار فرج، به جز آمادگي براي ظهور آن حضرت نيست اكنون بايد بدانيم كه مقصود از آمادگي آن هم آمادگي عملي چيست. و مقصود از انتظار فرج، كه بهترين اعمال ناميده شده است، چيست؟ آيا مقصود، يك عمل مخصوص است و يا مجموعه‌اي است از چند عمل؟

پيدايش حكومت عدل بايستي به وسيله عدل باشد و آن وقتي است كه مرداني بزرگوار و شريف، در اجتماع بشري پيدا شوند و آماده فداكاري باشند و براي خود چيزي نخواهند، تا بتوانند مژده حكومت عدل را به خلق بدهند تا خلق به پا خيزد و همگان از آن استقبال كنند.

پيدايش حكومت عدل، نخستين پايه آن است، خواه اين خواسته، خودآگاه باشد، خواه ناخودآگاه.

خواسته خودناآگاه حكومت عدل در اكثر افراد موجود است ولي چندان تاثيري در تسريع قيام حضرت مهدي ندارد.

پايه دوم، انتظار است آن هم انتظار عملي هرگاه شماره منتظران و آمادگان براي تشكيل حكومت، به عددي برسد كه شايسته باشند بار اين حكومت را بر دوش بگيرند، زمان تشكيل آن فرا مي‌رسد.

اين راهنمايي حاوي چند نكته فردي و اجتماعي است:

1-   امر قلبي، كه اميد به قيام حضرت قائم داشته باشد و ياس و نااميدي را از خود بزدايد.

2-  دوست داشته باشد كه از ياوران حضرت باشد تا در ايجاد عدل جهاني، شركت كند و از اين سعادت جاوداني، برخوردار شود.

3-   داراي ورع باشد و از گناه اجتناب كند.

4-   از حسن اخلاق برخوردار باشد.

اميد به قيام حضرت قائم، روح و مقوم انتظار فرج است. انتظار، ضد ياس و نااميدي است و حيات بخش است و دل را زنده نگه مي‌دارد. بر خلاف ياس و نااميدي كه مرگ آور است. كسي كه ياس و نااميدي بر او چيره باشد و اجتماعي كه اين صفت مذموم بر آن حكومت كند، از زندگي و حيات، بيزار و متنفر مي گردد و به سوي مرگ و انتحار، قدم برمي‌دارد.

بر خلاف آن كه اميد بر او حكومت كند، حيات را خوش دارد و نقايص زندگي را برطرف مي‌كند و به سوي آينده قدم برمي‌دارد و روزخود را از روز دگر بهتر مي‌سازد.

از ياوران قائم بودن را دوست داشتن، از ايمان به مبدا و معاد ريشه مي‌گيرد و كليد خودسازي مي شود. تا آيينه گردد و جمال پري طلعتان، طلب كند. ورع داشتن و پارسا شدن، خودسازي و حيوانيت زدايي است و بشريت را تبديل به انسانيت كردن است.

انسان‌ها، بايستي ياوران حضرت قائم باشند تا بتوانند در ايجاد عدل جهاني شركت كنند، دگران لياقت اين وظيفه بزرگ و مقدس را ندارند.

حسن اخلاق، نشانه انسان شدن است و دعوت عملي است به انسان شدن دگران، تا از فرد صالح، اجتماع صالح به دست آيد و در تسريع قيام حضرت قائم، تاثير داشته باشد.

در انتظار، اميد به آينده محقق الوقوع، موجود است، چنين اميدي، همه رنجها و مشقت‌ها را آسان مي‌سازد و انسان، خودش به خودش مژده مي دهد.

خردمندان بشر، براي رسيدن به آينده احتمالي كوششها مي‌كنند، رنجها مي‌برند. و رنجها را در كام خود شيرين مي‌دانند. حال اگر آينده، محقق الوقوع باشد، انتظارش روح افزا و دلپذير خواهد بود. در مثل است كه گنج بدون رنج حاصل نشود و رنج در راه تحصيل گنج قطعي، شيرين است.

انتظار ظهور حضرت مهدي نيز از اين قبيل است. كسي كه در انتظار به سر مي‌برد،به حضرتش عشق مي‌ورزد روزبه روز آمادگي خود را بيشتر مي‌كند و از حضرتش كمك مي‌خواهد كه هر چه بيشتر بتواند خود را آماده كند و هر آمادگي براي او مژده موفقيت و نويد حصول مقصود خواهد بود، پس اقامه عدل جهانگير كار خداست و به وسيله حضرت مهدي انجام مي‌شود.

حقيقت نيز چنين است، چون هيچ قدرتي از قدرت‌هاي بشري، توانايي چنين كار عظيم را ندارد. بشر هر مقدار كه توانا و نيرومند باشد، قادر بر اقامه عدل در سراسر عالم نخواهد بود.

از اين رو اقامه عدل به وسيله يك فرد مقدس در سراسر جهان، آن هم عدل ابدي و جاوداني، نشان مي‌دهد كه آن مرد بزرگ بايستي داراي عقلي فوق العاده و هوشي فوق العاده و دانشي فوق العاده و بينشي فوق العاده و قدرت روحي فوق العاده و خلقي عظيم باشد.

اقامه عدل، وظيفه‌اي است اجتماعي نه فردي.

حضرت مهدي، بايستي داراي ياراني عالي مقام و اصحابي خردمند و دانا و امين و درستكار باشد. خوشخويي و خوش اخلاقي، شيوه آنان در رفتار و گفتار باشد و همگان خدمتگزار حضرتش بوده و اوامر و رهنمودهاي حضرتش را به خوبي انجام دهند.

انتظار فرج نيكوترين اعمال

تاريخ شيعه تاريخي است آكنده از فداكاري‌هاي بزرگ، از خودگذشتگي‌ها، دردها و رنجا و شكنجه‌ها و زندان ها، همان تاريخ امام حسين (ع) و امام موسي بن جعفر (ع) است. اما با وجود همه اينها خرد نشديم و تسليم ياس و نااميدي نگشتيم. بلكه براي آشكار شدن حق و حقوق ضايع شده، هر چه درخشنده تر و استوارتر و نيرومندتر در برابر نيروي ويرانگر ايستاديم. همه اين توانمندي‌ها به وجود آن اميد بزرگ كه ما را در طول تاريخ به حركت واداشته، بازمي‌گردد. آن اميد، انتظار فرج است.

راز توانمندي ما، در اعتقاد به امام مهدي (عج) نهفته است

اما شيعيان اعتقاد استوار و ايمان راسخ به وجود اين انسان غيبي الهي دارند، انساني كه در شب قدر كه از هزار ماه برتر است بر او روح اعظم نازل مي‌گردد.

ما بايد حتي الامكان ايمان و اعتقادمان به امام زمان (عج) را، در مبارزه طولاني خود با قدرت‌هاي ظلم و ستم و سركشي به كار گيريم.

همچنين بايد در كشمكش‌هاي تمدني، از ايمان به اين امام (ع) و انتظار فرج او الهام بگيريم تا بتوانيم قضاياي كنوني را كه شاهد آن هستيم به قضيه تاريخي يا اعتقادي مرتبط سازيم.

اي كاش انديشمندان، اديبان و نويسندگان براي بيان اهميت انتظار و آثار بزرگ آن. بلكه خير و بركتي كه به خاطر دعاي امام مهدي (عج)شامل حال ما مي‌گردد، در مقاله‌ها و محصولات ادبي- فكري و فرهنگي خود بر قضيه اميد دادن و تقويت اعتماد مردم به اين اميد، تاكيد مي كردند و سپس به بحث، پژوهش و بيان آشكار قضيه ظهور و نقش ما شيعيان در زمينه‌سازي و آمادگي براي اين امر مي‌پرداختند.

بنابراين بياييم و روحيه را پايه‌ريزي كنيم و بذر آن را در وجود فرزندان و نسل‌هاي آينده خود، بكاريم. همچنين شب و روز به امام زمان (عج) درود بفرستيم و براي او دعا كنيم. زيرا در اين دعا و آن درود، بركت و نيكي فراوان نهفته است. بياييم پيمان و عهد خود را با او هر روز تجديد نماييم،

چگونه مي‌توان پايه‌هاي رابطه با امام مهدي را محكم ساخت؟

آري، امام با ما و در كنار مي‌باشد.ولي اين كردار ناپسند و زشت ما هستند كه باعث مي‌گردند او را نبينيم و يا هنگامي كه او را زيارت مي‌كنيم و يا به او سلام مي‌دهيم نداي پاسخ او را نشنويم. خداوند متعال نيز به ما نزديك است.نزديكتر از آنچه كه دل‌هاي غافل و احساسات محدود ما آن را تصور كند.

«و ما به او از رگ قلبش نزديك‌تريم.» در اين مورد امام سجاد (ع) در دعاي خود مي‌فرمايد:

« و تو از بصيرت خلق پنهان نيستي جز آنكه آمال و آرزوهايي كه به غير تو دارند، حجاب آنها از ديدن جمالت گرديده است.» پس خداوند از ما دور نيست ولي اين ما هستيم كه به خاطر ناپسندي اعمالمان از او دور هستيم.

بنابراين، اما مهدي همراه ما مي‌باشد. پس بر ماست كه خويشتن را اصلاح نماييم تا وجود او را احساس كنيم و پيوند خود را با او ژرفا دهيم. بلكه از شرف ملاقات و ديدار او در برخي از مكان‌ها و زمان‌ها بهره مند گرديم و اين امر به اذن خداوند متعال امكان‌پذير مي‌باشد. اما چگونه مي‌توانيم خويشتن را اصلاح نماييم و پيوند و علاقه خود را به اين امام افزايش دهيم؟

عقيده به امام مهدي (عج)

عقيده با امام زمان «عج» بايد تحولي را در زندگي ما ايجاد نمايد. اما چگونه از اين عقيده براي تحقق آن تحول بهره بجوييم؟

در سوره نور آياتي پيرامون تنظيم روابط جامعه - به خصوص تنظيم رابطه‌ها بين افراد يك خانواده- آمده است چه اينكه اين سوره در آغاز به جامعه، روابط اجتماعي، چاره‌جويي‌ها و مجازات‌هاي لازم براي مفاسدي كه بر اين روابط عارض مي‌شود پرداخته است.

«سوره‌اي كه آنرا فرو فرستاديم و عمل به آن را واجب نموديم و در آن آيات روشني نازل كرديم، شايد شما متذكر شويد.» همچنين در اين سوره آياتي در مورد خلافت انسان بر روي زمين آمده است.

«خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده‌اند. وعده مي‌دهد كه قطعا آنان را حكمران روي زمين خواهد كرد.» و نيز در اين سوره درباره خانه نبوت سخن به ميان آمده است.

«در خانه‌هايي كه خداوند اذن فرموده ديوارهاي آن را بالا ببرند، خانه‌هايي كه نام خدا در آنها برده مي‌شود و صبح و شام در آنها تسبيح او مي‌گويند.»

بنابراين چه رابطه‌اي ميان نبوت و امامت از سويي و ميان روبط اجتماعي از سوي ديگر وجود دارد؟

هنگامي كه انسان مي‌خواهد اخلال، رفتار، روابط و روش معاشرت خود را با ديگران نيكو سازد بايد برنامه‌اي براي حركت در مسير آن و نيز الگو و اسوه اي براي پيروي از آن داشته باشند. پس اگر بخواهيم جامعه ما مستحكم و متحول گردد و پيشرفت نمايد بايد با امام خود و حجت خويشتن، رابطه برقرار كنيم. يا به عبارت ديگر، بايد امام را همچون نوري فرض كنيم تا بتوانيم بر اساس حركت و كشف واقعيات توسط او، حركت كنيم. اما مهمترين عامل در مساله رابطه با امام زمان (عج) آن است كه همه زوايا و روش‌هاي زندگي خود را بر پايه عقيده به اين امام  و بر اساس خشنودي يا نارضايتي وي از آنچه كه در زندگي خود انجام مي دهيم، برنامه‌ريزي نماييم.

بنابراين ما بايد رفتار اجتماعي خود را با ديگران، با خويشتن و نزديكان را در سايه آنچه امام مهدي (عج) در مورد سامان دادن رفتار و روابط اجتماعي از ما مي‌خواهد، سامان ببخشيم.

بايد بدانيم كه امام مهدي (عج) خلاصه ائمه اطهار پيش از خود است و همه آنها همچون حضرت محمد مي‌باشند. همانگونه كه در حديث شريف آمده است پس با وجود اينكه شرايط و ويژگي‌هاي هر يك از ائمه با هم متفاوت بوده است ولي همه آنها مسير، شخصيت و هدف يگانه‌اي را دنبال مي‌كرده‌اند.پيش اعتقاد به امام مهدي (عج) به انسان پويايي و اميد مي‌بخشد. زيرا، سنتي الهي وجود دارد كه نشان مي‌دهد خداوند هر كه مظلوم و يا همراه حق باشد، ياري مي‌نمايد و اين سنت در متجلي‌ترين شكل آن در امام مهدي (عج) تحقق مي‌يابد.

و هر انساني كه اين سنت الهي و اين صفات - به هر ميزان- در وجودش تحقق مي‌يابد، خداوند متعال او را به همان ميزان ياري مي‌نمايد. علماي شيعه قبل از ولادت اين امام كتاب‌هاي را درباره او تاليف كرده‌اند،يكي از علماي سنت نيز كتاب ويژه‌اي را در مورد اين امام در سال 127 هـ-ش قبل از ولادت امام مهدي (عج) نگاشته است. نيز علاوه بر شيعيان، امروزه بسياري از علماي اهل سنت در كتاب‌هاي خود اعتقاد به امام مهدي (عج) را جزيي از عقايد اسلامي ثابت مي‌كنند.

همچنين كسي كه به امام مهدي (عج) ايمان نداشته باشد، مشكل بزرگ و اختلاف ژرفي دريكي از اركان اساسي ايمان خود دارد و به همين خاطر خداوند او را ياري نمي‌نمايد.

پس ايمان به امام زمان و ايمان به اينكه خداوند، مظلوم و قيام كننده بر حق- كه ديگران را به سوي خدا فرامي‌خواند- را ياري مي‌نمايد، ايماني است كه نهضت را در ميان مسلمانان برمي‌انگيزد.

پس در زمان غيبت كبري و يا عصر انتظار، فايده‌هاي روحي و معنوي وجود دارد كه آنها را از اعتقادمان به امام مهدي (عج) الهام مي‌گيريم و همانا اين، خلاصه فلسفه انتظاري است كه ما در زمان غيبت با آن زندگي مي‌كنيم. حال مي‌توانيم اين سود معنوي و فايده روحي را در سه امر اساسي خلاصه نماييم:

1-   فايده نشات گرفته از نفس و اعتقادمان به امام زمان (عج)

2-   محبت و دوستي ما نسبت به امام مهدي (عج)

3-   ياري رساندن او به ما در مواقع سختي و زمان‌هاي دشواري

همانا زمان ظهوري امري است غيبي كه از ما و از خود امام (ع) پنهان است و هيچ كس جز خداوند متعال به آن آگاهي ندارد.

بنابراين مومن منتظر، بايد به طور مداوم براي تعجيل اين امام دعا نمايد. اين دعا نبايد تنها زباني باشد، بلكه بايد از صميم و ژرفاي دل مشتاق براي ظهور فرج برخيزد تا آنجا كه در اعمال و رفتار دعا كننده تجسم يابد و به واسطه آن است بودن دعا و شوق او براي ظهور امام ثابت گردد.

پس خداوند تبارك و تعالي به دعاي بنده مومن خويش كه در عبادت و دعاي خود خالص عمل مي‌كند، پاسخ مي‌دهد. زيرا اوست كه پافشاري اصرار كنندگان را دوست دارد. همچنين نبايد هيچ يك از ما پس از پايان هر نماز، دعا نمودن براي تعجيل ظهور امام (عج) را فراموش نمايد و اين بايد روش و برنامه‌اي باشد براي هر مومني كه در دوستي اهل بيت عصمت و طهارت راستين است و همانا دعاي فرج در زمان انتظار سبب نزديكي فرج مي‌گردد.

تقويت روحيه انسان مومن

موضوع بعدي به فايده معنوي و تقويت روحيه مومن بازمي گردد. چه اينكه نفس ايمان و اعتقاد به وجود و حضور امام (ع) در اين جهان عليرغم عدم شناخت شخص امام، در نزد مومنين اميد و بلندپروزاي را مي‌آفريند. مشكلات و سختي‌ها را بر آنها آسان مي‌گرداند و دردها و غم‌ها را از بين مي‌برد. بنابراين مومنين راستين شكست معنوي را در نبرد با اهل باطل، كفرو شرك نمي‌شناسند.

مفهوم راستين انتظار

خداوند سرانجام اين جهان را به نيكي ختم مي‌نمايد. زيرا، رحمت او از خشمش پيشي گرفته و اين رحمت اوست كه همه جا گسترش يافته است و اينكه خداوند متعال انسان را آفريده تا بر او رحمت فرستد نه عذاب! پس بدون شك، خداوند جهان را به بهترين روز و نيكوترين زمان پايان مي‌بخشد و آن زماني است كه امام مهدي (عج) ظهور مي‌يابد.

در اين راستا خداوند متعال ما را از اين حقيقت ثابت در چندين آيه آگاه مي‌سازد. چنانكه مي‌فرمايد:

«او كسي است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان غالب سازد، هر چند مشركان كراهت داشته باشند.»

تحقق ظهور، به واسطه مومنان مجاهد

تحقق اين هدف به واسطه مومناني صورت مي‌گيرد كه تصميم گرفته‌اند مجاهدي راستين باشند و با خداي خويش معامله‌اي سودمند انجام دهند كه از گذر اين معامله به جهاد بپردازند و نفس و دارايي‌هاي خويش را در راه خدا قرباني كنند، تا به واسطه آن خداوند متعال آنها را از عذاب دردناك رهايي بخشيده و به رضوان الهي دست يابند.

جهاد دو نوع مي‌باشد

جهاد در راه خدا دو نوع مي‌باشد. نوع اول، از يك جوشش عاطفي دوره‌اي نشات مي‌گيرد. در اين جهاد، مردم پرچم‌ها را بر دوش مي‌گيرند و مناديان به خاطر تاثيرپذيري از فضاي پيرامون، مردم به جهاد دعوت مي‌نمايد و به همين خاطر به سوي ميدان‌هاي نبرد روانه مي‌گردند.

نوع ديگري از جهاد وجود دارد كه هدف‌هاي تمدني را محقق مي‌سازد و انسان را وا مي‌دارد تا به هدف والاتري از آفرينش هستي دست يابد و آن هدف چيزي جز چيزه ساختن دين اسلام بر همه اديان نيست. تحقق اين هدف والا كه چيرگي دين الهي بر همه انديشه‌ها و اصول بشري مي‌باشد، گروهي را مي‌طلبد كه نفس خويش را نثار خداوند متعال نمايند و در معامله‌اي بي‌برگشت با خدا وارد عمل شوند، خواه پرچم‌هاي جهاد برافراشته شده باشد خواه خير، و خواه مشوقي براي جهاد وجود داشته باشد خواه وجود نداشته باشد.

حقيقت عدالت

و به طور خلاصه عدالت به اين معنا مي‌باشد كه هر حقداري، بدون كم و زياد به حق خويشتن برسد. مساوات و برابري در جامعه بر اصل عدالت مترتب است، يعني ديگر چنين نخواهد بود كه گروهي از مردم در ناز و  نعمت زندگي كنند، ولي ديگران در ژرفاي ذلت و فقر و محروميت به سر برند. زيرا اين عدالت نمي‌باشد كه ثروت ها در دست مجموعه كوچكي از مردم جمع شود. ثروت‌هايي كه به واسطه تسلط بر حقوق و ثروت‌هاي ديگران، بلكه و حتي چيرگي بر كرامت‌ها، ناموس‌ها و شخصيت‌هاي ايشان به دست آمده‌اند. همچنين از انصاف شيطاني خود براي ميليون‌ها انسان برنامه‌ريزي كنند، سپس بانگ ظلم و دشمني را برآورند كه اين انسان‌ها بشر نمي‌باشند. زيرا به ايشان به چشم چهارپاياني مي‌نگرند كه فقط براي خدمت به آنها، براي تقويت نيرو و كيان و نيز افزايش قدرت و سركشي آنها، ‌آفريده شده‌اند.

اما خداوند متعال خلق را ‍آفريد تا به ايشان رحمت فرستد نه عذاب چنانكه مي‌فرمايد «وما هرگز مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبري مبعوث كرده باشيم.» همانا پيامبر، رحمتي است كه مردم و جهانيان. به همين خاطر انسان آفريده شد تا رحمت ببيند، نه عذاب. در اين مورد خداوند مي‌فرمايد:

«ولي آنها همواره مختلفند.» مگر كسي را كه پروردگارت رحم كند؛ و براي همين آنها را آفريد.» بنابراين خداوند بلند مرتبه مهربانترين مهربانان است و نشانه‌هاي رحمتي در سرتاسر گيتي مشخص است.

كرامت انسان به امانتي كه بايد تحمل نمايد، بازمي‌گردد. كه خداوند متعال در اين مورد مي‌فرمايد: «و ما امانت (تعهد، تكليف و ولايت الهي) را بر آسمان‌ها و زمين و كوهها عرضه داشتيم، آنها از حمل برتافتند و از آن هراسيدند، اما انسان آن را بر دوش كشيد.» پس كسي كه اين امانت را ندارد، از شرف، كرامت و عزت نيز بي‌بهره مي‌باشد. به عبارت ديگر، چيزي ندارد كه او را مستحق زندگي كردن و ادامه حيات سازد.

خداوند متعال از انسان مي‌خواهد كه يك امانتدار باشد و اينكه گرانترين و نفيس‌ترين‌ها را براي اداي حق اين امانت، فدا كند و حتي اگر گاهي به بهاي زندگي او تمام شود. همچنين از انسان مي‌خواهد بر پاي سخن و تعهد خود بايستد و به عهد و پيمان خود وفا كند، تا جامعه‌اي برپا شود كه با صفات امانت‌داري، شرف و كرامت توصيف گردد و نيز روح عدل بر او حاكم گردد. پس ناگزير بايد عدالت بر جامعه حكم براند. زيرا ظلمي كه ضد عدالت مي‌باشد، چيزي جز تاريكي نيست و وجود انسان را تاريك و نابود مي‌سازد و حركت انسان و بلندپروازي‌هاي او را به سوي شكوفا شدن تمدن حقيقي فلج مي‌سازد. پس ظلم مانعي است بس بزرگ در باربر حركت بشريت به سوي بلند‌پروازي‌هايش، در  رسيدن به هدف‌هاي تكاملي والا و مدنيت.

«خداوند به شما فرمان مي‌دهد كه امانتها را به صاحبانش بدهيد، و هنگامي كه ميان مردم داوري مي‌كنيد، به عدالت داوري كنيد.» اين دو سفارش بزرگ الهي براي انساني است كه خداوند متعال براي او دو چشم و يك زبان و دو لب قرار داده و او را به خير و شر هدايت فرموده است. هيچ كس داناتر از او نسبت به اين انسان و هر آنچه در دل پنهان دارد و آنچه ذهنش از انديشه‌ها مي‌گذرد و آنچه در نفسش از عواطف و احساسات او را به هيجان مي‌آورد، نمي‌باشد.

اين دو سفارش همانطور كه از آيه شريفه آشكار است- عبارتند از:

1-رساندن امانتها به اهلش، يعني به صاحبانش، و اين همان موضوع امانت مي‌باشد.

2- قضاوت ميان مردم بايد بر اساس عدالت باشد سپس موضوع در اينجا به عدالت بازمي‌گردد.

پس براي اينكه جامعه عدالت گستر و با كرامتي را به تحقق برسانيم، ناگزير بايد در وجودمان فضيلت اطاعت از خدا و هر كه را به عنوان پيامبر مبعوث گردانيده و هر كس را كه پس از پيامبر، امام قرار داده و يا كسي كه امام او را به عنوان ولي امر، جانشين ساخته است، بپرورانيم، اين همان راهي است كه بدون آن عدالت تحقق نمي‌يابد و وفاي به عهد امانت نمي‌گردد. شايد بزرگترين مشكلي كه بشريت، در گذشته و اكنون و شايددر آينده از آن رنج برده و مي‌برد همان گمراهي بشريت از اين راه است، زيرا همه سخن ازعدالت مي‌گويند و آرزوي آن را دارند و اگر به تمام قوانين بنگريم، مي‌بينيم كه با نام عدالت حكم مي‌كنند و درمي‌يابيم كه اين عدالت مقدمه‌اي است درخشنده، براي همه قانون‌هاي اساسي موجود در گوشه و كنار جهان، و تمامي اين قوانين اصل عدالت را، محور و سند خود مي‌دانند، اما به راستي عدالت كجاست؟!

راه عدالت

بنابراين ناگزير بايد به جستجوي راه عدالت در نزد خدا و در گفته‌ها پيامبران و فرستادگان او و همچنين ائمه و اوليا پرداخت. و اين همان مفهوم اطاعت مي‌باشد. اطاعت از خدا از گذر پياده نمودن آنچه كه خدا در كتاب عزيزش بدان امر كرده و از آن نهي فرموده است  همچنين عدالت از رهگذر اطاعت از پيامبرش و نيز اطاعت از كساني كه آنها را ائمه مردم و اولياي امور قرار داد. پس زنجيره اطاعت از قاعده آن، كه در اطاعت از ولي امر نمايان است تا اوج آن كه همان اطاعت از خداوند متعال است، پي در پي و پيوسته مي‌باشد.

بنابراين اطاعت از ولي امر، به معناي اطاعت از امام معصوم، كه در دوران ما، امام مهدي (عج)- مي‌باشد،و اطاعت از امام زمان (عج) به معناي اطاعت از رسول اكرم كه گونه‌اي از اطاعت خداوند سبحان به شمار مي آيد، مي‌باشد؛ علاوه بر همه اينها، اطاعت مستقيم از خالق يكتا كه به معناي پياده نمودن اوامر و نواهي مي‌باشد كه در كتاب عزيزش آنها را آشكارا بيان فرموده است.

آثار وجود امام مهدي (عج)

وجود امام زمان (عج) آثار بسيار بزرگ و گوناگوني دارد كه ما بسياري از آنها را نمي‌دانيم، ولي شايد از بزرگترين اين آثار ولايت فقيهان بر مردم و اطاعت از ايشان باشد، كه اين اطاعت به خاطر شخص و ذات انسان نيست بلكه از اين جهت است كه فقها و مراجع امت نمايندگان امام زمان (عج) مي‌باشند، پس ولايت فقها بر مردم، شعاعي است از تابش ولايت انبيا و نوري است از انوار ايشان پس بياييم و از گذر برخي نكات به اين نور دست يابيم. از مهمترين نكته‌ها استقامت و پايداري در راه خدا مي‌باشد. هرگز نمي‌توان به اين استقامت دست يافت، مگر از گذر پيروي و موالات اين فقها و مراجع كه نمايانگر خط ولايت امامان و پيامبران و فرستادگان خدا مي‌باشد. با اين حال بسياري از مردم در گمراهي به سر مي‌برند و به خاطر ناداني، از ايشان پيروزي نمي‌كنند و از مذهب راستين روي برمي‌گردانند. اين امر شگفت‌انگيزي نمي‌باشد. زيرا اگر در آيات قرآن كريم بنگريم، خواهيم يافت كه به صراحت مي‌فرمايد: «و بيشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشي، ايمان نمي‌آورند»

همچنين مي‌فرمايد: «اما بيشترشان از حق كراهت دارند و گريزانند» بنابراين ايمان نياوردن مردم به حق تعالي، به معناي منتفي شدن وجود الهي و صحت الحاد نيست. همچنين عدم پيروي مردم از حق بدين معني نمي‌باشد كه حق مردود است، زيرا انسان در ژرفاي ضمير خويش ميل به سوي حق دارد، ولي در هنگام رويارويي با منافع ذاتي، از آن كراهت دارد و گريزان است.

هنگامي كه عملا به جستجوي راز بقاي دين و علاقه ما به خط فكري درست و راه درست در زندگي و شناخت درست خداوند متعال شناختي كه نهي از هر گونه شائبه باشد مي‌پردازيم، مي‌بينيم كه خط علما همان خطي است كه خداوند متعال به ما بخشيده است، زيرا، ايشان نشانه‌هاي دين را به من آموخته‌اند و هدايت هاي ائمه و بصيرت‌هاي ايشان را كه برگرفته از بصيرت‌هاي قرآن و هدايت خدا مي‌باشد، براي ما نقل نموده‌اند. بنابراين كساي كه از خط علماي راستين فاصله مي‌گيرند، خواه اين فاصله به طور گروهي يا فردي باشد، در گمراهي بزرگي خواهند افتاد.

اهميت پيروي از مرجعيت

بنابراين مومنين بايد به اهميت فراواني كه پيروي از مرجعيت دارا مي‌باشد، توجه شاياني مبذول بدارند. علاوه بر آن به اين مهم احترام بگذارند و از آن تجليل به عمل آورند. همچنين بر اساس خط اين مرجعيت عمل نمايند و در مسير آن حركت كنند و همه انگيزه‌ها و سبب‌هايي كه موجب دوري و انحراف ايشان از اين خط مي‌گردد از خويشتن بزدايند انحرافي كه به خاطر گمراه كردن گمراهان يا وجود حسادت و تكبر و خودبيني در نفس ايشان به وجود مي آيد و آنها را از راه استقامتي كه پيامبر بدان امر شده و در عين حال از پيروي هواهاي گمراهان نهي شده است، دور مي‌كند.

خط ولايت همان خط مستقيم است

راه و مسير خدايي، ازاولين پيامبر تا آخرين مرجع يعني تا هنگامه ظهور امام مهدي (عج) مستقيم باقي خواهد ماند. زيرا خط ولايت همان خط درست و مستقيم مي‌باشد اگر آن را طي نموديم و به اندازه سرسوزني از آن منحرف نگشتيم، توانسته‌ايم به هدف خويش در گسترش عدالت و رسيدن به عزت و كرامت در زندگي دنيا، دست بيابيم و به سوي هدف تكاملي كه در زندگي و تقرب به خداوند متعال تجسم مي‌يابد،و سير كرده باشيم. اما اگر راهي جز راه مستقيم را انتخاب كرديم، در آن هنگامي مسير ما در سرگرداني و گمراهي خواهد بود. به همين خاطر حق تعالي به تحمل امانت مسئوليت امر مي‌نمايد و ما را از اين سرگرداني و گمراهي هشدار مي‌دهد.

اوج تمدن اسلامي با ظهور حضرت حجت كامل مي‌شود

به اعتقاد من نپذيرفتن حضرت حجت، نپذيرفتن كل اسلام است. نه ضرورتي از ضروريات دين، زيرا ملاك دين اسلام ظاهر شدن و انتشار آن در همه دنياست و ظاهر شدن اسلام صورت نمي‌گيرد مگر با ظهور حضرت حجت، و از آن نتيجه مي گيريم كه اسلام حقيقي اوست و بي‌اهميتي نسبت به او بي‌اهميتي نسبت به اسلام است.

خداوند سبحان در سوره توبه آيه 33 مي‌فرمايد:

اوست خدايي كه رسول خود را به دين حق به هدايت خلق فرستاد تا بر همه اديان عالم تسلط و برتري دهد هر چند مشركان ناراضي و مخالف باشند.

دراين آيه دو دليل يا دو عامل در ظاهر شدن اسلام بر كل اديان دخالت دارد كه عبارتند از هدايت و خلق و هميشه هدايت خلق و حق در نهايت پيروزند.

و دولت اسلام در دنيا تشكيل خواهد شد وتنها دولت در كل دنيا خواهد بود، قرآن با اسم روستاهاي آشكار و ظاهر از آن دولت نام برده است و اين اسم از آيه «ليظهره علي الدين كله» گرفته شده است.

و در اينجا منظور روستاهاي آشكاري است كه امنيت در آن فراگير باشد و ملت‌ها در آن با آزادي و استقلال كامل راه رفته و سير كنند.

و ما ميان آنها و شهرهايي كه در آنجا پرنعمت و بركت گردانيديم باز قريه‌هاي نزديك به هم قرارداديم با فاصله‌اي كوتاه و سير وسفري معين و آنها را گفتيم كه در اين ده و شهرهايي نزديك به هم،‌شبها و روزها با ايمني كامل مسافرت كنيد.

در ضمن جمله «و قدرنا فيها السير» به دقت نظم و و انضباط اشاره دارد كه دولت حق را فرا خواهد گرفت به طوري كه اوج تمدن اسلامي با امام حجت كامل مي‌شود.»

عدالت اسلام و ظلم اهل اين روزگار

اگر ما در وضعيت بشر امروزي تامل كنيم مي‌بينيم كه:

ظلم زمين را فراگرفته  است و هيچ جايي را نمي‌بينيم كه بر آن پرچم آزادي و عدالت برافراشته شده باشد.انسان آزادي و حقوقش به غارت رفته و به شكاري تبديل شده كه گرگان عصر، از حاكمان ظالم و مستكبر  و جبار، آن را پاره پاره  مي‌كند و حقوق انسان كه  از آن در همه جا ياد مي‌كنند و آن را معاهده ثبت كرده‌اند جوهري بر كاغذ شده است.

شعارهاي بين الملل و هياتهاي حقوق انسان جز سخني كه معني خود را در عصر ما از دست داده چيز ديگر نيست. و به جاي آن معني ديگري يعني قانون جنگل و قانون قدرتمندان به خود گرفته است.

اما حقوق انسان فعلي را فقط در احكام اسلام مي‌يابيم. حضرت امير (ع) به نماينده‌اش در بي المال مي‌فرمايد:

حيوانات و چارپاياني را كه به بيت المال مي‌آوري حقوقشان در راه حفظ كن. پس آنها را از زميني كه علف و آب دارد بگذران كه پر آب و غذا باشد. پس اگر ديدي به سوي آب مي‌روند به آنان مهلتي ده تا سيراب شوند و به بهانه اينكه زود به كوفه برسي عجله نكن. اگر شتري نوزاد داشت او را از نوزادش جدا نكن زيرا كه نوزاد به شير مادرش نياز دارد.

به راستي كه اين است دين اسلام به عدالت و حقوق. حتي نسبت به حيواناتي كه فهم و درك ندارند، پس چگونه نسبت به انساني كه خدا او را بزرگوار كرد و براي بزرگواري و هدايت و حفظ حقوق او پيامبران و دينها فرستاد.

عدالت و حقوق انسان در اسلام عملي است نه نظري و فقط شعارهايي نيست كه هر تلاش كننده اي براي به دست آوردن مال و سلطه به وسيله او خود را بپوشاند.

سلطه و مال دنيا چيزي جز وسيله براي محقق شدن عنايتي بزرگ كه خدا خواهان آن باشد نيست و اين غايت عبارت است از تحقق بخشيدن حق و برقراري ميزان عدل. حق خلافت از نظر اهل بيت چيزي جز وسيله‌اي براي تحقق عدالت نيست. هنگامي كه كرسي و سلطه به هدفي تبديل شود دلالت بر انحراف بزرگي دارد و علامتي است از علايم فساد و ظلم.

ظهور حضرت مهدي(عج) و احقاق حقوق:

به كار بردن قوانين اسلام و نشرعدالت بر روي زمين كه از ظلم و جور پر شده است به دست حضرت حجت خواهد بود. امامي كه ابرها را مطيع خواهد كرد و نيروها را خواهد شكافت و زمين گنج‌هايش را به دست او خارج خواهد كرد.

سپس امام شروع به از بين بردن ظلم و ظالمان مي‌كند و جنگ بزرگي رخ خواهد داد كه امام ويارانش در آن پيروز خواهند شد و همه دستگاه‌هاي پيشرفته و اسلحه‌هاي كشنده كه سپاهيان كفر مالك آن هستند خراب خواهند شد، زيرا همگي بر پايه ظلم ساخته شده‌اند و حقوق و بزرگواري انسان را حفظ نمي‌كنند. مال و ثروتي كه نيروهاي كفر براي يكي از موشك‌هاي قاره پيما صرف مي‌كنند ممكن است هزاران گرسنه پراكنده در پهنه اين زمين را سير كند.

در بعضي روايات ذكر شده كه حضرت حجت دين جديدي با خود مي‌آورد. و اين بدان معني است كه حضرت دين ديگري غير از اسلام با خود مي‌آورد بلكه بدين معني است كه بعد از آنكه مسلمانان از حقيقت دينشان دور شدند، اسلام حقيقي را اجرا خواهند كرد، به طوري كه همه آثار دين تغيير كرده و قسمت اعظم مردم به ديني غير از ديني كه خدا براي آنها مقرر كرده بود و رسولي به خاطر آن فرستاده بود چنگ زنند. جهان اسلام زماني است كه تاريكي نظام‌هاي غربي و شرقي و در تمام ميدان‌ها، در قوانين جزايي ودر شكل‌ها و راه‌هاي حكومت كردن و در سياست و درقوانين اموال شخصي و غيره حيران مانده و گيج شده است. اين همان انحراف بزرگي است كه امروزه در تمامي ميدان‌هاي زندگي‌مان با آن مواجه هستيم.

براي همين امام با همه شكل‌هاي انحراف و فساد و ظلم مبارزه خواهد كرد و همه حاكمان ظالم ويارانشان را كه به لباس دين خود را پوشانده اند از بين خواهد برد. در روايتي ذكر شده كه امام هفتاد هزار تن از دين نماها را كه به ركاب ظلم پيوستند او از ظلم ظالمان به مردم و پايمال كردن حقوقشان چشم پوشي كردند به قتل خواهد رساند، ولي علماي ما كه حدود خداوند را حفظ مي كنند در خط اهل بيت سير مي‌كنند از سربازان  امام حجت (عج) خواهند بود.

انتظار حضرت مهدي (عج)و آمادگي براي ملاقات او

اعتقاد به اين امام بزرگ آماده‌سازي خود و اميد دادن به آن را مي‌طلبد و بهترين كارهاي امت من انتظار فرج است. پس چگونه ظهور حجت‌مان را انتظار كشيم؟

مهمترين وظايف در اين ميدان اين است كه در ابتدا نفس خودش  را از بدتر به بهتر تغيير دهيم، زيرا كه خداوند قدرت تغيير نفس را به ما داده است تا امورمان را اصلاح كند و اوضاع و احوالمان را بهبود بخشد. «آن الله لايغير ما بقوم حتي يغيرو ما بانفسهم» همانا خداوند وضعيت هيچ قومي را تغيير نمي‌دهد مگر اينكه خودشان بخواهند.

براي تغيير در ابتدا خودمان را بر ضرورت و امكان داشتن آن قانع كنيم يعني با پيمان بستن با نفس خود و عزم، خود را به سوي امري يا دور كردن از آن متقاعد سازيم. پس اگر حق ديگران را نمي‌پردازيم در نفس خود بذر ضرورت ادا حقوق به صاحبان حق را بكاريم.

اگر مجالس علم و دين را نمي‌پذيريم، در نفس خود بذر ميل به اين مجالس را براي سود بردن از خيرات آن بكاريم. زيرا علما اركان وجود خداوند در زمين هستند. امام زين العابدين(ع) در دعاي خود مي‌فرمايد: چه بسا تو مرا در مجالس علما از دست دادي پس از من روي برگرداندي، و لقمان به فرزند خود مي‌گويد: پسرم اگر در مجلس علما داخل شدي پس در مقابل آنها به زانو درآي. و بر هيچ كس پنهان نيت كه بزرگترين مجالس علم و دانش مجالس امام حسين (ع) است.

بر ماست كه تلاش كنيم در زندگيمان از رتبه و مرتبه پايين نياييم. زندگيمان نبايد فقط خوردن و خوابيدن باشد و اين كار ما هر روزه صورت گيرد، بايد روز شبمان را با تلاش هميشگي و پيشرفت مستمر قرار دهيم.

شجاعت، صدق، كرم، بخشش و قرباني كردن، همگي صفاتي هستند كه انسان مي‌تواند خود را با آنها سازگار كند، زيرا نفس مانند اعضاي بدن است، به طوري كه مي شود آن را تربيت و تقويت يا با عواملي سازگار كرد.

حركت ما براي ترويج و نشر دين و تعالم اسلام بايد مخلصانه و صادقانه باشد و اين با تشويق علمايي صورت مي‌گيرد كه اين امر جليل و بزرگ بر دوش آنهاست از طريق كمك به آنها و تهيه امكانات لازم براي اين امر و تشويق نشريات و گردهمايي‌هاي اسلامي به خصوص كسي كه از مال و ثروت برخوردار است و در اين ميدان از مبلغان مسيحي عبرت بگيريم كه از هر سو ميليون‌ها دلار به آنها پرداخت مي‌شود. تا تعاليم دينشان را منتشر كنند در حاليكه علما و ناشران دين ما هيچ نوع امكانات ضروري را در اختيار ندارند، با وجود اينكه دعوت به اسلام از نور به خصوصي برخوردار است. در مجله‌اي خواندم كه مبلغي مسيحي به نام جيمس ويگر در يكي از سال‌ها اموال و هدايايي براي كمك به تبليغ دين دريافت كرده است كه ميزان آن پنجاه و نه ميليون دلار است. در حاليكه شاهديم بسياري از ثروتمندان مسلمان از پرداخت خمس مي‌گريزند!

هنگامي كه ما وظايف خود را نسبت به خود و قضاياي سرنوشت ساز انجام دهيم مي‌توان گفت كه منتظر قيام حضرت حجت هستيم زيرا كه انتظار راهي براي عبادت و اداي واجبات است، پس اگر قيام كرديم از ياران حقيقي او هستيم و اين حق را داريم كه در دعاي ندبه او را مورد خطاب قرار دهيم. كجاست عزت بخش اوليا، و ذليل كننده دشمنان، كجاست گردآورنده كلمه بر تقوي، كجاست دروازه خداوند كه از او درآيند، كجاست طلب كننده خون پيغمبران، كجاست طالب خون شهيد كربلا..

زمان ظهور نزديك است و خواهد آمد، از كساني باشيم كه آن زمان عظيم را برپا مي‌دارند و براي ملاقات مهدي منتظر (عج) كوشش مي‌كنند.

عدالت در سايه حضرت مهدي (عج)

اين نكته‌ها در ذهن من ايجاد شد:

الف: براي قرآن، قرآن ناطق لازم است كه روان اين قرآن ناطق با روان قرآن بايد هماهنگ باشد و آن قرآن ناطق كسي جز معصوم نمي‌تواند باشد زيرا او انعكاسي است حقيقي از حكومت خداوند در قرآن كريم كه در هر زمان و مكاني بايد وجود داشته باشد و حتي اگر غايب شد فقهاي عادلي وجود دارند كه علم را از منابع اصيلش استخراج مي‌كنند و اين امر استمرار دارد همانطور كه پيامبر در حديث ثقلين مي‌فرمايد: «انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض» اين دو از همديگر جدا نمي‌شوند تا اينكه در كنار حوض كوثر به هم محلق شوند شيعه و سني هر دو در نقل اين حديث مشتركند. اكنون داراي امام حجت (عج) هستيم و نيز حكمي كه تا هزاران سال ادامه خواهد داشت. چه بسا خداوند عمرحضرت نوح را طولاني كرده تا براي ما حقيقت طولاني كردن عمر حضرت حجت (عج) را تاكيد كند زيرا كه او برتر از حضرت نوح (ع) و ساير انبياست. به استثناي جدش رسول خدا (ص) اين برتري به خاطرآن است كه او در انجام دادن كاري موفق خواهد شد كه پيامبران نخست نتوانستند آن را انجام دهند و اين كار همان به وجود اوردن دولت جهاني درزمين زير پرچم اسلام است.

بنا به نقلي بعد از امام حجت (عج) رجعت خواهد بود يعني اهل بيت براي برقراري حكم خداوند به زمين برخواهند گشت.

راه و شعار اسلام را ملاحظه نمايند: در دين اكراه نيست زيرا كه اين دين با فطرت انسان تطابق دارد، به همين خاطر حكومت معصوم (ع) با حكومت غير معصوم فرق دارد. حضرت محمد (ص)‌حكومت كرد، پس از او ابوبكر، عر، عثمان سپس حضرت علي (ع) آمد او نيز حكومت كرد. هنگامي كه به اين نكته توجه مي‌كنيم و مي‌بينيم كه قرآن مانند عايقي بوده است كه بر اساس آن رسول خدا (ص) احكام را مخصوصا آزادي را به مردم داده است، اجرا مي‌كرد.

پس هيچ جبر و اكراهي نيست. بلكه آزاد مطلق است حاكم بر مردم همراه با مهرباني و رقت قلبي كه تاريخ مانند را نديده بود. ولي با سه خليفه ديگر بعد از او فرق كرد هنگامي كه حاكميت از آنها بود و اولين دليل بر آن تعطيل كردن احكام خداوند از سوي عمر بود در حاليكه حضرت امام علي (ع) با روش آن سه در شكل و جزئيات فرق كرد و راه پيامبر را براي انجام دادن كاري مجبور نكرد در كوفه چهار مسجد وجود داشت كه در آن به او فحش و ناسزا مي‌گفتند، اما به خراب كردن آن مساجد امر نكرد و از دشنام دادن به او مانع نشد و كسي كه او را فحش و ناسزا گفت به دستگيري او دستور نداد، سپس يارانش را مي‌بيند كه به سخن او گوش نمي‌دهند پس مي‌فرمايد: يارتان از خدا اطاعت مي‌كند و شما او را معصيت مي‌كنيد و خانواده يارتان خدا را اطاعت مي‌كند و شما به او معصيت مي‌كنيد

چه خليفه‌اي در عراق اهل آن را اين چنين مورد خطاب قرار مي‌داد؟ در حاليكه هر حاكمي كه حكومت عراق را در دست مي‌گرفت و شمشير را بلند كرده، گردن مي‌زد و مي‌گفت: من سراني را مي‌بينم كه سربرآورده و رشد كرده‌اند، به طوري كه كسي جرات اطاعت از پيشوايان ستم را نداشت، در حاليكه علي (ع) نماينده قرآن كرم بود و در حكومت او سختگيري در عقيده ابدا وجود نداشت

به همين خاطر مي‌بينيم كه علي (ع) با همه انواع ظلم مخالف بود و مخالف كسي كه با عقيده او مخالفت مي‌كرد نبود. اين صفت دليل بزرگي بر اين است كه امامت امري است از سوي خدا نه با مشورت، همانگونه كه ابوبكر و عمر بدعت كردند، به اين دليل علي (ع) روش آن دو شيخ را نپذيرفت و گفت: كتاب خدا و رسولش و اجتهاد و راي

پس بايد در عظمت اهل بيت درنگ نكرد و اينكه چگونه يكايك خويش را به خاطر حق و اسلام قرباني كردند تا اينكه اين چنين شهيد شدند و چگونه و به چه كيفيتي آن ظالمان جنين حضرت فاطمه (س) را زخمي كردند و دست مباركشان را شكستند

اما اينكه امام حجت (عج) به شمشير برمي‌گردد به خاطر اين است كه ديگر به چنين اسلحه‌اي نياز ندارد و دنيا همه به صورت دولت واحدي خواهد بود كه عدالت و نور واحدي خواهد داشت و كساني كه مخالف عقيده توحيدند هيچ خطري براي بشريت به وجود نخواهند آورد. ديگر به استخدام سلاح و نيرو حاجتي نيست زيرا كه قوت و نيرو در علوم كشاورزي، صنعت، اقتصاد، آزادي‌ها و هر چه كه انسان را خوشبخت مي كند خواهد بود. خداوند فرموده است:

در مقابل آنها هر چه نيرو و قوت داريد آماده كنيد.

و سلاح نگفته است زيرا كه به سلاح حاجتي نيست.

قرآن كريم مي‌فرمايد:

و ما آهن را نازل كرديم و در آن سختي شديد قرار داديم و همچنين منافعي در آن براي مردم.

اولا: امام از آن بهره‌برداري مي كند و مردم ظاهر مي‌كند. ثانيا: امام نيز مانند پيامبران ديگر است كه همراه خود نيروي عظيمي نياورد تا ورود مردم به دين از روي ترس و خوف باشد. همچنين او به مردم پول كلاني نمي‌دهد، به سبب آنكه مردم از روي طمع به دين داخل شوند، بلكه امام به مردم آزادي را عطا مي كند و زمين خيراتش را ظاهر مي‌كند، زيرا كه مردم آن را آباد مي‌كنند و هر كس بر حسب نيروي خود سعي و تلاش مي‌كند.

در حديث آمده است: بهترين كار امت من انتظار فرج است. و اين حديث به معني گريز  از كار و ركود نيست بلكه كاري منظم است كه داراي مقدمه و نتيجه مي‌باشد، زيرا كه گفته است: «افضل اعمال امتي» بهترين كارهاي امت من، پس انتظار را به عنوان كاري معرفي كرده است.

نتيجتا كاري است. زندگي فرصت است و از دست دادن فرصت غم و غصه است زيرا كه زمان داراي وجود و بعدي است در داخل وجود و هر كدام از ما مي‌تواند از اين مسئله تاكيد حاصل كند، پس به سرعت درك خواهد كرد كه وقت داراي يك بعد داخلي است و اگر هر يك از ما در كارش كوتاهي كند به هم و غم مبتلا خواهد شد، همانطور كه حضرت علي (ع) مي‌فرمايد:

هنگامي كه كار نيكي انجام مي دهيد احساس آرامي و اطمينان خاطر مي‌كنيد، بر خلاف كارهاي شيطاني كه باعث تنگي و مضايقت مي‌شوند و غباره تيره‌اي را در اعماق انسان به حركت در مي‌آورد.

جهان در جستجوي رهايي

جهان در تاريكي و ظلمت غرق است و تازيانه و شلاق بشريت را در هر مكان محاصره كرده است، و حق و عدلي باقي نمانده است.

در ميان اين طوفان پر از تاريكي، بشريت حيران به دنبال رهايي  و فرارگاهي مي‌گردد، ناگهان نوري را مي‌بيند كه از دور در وسط آن همه تاريكي نمايان مي‌شود و مردم مي‌گويند: اين همان نور رهايي است، اين همان نور آزادي است و چون آن نور از آنها دور است بايد به انتظار بشينند.

مهم آن است كه آنها اين نور را با چشم و فطرت خود ديدند و براي همين هر انسان چه بخواهد و چه نخواهد به اين نور كشش دارد بلي اين همان نور اصلاح و نوري است كه تاريكي را شكست مي‌دهد.

با وجود اختلاف مردم در افكار و ذوق ها، همگي آنها در ايمان به اين نور اجماع متفق هستند، زيرا كه نور يكي است و تاريكي متعدد، همانطور كه در قرآن ذكر شده است: «يخرجهم من الظلمات الي النور»

ظلمات (تاريكي‌ها)‌با صيغه جمع آمده، زيرا كه متعدد است و نور با صيغه مفرد، زيرا كه يكي است، مگر جز گمراهي چه چيزي بعد از حق است.

نور در اينجا همان رهبر منتظر است، با اين فرق كه رهبري كه ظهور مي‌كند و زمين را از فساد و ظلم پاك مي‌كند، هر امتي براي او نامي گذارده است. با اينكه اسمها با هم اختلاف دارند، در نهايت به شخصي آماده شده براي نجات اين عالم اشاره دارند.

يهوديان به  ظهور مصلحي اعتقاد دارند كه زمين را در آخرالزمان از فساد پاك مي‌كند و مي‌گويند كه حضرت موسي (ع) است. مسيحيان برگشت حضرت عيسي (ع) براي شستن زمين از گناه با آب رحمت و سعادت ايمان دارند. و مانند مسيحيان و يهوديان بودايي‌ها نيز در معبدهاي خود با دعاهاي مخصوص از بودا خواهش مي كنند كه به زمين برگردد و اهل آن را از آزار و درد نجات دهد.

آيا رواياتي كه در مورد امام منتظر (عج) از پيامبر گرامي و ائمه نقل شده است، رواياتي است كه ثابت وبا سند صحيح و تمام مسلمانان بر صحت آن متفقند، به طوري كه اگر شيعه ده حديث در مورد امام حجت (عج) ذكر كرده باشد، مذاهب سني صد حديث در مورد حضرت حجت (عج) ذكر كرده باشد، مذاهب سني صد حديث در مورد حضرت حجت (عج) از پيامبر گرامي نقل كرده‌اند.

اگر از دنيا جز روي نمانده باشد خدا آن روز را طولاني مي‌كند تا اينكه قائم ما اهل بيت قيام كند و خدا به وسيله او زمين را همانطور كه از ظلم و جور پر شده از عدل و داد پركند.»

آياتي كه در مورد حضرت حجت (عج) نازل شده بسيار است، به طوري كه يكي از علماي بزرگ، سيد صادق شيرازي، كتابي به نام«الامام المهدي في القرآن» نوشته است كه در آن دهها آيات قرآني را كه علماي سني و شيعه در مورد امام مهدي (عج) ذكر كرده‌اند، جمع كرده است.

اضافه بر آن صدها حديث كه در بحارالانوار و اصول كافي وجود دارد و همه آنها بر حتميت ظهور حضرت مهدي (عج) تاكيد دارند.

همچنين آماري از مجموع روايت‌هاو حديث‌هاي در مورد حضرت مهدي (عج) از طريق شيعه و اهل سنت تهيه شده است. تعداد اين حديث‌ها از شش هزار تجاوز كرده و اين رقمي بزرگ است كه در مورد بسياري از قضاياي مهم اسلامي اين تعداد حديث ذكر نشده است.

سوال اول اين است كه: «چگونه ممكن است حضرت مهدي (عج) چنين زندگي طولاني‌اي داشته باشد و دچار پيري و مرگ و نابودي نشود؟»

جواب سوال اول بدين صورت است كه:

«مسئله طولاني بودن عمر از نظر علمي، تاريخي و حتي منطقي و فلسفي ممكن است.

بهترين دليل براي اين موضوع آيه قرآني درباره حضرت نوح (ع) است كه مي‌فرمايد: «فلبث فيهم الف سنه الا خمسين عاما» او 950 سال در ميان قوم خود درنگ كرد.

مسلمانان اعتقاد دارند كه چهار نفر از پيامبران عمر طولاني دارند، جايگاه دو تن از آنها در آسمان و جايگاه دو تن ديگر در زمين است. دو تني كه در زمين هستند حضرت الياس (ع) و حضرت خضر (ع) و تني كه در آسمان هستند حضرت ادريس (ع) و حضرت عيسي (ع) مي‌باشند.

اگر ما در مورد مسئله طول عمر بحث كنيم، درهر بعدش از دايره مكان خارج نمي‌شود:

الف) امكان عملي

ب) امكان علمي

ج) امكان منطقي و فلسفي

امكان عملي يعني اينكه انسان مي‌تواند كار معيني را به تمام وجه انجام دهد، مثلا با هواپيما يا كشتي اقيانوس را طي كند و يا به واسطه زيردريايي‌ها به اعماق دريا فرو رود و يا به سطح ماه سفر كند و سفينه‌هاي فضايي به سياره‌هاي ديگر بفرستد اين كارها در دايره امكان عملي قرار دارند، يعني مردمي وجود دارند  كه اين كار را انجام داده‌اند و هنوز هم اين كار را انجام مي‌دهند.

و امكان علمي به اين معني است كه كارهاي وجود دارند كه انسان عملا آنها را نمي‌تواند انجام دهد ولي علم، انجام گرفتن آن را در آينده رد نمي‌كند، مثلا رسيدن انسان به ماه اكنون امري ممكن است ولي رسيدن به سياره زهره عملا ممكن نيست ولي امكان علمي جايز است يعني ممكن است سختي‌ها در آينده نزديك و يا دور برطرف شود و انسان بتواند به سياره زهره سف كند ولي عملا كسي نمي‌تواند به اين سياره برسد.

در علم، صعود به سياره زهره ممكن است، حتي اگر عملا ممكن نباشد و برعكس رسيدن به خورشيد كه در علم و عمل هر دو نمي‌توان به آن رسيد، زيرا كه در مقايسه با قدرت انسان در مقاومت و حرارت و سوختن از محالات است.

توضيح آن به اينگونه است كه علم هيچ آرزويي براي صعود انسان به سطح خورشيد همانطور كه برسطح كره ماه صعود كرد، ندارد محال است چيزي ساخته شود كه انسان را از حرارت عظيم خورشيد حفظ كند.

اما امكان منطقي و فلسفي اين است كه هر چيزي را عقل نمي‌تواند رد كند وقوع آن را نفي كرده و آن را محال بداند.

انتظار به معناي نپذيرفتن همه جانبه رنگ‌هاي حكومت در زمين است. حكومت ظالم طاغوتي يعني اگر به وضعيت كنوني امت اسلامي راضي شوي ديگر منتظر امام نيستي، بلكه كسي منتظر اوست كه همه نوع ظلم و بزرگي را رد كند. براي همين است كه در حديث اهل بيت آمده است: «آن المنتظر لامرنا، كالمتشحط بدمه في سبيل الله» «منتظر امر ما مانند كسي است كه هميشه آماده نثار خون خود در راه خدا باشد» بلي او هميشه كفن مي‌پوشد، ظلم و جوررا نمي‌پذيرد  و هميشه استعمار و انحصار را رد مي‌كند. حاكمان خائن و جامعه ترسويي كه زير پاي حاكم ظالم له مي‌شود، نمي‌پذيرد.

انتظار نپذيرفتن همه ظالمان در زمين و همدرد شدن با محرومين و رنج ديده‌ها در زمين است. و حضرت مهدي (عج) با شوق بسيار به روزي مي‌نگرد كه در آن روز بتواند دستش را براي نجات بشريت از رنج طولاني، دراز كند و اقدام نمايد ايمان داشتن به حضرت مهدي (عج) براي گذراندن وقت و جمع آوري ثروت و خوشي نيست، بلكه مصدر و منشا بخشش و قدرت است، زيرا ايمان به حضرت مهدي (عج) ايماني است عميق كه همه انواع ظلم و جور را در همه نقاط جهان نمي‌پذيرد.

او مصدر قدرت، در دفع دشمنان است كه تمام نمي‌شود زيرا بذر آرزو را در دلها پخش مي‌كند و چنان مي‌كند كه تو روشنايي‌اي ببيني، درحاليكه در تارترين ساعات تاريكي هستي.

او پيروزي روشنايي بر تاريكي است.

پيروزي سپاهيان حق بر لشگريان باطل و حضرت مهدي تفكري قديمي نيست كه منا منتظر آن هستيم، بلكه حقيقت و واقعيتي است كه ما با آن زندگي مي‌كنيم و آن را با وجدان و باطن خود احساس مي‌كنيم. او انساني است كه در ميان ما با گوشت و خونش زندگي مي‌كند، شاهد دردهاي محرومين است و صداي رنج ديده ها را مي‌شنود.

انتظار صورت نمي‌گيرد مگر با كار و تلاش، زيرا مسئوليت و رنج و تصميم بر پيمودن راه به سوي هدف است. مثلا ما مي‌دانيم كه كشاورزي كه منتظر برداشت محصول است لابد قبل از آن زمين را شخم زده و بر آن دانه‌ها پاشيده و آن را سيراب كرده است، در غير اين صورت انتظار نوعي سرگرمي است كه هيچ معني و مزه اي ندارد.

آيا انسان مي‌تواند پزشك چيره دستي شود بدون آنكه به دانشكده پزشكي داخل شود و شب و روز به درس خواندن مشغول باشد؟

طبعا نه

از جهت ديگر كسي كه به انتظار منفي مي‌نگرد در حاليكه در انتظار بهانه‌اي براي ركود و تنبلي مي‌سازد، مانند كسي است كه فرزندش را به دريا مي‌سپرد بدون آنكه به او شنا تعليم دهد، زيرا دنيا موافق با قوانين و اسبابي مي‌گذرد كه خداوند در اين هستي پهناور وضع كرده است و كسي كه از اين قوانين و اسباب تبعيت نكند نابود خواهد شد.

ثانيا: درست است كه هرچه ظلم و فساد در زمين زياد شود، چراغ سبزي براي ظهور حضرت مهدي (عج) است. از اشتباهات شايع در نزد بعضي مردم اعتقاد به اين است كه از بين بردن فساد، ظهور حضرت مهدي را به تاخير مي‌اندازد و تنگ كردن ميدان فساد سبب مي‌شود كه حضرت مهدي از ميدان دور شود.

اين تفكر كمرنگ به اين معني است كه امر به معروف و نهي از منكر را تعطيل كنيم و ملت‌هاي مستضعف را ترك نماييم تا زير پاي له شوند بدون آنكه به كارهاي اصلاحي بپردازيم و هيچ حركتي از خود نشان ندهيم.

اين به چه معني است؟

حقيقتا به معني لغو قرآن و ريشه كن كردن اسلام است.

والا چگونه ايمان هر يك از ما بدون عمل و بدون هيچ مسئوليتي در قبال ديگران تمام مي‌شود.

مردمي وجود دارند كه تنبلي را بر فعاليت و تلاش و نشستن در خانه را بر جهاد ضد ظلم ترجيح مي‌دهند و اين به اعتقاد بعضي‌ها، بهترين راه براي تعجيل ظهور حضرت مهدي (عج) است.

سخنم را  به كساني كه در درجات پايين حرارت و تراكم جمود فكري به سر مي‌برند، نقل مي‌كنم:

در قرآن كريم اشاره واضحي بر اين است كه انديشه ظهور مهدي (عج) يكي از مراحل مقابله مسلحانه ميان ياران حق از يك جهت و ياران باطل  در جهت ديگر مي‌باشد. يعني امام هنگامي ظهور مي‌كند كه اهل حق مشغول مبارزه با اهل باطل هستند و اين به سادگي به معني آن است كه گروه‌هاي ظالم و گروه‌هاي مظلومي وجود دارند و حضرت مهدي به كمك مظلوم و ضد ظالم مي‌شتابد.

اگر اين را بدانيم عمق قضيه‌اي را كه حديث شريف طرح مي‌كند، درك مي كنيم.

زمين از ظلم و جور پر شده را از قسط و عدل پر مي‌كند.

نگفته كه پس از آنكه از فساد و كفر مملو شود بلكه گفته: از ظلم و جور

لازم به ذكر است كه اين حديث ما را به جوهر موضوع نزديك مي‌كند زيرا كه خود، خويش را تفسير مي‌كند. و اشاره به وجود گروهي مظلوم در مقابل گروهي ظالم مي‌كند، همچنين بر حتميت پيروزي محرومين و مستضعفين جهان از همه ملت‌ها و رنگها تاكيد دارد.

اين بحث روشن مي كند كه ظهور حضرت مهدي (عج) ابدا به اين معني نيست كه هر انساني به فرد فاسد و ظالمي تبديل شود، بلكه به اين معني است كه زمينه مساعدي براي مردان نيكوكار و مومن وجود ارد كه با ظالمان، بي‌رحم هستند و به مستضعفين رحم مي‌كنند. اضافه بر آن، اعتقاد به حضرت مهدي (عج)‌اميد بسياري در دل مردم ايجاد مي‌كند، زيرا كه پيروزي حق بر باطل است و پيروزي صورت نمي‌گيرد مگر به وسيله اهل آن كه خدا به آنها وعده داده بود.

خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده وعده داده است كه در زمين خلافت دهد و به جاي امت قبل حكومت و اقتدار بخشد چنانچه امم صالح پيامبران سلف جانشين پيشينيان خود شدند و علاوه بر خلافت، دين پسنديده آنان را بر همه اديان تمكن و تسلط عطا كند و به همه مومنان پس از خوف و انديشيدن در آن از دشمنان ايمني كامل دهد كه مرا به يگانگي بي‌هيچ شائبه شرك و ريا پرستش كنند.

قرآن كريم بشارت‌هاي پيروزي را فقط به مومنان با عمل مي‌دهد، زيرا مومناني كه كارهاي نيك انجام مي دهند تنها آنهايي هستند كه به پيروزي بشارت مي‌دهند، براي اينكه پيروزي و موفقيت مخصوص مومنان است. مخصوص اهل شجاعت و اهل عمل، اهل فداركاري و مردانگي و مخصوص اهل پرهيزكاري و ايمان و هيچ ارتباطي با ترسوها ندارد.

ب) در اينجا لازم به تذكر است كه كه بيشتر روايات و احاديثي كه در مورد قضيه حضرت مهدي (عج) است. درباره برپا شدن دولت اهل حق قبل از ظهور حضرت مهدي (عج) سخن مي گويند، شيخ صدوق در اين مورد حديثي از امام جعفر صادق (ع) نقل مي‌كند كه در آن مي گويد «آن ظهور المهدي، لا يتحقق حتي يشفي من شقي، و يسعد به سعد» ظهور حضرت مهدي صورت نمي‌گيرد مگر اينكه ظالم، بدبخت شود و سعادتمند خوشبخت» مگر اينكه ظالم به حداكثر ظلم خود و بالاترين درجه بدبختي برسد، در حاليكه مومن در اين زمان به اوج خوشبختي و سعادت رسيده است، به خاطر كوشش و تلاشي كه براي عبادت خدا و نجات ديگران انجام مي دهند.

روايات ديگر در اين باره از ظاهر شدن پرچم‌هاي سياه از مشرق و نهضت مرد يماني سخن مي گويد كه زمين را براي ظهور حضرت مهدي (عج) آماده مي‌كند.

و موكد است كه آن جنبش‌ها و نهضت‌ها در هوا پرورش نمي‌يابند، بلكه لابد براي آن زمين مناسب وسختي باشد كه بتوان بر آن ايستاد و از آن به سوي هدف حركت كرد.

ج) هنگامي كه وظيفه دانشمندان را بدانيم فورا مفهوم صحيح انتظار را درك مي‌كنيم.

وظيفه دانشمندان شباهت زيادي به وظيفه پيامبران دارد.

حضرت علي اميرالمومنين قهرمان جاويد انسانيت (ع)، درباره وظيفه علما مي‌فرمايد:

«عهدي را كه خداوند از دانشمندان گرفته اين است كه در برابر ظلم و آه مظلوم ساكت ننشينند.»

وظيفه دانشمندان همانطور كه امام علي (ع) مي‌بيند، به طور خلاصه آزاد كردن مردم و باز كردن بندها از گردن وباز كردن غل و زنجير از دست آنهاست و اين بدون تلاش و عمل صورت نمي‌گيرد، زيرا تنها عمل است كه مي‌تواند حق آنها را بازگرداند.

وظيفه دانشمندان در نجات دادن مردم از ظلم و تهيدستي و استضعاف. و در تلاش و كوشش براي استقلال و آزادي، استقلال كشور و آزادي افراد خلاصه مي‌شود. پس در اسلام چيزي به نام سكونت در برابر ظلم ظالمان و آه مظلومان وجود ندارد.

روشن شد كه انتظار به معني ارام و راكد بودن نيست، بلكه به معني به كارانداختن باورها با فعاليت و كوشش و تلاش است قانون امر به معروف و نهي از منكر در هيچ حالي از احوال متوقف نمي‌شود. انتظار در دلهاي خالي از ايمان و كور رشد نمي‌كند، بلكه در دل‌هاي گرم پر از ايمان و بخشش پرورش مي‌يابد.  انتظار به معني نگرش به فرداي بهتر و آينده روشن است، آينده‌اي كه بخشش و سعادت بيشتري را دربر دارد.

عدالت اجتماعي هدف است يا رشد و توسعه؟

نكته ديگر اين است كه به حمدالله كشوراز طريق رشد و توسعه دارد حركت مي‌كند. اين يك امر محسوس است حقيقتا كار سازندگي در كشور جدي گرفته شده است و هر كسي كه اين موضوع را انكار كند، بلاشك بي‌انصافي كرده است چون مملكت به يك شكل تعجب برانگيز و تحسين‌آميز به سمت سازندگي حركت مي‌كند و هر جاي اين كشور نگاه كنيد، شعله كاربلند است و كار مفيدي براي اين مردم در بخش‌هاي مختلف انجام مي‌گيرد. پس رشد و توسعه جريان دارد و شما با برنامه‌ريزي و حركت صحيح دنبال آن مي‌رويد. آنچه كه در اين بين بايستي با وسواس و دقت دنبالش باشيد مسئله‌ «عدالت اجتماعي» است كه با رشد و توسعه هم سازگار است. بعضي اين طور تصور مي‌كردند - شايد حالا هم تصور كنند- كه مي‌بايستي يك دوره‌اي را صرف رشد و توسعه بكنيم و وقتي به آن نقطه مطلوب رسيديم، به تامين عدالت اجتماعي مي‌پردازيم! اين فكر اسلامي نيست «عدالت» هدف است و رشد و توسعه مقدمه عدالت مي‌باشد. آن روزي كه در كشور عدالت اجتماعي نباشد، اگر بتوانيم بايد آن روز را تحمل نكنيم، اگر مي‌بينيد كه در كشور هنوز تفاوت، فاصله طبقاتي وجود دارد و هنوز كساني در فقر و محروميت هستند . به خاطر اين است كه مسئولان كشور بيش از اين نمي‌توانند، خرابي كه در طول ساليان طولاني به وجود آمده عميق‌ترو بيشتر از آن است كه در طول اين مدت كوتاه بشود آن را برطرف كرد والا اگر بتوانيم يكروز هم نبايد تحمل بكنيم.

آينده بسيار روشني در پيش روي ماست

آينده بسيار روشني پيش روي ماست، كه به سمت آن در حركتيم؛ آينده‌اي كه ملت ايران خواهد توانست به بركت اسلام و نظام اسلامي هم عدالت اجتماعي و رفاه مادي داشته باشد، و هم به استقلال كامل دست يابد. از روز اول پيروزي انقلاب، ما به سمت اين آينده  حركت كرده‌ايم و به اعتقاد من قسمت‌هاي سخت‌ترش را پشت سر گذاشته‌ايم. نمي‌گويم بدون تحمل زحمت مي شود به آن آينده رسيد، اما مي گويم با حفظ وحدت و ايمان و انگيزه و ادامه حركت مي‌توان به آن دست يافت.

تلاش ما حكومت حق و عدل است

عزيزان من، تلاش ما حكومت حق و عدل است، تلاش براي ايجاد عدالت است. شايد در اسلام در مورد مسائل اجتماعي، هيچ چيز به قدر عدالت، موردتوجه قرار نگرفته است. شما ببينيد در مورد ظهور حضرت مهدي (عج) در بيشتر روايات و ادعيه و زياراتي كه درباره آن بزرگوار است و اسمي از آن بزرگوار است، به دنبال مسئله ظهور وقيام آن  حضرت «يملا الله الارض قسطا و عدلا» هست. خدا به وسيله او، زمين را پر از قسط و عدل مي‌كند. البته خدا به وسيله امام زمان (عج) زمين را از دين خودش هم پر مي‌كند؛ اما آن چيزي كه در دعا و زيارات و روايت گفته مي‌شود «يملا الارض به الدين، دين الحق» نيست- مگر در بعضي جاها كه تعبيراتي هست- متعلق «يملا» قسط و عدل، عدالت، دادگرتي و انصاف است چرا؟ چون بشر بيشتر از همه چيز از ظلم و بيدادگري رنج مي‌برد. اين حكومت در راه عدالت حركت كرده و در راه عدالت هم حركت مي ‌كند قوامش هم به عدالت است.

قسط و عدل واجب‌ترين كارهاست

نظام اسلامي، نظام عدالت است. شما كه آرزومند و مشتاق ظهور خورشيد مهدويت در آخر الزمان هستيد و الان حدود هزار و دويست سال است كه ملت اسلام و شيعه در انتظار ظهور مهدي موعود  است، چه خصوصيتي براي آن بزرگوار ذكر مي‌كنيد؟ «الذي يملا الله به الارض قسطا و عدلا» نمي‌گوييد «يملا به الارض دينا» اين نكته خيلي مهمي است. چرا به اي نكته توجه نمي‌كنيم؟ اگر چه قسط و عدل متعلق به دين است، اما هزار سال است كه امت سلامي براي قسط و عدل دعا مي‌كند. اين نظام اسلامي به وجود آمده است: اولين كارش اجراي قسط و عدل است.

قسط و عدل، واجب‌ترين كارهاست. ما رفاه را هم براي قسط و عدل مي‌خواهيم. كارهاي گوناگون -مبارزه، جنگ، سازندگي، توسعه - را براي قسط و عدل مي‌خواهيم؛ براي اين كه در جامعه عدالت برقرار بشود، همه بتوانند از خيرات جامعه استفاده كنند و عده‌اي محروم و مظلوم واقع نشوند. در محيط قسط و عدل است كه انسان‌ها مي‌توانند رشد كنند، به مقامات عالي‌ بشري برسند و كمال انساني خودشان را به دست بياورند.

قسط و عدل يك مقدمه واجب براي كمال نهايي انسان است.

عدالت مطلق، ره آورد حكومت مهدوي

يكي از مهمترين آرمان‌هاي جامعه بشري كه محرومان و ستم ديدگان از ديرباز منتظر تحقق آن بوده‌اند برپايي عدالت فراگير در سراسر جهان و در همه ابعاد حيات اجتماعي است. در كتب آسماني و رهنمودهاي ارزشمند پيشوايان ديني، نويد آمدن مصلحي جهاني و ايجاد حكومت عدل جهاني و حاكميت صالحان بر زمين داده شده است كه در بسياري از روايات تاكيد شده كه او «مهدي موعود (عج) است و حكومت عدل جهاني به دست آن حضرت ايجاد خواهد شد. بنابراين بايد «عدالت» به معناي كامل و مطلق آن را، راه آورد حكومت مهدوي و هديه گرانبهاي اين مصلح بزرگ به جامعه بشري بدانيم. حضرت مهدي (عج) زماني اين موهبت بزرگ را براي محرومان و مستضعفان كره خاكي به ارمغان خواهد آورد كه جهان از ظلم و بي داد آكنده و ابرهاي تيره بغض و تعرض به حقوق مسلم انسانها بر سر تا سر زمين سايه افكنده باشد، همان طور كه پيامبر اكرم فرمودند:

شما را به ظهور مهدي بشارت مي‌‌دهم، او زمين را پر از عدل و داد مي‌كند، همانگونه كه از جور و ستم پر شده است. ساكنان آسمان هاو زمين از او راضي مي‌شوند و اموال و ثروت‌ها را به گونه اي صحيح تقسيم مي‌كنند.

در اين حال شخصي، از پيامبر پرسيد: معناي تقسيم ثروت چيست؟

فرمودند: به طور مساوي در ميان مردم.

امام علي (ع) نيز از فرزندش مهدي (عج) چنين ياد مي‌كند: «او مهدي ماست كه زمين را پر از عدل و داد مي‌كند پس از آن كه از جور و ستم پر شده باشد.»

مهدي (عج) روي زمين را پر از عدل و داد مي كند پس از آن كه از جور و ستم پر شده باشد.

عدل مايه حيات و آباداني

دربرخي گزاره‌هاي توصيفي، از عدل و عدالت به «مايه حيات و آباداني» تعبير شده و در مقابل، از  ظلم و جور به «نشانه نيستي و مرگ» يا «در هم كوبيده و ويران كننده» ياد شده است. در اين زمينه حضرت علي (ع) مي‌فرمايد: عدالت، حيات است و ظلم و جور، مرگ (اجتماعي)

همچنين امام كاظم (ع) در شرح و تفسير آيه قرآني: بدانيد كه خداوند، زمين را پس از آن كه مرده است، زنده مي‌گرداند مي‌فرمايد:

منظور زنده كردن زمين با باران نيست، بلكه خداوند مرداني را مي‌فرستد كه عدالت را زنده مي‌كنند و با زنده شدن عدالت زمين نيز زنده مي‌شود، هر آينه، برپا داشتن حدود و (احكام) خدا در روي زمين، از باران چهل صبح‌گاه سودمندتر است.

در برخي احاديث ديگر تاكيد شده است كه عدالت، عمران و آباداني را براي مردم به ارمغان مي‌آورد. چنانچه امير المومنين (ع) مي‌فرمايند:

هيچ چيز همانند عدل و داد، شهرها را آباد نمي‌كند.»

در برابر، آن حضرت ظلم  و جور را باعث ويراني مي‌داند. ظلم و ستم، آبادي‌ها را ويران مي‌كند.

عدالت موجب بي نيازي است

ديگر ويژگي عدالت، «بي‌نياز كنندگي» است، يعني انسان عادل و جامعه‌اي كه برپايه عدل و داد بنيان نهاده شده است، كمترين نيازمندي و وابستگي را خواهد داشت. حضرت علي در اين باره مي‌فرمايد: عدالت، بي نيازترين بي‌نيازي‌هاست.».

اين ويژگي در سخن امام باقر (ع)به گونه ديگر مطرح شده است:

چه گسترده است دامنه عدالت! اگر در جامعه‌اي عدالت اجرا شود، مردم بي‌نياز مي‌شوند.

عدالت، اساس و شالوده جهان هستي

رعايت دقيق شايستگي و ظرفيت‌ انسان ها و پديده‌هاي گوناگون، در قوام و دوام جهان هستي و عالم طبيعت نقشي شگرف دارد تا آنجا كه رسول گرامي اسلام فرموده است: آسمان‌ها و زمين به عدل و عدالت برپاست.»

امام علي (ع) نيز مي‌فرمايد: جهان بر شالوده عدالت استوار است.»

عدالت، وسيع و گسترده است

درباره گستردگي عدل امام علي (ع) مي‌فرمايد:

همانا در عدالت، وسعت و گشايش است و هر كس كه اجراي عدالت بر او تنگ و سخت باشد، ظلم و جور برايش سخت‌تر و تنگ‌تر است.

امام صادق (ع) نيز در اين خصوص فرموده‌اند:

عدالت، هر چند اندك باشد، اگر عادلانه صورت گيرد، بسي گسترده است.

سرنوشت عدالت

اگر بپذيريم كه نظام يكپارچه جهاني در حال شكل گرفتن است، مهمترين و حياتي‌ترين سوالي كه مطرح مي‌شود درباره «سرنوشت عدالت» است. آن چه آرزوي ديرينه بشر بوده است، حاكميت نظامي واحد بر جهان است تا با حذف تضادها و تعارض‌ها زمينه اجراي صلح و عدالت را فراهم آورد وگرنه نفس حكومت واحد جهاني چندان مورد توجه نيست. حال سوال اين است كه آيا نظام يكپارچه‌اي كه بر محور سرمايه‌داري ليبراليستي يا رهبري غرب بر جهان سيطره پيدا مي‌كند، توانايي برقراري عدالت مورد انتظار بشريت را دارد؟ آيا مي‌توان از نظام سرمايه‌داري كه محور اساسي همه كنش ها و واكنش‌هاي خود را «سود» قرار داده است، انتظار برقراري عدالت را داشت و چنين توقع داشت كه در هنگام حاكميت بر جهان، شهروندان جنوب را مانند شهروندان شمال بنگرد و اجازه دهد كه جنوبي‌ها نيز به اندازه شمالي‌ها از مواهب زندگي برخوردار گردند؟ آيا مي‌توان تصور كرد  كه در آن هنگام، انحصارات شركت‌هاي چند ميلتي از بين مي‌رود و توليد كنندگان خرده‌پا با اطمينان خاطر مي‌توانند براي خود بازاريابي كرده و جاي پايي پيدا كنند؛ بي آنكه شركت‌هاي قدرتمند، مانع فعاليت آنان شوند؟ آيا مي‌توان اميد داشت كه ديگر جنگي رخ نخواهد داد و همه در صلح و صفا وبرادري، زيست خواهند كرد و كمپاني‌هاي عظيم توليد جنگ افزار، كه بخش بزرگي ازهويت نظام سرمايه‌داري را تشكيل مي‌دهند، شاهد ورشكستگي خود باشند؟ آيا مي‌توان انتظار داشت كه مافياهاي عظيم فحشا و مواد مخدر، داوطلبانه فعاليت‌هاي سوداگرانه خود را تعطيل كنند و اجازه دهند كه قشر جواني در فضايي سالم و پاك تنفس كرده و راه زندگي را بيابد؟ و در يك كلام، آيا مي‌توان باور داشت كه در صورت اسي نظام يكپارچه سرمايه‌داري، ستم‌هايي كه در چند قرن اخير از سوي نظام سرمايه‌داري بر انسان و انسانيت وارد شده، به يكباره پايان يابد.

همه اينها سوالاتي است كه با اندك تاملي در پيشينه نظام‌هاي سرمايه‌داري و امپرياليستي مي‌توان به پاسخ آن رسيد و در آن هنگام است كه بشر عدالت خواه ناگريز باشد در انتظار آينده‌اي غير از آنچه كه تاكنون ترسيم شد، باشد. آينده‌اي كه به يقين، مستضعفان عدالت جو بايد نقش محوري را در آن ايفا كنند.

4- برقراري قسط و عدل در سراسر گيتي

بر پايه آنچه گذشت، جامعه بشري از دو گونه استضعاف رنج مي‌برد، دو استضعافي كه برآمده از اصول بنيادي تمدن امروز جهان است اگر چه بشر از نظم علم و تكنولوژي پيشرفت‌هاي شگرفي داشته، اما دو ستمي كه پيش تر بيان شد، منشا دو گونه استضعاف  شده است اول استضعاف فكري و دوم استضعاف اقتصادي و مادي و البته هر يك تشديد كننده ديگري است.

ايدئولوژي سياسي، اقتصادي و فرهنگي حاكم بر جهان، بر پايه «سود» خواست و فهم فعلي انسان استوار گرديده است. در بخش نخست بيان شد كه اومانيسم بر پايه همين اصل در برابر آنچه كه كليسا ارزش‌هاي جاودانه مي‌داند و انسان براي رسيدن به آن بايد به برخي خواسته‌هاي دنيايي خود بگذرد، ايستاد و راه مبارزه با «خدا» را گشود. از همين جا بود كه ارزش‌هاي الهي و معنوي (قطع نظر از تحريفات مسيحيت) تعالي خود را از دست داد و در كنار ساير ارزش هاي مادي و اين جهاني قرار گرفت و از آنجا كه ارزش‌هاي معنوي مانند ارزش‌هاي مادي، ملموس و عيني نيست، نسل بشر به طور طبيعي به سمت ارزش‌هاي مادي كشيده شد و اخلاق و معنويت و «نگاه به عالم بالا» اعتبار خود را از دست داد. ضربه ديگر به اخلاق و معنويت، از جانب ماكياوليسم بود كه آن را در حد ابزاري براي تحصيل قدرت سياسي مطرح كرد و سياستمداران جهاني سرمايه‌داري، اين ديدگاه را مبناي علمي خود قرار دادند و چنان شد كه همگان چهره‌اي حق به جانب، اخلاقي و بشر دوستانه به خود گرفته‌اند. اين وضعيت، يكي از بزرگ‌ترين مصيبت‌هاي بشر امروز است كه وقتي يك رهبر الهي و معنوي از سر صدق و حقيقت از معنويت و اخلاق سخن به ميان آورده و جهانيان را به آن دعوت كند، ذهنيت ايجاد شده از سوي ماكياوليست‌ها، مانع از پذيرش دعوت وي مي گردد و حقيقت جويان نمي‌توانند با اطمينان و طيب خاطر. دعوت او را اجابت كنند.

ضربه بزرگ ديگر به دين، اخلاق و معنويت از سوي پروتستانيسم زده شد. هر چند پروتستان‌ها تصور مي كردند با انجام اصلاحات دين را تقويت كرده و آن را پذيرش مردم منطقي‌تر و پذيرفتني تر مي‌كنند، اما در واقع باعث فروريختن باورهاي ديني مردم شدند چرا كه وقتي يك رهبر ديني چون «مارتين لوتر» يك تنه، نود و پنج اصل از اصول و آئين‌هاي اعتقادي را در حالي كه قرن‌ها بخشي از فرهنگ مردم بوده است زير سوال مي‌برد و آنها را ساخته و پرداخت كشيشان مي‌داند، عكس العمل مردم نسبت به ساير باورها، چيزي جز ترديد و بي‌اعتمادي نخواهد بود، زيرا اين تصور در توده مردم شكل مي‌گيرد كه «چه بسا ساير اصول نيز بنيان درستي نداشته باشد و مارتين لوتر هنوز به آن نرسيده و ديگران بايد آن را تغيير دهند.» پروتستانيسم از سوي ديگر، محملي براي دنياگرايي، مادي‌گرايي و به قول «ماكس وبر» براي سرمايه‌داري گرديد.

در اين گفتار، نه در صدد دفاع از كاتوليسم هستيم و نه در مقام نقد مباني پروتستانيسم اما واقعيت‌هاي تاريخ، حاكي از آن است كه حركت به اصلطلاح «اصلاح ديني» كمكي به دينداري مردم نكرد، بلكه راه را براي گريز از باورهاي ديني باز كرد. تا پيش از ظهور پروتستانيسم، نگاه عمومي مردم به دين به عنوان حقيقتي آسماني و الهي بود. در نتيجه دين را وسيله تعالي و رشد و كمال مي‌دانستند اما پروتستانيسم به آموزه‌هاي كليسا به عنوان كشيشان و تلقي شخصي آنان نگريست  و نه پيام پيامبر الهي، بنابراين از دين تقدس زدايي شد و هر كس در  هر موقعيتي كه قرار داشت به خود اجازه داد تا دين را بر پايه برداشت و فهم خويش، تحليل و تفسير كند. از سوي ديگر آموز‌هاي پروتستاني نيز جايگاهي مقدس و آسماني نيافت؛ چرا كه تفسير و قرائت مارتين لوتر نيز برداشت شخصي او از دين تلقي شد و كسي آن را مطابق آموز‌ه‌هاي حضرت عيسي مسيح ندانست. شاهد آن كه در درون مذهب پروتستانيسم نيز فرقه‌هاي متعددي شكل گرفت، علاوه بر اين، جريان اصلاح ديني، به پروتستانيسم ختم نشد و فرقه‌ها و قرائت‌هاي ديگري هم مطرح گرديد.

حاصل آن ظهور پروتستانيسم، معنويت گرايي را در جامعه بشري تقويت نكرد، بلكه مردم با سمت دنياگرايي كشانيد، آن هم در شرايطي كه معيار ارزش‌گذاري براي همه چيز، با ظهور «اومانيسم» و «ليبراليسم»، «فردگرايي» و «نسبيت گرايي»، «فهم انسان و نياز و خواست فعلي او» قرار گرفت. و در چنين شرايطي هر انساني مي‌تواند بر اساس فهم و ميل خود هر  چيزي را كه پسنديد ارزش بنامد و زندگي خود را بر اساس آن پايه گذارد.

حاصل اين روند، به رغم ظاهر زيبا و آراسته‌اي كه دارد، سرگشتگي و حيراني نسل جوان در يافتن حقيقت و راه زندگي است. جواناني كه در سده‌هاي اخير زندگي مي‌كنند، چگونه در ميان انبوه مكاتب، قرائت‌ها و برداشت‌هاي گوناگون و رنگارنگ، راه درست زندگي را بيابند؟ در حاليكه جوان به حكم فطرت الهي و انساني‌اش تا زماني كه در گرداب كژي‌ها و رياكاري نيفتاده است، جوياي حقيقت زندگي و راستي و طالب كمال و تعالي است؛ اما «فهم و ميل شخصي» كه اومانيسم و فردگرايي بر آن استوار است، به دليل محدود بودن،  ناقص است و با كمترين تغيير در شرايط زماني و مكاني، مباني آن فرو مي‌ريزد و هر چه بر اساس آن ارزش‌گذاري شده، ارزش خود را از دست مي‌دهد و در نتيجه نمي‌توان بر روي چنين بنياني، كاخ آرمان‌ها و آرزوهاي بلند انساني را استوار  ساخت. نسل جوان، بارها شاهد فروريختن آرمان‌هاي بشري (به خصوص در غرب) بوده است.

سرگشتگي بشر امروز ناشي از جريان فكري است كه بعد از رنسانس، جايگزين انديشه ديني مسيحيت گرديد. بسي مايه تاسف است كه روشنفكران ساير جوامع ديني به تقليد از روشنفكران غربي، بي‌اعتنا به نتايج اسفباري كه از تجديدنظر طلبي در دين عايد غربيان شده است، به تجديدنظر و به گمان خود اصلاح ديني دست زده‌اند و به خصوص در جهان اسلام بدون توجه به همه غنا، پويايي، ژرف‌نگري و همه ابعاد انديشه اسلامي، آن را  با كاتوليسم قرون وسطا مقايسه كرده و اصول آن را به چالش كشيده‌اند تا جوانان مسلمان نيز ناگزير همان راهي را بروند كه جوانان مسيحي غرب رفته‌اند، يعني راه عصيان و پرخاشگري كه ناشي از ناتواني در شناخت صحيح حقيقت و راه سعادت است.

هم اينك در جهان غرب دو جريان بسيار نيرومند عصيانگر بر ضد بنيان‌هاي تمدن غرب قابل مشاهده است جريان اول جرياني است كه نسبت به همه اصول و ارزش‌هاي تمدن غرب موضع منفي و مخالف گرفته و به هيچ اصلي پاي‌بند نيست و همه چيز را به ديد بي‌اعتباري و پوچي مي‌نگرد، همه معيارها و چارچوب‌هاي نظم اجتماعي غرب نيز براي آن غير قابل پذيرش است. «نهليست‌»ها، «آنارشيست‌ها»، «رپ‌ها و هيوي متال‌ها»و «بددينان» نمونه‌هايي از اين جريان هستند كه ده ها هزار كلوپ و انجمن و چند ميليون سايت اينترنتي را در غرب دارا هستند با نگاهي به نوع فعاليت‌ها و رفتارها و پيام‌هاي آنان مي‌توان دريافت كه جوان غربي تا چه اندازه، احساس بي هويتي و بي‌پناهي مي‌كند. اين بي‌پناهي تا حدي او را خسته و آزرده كرده است كه به همه چيز پشت پا مي‌زند. جنگ، كشتارهاي بي‌رحمانه، بي‌عدالتي و ظلم، نابرابري و فقر، مادي‌گرايي و ثروت اندوزي و از جمله اموري هستند كه جوان امروز را به عصيان كشيده‌اند چرا كه در پس همه اين نامردمي‌ها دست زورمداران جهان سرمايه‌داري را مي‌بيند و از اين رو، با پشت كردن به ارزش‌هاي سرمايه‌داري مي‌خواهد كه خود را از همه هياهوي آن فارغ كند. از اين روست كه به انواع مواد تخدير كننده روي مي آورد تا به تصور خود، اوقاتش را به خوشي و بي‌خيالي سپري كند و البته روشن است كه در اين راه هيچ چيز جز تباهيو فنا نصيب او نمي‌شود.

جريان دوم، جريان كساني است كه براي فرار از تمدن مادي غرب به سمت نوعي معنويت رو آورده اند تا از اين رهگذر روح تشنه خود را كمي سيراب ساخته و آرامش پيدا كنند هم اينك ده‌ها هزار انجمن از طرفداران «هاراكريشنا» در غرب (به خصوص در آمريكا) فعال هستند و برخوردار از چندهزار سايت اينترنتي مي‌باشند، گذشته از اين كه «تانترا»، «عرفان سرخپوستي»، «يوگا» و نيز طرفداران بي‌شماري دارند و انجمن‌هاي بسياري در اين رابطه فعال هستند.

اين دو غير از جرياني است كه به بي‌بند و براي مطلق و هرزگي و فحشاي محض روي آورده و فساد را به عنوان تجارت و كسب و كار خود برگزيده است و يا با برهنگي محض، به زندگي در دل طبيعت روي آورده‌اند.

نكته اساسي‌تر اينجاست كه با بسط سلطه غرب و نظام سرمايه‌داري در جهان، انديشه‌ها، باورها و فرهنگ غرب نيز در همه جاي دنيا در حال فراگير شدن است و سرگشتگي نسل جوان هم اينك در همه جاي جهان ديده مي‌شود. اين در حالي است كه روشنفكران غرب زده از يك سو و دستگاه‌هاي تبليغاتي غرب از سوي ديگر نسل جوان را زير بمباران شديد تبليغاتي خود قرار داده و مانع از اين مي‌شوند كه جوان امروز با پيروزي از نداي فطرت خود حقيقت ناب را از ميان انبوه عقايد و مكاتب و فرائت‌ها بازيابد.

پس اولين استضعاف بشر، استضعاف فكري اوست كه اغلب، گريبان نسل جوان را گرفته است و چنان كه بيان شد از سوي تمدن و نظام سرمايه‌داري غرب به طور فراگير بر جهان تحميل گرديده است بنابراين جبهه عقيدتي جبهه‌اي ميان مستكبران و مستضعفان عالم است، كه در يك سوي آن، اقليتي مستكبر با در اختيار داشتن  همه دستگاه‌هاي تبليغاتي، مجال حقيقت يابي را از مستضعفان جوياي حقيقت سلب كرده‌اند به گونه‌اي كه توده مردم با بضاعت ناچيز فكري، از كشف و فهم حقيقت درمانده‌اند.

اما دومين استضعاف بشر، استضعاف مادي اوست كه ناشي از نابرابري شديد اقتصادي و توزيع ناعادلانه ثروت و امكانات مادي است و چنانچه بيان شد اين قسم از استضعاف متوجه كشورهاي ضعيف و توسعه نيافته (جنوب) است. روزنه‌هاي اميد براي رهايي جنوبي هاي مستضعف ازاين وضعيت اسفبار يكي پس از ديگري بسته شده و فاصله آنان از رشد و توسعه بيشتر مي‌شود و مي‌توان گفت كه جنوبي‌ها به نقطه اضطرار رسيده و رفته رفته به اين باور نزديك مي‌شوند كه ديگر نبايد از قدرتمندان دنيا گشايشي طلب كنند، چرا كه بارها آزموده اند كه با هر كمكي بيشتر زير سلطه رفته و غارت شده‌اند. هر چند توده مردم بيشتر از دولت‌ها به اين حقيقت رسيده بودند. رويكرد جنوبي ها به همكاري‌هاي «جنوب- جنوب» نمونه‌اي از اين بيداري تلقي مي‌شود و نيز رويكرد همكاري‌هاي اقتصادي منطقه‌اي نيز در همين راستا مي‌باشد. اما طوفان تحولات جهاني در مسير جهاني‌سازي توفنده‌تر از آن است كه اين گونه همكاري‌ها در برابر آن تاب مقاومت آورد. مستضعفان جهان به پيروزي بيشتر از رونق اقتصادي نيازدارند و آن عدل و داد و برابري است و اين در حالي است كه شركت‌هاي عظيم چند مليتي وابسته به باشگاه سرمايه‌داري به سازمان‌هاو شركت‌هاي نوپاي جنوب اجازه رونق گرفتن نمي‌دهند. و مانع از ورود آنها به عرصه‌ رقابت‌هاي اقتصادي مي‌شوند. ازاين رو مستضعفين جنوب راهي جز روي آوردن به قدرتي فراتر از باشگاه سرمايه‌داري ندارند تا پشتوانه آن دربرابر سلطه‌جويان افزون طلبان و مستكبران عالم ايستاده و حقوق به غارت رفته خود را استيفا نمايند. البته اين قدرت، نبايد قدرت مادي باشد، چرا كه برتري مادي باشگاه سرمايه‌داري  غير قابل ترديد است، اما آن چه بلوك سرمايه‌داري را مي‌تواند به زانو درآورد قدرتي معنوي است كه هم بر ايدئدلوژي استكباري چيزه شود و هم قدرت مادي آن را به بازي بگيرد. رهبر قدرت معنوي بي‌شك بايد يك فرد الهي باشد تا فراتر از مرزهاي جغرافيايي و سياسي امروز جهان، رهبري مبارزه با استكبار جهاني را بر عهده گيرد و به اقامه قسط و عدل مبادرت نمايد و اين رهبر الهي، كسي نيست جز منجي موعود كه همه اديان الهي و نيز خبري اديان غير الهي ظهور او را در «آخر الزمان» به عنوان تنها برپا كننده عدل، به پيروان خود وعده داده‌اند.

امروز ظلم و ستم در هر دو چهره آن فراگير گشته و به تعبير روايات شريفه. زمين از ظلم و جور پر شده است و آن طور كه پيشتر گفتيم ظلم اخر الزمان،  ظلمي نهادينه شده است  نه وابسته به ستمگر كه با هلاكت او، ريشه ظلمش نيز كنده شود، چنان كه با تغيير دولت‌ها و آمد و شد و روساي جمهور و دست به دستن گشتن قدرت بين احزاب مختلف، تغييري در خط سير جهان سرمايه‌داري صورت نمي‌گيرد. آنان حتي كوچك‌ترين تهديدي را از سوي احزاب مخالف، در جبهه اي متحد خنثي مي‌كنند.

حاصل اين ظلم فراگير ناتواني و فروماندگي مستضعفان نسبت به تغيير سرنوشت خود است و اين درفرهنگ اسلامي همان معناي «اضطرار» مي‌باشد. يعني شرايطي كه از همه راه‌هاي عادي براي رهايي و خلاصي از بن بست قطع اميد شده است و بر اثر ستم مستكبران دين و آيين حق چنان در غربت افتاده كه كمتر كسي توفيق شناخت و پيروي از آن را دارد و اكثريت مردم از مكاتب و عقايد جديد و خود ساخته پيروي مي‌كنند و اين مرادف تعبيري است كه در فرهنگ اسلامي «بدعت» خوانده مي شود.

دراين ميان، اصول و حدود تعريف شده الهي مورد فراموشي قرار گرفته و تبعيت از هواي نفس  رايج مي‌شود. امام صادق (ع) مي‌فرمايند:

و مي‌بيني كه حدود الهي، تعطيل شده و به هواهاي عمل مي‌شود.

دينداري نيز كهنه‌پرستي جلوه مي‌كند و دين‌داران در همه جا مورد سرزنش و تحقير قرار مي‌گيرند. چنان چه امام صادق (ع)، وضعيت مؤمنان را در آخرالزمان، اين چنين بيان مي‌فرمايد:

و مي‌بيني كه پيروان اديان، تحقير مي‌شوند و كسي هم كه دين‌داران را دوست بدارد، مورد تحقير قرار مي‌گيرد.

از سوي ديگر، حالت «اضطرار»، مستضعفان جهان را، به سمت عصيان بر ضد وضعيت موجود كشيده و نارضايتي از ضوابط، معيارها، فرهنگ و سياست‌هاي سرمايه‌داري را به طور فزاينده‌اي رو به رشد و فراگير مي‌كند. علاوه بر نمونه‌هايي كه پيش‌تر اشاره شد، امروز جهان غرب شاهد راهپيمايي‌هاي مردمي بر ضد جهاني‌سازي، سازمان تجارت جهاني و ساير سياست‌هاي جهان‌گشايانه باشگاه سرمايه‌داري است و اين نشانه آن است كه توده مردم در جوامع غربي، خودرا قرباني سياست‌هاي سردمداران سرمايه‌داري مي‌دانند. در سمت ديگر يعني در ميان توده‌هاي مردم مستضعف جنوب نيز علاوه بر تظاهرات پي‌درپي بر ضد بيداد و ستمگري‌هاي سازمان يافته جهان سرمايه‌داري- امپرياليستي، شاهد رويكرد رو به تزايد به «منجي آسماني» هستيم. وقتي براساس پيش‌گويي‌هاي «نوسترآداموس»، حضرت عيسي مسيح (ع) مي‌بايست در اواخر سال 1998 و يا اوايل سال 1999 ظهور مي‌كرد، توده‌هاي وسيعي از مردم مستضعف آمريكاي لاتين و آفريقا، اوقات خود را در بيابان سپري كردند تا مشتاقانه، شاهد ظهور او باشند. هر چند اين پيشگويي‌ها از اساس نادرست است؛ اما رفتار مردم حاكي از شوق و اشتياق به ظهور منجي الهي است و با اشتباه آن پيشگويي نيز از بين نمي‌رود. با اطمينان مي‌توان گفت كه مستضعفان عالم در هر دو جبهه استضعاف، بيش از هر زمان ديگر چشم به راه منجي الهي هستند. هر چند حيرت و ناآگاهي، گمراهي را براي نسل امروز به دنبال داشته است؛ اما عمق فطرت و وجدان انساني- الهي توده مردم خبر از آشوبي بي‌پايان مي‌دهد كه ناشي از حقيقت‌جويي و پاكي‌طلبي و فضيلت‌خواهي آنان است. رويكرد به معنويت و حلقه‌هاي عرفاني گوناگون نشان از انسان‌هاي غرق شده‌اي دارد كه به هر وسيله‌اي، براي سيراب ساختن روح معنويت خواه خود، چنگ مي‌زنند. انسان امروز تا آن جا پيش رفته كه حتي اگر به بي‌بند و براي اخلاقي و جنسي افتاده است، سعي مي‌كند براي آن تقدسي دست و پا كند و از اين روست كه به آيين «تانترا» و امثال آن كشيده مي‌شود. تضاد و بحران نسل امروز جهان، ناشي از تقابل فطرت و وجدان انساني او با مظاهر تمدن است. از يك سو وجدان و فطرت، او را به پاكي و معنويت مي‌خواند و از سوي ديگر تمدن روز، روش زندگي بدون قيد و بند و به اصطلاح، آزاد را به او قبولانده است، بي آن كه شيوه ديگري از زندگي را آموخته باشد. در جبهه مستضعفان جنوب نيز، توده مردم مانند كشتي نشستگاني هستند كه طوفان حوادث و بحران‌هاي جهان، با همه هستي آنها در جدال افتاده است و به مصداق آيه شريفه: چاره‌اي جز روي آوردن و استغاثه به درگاه الهي ندارند. گرايش به دين‌داري (در همه جوامع و نسبت به تمام اديان) و دو دهه اخير از رشد چشمگيري برخوردار بوده است تا جايي كه باشگاه سرمايه‌داري، آن را با عنوان «بنيادگرايي ديني»، بزرگ‌ترين چالش خود پس از فروپاشي اردوگاه سوسياليسم مي‌داند. به يادآوريم كه در حدود دهه 1960 و 1970 ميلادي، غربي‌ها (و شرقي‌ها) پايان حيات ديني را اعلام كرده و هيچ‌گاه باور نمي‌كردند كه دين،‌يك بار ديگر بتواند در سطح جامعه بشري مطرح گردد تا چه رسد به اين كه جبهه دين‌داران، در برابر تماميت‌خواهي آنان قد علم كند. بنابراين، جبهه دين‌داران، جبهه مستضعفان عالم است. اين جبهه، همه سربازان خود را از ميان مستضعفان بر مي‌گزيند. مستضعفان عالم اگر در سر، سوداي وراثت و پيشوايي زمين را دارند، بايد به اين جبهه ملحق شوند. به عبارت ديگر، مستضعفان عالم بايد بر حول يك محور مشترك يعني «منجي موعود عدالت‌گستر» گردهم آمده و با اشتياق، او را طلب كنند و جز اين راهي نيست؛ چرا كه جبهه مقابل، جبهه باطل و بي‌عدالتي و ستم‌پيشگي است. همان جبهه‌اي كه حقايق را كتمان كرده و مصيبت‌ها را بر مستضعفان وارد مي‌سازد. پس در يك سو، جبهه استكبار قرار دارد كه با كتمان حقايق، مردم را به گمراهي كشانده و مستضعفان را به تباهي وامي‌دارد و در جبهه ديگر، مردمي مستضعف هستند كه با اشتياق، منجي را طلب مي‌كنند.

پس آنگاه كه اشتياق مستضعفان، به اوج مي‌رسد و خداوند اراده خود را بر حاكميت آنان محقق ساخته و مهدي موعود (عج) ظهور مي‌كند، پس از مبارزه‌اي سخت و خونين با جبهه استكبار كه با رشادت و جانفشاني ياران آن حضرت توأم است، رهبري جهان يكپارچه و به هم پيوسته‌اي كه مستكبران براي سيطره و تأمين منافع خود آن را مهيا كرده بودند، در اختيار مي‌گيرد و دنيا را پس از آن كه مملو از ظلم و جور شد،‌از عدل و قسط پر مي‌كند و به همگان مي‌آموزد كه چگونه مي‌توان عدالت را در زندگي حاكم كرد.

در روي زمين برده مسلمان نمي‌گذارد جز  اين كه مي‌خرد و آزاد مي‌سازد، بدهكاري نمي‌ماند جز اين كه بدهي‌اش را پرداخت مي‌نمايد، حق كسي را در دست كسي نمي‌گذارد، جز  اين كه از او باز مي‌ستاند و به صاحب حق باز مي‌گرداند، بنده‌اي كشته نمي‌شود جز اين كه قيمت او را مي‌پردازد، كسي كشته نمي‌شود جز اين كه همه قرض‌هايش را پرداخت مي‌كند و نام خانواده‌اش را در بخش عطايا مقرر مي‌نمايد.

خداوند در برهه‌هايي از زمان، جلوه‌اي از قدرت خود را نمايان مي‌سازد تاحجتي براي بندگان باشد، كه اگر بر حقيقت‌خواهي و عدالت‌طلبي قيام كنند، دست نصرت الهي به ياري آنان خواهد آمد و قدرت‌هاي مادي مستكبران، نمي‌توانند آنان را سركوب كنند. بزرگ‌ترين نمونه براي اثبات اين مدعا، انقلاب اسلامي مردم ايران است. جهان شاهد بود كه ملت ايران با دست خالي اما با توكل بر خدا و براي حمايت و دفاع از دين او، با جلوداري مردمي عدالت‌خواه، قيام كرد، و در اوج ناباوري، بر طاغوت چيره گشت و در اين ميان، از ماشين عظيم جنگي غرب و شرق كاري ساخته نبود. به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي در ايران نه فقط موج عظيم اسلام‌خواهي، سراسر جهان اسلام را دربر گرفت كه در حقيقت، موج دين‌خواهي و بازگشت به دين در دنيا به پا خاست و موجوديت استكبار جهاني را در خطر انداخت و اين آيه‌اي از آيات الهي است تا همگان باور كنند كه در روزي با شكوه،‌‌ آخرين ذخيره الهي ظهور خواهد كرد و با ياري خداوند، اردوگاه استكبار را به نابودي خواهد كشاند. آن روز همگان خواهند ديد كه وقتي نصرت و فتح‌اللهي فرا مي‌رسد، مردم گروه گروه به دين خدا در مي‌آيند و آن‌گاه ديگر از استكبار كاري ساخته نخواهد بود مگر جنگ و كشتاري بي‌حاصل كه عاقبت نيز به نابودي آن منتهي مي‌شود و مستضعفان عالم، شاهد تحقق وعده الهي در وراثت و پيشوايي خود در زمين خواهند بود.

 

در اين ميان گفت كه سعادت واقعي با صالحاني است كه در دوران غيبت و غربت، امانت‌دار دين الهي و سنگربان حريم تقوا و عدالت باشند و در هر حال (چه زمان ظهور را درك كنند و چه پيش از آن بميرند) در زمره ياران حضرت مهدي (عج) هستند. بي‌ترديد جبهه دين‌داران مستضعف كه خود را براي رويارويي با ظلم و كفر آماده مي‌كند، به وسيله پاسداران دين و ايمان، شكل مي‌گيرد. آنان بايد از صالحان و مؤمنان باشند تا مهدي (عج) را در رهبري مستضعفين ياري كنند و عرصه‌هاي مختلف اداره اين جبهه را بر عهده گيرند. به عبارت دعدل جاويدان

عدل موبد و اقامه قسط ابدي كه هدف از ارسال پيامبران است و قرآن به دان گواهي مي‌دهد، دو مرحله دارد: تشريع و اجرا.

مقصود از مرحله تشريع، ايجاد قوانين عادله است كه سعادت بشر را تامين كند. اين مرحله، به وسيله پيامبران الهي به ويژه پيامبرگ بزرگ و مقدس اسلام انجام شده و بر دنياي بشريت عرضه گرديده است.

آغاز پيدايش بشر، با آغاز نخستين مرحله تشريع وقانونگذاري همراه بوده و هيچ وقت بشر از راهنمايي غيبي و آسماني محروم نبوده است. و پيامبران حق اين وظيفه را انجام داده‌اند. اين راهنمايان بزرگوار، براي كمك و ياري عقل بشر آمده‌اند تا بتواند دربرابر نفس و خواهل دل مقاومت كند. تا از استعمار عقل به وسيله دل جلوگيري كنند و عقل را از اين زنجير اسارت نجات بخشند.

مقصود از استعمار عقل آن است كه دل آن را براي رسيدن به هدف‌هاي حيواني به كار برد.

دومين مرحله، اجراي قوانين عادله است كه از نظر اهميت، كمتر از مرحله نخستين نيست. چون قانون صحيح اگر به طور صحيح اجرا نشود، نقض غرض از قانون خواهد بود. قانون بايستي به طور طبيعي اجرا شود و مقداري از خود مردم به درستي به صحت آن پايبند باشند و اجرا كنند.

قانوني را كه مردم صحت آن را نفهمند، به درد اجرا نمي‌خورد و عدلي كه با فشار اجرا شود و با زور و قلدري پياده گردد، عدل نخواهد بود.

زور و قلدري، با عدف منافات دارد؛ چون از ظلم و ستم جدا نيست. مردم، بايستي بفهمند كه قانون چيست و قانونگذار كيست و سود قانون چه خواهد بود. در اين صورت، خودشان مجري قانون خواهند بود.

نيكمردان بايستي بكوشند كه زمينه را براي اقامه قسط، و عدل جاويدان آماده سازند. چون همانطور كه در اغاز سخن ياد شد،در راه اميد، بايد كوشيد تا بدان رسيد؛ آن هم اميدي بزرگ كه سرنوشت جهان را براي هميشه دگرگون خواهد ساخت. آماده كردن زمينه، عبارت است از بيدار كردن مردم و هشيار ساختن آن به حقايق و وقايع با رفتار و كردار، نه آن كه با سخن دم از عدل بزنيم و در كردار،ظالمانه رفتار كنيم و در ويترين عدل را نشان دهيم و در درون، آتش ظلم را برافروزيم و هدف عدل را مبرر براي وسيله ظلم ادعا كنيم.

عدل موبد روزي به دست برگزيده حق اجرا خواهد شد و رنج و كوشش انبيا، بالاخره به ثمر خواهد رسيد.

آماده ساختن زمينه، مي‌تواند تسريع در ظهور برگزيده حق داشته باشد. مجري عدل همگاني، كسي است كه برگزيده خدا باشد و بداند كه انبيا براي چه آمده اند و چه كرده‌اند و چه خواسته‌اند و خدا آنها را براي چه فرستاده است. او بايستي از نظر دانش و بينش، بر بشر برتري داشته باشد. گذشته از علوم الهي، از دانش طبيعي بشر آگاه باشد. عمرا دزار كرده و تجاربي بسيار اندوخته باشد. دوران‌هاي بسياري از تاريخ بشر آگاه باشند. با هزاران گونه از مردم روبه‌رو شده ، از اخلاق و اطوار و احوال و روحيات خلق جهان، با خبر گرديده باشد.

جنگ‌ها و صلح‌ها ديده، مقاومت‌ها و پايداريها، شكست‌هاو پيروزيها، تسليم‌ها و طغيان‌ها، از برابر چشمش گذشته باشد و كيفيت اجراي عدل موبد جهاني را در همه زمان‌ها و نقاط مختلف جهان،در كشورهاي بزرگ و كوچك و ملت هاي گوناگون عالم، در نظر بگيرد.

شايد يكي از علل غيبت و طول عمر حضرت قائم آل محمد نيز، همين باشد؛ چون حضرتش بيكار نمي‌نشيند كه تماشاچي باشد، تا روز قيام برسد. وجود شريفش هميشه مورد عنايات خاصه الهي قرار دارد و در ترقي و تكامل است و در درياهاي علم و معرفت غوطه‌وراست.ساعت به ساعت، تجربه مي‌اندوزد و از خداي بزرگ، دانش مي‌آموزد.

علوم بشري ناقص است و نمي‌تواند محيط به همه چيز جهان و به همه جهانيان باشد، از زمان‌هاي آينده و از مردم آينده آگاهي ندارد و نمي‌تواند اطلاع كافي داشته باشد.

تنها علم خدايي است كه از زمان‌هاي آينده و از مردم آينده آگاهي دارد، و شاگردان مكتب الهي مي‌توانند از همه جا و همه چيز و از همه كس اطلاع حاصل كنند و راه اجرا و پياد كردن قوانين عدل را به خوبي مي‌دانند. براي اين مردم، انسان موجود شناخته شده خواهد بود و انسان ناشناس، نزد شاگردان مكتب حق مفهومي ندارد؛ چون همه چيز در اين مكتب شناخته شده خواهد بود.

 

عقل بشر در استخدام دل

عقل بشر كه بايستي راهنمايي او باشد در استخدام دلش است. دل است كه عقل را استثمار مي‌كند و آن را بيگار مي‌گيرد و به سوي برآوردن خواسته‌اي روانه مي‌سازد و عقلي كه نماينده جنبه انساني بشر است، در خدمت جنبه حيواني او به سر مي‌برد.

بايستي به كمك عقل شتافت و وي را از استخدام و بيگاري نجات بخشيد دل را مطيع و منقاد عقل قرار داد تا حق به حقدار برسد. چون حق عقل فرماندهي است نه فرمانبري. مهر ايزدي و رحمت الهي اين كمك را فراهم كرده و نيكمرداني را فرستاده تا به كمك عقل بشتابند و وي را از بردگي وجانور دو پا و راست قامت، رهايي بخشند، تا كارگر شهرت و برده غضب نباشد، و انحراف به سوي چپ و راست نداشته باشد.

راه انسان را ادامه دهدو  بس. راهي را كه خودش برمي‌گزيند از راستگرايي و شهوت به دور است و از چپ گرايي و غضب بركنار.

اين جاست كه رحمت الهي حضرت مهدي را مي‌‍فرستد تا عقل بشر را ياري كند و وي را از اسارت و بردگي نجات دهد و جامعه انساني تشكيل شود و عدل جهاني برقرار گردد.

ويژگي حضرت مهدي آن است كه ظهورش با قدرت همراه است، تا بتواند قدرت‌هاي بزرگ ضد انساني را بكود، خواه قدرت چپ، خواه قدرت راست، خواه قدرتي كه به نام انسان تشكيل شده باشد. چون جهان در دست اين سه قدرت است؛ يكي مظهر شهوت و ديگري مظهر غضب و سومي مظهر هر دو، كه هر سه قدرت، حيواني هستند و از قدرت انساني به دور.

نظريه مهدي

انسان كامل و مقدسي كه رهبري جهان را به دست خواهد گرفت و به كمك عقل بشر خواهد شتافت و برپا دارنده عدالت ابدي و جهاني خواهد بود، در زبان دانش و معرفت «مهدي» ناميده شده است.

آيا اين نام را اسلام براي حضرتش نهاده است؟ آري.

مهدي، كسي است كه ظلم و ستم را از جهان بركند، و خاور و باختر و شرق و غرب را از عدل و داد براي هميشه آكنده سازد.

نظريه مهدي، سمبل مبارزه با ظلم و بيدادگري وبرانداختن ستمكاري از صفحه گيتي است چنانچه در گذشته ياد شد، اين نظريه از اميدهاي اصلي و اجتماعي بشر بوده و هست و در كانون نهاد هر كس، چنين اميدي موجود است، و حضرت مهدي نور اين اميد است.

همه اديان و مذاهب بشري بدان خبر داده و كسي را نام برده‌اند كه او مهدي خواهد بود..

ازمياني پيغمبر در تورات از جنگي عظيم و جهاني خبر مي‌دهد كه دو سوم مردم زمين را نابود مي‌كند. سپس پادشاه عادلي آيد و جهان را اصلاح فرمايد.

زيور داود، از آمدن مصلحي نويد مي‌دهد كه دريا تا دريا را داد كند و جميع امت‌هاي جهان اطاعتش كنند.

يهودان و جهودان «عُزيز» نبي را مهدي مي‌دانند.

مسيحيان و ترسايان، «مسيح» را مهدي مي‌خوانند.

نزد گبران و زردتشتيان، «بهرام» است كه فرزند سوم زرتشت و يا «سوشنانت» كه جهان را پر از پندار نيك و گفتار نيك و كردار نيك خواهد كرد.

بودائيان و برهمائيان كه 220 فرقه گوناگون هستند، انتظار بازگشت پيشواي خود را دارند.

ايرانيان باستان، «كيخسرو» را منتظر بودند.مي‌گفتند روي نهان كرده و بازخواهد آمد.

ولي هيچ يك از اديان گذشته مانند اسلام، نظريه «مهدي» را محكم و استوار نساخت. نه تنها پيروان خود را به وجود مهدي مژده داد؛ پيروان مذاهب ديگر را متوجه اين نظريه نمود و آگاه ساخت كه در مذهب خودشان، اصل وجود مهدي ثابت است.

و اين يكي از حق‌هاي بزرگ اسلام بر جامعه بشريت است.

آري، عدل موبد از ارمغان‌هاي اسلام براي اجتماع بشري است.

حكومت واحد جهاني، از ارمغان‌هاي اسلام است.

الغاي تبعيض‌هاي نژادي و بيان مسافات خلق، از ارمغان‌ها اسلام استو.

الغاي طبقات اجتماع و برتري‌هاي قومي و ملي، از ارمغان‌هاي اسلام است.

اينك بايستي به كاوش پرداخت و تا معلوممان شود كه مهدي كيست و چگونه كسي است و بايستي چگونه باشد.

ضرورت عدالت

عدالت طلبي در فطرت انسان ريشه دارد و آرمان مشترك همه انسان‌ها و جوامع شناخته مي‌شود.

اگر بخواهيم از منظر اهداف مكاتب گوناگون به طبقه‌بندي مسائل اساسي اجتماعي بپردازيم بايد عدالت را در زمره بنيادي‌ترين نيازهاي عمومي قرار دهيم و اشتراك نظر اكثرانديشمندان در زمينه «ضرورت عدالت» را يادآور شويم البته امروزه در جهان غرب ديدگاه‌هايي هم مطرح مي‌شود كه عدالت طلبي را در تعارض با تكامل اجتماعي و مانع از دست يابي به رشد و توسعه پايدار معرفي مي‌كنند.

بدون شك رمز جهان پذير شدن «عدالت» به تاكيد فراگير اديان الهي بر ضرورت عدالت و تلاش‌هاي گسترده پيامبران براي تحقق آن در طول تاريخ باز مي‌گردد. و در اين راستا، بشر وامدار پيامبران و موحدان است.

حضرت آيت الله خامنه اي در سخناني با اشاره به مجاهدت پيامبران در راه اهداف والاي بشري مي‌فرمايد:

انبيا و مناديان حق امروز زنده‌اند، و هدف‌هايي كه در بشر دنبال مي‌كردند، با رفتن انها نمرد و به تدريج هدف‌هايشان در واقعيت و جريان تاريخ تحقق يافت.

امروز مي‌بينيد كه در دنيا، نداي عدالت و آزادي هست و روشنفكران عالم، هدف‌هايي را به عنوان هدف‌هاي عالي اسم مي‌آورند كه اين همان هدف‌هاي انبياست، گر چه خود ندانند كه از كيست.

آموزه‌هاي ديني و سيره معصومين مبين ضرورت انكار ناپذير عدالت است. امام علي (ع) در هنگام بيعت مردم با ايشان، دليل پذيرش خلافت را رسالت دانايان در برپايي عدالت دانسته و مي‌فرمايد:

آگاه باشيد سوگند به خدايي كه شكافنده دانه و خالق انسان است، اگر حضور بيعت كنندگان حاضر در صحنه نبود و با وجود ياران و همراهان، حجت تمام نمي‌شد و اگر عهد و پيمان خداي يكتا از دانايان نبود كه نبايد بر سيري ظالم و گرسنگي مظلوم رضايت دهند، هر آينه ريسمان و مهار شتر خلافت را بر كوهان آن مي‌انداختم و جام آفرينش را به جام اولين آن سيراب مي‌كردم.

امام خميني در سخناني با اشاره به سيره عدالت خواهي پيامبران، ضرورت پيگيري اصل عدالت را گوشزد كرده و مي‌فرمايد:

اين سيره مستمر انبيا بايد در كساني كه خودشان را تابع انبيا مي‌دانند نيز باقي باشد. حكومت اسلام بايد اقامه عدل بكند و ما اگر تابع اسلام هستيم و تابع انبيا هستيم، اين سيره مستمر انبيا بوده است و اگر تا ابد هم فرض كنيد، انبيا بيايند، باز همين است، باز جهات معنوي بشر تا اندازه‌اي كه بشر لايق است ادامه اقامه عدل در بين بشر و كوتاه كردن دست ستم گران است.

در همين زمينه حضرت آيت الله خامنه اي همواره توجه به اصل عدالت و ايجاد قسط و داد در كشوررا ضروري دانسته و عدالت اجتماعي را در راس سياست‌هاي كلان نظام اسلامي تلقي كرده اند. ايشان مسئولان كشور را به «تقسيم بهينه منابع و امكانات عمومي، دريافت ماليات بر حسب خودداري از درامد، حمايت جدي و قانوني از قشرهاي مستضعف جامعه در زمينه‌هاي مربوط به خدمات دولت و قوه قضائيه و بذل توجه و كمك بيشتر به مناطق محروم فراخوانده‌اند.

جايگاه عدالت در اسلام

عدل در اسلام-  از ديدگاه شيعه- يكي از اصول دين است و زيربنا و فلسفه فروع مكتب محسوب مي‌شود. مباحث علمي و عملي عدالت به ويژه در فرايند توسعه وسازندگي اجتماعي، در وهله نخست از قرآن و سخنان پيامبر اكرم و سيره عملي آن حضرت سرچشمه مي‌گيرد، سپس از زبان رساي امام علي (ع) تفسير شد و در طول پنج سال خلافت ايشان، الگوي عيني و عملي آن براي جهانيان ترسيم گرديده است.

با وجود آموزه‌هاي ديني در خصوص قسط و عدل، فيلسوفان و انديشمندان مسلمان درباه نقش و جايگاه دقيق عدالت با يكديگر اختلاف نظر دارند. گروهي از آنان «قسط و عدل» را آرمان نهايي زندگي اجتماعي مي‌شمارند و مهمترين رسالت مسئولان جامعه اسلامي را كوشش براي برپايي قسط در ميان مردم مي‌دانند، اما گروه ديگر، عدالت را تنها وسيله‌اي براي وصول به اهداف و آرمان‌هاي ارزشي جامعه تلقي مي‌كنند و در مقايسه با هدف نهايي جامعه اسلامي، آن را مقدمه و از لوازم اوليه تحقق هدف مي‌دانند. اينان به طور كلي،استقرار عدالت اجتماعي را در رديف ديگر سياست‌ها و خط مشي‌هاي كلان نظام اسلامي قرار مي‌دهند و براي آن هيچگونه اولويت ويژه اي قائل نيستند.

بر اساس نظر نخست، مسئولان و برنامه ريزان جامعه اسلامي بايد همواره در بسيج امكانات و هدايت سياست ها و برنامه‌‌هاي دراز مدت نظام، عدالت را در نظر داشته باشند، همچنين در صورت عارض هر يك از اصول و ارزش‌ها با اصل عدالت، بايد عدالت را بر انها مقدم داشت و نظام اجتماعي را بر اساس رجحان دادن اصل عدالت و اولويت بخشيدن به قسط و داد سامان دهي كرد.

هدف اصيل در حقوق اسلام، اقامه عدل درجامعه بشري است و تنها اصلي كه به صورت مطلق بدون كمترين قيد و شرطي مطرح است، اصل عدالت است. اصل عدالت، اصول ديگر مانند آزادي، مساوات و را شكل مي‌دهد؛ بدين معنا كه آزادي از نظر اسلام تا آنجا محترم است كه با اصل عدالت در تضاد نباشد و هر گاه اصلي در تعارض با اصل عدالت قرار گيرد، عدالت مقدم خواهد بود. ممكن است گفته شود كه عدالت نيز گاهي تحت الشعاع ارزش هاي ديگر قرار مي‌گيرد براي مثال در جايي كه دادن حق فردي با مصالح اجتماعي در تعارض باشد، براي حفظ نظم، از اجراي عدالت درباره فرد صرفنظر مي‌شود. پاسخ اين است كه در چنين مواردي، حقوق فردي تحت الشعاع تكاليف اجتماعي قرار گرفته است، يعني به دليل وابستگي سعادت فرد به سعادت جامعه، بخشي از قوق شخصي او براي تامين مصالح مهم‌تري كه براي خود او نيز ضروري است و بدون آن ممكن است منافع مهمتري را از دست بدهد، فدا مي‌شود؛ پس خود اين عمل از مصاديق عدالت است نه معارض با آن.

حال اگر بر پايه نظر دوم، عدالت را هم در رديف ساير اصول ارزشي و انساني جامعه انساني بدانيم. ديگر نمي‌توان مسئولان را ملزم ساخت كه در هر شرايطي عدالت را بر اصول ديگر مقدم بدارند. زيرا ممكن است در مواردي حفظ نظم و انضباط، رعايت منافع اكثريت و دفاع از حقوق و آزادي هاي فردي بر اجراي عدالت ترجيح يابد. در اين فرض، عدالت يك راهكار اجتماعي براي دست يافتن به اهداف توسعه تلقي شناخته مي‌شود كه در صورت تعارض با ديگر راهكارها يا اركان توسعه، مي‌توان براي مدتي از آن چشم پوشيد.

شايان ذكر است كه مناقشه علمي و فكري درباره جايگاه عدالت در نظام اجتماعي اسلام، در انديشه برخي پژوهشگران تحت عنوان «عدالت»  هدف يا وسيله مطرح شده است. از آن جمله، استاد شهيد مطهري است كه به تحقق و بررسي نظريه‌هاي گوناگون در اين زمينه پرداخت است. ايشان اين موضوع را از زاويه شناخت «‌هدف نبوت ها و بعثت‌ها» مورد مطالعه قرار داده و با نقد و ارزيابي برخي ديدگاه‌ها. نظر نهايي خويش را مطرح كرده است.

از ديدگاه استاد مطهري، قرآن كريم دو هدف اصلي براي پيامبران معرفي كرده و آموز‌ه‌هاي پيام آوران الهي را مقدمه‌اي براي دست يافتن به اين دو هدف دانسته است.

اي پيامبر، ما تو را گواه و نويد دهنده و دعوت كننده به سوي خدا به اذن پروردگار و چراغي فروزان فرستاديم.

عدل عالمگير

از خواسته‌هاي فطري بشر، آزادي در سفر و در حضر است، به جا كه مي‌خواهد بتواند برود و هر جا كه مي‌خواهد بماند، بتواند بماند. اين خواسته در اين زمان انجام پذير نيست.

تعدد كشورها، مرزهاي جغرافيايي، قدرتهاي گوناگون، مانع رسيدن بشر، بدين خواسته فطري اش است.

سفر. گذرنامه مي‌خواهد، اذن خروج مي‌خواهد تابتوان از مرز هوايي يا دريايي و يا زميني خارج شد.

به هيچ كشور نمي‌توان داخل شد، مگر آن كه حكومتش اجازه دهد و گذرنامه را ويزاكنند. خارجيان حق ندارند، بدون اجازه دولت، در كشوري سكونت كنند، حق ندارند در آن كشور به كار پردازند و زندگي كنند، مگر آن كه از دولت اجازه بگيرند و پروانه كسب داشته باشند.

اين خواسته بشر، در عدل عالمگير و حكومت واحدجهاني، تحقق پذير است و به يقين روزي خواهد رسيد كه بشر بدين خواسته مي‌رسد؛ چون خواسته همگاني است و امكان پذير.

مرزها برداشته خواهد شد، كشورها، كشوري واحد خواهند شد. دولت‌ها و حكومت‌ها حكومتي يگانه خواهند شد، و شرق و غرب در اختيار همه افراد قرار خواهد گرفت.

از خواسته‌هاي فطري بشر، مساوات نژادي و عنصري است، تا سپيد بر سياه برتري نداشته باشد، تا اروپايي بر آفريقايي تسلط نداشته باشد. تا عرب بر عجم، فارس بر ترك، پارسي بر هندي تقدم نجويد.

اين خواسته نيز در عدل عالمگير و حكومت واحد جهاني محقق مي‌شود؛ چون خواسته همگاني است و امكان پذير.

از خواسته‌هاي طبيعي بشر، مساوات فقير است با غني اين خواسته نيز در عدل عالمگير و حكومت واحد جهاني، تحقق پذير است.

الغاي سلطه قوي بر ضعيف و مساوات آنها در حقوق، از خواسته هاي همگاني خلق است و در عدل عالمگير و حكومت واحد جهاني محقق مي‌شود. عدل عالمگير و حكومت واحد جهاني، آرمان خلق عالم است.

حكومتي كه پايه‌اش بر عدل و داد، نهاده شده است.

اين حكومت، حد و مرز نداردو  بشر را از زنداني شدن در شهري و يا در كشوري نجات خواهد داد.

مرزهاي كشورها براي انسانها، طبيعي نيست و مصنوعي است و ساخته شده دولتهاست، نه خلق مردم.

در عدل عالمگير و حكومت واحد جهاني، تبعيضات نژادي وجود دارد، چون حكومت مردم است نه حكومت نژاد و نه حكومت گروهي خاص. عدل عالمگير، قوي و ضعيف نمي‌شناسد، ضعيف از مردم است، چنانچه قوي نيز از مردم است و هر دو با يكديگر مساوات دارند.

حكومت واحد جهاني حكومت يك تن نيست، حكومت يك حزب نيست، حكومت خلق است و قدرت در دست مردم است و نه در دست حزب و نه در دست يك تن يا چند تن.

مرزبندي كشورها و تبعيضات نژادي به سود دولت‌هاست و نه به سود مردم.

اين پديده‌ها از كوتاهي فكر ريشه مي گيرد هنگامي كه زمامداران بشر، انسان هاي كامل شدند، اين پديده ها از جهان زدوده مي شود.

چه وقت؟ وقتي حضرت مهدي بيايد و عدل عالمگير را برپا كند و آن را براي خلق جهان ارزاني بدارد و خلق را به خواسته اش برساند.

حضرتش در اين حكومت مانند يكي از مردم جا دارد و زندگاني مي‌كند و راهنما و مجري قانون است.

عدل عالمگير به وسيله زور و قدرت امكان پذير نيست و حكومت زور بر فرض برقرار شدن دوامي نخواهد يافت. حكومت زور ماندني نيست و از ميان خواهد رفت.

حكومت جهاني، بشري است، حكومت ملي نيست و اختصاص به نژاد و عنصري ندارد و ملتي را بر ملت ديگر ترجيح نمي‌دهد.

جهان از نظر خواسته و اخلاق و عادات و افكار و رفتار و پسند و ناپسند، متباين هستند؛ پسنديده نزد مردمي، ناپسند، نزد مردم ديگر است.

ساليان درزاي است كه فكر حكومت واحد جهاني در مغز دانشوران و متفكران بشر راه يافته و نخستين گام براي آنها پس از جنگ جهاني اول به صورت «جامعه ملل» برداشته شد، ولي به عللي چند نتوانست كاري انجام دهد  كه يكي از آن علل فقدان قوه مجريه بود. در نتيجه، موسوليني رهبر كشور ايتاليا با خونريزي كشور حبشه را بلعيد و جامعه ملل نتوانست از آن جلوگيري كند.

حكومت واحد جهاني، تحقق پذير نيست، مگر در صورتي كه ملت‌ها خواستار آن باشند  و آن وقتي است كه عدل عالمگير به وسيله حاكم عادلي برقرار شود اين حكومت، مطلوب طبيعي و عقلي همه افراد بشر خواهد بود، وبدون خونريزي دستگاه‌هاي امنيتي است.

اين حكومت كه در كشوري برقرار گردد و عدل در آن پياده شود، ملت‌هاي همسايه از آن آگاه مي‌شوند و يكي پس از ديگري، الحاق خود را بدان اعلام مي‌داند. كشورهاي دور دست كه از آن آگاه شدند، بدان محلق مي‌شوند و در جرگه دولت‌هاي مشترك العداله داخل مي‌شوند. عدالت، از تعصب نژادي مطلوبتر است.

عدل عالمگير عدل سه بعدي است:

عدل دولت بر ملت، عدل ملت بر ملت، عدل ملت بر دولت.

عدل دولت بر ملت، عبارت است از عدم تخلف از قانون، كه فاقد زورگويي و استثمار ملي  خواهد بود و قانونش قانوني است كه به تصويب الهي رسيده باشد، خدايي كه همه افراد بشر را مي‌شناسد و به خصوصيات همگان آگاه است.

عدل دولت بر ملت، مانندحكومت علي ولي حكومت آن حضرت پايدار نماند. چون فاقد بعد سوم بود كه عدل ملت بر دولت باشد.

آيا ناكثين و قاسطين و مارقين عدالت پيشه بودند؟!

آيا اهل كوفه، با علي (ع) به عدالت رفتار كردند؟ و راهنمايي‌هاي حضرتش را براي جنگ و صلح به كار بستند؟

عدل ملت بر ملت، وقتي محقق مي‌شود كه ظلم وستم شخصي از ميان افراد ملت بيرون رود. عدل ملت بر ملت، برقراري راستگويي و درستكاري در ميان خود افراد اين است كه هيچ يك ازآنها در نهان و آشكار به دگري ظلم نكند و ستمي روا ندارد.

اين است تكامل ملي و رشد افراد نيست ولي ابدي است.

در اين حكومت، مرزهاي مصنوعي جغرافيايي كه دولتها تاسيس كرده اند برداشته مي‌شوند و حكومت‌هاي نژادي و منطقه‌اي به هر شكلي كه باشند از ميان مي‌روند ديكتاتوري سياه، ديكتاتوري سرخ، حكومت اكثريت به نام دموكراسي، در اين حكومت حل مي‌شوند. آنچه كه بايستي به سراغش رفت، بعد سوم عدالت است كه عدل ملت بر ملت باشد؛ يعني گسترش عدل در ميان خلق و آن در صورتي است كه وجدان انساني فرد بر او قاضي و حاكم باشد و خود، پليس خود باشد تا از ارتكاب جرم و گناه دوري كند و اين حقيقت به جز ايمان به خدا، راه دگري ندارد.

خداي عادل روز واپسين را در انتظار نيكوكاران و گهنكاران قرار داده است و مقصود از حكومت مذهب همين استو جز اين نيست كه پايه‌اش بر بعدهاي سه گانه عدالت برقرار باشد و پايه آن بر ايمان به مبدا و معاد.

حكومت مذهب، حكومت خود است بر خود، و دموكراتيك‌ترين حكومت‌هاست چنانچه در حكومت حضرت علي ديده شد. لازم نيست كه بعد سوم عدالت همگاني شود و همه افراد بشر چنان باشند همان اندازه كه بخشي از مردم چنين شدند و شماره آنها به عددي برسد كه بتوانند پرچم عدل را در زير سايه حاكمي عادل در اهتراز درآورند، آغاز عدل عالمگير در جهان بشريت خواهد بود.

حضرت مهدي، پرچم عدل را در جهان خواهد برافراشت و خوشبختي و آسايش همگاني خلق جهان را براي هميشه، تامين خواهد كرد.

و آن وقتي است كه شماره ياران باوفايش به عددي كه مورد احتياج است برسد و مرداني نيكوكار در زير سايه بزرگمردي بزرگوار قرارگيرند.

حكومت الهي در جهان

شماره حكومت‌هاي الهي كه تاكنون در جهان تشكيل شده، بسيار ناچيز است و قابل قياس با شماره حكومت‌هاي بشري نيست.

شماره حكومت‌هاي بشري از ميليون ها متجاوز است، در حالي كه شماره حكومت‌هاي الهي از سه عدد تجاوز نمي‌كند و دوام نيافته است. چون بشر لياقت اين حكومت‌ها را نداشته و فاقد بعد سوم آن بوده عدل ملت بر ملت و عدل ملت بر دولت.

تاسيس حكومت الهي و دوام آن، روزي است كه بشر لياقت آن را داشته باشد و بعد سوم و دوم عدالت را دارا باشد و قرآن از آن خبر مي دهد و از آن  به «عباد صالحون» تعبير مي‌كند.

و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر آن الارض يرثها عبادي الصالحون

عباد الصالحون- كه وراث زمينند- همان مردمي هستند كه داراي بعد سوم و دوم عدالت هستند. در نتيجه، حكومت الهي سه بعدي و عدل عالمگير در جهان برپا مي‌شود و ابدي و   جاودان مي گردد. از لفظ ارض، استفاده مي‌شود كه نخستين حكومت الهي در جهان كه پس از توفان نوح تشكيل گرديد، حكومت حضرت يوسف پيغمبر در مصر بود. اين حكومت، محبوب‌ترين و پاكيزه‌ترين حكومت‌هاي سرزمين مصربود.

دومين حكومت الهي در جهان، حكومت «طالوت» براسرائيليان بود. طالوت، كسي بود كه از سوي خدا به فرمانفرمايي اسرائيليان منصوب گرديد. بزرگمردي بود بسيار دانشمند، قوي و شجاع و از اسرار نهاني جهان آگاه بود.

سومين حكومت الهي در جهان، حكومت حضرت علي بود كه فقدان بعد دوم و سوم در مردم، موجب شد كه حضرتش را بكشند و مورد نفرين آن حضرت قرار گيرند، نفرين آن حضرت چنين بود:

«پروردگارا مرا از اين مردم بگير.» كه شوم‌ترين نفرين در تاريخ بود.

آنچه كه در اين حكومت هاي سه گانهي الهي جلب نظر مي‌كند، سه گونه بودن اين حكومت‌هاست كه هر كدام رنگ خاصي داشتند. از اين استفاده مي‌شود كه حكومت عدل و حكومت الهي، رنگ خاص و شكل مخصوصي ندارد، و قوام آن حكومت به عدل است و بس، به شكلي كه حكومت اداره شود. خواه جمهوري باشد، خواه سلطنتي، خواه داراي مجلس سنا و شورا باشد، خواه نباشد، مقصود، اقامه قسط و برپايي عدل است و بس.

اين حكومت هاي سه گانه، سه رنگ بودند، ولي در حقيقت يك رنگ داشتند و آن رنگ عدالت بود كه هر سه رنگ، در آن قرار داشت.

يوسف در حكومت مصر، پادشاه نبود، چون به صريح آن، پادشاه مصر كس ديگري بود. يوسف، فرمانفرماي مصر بود، ولي ديكتاتور و خودكامه نبود، حكومتش دموكراسي نبود، چون دموكراسي، حكومت اكثريت است و اقليت در آن محروم و محكوم  اكثريت است.

حكومت يوسف، حكومت عدل بود كه حكومت همه ملت است.

طالوت در حكومتش پادشاه بود و سلطنتش انتصابي بود و از جانب خدا منصوب شده بود، و فرماندهي جنگ را شخصا به عهده گرفت و پيروز شد و نبوغ نظامي خود را نشان داد، و ذلت و خواري را از اسرائيليان گرفت و عزت و سربلندي را به آنها ارزاني داشت.

آري، حكومت عدل، عزت و سربلندي مي آورد.

حضرت علي حكومتش انتخابي بود و تنها كسي كه در ميان خلفاي راشدين كه دراثر انتخاب عمومي به حكومت رسيد، حضرتش انتخاب شد سپس با او بيعت كردند.

خلفاي سه گانه كه پيش از آن حضرت حكومت كردند، با بيعت به حكومت رسيدند، آن هم بيعتي كه نهاني ميان چند نفر قرارش گذاشته شده بود.

انتخابي بودن حكومت حضرت علي از نظر مردم است، وگرنه حضرتش از سوي خداي بشر به فرماندهي كون و مكان نصب شده بود و ولايت تكويني و تشريعي در اختيارش بود و پذيرش حكومت ظاهري، براي اقامه عدل بود. حضرت علي خودش عدل بود كه به صورت بشر درآمده بود.

حكومت حضرت مهدي، چهارمين حكومت الهي در جهان است و حكومت حضرتش، عين حكومت پدرش حضرت علي است، با اين تفاوت:

حكومت پدرش علي، محدود به زمان و مكان و موقتي بود، چون بشر آن روز ابعاد ثلاثه عدالت را نداشتند.

ولي حكومت حضرت مهدي، حكومت جهاني و جاويداني است، چون بشر در آن زمان داراي بعدهاي دوم و سوم عدالت هستند كه به تعبير قرآن «عباد صالحين» ناميده شده‌اند.

حكومت مهدي مانند حكومت پدرش علي از انتخاب برخوردار  است، ولي نه انتخاب اصحاب وحل و عقد و نه انتخاب مردم يك كشور، بلكه انتخاب مردم جهان، و انتخاش مشتمل بر دو مرحله است: انتخاب نوعي و شخصي.

انتخاب نوعي هم اكنون محقق است كه همه مردم جهان آرزوي ظهورش را دارند. انتخاب شخصي، پس از ظهور آن  حضرت واقع مي‌شود.

از ويژگي‌هاي حكومت الهي حضرت مهدي، پيروزي بدون خونريزي است. و حمام خوني كه جهانگيران جهان از قبيل اسكندر و چنگيز و تيمور براي كشورگشايي به پا كردند، در حكومت جهاني حضرت مهدي منتفي است.

حكومت حضرت مهدي، جهانگيري و جهانگشايي نيست، بلكه جهانباني و جهانمداري است و اين ويژه حكومت‌هاي الهي است كه در هر سه حكومت‌ها تحقق داشته و قدرت حكومت، با مهر و رحمت همراه بوده است.

به يقين روزي خواهد رسيد كه حكومت حضرت مهدي، جهان و جهانيان را زير پوشش خود قرار خواهد داد و بدون آن كه خونريزي در كار باشد، بشر به حسب فطرت از آغاز پيدايش خود، خواهان برپايي عدل بوده و هست ولي اين خواسته فطري، براي برپايي حكومت عدل كافي نيست.

چنانچه حكومت عدل را با زور سرنيزه نمي شود به پا كرد، چون ظلم به جز ظلم نخواهد زاييد و قداست هدف، مبرر به وسيله نخواهد بود. ولي هنگامي كه خواسته فطري بر اشتداد پذيرفت و به مرتبه شوق رسيد و فاعليت پيدا كرد، آن وقت است كه زمينه برپايي حكومت عدل عالمگير مهدي آماده شده است.

اشتداد خواسته فطري بشر، وقتي است كه ظلم وستم بسيار شود و بشر از آن به تنگ آيد تا خواسته فطري او فاعليت پيدا كند و او را برانگيزد كه شب و روز در راه پيدا كردن عدل گام بردارد و موانع رسيدن به آن را يكان يكان از ميان بردارد، تا به هدف برسد. در اين هنگام، قائدي توانا و بزرگوار شناخته شده، قدم در ميان خواهد گذارد و حكومت عدل را برپا خواهد كرد.

و نخستين حكومت عدل در نقطه‌اي از جهان برپا خواهد شد و درخشندگي پيدا خواهد كرد و همسايگان از آن آگاه خواهند شد. يكان يكان به سويش مي‌شتابند و الحاق خود را به حكومتش اعلام مي‌دارند. نوبت به جهانيان مي‌رسد و ملت‌هاي جهان از آن استقبال مي‌كنند و با جان و دل مي‌خواهند كه در ظل حكومتش قرار گيرند.

چنين حكومتي درست بر خلاف جانگيري جهانگشايان خواهد بود، چون آنها مي‌خواهند كشورهاي ديگر را تسخير كنند و ملت‌ها با آنها مي‌جنگند و از خود دفاع مي‌كنند و پيروزي جهانگشا، با خونريزي محقق مي‌شود.

برپا كننده عدل را ملت‌هاي جهان، خواستارش هستند تا در ظل حمايتش قرار گيرند. و پروزي عدالت به دست حضرت مهدي در سراسر گيتي محقق مي‌شود و حكومت الهي به جاي حكومت‌هاي بشري مي‌نشيند و جهان پر از عدل و داد مي‌شود و خواسته همگاني خلق، تحقق مي‌پذيرد.

خداي خلق هم وعده و مژده داده است كه چنين روزگاري خواهد آمد. از ويژگي‌هاي خاص حكومت هاي الهي آن است كه در اين حكومت‌ها اقليت و اكثريت وجود ندارد،همگان در آن يكسانند و حكومت، حكومت مردم است. پيدايش اقليت و اكثريت در حكومت ها، يا نژادي است و يا مذهبي، مساوات نژادي، اقليت و اكثريت نژادي را از ميان برمي‌دارد، چنانچه عدل شمولي، اختلافات مذهبي را مي‌شويد و به دريا مي‌افكند.

خواسته بشر

فطرت بشر از ظلم متنفر است و ستم را زشت مي‌شمارد.

اين تنفر و بيزاري چون فطرت بشر است، اختصاص به فردي يا جمعيتي ندارد و محدود به سرزميني و منطقه‌اي نيست.

همه افراد بشر از بزرگ و كوچك و سياه و سفيد و زرد و سرخ، از اين حكم فطري، برخوردار هستند.

كودك، از منظره كتك زدن كودك ديگر، غمگين مي‌شود و گاه مي‌گريد و از زننده اظهار انزجار مي‌كند و به كودك مضروب مهرباني مي‌كند.

تنفر و بيزاري از ظلم. از غريزه‌هاي بشري است و عقل را در آن راهي نيست و حكم به زشتي و منفوريت ظلم تنها ويژه عقلا و خردمندان نيست، ديوانگان هم از ظالم و ستمكار نفرت دارند.

دخالتي كه عقل در اين موضوع دارد، تشخيص مصاديق ظلم است كه غريزه را در اين جهت راهنمايي مي‌كند، پس از آن كه تنفر او را تاييد مي‌كند.

طبيعت بشر است كه هر چه راكه از آن تنفر دارد، نابودي آن را خوش دارد و اگر قدرتي داشته باشد در نابودي آن مي‌كوشد تا ديدگاه خود را از اين وجود زشت، پاكيزه گرداند و ديگر منفور خود را نبيند.

از اين سخن به اين نتيجه مي‌رسيم كه روزي بشر اين منفور فطري را از ميان خواهد برداشت و جهان را از لوث وجود ظلم و بيدادگري پاك خواهد ساخت.

همانطور كه فطرت بشر از ستم و بيدادگري تنفر دارد، همانطور كه دوستدار عدالت و شيفته عدل و داد است.

آنچه قطعي است آن است كه پسنديده بودن عدل خواسته فطري بشر است و اختصاص به فردي خاص و يا دسته‌اي مخصوص ندارد، همه انسان‌ها از هرنژاد و در هر زمان و مكان. عدالت را خوش دارندو انتظار برخورداري آن را دارند.

اختلاف انسانها از لحاظ طرز فكر، دانش، محيط زندگي، رنگ و نژاد، تاثير در اتحاد آنها در اين مطلوب فطري ندارد. همگان در آن متفقند و خواهان اين خواسته فطري هستند.

مطلوب فطري بشر، ويژه شهري يا كشوري يا قاره‌اي نيست، هر انساني آن را براي خود ديگران مي‌خواهد.

مردم اين شهر، نه تنها عدالت را براي خود مي‌خواهند، بلكه براي شهرهاي ديگر نيز مي‌خواهند. هر نژادي خواستار آن است كه دست ستمگر از تمام روي زمين قطع ‌شود.

نقطه اي كه در كره زمين عدالت برقرار باشد آنجا را بهشت نامند و محبوب همه انسان ها خواهد بود.

    بهشت آنجاست كه كارزاري نباشد   

        كسي را با كسي كار نباشد

هر بشري خوش دارد كه بدان جا برود و در آنجا بماند؛ چون محبوب فطري خود را در آنجا پيدا مي كند. آري، خوشترين جا، جايي است كه در آنجا دلبر باشد.

آوارگان، از ظلم و تعدي و مهاجران به كشورهاي ديگر، در اين زمان بسيارند.

طبيعي بشر است كه هر چه را كه بخواهد، به دنبالش مي‌رود و قدرت خود را به كار مي اندازد تا به مقصود برسد.

بسيار ديده شده است كه افرادي خواسته خود را انجام داده‌اند و تحولي در محيط ايجاد كرده و موفقيتي به دست آورده‌اند.

پس چيزي را كه همه افراد بشر جوياي آن هستند، به يقين وجود پيدا خواهد كرد و روزي خواهد آمد كه بشر بدين خواسته فطري خود برسد و عدل و داد در سراسر گيتي حكومت كند.

انتظار چنين روزي در دل همه افراد بشر نهفته است و اين انتظار فطري است و حكم فطرت خطار ندارد و اين انتظار سرانجام به سر خواهد رسيد و مطلوب همگاني بشر، محقق خواهد شد.

انسان، خواسته فطري دگر نيز دارد كه چهارمين خواسته او خواهد بود، و آن دوست داشتن آسايش روحي است؛ هر كس داراي اين خواهش طبيعي است، و بايستي روزي بيايد كه تمام افراد بشر به اين مطلوب طبيعي و مقصود فطري برسند.

خواسته فطري عدل و داد، با خواسته فطري آسايش، در يك روز و به يك چيز محقق خواهد شد. و آن وقتي است كه ظلم و ستم يكسره از جهان رخت بربندد و عدل همگاني در جايش بنشيند.

بشر با وجود ظلم ظالم، آسايش روحي نخواهد داشت و آسايش روحي بشر وقتي محقق خواهد شد كه دست‌هاي جنايتكاران و ستم پيشگان جهان قطع شود و ديگر فكر ستمگري در مغز جنايت پيشه‌اي راه نيابد.

پيدايش احزاب سياسي در جهان و موفقيت‌هاي نسبي آنها در پاره‌اي از كشورها در سايه همين خواسته فطري يعني اجراي عدالت بوده است. چون همگي احزاب دعوي ارمغان حكومت عدل را دارند.

رهبران احزاب، از اين خواسته فطري بشر بهره‌برداري كرده و براي خود ايجاد موفقيت مي‌كنند و بر اريكه قدرت مي‌نشينند. ولي هيچ يك از آنها تاكنون نتوانسته اند اين محبوب فطري بشر را در آغوش وي جاي دهند، چون تاسيس حكومت عدل، كار هر كسي نيست، به ويژه اگر حكومت عدل جهاني باشد.

فطرت عدالت خواهي و خواسته ايجاد عدل جهاني در بشر، موجب شده كه هر قومي اين لباس را بر قامت كسي شايسته ببيند و وي را موجد عدل عالي بدانند.

گفته شد تشخيص موضوع براي خواسته هاي فطري بشر به دست عقل است و فطرت اشتباه نمي‌كند ولي در تشخيص موضوع اشتباه رخ مي‌دهد. چون هر كسي عقل محض را راهنمايي خود قرار نمي‌دهد، احساسات و عواطف در اكثريت مردم نمي‌گذارند كه عقل محض رهنما باشد. و اختلافات از همين جا پيدا شده است.

اگر حاكم بر هر انساني، عقل او بوده باشد و بس و تمايلات قلبي در آن دخالتي نداشته باشد، اختلافي در جهان ميان افراد بشر رخ نمي‌دهد. اختلاف ملل عالم در موجد حكومت عدل جهاني، از همين جا حادث شده است.

اختلاف مسلك‌هاي احزاب و رهبران آنها، از اين جا پيدا شده است اينك به سراغ عقل برويم تا ببينيم  كه او چگونه كسي را شايسته برقرار كردن عدل برروي كره زمين مي‌داند.

عقل مي‌گويد: برپا كننده عدل جهاني، بايستي داراي شرايط و صفاتي باشد و كسي كه از اين شرايط و صفات برخوردار نباشد، قطعا موفق نخواهد شد كه بشر را به اين هدف عالي برساند.

رهبران احزاب، يا نخستين شرط را فاقدند و يا همه شرايط را از اين رو نتوانسته‌اند عدل را در جهان برقرار كنند، بلكه نتوانسته‌اند در گوشه‌اي از جهان پياده كنند.

ممكن است در يكي دو كشور شهوت‌هاي بسياري از افراد بشر ارضا شده باشد، ولي از ارضاي شهوت و رسيدن به تمايلات قلبي، تا برقراري عدل، هزاران فرسنگ فاصله است.

در بسياري از موارد، اجراي عدل بر خلاف تمايلات قلبي است، تمايلات قلبي حد و مرز ندارد و پياده كردنشان ظلم بر دگران است.

نخستين شرط

نخستين شرط در بر پا كننده عدل جهاني، آن است كه در دعوتش راستگو باشد و حقيقتا خواهان ايجاد عدل و داد باشد و كسي نباشد كه دعوت به عدل را وسيله استثمار قرار بدهد و منظورش از اين دعوت، سوار شدن بر دوش خلق و حكومت كردن باشد.

بديهي است كه چنين كسي، موفق به برقراري عدالت نخواهد شد. چون دروغ مي‌گويد منظورش اقامه عدل نيست و هدفش رسيدن به مطامع خويش است.

اين دسته اگر هم به گمان خود راست بگويند، خود را براي هدف نمي‌خواهند، بلكه هدف را براي خود مي‌خواهند.

كساني هستند كه دروغ مي‌گويند، ولي خودپرستي ايشان نمي گذارد كه بدانند دروغ مي‌گويند و خود را راستگو مي‌پندارند.

بهترين راه براي شناخت واقعيت انها، آن است كه در رفتار و گفتارشان ظلم و ستمي ديده نشود و از رياي سياسي و مذهبي به دور باشند و در رسيدن به هدف گناه را وسيله قرار ندهند و از عناوين ثانويه استفاده نكنند، تا خودشان، خودشان را بشناسند و هم دگران آنها را.

شرط دوم

دومين شرطي كه بايستي برپا كننده عدل جهاني دارا باشد، نقشه‌اي صحيح است نقشه اگر صحيح نباشد، رسيدن به هدف، دشوار، بلكه ناممكن است. به ويژه هدفي كه دشمناني بسيار دارد آن هم دشمناني تيزبين و داراي همه گونه قدرت. ساليان درازي است كه نعره عدالتخواهي رهبران احزاب با مسلك‌هاي گوناگوني كه دارند، در جهان بلند است، ولي چيزي كه به چشم نمي‌خورد، عدالت است! آيا اينان دروغ مي‌گويند يا نقشه‌اي صحيح دارند؟ يا هر دو؟

ستمگران براي رسيدن به قدرت و نگهداري آن، از هيچ گونه جنايتي دريغ نمي‌كنند! و به همه گونه پستي، تن در مي‌دهند! خود را به رنگ‌هاي مختلف درمي‌آورند،ماسكهاي گوناگون بر چهره مي‌زنند! هر روز يك جور بازي مي‌كنند، گاه عدالتخواه مي‌شوند! گهي آزادي طلب مي‌كنند! گاه بيچارگي مظلومان را بهانه قرارمي‌دهند! گاه لباس مذهب بر تن مي‌كنند! عابد مي‌شوند! زاهد مي‌شوند! گاه روشنفكر مي گردند براي مردم دلسوزي مي‌كنند! گاه به حكومت‌هاي ظالم و ستم پيشه دشنام مي دهند! تا به قدرتي برسند وبه ستمگري ادامه دهند!

دست اين گروه را از سر مردم كوتاه كردن و ريشه ظلمشان را از جهان بركندن، نقشه‌اي بسيار صحيح و دقيق و ماهرانه نياز دارد، زيرا كوچكترين اشتباه، مانع موفقيت مي شود.

شرط سوم

سومين شرط برپا كننده عدل جهاني آن است كه خودش داراي هيچ گونه نقطه ضعفي نباشد؛ چه نقطه ضعف شخصي و چه نقطه ضعف خانوادگي و ميراثي و چه نقطه ضعف اجتماعي، كه وجود يكي از اينها مانع موفقيت است.

پيشرو عدل جهاني، اگر نقطه ضعفي داشته باشد، در برابر تهديد، عقب مي نشيند، در برابر منافع شخصي، از اين هدف مقدس دست برمي‌دارد.

زيرا ستمگران براي حفظ موقعيت خود مقام و پست و رشوه مي‌دهند به زندان مي‌افكنند، شكنجه مي‌دهند، اعدام مي‌كنند، شايد پيشرو عدل از هدف خود دست بردارد.

عدالتخواهاني كه داراي نقاط ضعف باشند در برابر اين گونه چيزها تسليم شده، در نيمه راه مي‌مانند. چرا تاكنون ستمگران جهان، توانسته اند از برقراري عدل جلوگيري كنند وبه ظلم و جور ادامه دهند؟ چون عدالتخواهان بشري داراي نقاط ضعفي بودند كه آنها را از رسيدن به مقصد، بازداشته است.

رهبري كه پاك شد و نقطه ضعفي نداشت، تحت تاثير قرار نمي‌گيرد و آزمندان بيدادگر نمي‌توانند بهره‌برداري كرده، از آن مقصد عالي بازش دارند. آن كه مي خواهد پاكي را در جهان برقرار سازد، بايستي در درجه اول، خودش پاك باشد و تعادل قوا در پيكرش برقرار باشد، و گرنه ظلمت، نور نمي‌آورد و تاريكي، روشنايي نزايد و از مار جز مار نيايد.

اگر هدف، برقراري عدل در كشوري است، پاكيزگي رهبر بايستي بيشتر از بيشتر باشد و نقاط ضعف او كمتر از كمتر.

هر چه هدف بزرگتر شود، موانع سخت‌تر خواهد بود، تهديدها خطرناك‌تر شوند ورشوه‌ها سنگين‌تر گردند.

اگر هدف، اجراي عدالت در تمام جهان باشد رهبر آن بايستي پاكيزه‌ترين فرد بشر و منزه‌ترين انسان باشد.

رسيدن به هدف مقدس عدالت جهاني، رهبري پاك و پاكزاده و پيشوايي بسيار منزه مي خواهد و اين كار از افراد عادي ساخته نيست.

عدل جهاني و جاوداني هميشگي، عالي‌ترين مقصود بشري است و برقرار كننده اش بايستي پاكيزه‌ترين فرد بشر باشد.

هر كسي صلاحيت پيشروي كاروان خواسته فطري بشر را ندارد. فردي ايده‌آل مي‌خواهد كه بتواند ايده بشر را تحقق بخشد.

پيشرو اين قافله، اگر تقوا و فضيلتش در بالاترين درجه نباشد و انسان برترين نبود، نخواهد توانست بر تمايلات شخصي فاميلي دوستان و چيره شود و كاروان بشر را رهبري كرده و به سر منزل مقصود برساند.

شرط چهارم

چهارمين شرطي كه بايستي برقراري كننده عدل جهاني واجد آن باشد، شناخته شدن خودش و دودمانش به پاكي است، وگرنه صحت دعوتش را عقلا و خردمندان جهان، باور نخواهند كرد.

مردم بايستي بدانند كه او راست مي‌گويد، نقشه‌اي صحيح است، نقاط ضعف شخصي و ميراثي ندارد. در اين صورت، دعوتش را لبيك گويند و به ياري‌اش برمي‌خيزند. خردمندان، هيچ گاه كوركورانه به دنبال كسي نمي‌روند بدون مطالعه و تحقيق تسليم نمي‌شوند و سرنمي‌سپارند.

در اين وقت است كه زمينه براي عدل جهاني آماده مي شود.

شرط پنجم

پنجمين شرط براي برپا كننده عدل جهاني آن است كه خطا نداشته باشد چه اگر خطا داشته باشد، موفق نخواهد شد. خطاي بزرگان، بزرگ خطاهاست و خطا، خطا مي‌زايد و سرمشق خطا مي‌گردد. نداشتن خطا، اختصاص به كسي دارد كه داراي صفت عصمت باشد.

شرط ششم

ششمين شرط اين كه بايستي برپا كننده عدل جهاني از تاييد حق برخوردار باشد و قدرت الهي در پشت سرش قرار گيرد، وگرنه با قدرت بشري، بر همه قدرت‌هاي بشري پيروز نخواهد شد. عدل جهاني، قدرت جهاني مي خواهد كه ويژه ذات مقدس حضرت پروردگار است.

دادور و دادگر و دادگستر

روزي خواهد رسيد كه بشر قابليت پيدا كند كه دادگستري توانا و بينا بر او حكومت كند و قابليت پيدا كردن بشر براي چنين حكومتي، عبارت است از تكامل او.

بشر تكامل نيافته شايستگي و لياقت حكومت عدل را ندارد و آن را نمي‌پذيرد و اگر با جبر و زور براو تحميل شود، نقض غرض خواهد بود. جبر و زور، ظلم است و ظلم، نردبان عدل نخواهد بود. عدلي كه به وسيله ظلم برقرار شود، عدل نيست هر چند نام عدل بر آن گذارند.

بشر تكامل نيافته حاكم عادل را نمي‌پسندد و دوست مي دارد كه او بركنار شود حضرت علي مي‌گويدك

«اين مردم از من ملول شده‌اند و من هم از آنها ملول هستم.»

سپس در حق آنها نفريني كرد و گفت:

«خدايا مرا از آنها بگير»

حكومت عدل، بايستي با رضايت خلق برقرار شود و آن، وقتي است كه بشر خواستار آن باشد، بشر وقتي خواستار حكومت عدل مي‌شود كه خوي حيواني، تحت فرمان خوي انساني او قرار گيرد.

و تفصيل اين اجمال چنين است:

عدالت، كمالي است براي هر فردي از افراد بشر كه قدرت خودداري از گناه را به وي مي‌دهد و دارنده اين كمال را عادل و دادور مي‌گويند.

عادل كسي است كه بر اعصابش مسلط باشد، اسير غريزه نباشد، دادور، كسي است كه بر غريزه‌هاي خود حكومت كند و غريزه‌ها بر او حكومت نكنند.و عادل، كسي است كه خودپرست نباشد و خداپرست باشد، پيرو حقيقت و دين حق باشد، نه كسي كه خيال كند كه پيرو حقيقت و دين حق است.

عادل، كسي است كه آنچه كه خدا بدان امر فرموده، انجام دهد و آنچه از آن نهي فرموده، دوري ورزد. و حقيقت جهاد با نفس همين است.

عدالت، سه درجه دارد و عادلان در سه مرتبه قرار دارند:

نخستين درجه عدالت، آن است كه خود عادل به تنهايي از گناه دوري كند و در برابر گناهان، شخصي قوي و نيرومند باشد، در نهان از گناه دوري كند چنانچه در آشكار نيز بايستي از آن دوري كند. براي حضرت حق، نهاني، در كار نيست، هر چه هست آشكار است.

چنين عادلي، دادور است.

مرتبه دوم عدالت كه برتر وبالاتر است آن است كه از نظر ارتباط با دگران، از گناه دوري كند. ظلم وستم در اين مرتبه محقق مي‌شود و اجتناب از ظلم، دومين مرتبه عدالت را فراهم مي‌سازد.

عادل، دادگر در برابر ظالم و ستمگر است، چون عدل و ظلم، تضاد دارند. داد و ستم، مقابل هم هستند. ظلم، تعدي و تجاوز به ديگران است ظلم است. ستم، حق دگري را پايمال كردن است، عدالت و دادگري حق را به حقدار رسانيدن و از تعدي و تجاوز به حقوق ديگران، دوري گزيدن است. عدالت بدين معنا، كمالي است اجتماعي، از نظر ارتباط با ديگران . اين دو مرتبه عدالت، با هم جمع مي‌شوند و داور، دادگر مي‌گردد و گهگاه از هم جدا مي‌شوند و دادور، دادگر نمي‌گردد.

كساني كه به تنهايي زيست مي‌كنند و از اجتماع به دورند، دراين حال قرار دارند همچون صومعه‌زيستان وغار گزينان كه سر و كاري با دادگري ندارند.

مرتبه سوم عدالت كه بالاترين درجه و دشوار‌ترين آنهاست، خلق عدالت در جهان است و آن كمالي است انساني كه شخص هنگام قدرت و زمامداري بتواند اقامه عدل كند، چنين كسي، عادل دادگستر خواهد بود.

قدرتش را در راه نجات مظلومان و ستمديدگان به كار مي‌برد و آماده شنيدن شكايت‌هاست. از ظلمي كه به ديگران مي‌رسد رنج مي‌برد و مانند ظلمي مي‌داند كه به خودش شده باشد، بلكه ظلم به ديگران را بدتر از ظلم به خودش مي‌شمارد.

دقيقه‌اي، آرام نمي‌نشيند تا ظلم و ستم را از مجتمعي كه در آن جاي دارد و برطرف سازد. علي (ع) وقتي مي‌شنود كه خلخالي را از پاي زني كشيدند، مي گويد:

«اگر كسي از اين غم بميرد، سرزنش شنيده و ملامت كشيده نخواهد بود.»

عادل دادگستر، بايستي داراي دانشي باشد كه از سر و علن مردم آگاه بوده و از ظلم و ستم‌هاي نهاني، اطلاعي كافي داشته باشد.

منزل خود را در برج عاجي قرار نمي‌دهد تا مظلومان و محرومان بدو دسترسي نداشته باشند، ميان او و خلق فاصله‌اي وجود ندارد.

حضرت علي در مسجد مي‌نشست تا شكايت‌ها را بشنود و شر ظالمي را از مظلومي، در گوشه‌اي از سرزمين قدرتش دفع كند.

عادل دادگستر، حكومت را هدف نمي‌داند بلكه آن را وسيله‌اي براي اقامه عدل مي‌داند. دادگستري، همان قيام به قسط است كه به تعبير قرآن هدف از ارسال انبياست، قرآن مي‌گويد:

«ما رسولانمان را همراه كتاب و ميزان فرستاديم تا مردم در ميان خودشان عدالت برپا كنند.»

از اين آيه استفاده مي‌شود كه منصب دادگستري، از مناصب الهي است نه بشري.

اين منصب بايستي از جانب خدا اعطا شود و انسان كاملي را بدين مقام برگزيند، و  گرنه هر كسي شايستگي رسيدن به اين مقام را ندارد.

مرتبه دادگستري، عادل پروري و انسان‌سازي است و كسي به جز معصوم، صلاحيت رسيدن به اين مقام را ندارد.

چون بايستي رابطه‌اي مستقيم با ذات مقدس حق داشته باشد، و اين رابطه ازجانب خدا ايجاد مي شود و بس.

علوم بشري با تكاملي كه يافته است، جهل زدا نگرديده هنوز مجهولات بشر بيش از معلومات وي است.

اجتماع بشري  نيز، سه مرحله دارد:

صباوت، جواني، كمال

نخستين عنايت حق بر بشر، عطاي قابليت نامتناهي به وي، براي رسيدن به كمال است. هنگامي كه اين قابليت به فعليت برسد، كمال انساني براي بشر حاصل مي‌شود و اين نيز به وسيله عنايت خاص الهي تحقق پذير است آن هم در صورتي كه خود بشر بخواهد.

راهنمايي دوره صباوت بشر، فطرت اوست.

راهنماي دوره دوم بشر، از نظر فرد، عقل اوست كه ‌آفريننده بشر به وي عنايت فرموده. عقل به كمك فطرت بشر مي‌شتابد تا وي را از بديها و زشت‌ها دور سازد و او را به سوي خوبيها و نيكي‌ها روانه گرداند.

و راهنماي بشر در دوره سوم پيامبرانند تا بشر بتواند تكامل يابد و به هدف عالي خود برسد و انسان كامل گردد.

يكي از راهنمايي‌هاي پيامبران، نشان داد صغريات حكم عقل به بشر است و روشن ساختن اين است كه چه چيز ظلم است و چه چيز عدل.

پيامبران، راهنمايان بشر براي سه دوره اجتماعي او نيز هستند.

نخستين راهنماي بشر در دوره نخستين و پس از توفان نوح و ابراهيم خليل الله است كه از سوي خدا براي خلق فرستاده شده و پشرو پيامبران ابراهيمي است. او نخستين كسي است كه پس از توفان، بشر را به توحيد و يگانه پرستي دعوت كرده است و ايمان به مبدا و معاد را براي وي ارمغان آورده است. ايمان به مبدا و معاد، نخستين گام سلول و اولين پايه براي رشد و به كمال رسيدن بشر است.

راهنماي دوره دوم اجتماع بشري، موساي كليم و پيامبران بني‌اسرائيل  بوده‌اند. به زمان عيساي مسيح ختم مي‌شود وجود مقدسي كه از سوي حضرت حق، براي تكميل و اصلاح آيين يهود فرستاده شد.

برترين و سومين دوره اجتماعي بشر، راهنمايش حضرت محمد است كه بزرگترين رهنماي بشري است و برترين پيامبران است.

در اين دوره است كه بايستي بشر به كمال مطلق برسد و سراسر گيتي را عدل فرا گيرد و هدف نهايي از فرستادن انبيا، تحقق پذيرد و دادگستري الهي و پيشوايي آسماني براي بشر بيابد و هدف پيامبران را بركرسي نشاند.

برتري دوره سوم اجتماع بر دو دوره گذشته‌اش آن است كه در اين دوره، اجتماع بشري به حد كمال خواهد رسيد و بشر، تكامل خواهد يافت و شماره خوبان به حدي مي‌رسد كه شايسته باشند كه دادگستر جهان ظهور كند.

هنگامي كه اجتماع اين دوره به حد كمال رسيد و شماره خوبان به اندازه‌اي رسيد كه جهان شايسته حكومت ابدي گرديد، بشر، كوچه به كوچه و كوي به كوي در پي دادگستر مي‌گردد و براي ظهورش، دقيقه‌شماري مي‌كند تا نداي حضرتش را هنگام ظهور لبيك گويد.

حكومت عدل، بايستي با رضا و رغبت مردم برقرار شود و با جبر و زور نمي‌شود. وقتي كه اجتماع بشري به حد كمال نرسد و شماره خوبان به اندازه كافي نرسد دادگستر، ظهور نخواهد كرد.

از اين سخنان دانسته شد كه علت تاخير ظهور دادگستر جهاني چيست. چون بشر هنوز  در حال نقص است و شماره خوبان فداكار به حد نصاب نرسيده و اجتماع بشري، لياقت چنان حكومتي را ندارد و اگر اين دادگستر الهي ظهوركند، مانند دگران كشته خواهد شد و يا مسموم مي گردد.

ظهور آن حضرت روزي است كه وجود مقدسش از اين خطر محفوظ بماند و بشر لياقت حكومت عدل ابدي را پيدا كند و با جان و دل، خواستار چنان حكومتي باشد و توفيق ظفر بر دشمنان و بدخواهان داشته باشد.

بنابراين وجود مهدي نوعي از نظر اجتماعي محال است.

چنانچه مهدي نوعي مستلزم آن است كه سالها زمين خالي از حجت باشد، و اين هم بر خلاف اصول و مباني اسلام است. با اين حال، مدعيان مهدويت، همگي از ميان مسلمانان برخاسته‌اند، كسانيكه از اصول و مباني اسلام خبر نداشته‌اند و يا آگاه بوده، و حقيقت را به مسلمانان نگفته‌اند.

انتظار فرج

فرج به معناي گشايش است، گشايشي كه اميد اميدواران است و به يقين، تحقق ناپذير است و نااميدي‌ در آن راه ندارد، و ممكن است كه طول بكشد و طول كشيدن تحقق مطلوب، از لوازم اميدهاي بزرگ است. اميدهاي كوچك به زودي تحقق پذيرند و اميد، هر  چه بزرگتر باشد تحقق ديرتر و دراز مدت‌تري دارد.

به خصوص اگر بزرگترين اميدها باشد كه مقصود از فرج است.

و آن گشايش براي همه خلق و سيادت عدل و داد براي هميشه، در جهان است.

انتظار فرج، مشتمل بر يقين به تحقق مقصود است كه غم را مي‌زدايد و سرور مي‌زايد. مقصود از انتظار، نشستن و خوابيدن نيست، بلكه اداي وظيفه‌اي است كه در تسريع ظهور حضرت مهدي دخالت دارد.

چنانچه مقصود، انتظار شخصي نيست، بلكه وظيفه‌اي است اجتماعي، چون انجام مقاصد اجتماعي، قدمت‌هاي اجتماعي لازم دارد.

مقصود از انتظار، آمادگي است و آن دو مرتبه دارد:

نخستين مرتبه آن انتظار روحي است و خوشدل بودن براي تحقق اميد در آينده، و آن عبارت است از آمادگي براي قبول دعوت و زدودن مقاومت روحي براي رسيدن به كسي كه انتظار آمدنش هست.

دومين مرتبه آن انتظار عملي است كه اضافه بر انتظار روحي است.

انتظار، عملي مانند آمادگي براي آمدن مهمان و پذيرايي از او، كه غذا بايستي آماده باشد و با مقام مهمان و شخصيت او تناسب داشته باشد. محل نشستن او تميز و آماده خوابگاه و استراحتگاهش مرتب باشد.

هر دو مرتبه انتظار بايستي براي ظهور حضرت مهدي فراهم باشد تا فرج همگاني تحقق پذير شود.

منتظران نيز بر دو گونه‌اند: منتظران مرحله نخست كه بسياري از منتظران از اين قبيل هستند. اينان، كساني هستند كه از شدت ظلم و جور به تنگ آمده و آه مي كشند و آرزومند منجي و رسيدن وي هستند، ولي قدمي برنمي‌دارند. اين انتظار، چندان تاثيري در تسريع قيام حضرت مهدي ندارد. آنچه كه در تسريع قيام حضرت مهدي موثر است، انتظار در مرحله دوم است، هر چه شماره منتظران اين گروه افزوده شود، ظهور آن حضرت نزديكتر مي شود و موفقيت در دعوت را شديدتر مي‌سازد.

انتظار فرج، به جز آمادگي براي ظهور آن حضرت نيست اكنون بايد بدانيم كه مقصود از آمادگي آن هم آمادگي عملي چيست. و مقصود از انتظار فرج، كه بهترين اعمال ناميده شده است، چيست؟ آيا مقصود، يك عمل مخصوص است و يا مجموعه‌اي است از چند عمل؟

پيدايش حكومت عدل بايستي به وسيله عدل باشد و آن وقتي است كه مرداني بزرگوار و شريف، در اجتماع بشري پيدا شوند و آماده فداكاري باشند و براي خود چيزي نخواهند، تا بتوانند مژده حكومت عدل را به خلق بدهند تا خلق به پا خيزد و همگان از آن استقبال كنند.

پيدايش حكومت عدل، نخستين پايه آن است، خواه اين خواسته، خودآگاه باشد، خواه ناخودآگاه.

خواسته خودناآگاه حكومت عدل در اكثر افراد موجود است ولي چندان تاثيري در تسريع قيام حضرت مهدي ندارد.

پايه دوم، انتظار است آن هم انتظار عملي هرگاه شماره منتظران و آمادگان براي تشكيل حكومت، به عددي برسد كه شايسته باشند بار اين حكومت را بر دوش بگيرند، زمان تشكيل آن فرا مي‌رسد.

اين راهنمايي حاوي چند نكته فردي و اجتماعي است:

1-   امر قلبي، كه اميد به قيام حضرت قائم داشته باشد و ياس و نااميدي را از خود بزدايد.

2-  دوست داشته باشد كه از ياوران حضرت باشد تا در ايجاد عدل جهاني، شركت كند و از اين سعادت جاوداني، برخوردار شود.

3-   داراي ورع باشد و از گناه اجتناب كند.

4-   از حسن اخلاق برخوردار باشد.

اميد به قيام حضرت قائم، روح و مقوم انتظار فرج است. انتظار، ضد ياس و نااميدي است و حيات بخش است و دل را زنده نگه مي‌دارد. بر خلاف ياس و نااميدي كه مرگ آور است. كسي كه ياس و نااميدي بر او چيره باشد و اجتماعي كه اين صفت مذموم بر آن حكومت كند، از زندگي و حيات، بيزار و متنفر مي گردد و به سوي مرگ و انتحار، قدم برمي‌دارد.

بر خلاف آن كه اميد بر او حكومت كند، حيات را خوش دارد و نقايص زندگي را برطرف مي‌كند و به سوي آينده قدم برمي‌دارد و روزخود را از روز دگر بهتر مي‌سازد.

از ياوران قائم بودن را دوست داشتن، از ايمان به مبدا و معاد ريشه مي‌گيرد و كليد خودسازي مي شود. تا آيينه گردد و جمال پري طلعتان، طلب كند. ورع داشتن و پارسا شدن، خودسازي و حيوانيت زدايي است و بشريت را تبديل به انسانيت كردن است.

انسان‌ها، بايستي ياوران حضرت قائم باشند تا بتوانند در ايجاد عدل جهاني شركت كنند، دگران لياقت اين وظيفه بزرگ و مقدس را ندارند.

حسن اخلاق، نشانه انسان شدن است و دعوت عملي است به انسان شدن دگران، تا از فرد صالح، اجتماع صالح به دست آيد و در تسريع قيام حضرت قائم، تاثير داشته باشد.

در انتظار، اميد به آينده محقق الوقوع، موجود است، چنين اميدي، همه رنجها و مشقت‌ها را آسان مي‌سازد و انسان، خودش به خودش مژده مي دهد.

خردمندان بشر، براي رسيدن به آينده احتمالي كوششها مي‌كنند، رنجها مي‌برند. و رنجها را در كام خود شيرين مي‌دانند. حال اگر آينده، محقق الوقوع باشد، انتظارش روح افزا و دلپذير خواهد بود. در مثل است كه گنج بدون رنج حاصل نشود و رنج در راه تحصيل گنج قطعي، شيرين است.

انتظار ظهور حضرت مهدي نيز از اين قبيل است. كسي كه در انتظار به سر مي‌برد،به حضرتش عشق مي‌ورزد روزبه روز آمادگي خود را بيشتر مي‌كند و از حضرتش كمك مي‌خواهد كه هر چه بيشتر بتواند خود را آماده كند و هر آمادگي براي او مژده موفقيت و نويد حصول مقصود خواهد بود، پس اقامه عدل جهانگير كار خداست و به وسيله حضرت مهدي انجام مي‌شود.

حقيقت نيز چنين است، چون هيچ قدرتي از قدرت‌هاي بشري، توانايي چنين كار عظيم را ندارد. بشر هر مقدار كه توانا و نيرومند باشد، قادر بر اقامه عدل در سراسر عالم نخواهد بود.

از اين رو اقامه عدل به وسيله يك فرد مقدس در سراسر جهان، آن هم عدل ابدي و جاوداني، نشان مي‌دهد كه آن مرد بزرگ بايستي داراي عقلي فوق العاده و هوشي فوق العاده و دانشي فوق العاده و بينشي فوق العاده و قدرت روحي فوق العاده و خلقي عظيم باشد.

اقامه عدل، وظيفه‌اي است اجتماعي نه فردي.

حضرت مهدي، بايستي داراي ياراني عالي مقام و اصحابي خردمند و دانا و امين و درستكار باشد. خوشخويي و خوش اخلاقي، شيوه آنان در رفتار و گفتار باشد و همگان خدمتگزار حضرتش بوده و اوامر و رهنمودهاي حضرتش را به خوبي انجام دهند.

انتظار فرج نيكوترين اعمال

تاريخ شيعه تاريخي است آكنده از فداكاري‌هاي بزرگ، از خودگذشتگي‌ها، دردها و رنجا و شكنجه‌ها و زندان ها، همان تاريخ امام حسين (ع) و امام موسي بن جعفر (ع) است. اما با وجود همه اينها خرد نشديم و تسليم ياس و نااميدي نگشتيم. بلكه براي آشكار شدن حق و حقوق ضايع شده، هر چه درخشنده تر و استوارتر و نيرومندتر در برابر نيروي ويرانگر ايستاديم. همه اين توانمندي‌ها به وجود آن اميد بزرگ كه ما را در طول تاريخ به حركت واداشته، بازمي‌گردد. آن اميد، انتظار فرج است.

راز توانمندي ما، در اعتقاد به امام مهدي (عج) نهفته است

اما شيعيان اعتقاد استوار و ايمان راسخ به وجود اين انسان غيبي الهي دارند، انساني كه در شب قدر كه از هزار ماه برتر است بر او روح اعظم نازل مي‌گردد.

ما بايد حتي الامكان ايمان و اعتقادمان به امام زمان (عج) را، در مبارزه طولاني خود با قدرت‌هاي ظلم و ستم و سركشي به كار گيريم.

همچنين بايد در كشمكش‌هاي تمدني، از ايمان به اين امام (ع) و انتظار فرج او الهام بگيريم تا بتوانيم قضاياي كنوني را كه شاهد آن هستيم به قضيه تاريخي يا اعتقادي مرتبط سازيم.

اي كاش انديشمندان، اديبان و نويسندگان براي بيان اهميت انتظار و آثار بزرگ آن. بلكه خير و بركتي كه به خاطر دعاي امام مهدي (عج)شامل حال ما مي‌گردد، در مقاله‌ها و محصولات ادبي- فكري و فرهنگي خود بر قضيه اميد دادن و تقويت اعتماد مردم به اين اميد، تاكيد مي كردند و سپس به بحث، پژوهش و بيان آشكار قضيه ظهور و نقش ما شيعيان در زمينه‌سازي و آمادگي براي اين امر مي‌پرداختند.

بنابراين بياييم و روحيه را پايه‌ريزي كنيم و بذر آن را در وجود فرزندان و نسل‌هاي آينده خود، بكاريم. همچنين شب و روز به امام زمان (عج) درود بفرستيم و براي او دعا كنيم. زيرا در اين دعا و آن درود، بركت و نيكي فراوان نهفته است. بياييم پيمان و عهد خود را با او هر روز تجديد نماييم،

چگونه مي‌توان پايه‌هاي رابطه با امام مهدي را محكم ساخت؟

آري، امام با ما و در كنار مي‌باشد.ولي اين كردار ناپسند و زشت ما هستند كه باعث مي‌گردند او را نبينيم و يا هنگامي كه او را زيارت مي‌كنيم و يا به او سلام مي‌دهيم نداي پاسخ او را نشنويم. خداوند متعال نيز به ما نزديك است.نزديكتر از آنچه كه دل‌هاي غافل و احساسات محدود ما آن را تصور كند.

«و ما به او از رگ قلبش نزديك‌تريم.» در اين مورد امام سجاد (ع) در دعاي خود مي‌فرمايد:

« و تو از بصيرت خلق پنهان نيستي جز آنكه آمال و آرزوهايي كه به غير تو دارند، حجاب آنها از ديدن جمالت گرديده است.» پس خداوند از ما دور نيست ولي اين ما هستيم كه به خاطر ناپسندي اعمالمان از او دور هستيم.

بنابراين، اما مهدي همراه ما مي‌باشد. پس بر ماست كه خويشتن را اصلاح نماييم تا وجود او را احساس كنيم و پيوند خود را با او ژرفا دهيم. بلكه از شرف ملاقات و ديدار او در برخي از مكان‌ها و زمان‌ها بهره مند گرديم و اين امر به اذن خداوند متعال امكان‌پذير مي‌باشد. اما چگونه مي‌توانيم خويشتن را اصلاح نماييم و پيوند و علاقه خود را به اين امام افزايش دهيم؟

عقيده به امام مهدي (عج)

عقيده با امام زمان «عج» بايد تحولي را در زندگي ما ايجاد نمايد. اما چگونه از اين عقيده براي تحقق آن تحول بهره بجوييم؟

در سوره نور آياتي پيرامون تنظيم روابط جامعه - به خصوص تنظيم رابطه‌ها بين افراد يك خانواده- آمده است چه اينكه اين سوره در آغاز به جامعه، روابط اجتماعي، چاره‌جويي‌ها و مجازات‌هاي لازم براي مفاسدي كه بر اين روابط عارض مي‌شود پرداخته است.

«سوره‌اي كه آنرا فرو فرستاديم و عمل به آن را واجب نموديم و در آن آيات روشني نازل كرديم، شايد شما متذكر شويد.» همچنين در اين سوره آياتي در مورد خلافت انسان بر روي زمين آمده است.

«خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده‌اند. وعده مي‌دهد كه قطعا آنان را حكمران روي زمين خواهد كرد.» و نيز در اين سوره درباره خانه نبوت سخن به ميان آمده است.

«در خانه‌هايي كه خداوند اذن فرموده ديوارهاي آن را بالا ببرند، خانه‌هايي كه نام خدا در آنها برده مي‌شود و صبح و شام در آنها تسبيح او مي‌گويند.»

بنابراين چه رابطه‌اي ميان نبوت و امامت از سويي و ميان روبط اجتماعي از سوي ديگر وجود دارد؟

هنگامي كه انسان مي‌خواهد اخلال، رفتار، روابط و روش معاشرت خود را با ديگران نيكو سازد بايد برنامه‌اي براي حركت در مسير آن و نيز الگو و اسوه اي براي پيروي از آن داشته باشند. پس اگر بخواهيم جامعه ما مستحكم و متحول گردد و پيشرفت نمايد بايد با امام خود و حجت خويشتن، رابطه برقرار كنيم. يا به عبارت ديگر، بايد امام را همچون نوري فرض كنيم تا بتوانيم بر اساس حركت و كشف واقعيات توسط او، حركت كنيم. اما مهمترين عامل در مساله رابطه با امام زمان (عج) آن است كه همه زوايا و روش‌هاي زندگي خود را بر پايه عقيده به اين امام  و بر اساس خشنودي يا نارضايتي وي از آنچه كه در زندگي خود انجام مي دهيم، برنامه‌ريزي نماييم.

بنابراين ما بايد رفتار اجتماعي خود را با ديگران، با خويشتن و نزديكان را در سايه آنچه امام مهدي (عج) در مورد سامان دادن رفتار و روابط اجتماعي از ما مي‌خواهد، سامان ببخشيم.

بايد بدانيم كه امام مهدي (عج) خلاصه ائمه اطهار پيش از خود است و همه آنها همچون حضرت محمد مي‌باشند. همانگونه كه در حديث شريف آمده است پس با وجود اينكه شرايط و ويژگي‌هاي هر يك از ائمه با هم متفاوت بوده است ولي همه آنها مسير، شخصيت و هدف يگانه‌اي را دنبال مي‌كرده‌اند.پيش اعتقاد به امام مهدي (عج) به انسان پويايي و اميد مي‌بخشد. زيرا، سنتي الهي وجود دارد كه نشان مي‌دهد خداوند هر كه مظلوم و يا همراه حق باشد، ياري مي‌نمايد و اين سنت در متجلي‌ترين شكل آن در امام مهدي (عج) تحقق مي‌يابد.

و هر انساني كه اين سنت الهي و اين صفات - به هر ميزان- در وجودش تحقق مي‌يابد، خداوند متعال او را به همان ميزان ياري مي‌نمايد. علماي شيعه قبل از ولادت اين امام كتاب‌هاي را درباره او تاليف كرده‌اند،يكي از علماي سنت نيز كتاب ويژه‌اي را در مورد اين امام در سال 127 هـ-ش قبل از ولادت امام مهدي (عج) نگاشته است. نيز علاوه بر شيعيان، امروزه بسياري از علماي اهل سنت در كتاب‌هاي خود اعتقاد به امام مهدي (عج) را جزيي از عقايد اسلامي ثابت مي‌كنند.

همچنين كسي كه به امام مهدي (عج) ايمان نداشته باشد، مشكل بزرگ و اختلاف ژرفي دريكي از اركان اساسي ايمان خود دارد و به همين خاطر خداوند او را ياري نمي‌نمايد.

پس ايمان به امام زمان و ايمان به اينكه خداوند، مظلوم و قيام كننده بر حق- كه ديگران را به سوي خدا فرامي‌خواند- را ياري مي‌نمايد، ايماني است كه نهضت را در ميان مسلمانان برمي‌انگيزد.

پس در زمان غيبت كبري و يا عصر انتظار، فايده‌هاي روحي و معنوي وجود دارد كه آنها را از اعتقادمان به امام مهدي (عج) الهام مي‌گيريم و همانا اين، خلاصه فلسفه انتظاري است كه ما در زمان غيبت با آن زندگي مي‌كنيم. حال مي‌توانيم اين سود معنوي و فايده روحي را در سه امر اساسي خلاصه نماييم:

1-   فايده نشات گرفته از نفس و اعتقادمان به امام زمان (عج)

2-   محبت و دوستي ما نسبت به امام مهدي (عج)

3-   ياري رساندن او به ما در مواقع سختي و زمان‌هاي دشواري

همانا زمان ظهوري امري است غيبي كه از ما و از خود امام (ع) پنهان است و هيچ كس جز خداوند متعال به آن آگاهي ندارد.

بنابراين مومن منتظر، بايد به طور مداوم براي تعجيل اين امام دعا نمايد. اين دعا نبايد تنها زباني باشد، بلكه بايد از صميم و ژرفاي دل مشتاق براي ظهور فرج برخيزد تا آنجا كه در اعمال و رفتار دعا كننده تجسم يابد و به واسطه آن است بودن دعا و شوق او براي ظهور امام ثابت گردد.

پس خداوند تبارك و تعالي به دعاي بنده مومن خويش كه در عبادت و دعاي خود خالص عمل مي‌كند، پاسخ مي‌دهد. زيرا اوست كه پافشاري اصرار كنندگان را دوست دارد. همچنين نبايد هيچ يك از ما پس از پايان هر نماز، دعا نمودن براي تعجيل ظهور امام (عج) را فراموش نمايد و اين بايد روش و برنامه‌اي باشد براي هر مومني كه در دوستي اهل بيت عصمت و طهارت راستين است و همانا دعاي فرج در زمان انتظار سبب نزديكي فرج مي‌گردد.

تقويت روحيه انسان مومن

موضوع بعدي به فايده معنوي و تقويت روحيه مومن بازمي گردد. چه اينكه نفس ايمان و اعتقاد به وجود و حضور امام (ع) در اين جهان عليرغم عدم شناخت شخص امام، در نزد مومنين اميد و بلندپروزاي را مي‌آفريند. مشكلات و سختي‌ها را بر آنها آسان مي‌گرداند و دردها و غم‌ها را از بين مي‌برد. بنابراين مومنين راستين شكست معنوي را در نبرد با اهل باطل، كفرو شرك نمي‌شناسند.

مفهوم راستين انتظار

خداوند سرانجام اين جهان را به نيكي ختم مي‌نمايد. زيرا، رحمت او از خشمش پيشي گرفته و اين رحمت اوست كه همه جا گسترش يافته است و اينكه خداوند متعال انسان را آفريده تا بر او رحمت فرستد نه عذاب! پس بدون شك، خداوند جهان را به بهترين روز و نيكوترين زمان پايان مي‌بخشد و آن زماني است كه امام مهدي (عج) ظهور مي‌يابد.

در اين راستا خداوند متعال ما را از اين حقيقت ثابت در چندين آيه آگاه مي‌سازد. چنانكه مي‌فرمايد:

«او كسي است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان غالب سازد، هر چند مشركان كراهت داشته باشند.»

تحقق ظهور، به واسطه مومنان مجاهد

تحقق اين هدف به واسطه مومناني صورت مي‌گيرد كه تصميم گرفته‌اند مجاهدي راستين باشند و با خداي خويش معامله‌اي سودمند انجام دهند كه از گذر اين معامله به جهاد بپردازند و نفس و دارايي‌هاي خويش را در راه خدا قرباني كنند، تا به واسطه آن خداوند متعال آنها را از عذاب دردناك رهايي بخشيده و به رضوان الهي دست يابند.

جهاد دو نوع مي‌باشد

جهاد در راه خدا دو نوع مي‌باشد. نوع اول، از يك جوشش عاطفي دوره‌اي نشات مي‌گيرد. در اين جهاد، مردم پرچم‌ها را بر دوش مي‌گيرند و مناديان به خاطر تاثيرپذيري از فضاي پيرامون، مردم به جهاد دعوت مي‌نمايد و به همين خاطر به سوي ميدان‌هاي نبرد روانه مي‌گردند.

نوع ديگري از جهاد وجود دارد كه هدف‌هاي تمدني را محقق مي‌سازد و انسان را وا مي‌دارد تا به هدف والاتري از آفرينش هستي دست يابد و آن هدف چيزي جز چيزه ساختن دين اسلام بر همه اديان نيست. تحقق اين هدف والا كه چيرگي دين الهي بر همه انديشه‌ها و اصول بشري مي‌باشد، گروهي را مي‌طلبد كه نفس خويش را نثار خداوند متعال نمايند و در معامله‌اي بي‌برگشت با خدا وارد عمل شوند، خواه پرچم‌هاي جهاد برافراشته شده باشد خواه خير، و خواه مشوقي براي جهاد وجود داشته باشد خواه وجود نداشته باشد.

حقيقت عدالت

و به طور خلاصه عدالت به اين معنا مي‌باشد كه هر حقداري، بدون كم و زياد به حق خويشتن برسد. مساوات و برابري در جامعه بر اصل عدالت مترتب است، يعني ديگر چنين نخواهد بود كه گروهي از مردم در ناز و  نعمت زندگي كنند، ولي ديگران در ژرفاي ذلت و فقر و محروميت به سر برند. زيرا اين عدالت نمي‌باشد كه ثروت ها در دست مجموعه كوچكي از مردم جمع شود. ثروت‌هايي كه به واسطه تسلط بر حقوق و ثروت‌هاي ديگران، بلكه و حتي چيرگي بر كرامت‌ها، ناموس‌ها و شخصيت‌هاي ايشان به دست آمده‌اند. همچنين از انصاف شيطاني خود براي ميليون‌ها انسان برنامه‌ريزي كنند، سپس بانگ ظلم و دشمني را برآورند كه اين انسان‌ها بشر نمي‌باشند. زيرا به ايشان به چشم چهارپاياني مي‌نگرند كه فقط براي خدمت به آنها، براي تقويت نيرو و كيان و نيز افزايش قدرت و سركشي آنها، ‌آفريده شده‌اند.

اما خداوند متعال خلق را ‍آفريد تا به ايشان رحمت فرستد نه عذاب چنانكه مي‌فرمايد «وما هرگز مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبري مبعوث كرده باشيم.» همانا پيامبر، رحمتي است كه مردم و جهانيان. به همين خاطر انسان آفريده شد تا رحمت ببيند، نه عذاب. در اين مورد خداوند مي‌فرمايد:

«ولي آنها همواره مختلفند.» مگر كسي را كه پروردگارت رحم كند؛ و براي همين آنها را آفريد.» بنابراين خداوند بلند مرتبه مهربانترين مهربانان است و نشانه‌هاي رحمتي در سرتاسر گيتي مشخص است.

كرامت انسان به امانتي كه بايد تحمل نمايد، بازمي‌گردد. كه خداوند متعال در اين مورد مي‌فرمايد: «و ما امانت (تعهد، تكليف و ولايت الهي) را بر آسمان‌ها و زمين و كوهها عرضه داشتيم، آنها از حمل برتافتند و از آن هراسيدند، اما انسان آن را بر دوش كشيد.» پس كسي كه اين امانت را ندارد، از شرف، كرامت و عزت نيز بي‌بهره مي‌باشد. به عبارت ديگر، چيزي ندارد كه او را مستحق زندگي كردن و ادامه حيات سازد.

خداوند متعال از انسان مي‌خواهد كه يك امانتدار باشد و اينكه گرانترين و نفيس‌ترين‌ها را براي اداي حق اين امانت، فدا كند و حتي اگر گاهي به بهاي زندگي او تمام شود. همچنين از انسان مي‌خواهد بر پاي سخن و تعهد خود بايستد و به عهد و پيمان خود وفا كند، تا جامعه‌اي برپا شود كه با صفات امانت‌داري، شرف و كرامت توصيف گردد و نيز روح عدل بر او حاكم گردد. پس ناگزير بايد عدالت بر جامعه حكم براند. زيرا ظلمي كه ضد عدالت مي‌باشد، چيزي جز تاريكي نيست و وجود انسان را تاريك و نابود مي‌سازد و حركت انسان و بلندپروازي‌هاي او را به سوي شكوفا شدن تمدن حقيقي فلج مي‌سازد. پس ظلم مانعي است بس بزرگ در باربر حركت بشريت به سوي بلند‌پروازي‌هايش، در  رسيدن به هدف‌هاي تكاملي والا و مدنيت.

«خداوند به شما فرمان مي‌دهد كه امانتها را به صاحبانش بدهيد، و هنگامي كه ميان مردم داوري مي‌كنيد، به عدالت داوري كنيد.» اين دو سفارش بزرگ الهي براي انساني است كه خداوند متعال براي او دو چشم و يك زبان و دو لب قرار داده و او را به خير و شر هدايت فرموده است. هيچ كس داناتر از او نسبت به اين انسان و هر آنچه در دل پنهان دارد و آنچه ذهنش از انديشه‌ها مي‌گذرد و آنچه در نفسش از عواطف و احساسات او را به هيجان مي‌آورد، نمي‌باشد.

اين دو سفارش همانطور كه از آيه شريفه آشكار است- عبارتند از:

1-رساندن امانتها به اهلش، يعني به صاحبانش، و اين همان موضوع امانت مي‌باشد.

2- قضاوت ميان مردم بايد بر اساس عدالت باشد سپس موضوع در اينجا به عدالت بازمي‌گردد.

پس براي اينكه جامعه عدالت گستر و با كرامتي را به تحقق برسانيم، ناگزير بايد در وجودمان فضيلت اطاعت از خدا و هر كه را به عنوان پيامبر مبعوث گردانيده و هر كس را كه پس از پيامبر، امام قرار داده و يا كسي كه امام او را به عنوان ولي امر، جانشين ساخته است، بپرورانيم، اين همان راهي است كه بدون آن عدالت تحقق نمي‌يابد و وفاي به عهد امانت نمي‌گردد. شايد بزرگترين مشكلي كه بشريت، در گذشته و اكنون و شايددر آينده از آن رنج برده و مي‌برد همان گمراهي بشريت از اين راه است، زيرا همه سخن ازعدالت مي‌گويند و آرزوي آن را دارند و اگر به تمام قوانين بنگريم، مي‌بينيم كه با نام عدالت حكم مي‌كنند و درمي‌يابيم كه اين عدالت مقدمه‌اي است درخشنده، براي همه قانون‌هاي اساسي موجود در گوشه و كنار جهان، و تمامي اين قوانين اصل عدالت را، محور و سند خود مي‌دانند، اما به راستي عدالت كجاست؟!

راه عدالت

بنابراين ناگزير بايد به جستجوي راه عدالت در نزد خدا و در گفته‌ها پيامبران و فرستادگان او و همچنين ائمه و اوليا پرداخت. و اين همان مفهوم اطاعت مي‌باشد. اطاعت از خدا از گذر پياده نمودن آنچه كه خدا در كتاب عزيزش بدان امر كرده و از آن نهي فرموده است  همچنين عدالت از رهگذر اطاعت از پيامبرش و نيز اطاعت از كساني كه آنها را ائمه مردم و اولياي امور قرار داد. پس زنجيره اطاعت از قاعده آن، كه در اطاعت از ولي امر نمايان است تا اوج آن كه همان اطاعت از خداوند متعال است، پي در پي و پيوسته مي‌باشد.

بنابراين اطاعت از ولي امر، به معناي اطاعت از امام معصوم، كه در دوران ما، امام مهدي (عج)- مي‌باشد،و اطاعت از امام زمان (عج) به معناي اطاعت از رسول اكرم كه گونه‌اي از اطاعت خداوند سبحان به شمار مي آيد، مي‌باشد؛ علاوه بر همه اينها، اطاعت مستقيم از خالق يكتا كه به معناي پياده نمودن اوامر و نواهي مي‌باشد كه در كتاب عزيزش آنها را آشكارا بيان فرموده است.

آثار وجود امام مهدي (عج)

وجود امام زمان (عج) آثار بسيار بزرگ و گوناگوني دارد كه ما بسياري از آنها را نمي‌دانيم، ولي شايد از بزرگترين اين آثار ولايت فقيهان بر مردم و اطاعت از ايشان باشد، كه اين اطاعت به خاطر شخص و ذات انسان نيست بلكه از اين جهت است كه فقها و مراجع امت نمايندگان امام زمان (عج) مي‌باشند، پس ولايت فقها بر مردم، شعاعي است از تابش ولايت انبيا و نوري است از انوار ايشان پس بياييم و از گذر برخي نكات به اين نور دست يابيم. از مهمترين نكته‌ها استقامت و پايداري در راه خدا مي‌باشد. هرگز نمي‌توان به اين استقامت دست يافت، مگر از گذر پيروي و موالات اين فقها و مراجع كه نمايانگر خط ولايت امامان و پيامبران و فرستادگان خدا مي‌باشد. با اين حال بسياري از مردم در گمراهي به سر مي‌برند و به خاطر ناداني، از ايشان پيروزي نمي‌كنند و از مذهب راستين روي برمي‌گردانند. اين امر شگفت‌انگيزي نمي‌باشد. زيرا اگر در آيات قرآن كريم بنگريم، خواهيم يافت كه به صراحت مي‌فرمايد: «و بيشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشي، ايمان نمي‌آورند»

همچنين مي‌فرمايد: «اما بيشترشان از حق كراهت دارند و گريزانند» بنابراين ايمان نياوردن مردم به حق تعالي، به معناي منتفي شدن وجود الهي و صحت الحاد نيست. همچنين عدم پيروي مردم از حق بدين معني نمي‌باشد كه حق مردود است، زيرا انسان در ژرفاي ضمير خويش ميل به سوي حق دارد، ولي در هنگام رويارويي با منافع ذاتي، از آن كراهت دارد و گريزان است.

هنگامي كه عملا به جستجوي راز بقاي دين و علاقه ما به خط فكري درست و راه درست در زندگي و شناخت درست خداوند متعال شناختي كه نهي از هر گونه شائبه باشد مي‌پردازيم، مي‌بينيم كه خط علما همان خطي است كه خداوند متعال به ما بخشيده است، زيرا، ايشان نشانه‌هاي دين را به من آموخته‌اند و هدايت هاي ائمه و بصيرت‌هاي ايشان را كه برگرفته از بصيرت‌هاي قرآن و هدايت خدا مي‌باشد، براي ما نقل نموده‌اند. بنابراين كساي كه از خط علماي راستين فاصله مي‌گيرند، خواه اين فاصله به طور گروهي يا فردي باشد، در گمراهي بزرگي خواهند افتاد.

اهميت پيروي از مرجعيت

بنابراين مومنين بايد به اهميت فراواني كه پيروي از مرجعيت دارا مي‌باشد، توجه شاياني مبذول بدارند. علاوه بر آن به اين مهم احترام بگذارند و از آن تجليل به عمل آورند. همچنين بر اساس خط اين مرجعيت عمل نمايند و در مسير آن حركت كنند و همه انگيزه‌ها و سبب‌هايي كه موجب دوري و انحراف ايشان از اين خط مي‌گردد از خويشتن بزدايند انحرافي كه به خاطر گمراه كردن گمراهان يا وجود حسادت و تكبر و خودبيني در نفس ايشان به وجود مي آيد و آنها را از راه استقامتي كه پيامبر بدان امر شده و در عين حال از پيروي هواهاي گمراهان نهي شده است، دور مي‌كند.

خط ولايت همان خط مستقيم است

راه و مسير خدايي، ازاولين پيامبر تا آخرين مرجع يعني تا هنگامه ظهور امام مهدي (عج) مستقيم باقي خواهد ماند. زيرا خط ولايت همان خط درست و مستقيم مي‌باشد اگر آن را طي نموديم و به اندازه سرسوزني از آن منحرف نگشتيم، توانسته‌ايم به هدف خويش در گسترش عدالت و رسيدن به عزت و كرامت در زندگي دنيا، دست بيابيم و به سوي هدف تكاملي كه در زندگي و تقرب به خداوند متعال تجسم مي‌يابد،و سير كرده باشيم. اما اگر راهي جز راه مستقيم را انتخاب كرديم، در آن هنگامي مسير ما در سرگرداني و گمراهي خواهد بود. به همين خاطر حق تعالي به تحمل امانت مسئوليت امر مي‌نمايد و ما را از اين سرگرداني و گمراهي هشدار مي‌دهد.

اوج تمدن اسلامي با ظهور حضرت حجت كامل مي‌شود

به اعتقاد من نپذيرفتن حضرت حجت، نپذيرفتن كل اسلام است. نه ضرورتي از ضروريات دين، زيرا ملاك دين اسلام ظاهر شدن و انتشار آن در همه دنياست و ظاهر شدن اسلام صورت نمي‌گيرد مگر با ظهور حضرت حجت، و از آن نتيجه مي گيريم كه اسلام حقيقي اوست و بي‌اهميتي نسبت به او بي‌اهميتي نسبت به اسلام است.

خداوند سبحان در سوره توبه آيه 33 مي‌فرمايد:

اوست خدايي كه رسول خود را به دين حق به هدايت خلق فرستاد تا بر همه اديان عالم تسلط و برتري دهد هر چند مشركان ناراضي و مخالف باشند.

دراين آيه دو دليل يا دو عامل در ظاهر شدن اسلام بر كل اديان دخالت دارد كه عبارتند از هدايت و خلق و هميشه هدايت خلق و حق در نهايت پيروزند.

و دولت اسلام در دنيا تشكيل خواهد شد وتنها دولت در كل دنيا خواهد بود، قرآن با اسم روستاهاي آشكار و ظاهر از آن دولت نام برده است و اين اسم از آيه «ليظهره علي الدين كله» گرفته شده است.

و در اينجا منظور روستاهاي آشكاري است كه امنيت در آن فراگير باشد و ملت‌ها در آن با آزادي و استقلال كامل راه رفته و سير كنند.

و ما ميان آنها و شهرهايي كه در آنجا پرنعمت و بركت گردانيديم باز قريه‌هاي نزديك به هم قرارداديم با فاصله‌اي كوتاه و سير وسفري معين و آنها را گفتيم كه در اين ده و شهرهايي نزديك به هم،‌شبها و روزها با ايمني كامل مسافرت كنيد.

در ضمن جمله «و قدرنا فيها السير» به دقت نظم و و انضباط اشاره دارد كه دولت حق را فرا خواهد گرفت به طوري كه اوج تمدن اسلامي با امام حجت كامل مي‌شود.»

عدالت اسلام و ظلم اهل اين روزگار

اگر ما در وضعيت بشر امروزي تامل كنيم مي‌بينيم كه:

ظلم زمين را فراگرفته  است و هيچ جايي را نمي‌بينيم كه بر آن پرچم آزادي و عدالت برافراشته شده باشد.انسان آزادي و حقوقش به غارت رفته و به شكاري تبديل شده كه گرگان عصر، از حاكمان ظالم و مستكبر  و جبار، آن را پاره پاره  مي‌كند و حقوق انسان كه  از آن در همه جا ياد مي‌كنند و آن را معاهده ثبت كرده‌اند جوهري بر كاغذ شده است.

شعارهاي بين الملل و هياتهاي حقوق انسان جز سخني كه معني خود را در عصر ما از دست داده چيز ديگر نيست. و به جاي آن معني ديگري يعني قانون جنگل و قانون قدرتمندان به خود گرفته است.

اما حقوق انسان فعلي را فقط در احكام اسلام مي‌يابيم. حضرت امير (ع) به نماينده‌اش در بي المال مي‌فرمايد:

حيوانات و چارپاياني را كه به بيت المال مي‌آوري حقوقشان در راه حفظ كن. پس آنها را از زميني كه علف و آب دارد بگذران كه پر آب و غذا باشد. پس اگر ديدي به سوي آب مي‌روند به آنان مهلتي ده تا سيراب شوند و به بهانه اينكه زود به كوفه برسي عجله نكن. اگر شتري نوزاد داشت او را از نوزادش جدا نكن زيرا كه نوزاد به شير مادرش نياز دارد.

به راستي كه اين است دين اسلام به عدالت و حقوق. حتي نسبت به حيواناتي كه فهم و درك ندارند، پس چگونه نسبت به انساني كه خدا او را بزرگوار كرد و براي بزرگواري و هدايت و حفظ حقوق او پيامبران و دينها فرستاد.

عدالت و حقوق انسان در اسلام عملي است نه نظري و فقط شعارهايي نيست كه هر تلاش كننده اي براي به دست آوردن مال و سلطه به وسيله او خود را بپوشاند.

سلطه و مال دنيا چيزي جز وسيله براي محقق شدن عنايتي بزرگ كه خدا خواهان آن باشد نيست و اين غايت عبارت است از تحقق بخشيدن حق و برقراري ميزان عدل. حق خلافت از نظر اهل بيت چيزي جز وسيله‌اي براي تحقق عدالت نيست. هنگامي كه كرسي و سلطه به هدفي تبديل شود دلالت بر انحراف بزرگي دارد و علامتي است از علايم فساد و ظلم.

ظهور حضرت مهدي(عج) و احقاق حقوق:

به كار بردن قوانين اسلام و نشرعدالت بر روي زمين كه از ظلم و جور پر شده است به دست حضرت حجت خواهد بود. امامي كه ابرها را مطيع خواهد كرد و نيروها را خواهد شكافت و زمين گنج‌هايش را به دست او خارج خواهد كرد.

سپس امام شروع به از بين بردن ظلم و ظالمان مي‌كند و جنگ بزرگي رخ خواهد داد كه امام ويارانش در آن پيروز خواهند شد و همه دستگاه‌هاي پيشرفته و اسلحه‌هاي كشنده كه سپاهيان كفر مالك آن هستند خراب خواهند شد، زيرا همگي بر پايه ظلم ساخته شده‌اند و حقوق و بزرگواري انسان را حفظ نمي‌كنند. مال و ثروتي كه نيروهاي كفر براي يكي از موشك‌هاي قاره پيما صرف مي‌كنند ممكن است هزاران گرسنه پراكنده در پهنه اين زمين را سير كند.

در بعضي روايات ذكر شده كه حضرت حجت دين جديدي با خود مي‌آورد. و اين بدان معني است كه حضرت دين ديگري غير از اسلام با خود مي‌آورد بلكه بدين معني است كه بعد از آنكه مسلمانان از حقيقت دينشان دور شدند، اسلام حقيقي را اجرا خواهند كرد، به طوري كه همه آثار دين تغيير كرده و قسمت اعظم مردم به ديني غير از ديني كه خدا براي آنها مقرر كرده بود و رسولي به خاطر آن فرستاده بود چنگ زنند. جهان اسلام زماني است كه تاريكي نظام‌هاي غربي و شرقي و در تمام ميدان‌ها، در قوانين جزايي ودر شكل‌ها و راه‌هاي حكومت كردن و در سياست و درقوانين اموال شخصي و غيره حيران مانده و گيج شده است. اين همان انحراف بزرگي است كه امروزه در تمامي ميدان‌هاي زندگي‌مان با آن مواجه هستيم.

براي همين امام با همه شكل‌هاي انحراف و فساد و ظلم مبارزه خواهد كرد و همه حاكمان ظالم ويارانشان را كه به لباس دين خود را پوشانده اند از بين خواهد برد. در روايتي ذكر شده كه امام هفتاد هزار تن از دين نماها را كه به ركاب ظلم پيوستند او از ظلم ظالمان به مردم و پايمال كردن حقوقشان چشم پوشي كردند به قتل خواهد رساند، ولي علماي ما كه حدود خداوند را حفظ مي كنند در خط اهل بيت سير مي‌كنند از سربازان  امام حجت (عج) خواهند بود.

انتظار حضرت مهدي (عج)و آمادگي براي ملاقات او

اعتقاد به اين امام بزرگ آماده‌سازي خود و اميد دادن به آن را مي‌طلبد و بهترين كارهاي امت من انتظار فرج است. پس چگونه ظهور حجت‌مان را انتظار كشيم؟

مهمترين وظايف در اين ميدان اين است كه در ابتدا نفس خودش  را از بدتر به بهتر تغيير دهيم، زيرا كه خداوند قدرت تغيير نفس را به ما داده است تا امورمان را اصلاح كند و اوضاع و احوالمان را بهبود بخشد. «آن الله لايغير ما بقوم حتي يغيرو ما بانفسهم» همانا خداوند وضعيت هيچ قومي را تغيير نمي‌دهد مگر اينكه خودشان بخواهند.

براي تغيير در ابتدا خودمان را بر ضرورت و امكان داشتن آن قانع كنيم يعني با پيمان بستن با نفس خود و عزم، خود را به سوي امري يا دور كردن از آن متقاعد سازيم. پس اگر حق ديگران را نمي‌پردازيم در نفس خود بذر ضرورت ادا حقوق به صاحبان حق را بكاريم.

اگر مجالس علم و دين را نمي‌پذيريم، در نفس خود بذر ميل به اين مجالس را براي سود بردن از خيرات آن بكاريم. زيرا علما اركان وجود خداوند در زمين هستند. امام زين العابدين(ع) در دعاي خود مي‌فرمايد: چه بسا تو مرا در مجالس علما از دست دادي پس از من روي برگرداندي، و لقمان به فرزند خود مي‌گويد: پسرم اگر در مجلس علما داخل شدي پس در مقابل آنها به زانو درآي. و بر هيچ كس پنهان نيت كه بزرگترين مجالس علم و دانش مجالس امام حسين (ع) است.

بر ماست كه تلاش كنيم در زندگيمان از رتبه و مرتبه پايين نياييم. زندگيمان نبايد فقط خوردن و خوابيدن باشد و اين كار ما هر روزه صورت گيرد، بايد روز شبمان را با تلاش هميشگي و پيشرفت مستمر قرار دهيم.

شجاعت، صدق، كرم، بخشش و قرباني كردن، همگي صفاتي هستند كه انسان مي‌تواند خود را با آنها سازگار كند، زيرا نفس مانند اعضاي بدن است، به طوري كه مي شود آن را تربيت و تقويت يا با عواملي سازگار كرد.

حركت ما براي ترويج و نشر دين و تعالم اسلام بايد مخلصانه و صادقانه باشد و اين با تشويق علمايي صورت مي‌گيرد كه اين امر جليل و بزرگ بر دوش آنهاست از طريق كمك به آنها و تهيه امكانات لازم براي اين امر و تشويق نشريات و گردهمايي‌هاي اسلامي به خصوص كسي كه از مال و ثروت برخوردار است و در اين ميدان از مبلغان مسيحي عبرت بگيريم كه از هر سو ميليون‌ها دلار به آنها پرداخت مي‌شود. تا تعاليم دينشان را منتشر كنند در حاليكه علما و ناشران دين ما هيچ نوع امكانات ضروري را در اختيار ندارند، با وجود اينكه دعوت به اسلام از نور به خصوصي برخوردار است. در مجله‌اي خواندم كه مبلغي مسيحي به نام جيمس ويگر در يكي از سال‌ها اموال و هدايايي براي كمك به تبليغ دين دريافت كرده است كه ميزان آن پنجاه و نه ميليون دلار است. در حاليكه شاهديم بسياري از ثروتمندان مسلمان از پرداخت خمس مي‌گريزند!

هنگامي كه ما وظايف خود را نسبت به خود و قضاياي سرنوشت ساز انجام دهيم مي‌توان گفت كه منتظر قيام حضرت حجت هستيم زيرا كه انتظار راهي براي عبادت و اداي واجبات است، پس اگر قيام كرديم از ياران حقيقي او هستيم و اين حق را داريم كه در دعاي ندبه او را مورد خطاب قرار دهيم. كجاست عزت بخش اوليا، و ذليل كننده دشمنان، كجاست گردآورنده كلمه بر تقوي، كجاست دروازه خداوند كه از او درآيند، كجاست طلب كننده خون پيغمبران، كجاست طالب خون شهيد كربلا..

زمان ظهور نزديك است و خواهد آمد، از كساني باشيم كه آن زمان عظيم را برپا مي‌دارند و براي ملاقات مهدي منتظر (عج) كوشش مي‌كنند.

عدالت در سايه حضرت مهدي (عج)

اين نكته‌ها در ذهن من ايجاد شد:

الف: براي قرآن، قرآن ناطق لازم است كه روان اين قرآن ناطق با روان قرآن بايد هماهنگ باشد و آن قرآن ناطق كسي جز معصوم نمي‌تواند باشد زيرا او انعكاسي است حقيقي از حكومت خداوند در قرآن كريم كه در هر زمان و مكاني بايد وجود داشته باشد و حتي اگر غايب شد فقهاي عادلي وجود دارند كه علم را از منابع اصيلش استخراج مي‌كنند و اين امر استمرار دارد همانطور كه پيامبر در حديث ثقلين مي‌فرمايد: «انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض» اين دو از همديگر جدا نمي‌شوند تا اينكه در كنار حوض كوثر به هم محلق شوند شيعه و سني هر دو در نقل اين حديث مشتركند. اكنون داراي امام حجت (عج) هستيم و نيز حكمي كه تا هزاران سال ادامه خواهد داشت. چه بسا خداوند عمرحضرت نوح را طولاني كرده تا براي ما حقيقت طولاني كردن عمر حضرت حجت (عج) را تاكيد كند زيرا كه او برتر از حضرت نوح (ع) و ساير انبياست. به استثناي جدش رسول خدا (ص) اين برتري به خاطرآن است كه او در انجام دادن كاري موفق خواهد شد كه پيامبران نخست نتوانستند آن را انجام دهند و اين كار همان به وجود اوردن دولت جهاني درزمين زير پرچم اسلام است.

بنا به نقلي بعد از امام حجت (عج) رجعت خواهد بود يعني اهل بيت براي برقراري حكم خداوند به زمين برخواهند گشت.

راه و شعار اسلام را ملاحظه نمايند: در دين اكراه نيست زيرا كه اين دين با فطرت انسان تطابق دارد، به همين خاطر حكومت معصوم (ع) با حكومت غير معصوم فرق دارد. حضرت محمد (ص)‌حكومت كرد، پس از او ابوبكر، عر، عثمان سپس حضرت علي (ع) آمد او نيز حكومت كرد. هنگامي كه به اين نكته توجه مي‌كنيم و مي‌بينيم كه قرآن مانند عايقي بوده است كه بر اساس آن رسول خدا (ص) احكام را مخصوصا آزادي را به مردم داده است، اجرا مي‌كرد.

پس هيچ جبر و اكراهي نيست. بلكه آزاد مطلق است حاكم بر مردم همراه با مهرباني و رقت قلبي كه تاريخ مانند را نديده بود. ولي با سه خليفه ديگر بعد از او فرق كرد هنگامي كه حاكميت از آنها بود و اولين دليل بر آن تعطيل كردن احكام خداوند از سوي عمر بود در حاليكه حضرت امام علي (ع) با روش آن سه در شكل و جزئيات فرق كرد و راه پيامبر را براي انجام دادن كاري مجبور نكرد در كوفه چهار مسجد وجود داشت كه در آن به او فحش و ناسزا مي‌گفتند، اما به خراب كردن آن مساجد امر نكرد و از دشنام دادن به او مانع نشد و كسي كه او را فحش و ناسزا گفت به دستگيري او دستور نداد، سپس يارانش را مي‌بيند كه به سخن او گوش نمي‌دهند پس مي‌فرمايد: يارتان از خدا اطاعت مي‌كند و شما او را معصيت مي‌كنيد و خانواده يارتان خدا را اطاعت مي‌كند و شما به او معصيت مي‌كنيد

چه خليفه‌اي در عراق اهل آن را اين چنين مورد خطاب قرار مي‌داد؟ در حاليكه هر حاكمي كه حكومت عراق را در دست مي‌گرفت و شمشير را بلند كرده، گردن مي‌زد و مي‌گفت: من سراني را مي‌بينم كه سربرآورده و رشد كرده‌اند، به طوري كه كسي جرات اطاعت از پيشوايان ستم را نداشت، در حاليكه علي (ع) نماينده قرآن كرم بود و در حكومت او سختگيري در عقيده ابدا وجود نداشت

به همين خاطر مي‌بينيم كه علي (ع) با همه انواع ظلم مخالف بود و مخالف كسي كه با عقيده او مخالفت مي‌كرد نبود. اين صفت دليل بزرگي بر اين است كه امامت امري است از سوي خدا نه با مشورت، همانگونه كه ابوبكر و عمر بدعت كردند، به اين دليل علي (ع) روش آن دو شيخ را نپذيرفت و گفت: كتاب خدا و رسولش و اجتهاد و راي

پس بايد در عظمت اهل بيت درنگ نكرد و اينكه چگونه يكايك خويش را به خاطر حق و اسلام قرباني كردند تا اينكه اين چنين شهيد شدند و چگونه و به چه كيفيتي آن ظالمان جنين حضرت فاطمه (س) را زخمي كردند و دست مباركشان را شكستند

اما اينكه امام حجت (عج) به شمشير برمي‌گردد به خاطر اين است كه ديگر به چنين اسلحه‌اي نياز ندارد و دنيا همه به صورت دولت واحدي خواهد بود كه عدالت و نور واحدي خواهد داشت و كساني كه مخالف عقيده توحيدند هيچ خطري براي بشريت به وجود نخواهند آورد. ديگر به استخدام سلاح و نيرو حاجتي نيست زيرا كه قوت و نيرو در علوم كشاورزي، صنعت، اقتصاد، آزادي‌ها و هر چه كه انسان را خوشبخت مي كند خواهد بود. خداوند فرموده است:

در مقابل آنها هر چه نيرو و قوت داريد آماده كنيد.

و سلاح نگفته است زيرا كه به سلاح حاجتي نيست.

قرآن كريم مي‌فرمايد:

و ما آهن را نازل كرديم و در آن سختي شديد قرار داديم و همچنين منافعي در آن براي مردم.

اولا: امام از آن بهره‌برداري مي كند و مردم ظاهر مي‌كند. ثانيا: امام نيز مانند پيامبران ديگر است كه همراه خود نيروي عظيمي نياورد تا ورود مردم به دين از روي ترس و خوف باشد. همچنين او به مردم پول كلاني نمي‌دهد، به سبب آنكه مردم از روي طمع به دين داخل شوند، بلكه امام به مردم آزادي را عطا مي كند و زمين خيراتش را ظاهر مي‌كند، زيرا كه مردم آن را آباد مي‌كنند و هر كس بر حسب نيروي خود سعي و تلاش مي‌كند.

در حديث آمده است: بهترين كار امت من انتظار فرج است. و اين حديث به معني گريز  از كار و ركود نيست بلكه كاري منظم است كه داراي مقدمه و نتيجه مي‌باشد، زيرا كه گفته است: «افضل اعمال امتي» بهترين كارهاي امت من، پس انتظار را به عنوان كاري معرفي كرده است.

نتيجتا كاري است. زندگي فرصت است و از دست دادن فرصت غم و غصه است زيرا كه زمان داراي وجود و بعدي است در داخل وجود و هر كدام از ما مي‌تواند از اين مسئله تاكيد حاصل كند، پس به سرعت درك خواهد كرد كه وقت داراي يك بعد داخلي است و اگر هر يك از ما در كارش كوتاهي كند به هم و غم مبتلا خواهد شد، همانطور كه حضرت علي (ع) مي‌فرمايد:

هنگامي كه كار نيكي انجام مي دهيد احساس آرامي و اطمينان خاطر مي‌كنيد، بر خلاف كارهاي شيطاني كه باعث تنگي و مضايقت مي‌شوند و غباره تيره‌اي را در اعماق انسان به حركت در مي‌آورد.

جهان در جستجوي رهايي

جهان در تاريكي و ظلمت غرق است و تازيانه و شلاق بشريت را در هر مكان محاصره كرده است، و حق و عدلي باقي نمانده است.

در ميان اين طوفان پر از تاريكي، بشريت حيران به دنبال رهايي  و فرارگاهي مي‌گردد، ناگهان نوري را مي‌بيند كه از دور در وسط آن همه تاريكي نمايان مي‌شود و مردم مي‌گويند: اين همان نور رهايي است، اين همان نور آزادي است و چون آن نور از آنها دور است بايد به انتظار بشينند.

مهم آن است كه آنها اين نور را با چشم و فطرت خود ديدند و براي همين هر انسان چه بخواهد و چه نخواهد به اين نور كشش دارد بلي اين همان نور اصلاح و نوري است كه تاريكي را شكست مي‌دهد.

با وجود اختلاف مردم در افكار و ذوق ها، همگي آنها در ايمان به اين نور اجماع متفق هستند، زيرا كه نور يكي است و تاريكي متعدد، همانطور كه در قرآن ذكر شده است: «يخرجهم من الظلمات الي النور»

ظلمات (تاريكي‌ها)‌با صيغه جمع آمده، زيرا كه متعدد است و نور با صيغه مفرد، زيرا كه يكي است، مگر جز گمراهي چه چيزي بعد از حق است.

نور در اينجا همان رهبر منتظر است، با اين فرق كه رهبري كه ظهور مي‌كند و زمين را از فساد و ظلم پاك مي‌كند، هر امتي براي او نامي گذارده است. با اينكه اسمها با هم اختلاف دارند، در نهايت به شخصي آماده شده براي نجات اين عالم اشاره دارند.

يهوديان به  ظهور مصلحي اعتقاد دارند كه زمين را در آخرالزمان از فساد پاك مي‌كند و مي‌گويند كه حضرت موسي (ع) است. مسيحيان برگشت حضرت عيسي (ع) براي شستن زمين از گناه با آب رحمت و سعادت ايمان دارند. و مانند مسيحيان و يهوديان بودايي‌ها نيز در معبدهاي خود با دعاهاي مخصوص از بودا خواهش مي كنند كه به زمين برگردد و اهل آن را از آزار و درد نجات دهد.

آيا رواياتي كه در مورد امام منتظر (عج) از پيامبر گرامي و ائمه نقل شده است، رواياتي است كه ثابت وبا سند صحيح و تمام مسلمانان بر صحت آن متفقند، به طوري كه اگر شيعه ده حديث در مورد امام حجت (عج) ذكر كرده باشد، مذاهب سني صد حديث در مورد حضرت حجت (عج) ذكر كرده باشد، مذاهب سني صد حديث در مورد حضرت حجت (عج) از پيامبر گرامي نقل كرده‌اند.

اگر از دنيا جز روي نمانده باشد خدا آن روز را طولاني مي‌كند تا اينكه قائم ما اهل بيت قيام كند و خدا به وسيله او زمين را همانطور كه از ظلم و جور پر شده از عدل و داد پركند.»

آياتي كه در مورد حضرت حجت (عج) نازل شده بسيار است، به طوري كه يكي از علماي بزرگ، سيد صادق شيرازي، كتابي به نام«الامام المهدي في القرآن» نوشته است كه در آن دهها آيات قرآني را كه علماي سني و شيعه در مورد امام مهدي (عج) ذكر كرده‌اند، جمع كرده است.

اضافه بر آن صدها حديث كه در بحارالانوار و اصول كافي وجود دارد و همه آنها بر حتميت ظهور حضرت مهدي (عج) تاكيد دارند.

همچنين آماري از مجموع روايت‌هاو حديث‌هاي در مورد حضرت مهدي (عج) از طريق شيعه و اهل سنت تهيه شده است. تعداد اين حديث‌ها از شش هزار تجاوز كرده و اين رقمي بزرگ است كه در مورد بسياري از قضاياي مهم اسلامي اين تعداد حديث ذكر نشده است.

سوال اول اين است كه: «چگونه ممكن است حضرت مهدي (عج) چنين زندگي طولاني‌اي داشته باشد و دچار پيري و مرگ و نابودي نشود؟»

جواب سوال اول بدين صورت است كه:

«مسئله طولاني بودن عمر از نظر علمي، تاريخي و حتي منطقي و فلسفي ممكن است.

بهترين دليل براي اين موضوع آيه قرآني درباره حضرت نوح (ع) است كه مي‌فرمايد: «فلبث فيهم الف سنه الا خمسين عاما» او 950 سال در ميان قوم خود درنگ كرد.

مسلمانان اعتقاد دارند كه چهار نفر از پيامبران عمر طولاني دارند، جايگاه دو تن از آنها در آسمان و جايگاه دو تن ديگر در زمين است. دو تني كه در زمين هستند حضرت الياس (ع) و حضرت خضر (ع) و تني كه در آسمان هستند حضرت ادريس (ع) و حضرت عيسي (ع) مي‌باشند.

اگر ما در مورد مسئله طول عمر بحث كنيم، درهر بعدش از دايره مكان خارج نمي‌شود:

الف) امكان عملي

ب) امكان علمي

ج) امكان منطقي و فلسفي

امكان عملي يعني اينكه انسان مي‌تواند كار معيني را به تمام وجه انجام دهد، مثلا با هواپيما يا كشتي اقيانوس را طي كند و يا به واسطه زيردريايي‌ها به اعماق دريا فرو رود و يا به سطح ماه سفر كند و سفينه‌هاي فضايي به سياره‌هاي ديگر بفرستد اين كارها در دايره امكان عملي قرار دارند، يعني مردمي وجود دارند  كه اين كار را انجام داده‌اند و هنوز هم اين كار را انجام مي‌دهند.

و امكان علمي به اين معني است كه كارهاي وجود دارند كه انسان عملا آنها را نمي‌تواند انجام دهد ولي علم، انجام گرفتن آن را در آينده رد نمي‌كند، مثلا رسيدن انسان به ماه اكنون امري ممكن است ولي رسيدن به سياره زهره عملا ممكن نيست ولي امكان علمي جايز است يعني ممكن است سختي‌ها در آينده نزديك و يا دور برطرف شود و انسان بتواند به سياره زهره سف كند ولي عملا كسي نمي‌تواند به اين سياره برسد.

در علم، صعود به سياره زهره ممكن است، حتي اگر عملا ممكن نباشد و برعكس رسيدن به خورشيد كه در علم و عمل هر دو نمي‌توان به آن رسيد، زيرا كه در مقايسه با قدرت انسان در مقاومت و حرارت و سوختن از محالات است.

توضيح آن به اينگونه است كه علم هيچ آرزويي براي صعود انسان به سطح خورشيد همانطور كه برسطح كره ماه صعود كرد، ندارد محال است چيزي ساخته شود كه انسان را از حرارت عظيم خورشيد حفظ كند.

اما امكان منطقي و فلسفي اين است كه هر چيزي را عقل نمي‌تواند رد كند وقوع آن را نفي كرده و آن را محال بداند.

انتظار به معناي نپذيرفتن همه جانبه رنگ‌هاي حكومت در زمين است. حكومت ظالم طاغوتي يعني اگر به وضعيت كنوني امت اسلامي راضي شوي ديگر منتظر امام نيستي، بلكه كسي منتظر اوست كه همه نوع ظلم و بزرگي را رد كند. براي همين است كه در حديث اهل بيت آمده است: «آن المنتظر لامرنا، كالمتشحط بدمه في سبيل الله» «منتظر امر ما مانند كسي است كه هميشه آماده نثار خون خود در راه خدا باشد» بلي او هميشه كفن مي‌پوشد، ظلم و جوررا نمي‌پذيرد  و هميشه استعمار و انحصار را رد مي‌كند. حاكمان خائن و جامعه ترسويي كه زير پاي حاكم ظالم له مي‌شود، نمي‌پذيرد.

انتظار نپذيرفتن همه ظالمان در زمين و همدرد شدن با محرومين و رنج ديده‌ها در زمين است. و حضرت مهدي (عج) با شوق بسيار به روزي مي‌نگرد كه در آن روز بتواند دستش را براي نجات بشريت از رنج طولاني، دراز كند و اقدام نمايد ايمان داشتن به حضرت مهدي (عج) براي گذراندن وقت و جمع آوري ثروت و خوشي نيست، بلكه مصدر و منشا بخشش و قدرت است، زيرا ايمان به حضرت مهدي (عج) ايماني است عميق كه همه انواع ظلم و جور را در همه نقاط جهان نمي‌پذيرد.

او مصدر قدرت، در دفع دشمنان است كه تمام نمي‌شود زيرا بذر آرزو را در دلها پخش مي‌كند و چنان مي‌كند كه تو روشنايي‌اي ببيني، درحاليكه در تارترين ساعات تاريكي هستي.

او پيروزي روشنايي بر تاريكي است.

پيروزي سپاهيان حق بر لشگريان باطل و حضرت مهدي تفكري قديمي نيست كه منا منتظر آن هستيم، بلكه حقيقت و واقعيتي است كه ما با آن زندگي مي‌كنيم و آن را با وجدان و باطن خود احساس مي‌كنيم. او انساني است كه در ميان ما با گوشت و خونش زندگي مي‌كند، شاهد دردهاي محرومين است و صداي رنج ديده ها را مي‌شنود.

انتظار صورت نمي‌گيرد مگر با كار و تلاش، زيرا مسئوليت و رنج و تصميم بر پيمودن راه به سوي هدف است. مثلا ما مي‌دانيم كه كشاورزي كه منتظر برداشت محصول است لابد قبل از آن زمين را شخم زده و بر آن دانه‌ها پاشيده و آن را سيراب كرده است، در غير اين صورت انتظار نوعي سرگرمي است كه هيچ معني و مزه اي ندارد.

آيا انسان مي‌تواند پزشك چيره دستي شود بدون آنكه به دانشكده پزشكي داخل شود و شب و روز به درس خواندن مشغول باشد؟

طبعا نه

از جهت ديگر كسي كه به انتظار منفي مي‌نگرد در حاليكه در انتظار بهانه‌اي براي ركود و تنبلي مي‌سازد، مانند كسي است كه فرزندش را به دريا مي‌سپرد بدون آنكه به او شنا تعليم دهد، زيرا دنيا موافق با قوانين و اسبابي مي‌گذرد كه خداوند در اين هستي پهناور وضع كرده است و كسي كه از اين قوانين و اسباب تبعيت نكند نابود خواهد شد.

ثانيا: درست است كه هرچه ظلم و فساد در زمين زياد شود، چراغ سبزي براي ظهور حضرت مهدي (عج) است. از اشتباهات شايع در نزد بعضي مردم اعتقاد به اين است كه از بين بردن فساد، ظهور حضرت مهدي را به تاخير مي‌اندازد و تنگ كردن ميدان فساد سبب مي‌شود كه حضرت مهدي از ميدان دور شود.

اين تفكر كمرنگ به اين معني است كه امر به معروف و نهي از منكر را تعطيل كنيم و ملت‌هاي مستضعف را ترك نماييم تا زير پاي له شوند بدون آنكه به كارهاي اصلاحي بپردازيم و هيچ حركتي از خود نشان ندهيم.

اين به چه معني است؟

حقيقتا به معني لغو قرآن و ريشه كن كردن اسلام است.

والا چگونه ايمان هر يك از ما بدون عمل و بدون هيچ مسئوليتي در قبال ديگران تمام مي‌شود.

مردمي وجود دارند كه تنبلي را بر فعاليت و تلاش و نشستن در خانه را بر جهاد ضد ظلم ترجيح مي‌دهند و اين به اعتقاد بعضي‌ها، بهترين راه براي تعجيل ظهور حضرت مهدي (عج) است.

سخنم را  به كساني كه در درجات پايين حرارت و تراكم جمود فكري به سر مي‌برند، نقل مي‌كنم:

در قرآن كريم اشاره واضحي بر اين است كه انديشه ظهور مهدي (عج) يكي از مراحل مقابله مسلحانه ميان ياران حق از يك جهت و ياران باطل  در جهت ديگر مي‌باشد. يعني امام هنگامي ظهور مي‌كند كه اهل حق مشغول مبارزه با اهل باطل هستند و اين به سادگي به معني آن است كه گروه‌هاي ظالم و گروه‌هاي مظلومي وجود دارند و حضرت مهدي به كمك مظلوم و ضد ظالم مي‌شتابد.

اگر اين را بدانيم عمق قضيه‌اي را كه حديث شريف طرح مي‌كند، درك مي كنيم.

زمين از ظلم و جور پر شده را از قسط و عدل پر مي‌كند.

نگفته كه پس از آنكه از فساد و كفر مملو شود بلكه گفته: از ظلم و جور

لازم به ذكر است كه اين حديث ما را به جوهر موضوع نزديك مي‌كند زيرا كه خود، خويش را تفسير مي‌كند. و اشاره به وجود گروهي مظلوم در مقابل گروهي ظالم مي‌كند، همچنين بر حتميت پيروزي محرومين و مستضعفين جهان از همه ملت‌ها و رنگها تاكيد دارد.

اين بحث روشن مي كند كه ظهور حضرت مهدي (عج) ابدا به اين معني نيست كه هر انساني به فرد فاسد و ظالمي تبديل شود، بلكه به اين معني است كه زمينه مساعدي براي مردان نيكوكار و مومن وجود ارد كه با ظالمان، بي‌رحم هستند و به مستضعفين رحم مي‌كنند. اضافه بر آن، اعتقاد به حضرت مهدي (عج)‌اميد بسياري در دل مردم ايجاد مي‌كند، زيرا كه پيروزي حق بر باطل است و پيروزي صورت نمي‌گيرد مگر به وسيله اهل آن كه خدا به آنها وعده داده بود.

خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده وعده داده است كه در زمين خلافت دهد و به جاي امت قبل حكومت و اقتدار بخشد چنانچه امم صالح پيامبران سلف جانشين پيشينيان خود شدند و علاوه بر خلافت، دين پسنديده آنان را بر همه اديان تمكن و تسلط عطا كند و به همه مومنان پس از خوف و انديشيدن در آن از دشمنان ايمني كامل دهد كه مرا به يگانگي بي‌هيچ شائبه شرك و ريا پرستش كنند.

قرآن كريم بشارت‌هاي پيروزي را فقط به مومنان با عمل مي‌دهد، زيرا مومناني كه كارهاي نيك انجام مي دهند تنها آنهايي هستند كه به پيروزي بشارت مي‌دهند، براي اينكه پيروزي و موفقيت مخصوص مومنان است. مخصوص اهل شجاعت و اهل عمل، اهل فداركاري و مردانگي و مخصوص اهل پرهيزكاري و ايمان و هيچ ارتباطي با ترسوها ندارد.

ب) در اينجا لازم به تذكر است كه كه بيشتر روايات و احاديثي كه در مورد قضيه حضرت مهدي (عج) است. درباره برپا شدن دولت اهل حق قبل از ظهور حضرت مهدي (عج) سخن مي گويند، شيخ صدوق در اين مورد حديثي از امام جعفر صادق (ع) نقل مي‌كند كه در آن مي گويد «آن ظهور المهدي، لا يتحقق حتي يشفي من شقي، و يسعد به سعد» ظهور حضرت مهدي صورت نمي‌گيرد مگر اينكه ظالم، بدبخت شود و سعادتمند خوشبخت» مگر اينكه ظالم به حداكثر ظلم خود و بالاترين درجه بدبختي برسد، در حاليكه مومن در اين زمان به اوج خوشبختي و سعادت رسيده است، به خاطر كوشش و تلاشي كه براي عبادت خدا و نجات ديگران انجام مي دهند.

روايات ديگر در اين باره از ظاهر شدن پرچم‌هاي سياه از مشرق و نهضت مرد يماني سخن مي گويد كه زمين را براي ظهور حضرت مهدي (عج) آماده مي‌كند.

و موكد است كه آن جنبش‌ها و نهضت‌ها در هوا پرورش نمي‌يابند، بلكه لابد براي آن زمين مناسب وسختي باشد كه بتوان بر آن ايستاد و از آن به سوي هدف حركت كرد.

ج) هنگامي كه وظيفه دانشمندان را بدانيم فورا مفهوم صحيح انتظار را درك مي‌كنيم.

وظيفه دانشمندان شباهت زيادي به وظيفه پيامبران دارد.

حضرت علي اميرالمومنين قهرمان جاويد انسانيت (ع)، درباره وظيفه علما مي‌فرمايد:

«عهدي را كه خداوند از دانشمندان گرفته اين است كه در برابر ظلم و آه مظلوم ساكت ننشينند.»

وظيفه دانشمندان همانطور كه امام علي (ع) مي‌بيند، به طور خلاصه آزاد كردن مردم و باز كردن بندها از گردن وباز كردن غل و زنجير از دست آنهاست و اين بدون تلاش و عمل صورت نمي‌گيرد، زيرا تنها عمل است كه مي‌تواند حق آنها را بازگرداند.

وظيفه دانشمندان در نجات دادن مردم از ظلم و تهيدستي و استضعاف. و در تلاش و كوشش براي استقلال و آزادي، استقلال كشور و آزادي افراد خلاصه مي‌شود. پس در اسلام چيزي به نام سكونت در برابر ظلم ظالمان و آه مظلومان وجود ندارد.

روشن شد كه انتظار به معني ارام و راكد بودن نيست، بلكه به معني به كارانداختن باورها با فعاليت و كوشش و تلاش است قانون امر به معروف و نهي از منكر در هيچ حالي از احوال متوقف نمي‌شود. انتظار در دلهاي خالي از ايمان و كور رشد نمي‌كند، بلكه در دل‌هاي گرم پر از ايمان و بخشش پرورش مي‌يابد.  انتظار به معني نگرش به فرداي بهتر و آينده روشن است، آينده‌اي كه بخشش و سعادت بيشتري را دربر دارد.

عدالت اجتماعي هدف است يا رشد و توسعه؟

نكته ديگر اين است كه به حمدالله كشوراز طريق رشد و توسعه دارد حركت مي‌كند. اين يك امر محسوس است حقيقتا كار سازندگي در كشور جدي گرفته شده است و هر كسي كه اين موضوع را انكار كند، بلاشك بي‌انصافي كرده است چون مملكت به يك شكل تعجب برانگيز و تحسين‌آميز به سمت سازندگي حركت مي‌كند و هر جاي اين كشور نگاه كنيد، شعله كاربلند است و كار مفيدي براي اين مردم در بخش‌هاي مختلف انجام مي‌گيرد. پس رشد و توسعه جريان دارد و شما با برنامه‌ريزي و حركت صحيح دنبال آن مي‌رويد. آنچه كه در اين بين بايستي با وسواس و دقت دنبالش باشيد مسئله‌ «عدالت اجتماعي» است كه با رشد و توسعه هم سازگار است. بعضي اين طور تصور مي‌كردند - شايد حالا هم تصور كنند- كه مي‌بايستي يك دوره‌اي را صرف رشد و توسعه بكنيم و وقتي به آن نقطه مطلوب رسيديم، به تامين عدالت اجتماعي مي‌پردازيم! اين فكر اسلامي نيست «عدالت» هدف است و رشد و توسعه مقدمه عدالت مي‌باشد. آن روزي كه در كشور عدالت اجتماعي نباشد، اگر بتوانيم بايد آن روز را تحمل نكنيم، اگر مي‌بينيد كه در كشور هنوز تفاوت، فاصله طبقاتي وجود دارد و هنوز كساني در فقر و محروميت هستند . به خاطر اين است كه مسئولان كشور بيش از اين نمي‌توانند، خرابي كه در طول ساليان طولاني به وجود آمده عميق‌ترو بيشتر از آن است كه در طول اين مدت كوتاه بشود آن را برطرف كرد والا اگر بتوانيم يكروز هم نبايد تحمل بكنيم.

آينده بسيار روشني در پيش روي ماست

آينده بسيار روشني پيش روي ماست، كه به سمت آن در حركتيم؛ آينده‌اي كه ملت ايران خواهد توانست به بركت اسلام و نظام اسلامي هم عدالت اجتماعي و رفاه مادي داشته باشد، و هم به استقلال كامل دست يابد. از روز اول پيروزي انقلاب، ما به سمت اين آينده  حركت كرده‌ايم و به اعتقاد من قسمت‌هاي سخت‌ترش را پشت سر گذاشته‌ايم. نمي‌گويم بدون تحمل زحمت مي شود به آن آينده رسيد، اما مي گويم با حفظ وحدت و ايمان و انگيزه و ادامه حركت مي‌توان به آن دست يافت.

تلاش ما حكومت حق و عدل است

عزيزان من، تلاش ما حكومت حق و عدل است، تلاش براي ايجاد عدالت است. شايد در اسلام در مورد مسائل اجتماعي، هيچ چيز به قدر عدالت، موردتوجه قرار نگرفته است. شما ببينيد در مورد ظهور حضرت مهدي (عج) در بيشتر روايات و ادعيه و زياراتي كه درباره آن بزرگوار است و اسمي از آن بزرگوار است، به دنبال مسئله ظهور وقيام آن  حضرت «يملا الله الارض قسطا و عدلا» هست. خدا به وسيله او، زمين را پر از قسط و عدل مي‌كند. البته خدا به وسيله امام زمان (عج) زمين را از دين خودش هم پر مي‌كند؛ اما آن چيزي كه در دعا و زيارات و روايت گفته مي‌شود «يملا الارض به الدين، دين الحق» نيست- مگر در بعضي جاها كه تعبيراتي هست- متعلق «يملا» قسط و عدل، عدالت، دادگرتي و انصاف است چرا؟ چون بشر بيشتر از همه چيز از ظلم و بيدادگري رنج مي‌برد. اين حكومت در راه عدالت حركت كرده و در راه عدالت هم حركت مي ‌كند قوامش هم به عدالت است.

قسط و عدل واجب‌ترين كارهاست

نظام اسلامي، نظام عدالت است. شما كه آرزومند و مشتاق ظهور خورشيد مهدويت در آخر الزمان هستيد و الان حدود هزار و دويست سال است كه ملت اسلام و شيعه در انتظار ظهور مهدي موعود  است، چه خصوصيتي براي آن بزرگوار ذكر مي‌كنيد؟ «الذي يملا الله به الارض قسطا و عدلا» نمي‌گوييد «يملا به الارض دينا» اين نكته خيلي مهمي است. چرا به اي نكته توجه نمي‌كنيم؟ اگر چه قسط و عدل متعلق به دين است، اما هزار سال است كه امت سلامي براي قسط و عدل دعا مي‌كند. اين نظام اسلامي به وجود آمده است: اولين كارش اجراي قسط و عدل است.

قسط و عدل، واجب‌ترين كارهاست. ما رفاه را هم براي قسط و عدل مي‌خواهيم. كارهاي گوناگون -مبارزه، جنگ، سازندگي، توسعه - را براي قسط و عدل مي‌خواهيم؛ براي اين كه در جامعه عدالت برقرار بشود، همه بتوانند از خيرات جامعه استفاده كنند و عده‌اي محروم و مظلوم واقع نشوند. در محيط قسط و عدل است كه انسان‌ها مي‌توانند رشد كنند، به مقامات عالي‌ بشري برسند و كمال انساني خودشان را به دست بياورند.

قسط و عدل يك مقدمه واجب براي كمال نهايي انسان است.

عدالت مطلق، ره آورد حكومت مهدوي

يكي از مهمترين آرمان‌هاي جامعه بشري كه محرومان و ستم ديدگان از ديرباز منتظر تحقق آن بوده‌اند برپايي عدالت فراگير در سراسر جهان و در همه ابعاد حيات اجتماعي است. در كتب آسماني و رهنمودهاي ارزشمند پيشوايان ديني، نويد آمدن مصلحي جهاني و ايجاد حكومت عدل جهاني و حاكميت صالحان بر زمين داده شده است كه در بسياري از روايات تاكيد شده كه او «مهدي موعود (عج) است و حكومت عدل جهاني به دست آن حضرت ايجاد خواهد شد. بنابراين بايد «عدالت» به معناي كامل و مطلق آن را، راه آورد حكومت مهدوي و هديه گرانبهاي اين مصلح بزرگ به جامعه بشري بدانيم. حضرت مهدي (عج) زماني اين موهبت بزرگ را براي محرومان و مستضعفان كره خاكي به ارمغان خواهد آورد كه جهان از ظلم و بي داد آكنده و ابرهاي تيره بغض و تعرض به حقوق مسلم انسانها بر سر تا سر زمين سايه افكنده باشد، همان طور كه پيامبر اكرم فرمودند:

شما را به ظهور مهدي بشارت مي‌‌دهم، او زمين را پر از عدل و داد مي‌كند، همانگونه كه از جور و ستم پر شده است. ساكنان آسمان هاو زمين از او راضي مي‌شوند و اموال و ثروت‌ها را به گونه اي صحيح تقسيم مي‌كنند.

در اين حال شخصي، از پيامبر پرسيد: معناي تقسيم ثروت چيست؟

فرمودند: به طور مساوي در ميان مردم.

امام علي (ع) نيز از فرزندش مهدي (عج) چنين ياد مي‌كند: «او مهدي ماست كه زمين را پر از عدل و داد مي‌كند پس از آن كه از جور و ستم پر شده باشد.»

مهدي (عج) روي زمين را پر از عدل و داد مي كند پس از آن كه از جور و ستم پر شده باشد.

عدل مايه حيات و آباداني

دربرخي گزاره‌هاي توصيفي، از عدل و عدالت به «مايه حيات و آباداني» تعبير شده و در مقابل، از  ظلم و جور به «نشانه نيستي و مرگ» يا «در هم كوبيده و ويران كننده» ياد شده است. در اين زمينه حضرت علي (ع) مي‌فرمايد: عدالت، حيات است و ظلم و جور، مرگ (اجتماعي)

همچنين امام كاظم (ع) در شرح و تفسير آيه قرآني: بدانيد كه خداوند، زمين را پس از آن كه مرده است، زنده مي‌گرداند مي‌فرمايد:

منظور زنده كردن زمين با باران نيست، بلكه خداوند مرداني را مي‌فرستد كه عدالت را زنده مي‌كنند و با زنده شدن عدالت زمين نيز زنده مي‌شود، هر آينه، برپا داشتن حدود و (احكام) خدا در روي زمين، از باران چهل صبح‌گاه سودمندتر است.

در برخي احاديث ديگر تاكيد شده است كه عدالت، عمران و آباداني را براي مردم به ارمغان مي‌آورد. چنانچه امير المومنين (ع) مي‌فرمايند:

هيچ چيز همانند عدل و داد، شهرها را آباد نمي‌كند.»

در برابر، آن حضرت ظلم  و جور را باعث ويراني مي‌داند. ظلم و ستم، آبادي‌ها را ويران مي‌كند.

عدالت موجب بي نيازي است

ديگر ويژگي عدالت، «بي‌نياز كنندگي» است، يعني انسان عادل و جامعه‌اي كه برپايه عدل و داد بنيان نهاده شده است، كمترين نيازمندي و وابستگي را خواهد داشت. حضرت علي در اين باره مي‌فرمايد: عدالت، بي نيازترين بي‌نيازي‌هاست.».

اين ويژگي در سخن امام باقر (ع)به گونه ديگر مطرح شده است:

چه گسترده است دامنه عدالت! اگر در جامعه‌اي عدالت اجرا شود، مردم بي‌نياز مي‌شوند.

عدالت، اساس و شالوده جهان هستي

رعايت دقيق شايستگي و ظرفيت‌ انسان ها و پديده‌هاي گوناگون، در قوام و دوام جهان هستي و عالم طبيعت نقشي شگرف دارد تا آنجا كه رسول گرامي اسلام فرموده است: آسمان‌ها و زمين به عدل و عدالت برپاست.»

امام علي (ع) نيز مي‌فرمايد: جهان بر شالوده عدالت استوار است.»

عدالت، وسيع و گسترده است

درباره گستردگي عدل امام علي (ع) مي‌فرمايد:

همانا در عدالت، وسعت و گشايش است و هر كس كه اجراي عدالت بر او تنگ و سخت باشد، ظلم و جور برايش سخت‌تر و تنگ‌تر است.

امام صادق (ع) نيز در اين خصوص فرموده‌اند:

عدالت، هر چند اندك باشد، اگر عادلانه صورت گيرد، بسي گسترده است.

سرنوشت عدالت

اگر بپذيريم كه نظام يكپارچه جهاني در حال شكل گرفتن است، مهمترين و حياتي‌ترين سوالي كه مطرح مي‌شود درباره «سرنوشت عدالت» است. آن چه آرزوي ديرينه بشر بوده است، حاكميت نظامي واحد بر جهان است تا با حذف تضادها و تعارض‌ها زمينه اجراي صلح و عدالت را فراهم آورد وگرنه نفس حكومت واحد جهاني چندان مورد توجه نيست. حال سوال اين است كه آيا نظام يكپارچه‌اي كه بر محور سرمايه‌داري ليبراليستي يا رهبري غرب بر جهان سيطره پيدا مي‌كند، توانايي برقراري عدالت مورد انتظار بشريت را دارد؟ آيا مي‌توان از نظام سرمايه‌داري كه محور اساسي همه كنش ها و واكنش‌هاي خود را «سود» قرار داده است، انتظار برقراري عدالت را داشت و چنين توقع داشت كه در هنگام حاكميت بر جهان، شهروندان جنوب را مانند شهروندان شمال بنگرد و اجازه دهد كه جنوبي‌ها نيز به اندازه شمالي‌ها از مواهب زندگي برخوردار گردند؟ آيا مي‌توان تصور كرد  كه در آن هنگام، انحصارات شركت‌هاي چند ميلتي از بين مي‌رود و توليد كنندگان خرده‌پا با اطمينان خاطر مي‌توانند براي خود بازاريابي كرده و جاي پايي پيدا كنند؛ بي آنكه شركت‌هاي قدرتمند، مانع فعاليت آنان شوند؟ آيا مي‌توان اميد داشت كه ديگر جنگي رخ نخواهد داد و همه در صلح و صفا وبرادري، زيست خواهند كرد و كمپاني‌هاي عظيم توليد جنگ افزار، كه بخش بزرگي ازهويت نظام سرمايه‌داري را تشكيل مي‌دهند، شاهد ورشكستگي خود باشند؟ آيا مي‌توان انتظار داشت كه مافياهاي عظيم فحشا و مواد مخدر، داوطلبانه فعاليت‌هاي سوداگرانه خود را تعطيل كنند و اجازه دهند كه قشر جواني در فضايي سالم و پاك تنفس كرده و راه زندگي را بيابد؟ و در يك كلام، آيا مي‌توان باور داشت كه در صورت اسي نظام يكپارچه سرمايه‌داري، ستم‌هايي كه در چند قرن اخير از سوي نظام سرمايه‌داري بر انسان و انسانيت وارد شده، به يكباره پايان يابد.

همه اينها سوالاتي است كه با اندك تاملي در پيشينه نظام‌هاي سرمايه‌داري و امپرياليستي مي‌توان به پاسخ آن رسيد و در آن هنگام است كه بشر عدالت خواه ناگريز باشد در انتظار آينده‌اي غير از آنچه كه تاكنون ترسيم شد، باشد. آينده‌اي كه به يقين، مستضعفان عدالت جو بايد نقش محوري را در آن ايفا كنند.

4- برقراري قسط و عدل در سراسر گيتي

بر پايه آنچه گذشت، جامعه بشري از دو گونه استضعاف رنج مي‌برد، دو استضعافي كه برآمده از اصول بنيادي تمدن امروز جهان است اگر چه بشر از نظم علم و تكنولوژي پيشرفت‌هاي شگرفي داشته، اما دو ستمي كه پيش تر بيان شد، منشا دو گونه استضعاف  شده است اول استضعاف فكري و دوم استضعاف اقتصادي و مادي و البته هر يك تشديد كننده ديگري است.

ايدئولوژي سياسي، اقتصادي و فرهنگي حاكم بر جهان، بر پايه «سود» خواست و فهم فعلي انسان استوار گرديده است. در بخش نخست بيان شد كه اومانيسم بر پايه همين اصل در برابر آنچه كه كليسا ارزش‌هاي جاودانه مي‌داند و انسان براي رسيدن به آن بايد به برخي خواسته‌هاي دنيايي خود بگذرد، ايستاد و راه مبارزه با «خدا» را گشود. از همين جا بود كه ارزش‌هاي الهي و معنوي (قطع نظر از تحريفات مسيحيت) تعالي خود را از دست داد و در كنار ساير ارزش هاي مادي و اين جهاني قرار گرفت و از آنجا كه ارزش‌هاي معنوي مانند ارزش‌هاي مادي، ملموس و عيني نيست، نسل بشر به طور طبيعي به سمت ارزش‌هاي مادي كشيده شد و اخلاق و معنويت و «نگاه به عالم بالا» اعتبار خود را از دست داد. ضربه ديگر به اخلاق و معنويت، از جانب ماكياوليسم بود كه آن را در حد ابزاري براي تحصيل قدرت سياسي مطرح كرد و سياستمداران جهاني سرمايه‌داري، اين ديدگاه را مبناي علمي خود قرار دادند و چنان شد كه همگان چهره‌اي حق به جانب، اخلاقي و بشر دوستانه به خود گرفته‌اند. اين وضعيت، يكي از بزرگ‌ترين مصيبت‌هاي بشر امروز است كه وقتي يك رهبر الهي و معنوي از سر صدق و حقيقت از معنويت و اخلاق سخن به ميان آورده و جهانيان را به آن دعوت كند، ذهنيت ايجاد شده از سوي ماكياوليست‌ها، مانع از پذيرش دعوت وي مي گردد و حقيقت جويان نمي‌توانند با اطمينان و طيب خاطر. دعوت او را اجابت كنند.

ضربه بزرگ ديگر به دين، اخلاق و معنويت از سوي پروتستانيسم زده شد. هر چند پروتستان‌ها تصور مي كردند با انجام اصلاحات دين را تقويت كرده و آن را پذيرش مردم منطقي‌تر و پذيرفتني تر مي‌كنند، اما در واقع باعث فروريختن باورهاي ديني مردم شدند چرا كه وقتي يك رهبر ديني چون «مارتين لوتر» يك تنه، نود و پنج اصل از اصول و آئين‌هاي اعتقادي را در حالي كه قرن‌ها بخشي از فرهنگ مردم بوده است زير سوال مي‌برد و آنها را ساخته و پرداخت كشيشان مي‌داند، عكس العمل مردم نسبت به ساير باورها، چيزي جز ترديد و بي‌اعتمادي نخواهد بود، زيرا اين تصور در توده مردم شكل مي‌گيرد كه «چه بسا ساير اصول نيز بنيان درستي نداشته باشد و مارتين لوتر هنوز به آن نرسيده و ديگران بايد آن را تغيير دهند.» پروتستانيسم از سوي ديگر، محملي براي دنياگرايي، مادي‌گرايي و به قول «ماكس وبر» براي سرمايه‌داري گرديد.

در اين گفتار، نه در صدد دفاع از كاتوليسم هستيم و نه در مقام نقد مباني پروتستانيسم اما واقعيت‌هاي تاريخ، حاكي از آن است كه حركت به اصلطلاح «اصلاح ديني» كمكي به دينداري مردم نكرد، بلكه راه را براي گريز از باورهاي ديني باز كرد. تا پيش از ظهور پروتستانيسم، نگاه عمومي مردم به دين به عنوان حقيقتي آسماني و الهي بود. در نتيجه دين را وسيله تعالي و رشد و كمال مي‌دانستند اما پروتستانيسم به آموزه‌هاي كليسا به عنوان كشيشان و تلقي شخصي آنان نگريست  و نه پيام پيامبر الهي، بنابراين از دين تقدس زدايي شد و هر كس در  هر موقعيتي كه قرار داشت به خود اجازه داد تا دين را بر پايه برداشت و فهم خويش، تحليل و تفسير كند. از سوي ديگر آموز‌هاي پروتستاني نيز جايگاهي مقدس و آسماني نيافت؛ چرا كه تفسير و قرائت مارتين لوتر نيز برداشت شخصي او از دين تلقي شد و كسي آن را مطابق آموز‌ه‌هاي حضرت عيسي مسيح ندانست. شاهد آن كه در درون مذهب پروتستانيسم نيز فرقه‌هاي متعددي شكل گرفت، علاوه بر اين، جريان اصلاح ديني، به پروتستانيسم ختم نشد و فرقه‌ها و قرائت‌هاي ديگري هم مطرح گرديد.

حاصل آن ظهور پروتستانيسم، معنويت گرايي را در جامعه بشري تقويت نكرد، بلكه مردم با سمت دنياگرايي كشانيد، آن هم در شرايطي كه معيار ارزش‌گذاري براي همه چيز، با ظهور «اومانيسم» و «ليبراليسم»، «فردگرايي» و «نسبيت گرايي»، «فهم انسان و نياز و خواست فعلي او» قرار گرفت. و در چنين شرايطي هر انساني مي‌تواند بر اساس فهم و ميل خود هر  چيزي را كه پسنديد ارزش بنامد و زندگي خود را بر اساس آن پايه گذارد.

حاصل اين روند، به رغم ظاهر زيبا و آراسته‌اي كه دارد، سرگشتگي و حيراني نسل جوان در يافتن حقيقت و راه زندگي است. جواناني كه در سده‌هاي اخير زندگي مي‌كنند، چگونه در ميان انبوه مكاتب، قرائت‌ها و برداشت‌هاي گوناگون و رنگارنگ، راه درست زندگي را بيابند؟ در حاليكه جوان به حكم فطرت الهي و انساني‌اش تا زماني كه در گرداب كژي‌ها و رياكاري نيفتاده است، جوياي حقيقت زندگي و راستي و طالب كمال و تعالي است؛ اما «فهم و ميل شخصي» كه اومانيسم و فردگرايي بر آن استوار است، به دليل محدود بودن،  ناقص است و با كمترين تغيير در شرايط زماني و مكاني، مباني آن فرو مي‌ريزد و هر چه بر اساس آن ارزش‌گذاري شده، ارزش خود را از دست مي‌دهد و در نتيجه نمي‌توان بر روي چنين بنياني، كاخ آرمان‌ها و آرزوهاي بلند انساني را استوار  ساخت. نسل جوان، بارها شاهد فروريختن آرمان‌هاي بشري (به خصوص در غرب) بوده است.

سرگشتگي بشر امروز ناشي از جريان فكري است كه بعد از رنسانس، جايگزين انديشه ديني مسيحيت گرديد. بسي مايه تاسف است كه روشنفكران ساير جوامع ديني به تقليد از روشنفكران غربي، بي‌اعتنا به نتايج اسفباري كه از تجديدنظر طلبي در دين عايد غربيان شده است، به تجديدنظر و به گمان خود اصلاح ديني دست زده‌اند و به خصوص در جهان اسلام بدون توجه به همه غنا، پويايي، ژرف‌نگري و همه ابعاد انديشه اسلامي، آن را  با كاتوليسم قرون وسطا مقايسه كرده و اصول آن را به چالش كشيده‌اند تا جوانان مسلمان نيز ناگزير همان راهي را بروند كه جوانان مسيحي غرب رفته‌اند، يعني راه عصيان و پرخاشگري كه ناشي از ناتواني در شناخت صحيح حقيقت و راه سعادت است.

هم اينك در جهان غرب دو جريان بسيار نيرومند عصيانگر بر ضد بنيان‌هاي تمدن غرب قابل مشاهده است جريان اول جرياني است كه نسبت به همه اصول و ارزش‌هاي تمدن غرب موضع منفي و مخالف گرفته و به هيچ اصلي پاي‌بند نيست و همه چيز را به ديد بي‌اعتباري و پوچي مي‌نگرد، همه معيارها و چارچوب‌هاي نظم اجتماعي غرب نيز براي آن غير قابل پذيرش است. «نهليست‌»ها، «آنارشيست‌ها»، «رپ‌ها و هيوي متال‌ها»و «بددينان» نمونه‌هايي از اين جريان هستند كه ده ها هزار كلوپ و انجمن و چند ميليون سايت اينترنتي را در غرب دارا هستند با نگاهي به نوع فعاليت‌ها و رفتارها و پيام‌هاي آنان مي‌توان دريافت كه جوان غربي تا چه اندازه، احساس بي هويتي و بي‌پناهي مي‌كند. اين بي‌پناهي تا حدي او را خسته و آزرده كرده است كه به همه چيز پشت پا مي‌زند. جنگ، كشتارهاي بي‌رحمانه، بي‌عدالتي و ظلم، نابرابري و فقر، مادي‌گرايي و ثروت اندوزي و از جمله اموري هستند كه جوان امروز را به عصيان كشيده‌اند چرا كه در پس همه اين نامردمي‌ها دست زورمداران جهان سرمايه‌داري را مي‌بيند و از اين رو، با پشت كردن به ارزش‌هاي سرمايه‌داري مي‌خواهد كه خود را از همه هياهوي آن فارغ كند. از اين روست كه به انواع مواد تخدير كننده روي مي آورد تا به تصور خود، اوقاتش را به خوشي و بي‌خيالي سپري كند و البته روشن است كه در اين راه هيچ چيز جز تباهيو فنا نصيب او نمي‌شود.

جريان دوم، جريان كساني است كه براي فرار از تمدن مادي غرب به سمت نوعي معنويت رو آورده اند تا از اين رهگذر روح تشنه خود را كمي سيراب ساخته و آرامش پيدا كنند هم اينك ده‌ها هزار انجمن از طرفداران «هاراكريشنا» در غرب (به خصوص در آمريكا) فعال هستند و برخوردار از چندهزار سايت اينترنتي مي‌باشند، گذشته از اين كه «تانترا»، «عرفان سرخپوستي»، «يوگا» و نيز طرفداران بي‌شماري دارند و انجمن‌هاي بسياري در اين رابطه فعال هستند.

اين دو غير از جرياني است كه به بي‌بند و براي مطلق و هرزگي و فحشاي محض روي آورده و فساد را به عنوان تجارت و كسب و كار خود برگزيده است و يا با برهنگي محض، به زندگي در دل طبيعت روي آورده‌اند.

نكته اساسي‌تر اينجاست كه با بسط سلطه غرب و نظام سرمايه‌داري در جهان، انديشه‌ها، باورها و فرهنگ غرب نيز در همه جاي دنيا در حال فراگير شدن است و سرگشتگي نسل جوان هم اينك در همه جاي جهان ديده مي‌شود. اين در حالي است كه روشنفكران غرب زده از يك سو و دستگاه‌هاي تبليغاتي غرب از سوي ديگر نسل جوان را زير بمباران شديد تبليغاتي خود قرار داده و مانع از اين مي‌شوند كه جوان امروز با پيروزي از نداي فطرت خود حقيقت ناب را از ميان انبوه عقايد و مكاتب و فرائت‌ها بازيابد.

پس اولين استضعاف بشر، استضعاف فكري اوست كه اغلب، گريبان نسل جوان را گرفته است و چنان كه بيان شد از سوي تمدن و نظام سرمايه‌داري غرب به طور فراگير بر جهان تحميل گرديده است بنابراين جبهه عقيدتي جبهه‌اي ميان مستكبران و مستضعفان عالم است، كه در يك سوي آن، اقليتي مستكبر با در اختيار داشتن  همه دستگاه‌هاي تبليغاتي، مجال حقيقت يابي را از مستضعفان جوياي حقيقت سلب كرده‌اند به گونه‌اي كه توده مردم با بضاعت ناچيز فكري، از كشف و فهم حقيقت درمانده‌اند.

اما دومين استضعاف بشر، استضعاف مادي اوست كه ناشي از نابرابري شديد اقتصادي و توزيع ناعادلانه ثروت و امكانات مادي است و چنانچه بيان شد اين قسم از استضعاف متوجه كشورهاي ضعيف و توسعه نيافته (جنوب) است. روزنه‌هاي اميد براي رهايي جنوبي هاي مستضعف ازاين وضعيت اسفبار يكي پس از ديگري بسته شده و فاصله آنان از رشد و توسعه بيشتر مي‌شود و مي‌توان گفت كه جنوبي‌ها به نقطه اضطرار رسيده و رفته رفته به اين باور نزديك مي‌شوند كه ديگر نبايد از قدرتمندان دنيا گشايشي طلب كنند، چرا كه بارها آزموده اند كه با هر كمكي بيشتر زير سلطه رفته و غارت شده‌اند. هر چند توده مردم بيشتر از دولت‌ها به اين حقيقت رسيده بودند. رويكرد جنوبي ها به همكاري‌هاي «جنوب- جنوب» نمونه‌اي از اين بيداري تلقي مي‌شود و نيز رويكرد همكاري‌هاي اقتصادي منطقه‌اي نيز در همين راستا مي‌باشد. اما طوفان تحولات جهاني در مسير جهاني‌سازي توفنده‌تر از آن است كه اين گونه همكاري‌ها در برابر آن تاب مقاومت آورد. مستضعفان جهان به پيروزي بيشتر از رونق اقتصادي نيازدارند و آن عدل و داد و برابري است و اين در حالي است كه شركت‌هاي عظيم چند مليتي وابسته به باشگاه سرمايه‌داري به سازمان‌هاو شركت‌هاي نوپاي جنوب اجازه رونق گرفتن نمي‌دهند. و مانع از ورود آنها به عرصه‌ رقابت‌هاي اقتصادي مي‌شوند. ازاين رو مستضعفين جنوب راهي جز روي آوردن به قدرتي فراتر از باشگاه سرمايه‌داري ندارند تا پشتوانه آن دربرابر سلطه‌جويان افزون طلبان و مستكبران عالم ايستاده و حقوق به غارت رفته خود را استيفا نمايند. البته اين قدرت، نبايد قدرت مادي باشد، چرا كه برتري مادي باشگاه سرمايه‌داري  غير قابل ترديد است، اما آن چه بلوك سرمايه‌داري را مي‌تواند به زانو درآورد قدرتي معنوي است كه هم بر ايدئدلوژي استكباري چيزه شود و هم قدرت مادي آن را به بازي بگيرد. رهبر قدرت معنوي بي‌شك بايد يك فرد الهي باشد تا فراتر از مرزهاي جغرافيايي و سياسي امروز جهان، رهبري مبارزه با استكبار جهاني را بر عهده گيرد و به اقامه قسط و عدل مبادرت نمايد و اين رهبر الهي، كسي نيست جز منجي موعود كه همه اديان الهي و نيز خبري اديان غير الهي ظهور او را در «آخر الزمان» به عنوان تنها برپا كننده عدل، به پيروان خود وعده داده‌اند.

امروز ظلم و ستم در هر دو چهره آن فراگير گشته و به تعبير روايات شريفه. زمين از ظلم و جور پر شده است و آن طور كه پيشتر گفتيم ظلم اخر الزمان،  ظلمي نهادينه شده است  نه وابسته به ستمگر كه با هلاكت او، ريشه ظلمش نيز كنده شود، چنان كه با تغيير دولت‌ها و آمد و شد و روساي جمهور و دست به دستن گشتن قدرت بين احزاب مختلف، تغييري در خط سير جهان سرمايه‌داري صورت نمي‌گيرد. آنان حتي كوچك‌ترين تهديدي را از سوي احزاب مخالف، در جبهه اي متحد خنثي مي‌كنند.

حاصل اين ظلم فراگير ناتواني و فروماندگي مستضعفان نسبت به تغيير سرنوشت خود است و اين درفرهنگ اسلامي همان معناي «اضطرار» مي‌باشد. يعني شرايطي كه از همه راه‌هاي عادي براي رهايي و خلاصي از بن بست قطع اميد شده است و بر اثر ستم مستكبران دين و آيين حق چنان در غربت افتاده كه كمتر كسي توفيق شناخت و پيروي از آن را دارد و اكثريت مردم از مكاتب و عقايد جديد و خود ساخته پيروي مي‌كنند و اين مرادف تعبيري است كه در فرهنگ اسلامي «بدعت» خوانده مي شود.

دراين ميان، اصول و حدود تعريف شده الهي مورد فراموشي قرار گرفته و تبعيت از هواي نفس  رايج مي‌شود. امام صادق (ع) مي‌فرمايند:

و مي‌بيني كه حدود الهي، تعطيل شده و به هواهاي عمل مي‌شود.

دينداري نيز كهنه‌پرستي جلوه مي‌كند و دين‌داران در همه جا مورد سرزنش و تحقير قرار مي‌گيرند. چنان چه امام صادق (ع)، وضعيت مؤمنان را در آخرالزمان، اين چنين بيان مي‌فرمايد:

و مي‌بيني كه پيروان اديان، تحقير مي‌شوند و كسي هم كه دين‌داران را دوست بدارد، مورد تحقير قرار مي‌گيرد.

از سوي ديگر، حالت «اضطرار»، مستضعفان جهان را، به سمت عصيان بر ضد وضعيت موجود كشيده و نارضايتي از ضوابط، معيارها، فرهنگ و سياست‌هاي سرمايه‌داري را به طور فزاينده‌اي رو به رشد و فراگير مي‌كند. علاوه بر نمونه‌هايي كه پيش‌تر اشاره شد، امروز جهان غرب شاهد راهپيمايي‌هاي مردمي بر ضد جهاني‌سازي، سازمان تجارت جهاني و ساير سياست‌هاي جهان‌گشايانه باشگاه سرمايه‌داري است و اين نشانه آن است كه توده مردم در جوامع غربي، خودرا قرباني سياست‌هاي سردمداران سرمايه‌داري مي‌دانند. در سمت ديگر يعني در ميان توده‌هاي مردم مستضعف جنوب نيز علاوه بر تظاهرات پي‌درپي بر ضد بيداد و ستمگري‌هاي سازمان يافته جهان سرمايه‌داري- امپرياليستي، شاهد رويكرد رو به تزايد به «منجي آسماني» هستيم. وقتي براساس پيش‌گويي‌هاي «نوسترآداموس»، حضرت عيسي مسيح (ع) مي‌بايست در اواخر سال 1998 و يا اوايل سال 1999 ظهور مي‌كرد، توده‌هاي وسيعي از مردم مستضعف آمريكاي لاتين و آفريقا، اوقات خود را در بيابان سپري كردند تا مشتاقانه، شاهد ظهور او باشند. هر چند اين پيشگويي‌ها از اساس نادرست است؛ اما رفتار مردم حاكي از شوق و اشتياق به ظهور منجي الهي است و با اشتباه آن پيشگويي نيز از بين نمي‌رود. با اطمينان مي‌توان گفت كه مستضعفان عالم در هر دو جبهه استضعاف، بيش از هر زمان ديگر چشم به راه منجي الهي هستند. هر چند حيرت و ناآگاهي، گمراهي را براي نسل امروز به دنبال داشته است؛ اما عمق فطرت و وجدان انساني- الهي توده مردم خبر از آشوبي بي‌پايان مي‌دهد كه ناشي از حقيقت‌جويي و پاكي‌طلبي و فضيلت‌خواهي آنان است. رويكرد به معنويت و حلقه‌هاي عرفاني گوناگون نشان از انسان‌هاي غرق شده‌اي دارد كه به هر وسيله‌اي، براي سيراب ساختن روح معنويت خواه خود، چنگ مي‌زنند. انسان امروز تا آن جا پيش رفته كه حتي اگر به بي‌بند و براي اخلاقي و جنسي افتاده است، سعي مي‌كند براي آن تقدسي دست و پا كند و از اين روست كه به آيين «تانترا» و امثال آن كشيده مي‌شود. تضاد و بحران نسل امروز جهان، ناشي از تقابل فطرت و وجدان انساني او با مظاهر تمدن است. از يك سو وجدان و فطرت، او را به پاكي و معنويت مي‌خواند و از سوي ديگر تمدن روز، روش زندگي بدون قيد و بند و به اصطلاح، آزاد را به او قبولانده است، بي آن كه شيوه ديگري از زندگي را آموخته باشد. در جبهه مستضعفان جنوب نيز، توده مردم مانند كشتي نشستگاني هستند كه طوفان حوادث و بحران‌هاي جهان، با همه هستي آنها در جدال افتاده است و به مصداق آيه شريفه: چاره‌اي جز روي آوردن و استغاثه به درگاه الهي ندارند. گرايش به دين‌داري (در همه جوامع و نسبت به تمام اديان) و دو دهه اخير از رشد چشمگيري برخوردار بوده است تا جايي كه باشگاه سرمايه‌داري، آن را با عنوان «بنيادگرايي ديني»، بزرگ‌ترين چالش خود پس از فروپاشي اردوگاه سوسياليسم مي‌داند. به يادآوريم كه در حدود دهه 1960 و 1970 ميلادي، غربي‌ها (و شرقي‌ها) پايان حيات ديني را اعلام كرده و هيچ‌گاه باور نمي‌كردند كه دين،‌يك بار ديگر بتواند در سطح جامعه بشري مطرح گردد تا چه رسد به اين كه جبهه دين‌داران، در برابر تماميت‌خواهي آنان قد علم كند. بنابراين، جبهه دين‌داران، جبهه مستضعفان عالم است. اين جبهه، همه سربازان خود را از ميان مستضعفان بر مي‌گزيند. مستضعفان عالم اگر در سر، سوداي وراثت و پيشوايي زمين را دارند، بايد به اين جبهه ملحق شوند. به عبارت ديگر، مستضعفان عالم بايد بر حول يك محور مشترك يعني «منجي موعود عدالت‌گستر» گردهم آمده و با اشتياق، او را طلب كنند و جز اين راهي نيست؛ چرا كه جبهه مقابل، جبهه باطل و بي‌عدالتي و ستم‌پيشگي است. همان جبهه‌اي كه حقايق را كتمان كرده و مصيبت‌ها را بر مستضعفان وارد مي‌سازد. پس در يك سو، جبهه استكبار قرار دارد كه با كتمان حقايق، مردم را به گمراهي كشانده و مستضعفان را به تباهي وامي‌دارد و در جبهه ديگر، مردمي مستضعف هستند كه با اشتياق، منجي را طلب مي‌كنند.

پس آنگاه كه اشتياق مستضعفان، به اوج مي‌رسد و خداوند اراده خود را بر حاكميت آنان محقق ساخته و مهدي موعود (عج) ظهور مي‌كند، پس از مبارزه‌اي سخت و خونين با جبهه استكبار كه با رشادت و جانفشاني ياران آن حضرت توأم است، رهبري جهان يكپارچه و به هم پيوسته‌اي كه مستكبران براي سيطره و تأمين منافع خود آن را مهيا كرده بودند، در اختيار مي‌گيرد و دنيا را پس از آن كه مملو از ظلم و جور شد،‌از عدل و قسط پر مي‌كند و به همگان مي‌آموزد كه چگونه مي‌توان عدالت را در زندگي حاكم كرد.

در روي زمين برده مسلمان نمي‌گذارد جز  اين كه مي‌خرد و آزاد مي‌سازد، بدهكاري نمي‌ماند جز اين كه بدهي‌اش را پرداخت مي‌نمايد، حق كسي را در دست كسي نمي‌گذارد، جز  اين كه از او باز مي‌ستاند و به صاحب حق باز مي‌گرداند، بنده‌اي كشته نمي‌شود جز اين كه قيمت او را مي‌پردازد، كسي كشته نمي‌شود جز اين كه همه قرض‌هايش را پرداخت مي‌كند و نام خانواده‌اش را در بخش عطايا مقرر مي‌نمايد.

خداوند در برهه‌هايي از زمان، جلوه‌اي از قدرت خود را نمايان مي‌سازد تاحجتي براي بندگان باشد، كه اگر بر حقيقت‌خواهي و عدالت‌طلبي قيام كنند، دست نصرت الهي به ياري آنان خواهد آمد و قدرت‌هاي مادي مستكبران، نمي‌توانند آنان را سركوب كنند. بزرگ‌ترين نمونه براي اثبات اين مدعا، انقلاب اسلامي مردم ايران است. جهان شاهد بود كه ملت ايران با دست خالي اما با توكل بر خدا و براي حمايت و دفاع از دين او، با جلوداري مردمي عدالت‌خواه، قيام كرد، و در اوج ناباوري، بر طاغوت چيره گشت و در اين ميان، از ماشين عظيم جنگي غرب و شرق كاري ساخته نبود. به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي در ايران نه فقط موج عظيم اسلام‌خواهي، سراسر جهان اسلام را دربر گرفت كه در حقيقت، موج دين‌خواهي و بازگشت به دين در دنيا به پا خاست و موجوديت استكبار جهاني را در خطر انداخت و اين آيه‌اي از آيات الهي است تا همگان باور كنند كه در روزي با شكوه،‌‌ آخرين ذخيره الهي ظهور خواهد كرد و با ياري خداوند، اردوگاه استكبار را به نابودي خواهد كشاند. آن روز همگان خواهند ديد كه وقتي نصرت و فتح‌اللهي فرا مي‌رسد، مردم گروه گروه به دين خدا در مي‌آيند و آن‌گاه ديگر از استكبار كاري ساخته نخواهد بود مگر جنگ و كشتاري بي‌حاصل كه عاقبت نيز به نابودي آن منتهي مي‌شود و مستضعفان عالم، شاهد تحقق وعده الهي در وراثت و پيشوايي خود در زمين خواهند بود.

در اين ميان گفت كه سعادت واقعي با صالحاني است كه در دوران غيبت و غربت، امانت‌دار دين الهي و سنگربان حريم تقوا و عدالت باشند و در هر حال (چه زمان ظهور را درك كنند و چه پيش از آن بميرند) در زمره ياران حضرت مهدي (عج) هستند. بي‌ترديد جبهه دين‌داران مستضعف كه خود را براي رويارويي با ظلم و كفر آماده مي‌كند، به وسيله پاسداران دين و ايمان، شكل مي‌گيرد. آنان بايد از صالحان و مؤمنان باشند تا مهدي (عج) را در رهبري مستضعفين ياري كنند و عرصه‌هاي مختلف اداره اين جبهه را بر عهده گيرند. به عبارت ديگر، وارثان اصلي زمين، صالحان هستند كه در دولت كريمه مهدوي به عنوان اميران و كارگزاران آن حضرت در بلاد مختلف ايفاي نقش مي‌كنند.يگر، وارثان اصلي زمين، صالحان هستند كه در دولت كريمه مهدوي به عنوان اميران و كارگزاران آن حضرت در بلاد مختلف ايفاي نقش مي‌كنند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 12 اسفند 1394 ساعت: 10:55 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس